گزیده‌ها

انقلاب علیه حکومت یا حاکم، بنیان موضع امام حسین(ع) برابر دشمنان اسلام در عصر ایشان بود.
این انقلاب علیه حکومت یا حاکم با مفهوم اسلامی درباره مراتب مخالفت با حاکم پیوند دارد و به حکم شرعی اسلام دراین‌باره مرتبط است که از یک حکومت تا حکومت دیگر و از وضعیت یک حاکم تا وضعیت حاکم دیگر متفاوت است.

امامان اهل‌بیت، ص۴۴١.

داستان سیدالشهدا(ع) و روند داستان سیدالشهدا(ع) صدها گواه بر این مرگ شگفت و اراده‌ای که امت از دست داد، دربر دارد.

سیدالشهدا(ع) عزم حرکت کرد. عزم سفر از مدینه به مکه کرد. سپس عزم سفر از مکه به عراق کرد. همه از هم پیشی می‌گرفتند و از هر سویی نزد ایشان می‌آمدند. عبدالله‌بن‌عباس نزد ایشان آمد، عبدالله‌بن‌جعفر نزد ایشان آمد، عبدالله‌بن‌عمر نزد ایشان آمد، زنان بنی‌هاشم نزد ایشان آمدند، عبدالله‌بن‌زبیر نزد ایشان آمد، کسان مختلفی از طبقه‌های مختلف نزد ایشان آمدند و به ایشان عرض می‌کردند: شما را به خدا از ریخته شدن خون خود بپرهیزید، خروج مکنید که کشته می‌شوید. کشته شدن چنان امر هولناک و ترسناک و هراس‌انگیزی شده بود که اندیشیدن درباره آن ممکن نبود ….

سپس عبدالله‌بن‌جعفر نزد امام حسین(ع) آمد. برای چه آمد؟ با امان‌نامه‌ای از والی یزید بر مکه آمد. او برای امام حسین(ع) امان‌نامه‌ای آورد که در آن والی یزید بر مکه برای امام حسین(ع) مصونیت را ضمانت کرده بود. به او گفت: پس چرا می‌خواهی خروج کنی مادامی که اینجا در امان هستی؟ چرا می‌خواهی سفر کنی؟!

هر فرد [در آن دوره] دیگر به هیچ‌چیز نمی‌اندیشید جز اینکه در امان باشد، خونش در امان باشد و دارایی محدودش در امان باشد. دیگر به چه‌چیز کاری داشت؟! با امت چه کار داشت؟! با اسلام؟! با اهداف بزرگ؟! با کارهای بزرگ؟! مادامی که خودش در امان بود و در امنیت آن سلاطین و سرکشان و ستم پیشگان به‌سر می‌بُرد!

امامان اهل‌بیت، ص۴۵۵_۴۵۶.

عقوبت دنیایی به ستمکاران جامعه اختصاص ندارد؛ بلکه همه افراد جامعه را با خصوصیات و عملکردهای مختلف شامل می‌‌‌شود.

زمانی که بنی‌‌‌اسرائیل در نتیجه ظلم، سرکشی و نافرمانی‌‌‌شان به سرگردانی در بیابان دچار شدند، این عقوبت تنها به ستمکاران اختصاص نیافت؛ بلکه شامل حال حضرت موسی(ع) نیز شد که پاک‌‌‌ترین و شجاع‌‌‌ترین آنها در مبارزه با ستمکاران و طاغوت‌‌‌ها بود. شامل حال او هم شد؛ زیرا او هم از آن امتی بود که هلاکت نصیبشان شد. در نتیجه ستم و سرکشی آن قوم، همگی چهل سال سرگردان شدند و این سرگردانی، موسی(ع) را نیز دربرگرفت.

زمانی که در نتیجۀ انحراف مسلمانان، بلا و عذاب بر آنان واقع شد، یزید‌‌‌‌‌‌بن‌‌‌معاویه به حکومت رسید و با مال و جان و آبرو و عقاید ایشان هر چه خواست کرد. این بلا تنها به ستمکاران جامعه اسلامی اختصاص نیافت؛ امام حسین(ع) را نیز دربرگرفت و آن امام معصوم که پاک‌‌‌ترین، عادل‌‌‌ترین و بهترین آنها بود همراه با یاران و اهل‌‌‌بیتش به فجیع‌‌‌ترین شکل به شهادت رسید.

اینها همه، منطق سنت تاریخ است. هنگامی که براساس سنت تاریخ، در این دنیا بر جامعه‌‌‌ای عذاب نازل شود، تنها به ستمکاران آن جامعه اختصاص ندارد. به همین دلیل قرآن کریم می‌‌‌فرماید: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَديدُ الْعِقابِ» (از فتنه‌‌‌ای که فقط به ستمکاران اختصاص ندارد، پرهیز کنید و بدانید که همانا خداوند سخت مجازات کننده است).

سنت‌های الهی در قرآن کریم، ص۶١_۶٢.

