اشاره
شیخ علیاکبر دشتی محمودی (ملقب به برهان) فرزند شیخ محمد دشتی در سال 1365 ق. (1945م) در نجف اشرف بهدنیا آمد. در سال 1385ق. در دروس خارج شهید صدر حضور پیدا کرد و از آن پس همواره همنشین و ملازم استاد خود شد و در همۀ مجالس استاد، حضور مییافت تا اینکه حزب جنایتکار بعث او را همچون دیگر طلاب ایرانیالاصل تحت فشار قرار داد و از عراق اخراج کرد. این علاقه دوسویه بود و شهید صدر نیز او را همچون فرزند خود دوست داشت و در برخی از نامههای خود او را «برهان حوزتي» و «برهان المحبّة و الوفاء و الإخلاص» خطاب میکرد.
وی پس از اخراج در شهر مقدس قم مستقر شد و به تدریس و همچنین تبلیغ در برخی شهرهای ایران پرداخت. با پیروزی انقلاب عظیم ایران بنا به اوامر استاد خود، آیتالله شهید سید محمدباقر صدر، با تمام توان در خدمت این انقلاب مبارک قرار گرفت و به رفع نیاز های مبرمی که آن زمان در سراسر کشور وجود داشت، مشغول شد. از جمله در خوزستان و در زمان جنگ بهعنوان قاضی به فعالیت پرداخت. پس از پایان جنگ، با دعوت گروهی از مؤمنان کویت، رهسپار آن دیار شد و در آنجا به پیشوایی دینی و هدایت مردم و تبلیغ دین پرداخت. وی سالهای زیادی در کویت بود؛ اما در آنجا نیز بهدلیل اقدامات مؤثر مذهبی از سوی دولت کویت تحت فشار قرار گرفت و بههمراه جمعی از مؤمنان مجبور به ترک کویت شد. شیخ علیاکبر برهان در روز پنجشنبه ١۶مرداد بهدلیل بیماری دار فانی را وداع گفت.
آنچه در ادامه میآید متن مصاحبۀ این عالم بزرگوار درباره ارتباطش با استاد شهید صدر است که در سال ١٣٩۵ به مناسبت سالگرد شهادت شهید صدر انجام شد.
در ابتدا از چگونگی آغاز رابطه خودتان با شهید آیتالله صدر بفرمایید.
ارتباط بنده با ایشان از آنجا شروع شد که با پیشنهاد آقای سید نورالدین اشکوری در کلاسهای ایشان شرکت کردیم. بنده سطح را در نجف خدمت آقا سید کاظم حائری خواندم و بعد با توصیۀ ایشان به درس آقای صدر رفتم. خود ایشان توسط آقای اشکوری با مرحوم صدر آشنا شده بود. فقه و اصول را خدمت شهید صدر گذراندم. البته ایشان آوازۀ خوبی در حوزه نجف داشت. هرچند شاید برخی حرفهایی میزدند، اما او موردتأیید مراجعی همچون آیتاللهالعظمی خویی بود. بنده از سال 85 قمری در سن حدود 20 سال در درس فقه و اصول ایشان شرکت کردم و از موضوع: «أقل و أکثر» مباحث را آغاز نمودم. در آن زمان شهید صدر فقه را صبحها و اصول را عصرها میگفتند.
آیا ارتباط شما محدود به شرکت در همین دو درس بود؟
ما به غیر از شرکت در درس شهید صدر، شبهای پنجشنبه در منزل آقای اشکوری با ایشان جلسه داشتیم. مجلسی عمومی برگزار و مباحثی در آن مطرح میشد که شاید برخی از آنان چاپ شده باشد. برای مثال بنده در آن جلسات سؤالی را مطرح کردم که در وضع امروز و در این مرحله وظیفۀ طلاب چیست؟ که ایشان شروع به سخن کرد و هفتههای بعد نیز با درخواست شرکتکنندگان این مباحث ادامه داشت.
از آن پاسخ های شهید صدر مطلبی در ذهنتان باقی مانده است؟
ایشان در آن جلسات به اهمیت حوزۀ علمیه نجف میپرداخت و میفرمود: غرب تلاش میکند با تمام امکانات این حوزۀ علمیه را قلعوقمع کند. ایشان از کشور مصر بهعنوان یکی از قلعههای جهان اسلام نام میبرد که مورد هجمۀ غربیها واقع شده بود. ایشان سخن یکی از تحلیلگران غربی را نقل میکرد که گفته بود: جهان اسلام دو بال بهنامهای الازهر شریف و حوزۀ علمیه نجف دارد که ما امروز بر الازهر مسلط شدهایم و رئیس این نهاد در دست ماست؛ اما هنوز نتوانستیم حوزه نجف را در دست بگیریم.
