سیاست و اجتماع

نویسنده: کلوری، سید رضا

منبع: معرفت، دی١٣٨۵، شماره١٠٩

مقدّمه

اصطلاح «جامعه‌شناسی معرفت» نخسین بار از سوی ماکس شلر مطرح شد. وی این علم را دانشی دانست که موضوع آن بررسی روابط و پیوندهای میان انواع زندگی اجتماعی و اقسام گوناگون معرفت هاست.

با وجود تعریف شلر از «جامعه‌شناسی معرفت»، باید گفت: این علم برخلاف بسیاری از رشته‌های فرعی جامعه شناسی، دارای تعریف و قلمرو مشخصی نیست و به عقیده برخی از نویسندگان، نمی‌توان آن را یکی از رشته‌های فرعی جامعه‌شناسی دانست، بلکه بیشتر باید آن را به یک برنامه علمی شبیه دانست.[1]

در واقع، این اصطلاح ناظر به اختلاف بر سر این مسئله است که میان شرایط اجتماعی[2] (یا عوامل غیر مادی)[3] چه نوع رابطه‌ای وجود دارد. مجموعه‌ای از مطالعات جامعه شناختی با دیدگاه‌های گوناگون به این مسئله پرداخته است که این مجموعه، «آثار جامعه‌شناسی معرفت» نامیده می‌شود.[4]

عرصه‌های ابعاد جمعی حیات انسان چنان گسترده است و در فضاهای گوناگون زندگی انسان حضور دارد که جای چندانی برای ابعاد فردی باقی نگذارده است و اهمیت پرداختن به این بعد اساسی آنگاه آشکار می‌شود که روز به روز شاهد میل گرایش‌های فردی به وجهه‌های جمعی زندگی هستیم.

فقهای اسلامی معتقدند: فقه پاسخگوی تمام نیازهای زندگی انسان در همه ابعاد و شئون است. به تعبیر دیگر، فقه علمی است برای کشف و برقراری ارتباط میان وجه فیزیکی و متافیزیکی زندگی انسان. اما چنان‌که پیداست، از گذشته‌ای دور، نگاه دسته‌ای از فقها فردگرایانه و با ادبیاتی این چنینی بوده است. و همان گونه که آیة اللّه محمّدباقر صدر اذعان می‌کند این نگاه پیامد شرایط اجتماعی ـ تاریخی دوران تکوین و تکامل این علم است. با این حال ـ همان گونه که ذکر شد ـ به تدریج، با پیدایش جایگاه ویژه و اهمیت ابعاد اجتماعی، گروهی از فقیهان نیز ناگزیر از تغییر نگرش و دست کم ادبیات خود شده‌اند و فقه برای تکامل‌های آخرین خود، گام‌های اساسی برمی دارد. البته توجه به این نکته لازم است که سراسر متون فقها و آثار فقیهان پر است از موضوعات و مسائل اجتماعی و آنان قطعاً به این جنبه توجه داشته اند، اما ادبیات و روش این علم این چنین شکل نگرفته است.

در میان اندیشمندان اسلامی، آیة اللّه محمّدباقر صدر به خوبی می‌درخشد و آثار علمی فراوان و پرمحتوایش زبان اعتراف برخی از بزرگان را به نبوغ وی گشوده است.

در میان آثار وی، کتاب الأسس المنطقیه للاستقراء اعجاب اندیشمندانی را برانگیخته است و در بسیاری مراکز علمی داخلی و خارجی تدریس می‌شود. همچنین نوآوری‌های ایشان در علم اصول فقه نیز در نوع خود کم نظیر است. کمترین شاهد آن رویاوری و توجه خاص و تدریس نسل جدیدی از فقها و اندیشمندان حوزه به آثار وی در این علم است. یکی از ابعاد امتیاز ایشان، توجه به جایگاه و نقش ابعاد اجتماعی و آشکار ساختن آن است.

مقاله حاضر در تلاش است تا به اختصار، برخی از رویکردهای اجتماعی وی درباره رابطه جامعه با معرفت و علم را از منظر ایشان آشکار سازد. این مقاله در دو بخش تنظیم شده است: بخش نخست ناظر به مبانی عقلی و منطقی در باب معرفت و از جمله مباحث معرفت شناختی است؛ و بخش دوم، که معطوف به اجتهاد و فقه و رابطه فهم اجتماعی با فقه است، به مسائل جامعه‌شناسی معرفت و علم هر دو مربوط است.

پذیرش معرفت‌های عقلی پیشین

از جمله مسائلی که در بحث جامعه‌شناسی معرفت نقش تعیین کننده دارد، موضوع معرفت‌های عقلی پیشین و پذیرش یا عدم پذیرش آن است. این موضوع نقش خود را آنجا نشان می‌دهد که می‌بینیم با پذیرش این نوع معرفت ها، بی شک مانع بزرگی بر سر راه شکل حاد جامعه‌شناسی معرفت و مهد آن یعنی پست مدرنیسم ایجاد خواهد شد و شاید تنها بخشی اندک از جامعه‌شناسی معرفت بتواند در قلمرو اندیشه و معرفت پذیرفتنی گردد؛ زیرا در این صورت و با پذیرش این اصل (معرفت‌های پیشین)، حوزه‌ای مستقل برای تعقّل بشری قایل خواهیم شد و طبعاً نسبیت‌گرایی تنها در برخی از شناخت‌ها راه پیدا خواهد کرد.

درباره مصدر معرفت و اساس آن میان مکتب عقلی و مکتب تجربی اختلاف اساسی وجود دارد و این از مهم‌ترین اختلافات فلسفی است. مکتب «عقلی» معتقد است: معرفت بشر دارای اساسی عقلی بوده و دارای جنبه قبلی است که انسان مستقل از حس و تجربه به آن معرفت دست می‌یابد. اما مکتب «تجربی» قایل است به اینکه آزمایش تنها اساس عامی است که همه رنگ‌های معرفت را، که در فکر بشری ذخیره شده، متکفّل است و نزد آدمی هیچ گونه معرفتی که قبلی باشد و مستقل از آزمایش، پیدا نمی‌شود. حتی شناخت‌هایی که به نظر می‌رسد در اعلا درجه اصالت در نفس بشر باشد، از جمله قضایای ریاضی و منطقی مانند 2=1+1 اگر تحلیل شود به تجربه‌ای بازگشت خواهد داشت که انسان در طول زندگی به دست آورده است.[5]

در این بخش، شهید صدر به بیان مطلبی می‌پردازد که با آن می‌توان این دو مکتب را به سنجش گذارد و موضعی مشخص در قبال جامعه‌شناسی معرفت اتخاذ کرد. ایشان ادعا می‌کند که مهم‌ترین نتیجه مترتّب بر مکتب تجربی آن است که همه ابتداییات شناخت بشری جزئی است؛ زیرا آغاز معرفت با حس است و حس یعنی درک جزئیات. بنابراین، ما به هیچ قضیه کلی که خارج از محیط آگاهی حسی ما قرار گرفته باشد، یقین نداریم، و به عکس، در مکتب عقلی، ما به قضایای کلی پیش از حس و تجربه یقین داریم و همان اساس تفسیر معارف پسین ماست.[6]

مقایسه و ارزیابی دو رویکرد

در توضیح این ارزیابی، شهید صدر به پذیرش قضایای حداقلی‌ای اشاره می‌کند که ملاک ارزیابی این دو رویکرد (مکتب عقلی و تجربی) است و با همین بیان، درمی یابیم که وی از قایلان مکتب عقلی است: ما وقتی مکتب عقلی و مکتب تجربی را بررسی نموده و میان آن دو مقایسه می‌کنیم، باید مقیاسی داشته باشیم که به وسیله آن این دو مکتب را ارزیابی نماییم و این مقیاس، از کمترین حد از درجات تصدیق به قضایای علوم طبیعی و قضایای منطقی و ریاضی که همه به آن اعتراف دارند، به وجود می‌آید؛ زیرا از درجه‌های تصدیق به این قضیه‌ها کمترین حدی وجود دارد که – برحسب عادت – میان پیروان مکتب عقلی و پیروان مکتب تجربی مورد اتفاق است و هر مسلکی که با این حداقل از تصدیق موافقت داشته باشد، مسلک معقول در تفسیر معرفت بشری خواهد بود و بر اساس این مقیاس، اکنون میان این دو مکتب مقایسه می‌کنیم اولا، در پرتو حداقل از درجه‌های تصدیق به قضایای علوم طبیعی که مورد اتفاق است؛ ثانیاً، در پرتو حداقل از درجه‌های تصدیق به قضیه‌های منطقی و ریاضی که مورد اتفاق است.[7]

ضرورت وجود سرآغازی برای شناخت ها

شناخت‌های بشری چه از رهگذر استنباط به دست آمده باشد و چه از طریق استقرا، باید سرآغازی از شناخت‌ها را دربر داشته باشد که آنها نتیجه شناخت دیگری نباشند؛ زیرا اگر ما این سرآغاز را نداشته باشیم، با یک سلسله غیرمتناهی مواجه خواهیم شد و دست رسی به هر شناختی متوقف خواهد بود بر تعداد شناخت‌های غیرمتناهی و در نتیجه، اصل شناخت محال خواهد گردید.[8]

به طور قطع، می‌توان گفت: شهید صدر قایل به حوزه‌ای از معرفت و شناخت (معرفت‌های پیشین) در انسان است که به هیچ وجه، در ارتباط با حس و تجربه نیست. در نتیجه، نه از جامعه اخذ شده است و نه جامعه تأثیری در آن دارد. بنابراین، بی شک بخشی از حوزه تفکر انسان مستقل و منفک از جامعه و اجتماعیات است.

مصادر معرفت

آیة اللّه صدر در بخشی از کتاب فلسفتنا[9] با بیان این نکته که تمام معرفت‌ها مبتنی بر حس و تجربه نیست، حوزه‌ای مستقل و اختصاصی برای عقل انسان تعریف می‌کند که بدین سان و با این وجه، دست کم حیطه ادراکات اولیه عقل بشر را می‌توان کاملا از جامعه جدا دانست. همچنین برخلاف آنچه دورکیم می‌گوید که مقولات عشر را برخاسته و برگرفته از جامعه و تجربه اجتماع می‌داند، آیة اللّه صدر می‌گوید: انّ المعارف البشریه لاترتکز کلّها علی الحس و التجربة، لأنّ المذهب العقلی… یقرّر وجود معارف اولیة ضروریة للعقل البشری، و هذه المعارف الضروریة لم تنشأ من الحس و لایبدو فیها شیء من التناقضات مطلقاً فلایمکن اقتلاع هذه المعارف بالعاصفة التی تثار علی الحس و الادراکات الحسّیه و ما دمنا نملک معارف فی منجاه عن العاصفة فمن المیسور أن نقیم علی أساسها معرفة موضوعیة صحیحة.[10]

همان گونه که پیداست، اولا ایشان یک سلسله معارف ضروری برای عقل بشری قایل است و ضروری بودنش بدین معناست که فارغ از ارتباط با جامعه یا عدم ارتباط با آن، همراه با عقل است. ثانیاً، همین شناخت‌های ضروری چون مصون از خطاهای ناشی از شناخت‌های حسی و تجربی است، می‌تواند مستند و اساس شناخت‌های صحیح و حقیقی گردد. بنابراین، سخن مزبور گرچه ممکن است با جامعه‌شناسی معرفت با نگاه‌های اولیه اش و دوران شکل گیری آن ناسازگار نباشد، ولی با صورت حاد جامعه‌شناسی معرفت قطعاً ناسازگار است. یعنی جایی که نسبیت گرایی موفق به تصرف اکثر اردوگاه‌های معارف بشری شده.

استقلال منطق تفکر

یکی از کتاب‌های معتبر و ماندگار شهید صدر الأسس المنطقیه للاستقراء است. موضوع محوری این اثر اشاره به این مسئله است که فکر بشر با دو گونه استدلال سروکار دارد که در میان استدلال‌های بشری، اصالت و برتری دارد:

1. استدلال از طریق استنباط (قیاس منطقی)؛

2. استدلال از طریق استقرا.

تمام سخن این اثر در بیان این مدعاست که راه استدلال استنباطی راهی است منطقی و ریشه این استدلال از آنجاست که تناقضی پیش نیاید، به خلاف راه استدلال در دلیل استقرائی که از نظر عقلی، تناقضی میان مقدّمات و کذب نتیجه نیست و آن جهشی را که در دلیل استقرائی از حکم خاص به حکم عام پیش می‌آید (مقدّمات جزئی ßنتیجه کلی) و در بنیان استدلال منطقی آن رخنه وارد می‌آورد، از راه مبدأ عدم تناقض نتوان چاره کرد.[11]

البته آیة اللّه صدر استقرا با مبنای تجربه گرایان را نمی‌پذیرد و خود برای آن مبانی‌ای ارائه می‌دهد و آن را دارای انرژی علمی تلقّی می‌کند. وی در این کتاب می‌خواهد به یک منطق و راه صحیح استدلال برای ذهن دست یابد؛ شیوه‌ای استدلالی که اساس و تکیه اصلی اش بر یک اصل بدیهی عقلی و پیشین (پیش تجربه) است؛ یعنی بدیهی ترین بدیهیات، اصل «استحاله تناقض» (استحاله اجتماع و ارتفاع متناقضین). و این رویکرد یعنی قایل شدن به استقلال منطق فکر، دست کم، در سطحی از سطوح تفکر بشری. پس در حیطه و قلمرو ذهن بشر حوزه‌ای کاملا مستقل از اجتماع دارد و این همان تنها مدرک و سند صحّت استدلال بشری است.

البته در گفته‌های شهید صدر مطلبی که بر بعد متافیزیکی معرفت دلالت کند یافت نشد، اما یکی از اساسی‌ترین نکات وی در این کتاب این است که همه امکانات معرفت را به محسوسات (حس و تجربه) محدود نکنیم؛ یعنی در سخن شهید صدر، اشاره‌ای به این معنا یافت نشد که ـ به هر حال ـ این معرفت‌های پیشین عقلی وجه متافیزیکی دارند یا اساس آنها ذهن انسان و سازوکار آن است؛ یعنی همان اختلافی که سر منشأ پیدایش و ظهور بحث جامعه‌شناسی معرفت مطرح گردید. گرچه شهید صدر به این معنا اشاره نکرده است، ولی همین که همه امکانات معرفت را محدود به حس نمی‌داند و برخلاف هیوم و مانند او، امکان هر نوع دانش متعالی از تجربه را منتفی نمی‌داند ـ بلکه آن

را اثبات می‌کند ـ دلیل روشنی است بر اینکه اگر وی در مباحث فقهی و اصولی برای اجتماع و شئون اجتماعی انسان نقش مهمی در فهم و تفسیر نصوص قایل است، بی شک با توجه به مبانی منطقی و فلسفی‌ای است که وی پذیرفته؛ یعنی با حفظ استقلال منطق ذهن و پذیرش حوزه‌های مستقل و اختصاصی برای ذهن، نقش اجتماع را می‌پذیرد.

دیگر اینکه اگرچه وی عنصر «زمان» و «مکان» را در فهم و استنباط فقیه مؤثر می‌داند، اما به معیارهای فراتاریخی نیز قایل است؛ یعنی عقل تاریخی را نمی‌پذیرد. وی می‌پذیرد که ساختارهای اجتماعی در دانش‌ها و فهم فقیه اثر می‌گذارد و نوعی فهم اجتماعی برای او پدید می‌آورد (البته در صورت توجه و قصد فقیه)، اما چنین نیست که در هر دوره، دانشی متناسب با ساختارهای اجتماعی آن دوره داشته باشیم؛ زیرا مبانی منطقی ـ فلسفی رویکرد وی مانع این نوع نگاه است.

هدف از حرکت اجتهاد

آیة اللّه شهید صدر در کتاب همراه با تحوّل اجتهاد، هدف از حرکت اجتهاد را ایجاد توانایی برای مسلمان معرفی می‌کند تا خود را با نظریه اسلام درباره زندگی منطبق گرداند و در همان جا می‌گوید: این هدف (منطبق شدن بر نظریه اسلام) دو بعد متفاوت

دارد: یکی انطباق در صحنه زندگی فردی و دیگری صحنه اجتماعی. پس از این بخش، مطالبی راعنوان می‌کندکه به نوعی ناظر به بحث حاضر (جامعه‌شناسی معرفت) است، اگرچه بیشتر با مباحث جامعه‌شناسی علم همخوانی دارد. وی می‌گوید: حرکت اجتهاد از لحاظ اصل و مبدأ و از دیدگاه نظری، هرچند هر دو صحنه انطباق را هدف خود می‌گیرد… با این همه، در مسیر تاریخی خود که در دامن تشیّع در آن زیسته، بیشترین هدف خود را همان عرصه نخستین قرار می‌دهد و بس. بنابراین، مجتهد ـ در لابه‌لای فعالیت برای استنباط احکام ـ در ذهن خود، چهره فرد مسلمانی را مجسّم می‌نماید که می‌خواهد روش و رفتار خود را بر نظریه اسلام درباره زندگی منطبق گرداند، نه اینکه چهره جامعه مسلمانانی را مجسّم نماید که می‌خواهد زندگی و روابط خود را بر بنیاد اسلام پرورش دهد. این یک بعدی اندیشیدن و تنها نیمی از هدف را گرفتن به خاطر شرایط عینی و پیشامدهای تاریخی بوده؛ زیرا حرکت اجتهاد در نزد شیعیان، از هنگامی پدید آمد که تقریباً از سیاست برکنار بودند و به خاطر وابستگی حکومت در روزگاران اسلامی و در بیشتر جاها، با حرکت اجتهاد نزد سنّیان، شیعه فقه اسلامی خود را از صحنه‌های اجتماعی به دور داشت و این برکناری از سیاست، به تدریج موجب شد دامنه هدفی که حرکت اجتهاد را پدید می‌آورد در میان امامیه محدودتر گردد و این اندیشه را پیش بیاورد که یگانه جولانگاه آن… انطباق فرد است و نه جامعه با نظریه اسلام.[12]

همان‌گونه که پیداست، شهید صدر نقش تاریخ و جریانات اجتماعی ـ تاریخی را در نوع نگرش و غلبه یافتن نوعی گرایش در اجتهاد فقهای شیعه پر اهمیت می‌خواند و همان را از عوامل جهت گیری‌های فردگرایانه آنان می‌داند. بنابراین، از نظر ایشان، تاریخ و بسترهای تاریخی در غلبه یک گرایش و حتی برخی موضوعات در اندیشه عالم، اثرگذار است. شهید صدر برای اثبات ادعای این نوع ذهنیت فردگرایانه، مثال‌هایی نیز از مسائل مطرح شده نزد فقیهان و اصولیان می‌آورد. وی بخشی از گفتوگوی اصولیان درباره «دلیل انسداد» (انسداد باب علم) را شاهدی بر ادعای خود می‌گیرد: ما تا هنگامی که می‌دانیم در شرع تکالیفی داریم و نمی‌توانیم به صورت قطعی آنها را بشناسیم، بایستی در مقام شناسایی آنها، از ظن یاری بجوییم. این اندیشه را اصولی‌ها مورد مناقشه قرار داده و گفته‌اند: «چرا نتوانیم فرض کنیم که آنچه بر مکلّف واجب است این است که در هر موردی به جای اینکه گمان را میزان قرار دهد، عمل به احتیاط کند و اگر دامن زدن به احتیاط کار را دشوار می‌سازد هر مکلّفی می‌تواند به اندازه‌ای که دشواری کار بر او کاسته گردد از احتیاطات خود بکاهد.» اکنون روحی را که در این فرضیه نهفته است بنگرید تا بدانید چگونه دیدگاه فردگرایی درباره شریعت و قانون [که خود متأثر از شرایط اجتماعی و تاریخی خاصی بوده] بر صاحبان آن تسلّط یافته؛ زیرا شریعت و قانون وقتی می‌تواند دستور به این گونه احتیاط کاری‌ها بدهد که قانون و شریعت را برای فرد صادر کرده باشد و بس، ولی اگر بخواهد برای جامعه قانون گذاری نماید چنین روشی را نمی‌تواند در پیش بگیرد؛ زیرا این فرد یا آن یکی می‌توانند همه برنامه‌های خود را بر اساس احتیاط به انجام رسانند، ولی واحد مجموع و مرکّبی که جامعه باشد، نمی‌تواند زندگی اجتماعی و اقتصادی و بازرگانی و سیاسی خود را بر پایه احتیاط بنهد.[13]

در قسمتی از بیانات شهید صدر، درباره نگرش فردگرایانه فقیهان شیعی، مطالبی آمده که حایز اهمیت است: تأثیر یک سو نگری و رسوخ فردگرایی در تفسیر شریعت، بر روش فهم نصوص شرعی نیز قابل توجه است. چنان‌که از یک سو می‌بینیم در روشنگری نصوصی، شخصیت پیامبر یا امام را به عنوان فرمانروا و سرپرست دولت ندیده می‌گیرند و در هر جا که از ناحیه پیامبر منعی صادر شده باشد ـ مثلا، منع مردم مدینه از اینکه از رسیدن زیادتی آب متعلّق به خود به دیگران جلوگیری نمایند ـ آن را بر ناروا بودن یا ناخوشایند بودن (حرمت یا کراهت) کاری در نزد پیامبر حمل می‌نمایند، با آنکه گاهی هیچ یک از این دو نبوده و بلکه پیامبر تنها به این اعتبار که سرپرست دولت بوده، از کاری نهی کرده و از منع او حکم دینی عامی به دست نمی‌آید. از سوی دیگر نیز نصوص دینی را با روح تطبیق بر واقعیت خارجی مورد تفسیر قرار نمی‌دهند تا قاعده‌ای از آن به دست آید و از این رو، بسیاری به خود اجازه می‌دهند تا موضوع واحدی را تجزیه نمایند، برای آن احکام گوناگون قایل شوند.[14]

این سخنان به روشنی گواه بر این است که شرایط تاریخی ـ اجتماعی می‌تواند پارادایمی غالب نزد اندیشمندان ایجاد کند؛ چنان‌که به گفته شهید صدر، پارادایم فردگرایی بر ذهنیت گروهی از فقهای شیعه غلبه یافته بود.

اصولا شهید صدر از جمله فقیهانی است که عنصر زمان و مکان را بسیار پراهمیت و صاحب نقش می‌داند. وی کاملا به موضوع جامعه و پیوند موضوعات فقهی با جامعه و اجتماع توجه می‌کند (چنان که مشاهده شد). او برای وجهه اجتماعی موضوعات چنان نقشی قایل است که حتی فهم نصوص دینی را نیز در ربط با زمینه‌های اجتماعی آن می‌داند: در آینده، درک ما از نصوص دینی دگرگون خواهد شد و در آن، همه جوانب شخصیت پیامبر و امام مورد توجه قرار خواهد گرفت و تجزیه‌ای که بدان اشاره کردیم به دور افکنده خواهد شد و آن هم نه بر بنیاد قیاس، بلکه بر بنیاد فهم و شناخت پایگاه و زمینه اجتماعی نصوص…؛ زیرا هر نصّی همراه با مفهوم اجتماعی خود، معنایی دارد که در بسیاری مواقع، از معنای آن وسیع تر است.[15]

طبق بیان اخیر، مفاهیمی که در نصوص می‌آید، علاوه بر مفهوم لغوی (ظهور ابتدایی) از مفاهیم دیگری نیز برخوردار است که در بیشتر اوقات، وسیع تر از معنای لغوی و سطحی است و طبیعی است که با فهم و تصور این مفاهیم ثانوی (اجتماعی)، بالتبع جهت گیری فقیه درباره حکم نیز تغییر خواهد یافت. بنابراین، موقعیت‌های اجتماعی نقش مفهوم سازی نیز برای عالم خواهند داشت.

سید محمّدباقر صدر در ادامه بحث در سیر تاریخی اجتهاد، به زمینه‌های دگرگونی یا گسترش دادن به هدف اجتهاد اشاره می‌کند. وی می‌گوید: پس از آنکه حاکمیت اسلامی بر اثر جنگ‌های نامسلمانان استعمارگر با مردم کشورهای اسلامی از میان رفت، این برکناری از صحنه سیاست و اجتماع ـ که پیش از این دامنگیر اجتهاد شیعی شده بود ـ دیگر در انحصار حرکت اجتهاد در میان شیعه نماند، بلکه به کل اسلام و همه مذاهب فقه اسلامی سرایت کرد و به جای اسلام، بنیادهای فکری دیگری را برپا داشت تا زندگی اجتماعی را بر پایه آنها استوار کند. این دگرگونی بنیادی در موقعیت مسلمانان، اثری بزرگ بر حرکت اجتهاد در میان امامیه نهاد؛ زیرا این حرکت به روشنی احساس کرد که خطری حقیقی از سوی استعمار گران و بنیادهای فکری آنان اسلام را تهدید می‌کند. و همین احساس خطر چنان تکانی به آن داد تا هوشیار گردید و توانست کیان اجتماعی مسلمانان را برای خود مجسّم نماید و به این آگاهی رسید که اسلام یک کل است و [شئون فردی آن از شئون اجتماعی اش] تجزیه‌پذیر نیست. و ما مقدّمات این امر را در روزگار خود در حرکت اجتهاد امامیه می‌بینیم. بررسی‌هایی که برای آگاهی از نظریه اسلام درباره نظام حکومتی یا شیوه اقتصادی و مانند اینها درباره مسائل اجتماعی از دید اسلام می‌بینیم، همگی نشانه‌هایی از تحوّل فکری یاد شده است.[16]

در واقع، در این بخش نیز شهید صدر با عطف توجه به اهمیت و جایگاه خاص شرایط اجتماعی و تاریخی، نشان می‌دهد که چگونه موقعیت‌های خاص سیاسی و فرهنگی دوران فقیهان توانسته است نگرش و هدف آنان و بالتبع موضوعات و مسائل علم آنان ـ یعنی فقه ـ را تحت الشعاع قرار دهد. بنابراین، موضع گیری ذهنی فقیه و اثربخشی بر اندیشه‌ها و اجتهاد او ناشی از شرایط تاریخی و اوضاع اجتماعی خاص بوده و این همان تأثیر جامعه در علم و حتی معرفت است. البته در اینجا، ذکر نکته‌ای لازم است و آن اینکه با توجه به مبانی فلسفی پذیرفته شده از سوی شهید صدر همچون پذیرش حقیقت مطلق، کلیّت، نفس الامر و نفی نسبیت‌گرایی، برای آشنایان با مبانی فلسفی صدر، این تصور پدید نمی‌آید که این سخن مستلزم باور به نوعی نسبیت گرایی در فقه شیعی باشد.[17]

تأثیر شخصیت محقق در اجتهاد

مسئله مهم و اشکال عمده در کشف یک نظام (مثل نظام اقتصادی اسلام)، خطر تأثیر شخصیت محقق در اجتهاد است؛ زیرا هر چه سلیقه محقق کمتر به قلمرو «کشف» راه یابد و عینیت و اصالت موضوع محفوظ تر بماند، اکتشاف دقیق تر و نیل به هدف موفقیت‌آمیزتر خواهد بود. این خطر موقعی بیشتر می‌شود که فاصله‌های بزرگ تاریخی، عصر حیات محقق را از دوران نصوص جدا کند و انسان به کمک آنها بخواهد مسائلی را که مولود شرایط جدید است حل و فصل نماید. از این رو، خطر اشتباه در مورد نصوص اجتماعی بیش از موقعی خواهد بود که احکام فردی (مثل وجوب توبه بر گناه کار) جستوجو می‌شود.[18] بنابراین، در نظر شهید صدر، در اجتهاد، که نوعی شناخت و معرفت روشمند است، آنجا که مربوط به موضوعات و مسائل اجتماعی باشد، احتمال خطای مجتهد به مراتب بیشتر است.

از سوی دیگر، اگر بتوانیم در کلمات و نظریات شهید صدر دلالتی بر اجتماعی بودن مقوله شخصیت پیدا کنیم و شخصیت را امری اجتماعی بدانیم و نه تنها مقوله‌ای روان شناختی، آنگاه نیز می‌توان گونه‌هایی از باور به جامعه‌شناسی معرفت را به شهید صدر نسبت داد. ولی شهید صدر مستقیماً به این مسئله نمی‌پردازد. بنابراین، قضاوت در این باره، مشروط به دانستن نگاه وی درباره شخصیت است که اگر آن را برخاسته یا، دست کم، متأثر از اجتماع و روابط اجتماعی بداند، نوعی جامعه‌شناسی معرفت را پذیرفته است.

این سخن صدر که «خطر اشتباه در مورد نصوص اجتماعی بیشتر از موقعی خواهد بود که احکام فردی جستوجو می‌شود.» با تفسیری خاص از سخن وی، می‌تواند بیانگر پذیرش تأثیر اجتماعیات در شناخت باشد؛ به این بیان که عصرها و تاریخ‌های متفاوت حیات انسان نوعی فهم عصری ایجاد می‌کند که انسان قطعاً متأثر از آن فهم است و این برداشت‌ها در تفسیر و فهم وی از متون متعلّق به گذشته، اثرگذار است. بنابراین، تاریخ، که همان گذار و ناظر به تحوّلات اجتماع و اجتماعیات است، در فهم و شناخت انسان‌ها اثر می‌گذارد و در نتیجه، اجتماع در معرفت اثرگذار است. شهید صدر در بحث «اجتهاد» و «اثر شخصیت مجتهد»، در توضیح اینکه عوامل این تأثیرگذاری در کجاست، به چهار عامل اشاره می‌کند که برخی از آنها با واسطه، به بحث حاضر مربوط است. این عوامل عبارت است از:

1. توجیه واقعیت‌ها؛

2. گنجاندن نص در چارچوب محدود؛

3. انتزاع دلایل قانونی از شرایط و مقتضیات آنها؛

4. موضع‌گیری پیش ساخته ذهنی در قبال نص.[19]

در توضیح عامل «توجیه واقعیت‌ها»، شهید صدر مطالبی را عنوان می‌کند که تا حدی با موضوع بحث حاضر مطابقت دارد. او دراین‌باره می‌نویسد: منظور کوششی است که محقق با قصد یا بدون قصد به عمل می‌آورد تا با وارد ساختن تغییراتی در نصوص و نتیجه گیری‌های غلط، روابط عینی و واقعیت‌های اجتماعی محیط خود را که از نظر نظام اسلامی غیرقانونی و محکوم است، به نحوی توجیه نموده، آنها را قانونی جلوه دهد. به عبارت دیگر، به جای آنکه روابط غلط اجتماعی را تصحیح و با محتوای حقیقی نصوص سازگار گرداند، نصوص را بر حسب آن شرایط تفسیر می‌کند. برای مثال، ایشان عده‌ای را ذکر می‌کند که ادلّه ربا را تأویل می‌کنند و نتایج غلطی می‌گیرند؛ از جمله اینکه می‌گویند: در آیه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً)(آل عمران: 130) اسلام بهره غیرمضاعف را اجازه داده و آیه ناظر به موردی است که میزان بهره فاحش و نامعقول باشد و بهره معقول و نامعقول را عرف و شرایط اجتماعی تعیین می‌نماید.[20]

وی در پاسخ به این عده می‌گوید: تن در دادن و تسلیم شدن به روابط اجتماعی حاکم، باعث می‌شود که این قبیل اشخاص منظور آیه را درک ننمایند.[21]

بنابراین، از نظر شهید صدر، روابط عینی و اجتماعی ممکن است در فهم و شناخت محقق اثر ناخودآگاه داشته باشد. البته از گفته‌های ایشان استنباط می‌شود که می‌توان از این اثرپذیری‌ها برحذر ماند و به دور از شرایط اجتماعی، به فهم مستقلی دست یافت (چنان که خود به مثابه ناظری بیرونی به چنین فهمی دست یافته): اگر بخواهیم نظر قرآن را برکنار از اثرپذیری روابط اجتماعی و به طور صحیح درک کنیم باید به این آیه نیز (در کنار آیه پیشین که از ادلّه حرمت ربا بود و عده‌ای استفاده حلّیت بهره غیر مضاعف کرده بودند) توجه نماییم: (وَ إِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ.)(بقره: 279)[22]

شهید صدر در توضیح عامل دوم (گنجاندن نص در چارچوب محدود) چنین می‌گوید: مقصود، مطالعه نص در چارچوب فکری غیراسلامی است. این چارچوب گاه ساخته واقعیت‌های اجتماعی و گاه غیر از این است. محقق می‌کوشد تا نص را ضمن چنان چارچوبی بفهمد و چون آن را با چارچوب فکری خویش ناسازگار دید، رهایش کرده و…[23]

مثال جالبی که ایشان برای این بخش ذکر می‌کند، چنین است: یکی از فقها در تعلیق و تفسیر بر نص «هرگاه صاحب زمین از عمران زمین خودداری ورزد، ولی امر زمین را از او گرفته و به حساب ملت مورد استفاده قرار می‌دهد»، می‌نویسد: «به عقیده من، اولی ترک عمل به این روایت است؛ زیرا عمل به آن مخالف اصول و ادلّه عقلی است.» منظور (این فقیه) این است که چون مالکیت خصوصی مقدّس است، پس عمل به آن مخالف اصول و ادلّه عقلی است.

از نظر شهید صدر، این برداشت نوعی چارچوب پیش ساخته ذهنی است، وگرنه هیچ دلیل عقلی بر مقدّس بودن مالکیت وجود ندارد و اصلا مالکیت خصوصی جز رابطه اجتماعی میان فرد و مال چیز دیگری نیست و آیا این رابطه چیزی جز فرض و اعتبار است؟[24]

بنابراین، طبق نظر شهید صدر، مفاهیم اجتماعی یا برخاسته از اجتماع، پیش فرض‌ها و چارچوب‌های محدودی را برای محقق ایجاد می‌کند که البته تا حدی هم محقق ناگزیر از فهم در آن قالب هاست و همین موجب خطاهایی در فهم است. بنابراین، باز گونه‌ای دیگر از تأثیر و نقش پیش ذهنیت سازی‌های اجتماعی در فهم عالِم قابل تأمّل است.

از جمله اموری که در استنباط مسائل تأثیر بسزایی دارد، مسئله «چارچوب مفهومی» است. البته این مسئله نیز از جمله موارد عامل دوم یعنی «گنجاندن نص در چارچوب محدود» است. به نظر شهید صدر، گاهی مفهوم یک کلمه در نص، در طول زمان دست خوش تطور می‌شود و چه بسا محقق به مفهوم سطحی و لغوی آن توجه کند، نه مفهوم تاریخی اش؛ یعنی گاهی سیر تاریخی و اجتماعی یک کلمه موجب گم راهی انسان در فهم درست نص می‌گردد؛ مثلا، الگوی روان شناختی کلمه بر معنای اصیل لغوی آن غالب می‌آید یا دست کم معنای اخیر با مضمون نخستین که محصول وضع اجتماعی زمان محقق است، در هم می‌آمیزد.[25]

چنان که مشاهده می‌کنیم، مؤلفه‌های زبان شناختی (از جمله معنای لغوی کلمات) در سیر تحولات و دگرگونی‌های اجتماعی تغییرپذیرند و چه بسا معنای ثانوی کلمات که متأثر از تاریخ است، بر معنای لغوی غالب گردد. و چون این مؤلفه‌ها از عناصر اصلی استنباط و تفسیر نص است، پس اجتماع بدین طریق، باز در معرفت و شناخت آدمی سهمی دارد. اما نکته قابل توجه این است که شهید صدر پیوسته این مسئله را گوشزد می‌کند که این تأثیر و تأثّرات جبری و ضروری نیست؛ یعنی گرچه اجتماع و فهم‌های عصری و مربوط به تاریخ و تحوّلات آن در استنباط انسان ذی نقش است، اما اینها بخشی و گونه‌هایی از خطاهای فهم و ذهن است و در عین حال، منطق تعقّل مستقل است و گریز از آن نیز ممکن است. یکی از دلایل این ادعا آن است که خود شهید صدر با این نگاه، عوامل شخصیتی تأثیرگذار بر اجتهاد را بررسی می‌کند که باید به عنوان راه‌های نفوذ خطا بدان‌ها توجه داشت و با نوعی خودآگاهی از آنها پرهیز کرد. دلیل این سخن بخشی از گفته‌های وی است: … معمولا محتویات حقوقی نصوص را به طور صریح و خالی از شبهات نمی‌توان استخراج نمود؛ چه، گاهی در مطالعه، مضامین گوناگون، ناهمگون و غیر حقیقی به خاطر خطور می‌کند… تذکر فوق از آن جهت بود تا از مسائل و مخاطراتی که احتمالا در راه کشف صحیح سیستم اقتصادی پیش می‌آید، در امان باشیم.[26]

عامل سوم «تجرید دلیل قانونی از شرایط و مقتضیات مربوط». شهید صدر در توضیح این عامل از عوامل خطا در استنباط مجتهد، از دلیل شرعی «تقریر» استفاده کرده، می‌گوید: گاه رفتار و رابطه‌های اقتصادی موجود (مثل روش متداول تولید سرمایه داری در صنایع استخراجی: استخدام کارگر از سوی سرمایه دار ßاستخراج منابع ßتصاحب محصول çتملّک دست مزد توسط کارگر و تملّک محصول از سوی سرمایه‌دار) در حیات محقق، آنچنان صحیح و اصیل به نظر می‌رسند که محقق عوامل ایجادکننده آنها را فراموش کرده، گمان می‌برد که روابط مزبور درست و ریشه‌دار بوده، از نظر تاریخی به عصر تشریع می‌رسد، در صورتی که چنین نبوده، روابط مزبور در واقع، موارد، عوامل و شرایط بعد از عصر تشریع می‌باشد.[27]

بنابراین، در استنباط مجتهد که نوعی شناخت در حوزه‌ای خاص است، شرایط اجتماعی عینی و روابط اجتماعی عصر و دوران وی چنان بر ذهنیت مجتهد اثرگذار است که آن نوع روابط را اصیل می‌داند و حتی می‌تواند به عصر تشریع برساند و سپس با استفاده از دلیل سنّت (تقریر) آن نوع رابطه را به شرع مستند سازد. همان گونه که دیدیم، این نوع خطای در فهم نیز مستند به جامعه است، ولی در عین حال، شهید صدر گریزی از آن برای محقق قایل است و به عبارت دیگر، جبری بودن این رابطه میان جامعه و معرفت را نمی‌پذیرد.

عامل چهارم «موضع‌گیری قبلی در برابر نص» مربوط به پیش ذهنیت‌های محقق در برابر یک نص است که این عامل نیز از عوامل خطرساز در استنباط مجتهد است و مراد این است که مجتهد با ذهنیت خاصی سراغ فهم متن رود. نکته مهم در این بخش، جایی است که شهید صدر در توضیح اینکه از صحّت نص قاطعانه نمی‌توان سخن گفت، می‌گوید: … همچنین باید افزود در مواردی نیز که به صحّت صدور نص از جانب پیامبر یا امام اطمینان حاصل نماییم، مفهوم آن را تنها در حدود مقتضیات زندگی خویش درمی یابیم و شرایط پیدایش آن را که احتمالا روشنگر مفهوم صحیح نص خواهد بود، نمی‌توانیم بشناسیم.[28]

این سخن شهید صدر به مباحث هرمنوتیک بسیار نزدیک است. شاید بتوان پذیرش نوعی فهم عصری را بدین سخن وی مستند ساخت. به هر حال، از این گفته می‌توان فهمید که فهم و شناخت ما نسبت به یک متن، محدود به مقتضیات زمان خویش است و این مقتضیات زندگی چیزی خارج از جامعه و روابط اجتماعی عصرمان نیست. پس به این اعتبار نیز فهم و معرفت ما را متأثر و بلکه مجبور به تحمّل شرایط حال جامعه می‌داند.

البته این تعابیر ظهور در نوعی جبریت هم می‌تواند داشته باشد؛ یعنی در لایه‌هایی از سطوح فهم بشری این تأثیرات حتمی است. به این معنا که هیچ محققی نمی‌تواند خارج از افق ذهنی متعلّق به فضای اجتماعی خود بیندیشد و این همان رابطه جامعه و معرفت بلکه چیزی بیش از پذیرش حداقل‌های جامعه‌شناسی معرفت است. بنابراین، باز دلایلی یافتیم که شهید صدر تا حدّی جامعه‌شناسی معرفت را پذیرفته است، مگر اینکه بگوییم منظور وی فضای درون ذهنی و حوزه زبان شناختی منفک از عینیات و اجتماعیات است که در ظاهر، چنین مطلبی نفرموده است. پس همان احتمال اول قوّت می‌یابد.

توجه به ابعاد اجتماعی در فهم نصوص

شهید صدر در مقام یک فقیه، ما را به مسئله‌ای توجه می‌دهد که به نظر ایشان، بسیاری از فقها از آن غفلت کرده اند. وی در صدد اثبات این مدعاست که مدلول اجتماعی نص، چیزی متمایز و متفاوت با مفاهیم لغوی و لفظی نصوص شرعی است و فهم و تفسیر اجتماعی نصوص دینی عنصری اساسی در اجتهاد است. سخن وی در این باره چنین است: شخصی که می‌خواهد یک نصّ دینی را بفهمد و در این راه تا فهم نهایی آن پیش برود و همه مرزهای آن را در نظر بگیرد، اگر همه دلالت‌های لفظی (وضعی و سیاقی) را در نظر بگیرد و همه مفاهیم لغوی را به حساب آورد، آیا به مقصود خود رسیده است؟ هم پاسخ مثبت می‌توان داد و هم منفی. پاسخ مثبت در فرضی است که شخصی که می‌خواهد یک نصّ شرعی را بفهمد، انسانی متّکی به لغت است و بس؛ یعنی انسانی که لغت را از راه وحی و الهام می‌شناسد. چنین فردی لغت و دلالت الفاظ را می‌شناسد، ولی هیچ آگاهی از چیز دیگر ندارد… این انسان چون بخواهد نص را بفهمد نهایت کارش این است که فقط دلالت‌های وضعی و سیاقی الفاظ را کنار هم بگذارد و ظهور لفظی را بر بنیاد آنها مشخص نماید. اما پاسخ منفی در هنگامی است که شخصی که بخواهد نصّی را بفهمد، همراه با سایر خردمندان افراد نوع خویش، در صحنه‌های مختلف زندگی به زندگی اجتماعی پرداخته باشد؛ زیرا افرادی که زندگی اجتماعی‌ای از این گونه دارند در کنار آگاهی‌ها و نقطه نظرهایی که موجب تمایز و تشخیص هر فرد از دیگران است، آگاهی مشترک و زمینه ذهنی عمومی‌ای در میانشان پدید می‌آید و آن آگاهی مشترک و زمینه ذهنی عمومی، بنیانی را تشکیل می‌دهد برای برداشت عمومی و دریافت‌های مشترک در صحنه‌های متعددی که صحنه تشریع و قانون گذاری نیز از آن جمله است. و فقیهان در فقه، به نام «مناسبت‌های حکم و موضوع» از آن یاد می‌کنند. مثال: اگر روایتی داریم که می‌گوید هر جامه‌ای آب متنجّس به آن رسیده باید جامه را شست، از همان دستور می‌فهمیم که آب متنجّس، چون به چیزی رسد آن را آلوده خواهد کرد، خواه جامه باشد یا چیز دیگر؛ زیرا مناسبت‌های حکم و موضوع، که در زمینه ذهن عرفی عموم تمرکز یافته، نمی‌پذیرد که آب متنجّس فقط جامه را آلوده سازد، نه چیز دیگر را. پس در این روایت، جامه به عنوان یک مثال آمده، نه برای محدود کردن مصداق و موضوع. مناسبت‌های حکم و موضوع در واقع، بیان دیگری است از زمینه ذهنی عمومی و پایگاه فکری مشترکی که برای تعمیم قانون در افراد وجود دارد و فقیه در پرتو آن حکم می‌کند که چیزی که می‌تواند موضوع برای آلوده شدن از راه ملاقات با آب آلوده گردد، محدوده اش وسیع تر است از آنچه در خود گفتار آمده. و این است مقصود ما از «فهم اجتماعی نص». و چنین است که می‌فهمیم «فهم اجتماعی نص» به معنای فهمیدن نص است در پرتو برداشت عمومی‌ای که بر اثر یک آگاهی عمومی و دریافتی یکسان، افراد مختلف در آن شریکند. فهم اجتماعی نص آنگاه نقش خود را آغاز می‌کند که فهم لفظ و لغوی آن، نقش خود را به پایان رسانده باشد؛ زیرا فقیه در مرحله نخست، می‌پردازد به تشخیص آنچه لغات و الفاظ نص به دست می‌دهد و سپس برداشت‌های اجتماعی را بر آن تسلّط می‌بخشد و معنای گفتار را در پرتو زمینه ذهنی اجتماعی مشترک، که مناسبت‌های حکم و موضوع باشد، به بررسی می‌گذارد تا چیزهای تازه‌ای از نص برایش آشکار گردد.[29]

بنابراین، واضح است که زمینه‌ها و ذهنیت‌های مشترکی که در اثر زندگی اجتماعی برای انسان پدید می‌آید ـ و شهید صدر آنها را عرفی می‌داند ـ در فهم نص و عملیات علمی فقیه نقشی اساسی دارد، بلکه اساساً با توجه به این جنبه اجتماعی و درک این نوع ادراک مشترک است که فقیه می‌تواند به نظر صحیح و مراد واقعی نص برسد. از این رو، می‌توان قضاوت کرد که از نظر شهید صدر، برخی از ابعاد حیات اجتماعی (آگاهی‌های مشترک و زمینه‌های ذهنی عمومی) در معرفت و فهم انسان (فقیه یا عالم) اثرگذار است. این برداشت به وضوح از این فراز از گفته‌های شهید صدر قابل استفاده است: افرادی که زندگی اجتماعی از این گونه دارند، در کنار آگاهی‌ها و نقطه نظرهایی که موجب تمایز و تشخیص هر فرد از دیگران است، آگاهی مشترک و زمینه ذهنی عمومی‌ای در میانشان پدید می‌آید و آن آگاهی مشترک و زمینه ذهنی عمومی بنیادی را تشکیل می‌دهد برای برداشت‌های عمومی و دریافت‌های مشترک در صحنه‌های متعددی که صحنه تشریع و قانون گذاری نیز از آن جمله است.[30]

حتی از ظاهر کلام وی استفاده می‌شود که این ویژگی «آگاهی‌های مشترک» خصیصه عقل بشر نیست، بلکه در اثر حیات اجتماعی پدید می‌آید؛ یعنی این نوع برداشت، از منطق مستقل عقل ناشی نشده، بلکه درک و فهمی است که به تبع روابط اجتماعی، برای عقل حاصل گردیده. بر فرض صحّت این نوع برداشت از سخن شهید صدر، شکی نیست که این ایده هرگز با جامعه‌شناسی معرفت و دست کم صورت‌های تعدیل یافته آن ناسازگار نیست، بلکه با گونه‌های تعدیل نایافته جامعه‌شناسی معرفت همسو است.

قلمرو فهم اجتماعی در استفاده از نصوص

به نظر شهید صدر، به گمان قوی، محمّدجواد مغنیه (استاد وی) نخستین کسی است که در فقه، نظریه‌ای گسترده درباره «عنصر فهم اجتماعی نصوص دینی» مطرح کرده و میان مفهوم لغوی نص با مدلول اجتماعی اش تفاوت نهاده و حدود قانونی مدلول اجتماعی را روشن کرده است.[31]

شهید صدر از کتاب فقه الامام الصادق(علیه السلام)، اثر شیخ محمّدجواد مغنیه مطلبی نقل می‌کند که بیانگر قاعده‌ای است که حدود فهم اجتماعی را در استنباط حکم از نص مشخص می‌نماید. خلاصه این قاعده چنین است که اگر نصّی مربوط به عبادت باشد باید فقط بر بنیاد لغوی و لفظی به تفسیر آن پرداخت و در فهم آن نباید به برداشت‌های اجتماعی، که پیش از آن بوده است، توسّل جست؛ زیرا نظام عبادات نظامی غیبی است که برداشت‌ها و زمینه‌های فکر اجتماعی نمی‌تواند بر آن حکم براند و با آن ارتباطی ندارد. اما اگر نصّی به یک صحنه زندگی اجتماعی مربوط باشد، از قبیل معاملات، آنگاه نقش فهم اجتماعی نص مطرح می‌شود؛ زیرا مردم در این صحنه، برداشت و زمینه فکری و ذهنی مشترکی دارند که زندگی اجتماعی ایشان و آگاهی حاصل از آن به مرزبندی آن پرداخته و آن را معیّن کرده است.[32]

ارجاع فهم اجتماعی به اصل «حجّیت ظهور»

شهید صدر این نوع فهم اجتماعی از نصوص را با ارجاع به اصل «حجّیت ظهور»، امری عقلی و ثابت و موجّه جلوه می‌دهد. وی در توضیح این ارجاع چنین می‌گوید: اما آنچه به ما اجازه می‌دهد در فهم نصوص دینی بر برداشت اجتماعی اعتماد نماییم، همان اصل «حجّیت ظهور» است؛ زیرا این برداشت نوعی ظهور در معنایی که با نص مزبور هماهنگ است، برای آن دست و پا می‌کند و این ظهور در نزد خردمندان به همان اندازه حجت است که ظهور لغوی؛ زیرا یک گوینده از این رو که فردی است که لغاتی را به کار برده و شناخته، لغاتی که در گفتارش هست، مورد توجه قرار می‌گیرد و فهمیده می‌شود و از این لحاظ که فردی است که در اجتماع زندگی می‌کند، تفسیر اجتماعی از گفتار او به عمل می‌آید و به فهم اجتماعی از گفتار او نیاز می‌افتد و شارع نیز این شیوه از فهم و تفسیر را امضا کرده است.[33]

ملاحظه می‌کنیم که در نظر شهید صدر، این فهم اجتماعی که البته در زبان بسیاری از فقها و اصولیان، به معنای «عرف و ارتکاز عقلا» و مانند آن به کار رفته، نوعی دلالت ـ در کنار دلالت‌های وضعی و سیاقی ـ برای کلام و نص ایجاد می‌کند و همان اصل «حجّیت ظهور» که مستمسک اعتماد و پذیرش دیگر دلالت‌ها بود، عامل پذیرش این نوع دلالت هم خواهد گردید و به گونه‌ای همسطح با دیگر دلالت هاست و نوعی ارتباط خاص با آنها دارد. پس شاید بتوان نظریه وی را چنین تبیین کرد: جامعه و حوزه‌های گوناگون روابط اجتماعی از طریق حوزه زبان شناختی (نفوذ و دخالت در دلالت‌های کلامی) در معرفت و شناخت و برداشت انسان‌ها تأثیر می‌گذارند. بنابراین، جامعه در حوزه‌هایی قطعاً در معرفت انسان مؤثر است. و این پذیرش حداقل‌های جامعه‌شناسی معرفت است.

اما یک سؤال: این استفاده از بیانات شهید صدر موهم این خواهد بود که به نوعی نسبیت را بپذیریم؛ یعنی باید قبول کنیم که فهم فقیهان در جوامع گوناگون، متفاوت خواهد بود، در حالی که می‌دانیم شرع و قوانین آن ناظر به حقایقی ثابت است و مبانی کلامی فقه شیعه نیز موید همین معناست.

در پاسخ می‌توان گفت: در آثار شهید صدر، مطلبی وجود دارد دال بر اینکه وی در عین پذیرش فهم و تفسیر اجتماعی، این نسبیت را نفی می‌کند؛ چرا که اصولا پذیرش این نوع نسبیت متعارض با مبانی کلامی فقه است. البته ایشان تصریح به نفی نسبیت نکرده است، ولی از کلامشان این ادعا استفاده می‌شود؛ مانند این بیان: چگونه از برداشت اجتماعی استفاده کنیم با اینکه برداشت امری ثابت نیست، بلکه به تبعیت از موقعیت‌های فکری و اجتماعی متفاوت است؟[34]

در واقع، شهید صدر پس از ارائه و تبیین بحث فهم اجتماعی، خود شبهه‌ای (استلزام فهم اجتماعی با نسبیت) مطرح می‌کند، اما به دلیل محدودیت بحث کتاب مزبور، به آن نمی‌پردازد و آن را به فرصتی دیگر موکول می‌کند. و کاملا مشخص است که این بیان فقط طرح شبهه‌ای است که قطعاً وی آن را نمی‌پذیرد و برای آن پاسخی دارد؛ زیرا مسلّماً وی قایل به چنین نسبیتی نیست، نه در حوزه فلسفه و نه فقه و اصول؛ و مباحث و آثار وی در این زمینه و روش‌های علمی و مسائل فقهی ایشان گواه این ادعاست.

