سعید فلاحی

نویسنده: رحیم ابوالحسنی

منبع: اندیشه تقریب، ١٣٨۵، شماره۶

چکیده

یکی از راه‌های قدرتمندی اسلام، وحدت و همدلی است و معرفی عالمانی که در اصلاح امت اسلامی کوشش‌هایی کرده، و تلاش خود را در این راه وجهه همت خود قرار داده‌اند، نقش بسزایی در تحقق این آرمان دارد. در عصر حاضر سکوت در برابر هجمه‌های فرهنگی و اعتقادی دشمنان، اسلام را از هر زمان دیگر آسیب‌پذیرتر می‌سازد؛ چنان که در گذشته نیز در اثر بی‌کفایتی زمامداران حکومت‌های اسلامی و دامن زدن آنان به اختلافات فرقه‌ای، بسیاری از آثار ارزشمند اسلامی را از دست داده‌ایم و سال‌های درازی سرمایه‌های فکری و هنری خویش را صرف اختلافات بی‌اساس کرده‌ایم.

برای اسلام با همه غنا و دارایی بی‌نظیرش، هیچ‌گاه این موقعیت پیش نیامده که آرزوهای خود را آن طور که شایسته است میان مسلمان محقق سازد. اکنون وقت آن است که نگاهی واقع‌بینانه‌تر و بی‌پیرایه‌تر به اسلام بیفکنیم و با بازگشتی دوباره به اخلاص و ایمان صدر اسلام، مشترکات مذاهب گوناگون اسلامی را در دستور کار خود قرار دهیم تا شاید اسلامی یکپارچه، قدرتمند و قوی را به ارمغان آوریم.

رسیدن به این هدف، عوامل گوناگونی را می‌طلبد که معرفی عالمان و فرهیختگان کشورهای اسلامی یکی از این عوامل است. در ادامه به معرفی دو تن از عالمان مسلمان می‌پردازیم که نقش مهمی در تقریب مذاهب اسلامی، دعوت مردم به وحدت و همدلی و بیداری اسلامی ایفا کرده‌اند.

مقدمه

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (آل عمران / ١۶٩)

در طول تاریخ انسان‌های بزرگ و آزاداندیشی وجود داشته‌اند که مجاهدت‌های صادقانه آن‌ها آن طور که شایسته مقام آن‌ها بوده است، به مردم معرفی نشده است؛ کسانی که در راه اعتلای کلمه اسلام و وحدت میان ملت‌های مسلمان تلاش‌های مخلصانه‌ای انجام داده‌اند و در این راه جان خویش را فدا کرده‌اند. آیت الله شهید سید محمدباقر صدر از جمله شخصیت‌های بزرگی است که مجاهدت‌ها و اندیشه‌های اصیل او کم‌تر به جوامع اسلامی شناسانده شده و واقعیت‌های زندگی او کم‌تر مورد اهتمام قرار گرفته است. او از آغاز زندگی، خویشتن را وقف دفاع از اندیشه‌های اصیل اسلامی نموده و در برابر خودکامگان بعثی عراق کم‌ترین هراسی به خود راه نداده و با قلم و زبان خویش پرچم مبارزه با افکار الحادی و انحرافی را برافراشت و نسل متعهد مسلمان را به همراهی با خود فرا خواند.

این نوشتار اندک، به سرگذشت رادمردی از نسل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله می‌پردازد که در عرصه‌های گوناگون حضوری فعال و کارساز داشت و با بهره‌گیری از نیروی قلم و زبان در ارایه مبانی ارزشی اسلام در همه زمینه‌های اعتقادی، اجتماعی و سیاسی از هیچ کوششی فروگذار نکرد. او اگر چه از عمر کوتاهی برخوردار بود و به تمام آرزوهای بلند دینی و سیاسی خود نرسید اما به حق باید گفت خدمات او به اسلام در دوره ۴٧ ساله زندگی‌اش هیچ‌گاه فراموش شدنی نیست و به ویژه آن‌گاه که در مقام مقدس مرجعیت قرار گرفت به طور کامل به حفظ کیان امت اسلامی همت گماشت و هویت دینی را در سرزمین‌های اسلامی گسترش داد. گفتنی است در این مقاله از منابعی استفاده شده است که نویسندگان آن از شاگردان نزدیک آیت اللّه‌ شهید صدر بوده و بسیاری از وقایع و صحنه‌ها را از نزدیک شاهد بوده‌اند.

آل صدر و شخصیت‌های برجسته این خاندان

اجداد و دودمان شهید صدر در طول بیش از دو سده در کشورهای لبنان، سوریه و عراق مشعل هدایت انسان‌ها و مرکز زعامت دینی بودند. آنان در طول این مدت به القابی چون: «آل ابی سبحه، آل حسین القطعی، آل عبدالله، آل ابی الحسن، آل شرف الدین» و در نهایت، «آل صدر» شهرت داشتند. نسبت آل صدر که آخرین سلسله این خاندان است به «سید صدر الدین صدر» (م١٢۶۴ق) بر می‌گردد.

سید صدر الدین در سال ١١٩٣ قمری در روستای معرکه در ناحیه جبل عامل چشم به جهان گشود و در سن ۴ سالگی همراه پدرش سید صالح به نجف عزیمت کرد و سپس به کاظمین و از آن‌جا به اصفهان رفت و پس از آن دوباره به نجف بازگشت و در همان‌جا در سال ١٢۶۴ قمری وفات یافت و در زاویه غربی صحن امام علی علیه‌السلام نزدیک باب سلطانی به خاک سپرده شد. وی در زمره یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان و عالمان برجسته شیعه بود. از آغاز کودکی در فراگیری علوم اسلامی شوق وافر داشت و گفته می‌شود تعلیقه خود بر کتاب قَطْر الندی را در سن هفت سالگی نگاشت و از خود او نقل شده که در سال ١٢٠۵ ق، یعنی در سن ١٢ سالگی، در مجلس درس استاد کل، وحید بهبهانی، حضور می‌یافت و قبل از رسیدن به سن بلوغ به پایه اجتهاد دست یافته و از دست مبارک علامه سید علی طباطبایی صاحب ریاض (م ١٢٣١ ق) گواهی اجتهاد دریافت نموده است. (حسینی حائری، ١٣٧۵، ص١۶و١٧).

از شخصیت‌های دیگر این خاندان، مرحوم سید اسماعیل صدر (١٣٣٨ ق) است که او نیز مانند پدرش سید صدر الدین، مرجعیت دینی را بر عهده داشت. وی پس از آن که پدرش در سال ١٢۶۴ ق چشم از جهان فرو بست، تحت حمایت برادرش محمدعلی صدر معروف به آقا مجتهد قرار گرفت تا این که به مراتب رشد و کمال رسید. او که در اصفهان اقامت داشت در سال ١٢٨٠ هجری، یعنی در سن ٢٢ سالگی، به نجف اشرف هجرت کرد تا در آن‌جا در محضر استاد اعظم شیخ مرتضی انصاری (م ١٢٨٠ ق) فقه و اصول را فراگیرد، اما هنگامی که به کربلا رسید شیخ انصاری درگذشته بود. وی از کربلا به نجف رفته و در محضر اساتید دیگر نجف شاگردی نمود تا این‌که خود در ردیف یکی از بزرگان طراز اول شیعه و جزء دانشمندانی قرار گرفت که علاوه بر تبحر در دروس فقه و اصول و دست‌یابی به مقام مرجعیت، از دانش‌های عقلی زمان خود هم‌چون کلام، فلسفه، ریاضیات، هندسه، هیئت و نجوم قدیم نیز بی‌بهره نبود. (نعمانی، ١۴٢۴ ق، ج١، ص٣٢).

آخرین استاد او در دوران تحصیل، میرزا محمدحسن مجدّد شیرازی بود که سید اسماعیل از شاگردان ویژه او به شمار می‌رفت. بعدها که میرزای شیرازی به سامرا هجرت کرد، وی هم‌چنان در نجف ماند تا آن‌که در نیمه شعبان ١٣٠٩ ق به قصد زیارت تربت پاک امام حسین علیه‌السلام راهی کربلا شد و در این شهر بود که نامه‌ای از استاد خود میرزای شیرازی دریافت نمود که استاد از او خواسته بود بدون سستی و درنگ رهسپار سامرا گردد. سید اسماعیل نیز در خواست استاد را لبیک گفته به سوی سامرا حرکت کرد و طبق سفارش استاد خود، در شهر سامرا ماندگار شد و پس از وفات مرحوم میرزای شیرازی، مرجعیت شیعه را به عهده گرفت. (حسینی حائری، پیشین، ص٢٢).

سید اسماعیل به دلایلی، از سامرا به کربلا رفت و در اواخر عمر برای معالجه بیماری‌اش به کاظمین انتقال یافت و در سال ١٣٣٨ قمری در کاظمین وفات یافت و در جوار پدر بزرگوارش سید صدر الدین صدر در مقبره خانوادگی خاندان صدر به خاک سپرده شد. (پیشین، ص٢٣).

یکی دیگر از شخصیت‌های این خاندان، مرحوم سید حیدر صدر (م ١٣۵۶ ق) فرزند سید اسماعیل صدر و پدر شهید سید محمدباقر صدر می‌باشد. سید حیدر از نوابغ روزگار و مظهر زهد و وارستگی بود. در سال ١٣٠٩ هجری در سامرا به دنیا آمد و در تاریخ ٢٧ جمادی الثانی ١٣۵۶ در کاظمین درگذشت و در مقبره خانوادگی آل صدر به خاک سپرده شد. وی در کودکی و در سال ١٣١۴ق همراه پدرش به کربلا هجرت کرد و دروس مقدماتی را نزد چند تن از اساتید آن‌جا آموخت. سپس در بحث‌های خارج پدرش سید اسماعیل و در جلسات درس سید حسین فشارکی و مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی (م ١٣۵۵ ق) در کربلا حضور یافت، به گونه‌ای که در سنین جوانی جزء دانشمندان سرشناس حوزه به شمار می‌رفت. از سید حیدر دو پسر و یک دختر به جای ماند: ١ـ آیت الله سید اسماعیل صدر؛ ٢ـ شهید سید محمدباقر صدر؛ ٣ـ شهیده آمنه صدر معروف به بنت الهدی. (نعمانی، ١۴٢۴، ج١، ص٣٧).

مادر شهید سید محمدباقر صدر دختر مرحوم آیت الله شیخ عبدالحسین آل یاسین بود که خود از بزرگ‌ترین فقیهان روزگار بود. این بانوی وارسته پس از سپری کردن عمری طولانی و مشاهده حادثه جانگداز شهادت دو فرزند خود (شهید صدر و خواهرش بنت الهدی) در ماه ربیع الثانی ١۴٠٧ق دعوت حق را لبیک گفت. (حسینی حائری، پیشین، ص٣٢).

تولد و دوران کودکی شهید صدر

شهید سید محمدباقر صدر در پنجم ذی قعده ١٣۵٣ قمری در شهر کاظمین چشم به جهان گشود. پدرش سید حیدر از مراجع عظام تقلید بود که سلسله تبار این خاندان به امام موسی بن جعفر علیه‌السلام متصل است و از ویژگی‌های افراد این خانواده آن است که همگی در زمره مجتهدان و عالمان زمان خود بوده‌اند و این ویژگی کم‌تر در افراد یک خاندان دیده می‌شود. (نعمانی، پیشین، ص۴٧).

بعد از درگذشت پدر دانشمندش، زیر نظر مادر پاکدامن و برادر خویش سید اسماعیل صدر پرورش یافت. از آغاز کودکی نشانه‌های نبوغ و تیزهوشی در وی آشکار بود. وی دروس ابتدایی خود را در مدرسه «منتدی النشر» در کاظمین فرا گرفت و به گفته دوست صمیمی او مرحوم محمدعلی خلیلی که با هم در یک مدرسه تحصیل می‌کردند، تیزهوشی و اخلاق پسندیده او موجب می‌شد که همه دانش‌آموزان مدرسه از کوچک و بزرگ به وی توجه کنند و دائما رفتار او را زیر نظر داشته باشند. هم‌چنان که آموزگاران نیز او را مورد احترام و تقدیر قرار می‌دادند. در مدرسه همه می‌دانستند که او دارای هوشی فوق العاده است و در دروس مدرسه به مراتب از همسالان خود جلوتر است. به همین دلیل آموزگاران مدرسه همیشه او را به عنوان بهترین نمونه دانش‌آموز کوشا و مؤدّب به دیگران معرفی می‌کردند. (حسینی حائری، پیشین، ص٣۶).

یکی از عواملی که زمینه‌ساز شناسایی بیش‌تر او نزد مردم شد و آوازه او را از چهار دیوار مدرسه فراتر برد، ایراد سخنرانی‌ها و خواندن اشعاری بود که وی در مراسم عزاداری سرور شهیدان امام حسین علیه‌السلام قرائت می‌کرد. شهید صدر در همان دوران ابتدایی بر فراز منبری که در صحن کاظمی قرار داشت، می‌رفت و ایراد خطبه می‌کرد. بیان آهنگین و گفتار روان او که بدون کم‌ترین درنگ، کلمات را ادا می‌کرد، همه را غرق در شگفتی می‌ساخت و شگفت‌تر آن‌که او این مطالب را در فاصله بین مدرسه تا صحن شریف کاظمی حفظ می‌کرد. (پیشین، ص٣٧).

شهید صدر از نظر فکری و فهم مطالب چنان از هم کلاسی‌های خود جلوتر بود که برخی از مطالبی را که او برای دوستان خود در زنگ تفریح مدرسه، بیان می‌کرد برای آن‌ها تازگی داشت. وی با مطالعه کتاب‌های غیردرسی مانند کتاب‌های فلسفی و مباحث نوین آن روز، سخنانی بر زبان جاری می‌ساخت که دوستان او برای نخستین بار واژه‌هایی نظیر مارکسیزم، امپریالیسم و دیالکتیک را می‌شنیدند و با شخصیت‌هایی چون ویکتور هوگو و گوته آشنا می‌شدند. شهید صدر در ایام ابتدایی چنان با هیبت و بزرگوار بود که یکی از معلمانش به نام «أبو براء» درباره او می‌گوید: «هرگاه با معلمانش سخن می‌گفت سر را به زیر می‌انداخت و دیدگانش را فرو می‌افکند. من او را از یک سو به عنوان کودکی پاک و بی‌گناه دوست می‌داشتم، و از سوی دیگر به عنوان مردی بزرگ به وی می‌نگریستم و او را احترام می‌کردم چرا که آکنده از دانش و معرفت بود تا بدان جا که روزی به وی گفتم: من در انتظار فرا رسیدن روزی هستم که از چشمه دانش و آگاهی تو سیراب شوم و در پرتو اندیشه‌ها و نظریات شما راه بیابم. اما او در نهایت ادب و احترام و همراه با شرم زدگی پاسخ داد: استاد! مرا ببخشید من پیوسته شاگرد شما و شاگرد هر کسی که در این مدرسه به من درس آموخته است، بوده‌ام». (پیشین، ص۴۶).

شهید صدر در حوزه نجف اشرف

شهید صدر پس از پایان دوره ابتدایی در شهر کاظمین، با وجود فشارهایی که از سوی آشنایان خود تحمل می‌کرد، دروس دولتی را رها کرد و بنا به سفارش مادرش عازم حوزه علمیه نجف شد و به تحصیل علوم دینی پرداخت. (نعمانی، ١۴٢۴ ق، ج١، ص۵٢)

وی در سال ١٣۶۵ ق در محضر دو نفر از بزرگ‌ترین شخصیت‌های علمی حوزه نجف اشرف، یعنی مرحوم شیخ محمدرضا آل یاسین و مرحوم سید ابوالقاسم خویی شاگردی نمود. در سن یازده سالگی منطق را فراگرفت و رساله‌ای در همین موضوع نگاشت. موضوع رساله او بررسی اعتراضاتی بود که به برخی از کتاب‌های منطقی وارد شده است. در اوایل دوازده سالگی کتاب معالم الاصول را نزد برادر خود مرحوم سید اسماعیل صدر آموخت. از تیزهوشی او همین بس که بر صاحب معالم ایراداتی را وارد کرد که مرحوم آخوند خراسانی در کفایه به آن‌ها اشاره کرده است.

هم‌زمان با شرکت او در درس مرحوم آل یاسین، شماری از دانشمندان و اساتید مانند: شیخ صدرا بادکوبی، شیخ عباس رمیثی، شیخ طاهر آل راضی، سید عبدالکریم علیخان، که نقش استادی شهید صدر را بر عهده داشتند، نیز در این درس حاضر بودند. (نعمانی، پیشین، ص۶٨). برادر وی مرحوم سید اسماعیل صدر درباره ایشان چنین گفته است: «برادر ارجمند ما همه مدارج علمی را پیش از رسیدن به سنّ بلوغ پیموده است». (حسینی حائری، پیشین، ص۴٨).

در سال ١٣٧٠ که شیخ مرتضی آل یاسین به لقای حق شتافت، وی تعلیقه‌ای بر رساله عملیه وی که «بلغة الراغبین» نام داشت، نگاشت و در همان ایام، حواشی شیخ عباس رمیثی بر این رساله را نیز تنظیم می‌کرد که شیخ عباس به او گفت: «تقلید بر شما حرام است»، کنایه از این‌که شما مجتهد مسلّم هستید. شهید صدر تحصیلات اصولی خود را در سال ١٣٧٨ ق و دروس فقه را در سال ١٣٧٩ق به پایان رساند. به این ترتیب دوران تحصیل او از آغاز تا پایان حدود هفده یا هجده سال شد. این مدت اگر چه کوتاه بود اما در واقع بسیار دامنه‌دار و گسترده بود، زیرا او در شبانه‌روز شانزده ساعت مطالعه می‌کرد و در همه حالات جز به مسایل علمی فکر نمی‌کرد.

وی به طور رسمی از روز سه‌شنبه دوازدهم جمادی الثانی سال ١٣٧٨ ق تدریس خارج اصول را آغاز کرد و این دوره درسی تا سال ١٣٩١ ق ادامه یافت. هم‌چنین شهید صدر تدریس خارج فقه را به روش عروة الوثقی در سال ١٣٨١ ق آغاز کرد که مدت‌ها ادامه داشت. (حسینی حائری، پیشین، ص۴٩).

شاگردان شهید صدر

شهید صدر در مدت حیات علمی خود شاگردان ارزنده‌ای تربیت نمود که برخی از آن‌ها تا مرحله اجتهاد نزد استاد شهید حضور داشتند. در واقع استاد شهید دو نسل از دانشمندان برجسته را پرورش داد. نسل اول شماری از دانش‌پژوهان تیزهوش بودند که از ابتدا در حلقه درسی وی حضور یافتند. نسل دوم را نیز گزیده‌ای از دانش‌پژوهان هوشمند و اهل نظر تشکیل می‌دادند که در اواخر دوره اول خارج اصول به حلقه درس استاد پیوستند و تا آخر دوره دوم خارج اصول ادامه دادند. گذشته از این دو گروه برجسته، گروهی دیگر از طلاب نیز از چشمه‌سار جوشان دانش فراوان استاد بهره‌ها برده و نکته‌ها آموختند.

اما مهم‌تر از همه باید به نخبگانی از دانش‌پژوهان دو دوره درسی استاد اشاره کرد که پیوند عاطفی ایشان با شهید گرانقدر به حدّی غیرقابل وصف رسیده بود. در میان این دسته از شاگردان او می‌توان به کسانی چون: شهید سید محمدباقر حکیم، سید نورالدین اشکوری، سید محمود هاشمی، شیخ محمدرضا نعمانی، سید کاظم حسینی حائری، سید عبدالغنی اردبیلی، سید عبدالعزیز حکیم، شهید سید عزالدین قبانچی، سید حسین صدر، سید محمد صدر، سید صدر الدین قبانچی، شیخ غلامرضا عرفانیان، شیخ محمدباقر ایروانی و بسیاری دیگر اشاره کرد.

در آن ایام که در نتیجه سرکشی و جنایات حزب کافر بعث شرایط سختی حکم‌فرما بود، شاگردان استاد، دوران مشقت‌باری را سپری می‌کردند. گاهی برخی از ایشان در خانه استاد (که در بازار عماره نزدیک مدرسه صغیر آیت الله بروجردی واقع بود) به حضور آن تندیس دانش و پارسایی شرفیاب می‌شدند و به سخنان گهربار ایشان گوش فرا می‌دادند.

آثار و تألیفات

شهید صدر آثار علمی متعددی از خود بر جای گذاشته که در موضوعات مختلف به رشته تحریر درآمده است. قلم او در موضوعات متنوع علمی حکایت از بینش وسیع او در عرصه‌های اجتماعی، دینی، سیاسی، اقتصادی و فلسفی دارد. وی در تمام این عرصه‌ها کتاب‌های ارزشمندی نگاشته که از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:

١.  اقتصادنا؛

٢.  الاسس المنطقیه للاستقراء؛ (این کتاب، علاوه بر چاپ‌های متعدد، به زبان فارسی نیز برگردانده شده است. نام فارسی آن «مبانی منطقی استقراء» می‌باشد که توسط سید احمد فهری ترجمه شده است).

٣. الاسلام یقود الحیاة؛ شش جزوه از این مجموعه در سال ١٣٩٩ قمری به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی در ایران چاپ گردید که عبارت‌اند از:

الف ـ لمحة فقهیة تمهیدیّة عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیة فی ایران؛

ب ـ صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی؛

ج ـ خطوط تفصیلیة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی؛

د ـ خلافة الانسان و شهادة الانبیاء؛

هـ. منابع القدرة فی الدولة الاسلامیة؛

و ـ الاسس العامة للبنک فی المجتمع الاسلامی.

۴. البنک اللاربوی فی الاسلام؛ این کتاب به صورت مقالات مستمر توسط آقای گلسرخی کاشانی ترجمه و در ماهنامه مکتب اسلام چاپ شده است).

۵. بحوث فی شرح العروة الوثقی؛

۶. بحوث حول المهدی(عج)؛ (این کتاب بارها چاپ شده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. در ابتدا به عنوان مقدمه‌ای بر کتاب «تاریخ الغیبة الصغری» سید محمد صدر، نوشته شد اما بعد به صورت کتاب مستقل به چاپ رسید و ترجمه آن با نام «امام مهدی (عج) حماسه‌ای از نور» منتشر شده است).

٧. بحث حول الولایة؛ (این کتاب با نام «تشیع مولود طبیعی اسلام» توسط آقای علی حجتی کرمانی به زبان فارسی برگردانده شده است. هم‌چنین ترجمه دیگری از این کتاب به قلم آقای آیت اللّهی منتشر گردیده است).

٨. بلغة الراغبین؛ (تعلیقه بر رساله عملیه مرحوم آیت اللّه‌ العظمی شیخ محمد رضا آل یاسین).

٩. دروس فی علم الاصول؛ (این کتاب در سه مرحله به نام «حلقات» نگاشته شد که حلقه سوم آن دارای دو بخش می‌باشد).

١٠ـ فدک فی التاریخ؛ (یکی از مهم‌ترین حوادث تاریخی صدر اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در این کتاب مطرح شده و چگونگی شکل‌گیری نظام سیاسی و اجتماعی اسلام را بررسی نموده است. این کتاب بارها چاپ شده و به زبان فارسی نیز ترجمه گردیده است).

١١ـ فلسفتنا؛ (این کتاب بارها در ایران و بیروت چاپ شده و مجموعه‌ای از مباحث فلسفی اسلامی به صورت تطبیقی و مقایسه‌ای با مکاتب جدید مادی به ویژه مارکسیزم می‌باشد).

١٢ـ غایة الفکر فی علم الاصول؛ (از این کتاب فقط جزء نخست آن در سال ١٣٧۴ شمسی چاپ شد).

١٣ـ المعالم الجدیدة للاصول؛ (این کتاب، بارها به چاپ رسیده است که نخستین بار آن در سال ١٣٨۵ق توسط دانشکده اصول دین در عراق بوده است).

١۴ـ المدرسة الاسلامیة؛ (دو بخش از این کتاب چاپ شده است: بخش اول، الانسان المعاصر و المشکلة الاجتماعیة. بخش دوم، ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامی).

١۵ـ منهاج الصالحین؛ (تعلیقه‌ای بر رساله عملیه آیت العظمی سید محسن حکیم می‌باشد).

١۶ـ موجز أحکام الحج.

جایگاه علمی شهید صدر

ویژگی‌های علمی شهید صدر تنها به دانش فقه و اصول محدود نمی‌شود، بلکه دیدگاه‌های فکری او در عرصه‌های منطق، فلسفه، اقتصاد، اخلاق، تفسیر و تاریخ نیز قابل ملاحظه است و او در هر یک از این موضوعات تألیفات ارزشمندی دارد. نوآوری‌ها و سخنان تازه او در موضوعات بالا به هیچ وجه قابل انکار نیست.

استاد شهید در کتاب «المعالم الجدیدة للاصول» سیر شکوفایی علم اصول را در سه مرحله دسته‌بندی کرده است که در این‌جا مجال بازگویی آن‌ها نیست. اما مباحث تازه‌ای که شهید صدر مطرح کرد، در واقع مرحله چهارمی را به وجود آورد که بعد از مراحل مقدماتی، مرحله ثمردهی علمی، و مرحله رشد و کمال علمی، وارد دوره رشد نهایی اصول گردید که در این مقاطع، بحث‌های ارزنده او، هم‌چون گوهری تابناک بر تارک دانش اصول درخشید. بحث‌های شهید صدر در باب سیره عقلائیه و سیره متشرعه و راه‌های کشف آن و قواعد حاکم بر آن، از این نمونه است و یا به عنوان مثال، مباحثی که وی در مسئله حجیت قطع و مسئله «مولویت مولا و حدود آن» انجام داد از نمونه‌های دیگر نوآوری و ابتکارات شهید صدر می‌باشد. (حسینی حائری، پیشین، ص۶٧).

هم‌چنین، نوآوری‌ها و ابتکارات این شهید در دانش فقه کم‌تر از نوآوری‌های وی در علم اصول نیست. از مجموعه بحث‌های فقهی ایشان، چهار جلد کتاب با نام «بحوث فی شرح العروة الوثقی» به زیور طبع آراسته شده است. در این کتاب‌ها پژوهش‌های ارزنده‌ای به چشم می‌خورد که هیچ دانشمندی پیش از وی آن‌ها مطرح نکرده است. آن‌چه شهید صدر در نظر داشت این بود که در دانش فقه از چند جهت دگرگونی پدید آورد که نسبت به برخی از این آرمان‌ها در حدی که تدریس نمود یا کتابی نوشت، توفیق یافت. سعی او بر این بود که در استنباط احکام، ویژگی‌های فردی و نگرش‌های محدود را به ویژگی‌های اجتماعی و نگرش‌های جهانی تبدیل کند. برای مثال، او می‌خواست اخبار مربوط به تقیه و جهاد را با دیدگاه‌های اجتماعی و همگانی مورد استنباط قرار دهد و یا مثلاً دلایل مربوط به حرمت ربا را با توجه به مصالح اجتماعی و نگرش عمومی مورد تحلیل قرار دهد. در واقع او تلاش می‌نمود دامنه مباحث فقهی به صورتی سازگار و هماهنگ با نیازهای روز و با روشی کارآمد، استوار گردد تا نشان دهد که فقه می‌تواند همه ابعاد زندگی را زیر پوشش خود بگیرد و همگام با تمام شرایط فردی و اجتماعی پیش رود. شهید صدر با نگارش رساله عملیه خود به نام «الفتاوی الواضحة» که به صورتی نوین و متفاوت از رساله‌های مراجع دیگر، تدوین یافته تا اندازه‌ای به این هدف نزدیک شد.

وی هم‌چنین با نگارش کتاب‌های «فلسفتنا» و «اقتصادنا»، مکاتب فلسفی مادّی و اقتصادی مارکسیزم و کاپیتالیسم را نقد نموده و در این راستا از روشی نو و دلایلی استوار بهره جسته است؛ چنان که در زمینه‌های منطق، تاریخ، تفسیر و مانند این‌ها گام‌های مؤثری برداشته و تألیفات ارزشمندی ارایه کرده است که در این‌جا فرصت معرفی آن‌ها نیست.

تأسیس جماعة العلما و نقش شهید صدر

تأسیس این مؤسسه یک حرکت ارزشمند اسلامی بود که توسط گروهی اندک از دانشمندان بزرگ نجف اشرف در زمان عبدالکریم قاسم آغاز گردید. استاد شهید در هنگام پایه‌گذاری این حرکت، سنین جوانی را پشت سر می‌گذارد و از اعضای حرکت «جماعة العلما» به شمار نمی‌آمد. اما به رغم این عدم وابستگی، نسبت به این اقدام پر برکت اسلامی دلسوزی می‌نمود و در تحریک و راهنمایی این حرکت، نقش کلیدی ایفا می‌کرد. (نعمانی، پیشین، ص٢۴٠).

مرحوم شهید سیدمحمدباقر حکیم در این باره می‌گوید: «به حق باید گفت که نقش اساسی در تشکیل این گروه بر دوش شخصیت علمی و خردمندانه شهید صدر و نیز تلاش‌های مرجعیت دینی آن زمان، مرحوم سید محسن حکیم بود. درست است که استاد شهید سید محمدباقر صدر به دلیل کمی سنّ به عنوان یکی از اعضای رسمی «جماعة العلما» فعالیت نمی‌کرد، اما نقش بسزای او را در راه‌اندازی این گروه و جهت دادن به آن، هرگز نمی‌توان انکار کرد». (حسینی حائری، پیشین، ص٨١).

به دنبال این حرکت، علمای بزرگ نجف توانستند برنامه‌های درست اسلامی را عرضه کنند و در طریق ایجاد یک نیروی سیاسی توانمند و مستقل اسلامی گام بردارند. تلاش آنان در قالب بیانیه‌ها، کنفرانس‌های عمومی، پیوند با برخی سازمان‌ها و اتحادیه‌های جوان و انتشار مجله «الأضواء الاسلامیة» صورت می‌گرفت. نشریه الاضواء زیر نظر هیئتی چاپ می‌شد که اعضای آن را دانشمندان جوان حوزه علمیه تشکیل می‌دادند و پیوندی قوی با شهید صدر داشتند. بعد از گذشت کم‌تر از یک سال، «جماعة العلما» توفیق یافت به عنوان پایگاهی اسلامی و جوان در جامعه اسلامی حضور یابد و بنا بر آن گذاشته شد که مجله «الاضواء الاسلامیه» از یک سو به عنوان ارگان رسمی این گروه و از سوی دیگر، به منظور استمراربخشی به راهی که آغاز شده بود، منتشر گردد. بدیهی است با انتشار این مجله و ارایه دیدگاه‌های فکری و سیاسی اسلام و عرضه مبانی و روش‌های اسلامی در راه پیشبرد اجتماع و تدوین برنامه‌های گسترده به ویژه با مطالبی که در سرمقاله با عنوان «رسالتنا» توسط شهید صدر و با اسم جماعة العلما منتشر می‌شد، روح اسلامی را در قشرهای وسیعی از مردم مسلمان بر می‌انگیخت و غیرت دینی را در آنان تقویت می‌نمود. (پیشین، ص٨٢).

تأسیس حزب الدعوة الاسلامیة

استاد شهید در آغاز جوانی، حزبی را به نام «حزب الدعوة الاسلامیة» پایه‌گذاری کرد. این اقدام در ظرف زمانی خود، با توجه به سطح فکر سیاسی موجود آن روز در حوزه علمیه نجف، از شعور عمیق سیاسی وی حکایت می‌کرد و حرکتی آگاهانه به شمار می‌آمد. در روزگاری که بسیاری از دین‌داران هرگونه انتساب به یک حزب اسلامی را نشانه انحراف از اسلام اصیل و همگامی با استکبار می‌دانستند، پیشگامی او در برافراشتن بنیان یک حزب اسلامی، به راستی بازگوکننده بینش عمیق او بود. جریان تأسیس این حزب در سال ١٣٧٧ ق اتفاق افتاد و روند رشد و کمال آن در چهار مقطع قرار داده شد: الف ـ مقطع ایجاد و تأسیس حزب و دگرگونی فکر امت؛ ب ـ مقطع اقدامات سیاسی؛ جـ مقطع دست‌یابی به قدرت؛ د ـ مقطع رسیدگی به مصالح امت اسلام.

شهید صدر در جلسات هفتگی خود به بررسی و تحلیل این مقاطع می‌پرداخت. اما با آن‌که خود در تأسیس حزب پیشگام بود بعد از حدود پنج سال این تشکّل اسلامی را ترک کرد، زیرا برخی بدخواهان نسبت به این عمل او نزد مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم زبان به اعتراض گشودند. از جمله این افراد، حسین صافی بود که فردی روحانی نما و در واقع از طرفداران حزب بعث عراق به شمار می‌آمد. وی نزد آیت الله حکیم اظهار داشت: «سید محمدباقر صدر و شماری از افراد او اقدام به تأسیس حزبی به نام حزب الدعوة الاسلامیة کرده‌اند. اینان با کار خود موجب ویرانی حوزه علمیه خواهند شد». (حسینی حائری، پیشین، ص٩۴).

آیت الله العظمی حکیم او را از پیش خود راند و سپس یکی از فرزندان خود را نزد سید صدر فرستاد و به او پیغام داد که: «شأن شما پاسداری از همه حرکت‌های اسلامی است، اما وابستگی به یک حزب خاص سزاوار نیست. شما باید همه ابعاد مسایل اسلامی را مورد نظر داشته باشید.» (پیشین، ص٩۵).

شهید صدر پاسخ داد که من در این باره خواهم اندیشید، اما بعد از مدتی از حزب مذکور کنار کشید. وی پس از رحلت آیت الله العظمی حکیم، به تدریج عهده‌دار امر مرجعیت شد و در این زمان بود که نظریه «لزوم جدایی دستگاه مرجعیت صالحه از تشکیلات حزبی» را مطرح ساخت. او معتقد بود نظام مرجعیت عهده‌دار رهبری صحیح امت اسلامی است نه یک حزب سیاسی و اگر چه وجود یک حزب اسلامی ضرورت دارد تا بازوی مرجعیت بوده و زیر نظر آن حرکت کند، اما در هم آمیختن و یکی کردن دو عنوان «سازمان سیاسی اسلامی» و «نظام مرجعیت» سبب خلط کارها شده و به تداخل حوزه فعالیت این دو پایگاه مستقل می‌انجامد. (پیشین).

مرجعیت شایسته و مرجعیت نظام‌یافته

یکی از برنامه‌های ارزشمند شهید صدر در طول ده سال پایانی عمر کوتاه و پر برکت خود، برگزاری جلسات هفتگی در منزلش بود. استاد در این جلسات، شاگردان برجسته و شناخته شده خود را گرد هم می‌آورد و با آنان در زمینه‌های مختلف اجتماعی و رویدادهای سیاسی گفت‌وگو می‌کرد و بسیاری از گرفتاری‌های مسلمانان در جوامع شیعی و سنی را برای آن‌ها بازگو می‌نمود. هر کس که در این مجالس حضور می‌یافت به روشنی می‌دید که استاد تا چه اندازه به نیازهای مسلمانان در سراسر کشورهای اسلامی و غیراسلامی توجه داشت، به طور جدی پیرامون آن‌چه به سود اسلام و مسلمانان است می‌اندیشید، در راه استوارتر شدن پایه‌های حوزه‌های علمیه و مراکز و اجتماعات گسترده عالمان دینی در همه شهرها می‌کوشید، مبارزان در برابر کفر و طاغوت را در سراسر بلاد اسلامی راهنمایی می‌کرد و بالاخره مسلمانان را به حیات دوباره و فعّال فرا می‌خواند. در این جلسات، شهید صدر با الهام از مبارزات امام خمینی رحمه‌الله و انقلاب اسلامی ایران نظریه «مرجعیت شایسته» و «مرجعیت نظام یافته» را مطرح ساخت و معتقد بود مرجعیت شایسته باید سیمایی روشن و یک‌دست از اهداف خود ارایه دهد و این حرکت هدف‌دار و آگاهانه پیوسته بر اساس آرمان‌های تعیین شده به پیش برود، نه آن‌که اقدامات آن پراکنده، سردرگم و فاقد هویت منسجم باشد و تنها بر اثر فشارهای ناشی از نیازهای مقطعی گام بردارد. (حسینی حائری، مباحث الاصول، ج١، ص٩٩).

وی در این نظریه به صورت مبسوط اهداف و برنامه‌های مرجعیت شایسته و نظام یافته را تبیین نمود و همیشه آرزوی تحقق آن را داشت. بدیهی است در این فرصت نمی‌توان همه جزئیات این طرح را بازگو نمود، اما مبانی کلی این طرح به قرار ذیل است:

١ـ نشر دستورات اسلامی در میان مسلمانان در گسترده‌ترین حوزه ممکن؛

٢ـ ایجاد حرکتی فکری شامل کلیه مفاهیم اصیل اسلامی و تمام ابعاد زندگی انسان؛

٣ـ نظارت بر حرکت‌های اسلامی و سیاسی؛

۴ـ برپایی مراکزی در سراسر جهان جهت ارتباط با امت اسلامی.

به اعتقاد شهید صدر با تحقق این اهداف، دگرگونی عظیمی در روش کلی و دیدگاه‌های مرجعیت پیرامون رویدادهای جاری و کیفیت برخورد آن‌ها با امت اسلامی پدید خواهد آمد. در واقع تغییر نظام مرجعیت بستگی به ایجاد مرکزی وسیع و کمیته‌های زیردست متشکل از افراد متخصص و کاردان برای اجرای اهداف یاد شده دارد. این مرکز باید جای‌گزین گروهی گردد که از روی اتفاق و رویدادهای طبیعی راه به دستگاه مرجعیت برده و بخش هایی از کار را بر دوش می‌کشند. اینان اغلب عهده‌دار بر آوردن نیازهای آنی و حوادث جاری با اتکاء به ذهنیت جزءنگر خود هستند، بدون آن‌که این اقدامات بر آرمان‌ها و اهداف روش‌مند مبتنی بوده و روح کلی حرکت مرجعیت بر آن‌ها حکم‌فرما باشد.

شهید صدر معتقد بود استمرار نظام مرجعیت شایسته در بستر زمان باید به گونه‌ای باشد که از محدوده زندگانی یک مرجع معین فراتر رود تا مرجع جدید بتواند مسئولیت‌های خود را از نقطه پایانی فعالیت‌های مرجع پیشین آغاز کند، نه آن‌که از نقطه صفر حرکت نماید و به سختی‌ها و مشکلات ابتدایی حرکت خویش گرفتار آید. این چنین است که نظام مرجعیت می‌تواند در راه دست‌یابی به آرمان‌های خود پیوسته ثابت قدم بماند و برنامه هایی دراز مدت تنظیم نماید. (نعمانی، پیشین، ص٢۶٩).

بازداشت‌های شهید صدر

شهید صدر در اثر ستم حزب بعث کافر، چهار مرتبه بازداشت شد. نخستین بار در سال ١٣٩٢ ق بود که مأموران بعثی سید را در حالی که در بیمارستان نجف در بستر بیماری بود دستگیر نمودند. شهید صدر در اثر مسمومیت شدید، توسط دو تن از شاگردان نزدیکش (سید کاظم حسینی حائری و سید عبدالغنی اردبیلی) به بیمارستان نجف منتقل شد. مأموران بعثی که در پی دستگیری سید بودند، چون از ماجرا اطلاع نداشتند به خانه سید هجوم بردند و بعد از اطلاع از این‌که وی در بیمارستان است، روانه بیمارستان شدند و پس از محاصره آن، از متصدیان امر خواستند سید را به آنان تسلیم کنند. مسئولان بیمارستان از اجرای این خواسته امتناع ورزیدند اما سرانجام مأموران بعثی موفق شدند سید را به بیمارستان کوفه انتقال دهند و در بخش بازداشت شدگان بیمارستان بستری نمایند.

این جریان که به اطلاع امام خمینی نیز رسید، خشم مردم و به ویژه طلاب علوم دینی و در رأس آنان مرحوم آیت الله شیخ مرتضی آل یاسین و مرحوم سید محمدصادق صدر را برانگیخت. آنان با اجتماع در اطراف بیمارستان کوفه خواستار آزادی سید شدند. رژیم بعثی از پیامدهای این شورش و هم‌چنین از وخامت حال سید، بیمناک شد و در مدتی کوتاه حکم آزادی سید را صادر نمود. (حسینی حائری، پیشین، ص١١٣).

مرتبه دوم در ماه صفر ١٣٩٧ ق بود که بعد از مراسم قیام گونه اربعین حسینی، استاد شهید بازداشت شد. مرحوم سید بدون آن‌که هیچ ردپایی در هدایت زوار امام حسین علیه‌السلام که از شهرهای مختلف به کربلا می‌آمدند، برجای گذارد، آنان را با کمک‌های مادی و معنوی خود حمایت می‌نمود. در اربعین سال ١٣٩٧، رژیم بعث بسیاری از زائران را به شهادت رساند و تعداد زیادی از آنان را نیز دستگیر نمود، و سرانجام با کینه‌توزی تمام از مقام مرجعیت انتقام گرفت و شهید صدر را بازداشت نموده و مورد ضرب و شتم قرار داد که آثار آن بعد از آزادی وی نیز نمایان بود. (پیشین، ص١١٧).

مرتبه سوم در ماه رجب ١٣٩٩ ق بود که در پی ماجراهای به وجود آمده در این ماه و به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رژیم مزدور بعثی دچار وحشت شدیدی گردیده بود. رژیم بعثی به خوبی دریافته بود که حادثه پیروزی انقلاب اسلامی می‌تواند خطر بزرگی برای وی به شمار آید و آینده نظام عراق را تهدید نماید. ماجرای ماه رجب که الهام گرفته از انقلاب اسلامی ایران و شخص امام خمینی رحمه‌الله بود، حرکت عظیمی از گروه‌های مردمی و قومی عراق را در برداشت که برای حمایت از انقلاب اسلامی ایران و تأسیس چنین حکومتی در عراق انجام می‌شد.

در پی این تحرکات، بسیاری از شخصیت‌های بزرگ عراق دستگیر شدند و پس از چند روز، شهید صدر نیز در بامداد روز سه‌شنبه هفدهم رجب سال ١٣٩٩ دستگیر شد. در دستگیری شهید صدر دویست نفر از افراد پلیس، ارتش ضد مردمی و اعضای شاخه نجف حزب بعث شرکت داشتند و همه آنان به ابزار و ساز و برگ جنگی مجهز بودند. پس از دستگیری سید، خواهرش بنت الهدی خطابه آتشینی در محکومیت دولت عراق ایراد کرد که این سخنرانی یکی از مهم‌ترین اسناد تاریخ انقلاب اسلامی عراق نام گرفت. (حسینی حائری، پیشین، ص١٣۶).

مرتبه چهارم و آخرین بازداشت سید که به شهادت او انجامید در سال ١۴٠٠ ق بود. رژیم بعث که پیش از این برنامه ترور سید را در دستور کار خود داشت، به دلیل عدم موفقیت در این کار، تصمیم به قتل آن عزیز گرفت و پس از گذشت چهار روز از این ماجرا، جنازه پاک آن شهید را نیمه شب به عموزاده وی، مرحوم حجت‌الاسلام سید محمدصادق صدر، سپردند و او را جهت نظارت بر مراسم دفن استاد مکلف نمودند. (پیشین، ص١۴٧).

حدیث شهادت

ماجرای شهادت سید، حادثه‌ای دردناک و اندوه‌بار بود. ابو سعد، رئیس اداره امنیت نجف، هنگام ظهر و بدون اطلاع قبلی به خانه استاد آمد و استاد را به بغداد انتقال داد. به این ترتیب این شهید گرانقدر به دست دژخیمان بعثی افتاد، در حالی که خود می‌دانست به زودی به لقاء الله خواهد پیوست. او بعد از اتمام گفت‌وگوهایش با روحانی‌نمای درباری صدام، در عالم خواب چنین دیده بود که برادرش مرحوم سید اسماعیل صدر و دایی ارجمندش مرحوم شیخ مرتضی آل یاسین هر یک بر روی صندلی جداگانه نشسته‌اند و یک جایگاه نیز در وسط مجلس برای سید در نظر گرفته‌اند.

هم‌چنین میلیون‌ها نفر در آن‌جا حضور دارند که انتظار قدوم سید را می‌کشند. شهید صدر که پس از این خواب، برای شهادت لحظه شماری می‌کرد، در همان هفته‌ای که خواب دیده بود به فیض شهادت رسید. در جنازه آن بزرگوار که به پسر عمویش مرحوم سید محمدصادق صدر تحویل داده شد، نشانه‌های شکنجه دیده می‌شد. در همان ایام، خواهرش بنت‌الهدی را نیز به بهانه ملاقات سید با او، دستگیر و به بغداد انتقال دادند و او را نیز به شهادت رساندند.

آری! این چنین دفتر زندگانی رادمردان و بلند همتان تاریخ بسته می‌شود ولی روح زنده و سرشار از نشاط و بالندگی بزرگانی هم‌چون شهید سید محمدباقر صدر رحمه‌الله همیشه در میان امت‌های اسلامی حاضر و ناظر است و مسلمانان آزاداندیش جهان آنان را الگو و سرمشق زندگی خود قرار می‌دهند.

با شهادت سید، مجالس سوگواری، تظاهرات اعتراض‌آمیز، اعتصابات، پیام‌های تسلیت مراجع از جمله امام خمینی و برنامه‌های بزرگداشت در سراسر عراق و بیشتر ممالک اسلامی برگزار گردید و شاعران در رثای او قصیده‌های درخشان سرودند. از بهترین قصاید یاد شده، سروده آقای دکتر داود عطار است که با مطلع زیر آغاز می‌شود:

باقر الصدر منا سلاما  ای باغ سقاک الحماما

انت ایقظتنا کیف تغفو  انت اقسمت ان لن تناما[1]

منابع و مآخذ

پژوهشکده باقر العلوم وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی، گلشن ابرار، نشر معروف، قم، ١٣٧٨.

جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی کرمان، زندگی‌نامه شهید صدر، زعیم، تهران، ١٣٧٩.

جمشیدی، حسین، اندیشه‌های سیاسی شهید رابع امام سید محمدباقر صدر، وزارت امور خارجه، تهران، ١٣٧٧.

جمشیدی، حسین، نظریه عدالت: از دیدگاه ابونصر فارابی، امام خمینی و شهید صدر، پژوهشکده امام خمینی رحمه‌الله و انقلاب اسلامی، تهران، ١٣٨٠.

حسینی حائری، کاظم، زندگی و افکار شهید بزرگوار آیت الله العظمی سید محمدباقر صدر،ترجمه و پاورقی حسن طارمی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ١٣٧۵.

قبانچی، صدرالدین، اندیشه‌های سیاسی آیت الله شهید سید محمدباقر صدر، ترجمه ب.شریعتمدار، خدمات فرهنگی رسا، تهران، ١٣۶٢.

قلی‌زاده، مصطفی، شهید صدر بر بلندای اندیشه و جهاد، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ١٣٧٢.

نعمانی، رضا، شهید الامة وشاهدها: دراسة وثائقیة لحیاة وجهاد الامام الشهید السید محمد باقر الصدر، کنگره جهانی امام شهید صدر، قم، ١۴٢۴ق.

 

[1] ای باقر صدر سلام ما بر تو باد، کدامین دست پلید جسم پاک تو را به کام مرگ فرو برد؟ تو ما را بیدار کردی پس چگونه خود چشم بر هم می‌گذاری؟ تو سوگند یاد کرده‌ای که هرگز نخواهی خوابید.

پدیدآورنده: محمدتقی آخوندزاده

منبع: گلبرگ، فروردین ١٣٨٣، شماره ۴٩

ولادت

در تاریخ 2۵ ذوالقعده 1٣۵٣ قمری، در شهر کاظمینِ عراق، نوزادی دیده به جهان می‌گشاید که نامش را سیدمحمد باقر می‌گذارند.

این کودک دومین فرزند خانواده بود. پدر این نوزاد، آیت‌الله سید حیدر، از مجتهدان بنام و مشهور، و مادرش دخترِ آیت‌الله شیخ عبدالحسین آل یاسین، از زنان متقی و پرهیزکار بود. پس از چهار سال نوزاد دیگری در این خانواده روحانی به دنیا آمد که نام وی را آمنه بنت‌الهدی می‌گذارند. سرنوشت این برادر و خواهر از ولادت تا شهادت درهم آمیخته شد تا حماسه ای شورانگیز شود.

فقدان پدر

چند ماه از ولادت آمنه بنت‌الهدی، خواهر گران قدر سیدمحمد باقر صدر نگذشته بود که، بر باغ پرشکوفه عمرِ پدر این خواهر و برادر، برگ خزان نشست و گل‌های سعادت و خوش بختی این خانواده پژمرده شدند. رنگ یتیمی، در چهره سیدمحمدباقرِ چهار ساله و آمنه نوزاد آشکار شد. از این پس، این برادر و خواهر یتیم، سرنوشتی هم رنگ پیدا کردند و در تمام فراز و نشیب‌های زندگیِ پرملال و اندوه، شریک غم و شادی هم دیگر شدند. پس از رحلت پدر، سیدمحمدباقر و آمنه بنت‌الهدی، در سایه همت و حمایت مادری مهربان و پرهیزکار و برادر گران قدرشان، سید اسماعیل رشد و پرورش یافتند و بزرگ شدند و قدم در راه زندگی و جهاد و مبارزه نهادند.

تحصیل علم

آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر از ابتدای پنج سالگی به مدرسه رفت و از همان ابتدا، آثار نبوغ چشم گیر و درخشانِ او نمایان شد. آوازه نبوغ بی مانند و استعداد سرشار وی از مدرسه فراتر رفت.

