پژوهش‌ها

نویسنده: ابوالقاسم یعقوبی

منبع: مجله حوزه / شماره ٧٩-٨٠

بسیارند کسانی که در بررسی مسائل سیاسی اجتماعی و اقتصادی آهنگ گشودن راه دارند؛ اما نقطه آغاز را درست نمی یابند و یا از شروع آن در هراسند و اگر هم دشواری شروع را برخود هموار سازند در عرضه آنچه بدان دست یافته‌اند راه احتیاط می‌پویند و همواره در ابراز آن گرفتار دغدغه و تردیدند.

شهید سید محمد باقر صدر از اندک فقیهان فرزانه‌ای بود که گامهای شایسته و پرباری در شناساندن مفاهیم ومعارف دینی برداشت و گرههای بسیاری را با سخن و قلم خویش گشود.

او به درستی و تمام و کمال دردها را می‌شناخت و راه درمان می‌پویید. راه ورود و خروج مباحث را عالمانه می‌دانست. آنچه را بدان دست می‌یافت با روشنی و شهامت ابراز می‌کرد. افکار و اندیشه‌ها را به تکاپو و تلاش وا می‌داشت. زمان و زمینه‌ها را در نظر می‌گرفت و با تیزنگری مکتب اسلام را با چهره‌ای منطقی و همگام با زمان و دگرگونیهای آن مطرح می‌ساخت. از تکرار آنچه دیگران گفته و یا نوشته بودند پرهیز داشت و راههای پیموده نشده را می‌پیمود.

از جمله راههای ناپیموده‌ای که ایشان با دقت و درستی پیمود و شیوه و روش آن را به دیگران آموخت مسائل اقتصادی اسلام بود. بررسیهای عالمانه و فقیهانه استاد نقطه عطفی در طرح این گونه مباحث گردید و نوآوریهای بسیاری از ایشان به یادگار ماند که هر کدام به نوبه خود پشتوانه‌ای سرشار از فرهنگ گرانمایه تشیع به شمار می‌رود. افزون بر نوشته‌ها و مقاله‌های پراکنده درباره مباحث و راههای اساسی اقتصاد اسلامی از کتاب پرمایه اقتصادنا باید یاد کرد که پس از گذشت سالها از نگارش آن هنوز همچنان در صدر نوشته‌های اقتصاد اسلامی است و به گفته یکی از شاگردان آن شهید:‌ «… هنوز هم ابعاد ژرف این کتاب حتی در جوامع خود ما شناخته نشده است».[1]

یا به گفته شاگرد دیگر آن شهید: «به نظر من مانند کتاب اقتصادنا پیش از آن مانندی نبوده است و پس از آن نیز در این مدت ربع قرن هنوز نوشته‌ای جامع و کامل دیده نشده است».[2]

افزون بر این نوشته‌های اقتصادی شهید صدر بویژه (اقتصادنا) آفریننده جریان تفکر اسلامی شد و روزنه‌ای امیدبخش به سوی شیفتگان فرهنگ دینی باز کرد و آنان را به مطالعه و جست وجوی نوین در منابع دینی واداشت: «حداقل از زمانی که کتاب (اقتصادنا) توسط شهید سید محمد باقر صدر تألیف و انتشار یافت این انتظار در قاطبه اهل فکر در کشورهای اسلامی پدید آمد که می‌توان براساس (اقتصاد اسلامی) به بررسی مسائل اقتصادی کشورهای اسلامی پرداخت و برای آنها در وهله اول راه حلهای نظری و در نهایت با تشکیل یک کشور اسلامی سیاستهای عملی و قابل اتخاذ برای رفع مشکلات اقتصادی به دست آورد».[3]

در این نوشتار سیری کوتاه و نگاهی گذرا داریم بر شیوه‌های بررسی مسائل اقتصادی از دیدگاه این فقیه وارسته و بر این باوریم که اندیشه‌ها و نوشته‌های ایشان برای جامعه اسلامی بویژه حوزویان و دانشگاهیان کارآمد و راهگشاست و برای نظام اسلامی و کارگزاران آن الهامبخش.

ما برآنیم که با این نوشتار روشها و شیوه‌های نوین استاد شهید را در زمینه مکتب اقتصادی اسلام بنمایانیم ولی از آن جا که این مباحث بسیار گسترده‌اند به نَمی از یمْ بسنده می‌کنیم و تنها به نقطه‌ها و نکته هایی خواهیم پرداخت که جنبه کلیدی و زیربنایی دارند.

پیش از ورود به اصل مطلب به سه ویژگی کلی از ویژگیهای نوشتاری شهید صدر در این زمینه اشارت می‌کنیم:

 

١. نگرش فراگیر و سیستمی

گسترش دانشهای بشری و به کارگیری شگرف ابزار و وسائل جدید در پژوهشها هر روز به روی دانشوران و پژوهشگران افقهای تازه‌ای گشوده و می‌گشاید. در سده اخیر بر اثر پاره‌ای رخدادها و نهضتهای علمی و مکتبی که در جهان روی داد این افقها رو به گسترش نهاد و در آثار محققان بازتاب چشمگیری یافت و آنان را وادار به آفرینش شیوه‌های نوین در طرح مباحث و مسائل کرد.

این واقعیت در ساختار پژوهشی حوزه‌های علوم دینی نیز بی تأثیر نبود و عالمان تیزنگر و فقیهان زمان شناس و واقع بین را بر آن داشت که در روشن گری دریافتهای دینی و ترسیم چهره اسلام راستین شیوه‌های نوینی را برگزینند.

از جمله آن فقیهان نوآور و پیشتاز استاد شهید سید محمد باقر صدر بود. این بزرگمرد افزون بر فراگیری دانشهای حوزوی و تسلط و اشراف کامل بر آنها دارای سبک و روش نوینی در طرح مسائل فقهی و معارف دینی بود. تنها به این دلخوش نبود که فرعی بر فروع بیفزاید و یا تعلیقه و حاشیه‌ای بر حاشیه‌ها بیفزاید بلکه همگام با زمان و نیازها و با به کارگیری شیوه‌های نوین و روشمند به منابع و معارف دینی روی آورد و آنها را به شکلی سیستمی و سامان‌مند ارائه داد. این نگرش فراگیر و سیستمی به مسائل در همه زمینه‌های سیاسی اجتماعی و فرهنگی در تفکر و آثار ایشان جلوه‌ای ویژه به خود گرفته است؛ اما در زمینه بررسی مسائل اقتصادی نمودی چشمگیرتر دارد.

استاد شهید بین اقتصاد اسلامی و مسائل عقیدتی اخلاقی عاطفی و نیز دولت و نظام سیاسی پیوندی نزدیک قائل است و بر این باور است که اقتصاد اسلامی را نباید جدای از دیگر اجزای دین بررسی کرد بلکه این بخش از دین را با توجه به مجموعه سیستم و نظام سیاسی و اجتماعی شریعت باید مورد شناخت و بررسی قرار داد. ایشان ابراز می‌دارد: بین شکل عمومی نظام اسلامی و پایه خاصی که بر آن استوار است گونه‌ای پیوستگی وجود دارد که نادیده گرفتن این نکته در بررسیهای اقتصادی پژوهشگر را دچار تردید و تعارض در نصوص خواهد کرد. بر همین اساس علامه شهید در نوشته‌ها و بررسیهای اقتصادی طرحی سازمان یافته ارائه می‌دهد و می‌نویسد:

در شناخت اقتصاد اسلامی مجاز نیستیم که آن را به گونه‌ای ناپیوسته به سایر ارکان دین بررسی کنیم؛ مثلا نظر اسلام درباره تحریم ربا یا تجویز مالکیت خصوصی را جدای از روش عمومی اقتصاد اسلامی نباید بررسی کنیم…. بلکه لازم است شناخت ما نسبت به اقتصاد اسلامی در چهارچوب شکل عام اسلامی باشد که همه جوانب گوناگون زندگی فردی و اجتماعی را در نظر گرفته است…. روشن است که تصویر یک پدیده در ضمن شکل عمومی و در قالب یک نظام با تصویر آن به گونه مستقل تمایز دارد.[4]

بدین سان می‌یابیم که اقتصاد اسلامی جزئی از کل است و پژوهشگری که در پی کشف مکتب اقتصادی اسلام است می‌بایست با این نگرش سیستمی و آیین‌مند مطالعه‌ها و بررسیهای خویش را جهت بخشد تا به نتیجه شایسته دست یابد.

٢. مکتب اقتصادی

استاد شهید در مباحث اقتصادی بر این باور است که محقق باید پیش از هر چیز بین مقوله علم اقتصاد و مکتب اقتصادی فرق بگذارد و از به هم آمیختن آن دو در بررسیها بپرهیزد تا فهم بحثهای اقتصادی بر او آسان گردد.

ایشان افزون بر سایر نوشته‌ها در دو مورد از کتاب (اقتصادنا) به این بحث پرداخته و میزان و معیار بازشناسی آن دو را به دست داده است:

علم اقتصاد عبارت از علمی است که حیات اقتصادی و پدیده‌ها و جلوه‌های آن را تفسیر کرده ارتباط آن پدیده‌ها را با اسباب و عوامل کلی که بر آن حاکم است بیان می‌دارد…. اما سیستم اقتصادی عبارت از شیوه‌ای است که جامعه ترجیح می‌دهد در زندگی اقتصادی و گشودن گرههای علمی خویش از آن پیروی کند.[5]

گر چه علم اقتصاد سیاسی در سده‌های اخیر پدید آمده و در طلیعه عصر سرمایه داری رشد و رونق چشمگیری یافته است لکن ریشه‌های علمی آغازین آن به دورترین دوره‌های تاریخ می‌رسد. تمام تمدنها در گستره‌ای که در اختیار داشته‌اند تفکر اقتصادی داشته‌اند براساس زمان و نیازهای خویش از سیاستها و برنامه ریزیهای خرد و کلان اقتصادی بهره می‌برده‌اند. علم اقتصاد براساس مکتبهای اقتصادی شکل می‌گرفته است؛ از این روی می‌بینیم علمای اقتصاد هر کدام مکتب ویژه‌ای داشته‌اند و اقتصاد دانانی چون: آدام اسمیت کینز ریکاردو مارکس و… هر یک دارای مذهب و سلوک ویژه‌ای بوده‌اند که بر آن اساس دانشهای اقتصادی خویش را شکل داده و مطرح کرده‌اند.

علم و مکتب اقتصادی با این که وجوه مشترکی دارند لکن فرقهای آن دو از یکدیگر به طور کامل روشن است. علم اقتصاد از ابزار تولید و چگونگی اثر گذاری آنها بر یکدیگر و نیز بهره هریک در گونه‌های مالکیت بحث می‌کند ولی مکتب اقتصادی در مورد درست یا نادرست بودن گونه‌های مالکیت سخن می‌گوید. علم اقتصاد در الگوی توزیع کالا بحث می‌کند ولی مکتب اقتصادی از بین این الگوها خوب و بدها را نشان می‌دهد و….

شهید صدر با توجه به جدا بودن این دو مقوله از یکدیگر شاخص و معیار روشنی برای مرزبندی آن دو بیان کرده است که یادآوری آن خالی از فایده نیست:

مکتب اقتصادی… به هر قاعده اساسی اقتصادی که با ایده عدالت اجتماعی ارتباط یابد اطلاق می‌گردد. علم اقتصاد شامل هر نظریه‌ای است که رویدادهای عینی اقتصادی را به دور از هرگونه اندیشه عدالت خواهانه و پیش ساخته ذهنی تفسیر کند؛ از این روی مفهوم عدالت مرز بین مکتب و علم و به منزله شاخصی است که افکار مکتبی را از نظریات علمی جدا می‌کند.[6]

شاید انگیزه این که گروهی اقتصاد اسلامی را نپذیرفته‌اند آن باشد که پنداشته‌اند هدف از اقتصاد اسلامی علم اقتصاد است لکن از این نکته غفلت داشته‌اند که فرق است بین علم اقتصاد و مکتب اقتصادی. در اسلام علم اقتصاد نداریم اما مکتب و سیستم اقتصادی داریم و این مرزبندی یکی از نوآوریهای شهید صدر است. البته نباید چنین پنداشت که اسلام چون مکتب اقتصادی دارد پس جنبه علمی ندارد و نمی تواند و نباید از علم اقتصاد و شاخه‌های مربوط به آن بهره گیرد بلکه به گفته شهید صدر اساس پیشرفت عناصر پویا و دگرگون شونده مکتبی در مباحث اقتصادی به گسترش بحثهای علمی و استفاده بهینه از علم و تکنولوژی پیشرفته مربوط می‌شود و نظام و دولت اسلامی باید سیاست اقتصادی خویش را بر اساس مکتب و با کمک گرفتن از دانشهای اقتصادی پیش برد.[7]

٣. واقعیت‌نگری

سیر و شتاب دگردیسیها در جامعه‌های بشری امری است قطعی و انکار ناپذیر. دگرگونیها و شتاب روز افزون آنها در بستر زمان در تمام زوایای زندگی دیدگاهها روابط اجتماعی و اقتصادی و… واقعیتی است که نمی توان آن را نادیده گرفت.

نقش زمان و نیازهای آن در ساختار بینش و تأثیر آن در نوع برداشت انسان نیز جای تردید نیست. پژوهشگران و محققانی که برای حلّ دشواریهای اجتماعی سیاسی فرهنگی و اقتصادی جامعه تلاش می‌ورزند بدون در نظر داشتن این واقعیت دگردیسی به نتیجه شایسته و دلپذیر نخواهند رسید.

بنابراین اهمیت دادن به نقش زمان و مکان در پژوهشها گام نخستین و راز موفقیت در پاسخ گویی به پرسشهای نوین و پدیده‌های نوپیداست. حوزه‌های علمی و فقیهان درد‌مند که مدافع راستین جامع بودن دین و خاتم بودن شریعت هستند و(فقه را تئوری کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور می‌دانند) آن گاه می‌توانند فقه را عملی سازند و آن را از حاشیه به متن زندگی مردم و جامعه وارد سازند که در اجتهاد و پژوهشهای خود از دو عنصر اساسی و بنیادی زمان و مکان کمک بگیرند و با توجه به واقعیتهای جاری دست به پژوهش در منابع دینی بزنند. تمام تلاش و توان امام خمینی در این قرن آن بود که این اندیشه را به حوزه‌ها بباوراند.

 

او با روشنی پویایی فقه اسلام را در بینش و روش عملی خویش به اثبات رساند. از ویژگیهای شهید صدر که در تمام پژوهشها و نوشته‌ها بویژه بررسیهای اقتصادی وی جلوه دارد توجه به نقش زمان و مکان است:

کار تحقیق مسائل فقهی از واقعیتهای عینی شروع می‌شود منتهی نه به آن محدودیتهایی که در زمان شیخ طوسی یا محقق حلی بود؛ زیرا واقعیت‌های زندگی آنها فقط می‌توانست نیازهای زمان خود آنها را کفایت کند و برای زمان ما مسائل آن زمان کافی نیست.[8]

این شیوه و روش را در تمام پژوهشهای ایشان به روشنی می‌توان دید. استاد شهید نه تنها در پژوهشها و بررسیهای نظری و علمی این گونه می‌اندیشید و واقعیت نگری داشت بلکه در ارائه طرحهای عملی و راههای اجرایی دیدگاههای فقهی و مکتبی نیز به این مسأله توجه داشت. در مثل مطرح کردن (بانک بدون ربا در اسلام) شرایط حاکم بر جامعه را در نظر می‌گرفت.

در اوایل دهه 1960م. هنگامی که دولت کویت از ایشان می‌خواهد درباره بانک اسلامی بدون ربا طرحی ارائه دهد این درخواست را می‌پذیرد لکن در آغاز کتاب (بانک بدون ربا در اسلام) می‌نویسد:

گفت وگوی ما در این جا بر سر طرح بانک اسلامی با توجه به وضعیت دوم [نظام غیر اسلامی] است؛ زیرا فرض بر این است که واقعیت اجتماعی ما در همه امور اقتصادی اجتماعی فکری و سیاسی خود غیر اسلامی است. اگر می‌خواستیم طرح بانک اسلامی را در چارچوب وضعیت اولی [نظام اسلامی] بریزیم گفت وگوی دیگری می‌داشتیم.[9]

سیاستگذاری برنامه ریزی و پژوهش در زمینه مسائل اقتصادی اسلام در جامعه‌ای که همه تلاشها و دادوستدهای مردم آن براساس رباخواری است و سیستم سرمایه داری به تمام معنی بر زندگی فکری و اخلاقی و اقتصادی آنان حاکم است با جامعه‌ای که امور کلی و برنامه ریزیهای جزیی آن براساس اصول اسلام پایه ریزی شده و مسائل اقتصادی به عنوان جزئی از آن کل به شمار می‌رود با یکدیگر تفاوت اساسی دارند. به دیگر سخن جامعه‌ای که اسلام و آیینهای آن در حاشیه است و مسلمانان از مجاری امور به دورند با جامعه‌ای که حکومت اسلامی و قانونهای آن روح زندگی مردم را تشکیل می‌دهد هر کدام نیازهای ویژه خود را داراست و انتظارها از حوزه و حوزویان نیز در هر یک از این دو جامعه به گونه‌ای است:

در بیش‌تر رساله‌های عملیه همان صورت محدود نخست یاد شده است؛ زیرا رساله‌ها برای دیندارانی تدوین گردیده که بیش‌تر در جامعه هایی می‌زیند که اسلام در سازندگی آنها نقش بسیار دارد. از این روی این رساله‌های عملیه نمی توانند اقتصاد اسلامی را در چهارچوب صحیح و اصلی خود به جامعه ارائه دهند و بدین ترتیب قانونها و آیینهای اقتصادی اسلام که عهده دار رفاه و سعادت جامعه وملت می‌تواند باشد در پشت پرده ابهام باقی خواهد ماند….[10]

پیام این فقیه ژرف اندیش و آینده نگر در این سخن آن است که حوزه‌های علوم دینی در این زمان باید در چگونگی آموزش و شیوه پژوهشهای دینی در همه زمینه‌ها بویژه در زمینه مسائل اقتصادی اسلام تجدید نظر کنند. در گذشته به بهانه این که پیاده کردن اقتصاد اسلامی و سایر احکام اجتماعی اسلام پشتوانه اجرایی لازم دارد زمینه عرضه طرحها و شیوه‌های اجرایی قانونهای اجتماعی و اقتصادی اسلام آماده نبود و عذرها نیز پذیرفته می‌شد اما در این روزگار که قانون اساسی براساس اسلام تدوین شده است و با اشراف ولی فقیه و نظارت فقهای شورای نگهبان اجرا می‌شود هیچ گونه عذر و بهانه‌ای شنیدنی نیست. شایسته است حوزه‌های علمی آموزشها و پژوهشگران مسلمان پژوهشهای خود را به گونه‌ای جهت و سامان دهند که راهگشای تنگناهای قانونی و اجرایی نظام اسلامی باشد بویژه در زمینه قانونهای اقتصادی اسلام که نسبت به دیگر مسائل فقهی کم‌تر بدانها پرداخته شده است.

البته معنای این سخن آن نیست که تلاش پیشینیان ارج نهاده نشود؛ چه این که آنان نیز در ظرف زمان خویش انجام وظیفه کرده‌اند بلکه مقصود آن است که مطالب کهن را می‌توان در قالبی جدید و نو و با زمان و نیاز مطرح کرد تا ضمن پایبندی بر فقه سنتی و جواهری پویایی و همگامی آن با نیازهای عصر نیز نموده شود و وانمود نشود که فقه ناتوان از پاسخ گویی است.

بررسی روش‌مند

استاد شهید با این سه ویژگی که بدان اشارت کردیم: (نگرش فراگیر و نظامواره واقعیت نگری و اعتقاد به مکتب اقتصادی در اسلام) و توانایی و توان مندی علمی و فقهی که دارا بود پژوهشها و بررسیهای اقتصادی را به گونه‌ای روش‌مند آغاز کرد و با پردازش و پیرایش جدید به اهل پژوهش عرضه کرد. در این جا به شرح دو عنصر بنیادی در تفکر ونوشته‌های اقتصادی ایشان می‌پردازیم که هر یک از آن دو زیر مجموعه‌ها و در حقیقت شاخه‌های روش تحقیق به شمار می‌روند:

الف. اجتهاد و اکتشاف در مسائل اقتصادی.

ب. جایگاه دولت در نظام اقتصادی اسلام.

اجتهاد و اکتشاف

مهم‌ترین و بنیادی‌ترین روش و مبنی برای شناخت مکتب اقتصادی اسلام اجتهاد است. اجتهاد بر حسب مِتُد و روش مطالعه‌ای که هر مجتهد دارد گونه گون است؛ از این روی هرگونه اجتهادی که براساس قواعد کتاب و سنت شکل بگیرد معتبر و قانونی است. به همین دلیل؛ یعنی به خاطر آزادی نظر علمی و اجتهادی در اسلام در مسائل اقتصادی نیز الگوهای اقتصادی بسیاری به وجود می‌آید.

پژوهشگر در زمینه سیستم اقتصادی اسلام باید توانایی لازم برای دریافت و استخراج احکام اقتصادی اسلام را داشته باشد تا بتواند مکتب اقتصادی اسلام را روشن و ترسیم کند و افزون بر این از دیدگاههای فقیهان آگاهی کامل داشته باشد تا در ارائه الگوی اقتصادی بتواند از میان چند دیدگاه یکی را برگزیند؛ زیرا چه بسا خود به نظر روشنی دست نیابد و ناگزیر باشد برای ارائه سیستم و مکتب اقتصادی اسلام از اجتهاد دیگران سود جوید گرچه مخالف نظر شخصی او نیز باشد.

مجتهد قلمرو کارش آفرینش نیست. آنچه می‌تواند انجام دهد کشف و دریافت است. احکام و آراء فقهی فقیهان روبناست که از این روبناها مجتهد به زیربنا؛ یعنی مکتب اقتصادی اسلام دست می‌یابد.

بنابراین همواره باید اجتهاد مجتهد با اکتشاف او همراه باشد تا بتواند راهگشایی و نوآوری داشته باشد. شهید صدر این راه را (فرایند کشف) می‌نامد و خود بر این اساس به بررسی گسترده در اقتصاد اسلام می‌پردازد و چون از مکتبهای اقتصادی گوناگون آگاهی کامل داشته و آرای فقها را نیز به درستی و فراگیر می‌دانسته است به آسانی و روشنی از عهده این فرایند کشف برآمده و یافته‌های خود را در (اقتصادنا) ارائه داده است. خود در شرح این مبنی و روش می‌نویسد:

اگر قرار باشد فقیه از تفقه در احکام گام را فراتر بنهد و به تأملات نظری درباره سیستم اقتصادی بپردازد باید احکام هماهنگ و محکم را نقطه شروع کار خویش قرار دهد. در صورتی که این گونه احکام را بتواند از میان همان احکامی که پایه اجتهادی خود را بر آنها قرار داده برگزیند و کشف بنیادهای اصلی اقتصادی را از آنها بیاغازد و بدون برخورد به ناسازی و ناسازگاری به انجام رساند مجال گرانبهایی به چنگ آورده است؛ چه در این حال محقق هم به عنوان مجتهد دریافت کنندهِ احکام و هم کشف کننده دیدگاه‌ها بوده و این دو جنبه در شخص او وحدت یافته است.

البته اگر فرصت یاده شده دست نداد. … در این حال بهترین کمک گیری از احکام مورد استفاده دیگران خواهد بود….

این تمام آن کاری است که درباره کشف اقتصاد اسلامی باید به عمل آورد.[11]

براساس این بینش برای شناخت سیستم و مکتب اقتصادی اسلام تنها به روبنا نمی توان بسنده کرد؛ زیرا چه بسا در مواردی اختلاف آرا و فتوای فقیهان که از ظاهر نصوص و بدون توجه به سایر جنبه‌ها گرفته شده پژوهشگر را دچار سر درگمی و ناسازگارگویی گرداند و نتواند به راه‌حلّی در زمینه مسائل اقتصادی اسلام دست یابد؛ از این روی باید به تلاشی گسترده و همه سویه رو آورد تا بتواند از اجتهاد به اکتشاف برسد:

نه تنها در مورد یکی از روبناهای مستقیم اقتصادی یعنی قانون مدنی باید به بررسی پرداخت بلکه در تمام روبناهای دیگر نیز باید همین کار را ادامه داد تا با دستاوردهای پرمایه‌تر و بیش‌تر بتوانیم زیربنا را بررسی کنیم. به این ترتیب روش مطالعه در اکتشاف به صورت حرکت از روبنا به زیربنا خواهد بود.[12]

کاربرد اصطلاح: روبنا و زیربنا در نوشته‌های اقتصادی شهید صدر و مشی و استنباط ایشان بر این پایه در سراسر مباحث کتاب (اقتصادنا) دیده می‌شود. وی در هر بحثی نخست روایات و نصوص مربوط به آن را نشان می‌دهد آن گاه به دیدگاه فقهای بزرگ و فتواهای گوناگون نظر می‌افکند و از مجموع اینها به قانون و قاعده اقتصادی می‌رسد.

مفاهیم رهگشا

در فرایند کشف به روش اجتهادی دو نکته را نباید از یاد برد:

1 . مفاهیم رهگشا

2 . بازدارنده‌های رهزن.

استاد شهید با اشاره به بحث مفاهیم و بازدارنده‌ها در جریان کشف مکتب اقتصادی اسلام از منابع دینی و دیدگاه فقیهان این دو نکته را به خوبی روشن کرده است. مفاهیم بر دو قسم هستند: مفاهیم ثابت و مفاهیم نسبی و دگرگونی پذیر. فقیه آن گاه خواهد توانست به اصل و قاعده راهگشا در پژوهشها دست یابد که مفاهیم به کار رفته در مکتب را به درستی درک و فهم کند؛ در مثل مفهوم (فقر) موضوع پاره‌ای از احکام فقهی قرار گرفته که بدون شناخت دقیق آن حکم درست و رهگشا و فتوای برابر با واقع نمی توان داد. فقیه باید در آغاز مفهوم فقر و فقیر را روشن سازد تا در برابرسازی حکم دائمی واجب بودن زکات بر این موضوع دچار تردید و سرگردانی نگردد.

شهید صدر می‌گوید:

این مفهوم نسبی است و به معنای نداشتن سطح زندگی در ردیف نوع مردم هر زمان است. بنابراین ممکن است فردی در نیازمندیهای فردی دارا باشد؛ اما در نیازمندیهای رفاهی تهی دست.[13]

کسی که در صدد کشف مکتب اقتصادی اسلام است باید این گونه مفاهیم را در گام نخست مرزبندی و جایگاه هر یک را به درستی روشن سازد.

چگونگی نگرش فقیه به این گونه مفاهیم و موضوعها مانند: مالکیت مطلق خداوند جانشینی انسان آزادی او در محدوده معین سرمایه داری تجارت شیوه تولید شیوه توزیع روابط اقتصادی حاکم نقش اقتصاد در سیاست و فرهنگ و… زمینه‌ای است برای چگونگی استنباط او. به همین جهت شهید صدر آن اجتهاد را سودمند می‌داند که بتواند مجتهد را به مرحله اکتشاف برساند و یکی از پایه‌ها و عوامل کشف مکتب اقتصادی اسلام را برای فقیه شناخت صحیح مفاهیم می‌شمارد:

مفاهیم که منظور از آن آراء و نظریات تفسیر کننده رویدادهای طبیعی اجتماعی و یا تشریعی است و جزء مهمی از فرهنگ اسلامی را به وجود آورده نیز می‌تواند برای اکتشاف مکتب اقتصادی… مورد استفاده قرار گیرد؛ مثلا این امر که جهان هستی به خداوند بستگی دارد حاکی از بینش خاصی است که اسلام درباره جهان هستی دارد یا این که جامعه قبل از رسیدن به دوره حاکمیت عقل و اندیشه از مرحله حاکمیت فطرت و غریزه گذشته دید اسلام را نسبت به جامعه می‌رساند. همچنین این موضوع که مالکیت حق ذاتی نبوده بلکه امری است جانشینی تصور اسلام را از مالکیت نشان می‌دهد….[14]

اکنون به پاره‌ای از مفاهیم از دیدگاه شهید صدر اشاره می‌کنیم:

1 . خلافت انسان

انسان جانشین و خلیفه خداوند در زمین است. در این نگرش انسان پیش از آن که به زمین پیوند بیابد به آسمان پیوند خورده است و پیش از آن که به ماده چشم بدوزد به جهان غیب دل بسته و ایمان دارد. فرد مسلمان با این پشتوانه معنوی و آسمانی به عمران و آبادی زمین دست می‌زند و همین است معنای جانشینی انسان در روی زمین که تعهدآور و حرکت آفرین می‌شود. توجه به این حقیقت به فقیه مجال می‌دهد تا در شیوه نگرش به مسائل اقتصادی اسلام همه سویهای زندگی را بررسی کند و جایگاه هر یک از مسائل را به درستی بشناسد و با در نظر گرفتن مجموعه جهان بینی و تفسیری که از خدا و انسان و جهان دارد به کشف مکتب اقتصادی بپردازد. شهید صدر این نکته را به روشنی بیان کرده است:

من مفهومی بهتر و توانبخش‌تر از مفهوم (خلافة الله) نمی شناسم که آن همه تأکید بر نیروی انسان و قدرتهای او نماید و آن را خلیفه و جانشین و حاکم مطلق در جهان قرار داده باشد همان گونه که مفهوم (خلافة اللّه) دورترین مفهومی است از تسلیم بودن مطلق در برابر قضاوقدر؛ چه آن که مفهوم خلافت مسؤولیت را در برابر آنچه بر او جانشین و خلیفه شده ایجاد می‌کند و مسؤولیت بدون آزادی و احساس اختیار و قدرت بر حاکمیت در زمین امکان ندارد….[15]

پذیرش کلمه (لا اله الا اللّه) به این معناست که در آغاز انسان را از درون آزاد می‌سازد و در مرحله بعد به عنوان نتیجه آزادگی انسان را وا می‌دارد که ثروتها و گنجینه‌های جهان را از مالکیت غیرخدا آزاد سازد؛ زیرا که در این جهان بینی: «العباد عباد الله والمال مال اللّه»[16] است. این باور در فقیه دیدگاهی ایجاد می‌کند تا شیوه استنباط و پژوهشهای خود را در راستای تبلور و تجسّم جانشینی انسان به کار برد. و همین دیدگاه سبب می‌شود که فقیه در اجتهاد به اکتشاف برسد و از مجموع روبناها نصوص و دیدگاههای دیگر فقیهان به کشف مکتب و سیستم اقتصادی دست یابد.

