سعید فلاحی

به گزارش شهرآرانیوز، «سیدمحمدباقر صدر که مغز متفکراسلامی بود… امید بود که اسلام از او بهره برداری زیاد کند و من امیدوارم که کتاب‌های این مرد بزرگ مورد مطالعه مسلمین قرار بگیرد.» این توصیف امام خمینی (ره) از شهید محمدباقر صدر، یکی از نابغه‌های علوم اسلامی در قرن گذشته است.

او که از خانواده‌ای دانشمند سر برآورده بود، سال‌ها توانست اندیشه‌های عمیقش را در حوزه‌های دینی و علمی جهان اسلام محکم کند. شهیدصدر سال‌ها در عراق زیر فشار حکومت بعث بود و این فشار‌ها تا روز‌های آخر حیاتش ادامه پیدا کرد. علاوه بر مجاهدت‌های صدر و مبارزات بی امان او، مقام مرجعیت صدر نیز برای حکومت بعثی‌ها خطری بزرگ محسوب می‌شد و به تدریج زمینه‌هایی نگران کننده برای رژیم صدام به وجود آورد.

این عوامل منجر شد که یاران و نزدیکان صدر را از طریق دستگیری، شکنجه، زندان و اعدام از کنارش دور کنند و درنتیجه صدر با موضع گیری هایش که حالت انقلابی پیدامی کرد، در سال‌های ۱۳۹۱، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ قمری بازداشت و زندانی شد و سرانجام تعطیل کردن درس خارج و شروع درس جدید تفسیر موضوعی قرآن با هدف ایجاد اندیشه‌های انقلابی و بیدارسازی مردم که چهارده جلسه بیشتر طول نکشید، به محاصره کامل منزل ایشان و زندانی کردن او در منزل و قطع رابطه مردم با وی منجر شد که در حدود ۹ ماه طول کشید و سرانجام در فروردین سال ۱۳۵۹ خورشیدی به دستور صدام ایشان را دستگیر کردند و به بغداد بردند و پس از شکنجه در روز ۲۲ جمادی الاول ۱۴۰۰ قمری، او را همراه خواهرش بنت الهدی به شهادت رساندند.

به بهانه سالروز شهادت این مرد بزرگ و برای واکاوی اندیشه‌های عمیقش گفت وگویی با دو تن از متخصصان علوم اسلامی داشته ایم. در این دو گفتار دکتر احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان و دکتر محمدتقی سبحانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به واکاوی تفکرات عمیق او پرداخته اند.

حرکت علمی شهیدصدر با  شهادتش ناتمام ماند

حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان رهبری:

هر شخصیتی که نابغه است، از دو بعد می‌توان وی را کاوید؛ یکی افکار و اندیشه‌هایی که در یک یا بیش از یک زمینه عرضه می‌کند و به طبع این اندیشه‌ها در قالب کتاب‌ها و گاهی در قالب سلوکی آن نابغه بروز پیدا می‌کند. این اندیشه‌ها به دلیل اینکه از جایگاه اندیشه برتر برخاسته است، مغتنم و درخورتوجه است و نیازمند به کاوش، بررسی و تحلیل‌های چندباره در سطوح مختلف علمی است. این یک بعد اساسی یک نابغه برای بررسی و مطالعه است.

شهیدصدر از این حیث دارای اندیشه‌های بسیار مهمی است و همه آن‌ها دارای نوعی ابتکار، ابداع، سازنده بودن و بسیاری از آن‌ها خاستگاهی برای عزیمت بوده اند و وی در این زمینه دارای تبلور برجسته‌ای است.
بعد دوم یک شخصیت نابغه که باید مغتنم شمرده و به آن پرداخته شود، بعد روشی وی است و اینکه چرا این شخصیت و براساس چه سازوکاری به ارائه و تولید اندیشه می‌پردازد. البته سطح اول یعنی اندیشه‌ها اهمیت دارد و الگوست، اما نکته مهم‌تر روشی است که شخصیت برای تولید این افکار به ویژه در حوزه دین از آن بهره برده است.

حوزه دین پر از لایه و ارتباط با فضای جهانی و انسانی است. اتخاذ یک روش در عرصه مطالعات دینی از روش‌های علمی سخت و حساس است. شاید اگر گزاف نگوییم، پیچیده‌ترین روشی که در فضای علمی به کار گرفته می‌شود، در عرصه دین است. شهیدصدر در این عرصه شخصیتی سرآمد است. بیشتر مطالعات ما بر بعد اندیشه‌ای ایشان است که هنوز هم به پایان نرسیده، اما مهم تر، بعد روشی وی است.
شهیدصدر را‌ می‌توان در دو ساحت شامل کلان حرکت در مطلق مطالعات دینی و روش‌های علمی مشخص در ساحت علوم، مطالعه کرد.

در این باره، در اندیشه شهیدصدر، خدا و حرکت از انسان به سمت خدا از یک سو و علم و حرکت از خاستگاه انسان به سمت علم، از سوی دیگر دارای اهمیت است. در این زمینه اگر روش ایشان محل مطالعه قرار گیرد، دائم می‌توانید خدا و ارتباط انسان با خدا را در این مطالعات، حاضر ببینید. شهیدصدر وقتی به انسان می‌رسد، سطح اندیشی نمی‌کند. در کلامی از ایشان آمده است که ما باید در فقه، خصایص انسان را بشناسیم. منظور ایشان خصایص انسان معاصر است.

نظر شهیدصدر این است که فقه پردازی منهای شناخت انسان معاصر، نارسا و ناکافی است. زیرا این انسان معاصر نقطه کانونی همه تحولات علمی در اجتماع است. اهمیت، نقش آفرینی، تأثیرگذاری و خلق‌های مداومی که این تحولات علمی دارد، در نقطه انسان تراکم پیدا می‌کند و خصایص انسانی بر این اساس شکل می‌گیرد؛ لذا در فقه و استنباط خود بر کلیدواژه خصایص انسان معاصر در بررسی علوم بشری تأکید و از آن استفاده می‌کند.

شهیدصدر بر برخاستن از این خاستگاه علمی مربوط به انسان معاصر تأکید و تمرکز می‌ورزد. در هیچ کدام از کتاب‌های خود از علم دوری نورزیده و از آن استفاده عمیقی کرده است. گفته است هرکس بخواهد درباره مسائل معاصر بررسی کند، ابتدا باید سراغ علم برود، سپس به سمت قرآن برود تا بفهمد قرآن چه‌ می‌گوید. او سپس به دنبال خلق اندیشه در کتاب‌های مختلف خود می‌رود. این ساحت اول و نگاه کلان شهیدصدر است؛ بنابراین شهیدصدر را یا باید در طبیعت، سنن تاریخی یا در صفات و وجود خدا و ارتباط انسان با خدا جست و جو کنید یا باید سراغ دانش‌ها و علوم بروید. وی حرکت منهای علم ندارد و آن گاه است که یک فیلسوف بزرگ و مفسر پر از ابتکار، اندیشمند اصولی خلاق و نظریه پرداز به صحنه می‌آید و تبدیل به شهیدصدر می‌شود.

البته باید تأسف خورد که ایشان این اندیشه ها، این شخصیت و این راه را به شکل نیمه تمامی به دلیل شهادتشان رها کردند و این راه تکامل پیدا نکرد. شهیدصدر به دنبال این بود که این «نا»‌ها را تکمیل کند. آخرین «نا» یی که نوشت، «مجتمعنا» بود که کتاب بسیار ارزشمندی است که از «فلسفتنا» و «اقتصادنا» ارزش بیشتری دارد. زیرا آمده بود تا سنن حاکم بر جامعه را ترسیم کند و البته این کتاب با هجوم بعثی‌ها از دست رفت و همین نشان دهنده هجوم به تاریخ و اندیشه بود.

بعد دوم شخصیت علمی شهیدصدر، روش‌های علمی مشخص در ساحت علوم است. این چیزی است که متأسفانه امروزه ابتر مانده است و فرسنگ‌ها با آن فاصله داریم. پس باید بسیار کار کنیم تا یک روش را تولید کنیم. کتاب‌های شهیدصدر در هر بخشی بردوش گیرنده روش ایشان است. برای مثال، شهیدصدر در زمینه فقه، شخصیتی است که آن قدر روش فقهی اجتهادی و استنباطی عمیقی دارد که با مطالعه عمیق این کتاب می‌فهمید که وی چقدر اندیشیده است تا این سطور فکری را بنگارد.

یک بار کتاب «اقتصادنا» را مطالعه می‌کردم که سطوری از آن برایم جالب بود. پس مقاله‌ای در این باب نوشتم، اما فهمیدم این مقاله ناقص است؛ بنابراین هفده یا هجده مقاله در باب روش آن کتاب نوشتم که همگی درباره همان نصف صفحه‌ای از کتاب «اقتصادنا» بود که مطالعه کرده بودم. شهید صدر در این مطالعه عمیق، نگاهی به گذشته دارد که با زبان علمی صرف، به دور از هیاهو و جنجال و پرستیژ علمی است.

وی ارتباط تاریخ فقه با روایات و مصادر را به خوبی می‌فهمد و معتقدم عمیق‌ترین اندیشه‌ها و ادبیات فلسفه فقهی در همان نصف صفحه‌ای که مطالعه کردم، وجود داشت. شهیدصدر فقیه عرصه مسائل اجتماعی و اقتصادی بود که‌ می‌دانست چگونه رابطه فقه با دین و اجتماع را به خوبی توصیف کند.

توجه شهید صدر به مسائل روز

حجت الاسلام‌والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی، عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی:

شهیدصدر انصافا یک نابغه و استثنا در میان اندیشمندان ما بود. متأسفانه در آستانه اوج بلوغ علمی دچار آن صدمه و فاجعه شهادت ایشان شدیم. من به عنوان کسی که از خوانندگان فعال آثار ایشان است، تردید ندارم اگر ایشان سال‎هایی می‎ماند و همچنان اندیشه می‎کرد و می‎گفت و می‎نوشت، ما امروز میراث گران سنگ بیشتری در اختیار داشتیم.

شهیدصدر دغدغه بنیادی در حوزه اندیشه و فکر اسلامی دارد. آغاز حرکت علمی او یک مواجهه با انحرافات و مکتب‎های رقیب است. «اقتصادنا» و «فلسفتنا» در اوایل دهه سوم زندگانی او نوشته شد. هر دو کتاب، پاسخی است به دو مسئله اساسی عصر او؛ مسائل بنیادینی که از غرب آمده: مارکسیسم و لیبرالیسم. شهیدصدر با «فلسفتنا» و «اقتصادنا» هم طرحی از اندیشه اسلامی را ارائه می‎کند و هم پاسخی بنیادین به یک موج جدید از اندیشه‎های فکری و فرهنگی دارد.

نهاد و بنیاد اندیشه صدر بر محور تفکر، بینش و اعتقادسازی بنا شده است. اگر کسی می‎خواهد شهید صدر را قرائت کند، این عنصر باید به عنوان عنصر اصلی شخصیت او مورد توجه قرار گیرد. هرجا صدر در روال طبیعی حوزه علمیه در فقه و اصول با یک مسئله فکری برخورد می‎کند، مسیر درسش را تغییر می‎دهد یا درسش را تعطیل می‎کند یا در اولین فرصت تعطیلی درس، به آن بحث می‎پردازد. این موضوع در طول زمان با حیات علمی شهید صدر تا آخرین لحظات حیات او همراه است.

در آثار مختلف او، چه در «محاضرات»، چه در رساله‎های کوتاه و چه لابه‎لای رساله‎های اصولی او کاملا روشن است که او مسئله امامت و ولایت دارد و به جد درباره این موضوع فکر می‎کند.
شهید صدر در بحث امامت را باید از دو منظر مطالعه کرد؛ یکی از لحاظ رویکرد امامتی او که به روش‎شناسی ویژه شهیدصدر در حوزه مطالعات اسلامی برمی‎گردد و دوم به نظریه امامت شهید صدر. هردو عنوان در نظر ایشان دائم در حال رشد و تکامل است.

طرح نظریه امامت شهیدصدر تبیین امامت از درون اصل رسالت است. همه تلاش ایشان این است که نشان دهد امامت چیزی جز رویه دوم رسالت نبوی نیست. بدون رسالت، امامت را نمی‎توان فهمید و بدون طرح امامت، فهم دقیق رسالت روشن و واضح نمی‎شود. ایشان چه در بحث‎های تاریخی، چه بحث‎های تبیینی و اعتقادی، دنبال بیان این نکته است که رسالت و امامت جدایی‎ناپذیر است. در نگاه ایشان اگر کسی فهم درستی از رسالت پیامبر (ص) داشته باشد، بی تردید امامت را تأیید می‎کند.

در طرح نظریه امامت، ایشان معتقد است اگر کسی رسالت پیامبر (ص) و سیره و سخنانش را به صورت واقعی و موضوعی دنبال کند، بی تردید حکم می‎کند که حتما طرحی برای پس از پیامبر پیش‎بینی شده است تا این رسالت به سرانجام خودش نزدیک شود.
در کتاب «ائمة اهل البیت و دورهم فی تحصین الرسالة الاسلامیة» اهل بیت را باید در تقویت و استمرار اسلام دید. حرف اصلی ایشان هم همین است. اگر کسی تاریخ اسلامی را مطالعه کند و گزینه‎های فراروی جامعه پیامبر را پیش رو بگذارد، متوجه می‎شود تنها گزینه، طرحی برای وصایت است.

مرحوم صدر کتاب «بحث حول الولایة» را در نقد اندیشه‎های عبدا… فیاض در باب بنیاد تشیع یا همان امامت نوشته است. وقتی این کتاب به ایران آمد، شریعتی به این مقدمه نقد نوشت. وقتی این به نجف رسید، ایشان یک پاسخ مفصل نوشت و گفت در ایران باید چاپ شود. آن چنان فضا به نفع دکتر شریعتی داغ بود که نزدیکان شهید صدر که می‎دانم چه کسانی بودند، توصیه کردند این پاسخ‎ها نباید در ایران چاپ شود.

دوستان متن کتاب عبدا… فیاض و نقد‌های شهید صدر در کتاب «بحث حول الولایة» و نقد‌های شریعتی به آن بخش را ببینند. شریعتی طرحی دارد و می‎خواهد طرحش را کنار طرح شهیدصدر بگذارد. طرح شریعتی می‎خواهد بین وصایت و شورا جمع کند و نقدش از این منظر به شهیدصدر است. این مجموعه گویای نگاه عمیق و دقیق شهیدصدر به مسئله ولایت و وصایت است. خود این قابل مطالعه است. این بحث نظریه امامت از دیدگاه شهیدصدر بود.

احکام شریعت مقدس احکامی ثابت هستند…. ازآنجاکه این احکام دارای قالبی مشخص‌اند و شامل همۀ شرایط و حالات می‌شوند، هیچ گونه تغییر یا تبدیل آن‌ها جایز نیست و باید بدون هیچ تصرفی به‌اجرا درآیند.

برای نمونه الزام امت اسلامی به آمادگی کامل نظامی و قدرت‌افزایی تا حد ممکن برای رودررویی با دشمنان یکی از این احکام است. این حکم حکمی شرعی است که شریعت با برخی از نصوص خود مانند «وَ أَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوّةٍ» (هر نيرويى در توان داريد، براى مقابله با آن‌ها [دشمنان‏]، آماده سازيد) به آن تصریح کرده است؛ ازاین‌رو این حکم ثابت است و همۀ شرایط و حالات را دربرمی‌گیرد.

📚 بارقه‌ها، ص٢٧٨-٢٧٩.

اسلام برای همه بشریت مسئله مرگ و زندگی است. بشریت بی‌شک دیر یا زود، به اسلام خواهد رسید؛ زمانی که به شکست تجربه‌هایی ایمان بیاورد که در دوران بسیار درازمدت خود انجام داده؛ دورانی که در پی یافتن آیین زندگی پشت‌سر گذاشت و همچنان این دوران را ادامه می‌دهد تا اینکه در نهایت در ساحل اسلام،‌ دین طبیعت و حیات، لنگر اندازد.

پس شما ای مسلمانان، اولین کسانی باشید که در این ساحل لنگر می‌اندازید و جامعه اسلامی را برپا می‌کنید؛ جامعه‌ای که پرتوهای عدالت و حق را بر همۀ جهان می‌تاباند و معجزه‌ای را که بشریت از تحقق آن ناتوان بود محقق می‌سازد و کرامت فرد و حقوق جامعه را تأمین می‌کند و در این راه نه آزادی و طبیعت فرد را و نه حیات و سعادت جامعه را فدا می‌کند؛ چه اینکه هر نظامی که بر پایۀ توحید محض و شاخه‌های این توحید بنا نشود که همۀ جوانب زندگی را دربر می‌گیرد، نمی‌تواند این آرمان را برآورده سازد.

📚 بارقه‌ها، ص٣١۴-٣١۵

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمود دعایی

منبع: ماهنامه شاهد یاران، اردیبهشت ١٣٨۶، شماره ١٨

از آشنایی خود با شهید آیت‌الله صدر نکاتی را ذکر کنید.

من ابتدا تلقی خود را از شخصیت شهید صدر بیان می‌کنم. مرحوم شهید آیت الله العظمی آقا سید محمدباقر صدر یکی از معدود مراجع و شخصیتهای برجسته شیعه هستند که در سنین جوانی و شاید نوجوانی به درجه اجتهاد رسیدند. از هوش فوق العاده سرشاری برخوردار بودند، فوق العاده با استعداد و پرکار بودند و مهم‌تر از همه روشن و آگاه بودند. ایشان یکی از معدود روشنفکران جامعه روحانیت و حوزه بودند. بینش اجتماعی ایشان و درک سیاسیشان و روشن بینیشان فوق العاده فراتر از سطح معمول حوزه های علمیه و به خصوص حوزه علمیه نجف بود. از یک خانواده عریق و روحانی و علمی برخاسته بودند و همه پیشینیان و نوادگان و بزرگان خاندان بزرگ صدر، صاحب فضیلت و علم بودند و ریشه در ایران، عراق و لبنان و عمدتا در اصفهان داشتند. مرحوم آقا سید محمدباقر صدر عموزادگان شهید یا بهتر بگویم، زنده یاد آقا موسی صدر و مرحوم آیت الله حاج آقا رضا صدر بودند و از اخوی زادگان مرجع عالیقدر و بزرگوار اسلام، مرحوم آقا سید صدرالدین صدر و صبیه ایشان، یعنی همشیره امام موسی صدر را هم برای ازدواج انتخاب کرده بودند، منتهی آنها در عراق می‌زیستند و عمدتا به فرهنگ و جامعه عربی منسوب بودند. سطوح علمی اولیه را که همان مبانی اصلی فقاهت و دانش مرجعیت است، در نجف و نزد اساتید برجسته‌ای به سرعت فرا گرفتند و خودشان یکی از اساتید برجسته تدریس همان مباحث شدند. در کنار آن، مطالعات سیاسی و اجتماعی داشتند و مهم‌تر ازهمه گرایش فلسفی ایشان بود.

ایشان به حق تشخیص داده بودند که نیاز جامعه عقب مانده اسلامی و به خصوص شیعی ما، برداشتی نو، منطقی و به روز از مبانی دینی است و این مبانی را باید با زبانی منطقی و بیانی زیبا و مناسب روز برای جامعه، به خصوص روشنفکران جهان تشیع و اسلام که از لحن و بیان کهنه و قدیمی مبانی دینی، سرخورده شده بودند، ارائه کرد. ایشان با مطالعات عمیقی که در این زمینه داشتند، به تدوین یک سری مبانی اصولی و اعتقادی و فلسفی اسلامی پرداختند و عمده نیاز جامعه آن روز را توجه به مبانی مکتبی اسلام دانستند، یعنی اعتقادشان این بود که اگر ما اسلام را به عنوان یک مکتب و یک الگوی عملی قابل ارائه در نظر بگیریم، می‌توانیم پاسخگوی نسل سرخورده جامعه شیعی و اسلامی خود باشیم. همان تلقی و برداشتی که بزرگانی چون آیت الله مطهری و یا مرحوم استاد علامه طباطبایی و شاگردان برجسته ایشان، از جمله شهید بهشتی در ایران داشتند. طبیعتا امثال مرحوم امام به وجود این روشنفکران و این عناصر می‌بالیدند و نسبت به تشویق و پرورش آنها و ادامه رشد و آگاهی و اجتماعیشان همت می‌گمارند. هنگامی که چنین شخصیت ارجمندی در حوزه پا به عرصه ظهور می‌گذارد و با پدیده‌ای مثل امام مواجه شود که با درک روشن و مکتبی از اسلام، در مقابل رژیم مسلط بر ایران، می‌ایستد و به خاطر مخالفت با او، مجبور به هجرت اجباری و اقامت در نجف می‌شود؛ برخوردش با ایشان بسیار با دیگران متفاوت است. برخورد مرحوم آیت الله صدر با امام (ره)، یک برخورد همگرایی و همدلی است، به همین دلیل مرحوم صدر از همان ابتدا ورود امام به نجف، بنای ارتباط با امام، و حمایت و جانبداری از ایشان را می‌گذارند. اولین گامی که شهید صدر بر می‌دارند، این است که وقتی امام، تشکیل درس خارج خود را اعلام می‌کنند، ایشان به تمام شاگردان خود توصیه می‌کنند که در درس امام شرکت کنند و به آنها می‌گویند که از این درس، هم بهره ببرید و هم به آن رونق بدهید.

