گزیده‌ها

می‌توان از این‌که خدا انسان را جانشین خویش در روى زمین قرار داد، این نتیجه را گرفت که خداوند موجود آزاد مختارى را خلیفه خویش قرار داده که می‌تواند در زمین به اصلاح یا فساد بپردازد و با اراده و اختیار خویش، حاصل خود از این توانایی‌ها را مشخص کند: «ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس.» [انسان: ٣].
به گمان قوى، همین حقیقت بود که ملائکه را درباره عاقبت این خلافت و امکان انحراف آن از راه راست به راه فساد و خونریزى، نگران کرد؛ زیرا از آنجا که درستى مسیر بشرى به اراده چنین انسانى که خلیفه خداست وابسته است و با قانون تخلف‌ناپذیرى تضمین نشده- چنانکه وضع در تمامى عرصه‌هاى طبیعت چنین است- امکان تبهکارى و بدکارى در فعالیتهاى مختلف بشرى، دور از انتظار نیست… از این‌رو خود را به‌عنوان جایگزین خلیفه جدید عرضه کردند، غافل از آن‌که آزادى موجودى که خداوند او را به‌عنوان جانشین خود بر روى زمین برگزیده، به این معنا نیست که خداوند او را به حال خود واگذاشته است، بلکه به معناى تغییر شکل هدایت این موجود است. خداوند به جاى اینکه این موجود را از طریق یک قانون طبیعى تخلف‌ناپذیرى هدایت کند- چنانکه حرکت‌هاى سیارات و حرکت هر ذره‌اى در عالم چنین هدایت می‌شود- تربیت و هدایت و تعلیم این خلیفه را برعهده گرفته تا سرنوشت خود را، خود بسازد و وجودش را در پرتو هدایت و کتابى روشن، تعالى بخشد.

 

اسلام، راهبر زندگی، ص ۱۵۴.

خلافت و جانشینى به مفهوم قرآنى و اسلامى آن از حکومت مردم در نظام‌هاى دموکراتیک غربى متفاوت است؛ زیرا در این نظام‌ها، مردم اختیاردار حکومت هستند و چنین نیست که به نیابت از خداوند، اعمال حاکمیت کنند. نتیجه این نگرش آن است که مردم در قبال کسى مسئول نبوده، و در حکومت به معیارى واقعى ملزم نیستند، بلکه کافى است که بر چیزى توافق کنند، هرچند با مصلحت و کرامت همه یا بخشى از مردم در تضاد باشد؛ چراکه خود آنان از مصلحت و کرامت خویش صرف‌نظر کرده‌اند.
اما آن حکمرانى مردم که بر پایه خلافت الهى استوار است، چنین نیست. چنین حکومتى مسئول است و مردم در چنین حکومتى ملزم هستند که حق و عدالت را اجرا و ظلم و سرکشى را طرد کنند و چنین نیست که بین ستم کردن و عدالت ورزیدن مخیر باشند.

اسلام، راهبر زندگی، ص ۱۵۲.

«این به‌خاطر آن است که هیچ تشنگى و خستگى و گرسنگى در راه خدا به آن‌ها نمی‌رسد و هیچ گامى که موجب خشم کافران می‌شود برنمی‌دارند و آسیبی از دشمن نمی‌بینند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحى براى آن‌ها نوشته می‌شود؛ زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند. و هیچ مال کوچک یا بزرگى را انفاق نمی‌کنند، و هیچ سرزمینى را نمی‌پیمایند، مگر اینکه براى آن‌ها نوشته می‌شود؛ تا خداوند آنچه را انجام می‌دادند به‌ بهترین شکل پاداش دهد» [توبه: ۱۲۰ و ۱۲۱].

راه سخت و پر از خار است و تردیدی در این نیست. چه کسی گفته که راه خار ندارد، درحالی‌که این راه، راهی است که امتی را از نو می‌سازد و آن را به کانون قرآنی‌ای که از آن دور شده بود، بازمی‌گرداند؛ راهی که راه ساختن همه انسان‌ها و شکل‌دهی آن‌ها در قالب‌های آسمانی است؟ (این راه پرخار است) اما خارهای سر راه، هرچند دست‌های انسانی که برای ریشه‌کن کردن آن‌ها تلاش می‌کند را می‌خراشند، ولی در نهایت، در برابر اراده‌های قوی و عزم‌های استوار تسلیم خواهند شد.