عدالت اجتماعی

عدالت اجتماعی نمادی از جانشینی انسان در زمین است.

کشف مکتب اقتصادی اسلام بدون توجه به مفهوم عدالت اجتماعی به معنای گسترده آن نشاید. روشن است اگر پژوهشگر و فقیه بخواهد سیستم اقتصادی اسلام را از جنبه نظری روشن کند و راههای اجرایی آن را نیز بجوید باید به این اصل بزرگ در تمام مراحل پژوهشی و استنباطی توجه داشته باشد. شهید صدر می‌نویسد:

ساختمان اقتصاد اسلامی از سه اصل تشکیل یافته که بر طبق آن محتوای سیستم اقتصادی اسلامی مشخص می‌شود….

1 . اصل مالکیت مختلط

2 . اصل آزادی اقتصادی در کادر محدود

3 . اصل عدالت اجتماعی.[17]

مقصود از عدالت اجتماعی مفهوم مجرد عام آن نیست بلکه منظور از آن واقعیتی است که مانند روح درکالبد احکام اسلامی جلوه گر است.

در نظام اقتصادی اسلام عدالت مفهوم ویژه خود را دارد و در برگیرنده عدالت در شیوه توزیع مواد اولیه و توزیع ثروتهای تولید شده می‌شود. آنچه در سلامت بخشی نظام اقتصادی جامعه نقش بنیادی دارد مسأله توزیع عادلانه منابع طبیعی و ثروتهای اولیه است. اگر این منابع از ابتدا به درستی تقسیم نگردد و در انحصار افراد و یا گروههای خاصی قرار گیرد اختلاف طبقاتی پدید می‌آید و راه را برای زورمندان و زرمداران هموار می‌سازد.

از این روی شهید صدر به انتقاد از مکتب سرمایه داری که توزیع را ویژه درآمد ملی دانسته و از توزیع منابع تولید سخنی به میان نیاورده و شعار آزادی اقتصادی سر می‌دهد پرداخته و دیدگاه اسلام را در زمینه توزیع عادلانه منابع اولیه چنین بیان می‌دارد:

[اسلام] توزیع ثروت را نه به مفهوم محدود آن یعنی توزیع محصول بلکه به مفهوم وسیع‌تر و عمیق‌تری که توزیع عوامل تولید باشد منظور داشته و با وضع یک سلسله مقررات ایجابی ثروتهای طبیعی و منابع تولید را بر چند نوع تقسیم نموده و هر کدام را با عنوانهای: مالکیت خصوصی مالکیت عمومی مالکیت دولت و اباحه عمومی از یکدیگر متمایز ساخته و برای هر یک قواعدی خاص در نظر گرفته است. به این جهت برخلاف اقتصاد سیاسی کلاسیک که در آن بحث تولید مقام اول را حائز است در اسلام بحث توزیع سرآغاز مطالعات اقتصادی بوده و مباحث تولید در مرحله بعدی قرار دارد.[18]

بی گمان پژوهشگر و مجتهدی که می‌خواهد مکتب اقتصادی اسلام را ترسیم کند و مبانی نظری و عملی آن را بجوید باید پیش از آن عدالت اجتماعی را به معنای اصلی و گسترده آن تفسیر کند تا بتواند در شیوه استنباط و استخراج آن را به کار بندد و نتیجه شایسته و عملی به دست آورد.

عدالت اجتماعی بر دو اصل استوار است:

١. همکاری همگانی

٢. برابری اجتماعی

همکاری همگانی: یعنی افراد جامعه نسبت به یکدیگر احساس مسؤولیت داشته باشند. به همین جهت اسلام از ثروتمندان خواسته است که از آنچه دارند به نیازمندان بدهند و از انباشت ثروت و زیاده روی در مصرف بپرهیزند.

توجه اسلام به این عامل روحی و روانی در جهت تحقق اقتصاد اسلامی و جلوه گری عدالت اجتماعی نقش مؤثری در پیوندهای اقتصادی جامعه ایفا می‌کند و آنچه امروز اقتصاد اروپا و آمریکا را دچار بحران کرده نبود این عامل است.

اسلام در این زمینه تنها به تشویق انفاق و نکوهش اسراف بسنده نکرده بلکه بسیاری از واجبهای مالی را از عبادات شرعی قرار داده است.

این ویژگی در اقتصاد اسلامی تضمین کننده و پشتوانه مهمی برای عدالت اجتماعی و اقتصادی به شمار می‌رود و به گفته شهید صدر:

اسلام در سیستم و تعالیم خویش به سازمان دادن نمای خارجی جامعه اکتفا نمی کند بلکه به اعماق روحی و فکری آن نفوذ کرده تا از این رهگذر بین انباشته‌های درونی و روشهای اقتصادی و اجتماعی اتخاذ شده توافق و هماهنگی به وجود آورد.[19]

این مفهوم که بیش‌تر جنبه اخلاقی و روحی دارد در بسیاری از موارد به کشف مکتب اقتصادی اسلام کمک می‌کند.

برابری ثروت: اسلام برابری اجتماعی را به عنوان اصلی در سیاست اقتصادی خود ضروری می‌بیند. اسلام به این واقعیت طبیعی توجه دارد که افراد انسانی از جهت کارآیی فکری و بدنی با یکدیگر فرق دارند. این گونه جدایی خود به خود سبب می‌شود که باز ده اقتصادی سعی و کوشش همه انسانها یکسان نباشد. طبیعی است در چنین جامعه‌ای شماری به عنوان پر درآمد و گروهی به عنوان کم درآمد پیدا می‌شوند. از سوی دیگر همواره در جامعه‌ها افراد ناتوان تهی دست و فرسوده‌ای هستند که یا از کار افتاده‌اند و یا ابزار کار در اختیار ندارند و از به دست آوردن کم‌ترین وسایل زندگی ناتوانند.

در برابر این واقعیت طبیعی چه باید کرد؟ آیا باید تماشا گر بود تا پردرآمدها غرق در نعمت و کم درآمدها گرفتار رنج و محنت و محرومیت و ذلت گردند؟ یا راه حل و روزنه امیدی برای این مشکل اجتماعی و اقتصادی وجود دارد؟

اسلام در تعالیم برجسته اقتصادی خویش راههایی را برای تعدیل ثروت و توازن آن در سطح جامعه پیش بینی کرده است. از جمله دولت اسلامی و زمامداران جامعه را مسؤول به وجود آوردن موازنه اجتماعی و اقتصادی کرده و از آنان خواسته است:

1 . در برابر نیازها و نیازمندان برنامه ریزی و سیاستگذاری کنند.

2 . بخشهای تولید توزیع و مصرف را نیز کنترل و هدایت کنند تا برابری ایجاد شود.

مقصود از توازن اجتماعی توازن افراد جامعه از حیث سطح زندگی و نه از جهت درآمد است و مقصود از سطح زندگی این است که سرمایه به اندازه‌ای در دسترس افراد باشد که بتوانند متناسب با مقتضیات روز از مزایای زندگی برخوردار گردند…. توازن جمعی منحصر به زمان محدود و لحظه معین نیست بلکه هدفی مهم و اساسی است که دولت باید برای نیل به آن از طریق مختلف قانونی اقدام نماید. شاید دلیل تحریم اسراف همین باشد؛ زیرا با این کار از یک طرف از مصارف زائد طبقه مرفه جلوگیری و از طرف دیگر سطح زندگی طبقه پایین ترقی کرده است و به این ترتیب سطوح مختلف را به یکدیگر نزدیک نموده و از شکاف طبقاتی می‌کاهد…. دولت موظف به پیاده کردن توازن جمعی و نزدیک ساختن طبقات مختلف به یکدیگر و افزایش سطح زندگی مردمان کم درآمد است.[20]

شناخت و بررسی مکتب اقتصادی اسلام بدون توجه به این مفاهیم اعتقادی اخلاقی اجتماعی و اقتصادی نشاید؛ از این روی فقیه و یا هر پژوهشگری که در این راه گام می‌نهد نخست باید جایگاه مفاهیم و کاربرد هر یک را به گونه‌ای علمی و سیستمی در ساختار اقتصاد اسلامی معین سازد تا بتواند درجریان اجتهاد و پژوهش به راههای عملی و گره گشا دست یابد.

آنچه گفتیم نیمی از راه است. تنها شناخت مفاهیم راهگشا کافی نیست بلکه پژوهشگر باید در کنار کشف و شناخت مفاهیم رهگشا از بازدارنده‌های رهزن نیز غافل نماند. چه بسا در سیر پژوهش برای شخصیت پژوهشگر ذهنیتها و بازدارنده هایی رخ نماید که او را از مسیر تحقیق درست باز دارد و در نتیجه جریان اکتشاف او از مکتب اقتصادی گرفتار آفت و ضعف گردد. در این جا نگاهی داریم به پاره‌ای از این بازدارنده‌ها از دیدگاه استاد شهید:

بازدارنده‌های رهزن

پیش از این یادآور شدیم که مجتهد به یاری نصوص کتاب و سنّت با یاری از دیدگاه فقیهان کار پژوهشی خود را می‌آغازد و از مجموعه آنها به نتیجه گیری قواعد اساسی می‌پردازد. در این مرحله است که اجتهاد او به اکتشاف نیز می‌انجامد. از آن جا که گاهی محتوای حقوقی نصوص روشن و خالی از شبهه نیست چه بسا در سیر تحقیق و اجتهاد ناسازگاری در جمع نصوص رخ نماید و اجتهاد را از صورت یک امر ساده به صورت پیچیده در آورد و از سوی دیگر طرح اقتصاد اسلامی به استناد احکام و مفاهیم دینی تنظیم می‌شود و اینها همه دستاورد شیوه اجتهادی شخص مجتهد است و اشتباه نیز در اجتهاد مجتهد متصور است. در این صورت است که اشکال عمده در کشف سیستم از این راه پیدا می‌شود. به هر نسبت که سلیقه شخص محقق و مجتهد کم‌تر به قلمرو کشف راه یابد اکتشاف دقیق‌تر و موفقیت آمیزتر خواهد بود و هر چه پژوهشگر با واقعیتهای صدور نصوص آشناتر باشد و خود را از پیش داوریها دور نگه دارد به کشف سالم و کامل‌تری دست خواهد یافت. بنابراین باید سرچشمه خطرها و بازدارنده‌ها را که ممکن است برای محقق در فرایند کشف اقتصادی اسلام پیش آید بشناسیم.

در دیدگاه علامه شهید صدر این بازدارنده‌ها و خطرها از این قرارند:

١. توجیه گری: پژوهشگر در زمینه کشف مکتب اقتصادی اسلام خواسته یا ناخواسته گاه به توجیه رویدادهای اجتماعی محیط خود می‌پردازد و نصوص مکتب را با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی که در آن می‌زید به بوته بررسی می‌نهد. به جای این که پیوندهای غلط اجتماعی و اقتصادی را رنگ دینی و شرعی بدهد و محتوای صحیح به قالبهای نادرست وارد کند با پدید آوردن دگرگونیهایی در نصوص و نتیجه گیریهای غلط واقعیتهای عینی را تأیید می‌کند. ظاهر برخی از نصوص شرعی را بدون توجه به نصوص دیگر مطرح سازد و نتیجه نادرست فقهی از آن می‌گیرد. این خطر گریبانگیر کسانی است که اسلام را در همه زمینه‌ها انعطاف پذیر می‌دانند.

شهید صدر این خطر را در قالب مثال این گونه ترسیم می‌کند:

برای مثال می‌توان ذکر کرد که عده‌ای ادله حرمت ربا را تأویل نموده و نتایج غلطی را مطرح کرده‌اند از جمله اظهار می‌دارند که اسلام بهره غیر مضاعف را اجازه داده و معتقدند نهی آیه کریمه: (یا ایها الذین آمنوا لاتأکلوا الرّبا اضعافا مضاعفة واتقوا اللّه لعلّکم تتّقون.)[21] ناظر به موردی است که میزان بهره فاحش و غیرمعقول است و به نظر ایشان بهره معقول و نامعقول را عرف و شرایط اجتماعی تعیین می‌نماید…. اگر بخواهیم نظر قرآن را بر کنار از اثرپذیری روابط اجتماعی و به طور صحیح درک کنیم باید به این آیه نیز توجه نمائیم که: (…وان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لاتظلمون و لاتُظلمون.)[22]

در این صورت معلوم می‌شود که مسأله مبارزه با نوع معینی از ربای دوران جاهلیت یعنی ربای مضاعف نیست… بلکه مسأله‌ای از مکتب اقتصادی (که نظریات ویژه نسبت به سرمایه دارد) مورد نظر بوده… از این رو هرگونه افزایش غیر قانونی را ولو ناچیز باشد محکوم نموده….

رسالت محقق در کشف سیستم اقتصادی اسلامی آن است که در پی یافتن راه حلهایی برای رفع مشکلات اقتصادی باشد که با ایده عدالت و ملاکهای حلال و حرام در اسلام تعیین شده است. لازمه چنین پژوهشی آن است که قوانین اسلام را در آغاز به درستی فهم کند و سپس آن را در قالبهای درخور اجرا و عملی ارائه دهد و اگر بخواهد وضعیت موجود جامعه و روابط اقتصادی آن را توجیه کند به طور قطع کشف او از سیستم اقتصادی اسلام ناقص و ناتمام خواهد بود و چه بسا بدعت و تشریع را نیز به دنبال داشته باشد.

٢. یکسو نگری: پژوهشگری که در پی کشف مکتب اقتصادی اسلام است باید خود را از هرگونه چارچوب فکری محدود و پیش ساخته رها سازد تا بتواند نصوص و دلیلهای شرعی را به درستی فهم و درک کند و براساس آن به کشف سیستم اقتصادی اسلام بپردازد.

یکی از بازدارنده‌های کشف یکسونگری و محدوداندیشی مجتهد است. مجتهدی که جز در آن چهارچوب نیندیشد با چارچویی از پیش سامان یافته به استقبال نصوص شرعی برود و هر دلیل و نصّی که با تفکر پیش ساخته خویش سازگار بیابد بپذیرد و هر چه در آن چارچوب نگنجد رها کند و به نصوصی رو آورد که با فکر او همآهنگ باشد یا دست کم با اندیشه او برخورد نداشته باشد به کشف دست نمی یابد.

این خطر متوجه کسانی است که همه نصوص شرعی را با معیار:

(حلال محمد حلال الی یوم القیامة.) محک می‌زنند و هیچ گونه تغییر در احکام شریعت را در هیچ شرایطی نمی پذیرند.

در مثل اگر کسی مالکیت خصوصی را از رابطه اختصاصی جدا نکند و در ذهن خود مالکیت خصوصی را مقدس و محترم بشمارد ناگزیر بسیاری از نصوص را از حوزه استدلال خارج خواهد کرد و حتی آنها را خلاف شرع و عقل هم خواهد دانست.

شهید صدر می‌نویسد:

یکی از فقها در تعلیق و تفسیری که بر نصّ: (هرگاه صاحب زمین از عمران و آبادی آن خودداری ورزد ولی امر زمین را از اوگرفته و به حساب ملت مورد استفاده قرار می‌دهد) می‌نویسد: (به عقیده من اولی ترک عمل به این روایت می‌باشد؛ زیرا عمل به آن مخالف اصول و ادله عقلی است.[23]

چون به نظر او مالکیت خصوصی در همه جا محترم است نقض آن کاری است غیر عقلی و همین چهارچوب در استنباط از نص شرعی اثر می‌گذارد و مانع فهم حقیقی نصوص می‌شود. باید پرسید آیا مالکیت خصوصی جز (رابطه اجتماعی میان فرد و مال) چیز دیگری است و آیا این رابطه جز فرض و اعتباری است که جامعه و یا قانونگذار برای هدفی خاص وضع می‌کند؟ استاد شهید می‌افزاید:

بسیارند کسانی که از این هم پیش‌تر رفته و انتزاع مال از مالک را حرام دانسته و می‌گویند: (غصب عقلا قبیح است…) این استدلال نیز صحیح نیست چه غصب انتزاع مال است از کسی بدون علت. بدیهی است که قانون باید تعیین کند که آیا در فلان مورد انتزاع صحیح بوده است یا خیر….[24]

همه فقیهان و اندیش وران اسلامی مالکیت خصوصی را در اسلام پذیرفته‌اند ولی این به آن معنی نیست که در کنار هرگونه رابطه اختصاصی بشر به چیزی مالکیت خصوصی را بتوان اثبات کرد. در هم آمیختن بین این دو موضوع سبب می‌شود که انسان پژوهشگر نتیجه نادرست از نصوص به دست آورد و نتواند به مکتب صحیح و کامل اقتصادی اسلامی دسترسی پیدا کند.

پاره‌ای از چارچوبهای دیگری که شاید مانع استنباط درست از نصوص شود چهارچوب لغوی است. چه بسا واژه‌ای در سیر تاریخی و اجتماعی خود دگرگونیهایی داشته باشد که توجه به معنای کنونی محقق را از مفهوم تاریخی آن باز دارد و در نتیجه سبب گمراهی در فهم درست از نصوص گردد:

برای نمونه کلمه (اشتراکیت) را می‌گوییم. این کلمه در اعصار مختلف مفاهیم متفاوتی داشته ولذا مضامین و تعابیر بسیاری از عنوان کنونی آن مستفاد می‌شود….

همین طور کلمه (رعیت)… از این روی موقعی که نصوصی مشتمل بر کلمات (اشتراکیت) و (رعیت) را می‌بینیم؛ مثلا این دو نصّ که (الناس شرکاء فی الماء والنار والکلأ) (وان للوالی علی الرعیة حقا) چه بسا اشتباهاً آنها را به همان معانی که در شرایط اجتماعی خاص داشته‌اند گرفته و در تفسیر نصوص مزبور چنان معانی در نظر بگیریم.[25]

به هر حال گنجاندن مفهوم و معنای نص و دلیل شرعی در چارچوب محدود و خاص لغوی یا تاریخی و مانند آن زمینه کج فهمی و بدفهمی از نصوص می‌شود و محقق را دچار استنباط نادرست می‌سازد.

٣. پیراستن دلیل شرعی از شرایط صدور: نادیده گرفتن اوضاع و احوال و شرایط صدور نصوص شرعی و تجرید دلیل از زمینه‌ها و مقتضیات مربوط به آن یکی دیگر از بازدارنده‌های استنباط و اکتشاف است که شاید پژوهنده را راهزن شود و او را از کشف درست مکتب اقتصادی باز دارد.

گاهی پژوهشگر زمان خود را در نظر می‌گیرد و به جریانی که در آن زندگی می‌کند اصالت می‌دهد و چنین می‌پندارد که این رفتار از عصر تشریع تاکنون به همین شکل استمرار داشته است مثلا استخراج معدن به شیوه کنونی را در نظر می‌گیرد و نتیجه می‌گیرد که در آن عصر هم چنین بوده و سکوت شارع از آن دلیل بر درستی آن است بنابراین هرکس به هر وسیله و ابزاری که در اختیار دارد می‌تواند دست به استخراج معادن بزند و از آن سود ببرد.

گاهی عکس این است. پژوهنده رفتاری را از عصر تشریع به دست می‌آورد که معصوم(ع) در برابر آن سکوت کرده و با سکوت آن عمل را روا و جایز شمرده است بدون این که شرایط زمانی و مکانی و ویژگیهای مربوط به آن حادثه و واقعه را ملاحظه کند آن حکم را به زمانهای بعدی هم گسترش می‌دهد. از باب نمونه اگر شخصی در زمان پیامبر(ص) در هنگام بیماری آبجو نوشید و حضرت وی را از این کار باز نداشت بنابراین برای افراد سالم در دیگر زمانها هم جایز است که آبجو بنوشند!

این گونه استدلال کردن و نتیجه گرفتن پیراستن دلیل شرعی از شرایط صدور آن است و خطرآفرین.

شهید صدر به این خطر اشاره کرده و می‌نویسد:

تقریر یکی از مظاهر (سنّت) است و منظور از آن سکوت پیامبر(ص) یا امام(ع) است نسبت به کاری که با اطلاع ایشان انجام گرفته به گونه‌ای که سکوت آنان کاشف از موافقت و اجازه اقدام به آن کار محسوب شود.[26]

بنابراین همان گونه که در فهم آیات قرآن ملاحظه مناسبتها و شرایط نزول آیات راهگشای فهم دقیق و صحیح آن است شرایط صدور روایات و ویژگیهای پرسش کننده و یا موضوع مورد پرسش نیز در فهم و استنباط فقیه و پژوهشگر دخالت فراوان دارد. چه بسا توجه نکردن به این نکته محقق را به روا شمردن امری بکشاند که صددرصد با روح و مذاق شریعت ناسازگار باشد!

رعایت این نکته در بررسی مسائل اقتصادی اسلام نیز بسیار مفید و رهگشا خواهد بود.

۴. موضع گیری پیشین: در سیر کشف مکتب اقتصادی اسلام پژوهنده را خطر دیگری نیز تهدید می‌کند و آن موضع گیری ذهنی و روحی پیشین است. چه بسا زاویه دید و نظر شخصی مجتهد و محقق سبب شود که در تفسیر نصوص و ارزیابی آنها دچار انحراف و برداشت ناسازگار با روح شریعت گردد. این بازدارنده و خطر در احکام فقهی فراوان است و چشم پوشی از آن در روش تحقیق و استنباط پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد.

استاد شهید ضمن برشمردن بازدارنده‌های کشف این خطر را این گونه ترسیم می‌کند:

دو نفر را در نظر می‌گیریم که در نصوص مطالعه می‌کنند یکی بیش‌تر به جنبه‌های اجتماعی و سیاسی احکام و مفاهیم متوجه است و دیگری به جنبه‌های فردی آنها. اگر چه هر دو نصوص واحدی را مطالعه می‌نمایند ولی نتیجه گیریهای مختلفی خواهند داشت که به همان موضع گیری ذهنی ایشان مربوط بوده و چه بسا در این گونه موارد سایر جنبه‌ها را از نظر مکتوم دارند.[27]

از این گونه است روش تفکر کسانی که همه گفتار و رفتار پیامبر(ص) را به عنوان تبلیغ احکام و حکم جاودانی و دگرگون ناپذیر پنداشته‌اند و جنبه رهبری و زمامداری سیاسی ایشان را نادیده گرفته‌اند.

صاحبان این اندیشه وقتی با این سخن پیامبر(ص) روبه رو می‌شوند: (از بخشیدن آب مازاد نباید امتناع ورزید و روییدنی مازاد را نباید داد وستد نمود.)[28] نهی آن حضرت را حمل بر نهی کراهتی می‌کنند؛ زیرا به نظر اینان بعید می‌نماید که مالک اگر آب زیادی بر نیازش را به دیگران ندهد در هر زمان و مکان مرتکب فعل حرام شده باشد.

اما آن که جنبه سیاسی و رهبری پیامبر را در کنار جنبه تبلیغی آن حضرت در نظر دارد این گونه سخنان را از پیامبر(ص) به عنوان ولی امر و رئیس حکومت اسلامی و به استناد اختیارهای شخصی وی براساس تأمین مصالح جامعه تفسیر می‌کند و آن را به یاری دیگر سخنان همانند به عنوان یک اصل اساسی در استنباط خود به کار می‌بندد. روشن است توجه به این دو جنبه در کنار یکدیگر دستاوردهای گوناگونی دارد که در ترسیم و ارائه سیستم اقتصاد اسلامی نباید از آن چشم پوشید. از این گونه موارد در فقه فراوان است که در بخش دوم نوشتار به آن خواهیم پرداخت.

به هر حال تأثیر نگرش پیشین فقیه و پژوهشگر در چگونگی استنباط و اکتشاف او جای انکار ندارد و چگونگی موضع پیشین در نتیجه گیری پسین امری روشن است.

نقش دولت اسلامی در نظام اقتصادی

عنصر دوم برای کشف مکتب اقتصادی اسلام از دیدگاه شهید صدر نقش و جایگاه دولت اسلامی است. در باور ایشان بدون شناخت جایگاه دولت و ولی امر درنظام اقتصادی اسلام نمی توان به بررسی کامل و جامع اقتصاد اسلامی دست زد؛ زیرا بخش مهمی از احکام پایدار و ناپایدار اسلام در زمینه مسائل اقتصادی در ارتباط با نظام و حاکمیت اسلامی است که مفهوم و معنای واقعی خود را پیدا می‌کنند و تنها زمانی عینیت می‌یابندکه قانون و شیوه و شکل حکومت براساس ایدئولوژی اسلامی پایه ریزی شده باشد و مجریان نیز افرادی صالح کارشناس کاردان و امین ومتعهد باشند:

بنابراین در صورت عدم وجود حاکم شرع و یا اجتماع اسلامی که امکان اجرا شدن قوانین در آن نباشد قسمت اعظم و عمده این پدیده‌های متحرک روح کارآیی و فعال و زنده خود را از دست داده و به صورت انسانی بی روح درخواهند آمد. به عنوان مثال اختیاراتی را که حاکم شرع در مورد وضع قوانینی که مانع از احتکار مواد ضروری و مصرفی اجتماع می‌شود داراست و همچنین ممانعت و جلوگیری از هرگونه اجحاف و گرانفروشی و یا کم فروشی و یا اخلال نمودن در عرضه و تقاضا که همه این قوانین در صورت وجود حاکم شرع کارآیی و قابلیت اجرایی خود را خواهند داشت در حقیقت اجرای این قوانین به وجود حاکم شرع در اجتماع اسلامی ارتباطی مستقیم دارد که از حدود اختیارات اجرایی یک فرد متدین درجامعه غیراسلامی خارج است.[29]

بر پایه این بینش شناخت جایگاه دولت در نظام اقتصادی اسلام برای کشف مکتب اقتصادی و تشکیل دولت اسلامی برای اجرای کامل قانونهای اقتصادی اسلامی یک ضرورت و گام نخستین است. تنها با این نگرش است که می‌توان پرسشهای بسیاری از مخالفان را پاسخ داده و ناسازگاری نظری و عملی موجود در زندگی اقتصادی مسلمانان را از میان برداشت و توانایی و توان مندی سیستم اقتصادی اسلامی را نشان داد؛ چه این که اسلام خواهان اصل توان مندی در همه زمینه‌ها و از جمله مسائل اقتصادی است. به دیگر سخن رابطه نظام و حکومت اسلامی با مکتب اقتصادی اسلام مانند رشته‌ای که تمام اجزای آن مجموعه به آن پیوند خورده است به گونه‌ای که بدون وجود آن رشته مهره‌ها و اجزاء ارزش و مفهوم واقعی خود را از دست خواهند داد. به همین جهت در ساختار تفکری و تحلیل اندیشه‌های اقتصادی شهید صدر مسأله حکومت و نقش آن در امور اقتصادی و قدرت آن در تحقق عدالت اجتماعی و اقتصادی نقشی است بنیادی و اساسی. ایشان با طرح و پرورش این اندیشه بسیاری از ناسازیها و ناسازگاریهای موجود در نصوص شرعی را از میان برداشته و بر این باور است که بدون درنظر گرفتن نقش دولت و ولی امر در مسائل اقتصادی کشف مکتب اقتصادی اسلام به عنوان یک سیستم رهگشا و کارساز نشاید؛ از این روی در تمام مباحث اقتصادی به گونه‌ای از عنصر دولت و نقش ولی امر سخن به میان آورده است. در این جا به چند موضوع و محور اساسی از آن مباحث گسترده نگاهی گذرا خواهیم داشت:

احکام پایدار و ناپایدار

درباره احکام شرع و پایداری و ناپایداری آنها دیدگاههای گوناگونی وجود دارد:

گروهی بر این باورند که احکام شرعی پایدارند و هیچ گونه ناپایداری و دگرگونی در بستر زمان و مکان در آنها رخ نمی دهد. اینان به ظاهر جمله معروف: (حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة) استدلال می‌کنند. گروهی هم بر این باورند که احکام شرعی مقطعی و انعطاف پذیرند و با دگرگونی شرایط زمانی و مکانی دگرگون می‌شوند.

گروهی بر این باورند که احکام شریعت اسلام دوگونه است: برخی پایدارند و در هیچ شرایطی دگرگون نمی شوند و پاره‌ای از احکام ناپایدار و دگرگونی پذیرند. از بین این سه دیدگاه اولی و دومی ناسازگار با معیارهایند و دیدگاه سوم هماهنگ با معیارها و همسو با جاودانگی شریعت و خاتمیت دین.

این دیدگاه از آن جهت که برابر و هماهنگ با فطرت بشری است و با نیازهای پایدار انسان همسویی دارد با فرهنگ دین سازگارتر است و طرفداران بیش‌تر و قوی‌تری دارد.

شهید صدر در بررسیهای دینی از جمله مسائل اقتصادی این نظریه را می‌پذیرد و درباره آن چنین اظهار نظر می کند:

پدیده‌های ثابت دستورات و احکامی هستند که روابط مستقیم ثروت در جامعه را بر وفق موازین عدالت اجتماعی و متناسب با خلیفة اللّه بودن انسان در زمین تنظیم می‌کنند این پدیده‌ها را می‌توان از قرآن کریم و سنّت پیامبر(ص) استخراج نمود. نمونه بارز این پدیده‌ها همانا ارتباط دادن مالکیت به دو رکن اساسی اقتصاد اسلامی یعنی کار و احتیاج می‌باشد.