شهید صدر معتقد بودند که شخصیتی چون امام، نباید در انزوا و در غربت بمانند و به هر شکل ممکن باید مطرح و یاری شوند و ایشان از جمله یاری کنندگان اولیه امام بودند. البته در روند حضور سیاسی امام در عراق و با حضور تأثیر گذار و مؤثر مرحوم صدر، یک سری چالشها و گرگونی هایی وجود داشتند. امام به شدت مخالف رژیم شاه بودند. رژیم حاکم بر عراق، بعثی ها بودند که در دورانی، با رژیم شاه درگیر شدند. چندین سال این دو رژیم با هم جنگ روانی و تبلیغاتی داشتند و حتی نزدیک بود کارشان به جنگ نظامی هم کشیده شود. رژیم بعثی عراق به دلیل ماهیت استعماری و ضد مذهبی و به خصوص ضد شیعی خود با شخصیتی تأثیرگذار و مکتبی و مؤثر چون مرحوم صدر، سر سازگاری نداشت. این رژیم، حضور امام در عراق را به عنوان مخالفت رژیم شاه مغتنم می‌شمرد و امکانات و زمینه فعالیت های تبلیغاتی را در مقطعی از ایشان سلب نمی‌کرد. این دوگانگی در تلقی رژیم بعث عراق از مرحوم صدر و مرحوم امام، جریانی بود که به هر حال به حساسیت علاقمندان و طرفداران هر دو طرف دامن می‌زد. علاقمندان به مرحوم صدر به این نتیجه رسیده بودند که شاید برخی از علاقمندان امام با برخی از بعثی ها مخالف مرحوم صدر ارتباط داشته باشند. برخی از ساده انگاریهایی هم که به عنوان علاقمندان امام در نجف بودند، به تصور اینکه اینها چون با رژیم بعث مخالف هستند و شاه از آنها حمایت می‌کند، ممکن است به نوعی حامی رژیم شاه باشند، در حالی که هم امام و هم مرحوم صدر می‌دانستند چه می‌خواهند و دقیقا افکارشان به هم نزدیک بود و دقیقا یکدیگر را درک می‌کردند و هر دو به هم امید داشتند که بتوانند در جهان اسلام منشأ یک تحول یک اثر بزرگ باشند. بسیاری از علاقمندان فهمیده و آگاه امام و مرحوم صدر هم به این اعتقاد رسیده بودند که به رغم اینکه در مقطعی، رژیم شاه ممکن است از آقای صدر مصلحتا حمایت کند یا رژیم بعثی عراق مصلحتا امکاناتی را در اختیار یاران امام قرار دهد و یا از امام به عنوان مخالف رژیم شاه حمایت کند؛ ولی در عمق معنا و در واقع امر، هیچ یک از این دو رژیم اصالت ندارند و راست نمی‌گویند و در نهایت اینها با هم به توافق خواهند رسید، کما اینکه رسیدند و رژیم شاه و رژیم بعثی عراق دست به دست هم دادند و آنچه که بر زمین ماند حمایت از آقای صدر بود و امام، نه بعثی ها تا آخر از امام حمایت کردند و نه رژیم شاه تا به آخر حامی مرحوم صدر بود. این تحلیل دقیقی بود که می‌خواستم از زمینه های فعالیت و دیدگاه علاقمندان هر دو طیف و عملکرد نظامهای حاکم بر ایران و عراق ارائه کنم.

از روابط امام (ره) و شهید صدر خاطراتی را نقل کنید.

و اما درباره روابط مرحوم امام و مرحوم آقای صدر، خود من به عنوان رابط چند بار از طرف مرحوم امام، خدمت آقای صدر رسیدم که اگر مشکلی یا پیشنهادی دارند، بگویند تا در صورت امکان رفع شود. از جمله یادم هست که در مقطعی، مرحوم امام پیشنهاد پرداخت وجوهی به مرحوم آقای صدر را دادند، منتهی ایشان ضمن تشکر و قدردانی از این عنایت ویژه، قبول آن را موکول به نیاز کردند و گفتند که اگر نیازی پیش بیاید، اعلام خواهند کرد. بسیاری از یاران امام در خارج از عراق و ایران زندگی می‌کردند و عمدتا در اروپا بودند. آنها هر وقت که برای مشورتهای سیاسی و مبارزاتی به نجف می‌آمدند و محضر امام می‌رسیدند، در کنار ایشان حتما محضر آقای صدر را هم درک می‌کردند. چون افکار و آرا و اندیشه ها و دستاوردهای عمیق علمی و فلسفی آقای صدر مورد توجه آنها بود و خود را مستغنی از این اندیشه ها نمی‌یافتند و تشرف به محضر آقای صدر را غنیمت می‌شمردند. بعضی از آنها از جمله آقای دکتر صادق طباطبایی، رابطه فامیلی هم با مرحوم صدر داشتند و همسر آقای صدر، خاله ایشان بود، اما افراد دیگری هم بودند که وقتی می‌آمدند؛ حتما محضر آقای صدر را درک می‌کردند و رهنمودهای ایشان را به کار می‌بستند.مرحوم آقای صدر در عراق پایه گذار حرکت سازمان یافته و مکتبی اسلامی شیعی بودند و حتی فراتر از بنیانهای تشیع، ایشان جامعه اسلامی عراق اعم از شیعی و سنی را مورد توجه قرار می‌دادند و با بسیاری از شخصیتهای روشنفکر، دانشمند و با بسیاری از اساتید و چهره های علمی عراق اعم از شیعه و سنی ارتباط برقرار و تلاش می‌کردند فعالیتهای آنها را به سوی یک سازمان و جریان هدفمند تأثیر گذار سوق بدهند. تفکر سازماندهی، تفکر فعالیتهای دور از پراکندگی و بیگانه از هم را تشویق می‌کردند و در اثر همین تشویقها بود که تشکلهای سازمان یافته قوی در عراق پدید آمدند که بنیانهای اصلی تفکر اسلامی همه آنها از مرحوم صدر بود و رأس آنها تشکیلات «حزب الدعوه» قرار داشت. البته تشکیلات دیگری هم بودند که یا از حزب الدعوه جدا شده بودند و یا در کنار آن، سازمان دیگری را تأسیس کرده بودند که آنها هم عمدتا به شهید صدر منسوب بودند و حکومت بعث عراق به شدت از اینکه مرحوم صدر و این سازمانها منشأ اثر و تحرکی بشوند، وحشت کرده بود.

به نظر شما، آیا شهید صدر در عرصه مبارزه بیشتر رویکرد فرهنگی داشتند یا سیاسی؟

مرحوم آقای صدر برای زمینه سازی آموزش عمومی دست به خلق دو اثر برجسته «فلسفتنا» و «اقتصادنا» زدند، چون معتقد بودند اگر جهان اسلام از یک بینش و تفکر علمی وقابل اتکایی برخوردار نشود، راه به جایی نمی‌برد و اگر بنیانهای اصلی حکومتی خود را بر یک اقتصاد قابل اتکا و پویا و سالم برنامه ریزی نکند، تداوم نخواهد داشت، لذا مبانی فلسفه و اقتصادی را که زیربناهای تشکل ریشه دار و بنیادین برای یک حکومت پایدار هستند، پایه ریزی کردند و این دو کتاب ارجمند را نوشتند. اندیشه های مرحوم صدر به قدری به اندیشه های مرحوم طباطبایی و مرحوم مطهری نزدیک بود که عده‌ای عجولانه قضاوت کردند که این کتابها ممکن است ترجمه «اصول و روش رئالیسم» باشند، در حالی که فقط افکار و اندیشه ها به هم نزدیک بودند و ابدا از هم اقتباس نمی‌کردند، بلکه ریشه و آبشخور هر دو سالم و قابل اتکا و و حیانی بود و لذا طبیعی است که هنگامی که شخصیتهای مستعد و سالم از منشأ واحدی بهره می‌گیرند، به نتیجه واحدی هم می‌رسند.

«اقتصادنا» در ایران ترجمه شد. البته ایشان از این ترجمه راضی نبودند و اعتقاد داشتند مترجمی که این کتاب را ترجمه کرده، چون به خود ایشان دسترسی نداشته، بعضی از مفاهیم را که نیاز به توضیح بیشتر داشته، با توجه به ذهنیت خودش نوشته ولذا اشتباه کرده است. معذالک به آقای اسپهبدی، مترجم کتاب احترام می‌گذاشتند. ایشان به شدت به مرحوم آقای مطهری علاقمند بودند.خاطرم هست یک روز بعد از ظهر در بازار حبیش که مسیر همیشگی ایشان بود، حضورشان رسیدم و دستشان را بوسیدم. ایشان گفتند، «می خواستم شما را ببینم و تقاضایی کنم.» گفتم، «بفرمایید.» گفتند، «می خواستم آقای مطهری اجازه بدهند که ما کتاب فلسفه حجابشان را در اینجا ترجمه کنیم.» کتاب فلسفه حجاب آقای مطهری جدیدا به عراق رسیده بود و مرحوم صدر به علت علاقه وافری که به آثار ایشان داشتند؛ آنها را تهیه می‌کردند و چون فارسی خودشان چندان قوی نبود؛ با کمک همشیره و عیالشان، آنها را می‌خواندند.

شهید بنت الهدی فارسی می‌دانستند؟

بله، ایشان فارسیشان خوب بود. مرحوم صدر فرمودند که اگر به آقای مطهری دسترسی دارید، سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید که اگر اجازه می‌دهند فلسفه حجابشان را در عراق ترجمه کنیم. من در همان سال، موقعی که به حج مشرف شدم، خدمت مرحوم مطهری پیغام را دادم. ایشان بسیار استقبال کردند و فرمودند اجازه بدهید چاپ سوم کتاب را که مطالبی را به آن اضافه کرده‌ام، برایشان بفرستم و بعد، آقای صدر هر طور که مصلحت می‌دانند، عمل کنند. بعد هم برای من کتاب را فرستادند که من بردم محضر آقای صدر، مرحوم صدر هم کتاب را ارجاع دادند به همشیره شان که ترجمه کنند. شاید قسمتهایی را هم ترجمه کرده بودند که جریان بازداشت و محاصره و زندانی شدن در خانه برایشان پیش آمد. مرحوم صدر و مرحوم مطهری به عراق آمدند، ساعتها پیش آقای صدر بودند و با هم صحبت کردند. این نکته هم جالب است که بسیاری از شاگردان برجسته آقای صدر به کسی غیر از مرحوم صدر اعتقاد نداشتند و ایشان را سرآمد می‌دانستند، معذلک به توصیه ایشان در درس امام شرکت می‌کردند.

از آخرین ملاقاتتان با شهید صدر چه خاطره‌ای دارید؟

آخرین ملاقاتی که با مرحوم صدر داشتم، بعد از هجرت امام از نجف به پاریس بود. ایشان در یک بعدازظهر و بعد از اقامه نماز عصر، به بیرونی امام آمدند و مرا خواستند و متنی را به من دادند. پیامی بود که برای امام داده بودند. من متن را از طریق مطمئنی به پاریس ارسال کردم. متن این بود، «من با تمامی آنچه که دارم، از امکانات مالی و نفوذی که در جامعه اسلامی دارم، استفاده می‌کنم و همه آنها را برای پیروزی راه شما، در خدمت شما قرار می‌دهم. من با تمام وجود به شما اعتقاد دارم و دنباله روی راه شما هستم.» تعابیر بسیار زیبا و ماندگاری بودند، بعد از پیروزی انقلاب هم آن تعبیر بسیار زیبا و ماندگار را کردند و به یارانشان گفتند، «در امام ذوب شوید، همان گونه که ایشان در اسلام ذوب شدند و منشأ یک تحول و تأثیر عمیق در اسلام گردیدند.»

برخی معتقدند که شهید صدر در اوایل و به خصوص در دوره مرجعیت آیت الله حکیم، آن چنان که باید از جریان انقلابی و مبارزاتی امام حمایت نمی‌کردند و بعد که انقلاب اوج گرفت، به حمایت از این جریان پرداختند. آیا شما این تحلیل را قبول دارید و در صورت پاسخ مثبت علت را چه می‌دانید؟

من اعتقاد ندارم که آقای صدر در شروع نهضت به امام و این جریان اعتقاد نداشتند. آقای صدر در آن موقع هنوز در سطح عمومی نجف و در سطح زعامت حوزه علمیه، شاخص نبودند. با حضور مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی، مرحوم صدر به دلیل احترام به بزرگان، تابع آنان بودند و خود را به عنوان یک شاخص یا محور مطرح نمی‌کردند. این از تواضع و فروتنی ایشان بود. ایشان از نظر سنی خیلی کوچک‌تر از بسیاری از مراجع همسطح خود بودند. ممکن است از نظر بینش سیاسی و آگاهیهای اجتماعی و مسائل روز و حتی بنیانهای فقاهتی و اصولی، همطراز و حتی سرآمد مراجع عصر خود بوده باشند و چه بسا این طور هم بوده است، چون استعداد سرشار و فوق العاده‌ای داشتند، منتهی به دلیل تواضع و تقوی و پاکدامنی و رعایت بسیاری از شئون اخلاقی و انسانی که داشتند، دم نمی‌زدند و ادعا نمی‌کردند. بودند کسانی که از ایشان دانششان بسیار کمتر بود و به دلیل اینکه فکر می‌کردند در سطح بالایی از معلومات هستند، ادعای مرجعیت کردند و حتی با مراجع بزرگ وقت درگیر شدند، ولی مرحوم صدر از زمره آنها نبودند. انسان بسیار پایبند به اصول اخلاقی، منضبط و مبادی آدابی بودند که به خود اجازه نمی‌دادند در مقابل استادانشان و پیرهای برجسته‌ای که حالا زعامت حوزه را بر عهده داشتند، قد علم کنند و در کنار آنها موضع سیاسی بگیرند و اعلامیه ها بدهند؛ ولی به دلیل بینش عمیق و درک روشنی که از اسلام به عنوان یک مکتب داشتند، طبیعتا از نهضتی که در ایران اتفاق افتاده بود، قلبا حمایت می‌کردند و بنای بر حمایت داشتند و اگر کسی از ایشان سئوال می‌کرد، حامیانه پاسخ می‌دادند، اما در موضعگیری به همان دلایلی که گفتم، خود را تحت الشعاع قرار می‌دادند و نمی‌خواستند که برای خودش حریمی درست کنند که من هم از جمله زعما هستم و من هم باید امضا کنم و اعلامیه و بیانیه بدهم. شاید کسانی که این تحلیل را دارند، به این نکته توجه نداشته‌اند. البته مرحوم آقای صدر به مرور درس خارج را شروع کردند، شاگرد داشتند، مرید داشتند، رساله شان منتشر شد، کتابهایشان منتشر شدند و به هر حال مورد توجه بسیاری از مجامع روشنفکری قرار گرفتند و آن موقع بود که از ایشان توقع می‌رفت که اظهار نظر کنند و می‌کردند و حمایت هم می‌کردند. وقتی که پای امتحان به میان می‌آید، معلوم می‌شود که چه کسی در عمق وجودش در حمایت صداقت داشته است. مادر برخی از مراحل در نجف با کسانی روبرو می‌شدیم که شاید از خود امام هم تندتر می‌رفتند، ولی در یک مقطعی توقف کردن و کارشان مصلحتی بود در پایان امر هم نفهمیدیم سرنوشتشان چه شد، ولی مرحوم صدر این طور نبودند. ایشان درک داشتند، بینش داشتند، هدف داشتند و هدفمند حرکت می‌کردند و به تبع درک روشن و بینش اصیلی که از اسلام داشتند، طبیعی بود که مواضع بسیار موثر و کارسازی می‌گرفتند.

جنابعالی طبعاً از لحاظ ارتباطی که با شهید صدر داشته‌اید، خاطرات جالبی از ایشان دارید که شنیدن آنها در این بخش از گفت و گو برای ما مغتنم است.

من شخصا شاهد برخورد این دو نفر با هم نبودم، ولی در ملاقاتهایی که خدمت مرحوم صدر می‌رسیدم، شاهد ابراز علاقه فوق العاده صمیمانه اشان نسبت به حضرت امام بودم. در مقطعی خاطرم هست که ناگزیر شدم در فتوایی به غیر از فتوایی امام رجوع کنم. امام مسئله نماز و روزه مسافر را احتیاط نمی‌کردند و فتوا داشتند. من در طول هفت سال اقامتم در نجف ناچار به مسافرت مستمر بودم و هیچ وقت نمی‌توانستم قصد ده روزه بکنم. بر اساس فتوای امام، سه سال نتوانستم روزه بگیرم و امام می‌فرمودند تو نمی‌توانی روزه بگیری. تا بالاخره یک روز اصرار زیادی کردم و ایشان فرمودند در این مسئله به فرد دیگری مراجعه کن. من در نجف، کسی را روشن بین از مرحوم صدر نمی‌شناختم.رفتم خدمت ایشان و گفتم که چنین مشکلی دارم. ایشان پاسخ زیبایی دادند و فرمودند، «امیر یدور فی امارته.» اگر حاکمی در مجموعه حکومتی خودش ناچار به تحرک است، طبیعتا کثیرالسفر است و نمازش را تمام بخواند و روزه هم بگیرد و «ثوری یدور فی ثورته» یکی هم آدم انقلابی است که در مسیر حرکتش، ناگزیر به تحرک است و شمابه عنوان یک انقلابی، ناگزیر به تحرک هستی و در نتیجه می‌توانی نمازت را بخوانی و روزه ات را بگیری. ایشان می‌گفتند این حرف من مبنای دیگری هم دارد. شما به عنوان یک فرد انقلابی ناچار به تحرک هستی، ولی به هر حال در یک جا برای کسان و دوستانت که می‌خواهند سراغ تو را بگیرند، جا و نشانی داری و الان نشان تو نجف است، پس نجف وطن تو می‌شود. ممکن است در شرایط دیگری، جایت متغیر باشد و مثلا ناچار شوی به سوریه بروی. هر جا که پاتوق و محل اصلی شما بود، می‌شود وطنت. از آن به بعد بود که به دلیل فتوای ایشان آسوده شدم و روزه‌ام را گرفتم و نمازم را تمام خواندم. باز خاطره‌ای دارم از ایشان. در جلسه‌ای که آقای دکتر صادق طباطبایی به عنوان نماینده انجمن اسلامی دانشجویان اروپا آمده بود و آقای صدر مایل بودند که با هم جلسه ویژه‌ای داشته باشیم. این جلسه را در منزل آیت الله سید محمود شاهرودی، از شاگردان ایشان، برگزار کردیم. تابستان بود و خاطرم هست که در سردابی که خنک بود، جمع شدیم. آقای شاهرودی ناهاری را تدارک دیده بودند و من ودکتر طباطبایی و آقای صدر بودیم. در آنجا صحبتهای خیلی زیبا و خوبی داشتند. در یک لحظه آقای صدر تصمیم گرفتند فارسی حرف بزنند. ایشان فارسی را خوب می‌فهمیدند، ولی صحبت کردنشان به سختی بود و لذا گفتند هفتاد، هشتاد، نه تاد! این، خاطره همنشینی زیبای ما بود. آخرینش همان مراجعه ایشان بود برای دادن آن پیام به من. آخرین پیغام ایشان هم در دورانی بود که من در بغداد سفیر بودم و ایشان به صورت غیر مستقیم پیغامی را برای من فرستادند.

رابطه مرحوم صدر با حاج آقا مصطفی چگونه بود؟

مرحوم حاج آقا مصطفی در نجف موقعیتی داشتند که سعی می‌کردند. جمع الجمعی باشند، یعنی به عنوان نماینده پدرشان و شخصی که به هر حال هر حرکتی در نجف می‌کند به پای پدرش هم نوشته می‌شود، به عنوان خیرخواه پدر سعی می‌کردند در تمام مجامع نجف،یکسان برخورد کنند. به همه مراجع، مراجعه داشتند؛ سر درس همه مراجع شرکت می‌کردند، با همه یکنواخت رفتار می‌کردند و طبیعی بود که با همان نسبتی که با مرحوم آقای شاهرودی یا مرحوم آقای خوئی یا مرحوم آقای حکیم ارتباط داشتند؛ با مرحوم آقای صدر هم به همان نسبت ارتباط داشتند. البته با این اعتقاد که مرحوم آقای صدر از نوگرایانی هستند که اندیشه های مترقیانه‌ای دارند و صاحب قلم و کتاب هستند، به همین دلیل هم برای مرحوم آقای صدر احترام و حرمت فوق العاده‌ای قائل بودند. تا آنجا که من می‌دانم این بنا را داشتند. از طرفی هم نمی‌خواستند که با یک گرایش پررنگ‌تری با یک شخصیت رابطه شاخصی را نشان دهند. در ظاهر این طور بودند.

عده‌ای معتقدند که شهید صدر در شبیه سازی انقلاب اسلامی ایران و حرکت اسلامی عراق تعجیل به خرج دادند و همین امر هم موجبات تسریع بازداشت و شهادت ایشان را فراهم آورد. حامیان ایشان از سوی دیگر معتقدند که این شرایط تحمیل شد. تحلیل شما از این جریان چیست؟

ایشان معتقد نبودند که آنچه که در ایران اتفاق می‌افتاد، لزوما در عراق قابل تحقق بود، چون به هر حال جامعه اهل سنت عراق یک جامعه غیر قابل انکار و از نظر نفوذ اجتماعی و موقعیت اجتماعی با ایران متفاوت بود و برای اداره کشوری که به هر حال الان دوستان و یاران قدیم و مرحوم صدر به این نتیجه رسیده‌اند که باید به صورت فدرالیسم اداره شود، ایشان احتمالا طرح و برنامه‌ای متفاوت با ایران داشتند، البته مبانی فقاهتی و حکومتی امام را قبول داشتند و چه بسا به مبانی ولایت فقیه هم معتقد بودند، ولی برای پیاده کردن الگوی حکومت اسلامی در عراق، ملاحظات دیگری داشتند. مرحوم آقای صدر به عنوان روشنفکری که اسلام را به عنوان یک مکتب می‌شناسد و برای پیاده کردن این بینش و اعتقاد برداشت از اسلام، سازمان و تشکل و چه بسا حزب ایجاد می‌کند، نمی‌توانستند نسبت به پدیده های نویی که در جهان اسلام روی می‌دادند، بی تفاوت باشند. پدیده مبارکی که به اسم حکومت اسلامی در پهنه وسیعی از جهان اسلام و هم مرز با عراق اتفاق افتاده بود و هم اعتقاد و هم کیش با پیکره عظیمی از جامعه عراق بود که شیعه هستند، لذا ایشان نمی‌توانستند نسبت به این پدیده، بی تفاوت باشند و چیزی به ایشان تحمیل نشد. ایشان ناگزیر از موضعگیری بودند. حمایت ایشان یک حمایت آرمانی و مکتبی و اعتقادی بود. در کنار این، البته حمایت سیاسی هم بود. ایشان معتقد بودند که اگر در همسایگی عراق یک کشور نیرومند و قدرتمند شیعی و پناه مبارزین عراق باشد؛ طبیعتا دولت عراق نمی‌تواند با آن قساوت و قاطعیتی که نسبت به شیعیان داشت و بنای نابودی آنها را گذاشته بود، حرکت کند. از نظر سیاسی هم اعتقاد داشتند که ایران یک پشتوانه قابل ملاحظه است و باید به آن توجه و تکیه کرد. به همان نسبتی که رژیم بعثی عراق برای تضعیف این حکومت نوپای اسلامی و برای قلع و قمع این پایگاهی که در کنار عراق ایجاد شده بود، تلاش کرد، جنگ را به راه انداخت و حمله کرد و بنای بر تضعیف ایران را داشت، مرحوم آقای صدر در مقطعی که حمایت رسمی خود را از ایران اعلام کردند، مورد غضب و کینه رژیم حاکم بر عراق قرار گرفتند. صدام حسین به ایشان تأکید کرد که از آنچه که وی در مقابل ایران ادعا می‌کند، حمایت کنند و به بهانه هایی، مسئله حاکمیت ارضی کشورش و مسئله شط العرب را که آیا حق عراق هست یا نه و آیا ایران تجاوز کرده است یا نه و همان ادعاهای قبل را مطرح می‌کرد و از مرحوم صدر می‌خواست که از وی حمایت کنند. طبیعی است که مرحوم صدر تن به این خواسته ندادند و چیزی را که آنها می‌خواستند علیه حکومت اسلامی فتوا بدهند، انجام ندادند و با محدودیتهای مختلف مواجه شدند. ایشان را در خانه زندانی کردند، تماسهای ایشان را با دیگران قطع کردند و سعی کردند یاران ایشان یا سازمانهای مرتبط با ایشان را شناسایی و قلع و قمع کنند و دستگیری ها و برخوردها در عراق دشت گرفتند. در همین شرایط بود که من به عنوان نماینده سیاسی ایران به سفارت ایران در عراق رفتم. یکی از مأموریتهای من این بود که پیام انقلابیون ایران، به خصوص حضرت امام را به مرحوم آقای صدر برسانم. ایشان در خانه بازداشت بودند. در اولین سفری که ضرورت داشت از بغداد به نجف بروم و با مراجع نجف تماس بگیرم، از وزات امور خارجه عراق اجازه گرفتم، چون تحرک سفرا در کشورها باید با اجازه وزارت خارجه باشد. وقتی که با معاون مربوطه در وزارت امورخارجه صحبت کردم، گفتم که ناگزیر از مراجعه به آقایان مراجع هستم. خدمت آقای خوئی خواهم رسید. خدمت آقای صدر هم خواهم رسید. اینها از مراجعی بودند که ما با آنها در ارتباط بودیم و ناگزیر از ادای احترام به آنها هستم. آنها از نظر سیاسی نهی نکردند، لذا من بعد از اینکه به نجف رسیدم، به محض زیارت حرم، مستقیما به منزل آقای صدر رفتم. می‌دانستم که منزل ایشان در محاصره است. حدود ده دقیقه،هم زنگ زدم، هم به در کوبیدم و کسی در را باز نکرد. بعد از ده دقیقه دو مأمور امنیتی آمدند و گفتند کسی در منزل نیست، بفرمایید بروید.