مسؤولان امور آموزشی و پرورش عراق که از استعداد بی کران و تیز هوشی سید محمد باقر صدر، آگاهی یافتند، تصمیم گرفتند او را به مدرسه تیزهوشان دولتی بگذارند و سپس به دانشگاه‌های اروپا اعزام کنند. اما نه تنها مادر و برادرش مخالف این امر بودند بلکه خود ایشان راضی به این کار نشد. سرانجام با راهنمایی‌های دو دایی فقیه و دانشمندش؛ آیت‌الله و شیخ محمد و آیت‌الله در شیخ مرتضی آل یاسین، تصمیم گرفتند که سیدمحمد باقر، به تحصیل علوم حوزوی و اسلامی بپردازد و نبوغ خویش را در راه نشر معارف الهی به کار گیرد.

تحصیل علوم حوزوی

آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر، در راه تحصیل علوم دینی از همان ابتدای نوجوانی تلاش نمود. بسیار از کتاب‌های درسی فقه و اصول را که طُلاب حوزه در طول چند سال نزد استادان بزرگ می‌خوانند، بی استاد مطالعه نمود و بدین گونه درس‌های دوره سطح را، به طور شگفت انگیزی، در مدتی کوتاه گذراند. آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در کنار تحصیل، به آموزش و تدریس علوم مختلف به خواهر کوچکش؛ آمنه بنت‌الهدی پرداخت.

بدین وسیله، بنت‌الهدی ادبیات، تاریخ، فقه، اصول و قرآن را از برادرش آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر آموخت.

مرجعیت بی سابقه

نایل شدن آیت‌الله صدر به درجه اجتهاد و فقاهت، پیش از بلوغ شرعی در تاریخ شیعه کم مانند و شگفت انگیز بود، اما مرجعیت این فقیه جوان و تقلیدِ مردم عراق و دیگر بلاد عربی از او بسی شگفت انگیزتر می‌نمود؛ زیرا او پیش از رسیدن به چهل سالگی از مراجع بزرگ محسوب می‌شد. بنابراین، مرجعیتِ آیت‌الله صدر و تقلید مردم از او، در تاریخ مرجعیت شیعه از حادثه‌های استثنایی و یگانه است.

شهید صدر و یاد سالار شهیدان

پس از رحلت آیت‌الله العظمی حکیم، در سال 1٣٩٠ قمری، دوران مرجعیت آیت‌الله صدر آغاز شد و بسیار از مردم عراق از او تقلید کردند. ایشان روزهای جمعه از صبح تا شب و در روزهای دیگر، یک ساعت قبل از اذانِ ظهر، درِ خانه اش را به روی مردم باز می‌کرد و آنان برای حلّ مشکلات فکری و علمی خویش به خانه او می‌رفتند.

چهارشنبه هر هفته، بعد از نماز مغرب و عشا، مجلس عزا و روضه خوانی به یاد سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام ، در خانه اش بر پا می‌شد. بسیار از عالمان و جوانان و دانش جویان در این مجلس شرکت می‌کردند. به این وسیله آیت‌الله صدر فرهنگ حماسه و شهادت و فلسفه عاشورا را زنده نگه می‌داشت.

دستگیری آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر

در سال 1٣٩2 قمری، رژیم بعث عراق، دستگیری و شکنجه مبارزان مسلمان را افزایش داد. شهید آیت‌الله صدر که از رهبران مبارزان مسلمان بود و به نفع اسلام و مسلمین تبلیغ می‌نمود. بر اثر بیماری در بیمارستان بستری گردید اما حکومت عراق، در بیمارستان هم ایشان را راحت نگذاشت و بر آن شد که ایشان را دستگیر کند. ابتدا بیمارستان را محاصره کرده و سپس آیت‌الله صدر را با همان بیماری و ضعف، به بخش زندانیان بیمارستان کوفه بردند و دست‌بند زدند، ولی مدتی نگذشت که مردم مسلمان با اجتماع پرشکوه و اعتراض به دستگیری ایشان، سبب آزادی آیت‌الله صدر و شکست دشمنان اسلام شدند.

فتوای آیت‌الله شهید صدر

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر، از انقلاب اسلامی ایران حمایت می‌کرد و روز به روز رابطه خویش را با حضرت امام خمینی رحمهم الله افزایش می‌داد. نامه ای به امام، در پاریس نوشت و از انقلاب شکوه مند ایران ستایش کرد و آمادگی خود را با تمام شجاعت اعلام نمود. در این راه، فتوای تاریخی خود را درباره انقلاب اسلامی صادر نمود:

بسم الله الرحمن الرحیم. کسانی که در ایران برای دفاع از اسلام و مسلمین قیام کرده و کشته می‌شوند، شهید هستند و خداوند آنان را با امام حسین علیه السلام ، در بهشت محشور می‌گرداند. ان شاءالله تعالی. سیدمحمد باقر صدر.

فتوای جهاد

پس از آن که حکومتِ عراق، ظلم و ستم خویش را افزایش داد و به کشتار مردم مسلمان و روحانیان ادامه داد. آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در فتوایی اعلام جهاد نمود و فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم. بر همه ملت مبارز و مسلمان عراق واجب کفایی است که به قیام مسلحانه علیه حزب بعث و سردمداران آن دست زنند… تا خود را از چنگال این دژخیمان خون خوار نجات دهند. سیدمحمدباقر صدر.

پس از صدور این فتوا، حکومت عراق وحشت کرد و بی درنگ منزل شهید صدر را محاصره نمودند.

پیام بنت‌الهدی

بنت‌الهدی، خواهر آیت‌الله شهید صدر که همواره، هم گام و دوشادوش شهید صدر، در راه زنده نگه داشتن اسلام، مبارزه می‌کرد، در پیامی شورانگیز چنین گفت:

به خدا سوگند! من در آرزوی شهادت در راه خدا زنده ام. من تا زمانی که مطمئن هستم، کارم برای خداست، به راه خود ادامه خواهم داد؛ چه در این راه بمیرم و چه زنده بمانم، امّا شهادت آرزویی است که مُدام مرا به سوی خود می‌کشد. تا خدا چه خواهد.

جواب کوبنده

وقتی شهید آیت‌الله صدر را، حکومت عراق دستگیر کرد، رئیس سازمان امنیت نجف، از ایشان پرسید که تو عرب هستی، چرا از ایران و انقلاب آن طرف داری می‌کنی و چرا همه فعالیت‌های خودت را در راه کمک به ایران و خمینی منحصر کرده ای. چرا برای مطهری که یک آخوند فارسی زبان ایرانی بود، در نجف مجلس ختم بر پا می‌کنی و برای چه با خمینی رحمهم الله مکاتبه می‌کنی؟ آیت‌الله صدر با خشم گفت:

من یک مسلمانم و در برابر همه مسلمانانِ جهان، مسؤول هستم و باید به مسؤولیت جهانی خویش عمل کنم. و این مربوط به عرب و عجم، ایران و غیر ایران نیست. و از این راه یک قدم به عقب نخواهم گذاشت.

پیام بنت‌الهدی صدر

هنگامی که آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، توسط رژیم بعث عراق دستگیر شد، یکی از یاران و دوستان آیت‌الله صدر به بنت‌الهدی خواهر شهید صدر پیشنهاد کرد که مدتی سکوت نماید و پنهان شود و در برابر ظلم و ستم رژیم عراق اعتراض نکند، اما بنت‌الهدی در جواب چنین گفت:

مسؤولیت شرعی، ما را بر آن می‌دارد که در برابر ظلم و ظالم، این چنین موضع گیری کنیم. دیگر زمان سکوت به سر آمده است. ما باید صفحه دیگری از جهاد و مبارزه بگشاییم. ما سال‌های متمادی سکوت کرده ایم و هر چه بیشتر سکوت کنیم.

دشمنان ما گستاخ تر می‌شوند. چرا باید ساکت باشیم؟

آن گاه بنت‌الهدی به سوی مرقد مولا علی می‌رود و پس از زیارت، در بازار شهر ندای اللّه اکبر سر می‌دهد و علیه رژیم بعث عراق، برای مردم تبلیغ می‌کند.

شهادت

رژیم بعث عراق، در تاریخ 1۶ فروردین 1٣۵٩، آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و خواهرش بنت‌الهدی را دستگیر و به بغداد می‌برد. رئیس سازمان امنیت کشور عراق، آیت‌الله صدر را به مرگ تهدید می‌کند و از ایشان می‌خواهد که چند کلمه، علیه انقلاب اسلامی ایران بنویسد تا از مرگ نجات یابد. اما آیت‌الله صدر مخالفت کرده و می‌گوید: «من آماده شهادتم.» آن گاه این خواهر و برادر مجاهد و عالم را به شکنجه گاه می‌برند و به شهادت می‌رسانند. سرانجام در تاریخ 1٩ فروردین 1٣۵٩، در نیمه‌های شب جنازه آن دو شهید را به خانواده شان تحویل می‌دهند.

راهشان هم چنان پُر ره رو و پایدار باد!

پیام امام خمینی و شهادت آیت‌الله صدر

پس از شهادت آیت‌الله سیدمحمد باقر صدر و خواهر گران قدرش بنت‌الهدی صدر، حضرت امام خمینی در پیامی فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم. انالله و انا الیه راجعون. با کمال تأسف… مرحوم آیت‌الله شهید سیدمحمد باقر صدر و هم شیره مکرّمه مظلومه او که از معلمین دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود… با وضع دل خراشی به درجه رفیعه شهادت رسیده‌اند… . این جانب برای بزرگ داشت این شخصیت علمی و مجاهد که از مفاخر موزه‌های علمیه از مراجع دینی و متفکران اسلامی بود، از روز چهارشنبه سوم اردیبهشت به مدت ٣ روز عزای عمومی اعلام می‌کنم…. و از خداوند متعال، خواستار جبران این ضایعه بزرگ می‌باشم.

دوم اردیبهشت 1٣۵٩. روح الله الموسوی الخمینی.

آثار علمی شهید آیت‌الله صدر

اگر چه شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، همواره در سنگر جهاد و مبارزه بود، با این وجود، 22 اثر گران بهایی از او به جای مانده که مهم ترین آنان عبارتند از:

1ـ فَدَکْ در تاریخ.

2ـ نهایت اندیشه در علم اصول.

٣ـ فلسفه ما.

۴ـ اقتصاد ما.

۵ـ فتوای روشن.

۶ـ بانک بدون ربا در اسلام.

٧ـ امام مهدی، حماسه ای از نور.

8ـ ولایت از نظر عقل و فطرت.

٩ـ نقش امامان در اسلام.

1٠ـ نظام عبادت از دیدگاه اسلام.

 

منبع: حوزه، فروردین و اردیبهشت ١٣۶٧، شماره ٢۵

او در صدر، جهان اندیشه بود و در روزگار غربت دین و زهرکین، پاسدار سنت شد. در خاندان اجتهاد، رشد کرد[1] واین ریشه پاک، او را به اعماق تاریخ تشیع می‌برد و بته‌ای بی‌بنیاد را نمی‌ماند، تا هر نسیمی، او را به تسلیم وا دارد. او به ابدیت اجتهاد و روحانیت، وابسته بود واز آن، ارتزاق می‌جست و ره می‌نمود. این رشته در گذشته، او را پایدار داشت، اما این استواری را بی‌نگاه به (حال) و (آینده)، بدست نیاورد. از آنان نشد که (گذشته) را همه چیز بینگارد و در (سنت) غوطه زند واز (حال) بماند و (آینده) را ببازد!

شهید صدر، با این ویژگی، ممتاز ماند. او نماینده نسلی بود که از گذشته و معلومات پیشین، احساس شرم نداشت. از که در علوم گذشتگان، عور و فحص دارد، خجل نبود، اما باور داشت که دنیای معرفت، بی‌کرانه است و باید در بسیاری از باورها و قالبه، تجدید رای داشت و با این تلقی، به میدان دانش برآمد و با اتکای به گذشته و دید حال، امروز را نگریست و برای آینده، طرح و نظر داد.

در زندگی اندیشه و عمل شهید صدر، نکات آموختنی ببارند. بی‌تردید، استاد شهید در راستای خط اصلاح در حیات دینی، از شاخصان بودند واین امتیاز، این نیاز را جدی می‌کند که در حیات فکری ایشان، تاملی استوارتر و جدی ترانجام یابد. اما این مختصر، نگاهی شتابزده به درسهای زندگی و فکری استاد شهیداست و مطالب، دراین حدود، محصور و محدودند و با این عذر تقصیر، نوشتار را در پیشدید دارید:

مقامات روحانی

استاد شهید، در دنیای جان سیر آفاق کرد. از آنان نشد که نبوغ علمی، او را بفریبد و به خود، متکی سازد. بسیارند کسانی که توانائیهایشان، زمین گیرشان می‌کند و او از آنان بود که قوت علمی را قوت جان کرد و سرمایه راه ساخت و از (دانش) بهره برد و (حجاب) او نشد. از دوران کودکی، گونه‌ای دیگر بود. برق درخشان تقو، در جبینش آشکار بود و ذکاوت خدادادی در دیدگانش می‌درخشید. راویان زندگانی ایشان گفته‌اند: که در دوران دبستان نیز، شهرتی همگانی داشت. از آنان بشمار نمی‌رفت که حیاتی پنهان و معقول دارند. شاگردان واستادان، از منزلت وارج علمی و تقید شرعی و تادب اخلاقی او، آگاه بودند. او جسارت ابراز داشت. در آن زمان که در دوم دبستان بود، شاگرد برگزیده مدرسه بود که در مراسم عام عزاداری، در صحن کاظمین، قصائد و گفتاری را برای عموم مردم، بخواند. گاه شعرخوانی او، ربع ساعت به درازا می‌انجامید و در مجموعه آن، از حافظه خویش مدد می‌گرفت و در آن زمان٨-٩ سال بیش نداشت.[2]

این گونه روحیات، همگانی نیستند، نشانه‌ای از قدرت اراده واتکای نفس بشمار می‌آیند واستاد شهید، از نان بود که این ملکات را در خود داشت و پرورش داد واز آن، سودها برد.

آنگاه که تحصیل دانش را اشتغال اصلی دانست، از تفنن در آن، دوری گزید و نبوغ خویش را مایه رخوت نساخت. شاگردان ایشان، روایت کرده‌اند که آن بزرگوار می‌فرمود که: (به هنگام فراگیری، چون پنج فرد محصل جدی، تلاش داشتم).[3]

این حالات، کمیابند و در گرانبار حیات انسان بشمار می‌آیند. بسیارند آنان که راه جدیت و تلاش را پی می‌گیرند. اما از تیزهوشی، بی‌بهره‌اند و آنان که این را دارند، خود را بر مرکب راهوار می‌یابند واز مایه گذاردن، دریغ دارند، و شهیدصدر در جمع دو نعمت، توفیق نام داشت.

استاد شهید، ذکاوت و جدیت را با استفاضه ازانوار ولایت، همراه می‌دانست و طالب علوم دین را آن کس می‌دانست که ازاین منبع، غفلت نورزد. شاگردان استاد، حادثه ذیل را از زبان ایشان، روایت کرده‌اند:

(در زمان تحصیل، هر روز زمانی را به تشرف در حرم حضرت امیر(ع)، اختصاص می‌دادم و در آن ساعت، در زمینه مطالب علمی می‌اندیشیدم واز برکات حضرت، استمداد می‌جستم. این شیوه را مدتی ترک گفتم – و کسی بر آن آگاه نبود – روزی مادرم در خواب. حضرت امیر(ع) را می‌بینند که به این مضمون، فرمودند: به باقر بگو چرا درسی را که پیش ما فرا می‌گرفتی، رها کردی ؟).[4]

این واقعه، نشان از علقه معنوی استاد، با مقام ولایت کبری دارد واز آن سوی، عنایتی که آن حضرت، به شاگرد مکتب خود داشته‌اند و آینده تابناک او را در خدمت دین، دریافته‌اند واز بذل لطف دریغ نداشته‌اند.

شهید صدر، لیاقت خدمت و (شهادت) را بی‌سرمایه، تحصیل نکرد. در بیان و گفتاراو، سوز واشتعال دینی، رویت می‌شد. احساس شورایمانی را با شعور عقلانی، همراه ساخت واین بود که حیات او، زندگانی طیبه و جاویدان شد. در زندگانی شخصی نیز، شیوه قانعانه را اساس دانست. در روزگار عسرت و مکنت، ازاین روش، عدول نکرد. داستانهای حیرت انگیز، از زهداستاد، نقل کرده‌اند واین مقام را گنجایش آن نیست. اما تذکاراین واقعیت است که روحانیت و مرجعیت جز در زندگانی قانعانه، جاویدان نمانده‌اند و شهید صدر، به این خط جاودانه، متصل بود.

در مقام تربیت نیز، از آراء و ملکات خاص، پیروی می‌کرد. اساس تربیت را بر محبت می‌دانست و معتقد بود که پایه انتشار عقائد، الفت ارواحند، حتی در زمینه پرورش کودک، چنین می‌اندیشید. در زمینه پورش کودکان خویش، روش ذیل را برگزیده بود.

(استاد، نقل می‌کرد که تربیت کودک، از یک سو نیازمند به کاردانی و خشونت واز جانبی، ملایمت وابراز عواطف است. در میا نمان معمول است که پدر وظیفه اول را انجام می‌دهد و مادر، نقش دوم را ایفا می‌کند. اما من با همسرم، قرار گذاشتیم که عکس آن را انجام دهیم… سراین روش، آن بود که ایشان، خود را تواناتر در تعلیم و تربیت دینی می‌یافت و می‌خواست که کودکانش، جز محبت و مهرازاو نبینند، تا زمینه پذیرش ارزشها و افکار را از او بیابند…[5]

استاد شهید می‌فرمودند:

من به فرزندم تفهیم کردم که اموال موجود، اموالی که معمولا به مراجع می‌رسد ملک ما نیست. و لذا این کودک، گاه و بیگاه، می‌گفت که پیش پدرم، پول زیادی است اما مال او نیست. این تلقینان، برای آن بود که توقع مصرف دراو پدید نیاید. بلکه با روح قناعت پرورش بیابد و به این اموال، مانند ملک شخصی ننگرد).[6]

این گونه توجهات در تربیت، کم نظیرند. بویژه، از آنان که در مدارج عالی علمی، بسر می‌برند. همگان می‌دانیم که اشتغال علمی، غالبا غفلت زاست واز توجه به اطراف واکناف، باز می‌دارد واین موضوع که استاد شهید در کثرت اشتغال علمی، به تربیت کودک می‌اندیشید و ظرائف امور را می‌نگرد و توجه دارد، از نکات آموزنده برای دانش پژوهان و عالمان می‌نماید.

در تربیت شاگرد نیز، شیوه‌ای خاص داشت. فقط استاد درس نبود، استاد زندگی شاگرد نیز بشمار می‌آمد. رابطه اش با شاگردان، مبادله علمی صرف نبود، جاذبه قلبی، اساس و لب ارتباط بود. شخصیت عاطفی شهید صدر، بویژه درارتباط با شاگردان، ظهوری تام می‌یافت. آنگاه که از شاگردان خود بدور مانده بود، در قطعه‌ای از سخن، با سوز و گداز، ازاین فراق یاد کرد و با کلماتی احساس برانگیز، رابطه قلبی استاد متخلق حوزه را با شاگردان خویش بیان داشت. رابطه‌ای که در دیگر مراکز آموزشی، چون در نایاب می‌نمایند. او دراین پیام (که به شهادت ناظر سخن، با اشک دیده همراه بود) فرمود:

(سلام بر شما باد دوستان. سلام از پدرتان – که از شما به جسم دوراست و به دل نزدیک – آن پدر که شما دراعماق جان او زیست می‌کنید و در تمامی خاطراتش، چون شما تفسیر زنده گذشته او هستید)[7]

این پیام شفاهی، که در نوار ضبط گردیده بود و به شاگردان ایشان، ابلاغ شده بود از جملات عاطفی سرشارند واستاد شهید، با بیانی بلیغ – که خاص ایشان بود از دنیای پر رونق قلبه، خبر می‌دهند و سنگینی را کلامشان را با امواجی از لطائف و ظرائف، در تعبیر و بیان همراه می‌سازند.

آفاق علمی

شهید صدر، در حوزه‌های مختلف علمی، دانش اندوخت و منزلتی سترگ را دریافت. به کسب دانشهای رائج در حوزه، اکفتا نکرد و همت آن داشت که ضمن اکتساب علوم حوزوی، به دانشها نو نیز نگاهی بیفکند واز حاصل آن سود جوید.

زمان تحصیل علوم حوزوی وی، بیش از ١۶ – ١٨ سال به درازا نینجامید،[8] اما این مدت را عاشقانه به تحصیل و آموزش پرداخت.

گویند روزی ١۶ ساعت را به گونه‌ای مداوم، در تحصیل علم، می‌گذارد[9] و چنین شد که اولین دوره تدریس خارج اصول را در سال ١٣٧٨ به پایان برد. دوره خارج فقه را در سال ١٣٨١، در سن بیست و هشت سالگی، شروع کرد و جدیت و نبوغ خویش را در طرح نکات نو و بسط مطالب نشان داد.[10]

شهید صدر، در زندگانی کوتاه خویش، آثار تالیفی پر بار بر جای نهادند. این تالیفات، با امتیازات و ویژگیهای خاص قرینند و بررسی یکایک آن، نیازمند به نوشتاری مستقل خواهد بود، اما نگاهی سریع بر حوزه گستردگی تالیفی آن شهید، از وسعت اطلاع و جامعیت و نبوغ وی، حکایت می‌کند و سوز و گداز فراق از آن شخصیت علمی را افزون می‌سازد.

١. علم اصول: شهید صدر، دو تالیف مستقل در علم اصول دارند. اولین آن،  (العالم الجدیده فی علم الاصول) که با مقدمه‌ای تاریخی، در تطورات علم اصول قرین است. نگاه تاریخی در تحولات علمی و غیر آن، در نوشته‌های استاد شهید، موج می‌زند واین ویژگی، اشراف و وسعت نظری را بهمراه دارد که بر عارفان منزلت تاریخ، پوشیده نیست.

کتاب دیگرایشان، سلسله مجلدات (دروس فی علم الاصول) است که به قصد جایگزینی کتب سطح در علم اصول، انجام یافته است. شهیدصدر، دلائل این کار را در پیشگفتار آن، بر شمرده‌اند و راهی تازه را در تحول آموزشی حوزه، گشوده‌اند. این مجموعه، به اضافه تقریراتی است که از آن استاد بزرگ، به توسط شاگردانشان، رقم زده شده است واز آنجمله دوره هفت جلدی (بحوث فی علم الاصول) مجموعه آراءاصولی شهیدصدر را در دروس خارج، در بر دارد. این عقائد، حاوی نکاتی بدیع و بحث انگیزند. در بسیاری از مسائل، انظار و یا ابتکارات نوی ازاستاد شهید، رویت می‌شوند. بی‌گمان حیات پربار علمی آن استاداگراستمرار می‌یافت، این آراء را در سطوح وسیعتر در حوزه هایعلوم دینی، منتشر می‌ساخت و به باروری آن اندیشه ها از سوی خوداستاد، منتهی می‌گشت. اما آنچه دراختیاراست، سودی فراوان ببار آورده و خواهد آورد.

٢. فقه: استاد شهید، مباحث فقهی خویش را در مجلدات چهارگانه، با عنوان (بحوث فی شرح العروه الوثقی) آورده‌اند. استاد شهید، در مباحث فقهی به تبویب خاص معتقدند واین باب بندی را در (الفتاوی الواضحه)، که به عنوان رساله عملیه ایشان نگاشته شده است، رعایت کرده‌اند.

جهت گیری و بررسی انظار فقهی ایشان، نه در خوراین نوشته است، اما گرایشهای آخر زندگانی آن استاد، از نوع جهت گیری دیگر در مباحث فقهی مطلع می‌کند. شاگردان آن استاد، نقل کرده‌اند که دراین اواخر، قصد داشتند که در فقه معاملات، بحث تطبیقی را بین فقه اسلام و حقوق جدید بگشایند و منزلت فقه اسلامی را دراداره جامعه، نشان دهند.[11]

متاسفانه، این کار ارزنده، با شهادت ایشان، به انجام نرسید و این نیاز، همچنان برجاست و پاسخگو می‌طلبد.

٣. فلسفه: استاد شهید، به فلسفه از دیدگاه تطبیقی آن نگریست و آن را درافکار و عقائد معاصر، تعقیب کرد و تقاوت بینش دینی را با تفکرات دیگر، نشان داد.

شهید صدر، از دیر باز به مطالعات فلسفی، علاقه مندی نشان می‌داد و بویژه موج افکار جدیداو را به خود وا می‌داشت. حتی آن زمان که محصل حوزه، بحساب نمی‌آمد و آموزشهای ابتدائی را می‌گذارند، رفقای او نقل می‌کنند که برای اولین بار نام‌های مارکسیسم، دیالکتیک و… را ازاو شنیده‌اند.[12] این اسامی و مصطلحات وافکار، او را مجذوب و مرعوب نساخت، اما موجب شد که بیگانه از قضای جدید، بسر نبرد و فقه واصول را تمام مساله روزگار نپندارد. و چنین شد آنگاه که نیاز دید، به نگارش (فلسفتنا) همت گماشت. در پیشگفتار آن کتاب نوشت:

(امواجی ازافکار غریبان، به قلمرو جهان اسلام، هجوم آورده‌اند… نزاع و درگیری بین این افکار وارداتی و کیان فکری امت، پدید آمده است. دراین زمان، بایستی اسلام، سخن خود را بگوید… این گفتار، باید ریشه دار، محکم، صریح و روشن باشد و قلمروهای مختلف هستی، زندگی انسان، جامعه، دولت و نظام را فرا بگیرد، تا امت اسلامی، بتواند (کلمه الله) را دراین درگیری، برافراشته سازد).[13]

و شهید صدر، با این اندیشه، به میدان مبارزه افکار وارداتی ملحدانه و مشرکانه برآمد و سعی داشت که مکتب را در قالب یک هویت واحد، نشان دهد و برتری آن را در برخورد با آراءافراد و مکاتب دیگر، بر ملا سازد.

شهید صدر، این گونه کار را خارج از حوزه مجتهدین نمی‌دانست. او پاسداری ازاعتقادات امت اسلامی را در راس مسوولیتهای مجتهدان می‌یافت و خود دراین راه، بذل جهد کرد و پیشگام شد. آنان آه از رواج این کتاب، اطلاعاتی دارند، می‌دانند که چگونه این کتاب،  (فلسقتنا)، موجی طوفانزا در جهان اسلامی، ایجاد کرد و قدرت دین را با بیانی روشن، اما استوار، به نمایش در آورد.

شاگردان استاد نقل می‌کنند:

(روزی برای برگزیدگان شاگردان خود، سخن می‌گفت و در آن میان، فرمود: شیوه‌ای که در (حوزه) مرسوم است که بر فقه واصول اکتفا می‌کنند، نادرست است. بر شما باد که در بخشهای مختلف مسائل اسلامی، تحقیق کنید. از آن جمله، به آنان امر کرد که به مباحثه (فلسفتنا) بپردازند. این بحث، در منزل من شروع شد… دراولین روز آغاز… استاد شهید در مجلس حاضر شد و فرمود: من دراین مجلس حاضر شدم و اعتقاد بر آن دارم که مجلس با فضیلت ترازاین محفل که در آن معارف اسلامی، بحث می‌شود، وجود ندارد. ازاین رو میل داشتم که دراین مجلس حاضر شوم).[14]

این گونه تاکیدان وارشادات، از باوری بر می‌خاست که استاد، از شرائط روزگار داشتند و سعی می‌فرمودند که این اندیشه را منتقل کنند و نسلی را پرورش دهند که به این اوضاع، بی‌تفاوت ننگرد و مسوولیت خویش را در برابر آن بیابد.

۴. منطق: استاد شهید، در مباحث اصولی که ارتباطی به منطق می‌یافت، اشارات و مباحثی شایسته را تبیین داشته‌اند. دراین میان، تالیف ارجمند و مبتکرانه (الاسس المنطقیه للاستقراء)، نگاهی نوازاستاد، به مباحث منطقی است و ناقدان اندیشه، از مقام و منزلت این تالیف مطلعند.[15]

۵. تدوین مکتب: استاد شهید، قصد آن داشت که دین را در قالب اجزائی مرتبط و غیر منفصل، ترسیم سازد. در مقدمه‌ای که بر تالیف  (المدرسه الاسلامیه) نگاشت، ضرورت اعلان مانیفست اسلامی و شیوه آن را چنین تبیین کرد:

(باید کوشش شود که اندیشه اسلامی، به صورت حلقه‌های زنجیروار… در سطح مدارس عنوان گردد و با آن دراشاعه رسالت فکری اسلام، تشریک مساعی کند).[16]

استاد شهید، ازاین سلسله (المدرسه الاسلامیه) دو جزء را به پایان بردند:

١.  (الانسان المعاصر والمشکله الاجتماعیه).

٢.  (ماذا تعرف عن الاقتصادالاسلامی ؟).

۶. فلسفه اخلاق: استاد شهید، مباحثی را دراین ارتباط، در مباحث اصولی خویش متعرض شدند، از آن جمله در مباحث حسن و قبح عقلی، مطالبی را بیان داشته‌اند.

تفسیر: دراین زمینه، سلسله گفتارهائی از آن استاد، بر جای مانده است و دو مجموعه از آن نشر یافته است. اولین آن، مجموعه‌ای از چهارده گفتاراست که با عنوان (المدرسه) القرآینه منتشر شده است. در آخرین درس، بیانی دل انگیز و همراه با شور واحساس دارند و تفاوت محبث الهی را آنان که مهر دنیا را در دل می‌پرورند و ابعاد و آثاراین دو گونه محبت را چنان به نقش و تصویر سپرده‌اند که حاضرین در درس، ازاشک و ناله مستمعان، حکایت دارند.[17] باقی این سلسله گفتار، عمدتا نگرش به (تاریخ) و جامعه است.

دومین مجموعه تفسیری از گفتاراستاد شهید، دو سخنرانی است که به نام (المحنه) نشر یافته است. آمیختگی مباحث علمی و عاطفی دراین مجموعه – که از دو گفتاراستاد تهیه شده است – جذبه‌ای را می‌آفریند که سنگینی محتوای پیام آن، زیر کام، احساس می‌گردد و به سهولت محو نخواهد شد. بیان حماسی استاد شهید، گاه و بیگاه، موی را بر تن راست می‌کند و شعاعی از بیان اجداد پاکدامن و شجاعش را رسم می‌سازد، آنان که این مجموعه را با دیده عبرت خوانده‌اند، از تایید صدق این سخن نخواهد گریخت.

٨. اقتصاداسلامی: استاد شهید، به نوع معیشت انسان و تفکراسلام دراین زمینه، عنایت داشت. معتقد نبود که اسلام، معیشت دنیوی را رها ساخته و دراین زمینه، بی‌نظراست. باور داشت که اگر زمین، جامه آسمانی بپوشد و کار در طبیعت، عنوان دینی و مفهومی عبادی بیابد، انسان، غیب گرائی حرکت آفرین می‌شود.[18]

وی در صدد آن برآمد که در تنظیم این آرمان، برنامه‌ای را از دین بیابد و نشان دهد. مفصل ترین خدمت استاد دراین زمینه، تالیف گرانقدر (اقتصادنا)است، که از آن روزگار تاکنون، برق و درخشش آن مشهود می‌نماید. آراء شجاعانه آن استاد، در مسائل فقهی و غیر آن، درس آموزند و مباحث تطبیقی آن، روشنگراولین گامها در راه ایجاد مکتب مستقل اقتصادی در عصر کنونی، بشمار می‌روند.

از دیگر تالیفات ارجمندایشان،  (البنک اللاربوی فی الاسلام) است. این تالیف، نشانگر بینش فقیهی است که به تطبیق دین، در عصر نو می‌اندیشد و سعی آن دارد که نظام پولی را در خارج از نظام رائج، ترسیم سازد.

افزون براین دو تالیف مفصل، جزواتی نیز در زمینه مسائل اقتصادی، منتشر ساخته‌اند واز آن جمله: (ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامی؟)،  (صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی) و (خطوط تفصیلیة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی).

نقل و توضیح و بررسی آراء اقتصادی شهید ضدر، از مباحثی شایسته و ارجمنداست که باید پژوهندگان، گامهای اختصاصی که ایشان را دراین راه گذارده‌اند، آشکار سازند و نکات بدیع و نو را در آفاق آراء اقتصادی ایشان، بیابند و راه را برای حرکات جدید، باز کنند.

٩. تاریخ: استاد شهید،  (تاریخ) را تفنن زندگی نمی‌دانست، ازاین رو، اولین تالیف خویش را در مباحث تاریخی، به انجام رساند و به یادگار نهاد. کتاب (فدک) را در سن ١٧ سالگی نگاشت[19] واین مساله تاریخی اعتقادی را به نقد و بحث گذارد. در حیات علمی استاد، علاوه بر بینش تاریخی در مباحث علمی – که در مجموعه آثار و دروس آن استاد، نمایان است – نوشته‌ها و جزواتی مرتبط با این موضوع، موجوداست واز آن جمله مباحثی را که درایام وفات ائمه(ع) برای شاگردان خویش، ایراد می‌کردند و زندگانی آن بزرگواران را تشریح و توضیح می‌دادند و خط سیر واحد اهل البیت(ع) را روشن می‌ساختند.[20]

١٠. مباحث اعتقادی: دراین زمینه، می‌توان از مقدمه (التفاوی الواضحه) که با نام (المرسل والرسول والرساله) نشر مستقل یافته است، یاد کرد. در این نوشته، استاد شهید، مسائل اعتقادی توحید، نبوت و پیام نبی را به گونه‌ای استوار و روان بیان داشته‌اند.

در زمینه مباحث اعتقادی، جزوه مختصرامام پر باراستاد، با نام (بحث حول المهدی)، یاد کردنی است. این نوشته، نشان می‌دهد که چگونه اندیشه پر بار، بیان و سبک نگارش شیوای استاد، توان آن را یافته‌اند که مبهمات اعتقادی را جزء مسلمات در آورند. واین، کار همگان نیست که گروهی را دانش اعتقادی است واز سبک اثبات واد، ناتوانند و جمعی توانا بر نوشتار و گفتارند، اما به منبع حکمت راه ندارند و برخورداری از هر دو فضیلت، نعمتی است که جز گروهی اندک را بهره‌ای از آن نبوده است واستاد شهید صدر، از برخورداران هر دو نعمتند.

این گزارش اجمالی از آثاراستاد شهید از یکسو آفاق وابعاد معلومات ایشان را آشکار می‌سازد، و از دیگر سواز حوزه‌های مختلف مسوولیت علمی، که آن شهید برای خویشتن قائل بود، با خبرمان می‌سازد. وی، از آنان نبود که تکلیف را در پیگیری سنت جاریه حوزه، منحصر کند، و نه از آنان بشمار می‌رفت که علقه خویش را از حیات پر سابقه آن نهاد، منقطع بیابد واز گذشته خویش، احساس شرم کند، و چنین بود که مصداق آیه کریمه شد (واجعلنی مبارکا اینما کنت).

هر آن جا که بود و در هر زمینه که نگاشت، برکت و خیراز آثارش بارید و نسل حاضر و آینده را منتفع ساخت. خداوند و خلفای او در زمین، از آن کسان نخواهند گذشت که از استمرار برکت این شجره طیبه، مانع شدند و امت اسلامی را ازادامه فیوضات و آثارش محروم ساختند.

تحول و ابتکار

استاد شهید، حفظ باطن را بی‌تغییر قالب، ناممکن می‌یافت. معتقد بود که در روش آموزش و عرضه دین، مسائل بسیاری وجود دارند که نیازمند به تحولند. و با این تلقی شیوه جدید نگرش و نگارش مکتب را آغاز کرد. در هر مساله‌ای که سخن گفت یا نوشت، بر آن بود که نقاط کور را بگشاید و زاویه‌های جدید را رسم سازد. اگر آخرین حرف را نمی‌گفت، سنگ بنای شروع در حرکت را می‌گذارد واین نیز، ارزشی پربار دارد.

بسیارند کسانی که قصد گشودن راهی را دارند، اما از شروع و آغاز می‌هراسند و یا نقطه ابتدا را نمی‌یابند. شهید صدر، راههای بسیاری را گشود تا آیندگان بر آن گام زنند. اواز آنان بود که سنت پیشینیان را حجاب اندیشه نمی‌ساخت و چنین شد که شهامت ابراز عقائد را داشت. این شجاعت، از جهالت درافکار گذشتگان، نشات نمی‌یافت، بلکه تیزبینی و دقت در قصورها و تقدیس تلاش‌ها، او را به این جهت گیری می‌کشاند. .

صدق دعاوی فوق، در آثار متعدد آن استاد شهید، محسوسند. آنگاه که در (تفسیر) بحثی را گشود – و شهادت جانگدازاو، این سلسله را ناتمام نهاد – به نقد تفاسیر رائج پرداخت و ضرورت بازگشودن نگرش موضوعی به (قرآن) را تبیین کرد. شهید صدر بیان داشت که تفاسیر موجود، بر مبنای (تفسیر تجزیه‌ای) نگارش یافتند واین گونه تفسیر، آیات را منقطع و غیرمرتبط می‌نمایاند. اما در تفسیر موضوعی، بایستی موضوعی را از واقعیت زندگی برگیرند و دیدگاه قرآن را در زمینه آن، تبیین سازند.

او، تکامل تفسیر را به رشد تفسیر موضوعی می‌دانست واین باور را ابراز داشت که تکامل (فقه)، به آن بود که سنت و حدیث، از قالب نقل احادیث کتب اربعه و غیر آن، به صورت ابواب فقهی در آمده. بدینگونه که فقیه مسائل موردابتلای جامعه خویش را می‌نگریست و در جستجوی آن بر می‌آمد که پاسخ حدیث را نسبت به آن مساله، بجوید.[21]

شهید صدر می‌فرمود که این روش را در تفسیر، باید گسترش داد. اگر قصد آن است که قرآن، رهنمای زندگی شود، بایستی مفسران، تلقی قرآن را پیرامون زوایای حیات دریابند و بیان دارند، همانگونه که در (فقه)، چنین سمت گیری تعقیب می‌گردد.

در زمینه بررسی زندگانی معصومان(ع) نیز، تحول در نگرش را لازم می‌دانست. رواج اندیشه‌های را که به نقش سلبی ائمه، تاکید داشت، ناروا می‌شمرد و آن را تحریف حقیقت وانحراف در مسیراست می‌انگاشت. دراین موضوع می‌فرمود:

اگر بیائیم از زندگانی پیشوایان، چنین تحلیلی بکنیم که نقش ائمه در مقابله با حکومته، فقط جنبه مبارزه منفی را داشته است علاوه براینکه تفکری اشتباه و تحلیلی نادرست است، در زمینه عملی، برای پیروان خطری بزرگ ببار خواهد آورد، چه، با چنین تحلیلی از جهت گیری پیشوایان، برای امت این نتیجه حاصل می‌شود که هیچگونه وظیفه اجتماعی ندارند و هرگونه امیدی که روزی حکومت را بدست گیرند، از دیدگاه ملت محو می‌شود و لذا احساس کرده ایم که بر ما واجب است تا این خطای فکری امت اسلامی را بزدائیم.[22]

ایشان، براین اعتقاد بودند که دریافت سیراثباتی ائمه، جز به درک حقیقت رسالت عام امامان، نامیسراست. شهید صدر، مشکله تفسیر آیات مکتوب حق را دراین مقام نیز می‌دید. همانگونه که رویت منقطع کتاب الهی، در ره گشائی حیات ناموفقند، آیات ناطق خداوندی نیز باید در راستای یک خط مستقیم، نظاره گردند. نگاه انفرادی به زندگی یک امام، این تلقی را می‌آفریند که نوع برخورده، متفاوت بوده‌اند و سیاستها گوناگون. اما آنگاه که سیر واحد رویت شد، حرکات سیاسی ائمه(ع) جزر و مد یک رود خروشان، محسوب می‌گردند و در نتیجه شبهه تناقص پدید نمی‌آید.

ایشان می‌فرمود:

(امامان شیعه را به شکل یک کلی مربوط به هم ملاحظه و درباره آن تحقیق و بررسی می‌کنیم)[23]

شهید صدر، این نوع تلقی را با نوع باور صحیح ازامامت، مقرون می‌داند و می‌گوید:

(نفس عقیده به امامت ایشان، چنین نقش و حرکتی را ایجاب می‌کند، چه، امامت، ماهیت واحدی است که در همه ایشان، به طور متساوی، تحقق یافته و مسوولیتها و شروط آن، یکی است).[24]

در شیوه آموزش و تدریس و تحصیل متون آموزشی در حوزه، شهیدصدر به تحول و تکامل می‌اندیشید. این نکته، بویژه در (علم اصول)، محسوستر می‌نمود. استاد شهید، با امعان واشراف بر آن علم، در متون درسی علم اصول، نیازی به تحول و تغییر می‌دید. در مقدمه‌ای که بر سلسله دراسات فی علم الاصول نگاشت، ازاین حاجت، به تفصیل، سخن گفت. ایشان ضمن سپاس بی‌کران از منزلت و تلاش مولفان کتب درسی علم اصول، از علل احتیاج به این تکامل، بحثی مبسوط به میان آورده‌اند و دراین میان نکته ذیل را در میان آن علل، بر شمرده‌اند.

(کتب چهارگانه درسی در علم اصول معالم، قوانین، رسائل و کفایه آن که حدود بیش از پنجاه سال به منزله کتابهای درسی قرار گرفته‌اند، اما مولفان آن کتب، با این جهت گیری، آن ننوشته‌اند… و بین آن کتاب که به عنوان کتاب درسی و آموزشی نگاشته می‌شود، با آن تالیف که به قصدابراز آراء و عقائد مولف، نوشته می‌گردد، تفاوتی بسیاراست)[25]

درادامه نوشتار، استاد شهید، از تفاوتهای بسیار که بین دو شیوه سبک نگارش است، سخن می‌گویند  (واین مقام، فرصت نقل و تفصیل پرداخت به آن، نیست). علت فوق، تقریبا نکته‌ای همگانی در کتب آموزشی حوزه است و طالبان تکامل شیوه آموزشی در حوزه، بایدازاین نکته غافل نشوند.

شهید صدر، در حوزه مسائل فقهی نیز معتقد بود که در عرضه آن برای مقلدان، باید به تحول و تغییری اندیشید و با این اندیشه، به نگارش  (الفتاوی الواضحه) پرداخت. در پیشگفتاراین کتاب (که با شهادت ایشان، خبر جلداول آن انتشار یافت)، لزوم تکامل در رسائل عملی مجتهدان، تاکید گردیده است.

فصلی را با این عنوان، بازگشوده‌اند: (الرساله العملیه، اهمیتها و تطویرها) و دراین بخش، ملاحظاتی را پیرامون رساله‌های عملیه موجود، بیان داشته‌اند واز آنجمله فرموده‌اند:

نکته اول: این رساله‌ها غالبا از شیوه فقهی تقسیم فصول و ابواب، تبعیت کرده‌اند (سپس استاد شهید، هفت نتیجه را دراین نوع سمت گیری، بیان می‌دارند که در دیگاه ایشان، ضعف و نقض روش محسوب می‌گردند).

نکته دوم: رساله‌های علمیه ما در تحول تاریخی پدید آمده، کافی و رسا نیستند، زیرا شیوه گفتار و نوشتار (لغت) و موصوفات زندگی، تحول یافته‌اند.[26]

ایشان، به اشاره وایجاز، ازاین حقیقت سخن می‌گویند که زبان نوشتار در زمانهای گوناگون، تحول و تطور می‌یابند و شیوه تالیف، باید به گونه‌ای باشد که مخاطبان آن، در فهم نوشته، در ابهام نمانند. اگر در قدیم، مصطلاحات فقهی برای مخاطبان رسائل عملیه، آشنا بود و با بکار بردن الفاظ فنی فقهی، ابهام‌آفرین نبود، اما اینک، با گسترش آموزش عمومی، رساله‌های عملیه، مخاطبانی را یافته‌اند که با این مصطلحات، نا آشنایند واینان، جماعتی اندک نیستند، ازاین رو، باید سبک مورد پسند زمانه را در شیوه انتقال فروع فقهی به عامه مردم، برگزید و در شیوه کهن، تغییری آفرید، تا به این مذاق عام در سبک و نگارش، سازگار باشد.

نکته دیگر آن که این رساله‌ها به وقایع متحول و متجدد زمانه، توجهی اندک مبذول داشته‌اند. ایشان در تبیین این نقیصه، فرموده‌اند:

وقائع رو به رشد و متجدد، به گونه‌ای مداوم، پاسخ شرعی را می‌طلبند. رساله‌های عملیه، در گذشته، احکام مسائل مورد احتیاج زمانه خود را در بر می‌گرفت. امروز نیزاین نیاز موجوداست تا حرکت تاریخی خویش را آغاز سازد و مسائل مختلف که در زندگی انسانی، پدید آمده‌اند، فرا گیرد. احکام شرعی، با آنکه ثابتند، اما شرائط گوناگون در تطبیق آن، تغییراتی را می‌آفرینند، ازاین رو، رساله عملیه که با این تحولات، مواجه است، باید با دیده بصیرت، تغییرات را در تشخیص حکم شرعی بنگرد.[27]

ازاین گونه اندیشه‌های تحول ز، در کلمات نوشتاراستاد شهید بسیارند. در آنچه او نگاشت و گفت، دغدغه نوآوری نمایان است. او به تطبیق موفق دین، با حفظ روح و پیام آن، می‌اندیشید وازاین رو، وظیفه خود می‌دانست که روزنه‌های توفیق را بگشاید. آن که بهره‌ای کوتاه از حیات یافت، اما با گشودن این طرق، حیاتی جاویدان یافت. وی به محصلان علوم دین، نشان داد که سنت گرائی به معنای انجماد بر قالبها نیست و نورآوری در مسائل نباید به بهای هتک حرمت قدیسان و عالمان دین، به انجام رسدهر آن ازابتکار و تحولی سخن گفت و آن را لازم شمرد، تلاش پیشینیان علمی خویش را ستود وارج آنان را بی‌حساب دانست و چنین است که حرمت سلف صلح را با مکنت از نقد آراء آنان، قرین ساخت واین راه، توفیق یافت واین شیوه مرضیه را درس به یادگار نهاد.

سنت اجتهاد

استاد شهید، از تبار مجتهدان بود واز آن کسان، که منزلت اجتهاد را بی‌کران دانست و باور داشت که جز به (اجتهاد) تشیع پایدار نمی‌ماند. اواین مقام را تلاش در فهم دین شمرد و پیام دین را چون کتاب تکوین، اقیانوسی بی‌ساحل دانست که غواصان، از یافتن در شاهوار و مروارید غلطان، مایوس نخواهند بود وازاین رو، آیندگان همواره بر حاصل گنج گذشتگان خواهند افزود. در نوشته‌ای ازاین واقعیت، چنین سخن گفت:

از آنجا که منابع شریعت – تا به امروز – محفوظند… طبیعی می‌نماید که حرکت اجتهاد، استمرار بیابد و همانند تخصص علمی در دریافت این مصادر واستخراج حکم شرعی، ادامه پیدا کند و مجتهدانی، خبره، پرورش یابند… و دراین مسیر، مجتهدان متاخر، اندیشه‌ای ژرفتراز مجتهدان گذشته خواهند داشت. این استمرار متکامل، از علل روانشمردن تقلیداز یک مجتهد، در درازای یک قرون و یا چند قرن است. و براین اساس، ارتباط مقلد با مجتهد، رابطه‌ای زنده و مستمر خواهد بود.[28]

این درک ژرف، او را به اندیشه پیرامون مسوولیت اجتهاد می‌کشاند و به وی، دیدی تاریخی می‌داد تا فضائل و نقائص متد و حوزه اجتهاد را بیابد. ایشان، از مهمترین مسائل، جد شدن اجتهاد را مسائل اجتماعی می‌دانست و تک بعدی شدن را با خسارات همراه می‌یافت:

(فراموش شدن نیمی از هدف واکتفا کردن به صحنه فردی برای تطبیق با نظریه اسلام درباره زندگی عوارضی داشته از جمله یک سونگری فقه از همین جا سرچشمه می‌گیرد. می‌بینیم اجتهاد به صورتی مستمر، بنا را بر این نهاده است که در جنبه‌های مسائل فقهی، بیشتر کوشش خود را در صحنه تطبیق فردی و منطق کردن زندگی فرد با نظریه اسلام، به کار ببرد و در صحنه تطبیق اجتماع با نظریه اسلام، کوشش ننموده و موضوعاتی را که در زمینه این امر را آماده می‌سازد، رها نماید).[29]

شهید صدر، معتقدند که این انفعال، به حوزه (جهان بینی فقیه) نیز سرایت می‌یافت و به مرور، فقیهانی را پرورش می‌داد که در حوزه قانون، تک نگارانه بنگرند واز دریچه نظامات فردی، قوانین را بیابند و اعلان دارند. ایشان می‌فرمود:

این موضوع گیری ذهن فقیه، نه تنها به یک سونگری فقیه از جنبه عینی می‌انجامد، بلکه به تدریج نظر فقیه را درباره خود قانون نیز به فردگرائی می‌کشاند، زیرا چون جنبه فردی  (از تطبیق زندگی بر نظریه اسلام) بر ذهن فقیه رسوخ دارد و عادت کرده که فرد و دشواریهای او را در نظر بگیرد، این خاستگاه وی، بر نظریه‌ای که از خود قانون دارد نیزاثر می‌گذاردو در نتیجه، رنگ فردی می‌گیرد و قانون و شریعت را در صحنه جولانگاه فرد می‌نگرد.[30]

استاد شهید، اشاراتی به اجمال وایجاز به عوارض این گونه تلقیات دارند. مسلما نگاه به نیم رخ دین، تصویری تمام و کامل را ببار نخواهد آورد. بینش فردگرایانه ما در نگرش به تاریخ، جامعه و… آثاری را می‌آفریند و حوزه فقه نیز، غیر متاثراز آن نمی‌ماند. استاد شهید، نمونه هائی را عرضه می‌دارند واز آن جمله، آنچه به نام (حسن احتیاط) در مباحث اصول شهرت یافته است. ایشان معتقدند که مسائل فردی را می‌توان براین مبنا نهاد، اما زندگی اجتماعی را بر پایه  (احتیاط) نمی‌توان استوار ساخت.

