سعید فلاحی

به مناسبت سی‌وششمین سالروز شهادت آیت‌الله سید محمدباقر صدر و خواهرش بنت‌الهدی صدر، نشست تحلیل و بررسی کتاب «امامان اهل‌بیت، مرزبانان حریم اسلام» در روز هفدهم فروردین ١٣٩۵ با حضور اصحاب فرهنگ و اندیشه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

به گزارش ایسنا، در این نشست حجت‌الاسلام محمدعلی مهدوی‌راد، دکتر محمدحسین رجبی و دکتر محسن اسماعیلی به بیان دیدگاه‌هایشان پرداختند. در این نشست آیت‌الله محمدباقر صدر از نوآوران عرصه‌ دینی و اندیشمندی کل‌نگر، جامع و زمان‌شناس معرفی شد که با نوشتن کتاب‌هایی چون «فلسفتنا» و «اقتصادنا» راهی نو در تفکر شیعی گشود. همچنین گفته شد، در کتاب «امامان اهل‌بیت، مرزبانان حریم اسلام» او با نگرشی جدید به زندگی امام شیعه(ع) پرداخته‌ است.

در ابتدای جلسه مهدی فیروزان، مدیرعامل شهر کتاب و از اقوام شهید صدر با اشاره به این‌که منظومه فکری هرکسی بهترین وسیله برای شناخت آن فرد است و به بیان دیگر اندیشه یک فرد، ثمره عمر اوست، اظهار کرد: کتاب یکی از مهم‌ترین وسایل شناخت میراث فکری ماست. آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر یکی از سرمایه‌های ماست. هنگامی به ارزش این اثر پی می‌بریم که به 40، 50 سال قبل یعنی به زمان نوشته شدن اثر برگردیم. ایشان وقتی به شهادت رسید، عراق دچار اختلافات شدید بود و شان ایشان به درستی شناخته نشد.

وی افزود: شناخت جریان فکری ایجاب می کند که ما با میراث فکری خودمان آشنا شویم به همین دلیل لازم و ضروری است که ما به تاریخ برگردیم و حقیقت را شناسایی کنیم، ضمن اینکه شناخت آشنایی با تاریخ در ساخت آینده موثر است. توجه به آثار شهید سیدمحمدباقر صدر هم نوعی رجوع به تاریخ محسوب می‌شود. نکته‌ای که در رابطه با اثر ایشان باید در نظر داشت این است که کتاب‌های این عالم و فقیه را با توجه به جغرافیای زمان خودش باید خواند.

حجت‌الاسلام محمدعلی مهدوی‌راد، کتاب‌شناس و دین‌پژوه با تصریح بر زمان‌شناسی، کلان‌نگری و واقع‌بینی شهید صدر گفت: ایشان به صورت جزیره‌ای فکر نمی‌کرد و همواره از جایگاهی بلند به موضوعات می‌نگریست. شهید صدر در سال‌های پایانی عمر به این اندیشه افتاد که به تفسیر روی بیاورد. چهار نشست نخست تفسیری ایشان انقلابی در تفسیر محسوب می‌شود. فضایی که ایشان در مطالعات قرآنی ایجاد می‌کند بسیار مهم است و در تفسیر موضوعی جریان‌ساز. تاکنون سه اندیشمند شیعه خواسته‌اند دویست و پنجاه و چند سال زندگی ائمه را طبقه‌بندی و بررسی کنند؛ یکی از این سه، مقام معظم رهبری هستند که گفتارهایشان در روزنامه‌ جمهوری اسلامی را ذیل عنوان «پیشوای صادق» در کتابی گردآورده‌اند؛ دیگری استاد محمدرضا حکیمی است و سومی آیت‌الله شهید صدر.

مهدوی‌راد با اشاره به اینکه تحریف اسلام نیم قرن پس از فوت پیامبر (ص)، شکلی جدی و عمیق یافت، افزود: اموی‌ها با تحریف‌های خطرناک‌شان چنان ضربه‌هایی به اسلام زدند که اهل تخریب هم نمی‌توانستند آن آسیب‌ها را به اسلام وارد کنند. پیامبر (ص) همه‌ ابعاد کلان جامعه را در دست داشتند، اما خلیفه جانشین، جامعیت پیامبر (ص) را نداشت. 60 سال پس از درگذشت نبی گرانقدر اسلام (ص)، امام سجاد (ع) در دعاهایشان کوشیدند آب رفته را به جوی بازگردانند. به تعبیر آیت‌الله صدر، حضرت سجاد معتقد بودند صحابه به‌دلیل صحابه بودن صاحب شأنِ مرجعیت نیستند. کشف چنان نکته‌هایی است که باعث شده آیت‌الله صدر را راهگشای مسیرهای تازه در معنادار کردن نکات پژوهشی بدانیم.

دکتر محمدحسین رجبی، مورخ و پژوهشگر تاریخ اسلام با تأکید بر اینکه در تاریخ اسلام همیشه افرادی بودند که در حوزه‌های گوناگون تبحر و تخصص داشتند و در عصر ما نیز کسانی چون شهید مطهری و شهید صدر از این دسته هستند، گفت: ما تاریخ‌دان زیاد داریم، اما تعداد کسانی که بتوانند تحلیل درستی از تاریخ داشته باشند اندک است. قرار نیست برای ارائه تحلیل درست از تاریخ، مورخ باشیم. یکی از کم‌نظیرترین تحلیل‌ها را در زمینه‌ تاریخ اسلام، مقام معظم رهبری عرضه کرده‌اند و تحلیل دیگر را شهید محمدباقر صدر.

رجبی افزود: شهید صدر نیز امامان را کل به‌هم‌پیوسته‌ای می‌داند و بر این باور است که امامان تنها بر یک خط مشترک حرکت کرده‌اند و حسب شرایط روز روش‌های ایشان تفاوت می‌کند. ایشان معتقد بودند مسلمانان گاه نیروی هیجانی داشتند و گاه نیروی آگاهی. هرچه مسلمانان از پیامبر (ص) بیشتر فاصله می‌گیرند نیروی هیجانی‌شان بیشتر می‌شود و عنصر آگاهی در آنها رو به افول می‌گذارد. به باور شهید صدر نیروی آگاهی فقط در ائمه تجلی یافته است.

محسن اسماعیلی، عضو حقوقدان شورای نگهبان و عضو خبرگان رهبری به ذهنیت ریاضی و مهندسی شهید صدر اشاره کرد و یادآور شد: گستره و عمق علمی شهید صدر ویژگی اصلی ایشان نبود؛ زیرا علمای بزرگ اسلام همواره از این دو خصیصه بهره‌مند بودند. وجه ممیزه‌ ایشان داشتن ذهنیت ریاضی و مهندسی است. ایشان فقط قصد نوآوری در پارادایم‌های موجود را نداشت؛ بلکه می‌کوشید ساختمانی را از نو بنا کند. ساختمان فکری‌ای که ایشان طراحی‌ کرده‌اند، عظمت خاص خود را داراست. ایده‌ اصلی ایشان مهندسی نظام سیاسی بود و مشی اصلی‌شان را باید نظام‌سازی دانست. ایشان در کتاب «اقتصادنا» نمی‌خواهد اقتصاددان باشد؛ بلکه می‌خواهد بنای اقتصاد سالم و دینی را بگذارد و مکتب اقتصادی ما را بسازد. در اصول و منطق هم همین کار را کرده است. حاشیه‌هایی هم که نوشته‌اند، حاشیه‌های معمول حوزه نیست.

اسماعیلی در ادامه با اشاره به اینکه فکر مهندسی‌شده‌ آیت‌الله صدر در مواجهه‌ ایشان با تاریخ اسلام هم خودش را نشان داده است، افزود: کتاب «امامان اهل بیت، مرزبانان حریم اسلام» نشان می‌دهد ایشان به‌جای رفتن به دنبال جزءجزء تاریخ، دنبال تحلیل تاریخ و ساختن دستگاه فکری برای این تحلیل بوده است. ایشان توانستند بین اصول و فروع تاریخی تفکیک قائل شوند. به باور شهید صدر اصول ثابتی بر رفتار ائمه حاکم بود که اگر این اصول ثابت را شناسایی کنیم می‌توانیم آنچه را نام تعارضات بر آن نهاده شده است درک کنیم. تنها نگاه مهندسانه است که ما را قادر به شناسایی این اصول می‌کند. پروژه‌ شهید صدر از یک سو مانع تذبذب فکری می‌شود و از دیگرسو مانع تحجر؛ تذبذب و تحجر دو خطری است که فکر اسلامی را تهدید می‌کند. ائمه‌ شیعه دو کار اصلی داشتند: یک، مقابله با تحریف و کج‌روی و تغییر چهره دین و دو، نیروسازی. روش امامان موضوعیت ندارد و تاکتیک‌ها برایشان معیار و اصل نیست. راهبردها حسب موقعیت انتخاب می‌شود و هدف ائمه است که اهمیت دارد. ائمه در امور شخصی کوتاه می‌آمدند، اما در مورد اصول هرگز. شهید صدر با تفکیک بین نظر و عمل به حل تعارضات یاری رسانده‌اند.

صوت جلسه را اینجا گوش کنید

شهید صدر یکی از عالمان به نام زمانه خود خود بود. اخلاق بسیار نیکو و شایسته ایشان هر کسی را شیفته خود می‌کرد. بیان رسای آن شهید عزیز که کم‌مانند بود توانایی علمی و اهتمام جدّی به تربیت علمی و اخلاقی شاگردان و…از جمله اسباب موفقیت وی در پرورش شاگردان بود. در اینجا مصاحبه‌ای با آیت الله سید کاظم حائری را دنبال می‌کنیم.

منبع: مجلۀ حوزه، شماره ٨٠

لطفاً در ابتد شمه‌ای از زندگی تحصیلی و علمی خود را بیان کنید.

با این که در روزگاری که من آغاز به تحصیل کردم در کنار مدرسه‌های دولتی مکتب خانه‌ها نیز رایج بودند ولی من نه به مدرسه دولتی رفتم ونه به مکتب خانه بلکه از پنج سالگی در خدمت والده مکرمه ام به فراگیری دانش پرداختم. ایشان الفبای قرآن مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی عین الحیاة علاّمه مجلسی و…را به آموزاند.

پس از دو سال تحصیل در محضر والده برای تحصیل علوم حوزوی تحت تعلیم وتربیت مرحوم والد قرار گرفتم.

تمامی سطح را از محضر ایشان فراگرفتم. البته از محضر دیگران هم به گونه پراکنده بهره بردم ولی مدرس اصلی من مرحوم پدرم بود. در هفده سالگی به درس خارج مرحوم آیت اللّه العظمی سید محمود شاهرودی حاضر شدم و حدود هیجده سال. از درس فقه و اصول ایشان بهره بردم.

در همین بین با آیت اللّه العظمی شهید سید محمد باقر صدر آشنا شدم و حدود چهارده سال از محضر آن شهید بزرگوار فقه و اصول فرا گرفتم. در این اواخر که مرحوم آیت اللّه العظمی سید محمد شاهرودی به خاطرکبر سنّ تدریسش را کنار گذاشته بود تنها در درس شهید سید محمد باقر صدر شرکت می‌کردم.

در جمادی الاولی سال 1394 هجری قمری به عنوان فرار از حکومت ضد اسلامی بعث عراق به ایران مهاجرت کردم و تاکنون در حوزه علمیه قم مشغول به تدریس هستم.

آیا غیر از فقه و اصول دانش دیگری هم از محضر شهید صدر فرا گرفته اید؟

بله. افزون بر فقه و اصول در فلسفه و اقتصاد از محضر ایشان بهره برده ام بدین گونه که دو اثر مهم ایشان را: (اقتصادنا) و (فلسفتنا) را با دقت مطالعه می‌کردم و هر کجا شبهه و پرسش پیش می‌آمد در محضر ایشان مطرح می‌کردم و آن بزرگوار مطلب را برای من باز می‌کردند و به پرسشه پاسخ می‌دادند. همچنین کتاب (اسس المنطقیه) را در نزد ایشان خوانده ام.

آیا با آن شهید بزرگوار همکاری علمی هم داشته اید؟

بله. در تدوین بخشی از کتاب (اسس المنطقیه) با حضرت ایشان همکاری علمی داشته ام. این کتاب در حساب احتمالات و بیان چگونگی رسیدن احتمالات به علم است.

 با توجه به این که مدت طولانی از محضر ایشان بهره علمی برده اید جایگاه علمی ایشان را در حوزه نجف چگونه یافتید.

شهید صدر در حوزه نجف از جایگاه علمی بلندی برخوردار بود. وی بحق نابغه بود. آن هم در زمینه‌های گوناگون و گواه بر آن نگاشته‌هایی است که از آن عالم فرزانه به یادگار مانده است که از نظر اتقان و نوآوری و ابتکار شگفت انگیزند. برخی از آثار ارزشمند ایشان هنوز بی مانندند. تدریس ایشان نیز دارای ویژگی‌هایی بود: دقیق عمیق فراگیر و همه سونگر. از این روی در محضر ایشان شاگردان بسیار خوبی پرورش یافتند.

در ابتدای آشنایی من با ایشان بحث ایشان درباره (ترتّب) بود. پس از مدتی شرکت در درس برای من مشکلاتی پیش آمد که بر آن شدم در درس حاضر نشوم.

ایشان از این جریان آگاه شد و از من خواست به حضور در درس ادامه دهم و فرمود: (اگر پنج سال در این درس حاضرشوی من اجتهاد تو را تضمین می‌کنم.) این نشان دهنده توان علمی و روش مندی درس ایشان بود که به مدت کوتاه شاگرد به درجه اجتهاد می‌رسید.

حوزه نجف اشرف در زمان ایشان از نظر علمی و سیاسی چگونه بود؟

حوزه نجف از نظر علمی وضع خوبی داشت. تلاش‌های علمی شور و نشاط علمی و تحقیقی چشمگیر بود. ولی از جهت سیاسی وضع خوبی نداشت؛ چه از جهت موضع گیری‌های دولت در برابر حوزه فشارهای سیاسی بعثیان و اختناق حاکم برحوزه که به از هم پاشیدگی حوزه منجر شد و چه از نظر موضع گیری حوزه در برابر اوضاع سیاسی حاکم بر جامعه که متأسفانه حوزه نجف به خاطر ناآگاهی و به دور بودن از مسائل سیاسی و صحنه سیاست در برابر آنچه که درعراق می‌گذشت نمی‌توانست موضع و تحلیل درستی داشته باشد. شهید صدر و شاگردان وی و مرحوم امام در مدت اقامت درنجف از این جهت بسیار در رنج بودند.

بی گمان شهید صدر از نوآوران بزرگ بوده و در دانش‌های: فقه اصول فلسفه کلام منطق ونوآوری‌هایی داشته است اگر امکان دارد در این باره سخن بگویید و نمونه‌هایی ارائه بفرمایید.

شهید صدر در عرصه‌های گوناگون قلم زده و آثار جاودان به بازار دانش عرضه داشته است و در هر یک از این آثار نوآوری‌هایی دارد: در فقه (بحوث فی شرح العروة الوثقی) را دارد که چهار جلد آن چاپ شده است. در اصول (تقریرات) بحث ایشان وجود دارد که به قلم شاگردان آن بزرگوار به رشته تحریر در آمده و نیز حلقات (بحوث فی علم الاصول) که به قلم خود ایشان است. در فلسفه (فلسفتنا) را دارد که بخشی از آن فلسفه جدید را بردارد.

درکلام (الرسل والرسول و الرساله) را دارد که در آغاز رساله عملیه ایشان به چاپ رسیده که در آن برخی از مسائل کلامی بر اساس حساب احتمالات به بوته بررسی نهاده شده است.

در تفسیر تفسیر موضوعی قرآن را دارد که دو جزوه مختصر ولی پر محتوایی به چاپ رسیده است. در تاریخ کتاب (فدک) را دارد که در اوائل جوانی نگاشته و نیز درحالات ائمه(ع) نگاشته‌ای دارد به نام: (اهل البیت تنوع ادوار و وحدة هدف).

تمامی این نوشته‌ها که حکایت از گستردگی اندیشه آن شهید عزیز دارند مشمول هستند از نوآوری خلاقیت هم در محتوا و هم در دروس استدلال و تبیین و دسته بندی و سامان دهی و هم در چگونگی عرضه که اشاره به تک تک این نوآوری‌ها از حوصله این گفت وگو خارج است و من در مقدمه کتاب: (تقریرات اصول) به پاره‌ای از این نوآوری‌ها اشاره کرده ام به عنوان نمونه: شما همین الفتاوی الواضحه را بنگرید که رساله عملیه ایشان است و با دیگرر ساله‌های عملیه مقایسه کنید و آن گاه پی خواهید برد به عمق نوآوری‌های ایشان. کتاب با مقدمه‌ای در باب مسائل اعتقادی با روشی نو هم در استدلال و هم در تبیین و عرضه شروع می‌شود.

در این اثر ارزش مند افزون بر دیدگاه فقهی شکل بیان دسته بندی مسائل و موضوعات نیز نو و ابتکاری است. در مجموع دو چیز به تمامی آثار ایشان برجستگی بخشیده است: یکی عمق و دقت و دیگری گستردگی و همه سویه بودن بحثها. در خصوص فقه نگاهی اجتماعی دارد و به فقه با دید فردی نمی‌نگرد و فقه را توانا برای اداره تمام جوانب حیات بشری می‌داند و این گونه نگاه به نوآوری‌های زیادی انجامیده است که در آثار فقهی ایشان می‌توانید ببینید.

حضرت ایشان به گونه جدّی در اندیشه اصلاح حوزه نجف اشرف بوده بفرمایید طرح ایشان چه بود و روی چه مسائلی بیش تر می‌اندیشید و تأکید می‌ورزید؟

حضرت استاد در دهه آخر عمر شریف جلسه هفتگی در منزل ترتیب داده بود که در آن جلسه شاگردان زبده ایشان شرکت می‌جستند. موضوع بحث در این گردهمایی‌های هفتگی مسائل مهم و مشکلات فکری و فرهنگی حوزه و جهان اسلام بود. یکی از مسائل مهمی که در آن جلسه مطرح شد و چند هفته به درازا کشید موضوع (المرجعیة الصالحه و المرجعیة الموضوعیة) بود که ایشان به این بحث اهتمام زیاد می‌داد. پس از پایان بحث به بنده فرمود خلاصه مطالب را بنویسم و بنده امتثال کردم و خلاصه مطالب را به اضافه پاره‌ای از پیشنهادها که درحاشیه جلسه مطرح می‌شد نوشتم و تقدیم حضرت ایشان کردم.

ایشان هم پس از ملاحظه دوباره آن‌ها را با قلم شریف نگاشت و تغییراتی در آن‌ها داد که عین نوشته آن بزرگوار و پیشنهادها را در مقدمه کتاب اصول که تقریرات بحث قطع ایشان است آورده ام.

استاد طرح اصلاح حوزه را در یک افق بالاتری می‌دید: (مرجعیت صالحه و اهداف آن) ایشان در این طرح و تمامی دگرگونی‌های بنیادین حوزه را که مرجعیت صالحه نماینده آن است پیشنهاد می‌کند: دگرگونی کتاب‌های درسی نظارت بر درس‌ها و مراحل تدریس در حوزه بر آوردن نیازهای فکری فرهنگی جهان اسلام اشراف و نظارت برمراکز علمی و تحقیقاتی پیوسته به حوزه بایستگی ارتباط با جهان خارج و…در پرتو (مرجعیت صالحه و اهداف آن) امکان پذیر می‌داند. از این روی این طرح شایسته دقت و بررسی است و بایست از سوی حوزویان مورد توجه جدّی قرار گیرد.

ایشان در تربیت شاگرد بسیار موفق بوده‌اند و بسیاری از شخصیت‌های علمی که اکنون در حوزه‌ها درخشش ویژه‌ای دارند و دارای سبک و اندیشه نو در دانش‌های حوزوی‌اند از شاگردان ایشان به شمار می‌روند به نظر حضرت عالی رمز این توفیق بزرگ چه بوده و چه روشی در تربیت شاگردان پیشه کرده که چنین زیبا ثمر داده است؟

اخلاق بسیار نیکو و شایسته ایشان هر کسی را شیفته خود می‌کرد. بیان رسای آن شهید عزیز که کم مانند بود توانایی علمی و اهتمام جدّی به تربیت علمی و اخلاقی شاگردان و…از جمله اسباب موفقیت وی در پرورش شاگردان بود.

در این جا خاطره‌ای نقل می‌کنم که هم گویای اخلاق شایسته ایشان و هم گویای اهتمام جدی وی به تربیت علمی و اخلاقی شاگردان است: روزی در جمع نخبگان درس که در محضر ایشان بودند فرمود: (این که حوزه تنها به فقه و اصول اکتفا می‌کند روش درستی نیست. شم باید با دانش‌های گوناگون اسلامی آشنا باشید و به فقه و اصول بسنده نکنید.) در این جلسه وی پیشنهاد کرد: (فلسفتنا) را بین خود به بحث بگذارید. پیرو فرمایش ایشان دوستان قرار گذاشتیم این مباحثه درمنزل انجام گیرد. اولین روز مباحثه بود که متوجه شدیم کسی در منزل را می‌زند. رفتم و دررا گشودم دیدم استاد عزیز م شهید صدر است. تشریف آورد داخل و در جلسه مباحثه ما شرکت جست و فرمود: (من به این جلسه آمدم؛ زیرا براین باورم که اکنون جلسه‌ای با فضیلت تر از این جلسه در پیشگاه خداوند نیست جلسه‌ای که در آن از معارف اسلامی گفت وگو می‌شود. دوست داشتم در چنین جلسه‌ای حاضر شوم.) دقت کنید که آن عالم بزرگوار چگونه شاگردان خود را تشویق می‌گرد و چقدر به کسانی که در راه فهم معارف اسلامی و کمال بخشیدن به خود گام بر می‌داشتند مورد احترام ایشان بودند.

در اساس پیوند و رابطه ایشان با شاگردان به گونه پیوند و رابطه پدر و فرزندی بود آن هم پدری بسیار مهربان. پس از مهاجرت شماری از شاگردان آن استاد فرزانه از بیم رژیم خون شام بعث به ایران پیامی را روی نوار ضبط می‌کند و برای آنان می‌فرستد و در آن پیام جمله‌هایی در فراق و دوری از آنان به کار می‌برد که کم تر پدری در فراق فرزند چنان جمله‌هایی به کار می‌برد. یکی از دوستان که در هنگام ضبط پیام در محضر استاد شهید حضور داشته می‌گفت:

«هنگامی که جمله‌ها از زبان استاد جاری می‌شد اشک نیز از دیدگانش جاری می‌شد. با چشم گریان می‌گفت: (السلام علیکم ایها الأخیه من ابیکم البعید عنکم بجسمه القریب منکم بقلبه الذی یعیشکم فی اعماق نفسه و فی کل ذکریاته…» متن این پیام و برخی از نامه‌هایی را که به شاگردانِ خود نوشته در مقدمه کتاب اصول آورده ام. با مطالعه آنه به اوج علاقه مندی ایشان به شاگردانش و پیوند عاطفی وی با آنان پی خواهید برد که در کم تر استاد و شاگرد بلکه پدر و پسری می‌توان یافت.

شهید صدرافزون بر آثاری که در دسترس است چه موضوعی را در دستور کار داشت و بر آن بود که آن را به بوته تحقیق و پژوهش بنهد؟

ایشان بر آن بود که یک دوره فقه معاملات به گونه مقایسه‌ای با حقوق غرب بنگارد. وی به نگارش این اثر بزرگ بسیار اهمیت می‌داد؛ زیرا می‌خواست با خلق این اثر برتری حقوق اسلامی را در اداره جامعه برحقوق غربی بنمایاند که مترسفانه گرفتاری‌های آخر عمر و شهادت آن عزیز جامعه علمی رااز چنین اثرماندگاری محروم کرد. اگر وی توفیق می‌یافت و این اثر و اندیشه را به جامعه اسلامی عرضه می‌داشت بسیاری گره‌های کور باب معاملات گشوده می‌شد و حقوق اسلامی جایگاه ویژه خودرا درجهان به دست می‌آورد.

آیاحضرت ایشان اندیشه‌ای داشت که فضای فکری حوزه نجف مانع از طرح آن گردد؟

مسأله ضرورت تشکیل حکومت اسلامی از اندیشه‌هایی بود که ایشان از دیرزمان در بین شاگردان خاص خود مطرح می‌ساخت و جوّ عمومی حوزه اجازه نمی‌داد که ایشان بتواند این اندیشه را در مجالس عمومی حوزه طرح کند؛ زیرا بیش تر روحانیان واهل علم نمی‌توانستند حکومت اسلامی پیش از ظهور حضرت مهدی(عج) را بپذیرند و ایشان هم آن زمان در مقام مرجعیت نبود تا حوزه به طور عموم گوش شنوا از وی داشته باشد و به همین دلیل زمانی که مرحوم امام به عنوان مرجع تقلید بحث حکومت اسلامی را درحوزه نجف شروع کرد شهید صدر بسیار خوشحال شد و آن را مورد تأیید قرار داد.

شهید صدر از چه زمانی وارد مسائل سیاسی شد؟

تا آن جا که من یاد دارم تلاش‌های سیاسی ایشان برمی گردد به دوران نوجوانی. آن شهید از همان اوان نوجوانی با توجه به هوش و ذکاوت و حساسیتی که نسبت به اسلام و مسلمانان داشته نمی‌توانسته نسبت به مسائل سیاسی و آنجه در عراق و جهان می‌گذشته بی تفاوت باشد از این روی در نوجوانی وارد عرصه مسائل سیاسی می‌شود.

اگر امکان دارد به بحشی از تلاش‌های اجتماعی و حرکت‌های سیاسی حضرت ایشان اشاره فرمایید.

حضرت ایشان از کمک به همه تلاش سالم اسلامی دریغ نداشت. به اندازه تواناز حرکت‌های سیاسی و اجتماعی سالم پشتیبانی می‌کرد و مورد عنایت قرار می‌داد به عنوان مثال: پشتیبانی فکری و علمی از مدرسه علوم اسلامی آیت‌اللّه‌العظمی حکیم به خاطر برنامه‌های ویژه‌ای که این مدرسه داشت.

پشتیبانی فکری و علمی از دانشکده اصول دین (کلیة اصول الدین) که دارای برنامه‌های جدید بود و نگارش (معالم الجدیدة) برای تدریس در این دانشکده. همکاری با تشکیلات اسلامی علمای بزرگ نجف به نام (جماعة العلما فی النجف الاشرف) این تشکیلات در زمان عبدالکریم قاسم به دست توانای علمای بزرگ نجف پایه گذاری شد و در عرصه اجتماع و سیاست تلاش می‌ورزید. شهید صدر در آن زمان در سنین جوانی بود و عضو (جماعة العلما) نبود ولی از نظر علمی و فکری با این گروه همکاری داشت و در مجلّه (الاضواء) نشریه این گروه مقاله می‌نوشت. مقاله‌های ایشان تحت عنوان (رسالتنا) از پرجاذبه ترین مقاله‌های مجلّه وتعیین کننده خط مشی و سیاست کلی (جماعة العلماء) بود.

تأسیس حزب الدعوة. این حزب یک حزب سیاسی بود. نکته دیگری که بسیار مور د توجه ایشان بود تلاش برای راه اندازی حوزه علمیه کوچک در درون حوزه علمیه نجف بود. این تلاش اگر آن گونه وی آرزو داشت به سرانجام می‌رسید و عمر یارا می‌داد. و توفیق می‌یافت دگرگونی ژرفی درحوزه می‌آفرید و آن حوزه کوچک جایگزین حوزه کنونی می‌شد.

از دیگر تلاش‌ها و حرکت‌های سیاسی ایشان نقشه براندازی حکومت بعث و حرکت در این راستا بود که در نهایت به شهادت آن عزیز انجامید. نگارش (فلسفتنا) و (اقتصادنا) رویارویی عمیق و همه جانبه ایشان بود با مکتب الحادی مارکسیسم که در آن روزگار چتر مخوف خود را بر سر کشورهای اسلامی گسترده بود و سرمایه داری غرب که جهان در زیر سیطره خود داشت.