دسته دوم عناصری هستند متحرک در زمینه توزیع و تنظیم روابط توزیع که به علت تحولات و تغییرات در فرایند تولید و قدرتی که این تحولات از لحاظ ایجاد فرصتهای تازه بهره برداری دارند وجودشان ضروری است…. نمونه این نوع احکام همانا عمل حاکم شرع بوده که بیان کیفیت و اندازه تصرف در ثروتهای طبیعی و یا تعیین مقدارزمینی که یک فرد می‌تواند برای احیاء نمودن به تصرف خویش درآورد می‌باشد که این مقدار را حاکم شرع با در نظر گرفتن وضع جامعه و قدرت یک فرد از لحاظ مادی و یا از لحاظ قدرت تولیدی تعیین می‌نماید تا به تدریج به وسیله این اعمال امکان ایجاد طبقه استثمارگر و محتکر مواد تولیدی از بین برود.[30]

قلمرو ترخیص (منطقة الفراغ)

روشن شد که نظام اجتماعی و احکام شرعی بخشهای پایدار و ناپایدار دارد. در این جا می‌افزاییم که بخش احکام ناپایدار همان بخشی است که به ولی امر و حاکم اسلامی واگذار شده تا با الهام از مجموعه شریعت و با کمک از بخش ثابت احکام شرعی و براساس مصلحت جامعه دست به جعل و وضع قوانین بزند و همواره پویایی مکتب و هماهنگی دین با پیشرفت جامعه بشری و حل دشواریهای زندگی را مدّنظر داشته باشد. این مسؤولیت و وظیفه را شهید صدر به عنوان قلمرو ترخیص و آزادی نظر قانونی (منطقة الفراغ)32 نامیده و بر این باور است: فقیه جامع الشرایطی که به عنوان ولی امر و حاکم اسلامی مورد پذیرش قرارگرفته است و دارای ملاکها و ویژگیهای لازم برای این امر مهم است می‌تواند و اجازه دارد تا با در نظرگرفتن شرایط زمان و مکان و با کمک گرفتن از جنبه‌های ثابت دین و احکام کلی حاکم بر مجموعه شرع خلأهای قانونی را پر کند. البته به نظر ایشان دایره این مسؤولیت در محدوده احکامی است که از سوی شرع حکم الزامی وجود نداشته باشد و امری مباح باشد.

به هرحال چه این مسؤولیت را محدود بدانیم و چه ولایت مطلقه فقیه را بپذیریم در هر حال اصل این مسأله در نگرش به احکام شرعی دگرگون آفرین خواهد بود. و بدون توجه به این محور بسیاری از مشکلات که از آن جمله است مشکلات و گرههای اقتصادی همچنان ناگشوده خواهند ماند. بر اساس این بینش است که استاد شهید توانسته خطوط اقتصادی اسلامی را با در نظر گرفتن نقش دولت در امور زندگی مردم ترسیم کند و مکتب اقتصادی اسلام را از لابه لای متون و نصوص شرعی و دیدگاه فقیهان با نگهداشت مصالح و منافع جامعه اسلامی کشف کند:

بررسی مکتب اقتصادی اسلام بدون در نظرگرفتن قلمرو ترخیص و آزادی نظر قانونی فقیه و راه حلهایی که در عمل برای رفع نابسامانیهای اقتصادی از آن حاصل می‌شود ناممکن است؛ زیرا اگر این اهرم قانونی به شایستگی به کار گرفته شود فعالیتهای اقتصادی را به بهترین وجه می‌تواند زیرپوشش و ارشاد و کنترل درآورد. روشن است که دور شدن از این اصل و بسنده کردن به عناصر استاتیک حقوقی و غفلت از عنصرهای دینامیک شرعی موجب ناهماهنگیهایی در اجرای حقوق و قوانین خواهد شد.[31]

از آن جا که دین جاودانه است و اختصاص به عصر و زمان محدود و معینی ندارد و از سوی دیگر جامعه‌های انسانی همیشه در حال دگرگونی و از حالی به حالی شدنند اسلام مبادی قانون گذاری نظام اجتماعی و اقتصادی را به گونه‌ای بیان کرده است که مصداقهای نو و موضوعهای جدید در هر زمینه‌ای زیر پوشش قانون شریعت قرارگیرد. بر این مبنی دست حاکم اسلامی را باز گذاشته تا هیچ گاه در عمل به بن بست و با کمبود قانون روبه رو نگردد. از این نکته می‌توان به اهمیت و جایگاه قلمرو ترخیص در اکتشاف و شکل گیری مکتب اقتصادی اسلام پی برد و آن را در زیرسازی و ساختار نظام اقتصادی عنصری بنیادی و اساسی دانست:

لازم است به این ترخیص در اکتشاف مکتب اقتصادی بسیار اهمیت دهیم؛ زیرا یک بخش از مکتب اقتصادی را تشکیل می‌دهد. زیرا مکتب اقتصادی در اسلام دارای دو بخش است: یکی از سوی اسلام به صورت حتمی و همیشگی پر گردیده که تغییر و تبدیل در آن راه ندارد بخش دیگر قلمرو ترخیص در مکتب را تشکیل می‌دهد که اسلام کار مهم پرسازی آن را به دولت یا ولی امر واگذار نموده تا بر طبق اهداف عمومی اقتصاد اسلامی و مقتضیات آن را در هر زمانی پرسازد.[32]

دامنه ولایت ولی امر

پیامبر اکرم(ص) در دوران رسالت عهده دار سه منصب بود:

1 . روشن گری احکام و تبلیغ ارزشها.

2 . داور و مرجع اختلافها و کشمکشها.

3 . اداره امور سیاسی و اجتماعی و سرپرستی و زعامت مردمان.[33]

قانونی را که خود آورده بود مجری آن نیز بود و برای تحقق آرمانها و عینیت بخشیدن به هدفهای الهی خویش حکومت اسلامی تأسیس کرد. وظیفه سه گانه آن حضرت پس از او در باور شیعیان به علی(ع) و یازده فرزندش سپرده شد. آن بزرگواران نیز در حد امکان و با توجه به شرایط حاکم بر زمان خود به روشن گری و تبلیغ دین پرداختند و اگر موقعیت مناسب می‌یافتند اداره جامعه را نیز عهده دار می‌شدند. این سیر تا زمان غیبت کبرا ادامه داشت و پس از آن این مقام به فقیه جامع الشرایط سپرده شده است.

حال پرسش این است: دامنه این ولایت کجاست؟ روشن است در دائره احکام تبلیغی فقیه حق تصرف و تغییر ندارد. او تنها ابلاغ کننده و روشن گر احکام ثابت و همیشه پایدار شریعت و دین است. اما احکامی که از سوی پیامبر(ص) و امام علی(ع) و… از جایگاه ولایت صادر شده و براساس اقتضای عصر و زمان بوده است درخور دگرگونی و برابرسازی با عصرهای دیگرند و انعطاف می‌پذیرند. مصداق یابی و موضوع شناسی در این مقوله‌ها کار فقیه و ولی امر است. وی باید احکام ناپایدار را درهر زمان با سیر تکاملی جامعه برابری دهد:

نوع احکام و قوانینی که پیامبر(ص) با آن قلمرو ترخیص را پر ساخته طبیعت آنها دائمی نیست؛ زیرا این احکام مربوط نمی شود به جنبه تبلیغی آن حضرت تا عام و ثابت و همیشگی باشند بلکه این احکام از ناحیه حیثیت ولایی و حاکمیت آن بزرگوار صادر شده و لازم است در هر عصری مطابق شرایط آن عصر اجرا گردد.[34]

نظام اقتصادی اسلامی بر پایه عدالت اجتماعی استوار شده و این مفهوم در هر زمانی مصداقهای ویژه خود را داراست از این روی باید امور جامعه به کسی سپرده شود که خود عادل است و عالم تا بتواند با آگاهی و پاکی جامعه را به سمت و سوی ارزشها و اجرای عدالت پیش ببرد. در این صورت است که احکام صادره از سوی او گرچه در دائره امور مباح انجام گرفته باشد عنوان واجب بودن و یا حرام بودن به خود می‌گیرند و بر مردمان و حتی فقیهان دیگر پیروی از فقیه حاکم و ولی امر مسلمانان لازم و واجب می‌گردد.

شهید صدر این نکته را از آیه شریفه: (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الأمر منکم)[35] استفاده کرده و می‌نویسد:

این نص به وضوح بر وجوب فرمانبری از والیان امر دلالت دارد…. هر چند در تعیین و ترسیم شرایط و صفات آن بین مسلمانان اختلاف است اما در اصل همه برآنند که این حق برای مقتدران بلند مرتبه اسلامی هست تا آنان برای حکومت و اداره جامعه و ایجاد توازن اسلامی و تعدیل ثروت و… در امور دخالت کنند.[36]

بر این اساس دامنه اختیارهای ولی امر و دولت مشروع و اسلامی بسیارگسترده است. وظیفه دولت اسلامی تأمین سطح زندگی مناسب برای افراد است و این مسؤولیت به عنوان (ضمان اعاله)[37] در سخنان شهید صدر مطرح شده است.

این مفهوم به تناسب رفاه و آسایش عمومی درخوری هماهنگی با هر محیط را دارد و با شرایط روز و نیازهای زمان سنجیده می‌شود. هم نیازمندیهای درجه یک را در بر می‌گیرد و هم نیازمندیهای درجه دو را و تشخیص درجه یک و دو نیز به عهده دولت است.

اساس تئوریک این اصل (تأمین اجتماعی و ایجاد موازنه اقتصادی) که دولت را به طور مستقیم مسؤول ایجاد و پیاده کردن آن می‌داند باید در حق مشترک جامعه در منابع ثروت جست وجو کرد؛ زیرا منابع یاد شده برای استفاده و بهره برداری همه مردم آفریده شده است: (هو الذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعاً.)[38]

این دولت است که باید زمینه بهره برداری از این منابع را برای همگان فراهم سازد. در توزیع منابع اولیه باید عدالت پاس داشته شود تا امکان بهره مندی و مشارکت برای همه ممکن گردد و تنها شماری خاص از آن برخوردار نشوند.

گویاترین دلیل و مستندترین نص تشریعی این مسأله را می‌توان در قرآن مجید یافت که با روشنی می‌فرماید:

وما افاء اللّه علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولا رکاب ولکنّ الله یسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شیء قدیر ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فللّه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل کی لایکون دولة بین الأغنیاء منکم.[39]

و آنچه خدا از مالهای آنان به پیامبرش به غنیمت داد نه بر آن اسب تازاندید و نه شتر بلکه خدا پیامبرانش را بر هر کس بخواهد چیره گرداند و خدا بر هر چیزی تواناست. آنچه خدا از مالهای اهالی آن دهکده‌ها به پیامبرش غنیمت داد از آن خدا و از آن پیامبر و از آن خویشاوندان پیامبر و یتیمان و بیچارگان و راه ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد.

شهید صدر از آیات بالا ید و ضمان را که حق مشترک جامعه در ثروتهاست استفاده می‌کند و می‌نویسد:

قسمت آخر آیه: (کی لایکون دولة بین الأغنیاء منکم) جنبه عمومی بودن (فیء) را تشریح و تفسیر می‌کند؛ چه از این راه حق مشترک جامعه در سرمایه‌های طبیعی تضمین و از احتکار سرمایه‌ها به وسیله اقلیت جلوگیری می‌شود و ضرورت مصرف آنها برای رفع نیازمندی نیازمندان تأمین می‌گردد تا بدین وسیله تمام افراد از منابع طبیعی و خدادادی منتفع شده و سهم خویش را دریافت کنند.[40]

این حکم نه تنها مسلمانان بلکه افراد زنهاری و غیرمسلمانی را که در قلمرو حکومت اسلامی می‌زیند و به انگیزه هایی ناتوان و کم درآمد و یا بی درآمدند نیز شامل است و برخی از فقیهان مانند: شیخ حرعاملی در وسائل الشیعه بر این معنی فتوا داده‌اند.[41]

به تناسب این وظیفه مهم و مسؤولیت اساسی دولت یعنی ایجاد برابری اجتماعی و رفاه عمومی اسلام اختیارها و توانهای قانونی و اجرایی مناسبی به آن داده است که با عملی ساختن آنها پیوندهای اقتصادی جامعه تنظیم می‌شود و خلأها و فاصله‌های طبقاتی کاهش می‌یابد.

نظارت

براساس این اختیارها هر جا که تشریع قانونی سبب به هم زدن برابری اقتصادی شود نظارت عادلانه دولت و برنامه ریزی صحیح آن می‌تواند آن را کنترل و هدایت کند و بدین وسیله به حل مشکل بپردازد. در مثل اگر تشریع قانون مضاربه اجاره مزارعه مساقات و… سبب پیدایش سرمایه داران بزرگ گردد بر دولت است که آن را کنترل کند و نظام عادلانه صحیح اسلام را به وجود آورد. همه این اختیارها را می‌توان از عناصر پایدار و ناپایدار اسلام در زمینه ثروت و اقتصاد استفاده کرد.

محدوده اختیارات دولت اسلامی نه تنها به اجرا درآوردن احکام ثابت اسلام در زمینه‌های اقتصادی است بلکه هم مجری احکام ثابت تشریعی است و هم وضع کننده قانونها و آیینهای تازه‌ای که بنابر نیازهای زمان و ضرورت اجتماعی باید تدوین گردد. این ویژگی عنصر پرتکاپویی است که در حقوق و اقتصاد اسلامی وجود دارد و سیستم اقتصاد اسلامی را همواره هم در سطح نظری و هم در میدان واقعیتها و شرایط عینی به تکاپو وا می‌دارد و هماهنگ با زمان می‌سازد.

براساس این حقی که دولت اسلامی داراست اگر اصلی از اصول اقتصادی اسلام به شیوه نادرست مورد استفاده قرار گیرد به گونه‌ای که مصالح جمعی و عدالت اجتماعی را تهدید کند دولت اسلامی و ولی امر می‌تواند جلو پیاده شدن آن اصل را بگیرد و یا آن را محدود سازد در مثل درگذشته احیاء و بهره برداری از طبیعت برای افراد محدود بود ولی امروز با وسائل پیشرفته و تواناییهای مالی و فنی گروه کوچکی می‌توانند با وسائل اندک زمینهای بسیاری را در انحصار خود بگیرند و آن را احیا کنند. روشن است که مسؤولیت دولت براساس ایجاد موازنه اجتماعی در این شرایط به او این اجازه را می‌دهد که حدّ و مرزی برای احیای اراضی تعیین کند.[42]

نرخ‌گذاری

بی گمان همان گونه که تولید کار ارزنده است و ارزش و اجرت دارد توزیع نیز کار ارزنده‌ای است و به عنوان یک عامل مؤثر در تنظیم زندگی جامعه باید روی آن حساب کرد. اصل اولی حکم می‌کند که تولید گر می‌تواند به هر قیمت که بخواهد جنس و کالای تولید شده خود را بفروشد و یا به شخصی دیگر به عنوان توزیع کننده منتقل سازد تا او با استفاده آن کالا را به دست مردم برساند.

اما در نظام اقتصادی سالم همان گونه که روی تولید نرخگذاری عادلانه می‌شود روی توزیع نیز قیمت گذاری می‌شود. از این روی در جامعه اسلامی هر کسی حق ندارد کار یا کالای خود را به هر قیمت که می‌خواهد بفروشد. اگر حکومت اسلامی احساس کرد که عرضه و تقاضای آزاد در حال بر هم زدن برابری و تعادل اقتصادی است و منشأ فساد و اخلال می‌شود می‌تواند با نرخگذاری عادلانه آن را تنظیم کند. این مطلب در سخنان فقیهان دیده می‌شود از جمله امام خمینی می‌نویسد:

للأمام(ع) و والی المسلمین ان یعمل ما هو صلاح المسلمین من تثبیت سعر او صنعة او حصر تجارة او غیرها مما هو دخیل فی النظام و صلاح للجامعة.[43]

امام(ع) و والی مسلمانان می‌تواند آنچه به صلاح مسلمانان باشد از قبیل نرخگذاری در اجناس صنایع شغلها و مانند آن انجام دهد و مصلحت جامعه و نظام اجتماعی را مقدم بدارد.

به هر حال پایدار کردن قیمتها در جامعه میانه گرا و دارای روح برابری در جهت مصلحت نظام و مردم از سوی حکومت صالح و سالم کلید حلّ بسیاری از نابهنجاریهای اقتصادی است.

شهید صدر از جمله شؤون و وظایف دولت اسلامی را جلوگیری از احتکار و از بین بردن تورم ساختگی قیمت و ارزش حقیقی و واقعی به کار دادن تولید را از حالت سرمایه داری و عوارض منفی آن دور ساختن و برابری ثروت در میان اجتماع به وجود آوردن می‌داند.

وظیفه دولت است… که از احتکار و سایر عواملی که باعث بر هم خوردن توازن اجتماعی است جلوگیری به عمل آورد. هنگام تعیین ارزش کالا دولت همواره باید بر آن نظارت داشته باشد تا بتواند از تورّمهای ساختگی کالا (که معمولا در اجتماعهای سرمایه داری سرمایه داران به آن دست می‌زنند و اجناس و فراورده‌های خود را احتکار می‌نمایند) جلوگیری نماید؛ زیرا در حال تورّم است که بر حسب قانون عرضه و تقاضا به علت کمبود عرضه و ازدیاد تقاضا به قیمت آن افزوده می‌شود و درمقابل دستمزد کارگران پایین می‌آید. زیرا کارگر به علت نبودن کار برای امرار معاش حاضر است به نازل‌ترین قیمت برای کارفرما کار کند.[44]

افزون بر آنچه گفته شد مسؤولیتهای دیگری نیز بر عهده دولت اسلامی است که شهید صدر به آن پرداخته که فهرست وار به آنها اشاره می‌کنیم:

* نظارت بر حرکت تولید جامعه

* تعیین خط مشی سیاسی اقتصادی درجهت رشد درآمدها

* نظارت بر دادوستدها

* جلوگیری از احتکارها در تمام صحنه ها.

* ایجاد زمینه اشتغال برای افراد توانا.

* زیرپوشش گرفتن از کار افتادگان.

* بستن مالیات بر اندوخته‌های راکد و متراکم.

* کوتاه کردن دست واسطه‌ها بین تولید و مصرف.[45]

و….

این بود نگاهی به دیدگاهها و روشهای بررسی شهید صدر در مسائل اقتصادی و کشف مکتب اقتصادی اسلام.

 

 

[1] مجموعه مقالات فارسی، ج274/1 بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.

[2] مباحث الاصول، حائری 64/1.

[3]. مجموعه مقالات فارسی، ج30/1.

[4] اقتصاد ما، شهید سید محمد باقر صدر ترجمه سید کاظم موسوی و اسپهبدی ج371/1.

[5] همان مدرک ج7/1 ـ 13; ج11/2 ـ 20.

[6] همان مدرک.

[7] مجموعه آثار شهيد صدر، مقاله مبانی اقتصاد درجامعه اسلامی ترجمه هادی انصاری16/.

[8] سنتهای تاريخ در قرآن، سيد محمد باقر صدر دفتر تبليغات اسلامی حوزه علميه قم.

[9] بانک اسلامی، سيد محمد باقر صدر ترجمه ح.1. خنجی انتشارات الفتح.

[10] مجموعه آثار شهيد سيد محمد باقر صدر، مقاله مبانی اقتصادی در جامعه اسلامی، ترجمه هادی انصاری10/ با تصرف.

[11] اقتصاد ما، ج54/2 با تصرف.

[12] اقتصاد ما، ج25/2.

[13] همان مدرک ج337/2.

[14] همان مدرک 31/2.

[15] اسلام و مکتبهاى اقتصادى، سيد محمد باقر صدر ترجمه محمد نبى زاده29/.

[16] ‌مجموعه آثار شهيد صدر، مقاله ‌تصويرى از اقتصاد اسلامى، ترجمه دکتر جمال موسوى8/ ـ 9.

[17] اقتصاد ما، ج354/1.

[18] همان مدرک ج65/2.

[19] همان مدرک ج381/1.

[20] همان مدرک ج331/2.

[21] سوره ‌آل عمران، آيه 130.

[22] سوره ‌بقره، آيه 279.

[23] ‌اقتصاد ما، 2 /٣٩ ـ 40.

[24] همان مدرک 41/2.

[25] همان مدرک.

[26] همان مدرک 43/.

[27] همان مدرک 43/.

[28] همان مدرک 44/.

[29] همان مدرک48/.

[30] همان مدرک.

[31] ‌مجموعه آثار شهيد صدر، مقاله: ‌مبانى اقتصادى درجامعه اسلامى،9.

[32] همان مدرک15/.

[33] ‌اقتصاد نا، سيد محمد باقر صدر 400/ 721 دارالتعارف بيروت.

[34] ‌اقتصاد ما، 35/2.

[35] سوره ‌نساء، آيه 59.

[36] ‌اقتصادنا،301/.

[37] ‌اقتصاد ما، ج323/2.

[38] سوره ‌بقره، آيه 29.

[39] سوره ‌حشر، آيه 7.

[40] ‌اقتصاد ما، ج326/2.

[41] ‌اقتصادنا، 666; ‌وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى ج49/11.

[42] ‌اقتصاد ما، ج93/2.

[43] ‌تحرير الوسيله، امام خمينى ج626/2.

[44] ‌مجموعه آثار شهيد صدر، مقاله: ‌مبانى اقتصادى در جامعه اسلامى،38/.

[45] همان مدرک، مقاله ‌تصويرى از اقتصاد اسلامى،36/.

 

نویسنده: یدالله دادگر[1]

منبع: فصنامه نامه مفید، سال چهارم، شماره اول، بهار۱۳۷۷

چکیده:

با وجود تدوین کتابها و مقالات، سمینارها، مطالعات و تحقیقات نسبتا زیاد در زمینه اقتصاد اسلامی به نظر ما هنوز این رشته، مراحل اولیه سیر پژوهشی خود را طی می کند. لذا با وجود یک سری تلاشهای مجدانه، آثار برجسته بسیار محدودی وجود دارد. آثار آیت اله صدر در این مجموعه، یکی از برجسته ترین آنها محسوب می گردد. از میان مباحث گوناگون، یکی از مطالبی که ایشان با حساسیت و دقت خاصی، دنبال کرده اند، این است که اقتصاد اسلامی را علمی ندانسته، صرفا اندیشه و مکتب، تلقی نموده اند. گویی از نظر ایشان، اقتصاد متعارف یک معرفت علمی کلی است که برای مکاتب مختلف قابل استفاده است. تلاش ارزشمند ایشان، هم نیاز به تجلیل و تقدیر دارد و هم احیانا محتاج نقد و تحلیل می باشد. این مقاله به طور اختصار به بحث در این زمینه می پردازد. ابتدا در مقدمه ای کوتاه سعی شده است به اهمیت زحمات ایشان، اشاره شود و در بخش های بعدی به بررسی علمی نبودن اقتصاد اسلامی از نظر ایشان پرداخته می شود.

مقدمه

به عقیده ما، آیت اله صدر را می توان طراح نوین مطالعات و تحقیقات اقتصاد اسلامی دانست که فضاهای بکرتری را در این زمینه، گشود. نبوغ فکری، جسارت علمی، تتبع فراگیر در علوم و معارف اسلامی و حتی دقت قابل توجه در علوم انسانی و تجربی و مطالعه در روند تکامل علم اقتصاد از ویژگی های این عالم بصیر می باشد. این خصوصیات، مجموعه مفید و کار آمدی را فراهم کرده بود که ایشان مبادرت به طراحی الگویی خاص از اقتصاد اسلامی بپردازند. واضح است با آنکه این مقاله به بعضی بررسی های ایشان در زمینه اقتصاد اسلامی اشاره می کند گویا حتی مروری هم بر تلاشهای ایشان نشده است. زیرا گستره فکری این دانشمند، فراتر از اقتصاد را نیز می پوشاند.[2] اگر حاصل مطالعات ایشان تنها کتاب «اقتصادنا» می بود باز هم با اطمینان تصریح می کردیم که کاری عمیق و اثری برجسته از ایشان با یادگار مانده است.

به نظر ما، می توان به نقش کلی ایشان در معرفی اقتصاد اسلامی در چند زمینه اساسی اشاره کرد. یکی از مباحث ایشان مطرح کردن اقتصاد اسلامی، به عنوان یک مکتب می باشد. و این امر در واقع، زمینه های اولیه و بستر های کافی برای طراحی نظام[3] اقتصادی اسلام (به صورت سیستم) را فراهم آورده اند. در واقع ایشان، در قالب مکتب اقتصادی اسلام، اموری را مطرح ساختند و به ذکر لوازمی پرداخته اند که برای ارائه نظام بند اقتصاد اسلام ضروری بوده است. مثلا توصیف مالکیت در اقتصاد اسلام، اشاره به پایه های بحث تخصیص منابع در آن و تشریح راههای کشف یک اندیشه منسجم و علمی کردن آن جهت استخراج قوانین اقتصاد اسلامی،[4] از این قبیل است.

قبل از طرح اقتصاد اسلامی به صورت یک مکتب (و پس از آن بصورت یک نظام)، در واقع افکار و عقاید اقتصادی اسلام بیشتر به مجموعه ای از احکام مالی و روابط مربوط بین صاحبان اموال و دارایی ها و حرفه ها و مجموعه ای از قراردادهای مدون در فقه، اطلاق می شد. بنابراین چنین مجموعه ای لزوما پیوند منطقی و معنی داری بدنبال نداشت و بیشتر قواعد آن مجموعه، بصورت عناصری فرعی و مجزا از یکدیگر، مطرح بودند. مثلا احکام مضاربه لزوما پیوندی با ربا نداشت. یا قواعد شرکت ها و جعاله با آنکه ابزارهایی در قالب فعالیت های اقتصادی محسوب می شدند، اما ارتباط خاصی با کارآیی بخش تولید و یا فعالیت نیروی کار نداشتند. تلاش آیت اله صدر، در ایجاد و اکتشاف نوعی پیوند منطقی بین این عناصر، یکی از اولین قدمهای جدی، در نظام سازی اقتصاد اسلامی محسوب می گردد.

طرح اهداف و اصول معین، برای اقتصاد اسلامی از دیگر اقدامات کلیدی این فقیه آگاه محسوب می شود. وی با ترسیم پایه هایی در تدوین نوعی مکتب سازی در اقتصاد اسلام، اهداف و اصولی برای آن مکتب معرفی کرد. وی اغلب، از اصولی چون عدالت اجتماعی، مالکیت مختلط و آزادی محدود در اقتصاد اسلام نام می برد. لازم به ذکر است که این به نحوی بیانگر جسارت علمی و فقهی ایشان است، به تعریف یک سلسله اصول برای اقتصاد اسلامی اقدام کرده است، البته بیان اینها به منزله انحصار اصول در آنها و یا حتی بی اشکال بودن و یا قابل نقد نبودن آنها نمی باشد. زیرا ممکن است محققان و عالمان دیگر در اقتصاد اسلامی، به طراحی پایه های دیگری برای اقتصاد اسلام، اقدام کنند و برای ادعای خود، توجیه دینی و علمی نیز داشته باشند. جالب است بدانید که، خود آیت اله صدر عقیده دارد که ممکن است علمای مختلف، در راستای یک تلاش مکتب سازی در اقتصاد اسلامی، سلسله عناصری را کنار هم قرار دهند و در نتیجه، مکاتب مختلفی استخراج کنند که همگی هم صحیح باشد و هم در قالب اسلام بگنجد.[5] به عقیده ما این نگرش نیز یکی از مهمترین دست آوردهای علمی وی می تواند باشد.

به نظر ما ممکن است بسیاری از نقطه نظرهای ایشان قابل نقد باشند و این امر نه تنها اهمیت و عظمت کار ایشان را کم نمی کند; بلکه برای بهره برداری بیشتر از اندیشه ایشان و پایدار ماندن زحمات وی، بسیار مؤثر خواهد بود.[6] در این مورد، ذکر مالکیت به عنوان یک اصل اقتصاد اسلامی، قابل تامل است. زیرا در نهایت، می توان مالکیت مورد نظر اسلام را یک نهاد و یک رابطه حقوقی بین اموال و دارایی ها و افراد یا دولت ها تلقی کرد. اما قرار دادن آن با عنوان اصول – آنهم به موازات عدالت اجتماعی – بی اشکال نیست. این موضوع بررسی مستقلی را می طلبد.

اندیشه جالب توجه دیگر آیت اله صدر، زمینه سازی برای نوعی بینش سیستمی بین اقتصاد اسلامی و سایر زیر مجموعه های این سیستم در دین اسلام می باشد. ایشان معتقدند، نه تنها بین عناصر مختلف اقتصاد اسلامی پیوند ریشه ای برقرار است، بلکه بین مکتب اقتصادی اسلام و دیگر مکاتب دین اسلام، از جمله، مکتب اجتماعی، مکتب فرهنگی و مکتب سیاسی نیز این پیوند برقرار است. وی تصریح می کند که حتی در بررسی و مطالعات علمی اقتصاد اسلامی نیز نباید برخی عناصر و مکاتب را جدای از دیگر عناصر و مکاتب در نظر گرفت. در بخشی از کلام ایشان آمده است:

«اننا فی و عینا للاقتصاد الاسلامی، لا یجوز ان ندرسه مجزءا بعضه عن بعض. نظیر ان ندرس حکم الاسلام بحرمة الربا، او سماحه بالملکیة الخاصه بصورة منفصله عن سائر الاجزاء المخطط العام …»[7]

در نتیجه ایشان ارتباط بین اخلاق اسلامی با اقتصاد و پیوند عقاید دینی با مکتب اقتصادی و حتی با مکتب حقوقی و سیاسی و اجتماعی را نظام مند تلقی می کند.[8]

یکی دیگر از بحث های اساسی اقتصاد اسلامی که آیت اله صدر در طرح آن، اصرار می کنند کاربرد عنصر اجتهاد می باشد. ایشان این عنصر را در کشف مکتب اقتصادی اسلام، بسیار مؤثر می دانند.