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۶۵.

قرآن همان‌گونه که نسبت به گذشته احاطه کامل داشت، درباره آینده هم به همین شکل سخن گفت. قرآن خبرهای بسیاری را از آینده بیان کرد که به همان صورت نیز اتفاق افتاد و مشرکان نیز خود، شاهد آن بودند. یکی از این خبرهای قرآنی، پیروزی روم بر ایران در کمتر از ده سال است: «رومیان شکست خوردند. [و این شکست] در سرزمین نزدیکى رخ داد، امّا آنان پس از [این] شکست، به‌زودى پیروز خواهند شد؛ در ظرف چند سال» [روم: ۲- ۴].
این خبر را قرآن مجید زمانی اعلام فرمود که روم به شکستی سخت دچار شده بود و ایرانیان به پیروزی چشمگیری دست یافته بودند و مشرکان به‌خاطر این پیروزی شادی می‌کردند و آن را پیروزی شرک و بت‌پرستی بر ادیان آسمانی می‌شمردند؛ زیرا ایرانیان پیروز، بت‌پرست و رومیان، مسیحی بودند. آیات قرآن فرود آمد و بر پیروزی روم در آینده‌ای نزدیک تأکید نمود.
آیا کتابی به جز کتاب نازل شده از سوی خداوند متعال می‌تواند خبری غیبی از این قبیل را اعلام کرده، کرامت و سرنوشت خود را به امری غیبی و ناشناخته پیوند زند که اگر دروغ از کار درآید آینده‌اش در معرض رسوایی و تهدید قرار خواهد گرفت؟
می‌بینیم که قرآن کریم درباره گذشته و آینده به یک نسبت تحدی کرده، از غیب خبر می‌دهد و با زبانی مطمئن که هیچ تردیدی در آن راه ندارد سخن می‌گوید و این چیزی است که هیچ انسانی و یا هیچ کتابی انسانی بر اساس قوانین طبیعت نمی‌تواند از عهده آن برآید.

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۹۶.

فردی از اهالی مکه بشارت قرآن را آورد و آن را به جهانیان اعلام کرد که حتی مانند سایر اهالی این شهر نیز از آموزش و پرورش رایج بهره نبرده بود. او درس‌نخوانده بود و خواندن و نوشتن نمی‌دانست و در مدت چهل سالی که در میان قومش زندگی کرده بود، هیچ تلاشی برای درس خواندن، یا نشانه‌ای از دانش و ادبیات در او دیده نشده بود.
«و پیش از این [قرآن]، تو هیچ نوشته‌اى را نمی‌خواندى و آن را با دست خود نمی‌نوشتى وگرنه باطل‌گرایان یاوه‌گو [در وحى بودن و حقّانیّت آن] شک می‌کردند» [عنکبوت: ۴۸].
«بگو: اگر خدا می‌خواست، من این آیات را بر شما نمی‌خواندم؛ و خداوند از آن آگاهتان نمی‌کرد؛ چه اینکه مدت‌ها پیش از این، در میان شما زندگى کردم [و هرگز درس نخواندم یا ادعایی نداشتم]؛ آیا نمی‌اندیشید؟» [یونس: ۱۶].
این مبارزه‌طلبی دیگری از سوی قرآن در برابر قوانین طبیعت است؛ زیرا اگر قرآن بر اساس این قوانین جریان می‌یافت، ممکن نبود یک فرد درس‌نخوانده آن را به ارمغان بیاورد؛ فردی که حتی در فرهنگ جامعه خویش، به‌رغم ابتدایی و ساده بودن آن، حضوری نداشت و هیچ درخششی در صحنه‌های مختلف ادبی از خود نشان نداد، اما قرآنی آورد که بر همه دستاورد‌های ادبی برتری یافت و زیبایی و حکمت و بلاغت آن، دانشمندان و سخنوران بزرگ را مات و مبهوت ساخت.