موضع گیری شهید صدر دربرابر حزب بعث از چه زمانی شروع شد و روش ایشان در برخورد با حزب بعث چگونه بود؟

موضع گیری ایشان در برابر حزب بعث از همان ابتدای به حکومت رسیدن حزب بعث شروع شد و اولین دستور تغییر شکل مبارزه باحزب بعث از مبارزه فکری و علمی به مبارزه مسلحانه را ایشان داد. دیدگاه مبارزه مسلحانه بعثیان را تنها از آن وی بود چیزی که حزب الدعوة پس از مدت زمانی آن را پذیرفت.

حضرت شهید صدر از طرفداران مخلص و کار آمد و شجاع انقلاب اسلامی بود از پیوند و رابطه ایشان با امام خمینی و انقلاب اسلامی بفرمایید.

آن شهید بزرگوار تا هنگامی که امام خمینی درعراق بود همواره از پشتیبانان ایشان بود و در مواردی تنها پیشتیبان آن مرحوم بود. به یاد دارم؛ روزی که حزب بعث می‌خواست امام را از عراق بیرون کند منزل امام در محاصره شدید نیروهای امنیتی بود به گونه‌ای کسی را جرأت آن نبود که از کوچه امام بگذرد تا چه رسد به دیدار ایشان برود. ولی شهید صدر تنها مرجعی بود که به عنوان پشتیبانی از امام خمینی در لحظه‌های حسّاس و خطرناک به دیدن مرحوم امام رفت.

وقتی به ایشان می‌گویند: منزل امام در محاصره شدید نیروهای امنیتی است و کسی را نمی‌گذارند وارد منزل ایشان شود می‌گوید: (من هر طوری شده می‌روم هر چه می‌خواهد بشود بشود.) پس از بازداشت از جرم‌هایی که برای ایشان بر می‌شمارند و وی را مورد بازجویی قرار می‌دهند همین دیدار بوده است پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران آن شهید بزرگوار هم در عمل و هم در فکر و اندیشه به پشتیبانی از انقلاب اسلامی برخاست و به دوستان و شاگردان سفارش می‌کرد که از انقلاب اسلامی و امام خمینی به گونه جدی پشتیبانی کننده گواه بر این عملکرد سلسله مقاله‌هایی است که با عنوان: (الاسلام یقود الحیاة) در خصوص پاره‌ای از نیازها و دشواری‌های فکری انقلاب اسلامی نگاشت و نامه‌هایی است که به شاگردان خود در ایران نوشته و پیام‌هایی است برای مردم ایران و پشتیبانی از آنان. او در برابر امام بسیار خضوع داشت و از عمق جان به امام و راه آن بزرگوار عقیده مند بود. از وی نقل شده که گفته است: (اگر امام خمینی به من دستور بدهد که نماینده ایشان در روستایی باشم فرمان خواهم برد و امر ایشان را اجرا خواهم کرد.) از جرم‌های سنگین ایشان در پرونده تنظیمی از سوی دستگاه امنیتی بغداد همین علاقه مندی و عشق ایشان به امام و رابطه تنگاتنگی بود که با امام و انقلاب اسلامی ایران داشت.

از خاطرات خود بامرحوم شهید صدر بگویید.

خاطرات زیاد است که من در این جا به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنم: روزی ایشان به من فرمود: (وقتی کتاب (فلسفتنا) را نگاشتم خواستم آن را به نام (جماعة العلما) چاپ کنم ولی چون آنان نظراتی درجهت اصلاح و تعدیل کتاب داشتند که از دید من پذیرفته نبود ناگزیز به نام خودم به چاپ رساندم. اکنون که چاپ شده و مورد توجه عام و خاص قرار گرفته و نویسنده آن در همه جا مشهور شده و بلند آوازه گاهی وقتها با خودم فکرمی کنم: اگر پیش از چاپ از این شهرت و پذیرش همگانی آگاه می‌بودم آیا باز هم حاضرمی شدم که کتاب را به نام (جماعة العلما) چاپ کنم واز یاد نام خود بر روی کتاب خودداری کنم؟ این تردید در آمادگی نفس بر انجام این کار مرا به شدت ناراحت می‌کند.) ایشان وقتی از این حالت روحی خود سخن می‌گفت بسیارناراحت بود که می‌خواست گریه کند با این که یک فرض و احتمال بیش نبود ولی از ترس این که اگر چنین امتحانی پیش می‌آمد و او آمادگی آن را نداشت ناراحت بود. ببینید فاصله‌ها چقدر است!

خاطره دیگری که از آن عالم فرزانه دارم حکایت از اوج فروتنی و سلامت نفس و بزرگی روح آن بزرگوار دارد: یکی از شاگردان وی از دروس استاد و خط فکری وی فاصله گرفته بود و حتی از ایشان بد می‌گفت و استاد هم خبر داشت. یک روز در محضر ایشان بودم از روی اتفاق سخن از آن شاگرد به میان آمد آن عزیز فرمود: (من هنوز به عدالت آن شخص عقیده دارم و آنچه که او درباره من گفته ناشی از اشتباه در باوری است که درباره من پیدا کرده نه ازسر بی مبالاتی در دین.) یا به هنگام بیرون راندن طلاب ایرانی از عراق طلبه‌ای را دیدم که برای خداحافظی به خدمت استاد شهید آمد و او از کسانی بود که با حضرت استاد رابطه خوبی نداشت ولی به هنگام خداحافظی چنان استاد می‌گریست که گویی بهترین عزیزش دارد از او جدا می‌شود و هیچ گاه بین آنان کدورتی نبوده است.

ایشان از نظر معیشتی زندگی زاهدانه و سختی داشت چه در روزگار تحصیل و چه در روزگاری که مدرس بود و چه آن گاه که به مرجعیت رسید.

آن شهید والا مقدارمی گفت: «در روزگار تحصیل در فقر شدید زندگی می‌کردم. با این حال صبح که از خواب برمی خاستم چنان مشغول تحصیل و مطالعه می‌شدم که همه چیز را از یاد می‌بردم آن گاه که خانواده غذا درخواست می‌کردند تازه سرگردان می‌شدم که چه کنم.» وی هنگامی که مدرس بنامی بود در سختی زندگی می‌گرد. در آن هوای گرم نجف در منزل وسیله خنک کننده‌ای نداشت. محل درس ما هم که مقبره آل یاسین بود وسیله خنک کننده‌ای نداشت. آن زمان معمول حوزه نجف بود که تابستانها هم درسها تعطیل نمی‌شد.

مرحوم سید عبدالغنی یک روز آمد منزل ایشان و گفت: «آقا! در این گرمای شدید طلبه‌هایی که در درس حضرتعالی شرکت می‌کنند. خیلی سختی می‌بینند اجازه بدهید یک کولر بخریم و در محل درس نصب کنیم. من می‌توانم این را برای شما به ارزان ترین وجه آن هم به گونه قسطی که ماهی فقط دو دینار بپردازید تهیه کنم.»

استاد شرمگین از این که بگوید: وضعیت اقتصادی من اجازه نمی‌دهد سکوت کرد مرحوم سید عبدالغنی اردبیلی سکوت استاد شهید را نشانه رضایت دانست و کولر را تهیه کرد و آورد. وقتی به ایشان خبر رسید که کولر خریداری شد چهره اش دگرگون شد از این که چگونه این مبلغ را بپردازد.

در دوران مرجعیت که وجوهات شرعیه به دست ایشان می‌رسید می‌گفت: (به دخترم (مرام) فهمانده ام که این اموال مال ما نیست تا انتظار مصرف شخصی از آن نداشته باشد. این کودک هم گاهی وقت‌ها که به دیگران می‌رسید می‌گفت: پدرم پول زیاد دارد ولی مال خودش نیست!)

فرزندانش را چنین تربیت می‌کرد. این در حالی بود که می‌گفت: (به روح و جان دخترم (مرام) از همان کودکی کینه صهیونیست‌ها را دمیده بودم؛ از این روی با این که کودک بود برایش از ستم اسرائیلی‌ها نسبت به مسلمانان گفتم دیدم بسیار ناراحت شد و به دنبال آن داستانی هم از رشادت‌های مسلمانان در برابر صهیونیست‌ها برایش گفتم دیدم چهره کودک دگرگون شد و بسیارخوشحال و شادمان گردید.)

داستانی هم از رابطه ایشان با حضرت مولی الموحدین علی(ع) نقل می‌کنم که خود ایشان برای من نقل کرد: «در روزگار طلبگی هر روز ساعتی را به حرم امیرالمؤمنین(ع) مشرف می‌شدم و آن جا می‌نشستم و در مسائل علمی به فکر و اندیشه فرو می‌رفت به امید آن که از برکات آن حضرت الهام بگیرم و مشکلات علمی خود را حلّ کنم.

از این نیت من هیچ کس با خبر نبود تا این که این روش قطع شد مادرم [یا خانم دیگری از اهل خانواده که تردید از من است] خواب می‌بیند و در عالم رؤی حضرت امیر(ع) به وی [به این مضمون] می‌فرماید: به باقر بگو چرا درسی را که از ما می‌آموخت ترک کرده است؟»

حضرت عالی چه پیشنهادی در راستای احیای اندیشه و تفکر این نابغه بزرگ اسلامی دارید؟

حوزه علمیه باید در شجاعت و شهامت و پاسداری از اسلام عزیز از امام خمینی و شهید صدر پیروی کند. حوزه علمیه باید دست به کار شود آن فقه مقارنی را که شهید صدر تصمیم بر نوشتن آن داشت و اجل زودرس مانع از آن شد بنگارد و به اهل اندیشه و مراکز علمی ارائه دهد و همچنین برحوزه عملیه است که آرزوهای این بزرگ مرد را محقق سازد.

از این که با حوصله به پرسش‌های ما پاسخ دادید و وقت شریف خود را در اختیار ما گذاشتید کمال تشکر را داریم و از خداوند متعال سلامتی طول عمر توفیق و عزت و سربلندی حضرت عالی را خواهانیم.

 

منبع: دوماه‌نامه آینه پژوهش، شماره ٨۶[1]

نویسنده: رتراود ویلانت

مترجم: عباسی، مهرداد[2]

اشاره

از سال 2001 میلادی، انتشار مجموعه‌ای با نام Encyclopaedia of the Quran (دایرةالمعارف قرآن) به همت مؤسسه بریل در شهر لیدن هلند آغاز شد. این دایرةالمعارف که تاکنون سه جلد از آن به چاپ رسیده، زیر نظر خانم جین دمن مک اولیف و با همکاری و مشاوره قرآن پژوهان مشهوری چون کلود ژیلیو و اندرو ریپین و نصر حامد ابوزید در حال تألیف است و نگارش و انتشار آن احتمالاً تا سال 2005 میلادی به طول خواهد انجامید.

از مهم‌ترین مقالات دایرةالمعارف قرآن و شاید طولانی‌ترین آنها، مقاله Exegesis of the Quran (تفسیر قرآن) است که در جلد دوم (ص99ـ142) آمده و به دو بخشِ (تفسیر دوره قدیم و سنتی) و (تفسیر دوره جدید و معاصر) تقسیم شده است. در بخش دوم این مقاله (Early Modern and Contemporary) که تألیف خاورشناس آلمانی رتراود ویلانت (Rotraud Wielandt) است، مهم‌ترین گرایش‌های تفسیر قرآن به ویژه در کشور مصر از نیمه قرن نوزدهم تا به امروز معرفی شده است که ترجمه آن از نظر خواهد گذشت.

پروفسور ویلانت در حال حاضر به تدریس و تحقیق در دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه بامبرگ آلمان مشغول است و دارای کرسی استادی در رشته (مطالعات اسلامی و عرب‌شناسی ) در گروه شرق‌شناسی  این دانشکده است. مقالات متعددی از وی در نشریات مختلف غربی به چاپ رسیده که تقریباً همه آنها به زبان آلمانی است. زمینه اصلی مطالعات او ادبیات معاصر عرب و به ویژه مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جهان اسلام در مواجهه با دستاوردهای دنیای جدید، نظیر جهانی شدن و پلورالیسم و هرمنوتیک و قرائت‌های گوناگون از متون مقدس به ویژه قرآن است. نگاهی اجمالی به آثار ویلانت درباره تفسیر قرآن ـ از جمله دو پژوهش ذکر شده از او در بخش منابع ـ که همگی با مباحث جدید این حوزه مرتبط است، دلیل انتخاب وی را به عنوان مؤلف این مقاله در دایرةالمعارف قرآن به خوبی نشان‌‌ می‌دهد.

این مقاله به بررسی تلاش‌های تفسیری دانشمندان مسلمان و دیدگاه‌های آنان درباره روش‌شناسی  تفسیر قرآن از نیمه قرن نوزدهم تا به امروز‌‌ می‌پردازد.

ابعاد و حدود مدرنیته در تفسیر قرآن

بررسی جداگانه اوایل دوره جدید و دوره معاصر تفسیر قرآن متضمن این فرض است که در این دشوره، ویژگی‌هایی است که آن را به طرز محسوسی از دوره‌های پیشین متفاوت‌‌ می‌سازد؛ اگرچه فرض این ویژگی‌ها به طور یکسان در مورد تمامی تفاسیر این دوره صحیح نیست و حتی تفاسیری که چنین فرضی در مورد آنان صحیح به نظر‌ می‌آید، در برخی مواضع از الگوها و رویکردهای سنتی فاصله چندانی نگرفته‌اند. بسیاری از تفاسیر این دوره، در روش و محتوا به ندرت با تفاسیر قدیمی تفاوت دارند. نویسندگان بیشتر این تفاسیر از برخی منابع کلاسیک نظیر کشّاف زمخشری (متوفی 538) و مفاتیح الغیب فخر رازی (متوفی606) و تفسیر ابن کثیر (متوفی774) فراوان استفاده کرده‌اند، بدون اینکه مطلب جدیدی را به توضیحات آنها که از قبل در دست بوده، بیفزایند. بنابراین همواره باید به خاطر سپرد که در تفسیر قرآن یک سنت به شکل جریانی گسترده و ‌بی‌وقفه تا به امروز ادامه داشته است. با این همه در این مقاله نگاه ما عمدتاً معطوف به گرایش‌های نواندیشانه خواهد بود. بیشتر رویکردهای جدید به تفسیر قرآن، تاکنون در کشورهای عربی و به ویژه مصر شکل گرفته است. از این رو، این بخش از جهان اسلام مبسوط‌‌تر از سایر بخش‌ها بررسی خواهد شد.

عوامل نوین بودن تفاسیر جدید هم محتوا و هم روش آنهاست. درباره محتوا قبل از هر چیز باید گفت که اندیشه‌های نو درباره معنای متن قرآن عمدتاً در پاسخ به پرسش‌های جدیدی پدید آمد که به سبب تغییرات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ناشی از تأثیر تمدن غرب در جامعه مسلمانان ایجاد شده بود. در این میان، دو مسئله دارای اهمیت ویژه بود: سازگاری جهان‌بینی قرآن با یافته‌های علم جدید و مسئله نظام مناسب سیاسی و اجتماعی بر مبنای اصول قرآنی که مسلمانان را قادر‌ می‌ساخت از سلطه حاکمیت غرب خلاصی یابند. به این منظور پیام قرآن باید به گونه‌ای تفسیر‌ می‌شد که به مسلمانان امکان دهد یا الگوهای غربی را به نحو مطلوبی جذب و هضم کنند یا الگوهای جایگزینی را که به اعتقاد آنان برتر از الگوهای غربی است، طراحی نمایند. از جمله مسائلی که در این چارچوب باید مورد توجه قرار‌ می‌گرفت، این بود که مقررات قرآن راجع به جایگاه حقوقی زنان، با توجه به آرمان‌های جدید در جهت حقوق برابر زن و مرد، چگونه فهمیده شود.‌ می‌توان گفت علت پیدایش رویکردهای بی‌سابقه روش شناختی در این شرایط دو چیز بود: یکی تحولات جدید در زمینه مطالعات ادبی و نظریه ارتباطات و دیگری نیاز به یافتن روش‌های عملی و توجیهات نظری برای کنار گذاشتن تفسیرهای سنتی به نفع تفاسیر جدیدی که پذیرفتن آنها برای عقل انسان امروزی آسان‌تر است و در عین حال اعتبار متن وحیانی را به معنای دقیق کلمه نفی‌ نمی‌کند. این رویکردها معمولاً بر مبنای فهمی جدید از ماهیت وحی الهی و نحوه جریان آن به طور کلی قرار داشت.

آثاری که شامل تفسیر قرآن و بحث از روش‌های تفسیری‌اند

جایگاه اصلی تفسیر آیات قرآن، کتاب‌های تفسیر (تفاسیر) است. بیشتر آنها از رویکرد تفسیر آیه به آیه (تفسیر مسلسل یا متوالی) تبعیت‌ می‌کنند. یعنی تفسیر را از ابتدای نخستین سوره قرآن آغاز نموده و تا پایان آخرین سوره آن ـ جز در تفاسیر ناتمام ـ ادامه‌ می‌دهند. یک استثنا برای این رویکرد، التفسیر الحدیث نوشته عالم فلسطینی محمّد عزّت دروزه است که براساس ترتیب تاریخی سوره‌ها سامان یافته است.[3] بعضی از تفاسیر مسلسل به یک جزء[4] و برخی نیز به یک سوره[5] از قرآن اختصاص دارند. گاهی نیز این تفاسیر، تنها به تفسیر سوره‌‌هایی منتخب‌ می‌پردازند که مفسر آنها را یا به قصد نشان دادن کارایی روش تفسیری جدید خود[6] یا به منظور اهداف آموزشی و تربیتی[7] ـ که تفسیر اصالتاً در پی تأمین آن است ـ انتخاب کرده است. همچنین گفتنی است گونه سنتی تفاسیری که به طور ویژه به آیات ظاهراً مشکل‌ می‌پردازند، هنوز ادامه دارد.[8] اگرچه بیشتر تفاسیر به منظور استفاده محققان علوم دینی نوشته شده، اما برخی از آنها به صراحت با عنایت به نیازهای افراد عامی‌تر شکل گرفته‌اند، چنانکه تفهیم القران مودودی (متوفی 1979) برای مسلمانان هند که تحصیلاتی اندک دارند و با زبان عربی و علوم قرآنی آشنایی ندارند، نوشته شده است.

در دهه‌های پایانی قرن بیستم، به طور خاص، تعداد روزافزونی از تفاسیر قرآن رواج یافت که بخش‌های مهم قرآن را براساس موضوعات اصلی طبقه بندی‌ می‌کردند و آیات مرتبط با هر موضوع را به طور موجز مورد بحث و بررسی قرار‌ می‌دادند. مبانی نظری این نوع تفسیر یعنی (تفسیر موضوعی) و توضیحات مرتبط با آیات در این گونه تفاسیر ـ چنانکه در ادامه خواهد آمد

ممکن است از نویسنده‌ای تا نویسنده دیگر به کلی متفاوت باشد. علاوه بر این در تفاسیر موضوعی روش‌های تعیین معنای تک آیه‌ها به ندرت با روش‌‌هایی که در تفاسیر مسلسل به کار می‌رود، متفاوت است. بنابراین، تفسیر موضوعی ممکن است بین صِرف تغییر ترتیب آیات قرآن و روش متفاوت تفسیری همراه با نتایج جدید در نوسان باشد. به هر حال تفسیر موضوعی عموماً بر تعداد محدودی از مفاهیم قرآنی، که از نظر مفسر اهمیت ویژه‌ای دارند، متمرکز است. برای نمونه محمود شلتوت در تفسیرش تفسیر القران الکریم: الاجزاء العشرة الاولی، به این شیوه عمل کرده است. وی روشی میانه بین دو رویکرد تفسیر مسلسل و موضوعی در پیش گرفته است، چنانکه متن را کلمه به کلمه شرح نداده، بلکه توجهش معطوف به مفاهیم اصلی قرآن است.[9]

هرگاه تفاسیر بر یک یا چند موضوع محوری خاص قرآنی متمرکز‌ می‌شوند،[10] گونه و سبک آنها مبدّل به سبک رساله‌های موجود درباره مسائل اساسی الهیات قرآنی‌ می‌شود؛ مانند خدای عدالت[11] نوشته داود رهبر یا در سطحی ساده‌تر مقال فی الانسان: دراسة قرانیة نوشته عایشه عبدالرحمن بنت الشاطی. به علاوه، کتاب‌ها یا مقالاتی که در حوزه کلام یا فقه اسلامی نگاشته شده‌اند و از نصوص قرآنی بحث‌ می‌کنند ـ که عمدتاً چنین‌اند ـ از عنصر تفسیر بهره می‌گیرند. از سوی دیگر، مجموعه سخنرانی‌های منتشر شده، آن گونه که انتظار‌ می‌رود، مرتبط با تفسیر نیست، زیرا سخنرانی‌های اسلامی، امروزه در درجه نخست بر مبنای موضوع، نه تفسیر تنظیم‌ می‌شود.

بحث‌هایی که به روش‌های مناسب تفسیری‌ می‌پردازند، اغلب در مقدمه‌های ابتدای تفاسیر یافت‌ می‌شوند. نمونه‌ای قابل توجه در این باب در اوایل دوره جدید، مقدمه تفسیر الفاتحه محمد عبده[12] است. رساله‌ای مجزا و مختصر درباره اصول تفسیر نیز در 1892 از سر سید احمد خان با نام تحریر فی اصول التفسیر[13] به چاپ رسیده است. از آن زمان تاکنون، چندین کتاب و مقاله که به طور کامل اختصاص به مسائل روش شناختی تفسیر دارند، چاپ شده‌اند که بیشتر آنها پس از اواخر دهه شصت بوده است.

گرایش‌های اصلی در روش‌های تفسیری

1. تفسیر قرآن از منظر عقل‌گرایی دوره روشنگری

نخستین نوآوری مهم در روش‌های تفسیری که قرن‌ها متداول بود، از سوی دو حامی مشهور اصلاح طلبی اسلامی مطرح گردید: سید احمد خان هندی (1817ـ 1898م) و محمد عبده مصری (1849ـ 1905م). هر دو تحت تأثیر تفوق سیاسی و رفاه اقتصادی تمدن جدید غرب در دوران استعمار بودند، ظهور این تمدن را ناشی از دستاوردهای علمی اروپاییان دانسته و برداشت عامه‌پسندی از فلسفه روشنگری را پذیرفته بودند. بر این اساس آنان رویکردی اساساً عقل گرایانه را به تفسیر قرآن اتخاذ کردند. آنها مستقل از یکدیگر و با نقاط عزیمت و تأکید نسبتاً متفاوتی عمل‌ می‌کردند، با وجود این به نتایج مشابهی رسیدند. الهام بخش هر دو این بود که‌ می‌خواستند برادران مسلمانشان نیز بتوانند در منافع تمدن قدرتمند جدید سهمی داشته باشند.

تجربه تلخ شورش هندیان (در 1857)، در سید احمد خان این انگیزه را برانگیخت که اثبات کند از نظر دین اسلام مانعی برای همزیستی و همکاری صلح آمیز مسلمانان هند و انگلیسی‌ها در سایه یک حکومت وجود ندارد؛ حکومتی که آنها را از طریق نظام پیشرفته اخلاقی و معقول و قانونی با یکدیگر متحد ساخته و بر پایه تفکر علمی بنا شده است. از سوی دیگر، وی شخصاً چند سال بعد از آشکار شدن تأثیرات روشنفکران انگلیسی ساکن هند، به مفهوم علمی جدیدی از طبیعت و جهان روی آورد. این دو امر او را بر آن داشت تا در جهت اثبات این مطلب قدم بردارد که هیچ تناقضی بین علم طبیعی جدید و کتاب آسمانی مسلمانان نیست.[14]

سید احمد خان نظریه اصلی اش درباره فهم قرآن را در رساله پیش گفته خود (تحریر فی اصول التفسیر) توضیح داده و در چند اثر منتشر شده دیگرش به کار برده است: قانون طبیعت میثاقی عملی است که خداوند از طریق آن خود را در برابر بشر محدود کرده است، در حالی که وعده و وعید‌هایی که در قرآن آمده، صورت کلامی دارد. بین این دو عهد الهی‌ نمی‌توان تناقضی متصور شد؛ چه در غیر این صورت خداوند با خود در  تناقض خواهد بود که این نامعقول است. بنابراین کلام خدا یعنی وحی،‌ نمی‌تواند با عمل او یعنی طبیعت متناقض باشد. سید احمد خان این فرض را با اصل بدیهی دومی تکمیل کرد: هر دینی که خدا وضع‌ می‌کند ـ از جمله اسلام که بنا بوده آخرین دین برای همه بشر باشد ـ لزوماً باید در حد فهم عقل بشری باشد، زیرا درک ضرورت اصل دیانت صرفاً از طریق عقل امکان پذیر است. بنابراین غیرممکن است که قرآن شامل چیزی باشد که با تعقل علمی در تناقض است.

به نظر سید احمد خان، چنانچه عده‌ای از مسلمانان عصر او نظری مخالف با وی دارند، این ناشی از متن قرآن به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه ناشی از پیموده شدن مسیری اشتباه در سنت تفسیری است: مراجعه به برخی آیات قرآن بدون توجه به اینکه باید آنها را به نحو استعاری فهمید، ما را به این نتیجه خواهد رساند که بخش‌هایی از قرآن کریم با علم جدید متناقض به نظر‌ می‌رسد. طبق نظر سید احمد خان این تفسیر استعاری (تأویل)، تفسیر مجدّد ثانوی یا فرعی از معنای آشکار متن نیست، بلکه نوعی بازسازی معنای اصلی آن است: خداوند خود تعبیراتی استعاری را، صرفاً به دلیل رواج آنها به عنوان مجاز متداول در عصر پیامبر، در متن قرآن به کار برده که همین امر آنها را برای مردم آن عصر، مخاطبان اولیه وحی، قابل فهم کرده است. بنابراین مفسران ابتدا باید تلاش کنند متن قرآن را همان گونه بفهمند که اعراب هم عصر پیامبر و مخاطبان مستقیم وحی‌ می‌فهمیدند.

نتیجه عملی تلاش تفسیری سید احمد خان بر مبنای این اصول، حذف وقایع خارق‌العاده از حوزه فهم قرآن تا حد امکان و کنار گذاشتن اشکال مختلف پدیده‌های مافوق طبیعی و همه پدیده‌های ناسازگار با جهان بینی علمی او بود. در موارد مشکوک، معیار حقیقت در نزد وی، تفکر جدید علمی است نه معنایی که به احتمال زیاد برای اعراب متقدم قابل فهم بوده است. بنابراین سید احمد خان شب معراج پیامبر را رویدادی که صرفاً در رؤیا به وقوع پیوسته،‌ می‌داند. همچنین در تفسیر او، جن نوعی حیوان وحشی بدوی است که در جنگل زندگی‌ می‌کرده است.

محمد عبده صاحب نظریه‌ای مشهور بود که‌ می‌توان منشأ آن را در فلسفه اواخر دوره روشنگری اروپا جست وجو کرد. تلقی وی از تاریخ بشری آن بود که روندی تکاملی همانند روند تکامل یک فرد است و در ادیان آسمانی ابزارهای تعلیمی‌ می‌دید که خداوند از طریق آنها، این روند تکاملی را به سوی مرحله نهایی کمال بشر، یعنی عصر علم هدایت‌ می‌کند. طبق نظر او مسلمانان برای سهیم شدن در تمدن این عصر کاملاً مناسبند و حتی قادرند نقش مهمی را در آن ایفا کنند، زیرا اسلام دین تعقل و پیشرفت است. قرآن به منظور جلب افکار انسان‌ها به سوی تصوّرات و دریافت‌های معقول از سعادت دنیا و آخرت شان نازل شده است. در نگاه عبده این مسئله نه تنها حاکی از سازگاری محتوای قرآن با طبیعت است، بلکه همچنین مردم را نسبت به قوانین مؤثر در پیشرفت تاریخی ملت‌ها آگاه‌ می‌سازد.