من اقدام خود را کردم و تمام کسانی که در مسیر بودند و تمام همسایه ها مرا دیدند که به طرف خانه ایشان رفتم و همه فهمیدند که من به عنوان نماینده سیاسی رژیم جمهوری اسلامی به دیدن آقای صدر آمده‌ام.

تنها باری بود که رفتید؟

اولین بار بود و دیگر نجف نرفتم. بعد هم به منزل مرحوم آقای خوئی رفتم. البته ایشان در کربلا بودند، ولی من در بیرونی منزل ایشان نشستم، به عنوان فردی که به شکل عادی به منزل ایشان رفته بود، آنجا رفتم و پیام هایی را که از ایران آورده بودم، منتقل کردم.

تلگرافی که امام مبنی بر عدم خروج آقای صدر از عراق دادند، به دست خود ایشان نرسید و ایشان از روایان ایران مطلب را شنیدند. تلگراف هم به دست صدام افتاد و خود او هم این را گفت. خبر که پخش شد تظاهراتی صورت گرفت و به هر صورت این تلگراف منشأ مجموعه‌ای از تحولات شد، شما این رویداد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مرحوم آقای صدر بعد از پیروزی انقلاب پیامی برای امام فرستادند که معنی آن هجرت از عراق نبود، در عین حال حضرت امام در پاسخ به تبریک ایشان تلگراف فرستادند و گفتند که شما به عنوان یک پشتوانه شخصیتی که باید حوزه علمیه را ارتقا بدهد، در عراق بمانید. آنچه که در مورد موضوع مورد نظر شما بین امام و آقای صدر رد و بدل شد، پیغامی بود که ایشان به طور خصوصی برای من به سفارت فرستادند. این پیغام را مرحوم حائری، یکی از شاگردان بسیار خوب مرحوم آقای صدر و برادر آیت الله آقای سید کاظم حائری که در قم هستند، آوردند. ایشان از شیفتگان مرحوم آقای صدر و از خصیصین و اصحاب سر ایشان بودند. منزل پدر همسر ایشان که آقای جزائری باشند، در همسایگی ما در نجف بود. ایشان یک روز به طور خصوصی به سفارت نزد من آمدن و گفتند که آقای صدر برای امام پیغامی داده‌اند و آن هم اینکه آیا امام اجازه می‌دهند که ایشان به ایران بیایند یا نه و در صورت آمدن به ایران، آیا این امکان را دارند که فعالیتهای علمی و سیاسیشان در اختیار خودشان باشد و آزادی کامل داشته باشند و ایشان مایل هستند که این اجازه را از امام داشته باشند و اگر امام اجازه دادند، ما از شما می‌خواهیم که برای انتقال ایشان از عراق، کمک کنید. یک پاسپورت عربی، ترجیحا سوری برای ایشان تهیه شود و عکسی هم با لباس عربی از ایشان آورده بود. یک پاسپورت ایرانی هم برای همشیره شان می‌خواستند و پاسپورتی باشد که در ایران صادر شده باشد و مهر خروج از ایران هم در آن خورده باشد و بعد در اختیار ایشان قرار گیرد و در اینجا ایشان امکاناتی دارند که روی پاسپورت مهر ورود به عراق راهم بزنند و با آن پاسپورت از عراق خارج شوند و به کشور دیگری بروند و از آنجا به ایران بیایند. عکس همشیره ایشان راهم آورده بودند که برایش پاسپورت ایرانی صادر شود. من به همین خاطر به ایران آمدم. مرحوم امام در بیمارستان قلب بستری بودند. رفتم و پیام ایشان را عرض کردم. ایشان فرمودند که از طرف من به آقای صدر سلام برسانید و بگویید که ایران وطن شماست و اختیار و آزادی کامل در هر نوع فعالیتی دارید و شما از نظر من شریف و عزیز هستید. پاسخ را به دکتر طباطبایی که آن موقع معاون نخست وزیر بود، گفتم و ایشان هم سفیر سوریه را خواستند و گفتند که پاسپورتی با خودتان بیاورید که آورد و در حضور مهر کرد و بعد هم با پلیس فرودگاه هماهنگ کردند و مهر خروج زدند و یک پاسپورت ایرانی هم صادر شد و مهر خروج زدم و به وسیله همسرم به دست آقای حائری رساندم و این آخرین پیغامهایی بود که بین ایشان و امام رد و بدل شد. بعد هم که مرا به عنوان عنصر نامطلوب از خاک عراق اخراج کردند که در مقابل ایران هم سفیر آنها را به عنوان عنصر نامطلوب اخراج کرد. به ایران برگشتم و چند ماه بعد خبر شهادت آقای صدر را شنیدم.

پس موضوع خروج ایشان از عراق عملی نشد؟

تا مرحله تهیه پاسپورت و ارسال برای ایشان عملی شد، ولی بعد به علت دستگیری ایشان و محاصره منزلشان عملی نشد.

برخی از شاگردان و مطلعین آقای صدر معتقدند که ایشان تا آخر تصمیم نداشتند از عراق خارج شوند.

خیر، بر حسب آخرین خاطره‌ای که از ایشان دارم و برایتان نقل کردم، ایشان تصمیم گرفته بودند از عراق خارج شوند.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

نویسنده: محمدرضا کائینی

  • از آغاز سالیان تحصیل در حوزه بازشناسی جوانب گوناگون شخصیت اندیشمند فرزانه آیت‌الله سید محمد باقر صدر(ره)، هماره برای صاحب این قلم جذاب و دلنشین بوده است،‌از این رو همیشه مصاحبت با شاگردان و معاصران آن عالم یگانه را به نیت برگرفتن توشه‌‌ای از خرمن فیاض اندیشه و عمل او مغتنم شمرده ام. آنچه در پی می‌آید پاره از گفت و گو‌هایی است که در مکان‌ها و مناسبت‌های مختلف با شهید سعید مرحوم آیت‌الله سید محمدباقر حکیم(ره) دربار سیرۀ فکری و علمی شهید صدر انجام داده اند. بخش مهمی از این گفت‌وگو در حاشیه برگزاری کنگره بین المللی بزرگداشت شهید آیت‌الله صدر که در دی و بهمن سال 1379 در تهران و در محل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد، انجام گرفت. بخش‌های دیگر نیز به ویژه پاره از سئوالات را که صبغۀ اندیشگی و شبهه زدایی دارد، پس از برخی ملاقات‌‌های هفتگی آن شهید در قم و نیز یکی دو مورد حضور ایشان در حوزه علمیه آیت‌الله مجتهدی مطرح ساخته‌ام. بخش اخیر به نوعی پاسخگوی نکات و شبهاتی است که دریک دهه اخیر پیرامون نظریه سیاسی اسلام یا دیدگاه‌های حکومتی شهید صدر مطرح شده اند. در مقام تدوین این گفت و شنود و برای حفظ امانت، دیگر گفتار‌ها یا گفت و گو‌های شهید حکیم درباب اندیشه عمل شهید صدر مورد بازبینی قرار گرفته و در مواردی نیز از آن‌ها استفاده شده است. امید می‌برم که ارائه این اثر، موجب شادی روح این شهید گرانمایه و استاد بزرگ برازندۀ او باشد.

 

کدامین ویژگی در شهید صدر برای طلاب و اصحاب فکر و اندیشه جذابیت بیشتری داشت؟

در میان ملازمین و علاقمندان آیت‌الله صدر، به کمتر کسی برخورده‌ام که در ارتباط و دوستی با ایشان از عواطف و احساسات خود متأثر باشد، بلکه بر عکس هنگامی که انسان می‌شنید مدرسی جوان، دروس عالی حوزه را تدریس می‌کند، در آغاز به دیدۀ دقت و بررسی به او می‌نگریست و به دنبال آن بود که ببیند آنچه که شنیده، چقدر صحیح است. در واقع این نبوغ و گستردۀ دانش آن شهید سعید بود که تردید آن‌ها را به یقین و ارادت شدید مبدل می‌کرد.

خود شما چگونه با ایشان آشنا شدید؟

تصور می‌کنم در سال 1376 قمری بود که من جلد اول کفایه را می‌خواندم.یکی از طلاب که از مرتبطین با ایشان بود، نزد من از مقام علمی آقای صدر تمجید و ستایش زیادی می‌کرد. این تعریف‌ها در مجموع مرا تحریک کرد که از نزدیک جایگاه علمی ایشان را بسنجم. ایشان در آن روز‌ها در مسجد هندی نجف کفایه می‌گفت. پس از یک جلسه شرکت در درس دیدم که این استاد جوان،تمامی ویژگی‌هایی را که یک مدرس نمونه بایدداشته باشد ؛ دارد، لذا از همان روز مرتبا در درس ایشان حاضر شدم. البته از آنجا که احساس می‌کردم درست نیست درسی را که با استاد اولم داشتم ترک کنم، کماکان در درس او هم حاضرمی شدم و استاد اولم هم عالم و توانا بود، ولی مزایا و ویژگی‌‌های شهید صدر را در تدریس نداشت. پس از اتمام جلد اول کفایه، دیگر به طور کامل در درس شهید صدر حضور یافتم.

این ارتباط تا کجا تداوم و تعمیم پیدا کرد؟

از خصائل ارزندۀ شهیدصدر این بود که رابطۀ استاد و شاگردی را به یک دوستی و رفاقت صمیمانه بدل می‌کرد. می‌دانید که اساتید بر دو گونه اند. برخی تنها مرجع علمی شاگردانشان هستند، اما سلوک و کردار آن‌ها مورد قبول و پذیرش شاگردان قرار نمی‌گیرد. اما عده‌‌ای از اساتید از لحاظ خلقیات ارزشمند و کمالات فردی و اجتماعی، الگوی شاگردانشان می‌شوند. آقای صدر از دسته دوم بودند. من پس از مدت کوتاهی به خودی خود شاگرد، دوست، معاون و مشاور ایشان شدم. روابط ما، مانند پدر و فرزند بود و هنوز هم این احساس را دارم که ایشان پدر دوم من پس از آیت‌الله العظمی حکیم (قده) هستند. من در هر شرایطی، چه در سختی و چه در راحتی و آسایش نسبیشان، در کنار ایشان بودم. نسبت من با شهید صدر، نسبت شاخه با درخت است که هر گاه درخت رشد و نما یافت، شاخۀ آن نیز چنین خواهد شد؛ از این رو فعالیت‌ها و تلاش‌های ما هم از سرچشمۀ فیاض شهید صدر جریان یافته است.

اشاره کردید به امتیازات شهید صدر در مقام تدریس، تصور می‌کنم بیان آن‌ها برای اساتید جوان حوزه ودانشگاه مفید خواهد بود.

بله، من سعی می‌کنم فهرست وار به برخی از آن‌ها اشاره کنم. اولین ویژگی که به امانتداری علمی و تواضع ایشان بر می‌گشت، این بود که در مقام تدریس کفایه با دقت و سعی فراوان سعی می‌کردند نظر مرحوم آخوند را به درستی وبا مراعات امانت، به شاگردان منتقل کنند و حال آنکه ما می‌دانستیم ایشان به بسیاری از مباحث کفایه اشکال دارند، ولی چون تدریس این کتاب را بر عهده گرفته بودند، بر خودشان لازم می‌دیدند که مطالب کتاب را به شایستگی تبیین کنند، گویا مرحوم آخوند بر مسند تدریس نشسته بودند و از مطالب خود دفاع می‌کردند.

این در مقام تدریس مطالب یک کتاب بود. آیا ایشان در مقام نقد مطالب دیگران هم همین شیوه را داشتند؟

در آن مقام هم دقیقا به همین شیوه عمل می‌کردند. می‌دانید که برخی از اساتید وقتی می‌خواهند قولی را رد کنند، آن را به صورت نارسا و حتی مخدوش به مخاطبین منتقل می‌کنند، اما ایشان اول ماهیت و جوهرۀ قول مورد نقد را به خوبی روشن می‌کردند، به گونه‌‌ای که اگر کسی نمی‌دانست، در آغاز کار تصور می‌کرد که ایشان می‌خواهند همین قول را اثباب کنند و پس از تبیین کامل آن نظریه، به شکل مرحله به مرحله و کاملا علمی و مستدل و در عین حال مؤدبانه آن را رد می‌کردند.

ایشان در مقام تدریس چگونه روحیۀ نقادی را در شاگردانشان پرورش می‌دادند؟

اتفاقا این نکته یکی از امتیازات درس آقای صدر بود. مسلما شاگردان از لحاظ عدم تسلط کامل بر مفاد درسی که می‌گیرند، نمی‌توانند اشکالات خود را به آن، به شکل فنی و علمی بیان کنند و اشکالات آن‌ها معمولا در قالبی ساده و ابتدایی بیان می‌شوند. اما آقای صدر ابتدا اشکال شاگردان را به شکل فنی مطرح می‌کردند و می‌پروراندند، به گونه که در عرض نظریۀ مورد نقد قرار می‌گرفت، سپس در مورد وارد بودن یا نبودن آن انتقاد سخن می‌گفتند. این شیوه، مشوق شاگردان در بیان اشکالاتی بود که به نظرشان می‌رسید. علاوه بر آن، شجاعت آن‌ها را نیز در ورود به عرصۀ نقد آرای بزرگان بالا می‌بردند و در عین حال می‌آموختند که چگونه باید مناقشۀ خود را تقریر کنند.

آقای صدر در مواجهه با اشکالات شاگردان تا چه میزان سعی در «اقناع» آن‌ها داشتید؟

‌‌سؤال خوبی است. اتفاقاً همین مسئله یکی از امتیازات بارز ایشان بود. مسلما استاد با توجه به گسترۀ دانش و توانایی خود، حداقل در قیاس با شاگرد، می‌تواند او را ساکت کند، اما فرق است بین سکوت و اقناع. ناقد در حالت سکوت همچنان دغدغه دارد، اما وقتی اقناع می‌شود به طمأنینه می‌رسد. این نکته در تدریس آقای صدر به خوبی نمایان بود که ایشان می‌خواهد که شاگرد اقناع شود و مطالب را با جان و دل بپذیرد. در عین حال تلویحا به مخاطب یاد می‌دادند که راه پذیرش صحیح و اقناع کدام است و یک محقق چگونه می‌تواند به حقیقت مسائل دست پیدا کند. البته همه کس نمی‌تواند در مقام القاء، شیوۀ اقناعی داشته باشد. استاد باید توانایی علمی ممتازی داشته باشد که به ساکت کردن شاگردان متوسل نشود و با سعی و زحمت، آنهارا قانع کند. مثلا ایشان در تفهیم پیچیدگی‌های کتاب کفایه، توانمندی و ورزیدگی خاصی داشتند، لذا نیازی نبود که به شیوه‌‌های غیر علمی متوسل شوند.

شیوه تدریس ایشان تا چه حد در نوشتن منظم و صحیح دروس به شاگردانشان کمک می‌کرد؟

ایشان از لحاظ اینکه در تدریس کتب یک بار دیگر مفاد درس را از خارج کتاب بیان می‌کردند و نیز به هنگام بیان برخی از نکات درس را جابه جا می‌کردند تا موضوع آسان تر تفهیم شود، زمینۀ بسیار خوبی را برای نوشتن درس ایجاد می‌کردند. خودشان هم دوست داشتند که شاگردان، درس را بنویسند و هر زمان که تقریرات دروس به ایشان داده می‌شد با دقت مطالعه می‌کردند و نکات لازم را تذکر می‌دادند. اساسا شیوه تدریس ایشان نوعی احاطه بر دروس را در شاگردان ایجاد می‌کرد. به یاد دارم که خود من در آن ایام به راحتی می‌توانستم بدون مراجعه به کفایه از آغاز تا پایان درس را بنویسم.

بی‌تردید شهید صدر از مدافعین شاخص اندیشه دینی در عصر حاضرند. شیوۀ مواجهه ایشان با اندیشه‌‌های وارداتی چگونه بود؟

شهید صدر اعتقاد داشتند که مقایسۀ مکاتب بشر ساخته با اصول و مبانی اسلام مثل مقایسۀ انسان با خداست و باید از این رویکرد انفعالی پرهیز کرد. در آثار ایشان هم می‌بینید که بیش از تخطئه اندیشه‌‌های وارداتی، به تبیین عالمانۀ اندیشۀ اسلامی پرداخته اند تاخود خواننده به شکل ضمنی متوجه این شکاف عمیق بشود. به نظر من امروز هم این شیوه بسیار مؤثر و مفید است. اگر برخی از ایده‌‌های بیگانه مجال ظهور پیدا کرده اند، به این علت است که در طرح و تبیین اندیشۀ دینی کوتاهی شده است.

مسلما دو کتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» صرف نظر از جایگاه و وزن علمی خود، نقاط عطف و پدیدۀ‌‌های تاریخی در خوری نیز هستند. چه چیز شد تا این دو اثر چنین جایگاهی پیدا کنند؟

درک شرایط آن روز برای طلاب جوان امروز که در شرایط گسترش اندیشه و عمل دینی به سر می‌برند، دشوار است. شهید صدر در شرایطی این دو اثر ارجمند را عرضه کردند که عرصۀ فکر، جولانگاه مادیگرایی و ماتریالیسم دیالکتیک بود. علی الخصوص در عراق، کمونیست‌ها جولان زیادی می‌دادند. در جبهه خودی نیز کاری در خور برای نقد این مکاتب انجام نشده بود. این دو کتاب نه تنها در عراق، بلکه در کشور‌های همسایه هم نقاط ضعف این ایدئولوژی‌ها را به خوبی نشان دادند. به نظر من یکی از عوامل مهم تأثیر آنها، دوری نویسنده از پیش فرض‌‌ها و تعصبات و مشی بر مدار انصاف بود.

ظاهرا خود جنابعالی هم در تدوین این دو اثر مشارکت داشته اید؟

بله، یکی از مواردی که همواره به آن افتخار می‌کنم، همکاری من در نگارش این دو کتاب است. شرکت من در روند تدوین این کتاب‌ها به عنوان شاگردی از شاگردان ایشان بود. ما این کتاب‌ها را با هم می‌خواندیم ودر مورد افکار مطروحه در آن و روش نگاری آن‌ها بحث می‌کردیم. من چه از نظر علمی و چه از نظر اخلاقی و رفتاری. از این مسئله بهرۀ بسیار بردم.

از دیگر جنبه‌‌های دفاع از اندیشۀ دینی، مقابله با «التقاط» است. شهید صدر در رویارویی با این پدیده چه رویکردی داشتند؟

البته در مقطع نقش آفرینی فکری شهید صدر، پدیدۀ التقاط نسبت به امروز، حضور کمرنگ تری داشت، اما به هر حال وجود داشت. التقاطیون بر این باورند که دین باید پیرو جریان زندگی انسان در هر عصر باشد نه هدایت کنندۀ آن. این عده اعتقاد دارند که اگر اسلام بخواهد به حیات خود ادامه دهد، لاجرم باید در هر عصر و برهه‌‌ای به رنگ تازه‌‌ای درآید. برخی از آن‌ها این را به صراحت می‌گویند و بعضی دیگر به شکلی تلویحی. ایشان در «الاسلام یقود الحیاه» به صراحت در برابر این تلقی موضع گرفته و گفته اند که اگر جنبش نوگرایی بخواهد بامکاتبی غیر مرتبط با اسلام پیوند داشته باشد، این کار اساسا عملی نیست و تجربه هم نشان می‌دهد که در میان مردم پایگاهی پیدا نخواهد کرد.