آیت اله صدر در کنار بحث اجتهاد موضوع جدیدی تحت عنوان محدوده آزادی نظر قانونی (منطقه الفراغ فی التشریع الاقتصادی) طرح کرده اند و آن شامل زمینه هایی است که شارع مقدس در آنها حکم خاصی صادر نکرده است، لذا دولت اسلامی و یا ولی امر می تواند طبق مقتضیات زمان مقرراتی را وضع نماید.[9] ایشان بطور کلی در دخالت دولت و یا ولی امر را مشروط به حرکت کامل در راستای شریعت و طریقت اسلامی می دانند و تصریح می کنند که آنها نمی توانند بعنوان مثال حلالی و حرام را جابجا کنند. البته دولت اسلامی یا ولی امر در متکامل ساختن و متناسب روز کردن قوانین اقتصاد اسلامی در چهار چوب قوانین کلی، آزادی نظر دارد.

از دیگر بحث های دقیق آیت اله صدر در اقتصاد اسلامی جدا نمودن مکتب اقتصادی از علم اقتصاد می باشد. هر چند بحث اصلی این مقاله در ارتباط با همین موضوع است ولی بررسی همه جانبه آن جای مناسب می طلبد. برای درک دقت و گستردگی دیدگاه آیت اله صدر به بعضی از دیگر بحث های ایشان اشاره بطور نمونه می کنیم:

جایگاه دولت اسلامی در اقتصاد، پیوند امور ارزشی و اثباتی در آن، تبیین ارزش کار در مکتب اقتصادی اسلام، رشد معضلات اقتصادی و راه حل مبنایی برای آن و موارد دیگر.

اکنون برای ورود به بحث اصلی آن را به چند بخش کلی تقسیم می کنیم. در ابتدا به تشریح دیدگاه ایشان از علمی نبودن اقتصاد اسلامی می پردازیم و در بخش دوم فضای حاکم در زمان تدوین دیدگاه مذکور را بررسی می کنیم و در پایان به نقد و بررسی موضوع می پردازیم.

الف – توصیف علمی نبودن مبحث اقتصاد اسلامی

در اینجا پس از اشاره به چند مطلب مقدماتی، به علمی نبودن اقتصاد اسلامی از نظر آیت اله صدر می پردازیم.

1 – زمینه های اولیه

اصولا یکی از بحث های مشهور در روش شناسی علوم و معارف مختلف، همواره به علمی بودن یا نبودن آنها مربوط بوده و هست. این بحث از زمانی که علوم جدید از معارف و فلسفه قدیم جدا شد، جلوه تازه ای پیدا کرد. چنانکه جدایی سریع تر رشته های مختلف از فلسفه خود نوعی ضابطه تشخیص علمی بودن آن رشته ها بحساب می آمد.[10] اما موضوع به همین جا ختم نشد و کم کم، علمی بودن رشته ها و معارف گوناگون نوعی شرافت خاص برای آنها به همراه آورد. بطوریکه حتی علمی بودن رشته های مختلف نشانه برتری و حقانیت آن محسوب می شد و برعکس علمی نبودن مترادف با بی تناسب (قاعده) بودن و حتی در مواردی نشانه باطل بودن آن، تلقی می گردید. که بطور مفصل در جای خود بحث شده است.[11] و در اینجا صرفا به برخی نکات جزیی اشاره می شود که در بررسی فعلی مورد نیاز است.

در حال حاضر نیز ویژگی علمی بودن[12] نوعی اعتبار محکم برای رشته های مختلف در بردارد. به عقیده ما دو علت عمده برای این موضوع می توان ذکر کرد. یکی از آنها داشتن پایگاه عقلی و تجربی است. چنانکه تقریبا ثابت شده است که معارف و رشته های علمی دارای قالبی روشمند هستند و از چارچوب مشخص و تعریف شده ای برخوردارند و روند کلی حاکم بر آنها بگونه ای است که رفتار عناصر مربوط به آن نسبتا قابل پیش بینی می باشد. بدیهی است بدنبال آن نوعی نظم و قاعده مندی پیرامون مطالعات مربوطه مطرح خواهد شد. و این امر برای پیش برد پژوهش موضوعات مورد نظر بسیار مؤثر و کارآمد خواهد بود. بدیهی است که عقل سلیم از بافت های مطالعاتی با قاعده بخوبی استقبال می کند و این امر با سرشت انسانی نیز سازگار است که گرایش بیشتری به امور منظم تر و دقیق تر دارد و بعلاوه در چنین قالب هایی کار با سهولت بیشتری انجام می شود در مجموع هزینه های[13] آن کمتر خواهد بود.

یکی از علل توجه بیش از حد به علم و روش علمی زمینه تاریخی است که حداقل به نیمه دوم قرن هفدهم برمی گردد. در آن دوران وقایع خاصی اتفاق افتاد که زمنیه نوعی تقدس برای علم را فراهم آورد. رد نظریه بطلمیوس و بعدها کشف قانون جاذبه زمین توسط نیوتن نوعی پیروزی ویژه برای علوم بطور کلی و علم فیزیک بطور خاص به همراه داشت. پس از آن بودکه مطالب علمی به سوی قطعیت بی چون و چرا و حتی خدا گونگی پیش رفت و مساله از یک فعالیت و یا معرفت منظم و روشمند فراتر رفت. به عبارت دیگر اگر موضوع مذکور بشکلی طبیعی پیش می رفت و در همان صورت بندی منظم مطرح می شد، مشکل آفرین نبود، بلکه می توانست منافع قابل توجهی نیز به همراه داشته باشد. اما متاسفانه این امر نیز مانند بسیاری از امور دیگر به افراط و تفریط کشیده شد. با آنکه متجاوز از چهار قرن از این موضوع می گذرد باز هم مطالعات و تحقیقات را تحت تاثیر قرار داده است. این افراط نه تنها در محتوای موضوع صورت گرفت، حتی در شکل ظاهری یک بحث علمی نیز تاثیر خاصی گذاشت. به این صورت که در موارد زیادی عملا مبنای علمی بودن، همانندی رشته های دیگر با علم فیزیک تطبیق می شد. یعنی هر معرفتی با فیزیک نزدیک تر بود علمی تر تلقی می شد.[14] چون علم فیزیک عملا پیشاهنگ بقیه علوم شده بود.، حتی گاهی بر اساس نظرگاه برخی از متفکران و محققان، علمی شدن سایر رشته ها به معنای تحویل آنها به علم فیزیک بود.

این موضوع با قدری حساسیت کمتر به دنیای دین و معارف دینی نیز کشیده شد. البته شدت این امر در طرح ایدئولوژی هایی چون مارکسیسم به مراتب بیشتر از معارف دینی و اسلامی بود. متفکران و محققان جهان بینی های مختلف نیز درصدد بر آمدند که پژوهش های خود را بصورت علمی، مدون سازند. در میان اینها نیز همان جناح بندی های رشته های غیر دینی صورت گرفت. در این میان برخی ادعا کردند که معارف دینی ساختار خاصی دارند و اصولا علم گریز هستند و در نتیجه در امور علمی نخواهند گنجید; در مقابل عده ای معتقد بودند که معارف و رشته های دینی نیز می توانند در محدوده علم قرار گیرند. به عنوان مثال، گروه اول، اقتصاد اسلامی را صرفا یک پدیده ارزشی می دانستند و در نتیجه اعلام می کردند که نمی تواند علم محسوب شود. و برخی نیز آنچنان به علمی بودن اقتصاد اسلامی اذعان داشتند که گویی اقتصاد اسلامی، همانند اقتصاد متعارف، یک بافت کاملا نظری و علمی دارد. و حتی معیارها و مکانیسم ها و روش های مطالعه اقتصاد متعارف را در اقتصاد اسلام تحلیل می نمودند[15]. این اعتقاد تا به آنجا پیش رفت که نویسندگان اقتصاد اسلامی افتخار می کردند که کلام متفکران مسلمان را در امور اقتصادی، منطبق با علم اقتصاد متعارف بدانند[16] در نتیجه دو دیدگاه حاد شکل گرفت که دیدگاه آیت اله صدر در یک سوی این طیف حاد واقع شده است و اقتصاد اسلامی را نه علم، که تنها نوعی مکتب تلقی می کند. هر چند که این دیدگاه با دو دیدگاه پیشین، تفاوتهایی نیز دارد که در ادامه، به آن اشاره خواهد شد.

2 – علم و مکتب از دیدگاه آیت اله صدر

در اینجا نظرهای آیت اله صدر در مورد علمی نبودن اقتصاد اسلامی، بدون داوری بیان می شود و قضاوت نهایی در بخش نقد و بررسی خواهد آمد.

آیت اله صدر علم اقتصاد را به این صورت تعریف می کند: «علم اقتصاد علمی است که به تفسیر زندگی اقتصادی و پدیده ها و مظاهر آن می پردازد و ارتباط آن پدیده ها و مظاهر را با علل و عوامل کلی حاکم بر آن توضیح می دهد».

بخشی از کلام صریح وی در این مورد چنین است:

«فعلم الاقتصاد هو العلم الذی یتناول تفسیر الحیاة الاقتصادیه و احداثها و ظواهرها و ربط تلک الاحداث و الظواهر بالاسباب و العوامل العامة التی تتحکم فیها».[17]

سپس ایشان، علم اقتصاد را پدیده ای جدید معرفی می کند که حداکثر چهار قرن قبل تدوین شده است و آن را به معنای دقیق کلمه، منطبق بر اقتصاد سیاسی عصر سرمایه داری می داند.[18] سپس بیان می کند که مکتب اقتصادی مجموعه خط مشی ها و شیوه هایی است که هر جامعه ترجیح می دهد در قالب زندگی اقتصادی و حل مشکلات مربوطه، دنبال نماید.

ایشان تقویت و تکامل مکتب اقتصادی را بر مبنای مطالعات علمی می داند و به عنوان مثال به این مورد، اشاره می کند: وقتی طرفداران مکتب سوداگری از لحاظ علمی به این مطلب رسیدندکه کمیت ثروت هر ملتی، به میزان ثروت نقد (طلا و نقره) بستگی دارد، از ابزار تجارت خارجی، [بویژه واردات طلا و نقره از خارج] استفاده کردند. البته وی در نوشته دیگری مکتب اقتصادی را نیز بر مبنای حصول به عدالت تعریف می کند (نقصد بالمذهب الاقتصادی ایجاد طریقة لتنظیم الحیاة الاقتصادیه وفقا للعداله …)[19] .

آیت اله صدر فرق بین علم و مکتب اقتصادی را بسیار بزرگ و جدی می داند و با بیان عبارت «ان الفرق بینهما کبیر» تصریح می کند که اصولا مکتب اقتصادی، عهده دار ایجاد روش برای تنظیم یک زندگی عادلانه است اما علم اقتصاد روشی برای زندگی ارائه نمی دهد بلکه تنها به بررسی آثار و نتایج روش های پیاده شده در جامعه می پردازد (… و اما علم الاقتصاد فهو لا یوجد طریقة للتنظیم و انما یاخذ طریقه من الطرق المتبعه فی المجتمعات فیدرس نتائجها و آثارها)[20] .

3 – اسلام و اقتصاد اسلامی

آیت اله صدر پس از تعریف علم اقتصاد و مکتب اقتصادی، به تعریفی از اقتصاد اسلامی مورد نظر خود، مبادرت می نماید و تصریح می کند که اقتصاد اسلامی علم نبوده، بلکه تنها مکتب می باشد. سپس به جدایی وظایف دین و علم اشاره می کنند که قابل توجه است. ایشان ابتدا اشاره می کند که وقتی عبارت اقتصاد اسلامی را به کار می بریم منظور ما مستقیما «علم اقتصاد سیاسی » نمی باشد. بلکه منظور مکتب اقتصادی است. چون علم اقتصاد یک پدیده جدید است ولی دین اسلام یک عقیده ریشه دار است و وظیفه اصلی آن این نیست که با مسائل علم اقتصاد سر و کار داشته باشد (… و لان الاسلام دین وعدة و منهج حیاة و لیس من وظیفته الاصیله ممارس البحوث العلمیه …)[21]. و در جای دیگر تاکید می کند که اسلام به عنوان یک آئین زندگی، اصولا مسؤولیت ندارد که از علم اقتصاد، علم هیئت و یا از علم ریاضیات سخن بگوید. بخاطر تامل بیشتر به بخشی از کلام ایشان اشاره می کنیم:

« لان الاسلام دینا لیس من وظیفته ان یتکلم فی علم الاقتصاد او علم الفلک او الریاضیات »[22]

و به دنبال آن، تاکید می کند که اسلام وظیفه اش بررسی علمی روش های مختلف اقتصادی در همه اعصار نمی باشد. البته این موضع درستی است که در بخش پایانی مورد بحث واقع خواهد شد.

4 – نقش علم و دین در حل مشکلات

آیت اله صدر در بخش دیگری از تحقیق خود، با طرح این پرسش که «آیا علم می تواند مشکلات جوامع انسانی را حل کند؟» به رد نظر کسانی می پردازد که به این سؤال، جواب مثبت می دهند و تصریح می کند این نظر که «تکامل و رشد علم می تواند اجتماع سعادتمندی را بوجود آورد»، در واقع، جهلی نسبت به وظایف علم در زندگی می باشد; زیرا علم با تمام پیشرفت خود، تنها وسیله ای برای کشف حقایق خارجی است، ولی وظیفه اش تفسیر آن حقایق نمی باشد. برای مثال، ممکن است علم اقتصاد کشف کند که عامل بروز قانون مفرغ[23] و فلاکت نیروی کار، نظام سرمایه داری است، ولی این علم دیگر قادر نمی باشد که برای حل مشکل کارگران، نظام سرمایه داری را از بین ببرد.[24] وی سپس تاکید می کند برای حل معضل های اقتصادی و اجتماعی، نیاز به انگیزه است و این انگیزه و تحرک درونی را علم نمی تواند تامین کند و تنها دین می تواند چنین نقشی را ایفا کند. در ادامه بیان می کند که منظور از گزاره «اقتصاد اسلامی علم نیست.» این است که دین اسلام وظیفه اش تنظیم حیات اقتصادی است و علمی همانند اقتصاد سیاسی نمی باشد. به عبارت دیگر، دین اسلام، انقلابی است برای دگرگون کردن واقعیات نابسامان.

5 – شرط تحقق اصول علمی در اقتصاد اسلامی

آیت اله صدر با توجه به تعریف خاصی که از علم ارائه می دهد، برای فعال شدن و تحقق علم اقتصاد در اسلام، شرایطی را ضروری می داند. وی ابتدا دو شیوه استقراء و قیاس را برای کشف امور علمی در هر اقتصادی مطرح می کند و در قالب روش استقراء می گوید:

«انجام تفسیر علمی به این صورت است که ابتدا بایستی اطلاعات، از روی داده های واقعی اقتصادی جمع آوری و سپس بر پایه مطالعات علمی به آنها نظم داده شود و در آخر، قوانین مربوطه کشف گردد. این تفسیر علمی وابسته به این است که مکتب اقتصادی اسلام در جامعه پیاده شود تا پس از آن، محقق اقتصادی بتواند واقعیات جامعه را ثبت کند، سپس پدیده ها و قوانین عمومی آنرا استخراج نماید; اما در جوامع اسلامی چنین وضعی وجود ندارد، زیرا اصولا اقتصاد اسلامی در صحنه واقعی زندگی نقشی نداشته، از این روی اقتصاد دانان مسلمان دارای آزمونهای واقعی از اقتصاد اسلامی نیستند».

از نظر ایشان، در روش دیگر علمی، باید یک سری واقعیات اجتماعی و اقتصادی را فرض کرد که بر اصول معینی، استوار هستند; سپس به بررسی این واقعیات فرضی پرداخت تا خصوصیات کلی آن در پرتو همان اصول کشف گردد (ففی هذه التفسیرات نفترض واقعا اجتماعیا و اقتصادیا قائما علی اساس معینه و ناخذ بتفسیر هذا الواقع المفترض و استکشاف خصائصه العامه …[25]). وی سپس این راه علمی شدن اقتصاد اسلامی را نیز غیر قابل عمل و بی فایده دانسته، بیان می کند که در بسیاری از اوقات زندگی واقعی و شکل واقعی مکتب اقتصادی تفسیر های این مکتب که بر اساس فرضهایی خاص، صورت می گیرد، اختلاف بسیار زیادی وجود دارد. گذشته از این عنصر روحی و معنوی درجامعه اسلامی تاثیر قابل توجهی به اوضاع اقتصادی دارد، اما این پدیده، دارای شکل خاصی نمی باشد تا بر مبنای فرض آن; نظریاتی استخراج شود.

وی نتیجه نهایی بیان می کند که: «علم اقتصاد اسلامی با چهره اصلی خود امکان جلوه گری نداری. مگر در متن زندگی پیاده شود و تمامی آزمون های لازم در باره روی دادهای مربوطه بطور منظم مطالعه و بررسی گردد»[26].

بنابراین ایشان بررسی فرضیه ای را برای مطالعات علمی، غیر مفید تلقی کرده و روش تجربی را مؤثر می داند و تاکید می کند که چون زمینه عملی در جامعه اسلامی ندارد; در نتیجه امکان بررسی اقتصاد اسلامی در یک قالب علمی، وجود ندارد.[27] به عقیده ما، قبل از هر نوع نقد و بررسی نظر آیت اله صدر لازم است شرایط و اوضاع و احوال زمان ایشان، مورد مطالعه قرار گیرد.

ب – فضای علمی زمان آیت اله صدر

همانطور که اشاره شد دهه 1950 میلادی (1330 شمسی)، زمانی بود که دیدگاه آیت اله صدر در مورد اقتصاد اسلامی و بویژه مساله علمی نبودن آن تنظیم شد. حداقل شناخت فضای عمومی این بحث در آن دوران برای ارزیابی دقیق لازم به نظر می رسد. همانطور که قبلا اشاره شد، عنوان علمی داشتن هر معرفت هنوز نیز نوعی اعتبار برای آن به همراه دارد. اما در دهه مورد نظر و چند دهه قبل از آن که علم اقتصاد در حال شکل گیری بود، این موضوع، بسیار جدی و ساسیت بر انگیز بوده است. اگر چه، ریشه های تدوین علم اقتصاد به زمان هایی از قرون وسطی و حتی قبل از آن بر می گردد، اما بطور رسمی، علم اقتصاد مدرن، از اواخر قرن 18 پدید آمد و نقش اساسی فیزیوکراتها و بزرگترین اقتصاد دان از مکتب کلاسیک و خصوصا کلاسیست مشهور آدام اسمیت را در تدوین آن بوضوح می توان دید. زمینه های اصلی بحث از تئوری های علمی در اقتصاد و اهمیت علمیت آن هر چند از زمان کلاسیک ها آغاز شده است ولی تاثیر فراگیر خود را در قالب نئوکلاسیک بجا گذاشته است. بنابراین جهت شناخت دقیق فضای علمی دهه 1950 باید قدری به عقب بازگردیم. لذا سیر تحولات مساله علمی شدن نظریه ها را در مورد کلاسیک و نئو کلاسیک; مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم.

1- علمی شدن اقتصاد در زمان کلاسیک و نئو کلاسیک

از میان صاحب نظران مشهور اقتصاد کلاسیک که در شناخت شیوه های علم اقتصاد، نقش قابل توجی داشتند، مهمترین آنها ریکاردو (1823-1772) و جان استوارت میل (1873-1806) هستند. ریکاردو بیشتر از یک قالب قیاسی، فرضیه ای و الگوسازی به مطالعه اقتصاد می پرداخت. وی در بیان جنبه قیاسی افراطی در عمل با دشواری هایی مواجه شد.[28] جان استوارت میل از یک طرف گرایش علمی مانند ریکاردو داشت و از سوی دیگر به شیوه استقرا گرایی به امور علمی، بسیار پای بند بود. لذا اینکه چگونه وی این دو شیوه را با هم جمع می کرد یک بحث مهم بود. اصولا استوارت میل عقیده داشت که مطالعه علمی اقتصاد، تنها در یک قالب قیاسی متصور است. زیرا عناصر بسیار زیادی روی پدیده های اقتصادی، مؤثر هستند که عملا سنجش و آزمون تجربی آن ممکن نیست. بنظر او ابتدا باید از روش استقرا یک سری قوانین (مانند قانون بازدهی نزولی)، استخراج و جمع آوری شود و پس از آن اقتصاد دان با تعریف شرایط معینی، به استنباط کاربرد اقتصادی آنها بپردازد. سپس برای اثبات و یا عدم اثبات نتایج و استنباطات مربوطه لازم است از آزمون تجربی کمک گرفته شود.

اقتصاد دانان نئوکلاسیک در دیدگاه علمی، مجموعا ذهن گرایی بیشتری نسبت به اقتصاد دانان کلاسیک دارند البته همگی آنها یکسان فکر نمی کردند. مثلا یکی از چهره های نئوکلاسیک که خصوصا بخاطر نظراتش درباره علمی بودن نظریه ها مشهور شد «فون مایزز» می باشد. وی از یکسو، در مورد جدایی امور اثباتی از امور ارزشی، تاکید می کرد و آن را زمینه ای برای علمی شدن اقتصاد می دانست. اما از سوی دیگر وی روش انتزاع گرایی را در بررسی علمی، قبول داشت.

تصور بسیاری از این صاحب نظران، از علم اقتصاد، بیشتر علمی مشابه علوم طبیعی بود. یعنی در واقع آنها علمی بودن اقتصاد را همانند علمی بودن فیزیک، بسیار دقیق تصور می کردند. اما برخی از آنان (مانند فرانک نایت) عقیده داشت که تصور اقتصاد، همانند علوم طبیعی اشتباه است و موارد زیادی از عدم اطمینان و بروز اشتباه در برسی های علمی اقتصاد وجود دارد.

2 – تاثیر اثبات گرایان منطقی و ابزارگرایان

در آستانه دهه 1940 به بعد، تاثیر افکار اثبات گرایان منطقی، باعث شد که برخی اقتصاد را نیز همانند سایر علوم تجربی، تلقی کنند. یعنی بایستی در مورد اقتصاد نیز داده های تجربی مورد آزمون، قرار گیرد و از طریق آن قوانین کلی، استخراج شود. خلاصه تاثیر این دیدگاه، بر گروهی از اقتصاد دانان باعث شد که بر ضد روش های «فرضیه ای » در مطالعات علم اقتصاد، حملات شدیدی صورت گیرد و مبنای علمی شدن آن جمع آوری داده های مربوط به رفتار های فردی گردید.[29]

انتشار دیدگاه ابزارگرایانه فریدمن در اوایل دهه 1950 نیز تقویت جدیدی در روند اثبات گرایی علم اقتصاد، محسوب می شود. بر اساس این دیدگاه، فرض های مطالعات اقتصادی، صرفا ابزارهایی هستند که برای پیش بینی تئوری اقتصادی بکار می روند و واقعی و یا غیر واقعی بودن آنها از نظر علمی اهمیتی ندارد. اما در هر صورت وسیله قضاوت نهایی درست و یا غلط بودن تئوری اقتصادی از دید فرید من نیز، آزمون تجربی است. وی تصریح می کند که تنها شواهد خارجی و آزمون تجربی است که اعتبار فرض ها را نیز نشان می دهد.[30] اندیشه اثبات گرایی خاص فریدمن، حداقل تا 20 سال پس از انتشار آن به نوعی، حاکم بر مطالعات و تحقیقات علمی اقتصاد بود.[31] ضمنا دهه 1960 و پس از آن نیز در برگیرنده تحولاتی در فلسفه علم بود که چون پس از انتشار کتاب اقتصادنا است، اشاره نمی شود.

3 – جمع بندی تحولات حاکم بر اندیشه علمی دوره مورد بحث

با بررسی چارچوب کلی حاکم بر تفکر علمی و اندیشه اقتصادی در زمان آیت اله صدر، به چند مطلب اساسی می توان دست یافت. یکی این است که در بحبوحه شکل گیری دیدگاه اقتصادی ایشان، فضای مربوطه تحت تاثیر شدید دیدگاه اثبات گرایی بود. البته منظور حاکم بودن اثبات گرایی منطقی نیست[32]، اما در هر صورت جنبه اثباتی بودن حرف اول را در علمی بودن اقتصاد می زده است; یعنی اقتصاد جنبه تجربی داشته است و مبتنی بر تجزیه و تحلیل های کمی از داده های اقتصادی بوده است; دوم اینکه در این دوره بر جدایی گزاره های اثباتی از دستوری (ارزشی) تاکید زیادی می شده است; سوم اینکه فکر حاکم بر چگونگی علمی بودن اقتصاد، همانند علمی بودن سایر علوم طبیعی تلقی می شده است، و اما با اینکه روش خاص علمی بودن بر فضای تحقیقات اقتصادی، حاکم بوده است، اما در عین حال اختلاف نظر بسیاری در میان صاحب نظران اقتصادی، وجود داشت و هیچ اندیشه ای بدون مخالفت پیش نمی رفت.. بعضی از موارد اختلاف نظر عبارتند از تشابه علم اقتصاد با علوم طبیعی، جدایی امور اثباتی و ارزشی، علمی بودن و یا نبودن نظریه ها که این اختلاف نظر ها بسیار جدی تر از سایر زمینه ها بود.

پ – نقد و بررسی

حال با کمک مباحث مطرح شده در بخش های قبلی، مبادرت به توعی تحلیل منتقدانه از اندیشه آیت اله صدر، در مورد علمی نبودن اقتصاد اسلامی می نمائیم. عقیده کلی ما این است که ایشان به نوعی به اندیشه خاصی از اثبات گرایی معتقد بوده است و یا انیکه تحت تاثیر برخی از نظریات آن در دهه 1950 قرار گرفته است و لذا علمی بودن اقتصاد اسلامی را نیز منوط و مشروط به این روش دانسته است. در اینجا این مطلب را تاکید می کنیم که منظور از این امر، صرفا گرایش ایشان به روش های شناخت علمی بوده است واصلا مقصود این نیست که وی عقاید اثبات گرایان منطقی را پذیرفته است. بلکه برعکس مبانی ترسیم شده از تفکر ایشان، با اصول فکری اثبات گرایان منطقی، تعارض آشکاری دارند. زیرا ایشان بر حاکمیت افکار دینی و اندیشه معنوی بر تار و پود اجتماع تاکید دارند و حتی دین را تنها حلال مشکلات اقتصادی و اجتماعی می دانند. واین با افکار اثبات گرایان منطقی که اصولا امور متافیزیکی (عقیدتی و ارزشی) را بی معنا تلقی می کنند، تعارض ریشه ای دارد. اما تنها از نظر روش، شاید بتوان نظرات آیت اله صدر در این موارد را مشابه اثبات گرایی امثال فرید من دانست اما باز می بینیم مبانی نگرش فلسفی ایشان، با فکر ابزارگرایی فریدمن نیز تفاوت دارد.[33] چند مطلب در تفکر آیت اله صدر، وجود دارد که ما را وادرا می کند که یک سری تشابهات روبنایی بین ایشان و متفکران اقتصادی مشهور بیابیم. یکی همان تاکید ایشان بر جدایی امور اثباتی از امور ارزشی در بررسی های علمی است; دوم قائل شدن تشابه بین علم اقتصاد با علوم طبیعی است و سوم تاکید ایشان بر انحصار علمی بودن اقتصاد در عمل به آزمون داده های واقعی رفتاری مردم می باشد.[34] مطالب در چند زیر بخش خلاصه می شوند. ابتدا چند تذکر خواهد آمد. سپس به امکان تاثیر پذیری اندیشه آیت اله صدر و نهایتا امکان علمیت اقتصاد اسلامی اشاره می شود.

1 – چند موضوع قابل ملاحظه

قبل از ورود به بررسی دیدگاه آیت اله صدر اشاره به چند مطلب بسیار ضروری است. عدم توجه به این مطالب، ممکن است نوعی خلط اسای بر مطالعه این مقاله حاکم نماید. به عبارت دیگر، آیت اله صدر برخی از تمایزات بین علم و دین را مطرح می کند که ما هم آن را تایید می کنیم و اصولا اختلاف نظر ما با ایشان از این قسم نمی باشد. یکی از مطالب تاکید وی بر جدایی قلمرو علم و دین می باشد. مثلا در جایی تصریح می کند که وظیفه اصلی دین، این نیست که با مسائل علم اقتصاد سر و کار داشته باشد. این نکته پیامی بسیار مهم دارد و مورد تاکید ما نیز هست. به عبارت دیگر، برخی از موارد مورد تاکید آیت اله صدر در مورد علم اقتصاد اسلامی مورد توجه ما نیز هست. مثلا در جایی تصریح می کند که «اقتصاد اسلامی مانند علم اقتصاد نمی باشد، بلکه دین اسلام انقلابی است برای متحول ساختن واقعیات تلخ و فاسد بسوی یک جهان سالم »[35]

نکته دیگری که در این مورد دارند اینست که، وظیفه دین آوردن علم اقتصاد یا علم هیئت و یا علم ریاضیات نمی باشد.[36] ما اصولا (همراه آیت اله صدر) با توجیه ظاهری و علمی نما جلوه دادن اسلام مخالفیم. البته یک نگرش، در میان محققان و صاحب نظران اقتصاد اسلامی وجود دارد که سعی می کنند، همه چیز اسلام را کاملا هماهنگ با علوم بشری جلوه دهند. مثلا دنبال این هستند که بگویند فلان آیه قرآن، منطبق بر زیست شناسی است و یا حرکت ابرها و بادها که در ضمن آیات و روایات آمده، نشانه همراهی قرآن با علم فیزیک و امثال آن می باشد. این نگرش به عقیده ما اسلام را بسیار محدود می نماید و در واقع اینها که ندانسته با چنین روشی، بدنبال عزت و اعتبار بخشیدن به دین هستند در واقع در راستای کوچک کردن عظمت آن خواهند بود; در صورتیکه وظیفه و رسالت دین، بسیار بالاتر از اینها است. دین پدیده ای است ریشه دار که در فطرت انسانها سرشته شده و برای انسان سازی و یکتاپرستی و دوری از شرک و نفاق و انحراف و فساد آوزده شده است.[37] دین حتمی ترین و ناب ترین و صادق ترین پیامی است که در تصور می گنجد.[38] اما علم در بهترین وضعیت یک امر احتمالی و با درصد بالایی از عدم اطمینان است.[39] بنابراین اختلاف نظر ما با آیت اله صدر در این مورد نمی باشد.