(روحی را که دراین فرضیه نفته است بنگرید تا بدانید چگونه دیدگاه فردگرائی درباره شریعت و قانون، بر صاحبان آن تسلط یافته، زیرا شریعت و قانون وقتی می‌تواند دستور به این گونه احتیاط کاریها بدهد که قانون و شریعت را برای فرد صادر کرده باشد و بس. ولی اگر بخواهد برای جامعه، قانون گذاری کند و برای زندگی اجتماع، برنامه بریزد، چنین روشی را نمی‌تواند در پیش بگیرد، زیرا این فرد یا آن یکی می‌توان همه برنامه‌های خود را براساس احتیاط به انجام رسانند ولی واحد مجموع و مرکبی که جامعه باشد، نمی‌تواند زندگی و روابط اجتماعی و اقتصادی و بازرگانی و سیاسی خود را بر پایه احتیاط بنهد).[31]

شهید صدر، عوارض دیگری را نیز در بینش فردگرایانه مشاهده می‌کرد و حوزه فقه را از آن متاثر می‌دید. از آن جمله، آنان که مسائلی جون زکات، قصاص، جهاد و… را از مصادیق (ضرر) شمرده‌اند و پس از آن، در جستجوی آن برآمده‌اند که بین این احکام و قاعده (نفی ضرر) (لاضر و لاضرار فی الاسلام)، به نفی تناقض و تعارض بپردازند. شهید صدر می‌فرمود:

(این اعتراض، بر بنیاد آن است که ما با نظریه فردگرایانه به برنامه قانون گذاری، بنگریم زیرا این نظریه است که به ما اجازه می‌دهداین احکام را زیان آور بشماریم ولی در قانون و شریعتی که فرد را جزئی از جامعه می‌انگارد و مصالح وی را با آن پیوند می‌دهد، این احکام را نمی‌توان زیان بخش شمرد، بلکه در آنجا نبودن قانونی درباره لزوم تاوان و مالیات و غیره است که زیان بخش است).[32]

استاد شهید، ابعاد دیگر خواندنی و آموزنده را نیز بر می‌شمارند. از آن جمله، سعی این نوع بینش در حل کردن مشکل فرد مسلمان، با تبرئه واقعیت خارجی (مانند سعی در حل مشکل ربا برای فرد مسلمان، بدون توجه به مضرات ربا برای کل جامعه اسلامی) و یا برخورد با نصوص شریعت، از زاویه فردی. به عنوان نمونه، مسائلی را که در ارتباط با پیامبر وائمه(ع) نقل می‌شود، منصب حکومتی آنان به فراموشی سپرده می‌شود و آن را به صورت حکم خاص در موردی مخصوص تفسیر می‌شود و…

مسلما آنچه استاد شهید بیان داشته‌اند، پاره‌ای از عوارض غفلت، در بنیان اجتماعی دیانت است و ایشان، قصداستقراء و تفحص تمامی موارد را نداشته‌اند. این هشدار، نشان می‌دهد که چگونه اجتهاد، در معرض جهان بینی‌های متفاوت، نتائج گوناگون را پدید می‌آوردو آنان که گمان دارند که حوزه بررسی احکام شرعی، مصون از آموزه‌های پیشین است، راهی صواب را نمی‌پویند. داده‌های دینی واجتماعی، ناخودآگاه، در نوع برداشت و حوزه تحقیق، اثر می‌گذارند. و سخن شهیدصدر، به این معناست که علاوه براجتهاد در فروع، تحقیق و بازنگری دراصول و مبانی نیز ضروری است واین اجتهاد نو قادراست که به تکامل فهم دین یاری رساند. استاد شهید، معترفند که فقاهت شیعی، از ژرفنائی ویژه، بهره منداست، اما معتقدند:

(وقتی هدف محرکه اجتهاد، ابعاد حقیقی خود را بازیابد و هر دو جولانگاه تطبیق (فردی واجتماعی) را در بر گیرد، آثار یک سونگری و یک روی سکه دین را نیز که در گذشته‌ها بود، به تدریج خواهد زدود و محتوای حرکت، به کیفیتی در می‌آید که هم با وسعت دامنه هدف سازگار باشد و هم با مقتضیات خط جهادی، که حرکت اجتهاد بر آن انجام می‌پذیرد، یک سونگری از میان خواهد رفت وامتداد عمودی که بیان کننده پایگاهی والا از وقتی است که اندیشه علمی بدان رسیده، در مسیر خود، به امتدادافقی مبدل می‌شود و تا همه عرصه‌های زندگی را در بر بگیرد).[33]

بدینگونه، باید حرمت اجتهاد را با تکامل آن، معارض نیافت. بی‌کران دیانت، زمینه‌های فراوان را برای تحقیقات نو باز گذارده‌اند و سزا نیست که از دریای رحمت، محروم ماند و به بهانه احترام گذشتگان، از شیوه مرسوم آنان، که نقد و بحث بود، غفلت داشت و یا آن را در حد تحشیه‌ای مختصر و تبصره‌ای کوتاه، محصور کرد. و صدالبته که این کار، بر دوش آنان است که از مایه علمی، بهره مندند و جهل خویش را پایه شهامت در میدان رای نمی‌سازند، کسانی چون شهید صدر، و آنان که راه آن بزرگ را جستجو دارند.

مرجعیت دینی

استاد شهید، خط مرجعیت دینی را دراستمرار رسالت وامامت می‌یافت. وی، اساس این تئوری را پایه ریزی کرد که حیات اجتماعی بر دو مبناست:

١. خط خلافت.

٢. استمرار شهادت وگواهی.[34]

ایشان، این تئوری را به گونه‌ای مشروح تبیین کرد. در باورایشان، مقام خلافت الهی، به انسان، واگذار شداما در کنار آن،  (خط گواهی) را نیز قرار داد تا خلیفه الهی  (انسان)، ازانحراف مصون بماند. استمرار خط شهادت، بر عهده پیامبران وامامان و عالمان قرار داده شد. ایشان به استناد آیه مائده، می‌فرمود:

خداوند، این گواهان را به سه دسته تقسیم کرده، می‌فرماید: ما تورات را که مایه نور و هدایت است، فرستادیم تا پیامبران بنی اسرائیل و ربانیان واحباری که نگهبانان کتاب خدایند، بر طبق آن حکومت کنند و براساس آن گواهان مردم باشند…

ازاینجا می‌توان استفاده کرد که گواهی در قرآن، بر عهده چه کسانی است:

١. پیامبران.

٢. امامان و اوصیاء پیامبران، که در حقیقت، گسترش پیامبری و در خط نبوتند.

٣. مقام مرجعیت دینی که در حقیقت، امتداد پیشرفته خط پیامبر وامام درامر شهادت و گواهی است.[35]

شهید صدر، با پیوند دادن مسوولیت مرجعیت به منصب نبوت وامامت، مسوولیتهای ویژه‌ای برای آن مقام، می‌شناخت. ایشان، این جایگاه را در حدود مبلغ احکام، محصور نمی‌یافت. بلکه معتقد بود که بایستی در عصر غیبت،  (خط شهادت و گواهی برامت) را نگاهبان باشد، ازاین رو، وظائف ذیل را بر عهده مرجعیت دینی می‌دانست:

(می توان اهداف مرجعیت صالح رالله در پنج نکته خلاصه کرد:

١. نشراحکام اسلام در وسیع ترین شکل ممکن – در میان مسلمانان پرورش دینی آنان، به گونه‌ای احکام اسلامی، دراعمال آنان رویت شود.

٢. برگزیدن شیوه‌ای که مفاهیم گسترده دینی را در باورامت اسلامی، جای دهد. از آن جمله، تبلیغ این نکته که اسلام، نظام، جامع است و تمامی جوانب حیات را فرا می‌گیرد و…

٣. برآوردن نیازهای فکری اسلامی در راه عمل. این کار، نیازمند آن است که مباحثی گسترده، پیرامون بخشهای مختلف زندگی (مسائل اقتصادی، اجتماعی و…)انجام یابد و گفت و شنودی مقارنه ای، بین اسلام و سائر مذاهب اجتماعی، پدید آید و فقه اسلامی، توسعه‌ای بیابد تا تمامی زمینه‌های زندگی را در بر بگیرد، و بالا آوردن حوزه، به سطحی که تمام این اهداف سترگ را متحمل گردد.

۴. رهبری تلاشهای اسلامی و نظارت بر آنچه تلاش ورزان مسلمان، دراین سوی و آن سوی جهان اسلام، انجام می‌دهند و تایید شیوه‌های حق آنان و تصحیح خطاهائی که مرتکب می‌شوند و…

۵. ایجاد مراکز جهانی – که شخص مرجع، تا افراد سطوح پایین عالمان دین، شرکت داشته باشند این مرکز، در جستجوی مصالح است واطلاع واهتمام به حوادث جاری در بین مردم داشته باشد و در حفاظت از مصالح، تلاش کند).[36]

این حوزه گسترده مسوولیت مرجعیت دینی، بدون تکامل در دستگاه پدید آورنده وادامه آن نامیسر می‌نماید واین حقیقتی است که شهید صدر به تفصیل از آن سخن گفته‌اند و مطالبی را بعنوان پیشنهاد در راه پیدایش این مرجعیت صالح و رشید، بیان فرموده‌اند. آنچه به استاد شهید، میدان این گونه آراء آزاد را می‌داد. علاوه بر درایت و تیزبینی شخصی، نگرشی تاریخی به مسائل بود. آنان که جهان، جامعه و نهادهای اجتماعی و دینی، را در قاب موجود آن می‌بینند واز پیشینه آن غافلند، به سرعت این باور در آن جای می‌گیرد که شیوه‌های موجود، وحی منزلند و تغییر و تکامل در آن، ناصواب.

در زمینه نهاد مرجعیت نیز، مساله به این گونه می‌نماید. بسیار کسان چون تنها با شیوه‌های متعارف و موجود آشنایند واز گذشته این نهاد، بی‌خبرند، گمان آن را دارند که طرح مسائلی که به قصداصلاح در این نهاد، انجام خواهد یافت، موجب خلل درارکان این نهاد مقدس خواهد شد. اما کسانی چون شهید صدر، دریافته‌اند که این نهاد، در عصر غیبت، تطورات و تحولاتی را به اقتصادی شرائط اعصار، داشته است. استاد شهید، لا اقل چهار دوره تاریخی برای نهاد مرجعیت برمی شمرند:

(مرحله اول: ارتباطات فردی بین مردم و مجتهدان.

مشکله ایپدید می‌آمد و حل آن، از دانشوری خواسته می‌شد واو پاسخ می‌داد. این دوره از زمان اصحاب ائمه(ع) تا زمان علامه حلی رواج داشت.

مرحله دوم: ایجاد نهاد مرجعیت

این دوره از زمان شهیداول پدید آمد. ایشان، علماء وکلائی را به نقاط مختلف می‌فرستاد که واسطه اتصال مردم وایشان، بودند… در لبنان و سوریه، وکلائی را قرارداد که زکات و خمس جمع کنند و با این حرکت، قدرت متمرکز و پیوسته دینی را برای شیعه در تاریخ علماء پدید آورد. این مساله، از مهمترین علل شهادت آن بزرگ بود.

مرحله سوم: تمرکز مرجعیت.

این دوره، بدست مرحوم کاشف الغطاء و معاصرین ایشان، بوجود آمد. مرجعیت در دوره دوم، گر چه یک نهاد شد، اما هنوز به صورت متمرکز در دنیا در نیامد تا مجموعه جهان شیعه را در برگیرد. در زمان کاشف الغطاء، ازاربتاطات عراق وایران، وسیعتر شد وامکان تمرکز مرجعیت پدید آمد. پیدایش مرجعیت متمرکز، بسادگی انجام نیافت، بلکه همراه با قربانی‌های فراوانی و تلاشهای سترگ بود…

مرحله چهارم: رهبری امت

دراین دوره، علاوه بر تمرکز، رهبری امت در برخوردهای خارجی و داخلیرا بر عهده گرفت. این دوره از ۵٠ تا ۶٠ سال قبل آغاز می‌شود که مرجعیت شیعی، رهبری مبارزات ضداستعماری را برعهده گرفت).[37]

این بینش تاریخی، به آن معناست که نهاد مرجعیت، تکامل پذیر بوده است وازاین پس نیز، این راه میسر می‌نماید و نباید سیره جاریه و سنت ماضیه مادست و پاگیر شوند و راه را بربندند.

استاد شهید، در راه تکامل نهاد مرجعیت، آرائی را ابراز داشت. البته، بیشترین آن، در شرائطی ارائه گردیده‌اند که ایشان، نهاد مرجعیت را در راس حاکمیت نمی‌دید و بعنوان قوه ناظر – و یا دوراز حاکمیت – به آن می‌نگریست، ازاین رو، پیشنهادها و آراء آن بزرگ، مسلم، آخرین آراء نخواهند بود. اما مسلم، نقل واشاره به آن اندیشه‌ها بی‌سود نیست. با این تلقی، ما به پاره‌ای ازافکاراستاد شهید، دراین زمینه، اشاره می‌گردد:

(١. پیدایش و رشد مرجعیت صالح، نیازمند به تحول و تغییر در (حوزه) است، تا با مرجعیت صالح، همکاری و همیاری کند و درافکار وانظار مرجع، وی را یاری رساند. اگراین شرائط، پدید نیاید، از مرجع صالح، کاری ساخته نیست. تحقق نیافتن این شرط، پیشین، گروهی از علماء صالح را – با آن که از صلاحیت ذاتی بهره مند بودند اما در هنگام در اختیار داشتن مرجعیت، از توان افکنده و آنان را عاجز ساخته است.

 

٢. ضرورت تشکیل گروههائی که دستگاه اجرائی نهاد مرجعیت را تشکیل دهند. این بخشه، عبارتنداز:

الف: گروه یا گروههای تغییر وضعیت درسی حوزه.

این گروه، موظف است که دروس ما قبل (خارج) را تنظیم کند و بر درسهای خارج، اشراف داشته باشد. مواد درسی را تنظیم کند و کتب درسی را مشخص سازد تا برنامه آموزشی حوزه را به سطحی برساند که بتواند نهاد مرجعیت را در تحقق اهداف، یاری رساند.

ب: گروه انتشارات و تحقیقات علمی.

این بخش موظف است که حوزه‌های تحقیق را در مابحث مختلف ایجاد کند و برادامه حرکت آن گروهه، نظارت داشته باشد. بر مولدات علمی حوزه‌ها ناظر باشد و آن را تقویت کند. اندیشه‌های جهانی را که به مسائل اسلامی ارتباط می‌یابد، پیگیری نماید و زمینه انتشار چیزی چون مجله وامثال آن را فراهم آورد. در جذب عناصر محقق و لایق به حوزه بکوشد واگر در خارج از حوزه بکار مشغولند، زمینه‌های همکاری را با آنان فراهم آورد.

ج: گروه یا گروه هائی که ازاوضاع عالمان مناطق اطلاع داشته باشند.

این بخش نام عالمان مناطق را ضبط کنند و محل زیست و نوع وکالت و شیوه رفتار و برخورد آنان را تفحص کنند. از نقائص، احتیاجات و اوقات فراغت آنان، اطلاع حاصل کنند و گزارشی اجمالی را به گونه‌ای مرتب – و به هنگام مطالبه مرجع – به او تسلیم کنند.

د: گروه ارتباطات:

این بخش موظف است که مرجع را با مناطقی که هنوز با مرکز نهاد مرجعیت ارتباط منظم ندارند، مرتبط کند. آمار مناطق مختلف را داشته باشد و درامکانات شیوه ارتباط با آن مناطق، بیندیشند. این بخش موظف است که زمینه مسافرتهائی را در سطح نماینده مرجع، یا غیر آن با مناطق، بوجود آورد. همچنین بر عهده این بخش است که زمینه‌های ارتباط نهاد مرجعیت را با عالمان مختلف جهان اسلام، فراهم سازد، ارتباط انتشاراتی برقرار نماید واز فرصتهائی مناسب چون ایام حج، بهره برداری کند.

هـ: گروه نظارت بر جنبش اسلامی.

این بخش موظف است که تلاشهای موجود در جهان اسلام را بشناسد بذل نصحیت به آنان کند و در موقع احتیاج، آنان را یاری رساند.

و: گروه مالی.

این بخش، ثبت و ضبط اموال را بر عهده دارد. وکلای مالی را در مناطق می‌آفریند و کوشش می‌کند که اموال بیت امال را رشد دهد. همچنین، اعطای مخارج لازم را که در دستگاه مرجعیت نیازاست، به انجام می‌رساند).[38]

استاد شهید، معترفند که پیدایش دستگاه مرجعیت، با این گسترش و وسعت، نیازمند به گذشت زمان است، اما ممارست واستمرار، به استعدادها میدان می‌دهند که در صحنه عمل، خود را نشان دهند، ازاین رو، نباید وسعت کاراز شروع باز دارد. آراءاصلاحی شهید صدر، در زمینه نهاد مرجعیت، ازاین مختصر، افزون است. اگر چه ایشان نیزاز کناری بسیاری از مسائل، به اشارت گذاشته‌اند، اما نقل و بررسی افکار آن استاد شهید، در خور نوشته‌ای مستقل و مفصل است وامید آن می‌رود که توفیق یابیم در موقعیتی دیگر، این آراء را به تفصیل باز گوییم. نوشتن این مختصر، برای آن بود که روا نمی‌نموداز کنار آن به غفلت گذشت و در زندگانی فکری استاد شهید، از آن سخنی بمیان نیاورد. در زندگانی پنجاه ساله شهید صدر، مرجعیت و قدرت آن، واژه‌های آشنا بودند و وی در تاریخ و زندگی خویش، از آن قدرت و قداست، آثاری اندک ندیده بود، ازاین رو، در تلاطم ن بود که این تیغ بران تر سازد و حصارافراشته این نهاد را به ملکوت رساند تا شیاطین، امید رخنه به اندون امت را از دل دور سازند. مسلما توجه به آراء کسانی چون شهید صدر، در رشد و تکامل این نهاد، بی‌تاثیر نیست، والبته شرایط جدید پس از حیات ایشان، مسائلی دیگر را نیز آفریده‌اند. مجموعه این آراء واحوال را باید نگریست و به تغییرات لازم، دست یازید.

بینش حکومت

استاد شهید،  (دولت) را پدیده اصیل می‌شمرد و معتقد بود که این نهاد را انبیا و پیام‌های آسمانی، ایجاد کرده‌اند.[39] این تلقی، موجب می‌شد که خط مرجعیت را نیزاقامه حکومت، بیاید. در شرائطی که در (مرجعیت رشیده) بیان داشت، فرمود:

(… خط اندیشه فکری مرجع از تالیفات وابحاث او روشن باشد که در جهت ایمان به ضرورت دولت اسلامی و حمایت از آن است).[40]

این سخن، بدان معنی است که مرجعیتی قادراست ناظراعمال باشد که وظیفه خود را استمرار تلاش انبیاء بداند و در راس آن، تشکیل حکومت را باور داشته باشد.

شهید صدر، اعتقاد داشت که دوری فرد مسلمان، از دولت شرعی، ایجاد شخصیت مزدوج و ناهمگون می‌کند. حضور در نظام جاهلی و غیر متشرع، فرد را به دوگانگی روحی منتهی می‌نماید واین عارضه راپی دارد که فرد مسلمان، همواره در تعارض بین تکالیف خویش – به عنوان یک فرد مسلمان – با شیوه حاکم بر جامعه، بسر برد واین تعارض، بی‌عوارض نخواهد بود. استاد شهید، اشاراتی به این لوازم دارند و در پر تو آن، به اخذاین نتیجه بر آمده‌اند که در راه تحصیل شخصیت وجدانی در فرد مسلمان، باید به اقامه حکومت شرعی و دینی اندیشید.[41]

ایشان به گونه‌ای مداوم، در پایه ریزی اندیشه حکومت اسلامی، برآمدند. یکی از شاگردان ایشان، نقل کرده‌اند:

(بخاطر دارم که شهید صدر، جزوه‌ای خطی را دراثابت مشروعیت حکومت اسلامی، دراختیار من نهاد و من این رساله را دراختیار جمعی از مجتهدان معروف، قرار دادم تا این اندیشه، تثبیت گردد بیابد).[42]

در بسیاری از آثاراستاد شهید، بینش حکومتی در دین، نمایان است. از آن جمله، می‌توان به سه مورد ذیل، اشارت داشت:

١. در هر زمینه‌ای که اجتهادات مختلف مشروع وجوددارد، حکومت شرعی، اختیار آن را دارد که یکی را از آن میان، برگزیند. حکومت، می‌تواند براساس مصالح اجتماعی، مبنای یقنین واجراء را یکی از آن اجتهادات قرار دهد.[43]

آشنایان به معضلات تقنینی حکومت، از حوزه وسیع کاربردی این نظر آگاهند. دراین مقام، سخن تایید و تثبیت نظریه فوق نیست، اما ابراز آن از سوی مجتهدی مسلم و صاحبنظر، این تامل را روا می‌شمرد که آیا دست حکومت، بازتراز آن نیست که پاره‌ای گمان آن را دارند؟ گروهی را گمان آن است که حکومت شرعی، در حدوداجرای بی‌و قید و شرط رای مجتهد خاص، محصوراست. اما شهید صدر، این تحدید را قائل نیست و باور آن را دارد که منطقه حکومت، آن وسعت را دارد که در گزینش آراء مجتهدان، دخالت ورزد و براساس مصالح، یکی را برگزیند.

٢. حکومت شرعی، می‌تواند در مواردی که موضع قاطع وجود ندارد (وجوب یا حرمت) وضع قانون کند واختیارات مردم را محدود سازد. شهید صدر، این حوزه دخالت حکومت را (منطقه فراغ) می‌نامد.[44]

این سخن شهید صدر، گاهی در گسترش ابزاراجرائی حکومت دینی بشمار می‌رود. طبق این رای، حکومت، حق دارد که مباحات و مستحبات و مکروهات را ممنوع و یا لازم گرداند.

استاد شهید، منطقه واجبات و محرمات را در حوزه دخالت حکومت، ندانسته‌اند و دراین بخش، حضرت امام حوزه‌ای وسیعتر را برگزیده‌اند و واجبات و محرمات را نیز دراختیار حکومت دینی، قرار داده‌اند که در فرض مصلحت اجتماعی، واجبی منع گردد و یا حرام، انجام یابد.

٣. حاکم شرعی، در حوزه قوانین متغیر شرعی، حق دخالت و نظر را دارد.[45] دراین محدوده می‌تواند قانونی را متوقف و جعل قانون جدید کند.

پیکار و جهاد

استاد شهید، اجتهاد و (جهاد) را معارض ندید، ازاین رو، از آنان نشد که اقبال عموم او را به قعود وادارد و ره خون و شهادت را به بهانه رسالت ماندن بی‌یاور بگذارند. او بدرستی ره عذر و توجیه را می‌شناخت و دیگران را نیزاز آن برحذر می‌کرد. می‌فرمود:

(با بررسی این عذرهائی که قرآن پرده از روی آنها برداشته و بنیادش را نشان داده است، احساس می‌کنیم بهانه‌های آن روز، درست همین بهانه‌های رائج امروزاست. این عذرتراشی‌ها در حقیقت و محتوای روحانی اش، هیچگونه تفاوتی با هم ندارند. در عمق همه بهانه‌ها یک نوع خودخواهی و خودپسندی، نهفته است و دعوت به حرکت انقلابی امروز م، عینا همان مشکلات و سختی‌های زمان پیامبر(ص) را دارد).[46]

شهید صدر، می‌دانست که این بهانه‌ها در منافع شخصی جای دارند. دغدغه خویشتن، به فرازاز تلاش می‌کشاند و عذر یاس از جهاد را تئوری دار می‌سازد. ازاین رو سرمایه جهاد را نفی علائق نفسانی می‌شمرد. معتقد بود:

(در نقاط برجسته شیوه اخلاقی زندگی م، رعایت مصلحت شخصی، نهفته است، به جای آنکه روح آمادگی برای قربانی شدن، موجود باشد. ما امروز نیاز شدید به اخلاق قربانی شدن داریم)…[47]

او خود، در راس طلایه داران (خط تضحیه) بود و همت تام داشت که این شیوه را ترویج کند. در تحلیل اوضاع موجود، می‌گفت:

(امت دراین زمان، در گیرند به آنچه مردم در زمان امام حسین(ع) مبتلا بودند و آن مرض (فقدان اراده) است. مردم، حزب بعث و حکام عراق را می‌شناسند و در فسق و طغیان و کفر و ستم آنان تردید ندارند، ولی از قدرت اراده‌ای خالی هستند که در راه خدا جهاد کنند واین گروه کافر را از منصب حکومت ساقط کنند و کابوس این ستم را از خود برانند).[48]

با این تلقی، شهید صدر، اوضاع زمانه را می‌نگریست. جامعه خویش را نیازمند به تزریق اراده می‌دانست و آن را اکسیر حیات بخش جوامع مختضر می‌شمرد، ازاین رواعتقاد داشت:

(بر ما ضروری است که این مرض را معالجه کنیم، تا (اراده) در عروق این ملت مرده، بجوشد. شیوه آن، همان راهی است که امام حسین(ع) در زمان فقدان امت خودازاراده، انجام داد. آن راه، فدا کردن (قربانی بزرگ) بود).[49]

استاد شهید، کوی به کوی، به دنبال این اندیشه برآمد که با زمینه سازی یک (شهادت کبری)، زندگی را به امت خویش، بازگرداند. در سالیان حیات، به شیوه‌های مختلف، از حرکت اجتماعی مبتنی بر (شهادت) حمایت کرد. حتی به این اندیشه برآمد که در فرض وجود شرائطی، با گروهی از یاران خویش، مسلحانه در صحن حضرت امیر(ع) گرد آیند و ندای شورش را بر آورند.[50] گر چه می‌دانست که این حرکت، از لحاظ مادی و عاقبت آن ابتر می‌ماند و جز (شهادت)، پایانی ندارد، اما امیدوار بود که آینده امت را تامین کند و بازماندگان خط فکری او، به تلاش برخیزند و ره او را به پایان برند. و همانگونه که خون حسین(ع)، دولت بنی امیه را بر باد داد، شهادت او نیز حاکمیت اعقاب آن جائران را نیز به پایان برد.

شهید صدر، می‌گفت: که من عاشق شهادتم و تصمیم بر آن گرفته ام. امت به خون من نیازمنداست و جو آن، بیدارش نمی‌کند. و با این دیدگاه، خط جهاد را نه به قصد قبضه قدرت، بلکه به مقصد مقام شهادت، تعقیب می‌کرد. [51]

تمامی این شیفتگی را در زمانی نشان می‌داد که به ظاهر دراوج مکنت و علقه قلبی مردم بود. اما او مرد دین بشمار می‌آمد و علاقه دینی امت را رهزن دین خود نمی‌ساخت. ازاین رو، حبس و زجر و شهادت را به جان پذیرا شد. روزها و ماهها در خانه خود محصور بود، اما سر بر آستان قدرتهای قاهر نسایید. در حالیکه خودیها نیز، او را وانهاده بودند! در نجف (صدر) واگذاشته ماند[52] و حزب بعث، جرات جنایت را یافت. احساس آن را داشت که به شهادت استاد، قطب رهبری جامعه مبارز عراق را نشانه می‌رود، ازاین رو، دغدغه آن را نیزاحساس می‌کرد که مباداز ناحیه رهبری سنتی مذهبی، تهدید گردد. اما نگاه که رخوت آن رهبری رویت شد، تردیدها از بین رفت، جسد شکنجه شده و زجر دیده شهید صدر و خواهر گرامیش، دراین اوضاع غربت آلود، به خاندانش، تسلیم شد و خداوند پاسدار خون شهیدان است.

 

[1] استاد شهید، به خاندانهای معروف علمی، منتسب بود. از جانب پدر، به مرحوم سیداسماعیل صدر، واز سوی خاندان مادری، به خاندان آل یاسین، انتساب داشت. مرحوم شیخ راضی آل یاسین صاحب تالیف صلح الحسن، دائی استاد شهید مرحوم سیدصدرالدین صدراز مراجع ثلات حوزه قم پس از شیخ عبدالکریم حائری، عمومی شهید صدرند. علاوه بر برزگانی دیگر که انتسابهای دور و نزدیک، به استاد شهید، داشته و دارند.

[2] مباحث الاصول، تقریرات آیت الله صدر، سیدکاظم الحائری، نشر مکتب الاسلامی، الجزاءالاول من القسم الثانی، ۴١.

[3] همان مدرک،۴٧.

[4] همان مدرک،۴٧.

[5] همان مدرک،۴۶ والشهیدالصدر فضائله و شمائله، سیدفاضل نوری،۶٧۵٧.

[6] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری،الجزءالاول من القسم الثانی،۴٨.

[7] همان مدرک، ٨٠.

[8] همان مدرک، ۴۴.

[9] همان مدرک، ۴۴.

[10] همان مدرک، ۴۴.

[11] همان مدرک، ۶٢.

[12] همان مدرک، ٣۶.

[13] فلسفتنا، مقدمه .

[14] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، الجزءالاول من القسم الثانی، ۴۶.

[15] و از آن جمله، رک نشر دانش سال سوم شماره٣ مقاله آقای دکتر سروش، پیرامون نقد و معرفی این کتاب .

[16] اقتصاد برتر، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه علی اکبر سیبویه، نشر میثم، /١٠

[17] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ۶٩.

[18] الاسلام یقودالحیاه، سیدمحمدباقر صدر، نشر وزارت ارشاد، ۴۶.

[19] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ۶۴.

[20] همان مدرک، ۶۶.

[21] ر.ک : المدرسه القرآنیه، التفسیرالموضوعی والتفسیرالتجزئی فی القرآن الکریم، السنن التاریخیه فی القرآن الکریم، عناصرالمجتمع فی القرآن الکریم، سیدمحمدباقر صدر، نشر دارالتعارف، بیروت ترجمه کتاب با نام سنتهای تاریخ در قرآن، توسط دکتر جمال موسوی، نشر یافته است

[22] ر.ک : نقش پیشوایان شیعه، در بازسازی جامعه اسلامی، محمدباقر صدر، ترجمه علی اسلامی، ١٠.

[23] همان مدرک، ۶٠.

[24] همان مدرک، /٨٠

[25] دروس فی علم الاصول، سیدمحمدباقر صدر، الحلقه الاولی، ١٣١٢.

[26] التفاوی الواضحه، سیدمحمدباقرصدر، ١.١٣.

[27] همان مدرک، ١۴.

[28] همان مدرک، /٩٠.

[29] همراه با تحول اجتهاد، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه اکبر ثبوت، /١١.

[30] همان مدرک، /١٢.

[31] همان مدرک، ١٣.

[32] همان مدرک، ١۴.

[33] همان مدرک، ١٧.

[34] ر.ک : به جزوه خلافت انسان و گواهی پیامبران، از استاد شهید صدر.

[35] خلافت انسان و گواهی پیامبران، ترجمه دکتر جمال موسوی، ٢٠.

[36] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ٩٢ با تلخیص و تغییر مختصر.

[37] المحنه، محاضرتان حول المفهوم القرانی المحنه، سید محمدباقر صدر۴۵۴٩ با اختصار و تلخیص.

[38] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ۵٩٢.

[39] الاسلام یقود الحیاة، سید محمدباقر صدر، ٣.

[40] همان مدرک، ١۴.

[41] همان مدرک، ١٩۶.

[42] الجهاد السیاسی للامام الشهید السید الصدر، صدرالدین قبانچی، ١٣. به نقل از سیدمحمد باقر حکیم.

[43] الاسلام یقودالحیاة، سید محمدباقر صدر، ١٢.

[44] همان.

[45] نهادهای اقتصادی دراسلام، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه بیات و شوشتری، ٨۶.

[46] عمل صالح از دیدگاه قرآن، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه دکترجمال موسوی، ٧.

[47] المحنه، شهیدصدر، ٧٢.

[48] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ۴٩.

[49] همان.

[50] همان مدرک، ۵٠.

[51] الجهادالسیاسی، صدرالدین قبانچی .۶٩و٩٢.

[52] همان مدرک، ٩۶.

 

منبع: نامه جامعه، فروردین و اردیبهشت١٣٨۶، شماره٣١ و ٣٢

آیت‌الله شهید سید محمدباقر حکیم(ره):

شهید صدر‌(ره) در میان روشن فکران اسلامی، چه در جهان تشیع و چه در کل جهان اسلام، از یک مقبولیت ویژه و بالایی برخوردار بود. شاهد این مقبولیت ممتاز، ارتباطی است که بین شهید صدر‌(ره)، با اطراف و اکناف جهان اسلام برقرار بود. همچنین دعوت‌‌هایی که از شهید صدر برای حضور در کنفرانس‌‌های فرهنگی و سیاسی می‌شد و یا فرستادن نمایندگانی از سوی ایشان جهت حضور در این کنفرانس‌‌ها، همه شاهد موقعیت ویژه و مقبولیت این شهید بزرگوار است.[1]

شهید صدر‌(ره) پایه‌گذار فعالیت‌‌های فکری و طرح‌‌های تشکیلاتی حرکت اسلامی در عراق است. حتی می‌توان گفت او پدید آورندۀ انقلاب اسلامی در عراق است. از لابه لای کتاب‌‌ها و نظریه‌‌هایی که ایشان از مکتب اسلام بیرون کشیده و ارایه داده است؛ و از نظریات اسلامی ایشان که جوانب گوناگون زندگی را در بر می‌گیرد؛ و نیز از تصورات ایشان از زندگی و جهان شمولی اسلام و مشخص سازی این تصورات در محورهای مشخص و معین، روشن می‌شود که چگونه شهید صدر‌(ره) پایه‌گذار فکر حرکت اسلامی در عراق بود.[2]

شهید صدر سهم بزرگی در ایجاد انقلاب داشت و پدید آورنده و آغازگر انقلاب اسلامی بود؛ چرا که او مجموعه‌ای از اقدامات خویش را در ارتباط با ایجاد حرکت اسلامی در عراق به کار گرفت که آخرین آن، همان اقدام انقلابی است که باعث شد شهید صدر تصمیم بگیرد از مرجعیت و رهبری امام خمینی‌(ره) دفاع کند. او انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی را تأیید کرد؛ چرا که انقلاب به رهبری مرجعیت بود و سرآغاز آن، حوزه علمیه بود. شهید صدر برای ایستادگی در برابر نظام طغیان گر عفلقی از ملت عراق خواست تا با بذل قربانی‌‌ها و خون‌‌های ارزشمند در این راه، یعنی در راه نابودی طاغوت‌‌ها و آزادسازی اراده ملت‌‌های محروم و مستضعف و اقامه حکومت خدا بر زمین، قدرتمند بایستند.[3]

آیت‌الله مصباح یزدی:

بدون شک شهید صدر‌(ره) نوآوری‌‌هایی در علوم اسلامی داشته‌اند که بسیار مورد استفاده واقع شده و بعداً هم واقع خواهد شد. شهید صدر‌(ره) باب‌‌هایی گشودند و قصد داشتند که آن‌‌ها را ادامه دهند و شایسته است که شاگردان ایشان ادامه دهندۀ راه آن شهید باشند و مقاصدی را که داشتند، دنبال کنند.

آیت‌الله شهید صدر‌(ره) انتظار دارند که شاگردان، نظریات ابداعی ایشان را نقادی نموده تا پخته‌تر شود و ما نیز باید در پیشگاه این استاد عظیم الشأن تواضع داشته باشیم و فرمایشات ایشان را نقل کنیم؛ ولی فکر می‌کنم که روح شهید از ما انتظار و توقع دیگری داشته باشد و آن، این که ما درباره این بحث‌‌ها مناقشه کنیم. برخی از دیدگاه‌‌ها و نظریات جدیدی که ایشان ارایه داده‌اند، امروز برای جامعه بیشتر مورد حاجت است.[4]

آیت‌الله شیخ محمدعلی تسخیری (از شاگردان شهید و دبیرکل کنگره بین‌المللی آیت‌الله شهید صدر‌(ره)):

مرحوم آقای صدر‌(ره) از آن استادهایی بودند که از یک طرف هم مادۀ علمی و هم منطق و هم منهج بحث را به شاگردان می‌دادند و از طرف دیگر، آنان را تربیت اخلاقی می‌کردند. این خصوصیات باعث می‌شد که شاگرد مجذوب استاد شود. به همین دلیل بود که خیلی‌‌ها عاشقانه در این دروس شرکت می‌کردند؛ ضمن این که فعالیت‌‌های شاگردان شهید صدر‌(ره) در حرکت اجتماعی که خود آن بزرگوار هدایت می‌کرد، کاملاً نمایان بود. شاگردان شهید صدر‌(ره) آن قدر مجذوب ایشان می‌شدند که خود شهید صدر‌(ره) توصیه می‌کردند که اگر نسبت به استادی عشق و علاقه داشتید، شخصیت مستقل خودتان را از دست ندهید و در او حل نشوید؛ چرا که وقتی آدم خودش را حل کند و جلوی استادش از بین برود، در این صورت، اگر خدای ناکرده استادش انحرافی پیدا کرد، شاگرد هم به طور طبیعی به آن انحراف کشانده می‌شود. به این جهت، مرحوم آقای صدر‌(ره) توصیه می‌کردند که شخصیت خود را حفظ کنید.

مرحوم آقای صدر‌(ره)، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نامه‌ای به شاگردان خود در ایران که بنده کوچک ترین آن‌‌ها بودم، فرستادند و در آن نامه تأکید کردند که شما باید در امام خمینی‌(ره) ذوب شوید به مقداری که امام در اسلام ذوب شده است. آقای صدر وقتی دیدند که آرزوی دیرینه‌اش که همانا برپایی نظام اسلامی بود به دست امام خمینی‌(ره) تحقق یافته است، به امام عاشقانه می‌نگریستند، و لذا عاشقانه به شاگردان خود نوشتند که: ذوبوا فی الامام الخمینی کما ذاب فی الاسلام.

ببینید این جا هم با این که عشق و ذوب وجود دارد، ولی ذوب آگاهانه است. به مقداری که امام در اسلام حل شده، شما هم در امام حل شوید. این نکتۀ جالبی است که شهید صدر‌(ره) هم دایماً به آن تأکید می‌کرد.[5]

ـ در مورد شیوه‌‌های تربیتی فرزندانشان شنیدیم که به همسرشان می‌فرمودند که ما باید تقسیم نفس کنیم در تربیت بچه هایمان. اگر من یک شدتی با بچه‌‌ها داشتم، شما رؤوف باش و اگر من رأفتی با بچه‌‌ها داشتم، شما جنبۀ شدتی داشته باش تا این‌‌ها فقط یک بعد از زندگی را نبینند.

ـ شهید صدر‌(ره) وقتی احساس کرد بعثی‌‌ها دارند ریشه دین را می‌زنند، طبق آموزشی که خودشان از تاریخ و نیز از روحیه مردم عراق داشتند، فرمودند: من احساس می‌کنم که این وضعیت مردم نیاز به یک خون پاک و مؤثر دارد و من از خدا می‌خواهم که آن خون باشم.[6]

آیت‌الله سید علی شفیعی:

استاد شهید [شهید صدر] نه تنها در کشف معضلات علمی و استخراج گوهرهای ذی قیمت از دریای بی کران خدادادی، نابغه است؛ که در روش‌‌ها و سبک‌‌ها و متدها نیز فردی بی نظیر و یا کم نظیر و مبتکری سازنده و معماری فکور و اندیشمند است که این ابتکار و سازندگی، یکی از مؤثرترین ابزارهای دست یابی به آفاقی جدید و نورانی از علم و دانش خواهد بود.[7]

مرحوم شهید صدر‌(ره) که خود فقیهی بزرگ و علامه‌ای عالی قدر در اسلام شناسی، تحقیق، پژوهش، نوآوری، ابتکار و خلاقیت است، در اکتشافات علمی و فکری خویش، خودبینی و خود محوری نمی کند و خویشتن را حاکم بر مدارک و نصوص شرعی نمی بیند. چه بسا نظریه‌ای را اسلامی معرفی می‌کند، هر چند مورد استنباط شخصی خود وی نباشد، یا خود استنباط دیگری داشته باشد که فواید این روش، بر فرهیختگان و ارباب تحقیق پوشیده نیست. عظمت روح، اوج فکر و اندیشه، سعۀ صدر، بها دادن به آرا و افکار دیگران، آگاهی بر نظرات صاحب نظران، اجتناب از مطلق گرایی و خود محوری در سخنان شهید صدر‌(ره) موج می‌زند و بزرگ ترین درس علمی و عملی را به دست اندرکاران پژوهش و کاوش می‌دهد.[8]

حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ محمدرضا نعمانی:

شهید صدر‌(ره)، خود و همۀ وجود خود را، از آن مسلمانان شیعی و سنی به طور یکسان می‌دانست و با روحی فراخ و از جایگاه پدرانه، همه را مورد خطاب قرار می‌داد؛ این شهید والامقام، این باور را داشت که اختلافات عقیدتی و سیاسی بین مسلمانان، نباید مانع همکاری و همیاری آنان در راه خدمت به اسلام باشد و برای این امر دو مثال می‌زد: مثال اول، جنگیدن حضرت علی(ع) در زیر پرچم خلیفه اول، و مثال دوم، دفاع علمای شیعۀ عراقی از حکومت عثمانی عراق، هنگامی که با ارتش استعمار انگلیس در جنگ بود.[9]

حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید علی‌اکبر حائری یکی از شاگردان شهید

شهید صدر‌(ره) خود را تنها در یک بخش خاص از علوم اسلامی متوقف نکرده است، بلکه در همه شعب علوم اسلامی وارد شده و بسیار عمیق و با دقت هم وارد شده است و در هر بخش که وارد می‌شود، جوانب آن را هم در نظر می­گیرد؛ از همین رو می‌بینید که دوره تدریس علم اصول ایشان، به عنوان نمونه، حدود سیزده، چهارده سال طول می‌کشد. این بدان علت بود که در هر موضوع و مسأله اصولی که وارد می‌شد، تا تمامی جوانب آن را استیعاب نمی کرد، از آن موضوع رد نمی شد. ایشان در عین حال که به فقه سنتی معتقد بود، اما به گونه‌ای همین فقه سنتی را کاملاً با نیازهای فکری زمان و مکان تطبیق می‌داد. شهید صدر‌(ره) مباحث خود را به صورت کاملاً فنّی، دسته بندی می‌کرد و دقیقاً می‌دانست که از چه نقطه‌ای وارد و از چه نقطه‌ای خارج شود تا نتیجه دلخواه خود را بگیرد.[10]

در مورد کیفیت رابطه ایشان با شاگردان، باید گفت که ایشان نه تنها یک استاد بودند، بلکه برای شاگردان خودشان یک پدر و یک مربی به حساب می‌آمدند. تلاش شهید صدر بر این بود که بر کار شاگردان خود نظارت داشته باشند و آن‌‌ها را از همه لحاظ تربیت کنند. به عنوان مثال، ایشان معتقد بودند برای این که طلبه به گونه‌ای تربیت شود که به درد اسلام بخورد و در آینده بتواند خدمت‌گزار خوبی برای اسلام باشد؛ باید حتی استراحت و خوابش هم دارای نظم و برنامه باشد و خودشان هم همه این مطالب را تذکر می‌دادند. به خاطر می‌آورم که زمانی برنامه درسی و روزانه ام را برای شهید صدر بازگو کردم. برای ایشان توضیح دادم که مثلاً از صبح تا ظهر چه درس‌‌هایی را دارم. بعد به ایشان گفتم که بعد از نماز و ناهار دو ساعت استراحت می‌کنم. مرحوم شهید صدر تا این حرف را شنیدند، تشری به من زدند و گفتند که چرا باید بعد از ظهرها عمرت را تلف کنی، برای استراحت ظهر نیم ساعت بس است. دو ساعت عمرت را تلف می‌کنی که چه؟ این تذکر پدرانه برای این بود که من از فرصت‌‌های خود به نحو شایسته‌ای استفاده کنم. به هر حال ایشان شاگردان خویش را از نزدیک زیر نظر داشتند و در زمانی که لازم بود، تذکرات دلسوزانه خود را از آن‌‌ها دریغ نمی‌کردند.[11]

همۀ جوانان و افراد جامعه را مانند فرزندان خود می‌دانست، به مشکلات و سؤالات آنان رسیدگی می‌کرد و حتی نسبت به مخالفین خود این اخلاق پدرانه را داشت. هیچ گاه برای امور شخصی خود ناراحت نمی شد؛ ناراحتی و تأثر او برای مسلمانان بود. آن شهید در همۀ جنبه‌‌های زندگی زاهد بود؛ در تهیۀ خوراکی‌‌ها و پوشیدن لباس به ساده ترین چیزها اکتفا کرد و تا آخر عمر خانۀ شخصی تهیه نکرد.[12]

استاد حسن التل:

اولین مسأله‌ای که شهید صدر‌(ره) به آن تکیه نمود، پایه‌‌ها و اساس سلوک اسلامی بود که این حقیقت، در شخصیت وی در ابعاد مختلف از جمله دعوت به سوی حرکت و رهبری و تفکر جمع گردیده بود؛ از این رو به روش دفاعی برای حفظ اسلام اکتفا ننمود و از این حالت خارج و به مبارزه طلبی زبانی ‌فکری رو آورد و نشاط اسلامی را از خندق دفاع به درگیری رو در رو و نمایان کشانید؛ به طوری که انعکاس این روش شهید صدر‌(ره)، دشمنان را به حالت تدافعی و مقابله با اسلام وادار نمود.[13]

دکتر احمد محمدعلی (رئیس بانک توسعۀ اسلامی):

شهید صدر‌(ره) به ملکیت شخصی که تضادی با روابط اجتماعی نداشته باشد، اهمیت می‌داد؛ برارزش معنوی انسان به عنوان جانشین خدا در زمین تأکید نموده و برای اخلاق اسلامی در اقتصاد نیز اهمیت قایل بود. شهید صدر‌(ره) ملکیت شخصی را حق مطلق نمی دانست و معتقد بود که این مسأله باید ارتباط تنگاتنگی با وحی داشته باشد… . توسعه باید در ارتباط با ارزش‌‌های معنوی انسان بوده و تولید و مصرف باید به عنوان ابزاری جهت خدمت به امت باشد.[14]

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدباقر ناصری:

شهید صدر‌(ره) معتقد بودند: ما یک نظریه داریم و یک عمل، در بعد نظریه ما اسلام را داریم که به صورت نظری احکام را بیان نموده است. ولی نباید فراموش کرد که اصلاح در اسلام راه ندارد؛ چون زمان و مکان، اسلام را تحت تأثیر قرار نمی دهد و قواعد اسلام فوق تمام زمان‌‌ها و مکان هاست. قواعد اسلام برای تمام زمان‌‌ها و مکان‌‌ها وضع شده است؛ ولی از نظر عملی ما نیاز به اصلاح داریم. ما همیشه نوعی تمایل به استصحاب گرایی داریم و دوست داریم اوضاع در عمل یک نوع باشد؛ مردم به یک حال بمانند و امت تغییر نکند؛ در حالی که مردم امروز، مردم دیروز نیستند و با زبانی که ما با مردم دیروز سخن می‌گفتیم، دیگر نمی توان با مردم امروز سخن گفت، پس در وهلۀ اول باید جامعۀ خود را شناخت و راه‌‌های تلاش و عمل را فهمید؛ از مسایل اجتماعی خود آگاهی کامل داشت تا از راه ممارست و ارتباط بتوانیم بفهمیم که مردم امروز چه چیزی نیاز دارند و با چه شرایطی و …[15]

دکتر خدیجه عبدالهادی المحمید از کویت:

امروز از مفهوم آزادی سوء استفاده می‌شود و این مفهوم باعث بی بند و باری می‌گردد… خواهش می‌کنم همان گونه باشید که شهید صدر‌(ره) بود. او حکمت عالی و جوهر اسلام را آورد. شهید صدر‌(ره) قلب‌‌ها و عقل‌‌های ما را تسخیر کرد. بعد از شهادت ایشان ما توانستیم راهمان را از طریق امام خمینی‌(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ادامه دهیم. شهید صدر‌(ره) مسأله آزادی را به عنوان یک روش مطرح کردند، نه به عنوان یک راه درمان موقت.[16]

 

 

[1] اندیشه ماندگار، ش 2، ص 18.

[2] همان، ش 2، ص 14.

[3] همان، ش 6 ، ص 17.

[4] همان، ص 21.

[5] همان، ش 4، ص 8 .

[6] همان، ص 8 و 18.

[7] همان، ش 1، ص 18.

[8] همان، ص 18.

[9] همان، ش 2 ، ص 40.

[10] همان، ش 3، ص 5 .

[11] همان، ص 15.

[12] همان، ش 5 ، ص 30.

[13] همان، ش 1، ص 26.

[14] همان، ش 6 ، ص 17.

[15] همان، ص 47.

[16] همان، ص 23.

نویسنده: سید مرتضی مستجابی

این خط جاده­‌ها که به صحرا نوشته‌­اند / یاران رفته با قلم پا نوشته‌­اند

با نگاهی کوتاه ولی عمیق به رادمردی بزگوار، اسوه تقوا و فضیلت که به­‌راستی از مفاخر علمی به­‌شمار می­رود، ناتوانی قلم از ترسیم دورنمای دریای عظیمی که در روح آن بزرگوار موج می­زد، آشکار می‌­شود که اقیانوس در کوزه جای نگیرد و آبشار در چشمه سوزان نگذرد. مادر گیتی بزرگ­مردی این­چنین جامع فضایل و مجمع کمالات انسانی بدین آسانی­‌ها در دامن خود نمی‌پروراند. آری مرا چه زَهره که از ژرفا و پهنای اقیانوسی سخن گویم که خود هنوز به ابتدای ساحل آن نرسیده­ام. مگر نگفته­اند معرِّف باید اجلی باشد، بدیهی است امثال حقیر در این وادی بس نابخردیم که در مورد رادمردی سخن گوییم که به راستی نطق­ها و قلم­های دانشوران از آن عاجز است. بهتر آن دیدم که لب فرو بندم و سکوت کنم؛ زیرا سکوت زبان گویای دل است و ترجمان احساسات نهان.