البته در گذر زمان غربیها تا حدی موفق شدند و حوزۀ علمیۀ نجف را به انزوا بردند. البته انقلاب اسلامی ایران در افزایش فشارهای غربیها تأثیرگذار بود؛ چراکه ترس از سرایت این انقلاب داشتند.
پس از انقلاب اسلامی ایران، فشارها در نجف بر آقای صدر بیشتر شد؟
بله؛ بعثیها اصرار داشتند که آیتالله محمدباقر صدر را متقاعد کنند که دست از حمایت از انقلاب اسلامی بردارد و به ایشان میگفتند: شما را چه به ایران؟ شما عراقی هستید؛ مرجع عراق هستی و….
شما در آن دورانی که ایشان به شهادت رسیدند، در نجف بودید یا ایران؟
خیر؛ بنده در ایران بودم.
چه مقدار پیش از شهادت آیتالله صدر به ایران آمدید؟
بنده در سال ١٣۵١ شمسی به ایران آمدم و ایشان در سال ١٣۵٩ به شهادت رسید.
آن سالهایی که امام خمینی و شهید صدر در نجف بودند، آیا با هم ارتباطی هم داشتند؟
بله، میان ایشان و امام رابطۀ خانوادگی وجود داشت و عیال آقای صدر با خانوادۀ امام راحل(ره) رفتوآمد داشتند.
غیر از رابطۀ خانوادگی چطور؟ آیا رابطۀ اجتماعی یا سیاسی با هم داشتند؟ یا شهید صدر در درس خود از امام صحبت می کرد؟
در درس بهصورت خاص نه. البته پس از اینکه امام راحل(ره) درس ولایت فقیه را آغاز کردند، شهید صدر این نظریه را تأیید کردند و به شاگردانشان سفارش کردند که در درس امام شرکت کنند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم شهید آیتالله صدر به ما بهعنوان شاگردان خود تبریک گفته و پیامی به شاگردانشان دادند و آن جمله معروف را به ما فرمودند: «ذوبوا فی الإمام الخمینی کما ذاب هو فی الإسلام؛ در امام خمینی ذوب شوید، همانطور که خود او در اسلام ذوب شده است». گمان نمیکنم کسی چنین تعبیری برای امام داشته باشد.
ایشان بر تأیید امام و انقلاب اسلامی ایران اصرار داشت؛ تا حدی که از سوی بعثیها تهدید شد و عدهای از سوی صدام خدمت ایشان آمدند و گفتند: اگر از تأیید انقلاب اسلامی دست برنداری، نیستونابودت میکنیم؛ اما اگر سکوت کنی و هیچ حرفی نزنی، تمام امکانات دولتی را در اختیارت قرار میدهیم بهنحوی که مرجع اعلای عراق باشی. میگفتند: لازم نیست حتی بر ضد انقلاب ایران حرف بزنی؛ فقط ساکت باش و حمایت نکن. همانطوری که خیلیهای دیگر ساکتاند. اما ایشان این حمایت و تأیید را وظیفۀ خود اعلام کرد که این کار، برای این شهید بزرگوار گران هم تمام شد و جان خود را داد. البته این شهادتها برای آبیاری شجرۀ طیبۀ انقلاب اسلامی نیاز بود و ارزشش را داشت؛ چراکه این انقلاب نعمتی کمنظیر است.
جایگاه شهید صدر در آن زمان چطور بود؟ ایشان چه نقشی در آن دوره ایفا کرد که تا این اندازه از اهمیت ایشان صحبت میشود؟
شخصیت مرحوم آقای صدر با فکر و اندیشهاش جهانی شد؛ هنگامی که اصل دین، مذهب، حوزههای علمیه و… در سدۀ اخیر از سوی رسانهها، مجلات و روزنامههای متعدد مورد تهاجم قرار گرفت و نظریهپردازیهای بسیاری انجام شد که دین از بین برود، شهید صدر در این موضوع ورود کرد و کتابهایی همچون فلسفتنا، اقتصادنا و… را به رشته تحریر درآورد تا در مقابل افکار ماتریالیستی و عقایدی که بهدنبال جدایی دین از مردم بود، بایستد که در آن زمان بسیار اثرگذار بود؛ بهطوریکه برخی از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام ایشان را تحسین کرده و از این شهید بزرگوار بهعنوان معلم ثانی و معلم ثالث تعبیر میکردند.
این کار ایشان خدمت بزرگی در جان عرب بهحساب میآمد. ما در ایران نیز بزرگانی همچون علامه طباطبایی(ره) و شهید مطهری(ره) را داشتیم که کتابهای بسیار خوبی نوشتند؛ اما ایشان در جهان عرب بهشکل مکتبی شمولی و فراگیر مبارزه خود را آغاز کرد و دین اسلام را بهعنوان یک نظام جامع مطرح نمود.