در جایی دیگر ایشان در مورد عدم توانایی کلی علم در حل مشکلات تاکید دارند. که مورد تاکید ما نیز هست. مطلب دیگری که ایشان بر آن پافشاری می کنند، علمی نبودن اقتصاد اسلام بر اساس یک تعریف خاص می باشد. به این صورت که ایشان عملا، روش قابل قبول برای توجیه علمی اقتصاد اسلامی را مبتنی بر تحلیل داده های واقعی مربوط به رفتار های مردم می دانند. و استدلال می کنند که چون مردم، رفتارهای کامل اسلامی ندارند، لذا آزمون داده های واقعی و استخراج قوانین ناشی از آن را نمی توان اقتصاد اسلامی نامید. اینجا باید گفت اگر ما تعریف ایشان را از علمی بودن اقتصاد می پذیرفتیم، نتیجه گرفته شده را نیز قبول می کردیم. زیرا ما نیز عقدیه داریم که رفتار مسلمانها در جوامع اسلامی، منطبق با اسلام نمی باشد. اما همانطور که خواهیم دید، ما این تعریف خاص از علمی بودن را قبول نداریم.

خلاصه اشکال مساله به چند امر مربوط است که به جدا کردن امور اثباتی و دستوری از یکسو، ایجاد تصور خاصی از علمی بودن در دیدگاه ایشان از سوی دیگر و تا حدی کلی و عمومی دانستن علم اقتصاد متعارف از نظر وی منجر شد. ما عقیده داریم این نظرگاه، بخاطر تاثیر پذیری وی از فضای خاص علمی زمان خود می باشد.

2 – امکان تاثیر پذیری از دیگر اندیشه ها

اینکه متفکران هر عصر ممکن است از نتایج علوم و معارف و پیشرفت های علمی متفکران دیگر مکاتب، تاثیر و بهره گیرند; تا حدودی یک امر طبیعی است. چنانکه تغییرات زیادی در نگرش های اندیشمندان بخاطر ره آوردهای جدید علمی و تحقیقاتی، در تاریخ علوم و معارف، روی داده است; که این امر گاهی بصورت پذیرش یک فکر جدید، بروز می کند و زمانی در راستای تکامل و اصلاح یا تعدیل اندیشه قدیم، جلوه کرده است. در این تاثیر و تاثر درست و یا غلط بودن، معتبر یا غیر معتبر بودن اندیشه منتقل شده مطرح نمی باشد; یعنی هم یک اندیشه غلط و هم یک فکر درست ممکن است بر اندیشمندان دیگر، تاثیر بگذارد. ما احتمال میدهیم که اصرار آیت اله صدر در ارائه تعریف خاصی از روش علمی بصورت اثباتی، بخاطر تاثیر افکار حاکم در دهه 1950 می باشد. در آن دهه این تفکر به گونه ای حاکم بود که علمی بودن روش ها به چند مساله بستگی داشت. یکی اینکه داده های کمی، در اطراف موضوع مورد مطالعه جمع آوری شوند; دیگر اینکه امور اثباتی از امور ارزشی جدا شوند; سوم اینکه اهمیت این روش و تبلیغ وسیع در علمی بودن و خطا ناپذیری آن باعث شده بودکه علم اقتصاد پدیده ای کلی و جهانشمول تصور گردد; که می تواند برای مکاتب مختلف اقتصادی (سرمایه داری سوسیالیسم و حتی اسلام) کاربرد داشته باشد. یعنی این تصور تثبیت گردد که اصولا علم اقتصاد یکی است و آنچه متفاوت است، مکتب و اندیشه اقتصادی است.

در مورد تاثیر و تاثر اندیشه بر هم در تاریخ اندیشه های عمومی فلسفی مواردی میتوان نام برد: تاثیر پذیری فلاسفه اسلامی و مسیحی از افکار فلاسفه یونان، تاثیر گزاری حقوق دانان روم بر اندیشه مالکیت در قرون وسطی و پس از آن، تاثیر فضای رقابتی حاکم در انقلاب صنعتی بر اندیشه اقتصادی دست نامریی از آدام اسمیت، تاثیر و تاثر دیوید هیوم و اسمیت بر یکدیگر در طراحی اقتصاد کلاسیک، تاثیر اندیشه عاطفه گرایی روسو بر کانت، تاثیر قوانین طبیعی بر مکاتب فیزیوکرات و کلاسیک، تاثیر حاکمیت لیبرالیسم افراطی اقتصادی بر مارکس و انگلس در طراحی مانیفست کمونیسم، تاثیر بحران کبیر دهه 1930 بر اندیشه دخالت گرایی جان مینارد کینز، تاثیر اثبات گرایی منطقی بر اقتصادانان دهه های 1940 و 1950، تاثیر افکار فلسفی پوپر، کوهن، لاکاتوش، فای رابند، رالس بر گروهی دیگر از صاحب نظران اقتصادی.[40]

لازم به ذکر است که با وجودی که فرایند تاثیر و تاثر در هر دو مورد معاف دین و غیر دینی و متفکران آن وجود دارد، اما روی امور ثابت و لا یتغیر دینی جاری نخواهد بود. و به عقیده ما، هر نوع تحلیلی که لازمه اش ورود به حریم ثابتهای دینی باشد، قابل اشکال است. لذا در ارزیابی تاثیر پیشرفت های علوم و معارف بشری روی برداشت ها و تفسیر های دینی نیز باید به این نکته توجه داشت که دامنه ادعاهای آن از محدوده ثابتها عبود نکند.[41]

اشاره به یک نقل تاریخی در مورد تاثیر پذیری برخی افکار دینی از فضای مطالعاتی حاکم، مناسب به نظر می رسد. مرحوم مطهری نقل می کند که در تابستان 1322 شمسی (1943 میلادی) در خدمت مرجع اعلم زمان، آیت اله بروجردی بودیم. ایشان در بررسی افکار «اخباری ها»[42] اشاره کردند که این افکار تحت تاثیر اندیشه های حسن گرایی اروپا قرار گرفته است. زمینه این اسناد به نظر می رسد از اندیشه استرآبادی باشد که علوم بشری را دو قسم می داند، یک قسم آنکه قضایایش حسی است (وی ریاضیات را از این نوع تلقی می کرد) و لذا به عقیده وی می توان به آنها اطمینان داشت. اما قسم دیگر علومی است که قضایای آنها استوار بر حس نبوده و نیاز به بررسی عقلی دارد و لذا به گفته وی قابل اعتماد نمی باشد.[43] از سوی دیگر تفکرات «حس گرایی » در اروپا نیز درستی کلیه عقاید و اندیشه ها را مبتنی بر تجربه و حس می دانند.[44] در هر صورت آیت اله مطهری می گوید، که آیت اله بروجردی به منشا این استناد، اشاره ای نکردند. البته ما این نقل قول را صرفا به عنوان وجود زمینه های تاثیر گذاری ذکر کردیم و بر این امر خاص اصراری نداریم.

جالب است که یکی از علمایی که احتمال این تاثیر گذداری را پذیرفته است، آیت اله صدر می باشد. و حتی ایشان توجیه خاصی برای این موضوع مطرح می کنند. آیت اله صدر می گوید با توجه به اینکه مکتب حسی اروپا پس از درگذشت آقای استر آبادی شکل گرفته است، می توان اعتبار قضیه را به تاثیر پذیری وی از فرانسیس بیکن دانست که تا حدی معاصر مرحوم استر آبادی بوده است.[45] در هر صورت، پذیرش این موضوع از طرف آیت اله صدر، خود می تواند زمنیه مناسبی برای قبول امور مشابه تاثیر افکار علما بر یکدیگر محسوب گردد. لذا اگر ادعا کنیم که آیت اله صدر در ترسیم علمی بودن اقتصاد متعارف و عدم علمی بودن اقتصاد اسلامی، تحت تاثیر افکار گروهی از اثبات گرایان (البته منظور اثبات گرایان منطقی نیست) قرار گرفته اند، می تواند قابل قبول باشد (بقول اهل اصول، اقرار العقلا علی انفسهم جائز. و یا حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد).

3 – مصادیقی از فرایند تاثیر یا تشابه مطالعاتی

در اینجا بحث را روی چند مطلب متمرکز می سازیم که به عقیده ما همراهی اندیشه آیت اله صدر با فضای علمی زمان و یا تاثیر پذیری از آن فضا را می رساند. یکی تاکید ایشان بر جدایی امور اثباتی و دستوری است. که به نظر ما دفاع از آن در قالب یک مطالعه دینی و اسلامی، بسیار دشوار است. البته در صورتی که امکان این جدایی باشد ما از آن استقبال می کنیم. از دیگر اشکالاتی که به تفکر ایشان وارد می دانیم فراگیر دانستن علم اقتصاد متعارف (حداقل برای مکاتب اقتصادی مشهور) و اصرار ایشان روی جمع آوری داده های واقعی برای تحلیل علمی بودن اقتصاد اسلامی است. و سرانجام مشکل دیگر علم اقتصاد را مانند علوم طبیعی تلقی کردن است.

آیت اله صدر در جایی که بین علم اقتصاد و مکتب اقتصادی فرق قائل می شود، به نظر می رسد امور ارزشی و دستوری را در قالب مکتب قرار می دهد و پدیده های اثباتی را در محدوده علم قرار می دهد. مثلا در جایی تصریح می کند که مکتب اقتصادی به ایده عدالت اجتماعی بستگی دارد ولی علم اقتصاد شامل نظریه هایی است که روی داده های عینی اقتصادی را دور از هر اندیشه عدالت خواهانه و پیش ساخته ذهنی تفسیر می کند.

«فالمذهب الاقتصادی … تتصل بفکرة العداله الاجتماعیه. و العلم یشمل کل نظریه تفسر واقعا … بصورة منفصله عن فکره مسبقه او مثل اعلی للعدالة …»[46].

و درجایی دیگر بطور صریح، موضوع را بیان می کند. و می گوید مفهوم عدالت به خودی خود جنبه علمی ندارد، و با ابزار علمی قابل دیدن و آزمایش نیست، بلکه یک برداشت اخلاقی است (لان فکرة العداله نفسها لیست علمیه و لا امرا حسیا …) . وی در مثالی که در مورد خوبی و بدی «بهره » اشاره می کند باز هم در صدد جدا کردن امور ارزشی و اثباتی است. وی می گوید:

«وقتی بحث خوبی و یا بدی بهره را مورد توجه قرار می دهیم، از همان مقیاس های علمی ای که در اندازه گیری حرارت هوا یا درجه غلیان اب بکار می رود، استفاده نمی کنیم (… حرارة الجو، او درجه غلیان فی مایع معین …)»[47].

یعنی عملا ابزارهایی علمی را منحصر در ابزارهای تجربی و حسی می داند. و منحصرا اثباتی ها را علمی تلقی می کند. و تصریح می کندکه موضوعاتی که در صدد بیان خوب و بد نمی باشند دارای جنبه علمی هستند. (فهی قوانین علمیة لانها لیست بصدد تقویم تلک الظواهر الاقتصادیه)[48]

در جایی دیگر می گوید که علم اقتصاد مسؤولیت دارد تا پدیده ها را بررسی کند و علل آنها را بیابد. ولی مکتب اقتصادی می خواهد آنچه سزاوار و مطابق عدل است تنظیم کند. (ان العلم یمارس عملیة الاکتشاف … و المذهب یقیم الحیاة الاقتصادیه و یحدد کیف ینبغی ان تکون…)[49]. در واقع با این خط جدایی کشیدن قاطعانه بین امور اثباتی و دستوری از برخی از اقتصاد دانان معمولی (غیر مسلمان) تندتر پیش رفته است. به عنوان مثال دو تن از اقتصاد دانان در یک تحقیق مشترک موانع و اشکالات زیادی پیرامون این جدایی اثباتی و دستوری مطرح ساخته اند. آنان با استناد به نظرگاههای عده زیادی غیر مفید بودن این جدایی را بیان داشته اند.[50] یکی از اقتصاد دانان در این مورد، نکته ای دارد که بسیار قابل تامل است. و آن اینکه می گوید که شواهد قابل توجهی وجود دارد که خود یادگیری علم اقتصاد، ممکن است مردم را خودخواه و طرفدار منافع شخصی بار آورد. به عبارت دیگر، نوعی درهم تنیدگی خاص بین امور اثباتی و دستوری وجود دارد و اصولا این مسائل با علوم طبیعی تفاوت اساسی دارد. یعنی امور ارزشی حاکم بر کارگزاران اقتصادی (مثل مصرف کننده، تولید کننده) تاثیر خاصی دارد و این تاثیر مانند تاثیر پدیده مثلا باریدن باران روی زمین و یا سایر پدیده های طبیعی نمی باشد.

در معارف بشری، علم اقتصاد و سایر علوم اجتماعی به بیان جدایی اثباتی و دستوری پرداخته می شود. اما وقتی مساله وارد امور دینی و معنوی و مباحث عقیدتی و اخلاقی می شود حالت حساستری پیدا می کند. به هر حال این نقطه نظر آیت اله صدر را ما قابل دفاع (حداقل در قالب اقتصاد دینی) نمی دانیم. علی رغم این، نگرش سیستمی مورد نظر آیت اله صدر در اندیشه اقتصاد اسلامی عملا معارض با این جدایی بین امور اثباتی و دستوری است. زیرا ایشان بارها پیوند ریشه ای قواعد حقوقی، دستورات اخلاقی و عاطفی و حتی امور سیاسی و بهره برداری اقتصادی را مورد تاکید خاصی قرار داده اند که این امور را در قالب مکتب اقتصادی بررسی کرده اند ولی اشاره شد که دشواری جدایی امور اثباتی و دستوری در واقع منطبق بر دشواری جدایی بین مکتب و علم مورد نظر ایشان است. و حتی در مواردی ایشان به نوعی ناچار به عقب نشینی از مواضع خود شده اند. در جایی اشاره می کند که نباید تصور کرد که تفاوت و جدایی بین تحقیقات مکتبی و علمی، ایجاب می کند که مطالعات مکتبی همیشه فاقد ویژگی های بررسی های علمی باشند. بیان صریح وی چنین است:

«هذا الفصل الحاسم بین البحث المذهبی و العلمی، لا یمنع عن اتخاذ المذهب اطارا للبحث العلمی فی بعض الاحیان …».

و حتی قانون مفرغ دستمزدها و موضوع عرضه و تقاضا را در این رابطه مثال می زند و تصریح می کند که هم جنبه علمی دارند و هم به نحوی در قالب ارزش های مکتبی می گنجند.[51]

موضوع قابل نقد دیگر در تفکر آیت اله صدر، تصور ایشان از علم اقتصاد همانند علوم طبیعی است که این امر نیز به عقیده ما افراطی است. وی در یکجا تصریح می کندکه علم اقتصاد و عالم اقتصاد به بررسی نتایج و آثار امور و پدیده های اقتصادی می پردازند، همانطور که دانشمندان علوم طبیعی به بررسی حرارت و آثار مربوط به آن می پردازد.[52] در جای دیگر آیت اله صدر حتی صریح تر از این و تحت عنوان خاصی بنام «علم اقتصاد مانند سایر علوم » به موضوع مذکور می پردازد. در اینجا تاکید می کند که وظیفه کلیه علوم تنها تفسیر و بررسی و اکتشاف است و در این مورد بین علوم و دانشمندان اقتصاد، فیزیک اتمی، روان شناسی، هیئت و امثال آن تفاوتی وجود ندارد. و در مورد علم اقتصاد تصریح می کند که وظیفه اش تنها اکتشاف است و به هیچ وجه ارزش گذاری نمی کند (… انها منحصرة علی الاکتشاف دون التقدیر و التقویم لا یخص علم الاقتصاد محسب … و لا فرق بین العالم الاقتصادی و علماء الفیزیاء و الذره و الفلک و النفس …)[53].

این تشابه افراطی بین علم اقتصاد و علوم طبیعی نه تنها مورد اعتراض بسیاری از «نهاد گرایان » و دیگر اقتصاد دانها است، بلکه حتی عده ای از خود نئوکلاسیک ها نیز نمی پذیرند. به عنوان مثال «فرانک نایت » تصریح می کند که اگر علم اقتصاد مشابه علوم طبیعی، در نظر گرفته شود خمیر مایه اصلی موضع مورد بررسی، به نحوی فدا می شود.[54] یکی دیگر از صاحبنظران معروف اقتصاد این موضوع را با موضوع ارزش گذاری کردن علم اقتصاد و تفاوت آن با علوم طبیعی به تحلیل کشیده و می گوید: «علم اقتصاد نمی تواند همانند فیزیک و یا شیمی و امثال آن، بدون ارزش گذاری باشد.[55] مک لاپ (اقتصاد دان مشهور) از قول گونارد میردال نقل می کند که تقریبا تمامی اقتصاد دانان از اوایل تشکیل مکتب فیزیوکرات در حقیقت در مواردی از تجزیه و تحلیل خود، مفاهیم هنجاری و ارزشی بکار برده اند.[56] این امر نیز نشان می دهد که اگر اقتصاد را تحویل شده به فیزیک و یا دیگر علوم طبیعی بدانیم دچار اشکال زیادی می شویم.

درباره دیدگاه آیت اله صدر بحث دیگری مطرح است و آن اینکه ایشان علم اقتصاد متعارف را بگونه ای، ابزاری برای اکتشاف واقعیت های اقتصادی برای مکاتب مختلف تلقی می کند. اما باید توجه کرد که اگر چه علم اقتصاد متعارف کاربرد زیادی برای مکاتب غیر سرمایه داری هم داشته باشد، اما این علم در هر حال زائیده نظام اقتصادی سرمایه داری است. زیرا اولین جرقه های تدوین این علم توسط آدام اسمیت، کنتیلون و برخی از فیزیوکراتها زده شد. بعد ریکاردو از سردمداران کلاسیک با کمک کنتیلون نوعی الگو برای علم اقتصاد تدوین کردند. بعد دوپوئه و اجورث و نهایی گرایان اولین توجیهات ریاضی را در اقتصاد بکار بردند، بعدها، مارشال و پیگو به نحوی، بخش اقتصاد رفاه را به آن افزودند و در زمان کینز نگرش جدیدتری از کلان به آن پیوند داده شد. و در حال حاضر نیز اکثر نویسندگان متون رسمی اقتصاد نئوکلاسیک ها و کینزی ها هستند. و اینها در درون دنیای سرمایه داری اند.

بسیاری از صاحب نظران تصریح می کنند که، اصولا در طول تمامی تاریخ تحقیق خود، دغدغه اصلی علم اقتصاد این بوده است که نشان دهد چگونه نظام اقتصادی سرمایه داری کار می کند.[57] فرض های مربوط به علم اقتصاد نیز ریشه مکتبی سرمایه داری دارد. اینکه افراد دنبال حداکثر سود شخصی هستند و اینکه افراد رفتاری عقلانی (به معنای خاصی افراد با توجه به محدودیت ها به گونه ای عمل می کنند که هدف مورد نظر حداکثر شود، مثلا مطلوبیت در مصرف و یا سود در تولید به بالاترین میزان ممکن برسد) دارند نیز ریشه در همان دارد. چنانکه فرض رقابت کامل و تعادل در بازار آزاد عناصری کلیدی، برای تحلیل های علمی هستند که ریشه در تفکر سرمایه داری دارند. و در این قالب است که تجزیه و تحلیل های علم اقتصاد با توجه به یک مبادله فردی آزاد (با حداقل دخالت دولت) بیان می شود.

البته با آمدن «نهایی گرایان » مطلوبیت و ترجیحات مصرفی به الگوی تدوین شده در زمان کلاسیک افزوده شد. چنانکه نقش کینز که نوعی نجات علم اقتصاد، محسوب می شود، به عنوان نجات نظام سرمایه داری نیز تلقی می گردد.

به همین دلیل وقتی مکتب اقتصادی مارکسیسم مطرح شد، مخالفت با کارکرد علم اقتصاد نیز آغاز شد. و همچنین زمانی که تفکر نهادگرایان شکل گرفت بار دیگر کارکرد اقتصاد سنتی را مورد اشکال قرار دادند، و یا مکتب تاریخی آلمان اعلام کرد که علم اقتصاد سنتی ممکن است برای انگلستان مفید باشد ولی برای آلمان کاربرد نداشته باشد. «تودارو» یکی از سردمداران مشهور اقتصاد توسعه کاربر علم اقتصاد را در بسیاری از کشورهای جهان سوم غیر کارآمد تلقی کرد. وی تصریح کرد که «بسیاری از این الگوهای اقتصادی که «عمومی » تلقی می شوند، در واقع مبتنی بر یک مجموعه مفروضات ضمنی درباره رفتار انسانی و روابط اقتصادی هستند که این مفروضات ضمنی ممکن است بسیار کم و یا اصولا هیچ سنخیتی با واقعیات کشورهای جهان سوم نداشته باشد[58].

البته گفتیم که منظور این نیست که علم اقتصاد در غیر نظام سرمایه داری کاربردی ندارد، بلکه به عقیده ما مواردی از تئوری های اقتصادی در نظام اقتصادی اسلام قابل استفاده است. اما این گزاره کلی را هم نمی توان پذیرفت که «علم اقتصاد یک ابزار کلی اکتشاف و تفسیر پدیده های اقتصادی برای مکاتب مختلف می باشد.» اما آیت اله صدر چون علم اقتصاد را در ردیف علم ریاضی، علم فیزیک و امثال آن قرار می دهد، در واقع کاربرد وسیعی را برای آن (حتی در نظام اسلامی) در نظر دارد. لذا این نقطه نظر ایشان را قابل تامل و نقد می دانیم[59] و احتمالا این نظریه بخاطر آن ضعیت خاص دهه های 1940 و 1950 حاصل شده است. حتی دفاع خاص ایشان، از روش آزمون و جمع آوری داده ها و مخالفت [عملی] ایشان با روش فرضیه ای – قیاسی در استخراج علم اقتصاد را نیز می توان بخاطر تاثیرپذیری ایشان از فضای اثباتی شدید در آن زمان تلقی کرد. شدت این جو خاص در دهه 1940 می باشد که زمان بروز تاثیر اثبات گرایان منطقی بر اقتصاد است بطوریکه هر نوع استخراج علمی مبتنی بر فروض حداقل از ناحیه برخی از اقتصاد دانان مشهور مردود اعلام می گردید.[60]

4 – جمع بندی پایانی و امکان بررسی علمی اقتصاد اسلامی

بطور کلی می توانیم چند نکته را مورد تاکید قرار دهیم. بدیهی است بحث ما تنها متمرکز بر مواضع آیت اله صدر در تشریح علمیت اقتصاد اسلامی می باشد. اولا نقش کلیدی آیت اله صدر در ترسیم پایه ها، اصول و معیارهای برای اقتصاد اسلام روشن می باشد. و به عقیده ما نظر ایشان در بسیاری از موارد نگرش مدرنی در این زمینه، بحساب می آید. ثانیا ایشان دقت خاصی در مشخص کردن محدوده توان مندی های علم اقتصاد و دین بکار برده اند که هنوز هم می تواند کار آمد باشد. ثالثا در مواردی با توجه به پیش فرض های زمان تدوین نوشته های اقتصاد اسلامی ایشان و با دقت در شرایط خاص حاکمیت نگرش خاصی از اقتصاد متعارف، نظرگاههای ایشان قابلیت نقد دارند (البته امکان قابل دفاع بودن دیدگاه وی را در فضای تدوین این نظریات منکر نیستیم). یکی از موارد فوق جدا ساختن قاطعانه امور اثباتی و دستوری است. در حال حاضر نیز این موضوع محل اختلاف شدید صاحب نظران می باشد، چنانکه در محدوده مطالعات و تحقیقات دینی و اقتصاد دینی جدایی مذکور دشواری بیشتری را فراهم می آورد. تلقی خاص ایشان از علم اقتصاد، همانند علوم طبیعی، تاکید ایشان بر فراهم آمدن لوازم تجربی و آزمایشی پدیده ها، جهت ترسیم علمی بودن نظریه ها و تا حدی عمومی تلقی کردن علم اقتصاد برای مکاتب مختلف اقتصادی، از دیگر مطالب قابل نقد او می باشد.

بنظر ما ترسیم علمی نبودن اقتصاد اسلامی از نظر ایشان قدری حاد به نظر می رسد و در مقابل گروه دیگری که علم اقتصاد اسلامی را همانند علم اقتصاد متعارف، تشریح می کنند (و راه افراط را می پیمایند)، آیت اله صدر راه تفریط را پیموده است. به عقیده ما اگر علمی بودن و روش علمی داشتن را معادل روشمند بودن و غیر جانب دارانه و قابل نقد شدن تلقی کنیم، می توانیم مطالعات اقتصاد اسلامی را نیز در یک قالب علمی بگنجانیم. البته بدیهی است، با توجه به ساختار ارزشی اقتصاد اسلامی، این بررسی علمی باید قابلیت در برگرفتن عناصر ارزشی را نیز داشته باشد.

ما در این باره نوعی سنتز (اگر نظر خاص خودمان نباشد) خاص برای بررسی علمی اقتصاد اسلامی بکار بسته ایم که شاید بتوان آن را نوعی راه حل در راستای پاسخ به برخی از معضلات روش شناختی اقتصاد اسلام محسوب کرد. و ادعا کرده ایم که می توان اقتصاد اسلامی را با روش علمی تحلیل کرد که اگر چنین شود; اولا وارد مناطق حاد علمی بودن یا علمی نبودن نشده ایم; ثانیا اعتبار علمی بودن را تنها محدود به روش و نگرش کرده ایم و محدوده بار بیشتری بر آن قایل نشده ایم; ثالثا در طرح آن به سازگاری با اصول و مبانی ارزشی اقتصاد اسلامی توجه کرده ایم; رابعا نشان داده ایم که لزوما تحلیل علمی از اقتصاد اسلامی مخالف اقتصاد متعارف نیست، بلکه در مواردی این دو نگرش علمی می توانند بر یکدیگر تاثیر بگذارند. چون دیدگاه مذکور در مقاله مستقلی به چاپ رسیده است جهت شناخت و بررسی شکلی و محتوایی آن نظر علاقه مندان را به همانجا جلب می کنیم.[61]

[1] عضو هیئت علمی دانشگاه مفید.

[2] آیت اله صدر نه تنها در اقتصاد و اقتصاد اسلامی، مطالعات و تحقیقات علمی و ارزشمندی دارند، در زمینه های دیگر معارف اسلامی نیز تلاش گسترده ای نموده اند. در فقه، اصول، فلسفه، منطق، اصول عقاید و برخی ابواب کلام جدید و حتی تفسیر و حدیث و امثال آن آثار دقیقی از خود بر جای گذاشته اند. برای اطلاع از این زحمات می توانید به مجموعه آثار نامبرده مراجعه نمایید.

[3] شاید بتوان بین مکتب اقتصادی و نظام اقتصادی فرق ظریفی قائل شد. مکتب اقتصادی، بیشتر به کلیات یک اندیشه اقتصادی اطلاق می شود که گاهی می تواند منشا دینی داشته باشد و زمانی ارتباط غیر دینی داشته باشد. بطور معمول در معارف بشری مکتب خصوصیات و عقاید نسبتا مشترکی است که دو یا چند نفر از صاحب نظران هر معرفت و یا رشته دارا هستند. اما نظام اقتصادی نوعی تفکر سازمان دهی شده است که اهداف، مکانیسم ها، معیارها و روش های آن ارتباط کلیدی دارند.

[4] ممکن است برخی نویسندگان و یا سخنرانان در امور اقتصادی اسلام ادعا کنند که آیت اله صدر، مکتب اقتصادی را تدوین کرده و نظام اقتصادی نیاورده است که این امر کم انصافی است. به عقیده ما اگر بتوان گفت وی نظام اقتصادی نیاورده، اما به جرئت می توان گفت که ایشان، شاید تمامی زمینه های لازم برای تدوین یک نظام اقتصادی را فراهم نموده است.

[5] به عقیده ما شاید بتوان از این برداشت دریافت که اصولا نوعی تکثیر گرایی در مکتب سازی اقتصاد اسلام (حداقل از نظر ایشان) مورد تایید باشد.

[6] با توجه به اینکه کتاب اقتصادنا قبل از سال 1959 توسط آیت اله صدر در دست تحریر بوده است، نزدیک چهار دهه از آن می گذرد. لذا نیاز به نقد برای نوشته مذکور حداقل از این جهت یک امر طبیعی است.

[7] ر.ک: محمد باقر صدر، اقتصادنا، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت: 1980.

[8] وی بحث های مذکور را تحت عنوانی بصورت «الاقتصاد الاسلامی جزء من الکل » بیان می کند. ضمنا در این مطالعه سعی بر این است که از متن اصلی کتاب (به زبان عربی) استفاده شود. قابل ذکر است که قسمت دوم کتاب که در فارسی به عنوان جلد دوم ترجمه شده، به عقیده ما بسیار نامناسب صورت گرفته است. البته قسمت اول کتاب که در فارسی به عنوان جلد اول توسط آقای محمد کاظم موسوی ترجمه شده، بجز موارد قلیلی، بسیار دقیق انجام شده است که نزد خداوند ماجور خواهد بود. متن عربی اقتصادنا در حال حاضر و در آخرین تجدید نظر یک جلد می باشد.

[9] بحث مذکور، به نوعی تفکیک بین جوانب ثابت و متغیر در دین به طور کلی و در مکتب اقتصادی به طور خاص می باشد. به تعبیر خود ایشان مکتب اقتصادی اسلام دو جنبه ثابت و متغیر دارد که در واقع خلاء قسمت متغیر توسط دولت اسلامی و یا ولی امر پر می شود.

[10] اینگونه بود که فیزیک و ستاره شناسی زودتر از بقیه رشته ها عنوان علم را دریافت نمودند، زیرا اینها زودتر از بقیه از فلسفه جدا شدند.

[11] دادگر، یداله، کنکاشی در علمیت اقتصاد و اقتصاد اسلامی، مجله معرفت، ش 23، زمستان 1376، صص 30-15.