اینک به‌­ناچار هر چند کوتاه چند نکته را یادآوری می­کنم. مطلق‌های شهید صدر چندان زیاد است که به حساب نمی‌آید. آخرین سفری که به سال ١٣۵۶ قبل از انقلاب اسلامی ایران به عراق رفتم، با چند نفر همراه، تازه به صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه‌السلام رسیده بودم که ناگهان دو نفر روحانی جلیل‌القدر با من برخورد کردند و گفتند تو فلانی نیستی؟ گفتم: چرا! گفتند: آیت‌الله صدر منتظر توست. گفتم: من الآن وارد شده‌ام باید همراهان را سکنا دهم. گفتند: فرموده‌اند با همراهان بیایید. لذا به‌اتفاق به خانه آن محبوب بی‌تمنا رفتیم.

از نظر ظاهر، خانه بسیار کوچک ولی از نظر معنا بارگاهی نورانی بود که هر خشتی از آن با ما حرف می‌زد و با روان ما نجوا داشت. حضور شهید صدر رسیدیم گویی روحی به روان پژمانم دمیده شد، مرا در آغوش کشید و گریست و از شوق دیدار هر دو اشک ریختیم. این اشک‌ها و سوزوگدازها تا آخرین ساعت که قریب یک ماه طول کشید ادامه داشت. آیت‌الله صدر هرگاه از درس و مباحثه فارغ می‌شد سخت شیفته شنیدن اوضاع سیاسی ایران بود و عمیق فکر می‌کرد و گاهی سؤالاتی پیش می‌آمد که من از جواب آن‌ها در تکاپو می‌افتادم.

آن شهید انسانی ناشناخته بود و در کتاب‌های متعدد از قبیل تکملة الأمل و بغیة الراغبین مرحوم علامه سید شرف‌الدین عاملی به‌دقت می‌نگریست. شهید فرزند مرجوم علامه آقا سید حیدر طاب ثراه و او فرزند آیت‌الله العظمی سید اسماعیل صدر و او فرزند آیت‌الله العظمی سید صدرالدین صدر و او فرزند آیت‌الله سید صالح می‌باشد. فرزندان این خاندان همگی در کسوت روحانیت و از علمای بزرگ شیعه بوده‌اند و تعدادی از آنان از مراجع بزرگ محسوب می‌شدند که مقامات علمی و عملی و خدمات شایسته آن‌ها در روحانیت شیعه، زبان­زد و بر همگان مبرهن است.

زعامت، شجاعت، تقوا، عطوفت، استغنا، سعه صدر و تواضع آن‌ها هر کس را در مقابل هر فردی از این بیت خاضع می‌کرد. به خاطر دارم مرحوم سید محمد صدر رئیس‌الوزراء سابق عراق، در موقع صدارت از شهید معظم برای تصدی یکی از مشاغل مهم قضایی دعوت می‌کند تا از مقامات علمی و محبوبیت آن شهید بزرگوار برخوردار شود. شهید صدر که به زندگی طلبگی دل خوش کرده بود از عموزاده خود تقاضا می‌کند که مانع فعالیت‌های علمی‌اش نشوند و از اخذ حقوق مناسبی برای بهبود وضعیت مالی خانواده خود منصرف می‌شود. پاسخ شهید چنین بود: من شیفته درس و تحقیق هستم و انتظار دارم به سابقه عنایتی که در حق من دارید مرا برای ادامه تحصیل و تکمیل معلومات آزاد بگذارید.

به‌طور خلاصه او یک انسان شریف و با فضیلت و برخوردار از عواطف انسانی بود. مقام علمی و فلسفی او را از تألیفاتش می‌توان فهمید. بر هیچ کس از متفکران و اندیشمندان و فقها، بحث‌های فقهی و فلسفی آن شهید و نبوغ و اندیشه وی پوشیده نیست ولی کسی نمی‌تواند از این آثار برجسته علمی حدس بزند که وی تا چه حد انسانی والا و عنصری پراحساس و وظیفه‌شناس بود. او تجلی‌گاه یک عارف بزرگ الهی، از نمونه اجداد بزرگوارش بود و فدای عشق به هدف و عواطف سرشار مردمی گردید. او شهید شد تا زجر و شکنجه از دیگران بردارد و چگونه زیستن را به فرزندان و شاگردانش بیاموزد.

جان و دل و دیده محو جانانه شدند / وز هر چه سوای دوست بیگانه شدند

گشتیم چنان­که مدعای او بود / علم و عمل و کتاب افسانه شدند

والسلام

***

روح پرتو مقدسی از انوار الهی است که در قفس وجود انسانی پنهان و برای مدتی معین در آن به ودیعه نهاده شده است. همه ارواح از یک محل و از یک حقیقت واحد صادر شده و جمیع افراد بشر در این نعمت الهی شریک و سهیم و از این گنج شایگان به تساوی برخوردار و بهره­مند می‌باشند. اندک توجه بر اسرار کائنات به ما ثابت می‌کند که همه نورها پرتو نور اوست و ارواح ذرات مجرده هستند از آن خورشید حقیقت که منبع جمیع انوار و مصدر ارواح است یعنی تمام ارواح در معنی یک روح واحد و از یک منبع صادر گردیده و در ظاهر تعدد پذیرفته و در ابدان مختلفه ساکن گردیده است.

مولوی گوید:

منبسط بودیم و یک گوهر همه / بی‌سر و بی‌پا بُدیم آن سر همه

یک گهر بودیم همچون آفتاب / بی‌گره بودیم و صافی همچو آب

چون به صورت آمد آن نور سره / شد عدد در سایه‌های کنگره

این عقیده طبعاً حسن محبت و اخوتی در جمیع ابناء انسان تولید می‌کند و در مقابل این تصور و تفکر جمیع صفات رذیله چون بغض و حسد و خشم و نفرت مغلوب و معدوم گردیده عشق حقیقی و محبت کامل جانشین آن خواهد گشت. چون این تمایل و جذبات محبت در آدمی قوت گیرد نه‌تنها شخص نوع انسان را به نظر اخوت خواهد نگریست بلکه خلقت را یک مجسمه زیبایی و کائنات را هم سراپا حسن و زیبایی خواهد دید. ازاین‌رو جهان را نیکو و نشانه‌ای از محبت و رحمت الهی دانسته و عالم آفرینش در پرتو نور او خواهد دانست و این مقام وصله‌ای است که همه عرفا و حکما چون بدان سرمنزل یقین رسیدند و جمال غیبی را در پس پرده طبیعت دیدند بی‌اختیار زبان جانشان به توصیف عشق مشغول و آوای روحشان بر سرود محبت مترنم گردیده است و دانستند گرچه ابناء بشر در صورت متفاوت و متعددند لکن چون به معنی نگریم همه از یک مصدر جلال و از یک روح واحد می‌باشند. پس باید از عالم ظاهر و کثرت گذشته به جهان معنی و وحدت برسیم تا همه ابناء بشر را یکسان دیده برادران خود شماریم.

در معانی قسمت و اعداد نیست / در معانی تجزیه و افراد نیست

اتحاد یار با یاران خوش است / پای معنی گیر صورت سرکش است

این عقیده و فلسفه نه تنها در عالم عرفان است بلکه در زندگانی اجتماعی و معاشرت نیز اهمیت ‌فوق العاده دارد زیرا وقتی که ما همه را یکسان دانستیم با همه به محبت‌کامی رفتار خواهیم کرد و طبعاً محبت ما تولید محبت در دیگران نموده اثرات نیک آن عاید خود ما خواهد گردید.

پس اگر مایلیم مورد توجه و محبت همه عالم گردیم نخست باید به همه عالم محبت ورزیم و نیک باید تفکر کرده و دانست اگر روح عشق و محبت کامل در هر یک از ما ظاهر گردد و همه بشر از این موهبت الهی و نعمت یزدانی بهره‌مند گردند تا چه اندازه جهان خرم و آباد و جهانیان شاد و آزاد خواهند گشت. چه نیکو بود اگر ما به‌جای صفات رذیله و افعال ناپسند مانند خشم و نفرت و بغض و حسد، قلب خود را جای عشق و محبت و رحم و شفقت ساخته روح را در پرتو انوار حقیقت و راستی منور می‌گردانیدیم و به‌جای خودپرستی و خودخواهی دوست همه عالم و خیرخواه جمیع مخلوق می‌بودیم؛ زیرا ریشه همه فسادها و بنیاد همه رذائل خودخواهی است و اساس خودخواهی بر روی جهالت نهاده شده است؛ زیرا خودخواه از روی جهالت برای تحصیل سعادت و خوشی خود می‌کوشد و برای رسیدن به آن به هر وسیله که ممکن است متشبث خواهد شد و از هر گونه عملی که به منفعت او تمام شود ولو به ضرر دیگران نیز باشد مضایقه و خودداری نمی‌نماید و بسا به این خیال مرتکب اعمال ناشایسته و جنایت خواهد شد. پس پایه اعمال ناشایسته جمیعاً بر روی خودخواهی و نشان جهالت است. زیرا اگر جاهل نبود و روح عشق در وجودش می‌بود می‌دانست همان‌طورکه او یکی از افراد هیئت جامعه انسانی است خوشی او نیز باید در سعادت جامعه بشر باشد و اگر می‌دانست هر کس مایل است سعادتمند حقیقی گردد باید دیگران را سعادتمند گرداند، هرگز خودخواه نمی‌شد و به‌جای آن‌که قلب تاریک خود را مملو از این صفات رذیله نماید و برای کسب منفعت خود راه کج پوید دل را جایگاه نور ایزدی نموده و در شاهراه درستی قدم می‌زد و آن محبت و شیفتگی را که یافته بود در راه خدمت به دیگران و نوع‌پروری صمیمانه نثار جهان و جهانیان می‌نمود و از این نعمت خداوندی یکی عشق و محبت استفاده برده خود و دیگران را سعادتمند می‌ساخت. پس وقتی که جذبات عشق کامل در روح ظاهر شود چهره دلربای کائنات و سراسر موجودات طالع گردد و روی دل‌آرای عالم آفرینش از پس پرده غیبت ظهور کند آن‌گاه عشق ما توسعه یافته همه جهان را فرا خواهد گرفت و همان‌طورکه آفتاب جهان‌تاب چون طالع گردد بر همه جهان و جهانیان یکسان تابیده و از نور و حرارت خود همه موجودات را بهره‌مند می‌سازد، محبت ما نیز شامل جمیع بشر گشته به‌وسیله خدمت و محبت آنان را سعادتمند خواهد گردانید.

چون به این مقام رسیدیم و محبت کامل در نهاد ما به حد کمال رسید آن‌گاه نه‌تنها با ضعفا و زیردستان همراه و معاون خواهیم بود بلکه با جهّال و گمراهان نیز به دیده انصاف و محبت خواهیم نگریست؛ زیرا جوان‌مردی و فتوت آن است که بدی را به نیکی پاداش داده و در مقابل تنفر، محبت ورزیم؛ والا بدی در مقابل بدی مقابله به مثل است و قدر و امتیازی نخواهد داشت لکن چون در مقابل بدی و تنفر دیگران محبت و شفقت خود را ظاهر ساختیم، حقیقت جوان‌مردی و بزرگواری را آشکار کرده و نه تنها به وظیفه انسانیت خود رفتار نموده‌ایم، بلکه طرف را نیز متنبه ساخته و بسا ممکن است سبب هدایت و نجات او شده باشیم. ازاین‌رو تمام معلمین روحانی بشر سعی کرده‌اند که اول به محبت و ملایمت نواقص اخلاقی دیگران را اصلاح نمایند. جمیع انبیاء و عرفا و علما به‌وسیله همین قوه توانستند بشر را به شاهراه سعادت رهبری کنند. بزرگان عالم گفته‌اند خوشی برای کسی است که برای خوشی دیگران در کار و کوشش است. هر کس جویای سعادت و اقبال و طالب نیک­بختی است باید نخست محبت را دریافته و مطابق آن نسبت به جمیع مخلوق عمل نماید تا به سادت حقیقی نائل گردد. سعادت و بهروزی را تنها در ثروت فانی و دولت­جهانی یا درآمد مادی و خوشی جسمانی دانستن اشتباه بزرگی است.

حیات جاودانی در عشق و شفقت و مهربانی و سعادت واقعی در محبت است و بس. عشق مطقاً مقدس است خواه در مجاز خواه در حقیقت ظاهر گردد.

البته نباید خوشی جاودانی و سعادت واقعی را تنها در عشق مجازی دانست؛ بلکه باید عشق مجازی را پله‌ای فرض کرد به سوی عشق حقیقی و از این لذائذ فانی و کامیابی جسمانی به دارالملک جاودانی و عالم روحانی مقام مقدس فناناپذیری که غم و اندوه و هجر و فراق در آن‌جا راه ندارد پی برد و سعادتمند حقیقی گشته خوشی جاودانی یافت.

این همه گزاف برای آن است که بگوییم ما هنوز زنده هستیم و خواستیم جای انگشتی بر صفحه این حرکت شایسته گذارده باشیم. علی هذا از همه دست‌اندرکاران این تصمیم شایسته پوزش می‌طلبم و از خداوند منان سعادت و نیک­بختی و رسیدن به اهداف آن بزرگ‌مردان را خاضعانه خواستارم. موفق باشید.

اصفهان، سید مرتضی مستجابی

١٣٧٨/٠٨/٢٣

نویسننده علی اکبر ذاکری

منبع: مجله حوزه / شماره٧٩ ـ٨٠

شهید سید محمد باقر صدر اسلام‌شناسی آگاه و دین‌شناسی بصیر و عالمی آگاه از اوضاع زمان بود. در مطالعات دینی به تمام زوایای آن توجه داشت. در زمینه‌‌های گوناگون‌اندیشه صاحب اثر بود.[1] در عقائد (فلسفتنا) را نگاشت و در مسائل اقتصاد اسلامی (اقتصادنا) را.

فقیهی ژرف‌اندیش و مبتکر بود. در‌اندیشه فقهی به آنچه پیشینیان گفته بودند بسنده نمی‌کرد بلکه سعی در استواری و کامل کردن دیدگاه‌های فقهی خود داشت. فقه را تئوری برای عمل می‌دانست و بر این باور بود پژوهش‌های فقهی از واقعیت‌های معینی آغاز می‌شود و نیاز‌های روز را مورد توجه قرار می‌دهند.

کتاب جواهر را شرح کاملی بر روایات کتب اربعه می‌دانست که برابر نیاز‌های زندگی آن زمان تشریح شده است[2] و فقهای پیشین برابر نیاز‌های دوران خویش به ارائه دیدگاه‌‌های فقهی می‌پرداختند و امروزه نیازها فراتر از آن چیزی است که پیشینیان می‌اندیشیدند و ارائه می‌دادند:

(کار تحقیق مسائل فقهی از واقعیت‌‌های عینی شروع می‌شود منتها با آن محدودیتهایی که در زمان شیخ طوسی و محقق حلّی اعلی الله مقامهما بود؛ زیرا واقعیت‌‌های زندگی آنها فقط می‌توانست نیاز‌‌های زمان خود آنها را کفایت کند و برای زمان ما مسائل آن زمان کافی نیست.)[3]

فقه امروز نیز باید به پدیده‌‌های اجتماعی بپردازد و دامنه پژوهشها و نفوذ خود را بگستراند.

وی افزون بر واقع‌گرایی در فقه در پژوهش‌های فقهی خویش از دیدگاه‌های علمی نیز سود می‌جست و دیدگاههایی که ارائه داده آمیخته با یافته‌‌های علمی است که در درستی و استواری مسائل بسی اهمیت دارد. از جمله در بحث (اَلکل) به دست آمده از چوب این دیدگاه را برگزیده که مستی‌آور و نجس نیست و برای اثبات این مطلب شرح جالبی درباره ترکیبات شیمیایی الکل می‌دهد و از آن نتیجه می‌گیرد.[4]

یا درباره علم قیافه‌شناسی که دانشی است برای شناخت پیوند پدر و فرزندی و… بر این دیدگاه است که اگر چنانچه از راه دانش جدید نیز اطمینان به دست آید فرزند به پدر می‌پیوندد.[5]

البته ایشان آن بخش از دیدگاه‌های علمی را می‌پذیرد که از مرحله فرضیه گذشته و به اثبات رسیده باشند.[6] واقع‌نگری در مسائل فقهی و ارزیابی ویژه از منابع فقه دقت در بررسی سند و دلالت روایات حجت دانستن پاره ای از اجماعها دوری از نگاه فردگرایانه به فقه و توجه به بُعد اجتماعی مسائل سبب شده که ایشان به عرصه‌‌های جدیدی گام نهد.

ما در این مقال برآنیم که بخشی از دیدگاه‌‌های فقهی نو و ابتکاری این عالم فرزانه را در چهار محور ارائه دهیم.

* باب‌بندی جدید فقه.

* دیدگاه‌های حکومتی.

* دیدگاه‌های اجتماعی.

* دیدگاه‌های اقتصادی.

ما در بررسی دیدگاه‌های فقهی شهید صدر بیش تر به کتاب‌های فتوایی و فقهی ایشان توجه داریم مانند: الفتاوی الواضحه حاشیه منهاج الصالحین و بحوث فی شرح العروة.

باب‌بندی جدید فقه

برای شناخت ژرف هر دانش و پی بردن به تمام زوایای آن و چگونگی و مقدار پیوند هر بخشی به بخش دیگر ناگزیر از بخش‌بندی و باب‌بندی آن دانش هستیم.

فقه از دانشهایی است گسترده و دارای زوایای گوناگون که برای دستیابی به تمام مباحث آن ناگزیر باید به تقسیم و رشته رشته کردن آن‌اندیشید. البته فقه از دیر باز برابر نیاز‌های هر روزگار باب بندیهایی داشته و دارد ولی آنچه در کانون توجه است نو شدن برابر نیاز هر روزگاری است.

شهید صدر از جمله نوآورانی است که باب‌بندی جدید در فقه را در کانون توجه خویش قرار داد. برای پی بردن به ژرفای نوآوری آن فرزانه نگاهی به پیشینه بحث می‌افکنیم.

پیشینه باب‌بندی فقه

 

در نخستین بخش‌بندی فقه فقه به دو بخش شده بخش عبادات و بخش معاملات. عبادات طهارت نماز زکات روزه خمس حج و جهاد است و معاملات دیگر احکام فقهی که آنها را معاملات بالمعنی الأعم گویند در مقابل معاملات بالمعنی الاخص: تجارت و مسائل مربوط به آن.

این بخش‌بندی هم در بین علمای شیعه و هم در بین علمای سنی دیده می‌شود و افزون بر کتاب‌های فقهی در کتاب‌های اصولی نیز مطرح است بر این تقسیم دلیلها و توجیه هایی از صاحب نظران ارائه شده که به آنها اشاره می‌کنیم:

  1. غزالی (م:505هـ.ق) کار آدمی را چهار چیز می‌داند: دو مربوط به باطن: مهلکات و منجیات و دو مربوط به ظاهر:

(آن دو که به ظاهر تعلق دارد:

رکن اول: گزاردن فرمان حق است که آن را عبادات گویند.

رکن دوم: نگاه داشتن ادب است‌اندر حرکات و سکنات و معیشت که آن را معاملات گویند.)[7]

بی گمان در برخی آداب و کار‌های معیشتی نیز فرمان خدا لحاظ می‌شود و از این جهت ارزش می‌یابند و برخی آداب اجتماعی جنبه فرهنگی و قومی دارند و به دین مربوط نیستند.

  1. فاضل مقداد در توجیه این تقسیم می‌نویسد:

(کمال انسان یا با به دست آوردن بهره است یا با دور کردن زیان و به دست آوردن بهره یا برای آینده نزدیک است یا برای آینده دور. بهره برای آینده نزدیک با دادوستد و خوردن و آشامیدن و ازدواج به دست می‌آید و بهره برای آینده دور با انجام عبادات. و دور کردن زیان با قصاص و مانند آن.)[8]

در نتیجه آنچه سود آینده را می‌رساند عبادت و آنچه دور کردن زیان و سود نزدیک را در بر دارد معامله نامیده می‌شود.

  1. قاضی عبدالعزیز بن برّاج (م:481) فقه را به دو بخش تقسیم کرده: عبادات و غیر آن و به توجیه پیش داشتن کتاب‌های عبادی به غیر عبادی پرداخته است:

(مسائل شرعی دوگونه‌اند: بخشی را تمام افراد مکلفند به انجام آنها و فراگیرند و بخشی چنین نیست.

بخش اوّل: نماز حقوق مالی (زکات و خمس) روزه و حج و جهاد است و دیگر احکام مبتلی به همگان نیست و چون عبادات مبتلی به همگان است بر دیگر باب‌های فقهی پیشی دارد و در میان عبادات نماز فراگیری بیش تری دارد؛ از این روی بر دیگر باب‌های عبادی پیش است و چون نماز بدون طهارت نشاید کتاب طهارت بر دیگر باب‌های فقه مقدم می‌گردد.)[9]

شرح ابن براج گرچه در مجموع صحیح می‌نماید یعنی عبادات در مجموع مبتلی به همگانند ولی با دقت و درنگ در می‌یابیم که پاره ای از عبادات مانند: حج و جهاد برابر ترازها و معیارهایی واجب می‌شوند و همه مکلفان را در بر نمی‌گیرند در حالی که باب‌های خوردنیها و آشامیدنیها و ازدواج از در برگیرندگی بیش تری برخوردارند.

باب‌بندی فقهای شیعه

فقهای شیعه با این که در کتاب‌های فقهی و حدیثی خویش عبادات را بر معاملات پیش داشته‌اند ولی در ترتیب باب‌های معاملات یکسان عمل نکرده‌اند و برابر یک باب‌بندی کلی پیش نرفته‌اند.

ثقة الاسلام کلینی (م:329) در فروع کافی پس از یادآوری عبادات به کتاب‌های اقتصادی و معیشتی پرداخته و سپس نکاح ارث و مسائل مربوط به آنها حدود دیات و قضا و ایمان را به ترتیب آورده است.

شیخ صدوق (م:381) در من لایحضره الفقیه پس از باب‌های عبادی به القضایا والاحکام می‌پردازد ایمان و نذر و کفارات را بعد از عتق و معیشت یادآور می‌شود سپس کتاب نکاح و در پایان ارث را می‌آورد.

شیخ طوسی در نهایه مانند شیخ صدوق عمل کرده با این تفاوت که حدود و دیات را پس از ارث آورده است. تا قاضی نعمان مصری (م:363) مفتی دیار مصر دعائم الاسلام را با عبادات آغاز و با باب‌های قضا به انجام می‌رساند.

اینک به دیدگاههایی می‌پردازیم که سوای از دیدگاه یاد شده درباره باب‌بندی فقه باب‌بندی ارائه داده‌اند:

  1. ابوالصلاح حلبی (م:447هـ.ق.): ایشان تکلیف شرعی را به سه قسم: عبادات محرمات و احکام تقسیم می‌کند ولی در هنگام بیان باب‌های فقه آن را در دو بخش: عبادات و احکام ارائه می‌دهد.

در بخش عبادات افزون بر عبادات وفای به نذر عهد و وعد سوگند ادای امانتها و خارج شدن از حقوق دیگران وصیت و احکام جنائز یاد شده است و در بخش احکام بخشی به قضا و شهادات ویژگی یافته است.[10]

روشن است که این طرح جامع نیست و هماهنگی و همگونی در آن به چشم نمی‌خورد.

  1. عبدالعزیز بن سلاّر (م:463هـ.ق): وی عنصر دیگری به نام عقد را بر عناوین کلی باب‌های فقه افزوده است.

او باب‌های فقهی را در مرحله نخست به دو بخش می‌کند: عبادات و معاملات و معاملات را هم به دو دسته: عقود و احکام. برابر طرح وی عقود ایقاعات را نیز در بر می‌گیرد و آنچه از این محدوده خارج است احکام نامیده می‌شود.[11]

  1. محقق طوسی خواجه نصیرالدین (م:672هـ.ق) در اخلاق ناصری که به سال 662نگاشته شده دربحث حکمت عملی تقسیمی درباره فقه دارد که درخور توجه است.

وی در آغاز قانونی را که مبدأ آن وضع باشد به دو دسته تقسیم می‌کند: آنچه سبب آن اتفاق رأی گروهی باشد آداب و رسوم می‌نامد و آنچه سبب ایجاد آن رأی شخصیت بزرگی مانند پیامبر و امام باشد نوامیس الهی یا فقه می‌نامد و آن را به سه دسته تقسیم می‌کند: آنچه بسته به نفس آدمی بدون پیوستگی با دیگر انسانهاست عبادت و آنچه پیوسته با افراد دیگر است نکاح و معاملات و آنچه بسته به اجتماع و پیوند‌های اجتماعی مربوط به مجتمع و شهرهاست حدود و سیاسات می‌نامد:

(و اما آنچه مبدأ آن وضع بوده… اگر سبب اقتضای رأی بزرگی بود مانند پیغمبری یا امامی آن را نوامیس الهی گویند و آن نیز سه صنف باشد: یکی آنچه راجع با هر نفسی بود به انفراد مانند عبادات و احکام آن و دوم آنچه راجع با اهل منازل بود به مشارکت مانند مناکحات و دیگر معاملات و سیم آنچه راجع با اهل شهرها و اقلیمها بود مانند: حدود و سیاسات و این نوع علم را علم فقه خوانند.)[12]

این تقسیم مورد توجه فقهاء قرار نگرفته و روی آن کار نشده است در حالی که می‌توانست سرمنشأ خوبی برای باب‌بندی فقه باشد. از نکته‌‌های مثبت این تقسیم‌بندی توجه به بُعد اجتماعی و سیاسی فقه است که گویا برای نخستین بار مطرح شده باشد.

بیان این طرح در یک کتاب اخلاقی نه فقهی و تقسیم جدیدی که معاصر وی محقق حلّی صاحب شرایع (م:676) از باب‌بندی فقه ارائه داده و ابهامی که در آن وجود دارد سبب شده که کسی از علمای شیعه این طرح را مورد توجه قرار ندهد. ولی بیان این نکته که فقه نشأت گرفته از قانونهایی است که یک بشر الهی آورده جا دارد که در آن درنگ شود. و این خود توجه به برتری قانون الهی بر قانون‌های بشری است.

  1. محقق حلّی (م:676) با الهام از تقسیمی که سلاّر درباره فقه دارد مسائل فقهی را به چهار دسته: عبادات عقود ایقاعات و احکام تقسیم کرده و کتاب شرایع را بر این اساس بنیان نهاده و این تقسیم هنوز بر فقه حاکم است. شاگرد ممتاز وی علامه حلّی (م:726هـ.ق.) در تحریرالاحکام تذکرة الفقهاء و منتهی المطلب از این تقسیم پیروی کرده است و سبب رواج آن گردیده است.

شهید اول و فاضل مقداد شاگرد وی و شیخ بهائی در ابتدا مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین[13] این تقسیم را پذیرفته‌اند. و در توجیه این تقسیم و حصر آن سخنان گوناگونی گفته‌اند:

شهید اول (م:786) در کتاب القواعد والفوائد[14] و دیگر نوشته‌‌های خود به توجیه این باب‌بندی پرداخته و فاضل مقداد (م:826) در نضدالقواعد[15] و تنقیح الرائح[16] به پیروی از وی همین روش را در پیش گرفته و ابن ابی جمهور احسائی در الاقطاب الفقهیه[17] بر راه و روش آن دو رفته است:

(مباحث فقهی یا به آخرت بستگی دارند یا به دنیا. بخش نخست عبادات نامیده می‌شوند و بخش دوم معاملات. معاملات به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ زیرا مباحث آن یا در پیوند با تعهد انسانهاست و یا در آن تعهدی نیست. آن بخش که تعهدی در آن نیست (احکام) نامیده می‌شود و مباحث قضایی و کیفری ارث حدود و دیات را در بر می‌گیرد و آنچه تعهد می‌آورد بر دوگونه است: یا تعهد دو سویه ای است یا یک سویه ای. آنچه دو سویه ای باشد (عقود) و آنچه یک سویه ای باشد (ایقاع) نامیده می‌شود. این قانونها برای حفظ بایستگی‌های پنجگانه: دین جان مال نسب و عقل است. عبادات نگهدارنده دین احکام کیفری و قصاص نگهدارنده جان معاملات نگهدارنده مال و نکاح نگهدارنده نسب و دوری از محرمات و حدود و تعزیرات نگهدارنده عقل و نگهدارنده تمام اینها قضاء و شهادات است.)

دکتر محمود شهابی بر این حصر و شرح آن خرده گرفته است:

(در احکام اسلامی حکمی یافت نمی‌شود که (دنیوی) یا (اخروی) محض یا (فردی) یا (اجتماعی) صرف باشد بلکه در تمام احکام هم جنبه دنیوی است و هم اخروی هم بعد فردی و هم بعد اجتماعی و بر این اساس من معتقدم قوانین الهی ضامن سعادت بشری است.)[18]

در پاسخ به ایشان یادآوری می‌شود: شهید در قواعد و فاضل مقداد در نضدالقواعد که این دسته‌بندی را توجیه کرده‌اند به این نکته توجه داشته‌اند؛ از این روی آورده‌اند:

(آنچه هدف مهم تر آن آخرت است عبادت و آنچه هدف مهم تر آن دنیاست معامله نامیده می‌شود.)

تعبیر به اهم در برابر مهم است؛ یعنی عبادات با این که فایده دنیوی دارند هدف اساسی از ایجاد و وضع آن آخرت بوده و به دیگر سخن بُعد اخروی بر بعد دنیوی آن برتری دارد و در دادوستدها مسأله به عکس است. روشن است که در قانون‌های فردی و اجتماعی نیز با توجه به اهم و مهم تقسیم صورت گرفته است.

اشکالی که این تقسیم دارد گسستگی است که در باب‌های فقه به وجود می‌آید. در مثل نکاح و طلاق در دو دسته جدای از هم قرار می‌گیرند در حالی که به هم پیوسته‌اند. یا جُعاله از بیع و عقود خارج و در قلمرو ایقاعات وارد می‌شود. یا سبق و رمایه که بسته به جهادند جدای از آن آورده می‌شوند. یا اقرار به عنوان ایقاع از باب قضاء و شهادات جدا می‌شود.[19] در نتیجه این تقسیم سامان منطقی و پیوسته ای ندارد.

  1. فیض کاشانی (م:1090) در کتاب‌های فقهی و حدیثی خود باب‌بندی دیگری برای فقه ارائه داده است. وی باب‌های فقه را در دو بخش سامان می‌دهد:

* فن عبادات و سیاسات

* فن عادات و معاملات

فیض کاشانی در این طرح از غزالی در احیاء العلوم اثر پذیرفته؛[20] امّا عنوانهایی که غزالی گزیده کافی ندانسته و آن را کامل کرده است.

فیض به جای عبادات عبادات و سیاسات و به جای عادات عادات و معاملات را برگزیده است؛ زیرا دیده بخش مهم کتاب‌های عبادی جنبه سیاسی هم دارند؛ از جمله: جهاد حج زکات و خمس.

وی در مفاتیح الشرایع در هر فنی خاتمه ای می‌آورد برای یادآوری مسائل پیوسته به آن بخش. در فن عبادات و سیاسات: نماز زکات روزه حج نذر و عهد حسبه و حدود آمده و در خاتمه آن جنائز نجاسات طهارات خمس و صدقات اعتکاف و کفارات عمره و زیارات سوگند معاصی و قربات افتاء و دریافت لقیط دفاع قصاص و دیات و احکام بیماران و وصیت را یادآور شده است. هر قسمی از مباحث خاتمه به بخشی از قسم نخست پیوستگی دارد.

و در بخش عادات و معاملات دیگر کتاب‌های فقهی را گنجانده است.[21]

این که فیض در مفاتیح الشرایع تعبیر به فن کرده نکته ای دارد؛ زیرا فنّ در برابر علم عبارت از راه و روش برابرسازی و به کار بستن قواعد کلی نظری بر چیز‌های خارجی است؛ یعنی به کار بستن قواعد در عمل مانند: پزشکی که از این زاویه فن است و جنبه عملی دارد. کار فقه نیز برابرسازی قواعد نظری بر مسائل اجتماعی است.

این که امام خمینی می‌گوید: (فقه تئوری اداره جامعه از گهواره تاگور است.)[22] ناظر به بایستگی برابرسازی تئوری با عمل است و این که بدون توجه به واقعیت‌های خارجی نمی‌توان دیدگاه درست فقهی ارائه داد و انتظار پاسخ گویی به مسائل اجتماعی را داشت.

این تقسیم فیض کاشانی و تقسیم‌های همانند آن را فقیهان نپذیرفته‌اند و همان گونه که از ترتیب باب‌های فقه پیداست هماهنگی کامل ندارد. فیض کاشانی نیز نتوانسته تمام باب‌های فقه را تحت این دو عنوان بیاورد بلکه ناگزیر خاتمه یا مستدرکی برای بخش اول و دوم گشوده است.

باب‌بندی اهل‌سنت

تقسیم فقه به عبادات و معاملات بین فقیهان شیعه و سنی شهرت دارد. غزالی در کیمیای سعادت این تقسیم را آورده بود ولی وی در احیاء العلوم تمام دستورها و قانون‌های دینی را: عقائد احکام و اخلاق را به چهار بخش کرده است:

عبادات عادات منجیات و مهلکات.[23]

منجیات عقائد و اخلاق فاضله را در بر دارد و مهلکات شرک و مفاسد اخلاقی را.

در واقع غزالی (م:505) باب‌های فقهی را در دو بخش عبادات و عادات آورده است و چون این تقسیم همه فقه را در بر نمی‌گرفته فقیهانِ شافعی و دیگر مذاهب اسلامی تقسیم دیگری را در فقه پی ریخته‌اند که همه فقه را در بر بگیرد به این گونه: عبادات معاملات مناکحات و جنایات.[24] و در توجیه آن گفته‌اند:

(مسائل فقهی یا بسته به امور اخروی است و یا امور دنیوی. آنچه سعادت اخروی را ثابت می‌کند عبادت و آنچه در سعادت دنیا نقش دارد چند دسته است: گاهی برای سامان دهی پیوند انسانها با یکدیگر است که معامله نامیده می‌شود و یا برای نگهداری نوع بشر است که مناکحات نام دارد و یا قانونهایی است که ماندگاری فرد و نوع را با هم مورد توجه قرار داده که همانا احکام کیفری اسلام باشد عنوان (جنایات) یافته است.)[25]

این شرح از محمدبن محمود آملی (م:753) صاحب کتاب نفائس الفنون است. گروهی وی را شافعی[26] و گروهی حنفی[27] دانسته  و گروهی مانند: قاضی نوراللّه شوشتری[28] و آقابزرگ تهرانی[29] وی را شیعه می‌دانند؛ زیرا وی از جمله شاگردان علامه حلّی و درمدرسه سیار سلطانیه حضور داشته و سخنانی درباره امامان شیعه دارد که حکایت از شیعه بودن وی می‌کند.[30]

به هر حال چنین به نظر می‌رسد که وی در این تقسیم از خواجه نصیرالدین طوسی اثر پذیرفته است. گفته‌اند: وی در شیوه نگارش تحت تأثیر خواجه نصیر الدین و قطب الدین شیرازی بوده است.[31] این تقسیم در میان فقهای اهل سنت رواج بیش تری داشته تا فقهای شیعه.

البته در کتاب‌های فقهی قدیم اهل سنّت تقسیم‌های دیگری نیز یاد شده[32] و در کتاب‌های جدید آنها بخش معاملات تقسیم‌های دیگری دارد که اثرپذیرفته از دیدگاه‌های حقوق جدید است.[33]

در برخی کتاب‌های فقهی جدید نیز تقسیم فقه به دو بخش: عبادات و عادات به چشم می‌خورد مانند کتاب توضیح الاحکام.

عادات در این تقسیم همان معاملات به معنای گسترده و فراگیر آن است:

(عادات به کار بردن آنچه که خداوند برای بندگان خویش آفریده است: خوردنیها آشامیدنیها مرکبها مسکنها صنعت و اختراعات و معاملات. تمام اینها مباح و جایزند مگر آنچه خدا و رسول او حرام کرده‌اند که به کارگیری آن به دین بدن ناموس نسب و اموال زیان می‌رساند

قاعده ای در این باره بنیان نهاده‌اند:

(الاصل فی العادات الاباحة فلایمنع منها الاّ ماحرّمه اللّه ورسوله.)[34]

واین اصل کلی را در عقدها و دادوستدها جاری می‌دانند مگر آن که به ربا و یا زیان بینجامد. از تقسیم‌هایی که یاد شد یک نتیجه اساسی گرفته‌اند:

(فقه اسلامی مجموعه ای از قواعد دینی و حقوقی است و خدای متعال مبادی شریعت و قوانین را فرو فرستاده است. در نتیجه در دانش فقه هم از عبادات و هم از امور اقتصادی و مسائل اجتماعی و سیاسی بحث می‌شود و ارتباط امور اجتماعی با دین امر مسلم و روشنی است و این خود نشانه همسویی دین با اجتماع و سیاست است. در گذشته نیز احکام معاملات در نزد امم با عادات دینی و مذهبی آمیخته بوده و‌اندیشه جدایی دین از سیاست یا به تعبیر دیگر جدایی قانون از دین به تدریج در دنیای غرب آغاز شد و درجهان اسلام پیشروی کرد و روشنفکران تحصیل کرده در غرب بر این جدائی پای فشردند.)[35]

باب‌بندی شهید صدر

شهید صدر مجتهدی آگاه به مبانی دینی و دارای‌اندیشه نو و آگاهی‌های گسترده بود و با مکتب‌های حقوقی جدید به طور دقیق آشنایی داشت. وی در نظر داشت فقه را وارد اجتماع کند ولی تقسیم‌بندی رایج فقه را: (عبادات عقود ایقاعات و احکام) برای این مهم نارسا می‌دانست؛ زیرا بیش تر به بعد فردی نظر داشت تا بعد اجتماعی. از این روی برای ارائه‌اندیشه‌‌های حکومتی و اجتماعی خویش قالبی نو و طرحی جدید پی ریخت. طرح ایشان ناظر به زوایای گوناگون فقه است: بعد حکومتی اجتماعی اقتصادی مسائل خانوادگی یا مسائل شخصی. ایشان کتاب فتاوی الواضحه را براساس همین طرح پی ریخت ولی متأسفانه آنچه به دست ما رسیده تنها بخش عبادات این کتاب ارزش مند است و به طور دقیق روشن نیست دیگر بخش‌های این کتاب نوشته شده یا خیر؟

در این طرح تمام باب‌های فقهی به چهار دسته کلی تقسیم و برای هر بخشی رشته‌‌های گونه گونی یاد شده است:

  1. عبادات.
  2. اموال.
  3. سلوک و آداب شخصی.
  4. سلوک و آداب عمومی و حکومتی.

بخش اول عبادات در بردارنده: طهارت نماز روزه اعتکاف حج عمره و کفارات.

بخش دوم اموال:

الف. اموال عمومی: اموالی که برای مصالح عمومی در نظرگرفته شده مانند: خراج انفال خمس زکات و… زکات و خمس گرچه جنبه عبادی دارند ولی جنبه اقتصادی و مالی آنها قوی تر است.

ب. اموال خصوصی: اموالی که مالک یا مالکان خصوصی و شخصی دارد و آیین‌های آن در دو بخش آمده است:

  1. اسباب شرعی تملک یا حق خاص در اموال مانند: احیای موات حیازت صید تبعیت میراث ضمانات و غرامات و…
  2. احکام تصرف در اموال مانند: بیع صلح شرکت وقف وصیت و…

بخش سوم سلوک و آداب شخصی که بستگی به عبادات و اموال ندارد و در دو گروه گنجانده شده است.

الف. خانوادگی: نکاح طلاق خُلع و مبارات ظهار لعان ایلاء و…

ب. اجتماعی و رفتار فرد با جامعه: خوردنیها و نوشیدنیها پوششها و مسکنها آداب معاشرت احکام نذر پیمان و قسم کشتار امر به معروف و نهی از منکر و…

بخش چهارم آداب عمومی و امور حکومتی: رفتار و سلوک دستگاه‌های حکومتی و عمومی در مسائل حکومت صلح و جنگ روابط بین المللی ولایت عامه قضا و شهادات حدود جهاد و…[36]

در این تقسیم به خوبی جنبه‌‌های اجتماعی حکومتی و اقتصادی نموده شده و نشان می‌دهد که اسلام تنها دین عبادی نیست هم برای مسائل اقتصادی دولتی برنامه دارد و هم برای مالکیت خصوصی و هم برای امور حکومتی و روابط بین الملل.

بحث و بررسی در هر یک از این بخش‌های چهارگانه به گونه مستقل مفید خواهد بود و می‌توان بحث‌های علمی جدید را به گونه همبر و برابر طرح کرد و در جهت پویایی فقه گام نهاد.

نقل شده: شهید صدر بر آن بوده که احکام معاملات را به گونه همبر و برابر با مسائل حقوقی مورد بررسی قرار دهد.[37]

با توجه به طرح شهید صدر ما اکنون دیدگاه‌های نو و ابتکاری ایشان را در سه محور پی می‌گیریم:

دیدگاه حکومتی

شهید سید محمد باقر صدر اسلام را در تمام عرصه‌ها دارای برنامه و قانون می‌داند و بر این باور است که حاکم اسلامی اجرای قانون‌های شرع را به عهده دارد و دایره اختیار‌های وی بسیار گسترده است. ولی فقیه در دوران غیبت کبری در رأس هرم قدرت و حکومت اسلامی قرار دارد و اجرای دستورها و فرمان‌های وی واجب است.

گستره نفوذ حکم حاکم

دیدگاه شهید صدر در گستره نفوذ حکم حاکم جزو دیدگاههایی است که پیش از ایشان در کلمات فقهاء به این روشنی کم تر دیده شده؛ زیرا مورد ابتلاء نبوده است. تنها در جریان نهضت تنباکو گروهی از فقیهان در برابر خواست دربار: شکستن فتوای تحریم تنباکو جایز نبودن ناسازگاری با حکم میرزای شیرازی را مطرح ساختند[38] در حالی که این فتوا در محدوده امر مباح صادر شده بود.

شهید صدر حکمی را که حاکم اسلامی براساس مصلحت صادر کرده باشد برای تمام افراد پیروی و به کار بستن آن را واجب می‌داند گرچه از نظر دیگران شاید دارای مصلحت ملزمه نباشد و محدوده آن از مباحها فراتر است و آنچه را که بستگی به مصالح اجتماعی سیاسی اقتصادی و نظامی دارد در بر می‌گیرد.

(واذا امر الحاکم الشرعی بشیء تقدیراً منه للمصلحة العامة وجب اتباعه علی جمیع المسلمین ولایعذر فی مخالفته حتی من یری ان تلک المصلحة لا أهمیة لها و مثال ذلک ان الشریعة حرمت الاحتکار فی بعض السلع الضروریة و ترکت للحاکم الشرعی أن یمنع عنه فی سائر السلع و یأمر باثمان محددّة تبعاً لما یقدّره من المصلحة العامة فاذا استعمل الحاکم الشرعی صلاحیته هذه وجبت إطاعته.)[39]

زمانی که حاکم شرع بر اساس مصلحت عمومی فرمانی صادر کند بر همه مسلمانان پیروی آن واجب است و هیچ کس در مخالفت با آن بهانه ای ندارد حتی کسانی که برای این مصلحت‌اندیشی اهمیتی باور ندارند مانند این که شارع حرام بودن احتکار را در بعضی کالا‌های ضروری قرار داده و این اختیار را به حاکم شرع وانهاده که در دیگرکالاها نیز جلوی احتکار را بگیرد و دستور فروش به قیمت ویژه بدهد برابر مصلحت عمومی که در نظر می‌گیرد. پس زمانی که حاکم شرعی چنین مصلحتی دید پیروی از وی واجب است.

این دیدگاه نشان گر گستردگی حوزه اختیار حاکم اسلامی است و بیان گر این نکته که احکام برابر شرایط زمان و مکان دگرگون می‌شوند و شناخت این دگرگونی به عهده ولی فقیه است.

شهید صدر یکی از راه حل‌های رفع مشکلات جامعه رادخالت و نظارت دولت بر بازار و امور اقتصادی می‌داند.[40]

وی حکم حاکم شرع را برتر از همه دستورها می‌داند و شکستن آن را بر هیچ کس روا نمی‌داند؛ زیرا اگر دستور حاکم شکسته شود از شأن و موقعیت حاکم کاسته می‌شود و امور مملکتی سامان نمی‌پذیرد و هرج و مرج همه جا را فرا می‌گیرد.

آیت اللّه سید محسن حکیم در منهاج الصالحین می‌نویسد:

(حکم حاکم جامع شرائط را نمی‌شود شکست حتی مجتهد دیگر نیز چنین حقی ندارد مگر این که بداند با واقع ناسازگاری دارد و یا به گونه ای صادر گردیده که در مقدمات آن کوتاهی شده است.)

شهید صدر درحاشیه منهاج الصالحین این استثناء را نمی‌پذیرد بویژه جایی که دستور حاکم براساس ولایت عامه و پشتکاری در امور حکومتی باشد:

(إذا کان الحکم کاشفاً عن الواقع کموارد المرافعات فلایجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفة ویجوز للعالم بالمخالفة أن یرتب آثار الواقع المنکشف لدیه و أما إذا کان الحکم علی أساس ممارسة المجتهد لولایته العامة فی شؤون المسلمین فلایجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفة ولایجوز للعالم بالخطأ أن یجری علی وفق علمه.)[41]

زمانی که حکم حاکم برای فرا نمایی واقع باشد مانند دادخواهیها پس شکستن آن با علم به مخالفت جایز نیست و رواست برای دانای به اشتباه که آثار واقع آشکار نزد خویش را بر آن بار کند اما اگر حکم براساس پشتکاری مجتهد در ولایت عامه و شؤون مسلمانان باشد شکستن آن با علم به مخالفت جایز نیست و با علم به اشتباه حکم نیز نمی‌تواند برابر آگاهی خویش عمل کند.

شهید صدر در این جا حکم حاکم را به دو دسته تقسیم می‌کند: حکمی که واقع نما است و درباره آنچه پدید آمده فرمان می‌دهد: مانند دادخواهیها و باب قضا که سعی می‌شود آنچه حقیقت دارد اجرا شود و حکمی که براساس مصالح عمومی توسط ولی فقیه صادر شده است. نسبت به حکم دسته نخست شکستن عملی آن را روا نمی‌داند ولی بر این باور است شخصی که یقین به خطای قاضی دارد می‌تواند آثار واقع آشکار نزد خود را مورد توجه قرار دهد. در مثل اگر در یک دادخواهی مالی حاکم شرع حق را به آقای (الف) داد و مجتهد و یا شخص دیگری برابر شواهدی که دارد آن را حق آقای (ب) دانست نمی‌تواند با حکم صادر شده از سوی حاکم شرع مخالفت ورزد و اعلام کند: این داوری برخلاف شرع است؛ اما اگر جنس مورد اختلاف را خواست بخرد که اکنون برابر حکم صادره دست آقای (الف) است می‌تواند بگوید: بدون رضای آقای (ب) که در واقع به نظر وی مال از آن اوست با تو معامله نمی‌کنم.

اما نسبت به دستورها و قانون‌های حکومتی نه تنها حق مخالفت و شکستن آن حکم را ندارد و نمی‌تواند برابر تشخیص خویش عمل کند بلکه باید به اجرای دیدگاه ولی فقیه گردن نهد. این بدان جهت است که آراستگی و بسامانی امور بدون اجرای حکم حاکم نشاید. اگر فرض را بر این بگیریم که حاکم در تشخیص مصلحت عمومی دچار مشکل شده مفاسد ناسازگاری با حاکم بیش تر از چشم پوشی از اجرای یک دستور اشتباه است؛ زیرا این ناسازگاری سبب می‌شود دیگر دستور‌های حاکم نیز پشتوانه اجرایی قوی و محکمی نداشته باشد و جامعه گرفتار هرج ومرج گردد.

البته این نکته در خور توجه است که پیش از تصمیم گیری قطعی هر کس حق اظهار نظر دارد و از باب (النصیحة لائمة المسلمین) می‌تواند نظر خویش را اعلام بدارد؛ اما زمانی که تصمیم گرفته شد کسی حق ناسازگاری ندارد (شاورهم فی الامر)[42] پیش از تصمیم است اما پس از آهنگ اراده بر انجام آن باید بشود.

امیرالمؤمنین(ع) به ابن عباس می‌فرماید:

(لَک أن تشیر عَلَی وأری فإن خالفتک فأطعنی.)[43]

در مقام مشورت تو حق اظهار نظر داری امّا اگر با رأی تو مخالفت کردم باید از من پیروی کنی.

حاکم شرع مصلحت همگانی را درنظرمی گیرد و آگاهی‌های ویژه ای دارد و مصلحت‌اندیشی‌های خاصی که دیگران از آن بی خبرند.

