گزیده‌ها

اسلام توانست از راه کاشتن ایمان به خدا [در دل‌ها] و تربیت مسلمانان بر پایه توحید و احساس بندگی خداوند یگانه، از همین بت‌پرستانی که به سنگ‌ها سجده می‌کردند و به عظمت آن‌ها باور داشتند، امتی موحد بسازد که جز برای خدا، سر تسلیم فرونمی‌آوردند؛ در مقابل هیچ نیرویی در روی زمین، خود را خوار نمی‌کردند؛ حتی در سخت‌ترین لحظه‌ها، زیر بار گردنکشی هیچ پادشاهی نمی‌رفتند و شکوه دنیا را ناچیز می‌شمردند؛ هدف خود را تغییر جهان، هدایت ملت‌های زمین به سوی توحید و اسلام و نجات آن‌ها از انواع بت‌پرستی و پرستش خدایان قلابی و اربابان ساختگی قرار داده بودند.

احکام شریعت مقدس، احکام ثابتی هستند که با یکی از ادله چهارگانه یعنی قرآن، سنت، اجماع و عقل در شریعت بیان شده‌اند. از آنجا که این احکام دارای قالبی مشخص بوده و شامل همه شرایط و حالات هستند، هیچ‌گونه تغییر یا تبدیل آن‌ها جایز نیست و باید بدون هیچ تصرفی به اجرا درآیند.
به‌عنوان نمونه الزام امت اسلامی به آمادگی کامل نظامی و قدرت‌افزایی تا حد ممکن برای رودررویی با دشمنان یکی از این احکام است. این حکم، یک حکم شرعی است که شریعت با برخی از نصوص خود مانند ﴿وَ أَعِدّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوّهٍ﴾؛ «هر نیرویى در توان دارید، براى مقابله با آن‌ها [دشمنان‏] آماده سازید» به آن تصریح کرده است و ازاین‌رو این حکم ثابت بوده و همه شرایط و حالات را دربر می‌گیرد.
اما قوانین یا مقررات عبارت‌اند از دستورات تفصیلی حکومت که طبیعت احکام شرعی برای برخی از شرایط اقتضا می‌کند و ازاین‌رو این قوانین، مقرراتی تغییرپذیرند که با تغییر شرایط حکومت تفاوت پیدا می‌کنند. علت تغییر این دستورات این است که این‌ها به‌صورت مستقیم و با نص مشخص در شریعت نیامده است، بلکه در پرتو شرایط و حالاتی که دائم در تغییر است، از احکام شریعت استنباط شده است.

 

بارقه‌ها، ص ۲۹۳.

امت با ولادت اندیشه آرمانى و رهبرى که آن اندیشه را به ظهور مى‌‏رساند، متولد مى‏‌شود؛ پس طبیعى است که امت اسلامى روزى مانند این روز مبارک را جشن بگیرد؛ چراکه ولادت حسین و پدر حسین (ع) به نوعى به معناى ولادت خود امت است.

 

 

بارقه‌ها، ص٢١٨.

آزادی در مفاهیم تمدن سرمایه‌داری حق طبیعی انسان است و انسان می‌تواند هر زمانی که بخواهد از حق خویش چشم‌پوشی کند. درحالی‌که آزادی در مفهوم اسلامی چنین نیست؛ زیرا آزادی در اسلام ارتباط اساسی با عبودیت در مقابل خداوند دارد. بنابراین اسلام به انسان اجازه نمی‌دهد که خود را کوچک شمارد و از آزادیش چشم‌پوشی کند: لَاتَکُن عَبدُ غَیرِک وَ قَد خَلَقکَ الله حُرّاً؛ یعنی بنده دیگری نباش که خداوند تو را آزاد آفریده است. بنابراین در اسلام انسان مسئول آزادی خویش است و آزادی نوعی بی‌مسئولیتی نیست.

 

اسلام راهبر زندگى؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۳۴۷.