ایشان چه عرصه‌هایی از معارف دینی را محل نواندیشی می‌دانستند و اساسا نوگرایی مقبول دینی از منظر ایشان واجد چه خصوصیاتی است؟

آقای صدر معتقد بودند که نوگرایان به جای اینکه در خارج از محدودۀ معارف موجود دینی به دنبال پاسخ سئوالات خود باشند، می‌تواند و باید زوایایی نامشکوک از معنویات دین را از لابه لای کتاب و سنت کشف کنند. مثلا ایشان بسیاری از معضلات زمانۀ خویش را به مدد برخی از روایات وارده در مسائل جزئی حل می‌کردند و در واقع با تیزبینی و ژرفکاوی از متن آنها، در مورد مسائل مهم وکلی، دیدگاه اسلام را استنتاج می‌کردند. امروزه می‌شنویم که برخی از روشنفکران می‌گویند مگر می‌شود یک اصل اساسی اسلام مثل ولایت فقیه را که مثلا «مقبولۀ عمربن حنظله» دربارۀ یک نزاع جزئی صادر کرده است، ثابت کرد و حال آنکه شهید صدر معتقد بودندکه دیدگاه اسلام در مورد مسائل کلان را باید از متن همین گونه روایات به دست آورد. در همین کتاب «اقتصادنا» مشاهده می‌کنیم که ایشان به مدد همین روشی، نظریۀ اقتصاد اسلام را تبیین کرده اند. محل نواندیشی، همین عرصه‌‌های ناپیموده‌‌ای هستند که در بررسی متون و منابع دست اول دینی باقی مانده اند. نوگرایی مقبول، به دست آوردن دیدگاه دین در برابر پدیده‌‌های نوظهور فکری است. البته این روند از یک طرف نیازمند ورزیدگی در شناخت اسلام و از طرف دیگر آگاهی دقیق از مکاتب جدید است. همان چیزی که امام خمینی (ره) هم تحت عنوان توجه به زمان و مکان در اجتهاد عنوان کردند.

شهید صدر در بررسی تاریخ حیات ائمه (ع) نیز نکات ارجمند و ارزنده‌‌ای را استنباط کردند. از جمله اینکه مجموعه حیات ائمه را به شکل منسجم و واحد بررسی کردند نه فردی و جزئی. مناسب است قدری به ضرورت و فواید این نگاه بپردازید.

متأسفانه یک باور عمومی در میان شیعیان وجود دارد و آن این است که امامان در طول زندگی تنها مظلومانی بوده اند که از منصب حکومت کنار زده شده اند وهمواره با محرومیت و ستم دست به گریبان بوده اند. بی شک تداوم این عقیده، آسیب ‌هایی را به عمل اجتماعی پیروان اهل بیت (ع) وارد می‌کرد و آن‌ها را بر این باور می‌رساند که آن بزرگان به دلیل محدودیتها، به وظایف اجتماعی خود عنایتی نداشته اند. ایشان در خلال یک سلسله محاضرات نشان دادند که به رغم دشواری‌هایی که هر امام در مقطع حیات خویش با آن روبه رو بوده، به خوبی رسالت اجتماعی خویش را به انجام رسانده و عمل هر یک، مکمل تلاش ائمه قبلی و زمینه ساز جهاد ائمه بعدی بوده است. در واقع به رغم اختلاف راهبرد هر یک از ائمه، تمامی آنان در توجه به مسئولیت و پیگیری آن به شکلی یکسان عمل کرده اند.

آقای صدر به مسائل مورد اختلاف شیعه با دیگر مذاهب اسلامی به گونه‌‌ای می‌پرداختند که کمترین واکنش معتصبانه‌‌ای را در طرف مقابل و نیز خودی‌‌ها بر نمی‌انگیخت. سر این مسئله چه بود؟

شهیدصدر در این مباحث تنها بر مدار پژوهشی علمی مشی می‌کردند نه انتقامجویی و طعن به دیگر مذاهب، زبان ایشان چون زبان علم و فطرت بود، هر آنچه که می‌گفتند و می‌نوشتند برای همه از شیعه وسنی و یا حتی غیر مسلمان‌ها هم قابل فهم و قبولی بود. شما اگر به همین تحقیقی که ایشان در سن 24 سالگی در مورد مسئله فدک نوشته اند نگاه کنید، می‌بینید که ایشان در چه پایه‌‌ای از دقت و توانمندی فکری، زوایای نامشکوفی از این مسئله را نشان داده اند. حداکثر معنایی که از حدیث «لا نورث ما ترکنا صدقه» استفاده می‌شود این است که پیامبران مال و ثروتی ندارند که به ارث برده شود، نه اینکه لزوما از خود ارثی نمی‌گذارند، ضمن اینکه توضیح می‌دهند خود خلیفۀ اول هم به صحت این حدیث اعتماد نداشته و تحت فشار دیگران به آن استناد کرده است.

به اذعان همگان تحقیقی که شهیدصدر در مورد «حساب احتمالات» و نحوۀ رسیدن آن به علم انجام داده‌اند، شگرف ترین نوآوری فکری ایشان بود. درمورد مختصات این تحقیق چه گفتنی هایی دارید؟

بله، ایشان توانس تند پایه‌‌های استقراء را در منطق استوار کنند. استقراء همان دلیلی است که دانشمندان علوم تجربی در آزمایشگاه‌های خود برای روشن شدن مجهولات خود از آن بهره می‌گیرند. آقای صدر پس از تدوین پایه‌‌های استقرا توانستند از آن در عرصه‌‌های مختلف علمی بهره گیرند، از جمله در فقه و اصول و کلام. ایشان حتی در مقام استدلال بر وجود خداوند هم از همین شیوه که دانشمندان علوم تجربی در آزمایشگاه‌ها از آن استفاده می‌کنند و آثار طبیعی خود را با آن به ثبت می‌رسانند. بهره گیری کردند. بله، حقیقتاً این بالاترین کشف علمی آیت‌الله صدر بود.

شیوه‌ای که ایشان در مسئله بررسی احتمالات به آن رسیدند تا چه حد بدیع و ابتکاری است؟

حساب احتمالات مسئله‌ای فطری است و قبل از آقای صدر کم و بیش بررسی شده بود. بحث‌های آقای صدر هم حول این احتمالات به یقین رسید. این روند هم دو بعد دارد: یک بعد ریاضی که غربی‌‌ها کم بیش به آن پرداخته‌اند و دوم، بعد احتمالات که آقای صدر آن را معتبرتر می‌دانند. در مورد بعد اول، ایشان ابتکارات خوبی دارند و بررسی در مورد بعد دوم هم که کلا ابتکار ایشان است.

چرا کتاب «الاسس المنطقیه» هنوز جایگاه خود را در حوزه‌‌های علمیه و محافل علمی ما پیدا نکرده است؟

محافل علمی ما بیشتر تعریف این کتاب را شنیده‌اند تا اینکه با محتوای آن آشنا باشند. شاید یکی از دلایل این مسئله، کمبودکسانی است که بتوانند به درستی مطالب این کتاب را تدریس کنند. تدریس این کتاب احاطۀ علمی بالایی می‌خواهد، چون دقایق و ظرفیت‌های فراوانی دارد.

پیشینۀ اندیشه و عمل سیاسی شهید صدر به کدام مقطع باز می‌گردد؟

شواهد نشان می‌دهند که ایشان از بدو ورود به عرصه هم این است که تمامی آثارشان چه در فقه و اصول و چه در فلسفه و تفسیر تاریخ، در بستر کلان نگری‌های اجتماعی پدید آمده‌اند. فقه ایشان یک فقه کاملا اجتماعی و حکومتی است و اساسا به فقه، نگرش فردی نداشتند، به همین علت، به عرصه هایی وارد شدند که تا آن زمان سابقه نداشت و بعد‌ها پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، به آن مباحث احساس نیاز شد. در عرصه فعالیت‌های سیاسی هم در دو دهۀ 50 و 60 میلادی مواضع روشنی داشتید که با مواضع مرجع اعلای وقت: آیت‌الله العظمی حکیم (ره)، هماهنگ بود.

شهید صدر از چه مقطعی اندیشه‌‌های خود در باب حکومت اسلامی را علنی کردند؟

همان طور که شما هم به شکل ضمنی در سئوال خود گفتید، ایشان از دیرزمان در اندیشۀ حکومت اسلامی بودند، اما وجود برخی از موانع، مانع از آن بود که آن را علنا مطرح کنند. وقتی امام خمینی (قده) به طرح این بحث در نجف پرداختند، ایشان بسیار خوشحال شدند و به شاگردان خود توصیه کردند که در آن درس شرکت کنند و یا جزوه‌‌های این درس را بگیرند و مطالعه کنند.

آقای صدر در جمع میان تمامی مذاهب در حکومت اسلامی، نظریۀ جالبی داشتند. قدری در مورد این ابتکار توضیح دهید؟

بله، ایشان معتقد بودند که می‌توان حکومتی اسلامی ایجاد کرد که همۀ مذاهب را جمع کند. همچنین می‌توان همۀ مذاهب را در حقوق مدنی، مسائل عبادی و احوال شخصه به طور یکسان پذیرفت، زیرا عوامل اتحاد بین مذاهب، فروانند: قرآن واحد، کعبۀ واحد، شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر و… می‌توانند همه را به دور هم جمع کنند.

ظاهرا ایشان اصل اساسی «ولایت فقیه» را هم از عوامل وحدت مسلمانان می‌دانستند.

درست است، ایشان بر این باورندکه مسلمانان به رغم تمامی اختلافات مذهبی، همه بر این باورند که مجتهد جامع الشرایطی که آشنای به مسائل سیاسی و ادارۀ امور امت باشد، می‌تواند سرپرست مسلمانان باشد و یا حداقل بر هر فرد دیگری ترجیح دارد. لذا این مسئله هم می‌تواند مایۀ وحدت مسلمانان باشد.

شهید صدر گسترۀ نفوذ حکم حاکم را تا کجا می‌دانستند؟

ایشان معتقد بودند که حاکم می‌تواند بر اساس مصلحت عمومی، فرمان بدهد و اطاعت از آن، حتی بر کسانی که برای این مصلحت اندیشی جایگاهی قائل نیستند، واجب است. طبیعی است که موضوعات در اثر شرایط زمانی و مکانی دگرگون می‌شوند و به تبع آن، احکام و شناخت محل و مصداق این دگرگونی هم بر عهدۀ ولی فقیه است.

در این تئوری مجتهدین دیگر تا چه حد می‌توانند در برابر احکام مصلحتی حاکم مقاومت کنند؟

در این مورد آقای صدر سخن روشنی دارند که آن را در حاشیۀ «منهاج الصالحین» آیت‌الله حکیم بیان داشته‌اند. همان طور که گفتم ایشان اعتقاد داشتند کسانی هم که در صدور احکام حکومتی، به مصلحت گرائی اعتقاد ندارند؛ نمی‌توانند حکم حاکم را بشکنند. از طرفی حتی اگر عده‌ای هم به این اصل معقتد باشند، اما باورشان این باشد که در طی مقامات تشخیص مصلحت، کوتاهی شده است، باز هم نمی‌توانند بر اساس ذهنیت خود، رأی حاکم را بشکنند، چون در این صورت چندگانگی، جامعه را به هرج و مرج خواهد کشید.

نظریه «منطقه الفراق» علی الخصوص جنبۀ سیاسی آن، هم اینک محلی برای مناقشات واقعی یا تصنعی است. برخی به این دلیل که مباحات هم یکی از احکام الهی است، آن را بلا وجه می‌دانند و برخی دیگر با استفادۀ ابزاری از آن، نوعی لاقیدی و رهایی در عرصه سیاسی را تجویز می‌کنند.

همۀ این‌‌ها به نوعی، بد فهمیدن مسئله است. اولا مقصود ایشان این نبودکه عرصۀ منطق الفراق، خالی از حکم الهی است، بلکه مراد این است که در آن محدوده، شیوۀ خاصی از سوی شارع جعل و الزام نشد و به مکلفین واگذار شد. ثانیا در محدودۀ منطقه الفراق هم انسان باید شیوه هایی را برگزیند که با احکام و مسلمات دین در تضاد نباشند. بنابراین در این عرصه به رغم اینکه آزادی انتخاب وجود دارد،ا ما مسئولیت حفظ حدود شرعی هم هست.

ابدعات وافکار نوین آقای صدر تا چه حد زمینۀ وحدت حوزه و دانشگاه را فراهم کرد؟

علاوه بر این نکته‌ای که شما ذکر کردید، خود ایشان هم برنامه‌‌های متعددی در ایجاد وحدت میان حوزه و دانشگاه داشتند. ایشان شماری از فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها را برای تحصیل علوم دینی جذب حوزه کردند ؛ چنانچه برخی از شاگردان خود را برای تدریس در دانشگاه‌ها ترغیب کردند و خود من هم در راستای همین اندیشه آقای صدر به دانشگاه رفتم. علاوه بر این، جلساتی را به صورت هفتگی در منزل خود برگزار می‌کردند تا پاسخگوی سئوالات روشنفکران و تحصیلکرده‌‌ها باشند. مجموعه این اقدامات و عملکرد‌ها موجب شد که ایشان در میان روشنفکران جهان اسلام از مقبولیت بالایی برخوردار باشند ؛ شاهد آن هم ارتباطی است که بین ایشان با مراکز علمی اطراف و اکناف جهان اسلام برقرار بود و نیز دعوتهایی که از ایشان برای حضور در کنفرانس‌های فرهنگی و فکری می‌شد.

در مورد پیشینۀ رویکرد مثبت شهید صدر نسبت به انقلاب اسلامی در سال‌های آخر، دیدگاه‌های متفاوتی مطرح هستند. برخی از خاطره نویسان مدعی شده‌اند که ایشان در چند سال پایانی حیات نسبت به نهضت اسلامی نظر مساعد پیدا کرده بودند. ارزیابی شما در این مورد چیست؟

تا جایی که به یاد دارم ایشان از آغاز اولین جرقه‌‌های انقلاب در قم، نسبت به این حرکت، اشتیاق و تمایل شدیدی داشتند، زیرا هم از اوضاع سیاسی داخل ایران به خوبی مطلع بودند و هم در شیوۀ مبارزه با امام خمینی (قده) توافق داشتند. این مربوط به مقطعی است که هنوز امام دستگیر و تبعید نشده بودند. ایشان حتی در نامه هایی که در همان ایام به برخی از دوستان خود نوشته بودند، اقدامات امام را در مخالفت با امتیاز دهی‌های مکرر شاه به بیگانگان ستوده بودند. آقای صدر به حرکت امام امید فراوان بسته بودند، زیرا اعتقاد داشتند که ایشان درحال برآورده کردن آرزوی تمامی فق‌ها و مصلحان شیعه در طول تاریخ هستند. در مقطع اوجگیری و پیروزی انقلاب به شاگردان خود در ایران نوشتند که تمامی توان خود را برای توفیق تجربه جدیدی که در قالب این رویداد پدیدار شده است، به کار گیرند. در همان روز‌های آغازین پس از پیروزی انقلاب، نماینده‌ای راخدمت امام فرستادند تا به ایشان اعلام کند که حاضرند تمام توان و نیروی خود را در خدمت انقلاب و رهبری آن قرار دهند. در آن خفقان عراق، برای پیروزی انقلاب، مجلس جشن برقرار و طلاب حوزه را به تظاهرات در حمایت از نهضت اسلامی ترغیب کردند. برای شهادت شهید مطهری مجلس فاتحه‌ای برگزار کردند که تنها مجلسی بود که برای بزرگداشت آن شهید در نجف برقرار شد. در ماه‌های بعد پیش نویسی را برای قانون اساسی جمهوری اسلامی نوشتند و آن را در آستانه تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی برای امام فرستادند و بعد‌ها هم دیدیم که مجلس خبرگان به نتایجی در تدوین قانون اساسی رسید که مشابهت فراوانی با طرح شهید صدر داشت. پس از استقرا نظام هم از شاگردان ودوستان و ارادتمندان خویش خواستند تا در امام خمینی ذوب شوند، آن گونه که امام خمینی در اسلام ذوب شده‌اند. در همین راستا، حرکتی عمومی و گسترده در همسویی با انقلاب، به صورت راهپیمایی‌‌های بیعت در نجف شروع شد که سرانجام به انتفاضه رجب و بازداشت شهید صدر منتهی شد. نامه امام خمینی به شهید صدر نیز حکایت از آن دارد که امام خمینی به شهید صدر نیز حکایت از آن دارد که امام خمینی از شهید صدر خواسته بودند تا در نجف بمانند. نظام بعثی هم اخیرا اعتراف کرد که سبب به شهادت رساندن شهیدصدر و بر پا کردن جنگ با جمهوری اسلامی، همین حرکت عمومی و گسترده بوده است..در هر صورت، شهید صدر، به رغم تهدیدات دشمن که می‌خواست ایشان را در این موضع، متزلزل کند، قاطع و استوار بر موضعگیری خویش، باقی ماند، زیرا ما نمی‌دانیم در اولین مرحله‌ای که شهید صدر دستگیر شدند و ایشان را به بغداد بردند، یکی از خواسته‌‌های حکومت این بود که ایشان دست از تأیید انقلاب اسلامی بردارند و رابطه خویش را با امام خمینی قطع کنند. ایشان را تهدید کردند که اگر به این خواسته حکومت توجه نکنند، کشته خواهند شد، ولی شهید صدر نظر خویش را به هنگام دستگیری و تهدید، روشن و رسا بیان داشتند. ایشان گفتند که ارتباط من با امام خمینی، یک ارتباط سیاسی نیست و تنها پیوندی دینی است که از اعتقاد به مرجعیت دینی ایشان نشأت می‌گیرد. این پیوند، پیوند با مرجعیت است و هیچ قدرتی در عالم حق ندارد در این قضیه دخالت کند. ایشان این موضعگیری مشخص را داشتند و بر آن همچنان استوار ماندند تا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

بی تردید موفقیت تجربه انقلاب اسلامی در ایران تأثیر زیادی بر انگیزۀ شهید صدر در ایجاد زمینه قیامی مشابه در عراق گذاشت و تقریبا از همان مقطع نیزتلاش گستردۀ علمی و عملی ایشان در این راستا آغاز شد. از دیدگاه شما آقای صدر تا چه میزان تکرار شیوه‌‌های انقلابی ایرانی‌‌ها را در عراق میسر می‌دیدند؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شهید صدر بر ضرورت قیامی همانند انقلاب اسلامی ایران در عراق تأکید می‌کردند. ایشان اصرار داشتند که باید حرکت انقلابی عراق هماهنگ و مطابق با جریان عمومی حرکت انقلابی عراق باشد و از آنجا که با انقلاب اسلامی ایران همراه بودند، هماهنگی خود را با رهبری امام خمینی اعلام کردند و همان گونه که گفتم، مسئولیت این اعلام را که به شهادت ایشان ختم شد، پذیرفتند، زیرا یکی از اتهامات اصلی که بر پایه آن، نظام بعث کافر در بغداد ایشان را بازخواست کرد، این بود که چرا امام خمینی را تأیید می‌کنی و با انقلاب اسلامی همکاری داری و پاسخ شهید صدر هم همیشه پاسخ قاطع و صریحی بود. ایشان می‌گفتند موضعگیری من، یک موضعگیری سیاسی صرف نیست. موضع من، یک موضع سیاسی دینی است، زیرا امام خمینی تنها یک رئیس دولت نیستند. ایشان رهبری انقلاب اسلامی هستند و تأیید این انقلاب، تأیید ایشان به عنوان فردی است که در عالم اسلام نقش تعیین کننده دارد. اما در پاسخ به شما به طور مشخصی باید بگویم که ایشان با توجه به شرایط سیاسی واجتماعی حاکم بر عراق، هم بسیج عمومی مردم و هم مبارزه مسلحانه افراد و گروه‌ها را توأمان تجویز و این مسئله را هم صریحا بیان می‌کردند. همه دیدند که ایشان اعلام کردند که آمادۀ جنگ مسلحانه و درگیری نظامی هستند و همچنین آماده‌اند تا خون خود را در راه نابودی طاغوت و اقامۀ حکومت اسلامی و تحکیم پایه‌‌های اسلام در کشور محبوب عراق فدا کنند. ایشان انصافا در این عرصه تنها بودند ؛ یا به عبارت بهتر تنها گذاشته شدند. بسیاری از افراد بودند که وعده برخی مساعدت‌ها را به ایشان دادند، اما با مشاهدۀ فضای اختناق و سرکوبی که رژیم ایجاد کرده بود، مرعوب شدند. از برخی به طور طبیعی و از لحاظ جایگاهی که داشتند، توقع این می‌رفت که نسبت به این حرکت بی توجه نباشند یا حداقل در مرحله پایانی، مانع از آن شوند که صدام در مورد ایشان مرتکب چنین جنایتی شود، اما به هر حال تمام این امید‌ها به یأس مبدل شدند. در این میان آنچه در رفتار ایشان بسیار جالب بود، شجاعت در مبارزه بود، در حالی که تمام این عوامل می‌توانستند هر کسی را منفعل کنند.

با توجه به اینکه حضرتعالی تا مرحلۀ پایانی مبارزه و شهادت آقای صدر در عراق و در کنار ایشان بودید، چه خاطراتی از حفظ این شجاعت در مراحل پایانی حیات ایشان دارید؟

البته شجاعت ایشان از سال‌ها قبل و در عرصه‌‌های گوناگونی ظهور کرده بود و پدیدۀ جدیدی نبود. شجاعت ایشان، مبنا و زمینۀ اخلاقی داشت. به یاد دارم پس از این که بعثی‌‌ها در عراق برای ضربه زدن به مرجعیت دینی، فرزند آیت‌الله العظمی حکیم، یعنی حجت الاسلام سید مهدی حکیم را به جاسوسی و همکاری با کرد‌ها در شمال عراق متهم کردند، ایشان با شتاب از نجف به بغداد آمدند و اولین کسی بودند که به خانه آیت‌الله العظمی حکیم رسیدند. ایشان به ما گفتند که همه باید یک یادداشت اعتراض آمیز با نام و امضای مشخص برای حکومت بعث بفرستیم و خودشان نیز یکی از امضا کنندگان باشند. در این تلاش، بر آن بودند که با حکومت بعث عراق به شکل آشکار درگیر شوند و مسئولیت اخلاقی این موضوع را هم به عهده گیرند. ایشان چنین فکر می‌کردند که نباید مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم را در میدان تنها بگذارند و می‌دانستند که انجام چنین کاری ممکن است به مرگ ایشان بینجامد، با این حال بر این کار اصرار داشتند، زیرا می‌دانستند این عمل، اخلاقا واجب است و این نشان از شجاعت زیادی بود که شهید صدر از آن بهره مند بودند.

همچنین موضع گیری شجاعانه ایشان در دفاع از حوزه علمیه به هنگام اخراج علما و طلاب ایرانی از سوی نظام، تنها موضعگیری در این زمینه بود و نیز موضعگیری شجاعانه، ایشان در دفاع از شعائر حسینی که شهادت و زندانی شدن بعضی از طلاب و شاگردانشان را در بر داشت ؛ نشان از شجاعت بالای این شهید بزرگوار دارد.