احتیاط و اطمینان

شهید صدر در عین مطرح کردن بحث فهم اجتماعی نص، آن را با احتیاط بازگو می‌کند.[35] اما به رغم این احتیاط، ایمان و اطمینان دارد که این قاعده گره بزرگی از فقه گشوده است. وی در این باره می‌گوید: و آن گره این است که بسیاری احکام از راه پاسخ‌هایی که به پرسش‌های راویان داده شده بیان گردیده، نه به شکل ابتدا به ساکن و به زبان قانون گذاری. و راویان نیز در بیشتر جاها پرسش هایشان مربوط بوده به حالت‌ها و موضوعات ویژه‌ای که خود به دانستن حکم آنها نیاز داشته‌اند و پاسخ نیز مطابق پرسش آنان و در مرز آن و برای روشنگری حکم در همان حالت و موضوعی که مورد پرسش قرار گرفته، آمده است. و ما اگر در استنباط حکم از نص، تنها به فهم لغوی و تفسیر لفظی بپرازیم، معنایش این خواهد بود که آن احکام را در بسیاری از مواقع، در محدوده همان موضوعات و حالات ویژه‌ای نگه داریم که آن پرسش کنندگان در زندگی عملی خود با آن روبه رو بوده‌اند و در پرسش‌هایشان به طرح آن پرداخته اند، با آنکه گاهی اطمینان داریم که بیان احکام برای آن موضوعات و حالات ویژه، در همه موارد به خاطر اختصاص آنها به یکدیگر نیست… اما اگر از نصوص دینی فهمی اجتماعی داشته باشیم، به مرزهای راستین، که گمان می‌رود آن احکام داشته باشد، نزدیک تر خواهیم شد.[36]

به نظر شهید صدر، ظرفیت‌های حقیقی فقه و استنباط احکام شرعی در صورتی حاصل می‌آید که در راه اجتهاد از فهم و تفسیر اجتماعی بهره بجوییم. شاید بتوان از سخنان وی چنین دریافت که او در عین قایل بودن به منطق مستقل فهم و تعقّل ـ چنان‌که از مجموع و لابه‌لای نظریات ایشان قابل فهم است ـ همچنین این منطق مستقل را متأثر از اجتماع می‌داند، بدین صورت که اجتماع نوعی برداشت و فهم برای انسان‌ها ایجاد می‌کند و در معرفت آنها ذی نقش است، اما منطق مستقل فهم و چارچوب‌های اختصاصی معرفت را دچار نوسان نمی‌کند، به این معنا که ـ مثلا ـ منطق فهم مستقل است، ولی شرایط اجتماعی و بالتبع فهم اجتماعی ناشی از آن، موضوعات و دایره آن را در مسائل شناختی، گسترده یا محدود می‌کند که البته این دو نوع تأثیرگذاری تنها در مثال‌ها بیان شده که شاید گونه‌های بیش از این نیز متصور باشد. و در نهایت توجه به این مهم نیز ضروری است که شهید صدر بخشی از سطوح و ساحت‌های فهم بشری را کاملا مستقل از تأثیرات اجتماعی می‌داند که ایشان آنها را معرفت‌های پیشین و سرآغاز معرفت‌ها می‌نامد.

حاصل سخن

در مجموع، به نظر می‌رسد شهید صدر را بتوان از جمله کسانی دانست که به سطحی از تأثیر اجتماع در فهم و شناخت قایل است و قدر متیقّن سخنان وی در این نوشتار پذیرش قطعی حداقل‌هایی مؤثر از این تعامل اجتماع و شناخت بشری است که به نوعی می‌تواند حوزه‌های معرفتی ـ شناختی بسیاری را شامل شود به ویژه حوزه‌هایی که بازبان تعامل تنگاتنگ دارد، حتی حوزه‌هایی از فقه را.

چنان که پیداست، پرداختن به این موضوع مهم، آن هم با این حجم، ما را به پاسخ نهایی نمی‌رساند و این تلاش تنها روزنه‌ای است برای گام‌های بعدی و کسانی که به این مسئله و کشف آن می‌اندیشند. این کشف نیز به نوبه خود، پیدایش مسائلی نوین را در دو حوزه علوم اجتماعی ـ به ویژه جامعه‌شناسی ـ و علم فقه نوید می‌دهد.

 

[1]. عبدالرضا علیزاده، حسین اژدری زاده و مجید کافی، جامعه‌شناسی معرفت، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1383، ص 25.

[2]. milieu social condition.

[3]. Ideal or spritual factors.

[4]. همان، ص 25.

[5]. سید محمّدباقر صدر، مبانی منطقی استقراء، ترجمه سیداحمد فهری، تهران، انتشارات اسلامی، ص 492.

[6]. برای توضیح بیشتر، ر.ک. همان، ص 493.

[7]. همان.

[8]. همان، ص 515.

[9]. از بررسی کتاب فلستنا، اثر سید محمّدباقر صدر، مباحث جامعه‌شناسی معرفت به دست نمی‌آید و البته این کتاب مشتمل بر مطالب فراوانی در باب معرفت‌شناسی است؛ موضوعاتی از قبیل تصور و تصدیق با حرکت دیالکتیک در فکر، فلسفه مارکسیسم، تجربه، شکّاکیت، نسبیت ذاتی، نسبیت کانت و… . در میان مطالب این اثر، عامل معرفتی‌ای مطرح نمی‌شود که منشأ و سبب پذیرش جامعه‌شناسی معرفت شود؛ زیرا این اثر در بیشتر اصولش، با مبانی منطقی وی مطابقت دارد ـ همان گونه که گفته شد ـ بر اساس این مبانی مطرح شده، وجهی برای جامعه‌شناسی معرفت باقی نمی‌ماند؛ زیرا این مبانی فلسفی، با مدرنیته که خاستگاه جامعه‌شناسی است ناسازگار است.

[10]. سید محمّدباقر صدر، فلسفتنا، لبنان، دارالتعارف للمطبوعات، 1410، ج 2، ص 7.

[11]. همو، مبانی منطقی استقراء، ص 1ـ4.

[12]. سید محمّدباقر صدر، همراه با تحوّل اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، تهران، روزبه، 1359، ص 8.

[13]. همان، ص 12ـ13.

[14]. همان، ص 15ـ16.

[15]. همان، ص 18.

[16]. همان، ص 9ـ10.

[17]. به دلیل رعایت اختصار، خواننده را به آثار فلسفی صدر ارجاع می‌دهیم.

[18]. سید محمّدباقر صدر، اقتصادنا، ترجمه ع. اسپهبدی، انتشارات برهان و اسلامی، 1349، ج 2، ص 37ـ 39.

[19]. همان، ص 37ـ38.

[20]. برگرفته از: همان، ص 37ـ 38.

[21]. همان، ص 38.

[22]. همان، ص 38.

[23]. همان، ص 39.

[24]. برگرفته از: همان، ص 39.

[25]. ر. ک. همان، ج 2، ص 41ـ 42.

[26]. همان، ص 36ـ37.

[27]. همان، ص 43ـ44.

[28]. همان، ج 2، ص 49.

[29]. سید محمّدباقر صدر، همراه با تحوّل اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص 29ـ32.

[30]. همان، ص 30.

[31]. همان، ص 25.

[32]. همان، ص 32ـ33.

[33]. همان، ص 33ـ34.

[34]. همان، ص 34.

[35]. ر.ک. همان، ص 35.

[36].همان، ص 35ـ 36.

شهید صدر منادى وحدت

نویسنده: محمدصادق مزینانى

منبع: مجله حوزه / شماره 79 ـ 80

تهاجم گسترده غرب به جهان اسلام بازتاب‌های گوناگونى را در پى داشت. مصلحان و متفكران اسلامى براى رویارویى با این هجوم‌اندیشه (اتّحاد امّت اسلامى) را طرح كردند و مسلمانان را به همبستگى فرا خواندند و در راه تحقق این آرمان مقدّس بسیار تلاش كردند و ده‌ها مقاله و كتاب در این زمینه نگاشتند و كنفرانس‌ها تشكیل دادند.

در گذشته از تلاش‌های شمارى از منادیان وحدت سخن گفتیم. در این مقال برآنیم كه به دیدگاه یكى دیگر از منادیان وحدت بپردازیم.

شهید سید محمّد باقر صدر از منادیان وحدت اسلامى بود. او همانند دیگر مصلحان و متفكران اسلامى از اوضاع نابسامان و آشفته جامعه‌های اسلامى و اختلاف‌های تأسف بار مسلمانان رنج می‌برد و در‌اندیشه اصلاح جهان اسلام بود.

او براى تحقّق این هدف مقدس از همه توانایی‌های موجود سود جست. همه توان علمى و عملى خود را به كار گرفت تا این آرمان بلند جامه عمل بپوشد. نخستین گام را در مجلّه (الاضواء) با نگارش مقاله: (رسالتنا یجب ان تكون قاعدة للوحده) برداشت. وى در این مقاله عالمان دینى و امّت اسلامى را به همدلى و همراهى فراخواند و به مبانى اتحاد سبب‌ها و انگیزه‌های جدایى اشاره كرد و امت اسلامى را از پیامد‌های زیانبار جدایى پرهیز داد.

 

شهید صدر از این پس تا پایان عمر پر بركت خویش همواره بر این آرمان بزرگ پاى فشرد و دیگر حوزویان را نیز بدان فرا خواند و براى گسترش‌اندیشه وحدت در حوزه (تاریخ وحدت) را جزو مواد درسى قرار داد[1].

شهید صدر بر این باور بود كه حوزویان بایستى (اندیشه وحدت) را بسان یك پدیده تاریخى بینگارند و به بررسى آن بپردازند تا با پیشینه این‌اندیشه فراز و نشیب‌ها پیامدها و همچنین با منادیان وحدت و راه و روش آنان آشنا گردند[2] و رسالت دینى خود را آن گونه كه شایسته است به انجام رسانند.

شهید صدر هیچ گاه از این آرمان مقدّس چشم نپوشید. در واپسین روز‌های زندگى هنگامى كه منزل ایشان در محاصره نیرو‌های بعثى بود سه پیام ارزشمند ضبط و براى مردم عراق فرستاد. در آخرین پیام همه مردم عراق: شیعه و سنّى كرد و عرب را مورد خطاب قرار داد و با توجّه به موقعیت بحرانى و حساس عراق آنان را به یكدلى و یگانگى در برابر استبداد و استعمار فرا خواند: (وانّى منذ عرفت وجودى و مسؤولیتى فى هذه الامّه بذلت هذا الوجود من اجل الشّیعى والسّنى على السواء ومن اجل العربى والكردی على السواء حیث دافعت عن الرّساله الّتى توحدهم جمیعاً وعن العقیدة الّتى تضمهم جمیعاً ولم اعش بفكرى وكیانى الاّ للاسلام: طریق الخلاص وهدف الجمیع.)[3]

من از زمانى كه خودم را شناختم و به مسؤولیتم در میان امّت پى بردم به گونه یكسان براى شیعه سنّى عرب و كرد تلاش كرده ام و از هر پیامى كه سبب همبستگى آنان گردد و از هر عقیده‌ای كه آنان را یكدل و همراه گرداند به دفاع و پشتیبانى برخاسته ام. با‌اندیشه و تمام هستى خود تن‌ها براى اسلام زیسته ام همان اسلامى كه راه ر‌هایی و هدف همگان است.

آرى شهید صدر تنها به اصلاح و سازندگى جوامع شیعى نمى‌اندیشید چرا كه او یك مصلح به معناى واقعى كلمه بود. مصلح مسلمان به هر مذهبى كه وابسته باشد نمى تواند در برابر دیگر مسلمانان بى تفاوت باشد.

نویسندگان مسلمان و غیر مسلمان نیز از شهید صدر به عنوان یكى از منادیان وحدت یاد كرده‌اند. از جمله: جویس وایلى در كتاب خود: (الحركة الاسلامیه لشیعة العراق) می‌نویسد:

(نهضت شهید صدر در عراق تنها به شیعه وابستگى نداشت. او داراى‌اندیشه همیشگى بود از این روى حركت‌های اصلاحى او همگان را در بر می‌گرفت. كتاب‌های او گویایى این مطلب است.)[4]

 

ییكى از نویسندگان انگلیسى در كتاب خود: (تجدید القانون الاسلامى) پس از آن كه به‌اندیشه‌های سیاسى و نگارش‌های شهید صدر و مقایسه آن با نوشته‌های امام خمینى می‌پردازد فصلى را به همبستگى اسلامى و تاریخچه آن ویژه می‌كند و از شهید صدر به عنوان مصلحى كه به همبستگى مسلمانان باور داشته است یاد می‌كند. وى در این باره كتاب‌های ایشان: فلسفتنا اقتصادنا البنك اللاربوى فى الاسلام والاسس المنطقیه للاستقراء را نقد و بررسى كرده و در پایان به این نتیجه رسیده كه این كتاب‌ها دلیلى روشن بر حمایت شهید صدر از همبستگى اسلامى است چرا كه او در نگارش این آثار از منابع شیعه و سنى استفاده كرده است.[5]

مفهوم اتّحاد

 

شمارى پنداشته‌اند (اتحاد اسلامى) یعنى از بین مذهب‌های اسلامى یكى گزیده شود و دیگران به پیروى از آن گردان نهند و یا این كه مذهب‌های اسلامى در یكدیگر ادغام شوند بدین گونه كه مشتركات همه مذهب‌ها گرفته شود و مفترقات آن كنار گذاشته شود.[6]

روشن است كه مقصود مصلحان و متفكران اسلامى از (وحدت اسلامى) نه آن است و نه این؛ چرا كه به گفته یكى از‌اندیشه وران معاصر این گونه وحدت نه معقول و منطقى است و نه مطلوب و عملى.[7]

مقصود از اتحاد اسلامى نزدیك شدن پیروان مذهب‌های اسلامى به یكدیگر براى رویارویى با دشمنان اسلام با حفظ كیان و ماهیت هر كدام از آنان است.[8] و چون در اتحاد اسلامى مفهوم بالا را ملاك عمل قرار دهیم نگارش و پژوهش در مذهب هیچ ناسازگارى با‌اندیشه (وحدت اسلامى) ندارد.

برهمین اساس بسیارى از منادیان وحدت: میرحامد حسین هندى علاّمه شرف الدّین كاشف الغطاء علامه امینى علامه سید محسن امین عاملى امام خمینى و شهید صدر برخلاف شمارى از پیشینیان بر این باور بودند كه براى دستیابى به همبستگى طرح و تحقیق در مسائل اختلافى و حتّى نگارش و نشر آن نه تنها اشكالى ندارد كه ضرورت است البته به شرط این كه به شیوه‌ای علمى و با ادب و اخلاق اسلامى انجام شود و به آراء و مقدسات یكدیگر احترام بگذارند. دست كم حدودى را كه اسلام در دعوت غیرمسلمانان به اسلام لازم دانسته است: (وجادلهم بالّتى هى احسن.)[9] در میان خود نگهدارند.

 

تنها با شناخت و شناساندن درست عقاید یكدیگر است كه می‌توان بر جوّ دشمنی‌ها و تهمت و افترا پیروز شد و به وحدت و همبستگى واقعى دست یافت.

بنابراین اگر شهید صدر (فدك فى التاریخ) می‌نویسد و در آن قضیه تاریخى فدك را تشریح و بر حق بودن فاطمه زهرا(س) استدلال می‌كند و اگر تاریخ شیعه و حق بودن خلافت على(ع) را پس از رحلت پیامبر(ص) ثابت می‌كند اگر به شبهه‌ها پاسخ می‌گوید اگر به نقش امامان شیعه و مبارزه‌های آنان با فرمانروایان ستم پیشه می‌پردازد (دور الائمه فى الحیاة الاسلامیه) و اگر درباره امام مهدى(ع) تحقیق و نگارش می‌كند (بحث حول المهدى) و اگر حكومت اسلامى را از دیدگاه شیعى مورد بررسى قرار می‌دهد (الاسلام یقود الحیاة) و…

این گونه تحقیق‌ها هیچ گونه ناسازگارى با دعوت به اتحاد ندارد تا شبلى ملاط و یا دیگران با توجه به نوشته‌های یاد شده بگویند: (شهید صدر بین اسلام شیعى و اسلام عمومى تردید كرده است.)[10] و یا این كه این نوشته‌ها را با آخرین پیام ایشان ناسازگار بدانند.

از مجموعه سخنان این گروه بر می‌آید كه تصوّر درستى از مفهوم همبستگى اسلامى ندارند از این روى نه تنها انتظار داشته‌اند كه شهید صدر به تبیین و روشن گرى عقاید شیعه نپردازد كه عقاید طرف مقابل را نیز بپذیرد بدین جهت در نقد بررسى كتاب (فدك) آمده است: (شهید در كتابش متعرض شرعیت خلافت شیخین نشده است و تنها از آنان به احترام یاد كرده است.)[11]

شهید صدر در كتاب یاد شده به روشنى اعلام می‌دارد كه آزادى بحث در صورتى كه با شرایط انجام پذیرد هیچ ناسازگارى با اتحاد و همبستگى ندارد.[12]

محور اتحاد

در دنیاى كنونى بسیارى از ملّت‌ها و كشورها در صدد تفاهم و اتحاد با یكدیگرند؛ چرا كه امروزه منافع گوناگون: سیاسى فرهنگى و اقتصادى اتحاد بر كسى پوشیده نیست. البتّه مبناى این همبستگی‌ها یكسان نیست. گروهى نژاد وخون و گروهى همزبانى را وسیله‌ای براى دعوت به اتّحاد قرار داده‌اند.

 

پاره‌ای از همبستگی‌ها جنبه اقتصادى و یا سیاسى دارد. ممكن است كشورى از دست‌اندازى دیگر كشورها بیم داشته باشد و براى دفاع از خود با كشور و یا كشور‌های دیگر همبستگى برقرار كند و پیمان‌هایی ببندد. پیمان‌های دفاعى در عصر ما از این گونه همبستگی‌ها به شمار می‌آیند.

همه انگیزه‌های بالا نوعى اتحاد و همبستگى را در پى دارند ولى این گونه اتحادها از دیدگاه شهید صدر پایدار و اصیل نیستند. هر زمانى انگیزه آن سست گردد و یا از بین برود و یا با منافع مهم ترى برخورد كند چنین اتحادى دیگر وجود ندارد.

مهم ترین و پایدارترین انگیزه‌ای كه سبب اتحاد افراد و اقوام گوناگون بوده و هست هم دینى و هم اعتقادى است.

شهید صدر در بررسى محور اتحاد در اسلام و مقایسه آن با مكتب‌های بشرى چون: سرمایه دارى و ماركسیسم وحدت اسلامى را در اصول و فروع و نمودهایش از آن دو برتر دانسته و می‌نویسد: (در جامعه سرمایه دارى اجتماع در ظاهر متّحد است چون این وحدت بر مصالح شخصى و حزبى یا طبقاتى استوار است و هرگاه حادثه‌ای رخ دهد كه مصلحت مورد نظر را تهدید كند شكاف و جدایى در گروه پدید آمده و معلوم می‌گردد كه همبستگى سراب فریبنده‌ای بیش نبوده است. روشن ترین مثال آن فرانسه است كه در چنگ آلمان در پرمخاطره ترین ساعات وجودش دچار تفرقه شد و در ظرف چند ساعت با شكست رو به رو گردیده.)[13]

ایشان در ادامه گفتار خود به جامعه‌های نازیستى و فاشیستى و همچنین ماركسیستى اشاره می‌كند كه وحدت آن‌ها را نیز غیر اصیل می‌شمرد؛ چرا كه زیربناى آن نفى ارزش‌های انسانى است. این وحدت و همبستگى بر جبر و قهر استوار است نه بر میل و اختیار. انگیزه این وحدت دیكتاتورى دولت است نه شعور و اراده ملّت.

این گونه همبستگی‌ها چون ریشه درونى ندارند دوام نخواهند داشت اما اتحاد اسلامى اتحادى است اصیل و پایدار؛ زیرا: (انگیزه آن احتیاج عمیق روحى است كه افراد را رشته‌ای از محبّت و مودّت و الفت به هم پیوست می‌دهد و هیچ عاملى چون دین امكان ندارد انگیزه چنین اتحادى باشد. اتحاد دینى اتحادى است كه از قلب مى جوشد و با تاریخ پایدار و هر‌اندازه مصالح افراد و احزاب و طبقات گوناگون باشد متزلزل نخواهد شد چون این اتحاد بر اصلى ثابت كه همه افراد در آن شریكند استوار است.)[14]

با نگاهى گذرا به تاریخ می‌یابیم كه این همبستگى از دیگر انگیزه‌های همبستگى ژرف تر و پایدارتر است؛ چرا كه ارتباط دینى و عقیدتى در میان افراد سبب چنان وحدتى شده كه همه انگیزه‌های اتحاد را تحت تأثیر و زیر نفوذ خود قرار داده است به گونه‌ای كه هستى خود را در راه برادر دینى خود ایثار كرده‌اند و به عكس بین دو فرد حتى پدر و پسر به سبب اختلاف در عقیده نه تنها بى مهرى و جدایى پدید آمده كه در میدان جنگ در برابر یكدیگر ایستاده‌اند. در جنگ‌های صدر اسلام نمونه‌های فراوان براى این مدّعا وجود دارد. در حال حاضر نیز اختلاف در عقیده سبب گردیده كه اعضاى یك خانواده با هم درافتند و این درگیری‌ها به مرگ یكى از اعضاى خانواده بینجامد.

اصالت و ژرفاى اتحاد دینى و عقیدتى به گونه‌ای است كه حتى صهیونیست‌ها وقتى خواستند در سرزمین فلسطین پدیده شوم اسرائیل را پدید آورند روى هم عقیدگى تاكید داشتند: (گروهى از افراد كه از نظر وطن و لغت و فرهنگ و عادات و رسوم اشتراكى ندارند بپاخاسته‌اند. افراد پراكنده‌ای كه از قاره‌های جهان گرد هم آمده و هدفشان این است كه براى خود یك ملّت مستقل و ممتاز كه بر پایه وحدت دین و نه غیردین متكى است تشكیل دهند. ولذا می‌كوشند به تمام مظاهر وجودشان رنگ دینى زده و این عنصر مشترك را سنبل وجودى خود قرار دهند.)[15]

زمینه‌های وحدت

برخى از عالمان شیعى و سنّى پنداشته‌اند: مذهب‌هایی كه تنها در فروع با یكدیگر اختلاف دارند بسان شافعیان حنفیان و حنبلیان می‌توانند با یكدیگر متّحد شوند و در یك صف قرار گیرند؛ امّا مذهب‌هایی كه در اصول با هم اختلاف دارند به هیچ روى نمى توانند در كنار یكدیگر قرار گیرند. به گفته یكى از بزرگان[16] از دیدگاه این گروه اصول مذهبى مجموعه‌ای به هم پیوسته است و به اصطلاح اصولیان اقلّ و اكثر ارتباطى است آسیب دیدن یكى عین آسیب دیدن همه است. بنابراین آن جا كه اصل امامت شیعى و یا خلافت خلفا آسیب پذیرد موضوع وحدت و همبستگى نیز منتفى می‌گردد.

مصلحان و منادیان وحدت در پاسخ این گروه زمینه‌های وحدت را یادآور شده‌اند از جمله: مسلمانان در اصول عقیدتى و بسیارى از احكام عملى اسلام اشتراك دارند. همه خداى یگانه را می‌پرستند و به نبوت پیامبر اسلام(ص) و بهشت و جهنم و… باور دارند كتاب همه قرآن و قبله همه كعبه است. در نماز روزه حج زكات و بسیارى از احكام دیگر جز در برخى از امور جزئى تفاوتى ندارند. دشمن آنان نیز مشترك است.

زمینه‌‌ها و مایه‌های بالا می‌تواند مبناى اتحاد و همبستگى استوارى را فراهم آورد. بنابراین دلیلى ندارد كه اصول مذهبى را در این جا در حكم مجموعه‌ای به هم پیوسته بشماریم بلكه دلیل بر عكس داریم.

سیره و روش اصحاب پیامبر(ص) بویژه على(ع) و عالمان بزرگ سنى و شیعه در طول تاریخ در این باره بهترین دلیل و آموزنده ترین درس‌هاست.

شهید صدر در این باره می‌نویسد:(رهبران اسلامى و در رأس آن‌ها امیرالمؤمنین على(ع) در حفظ و نگهدارى اتحاد و همبستگى آن قدر كه ممكن بود كوشیدند.)[17]

اصحاب پیامبر(ص) پس از رحلت آن حضرت با این كه در بسیارى از مسائل با یكدیگر اختلاف داشتند از جمله در مسأله رهبرى و فرع‌هایی چون: مسح و یا شستن در وضو عول و تعصیب در میراث ازدواج موقت و… اختلاف‌های آنان به اوج رسیده بود ولى هیچ یك از این‌ها سبب از بین رفتن اتحاد و همبستگى آنان نشد. همگى با یك امام نماز می‌گزاردند و به یكدیگر اقتدا می‌كردند.

على(ع) نیز همین گونه عمل می‌كرد. با این كه براى احقاق حقّ خود از هیچ كوششى دریغ نكرد و همه توان خود را به كار برد تا اصل امامت را احیا كند امّا هرگز از شعار (یا همه یا هیچ) پیروى نكرد. بر عكس به همكارى با آنان پرداخت. امام على(ع) در یكى از نامه‌های خود به مالك اشتر پس از آن كه از اختلاف مردم در امر رهبرى و واگذارى آن به دیگران سخن می‌گوید می‌فرماید: (من اول بار دست خود را پس كشیدم تا این كه دیدم گروهى از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودى دین محمّد(ص) دعوت می‌كنند. ترسیدم كه اگر به یارى اسلام و مسلمانان برنخیزم شكاف و انهدامى در اسلام خواهم دید كه مصیبت آن از خلافت چند روزه دنیا بسى بیش تر است. در آن هنگام با ابى بكر بیعت كردم و همراه او در آن حوادث قیام كردم تا باطل از میان رفت.)[18]

مولى با این ارزیابى مخالفت را به كنار می‌نهد و به یارى خلفاى زمان خویش می‌شتابد. در نماز جماعت آنان حاضر می‌شود در دشواری‌ها راهنمایشان می‌گردد و در برخى از موارد همانند یك مشاور نظامى رفتار می‌كند. همچنین یاران على(ع) نیز با اشاره آن حضرت پست‌هایی را از سوى خلفا می‌پذیرند.[19]

شهید صدر در آخرین پیام خود با اشاره به جنگ تحمیلى عراق علیه ایران می‌نویسد: (پیام من به شما فرزندان على و حسین و فرزندان ابوبكر و عمر این است كه مبارزه میان حكومت شیعه و سنّى نیست. حكومت سنّى كه خلفاى راشدین رهبران آن بودند سبب شد كه امام على(ع) شمشیر خود را بردارد و با رهبرى ابوبكر با مرتدین بجنگند.)[20]

هدف شهید صدر از نقل روابط متقابل على(ع) و خلفا و سیره و روش آن حضرت این است كه الگو و راهنماى عمل براى مسلمانان بویژه حوزویان ارائه دهد و پندار كسانى كه اتحاد شیعه و سنّى را ناممكن و نادرست پنداشته‌اند ردّ كند؛ چرا كه برخورد على(ع) و یارانش برخوردى فردى و محدود نبوده است.[21]

آیا كسى می‌تواند بگوید كه همراهى و همكارى و یا نمازگزاردن على(ع) ویارانش با خلفا از ترس و تقیه بوده است؟[22] از این روى شهید صدر پس از آن كه به سیره على(ع) دربرخورد با خلفا اشاره می‌كند می‌نویسد: (هذا خط عامّ سار الائمه(ع) كلّهم علیه…[23]) این شیوه‌ای همگانى است. ائمه(ع) نیز داراى همین روش بوده‌اند.

امامان(ع) همواره مردم را به شركت در مجامع عمومى مسلمانان (حجّ جمعه نماز‌های جماعت) دعوت كرده‌اند و نگهداشت آداب و اخلاق اسلامى را در برخورد با پیروان دیگر مذهب‌های اسلامى از آنان خواسته‌اند[24] و از سوى دیگر با افكار تند و انحرافى شمارى از شیعیان مخالفت كرده‌اند[25].

بالاتر از همه به هنگامى كه جامعه اسلامى دچار مشكلاتى می‌شد كه حیثیت اسلام به خطر می‌افتاد و حكومت‌ها از حلّ آن ناتوان می‌شدند ائمه(ع) با بینش گسترده خود به دفع آن انحراف و یا مشكل پرداخته و خطر را خنثى می‌كردند. از باب نمونه: هنگامى كه پادشاه روم نامه‌ای به عبدالملك بن مروان می‌نویسد و او از پاسخ در می‌ماند امام سجاد(ع) پاسخ نامه را می‌نویسد[26].

در زمان هشام بن عبدالملك نیز به هنگامى كه حكومت روم قصد آن داشت كه سیادت و استقلال حكومت به ظاهر اسلامى را از بین ببرد و سكّه روم را بر مسلمانان تحمیل كند امام باقر(ع) طرح سكّه اسلامى را به هشام داد و با این تهدید به مقابله پرداخت.[27]

شهید صدر در این باره به سیره و روش عالمان شیعى و سنّى و روابط بسیار خوب آنان در گذشته نیز استناد می‌كند و با توجه به این سیره بر این باور است كه در حركت‌های اسلامى رهبرى نهضت به دست هر یك از مذهب‌های اسلامى باشد بر دیگر مذهب‌‌ها همراهى پشتیبانى و دفاع لازم است همان گونه كه در گذشته عالمان بزرگ سنّى به پشتیبانى از نهضت‌های شیعى و علوى فتواى جهاد داده‌اند.

(هناك علماء من اكابر علماء السنّه افتوا بوجوب الجهاد وبوجوب القتال بین یدى ثوار آل محمّد(ص).)[28]

عالمان بزرگ اهل سنّت به واجب بودن جهاد و پیكار با انقلابیون آل محمّد فتوا داده‌اند. از باب نمونه ابوحنیفه در آغاز هم فتوا به واجب بودن جهاد به همراهى با نهضت‌های علوى داد و هم خود در یكى از نهضت‌های علوى شركت كرد[29]. این سیره از سوى عالمان شیعه و سنى در طول تاریخ ادامه داشته است.

در سال‌های 1918 ـ 1914م نیز با ورود نیرو‌های انگلیسى به خاك عراق و اشغال بصره توسّط آن‌ها عالمان شیعى به حمایت از حكومت سنّى فتواى جهاد دادند.[30] و بسیارى از آنان در صحنه پیكار با دشمن حاضر شدند.

شهید صدر در این باره می‌نویسد: (انّ الحكم السنّى الّذى كان یحمل رایة الاسلام قد افتى علماء الشیعه ـ قبل نصف قرن ـ بوجوب الجهاد من اجله وخرج مئات الآلآف من الشیعه و بذلوا دمهم رخیصا من اجل الحفاظ على رایة الاسلام ومن اجل حمایة الحكم السنّى الذّى كان یقوم على اساس الاسلام.)[31]

عالمان شیعى در نیم قرن پیش به حمایت از حكومت سنّى كه پرچم اسلام را به دست گرفته بود فتواى جهاد دادند و صد‌ها هزار شیعه به صحنه جنگ رفتند و به خاطر حفظ پرچم اسلام و پشتیبانى از حكومت سنّى كه براساس اسلام استوار بود سخاوتمندانه خون خود را بر زمین ریختند.

بزرگوارانى چون: آقا سید مصطفى كاشانى و فرزند ایشان سید ابوالقاسم كاشانى سید محمّد تقى خوانسارى شیخ الشریعه اصفهانى سید على داماد سید محسن حكیم شیخ محمّد حسین كاشف الغطاء نائینى و… درصحنه پیكار حاضر شدند و با دشمن جنگیدند.

این گروه بر این باور بودند كه حكومت مسلمان تحت هر شرایطى بر حكومت غیرمسلمان برترى دارد و بر این اساس تا زمانى كه درگیرى میان عثمانیان و انگلیسیان بر سر حاكمیت بر عراق بود شیعه و سنّى همراه با هم از حكومت عثمانى دفاع كردند.

شهید صدر پیش از آن كه استعمارگران و یا رژیم بعثى عراق مسأله شیعه و سنّى را طرح كنند و نهضت اسلامى را در انزوا قرار دهند می‌گوید: (امّا حكومت امروز حكومت سنّى نیست. هر چند كه باند مسلّط بر امور از نظر تاریخى به تسنّن منتسب نیست؛ چرا كه حكومت سنّى به معناى حكومت شخصى كه از پدر و مادر سنّى زاده شده باشد نیست بلكه به معناى حكومت ابى بكر و عمر است كه امروز فرمانروایان ستمگر عراق آن‌ها را در تمام اعمال خود زیر پا گذاشته‌اند.)[32]

به نظر شهید صدر حكومت گران عراق برخلاف شیوه على و عمر عمل می‌كرده‌اند و شعائر مذهبى را كه على و عمر با هم از آن به دفاع بر می‌خاستند كنار گذاشته‌اند و به جاى آن به فساد و تباهى پرداخته‌اند و انواع ستم‌ها را نسبت به مردم انجام می‌دهند. آنان حكومت را در انحصار قبیله خود درآورده‌اند درآمد عراق را در اختیار خود دارند و افراد را با خشونت دستگیر شكنجه و اعدام می‌كنند.

شهید صدر در پایان شیعه و سنّى را به همبستگى و همدلى براى نابودى حاكمان بعثى فرا می‌خواند.[33]

راه‌های دستیابى به وحدت

پس از تبیین مفهومى اتحاد اسلامى و زمینه آن اینك این پرسش مطرح است كه چرا با آن همه مشتركاتى كه در فرق اسلامى موجود است وحدت نخستین آنان به پراكندگى تبدیل شد. انگیزه‌‌ها و بازدارنده‌های وحدت كدامند؟ راه دستیابى به آن‌ها چیست؟

شهید صدر پس از اشاره به عزّت و اقتدار مسلمانان پیشین در پرتو اتحاد و همبستگى به ریشه یابى از هم گسستن وحدت مسلمانان پرداخته و آغاز آن را فاصله گرفتن مسلمانان از اسلام اصیل و بازگشت به جاهلیت پیش از اسلام می‌داند.

او بر این باور است كه استعمار و صلیبى گرى نیز به این حركت ارتجاعى دامن زدند تا توانستند بر جهان اسلام سلطه پیدا كنند. هر چند بحث انگیزه‌‌ها و به وجود آورنده‌های تفرقه بحثى است لازم و هر چند بررسى و تحلیل روند دگردیسی‌های داخلى جامعه اسلامى و جهان اسلام از وحدت به تفرقه بویژه در بعد سیاسى عبرت آمیز است و به گونه‌ای عینى نشان می‌دهد كه مسلمانان به گاه وحدت و انسجام قدرتمند و عزیز بودند و به گاه تفرقه و پراكندگى ضعیف و عقب مانده و ذلیل ولى آنچه در این جا محور بحث ماست راه‌های دستیابى به وحدت است. هر چند در ضمن مباحث اشاره‌ای نیز به انگیزه‌‌ها و سبب‌های تفرقه خواهیم داشت.

پیوند عالمان اسلامى

از راه‌های تفاهم و اتحاد مسلمانان پیوند عالمان و متفكران اسلامى با یكدیگر است.

شهید صدر همان گونه كه از اوضاع و احوال علماى شیعه در عراق و خارج عراق جویا می‌شد و با آنان تماس می‌گرفت مستقیم و یا غیرمستقیم‌اندیشه‌های اصلاحى خود را مطرح می‌كرد با عالمان اهل سنّت نیز این گونه بود. نوشته‌‌ها و پیام‌ها بویژه آخرین پیام ایشان گویاى پیوند‌های بسیار خوب ایشان با عالمان و برادران اهل سنّت است.

از باب نمونه دكتر سید محمّد تیجانى می‌نویسد: (بر سید محمّد باقر صدر وارد شدیم منزلش پر بود از طلاب سید برخاست و به ما سلام كرد و پس از آن كه مرا معرفى كردند خیلى خوش آمد گفت و مرا كنار خود نشاند و سپس از وضعیت تونس و الجزائر و همچنین برخى از علماى معروف مانند: حضر حسین طاهر بن عاشور و دیگران از من سؤال كرد…)

برخورد وى با اهل سنّت به گونه‌ای بوده است كه بسیارى از آنان در گرفتاری‌‌ها و دشواری‌های گوناگون به ایشان رجوع كرده و از ایشان نظرخواهى می‌كردند.[34]

جویس وایلى[35] به هنگام نقد و بررسى‌اندیشه‌های شهید صدر پس از آن كه به همگانى بودن نهضت عراق و‌اندیشه اتحادى رهبر نهضت (شهید صدر) اشاره می‌كند كه خلاصه‌ای از آن در این جا نقل می‌شود: (تاریخ حركت اسلامى عراق بیانگر این است كه عالمان شیعى با حزب اسلامى اهل سنّت همكارى می‌كرده‌اند و پیوند‌های بسیار خوبى با سران حركت اسلامى سنّى همانند: شیخ امجد زهاوى و شیخ عبدالعزیز بدرى در بغداد و نجف داشته‌اند. بالاتر از این در سال 1960 حزب (اخوان المسلمین) و (حزب الدّعوه) تشكّل جدیدى را به نام: (حزب اسلامى) پى ریزى كردند در آن حزب دكتر نعمان عبدالرزاق سامرایى رئیس بود و شهید سید مهدى حكیم پشتیبانى مالى آن را به عهده داشت.)[36]

عبدالرحیم حسن نویسنده عرب درباره مطلب بالا می‌نویسد: (از استاد خلیج سامرایى از مؤسسان (حزب اسلامى) درباره سخن بالا پرسیدم پاسخ داد: مسؤولیت پشتیبانى مالى مطرح نبوده است بلكه همكارى بین دو طرف بوده و آیة اللّه حكیم و همچنین شهید صدر این رابطه و همكارى را تأیید می‌كرده‌اند.)[37]

بى گمان این گونه برخورد‌ها در همبستگى و پیوستگى مسلمانان نقش بزرگى دارند از این روى مراجع بزرگوارى چون حكیم و صدر نه تنها آن را تایید كرده كه از آن بسیار خرسند بوده‌اند. انتظار می‌رود این گونه كارها و حركت‌ها از سوى عالمان و متفكران سنى و شیعه ادامه و گسترش یابد تا زمینه كار‌های مهم ترى را فراهم آورد.

احیاى شخصیت اسلامى مسلمانان

فاصله گرفتن مسلمانان از اسلام اصیل راه یافتن خرافه و بدعت در باروى باور‌های آنان از انگیزه‌های اساسى تفرقه مسلمانان به شمار می‌آید. مسلمانان تا آن هنگام كه هویت و شخصیت اسلامى خود را از دست نداده بودند و اسلام بر سرتاسر زندگى آنان حاكمیت داشت وحدت داشتند و در راه نیرومندى و بزرگى گام بر می‌داشتند. فاصله از اسلام و آموزش‌های حیات بخش آن و چیرگى هوا‌های نفسانى بر آنان تفرقه و ضعف و عقب ماندگى آنان را در پى داشت؛ از این روى اگر مسلمانان خواهان مجد و بزرگى گذشته‌اند باید به اسلام بازگردند و هویت اسلامى خود را احیا كنند.

شهید صدر در نخستین سرمقاله‌ای كه بر مجلّه (الاضواء) نوشت در تحلیل حركت‌های آزادیبخش به این نتیجه رسید كه هر نهضتى اگر بخواهد به ثمر برسد باید داراى سه شرط اساسى باشد:

ا. مبدء صالح و صحیحى داشته باشد كه انگیزاننده و راهنماى عمل آنان در نهضت باشد.

ب. مردم مبدء را به درستى بشناسند.

ج. ایمان به مبدء داشته باشند و براساس آن زندگى خود را سامان دهند.[38]

وى پس از تشریح مسائل بالا نهضت‌های اسلامى را با شرایط سه گانه می‌سنجد و به این نتیجه می‌رسد كه اسلام مبدء و انگیزاننده بسیار نیرومندى براى حركت‌های اسلامى است. بنابراین اگر مسلمانان در برابر استعمارگران و حكومت‌های خودكامه حركتى ندارند اسلام را به درستى نشناخته‌اند و بدان عمل نمى كنند. عالمان دینى در كشور‌های اسلامى باید اسلام را دقیق و از همه زوایا بشناسند و به مردم بشناسانند. ارزش‌های متعالى اسلام را روشن و مردم را بدان فرا خوانند تا مسلمانان هویت اسلامى خود را بازیابند و در سطح جهان اسلام به حركت درآیند و از مقدّسات اسلامى دفاع كنند.[39]

شهید صدر در مقاله‌ای دیگر با عنوان: (رسالت ما و شخصیت اسلامى) بر این باور است كه شخصیت اسلامى مسلمانان خدشه دار بلكه از بین رفته است. انسان مسلمان به جاى این كه حرف خودش را بزند راه خودش را برود از دیگران الگو می‌گیرد. انسان مسلمان براى هویت عربى فارسى تركى و… خود بیش از هویت اسلامى اش ارزش قائل است. تفرقه و حاكمیت حكومت‌های خودكامه از پیامد‌های روشن این مسأله است.[40]

او بر این باور است كه وحدت و همبستگى مسلمانان با احیاى شخصیت اسلامى آنان رابطه‌ای تنگاتنگ دارد اگر مسلمانان اسلام راستین را بشناسند و زندگى خود را براساس تعالیم حیات بخش آن سامان دهند بى گمان وحدت به جامعه‌های آنان باز خواهد گشت.

بر همین اساس شهید صدر از مسلمانان می‌خواهد كه سه عنصر اساسى: روح عقل و اخلاق را كه از یك پیوند اعتقادى مایه می‌گیرند تقویت كنند تا (امواج مختلف فكرى) به (یك موج فكرى همگانى) و یك (چهره واحد همسان و بى نظیر) تبدیل گردد؛ چرا كه: (اسلام در جهان به منطقه جغرافیایى یا محدوده نژادى خاص محدود نیست بلكه دامنه آن به مناطق جغرافیایى مختلف و نژاد‌های بسیار كشیده شده است و اگر شخصیت اسلامى به وجود آید شیوه آن چنان است كه یك موج فكرى همگانى پدید آورد كه در همه جوامع اسلامى جهان غلغله‌اندازد و موجودیت جهان اسلام را یك چهره واحد همسان و بى نظیر بخشد ولى شخصیت اسلامى وجود ندارد و آنچه فعلاً موجود است امواج مختلف فكرى است كه از هر جامعه‌ای به تن‌هایی بر می‌خیزد و این وضع بین مسلمانان دیوارى از شناخت خاصّ به وجود می‌آورد كه بازده آن پیدایش عوالم مختلف اسلامى است كه با قیود وهمى از یكدیگر تفكیك شده قید و وهمى كه خود ساخته‌اند و اسلام آن را امضا نكرده است.)[41]

هر چند بسیارى از حكومت‌های به ظاهر مسلمان با استعمارگران در دامن زدن به تفرقه بین مسلمانان هماهنگى كامل دارند و خودباختگى در برابرغرب در زوایاى فكر عمل تصمیم و نگرش آنان لانه كرده است ولى جاى امیدوارى است كه شمارى از فرزندان اسلام در عراق ایران و دیگر كشور‌های اسلامى به شگرد‌های دشمنان و برترى فرهنگ اسلامى و كوچكى فرهنگ غرب پى برده‌اند و سیماى پلید غرب را برخلاف جلوه گرى در لباس حقوق بشر دموكراسى و آزادى به خوبى شناخته‌اند و هویت اسلامى خویش را احیا كرده و برآنند دیگران را در این راه قرار دهند: (در كشور‌های اسلامى شعله ‌هایی از این شخصیت اسلامى در وجود برخى از مسلمانان متعهد دیده می‌شود. بزرگ ترین رسالت كارگزاران فكرى مسلمانان در سرزمین‌های اسلامى این است كه به احیاى این شخصیت بپردازند.)[42]

دشمن مشترك

استعمارگران همواره در صدد یافتن راهى براى سلطه و حاكمیت بر كشور‌های اسلامى و مسلمانان جهان بوده‌اند. از ترفند‌های قدیمى آنان (تفرقه بینداز و حكومت كن) است. آنان با بهره جویى از این شعار خلافت عثمانى را از میان برداشتند و جهان اسلام را تجزیه كردند.

از دیدگاه شهید صدر استعمار و استبداد از بزرگ ترین عوامل تفرقه و از موانع عمده اتحاد و همبستگى مسلمانان به شمار می‌آیند.

وى بر این باور است كه دشمنان اسلام بویژه استعمارگران و حكومت‌های خودكامه دست كم باید هم عرض با عامل (فاصله از اسلام اصیل) به آن اهمیت داده شود؛ چرا كه اگر دورى از اسلام و رسوخ خرافه و بدعت از علل اساسى تفرقه است منشاء این جدایى در بسیارى از موارد استعمارگران و ایادى خائن آنان در كشور‌های اسلامى هستند.[43]

تعالیم حیات بخش اسلام بویژه‌اندیشه‌های سیاسى آن همواره خطرى بوده براى دشمنان اسلام؛ چرا كه اسلام استعمار و استثمار و زور و قلدرى را تحت هر عنوان مردود می‌شمرد و مسلمانان را علیه ستم و ستمگران می‌شوراند و در همه میدان‌های اجتماعى خواهان آزادى توده‌‌ها از زنجیر اسارت و بردگى است. مسلمانان خود را موظّف می‌دانند به‌اندازه توان به همه نهضت‌های آزادیبخش یارى رسانند[44] و… دشمنان همواره تلاش كرده‌اند تا مسلمانان را از این تعالیم ارزنده وحیات بخش دور نگه دارند و به جاى آن فرهنگ غربى را كه در تجزیه و تلاشى و بى هویتى امت اسلامى نقش بسیار دارد ترویج كنند. متاسفانه تا حدودى در این كار موفّق نیز شده‌اند: (استعمار توانست زندگى معاصر را در بسیارى از جوامع اسلامى بر اصول فكرى و عاطفى كه بر ارتجاع پیش از اسلام متكى است برقرار كند. استعمار بت پرستی‌های جاهلى كهن را در بسیارى از جمعیت‌های اسلامى زنده كرد و بدین گونه این اجتماع‌ها را از دریافت صحیح اسلام بر كنار داشت.)[45]

اندیشه‌‌ها و ارزش‌هایی چون ناسیونالیسم تعصبات قومى و نژادى تز استعمارى كهن جدایى دین از سیاست و… را احیا كرد.

شهید صدر با حساسیت فراوان نسبت به استعمار فرهنگى مسلمانان را از گرایش به غرب و‌اندیشه‌های آنان برحذر داشت و عالمان دینى را براى مقابله با آن فراخواند.

(امواجى از افكار غریبان به جهان اسلام هجوم آورده‌اند… نزاع و درگیرى بین این افكار وارداتى و كیان فكرى امت پدید آمده است. در این زمان بایستى اسلام سخن خود را بگوید… این گفتار باید ریشه دار محكم صریح و روشن باشد و قلمرو‌های مختلف هستى زندگى انسان جامعه دولت و نظام را فرا بگیرد تا امت اسلامى بتواند (كلمة اللّه) را در این درگیرى بر افراشته سازد.)[46]

آن بزرگوار با همه توان به میدان مبارزه با‌اندیشه‌های غربى و ملحدانه برآمد. كتاب (فلسفتنا) را نگاشت و در آن برترى اسلام را از مكتب‌های دیگر روشن كرد. با (جامعه روحانیت نجف اشرف) كه به همین منظور تاسیس شده بود همكارى فعّال داشت.[47]

چون برخورد این جامعه با مسائل سیاسى محدود بود با شاگردان خود تشكل جدیدى به نام (حزب الدّعوه الاسلامیه) را پى ریختند[48] تا در ابعاد گسترده ترى بتوانند با استعمارگران و ایادى خائن آنان مبارزه كنند.

او هر چند پس از مدتى از (حزب الدعوه) كناره گیرى كرد؛[49] امّا به مبارزه سیاسى خود همچنان ادامه داد.

از حوزویان نیز خواست به مبارزه با منكر‌های كوچك بسنده نكنند به منكر‌های بزرگ و مبارزه با آن نیز توجه داشته باشند.

او بر این باور بود كه چیرگى بیگانگان بر مسلمانان زشت ترین منكر و در رأس همه منكر‌ها قرار دارد. بیگانگان ثروت مادّى و معنوى ما را غارت می‌كنند و تا زمانى كه این وضع ادامه داشته باشد نمى توان به پیدایش یك جامعه اسلامى واقعى امیدوار بود.[50]

در این راستا مطالعه زندگى نامه عالمان مبارز و ضدّ استعمارى را به حوزویان سفارش می‌كند[51] و مبارزه با استعمار و طغیان را درجهان اسلام از هدف‌های حكومت اسلامى می‌داند.[52]

در نهضت اسلامى عراق عالمان شیعى و سنّى و توده مردم را به قیام و اقدام علیه حكومت بعثى فرا می‌خواند و طرح مسأله شیعه و سنّى را از ترفند‌های بعثیان و استعمارگران دانسته و می‌گوید: (انّ الطاغوت و اولیاءه یحاولون ان یوحوا الى ابنائنا البرره من السّنه: انّ المسأله مسألة شیعه و سنّه لیفصلوا السنّه عن معركتهم الحقیقیه ضدّ العدوّ المشترك.)[53]

طاغوت و اربابان وى می‌كوشند به فرزندان نیكو و عزیز سنّى ما چنین القا كنند كه مسأله مسأله شیعه و سنى است تا اهل سنّت را از نبرد واقعى علیه دشمن مشترك جدا سازند.

او تنها به حرف و شعار و اعلام درد بسنده نمى كند راه حل ارائه می‌دهد. تنها راه حلّى را كه كارساز می‌داند همبستگى شیعه و سنّى و مبارزه‌ای همه سویه با ستمگران و زورگویان است.

در این راستا همكارى با حزب بعث و حكومت بعثى را تحریم می‌كند[54] و مسلمانان را از شركت در نماز جماعت روحانى نمایان بعثى باز می‌دارد.[55]

به هنگامى كه استعمارگران و ایادى خائن آنان براى رویارویى با گسترش انقلاب اسلامى ایران هر روز نغمه‌ای را ساز می‌كردند تا این انقلاب را در میان مردم از اعتبار بیندازند و مسلمانان را از اقتداى به آن بازدارند و از بلندگو‌های تبلیغاتى و با شیوه‌های گوناگون اعلام می‌داشتند كه این خون ریزی‌ها مشروع نیست شهید صدر در اعلامیه‌ای كه به همین مناسبت صادركرد اعلام داشت: (كسانى كه در ایران براى دفاع از اسلام و مسلمین قیام كرده و كشته می‌شوند شهید هستند و خداوند آنان را با امام حسین(ع) محشور گرداند.)[56]

سردمداران بعثى عراق در پى صدور این فتوا به وحشت افتادند و آن را تهدیدى ضمنى علیه حاكمیت خود تلقّى كردند. حزب بعث هنوز از این ضربه به خود نیامده بود كه شهید صدر مردم عراق را به قیام مسلحانه فراخواند[57] و در آخرین پیام با اشاره به اتحاد سنّى و شیعه در جنگ جهانى اوّل امت اسلامى را به رویارویى مستقیم با حكومت بعثى دعوت كرد: (اى فرزندان و برادرانم‌ای فرزندان موصل و بصره‌ای فرزندان بغداد و كربلا و نجف‌ای فرزندان عراق در هر كجا كه هستید من با شما پیمان می‌بندم كه براى شما و در خدمت شما باشم و شما هدف و مقصد من چه در حال حاضر و چه در آینده هستید. شما باید وحدت كلمه داشته باشید و همه تصمیماتتان در زیر پرچم اسلام یكى باشد تا عراق را از كابوس حكومت استبداد و دیكتاتورى نجات دهیم و آزادى را در عراق زنده كنیم و با عدالت اسلامى آن را روشن و تابناك گردانیم.)[58]

در نتیجه اتحاد و مبارزه و سرنگونى رژیم بعث خواهید دید: (همین كشورى كه اكنون پر از ظلم و بیداد شده ساكنان آن با همه ملیت‌های گوناگون احساس برادرى می‌كنند همچنین همه احساس خواهند كرد كه در رهبرى و اداره كشور سهیم‌اند و همگى به ایده‌های عالى اسلام نائل خواهند شد.)[59]

سرانجام حزب بعث عراق با همكارى اربابان خود تحت عنوان (پیش گیرى از خطر خمینى عراق) طرح‌هایی را براى رویارویى با نهضت اسلامى عراق و رهبر آن شهید صدر ریختند و در طی مراحلى آن بزرگوار و خواهر انقلابى و مؤمن وى را به شهادت رساندند.

احترام متقابل

از راه‌های وحدت پرهیز از برانگیزاندن احساسات ادب در گفتار و نوشتار است. عالمان مذاهب باید به باور‌های طرف مقابل خود احترام بگذارند و به گونه‌ای بگویند و بنویسند كه احساسات دیگران را جریحه دار نكنند؛ چرا كه: (ربّ حربٍ جُنیت من لفظةٍ.)[60]

بسا جنگى كه از گفتن و یا نوشتن یك كلمه بر پا شود.