اسلام، حکومت را وسیله‌ای برای ایجاد فرصت کار و امکان زندگی مولِّد برای همه افراد امت، قرار می‌دهد. از سویی اگر کسی توانایی انجام فعالیتی عملی که یک زندگی آزاد و کامل را برای او فراهم کند، نداشته باشد و کسی هم عهده‌دار زندگی او نباشد، اسلام یک زندگی معیشتی کامل را برای او تأمین می‌کند یا فاصله او تا رسیدن به سطح معیشتی مناسب را با تکالیف مالی خاصی برمی‌دارد؛ تکالیفی که در اموال امت قرار می‌دهد و از آن‌ها ادای این تکالیف را می‌خواهد. اسلام این فرایض را لطف و منّتی از طرف امت بر فقرا، نمی‌شمارد، بلکه آن‌ها تکالیف لازمی هستند که در زمان اجرای اسلام، اگر امت آن‌ها را ادا نکنند، شأن و منزلتی نخواهند داشت.
اسلام پا را فراتر از این گذاشته و مسأله فقر و غنا را با اصل مسأله اسلام و کفر گره می‌زند و باور دارد همان‌طور که فقر برای وجود اجتماعی امت، یک خطر به حساب می‌آید، هم‌چنین کیان روحی و ارزش‌های دینی امت را نیز تهدید می‌کند. برای نمونه، یکی از صحابه می‌گوید: «وقتی فقر به سرزمینی می‌رود، کفر به او می‌گوید مرا هم با خودت ببر».
ببینید که اسلام به فقر چگونه می‌نگرد و چگونه آن را شبح سقوط و هشدار بحران در همه عرصه‌ها می‌داند. طبیعی است که اسلام با چنین نگرشی به فقر، برای ریشه‌کن کردن آن از جامعه تلاش کند.

 

بارقه‌ها، ص ۳۳۲.

از جنبه فکرى، اسلام کار و تولید را تشویق نموده و آن را داراى ارزش فراوان شمرده و کرامت و جایگاه انسان نزد خدا و حتى خرد او را به‌کار ارتباط داده است. بدین‌سان، بستر مناسب بشرى را براى انگیزش تولید و رشد ثروت فراهم ساخته و معیارهاى اخلاقى و ارزیابى‌هاى معین از کار و بیکارى را که تا آن روز شناخته شده نبوده، ارائه نموده است. در پرتو همین معیارها و ارزش‌گذارى‌ها، کار تبدیل به عبادت مى‌گردد که انسان با آن پاداش مى‌یابد و کسى که در راه تأمین نیازهاى زندگى‌اش کار کند، برتر از کسى شناخته مى‌شود که خدا را عبادت نماید، اما کار نکند. نیز تنبلى یا شأن خود را بالاتر از کار دیدن، مایه نقص در انسانیت و عامل فرومایگى وى شمرده مى‌شود.
امام صادق (علیه‌السلام) درباره مردى سؤال کرد. گفتند: «نیازمند است و در خانه به عبادت خدا مشغول است و برادران مسلمانش معاش او را تأمین مى‌کنند». امام فرمود: «کسى که معاش او را تأمین مى‌کند، عابدتر از خود او است».

 

اقتصاد ما، ج ۲، ص ۳۳۴.