کتابهایی که از این شهید نام بردم، واقعاً کارهای بزرگی بود که پس از عرضۀ آنان، آنقدر اثرگذار بود که حتی از سوی تودهایها و مخالفان جریانات دینی مورد تهدید قرار گرفتند. در نهایت هم که وقتی انقلاب اسلامی آغاز شد، ایشان در همان مسیر ایستاد و جان خود را نیز تقدیم کرد.
نجف اشرف در زمان شهید صدر از وضعیت علمی مناسبی برخوردار بود و بزرگان بسیاری در آن حضور داشتند؛ اما چه شد که در این میان، فقط این شهید بزرگوار در این شکل در مقابل کمونیسم و لیبرالیسم قد علم کرد و کتابهایی همچون فلسفتنا، اقتصادنا و… را نوشت؟ ایشان از چه ویژگیهای خاصی بهرهمند بود و از چه ظرفیتهایی استفاده کرد؟
سؤال خوبی است. [گذشته از مسائلی که معمولاً مطرح میشود] مرجعیت آیتاللهالعظمی حکیم در موفقیتهای شهید صدر بسیار مؤثر بود؛ چراکه ایشان مرجعی بسیار مردمی و با عظمت و با نفوذ در عراق بود و سخن ایشان از مقبولیت بالایی برخوردار بود و انجام میشد. عظمت آیتاللهالعظمی حکیم در عراق همانند زعامت فوقالعاده آیتاللهالعظمی بروجردی در ایران بود و مردم بسیار به سخنان او اهمیت قائل شده و آن را انجام میدادند. بنده این هیبت و بزرگی را در هر دو مرجع دیدم.
آیتاللهالعظمی حکیم مخالفت با احزاب کفر، نفاق و… را تأیید میکرد و به همین دلیل آیتالله صدر که در آن ابتدای جوانی در سایۀ مرجعیت ایشان فعالیت میکرد توانست بهخوبی از این ظرفیت استفاده کند و اثرگذار باشد.
ظرفیت دیگری که سبب موفقیت شهید آیتالله صدر در عراق شده بود، جماعةالعلمایی بود که بهشکل یک تشکل حوزوی و با حضور استوانههای علمی نجف راهاندازی شده بود و شخصیتهایی همچون آقا شیخ مرتضی آلیاسین که دایی شهید صدر نیز بود، در آن حضور داشتند.
مؤسس جماعةالعلما چه کسی بود؟
همهچیزِ آن توسط شهید صدر بود و آقایان هم میپذیرفتند. بهعنوان مثال مقالات این تشکل را ایشان مینوشت و مباحث فکری را به جامعه عرضه میکرد؛ ولی به اسم جماعةالعلما بهدست مردم میرسید و اعضای پای آن را امضا میکردند. حتی ظاهراً شهید صدر ابتدا که فلسفتنا را نوشت نمیخواست به اسم خود منتشر کند و پیشنهاد داده بود که همان را هم به اسم جماعةالعلما منتشر کنند، اما بعداً بهدلایلی این اتفاق نیفتاد.
این جماعت در مناسبتهای گوناگون از مردم دعوت عمومی میکردند و جلسات عظیمی تشکیل میشد و جماعةالعلما مباحث موردنظر خود را مطرح میکرد؛ البته فقط یک تجمع ساده نبود؛ جریاناتی وجود داشت و مردم نیز میفهمیدند. حالا ظاهرش خیلی مشخص نبود که سیاسی باشد؛ ولی پشت پرده سیاسی بود و مردم نیز استقبال کرده و میدانستند که این یک اتفاق سیاسی است که جریان اسلامی در عراق را بهعنوان یک جریان قوی نشان میداد. درواقع یک مانور بود.
این مراسمها که در کربلا و نجف برگزار میشد، بسیار شلوغ میشد و دانشجویان و اساتید دانشگاه از بغداد و شهرهای دیگر در آن حضور پیدا میکردند و واقعاً در آن زمان و در مبارزه با تفکرات ضددینی مؤثر بود.
این مباحثی که فرمودید همچون مرجعیت آیتالله حکیم، جماعةالعلما و … از مسائل بیرونی است؛ به نظر شما در خود شخصیت شهید صدر چهچیزهایی وجود داشت که ایشان را از دیگران متمایز می کرد و توانست این کتابها را بنویسد و آن تأثیرات را در جهان اسلام داشته باشد؟
اینها دیگر یک بصیرت و دید خدایی است. برخی از انسانها زودتر از دیگران پیشقدم بعضی از مسائل میشوند که شاید در تمام رهبران دینی این نکته وجود دارد. همانند امام راحل(ره) که در سنین پایین توانست کتاب کشفالأسرار را بنویسد. همیشه رهبران دینی که اسمشان در تاریخ ثبت میشود، این خصوصیات ممتاز را داشتهاند.