شهید صدر دربرخورد‌های علمى و غیر علمى به عالمان و همچنین توده مردم اهل سنّت احترام می‌گذاشت. بى احترامى به باور‌های آنان را روا نمى دانست. براین اساس در آثار خود از خلفا به احترام یاد می‌كرد از باب نمونه: در نخستین صفحه از كتاب (فدك اهل البیت) هنگامى كه از خلیفه اوّل نام می‌برد (رضى اللّه تعالى عنه) را نیز بر آن می‌افزاید.[61] و در سراسر كتاب نیز همین شیوه را دارد.[62]

سید حسین صدر در این باره می‌نویسد: (بحثهایش از نظر مذهبى داراى هیچ گونه تفرقه‌اندازى و طعن به برادران اهل سنّت نبود بلكه همواره نشانگر چهره اصیل مكتبى و اصیل مقوله‌‌ها و‌اندیشه‌های اسلامى بود و به همین خاطر بود كه مورد قبول برادران علماى اهل سنّت نیز قرار گرفت تا در جایى كه در مشكلات مختلف به ایشان رجوع كرده و نظر ایشان را می‌خواستند.)[63]

در آخریین پیام از خلفا با عنوان (خلفاى راشدین)[64] یاد كرده و توده اهل سنّت را بسان شیعیان برادران و فرزندان خود خوانده است: (اى برادر و فرزند سنّى ام من با تو همراهم به همان‌اندازه كه با تو‌ای برادر و فرزند شیعه ام همراهم… طاغوت و اربابان او می‌كوشند كه به فرزندان نیكو و عزیز سنّى ما چنین القا كنند… كه مسأله مسأله شیعه و سنّى است.)[65]

بدون تردید این گونه برخوردها از سوى كسى كه مرجعیت شیعیان عراق و… را عهده دار بوده درتالیف و همبستگى تأثیر بسزائى داشته است.

با نگاهى به تاریخ در می‌یابیم كه از میان نوشته‌‌ها بحث‌ها و گفت وگوها آن‌هایی مفید و ثمربخش بوده‌اند كه ادب را نگهداشته و از مرز اعتدال نگذشته‌اند. نمونه‌های آن را می‌توان در (المراجعات) سید شرف الدین و برخورد شهید صدر با دكتر تیجانى دید: (از گفتار و رفتارش بسیار لذّت بردم… در این برخورد بود كه یقین كردم شیعیان مسلمانند و تنها خدا را می‌پرستند و به رسالت محمّد(ص) ایمان دارند.)[66]

تیجانى كه باور‌های وهابیت به مذاقش خوش آمده است. با یك برخورد حساب شده و محبت آمیز درعقائد پیشین خود شك می‌كند و به مسلمان بودن شیعیان یقین پیدا مى كند و در ادامه از دیدار خود با شهید صدر چنین می‌گوید: (من یقین كردم اگر یك ماه با او باشم شیعه خواهم شد. تصمیم گرفتم چند روزى در خدمت ایشان باشم. در این مدّت هرگز به او نگاه نمى كردم مگر این كه در رویم تبسّم می‌كرد و می‌فرمود: امرى دارى چیزى می‌خواهى[67]…)

تیجانى به مدّت چهار روز در خدمت شهید صدر می‌ماند و از همه شبهاتى كه دارد می‌پرسد از جمله: از شهادت به ولایت على در اذان عزادارى آراستن مزار امامان و اولیاء خدا به طلا و نقره توسل و تبرك عقیده شیعه نسبت به صحابه و…

شهید صدر بدون این كه به عقائد دیگران بى احترامى كند به گونه‌ای مستدل و مختصر به پرسش‌های او پاسخ می‌دهد.[68]

متأسفانه شمارى از عالمان متعصب گویا خود را موظف می‌دانندكه افزون بر بیان و اثبات مذهب خود یا ابطال و ردّ دیدگاه‌های مذهب‌های دیگر عواطف و احساسات خود را به طرفدارى و یا ردّ مذهب دیگر مجسّم سازند. گویا در صحنه جنگند و حریف می‌طلبند. این گونه برخورد جز تشدید اختلاف و برانگیختن احساسات و كینه‌‌ها و دشمنی‌ها و در نتیجه درگیرى اثر دیگرى ندارد. رخداد‌های دردناك گذشته شاهد گویایى بر این سخن است.

راه و روش على(ع) با خلفا و همچنین دیگر امامان معصوم(ع) و عالمان بزرگوارى چون: شرف الدین كاشف الغطاء و دیگر مصلحان شیعه با علما و مردمان سنى مذهب باید الگوى عالمان مذاهب اسلامى قرار گیرد. از باب نمونه: مالك پیشواى مالكیان روابط بسیارخوبى با امام صادق(ع) داشت و خرسند بود از این كه امام(ع) به او احترام می‌گذارد.[69]

امام(ع) نه تنها به عالمان اهل سنّت احترام می‌گذاشت كه از تند روى گروهى از شیعیان در برخورد با اهل سنّت جلوگیرى می‌كرد[70] و دربرابر برانگیزاندن احساسات اهل سنّت بویژه بدگویى از خلفا واكنش نشان می‌داد و در موردى با اشاره به آیه شریفه: (ولاتسبّوا الذین یدعون من دون اللّه فیسبّوا اللّه عدوا بغیر علم)[71] شیعیان را از ناسزاگویى باز می‌داشت و بر آنان كه از این دستور سرباز می‌زدند نفرین می‌كرد.[72]

شیخ صدوق پس از نقل روایت یاد شده می‌نویسد: (تقیه و پرهیز از بدگویى به باور‌های اهل سنّت تا خروج امام زمان(ع) واجب است. هر كس پیش از خروج آن حضرت چنین كند از دین خدا و مذهب امامیه خارج شده و با خدا و رسول خدا و امامان معصوم(ع) مخالفت كرده است.)[73]

این سیره از سوى نمایندگان خاصّ و عام امامان(ع) نیز پى گیرى شده است از باب نمونه: حسین بن روح نایب ولى عصر(عج) از بى احترامى به مقدّسات اهل سنّت جلوگیرى می‌كرد و حتّى در موردى كه یكى از كارگزاران او به معاویه توهین كرده بود او را از كار بركنار كرد و شفاعت دیگران را درباره او نپذیرفت.[74]

تشكیل كنگره بین الملل اسلامى

اندیشه گردآمدن مسلمانان در كنگره‌ای جهانى بویژه در روز‌های برگزارى مراسم حجّ از سوى بسیارى از مصلحان و منادیان وحدت مطرح شده است. بسیارى از مسلمانان و عالمان دینى همه ساله براى برگزارى مراسم عبادى سیاسى حجّ گرد هم می‌آیند. بهره ورى از این موقعیت بویژه در جهان امروز امرى ضرورى و حیاتى است.

بر همین اساس شهید صدر معتقد است كه مسلمانان باید در این مجمع بزرگ یكدیگر را بهتر بشناسند تا نزدیكى فكرى و معنوى و برادرى آنان تقویت گردد. مسلمانان باید در این كنگره عظیم به عنوان امّتى واحد در كارها و مشكلات خود به مشورت بنشینند و راه چاره‌ای براى آن بیندیشند77.

شهید صدر با تجزیه و تحلیل حجّ موجود این پرسش را مطرح می‌كند كه چرا مسلمانان از برگزارى مراسم حج به هدف‌های یاد شده دست نمى یابند و خود در پاسخ مى نویسد: (اگر مسلمانان نتوانسته‌اند از این كنگره بزرگ به این هدف‌ها دست یابند از ارزش واقعى حجّ نمى كاهد؛ زیرا این نقص متوجه شرایط سیاسى فكرى و اجتماعى است نه حجّ.)[75]

متاسفانه حجّ آن گونه كه اسلام دستور داده برگزار نمى شود. مسلمانان به فلسفه و هدف‌های این فریضه مهمّ توجّه ندارند. حكومت‌های مزدور نیز ماندگارى خود را در ناآگاهى مردم می‌دانند. با طرح مسائل انحرافى شرایطى را ایجاد می‌كنند كه مسلمانان به راز و رمز حجّ پى نبرند تا با هم متّحد شوند و علیه ستم و ستمگران و استكبارجهانى به پا خیزند.

شهید صدر بر این باور بود اگر مسلمانان در انجام این فریضه بزرگ به شرایط و لوازم آن توجه كنند و از كار‌هایی كه سبب جدایى و دو دستگى و دشمنى بین مسلمانان می‌گردد دورى گزینند به هدف‌های یاد شده دست خواهند یافت.

شهید صدر براى دستیابى به هدف‌های یاد شده و آنچه كه از كنگره حجّ انتظار می‌رود پیشنهاد می‌كند شورایى تشكیل شود: (اگر مسلمانان در حجّ شوراى بزرگ سالانه داشتند كه به دور از اغراض و دعوت‌های خصوصى منعقد می‌شد می‌توانستند امور دین و دنیایشان را مورد مذاكره قرار دهند و به بحث از مشكلات زندگى و ایده و آمال و دردها و بیچارگی‌های خود بپردازند.)

جمله: (به دور از اغراض و دعوت‌های خصوصى) اشاره‌ای است به كنگره ‌هایی كه از سوى حاكمان خودكامه تشكیل شده و تنها شمارى از عالمان دربارى به آن‌ها راه می‌یابند. این گونه گردهمایی‌ها نمى توانند به هدف‌های یاد شده جامه عمل درپوشند.

مبارزه با تعصب‌های قومى

تكیه بر نژاد زبان خون سبب جدایى مسلمانان از یكدیگر است. تعصب‌های نژادى و قومى سبب شد كه مكتب‌هایی به نام: (پان عربیسم) (پان تركیسم) (پان ایرانیسم) و… پدید آید و مردم بى خبر از حقایق اسلام نیز به گرد آن جمع گردند.

تعصب قومى در جاهلیت متداول بود امّا اسلام آن را منسوخ كرد و به جاى آن اسلام و ارزش‌های اسلامى را محور قرار داد. به فرموده پیامبر(ص): (ایها الناس ان ربكم واحد وانّ اباكم واحد كلكم من آدم و آدم من تراب لافضل لعربى على عجمى اِلاّ بالتقوى.)[76]

اى مردم! پروردگار شما یكى است و پدر شما هم یكى است. همه شما فرزندان آدم هستید و از خاك آفریده شده اید. عرب بر غیر عرب برترى ندارد مگر به تقوا.

شهید صدر تقویت روحیه ناسیونالیستى و نژاد گرایى را از شیوه‌های استعمارگران می‌دانسته و بر این باور بوده كه امّت اسلامى: (بر وحدت نژاد و خون متكى نیست؛ زیرا وحدت اسلامى همه نژادها و امت‌ها را در برمى گیرد و نیز بر موقعیت جغرافیایى تكیه ندارد چه افراد امّت همواره از سرزمین‌های گوناگون برخاسته‌اند و بر زبان ولغت خاصّ نیز مبتنى نیست؛ زیرا گروه‌هایی از انسان‌ها را در برگرفته كه لغت‌های گوناگون دارند.)[77]

بنى امیه عنصر عربیت را به جاى اسلامیت تقویت كردند.در قرون اخیر نیز برخى از كشور‌های اسلامى در این مسأله به‌اندازه‌ای زیاده روى كردند كه اسلام و ارزش‌های اسلامى را تحت الشعاع تعصب‌های قومى و نژادى خود قرار دادند. در حقیقت این نوعى بازگشت به دوران جاهلیت پیش از اسلام بود كه باید با هشدار چهره‌های بیدار و متفكر اسلامى اصلاح می‌گردید.

همان گونه كه اشاره كردیم شهید صدر به جاى تكیه بر ملیت بر اسلام تكیه داشت. او خود را در برابر همه مسلمانان جهان مسؤول می‌دانست. عرب عجم شیعه و سنّى براى او مفهومى نداشت. از باب نمونه وقتى كه از ایشان پرسیدند. تو عرب هستى چرا از فارس‌ها و انقلاب ایران حمایت می‌كنى در پاسخ گفت: (من در برابر همه مسلمانان جهان مسؤول هستم و باید به مسؤولیتم در برابر همه آنان عمل كنم.)[78]

در روز‌های محاصره منزل ایشان توسّط حكومت بعثى زید حیدر از اعضاى شوراى فرماندهى ملّى حزب بعث و عبدالرزاق حبوبى فرماندارنجف به خانه شهید صدر می‌آیند و شهید صدر در این دیدار از نقش حوزه‌های علمیه و عالمان شیعى در پدید آوردن و رهبرى حركت‌های اسلامى سخن می‌گوید و دولت بعثى عراق را به خاطر كشتار مردم و عالمان دینى محكوم می‌كند.

آن دو مات و مبهوت به شهید صدر نگاه می‌كردند و نمى دانستند چه بگویند. ناگاه حبوبى به همراه خود می‌گوید: (ببین این مرد بزرگوار چه شیوا و منطقى حرف می‌زند… ما باید سعى كنیم كه او عالم و روحانى بعثیان گردد.)[79]

طلاب حاضر درجلسه می‌خندند و شهید صدر نیز تبسم می‌كند.

حبوبى پرسید چرا می‌خندید؟

شهید صدر در پاسخ می‌گوید: (من عالم مسلمانان هستم نه عالم بعثیان.)[80]

در روزى دیگر شیخ عیسى خاقانى به عنوان نماینده شخص صدّام به دیدار شهید صدر می‌آید و دو مطلب را به حضور ایشان عرضه می‌دارد:

  1. عرب‌های خوزستان زیر فشار و ظلم دولت جمهورى اسلامى ایران هستند. ما باید درباره ر‌هایی آنان بیندیشیم.
  2. حوزه علمیه نجف چرا همیشه باید تحت نظارت و اداره ایرانیان باشد؟ ما باید خودمان در برابر آن یك حوزه علمیه عربى تأسیس كنیم و شما زعیم حوزه و مرجع بزرگ آن باشید.[81]

شهید صدر در پاسخ می‌گوید: (امتیازى كه نجف دارد و موجب عزّت و افتخار این حوزه است این است كه حوزه علمیه نجف اشرف دانشگاهى عمومى است كه به روى همه اقوام مسلمان گشوده شده است: عرب فارس ترك ایرانى عراقى افغانى و… در آن درس می‌خوانند پس حوزه عربى چه معنا دارد؟)

آن بزرگوار پس از سخنان بالا نگاه خشم آلودى به چهره فرستاده صدّام می‌اندازد و می‌گوید: (اما مسأله عرب‌های خوزستان و ظلم و ستم بر آن‌ها همه حرف‌های مفت و بیهوده‌ای است كه شما به خاطر دشمنى با جمهورى اسلامى ایران آن را بافته اید. عرب‌های خوزستان مانند دیگر اقوام ایرانى در صلح و آرامش و رفاه و امنیت زندگى می‌كنند و وضعشان بهتر از عرب‌های عراق است. شما به آزادى ملت عراق از قید و بند اسارت و تحقیر توسط حكومت آمریكایى بعثى بیندیشید به فكر عرب‌های خوزستان ایران نباشید. غم این عرب‌های بدبخت عراقى را بخورید كه منابع و ثروتهایشان را براى تحكیم حكومت جائرانه خودتان حیف و میل می‌كنید و خودشان در فقر و فلاكت غرق شده‌اند.)[82]

شهید صدر با این برخورد‌های شجاعانه نشان داد كه برخلاف نظام‌های غربى و جامعه‌های سیاسى امروزى وحدت ایمان و عقیده تكیه گاه امت اسلامى است و این مسأله افراد را آن چنان به هم نزدیك می‌كند كه گویى برادرند؛ زیرا وحدت امیدها و آرزوها و هماهنگى در راهى كه می‌پیمایند عواملى است كه دل‌ها و روح‌ها را به یكدیگر پیوند می‌دهد.

افزون بر آنچه آمد استفاده از منابع دیگر مذاهب ترویج كتاب‌های وحدت آفرین شناساندن شیعه به دیگرمذاهب معرّفى الگو‌های وحدت پاسخ گویى به شبهه ‌هایی كه تفاهم را بر هم می‌زند و… از دیگر كار‌هایی است كه شهید صدر در راستاى همبستگى و اتحاد گروه‌ها اسلامى به آن‌ها عنایت داشته است كه در فرصتى مناسب باید بدان‌ها پرداخته شود.

تأثیر پذیرى شهید صدر از شرف الدین

بى گمان هر مصلحى از افكار و‌اندیشه‌های مصلحان و فرهیختگان عصرخود و پیش از آن بهره می‌برد. شهید صدر نیز از این قاعده مستثنى نیست ولى نشانه‌ها و شاهد‌هایی داریم كه وى در‌اندیشه اتحاد اسلامى بیش تر از علاّمه شرف الدین تأثیر پذیرفته است.

شیوه دعوت شهید صدر به وحدت همان راه و روش شرف الدین است. هر دو به باور‌های اهل سنّت و همچنین به عالمان و توده اهل سنّت احترام می‌گذارند. با این حال بر این باورند كه عقاید شیعه را باید به گونه علمى و منطقى مطرح كرد. هر دو در راه‌های رسیدن به همبستگى هماهنگى دارند.

شهید صدر به نگاشته‌ها و آثار شرف الدّین بویژه آن‌هایی كه در راستاى وحدت نوشته شده عنایت ویژه‌ای داشته است تا جایى كه گاه به چاپ و نشر دوباره پاره‌ای از آن‌ها دستور می‌داده و گاه بر پاره‌ای از آن‌ها مقدّمه می‌نگاشته و تلاش‌ها و مبارزه‌های ضدّ استعمارى وى را شرح می‌كرده است. شهید صدر از وى به عنوان یك الگو در شیوه دعوت یاد می‌كرده است.

شهید صدر به یكى از شاگردان برجسته اش به نام: شیخ حسین آل یاسین پیشنهاد كرد كه (المراجعات) را با تحقیق و شرح بهتر و بیش تر به چاپ برساند. پس از پایان كار شهید صدر از وى قدردانى و تشكّر می‌كند. وى در پاسخ شهید صدر می‌گوید: اگر عنایت و همت حضرت عالى نبود من قادر به چنین كارى نبودم.[83]

النّص و الاجتهاد یكى دیگر از آثار مهمّ و با ارزش شرف الدین است. وى در این كتاب به طرح و بررسى دقیق و محققانه مسائل مورد اختلاف پرداخته و عالمانه به شبهه‌‌ها پاسخ گفته است. شهید صدر از شیوه او بویژه در معرفى شیعه و پاسخ به شبهه‌‌ها استفاده كرده است.[84] افزون بر این با شمارى از نویسندگان تلاش‌ها و خیزش‌های ضدّ استعمارى سید شرف الدین را به اجمال در مقدّمه این اثر آورده است.[85]

ییا در یكى از روز‌هایی كه خانه شهید صدر در محاصره رژیم بعث بوده زید حیدر از اعضاى شوراى فرماندهى ملّى حزب بعث عراق و عبدالرزّاق حبوبى فرماندار نجف به منزل وى می‌آیند. در این نشست پس از آن كه شهید صدر از نقش حوزه‌های علمیه و عالمان شیعى در پدید آوردن و رهبرى حركت‌های انقلابى امّت اسلامى درتاریخ معاصر سخن می‌گوید از علاّمه شرف الدّین نام برده و نهضت او را علیه استعمار فرانسه می‌ستاید.[86]

افزون بر این شهید صدر گاه به عمل و گاه به كلام شرف الدّین استناد می‌كند از جمله در پاسخ به توسل و تبرك به صالحان و دست بر قبر‌های آنان كشیدن به برخورد علامّه شرف الدین با عبدالعزیز آل سعود اشاره دارد: (شرف الدین در عید قربان به ملك عبدالعزیز قرآنى را كه در جلدى از پوست نگهدارى می‌شد هدیه داد. او هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم بر پیشانى خود گذاشت.

سید شرف الدین گفت: چرا این جلد را می‌بوسى با این كه پوست بُزى بیش نیست؟ ملك گفت: به خاطر قرآنى كه داخل این جلد است. شرف الدّین گفت: ما هم وقتى پنجره و یا در اطاق پیامبر(ص) را می‌بوسیم می‌دانیم كه آهن است و هیچ كارى از آهن بر نمى آید ولى هدف آنى است كه در درون این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما به این وسیله می‌خواهیم رسول اللّه(ص) را احترام و تعظیم كنیم.)[87]

حاضران تكبیر گفتند و او را تصدیق كردند. پس از آن ملك ناچار شد اجازه دهد كه حج گزاران به آثار رسول خدا(ص) تبرك جویند ولى آن كه پس از وى آمد بار دیگر مسلمانان را از این كار بازداشت.

[1] (زندگى نامه شهید آیت اللّه صدر) سید محمد موسوى42/ بشیر قم.

[2] در روزگار ما مؤسسات تحقیقى بسیارى به تحقیق در این مقوله پرداخته‌اند و آن را از زوایاى گوناگونى به بوته بررسى نهاده‌اند از آن جمله در سال 1986 تحقیق جدیدى از (مدرسه تاریخ) دانشگاه تل آویو (فلسطین اشغالى) با عنوان كنگره‌های اسلامى منتشر شد. نویسنده اثر مارتین گرامر در مقدمه كتاب می‌نویسد: (بررسى اولین تلاش‌های مسلمانان در ابتداى قرن حاضر (قرن 20م.) براى مبارزه با سلطه غرب و احیاى عظمت اسلام از طریق اتحاد مسلمین.) مجلّه (حوزه) شماره 4/20

[3] (مباحث الاصول) سید كاظم حائرى ج151/1 مكتب الاعلام الاسلامى قم.

[4] مجله (الفكر الجدید) شماره 306/6 ـ 307 دار الاسلام للدراسات والنشر بیروت لبنان.

[5] (همان مدرك)307/.

[6] مجلّه (حوزه) شماره 130/61.

[7] (كتاب وحدت) مقاله (الغدیر و وحدت اسلامى) شهید مطهرى384/ ارشاد اسلامى.

[8] ر.ك: (رسالتنا) شهید صدر 55/ ـ 61 مكتبة النجاح تهران؛ (مباحث الاصول) ج151/1؛ (اهل البیت تنوع ادوار وحدة هدف) شهید صدر چاپ شده در (المجموعة الكامله لمولفات السّید الصدر) ج70/11 دارالتعارف للمطبوعات بیروت لبنان.

[9] سوره (نحل) آیه 125.

[10] (الفكر الجدید) شماره 308/6.

[11] همان مدرك.

[12] (فدك اهل البیت) چاپ شده در (المجموعة الكامله لمولفات السّید الصدر) ج34/11 ـ 37.

[13] (همان مدرك) متن فارسى 46 ـ 47 متن عربى56/.

[14] (همان مدرك) متن عربى 56 ـ 57 متن فارسى 47/ ـ 48.

[15] (همان مدرك) متن عربى60/ متن فارسى 53.

[16] كتاب (وحدت) مقاله (الغدیر و وحدت اسلامى)385/ ارشاد اسلامى.

[17] (رسالتنا)58/ (رسالت ما)49/.

[18] (نهج البلاغه) فیض الاسلام نامه 62.

[19] (همان مدرك) خطبه 134 146؛ (اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف) 67/ ـ 68.

[20] (مباحث الاصول) ج151/1.

[21] (اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف)70/.

[22] شرف الدین در (اجوبة مسائل جار اللّه) در تفسیر اقتداى آن حضرت به خلفا می‌نویسد: (وامّا صلوة على(ع) وراء ابى بكر و عمر فلیست تقیةً از حاث الامام ان یجعل عبادته تقیة و یجوز للشیعى ان یقتدى بالسنّى.) بیست پاسخ به موسى جار اللّه علامه شرف الدین ترجمه سید محمّد مختارشاهى176/ جهان آرا.

[23] (اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف)65/.

[24] (وسایل الشیعه) شیخ حر عاملى ج381/5 ـ 382 دار احیاء التراث العربى بیروت.

[25] (اصول كافى) ثقة الاسلام كلینى ج401/2 دار صعب و دار التعارف بیروت.

[26] (نقش پیشوایان شیعه در بازسازى جامعه اسلامى) شهید صدر ترجمه على اسلامى11/ روز به تهران.

[27] همان مدرك.

[28] (اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف)70/.

[29] همان مدرك.

[30] بسیارى از عالمان و مراجع شیعى از جمله: آقا سید محمد كاظم یزدى میرزا محمد تقى شیرازى شیخ الشریعه اصفهانى سید مصطفى كاشانى و… فتواى جهاد دادند و از شیعیان عراق خواستند كه همگام با برادران سنى خود از كشور اسلامى دفاع كنند.

[31] (مباحث الاصول) ج152/1.

[32] (همان مدرك).

[33] (همان مدرك).

[34] (آن گاه… هدایت شدم) دكتر سید محمد تیجانى ترجمه سید محمد جواد مهرى82/ بنیاد معارف اسلامى قم.

[35] وى حركت اسلامى عراق را به شرح مورد بحث قرار داده است.

[36] (الفكر الجدید) شماره 306/6 ـ 307.

[37] همان مدرك 328/ پاورقى.

[38] (رسالتنا) 21/ ـ 22.

[39] (همان مدرك.)

[40] (همان مدرك) متن عربى 137 ـ 142 متن فارسى121.

[41] (همان مدرك) متن عربى 141 متن فارسى 121/ ـ 122.

[42] (همان مدرك) متن عربى 142/ متن فارسى 122/.

[43] (رسالتنا) 59/.

[44] (اصول كافى) ج164/2.

[45] (رسالتنا)59/ ـ 60 (رسالت ما)50/.

[46] (فلسفتنا) مقدمه.

[47] شهید صدر عضو جامعة العلماء نبود ولى بیش تر نوشته‌های جماعة العلماء به خامه ایشان نگاشته می‌شد. ر.ك: (زندگى نامه شهید صدر) سید محمد موسوى49/.

[48] (همان مدرك)؛ (مباحث الاصول)87/.

[49] (مباحث الاصول) ج88/1 ـ 89.

[50] (هفته نامه بعثت) شماره مسلسل 579 سال دوازدهم.

[51] (همان مدرك) نامه شهید صدر به سید هادى خسروشاهى.

[52] (الاسلام یقود الحیاة) شهید صدر23/ دارالتعارف بیروت.

[53] (مباحث الاصول) ج151/ ـ 152.

[54] متن فتواى شهید صدر: (به اطلاع عموم مسلمانان می‌رساند پیوستن به حزب بعث تحت هر عنوانى شرعاً حرام است و هرگونه همكارى با آن به منزله یارى ظالم و كافر و دشمن اسلام و مسلمین است.)

[55] متن فتواى شهید صدر: (به اطلاع عموم مسلمانان می‌رساند شركت در نماز جماعت كسانى كه از سوى مراجع مسلمانان تعیین نشده‌اند از نظر شرع مقدس اسلام حرام است.)

[56] (شهید صدر بر بلنداى‌اندیشه و جهاد) مصطفى قلى زاده90/ سازمان تبلیغات اسلامى.

[57] (همان مدرك)95/ ـ 96.

[58] (مباحث الاصول) ج153/1.

[59] (همان مدرك).

[60] (غررالحكم و درر الكلم) آمدى ج66/4 دانشگاه تهران.

[61] (فدك اهل البیت) شهید صدر11/ دارالتعارف.

[62] (همان مدرك)26/ 44.

[63] (صبح پنج شنبه) 10/ ضمیمه روزنامه جمهورى اسلامى 1361/1/19.

[64] (مباحث الاصول)151/.

[65] (همان مدرك)151/ ـ 153.

[66] (آن گاه كه هدایت شدم) 82/ ـ 83.

[67] (همان مدرك).

[68] (همان مدرك)88/ ـ 94.

[69] یكى از افتخارات مالك بن انس این است كه می‌گوید: (وقتى به حضور جعفر بن محمد می‌رسیدم به من احترام گذاشت و من خدا را شكر كردم كه او به من محبت دارد.) مجله حوزه شماره 88/18.

[70] (اصول كافى) ج401/2.

[71] سوره (انعام) آیه 108.

[72] (الاعتقادات) شیخ صدوق107/.

[73] (همان مدرك)108/.

[74] (الغیبه) شیخ طوسى386/.

[75] (همان مدرك)131/.

[76] (تحف العقول) ابن شعبه حرّانى تصحیح على اكبر غفارى مترجم33/ اسلامیه تهران.

[77] (رسالت ما)52/ ـ 53.

[78] مجلّه (سروش) شماره 45/139.

[79] (مباحث الاصول) ج55/1؛ مجلّه (سروش) شماره 45/139؛ (شهید صدر بر بلنداى‌اندیشه وجهاد)130/.

[80] (همان مدرك).

[81] (مباحث الاصول)161/.

[82] (همان مدرك)؛ (شهید صدر بر بلنداى‌اندیشه و جهاد)131/ ـ 133.

[83] (المراجعات) علامه شرف الدین تحقیق و تعلیق: شیخ حسین راضى بیروت؛ (شهید صدر بر بلنداى‌اندیشه و جهاد)105/ ـ 106.

[84] (تشیع یا اسلام راستین) شهید صدر ترجمه على اكبر مهدى پور60/ ـ 84 روز به تهران.

[85] (استراتژى وحدت در‌اندیشه سیاسى اسلام) سید احمد موثقى ج282/2 انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.

[86] (مباحث الاصول) ج54/1.

[87] (آن گاه كه هدایت شدم) 93/ ـ 94.

مفهوم آزادی در اندیشه سیاسی آیت الله صدر

نویسنده: شریف لک زایی

1- مقدمه

آزادی از محورهای بنیادین اندیشه سیاسی شهید آیت الله صدر است. در ضرورت و اهمیت آزادی همین بس که مطلوب همه انسان‌ها است. آزادی امروزه محور بحث و گفت و گوهای فراوان و پر سر و صدا در جامعه ما است مناسب می‌نماید پیش از آغاز بحث به بیان مقصود از آزادی در آثار شهید صدر بپردازیم.

در آثار آیت الله صدر، آزادی به معنای مطلق نیست. زیرا آزادی مطلق نه عملی است و نه هیچ انسان آگاه و عاقلی قائل به آن است. آزادی موضوعی انسانی و همزاد او است. انسان آزاد متولد می‌شود اما در برخورد با پدیده های گوناگون از آزادی اش به نحو محسوس کاسته می‌شود. به ویژه که زندگی اجتماعی انسان، نیازمند قوانین است.تا جلو هرج و مرج و بی قانونی را بگیرد و به نظم اجتماعی سامان دهد. بنابراین آزادی در نگاه صدر در نظام اسلامی در چارچوب قانون (شریعت نبوی و به تبع آن قانون اساسی) معنا می‌یابد. آزادی مطلق یعنی هرج و مرج مطلق که ثمری جز اختلال نظام اجتماعی و خدشه دار شدن مصالح و امنیت عمومی، نخواهد داشت.

شهید صدر معتقد است انسان «آزادی مطلق را هرگز نمی‌تواند داشته باشد. زیرا آزادی مطلق برای یک فرد به منافع دیگران لطمه وارد می‌کند» همچنین «آزادی مطلق برای فرد در دستگاه جامعه تناقض ساز خواهد بود زیرا هر فردی می‌خواهد بهره آزادی خود را بگیرد در بهره دیگران دخالت نکند و این ممکن نیست جز آن که مقداری از بهره آزادی خود را از دست بدهد»[1] گو این که در نگاه صدر زندگی اجتماعی و سیاسی همراه با یک سری قوانین و الزامات است که لزوماً از آزادی انسان می‌کاهد. ایشان اندیشه آزادی مطلق در زندگی انسان را خیالی بیش نمی‌پندارد و معتقد است «چیزی که مهم و قابل بررسی و پیاده کردن است آن قسمت از آزادی است که باید به فرد داد و می‌تواند فرد از آن استفاده کند نه آزادی به طور مطلق»[2]

آن چه در بحث از آزادی اهمیت دارد این است که آدمی در برخورد با مسائل گوناگون، با اختیار و آزادی تمام دست به انتخاب بزند و با اجبار واکراه به انجام کاری که بر خلاف خواست او است تن در ندهد. به هر تقدیر هدف از پژوهش حاضر ایضاح مفهوم آزادی از دید آیت الله سید محمد باقر صدر است فرض اساسی هدف ما در این پژوهش این است که آزادی از دید شهید صدر منشأ تغییر ودگرگونی در فرد و جامعه می‌گردد. این تغییر و دگرگونی ممکن است در جهت تعالی و تکامل باشد و یا در جهت انحطاط و تنزل برای رسیدن به هدف پژوهش ناگزیریم بحث را در چند محور به انجام رسانیم

2- مفهوم آزادی

آزادی در اندیشه صدر دارای یک معنای عام است که عبارت است از «نفی تسلط دیگری بر شخص یا اشخاص»[3] از آن که این مفهوم در تمدن اسلامی و سرمایه داری به همین معنا به کار رفته است، ایشان معتقد است در اجرا و تأمین آن جامعه، میان دو دیدگاه اختلاف کامل وجود دارد. بنابراین مقصود خود را از این مفهوم بیان می‌کند و بر این باور است که در این معنا «کلمه حدیث در نصوص اسلامی با همان معنای عام اصالت دارد و نمی‌توان آن را با تمدن غربی انطباق داد.»[4]

اصالت مفهوم آزادی در معنای اسلامی آن در دو روایت  زیر به خوبی نمایان شده است. امام علی (علیه السلام)به فرزند خود امام حسن (علیه السلام)می فرمایند«لاتکن عبد غیرک و قد جعلک الله حّراً؛ بنده دیگری مباش، که خدا تورا آزاد آفریده است»[5]

همچنین امام صادق (علیه السلام)نیز در سخنی گهر بار فرمودند «پنج خصلت است که اگر درشخص نباشد از زندگی خود بهره فراوان نخواهد برد: ا.وفای به عهد 2. تدبیر

  1. حیا 4. حسن خلق 5. آزادی؛ که جامع همه آن‌ها است»[6]

چنان که معنای عام آزادی بر می‌آید، آزادی در اندیشه صدر، توأم بایک مفهوم سلبی و منفی است. صدر در تبیین جنبه سلبی آزادی به هدف آزادی در اسلام اشاره می‌کند و معتقد است: «هدف آزادی در اسلام آن هدفی است که انسان را از تسلط دیگران می‌رهاند و همه قیدها و زنجیرها را که دستهای اورا بسته بودند می‌شکند و همین مدلول منفی (نفی همه قدرتها و قیدها) در تمدن اسلامی، آزادی بشر رایک مفهوم مهم برای رسالت آسمانی می‌داند.[7]

گفتنی است مفهوم منفی آزادی که صدر از آن سخن گفته است، با مفهوم منفی آزادی که اندیشمندان غربی به ویژه آیزایا برلین[8] از آن سخن گفته‌اند تفاوت دارد.

«آزادی در اساس مفهومی مثبت دارد و از ضروریات زندگی بشر است […] مفهوم

منفی آزادی، یعنی «آزادی از تسلط دیگران» که در غرب بیشتر رایج است نیز در نفس مفهوم مثبت نهفته است و جنبه فرعی دارد. چه اگر آزادی به مفهوم تحقق اراده انسان درک شود، خواه ناخواه دیگران براین اراده تسلطی نخواهند داشت. در غرب از آن جایی که فعالیت و توسعه طلبی فرد با توجه به موانع و محدودیت‌هایی که از جانب دیگران مواجه می‌شود، درک می‌گردد، لذا آزادی جنبه منفی و باز دارندگی به خود می‌گیرد. در جهان غرب فایده گرایی و لیبرالیسم محدوده آزادی را «زیان نرساندن به دیگران »می دانند و فرد بر این اساس در کلیه اعمال و رفتار خود آزاد است.»[9]

در آثار شهید صدر از مفهوم آزادی طبیعی و آزادی اجتماعی نیز بحث شده است. آزادی طبیعی فرصتی است که از طرف خود طبیعت به انسان داده می‌شود و جزو سرشت او است «آزادی طبیعی عنصر ذاتی سرشت انسان بوده، پدیده‌ای است اساسی که در آن همه موجودات زنده بانسبت های مختلف، طبق حدود زندگی شان در آن شرکت دارند. به همین علت سهم انسان از آزادی بیش از سهم هر جاندار دیگری بوده است.[10]

چنان که ذکر شد در نگاه صدر آزادی طبیعی به حق یکی از شالوده های ذاتی انسان و بخشی از سرشت او است. بنابراین «بدون این آزادی، انسانیت، لفظ بدون معنامی باشد.»[11] صدر بر این باور است که آزادی طبیعی عطیه‌ای است که خداوند در نهاد انسان به ودیعت نهاده است و لذا رنگ هیچ سیستمی را بر گردن ندارد تا بر اساس آن مورد بررسی و مطالعه قرارگیرد. آزادی‌ای که رنگ سیستم دارد، آزادی اجتماعی است؛ یعنی آزادی که سیستم اجتماعی آن را به انسان‌ها می‌دهد و خود اجتماع نیز آن را برای افراد ضمانت می‌کند.

شهید صدر آزادی اجتماعی را نیز بر دوگونه می‌داند: یکی از رهگذر شکل ظاهری و صوری و دیگری از جهت محتوای حقیقی، که عبارتند از آزادی اجتماعی ذاتی و آزادی اجتماعی صوری.آزادی اجتماعی ذاتی «قدرتی است که انسان از جامعه برای اقدام به عمل معینی تحصیل می‌کند، منظور ازاین قدرت این است که جامعه همه وسایل و شرایطی که فرد برای انجام آن عمل لازم دارد، فراهم می‌سازد»[12] اما آزادی اجتماعی صوری به این معنا است که فرد در انجام کارها، آزاد است، اما شرایط به گونه‌ای است که امکان برآوردن آزادی نیست. در واقع آزادی اجتماعی صوری، فاقد هر گونه حقیقت است. برخلاف آزادی اجتماعی ذاتی که ناشی از آزادی طبیعی است و درآن شرایط به گونه‌ای است که فرد می‌تواند آزادی خود را اعمال کند. گر چه به عقیده صدر«از نظر اجتماعی، آزادی صوری همیشه تو خالی نبوده، بلکه وسیله‌ای است برای بر انگیختن نیروها و انرژی های افراد و بسیج آن‌ها به خاطر رسیدن به مدارج بالاتر، اگر چه در این راه برای تحصیل پیروزی و موفقیت، ضمانتی نمی‌کند.

]بنابراین  [آزادی صوری اگر چه فعلاً به معنی «قدرت» نمی‌باشند، ولی به هر حال یک شرط لازم برای فراهم شدن این قدرت می‌باشد»[13]

نکته دیگری که درباره مفهوم آزادی درآثار شهید صدر قابل اشاره است، ارتباط وثیقی است که میان آزادی انسان و اراده انسان وجوددارد. به اعتقاد صدر آن چه به آزادی در انسان معنی و مفهوم می‌دهد، اراده است. اگر نیروی اراده در وجود انسان نبود، بحث از آزادی او بی مورد محسوب می‌شود. بنابراین انسان «در ضمن ترکیبات عضوی وروحی خود اراده را هم دارد و به خاطر اراده، آزادی را دوست دارد و به آن عشق میورزد. زیرا آزادی است که برای انسان تضمین می‌کند که مالک اراده خود باشد و می‌تواند از اراده خود در کاربرد هدف های خویش استفاده کند»[14]

3.بنیان آزادی

آزادی در نگاه اندیشمندان مسلمان، مبتنی بر جهان بینی الهی و شناخت خداوند است. بر این اساس خداوند بر انسان حاکمیت دارد و انسان جانشین خداوند بر روی زمین است. شهید صدر معتقد است: «در نظام سیاسی اسلام، آزادی برای انسان‌ها مبتنی بر ایمان به خدای یگانه و حاکمیت او و مساوات همه افراد در کشیدن بار سنگین امانت الهی می‌باشد»[15] در واقع انسان با پذیرش حاکمیت خداوند و ایمان به او، از حاکمیت های بشری رهایی یافته و تنها بنده پاک و خالص خداوند می‌گردد.«مقصود از حاکمیت مطلق خداوند این است که انسان آزاد است وهیچ کس و هیچ طبقه و هیچ گروهی بروی سروری ندارد و سیادت و آقایی ویژه خداوند است. این اصل هرگونه زورگویی و بهره کشی و سلطه انسان را بر انسان نابود می‌سازد.»[16]

در آیه 157 سوره اعراف می‌خوانیم «ویضَعُ عَنهُم اِصرَهُم و الاَغلاَل التّی کانَت عَلَیهِم» و از آنان قید و بندهای ]پیمان های[ سنگین را که بر آنان مقدر شده بود بر می‌دارد.[17] در حقیقت برداشتن قید و بندها چیزی جز زدودن حاکمیت های بنده پروانه بشری و قید و بندهای آن‌ها نیست.

یکی از آثار و نتایج حاکمیت الهی برانسان، آزاد ی انسان و نفی سلطه و برتری جویی دیگران است. «برداشت صدر این است که حاکمیت خدا یعنی آزادی انسان وآزادی انسان تنها و تنها درگرو تحقق حاکمیت الهی است ]…[ رابطه بین آزادی انسان و حاکمیت خداوند نه رابطه تباین، که رابطه تساوی است واین دو نه تنها باهم تعارضی ندارند، بلکه مفهومی واحد هستند، زیرا با توجه به ویژگی های انسان ،نمی توان انسان را جدای از حاکمیت الهی، آزاد دانست.»[18]

شعار«لااله الاالله» به واقع گویای چنین برداشتی است;یعنی اثبات آزادی انسان و نفی هرگونه سلطه وبرتری جویی دیگران جز حاکمیت خداوند یگانه. در اندیشه صدر انسان از آن روی سزاوار خلافت خداوند بر روی زمین است که موجودی آزاد و صاحب اختیار است، واین گونه است که صدر در اهمیت آزادی و ارتباط آن با خلافت الهی می‌نویسد:« خداوند موجود آزاد و مختار ی را جانشین خود بر روی زمین قرار داد تا بتواند به اختیار خود درزمین مصلح یا مفسد باشد وبا آزادی راهش را برگزیند.»[19]

در قرآن نیز آیه 3 سوره انسان به این مطلب اشاره دارد آن جاکه خداوند می‌فرماید:«انّا هدیناه السبیل، امّا شاکراًوامّا کفوراً» ما او را به راه آوریم، چه سپاسگزار باشد و چه ناسپاس.

مبنای دیگر آزادی، همراهی و همگامی مسؤولیت با آزادی است.انسان آزاد و مختار آفریده شده است و به این دلیل دارای مسؤولیت است و در برابر اعمال خود باید پاسخگو باشد. بدون آزادی واختیار مسؤولیت معنا و مفهومی نخواهد داشت[20] بر طبق این مبنا انسان مسؤول کارهایی است که انجام می‌دهد. و در این میان تفاوتی میان حاکم و افراد عادی نیست. هر یک در مقام و موقعیتش پاسخگوی اعمال خود است. امام علی (علیه السلام)در خطبه 216 نهج البلاغه درباره حقوق متقابل حاکم بر مردم و مردم بر حاکم سخن به میان می‌آورند و این که حاکم در اسلام مسؤول انجام کارهای خود است و در مقابل مردم باید پاسخگو باشد. همان گونه که در مقابل خداوند پاسخگو خواهد بود.

به هر روی با توجه به مبنایی که شهید صدر در بحث آزادی اختیار می‌کند، یعنی نفی سلطه و برتری جویی دیگران، اصل حاکمیت الهی و اصل خلافت الهی انسان و نیز ملازمت آزادی و مسؤولیت، معتقد است، سیاست‌هایی که با مساوی بودن افراد جامعه در تحمل بار امانت الهی به خاطر بندگی خالصانه به خداوند یگانه منافات دارد، باید از بین بروند، آیات قرآن نیز تأکید زیادی برای از بین بردن طاغوت‌هایی دارد که مردم را دسته دسته کرده‌اند و خود بر گرده آنان سوار شده‌اند «إنّ فرعونَ عَلاَ فی الارضَ و جَعَلَ أهلَها شِیعَیاً یستَضعِفُ طائفةً منهم یذبّحُ ابناءهُم و یستَحیی نِساءَهُم، اِنّه کانَ مِنَ المُفسِدین و نریدُ أن نّمُنّ عَلَی الّذینَ استُضعِفُوا فی الارضِ و نَجعَلَهُم أئِمَّةً و نَجعَلَهُم الوارِثین»[21] همانا فرعون در آن سرزمین سرکشی کرد و اهل آن را فرقه فرقه کرد، طایفه‌ای را از آنان را به زبونی کشیده ]چنان که  [پسرانشان را می‌کشت و زنان ]و دخترانشان را برای کنیزی [ زنده باقی می‌گذاشت؛ او از تبهکاران بود. و مامی خواهیم که بر کسانی که در روی زمین به زبونی کشیده شده اند، منّت نهیم ]و نعمت دهیم [ و ایشان را پیشوایان و وارثان گردانیم.

بنابراین در نگاه صدر «برتری و امتیازها، تنها بر مقیاس الهی پذیرفتنی است و آن هم فقط بر مبنای عمل صالحی که از بنیاد پارسایی، دانش و جهاد صورت گرفته باشد. «واین که برای انسان هیچ چیز نیست، مگر آن چه کوشیده است»[22] به عقیده صدر مبنای آزادی و بنیاد آزادگی و درستی و برابری، بندگی خداوند است. و می‌گوید: «پایه های عقیده اسلامی توحید ویکتا پرستی است و اسلام بر اساس همین عقیده انسان‌ها را از بندگی معبودهای پوشالی جدا کرده و همه خدایان و بت پردازان را نفی می‌کند«لااله الاالله». و این آزادی از درون انسان ریشه می‌گیرد و یکی از نمودهای باور داشتن الله و زدودن دیگر خدایان و معبودان است. در پرستشگاه ثروت، بت‌ها را خرد کرده وحکومت هر مالکی جز خداوند را واهی می‌داند. اعتقاد به حکومت و مالکیت الله بنیاد آزادی برونی انسان را پایه می‌نهد و او را به منزلگه نیکبختی رهنمون می‌گردد.»[23]

برای جمع بندی این بخش به سخنی دیگر از شهید صدر استناد می‌جوییم که در تفاوت مبنای آزادی در اسلام و غرب می‌نویسد: مبنای آزادی «در تمدن غربی از آزادی انسان شروع می‌شود، لیکن عملاً منتهی به الوان مختلف بندگی و قیدها می‌گردد ]اما[ حریت اسلام از بندگی خالصانه به خدا شروع می‌شود و منتهی به رهایی از هر نوع و شکل بندگی اهانت آور می‌گردد.»[24]

4.آزادی معنوی و اجتماعی

آزادی معنوی، آزادی از بند شهوات تن و هوا و هوسهای درون است وعنان اختیار نفس را کف گرفتن است و نه این که خود را گرفتار حبّ ذات و جاه و مقام ساختن و همچون اسیری دست بسته در اختیار میل و خواست خود بودن. آزادی اجتماعی یعنی حق بر خور داری از آزادی های اساسی و قانونی در سطح اجتماع و این که در اجتماع بنده دیگران نباشیم و استقلال و آزادی خود را حفظ کنیم.

در اندیشه صدر انقلاب انبیاء و بعثت آنان برای این منظور بوده است که ستمدیدگان و گرفتاران بندهای اسارت، چه اسارت درون و چه اسارت برون، را از چنگال دیو صفتان ستمگر بیرون آورند و آزاد نمایند البته پاسخگویان به دعوت انبیاء نیز جز گروهی زجر کشیده و مظلوم و ستمدیده نبوده‌اند که دوستدار آزادی و آزادگی بوده‌اند. بنابراین می‌توان گفت انقلاب‌هایی که به دست پیامبران صورت گرفته است، با تمامی انقلاب های دیگر تفاوت اساسی وبنیادین دارد. زیرا«اوج آمال انقلابات بشری فقط تحقق یافتن آزادی بیرونی برای انسانهاها است، اما مکتب انبیاء آزادی درونی (جهاد اکبر) راهمراه آزادی بیرونی (جهاد اصغر) به ارمغان می‌آورد.»[25] در نگاه انبیا آزادی از تارها و بندهای تنیده در درون مقدمه‌ای است برای رسیدن به آزادی برون.

آیه الله صدر دو ویژگی برای قیام انبیاء قائل است که عبارتند از:

1- جبهه گیری پیامبران در صحنه پیکار با بیدادگران ستم پیشه و برده پروران نابکار فقط در برابر یک ظالم متبلور نمی‌گرددو آنان در این ستیز تنها ایفاگر جابه جا کردن استثمار گران نیستند، بلکه ویژگی این انقلاب نفی تمامی طغیانگران و ستم پیشگان است و آزاد کننده انسان از هرگونه کرنش، برونی یا درونی، در برابر الهه های پوشالی است.

این انقلاب نمی‌خواهد گروهی را که روزی جزو رنجبران جامعه بودند دیگر بار بر مردمان مسلط کند، بلکه با آزاد ساختن انسان، بنده های دروغین را از اجتماع بشری بر انداخته و دیدگاه انسان را با جهان هستی عوض می‌نماید. از این رو انقلاب های انبیاء هیچ شباهت و همگونی با دیگر انقلاب‌ها ندارد. چه، در انقلاب های جهانی با تغییر نظام فئودالیسم به نظام سرمایه درای و تغییر نظام سرمایه داری به نظام کارگری، فقط جای سرکشان با یکدیگر عوض می‌شود. اما پیامبران با به پا خواستن خود، گونه های مختلف ستم را ریشه کن کرده اساس بی عدالتی را واژگون می‌نمایند.[26]

2- نبرد انبیا علیه ظلم وبیدادگری و بهرهوری نادرست، جنبه های طبقاتی نداشته، بلکه نبردی بوده است برای آزادی انسان‌ها از تارهای ابلیسی تنیده دردرون و انقلاب اجتماعی که رو بنای آزادی درونی است. بدین سان آزادی معنوی راهی برای رسیدن به آزادی اجتماعی و مقدمه و زیر بنای آن است.[27]

درجایی دیگر شهید صدر می‌گوید:«یک مسلمان تمامی بندها و رشته های پوشالی را گسسته و از تمامی پیوندهای ظاهری رها شده وبه پروردگار جهانیان پیوسته است. جلوه های خیره کننده دنیا برای او شکوهی ندارد و مظاهر فریبنده او را به خود جذب نمی‌کند.چرا که او برای خدا می‌جوشد، لذا با هر گونه وابستگی که او را از مسیر خدایی دور می‌سازد، به مبارزه برمی خیزد و پیروزیش در گرو موفقیت در جهاد اکبر است نه کسب عنوان های اجتماعی و انتساب های طبقاتی»[28]

در اندیشه صدر «آزادی معنوی تنها «رفتار انسان از لحاظ فردی بررسی می‌شود، خواه این فرد به تنهایی زندگی کند، خواه در ضمن جامعه.»[29] اما آزادی اجتماعی درنظر وی با این فرض مورد بررسی قرار می‌گیرد که «فرد جزیی از جامعه است» و در ارتباط متقابل با آن به سر می‌برد. آزادی اجتماعی در چند محور نمود می‌یابد همچون: در بیان اندیشه، در سیاست و در اقتصاد. «آزادی اجتماعی است که به ]فرد[ اجازه می‌دهد افکار و اندیشه خود را به دیگران اعلام کند، آن طور که می‌خواهد و مجاز است. و هم چنین است به وی حق دخالت در تعیین نوع حکومت مسلط بر جامعه را می‌دهد و جلو راه او را برای فعالیتهای اقتصادی بر حسب توانایی و خواستش باز می‌کند.»[30]

در نگاه صدر انسان هنگامی واقعاً آزاد محسوب می‌شود که بر زندگی خود حاکم باشد و «مقام انسانیت خود را با محدود کردن غرایز و شهوات داخلی خود حفظ کرده و راه اصلی آزادی را ترسیم کند»[31] ترسیم راه اصلی آزادی و حاکم بر زندگی خود شدن جز با پیروی از عقل میسر نیست. ایشان آزادی‌ای که با تعطیلی عقل و مفاهیم عالی انسانیت (که وجه تمایز انسان از سایر حیوانات است.) به دست می‌آید را چیزی جز خسران و زیان نمی‌داند و بر این باور است که «سرّ آزادی انسان در این است که دارای این نیروی عقلی است»[32] آزادی انسان مساوی است با رهایی از بندگی شهوات و غرایز درونی و در این صورت است که انسان قادر است دست به انتخاب بزند و راه خیر و یا شّر را برگزیند.

براین اساس آیت الله صدر می‌گوید:«اساس آزادی واقعی برای انسان این است که از محتوای خودش (شهوات و غرایز و…)آزاد شود.»[33] شهید صدر آزادی های دیگر را فریب و سراب می‌داند که در نهایت به اسارت و مقید شدن انسان منتهی می‌شود. به باور وی در اسلام، توحید، یگانه عاملی است که نوید بخش آزادی انسان‌ها از قید همه بندگی های نفسانی است. و از این جا است که صدر به آزادی اجتماعی می‌رسد و معتقد است آدمی در روابط خود با افراد جامعه نیز «سنت های حاکم بر جامعه را از بین می‌برد و انسان را از بندگی بت های اجتماعی نجات می‌دهد،در نتیجه به بندگی انسان برای انسان خاتمه می‌دهد.»[34]

صدر براین اعتقاد است که هنگامی که فرد از بتهای درون آزاد می‌گردد، به بندگی بت های برون نیز تن نمی‌دهد و سعی در پاره کردن زنجیرهای بندگی موجود در سطح جامعه دارد. وی معتقد است «بندگی خدواند، افراد جامعه را وادار می‌کند که دریک صف و مکان در پیشگاه خداوند بایستند. دراین صورت هیچ امتی با داشتن این اعتقاد، حق استعمار امت دیگر را ندارد.»[35] بنابراین تبعیض‌ها نیز از جامعه رخت بر می‌بندند و همه انسان‌ها در زندگی اجتماعی و در برابر قانون یکسان می‌شوند و بدون هیچ امتیازی بر یکدیگر در کنار هم زندگی می‌کنند.در این صورت هیچ انسانی حق استعمار واستثمار انسان دیگری را ندارد. بدیهی است که وقتی بینش‌ها ونگرش ها، الهی و توحیدی باشد، دیگر جایی برای اجحاف و اجبار و استعمار و استثمار دیگر انسان‌ها باقی نمی‌ماند. زیرا همه خود را در پیشگاه خداوند، یکسان می‌پندارند و به بندگی دیگری تن نمی‌دهند و خود نیز دیگران را بنده خود نمی‌سازد. همه بنیاد آزادی، آزادگی، درستی و برابری را بر بندگی خدا می‌بینند.