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۹۰.

به‌دلیل سطح پایین اندیشه و بی‌سوادی عمومی عرب‌ها، اسطوره‌ها و خرافات در بین آنان رواج داشت… تا اینکه قرآن کریم دین اسلام را به ارمغان آورد و با این‌گونه باورها و خرافات مبارزه کرد و توانست آن اوهام را به‌کلی از اندیشه‌ها بزداید؛ چراکه اسلام، خرد اعراب را روشن نمود و آن‌ها را به تدبر و ژرف‌اندیشی و تکیه بر عقل، فراخواند و از آنان خواست تا دست از تقلید و پیروی کورکورانه از میراث گذشتگان، بردارند. خداوند متعال می‌فرماید: «و هنگامى که به آن‌ها گفته شد: از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید، گفتند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى می‌نماییم. آیا حتی اگر پدران آن‌ها، چیزى نمی‌فهمیدند و هدایت نیافتند [باز از آن‌ها پیروى خواهند کرد]»[بقره: ۱۷۰].
این فراخوانی قرآنی سبب شد که تمامی اندیشه‌های موروثی به‌جامانده از گذشتگان، بار دیگر در پرتو منطق و خرد و هدایت اسلامی، در بوته آزمایش گذاشته شود و در نتیجه، آن خرافه‌ها و باورهای جاهلانه نابود شد و خردهای دربند، رهایی یافت و عقل‌ها، در راه درستْ اندیشیدن به حرکت درآمد.

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۴۸

عرب‌هایی که قرآن مجید در جامعه آنان بر پیامبر اکرم ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ نازل شد، به «اللَّه» باور داشتند و او را خالق و مدبر عالم می‌دانستند: «و اگر از آن‌ها بپرسى چه کسى آنان را آفریده، قطعاً می‌گویند: اللّه» [زخرف: ۸۷]؛ با این همه، آنان به‌خاطر نارسایی اندیشه‌هایشان و دور شدن از عصر پیامبری و پیامبران، واسطه‌هایی خیالی بین خود و خدا فرض کرده، برای آن‌ها قدرت سوددهی و یا آسیب‌رسانی در نظر می‌گرفتند. آنان این واسطه‌ها را در بت‌هایی از سنگ مجسم ساختند و آن‌ها را در دعا و عبادت پروردگار شریک قرار ‌دادند.
… پرستش بت‌ها، پادشاهان و رهبران دینی در همه‌جا رایج بود. به هر سو نگاه می‌کردی یا انسانی را می‌دیدی که به پرستش فردی نظیر خود یا موجوداتی پست‌تر از خود می‌پردازد، یا انسانی را می‌یافتی که می‌پنداشت بر دیگران حق فرمان‌روایی الهی و اطاعت دارد.
در چنین فضای بت‌پرستانه آشفته‌ای، قرآن کریم فرود آمد تا انسان را از جایگاه پستی که در آن افتاده بود، بالا بکشد و او را از اسارت و اهانت بت‌ها و بندگی خدایان دروغین برهاند و به‌جای آن، اندیشه عبودیت خالصانه برای خداوند یگانه و بی‌شریک را در ذهن او استوار سازد و باورش به کرامت انسانی‌‌ و ایمانش به پروردگار را به او بازگرداند.
به این آیات قرآنی نگاه کنید تا تأکید‌ آن‌ها را بر عبادت خداوند یکتا و رهاسازی انسان از هرگونه عبادت دیگری، مشاهده نمائید: «اى مردم! مثلى زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانى را که غیر از خدا می‌خوانید، هرگز نمی‌توانند مگسى بیافرینند، هر چند براى این کار دست به دست هم دهند و اگر مگس چیزى از آن‌ها برباید، نمی‌توانند آن را باز پس گیرند. هم این طلب‌کنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان. خدا را آن‌گونه که باید بشناسند نشناختند؛ خداوند قوى و شکست‌ناپذیر است» [حج: ۷۳، ۷۴].
«بگو: اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى از ما، بعضى دیگر را ـ به‌جای خداى یگانه‌ ـ به خدایى نپذیرد» [آل‌عمران: ۶۴].