البته پرهیز از ذاتیات [منافع شخصی] یکی از ویژگیهای بسیار مهم شهید صدر بود. اینها کار خدایی است. حضرت حق همیشه در برههای از زمان افرادی را مسخّر میکند که از دین و حریم الهی، دفاع کنند و اگر این اشخاص نبودند، معلوم نبود که چه اتفاقاتی رخ میداد. دشمنان 1400 سال است که با بدترین وسائل و شیوه در حال مبارزه با شیعه هستند و به دنبال نابودی آن میباشند؛ اما عدهای از اولیای خدا از حریم و افکار اسلام دفاع کرده و خود را سپر بلا قرار میدهند و جانفشانیهای بسیاری انجام داده و میدهند تا اسلام حفظ شود.
البته ایشان به غیر از پرهیز از ذاتیات، نبوغ علمی هم داشت؛ اما این نبوغ بهتنهایی کارساز نیست؛ چراکه برخی عقل و نبوغ داشته، ولی در راه غیر خدایی مصرف میکنند؛ اما ایشان آن را در راه خدا خرج کرد.
یکی دیگر از مسائلی که تقریباً تمام شاگردان شهید صدر (رضواناللهعلیه) برآن اتفاق نظر دارند، فکر جامع ایشان بود و وقتی مبحثی از فقه یا دروس دیگر مطرح میکرد، با یک شمول و جامعیت آن را طرح میکردند. این اوصاف در کتابهای ایشان نیز بهخوبی دیده میشود.
به نظر شما امروز اگر نظام اسلامی بخواهد از اندیشههای شهید صدر استفاده کند، کدامیک از بخشهای اندیشههای این شهید بیشتر برای نظام اسلامی ضروری است و باید به آن توجه داشته باشد؟
یکی از معضلات امروز جامعه اسلامی مسئلۀ رباست که معضلی جهانی بوده و ایشان برای آن نظریه داشتند.
همچنین مسائل پولی و مالی و مباحثی از این دست از دیگر بخشهایی است که نظام اسلامی میتواند از آن استفاده کرده و به آن توجه داشته باشد.
آثار شهید صدر چه کمکی میتواند بکند؟ کدام بخشهای آن و کدام اندیشههای شهید صدر میتواند در حل این معضل کمک نماید؟
ایشان در کتاب اقتصادنا، نظریه منطقةالفراغی دارد که بنا بر آن، به فقیه اختیاراتی داده میشود. این منطقةالفراغ به این معناست که مسائل و مشکلاتی که وجود داشته و راه حلی برای آن نیست، به فقیه تحویل داده میشود تا آن را حل نماید که اگر ضرورتها اقتضا کرد چه کار کند؟ این خودش راهگشاست که آیا فقیه میتواند مثلاً حلالی را حرام کند. بهعنوان مثال بگوید مردم به حج واجب نروند یا مباحث و مثالهای دیگر. دست فقیه با این منطقةالفراغ باز است تا برخی از مشکلات را مرتفع نماید و این از مسائلی است که شهید صدر به آن قائل بوده و دیگر فقها به این شکل به آن قائل نیستند.
آن قسمتی از نظریهۀ فقهی شهید صدر که مربوط به مبحث ولایت فقیه در منطقةالفراغ میشود، یکی از مباحثی است که به نظر شما امروز میتواند راهگشا باشد؟
بله این قسمت از نظریۀ شهید صدر بسیار راه گشاست.
در پایان ضمن تشکر از لطف جنابعالی، اگر نکتۀ خاصی باقی مانده بفرمایید.
این، خدمت و کار بسیار بزرگی است که شما در حال انجام آن هستید. معرفی شهید صدر یعنی معرفی علم، معرفی دین، معرفی انقلاب و واقعاً همه چیز در آن هست.
ایشان مرجع اعلی نبودند؛ اما مرجعی بودند که در جهان اسلام از ایشان بهعنوان مرجع بزرگ استفاده میشد و اگر زنده میماند حتماً به آن بالاترین درجات [دنیوی و اجتماعی و سیاسی] میرسید؛ ولی ایشان بر روی تمام این مباحث پا گذاشت و گفت: ذوب در امام شوید. خود ایشان نیز فرمود: من یک سرباز امام هستم و این نظام را دوست دارم و آرزومندم که خدمتگزار این نظام باشم و جان و مرجعیت خود را در این راه تقدیم کرد.
ایشان به دیگران میفرمود: برای مرجعیت من تبلیغ نکنید؛ برای امام تبلیغ کنید. این کارها کم اتفاق میافتد و بسیاری از اشخاصی که با حوزه و روحانیت سر ستیز دارند، این مباحث را نمیبینند که این اشخاص بزرگ چطور در مواقع خطر، جان خود را تقدیم میکنند. این مباحث فقط در حوزهها و آن هم به برکت تشیع و امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) وجود دارد.