در اندیشه صدر «اسلام در به وجود آوردن آزادی اجتماعی از همان روش استفاده می‌کند و کمک می‌گیرد که در آزادی فردی عمل می‌کرد (یعنی انسان را به وسیله جلب به سوی خداوند یگانه، از بندگی شهوات و غرایز داخلی خود بیرون می‌آورد)و برای مهار کردن جامعه هم توحید را اساس کارش قرار می‌دهد.»[36]

در هر صورت شهید صدر معتقد است که عقل آدمی، راهنمای خوبی است که انسان را به خیر و درستی رهنمون شود و بند بندگی بت‌ها را به هر شکل و صورتی که هستند (بت شهوت، بت حب ذات، بت حب مقام و قدرت و…)پاره کند و جامعه‌ای عاری از بت و بت پرستی، بندگی و بنده پروری و سراسر آزادی و آزادگی و برابری به وجود آورد.

5.آزادی اندیشه

آیت الله صدر معتقد است «اسلام برای به وجود آوردن آزادی فکری، سعی می‌کند عقل استدلالی و نیروهای او را پرورش دهد تا افکار دیگران را بدون تحقیق و تأمل قبول نکند، حتی به یک اعتقاد ایمانی هم توجه ننماید، مگر این که برای آن اعتقاد، برهانی کافی داشته باشد.»[37] تقویت عقل استدلالی و تشویق به استفاده از آن در پذیرش و ردّ یک عقیده و ایمان، نشانگر قوّت و استواری یک دین و مکتب فکری شمرده می‌شود. بر همین اساس یک فرد مسلمان باید اصول دین خود را با تحقیق و تأمل و برهان بیاموزد و نه از راه تقلید.

صدر بر این باور است که «عقل استدلالی و برهانی در انسان‌ها نه تنها ضامن آزادی فکری است، بلکه آن‌ها را از تمایل به افراط و تفریط باز می‌دارد؛ ضمناً تقلید کورکورانه و تعصب احمقانه و خرافه پرستی را هم دور می‌کند.»[38] بنابراین عقل استدلالی وبرهانی نقطه تعادلی است که انسان به توسط آن از افتادن در دام افراط و تفریط بازمی ماند و همواره خود را متوازن و متعادل می‌یابد. همچنین عقل استدلالی انسان را از افتادن به دام خرافات و تقلیدهای ناصواب می‌رهاند و او را به مبارزه علیه هرگونه تقلید کورکورانه و جمود فکری فرا می‌خواند. شهید صدر می‌گوید: «هدف اسلام از ترویج آزادی فکری آن است که عقل استدلالی را در جان مسلمانان رشد بدهد.»[39]

صدر برای تأیید برداشت خود از اسلام به چند آیه از قرآن شریف تمسک می‌جوید. از جمله آیه 17 و 18 سوره زمر که خداوند می‌فرماید:«فَبَشِّر عبادِ* الذّین یستَمعُونَ القَولَ فَیتَّبِعُونَ أحسَنَهُ اُولئک الذّینَ هَدَاهُمُ الله و اولئک هُم أُولُوالاَلبابِ.»

بشارت ده، همان کسانی را که قول ]نیک و حق [ را می‌شنوند و آن گاه از بهترین آن پیروی می‌کنند،اینان‌اند که خداوند هدایتشان کرده است و اینان‌اند که خردمندان‌اند.»[40]

در آیه‌ای دیگر می‌خوانیم: «اُدعُ اِلی سَبیل رَبِّک بِالحِکمَةِ وَالمُوعِظَةِ الحَسَنةِ وجَادِلهُم بالّتی هی أحسَنُ إنَّ ربَّک هُوَ أعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبیلِهِ و هُوَ أعلَمُ بالمُهتَدین.» به راه پروردگارت با حکمت و پند]های [پسندیده فراخوان و با آنان به شیوه‌ای که بهتراست مجادله ]و مقابله[ کن؛ چرا که پروردگارت داناتر است که چه کسانی از راه او به در افتاده‌اند و هم او به رهیافتگان داناتر است.»[41]

به هر تقدیر در قران نیز بر آزاداندیشی و آزادی اندیشه تأکید بسیاری شده است و مردم به تأمل و تفکر در بسیاری از امور فرا خوانده شده‌اند. این همه تأکید از آن رو است که «یک فرد مسلمان نباید بدون تعقل و دلیل چیزی را قبول کند و یا پیرو دیگری باشد، بلکه هر عقیده و ایمانی را باید با برهانی مستدل بپذیرد.»[42]

6. حدود آزادی

همان گونه که در ابتدای مقاله اشاره شد، آزادی به نحو مطلق محال و غیر ممکن است پس آزادی دارای حدودی است. شهید صدر نیز برای آزادی حدودی را بر می‌شمرد که برخاسته از نظریه حاکمیت الهی و آزادی انسان است. ایشان معتقد است برخی از آزادی‌ها بر خلاف شرف انسانیت است و بنابراین اسلام به پیروان خود چنین آزادی‌هایی را نمی‌دهد. از جمله مواردی که شهید صدر به آن اشاره می‌کند عبارتند از:

1- «آزادی عملی در اطاعت محض از شهوات و چسبیدن به حیات زمینی و زینت های آن »[43] در این برداشت، زندگی تنها وتنها رد شهوات و تنعمات و زینتهای زمینی خلاصه نمی‌شود، بلکه حیات اخروی نیز برقرار است و فرد می‌بایست به بعد معنوی وجود خود نیز توجه داشته باشد. می‌توان گفت، انسان‌ها دارای دو گرایش هستند: گرایش الهی و گرایش غیر الهی و به عبارتی دارای گرایش های معنوی و گرایش های مادی هستند. صدر بر این باور است که انسان نباید تمام تلاش و آزادی خود را تنها در یک جنبه که همان جنبه مادی و حیوانی است، صرف نماید، بلکه به جنبه معنوی انسان نیز باید توجه شود و انسان به تقویت آن بپردازد

2- «خالی شدن انسانیت به معنای واقعی، در اثر آزاد بودن در انجام زشتی‌ها و اعتیادات مضر.»[44]

3- آزاد بودن در سکوت کردن در برابر ستم ویا صرف نظر کردن از حق، چون یک فرد مسلمان در اثر ایمان به خداوند یگانه، خود را موظف به قیام در قبال ستم‌ها و حق کشی‌ها کرده، بنابراین نمی‌تواند طبق دلخواه خود، چنین سکوتی را اختیار کند.»[45] بر همین اساس است که امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یک وظیفه مقدر نموده است تامردم در برابر کژی‌ها ونادرستی‌ها بایستند و جامعه‌ای سالم و صالح به وجود بیاورند. از همین رو است که درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (اصل هشتم) نیز به عنوان وظیفه‌ای همگانی و متقابل، بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت، شمرده شده است.

4- «بندگی بت های بشری و تقرب جستن به آنان و تلاش در اجرای هدف هاو مصالح غیر انسانی آنان. زیرا بنده‌ای که خالصانه خود را در تحت اختیار و اراده خداوند یگانه گذارده نمی‌تواند خود را دراختیار بت های بشری بگذارد، چون این کار بر خلاف میل خداوند است.»[46]

5-«خالی کردن ذات خود از رسالت بزرگی که برای انسانیت در دوران حیاتش در نظر گرفته شده است.»[47] این رسالت بزرگ در اندیشه شهید صدر چیزی جز خلافت الهی انسان بر روی زمین نیست.

صدر معتقد است «این آزادی‌ها را اسلام به پیروان خود اجازه نمی‌دهد. زیرا انجام هرکدام از این‌ها نتیجه اش از بین بردن عمیق ترین معانی آزادی انسانیت می‌باشد. وانگهی اسلام مقصودش از به وجود آوردن انسان آزاده، این نیست که آزادی های حیوانی را ]… [ در انسان ایجاد کند، بلکه هدف اسلام عکس این است.

[…]دین اسلام بایک برنامه کامل و روشن، صفات حیوانی و صفات انسانی را در هر فرد مشخص می‌کند و اورا ملزم می‌نماید برای این که از مرحله حیوانیت به مقام بالاتر ارتقا پیداکند، اعمال و رفتارش را بر اساس صفات و معنویات انسانی انجام دهد، نه مبنای خواست طبیعت حیوانی خود.»[48]

علاوه براین‌ها صدر اعتقاد دارد:«انسان در دین اسلام مسؤول حفظ آزادی خودش هم می‌باشد.»[49] بنابراین انسان نمی‌تواند از آزادی اش بگذرد و طوق بندگی اربابان درونی و برونی را به اختیار خود بر گردن نهد. انسان باید آزاد زیست کند. نه خودبنده دیگران شود و نه دیگران را بنده خود سازد.

7. خاتمه

آزادی دراندیشه شهید صدر درنسبت با توحید و دین داری معنا و مفهوم می‌یابد بدین گونه است که آزادی درونی و معنوی درانسان به آزادی اجتماعی و سیاسی منتهی می‌شود. آدمی با آزاد کردن روح و روان خود از وابستگی‌ها و تعلقات به توحید خالص دست می‌یابد و همه چیز را درنسبت با توحید می‌سنجد. توحید سرچشمه و مبنای آزادی انسان است. آن چه که به انسان شخصیت بخشیده و آدمی را از اسارت های جان و جامعه رها می‌سازد. سفارش به اموری چون پارسایی، زهد ورزی، صبر واستقامت و… در اسلام از آن رو است که انسان بنده پاک و خالص خداوند گردد و بنده جز او نباشد.

در نگاه شهید صدر انسان مرکب از روح و جسم است. بنابراین «می تواند شهوات رامقهور خویش کند یا دایره عمل آنرا محدود سازد. […]انسان این آزادی را نیز دارد که باشهوات، همراهی و هماهنگی داشته باشد، یا در جهت عکس آن گام بردارد.»[50] بدیهی است در اندیشه آیت الله صدر برای گام برداشتن در راه خیر و درست، عقل استدلالی نقش کار سازی دارد. چراکه «برآیند عقل و آزادی در انسان چیزی است که اراده نام دارد، یعنی انسان با عقل می‌سنجد، تشخیص می‌دهد ارزیابی می‌کند و آن گاه با آزادی تصمیم می‌گیرد پس اراده و عزم در جایی ممکن است که تشخیص و آگاهی همراه با آزادی، اختیارو قدرت انتخاب وجود داشته باشد. پذیرش خلافت انسان از سوی او بیانگر عزم و تصمیم او است.»[51]

در اندیشه صدر سّر آزادی انسان حاکمیت عقل و اراده بر شهوات است. وی بر این باور است که انسان به خاطر اراده، آزادی را دوست دارد:«انسان در ضمن ترکیبات عضوی و روحی خود اراده را هم دارد و به خاطر اراده، آزادی را دوست دارد و به آن عشق میورزد. زیرا آزادی است که برای انسان تضمین می‌کند که مالک اراده خود باشد و می‌تواند از اراده خود در کاربرد هدف های خویش استفاده کند. و چنان چه انسان از کار افتادن برخی از دستگاهای بدن خود ناراحت می‌شود، همچنین از مالک نبودن و از کار افتادن اراده خویش نیز نگران می‌شود.»[52]

به هر روی در نگاه آیت الله صدر عنصر عقل و اراده، آزادی انسان را از یک سوی تضمین می‌کنند و از سویی انسان را به سوی هدایت و خیر رهنمون می‌گردند. همان گونه که با فقدان عقل واراده، آزادی انسان نیز کارساز نیست و آدمی ممکن است به سوی شّر و ضلالت گرایش یابد. آزادی همچون ابزاری است در اختیار عقل و اراده و اندیشه آدمی که این‌ها منشأ تغییر و دگرگونی در فرد و جامعه می‌شوند. عقل و اراده انسان آزادی رابه هرسوی که بخواهند راه می‌برند و به هرسوی که باشد منشأ دگرگونی است.

دگرگونی به سوی خیر یا به سوی شر. مسلّماً وقتی پای عقل و اراده و اندیشه در میان باشد، دگرگونی نیز سمت و سو و جهت گیری مثبت دارد و به سوی هدایت و خیر است.

[1] محمدباقر صدر.آن چه برای تو خواستم یا بهترین مقالات. ترجمه نورالدین شریعتمداری (قم، درالکتاب، ]1360 [) ص 48 و49.

[2] همان، ص 49

[3] محمد باقرصدر .مدرسه اسلامی ترجمه کاظمی خلخالی (چاپ اول: تهران، موسسه مطبوعاتی عطایی، 1362) ص 114.

[4] همان، ص 114.

[5] نهج البلاغه صبحی صالح (قم، دارالهجره بی تا) نامه 31 ص 410.

[6] محمدباقر مجلسی بحار الانوار (بیروت دار الحیاء التراث العربی، 1403 هـ 1983م)ج 66 ص 387 نیز ج 71، ص 175.

[7] محمد باقر صدر مدرسه الاسلامی پیشین، ص 125.

[8] آیزایا برلین در آثارش از دو نوع آزادی گفت و گو می‌کند: آزادی مثبت و آزادی منفی به اعتقاد وی آزادی مثبت یعنی آن جا که آزادی مشروط و مقید است و به دیگر سخن آزادی به شرط شی است. برای تفضیل بیشتر نگاه کنید به: آیزایا برلین چهارمقاله درباره آزادی. ترجمه محمد علی موحد(چاپ اول: تهران خوارزمی، 1368)

[9] محمد حسین جمشیدی اندیشه سیاسی شهید رابع امام سید محمد باقر صدر (چاپ اول تهران موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه،1377) ص 111.

[10] محمد باقر صدر اقتصادما ترجمه محمدکاظم موسوی (قم انتشارات اسلامی ،بی تا) ج 1، ص 306.

[11] همان، ص 308.

[12] همان، ص 309 و 310.

[13] همان، ص311.

[14] محمد باقر صدر آن چه برای تو خواستم یا بهترین مقالات پیشین، ص 48 محمد حسین جمشیدی، پیشین، ص 110. دراین برداشت صدر، آزادی عبارتست است از: امکان و توانایی به کارگیری و تعبیر عینی و علمی اراده برای تحقق اهداف متعالی خود.

[15] محمد باقر صدر مدرسه اسلامی، پیشین، ص 145.

[16] محمد باقر صدر بحوث اسلامیة (طبعة الرابعة: بیروت، دارالزهراء، 1412 هـ 1991 م) ص 373 و محمد حسین جمشیدی، پیشین، ص 146.

[17] ترجمه از بهاالدین خرمشاهی.

[18] محمد حسین جمشیدی، پیشین، ص 169. استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب انسان کامل به نقد و بررسی مکتب اگزیستانسیالسیم می‌پردازد و نظریات آنان را که به آزادی معتقد می‌شوند بنابراین خدا را رد می‌کنند مورد نقد قرار می‌دهد. جان کلام ایشان در آن جا این است که «جز با تعلق به خدا، آزادی پیدا نمی‌شود» نگاه کنید به: انسان کامل (تهران صدرا، 1374) ص 325 – 354.

[19] محمد باقر صدر خلافة الانسان و شهادة الانبیاء (الطبعة الثانیة: لبنان، دار التعارف المطبوعات، 1399 هـ 1979 م) ص 15 و 16 و نیز محمد حسین جمشیدی، پیشین ص 202.

[20] نگاه کنید به محمدباقر صدر خلافة الانسان و… پیشین ص 17 ونیز محمدحسین جمشیدی، پیشین، ص 168 و169.

[21] سوره قصص آیه 4و5 ترجمه از بهاءالدین خرمشاهی.

[22] محمد باقر صدر خلافة للانسان و شهادة الانبیاء، پیشین ص 15 و 16 و ان لیس لالنسان الاماسعی» سوره نجم آیه 39.

[23] محمدباقر صدر نهادهای اقتصادی اسلام ترجمه غلام رضا بیان و فخر الدین شوشتری (تهران بدر 1358، ص 27.

[24] محمدباقر صدر مدرسه اسلامی، پیشین ص 130. گفتنی است دراین مقاله تنها به یک بحث یعنی آزادی در اسلام از نگاه شهید صدر، پرداخته شده است و به مقایسه آزادی دراسلام و غرب در اندیشه شهید صدر نپرداختیم چرا که خود مجال و فرصتی دیگر و پژوهش دیگر می‌طلبد.

[25] محمدباقر صدر نهادهای اقتصادی اسلام،پیشین، ص 30.

[26] همان، ص33-32.

[27] همان، ص34.

[28] همان، ص35.

[29] محمد باقر صدر مدرسه اسلامی پیشین، ص 128.

[30] همان، ص128.

[31] همان، ص130.

[32] همان، ص132.

[33] همان، ص134.

[34] همان، ص137.

[35] همان، ص137.

[36] همان، ص138.

[37] همان، ص151.

[38] همان، ص150.

[39] همان، ص150.

[40] ترجمه از بهاءالدین خرمشاهی.

[41] سوره نحل آیه 125 ترجمه از بهاءالدین خرمشاهی.

[42] محمد باقر صدر مدرسه اسلامی، پیشین، ص 152.

[43] همان، ص 140و 141.

[44] همان، ص 140و 141.

[45] همان، ص 140و 141.

[46] همان، ص 140و 141.

[47] همان، ص 140و 141.

[48] همان، ص 140و 141.

[49] همان، ص 117.

[50] محمد باقرصدر اقتصادما. پیشین، ص 308.

[51] محمد حسین جمشیدی اندیشه سیاسی شهید رابع….، پیشین، ص 196

[52] محمد باقر صدر آن چه برای تو خواستم یابهترین مقالات، پیشین، ص 48.

نویسنده: نجف لکزایی

مقدمه

اندیشه سیاسى شهید صدر (رحمه الله) چیست؟ آیا عمل سیاسى وى بر اساس اندیشه سیاسى‏اش قابل تفسیر و توضیح است؟ آیا اندیشه سیاسى وى، از آغاز تا پایان، دچار تحول یا تحولاتى شده است؟ در صورت تحول و دگرگونى، چه بخش‏هایى از اندیشه سیاسى ایشان متحول شده است؟ مبانى و کلید فهم تحولات مذکور چیست؟ اساساً اندیشه سیاسى چیست؟ به عبارت دیگر ما از «اندیشه سیاسى» چه چیزى را اراده می‏کنیم تا در هنگام بررسى اندیشه سیاسى آیت الله صدر بخش‏هاى مختلف آرا، اندیشه‏ها، تحلیل‏ها و جهان‏بینى سیاسى وى را درهم نیامیزیم؟ آیا در اندیشه سیاسى شهید صدر شکل خاصى براى حکومت اسلامى پیش نهاد شده است؟ و… .

سؤال‏ها و پرسش‏هاى مذکور راهنماى مباحث این مقاله خواهد بود. فرضیه اساسى نگارنده این است که اندیشه سیاسى شهید صدر (رحمه الله) با توجه به مقتضیات «زمان و مکان» و مفاهیمى چون «مصلحت» و «تکلیف» و مکانیزمى چون «اجتهاد» دچار تحول شده است. این تحول نه تنها نقطه ضعف اندیشه سیاسى ایشان نیست، بلکه یکى از مهمترین نقاط قوت آن و نیز عامل مؤثری برای هدایت عمل سیاسى وى در طول دوره حیات پربرکت‏شان بوده است. بخشى از اندیشه سیاسى شهید صدر (رحمه الله) ذیل اندیشه‏هاى «اصلاحى» و بخش دیگر ذیل اندیشه‏هاى «انقلابى» قرار می‏گیرد.

فرضیه مذکور بر پیش فرض‏هایى استوار است. اهم این پیش فرض‏ها از این قرار است:

  1. مشکلات بشر در حوزه سیاست، در بستر زمان، نو می‏شود و طبیعی است. مشکلات نوپدید، پاسخ‏هاى نو می‏خواهد.
  2. اندیشه سیاسى پاسخى است به مشکلات، نیازها، بحران‏هاو معضلات سیاسى هر عصر.
  3. اندیشه سیاسى شهید صدر(رحمه الله) نیز تلاشى بوده است براى پاسخ‏گویى به مشکلات مردم عراق در درجه اول و مشکلات جهان اسلام و نجات مظلومان و مستضعفان عالم از جهل و جمود و استکبار جهانى در درجه دوم.

با توجه به آن‏چه گفته شد لازم است این مباحث دنبال شود: مفهوم اندیشه سیاسى، اندیشه سیاسى شهید صدر (رحمه الله)، نقد و بررسى پاسخ‏هاى ارائه شده به پرسش از منطق تحول اندیشه سیاسى شهید صدر (رحمه الله)

و پاسخ نگارنده به پرسش اصلى این مقاله، که مبتنى است بر تبیین گفتمان‏هاى اندیشه سیاسى اسلامى، جایگاه اندیشه سیاسى شهید صدر (رحمه الله) در این گفتمان‏ها و اصول ثابت اندیشه سیاسى ایشان.

براى پرهیز از تطویل، بخش اول و دوم این مقاله به صورت مختصرى گزارش خواهد شد و به طور کلی سعى نگارنده بر این است که بحث‏ها را بیشتر بر محور سؤال اصلى متمرکز کند و تا حد امکان از اختصار دست برندارد.

الف) مفهوم اندیشه سیاسى

در تعریف و بررسى مفاهیمى چون «اندیشه سیاسى»، «فلسفه سیاسى»، «فقه سیاسى»، «ایدئولوژى سیاسى» و «نظریه سیاسى» اختلافات زیادى وجود دارد. نگارنده بر آن نیست تا در این وجیزه وارد این مقوله شود. به طور اجمالی مرادمان را از اندیشه سیاسى، در این پژوهش بیان می‏کنیم.

ریمون آرون گفته است:

اندیشه سیاسى عبارت است از کوشش براى تعیین اهدافى که به اندازه معقولى احتمال تحقق دارد و نیز تعیین ابزارهایى که در حد معقولى می‏توان انتظار داشت موجب دستیابى به آن اهداف بشود.[1]

دکتر بشریه نیز مطلبى دارد که براى تکمیل تعریف فوق از آن استفاده می‏کنیم. وى می‏گوید:

در تکمیل این تعریف باید گفت که اندیشمند سیاسى کسى نیست که صرفاً داراى مجموعه‏ای از آرا و اهداف باشد و ابزارهاى رسیدن به آن هدف‏ها را به دست دهد، بلکه باید بتواند درباره آرا و عقاید خود به شیوه‏ای عقلانى و منطقى استدلال کند تا حدى که اندیشه‏هاى او دیگر صرفاً آرا و ترجیحات شخصى به شمار نرود.[2]

در پیوند دیدگاه فوق با تاریخ اندیشه سیاسى اسلامى و به ویژه اندیشه سیاسى امام سید محمد باقر صدر باید بگوییم که منظور از «اندیشه سیاسى» هم عطف توجه به منظومه‏ای فلسفى است که کلیت و شمولیت داشته باشد (نظریه) و هم عقاید و آراى سیاسى را به مثابه فعل سیاسى در بر گیرد. چه بسا کسانى بدون عنایت به یک منظومه فکرى به «امر سیاسى» بپردازند، که در این صورت، موضع‏گیرى این افراد مستقل از آن منظومه (نظریه) است. چنین کسانى در عالم اسلام، بیش‏تر سیاست‏پیشه بوده‏اند تا متفکر اسلامى.

شهید صدر جامع این ویژگى‏هاست. هم اندیشه سیاسى وى یک اندیشه منظومه‏ای است؛ یعنى در حد نظریه قابل بحث و بررسى است و هم خودش سعى کرده در مرحله عمل -تا آن‏جا که فرصت پیدا کرد- به آن عمل نماید و البته سرانجام در همین مسیر به شهادت رسید.

در تکمیل بحث مذکور این نکته را هم یادآورى می‏کنیم که در تاریخ اندیشه سیاسى اسلامى، به دلیل وجود یک کلیت فراگیر و در بر گیرنده، یعنى اسلام به مثابه یک دین که بر تمامى ابعاد اجتماع و زندگى اجتماعى و فردى حاکم است، الزاماً تفکر سیاسى نیز صبغه دینى و مذهبى خواهد داشت.[3]

طبعاً اندیشه سیاسى شهید صدر نیز یک اندیشه سیاسى دینى است. ما نیز در تبیین اندیشه سیاسى ایشان به تعریف مذکور نظر داشته‏ایم.

 

ب) گزارشى از اندیشه سیاسى شهید صدر (رحمه الله)

از آن‏جا که هدف این مقاله بررسى منطق تحول اندیشه سیاسى شهید صدر است، لذا وارد بحث تفصیلى اندیشه سیاسى ایشان نمی‏شویم و به آن مقدار که براى بیان مقصود لازم است گزارش می‏کنیم. طبیعى است ترتیب تاریخى مطالعه تفکر سیاسى ایشان را براى هدف این مقاله ترجیح می‏دهیم. منابع اصلى اندیشه سیاسى آیت الله صدر از این قرار است:

1- الاسس الاسلامیه: این کتاب در تاریخ 1378 ق، 1958 م برابر با 1337 شمسی؛ یعنى در اوایل تشکیل حزب الدعوة الاسلامیه از سوى ایشان، منتشر شده است.[4] در این کتاب «نظریه حکومت شورایى» یا آن‏گونه که برخى دیگر تعبیر کرده‏اند «نظریه دولت انتخابى اسلامى» ارائه شده است.[5]

نکات مهم این نظریه چنین است:

  1. اسلام، مجموعه عقیده و شریعتى است که حضرت محمد(صلى الله علیه و آله) از جانب خداوند متعال به ارمغان آورده است. دین اسلام تمامى عرصه‏هاى حیات بشرى را سامان می‏دهد.
  2. تمامى ساکنین کره زمین باید مطیع دولت اسلامى باشند. دولت اسلامى دولتى است که مبتنى بر اسلام باشد و قوانین خود را از اسلام اخذ کند. دولت اسلامى سه گونه است:

الف- دولت معصوم. که اطاعت مطلق از آن واجب است.

ب- دولت غیرمعصوم که سعى در اجراى احکام اسلام دارد ولى ممکن است مرتکب اشتباه هم بشود. تذکر خطاها به این دولت لازم و اطاعت از آن واجب است.

ج- دولت غیرمعصومى که عمداً از احکام اسلام تخطى می‏کند. چنین دولتى از عدالت ساقط شده و در صورت امکان، عزل آن توسط مسلمانان واجب است.

  1. چون شکل حکومت در زمان غیبت از طریق نص مشخص نشده است، لازم است بر اساس آیه شریفه «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ»[6] شورایى باشد.
  2. در این حکومت شورایى یا حکومت امت، امر قضاوت و افتا بر عهده مجتهدان جامع شرایط است.[7]

2- الفتاوى الواضحة.

3- حاشیه بر «منهاج الصالحین» آیت الله سید محسن طباطبایى حکیم.

دو اثر اخیر در سال‏هاى 1396 و 1395 ق منتشر شده‏اند و بر «نظریه ولایت مرجع صالح و رشید» و یا به تعبیر دیگر «نظریه ولایت انتصابى عامه فقیهان» در این کتاب تأکید شده است. طبیعى است در این نظریه -نسبت به نظریه قبلى- اختیارات فقیه جامع شرایط وسیع‏تر شده است.[8]

4– مجموعه «الاسلام یقود الحیاة» که در سال 1399 ق تألیف شده‏اند. از این مجموعه شش جلدى، جلد چهارم آن با عنوان «خلافة الانسان و شهادة الأنبیاء» از اهمیت بیش‏ترى برخوردار است. در این کتاب «نظریه خلافت مردم با نظارت مرجعیت» یا به تعبیر دیگر «نظریه حکومت ترکیبى»؛ یعنى «حکومت شورایى + نظارت و گواهى مرجع صالح» مطرح شده است.

اهم نکات این نظریه چنین است:

  1. خداوند منشأ همه قدرت‏ها است. سیادت الهى در جامعه بشرى از دو طریق توأم «خلافت و شهادت» اعمال می‏شود. خداوند، انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده است. بنابراین، انسان در برابر خداوند مسئول است.
  2. امت، خلافت خود را بر اساس دو قاعده قرآنى اعمال می‏کند: اول، قاعده شورا (حوزه شورا موارد غیرمنصوص است). دوم، ولایت مؤمنین و مؤمنات بر یکدیگر به طور مساوى. بر همین اساس قوه مجریه و مقننه توسط امت اداره می‏شود. البته شریعت اسلامى منبع قوانین اساسى و عادى است.
  3. خداوند براى حفظ خلافت الهى انسان از انحراف، و هدایت آن به سوى اهداف عالیه، شاهدانى را برانگیخته است. شاهدان الهى عبارتند از: انبیا، امامان و علماى دین. معصومان هم خلیفه بوده‏اند و هم شاهد. اما در زمان غیبت، خلافت بر عهده امت و شهادت (نظارت و اشراف) بر عهده مراجع صالح است. تنها در صورتى که امت زیر سیطره طاغوت باشد، مراجع صالح موظف‏اند براى کسب مقام خلافت قیام کنند و آن را در نهایت در اختیار امت قرار دهند.
  4. نایب امام عصر(عج) در امور شرعیه، مرجع صالح است.[9]

شهید صدر در هر مورد به آیاتى از قرآن استناد کرده است. برای خلافت به آیه: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً»[10] و در باب شهادت (نظارت و اشراف) به آیه: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً»[11] استناد کرده است.

اکنون نوبت آن است که وارد بحث منطق تحول در اندیشه سیاسى شهید صدر شویم. آیا آنچه آمد، سه نظریه است یا دو نظریه یا در اصل یک نظریه؟ آیا تحولى در اندیشه صدر صورت گرفته است؟ یا خیر؟ و اگر صورت گرفته است چرا؟ و چگونه قابل توضیح است؟

این بحث را در دو مقام پى‏گیرى می‏کنیم. ابتدا به تلاش برخى از پژوهشگران و اهل نظر برای حل این معما اشاره نموده، سپس آن‏چه در نظر نگارنده صائب‏تر است خواهد آمد.

ج) دیدگاه‏هاى گوناگون در پاسخ به چرایى تحول در اندیشه سیاسى شهید صدر

متأسفانه در این باره کندوکاوهاى پژوهشى به میزان لازم صورت نگرفته است و همان مقدارى هم که صورت گرفته با یک نوع پیش‏داورى همراه شده است. عده‏ای تحول در اندیشه را منفى دیده‏اند و اساساً زیر بار پذیرش این مطلب که اندیشه سیاسى شهید صدر دچار تحول شده است نرفته‏اند و از همین رو، دست به توجیه نظرات وى زده‏اند و گروه دیگرى خواسته‏اند تحول را ثابت کنند، اما به این منظور که ضمن نسخ دو نظریه، یکى را ثابت نمایند. در ادامه به مطالب هر دو گروه اشاره خواهد شد. اما نگارنده بر این اعتقاد است که می‏توان تحول در نظریه صدر را پذیرفت و به هیچ یک از دو مشکل مذکور نیز گرفتار نشد. اولاً، تحول در اندیشه سیاسى هیچ نقطه ضعفى نیست، تا درصدد نفى آن برآییم و بخواهیم به این ترتیب قوت کسى را ثابت کنیم، بلکه برعکس تحول در اندیشه سیاسى یک متفکر از نقاط قوت تفکر وى است. در این باره در ادامه سخن خواهیم گفت.

یکى از مؤلفان، که کار وى  درباره اندیشه سیاسى شهید صدر در زبان فارسى، کار شایسته و قابل تقدیرى است، در جمع‏بندى سه نظریه فوق از شهید صدر، ضمن نفى سه نظریه، آن‏ها را به یک نظریه برگردانده است و کسانى را که معتقد به نظریه‏های مغایر با نظر وى هستند، متهم به خطا کرده است. وى می‏نویسد:

نظریه ایشان چندان دست‏خوش تغییر ـ آن‏گونه که برخى پنداشته‏اند ـ نگشته است. و این‏که برخى گفته‏اند: «بعد از مدتى شهید صدر به وثاقت توقیع امام عصر (عج) (وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ…) دست یافت و از آن براى استدلال بر ولایت فقیه استفاده کرد…»([12]) چندان صحیح به نظر نمی‏رسد. زیرا صدر از سویى در حکومت ترکیبى خود ]نظریه خلافت مردم با نظارت مرجع صالح=[ (جمهورى اسلامى) براى اثبات نظارت و ولایت مرجع به این توقیع شریف استناد می‏نماید.][ و از سوى دیگر از نظریات عمده او در مورد خلافت عمومى انسان و گواهى گواهان استنباط می‏شود که ایشان در زمان غیبت به حکومت مردمى با نظارت مرجع منتخب مردم توجه داشته است.[13]

همین نویسنده ضمن این‏که نظریه اول شهید صدر را به نظریه سوم ارجاع داده است و در واقع بخشى از آن دانسته است، نظریه دوم را نیز به نظریه سوم ارجاع داده است. با این تعبیر که مفهوم «ولایت» در تعبیر شهید صدر به معناى گواهى و شهادت (نظارت) است. وی می‏نویسد:

در اندیشه صدر، اگر واژه ولایت، در مورد مرجع عام به کار می‏رود، اولاً: به مفهوم گواهى و شهادت (نظارت) است و به معناى حکومت نمی‏باشد؛ چه خود صریحاً این موضوع را مطرح کرده است. ثانیاً: از نظر او برقرارى حکومت از وظایف و مسئولیت‏هاى مردم (امت) است. ثالثاً: مردم مرجع ناظر را نیز انتخاب می‏کنند، مگر این‏که در یک زمان بیش از یک مرجع صالحه رشیده وجود نداشته باشد.[14]

ملاحظه می‏فرمایید که چگونه تلاش شده تا تمامى سخنان شهید صدر به یک نظریه ارجاع شود. در صورتى که طبق آن‏چه پیش از این گزارش شد، این جمع، به این شکل، قابل توجیه نیست. از جمله گفته شد در صورتى که مردم زیر سیطره کفر و طاغوت باشند، این وظیفه فقیه است که براى تشکیل حکومت تلاش کند و یا این‏که ولایت این‏طور نیست که تماماً به گواهى و نظارت ارجاع شود و این البته بر خلاف صریح مفهوم ولایت است.

آیت الله سید محمد باقر حکیم، آیت الله سید کاظم حسینى حائرى، محمد حسینى و دیگر شاگردان شهید صدر نیز در توضیح نظریه‏های ایشان هم‏داستان نیستند. سید محمد باقر حکیم در مقاله‏ای کوشیده است تا نظریه دوم و سوم را ذیل نظریه واحدى به نام ولایت مطلقه فقیه جمع کند.[15] چنان‏که محمد حسینى نیز بر همین مسیر مشى کرده .[16] در حالى که سید کاظم حائرى مسیر دیگرى را رفته است.[17]

نویسنده دیگرى نیز بر استقلال سه نظریه و جدایى آن‏ها از یکدیگر تأکید کرده است. گرچه از نظر وى می‏توان رد پاى نظریه اول را در نظریه سوم دید. اما به هر حال نظریه سوم نظریه‏ای است مستقل از دو نظریه پیشین. به نظر نویسنده در نظریه سوم، صراحت بیش‏ترى وجود دارد.[18]

د) پاسخ نگارنده

براى این‏که منطق تحول در اندیشه سیاسى آیت الله صدر (رحمه الله) را، به عنوان یک متفکر بزرگ و نیز یک مصلح مؤثر مسلمان، درک کنیم لازم است بحث را در دو مرحله زیر دنبال کنیم:

– گفتمان‏هاى اندیشه سیاسى اسلامى و جایگاه اندیشه سیاسى شهید صدر در این گفتمان‏ها

– اصول ثابت اندیشه سیاسى شهید صدر

 

1- گفتمان‏هاى اندیشه سیاسى در اسلام

نگارنده در این زمینه، در جاى دیگر، به تفصیل سخن گفته است.[19] بر همین اساس در این‏جا نتیجه مباحث، بدون پرداختن به نقد و بررسى آراى دیگران در این باب، که به ناچار بحث را طولانى خواهد کرد، ارائه خواهد شد.

به نظر می‏رسد در یک گفتمان‏سازى معطوف به هدف و غایت، که نوعاً مد نظر متفکران مسلمان نیز هست، بتوانیم میراث سیاسى اسلامى را، به هر مذهب و فرقه‏ای که تعلق داشته باشد، اعم از شیعه و سنى، در قالب سه گفتمان طبقه بندى کنیم:

الف- اندیشه‏هاى سیاسى انقلابى؛

ب- اندیشه‏هاى سیاسى اصلاحى؛

ج- اندیشه‏هاى سیاسى تغلبى؛

اندیشه‏هاى سیاسى انقلابى اندیشه‏هایى هستند که درصدد تغییر صددرصد اوضاع هستند. مبانى این اندیشه صددرصد برخاسته از دین است و هدف آن انجام تکلیف الهى است. این سنخ از اندیشه‏ها هم در دوران معاصر یافت می‏شوند و هم در صدر اسلام.

اندیشه سیاسى اسلام براى اولین بار توسط حضرت ختمى مرتبت (صلى الله علیه و آله و سلم) ارائه شد. آن حضرت توانست با تکیه بر تعالیم اسلامى، جامعه جاهلى را تبدیل به جامعه اسلامى کند و نابسامانى‏هاى مادى و معنوى را در مدتى کمى از بین برد. از این رو حضرت على(علیه السلام) فرمود:

إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] بَعَثَ مُحَمَّداً (صلى الله علیه و آله) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ؛

خداوند متعال، محمد(صلى الله علیه و آله و سلم) را تبلیغ‏کننده بر عالمیان و امین براى فرستادن قرآن به رسالت مبعوث نمود و در آن حال شما اى گروه عرب! داراى بدترین دین بودید و در بدترین جامعه زندگى می‏کردید. در میان سنگ‏هاى سخت و مارهاى ناشنوا سکنى داشتید، آب‏هاى تیره می‏آشامیدید و غذاى خشن می‏خوردید و خون‏هاى یکدیگر را می‏ریختید و از خویشاوندان خود قطع رابطه می‏نمودید، بت‏ها در میان شما (براى پرستش) نصب شده بود و گناهان و انحراف‏ها سخت به شما بسته شده بود.[20]

اندیشه‏هاى سیاسى اصلاحى اندیشه‏هایى هستند که با توجه به شرایط زمان و مکان و نیز امکانات و سایر شرایط، که از آن‏ها در کل به واقعیات تعبیر می‏کنیم، ضمن این‏که از اصول خود عقب‏نشینى نمی‏کنند، در پوشش تقیه‏گونه، پیشنهاداتى در جهت اصلاح و بهبود نسبى امور ارائه می‏کنند و اگر شرایط مساعدتر شد، آن‏ها هم سعى می‏کنند بر شرایط خود بیفزایند. در این مورد توضیح بیش‏ترى داده خواهد شد.

اندیشه‏هاى سیاسى تغلبى در صدد حفظ وضع موجود بوده، از تز «الحق لمن غلب» دفاع می‏کنند. برای نمونه نظریه عالم بزرگ اهل سنت، فضل الله بن روزبهانى خنجى را در باب طرق انعقاد امامت ذکر می‏کنیم. ایشان در نظریه خود، از این اندیشه بهره‏گیری کرده است:

و طرق انقعاد امامت چهار است:

اول، اجماع مسلمانان بر امامت او و بیعت اهل حل و عقد از علما و قضات و رؤسا ]…[

طریق دوم، استخلاف امام سابق کسى را که شرایط امامت در او جمع شده باشد ]…[

سوم، از طرق انعقاد امامت شورى است ]…[

طریق چهارم، از اسباب انعقاد پادشاهى و امامت، استیلا و شوکت است.

علما گفته‏اند، که چون امام وفات کند و شخصى متصدى امامت گردد بى بیعتى و بى آن‏که کسى او را خلیفه ساخته باشد و مردمان را قهر کند و به شوکت و شکر ]بخوانید زور [امامت او منعقد می‏گردد، خواه قریشى باشد و خواه نه، و خواه عرب باشد یا عجم یا ترک و خواه مستجمع شرایط باشد و خواه فاسق و جاهل و اگر چه آن مستولى بدین فعل عاصى می‏گردد. و چون به واسطه سطوت و استیلا جاى امام گرفته، او را سلطان گویند و امام و خلیفه بر او اطلاق توان کرد.[21]

غرض این‏که این سنخ اندیشه‏ها -که تعدادشان هم کم نبوده-  پیوسته در خدمت حفظ خود و حفظ تاج و تخت‏ها بوده‏اند. اما اندیشمندانى که اندیشه‏هاى اصلاحى و انقلابى را ارائه کرده‏اند، پیوسته داراى اصول برخاسته از دین مبین اسلام و در صدد حفظ آرمان‏هاى اسلامى بوده‏اند. سید جمال الدین اسدآبادى،[22] آیت الله نائینى،[23] امام خمینى،[24] آیت الله مطهرى و آیت الله صدر از این دسته هستند.

 

2- اصول ثابت اندیشه سیاسى آیت الله صدر

به نظر نگارنده، اندیشه سیاسى موفق، اندیشه‏ای است که ضمن دارا بودن اصول ثابت، از انعطاف لازم هم برخوردار باشد. در ابتداى این پژوهش گفته شد: «اندیشه سیاسى کوششى است براى تعیین اهدافى که به اندازه معقولى احتمال تحقق دارد و نیز تعیین ابزارهایى که در حد معقول می‏توان انتظار داشت موجب دستیابى به آن اهداف بشود.» و نیز گفتیم باید از نظر عقلى و منطقى هم قابل دفاع باشد. بنابراین، اندیشه سیاسى داراى ارکان زیر خواهد بود:

الف- تعیین اهداف معقول؛

ب-  تعیین و انتخاب ابزارهاى لازم براى رسیدن به اهداف؛

ج-  منطقى بودن.

بر همین اساس ادعاى نگارنده این است که اندیشه‏ها و آرای آیت الله صدر، با توجه به این‏که در شرایط زمانى مختلف ایراد شده است، باید متفاوت باشد، چنان‏که متفاوت هم هست. نظریه اول ایشان؛ یعنى نظریه حکومت شورایى، با توجه به این‏که در شرایط تأسیس «حزب الدعوة» ارائه شده است، جنبه اصلاح‏گرایانه دارد؛ زیرا این امکان نبوده است که دست به تغییر رژیم بزنند و اصولاً زمینه براى طرح چنین سخنى حتى فراهم نبوده است (1337ش). چنان‏که مشابه همین وضعیت در ایران، در همان مقطع، توسط امام خمینى (ره) اندیشه‏هاى اصلاحى دنبال می‏شد.[25] اما شهید صدر می‏توانست به مسلمانان بگوید که اگر حکومت اسلامى و به تعبیر درست‏تر حکومتى که بنا بر ادعا دست مسلمانان است و توسط آنان اداره می‏شود، تعمداً به احکام اسلام عمل نکرد، از عدالت ساقط است و باید براى حذف آن مبارزه کرد، البته در صورتی که به جنگ و خون ریزى منجر نشود. اما اگر به طور غیر عمد مسایل اسلامى را نادیده می‏گیرد، لازم است که امر به معروف و نهى از منکر شود، اما اطاعت هم‏چنان لازم است. ولى بعدها که وضع بهتر می‏شود و شرایط تغییر می‏کند و در واقع به شرایط انقلابى کشور عراق نزدیک می‏شود و در ایران نیز انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى (ره) اتفاق می‏افتد، شهید صدر دست به تدوین مجموعه الاسلام یقود الحیاة می‏زند و می‏دانیم که دو رساله بسیار مهم لمحة فقهیة تمهیدیه عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیه فى ایران (حلقه اول) و خلافة الانسان و شهادة الانبیاء (حلقه چهارم) در همین دوره تألیف شده است. بنابراین، تحول اندیشه سیاسى شهید صدر در بستر اوضاع زمانه و شرایط سیاسى اجتماعى مختلف قابل فهم است. بخش اول اندیشه وى در گفتمان اصلاح قرار می‏گیرد و بخش اخیر اندیشه‏اش در گفتمان انقلاب. با این حال، اندیشه وى، چه در بخش اصلاحى و چه در بخش انقلابى، از اصول ثابتى تبعیت می‏کند. برخى از مهمترین اصول ثابت اندیشه سیاسى وى از این قرار است:

  1. اصل تکلیف؛
  2. اصل مصلحت اسلام؛
  3. اصل مصلحت مسلمانان؛
  4. اصل رعایت احکام ثابت شرعى؛
  5. اصل دعوت و گسترش اسلام؛
  6. اصل نفى سبیل؛
  7. اصل اهم و مهم؛
  8. اصل عمل به قدر مقدور؛
  9. اصل عدالت؛

10.اصل ضرورت حکومت؛

11.اصل ولایت الهى.

البته غرض، استقصاى کامل این اصول نیست، چنان‏که بنا نداریم وارد بحث پیچیده تفکیک اصول نظرى و عملى از یکدیگر شویم؛ زیرا به این بحث ما نیز مربوط نمی‏شود. شهید صدر خود بارها و بارها و در آثار مختلفش به این بحث که دین اسلام از اصول ثابت و متغییر تشکیل شده است توجه داده است.[26]

کلید فهم اندیشه و عمل سیاسى بزرگان از علما و حتى ائمه معصومین(علیهم السلام) و انبیاى الهى توجه به اصول مذکور است. عمل به تکلیف، با در نظرگرفتن مصلحت مردم، مصلحت مسلمانان، حفظ اسلام، مصلحت اسلام و… گاهى متفکران قدیم را در ردیف مصلحان قرار داده است و گاهى در ردیف انقلابیون، با این حال، انقلاب یا اصلاح، هیچ‏کدام در فرهنگ اسلامى اصالت ندارد، بلکه اصل از آن «تکلیف» و عمل به آن می‏باشد؛ گاهى در شرایط تقیه، گاهى در شرایط خارج از تقیه، گاهى در شرایط صلح؛ همچون پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) در صلح حدیبیه و امام حسن(علیه السلام) در صلح با معاویه و گاهى در شرایط قیام عاشورایى و گاهى در شرایط کار عقیدتى و فرهنگى. گاهى در شرایط سکوت 25 ساله و گاهى در شرایط فریاد. بر همین اساس است که مسلمانان در مکه در موقعیتی حتى اجازه دفاع از خود را نیز نداشتند تا چه رسد به جهاد، برخلاف شرایط مدینه. بر همین اساس است که چیزى به نام ناسخ و منسوخ معنا پیدا می‏کند یا اهم بر مهم مقدم می‏شود. شهید صدر هم به اصلاح توجه داشته است و هم به انقلاب. وى در تبیین مفهوم دعوت اصلاحى چنین گفته است:

دعوت اصلاحى که هدفش اصلاح و مرمت قسمت معینى از جامعه بوده و در چهارچوب فعالیت‏هاى عملى خود از سایر جنبه‏هاى فاسد واقعیت اجتماعى و نیز از پایه‏هاى اساسى که شالوده و زیربناى وضعیت فعلى است چشم پوشى می‏کند.[27]

ایشان در تعریف نضهت انقلابى می‏گوید:

اما نهضت انقلابى در حالى که از واقعیتى که امت دست به گریبان آن است درک عمیق و برداشت عمیق دارد مطلقاً تسلیم وضع موجود و شرایط جارى نمی‏گردد و چون این جو را نسبت به اصول مکتبى و فکرى خویش در تضاد و قهر می‏یابد سرسختانه به دگرگونى عمیق و تحول بنیادین آن همت می‏گمارد و در این رهگذر با مدد از غناى رسالتى که بر دوش دارد نوید زندگى جدید و مبتنى بر  پایه مکتب و بارور از غناى ایدئولوژیک می‏دهد، حیاتى که معیارهاى گذشته را به گورستان تاریخ فرستاده و در طرح جدید و انقلابى، زندگى فردى و اجتماعى و فعالیت‏هاى دولتى را سروسامان می‏دهد.[28]

شهید صدر به مسئله تفاوت شرایط زمانى توجه اکید دارد و حتى معتقد است که حضرت ختمى مرتبت، محمد مصطفى(صلى الله علیه و آله و سلم) نیز اگر در شرایط امروز بود، از روش‏هاى متناسب با امروز استفاده می‏کرد:

مسلماً در صورتى که پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) در زمان ما می‏زیست به اقتضاى حکمت خویش روش‏هاى تبلیغى، اطلاع‏رسانى و تشکیلاتى مناسب دوران معاصر را به کار می‏گرفت و حقیقت آن است که روش دعوت آن حضرت (صلى الله علیه و آله و سلم) با شیوه سازماندهى و تشکیلات بیگانه نبوده است. حقیقتاً هم‏سو کردن تلاش‏هایى که در راستاى اسلام صورت می‏گیرد، یک‏پارچه و هم‏آهنگ کردن آن‏ها و برگزیدن شیوه‏ای بارورتر و ثمربخش‏تر در جهت ایجاد فضاى تشکیلاتى نه تنها در عصر ما مجاز و مشروع است بلکه چون تغییر جامعه و بسیج آن در راه خدا و مقابله با کفر سازمان یافته منوط به آن است، واجب می‏باشد.[29]

وى بزرگترین مشکل دنیاى امروز را مشکل «نظام اجتماعى» می‏داند و لذا محور اندیشه سیاسى وى در همه شرایط زمانى، پیشنهاد نوعى نظام اجتماعى مبتنى بر واقعیات است:

بزرگترین مشکل دنیاى امروز که فکر انسان را به خود مشغول داشته و بر جوهر هستى انسانى تاثیر می‏گذارد مشکل نظام اجتماعى است…؛ زیرا نوع سیستم اجتماعى، نقش تعیین‏کننده‏ای را در حیات بشرى و در اصل موجودیت اجتماعى وى داراست.[30]

شهید صدر در یک جمع بندى معتقد است: تنظیم راه بشر به سوى ایده آل مطلق که عبارت از «تقرب الى الله» و کسب رضایت الهى است متوقف بر چهار امر است و این در واقع بنیاد تفکر سیاسى وى و اصل ثابت در اندیشه وى است که دیگر اجزای اندیشه وى بر آن مبتنى است. این امور عبارت‏اند از:

  1. دید فکرى و ایدئولوژیکى روشن نسبت به ایده آل برتر. به نظر وى داشتن این دید در طول تاریخ متوقف بر عقیده به توحید بوده است.
  2. وجود یک نیروى روانى حاصل از این ایده آل، تا بتواند این نیروى روانى، به منزله سرمایه دائم و سوخت پیوسته‏ای براى اراده بشر در طول تاریخ باشد. این نیروى روحى که از آن به نیروى سوخت اراده تعبیر می‏کنیم، از اعتقاد به مبدأ الهام گرفته و در عقیده به روز جزا و روز محشر که ادامه حیات این جهان است تجسم پیدا می‏کند.
  3. لازم است پیوند اصیلى بین انسان و ایده آل مطلق وجود داشته باشد. این پیوند اصیل در نقش پیامبرى ظاهر می‏شود و در واقع نقش پیامبران برقرارى همین ارتباط و پیوند است.
  4. پس از آن‏که بشریت وارد مرحله‏ای شد که قرآن آن را مرحله اختلاف می‏نامد، کار به جایى می‏رسد که تنها آمدن بشیر و نذیر کافى نیست، بلکه لازم است بشریت متدین وارد میدان نبرد علیه خدایان ساختگى بشود و طاغوت‏ها و ایده آل‏هاى پست را، که خود را قیم بشریت می‏دانند، سر جاى خود بنشاند. در این جنگ‏ها باید رهبرى داشته باشد که این مهم را رهبرى کند. این رهبر امام است این چهارمین شرط تنظیم راه بشر به سوى ایده آل مطلق است.[31]

بنابراین گرچه اشکال حکومت در دوره‏هاى مختلف ممکن است متفاوت باشد، اما رهبرى الهى در همه آن‏ها شرط لازم است.

 

خاتمه

توجه به این نکته که اندیشه سیاسى هر متفکری پاسخى است به بحران‏ها و معضلات عصر خودش و نیز توجه به اصول ثابت در اندیشه سیاسى متفکران قدیم اسلامى همچون شهید صدر و نیز معیارهاى انعطاف و تغییر به ما کمک کرد تا تحول در اندیشه سیاسى آیت الله صدر را تبیین نماییم. به نظر می‏رسد که اندک تلاش‏هایى که تاکنون در تبیین تحولات اندیشه وى صورت گرفته است، با غفلت از پیش فرض‏هاى نگارنده بوده است. به هر حال توجه به شمّ فقاهتى ایجاب می‏کند که پیوسته اصل عمل به قدر مقدور در نظر باشد و بدانیم که فقها پیوسته به شرایط و امکانات واقعى نظر دارند. مثل این که گفته می‏شود وضو بگیرید و در شرایط فقدان آب یا ضرر داشتن آن، تیمم کنید. اندیشه سیاسى نیز در حوزه خارج از اصول ثابت داراى چنین مکانیزمی‏است. در تمامى نظریه‏ها اصل رهبرى الهى محفوظ است، اما این‏که برنامه اصلاحى باشد یا انقلابى یا چیزى بینابین، بسته به شرایط تغییر می‏کند. به هر حال این مقاله باید پژوهشى مقدماتى در این راه تلقى شود و نه بیش‏تر.