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۴۳

قرآن با فرود آمدن تدریجی، نوعی امداد معنوی مداوم برای پیامبر اکرم ‌صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم‌ بود. خداوند متعال می‌فرماید:
«و کافران گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نمی‌شود؟!» این به‌خاطر آن است که قلب تو را به‌وسیله آن محکم داریم، و [از‌این‌رو] آن را به تدریج بر تو خواندیم» [فرقان: ۳۲].
وقتی همراه با هر حادثه، وحی نازل شود، بیشتر باعث تقویت قلب پیامبر می‌شود و در حمایت از او مؤثرتر است. این امر سبب می‌شود که فرشته وحی به سوی او فرود آید و با تجدید عهد خود، امید او به یاری پروردگار نیرو گیرد و مشکلات و سختی‌هایی را که پی‌درپی و نو‌به‌نو به سراغش می‌آیند، کوچک و ناچیز بنماید. از‌این‌رو می‌بینیم که قرآن پیوسته به پیامبر آرامش می‌دهد و سختی‌ها را در وقایع محنت‌آمیزی که بر او می‌گذشت، سبک می‌کند؛ گاهی به صراحت او را به صبر و پایداری امر می‌کند و می‌فرماید: «و در برابر آنچه [دشمنان] می‌گویند شکیبا باش و به‌طرزى شایسته از آنان دورى گزین» [مزمل: ۱۰]؛ گاهی نیز او را از حزن و اندوه باز می‌دارد و می‌فرماید: «سخن آن‌ها تو را غمگین نسازد. تمام عزّت از آن خداست» [یونس: ۶۵].

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۲۷

جامعه ستم‌پیشه و فرعونی، در گذر تاریخ، جامعه‌ای تکه‌پاره و از‌هم‌گسیخته است. هرگاه فرعونیت بر روابط انسان با انسان حاکم شود، تحلیل نیروها، پراکندن گروه‌ها و از‌هم‌پاشیدن ظرفیت‌های جامعه را هدف خود قرار می‌دهد، و آشکار است که در اختلاف، پراکندگی، ازهم‌گسیختگی و تجزیه‌ای این چنین، اعضای جامعه نمی‌توانند نیروهای حقیقی خود را بسیج کنند و همه زمینه‌های نوآوری‌شان را فعال کنند تا در عرصه تعامل با طبیعت و تسخیر آن، به رشد و توسعه طبیعی دست یابند.
این، تفاوت بین الگوهای پست فرعونی و الگوی والای حق، یعنی الگوی توحید خداوند سبحان است. الگوی حق، جامعه را متحد می‌کند و همه تمایزها و مرزها را از بین می‌برد؛ زیرا فراگیری این الگو تمامی مرزها و تمایز‌ها را دربرمی‌گیرد و همه اختلافات را در هم می‌شکند و تمام بشریت را با برابری، متحد می‌سازد و هیچ برتری و امتیازی، اعم از امتیاز نژادی، جنسیتی، قومی، جغرافیایی و طبقاتی، بین آن‌ها باقی نمی‌گذارد.
الگوی والا با جامعیت خود انسان‌ها را متحد می‌سازد، اما الگوهای پست باعث تجزیه و پراکندگی بشریت می‌شوند. بنگرید که الگوی والا چه می‌فرماید:
«این امت شما است، امتی یگانه و من پروردگار شما هستم، پس مرا بپرستید»[انبیاء: ۹۲].
این منطق جامعیت و فراگیری الگوی متعالی است که هیچ مرز و مانعی را در خانواده بشریت به رسمیت نمی‌شناسد. در مقابل، به الگوهای پست بنگرید. به جامعه ستم‌پیشه و خدایان آن که چه می‌گویند و قرآن کریم چگونه از آنان سخن می‌گوید:
«همانا فرعون در روی زمین سرکشی کرد و اهل آن‌را دسته‌دسته قرار داد»[قصص: ۴].

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۹۴.