در این معنا، کل قرآن در صدد اعطای هدایت الهی به انسان‌هاست و از این رو تمامی قرآن باید تفسیر شود تا اینکه فهم اهدافی که خداوند دستیابی به آنها را اراده کرده است، برای مخاطبان ساده‌تر گردد. مفسران باید خودشان را وقف خدمت به هدایت روشنگرانه خدا کنند و تلاش‌هایشان را بر جستجو در نصوص قرآنی به دو منظور متمرکز نمایند: یکی کشف نشانه‌های خداوند (آیات) در طبیعت و دیگری تشخیص اصول اخلاقی و قانونی که متن از آنها سخن‌ می‌گوید. وظیفه اصلی مفسران همین است، نه اینکه با خارج شدن از موضوع، به بحث‌های پیچیده تخصصی در باب معانی احتمالی الفاظ و عبارات بپردازند یا در سطوح متنوع معنایی ادبی یا عرفانی برخی آیات که در متن قرآن قابل تشخیص است، غرق شوند؛ به ویژه آنکه این فهم‌های مختلف و متنوع کاملاً مغایر با فهم اعراب عصر پیامبر است. برای پی بردن به مقصدی که خداوند قصد دارد بشر را به آن هدایت کند، متن قرآن باید طبق معنایی که برای معاصران پیامبر، اولین مخاطبان وحی داشته، تفسیر شود. گذشته از این، مفسران باید از تبیین و توضیح عباراتی که در متن قرآن مبهم رها شده است، نظیر تعیین نام افرادی که نام آنان در قرآن نیامده است، اجتناب کنند. همچنین از جبران ناگفته‌های قرآن [در نقل برخی داستان‌ها] با روایات یهودی برگرفته از کتاب مقدس یا ملحقات آن (اسرائیلیات) بپرهیزند، چه، این روایات از نسل‌های پیشین علما به ارث رسیده و هرگز از مطالب متناقض با عقل و وحی پالایش نشده‌اند.[15]

ویژگی‌های بارز کار تفسیری عبده، در تفسیر چند جلدی او با نام تفسیر المنار به طور آشکارتری انعکاس یافته است. المنار مبدّل به اثری معیار شده که بسیاری از نویسندگان متأخر به موازات تفاسیر کلاسیک، به آن استناد‌ می‌کنند. سهم واقعی عبده در این تفسیر گزارش مجموعه سخنرانی‌های او در دانشگاه الازهر در حدود سال 1900 است که شامل تفسیر قرآن از ابتدا تا آیه 124 سوره نساء است. شاگرد او رشیدرضا از این سخنرانی‌ها یادداشت‌برداری کرد و پس از چندی آنها را شرح کرد و برای تأیید یا تصحیح به استادش نشان داد. به علاوه وی بخش‌هایی از سخنرانی‌های عبده را با درج توضیحاتی از جانب خودش، که با علامتی از متن اصلی متمایز بود، تکمیل کرد. او در این توضیحات نگرش سنتی‌تری نسبت به عبده نشان داده است.[16] پس از مرگ عبده، رضا تفسیر او را تا آیه 107 سوره یوسف ادامه داد.

عبده متن قرآن را به گروه‌هایی از آیات که تشکیل واحدهایی منطقی‌ می‌دهد، تقسیم کرده، متن این بندها را به مثابه بخشی مجزا بررسی‌ می‌کند. این کار با دیدگاه او مطابقت دارد، زیرا او معتقد است مجرد الفاظ یا عبارات، موضوع اصلی و حائز اهمیت برای مفسر نیست، بلکه هدف تعلیمی آیات اهمیت دارد و همچنین تفسیر صحیح یک عبارت غالباً فقط با توجه به بافت (سیاق) آن قابل فهم است. تفسیرهای او که اغلب با مطالب جنبی طولانی تکمیل‌ می‌شود، همیشه و هماهنگ از اصول اعلام شده‌اش پیروی‌ نمی‌کند، اما وی گرایشی عمومی نسبت به تأکید بر خردمندی اسلام و نگرشی مثبت به علم نشان‌ می‌دهد و در عین حال قصد دارد عوامل عقیده و عمل عوامانه را که به نظر او خرافی است، ریشه‌کن کند. برای عبده نیز [همانند سید احمدخان] در موارد مشکوک، علم معیاری قاطع برای معنا کردن عبارات قرآن است.

نویسنده دیگر مصری، محمد ابوزید نیز‌ می‌تواند در شمار نمایندگان تفسیر عقلی قرار گیرد که الهام‌بخش آن، اقبال عمومی به روشنگری اروپا بود. وی تفسیری در 1930 منتشر کرد. تفسیر او، الهدایة والعرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن، جنجال زیادی به پا کرد و در نهایت با تحریک دانشگاه الازهر که طی بیانیه‌ای رسمی آن را محکوم نمود، از سوی حکومت وقت توقیف شد.[17] طرح روش شناختی‌ای که به طور غیر مستقیم در عنوان این کتاب آمده ـ یعنی روش تفسیر قرآن به قرآن: ـ شرح عبارات قرآن از طریق مقایسه آنها با عبارات مشابه در مواضع دیگر ـ حتی در آن زمان نیز کاملاً جدید نبود و بارها بدون اینکه واکنشی منفی را در میان مدافعان سنت برانگیزد، از سوی مفسران به کار رفته بود. ظاهراً آنچه توهین از جانب او تلقی شد، بیش از آنکه روش تفسیری اش باشد، نظریاتی بود که محمد ابوزید سعی داشت آنها را با به کارگیری کاملاً گزینشی این روش ترویج و تبلیغ کند: او در پی اثبات این بود که با توجه به اصول سنتی فقه اسلامی، اجتهادی فراگیر مُجاز است. او تمام سعی خود را کرد تا همه معجزات و رخدادهای ماورای طبیعی مرتبط با پیامبران را که در قرآن آمده است، توجیه کند.

برخی از تفاسیر در راستای دیدگاه‌های سید احمد خان یا محمد عبده شامل عناصر تفسیر عقلی‌اند، اما از این عناصر به میزان محدودی بهره‌ می‌گیرد. در میان این تفاسیر‌ می‌توان ترجمان القران (1930) نوشته نویسنده هندی ابوالکلام آزاد و مجالس التذکیر (1929ـ1939) نوشته رهبر اصلاح طلب الجزایری عبدالحمید ابن بادیس را نام برد.

2. تفسیر اصطلاحاً علمی قرآن

تفسیر علمی را باید در پرتو این فرض فهمید که قرآن در [بیان] یافته‌های علوم طبیعی گوی سبقت را ربوده است و در برخی آیات آن‌ می‌توان اشارات صریحی را به آنها یافت. یافته‌های علمی‌ای که پیشاپیش مورد تصدیق قرآن بوده است، محدوده‌ای [گسترده] از کیهان‌شناسی کُپرنیکی تا خواص الکتریسیته و از قوانین واکنش‌های شیمیایی تا عوامل بیماری‌های مُسری را دربر‌ می‌گیرد. کلیت این روش عبارت است از استنباط آن چیزی از متن که به طور عادی و معمول در آن یافت‌ نمی‌شود. بیشتر کسانی که به تفسیر علمی قرآن‌ می‌پردازند، عالم دینی متخصص نیستند و اغلب در رشته‌هایی نظیر پزشکی، داروسازی یا دیگر علوم طبیعی و حتی علوم کشاورزی تحصیل کرده‌اند. اگرچه این نوع تفسیر، به تفاسیر قرآن علمای دین نیز راه یافته است.

گفتنی است تفسیرهای محمد عبده نیز از تلاش برای استنباط علوم جدید از قرآن به دور نیست. چنانکه مشهور است، او احتمال داده که جنّ مذکور در قرآن همان میکروب‌ها باشند. همچنین وی معتقد است دسته‌های پرندگان که سنگ‌هایی بر سر اصحاب فیل پرتاب کردند، دسته‌های پشه یا مگس بودند که با پاهای آلوده‌شان نوعی بیماری را به آنان سرایت دادند.[18] هرچند علاقه عبده به چنین تفسیرهایی همطراز با گرایش شدید طرفداران تفسیر علمی نبود: او‌ می‌خواست با استفاده از معیارهای نوین علمی به خوانندگان خود نشان دهد که آیات قرآن با عقل در تضاد نیست، در حالی که مدافعان تفسیر علمی در پی اثبات آنند که قرآن چندین قرن از دانشمندان غربی جلوتر است، زیرا حاوی مطالبی است که ایشان تنها در سال‌های اخیر آنها را کشف کرده‌اند. بیشتر علاقه مندان به تفسیر علمی تقدّم تاریخی قرآن در خصوص اطلاعات علمی را به عنوان مصداقی فوق العاده عالی برای اعجاز قرآن تلقی کرده‌اند، به گونه‌ای که این جنبه از اعجاز در مقایسه با سایر جنبه‌ها، مؤثرترین استدلال در دفاع از اسلام است که از نظر آنان باید در برابر غرب به کار گرفته شود.

الگوی اصلی تفسیر علمی چندان جدید نیست: چند تن از نویسندگان تفاسیر کلاسیک به ویژه فخرالدین رازی قبلاً این نظریه را که تمامی علوم در قرآن موجود است، طرح کرده بودند و متعاقباً سعی داشتند در تفاسیرشان دانش نجوم عصر خود را بیابند، از این رو به شکلی گسترده از میراث ایرانی ـ هندی و یونانی اقتباس‌ می‌کردند. شهاب الدین محمود آلوسی (متوفی 1856) در روح‌المعانی تلاش‌های این نوع تفاسیر را استمرار بخشیده است؛ هرچند تفسیر او با این همه، گویای هیچ تشابهی با علم جدید غرب نیست.

اولین نویسنده‌ای که با پرداختن به تفسیر علمی به معنای جدید آن ـ یعنی یافتن اشاراتی به کشفیات علمی جدید در آیات قرآن ـ به شهرتی دست یافت، فیزیکدانی به نام محمد بن احمد اسکندرانی بود؛ یکی از دو کتاب او در این زمینه، با عنوانی نویدبخش یعنی کشف الاسرار النورانیة القرانیة فی ما یتعلق بالاجرام السماویة والارضیة والحیوانات والنبات والجواهر المعدنیة (1297/1879ـ1880) در حدود 1880 به چاپ رسید.

مشهورترین و بهترین نماینده تفسیر علمی در اوایل قرن بیستم، شیخ طنطاوی جوهری، نویسنده مصری الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم (1341/1922ـ1923) بود. این کتاب، تفسیر به معنای متداول آن نیست، بلکه پژوهشی دایرةالمعارفی درباره علوم جدید یا به تعبیر دقیق‌تر درباره چیزهایی است که نویسنده در زمره این علوم قرار‌ می‌دهد، که شامل علومی مانند احضار ارواح است. جوهری ادعا‌ می‌کند که این علوم بیش از این در آیاتی از قرآن ذکر شده‌اند که توضیحات آموزشی طولانی او درباره موضوعات مرتبط بر مبنای همان‌ها قرار دارد. همه این توضیحات جا به جا با جدول و طرح و تصویر همراه است. به خلاف بیشتر علاقه مندان به تفسیر علمی، جوهری در درجه اول این روش را با هدف دفاع از اعجاز قرآن ـ چنانکه قبلاً ذکر شد ـ به کار‌ می‌بَرد. هدف عمده او این است که برادران مسلمان خود را متقاعد سازد که در دوران جدید بسیار بیشتر از فقه اسلامی باید به علوم جدید اهتمام بورزند؛ تنها از این طریق است که‌ می‌توانند استقلال و قدرت سیاسی خود را بازیابند.

نویسندگان دیگری نیز کتاب‌هایی مختص تفسیر علمی قرآن و عمدتاً با اهداف مدافعانه نوشته‌اند که از میان آنها‌ می‌توان عبدالعزیز اسماعیل، الاسلام والطب الحدیث، قاهره 1938، چاپ دوم 1957 و حنفی احمد، معجزات القران فی وصف الکائنات،[19] قاهره 1954 و عبدالرزاق نوفل، القران والعلم الحدیث، قاهره 1378/1959 را نام برد.

برخی از مفسران مشهور نیز که به این روش تکیه نکرده و به تمام آیات قرآن (نه فقط آیاتی که مناسب این روش است) پرداخته‌اند، با این حال، روش علمی را در شرح آیات خاصی به کار گرفته‌اند. از این رو عناصر تفسیر علمی برای نمونه در تفاسیر زیر قابل مشاهده است: صفوة العرفان (المصحف المفسر، 1903) نوشته محمد فرید وَجدی، مجالس التذکیر (1929ـ1939) نوشته عبدالحمید ابن باریس و المیزان (1973ـ 1985) نوشته مفسر امامی محمدحسین طباطبایی (متوفی 1982).

روش تفسیر علمی در میان مفسران یا محققان روش‌های تفسیری، با اقبال عام مواجه نشده است. عده اندکی از آنان، یکسره این روش را رد کرده‌اند، از جمله محمد رشیدرضا، امین خولی،[20] محمود شلتوت و سید قطب. مهم‌ترین دلایل مخالفت این گروه با تفسیر علمی به طور خلاصه از این قرار است:

  1. این روش از نظر لغت شناختی قابل دفاع نیست، زیرا در آن به غلط معانی جدیدی به کلمات قرآن نسبت داده‌ می‌شود؛
  2. در این روش، سیاق الفاظ و عبارات قرآن و اسباب نزول آنها نادیده گرفته‌ می‌شود؛
  3. در تفسیر علمی به این واقعیت توجه‌ نمی‌شود که قرآن به دلیل اینکه برای مخاطبان نخستین قابل فهم شود، باید الفاظش با افق زبانی و فکری اعراب آن روزگار مطابق‌ می‌شده است. البته این استدلال قبلاً نیز از جانب دانشمند اندلسی مالکی، شاطبی (متوفی 790) در مقابل تفسیر علمی زمانه خودش طرح شده بود؛[21] این روش به این واقعیت نیز توجه ندارد که اطلاعات و نظریات علمی طبیعتاً همواره غیر کامل و مشروط‌اند؛ بنابراین استنباط این اطلاعات و نظریات از آیات قرآن عملاً به معنای محدود کردن اعتبار آنها به زمانه‌ای است که از آن این نتایج از نظر علمی به تأیید رسیده‌اند؛
  4. مهم‌تر از همه اینکه در تفسیر علمی فهم این مطلب فراموش‌ می‌شود که قرآن کتابی علمی نیست، بلکه کتابی دینی است که به منظور هدایت بشر از راه ابلاغ یک کیش و عقیده و مجموعه‌ای از ارزش‌های اخلاقی (یا به اعتقاد اسلام گرایانی چون سید قطب: اصول متمایز نظام اسلامی) نازل شده است.

با وجود همه این انتقادات، برخی نویسندگان همچنان معتقدند که تفسیر علمی‌ می‌تواند و باید ادامه پیدا کند؛ دست کم در مقام روشی جنبی در کنار روش‌های دیگر که به ویژه به منظور اثبات اعجاز قرآن برای کسانی که به سبب جهل به زبان عربی قادر به درک اسلوب اعجازگونه آن نیستند، کارآمد خواهد بود.[22]

3. تفسیر قرآن از منظر مطالعات ادبی

به کارگیری روش‌های مطالعات ادبی در تفسیر قرآن اساساً از جانب امین خولی (متوفی 1967)، استاد زبان و ادبیات عربی دانشگاه مصر (که بعدها به دانشگاه ملک فؤاد موسوم شد و امروزه به دانشگاه قاهره معروف است) آغاز گردید. او تفسیر قرآنی ننوشت، اما بخش قابل توجهی از درس گفتارهای خود را به مباحث قرآنی اختصاص داد و همچنین در گفته‌ها و نوشته‌های بعد از 1940 خود، به تاریخچه و وضعیت جاری لوازم روش شناختی تفسیر پرداخت.

سال‌ها قبل در 1933، همکار مشهور او طه حسین در کتابچه‌ای به نام فی الصیف اشاره کرده بود که کتاب‌های مقدس یهودیان، مسیحیان و مسلمانان همانند آثار هومر، شکسپیر و گوته متعلق به میراث مشترک ادبی همه انسان‌هاست و مسلمانان باید مطالعه روی قرآن را به عنوان کتابی دربردارنده فنون ادبی آغاز کنند و در تجزیه و تحلیل آن از تحقیقات جدید ادبی بهره بگیرند، دقیقاً مانند برخی نویسندگان یهودی و مسیحی که این کار را روی تورات و انجیل انجام داده‌اند.[23] وی افزوده بود که چنین رویکردی از شیوخ الازهر انتظار‌ نمی‌رود، اما هیچ دلیلی ندارد که پژوهش درباره کتاب‌های مقدس فقط به علمای دین سپرده شود. چرا نباید به مردم اجازه داد دیدگاه‌هایشان را نسبت به این کتاب‌ها، به مثابه موضوعاتی پژوهشی و بدون توجه به جایگاه دینی آنها ابراز کنند؟[24] اگرچه او به این نتیجه رسید که در کشوری که او زندگی‌ می‌کند، اقدام آشکار به تجزیه و تحلیل قرآن به مثابه متنی ادبی هنوز خطرناک است. امین خولی در نظریه اساسی طرح شده در این اظهارات با طه حسین شریک بود و آن را به شکل برنامه‌ای ملموس متحول ساخت؛ چندتن از دانشجویان طه حسین به همراه دانشجویان او سعی کردند این برنامه را عملی کنند که طبق پیش بینی طه حسین، بخشی از آن با پیامدهای تلخ همراه بود.

از دید امین خولی، قرآن بزرگ‌ترین کتاب عربی و عظیم‌ترین اثر ادبی در این زبان است.[25] به نظر او روش‌های مناسب برای مطالعه این کتاب به مثابه کتابی مشتمل بر فنون ادبی، تفاوتی با روش‌های مورد استفاده برای هر اثر دیگر ادبی ندارد. دو اقدام اساسی مقدماتی برای هر اثری لازم است:

  1. زمینه تاریخی و شرایط پیدایش آن ـ یا در مورد قرآن، ورود آن به این جهان از طریق وحی ـ باید بررسی شود. به این منظور، باید سنت‌های مذهبی و فرهنگی و موقعیت اجتماعی اعراب روزگار نزول، زبان و دستاوردهای ادبی پیشین آنان، گاه‌شماری بیان آیات قرآن از جانب پیامبر، اسباب نزول آیات و مواردی از این دست مورد مطالعه قرار گیرد.
  2. با در نظر داشتن همه اطلاعات به دست آمده از این طریق، باید معنای صحیح متن، کلمه به کلمه، همان گونه که مخاطبان نخستین آن‌ می‌فهمیدند، معلوم گردد. خولی براساس رأس شاطبی چنین‌ می‌اندیشد که خداوند برای فهماندن مراد خود به اعراب زمان پیامبر،‌ می‌باید از زبان آنها استفاده‌ می‌کرد، و طرز بیان خود را با نحوه درک و فهم آنان که به وسیله دیدگاه‌ها و تصورات منفی‌شان معین شده بوده، متناسب‌ می‌کرده است. از این رو بیش از تعیین مراد خداوند از متن، نخست باید معنای آن را به گونه‌ای که اعراب زمان نزول قرآن‌ می‌فهمیده‌اند، به دست آورد ـ و چنان که خولی تأکید‌ می‌کند ـ این کار‌ می‌تواند (بدون در نظر گرفتن ملاحظات دینی) انجام پذیرد.[26] در نتیجه، بررسی ویژگی‌های هنری قرآن با به‌کارگیری همان مقولات و با ادامه دادن همان قواعد مورد استفاده برای آثار ادبی امکان پذیر‌ می‌گردد. بنابراین‌ می‌توان اسلوب قرآن را در عبارات گوناگون از طریق مطالعه اصول گزینش واژگان، ویژگی‌های ساختمان جملات و صورت‌های بیانی به کار برده شده مورد بررسی قرار داد.[27]به همین ترتیب‌ می‌توان ساختار نوعی عبارات متعلق به یک گونه ادبی خاص را بررسی کرد. مشخصه کتب فن ادبی ارتباط ویژه‌ای است که بین محتوا و موضوع از یکسو و اسلوب‌های صوری بیان از سوی دیگر برقرار‌ می‌کنند. خولی با قائل شدن اهمیتی ویژه برای واحدهای موضوعی قرآن، تأکید کرد که لازمه تفسیر صحیح آن است که مفسران به جای آنکه توجه‌شان منحصر در یک آیه یا عبارت باشد، همه آیات و عباراتی را که از آن موضوع سخن‌ می‌گوید، در نظر بگیرند.[28] در عین حال رویکرد خولی مبتنی بر فهمی خاص از طبیعت متن ادبی است: برای او ادبیات نیز مانند هنر به طور کلی، در درجه نخست راهی است برای جلب احساسات عامه به عنوان وسیله‌ای برای هدایت آنها و تصمیماتشان. بنابراین وی معتقد است مفسر باید سعی کند اثرات روانشناختی ویژگی‌های هنری قرآن را، به ویژه از جنبه زبانی، بر مخاطبان اولیه‌اش توصیف کند.

شُکری عَیاد که رساله کارشناسی ارشد خود من وصف القرآن الکریم لیوم الدین والحساب[29] را به استاد راهنمایی خولی نوشت، ظاهراً اولین کسی است که طرحی تحقیقی را بر مبنای این اصول به انجام رسانده است.

در میان دانشجویان خولی، همچنین باید از همسر وی عایشه عبدالرحمن بنت الشاطئ نام برد. تفسیر وی، التفسیر البیانی للقران الکریم، براساس بخش‌های اصلی مفاهیم روش‌شناختی خولی طراحی شده است، چنان که وی در مقدمه کتاب به آرا و نظریاتی که از خولی دریافت کرده، صراحتاً اشاره‌ می‌کند. عایشه عبدالرحمن تعمّداً تعدادی از سوره‌های کوچک قرآن را برای تفسیر انتخاب کرد تا نتایج حاصل از به کارگیری روش خولی را به طریقی فوق‌العاده مؤثر نشان دهد. هر یک از این سوره‌ها یک واحد موضوعی است. وی اشاره‌ای اجمالی به ترتیب هر سوره در گاهشماری بیان قرآن از سوی پیامبر [ترتیب نزول سوره] کرده، اهمیت موضوع آن سوره را در زمان نزول در مقایسه با مراحل دیگر رسالت پیامبر تبیین‌ می‌کند. بنت الشاطی برای روشن‌تر کردن این نکته به سوره‌های مرتبط دیگر یا بخش‌هایی از آنها اشاره و مسائل اسباب نزول را بررسی‌ می‌نماید. سعی او در طی این کار بر آن است که حداقل بخشی از خطوط کلی زمینه تاریخی سوره را به دست دهد. وی جالب‌ترین ویژگی‌های سبک‌شناختی هر سوره از جمله بلندی یا کوتاهی نسبی جملات، صناعات بلاغی و تکرار بعضی الگوهای صرفی و نحوی را برجسته‌ می‌کند و با استناد به آیات مشابه در دیگر سوره‌ها که موضوع سوره مورد نظر را طرح کرده یا دارای همان ویژگی‌های سبک شناختی‌اند،‌ می‌کوشد رابطه‌ای ویژه بین موضوع و این ویژگی‌ها در هر سوره برقرار کند. همچنین به تأثیر عاطفی این ویژگی‌ها بر مستمعان توجه دارد و به مسائلی از این دست از قبیل، تأثیر فواصل قرآنی بر گزینش کلمات و ساختمان ترکیبی سوره‌ها‌ می‌پردازد. علاوه بر این، وی تفسیر را دقیقاً آیه به آیه پیش‌ می‌برد تا واژه‌ها یا عبارات مشکل سوره را از طریق مقایسه با آیات مشابه در قرآن با استفاده از اشعار قدیمی عرب، نقل قول از لغت نامه‌های کلاسیک عربی و نقد و بررسی نظریات مفسران ـ غالباً کلاسیک ـ شرح دهد که در تمامی این موارد دانش و تبحر خود را به نمایش‌ می‌گذارد. به طور کلی تفسیر بنت الشاطی و نیز آثار دیگر او که مرتبط با تفسیر قرآن است، از مقبولیت مناسبی حتی در میان علمای محافظه کار دین برخوردار شده است، زیرا وی از پرداختن به نکات حساس اعتقادی اجتناب‌ می‌کند و به ظاهر کاری انجام‌ نمی‌دهد جز اینکه بار دیگر اعجاز سبک شناختی قرآن را این بار بر مبنای روش‌های پیشرفته زبان‌شناسی  به اثبات رساند.

محمد احمد خلف الله، دانشجوی دیگر خولی به دلیل استفاده از رویکرد استادش با مشکلات زیادی روبه رو شد و مورد غضب علمای الازهر قرار گرفت. او رساله دکتری‌اش الفن القصصی فی القرآن الکریم را به دانشگاه ملک فؤاد (با نام کنونی دانشگاه قاهره) تسلیم کرد. خلف الله براساس نظریه خولی درباره ادبیات که آن را وسیله‌ای برای جلب احساسات و هدایت آن بر طبق اهداف نویسنده‌ می‌دانست، دست به کار یافتن ابزارهایی شد که با آنها، به اعتقاد خودش، قصص قرآن به طرز منحصر به فرد و تأثیرگذاری به روز شوند.[30]

داستان‌های قرآن برای اینکه تأثیر روانشناختی داشته باشند، نیازی به مطابقت دقیق با واقعیت‌های تاریخی ندارند. خلف الله حتی به لوازم دیگری که برای هدف خیلی مناسب‌تر است، توجه کرده است: این داستان‌ها باید با زبان رایج ـ یعنی مفاهیم و سبک‌های روایی قدیمی ـ شنوندگان ارتباط داشته باشد. در راستای آنچه پیش‌تر شاطبی و خولی درباره اهمیت فهم دریافت کنندگان اصلی پیام گفته بودند؛ این داستان‌ها باید با احساسات و شرایط ذهنی شنوندگان هماهنگ باشد. بالاخره اینکه قصه‌های قرآن باید به خوبی پرداخت شود. بنابراین وی به این نتیجه‌ می‌رسد که داستان‌های قرآن درباره پیامبران گذشته، تا حد زیادی حقیقت تاریخی ندارند؛ اگرچه اعراب معاصر پیامبر یقین داشتند که این داستان‌ها گزارش‌هایی واقعی از رخدادهایی است که واقعاً روی داده است، خداوند اساساً آنها را نه به عنوان واقعیات تاریخی، بلکه به عنوان واقعیاتی روحی و روانی در قرآن ذکر کرده است؛ یعنی وسیله‌ای برای تحت تأثیر قرار دادن احساسات شنوندگان[31] برای تحقق این هدف، خداوند موضوعات قصص قرآن را از میان داستان‌ها و عقایدی که اعراب پیشین با آنها مأنوس بودند، انتخاب کرده است. به علاوه، خداوند به هدف حمایت احساسی از محمد در طی رویارویی غالباً طاقت‌فرسای او با بت‌پرستان مکه، وضعیت روحی وی را در قصص پیامبران گذشته در قرآن، از طریق شکل دادن داستان‌ها بر طبق تجربه خود او، منعکس‌ می‌کرد.

این برداشت، صریحاً حکایت از آن دارد که محتوای قصص قرآن درباره پیامبران، به‌طور کلی مطابق با ظرفیت ادراک پیامبر و مخاطبان اصلی وحی نسبت به پیام الهی بوده است. بر این اساس‌ می‌توان منشأ مطالب اصلی این داستان‌ها را آن چیزهایی دانست که محمد و اعراب معاصر وی از سنت‌های بومی‌ می‌فهمیدند، یا اینکه خودِ محمد بر مبنای تجربه اش‌ می‌گفت. اگرچه طبق نظر خلف الله، این انطباق، نتیجه این واقعیت است که خداوند، یگانه مؤلف قرآن، به شکلی حیرت انگیز قصص قرآن را با شرایط محمد و مخاطبان او هماهنگ ساخته است. خلف الله هرگز در این تردید روا‌ نمی‌دارد که همه متن قرآن کلمه به کلمه از جانب خداوند وحی شده و محمّد هیچ گونه مشارکتی در ایجاد آن نداشته است.

با وجود این، رساله خلف الله در هیأت بررسی دانشگاه به تصویب نرسید که یکی از دلایل آن مشکوک بودن نتایج رساله از لحاظ دینی بود. ضمناً هیأتی از علمای مهم الازهر طی یادداشتی خلف الله را گناهکار شناخت؛ چه او منکر این شده است که داستان‌های قرآن به تمامی از حقیقت تاریخی برخوردارند. پس از مدت کوتاهی وی به بهانه‌ای دیگر از سمت خود در دانشگاه برکنار شد.