[1]. بشیریه، حسین. تاریخ اندیشه‏هاى سیاسى در قرن بیستم، نشر نى، تهران، 1376، ص 16.

[2]. همان، ص 16.

[3]. لک زایى ،نجف. اندیشه‏هاى سیاسى محقق سبزوارى، مؤسسه آموزش عالى باقر العلوم، قم، 1377، قسمت اول، صص 4- 5. همچنین ن.ک. به: قادرى، حاتم. اندیشه سیاسى غزالى، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، تهران، 1370، صص 71-72.

[4]. بر اساس گزارش هفته نامه الجهاد، شهید صدر این حزب را در ربیع الاول 1377 هـ. ق برابر اساس گزارش هفته نامه الجهاد، شهید صدر این حزب را در ربیع الاول 1377 هـ. ق برابر با اکتبر 1957 م (پاییز 1336ش.) تشکیل داد. اما در جزوه‏اى از شهید صدر، به نام «من فکر الدعوة» تاریخ تشکیل آن چند ماه بعد، یعنى اوایل 1958 م. (زمستان 1336ش) ذکر شده است. براى مطالعه بیشتر درباره این حزب و سایر اقدام‏هاى سیاسى آیت الله صدر ن.ک. به: مجموعه مقالات با عنوان «انقلاب اسلامى و ریشه‏هاى آن، جلد2، مقاله «ارتباط متقابل انقلاب اسلامى ایران و جنبش شیعیان عراق» (با تکیه بر اندیشه سیاسى صدر) صص: 359-398 و نیز: جمشیدى، محمد حسین. اندیشه سیاسى شهید رابع امام سید محمد باقر صدر(ره)، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1377، صص: 35-44.

[5]. جزوه «الاسس الاسلامیه» در کتاب زیر منتشر شده است: الحسین، محمد. الامام الشهید السید محمد باقر الصدر دراسة فى سیرته و منهجه، دارالفرات، بیروت، 1989 م – 1410 هـ. ق المحقق الاول، صص 336-359.

[6]. الشورى، 38.

[7]. آنچه آمد خلاصه‏اى از نظریه حکومت شوراى بود که از منبع ذیل ارائه شد: کدیور، محسن. نظریه‏هاى دولت در فقه شیعه، نشر نى، تهران، 1376، صص: 160-167.

[8]. الصدر، محمدباقر. الفتاوى الواضمه، الجزء الاول، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1410 هـ. ق.، 1981 م، صص 115 و 134. نیز السید محسن الطباطبایى، منهاج الصالحین، و بها مشه التعلیق علیه: السید محمد باقر صدر، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1410 ق. قسم العبادات، ذیل مسأله 25، ص 11. نیز کدیور، پیشین، ص 128. نیز جمشیدى، پیشین، ص 285.

[9]. آن‏چه آمد خلاصه‏اى از نظریه صدر بود که از منبع ذیل ارائه شده: کدیور، پیشین، صص: 140-127. نیز حلقه چهار از مجموعه الاسلام یقود الحیاة با مشخصات زیر:

الصدر، محمد باقر، خلافة الانسان و شهادة الأنبیاء، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1979م، 1391 هـ. ق.

[10]. البقره، 30. آیات دیگر مورد استناد عبارت‏اند از: اعراف، 69؛ فاطر، 39؛ ص، 26 و احزاب 72.

[11]. البقره، 143. آیات دیگر مورد استناد عبارت‏اند از: نساء، 41؛ مائده، 117؛  نحل، 29؛ حج، 78؛ آل عمران، 140 و زمر 69.

[12]. حکیم، سید محمد باقر. النظریة السیاسیة عند الشهید صدر، دفتر آیت الله حکیم، تهران، 1408 ق. ص 9.

[13]. جمشیدى، پیشین، ص 286.

[14]. همان، ص 287.

[15]. حکیم، پیشین، کدیور، پیشین، ص 128.

[16].  حسین، پیشین، کدیور، پیشین، ص 128.

[17]. حائرى، آیت الله سید کاظم حسینى. ولایة الامرنى عصر الغیبة، مجمع الفکر الاسلامى، قم، 1414 هـ. ق ص: 128 و 160. کدیور، پیشین، ص 128.

[18]. کدیور، پیشین.

[19]. لک زایى، پیشین، ص: 57-86.

[20]. جعفرى، علامه محمد تقى، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359، ج 5، ص: 129-130. به نقل از: آئینه‏وند، صادق. تاریخ سیاسى اسلام، نشر رجاء، تهران، 1362، ص30.

[21]. فضل الله بن روزبهانى خنجى اصفهانى، سلوک الملوک، به تصحیح و با مقدمه: محمد على موحد، خوارزمى، 1362، صص 79-82. وى از علماى بزرگ اهل سنت است که در قرن نهم و اوایل قرن دهم هجرى مى‏زیسته است. نامبرده کتاب سلوک الملوک را براى عبیدالله خان حاکم بخارا نوشته است. وى از دشمنان سرسخت سلسله صفوى بود. گرچه خود ایرانى بود، اما به خاطر دشمنى با صفویه از ایران گریخت.

[22]. براى مطالعه اندیشه اصلاحى سید جمال الدین اسد آبادى ن.ک. به: لک زایى، نجف و میراحمدى، منصور. زمینه‏هاى انقلاب اسلامى ایران، انتشارات ائمه، قم، 1377.

[23]. براى مطالعه اندیشه اصلاحى آیت الله نائینى ن.ک. به: لک زایى و میراحمدى، پیشین.

[24]. براى مطالعه اندیشه سیاسى امام خمینى(ره) ن.ک. به:لک زایى و میراحمدى، منبع پیشین. و نیز: لک زایى، نجف. منطق تحول در اندیشه و عمل سیاسى امام خمینى (ره)، منتشر شده در مجموع مقالات پژوهشى درباره انقلاب اسلامى با عنوان «جرعه جارى» به اهتمام: على ذوعلم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران، 1377. گفتنى است که در مقاله حاضر از الگوى پژوهشى مقاله منطق تحول در اندیشه و عمل سیاسى امام خمینى(ره) تبعیت کرده‏ام.

[25]. لک زایى، نجف. منطق تحول در اندیشه و عمل سیاسى امام خمینى(ره)، پیشین.

[26]. صدر، سید محمد باقر، صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامى (حلقه دوم از مجموعه الاسلام یقود الحیاة)، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1979م. 1399 هـ. ق ص: 22-24.

در همین بحث شهید صدر در پاسخ کسانى که اشکال مى‏کنند که چگونه اسلامى مى‏تواند بعد از چهارده قرن، مشکلات اقتصادى امروز بشر را حل کند، پاسخ مى‏دهد که این‏ها غافلند از این‏که اسلام دو نوع حکم دارد: احکام ثابت که به صورت نص از طریق کتاب و سنت به ما رسیده‏اند و احکام متحرک که برحسب ظرف زمان خود را نشان مى‏دهند.

[27]. صدر، سید محمد باقر، از مبانى فکرى، حساب دعوت اسلامى، ترجمه حزب دعوت اسلامى، تهران، بى تا، ص 27. به نقل از: جمشیدى، پیشین، ص 119.

[28]. همان، ص 120.

[29]. همان، ص 129.

[30]. صدر، سید محمد باقر. تئورى شناخت و جهان بینى در فلسفه ما، ترجمه سید حسین حسینى، بدر، تهران، 1362، ص 171. به نقل از جمشیدى، پیشین، ص7.

[31]. صدر، سید محمد باقر، سنت‏هاى تاریخ در قرآن، ترجمه دکتر سید جمال موسوى اصفهانى، جامعه مدرسین. قم، بى تا، صص 240-243.

نویسنده: حسن نمازی، علیرضا لشکری

منبع: نشریۀ معرفت اقتصادی، سال سوم، شماره دوم، پياپی ششم، بهار و تابستان ١٣٩١، صفحه ٩٧-١٢٢

مقدمه

نحله‌های مختلف فکری بر اساس مبانی خود، عدالت اجتماعی را تبیین می‌کنند. این تبیین، نوع رویکرد آنان به عدالت را شکل می‌دهد. این مرحله از بحث که در آن با تکیه بر برخی مفاهیم بنیادین و محوری، تبیینی از عدالت ارائه می‌شود، راه به سوی اجرای آن را هموار می‌سازد. از این‌رو، این مرحله که می‌تواند بین مبانی عدالت و اجرای آن پیوند برقرار سازد، اهمیت زیادی دارد و به عرصه‌ای برای منازعات نظام‌های فکری و گرایش‌های متعدد این حوزه تبدیل می‌شود. هر رویکرد، نقطه عزیمتی نسبت به موضوع عدالت دارد و معنای عدالت را از خاص بررسی می‌کند.

این اختلاف در رویکرد، استلزام‌های دلالتی متفاوتی در عرصۀ سیاست‌های عملی و اجرایی دارد و مبانی متفاوت را به عرصۀ اجرای عدالت پیوند می‌زند. در این مرحله، به‌طور آشکارتر می‌توان جایگاه توازن در رویکردهای مختلف را بررسی و ارزیابی کرد.

پیشینه و زمینه بحث

در مورد نظریۀ عدالت در آرای شهید صدر و شهید مطهری، مقالات متعددی نوشته شده است. البته هنگامی که به این مقالات در چارچوب رویکرد به عدالت نگریسته شود، از تعداد آنها کاسته می‌شود. در این میان، نکتۀ مهم، رابطۀ میان حقوق فردی و جمعی و عدالت از سویی، و جایگاه توازن در این ارتباط از سوی دیگر است.

جمعه‌خان افضلی در مقاله «عدالت اجتماعی» (١٣٨٩)، رویکردهای ناظر به عدالت را برشمرده است؛ اما دیدگاه‌های شهید صدر و شهید مطهری را در این رویکردها بررسی نمی‌کند.

افروغ (١٣٩٠) در مقاله «پیش‌فرض‌ها و رویکردهای نظری عدالت اجتماعی» رویکردهای متفاوتی را که در مورد عدالت وجود دارد، بیان کرده، ولی رویکرد اندیشمندان مورد بحث را بررسی نکرده است.

سیداحسان خاندوزی(١٣٨٣) در تحلیلی از دو رویکرد اسلامی به عدالت اقتصادی، نظریۀ شهید مطهری را بر پایۀ حقوق طبیعی مطرح ساخته و تقدم نظر مسلمانان را بر امثال جان لاک و تامس هایز در این زمینه متذکر می‌شود. از نظر وی، از ویژگی‌های این رویکرد، که ریشه در تفکر ارسطویی دارد، عدالت اقتصادی تعبیری برای سلامت اقتصادی است و اقتصاد سالم نیز اقتصادی است که در آن ثروت قابلیت رشد و نمو داشته باشد. از این‌رو، نقدی که به این رویکرد وارد می‌کند، نداشتن دغدغۀ توازن‌بخشی و محرومیت‌ستیزی در مرکز آن است.

بر اساس چنین برداشتی از رویکرد شهید مطهری، که سیدرضا حسینی(١٣٨٧) دیدگاه ایشان دربارۀ عدالت را به‌معنای رفع فقر می‌داند و با تأکید بر آزادی، حقوق انسان‌ها و تولید ثروت، نیازی به لحاظ توازن در نظریۀ ایشان نمی‌بیند.

در واقع، حقوق طبیعی انسان‌ها قبل از آنکه توازن را اثبات کند، آزادی در کسب و تولید ثروت‌های فزون‌تر را اقتضا می‌کند. بنابراین، آزادی اقتصادی در رتبۀ قبل از عدالت و برابری قرار می‌گیرد و یا اینکه به‌وسیلۀ عدالت محدود نمی‌شود. ایشان تفاوت میان نظر این دو اندیشمند را از همین منظر بررسی می‌کند.

ملاحظه می‌شود که نوع رابطه‌ای که میان حقوق، آزادی و عدالت برقرار می‌شود، تأثیری مهم بر ایدۀ توازن دارد. از این‌رو، در این مقاله رویکردهای شهید مطهری و شهید صدر و میزان تطابق آنها بر توازن اقتصادی دنبال می‌شود.

در بخش نخست مقاله، رویکردهای مطرح دربارۀ عدالت را مرور، و سپس رویکرد توازن در نظریۀ عدالت اسلامی از دیدگاه شهید صدر و شهید مطهری را بررسی خواهیم کرد.

رویکردهای عدالت
مساوات‌‌گرایی

یکی از معانی عدالت که کاربرد زیادی نیز دارد، مساوات یا برابری است. با توجه به اینکه عدالت با معنای برابری رابطۀ بسیاری نزدیکی دارد، برابری و مساوات همواره از معانی قابل‌توجه عدالت قلمداد شده است. این ارتباط چنان است که آمارتیا سن می‌گوید: «همۀ اندیشمندان و فیلسوفان سیاسی که در مورد عدالت سخن گفته‌اند، مساوات‌طلب بوده و مساوات‌طلبی را عدالت می‌دانسته‌اند؛ اما اختلاف عمدۀ آنان دربارۀ پاسخ به پرسش برابری در چه چیزی می‌باشد» (سن، ١٣٧٩، ص١٠).

هیلد بوجر نیز با مرور رویکردهای برابری اقتصادی معتقد است، رالز برابری در کالاهای اساسی، آمارتیا سن برابری در قابلیت‌ها و دورکین برابری در منابع را موردنظر داشته‌اند. عده‌ای دیگر برابری در مطلوبیت نهایی را دنبال کرده‌اند (Bojer, ٢٠٠٣, p. ۴۶).

بنابراین، برابری مفهومی اساسی و محوری در نظریه‌های عدالت است و چنانچه متعلق برابری آشکار و تعیین شود، ماهیت عدالت نیز شناسایی خواهد شد.

به‌طور کلی، رویکرد مساوات‌گرایی بر این پایه استوار است که انسان‌ها در خلقت مساوی و برابر هستند. از این‌رو، انسان‌ها ارزش و اعتبار یکسانی دارند و نباید میان آنها تبعیض و تفاوت قائل شد. این دیدگاه در غرب، از افکار سیسرون آغاز می‌شود و در آرای روسو و مارکس استمرار می‌یابد (افروغ، ١٣٩٠، ص٣١).

اما مساوات موردنظر در این دیدگاه، خود در ابعاد مساوات رویه‌ای و مساوات نهایی تبیین شده است. در مساوات رویه‌ای چگونگی رفتار با دیگران، اعم از رفتار فردی و یا رفتار و معاملۀ نهادهای اجتماعی با افراد، موردنظر است. در این معنا از عدالت، عادلانه بودن در مراعات موازین لازم‌الرعایه دربارۀ همۀ افراد، به‌طور یکسان، نقش محوری دارد.

در مساوات نهایی، وضعیت نهایی جامع از حیث توزیع مواهب، امکانات و موقعیت‌های اجتماعی مورد توجه قرار می‌گیرد. این وضعیت، خود محصول عواملی مانند مساوات رویه‌ای است. بنابراین، وجود نابرابرای‌های شدید میان اقشار جامعه در بهره‌مندی از مواهب اجتماعی، بیانگر نبود عدالت است. از این‌رو، جامعه نیازمند اصلاح و تغییر است و عوامل پدیدآورندۀ این وضعیت بررسی و بازنگری می‌ّشوند. این رویکرد، موضوع عدالت را وضعیت نهایی می‌داند.

هر کدام از معانی مذکور، طرفدارانی دارد. افرادی که ماهیت عدالت را در ملاحظات و روابط فردی جست‌وجو می‌کنند، مساوات رویه‌ای را مهم می‌شمارند. گروهی نیز ماهیت اجتماعی و توزیعی عدالت را برجسته، و عدالت را مساوات نهایی می‌دانند.

رویکرد طبیعت‌گرایانه

این رویکرد در ادبیات فلسفۀ سیاسی و اقتصادی، به افلاطون و ارسطو منتسب است. ایدۀ افلاطون، استاد ارسطو، دربارۀ عدالت مبتنی بر این جهان‌بینی است که هر کس و چیزی جایگاهی خاص و معین دارد. این جهان‌بینی منشأ اعتقاد به قانون طبیعی و تصور عدالت مبتنی بر یک قرائت طبیعت‌گرایانه است. افلاطون که فلسفه را با هنر، زیبایی، نیکی و اخلاق پیوند زده بود، قصد داشت با مبانی فلسفی، انسان‌ها و جامعه‌ای مطلوب بسازد؛ به‌گونه‌ای که هر چیز در جای خود قرار گیرد و همۀ امور در حد اعتدال و فضایل اخلاقی بر جامعه حاکم باشد.

انگیزۀ اصلی و اولیه‏ای که موجب طرح و پیگیری مسئله عدالت به‌وسیلۀ فیلسوفان مشهور یونان باستان یعنی سقراط، افلاطون و ارسطو شد، به مواضع سوفسطاییان‏ بازمی‌گردد که خود به یک معنا، مکتبی ضدفلسفی بود. موضع اصلی سوفسطاییان دربارۀ عدالت این بود که آنچه معمولاً عادلانه یا ناعادلانه شمرده می‏شود، منعکس‌کننده یا بیانگر هیچ امر واقع یا واقعیت عینی خارجی و طبیعی نیست؛ بلکه نتیجه و بازتاب میثاق‏ها و رسوم‏ اجتماعی است.

فیلسوفان یونان در واکنش به این موضع سوفسطاییان، نظریه‌هایی دربارۀ عمل عادلانه ارائه کردند که مبانی فلسفۀ اخلاق، سیاست و حقوق را تشکیل می‏دهد (بشیریه، ١٣٨٢، ص١٧).

به‌طور خلاصه، به نظر افلاطون، عدالت در اصل، ویژگی نفس فردی بود که‏ در مقیاس وسیع‏تر در جامعه انعکاس می‏یافت. جامعۀ آرمانی افلاطون متشکل از طبقات سه‌گانه است و عدالت در چنین اجتماعی بدین معناست که طبقات اجتماعی دارای صفات مخصوص خود هستند؛ عدالت صفتی است که مستلزم انجام وظایف اختصاصی و تسلیم و انقیاد طبقات تابعه در برابر طبقۀ حاکمه است و در نتیجه، نظم و اعتدال را در جامعه برقرار می‌کند (افلاطون، ١٣٨١، ص٢٠٢).

به عبارت دیگر، عدالت این است که پیشه‌ور، و سرباز و سرپرست، هر کدام به‌کار خود بپردازد و در امور طبقات دیگر دخالت نکنند. در این صورت، جامعه متعادل خواهد بود (راسل، ١٣۶۵، ص١٨٠). این نوع عدالت، مبتنی بر این پیش‌فرض است که انسان‌ها بر اساس طبیعت متفاوت خلق شده‌اند و هر کدام استعداد و شایستگی کاری را دارند. در این صورت، عدالت اقتضا می‌کند هر کس در امور دیگران که مطابق سرشت و طبیعت خود آنهاست، دخالت نکند.

در دورۀ اخیر نیز دیدگاه‌هایی با رویکرد طبیعت‌گرایی ارائه شده است که می‌توان به دیدگاه هایک اشاره داشت؛ اما گروهی از فردگرایان معاصر مانند کارل پوپر به شدت از دیدگاه افلاطون انتقاد قرار کرده‌اند. پوپر معتقد است برنامۀ سیاسی افلاطون، استبداد محض است (پوپر، ١٣۶٩، ص١٩۶). بیشتر انتقادهای پوپر متوجه نگاه کل‌گرایانۀ افلاطون است که براساس آن طبیعت جامعه را طبقاتی می‌داند.

نزاع میان پوپر و افلاطون در این مقاله بررسی نمی‌شود و اساساً دیدگاه‌های افلاطون در این‌باره مورد تأیید نیست؛ اما یادآور می‌شویم که عدالت همان‌طور که در سطح روابط فردی جاری است، در سطح کلیت جامعه نیز می‌تواند جریان یابد. به نظر می‌رسد در بحث عدالت، هر دو نگاه کل‌نگر و جزءنگر قابل طرح باشند. همان‌طور که نگاه نخست بر جایگاه فرد و حقوق او تأکید دارد، نگاه دوم بر آن است که اصول و معیارهایی برای سنجش ساختار عادلانه از ساختار ناعادلانه بیابد (واعظی، ١٣٨٨، ص١٠٢).

رویکرد بی‌طرفی

منظور از بی‌طرفی آن است که شخص یا دستگاهی که در صدور رأی و یا تصمیم‌گیری دخیل است، طرفدار گزینۀ خاصی نباشد و تمام طرف‌ها و حالات ممکن برای او یکسان باشد. بی‌طرفی به‌طور مشخص‌تر در دو موقعیت موردنظر است؛ بی‌طرفی در مقام قضاوت، که مورد توجه این مقاله نیست، و بی‌طرفی دولت در سیاست‌گذاری‌ها و ادارۀ امور جامعه، که در این مقاله اهمیت بیشتری دارد.

ایدۀ بی‌طرفی دولت به‌طور عمده به‌وسیلۀ لیبرالیست‌ها دنبال می‌شود. در حقیقت، لیبرال‌هایی که این ایده را پیگیری می‌کنند، در مرحلۀ نخست به‌دنبال ایدۀ آزادی فردی بوده‌اند. این ایده بر پایۀ فردگرایی بنا نهاده شده است و در آن آزادی فرد با اهمیت‌ترین موضوع است.

این نگرش ریشه در آرای جان لاک و جان استوارت میل دارد و در دورۀ معاصر نیز به‌وسیلۀ کارل پوپر به‌شدت حمایت و تقویت شده است. از آنجاکه فلسفۀ سیاسی این افراد مبتنی بر فردگرایی است و جامعه چیزی جز جمع جبری افراد دانسته نمی‌شود، عدالت اجتماعی نیز در همین چارچوب معنا می‌یابد و فراتر از افراد و روابط میان آنان نیست.

در این نوع نگرش، آزادی اصل است و حقوق افراد در همان چارچوب تعریف می‌شود. در اندیشۀ کانت و اندیشمندان لیبرال، پس از او آزادی در قالب آزادی منفی تعریف می‌شود و بر اساس آزادی افراد به‌گونه‌ای تعریف و تعیین می‌شود که در هماهنگی با آزادی دیگران باشد.

رالز، لیبرالیستی است که هم آزادی را به‌معنای آزادی منفی می‌پذیرد و هم می‌کوشد آزادی غرب را با بهبود وضع اقشار کم‌درآمد و ضعیف پیوند بزند و چهرۀ مهربان‌تری از دیدگاه فردگرایی لیبرالیستی نشان دهد. رالز افزون بر بی‌طرفی دولت، بی‌طرفی افراد را نیز مدنظر قرار می‌دهد. از دیدگاه وی، عدالت و اصول آن ساختۀ انسان است و باید راهی برای رسیدن به اصول عدالت یافت. وی ترسیم وضعیتی به نام وضع نخستین را به‌منزلۀ چنین راهی معرفی می‌کند.

رالز با طرح حجاب جهل در وضع اولیه می‌خواهد افراد را در موقعیتی برابر و بی‌طرف قرار دهد تا آنها بتوانند اصول مشترک عدالت را انتخاب کنند و این اصول بر اساس منافع شخصی نباشد. ایده حجاب جهل، رابطۀ میان طرف‌های قرارداد را با یکدیگر «منصفانه» می‌کند و نوعی «بی‌طرفی» را برای طرفین قرارداد به‌وجود می‌آورد (Rawls, ١٩٧١, p .١۴).

رویکرد توازن

این رویکرد نزدیک به یکی از معانی به نظر می‌رسد که شهید مطهری در مورد عدل الهی بیان می‌دارد. ایشان در هنگام برشمردن معانی عدل الهی، عدل به‌معنای تناسب را از نظر مجموع نظام عالم و مرتبط با مصلحت کل می‌داند. این معنا با معانی دیگر مانند تساوی و نفی تبعیض و یا رعایت حقوق افراد متفاوت است (مطهری، ١٣۶٨ الف، ص٨٠).

اما مقصود از توازن در بحث عدالت اجتماعی چیست؟ در این رویکرد، فاصله‌های زیاد طبقاتی و اختلاف در برخورداری‌های اقتصادی و منزلت‌های اجتماعی، انحراف از تناسب، تعادل و وضعیت مطلوب و عادلانه تلقی شده است. البته وضعیت متوازن به‌معنای تساوی و برابری نیست و هدف از آن، رفع کامل نابرابری‌ها و نیل به برابری نیست؛ بلکه در آن برخی نابرابری‌ها موجه و معقول‌اند.

به عبارت دیگر، عنوان توازن جنبۀ صوری مسئله را بیان می‌کند و معیارها و ملاک‌هایی لازم است تا ماهیت وضعیت توازن را بیان کند. بنابراین، یکی از نکات کلیدی در مبحث توازن این است که بر اساس چه ملاک و معیاری یک وضعیت را نامتوازن و وضعیت دیگری را متوازن تشخیص می‌دهیم؟

جمع‌گرایان یا کسانی که به نوعی به هویت جمعی اهمیت می‌دهند، خواه برای فرد اصالت قائل باشند یا نباشند، وضعیت مطلوب را در سلامت کلیت نظام می‌دانند و بهره‌‌مندی‌های فردی را اگر هم مهم بدانند، اما به مصلحت نظام کل توجه ویژه دارند.

فردگرایان این ملاک را بر پایۀ آنچه اقتضای زندگی اجتماعی در نیل بهتر افراد به اهدافشان، اعم از آزادی‌های فردی و یا سود و لذت بیشتر تعریف می‌کنند. از نظر آنان، هرگونه تغییری که این اهداف را بهتر تأمین کند، حرکت در جهت توازن خواهد بود و هر حرکتی که در خلاف جهت مذکور باشد، تعادل و توازن اجتماعی را مختل می‌سازد.

نکتۀ مهم این است که ایدۀ توازن برای اینکه بتواند عدالت را تعریف کند، باید ضمن ارائه ملاکی از توازن، توجیه روشن و ادله‌ای توضیح‌دهنده برای وضعیتی داشته باشد که به‌منزلۀ توازن شناسایی می‌کند، همچنین تبیین کند که چرا برقراری وضعیت عادلانه، متوقف بر تحقق توازن است.

رویکرد حق‌گرایانه

در این رویکرد، محور اساسی در معنای عدالت، شناخت ماهیت حق است. بر این اساس، یکی از مشهورترین معانی حق، اعطای حق به صاحب حق است. حقوق دیگران باید رعایت شود و هرگونه تعدی به حقوق دیگران، بی‌عدالتی است.

پیشینۀ نظریه‌پردازی در مورد حق در دنیای غرب، به پانصد سال قبل باز می‌گردد (Rainbolt, ٢٠٠۶,p.١). پس از رنسانس، موضوع حقوق به‌گونه‌ای برجسته مطرح شد و مسائل اساسی و بنیادین علم سیاست، حقوق و فلسفه اخلاق را تحت تأثیر قرار داد. بسیاری از این مسائل با نوع مواجهه‌ای که با موضوع حق می‌شود، پیوند خورده است. با توجه به اینکه مبحث عدالت اجتماعی نیز چنین خصوصیتی دارد، به‌طور مختصر به مباحث مطرح دربارۀ حق می‌پردازیم تا بر اساس ادبیات آن، فضای طرح مباحث بعدی، به‌ویژه رویکردهای اسلامی فراهم آید.

١.  هوفلد و معانی حق

مباحثی که وسلی هوفلد، حقوق‌دان امریکایی، دربارۀ معانی حق مطرح ساخت، امروز از بستر‌های اصلی و مهم مباحث حقوق است و مجادلات این عرصه با بررسی این معانی همراه است. هوفلد معتقد بود بسیاری از مجادلات و مشکلات حوزۀ حقوق به ابهام‌های موجود در مفاهیمی چون حق و تکلیف بازمی‌گردد (p.٣٨ Hofheld, ١٩١٩,). وی ادعا می‌کند در همۀ مواردی که از حق قانونی سخن می‌گوییم، معنای واحدی را اراده نمی‌کنیم (Ibid, p.٧١).

هوفلد برای تشریح نظر خویش، حق را به حق اخلاقی (moral rights) و قانونی(legal rights) تقسیم می‌کند و تصریح دارد روابطی را که مطرح می‌سازد، مربوط به حق قانونی است. حق قانونی حقی است که ضمانت اجرای قانون دارد؛ اما حق اخلاقی چنین ضمانتی را ندارد. حقوق قانونی بر اساس قانون به‌وجود می‌آیند؛ مانند حق مرخصی با حقوق برای خانم‌هایی که باردار هستند (Campbell, ٢٠٠۶, p.٨۶).

هوفلد بر این اساس، برای حق چهار معنای متفاوت، و چهار نوع ارتباط متقابل و متلازم را بیان می‌کند که قابل تبدیل به یکدیگر نیستند.

معنای اول مبین یک رابطۀ حقوقی است که بر اساس آن، یک طرف می‌تواند طرف دیگر را به رعایت حق خود ملزم کند. برای نمونۀ رابطۀ میان طلبکار و بدهکار از این نوع است؛ «ادعا»ی طلب و «تکلیف» پرداخت دین، لازم و ملزوم یکدیگر قرار می‌گیرند.

معنای دوم حق، آزادی بر انجام یا ترک فعل است. برای مثال، مالک باغ حق دارد از درختان خود بهره ببرد یا نبرد. حق آزادی بیان نیز در همین معنا از حق می‌گنجد. در این معنا از حق که با عنوان امتیاز یا آزادی مطرح می‌شود، «آزادی» فرد و «عدم ادعا» نسبت به دیگری، لازم و ملزوم یکدیگرند.

معنای سوم حق، قدرت و توانایی بر انجام کاری است. برای نمونه، انسان حق دارد در مورد اموال خود وصیت کند. حق داشتن فرد بر وصیت، به‌معنای توانایی او و نفوذ وصیت اوست؛ ولی با تکلیف شخص دیگری ملازمه ندارد.

معنای چهارم حق مصونیت است. وقتی می‌گوییم پدر و مادر حق نگهداری اطفال خود را دارند، بدین معناست که آنان در نگهداری اطفال خود مصونیت دارند و هیچ کس نمی‌تواند آنان را از سرپرستی اطفال خود منع کند. پس حق والدین در اینجا به‌معنای مصونیت آنان از اعمال قدرت دیگران است. (موحد، ١٣٨١، ص۵۵-۵۶؛ Ratnapala, ٢٠٠٩, p. ۴٩۶). بنابر‌این، لازم و ملزوم در معنای اخیر عبارت‌اند از مصونیت و عدم صلاحیت.

تنها یک شکل از این معانی متناظر با تکلیف و الزام قرار می‌گیرد. این شکل، مبین یک رابطۀ حقوقی است که در آن، یک طرف می‌تواند طرف دیگر را از طریق قانون به رعایت حق خود مجبور سازد؛ ولی این امر موجب نمی‌شود اقسام و معانی دیگر، حق تلقی نشود.

اما برخی از نویسندگان این عرصه، معتقدند، الزامی بودن حق یکی از ویژگی‌هایی است که باید در معنای حق اشراب شود. اگرچه این الزام همیشه و لزوماً به‌معنای الزام قانونی نیست و به فراخور و تناسب می‌تواند عرفی یا اخلاقی هم باشد. از نظر آنان، اعتبار حق برای یک فرد، بدین‌معناست که دیگران موظف‌اند به اقتضا الزام‌ها را بپذیرند و مانع صاحب حق در استفاده از حقش نشوند. رعایت حقوق دیگران، یک وظیفه است، نه احسان و خیرخواهی، بنابراین، حق الزام‌آور‌است (توسلی، ١٣٧۵، ص٧٢-٧٣).

البته کیفیت الزام ناشی از حق، تابع منبعی است که اعتبارش را از آن می‌گیرد. برای مثال، حقوق قانونی الزام قانونی و ضمانت اجرای قانونی دارد. حقوق عرفی الزام عرفی دارد و ضمانت اجرای آن، عکس‌العمل‌های مردم در صورت عدم رعایت آن حقوق است. ضمانت اجرای حقوق اخلاقی نیز الزام‌های اخلاقی است (همان، ص٧٣).

حال پرسش این است که آیا توازن حق عام است و الزام‌ها و مسئولیت‌هایی برای دولت ایجاد‌‌می‌کند؟ آیا برای اینکه افراد به حقوق خود دست یابند، به توازن نیازمندیم؟

در صورت پاسخ مثبت به یکی از دو پرسش مزبور، دولت در برابر برقراری توازن مسئول خواهد بود. در بررسی دیدگاه‌های شهید صدر و شهید مطهری، پاسخ به این پرسش‌ها نیز مورد توجه قرار می‌گیرد.

خاستگاه حق (حق خاص و حق عام)

یکی از نکات مورد توجه دربارۀ حق که در تبیین رویکرد شهید صدر نیز مؤثر می‌باشد، این است که منشأو خاستگاه حق چیست و بر چه اساسی برای افراد به‌وجود می‌آید؟

هارت(Hart) حق را به اعتبار خاستگاه آن، به دو دستۀ عام و اختصاصی تقسیم می‌کند. حق اختصاصی حقی است که موجودیت آن ناشی از یک عمل ارادی انسان‌هاست و ناظر بر روابط فرد با افراد دیگر است؛ در حالی‌که حق عمومی، به کسی اختصاص ندارد؛ بلکه عموم افراد اجتماع از آن بهره‌مند هستند. حق ‌آزادی بیان نمونه‌ای از این حقوق است. حق اختصاصی، بدون واسطه یا با واسطه از یک عمل ارادی تولید می‌شود؛ برخلاف حق عمومی، که اراده در ایجاد آن دخالتی ندارد و صرف انسان بودن، برای انسان حاصل می‌شود. از این‌رو، می‌توان آن را حق طبیعی نیز نامید. وقتی می‌گوییم کسی حق دارد، در واقع صلاحیتی برای او قائل شده‌ایم؛ به‌گونه‌ای‌که اگر بخواهد، بتواند آزادی فردی دیگر را محدود کند. بدین‌صورت، دخالت صاحب حق در زندگی افراد دیگر موجه می‌گردد (Hart, ١٩۵۴, p.٣٧).

در نظریۀ عدالت شهید صدر نیز به موضوع حق عام، حق خاص و ارتباط میان این دو، ذیل عنوان خلافت عام و خلافت فرد اشاره خواهد شد.

محتوای حق‌ها

امروزه یکی از مباحث رو به رشد در جوامع لیبرال، موضوع انواع حق‌ها از نظر محتوایی و نسل‌های سه‌گانۀ حقوق بشری است. بر اساس این حقوق، رویکرد حق‌گرایانه قابلیت آن را دارد تا در سطوح فردی، گروهی و اجتماعی مطرح شود (افروغ، ١٣٩٠، ص٣١). این قابلیت موجب می‌شود که افزون بر دیدگاه فردگرایی، رویکرد توازن نیز بتواند از آن برای تبیین دید‌گاه‌های خود استفاده کند. در این مباحث، حقوق بشر بر اساس ترتیبی که برای نسل‌های مختلف مطرح شد، طبقه‌بندی می‏شوند. حقوقی مانند حق بهره‏مندی از آموزش و پرورش، مسکن مناسب، مراقبت‏های بهداشتی و بهره‏مندی از حداقل امکانات معیشتی.

اعلامیۀ جهانی حقوق بشر در سال ١٩٧٨ را می‏توان به‌لحاظ تاریخی، نقطۀ عطف تولد نسل اول حقوق بشر دانست.

نسل دوم حقوق بشر در فاصلۀ بین سال‌های ١٩۶٠-١٩٧٠، عمدتاً بر اثر فشار کشورهای سوسیالیستی به وجود آمد. در این دوره، حقوق مدنی ـ سیاسی بیشتر مورد تأکید قرار گرفت به همین دلیل، «حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» به‌وسیلۀ کشورهای سوسیالیستی، و همزمان با آن «حقوق جامعه‌محور»، مانند حق توسعه، به‌وسیلۀ کشورهای در حال توسعه مطرح شده است.

نسل سوم حقوق بشر نیز در سال‌های دهۀ ١٣٨٠ پدید آمد. ویژگی عمدۀ کشورهای عقب‌مانده و یا در حال توسعه، فقر نسبی و عقب‌ماندگی اقتصادی و تکنولوژیکی، در مقایسه با کشورهای توسعه‌یافته بود. بدیهی است برای رشد اقتصادی، تصور بر آن بود که وجود دولت مرکزی مقتدر ضروری است. بنابراین، مسئلۀ توسعه و رشد اقتصادی و حرکت در جهت توسعه و یا پیشرفت به‌وسیلۀ این کشورها، به‌منزلۀ حقی فراتر از حقوق سیاسی، مدنی و اجتماعی مطرح شد. از این‌رو، تحدید بسیاری از حقوق و آزادی‏های مدنی ـ اجتماعی می‏توانست در جهت توسعه و رشد اقتصادی توجیه شود.

همچنین می‌توان به برخی از حقوق نسل سوم، مانند مسئله محیط‌زیست می‌توان اشاره کرد.

حق‌های نسل اول، یعنی حق‌های مدنی و سیاسی، عمدتاً از جنس حق‌های سلبی هستند و معمولاً بر عدم مداخلۀ دولت و دیگر افراد تأکید دارند. حق‌های نسل دوم، یعنی حق‌های اجتماعی و اقتصادی، به‌طور عمده از جنس حق‌های ایجابی، و مستلزم مداخله و حمایت دولت‌ها هستند.

در حالی‌که حق‏های نسل اول و دوم، ماهیتی فرد‌گرایانه دارند. حقوق متعلق به نسل سوم، حق‏های مربوط به مردم، و نه حق‏های افراد هستند. البته این بدان معنا نیست که افراد در حق‏های جمعی منتفع نباشند؛ بلکه جمعی و فردی بودن این حق‏ها به اعتبار مدعی آنها‌ست. توضیح اینکه، حق‏های نسل سوم نیز همانند حق‏های نسل اول و دوم حق، ادعاهایی هستند که ذی‌حق مدعی آن است، با این تفاوت که در این نوع از حق‏ها، جامعه یا گروه‏های اجتماعی مدعی حق هستند. (قاری سید فاطمی، ١٣٨٠).

امروزه موضوع حقوق گروهی و جمعی، که با نسل سوم از حقوق مرتبط می‌باشد، حتی در میان لیبرال‌ها نیز ادبیات پویا و رو به گسترشی پیدا کرده است و منازعات میان طرف‌داران و منکران آن گسترده‌تر شده است (C.F. Gonez, ٢٠٠٩).

مک دونالد از فیلسوفان حقوق، طرفدار حقوق جمعی و گروهی است. از نظر مک دونالد، فرق است میان اینکه یک گروه حقی داشته باشند، با اینکه افراد آن گروه آن حق را داشته باشند. وی می‌گوید طبقۀ کنش و عمل حقوق خیلی نزدیک به مدلی است که برای حقوق جمعی می‌باشد. هدف عمده حقوق گروهی این است که از طریق ارائۀ یک «نفع جمعی»، از منافعی حمایت کند که در موضوع نفع گروهی، از منافع افراد تفکیک‌ناپذیر باشند. بنابراین، هدف در حقوق گروهی، با هدف در حقوق فردی کاملاً متفاوت است. هدف از حق گروهی، حق جمعی، و نه حق افراد است. پس باید از خودمختاری (استقلال) حق گروهی(Collective Autonomy) و یا حق جمعی پشتیبانی شود.

از نظر مک دونالد، حقوق گروهی لزوماً با دیدگاه لیبرالیستی در تعارض نیست. در خودمختاری گروه‌ها، مشارکت هدفمند و معنادار می‌تواند بر پایۀ خودمختاری فردی باشد؛ چنانچه ممکن است حق گروه را به‌منزلۀ شیوه‌ای خوب برای تقویت خودمختاری فردی تعریف کرد؛ اما این بدان معنا نیست که خودمختاری جمعی، تنها در ‌معنای افزایش خودمختاری فردی ارزشمند باشد، و ارزشی دانسته شود که در معنای دیگری به‌کار می‌رود (Ibid, p. ٩۴).

از زاویۀ اصول ارزشی لیبرالیستی، فرد مقیاس هر ارزشی است. افراد به‌مثابۀ چیزهای ارزشمند مورد حمایت قرار می‌گیرد؛ اما جامعه نیز انتخاب می‌کند و ارزش دارد. چرا نباید جامعه را به‌مثابۀ واحدی بنیادین برای افراد تلقی کنیم؟ (Ibid, p. ٩۵).

توازن در دیدگاه شهید مطهری و شهید صدر

در میان اندیشمندان مسلمان، مباحث‌عدالت اجتماعی به‌طور عمده بر محور حق و رسیدن آن به صاحب حق مطرح می‌شود. از این منظر، مسئله مهم در روابط فردی، نهادها و ساختارهای اجتماعی این است که حقی از افراد ضایع نشود و حقوق افراد استیفا شود. البته در تبیین این مسئله اختلاف‌هایی وجود دارد که در حیطۀ نظر و عمل قابل اغماض نیست؛ به‌ویژه آنکه، در موضوع توازن نیز تأثیرگذار است. بنابراین، شایسته است در بررسی انواع این تبیین‌ها، به جایگاه توازن نیز توجه کنیم. به عبارت دیگر، رویکرد توازن مبتنی بر حق‌گرایی است و در ارتباط با آن معنای خاص خود را بازمی‌یابد؛ اما نکتۀ اساسی این رویکرد، در نگرش آن به حق، در چارچوب مراعات کلیت جامعه و با توجه به حفظ مبنای «اصالت جامعه و فرد» در برابر مبنای «اصالت فرد» است. بر این اساس، تنها حقوق افراد مورد توجه نیست؛ بلکه افزون بر آن، حقوق مربوط به کل نظام و جامعه نیز باید در هنگام قانون‌گذاری و یا اتخاذ سیاست و برنامه‌ریزی رعایت شود.

آنچه در بررسی دیدگاه شهید صدر و شهید مطهری اهمیت می‌یابد، اشتمال دیدگاه آنان بر نکته بالا است؛ در صورتی که آنان چنین حقوقی را لازم‌الرعایه بدانند، بدین معناست که توازن اجتماعی و اقتصادی از ویژگی‌های عدالت اجتماعی و اقتصادی اسلام است. این مهم در دیدگاه شهید صدر، به‌صورت آشکارتری تبیین شده است؛ اما در آثار شهید مطهری، به‌گونه‌ای منسجم و شفاف بیان نشده و موجب برخی تردیدها در مورد رویکرد ایشان شده است. به نظر می‌رسد برای استخراج صریح‌تر نظر شهید مطهری، بهتر است به سخنان ایشان در مورد توازن، و نوع تبیینی که از حق جامعه و حقوق جمعی دارند، توجه کنیم. در ادامه، رویکرد این دو اندیشمند در چارچوبی متناسب با دیدگاه‌هایی که داشته‌اند، دنبال می‌شود.

دیدگاه شهید صدر: حق‌گرایی آزادی‌مدار

در بینش شهید صدر، عدالت اجتماعی پیوند وثیق خود را با عدل الهی حفظ می‌کند؛ عدل الهی در بعد اجتماعی‌اش، بر اساس مسئولیت‌های امت (جماعت)، در جانشینی و خلافت عمومی‌اش از خداوند تحقق می‌یابد. این همان هدفی است که انبیای الهی برای تحقق آن مبعوث و برانگیخته شدند (صدر، ١۴٢١ق، ص٣٨).

عدالت اجتماعی در این رویکرد، با تبیینی که از خلافت و جانشینی انسان در زمین صورت می‌گیرد، معنای خود را باز‌می‌یابد.

محور اساسی نظریۀ شهید صدر، جهان‌بینی توحیدی است. توحید جوهرۀ و عنصر اساسی عقیده اسلامی است. فرد با برخورداری از نگرش توحیدی در حیات اجتماعی، می‌تواند از غیر خدا آزاد شود. جهان خالقی دارد که بر آن حکمرانی می‌کند و حاکم مطلق اوست. خدای حکیم این جهان را هدفمند و در جهت نیل به هدفی خاص آفریده است و همۀ اجزای جهان در این جهت شکل گرفته‌اند.

انسان نیز بر این اساس می‌تواند از غیر خدا آزاد شود. آزادی از درون (با رها شدن از خواسته‌های نفسانی) و از بیرون (با رها شدن مال از مالکیت غیر‌خدا) توحید را محقق می‌سازد. بیان امیرالمؤمنین(ع): «العباد عبادالله والمال مال الله»، بیانگر توحید در این دو عرصه است. با توحید در این دو زمینه، انسان از همۀ قیود الهه‌های دروغین و اسارت طاغوت‌های فردی و طبقه‌ای رها می‌شود.

خداوند سبحان، به‌منظور اینکه قیود و موانع تکامل انسان به‌وجود نیاید، جانشینی خود در زمین را به انسان عطا کرد. بر اساس بینش توحیدی، توحید اجتماعی بدین‌معناست که «مالک» تنها خداست و عدالت اجتماعی یعنی اینکه «مالک یگانه» به حکم اینکه «عادل» است، هیچ فردی را بر فرد دیگر و هیچ گروهی را بر گروه دیگر ترجیح نمی‌دهد. بنابراین، «جماعت» به‌مثابه «کل» را شایسته خلافت و جانشینی خود قرار می‌دهد و این همان تجلی عدل الهی در عدالت اجتماعی است.

جانشینی (استخلاف) انسان: خداوند انسان را جانشین خود در زمین ساخت و طبیعت و ثروت‌های آن را در اختیار او و برای رفع نیازها‌یش قرار داد؛ اما چگونگی بهره‌مندی انسان از این مواهب، به کیفیت جانشینی او وابسته است.

مراحل جانشینی: جانشینی انسان طی مراحلی انجام می‌پذیرد:

الف) جانشینی انسان‌های صالح به‌مثابه کل: در مرحلۀ نخست، خداوند جانشینی خود را، نه به افراد، که به «جماعت» اعطا کرد. بنابراین، در وهلۀ نخست، جماعت به‌مثابه کل بر ثروت‌های آفرینش به جانشینی خداوند حاکم می‌گردد.آیاتی از قرآن مجید بر این جانشینی دلالت دارند. آیۀ «وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکمْ قِیاماً» (نساء: ۵)، مال را به جماعت نسبت می‌دهد و از آنان می‌خواهد آن را در اختیار سفیهان قرار ندهند. این موضوع نشان ‌می‌دهد مال برای حیات جماعت و نیل به زندگی توأم با کرامت قرار داده شده است.

قرآن کریم و فقه اسلامی، همۀ ثروت‌های طبیعی را که از کفار به جماعت مسلمان می‌رسد، «فئ»، و آن را ملکیت عموم مسلمانان می‌شمارد. «فئ» در لغت به‌معنای برگشت هر چیز به اصل خود است؛ یعنی این ثروت‌های طبیعی، در اصل مربوط‌به جماعت بوده‌اند و اکنون به اصل خود بازگشته‌اند. بنابراین منظور از جانشینی خداوند، همان جانشینی جماعت از خداوند است.

بر این اساس، جماعت به‌مثابۀ کل، در برابر خداوند مسئول است: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکمْ وَسَخَّرَ لَکمُ الْفُلْک لِتَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکمُ الْأَنْهَارَ وَسَخَّرَ لَکمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَینِ وَسَخَّرَ لَکمُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ وَآتَاکمْ مِنْ کلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کفَّارٌ» (ابراهیم: ٣٢-٣۴)؛ خداست که آسمان‏ها و زمین را آفرید، و از آسمان آبى نازل کرد، و براى شما به‌وسیلۀ آن از محصولات و میوه‏هاى گوناگون رزق مناسب بیرون آورد، و کشتى‏ها را رام شما نمود تا به فرمان او در دریا روان شوند، و نیز نهرها را مسخر شما کرد و خورشید و ماه را که همواره با برنامه‏اى حساب‌شده در کارند، رام شما نمود و شب و روز را نیز مسخّر شما ساخت و از هر چیزى که [به سبب نیازتان به آن] از او خواستید، به شما عطا کرد، و اگر نعمت‌هاى خدا را شماره کنید، هرگز نمى‏توانید آنها را به شماره آورید. مسلماً انسان بسیار ستمکار و ناسپاس است.

این آیه پس از اشاره به جانشینی جماعت، دو نوع انحراف ظلم و کفران نعمت را یاد‌آورد می‌شود. ظلم سوء توزیع است، به‌گونه‌ای که همۀ افراد جماعت به میزان کافی از آن بهره‌مند نشوند و این همان ظلم برخی از افراد نسبت به برخی دیگر است. کفران نعمت نیز این است که جماعت در آبادی و بهره‌مندی از ظرفیت‌های مواهب هستی و خیرات متنوع آن کوتاهی کند و از ابداع و ابتکار که موجب تکامل او در مسیر حرکت به سوی کمال مطلق است بازماند، و این ظلم جماعت به خود است (صدر، ١۴٢١ق، ص٣۴-٣٧).

ب) جانشینی فرد از جماعت: در واقع، برای اینکه جانشینی انسان از خداوند در زمین صورت گیرد، در مرحله‌ای، افراد انسان به جانشینی از جماعت وظایفی را بر عهده می‌گیرند. بنابراین، جانشینی فرد در جهت جانشینی جماعت است. و از این‌رو، ملکیتی هم که پیدا می‌کند و تصرفاتی که در این ثروت‌ها انجام می‌دهد، برای تحقیق همان جانشینی است. در صورتی که فرد مسئولیت خود را در برابر جماعت انجام ندهد و یا از مال برای ضرر زدن به جماعت استفاده کند، طبیعی است که نمایندۀ شرعی جماعت بتواند ملکیت فرد بر آن مال را ملغی کند (همان، ص ٣٧).

شهید صدر در مورد احکام ثروت، به نکته‌ای قابل‌توجه اشاره می‌کند؛ جانشینی انسان بدین‌معناست که انسان احساس مسئولیت و شرف امانتداری خواهد داشت و در این صورت، ثروت و احکام آن را به دو صورت می‌توان نگریست:

اول اسلام را با همۀ احکام آن به‌صورت کامل درنظر بگیریم.

دوم به اسلام در قالب احکام فردی توجه کنیم. در این حالت، با صورتی محدود از احکام اسلام مواجه خواهیم بود (همان، ص ۶١).

تفاوت میان این دو نوع نگرش، به نتایج کاملاً متفاوتی منجر می‌شود. اول، برخی از احکامی که در این زمینه وجود دارند، متوجه جامعه است و قابل فرو کاستن به احکام فردی نیست. توازن اجتماعی و وجوب ایجاد آن، می‌تواند با توجه به جامعۀ اسلامی معنا و مفهوم پیدا کند و تکلیف و وظیفه‌ای را برای رهبری عامش تعیین کند. دوم، برخی از شاخص‌های عام و فراگیر نظیر جلوگیری از احتکار، که از عناصر متحرک اقتصاد اسلامی است، در ساحت‌های فردی نقش عمده‌ای ندارند و تنها می‌توانند در صورت تشکیل کامل جامعۀ اسلامی نقش خود را پیدا کنند؛ زیرا این شاخص‌ها در چارچوب‌های تشریعی که ولی امر بنا بر صلاحیت‌هایش به‌کار می‌گیرد، جریان دارند (همان، ص۶٢).

صورت کامل احکام ثروت نیز که می‌تواند در جامعه تحقق یابد، دارای عناصری است. این عناصر را که از تحلیل روابط زندگی انسان آشکار می‌شود، می‌توان به دو گروه تقسیم کرد: گروه اول روابط تولیدی و انسان با طبیعت است؛ دستۀ دوم روابط توزیعی، و روابط انسان با انسان‌های دیگری است که با او در حق استفاده از طبیعت و مواهب آن شریک هستند.

اسلام برخلاف مارکسیسم، شرایط توزیع را برگرفته از روابط تولیدی نمی‌داند. از نظر اسلام، ارزش‌های توزیعی ثابت هستند؛ ارزش‌هایی که جانشینی انسان در زمین را متجلی می‌سازد و بر حق، عدالت، مساوات و کرامت انسان تأکید دارد. بنابراین، از منظر اسلام، روابط تولیدی هماهنگ با پیشرفت مهارت‌های انسانی می‌تواند دچار تغییر و تحول شود؛ اما روابط توزیعی بر اساس منطق جانشینی انسان ثابت است و به همین دلیل، شکل توزیع نیز ثابت می‌ماند.

این قاعده که اسلام کار و نیاز را دو پایه و اساس برای مالکیت قرار داده، از عناصر ثابت اقتصاد اسلامی است.

شهید صدر یادآور می‌شود چه‌بسا عناصر ثابت اقتصاد اسلامی برای تأمین عدالت اجتماعی کفایت نکند؛ زیرا ممکن است روابط تولیدی، تحت تأثیر تکامل ابزار تولید، روابط توزیعی را تحت تأثیر قرار دهد. ابزار تولید که در آن عدالت معنا ندارد، به‌تدریج پیچیده‌تر می‌شود و امکان تسلط بیشتر انسان بر منابع طبیعی را فراهم می‌آورد. در صورتی‌که تکامل این ابزار با انحصار آن در دست معدودی از افراد جامعه باشد، امکان سلطۀ آنان بر روابط توزیعی و فعالیت‌های اقتصادی، و در نتیجه پیدایش استثمار در جامعه به‌وجود می‌آید.