[12] ما در قالب این مقاله بجای کاربرد عبارت علم بودن اقتصاد اسلامی از عبارت علمی بودن مطالعه در اقتصاد اسلامی استفاده می کنیم. به این معنی که علم و علمی را بطور مترادف بکار می بریم. البته در مواردی ممکن است استفاده کنندگان از این عبارات مفاهیم متفاوتی از آن دو در ذهن داشته باشند. برای اطلاع بیشتر از برخی نقطه نظرها، می توانید مراجعه کنید به: یداله دادگر، ترجمه ایدئولوژی و روش …، نامه مفید، ش 1، بهار 1374.

[13] منظور از هزینه در اینجا صرفا مخارج مشخص مادی نیست و شامل کلیه موارد صریح و غیر صریح، کوتاه مدت و بلند مدت، هزینه های فرصت های از دست رفته و هزینه های مادی و معنوی نیز می باشد.

[14] همانطور که اشاره شد علم فیزیک، با توجه به بافت دقیق و ماهیت کمیت پذیر خود، جزء اولین علومی بود که از فلسفه جدا شد.

[15] به عنوان نمونه ر.ک: Islamic Macro Model in Pakistan Development Review 34, 1995.

[16] ر.ک: Ghazanfar S. and Islahi A. Economic thought of Arab Schoolastic Alghazali ,)1990, Hope 22).

[17] محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 28.

[18] اگر زمان نوشتن کتاب اقتصادنا را در نظر بگیریم (دهه 1950) می فهمیم، ابتدای تدوین مکتب اقتصاد به چهار و نیم قرن قبل از آن می رسد و این تقریبا ابتدای تفکر سوداگرایان (مرکانتیلیست ها) می باشد. اما آغاز علم اقتصاد سیاسی را معمولا از زمان آدام اسمیت و یا حداکثر از دوره فیزیوکراتها می دانند و به همین خاطر آدم اسمیت را پدر علم اقتصاد معرفی می کنند. اما شروع تثبیت مکاتبت اقتصادی را زمان مرکانتیلیست ها می دانند، که شاید در اینجا قدری خلط صورت گرفته باشد.

[19] محمد باقر صدر، ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامی، بیروت: 1973، ص 138.

[20] همان، ص 139.

[21] محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 31.

[22] محمد باقر صدر، ماذا تعرف …، ص 140.

[23] قانون مفرغ قانونی مبنی بر کاهش دستمزد کارگران تا سطح «بخور و نمیر» می باشد که آن را بسیاری از اقتصاددانان کلاسیک، مطرح کردند. در قالب اقتصاد سرمایه داری کلاسیک گفته می شد که اگر نیروی کار بیش از آن مقدار بخور و نمیر دستمزد دریافت کنند، باعث افزایش رفاه بهبود وضع بهداشت و افزایش جمعیت آنان می شود و در نهایت منجر به کاهش دستمزد بسوی حد مفرغ می گردد و بر عکس اگر دستمزد به پایین تر از سطح مفرغ برسد، فقر و بیماری و مرگ باعث کاهش جمعیت نیروی کار می گردد و نهایتا با کاهش عرضه و بالا رفتن دستمزد باعث بازگشت به سوی دستمزد بخور و نمیر سابق می شود.

[24] بخشی از کلام آیت اله صدر چنین است:

«… فان العلم مهمانما و تطور لیس الا اداة لکشف الحقایق الموضوعیة فی مختلف الحقول … فهو یعلمنا مثلا ان الراسمالیه تؤدی الی تحکم القانون الحدیدی بالاجور … و لا تیلاشی لمجرد ان العلم اکتشف العلامة بین الراسمالیه و القانون الحدیدی …».

[25] محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 334.

[26] فعلم الاقتصاد اسلامی لا یمکن ان یولد ولادة حقیقته الا اذا جسد هذا لاقتصاد فی کیان المجتمع…

[27] علاوه بر اینها ایشان نظرگاههای دیگری نیز، در تفاوت مطالعات مکتبی و مطالعات علمی اقتصاد دارند که در بخش نقد و بررسی اشاره می شود.

[28] ر.ک: De Marchi Neil the Emprical contents and longevity of Ricardian economics economica 1970.

[29] از اقتصاد دانانی که – به هر صورت – تحت تاثیر اثبات گرایان منطقی قرار گرفتند برای نمونه می توان از هوچیسون و ساموئلسون نام برد.

[30] ر.ک: Milton Friedman, the Methodology of positive economics the university of chicago, press, 1953.

[31] ر.ک: Blug Mark, Methodology of economics. camobridge university press second ed, 1992.

[32] هر چند که منشا روش شناختی اقتصادی اثباتی را همان اندیشه اثبات گرایی منطقی می دانند.

[33] برای نمونه فریدمن در واقع دیدگاه ابزارگرایی را پذیرفته است که آیت اله صدربه این امر عقیده ندارد.

[34] بایستی توجه کرد که با وجود وارد بودن نقد به او حتی در صورت اثبات بر اثر پذیری آیت اله صدر از اندیشه علمی حاکم بر زمان، این امر را نمی توان نشانه ضعف علمی و یا عقیدتی ایشان دانست بلکه ممکن است به نحوی بیانگر پویایی فکر این عالم آگاه باشد.

[35] بخشی از کلام ایشان چنین است: الاسلام دین یتکفل الدعوة الی تنظیم الحیاة الاقتصادیه … و ثورة لقلب الواقع الفاسد و تحویله الی واقع سالم.

[36] الاسلام بوصفه دینا لیس من وظیفته ان یتکلم فی علم الاقتصاد او الفلک او الریاضیات …

[37] فاقم وجهک للدین حنیفا و لا تکونن من المشرکین »، سوره یونس / آیه 105.

[38] انما توعدون لصادق و ان الدین لواقع »، سوره ذاریات / آیه 6.

[39] نگارنده در جای دیگری به نقد نوعی دیدگاه علم نمایی از اقتصاد اسلام پرداخته است.

[40] بدیهی است اینها را به عنوان نمونه ذکر کردیم و اصولا امکان بر شمردن حتی بخش اعظم تاثیر ها و تاثرهای افکار و اندیشه ها بر یکدیگر معمولا وجود ندارد.

[41] اخیرا برخی دیدگاهها با فرض اینکه معرفت دینی نوعی معرفت بشری است، درصدد تبیین این موضوع برآمدند که فهم های دینی بخاطر تحول و تکامل معارف بشری متفاوت هستند. به نظر ما در درون این دیدگاه بطور بالقوه امکان ورود اندیشه ها به منطقه خطر وجود دارد یعنی می شود نتیجه گرفت که دامنه تغییرات و تحولات که از پیشرفت علوم بشری سرچشمه گرفته است، شامل ثابت های دینی هم بشود. با وجود این ما عقیده داریم که هر نوع برخورد غیر منطقی و تنگ نظرانه با این گونه اندیشه ها، نه تنها غیر عقلایی است، بلکه ممکن است منجر به پوشانده شدن برخی اشکالات مهم این گونه نظرگاهها گردد.

[42] علمای اخباری با اصرار بر این دیدگاه که آنچه از پیامبر و ائمه رسیده قطعی است و آنچه از بشر حاصل می شود غیر قطعی، لذا نیازی به استفاده از عنصر عقل در استنباط و بررسی های دینی نمی بینند. شاید بتوان اوایل قرن یازدهم هجری ابتدای این فکر تلقی کرد. میرزا محمدامین استر آبادی را می توان بنیان گذار این فکر دانست. وفات وی سال 1023 هجری (مطابق 1616 میلادی) می باشد. وی کتاب مشهوری بنام فواید مدنیه نیز دارد. بعلاوه برخی از علمای بزرگ دیگر چون سید نعمت اله جزائری، شیخ یوسف بحرانی (صاحب حدائق الناصره) ملامحسن فیض کاشانی و شیخ محمد حسن حر عاملی (صاحب وسائل الشیعه) نیز تحت تاثیر این فکر (البته به میزانی کمتر از خود میرزا امین استرآبادی) بوده اند.

[43] ملا امینی استرآبادی و حتی بقیه اخباری ها اصولا برای نتایج و استنباطات ناشی از عقل بشری ارج نمی گذارند. البته در نقل آقای مطهری آمده است که آقای بروجردی، تاکید کرده اندکه علمای حس گرای اروپا ماوراء حس را قبول ندارند، اما اخباری ها که در هر حال به ماوراء حس نیز عقیده دارند چگونه از علمای حس گرا پیروی می کنند.

[44] می توان جان لاک (1704-1632) و بعد از وی دیوید هیوم (1776-1711) و قبل از وی فرانسیس بیکن (1626-1561) را از مشهورین علمای اروپا درباره حس و تجربه گرایی تلقی نمود. البته مکتب حس و تجربه گرایی در واقع در زمان جان لاک و هیوم شکل گرفت. ولی زمینه های آن دیدگاه را می توان مرتبط به بیکن و دیگران نیز داشت.

[45] زیرا بیکن، در سال 1626 از دنیا رفته است و سال وفات محمد امین استرآبادی نیز حدود سال 1616 میلادی است. این بحث در تحقیق انجام شده پیرامون کتاب تاریخ حصر الاجتهاد آغاز بزرگ تهرانی و معالم جدیده آمده است.

[46] محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 381.

[47] همان.

[48] همان، ص 382.

[49] محمد باقر صدر، ماذا تعرف، ص 154.

[50] ر.ک: Marwell G. and Ames R. Economist Free ride. J. of public economics 1981.

[51] محمدباقر صدر، اقتصادنا، ص 382.

[52] کما یدرس العالم الطبیعی نتائج الحراره و آثارها. ر.ک: محمد باقر صدر، «ماذا تعرف »، ص 139.

[53] همان، ص 166.

[54] تصریح وی چنین است:

As soon as one … attempts to think of economics as if it were a natural science

. one losses sightof the essence of the subject

[55] گوشه ای از بیان وی این است: Economics can not be value free in the same sense as, say, physics or chemistry …

[56] ر.ک: Machlup Fritz “The Methodology of economics and other social sciences academic press 1978 p. 375.

[57] گوشه ای از تعبیر یکی از صاحب نظران فلسفه علم اقتصاد هست: Throughout its history, economics has been concerned mainly with understanding how a copitalisteconomic system works.

[58] ر.ک: Todaro M, Economic development in the third world Longman 1989 P 11.

[59] برخی از دانشگاههای آمریکا، حتی نیروهای محافظه کار و طرفداران «ارتدکس » علم اقتصاد، نگرش های دیگری غیر از نگرش اقتصاد سنتی تدریس شده، مورد کاوش قرار می گیرد. مثلا در مواردی دیدگاههای «نهادگرایان » بطور رسمی، مورد توجه قرار می گیرد و در هر حال عملا عقیده ای به جهانشمولی و بلامنازع بودن اقتصاد متعارف ندارند.

[60] حداقل می توان به افکار «هاچیسون » در این رابطه اشاره کرد. البته دیدگاههای عملیات گرایی ساموئلسون نیز در این رابطه در آستانه دهه 1950 مزید بر علت می باشد.

[61] دیدگاه مذکور در شماره 23 مجله معرفت، زمستان 76 به چاپ رسیده است.

نویسنده: آیت‌الله سید محمدباقر حکیم
مترجم: سید محسن حکیم
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی، شماره اول، بهار۷۷

بخش اول: مبانی نظریِ آموزه سیاسی شهید صدر

شورا و حزب گرایی

شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) آموزه[1] سیاسیِ خود را از نکات متعدد فقهی و کاربردی آغاز کرد:

1 از دید شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) دلیلِ شفافی بر چگونگی شکل حکومت اسلامی وجود نداشت. بدین نحو که در آغاز, نوشتاری درباره تکوین تصور سیاسی به رشته تحریر درآورده و در آن کلیه اشکال ویژه تشکیل حکومت اسلامی را, که فقها از آن نام می برند, مورد بحث و مناقشه قرار داد, اعم از روایات دال بر ولایت مطلقه فقیه یا دلیل حسبه[2] که آن را دلیلی ناقص جهت برآوردن تمام نیازهای حکومت اسلامی در دوران حاضر قلمداد می کرد. به یاد دارم که پس از تدوین این جزوه آن را به یکی از فقهای معروفِ نجف اشرف, آیة اللّه شیخ حسین حلی, نشان دادم که با تحسین ایشان مواجه گردید, هر چند که در ره آوردها و نتایج, دیدگاه های آنان همسان نبود.

2 استفاده از آیه شورا (وامرهم شوری بینهم) که دلالت بر امکان برپایی حکومت اسلامی براساس قاعده شورا می نماید, به این شکل که حکومت و برپایی دولت امری مهم از امور مسلمانان را تشکیل می دهد و به هیچ وجه قابل اغماض نیست, زیرا سهل انگاری و نادیده انگاشتن این امر مهم, تهدید اصل دین و تسلط کفار و عقاید آنان بر جامعه اسلامی را در پی دارد.

بر طبق قاعده شورا باید به رأی اکثریت عمل شود, زیرا اجماع در امور اجتماعی امری است نادر. این بدین معنا است که برپایی حکومت براساس شورا یعنی بازگشت به رأی اکثریت باشد, در غیر این صورت آیه شورا غیر قابل اجرا می گردد و مدلول کاربردی نخواهد داشت.[3]

3 امر به معروف و نهی از منکر و دعوت به اسلام و دین از اهم واجبات اسلامی است, در صورتی که روش مشخص و چهارچوب سیاسی عام معین جهت این دعوت وجود نداشته باشد, امکان استفاده از هر روش مؤثری در این زمینه ممکن است و به مسلمانان قدرت و توان لازم برای تحقق این هدف یا تلاش برای انجام این واجب اسلامی را اعطا می کند.

در این هنگام امکان مطرح ساختن روش (تشکیلات حزبی) به عنوان بهترین روش تجربی که انسان در فرآیند فعالیت سیاسی به آن دست یافته است را ممکن می سازد. بدین گونه که این روش, پراتیک عملیِ شناخته شده ای است که در جوامع بشری مورد اتباع قرار گرفته است (تمدن غربی و شرقی). هم چنین روش مذکور, تأثیر خود را در عمل به اثبات رسانده است.

4 فقها در مورد آموزه ها و تاریخ اسلامی نقش مهمی را بر عهده دارند. از نظر تئوری این نقش به صورتی شفاف در زمینه استنباط احکام شرعی و در قضاوت اسلامی نمود پیدا می کند.

اما در مورد تاریخ اسلامی باید بیان شود که ملت در ارتباط کاربردی و واقعی, به ویژه در میان اتباع اهل بیت(ع) با فقها بوده است, و این ارتباط به گونه ای درآمده است که ملت, فقها را مقدس می شمارند و با آنان همانند نوّابِ امام(ع) و حکّامِ بر مردم و شریعت برخورد می کنند. این واقعیتِ عقیدتی و تاریخی است که به هیچ وجه امکان تفکیک عملی بین این واقعیت عقیدتی و فعالیت سیاسی حتی اگر در تئوری قائل به تفکیک بین مرجعیت در فتوا و رهبری سیاسی باشیم وجود نخواهد داشت. بر این اساس لازم است که این نقش مهم در تصور تئوریک برای فعالیت سیاسی به آنان اعطا گردد.

 

رهبری واقعی و رهبری ظاهری

 

در هنگام ترکیب این چهار مطلب, به این نکته پی می بریم که امکان تأسیس حزب اسلام گرایی که دعوت به اسلام را ماهیت فعالیت خویش قرار دهد و نظم بخشیدن به تجمع مسلمانان را در حیطه کار خود بگنجاند و دعوت به برپایی حکومت اسلامی براساس شورا و مردم سالاریِ کثرت گرا را در ضمن چهارچوب و ضوابط اسلامی عام مدنظر قرار دهد وجود دارد و فقها در این حزب و حکومت اسلامی نقش کارشناسانِ مسائل تئوریک اسلامی را دارند; همان گونه که در مسائل علمی دیگر به کارشناسان رجوع می شود.

اداره امور کشور نیز به وسیله کارشناسان متخصص در امور سیاسی, اجتماعی, اقتصادی, نظامی, مالی و… زیر نظر فقهایی که باید در زمینه تخصص خود فعالیت نمایند انجام می گردد تا بدین وسیله حفظ صحت خط مشی اسلامی در این زمینه ها تضمین گردد, بدون این که نقش ویژه ای به عنوان فقها در رهبری مدیریت اسلامی داشته باشند. این, بُعد تئوریک مطلب است, اما از نظر کاربردی و واقعی, امکان استفاده از توانایی های عظیمی که مراجع و حوزه های علمیه از آن سود می برند و نیز امکانات وسیع در تبلیغ و بیداری و رابطه تقدیس که از سوی امت برای این فقها قرار داده شده, وجود خواهد داشت. این فرآیند از طریق تحویل صوری رهبری امت به علما و تلفیق و هم سازی میان تشکیلات ویژه و افراد بیدار و روشن فکر در حوزه و مرجعیت آگاه به گونه ای که تبلیغ کننده خط فکری اصیل اسلامی باشد, تبدیل گشته تقدس اسلامی در میان ملت و هم چنین بسیج کلیه نیروها برای خدمت به این فعالیت اسلامی صورت می پذیرد.

این ره آوردهایی که آیة اللّه العظمی صدر(رض) به آن دست یافت, به فراخور حال دلالت بر مشروعیتِ حزب گرایی دارد; البته در صورتی که مورد قبول ملت به عنوان یک کل یا گروهی از ملت به اعتباری که در آیه شورا به آن اشاره رفته قرار گیرد, به گونه ای که از یک طرف سرپرستی و نظارت و اختیار در انجام فعالیت های حزبی از آنِ ملت باشد و از طرف دیگر برای ملت امکان اختیار کثرت گرایی حزبی و تشکیلات سیاسی یا اختیار هر روش دیگری که برای حرکت و اهداف و ارزش های خود مناسب می داند وجود داشته باشد.

این برداشت از آموزه مذکور به این معنا است که شارع مقدس روش معینی برای کارکردِ سیاسی مشخص نکرده, بلکه تشخیص روش را به اختیار انسان قرار داده است; البته فرض بر این است که روش عملکرد حزبی بهترین روشی است که انسان در عصر حاضر به آن دست یافته است. بنابر این در هنگامی که انسان در شرایط معین یا پس از بررسی تاریخ بشری به روش و شیوه ای برتر دست پیدا می کند, لازم است آن روش را انتخاب نماید. این مطلب, نقطه ضعف مهمی در این آموزه است, چون, فرض بر این است, اسلامی که تمام مسائلی را که در عالم هستی و جامعه وجود دارد در نظر گرفته و برای آن حکم تعیین نموده است, چگونه از تعیین این مطلب مهم در زندگانی انسان غافل مانده و روش عمومی برای عملکردِ سیاسی مشخص نکرده و مطلب مذکور را به صورتِ (نقطه فراغ) که به وسیله شرایط و پیشرفت ها تعیین می گردد, مشخص نکرده باشد.

نکته دیگر این که: تاریخی که با قرآن کریم از سیره و عملکرد پیامبران تشریح گردیده است هیچ اشاره ای به چنین روش حزبی نکرده است, بلکه در روش عمومی مشابه, که روش نبوت و امامت و تبلیغ می باشد, به منصه ظهور رسیده است.[4]

 

دیدگاه آیة اللّه العظمی حکیم(قده) درباره فعالیت سیاسی

 

دیدگاه و روش آیة اللّه العظمی حکیم(قده) با دیدگاه ها و باورهای عملی شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) متفاوت بود, اما اختلاف دو دیدگاه, اختلاف عملی را در این مرحله در بر نمی داشت, علت این اختلاف را می توان به اموری چند مرتبط نمود:

الف در آغاز, ویژگی های تئوریک به صورت شفاف کاملاً نمایان نبود بلکه پس از ورود به مرحله عمل به تدریج زوایای تاریک آن روشن گردید.

ب ماهیت دورانِ آیة اللّه العظمی حکیم(قده), ماهیتی عملی و عمومی در مقابله با خط مشی های فکری و سیاسی کافر یا منحرف بود و مسائل, ماهیتی مشترک داشت. همان طور که در آن دوران تشکیلات ویژه حزبی, نمود خارجی آشکاری که بتواند نقش و اثر مهمی بر جریانات حوادث داشته باشد, نداشت. البته افکار و تشکیلات این حزب, به صورت سرّی بود و مراحل تأسیس و کادرسازی را سپری می کرد. علاوه بر آن, کادر این تشکلات به صورت عمومی از لحاظ تقلید و عملکرد فرهنگی و سیاسی کلی خود با مرجعیت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) مرتبط بود.

ج سعه صدر و اخلاص و اخلاق متعالی که آیة اللّه حکیم و شهید صدر رحمه اللّه علیهما از آن بهره مند بودند.

موارد اختلاف بین حضرت آیة اللّه العظمی حکیم و شهید صدر را می توان در امور زیر خلاصه کرد:

1 ولایت فقیه:

از دیدگاه آیة اللّه العظمی حکیم(قده) ولایت برای فقیه در حد معین به استنادِ (دلیل حسبه) و برخی از نصوص دیگر در برخی از موارد است.[5] و ضرورت برپایی حکومت اسلامی به جهت حفظ کرامت دینی و عزت و عقیده مسلمانان بوده و فقیه نشان گر قدر متیقّنی است که متولی آن می شود. ایشان این نقش را در عمل در حدود مسائلی که فقیه توانایی دست رسی به انجام آن را دارد, انجام می داد.

2 مرجعیت دینی:

این مرجعیت, بهترین چهارچوب برای انجام فعالیت های اسلامی است, بر این اساس آیة اللّه العظمی حکیم(قده) تأسیس تشکیلاتی ویژه را به عنوان مبنای بنیادین, برای انجام دادنِ فعالیت های سیاسی مردود می شمرد, اما به صورت عمومی حزبی سازمان یافته را مورد تأیید قرار می داد; زیرا آن را به اعتبار این که از بنیادها و فرایافت های اسلامی است و امکان ایفای نقش هر چند محدود در خدمت به اسلام برای آن وجود دارد, مشروع می دانست; البته ایشان با این مقوله به صورت احتیاط آمیزی برخورد می کرد.

3 طلاب حوزه علمیه و وکلا حلقه وصل طبیعی میان امت و رهبری اسلامی متبلور در فقیه جامع الشرایط اند. برای احزاب سیاسی و جمعیت های دارای اهداف چند منظوره, امکان ایفای این نقش در میان برخی از اقشار معین همانند دانشجویان دانش گاه ها و کارمندان و مانند آن وجود دارد.

4 استقلال مرجعیت:

ایشان استقلالِ مرجعیت از تشکیلاتی ویژه (حزب) و اصالت آن و ضرورت بقا و قدسیت و پاکی آن به دور از هر ظن و شک و وهمی که ممکن است در مورد کارکرد حزب گرا منطبق شود. از این جا است که در می یابیم چرا حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) از فرزندش شهید سید مهدی حکیم(ره) و نیز از شهید صدر(رض) درخواست می کند که از تشکیلات حزبی خارج شوند.[6] ایشان علت آن را ارتباط این دو شخصیت بزرگوار با خود بیان می نمایند و به همین دلیل ارتباط آنان با تشکیلات حزبی را صحیح نمی دانند, زیرا در این صورت ممکن است که ارتباط آنان با حزب, آثار منفی بر مرجعیت داشته باشد.

5 سری بودن:

به اعتقاد حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) رهبری نمی بایست به صورت سری در چهارچوب گروهی که مرتبط با آن است باشد, زیرا در این صورت احتمال وقوع رهبری در خطر انحراف یا تحت تأثیر قرار دادن آن از خارج به وسیله ارتباطات مشکوک و فاسد وجود خواهد داشت. ایشان این مطلب را در یکی از استفتائات به طور خلاصه بیان فرمود: در صورتی که رهبری سری باشد امکان تبعیت از آن وجود نخواهد داشت, زیرا اگر رهبری هوش مند باشد از آن ترسیده می شود و اگر هوش مند نباشد بر آن هراس می رود [تا خدای ناکرده منحرف نشود.م] و این تصور برآیند یک نکته تئوریکِ ارزشی است که مرتبط با روایت مشهور و متواتر می باشد که فرمود: (هرکس از دنیا برود و امام زمانش را نشناسد به صورت مرگ جاهلی وفات یافته است). از این حدیث فهمیده می شود که شناختِ امام توسط مأمومین یک موضوع بنیادین در آموزه اسلامی است.

حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) این نکته دقیق را از میان تجربه و رنج سیاسی خود و پی گیریِ مسائلی که از زمان انقلاب مشروطیت درایران و جنبش جهادی ضد انگلیس درعراق و انقلاب سال 1920 این کشور و بالاخره مسائل سیاسی دیگر تا زمان سقوط پادشاهی در عراق (1958) وجود داشت, درک نموده بود. اگر رهبر در هر زمان شناخته شده باشد, زیر نظر گروه (مؤمنین) خواهد بود و این خود, تضمینی قوی برای عدم انحراف آن ایجاد می کند و در صورت انحراف, امت اسلامی انحراف رهبری را با سرعت خواهد شناخت. هم چنین است جزئیات جنبش اسلامی که توسط رهبری اداره می شود و در پرتو افکار عمومی قرار خواهد داشت.

در اواخر نظر آیة اللّه العظمی صدر(رض) با نظر حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) تلاقی پیدا نمود که به این اشتراک از نظر تئوریک و کاربردی اشاره خواهیم داشت.

ره آورد این اختلافِ دیدگاه, باعث بروز جدایی نسبی در جنبش سیاسی میان موضع مرجعیت و کادر اسلامی تربیت شده در دامان تشکیلات حزب گرا, که در فعالیت های عمومی خود مرتبط با مرجعیت بود, گردید که در قسمت بعدی این جدایی را بررسی خواهیم کرد.

از پی آمدهای دیگر این جداییِ نسبی, بروز ضعف در ساختار عمومی مرجعیت, که در برخی اوقات مبتنی بر کادر این تشکیلات حزب گرا جهت فعالیت های عمومی بود, گردید.

این ضعف, ناشی از تداخل در ساختار تشکیلاتی (مرجعیت و تشکیلات حزب گرا) بود که آثار منفی بر فعالیت های عمومی به دنبال داشت و شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) به خوبی این مطلب را درک کرد.

 

تشکیک در شورا و حزب گرایی

 

مسئله جدیدی که شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) با آن مواجه شد تشکیک در دلالت آیه شورا بر حکومت اسلامی به وسیله شبهه ای که این جانب در زمان تکوین این آموزه بر آن مطرح کردم بود, هر چند که ایشان در ابتدا این شبهه را پاسخ گفت اما بعداً صحّتِ این شبهه برای ایشان پدیدار گردید. البته این اشکالات در ضمن مجموعه ای از مراسلات تدوین گردیده و در دسترس است.[7]

این تشکیک در دلالت آیه شورا به تشکیک در صحت کارکرد حزب گرایی در معنای عام آن در نزد شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) انجامید. به نظر ایشان در آن زمان این واژه معنایی نداشت مگر این که در بردارنده تصوری کامل از حکومت اسلامی و روش اجرای آن باشد. بنابراین در صورتی که آموزه ای دربردارنده حکومت اسلامی و چهارچوب و نهادهای آن به صورت شفاف نباشد, چگونه می تواند ایجاد کننده تشکیلاتی که برای این هدف, بدون این که ویژگی های خود هدف واضح و آشکار باشد تلاش نماید.

بر این اساس, شهید بزرگوار از تشکیلات حزب الدعوه کناره گرفت[8]. اما در همین حال به ضرورت و اهمیت وجود فعالیت های سیاسی اسلامیِ سازمان یافته اعتقاد داشتند و بر این پایه هم چنان فعالیت های سیاسی (ویژه) را تا حدی تأیید می نمود, ایشان به (حزب الدعوه) اجازه دادند جهت برطرف کردن مشکل شرعی خود به فتوای برخی از فقها از جمله دایی خود (شیخ مرتضی آل یاسین) یا غیره رجوع کنند.

در همین حال, شهید بزرگوار شکل عمومی فعالیت های خود را به کارکرد مرجعیت به وسیله مرجعیت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) و نیز توجه اساسی جهت ایجاد حوزه علمیه بیدار و پویا و تربیت طلاب و مبلغین و نیز سامان دهی به این حوزه معطوف داشت, که یکی از مصادیق آن, سرپرستیِ مدرسه علوم اسلامی در نجف اشرف, (تأسیس شده به وسیله آیة اللّه العظمی حکیم) بود.

 

آموزه ولایت فقیه ومرجعیت

 

بعد از مدتی شهید بزرگوار به این نتیجه رسید که سندِ توقیع معروفِ امام زمان(عج) تام و موثق است: (واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم وأنا حجة اللّه). هم چنین ایشان از توقیع مذکور, دلالت بر ولایت فقیه را استنباط نمود, در حالی که برخی فقهای دیگر از این حدیث, فقط دلالت بر صحت و جواز تقلید از مجتهد را در فتاوی شرعی استنباط می نمایند; بدین نحو که رجوع به فقیه را در خصوص بازگشت به وی در فتوا تفسیر می کنند, اما شهید بزرگوار از عبارت (رجوع به فقیه), بازگشت به فقها را در امور ولایت هم استنباط می نمود. (به قرینه (الحوادث الواقعه)).

البته اتخاذ آموزه ولایت فقیه از دیدگاه فقهی نمایان گرِ پیشرفت برون ذاتی در آموزه سیاسی شهید صدر(رض) است. و از این جا است که مشاهده می کنیم شهید بزرگوار یک بازنگری در اولویت بخشی به واژه های تئوری سیاسی در امت و نیز در حقیقت کارکرد مرجعیت را انجام می دهد که در نتیجه به اولویت های زیر دست پیدا می کند:

1) مرجعیت موضوعی, این رهیافتی است که شهید بزرگوار در آن نظر خویش را در مورد ترکیب ذاتی رهبری و نهادها و نقش آن در امت بیان می دارد. بدین گونه که مرجعیت موجود در جامعه اسلامی در این دوران را صاحب نقش رهبری دانسته, تبلور آن را در فتوا و امور سیاسی و اجتماعی مرتبط با ولایت می داند.