گذشته از موارد بالا، دانشمندان دیگری در راستای مطالعه قرآن به مثابه اثری در فن ادبی تلاش‌های پراکنده‌ای انجام داده‌اند. اینان وابسته به مکتب خولی نیستند، اما همانند دیگران عمدتاً اهل مصرند.[32] التصویر الفنی فی القران سید قطب شاهدی بر حساسیت زیبایی شناختی مؤلف آن به شمار‌ می‌رود ـ که قبلاً به عنوان منتقد ادبی مطرح بوده است ـ و شامل اظهارنظرهای قانع کننده‌ای است، اما به خلاف آثار شاگردان خولی، این کتاب بر مبنای استفاده نظام‌مند از یک روش تألیف نشده است. طولانی‌ترین فصل التصویر الفنی به قصص قرآن اختصاص دارد؛ به خلاف خلف الله، سید قطب درباره حقیقت تاریخی این داستان‌ها تردید نکرده است. در یک کلام،‌ می‌توان گفت که از دهه هفتاد، توجه روزافزونی به مطالعه فن قصه‌پردازی قرآن پدید آمده است.[33] اگرچه نویسندگانی که در سالیان اخیر به این موضوع پرداخته‌اند، با آگاهی از سرنوشت خلف الله، نتایج خود را بسیار محتاطانه استخراج‌ می‌کنند.

4. نظریه جدید تفسیری و تاریخی بودن قرآن

مکتب خولی پیش‌تر اهمیت بسیاری برای این قائل شده بود که معنای قرآن باید همان گونه که در عصر پیامبر فهمیده‌ می‌شده، کشف گردد و قرآن باید به مثابه متنی ادبی نگریسته شود که بالطبع مانند هر اثر ادبی دیگر باید در بافت تاریخی آن تفسیر شود. از اواخر دهه پنجاه چندین دانشمند به این باور رسیدند که متن قرآن به شکلی بسیار گسترده‌تر با تاریخ در ارتباط است و لازمه این واقعیت آن است که تغییری بنیادین در روش‌های تفسیری ایجاد گردد.

یکی از این دانشمندان، عالم پاکستانی (محمد) داود رهبر بود که بعدها در آمریکا به تدریس مشغول شد. در مقاله‌ای که وی در کنفرانس بین المللی اسلامی لاهور در ژانویه 1958 عرضه کرد، تأکید نمود که کلام جاودانه خداوند که در قرآن آمده است ـ و علاوه بر معاصران محمد، مردم امروزی را نیز مورد خطاب قرار‌ می‌دهد ـ (به طور خاص درباره شرایط و وقایع بشری بیست وسه سال پایانی حیات پیامبر سخن‌ می‌گوید) و (هیچ پیامی را‌ نمی‌توان بدون توجه به اوضاع و شرایط ملموس و واقعی برای مردم فرستاد).[34] رهبر، مصرّانه از مفسران مسلمان خواسته به معنایی که این نکته برای روش‌های مرتبط با متن وحیانی به همراه دارد، توجه کنند و در این چارچوب قائل به اهمیتی ویژه برای مسئله اسباب نزول و پدیده ناسخ و منسوخ در قرآن شده است. توقع وی از مفسران آن است که با توجه به این واقعیت که کلام خدا از ابتدا با اوضاع و احوال تاریخی منطبق بوده و در طی دوران نبوت پیامبر مطابق با شرایط تغییر یافته است، در مواجهه با چالش‌های زندگی مدرن انعطاف‌پذیری بیشتری داشته باشند.

فضل الرحمن نیز که اصلیتی پاکستانی داشت، تا 1988 استاد اندیشه اسلامی در دانشگاه شیکاگو بود. وی در کتابش با عنوان اسلام و مدرنیته: تحول یک سنت فکری[35] راه حلی برای این مشکل هرمنوتیکی پیشنهاد کرد تا گره از مسئله جاودانگی پیام قرآن در عین انطباق آن با شرایط تاریخی دوران نبوت پیامبر بگشاید و معنای آن را برای مسلمانان امروزی تبیین نماید. طبق نظریه او قرآن اساساً (شامل بیاناتی اخلاقی، دینی و اجتماعی است که پاسخگوی مسائلی خاص در شرایط تاریخی معین است)، به ویژه مشکلات جامعه اقتصادی مکه در دوران پیامبر. بنابراین، فرایند تفسیر امروزه نیاز به حرکتی مضاعف دارد: (حرکت از وضع حاضر به عصر نزول قرآن و سپس بازگشت به دوره حاضر).[36] این رویکرد شامل سه مرحله است: نخست آنکه (فرد باید اهمیت یا معنای حکم مورد نظر را از طریق مطالعه شرایط تاریخی یا بررسی مسئله‌ای که آن حکم پاسخگوی آن است، دریابد)؛ دوم آنکه (باید آن پاسخ‌های خاص را تعمیم دهد و آنها را به عنوان احکامی با موضوعات عمومی اخلاقی ـ اجتماعی، که در پرتو زمینه تاریخی ـ اجتماعی از متونی خاص قابل استحصال است…، اعلام کند)؛ سوم آنکه (این امر عام باید در بافت عینی تاریخی ـ اجتماعی امروز مجسم گردد.)[37] علاّل فاسی، عالم مشهور مالکی و رهبر نهضت استقلال مراکش، قبلاً در دهه 1950 ایده‌ای روش شناختی شبیه به این رویکرد ارائه کرده بود؛ گرچه طرح او منحصر در تفسیر قواعد فقهی قرآن بود.

تحول چشمگیر اخیر در عرصه تفکر نظری در باب روش‌های مناسب تفسیر قرآن، الگوی جدید تفسیری است که دانشمند مصری، نصر حامد ابوزید در چند اثر خود به ویژه مفهوم النص (1990) طرح نموده است. او این کتاب را به همراه تقاضای ارتقا به درجه استاد تمامی به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه قاهره، که در گروه ادبیات عرب آن تدریس‌ می‌کرد، تسلیم نمود.

رویکرد ابوزید به تفسیر قرآن تا اندازه‌ای ادامه روش مکتب خولی است، اما وی نقطه آغاز خولی یعنی تصور وی از شکلی که‌ می‌توان قرآن را در آن عملاً تفسیر کرد، تعمیم داد. تأکید خولی بر این بود که قرآن پیش از هرچیز دیگر اثری ادبی است و باید به این شکل مورد تحلیل قرار گیرد، اما ابوزید به راحتی اظهار داشت که قرآن یک متن (نصّ) است و باید طبق اصول علمی، که عموماً در فهم متون به کار‌ می‌رود، فهمیده شود. دریافت او از فهم متن، مبتنی بر الگویی فرایند ارتباط است که نخستین بار از سوی ریاضی دان و نظریه پرداز اطلاعات آمریکایی سی.ای. شانون[38]عرضه گردید و از دهه 1960 در میان صاحب نظران زبانشناسی و نظریه متن ادبی مقبولیت گسترده‌ای یافت. این مدل را‌ می‌توان چنین بیان کرد: (اطلاعات موجود در یک پیام تنها زمانی قابل فهم است که فرستنده، آن را در قالب رمزی (یعنی نظام نشانه‌ها) که برای دریافت کننده شناخته شده است، بفرستد.) از نظر ابوزید این مدل، ناگزیر درباره وحی نیز صادق است که در آن پیامی الهی به مخلوقات بشری انتقال یافته است؛ یعنی چنانچه متن وحیانی متناسب با رموز قابل فهم برای پیامبر، اولین دریافت کننده، نباشد، وی قادر به فهم آن نخواهد بود و همین نکته درباره مخاطبان وی، مردمی که وحی برای آنها نازل شده، نیز صدق‌ می‌کند. رموز قابل فهم برای پیامبر و مخاطبان او شامل زبان مشترک و محتوای آگاهی آنهاست که تا حد زیادی محدود به شرایط اجتماعی و سنّت فرهنگی آنان است. بنابراین خداوند باید وحی قرآنی را با زبان، شرایط اجتماعی و سنت فرهنگی اعراب زمانه محمد هماهنگ ساخته باشد. این قضیه پیامدهای پر دامنه‌ای را برای روش‌های تفسیر به دنبال دارد: مفسران امروزی برای اینکه قادر به فهم پیام خداوند باشند، از یک سو باید با رموز گره خورده با شرایط ویژه تاریخی پیامبر و اعراب معاصرش ـ یعنی ویژگی‌های خاص زبانی و اجتماعی و فرهنگی که دیگر متعلق به آنها نیست ـ آشنا شوند و فقط از این طریق خواهند توانست عناصر متعلق به این رموز را در قرآن شناسایی کرده، آنها را از واقعیت همواره معتبر وحی تمیز دهند. از سوی دیگر، مفسران باید رموز نخستین دریافت کنندگان وحی، یعنی پیامبر و اعراب معاصرش را به رموزی قابل فهم برای خودشان و به زبان و شرایط فرهنگی زمانه خود برگردانند. این قضیه همچنین به این معناست که مفسران‌ نمی‌توانند بدون نگاه نقادانه، به سنت دیرینه تفسیر از زمان پیامبر تاکنون تکیه کنند: مفسران قرون گذشته همچون زمخشری یا فخر رازی مسلماً حداکثر تلاش خود را در برگرداندن پیام الهی به رموز زمانه خودشان انجام داده‌اند، اما زمانه ما رموز خود را داراست.

این الگوی روشی آشکارا این امکان را فراهم‌ می‌سازد که متن قرآن بدون دست برداشتن از اعتقاد به وحیانی بودن کلمات و جاودانگی اعتبار پیام آن به گونه‌ای تفسیر شود که دریافت‌های مطابق با شرایط اجتماعی و فرهنگی تعالیم پیامبر که برای مفسر امروزی پذیرفته نیست، بتوانند در زمره شرایط تاریخی گذشته قرار گیرند و دیگر الزامی نباشند. در واقع ابوزید همواره صریحاً اظهار کرده است که در این عقیده راسخ است و بر این باور است که رموز تاریخی و فرهنگی متن قرآن از جانب خودِ خداوند، تنها مؤلف آن، به کار رفته و از طریق محمد به آن راه نیافته است.

با وجود این، شیخ عبدالصبور شاهین یکی از اعضای هیأت بررسی آثار ابوزید، به ارتقای او به درجه استاد تمامی رأی منفی داد و گذشته از نسبت‌های دیگر، وی را متهم به داشتن عقاید غیر دینی کرد. چند تن دیگر از سنت گرایان یا اسلام گرایان به او نسبت الحاد یا کفر دادند. در 1995 به تحریک یکی از اعضای سازمان‌های اسلام گرا، دادگاهی در قاهره، بر مبنای اینکه وی دین اسلام را ترک گفته و بنابراین نباید با زنی مسلمان ازدواج کند، ازدواج او را باطل اعلام کرد. دادگاه تجدیدنظر دیگری در مصر نتوانست این حکم را فسخ کند. وی که به عنوان مرتد در خطر اعدام از سوی جزم اندیشان اسلامی قرار داشت، ناگزیر بود منصبی را در دانشگاهی اروپایی بپذیرد.

محمد ارکون دانشمند الجزایری الاصل که سال‌ها در پاریس تدریس کرده است، به نتایجی روش‌شناختی تقریباً مشابه نتایج ابو زید، اما با رهیافت نظری متفاوت دست یافت. از نظر ارکون، واقعیت قرآنی[39]37 یعنی واقعیتی که همه تلاش‌ها در فهم قرآن نهایتاً به آن باز‌ می‌گردد که گفتار شفاهی پیامبر است که به اعتقاد خود پیامبر و مخاطبانش وحی الهی بوده است. این گفتار که در متن مکتوب مصحف عثمانی تجلّی یافته و البته کاملاً یکسان با آن نیست، در گونه‌های زبانی و متنی گره خورده با شرایط ویژه تاریخی و در قالب اسلوب‌های بیانی اسطوره‌ای و نمادین شکل گرفته است. این گفتار شامل تفسیری الهیاتی با طبیعتی ویژه است و ساختار آن باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. سراسر سنّت تفسیری که از سوی گروه‌های مختلف جامعه مسلمانان عرضه شده، فرایندی مختص به این واقعیت قرآنی است. این متن به معنای دقیق کلمه، تا آنجا که تاریخ ادامه یابد، دریچه‌ای به دامنه بالقوه نامحدودی از هر تفسیر جدید است؛ اگرچه سنت گرایان اصرار دارند تفاسیر حاصل از مراحل اولیه این فرایند را مطلق و مسلم بدانند. در هر پژوهش علمی در زمینه قرآن و سنت تفسیری آن باید به این نکته توجه داشت که حقیقت دینی، تا آنجا که مسلمانان و همچنین سایر اهل کتاب‌ می‌توانند بفهمند، به این شرط دارای اعتبار است که در رابطه‌ای دیالکتیکی بین متن وحیانی و تاریخ قرار بگیرد. محققان عصر حاضر برای اینکه بتوانند تفاسیر ویژه سنتی را از معانی تجویزی متن قرآن که ممکن است برای مخاطبان امروزی داشته باشد، تمیز دهند باید ابزارهای نشانه‌شناسی  تاریخی و زبان‌شناسی  اجتماعی را به کار گیرند.

5. تفسیر در پی رابطه‌ای نو و مستقیم با قرآن

مشخصه همه گرایش‌های تفسیری که تا اینجا ذکر شد ـ از جمله تفسیر علمی که مدّعی است قرآن قرن‌ها جلوتر از علم جدید بوده است ـ به نوعی، توجه آشکار به فاصله فرهنگی بین دنیای مدرن و دنیایی است که پیام قرآن برای نخستین بار به آن انتقال یافت. در مقابل این رهیافت‌ها، تفسیر اسلام گرایانه به این تلقی متمایل است که مسلمانان امروز از طریق بازگشت به عقاید مسلمانان نخستین و تلاش فعالانه در راه احیای دوباره دستورات بکر اجتماعی اسلام، خواهند توانست مجدداً به راهی مستقیم و ‌واسطه در رسیدن به معانی قرآن دست پیدا کنند، اغلب در این شکل از تفسیر است که تلقی و درک زیربنایی مفسر از متن وحیانی بروز و ظهور‌ می‌یابد. برای مثال، سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن (1952ـ 1965)، سخت معتقد است که قرآن به تمامی پیام خداست و دستورات آن در رابطه با (نظام اسلامی) یا (روش اسلامی) برای همیشه معتبر است و از این رو قرآن همواره و در هر زمانی جدید است. این کار، اساساً ترجمه معانی اصلی قرآن به زبان و جهان بینی انسان‌های مدرن نیست، بلکه وارد کردن قرآن به وادی عمل است، همچنان که پیامبر و اصحاب او که به خواست خداوند مبنی بر حاکمیت مطلق[40] سخت معتقد بودند، چنین کردند و (نظام اسلامی) کاملی را برقرار ساختند.

یکی از پیامدهای این هدف ـ یعنی دستیابی به نظام اولیه اسلامی که از طریق پیروی دستورات قرآن حاصل شده بود ـ آن است که مفسران اسلام گرا، معمولاً در سنت تفسیری خود ترجیح آشکاری برای احادیث در نظر‌ می‌گیرند. این نکته در فی ظلال القرآن سید قطب، تفهیم القرآن (1949ـ1972) مَودودی و الاساس فی التفسیر (1405/1985؛ تفسیر کلاً بد ساختار و فاقد اصالت) سعید حوّی، از رهبران سوری اخوان المسلمین به چشم‌ می‌خورد. اگرچه اینان از مفسران کلاسیکی همچون زمخشری یا فخر رازی یا بیضاوی (متوفی 716/1316) اینجا و آنجا نقل قول کرده‌اند، اما به اینکه این مفسران تحت تأثیر فلسفه یونان و اسرائیلیات به بیراهه رفته‌اند، مشکوک بوده اند. به هر حال، اینان در مواردی که به احادیث صحیح استناد‌ می‌کنند، احساس شان این است که بر پایه‌ای استوار یعنی تفسیر شخص پیامبر قرار دارند و در نتیجه مفاهیم متن وحیانی را همانند مسلمانان نخستین‌ می‌فهمند.

این آرمان اسلام گرایان، یعنی اینکه باید همانند مسلمانان نخستین مستقیماً از کلام الهی پیروی کرد،‌ می‌تواند نتایج مثبت و همچنین سؤال برانگیزی را در تفسیر به همراه داشته باشد. در تفسیر سید قطب آشکارا‌ می‌توان دید که مفسر عموماً با استقلال نسبی از سنت تفسیری و با دقت شخصی فراوان، به متن قرآن توجه‌ می‌کند. از یکسو ویژگی توجه عمیق و مستقیم، گاهی وی را قادر ساخته که معانی اصلی و روح عبارات قرآنی مورد بحث را مناسب‌تر و مطلوب‌تر از بسیاری از مفسرانِ بعد از سده‌های میانی، دریابد، و از سوی دیگر، رابطه مستقیمی که وی مسلم دانسته است، موجب شده که وی مواضعی از متن قرآن را به سادگی با نظریات جدید هماهنگ‌ نمی‌شود، نادیده بگیرد یا کم اهمیت جلوه دهد.

6. اندیشه‌های مرتبط با تفسیر موضوعی قرآن

چنانکه ذکر شد، تفسیر موضوعی قرآن همیشه به معنای ترک کامل روش‌های مورد استفاده تفاسیر مسلسل سنتی نیست؛ هرچند بیشتر نویسندگان در واکنش به تفسیر موضوعی، بر امتیازات این تفسیر که متمرکز بر تعداد محدودی از موضوعات قرآنی است، تا حد زیادی اتفاق نظر دارند. دو استدلال اصلی در حمایت از تفسیر موضوعی بدین قرار است: این تفسیر باعث‌ می‌شود که مفسران تصوری جامع و متعادل را نسبت به بیان حقیقی قرآن درباره مسائل اساسی اعتقادی به دست آورند که بدین ترتیب خطر قرائتی صرفاً گزینشی و جانبدارانه کاهش‌ می‌یابد. تفاسیر موضوعی برای اهداف عملی از جمله آماده سازی خطبه‌های نمازجمعه یا خطابه‌های دینی در رسانه‌ها مناسب ترند. زیرا این سخنرانی‌ها معمولاً تمرکز موضوعی دارند.

استدلال دیگر در این باره آن است که تفسیر موضوعی به مفسر اجازه‌ می‌دهد نقش فعال تری در فرایند تفسیر داشته باشد و در این فرایند، تأثیرگذارتر از تفاسیر مسلسل سنتی، از همه دیدگاه‌های جدید خود استفاده کند، زیرا در تفاسیر سنتی مفسر صرفاً به آنچه در متن وارد شده و همانگونه که آمده است، حساسیت نشان‌ می‌دهد، اما در تفسیر موضوعی، وی‌ می‌تواند براساس ورود مسائل خودش در متن به تفسیر بپردازد.[41]

از نظریات بسیار مسئله‌ساز و متفاوت با رأی رایج درباره تفسیر موضوعی، دیدگاه فیلسوف مصری حسن حنفی است که آن را در 1993 عرضه کرد. از نگاه او تفسیر موضوعی، وحی را نه تأیید و نه انکار‌ می‌کند، زیرا این روش، بدون تفاوت گذاشتن بین خدا و انسان و بین دینی و غیر دینی، با متن قرآن سر و کار دارد.[42] وی برخلاف طرفداران تفسیر موضوعی، مسئله منشأ الهی قرآن را تا حد زیادی خارج از بحث قلمداد‌ می‌کند، اما این در جایی که علاقه خود حنفی به متن قرآن مورد نظر است، فقط تا حدی درست است. صرف نظر از اینکه او شخصاً خصیصه‌ای دینی را به قرآن نسبت داده است یا نه، علاقه او به تفسیر قرآن ـ نه هیچ متن دیگری ـ تنها ناشی از این واقعیت است که چندین میلیون مسلمانان معتقدند قرآن کلام وحیانی خداست و از این رو تفسیرش‌ می‌تواند بیشترین تأثیر را داشته باشد. علاوه بر این، در نظر او یکی از قواعد تفسیر موضوعی آن است که مفسر باید تفسیرش را بر مبنای تعهد سیاسی اجتماعی پیش برد، با این فرض اضافی که مفسر همیشه یک انقلابی است.[43] درست است که هر تفسیری با پیش فرض‌هایی صورت‌ می‌گیرد، اما هیچ دلیلی ندارد که مفسر فقط باید انقلابی باشد. نهایتاً براساس عقیده حنفی، تفسیر موضوعی مبتنی بر این دو فرض است: (هیچ تفسیر درست یا غلطی وجود ندارد)[44] و (اعتبار یک تفسیر در توانایی آن نهفته است)[45] حنفی با اذعان این اصل عملاً مفهوم دور هرمنوتیکی را به عنوان مدلی برای تفسیر کنار‌ می‌گذارد و در عوض فرایند تفسیر را مانند خیابانی یک طرفه در نظر‌ می‌گیرد که هدف آن تنها تأثیر بر مخاطبان، براساس اهداف پیش انگاشته مفسر است. مفهوم دور هرمنوتیکی، چنانکه شلایر ماخر، دیلتای، هایدگر، گادامر و دیگران به اَشکال گوناگون تحلیل کرده‌اند، حاکی از تعاملی بین مفسر و متن است که در آن، مفسر بر مبنای تصورات اولیه اش مسائلی را به متن‌ می‌دهد که خودِ آنها از جانب متن شکل تازه‌ای‌ می‌یابند. به تعبیر گادامر متن باید طلسم پیش فرض‌های مفسر را بشکند و موضوع آن منجر به تصحیح فهم اولیه او گردد. در مقابل این دیدگاه، حنفی برای خودِ متن اهمیتی قائل نیست: از نظر وی فهم اولیه مختص هر مفسر مطلق است و متن فقط تا جایی موضوعیت دارد که تفسیر آن در خدمت بالا بردن توانایی مفسر در بیان دلایل انقلابی غیر قابل انتقادش باشد.

مشکلات رویکردهای جدید به تفسیر قرآن

رویکردهای روش شناختی جدید چون دیدگاه‌های خلف الله و فضل الرحمن و ابوزید ناشی از نیازی بود که وسیعاً احساس‌ می‌شد؛ نیاز به اینکه اصول جاودانه پیام قرآن از قالب‌هایی تاریخی که این اصول را به معاصران پیامبر منتقل کرده بود، استخراج گردد و بر اساس معیارهای دیدگاه عقلی جدید بازنگاری شود. این رویکردها همچنین نشان داد که‌ می‌توان این نیاز را بدون دست کشیدن از اعتقاد به منشأ الهی داشتن تک تک کلمات قرآن و عقیده به الزامی بودن دستورات اصلی آن، برآورده ساخت. با وجود این، این رویکردها تاکنون مقبولیت چندانی در میان متکلمان و فقها نیافته و حتی برخی از آنها واکنش‌های شدید جمعی از مراجع دینی را برانگیخته است. پاره‌ای از دلایل این پدیده در اینجا قابل ذکر است.

الگوی رایج تفسیر سنتی قرن‌هاست که تقریباً بدون تغییر باقی مانده است. بنابراین در میان علمای دین، این امر رواج یافته که دوام شیوه خود در تفسیر متن قرآن را با حقیقت جاودانه خودِ متن خلط کنند و از این رو هر تلاشی در حمایت از رهیافت جدید به تفسیر را حمله به مرجعیت کتاب خدا به معنای دقیق کلمه، اما در عین حال حمله به مرجعیت تفسیری خودشان قلمداد‌ می‌کنند. مسئله اخیر، مسئله حساسی است، زیرا مرتبط با موقعیت اجتماعی علماست که از اوایل قرن نوزدهم به سبب سکولاریزه شدن عمومی ساختارهای سیاسی و فرهنگی، به شدت پایگاه خود را در زمینه‌های قضاوت، مدیریت عمومی، آموزش و دانشگاه از دست داده‌اند. گذشته از این، چنانچه الگوهای تفسیری جدید که مبتنی بر آگاهی داشتن از تاریخ متن قرآن است و همه تفاسیری که در پی آن‌ می‌آید، جایز شمرده شود، این امر لزوماً منجر به تکثر روز افزون تفاسیر رقیب‌ می‌گردد. چنین وضعیتی نه تنها برخلاف منافع علماست و دفاع از انحصار تفسیری آنان را مشکل‌تر می‌سازد، بلکه مخالف با اهداف حکومت‌های فعلی بیشتر مناطق اسلامی است که از مشروعیت کمی برخوردارند. عادت این حکومت‌ها آن است که برای بسیج کردن توده‌ها در راستای منافع خودشان، به دین اسلام به عنوان ایدئولوژی واحد متوسل شوند که فهم کاملاً یکسان از اسلام مناسب‌ترین وسیله برای چنین منظوری است. نسبت وابستگی متقابل بین ثبات دینی و حکومت که امروزه در بسیاری از کشورهای اسلامی مشهود است، سرکوب کردن نوآوری‌های ناخوشایند در زمینه روش‌شناسی تفسیر را نسبتاً آسان کرده است. اسلام‌گرایان به سبب پیش فرض‌های تفسیری شان که قبلاً ذکر شد، به شدت مخالف تکثر تفاسیری هستند که مبتنی بر روش‌هایی متفاوت با روش‌های خودشان است. به علاوه، شرایط کنونی به دلیل اینکه روش‌هایی که به بُعد تاریخی متن قرآن و سنت تفسیری آن توجه جدی‌تری دارند، عموماً با پژوهش‌های خاورشناسان ـ که اینان نیز متهم به فعالیت برای استعمارگری غربی‌اند ـ در ارتباط است، وخیم‌تر شده است. این امر آغاز جنگ همه جانبه علیه هر محقق مدافع این روش‌ها را ساده‌تر می‌سازد. در این شرایط کاملاً قابل درک است که تقریباً هیچ نویسنده مسلمانی، این روش‌ها و نتایج پژوهش‌های قرآنی غیر مسلمانان را به نام خود عرضه نکند. دو استثنای نادر این جریان امین خولی و داود رهبرند که هردو به ارزش وقایع نگاری مقدماتی متن قرآن ـ که در اثر نولدکه[46] انجام گرفته ـ پی برده‌اند. با این همه، براساس اندیشه‌های هرمنوتیکی کسانی چون ابوزید و فضل الرحمن، همچنان تلاش‌هایی برای تبادل علمی گسترده با دانشمندان غیر مسلمان، بدون زیر سؤال بردن اصل وحی قرآن ادامه خواهد یافت.