از این‌رو، ضروری است دولت اسلامی با رصد کردن روابط تولیدی، از چنین پدیده‌ای جلوگیری کند و از طریق اختیارات و منابعی که در اختیار حاکم اسلامی است روابط توزیعی را از تأثیر تغییرهای روابط تولیدی مصون نگه دارد.

بدین‌ترتیب، افزون بر عناصر ثابتی که در روابط توزیعی وجود دارد، عناصر متغیری نیز در تنظیم روابط توزیعی ـ در کنار عناصر متحرک و شناوری که در عرصه تولید وجود دارد ـ موردنیاز است. با وجود این، سه دسته عناصر، اسلام عدالت اجتماعی و سلامت توزیع در جامعۀ اسلامی را محقق می‌سازد(همان، ص۶٨).

در این رویکرد، عدالت معیار حرکت اقتصاد است و تبیین آن همراه با تکلف و پیچیدگی نیست. عدم توازن در این رویکرد، از خطرهایی است که سلامت توزیع را از بین می‌برد. از این‌رو، اسلام برای دولت اسلامی مسئولیت‌هایی را در این‌باره تعریف کرده است.

مسئولیت‌های دولت اسلامی و توازن: دولت اسلامی مسئولیت‌های مانند تأمین اجتماعی (الضمان الاجتماعی)، توازن اجتماعی نگهداری و حراست از قطاع عام و ثروت‌های عمومی را دارد. مسئولیت «ضمان اجتماعی» مبتنی بر این است که اسلام حق جماعت و همۀ افراد را در بهره‌مندی از ثروت‌های طبیعی به‌رسمیت شناخته، و دولت را موظف ساخته است تا سطح زندگی کریمانه و شرافتمندانه را برای همۀ افراد جامعه تأمین کند. این مسئله از طریق توانمندسازی افراد بر اشتغال و کمک به کسانی است که یا توانایی کار کردن را ندارند و یا زمینۀ اشتغال آنان فراهم نشده است: «وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَلَا رِکابٍ وَلَکنَّ اللَّهَ یسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیتَامَى وَالْمَسَاکینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کی لَا یکونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکمْ»؛(حشر: ۶ و ٧) اموال و زمین‏هایى را که خدا به‌عنوان غنیمت به پیامبرش داد، شما براى به‌دست آوردنش اسب و شترى نتاختید [در نتیجه به زحمت نیفتادید]؛ ولى خدا پیامبرانش را بر هر که بخواهد چیره مى‏کند، و خدا بر هر کارى تواناست آنچه خدا از [اموال و زمین‏هاى] اهل آن آبادى‏ها به پیامبرش داد، اختصاص به خدا و پیامبر و اهل‌بیت پیامبر و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان دارد، تا میان ثروتمندان شما دست به‌دست نگردد.

مسئولیت دیگر دولت اسلامی تأمین توازن اجتماعی است. توازن اجتماعی بدین‌معناست که:

الف) حداقلی از رفاه و آسایش برای همۀ افراد جامعه فراهم شود؛ به‌گونه‌ای که سطح زندگی افرادی که در سطح زندگی پایین‌تری داشتند، به این سطح حداقلی ارتقا یابد.

ب) سطح مصرف و هزینه‌های افراد پردرآمد جامعه به سطحی معقول و رفاهی که تحققش برای جامعه ممکن باشد، محدود شود.

با این دو سیاست توازن اجتماعی در سطح زندگی تأمین می‌شود.

ج) از انباشت ثروت در دست عده و یا طبقه‌ای خاص در جامعه جلوگیری، شده و تلاش شود فرصت‌های شغلی و تولیدی برای همۀ افراد جامعه فراهم آید.

اگر قواعد اقتصاد اسلامی رعایت شود، توازن اجتماعی به بهترین شکل برقرار می‌شود؛ اما در صورتی که به هر دلیل، انحرافی از توازن اجتماعی پدید آمد، دولت اسلامی وظیفه دارد توازن اجتماعی را بر اقتصاد جامعه حاکم کند (همان، ص١١٢-١١۴).

همۀ نکات مزبور، بیانگر این موضوع‌اند که توازن قاعده‌ای حاکم بر فعالیت‌های اقتصادی و تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌گذاری‌های دولت اسلامی است.

دیدگاه شهید مطهری؛ حق‌گرایی غایتمدار

دیدگاه شهید مطهری دربارۀ توازن، مانند دیدگاه شهید صدر روشن نیست و تأکید زیاد ایشان بر حقوق فردی، این تصور را به‌وجود آورده است که گویا ایشان در نظریۀ عدالت، به توازن که به حق جامعه نظر دارد، اهمیت زیادی نمی‌دهد و یا لااقل آن را در زمرۀ مهم‌ترین مسائل عدالت اجتماعی نمی‌داند. بی‌تردید نگرش ایشان به حق جامعه و تقدم آن به حقوق فردی، نقش مهمی در شناخت دیدگاه مورد قبول‌شان دارد. در نظریه‌ای که شهید مطهری از عدالت اجتماعی ارائه می‌دهد، حق و غایتمداری نظام آفرینش جایگاه ویژه‌ای دارد.

در نظر ایشان، منظور از حق، امتیاز و نصیب بالقوه‌ای است که برای شخص در نظر گرفته شده است و بر اساس آن، او اجازه و اختیار ایجاد چیزی را دارد یا آثاری از عمل او رفع، و یا اولویتی برای او در برابر دیگران در نظر گرفته شده است. به موجب اعتبار این حق برای او، دیگران موظف‌اند این شئون را محترم شمارند و آثار تصرف او را بپذیرند.

اما این امتیاز بر چه اساسی به ذی‌حق داده شده و ملاک وضع چنین حقی چیست؟ آیا حقوقی هستند که بالذات و قبل از اعتبار قانونی وجود داشته و تابع جعل قانون‌گذار نباشند؟ معیار چنین حقوقی چیست و چگونه قابل شناسایی‌اند؟

از نظر شهید مطهری، حقوق اعتبار خود را از جعل نمی‌گیرند؛ بلکه این حقوق، خود محک حقانیت و اعتبار قوانین هستند؛ یعنی قانون مجعول، در صورت مطابقت با چنین حقوقی مشروعیت دارد. عدالت و این‌گونه حقوق، قبل از قوانین موضوعه وجود دارند و وضع قوانین بر مبنای عدالت و رعایت این حقوق باید به انجام برسد. در این صورت، عدالت متفرع بر حقوق موضوعه نیست. مسئلۀ مهم این است که آیا این حقوق را از شرع شناسایی می‌کنیم یا اینکه عقل به‌تنهایی می‌تواند حقوقی را شناسایی کند؟ به عبارت دیگر، جایگاه عقل تنها در شناخت احکام شرعی است.

مراتب حقوق انسان: در این رویکرد، همۀ حقوق انسان در یک رتبه قرار ندارند و برخی از حقوق، مبنای حقوق دیگرند. برای مثال، حق حیات و ملکیت، از حقوق اساسی و مبنایی انسان است. این دسته از حقوق انسان، اهمیت زیادی دارند.

شهید مطهری دربارۀ مبنا و منشأ این حقوق و علاقه میان انسان و مورد حق، روابط غایی و فاعلی را مطرح می‌سازد.

حقوق ناشی از رابطۀ فاعلی، حقوقی است که به دلیل تلاش و فعالیت شخص برای او حاصل می‌شود. مثال، فردی درختی را در زمین می‌کارد و از آن مراقبت می‌کند تا میوه می‌دهد؛ رابطۀ بین این شخص و میوه، رابطۀ فعل و فاعل است و خود این رابطه ایجاد حق می‌کند.

حقوق ناشی از رابطۀ غایی، حقوقی است که ذی‌حق قبل از هرگونه تلاش و تولیدی، و صرفاً به دلیل اینکه انسان است، واجد آن می‌باشد. بر اساس چنین حقی، امکانات و لوازمی برای انسان در طبیعت خلق شده است. غایت و هدف از خلقت این مواهب، بهره‌مندی انسان از آنهاست. می‌توان این دسته از حقوق را جزء حقوق فطری یا طبیعی به شمار آوریم.

بنابراین، مبنای حقوق فطری از نظر ایشان آن است که بر اساس عقاید کلی و نوع جهان‌بینی اسلامی دربارۀ انسان و جهان، بین انسان و مواهب عالم علاقۀ غایی وجود دارد؛ به‌گونه‌ای که اگر انسان نمی‌بود، شاید هستی به‌گونه‌ای دیگری بود: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا» (بقره: ٢٩)؛ خدا هرچه در زمین است برای شما و به‌خاطر شما آفرید. همچنین در سورۀ اعراف، در مقدمۀ داستان خلقت آدم می‌فرماید: «وَلَقَدْ مَکنَّاکمْ فِی الْأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَکمْ فِیهَا مَعَایشَ قَلِیلًا مَا تَشْکرُونَ» (اعراف: ١٠)؛ ما شما را در زمین جا دادیم و مستقر کردیم و در این زمین برای شما موهبت‌هایی قرار دادیم که مایۀ تعیش و زندگی شماست؛ اما شما کم قدر این نعمت‌ها را می‌شناسید و کم شکر این نعمت‌ها را به جای آورید (مطهری، ١٣٧٠ الف، ص۶٧-٧٣).

شهید مطهری در کتاب حقوق زن در اسلام نیز بر پیدایش حقوق طبیعی، بر اساس هدفمندی آفرینش و با توجه به استعدادهای موجود در موجودات تأکید می‌کند و برای انسان، از آن نظر که با حیوانات متقاوت است، یک‌سری حقوق خاص قائل است. از منظر ایشان، برای تشخیص حقوق طبیعی می‌توان به آفرینش مراجعه کرد: «هر استعداد طبیعی یک سند طبیعی است برای یک حق طبیعی».(مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص ١٨۶).

تنها منطق حقوق فطری، همین رابطۀ غایی است. تنها بر اساس اصل غائیت و پذیرش اینکه نظمی ارادی و هدفمند در کار است، می‌توان حقوق فطری را توجیه کرد (مطهری، ١٣۶١، ص١۶۴-١۶۵).

در واقع، شهید مطهری میان حکمت و عدالت خداوند از سویی، و هدف از خلقت انسان و مواهب طبیعت از سوی دیگر پیوند برقرار کرده است و هر استعداد طبیعی را سندی طبیعی برای یک حق طبیعی معرفی می‌کند.

معنایی از حق انسان در مقابل خداوند: بی‌تردید تعبیری که در میان اومانیست‌ها دربارۀ حق انسان وجود دارد، با دیدگاه اسلامی هیچ سنخیتی ندارد و شهید مطهری نیز به‌شدت با آن مخالف است (مطهری، ١٣۶٨ج، ص ٢٨۶-٢٨٧؛ مطهری، ١٣۶٨د، ١٣۶-١٣٧). از نظر متکلمان مسلمان، هیچ انسانی نمی‌تواند مدعی حقی در برابر خداوند باشد (مطهری، ١٣۶٨ب، ج٢، ص٨٢).

اما با توجه به اینکه شهید مطهری به حقوق فطری، بدون در نظر گرفتن احکام شرعی، و بلکه در رتبۀ پیش از آن معتقد است، آیا می‌توان انسان را به‌گونه‌ای ذی‌حق دانست و برای او حقی قائل شد؟

با توجه به مطالب ایشان دربارۀ عدل الهی، به دو طریق می‌توان حقوقی را برای انسان در نظر گرفت:

الف) با قدری تسامح، می‌توان ثواب را حقی برای انسان دانست. ایشان در این دربارۀ می‌نویسد: «در عین حال، ذات اقدس الهی که اطاعت خویش را حق خود بر مردمان خوانده، پاداشی را که به فضل و رحمت خویش به بندگان عنایت می‌کند، به‌عنوان حق مردمان بر خودش به‌رسمیت شناخته است، پاداشی که برای این اطاعت‌ها مقرر فرموده، لطف و عنایت است. در عین حال، نام این لطف و عنایت را “حق” گذاشته است و خود را به‌عنوان مدیون بشر به اجر و ثواب نام برده‏ است» (مطهری، ١٣۶٨الف، ج٢٢، ص١١٠). این درحالی است که هیچ انسانی حق مطالبۀ ثواب برای اطاعتش ندارد، خود را مدیون بشر برای اعطای اجر و ثواب، معرفی کرده است» (همان، ص١١٧).

ب) استفاده از رابطه غایی در نظام آفرینش؛ برخی از محققان با ملاحظۀ جوانب گوناگون سخنان ایشان، چنین طریقی را دنبال کرده‌اند. براساس این شیوه، معنایی از عدل که در نظر حکمای الهی قابل استناد به ذات پروردگار می‌باشد، این است که خداوند در افاضۀ وجود و کمالات وجودی، رعایت قابلیت‌ها و امکان استفاضه و فیض‌گیری موجودات را می‌کند و ازآنجاکه فیاض علی‌الاطلاق است، به هر موجودی بر حسب قابلیت و استحقاق وجودی که در مرتبۀ او هست، کمالات وجودی اعطا می‌کند و منع فیض یا امساک جود نمی‌کند. عدل خداوند، عین فضل وجود اوست و از فیاضیت او برمی‌خیزد، نه اینکه موجودی بر خداوند حق داشته باشد؛ به‌نحوی که اعطای آن حق، ادای دین به شمار آید یا او حق مطالبه داشته باشد. اگر ما به‌طور قطع حکم به عدالت خداوند می‌کنیم، از این‌روست که می‌دانیم از فیاض علی‌الاطلاق جز این سر نمی‌زند، نه اینکه از باب تعیین تکلیف برای حق تعالی باشد (مطهری، ١٣۶٨الف، ص٨٢-٨۴).

این محققان نتیجه می‌گیرند که اگر فرض شود در ملاحظه فطرت انسان و در متن عالم خلقت، با یک رشته استعدادها، قابلیت‌ها و ارتباط غایی با برخی امور مواجه شویم که ما را به این نتیجه برساند که او شایستگی و استحقاق خاصی دارد، با توجه به اعتقاد ما به فضل، رحمت، تدبیر و حکمت الهی، کشف می‌شود که خداوند از اجابت و اعطای متناسب با این استحقاق دریغ نخواهد داشت. از این طریق، قبل از اینکه در خطاب شرع به دلیل حجت ظاهر به موضوع پی‌ببریم، حجت باطن (عقل) با کمک مطالعۀ طبیعت ما را به موضوع رهنمون می‌سازد(توسلی، ١٣٨٠،ص١٩٢).

در تأیید استدلال این محققان می‌توان به تصریح شهید مطهری اشاره کرد که خود خلقت حق را به وجود آورده است: «حقوق از اینجا ناشی می‌شود که دنیا خدا دارد و جریانی که در دنیا هست به سوی یک غایت و هدفی است؛ یعنی خلقت به سوی هدفی پیش می‌رود… مسئولیت نسل آینده و همۀ این حرف‌ها بر این اساس است که دنیا نظام حکیمانه‌ای دارد و این خلقت به سوی هدف‌هایی پیش می‌رود. حق را خود خلقت به‌وجود آورده است. آن وقت ما در مقابل خلقت مسئولیت داریم» (مطهری، ١٣۶٨ب، ج٢١، ص٢٢١).

شهید مطهری هدفمند بودن خلقت را موجب به‌وجود آمدن حق می‌داند. در این صورت، شناخت صحیح از جهان خلقت، به کمک همه ابزارهای شناخت می‌تواند ما را در شناخت حقوق انسان یاری رساند. بنابراین، می‌توان با این نوع استدلال، حقوقی را برای انسان اثبات کرد، بدون اینکه حق او به‌معنای طلبکاری او از خالق هستی باشد. این دسته از حقوق که با اهداف خلقت انسان و کرامت او ارتباط می‌یابند، در مباحث عدالت اجتماعی و اقتصادی اهمیت فراوانی دارند. بر این اساس، شهید مطهری برخی حقوق مانند حق حاکمیت مردم را به‌مثابۀ نیازی طبیعی قلمداد می‌کند.

بدین‌ترتیب، لزومی ندارد حق حاکمیت را از میان تکالیفی که پیش‌تر جعل شده‌اند، استخراج کرد؛ بلکه می‌توان آن را از نیاز طبیعی انسان و با توجه به جریان خلقت دریافت کرد. برخی نیز حق حاکمیت به‌معنای «حق تعیین سرنوشت برای هر قوم و ملتی در برابر ملل و اقوام دیگر» را «حق بدیهی طبیعی» خوانده‌اند (ورعی، ١٣٨١، ص١١٠).

اکنون پرسش این است که آیا می‌توان با استفاده از حقوقی که به‌منظور دستیابی به اهداف خلقت انسان و کرامت و آزادگی وضع شده‌اند، توازن را تأیید کرد؟ ظاهراً با توجه به نقش بی‌نیازی انسان از دیگران در حفظ کرامت و عزت نفس وی، جواب چنین پرسشی مثبت است. توضیح اینکه، یکی از ابعاد توازن این است که شرایط کسب و کار برای افراد فراهم باشد؛ به‌گونه‌ای که فعالان اقتصادی، از جمله نیروی کار، بتوانند با مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی، از معیشت آبرومندانه و متناسب با شئون اجتماعی خود برخوردار شوند. همچنین کسب درآمد و امرار معاش هر فرد بر اساس کار خویش، به بی‌نیازی او از دیگران و در نتیجه حفظ عزت نفس و کرامت وی می‌انجامد. به عبارت دیگر، حفظ عزت نفس هر فرد و کرامت او به‌مثابۀ شرط ضروری تعالی و تکامل انسان‌ها در گرو کسب درآمدی متناسب با شئون اجتماعی آنهاست. از این‌رو، می‌تواند به‌مثابه «حق طبیعی» انسان دانسته شود. چنین استدلالی، هم متناسب با رویکرد شهید صدر دربارۀ توازن و عدالت اجتماعی، و هم هماهنگ با استدلال شهید مطهری دربارۀ حقوق طبیعی است.

حق اجتماع: شهید مطهری از مدافعان برجستۀ حقوق افراد در سطح جامعه است، اما رویکرد ایشان به حقوق فردی، رویکردی فردگرایانه نیست. ایشان هم به اصالت فرد، و هم به اصالت جامعه اعتقاد دارد. بنابراین، برای اجتماع هم حقی قائل‌اند. برخی فردگرایان هنگامی که از حق اجتماع سخن می‌گویند، منظورشان حق اکثریت افراد در برابر تک‌تک افراد است و از حق این اکثریت با عنوان «حق اجتماع» نام می‌برند؛ اما شهید مطهری در هنگام سخن گفتن از حق اجتماع، با توجه به مبانی خود دربارۀ وجود حقیقی جامعه، موضع می‌گیرد. ایشان در مورد اجتماع می‌نویسد:

بدون شک انسان یک موجود اجتماعی است. معنای اینکه انسان موجود اجتماعی است، مسلماً صرف این نیست که انسان‌ها باید با یکدیگر در یک مکان، مثلاً در شهر یا ده زندگی کنند؛ بلکه زندگی افراد بشر بر اساس یک سلسله روابط است و در واقع یک نوع ترکیب میان افراد صورت می‌گیرد؛ و این ترکیبی است منحصر به نوع خود. این‌جور ترکیب، خارج از جهان انسان وجود ندارد (مطهری، ١٣٧٠ب، ج٢، ص١٢٢).

ایشان دربارۀ حق اجتماع می‌نویسد:

به دلیل اینکه اجتماع خودش وجود دارد، چون ترکیب وجود دارد و به دلیل اینکه اجتماع وحدت دارد، عمر دارد، حیات و موت دارد و نمی‌تواند نداشته باشد، اجتماع حقوق دارد. پس حرف اصالت فردی‌ها که به کلی اجتماع را امری اعتباری می‌دانند، غلط است (همان ،ج١، ص٣٣١).

بنابراین، جامعه نه‌تنها در کنار افراد دارای حق است، در هنگام تعارض با حقوق افراد، حق جامعه مقدم داشته می‌شود. ایشان در مورد منع حقوقی خودکشی می‌نویسد:

هیچ‌کس نمی‌تواند از جنبۀ حقوقی ادعا کند که اختیار خودم را دارم، می‌خواهم خودم را معدوم کنم. اجتماع به او می‌گوید من در این ساختمان مجهز سهیم و شریکم…، تو حق نداری پیش از آن‌که دِین اجتماع خود را بپردازی، خود را معدوم کنی (مطهری، ١٣۶١، ص١٨٩).

اعتقاد به حق جامعه و تقدم آن بر حقوق فردی، به‌طور کامل همسو با رویکرد توازن است. بی‌تردید کسی که به جامعه و حق آن قائل است، به حفظ توازن در کلیت جامعه نیز اهمیت می‌دهد و وجود نابرابری‌های شدید در جامعه را غیرموجه می‌شمارد. شهید مطهری بر این اساس می‌نویسد:

عدالت اگر معنایش توازن‏ باشد، باز از آن معناى «اعْطاءُ کلِّ ذى حَقٍّ حَقَّهُ» بیرون نیست. چرا؟ چون هیچ وقت اجتماع متوازن نمى‏شود به اینکه حقوق افراد پایمال بشود. توازن‏ اجتماع به این است که حقوق همۀ افراد رعایت بشود، حق اجتماع هم رعایت بشود. از آن فرضیه نیز که اساساً حقوق افراد به‌کلى معدوم بشود، هرگز توازن‏ اجتماع به‌وجود نمى‏آید. بله، در توازن‏ پیش مى‏آید که افراد باید حقوق خودشان را فداى اجتماع بکنند؛ اما این درست نمى‏شود، مگر به اینکه خلقت هدف داشته و حق این فرد در جاى دیگر تأمین و تضمین شده باشد (مطهرى، ١٣۶٨ب، ص٢٢٣).

ایشان همچنین در مورد سطح اختلاف در جامعۀ اسلامی می‌نویسد:

از نظر سرمایه‌داری می‌تواند اختلاف افراد در ثروت و مالکیت خیلی فاحش باشد. از نظر اسلام، اختلاف فاحشی که منتهی به فقر طبقه دیگر ـ نه به‌واسطۀ بیماری، بلکه به‌واسطۀ بیکاری با قلت مزد ـ بشود، ممکن نیست، جز از طریق ظلم و استثمار» (مطهری، ١٣۶٨الف، ج٢، ص٢٢٩).

این عبارت نشان می‌دهد نه‌تنها اختلاف فاحش مردود است؛ بلکه افرادی که توانایی کار کردن را دارند باید درآمد مکفی داشته باشند و این به‌معنای تأیید نظر شهید صدر در دو محور اصلی توازن، یعنی نفی فاصله‌های شدید و تأمین درآمد متناسب با شؤن از طریق کسب و کار است

نکات دیدگاه شهید مطهری عبارت‌اند از:

١. اصل رابطۀ غایی در نظام تکوین می‌تواند مبنایی برای تشخیص حق باشد. بنابراین، عقل در مرحلۀ شناخت حق، جایگاه رفیع خویش را حفظ کرده است و فعال باقی می‌ماند و در این روند سهم ناچیزی نخواهد داشت.

٢. از آنجاکه جامعه مانند فرد هویت و حق دارد، حقوق جمعی مانند حق محیط‌زیست سالم و پاک و حق پیشرفت، به‌راحتی و بدون تکلف و نیاز به فروکاستن این حقوق به حقوق فردی، توجیه‌پذیر است.

٣. حق جامعه بر حق افراد مقدم است و این تقدم نه به‌معنای تقدم حق اکثریت افراد، بلکه به‌معنای تقدم حق هویت جمعی بر حق هویت فردی است.

۴. توازن به‌معنای امری که به کلیت یک نظام مربوط است، می‌تواند هم با حق جامعه و هم با حق افراد در ارتباط قرار گیرد و برقراری آن از وظایف دولت تلقی شود.

۵. در توازن، نه‌تنها از بین رفتن اختلاف زیاد افراد در ثروت و مالکیت دنبال می‌شود؛ بلکه فقر ناشی از بیکاری و یا پایین بودن سطح دستمزد نیز مردود دانسته می‌شود این بدان معناست که در مرحلۀ توزیع، باید از پیدایش فقر جلوگیری شود و نباید رفع فقر را به مرحلۀ بازتوزیع واگذار کرد.

نتیجه‌گیری

رویکردی که اندیشمندان مسلمان دربارۀ حق‌گرایی ارائه می‌دهند، عمدتاً در تقابل با تفکر مبتنی بر اومانیسم ارائه شده است و این تفاوت اساسی را دارد که در دیدگاه اسلامی، هدفمندی جهان و غایتمداری آفرینش، حقوق انسان را به‌وجود آورده است. در این تفکر، حقوق انسان از سوی خالق حکیم جهان هستی به‌منظور دستیابی انسان به هدفی که برای آن خلق شده است، تعیین می‌شود. بسیاری از این حقوق را نمی‌توان بر اساس محاسبات عقل بشری تعیین کرد. از این‌رو، قانون‌گذاری در این مورد، به خالق هستی اختصاص دارد. این ویژگی در همۀ رویکرد‌های مذکور نقش محوری ایفا می‌کند.

در دیدگاه شهید مطهری، رابطۀ غایی نقش مهمی در تعریف و شناسایی حقوق انسان دارد. غایتمداری خلقت و عدالت الهی، بیانگر آن است که استحقاق‌ها در افاضۀ وجود و عدم امتناع فضل خداوند از موجودات در حدی که امکان تفضل وجود دارد، رعایت می‌شود. در نتیجه، هر جا استعدادی وجود داشته باشد، از این فضل برخوردار می‌شود. در این صورت، استدلال عقلی با استفاده از آنچه که در آموزه‌های دینی و طبیعت جاری است، مجال وسیع‌تری پیدا می‌کند و می‌توان بر این اساس، به شناسایی حقوق جامعه و افراد اقدام کرد.

از این‌رو، زمینۀ استدلال بر توازن به‌مثابۀ ابزاری برای حفظ حقوق افراد و همچنین حق جامعه وجود دارد و عدالت اقتصادی نیز با عطف نظر به توازن اقتصادی معنا می‌یابد.

در دیدگاه شهید صدر، بر اساس جهان‌بینی اسلامی، رابطۀ غایی میان انسان و طبیعت به‌طور مستقیم‌تری به شناخت حقوق فرد و جامعه می‌انجامد. در این رویکرد، بر پایۀ نظریۀ جانشینی یا خلافت انسان، به‌طور مستقیم حق جماعت و حق عام مطرح، و حق افراد در راستای حق عام تعریف می‌شود. ازاین‌رو، توازن اقتصادی، که حافظ حق عام می‌باشد، به‌راحتی جایگاه منطقی خود را پیدا می‌کند و از پشتیبانی نظری خوبی برخوردار می‌گردد.

در دیدگاه شهید مطهری و شهید صدر، نظام عادلانۀ اقتصادی با تولید فقر ناسازگار است و در مرحله توزیع سهم عوامل تولید، درآمدی که کمتر از خط فقر نیست، به عوامل اختصاص می‌یابد. بنابراین، در صورتی فقر به‌وجود می‌آید که یا فرد به هر علتی ـ ناتوانی یا داوطلبانه ـ از شرکت در فعالیت‌های اقتصادی کناره گیرد، و یا شرایطی خاص و غیرمنتظره، کارکرد نظام را مختل کند. بنابراین، سیاست‌های بازتوزیع برای رفع فقر حاصل از ناتوانی افراد و یا شرایط خاص حاصل از شوک‌های اقتصادی است.

در این حالت، توجه به ترتیبات اجتماعی و نظم حاکم بر ساختارها و روابط میان نهادهای اجتماعی از این حیث که در توزیع حقوق افراد نقش غیرقابل انکاری دارد، جایگاه منطقی، و بلکه ضرورت پیدا می‌کند. در این راستا توازن به‌مثابه قاعده‌ای که در این ترتیبات، توزیعی که مانع پیدایش فقر است را هدف‌گذاری می‌کند مورد توجه قرار می‌گیرد.

اهمیت وافر این مطلب هنگامی آشکار می‌شود که توجه کنیم که اگرچه حق قانون‌گذاری و تشریع اولاً و بالذات اختصاص به خالق جهان و پروردگار عالم دارد، اما حاکم جامعه اسلامی اذن دارد در راستای انجام وظایف خود و تأمین مصالح جامعه اسلامی قانون وضع نماید.

توضیح اینکه قوانین اسلامی به دو دسته قوانین ثابت و قوانین متغیر تقسیم می‌شوند. قوانین ثابت جوهرۀ اصلی و ثابت نظام اسلامی را منعکس می‌کند و قوانین متغیر قابلیت انعطاف نظام را در مقابله با شرایط متغیر و نیازها و اقتضائات زمان تضمین می‌کند.

در نظام اسلامی مرجع قانون‌گذاری در قانون‌های متغیر، حاکم اسلامی و نهادها و یا افرادی هستند که چنین صلاحیتی بدانان واگذار شده است. با عنایت به اینکه این قوانین و مقررات در قالب برنامه‌های چهارساله یا سالانه و همچنین سیاست‌های کلی تأثیری زیاد و نقشی بی‌بدیل بر توزیع امکانات و مواهب و فرصت‌ها دارد، غمض عین و صرف‌نظر از قواعدی که بر این بخش از قوانین و مقررات می‌تواند حاکم باشد، شکافی بزرگ در نظریه عدالت ایجاد می‌کند و آن را تا حد زیادی از تأثیر و فایده می‌اندازد.

 

منابع

افروغ، عماد (١٣٩٠)، پیش فرض‌ها و رویکردهای نظری عدالت اجتماعی، در: مجموعه مقالات عدالت دومین نشست اندیشه‌های راهبردی، دبیرخانه نشست اندیشه‌های راهبردی.

افلاطون (۱۳۸۱)، جمهور، ترجمۀ فواد روحانی، تهران، علمی و فرهنگی.

بشیریه، حسین، «دیباچه‌ای بر فلسفه عدالت» (١٣٨٢)، ناقد، ش١.

توسلی، حسین (١٣٧۵)، مبانی نظری عدالت اجتماعی، تهران، بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی.

پوپر، ک.ر (١٣۶٩)، جامعه باز و دشمنانش، ترجمۀ علی‌اصغر مهاجر، تهران، شرکت سهامی نشر.

حسینی، سیدرضا، «معیارهای عدالت اقتصادی از منظر اسلام(بررسی انتقادی نظریه شهید صدر)» (١٣٨٧)، اقتصاد اسلامی، ش٣٢.

خاندوزی، سیداحسان، «تحلیل دو رویکرد به عدالت اقتصادی» (١٣٨٣)، جامعه و اقتصاد، ش٢.

راسل، برتراند (١٣۶۵)، تاریخ فلسفه غرب، ترجمۀ نجف دریابندری، تهران، پرواز.

سن، آمارتیا (۱۳۷۹)، آزادی و برابری، ترجمۀ حسن فشارکی، تهران، شیرازه.

صدر، سیدمحمدباقر(١۴٢١ق)، الاسلام یقود الحیاۀ، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیۀ للشهید الصدر، بی‌جا، بی‌نا.

قاری سیدفاطمی، سیدمحمد، «تحلیل مفاهیم کلیدی حقوق بشر معاصر حق، تعهد» (١٣٨٠)، تحقیقات حقوقی، ش٣٣ و٣۴.

موحد، محمدعلی (١٣٨١)، در هوای حق و عدالت، تهران، کارنامه.

مطهری، مرتضی (١٣۶١)، بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، تهران، صدرا.

ـــــ، (١٣۶٨الف)، مجموعه آثار، تهران، قم، صدرا.

ـــــ، (١٣۶٨ب)، مجموعه آثار، ج٢١، تهران، قم، صدرا.

ـــــ، (١٣۶٨ج)، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا.

ـــــ، (١٣۶٨د)، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا.

ـــــ، (١٣٧٠ الف)، بیست گفتار، تهران، صدرا.

ـــــ، (١٣٧٠ب)، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا.

واعظی، احمد (١٣٨٨)، نقد و بررسی نظریات عدالت، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

ورعی، سیدجواد (١٣٨١)، حقوق و وظایف شهروندان و دولتمردان، قم، دبیرخانۀ مجلس خبرگان.

Barners Jonathan (١٩٨٢), The Prisocratic Philosophers london.

Bojer, hilde (٢٠٠٣), Distributional Justice,Theory and Measurement, Routledge, New York

Gonez, Peter (٢٠٠٩), Group Rights, University Of Newcastle, UK.

Hart. H.L.A. (١٩۵۴), “Definiftion and theory in jurisprudence”, in Low Quarterly Review,vol ٧٠, coted in Nine.c,Rights, nyu press, ١٩٩٢.

Hofheld , Wesley (١٩١٩), Fundamental Legal Conceptions as Applied in Judicial Reasoning, New Hoven, Yale University Press.

Rainbolt, George W (٢٠٠۶), The Concept of Rights , Springer, Netherlands.

Ratnapala Suri (٢٠٠٩), Jurisprudence, Cambridge University Press.

Rawls, John (١٩٧١), A theory of Justice, Cambridge University Press.

 

نویسنده: آیت‌الله سید محمدباقر حکیم
مترجم: سید محسن حکیم
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی، شماره اول، بهار۷۷

بخش اول: مبانی نظریِ آموزه سیاسی شهید صدر

شورا و حزب گرایی

شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) آموزه[1] سیاسیِ خود را از نکات متعدد فقهی و کاربردی آغاز کرد:

1 از دید شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) دلیلِ شفافی بر چگونگی شکل حکومت اسلامی وجود نداشت. بدین نحو که در آغاز, نوشتاری درباره تکوین تصور سیاسی به رشته تحریر درآورده و در آن کلیه اشکال ویژه تشکیل حکومت اسلامی را, که فقها از آن نام می برند, مورد بحث و مناقشه قرار داد, اعم از روایات دال بر ولایت مطلقه فقیه یا دلیل حسبه[2] که آن را دلیلی ناقص جهت برآوردن تمام نیازهای حکومت اسلامی در دوران حاضر قلمداد می کرد. به یاد دارم که پس از تدوین این جزوه آن را به یکی از فقهای معروفِ نجف اشرف, آیة اللّه شیخ حسین حلی, نشان دادم که با تحسین ایشان مواجه گردید, هر چند که در ره آوردها و نتایج, دیدگاه های آنان همسان نبود.

2 استفاده از آیه شورا (وامرهم شوری بینهم) که دلالت بر امکان برپایی حکومت اسلامی براساس قاعده شورا می نماید, به این شکل که حکومت و برپایی دولت امری مهم از امور مسلمانان را تشکیل می دهد و به هیچ وجه قابل اغماض نیست, زیرا سهل انگاری و نادیده انگاشتن این امر مهم, تهدید اصل دین و تسلط کفار و عقاید آنان بر جامعه اسلامی را در پی دارد.

بر طبق قاعده شورا باید به رأی اکثریت عمل شود, زیرا اجماع در امور اجتماعی امری است نادر. این بدین معنا است که برپایی حکومت براساس شورا یعنی بازگشت به رأی اکثریت باشد, در غیر این صورت آیه شورا غیر قابل اجرا می گردد و مدلول کاربردی نخواهد داشت.[3]

3 امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به اسلام و دین از اهم واجبات اسلامی است, در صورتی که روش مشخص و چهارچوب سیاسی عام معین جهت این دعوت وجود نداشته باشد, امکان استفاده از هر روش مؤثری در این زمینه ممکن است و به مسلمانان قدرت و توان لازم برای تحقق این هدف یا تلاش برای انجام این واجب اسلامی را اعطا می کند.

در این هنگام امکان مطرح ساختن روش (تشکیلات حزبی) به عنوان بهترین روش تجربی که انسان در فرآیند فعالیت سیاسی به آن دست یافته است را ممکن می سازد. بدین گونه که این روش, پراتیک عملیِ شناخته شده ای است که در جوامع بشری مورد اتباع قرار گرفته است (تمدن غربی و شرقی). هم چنین روش مذکور, تأثیر خود را در عمل به اثبات رسانده است.

4 فقها در مورد آموزه ها و تاریخ اسلامی نقش مهمی را بر عهده دارند. از نظر تئوری این نقش به صورتی شفاف در زمینه استنباط احکام شرعی و در قضاوت اسلامی نمود پیدا می کند.

اما در مورد تاریخ اسلامی باید بیان شود که ملت در ارتباط کاربردی و واقعی, به ویژه در میان اتباع اهل بیت(ع) با فقها بوده است, و این ارتباط به گونه ای درآمده است که ملت, فقها را مقدس می شمارند و با آنان همانند نوّابِ امام(ع) و حکّامِ بر مردم و شریعت برخورد می کنند. این واقعیتِ عقیدتی و تاریخی است که به هیچ وجه امکان تفکیک عملی بین این واقعیت عقیدتی و فعالیت سیاسی حتی اگر در تئوری قائل به تفکیک بین مرجعیت در فتوا و رهبری سیاسی باشیم وجود نخواهد داشت. بر این اساس لازم است که این نقش مهم در تصور تئوریک برای فعالیت سیاسی به آنان اعطا گردد.

 

رهبری واقعی و رهبری ظاهری

 

در هنگام ترکیب این چهار مطلب, به این نکته پی می بریم که امکان تأسیس حزب اسلام گرایی که دعوت به اسلام را ماهیت فعالیت خویش قرار دهد و نظم بخشیدن به تجمع مسلمانان را در حیطه کار خود بگنجاند و دعوت به برپایی حکومت اسلامی براساس شورا و مردم سالاریِ کثرت گرا را در ضمن چهارچوب و ضوابط اسلامی عام مدنظر قرار دهد وجود دارد و فقها در این حزب و حکومت اسلامی نقش کارشناسانِ مسائل تئوریک اسلامی را دارند; همان گونه که در مسائل علمی دیگر به کارشناسان رجوع می شود.

اداره امور کشور نیز به وسیله کارشناسان متخصص در امور سیاسی, اجتماعی, اقتصادی, نظامی, مالی و… زیر نظر فقهایی که باید در زمینه تخصص خود فعالیت نمایند انجام می گردد تا بدین وسیله حفظ صحت خط مشی اسلامی در این زمینه ها تضمین گردد, بدون این که نقش ویژه ای به عنوان فقها در رهبری مدیریت اسلامی داشته باشند. این, بُعد تئوریک مطلب است, اما از نظر کاربردی و واقعی, امکان استفاده از توانایی های عظیمی که مراجع و حوزه های علمیه از آن سود می برند و نیز امکانات وسیع در تبلیغ و بیداری و رابطه تقدیس که از سوی امت برای این فقها قرار داده شده, وجود خواهد داشت. این فرآیند از طریق تحویل صوری رهبری امت به علما و تلفیق و هم سازی میان تشکیلات ویژه و افراد بیدار و روشن فکر در حوزه و مرجعیت آگاه به گونه ای که تبلیغ کننده خط فکری اصیل اسلامی باشد, تبدیل گشته تقدس اسلامی در میان ملت و هم چنین بسیج کلیه نیروها برای خدمت به این فعالیت اسلامی صورت می پذیرد.

این ره آوردهایی که آیة اللّه العظمی صدر(رض) به آن دست یافت, به فراخور حال دلالت بر مشروعیتِ حزب گرایی دارد; البته در صورتی که مورد قبول ملت به عنوان یک کل یا گروهی از ملت به اعتباری که در آیه شورا به آن اشاره رفته قرار گیرد, به گونه ای که از یک طرف سرپرستی و نظارت و اختیار در انجام فعالیت های حزبی از آنِ ملت باشد و از طرف دیگر برای ملت امکان اختیار کثرت گرایی حزبی و تشکیلات سیاسی یا اختیار هر روش دیگری که برای حرکت و اهداف و ارزش های خود مناسب می داند وجود داشته باشد.

این برداشت از آموزه مذکور به این معنا است که شارع مقدس روش معینی برای کارکردِ سیاسی مشخص نکرده, بلکه تشخیص روش را به اختیار انسان قرار داده است; البته فرض بر این است که روش عملکرد حزبی بهترین روشی است که انسان در عصر حاضر به آن دست یافته است. بنابر این در هنگامی که انسان در شرایط معین یا پس از بررسی تاریخ بشری به روش و شیوه ای برتر دست پیدا می کند, لازم است آن روش را انتخاب نماید. این مطلب, نقطه ضعف مهمی در این آموزه است, چون, فرض بر این است, اسلامی که تمام مسائلی را که در عالم هستی و جامعه وجود دارد در نظر گرفته و برای آن حکم تعیین نموده است, چگونه از تعیین این مطلب مهم در زندگانی انسان غافل مانده و روش عمومی برای عملکردِ سیاسی مشخص نکرده و مطلب مذکور را به صورتِ (نقطه فراغ) که به وسیله شرایط و پیشرفت ها تعیین می گردد, مشخص نکرده باشد.

نکته دیگر این که: تاریخی که با قرآن کریم از سیره و عملکرد پیامبران تشریح گردیده است هیچ اشاره ای به چنین روش حزبی نکرده است, بلکه در روش عمومی مشابه, که روش نبوت و امامت و تبلیغ می باشد, به منصه ظهور رسیده است.[4]

 

دیدگاه آیة اللّه العظمی حکیم(قده) درباره فعالیت سیاسی

 

دیدگاه و روش آیة اللّه العظمی حکیم(قده) با دیدگاه ها و باورهای عملی شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) متفاوت بود, اما اختلاف دو دیدگاه, اختلاف عملی را در این مرحله در بر نمی داشت, علت این اختلاف را می توان به اموری چند مرتبط نمود:

الف در آغاز, ویژگی های تئوریک به صورت شفاف کاملاً نمایان نبود بلکه پس از ورود به مرحله عمل به تدریج زوایای تاریک آن روشن گردید.

ب ماهیت دورانِ آیة اللّه العظمی حکیم(قده), ماهیتی عملی و عمومی در مقابله با خط مشی های فکری و سیاسی کافر یا منحرف بود و مسائل, ماهیتی مشترک داشت. همان طور که در آن دوران تشکیلات ویژه حزبی, نمود خارجی آشکاری که بتواند نقش و اثر مهمی بر جریانات حوادث داشته باشد, نداشت. البته افکار و تشکیلات این حزب, به صورت سرّی بود و مراحل تأسیس و کادرسازی را سپری می کرد. علاوه بر آن, کادر این تشکلات به صورت عمومی از لحاظ تقلید و عملکرد فرهنگی و سیاسی کلی خود با مرجعیت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) مرتبط بود.

ج سعه صدر و اخلاص و اخلاق متعالی که آیة اللّه حکیم و شهید صدر رحمه اللّه علیهما از آن بهره مند بودند.

موارد اختلاف بین حضرت آیة اللّه العظمی حکیم و شهید صدر را می توان در امور زیر خلاصه کرد:

1 ولایت فقیه:

از دیدگاه آیة اللّه العظمی حکیم(قده) ولایت برای فقیه در حد معین به استنادِ (دلیل حسبه) و برخی از نصوص دیگر در برخی از موارد است.[5] و ضرورت برپایی حکومت اسلامی به جهت حفظ کرامت دینی و عزت و عقیده مسلمانان بوده و فقیه نشان گر قدر متیقّنی است که متولی آن می شود. ایشان این نقش را در عمل در حدود مسائلی که فقیه توانایی دست رسی به انجام آن را دارد, انجام می داد.

2 مرجعیت دینی:

این مرجعیت, بهترین چهارچوب برای انجام فعالیت های اسلامی است, بر این اساس آیة اللّه العظمی حکیم(قده) تأسیس تشکیلاتی ویژه را به عنوان مبنای بنیادین, برای انجام دادنِ فعالیت های سیاسی مردود می شمرد, اما به صورت عمومی حزبی سازمان یافته را مورد تأیید قرار می داد; زیرا آن را به اعتبار این که از بنیادها و فرایافت های اسلامی است و امکان ایفای نقش هر چند محدود در خدمت به اسلام برای آن وجود دارد, مشروع می دانست; البته ایشان با این مقوله به صورت احتیاط آمیزی برخورد می کرد.

3 طلاب حوزه علمیه و وکلا حلقه وصل طبیعی میان امت و رهبری اسلامی متبلور در فقیه جامع الشرایط اند. برای احزاب سیاسی و جمعیت های دارای اهداف چند منظوره, امکان ایفای این نقش در میان برخی از اقشار معین همانند دانشجویان دانش گاه ها و کارمندان و مانند آن وجود دارد.

4 استقلال مرجعیت:

ایشان استقلالِ مرجعیت از تشکیلاتی ویژه (حزب) و اصالت آن و ضرورت بقا و قدسیت و پاکی آن به دور از هر ظن و شک و وهمی که ممکن است در مورد کارکرد حزب گرا منطبق شود. از این جا است که در می یابیم چرا حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) از فرزندش شهید سید مهدی حکیم(ره) و نیز از شهید صدر(رض) درخواست می کند که از تشکیلات حزبی خارج شوند.[6] ایشان علت آن را ارتباط این دو شخصیت بزرگوار با خود بیان می نمایند و به همین دلیل ارتباط آنان با تشکیلات حزبی را صحیح نمی دانند, زیرا در این صورت ممکن است که ارتباط آنان با حزب, آثار منفی بر مرجعیت داشته باشد.

5 سری بودن:

به اعتقاد حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) رهبری نمی بایست به صورت سری در چهارچوب گروهی که مرتبط با آن است باشد, زیرا در این صورت احتمال وقوع رهبری در خطر انحراف یا تحت تأثیر قرار دادن آن از خارج به وسیله ارتباطات مشکوک و فاسد وجود خواهد داشت. ایشان این مطلب را در یکی از استفتائات به طور خلاصه بیان فرمود: در صورتی که رهبری سری باشد امکان تبعیت از آن وجود نخواهد داشت, زیرا اگر رهبری هوش مند باشد از آن ترسیده می شود و اگر هوش مند نباشد بر آن هراس می رود [تا خدای ناکرده منحرف نشود.م] و این تصور برآیند یک نکته تئوریکِ ارزشی است که مرتبط با روایت مشهور و متواتر می باشد که فرمود: (هرکس از دنیا برود و امام زمانش را نشناسد به صورت مرگ جاهلی وفات یافته است). از این حدیث فهمیده می شود که شناختِ امام توسط مأمومین یک موضوع بنیادین در آموزه اسلامی است.

حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) این نکته دقیق را از میان تجربه و رنج سیاسی خود و پی گیریِ مسائلی که از زمان انقلاب مشروطیت درایران و جنبش جهادی ضد انگلیس درعراق و انقلاب سال 1920 این کشور و بالاخره مسائل سیاسی دیگر تا زمان سقوط پادشاهی در عراق (1958) وجود داشت, درک نموده بود. اگر رهبر در هر زمان شناخته شده باشد, زیر نظر گروه (مؤمنین) خواهد بود و این خود, تضمینی قوی برای عدم انحراف آن ایجاد می کند و در صورت انحراف, امت اسلامی انحراف رهبری را با سرعت خواهد شناخت. هم چنین است جزئیات جنبش اسلامی که توسط رهبری اداره می شود و در پرتو افکار عمومی قرار خواهد داشت.

در اواخر نظر آیة اللّه العظمی صدر(رض) با نظر حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) تلاقی پیدا نمود که به این اشتراک از نظر تئوریک و کاربردی اشاره خواهیم داشت.

ره آورد این اختلافِ دیدگاه, باعث بروز جدایی نسبی در جنبش سیاسی میان موضع مرجعیت و کادر اسلامی تربیت شده در دامان تشکیلات حزب گرا, که در فعالیت های عمومی خود مرتبط با مرجعیت بود, گردید که در قسمت بعدی این جدایی را بررسی خواهیم کرد.

از پی آمدهای دیگر این جداییِ نسبی, بروز ضعف در ساختار عمومی مرجعیت, که در برخی اوقات مبتنی بر کادر این تشکیلات حزب گرا جهت فعالیت های عمومی بود, گردید.

این ضعف, ناشی از تداخل در ساختار تشکیلاتی (مرجعیت و تشکیلات حزب گرا) بود که آثار منفی بر فعالیت های عمومی به دنبال داشت و شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) به خوبی این مطلب را درک کرد.

 

تشکیک در شورا و حزب گرایی

 

مسئله جدیدی که شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) با آن مواجه شد تشکیک در دلالت آیه شورا بر حکومت اسلامی به وسیله شبهه ای که این جانب در زمان تکوین این آموزه بر آن مطرح کردم بود, هر چند که ایشان در ابتدا این شبهه را پاسخ گفت اما بعداً صحّتِ این شبهه برای ایشان پدیدار گردید. البته این اشکالات در ضمن مجموعه ای از مراسلات تدوین گردیده و در دسترس است.[7]

این تشکیک در دلالت آیه شورا به تشکیک در صحت کارکرد حزب گرایی در معنای عام آن در نزد شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) انجامید. به نظر ایشان در آن زمان این واژه معنایی نداشت مگر این که در بردارنده تصوری کامل از حکومت اسلامی و روش اجرای آن باشد. بنابراین در صورتی که آموزه ای دربردارنده حکومت اسلامی و چهارچوب و نهادهای آن به صورت شفاف نباشد, چگونه می تواند ایجاد کننده تشکیلاتی که برای این هدف, بدون این که ویژگی های خود هدف واضح و آشکار باشد تلاش نماید.

بر این اساس, شهید بزرگوار از تشکیلات حزب الدعوه کناره گرفت[8]. اما در همین حال به ضرورت و اهمیت وجود فعالیت های سیاسی اسلامیِ سازمان یافته اعتقاد داشتند و بر این پایه هم چنان فعالیت های سیاسی (ویژه) را تا حدی تأیید می نمود, ایشان به (حزب الدعوه) اجازه دادند جهت برطرف کردن مشکل شرعی خود به فتوای برخی از فقها از جمله دایی خود (شیخ مرتضی آل یاسین) یا غیره رجوع کنند.

در همین حال, شهید بزرگوار شکل عمومی فعالیت های خود را به کارکرد مرجعیت به وسیله مرجعیت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) و نیز توجه اساسی جهت ایجاد حوزه علمیه بیدار و پویا و تربیت طلاب و مبلغین و نیز سامان دهی به این حوزه معطوف داشت, که یکی از مصادیق آن, سرپرستیِ مدرسه علوم اسلامی در نجف اشرف, (تأسیس شده به وسیله آیة اللّه العظمی حکیم) بود.

 

آموزه ولایت فقیه ومرجعیت

 

بعد از مدتی شهید بزرگوار به این نتیجه رسید که سندِ توقیع معروفِ امام زمان(عج) تام و موثق است: (واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم وأنا حجة اللّه). هم چنین ایشان از توقیع مذکور, دلالت بر ولایت فقیه را استنباط نمود, در حالی که برخی فقهای دیگر از این حدیث, فقط دلالت بر صحت و جواز تقلید از مجتهد را در فتاوی شرعی استنباط می نمایند; بدین نحو که رجوع به فقیه را در خصوص بازگشت به وی در فتوا تفسیر می کنند, اما شهید بزرگوار از عبارت (رجوع به فقیه), بازگشت به فقها را در امور ولایت هم استنباط می نمود. (به قرینه (الحوادث الواقعه)).

البته اتخاذ آموزه ولایت فقیه از دیدگاه فقهی نمایان گرِ پیشرفت برون ذاتی در آموزه سیاسی شهید صدر(رض) است. و از این جا است که مشاهده می کنیم شهید بزرگوار یک بازنگری در اولویت بخشی به واژه های تئوری سیاسی در امت و نیز در حقیقت کارکرد مرجعیت را انجام می دهد که در نتیجه به اولویت های زیر دست پیدا می کند:

1) مرجعیت موضوعی, این رهیافتی است که شهید بزرگوار در آن نظر خویش را در مورد ترکیب ذاتی رهبری و نهادها و نقش آن در امت بیان می دارد. بدین گونه که مرجعیت موجود در جامعه اسلامی در این دوران را صاحب نقش رهبری دانسته, تبلور آن را در فتوا و امور سیاسی و اجتماعی مرتبط با ولایت می داند.

البته مرجعیت دینی هر چند که از دیدگاه واقع گرایانه و کارکردی این نقش را فعلاً تا حد بسیاری در حرکت امت بر عهده دارد و همین مسئله آن را از خطر انحراف مصون داشته است و بدین وسیله توانسته است رهبری خویش را در مسائل مهم به انجام رساند, اما این رهبری لازم است که ذاتاً به سوی تکامل گام بردارد تا بهتر بتواند نقش خویش را متناسب با شرایط و اوضاع و احوال بعد از سقوط دولت اسلامی (امپراتوری عثمانی) پس از جنگ جهانی اول و ماهیت پیشرفت روابط میان افراد گروه های مردمی و اسلامی, ایفا نماید. تحقق این تکامل ذاتی به وسیله تبدیل مرجعیت از وضعیت ذاتی که مبتنی بر آن است به:

الف مرجع به عنوان انسانی که دارای ویژگی های علمی و اخلاقی و نیز نظر به اوضاع و روابط اجتماعی اش که همراه با او رشد می یابد, شناخته می شود.