البته مرجعیت دینی هر چند که از دیدگاه واقع گرایانه و کارکردی این نقش را فعلاً تا حد بسیاری در حرکت امت بر عهده دارد و همین مسئله آن را از خطر انحراف مصون داشته است و بدین وسیله توانسته است رهبری خویش را در مسائل مهم به انجام رساند, اما این رهبری لازم است که ذاتاً به سوی تکامل گام بردارد تا بهتر بتواند نقش خویش را متناسب با شرایط و اوضاع و احوال بعد از سقوط دولت اسلامی (امپراتوری عثمانی) پس از جنگ جهانی اول و ماهیت پیشرفت روابط میان افراد گروه های مردمی و اسلامی, ایفا نماید. تحقق این تکامل ذاتی به وسیله تبدیل مرجعیت از وضعیت ذاتی که مبتنی بر آن است به:

الف مرجع به عنوان انسانی که دارای ویژگی های علمی و اخلاقی و نیز نظر به اوضاع و روابط اجتماعی اش که همراه با او رشد می یابد, شناخته می شود.

ب نهاد ویژه او (اطرافیانش).

ج وکلا و اشخاص مورد اعتماد وی, که بر وفق این شرایط و اوضاع و احوال شکل می یابد به وضعیت موضوعی که بر مرجعیت به مثابه جایگاه و نهادی که در داخل امت فعالیت می کند مبتنی می باشد و نیز به عنوان نهادی که دارای استمرار و فراگیری و پیش فرض های ارزشی و تئوریک خود و هم چنین توانایی آن در رهبری است, به آن نگریسته می شود.

ایشان معتقد بود که این دگرگونی نیازمند فراهم آمدن شرایط موضوعی مناسب و هم چنین دوره زمانی معین و تلاش پی گیر در این راستا می باشد و مرحله ای که مرجعیت در آن به سر می برد (یعنی مرحله بیش از برپایی دولت اسلامی) و هم چنین شرایط فعلی آن بیش تر متناسب با مرجعیت ذاتی است تا مرجعیت موضوعی. البته این مطلب در صورتی است که پیشرفت مهمی در وضعیت جامعه و مرجعیت به وجود نیامده باشد تا مرجعیت (موضوعی) هم چنان نمایان گرِ هدف کارکرد مرجعیت در راه تکامل خواهد بود.[9]

2) مرجعیت موضوعی, صرف مرجع و رهبر یا نهاد ویژه آن (اطرافیان مرجع) نیست, بلکه معنای وسیع تری را در برمی گیرد و شامل سازمان گسترده ای که علاوه بر مرجع که نشانِ جایگاه رهبری است و نیز نهادِ مخصوصِ آن که نمایان گر اطرافیان و مشاوران این مرجعیت است و هم چنین نهاد اداری اجرایی, جهت اجرای وظایف و فعالیت های مرجعیت که لازم است از استمرار و بقا به وسیله ارتباط با سازمان نه شخص مرجع و رهبر حوزه و وکلا (علما) و مبلغین برخوردار باشد. هم چنین لازم است که تمام افراد امت با این مرجعیت و نهادهای آن ارتباط مستقیم داشته باشند.

3) لازم است که چهارچوب کلی جهت فعالیت سیاسی در داخل امت, همان چهارچوبِ عمومی نهاد مرجعیت که برای ایجاد آن (به صورت ذاتی) از ابتدا تلاش شده تا به یک نهادی که دارای ویژگی (موضوعی) بر اساس آن چه که در شماره اول و دوم به آن اشاره شد, تبدیل شود و این در صورتی است که شرایط و اوضاع و احوال لازم جهت تحقق آن فراهم شده باشد. از این جا است که لزوم توسعه و پیشرفت حوزه علمیه و وکلا و مبلغین و دیگر نهادهای مرجعیت و هم چنین اهمیت بخشی به مساجد و تکایا و مدرسه های علمیه و نیز نهادهای اسلامی جهت جذب این فعالیت ها نمایان گر می شود.

4) این چهارچوب سیاسی, پدیده جدیدی در تاریخ فعالیت سیاسی بشری نیست بلکه در واقع امتدادِ فعالیت انبیا و پیامبران و ائمه اطهار(ع) است. این آموزه نمایان گرِ گفتمان اسلامی در خلافت انسان و شهادت انبیا, که مرجع در حقیقت نماینده امتداد راه پیامبران و ائمه(ع) قلمداد می شود است.[10]

5) جنبش اسلامی بیان گر نهادی در عرصه اسلامی است که همانند بقیه نهادهای مؤثر و فعال در داخل امت است. رابطه بین رهبری (مرجعیت) و جنبش اسلامی (تشکیلات ویژه) رابطه قیمومت به وسیله (رهبری) بر (جنبش اسلامی) است که لزوم پشتیبانی مرجعیت از جنبش اسلامی در فراگرد پشتیبانی از کلیه کارکردهای اسلامی در عرصه موجود متبلور می شود. البته این رهبری ملزم به انجام این نقش دوگانه است. غایت امر این که این نهاد (جنبش اسلامی) دارای نقش ویژه, که همانا نقش کادر میانه ای که دارای تجربه و مهارت نسبی است, قلمداد می گردد. این وضعیت, وضعیتی پیشرفته و توسعه یافته در فعالیت عمومی امت به سمت اسلام و اهداف آن و نیز بر پایی حکومت اسلامی است.

امت اسلامی ناچار است فعالیت خویش را در ضمن چهارچوب کلی که مرجعیت در آن فعالیت می کند قرار دهد و از مرجعیت پیروی نماید تا بدین وسیله نقش ویژه یا فعالیتی خاص که متناسب با شرایط مقتضی است را به نحو احسن به انجام رساند.

جنبش اسلامی (تشکیلات ویژه) لازم نیست به یک شکل و یا یک حزبِ فراگیر که همه افراد امت یا برخی از آن ها را در برگیرد محدود شود, بلکه می تواند در اشکال و نهادهای متعدد و کثرت گرا خواه از نظر شکل گیری آن و خواه از نظر اهداف کاربردی و مقطعی و محدودی که این جنبش جهت رسیدن به هدف عظیم و اصیل و عمومی که رهبری اسلامی جهت تحقق آن تلاش می کند, ایجاد شود.[11]

6) امت, نقش نگهبان را در قبال مرجعیت بر عهده دارد, همان گونه که امت حق انتخاب مرجع به وسیله وسایل شرعی را دارد. بدین شرح که امت, نقش فعالی در انتخاب مرجع از طریق شناخت ویژگی هایی که در رساله های عملیه (توضیح المسائل) به وسیله فقها تشریح گردیده است ایفا می نماید. این انتخاب یا از طریق طبیعی و تدریجی همان گونه که در انتخاب به وسیله تقلید یا رجوع به مرجع متعارف است صورت می گیرد یا این که با انتخابات ویژه در زمانی که امت این اراده (انتخابات) را در اختیار داشته باشد.

بدین گونه ویژگی های آموزه سیاسی از دیدگاه شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) آشکار می گردد. در این آموزه مرجع (ولی فقیه) محور بنیادین در این فعالیت و روابط سیاسی است, زیرا از طرفی مرجع, رهبری جنبش را بر عهده دارد و از طرف دیگر فرآیند نظارت فکری و سیاسی در اختیار او است و در واقع نماینده محور ولای سیاسی برای سایر اقشار امت است و نهادهای آن (مرجعیت) در داخل امت از طریق کارکردهای عمومی و خصوصی به فعالیت می پردازد.

کارکردهای عمومی: فعالیت مساجد, تکایا, مدارس و….

کارکردهای خصوصی: فعالیت جهت تربیت علما, مبلغان, متفقهین و نخبگان, ایجاد تشکیلات اسلامی دارای اهداف محدود یا مقطعی (احزاب, جمعیت ها و جنبش ها).

از ویژگی های دیگر این آموزه در نزد شهید آیة اللّه العظمی صدر(رض) این است که ایشان سعی در هم سازی بین ولایت فقیه و آموزه شورا از طریق نکات زیر نموده است:

1 انتخاب ولی فقیه به وسیله امت و نظارت عمومی (امت) بر کارکرد سیاسی آن.

2 وجود مشاورانی که فقیه در چهارچوب مرجعیت ذاتی و حتی مرجعیت موضوعی ملزم به اخذ نظر آنان است.

3 نهادهای مرجعیت که انتخاب یا تأسیس آن به وسیله مرجع به عنوان نهادهای فعال در امت لازم است. تأسیس این نهادها براساس انتخاب طبیعی یا تشریعی صورت می گیرد.[12]

[1] آموزه: نظریه, تز, دکترین, تعلیم.

[2] دلیل حسبه دلیلی است که فقها در اثباتِ ولایتِ فقیه از آن بهره می برند, خواه در شئون عامه باشد مثل ولایت شخص حکیم و اداره مسائل امنیتی و تعیین مواضع برای موارد مذکور یا در شئون خاصه همانند ولایت بر اوقاف و ایتام یا قاصرین….

در صورتی که وضعیت, اقتضایِ وجودِ ولیّ را داشته باشد به گونه ای که در شرع انور, اهتمام شارع به این مسائل به اثبات رسیده باشد به شکلی که قطع و یقین به ضرورت وجود ولیّ و عدم جواز اهمال برای حل این مسائل حاصل شود, همانند حفظ نظام و دفاع از عقیده اسلامی و حفظ اموال قاصرین و… که در این هنگام فقها مبادرت به انتخاب ولیّ که بهترین ویژگی ها را دارد و همانا مجتهد عادل جامع الشرایط است می نمایند. در هنگام فقدان این شخص با این ویژگی ها این ولایت به فردی که کم تر از فرد مذکور دارای ویژگی های مذکور است منتقل می شود و همین طور تا این که به عدول از مؤمنین یا متصدین برای ولایت در صورتی که کسی متصدی آن نگردد منتقل خواهد شد.

[3] تشریح ارکان دولت اسلامی که شهید بزرگوار آن را به رشته تحریر درآورد براساس قاعده شورا و به وسیله استدلال بر آن است و این موضوع را در کتاب (الحکم الاسلامی بین النظریة والتطبیق) خود مورد بحث قرار داده ام.

[4] در این زمینه بحث مستقلی تدوین گردیده که ان شاء اللّه در آینده چاپ خواهد شد, هر چند که برخی از فصل های آن درهفته نامه (لواء الصدر) با عنوان (آموزه اسلامی در کارکرد گرایی سیاسی) به چاپ رسیده است. در این جا لازم است اشاره کنیم مقصود از آموزه مرجعیت همان آموزه (ولایت) یا (امامت) است.

[5] حسبه واژه فقهی است که منظور از آن, ضرورت و وجوب تصدی برای انجام برخی از اعمالی که یقین به عدم رضایت شارع مقدس در ترک آن و واگذاری آن ها به خود می باشد. همانند اداره مسائل ایتام و اوقافی که برای آن ولی وجود ندارد و هم چنین برپایی نظامی برای زندگی اجتماعی و اجرای واجبات عمومی همان گونه که در قبل به آن اشاره شد است.

[6] برای خروج شهید صدر(رض) از تشکیلاتِ حزب گرا علت دیگری وجود داشت که علاوه بر این درخواست به آن اشاره خواهیم داشت.

[7] شهید بزرگوار در ماه محرم 1380ه.ق. نامه ای برای این جانب, که در آن زمان در لبنان بودم, نوشت و به این موضوع اشاره داشت. آن نامه اکنون نزد من نگه داری می شود. برخی از موضوعات آن نامه را در این جا بیان می کنم:

(… از دو هفته پیش یا زودتر از آن, مشکلی برای این جانب در زمان بازنگری مبانی احکام شرعی پدیدار گردید. خلاصه مشکل, توقف این جانب در آیه (وأمرهم شوری بینهم) می باشد که مهم ترین آن مبانی است و بدون آن امکان فعالیت برای اجرای آن مبانی مطلقاً وجود نخواهد داشت, منشأ مشکل مذکور دو چیز یا بیش تر است که مهم ترین آن این است که این جانب نمی توانم به اعتراضی که شما آن را بر استدلال بر آیه شریفه بیان داشتید پاسخ گویم, هر چند که در آن زمان به این اعتراضِ شما پاسخ گفتم اما در حال حاضر, نادرستیِ آن جواب برایم آشکار شده است….)

(… و اگر اشکال وارد باشد بنابراین این موضوع شرعی ما به صورت بنیادین دگرگون خواهد شد. در این زمان لحظه هایی بر من می گذرد که بیش از پیش به ضرورت ظهور فرج و قیام مهدی صلوات اللّه علیه پی می برم. و هم چنان به توسل به خداوند تعالی ادامه می دهم تا مرا به حقیقت موضوع و حل مشکل رهنمون گرداند. اما این جانب از طرف دیگر هراس و ترس بسیار دارم که میل نفسانی ام مرا به حل مشکل ترغیب کند و تصحیح ادعاهای آغازینم مرا به انجام این عمل دعوت نماید. به هر ترتیب, حالات نفسانی ام برای حل این مشکل بسیار مضطرب و پریشان است و فقط باید به خداوند متوسل شد. من این مسئله را برای تو ای دوستی که جانم فدای او باد می نویسم تا مرا در تأمل برای حل این مشکل و تعیین موضع ما به صورت اساسی در قبال این موضوع یاری دهی…)

[8] این تشکیک در دلالت آیه شورا هم زمان با درخواستِ آیة اللّه العظمی حکیم(قده) از ایشان جهت کناره گیری از (حزب الدعوه) در پی حادثه معروفی که در برخی از کتاب هایم به آن اشاره داشته ام, صورت گرفت. همانا علت شرعی واقعی جهت کناره گری از (حزب الدعوه) تشکیک در صحت فعالیت حزب, همان گونه که اشاره شد, بوده است. علاوه بر آن, وجود مصلحتی که حضرت آیة اللّه العظمی حکیم(قده) آن را تشخیص داده بود. شهید بزرگوار خود را از نظر روحی و ادب ملزم به اجابت نمودن این درخواست می دانست. ایشان این موضوع را در برخی از نامه های خصوصی خویش که در زیرنویس پیشین به آن اشاره داشتم بیان کرده اند.

[9] خلاصه ای از افکار شهید صدر درباره موضوع مذکور توسط آیة اللّه سید کاظم حائری در هنگام مطرح شدن این موضوع به رشته تحریر درآمده بود که این جانب بر آن حاشیه ای نوشتم و سپس شهید بزرگوار بر آن, حاشیه دیگری نوشتند. در این خلاصه توضیح و تشریح برخی از افکار مطرح شده بیان گردیده است.

[10] جهت اطلاع بیش تر از ویژگی های این آموزه به این منابع رجوع کنید: جزوه (مرجعیت موضوعی) و نیز جزوه (خلافت انسان و شهادت انبیا) و هم چنین جزوه (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران) نوشته آیة اللّه العظمی صدر(رض).

[11] بلکه اعتقاد دارم که تشکیلات ویژه (حزب گرا) مادامی که جنبش اسلامی جایگاه رهبری اسلامی و چهارچوب کلی در کارکرد اسلامی را در اختیار دارد, صحیح نیست.

[12] جهت اطلاع بیش تر از ویژگی ها و پیشینه این آموزه, به این اثر شهید صدر رجوع کنید: (الاسلام یقود الحیاة) و جزوه (خلافة الأنسان و شهادة الأنبیاء) (ص167 172). هم چنین جزوه (العلاقة بین الشوری والولایة) (ص10 14) از همین قلم.

نویسنده: صادق لاریجانی

منبع: فصنامه تخصصی علم اصول، شماره۱، پاییز۱۳۸۱

مقدمه

نظریه حق الطاعه در مقابل قبح عقاب بلابیان، نظریه ای است اصولی که با نام شهید سعید آیة الله سید محمد باقر صدر، توام گشته است. گر چه در محافل علمی حوزه شنیده می شود بزرگانی قبلا این نظریه را پذیرفته و بدان ملتزم شده اند، ولی در هر حال تبیین دقیق این نظریه و دفاع تمام از آن در مقابل نظریه مخالف یعنی «قبح عقاب بلابیان » ، از برکات و آثار شهید صدر استشهید صدر، هم در «حلقات الاصول » و هم در بحث های عالی خارج اصول که در تقریراتشان منعکس شده است، این نظریه را مطرح نموده و به خوبی بیان کرده اند. برخی از شاگردان ایشان هم در تعمیق این بحث کوشیده اند. تاریخچه این اصل یا بدیل آن«قبح عقاب بلابیان » ، خود مجالی دیگر می طلبد، چه آن که فهم آن چه در کتب قدما به این عنوان و یا عناوین مشابه آمده است، کار آسانی نیست. مسائل مختلفی مطرح شده اند که یافتن نسبت بین آن ها و امکان ارجاع یکی به دیگری نیاز به تامل بسیار دارد، و ان شاءالله در مقالی دیگر بدان خواهیم پرداخت.

فعلا مقصود در این مقاله طرح نظریه حق الطاعه است و نقد و بررسی آن.

به نظر می رسد نظریه حق الطاعه از سه منظر قابل نقد است: هم از منظر وجدانی و شهودی، هم از منظر سازگاری درونی و هم از منظر لوازم بیرونی آن. اما قبل از هر چیز باید اصل نظریه را مطرح کنیم.

بیان نظریه

مساله اصلی این است که در موارد احتمال تکلیف غیر مقارن با علم اجمالی، یا به تعبیر دیگر در شبهات بدوی، قبل از ملاحظه ترخیص یا احتیاط شرعی، مقتضای حکم عقل چیست: احتیاط است یا برائت؟ آیا عقل حکم می کند در موارد احتمال تکلیف باید از جهت رعایت احتمال، احتیاط کرد یا این که چون بیانی بر واقع قائم نشده است، انسان آزاد و رها است، و عقابی (استحقاق عقابیبر ارتکاب یا اجتناب محتمل الحرمه یا محتمل الوجوب، مترتب نمی شود؟

شهید صدر معتقد است ریشه این بحث مثل بسیاری از بحث های اصولی دیگر همچون حجیة قطع و توابع آن، به این برمی گردد که ما دایره شمول حق طاعت مولای حقیقی را چه اندازه می دانیم: آیا فقط تکالیف مقطوع را شامل می شود یا تکالیف مظنون و محتمل را نیز دربرمی گیرد؟

شهید صدر معتقد است دایره حق مولا موسع است و شامل تکالیف محتمل هم می شود. سر این مسئله این است که «مولویت » مقوله ای مشکک است که عقل آن را به واسطه ملاکاتی چون «شکر منعم » یا «خالقیت » یا «مالکیت » درک می کند و هر جا که ملاک مولویت بیش تر محقق باشد، حق طاعت موسع تر است، به گونه ای که ممکن است در برخی مراتب ملاک، سعه حق طاعت فقط شامل اوامر و نواهی معلوم مولا باشد ولی در مورد خداوند متعال، از آن جا که ملاک خالقیت و منعمیت و مالکیت در حد نهایت است، حق اطاعت نیز وسیع ترین دایره شمول را دارد به طوری که تکالیف احتمالی مولا را هم در برمی گیرد. دلیل ایشان بر این مدعا شهادت وجدان است.

تذکر این نکته لازم است که شهید صدر شبهات بدوی را مورد برائت شرعی می داند و لذا در عمل، در شبهات بدوی قائل به احتیاط نیست. منتها بحث فعلی در مقتضای حکم عقل است قبل از ملاحظه ورود شرع و برائت یا احتیاط شرعی.

به گمان ما نظریه حق الطاعة به شکلی که شهید صدر تقریر کرده اند، قابل پذیرش نیست و حق با کسانی است که در شبهات بدوی قائل به قبح عقاب بلابیان شده اند. چنان که گفتیم این نظریه را از سه منظر می توان نقد کرد:

نقد اول: از منظر وجدانی

شهید صدر خود معترف است که هیچ دلیلی بر نظریه حق الطاعه نمی توان اقامه کرد و فقط آن را از بدیهیات عقل عملی می داند و همان گونه که اصل حق طاعت نسبت به منعم و خالق و مالک از بدیهیات عقل عملی است و برهان پذیر نیست، حدود و سعه این حق هم صرفا بدیهی است و به برهان نیاز ندارد. عبارات ایشان در «دروس فی علم الاصول » چنین است:

…. و نحن نؤمن فی هذا المسلک بان المولویة الذاتیة الثابتة له سبحانه و تعالی لاتختص بالتکالیف المقطوعة بل تشمل مطلق الکتالیف الواصلة و لو احتمالا، و هذا من مدرکات العقل العملی، و هی غیر مبرهنة فکما ان اصل حق الطاعة للمنعم و الخالق ملاک اولی للعقل العملی غیر مبرهن کذلک حدوده و سعته[1].

ولی پیداست که چنین ادعایی از طرف قائلین به قبح عقاب بلابیان هم قابل طرح است که در بررسی نقدهای شهید صدر به بیان های مختلف قاعده، مفصلا مورد بحث قرار خواهیم داد. اینان هم به جز ادله ای که برای اثبات قاعده قبح عقاب بلابیان، طرح کرده اند ادعای وجدان می کنند که البته ادعایی قابل دفاع می نماید.

شهید صدر در مقام اشکال بر وجدانی بودن قبح عقاب بلابیان، این سؤال را طرح می کنند که اگر این قاعده وجدانی است، چرا تا زمان وحید بهبهانی اشاره ای بدان نشده است.

و کیف تکون هذه القاعدة من بدیهیات العقل السلیم مع انها لم تدرک و لم تذکر من قبل احد من العلماء العقلاء الی ایام الاستاذ الوحید[2]

همین سؤال در مورد ادعای ایشان مطرح می شود که در فرض بداهت و وجدانی بودن قاعده حق الطاعه، چطور ممکن است که از زمان وحید تا به حال تعداد قابل توجهی از اصولیین، قائل به قبح عقاب بلابیان شده باشند؟ به علاوه، قبل از زمان وحید هم کسی حق الطاعه را بدین نحو بیان نکرده است. البته در بحث حظر و اباحه و ارتباط آن با قبح عقاب بلابیان و نیز حق الطاعه، دعاوی متعددی طرح می شود که فعلا در صدد بیان آن نیستیم.

اصل این ادعا که قبل از وحید بهبهانی کسی قائل به قبح عقاب بلابیان نبوده است، بحثی تاریخی است که هم فحص و تتبع و هم فهم و تعمق فراوان می طلبد و باید در موقعی دیگر بدان پرداخت.

بهرحال این که شهید صدر معتقد می شود حق الطاعه و احتیاط عقلی در موارد شبهات بدویه، امری وجدانی است و تشکیک مخالفین در احتیاط و قول به وجدانی بودن قبح عقاب بلابیان، ناشی از برخی براهین خیالی در باب برائت عقلی است که گاه موجب می شود در وجدان عقل عملی انسان خللی ایجاد گردد، صرفا یک ادعا است که طبیعتا قائلین به قبح عقاب بلابیان هم نسبت به ایشان و ادعای بداهت و وجدان در باب حق الطاعه، همین را خواهند گفت. این چنین بنظر می رسد که وجدان و عقل عملی با قبح عقاب بلابیان همراه است و شاید پاره ای از مباحث آتی در باب این قاعده به تقویت این ادعا کمک کند.

نقد دوم: از منظر سازگاری درونی

به گمان ما نظریه حق الطاعه از نوعی ناسازگاری درونی رنج می برد و این مشکل اساسی این نظریه است. مقصود ما از ناسازگاری درونی، تناقض منطقی نیست، بلکه منجر شدن به نوعی تزاحم و یا تنافی در مقتضیات احکام عقل عملی است و چون تنافی یا تزاحم در احکام عقل عملی بالفعل معقول نیست، معلوم می شود نظریه حق الطاعه به شکلی که در کلمات شهید صدر مطرح شده است، قابل تایید و پذیرش نیست.

چنان که گفتیم، نظریه حق الطاعه می گوید: دائرة مولویت مولای حقیقی یعنی خداوند موسع است به طوریکه علاوه بر تکالیف مقطوع، تکالیف مظنون و محتمل را نیز شامل می شود. همین که احتمال دادیم تکلیفی در واقع داریم، به مقتضای حق الطاعه که خود حکمی از عقل عملی است، باید احتیاط کرد و به مقتضای آن تکلیف عمل نمود. نکته ای که در نظریه حق الطاعه مغفول افتاده و به کلی از دید مؤسس بزرگوار این نظریه و شاگردان وی به دور مانده، این که در موارد شبهات بدوی همچنان که احتمال تکلیف اعم از وجوبی یا تحریمی می دهیم، احتمال اباحه واقعی هم می دهیم; و حکم عقلی به حق طاعت مولا، همان قدر که در تکالیف وجوبی و تحریمی مطرح است، در اباحه واقعی هم مطرح است.

اگر منعم یا خالق یا مالک بودن مولا مستدعی است تکالیف او را گردن نهیم و به مقتضای آن عمل کنیم، همین منعمیت و خالقیت و مالکیت هم مستدعی است که به «اباحه » او به عنوان حکمی از احکام خمسه، گردن نهاده و به مقتضای آن عمل نماییم.

برای سهولت در بحث، فعلا اباحه مورد بحث را اباحه اقتضایی فرض می کنیم که خود دارای جعلی است مستقل در کنار جعل حرمت و وجوب و لذا یکی از احکام خمسه شمرده می شود. قول به خالی بودن اباحه از هرگونه جعلی، سخن نادرستی است که در بحث اباحه اقتضایی و اباحه لااقتضایی آن را تنقیح خواهیم کرد. اشکال ما به نظریه حق الطاعه این است که این نظریه اقتضا دارد در شبهات بدویه عقل هم حکم به رعایت تکلیف واقعی داشته باشد که لازمه اش احتیاط است و هم حکم به رعایت اباحه واقعی که لازمه اش رها بودن و ترخیص است و چون این دو حکم عقلی نمی تواند بالفعل موجود باشد و هیچ دلیلی بر ترجیح یکی بر دیگری نیست، معلوم می شود اصل نظریه حق الطاعه صحیح نیست. کسانی که قائل به قبح عقاب بلابیان هستند مسلما با این مشکل مواجه نمی شوند و همین، ترجیح این نظریه و تقویت آن را نسبت به بدیلش، به دنبال خواهد آورد.

اشکال فوق هر چند ساده به نظر رسد، به گمان ما بنیان نظریه حق الطاعه را تخریب می کند. نقد فوق از چند جهت ممکن است مورد ایراد قرار گیرد که برخی از آن ها را به همراه پاسخ مناسب مطرح می کنیم.

ایراد اول: اباحه اقتضایی گرچه حکمی از احکام خمسه است و از ناحیه مولا جعل می شود، لکن با دیگر احکام فرق اساسی دارد. در احکام دیگر همچون وجوب و تحریم، فعل یا ترک عملی از عبد خواسته می شود و لذا انجام این فعل یا ترک یا عدم انجام آن، اطاعت و عصیان را محقق می سازد («اطاعت » عنوان فعل یا ترکی است که مطابق امر مولا یا نهی او انجام گرفته باشد و عصیان عنوانی است برای ترک مطلوب یا انجام منهی مولا) . اما در باب «اباحه » ولو اقتضایی، چنین اطاعت و عصیانی تصویر نمی شوداباحه در واقع جعل ترخیص و ارخای عنان برای عبد است. این «آزادی » که در ظرف تشریع حاصل می شود به نفس جعل قائم است و فعل و ترک عبد هیچ کدام منافی با این آزادی نیست. لذا ترخیص مولا با فعل یا ترک نه امتثال می شود و نه عصیان. آن چه از ناحیه جعل مولا محقق می شود «آزادی » در ظرف تشریع است و این آزادی چیزی از عبد طلب نمی کند تا انجام یا عدم انجام آن اطاعت یا عصیان محسوب شود.

بنابراین ما در باب اباحه اقتضایی، «حق الطاعه » نداریم تا بخواهد با حق الطاعه در ناحیه احتمال وجوب و احتمال حرمت، تزاحم و تنافی داشته باشد.

پاسخ: اولا، هر چند جعل اباحه با جعل حرمت و وجوب فرق دارد ولی باید دید آیا به لحاظ بحث فعلی ما که مسئله رعایت حق مولا است بین آن دو فرقی هست یا نه؟ و آیا این سخن درست است که در جعل اباحه غرض به نفس جعل قائم است نه فعل عبد؟

واقعیت این است که در جعل اباحه و ترخیص و آزادی برای عبد، ناگزیر غرضی وجود دارد مثل تسهیل و غیره که به فعل عبد یا نحوه فعل عبد قائم است و الا اگر غرض به نفس جعل قائم باشد، باید به محض این که اباحه از ناحیه مولا جعل شد، ساقط شود (چون غرض به محض جعل حاصل می شود) و این معقول نیست. از همین جا می فهمیم در جعل ترخیص و آزادی، غرضی فراتر از نفس جعل وجود دارد و آن بهره مندی عبد است از آزادی و ترخیص. این درست است که آزادی تشریعی به محض جعل مولا حاصل می شود ولی این شبیه الزام (تشریعی) است که به محض جعل مولا حاصل می شود. غرض از جعل وجوب نمی تواند صرف تحقق الزام باشد بلکه غرض حصول آن فعل یا ترکی است که متعلق الزام است. همین طور در باب جعل اباحه و ترخیص و آزادی، غرض به محض آزادی و ارخای عنانی که تشریعا حاصل می شود، قائم نیست، غرض به بهره مندی عبد از این آزادی قائم است. بهره مندی عبد از آزادی در واقع برگشت می کند به فعل و ترک او به شکل خاصی. اگر شخص فعلی را «نه از سر لزوم » انجام دهد می گویند آزادانه عمل کرده است.

استیفای آزادی مجعول به این است که انسان فعل یا ترکش را از روی وجوب و الزام انجام ندهد. هرگونه الزامی هر چند از سوی عقل آدمی در موردی که خداوند ترخیص داده است، عدم رعایت حق مولا است. منتها این «عدم رعایت » گاه در مقام عمل است مثل این که فعل یا ترک خویش را از سر لزوم انجام دهد و گاه در مقام نظر است مثل اینکه در مقابل این ترخیص مولا، لزوم یا الزامی را بپذیرد. در هر حال، عدم رعایت جعل اباحه یا ترخیص، قابل تصور است.