کتابشناسی

الف. منابع عربی

منابع اصلی:

  1. محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، 30جلد در 15مجلد، قاهره 1345/1926، چاپ مجدد بیروت [بی تا]؛
  2. عبدالحمید ابن بادیس، مجالس التذکیر من کلام الحکیم الخبیر، (مجموعه مقالات منتشر شده در الشهاب 1929ـ1939)، که ویراستار بخشی از آن ا.بوچمال کنستانسین (1944) بوده است (نسخه کامل‌تر اما غیر قابل اعتماد: تفسیر ابن باریس، به ویراستاری صالح رمضان و توفیق محمد شاهین، قاهره [بی تا]، حدود 1965)؛
  3. عبدالعزیز ابن دَردیر، التفسیر الموضوعی لآیات التوحید فی القرآن الکریم، قاهره 1990؛
  4. محمد طاهر ابن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، 30جلد، تونس 1984؛
  5. محمد ابوزید، الهدایة والعرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قاهره 1349/1930؛
  6. نصر حامد ابوزید، مفهوم النص: دراسة فی علوم القرآن، بیروت/ کازبلانکا 1990؛
  7. ابوالکلام آزاد، ترجمان القرآن (به اردو)، کلکته 1930، (ویرایش مجدد) لاهور 1947؛
  8. حنفی احمد، معجزة القرآن فی وصف الکائنات، قاهره 1954 (چاپ مجدد) 1960 و 1968 با عنوان (التفسیر العلمی للآیات الکونیة)؛
  9. محمد بن احمد اسکندرانی، کشف الاسرار النورانیة القرآنیة فیما یتعلق بالاجرام السماویة والحیوانات والنبات والجواهر المعدنیة، قاهره 1297/1879ـ1880؛
  10. عبدالعزیز اسماعیل، الاسلام والطب الحدیث، قاهره 1938، (چاپ مجدد) 1957؛
  11. عایشه عبدالرحمن بنت الشاطئ، مقال فی الانسان: دراسة قرانیة، قاهره 1969؛
  12. همو، التفسیر البیانی للقرآن الکریم، 2جلد، قاهره 1962ـ1969؛
  13. طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم المشتمل علی عجائب بدائع المکوّنات و غرائب الایات الباهرات، 26جزء، قاهره 1341/1922، 1350/1931؛
  14. طه حسین، فی الصیف، در المجموعة الکاملة لمؤلفات الدکتور طه حسین، بیروت 1974،(2) ج14، ص215ـ219؛
  15. سعید حوّی، الاساس فی التفسیر، 11جلد، قاهره 1405/1985؛
  16. سید احمد خان، تفسیر القرآن، ج1ـ 6: 1880ـ 1895، ج7: 1904؛
  17. محمد احمد خلف الله، الفن القصصی فی القرآن الکریم، قاهره 1953، 1965؛
  18. امین خولی، مناهج تجدید فی النحو والبلاغة والتفسیر والادب، قاهره 1961؛
  19. همو، التفسیر: معالم حیاته ومنهجه الیوم، قاهره 1944؛
  20. محمد عزت دروزة، التفسیر الحدیث، 12جلد، قاهره 1962؛
  21. ابواسحاق شاطبی، الموافقات فی اصول الشریعة، 4جلد در 2مجلد، قاهره 1340/1922؛
  22. هند شَلَبی، التفسیر العلمی للقرآن الکریم بین النظریات والتطبیق، تونس 1985، به ویژه ص63 ـ69، 149ـ164؛
  23. محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم: الاجزاء العشرة الاولی، قاهره 1966؛
  24. سید محمدباقر صدر، مقدمات فی التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم، بیروت 1400/1980؛
  25. شوقی ضیف، سورة الرحمن والسور القصار، قاهره 1980؛
  26. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 20جلد، بیروت 1393ـ1394/ 1973ـ1974 (ج21، بیروت 1985)؛
  27. محمد عبده، تفسیر الفاتحة، قاهره 1319/1901؛
  28. همو، تفسیر جزء عمّ، قاهره 1322/1904؛
  29. همو و محمدرشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم؛ المشتهر بتفسیر المنار، 12جلد، قاهره 1324ـ1353/ 1906ـ1934، (در چاپ نخست ج3: 1324/1906، ج1: 1346/1927، ج12: 1353/1934)؛
  30. علاّل فاسی، مقاصد الشریعة الاسلامیة ومکارمها، کازابلانکا 1963؛
  31. رشید عبدالله فرحان، تفسیر مشکل القرآن، طرابلس لیبی 1984؛
  32. سید قطب، التصویر الغنی فی القرآن، قاهره 1945؛
  33. همو، فی ظلال القرآن، بیروت و قاهره، 1407/1987؛
  34. ابوالاعلی مودودی، تفهیم القرآن (به اردو)، 6جلد، لاهور 1949ـ1972؛
  35. عبدالرزاق نوفل، القرآن والعلم الحدیث، قاهره 1378/1959؛
  36. محمد فرید وَجدی، صفوة العرفان فی تفسیر القرآن (و چاپ مجدد با نام المصحف المفسّر)، قاهره 1321/1903؛
  37. برای آگاهی از فهرست‌های کامل تری از تفاسیر قرن بیستم بنگرید به:

ابوحجر، التفسیر العلمی، بخش کتابشناسی و

J.J.G. Jansen، The interpretation of the Quran in modern Egypt، Leiden 1974، 1980.

( 15 )

منابع فرعی:

  1. احمد عمر ابوحَجَر، التفسیر العلمی فی المیزان، بیروت و دمشق 1411/1991؛
  2. محمد رجب بَیومی، خطوات التفسیر البیانی للقرآن الکریم، قاهره 1391/1971؛
  3. فهد بن عبدالرحمن رومی، مناهج المدرسة العقلیة الحدیثیة فی التفسیر، 3جلد، ریاض 1986؛
  4. قَطَبی محمود زَلَط، قضایا التکرار فی القصص القرانی، قاهره 1398/1978؛
  5. و.م. سلیمان، محمد عزّت دروزة و تفسیر القرآن الکریم، ریاض 1993؛
  6. عبدالله محمود شحاتة، منهج الامام محمد عبده فی تفسیر القرآن الکریم، قاهره 1963؛
  7. عفت محمد شرقاوی، اتجاهات التفسیر فی مصرفی العصر الحدیث، قاهره 1972؛
  8. م. ابراهیم شریف، اتجاهات التجدید فی التفسیر القرآن الکریم فی مصر، [بی جا] 1982؛
  9. م. مصطفی حدید طیر، اتجاه التفسیر فی العصر الحدیث، قاهره 1975؛
  10. محمد خیر محمود عَدَوی، مَعالم القصص فی القرآن الکریم، عمان 1408/1988؛
  11. عبدالعظیم احمد غُباشی، تاریخ التفسیر و مناهج المفسرین، قاهره 1391/1971؛
  12. عبدالمجید عبدالسلام محتسب، اتجاهات التفسیر فی العصر الراهن، عمّان 1400/1980 (ویرایش جدید)؛
  13. اِلْتِهامی نَقرة، سیکولوجیة القصة فی القرآن، تونس 1974؛

ب. منابع لاتین

منابع اصلی:

  1. Muhammad Akbar، The meaning of the Qurصan، Lahore 1967؛

[معنای قرآن]

  1. Zafar Ishaq Ansari، Towards understanding the Qurصan، London، 1408-/1988؛

[به سوی فهم قرآن]

  1. M.Arkoun، Lectures du Coran، Paris 1982؛

[قرائاتی از قرآن]

  1. id.، “The notion of revelation: From Ahlil-Kit*b to the Societies of the Book”، in WI (Die Welt des Islams) (N.S.) 28 (1988)، 62-89؛

[مفهوم وحی: از اهل کتاب تا جوامع کتاب]

  1. H. Hanafi، “Method of Thematic interpretation of the Qurصan”، in S.Wild (ed.)، The Qurصan as text، Leiden 1996؛

[روش تفسیر موضوعی قرآن]

  1. Sayyid Ahmad، Sir Sayyid Ahmakhanصs Principles of Exegesis: Translated from his Tahrir fi usul al-tafsir، trans. D. Rahbar، in MW (The Muslim World)، 46 (1956)، 104-112، 324-335؛

[اصول تفسیری سید احمد خان: ترجمه (تحریر فی اصول التفسیر) او]

(برای آگاهی از آثار دیگر سید احمد خان درباره تفسیر قرآن بنگرید به بخش کتابشناسی این کتاب:

  1. C.W. Troll، Sayyid Ahmadkhan: A reinterpretation of Muslim theology، (NewDehli 1978).
  2. D. Rahbar، “The Challenge of Modern Ideas and Social Values to Muslim Society: The approach to quranic exegesis”، in MW، 48 (1958)، 247-285؛

[رهیافتی به تفسیر قرآن: چالش ارزش‌های اجتماعی و مفاهیم مدرن با جامعه اسلامی]

  1. id.، God of Justice: a study in the ethical doctrine of the Quran، Leiden 1960؛

[خداوند عدالت: پژوهشی در تعالیم اخلاقی قرآن]

  1. Fazlur Rahman، Islam and Modernity: Transformation of an intellectual tradition، Chicago 1982؛

[اسلام و مدرنیته: تحول یک سنت فکری]

منابع فرعی:

  1. C. J. Adams، “Abu l-Ala Mawdudis Tafhim al-Quran”، in Andrew Rippin (ed.)، Approaches to the history of the interpretation of the Quran، Oxford 1988، 307-323؛

[تفهیم القرآن ابوالاعلی مودودی]

  1. A. Ahmad and G.E Von Granebaum، Muslim self-statement in India and Pakistan 1857-1968، Wiesbaden 1970، 25-42؛

[در هند و پاکستان، سال‌های 1857ـ 1968]

  1. J. M.S. Baljon، Moern Muslim Koran interpretation (1880-1960)، Leiden 1961، 1968 2 (fundamental)؛

[تفاسیر جدید مسلمانان از قرآن، سال‌های 1880ـ1960]

  1. id.، “A modern Urdu tafsir”، WI (N.S.)، 2 (1953)، 95-107 (about Abu l-Kalam Azads Tarjuman al-Quran)؛

[تفسیری جدید به زبان اردو (درباره ترجمان القرآن ابوالکلام آزاد)]

  1. I.J. Boullata، “Modern Quran exegesis: A Study of Bint al-Shatis method”، in MW، 64 (1974)، 103-114؛

[تفسیر جدید قرآن: مطالعه‌ای در روش بنت الشاطی]

  1. O. Carr، Mystique et politique: Lecture rvolution
  • naire du coran par sayyid Qutb، fr`ere musulman radical، Paris 1984؛

[عرفان و سیاست: قرائت انقلابی قرآن از سوی سید قطب و اخوان المسلمین رادیکال]

  1. M. Chartier، “Muhammad Ahmas Khalaf Allah et (exgese coranique”، in IBLA (Revue de (?Institut des Belles Letteres Arabes، tunis)، 137 (1976)، 1-31؛

[محمد احمد خلف الله و تفسیر قرآن]

  1. I.A.H. Faruqi، The Tarjuman al-Quran: A critical analysis of Maulana Abul Kalam Azads approach to understanding of the Quran، New Dehli 1982؛

[ترجمان القرآن: تحلیلی انتقادی از رهیافت مولانا ابوالکلام آزاد به فهم قرآن]

  1. J.J.G. Jansen، The interpretation of the Koran in Modern Egypt، Leiden 1974 (fundamental)؛

[تفسیر قرآن در مصر معاصر]

  1. id.، “Polemics on Mastafa Mahmuds Koran exegesis”، in R. Peters (ed.)، proceedings of the Ninth Congress of the U.E.A.I.، Leiden 1981، 110-122؛

[مناقشاتی در باب تفسیر قرآنِ مصطفی محمود]

  1. id.، “Saykh sarawis interpretation of the Quran”، in R. Hillen

(ed.)، Proceedings of the Tenth Congress of the V.E.A.I.، Edinburgh 1982؛ 22-28؛

[تفسیر شیخ شعراوی از قرآن]

  1. A. Jeffery، “Higher criticism of the Qurصan: The Confiscated Commentary of Muhammed Ab Zaid”، in MW، 22 (1932)، 78-83؛

[نگاه انتقادی به قرآن: تفسیر توقیف شده محمد ابوزید]

  1. id.، “The suppressed Quran Commentary of Muhammad Abu zaid، in Der Islam، 20 (1932)، 301-308؛

[تفسیر قرآن پنهان و توقیف شده محمد ابوزید]

  1. J.Jomier، “Le Cheikh Tantawi Jawhari (1862-1940) et son commentaire du Coran”، in MIDEO (Mژlanges de lInstitut Dominicain dtudes orientales du Coure)، 5 (1958)، 115-174؛

[شیخ طنطاوی جوهری (1862ـ1940) و تفسیر قرآن او]

  1. id.، Le Commentaire Caranique du Manar: Tendances actuelles de lexgse Corauique en Egypt، Paris 1954؛

[تفسیر قرآن المنار: گرایش‌های نو در تفسیر قرآن در مصر]

  1. P.J. Lewis، “The Quran and its Contemporary interpretation”، in al-Mushir، 24 (1982)، 133-144؛

[قرآن و تفسیر معاصر آن]

  1. A. Merad، Ibn Badis، Commentateur du Coran، Paris 1971؛

[ابن بادیس: مفسر قرآن]

  1. C. Van Nispen tot Sevenaer، Activit humaine et agir de Dieu: Le concept de “sunan de diea” dans le commentaire coranique du Manar، Beirut 1996؛

[اعمال انسان‌ها و فعل خدا: مفهوم (سنت‌های الهی) در تفسیر المنار]

  1. I.K.Poonawala، “Muhammad شIzzat Darwazaصs principles of modern exegesis: A contribution toward qurصanic hermeneutics”، in G.R. Hawting and A.A. Shareef (eds.)، Approaches to the Quran، London 1993، 225-246؛

[مبانی جدید محمد عزت دروزه در تفسیر قرآن: گامی به سوی هرمنوتیک قرآنی]

  1. L. J. Saldanha، A Critical approach to quranique exegesis by a contemporary Pakistani، Dr Daud Rahbar، Ph.D. diss، Rome 1963؛

[رویکردی انتقادی به تفسیر قرآنِ دکتر داود رهبر، دانشمند معاصر پاکستانی]

  1. C.W. Troll، Sayyid Ahmadkhan: Areinterpretation of Muslim theology، NewDelhi 1978، 144-170؛

[سید احمدخان: بازنگری در الهیات اسلامی]

  1. R.Wielandt، Offenbarung und Geshichte im Denken moderner Muslime، Wiesbaden 1971؛

[وحی و تاریخ در تفکر مسلمانان متجدد]

  1. id.، “Wurzeln der Schwierigkeit innerislamischen Gesprachs uber neue hermeneutische zugange zum korantext”، in S.Wild (ed.)، The Qurصan as text، Leiden 1996، 257-282؛

[ریشه‌های مشکلات بین مسلمانان در بحث از رویکردهای جدید هرمنوتیکی به متن قرآن]

  1. S. Wild، “Die andere Seite des Textes: Nasr Hamid Abu Zaid und der Koran”، in WI (N.S.)، 33 (1993)، 256-261؛

[وجه دیگر متن: نصر حامد ابوزید و قرآن]

  1. id.، Mensch، Prophet und Gott im Koran: Muslimische Exegeten des 20 Jahrhundert und des Menschenbild der Moderne، Meunster 2001؛

[پیامبر و خدا در قرآن: تفاسیر اسلامی قرن بیستم و تصویر بشر مدرن]

  1. K.Zebiri، Mahmud shaltt and Islamic modernism، Oxford 1993.

[محمود شلتوت و نوگرایی اسلامی].

 

 

[1]. این مقاله ترجمه‌ای است از:

Rotraud Wielandt، “Exegesis of the Qurصan: Early Modern and Contemporary”، in Encyclopedia of the Qurصan، ed. J.D. Mc Auliffe، Leiden 2002؛ V.2، pp.124-142.

[2]. در ترجمه این مقاله، از راهنمایی و مساعدت‌های دو همکار فاضل و بزرگوار، خانم فاطمه مینایی و آقای دکتر حسین هوشنگی بهره فراوان برده‌ام که از ایشان سپاسگزارم.

[3].  ر.ک: ف.م. سلیمان، محمد عزت دروزة و تفسیر القرآن الکریم، ریاض، 1993.

[4]. مانند: محمد عبده، تفسیر جزء عم، 1322/ 1904ـ 1905 .

[5]. مانند: محمد عبده، تفسیر الفاتحة، 1319/ 1901ـ1902.

[6]. عایشه عبدالرحمن بنت الشاطی در التفسیر البیانی.

[7]. شوقی ضیف در سورة الرحمن و سور قصار.

[8]. تفسیر مشکل القرآن از رشید عبدالله فرحان.

[9]. ر.ک: جانسن، ص14 .

[10]. التفسیر الموضوعی لایات التوحید فی القرآن الکریم از عبدالعزیز بن الدردیر.

[11]. God of Justice.

[12]. ص5 ـ21؛ در واقع گزارش یکی از درس گفتارهای عبده توسط رشید رضاست.

[13]. این کتاب در آگرا (Agra) به اردو منتشر شده است.

[14]. برای مطالعه اصول تفسیری و نظریات مبنایی او بنگرید به: نزول، سید احمد خان، ص144ـ170.

[15]. تفسیر الفاتحه، ص6، 7، 11ـ12، 15، 17 .

[16]. ر.ک: ژومیه، تفسیر.

[17]. جانسن، مصر، ص88 ـ89.

[18].  تفسیر جزء عم، ص158.

[19]. این کتاب دو بار در 1960 و 1968 با نام التفسیر العلمی للایات الکونیة تجدید چاپ شده است.

[20]. ردیه مفصل او بر تفسیر علمی در: مناهج تجدید، ص287ـ296 اغلب مورد استناد نویسندگان بعدی قرار گرفته است.

[21]. الموافقات فی اصول الشریعة، ج2، ص69 ـ82.

[22].  ر.ک: هند شلبی، التفسیر العلمی، ص63 ـ69 و 149ـ164؛ ابن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، ج1، ص104 و128.

[23]. المجموعة الکاملة لمؤلفات الدکتور طه حسین، بیروت، 1974، ج14، ص215ـ219.

[24]. همان، ص216.

[25]. مناهج تجدید، ص303.

[26]. همان، ص304.

[27]. همان.

[28]. همان، ص304ـ306.

[29]. این رساله تاکنون به چاپ نرسیده است، اگرچه خلاصه انتقادی آن در: شرقاوی، اتجاهات، ص213ـ 216 موجود است.

[30]. ویلانت، وحی و تاریخ در تفکر مسلمانان متجدد، ص139ـ152.

[31]. الفن القصصی، ص50.

[32]. برای تفصیل بیشتر درباره دهه شصت بنگرید به: بَیومی، خطوات التفسیر البیانی، ص336ـ339.

[33]. ر.ک: عبدالکریم خطیب، القصص القرانی فی منظوقه ومفهومه؛ التهامی نقرا، سیکولوجیة القصة فی القرآن؛ القصبی محمود زلاط، قضایا التکرار فی القصص القرآنی؛ محمود خیر محمود العَدَوی، معالم القصة فی القرآن الکریم.

[34]. ر.ک: مقاله وی که در شماره 48 نشریه MW به چاپ رسیده است. اطلاعات کتابشناختی آن در بخش منابع آمده است.

[35]. Transformation of an Intellectual Tradition (1982).

[36]. همان، ص5.

[37]. همان، ص6 ـ7.

[38]. C.E. Shannon، The Mathematical Theory of Information، 1974. ( با همکاری W.Weaver).

[39]. fait Coranique.

[40]. مودودی نیز از آن به (حاکمیت) تعبیر‌ می‌کند.

[41]. صدر، مقدمات فی التفسیر الموضوعی، ص18ـ22.

[42]. مقاله (روش تفسیر موضوعی)، ص202، 210.

[43]. همان، ص203ـ204.

[44]. همان، ص203.

[45]. همان، ص210.

[46]. Th Nldeke، Geschichte des Qor*ns (GQ).

فصلنامه معرفت، شماره ٧١

نویسنده: محمدرضا داوودی

چکیده

«تفسیر موضوعی قرآن» شیوه‌ای تفسیری است که در آن برای به دست آوردن نظر قرآن در باب موضوعی از موضوع‌های قرآنی، تمام آیات گرد آوری و بررسی می‌شود. این روش متفاوت از تفسیر قرآن به قرآن است که در آن برای رفع ابهام از یک آیه، از آیات هم مضمون استفاده می‌شود. از برخی احادیث استفاده می‌شود که اهل‌بیت علیهم‌السلام قرآن را به روش موضوعی تفسیر فرموده‌اند.

مقدمه

تفسیر قرآن کریم، امری است بس مهم که پروردگار حکیم آن را یکی از وظایف پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و جانشینان معصوم او علیهم‌السلام شمرده است[1] و آنان این تکلیف سترگ را به بهترین صورت به فرجام رسانده و به مقتضای فهم مخاطبان خویش، کلام الهی را شرح نموده‌اند بخشی از آن آثار گرانبها با عنوان «روایات تفسیری» برای ما به ارمغان رسیده است.[2] پس از پیشوایان بزرگ دینی، علمای متعهد بر آن شدند تا با روشی صحیح و الهام گرفته از مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام، سخن خداوند را تبیین نموده، کام تشنگان و جویندگان معارف برحق را از معتبرترین منبع دین (قرآن) سیراب نمایند.

تفسیر قرآن کریم به دو گونه شکل گرفته است: 1. تفسیر ترتیبی که به ترتیب سور و آیات انجام می‌گیرد؛ این نوع تفسیر عمری طولانی دارد و پیوسته همراه با قرون و اعصار پیش رفته و اکنون به درجه‌ای از کمال مطلوب رسیده است و از ابتدای سده چهارم، کتاب تفسیری مدون که تمام آیات قرآن را تفسیر کرده موجود است.[3] 2. تفسیر موضوعی که با گذشت زمان و مواجهه مسلمانان با مسائل و نیازهای جدید، ضرورت پیدا کرد که در آن، نظر قرآن کریم در باره موضوعی از موضوع‌های قرآنی استخراج می‌شود.

«تفسیر موضوعی» هرچند اصطلاحی نوظهور است که از قرن چهاردهم بر این روش خاص از تفسیر قرآن کریم اطلاق[4] و به آن توجهی ویژه شد و روز به روز ابعاد جدیدی از آن در حوزه گسترده فرهنگ اسلامی قرآنی آشکار گردید، اما پیش‌تر نیز قرآن کریم به این شیوه تفسیر می‌شده است؛ یعنی مفسّران موضوعاتی را به قرآن عرضه کرده، با جمع‌آوری آیات همگون، پاسخ خویش را می‌گرفته‌اند.[5]

این نوشتار پس از تعریف تفسیر موضوعی، به دو مسأله زیر پرداخته می‌شود:

  1. آیا تفسیر موضوعی همان تفسیر قرآن با قرآن است یا با آن تفاوت دارد؟
  2. آیا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امامان معصوم علیهم‌السلام در روایاتی که از آن‌ها به ما رسیده است، تفسیر موضوعی داشته‌اند؟

قرآن پژوهان و مفسّران برای تفسیر موضوعی تعریف‌های گوناگونی ارائه داده‌اند[6] که برای پرهیز از طولانی شدن بحث، از بیان و نقد و بررسی آن‌ها صرف‌نظر می‌شود. در مجموع می‌توان گفت: «تفسیر موضوعی» عبارت است از گردآوری همه آیات مربوط به موضوعی از موضوع‌های قرآنی و بررسی و استنطاق آن‌ها برای استخراج نظر قرآن کریم درباره آن موضوع.

چنان‌که از تعریف مزبور برمی‌آید، تفسیر موضوعی دارای دو مرحله است:

  1. گردآوری مجموعه آیاتِ مرتبط با موضوع؛ در تفسیر موضوعی لازم است مفسّر تمام آیات مربوط به موضوع مورد پژوهش را جمع‌آوری کند. در این مرحله مفسّر باید از حضور ذهن بالایی درباره قرآن برخوردار باشد تا بتواند به مقدار وسع و تکلیف، همه آیاتی را که نفیاً و اثباتاً به موضوع مورد بحث نظر دارد، گردآوری کند و مدار را محتوا قرار دهد نه لفظ.[7]
  2. جمع‌بندی و داوری درباره آن آیات و نیز نتیجه‌گیری از آن‌ها؛ از این روی، اگر در آثاری فقط به جمع‌آوری آیاتی از یک موضوع در قرآن اقدام شده، نمی‌توان آن‌ها را تفسیر موضوعی دانست.[8]

تفاوت تفسیر موضوعی با تفسیر قرآن با قرآن

چنان‌که اشاره شد، در یک تقسیم کلی، تفسیر قرآن را در دو گونه «ترتیبی» و «موضوعی» می‌توان جای داد. تفسیر ترتیبی نیز دارای روش‌های گوناگون است؛[9] یکی از آن‌ها روش اجتهادی قرآن با قرآن می‌باشد که در آن، مفسّر برای شرح آیات بیش‌ترین کمک را از خود قرآن می‌گیرد و از آیات دیگر برای روشن شدن آیه موردنظر استفاده می‌کند. به رغم این‌که دو روشِ تفسیری مزبور (موضوعی و قرآن با قرآن) همگونی صوری با یکدیگر دارند و در هر دوی آن‌ها مفسّر، آیات دیگر را به یاری می‌طلبد، اما اهدافِ متفاوت و متمایزی دارند.

در تفسیر قرآن به قرآن، هدف مفسّر کمک گرفتن از آیات هم مضمون است تا از آیه مورد بحث ابهام‌زدایی کند و با کمک دیگر آیات، هر چه بیش‌تر و بهتر مفهوم آن آیه را روشن نموده، به فهم دقیق‌تری از آن برسد.[10] با نیل به مفهوم دقیق آیه، نیاز به آیات دیگر مرتفع می‌گردد. البته در بسیاری از موارد با کنار هم قراردادن چند آیه متناسب، حقیقتی تازه و معارفی نو پدید می‌آید که بدون این عمل هرگز این‌گونه معارف به دست نمی‌آمد.[11] اما در تفسیر موضوعی غرض مفسّر این است که آیات مشابه و هم مضمون (از لحاظ لفظ و معنا) ا در خصوص یک موضوع به یکدیگر پیوند دهد و از مجموع آیات، به پرسش خود پیرامون آن موضوع پاسخ داده، نظریه قرآن را استخراج نماید.[12] به عبارت دیگر، در تفسیر موضوعی مفسّر می‌کوشد تا برای موضوعی که یا برگرفته از خود قرآن است و یا از نیازهای روز است و قرآن اشاره‌ای به آن دارد، از آیات مرتبط با موضوع، دیدگاهِ کلام الهی را بیابد. وی به دنبال ابهام‌زدایی یا روشن شدن مفهوم آیه‌ای خاص نیست؛ زیرا وصول به مفاهیم آیات از مراحل آغازین کار می‌باشد، بلکه مطلوب نهایی او یافتن نظر قرآن نسبت به موضوع مورد نظر اوست.

بنابراین، با دوگانه شدن هدف، آن دو را نمی‌توان یک روش به حساب آورد، بلکه می‌باید دو شیوه متفاوت و متمایز از یکدیگر دانست. تفسیر قرآن به قرآن، از نوع تفسیر ترتیبی است و مقدم بر موضوعی می‌باشد.

تفاوت مزبور را در دو روایت زیر می‌توان مشاهده نمود:

1. تعیین کم‌ترین زمان حمل

روزی زنی را، که پس از گذشت شش ماه از ازدواجش دارای فرزند شده بود، نزد عمر آوردند. عمر حکم به سنگسار کردن او داد. حضرت علی علیه‌السلام فرمود: من با کتاب خدا برای تو دلیل می‌آورم (و با قرآن بی‌گناهی او را ثابت می‌کنم.) خداوند می‌فرماید:

«وَالْوَالِدَاتُ یرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَینِ کَامِلَینِ …» (بقره: 233)؛ و مادران [باید] فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند.

و در جایی دیگر می‌فرماید: «… وَحَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرا» (احقاف: 15)؛ بارداری و از شیر گرفتن او سی ماه است.

پس هنگامی که مدت زمان شیر دادن و حمل 30 ماه باشد و از طرفی، زمان شیر دادن دو سال کامل باشد، می‌تواند نوزادی شش ماهه متولد شود. عمر با مشاهده استدلال مزبور، آن زن را رها کرد.[13]

این روایت، امام علیه‌السلام با استناد به دو آیه، حکم فقهی تعیین کم‌ترین زمان حمل را به دست آوردند. از این‌رو، در تفسیر موضوعی است که ما می‌توانیم ـ برای مثال ـ موضوع «اقل مدت حمل» را بر قرآن عرضه کنیم و با جمع‌آوری آیات و نتیجه‌گیری، پاسخ آن را بیابیم. البته چون حضرت علی علیه‌السلام احاطه و آشنایی کامل به تمامی معانی و معارف قرآن داشتند، از دو آیه حکم مذکور را ارائه دادند، اما اگر فرد دیگری بود، می‌بایست تمام آیاتِ در ارتباط با موضوع را گردآوری نموده، از مجموع آن‌ها نتیجه‌گیری می‌کرد.

2. تعیین میزان قطع دست دزد

امام جواد علیه‌السلام با استناد به دو آیه ذیل، میزان بریدن دست دزد را بیان فرمودند:

«وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیدِیهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِّنَ اللّهِ» (مائده: 38)؛ و مرد و زن دزد را به سزای آنچه کرده‌اند دستشان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببرید.

«وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا» (جن: 18)؛ و مساجد [مواضع سجده] ویژه خداست، پس هیچ کس را با خدا مخوانید.