یکی دیگر از خاطره هایی که در مورد شهید صدر وجود دارد، عزمی است که ایشان بر شهادت و بر مرگ در راه خدا داشتند، در حالی که بعضی‌‌ها راه دیگری را در برابر ایشان گذاشته بودند.آنان می‌خواستند نظر شهید صدر را با تلاشهایشان جلب کنند و به شهید صدر گفته بودند که اگر از موضع قاطع خویش دست بکشد، مرجعیت عامه وی در عراق را ترویج خواهند کرد و تمام امکانات رسانه ای، تبلیغی و فرهنگی را در اختیارش می‌گذارند. اما به رغم پیشنهادهائی که از سوی بعثی‌‌ها مطرح می‌شدند، شهید صدر با این که می‌دانستند نتیجه این پیگیری، مرگ است، جهاد سیاسی خود را دنبال کردند. از یکی از نامه هایشان می‌توان فهمید که می‌دانستند که روز‌های آخر عمر خود را طی می‌کنند و تصمیم گرفته بودند به استقبال شهادت بروند و تا نفس آخر پایداری کنند و به سمت وسوی بعث نرو د، هر چند که این عمل برای ایشان، گران تمام شود.

این موقف برای شهید صدر شاید از بزرگ ترین مواقفی باشدکه بر انسان می‌گذرد، زیرا انسان، گاه شهادت را می‌پذیرد، ولی راه دیگری جز راه شهادت ندارد. ولی زمانی که برای انسان دو راه وجود داشته باشد، یکی دنیا، آن هم با آن وسعت و یکی شهادت و آن گاه شهادت را اختیار کند، این اختیار بر اخلاص و معرفت و شهامت و شجاعت را اختیار کند، این اختیار بر اخلاص و معرفت و شهامت و شجاعت بسیار او دلالت دارد.

با توجه به جایگاه ویژه روحانیت در میان مردم، تحلیل شما از شهادت آیت‌الله صدر به دست رژیم صدام چیست؟

همان طور که قبلا به اجمال عرض کردم، سه عامل در شهادت ایشان نقش داشت. اول اینکه در ابتدا ایشان تنها عالمی بود که به مخالفت علنی با رژیم بعث پرداخت و عضویت در آن حزب را تحریم کرد و از مریدان و دوستان خود خواست که با رژیم بعث مخالفت کنند و بسیاری از آن‌ها هم این کار را کردند. دوم اینکه رژیم بعث از نظر سبعیت و ترور و اختناق درمیان تمام رژیم‌های منطقه کم نظیر بود و لذا برای دستیابی به مقاصد خود از هیچ جنایتی ابا نداشت. این رژیم که عامل مطلق استعمار و سراپا دست نشانده بود، سعی داشت خود را رژیمی آزاد و دموکرات نشان دهد، اما حتی سرنوشت ملت عراق هم برایش مهم نبود و از به خاک و خون کشیدن هزاران نفر از مردم بی گناه و خراب کردن شهر‌‌ها و خانه‌‌ها خودداری نکرد. ترور و وحشت حاکم بر عراق در رژیم بعث، در هیچیک از کشور‌های استعماری دیده نشده است. اگر این همه توحش و سبعیت در این رژیم وجود نداشت، این احتمال بود که آیت‌الله صدر همچنان در زندان بماند، نه اینکه به این شکل وحشتناک به قتل برسد.

و عامل سوم اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امپریالیسم جهانی متوجه خطر گسترش این حرکت در کشور‌های دیگر منطقه به خصوص عراق شد و لذا صدام به دستور اربابان خود‌، بر جنایات خود افزود و دست به اقدامی بی سابقه، یعنی به قتل رساندن یک مرجع زد، اما نه او و نه اربابانش این نکته را درک نکردند که این حرکت، منوط به فرد نیست و شهادت آیت‌الله صدر و دیگر شهیدان، روند سقوط صدام را تسریع خواهد کرد، هما نطور که شهادت امام حسین(ع) به سقوط یزید انجامید. وقوع انقلاب اسلامی در عراق، اجتناب ناپذیر است. البته این بدان معنی است که با توجه به شرایط خاص این کشور، انقلابی متناسب با وضعیت آن روی خواهد داد که از نظر تئوریک با انقلاب ایران، هماهنگ، اما از نظر شیوه‌‌ها متفاوت خواهد بود.

گفت‌وگو با علامه سید محمدحسین فضل‌الله

  • آنچه در پی می‌آید پاسخ‌هایی است که آیت‌الله علامه سید محمدحسین فضل‌الله به پرسش‌هایی درباره شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر اظهار داشته است. جناب فضل‌الله به‌دلیل حضور دیرین در حوزه نجف، شاهد بروز نبوغ و ابتکارات علمی شهید صدر از آغازین دوران نوجوان وی بوده است و از ادوار گوناگون حیات او، گفتنی‌‌های بسیار دارد. وی فقدان آن شهید گرانمایه را در عرصه‌‌های مختلف دین‌پژوهی به‌ویژه در زمینه پاسخگویی به نیاز‌های زمانه، بسیار محسوس می‌داند و بر این باور است که شیوه او از معدود روش‌‌های قابل‌اقتباس است. (منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨)

جنابعالی از چه مقطعی با شخصیت شهید آیت الله صدر آشنا شدید و به اعتقاد شما شخصیت ایشان از چه برجستگی هایی برخوردار بود؟

ما با شخصیت آقای صدر از صحبت‌‌های رایج در محافل حوزه که پیرامون یک طلبه اهل علم وجوان صاحب هوشی سرشار برای فراگیری درون و تحقیقات حوزوی وجود داشت، آشنا شدیم. ظاهرا ایشان در محافل اهل علم، بحث‌‌های جالبی را مطرح می‌ساخت و همانها موجب شده بود که قدرت نبوغ و درک او بر اهل حوزه آشکار شود و از این جهت، کم کم به شهرت دست یابد. ایشان به خاندانی منتسب بود که اکثر افراد آن به فضل و کمال اشتهار داشتند و در برهه‌ای که داریم در باره آن صحبت می‌کنیم، تعداد بی شماری از فضلا و علمای حوزه نجف از شاگردان مرجع بزرگوار، مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا آل یاسین، دائی ایشان بودند. به هر حال در همان سنین نوجوانی و جوانی ایشان، برای ما مسلم شده بود که به دلیل هوش وفراست سرشارش و حضور در چنین محیط و خاندانی، دارای توانمندی فکری و نبوغ فوق العاده‌ای است. البته در آن مقطع، ما هنوز تماس شخصی با ایشان نداشتیم.

فعالیت‌های فرهنگی ایشان از چه مقطعی آغاز شد و شما از آن مقطع چه خاطراتی دارید و اساسا شاخصه‌‌های نگرش فرهنگی ایشان کدامند؟

شهید صدر در دوران نوجوانی و بخشی از جوانی، بخش اعظم تلاش خود را متوجه پژوهشها و تحقیقات علمی می‌کرد و فعالیت فرهنگی اسلامی گسترده‌ای نداشت. ایشان به تدریج در علم اصول، تحقیقات عمیق و ارزنده‌ای را انجام داد و به دلیل همین نگاه اصولی، از بسیاری از همدوره‌‌های خود تمایز داشت. این مسئله موجب شدکه به شکلی زود هنگام، کتابی در علم اصول تالیف کند. به خاطر دارم که در مقطع تحصیل کفایه الاصول، با برخی از همدوره‌‌های خود، در مورد حاشیه مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی با دقتی اصولی که ناشی از احاطه بر فلسفه بحث می‌کرد. مسلما گرایش عقلی و فلسفی آقای صدر در نگاه اصولی منسجم و قوی ایشان تاثیر به سزائی داشت. ایشان تحصیلات فلسفی خود را نزد مرحوم شیخ صدرا بادکوبه‌ای آغاز کرد و پس از مدتی، افق‌های فلسفی مطلوبی در اندیشه‌‌های وی پدیدار شدند. شهید صدر در بحث‌های اصولی، از توشه‌‌های فلسفی خود،فراوان استفاده می‌کرد. مسلما در میان فرآورده‌‌های فکری و آثار شهید صدر، نگاه فلسفی وی جایگاه ویژه‌ای دارد.یکی از این ویژگیها، تلاش برای پیراستن فلسفه قدیم از حشو و زوائد و آماده سازی و تقویت آن برای پاسخگوئی به نیاز‌های زمان است.

همکاری و فعالیت علمی و فرهنگی شما و شهید صدر در چه عرصه هایی بود؟

در مقطعی که ایشان به عنوان یک نوجوان و جوان تحصیل می‌کرد؛ همکاری مستقیمی در عرصه‌‌های علمی و فرهنگی پیش نیامد، اما دیدارها و گفت و گو‌های علمی، به خصوص در زمینه علم اصول با ایشان و برخی از طلاب برقرار بود، به ویژه پس از آمدن امام موسی صدر به نجف که منش و رفتار خود آقا موسی، زمینه‌‌های مناسب برای مراوده با شهید صدر را فراهم می‌کرد. قطعا می‌دانید که شهید صدر و آقای سید موسی صدر غیر از رابطه خویشاوندی، با یکدیگر هم مباحثه هم بودند و طبیعتا طلاب جسجوگر و عمیق در نجف علاقمند بودند که در حلقه مباحثات و گفت و گو‌های این دو حضور داشته باشند. و من هم از این اتفاق بهره بردم. از سوی دیگر، من رابطه نزدیکی با برادر ایشان، مرحوم حجت الاسلام سید اسماعیل صدر داشتم و بیشتر محتوای این ارتباط، سلسه مباحثاتی درباره اصول فقه با ایشان بود. ما به دیدار یکدیگر می‌رفتیم و در این ملاقاتها، تعظیم و تقدیر ایشان از برادرشان را مشاهده می‌کردم. مرحوم سید اسماعیل، گذشته از علائق برادری، به آینده این نوجوان سختکوش و اندیشمند، امیدوار بود و در بسیاری از موارد، او را می‌ستود و نظریاتش را نقل می‌کرد.

درباره نقش شهید صدر در بسترسازی برای ایجاد سازمان‌های فرهنگی و حزبی و نقشی که ایشان در تکوین و تکامل این سازمانها داشت، چه خاطراتی دارید؟

شهید صدر در آغاز به جنبش اسلامی به عنوان یک سازمان سیاسی توجه نداشت، ولی دیدارهایی که ایشان با برخی از شخصیت‌های اسلامی که عهده دار ایجاد این جنبش‌ها در سطح جامعه بودند، داشت و نسبت به تشکیل یک حرکت سازمان یافته در آینده، امیدوار بودند، روزنه‌ای را به سوی ایجاد یک تشکل و سازمان، در ذهن باز کرد. از جمله این شخصیتها می‌توان به شهید سید مهدی حکیم، شهید سید عبدالصاحب دخیل، شهید استاد محمد هادی سبیتی و شهید مرحوم شیخ عارف بصری و دیگران اشاره کرد. در دیدار‌های ویژه‌ای که این افراد با آقای صدر داشتند، درمورد لزوم تشکیل یک سازمان اسلامی و وحدت بخش مبتنی بر خط ائمه(ع) تاکید می‌شد و این مسئله، سرآغازی برای تشکیل «حزب الدعوه الاسلامیه» شد. شهید صدر نقش بزرگی در تدوین پایه‌‌های فکری و اندیشگی و به طور ویژه، فقهی این تشکل داشت و غنای محتوائی این حرکت‌، مخصوصا از جنبه فکری و فرهنگی، بیش از هر کسی در گرو تلاشها و رهنمود‌های علمی ایشان است. بی تردید موفقیت‌های سال‌های آغازین حزب الدعوه نیز مرهون رهبری فکری شهید صدر است. همین رهبری فکری بود که باعث شد طیف گسترده‌ای از طلاب، دانشگاهیان، فضلا و اندیشمندانی که در انتظار برپائی یک جنبش اسلامی در سطح عراق بودند، برای رویارویی با افکار الحادی و التقاطی، به این تشکل جذب شوند و همکاری‌‌های بسیار سازنده‌ای با این جریان داشته باشند.

شهید صدر زمانی وارد عرصه مرجعیت شدند که مراجع دیگری نیز در نجف حضور داشتند. با توجه به سن کم ایشان در این مقطع، به نظر شما چه عواملی سبب گردیدند که ایشان عهده دار این منصب شود؟

برای شخصیتی در سطح شهید صدر طبیعی بود که در مظان مرجعیت باشد. سابقه درخشان در نوآوری درعرصه‌‌های فقهی و اصولی و فلسفی و توانمندی کم نظیر و درخشان در پاسخگوئی به نیاز‌های جامعه، به طور طبیعی و بدون اینکه کسی برای او تلاش و مرجعیتش راتثبیت کند، او را در چنین جایگاهی قرار داده بود. برخی از افراد، اطرافیان و سازمانی دارند که برای ایجاد مرجعیت آنها تلاش می‌کنند‌، اما برای شهید صدر، این نقش را، فکر پویا و خلاقیت و توانمندی وی در پاسخگوئی به نیاز‌های روز انجام داد. ایشان درس خارج را خیلی زود آغاز کرد. استاد بزرگ او، مرحوم آیت الله خوئی رحمةالله‌علیه، توجه ویژه‌ای به او داشت و او را از بقیه طلاب خود برتر می‌دانست و هنگام درس با دقت به نقطه نظر‌های او گوش می‌داد و در مواردی هم اشکالات او را برای طلاب تقریر می‌کرد و با روش علمی به آنها پاسخ می‌گفت. از این رو، بسیاری از طلاب حوزه، گرد او جمع می‌شدند. به نظر برخی از این فضلا او برتر از مراجع موجود بود و همین اندیشه موجب شد که برخی برای تقلید از ایشان، به شکلی زود هنگام به وی مراجعه کنند. علاوه بر اینها شهید صدر مشاهده می‌کرد که مراجع تقلید معاصر، به رغم خلوص و تلاشی که در حد بینش خود انجام می‌دهند ؛ پاسخگوی مشکلات زمان خود نیستند. از این گذشته، تاکیدات مرحوم آقای خوئی بر جایگاه علمی آقای صدر که در خلال درس و نیز خارج از محافل درسی ابراز شده بود، موجب شد که مرجعیت شهید صدر ابتدا در سطح و گستره محدودی آغاز شود. اعلام مرجعیت آقای صدر موجب گردید که مواضع پیچیده‌ای از سوی اطرافیان بعضی از مراجع، به ویژه دوستان وعلاقمندان استادش، مرحوم آیت الله خوئی مطرح شوند. تدبیری که شهید صدر در این باره اندیشید این بود که مرجعیت خود را به شکل آشکار اعلام نکرد، زیرا وضعیت سنتی موجود در حوزه نجف با و جود آیت الله خوئی که البته شهید صدر هم احترام زیادی برای ایشان قائل بود؛ امکان گسترش وسیع مرجعیت فرد دیگری را میسر نمی ساخت. راهبرد هوشمندانه شهید صدر در این مقطع به این شکل بود که در حین حفظ احترام آیت الله خوئی به عنوان استادش، تلویحا اعلام می‌کرد که درصدد ایجاد اخلال در روند مرجعیت ایشان نیست و در کنار همه اینها، بسیار هوشمندانه تلاش می‌کرد نیاز‌های زمانه را به شکل دقیقی پاسخ دهد و به ویژه نیاز‌های دانشگاهیان و طلابی را که به دنبال جواب‌های عمیق تری بودند. برآورده سازد. این راهبرد به رغم اینکه توانست بخشی از آثار تخریبی اعلام مرجعیت او را از بین ببرد، اما به طور مطلق کار ساز نبود و آثار مخرب برخی از حسادتها همچنان و تا هنگام شهادت ایشان ادامه داشت.

استقبال از مرجعیت شهیدصدر در چه حد بود ودر کشور‌های شیعه نشین چه آثاری داشت؟

مرجعیت شهید آیت الله صدر، به شکلی محدود در بعضی از کشورها مثل لبنان، عراق و توسط برخی از شاگردانش که وی را از نظر علمی برتر از بقیه مراجع می‌دانستند، مطرح شد. شاگردان و مروجین افکار ایشان در مقابل برخی از مخالفتها اظهار می‌کردند که بسیاری از شاگردان بوده اند که بر استاد خود برتری داشته اند. البته حزب الدعوه هم نقش بسیار زیادی در روی آوردن بسیاری از مردم به تقلید از شهید صدر و پایبندی به مرجعیت ایشان داشت ؛ زیرا این حزب به شکلی فراحوزوی و با اندیشه‌ای نسبتا باز، نیاز‌های جامعه را می‌دید و اعتقاد داشت که اجتهاد و شیوه بررسی‌‌های شهید صدر در فقه و اصول و فلسفه، می‌تواند منشأ تاثیرات بسیار مثبتی در کل جهان اسلام باشد. علاوه بر اینها، نفس تلاش‌های روشنگر و مفید آقای صدر، مدتها قبل از این تاریخ، موجب شده بود که به خودی خود، مرجعیت ایشان توسط بسیاری از افرادی که با شیوه‌‌های سنتی مرجعیت که در طول تاریخ وجود داشته، مخالف بودند، پذیرفته شود. کتاب‌‌های ارزشمند ایشان، از جمله «فلسفتنا»، «اقتصادنا»، «الاسس المنطقیه للا ستقرار» و همچنین دیگر کتاب‌‌های اصلی و فقهی و تقریراتی که بعدها از او چاپ شد، این زمینه را بیش از پیش تقویت کرد ؛ بنابراین شاید بتوان ادعا کرد که مرجعیت آقای صدر، واجد یک ویژگی کمیاب بود و آن این که به جای اتکا به تبلیغ مریدان و علاقمندان، بیشتر منوط به پذیرش توانمندی وی در تصدی فکری و نظری جهان اسلام از سوی اندیشمندان مسلمان وعرب بود.

دیدگاه شهید صدر درباره انقلاب اسلامی بر چه پایه هایی استوار بود و علت این موضعگیری را چه می‌دانید؟

موضع ایشان نسبت به انقلاب اسلامی، پشتیبانی مطلق و بی چون چرا بود. این موضوع به ویژه در تائید شخصیت امام خمینی‌(ره) کاملا روشن و آشکار بود. ایشان به رغم اینکه عالم و مرجعی مستقل بود و طبعا به شخصیت دیگری اتکا نداشت ؛ اما در سخن مشهور خود گفت،«در امام ذوب شوید، همان گونه که امام در اسلام ذوب شده است.» ایشان تحقق آرزوی بزرگ ودیرینه خود را در انقلاب اسلامی که بعد به حکومت اسلامی تبدیل شد، می‌دید، زیرا از دیرزمان و از سالها قبل، بر خلاف کسانی که احتمال تشکیل یک دولت اسلامی را در عصر حاضر، دور از واقعیت می‌پنداشتند، وی آن را اندیشه‌ای واقعی می‌انگاشت. در واقع یکی از فرق‌های اساسی آقای صدر با دیگر فقها این بود که آنها در محدوده یک سلسله مفاهیم و موضاعات نظری وذهنی محصور مانده بودند، بماند که آن مفاهیم هم ربط چندانی به اجتماع و امت اسلامی نداشتند و بیشتر بر جنبه‌‌های فردی تکیه می‌کردند. شهید صدر از همان ایامی که در صدد برآمد مبانی فکری و اقتصادی اسلامی را تبیین کند‌، معتقد بود که دین برای ساختن اجتماع آمده و طبیعتا هر آنچه که فقها در طول تاریخ تبیین کرده اند، باید به شکل کلان در جامعه اجرا شود، به همین دلیل نسبت به حرکت اسلامی در ایران، بسیار خوش بین و همه نوع مساعدتی کرد تا این حرکت در مسیری صحیح پیش برود. شاید تائید مطلق او از انقلاب اسلامی و نیز پیام امام خمینی‌(ره) خطاب به وی موجب گردید که رژیم خودکامه عراق، او را خطر بزرگی برای موجودیت و داوم خود تلقی کند. متاسفانه این مسئله، موجب بروز تحولاتی منفی علیه وی در عراق شد و فشارها را علیه او تشدید کردو سرانجام به بازداشت و شهادتش منجر شد. طبیعتا این اقدام ناشی از ترس رژیم خودکامه عراق از وقوع انقلاب اسلامی درعراق و رویداد‌های مشابه با ایران بود. مردم عراق پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به رغم اختناق و فشار شدید، جرئت اندیشیدن به این مسئله را یافتند که امکان تغییر شرایط در آنجا هم وجود دارد و شیوع این فکر و قوت گرفتنش، با توجه به حضور عالم نواندیش و تحول گرائی چون شهید صدر، بی تردید رژیم عراق را نگران می‌کرد.

آیا الگوی شهیدصدر برای حکومت اسلامی عراق با توجه به شرایط اقلیمی و سیاسی و فرهنگی و مذهبی عراق طراحی شده بود؟

با بررسی آثار شهید صدر، به ویژه مطالبی که ایشان با عنوان «الاسلام یقوده الحیاه» نوشته، در می‌یابیم که ایشان برای حکومت اسلامی، اعم از دولت اسلامی در ایران و حکوتی که قرار بود در آینده در عراق به وجود آید، برنامه ریزی کلی کرده بود ؛ چون اصول اساسی اسلامی قابل تغییر نیستند و برای همه شرایط، یکسانند. البته شهید صدر در نظریه پردازی خود در مورد دولت اسلامی، کاملا مستقل بودو طبیعتا اگر حیات وی ادامه پیدا می‌کرد ؛ ممکن بود به راهکارهایی متفاوت با آنچه که حکومت جمهوری اسلامی بر مبنای آن پایه ریزی شده است ؛ دست یابد. به هر حال در جهان معاصر، سیر تغییرات به قدری شتابان است که یک عالم دینی باید پیوسته در جریان آخرین تحولات باشد تا بتواند دیدگاه اسلام را درباره موضوعات مختلف استنباط کند. شهید صدر با علم به تفاوت‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران و عراق، در کلیات واصول کلان، بین آنها تفاوتی قائل نبود. طرح پیشنهادی وی برای ایران و عراق، حاصل اندیشه‌ای متقن و والا برای تشکیل حکومتی اسلامی است.

به نظر شما آثار شهید صدر غیر از تاثیری که بر نظام نوپای ایران گذاشتند؛ از نقطه نظر رویاروئی با اندیشه‌‌های الحادی و التقاطی در کشور‌های اسلامی و عربی چه تأثیراتی داشتند؟

کتاب‌های فلسفتنا و اقتصادنا به طور مشخص تاثیرات فراوانی در تقویت مبانی اسلامی در برابر مارکسیسم و نیز نظریه‌‌های فرهنگی و اقتصادی سرمایه داری موجود در آن زمان داشتند و از جمله نخستین کتبی بودند که تئوری‌های مذکور را به شکلی جدی به چالش کشیدند و با آنها به مقابله پرداختند. قبل از انتشار این کتابها تقریبا هیچ تجربه موفقی در این زمینه وجود نداشت. متاسفانه تحولات سیاسی و امنیتی آن دوره در جهان اسلام که بعدها هم تداوم پیدا کرد ؛ مانع از نوآوری‌های اندیشمندان اسلامی شد و جز معدودی از متفکرانی که در خط شهید صدر بودند، در آثار دیگران نشانه‌ای از نوآوری و خلاقیت نبود و پس از وی به جز چندتن از اندیشمندان شاخص اسلامی در ایران و عراق، کسی را نمی شناسیم که این قافله نوآوری و پاسخگوئی به نیاز‌های زمان را پیش برده باشد و این واقعا اسباب تاسف است.