شهید صدر حکم حاکم را در تمام شؤون اجتماعی لازم می‌شمارد که به مواردی از آن اشاره می‌شود:

* گردآوری زکات: اگر فقیه دارای شرایط حکم کند که زکات را به وی بدهند برابر نظر شهید صدر اجرای فرمان وی بر همه لازم است مقلد او باشند یا نباشند؛ اما اگر فتوا دهد اجرای آن تنها برای مقلدان واجب خواهد بود:

(اگر فقیه جامع الشرایط در دوران غیبت حکم کند که زکات را به وی بپردازند نزدیک تر واجب بودن اجرای آن بر همه است مقلد او باشند یا نباشند؛ اما اگر فتوا دهد تنها بر مقلدان وی دادن زکات به حاکم شرع واجب خواهد شد.)[44]

* بهره برداری از معادن: بسیاری از فقیهان بر این باورند: معادن جزو انفال است و در نتیجه بدون اجازه حاکم شرع کسی حق استخراج آن را ندارد. شهید صدر نیز این دیدگاه را پذیرفته و از دید ایشان جدایی بین زمینهایی که به زور گشوده شده‌اند (مفتوحه العنوه) که جزو اموال عمومی است با دیگر زمینها نیست.

(لایبعد وجوب الاستئذان من ولی المسلمین مطلقاً من ناحیة کون المعدن من الانفال من دون فرق بین الارض الخراجیه وغیرها.)[45]

 

دور نیست که اجازه از ولی مسلمانان همیشه و در همه موارد لازم باشد؛ زیرا معدن از انفال است و تفاوتی بین سرزمین‌های خراجی و غیر آن نیست.

* واداشتن به طلاق یا صلح: فقهای شیعه در جا‌های گوناگون از طلاق به دستور حاکم شرع و از واداشتن مرد به طلاق سخن گفته‌اند از جمله: ندادن هزینه زندگی زن[46] دیوانه بودن مرد[47] گم شدن مرد[48] ایلاء که حاکم شرع مرد را مجبور به صلح یا طلاق می‌کند.[49] اما گویا درباره کناره گیری شوهر از زن حکم روشنی بیان نکرده‌اند. شهید صدر در حاشیه منهاج الصالحین در کتاب ایلاء واداشتن به طلاق و سازش را تنها در ایلاء نمی‌داند بلکه بر این باور است که کناره گیری مرد از زن چهار ماه طول بکشد و این برخاسته از غضب مرد باشد؛ زن می‌تواند به حاکم شرع مراجعه کرده و جریان را به اطلاع وی برساند و حاکم وظیفه دارد او را به صلح یا طلاق وادارد.

(ولکن اذا غاضب الرجل إمرأته فلم یقرّبها من غیر یمین اربعة أشهر کان لها أن ترفع امرها الی الحاکم الشرعی فیجبره علی أن یصالح أو یطلّق.)[50]

و زمانی که مرد بر همسر خود غضب کند و بدون سوگند از او به مدت چهار ماه کناره بگیرد زن حق دارد به حاکم شرع مراجعه و حاکم مرد را بر صلح یا طلاق وادارد.

شهید صدر در واقع ملاک اصلی را در واداشتن مرد به طلاق یا صلح کناره گیری مرد از انجام واجب شرعی دانسته و از ایلاء الغای خصوصیت کرده است. این فتوا برای زنانی که شوهرانشان آنان را ترک کرده‌اند و حاضر به طلاق هم نیستند راهگشاست و این اختیار را به حاکم اسلامی می‌دهد که در گره گشایی از کار این گونه زنان بکوشد و شوهر را به طلاق یا صلح وادارد.

* اختیار‌های حاکم: براساس بینش حکومتی که داشته آن جا که سخن از انجام کار‌های اختلاف برانگیز است حاکم شرع را به عنوان ولی اجباری افراد شناسانده که برابر مصلحت عمل کند.

درباره شاخه درختی که بر خانه همسایه سایه افکنده و سبب زیان است آیت الّه سید محسن حکیم بر آن است که وی می‌تواند خود شاخه درخت همسایه را ببرد ولی شهید صدر می‌نویسد:

(باذن المالک او باذن ولیه الاجباری الحاکم الشرعی مع تعذر اذنه و تعذر اجباره.)[51]

شاخه درخت با اجازه مالک یا ولی اجباری وی حاکم شرع قطع می‌شود.

این فتوا نشان می‌دهد که ایشان عقیده به سامان دهی امور برابر مصالح عمومی دارد و حاکم اسلامی حق دخالت در امور گوناگون را دارد و می‌تواند برای اجرای حق از زور و اجبار سود برد.

* تحدید حدود: شهید صدر در مسائلی که نیاز به تحدید حدود دارد حاکم و ولی مسلمانان را مسؤول می‌داند و اگر در روایاتی‌اندازه ویژه یاد شده آن را بسته به زمان پیامبر و اختیار‌های ایشان دانسته است. ایشان‌اندازه پهنای گذرگاهها و جاده‌ها حریم چاهها و چشمه‌ها و… را بسته به نظر حاکم می‌داند که برابر مصالح اجتماع تعیین کند.

در متن منهاج الصالحین در‌اندازه پهنای گذرگاه آمده است:

(حد الطریق المبتکر فی المباحة مع المشاحة خمسة أذرع.)[52]

اندازه گذرگاه جدید در زمین مباح که در آن کشمکش شده پنج ذراع است.

در پاره ای از روایات‌اندازه تعیین شده پنج ذراع[53] و در پاره ای هفت ذراع آمده و در روایات اهل سنت نیز هفت ذراع یاد شده است.[54]

شهید صدر در حاشیه این فتوا می‌نویسد:

(ما لم یلزم ولی الأمر حسب المصلحة بأزید من ذلک.)[55]

این [پنج ذراع] در صورتی است که ولی امر مسلمانان برابر مصلحت بیش تر از آن را قرار نداده باشد.

و یا درباره حریم چاه و چشمه که در منهاج الصالحین آمده و برگرفته از روایات است ملاک را زیان و نبود زیان می‌داند و درباره نگهداری آب نهر برای نخل و زرع که در متن مقداری خاص تعیین شده می‌نویسد:

(هذه التقدیرات فی النخل والزرع حسبیة جنبیة علی تقدیر ولی الأمر للمصلحة ومقدار الحاجة.)[56]

این‌اندازه گیری‌های که در نخل و زرع آمده از امور حسبی‌اند که بسته بر‌اندازه گیری آن از سوی ولی امر است برابر مصلحت جامعه و مقدار نیاز به آن.

بنابراین حاکم اسلامی و ولی فقیه بر همه مسلمانان ولایت دارد و در امور گوناگون می‌تواند دخالت کند و دستوری که برابر مصلحت صادر می‌کند برای همگان انجام آن واجب است و در مسائل حکومتی و مصالح عامه به هیچ روی شخص نمی‌تواند برابر صلاح‌اندیشی خویش عمل کند و این اختیارات‌‌های ولی مسلمانان در برگیرنده تمام شؤون اجتماعی اقتصادی حقوقی و قضایی می‌گردد و فقه اسلامی براساس تشکیل حکومت بنیانگذاری شده و در جای جای فقه می‌توان نقش ولی فقیه را دریافت و برابر دستور وی مصالح مسلمانان را پیش برد.

اختیار‌های قانونگذاری حاکم: توجه به این نکته بایسته است که مقصود شهید صدر این نیست که در تمام این امور حاکم مسلمانان دخالت مستقیم داشته باشد بلکه بر این باور است که قوای کشور این وظیفه را زیر نظر ولی فقیه انجام می‌دهند.

ایشان به روشنی برای قوه مقننه و مجریه که مردم در گزینش آنها نقش دارند مشروعیت قائل است و این امر را ناشی از جانشینی انسان از خداوند و پذیرش امانت الهی از سوی انسان می‌داند:

(انّ السلطة التشریعیة والسلطة التنفیذیة قد أسندت ممارستها إلی الأمة فالأمة هی صاحبة الحق فی ممارسة هاتین السلطتین بالطریقة التی یعینها الدستور و هذا الحق حق استخلاف و رعایة مستمد من مصدر السلطات الحقیقی و هو الله تعالی)[57]

 

قوه مقننه و قوه مجریه مستند است به مردم و در حقیقت امت در چهارچوب قانون اساسی عهده دار این دو امر مهم می‌شود و این حق جانشینی است که از سر منشأ تمام سلطه‌ها که همانا خداوند باشد گرفته شده است.

شهید صدر در رساله جمهوری اسلامی از قانون‌های ثابت اسلام به عنوان قانون اساسی یاد می‌کند و محدوده کار قوه مقننه را در قانون‌های دگرگون شونده و جایی که قانون ویژه ای وجود ندارد (که از آن به منطقة الفراغ یاد می‌کند) می‌داند و در احکام دگرگون شونده بر این باور است که اگر مجتهدان آرای گوناگونی داشتند قوه مقننه می‌تواند یکی از آن دیدگاهها را برای چهارچوب قانون گزینش نماید:

(در احکامی که مجتهدان براساس اجتهاد مشروع چند رأی مختلف دارند قوه مقننه در برگزیدن یکی از آنها براساس مصلحت جامعه آزاد است.)[58]

و در مواردی که از سوی شرع قانونی بر واجب و یا حرام نرسیده و امر و نهی وجود ندارد قوه مقننه می‌تواند قانون وضع کند و این بیش تر موارد عرفی و اجتماعی را در بر می‌گیرد:

(برای اموری که مشمول حکم قاطع وجوب و حرمت نباشد قوه مقننه که نماینده ملت است آنچه را مصلحت مردم می‌داند به گونه ای که معارض با اساس قوانین اسلام نباشد به عنوان قانون وضع می‌کند. قلمرو این قانونگذاری شامل همه مواردی که شرع آن را به صلاحدید خود مردم واگذاشته و به مکلف آزادی عمل داده است (در حد عدم معارضه با سایر احکام اسلامی) می‌شود و این بخش را بخش آزاد قانونگذاری (منطقه الفراغ) می‌نامیم.)[59]

از این سخنان استفاده می‌شود که قانونگذاری در (منطقة الفراغ) در چهارچوب مصلحت‌اندیشی حکومت اسلامی است که در رأس آن فقیه جامع الشرائط قرار دارد و تمام قوا در اختیار اوست؛ از این روی هرکس حق ندارد در آن مواردی که حکم الزامی وجود ندارد قانون الزامی برای خود یا اجتماع وضع کند. قانونگذاری برخاسته از مصلحت‌اندیشی حاکم و حکومت اسلامی است و ولی فقیه که همان حاکم مسلمانان است از راه قوای سه گانه: قضائیه مقننه و مجریه که این دو استناد مردمی نیز دارند اعمال نفوذ می‌کند و دستور‌های اسلام را از تئوری به مرحله عمل در می‌آورد.

دیدگاه اجتماعی

شهید صدر با دیدی اجتماعی به اسلام می‌نگریست و مسائل فقهی را از این زاویه مورد توجه قرار می‌داد و فردگرایی را در فقه از آفات می‌شمرد. با دید اجتماعی به سراغ منابع فقه رفتن یک فتوا را نتیجه می‌دهد و با دید فردی نتیجه ای دیگر.

شهید صدر در کتابهای: اقتصادنا و فلسفتنا به مسائل اجتماعی اسلامی از زوایای گوناگون نظر دارد و از کتاب (فقه الامام الصادق) محمد جواد مغنیه از آن جهت تجلیل می‌کند که در آن به مسائل اجتماعی اسلام توجه شده و فتاوا با دیدی اجتماعی صادر شده‌اند. این بینش سبب گردید که دیدگاه‌های نو در مسائل اجتماعی و حکومتی عرضه کند. تقسیمی که از باب‌بندی فقه ارائه گردید این مطلب را ثابت می‌کند. دیدگاه‌های ایشان در باب‌های فقه نیز مؤید این بینش است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

* نماز جمعه: نماز جمعه از دستور‌های اجتماعی سیاسی اسلام است که برخی در بسنده بودن آن از نماز ظهر در دوران غیبت احتیاط کرده‌اند ولی شهید صدر در صورتی که نماز جمعه با شرایط خوانده شود آن را کافی دانسته است.[60]

* شأن اجتماعی: مسأله شأن از مسائل مهم در فقه است و تعریف روشنی از آن ارائه نشده و در باب‌های گوناگون فقه مطرح است: در باب ازدواج. در باب مخارج و مصارف معیشتی خانواده و…. نامعلوم بودن محدوده شأن اجتماعی ذهنیتی را به وجود می‌آورد که اسلام با ترقی و بهبود وضعیت اقتصادی افراد مخالف است در صورتی که چنین نیست

آیت اللّه حکیم در منهاج الصالحین شأنیت را در باب حج مطرح کرده و از جمله مؤونه‌‌های درخور استثناء در خمس را هزینه حج دانسته و آن رامقید به شأن کرده است.

(ومن جملة المؤن مصارف الحج واجباً کان أو مستحباً إذا کان من شأنه فعله.)

شهید صدر در حاشیه آن می‌نویسد:

(هو من شأن المسلمین عموماً.)[61]

حج سازوار با شأن تمام مسلمانان است و نمی‌توان برای آن شأن و رتبه ای ویژه قرار داد. بنابراین مسلمانی که به حج می‌رود مخارج وی جزو مؤونه سال به شمار می‌رود و شأن ویژه ای وجود ندارد. و این خود اهتمام به مسائل اجتماعی مسلمانان و تشویق آنان به این کارهاست.

* پاک بودن اهل کتاب: پاکی و ناپاکی اهل کتاب از مسائل مورد گفت وگوی فقیهان است. فقهای اهل سنت اهل کتاب را پاک می‌دانند و بیش تر فقهای شیعه حکم به ناپاکی آنان می‌دهند و این فتوای رایج است.[62]

فتوای آیت اللّه حکیم بر پاکی اهل کتاب نقطه عطفی در این باب بود. ایشان آیه (إنما المشرکون نجس) را به معنای ذو نجاست گرفته[63] و بر این باور است آنان پاک هستند و نجاست آنان عارضی است:

(اما الکتابی فطاهر فی نفسه و ینجس بالنجاسات التی یلاقیها فاذا طهر نفسه منها فسؤره طاهر و یجوز أکل الطعام الذی یباشره.)[64]

اما کتابی پاک است و با آلودگیها و ناپاکیها که برخورد می‌کند نجس می‌شود. پس زمانی که خود از آلودگیها پاک باشد نیم خورده او پاک و رواست خوردن غذایی که با آن برخورد داشته است.

شهید صدر در این موضوع دید گسترده تری دارد. وی در (بحوث فی شرح العروه) در بسیاری از دلیلها که بر ناپاکی اهل کتاب اقامه شده خدشه کرده و از گونه استدلال ایشان چنین استفاده می‌شود که گرایش به پاکی کافر نیز دارد زیرا می‌نویسد:

(لاشک فی طهارة الانسان علی کلام تقدم فی الکافر منه.)[65]

شکی در پاکی انسان نیست برابر آنچه درکافر گذشت.

درحاشیه منهاج الصالحین آن گاه که آیت اللّه حکیم اسلام را پاک کننده همه اقسام کفرمی شمارد می‌نگارد:

(اذا کان کفره سبباً للنجاسة.)[66]

زمانی که کفر وی سبب نجاست او گردد.

و در باب نجاسات در نجس بودن کافر قائل به احتیاط است[67] ولی در (فتاوی الواضحه) به روشنی حکم به نجس بودن کافر داده ولی دو گروه از کافران را از دایره این حکم بیرون می‌کند:

  1. اهل کتاب: یهود و نصارا و مجوس.
  2. ناصبیان و غالیان.

درباره گروه دوم می‌نویسد:

(فانّ هؤلاء الغلاة والنواصب کفّار و لکنّهم طاهرون شرعاً ما دامُوا ینسبون أنفسهم إلی الإسلام.)[68]

غالیان و ناصبیان کافرند از نظر شرع تا هنگامی که خود را به اسلام نسبت می‌دهند پاکند.

شهید صدر تمام کسانی را که به اسلام پیوند دارند پاک می‌داند.70 گویا دلیل مهم قول به نجس بودن اهل کتاب و گروه‌های وابسته به اسلام اجماع است.

مقدس اردبیلی در این باره می‌نویسد:

(و بالجمله لو لم یتحقق الاجماع فالحکم بنجاسة جمیع الکتابیین والمرتدین والخوارج والغلاة والنواصب لایخلو عن إشکال.)[69]

و نتیجه این که اگر اجماع نبود حکم به ناپاکی تمام اهل کتاب و مرتدها و خوارج و غالیان و ناصبیان خالی از اشکال نبود.

شهید صدر برابر مبنایی که در اجماع دارد این اجماع را ثابت نمی‌داند: از این روی حکم به پاکی تمام اهل کتاب و گروه‌های وابسته به اسلام داده است.

در بحث اجماع مباحث اصول می‌نویسد:

(از این که اصحاب ائمه از آنان می‌پرسیدند: آیا اهل کتاب به خاطر ارتباط با چیز‌های نجس مانند: خمر و خوک و مانند آن نجس هستند یا نه؟ استفاده می‌شود که ثابت بین اصحاب ائمه پاکی اهل کتاب بوده است.)[70]

* گستره موارد مسابقه:ورزش یکی از سرگرمی‌های مفید و نشاط آفرین جامعه‌‌های سالم بشری است و در سلامت و شور و هیجان آفرینی و در سالم سازی جامعه نقش به سزایی دارد و جوانان پرشور و پرتحرک را از گرایش به راه‌های نادرست باز می‌دارد. اسلام براساس بینشی که دارد و معتقد به پرورش روح و روان است بر ورزش صحه گذاشته و با این که برد و باخت را حرام و ناروا می‌داند در مواردی ویژه به روشنی بیان کرده که برد و باخت اشکال ندارد از جمله ورزشهایی که بنیه دفاعی جامعه را توانا می‌کند و انسان را برای رزم آماده می‌سازد.

امام صادق(ع) می‌فرماید:

(لا سبق الاّ فی خف او حافر او نصل.)[71]

مسابقه نیست مگر در [سه مورد]: حیوانی که پایش مانند پای شتر باشد سُم داشته باشد و در تیراندازی.

بیش تر فقهاء از این روایت استفاده حصر کرده‌اند و بر این باورند تنها در مواردی که در روایت به آن تصریح شده مسابقه و در نتیجه رهان صحیح است و در غیر آن جایز نیست. ولی شهید صدر این دیدگاه را نپذیرفته و با توجه به بینش اجتماعی که داشته ملاک را امور ورزشی مربوط به جنگ دانسته است؛ یعنی هر چه سبب شود که نیروها بهتر تربیت شوند و برای جنگ آمادگی بیش تر و بهتری پیدا کنند.

آیت اللّه حکیم در منهاج الصالحین درباره موارد درستی سبق و رمایه می‌نویسد:

(وانما یصحان فی السهام و الحراب و السیوف و الابل والفیلة والخیل والبغال والحمیر و لایصحان فی غیر ذلک.)

مسابقه و رمایه در تیراندازی و جنگ و شمشیر بازی و شتردوانی و خیل و اسب و استر و الاغ دوانی جایز است و در غیر آن روا نیست.

شهید صدر در حاشیه این فتوا ملاک مسابقه را بیان می‌کند که عبارت است از: آنچه سبب آمادگی دفاعی می‌گردد و در برخی از موارد یاد شده تردید می‌کند:

(وهل الصحة تثبت مطلقا او مادامت هذه الادوات تعتبر هی الوسائل العامة للحرب التی تنهو بتنشیط العمل فیها القدرة العسکریه ومصالح الجهاد وجهان أحوطهما وأقربهما الثانی.)

آیا درستی مسابقه مطلقا ثابت است یا تا زمانی که این ادوات عنوان وسیله جنگی را دارند که با تمرین با آنها قدرت نظامی و مصالح جهادی تقویت می‌گردد دو وجه است: احوط و اقرب آن وجه دوم است.

درباره این نکته که در غیر موارد یاد شده در منهاج الصالحین روا نیست می‌نویسند:

(الصحة محتملة فیما یستجد من ادوات الحرب والتحرک العسکری کالبندقیة والسیارة ونحوهما والقول بذلک لیس ببعید.)[72]

درستی مسابقه احتمال دارد در آنچه از ادوات جنگی و تحرک نظامی جدید که به وجود می‌آید همانند تفنگ ماشین و مانند آن دو و پذیرش این قول دور نیست.

این فتوا نشان می‌دهد که آن مرد بزرگ الهی با دیدی باز و واقع گرایانه و اجتماعی به سراغ نصوص رفته و ملاک اصلی این فتوا را در کانون توجه خویش قرار داده است.

و در موارد دیگر نیز این واقع‌گرایی دیده می‌شود در مثل در باب انتخاب همسر و جایز بودن دیدنِ دختری که می‌خواهد با وی ازدواج کند نگاه بدون ریبه را شرط نمی‌داند75 و واقعیت‌های اجتماعی را در نظر می‌گیرد.

دیدگاه اقتصادی

بی گمان شهید صدر از بنیانگذاران مکتب اقتصادی اسلام است. وی با نگارش کتاب اقتصادنا ثابت کرد که اسلام از محتوای غنی اقتصادی برخوردار است و با مکتب اقتصادی خود می‌تواند دشواری‌های اقتصادی جامعه‌‌های بشری را حلّ کند.

بحث درباره‌اندیشه اقتصادی آن بزرگ مرد در مقاله ای دیگر می‌آید و در این جا ما به چند فتوای اقتصادی ایشان که جنبه گره گشایی و نوآوری دارد و می‌تواند جامعه را در پیشبرد اهداف اقتصادی کمک کند اشاره می‌کنیم:

* مضاربه: مضاربه از عقود مهم اسلامی است که به آن قراض نیز گویند. در این قرارداد سرمایه مال فردی و تجارت از آن دیگری است که عامل و کارگزار نامیده می‌شود فقها برای این عقد شرائطی یاد کرده‌اند از جمله باید پول نقد باشد دین و یا مال غیر معین پذیرفته نیست و سود بین عامل و مالک برابر آنچه تعیین کرده‌اند و یا متعارف است تقسیم می‌گردد و در صورت زیان عامل ضامن نیست و سودی ندارد مگر این که کوتاهی کرده باشد و این معامله بنابر قول مشهور در طلا و نقره سکه زده شده صحیح است و در پول‌های دیگر و کالا صحیح نیست.

آیت اللّه حکیم در منهاج الصالحین در شرائط مضاربه می‌نویسد:

(ولاتصح الاّ بالأثمان من الذهب والفضة فلا تصح بالأوراق النقدیة ولا بالفلوس ولا النیکل ولابغیرها من المسکوکات المعدودة من الأثمان کما لاتصح ایضاً بالعروض.)

مضاربه جز با پول طلا و نقره صحیح نیست. با اسکناس سکه نیکل و دیگر سکه زده شده‌ها که پول شمرده می‌شوند صحیح نیست همان گونه که با کالا نمی‌شود مضاربه کرد.

شهید صدر این دیدگاه را نمی‌پذیرد و در حاشیه منهاج می‌نویسد:

(الظاهر صحتها بالأثمان مطلقا و بغیرها مما یقبل الاتجّار به.)[73]

ظاهر درستی مضاربه با تمام گونه‌‌های پولهاست و به غیر پول که درخور تجارت باشد نیز درست است.

برابر این نظر مضاربه در کالا نیز صحیح خواهد بود و مشکل نخواهد داشت و دایره این عقد گسترده تر است و می‌توان از آن در روند سالم سازی جامعه سود برد.

محمد جواد مغنیه جزو افرادی است که مضاربه را ویژه طلا و نقره ندانسته و دایره آن را گسترده می‌داند و می‌گوید: فقیهان با این که به روشنی بیان کرده‌اند که سخنی روشن از قرآن و معصومان برحصر مضاربه در طلا و نقره نیست و تنها دلیلی که دارند اجماع است گفته‌اند:

(بان المضاربة علی خلاف الاصل لأنّ الاصل فی الربح أن یکون تابعاً لرأس المال و کل ما خالف الاصل یقتصر فیه علی موضع الیقین وهو هنا الذهب والفضة.)[74]

مضاربه بر خلاف اصل است؛ زیرا اصل در سود آن است که تابع سرمایه باشد و هر چیزی که مخالف اصل باشد به آنچه که یقین آور باشد بسنده می‌شود و یقین آور در این جا طلا و نقره است.

در واقع مضاربه چون خلاف اصل است و دلیل مسأله هم اجماع و اجماع هم دلیل لُبّی به آنچه که یقین آور باشد بسنده می‌شود. صاحب مفتاح الکرامه به اجماع و آنچه که یقین آور است اشاره دارد.[75]

صاحب عروة الوثقی نیز تنها دلیل را اجماع می‌داند و می‌نویسد:

(فلاتصح بالفلوس ولابالعروض بلاخلاف بینهم وان لم یکن علیه دلیل سوی دعوی الاجماع.)[76]

پس مضاربه با پول و کالا صحیح نیست و در این مسأله اختلافی میان فقها نیست گرچه دلیلی جز اجماع ندارد.

و از این روی گفته‌اند: در جایی که پول و یا کالا باشد معامله را به عنوان جعاله انجام دهد و سودی از درآمد برای کارگزار قرار دهد.[77]

آیت اللّه خوئی درحاشیه عروه در این اجماع تردید کرده و اظهار داشته: آنچه در جواهر از قاضی ابن براج نقل شده دلالت می‌کند که مضاربه با درهم و دینار صحیح است؛ اما دلالتی ندارد که به غیر آن دو صحیح نخواهد بود.[78]

محمد جواد مغنیه نیز به شرح از این اجماع پاسخ داده و آن را عقدی موافق عموم و اطلاقات دانسته است و احتمال داده اجماع مدرکی باشد.[79]

شهید صدر برابر مبنایی که در اجماع داشته آن را نپذیرفته و مضاربه در تمام پولها و چیز‌های درخور تجارت را درست دانسته است.

ایشان جایز بودن عقد مضاربه را به معنای خاصی گرفته‌اند که به نظر می‌رسد نظری ویژه و درخور درنگ باشد.[80]

* مالکیت معدن: معادن از زیربنا‌های مهم اقتصادی است. گروهی بر این باورند که معدن درزمین هر کس پیدا شد مالک آن می‌شود و گروهی کشف کننده و استخراج گر را مالک معدن می‌دانند.[81] فقهای ما به طور معمول معدن را از آن صاحب زمین می‌دانند.

شهید صدر هیچ یک از این دیدگاهها را نپذیرفته و مالک معدن را دولت اسلامی دانسته و بدون اجازه دولت کسی حق استخراج معدن را ندارد.

در منهاج الصالحین آمده است:

(المعدن فی الارض المملوکة ملک لمالکها.)

معدن در زمین مالک دارد و ملک است از برای مالک.

درحاشیه آن شهید صدر می‌نگارد:

(مجرد ملکیة الارض باحیاء او باسباب متفرعة علی الاحیاء لاتقتضی ملکیة الارض.)[82]

تنها مالک شدن زمین به احیاء یا اسبابی که بازگشت به احیا دارد سبب مالکیت معدن نمی‌شود.

کسی که مالک زمین است مالک معدنی که در آن قرار دارد نمی‌شود؛ زیرا معدن از آن دولت اسلامی و جزو انفال است.

در منهاج الصالحین آمده:

(اگر معدن در زمینِ گشوده شده به زور قرار داشته باشد از آن تمام مسلمانان است و بدون اجازه ولی مسلمانان کسی نمی‌تواند در آن تصرف کند.)

شهید صدر این حکم را به تمام معادن گسترش می‌دهد:

(لایبعد وجوب الاستئذان من ولی المسلمین مطلقا من ناحیة کون المعدن من الانفال من دون فرق بین الارض الخراجیة وغیرها.)[83]

دور نیست واجب بودن اجازه از ولی مسلمانان در تمام معادن؛ زیرا معدن از انفال است و تفاوتی بین زمین خراجی و غیر آن نیست.

معادن از انفال هستند و مالک انفال ولی مسلمانان است. بنابراین بدون اجازه دولت اسلامی کسی حق استخراج ندارد و در جای دیگر به روشنی می‌نویسد:

(المعادن المتکونة فی داخل الارض لاتملّک بنفس تملک الارض لکی تدخل فی بیعها.)[84]

معادنی که در زمین نهفته است به صرف مالک شدن زمین به ملک کسی در نمی‌آید تا داخل در بیع زمین شود.

شهید صدر در اقتصادنا معادن را به دو دسته تقسیم می‌کند: معادن ظاهری و باطنی. و معادن ظاهری مانند: نمک و نفت (که درگذشته مانند چشمه بوده) از مشترکات می‌داند که از آن دولت و یا امام است و باید امکانات بهره برداری از آن را فراهم کند و مردم به قدر نیاز می‌توانند از آن بهره برند و کسی مالک آنها نمی‌شود. این دیدگاه را به مبسوط مهذب سرائر تحریر دروس لمعه و روضه نسبت می‌دهد[85] و معادن باطنی که به راحتی درخور دسترسی‌اند مانند: معادن ظاهری می‌داند و نسبت به معادن باطنی که به راحتی در دسترس نیستند دو نظر بیان می‌کند: گروهی بر این باورند از آن منصب امامت و انفال هستند مانند: کلینی قمی مفید دیلمی و قاضی[86] و گروهی آن را از مشترکات عامه می‌دانند مانند فقهای عامه از جمله: شافعی.

شهید صدر بر این نظر است که بدون اجازه حاکم نمی‌توان در تمام اینها تصرف کرد:

(یجب ان نعرف ان جمیع مصادر الثروة الطبیعیة الخام فی الاسلام لایجوز للفرد العمل فیها واحیاؤها ما لم یسمع الامام او الدولة بذلک سماحاً خاصاً او عاماً.)[87]

لازم است بدانیم اسلام کار در تمام منابع ثروت‌های طبیعی خام و احیای آنها را برای فرد جایز نمی‌داند تا زمانی که امام یا دولت اجازه آن را ندهند اجازه خاص باشد یا اجازه عام.

امام خمینی در پاسخ به شورای نگهبان می‌نویسد:

(این معادن [نفت و گاز] چون ملی است و متعلق به ملت‌های حال و آینده است که در طول زمان موجود می‌گردند از تبعیت املاک شخصیه خارج است و دولت اسلامی می‌تواند آنها را استخراج کند.)[88]

در میان فقهاء بحث مهمی وجود دارد که آیا زمین ملکیت می‌آورد یا خیر. یعنی هر کس زمین ناآبادی را آباد کند مالک رقبه زمین می‌گردد یا مالک آن نمی‌شود بلکه در برابر کاری که انجام داده حق اولویت پیدا می‌کند.

شماری از فقها بر این باورند که احیاگر مالک می‌شود و گروهی از فقهای پیشین و همروزگار اولویت را برای احیاگر ثابت دانسته‌اند. از جمله فقیهانی که به اولویت باور دارند عبارتند از: شیخ طوسی در نهایه مبسوط تهذیب استبصار؛ قاضی ابن براج در مهذب؛ ابن زهره در غنیه؛ ابن ادریس در سرائر؛ سید محمد بحرالعلوم در بلغة الفقیه؛ محمد حسین اصفهانی در حاشیه مکاسب و شهید استاد مطهری در کتاب بررسی مبانی اقتصاد اسلامی.[89]

شهید صدر از جمله کسانی است که آباد کردن زمین را سبب اولویت دانسته است و در حاشیه بر این عبارت منهاج الصالحین:

(زمانی که به زمین ناآبادی پیشی گیرد جز با احیا مالک آن نمی‌گردد.)

می نویسد:

(و بالاحیاء یکون له حق الأولویة فیها و اما رقبة الارض فتبقی ملکاً للامام.)[90]

با آباد کردن حق اولویت پیدا می‌کند و رقبه زمین بر ملک امام باقی است.

از نتیجه‌‌های روشن حق اولویت این است که اگر زمین پس از مدتی از آبادانی افتاد احیاگر هیچ حقی بر آن ندارد و تمام آن از حکومت اسلامی است.

از نتیجه‌‌های دیگر این فتوا روشن شدن حکم معادن است؛ زیرا همان گونه که یاد شد معدن از انفال است و انفال در اختیار امام مسلمانان و کسی مالک آن نمی‌گردد و آبادگر زمین به مقدار زحمتی که کشیده در زمین حق پیدا می‌کند و نمی‌تواند در معدنی که در زمین وی پیدا شده بدون اجازه حاکم مسلمانان تصرف کند.

زکات: از منابع مهم مالیات اسلامی زکات است و از موارد آن طلا و نقره سکه زده شده است. فقهای شیعه زکات را در غیر طلا و نقره سکه زده شده رایج جایز نمی‌دانند و زکات مال التجاره را مستحب می‌شمارند.

شهید صدر در حاشیه منهاج الصالحین بیانی دارد که از آن استفاده می‌شود: شاید مراد از نقدین پول رایج و آنچه ارزش مالی دارد باشد و شامل مال التجاره نیز بشود. این فتوا اگر چه با احتیاط و گمان یاد شده زمینه ای است برای تحقیق و بررسی که آیا منظور از نقدین طلا و نقره است یا این دو به خاطر ارزش مالی که دارند مورد زکات واقع شده‌اند:

 

(هنا کلام فی أنّ زکاة النقدین هل تختص بخصوص ما یسمی بالنقود او أنّ المقصود من النقدین فیها کل ما تمحض فی المالیة اما بطبعه کالنقود او بعنایة اعداده للتجارة کالسلع التجاریة ولکن یشترط فی وجوبها فی تلک السلع علی القول به مضی الحول علی السلعة بعینها.)[91]

در این بحث سخنی است: آیا زکات نقدین [طلا و نقره] به آنچه که نقود نامیده می‌شده‌اند [طلا و نقره سکه زده شده] یا مقصود از نقدین تمام چیزهائی است که ارزش مالی دارند و طبیعت آنها چنین است مانند پول یا به خاطر آمادگی برای تجارت مانند کالا‌های تجارتی. بنابر قول واجب بودن زکات در کالا باید که بر خود کالا یک سال بگذرد.

ایشان در موردی دیگر نیز از احتمال واجب بودن زکات در مال التجاره سخن می‌گوید و با تبدیل کالا زکات را ساقط می‌داند. آن جا که سکه زده شده بودن نقدین مطرح می‌شود می‌نویسد:

(المناط اتخاذهما نقد بای نحو کان.)[92]

معیار در زکات این است که نقدین در بین مردم رایج باشد به هر گونه.

در استفتاءات امام خمینی نیز به این پرسش پاسخ داده شده که سکه‌‌های طلا که امروزه در کشور مطرح است در صورت گذشت سال زکات بر آن واجب می‌شود و افزون بر خمس هر سال باید زکات آنها پرداخت شود.[93]

شهید محمد باقر صدر در باب مسائل مالی و دیگر باب‌های فقه دارای دیدگاه‌های ویژه ای است که به آنها اشاره می‌شود:

  1. فروش مردار را برای بهره گیری‌های حلال جایز می‌داند:

(الصحیح هو جواز بیعها حیث تکون لها فائدة محللة عقلائیه.)[94]

قول صحیح این است که مردار را می‌توان فروخت چنانچه بهره‌‌های حلال عقلایی داشته باشد.

ایشان در سند روایاتی که دلالت برحرام بودن فروش مردار می‌کند خدشه وارد می‌آورد و آنها را ناسازگار با دیگر روایات می‌داند.

  1. مشهور فقهاء اجزای حرام حیوان کشتار شده را یازده چیز می‌دانند و ایشان تنها هفت مورد آن را پذیرفته است و پنج مورد دیگر را حلال می‌داند:

(الظاهر ان المشیمة والفرج والغلباء و خرزة الدماغ و الحدق لیس بحرام)[95]

ظاهر این است که زهْدان فرج پی نخود مغز سر و حدقه چشم حیوان حرام نیست.

  1. در بحث از حلال و حرام بودن ماهی مانند دیگر فقها فلس دار بودن آن را ملاک می‌داند و به روشنی می‌گوید: ملاک فلس داشتن کنونی نیست بلکه اگر مدتی فلس داشته و اکنون ندارد حلال خواهد بود.

(لأن المقیاس کونه ذا فلس بطبیعته لاوجود الفلس فعلاً.)[96]

زیرا معیار حلال بودن این است که در طبیعت خود دارای فلس باشد و لازم نیست اکنون فلس داشته باشد.

  1. ایشان در پاکی و ناپاکی خمر و دیگر مستی آورها جدایی می‌افکند خمر را حرام و نجس می‌داند و دیگر مستی آورها را تنها حرام می‌داند و پس از بحث چنین نظر می‌دهد:

(وقد تلخص من مجموع ما ذکرناه: انّ الصحیح هو التفصیل بین الخمر و غیره من المسکرات فالاول یحکم بنجاستة اضافة الی حرمته والثانی یحکم علیه بالحرمة فقط دون النّجاسة.)[97]

از تمام آنچه گفتیم نتیجه می‌گیریم که: نظر صحیح جدایی افکندن بین شراب و دیگر مستی آورهاست. شراب افزون بر حرام بودن نجس است و دیگر مستی آورها تنها حرامند نه نجس.

  1. استفاده از ظرف‌های طلا و نقره را آن گاه حرام می‌داند که با آنها چیزی خورده و یا آشامیده شود ولی دیگر استفاده را حلال می‌داند:

(وسوف یأتی انّ الاستعمال المحرم لأوانی الذهب والفضة هو خصوص الأکل والشرب منها وعلیه فالوضوء منهاصحیح مطلقاً.)[98]

خواهد آمد که حرام بودن به کار بردن ظرف‌های طلا و نقره تنها در خوردن و آشامیدن است پس وضو با آنها صحیح خواهد بود.

  1. ایشان زیادی تکبیرةالاحرام را از روی فراموشی با این که از ارکان است باطل کننده نماز نمی‌داند.[99]
  2. به نظر ایشان دست زدن به اسم جلاله و صفات آن در غیر قرآن و همچنین دست زدن به نام‌های پیامبران و امامان(ع) حرام نیست.

(فیحرم علی الجنب من کتابة المصحف ولایحرم علیه مس اسم الجلالة و صفاته فی غیر النص القرآنی المکتوب فی المصحف واسماء الانبیاء والائمة.)[100]

دست زدن به نوشته قرآن برجُنب حرام است و بر او حرام نیست دست زدن اسم جلاله و صفات آن در غیر نوشته شده درمصحف و نیز دست زدن به نام‌های پیامبران و امامان(ع).

 

 

[1] (مباحث الاصول) تقریر درسهای شهید صدر مقرر: سید محمد کاظم حائری ج١١۶/١ اسماعیلیان.

[2] (سنتهای تاریخ در قرآن) سید محمد باقر صدر ترجمه دکتر سید جمال موسوی١٣/ بدر تهران.

[3] همان مدرک٢٢/.

[4] (بحوث فی شرح العروة الوثقی) ٣۶۵/٣ دارالتعارف المطبوعات بیروت.

[5] (منهاج الصالحین) سید محسن حکیم با حاشیه شهید سید محمد باقر صدر ١١/٢ دارالتعارف بیروت.

[6] (بحوث فی شرح العروة) ٢٢/١.

[7] (کیمیای سعادت) غزالی به کوشش حسین خدیو م ٧/١ علمی و فرهنگی.

[8] (تنقیح الرائع) فاضل مقداد سیوری تحقیق سید عبداللطیف حسینی مرعشی نجفی.

[9] (المهذب) قاضی ابن براج ١٨/١ دفتر نشر اسلامی وابسته به امعه مدرسین قم.

[10] (الکافی فی الفقه) ابوالصلاح حلبی تحقیق رضا استادی٢١٩/ مکتبة امیرالمؤمنین اصفهان.

[11] (جوامع الفقهیه)۵۶٩/ چاپ سنگی.

[12] (اخلاق ناصری) خواجه نصیرالدین طوسی تصحیح و تنقیح مجتبی مینوی علیرضا حیدری۴١/ خوارزمی تهران.

[13] (مشرق الشمسین واکسیر السعادتین) شیخ بهائی١٠۴/ آستان قدس رضوی.

[14] (القواعد والفوائد) شهید اول تحقیق دکتر عبدالهادی حکیم ٣٠/١ مکتبة المفید قم.

[15] (نضد القواعد) فاضل مقداد٨/ ـ ٩ مرعشی نجفی قم.

[16] (تنقیح الرائع) ١۵/١; (موسوعة البرغانی فی الفقه الشیعه) ٨٧/١.

[17] (الاقطاب الفقهیة) محمد بن علی بن ابراهیم الاحسائی تحقیق شیخ محمد حسّون٣۴/ مرعشی نجفی قم.

[18] (ادوار فقه) محمود شهابی ٢۵/١ ١٠/٢ وزارت ارشاد اسلامی.

[19]  (آشنایی با علوم اسلامی) استاد شهید مطهری١٢٩/ صدرا.

[20]  (احیاء العلوم) غزالی ٣/١; (محجة البیضاء) فیض کاشانی ۵/١ انتشارات اسلامی وابسته به امعه مدرسین.

[21] (مفاتیح الشرایع) فیض کاشانی تحقیق احمد حسینی ٧/١; ١٧٩/٢ مجمع الذخائر الاسلامیه.

[22] (صحیفه نور) مجموعه رهنمودهای امام خمینی ٩٨/٢١ ارشاد اسلامی.

[23] (احیاء العلوم) ٣/١.

[24]  (راهنمای مذهب شافعی) سید محمد شیخ الاسلام /١ یازده دانشگاه تهران; (فلسفه قانونگذاری در اسلام) دکتر صبحی محمصانی ترجمه اسماعیل گلستانی١٩/ ـ ٢٠ امیرکبیر.

[25] (نفایس الفنون فی عرایس العیون) محمد بن محمودآملی تحقیق و تحشیه شعرانی ۴۵٠/١ اسلامیه تهران.

[26] (مقدمه ای بر فقه شیعه) محمد حسین مدرسی طباطبائی ترجمه محمد آصف فکرت٢٠/ آستان قدس.

[27] (فهرست نسخه های خطی کتابخانه گنج دانش) منزوی ۴٣٠/١. در این کتاب در هنگام معرفی نفائس آملی حنفی معرفی شده است.

[28] (مجالس المؤمنین) قاضی نوراللّه شوشتری ٢١٣/١ ـ ٢١۶ اسلامیه تهران.

[29] (طبقات الشیعه) آقا بزرگ تهرانی قرن هشتم٢٠٣/ اسماعیلی قم; (الذریعه) آقا بزرگ تهرانی ٢۴١/٢۴.

[30] وی در هنگام یاد نام ائمه دوازدهگانه شیعه تعبیر (امام معصوم) دارد. ر.ک: (نفائس الفنون) ٢٩٣/٢ ـ ٢٩٩.

[31] (دایرة المعارف بزرگ اسلامی) ٢١٧/٢.

[32] (فلسفه قانونگذاری در اسلام)٢٠/ حاشیه.

[33] همان مدرک٢١/; (الفقه الاسلامی وادلته) دکتر وهبة الزحیلی ١٩/١ دارالفکر بیروت.

[34] (توضیح الاحکام من بلوغ المرام) عبدالله بن عبدالرحمن البسّام ٧٨/١ چاپ دّه.

[35] (فلسفه قانونگذاری در اسلام)١١/.

[36] (الفتاوی الواضحة) سید محمد باقر صدر ٩٩/ ـ ١٣٢ دارالتعارف للمطبوعات بیروت.

[37] (مباحث الاصول) ۶٢/١.

[38] (تحریم تنباکو) ابراهیم تیموری١١٧/ کتابهای یبی مجله (فقه) کتاب اول٨٩/.

[39] (الفتاوی الواضحة)١١۶/.

[40] (اقتصادنا) محمد باقر صدر٣۵۴/ دارالتعارف بیروت.

[41] (منهاج الصالحین) ٢۵/١.

[42] سوره (آل عمران) آیه ١۵٩.

[43] (نهج البلاغه) صبحی صالح کلمه قصار ٣٢١.

[44]  (منهاج الصالحین) ۴۴٢/١.

[45] همان مدرک ۴۵١/١.

[46] (النهایة) شیخ طوسی۴٧۵/ دارالکتاب العربی بیروت.

[47] همان مدرک۵٠٩/.

[48] (جواهر الکلام) شیخ محمد حسن نجفی ٢٩٠/٣٢ دار احیاءالتراث العربی بیروت.

[49] (النهایة)۵٢٧/.

[50] (منهاج الصالحین) ٣٣٢/٢.

[51] همان مدرک ١٨٣/٢.

[52] همان مدرک ١٨٠/٢.

[53] (وسائل الشیعه) شیخ حر عاملی ١٧٣/١٣ دار احیاء التّراث العربی بیروت.

[54] (سنن ابن ماجه) ٧٨۴/٢ حدیث ٢٣٣٨ و ٢٣٣٩; (معجم احادیث النبوی) ۵۴٢/٣.

[55] (منهاج الصالحین) ١٨١/٢.

[56] همان.

[57] وسائل الشیعه ٣٣٨/١٨.

[58] (الاسلام یقود الحیاة) شهید سید محمد باقر صدر ترجمه بخشی از آن با عنوان: (جمهوری اسلامی)١١/.

[59] همان مدرک١٨/ و ترجمه آن١۶/.

[60] (جمهوری اسلامی) شهید سید محمد باقر صدر ترجمه سید عفر حجت روزبه تهران.

[61] (منهاج الصالحین) ١٧٨/١.

[62] همان مدرک ۴۶٨/١.

[63]  (عروة الوثقی) سید محمد کاظم یزدی٢۴/ دار الکتب الاسلامیه تهران.

[64] (مستمسک العروة الوثقی) سید محسن حکیم ٣۶٧/١ مرعشی نجفی قم.

[65] (منهاج الصالحین) ١۵٠/١.

[66] (بحوث فی شرح العروه) ٣٧/۴.

[67] (منهاج الصالحین) ١٧٣/١.

[68] همان مدرک ١۵٠/١.

[69] (الفتاوی الواضحه)٣١٨/ ٣١٩.

[70] (منهاج الصالحین) ١۵٠/١.

[71] . (مجمع الفائده والبرهان) ٣٢٢/١ انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم.

[72] بحوث فی اصول الفقه) تقریری از درسهای سید محمد باقر صدر مقرر سید محمود هاشمی ٣١۵/۴.

 

[73] (منهاج الصالحین) ١۵۴/٢.

[74]. (فقه الامام الصادق) ١۵۵/۴ دارالتعارف للمطبوعات بیروت.

[75] (مفتاح الکرامة) ۴٣٩/٧.

[76] (عروة الوثقی) سید محمد کاظم طباطبائی یزدی۵۵٨/.

[77] (همان مدرک)۵٧۵/.

[78] (همان مدرک) ۵۵٢/ حاشیه.

[79] (فقه الامام الصادق) ١۵۵/۴ به بعد.

[80] (منهاج الصالحین) ١۵٩/٢.

[81] (کتاب الخمس) شیخ انصاری١٣٠/ کنگره هانی شیخ انصاری.

[82] (منهاج الصالحین) ۴۵١/١.

[83] همان مدرک ۴٧١/١.

[84] همان مدرک ۶۴/٢.

[85] (اقتصادنا) سید محمد باقر صدر ۴۶٩/ ـ ۴٧٠ به نقل از (مفتاح الکرامة) ٢٩/٧.

[86] همان مدرک۴٧۴/.

[87] همان مدرک۴٨٢/ ـ ۴٨٣.

[88] (صحیفه نور) ١۵۵/٢٠.

[89] (فقه) شماره اول٢٧٣/.

[90] (منهاج الصالحین) ١٨۴/٢.

[91] همان مدرک ۴٢٠/١.

[92] همان مدرک٢٢٩/.

[93] (استفتاءات از محضر امام خمینی) ٣۴١/١ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به امعه مدرسین.

[94] (بحوث فی شرح العروة) ١۶۶/٣.

[95] (منهاج الصالحین) ٣٧۴/٢.

[96] همان مدرک ٣۶٨/٢.

[97] (بحوث فی شرح العروة) ٣٧١/٣.

[98] (منهاج الصالحین) ۴٧/١.

[99] همان مدرک ٣١۵/١.

[100] (الفتاوی الواضحه)٢٢٢/.

نویسنده: محمد دشتى

براى درک جایگاه والاى شهید آیت الله سید محمد باقر صدر در فقه شیعه و ارزش اجتهاد و استنباط احکام الهى از دیدگاه آن بزرگ فقیه جهان تشیع، ذکر چند مقدمه ضرورى است:

الف) گروه‌ها و نظریه‌ها

در رابطه با قرآن و عترت و (قرآن و حدیث) چند نظریه وجود دارد:

نظریه اول: گروهى براى اغراض سیاسى و فرار از مسئولیت‌ها به شعار «حَسْبُنا كِتابُ اللّه» روى آوردند و گفتند: ما به عترت و تفسیر و حدیث احتیاج نداریم و تنها قرآن كافى است،[1] اگر چه عملاً نتوانستند در این شعار، پایدار بمانند.

نظریه دوم: برخى عكس گروه اول مى‌اندیشند و  مى‌گویند: فقط باید از روایات و اخبار و سنت رسول اكرم (صلى الله علیه وآله) استفاده كرد و ما هرگز حق نداریم با عقل و فكر و استدلال، قرآن را تفسیر و ارزیابى كنیم و  مسائل و احكام الهى را از قرآن استخراج نماییم.

سر دسته این گروه شخصى به نام امین استرآبادى است كه در زمان‌ها‌‌ى بعد به نام «اخباریون» معروف شدند. این گروه در شیعه، مقارن با ظهور صفویه پدید آمدند؛ اما در برابر ویژگی‌ها‌‌یى خط اجتهاد و ولایت فقیه و استدلال روشن و منطق قوى فقها دوام نیاوردند و به مرور فراموش شدند.[2]

نظریه سوم: این نظریه از آنِ طرفداران اجتهاد و تقلید است. آنان می‌گویند: قرآن و عترت ضرورت دارد و این دو بال پرواز در شناخت مسائل اسلامى را نمی‌توان نادیده گرفت؛ هم باید از اخبار و روایات بهره‌مند شد و هم عقل و استدلال و شناخت انسان محترم و ارزش‌مند است؛ زیرا قرآن بدون حدیث و تفسیر و ارزیابى عترت پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى ما قابل شناخت و بررسى كامل نیست چنان‌که استدلال به روایات، به قرآن و معیارهاى روشن وحى نیازمند است.