ب نهاد ویژه او (اطرافیانش).

ج وکلا و اشخاص مورد اعتماد وی, که بر وفق این شرایط و اوضاع و احوال شکل می یابد به وضعیت موضوعی که بر مرجعیت به مثابه جایگاه و نهادی که در داخل امت فعالیت می کند مبتنی می باشد و نیز به عنوان نهادی که دارای استمرار و فراگیری و پیش فرض های ارزشی و تئوریک خود و هم چنین توانایی آن در رهبری است, به آن نگریسته می شود.

ایشان معتقد بود که این دگرگونی نیازمند فراهم آمدن شرایط موضوعی مناسب و هم چنین دوره زمانی معین و تلاش پی گیر در این راستا می باشد و مرحله ای که مرجعیت در آن به سر می برد (یعنی مرحله بیش از برپایی دولت اسلامی) و هم چنین شرایط فعلی آن بیش تر متناسب با مرجعیت ذاتی است تا مرجعیت موضوعی. البته این مطلب در صورتی است که پیشرفت مهمی در وضعیت جامعه و مرجعیت به وجود نیامده باشد تا مرجعیت (موضوعی) هم چنان نمایان گرِ هدف کارکرد مرجعیت در راه تکامل خواهد بود.[9]

2) مرجعیت موضوعی, صرف مرجع و رهبر یا نهاد ویژه آن (اطرافیان مرجع) نیست, بلکه معنای وسیع تری را در برمی گیرد و شامل سازمان گسترده ای که علاوه بر مرجع که نشانِ جایگاه رهبری است و نیز نهادِ مخصوصِ آن که نمایان گر اطرافیان و مشاوران این مرجعیت است و هم چنین نهاد اداری اجرایی, جهت اجرای وظایف و فعالیت های مرجعیت که لازم است از استمرار و بقا به وسیله ارتباط با سازمان نه شخص مرجع و رهبر حوزه و وکلا (علما) و مبلغین برخوردار باشد. هم چنین لازم است که تمام افراد امت با این مرجعیت و نهادهای آن ارتباط مستقیم داشته باشند.

3) لازم است که چهارچوب کلی جهت فعالیت سیاسی در داخل امت, همان چهارچوبِ عمومی نهاد مرجعیت که برای ایجاد آن (به صورت ذاتی) از ابتدا تلاش شده تا به یک نهادی که دارای ویژگی (موضوعی) بر اساس آن چه که در شماره اول و دوم به آن اشاره شد, تبدیل شود و این در صورتی است که شرایط و اوضاع و احوال لازم جهت تحقق آن فراهم شده باشد. از این جا است که لزوم توسعه و پیشرفت حوزه علمیه و وکلا و مبلغین و دیگر نهادهای مرجعیت و هم چنین اهمیت بخشی به مساجد و تکایا و مدرسه های علمیه و نیز نهادهای اسلامی جهت جذب این فعالیت ها نمایان گر می شود.

4) این چهارچوب سیاسی, پدیده جدیدی در تاریخ فعالیت سیاسی بشری نیست بلکه در واقع امتدادِ فعالیت انبیا و پیامبران و ائمه اطهار(ع) است. این آموزه نمایان گرِ گفتمان اسلامی در خلافت انسان و شهادت انبیا, که مرجع در حقیقت نماینده امتداد راه پیامبران و ائمه(ع) قلمداد می شود است.[10]

5) جنبش اسلامی بیان گر نهادی در عرصه اسلامی است که همانند بقیه نهادهای مؤثر و فعال در داخل امت است. رابطه بین رهبری (مرجعیت) و جنبش اسلامی (تشکیلات ویژه) رابطه قیمومت به وسیله (رهبری) بر (جنبش اسلامی) است که لزوم پشتیبانی مرجعیت از جنبش اسلامی در فراگرد پشتیبانی از کلیه کارکردهای اسلامی در عرصه موجود متبلور می شود. البته این رهبری ملزم به انجام این نقش دوگانه است. غایت امر این که این نهاد (جنبش اسلامی) دارای نقش ویژه, که همانا نقش کادر میانه ای که دارای تجربه و مهارت نسبی است, قلمداد می گردد. این وضعیت, وضعیتی پیشرفته و توسعه یافته در فعالیت عمومی امت به سمت اسلام و اهداف آن و نیز بر پایی حکومت اسلامی است.

امت اسلامی ناچار است فعالیت خویش را در ضمن چهارچوب کلی که مرجعیت در آن فعالیت می کند قرار دهد و از مرجعیت پیروی نماید تا بدین وسیله نقش ویژه یا فعالیتی خاص که متناسب با شرایط مقتضی است را به نحو احسن به انجام رساند.

جنبش اسلامی (تشکیلات ویژه) لازم نیست به یک شکل و یا یک حزبِ فراگیر که همه افراد امت یا برخی از آن ها را در برگیرد محدود شود, بلکه می تواند در اشکال و نهادهای متعدد و کثرت گرا خواه از نظر شکل گیری آن و خواه از نظر اهداف کاربردی و مقطعی و محدودی که این جنبش جهت رسیدن به هدف عظیم و اصیل و عمومی که رهبری اسلامی جهت تحقق آن تلاش می کند, ایجاد شود.[11]

6) امت, نقش نگهبان را در قبال مرجعیت بر عهده دارد, همان گونه که امت حق انتخاب مرجع به وسیله وسایل شرعی را دارد. بدین شرح که امت, نقش فعالی در انتخاب مرجع از طریق شناخت ویژگی هایی که در رساله های عملیه (توضیح المسائل) به وسیله فقها تشریح گردیده است ایفا می نماید. این انتخاب یا از طریق طبیعی و تدریجی همان گونه که در انتخاب به وسیله تقلید یا رجوع به مرجع متعارف است صورت می گیرد یا این که با انتخابات ویژه در زمانی که امت این اراده (انتخابات) را در اختیار داشته باشد.

بدین گونه ویژگی های آموزه سیاسی از دیدگاه شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) آشکار می گردد. در این آموزه مرجع (ولی فقیه) محور بنیادین در این فعالیت و روابط سیاسی است, زیرا از طرفی مرجع, رهبری جنبش را بر عهده دارد و از طرف دیگر فرآیند نظارت فکری و سیاسی در اختیار او است و در واقع نماینده محور ولای سیاسی برای سایر اقشار امت است و نهادهای آن (مرجعیت) در داخل امت از طریق کارکردهای عمومی و خصوصی به فعالیت می پردازد.

کارکردهای عمومی: فعالیت مساجد, تکایا, مدارس و….

کارکردهای خصوصی: فعالیت جهت تربیت علما, مبلغان, متفقهین و نخبگان, ایجاد تشکیلات اسلامی دارای اهداف محدود یا مقطعی (احزاب, جمعیت ها و جنبش ها).

از ویژگی های دیگر این آموزه در نزد شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) این است که ایشان سعی در هم سازی بین ولایت فقیه و آموزه شورا از طریق نکات زیر نموده است:

1 انتخاب ولی فقیه به وسیله امت و نظارت عمومی (امت) بر کارکرد سیاسی آن.

2 وجود مشاورانی که فقیه در چهارچوب مرجعیت ذاتی و حتی مرجعیت موضوعی ملزم به اخذ نظر آنان است.

3 نهادهای مرجعیت که انتخاب یا تأسیس آن به وسیله مرجع به عنوان نهادهای فعال در امت لازم است. تأسیس این نهادها براساس انتخاب طبیعی یا تشریعی صورت می گیرد.[12]

[1] آموزه: نظریه, تز, دکترین, تعلیم.

[2] دلیل حسبه دلیلی است که فقها در اثباتِ ولایتِ فقیه از آن بهره می برند, خواه در شئون عامه باشد مثل ولایت شخص حکیم و اداره مسائل امنیتی و تعیین مواضع برای موارد مذکور یا در شئون خاصه همانند ولایت بر اوقاف و ایتام یا قاصرین….

در صورتی که وضعیت, اقتضایِ وجودِ ولیّ را داشته باشد به گونه ای که در شرع انور, اهتمام شارع به این مسائل به اثبات رسیده باشد به شکلی که قطع و یقین به ضرورت وجود ولیّ و عدم جواز اهمال برای حل این مسائل حاصل شود, همانند حفظ نظام و دفاع از عقیده اسلامی و حفظ اموال قاصرین و… که در این هنگام فقها مبادرت به انتخاب ولیّ که بهترین ویژگی ها را دارد و همانا مجتهد عادل جامع الشرایط است می نمایند. در هنگام فقدان این شخص با این ویژگی ها این ولایت به فردی که کم تر از فرد مذکور دارای ویژگی های مذکور است منتقل می شود و همین طور تا این که به عدول از مؤمنین یا متصدین برای ولایت در صورتی که کسی متصدی آن نگردد منتقل خواهد شد.

[3] تشریح ارکان دولت اسلامی که شهید بزرگوار آن را به رشته تحریر درآورد براساس قاعده شورا و به وسیله استدلال بر آن است و این موضوع را در کتاب (الحکم الاسلامی بین النظریة والتطبیق) خود مورد بحث قرار داده ام.

[4] در این زمینه بحث مستقلی تدوین گردیده که ان شاء اللّه در آینده چاپ خواهد شد, هر چند که برخی از فصل های آن درهفته نامه (لواء الصدر) با عنوان (آموزه اسلامی در کارکرد گرایی سیاسی) به چاپ رسیده است. در این جا لازم است اشاره کنیم مقصود از آموزه مرجعیت همان آموزه (ولایت) یا (امامت) است.

[5] حسبه واژه فقهی است که منظور از آن, ضرورت و وجوب تصدی برای انجام برخی از اعمالی که یقین به عدم رضایت شارع مقدس در ترک آن و واگذاری آن ها به خود می باشد. همانند اداره مسائل ایتام و اوقافی که برای آن ولی وجود ندارد و هم چنین برپایی نظامی برای زندگی اجتماعی و اجرای واجبات عمومی همان گونه که در قبل به آن اشاره شد است.

[6] برای خروج شهید صدر(رض) از تشکیلاتِ حزب گرا علت دیگری وجود داشت که علاوه بر این درخواست به آن اشاره خواهیم داشت.

[7] شهید بزرگوار در ماه محرم 1380ه.ق. نامه ای برای این جانب, که در آن زمان در لبنان بودم, نوشت و به این موضوع اشاره داشت. آن نامه اکنون نزد من نگه داری می شود. برخی از موضوعات آن نامه را در این جا بیان می کنم:

(… از دو هفته پیش یا زودتر از آن, مشکلی برای این جانب در زمان بازنگری مبانی احکام شرعی پدیدار گردید. خلاصه مشکل, توقف این جانب در آیه (وأمرهم شوری بینهم) می باشد که مهم ترین آن مبانی است و بدون آن امکان فعالیت برای اجرای آن مبانی مطلقاً وجود نخواهد داشت, منشأ مشکل مذکور دو چیز یا بیش تر است که مهم ترین آن این است که این جانب نمی توانم به اعتراضی که شما آن را بر استدلال بر آیه شریفه بیان داشتید پاسخ گویم, هر چند که در آن زمان به این اعتراضِ شما پاسخ گفتم اما در حال حاضر, نادرستیِ آن جواب برایم آشکار شده است….)

(… و اگر اشکال وارد باشد بنابراین این موضوع شرعی ما به صورت بنیادین دگرگون خواهد شد. در این زمان لحظه هایی بر من می گذرد که بیش از پیش به ضرورت ظهور فرج و قیام مهدی صلوات اللّه علیه پی می برم. و هم چنان به توسل به خداوند تعالی ادامه می دهم تا مرا به حقیقت موضوع و حل مشکل رهنمون گرداند. اما این جانب از طرف دیگر هراس و ترس بسیار دارم که میل نفسانی ام مرا به حل مشکل ترغیب کند و تصحیح ادعاهای آغازینم مرا به انجام این عمل دعوت نماید. به هر ترتیب, حالات نفسانی ام برای حل این مشکل بسیار مضطرب و پریشان است و فقط باید به خداوند متوسل شد. من این مسئله را برای تو ای دوستی که جانم فدای او باد می نویسم تا مرا در تأمل برای حل این مشکل و تعیین موضع ما به صورت اساسی در قبال این موضوع یاری دهی…)

[8] این تشکیک در دلالت آیه شورا هم زمان با درخواستِ آیة اللّه العظمی حکیم(قده) از ایشان جهت کناره گیری از (حزب الدعوه) در پی حادثه معروفی که در برخی از کتاب هایم به آن اشاره داشته ام, صورت گرفت. همانا علت شرعی واقعی جهت کناره گری از (حزب الدعوه) تشکیک در صحت فعالیت حزب, همان گونه که اشاره شد, بوده است. علاوه بر آن, وجود مصلحتی که حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) آن را تشخیص داده بود. شهید بزرگوار خود را از نظر روحی و ادب ملزم به اجابت نمودن این درخواست می دانست. ایشان این موضوع را در برخی از نامه های خصوصی خویش که در زیرنویس پیشین به آن اشاره داشتم بیان کرده اند.

[9] خلاصه ای از افکار شهید صدر درباره موضوع مذکور توسط آیة اللّه سید کاظم حائری در هنگام مطرح شدن این موضوع به رشته تحریر درآمده بود که این جانب بر آن حاشیه ای نوشتم و سپس شهید بزرگوار بر آن, حاشیه دیگری نوشتند. در این خلاصه توضیح و تشریح برخی از افکار مطرح شده بیان گردیده است.

[10] جهت اطلاع بیش تر از ویژگی های این آموزه به این منابع رجوع کنید: جزوه (مرجعیت موضوعی) و نیز جزوه (خلافت انسان و شهادت انبیا) و هم چنین جزوه (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران) نوشته آیة اللّه العظمی صدر(رض).

[11] بلکه اعتقاد دارم که تشکیلات ویژه (حزب گرا) مادامی که جنبش اسلامی جایگاه رهبری اسلامی و چهارچوب کلی در کارکرد اسلامی را در اختیار دارد, صحیح نیست.

[12] جهت اطلاع بیش تر از ویژگی ها و پیشینه این آموزه, به این اثر شهید صدر رجوع کنید: (الاسلام یقود الحیاة) و جزوه (خلافة الأنسان و شهادة الأنبیاء) (ص167 172). هم چنین جزوه (العلاقة بین الشوری والولایة) (ص10 14) از همین قلم.

مقاله حکومت اسلامی از نگاه شهید صدر نوشته یعقوب‌علی برجی است که در مجلۀ فرهنگ جهاد، بهار ١٣٨٢، شمارۀ ٣١ به چاپ رسیده است.

علامه شهید سید محمدباقر صدر یکی از فقیهان معاصر امام خمینی قدس‌سره است که با دقت وژرف نگری به بررسی اندیشه سیاسی شیعه در ابعاد مختلف به ویژه در بعد رهبری پرداخته است. از آثار بر جای مانده از شهید صدر استفاده می‌شود که وی در طول حیات کوتاه اما پربرکت خود به سه نظریه سیاسی در موضوع رهبری دست یافته است.

الف) حکومت انتخابی براساس شورا. وی این نظریه را در سال 1378 ق در کتاب الأسس الاسلامیه ابراز کرده است.

ب) ولایت انتصابی عامه فقیهان. این نظریه را در سال های 1395 و 1396 ق در تعلیقات بر رساله های عملیه منهاج الصالحین والفتاوی الواضحه عرضه کرده است.

ج) خلافت مردم با نظارت مرجعیت. شهید صدر این نظریه را یک سال قبل از شهادت خود در سال 1399 ق در پاسخ به سؤال شش نفر از علمای لبنان در توضیح مبانی جمهوری اسلامی‌در مجموعه مختصر الاسلام یقود الحیاة در حلقه چهارم به نام خلافة الانسان وشهادة الانبیاء به رشته تحریر درآورده است.

نظریه «انتخاب»، نخستین نظریه سیاسی شهید صدر محسوب می‌شود که در مراحل بعدی تطور اندیشه سیاسی خود از آن عدول کرده است.

1ـ نظریه ولایت عامه انتصابی فقیه

شهید بزرگوار صدر در کتاب ارزشمند الفتاوی الواضحه به «ولایت عامه فقیه» تصریح کرده ونوشته است:

«چنان که گذشت آن گاه که شرایط شرعی که در مرجع تقلید معتبر است، در مجتهد مطلق جمع باشد، مکلف مجاز است از وی تقلید کند. چنین مجتهدی در همه شؤون مسلمانان دارای ولایت عامه شرعی است. مشروط به آن که از لحاظ دینی و واقعیت خارجی کفایت وشایستگی به عهده گرفتن چنین مقامی‌را داشته باشد. مجتهد مطلق، ولایت در امر قضا را نیز به عهده دارد و از این روبه وی حاکم شرعی می‌گویند. در قسم چهارم این کتاب از ولایت عامه فقیه و ولایت بر قضا واحکام آن بحث خواهد شد.»[1]

وی در حاشیه کتاب منهاج الصالحین در بحث «نقض حکم حاکم» نوشته است:

«حکم حاکم اگر از واقع کشف کند مانند موارد مرافعات، نقض آن جایز نیست وکسی که علم دارد به مخالفت حکم با واقع جایز است آثار واقع را بر آن بار کند. امّا اگر حکم حاکم براساس ولایت عامه ای که بر تمام شؤون مسلمانان دارد، صادر شده باشد، نقض آن به هیچ وجه جایز نیست حتی با علم به مخالفت، وکسی که علم دارد به مخالفت حکم با واقع مجاز نیست بر طبق علم اش عمل کند.»[2]

شهید صدر در مقام پاسخ به استفتایی درباره ادله ولایت فقیه، نوشته است:

«در این جا روایات متعدد دیگری (غیر از توقیع) هست لیکن ما از میان این روایات، توقیع را حجت می‌دانیم.»[3]

2ـ نظریه خلافت انسان وشهادت انبیا

شهید صدر نظریه خلافت انسان و شهادت انبیا را بر دوپایه استوار ساخته است. پایه اول خلافت انسان وپایه دوم شهادت انبیاء.

پایه اول: خلافت انسان

شهید صدر در تبیین این پایه به پنج مطلب اشاره کرده است.

الف) ارزش واهمیت خلافت انسان

وی در این باره نوشته است:

«خداوند انسان را به خلافت خود روی زمین تشرف داد، واورا بر همه عناصر جهان هستی، امتیاز بخشید وانسان را خلیفه خود در روی زمین قرار داد. بر اثر این خلافت، انسان شایستگی آن را یافت که فرشتگان بر اوسجده کنند وهمه نیروهای ظاهری وپنهانی جهان از اواطاعت کنند.»[4]

ب) خلافت همه انسان‌ها

شهید صدر بر این نکته پای فشرده که این خلافتی که خداوند در آیات قرآن از آن حکایت می‌کند، به شخص آدم اختصاص ندارد بلکه جنس آدمی‌به طور کلی منظور است.[5]

ج) گستره خلافت انسان

شهید صدر درباره گستره خلافت انسان نوشته است:

«خداوند، پروردگار زمین وهمه خیرات آن است ونیز پروردگار انسان وحیوان وهر جنبده ای که در پهنه هستی با همه گستردگی اش پراکنده است، می‌باشد. بدین ترتیب خلیفه خدا در زمین یعنی جانشین خدا در همه این امور. از این رومسأله خلافت انسان در قرآن، در حقیقت شالوده حکومت انسان بر هستی است وحکومت بین مردم همه از ریشه همان خلافت سرچشمه می‌گیرد … واین است مفهوم صحیحی که اسلام از خلافت انسان در زمین به ما می‌دهد. یعنی خداوند بشر را نایب خود در حکومت قرار داده ورهبری وآبادانی جهان را از نظر اجتماعی وطبیعی به اوسپرده است. بدین ترتیب حکومت انسان بر خود هم بر این پایه درست می‌شود. چنان که حکومت مردم بر مردم، یعنی حق حاکمیت ملی نیز به عنوان خلیفه خدا بودن انسان ها می‌تواند مشروع وقانونی باشد.»[6]

د) نتایج درک صحیح مفهوم خلافت انسان در جامعه

اوبر این باور است که درک صحیح مفهوم خلافت انسان نتیجه های زیر را در جامعه در پی دارد.

یک: جامعه انسانی قبل از هرگونه وابستگی وتعلقی، وابسته ومنسوب به یک مرکز است وآن مرکز خدای تعالی است که اورا جانشین خود روی زمین ساخته است؛

دو: روابط اجتماعی باید برپایه خداپرستی مخلصانه باشد.

سه: روح برادری عمومی‌در همه ابعاد اجتماعی اش پس از محوهرگونه بهره کشی و سلطه جویی به رنگ های مختلفش باید تجسم وتحقق یابد؛

چهار: معنی خلافت انسان امین بودن وقابل اعتماد بودن اوست. از این رو، قرآن کریم از خلافت انسان به «امانت» تعبیر کرده است.

به عقیده شهید صدر امانت مسئولیت آور است ودر کلمه امانت احساس درد به انجام وظیفه نهفته است ومسئولیت یک رابطه دوطرفی است، از یک طرف تقید می‌آورد، تقید به قانون وعدالت، و همین تقید را امتیاز خلافت الهی در مفهوم قرآنی آن با حکومت مردم بر مردم در نظام های دمکراسی غربی معرفی کرده است. از سوی دیگر، مقصود از مسئولیت انسان آن است که انسان یک موجود آزاد است وبدون آزادی، مسئولیت هیچ مفهومی‌ندارد. خداوند، موجود آزاد ومختاری روی زمین قرار داد تا بتواند با آزادی، خود راهش را برگزیند.[7]

ه) هدف خلافت انسان

به عقیده اوهدف از خلافت انسان آن است که انسان بتواند شبیه ارزش هایی را که در وجود خداوند متجلی است، در وجود خود به عنوان خلیفه خدا، تحقق بخشد. یعنی صفات خدا از عدالت، علم، قدرت، رحمتش بر مستضعفان وانتقامش از جباران ومستکبران، وبخشش بی انتهایش، این ها همه در رفتار جامعه ای که «خلیفة الله» شده ودر اهداف آن باید منعکس شود. در حدیث آمده است که «تشبّهوا باخلاق الله»؛ یعنی خود را به اخلاق خدا نزدیک سازید.

از آن جا که این مکارم اخلاقی در سطح خدایی اش مطلق ونامتناهی است، از این رو، جامعه انسانی باید شرایط لازم را برای حرکت پیوسته و همیشگی به سوی این هدف مطلق فراهم سازد وروابط اجتماعی را نیز برپایه همین خلافت الهی بنا نهد.[8]

پایه دوم: گواهی انبیا

شهید صدر دومین پایه اصلی نظریه خود در باره ایجاد دولت اسلامی‌را مفهوم «شهادت» قرار داده است. این واژه در اندیشه وی مفهومی‌سیاسی به خود می‌گیرد واز جنبه حقوقی صرف خارج می‌شود. در این قسمت گزارشی دسته بندی شده از این نظریه شهید صدر را ذیل عنوان های زیر تقدیم می‌کنیم.

1ـ ضرورت وجود گواه

ایشان با اشاره به ویژگی‌های غریزی بشر وامکان وقوع خطا، فراموشی، معصیت، ظلم برای انسان، ضرورت وجود خط گواه، در کنار خط خلافت؛ برای تکمیل خط خلافت وحفظ آن از انحراف را ضروری شمرده و نوشته است:

«خدای بزرگ در کنار خط خلافت انسان بر روی زمین، خط گواهی انبیا را رسم کرده است، گواهی‌ای که نشان دهنده دخالت خدا به منظور حفظ خلیفه‌اش از انحراف و رهبری او به سوی کمال است؛ زیرا خداوند از آنچه در دل انسان می‌گذرد، آگاه است. قدرت ها و استعدادها و ادراکاتش را خوب می‌شناسد … ونیز نقطه ضعف ها و بیچارگی های این انسان را خوب می‌داند. از این روی، هرگاه انسان را به حال خود بگذارد تا بدون توجیه و رهبری الهی نقش خود را ایفا کند، خلقتش بی هدف و بیهوده می‌شود واز انسانِ «خلیفة اللّه» چیزی جز کانونی از شهوت ها و خودکامگی و بهره کشی نمی‌ماند، وتا خدا در کار هدایت انسان دخالت نکند، همه آرمان های بزرگ انسانیت که در آغاز راه برایش ترسیم شده، به زیان وخسران اومنتهی می‌شود. ما این دخالت خدایی را در هدایت انسان، خط شهادت یا گواهی انبیا می‌نامیم.»[9]

2ـ انواع گواهان

شهید صدر با اشاره به آیه 44 سوره مائده که فرموده است:

«ما تورات را که مایه نور و هدایت است فرستادیم تا پیامبران بنی اسرائیل وربانیون واحباری که نگهبانان کتاب خدایند، براساس آن حکومت کنند وگواه بر آن باشند.»[10]

نوشته است:

«سه دسته ای را که این آیه متذکر می‌شود پیامبران، ربانیان واحبار (دانشمندان) اند. احبار علمای دین اند و ربانیان دارای درجه‌ای هستند میان پیامبران و عالمان دینی، یعنی مقام پیشوایان معصوم. پس خط شهادت در سه گروه تحقق می‌یابد: 1ـ پیامبران، 2ـ امامان ـ که در حقیقت امتداد وگسترش خط ربانی پیامبری هستند ـ ، 3ـ مرجعیّت که امتداد پیشرفته خط پیامبر وامام در امر شهادت وگواهی است.»[11]

3ـ مسئولیت‌های مشترک گواهان

وی سه مسئولیت مشترک برای گواهان ذکر کرده است:

1ـ فراگیری رسالت آسمانی و حفظ و حراست آن؛

2ـ اشراف ومراقبت بر رفتار انسان ها در جهت ایفای نقش خود در خلافت عمومی‌ومسئولیت توجیه وراهنمایی آنان به اندازه ای که به رسالت آسمانی واحکام ومفاهیم آن مربوط می‌شود؛

3ـ جلوگیری از انحراف واتخاذ هرگونه تدبیر ممکن برای سلامت مسیر.[12]

4ـ تفاوت‌های اساسی گواهی معصوم و مرجع

تفاوت های اساسی گواهی معصوم و مرجع عبارت است از:

1ـ مقام پیامبری وامامت معصوم غیراکتسابی است و از جانب خدا افاضه شده است، اما رسیدن به مقام مرجعیت اکتسابی است؛

2ـ پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وامام ـ علیه السلام ـ ازسوی خداوند با نام ومشخصات تعیین شده اند، اما مرجع به شکل نوعی تعیین و تطبیق آن شرایط با شخص واجد شرایط به عهده مردم گذاشته شده است؛

3ـ پیامبرـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وامام ـ علیه السلام ـ دارای عصمت مطلق هستند، حال آن که مرجع دارای ویژگی عدالت است.

به نظر شهید صدر عدالت نزدیک به عصمت است، ولی عصمت نیست؛ زیرا مرجع خود نیز گواه وشاهدی به نام امام دارد که اسوه والگوی اوست.[13]

5ـ شرایط گواهان

به عقیده شهید صدر با جمع بندی و کنار هم گذاشتن آیات مربوط به گواهی در قرآن، چهار شرط عمده را می‌توان برای گواهان به دست آورد.

1ـ عدالت؛

وی در تعریف عدالت نوشته است:

«عدالت رفتار مبتنی بر میانه روی و رعایت حد وسط است.»

2ـ علم وجامعیت نسبت به رسالت وشناخت کافی نسبت به کتاب خدا؛

3ـ علم وآگاهی بر اوضاع زمان؛

شهید صدر در توجیه ضرورت این شرط نوشته است:

«مراقبت بدون آگاهی وشناخت اوضاع واحوال اجتماعی وسیاسی مفهومی‌ندارد. آنچه از شاهد وگواه خواسته شده تسلّط بر اوضاع واحوال ونظارت کامل نسبت به آن هاست.»[14]

4ـ کاردانی ولیاقت.

به عقیده شهید صدر برای تحقق این شرط به حکمت، تعقل ودرایت، صبر وشجاعت نیاز است.

سیر تاریخی خلافت انسان و گواهی در زمین

از دیدگاه شهید صدر، دوخط خلافت انسان و گواهی پیامبران با توجه به سیر تاریخی جامعه های بشری مراحلی را پشت سر گذاشته، در بعضی مراحل نیز این دو خط در وجود پیامبران جمع بوده و شخص واحد، هم گواه بر امت و هم رهبر جامعه بود و در بعضی مراحل از یکدیگر جدا بوده اند. شهید صدر این سیر تاریخی را از آیه 213 سوره بقره استنباط کرده است که می‌فرماید:

«مردم امت واحد بودند و چون بین آنان اختلاف رخ داد، خداوند پیامبران را با پیام مژده و تهدید فرستاد و با آنان کتاب، به حق فرود آورد تا در موارد اختلاف حکم خدا را بین آنان جاری کنند.»[15]

وی در تفسیر آیه از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ روایتی نقل کرده که فرمود:

«مردم امت واحدی بودند بر فطرت خدایی، آن گاه خداوند پیامبران فرستاد (تا اختلاف را رفع کنند).»

به عقیده شهید صدر در پرتوآیات وروایات می‌توان فهمید که خلافت انسان وگواهی پیامبران مراحل زیر را طی کرده است.

1ـ مرحله فطرت اولیه: در این مرحله انسان خلافت خود را در زمین با تشکیل امت واحد آغاز کرد و پایه های این جامعه الهی را فطرت پاک انسانی تشکیل می‌داده است. نقش گواهی پیامبران در این دوره جنبه راهنمایی وارشادی صرف داشته است؛ زیرا طبق آیه بالا، بعثت پیامبران برای حکومت بین مردم به مرحله بعد از مرحله امت واحد بودن مربوط است ونشان می‌دهد که دراین مرحله خلافت وحکومت بر جامعه بشری به خود انسان ها واگذار شده است.[16]

2ـ مرحله اختلاف: به دنبال یک دوره تحقق خلافت انسان در زمین وایجاد جامعه ای مبتنی بر فطرت ووحدت، تعارضات واختلافات یکی بعد از دیگری با گسترش فرزندان آدم به وجود آمد.

در این زمان، جامعه به انواع گوناگون بهره کشی وستم روی آورد وانحراف از مسیر فطرت آغاز شد وبه جز عده ای مستضعف بیشتر انسان ها به ظلم وستم روی آوردند.[17]

3ـ مرحله خلافت وگواهی پیامبران وامامان: به دنبال مرحله اختلاف وناتوانی بشر، پیامبران برای تحقق خلافت عمومی‌ انسان در زمین مأموریت یافتند وبه انقلابی ضد ظلم و ستم دست یازیدند که در نهایت، به خلافت انسان و تشکیل دولت در زمین به دست پیامبران انجامید. پیامبران علاوه بر نقش ارشادی به ایفای دو نقش جدید یعنی تربیت انسان های مبارز وتحقق انقلاب ودگرگونی در جامعه پرداختند. در این دوره دوخط خلافت انسان وگواهی در وجود پیامبر جمع و امامت ادامه خط مشترک گواهی وخلافت پیامبر بود.[18]

4ـ گواهی ونظارت مراجع تقلید: در این مرحله، خط گواهی از خط خلافت بعد از آن که هر دوخط در شخص پیامبر وامام به هم پیوسته بود، از هم جدا شد وخط خلافت به مردم وخط گواهی به عهده مراجع تقلید گذاشته شد. خط گواهی سه نوع وظیفه خطیر را به عهده مرجع می‌گذارد.

1ـ حفظ شریعت ورسالت پیامبر از مکر معاندان، شبهات کافران وفتنه فاسقان؛

2ـ به کار گرفتن اجتهاد در فهم احکام اسلامی؛

3ـ مراقبت دقیق در اجرای احکام اسلام بین مردم.

تعیین مرجع گواه بر امت به وسیله صفات و مشخصات عمومی ‌است که از طرف خداوند پیش بینی شده، ولی تطبیق آن ها بر مراجع به عهده امت است.

نسبت به خط خلافت در عصر غیبت دوحالت متصوّر است. حالت اول آن که امت محکوم قدرت طاغوت است واز خود آزادی ندارد و نمی‌تواند حق خلافت عامه اش را انجام دهد. در این صورت، خط خلافت مانند خط شهادت به شخص مرجع برمی‌گردد و هر دوخط را او باید به عهده بگیرد.

حالت دوم آن که امت با جنبش رهایی بخش، خود را از زیر بار سلطه طاغوتیان آزاد کرده باشد. در این حالت، خط خلافت به خود مردم باز می‌گردد ومسئولیت رهبری سیاسی واجتماعی مردم به خود مردم سپرده می‌شود و این مطلب از دو آیه زیر استفاده می‌شود.

«وامرهم شورا بینهم»

«المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر»

آیه اول می‌گوید مردم صلاحیت دارند امور خود را، خودشان به دست گیرند ودر مواردی که دستور صریحی نرسیده، کارهای خود را با مشورت فیصله دهند.

آیه دوم هر فرد مسلمانی را نسبت به دیگری حق حاکمیت و ولایت می‌دهد و به مسأله امر به معروف به عنوان نمونه اشاره می‌کند واین حقی است که همه در آن مساوی هستند. در نتیجه، طبق دو اصل بالا در هنگام بروز اختلاف باید از شورا و رأی استفاده کرد. بدین ترتیب در عصر غیبت، مسئولیت های دو خط بین مرجع و مردم تقسیم می‌شود.[19]

بررسی

چنان که دیدیم از فرمایشات شهید صدر استفاده می‌شود که در عصر غیبت اصولاً خط گواهی (شهادت) از خط خلافت جدا و خط خلافت به مردم و شهادت به عهده مراجع تقلید گذاشته شده است.

امّا در صورتی که مردم محکوم قدرت طاغوت باشند، مراجع مسئولیت خط خلافت را همانند خط شهادت به عهده دارند و زمانی که امت به رشد برسند وخود را از زیر سلطه طاغوتیان آزاد کنند، خط خلافت به مردم باز می‌گردد ومسئولیت سیاسی، اجتماعی مردم به خودشان سپرده می‌شود.

شیوه اعمال خلافت مردم هم به این صورت است که مردم از میان خود یکی را انتخاب کرده وزمام امور جامعه را به اومی‌سپارند.

چنان که گذشت شهید بزرگوار برای اثبات مدعای بالا به دوآیه استدلال کرده است. یکی آیه شورا «امرهم شورا بینهم» ودیگری آیه «المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض». وی معتقد است که این دو آیه مکمل یکدیگرند و با هم مدعای بالا را اثبات می‌کنند؛ زیرا آیه اول اثبات می‌کند که رأی ونظر مردم در انتخاب ولی امر جامعه حجت است، لیکن از این جهت که در صورت تعارض میان رأی بیشترین عوام با کمترین فرهیخته و دانشمند، نظر کدام گروه مقدم است؟ آیا کمیت ملاک است یا کیفیت؟ ابهام دارد.

آیه دوم این ابهام را برطرف و اثبات می‌کند که حق ولایت وحاکمیت مردم همانند امر به معروف ونهی از منکر، حقی است که همه مردم در آن مساوی هستند. از این رو، در موارد تعارض کیفیت با کمیت، کمیت ملاک است وبه نظر بیشترین عمل می‌شود.

دیدگاه بالا از چند جهت قابل مناقشه است:

1ـ هیچ کدام از دو آیه مذکور بر مدعا دلالت ندارند و مدعای بالا را اثبات نمی‌کنند؛ زیرا استدلال به آیه شورا مبتنی بر این مطلب است که از آیه حجیّت رأی بیشترین مردم در انتخاب ولی امر استفاده شود، حال آن که این مطلب از آیه استفاده نمی‌شود؛ زیرا آیه در سیاق آیاتی قرار گرفته که درصدد بیان صفات واعمالی است که باعث نجات انسان وذخیره قیامت است واین صفات در زمان صدور آیه قابل فعلیّت برای مؤمنان بوده است؛ مانند: دوری از گناهان کبیره، عفو وگذشت، اقامه نماز و…[20] و مشورت کردن در زمره این دسته از صفات ذکر شده است وحال آن که اگر مشورت را به معنی حجیت نظر بیشترین مردم در انتخاب ولی امر بگیریم در زمان پیامبر قابل اجرا وبه فعلیت رسیدن برای مؤمنان نبوده است؛ زیرا از ضروریات اسلام است که با حضور پیامبر ولی امر جامعه با رأی بیشترین مردم انتخاب نمی‌شود.

بنابراین، مراد از «امرهم» در آیه «ولایت» نیست و هدف از مشورت هم حجیت نظر بیشترین مردم نیست، بلکه مراد آیه استفاده از فکر دیگران وروشن کردن مطلب با استفاده از دیدگاه دیگران است، در نتیجه، مضمون این آیه با آیه شریفه «وشاورهم فی الامر» یکی خواهد بود.

دلالت آیه دوم بر مدعا منوط بر این است که مراد از «ولایت» در آیه به معنی اولویت تصرف باشد نه نصرت و یاری. در صورتی که آیه با هر دو معنا سازگار است.

تفریع «امر به معروف» هم مؤید معنی اول نیست؛ زیرا امر به معروف و… با هر دو معنا سازگار است، وهیچ قرینه‌ای برای حمل «ولایت» در آیه بالا به معنی اول وجود ندارد.[21]

2ـ شهید صدر بین حالتی که مردم محکوم قدرت طاغوت هستند و حالتی که نیستند تفکیک قایل شده و در حالت اول معتقد است که خط خلافت مانند خط شهادت به شخص مرجع بر می‌گردد و در حالت دوم، خط خلافت به خود مردم باز می‌گردد و خط شهادت به عهده مراجع خواهد بود.

پرسشی که در این جا مطرح است آن است که به چه دلیل بین این دو حالت تفاوت گذاشته است؟ اگر ادله ولایت فقیه را تمام می‌داند، در هر دو حالت زمام امور به عهده فقیه خواهد بود واگر تمام نمی‌داند در هیچ یک از دوحالت، خلافت و ولایت به عهده مرجع نخواهد بود.

بعضی از شاگردان شهید صدر سعی کرده اند توجیهی برای تفکیک میان این دوحالت ارائه دهند. به عقیده ایشان، شهید صدر معتقد است که زمام امور مردم به خودشان واگذار شده اما در حالی که مردم زیر سلطه ظالم باشند، در این صورت، وظیفه مربوط به خلافت را فقیه ومرجع به عهده می‌گیرد. برای این که در این حالت فقیه قدر متیقن است علاوه بر آن که می‌توان ولایت وخلافت فقیه در این دوره را از توقیع شریف نیز استفاده کرد؛ زیرا از ارتکاز عقلایی ومناسبت حکم و موضوع استفاده می‌شود که توقیع شریف مقید به مقدار قصور مولّی علیه است.

از این رو، در قضایای فردی از توقیع شریف نمی‌توان ولایت فقیه را بر انسان بالغ، عاقل، غیرغایب و غیرقاصر اثبات کرد. نسبت به قضایای اجتماعی هم چنین است. مردمی‌که زیر سلطه اند قاصرند و تحت ولایت قرار می‌گیرند ولی مردمی‌که آزادند، مردم رشیدی اند که نیاز به ولی و قیم ندارند.[22]

خود این بزرگوار متوجه است که این توجیه قابل دفاع نیست؛ زیرا قیاس جامعه وقضایای اجتماعی به قضایای فردی، قیاس مع الفارق است؛ زیرا قبول داریم فرد بالغ عاقل و… نیازی به متولی وقیم ندارد. امّا جامعه بشری هرگز بی نیاز از زمامدار و متولی نیست.

طبق هر دونظریه (انتخاب وانتصاب) جامعه به زمامدار نیاز دارد و بی نیاز از متولی نیست. منتها طبق نظریه انتخاب زمامدار را خود مردم انتخاب می‌کنند و طبق نظریه «انتصاب» زمامدار را خداوند تعیین کرده و ائمه معرفی کرده اند. از این رو مشروعیتش از جانب خدا است وتنها مقبولیّت و پذیرش آن به عهده مردم گذاشته شده است.

3ـ شهید صدر برای مرجع و فقیه، در عصر غیبت سه وظیفه مهم بیان داشته است:

1ـ حفظ شریعت، 2ـ اجتهاد، 3ـ مراقبت دقیق در اجرای احکام اسلام بین مردم.

پرسش ما این است که اگر در عصر غیبت خط شهادت از خط خلافت از هم جدا شده وخط خلافت به خود مردم بازگشته ومسئولیت رهبری سیاسی واجتماعی به مردم سپرده شده است، فقیه با چه قدرت و امکاناتی وظیفه مهم حفظ شریعت ومراقبت بر اجرای دقیق احکام را انجام می‌دهد؟

[1] «المجتهد المطلق إذا توافرت فیه سائر الشروط الشرعیة فی مرجع التقلید … جاز للمکلف أن یقلّده، کما تقدم، وکانت له الولایة الشرعیة العامة فی شؤون المسلمین شریطه أن یکون کفواً لذلک من الناحیة الدینیة والواقعیة. وللمجتهد المطلق ایضاً ولایة القضاء ویسمی‌علی هذا الاساس بالحاکم الشرعی وسیأتی الحدیث عن الولایة العامة والقضاء واحکامه فی القسم الرابع من الفتاوی الواضحة ان شاء الله.» الفتاوی الواضحه وفقاً لمذهب اهل البیت، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق، ج 1، ص 115، م 23.

[2] «اذا کان الحکم کاشفاً عن الواقع کموارد المرافعات فلا یجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفة ویجوز للعالم بالمخالفة أن یرتب آثار الواقع المنکشف لدیه. وامّا اذا کان الحکم علی اساس ممارسة المجتهد لولایته العامة فی شؤون المسلمین فلا یجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفة ولا یجوز للعالم بالخطاء ان یجری علی وفق علمه.» منهاج الصالحین بهامشه التعلیق علیه، تألیف سید محمدباقر الصدر، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1396 ق، ج 1، ص 11، م 25.

[3] «هناک روایات اخری عدیدة غیر ان ما نعتمد علیه هوالتوقیع خاصة فی اثبات الولایة العامة.» از دست خط شریف شهید صدر که تصویرش در اختیار نگارنده است.

[4] خلافة الانسان وشهادة الانبیاء، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1399 ق، ص 13.

[5] همان.

[6] همان، ص 14.

[7] همان، ص 15 ـ 19.

[8] همان، ص 21.

[9] همان، ص 23.

[10] سوره مائده (5) آیه 44.

[11] خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، ص 24.

[12] همان، ص 25.

[13] همان، ص 25.

[14] همان، ص 28.

[15] «کان الناس امّة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین النّاس فیما اختلفوا فیه» سوره بقره (2) آیه 213.

[16] خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، ص 33.

[17] همان، ص 34.

[18] همان، ص 39.

[19] همان، ص 47 ـ 52.

[20] سوره شوری (42) آیات 36 ـ 39.

[21] ولایة الامر فی عصر الغیبة، سید کاظم حسینی حائری، ص 166.

[22] ولایة الامر فی عصر الغیبة، سید کاظم حسینی حائری، ص 137 به بعد.

متن زیر مقاله جايگاه عدالت در انديشه شهيد سيد محمدباقر صدر نوشته سرکار خانم نجمه کیخا است.

درآمد:

پرسش اساسى اين پژوهش اين است كه عدالت در انديشه شهيد صدر چه جايگاهى دارد؟ و اساساً مفهوم آن چيست؟ هدف از اين بحث اين است كه با بررسى مفهوم عدالت از ديدگاه ايشان و بررسى جايگاه عدالت از نظرگاه وى، به شناخت هر چه بيشتر اين مفهوم نائل آمده و با راه هاى برقرارى آن در جامعه نيز آشنا گردم.

ممكن است در نگاه نخست پاسخ اين پرسش بديهى به نظر رسد، چرا كه شهيد صدر يكى از علماى بنام شيعى معاصر است و روشن است كه عدالت اجتماعى نيز در انديشه ايشان جايگاه بس رفيعى خواهد داشت. اما مطالعه اين پژوهش و مقايسه اى كه در برخى قسمت ها بين نظرات ايشان و ساير فرهيختگان علم و دين در زمينه عدالت انجام گرفته است. اهميت انتخاب اين موضوع را روشن خواهد  نمود،  اهميتى كه ايشان براى عدالت اجتماعى قائلند  در آثار و انديشه كمتر انديشمندى مشاهده شده است.

اين پژوهش از دو بخش عمده تشكيل شده است: بخش نخست به ايضاح مفهوم عدالت در انديشه صدر  مى‌پردازد و در دومين  بخش به بررسى آراء و نظرات ايشان در خصوص عدالت سياسى، اقتصادى و قضائى اشاره خواهد شد. در پايان نيز خاتمه و پى نوشت ها خواهد آمد.

الف: مفهوم عدالت

از نظر انديشمندان عدل تعاريف مختلف يافته است، در اين پژوهش به تعاريفى كه از سوى علماى مسلمان شده است خواهم پرداخت و در اين زمينه بايد اين نكته را متذكر شوم كه در آثار انديشمندان مسلمان بسيار كم به مقوله عدالت اجتماعى توجه شده است؛ و بيشتر به عدل كه آن هم اغلب عدل الهى و عدل فردى است توجه شده است؛ اقبال به عدالت اجتماعى را بيشتر در ميان متأخرين مى توان شاهد بود.

شيخ انصارى در مكاسب، عدالت را به معناى «استواء، استقامت و يا هر دو آنها»[1] دانسته است. آيت الله مطهرى چهار معنا براى كلمه عدل ذكر نموده است كه عبارتند از: «موزون بودن. تساوى و نفى هر گونه تبعيض، رعايت حقوق افراد و عطا كردن به هر ذى حق، حق او را و رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد»[2]. و در جاى ديگر در تعريف عدالت گفته اند: «افراد بشر در دنيا بر حسب خلقت خودشان و به حسب فعاليت هايى كه مى كنند و استعدادهايى كه از خود نشان مى دهند، استحقاق هايى پيدا مى كنند؛ عدالت عبارت است از اينكه آن استحقاق و آن حقى كه هر بشرى به موجب خلقت، و به موجب كار و فعاليت خودش بدست آورده است، به او داده شود؛ نقطه مقابل ظلم است كه آنچه را كه فرد استحقاق دارد به او ندهند و از او بگيرند، و نقطه مقابل تبعيض است كه دو فرد كه در شرايط مساوى قرار دارند، يك موهبتى را از يكى دريغ بدارند و از ديگرى دريغ ندارند[3]».

آيت الله صدر در تعريف عدالت مى فرمايد: «العدالة عبارة من الاستقامة على شرع الاسلام و طريقته» «عدالت عبارت است از استقامت بر شرع و طريقت اسلام[4]». «شهيد صدر در اين بيان به آيات 12 سوره هود و 16 سوره جن استنار مى جويد و در ادامه بحث مى افزايد: اين عدالت به شرط اين است كه اين استقامت و حركت بر راستى و حق، تبديل به طبيعت ثابت و كاملى براى شخص عادل گردد، نظير عادت. و در ادامه مى افزايد: اين گونه عدالت در مسئوليت هايى نظير مرجعيت عليا، ولايت عامه بر مسلمين، قضا، امامت نماز جماعت و جمعه و اقامه شهادت شرط است و سزاوار است در درجه عالى از عدالت باشد و استقامت و اخلاص براى خدا در وجود او ريشه دوانده باشد[5]». شهيد صدر در جاى ديگر در تعريف عدالت مى نويسند: «العدالة هى الوسطية و الاعتدال فى السلوك» عدالت عبارت است از رعايت حد وسط و اعتدال در سلوك و رفتار[6]».

عدالت داراى اقسامى است. در يك تقسيم بندى، عدالت را به فردى و اجتماعى تقسيم مى كنند. تعريف عدالت فردى از ديدگاه آيت الله صدر همان بود كه ذكر شد، اما تعريف عدالت اجتماعى از ديدگاه ايشان اينگونه است كه: «عدالتى كه مسئوليت هاى اجتماعى در خلافت عمومى انسان بر آن استوار است، همان وجهه اجتماعى عدل الهى است كه پيامبران مناديش بودند و رسالت آسمانى بر آن تأكيد داشته است؛ و اين اصل دوم از اصول دين است كه همواره پس از توحيد عنوان مى گردد[7]». شهيد صدر با اين تعريف اهميتى به عدالت اجتماعى داده است كه كمتر كسى چنين اهميتى براى آن قائل شده است. در واقع ايشان زير بنا را عدالت اجتماعى مى دانند كه عدل الهى براى توجه به آن مورد تأكيد واقع شده است. چنانكه در جاى ديگر مى فرمايند: «اين يك امر تصادفى نيست كه عدل دومين اصل از اصول دين اسلام قرار گيرد و از ميان صفات خدا متمايز شود اين امر نشانه يك نوع شدت اهتمامى است كه بايد در رفتار و عمل خود نسبت به آن ابراز داريم، و نقش آن را در مسير زندگى خود نشان دهيم[8]».

اين مطلب در انديشه علماى ديگرى چون شهيد دكتر بهشتى چنين آمده است: «در جامعه اسلامى زير بناى همه عدل ها، عدل اخلاقى است. حتى عدل اقتصادى و عدل سياسى به دليل نقشى كه در عدل اخلاقى دارد مورد توجه است، به طورى كه اگر در يك مقطعى از زمان ديديم كه عدل اخلاقى را بايد قربانى كنيم تا به عدل اجتماعى يا عدل اقتصادى برسيم، حق نداريم اولويت را به عدل اقتصادى بدهيم و عدل اخلاقى را قربانى كنيم… اصل عدل اخلاقى و معنويت است[9]».

حضرت امام خمينى (ره) نيز زير بناى اساسى را عدل الهى مى دانند، ايشان در جايى مى فرمايند: «همه پاسدار اسلام و حكومت حق باشيد. در اينجا پاسدارى اين است كه اين حكومت، حكومت عدل باشد، پاسدارى از عدالت اين است كه پاسدار خودش داراى عدالت باشد تا بتواند پاسدارى از عدالت كند[10]».

اينها همه نشان دهنده جايگاه برجسته و البته متفاوت از ديگر انديشمندان معاصر است كه عدالت اجتماعى در انديشه شهيد صدر دارد.

براى اينكه بهتر به انديشه هاى شهيد صدر در خصوص عدالت اجتماعى بپردازم، نظر ايشان در خصوص هر كدام از انواع عدالت، در زير به طور جداگانه بحث مى شود.

ب: انواع عدالت

1. عدالت اقتصادى

عدالت اقتصادى، از جمله مباحثى است كه شهيد صدر به تفصيل در كتب مختلف به آن پرداخته است، و به جهت اهميت فراوان آن، ايشان يكى از وظايف خطير دولت را تعديل ثروت و برابرى اجتماعى مى دانند. و آن را اين چنين معنا مى كنند: «1. تأمين حداقل رفاه و آسايش براى همه افراد جامعه؛ 2. تعيين مرزها و حدود مصرف و جلوگيرى از بالا رفتن سطح زندگى و حد معقول رفاه افراد؛ 3ـ جلوگيرى از انحصار و احتكار اموال و تجمع ثروت در دست طبقه اى خاص و تلاش براى فراهم آوردن امكانات كار و فرصت توليد براى همگان[11]».

شهيد صدر، در حقيقت دخالت دولت در اقتصاد را ضامن برقرارى عدالت اجتماعى در جامعه دانسته اند و در اين باره مى نويسند: «اصل مداخله دولت در امور اقتصادى كه به موجب آن دولت، توليد را ارشاد مى نمايد به مثابه وسيله اى است كه دولت اسلامى همواره براى ضمانت اجراى قوانين عمومى توزيع، و جلوگيرى از كجروى ها و تخلف از عدالت اجتماعى در اختيار دارد[12]».

شهيد صدر معتقد است عدالت اجتماعى داراى دو اصل عمومى است كه عبارتند از: «1. اصل همكارى عمومى (تكافل عام)؛ 2. اصل توازن اجتماعى[13]». و بر اساس اين دو اصل وظايفى براى دولت مقرر داشته است. از جمله آنهاست: «هر گاه شرايط استثنايى و خاصى پيش آيد كه برابرى اجتماعى و توزيع عادلانه امكانات را به خطر اندازد، دولت موظف است كه در اين امور دخالت كند و بر پايه اختيارات و صلاحيت هايش براى برقرارى موازنه اجتماعى و حفظ آن تصميمات لازم را اتخاذ كند؛ تأمين اجتماعى افراد را تضمين كند تا هر كس از حداقل رفاه برخوردار باشد، موازنه و برابرى اجتماعى در زندگى را از طريق نزديكتر ساختن سطوح مختلف زندگى افراد ايجاد كند، تا بالاترين درجه ممكن، بخش عمومى را به كار گيرد و سياست كلى توسعه اقتصادى كشور را طرح ريزى كند[14]».

ايشان اصل كفالت همگانى را «مسئوليت متقابل افراد نسبت به همديگر» مى داند «و به موجب آن مسلمانان جهان كفالت يكديگر را بر عهده داشته و اسلام در حدود امكانات، آن را فريضه اى مثل ساير فرايض لازم الاجرا دانسته است[15]». همچنين «منظور از توازن اجتماعى، توازن افراد جامعه از حيث سطح زندگى است. مضمون اين نظريه ]اين است كه[ در رسيدن به توازن اجتماعى دولت موظف به پياده كردن آن و نزديك سازى طبقات مختلف به يكديگر و افزايش سطح زندگى مردمان كم درآمد مى باشد[16]». «پيامبر بزرگوار اسلام از آنرو كه خواستار محقق ساختن عدالت اجتماعى اسلامى بود، كار سياسى خود را با برقرارى برادرى و پياده كردن اصل همكارى ميان مهاجرين و انصار آغاز نمود[17]».