دست دزد را باید از بن چهار انگشت برید؛ زیرا خداوند در آیه اول به قطع دست دزد فرمان داده و در آیه دوم مساجد، یعنی مواضعی از بدن را که در موقع سجده بر زمین گزارده می‌شود و یکی از آن‌ها کف دست است، از آنِ خداوند دانسته است. بنابراین، بیش از چهار انگشت در حدّ دزدی بریده نمی‌شود تا کف دست برای سجده کردن باقی بماند.[14]

روایت مزبور از مصادیق تفسیر قرآن به قرآن است؛ زیرا «ید» در آیه «فَاقْطَعُواْ أَیدِیهُمَا» مبهم است و دست‌کم سه احتمال در مورد آن وجود دارد: 1. از سر انگشتان تا مچ؛ 2. از سر انگشتان تا آرنج؛ 3. از سر انگشتان تا کتف. امام علیه‌السلام با کمک آیه دیگر، این ابهام را از بین برده، مفهوم «ید» را روشن ساختند.

با این حال، این دو روش جدای از یکدیگر نبوده و با هم ارتباط دارند. شاید بتوان گفت: میان این دو شیوه از تفسیر، «عموم و خصوص مطلق» برقرار است؛ یعنی هر جا تفسیر موضوعی صورت گیرد، به منظور بهره‌گیری از آیات متعدد، روش قرآن به قرآن نیز وجود دارد، اما هر گاه تفسیر قرآن به قرآن انجام شد، تفسیر موضوعی بر آن صدق نمی‌کند و در برخی موارد (مانند نمونه بالا) تنها شیوه قرآن به قرآن صورت گرفته است.[15]

برخی از افراد، تفسیر آیات متشابه به وسیله آیات محکم، عام با خاص و مطلق با مقید و… را نوعی تفسیر موضوعی به حساب آورده‌اند[16] که ظاهرا این موارد از نوع تفسیر قرآن به قرآن و داخل در تفسیر ترتیبی است.

تفسیر موضوعی در روایات ائمه اهل‌بیت علیهم‌السلام

در احادیث وارده از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و امامان معصوم علیهم‌السلام، به روایاتی برمی‌خوریم که به شیوه تفسیر موضوعی عمل کرده‌اند؛ یعنی با کمک دیگر آیاتِ هم مضمون، مطلب مهمی را به ما ارائه داده و به موضوعی از موضوعات قرآنی پاسخ گفته‌اند. در ذیل به چند نمونه از این روایات اشاره می‌گردد:

1. ایمان برای تمام اعضای بدن

یکی از یاران امام صادق علیه‌السلام از آن حضرت سؤال کرد که آیا ایمان، کلام (گفتن شهادتین) است یا عمل؟ امام علیه‌السلام فرمودند: تمام ایمان عمل است و سخن بخشی از آن می‌باشد؛ خداوند آن را در کتاب خویش بیان نموده است. سپس آن شخص گفت: ایمان را برایم وصف نما. حضرت فرمودند: خداوند ایمان را برای تمام اعضای بدنِ انسان واجب ساخته و برای هر عضوی وظیفه‌ای قرار داده است: «اما آنچه از ایمان بر دل واجب گشته، اقرار و شناسایی و تصمیم و تسلیم است به این‌که معبودی جز خدای یگانه وجود ندارد، او معبودی یکتاست که همسر و فرزند نگرفته؛ و این‌که محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله بنده و فرستاده اوست، و نیز اقرار نمودن به آنچه از جانب خدا، پیامبران و کتاب‌های آسمانی آمده است؛ این عمل دل است که خداوند می‌فرماید: “… إلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرا” (نحل: 106)؛ هرکس پس از ایمان آوردن خود به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و[لی[ قلبش به ایمان اطمینان دارد، لیکن هر که سینه‌اش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود و نیز می‌فرماید: “أَلا بِذِکْرِاللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ” (رعد: 28)؛ آگاه باش که با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد، و قرآن می‌گوید: “یا أَیهَا الرَّسُولُ لاَ یحْزُنکَ الَّذِینَ یسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ” (مائده: 41)؛ ای پیامبر، کسانی که در کفر شتاب می‌ورزند تو را غمگین نسازند [چه] از آنان‌که با زبان خود گفتند ایمان آوردیم و حال آن‌که دل‌هایشان ایمان نیاورده بود، و می‌فرماید: “إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیغْفِرُ لِمَنْ یشاءُ وَ یعَذِّبُ مَنْ یشاءُ” (بقره: 284)؛ و اگر آنچه در دل‌های خود دارید، آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را به آن محاسبه می‌کند؛ آن‌گاه هر که را بخواهد می‌بخشد و هر که را بخواهد عذاب می‌کند. این‌ها اقرار و معرفت اموری است که خدا بر دل واجب ساخته و عمل دل و اصل ایمان است. پروردگار بر زبان، بیان آنچه دل آن را باور و به آن اقرار کرده، واجب نموده است که می‌فرماید: “وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا” (بقره:83)؛ و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید و فرموده: “وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَینا وَ أُنْزِلَ إِلَیکم وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ” (عنکبوت: 46)؛ و بگویید به آنچه به سوی ما نازل شده و [آنچه] به سوی شما نازل گردیده ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم اوییم. و بر گوش واجب گردانیده تا از شنیدن محرمات و از اموری که خدا آن‌ها را نهی فرموده و آنچه پروردگار را به خشم آورد، دوری گزیند؛ قرآن در این‌باره می‌گوید: “وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یکْفَرُ بِها وَ یسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیرِهِ” (نساء:140)؛ و البته [خدا [در کتاب [قرآن] بر شما نازل کرده که هر گاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار می‌گیرد با آنان منشینید تا به سخنی غیر از آن درآیند.. و می‌فرماید: “قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ” (مؤمنون: 4-1)؛ به راستی که مؤمنان رستگار شدند؛ همانان که در نمازشان فروتنند و آنان‌که از بیهوده رویگردانند و آنان که زکات می‌پردازند و می‌فرماید: “وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ” (قصص: 55)؛ و چون لغوی بشنوند از آن روی برمی‌تابند و می‌گویند: کردارهای ما از آنِ ما و کردارهای شما از آنِ شماست. [پس] وظیفه گوش این است که به آنچه برایش حلال نیست، گوش ندهد.

خداوند بر چشم واجب ساخته تا به آنچه برایش حرام است، ننگرد و از آنچه خدا نهی فرموده روی گردان شود، که می‌فرماید: “قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ” (نور: 30)؛ به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنی ورزند، پس مردان را از نگاه به عورت‌های یکدیگر نهی فرمود و این‌که باید هر فردی عورت خود را از نگاه دیگران حفظ نماید. و فرمود: “وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ” (نور: 31)؛ و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فرو بندند و پاکدامنی ورزند، و از نگاه زنی به عورت زن دیگر نهی فرمود. در هر جای قرآن که “حفظ فرج” ذکر شده، مربوط به زناست جز آیه فوق که مربوط به نگریستن است.

خداوند آنچه را بر دل و زبان و گوش و چشم واجب ساخته در دو آیه زیر گنجانده است: “وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یشْهَدَ عَلَیکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ” (فصلت: 22)؛ و [شما] از این‌که مبادا گوش و دیدگان و پوستتان بر ضد شما گواهی دهند [گناهانتان را] پوشیده نمی‌داشتید. “وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً” (اسراء:36)؛ و چیزی را که بدان علم نداری دنبال مکن؛ زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد …»[17]

امام علیه‌السلام در پایان برای دست، پا و صورت نیز ایمانی ویژه همراه با آیات آن ذکر کردند، سپس نتیجه گرفتند که هر کس تمام این اموری که خداوند واجب کرده، انجام دهد با ایمان کامل پروردگار خویش را [در هنگام مرگ [ملاقات خواهد کرد و اهل بهشت است و کسی که نسبت به برخی از آن‌ها خیانت ورزد و یا از اوامر الهی سرپیچی کند، با ایمان ناقص از دنیا می‌رود. امام با بیان مزبور، این تصور را که ایمان تنها گفتن شهادتین و اعتقاد قلبی است، مردود شمرده و با کمک از آیات هم مضمون، این مطلب را که «تمام ایمان عمل است»، اثبات نمودند.

2. گناهان کبیره

عبدالعظیم الحسنی می‌گوید: روزی عمرو بن عُبید [یکی از بزرگان معتزله [محضر امام صادق علیه‌السلام رسید و پس از عرض سلام نشست و آیه «الَّذِینَ یجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الاْءِثْمِ وَ الْفَواحِشَ» (نجم:32)؛ آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاری‌ها جز لغزش‌های کوچک خودداری می‌ورزند، را خواند و سکوت نمود. امام دلیل سکوت وی را پرسید. گفت: دوست دارم گناهان کبیره را از قرآن بفهمم. امام علیه‌السلام فرمود: ای عمرو! بزرگ‌ترین گناهان کبیره شرک به خداوند است؛ زیرا خدا می‌فرماید: «وَ مَنْ یشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ الْجَنَّةَ» (مائده: 72)؛ که هر کس به خدا شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است. پس از آن، ناامیدی از رحمت خداست که فرموده: «إِنَّهُ لا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ‌اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» (یوسف: 87)؛ زیرا جز گروه کافران کسی از رحمت خدا نومید نمی‌شود. و پس از آن، احساس امنیت از مکر خداست که قرآن می‌گوید: «فَلا یأْمَنُ مَکْرَاللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ» (اعراف: 99)؛ آیا از مکر خدا خود را ایمن دانستند [با آن‌که [جز مردم زیانکار [کسی [خود را از مکر خدا ایمن نمی‌داند. از دیگر گناهان کبیره، عاق والدین (نفرین پدر و مادر) است؛ زیرا خداوند فرزندی را که مورد عاق پدر و مادر قرار گیرد، گردنکش و بدبخت خوانده است.[18] و دیگر، آدم‌کشی به ناحق است که خداوند می‌فرماید: «و من یقتل مؤمنا متعمدا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدا فِیها…» (نساء: 93)؛ و هر کس عمدا مؤمنی را بکشد کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود. نسبت ناروای زنا به زنان پاکدامن دادن، از دیگر گناهان کیبره است که قرآن می‌گوید: «إِنَّ الَّذِینَ یرْمُونَ الُْمحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالاْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (نور: 23)؛ بی‌گمان کسانی که به زنان پاکدامن بی‌خبر [از همه جا] و با ایمان نسبت زنا می‌دهند در دنیا و آخرت لعنت شده‌اند و برای آن‌ها عذابی سخت خواهد بود. و دیگر، خوردن مال یتیم است؛ به دلیل آیه «إِنَّما یأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نارا وَ سَیصْلَوْنَ سَعِیرا» (نساء: 10)؛ در حقیقت، کسانی که اموال یتیمان را به ستم می‌خورند جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو می‌برند و به زودی در آتشی فروزان درآیند. از دیگر گناهان کبیره فرار از میدان نبرد است، زیرا خداوند می‌فرماید: «وَ مَنْ یوَلِّهِمْ یوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیزا إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» (انفال: 16)؛ و هر که در آن هنگام به آنان پشت کند مگر آن‌که [هدفش] کناره‌گیری برای نبردی [مجدد] یا پیوستن به جمعی [دیگر از همرزمانش [باشد، قطعا به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامی است. و باز خوردن ربا؛ به دلیل آیه «الَّذِینَ یأْکُلُونَ الرِّبا لا یقُومُونَ إِلَّا کَما یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطانُ مِنَ الْمَسِّ» (بقره: 275)؛ کسانی که ربا می‌خورند، [از گور] برنمی‌خیزند مگر مانند برخاستنِ کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته سَرَش کرده است، و نیز عمل سِحر (جادو گری) که خداوند می‌فرماید: «وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الاْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ» (بقره:102)؛ و قطعا دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع [باشد در آخرت بهره‌ای ندارد. و زنا، که قرآن می‌گوید: «وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِکَ یلْقَ أَثاما یضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ یخْلُدْ فِیهِ مُهانا» (فرقان: 69)، و زنا نمی‌کنند و هر کس این‌ها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد، برای او در روز قیامت عذاب دو چندان می‌شود و پیوسته در آن خوار می‌ماند. سوگند دروغ، که خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیمانِهِمْ ثَمَنا قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الاْآخِرَةِ» (آل عمران: 77)؛ کسانی که پیمان خدا و سوگندهای خود را به بهای ناچیزی می‌فروشند، آنان را در آخرت بهره‌ای نیست. و خیانت در مال؛ زیرا خداوند می‌فرماید: «وَ مَنْ یغْلُلْ یأْتِ بِما غَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ» (آل عمران: 161)؛ و هر کس خیانت ورزد روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده بیاید. و سرباز زدن از زکات واجب، که قرآن می‌گوید: «فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ» (توبه: 35)؛ روزی که آن [گنجینه]ها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آن‌ها داغ کنند.

شهادت دروغ و کتمان آن؛ به دلیل آیه «وَ مَنْ یکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ» (بقره: 283)؛ هر کس آن [شهادت [را کتمان کند، قلبش گنهکار است. و شراب‌خواری، که خداوند از آن نهی فرموده است و ترک نماز و یا هر واجب دیگری که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: «هر کس نماز را از روی عمد ترک کند، از ذمه خدا و پیامبرش بیرون است.» و نیز پیمان‌شکنی و قطع ارتباط با خویشان؛ زیرا خداوند می‌فرماید: «أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد: 25)؛ و کسانی که پیمان خدا را پس از بستن آن می‌شکنند و آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده می‌گسلند و در زمین فساد می‌کنند، بر ایشان لعنت است و بدفرجامی آن سرای ایشان راست.[19]

تمام مواردی را که امام برشمردند، از گناهان کبیره می‌باشد که خداوند در قرآن بیان فرموده است. امام علیه‌السلام با شیوه موضوعی آیات، ضمن برشمردن برخی از گناهان کبیره (در این روایت بیست مورد از آن‌ها ذکر شده است)، قاعده‌ای را برای شناخت گناهان بزرگ به ما ارائه داده‌اند: گناه کبیره، گناهی است که یا مردم را از آن نهی کرده‌اند و یا عذاب الهی همچون وعده به آتش، خلود در جهنم و لعن خداوند در آن باشد. در بیش‌تر آیاتی که در روایت مزبور آمده، عذاب الهی ذکر شده است و در برخی به واسطه این‌که گنهکار جزو قوم کافر یا قوم زیانکار قرار می‌گیرد، وعده به آتش آمده است.

3. وجوه کفر

ابوعمر زُبیری می‌گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم مرا از وجوه کفر در قرآن آگاه ساز. امام فرمودند: کفر در قرآن بر پنج نوع است: 1. انکار خداوند بدون تحقیق و از روی حدس و گمان؛ خداوند می‌فرماید: «وَقَالُوا مَا هِی إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یظُنُّونَ» (جاثیه: 24)؛ و گفتند غیر از زندگانی دنیای ما [چیز دیگری] نیست، می‌میریم و زنده می‌شویم و ما را جز طبیعت هلاک نمی‌کند و[لی [به این [مطلب [هیچ دانشی ندارند [و [جز [طریق [گمان نمی‌سپرند. 2. انکار خدا به رغم روشن شدن حق؛ قرآن می‌گوید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْما وَعُلُوّا فَانظُرْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ» (نمل: 14)؛ و با آن‌که دل‌هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند، پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود. 3. کفر نعمت؛ خداوند می‌فرماید: «قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِی کَرِیمٌ» (نمل: 40)؛ گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس می‌گزارد و هر کس ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگارم بی‌نیاز و کریم است. 4. کفر ترک واجب؛ همان که خداوند می‌فرماید: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ وَلاَ تُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنتُمْ تَشْهَدُونَ … أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ» (بقره:84 و 85)؛ و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس [به این پیمان] اقرار کردید و خود گواهید … آیا شما به پاره‌ای از کتاب [تورات [ایمان می‌آورید و به پاره‌ای کفر می‌ورزید. 5. کفر بیزاری؛ قرآن می‌گوید: «وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانا مَّوَدَّةَ بَینِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یوْمَ الْقِیامَةِ یکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَیلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضا» (عنکبوت:25)؛ و [ابراهیم] گفت: جز خدا فقط بت‌هایی را اختیار کرده‌اید که آن هم برای دوستی میان شما در زندگی دنیاست، آن‌گاه روز قیامت بعضی از شما بعضی دیگر را انکار و برخی از شما برخی دیگر را لعنت می‌کنند.[20]

امام علیه‌السلام با روش موضوعی نشان دادند که کفر همانند ایمان داری مراتب است؛ مرتبه بالای آن (مرتبه اول و دوم) موجب خلود در آتش می‌شود و مراتب بعدی (سوم و چهارم) تنها عذاب الهی را به دنبال دارد و برخی از مسلمانان نیز این دو مرتبه را دارا هستند؛ وجه پنجم (کفر برائت) از چهار وجه پیشین جدا و به معنای بیزاری است.

4. معنای وحی

از حضرت علی علیه‌السلام درباره «وحی» در قرآن پرسیدند، امام در پاسخ گفتند: وحی در قرآن به معانی گوناگون و دارای اقسام زیر آمده است:

  1. وحی رسالی [وحی ویژه پیامبران]؛ خداوند می‌فرماید: «إِنَّا أَوْحَینا إِلَیکَ کَما أَوْحَینا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیینَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَینا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ…» (نساء: 163)؛ ما هم‌چنان‌که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم، به تو [نیز] وحی کردیم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [نیز] وحی نمودیم.
  2. هدایت غریزی؛ قرآن می‌گوید: «وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیوتا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یعْرِشُونَ» (نحل: 68)؛ و پروردگار تو به زنبور عسل وحی [الهام غریزی] کرد که از پاره‌ای کوه‌ها و از برخی درختان و از آنچه داربست [و چفته‌سازی] می‌کنند خانه‌هایی برای خود درست کن.
  3. اشاره پنهانی؛ خداوند می‌فرماید: «فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ الِْمحْرابِ فَأَوْحی إِلَیهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشِیا (مریم: 11)؛ پس از محراب بر قوم خویش درآمد و ایشان را آگاه گردانید که روز و شب به نیایش بپردازید؛ یعنی به آنان اشاره کرد، به دلیل آیه «أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیامٍ إِلاَّ رَمْزا» (آل عمران:41) فرمود نشانه‌ات این است که سه روز با مردم جز به اشاره سخن نگویی.
  4. تقدیر و اندازه‌گیری؛ خداوند می‌فرماید: «وَ أَوْحی فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها» (فصلت: 12)؛ و در هر آسمانی کار [مربرط به [آن را وحی فرمود.
  5. وحی به معنای دستور؛ قرآن می‌گوید: «وَ إِذْ أَوْحَیتُ إِلَی الْحَوارِیینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی» (مائده: 111)؛ و [یاد کن] هنگامی را که به حواریون وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید.
  6. وحی دروغ؛ خداوند می‌فرماید: «… شَیاطِینَ الاْءِنْسِ وَ الْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ» (انعام: 112)؛ شیاطین جن و انس بعضی از آن‌ها به بعضی برای فریب [یکدیگر [سخنان آراسته القا می‌کنند.
  7. وحی آگاهی؛ قرآن می‌گوید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِین» (انبیاء: 73)؛ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می‌کردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستنده ما بودند.[21]

امیرالمؤمنین علیه‌السلام با روش موضوعی، معانی و کاربردهای گوناگون وحی را بیان کردند و نشان دادند که در قرآن، وحی تنها به معنای پیام مخفی خداوند به پیامبران نیست، هرچند بیش‌ترین موارد کاربرد وحی در قرآن به همین معناست.

5. معنای اصطفاء (انتخاب ائمه علیهم‌السلام)

در مجلسی که مأمون تشکیل داده بود، امام رضا علیه‌السلام و عده‌ای از دانشمندان عراق و خراسان حضور داشتند. آنان از امام علیه‌السلام پرسیدند: آیا خداوند در کتاب خود «اصطفاء» را تفسیر کرده است؟ امام علیه‌السلام فرمودند: در قرآن در ظاهر (نه در باطن) 12 مرتبه «اصطفاء» [به اهل‌بیت علیهم‌السلام [تفسیر شده است:

  1. آیه «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الاْءَقْرَبِینَ» (شعراء: 214)؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده؛ خداوند خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را قصد کرده است.
  2. خداوند می‌فرماید: «إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا» (احزاب: 33)؛ خدا فقط می‌خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر [بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. این آیه فضیلت بزرگی را برای اهل‌بیت بیان کرده که همه افراد به آن آگاه هستند.
  3. قرآن می‌گوید: «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ» (آل عمران: 61)؛ بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما جان‌هایمان و شما جان‌هایتان را فرا خوانیم، سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. منظور از نفس پیامبر، علی علیه‌السلام است.
  4. خداوند می‌فرماید: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» (اسراء: 26)؛ و حق خویشاوند را به او بده. این ویژگی‌هایی است که خداوند مخصوص ما اهل‌بیت قرار داده است.[22]

امام علیه‌السلام دوازده مورد را با استدلال به آیات برمی‌شمارند و با شیوه موضوعی از خود قرآن استفاده می‌کنند که مراد از «اصطفاء» در قرآن، اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند که خداوند آنان را برگزید و از دیگر افراد امت متمایز ساخت.

6. معنای ضلالت

حضرت علی علیه‌السلام در بخشی از یک روایت طولانی می‌فرمایند: ضلالت (گمراهی) در قرآن به چند وجه آمده است:

  1. گمراهی پسندیده؛ و آن گمراهی خداوند است که خود می‌فرماید: «یضِلُّ اللَّهُ مَنْ یشاءُ وَ یهْدِی مَنْ یشاءُ» (مدثر: 31)؛ خدا هر که را بخواهد بی‌راه می‌گذارد و هر که را بخواهد هدایت می‌کند؛ یعنی آنان را به خاطر اعمالشان از راه بهشت گمراه می‌سازد، البته پس از این‌که راه را به آنان نشان می‌دهد؛ زیرا قرآن می‌گوید: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیضِلَّ قَوْما بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یبَینَ لَهُمْ ما یتَّقُونَ» (توبه: 115)؛ و خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آن‌که هدایتشان نمود، بی‌راه بگذارد، مگر آن‌که چیزی را که باید از آن پروا کنند برایشان بیان کرده باشد.
  2. گمراهی ناپسند [یک نفر عده‌ای را از دین حق منحرف سازد]؛ که خداوند می‌فرماید: «وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِی» (طه: 85)؛ و سامری آن‌ها را گمراه ساخت. «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی» (طه: 79)؛ و فرعون قوم خود را گمراه کرد و هدایت ننمود. آیات در این‌باره بسیار است.
  3. گمراهی که به بتان نسبت داده شده است؛ خداوند از زبان حضرت ابراهیم علیه‌السلام می‌فرماید: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِی أَنْ نَعْبُدَ الاْءَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرا مِنَ النَّاسِ» (ابراهیم: 36)؛ مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار، پروردگارا! آن‌ها بسیاری از مردم را گمراه کردند. در حقیقت، بت کسی را گمراه نمی‌سازد، بلکه مردم با بت پرستی گمراه می‌شوند.
  4. گمراهی به معنای فراموشی؛ خداوند می‌فرماید: «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَینِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یکُونا رَجُلَینِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الاْءُخْری» (بقره: 282)؛ و دو شاهد از مردانتان را به شهادت طلبید، پس اگر دو مرد نبودند، مردی را با دو زن از میان گواهانی که [به عدالت آنان] رضایت دارید [گواه بگیرید] تا [اگر] یکی از از آن دو [زن] فراموش کرد، [زن] دیگر، وی را یادآوری کند.[23]

پیشوای اول شیعه، علی علیه‌السلام، با ذکر چند آیه درباره گمراهی بیان می‌دارند که ضلالت در قرآن بر چند وجه بوده و به معانی متعددی می‌آید، و این‌که گاهی گمراهی را به خدا و گاهی به دیگران نسبت داده است، منافاتی با یکدیگر ندارند.

در جلد 93 بحارالانوار (از صفحه 1 تا 97) قسمتی از تفسیر منسوب به محمدبن ابراهیم نعمانی از شاگردان مرحوم کلینی، ذکر شده است که خود شامل چند تفسیر موضوعی است، علامه مجلسی آن را به عنوان روایتی از امیرالمؤمنین علیه‌السلام آورده است، که احتمال می‌رود یک یا چند روایت باشد.[24]

از این چند روایت، که از باب نمونه ذکر گردید، روشن می‌شود که اهل‌بیت علیهم‌السلام در بیانات خویش برای تفسیر قرآن، شیوه تفسیر موضوعی را به کار برده‌اند.

 

 

[1]. «… وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (نحل:44)؛ و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی و امید که آنان بیندیشند.

[2]. علی‏اکبر بابایی، مکاتب تفسیری، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1381، ص 36 و136.

[3]. اولین کتاب تفسیری مدوّن که تمام آیات قرآن را تفسیر کرده است، کتاب جامع‏البیان فی تأویل القرآن، تألیف محمدبن جریر طبری (224 310) است. (ر.ک: محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسّرون، چ2، بیجا، دارالکتب‏الحدیثه، 1396ق، ج 1، ص 205.)

[4]. مصطفی مسلم، مباحث فی التفسیر الموضوعی، چ 3، دمشق، دارالقلم، 1421، ص 17.

[5]. نمونه بارز تفسیر موضوعی در زمان گذشته، آیات الاحکام است که مفسر آیات را بر اساس موضوعات فقهی گردآوری کرده و به بررسی آن‏ها پرداخته است. اولین اثر در این موضوع احکام القرآن تألیف محمدبن سائب کلبی متوفای 146ق است و پس از او کتاب‏های دیگری نیز در این زمینه به رشته تحریر درآمد. (ر.ک: محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق، ج 1، ص 125 / ابن ندیم، الفهرست، چ 2، بیروت، دارالمعرفه، 1417ق، ص 58.)

[6]. شهید صدر می‏گوید: «بررسی موضوعی عبارت است از طرح مسأله‏ای از مسائل اعتقادی و اجتماعی و طبیعی، و پرداختن به بررسی و ارزشیابی آن مسأله از دیدگاه قرآن تا نظر قرآن در خصوص آن روشن شود.» (محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیة، چ 1، قم، مرکز بررسی آثار شهید صدر، 1421ق، ص27. و نیز برای آگاهی از برخی تعریف‏های دیگر ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، تفسیر نمونه موضوعی، قم، انتشارات نسل جوان، 1370 ش، ج 1، ص 21 / جعفر سبحانی، منشور جاوید، نخستین تفسیر موضوعی قرآن، قم، دارالقرآن الکریم، 1369 ش، ج 1، ص 23 / اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگران، تفسیر راهنما، قم، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1371ش، ج 1، ص 39.

[7]. عبدالله جوادی آملی، زن در آئینه جلال‏وجمال، تهران، رجا، 1369 ش، ص 50.

[8]. مانند کتاب المدخل الی التفسیر موضوعی للقرآن الکریم، تألیف محمدباقر موحد ابطحی که آیات قرآن را بر اساس موضوعات گوناگون و با توجه به تسلسل طبیعی آن‏ها، گردآوری کرده است، اما داوری و نتیجه‏گیری را بر عهده پژوهشگران بعدی نهاده است؛ و نیز معجم‏های موضوعی که برای قرآن نوشته‏اند، از این قبیل است.

[9]. روش‏های تفسیر ترتیبی عبارتند از: 1. روایی محض (مفسّر تنها روایات مرتبط با آیات را ذکر کرده است)؛ 2. باطنی محض (مفسّر تنها برای آیات، معانی باطنی و رمزی ذکر نموده است)؛ 3. اجتهادی (مفسّر برای کشف معانی آیات تلاش علمی مناسبی را انجام داده است). این شیوه بر حسب اجتهادی که در آن به کار رفته دارای اقسام زیر است:

الف. اجتهادی روایی؛ ب. اجتهادی قرآن با قرآن؛ ج. اجتهادی ادبی؛ د. اجتهادی فلسفی؛ ه . اجتهادی علمی؛ و. اجتهادی نسبتا جامع. (ر.ک: مکاتب تفسیری، ص 24).