علاوه بر قرآن و حدیث ما به استدلال‌های عقلى فقها و متخصصان علوم اسلامی‌‌ براى درک و تفسیر قرآن و حدیث نیازمندیم تا همواره پاسدار اصالت مكتب باشند و به نیازهاى نو و تازه جوامع اسلامى پاسخ دهند.

ب) علل نیازمندی‌ها‌‌

می‌پرسند: اگر قرآن كریم، یک كتاب آسمانى و كامل است، چرا امت اسلامى به حدیث و روایات اهل بیت (علیهم السلام) و عقل و اجماع و اجتهاد و تحقیق نیازمند است؟

این مسأله باید روشن و بررسى گردد، تا هم توطئه گروه‌هاى سیاسى خنثا شود و هم ویژگى خط اجتهاد و تقلید بر هیچ كس پوشیده نماند؛ زیرا می‌‌‌دانیم:

1ـ قرآن كتابى كامل است و هیچ‌گونه نقصى در آن راه ندارد و بیان‌گر همه گونه نیازمندی‌ها‌‌ى مادى و معنوى بشر می‌‌‌باشد، چنان‌كه خداوند می‌فرماید:

وَ نَزَّلْنا عَلَیك الْكِتابَ تِبْیانَاً لِكُلِّ شَیء؛[3]

قرآنى به تو نازل كردیم كه بیانكننده هر چیزى است.

2ـ هیچ چیز در قرآن فروگذار نشده است:

وَ لا رَطْب وَ لا یابِس إلاّ فی كِتاب مُبین؛[4]

هیچ تر و خشكى نیست مگر آنكه حكمش در قرآن بیان شده است.

3ـ هیچ گونه ابهام و اختلافى در آن راه ندارد:

وَ لَو كانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدوُا فیهِ اخْتِلافَاً كَثِیراً؛[5]

اگر قرآن از طرف غیرخدا بود در آن اختلافهاى فراوان می‌‌‌یافتند.

حال باید بررسى شود که آیا ما بدون تخصص لازم می‌‌‌توانیم قرآن را بشناسیم و از معانى و اسرار علمى و… آن مطلع گردیم؟ آیا بدون تخصص و تحقیق می‌‌‌توانیم احكام الهى و مسائل ضرورى فرد و جامعه را از قرآن استخراج نماییم؟ یا ـ همان‌گونه كه بر همه محققان اسلامى روشن است ـ در تمام رشته‌هاى علمى باید تخصص داشت و نیازمند به اجتهاد فقهاى بیدار می‌‌‌باشیم؟

می‌‌‌پرسیم:

كلیات قرآن را چه كسى باید تفسیر كند و با نیازهاى فرد و جامعه تطبیق نماید؟ آیات متشابه قرآن را (كه به ظاهر یک حكم را مطرح كرده‌اند در حالى كه احكام مختلفى را در بردارند) چه كسى باید تحلیل كند؟ بعضى از آیات و احكام، نَسخ شده است (یعنى حكم آن با حكم جدیدترى از بین رفته) چه كسى باید آیات ناسخ را (حكم جدیدى كه حكم قبلى را رد كرده است) از منسوخ جدا كند؟ علاوه بر این، بسیارى از جزئیات مسائل فردی و جامعه در ظاهر آیات قرآن كریم به چشم نمی‌‌‌خورد. براى استخراج احكام جزئى، چه باید كرد؟

قرآن كریم خود تمام پرسش‌هاى ما را جواب داده و می‌‌‌فرماید:

هُوَ الَّذی أنْزَلَ عَلَیك الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ محكماتٌ هُنَّ اُمُّ اَلْكِتابِ وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَاَمَّا الَّذینَ فی قلوبهم زَیعٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَاْویلِه وَ ما یعْلَمُ تَاْویلَهُ إلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فی الْعِلْمِ؛[6]

اوست خدایى كه قرآن را بر تو نازل فرمود كه بعضى از آیات قرآن روشن و صریح و استوار است و بعضى از آیات معانى مختلفى دارند و معانى مختلفى می‌‌‌توان از آنها‌‌ استخراج نمود، اما كسانى كه منحرفند و قلبهایشان بیمار است از آیات مُتشابه به نفع خودشان استفاده میكنند تا در این تفسیر و تأویل خودسرانه، فتنهجویى كنند. اى رسول گرامى! هیچ كس جز خدا و راسخون در علم، نمیتوانند این آیات را تفسیر نمایند.

در این آیه خداوند هشدار می‌دهد و براى تفسیر قرآن، علم و تخصص را مطرح می‌‌‌فرماید. این‌جاست كه می‌‌‌گوییم براى تكامل و رشد، هم به قرآن و هم به اهل بیت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و تحلیل‌ها و تفسیرهاى لازم رسول اكرم (صلى الله علیه و آله) نیازمندیم كه مجموعه احادیث و روایات است.

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

كِتاب اللّهِ فیهِ أنْباءُ ما قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ ما بَعْدَكُمْ وَ فَصْل ما بَینَكُمْ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ؛[7]

در قرآن تمام اخبار گذشتگانِ قبل از شما و خبر آیندگانى كه بعد از شما می‌‌‌آیند، وجود دارد و آنچه لازمه زندگى شما و داور میان شماست قرآن می‌‌‌باشد و تنها ما معانى درست آن را می‌‌‌دانیم.

به جمله «نَحْنُ نَعْلَمُهُ» توجه كنید كه جمله «الرّاسِخُونَ فی الْعِلْمِ» در آیه بالا را روشن می‌‌‌سازد.

در اینجا به گوشه‌هایى از علل نیازمندى ما به حدیث و روایات اشاره می‌‌‌شود:

1ـ ضرورت بیان جزئیات احكام

قرآن مسائل و احكام كلى را بیان نموده است، كه در بیان جزئیات به تفسیر، تبیین و تطبیق عترت پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) و فقهاى متخصصِ همیشه بیدار، نیازمندیم؛ مثلاً در قرآن نماز، روزه، قطع دست دزد، ازدواج و … مطرح شده كه بسیارى از جزئیات و شرایط آن به ظاهر یافت نمی‌‌‌شود.

در حقیقت قرآن جز این نمی‌تواند باشد؛ زیرا اگر قرآن تمام جزئیات احكام و مسائل اسلامى را به روشنى و مفصل ذكر می‌كرد، تبدیل به یک دائرةالمعارف چند صد جلدى می‌شد و چنین كارى با وجود مفسرانى چون رسول اكرم (صلى الله علیه و آله) و عترت گرامی‌‌‌اش لازم نبود. همه احكام و مسائل در قرآن كریم به گونه‌اى آمده است كه فقط خدا و راسخون در علم از آن‌ها آگاهی دارند، امام صادق (علیه السلام) فرمود:

ما مِنْ أمْر یخْتَلِفُ فیهِ اِثْنانِ إلاّ وَ لَهُ أصْلٌ فی كِتابِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لكِنْ لاتَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجالِ؛[8]

هیچ امرى نیست كه دو نفر در آن اختلاف داشته باشند، جز آنكه براى آن در كتاب خدا ریشه و بنیادى هست، ولى عقلها‌‌ى مردم به آن نمیرسد.

2ـ چگونگى اجراى قانون

برای چگونگى اجراى قوانین در جامعه بشرى، به عترت پیامبر (صلى الله علیه و آله) و فقهاى آگاه نیازمندیم. حدود  و دیات و مالیات و… در قرآن روشن است، اما حدود را چگونه باید اجرا كرد؟ آیا توبه اثر دارد یا نه؟ در كجا و با دست چه كسى باید حدود اجرا گردد؟ آیا عفو و گذشت می‌‌‌تواند حدود را از بین ببرد؟ در صدها سؤال از این قبیل، چه باید بكنیم؟ آیا بدون تفسیر و تحلیل و نظارت رسول اكرم (صلى الله علیه و آله) و عترت معصوم پیامبر اسلام (علیهم السلام) و فقهاى شیعه می‌‌‌توانیم این مسائل را از قرآن استخراج نماییم؟

پاسخ سؤالات یاد شده روشن است كه در چگونگى اجراى قانون، در حیات امت اسلامى به اجتهاد و نظارت فقهاى بزرگوار نیازمندیم.

3ـ تعیین شرایط و لوازم قوانین الهى

در ظواهر آیات قرآن، شرایط و لوازم قوانین الهى و چگونگى اجراى آن، به طور كامل و روشن و مشخص، ذكر نشده و این وظیفه مهم، بر عهده عترت پیامبر (صلى الله علیه و آله) و فقها گذاشته شده است، تا با معیارهاى استخراج حُكم (در علم اصول و فقه اهل بیت (علیهم السلام)) این گونه از مسائل اساسى حل شود و در هر عصر و روزگارى متناسب با زمان و مكان و شرایط حاكم بر فرد و جامعه تبیین و تفسیر گردد.

4ـ نیازهاى جدید و كلیات قرآن

همه قبول دارند كه قرآن به تفسیر و تحلیل لازم نیازمند است؛ زیرا نیازهاى فرد و جامعه همواره جدید و تازه است و باید كلیات احكام قرآن با نیازهاى جدید جامعه تطبیق گردد. این وظیفه مهم الهى را چه كسى می‌تواند به عهده بگیرد؟

فرق ما با دیگر گروه‌ها و فرقه‌ها در این‌جاست كه ما می‌گوییم: در تفسیر و تطبیق، علم و آگاهى و ایمان و اجتهاد لازم است؛ اما آن‌ها‌‌ می‌گویند: هر كس می‌تواند دخالت كند.

راستى چگونه بدون تخصص و آگاهى لازم می‌توانند شعار «حَسْبُنا كِتابُ اللّه» را در جامعه مطرح نمایید؟ آن‌ها‌‌ كه در هر كارى دَم از تخصص و لیاقت می‌زنند، آیا اسلام‌شناسى، قانون‌شناسى، به مجتهد متخصص نیازمند نیست؟

5 ـ ضمانت اجرایى

براى رشد فرد و جامعه، تداوم راه تكامل، تنها وجود قانون كافى نیست از این رو اگر قانون، ضمانت اجرایى نداشته باشد، اثرى در حركت تكاملى نخواهد داشت.

قرآن نیز دارای یک سلسله مقررات الهى است كه هم در تفسیر و تحلیل آن به رهبران راستین شیعه و فقهاى آگاه، نیازمندیم و هم در اجراى این قوانین به رهبرى و حكومت امامان معصوم (علیهم السلام) و فقهاى شیعه، تا در یک سیستم سیاسى و حكومتى، ضمانت اجرایى مقررات الهى تأمین شود و پاسدارى از مكتب و قانون در خط اجتهاد، تحقق یابد.

با توجه به این واقعیت‌هاى اجتماعى است كه پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله) فرمود:

إنّی تارِكٌ فیكُمُ الثِّقْلَینِ كِتابَ اللّهِ عِتْرَتی؛

من در میان شما دو چیز گرانبها قرآن و عترت را گذاشتهام.

و آن‌گاه در ادامه این روایت در رابطه با علل نیازمندى ما به قرآن و عترت فرمود:

لَنْ یفْتَرِقا حَتّى یرِدا عَلَی الْحَوْض؛[9]

این دو (قرآن و عترت) تا روز قیامت از هم جداشدنى نیستند.

ما در یک بررسى تاریخى عملاً می‌بینیم كه هر گاه قرآن و عترت در جامعه مطرح می‌شده، رشد و تكامل و عظمت مسلمانان تحقق واقعى می‌یافت و هر گاه كه از هم جدا می‌شدند، انحراف و اختلاف و تزلزل و التقاط، دامن‌گیر امت اسلامى می‌گردید.

در دوران سال‌ها‌‌ى طولانى امامت، همه تلاش رهبران معصوم (علیهم السلام) ما (از سال 11 ـ  329 ق) تفسیر و بررسى مسائل اسلامى از قرآن كریم بود كه نتیجه آن، هزاران حدیث و روایت به صورت كتب و جزوات مدون شكل گرفت. این حرکت از سال 260 ق (آغاز غیبت امام زمان (علیه السلام)) تداوم پیدا کرد. در این زمان رسالت فقه و فقهاى شیعه، مطرح شد.

عالمان آگاه شیعه از زمان رسول اكرم (صلى الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) در جمع‌آورى احادیث و روایات همت گماشتند و در دوران غیبت، با باز بودن راه اجتهاد، نقش اساسى را در استخراج مسائل اسلامى به عهده داشتند.

نتیجه:

1ـ  قرآن كتاب آسمانى كاملی است كه به هر گونه نیازمندى فرد و جامعه پاسخ مثبت می‌دهد.

2ـ  قرآن، قابل بررسى و شناخت است و ما ابزار شناخت آن را داریم؛ اگر چه محدود است.

3ـ  قرآن به چیزى نیازمند نیست، بلكه ما در شناخت قرآن به روایات فراوان نیازمندیم.

4ـ  بر اساس استدلال‌ها‌‌ى گذشته، قرآن را بدون كمک احادیث پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) و امامان شیعه (علیه السلام) نمی‌توانیم كاملاً شناخته و بررسى نماییم.

5 ـ  در حوادث روزگار و در اجراى احكام الهى و در رابطه با نیازهاى جدید جامعه، به امامان معصوم (علیهم السلام) و فقهاى شیعه و باز بودن باب اجتهاد و تحقیق نیازمندیم.

6ـ اگر بدون تخصص و آگاهى و راهنمایى عترت و اهل بیت (علیهم السلام) به سراغ قرآن برویم، فایده‌اى ندارد و منحرف خواهیم شد.

حال اگر به سؤالات ابتداى بحث توجه كنیم روشن خواهد شد كه این‌گونه شعارها صرفاً جنبه سیاسى دارد تا رهبرى فقها و ضرورت تخصص را فراموش كنند و با ذوق و فكر ناقص خود به تحریف و نابودى اسلام و قرآن بپردازند.

ج) ضرورت كتاب و متخصص

در تمام رشته‌هاى علمى جهان، كتاب‌های قابل استفاده‌اى وجود دارد. آیا می‌توان گفت: وجود همین كتاب‌ها كافى است و مراجعه به عالمان و آگاهان آن همه رشته‌هاى علمى و ضرورى جامعه، بیهوده است؟ آیا می‌شود با شعار «حَسْبُنا كِتابُ اللّه» ضرورت تحقیق و بررسى و آموزش و پرورش را نادیده گرفت؟ اگر كاوش‌گران رشته‌هاى علمى، تحقیق و بررسى را فراموش كنند و نسل نوخاسته را به آن علوم و فنون آشنا نسازند، آیا اندک اندک فراموش نخواهند شد؟

کسانی‌‌ كه قرآن را كافى می‌‌‌دانند، اگر تخصص و آگاهى لازم را در شناخت قرآن داشته باشند، باز بدون راهنمایى رهبران معصوم (علیهم السلام) و رهنمودهاى پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) نمی‌توانند قرآن را به درستى بشناسند. همین رهنمودهای راهنمای دین رمز برقرارى حوزه‌هاى علمیه و جذب دانشجویان دینى (طُلاب) و تدریس فقه و اصول، براى تداوم اجتهاد و شناخت قرآن كریم است.

حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) با توجه به علل نیازمندى امت اسلامى به فقه و فقاهت فرمود:

وَ إنَّ مِنَ الْحَقِّ أنْ تَفَقَّهُوا؛[10]

همانا این از حقیقت است كه باید فقه و روش اجتهاد را در احكام الهى بیاموزید.

حضرت در كلام ارزش‌مند دیگرى چنین توضیح داد:

هذَا الْقرآنُ إنَّما هُوَ خَطٌّ مَسْتُورٌ بَینَ الدَّفَّتینِ لاینْطِقُ بِلِسان وَ لابُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمان وَ إنَّما ینْطِقُ عَنْهُ الرِّجالُ؛[11]

این قرآن همانا خطوطى است در میان دو جلد پنهان شده، با زبان سخن نمیگوید و نیازمند به ترجمهكننده و تفسیركننده است و تنها انسانها‌‌ میتوانند از آن سخن بگویند.

چون قرآن به اعتقاد متفكران شیعه و اهل سنت، یكى از منابع استخراج احكام الهى است. هر دو گروه باور دارند كه باید به قرآن بازگشت و به بایدها و نبایدهاى آن اصالت داد؛ با این فرق كه رهبران اهل سنت پس از وفات رسول خدا (صلى الله علیه و آله) تاكنون می‌گویند: با عقل، فكر، قیاس، استحسان و سلیقه‌هاى شخصى خود، قرآن را تفسیر می‌‌‌كنیم، اما متفكران شیعه می‌گویند: قرآن را با احادیث و روایات رسول خدا (صلى الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) و شیوه‌ها و روش‌هاى تفسیرى عترت پیامبر (صلى الله علیه و آله) تفسیر و تبیین می‌كنیم و قیاس و تفسیر به رأى و استحسان را مردود می‌دانیم.

باید اندیشمندان آگاه قضاوت كنند كه كدامین بر سنت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) باقى مانده‌اند؟

شهید آیت الله صدر و نوآورى در اجتهاد

اكنون با توجه به مقدمات یاد شده، می‌توانیم جایگاه ارزشى اجتهاد و استنباط قانون‌مند آیت الله شهید صدر را به روشنى ارزیابى كنیم.

شهید صدر از سلسله فقهاى نامدار شیعه بود كه با توجه به عنصر زمان و مكان از قرآن و عترت، پاسخ‌گوى نیازمندی‌ها‌‌ى انسان معاصر بود. نوآورى و خلاقیت آیت الله شهید صدر قانون‌مند و در چهار چوب قرآن و عترت بود. ایشان در این اجتهاد مستمر و پویا و متناسب با نیازمندی‌ها‌‌ى نوین انسان‌ها‌‌، نه دچار تفكر التقاطى شد و نه گرد انحراف از واقعیت‌ها دامن‌گیر او گردید. همواره با بدعت‌ها مبارزه كرد و با اجتهاد و استنباط صحیح، بدعت‌گذاران را افشا نمود. هم به اصالت وحى ‌‌اندیشید و هم در تفسیر وحى الهى از رهنمودهاى عترت (علیهم السلام) بهره جست؛ هم كلیات قرآن را با شیوه‌هاى صحیح اجتهاد به درستى تفسیر كرد و هم نیازمندی‌ها‌‌ى نوین انسان‌ها‌‌ را از قرآن و حدیث استخراج نمود.

عظمت و والایى شهید آیت الله صدر در این بود كه هم، زمان و زمانه را می‌‌‌شناخت و هم از نیازمندی‌ها‌‌ى انسان‌ها‌‌ى معاصر آگاه بود و هم قدرت استخراج احكام الهى را در تمام ‌صحنه‌هاى زندگى انسان‌ها‌‌ داشت.

با این‌كه مجتهدى نوآور و فقیهى آگاه به زمان بود، هرگز از اصول و مبانى احكام الهى فاصله نمی‌گرفت. در صورتى كه دیگر متفكران اسلامى (در دیگر فرق اسلامى) یا از برخى از باورهاى از پیش ساخته شده و ثابت و كهنه جانب‌دارى كردند و از نیازهاى نوین غافل ماندند و از زمان و زمانه فاصله گرفتند و در انزوا غنودند یا در نوآورى‌ها و تفكر التقاطى به بدعت‌گذارى در دین كشانده شدند و استحسان را مطرح كردند و در دین خدا به رأى خود اصالت دادند و یا به استصلاح روى آوردند و با مصلحت اندیشى‌هاى دروغین، احكام الهى را تغییر دادند و یا با قیاس راه انحراف پیمودند. اما شهید آیت الله صدر در جایگاه والاى اجتهاد ثابت‌قدم و استوار به پیش رفت و همواره پاسدار اصالت دین و احكام الهى بود و هر گونه انحرافى را ریشه‌كن فرمود.

امام على (علیه السلام) در نقد و رد آنان كه به نام نوآورى به بدعت گذارى در دین كشانده شدند،  فرمود:

تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِیةُ فی حُكْم مِنَ الاَْحْكَامِ فَیحْكُمُ فِیها بِرَأْیهِ; ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِیةُ بِعَینِها عَلَى غَیرِهِ فَیحْكُمُ فِیهابِخِلافِ قَوْلِهِ; ثُمَّ یجْتَمعُ الْقُضَاةُ بِذلِكَ عِنْدَ الاْمَامِ الَّذِی اسْتَقْضَاهُمْ، فَیصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمیعاً. وَإِلهُهُمْ وَاحِدٌ! وَنَبِیهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتابُهُمْ وَاحِدٌ. أَفَأَمَرَهُمُ اللّهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ بِالاِْخْتِلاَفِ فَأَطَاعُوهُ؟ أَمْ نَهاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟

دعوایى نسبت به یكى از احكام اجتماعى را نزد عالمى میبرند كه با رأى خود حكمى صادر میكند; سپس همان دعوا را نزد دیگرى میبرند كه او دقیقاً برخلاف رأى اولى، حكم میدهد، سپس همه قُضات نزد رئیس خود كه آنان را به قضاوت منصوب كرد، جمع میگردند، او رأى همه را بر حق می‌‌‌شمارد!! در حالى که خدایشان یكى، پیغمبرشان یكى و كتابشان یكى است. آیا خداى سبحان، آنها‌‌ را به اختلاف امر فرمود كه اطاعت كردند؟ یا آنها‌‌ را از اختلاف پرهیز داد و معصیت خدا نمودند؟

امام على (علیه السلام) پس از آن‌كه علل و ریشه‌هاى اختلافات فكرى مدعیان اجتهاد و فتوا را در زمان خویش بیان فرمود (كه چگونه حلالى الهى را حرام و حلال خدا را حرام می‌‌‌پنداشتند و ارزش‌ها را به راحتى تغییر می‌دادند)، به مبانى وحدت در اجتهاد پرداخت. با توجه به مبانى و اصول ارزش‌مند اجتهاد است که می‌شود از بدعت‌گذاری‌ها‌‌ و انحرافات عقیدتى مصون و محفوظ ماند. حضرت در ادامه خطبه این گونه رهنمود داده است:

أَمْ أَنْزَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمَامِهِ؟ أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ، فَلَهُمْ أَنْ یقُولُوا وَ عَلَیهِ أَنْ یرْضَى؟ أَمْ أَنْزَلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ (صلى الله علیه وآله)عَنْ تَبْلِیغهِ وَ أَدَائِهِ؟

وَ اللّهُ سُبْحَانَهُ یقُولُ: «مَا فَرَّطْنَا فی الْكِتَابِ مِنْ شَیء» «وَفِیه تِبْیانٌ لِكُلِّ شَیء.»

وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ یصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ أَنَّهُ لاَ اخْتِلاَفَ فِیه فَقَالَ سُبْحَانَهُ: «وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً كَثِیراً» وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِیقٌ، لاَ تَفْنَى عَجَائِبُهُ، وَ لاَ تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ، وَ لاَ تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ؛

آیا خداى سبحان، دین ناقصى فرستاد و در تكمیل آن از آنها‌‌ استمداد كرده است؟ آیا آنها‌‌ شركاى خدایند كه هر چه میخواهند در احكام دین بگویند و خدا رضایت دهد؟ آیا خداى سبحان، دین كاملى فرستاد ولى پیامبر (صلى الله علیه و آله) در ابلاغ آن كوتاهى ورزید؟ در حالى كه خداى سبحان میفرماید: «ما در قرآن چیزى را فروگذار نكردیم» و فرمود: «در قرآن بیان هر چیزى هست.» و نیز یادآور شد كه بعضِ قرآن گواهِ بعضِ دیگر است و اختلافى در آن نیست. خداى سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غیرخدا نازل میشد اختلافات زیادى در آن مییافتند». همانا قرآن داراى ظاهرى زیبا و باطنى ژرف و ناپیداست، مطالب شگفتآور آن تمام نمیشود و اسرار نهفته آن پایان نمیپذیرد و تاریكیها‌‌ بدون قرآن برطرف نخواهد شد.

شهید آیت الله صدر مصداق والاى فقیه جامع شرایطى است كه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) او را معرفى فرموده است:

 – اجتهادگرى كه در چهار چوب قرآن و عترت، جهاد و اجتهاد می‌كند.

- فقیهى كه در خط مقدم پاسدارى از دین با انواع بدعت‌گذاری‌ها‌‌ مبارزه می‌كند.

- فیلسوفى كه با آگاهى لازم از فلسفه اسلامى در برابر فلسفه‌هاى وارداتى می‌ایستد و با نوشتن كتاب فلسفتنا، افكار نسل جوان معاصر را از هر گونه انحرافى باز می‌دارد.

– اقتصاددانى كه با آگاهى از مبانى اقتصاد اسلامى و با نوشتن كتاب اقتصادنا احكام اقتصادى اسلام را به جهانیان معرفى می‌كند.

– عارفى كه در جست‌وجوى حضرت حق همه والایی‌ها‌‌ را در می‌نوردد و سرانجام شربت شهادت می‌نوشد.

 

 

[1]. ر . ک: احمد میرخانه، سیر حدیث، ص 354 – 355. مؤلف با ارائه مداركى از كتُبُ معتبر اهل سنت مى‌نویسد: عمر خلیفه دوم، از حفظ و جمع‌آورى احادیث جلوگیرى نمود و افرادى را كه حدیث حفظ كرده بودند مجازات كرد.

اهانت عُمر به پیامبر(ص) و ماجراى قلم و دوات، كه مانع آوردن آنها و نوشتن وصیت پیامبر(ص) شد و شعار داد: «حسبنا كتاب الله» و گفت: «إنّ النبّی(ص) غَلَبَهُ الْوَجْعُ وَ عِنْدَنا كِتابُ اللّهِ حَسْبُنا» در این منابع آمده است: صحیح بخارى، ج 1، ص 22؛ ج 4، ص 85  و 121؛ محمد حسنین هیكل، زندگى حضرت محمد(ص)، ج 2، ص 690؛ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 182؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 2، ص 242؛ ابن شاذان، الایضاح (چاپ بیروت)، ص 186؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص 22 و 90؛ ج 3، ص 343؛ ابن عساكر شافعى، تاریخ ابن عساكر، ج 6، ص 451؛ حلبى شافعى، السیرة الحلبیة، ج 3، ص 381؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج 2، ص 11؛ ج 5، ص 75؛ ج 11، ص 89.

[2]. مرتضی مطهرى، آشنایى با علوم اسلامى، ج 3.

[3]. نحل (16)، آیه 89.

[4]. انعام (6)، آیه 59.

[5]. نساء (4)، آیه 82.

[6]. آل عمران (3)، آیه 7.

[7]. اصول كافى، ج 1، ص 78 ـ 79.

[8]. اصول كافى، ج 1، ص 78 ـ 79.

[9]. الحیاة، ج 2، ص 140.

[10]. اصول كافى، ج 1 ص 57، حدیث 6.

[11]. نهج البلاغه، خطبه 125. اسناد و مدارك خطبه 125 به شرح زیر است:

طبرى، تاریخ طبرى، ج 6، ص 37؛ ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 100؛ شیخ مفید، ارشاد، ص 157 / ج 1، ص 266:  طبرسى، احتجاج، ج 1، ص 186 و 275؛ شرح قطب رواندى، ج 2، ص 38؛ نسخه خطى نهج البلاغه، مربوط به سال 421 ق، ص 102؛ نسخه خطى نهج البلاغه، مربوط به سال 499 ق، به خط ابن مؤدب.

نویسنده: سید ضیاءالدین میرمحمدی

منبع: تاریخ پژوهان، ١٣٨۵، شماره۶

مقدمه

پژوهش‌های فلسفی تاریخ با توجه به کاربرد متفاوت واژه تاریخ و رویکرد معرفتی (نوع اول و دوم) به دو شاخه معرفتی «فلسفه نظری یا جوهری تاریخ»[1] و «فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ»[2] تقسیم می‌شود.

فلسفه نظری با جوهری تاریخ، معرفتی درجه اول است که پدیده‌ها و وقایع گذشته تاریخی را مورد مطالعه و پژوهش فلسفی قرار می‌دهد تا روند و سیر کلی حرکت تاریخی را تعریف، معین و قانون‌مند سازد. فلسفه نظری تاریخ به عالم واقع پدیده‌های تاریخی ناظر است و فراتر از عقلانیتی که پژوهش‌های متداول تاریخی انجام می‌دهند، به دنبال کشف ماهیت عمومی و فرآیند کلی حرکت تاریخی است.[3]

فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ، معرفتی درجه دوم است که علم تاریخ و تاریخ‌نگاری را به روش عقلانی بررسی می‌کند و به ابعاد فلسفی، منطقی و معرفت‌شناسانه علم تاریخ می‌پردازد و توصیف، توجیه و تبیین علمی از علم تاریخ ارائه می‌دهد. فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخی به دنبال کشف و درک توانایی و ناتوانی علم تاریخ است تا موجب ارتقای کیفی و علمی علم تاریخ شود. تحلیل فلسفی تاریخ‌نگاری و راه‌کارهای منطقی و راهبردهای علمی که منطق پژوهش تاریخی است، از وظایف فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ است.[4]

این دو شاخه معرفتی فلسفه تاریخ به لحاظ «موضوع‌شناسی» (Object)، «روش‌شناسی» (Methodology) و «غایت‌شناسی»(teleology) تفاوت‌ها و تمایزهای زیرساختی مهمی دارند که در بعد تمایز موضوعی به مواردی، همچون تمایز در نوع معرفت (epistemologic)، تمایز واژه‌ای، تمایز سنخ‌شناسی،(typology) تمایز علم پیشینی و پسینی و تمایز مسئله‌ای می‌توان اشاره کرد.[5]

در بعد روش‌شناسی، فلسفه نظری یا جوهری تاریخ علاوه بر استفاده از روش تعقلی، از روش‌های مطالعه تطبیقی و تجربی آثار پدیده‌های تاریخی و تمدن‌ها، روش‌های تکنیک مشاهده اسناد، شواهد و آثار تاریخی بهره می‌برد که این گونه روش‌ها در فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ موضوعیتی ندارند.

در بعد غایت‌شناسی نیز غایت در فلسفه نظری یا جوهری تاریخ، اثبات قوانین حاکم بر پدیده‌ها و تحولات تاریخی و نیز دریافت سیستم و فرآیندی است عام به لحاظ نگرش در قانون‌مداری و قانون محوری تاریخ. اما غایت در فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ، اثبات علمیّت علم تاریخ و کنترل و مدیریت علمی بر علم تاریخ و تاریخ‌نگاری است تا اصول و سبک نگارش علمی در تاریخ در یک سیستم معرفتی روش‌مند، منطقی و نظامند شناسایی شود.

فلسفه تاریخ در قرآن

در نگرش و نگارش تاریخی از دیدگاه قرآن، اصول فلسفه نظری یا جوهری تاریخ و حتی اصولی کلان از فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ قابل استنباط و استخراج است. رویکرد قرآن به تاریخ و فلسفه تاریخ (هر دو شاخه معرفتی) رویکردی وقایع‌نگرانه و توصیفی محض نیست، بلکه رویکرد قرآن در مطالعات تاریخ پژوهی، ارائه مدلی مبتنی بر روش حکمت و تعقل تاریخی و روش هرمنوتیکی و تأویلی است.[6]

اصول کلان تاریخی‌نگری و تاریخ‌نگاری قرآن با اصول کلان تاریخ بشری تفاوت‌ها و تمایزهای ماهوی دارد که به لحاظ روش، فن و اسلوب و حتی جهان‌بینی تاریخی تمایزهای بسیار جدی با تاریخ دست نوشته بشری دارد.

در فلسفه نظری یا جوهری تاریخ از دیدگاه قرآن، به اصول کلانی همچون اصل آزادی و اراده انسان در تاریخ، اصل ترقی و تکامل در تاریخ و اصل اصالت عمل در تاریخ می‌توان اشاره کرد.[7]

در فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخی از دیدگاه قرآن، به اصول کلان نگارش علمی همچون اصل بی‌نظری و بی‌غرضی در تاریخ، اصل توحید در تاریخ،[8] اصل ترکیب در تاریخ[9] و اصل مردم‌محوری در تاریخ[10] می‌توان اشاره نمود.[11]

تبیین دیدگاه قرآنی شهید صدر

شهید صدر در بررسی تحلیلی از مفاهیم قرآنی به بیان تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن می‌پردازد. موضوعات و مسائل مطرح شده در تئوری سنت‌های تاریخی، مسائلی هستند که در فلسفه نظری تاریخ به آن‌ها اهتمام می‌شود. ایشان سنت‌های تاریخی را در قرآن مفاهیمی می‌داند که به بیان قانون‌مندی تاریخ، مسیر حرکت تاریخ و غایت حرکت تاریخ می‌پردازند. و در این زمینه، مدل و الگویی از فلسفه نظری تاریخ با رویکرد قرآنی ارائه می‌نماید.

هدف مقاله حاضر، مطالعه انتقادی دیدگاه‌های شهید صدر در زمینه فلسفه نظری تاریخ است که با رویکرد و نگرش قرآنی طرح کرده‌است. امتیاز ویژه و بزرگ طرح تئوری سنت‌های تاریخی از دیدگاه قرآن، ابتکار و نوآوری در تحلیل‌ها و نو بودن موضوع است که شهید صدر در زمینه فلسفه نظری تاریخ از دیدگاه قرآن در این زمینه پیشگام است و مطالبی که ارائه کرده جدید می‌باشد. قبل از ایشان کسی در زمینه فلسفه نظری تاریخ از دیدگاه قرآن مطالبی به این شیوه و محتوا و به لحاظ ساختاری و ویژگی بیان نکرده است.

شهید صدر مسائل مطرح در حیطه فلسفه نظری تاریخ را از دیدگاه قرآن، تحت عنوان تئوری سنت‌های تاریخی و در سه محور کلان و کلی «بیان ساختار و قالب قوانین و سنت‌های تاریخی در قرآن»، «بیان ویژگی و صفات قوانین و سنّت‌های تاریخی در قرآن» و «چهره‌های قوانین و سنّت‌های تاریخی در قرآن» تحلیل و بررسی کرده که به نقد و بررسی آن‌ها پرداخته می‌شود.

الف ) ساختار و قالب قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

از نظر قرآن، میدان گسترده تاریخ با قوانین، قاعده‌ها و ضوابطی، هدایت و مدیریت می‌شود. در قرآن، اداره صحنه اجتماعی و تاریخی توسط قوانین و سنت‌های تاریخی، در سه ساختار و قالب کلی، مصداقی و کلی ـ مصداقی بیان شده است که شهید صدر با استناد به آیات قرآن هریک از این ساختارها و قالب‌های سنت‌های تاریخی را به صورت جداگانه، تجزیه و تحلیل کرده‌است.[12]

١. ساختار و قالب‌های کلی قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

مدلول کلی و مفاد آیات مربوط، بر ساختار کلان سنت‌های تاریخی و قوانین تاریخی دلالت دارد و حاکی از آن است که تاریخ از دیدگاه قرآن قوانین کلی و کلانی دارد که صحنه تاریخ به وسیله آن‌ها اداره و مدیریت می‌شود و این آیات، وجود قوانین علمی را بر تاریخ و پدیده‌های تاریخی نشان می‌دهند. شهید صدر آیاتی را که براین ساختار کلی و ثابت دلالت دارند در سه محور کلی بررسی کرده است:

محور اول: اجل همگانی جامعه

ایشان به آیات مربوط به اجل همگانی امت و جامعه، ساختار کلی قوانین تاریخی را اثبات می‌کند.[13]

آیاتی که با استناد، استنباط و استخراج از آن‌ها اندیشه حاکمیّت قانون بر تاریخ را مطرح می‌کند عبارت‌اند از:

لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَئْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ؛ (یونس، آیه ۴٩) برای هر قوم و ملتی سرآمدی است؛ هنگامی که اجل آن‌ها فرا رسد(و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود) نه ساعتی تأخیر می‌کنند و نه پیشی می‌گیرند.

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَأَجَلُهُمْ لاَیَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَیَسْتَقْدِمُونَ(اعراف، آیه ٣۴)؛ برای هر قوم و جمعیّتی، سرآمد و زمان (معیّنی) است، و هنگامی که سر آمد آن‌ها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می‌کنند و نه بر آن پیشی می‌گیرند.

مَاتَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَایَسْتَئْخِرُونَ(مؤمنون، آیه ۴٣)؛ هیچ امتی بر اجل و سررسید حتمی خود پیشی نمی‌گیرد و از آن تأخیر نیز نمی‌کند.

مفاد و مدلول این آیات فوق دلالت دارد که علاوه بر اجل فردی، اجل همگانی نیز بر جوامع حاکم است و جامعه و امت نیز از نظر قرآن، مثل فرد دارای حرکت و پویایی است و سپس با از دست دادن این حرکت و پویایی گرفتار مرگ و نابودی می‌شود. همان‌گونه که مرگِ یک فرد تابع تأثیر قانون و سنتی است، امت‌ها و جوامع نیز اجل و موعدی دارند که تحت قوانین و سنّت‌هایی است. آیات یادشده به وضوح بر تئوری سنت تاریخ و حاکمیت قوانین و سنن بر تاریخ دلالت دارد.[14]

نقد و بررسی

به نظر می‌رسد به دلایل ذیل، استناد شهید صدر به این آیات برای اثبات قانون‌مندی تاریخ صحیح نیست.

اوّل: آیات فوق به لحاظ منطوقی، مطابقی و تضمنی و حتی ظهورشان، بر اجل همگانی و جامعه دلالت دارند و بیش از این میزان، دلالتی و مفادی ندارند و اصل اجل و موعد امت و جامعه را اثبات می‌کنند؛

دوم: حتی دلالت مفهومی و التزامی آیات فوق نیز قانون مداری و قانون محوری تاریخ را ثابت نمی‌کند، علاوه براین، اگر قانون‌مندی تاریخ با دلالت التزامی قابل اثبات است، شهید صدر هیچ تبیین و توضیحی در این زمینه ارائه نمی‌دهد؛

سوم: شهید صدر بین اجل امت و قانون‌مندی تاریخ، رابطه برقرار کرده و از اصل اجل امت، به قانون‌مندی تاریخ می‌رسد، اما این منطق انتزاعی خود را بیان نکرده است؛

چهارم: شهید صدر در این آیات از محل و موضوع بحث تئوری سنت تاریخی قرآن، خروج تخصصی و موضوعی دارد، زیرا به لحاظ تخصصی و موضوعی، بحث قانون‌مندی تاریخ و اجل همگانی جامعه و امت، موضوعی تخصصی و جداگانه از همدیگر می‌باشند؛

پنجم: عدم مطابقت و سنخیت بین دلیل و مدعا، زیرا دلیل ایشان (اجل امت و جامعه) اعم از مدعای (قانون‌مندی تاریخ) است.

بنابراین، با توجه به این نکته‌ها نمی‌توان از آیات مربوط به اجل امت و جوامع، تئوری کلی قانون‌مندی تاریخ را به لحاظ ساختار و قالب کلی، استخراج و استنباط کرد.

محور دوم: اصل کیفر دنیایی

دومین محوری که شهید صدر با استناد به آن به اثبات ساختار و قالب تئوری‌های سنت تاریخی در شکل کلی می‌پردازد، کیفر دنیایی است. ایشان با تمسک به آیات زیر، ادعا دارد که از دیدگاه قرآن قوانین کلی برسنت‌های تاریخی حاکم است:

وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُوالرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْئِلاً * وَ تِلْکَ الْقُرَی أَهْلَکْنَهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدا؛ (کهف، آیه‌های ۵٨-۵٩) و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر می‌خواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر بر آن‌ها می‌فرستاد؛ ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن، راه فراری نخواهند داشت * این شهرها و آبادی‌هایی است که ما آن‌ها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم، و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم.

وَ لَوْیُؤَاخِذُ اللّه‌ النَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَی أَجَلِ مُّسَمَّی(فاطر، آیه ۴۵)؛ اگر خداوند مردم را به سبب کارهایی که انجام داده‌اند مجازات کند، جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نخواهد گذاشت، ولی(به لطفش) آن‌ها را تا سرآمد معینی تأخیر می‌اندازد.

در این دو آیه، سخن از کیفر دنیایی است و نتیجه طبیعی و قهری رفتار ناروا و ناهنجارِ گروهی همانا کیفر دنیایی است؛ یعنی علاوه بر کیفر اخروی، اصل لزوم کیفری دنیایی، مخلوقات نیز ثابت می‌شود. این‌ها همه منطق تاریخ و سنت تاریخ است و براساس این منطق در دنیا عذابی بر جامعه وارد می‌شود که به سبب رفتار زشت و طغیان آن‌هاست.[15]

شهید صدر با استناد به آیات فوق ادعا می‌کند که تاریخ تحت قوانین و سنت‌های کلی است که به وسیله آن‌ها اداره و هدایت می‌شود.

نقد و بررسی

در مجموع با توجه به دلایل زیر می‌توان گفت که مفاد آیات فوق، قانون‌مندی تاریخ را اثبات نمی‌کند:

اول: دلالت و مفاد آیات از جهت مطابقی، منطوقی و هم‌چنین ظهور آن‌ها، اصل لزوم کیفر دنیایی را اثبات می‌کند و بیش از این، برای آن‌ها دلالتی استنباط نمی‌شود؛

دوم: این آیات بر اثبات قانون‌مندی تاریخ، حتی دلالت مفهومی و التزامی ندارند، و اگر چنین التزام و دلالتی قابل اثبات باشد شهید صدر چنین تبیینی از آیات فوق ارائه نداده است؛

سوم: اثبات اصل لزوم کیفر دنیایی چه رابطه منطقی و مفهومی با قانون‌مندی تاریخ دارد که شهید صدر با اصل کیفر دنیایی، قانون‌مندی تاریخ را نتیجه می‌گیرد؟ علاوه براین، ایشان این رابطه را مشخص و بیان نکرده است؛

چهارم: موضع و نزاع در آیات فوق به لحاظ مدلول و مفاد، یک سنت و قاعده الهی است، اما شهید صدر از محل بحث خروج تخصصی و موضوعی دارد، زیرا بحث تخصصی کیفر دنیایی با اثبات قانون‌مندی و قانون‌مداری تاریخ، ارتباطی ندارد. علاوه براین، دلیلی ارائه نکرده است که چگونه از مقام ثبوت و اثبات یک اصل و قاعده الهی به نام کیفر دنیایی، به مقام ثبوت و اثبات قانون‌مندی تاریخ رسیده است؛

پنجم: اگر چه این آیات بر اصل لزوم کیفر دنیایی دلالت دارند، اما مصداقی از قوانین تاریخی از آیات فوق قابل اثبات نیست تا به وسیله استقرای تاریخی به آن تعمیم داده شود.

بنابراین، دلالت و مدلول آیات فوق از محل و موضع بحث قانون‌مندی تاریخ از دیدگاه قرآن خروج تخصصی و موضوعی دارند.

محور سوم: نابودی جامعه‌ها براثر طرد پیامبران

محور سومی که شهید صدر با استناد به آن، قوانین تاریخی را از دیدگاه قرآن در ساختار و قالب کلان استفاده کرده، محور نابودی جوامع براثر طرد پیامبران است. ایشان آیه زیر را دلیل بر ساختار کلی و قالب کلان سنت‌های تاریخی از دیدگاه قرآن می‌داند:

وَإِن کَادُواْ لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الاْءَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَ إِذَا لایَلْبَثُونَ خِلَفَکَ إِلاَّ قَلِیلاً * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَاتَحْوِیلاً؛ (اسراء، آیه‌های ٧۶-٧٧) و نزدیک بود (با نیرنگ و توطئه) تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرونت کنند، و هرگاه چنین می‌کردند، (گرفتار مجازات سخت الهی شده، و) پس از تو جز مدت کمی باقی نمی‌ماندند * این سنت (ما در مورد) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم، و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت.

 

آیه شریفه بر این مفهوم کلی تأکید می‌کند که هیچ تغییر و دگرگونی در سنت و آیین خداوندی پیدا نمی‌شود، و این سنتی است که پیامبران پیشین نیز داشته‌اند. طرد، اخراج، مبارزه و مخالفت با پیامبران باعث خواهد شد که مخالفان دیری نخواهند پایید و از بین خواهند رفت و آیه شریفه، یکی از سنت‌های تاریخی را مطرح می‌کند.[16]

شهید صدر با تبیین فوق، آیه را دلیلی بر قانون‌مندی تاریخ در ساختار و قالب کلی می‌داند و به واسطه این آیه، حاکمیت قانون را بر تاریخ از دیدگاه قرآن مطرح و اثبات می‌نماید.

نقد و بررسی

با توجه به دلایل زیر، استدلال ایشان قابل تأمل و امعان نظر است:

اولاً: مدلول و مفاد آیه، مثل آیات قبلی ظهور و دلالتی بر قانون‌مندی تاریخ ندارد. مدلول مطابقی، منطوقی و تضمّنی آیه فقط برنابودی جوامع براثر طرد پیامبران دلالت دارد و بیش از این، دلالتی قابل استخراج و استنباط نیست؛

دوم: دلالت مطابقی آیه، عدم تغییر و تبدیل در سنت الهی است، اما بین عدم تغییر در سنت الهی و ثبوت قانون‌مندی تاریخ رابطه منطقی یا تلازم منطقی، وجود ندارد

سوم: شهید صدر از سنت الهی در آیه، سنت تاریخی را نتیجه‌گرفته، حال آن که عدم تغییر در سنت الهی الزاما به معنای عدم تغییر در سنت تاریخی و ثبوت قانون تاریخی نیست، و این نتیجه‌گیری نیازمند دلیل و منطق قوی است که ایشان ارائه نداده‌است؛

چهارم: موضع بحث در آیه فوق، اثبات اصل طرد جوامع براثر طرد پیامبران است و این اصل به لحاظ موضوعی با بحث قانون‌مندی تاریخ، تباین تخصصی دارد؛

پنجم: التزام ضمن خارج و دلالت مفهومی آیه، بر ثبوت قانون‌مندی تاریخ دلالت ندارد و شهید صدر از راه دلالت التزامی و مفهومی هم به اثبات مدعای خود نپرداخته است.

٢. ساختار و قالب مصداقی قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

آیاتی که سنت و قانون تاریخ را در قالب مصداقی بیان می‌کنند دومین قسم از قالب‌ها و ساختارهای سنن و قوانین تاریخی است که شهید صدر با بیان آن‌ها و با استناد به آیات مربوط به اثبات قوانین تاریخی از دیدگاه قرآن می‌پردازد.

ایشان ساختار و قالب مصداقی قوانین تاریخ را در سه محور و سه بعد سنت‌های ملل پیشین، عدم استثنا در سنت تاریخ و مبارزه پیامبران با خوش‌گذرانان بررسی و تحلیل می‌کند.

محور اول: سنت‌های ملل پیشین

شهید صدر در محور اول با استناد به آیات زیر که بر وجود سنت‌ها در ملل پیشین دلالت دارند، به اثبات سنت‌ها و قوانین حاکم بر تاریخ در قالب مصداقی می‌پردازد:

قَدْخَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الاْءَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ؛ (آل عمران، آیه ١٣٧) پیش از شما سنت‌هایی وجود داشت، پس در روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟

وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَی مَا کُذِّبُوا وَأُوذُواْ حَتَّی أَتَئهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمتِ اللّه‌ وَلَقَدْ جَآءَکَ مِن نَّبَإِی الْمُرْسَلِینَ؛ (انعام، آیه ٣۴) پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند، و در برابر تکذیب‌ها صبر و استقامت کردند و (در این راه،) آزار دیدند تا هنگامی که یاری ما به آن‌ها رسید (تو نیز چنین‌باش، و این یکی از سنت‌های الهی است) و هیچ چیز نمی‌تواند سنن خدا را تغییر دهد، و اخبار پیامبران به تو رسیده است.

شهید صدر آیات فوق را به عنوان شاهدی برای قالب‌ها و ساختارهای قوانین و سنن تاریخی که در شکل مصداقی بیان شده‌است، می‌آورند و به نظر ایشان آیات فوق، هم بر سنت‌ها و قوانین تاریخ تأکید دارند و هم بر پی‌گیری و پژوهش حوادث تاریخی به منظور استخراج آن سنن و قوانین که به صورت قانون و سنتی تاریخی بر پیامبران پیشین و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم جاری بوده‌است.

به اعتقاد شهید صدر خدا پیام و کلمه‌ای دارد که در طول تاریخ هیچ‌گونه تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد و برهمین اساس، مدعی اثبات قانون‌مندی تاریخ است.[17]

نقد و بررسی

بر این نظریه شهید صدر و استناد ایشان به آیات فوق، نکته‌های زیر، قابل تأمل و دقت نظر است

نکته اول: مدلول آیات فوق از حیث دلالت مطابقی و منطوقی، بیان‌گر وجود سنت‌هایی الهی در امت‌های پیشین است و توصیه به عبرت و تفکر در این سنن، موجب استنباط انحصار سنت تاریخی از آن‌ها نمی‌شود؛

نکته دوم: وجود سنت در امت‌های پیشین و توصیه قرآن کریم به تفکر و تدبر در آن سنت‌ها هیچ دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی بر ثبوت تئوری سنت تاریخی و قوانین تاریخی ندارد؛ به عبارتی لازمه وجود سنت در امم پیشین، بیان‌گر اثبات قانون‌مندی تاریخ نیست؛

نکته سوم: در استناد به آیات فوق، دلیل اعم از مدعاست و با اثبات سنن در امم پیشین، قانون‌مندی و قانون‌مداری تاریخی به اثبات نمی‌رسد؛

نکته چهارم: از عدم تغییر و تبدّل در کلمات الهی، ثبوت سنت تاریخی و قانون تاریخی برای پدیده‌های تاریخی استفاده نمی‌شود، زیرا عدم تغییر در سنن الهی و کلمات الهی، سنتی اعم از سنت تاریخی است؛

نکته پنجم: ادله شهید صدر در استناد به آیات فوق برای اثبات قانون‌مندی تاریخ در ساختار و قالب مصداقی، تخصصا با موضوع بحث، ارتباطی ندارد.