مى‏‌توان ارزش‏‌هاى اخلاقی‌دينى‌‏اى كه طى شرايط عقب‏‌ماندگى چهره‌‏اى منفى گرفته، تصحيح و آنها را از چهرۀ منفى به چهرۀ مثبت شايستۀ اسلامى تبديل نمود. به‌عنوان مثال صبر، يک ارزش بزرگ اخلاق اسلامى است؛ اما همين ارزش، در نتيجۀ شرايط عقب‌‏ماندگى جهان اسلام، چهره‌‏اى منفى به خود گرفته است؛ زيرا صبر در اين شرايط به‌معناى خوارى و تحمل ناگوارى‌‏ها با روحيۀ بى‌‏تفاوتى و عدم تعامل با موضوعات مهم امت اسلام و دغدغه‌‏هاى بزرگ آن، تبديل شده است.

با اين وضعيت تا امت اسلام دركش را از صبر تغيير ندهد و باور نكند كه صبر، عبارت است از شكيبايى در انجام وظيفه و تحمل سختى‌‏ها در راه مقاومت در برابر ظلم و سركشى و صرف‌نظركردن از دغدغه‏‌هاى كوچک برای دغدغه‌‏هاى بزرگ، هرگز نخواهد توانست جنبشى فراگير را در حياتش محقق سازد: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ» (آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مى‏‌شويد، بى‏‌آنكه خداوند جهادگران و شكيبايان شما را معلوم بدارد؟).

هيچ مكتب اجتماعى به‌جز خود اسلام قادر نخواهد بود صبر را به خاستگاه راستين خود بازگرداند و امتى صابر را با مفهوم درست اسلامى آن پايه‌‏گذارى كند.

اسلام راهبر زندگی، ص٢٢۵.

وقتی گرايش‌ها از مصلحت عمومی به مصلحت شخصی تغيير جهت پيدا می‌كند، هركس كه در فضايی آكنده از اين گرايش زندگی می‌كند، مجبور می‌شود كه فقط به خودش و دفاع از خودش و حفظ خودش فكر كند و اين‌چنين می‌شود كه هشتاد درصد از توان و امكاناتمان را در درگيری‌های داخلی و درون‌گروهی هزينه می‌كنيم؛ درحالی‌كه اگر به اخلاق انسان عامل متخلق بوديم و به ديگر سخن، اخلاق فداكردن مصلحت شخصی برای مصلحت عمومی در وجودمان بود، می‌توانستيم اين هشتاد درصدی را كه در درگيری‌های داخلی صرف می‌شود، در راه خدا به‌كار بيندازيم؛ برای حمايت از كل مجموعه و برای تثبيت و تقويت و رشد كل اين مجموعه، به‌كار بگيريم. با اين كار خودمان هم بهره می‌برديم، اگر عقلمان را به‌كار می‌انداختيم، می‌ديديم- حتی براساس معيارهای دنيايی و زودگذر- بیشتر بهره می‌بردیم.

بارقه‌ها، ص۴۹۳.

حب خدا بود که سبب می‌شد علی(ع) همواره شجاعانه و قهرمانانه عمل کند. این شجاعت، شجاعت درندگان و شجاعت شیران نیست؛ بلکه شجاعت ایمان و حب خداست. چرا؟ زیرا این شجاعت فقط شجاعت میدان جنگ نبود، بلکه گاهی شجاعت نپذیرفتن و رد کردن و گاهی شجاعت صبر بود.

علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) الگوی والای شجاعتِ مبارزه در میدان جنگ را به نمایش گذاشت. در آستانۀ شصت‌سالگی بود که کمر همت بست و به خوراج یورش برد و با چهارهزار نفر جنگید. این قلۀ شجاعت در میدان مبارزه است؛ چون حب خدا او را سرمست کرده و نمی‌گذارد اصلاً به این مطلب توجه کند که آنها چهارهزار نفرند و او یک نفر.

او قلۀ شجاعت در صبر است؛ قلۀ سکوت و چشم‌پوشی از حق خویش است. در اوج جوانی، نه در کوران پیری، به حکم اسلام از حقش چشم پوشید. در اوج جوانی بود و شور جوانی همۀ وجودش را پُر کرده بود؛ اما چون اسلام به او گفت : «سکوت کن؛ تا زمانی که اینها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کنند، برای حفظ اساس اسلام از حقت بگذر» سکوت کرد. تا زمانی که آنها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کردند، او سکوت کرد و این‌چنین قلۀ شجاعت در صبر نیز بود.

اگر اجراى نظريۀ اسلامى صددرصد در همان خط شايسته پياده مى‌‏شد، مى‌‏ديديم كه تفاوت در سطح اجرا نيز به‌اندازۀ تفاوت در سطح نظريه است؛ اما به‌‏هرحال اجراى نظريۀ اسلامى از اصلِ نظريه انحراف بسيار بزرگى پيدا كرد.