از دیدگاه جنابعالی، مراکز علمی و دانشگاهی کشور‌های اسلامی تا چه حد می‌توانند از عقاید و اندیشه‌‌های شهیدصدر بهره برداری کنند؟

ما بر این باوریم که مراکز علمی و پژوهشی جهان اسلام بایددر حرکت فرهنگی خود از افکار خلاقانه ونوآوری‌های شهید صدر استفاده کنند. البته این اندیشه‌ها محصول چالشها وشرایطی هستند که در دوره تولیدشان در عراق و کشور‌های همجوار وجود داشته اند. بدیهی است که در حال حاضر شرایط جدیدی به وجود آمده و نوع مشکلات تغییر کرده است. آنچه که ماتوصیه می‌کنیم، نه تکرار همان حرفها که به کارگیری شیوه‌ای است که شهید صدر در مواجهه با این امواج فرهنگی اتخاذ می‌کرد. این سخن بدان معناست که اندیشه هر مفتکری را باید در چهارچوب شرایط زمانی و مکانی خود بررسی کرد و نباید در چهارچوب آن تفکر، محصور ماند. اندیشه هر متفکری واجد ظرفیتها و تجربیاتی است که می‌توان بخشهایی از آن را که متناسب با شرایط زمانی و مکانی هستند ؛ اقتباس کرد و ضرورتی در به کارگیری کلیت آن نیست. شهیدصدر افق‌های جدیدی را در جهان اندیشه و تفکر اسلامی به روی اندیشمندان پس از خود گشود. این متفکران بایداین راه را به گونه‌ای بپیماید که پاسخگوی تحولات در اندیشه معاصر و چالش‌های تئوریکی که پس از تأسیس حکومت اسلامی ایران پدید آمده اند، باشند ؛ زیرا ما برای ایفای وظایف دینی و اجتماعی خود در شرایط جدید، به نقد تجربه‌‌های گذشته وبهره برداری از آنها به تناسب وضعیت فعلی نیازمندیم.

به هر حال به اعتقاد من، فقدان شهید صدر، ضایعه بسیار سنگینی است ؛ زیرا این مرد بزرگ با اندیشه خلاق خود می‌توانست از بسیاری از معضلات گره گشائی کند و با نوآوریهایش راه‌های جدیدی را فراروی اندیشه اسلامی بگشاید. سلام علیک یوم ولد ویوم مات ویوم یبعثا حیاً.‌

نویسنده: عبدالکریم زنجانی

منبع: ماهنامۀ شاهد یاران، شماره ١٨

آنچه که در پی می‌آید یادی و یادمانی از شهیده بزرگوار، بنت‌الهدی است که عمدتا بر اساس خاطرات «اُم‌جعفر» همسر مکرمه شهید آیت الله صدر و نیز برخی از خاطرات فرزندان آن شهید سعید واگویه شده‌اند.«بنت‌الهدی» به حق، آوای غریو برادر مجاهد خویش است. او که زینب وار، به ندای دعوت برادر لبیک گفت و تا قتلگاه او همراهی‌اش کرد، در کنار او از خون خویش وضو ساخت و با رویی گلگون و لبی خندان تا آستان دوست پرکشید تا حدیث استواری شیعه راستین را در گوش سنگین انسان معاصر، فریاد کند و چون همیشه شاهدی باشد بر مظلومیت تاریخ‌ساز انسان‌‌های با ایمانی که پایمردی و صلابتشان را از مولایشان وام گرفته‌اند. جوانب گوناگون شخصیت کم نظیر این بانوی مسلمان، مجالی فراخ تر را می‌طلبد و بی تردید می‌تواند دستمایه پژوهش‌‌های ارزشمندی قرار گیرد.

علویه شهید بنت‌الهدی (رحمة الله علیها)، در دهه اول ماه محرم الحرام به دنیا آمد و از همان زمان تولد با صبر و جهاد آشنا بود؛ زیرا در ماه مصائب متولد شد و شش ماه پس از تولد، پدرش آیت الله سید حیدر صدر وفات یافت. نام او را آمنه گذاشتند، زیرا خانواده بیم از آن داشتند که او را نیز همچون شش خواهرش از دست بدهند. وی در خانواده ای سرشار از محبت و ایمان و رابطه ای محکم میان اعضای آن در میان دو برادر مهربان و مادری والا تربیت یافت و از علم معرفت آن‌ها بهره گرفت. وی همیشه می‌گفت، «عاشق علم و معرفت بودم و هر نوشته ای را که به دستم می‌افتاد، می‌خواندم.» وی همیشه دنبال یادگیری بود. سید شهید (صدر) بر تربیت ایشان بر اساس اصول اسلامی و جهادی نظارت می‌کرد تا زندگی او را وقف خدمت به اسلام و مسلمین و برافراشتن پرچم حق نماید. وی از الهامات و کرامات فراوانی برخوردار بود و اطلاعات زیادی از آنچه که در اطرافش می‌گذشت؛ داشت، به هر سؤالی که از وی می‌شد ؛ پاسخ می‌داد و پاسخ‌‌های وی قانع کننده و موجه بودند. بسیاری از زنان نزد وی می‌آمدند. تا در موارد امور دینی و دنیوی و همچنین در مورد واجبات حج و خمس سئوالات خود را بپرسند و پاسخ‌‌های مناسب را بگیرند.

ایشان بسیار ساده پوش و عفیف بود و پیوسته تکرار می‌کرد که زیبایی فقط به ظاهر نیست ؛ بلکه زیبایی حقیقی، زیبایی روح و عقل و ایمان است. یک بار یکی از زنان از او پرسید، «آیا شما رنگ سبز را دوست دارید؟ من همیشه می‌بینم که شما پیراهن‌‌های سبز رنگ می‌پوشید.» شهیده بنت‌الهدی با لبخند پاسخ داد، «این همان پیراهنی است که شما قبلا دیده بودید.»

رفتار او در دوران کودکی شباهتی به همسن و سالانش نداشت. مادر فاضله اش می‌گفت، «هرگز آمنه را به صورت یک دختر بچه ندیده ام. با همسن‌‌های خود مشغول بازی نمی‌شد؛ بلکه همیشه با بزرگ تر از خود همصحبت بود.» در سن دوازده سالگی مجله ای به نام «جامعه» را که یک مجله فرهنگی دینی بود؛ برای زنان مسلمان نوشت. وی به مادرش علاقه بسیار زیادی داشت و به وی عشق می‌ورزید و غذای مخصوص او را شخصا تهیه می‌کرد و قرص‌ها و دارو‌ها را به دستش می‌داد.

علویه بنت‌الهدی بافندگی و خیاطی را خوب می‌دانست و برای برادر زاده‌‌های خود براساس رنگ و مدلی که دوست داشتند؛ لباس می‌دوخت. دستپخت ایشان هم زبانزد همه بود و غذا‌‌های مشهور عراقی مانند کوفته و دلمه و خورشت بادمجان را می‌پخت ؛ زیرا درب خانه سید شهید (ره) در همه وقت برای میهمانان باز بود و علویه شهید بنت‌الهدی (ره) با همسر شهید صدر، علویه اُم‌جعفر در تهیه غذا برای میهمانان همکاری می‌کردند.

ایشان هر سه شب مراسم احیای شب‌‌های قدر را به همراه گروهی از خواهران مؤمن برگزار می‌کرد و دعای جوشن کبیر و قرآن و سایر ادعیه شب‌‌های قدر را می‌خواند و خواهران به همراه ایشان این دعا‌ها را می‌خواندند، این مراسم به علت ترس از رژیم دیکتاتوری صدام، به صورت مخفیانه برگزار می‌شد و پس از پایان مراسم، همه با هم سحری صرف می‌کردند و با اخلاص تمام برای روز بعد، نیت می‌کردند. وی به سفر حج می‌رفت تا فرهنگ بیداری را در میان خواهرانی که همراه وی به سفر می‌رفتند؛ تبلیغ کند. خداوند متعال، فریضه حج را مقرر فرمود تا مردم ضمن انجام این فریضه، در مکانی جمع شوند که محل نشر دین و فرهنگ مسلمانان و اتحاد مردم اعم از سفید و سیاه و غنی و فقیر باشد. علویه شهید با اعتقاد به این اصل، نقش جهادی و راهبردی خود را انجام می‌داد. طی این سفرها، گاهی خواهرانی همراه وی بودند که برخی از آن‌ها قبل از سفر ایمان و تقوای محکمی نداشتند و بعضی هم بی حجاب بودند؛ ولی پس از این سفر، با ایمان و تقوای کامل به دیار خود باز می‌گشتند.

وی در بازگشت از سفر حج هدایای گوناگونی را برای تحکیم روابط میان خواهران،همراه خود می‌آورد. این هدایا شامل پارچه و بعضی از اسباب بازی ‌ها ی سر گرم کننده و ارزان قیمت، ولی بسیار جالب و در آن موقع در عراق کمیاب بودند. یک بار یک دستگاه رادیوی کوچک برای مادرشان آورد؛ چون مادرش از رادیو برای شنیدن تلاوت قرآن و اخبار استفاده می‌کرد.

وی از کودکان سید شهید به هنگام سفر ایشان به ایران مواظبت می‌کرد و برای فرزندان بزرگ تر، بعضی از لوازم سفر مانند لباس و غذا را تهیه و آماده می‌کرد و همچنین قبل از خواب برای کودکان قصه می‌گفت.

وی برای سید شهید بهترین خواهر بود و در تمام زمینه‌‌های سیاسی و اجتماعی و دینی با وی مشارکت می‌کرد و مانند مادری مهربان نسبت به او با محبت و شریک غم و ناراحتی‌‌های او بود. در تصحیح کتاب‌‌های ایشان پیش از چاپ کمک و درباره نوشته‌‌‌های خود و هر کاری که می‌کرد؛ با ایشان مشورت می‌کرد و نظر او را می‌خواست. همچنین سید شهید(ره)، نظر علویه شهید را در بسیاری از امور می‌خواست و به نظریات صواب و صحیح او عمل می‌کرد.بسیاری از افراد به خواستگاری ایشان می‌آمدند، ولی او دست رد بر سینه همه آن‌ها می‌زد و می‌گفت نمی‌تواند مسیری را که قبلا با برادرش شروع کرده است ؛ رها کند. او معتقد بود، «ازدواج یک تعهد است و باید به این تعهد پایبند باشم و اگر به این مسیر ادامه دهم ؛ می‌ترسم که به آن پیمان خللی وارد شود.» همچنین می‌گفت، «من تنها دختر مادرم هستم و نمی‌توانم او را تنها بگذارم.»

وی در ادای فریضه نماز عادت خاصی داشت و وضو را طولانی می‌کرد. در نماز خود بسیار محتاط بود و واژه‌‌‌های نماز را با مخرج‌‌‌های صحیح می‌خواند؛ قنوتش طولانی بود و نماز نافله به جا می‌آورد و سعی می‌کرد نماز را با اطمینان و آرامش بخواند و ترجیح می‌داد که در جای آرام و به دور از سر و صدا نماز بخوابد.

وی در بسیاری از اوقات قرآن را ختم و این ختم را گاهی به پدرش و گاهی به برادرش و یا یکی از اهل بیت هدیه می‌کرد. وی استعداد فوق العاده ای در خواندن قرآن با سرعت و صدای بلند داشت.وی پیوسته راضی به رضای خداوند متعال بود و هیچگونه فرقی میان پسر و دختر قائل نبود و هنگامی که سید شهید(ره) صاحب فرزند دختر شد؛ وی بسیار خوشحال شد و او را گوئی که دختر خود اوست؛ دوست می‌داشت و می‌گفت حضرت امام صادق(ع) فرموده‌اند، دختر رحمت است و پسر نعمت. رحمت را نمی‌توان محاسبه کرد، ولی نعمت را می‌توان. و سعی می‌کرد که آن‌ها با تربیت دینی رشد کنند و از احساسات دینی برخوردار و در راه دین مسئولیت پذیر باشند.

به هنگام رسیدن به سن تکلیف برای تشویق آن‌ها جشن ساده ای می‌گرفت تا آغازی باشد برای سیر به سوی خدای متعال و انجام تکالیف الهی. در مراسم جشن تکلیف و بلوغ، نخست قرآن کریم توسط او یا یکی از دوستانش تلاوت می‌شد؛ سپس سؤال‌‌های دینی مطرح می‌شدند و حاضران به آن‌ها پاسخ می‌دادند و در پایان، هدایای خاصی به این مناسبت میان حاضران پخش می‌شد.

علویه شهیده بنت‌الهدی (ره) همه امور مربوط به خانواده را انجام می‌داد. یک بار خانواده می‌خواست منزل را تعویض و خانه دیگری را اجاره کند؛ ولی چون اجاره‌ها گران بودند، از این کار صرف نظر شد و علویه شهید، خود به انجام تعمیرات همت گماشت و اتاق پذیرایی و اتاق نشیمن را شخصا رنگ و نقاشی کرد. چند ماه بعد که زمان ازدواج سید شهید(ره) فرا رسید؛ همسرش علویه اُم‌جعفر طبقه دوم منزل را نقاشی کرد.

علویه بنت‌الهدی (ره) اتاق کوچکی در منزل سید شهید(ره) داشت ؛ چون او و مادرش به خاطر علاقه ای که به سید شهید داشتند؛ با وی زندگی می‌کردند. همچنین وی می‌خواست که در جوار حضرت امیرمؤمنان علی (ع) باشد. همیشه مواظب بود که اتاقش تمیز و مرتب باشد و به همین خاطر کتاب‌ها را در یک جا و لباس‌ها را در کمد لباس می‌گذاشت. همچنین یک ضبط صوت کوچک داشت آن را در یک طرف اتاق می‌گذاشت. وی در این اتاق درس می‌خواند و مطالعه می‌کرد و نماز می‌خواند و از برخی از دوستانش پذیرائی می‌کرد. هنگامی که ما بچه سال بودیم؛ به اتاقش در طبقه دوم خانه می‌رفتیم و احساس شادی و سعادت به ما دست می‌داد؛ چون اتاقی نورانی و اتاق عمه ما بود. ایشان نیز از دیدن ما اظهار خوشحالی می‌کرد و به ما شیرینی می‌داد.

هنگامی که فشار امنیتی و سیاسی بیشتر می‌شد؛ شکایت و ناراحتی نمی‌کرد ؛ بلکه تا آنجا که می‌توانست صبر می‌کرد و در اتاق خویش رو به قبله می‌نشست و دعا و ناله می‌کرد. گاهی آن قدر گریه می‌کرد که همه دستمالهایش خیس اشک می‌شدند. شکایت و ناراحتی خود را در مقابل هیچ کس آشکار نمی‌کرد؛ مگر در برابر پروردگار خویش. فشار امنیتی و سیاسی و اجتماعی علیه ایشان بسیار زیاد بود و برخی از افراد، از رفتار‌‌های او انتقاد می‌کردند و قدر و منزلت وی را زند خداوند متعال درک نمی‌کردند. در یکی از روزها علویه شهید (ره) به همراه علویه اُم‌جعفر به مجلس عزاداری حضرت امام حسین (ع) رفتند. هنگام ورود به مجلس همه خواهران حاضر به جز معدودی به احترام آن‌ها از جا بلند شدند. آن‌ها هیچ‌گونه توجهی به این کار نکردند و تا آخر وقت در مجلس ماندند. هنگام بازگشت به خانه، در مورد این جریان از علویه شهید بنت‌الهدی سئوال شد و ایشان گفت، «پیش بینی می‌کردم که این حادثه اتفاق بیفتد، ولی امور دنیوی اهمیت ندارند و دوست ندارم با کسی قطع رابطه کنم.»

علویه اُم‌جعفر، همسر سید شهید صدر(ره) نقل می‌کند که یک بار نماز جماعتی به امامت علویه شهیده بنت‌الهدی (ره) اقامه شد و در پایان نماز یکی از خواهران از اُم‌جعفر پرسید، «چگونه در نماز به خواهر شوهر خودت اقتدا می‌کنی؟» و ایشان پاسخ داد، «غیر از عدالت چیزی از ایشان ندیده ام.» وی سرگرمی‌‌های گونانی داشت که تا حد خلاقیت ونوآوری می‌رسید؛ از جمله نظم شعر که در این زمینه سید شهید (ره) به وی می‌گفت، «شما موهبت و استعداد خاصی دارید که من ندارم و آن نظم شعر است.» وی از کودکی به نظم شعر می‌پرداخت و آن‌ها را حفظ می‌کرد و به آسانی می‌توانست احساسات خود را در قالب ابیات شعری موزون و با احساس بیان کند. وی شعر‌های زیادی داشت ؛ از جمله ابیاتی در عشق به خداوند متعال و محبت اهل بیت (ع) همچنین قصیده ای در مورد حج سروده است که در کتاب وی به نام «اعمال حج» درج شده است. قصیده دیگری نیز در مورد نماز دارد که در مقدمه کتاب «آموزش نماز» بر اساس فتوا‌های سید شهید (قدس سره) چاپ شده است. همچنین قصاید دیگری سروده است ؛ از جمله قصیده ای در رثای برادرش آیت اساعیل صدر(ره) که در مجلس ختم وی توسط مداح خوانده شد و همه حاضران تحت تأثیر آن قرار گرفتند و گریه کردند.

وی همچنان مقاوم بود و مصیبت‌ها و سختی‌ها بر وی اثر نداشتند. در برابر بازداشت‌های پی در پی سیده شهید (ره) ایستادگی و از وی حمایت می‌کرد و طاغوتیان را به چالش می‌کشید و مظلومیت برادرش و همه یاران وی را فریاد می‌کرد. روزی که دار و دسته شرور و ظالم صدام برای بازداشت وی آمدند؛ همچنان مقاوم و صبور بود و به خدا توکل داشت و راضی به رضای او بود. وی می‌خواست راه جهاد را در کنار سید شهید، همچون سیده زینب (ع) کامل کند و هنگامی که می‌خواست برود؛ مادر فاضله اش خواست همراه تنها دختر عزیز خویش برود، ولی ظالمان و ستمگران نپذیرفتند و یکی از ملعونان به او گفت، «اگر آمدی تو را از شیشه ماشین به بیرون پرت می‌کنیم.» وی انواع بلاها و مصیبت‌ها را با صبر و گشاده رویی می‌پذیرفت و می‌گفت، «همه این‌ها در برابر چشمان خدا و در راه خداست.»

روابط وی با تمام کسانی که با او تماس می‌گرفتند، مستحکم بود و همه او را دوست داشتند و هر یک از خواهران احساس می‌کرد که نزدیک ترین فرد به علویه شهید بنت‌الهدی است. او به حق، مادری مهربان و خواهر فداکار برای همه بود و سعی می‌کرد روحیه مسئولیت پذیری و جهاد را در همگان تحکیم کند؛ زیرا که همه مسئول رعیت خویش هستند «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته».

هچنین روابط میان خواهران را تقویت وامور آن‌ها را اصلاح و مواضع آن‌ها را توجیه می‌کرد و سعی داشت به آن دسته از آن‌ها که نیازمند بودند کمک کند. این کمک‌ها هم از مادی و هم معنوی بودند و به همین منظور، درآمد نوشته‌‌های خود را به آن‌ها می‌داد.

وی از اینکه می‌دید برخی از مؤمنین نیازمندند و کسی به آن‌ها کمک نمی‌کند و در کنار آن‌ها نمی‌ایستد؛ بسیار ناراحت و متأثر می‌شد و در این راستا تمام هدایایی را که برای ایشان ارسال می‌شدند؛ به این نیازمندان می‌داد و می‌گفت، «چگونه یک مؤمن می‌تواند شب آسوده بخوابد در حالی که همسایه اش گرسنه است و آیا این دنیا دار گذر و آخرت دار بقا نیست؟» و «کار خوب بکنید چون خداوند و مؤمنان ناظر کار شما خواهند بود.»

بسیاری از خواهران در پی ارشادات و راهنمائی‌های ایشان با حجاب شدند و بسیار از آن‌ها در رفاه کامل به سر می‌بردند؛ اما از این رفا گذاشتند و به جرگه دعوتگران به دین گرویدند و به کمک و ارشاد دیگران شتافتند.

علویه شهید بنت‌الهدی و علویه اُم‌جعفر در ماه محرم، مجلس عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) را به مدت سه روز برگزار می‌کردند. فضای این مجلس بسیار غمناک و تأثر آور بود و جمع کثیری از زنان از هر طبقه و قشری در آن شرکت می‌کردند ؛ زیرا وی میان مردم هیچ فرقی نمی‌گذاشت و می‌گفت، «مردم عیال خدا هستند.» همه حاضران گریه می‌کردند و به خاطر اباعبدالله الحسین (ع) سینه می‌زدند.

وی بسیار فداکار و ایثارگر بود و با تمام سعی و کوشش برای برافراشتن پرچم حق و اسلام فعالیت می‌کرد و برای هدایت زنان کوشش فراوانی انجام می‌داد. او کتاب‌های زیادی به سبک جدید تألیف کرد و اولین زن مسلمان شیعه بود که وارد این میدان شد. داستان‌‌های وی از حقایق جامعه اقتباس می‌شد و به صورت انشا‌های بلیغ و زیبا در می‌آمدند و شواهدی از قرآن و سنت به صورت روان و شیوا بر آن‌ها اضافه می‌شدند تاجمع کثیری از آن‌ها استفاده کنند.

ترجمه و استقبال و تحسین شدند. از خواهری شنیدم که مجموعه کامل داستان‌های شهیده بنت‌الهدی را بار‌ها خوانده است و هر بار هم که می‌خواند؛ چیز جدیدی را در آن کشف می‌کند و گویی که آن‌ها را برای اولین بار خوانده است. کتاب‌های او در دوران طاغوت معدوم، صدام، جزو کتب ممنوعه بودند؛ ولی مردم با اشتیاق آن‌ها را می‌خواندند و هنگامی که نیرو‌های امنیتی صدام به خانه آن‌ها حمله کردند ؛ آن کتاب‌ها را در باغچه یا زیر خاک یا جای دیگر مخفی می‌کردند. ایشان با تمام زنان از هر مذهبی که بودند، ملاقات می‌کرد و میان آن‌ها هیچ تفاوتی قائل نبود و سعی می‌کرد به تمام سئوالات آنان اعم از مسائل دینی و اجتماعی پاسخ دهد و مشکلات آن‌ها را حل و فصل کند.