در واقع با تأمل در اين دو اصل، اين فكر كه همواره براى تأمين عدالت اجتماعى، بايد دولتى ثروتمند وجود داشته باشد. از بين مى رود؛ چرا كه بر مسلمانان تمام جهان واجب است نسبت به يكديگر مسئول باشند و دولت نيز با نزديك سازى طبقات مختلف به يكديگر، در واقع از انباشت ثروت در دست شمارى اندك مى كاهد. بنابراين مى توان گفت: اين بهترين طرحى است كه يك انديشمند براى رفع تبعيض مى تواند از ميان تعاليم اسلام ارائه دهد.

2ـ عدالت سياسى ـ حقوقى

يكى از شاخص هاى اصلى دموكراسى تساوى افراد در برابر قانون است؛ اين اصل تمام امتيازات موردش و طبقاتى و نژادى را از ميان بر مى دارد. و يكى از مطالب مورد بحث در اين قسمت، مسأله مساوات و عدالت است. اين دو مقوله تا حدود زيادى از يكديگر متمايزند. برابرى را بيشتر به اين معنا گرفته اند كه «تمام مردم از امكانات مساوى استفاده كنند، يعنى از نظر حقوق با يكديگر برابر باشند و اعم از سفيد و سياه و فقير و غنى مشمول يك قانون باشند و امتيازى جز نيروى درك و فهم و لياقت و دانش در ميان نباشد[18]».

اما عدالت بيشتر به معناى «دادن حق صاحبان استحقاق بدون هيچ تبعيضى ميان آنهاست[19]».

استاد شهيد مرتضى مطهرى ضمن فرق نهادن ميان اين دو مفهوم، نوعى ملازمت ميان آنها ايجاد نموده و نوشته است: «عدالت از يك نظر ملازم است با مساوات. مساوات يعنى به همه به چشم مساوى نگريستن و تبعيض قائل نشدن. لازمه اينگونه مساوات، عدالت است. يعنى اينكه به هر كسى هر اندازه استحقاق دارد داده شود[20]».

نظر آيت الله صدر نيز تقريباً نزديك به نظر استاد مطهرى است. صدر عدالت را در بردارنده مساوات معنا نموده است. از جمله مى گويد: «اگر در جامعه اى تبعيضى بين انسان ها وجود نداشته باشد و همه در برابر قوانين با هم برابر باشند، در آن جامعه عدالت برقرار مى گردد و حاكميت هاى ظالمانه از بين مى روند[21]».

شهيد صدر، مردم را تعيين كننده سرنوشت خود مى داند و مى فرمايد «حق امت است كه اداره امور اجتماعى و سياسى و اقتصادى خود را البته در پرتو تعاليم بشريعت اسلام بر عهده گيرد. بر همين اساس، هر يك از افراد جامعه مى تواند با توجه به اين حق، نظريات و انديشه هاى خود را بازگو كند و دست به فعاليت هاى سياسى، در اشكال گوناگون بزند. همچنين همگان حق دارند كه شعاير دينى و مذهبى خود را انجام دهند» و وظيفه دولت مى داند كه «اين حقوق و زمينه هاى آن را براى هم وطنان غير مسلمان نيز فراهم آورد. البته اگر آنها معتقد به عضويت در اين مجموعه سياسى باشند دچار چوب فكرى آن را بپذيرند، گر چه معتقد به دين ديگرى هستند[22]».

شهيد صدر خود قانون اساسى را عامل نفى تبعيض در جامعه مى داند. آنهم قانونى كه بر اساس تعاليم شرع اسلام باشد. «در اسلام بخش ثابت قانون اساسى، احكام الهى است و اين دسته از احكام الهى، ضامن واقع بينى قانون اساسى مى باشد و نمى گذارد هيچ گونه تبعيضى به وجود آيد[23]».ايشان قانون اسلام و عمل به قانون را از فرق هاى بزرگ اسلام با ساير حكومت ها دانسته و مى فرمايند: «از نظر شكل حكومت، حكومت اسلام حكومت قانون است و به بهترين شكل بر قانون متكى مى باشد، زيرا قانون اسلام بر حاكم و محكوم به نحو مساوى سيطره دارد، و بنابراين رژيم پادشاهى و همه سيستم هاى حكومت فرد بر مردم و نظام اشرافى از نظر اسلام نادرست است[24]».

در خصوص قانون اسلام اين نكته شايان ذكر است كه از آنجا كه تعاليم اسلام بر اساس فطرت و عقايد و احساسات و باورها و نيازهاى انسان است و قانون هاى تصويبى نيز بر اساس اين تعاليم وضع مى شوند از اين رو «افراد در برابر اين قوانين با هم مساويند و نه در وضع و نه در تنفيذ و اجرا كوچكترين امتيازى نسبت به يكديگر ندارند[25]». همانطور كه در كلام گهربار حضرت على(ع) نيز آمده است كه: «واعلموا أنّ الناس عندنا فى الحق اُسوةٌ[26]» همه مردم در نزد ما و در آئين حكومت ما حقوق برابر دارند.

خاتمه:

با بحث مختصر و فشرده اى كه در خصوص عدالت اجتماعى در انديشه آيت الله صدر انجام شد، نمى توان به يك نتيجه گيرى و جمع بندى قطعى و نهايى حكم نمود. اهميتى كه ايشان به جامعه و رعايت حقوق افراد مى دهد فراتر از اين پژوهش كوتاه است. اما به هر حال اين پژوهش راهى است براى رسيدن به عمق بحث عدالت اجتماعى در انديشه اين عالم برجسته جهان اسلام.

در مجموع مى توان گفت: ايشان عدالت را بزرگترين هدف حكومت و حتى مؤثرترين عامل براى تأسيس دولت توسط پيامبران مى دانند[27].

در اين پژوهش تا حدودى نيز با راه كارهاى برقرارى عدالت اجتماعى در انديشه شهيد صدر آشنا شديم، تشكيل حكومت، توجه به قانون، توسعه سياسى، اقتصادى و قضايى از راه كارهايى بودند كه در اين پژوهش به آنها اشاره شد.

 

[1]. مرتضى انصارى. مكاسب (بيروت: مؤسسه النعمان للطباعة و النشر و التوزيع، 1410 ق، 1990 م). ج 3. ص 147 و 148. به نقل از: كاظم قاضى زاده. انديشه هاى فقهى ـ سياسى امام خمينى (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهورى، 1377) ص 386.

[2]. استاد شهيد مرتضى مطهرى. مجموعه آثار (1). (تهران: صدرا، 1370) ص 78.

[3]. استاد شهيد مرتضى مطهرى. سيرى در سيره ائمه اطهار (تهران: صدرا، 1367) ص 253 و 254.

[4]. محمد حسين جمشيدى. انديشه سياسى شهيد رابع امام سيد محمد باقر صدر (تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1377) ص 255.

[5]. همان.

[6]. همان. ص 256.

[7]. همان. ص 255.

[8]. همان. ص 290.

[9]. سيد محمد حسينى بهشتى. بررسى و تحليلى از جهاد، عدالت، ليبراليسم، امامت (بى جا: ستاد برگزارى مراسم هفتم تير، بى تا) ص 23 و 24.

[10]. صحيفه نور، ج 7، ص 219.

[11]. سيد صدر الدين قپانچى. انديشه هاى سياسى آيت الله سيد محمد باقر صدر. ترجمه: ب ـ شريعتمدار. (تهران: رسا، 1362) ص 34.

[12]. سيد محمد باقر صدر. اقتصاد ما. ترجمه: ع ـ اسپهبدى. (انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1360) ج 2. ص 273 و 274.

[13]. پيشين. ص 333.

[14]. سيد صدر الدين قپايخى. پيشين .ص 34.

[15]. سيد محمد باقر صدر، اقتصاد ما، پيشين. ص 290.

[16]. همان. ص 301.

[17]. همان. ص 334.

[18]. على آقا بخشى. فرهنگ علوم سياسى (تهران: مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران، 1375) ص 128.

[19]. شهيد مرتضى مطهرى. زندگى جاويد يا حيات اخروى (تهران: صدرا، 1373) ص 46.

[20]. همان.

[21]. محمد حسين جمشيدى. پيشين.ص 171.

[22]. سيد صدرالدين قپانچى. پيشين. ص 34.

[23]. سيد محمد باقر صدر. جمهورى اسلامى. ترجمه: سيد جعفر حجت (تهران: روزبه، 1313) ص 23.

[24]. همان.

[25]. محمد حسين جمشيدى. پيشين. ص 266.

[26]. نهج البلاغه. نامه 70.

[27]. محمد حسين جمشيدى. پيشين. ص 333 و 334.

نوشتار حاضر به بررسی دیدگاه‌های فلسفه اجتماعی شهید صدر، نظریه پرداز برجسته‌ی اقتصاد، فلسفه و فقه اسلامی‌/ شیعی معاصر می‌پردازد. از ایشان مکتوب مستقلی در زمینه‌ی فلسفه اجتماع و یا فلسفه تاریخ موجود نیست، ولی آرای اجتماعی او را می‌توان در ذیل آثار پراکنده‌ی ایشان، از جمله مباحث تفسیری ـ تاریخی وی که در اوایل انقلاب اسلامی ‌ایران (1357) طرح شده مطالعه نمود. حاصل این مقاله این است که آیت الله صدر در عرصه‌ی فلسفه اجتماع، نظریه ابداعی مستقلی ارائه نکرده است: در برخی از مسائل به اقتباس از آرای بعضی از فلاسفه بزرگ معاصر خود پرداخته و در برخی دیگر، دیدگاه ناهمخوانی عرضه کرده است.

کلید واژه‌ها: اندیشه اجتماعی، تفسیر اجتماعی، فلسفه اجتماعی، محمدباقر صدر.

 

نویسنده: دکتر محمود تقی‌زاده داوری (استاد دانشگاه قم)

منبع: فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی– شماره٢٣

مقدمه

آیت الله سید محمدباقر صدر عموماً در جایگاه‌ یکی از نظریه پردازان برجسته‌ی اسلام معاصر مطرح می‌شود، اگرچه تخصص اصلی او، در فقه و حقوق شیعی/ اسلامی است، ولی دو کتاب «فلسفتنا»ـ که در توضیح فلسفه‌ی اسلامی ‌در مقایسه با فلسفه‌های معاصر مغرب زمین نوشته شده – و اقتصادنا»- که در شرح اقتصاد اسلامی‌در مقایسه با مکتبهای اقتصاد سرمایه داری و اشتراکی نگاشته شده است – او را به فیلسوف و اقتصاددانی نامدار تبدیل کرده است. او امروزه نه تنها برای محافل علمی- دانشگاهی جهان اسلام، بلکه برای همه بخش‌های اسلام شناسی، ایران شناسی، عراق شناسی و عرب شناسی دانشکده‌های شرق شناسی جهان کاملاً شناخته شده است. او عموماً در جایگاه ‌یکی از نمایندگان و نظریه پردازان شاخص اندیشه اسلامی‌ معاصر مطرح می‌شود؛ از این رو شناخت و معرفی ابعاد مختلف آثار و اندیشه‌های او از جمله اندیشه‌های اجتماعی و تاریخ وی امری ضروری خواهد بود.

زندگی‌نامه

گفته شده سید محمد باقر صدر در 25 ذیقعده سال 1353 ه ق (10اسفند 1313 ه ش) در شهر کاظمین عراق متولد شده است (جمشیدی، 1377، ص 35) اصولاً خاندان صدر از خانواده‌های روحانی شناخته شده در عراق، ایران و لبنان به شمار می‌رود. چهره‌های سرشناسی چون امام موسی صدر در لبنان، آیت الله سیدرضا صدر در قم، آیت الله سید محمد صدر و فرزند مبارزش سید مقتدی صدر که این روزها نفس آمریکایی‌ها را در عراق گرفته است. همگی از وابستگان این خاندان پهن دامنه اند. پدرش سیدحیدر و جدش سیداسماعیل و جد مادری اش شیخ عبدالحسین آل یاسین همگی از چهره‌های شناخته شده حوزه‌های علمیه عراق بوده اند. سیدمحمدباقر در سه سالگی پدرش را از دست داد و برادر بزرگ‌ترش سید اسماعیل، سرپرستی او را برعهده گرفت. نبوغ و حافظه سرشار وی از همان کودکی در میان خانواده و محیط آموزشی چشمگیر بود. گفته شده رئیس الوزرای وقت، سید محمد صدر، او را تشویق می‌کرد تحصیل در مدارس رسمی‌جدید را ادامه دهد و به دانشگاه برود (همان، ص 36)؛ ولی سید محمدباقر تحصیل در مدارس قدیمی‌(حوزه علمیه) را ترجیح می‌داد؛ از این رو در یازده سالگی به تحصیل علوم دینی روی آورد. ابتدا در کاظمین و سپس از سال 1365 ه ق در نجف آن را دنبال نمود تا مدرس و مجتهد مشهوری گردید و سرآخر نیز به مقام مرجعیت جمعی از شیعیان پیرو خود رسید و عالی ترین منصب روحانی شیعی را – بدون هیچ ابهام و تردیدی- از آن خود ساخت. شرح حال نویسان وی، از سید اسماعیل برادر بزرگ ترش به عنوان معلم دروس اولیه او، و سپس از دایی‌اش، شیخ مرتضی آل یاسین و در ادامه، از آیت الله سید محمد روحانی و آیت الله سیدابوالقاسم خویی به عنوان معلمان دروس عالیه‌ی او در دانش فقه و اصول فقه نام برده اند. او علوم عقلی/ فلسفی را نزد فیلسوف برجسته‌ی عصر خود، شیخ صدرا بادکوبه‌ای تحصیل کرده است.

فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی

پس از کودتای عبدالکریم قاسم در سال 1378 ه ق فضای سیاسی نسبتاً باز و پرتحرکی در عراق پدید آمد و جریان‌های دین ناگرای ناسیونالیستی و سوسیالیستی و کمونیستی عربی در قالب امواج توفنده‌ی فراگیری، جوانان مسلمان و شیعه عراقی را در خود جذب می‌کرد، در چنین فضایی بود که اولین تشکل روحانی عراقی با عنوان جماعه العلماء به رهبری شیخ مرتضی آل یاسین، دایی تحصیل کرده و روشنفکر سید محمدباقر، به منظور مبارزه با جریان‌های فوق الذکر پدید آمد و به انتشار مجله «الاضواء» همت گمارد. سید محمدباقر به همراهی سید مهدی حکیم (یکی از فرزندان انقلابی آیت الله سید محسن حکیم(ره)، مرجع تقلید شیعیان وقت عراق)، شاخه‌ی جوانان این جماعت را رهبری می‌کرد و در سرمقاله‌های مجله الاضواء دیدگاه‌های خود را منتشر می‌نمود. در همین ایام بود که او ضرورت ایجاد یک تشکل سیاسی اسلام گرا با عنوان «حزب الذعوه الاسلامیه» را در جهت مبارزه با احزاب سیاسی ملی گرا و سوسیالیست و به قدرت رساندن تحصیل کرده‌های مسلمان عراقی، مرکب از حوزوی‌ها و دانشگاهیان احساس نمود، و بدین ترتیب جوانان تحصیل کرده عراقی را به سمت سازماندهی سیاسی و تلاش برای دستیابی قدرت و حاکمیت سوق داد. تقریباً همه شخصیت‌های پرنفوذ عراق پس از صدام حسین همچون آیت الله شهید سیدمحمد باقر حکیم، سیدعبدالعزیز حکیم، دکتر ابراهیم جعفری (نخست وزیر سابق)، نوری المالکی (نخست وزیر فعلی) و نیز برخی از مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی‌ایران، نظیرآیت الله سید محمود‌ هاشمی شاهرودی رئیس قبلی قوه قضائیه و آیت الله محمدعلی تسخیری، رئیس سازمان تقریب مذاهب اسلامی، همگی از پرورش یافتگان ایشان محسوب می‌شوند.
با گرم شدن تنور انقلاب در ایران شهید صدر نیز در عراق آن را با حرارت تمام حمایت نمود و حتی فعالیت‌های روزانه خود را متناسب با حرکت آن درآورد. هنگامی‌که انقلاب اسلامی‌ایران به پیروزی رسید او نیز درس‌های خود را تعطیل کرد تا با نظریه‌پردازی و کتابت دستورالعمل‌های اجرایی و قانونی مورد نیاز ایران، به این انقلاب نوپا کمک نماید. فشار رژیم بعثی در کنترل و محدودیت او سبب شد او در سال 1358 ه ش تصمیم بگیرد به ایران مهاجرت نماید، ولی تلگرام امام خمینی(ره) به ایشان، او را از این امر منصرف نمود: «از قرار مسموع جنابعالی به واسطه بعضی پیشامدها خیال هجرت از عراق را دارید. اینجانب از این امر نگران هستم. هجرت جنابعالی را از نجف اشرف- مرکز علوم اسلامی- صلاح نمی‌دانم. امید است انشاءالله رفع نگرانی جنابعالی بشود (موسسه تنظیم نشر وآثار امام خمینی(ره)، 1379 ج7، ص 422). این نگرانی در تلگرام دیگر امام خمینی(ره) به صدر نیز مورد تأکید قرار گرفت: «پیشامدهای اخیر یکی پس از دیگری موجب تأسف است. انتظار آن نبود که با جنابعالی، شخصیت علمی‌و اسلامی‌چنین رفتار شود. … حوزه علمیه نجف اشرف که در خدمت اسلام و مسلمین است، در حلول تاریخ حافظ استقلال عراق، بلکه سایر کشورهای اسلامی‌ بوده است انتظار ندارد که مورد اهانت واقع شود و یکی از شاخص‌ترین بزرگان آن مورد تهاجم واقع شود (همان، ج8، ص 150).
به هر تقدیر خطابه‌ها، سخنرانی‌ها، فتواها، موضع‌گیری‌ها و برپایی تظاهرات خیابانی در حمایت قاطع مستمر از انقلاب ایران، امر خوشایندی برای رهبری دیکتاتوری رژیم بعثی عراق نبود و طبعاً دستگیری و بازداشت آیت الله صدر را به دنبال داشت(جمشیدی، 1377، ص 42). تظاهرات حمایت آمیز مردمی ‌از ایشان، نگرانی تبدیل شدن عراق به ‌یک ایران دیگر را برای مقامات امنیتی و دستگاه رهبری آن پدید آورد. رژیم تصریح کرد: اجازه نمی‌دهد خمینی دیگری در عراق به وجود آید. این چنین بود که تنها اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی‌ایران در تاریخ 19 جمادی الاولی 1400 ه ق (16 فروردین 1359) او و خواهر دانشمند و نویسنده اش بنت‌الهدی صدر را دستگیر و به زندان بغداد روانه ساخت. سه روز بعد پس از شکنجه‌های فراوان و بدون محاکمه آن دو را مظلومانه به شهادت رساند(22 جمادی الاولی 1400 ه ق/ 19 فروردین 1359 ه ش).

آثار علمی

مجموع آثار سید محمدباقر صدر در یک مجموعه پنج جلدی در دهه گذشته در بیروت به چاپ رسیده است. این آثار طیف وسیعی از دانش‌ها را فرا می‌گیرد.
برخی از این آثار همانند المعالم الجدیده فی الاصول و دروس فی علم الاصول در علم اصول فقه و برخی دیگر همانند بحوث فی شرح العروه الوثقی و الفتاوی الواضحه در علم فقه و بعضی همچون الاسس المنطقیه للاستقراء در زمینه فلسفه علم و بعضی چون فلسفتنا در شرح فلسفه اسلامی‌ در مقایسه با فسلفه‌های نوین مغرب زمین و برخی چون اقتصادنا، البنک اللاربوی فی الاسلام، صوره عن اقتصاد المجتمع الاسلامی‌خطوط تفصیلیه عن اقتصاد المجتمع الاسلامی‌و الاسس العامه للبنک فی المجتمع الاسلامی، در توضیح نظام اقتصادی اسلام در مقایسه با نظام‌های اقتصادی سرمایه داری و اشتراکی و برخی چون منشور حزب الدعوه الاسلامیه، لمحه فقهیه تمهیدیه عن مشروع دستور الجمهوریه الاسلامیه فی ایران و منابع القدره فی الدوله الاسلامیه در زمینه فلسفه حقوق وحقوق سیاسی و برخی چون فدک فی التاریخ، التشیع والاسلام- که به عنوان مقدمه ای بر کتاب تاریخ الامامیه و اسلافهم، دکتر عبدالله فیاض نوشته شده وتوسط علی حجتی کرمانی به فارسی ترجمه شده است و با عنوان تشیع، مولود طبیعی اسلام به چاپ رسیده است.
دورالائمه فی الحیاه الاسلامیه، اهل البیت، تنوع ادوار و وحده هدف و بحث حول المهدی (عج)، در زمینه‌ی تاریخ اسلام و تشیع و بعضی دیگر چون المدرسه القرآنیه، خلاقه الانسان و شهاده الانبیاء والحریه فی القرآن در زمینه انسان شناسی فلسفی و فلسفه تاریخ و بعضی چون رسالتنا و المدرسه الاسلامیه (مرکب از دو مقاله «الانسان المعاصر والمشکله الاجتماعیه» و «ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامی») و کتاب المرسل، الرسول، الرساله، شامل مجموعه مقالاتی است که شهید صدر در زمینه‌های مختلف کلامی، اجتماعی و اقتصادی ناظر به وضعیت امروز مسلمانان به نگارش درآورده است.

 رویکرد علمی

رویکرد صدر به مسائل اجتماعی و تاریخ همانند رویکرد شهید مطهری(ره) رویکردی فلسفی – دینی است او موضوع مورد پژوهش خود را در ابتدا تجزیه و تحلیل عقلانی می‌کند و ابعاد آن را به طور نظری و برهانی شرح و بسط می‌دهد و سپس نظریه‌ی نهایی اش را با متون دینی، آیات قرآنی و احادیث، تأیید می‌کند و مستند می‌سازد؛ از این رو روش کار او، روش یک متأله / متکلم دین باوری است که با استناد به متون دینی برای مسائل فکری، انسانی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی خود راهکار می‌جوید.

 

 دیدگاه‌های اجتماعی

بینش‌های فلسفه اجتماعی و فلسفه‌ی تاریخی صدر در کتابچه «السنن التاریخیه فی القرآن الکریم» و یا «المدرسه القرآنیه» که مجموعه ای از چهارده سخنرانی اوست و نیز مقاله «الانسان المعاصر والمشکله الاجتماعیه» که بازنویسی شده‌ی مقدمه او بر کتاب فلسفتناست، مطرح شده است؛ در عین حال، دیدگاه اجتماعی ایشان به طور ضمنی و پراکنده در لابه لای آثار ایشان از جمله کتاب اقتصادنا نیز دیده می‌شود. شهید صدر در مقاله مزبور به سه مسئله از مسائل فلسفه اجتماع می‌پردازد که در ادامه آنها را از نظر می‌گذرانیم:

الف) منشأ زندگی اجتماعی

این بحث همواره برای بشر مطرح بوده که چرا به زندگی جمعی تن داده و می‌دهد. آیا میلی درونی به طور غریزی و جبری او را به سمت دیگران می‌کشاند؟ آیا ترس از عوامل طبیعی و محیطی، او را به زندگی با دیگران سوق می‌دهد؟ آیا تجربه و محاسبه و عقل منفعت طلب، او را به زندگی اجتماعی و بهره گیری از دسترنج دیگران وا می‌دارد؟ آیا تمایلی فطری همراه با آگاهی‌های اکتسابی، زندگی اجتماعی را اجتناب ناپذیر می‌سازد؟ اینها احتمالات و توجیهاتی است که در نوشته‌های فلاسفه‌ی اجتماع در تفسیر «هل الانسان مدنی بالطبع» مطرح شده است.
افلاطون گفته بود انسان ذاتاً حیوانی اجتماعی است (کاپلستون، 1362 ج 1، ص 257) و شهر یا جامعه بدین علت پدید می‌آید که او به تنهایی نمی‌تواند همه مایحتاج خود را مهیا سازد؛ از این رو به مساعدت دیگران نیاز دارد (plato,1974,p.40). افلاطون نیاز به خوراک، مسکن و پوشاک را به عنوان سه نیاز اساسی انسان در تشکیل زندگی اجتماعی مطرح ساخته بود (افلاطون، 1380، ج 2، ص 868-869)، ولی ابونصر فارابی دیدگاهی ترکیبی و جامع نگر ارائه داده است: هم نیازهای اساسی طبیعی و زیستی انسانی را در شکل گیری زندگی اجتماعی دخیل دانسته و هم نیازهای اصیل معنوی، یعنی کمال خواهی و کمال جویی و دستیابی به برترین کمال ممکن را (فارابی، 1991 م، ص 117).
برخلاف افلاطون که تنها نیازهای طبیعی جسمانی را عامل گرایش به جمع و جامعه تصور کرده فارابی نیازهای اصیل وجودی معنا گرایانه بشر را نیز در پیوستن وی به غیر دخیل دانسته است. از نظر فارابی، انسان بدون جمع و جماعت هیچ گاه به کمال مطلوب خود نمی‌رسد و این کمال هنگامی‌به نهایت می‌رسد و بشر به عالی ترین حد متصور کمال خود دست می‌یابد که جامعه جهانی فاضله واحد شکل گیرد و بشر به وحدت برسد و نوع واحد در جامعه جهانی واحد به‌یکپارچگی برسد. ( همان، ص 118).
اما علامه طباطبایی(ره) استثمارجویی و نیاز به بهره گیری از خدمات دیگران را توجیه زیست اجتماعی بشر دانسته است. او در ذیل عنوان اصل استخدام و اجتماع در کتاب اصول فسلفه و روش رئالیسم، به طور مفصل و مستوفا به تشریح اصل استخدام ابداعی خود پرداخته است. از نظر علامه طباطبایی(ره) انسان همانند سایر موجودات جاندار به تعامل و بده – بستان با محیط اطراف خود می‌پردازد و در جهت رفع نیازهای خود از آنها بهره می‌برد و یا آنها را در جهت رفع نیازهای خود استخدام می‌کند؛ از این رو او به جمع می‌پیوندد و تشکیل جامعه می‌دهد تا از منافع دیگران بهتر استفاده کند و دیگران را بهتر به خدمت گیرد. انسان اولاً و بالذات مستخدم بالطبع است وثانیاً و بالعرض مدنی و اجتماعی است (طباطبایی [بی تا]، ص 193-200). این نظریه به روشنی ذات و جوهر انسان را جمعی و اجتماعی تلقی نمی‌کند و دگردوستی و جمع خواهی او را اصیل و ریشه دار نمی‌بیند، بلکه استثمار و بهره جویی از دیگران را اصل و پایه‌ی روابط انسانی تلقی می‌کند؛ براین اساس، زندگی اجتماعی و جامعه، پدید آمده تا بهره گیری متقابل انسان‌ها را تحقق بخشد وآن را قاعده مند سازد.
جالب اینکه برجسته ترین شاگرد علامه طباطبایی(ره)‌یعنی مرتضی مطهری(ره) دراین زمینه از استاد خود فاصله گرفته و به فارابی نزدیک شده است. به نظر شهید مطهری «زندگی اجتماعی انسان‌ها از قبیل زندگی خانوادگی زن و مرد است که هریک از زوجین به صورت یک جزء از یک کل در متن خلقت آفریده شده و در نهاد هرکدام، گرایش به پیوستن به کل خود وجود دارد… انسان‌ها از نظر امکانات و استعدادها یکسان و همانند آفریده نشده اند، که اگر چنین آفریده شده بودند هر کس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعاً نیاز متقابلی و پیوندی و خدمت متبادلی در کار نبود. خداوند انسان‌ها را از نظر استعدادها و امکانات جسمی‌و روحی و عقلی و عاطفی مختلف و متفاوت آفریده است… و به این وسیله، زمینه‌ی زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است… زندگی اجتماعی انسان امری طبیعی است نه صرفاً قراردادی و انتخابی و نه اضطراری و تحمیلی» (مطهری، [بی تا]، ص 13-16).
در عین حال، تفسیر صدر در این مقوله، کاملاً با دیدگاه مذکور طباطبایی مطابق است. از نظر صدر «انسان به طور فطری بر پایه‌ی خود دوستی (حب به ذات) و تلاش در جهت رفع حوائج‌اش و سپس بر استخدام اشیای محیط خود، در جهت رفع نیازهایش آفریده شده است؛ از این رو طبیعی است که او خود را مضطر به استخدام انسان‌های دیگر در جهت رفع این نیازها بیابد؛ زیرا او قادر نیست نیازهایش را به جز از طریق تعاون با سایر افراد برطرف سازد؛ بدین گونه، روابط اجتماعی [انسان‌ها] برپایه این نیازهای [متقابل] شکل گرفت و در خلال تجربه‌ی طولانی زندگی انسانی، توسعه‌یافت و به ثمر نشست؛ بنابراین زندگی اجتماعی انسان مولود نیازهای انسانی است و نظام اجتماعی همان شکلی است که زندگی اجتماعی را براساس همان نیازها نظم و قاعده می‌دهد» (صدر، 1398، ص 297-298).
ولی در این زمینه می‌توان تفسیری جدید از زیست اجتماعی انسان، مستند به شواهد و قرائن تجربی ارائه داد؛ بدین معنا که بین مرحله کودکی و مرحله بزرگسالی انسان، تفاوت قائل شد و هریک را با شرایط عینی و واقعی آن تفسیر نمود. ما انسان‌ها در مقطع کودکی، به سبب نیازهای اساسی زیستی و جسمانی خود به خانواده وابسته ایم، از حمایت حضانت آنها برخوردار می‌شویم و از این طریق زنده می‌مانیم و به حیات خود ادامه می‌دهیم. ما پیوستن به خانواده را انتخاب نمی‌کنیم وآگاهانه وارد جمع خانوادگی نمی‌شویم، بلکه با فشار جبری برای رفع نیازهای غریزی مان از یک طرف و با تمایلات آگاهانه‌ی فرزند دوستی والدینمان از طرف دیگر، مسیر ادامه حیات ما در بین خانواده و جامعه هموار می‌گردد؛ بدین ترتیب در حالی رشد می‌کنیم که به زندگی کردن با جمع خو گرفته ایم و عادت کرده ایم و همین عادت طبیعت ثانوی ما شده است (العاده طبع ثان)؛ سپس هنگامی‌که به دوره جوانی و بزرگسالی می‌رسیم و قوای عقلانی مان رشد می‌کند و توانمندی‌های ذهنی‌مان شکوفا می‌شود، گاه بدون فکر به همان عادت و سنت ادامه می‌دهیم و قدرت شکستن آن رویه را در خود نمی‌یابیم و گاه به ارزیابی و مطالعه‌ی آن می‌پردازیم، عواطف و احساسات انسان‌دوستانه و قوم گرایانه‌ی خود را در یک طرف می‌نهیم و هزینه‌ی زحمت‌ها و مزاحمت‌ها و تقاضاهای دیگران را در طرف دیگر می‌گذاریم؛ و نیازها و حاجت‌های خود به مساعدت‌های دیگران را در طرف سومی‌قرار می‌دهیم و نهایتاً خدمات و تلاش‌های یاری دهنده دیگران را در طرف آخر؛ بدین ترتیب، جوانب و اطراف و دستاوردها و هزینه‌های با دیگران زیستن را محاسبه می‌کنیم، حال به صورت آگاهانه و هوشیار، یا زیستن با دیگران را ترجیح می‌دهیم و ملازم و مصاحب همیشگی جمع و جماعت می‌شویم (چنانچه عموم مردم اینچنین اند) و یا انزوا و عزلت و گوشه نشینی را اختیار می‌کنیم و از اختلاط و همنشینی با انسان‌های دیگر می‌پرهیزیم (چنانچه افراد اندک نیز چنین می‌کنند).
در مجموع، به نظر می‌رسد زندگی اجتماعی انسان را نمی‌توان به طور کلی و با عاملی واحد تفسیر و توجیه نمود. باید بین مقاطع سنی انسان و بین گروه‌های مختلف انسانی (به لحاظ آگاهی و فهم) تفاوت قائل شد. کودکان به طور ناآگاهانه و جبری به منظور رفع نیازهای اساسی زیستی و جسمانی شان، به خانواده و عشیره پیوسته اند و از خدمات آنها بهره مند می‌شوند؛ در حالی که بزرگسالان این چنین نیستند. آنها طیفی را تشکیل می‌دهند که‌یک طرف آن را عادت نیمه هوشیارانه و نیمه آگاهانه به زندگی خانوادگی، گروهی، قومی‌و ملی تشکیل می‌دهد و طرف دیگر آن، میل کاملاً آگاهانه فطری و انتخاب همراه بودن با جمع و جماعت و قبیله و عشیره.

ب) هستی جامعه

جامعه را می‌توان به عنوان مجموعه/ مرکبی از گروه‌های انسانی دانست که دارای الگوهای رفتاری مشابه و فرهنگی واحدی هستند (گیدنز، 1374، ص 10/کوئن، 1380، ص 15). هنگامی‌که این واحد یکپارچه را به صورت ساکن و ایستا در نظر گرفته، هستی و چیستی و عوارض و لوازم آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم، دانش فلسفه‌ی اجتماعی را پدید می‌آوریم و هنگامی‌که آن را به صورت متحرک وپویا و ساری و جاری در زمان در نظر می‌گیریم و از ابتدا و انتها و منازل و مراحل و شکل حرکت و عامل حرکت آن بحث می‌کنیم، دانش فلسفه (نظری) تاریخ را ایجاد می‌کنیم (سروش، 1360، ص 7-8). اکنون بحث این است که جامعه به عنوان یک واحد ترکیبی، از چه نوع وحدت، چه نوع هستی، چه نوع وجود و چه نوع واقعیت فلسفی برخوردار است؟ آیا موجودی حقیقی و مرکبی واقعی، همانند سایر اشیای عینی و واقعی است و یا مرکبی است اعتباری و واحدی است فرضی؟
معروف ترین طرفدار نظریه اول در میان فلاسفه اسلامی‌معاصر، شهید مرتضی مطهری(ره) است که آن را در کتاب جامعه و تاریخ خود به خوبی شرح کرده است. از نظر شهید مطهری(ره) «جامعه مرکب حقیقی است از نوع مرکبات طبیعی، ولی ترکیب روح‌ها و اندیشه‌ها و عاطفه‌ها و خواست‌ها و اراده‌ها و بالاخره ترکیب فرهنگی نه ترکیب تن‌ها و اندام‌ها… افراد انسان که هرکدام با سرمایه ای فطری و سرمایه ای اکتسابی از طبیعت، وارد زندگی اجتماعی می‌شوند، روحاً در یکدیگر ادغام می‌شوند و هویت روحی جدیدی که از آن به روح جمعی تعبیر می‌شود، می‌یابند. این ترکیب خود یک نوع ترکیب طبیعی مخصوص به خود است که برای آن شبیه و نظیری نمی‌توان یافت. این ترکیب از آن جهت که اجزاء هویت جدیدی می‌یابند، ترکیب طبیعی و عینی است، اما از آن جهت که کل و مرکب به عنوان یک واحد واقعی وجود ندارد، با سایر مرکبات طبیعی فرق دار» (مطهری، [بی تا]، ص 18-19). شهید مطهری(ره) سپس این نظریه را که به نظریه «اصاله الفرد و اصاله الجمع» موسوم است، با برداشت قرآنی نیز تأیید می‌کند: «قرآن برای امت‌ها (جامعه‌ها) سرنوشت مشترک، نامه‌ی عمل مشترک فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است. بدیهی است امت اگر وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و صاعت و عصیان معنا ندارد؛ اینها دلیل است که قرآن به نوعی حیات قائل است که حیات جمعی و اجتماعی است. حیات جمعی صرفاً یک تشبیه و تمثیل نیست، یک حقیقت است؛ همچنان که مرگ جمعی نیز یک حقیقت است» (همان، ص 21-22).
جدی ترین طرفدار نظریه دوم یعنی نظریه «اصاله الفرد» فیلسوف معاصر، محمد تقی مصباح یزدی است که آن را به طور تفصیلی در کتاب جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن شرح داده است. او بدون ذکر نام شهید مطهری (ره) در شرح نظریه وی گفته است: «بعضی از دانشمندان و نویسندگان اسلامی‌ هم بر این رفته اند که جامعه، خود از نوعی حیات که مستقل از حیات یکایک افراد است برخوردار می‌باشد، هرچند این حیات جمعی وجود جدایی از وجود حیات فردی ندارد، بلکه در افراد پراکنده شده و حلول کرده است؛ بنابراین جامعه، قوانین و سنتی متمایز از قوانین و سنت حاکم بر اعضای خود دارد که باید شناخته شود. اجزای جامعه که همان افراد انسان اند، استقلال هویت خود را – ولو به نحو نسبی – از دست می‌دهند، ولی در عین حال استقلال نسبی شان محفوظ است؛ زیرا حیات فردی و فطرت فردی و مکتسبات فرد از طبیعت به کلی در حیات جمعی حل نمی‌شود، در حقیقت انسان با دو حیات و دو روح و دو تن زندگی می‌کند: یکی حیات و روح و من فطری انسانی که مولود حرکات جوهری طبیعت است و دیگری حیات و روح و من جمعی که زاییده‌ی زندگی اجتماعی است و در من فردی حلول کرده است (مصباح یزدی، 1379، ص 79-80). او سپس به نقد این دیدگاه پرداخته می‌گوید: «این قبیل سخنان اگر از مقوله بیانات خطابی و شعری، یعنی مبنی بر مسامحه و تشبیه باشد، جای چون و چرا ندارد…؛ ولی اگر… اعتقاد به دو روح و دو هویت برای هر انسان باشد به کلی مردود است. …اعتقاد به دو روح و دو هویت برای هر انسان کاملاً سخیف و باطل است» (همان، ص 81).
به هر تقدیر، مجموع عبارات شهید محمدباقر صدر در این زمینه، کاملاً ناسازگار و ناهمخوان است. صدر در یک دسته از نوشته‌ها به نقد نظریه «اصاله الجمعی» و هستی واقعی جامعه پرداخته آن را نظریه ای مارکسیستی منبعث از هگل تلقی کرده و در شرح آن اظهار داشته است: «لکن شایسته نیست همانند تعدادی از فلاسفه اروپایی دچار توهم شویم و جامعه را موجودی هیولایی، دارای وحدت وجودی اندام واره‌ای، مستقل از افراد، که هر فرد آن، به مثابه‌ی سلولی در این هیولای بزرگ جای گرفته در نظر آوریم. این تصور هگل و تعدادی از فلاسفه اروپایی (طرفدار او) است… ولی تصوری نادرست است و ما نیازی نداریم که دچار اغراق در تخیل تا بدان درجه شویم که از این هیولای اسطوره ای مرکب از افراد بحث کنیم. از نظر ما، چیزی جز افراد، جز زید و بکر و خالد وجود ندارد. از نظر ما موجودی اصیل پنهان در ورای افراد وجود ندارد» (صدر، 1400 ق، ص 99-100).
صدر همین نگرش را در مکتوبی دیگر نیز مورد تأکید قرار داده است: «اقتصاد اشتراکی به جامعه، به عنوان موجود بزرگی می‌نگرد که افراد در آن ذوب شده و جای هر فرد درآن همانند جای سلول در یک عضو بدن است. طبق این نظریه که افراد را در آزمایشگاه بزرگ اجتماعی حل کرده و در هیولایی بزرگ ذوب می‌کند، اعمالی که توسط افراد جامعه انجام می‌شود، دیگر عمل افراد نخواهد بود، زیرا افراد همگی در موجودی بزرگ [به نام جامعه] ذوب شده و رابطه‌ی عامل عمل با نتیجه‌ی عملش قطع می‌شود و جامعه، عامل حقیقی [عمل‌ها] و مالک نتیجه عمل همه افراد خواهد بود…؛ ولی دیدگاه اسلام با اقتصاد شیوعی و اشتراکی متفاوت است…؛ زیرا اسلام جامعه را به عنوان موجودی بزرگ در ورای افراد که آنها را از این سو، به آن سو سوق می‌دهد، در نظر نمی‌گیرد؛ و [اساساً] جامعه چیزی نیست جز کثرت بی شماری از افراد؛ از این رو دیدگاه واقعی این است که افراد را به عنوان بشری که حرکت می‌کنند و عمل می‌کنند، مورد توجه قرار دهیم» (صدر، 1398 ق، ص 309-311).
شهید صدر در عین حال در دسته ای دیگر از نوشته‌های خود، بر هستی واقعی جامعه متمایز از هستی افراد تصریح کرده و آن را با آیات متعدد قرآنی مستند ساخته است: «از جمله آیات کریمه ای که این دید کلی- که تاریخ دارای سنت و قانون است – را به ما می‌دهد، آیه 49 سوره‌یونس و آیه 34 سوره اعراف با مضمونی شبیه به هم است: “لکل امه اجل اذا جاء اجلهم فلایستأخرون ساعه ولا یستقدمون”: برای هر امتی اجل/ عمری است که هنگامی‌که اجل آن افراد در رسد، نه ساعتی به عقب انداخته می‌شود و نه به جلو. در این دو آیه شریفه، ملاحظه می‌کنیم که کلمه اجل / مدت/ عمر به امت نسبت داده شده است؛ یعنی به وجود جمعی/ مجموعی مردم و نه به این افراد و یا به آن فرد؛ پس در این صورت فراتر از اجل/ عمر محدود محتوم هر فرد انسانی، اجلی دیگر و عمری دیگری برای هستی اجتماعی آن افراد وجود دارد؛ یعنی برای امت در معنای جامعه ای که بین افراد آن علایق و ارتباطاتی براساس مجموعه ای از افکار و امیال و قوا و استعدادهای [مشترک] وجود دارد، این جامعه که قرآن کریم از آن به امت تعبیر می‌کند، برای آن عمر، مرگ، حیات و حرکت هست؛ همان گونه که فرد حرکت می‌کند و زنده است و بعد می‌میرد، امت نیز این چنین است، زنده است و سپس می‌میرد. همان گونه که مرگ فرد تابع عمر و قانون و قاعده است، عمر و اجل امت‌ها نیز تابع ضابطه و قانون است» (همان، ص 56-57).
حال ممکن است در جمع بین عبارات ناسازگار فوق معتقد شویم دسته اول، تحریر و نوشته صدر بوده و دسته دوم تقریر متن مکتبوب شده و سخنرانی اوست که به سبب شهادت او، هیچ گاه بازبینی و بازنویسی نشده است؛ و همه می‌دانیم که بازنویسی و اصلاح خطابه‌ها و سخنرانی‌ها نیز در بین دانشمندان امری رایج بوده و هست. اگر مجال بازبینی برای صدر دست می‌داد، او این ناسازگاری را مرتفع می‌ساخت ولی باید متوجه بود که سخنرانی‌های او نیز با هم ناسازگار است. برخی از مضامین سخنرانی شماره چهار او در کتاب المدرسه القرآنیه با برخی از عبارات سخنرانی شماره شش ایشان در آن کتاب متعارض و غیرقابل جمع است. در سخنرانی اول برای جمع و جامعه، هستی مستقل و عمر و اجل قائل است و «اصاله الجمعی» می‌شود؛ در حالی که در سخنرانی بعدی، آن را کاملاً نفی می‌کند و اصالت را منحصراً از آن فرد تصویر می‌کند. در مجموع، به نظر می‌رسد نظریه‌ی بینابین «اصاله الفرد و اصاله الجمع» شهید مطهری (ره) را می‌توان با شواهد و قرائن تجربی تأیید نمود. قیاس یک جامعه، قیاس یک برنامه رایانه ای است که توسط بشر نوشته و به کار گرفته می‌شود، ولی در ادامه وجودی مستقل و متمایز از اذهان نویسندگان و طراحان خود پیدا می‌کند، در عین حال پویاست و قابل تغییر و کم وزیاد شدن است. جوامع نیز این چنین اند، عین افراد نیستند بلکه از حاصل جمع تعامل و کنش و واکنش افراد، بافت و شبکه نظام مند و الگوداری از روابط اجتماعی پدید می‌آید که پویاست، قابل تغییر وتوسعه است، همراه با افراد و حاکم بر رویه و رفتار افراد است ولی عین آنها نیست؛ مستقل و متمایز است؛ خارجی و عینی و قابل مشاهده است؛ در عین حال ترکیبی منحصر به فرد است هستی و وجودی منحصر به فرد دارد، نمادین است قابل قیاس با سایر اعیان و اشیا و مرکبات طبیعی و صناعی نیست، وضعیت آن از طریق آثار و کارکردهای آن شناخته می‌شود؛ از این رو، گاه در اوج حیات و قدرت و حِدّت و اعتلاست و گاه در نهایت ضعف، سستی و از هم پاشیدگی و قهقرا.

ج) چیستی جامعه

پس از بحث هستی جامعه منطقاً جای بحث از گوهر، ذات، ماهیت و چیستی جامعه است. فارابی با نامگذاری کتاب‌های خود به آراء اهل المدینه الفاضله و السیاسه المدنیه، به طور تلویحی به ما فهمانده است که قوام جوامع از نظر او، همان آراء عقاید، حالات، عادت، آداب، سنن و سیره‌های فاضله و جاهله است. جامعه از این منظر، واحدی فرهنگی و موجودی فرهنگی تلقی می‌شود که دارای افت و خیز، اعتلا و انحطاط، ظهور و افول، حیات و ممات می‌باشد. درست همین رویکرد را شهید مطهری(ره) در اوایل کتاب جامعه و تاریخ مورد حمایت قرار داده است. به گفته وی: «زندگی انسان که اجتماعی است به معنای این است که ماهیت اجتماعی دارد: از طرفی نیازها، بهره‌ها و برخورداری‌ها، کارها و فعالیت‌ها ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم کارها و بهره‌ها و تقسیم رفع نیازمندی‌ها در داخل یک سلسله سنن و نظامات میسر نیست و از طرف دیگر نوعی اندیشه، ایده و خلق وخوی بر عموم حکومت می‌کند که به آنها وحدت و یگانگی می‌بخشد؛ به عبارت دیگر، جامعه عبارت است از مجموعه ای از انسان‌ها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده و ایده و آرمان در یکدیگر ادغام شده در یک زندگی مشترک غوطه ورند» (مطهری، [بی تا]، ص 11-12).
در عین حال آیت الله مصباح یزدی، علی رغم تأکیدات مستمر خطابی‌اش بر اهمیت فرهنگ و هویت فرهنگی جامعه، به طور ضمنی از ماهیت سیاسی و مدیریتی جامعه حمایت کرده است. وی در ابتدا تعریف جامعه به عنوان «مجموعه ای از انسان‌هایی که با هم زندگی می‌کنند، کارهایشان مستقل و مجزای از یکدیگر نیست، بلکه تحت یک نظام تقسیم کار با هم مرتبط است و آنچه از کار جمعی شان حاصل می‌آید در میان همه شان توزیع می‌شود» (مصباح یزدی، 1379، ص 23) را به لحاظ نظری بدون اشکال دانسته سپس به منظور رفع اشکال عملی آن قید «حکومت واحد و استقلال سیاسی» را برآن افزوده است؛ براین اساس، «جامعه گروهی از مردم است که در یک نظام جداگانه سازمان یافته اند و امورآن را مستقل از نظارت بیرونی اداره می‌کنند؛ …خواه همه‌ی افرادش از یک نژاد و دارای یک رنگ، پوست باشند و خواه نباشند؛ خواه همگی به‌یک زبان تکلم کنند و خواه به چند زبان؛ خواه در محدوده ای زندگی کنند که مرزهای جغرافیایی طبیعی، آن را از سایر سرزمین‌ها جدا می‌کند و یا در دو یا سه‌یا چند منطقه جدا و حتی دور از هم به سر ببرند» (همان، ص 24). او پس از طرح چند خرده ایراد به تعریف فوق و پاسخ به آن سرانجام اظهار داشته است: «با این همه، ضابطه‌ی حکومت واحد و استقلال سیاسی برای وحدت و تشخص یک جامعه با ارزش و معتبر تلقی می‌شود» (همان، ص 25).
متأسفانه صدر هیچ تعریفی از جامعه و یا به تعبیر وی امت، ارائه نداده است. عبارات او در این عرصه به گونه ای نیست که بتوان از مجموع نوشته‌های او، تعریفی را بازسازی نمود و از این طریق ماهیت حیات امت‌ها را کشف کرد.

نتیجه

اگرچه صدر عموماً به عنوان فیلسوف نام‌آور شناخته می‌شود، ولی در عرصه‌ی حیات اجتماعی و فلسفه‌ی اجتماع، فلسفه ورزی چشمگیری از او برجای نمانده است. تلاش‌های عقلانی و فکری او همانند علامه طباطبایی و شهید مطهری عمدتاً در چالش با مارکسیسم و ماتریالیسم تاریخی که در عصر او، گرایش فکری غالب در محافل آکادمیک و دانشجویی و روشنفکری جهان اسلام قلمداد می‌شد، صرف شده است، در عین حال همین تلاش‌ها نیز به خصوص در عرصه‌ی فلسفه‌ی اجتماع به طور منطقی و روشمند طرح و عرضه نشده و از این رو از جامعیت لازم برخوردار نمی‌باشد، اما دیدگاه تاریخی او از فراگیری و جامعیت و بداعت بیشتری برخوردار است که د رجای دیگری باید مورد بررسی قرار گیرد.
منابع:
1-افلاطون، جمهوری، ترجمه محمدحسن لطفی،ج2، چ3، خوارزمی،1380.
2-جمشیدی، محمدحسین، اندیشه سیاسی شهید رابع، امام سیدمحمدباقر صدر(ره)، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1377.
3-حسینی، محمد، الامام الشهید السید محمدباقر الصدر، بیروت: دارالفرات،1410 ه ق.
4-سروش، عبدالکریم، فلسفه تاریخ، تهران: پیام آزادی 1360.
5-صدر،سید محمدباقر، اقتصاد ما،ترجمه سیدکاظم بجنوردی، ج 1 و2
6-ــــــــــــــ، اقتصادنا، بیروت: دارالکتاب اللبنانی، 1398 ه ق /1977م.
7-ــــــــــــ، الاسلام یقود الحیاه، قم: مطبعه الخیام، 1399 ه ق (کتابچه 1-6).
8- ــــــــــــ، المدرسه الاسلامیه؛ تهران: دارالکتاب ایرانی، [بی تا].
9-ــــــــــــ، المدرسه القرآنیه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات 1400 ه ق.
10-ـــــــــــ، تشیع مولود طبیعی اسلام؛ ترجمه علی حجتی کرمانی،تهران: کانون نشر و پژوهش‌های اسلامی‌[بی تا].
11-ـــــــــــ، رسالتنا؛ تهران: مکتبه النجاح 1402 ه ق .
12-ــــــــــ، سنت‌های تاریخ در قرآن؛ ترجمه سید جمال موسوی؛ تهران: روزبه، [بی تا].
13- ــــــــــ، فلسفتنا؛ الطبعه الثانی عشر، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، [بی تا].
14-طباطبایی، محمدحسین، اصول فلسفه وروش رئالیسم، ج 2، تهران : صدرا [بی تا].
15-فارابی، ابونصر؛ آراء اهل المدینه الفاضله؛ الطبعه السادسه، بیروت: دارالمشرق،1991 م.
16- قپانچی، سید صدرالدین، الجهاد السیاسی للسید الشهید الصدر؛ تهران، المجلس الاعلی للثوره الاسلامیه فی العراق، 1404 ه ق.
17- ـــــــــــ، الفکر السیاسی للسید الشهید صدر، تهران: المجلس الاعلی، [بی تا].
18-ــــــــــــ، اندیشه‌های سیاسی شهید سیدمحمدباقر صدر، ترجمه ب. شریعتمدار؛ تهران؛ مؤسسه فرهنگی رسا، [بی تا].
19-ـــــــــــــ، دورالشهید الصدر فی الحوزه العلمیه؛ تهران: المجلس الاعلی الثوره الاسلامیه فی العراق، 1404 ه ق.
20- کاپلستون، فردریک؛ تاریخ فلسفه (جلد اول قسمت دوم)؛ ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، تهران: علمی‌و فرهنگی، 1362.
21-کوئن، بروس؛ مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رضا فاضل، ج 12 تهران: سمت 1380.
22-کولایی، الهه و دیگران، یادواره شهید آیت الله سیدمحمدباقرصدر، تهران: ناصر، 1360.
23-گیدنز، آنتونی؛ جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، ج 2، تهران: نی، 1374.
24- مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، چ 2، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1379.
25- مطهری، مرتضی؛ جامعه و تاریخ، قم: دفتر انتشارات اسلامی، [بی تا].
26- موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، صحیفه امام خمینی(ره)، ج 7، چ 1، 1378 و ج 8 ، چ 2، 1379.
27- plato:The Republic; Trans by G.M.A Crube:Indiana Hackett publishing,Inc,1974.