محور دوم: عدم استثناء در سنت تاریخ

محور دومی که به اعتقاد شهید صدر برساختار و قالب مصداقی سنت‌ها و قوانین تاریخی از دیدگاه قرآن دلالت دارد، موضوع عدم استثنا در سنت تاریخ است که ایشان با استناد به آیه زیر به بررسی و اثبات آن می‌پردازد:

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُمْ مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَآءُ وَالضَّرَّآءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ و مَتَی نَصْرُ اللّه‌ أَلآ إِنَّ نَصْرَ اللّه‌ قَرِیبٌ؛ (بقره، آیه ٢١۴) آیا گمان کردید داخل بهشت می‌شوید بی‌آن که حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها به آن‌ها رسید، و آن‌چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد بود؟» (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند و به آن‌ها گفته‌شد:) آگاه باشید یاری خدا نزدیک است.

شهید صدر مدعی است که آیه فوق بر قانون‌مندی تاریخ دلالت دارد و به واسطه این آیه، ساختار و قالب مصداقی سنن تاریخی را بیان می‌کند. ایشان از این عدم استثنا در سنت تاریخ، قانون‌مندی تاریخ را استنباط می‌کند و پیروزی و یاری خداوند را سنت و قانون تاریخ می‌داند که منطق تاریخ در آن جاری است.[18]

نقد و بررسی

این استدلال شهید صدر نیز به دلایل زیر، مخدوش است:

اولاً: دلالت آیه به دلالات سه گانه (مطابقی، تضمنی والتزامی)، و ظهور و نص آیه و حتی دلالت مفهومی هیچ ارتباطی به ثبوت قانون‌مندی تاریخ ندارد. موضوع بحث در آیه، عدم ورود به بهشت است بدون آزمایش الهی و بدون درک زحمات و مشقات، بنابراین، دلالت مطابقی و منطوقی براثبات قانون‌مندی تاریخ از دیدگاه قرآن ندارد؛

دوم: آیه مربوطه، اعم از مدعای شهید صدر است و هیچ رابطه منطقی یا تبیین منطقی بین آیه مربوطه و ثبوت قانون‌مندی تاریخ وجود ندارد؛

سوم: موضوع آیه، سنت تاریخی به لحاظ ثبوت قانون‌مندی تاریخ نیست، بلکه آیه اشاره به سنت الهی دارد و انصراف سنت تاریخی از آن قابل درک مطابقی و التزامی نیست؛

چهارم: آیه مورد بحث، از طرف شهید به عنوان دلیلی بر ساختار و قالب مصداقی قوانین تاریخی ارائه شده است، در حالی که موضوع بحث در آیه، مصداقی و تشخّص صرف خارجی نیست.

بنابراین با استدلال به آیه فوق، قانون‌مداری تاریخ در قالب و ساختار مصداقی تئوری سنت‌های تاریخی ثابت نمی‌شود.

محور سوم: مبارزه پیامبران با خوش‌گذرانان

شهید صدر در محور سوم برای اثبات ساختار و قالب مصداقی قوانین تاریخی، به آیات مبارزه پیامبران با خوش گذرانان استدلال می‌کند که از آن جمله، آیه زیر است:

وَ مَآ أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنّ نَّذِیرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِ کَفِرُونَ * وَقَالُواْ نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَلاً وَ أَوْلَدا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ؛ (سبأ، آیه ٣۴-٣۵) و ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم مگر این که مترفین آن‌ها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آن چه فرستاده شده‌اید کافریم» * و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد».

آیه فوق به زعم شهید صدر به سنت تاریخی وقانون تاریخی در قالب و ساختار مصداقی قوانین تاریخی اشاره دارد و به عقیده ایشان در طول تاریخ، رابطه‌ای بین مقام نبوت و موقعیت اعیان و اشراف وجود داشته است که این رابطه در حد نفی و تعارض بین موقعیت اجتماعی نبوت و موقعیت اجتماعی مترفان بوده است.[19]

نقد و بررسی

استدلال ایشان با آیه فوق، مثل دیگر استدلال‌هایی که برای ثبوت قوانین تاریخی در چهارچوب قالب و ساختار مصداقی سنن تاریخی ارائه کردند، ادعای ایشان را ثابت نمی‌کند.

مفاد آیه از حیث دلالات سه‌گانه و از حیث دلالت التزامی و مفهومی بیان‌گر تثبیت قوانین تاریخی نیست و فقط به سنتی الهی در زمینه رابطه اجتماعی میان مقام نبوت و مقام مترفان اشاره دارد؛ به بیان دیگر، جایگاه موضوعی بحث این آیه با جایگاه موضوعی بحث سنت و قوانین تاریخی به منطقی و موضوعی، سالبه به انتفای موضوع است.

٣. قالب و ساختار مصداقی ـ کلی قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

سومین مورد از قالب‌ها و ساختارهای قوانین تاریخی، بیان عرضه آن‌ها در قالب و ساختار مصداقی ـ کلی است که از آن با عنوان استقرای تاریخی می‌توان یاد نمود. شهید صدر اشاره می‌کند که در نوع سوم قالب‌ها و ساختارهای سنن تاریخی، کاوش و مطالعه در حوادث تاریخی مطرح است و در پرتو مطالعه روی‌دادهای تاریخی براساس استقرای تاریخی، قوانین و سنن کلی حاکم بر تاریخ استنباط و استخراج می‌شود.[20] آیاتی که به عنوان مستند خویش برای ثبوت مصادقی ـ کلی ساختار قوانین تاریخی بیان می‌کند عبارت‌اند از:

أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الاْءَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللّه‌ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَفِرِینَ أَمْثَلُهَا؛ (محمد، آیه ١٠) آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟ خداوند آن‌ها را هلاک کرد؛ و برای کافران، امثال این مجازات‌ها خواهد بود.

أَفَلَمِ یَسِیرُوا فِی الاْءَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ؛ (یوسف، آیه ١٠٩) آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آن‌ها بودند چه شد؟

و آیاتی دیگر در این زمینه که ایشان به آن‌ها استناد کرده است.

نقد و بررسی

مدلول مطابقی و منطوقی آیات فوق، سیر در زمین و نظاره کردن عاقبت سرانجام آن‌هاست. در آیات فوق به تدبر و نوعی استقرا توصیه شده است، اما این استقرا بر استقرای تاریخی و ثبوت مصداقی ـ کلی قالب‌ها و ساختارهای سنن تاریخی دلالت نمی‌کند

بنابراین، آیات فوق به لحاظ دلالت مطابقی، تضمّنی و التزامی، دلیلی بر ثبوت ساختار مصداقی ـ کلی قوانین تاریخی نیست و این امر و مفهوم، حتی از دلالت لازم خارج این آیات نیز قابل درک و استنباط نیست.

از سیر در روی زمین و نظاره کردن عاقبت پیشینیان هر چند قواعد و ضوابطی می‌توان استخراج کرد، اما ظهور و نصوص این آیات هیچ‌گونه دلالتی بر اثبات قانون‌مندی تاریخ، آن هم در قالب و ساختار مصداقی ـ کلی ندارد.

بنابراین، استدلال به تمامی آیات توسط شهید صدر جهت اثبات قانون‌مندی تاریخ در سه محودر «سنن و قوانین تاریخی در قالب و ساختار کلی»، «سنن و قوانین تاریخی در قالب مصداقی ـ کلی» و «سنن و قوانین تاریخی در قالب و ساختار مصداقی» به لحاظ دلالات سه‌گانه و دلالت التزامی و مفهومی و نصوص و ظهور آیات، استدلال‌هایی مخدوش است که رابطه منطقی و علمی میان ادعای ایشان و ادّله ایشان دیده نمی‌شود؛ به عبارتی چنانچه تصریح شد تمامی ادّله ایشان به لحاظ منطقی، اعم از ادّعاهایشان می‌باشند.

ب ) صفات و ویژگی‌های قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

دومین بحثی که ایشان در حیطه مسائل فلسفه نظری تاریخ از دیدگاه قرآن به آن می‌پردازد، بحث ویژگی‌های سنن و قوانین تاریخی است که در سه ویژگی «عام و فراگیری قوانین تاریخی»، «خدایی بودن سنن و قوانین تاریخی» و «اراده انسان در قوانین تاریخی» درباره آن‌ها بحث می‌کند.

١. عام و فراگیر بودن سنت‌های تاریخی قرآن

اولین ویژگی‌که شهید صدر از دیدگاه قرآن برای قوانین و سنن تاریخی ذکر می‌کند، ویژگی عام، فراگیر و پیاپی بودن سنت تاریخی است. به اعتقاد ایشان سنت‌های تاریخی از دیدگاه قرآن براساس رابطه‌ای مبتنی بر تصادف و اتفاق بنا نشده، بلکه موضوع و مفهوم آن‌ها بر محور قوانین کلی، حرکت می‌کند. تأکید بر طبیعت فراگیر و عام سنن تاریخی از دیدگاه قرآن، تأکید بر طبیعت علمی قوانین تاریخی است و طبیعت متوالی بودن و به‌هم پیوستگی سنن تاریخی دلیل بر طبیعت علمی قانون‌های تاریخی است.

شهید صدر با استناد به آیات زیر این صفت را برای سنن و قوانین تاریخی اثبات می‌کند:[21]

سنّة اللّه‌ فی الذین خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ تَبْدِیلاً…؛ (احزاب، آیه ۶٢) این سنت خداوند در اقوام پیشین است، و برای سنت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت.

سُنَّةَ مَنْ قَدْ اَرْسَلْنا قَبْلَکَ وَ لاَ تَجِدُ لِسنَّتِنَا تَحْوِیلاً…؛ (اسراء، آیه ٧٧) این سنت (ما در مورد) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم؛ و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت.

وَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَتِ اللّه‌…؛ (انعام، آیه ٣۴) و هیچ چیز نمی‌تواند سنن خدا را تغییر دهد….

به نظر ایشان این آیات همگی برویژگی عام و فراگیر سنن تاریخی دلالت دارند و به قوانین تاریخی، طبیعت علمی می‌دهند.

نقد و بررسی

در استدلال و استناد ایشان به این آیه شریفه برای اثبات ویژگی عام و فراگیر قوانین تاریخی، نکته‌های ذیل قابل ملاحظه است:

اولاً: دلالت و مفاد مطابقی و ظهور و نصوص این آیات، عدم تبدیل و تحویل در سنت الهی و عدم تغییر در کلمات الهی است، و روشن است که به لحاظ منطقی، از عدم تغییر و تبدیل و تحویل سنت الهی، هیچ نتیجه‌ای برای اثبات ویژگی عام سنن تاریخی به دست نمی‌آید؛

ثانیا: عدم تبدیل و عدم تحویل در سنت الهی به معنای ثبوت ویژگی عام قوانین تاریخی نیست، زیرا عدم تبدیل و عدم تحویل سنت خداوند امری فراتر از سنن تاریخی است. علاوه بر این، استلزام منطقی و دلالت التزامی هم بین آن‌ها وجود ندارد؛

ثالثا: بین موضوع تخصصی آیات فوق با موضوع تخصصی ویژگی عام قوانین تاریخی هیچ رابطه منطقی و التزامی ندارد تا شهید صدر از لزوم عدم تبدیل و تحویل در سنن الهی، ویژگی عام و فراگیر سنن تاریخی را اثبات کند؛

رابعا: ایشان مدعی است که ویژگی عام و فراگیر سنن و قوانین تاریخی بر طبیعت علمی قوانین تاریخی دلالت می‌کند، اما رابطه بین آن‌ها را به لحاظ منطقی بیان نکرده است. به بیان دیگر، ویژگی عام و فراگیر بودن، مدلول مطابقی و منطوقی آیات فوق نیست که طبیعت عامی از آن ناشی شود؛

خامسا: ایشان تأکید دارد که طبیعت قوانین تاریخی، طبیعت علمی است، اما نوع علم را تبیین نکرده که طبیعت علمی قوانین تاریخی از سنخ علوم تجربی است یا علوم منطقی و فلسفی. بنابراین، ظهور و نصوص آیات و دلالت آن‌ها مفید ویژگی عام و فراگیر سنت‌های تاریخی نیست و ایشان بایستی با استفاده از دلالت‌های التزامی و مفهومی این آیات، ویژگی عام و فراگیر بودن سنن تاریخی را ثابت می‌کرد که این گونه بیان نکرده‌است.

٢. خدایی بودن سنت‌های تاریخی قرآن

دومین حقیقتی که اشاره به ویژگی سنن و قوانین تاریخی دارد، صفت و ویژگی خدایی بودن سنت تاریخ است. از دیدگاه قرآن، سنت تاریخی، خدایی، مرتبط به خداوند متعال و قانونی از قوانین الهی است. به عقیده شهید صدر ویژگی خدایی بودن سنت تاریخ دلالت بر طبیعت غیبی، لاهوتی و تغییر الهی قوانین تاریخی ندارد، چرا که خداوند قدرت خود را از ره‌گذر همین سنت‌ها و قوانین اعمال می‌کند. این قوانین و سنن، همان اراده خداوند و نماینده حکمت و تدبیر حق تعالی است.

خدایی بودن سنت تاریخی به این معنا نیست که خداوند روی‌دادها و پدیده‌های تاریخی را عینا به خود نسبت می‌دهد و ارتباط و رابطه آن‌ها را با سایر روی‌دادها قطع می‌کند و حادثه و پدیده تاریخی را از سیاق و روند طبیعی جدا می‌سازد، بلکه خداوند متعال اراده خود را در سنن و قوانین تاریخی از طریق علل و عوامل طبیعی جاری می‌سازد. بنابراین، قانون طبیعت و قوانین تاریخی مستند به خدا هستند و خداوند آن‌ها را از طریق عوامل و قوانین طبیعی اجرا می‌کند، نه این‌که خداوند متعال مستقیما و بی‌واسطه این قوانین تاریخی را انجام می‌دهد. به بیان دیگر، این که گفته می‌شود سنن و قوانین تاریخی از حوزه‌ی قدرت خداوند متعال خارج نیستند، به این معنا نیست که این قوانین بی‌واسطه با قدرت خداوند پدید آمده باشند.[22]

شهید صدر در بیان مفهوم خدایی بودن سنت تاریخی، آیه خاصی را ذکر نمی‌کند تا به واسطه آن آیه به تحلیل محتوا و مطابقی آیه بپردازد، هر چند در قرآن کریم آیات متعددی است که حوزه قدرت خداوندی را تعیین و معین می‌سازند.

٣. نقش اراده انسان در سنت‌های تاریخی قرآن

سومین ویژگی و حقیقتی که سنن و قوانین تاریخی دارند، حقیقت اراده، اختیار و آزادی انسان در تحولات و پدیده‌های تاریخی است. به نظر شهید صدر آزادی و اختیار انسان با قوانین و سنن تاریخی در تعارض و تضاد نیست.

از نظر ایشان توهم تناقض و تضاد بین تئوری سنت تاریخ یا قانون تاریخ و تئوری آزادی و اراده انسان، موضوعی است که قرآن کریم به آن پرداخته و حل و فصل نموده است و خداوند متعال به طور مؤکد بیان کرده که محور اساسی در حوادث و پدیده‌های تاریخی، اراده انسان است. پس طبق آیات قرآنی یک سلسله مواضع مثبت برای انسان است که در آزادی و تصمیم او جلوه‌گر است و این مواضع بر مبنای روابط سنن قوانین تاریخی نتایج لازم را دارد و معلول‌های مناسب را در پی دارد.[23]

آیاتی که شهید صدربرای اثبات نقش اراده و آزادی انسان در قوانین تاریخی به آن‌ها استناد می‌کند، عبارت‌اند:

إِنَّ اللّه‌ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛ (رعد، آیه ١١) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی‌دهد، مگر این که آنان آن‌چه را در خودشان است تغییر دهند.

وَ أَن لَوِ اسْتَقَمُواْ عَلَی الطَّرِیقَةِ لاَءَسْقَیْنَهُم مَّآءً غَدَقا؛ (جن، آیه ١۶) و اگر آن‌ها [= جن وانس] در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان می‌کنیم.

به نظر ایشان این آیات دلالت دارند که انسان در قوانین و سنن تاریخی دارای نقش و اراده و آزادی عمل است.

نقد و بررسی

در ارتباط با مفاد و مدلول آیات فوق بر نقش و اراده انسان در قوانین تاریخی، دلالتی مطابقی و منطوقی قابل استخراج و استنباط نیست. البته مفاد و مدلول آیات به آزادی عمل انسان اشاره دارد، اما این مسئله با آزادی عمل انسان در قوانین ثابت تاریخی ارتباطی ندارد و آن را اثبات نمی‌کند؛ به عبارتی انسان در اعمال و رفتارش آزاد است، اما مفاد و مدلول مطابقی و ظهور آیات، بیان‌گر ثبوت آزادی و اراده انسان در قوانین تاریخی نیست.

ج ) چهره‌های قوانین و سنت‌های تاریخی در قرآن

طبق نظر و استدلال شهید صدر چهره و شکل سنت‌ها و قوانین تاریخی از دیدگاه آیات قرآن کریم، در سه شکل «سنت‌ها و قوانین تاریخی در چهره قضیه شرطی»، «سنت‌ها و قوانین تاریخی در چهره قضیه قطعی» و «سنت‌ها و قوانین تاریخی در چهره گرایش طبیعی» عرضه شده است که به توضیح و تبیین آن‌ها می‌پردازیم.

١. سنت‌ها و قوانین تاریخی در شکل قضیه شرطی

اولین چهره و شکل قانون و سنت‌های تاریخی در قرآن عبارت است از چهره قضیه شرطیه یا مشروطه که در این حالت، سنت تاریخی و قانون تاریخی در شکل قضیه شرطیه نمایان می‌شود و روی‌داد و پدیده‌های تاریخی را در قالب و شکل قضیه مشروط بیان می‌کند و به وجود رابطه مشخصی میان جزا و شرط قانون تاریخی می‌پردازد. تحقق شرط قضیه قانون تاریخی، جزا و نتیجه آن قانون تاریخی را به دنبال خواهدداشت.

به اعتقاد شهید صدر بسیاری از سنن و قوانین تاریخی در قرآن به صورت قضیه مشروط بیان شده و جهان هستی در سطح قوانین و سنن تاریخی، براساس شرط و جزا پی‌ریزی شده‌است. منطق قرآن در بسیاری از سنن تاریخی، برقراری رابطه‌ای مشروط بین حوادث و روی‌دادهای تاریخی است.[24] ایشان آیات زیر را دلیل بر وجود قضایای شرطی به عنوان چهره و شکلی از قوانین تاریخی می‌داند:

إِنَّ اللّه‌ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛ (رعد، آیه ١١) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی‌دهد، مگر این که آنان آن‌چه را در خودشان است تغییر دهند.

وَ أَن لَوِ اسْتَقَمُواْ عَلَی الطَّرِیقَةِ لاَءَسْقَیْنَهُم مَّآءً غَدَقا؛ (جن، آیه ١۶) و اگر آن‌ها [= جن وانس] در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان می‌کنیم.

شهید صدر با استناد به دو آیه فوق، ادعا می‌کند که این آیات بر وجود قضیه مشروطه در بیان سنن و قوانین تاریخی دلالت دارند و به زبان قضیه مشروطه به بیان سنت‌ها و قوانین تاریخی پرداخته‌اند.[25]

نقد و بررسی

ادعای ایشان به دلایل زیر، قابل تأمل و دقت نظر است:

اول: این آیات، دلالت مطابقی دارند بر تغییر و تحول درونی، و پیرو آن، تغییر و دگرگونی در جامعه که این تغییر و تحول در قالب و شکل قضیه مشروط و به صورت شرط و جزا بیان شده‌است و مفاد آیه و ظهور و نص آیه بیش از این محتوا را اثبات نمی‌کند.

دوم: بیان قانون و سنت تاریخی در چهره قضیه شرطی فرع بر ثبوت قانون و سنت تاریخی است و چنان‌که قبلاً اشاره شد آیات فوق به لحاظ دلالت مطابقی و منطوقی قانون تاریخی اثبات نمی‌کنند تا پیرو آن، قانون تاریخی در قالب قضیه شرطیه ایجاد شود.

سوم: شهید صدر به قضیه شرطی‌ای که در آیات فوق، استدلال کرده، به لحاظ جایگاه و موضع بحث (قانون‌مندی تاریخ) خروج تخصصی و موضوعی دارد، زیرا جایگاه بحث در آن، قانون‌مندی تاریخ نیست تا به واسطه آن شکل شرطی قانون تاریخی اثبات شود.

بنابراین، مفاد منطوقی و دلالت مطابقی و تضمنی و ظهور و نص آیات فوق در اثبات چهره قضیه شرطی قانون و سنت تاریخی، مفید فایده نیست و حتی با استناد به دلالت التزامی و مفهومی، رابطه منطقی این آیات با ساختار شرطی قانون تاریخی از طرف ایشان تبیین و بیان نشده است.

٢. سنت‌ها و قوانین تاریخی در شکل قضیه قطعی

ساختار شکلی در قالب قضیه قطعی و محقق، دومین چهره‌ای است که از سنت و قوانین تاریخی در قرآن ارائه شده است. قضیه قطعی به معنای تحقق عملی است که انسان در مقابل این قضایای قطعی اختیاری ندارد و حتی امکان تعدیل سازی هم در آن قضایا وجود ندارد، زیرا این قضایا در قالب و ساختار محقق و مسلم، طرح‌ریزی شده است. قضایای قطعی در قالب یک امر قطعی از نظر زمانی و مکانی محقق می‌شوند. قضایای قطعی که سنن و قوانین تاریخی در آن قالب و ساختار بیان شده‌است به اعتقاد شهید صدر در آیات قرآن قابل درک و فهم است.[26]

نقد و بررس

نکته‌ای که در مورد ادعای شهید صدر مبنی بر بیان پاره‌ای از سنن و قوانین تاریخی در قالب و چهره قطعی می‌توان اظهار داشت، این است که ایشان به هیچ آیه‌ای که مدلول مطابقی و منطقی آن بر قوانین تاریخی در شکل قضیه قطعی، دلالت داشته استناد نمی‌کند، بلکه صرفا ادعایی می‌کند و محل شاهدی از آیات قرآن نمی‌آورد.

٣. گرایش طبیعی در سنت‌ها و قوانین تاریخی در قرآن

سومین چهره و شکلی که برای قوانین و سنت‌های تاریخی در قرآن کریم طرح شده است، چهره گرایش طبیعی سنن و قوانین تاریخی است که جریان تاریخ در آن مسیر و گرایش، حرکت می‌کند. یکی از آیاتی که ایشان برای اثبات چهره‌گرایش طبیعی سنن و قوانین طبیعی به آن‌ها استناد کرده، است:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَتَ اللّه‌ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّه‌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَیَعْلَمُونَ؛ (روم، آیه ٣٠) پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی‌دانند.

نقد و بررسی

استدلال به آیه فوق یکی از دلایلی است که شهید صدر آن را دلیل برگرایش طبیعی جریان و سنن تاریخی در قرآن می‌داند،[27] اما استدلال به آیه فوق به لحاظ محتوی دلیل ایشان با اشکالات زیر مواجه است:

اول: این که تعریف معین و تبیین روشنی از گرایش طبیعی سنن و قوانین تاریخی ارائه نمی‌دهد و به نوعی ابهام تعریفی در ادعای ایشان است؛

دوم: مفاد مطابقی و ظهور و نص آیه، مربوط به دین حنیف، فطرت الهی و عدم تبدیل در خلق الهی است و آیه بر اثبات قانون تاریخی و به تبع آن، گرایش طبیعی قانون تاریخی دلالتی ندارد. چهره گرایش طبیعی قانون تاریخی، فرع بر ثبوت قانون تاریخی از آیه فوق است و آیه، دلالت مطابقی و منطوقی بر ثبوت قانون تاریخی ندارد؛

سوم: شهید صدر حتی با استدلال به مفهوم آیه و دلالت التزامی آیه، به اثبات گرایش طبیعی قانون تاریخی نمی‌پردازد، بلکه از راه دلالت لازم خارجی نیز تبیینی در زمینه اثبات گرایش طبیعی قانون تاریخی اقامه نمی‌کند.

نتیجه‌گیری

با مطالعه انتقادی و بررسی تحلیلی نظریه «تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن» شهید صدر به نتایج زیر می‌توان اشاره کرد:

١ ـ مهم‌ترین ایراد محتوایی تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن، عدم تعریف دقیق مفهوم قانون‌مندی تاریخ است که شهید صدر تعریفی از آن ارائه نمی‌دهد و به عنوان یک پیش‌فرض در نظر گرفته وحتی اشاره به نوع قانون‌مندی تاریخ نکرده است؛

٢ ـ نظریه تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن به لحاظ ادله منطقی با پیش فرض‌هایی روبه‌رو است که شهید صدر با در نظر گرفتن آن پیش فرض‌ها، نتیجه قطعی از آن‌ها استنباط و استخراج می‌کند. به عنوان مثال، ایشان تمامی احکام الهی قرآن کریم درباره سنن الهی را در سنن تاریخی جاری می‌داند و سنن تاریخی قرآن را دلیل بر قانون‌مندی تاریخ می‌داند. به عبارتی به تبیین رابطه منطقی سنن الهی، سنن تاریخی و قانون‌مندی تاریخ نمی‌پردازد و همه آن‌ها را مترادف و هم‌سان تلقی می‌کند که در تحلیل آیات مورد مستند ایشان به آن‌ها اشاره شد؛

٣ ـ نظریه تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن که مدعی اثبات قانون‌مندی تاریخ از دیدگاه قرآن است به لحاظ استدلال به مدلول مطابقی، تضمنی و منطوقی آیات، و به لحاظ ظهور و نصوص آیات، نظم منطقی لازم و روش منسجمی ندارد؛

۴ ـ بسیاری از آیاتی که شهید صدر با استناد به آن‌ها تئوری سنت تاریخی و قانون تاریخی از دیدگاه قرآن را اثبات می‌کند، به لحاظ تخصصی و موضوعی از جایگاه بحث و تعلق موضوع، خارج بوده و محل نزاع و بحث را رعایت نکرده‌است؛

۵ ـ حتی از دلالت التزامی مفاد آیات و دلالت مفهومی آیات، رابطه‌ای منطقی و علمی برای اثبات قانون‌مندی تاریخ و قانون‌مداری و تاریخ مداری تاریخ ارائه نمی‌کند؛

۶ ـ اشکال عمده دلایل ایشان عدم سنخیت و مطابقت بین دلیل و مدّعاست و بسیاری از ادله ایشان در اثبات قانون تاریخی قرآن اعمّ از مدّعاست.

البته آن‌چه در نتیجه‌گیری ذکر شد به معنای نفی اعتبار قانون و ضوابط در پدیده‌های تاریخی از دیدگاه قرآن نیست، بلکه ادله و آیات مورد مستند ایشان دلالت براین معنا (قانون‌مندی تاریخ) ندارد. ثبوت قانون‌مندی تاریخ در قالب و ساختار کلان کلی و مصداقی، اثبات صفات و ویژگی‌های علمی سنن تاریخی و بیان چهره و شکل قضایای سنن تاریخی در قرآن براساس دلالت التزامی و دلالت مفهومی آیات امکان‌پذیر به نظر می‌رسد، لکن نیازمند مطالعه و پژوهش عمیق و روش‌مند و نظام‌مند در آیات قرآن کریم است و آن‌چه صرفا نقل شد بیان عدم ثبوت قانون تاریخی براساس تئوری سنت تاریخ شهید صدر است.

فهرست منابع

١.  قرآن کریم.

٢.  ادواردز، پل، فلسفه تاریخ (مجموعه مقالات)، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، ١٣٧۵.

٣. استنفورد، مایکل، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، ١٣٨٢.

۴. حضرتی، حسن، تأملاتی در علم تاریخ و تاریخ‌نگاری اسلامی، تهران، انتشارات نقش جهان، ١٣٨٠.

۵.  رادمنش، عزت‌اللّه‌، مکتب‌های تاریخی و تجددگرایی تاریخی، تهران، پیک ستاره دانش، ١٣٧٩.

۶.  سروش، عبدالکریم، فلسفه تاریخ، تهران، حکمت، ١٣٧۵.

٧. صدر، محمدباقر، المدرسة القرآنیه، مرکز ابحاث و اللدراسات التخصصیه شهید صدر، مؤسسة الهدی، ١۴٢١ ق.

٨. صدر، محمدباقر، السنن التاریخی فی القرآن، به کوشش شیخ محمدحسن شمس الدین، سوریه، دارالتعارف، ١۴٠٩ ق.

٩. نوذری، حسینعلی، فلسفه تاریخ، روش‌شناسی و مکاتب تاریخ‌نگاری، تهران، طرح نو، ١٣٧٩.

 

 

[1] Substantive or Speculative Philosophy of History.

[2] Analytical or Critical Philosophy of History.

[3] پل ادواردز، مجموعه مقالات فلسفه تاریخ، ص ٢؛ نوذرى، فلسفه تاریخ، روش‌شناسى و مکاتب تاریخ‌نگارى، ص ٢۴-٢۵؛ سروش، فلسفه تاریخ، ص٢۴-٢۵.

[4] نوذرى، همان، ص ٢۴-٢۵؛ مایکل استنفورد، درآمدى برفلسفه تاریخ، ص ٢٢ و ٢۴-٢۵.

[5] براى مطالعه بیشتر درباره فلسفه نظرى یا جوهرى تاریخ و تمایز آن با فلسفه تحلیلى یا انتقادى تاریخ ر.ک: سیدضیاءالدین میرمحمدى، «واگرایى و تمایز فلسفه نظرى تاریخ و فلسفه علم تاریخ»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۴٢.

[6] حسن حضرتى، تأملاتى در علم تاریخ و تاریخ‌نگارى اسلامى، ص ١١٩-١٢٢.

[7] براى مطالعه بیشتر در زمینه اصول کلان فلسفه نظرى تاریخ از دیدگاه قرآن ر.ک: عزت‌اللّه‌ رادمنش، مکتب‌هاى تاریخى و تجددگرایى تاریخى، فصل مکتب تاریخى قرآن.

[8] اصل توحید در تاریخ، یعنى توجه به کلیّت پدیده‌هاى تاریخى در تحلیل تاریخى و تاریخ‌نگارى، و عدم توجه به جزئیت و حالت انفرادى پدیده‌هاى تاریخى، و نیز تاریخ‌نگارى را امرى فراتر از دایره فرد، طبقه، قوم و ملت دیدن، که این یک اصل فلسفه علمى تاریخ است.

[9] اصل ترکیب در تاریخ از نظر قرآن به این معناست که در تحلیل پدیده‌هاى تاریخى از دانش‌هاى کمکى استفاده شود و از علومى، مثل جامعه‌شناسى، مردم‌شناسى، انسان‌شناسى و … بهره برده شود.

[10] اصل مردم‌محورى تاریخ از دیدگاه قرآن بیان‌گر این معناست که موضوع تاریخ‌نگارى در قرآن به تاریخ‌نگارى سنتى (حاکمان و جنگ‌ها) منحصر نیست، بلکه مردم استوانه و محور اصلى گردش تاریخ در تاریخ‌نگارى قرآن مى‌باشند.

[11] براى مطالعه بیشتر در زمینه اصول کلان نگارش علمى تاریخ یا اصول فلسفه تحلیلى یا انتقادى تاریخ از دیدگاه قرآن ر.ک: عزت‌اللّه‌ رادمنش، همان، فصل مکتب تاریخى قرآن.

[12] مباحث تئورى سنت‌هاى تاریخى در قرآن توسط شهید صدر در کتاب المدرسة القرانیه ارائه شده‌است.

[13] براى تفسیر آیات مورد نظر ر.ک: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ذیل آیات مربوطه.

[14] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۵٣-۵۴.

[15] محمدباقر صدر، همان، ص ۵٣-۵۴.

[16] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۵٣-۵۵

[17] محمدباقر صدر، المدرسة القرآینه، ص ۶١-۶٢

[18] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۶٢-۶٣.

[19] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۶٣-۶۴.

[20] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۶۶-۶٧ .

[21] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ۶٩-٧٠ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ۶٧-۶٨.

[22] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٧١-٧٢ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ۶٨-٧٠.

[23] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٧۴-٧۶ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٧١-٧٢.

[24] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٨٩ و ٩٠-٩١ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٨٣-٨۵.

[25] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٩٠-٩٢ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٨٣-٨۵.

[26] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٩۶-٩٧ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٨٨-٨٩.

[27] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٩۶-٩٧ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٨٨-٨٩.

نویسنده: جواد سلیمانی

منبع: تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال هفتم، شماره اول، پیاپی ٢۵، بهار ١٣٨٩

چکیده

گستردگی دامنۀ تاریخ و احاطه نداشتن بر آن، ناممکن بودن آزمایش نظریه‌های تاریخی ، آن گونه که در علوم تجربی مقدور است و خطاپذیری ویژه گزاره‌های تاریخ، فرایند اثباتِ قانونمندی و استخراج سنّت‌های حاکم بر تاریخ را از طریق مطالعاتِ تاریخی و اجتماعی بسیار دشوار ساخته است؛ به گونه‌ای که بسیاری از نظریه‌های مدعیان کشفِ قوانین تاریخ، پس از مدتی باطل می‌شوند. در چنین شرایطی، استمداد از آموزه‌های خطاناپذیر وحی می‌تواند راه گشای مسیری باشد که علم توانایی ایجاد آن را ندارد.

در این نوشتار، نگرش‌ها و استنباط‌های قرآنی شهید صدر ـ قدّس سرّه ـ دربارۀ اصل سنّت‌‌مند تاریخ و برخی از سنّت‌های حاکم بر آن به صورت مختصر، منظم و منسجم بیان شده است. شهید صدر در برخی از حوزه‌های فلسفه تاریخ، دیدگاه‌های بدیعی را از قرآن مجید استنباط کرده است که شایستۀ توجه و بررسی می‌باشد.

مقدمه

فلسفۀ تاریخ به دو بخش نظری و علم تاریخ تقسیم می‌شود؛ موضوع فلسفۀ نظری تاریخ حوادث و رخدادهایی است که در تاریخ بشر تحقق یافته است؛ ولی فلسفۀ علم تاریخ دربارۀ گزاره‌ها، اسناد و آثار برجای مانده از تاریخ سخن می‌گوید و به بررسی روش پژوهش درتاریخ، میزان واقع نمایی گزاره‌های تاریخی و حجیت آنها می‌پردازد. شهید صدر در کتاب ارزشمند سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن[1] به فلسفۀ نظری تاریخ اهتمام ورزیده است، نه فلسفه علم تاریخ. از منظر شهید صدر، مهم ترین پرسش‌های فلسفۀ تاریخ به شش پرسش اساسی باز می‌گردد که عبارت‌اند از:

١. آیا از نظر مفاهیم قرآنی، تاریخ بشری سنّت‌هایی دارد؟

٢. آیا تاریخ بشری دارای قوانینی حاکم بر مسیر حرکت و تحول آن است؟

٣. تاریخ بشری چگونه آغاز شده است؟

۴. رشد و تحوّل این تاریخ چگونه صورت گرفته است؟

۵. عوامل اصلی نظریۀ تاریخ چیست؟

۶. انسان در کار تاریخ چه نقشی دارد؟[2]

ایشان سعی می‌کند در این کتاب به این پرسش‌ها براساس قرآن مجید پاسخ مناسبی بدهد.

۱. امکان استخراج سنت‌های تاریخی از قرآن

شهید صدر پیش از پاسخ به پرسش اول، یک شبهۀ مبنایی مطرح می‌کند و آن اینکه قرآن کتاب هدایت و ارشاد است، نه یک کتاب علمی و آکادمیک که ما از آن توقع کشف قوانین علمی داشته باشیم. بنابراین، توقع کشف قوانین علمی از قرآن نابجاست.

ایشان در رفع این شبهه می‌گوید بین صحنۀ تاریخ با دیگر صحنه‌های طبیعت و وجود، یک تفاوت اساسی و جوهری وجود دارد؛ صحنۀ تاریخ، صحنۀ تحول و دگرگونی جوامع است و رسالت قرآن به منزلۀ کتاب هدایت و ارشاد دگرگون سازی بشر است. بنابراین، می‌توان قوانین حاکم بر تحولات و دگرگون شدن جوامع را از درونِ کتابی که رسالتش دگرگون سازی جوامع بشری است استخراج کرد. دگرگون سازی موضوعی است که قرآن آن را با تعبیر «بیرون آوردن مردم از دل تاریکی‌ها به جهان نور و روشنایی» بازگو می‌کند.[3]

هدایت و دگرگون سازی در قرآن

از منظر شهید صدر، قرآن کتاب دگرگون سازی است و خداوند انبیا را برای دگرگون سازی فرستاده است. هدف از دگرگون سازی نیز همان خارج کردن از ظلمت به نور است که شهید صدر در صفحه ٧۶ کتاب سنت‌های اجتماعی در مکتب قرآن بدان اشاره کرده است. آیات زیر این معنا را می‌رسانند:

ـ کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ (ابراهیم: ١)

ـ أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ (ابراهیم: ۵)

ـ هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ (احزاب: ۴٣)

ـ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ (حدید: ٩)

ـ لِیُخْرِجَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور (طلاق: ١١)

ابعاد دگرگون سازی در قرآن

ایشان معتقد است دگرگون سازی و ایجاد تغییر بنیادی جامعه در قرآن کریم، دو بُعد دارد:

الف: … دستورها، روش‌ها و قوانینی که عمل تغییر و دگرگو ن سازی جامعه را هموار می‌سازد این بُعد از تحوّل و تغییر، بُعد الهی و آسمانی دگرگون سازی است که در قالب «دین و مکتب» نمایان می‌شود و از ناحیۀ خداوند به پیامبرش ارسال شده و با نزول آن تمام سنت‌ها و قوانین مادّی تاریخ را به رویارویی و مبارزه فراخوانده است؛ زیرا این دین و مکتب از شرایطی که در آن نازل شد، از محیط و اجتماعی که در آن قرار گرفت و از شخصی که موظّف به تحمّل رنج‌ها و دشواری‌های تبلیغ آن شد، بزرگتر، برتر و فراتر بود.[4]

ب. عمل تغییر و دگرگون سازی در قالب یک اقدام عملی از طرف گروهی از مردم که متشکل از «پیامبر(ره) و صحابه و یاران» آن حضرت بوده‌اند؛ این بخش از تغییر و دگرگون سازی باید در قالب یک اقدام عملی در مواجهه با موج‌های گوناگون اجتماعی و درگیر با انواع مبارزه‌ها، رقابت‌ها و نبردهای ایدئولوژیک، اجتماعی، سیاسی و نظامی بررسی شود. در چنین نگرشی، پیامبر و یاران و صحابه اش را مردمی همانند دیگر مردمان خواهیم یافت که سنّت‌های تاریخی حاکم بر سایر جمعیت‌ها و گروه‌ها و توده‌ها در گذر زمان بر آنان نیز حاکم و غالب بوده است.[5]

رابطه و ویژگی ابعاد دگرگون سازی

بنابراین، تغییر و تحوّلی که قرآن انجام داده است و آن دگرگون سازی که پیامبر(ره) عامل و منشأ آن بوده است، دو جنبه دارد: الف: جنبه خدائی که عبارت است از فوق تاریخ؛ ب: جنبۀ تاریخی که عبارت است از کوشش و تلاش بشری یک گروه از جامعه، در برابر تلاش‌ها و کوشش‌های گروه‌های دیگر؛ سنت‌های تاریخ و قوانین و ضوابطی که خداوند متعال برای تنظیم پدیده‌ها و نمادهای هستی در صحنه موسوم به تاریخ وضع کرده، حاکم بر این بخش است از این روی، قرآن کریم هنگامی که بُعد دوم تغییر و تحوّل اجتماعی را مطرح می‌سازد، از افراد و اشخاص سخن می‌گوید، نه از رسالت آسمانی؛ سخن از آدمیانی به میان می‌آورد که با ویژگی‌های انسانی و بشری، محکوم همان قوانینی هستند که بر جوامع دیگر حاکم بوده است».[6]

به نظر می‌رسد منظور شهید صدر از «رسالت آسمانی» همان بعد اول دگرگون ساز، روش‌ها، برنامه‌ها و رویۀ دگرگون سازی است. شاید هم عنصر سوّمی باشد که همان نیّات و اهداف الهی است که خداوند در پی تحقق آن در بستر تاریخ است. و قرآن برنامۀ آن تحول آسمانی و پیامبران مجریان آنند. بنابراین، قرآن می‌تواند کتابی باشد که از آن فلسفۀ تاریخ استخراج شود.[7]

۲.رابطه رسالت آسمانی با سنّت‌های تاریخی

پیش تر بیان شد که منظور شهید صدر از رسالت آسمانی، همان مکتب و دین است، که یکی از دو رکن دگرگون سازی به شمار می‌آید و ادیان و کتاب‌های آسمانی از جمله قرآن مجید عهده دار بیان آن می‌باشند. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چه رابطه‌ای بین رسالت آسمانی و سنّت‌های تاریخی وجود دارد؟ آیا رسالت آسمانی مانند اصحاب و مجریان دین محکوم سنّت‌های تاریخی بوده و گاه مقهور مخالفان می‌شوند و شکست می‌خورند یا همواره غالب و پیروز هستند؟ شهید صدر در پاسخ به این پرسش می‌فرمایند:

قرآن مجید آنجا که می‌خواهد سخن از شکست مسلمانان در جنگ اُحد به میان آورد ـ شکستی که پس از کسب آن پیروزی بزرگ و قاطع در جنگ بدر گرفتارش شدند ـ این خسارت و شکست را چگونه مطرح می‌کند؟ آیا می‌گوید که رسالت آسمانی پس از پیروزی و موفقیت در جنگ بدر، دچار شکست و ناکامی در جنگ احد شد؟ خیر؛ زیرا رسالت آسمانی فراتر و برتر از مقیاس‌ها و معیارهای شکست و پیروزی به مفهوم مادی این واژه است. رسالت آسمانی شکست نمی خورد و هرگز شکست نخواهد خورد؛ آنکه شکست می‌خورد و گرفتار خسران و هزیمت می‌شود، انسان است؛ حتی اگر این انسان مجسم کنندۀ رسالت آسمانی باشد؛ چرا که این انسان تحت حکومت و سیطرۀ سنّت‌ها و قوانین تاریخ ا ست.»[8]

اما رسالت آسمانی مافوق سنّت‌های تاریخ است؛ بنابراین، از منظر این سخن، در قرآن یک رسالت آسمانی داریم و یک سنّت‌های تاریخی که سنّت‌های تاریخی بر انسان و تاریخ مادی سیطره دارد، ولی بر رسالت آسمانی سیطره ندارد. شاید عدّه‌ای از مسلمانان بر اثر سستی شکست بخورند؛ ولی خداوند رسالت خویش را توسط نسل دیگر به انجام می‌رساند.

۳. سیطرۀ سنّت‌های تاریخ بر همۀ انسان‌ها، أعم از مؤمن و غیرمؤمن

دیگری که شهید صدر بر آن تأکید می‌ورزد، مسئله عمومیت سنّت‌های تاریخ است؛ ایشان معتقد است سنّت‌های تاریخ برای همه افراد وجود دارد. برای نمونه، همه انسان‌ها بر اساس سنت آزمایش آزموده خواهند شد و یا همه به تعالیم انبیا دست خواهند یافت. استدلال ایشان بر این حقیقت استناد به این آیه است: «این روزگاران، حکومت‌ها را به تناوب میان مردم می‌گردانیم». ( آل عمران: ١۴٠)

در این مقام، از آنان با وصف و خصوصیّت مردمی و بشری سخن آغاز کرده، این گونه می‌فرماید که این قضیّه در حقیقت ارتباطی قطعی با سنت‌های تاریخ دارد؛ زیرا مسلمانان در جنگ بدر ـ آنجا که شرایط لازم و منطقی پیروزی با همان معیارها و مقیاس‌هایی که سنّت‌های تاریخی برای موفقیت تعیین کرده است وجود داشت ـ پیروز شدند. از طرف دیگر، پس از جنگ مذکور، در جنگ احد، آنجا که شرایط به گونه‌ای ترتیب یافته بود که براساس قوانین و معیارهای سنّت تاریخ محکوم و مجبور به شکست می‌شدند، شکست خوردند: «اگر (در جنگ احد) آسیبی به شما می‌رسد، (در جنگ بدر) به آن گروه (دشمن) نیز آسیبی همانند آن رسیده است و این روزگاران پیروزی‌ها (را به تناوب) میان مردم می‌گردانیم…». (آل عمران:١۴٠)[9]

قرآن در این تقریر می‌خواهد بگوید که پس چنین مپندارید که پیروز شدن یک حق خدایی برای شما مسلمانان است؛ خیر، پیروزی یک حق طبیعی برای شماست تا آن اندازه و در صورتی که بتوانید شرایط لازم و کافی آن را براساس ٧٩ منطق سنّت‌های تاریخ ـ همان سنّت‌هایی که خداوند به طور تکوینی وضع کرده است، نه تشریعی[10] فراهم آورید و چون در غزوۀ احد شرایط پیروزی برایتان فراهم نبود، شکست خوردید.[11] حتی قرآن افقی دورتر را نشان می‌دهد و همین گروه انسانی، یعنی مسلمانان را که پاک ترین و بی آلایش ترین گروه‌ها در صحنه تاریخ بوده‌اند، تهدید می‌کند و این خطا را متوجه آنان می‌سازد که اگر وظیفه و رسالت خود را به انجام نرسانند، رسالت آسمانی تعطیل نخواهد شد؛ بلکه گروه دیگری جایگزین آنان خواهد شد؛ زیرا سنّت‌های تاریخی آنان را برکنار خواهد کرد و گروه‌های دیگری را که شرایط بهتر و برتری را برای ایفای نقش خود فراهم آورده باشند، یعنی شرایط لازم برای ارائه چهرۀ یک ملت شاهد و حاضر در صحنه را داشته باشند، بر سر کار خواهد آورد. بنابراین، این «استبدال» و جایگزینی در صورتی که امّت اسلام، شرایط حتمی «امت شهید» بودن را احراز نکنند، قطعی و لازم الاجرا است؛ همان گونه که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ…» (توبه: ٣٩) و «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ …» (مائده: ۵۴).[12]

سنّت شکست ناپذیری رسالت آسمانی

قرآن مجید در این باره می‌فرماید:

اگر برای جهاد بیرون نروید، خدا شما را به عذابی دردناک شکنجه می‌کند و گروهی دیگر را جایگزین شما می‌سازد و شما (نمی توانید) آسیبی به او برسانید و خداوند بر هر چیز تواناست.(توبه: ٣٩)

از این آیه شریفه به دست می‌آید که رسالت آسمانی که پیامبران در پی تحقق آنند، تحت سیطره اقبال و ادبار امت‌ها نیست. اگر امّت‌ها به رهبران دینی و آسمانی خیانت کنند و در مسیر حق و عدالت گام برندارند و در مبارزه با باطل از خود سستی نشان دهند، خداوند امّت دیگری را جایگزین آنها خواهد کرد که رسالت آنها را تعقیب کند و دین خدا را یاری رساند. همچنین در آیه‌ای دیگر آمده است:

ای کسانی که ایمان آورده اید! از شما هر کس که از دینش بازگردد، سپس خداوند گروهی دیگر را خواهد آورد که دوستش بدارند و او (نیز) آنان را دوست بدارد؛ در برابر مؤمنان نرم و فروتن و در برابر کافران تند و خشن باشند؛ در راه خداوند جهاد کنند و از سرزنش هیچ نکوهش گری پروا نداشته باشند. این موهبت خداست که به هر کس بخواهد می‌دهد و خداوند گشایش بخش داناست.(مائده: ۵۴)[13]

شهید صدر پس از بیان این مطلب که قرآن کتاب دگرگون سازی است و تغییر و تحول در بُعد عملی به دست انسان‌هایی است که آنها خود تحت سلطۀ قوانین تاریخ قرار دارند، به ضرورت ترسیم این قوانین برای هدایت انسان‌هایی که قصد تحول دارند اشاره می‌کند:

قسمت عملی برنامۀ تغییر و تحوّل (خروج از ظلمت به نور) یعنی بخش انسانی که باید این برنامه را در خود پیاده کند، در برابر سنّت‌ها و قوانین تاریخ تسلیم و مطیع است. از این رو، قرآن کریم باید در این زمینه رهنمودها و ترسیم‌هایی داشته باشد تا چهارچوب کلّی نظریۀ قرآنی و اسلامی در خصوص سنّت‌های تاریخ مشخص شود.[14]

اصل سنّت‌‌مند تاریخ در قرآن

در قرآن به گونه‌های مختلف به سنّت‌‌مند تاریخ اشاره شده است. یکی از آیاتی که اصل سریان سنّت‌های تاریخ را در میان امت‌های گذشته بیان می‌کند، این آیه است: «پیش از شما سنّت‌هایی بوده است. پس در روی زمین بگردید و بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان ـ دین و پیامبر خدا ـ چگونه بوده است».( آل عمران: ١٣٧)

این آیه، هم بر جریان سنّت‌ها و قوانین تاریخ تأکید دارد و هم بر پیگیری و پژوهش حوادث و رویدادهای تاریخی به منظور کشف و استخراج آن سنت‌ها و قوانین و عبرت گرفتن از آن حوادث و رویدادها پافشاری می‌کند.[15] در برخی آیات مصداق‌هایی از سنت بیان و تصریح شده است که این جزو قوانین تغییرناپذیر الهی است. «پیش از تو رسولانی مورد تکذیب واقع شدند. پس در برابر این تکذیب و اذیت و آزاری که شدند صبر و شکیبایی کردند تا آن گاه که یاری ما به آنان رسید. کلمات خدا را تغییردهنده‌ای نیست و پاره‌ای از اخبار پیامبران برای تو رسیده است». (انعام: ٣۴)

این آیه برای رسول خدا توضیح می‌دهد که بر او سنّت و قانونی جاری است که پیامبران گذشته نیز که با تجربۀ او آمیزش داشته‌اند و در معرض آن سنت و قانون بوده‌اند، بزودی نصر و یاری و پیروزی نهایی نصیبشان خواهد شد؛ ولی نصر و یاری و پیروزی نهایی شرایطی مانند صبر، پایداری، ثبات قدم و غیره دارد و از آنجا که تنها راه رسیدن به این نصر یا تحصیل این یاری و پیروزی، همین صبر و مقاومت است، می‌فرماید: «فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ … » (انعام: ٣۴).[16]

شهید صدر معتقد است «کلمه» در آیه مزبور نشانگر یک قانون و رابطه و سنّتی تغییرناپذیر است. از این روی، رابطۀ بین صبر و استقامت در راه دعوت الهی و نصرت و پیروی الهی را مصداقی از سنّت می‌شمارد:

بنابراین، خدا پیامی و «کلمه‌ای» دارد که در طول تاریخ هیچ گونه تغییر و تبدیلی در آن نیست و این پیام و «کلمه» بدون تغییر و تبدیل عبارت است از رابطۀ استوار و پیوند مستقیمی که بین نصر و پیروزی و یاری خداوند با مجموعه‌ای از شرایط و قضایا برقرار است و در خلال آیات پراکنده‌ای توضیح داده شده و به طور اجمالی در اینجا گردآوری شده است.[17]

سپس به آیات ذیل به منزلۀ نمونه‌ها و مصادیق سنّت استشهاد می‌کند: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً. اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً» (فاطر: ۴٢ ـ ۴٣).

«وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً. سُنَّۀ اللَّهِ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّۀ اللَّهِ تَبْدیلاً…» (فتح: ٢٢ ـ ٢٣).[18]

این آیات اصل قانونمندی تاریخ را به طور صریح بیان می‌کند.

قرآن و ترغیب به کشف قوانین تاریخ

شهید صدر می‌فرماید:

در بررسی قرآن مجید به آیات دیگری برخورد می‌کنیم که مسئله کاوش، مطالعه و اندیشیدن درباره حوادث و رویدادهای تاریخی را به منظور تحصیل یک نظریۀ مبتنی بر استقراء و با هدف استخراج و کشف قوانین و سنن، مورد تأکید و تحریض و ترغیب قرار می‌دهند. آیات زیر در همین زمینه است: «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَۀ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرینَ أَمْثالُها» (محمد: ١٠). «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَۀ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ…» (یوسف: ١٠٩). «فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَۀ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَۀ فَهِیَ خاوِیَۀ عَلى‏ عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَۀ وَ قَصْرٍ مَشیدٍ أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ» (حج٢٢/ ۴۵ ـ ۴۶).[19]

«وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحیصٍ. إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ» (ق۵٠/ ٣٧ ـ ٣۶).

از مجموع این آیات … به دست می‌آید قرآن به نحوی مؤکد بیان می‌کند که صحنۀ تاریخ دارای قوانین و سنن و ضوابطی است؛ درست مانند دیگر صحنه‌ها و میدان‌های جهان هستی که آیین‌ها و سنت‌های خاص خود را دارند.[20]

پیشگامی قرآن در هشدار به قانونمندی و دعوت به کشف سنت‌های تاریخ

از منظر شهید صدر، قرآن اولین کتاب آسمانی است که بشر را به سنت‌‌مند تاریخ هشدار می‌دهد و تشویق به کشف آنها می‌کند، و آنچه توجه دنیای غرب به این مقوله را نشان می‌دهد، متأخر و مرهون تأثّر از هشدارهای قرآنی است. به دیگر سخن، این مفهوم قرآنی، گشایش و فتح بزرگی از ناحیۀ این کتاب مقدس به شمار می‌آید؛ زیرا قرآن نخستین کتابی است که در دنیای فرهنگ و معارف بشری، بر این مفهوم ـ یعنی قانونمند و سنت دار بودن تاریخ ـ تأکید کرده، و اصرار بر قطعیّت، اطلاق و شمول آن دارد و از هر وسیلۀ قانع کننده و تفهیم کننده‌ای استفاده کرده است تا در برابر نظریۀ بی حساب بودن رویدادهای تاریخی یا نظریۀ اسلامی مستند کردن تفسیر رویدادها و حوادث تاریخ به جهان غیب ایستادگی کند.[21]

به تعبیر شهید صدر، انسان عادی و ابتدایی، زمانی حوادث و رویدادهای تاریخ را در قالب یک تودۀ متراکم، بر پایۀ تصادف و اتفاق تفسیر می‌کرد و گاهی بر اساس قضا و قدر و تسلیم پذیری در برابر اوامر خداوند متعال مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد؛ قرآن کریم خرد و اندیشۀ بشر را در این جهت بیدار می‌کند که صحنه تاریخ، سنّت‌ها و قوانینی دارد و تو به عنوان یک انسان برای آنکه انسانی فعّال، کارا و مؤثر باشی، باید آن سنن و قوانین را کشف کنی … تا بتوانی حاکم بر آنها باشی وگرنه محکوم آن سنن و قوانین خواهی شد… .

این فتح و گشایش پرارجی که قرآن کریم بیان می‌کند، همان زمینه‌ای است که فکر بشر را بیدار کرد و چند قرن بعد بدین ضرورت نائل آمد که حتماً بکوشد تا تاریخ را به صورت علمی بفهمد و این در شرایطی بود که هشت قرن از نزول قرآن می‌گذشت. شروع بدین ضرورت نیز به دست خود مسلمانان صورت گرفت چه ابن خلدون به تلاش در خصوص بررسی تاریخ و کشف سنن و قوانین آن پرداخت و حداقل چهار قرن بعد، فکر و اندیشۀ اروپاییان در آغاز باصطلاح نهضت بدین سو گرایید که همان مفهوم قرآنی را که مسلمان گم کرده و نتوانسته بودند در اعماق آن فرو بروند به دست آورند.[22]

از منظر این فیلسوف قرآنی تاریخ «این مفهوم قرآنی را مکتب‌های فکری غرب در اوایل دوران نهضت فرا گرفت و بحث‌ها و پژوهش‌های متنوع و مختلفی پیرامون شناخت تاریخ و فهمیدن سنّت‌ها و قوانین تاریخ در آنجا آغاز شد. بر این اساس، گرایش‌های ایدئالیستی، ماتریالیستی و میانه رو و مکتب‌های فکری متعددی پدید آمد که هر یک از آنها در جهت تبیین و تعیین قوانین و سنت‌های تاریخ تلاش و کوشش می‌کرد. شاید ماتریالیسم تاریخی مشهورترین این مکتب‌ها و گسترده ترین و مؤثرترین آنها در خود تاریخ به شمار آید. بنابراین، همۀ این جدّ و جهدهای انسانی در حقیقت ادامۀ همان بیدارسازی است که قرآن انجام داد و این مجد و عظمت اختصاصاً متعلق به قرآن است که برای نخستین بار این طرز تفکر را در صحنۀ بینش و شناخت بشر مطرح کرد.[23]

ضرورت آگاهی از سنن الهی

شاید برخی گمان کنند دانستن سنت‌های الهی حاکم بر تاریخ ضرورتی ندارد؛ این سنّت‌ها چه ما بدانیم و چه ندانیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم، در تاریخ جریان دارد و علم و جهل ما دربارۀ آنها در اعمال و رفتار و سرنوشت ما نقشی ندارد. شهید صدر این تفکر را نپذیرفته، معتقد است آگاهی از قوانین حاکم بر تاریخ و استثناناپذیر بودن آنها موجب می‌شود انسان توقعات و رفتار خود را بر اساس آن تنظیم کند و در مسیر زندگی به سعادت نایل آید و انرژی و نیرویش تلف نشده و توقع نابجا و خلاف قانون حاکم بر تاریخ از خدا نداشته باشد. از هنگام بیان سنّت امداد الهی و پیروزی اهل حق در صورت استقامت و تحمل شداید می‌فرماید:

پیروزی و یاری خداوند نزدیک است؛ ولی راه مخصوصی دارد (قرآن می‌خواهد اینطور بگوید) چه، یاری خدا و پیروزی، یک امر بخشیدنی نیست، به طور اتفاقی و تصادفی هم حاصل نمی شود. یک پدیده کور و بی هدف هم نیست. پیروزی و یاری خدا نزدیک است؛ ولی به جادّه آن هدایت شو؛ همان جاده‌ای که باید بدانی سنّت‌ها و قوانین تاریخ بر آن حاکم است و باید بپذیری که منطق تاریخ در آن جاری است. اینها را باید بدانی و باور کنی تا بتوانی نصر و یاری خداوند متعال را فراهم آوری.

گاهی ممکن است که دارو نزدیک بیمار باشد؛ اما اگر بیمار از آن معادلۀ علمی که ثابت کند این دارو میکروب بیماری اش را می‌کشد و از بین می‌برد، مطلع نباشد، نخواهد توانست این دارو را هر چند که نزدیکش هم باشد، مصرف کند. بنابراین، آگاهی از سنّت‌ها و آیین‌های تاریخ است که امکان پیروزی را در اختیار انسان قرار می‌دهد».[24]

تمایز قوانین تاریخ با سایر علوم از حیث طرح در قرآن

از منظر شهید صدر «سنن و قوانین تاریخ با قوانین فیزیک، شیمی، هیأت و علوم جانوری و گیاهی تفاوت دارد؛ چه اینکه این گونه سنّت‌ها و قانون‌ها داخل در محدودۀ تأثیر مستقیم روی کار تاریخ نیستند؛ ولی آن قوانین و سنن تاریخی مستقیماً روی کار تغییر و دگرگون سازی ـ در بعد انسانی و بشری ـ تأثیر دارند. بدین لحاظ، ناگزیر باید از قرآن این انتظار را داشته باشیم که در این خصوص، خطوط کلّی و نظریات عمومی را ارائه دهد».[25]

محدودۀ طرح قوانین تاریخ در قرآن

شهید صدر پس از بیان ضرورت ترسیم قوانین حاکم بر تاریخ در قرآن برای دگرگون سازی جامعه، انتظار کشف تمام جزئیات تاریخ و قوانین آن را امری ناشایست می‌داند:

این نیز شایسته نیست که متوقع باشیم قرآن به یک کتاب درسی در زمینۀ علم تاریخ و قوانین مبدّل شود؛ به گونه‌ای که تمام جزئیات و موارد تفصیلی تاریخ و قوانین آن را ـ حتّی آن جزئیات و مواردی که پیامبر(ره) در کار تطوّر و تحوّل جامعه به انجام آنها مبادرت نورزید ـ را در برداشته باشد …. قرآن در محدودۀ دگرگون سازی عملی جامعه، پیام‌های خود را در ارتباط با صحنۀ تاریخ بیان می‌کند و سنّت‌ها و قوانین تاریخ را در حدّی که اقدامات عملی پیامبر(ره) برای دگرگون سازی را روشن کند و به میزانی که توجیه کننده، هدایتگر و آفرینندۀ یک بصیرت و آگاهی مناسب جهت رویدادها، شرایط و اوضاع و احوال باشد، بیان می‌دارد.[26]

این سخن بیانگر آن است که از منظر این دانشمند بزرگ، همۀ قوانین حاکم بر تاریخ در قرآن بیان نشده است؛ بلکه تنها قوانینی را که دانستن آنها موجب می‌شود عناصر انقلابی اقدام‌های پیامبر(ره) در جهت تحول را درک کنند و خود نیز با توجه به همین قوانین در جهت اصلاح جوامع عمل کنند، طرح کرده است. بنابراین، سنّت‌ها و تاریخ‌های بیان شده در قرآن توجیه گر حرکت رسول خدا(ره) و چراغ فروزانی برای رهروان راه او به شمار می‌آیند؛ اما تمام سنّت‌های تاریخ را تشکیل نمی دهند، و امکان یافتن و راه کشف سنّت‌های دیگر برای محققان باز است.

سنت‌های تاریخی درقرآن

شهید صدر بعد از بیان امکان و ضروت طرح قوانین تاریخ در قرآن، برای هدایت و راهنمایی انسان‌های اهل حق در جهت اصلاح اجتماعی و خروج مردم از ظلمات به سوی نور، اصل قانونمندی تاریخ از منظر قرآن را مسلم گرفته و به گونۀ بیان قوانین حاکم بر تاریخ در قرآن می‌پردازد. ایشان سه شیوۀ بیان را در قرآن معرفی می‌کند، و پس از آن، به برخی از سنّت‌های حاکم بر تاریخ اشاره می‌کند:

قرآن مجید طی آیات مختلفی، به زبان‌های متفاوت و متعدّد در مقام توضیح و متبلور ساختن این حقیقت که تاریخ قوانین و سننی دارد برآمده است…

١. در پاره‌ای از آیات با ریخت و ساختار کلی آمده است، یعنی به طور کلّی به سنّت تاریخی معینی اشاره شده است.

٢. در برخی از آنها در سطح عمومی یعنی به صورت مورد و مصداق و نمونه مطرح شده است.

٣. و در گروه سوم از آیات، وادار کردن به استقرای شواهد تاریخی و کاوش و جست وجوی استقرایی آنها به منظور دست یافتن به سنّت تاریخی دیده می‌شود».[27]

در ظاهر شهید صدر درصدد بیان و ارائه شواهد قانونمندی تاریخ از منظر قرآن است؛ ولی در عمل پس از بیان شیوۀ بیان سنّت‌‌مند تاریخ در قرآن مجید، به شرح برخی سنّت‌های الهی حاکم بر تاریخ به شیوه اول و دوم می‌پردازد.

الف) بیان سنّت بصورت معین

شهید صدر چند سنّت ذیل را به منزلۀ مصداق‌های معین بیان یک سنّت در قرآن معرفی می‌کند.

١. «اجل» همگانی یک جامعه

برخی از آیات قرآن مجید از مرگ امّت‌ها خبر می‌دهند و یکی از سنّت‌های الهی را نابودی امّت‌ها مطرح می‌کنند؛ یعنی همان گونه که عمر هر انسانی آغاز و انجامی دارد، جوامع نیز عمر داشته و پس از پایان یافتن عمرشان، به مرگ مبتلا می‌شوند. به این دو آیه توجه کنید:

ـ «لِکُلِّ أُمَّۀ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَۀ وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (یونس: ۴٩).

ـ «وَ لِکُلِّ أُمَّۀ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَۀ وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف: ٣۴).

در این دو آیه شریفه ملاحظه می‌کنیم که «اجل» به «امت»، یعنی به وجود دسته جمعی تودۀ مردم نسبت داده شده است و نه به این یا آن فرد خاص. بنابراین، غیر از اجل فردی، یعنی مقطع زمانی محدود و حتی انفرادی که هر انسانی به مثابه یک فرد دارد، اجل و موعد دیگری هم هست که با وجود دسته جمعی افراد مرتبط است و این وجود دسته جمعی، جامعه‌ای را تشکیل می‌دهد که افراد آن یک امت واحد قومی بوده؛ از طریق روابط و پیوندهای مبتنی بر اصول و آرمان‌های برخاسته از نیروها و استعددهاشان با یکدیگر تماس و ارتباط دارند. قرآن از جامعه‌ای با این شرایط و مشخصات تعبیر به «امّت» می‌کند[28] و آن را دارای مرگ و زندگی و حرکت می‌داند.[29]

غیر از دو آیۀ یاد شده، آیات ذیل نیز دارای همین پیام هستند:

«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَۀ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ * ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّۀ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ» (حجر: ٣ـ ۴)؛ (هیچ جامعه‌ای را نابود نکردیم مگر اینکه دارای سندی مشخّص بود. هیچ امّتی از اجل خود به پیش و پس نمی افتند»

ـ «ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّۀ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ» (مؤمنون: ۴٣).

بدین ترتیب، همان گونه که می‌بینیم، یک فرد به دلیل اینکه حرکت و پویایی دارد، پس زنده است و سپس می‌میرد. جامعه و امت نیز واحدی زنده است و سپس گرفتار مرگ و نابودی می‌شود و همان گونه که مرگ یک فرد، تابع و تحت تأثیر قانون و أجل و سنّت معینی است که فرا می‌رسد، امت‌ها و جامعه‌ها نیز دارای أجل‌ها، موعدها و مقاطع زمانی دقیق و معینی هستند و قوانین و سنّت‌هایی وجود دارد که أجل هر امت یا جامعه را تعیین می‌کند.[30]

٢. سنّت مرگ و زندگی جوامع

بازگشت این سنّت همان گونه که خود شهید صدر در انتها اشاره می‌کند، به همان سنّت أجل جوامع است؛ لکن از آنجا که مؤلف آن را به صورت جداگانه مطرح کرده است، ما نیز از همین روش استفاده می‌کنیم:

آیا در حقیقت آسمانها و زمین و هر چیز که خدا آفریده است ننگریسته‌اند و (نمی اندیشند که) شاید اجل و موعدشان نزدیک شده باشد، پس به چه سخنی غیر از این ایمان می‌آورند. (اعراف: ١٨۵)

ظاهر این آیه به اجل و مقطع زمانی و موعدی اشاره می‌کند که انتظار می‌رود نزدیک باشد یا مردم را تهدید می‌کند و اخطار می‌دهد که نزدیک است و فاصلۀ چندانی ندارد. این همان اجل اجتماعی و موعد و مقطع زمانی جامعه است، نه اجل فردی؛ زیرا یک جامعه همگی معمولاً یکجا و در یک وقت نمی میرند و این جامعه بر اساس وجود معنوی و کلی خود ممکن است اجلش نزدیک شود. پس اجل اجتماعی، حالتی است دامنگیر یک جامعه؛ نه عارض بر این فرد یا آن شخص. دلیل آن هم این است که اگر با عینک فردی مردم را مورد بررسی قرار دهیم و به مثابه یک فرد مطالعه کنیم، معمولاً اجل فردی هر کس با دیگری تفاوت و اختلاف دارد؛ ولی اگر با عینک اجتماعی به مردم بنگریم و آنان را به عنوان یک مجموعه واحد مربوط به یکدیگر در ظلم و عدل و شادی و غم در نظر بگیریم، یک اجل و یک مقطع زمانی بیشتر نخواهد داشت. این همان اجل اجتماعی و موعد محتوم یک جامعه است. بدین ترتیب، آیه شریفه‌ای که مطرح شد نیز از نظر دلالت در سیاق آیات پیشین قرار می‌گیرد».[31]

٣. سنت کیفر دنیوی جوامع

شهید صدر با استشهاد به برخی آیات معتقد است جوامع در همین دنیا عذاب می‌شوند و این عذاب تنها شامل کسانی که مرتکب اعمال ظالمانه شده‌اند، نمی شود؛ بلکه حتی بی گناهان را نیز دربرمی گیرد.

پروردگارت آمرزنده و پر مهر است. اگر آنان را به دستاوردهایشان مؤاخذه کند، در عذابشان تسریع خواهد کرد؛ امّا موعدی دارند و غیر از او پناهگاهی نخواهند یافت، و آن جوامع را چون ستم کردند، نابودشان کردیم و برای نابودی شان موعدی مقرر داشتیم».(کهف: ۵٨ ـ ۵٩)[32]

یا اینکه می‌فرماید:

اگر خداوند مردم را به دستاوردهایشان مؤاخذه می‌کرد، بر پشت زمین جنبده‌ای را وا نمی گذاشت؛ ولی آنان را تا موعد مقرر به تأخیر می‌اندازد. پس چون موعدشان فرا رسد، به یقین که خداوند به بندگانش بیناست». (فاطر: ۴۵)

از این آیه شریفۀ می‌توان استفاده کرد که تاریخ و جامعه غیر از تک تک افراد، بر اثر اعمال ناشایست خود مستوجب عذاب خواهند شد. در چنین صورتی وقتی عذاب الهی نازل می‌گردد، کل جامعه را در بر می‌گیرد.[33]

قرآن کریم در این دو آیه شریفه از آن سخن به میان آورده است که اگر خداوند متعال می‌خواست مرم را به سبب ناروایی‌ها و ظلم و ستم‌هایی که مرتکب شده‌اند و به خاطر آنچه انجام داده‌اند و حاصل کار زشت و نکوهیده شان، مورد بازخواست و مؤاخذه قرار دهد، در سطح همۀ توده‌های مردم هیچ جنبنده‌ای را فروگذار نمی کرد؛ یعنی همه را نابود و هلاک می‌فرمود.

سپس یک پرسش مقدر را مطرح کرده و به آن پاسخ می‌دهد: « تصور این مفهوم قرآنی که از آیات مذکور استفاده می‌شود، شاید دشوار باشد؛ چرا که همۀ مردم معمولا ستمگر و ظالم نیستند. در میان همین مردم، پیامبران، امامان و جانشینان آن بزرگواران نیز وجود دارند. پس آیا می‌توان موضوع را به پیامبران و پیشوایان عادل و صالح مؤمنان تعمیم داد و آن شخصیت‌های والا را نیز مشمول هلاک و نابودی تصور کرد؟».[34]

شهید صدر در پاسخ به این پرسش ابتدا می‌فرماید شمول این آیه موجب شده است تا برخی با استشهاد به این دو آیه، از اصل عصمت انبیاء انتقاد کنند و به دنبال آن، به عذاب اخروی انبیا تن دهند.[35] ولی ایشان معتقد است این آیات ناظر به عذاب دنیوی جوامع است و عذاب دنیوی جوامع بر خلاف عذاب اخروی، به تصریح قرآن مجید، شامل بی گناهان نیز می‌شود و با عصمت انبیا و امامان علیهم السلام منافاتی ندارد. آنچه با عصمت منافات دارد، عذاب فردی اخروی است که تنها بر اثر گناه و عصیان محقق می‌شود. از این روی، می‌فرمایند: «حقیقت امر این است که این دو آیه سخن از کیفر دنیایی می‌گویند نه عقوبت و کیفر در آخرت».[36]

تفسیر شهید صدر دربارۀ شمول عام عذاب بر همۀ افراد جامعه در دو آیۀ شریفۀ (کهف: ۵٨ ـ ۵٩ و فاطر: ۴۵) بدین صورت است:

سخن از نتیجۀ طبیعی و پیامد قهری دستاوردهای یک امّت و یک جامعه از کانال ستم و سرکشی و طغیان است که در چنین صورتی، این پیامد طبیعی صرفاً دامنگیر فقط یک گروه خاص از آن جامعه یعنی ظالمان و ستم پیشگان نخواهد بود؛ بلکه همۀ افراد و اعضای آن را با آنکه هویت هر یک از آنان و نحوۀ رفتار و سلوک آنان مانند یکدیگر نیست، دربر می‌گیرد. ما می‌بینیم آنجا که ملت بنی اسرائیل به علت ظلم و طغیان و تمردی که مرتکب شده است، گرفتار و فاجعۀ سرگردانی و راه گم کردن می‌شود، این تنها ستمگران و ظلم پیشگان از بنی اسرائیل نیستند که بدین بلا در می‌افتند، بلکه این بلا و گرفتاری شامل شخصیتی چون موسی(ره) هم می‌شود که پاک ترین، وارسته ترین و دلیرترین مردم در صحنۀ رویارویی با ظلم و طاغوت‌ها بود.[37]

شهید صدر در ادامه به ابتلای جامعۀ اسلامی به خلیفۀ ظالمی چون یزید بر اثر انحراف و کجروی مثال می‌زند:

کسی مانند یزیدبن معاویه بر مسند خلافت وحکومت آن تکیه می‌زند و بر خون و مال و ناموس و عقایدشان فرمانروایی می‌کند. این فاجعه و این بلا در آن هنگام فقط بر سر ظالمان و بدکاران از جامعه مذکور فرود نیامد؛ بلکه حتی شامل امام حسین(ره) نیز شد که پاک ترین، بهترین، وارسته ترین و عالی ترین مردم بود. آری، فاجعۀ حکومت عنصر فاسدی چون یزید، امام معصومی چون امام حسین(ره) را نیز در تنگنا قرار داد و آن بزرگوار و یاران و خاندانش را گرفتار آن کشتار بی رحمانه و قساوت آمیز ساخت.[38]

سپس برای صحت مدعای خود به دو آیه دیگر از قرآن استشهاد می‌کند: «بر اساس این منطق و این سنّت، چون در دنیا بر جامعه‌ای عذابی وارد شود، قانون و سنّت تاریخ چنین ایجاب می‌کند که این عذاب فقط شامل بدکاران و ستمگران آن اجتماع نمی شود و همه طبقات را فرا می‌گیرد و از همین روست که قرآن کریم می‌فرماید: بپرهیزید از آشوبی که البته تنها به ستم پیشگان شما نمی رسد و بدانید که خداوند سخت کیفر دهنده است.(انفال: ٢۵)

شهید صدر این آیه را با آیۀ شریفه «هیچ حاملی بار گناه دیگری را برنمی دارد»( فاطر: ١٨) مقایسه کرده، نتیجه می‌گیرد که کیفر آخرت همواره بر سر عامل مستقیم گناه وارد می‌شود؛ ولی کیفر دنیایی حوزه‌ای گسترده تر را فرا می‌گیرد و سطحی وسیع تر از آن را تحت تأثیر قرار می‌دهد. بدین ترتیب، دو آیۀ کریمه‌ای که مطرح شد کهف: ۵٨ ـ ۵٩ و فاطر: ۴۵ سخن از سنّت‌های تاریخ می‌گوید نه از عقوبت و عذاب اخروی یا کیفر بر براساس موازین و مقیاس‌های روز رستاخیز».[39]

۴. فروپاشی جوامع بر اثر طرد پیامبران

به باور شهید صدر، یکی از سنّت‌های معین در قرآن، سنّت فروپاشی جوامع بر اثر طرد انبیای الهی است. البته مقصود ایشان از فروپاشی، همان از بین رفتن انسجام اجتماعی آنهاست. ایشان برای اثبات مدعای خود به آیه ذیل استشهاد می‌فرماید: «نزدیک بود که تو را از آن سرزمین آواره کنند تا بیرونت سازند و در آن صورت چیزی پس از تو نمی زیستند. سنّت فرستادگان ما پیش از تو نیز همین بود و در سنّت ما تغییری نمی یابی» (اسراء: ٧٧ ـ ٧۶) سپس در تبیین این سنّت در آیۀ مزبور می‌فرماید:

مردم مکه تلاش می‌کنند تو را از آنجا برکنند تا آن دیار را ترک گویی؛ چرا که از نابود کردن تو و سخن و پیام و دعوت و مأموریت تو ناامید شده‌اند و بدین جهت یک راه بیشتر برای آنان نمانده است و آن اینکه تو را از مکّه بیرون کنند… در چنین حالتی، مخالفان، دیری نخواهند پایید و زود از بین خواهند رفت. منظور از دیر نپاییدن و زود از میان رفتن این نیست که عذابی از آسمان بر آنان نازل خواهد شد؛ چه اینکه مردم مکه پس از نزول این آیۀ شریفه، او را در خصوص ادامۀ اقامت در آن شهر به تردید و وحشت انداختند و به دنبال آن، پیامبر از مکه خارج شد. او که در مکه پناهگاه و امنیتی نداشت، آن شهر را به مقصد مدینه ترک کرد و عذابی هم از آسمان بر اهل مکه نازل نشد.

مقصود از دیر نپاییدن ـ به احتمال بیشتر ـ این است که آن مردم پس از اخراج رسول خدا(ره) به صورت یک جمعیت مخالف مقاوم باقی نخواهند ماند؛ یعنی موقعیت اجتماعی آنان ـ و نه موقعیت مردمی و بشری آن جامعه ـ در هم خواهد ریخت و نتیجۀ عمل ناپسند آنان ـ که طرد و اخراج پیامبر باشد ـ فرو پاشیدن کیان اجتماعی و از بین رفتن انسجام و هم گرائی آن جمعیّت خواهد بود. در این صورت، دیری نخواهد پایید؛ چرا که این پدیدۀ نبوت که مخالفان و دشمنان متشکل آن نتوانستند محاصره اش کنند، بزودی مخالفان و دشمنانش را به عنوان یک هدف به لرزه و تزلزل خواهد افکند و آن جامعه را تکان خواهد داد و این موضوعی بود که عملاً به وقوع پیوست.

مردم مکّه پس از اخراج و طرد رسول خدا(ره) از آن شهر، دیری نپاییدند و طولی نکشید که مکّه موقعیّت خود را به عنوان کانون مبارزه و مخالفت با آن حضرت، از دست داد و سالی چند نگذشت که تبدیل به بخشی از دارالاسلام شد و در قلمرو دولت اسلامی جا گرفت. این است که آیۀ شریفۀ مورد بحث یکی از سنّت‌های تاریخی را مطرح می‌کند و با تأکید می‌گوید: «وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً؛ در سنت ما تغییری نمی یابی».[40]

ب. بیان سنّت در قالب مصداق

شهید صدر به برخی از سنّت‌ها اشاره می‌کند که در قرآن به صورت مصداق بیان شده است:

١. سنت تأثیر زیربنایی انسان در تغییرهای اجتماعی

برخی مکتب‌های بشری اراده و اختیار انسان را مقهور اراده و اختیار جامعه، و اراده افراد را محکوم اراده جامعه و تاریخ می‌دانند. به دیگر سخن، افراد را روبنا و جامعه و تاریخ را زیربنای تغییرهای تاریخ می‌شمارند.[41] لکن شهید صدر معتقد است از منظر قران یکی از سنّت‌های الهی در تاریخ این است که تغییرهای اجتماعی به دست انسان‌ها و با اراده و اختیار افراد انجام می‌شود، نه جامعه و تاریخ. بنابراین، نه تنها اراده افراد محکوم اراده جامعه نیست، بلکه انسان‌ها سنگ بنای تغییرهای اجتماعی به شمار می‌آیند. به این آیه توجه کنید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏…» (رعد: ١١).

شهید صدر با توجه به آیه مزبور می‌فرماید: «محتوای درونی و روانی و فکری انسان زیربنا، و وضع اجتماعی روبنا را تشکیل می‌دهند. این روبنا جز به تبع تغییر در پایه و دگرگونی در زیربنا، تغییر و دگرگونی نخواهد پذیرفت.

آیۀ اخیر رابطۀ بین وضع روحی، معنوی و فکری انسان با وضع اجتماعی، و به سخن روشن تر رابطۀ بین درون و بیرون انسان را مطرح می‌کند. بیرون انسان را عوامل درونی او می‌سازد و با درون مرتبط است. از این روی، اگر درون جامعه تغییر کند، وضع خارجی و برونی جامعه و مناسبات اجتماعی و معیارهای برقراری روابط اجتماعی افراد جامعه با یکدیگر نیز تغییر خواهد یافت و دگرگون خواهد شد. پس این یک سنّت تاریخی و یکی از قوانین و آیین‌های تاریخ است که پایه و زیربنا را با روبنا پیوند می‌دهد. به این آیه شریفه نیز توجه کنید: « ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَۀ أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»(انفال: ۵٣).[42]

٢. سنّت یاری و نصرت اهل حق

خداوند می‌فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّۀ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ» (بقره: ٢١۴).

شهید صدر بر این باور است که این آیه بیانگر سنت یاری و نصرت الهی به مؤمنان پس از تحمل سختی‌ها و استقامت در راه حق است و بر این نکته تأکید می‌کند که نصرت الهی و پیروزی و راه یافتن به بهشت برای هر امت مؤمنی حاصل نمی شود؛ بلکه تنها برای کسانی حاصل می‌شود که در راه حق استقامت، و سختی‌های تکان دهنده را تحمل می‌کند از این روی، می‌فرماید:

در اینجا قرآن این مسئله را که مسلمانان امیدوار باشند سنّت تاریخ دربارۀ آنان استثناپذیر باشد، نفی و انکار کرده، این پرسش را مطرح می‌کند که آیا با توجه به اینکه شما به آن شرایط زیستی که جامعه‌های پیشین (که پیروز شدند و به بهشت دست یافتند) با همۀ سختی‌ها و فشارها و ناملایمات در حدّ زلزله و تشنّج شدیدی ـ به تعبیر قرآن ـ که گرفتار آمدند، دچار نشده اید که این طمع را در دل می‌پرورانید سنّت و قانون و آیین تاریخ دربارۀ شما استثنا قائل شود و پیروز و کامیاب وارد بهشت شوید؟[43]

سپس می‌فرماید:

حالاتی دشوار و طاقت فرسا چون «بأساء» (جنگ) و «ضرّاء» (قحطی) که در صورت گسترده تر و عمیق تر شدن به سطح زلزله و تکان‌های شدید جامعه را متلاطم می‌کند، در حقیقت به منزلۀ مدرسۀ یک جامعه و امتحان و آزمایشی از اراده و تصمیم یک ملّت و امّت است تا میزان مقاومت و ثبات و پایداری آن به محک تجربه درآید و به تدریج بتواند قدرت و توان لازم برای «امّت وسط» شدن در جهان و در میان مردم جهان را به دست آورد.[44]

٣. مبارزه پیامبران با خوش گذرانان

شهید صدر معتقد است یکی از سنّت‌های تاریخ مبارزه پیامبران و مترفان و مسرفان است. ایشان در دو بخش کتاب به این سنّت می‌پردازد؛ ابتدا در بحث سنت‌هایی که در قالب مصداق بیان شده‌اند و سپس در بحث سمبل‌های ساختگی. ایشان در این باره به آیات متعددی که بیانگر درگیری این گروه با پیامبران است استشهاد می‌کند: «وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَۀ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ. وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ» (سبأ: ٣۵ـ ٣۴).

در طول تاریخ رابطه‌ای نیز بین مقام نبوّت و موقعیت اعیان و اشراف و خوش گذرانان و اسراف پیشگان هر جامعه و ملّتی وجود داشته است. این رابطه یک سنّت تاریخی و یکی از قوانین و آیین‌های تاریخ را می‌نمایاند و نه یک پدیده را که به طور مقطعی و تصادفی در تاریخ روی داده باشد؛ زیرا اگر تصادفی و اتفاقی بود و سنّت همیشۀ تاریخ نبود، به صورت کلّی و فراگیر مطرح نمی شد: «وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَۀ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها…».[45]

بنابراین، یک رابطۀ منفی در حدّ طرد و نفی و تعارض بین موقعیت اجتماعی نبوت و موقع اجتماعی مترفان وجود دارد. در حقیقت، این رابطه به نقش پیامبری در جامعه و نقش اعیان و اشراف خوش گذران و اسراف پیشه در جامعه بستگی دارد. در واقع، بخشی از یک دید کلّی و موضوعی یک جامعه را تشکیل می‌دهد … نقیض طبیعی امر نبوت و پیامبری، عبارت است از جایگاه و موقعیت اجتماعی اعیان و اشراف و خوش گذرانان.

در آیۀ شریفه زیر نیز خداوند می‌فرماید:

«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَۀ أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً. وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً بَصیراً» (اسراء: ١٧ ـ ١۶). در این آیه نیز رابطه‌ای معیّن میان ظلم و ستمی که غلبه و سیطره می‌یابد با نابودی و هلاکتی که جامعه شدیداً به سوی آن کشیده می‌شود، مطرح شده است. این رابطه نیز ـ همان گونه که آیه مزبور تأکید می‌کند ـ رابطه‌ای مطلق و فراگیر در طول تاریخ است که سنّتی از سنن و قوانین تاریخ را تشکیل می‌دهد».[46]

ایشان با استناد به اینکه دین نابودگر سمبل‌های دروغین در جامعه و تاریخ است و نابودی سمبل‌های مذکور با منافع اشراف و خوش گذرا ن‌ها سازگاری ندارد، می‌فرماید:

درست در همان موقعی که هر یک از این سمبل‌های دروغین در خلال شرایط تغییر و تحوّل خود ـ بنحوی که قبلاً شرح دادیم ـ به یک تندیس تبدیل می‌شود، گروهی از مردم به دلیل اینکه منافع ، موجودیت مادی و دنیایی و امکانات عیاشی و خوش گذرانی آنان بستگی به بقای آن سمبل تندیس شده پیدا کرده و با آن گره خورده است، حامیان و مدافعان طبیعی یک سمبل می‌شوند. این گروه که ارتباط مصلحتی و پیوند تاکتیکی با تندیس معیّنی برقرار کرده‌اند، از این جهت همیشه رودرروی پیامبران می‌ایستند تا از منافع خود و از امور دنیوی و شرایط خوش گذرانی و اعیان و اشرافی خویش پشتیبانی کنند.[47]

شهید صدر معتقد است این درگیری و رویارویی فراگیر تنها یک امر عادتی و اتفاقی نیست؛ یعنی این طور نیست که به طور استثنا یک گروه از مترفان در تاریخ با پیامبران همراه گردند؛ بلکه یک سنّت استثناناپذیر است. از این روی، در ادامه می‌فرماید:

قرآن کریم در همین زمینه پرده از روی یکی از سنّت‌ها و قوانین تاریخ برداشته است و آن اینکه پیامبران، همواره با طبقه اشراف و خوش گذران جامعۀ خود به عنوان یک قطب مبارزاتی رویاروی بوده‌اند و این گروه همیشه در مقابل پیامبران جبهه گیری و صف آرائی کرده‌اند. برای اینکه پرواضح است پس از تغییر حالت یک سمبل و تبدیل آن به یک تندیس، چه کسی از آن بهره برداری می‌کند؟ همان کس که در جمع اشراف و خوش گذرانان جامعه است و همان اشراف و ثروت اندوزانی که به حساب تودۀ مردم عیاشی می‌کنند و وجود آن تندیس را بهانه و توجیه کنندۀ وجود خویش در جامعه قرار داده‌اند. بدین ترتیب، طبیعی خواهد بود که این طبقۀ اعیان و اشراف و خوش گذران و این گروه همیشه برخوردار، در خط مخالف پیامبران قرار گیرند و این موضوعی است که ما در این سخنان خداوند متعال ملاحظه می‌کنیم.[48]

ایشان در این فراز افزون بر آیۀ ٣۴ و ٣۵ سورۀ سبأ، به آیات ذیل استشهاد می‌فرماید:

«و کذلک ما أرسلنا من قبلِک فی قَریَه من نذیر إلا قال مُترَفُوها إنّا وجدنا آبائَنا علی أمَّه و إنّا علی آثارهم مُقتَدون …».

«سأَصرِف عن آیاتی الّذین یَتَکبَّرون فی الأرض بغیر الحقّ و إن یَرَوا کلَّ آیه لایُؤمِنُوا بها و إن یَرَوا سبیلَ الرُّشدَ یتَّخِذُوه سبیلا ذلک بأنّهم کَذَّبُوا بآیاتنا و کانُوا عنها غافلین».

«وقال المَلأُ من قومه الّذین کَفَرُوا و کَذَّبُوا و أَترَفناهم فِی الحَیاهِ الدُّنیا ما هذا إلا بَشَر مِثلُکم یأ کل مِمَّا تأکلون منه و یَشرَبُ مِمَّا تَشرَبُون…» (مؤمنون: ٣٣).[49]

۴. سنّت تأثیر عدالت در رفاه اجتماعی

یکی از قوانین حاکم بر تاریخ این است که رعایت تقوا و دستورهای دینی موجب افزایش نعمت‌های مادی و معنوی می‌شود. شهید صدر با استناد به سه آیۀ مزبور، این سنّت را بیانگر تأثیر عدالت در توزیع و عمل به دین در گسترش تولید و رفاه مادی جامعه می‌داند؛ خداوند می‌فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراۀ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ …» (مائده: ۶۶)

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف: ٩۶)

«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَۀ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن: ١۶)

این سه آیه نیز از رابطه‌ای معیّن سخن به میان می‌آورد. این رابطه عبارت است از رابطۀ بین پایداری و اجرای احکام خدا و پیاده کردن اوامر الهی در صحنۀ عمل با فراوانی خیرات و برکات و تولید. اگر بخواهیم به زبان امروز مطرح کنیم، باید بگوییم رابطۀ بین عدالت در توزیع و فراوانی تولید. در اینجا ملاحظه می‌شود که قرآن کریم با تأکید این منطق را مطرح می‌فرماید که اگر در جامعه‌ای عدالت در توزیع حاکم باشد، محصول و نتیجۀ مستقیم آن، فراوانی تولید خواهد بود.

قرآن، عدالت در توزیع را یک بار با عبارت: «لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَۀ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً… » و یک مرتبه نیز با عبارت: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا…» و بار دیگر با عبارت: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراۀ وَ الْإِنْجیلَ…» بازگو می‌کند»[50]

ایشان پس از بیان این سنّت به شرح بیشتر این سنّت می‌پردازد:

دلیل این رابطه ـ یعنی رابطه بین عدالت در توزیع و فراوانی تولید ـ هم این است که ادیان آسمانی برای برقرار کردن عدالت در توزیع و به منظور ایجاد روابط عادلانه در توزیع آمده‌اند. اگر جامعه، عدالت توزیع را رعایت کند و موازین آن را در نظر بگیرد، نه تنها از جهت ثروت حاصله گرفتار تنگنا نخواهد شد و مردم از این جهت به فقر و تنگدستی نخواهند افتاد، بلکه حتی ثروت و مال و خیرات و برکات جامعه، افزایش هم خواهد یافت؛ ولی مردم چنین می‌پندارند که عدالت در توزیع موجب فقر و تنگدستی مردم می‌شود. در حالی که براساس قانون و سنّت تاریخ، حقیقت و واقعیت عکس این برداشت را مورد تأکید قرار می‌دهد. سنّت تاریخ به تأکید می‌گوید که پیاده کردن ادیان و مذاهب الهی و آسمانی و کاربرد جدّی و محکم دستورها و احکام دینی در روابط توزیع، همیشه و به طور مستمر فراوانی تولید، ازدیاد محصول و افزایش ثروت را به بار می‌آورد و نهایتاً به گشایش درهای خیر و برکت از آسمان و زمین بر روی مردم منتهی می‌شود و این نیز یکی دیگر از سنّت‌ها و قوانین تاریخ است.[51]

نتیجه

در مجموع نوآوری‌های شهید صدر در فلسفۀ تاریخ از منظر قرآن مجید را که بیشتر حول محور سنت‌های الهی در تاریخ مطرح شده است، بدین شرح می‌توان بیان کرد:

الف) یکی از نوآوری‌های شهید صدر شیوۀ پاسخ دادن وی به بحث امکان استخرج سنت‌های تاریخی از قرآن است. معمولاً عالمان اسلامی با تکیه بر دستورهای قرآن مجید به عبرت آموزی از سرگذشت پیشینیان و بیان آنها و اموری این چنین به اثبات امکان مذکور می‌پردازند؛ ولی شهید صدر با توجه به هدف از قرآن در دگرگون سازی جوامع، توضیح سنّت‌ها و قوانین حاکم بر تاریخ را برای مؤمنان یک ضرورت عقلی می‌شمارد.

ب) معین کردن محدودۀ بیان سنت‌های تاریخ در قرآن، از دیگر نو آوری‌های شهید صدر است.

ج) طرح بحث شیوۀ بیان سنن تاریخی در قرآن، از دیگر ویژگی‌ها و ابتکارهای ایشان به شمار می‌آید.

د) طرح بحث و بیان ویژگی‌های سنّت‌های الهی از دیگر نوآوری‌های این شهید است؛ به گونه‌ای که در آثار دیگر عالمان دینی دیده نشده است و اگر کسانی بعدها آن را مطرح کرده‌اند، با اقتباس از شهید صدر بوده است.

ه‍) قرآن برای اولین بار بر قانونمندی تاریخ تأکید ورزیده و بشر را به آموختن و کشف این قوانین و عبرت آموزی از آن ترغیب کرده است. در حالی که دنیای غرب چندین قرن بعد از قرآن متوجه این حقیقت شده، و به کشف قوانین حاکم بر تاریخ اهتمام ورزیده است.

و) هر جامعه‌ای مانند افرادش عمر، مرگ و زندگی دارد و زندگی جوامع به برقراری انسجام اجتماعی شان، و مرگ شان به تفرقه و جدایی شان بستگی دارد.

جوامع افزون بر کیفر اخروی، در این دنیا نیز مورد عقاب و عذاب الهی قرار می‌گیرند. امت‌هایی که از پیامبران شان روی برمی گردانند، به فروپاشی انسجام اجتماعی مبتلا می‌شوند.

از منظر قرآن، زیربنای دگرگونی‌های اجتماعی، انسان‌ها و تغییرهای درونی آنهاست. به دیگر سخن، تحول، صورت اجتماع روبنا و روح افراد زیربنای تغییرهای اجتماعی می‌باشند.

ی) یکی از سنن الهی حاکم بر تاریخ، نصرت و پیروزی اهل حق در مبارزه با اهل باطل است؛ ولی این سنّت مشروط به پایمردی و تحمل شداید و بلاها و استقامت در میدان جهاد با کفر است.

ک) منازعه مترفان و خوش گذرانان با صاحبان دعوت آسمانی از سنت‌های حاکم بر تاریخ است.

به رغم پندار مادی گرایان، رعایت عدالت در توزیع درآمدهای جامعه موجب افزایش تولید و محصولات و رفاه اجتماعی می‌شود و دریچه‌های گنجینه‌های الهی را به روی مردم باز می‌کند.

 

[1] این کتاب ابتدا در قالب درس هایی ارائه شده که با عنوان المدرسه القرآنیه چاپ شده است. سپس آقای جلال الدّین الصغیر بر این مجموعه سخنرانی ها تعلیقاتی نوشته و آن را با عنوان السنن التاریخیه و الفلسفه الاجتماعیه فی المدرسه القرآنیه چاپ کرده است. سپس این اثر را جناب آقای حسین منوچهری با عنوان سنّت‌های اجتماعی و فلسفة تاریخ در مکتب قرآن چاپ کرده است.

[2] رک: سیدمحمدباقر صدر، سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص٧١

[3]  رک: همان، ر.ک: ٧۶ ـ ٧٣

[4] ر.ک همان، ص ٧۶

[5] ر.ک: همان ،ص ٧٧

[6]  ر.ک: همان،ص ٧٨

[7] همان، ص٧٨

[8]  ر.ک: همان، ص٧٨ ـ ٧٩

[9] همان، ص ٧٩

[10] راد از آن، حالتی است که خارج از اصل چیزی بر آن وارد می‌شود. برای توضیح دو اصطلاح «تکوینی» و «تشریعی» می‌گوییم که مثلاً دین در ذات انسان، امری تکوینی است؛ زیرا اصلی و از طبیعت انسان تفکیک ناپذیر است. اما نماز خواندن امری تشریعی؛ چرا که بنا بر ارادة شارع که یک عامل خارجی و جدا از ذات انسان است وضع شده است. (پاورقی علی الصغیر)

[11]  شهید صدر، سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص ٨١ ـ ٨٠.

[12] همان، ص ٨٠

[13]  رک: همان، ص٨١

[14]  همان، ص٨٢

[15] همان، ص ٩۵

[16] همان، ص ٩۵- ٩۶

[17] همان، ص ٩۶

[18]  همان، ص ٩۶- ٩٧

[19]  همان، ص١٠۵ـ ١٠۴

[20] همان،ص ١٠۶ـ١٠۵

[21] همان، ص ١٠۶

[22] همان، ص ١٠٧ ـ ١٠۶

[23] همان، ص ١٠٩ ـ ١٠٧

[24] همان، ص ١٠٠

[25] همان، ص ٨٢

[26]  همان،ص ٨٢

[27] همان،ص٨۴

[28] ظاهراً آن شهید بزرگوار پایة اصلی و محور اساسی تشکیل جامعه ها را ایده ها و آرمان ها قرار می‌دهد. (پاورقی، علی الصغیر)

[29] همان، ص ٨۶ ـ ٨۵

[30] همان، ص٨٧ ـ ٨۶

[31] همان، ص ٨٧ ـ ٨٨

[32]  همان، ص ٨٨

[33]  همان، ص ٨٨

[34]  همان، ص ٨٩

[35]  رک: همان، ص ٨٩

[36] همان، ص ٨٩. گروهی از مفسران قرآن مجید با این سخن موافق نیستند و معتقدند عقوبت و کیفری که در آیة شریفه بدان اشاره شده است، همان کیفر اخروی و عقوبت روز قیامت است. تنها شهید صدر و تعدادی از مفسران معاصر عکس این عقیده را بیان کرده اند. آنچه به وضوح از حقیقت عدل الهی و بدیهی بودن عصمت پیامبران برمی آید این است که منظور از این کیفر، چیزی جز کیفری که سنت‌های تاریخ در همین زندگی دنیا می‌دهد، نیست؛ زیرا محاکمه و رسیدگی به حساب و کتاب در آخرت، مربوط به یکایک افراد است که هر کس اگر نیکوکار باشد به ثواب می‌رسد و اگر بدکار باشد به کیفر و عقاب؛ به استناد این اصل قرآنی که «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (انعام ۶/ ١۶۴) و (اسراء ١٧/ ١۵) کسی شریک در عقوبت دیگری نخواهد بود. در صورتی که در اینجا موضوع مردم به عنوان یک مجموعه مطرح است و غالباً گروهی از افراد خوب و صالح نیز داخل این مجموعه وجود دارد. (پاورقی علی الصغیر).

[37] همان، ص ٨٩-٩٠

[38] همان، ص٩٠ – ٩٢

[39] همان، ص ٩٣ ـ ٩٢

[40] همان، ص ٩۵ ـ ٩٣

[41] ر.ک : نگارنده، جواد سلیمانی، «مقاله قانونمندی جامعه و تاریخ از منظر عقل و دین»، تاریخ در آینه پژوهش، ش ١۵، ص ١١٩ ـ ١١٨.

[42]  همان، ص ٩٧ ـ ٩٩

[43]  همان، ص ١٠٠ـ ٩٩

[44] همان، ص ١٠٠

[45]  همان، ص ١٠١

[46] همان، ص ١٠١ـ١٠٢

[47] همان، ص ٢٢٩

[48]  همان، ص ٢٢٩- ٢٣٠

[49] همان، ص ٢٣١ -٢٣٠

[50]  همان، ص ١٠٢ ـ ١٠٣

[51] همان،ص ١٠۴