على‏‌رغم اين انحراف و با اين‏كه پياده‌‏سازى نظريۀ اسلامى در زمانى رخ داد كه هنوز دوره‌‏اى فرانرسيده بود كه عصر رنسانس و آزادانديشى و تجدد و آزادى و حقوق بشر و آزادى بيان ناميده مى‌‏شود و با اینکه هنوز انسان‏‌هاى اين كرۀ خاكى با اين مفاهيم آشنا نشده بودند، تفاوت بسيارى در سطح اجراى نظريه وجود دارد.

وقتى از يک‌سو زندگى اسلامى و زندگى مسلمانان را كه در كشورهايى كه توسط مسلمانان فتح شده، مى‌‏بينيم و از سوى ديگر فجايع و رسوايى‌‏هاى استعمار را مشاهده مى‌‏كنيم ـ اين رسوايى‌‏هايى كه پس از آنچه آن را عصر رنسانس ناميدند و بعد از سر دادن شعار آزادى و حقوق بشر روى داده ـ وقتى بين اين دو اجرا مقايسه مى‏‌كنيم، مى‌‏بينيم كه تفاوت‌‏ها بسيار زياد است. هرگز در تاريخ اسلام اين اتفاق نيفتاده است كه خارج از محدودۀ مشخص سياسى يک نفر را بگيرند و يک‌يک اعضاى بدنش را بسوزانند؛ بلايى كه تا همين اواخر در آمريكا بر سر سياهپوستان مى‏‌آوردند.

اين نوع توهين به ساحت انسان در سراسر تاريخ اسلام، به‌هيچ‌وجه اتفاق نيفتاده است.

همان‌طور که شواهد بسیاری وجود دارد که رسول خدا(ص) امام علی(ع) را به‌گونۀ ویژه آماده ساخت تا رهبری دعوت را پس از وی به‌دست گیرد، شواهد پرشمار دیگری که تعدادشان از آن شاهدها کمتر نیست وجود دارد که نشان می‌دهد رسول راهبر(ص) این برنامه را اعلان نیز نمود و راهبری دعوت فکری و سیاسی را به‌طور رسمی به امام علی(ع) سپرد….

بدین‌سان، تشیع درون ساختار دعوت اسلامی و در قالب طرحی نبوی پدید آمد که پیامبر آن را به فرمان خداوند برای نگاهبانی از آینده این دعوت برنهاده بود.

پژوهشی درباره ولایت، ص۵٧-۵٨.

تعادل اجتماعى در جامعه با اقدامات زير انجام مى‏‌پذيرد:

اولًا: فراهم شدن حداقل آسايش و رفاه براى هريک از افراد جامعه كه اين كار با ارتقای سطح معيشت كسانى كه وضعيت زندگی‌شان از اين حد پايين‏‌تر است صورت مى‏‌گيرد.
در حديثى امام موسى‌بن‌جعفر عليهماالسلام درباره مسئوليت حاكم در مورد اموالِ زكات فرمود:

«إنّ الوالي يأخذُ المِال فَيُوجّهه الوَجه الذي وَجّهه الله لَه عَلى ثَمانية أَسهُم لِلفُقراء وَالمَساكِين … يُقسّمها بَينَهم بِقدرِ مَا يَستغنَون فِي سِنتِهم بِلا ضِيق وَلا تقتير، فإن فَضل مِن ذَلك شَي‏ء ردّ إلى الوالي وإن نَقص مِن ذلك شَي‏ء وَلم يكتفوا بِه كان عَلى الوَالي أن يُموّنهم مِن عِندهِ بِقدرِ سِعَتهِم حَتى يستغنوا»؛ همانا زمامدار، مال `{`زكات‏`}` را از مردم می‌گيرد و آن را در آنچه خدا دستور داده به مصرف مى‌رساند؛ آن را هشت سهم كرده، فقرا، مساكين… و در ميان آنان و به‌اندازه‏‌اى كه هزينه‏‌هاى سال خود را بى‏‌هيچ تنگدستى و فشارى داشته باشند تقسيم كند. اگر چيزى از آن باقى ماند، به زمامدار برمى‏‌گردد و اگر كم بود و نتوانستند بدان بسنده كنند، بر زمامدار است كه از نزد خود به اندازه‏‌اى كه بى‏‌نيازشان كند، به ايشان بپردازد.

اين حديث به‌روشنى بيان مى‏‌كند كه هدف نهايى‏‌اى كه اسلام درصدد تحقق آن است و مسئوليت آن را به عهده حاكم گذاشته، بى‏‌نيازى هر فرد در جامعه اسلامى است.

ثانياً: براساس قاعده يازدهم تعيين حدود خرج كردن و جلوگيرى از بالا رفتن فوق‌العاده سطح زندگى اقتصادى و تجاوز از حد معقولى از رفاه كه در جامعه امكان‏‌پذير است. با اين دو امر، تعادل اجتماعى در سطح زندگى اقتصادى مردم تحقق مى‏يابد.

ثالثاً: جلوگيرى از احتكار ثروت و انباشته شدن سرمايه در دست طبقه‏‌اى خاص و تلاش در جهت تهيه امكانات كار و فرصت توليد براى همه مردم…