خداوند سبحان پایان راه است، اما نه پایان جغرافیایی، مثل آخر خطوط جغرافیایی که به یک مکان خاص ختم می‌شوند… زیرا مطلق است؛ الگوی آرمانی است؛ مطلق حقیقی و عینی است و به حکم مطلق بودن در تمامی طول راه حضور دارد و هیچ جایی از او خالی نیست؛ او از هیچ نقطه‌ای برکنار و غایب نیست؛ حد و مرز ندارد؛ خداوند متعال، پایان راه است، ولی در تمامی طول راه هم حضور دارد… از آن‌جا که خداوند سبحان، مطلق است، راه نیز بی‌پایان است. این راه و مسیر انسان به سوی خدا، نزدیک شدن مستمر و متناسب با پیشرفت حقیقی به سوی خداوند است. البته این نزدیک شدن همیشه نسبی است و در حد گام‌هایی در مسیر باقی می‌ماند و هرگز به پایان نمی‌رسد؛ زیرا موجود محدود هیچ‌گاه به مطلق نمی‌رسد؛ موجود متناهی نمی‌تواند به بی‌نهایت برسد. بنابراین فاصله بین انسان و الگوی آرمانی‌‌اش، بی‌نهایت است، این به آن معنا است که او فرصت ابداع و نوآوری تا بی‌نهایت را دارد و می‌تواند تا بی‌نهایت به سوی تحول و تکامل گام بردارد؛ چراکه راه پیش روی او، راهی بی‌پایان است.

 

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۶۳.

می‌توان از این‌که خدا انسان را جانشین خویش در روى زمین قرار داد، این نتیجه را گرفت که خداوند موجود آزاد مختارى را خلیفه خویش قرار داده که می‌تواند در زمین به اصلاح یا فساد بپردازد و با اراده و اختیار خویش، حاصل خود از این توانایی‌ها را مشخص کند: «ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس.» [انسان: ٣].
به گمان قوى، همین حقیقت بود که ملائکه را درباره عاقبت این خلافت و امکان انحراف آن از راه راست به راه فساد و خونریزى، نگران کرد؛ زیرا از آنجا که درستى مسیر بشرى به اراده چنین انسانى که خلیفه خداست وابسته است و با قانون تخلف‌ناپذیرى تضمین نشده- چنانکه وضع در تمامى عرصه‌هاى طبیعت چنین است- امکان تبهکارى و بدکارى در فعالیتهاى مختلف بشرى، دور از انتظار نیست… از این‌رو خود را به‌عنوان جایگزین خلیفه جدید عرضه کردند، غافل از آن‌که آزادى موجودى که خداوند او را به‌عنوان جانشین خود بر روى زمین برگزیده، به این معنا نیست که خداوند او را به حال خود واگذاشته است، بلکه به معناى تغییر شکل هدایت این موجود است. خداوند به جاى اینکه این موجود را از طریق یک قانون طبیعى تخلف‌ناپذیرى هدایت کند- چنانکه حرکت‌هاى سیارات و حرکت هر ذره‌اى در عالم چنین هدایت می‌شود- تربیت و هدایت و تعلیم این خلیفه را برعهده گرفته تا سرنوشت خود را، خود بسازد و وجودش را در پرتو هدایت و کتابى روشن، تعالى بخشد.

 

اسلام، راهبر زندگی، ص ۱۵۴.

خلافت و جانشینى به مفهوم قرآنى و اسلامى آن از حکومت مردم در نظام‌هاى دموکراتیک غربى متفاوت است؛ زیرا در این نظام‌ها، مردم اختیاردار حکومت هستند و چنین نیست که به نیابت از خداوند، اعمال حاکمیت کنند. نتیجه این نگرش آن است که مردم در قبال کسى مسئول نبوده، و در حکومت به معیارى واقعى ملزم نیستند، بلکه کافى است که بر چیزى توافق کنند، هرچند با مصلحت و کرامت همه یا بخشى از مردم در تضاد باشد؛ چراکه خود آنان از مصلحت و کرامت خویش صرف‌نظر کرده‌اند.
اما آن حکمرانى مردم که بر پایه خلافت الهى استوار است، چنین نیست. چنین حکومتى مسئول است و مردم در چنین حکومتى ملزم هستند که حق و عدالت را اجرا و ظلم و سرکشى را طرد کنند و چنین نیست که بین ستم کردن و عدالت ورزیدن مخیر باشند.

اسلام، راهبر زندگی، ص ۱۵۲.