یک روز گروهی به دیدن ایشان آمدند که پسر آن‌ها همسری پیرو یک مذهب دیگر داشت و بستگان داماد از عروسشان شکایت کردند که به احساسات و شعائر آن‌ها احترام نمی‌گذارد. همچنین این عروس از آن‌ها شکایت داشت که به احساسات و شعائر وی احترام نمی‌گذارند. پاسخ علویه شهید بنت‌الهدی چنین بود، «این طرز فکر، صحیح نیست. باید احترام متقابل و مودت بین شما برقرار باشد؛ چون این رویه ای که در پیش گرفته اید؛ باعث تضعیف خانواده و تضعیف جامعه و بالاخره تضعیف اسلامی می‌شود. رسول الله (ص)، پیامبر همه خلق بود ورسول هدایت و بشارت و محبت و بخشندگی برای همه عالم بود؛ چه رسد به یک ملت یا یک خانواده. رسول خدا(ص) فرموده است.«من برای به کمال رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده ام.» ؛ «برای کار‌های نیک و احسان همکاری کنید، نه برای گناه و تجاوز»؛ «شما بهترین امتی بودید که برای مردم عرضه شده اید تا امر به معروف و نهی از منکر بکنید.» و بدین ترتیب تلاش کرد که وفاق را میان دو خانواده برقرار سازد و آن‌ها نیز قانع شدند و از وی تشکر کردند.

وی مصلح بزرگی بود که سعی داشت برای امت جدش رسول الله (ص) به اندازه توانش در همه زمینه‌ها مثمرثمر باشد. از جمله در مورد نامگذاری افراد، مبتکر نام هایی با مدلول تربیتی و دینی شد که معانی و صفات زیبایی را به همراه داشت. وی می‌گفت که صاحب نام از خود نام بهره مند می‌شود و اگر اسم نیکویی داشته باشد ؛ برای او بهتر خواهد بود. در مثل می‌گویند؛ «فلانی اسم با مسمایی دارد» در این راستا ایشان نام‌‌های زیبایی برای دختران سید شهید(ره) و همچنین دختران آشنایان و سایر دوستان نام‌های زیبائی را انتخاب کرد. از سوی دیگر برای قهرمانان داستانهایش نیز نام‌های اصیل و خوبی را انتخاب می‌کرد و بسیاری از مردم همین نام‌ها را به عنوان تبرک بر دختران خود می‌گذاشتند. شگفت نیست که ایشان الگویی صالح برای همه زنان مؤمن بوده باشد؛ زیرا وی دختر فاطمة زهرا(س) و زینب کبری (س) بودو قدرت و صبر خود را از آن دو بزرگوار آموخته و با آن اسطوره‌‌های صبر و اخلاق، مانوس بود. خداوند متعال اجر محسنین مخلص را به خاطر خدمت ایشان به اسلام و مسلمانان نثار او کند و ما را موفق سازد که قدر او را بدانیم و فضائل او را گسترش دهیم و در آخرت از شفاعت و همراهی وی بهره ببریم.

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ‏

با کمال تأسف حسب گزارش جناب آقاى وزیر خارجه که از منابع متعدده و مقامات کشورهاى اسلامى به دست آورده است و حسب گزارشاتى که از منابع دیگر به دست آمد. مرحوم آیت اللَّه شهید سید محمد باقر صدر و همشیره مکرمه مظلومه او- که از معلمین دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود- به دست رژیم منحط بعث عراق با وضع دلخراشى به درجه رفیعه شهادت رسیده‏‌اند. شهادت ارثى است که امثال این شخصیت‌هاى عزیز از موالیان خود برده‏اند؛ و جنایت و ستمکارى نیز ارثى است که امثال این جنایتکاران تاریخ از اسلاف ستم پیشه خود مى‌‏برند. شهادت این بزرگواران که عمرى را به مجاهدت در راه اهداف اسلام گذرانده‏‌اند به دست اشخاص جنایتکارى که عمرى به خونخوارى و ستم‌‏پیشگى گذرانده‏‌اند عجیب نیست؛ عجب آن است که مجاهدان راه حق در بستر بمیرند و ستمگران جنایت پیشه، دست خبیث خود را به خون آنان آغشته نکنند. عجب نیست که مرحوم صدر و همشیره مظلومه‏‌اش به شهادت نایل شدند؛ عجب آن است که ملت‌هاى اسلامى و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاه‌ها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصایب بزرگ که به اسلام و اهل‌بیت رسول الله، صلى‌الله‌علیه‌وآله، وارد مى‌‏شود بى‏‌تفاوت بگذرند و به حزب‏ ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکى پس از دیگرى مظلومانه شهید کنند. و عجب‌تر آنکه ارتش عراق و سایر قواى انتظامى آلت دست این جنایتکاران واقع شوند و در هَدم اسلام و قرآن کریم به آنان کمک کنند.

من از رده بالاى قواى انتظامى عراق مأیوس هستم؛ لکن از افسران و درجه‌داران و سربازان مأیوس نیستم و از آنان چشم‌داشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکارى را برچینند همان‌سان که در ایران واقع شد؛ و یا از پادگان‌ها و سربازخانه‌‏ها فرار کنند و ننگ ستمکارى حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مأیوس نیستم؛ و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکه ننگ را از کشور عراق بزدایند. من امیدوارم که خداوند متعال بساط ستمگرى این جنایتکاران را درهم پیچد.

این جانب براى بزرگداشت این شخصیت علمى و مجاهد، که از مفاخر حوزه‌‏هاى علمیه و از مراجع دینى و متفکران اسلامى بود، از روز چهارشنبه سوم اردیبهشت به‌مدت سه روز عزاى عمومى اعلام مى‏‌کنم، و روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت را تعطیل عمومى اعلام مى‌‏نمایم، و از خداوند متعال خواستار جبران این ضایعه بزرگ و عظمت اسلام و مسلمین مى‏باشم. و السلام على عباد اللَّه الصالحین.

دوم اردیبهشت ١٣۵٩

روح‌الله الموسوی الخمینى‏

نویسنده: عبدالله عاملی / مترجم: عبدالکریم زنجانی

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

آغاز آشنائی سید کامل عمیدی با شهید صدر

سید کامل عمیدی هر گاه به محل کار خود در نجف اشرف می‌آمد، نماز خود را در صحن حیدری به جا می‌آورد. در یکی از روزها، پسر عموی سید کامل وی را برای شرکت در یک عزاداری که در (بیرونی) منزل سید صدر برگزار می‌شد دعوت کرد. هر دو برای عزاداری به آنجا رفته بودند و وی در آنجا سیدصدر را دید و به ایشان سلام کرد و از همان روز به خاطر اخلاق پسندیده و تواضعی که سید صدر داشتند، به ایشان دلبستگی پیدا کرد و در تمام مجالس عزاداری که شیخ شاکر قرشی در آنها سخنرانی می‌کرد؛ حاضر می‌شد. بدین ترتیب روابط میان آن دو از سال ١٩٧٠ تا ١٩٧۴ ادامه داشت؛ تا اینکه سید کامل به شهر حله منتقل شد.

بازگشت به نجف اشرف

هنگامی که سید صدر در سال ١٩٨٠ اعدام شد؛ سید کامل عمیدی این خبر را از اخبار ساعت ٩ شب رادیو لندن شنید. در آن موقع وی در شهر حله بود. بعد از شروع جنگ میان عراق و ایران و احضار وی به خدمت وظیفه سربازی، به نجف اشرف رفت و در مقبره‌های وادی السلام، مخفی و به اتفاق برادر بزرگش و پسر عمویش (سید محمدرضا) و پسر خواهرش، سید زهیر عمیدی، نزد یکی از گورکنان به نام خلیل قزوینی مشغول به کار شد. سید کامل، داوطلبانه به جستجوی قبر سید صدر پرداخت تا اینکه در همان سال توانست توسط گورکن دیگری به نام عباس بلاش خضیر برکاوی، آن را پیدا کند. چندی بعد سید کامل عمیدی از نجف اشرف مجددا به شهر حله نقل مکان کرد.

عباس بلاش در سال ١٩٨۶ و در دوران جنگ ایران و عراق، برای گذراندن سربازی احضار شد. او چون می‌ترسید که در این جنگ کشته شود و محل قبر سید صدر گمنام بماند؛ نزد دو نفر که به آنها اعتماد داشت و عبارت بودند از هلال حسین المختار و پیرمردی به نام رویضی رفت و موضوع را به آنها اطلاع داد و وادارشان کرد که در حرم حضرت امام علی (ع) قسم یاد کنند که این راز را فاش نکند تا محل قبر را به آنها نشان دهد و پس از قسم خوردن آنها ، در نیمه‌های شب، محل قبر را به آنها نشان داد.

با خاک یکسان کردن قبرها پس از انتفاضه شعبانیه

پس از انتفاضه شعبانیه در ١۵ شعبان ١۴١١ هجری قمری مصادف با ١٩٩١/٣/١٣ میلادی، یکی از دستیاران صدام حسین به نامبرده پیشنهاد کرد «چنانچه بخواهید از شیعیان انتقام بگیرید، قبرهای آنان را نابود کنید؛ همان طور که آنها شما را ناراحت کرده اند.» پر واضح است که هر خانواده شیعه‌ای در استانهای عراق، در قبرستان وادی السلام، سهمی دارد. در پی این پیشنهاد، رژیم عراق عملا اقدام به احداث جاده‌های زیادی در این قبرستان کرد. این خیابانها باعث تغییر نشانه‌های مجموعه زیادی از قبرها، از جمله قبر شهید صدر شدند.

طی انتفاضه شعبانیه علیه رژیم صدام، مأموران امنیتی، عباس بلاش را در منطقه (خان المخضر) دستگیر و در مورد اینکه آیا درباره قبر صدر با کسی صحبتی کرده است یا نه، از او بازجوئی کردند. او مطلقا موضوع را انکار کرد و بعد از تحمل انواع شکنجه‌ها از زندان آزاد شد.

بازگشت دوباره سید کامل عمیدی به نجف اشرف

در سال ١٩٩٣ میلادی آقای سید حسین بحرالعلوم، سرهنگ حمزه عباس نسیباوی را نزد سید کامل عمیدی فرستاد تا از او بخواهد به نجف اشرف بازگردد و به عنوان راننده پیش او کار کند یک ماشین تویوتا کرونا مدل ١٩٨٢ برای او خرید. سید کامل عمیدی نزد تنی چند از علما به کار مشغول شد، از جمله سید علی بهشتی، سید حسین بحرالعلوم، سید عبد الاعلی سبزواری، سید محمدرضا خرسان، شیخ محمد رضا خرسان، شیخ محمد اسحاق فیاض و به عنوان همراه و نیز راننده سید حسین بحر العلوم و پس از درگذشت وی نزد سید بهشتی به عنوان همراه مشغول کار شد. سید بهشتی و سید بحرالعلوم و شیخ فیاض همواره برای او از فضائل شهید صدر سخن می‌گفتند. پس از شهادت سید محمد صدر، مراقبت‌های امنیتی علیه علما شدت گرفت و سید کامل عمیدی، برای رهایی از فشار و مزاحمت مأمورین امنیتی، ماهیانه جمعا ۴٨٠ هزار دینار به آنها پرداخت می‌کرد و این مبالغ را از سید علی بهشتی و شیخ محمد اسحاق فیاض و سید علی سیستانی می‌گرفت. از آقای سید علی سیستانی ١٢٠ هزار دینار و از آقای علی سبزواری ٢۵ هزار دینار می‌گرفت.

پیدا کردن مجدد قبر پس از صاف کردن آن

هنگامی که سید کامل محمد علی رحیم عمیدی موضوع با خاک یکسان کردن گور سید صدر را فهمید ؛ به این فکر افتاد که راهی برای حفظ جسد ایشان پیدا کند؛ از این رو به قبر کن اولی، یعنی عباس بلاش خضیر برکاوی نزدیک شد تا محل گور را به وی نشان دهد و جسد را به جای دیگری منتقل کنند. از سوی دیگر عباس بلاش توانسته بود مجددا از طریق گورکن دیگری به نام رسول کواخه، محل قبر سید صدر را شناسایی کند. رسول کواخه به اتفاق رویضی روی این قبر نشانه‌ای گذاشته بودند.

در ماه مارس ١٩٩۴ میلادی(رمضان شوال ١۴١۴ هجری قمری )شخصی به نام حمید علوان خویر که از دوستان عباس بلاش بود، برای او پیغام فرستاد و محل قبر سید صدر را از او سؤال کرد. وی نخست از دادن پاسخ امتناع کرد و گفت، «از این قبر چه می‌خواهید؟» این شخص پاسخ داد، «یکی از دوستان می‌خواهد آن را زیارت کند.»

چند روز بعد سید کامل عمیدی نزد عباس بلاش رفت و موضوع را با او در میان گذاشت. عباس پس از تأمل گفت، «سید کامل! این کار شما گردن زدن در پی خواهد داشت.» ولی انجام این مهم را پذیرفت و گفت، «شهید صدر در لحد به سوی ولایت و شخصی دیگر به سوی بیابان آرمیده اند. و سنگ لحد شهید صدر بسته نشده است بلکه بازمانده و خاک از هر سوی وارد آن می‌شود و بر روی ابروی سمت راست وی یک شکاف دیده می‌شود و محاسن وی نیز سوخته است. اما آن پیکر دیگر بر روی لحدش قطعه چوبی قرار داد و در یک قطعه نایلون پیچیده شده است.» سپس عباس بلاش پرسید، «آقا فتوایی از علما گرفته شده است؟» پاسخ سید کامل منفی بود.

اجازه گرفتن انتقال پیکر از مراجع و همسر سید صدر

سید کامل عمیدی نزد سیده ام‌جعفر همسر سید صدر رفت و با موضوع انتقال پیکر سید صدر را با ایشان مطرح کرد و ایشان با خارج کردن پیکر موافقت کردند و یک هفته بعد اطلاع یافتند که عمل انتقال پیکر پایان یافته است. همچنین سید مصطفی، فرزند سید محمد صدر نیز از این کار اطلاع پیدا کرد. همچنین سید کامل نزد شیخ یاسر رکابی از اهالی بصره که از شاگردان سید حسین بحرالعلوم بود، رفت و از وی خواست که از سید بحرالعلوم اجازه بگیرد و سؤال را بدین صورت مطرح کند، «قبر یکی از روحانیون توسط عوامل بعثی منهدم شده و در خیابان قرار گرفته است. آیا به من اجازه می‌دهید که پیکر ایشان را از این مکان خارج کنم و در جای دیگری که شایسته ایشان است، دفن کنم؟» سید کامل، روز بعد موضوع را پیگیری کرد و سید یاسر تاکید کرد که سید بحرالعلوم اجازه دادند و پاسخ ایشان بدین گونه بوده است، «بقای جسد در این محل، هتک حرمت ایشان است. برو آن را خارج کن، حتی اگر جسد سید محمد باقر صدر باشد» اما سید کامل می‌خواست بیشتر مطمئن شود؛ بنابراین خواست که در حضور خویش این سؤال را تکرار کند.»

در روز بعد هنگامی که سید عمیدی در محضر سید بحرالعلوم نشسته بود؛ شیخ یاسر گفت، «من دیروز از شما پرسیدم آیا جایز است جسد یکی از علماء که قبر ایشان منهدم شده و اکنون در خیابان قرار گرفته است، خارج کنیم؟»

سید بحرالعلوم پاسخ داد، «بله و به شما گفته ام که ماندن جسد در آن محل هتک حرمت ایشان است.» بنابراین سید عمیدی بیشتر اطمینان حاصل کرد. سپس سید عمیدی بیشتر اطمنیان حاصل کرد. سپس سید عمیدی موضوع را به اطلاع سید عبد الرحیم الشوکی و سید محمد صالح حکیم،برادر سید محمد سعید حکیم، مرجع کنونی واز سید محمد صالح خواست که از برادرش اجازه بگیرد؛ ولی نام صاحب جسد را به او فاش نکرد. چند روز بعد و پس از تمام شدن نماز ظهر و عصر سید محمد صالح حکیم گفت که موضوع را از برادرش سؤال کرده و ایشان اجازه انتقال را داده اند. وی از سید کامل خواست که نام صاحب پیکر را بگوید؛ اما سید کامل نپذیرفت و نامبرده بعد از سقوط رژیم صدام ، نام صاحب پیکر را فهمید.

شیخ عبدالعالی بصری هنگامی کارکردن در (بیرونی) سید محمد صدر موضوع خارج کردن جسد را با ایشان مطرح کرده بود؛ ولی او پاسخ داده بود، «او را به خدا واگذارید ؛ زیرا خداوند اولیای خویش را پنهان نمی گذارد».

خریداری یک قطعه زمین برای قبر جدید

پس از اتمام جنبه شرعی انتقال پیکر، برای تأمین مالی طرح آغاز شد و سید کامل عمیدی توانست زمینی به مساحت پنجاه متر مربع تهیه کند که هزینه آن را جبار مکاوی حلی (ابواحمد) پرداخت کرد. سپس مساحت بقعه به یکصدمترمربع رسید که توسط حاج علی عبدالله حلی با خریدن هفت قطعه مجاور تأمین شد. سپس تعداد دیگری از افراد مؤمن، چهار قطعه اهداء کردند، از جمله دکتر حسن رکابی و سید ریاض نوری که سه قطعه اهداءکرد. همچنین حاج خلیل قنبر حلی و حاج محمد تقی حلی مبالغی پول نیز اهداء کردند.

تهیه تابوت و کفن

قبل از انتقال جسد، بر حسب تصادف، جسد یکی از علمای هند برای دفن در یک مقبره خصوصی در حرم علوی به مسجد شیخ طوسی آورده شد؛ ولی به علت ممانعت رژیم، جسد وی در وادی السلام دفن شد و تابوت در مسجد شیخ طوسی باقی ماند. هنگامی که سید کامل تابوت را مشاهده کرد که قطعه پارچه‌ای بر روی آن بودو بر آن جمله «لااله الا الله محمد رسول الله» نوشته شده بود. از حاج حسن، متولی مسجد اجازه استفاده از تابوت را گرفت که این اجازه داده شد.

عملیات نخستین انتقال جسد

قرار شد انتقال پیکر در روز ٧ صفر ١۴١۵ هجری قمری مصادف با ١٧/٧/١٩٩۴ میلادی انجام شود. شاهدان این عملیات که در ساعت ٨ صبح اجرا شد، شش نفر و عبارت بودند از :

١. قبر کن اولی عباس بلاش خضیر رکابی.٢. سید کامل محمد علی رحیم عمیدی ٣. سرهنگ حمزه عباس نسیباوی (ابوهدی) ۴. ابوحیدر از دوستان ابوهدی۵. سید فاضل ابوالجسام موسوی ایحاوی از اهالی کوفه که از عملیات اخراج جسد عکس گرفت ۶. مرتضی فرزند سید کامل عمیدی.

عباس بلاش قبر را که در نزدیکی باجه اطلاعات در کنار درب ورودی غربی قبرستان وادی السلام قرار داشت؛ تعریض کرد تا امکان دفن پیکر فراهم شود ؛ سپس سید کامل عمیدی وارد قبر شد، ولی به زودی به علت شنیدن صداهایی با گریه و ترس از قبر خارج شدو پس از آرام شدن،همراه عباس بلاش مجددا وارد قبر شد. آنها سید صدر را دیدند که انگار به تازگی دفن شده بودو جسد وی رو به حرم حضرت علی (ع) قرار داشت و در کنار وی جسد یکی از شهدا که رو به بیابان بود ؛ قرار داشت. سید کامل خاک را از روی جسد سید صدر که طبق رویه معمولی دفن نشده بود؛ کنار زد.

عباس بلاش، پس از قرار دادن کفن زیر جسد، آن را به طرف چپ برگرداند تا به پشت قرار بگیرد؛ در صورتی که قبلا به طرف راست قرار داشت. وی به صورت سید صدر نگاه کرد و دید که از پشت سر، گردنش را بریده اند و سوراخی را روی ابروی راستش مشاهده کرد که پنبه پر شده بود و جای سه ضربه چاقو نیز در سینه اش دیده می‌شد و نصف موهای محاسن وی سوخته بود. وی قطعه پنبه را از روی ابرویش برداشت.ناگهان قطرات خون خود به خود جاری شدند. پس از اینکه جسد را در لبه قبر گذاشت، خونهای خشک شده آغشته به خاک را مشاهده کرد. سید کامل هنوز این خونها را همراه با پنبه و تابوت و قطعه پارچه رانزد خود نگهداری می‌کند. همچنین مقداری از محاسن سید صدر نزد حاج علی حلی نگهداری می‌شود.

هنگامی که پیکر را برداشتند احساس کردند سنگین است و سرهنگ حمزه هنگام حمل پیکر دوبار زمین خورد. سید کامل به همراه سرهنگ حمزه و ابوحیدر، پیکر را توسط یک ماشین کرونای سفید رنگ متعلق به سید حسین بحرالعلوم برای طواف به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منتقل کردند. سید کامل قبلا از پسر خواهر خود، زهیر عمیدی، خواسته بود که جاده منتهی به مرقد حضرت علی علیه السلام را مراقبت کند. آنها سه بار جسد سید صدر را دور حرم شریف طواف دادند و برای او زیارت (امین الله) را خواندند.

آنها بعد از اینکه جنازه را از درب خروجی، بیرون بردند، یک مرد که فروشنده درب و پنجره بود؛ آنها را در حمل پیکر کمک کرد و بعدا معلوم شد که از محبین سید صدر است ؛ ولی صاحب پیکر را نمی شناخت. سید کامل قبلا از او سؤال کرده بود که آیا اطلاعی از درب و پنجره‌های منزل سید صدر که منهدم شده بود دارد یا نه تا شاید بتواند آنها را از او بخرد؛ ولی این مرد گریه سر داده بود.

پس از آن سید صدر را به وادی السلام برگرداندند و در قطعه‌ای که برای این منظور اختصاص داده بودند به خاک سپردند و به منظور پوشش، لوحی را روی آن گذاشتند که بر آن نوشته شده بود، «مرحوم سید محمد علی عمیدی : تاریخ وفات ١٩٨٠/۵/١۶ » این نام پدر سید کامل بود.