[10]. محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، 1367 ش، ج 3-1، ص 9.

[11]. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، چ 5، قم، اسماعیلیان، 1371، ج 1، ص 72.

[12]. تفسیر راهنما، ج 1، 37 / هدایت جلیلی، روش‏شناسی تفاسیر موضوعی، تهران، کویر، 1372ش، ص 92.

[13]. «و روی عن یونس عن الحسن أن عمر أتی بامرأة قد ولدت لستة أشهر فهم برجمها فقال له أمیر المؤمنین علیه‏السلام إن خاصمتک بکتاب الله خصمتک إن‏الله عز اسمه یقول “وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرا” (احقاف: 15) و یقول تعالی “وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَةَ” (بقره: 233) فإذا تمت المرأة الرضاعة سنتین و کان حمله و فصاله ثلاثین شهرا کان الحمل منها ستة أشهر فخلی عمر سبیل المرأة و ثبت الحکم بذلک یعمل به الصحابة و التابعون و من أخذ عنه إلی یومنا هذا.» شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره هزاره شیخ مفید، 1413ق، ج 1، ص 207.

[14]. محمدبن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1411ق، ج1، ص 348.

[15]. «این شیوه از تفسیر (قرآن به قرآن) همان‏گونه که با تفسیر موضوعی تحقق می‏یابد با تفسیر ترتیبی نیز صورت می‏گیرد.» (جعفر سبحانی، الایمان و الکفر فی الکتاب و السنه، قم، مؤسسه امام صادق علیه‏السلام، 1416ق، ص 212.)

[16]. «جوانه‏های تفسیر موضوعی قبل از هر چیز درخود قرآن دیده می‏شود، و چنان‏که گفتیم دستور قرآن در زمینه تفسیر آیات “متشابه” به وسیله آیات “محکم” نوعی از تفسیرموضوعی است.» (پیام‏قرآن، تفسیر نمونه موضوعی، ج 1، ص 23.)

مصطفی مسلم در تاریخچه تفسیر موضوعی، پس از این‏که خشت اولیه آن را در روایات پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دانسته و این روش را شیوه‏ای می‏داند که بعدها نام «تفسیر قرآن به قرآن» به خود می‏گیرد، می‏گوید: «دانشمندان قاعده‏ای را در اصول تفسیر قرار داده‏اند که لازم است برای شناخت هر آیه‏ای از قرآن به خود قرآن مراجعه کرد، [قاعده این است: [مطلبی که در آیه‏ای به صورت مجمل گفته شده در آیه دیگر تفصیل آن آمده است، مطلقی که در یک سوره ذکر شده در سوره دیگر قید آن آمده است…» (مباحث فی التفسیر الموضوعی، ص 18.)

[17]. ابوجعفر محمدبن یعقوب، الکافی، تصحیح علی‏اکبر غفاری، بیچا، بیروت، دار الاضواء، 1405ق، ج 2، ص 34.

[18]. امام اشاره فرموده‏اند به این دو آیه: «وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارا شَقِیًّا» (مریم: 32)، «وَبَرّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارا عَصِیًّا» (مریم: 14).

[19]. الکافی، ج 2، ص 285، ح 24.

[20]. الکافی، ج 2، ص 389، ح 1.

[21]. بحارالانوار، ج 93، ص 16.

[22]. محمدبن علی صدوق، الأمالی، تهران، المکتبة‏ الاسلامیه، 1362 ش، ص 522.

[23]. بحارالانوار، ج 93، ص 12.

[24]. «… اما در حقیقت کتاب معروف به تفسیر نعمانی، روایتی از امیرالمؤمنین علیه‏السلام است که آیات قرآن را به شصت نوع تقسیم و برای هر نوع، مثالی ذکر کرده است.» (رضا استادی، آشنایی با تفاسیر قرآن و مفسّران، قم، مؤسسه در راه‏حق، 1377ش، ص 6.

به گزارش شفقنا، آیت الله علی‌اکبر رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در همایش فلسفۀ فقه نظام‌ساز که در آذر ماه ١٣٩٨ برگزار شد، با اذعان به اینکه ساختار فقه کنونی با فقه نظام‌ساز متناسب نیست، گفت: درساختاری که برای فقه نظام‌ساز طراحی شده ابواب فقه از ۵۲ باب به ۱۵۲ باب افزایش یافته و همچنان این ابواب قابلیت افزایش را دارند.

وی در توضیح طرح پیشنهادی افزود: تابستان امسال ساختاری را برای مسائل مربوط به فقه نظام ساز طراحی کردیم. درباره جزئیات فقه نظام‌ساز هم بحثهایی درحال انجام است. یکی از بحثها، نقد ساختار فعلی فقه است. آیا این ساختار می تواند متناسب با فقه نظام‌ساز باشد؟ ساختار رایج الگوی مرحوم محقق حلی در کتاب شرایع است. عموم علماء از ایشان پیروی کرده‌اند. این الگو ۵۲ باب دارد.

آقای رشاد الگوی فقه نظام‌ساز را روایتی از امام صادق علیه السلام دانست و گفت: حضرت فرمودند أُصُولُ الْمُعَامَلَاتِ تَقَعُ عَلَى أَرْبَعَهِ أَوْجُهٍ مُعَامَلَهُ اللَّهِ وَ مُعَامَلَهُ النَّفْسِ وَ مُعَامَلَهُ الْخَلْقِ وَ مُعَامَلَهُ الدُّنْیَا. این چهاربخش از اهمیت برخوردار است و حضرت ذیل هر رابطه هفت رابطه خرد را قرار داده اند. حدیث مشکل سندی دارد و به لحاظ فنی مورد اعتماد نیست اما فی المجموع شمیم ولایت دارد. این حدیث چه از معصوم صادر شده باشد و چه صادرنشده باشد، الگو دقیقی را پیش رو ما قرار می‌دهد. در مباحثی که این الگو را پیاده کرده‌ایم، اشکالی وجود نداشته و اگر اشکالی مطرح شده آن را پاسخ داده‌ایم.

وی با توجه به اینکه اعتقاد دارد ساختار فقه کنونی با فقه نظام‌ساز متناسب نیست افزود: جوهر فقه نظام ساز، فقه ارتباطات و فقه روابط و فقه مناسبات است. فقه نظام ساز فقه «فرد به شرط لا» نیست؛ بلکه فقه «فرد به شرط شیء» است. یعنی فقه جماعت، جامعه و مجتمع به شرط پیوند به دیگران و رابطه با دیگران است. غالب فقه کنونی فرد به شرط لا است. فرد خودش و خودش است. چطور نماز بخواند و چطور روزه بگیرد. این فقه به شرط بودن حکومت و جامعه نیست. برای طراحی فقه نظام ساز، فرد هم باید به شرط شیء دیده شود. طبعا ذات نظام، ترکیب و یک عنصر اجتماعی است. فقه نظام‌ساز وقتی معنا پیدا می کند که پای جامعه در میان باشد.

وی در تعریف فقه در الگوی فقه نظام‌ساز گفت: ما فقه را یک دستگاه رفتاری جامع که خودش مرکب از سلسله نظامات خرد است تعریف می کنیم. فقه، کلان نظام‌هایی است که ذیل آن خرده نظام‌هایی قرار دارد و ذیل خرده نظام‌ها ریزنظام‌هایی قرار دارد و ذیل آن زیرنظام‌ها قراردارند. فقه الارث یک خرده نظام است. فقه مشتمل بر نظامهای سلوکی گوناگون که از مصادر و منابع تشریع اسلامی با کاربست روش معتبر و با غایت تنظیم شئون حیات انسان در آن استفاده می شود، است. این فقه شامل تکالیف، حقوق و وضعیات است.

وی افزود: این فقه چهاربخش اصلی دارد؛ بخش اول به ارتباط انسان با خداوند می پردازد. مجموعه ای از مناسک و روابط و رفتار در این بخش تنظیم می شود. رابطه عبد و رب در اینجا بررسی می گردد. این بخش مجموعه‌ای از نظامهای خردتر است. البته همیشه این ساختارها حالت استقرائی دارد. در ساختار ما فقه ۱۵۲ باب شده است. بحشی از ابواب را هم احتیاطا به دلیل اینکه شاید برخی خوششان نیاید مطرح نکرده ایم. فقه نماز، فقه روزه، فقه حج و فقه مسائل معنوی در اینجا بحث شده است.

وی ادامه داد: قسم دوم به رابطه انسان و خودش می پردازد. فقه پژوهش و تحقیق نیز دارای احکام است. وقتی می خواهیم حقیقتی را کشف کنیم، باید این کشف در چهارچوب احکام صورت گیرد. فقه ایدئولوژی و مسائل کلام را داریم. فقه طب و سلامت و فقه نظافت و فقه خوردن و آشامیدن و بحث تراریخته‌ها و تصرفاتی که در صنایع غذایی می شود و فقه ورزش و تفریحات سالم همه در این قسم بررسی می گردد.

وی افزود: قسم دیگر به رابطه انسان با خلق خداوند می پردازد. این بخش به دو بخش تقسیم شده است. بخشی به آنچه به انسان مربوط می شود و بخشی برای آنچه که به غیر انسان مربوط می شود. در این بخش فقه تعلیم و تربیت و فقه اخلاق و آداب و فقه تذکیه، فقه طلاق و نکاح و احکام پدر و مادر، احکام مربوط به فرزندان، فقه الاطفال و غیره قرار دارد. فقه الاجتماع و ما یتعلق به نیز در این قسم قرار دارد که خود دایره وسیعی دارد. ما فقه تولی و تبری نداریم اما در این زیرمجموعه دیده شده است. روابط ما با دنیا و روابط ما ادیان و مذاهب و ملل و اقوام همه باید در این چهارچوب معنا شود. فقه مدیریت و سازمان نیز بسیار گسترده است. فقه سیاست را نیز که در این زیرمجموعه هست ساختار مفصلی دارد. فقه قوه مجریه و فقه دیپلماسی و مناسبات با جهان در اینجا بحث می شود. ما معتقدیم حداقل باید پنج قوه داشته باشیم. در شرایط فعلی جهان قوه فرهنگی نباید زیرمجموعه سایر قوا باشد چون برنده‌تر از هرچیز دیگری است. فرهنگ حساس و تعیین کننده است و قدرتها با فرهنگ و اصول الگوشناختی و تغییر در سبک زندگی مردم، به اداره آنها می‌پردازند و سبک زندگی را صادر می‌کنند. اگر فرهنگ دست دولت باشد تاثیرات خود را خواهد داشت. در قانون اساسی ما به صورت نسبی این موضوع لحاظ شده و لذا صدا و سیما زیرمجموعه دولت نیست. اما باید کل فرهنگ از بقیه قوا منفک شود. مسائل امنیتی و اطلاعاتی نیز نباید زیرمجموعه سایر قوا باشد.

آقای رشاد گفت: قسم چهارم مربوط جهان آفرینش و بحثهای ارزشی مربوط به دنیا و آخرت است. برخی گمان کرده اند دنیا به معنای بین الملل است. فقه هنرهای زیبا و فقه صنایع هنری و فقه مسکن و طرق و فقه فن آوری و تکنولوژی و فقه زیست فناوری و فقه مهارتها همه در این زیرمجموعه قرار می گیرند. برای فقه زیست فناوری ساختاری مشخص شده که دایره گسترده ای دارد. با این الگو فقه هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی تغییر می کند. ۱۵۲ باب شده و همچنان می توان این بابها اضافه شود.

 

صوت سخنرانی را اینجا بشنوید

استاد قاسم علیدوست در همایش ملی فلسفۀ فقه نظام مطرح کرد: آیا در شریعت مطهر اسلام، (یعنی شریعت بالمعنی الاخص) ورای صدها و هزاران گزاره و ورای مقاصدالشریعه و ورای قواعد و ابرقواعد، چیزی به نام “نظام” و “سیستم” داریم یا نه؟ آیا شریعت اسلام دارای نظام است؟

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، همایش ملی فلسفه فقه نظام به مناسبت روز جهانی فلسفه در آذر ماه ١٣٩٨ به‌همت پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با حضور طلاب و فضلای حوزه و اساتید دانشگاه در تالار اندیشۀ پژوهشگاه در شهر مقدس قم برگزار شد.

آیت‌الله علیدوست در ابتدای سخنان خود درباره اینکه «آیا شریعت اسلام دارای نظام است»، بیان کرد: نظام به معنای مقاصد نیست. مقاصد نهایی شریعت، اهدافی هستند که در بعثت رسل، نزول کتب و تشریع مقررات مطرح شده‌اند. این اهداف نه احکام و نه گزاره‌های اتمیک هستند. گزاره‌هایی که جداگانه دیده می‌شوند و حتی قواعد و ابر قواعد هم نیستند. برای مثال، استصحاب یک ابرقاعده است که با آن می‌توان هزاران فرع فقهی را در شبهات حکمیه و غیر حکمی حل کرد، اما به استصحاب نمی‌گویند نظام.

در واقع، نظام یعنی آیا در بخش‌های مختلف، مانند اقتصاد، یک انسجامی داریم که جدا از گزاره‌ها باشد و مانند نخی این گزاره‌ها را به هم مرتبط کند و مجموعه‌ای را شکل دهد که بگوییم این گزاره‌ها برای رسیدن به آن نظام بوده‌اند؟ همانطور که در اقتصاد، نظام‌هایی مانند کاپیتالیسم یا سوسیالیسم وجود دارند، آیا در اسلام نیز چنین نظام‌هایی در حوزه‌هایی مانند اقتصاد، سیاست، خانواده یا مجازات داریم؟

استاد علیدوست به بررسی دو دیدگاه درباره وجود نظام در فقه پرداخت و به دو دیدگاه در این باره اشاره کرد: برخی از گفتمان‌ها، بر این عقیده‌اند که ما در شریعت، مفهومی به نام نظام نداریم و احکام و گزاره‌های مختلف شریعت تنها مجموعه‌ای از دستوراتی هستند که بدون هیچ‌گونه هدف کلی و نظام واحدی برای انسان‌ها تعیین شده‌اند. برخی از اشاعره نیز همین نظر را دارند و جز چند گزاره شرعی چیزی را نمی‌پذیرند. برخی از بزرگان ما مانند فضل بن شادان، زراره، جمیل بن دراج و یونس بن عبدالرحمان که متهم به قیاس‌گرایی شده‌اند، به این دلیل بوده که نوعی نظام خاص را در نظر داشتند که مخالفان، به دلیل عدم درک درست از مفهوم نظام، آن‌ها را به قیاس متهم کردند.

استاد درس خارج حوزۀ علمیه قم در اشاره به گفتمان دوم این‌گونه ادامه داد: در عین حال، کسانی نیز وجود دارند که به وجود نظام با آن معنای خاصی، یعنی چیزی فراتر از گزاره‌های اتمیک، قواعد، ابرقواعد و مقاصد، اعتقاد دارند. این گروه در حقیقت چیزی بین مقاصد و احکام شریعت را موردتوجه قرار می‌دهند.

این گروه که به نظامات شرعی اعتقاد دارند، در یک تقسیم‌بندی کلان، به دو دسته تقسیم می‌شوند: دسته اول کسانی هستند که معتقدند فقیه تکلیفی نسبت به استخراج نظامات ندارد. در این دیدگاه گفته می‌شود که اگر فقیه به استنباطات اتمیک و جزیره‌ای بپردازد، به‌طور خودکار به نظامات مطلوب شریعت دست خواهد یافت.

دسته دوم کسانی هستند که معتقدند فقیه باید به استنباط نظامات بپردازد. از جمله افرادی که می‌توان به‌عنوان مثال به آن‌ها اشاره کرد، مرحوم شهید سید محمدباقر صدر است. ایشان از کسانی بودند که به نظام اعتقاد داشتند. هرچند که گاهی در کلمات ایشان ممکن است اشاره‌ای به این مفهوم وجود نداشته باشد، اما در واقع، او به این نظر تصریح کرده است که فقیه باید به دو نوع استنباط بپردازد: یکی استنباطات اتمیک که همان استنباطات فقهی معمول است و دیگری استنباطات سیستمیک و نظامات که به فقه نظام نزدیک‌تر است.

این استاد حوزه در پایان در مقام جمع‌بندی مباحث اشاره کرد: در مجموع، باید تأکید کرد که استنباط نظامات یک ضرورت خطرناک است؛ در دیدگاه ما فقیه اگر دقت نکند به واقع نمی‌رسد، پس به توجه و دقت نیاز دارد؛ پس خطرناک است زیرا اگر رها شود در نهایت به اجتهاد غیرمنضبط و ژورنالیستی و پوپولیستی و بی‌قاعده دست یابیم که در نهایت به قیاسی بینجامد که از آن نهی شده‌ایم.

 

صوت بیانات را اینجا بشنوید

آنچه در ادامه می‌آید متن مصاحبه با استاد سید منذر حكیم درباره شهید صدر است که در آن به جامعه‌شناسی قرآنی در اندیشه شهید صدر و تولید کتاب مجتمعنا بر اساس تفکر شهید صدر پرداخته است. این متن در وبگاه شخصی ایشان منتشر شده است.

آیا نظریات شهید صدر و روش ایشان در طرح موضوعاتی نو می‌تواند پاسخ گوی نیازهای فعلی ما باشد و در جامعه ایجاد تحول نماید؟ 

اگر شرایط مناسب برای رسیدن به درک عمق نسبت به دیدگاه و نظریه ایشان ایجاد شود، می‌توانید تاثیر آشكار نظریات این شهید بزرگوار در پاسخ گویی به نیاز‌های روز مشاهده كنید و بلكه برتر از آن تحولات و پیشروی‌ها را نیز در‌امتداد این مسیر به خوبی خواهید دید‌اما واقعیت این است که به دلیل نبود شرایط و فضاهای مناسب و عدم طرح افکار و نظریات ایشان به صورت شایسته در محافل فکری، بررسی میزان تاثیرات اجتماعی نظریات ایشان به طور جدی قابل پی گیری نیست.

این در حالی است كه افکار شهید صدر همچنان در نوع خود بی‌نظیر است، مثلا نوآوری این شهید بزرگوار در طرح مسئله سنن تاریخ و انواع آن تا کنون بی‌رقیب بوده است و بنده در حد مطالعات خود تا به‌امروز كسی را نیافته‌ام که این مساله را به سبکی که شهید صدر ارائه نموده‌اند، مطرح کند.

شهید صدر سنن تاریخی را به سه دسته تقسیم می‌کند این در حالی است كه دیگر مفسران سنن تاریخی را تنها به دو بخشِ مطلق و مشروط تقسیم كرده اند، آنچه شهید صدر به این مجموعه می‌افزاید «سنت موضوعی» است كه در بر گیرندۀ سنت‌هایی همچون سنت دین‌گرایی و خلافت می‌باشد که البته تقسیم ایشان به حق و صحیح تر از تقسیم دیگر مفسران است چرا كه به نظر دقیق علمی روشن می‌گردد كه سنت‌هایی مانند دین‌گرایی و خلافت را نمی‌توان ذیل هیچكدام از دو بخش سنت‌های مطلق و یا سنت‌های مشروط قرار داد.

در توضیح این مطلب می‌توان گفت سنت‌های مشروط مانند «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم» و «من یتوکل علی الله فهو حسبه» سنت‌هایی هستند كه با اراده و اختیار می‌توان از آن‌‌ها تخلف نمود در حالی كه سنت‌هایی مانند «کتب ربکم علی نفسه الرحمه» از آن دسته سنت‌هایی هستند كه به هیچ وجه نمی‌تواند مورد تخلف واقع شود و به آن‌‌ها سنت‌های مطلق می‌گویند.

اما آنچه به عنوان نوآوری شهید صدر در طرح سنن موضوعی مطرح شد این است كه ایشان می‌فرماید سنن تاریخی سنت‌هایی را شامل می‌شود كه حکم آن‌‌ها در کوتاه مدت و نه در دراز مدت قابل تغییر است، این سنت‌‌ها مواردی را شامل می‌شوند كه ممكن است در کوتاه با اِعمال زور قابل تخلف باشند ولی در دراز مدت نمی‌توان از آن‌‌ها تخلف نمود و آن‌‌ها را به طور كامل محو نمود مثلا سنت دین‌گرایی را می‌توان تحت این دسته از سنن قرار داد، و در این باب می‌توان حکومت شوروی را مثال زد این حکومت در کوتاه مدت (به مدت هفتاد سال) توانست مردم را از نیازشان به دین منع کند ولی این حکومت در دراز مدت نتوانست بی‌دینی را بر مردم تحمیل کند و نظام بی‌دینی از هم پاشید و مردم دوباره به دین بازگشتند.

ایشان موضوعات دیگری همچون «قیمومت زن بر مرد» و «سنت خلافت» را به عنوان سنت‌هایی الهی كه ذیل بخش سنن موضوعی قرار می‌گیرد طرح می‌نماید و در واقع با طرح این نگاه كه «انسان خلیفه الهی است» وارد بحث نظریه اجتماعی می‌شود و بحثی کاملا ابتکاری و متفاوت از نگاه دیگر اندیشمندان و مفسران اسلامی ارائه می‌کند. 

تاثیر اندیشه‌های شهید صدر بر روی دیگران بر اساس ظرفیت افراد متفاوت است، ‌امروز افرادی هستند که در محضر شهید صدر درس نخوانده‌اند ولی می‌توان مدرسه و فکر آن‌‌ها را متاثر از شهید صدر دانست و در حقیقت این افراد به خوبی توانسته‌اند به بازخوانی و بازنویسی نظریه‌های این شهید بزرگوار بپردازند.

شهید سید محمد باقر صدر نابغه‌ای بود که فراتر از زمان و مکان خویش حرکت می‌کرد و نظریاتی را مطرح می‌نمود که در زمان طرح آن‌‌ها قابل ادراک و حتی تدریس نبودند، مثلا در زمان طرح نظریه استقراء دسترسی ایشان به منابع بسیار کم و محدود بود و در حقیقت این نظریه با اندیشۀ بلند ایشان و بحث و گفت و گوهای علمی با شاگردان به پختگی رسید، شاید به همین دلیل است هر کسی توانایی تدریس این نظریه را نداشته و می‌توان گفت در زمان تدوین آن هیچ کس همچون آیت الله سید كاظم حائری – كه خود ایشان در شکل گیری این نظریه تاثیر اساسی داشته‌اند – نمی توانست این نظریه را تدریس کند.

اما در باب كتاب «مجتمعنا فی فکر و تراث الشهید السید محمد باقر الصدر» (جامعه‌شناسی قرآنی در اندیشه‌های شهید صدر) كه یكی از كار‌های بنده در باب آثار و نظریات علامه بزرگوار شهید سید محمد باقر صدر است باید بگویم كه بنده در این کتاب ایده‌های قرآنی شهید صدر در باب جامعه را مورد بازخوانی قرار داده‌ام، بحث‌هایی مانند این که یك جامعه قرآنی چه ویژگی‌هایی دارد؟ و بر کدام اصول و نظریه استوار است؟ و…

در حقیقت شهید صدر اصل این ایده را در «فلسفتنا» مطرح نموده است ولی فرصت پرداختن به آن در طول عمر مبارک ایشان پیش نیامد.

زیرا شهید صدر بحث‌های اقتصادی خود را كه با عنوان «اقتصادنا» ارائه شد، بر بحث‌های اجتماعی و كتاب «مجتمعنا» مقدم نمود در حالی كه به طور منطقی بحث‌های اقتصادی در حقیقت یكی از فروع نظریۀ اجتماعی ایشان است، در باب چرایی این تقدیم با توجه به مطالعاتی که داشتم می‌توان گفت : دلیل تقدیم «اقتصادنا» بر «مجتمعنا» حساسیت اوضاع سیاسی عراق در آن زمان و ورود اندیشه‌های مارکسیستی در درونمایۀ نظام سیاسی اقتصادی عراق بود، خوب در چنین فضایی شهید صدر می‌خواست هم عظمت اسلام را به عنوان جامع ترین ادیان نمایان سازد و هم در مقابل شبهات و هجمه‌های ماركسیستی پاسخ گوی نیازهای فكری جامعۀ اسلامی آن زمان باشد، لذا شما می‌بینید که جلد اول «اقتصادنا» در حقیقت خمیر مایه‌ای اجتماعی با رویکردی اقتصادی است.

همین طور جزوۀ «الاسلام یقود الحیاة» که ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به حضرت‌امام تقدیم نمودند، در حقیقت رونمایی ابعادی کوچک از جامعه‌ای قرآنی بود که در «المدرسة القرآنیة» نظریۀ آن را ارائه کرده بود .

شهید صدر در نظر داشت پایه‌های کتاب «مجتمعنا» را بر این جزوه که از لحاظ مفهومی به بحث‌های جامعۀ قرآنی بسیار نزدیک است، مطرح نماید که تمام این مطالب اساس کار بنده در کتاب «مجتمعنا» (جامعه‌شناسی قرآنی در اندیشه‌های شهید صدر) شد.

در حقیقت کار بنده در کتاب «مجتمعنا فی فکر و تراث الشهید السید محمد باقر الصدر» بازخوانی مجموعه بحث‌های مجتمعنا و گردآوری آن‌‌ها در یک مجموعۀ به هم پیوسته شبیه به اقتصادنا و فلسفتنا است.

بنده در کتاب «مجتمعنا فی فکر وتراث الشهید السید محمد باقر الصدر» با الهام از روش ایشان در نگارش دو نظریۀ «فلسفتنا» و «اقتصادنا» به ترتیب سه مرحله:

١- مبانی نظریه اجتماعی اسلام،

٢- نظریۀ اجتماعی اسلام

٣- نظام اجتماعی اسلام را مطرح کرده‌ام.

در جلد اول این اثرمبانی نظریۀ اجتماعی و نظریۀ اجتماعی شهید صدر را بر اساس مستندات قرآنی و با یک نگاه فرامذهبی – بدون پرداختن به مسائل روائی – ارائه نموده‌ام

که بر این اساس می‌توان آن را در سراسر جهان اسلام عرضه کرد و متعلق به مذهب خاصی نمی‌باشد.

اما بخش نظام اجتماعی بر اساس نگاه شهید صدر نیازمند تدوین جلد دیگری است که‌امیدوارم خداوند متعال توفیق این کار را به من بدهد.

 

نویسنده: رجبعلی سالاریان

منبع: دوهفته‌نامه گلستان قرآن، شماره ١٠٣

اهمیت‌ و توجه‌ به‌ تفسیر در دوره‌ معاصر از نظر موضوع‌ و روش‌های‌ گوناگونی‌ که‌ افراد و گروه‌ها و موسسات‌ مختلف‌ در زمینه‌ تحقیق‌ و تنظیم‌ آن‌ پیش‌ گرفته‌اند سبب‌ گردید که‌ این‌ شیوه‌ تفسیری‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ را در میان‌ شیوه‌های‌ دیگر به‌ خود اختصاص‌ دهد.

امروزه‌ در سایه‌ گسترش‌ معارف‌ و فرهنگ‌ قرآنی‌ و با توجه‌ به‌ مباحث‌ تفسیری‌ و نقد و بررسی‌ ابعاد گوناگون‌ گرایش‌ به‌ تفسیر موضوعی‌ بیشتر شده‌ است‌. و محققان‌ و مفسران‌ و مؤسسات‌، سازمان‌ها و نهادهای‌ زیادی‌ در تصحیح‌ و تکمیل‌ این‌ امر مهم‌ گام‌ برداشته‌اند و امید است‌ که‌ این‌ گونه‌ فعالیت‌ها بیشتر و بیشتر شود و برای‌ نسل‌های‌ آینده‌ تفاسیر جامع‌تر و کامل‌تر و به‌ روزتر از نظر موضوعی‌ داشته‌ باشیم‌.

تعریف‌ تفسیر موضوعی‌

قبل‌ از اینکه‌ به‌ بیان‌ بحث‌ اهمیت‌ و توجه‌ به‌ روشهای‌ موضوعی‌ تفسیر پرداخته‌ شود، ضروری‌ است‌ که‌ معنی‌ معمول‌ و رایج‌ تفسیر موضوعی‌ را بدانیم‌.