زیارت سید صدر

بعد از انتقال جسد به محل جدید، خانم سیده ام‌جعفر به اتفاق فرزندانش به زیارت آن می‌رفتند. همچنین سید عبدالرحیم شوکی و حاج جبار مکاوی حلی و حاج علی حلی و حاج خلیل قنبرو حاج محمد تقی حلی و سید علی بهشتی و فرزندش محسن و سید محمد صادق خرسان و سید شریف کاشف الغطاء و شیخ محمد اسحاق فیاض و سید مقتدی صدر و سید احمد حسنی بغدادی آن را زیارت کردند. قابل ذکر است که شیخ عبد الامیر سمیسم از طریق قبرکنان، از محل قبر سید صدر اطلاع پیدا کرد ؛ ولی چند روز بعد بازداشت شد و از سرنوشت وی خبری به دست نیامد.

حادثه‌ای برای حاج علی حلی

در سال ١٩٩۵ حاج علی حلی از سید کامل خواست تا خونهای خشک شده‌ای را که از قبر خارج کرده است به وی نشان دهد؛ به همین منظور رهسپار حله شد تا اورا ملاقات کند. هنگامی که به محل کارش رسید ؛ وی در دفتر نبود و سید کامل در دفتر به انتظار او نشست. حاج علی هنگام رسیدن به دفترش از راننده اش پرسید آیا بوی خوش به مشامش نمی رسد؟ راننده جواب مثبت داد. هنگامی که راننده وارد دفتر شد ؛ از دیدن سید کامل تعجب کرد. هر دو خاکی را که سید کامل به همرا داشت ؛ بو کردند و بوی خوشی به مشامشان رسید. راننده حاج علی علت این رایحه را پرسید، ولی حاج حلی به وی پاسخ نداد و از او خواست که تاریخ همان روز را یادداشت کند تا در موقع مناسب صاحب این خاک را به او معرفی کند.

مطابقت دادن خون

سرانجام پس از سقوط رژیم بعث، دکتر مجاهد هاشمی نمونه‌ای از خون به دست آمده از قبر سید صدر و نمونه از خون دخترشان (صبا) را گرفت و به آزمایشگاهی در لندن ارسال کرد. پاسخ اولیه حکایت از مطابقت این دو خون داشت و قرار شد گزارش پزشکی رسمی متعاقبا ارسال شود.

انتقال پیکر سید صدر در سال ١٩٩٧

پس از مدتی قبر کن اولی عباس بلاش همه جا آدرس محل جسد سید صدر را منتشر می‌کرد و دوستان او به زیارت قبر می‌رفتند؛ از جمله تعدادی از افراد پلیس امدادی، مخصوصا عبدالمنعم کاظم زبرجاوی و یک مأمور به نام حمزه. این موضوع باعث نگرانی سید کامل شد و تصمیم گرفت بدون اطلاع عباس بلاش، مجددا جسد را به جای دیگری منتقل کند و در این امر از کمک پسر خواهرش، سید زهیر عمیدی و حاج عبدالعلی عبدالحسین ابورسول که از بازرگانان بازار شورجه و یکی از نزدیکان سید خوئی وسید علی سیستانی است که به وی پول داده و برای فروش منزلش برای انجام این کار اعلام آمادگی کرد.

همچنین سید علی سید حسن عمیدی با آنها همکاری کرد؛ ولی نمی دانست که چه کسی دفن خواهد شد. همچنین عکاسی به نام محمد هانوهمراه آنها بود. این کار در تاریخ ١٩٩٧/۴/٨، یعنی ١٧ سال پس از شهادت سید صدر آغاز شد. آنها جسد را به مکانی چسبیده به مکان اول، یعنی حدود یک متر یا نیم متر دورتر از آن منتقل کردند، ولی قبر جدید به صورت یک (سرداب) کنده شد و این کار به دو روز طول کشید. آنها دراین قبر، آب مشاهده و رایحه خوشی را استشمام کردند.

این بار مجددا پیکر را کفن کردند و کفنی را بر روی کفن قبلی گذاشتند و هنگامی که به دستانش نگاه کردند؛ سید زهیر یک انگشتر عقیق در انگشت کوچک دست راست ایشان مشاهده کرد که بر روی آن تعداد شش گل و نام محمد (ص) نقش بسته بود.

پس از اتمام این کار، قبر را به صورت نبش شده باقی گذشتند و عباس بلاش را احضار کردند و به او گفتندکه سید حسین اسماعیل صدر، جسد را به مقبره خانوادگی برده است.

انگشتر سید صدر

پس از به دست آوردن انگشتر سید صدر، سید کامل عمیدی از سید حسین اسماعیل صدر در مورد انگشتر عمویش سؤال کرد و وی گفت که یک انگشتر نقره عقیق یمانی بود که بر روی آن تعداد شش گل که نام محمد(ص) در وسط آن قرار داشت؛ نقش بسته بود. سپس سید کامل انگشتر را نشان داد و نامبرده تصدیق کرد که این همان انگشتر سید صدر است. همچنین سید کامل نزد خانم سیده ام‌جعفر صدر رفت و موضوع انتقال جسد و انگشتر را به اطلاع او رساند. ایشان به اوگفت قبل از اینکه انگشتر را به من نشان بدهی، مشخصات آن را خواهم گفت که یک انگشتر عقیق یمانی بت شش ستاره است که در وسط آنها نام محمد(ص) نوشته شده است. سپس سید کامل آن را نشان داد و خانم سیده ام‌جعفر آن را به عنوان هدیه و قدردانی از زحمات ایشان به وی بخشید. سیده ام‌جعفر به من گفت، «آن شخصی که جسد را منتقل کرد؛ مورد اعتماد ماست و موضوع انگشتر صحیح است. به او اجازه دادیم که انگشتر را به عنوان قدردانی از تلاشهایشان نزد خود نگه دارد» سید عمیدی این انگشتر رابه من نشان داد و شخصا آن را بازدید و آثار خوردگی نقره آن رامشاهده کردم. در تابستان سال ٢٠٠۴ میلادی جزئیات انتقال جسد سید صدر راکه به طور خلاصه توسط سید کامل عمیدی نوشته ودر محل قبر ایشان در کنار عکسها آویزان شده است؛ به دست آوردم، متن آن را این قرار است:

بسم الله الرحمن الرحیم

«گمان نکنیدکسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده هستند، بلکه زنده اند ونزد خدا روزی دارند.»

در تاریخ ١٩٨٠/۴/٩ در ساعت یازده ونیم شب، شهید سید محمد باقر صدر در پشت ساختمان اطلاعات قبرستان به خاک سپرده شد. مأموران امنیتی به همراه قبر کن، عباس بلاش بر جریان دفن ایشان نظارت داشتند. سید صادق صدر، پدر شهید محمد صادق صدر، حضور داشت. قبر شهید بدون بنا ماند. سالها گذشت و در این میان عباس قبر کن مراقب قبر ایشان بود و جریان را به تعداد از دوستانش ازجمله مرحوم هلال حسین و مرحوم رویضی و قبر کن رسول کواخه که در قید حیات است، اطلاع داد. او به ما گفت که مرحوم رویضی قبر کوچکی بدون ذکر نام شهید، برای او ساخته بود. پس از انتفاضه شعبانیه در سال ١٩٩١، رژیم سرنگون شده، چند خیابان در این قبرستان احداث کرد، از جمله خیابانی بر روی قبر شهید صدر و قبر ایشان در وسط این خیابان قرار گرفت.

جریان انتقال پیکر مطهر در سال ١٩٩۴ و چگونگی آغاز آن

سید کامل محمد علی عمیدی جستجو برای پیدا کردن نشانه قبر شهید را به طور داوطلبانه آغاز کرد و شخص دیگری نبود. او به این منظور به قبر کن عباس بلاش نزدیک شد و سالها با وی مراوده داشت، بدون اینکه به موضوع شهید اشاره‌ای کند تا اینکه عباس به سید کامل اطمینان کامل پیدا کرد. بالاخره روزی سید کامل موضوع دفن شهید سید محمد باقر صدر را مطرح کرد. عباس گفت، «بله، من او را دفن کردم و محل قبر او را می‌دانم.» و او را سر قبر ایشان برد و گفت، «اینجا قبر شهید صدر است.» سید کامل هر روز به منظور زیارت شهید صدر به قبر ایشان که در وسط خیابان قرار داشت، رفت وآمد می‌کرد. سپس سید کامل در مورد انتقال جسد مطهر با قبر کن هماهنگی کرد و بدین منظور قطعه زمینی را به مساحت ۵٠ متر مربع در منطقه وادی السلام که دور از انظار بود، تهیه کرد که متعلق به شخصی به نام جابر مکاوی حلی بود. سپس موضوع توسط سید کمال، نزد آیت الله العظمی سید حسین آل بحرالعلوم، بدون ذکر نام شهید و به عنوان یک روحانی که جسد وی در وسط خیابان قرار گرفته است ؛ مطرح شد که آیا انتقال جسد وی جایز است یا نه ؟ سید حسین آل بحرالعلوم دستور انتقال جسد را داد ؛ حتی اگر مربوط به شهید محمد باقر صدر باشد.

سپس سید کامل موضوع انتقال جسد شهید صدر را به آقای سید رحیم شوکی اطلاع داد و همچنین موضوع را به آقای محمد صالح حکیم، برادر مرجع دینی آقای محمد سعید حکیم، اطلاع داد که وی دستور انتقال آن را داد. سپس سید کامل هر گونه اقدام لازم همراه با هوشیاری و احتیاط را اتخاذ کرد تا در وقت مناسب، زمینه انتقال جسد فراهم شود. بدین منظور سردابی یکنفره را در مقبره فوق الذکر تهیه کرد و قبل از آن، جسد مطهر، برای طواف به حرم حضرت علی بن ابی طالب (ع) حمل شد و فقط دو نفر از اهالی مسیب که از محبین سید شهید بودند؛ همراه سید کامل در مراسم تشییع شرکت کردند. جریان انتقال جسدی در سال ١٩٩۴ اتفاق افتاد. در این عمل شجاعانه قبر کن دیگری به نام زهیر عمیدی از طرف دایی خود سید کمال مأموریت یافت تا مراقب دار و دسته رژیم سرنگون شده در منطقه خیابان و اطراف صحن شریف حیدری باشد. پیکر سید شهید بر روی ماشین که یک کرونای سفید و متعلق به سید حسین بحرالعلوم بود و آقای کامل عبیدی رانندگی می‌کرد ؛ گذاشته شد.

پس از طواف جسد، از مرقد حضرت امیرالمؤمنین (ع) به قبرستان جدید رفتند و جسد در آنجا دفن شد. طی عملیات دفن جسد، نمونه‌ای از خاک آغشته به خون مطهر شهید و قطعه‌های کوچکی از پنبه که در اطراف جسد شریف بود؛ برداشته شد.همچنین پارچه‌ای که روی تابوت گذاشته شد ؛ هدیه‌ای از هند بود. سپس قبر ایشان توسط سید کامل و خواهر زاده ایشان، سید زهیر عمیدی بنا شد، ولی نام شهید، روی قبر نوشته نشد و سید کامل، نام پدر خویش، سید محمدعلی عمیدی را به عنوان صاحب قبر نوشت.

سید کامل بار دیگر به همراه خواهرزاده اش زهیر عمیدی از طرف حاج علی عبدالله حلی مأموریت یافت قطعه‌های مجاور را با پول ایشان برای مرقد سید شهید با قیمت چند برابر خریداری کند. سپس سید کامل به خواهرزاده اش قبر کن سید زهیر عمیدی آمد و به او گفت آیا می‌توانی پیکر سید شهید را خارج کنی تا بتوانیم آن را مخفی نگه داریم و افراد قبلی که در عملیات دفن آن در سال ١٩٩۴ حضور داشتند ؛ محل دفن جدید را ندانند؛ چون وضع ما خطرناک تر شده است.

به همین منظور، آنها قبر دیگری را کنار قبر سید مربوط به سال ١٩٩۴ کندند. آنها در روز بعد با لوازم کافی برای انتقال جسد آمدند و به همراه آنان یک عکاس از بغداد به نام محمد هانوو حاج عبدابورسول و یک کارگر به نام علی سید حسن عمیدی که نمی دانست چه کسی قرار است دفن شود،آمده بودند. سپس درب قبر را به منظور انتقال جسد باز کردند. سید زهیر عمیدی و داییش سید کامل با تعجب ابرهای پراکنده‌ای را روی جسد مطهر مشاهده کردند. سپس سید زهیر به همرا داییش وارد قبر شدند و پیکر مطهر را مشاهده کردند که پس از ١٧ سال هنوز سالم و کامل باقی مانده بود. هنگام باز کردن کفن و کنار گذاشتن پنبه ها، علائم زیر توسط قبر کن، روی جسد سید شهید مشاهده شد:

١. ذبح از پشت گردن

٢. نصف محاسن شریف سوخته بود.

٣. یک شکاف بر روی ابروی راست وی وجود داشت.

۴. سه ضربه چاقو بر روی سینه شریف خورده بود.

پس از آن مراسم کفن شروع شد و نمونه هائی از کفن قبلی و قطعه‌ای از پنبه‌ها را که بر روی جسد مطهر گذاشته شده بود ؛ برداشتند. سپس سید کمال عمیدی از سید زهیر عمیدی خواست جای اثر دستبندها را جستجو کند.در این هنگام سید زهیر عمیدی انگشتری را در انگشت کوچک دست راست پیدا کرد و به سید کامل داد. جریان دفن و مخفی ساختن قبر تا روز ٢٠٠٣/۴/٩ میلادی، یعنی روز سقوط رژیم دیکتاتوری صدام ادامه داشت. سپس سیده ام جعفر،همسر سید شهید به سید کامل دستور داد تا قبر شهید را به این طور کامل بنا کند و به مردم نشان دهد و مبالغ لازم برای این کار را نیز پرداخت کرد.تذکر: به اطلاع می‌رسانم که در طی عملیات انتقال شهید در سال ١٩٩۴، حتی قبل از سقوط رژیم کافر صدامی به چند ماه، همسر شهید به اتفاق دخترانش بدون اطلاع کسی به اتفاق سید کامل عمیدی به زیارت قبر شهید می‌رفت. همچنین به اطلاع سید جعفر فرزند سید محمد باقر صدر و سید مصطفی فرزند شهید دوم محمد صادق صدر انجام گرفته است. خداوند را به خاطر انجام این کار شکر و سپاس می‌کنیم. و هو ولی التوفیق و انا لله و انا اله راجعون».

«این نوشته را حرف به حرف در عصر چهارشنبه ۵/جمادی الاول /١۴٢۵ مصادف با ٢٠٠۴/۶/٢٣ همراه با خواهرزاده‌ام سید حسین فرزند شهید علی حبل‌المتین نقل کرده‌ام.

سید محمد غروی

قبر فعلی سید صدر

پس از سقوط رژیم بعثی، سیده ام‌جعفر مبلغ ۶٠٠/٠٠ دینار برای ساختن قبر سید صدر اهدا کرد؛ ولی به علت تمایلات برخی از نیروها که مایل بودند پیکر سید صدر دوباره به دروازه شهر نجف اشرف منتقل شود تا ضریح بزرگی برای آن ساخته شود، از یک سو و خانواده صدر از سوی دیگر باعث توقف کار ساختن آن شد ؛ ولی سرانجام مسئله به نفع خانواده صدر پایان یافت و ساختن ضریح فعلی دوباره از سرگرفته شد. هزینه‌های مربوطه توسط حاج عباس میرزا جنابی حلی هدیه شده است. خانواده سید صدر از اجازه‌ای بدین شرح برای ایشان صادر کرده است.

باسمه تعالی

برادر حاج عباس جنابی حلی از ما، خانواده امام شهید سید محمد باقر صدر خواسته است اجازه ساختن مرقد شهید و بذل سعی و مال خود در این راه را به ایشان بدهیم و ما با تشکر، این اجازه را دادیم. از خداوند متعال خواستار توفیق ایشان هستیم و می‌خواهیم که در امور مهم مربوط به این کار به ما مراجعه نماید. بنابراین نامبرده از طرف ما وکیل تام الاختیار هستند که امر ساختن مرقد شایسته شهی راد به عهده بگیرند؛ به شرطی که در اجرای مناسب امر از افراط و تفریط پرهیز کند. از برادران مسئول و دیگران خواستار همکاری با ایشان هستیم. همچنین سید کامل عمیدی در اتمام این عمل شریف و فراهم کردن تسهیلات و برداشتن موانع از سر راه اتمام آن نظارت کنند تا در اسرع وقت و به بهترین نحو ممکن صورت گیرد. در خاتمه اقدام مخلصانه و مودت آمیز ایشان را ارج می‌نهیم؛ زیرا در زمانی قدم به میدان گذاشته که بقیه از این کار خودداری کرده اند و مسئولیت این کار را به عهده گرفته است؛ در حالی که مدعیان از تحمل مسئولیت، شانه خالی کرده اند. خداوند بهترین پاداش را به او بدهد و از شفاعت پدر شهیدمان بهره مند سازد.

محمد جعفر فرزند سید محمد باقر صدر

شوال ١۴٢۵ هجری قمری

همچنین خانواده شهید صدر وکالتنامه‌ای به شرح زیر برای سید کامل عمیدی صادر کرده اند:

باسمه تعالی

دیکتاتورهای ستمگر می‌خواستند در شب نهم آوریل سال ١٩٨٠، نور ایمان و اخلاص و وفاداری به میهن و امت را خاموش کنند؛ ولی خواست خداوند عزوجل این است که نور همه جا را فرا گیرد؛ به همین علت پاسخ الهی به آن همه ظلم این بود که بت طاغوت و ظلم در چنان روزی پس از بیست و سه سال سرنگون شود تا معلوم گردد که خداوند فرصت می‌دهد، ولی اهمال نمی کند.

در دوران طاغوت گروهی از مومنان با آن نور آرمیده در وادی السلام، یعنی جسد مطهر شهید سعید آیت الله سید محمد باقر صدر، عهد بسته بودند و مانع از نابودی آن شدند و در موقع مناسب به رغم همه خطرها و دلهره ها، آن را به جای دیگری منتقل کردند.

هنگامی که کابوس عراق از بین رفت و محسبان و موالیان از هر سو به دنبال سید و رهبرشان آمدند، زمان آن فرا رسیده بود که قبر شریف ایشان نشان داده شده تا چراغی باشد برای عاشقان آزادی و کرامت و انسانیت.

در رأس این مؤمنان، برادر عزیز و مجاهد حاج سید کامل محمد علی رحیم العمیدی قرار داشت که همیشه نقش بارزی در حفاظت از این بقعه مطهر و صاحبش داشته است. بدین مناسبت و برای ارجگذاری از خدمات شجاعانه و بزرگ ایشان و به علت اخلاص و وفاداری و مهارتی که دارد، خانواده شهید سید محمد باقر صدر، همسر شهید و فرزندش محمد جعفر و دخترانش، نظارت کامل بر بنای مرقد شهیدمحمد باقر صدر را به ایشان واگذار کرده اند.

وظایف وی عبارتند از :

١ نظارت بر ساختن مرقد و تجهیز آن به کلیه امکانات.

٢ تعیین کادر لازم برای انجام کار.

٣ ارتباط با مؤسسات دولتی به عنوان وکیل خانواده در صورت مقتضی.

۴ قبول هدایا و نذورات و غیره برای مرقد شریف.

۵ جلوگیری از دخالت هر طرفی که می‌خواهد بدون اجازه خانواده و هماهنگی با وی فعالیتی را در مرقد انجام دهد.

سید کامل عمیدی موظف است ما را در جریان تمامی جزئیات کار قرار دهد و همواره متعهد به حکم شرعی در موارد مسئولیت خویش باشد که انتظار ما هم چنین است. از خداوند متعال خواستار موفقیت ایشان هستیم. محمد جعفر فرزند سید شهید محمد باقر صدر ٢٠ شوال ١۴٢۵ هجری قمری

اخیرا ادعاهایی در مورد وجود پیکر سید صدر در جای دیگری مطرح شدند که باعث شد حاج عباس جنابی حلی عملیات ساختن ضریح را متوقف سازد ؛ ولی در اواخر جمادی الثانی ١۴٢۶ هجری قمری، سید کامل عمیدی خواست وجود پیکر را در مکانی که خود ادعا دارد؛ برای نامبرده ثابت کند و به همین منظور خواست شکاف کوچکی در قبر باز کند و هنگامی که رایحه معطری از قبر بلند شد، حاج عباس جنایی، مطمئن شد و طرح را ادامه داد.

تذکر:

در ماه رمضان ١۴٢٧ هجری قمری، جسد مطهر به دروازه ورودی شهر نجف اشرف منتقل شد تا نهادهای علمی و اجتماعی پیرامون آن ایجاد شود. در این مورد تمامی قطعه زمین پیرامون قبر، بدون باز کردن قبر به محل جدید انتقال داده شد.

 

 

آنچه در این فصل آمده است؛ مجموعه اطلاعاتی است که از منابع گوناگون به دست آمده است:

١. مصاحبه باسید زهیر عمیدی که در انتقال جسد در سال ١٩٩٧ کمک کرده است.

٢.مصاحبه با حاج علی عبدالله حلی

٣. مصاحبه با عباس بلاش قبر کن مصاحبه نزار حاتم خبرنگار روزنامه کویتی القبس با عباس بلاش قبر کن که در شماره مورخ ٢٠٠٣/۵/١٢ آن روزنامه چاپ شده است

۴. مصاحبه کانال تلویزیونی (العراقیه ) با سید زهیر عمیدی در تاریخ ٢٠٠۴/۴/١٨ میلادی

۵. مصاحبه عبدالرضا فرهود سردبیر مجله الکوثر با سید کامل عمیدی منتشر شده در تاریخ ١۵ جمادی الاول ١۴٢۵ هجری قمری مصادف با ٢٠٠۴/٧/۴ میلادی

۶. دو مصاحبه مفصل با سید کامل عمیدی نزد خانواده آقای صدر نگهداری می‌شود

٧. مصاحبه با سید کامل عمیدی که بر روی سایت فرهنگی والفجر گذاشته شده است و از منبع قبلی استفاده کرده است.

٨. (وجع الصدر) دردهای صدر و همسرش ام‌جعفر که از منبع قبلی استفاده شده است.

٩. مصاحبه شخصی که طی آن در مورد نوشته‌های فعلی و برخی مطالب گمشده از وی سؤال کردم.

١٠. روزنامه کویتی (القبس) شماره مورخ ٢٠٠٣/۵/١٢ با عنوان «القبس جزئیات دفن محرمانه صدر اول را فاش می‌کند» و همچنین مصاحبه کانال ماهواره‌ای (العراقیه) با سید زهیر العمیدی که در تاریخ ٢٠٠۴/۴/١٨ پخش شد.