زمانی‌ که‌ صحبت‌ از تفسیر قرآن‌ به‌ بحث‌ گذاشته‌ می‌شود. منظور همان‌ تفسیر ترتیبی‌ است‌ که‌ آیات‌ قرآن‌ را به‌ ترتیب‌ موجود مورد بررسی‌ قرار می‌دهند. این‌ شیوه‌ (تفسیر ترتیبی‌) از صدر اسلام‌ تاکنون‌ در تفسیر قرآن‌ معمول‌ بوده‌ و اکثر دانشمندان‌ و عالمان‌ بزرگ‌ اسلام‌ از این‌ روش‌ استفاده‌ می‌کردند. در نقطه‌ مقابل‌ این‌ روش‌، در دوره‌ معاصر، راه‌ دیگری‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ معانی‌ و حقیقت‌ قرآن‌ رایج‌ گشته‌ است‌. و آن‌ اینکه‌ تفسیر، آیات‌ قرآن‌ بر اساس‌ موضوعات‌ مختلف‌ مربوط‌ به‌ اصول‌ و فروع‌ اسلامی‌ و پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ انسانی‌، در برابر مشکلات‌ اجتماعی‌، سیاسی‌ و اقتصادی‌ و اخلاقی‌ مورد مطالعه‌ و بررسی‌ قرار می‌دهد.

انسان‌ها سؤالات‌ مختلف‌ و شبهات‌ خود را در موضوعات‌ اعتقادی‌، اسلامی‌، سیاسی‌، اقتصادی‌ و… بگیرند. مثلا” اگر بخواهیم‌ درباره‌ «اهداف‌ اجتماعی‌ قرآن‌» صحبت‌ کنیم‌ باید آیاتی‌ که‌ درباره‌ کمک‌ به‌ دیگران‌، عیادت‌ بیماران‌ و بعضی‌ از اعمال‌ که‌ با جمع‌ میسر است‌ مثل‌ نماز جمعه‌ و نماز عید فطر و عید قربان‌ را بدانیم‌ و یا اعمالی‌ که‌ به‌ رشد و شکوفایی‌ انسان‌ می‌انجامد توجه‌ کنیم‌ در مجموع‌، این‌ شیوه‌ از تفسیر قرآن‌ «تفسیر موضوعی‌» نامیده‌ می‌شود.

اهمیت‌ و نقش‌ تفسیر موضوعی‌

همانطور که‌ می‌دانیم‌ نزول‌ قرآن‌ بر پیامبر با توجه‌ به‌ نیازها و شرایط‌ خاص‌ آن‌ دوره‌ صورت‌ می‌گرفت‌ و بسیاری‌ آیات‌ قرآن‌ تنها یک‌ بعد از ابعاد گوناگون‌ موضوع‌ را مورد بحث‌ قرار می‌دهد. مثلا” در مورد «قیامت‌» در بعضی‌ آیات‌، فقط‌ اصل‌ امکان‌ معاد مطرح‌ می‌شود. و در جاهای‌ دیگر معانی‌ دیگر دارد. که‌ اگر هر یک‌ از آیات‌ مربوط‌ به‌ قیامت‌ را بخواهیم‌ جداگانه‌ و بدون‌ در نظر گرفتن‌ دیگر آیات‌ مربوطه‌ تفسیر کنیم‌ تنها به‌ گوشه‌ای‌ از آن‌ پی‌ برده‌ایم‌. یا تعابیری‌ که‌ در مورد انسان‌ در قرآن‌ بکار برده‌ می‌شود در جایی‌ به‌ عنوان‌ شیطان‌، انسی‌، جنی‌، کافر و منافق‌ و مؤمن‌ و متقی‌ بکار می‌برد. خدای‌ سبحان‌ نفس‌ انسان‌ را با سرمایه‌ شناخت‌ فجور و تقوا آفرید:

«فألهمها فجورها و تقواها»[1] قرآن‌ کریم‌ در جریان‌ یکی‌ از جنگ‌ها از مناطق‌ با تعبیر شیطان‌ یاد کرده‌ است‌: «ذالکم‌ الشیطان‌ یخوف‌ اولیاءه‌»[2] و همچنین‌ آیات‌ مربوط‌ به‌ جامعه‌ و فلسفه‌ احکام‌، نماز، جهاد و حج‌ و… که‌ اگر آیات‌ هریک‌، یک‌ جا مورد توجه‌ قرار گیرد ممکن‌ است‌ از طریق‌ تفسیر موضوعی‌ حل‌ شود. در صورتی‌ که‌ بدون‌ دست‌ یازیدن‌ به‌ تمام‌ آیات‌ فقط‌ همان‌ بخش‌ از موضوع‌ روشن‌ شده‌ است‌.

همچنانکه‌ می‌دانید در قرآن‌ کریم‌، آیات‌ به‌ دو دسته‌ محکم‌ و متشابه‌ تقسیم‌ می‌شوند و معنای‌ اصیل‌ و متشابهات‌ با ارجاع‌ به‌ محکمات‌ فهمیده‌ می‌شود.[3] این‌ خود نوعی‌ از تفسیر موضوعی‌ است‌ چرا که‌ انبیاء و اولیاء معصوم‌ الهی‌ محکمات‌ جامعه‌ می‌باشند و افراد دو پهلو که‌ کارهایشان‌ شبیه‌ به‌ حق‌ است‌ ولی‌ حق‌ نیستند‌ و خود مؤمن‌ نما هستند و مؤمن‌ نیستند. اینها با روش‌ تفسیر موضوعی‌ مشخص‌ می‌شود.

تاریخچه‌ تفسیر موضوعی‌

گرچه‌ قدمت‌ تفسیر ترتیبی‌ به‌ مراتب‌ از تفسیر موضوعی‌ بیشتر است‌. اما تفسیر موضوعی‌ پس‌ از ظهور تفاسیر مأثور و تأثیر یافته‌ ظهور پیدا کرده‌ است‌. ولی‌ همچون‌ تفاسیر ترتیبی‌ از مرحله‌ آغازین‌ با شرحی‌ کوتاه‌ در موضوعات‌ مانند اسباب‌ نزول‌ آیات‌، آیات‌ محکم‌ و متشابه‌، ناسخ‌ و منسوخ‌، مجازات‌ در قرآن‌ شروع‌ و به‌ تدریج‌ با تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌ به‌ جمع‌بندی‌ موضوعی‌ در کنار تفاسیر ترتیبی‌ در قرآن‌ معاصر رشد کرده‌ است‌.

نمونه‌های‌ گویا از تفسیر را می‌توان‌ از بررسیهای‌ به‌ شکل‌ تک‌ نگاری‌ یا سلسله‌ای‌ مانند هدایت‌ از نظر قرآن‌، زن‌ در قرآن‌، اهداف‌ اجتماعی‌ قرآن‌، حجاب‌ در قرآن‌ و تاریخ‌ در قرآن‌ و…جستجو کرد. و مواردی‌ چون‌ توجه‌ به‌ نیاز اجتماعی‌ و فرهنگی‌ انسان‌ به‌ وجود آمد. این‌ حرکت‌ زمینه‌ را برای‌ تفسیر موضوعی‌ بسیار زیاد فراهم‌ آورده‌ است‌.

قابل‌ توجه‌ است‌ که‌ زمینه‌های‌ تفسیر موضوعی‌ در فرمایشات‌ ائمه‌ (ع‌) نیز دیده‌ می‌شود. به‌ عنوان‌ مثال‌ در مورد مبهم‌ نبودن‌ قرآن‌ روایتی‌ از امام‌ محمد باقر (ع‌) است‌ که‌ می‌فرماید: فمن‌ زعم‌ أن‌ کتاب‌ الله‌ مبهم‌ فقد هلک‌ و اهلک‌»[4] هر کس‌ گمان‌ کند که‌ کتاب‌ خدا مبهم‌ است‌ پس‌ به‌ طور قطع‌ هلاک‌ شده‌ است‌ و دیگران‌ را هلاک‌ گردانیده‌ است‌. هم‌ خود او درباره‌ شناخت‌ قرآن‌ گمراه‌ شده‌ و هم‌ دیگران‌ را به‌ گمراهی‌ کشانده‌ است‌.

روش‌های‌ تفسیری‌ موضوعی‌

تفسیر موضوعی‌ همانند سایر انواع‌ تفاسیر شیوه‌ و روش‌های‌ مختلفی‌ دارد و کسانی‌ که‌ با روش‌های‌ دیگر تفسیر کار کرده‌اند نمی‌توانستند به‌ اندازه‌ این‌ تفسیر با موضوعات‌ مختلف‌ برخورد قابل‌ قبولی‌ داشته‌ باشند که‌ این‌ بر می‌گردد به‌ چگونگی‌ تحقیق‌ و تنظیم‌ و نگارش‌ موضوعات‌ که‌ از روش‌های‌ مختلفی‌ استفاده‌ شده‌ است‌.

حال‌ به‌ ذکر و تعریف‌ بعضی‌ از روش‌ها به‌ اختصار می‌پردازیم‌:

شیوه‌ تفسیر با محور الله‌

این‌ روش‌ که‌ بر اساس نحوه‌ نگرش‌ و تنظیم‌ تفسیر می‌باشد. تقسیم‌ معارف‌ قرآن‌ بر اساس «الله‌» است‌. در این‌ تقسیم‌ معارف‌ قرآن‌ بر اساس فکر و ایده‌ و جریان‌ هدفدار تعقیب‌ و تقسیم‌ می‌شود.

در این‌ روش‌ موضوعات‌ مختلف‌ در عناوین‌ کلی‌ و عام‌ و بر پایه‌ خدا محوری‌ مورد بررسی‌ قرار می‌گیرد. و یکپارچه‌ دیدن‌ همه‌ موضوعات‌ در سایه‌ «خدا محوری‌» از ویژگی‌های‌ اصلی‌ این‌ شیوه‌ است‌. یکی‌ از کسانی‌ که‌ در این‌، تحقیقاتی‌ داشته‌ است‌ استاد محمد تقی‌ مصباح‌ یزدی‌ می‌باشد. ایشان‌ معتقد است‌ که‌ معارف‌ قرآنی‌ از نقطه‌ آغاز هستی‌ شروع‌ و به‌ ترتیب‌ مراحل‌ خلق‌ و تدبیر الهی‌ مورد بحث‌ واقع‌ می‌شود و به‌ بیان‌ ویژگی‌های‌ جامعه‌ آرمانی‌ ختم‌ می‌گردد. و در همه‌ مراحل‌ ارتباط‌ با محور اصلی‌ «الله‌» کاملا” محفوظ‌ است‌.

تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌

تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌، یعنی‌ فهم‌ جمعی‌ آیات‌ قرآن‌ و تبیین‌ برخی‌ از آیات‌ فرعی‌ به‌ وسیله‌ آیات‌ اصلی‌ و محوری‌ و این‌ همان‌ روشی‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌) به‌ عنوان‌ مبین‌ قرآن‌ اعمال‌ کردند. در تبیین‌ برخی‌ از آیات‌ به‌ آیات‌ قویتر قرآن‌ استدلال‌ و استناد می‌فرمودند. سیره‌ فقها و اصولیین‌ نیز در استفاده‌ از آیات‌ الاحکام‌ همین‌ بوده‌ و هست‌ که‌ با دیدن‌ آیه‌ای‌ عام‌ یا مطلق‌، به‌ آن‌ کمک‌ نمی‌کنند بلکه‌ به‌ دنبال‌ آیات‌ مخصص‌ و مقید یا آیات‌ ناسخ‌ و مانند آن‌ می‌روند تا در مجموع‌ به‌ فهم‌ کامل‌ و جامع‌ برسند.

سیره‌ عقلا نیز آن‌ است‌ که‌ در مطالعه‌ کتاب‌ یا اثری‌ همه‌ آن‌ را می‌خوانند و پس‌ از احاطه‌ به‌ مجموع‌ آن‌ درباره‌ مفهومش‌ نظر می‌دهند. و در مواردی‌ برای‌ تأیید کتاب‌، از برخی‌ از فصول‌ آن‌ برای‌ برخی‌ دیگر شاهد می‌آورند. و گاهی‌ برای‌ اشکال‌ بر کتاب‌، موارد متضاد را به‌ عنوان‌ نقضی‌ بر کتاب‌ می‌گیرند.

شیوه‌ «قرآن‌ به‌ قرآن‌» غیر از «ضرب‌ قرآن‌ به‌ قرآن‌» است‌ که‌ به‌ روایات‌ مذمت‌ شده‌ است‌، چنانکه‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) فرمود: «ماضرب‌ رجل‌ القرآن‌ بعضه‌ ببعض‌ الاکفر» یعنی‌ هیچ‌ کس‌ بعض‌ قرآن‌ را به‌ بعض‌ دیگر آن‌ نزده‌ جز آنکه‌ کافر شده‌ است‌ ضرب‌ قرآن‌ به‌ قرآن‌ معنای‌ مقابل‌ تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌ را دارد. و معنایش‌ این‌ است‌ که‌ هماهنگی‌ آیات‌ را بر هم‌ زنند و ارتباط‌ میان‌ ناسخ‌ و منسوخ‌ و پیوند تخصیص‌ عام‌ و خاص‌ و رابطه‌ تقییدی‌ مطلق‌ و مقید و پیوستگی‌ صدر و ذیل‌ آیات‌ را نادیده‌ بگیرند.

و هر آیه‌ای‌ را بدون‌ مناسبت‌ با آیات‌ دیگر مرتبط‌ سازند و به‌ این‌ طریق‌، معنای‌ آیات‌ از مسیر اصلی‌ خود خارج‌ می‌شود و با پذیرش‌ این‌ منهاج‌ ضلالت‌ فرعی‌ هر کس‌ به‌ رأی‌ و نظر خود آیات‌ را معنا می‌کند. و این‌ درست‌ بر خلاف‌ تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌ است‌. که‌ قابل‌ به‌ پیوند پیوند ذاتی‌ آیات‌ با یکدیگر می‌باشد. و معتقد است‌ که‌ آیات‌ کریمه‌ قرآن‌ را با پیوند منطقی‌ و اصولی‌ آن‌ باید فهمید. تفسیر ارزشمند و قیم‌ استاد علامه‌ طباطبائی‌ (رض‌) نیز با همین‌ روش‌ تنظیم‌ شده‌ است‌.

در این‌ برای‌ آشنایی‌ علاقمندان‌ به‌ تفاسیر بد نیست‌ به‌ ذکر چند ویژگی‌ اصلی‌ روش‌ تفسیر استاد علامه‌ طباطبائی‌ بپردازیم‌:

روش‌ تفسیری‌ که‌ استاد در تفسیر «المیزان‌» داشته‌ است‌ دارای‌ ویژگی‌های‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ می‌باشد.

اول‌. استاد اطلاع‌ نسبتاً وسیع‌ و فراگیری‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ ظواهر قرآنی‌ داشت‌ و لذا با طرح‌ هر آیه‌ای‌ طوری‌ درباره‌ آن‌ بحث‌ می‌کردند که‌ سراسر قرآن‌ مطمح‌ نظر علمی‌ ایشان‌ بوده‌ است‌ زیرا یا از آیات‌ موافق‌ به‌ عنوان‌ استدلال‌ یا استمداد سخن‌ به‌ میان‌ می‌آمد، یا اگر دلیلی‌ یا تأئیدی‌ از آیات‌ دیگر وجود نداشت‌ آیه‌ محل‌ بحث‌ به‌ گونه‌ای‌ تفسیر می‌شد که‌ مناقض‌ با هیچ‌ آیه‌ قرآن‌ مجید نباشد. و هر گونه‌ احتمال‌ یا وجهی‌ که‌ مناقض‌ با دیگر آیات‌ قرآنی‌ بوده‌ مردود می‌دانست‌.

دوم‌: ایشان‌ مسیری‌ طولانی‌ و عمیق‌ در سنت‌ مسلمه‌ معصومین‌ (ع‌) داشت‌ و لذا هر آیه‌ای‌ که‌ طرح‌ می‌شد طوری‌ آن‌ را تفسیر می‌کرد که‌ اگر در بین‌ سنت‌ معصومین‌ (ع‌) دلیل‌ یا تأئیدی‌ وجود داشت‌ از آنان‌ به‌ عنوان‌ استدلال‌ یا استمداد بهره‌برداری‌ می‌شد و اگر دلیلی‌ وجود نداشت‌ به‌ سبکی‌ آیه‌ محل‌ بحث‌ را تفسیر می‌کرد که‌ با مناقض‌ با سنت‌ قطعی‌ آن‌ ذوات‌ مقدمه‌ نباشد.

سوم‌: استاد علامه‌ طباطبائی‌ تبحّری‌ کم‌نظیر در تفکر عقلی‌ داشت‌ و لذا هرآیه‌ مورد بحث‌ را طوری‌ تفسیر می‌کرد که‌ اگر در بین‌ مبادی‌ بین‌ یا مبین‌ عقلی‌ دلیل‌ یا تأئیدی‌ وجود داشت‌ از آن‌ در خصوص‌ معارف‌ عقلی‌، و نه‌ احکام‌ تعبدی‌ به‌ عنوان‌ استدلال‌ بهره‌برداری‌ شود. و اگر بحث‌های‌ عقلی‌ درآن‌باره‌ ساکت‌ بود طوری‌ آیه‌ را معنا می‌فرمود که‌ با هیچ‌ دلیل‌ قطعی‌ عقل‌ مخالف‌ نباشد.

چهارم‌: ایشان‌ در علوم‌ نقلی‌ مانند فقه‌ و اصول‌ و…صاحب‌ نظر بوده‌ و از مبانی‌ مسلمه‌ آنها اطلاع‌ کافی‌ داشت‌. و لذا اگر ادله‌ یا شواهدی‌ از آنها راجع‌ به‌ آیه‌ مورد بحث‌ وجود نمی‌داشت‌، هرگز آیه‌ را بر وجهی‌ حمل‌ نمی‌فرمود که‌ با مبانی‌ حتمی‌ آن‌ رشته‌ از علوم‌ نقلی‌ یادشده‌ مناقص‌ باشد. بلکه‌ بر وجهی‌ حمل‌ می‌کرد. که‌ تباینی‌ با آنها نداشته‌ باشد.

پنجم‌: استاد علامه‌ طباطبائی‌ (ره‌) به‌ همه‌ محکمات‌ قرآن‌ در حد مفسری‌ متعارف‌ آشنا بود و می‌فرمود برجسته‌ترین‌ آیة‌ محکمه‌، کریمه‌ (لیس‌ کمثله‌ شی‌ء)[5] است‌ و در شناخت‌ متشابهات‌ نیز ماهر بود.

ششم‌: جناب‌ استاد آشنایی‌ کامل‌ به‌ مبادی‌ برهان‌، شرایط‌ و مقدمات‌ آن‌ داشت‌ و لذا هرگز برای‌ فرضیه‌ علمی‌ ارج‌ برهان‌ قایل‌ نبود و آن‌ را به‌ منزله‌ پای‌ ایستا و ساکن‌ پرگار می‌دانست‌ که‌ به‌ افکار آن‌ پای‌ دیگر پرگار حرکت‌ کرده‌، دایره‌ را ترسیم‌ می‌کند.

هفتم‌: ایشان‌ آشنایی‌ کامل‌ به‌ مبادی‌ عرفان‌ و خطوط‌ کلی‌ کشف‌ و اقسام‌ گوناگون‌ شهود داشت‌ و لذا در عین‌ دعوت‌ به‌ تهذیب‌ نفس‌ و استفاده‌ روش‌ تزکیه‌ از قرآن‌ و حمایت‌ از ریاضت‌ مشروح‌ و تبیین‌ راه‌ دل‌ در کنار تحلیل‌ راه‌ فکر هرگز کشف‌ عرفانی‌ خود یا دیگران‌ را معیار تفسیر قرار نمی‌داد.

هشتم‌: استاد علامه‌ طباطبائی‌ (ره‌) در تشخیص‌ مفهوم‌ از مصداق‌ کار آزموده‌ بود و هرگز تفسیر را با تطبیق‌ خلط‌ نمی‌کرد.

نهم‌: ایشان‌ معارف‌ دینی‌ را جزء ماورای‌ طبیعت‌ می‌دانست‌ لذا آنها را منزه‌ از احکام‌ ماده‌ و حرکت‌ می‌یافت‌.

دهم‌: آشنایی‌ کامل‌ استاد علامه‌ طباطبائی‌ (ره‌) با قرآن‌ نه‌ تنها موجب‌ شد که‌ آیات‌ و کلمات‌ قرآن‌ مجید را با ارجاع‌ به‌ یکدیگر حل‌ کند بلکه‌ در تفسیر حروف‌ مقطعه‌ نیز همین‌ سیره‌ حسنه‌ را اعمال‌ می‌فرمود.

روش‌ تسلسل‌ طبیعی‌

این‌ روش‌ که‌ شباهت‌ فراوانی‌ با روش‌ خدامحوری‌ دارد تفسیر موضوعی‌ بر اساس تسلسل‌ طبیعی‌ بین‌ آیات‌ و موضوعات‌ است‌.

در این‌ شیوه‌، مقتضای‌ طبیعت‌ بحث‌ از جهت‌ تسلسل‌ حوادثی‌ که‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ و در کمال‌ موضوع‌ تأثیر دارد، رعایت‌ می‌گردد. بنابراین‌ قرآن‌ کریم‌ بر اساس یک‌ حرکت‌ طبیعی‌ منطقی‌ و یا تسلسل‌ تاریخی‌ آفرینش‌ مباحث‌ خود را مطرح‌ کرده‌ است‌. این‌ روش‌ همچون‌ روش‌ خدامحوری‌ سخن‌ از ترتیب‌ نظم‌ اعتقادی‌ یا تسلسل‌ منطقی‌ و طبیعی‌ برای‌ تفسیر موضوعی‌ پیشنهاد می‌کند و نیز کار خود را همین‌ اساس‌ شروع‌ کرده‌ است‌. و همچنین‌ دراین‌ روش‌ اجتهاد را بر شیوه‌ تنظیم‌ و ترتیب‌ دخالت‌ داده‌ و نگرشی‌ را بر تقدیم‌ و تأخیر بحث‌ها حاکم‌ ساخته‌ است‌.

لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ مبتکر این‌ روش‌ سید محمد باقر ابطحی‌ صاحب‌ تفسیر المدخل‌ الی‌ تفسیر القرآن‌ الکریم‌ می‌باشد.

شیوه‌ موضوع‌مداری‌

در این‌ روش‌ بیش‌ از هر چیز به‌ گردآوری‌ تمام‌ آیاتی‌ که‌ درباره‌ یک‌ موضوع‌ مورد تفسیر در سراسر قرآن‌ وارد شده‌ است‌ بپردازیم‌ و بدون‌ پیش‌ داوری‌های‌ قبلی‌ این‌ آیات‌ را در کنار هم‌ چیده‌، یک‌یک‌ تفسیر کنیم‌ و سپس‌ در یک‌ جمع‌بندی‌ رابطه‌ آنها را با یکدیگر در نظر گرفته‌ و از مجموع‌ آنها به‌ یک‌ ترسیم‌ کلی‌ دست‌ یابیم‌.

در این‌ روش‌ محور خاصی‌ یا ترتیب‌ منطقی‌ که‌ از قرآن‌ مطرح‌ می‌شود نیست‌ بلکه‌ تمام‌ موضوعاتی‌ که‌ در قرآن‌ مطرح‌ شده‌ با توجه‌ به‌ آیات‌ گوناگونی‌ که‌ وجود دارد، جمع‌بندی‌ شده‌ است‌. و موضوع‌ آغازین‌ این‌ گونه‌ تفاسیر شناخت‌ یا هدایت‌ موضوعات‌ دیگر است‌.

لازم‌ به‌ ذکر است‌ از مفسرانی‌ که‌ این‌ شیوه‌ را انتخاب‌ کرده‌اند می‌توان‌ به‌ استاد جوادی‌ آملی‌ در تفسیر موضوعی‌ قرآن‌ مجید و استاد مکارم‌ شیرازی‌ در تفسیر نمونه‌ موضوعی‌ پیام‌ قرآن‌ و همچنین‌ استاد جعفر سبحانی‌ در تفسیر معالم‌ القرآنیه‌ نام‌ برد.

شیوه‌ توحیدی‌

در این‌ روش‌ بررسی‌ به‌ صورت‌ آیه‌ به‌ آیه‌ صورت‌ نمی‌گیرد بلکه‌ بررسی‌ روی‌ یک‌ موضوع‌ از موضوعات‌ زندگی‌، از مسائل‌ اعتقادی‌، اجتماعی‌ و جهانی‌ که‌ قرآن‌ متعرض‌ آن‌ شده‌ است‌ متمرکز می‌سازد و درباره‌ آن‌ موضوع‌ نظر قرآن‌ را جویا شود. مثل‌ عقیده‌ به‌ توحید، سنت‌های‌ تاریخ‌، بت‌‌پرستی‌ و….

همچنین‌ در این‌ شیوه‌ که‌ به‌ روش‌ پرسش‌ و پاسخ‌ است‌ مفسر می‌پرسد و قرآن‌ پاسخ‌ می‌دهد مفسر تلاش‌ می‌کند که‌ درباره‌ موضوعات‌ مختلف‌ با توجه‌ به‌ بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ خود می‌کوشد که‌ نظر قرآن‌ را درباره‌ موضوع‌ مورد بحث‌ بدست‌ آورد و با مقایسه‌ متن‌ قرآن‌ با فرا گرفته‌هایش‌ از افکار و بینش‌هایی‌ که‌ بهم‌ رسانده‌، نظر قرآن‌ را بفهمد. این‌ روش‌ به‌ یک‌ کار محاوره‌ و گفتگو با قرآن‌ و گرفتن‌ از پاسخ‌ قرآن‌ معروف‌ است‌.

یکی‌ از ویژگی‌های‌ این‌ روش‌ گستردگی‌ موضوعات‌ است‌ که‌ با توجه‌ به‌ نیازی‌های‌ بشری‌ تنظیم‌ می‌گردد.

با توجه‌ به‌ این‌ مطالب‌ همچنان که‌ موضوعات‌ مورد نیاز انسان‌ها در حال‌ افزایش‌ است‌. این‌ نوع‌ تفسیر گسترده‌تر و میدانش‌ بارزتر و پربارتر می‌شود.

در پایان‌ با توجه‌ به‌ نکات‌ و مطالب‌ گفته‌ شده‌ لازم‌ و ضروری‌ است‌ که‌ کلیه‌ روش‌های‌ موضوعی‌ (تفسیر با محورالله‌ – تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌ – روش‌ تسلسل‌ طبیعی‌ – روش‌ موضوع‌مداری‌ و روش‌ توحیدی‌) باید توسط‌ اندیشمندان‌، عالمان‌ و قرآن‌پژوهان‌ باتوجه‌ به‌ همه‌ شرایط‌ بخصوص‌ شرایط‌ زندگی‌ فعلی‌ مورد بحث‌ و نقد و بررسی‌ قرار گیرد تا تمامی‌ حسن‌ و زیانش‌ مشخص‌ شود چون‌ در سایه‌ همین‌ گفتگو حقیقت‌ روشن‌، و راه‌ آسان‌ می‌شود. و امید اینکه‌ تفاسیر موضوعی‌ با موضوع‌ روز هرچه‌ بیشتر و بیشتر شود. إن‌ شاءالله‌.

منابع‌ و مأخذ:

1 – پیام‌ قرآن‌، آیت‌ الله‌ مکارم‌ شیرازی‌

2 – مجموعه‌ معارف‌ قرآن‌، آیت‌ الله‌ مصباح‌ یزدی‌

3 – تفسیر موضوعی‌، سنتهای‌ تاریخ‌ در قرآن‌، شهید محمد باقرصدر

4 – المدخل‌ الی‌ تفسیر القرآن‌ الکریم‌، سید محمد باقر ابطحی‌

5 – نگاهی‌ به‌ تفاسیر موضوعی‌، سید محمد ایازی‌.

 

 

[1]. سوره‌ شمس‌، آیه‌ 8.

[2]. سوره‌ آل‌ عمران،‌ آیه‌ 175.

[3]. کافی‌، ج‌ 1، ص‌ 415.

[4]. بحار، ج‌ 89، ص‌ 90.

[5]. سوره‌ شوری‌ ، آیه‌ 11.