از طرف دیگر، بحث «حق الطاعه » مربوط به الفاظ و ظواهر نیست تا بگوییم لفظ «اطاعت » در کجا صدق می کند و در کجا صدق نمی کند؟ آیا در مورد ترخیص و جعل اباحه هم «اطاعت » متصور است یا نه؟ بلکه بحث در حق الطاعه بحثی عقلی است مربوط به دایره مولویت مولا و لزوم رعایت این مولویت و مسلم است که نه مولویت مولا به احکام لزومی منحصر است و نه مسئله لزوم رعایت این مولویت; و همان طور که دیدیم در موارد آزادی های تشریعی هم رعایت از ناحیه عبد کاملا متصور است. پس هیچ دلیلی نداریم که حق الطاعه منحصر به احکام لزومی باشد بلکه اباحه و ترخیص را هم شامل می شود.

از آن چه گفتیم معلوم شد امتثال اباحه یا ترخیص، مبتنی بر «بنای مکلف بر ترخیص » یا «بنای مکلف بر اطلاق عنان » نیست، تا اشکال شود که مسئله «بنای مکلف بر ترخیص » از مقتضیات ترخیص و اباحه نیست و اگر واجب باشد باید به امر دیگری صورت گیرد و چنین بنایی حداکثر نوعی تشریع است و از این بابت حرام می باشد; چه آن که بنابر تصویری که گذشت امتثال اباحه یا ترخیص به همان فعل و ترک خارجی است منتها وقتی که با کیفیتی خاص حاصل شود و آن فعل و ترک است «نه از سر لزوم » ، در مقابل فعل و ترکی که از سر لزوم انجام می شود. بنابراین در موارد ترخیص یا اباحه شارع، اگر کسی تشریع کند و فعل را از سر لزوم انجام دهد، مرتکب دو خطا شده است: اولا مرتکب تشریع محرم گشته است و ثانیا آزادی و ترخیص مجعول مولا را امتثال نکرده چون فعل را از سر لزوم انجام داده است. شاهد ما در موارد تشریع، این جهت دوم است نه جهت اول.

به علاوه، حالاتی را می توان تصور کرد که در آن شخص فعل را از سر لزوم بیاورد ولی در عین حال تشریع نباشد. فرض کنیم فتوای مجهتدی در مسئله ای اباحه باشد; مثلا صوت مرجع را به خودی خود حرام نداند و مقلدی از حکم صوت مرجع از وی سؤال می کند و وی به خطا پاسخ دهد، حرام است به خیال آن که غنای محرم، مطلق صوت مرجع است، در حالی که طبق فرض فتوای خود وی، این نیست.

مقلدی که این پاسخ را می گیرد طبیعتا «صوت مرجع » را از سر لزوم ترک می کند (تغنی یا سماع غنا) اما در عین حال تشریع هم نمی کند. در این جا فتوای قابل عمل وی اباحه است (برای دقت در استدلال می توان فرض کرد حکم واقعی مطابق با فتوای مجهتد باشد) در حالی که آن چه انجام می دهد ترک از سر لزوم است. در این مورد گرچه مخالفت مقلد با ترخیص واقعی مستلزم عقاب نیست، چون مسبب از خطای مجتهد است، ولی ثابت می کند «مخالفت با ترخیص » یا «آزادی تشریعی » قابل تصور است، آن هم به صورتی که تشریع لازم نیاید.

ثانیا، فرض کنیم اباحه و ترخیص در عین این که حکمی از احکام خمسه اند، ولی به دلیل ماهیت خاصشان، امتثال و عصیان نداشته باشند و به تعبیر برخی، اباحه ترخیص نوعی سلب مسئولیت و پاسخ گویی است; یعنی این که عبد چه فعل را انجام دهد و چه ترک، مسئولیتی ندارد و چیزی بیش از این نیست.

با وجود این، ایراد ما به نظریه حق الطاعه هیچ توقفی بر این بحث ندارد. چنان که در تقریب ایراد آوردیم، مشکل تنافی در مقتضیات عقل عملی است. اگر نظریه حق الطاعه درست باشد باید بین احکام عقلی تنافی و تزاحم واقع شود و چون این محال است، پس اصل نظریه حق الطاعه صحیح نیست.

اما حصول تنافی در احکام عقل عملی، از آن باب است که ترخیصات واقعی و اباحات مجعوله، وقتی به عبد واصل می شوند، موضوع حکم عقل به ترخیص و ارخای عنان قرار می گیرند (همین که مولای حقیقی فعلی را بر عبد مباح کرد، لزوما عقل هم آن را مباح و مرخص می داند) و این مقتضای احترام مولا و مولویت اوست. بنا به نظریه حق الطاعه دایره این احترام و مولویت منحصر به موارد وصول قطعی حکم نیست و در موارد شک در اباحه هم، عقل فعل و ترک را «مرخص فیه » می داند و همه این ها به خاطر رعایت مولویت مولا است که طبیعتا در احکام لزومی و احکام ترخیصی فرقی نمی کند; چون همان طور که گفتیم، بحث در حق الطاعه بر سر لفظ «طاعت » نیست; نکته مهم و اساسی در حق الطاعة رعایت مولویت مولا و احترام اوست. و روشن است که احترام مولا اختصاص به جعل خاصی ندارد; احترام مولا را باید در همه جعل هایش از جمله جعل اباحه و ترخیص رعایت کرد.

نتیجه این که اصل ایراد بر نظریه حق الطاعه هیچ توقفی بر تصویر «امتثال در اباحه » ندارد بلکه مبتنی بر تنافی احکام عقل عملی است و چنین تنافی ای لازمه نظریه حق الطاعه است.

ایراد دوم: ایراد دیگری که بر نقد فوق (نقد حق الطاعه) ممکن است وارد شود این است که اصلا تنافی مستقری بین دو حکم عقلی فوق وجود ندارد. درست است که احتمال تکلیف لزومی موجب حکم عقل به احتیاط است و احتمال اباحه واقعی موجب حکم عقل به ترخیص، لکن این دو حکم در یک زمان بالفعل نمی شوند تا تنافی و تزاحم مستقر در احکام عقلی پدید آید. آن چه رخ می دهد فعلیت حکم عقل به احتیاط است و عدم فعلیت حکم عقل به ترخیص و اطلاق عنان. توضیح مطلب آن که: منجزیت و احتیاط، حق مولا بر عبد است در حالی که معذریت و ترخیص حق عبد بر مولا است و هر گاه بین آن دو تزاحمی واقع شود عقل به ترجیح جانب حق مولا حکم می کند و به این ترتیب حق عبد که معذریت باشد ساقط می شود. بنابراین، در نهایت دو حکم بالفعل باقی نمی ماند تا تنافیی بین آن دو باشد. توضیح بیش تر آن که در موارد شک در حکم الزامی و اباحه، اگر ملاک اباحه اقتضایی مستتبع ترخیص و اطلاق عنان مطلق باشد، در این صورت بین مقتضیات حکم الزامی و اباحه به لحاظ احکام عقلی مترتب بر آن ها (و احتمال آن هاتنافی به وجود می آید. منتها اگر احراز کنیم ملاک مقتضی تنجیز نزد مولا مهم تر از ملاک مقتضی تعذیر است (هر چند به مثل ادله احتیاط شرعی و مانند آن) در این صورت تنجیز ثابت می شود و تعذیر ساقط. و اگر برعکس احراز کردیم ملاک مقتضی ترخیص و تعذیر در نزد مولا مهم تر از ملاک مقتضی تنجیز است (هر چند به مثل ادله برائت شرعی و مانند آن) در این صورت تعذیر ثابت می شود و تنجیز ساقط. و اگر هیچ یک را احراز نکردیم مقتضای حکم عقل عملی ترجیح جانب حق مولا بر حق عبد است.

پاسخ: اولا، حکم عقل به ترخیص به تبعیت از حکم مولا به ترخیص، صرفا یک حکم است نه یک حق. عقل آدمی به دنبال ترخیص مولا در فعل، فعل را مرخص فیه می یابد و این «یافتن » جز حکم عقلی به ترخیص، چیزی نیست، همان گونه که ترخیص مولا هم حکمی بیش نیست. بنابراین «حق » دانستن این گونه ترخیص ها، از بن دلیلی ندارد. چنان که حکم عقل به لزوم احتیاط، غیر از حکم عقل به وجود حق طاعت و حق مولویت است، (دومی موضوع اولی است)، چون برای مولا حق مولویت و حق طاعت ثابت است، عقل به لزوم احتیاط حکم می کند. بنابراین تنافی در حکم عقلی به لزوم و ترخیص بر اساس حق مولویت مولا و ترخیص مولا را، نباید در قالب تنافی حق مولا و حق عبد مطرح کرد. تنافی بین حکم عقلی به لزوم احتیاط برخاسته از حق الطاعه و حکم عقلی به ترخیص برگرفته از ترخیص مولا است. بنابراین مهم تر دانستن حق مولا نسبت به حق عبد، خارج از بحث فعلی است.

ثانیا، بر فرض ترخیصی که عقل برای عبد ثابت می کند به حق عبد بر مولا برگردد. به طوری که مسئله فوق، به تنافی دو حق (حق مولی و حق عبد) منجر شود، چه کسی گفته است حق مولا همیشه بر حق عبد مقدم است؟ این کبرا را از کجا آورده ایم؟ انصافا عقل چنین حکم مطلق و کلی نمی کند. عجیب است که مستدل خود اذعان می کند که اگر احراز کنیم ملاک مقتضی تعذیر در نزد خداوند اهم است، تعذیر عقلا ثابت می شود و تنجیز ساقط می گردد. آیا برگشت این کلام به مهم تر بودن حق عبد نسبت به حق مولا نیست؟ یعنی می شود در جایی تعذیر که حق عبد است بر تنجیز که حق مولی است، مقدم شود؟ البته در بحث فعلی ما مهم نیست که این احراز از چه ناحیه باشد: از ناحیه برائت شرعی یا غیر آن، چون بحث ما ثبوتی است. همین قدر که بپذیریم کبرای «تقدیم حق مولا بر حق عبد» نادرست است، در موارد شک، ما احتمال می دهیم تعذیری که حق عبد است مهم تر باشد و لذا نمی توان حق الطاعه در مورد حکم لزومی را بر آن مقدم داشت.

ثالثا، اصلا طرح مسئله به صورت دوران امر بین حق طاعت مولی و حق عبد از اساس نادرست است، چون اشکال ما بر حق الطاعه بر اساس تنافی ای است که در احکام عقلی در باب حق الطاعه پیش می آید به طوریکه هر دو حق مربوط به «حق مولی بر عبد» است و ربطی به حق عبد بر مولا ندارد، هر چند وجود داشته باشد.

توضیح مطلب آن که ترخیص مولا نسبت به عبد هر چند حق خوانده شود، بالاخره در طول حق مولا بر عبد است. اگر مولا حق مولویت بر عبد نداشته باشد، به چه دلیل ترخیص او نسبت به عبد، موضوع حکم عقل به حق تعذیر و ترخیص می گردد؟ به عبارت روشن تر، زمانی عقل حکم به تحقق حق برای عبد می کند که شارع ترخیصی برای او ثابت کرده باشد. اما صرف تحقق ترخیص از شارع برای ثبوت حق برای عبد کافی نیست مگر این که در مرتبه سابق این حق را برای مولا پذیرفته باشیم که می تواند برای عبد ترخیص یا الزام بیاورد و الا اگر شخصی در خیابان به دیگری بگوید «تو آزادی » این ترخیص و آزادی برای او نمی آورد. ترخیص از کسی که حق ترخیص دارد، ترخیص آور است. این مسئله روشنی است و اختصاص به حق ترخیص (که ما آن را اصلا حق نمی شناسیم و تسلما آورده ایم) ندارد; در حق خیار فسخ و حق حضانت و… هم وجود دارد.

زمانی این حقوق به انشای آن ها ثابت می گردد که خداوند حق جعل آن ها را برای عباد داشته باشد (که دارد) . بنابراین می گوییم در موارد شک بدوی که امر دائر بین احتمال تکلیف الزامی و احتمال اباحه اقتضایی باشد، هم چنان که مقتضای مولویت مولا در احکام الزامی این است که احتمال تکلیف را رعایت کنیم و احتیاط نماییم، مقتضای مولویت مولا در احکام اباحی و ترخیص این است که احتمال اباحه را رعایت کنیم و در هر دو طرف به ترخیص قائل شویم. پس این حق طاعت خداوند با آن حق طاعت تنافی پیدا می کند نه این که حق طاعت مولا با حق طاعت عبد تنافی پیدا کند و نوبت به ترجیح حق مولا بر حق عبد برسد.

برگشت سخن فوق به مسئله قبلی نیست که آیا می توان در اباحه و ترخیص نوعی امتثال هم تعقل کرد یا نه (گر چه در آن جا هم پاسخ ما مثبت بود) ; بحث فوق با تسلم این نکته است که اباحه یا ترخیص مستلزم نوعی امتثال در مقام عمل نیست. با تسلم نکته فوق می گوییم در موارد شق بدوی اگر در واقع اباحه جعل شده باشد، مقتضای حق مولویت مولا این است که عقل نیز حکم به ترخیص کند و احتمال این جعل هم مستلزم ترخیص عقلی است تحفظا بر ترخیص واقعی محتمل. این حق مولویتی که مستلزم ترخیص عقلی است در ظرف شک، با حق مولویتی که مقتضی الزام عقلی در ظرف شک است، تنافی پیدا می کند. پس تنافی بین دو حق الطاعه مولا است نه حق طاعت مولا و حق معذریت عبد.

رابعا، می توان گفت که مسئله تنافی بین دو حکم عقلی از مسئله اساسی تری منشعب می شود و آن رعایت «اهتمام های مولی » استاگر مولا که در مقام رعایت مصالح عباد است این طور می بیند که ترخیص و آزادی عبد مهم تر از تقید و محدودیت اوست و لذا با رعایت جوانب مصالح او، حکم به ترخیص می کند، آیا عبد می تواند این اهتمام مولا را نادیده گرفته و جانب محدودیت و تقید را بگیرد؟ در جایی هم که اباحه واقعی و الزام واقعی مشتبه شوند و ندانیم اصلا اباحه یا الزامی هست یا نه، باز مسئله «اهتمام مولا» مطرح می شود، چون احتمال می دهیم در واقع اباحه باشد که معنایش این است مولا با ملاحظه همه جوانب، اهتمامش به آزادی عبد است. بنابر این اگر باید اهتمام های مولی را رعایت کرد، در موارد شک بدوی عقل باید هم حکم به ترخیص کند برای رعایت اهتمام مولا نسبت به ترخیص و هم حکم به احتیاط به لحاظ رعایت اهتمام مولا به حکم لزومی، و این همان ناسازگاری درونی است که معتقدیم در حق الطاعه وجود دارد. بردن بحث به باب تزاحم حق مولا و حق عبد، غفلت از تنافی حکم عقل به لحاظ عالم اهتمام های مولا است. شهید صدر خود در بحث علم اجمالی و امکان ترخیص در دو طرف علم اجمالی معتقد شده بود اصولی که در اطراف علم اجمالی جاری می شود تابع تزاحم های حفظی است و مقصود از تزاحم حفظی، تزاحمی است که بین مقتضیات احکام لزومی و ترخیص، در مرحله جهل روی می دهد. مقتضای تحفظ بر احکام لزومی در مرحله شک، این است که احتیاط شود و همه اطراف برای حفظ واقع آورده شود (یا ترک گردد بسته به این که علم اجمالی به وجوب باشد یا حرمت) و مقتضای ترخیص واقعی، تحفظ بر آن است از طریق ترخیص در همه اطراف. در آن جا شهید صدر پذیرفته بود که می شود شارع در همه اطراف ترخیص دهد تحفظا بر ملاک ترخیص واقعی، اگر که ملاک ترخیص واقعی اقوا از ملاک تحریمی باشد به طوری که تحفظ بر آن در ظرف جهل نسبت به تحفظ بر حکم لزومی در ظرف جهل مقدم باشد.

سخن ما این است: کسی که معتقد است در عالم تزاحم حفظی، می شود ملاکات ترخیصی بر ملاکات لزومی ترجیح یابد و لذا شارع در همه اطراف علم اجمالی ترخیص دهد چگونه معقول است که بگوید عبد این ترجیح ها را لحاظ نکند؟ ! مگر برای عبد جز رعایت اهتمام مولا چیزی هست؟ اگر مولا خود اباحه را ترجیح دهد، چگونه عبد می تواند بگوید چون اباحه به حق عبد بر مولا برمی گردد، من ترجیح نمی دهم؟ !

ایراد سوم: ایراد دیگری که بر نقد فوق (نقد حق الطاعه) ممکن است مطرح شود آنکه اباحه اقتضایی به لحاظ ملاک، دو تفسیر می پذیرد:

اول آن که ملاک اباحه اقتضایی در این است که عبد از ناحیه مولا نسبت به خصوص فعل یا ترک مباح الزامی نداشته باشد و لذا عقل وی نسبت به فعل و ترک الزامی نکند. پس مصلحت اباحه اقتضایی قائم به عدم ملزم بودن عقلی نسبت به فعل و ترک استمنتها آن چه نفی می شود الزام عقلی ناشی از الزام صادر از مولا نسبت به خصوص فعل است نه مطلق الزام عقلی.

دوم آن که ملاک اباحه اقتضایی آن است که عبد عقلا ملزم به فعل یا ترک نباشد، نه از ناحیه امر صادر از مولا نسبت به خصوص فعل و نه از ناحیه هیچ سبب دیگری. بنابراین این گونه ملاک اباحه اقتضایی مستدعی آزادی نسبت به فعل است از همه جهت و نه فقط از جهت الزام های صادر از خداوند نسبت به این فعل خاص.

فرق این دو تفسیر در جایی ظاهر می شود که عقل نه از جهت الزام صادر از خداوند نسبت به فعل خاص، و بلکه از جهت الزام عقلی که برای احتیاط نسبت به حکم متعلق به فعل دیگری است، خود را ملزم ببیند. بنابه تفسیر اول بین ملاک اباحه اقتضایی و بین حکم عقل به الزام در این فعل منافاتی نیست، چون ملاک اباحه از ابتدا مضیق به آزادی خاصی است; آزادی از ناحیه اوامر صادره از خداوند نسبت به فعل خاص. این چنین ترخیص و آزادی هیچ منافاتی با ضیق حاصل از الزام عقلی احتیاطی ندارد.

اما بنابه تفسیر دوم بین ترخیص و عدم الزام عقلی و بین الزام عقلی احتیاطی، تنافی واقع می شود، چون بنابراین تفسیر ملاک ترخیص مطلق است.

بعد از روشن شدن این تفسیر، می گوییم تنافی ادعا شده در نقد حق الطاعه، صرفا بر مبنای تفسیر دوم معنا پیدا می کند نه تفسیر اول و هیچ دلیلی تفسیر اول را نفی نکرده است.

پاسخ: صرف نظر از پاره ای مسامحه ها که در ایراد فوق در موضوع ملاک اباحه اقتضایی رخ داده، به نظر می رسد، ایراد فوق بین تفسیر و محتمل واقعی خلط می کند; آن چه در این ایراد به عنوان دو تفسیر ذکر شده است در واقع دو نوع اباحه و یا دو محتمل واقعی می تواند باشد، و لذا هر دو می توانند واقع شده باشند در برخی موارد ممکن است ملاک ترخیص، صرفا به آزادی نسبت به الزامات خداوند برگردد و در برخی موارد دیگر ملاک ترخیص، آزادی مطلق باشد هم نسبت به الزامات خداوند و هم از ناحیه سایر ملزمات. پس هر دو احتمال می تواند بالفعل محقق شود. لذا آن چه ذکر شده است دو تفسیر نیست، دو محتمل است که هر دو می توانند در عرض یکدیگر ولو در دو مورد واقع باشند. بر همین اساس ما تفسیر (محتمل اول) را نفی نمی کنیم، ولی همین که احتمال می دهیم اباحه ای که طرف شک قرار گرفته از سنخ اباحه نوع دوم باشد، تمام نقد سابق احیا می گردد. برای این که نقد فوق را منتفی سازیم، باید ثابت کنیم همه اباحه های متصور از قسم اول اند و این چیزی است که هم ثبوتا دلیلی ندارد و هم اثباتا.

نقد سوم: از منظر لوازم بیرونی

نقد سوم بر نظریه حق الطاعه از جهت توالی و لوازم غیرقابل قبول آن است از جمله آن که اگر نظریه حق الطاعه را بپذیریم، لازم می آید در همه مواردی که احتمال می دهیم مولا غرضی لزومی دارد هر چند قطعا امر نکرده باشد، احتیاط کنیم. در حالی که این لازمه، قابل قبول نیست; نه حق الطاعه ای آن را می پذیرد و نه قبح عقابی.

اما اثبات این لازمه متوقف بر این نکته است که مسلک حق الطاعة در لب به «حق احترام مولا» برمی گردد و لفظ «طاعت » و «اطاعت » که ظهور در تحقق امر از مولا دارد واقعا با این ظهور منظور نیست. غرض از حق الطاعه این است که احترام مولا و عدم توهین او به تمام معنا باید رعایت شود، لذا به روشنی وجود «امر» شرط این احترام نیست. احترام به لحاظ اوامر مولا فرقی با احترام بلحاظ اغراض مولی ندارد، بلکه دایره احترام و عدم توهین به مولا از موارد غرض واقعی هم فراتر می رود و در مثل انقیاد و تجری هم ثابت است، در حالی که در این موارد، در عالم واقع نه حکمی هست نه غرضی. بنابراین اگر بپذیریم که مولا دارای این حق است که در همه اوامر و نواهی اش حتی مشکوکه مورد احترام قرار گیرد، در اغراض محتمل هم باید طبیعتا همین طور باشد و لذا باید احتیاط نمود. این همان لازمه ای است که بعید است مسلک حق الطاعه آن را بپذیرد.

برخی از شاگردان شهید صدر در پاسخ این نقد آورده اند که عدم تکلیف از ناحیه مولا، خود کاشف از نبود غرض لزومی ست بنابراین در موارد شک در غرض واقعی، احتیاط لازم نیست و حق الطاعه به چنین احتیاطی الزام نمی کند.

ولی این پاسخ هم صحیح نیست، چون عدم تکلیف از ناحیه مولا زمانی کاشف از فقدان غرض لزومی است که احتمال دیگری قابل طرح نباشد و این عدم تکلیف بازگشت به فقدان غرض و مقتضی نماید. اما اگر عدم تکلیف مستند به عدم مقتضی (غرض) نباشد، بلکه مانعی برای تکلیف وجود داشته باشد که نمی گذارد تکلیف مولا نسبت به عبد صادر شود، دیگر این اشکال وارد نخواهد بود، چون می توان فرض کرد غرضی تام الغرضیه وجود دارد که تکلیف و حکم بر وفق آن مانعی دارد. در این صورت محال است چنین تکلیفی از ناحیه مولا صادر شود ولی در عین حال احترام مولا به لحاظ احراز غرض تام او لازم است.

 

[1] دروس فی الاصول، ج 2، ص 320.

[2] مباحث الاصول، الجزء الثالث من القسم الثانی، ص 69.

مقاله حکومت اسلامی از نگاه شهید صدر نوشته یعقوب‌علی برجی است که در مجلۀ فرهنگ جهاد، بهار ١٣٨٢، شمارۀ ٣١ به چاپ رسیده است.

علامه شهید سید محمدباقر صدر یکی از فقیهان معاصر امام خمینی قدس‌سره است که با دقت وژرف نگری به بررسی اندیشه سیاسی شیعه در ابعاد مختلف به ویژه در بعد رهبری پرداخته است. از آثار بر جای مانده از شهید صدر استفاده می‌شود که وی در طول حیات کوتاه اما پربرکت خود به سه نظریه سیاسی در موضوع رهبری دست یافته است.

الف) حکومت انتخابی براساس شورا. وی این نظریه را در سال 1378 ق در کتاب الأسس الاسلامیه ابراز کرده است.

ب) ولایت انتصابی عامه فقیهان. این نظریه را در سال های 1395 و 1396 ق در تعلیقات بر رساله های عملیه منهاج الصالحین والفتاوی الواضحه عرضه کرده است.

ج) خلافت مردم با نظارت مرجعیت. شهید صدر این نظریه را یک سال قبل از شهادت خود در سال 1399 ق در پاسخ به سؤال شش نفر از علمای لبنان در توضیح مبانی جمهوری اسلامی‌در مجموعه مختصر الاسلام یقود الحیاة در حلقه چهارم به نام خلافة الانسان وشهادة الانبیاء به رشته تحریر درآورده است.

نظریه «انتخاب»، نخستین نظریه سیاسی شهید صدر محسوب می‌شود که در مراحل بعدی تطور اندیشه سیاسی خود از آن عدول کرده است.

1ـ نظریه ولایت عامه انتصابی فقیه

شهید بزرگوار صدر در کتاب ارزشمند الفتاوی الواضحه به «ولایت عامه فقیه» تصریح کرده ونوشته است:

«چنان که گذشت آن گاه که شرایط شرعی که در مرجع تقلید معتبر است، در مجتهد مطلق جمع باشد، مکلف مجاز است از وی تقلید کند. چنین مجتهدی در همه شؤون مسلمانان دارای ولایت عامه شرعی است. مشروط به آن که از لحاظ دینی و واقعیت خارجی کفایت وشایستگی به عهده گرفتن چنین مقامی‌را داشته باشد. مجتهد مطلق، ولایت در امر قضا را نیز به عهده دارد و از این روبه وی حاکم شرعی می‌گویند. در قسم چهارم این کتاب از ولایت عامه فقیه و ولایت بر قضا واحکام آن بحث خواهد شد.»[1]

وی در حاشیه کتاب منهاج الصالحین در بحث «نقض حکم حاکم» نوشته است:

«حکم حاکم اگر از واقع کشف کند مانند موارد مرافعات، نقض آن جایز نیست وکسی که علم دارد به مخالفت حکم با واقع جایز است آثار واقع را بر آن بار کند. امّا اگر حکم حاکم براساس ولایت عامه ای که بر تمام شؤون مسلمانان دارد، صادر شده باشد، نقض آن به هیچ وجه جایز نیست حتی با علم به مخالفت، وکسی که علم دارد به مخالفت حکم با واقع مجاز نیست بر طبق علم اش عمل کند.»[2]

شهید صدر در مقام پاسخ به استفتایی درباره ادله ولایت فقیه، نوشته است:

«در این جا روایات متعدد دیگری (غیر از توقیع) هست لیکن ما از میان این روایات، توقیع را حجت می‌دانیم.»[3]

2ـ نظریه خلافت انسان وشهادت انبیا

شهید صدر نظریه خلافت انسان و شهادت انبیا را بر دوپایه استوار ساخته است. پایه اول خلافت انسان وپایه دوم شهادت انبیاء.

پایه اول: خلافت انسان

شهید صدر در تبیین این پایه به پنج مطلب اشاره کرده است.

الف) ارزش واهمیت خلافت انسان

وی در این باره نوشته است:

«خداوند انسان را به خلافت خود روی زمین تشرف داد، واورا بر همه عناصر جهان هستی، امتیاز بخشید وانسان را خلیفه خود در روی زمین قرار داد. بر اثر این خلافت، انسان شایستگی آن را یافت که فرشتگان بر اوسجده کنند وهمه نیروهای ظاهری وپنهانی جهان از اواطاعت کنند.»[4]

ب) خلافت همه انسان‌ها

شهید صدر بر این نکته پای فشرده که این خلافتی که خداوند در آیات قرآن از آن حکایت می‌کند، به شخص آدم اختصاص ندارد بلکه جنس آدمی‌به طور کلی منظور است.[5]

ج) گستره خلافت انسان

شهید صدر درباره گستره خلافت انسان نوشته است:

«خداوند، پروردگار زمین وهمه خیرات آن است ونیز پروردگار انسان وحیوان وهر جنبده ای که در پهنه هستی با همه گستردگی اش پراکنده است، می‌باشد. بدین ترتیب خلیفه خدا در زمین یعنی جانشین خدا در همه این امور. از این رومسأله خلافت انسان در قرآن، در حقیقت شالوده حکومت انسان بر هستی است وحکومت بین مردم همه از ریشه همان خلافت سرچشمه می‌گیرد … واین است مفهوم صحیحی که اسلام از خلافت انسان در زمین به ما می‌دهد. یعنی خداوند بشر را نایب خود در حکومت قرار داده ورهبری وآبادانی جهان را از نظر اجتماعی وطبیعی به اوسپرده است. بدین ترتیب حکومت انسان بر خود هم بر این پایه درست می‌شود. چنان که حکومت مردم بر مردم، یعنی حق حاکمیت ملی نیز به عنوان خلیفه خدا بودن انسان ها می‌تواند مشروع وقانونی باشد.»[6]

د) نتایج درک صحیح مفهوم خلافت انسان در جامعه

اوبر این باور است که درک صحیح مفهوم خلافت انسان نتیجه های زیر را در جامعه در پی دارد.

یک: جامعه انسانی قبل از هرگونه وابستگی وتعلقی، وابسته ومنسوب به یک مرکز است وآن مرکز خدای تعالی است که اورا جانشین خود روی زمین ساخته است؛

دو: روابط اجتماعی باید برپایه خداپرستی مخلصانه باشد.

سه: روح برادری عمومی‌در همه ابعاد اجتماعی اش پس از محوهرگونه بهره کشی و سلطه جویی به رنگ های مختلفش باید تجسم وتحقق یابد؛

چهار: معنی خلافت انسان امین بودن وقابل اعتماد بودن اوست. از این رو، قرآن کریم از خلافت انسان به «امانت» تعبیر کرده است.

به عقیده شهید صدر امانت مسئولیت آور است ودر کلمه امانت احساس درد به انجام وظیفه نهفته است ومسئولیت یک رابطه دوطرفی است، از یک طرف تقید می‌آورد، تقید به قانون وعدالت، و همین تقید را امتیاز خلافت الهی در مفهوم قرآنی آن با حکومت مردم بر مردم در نظام های دمکراسی غربی معرفی کرده است. از سوی دیگر، مقصود از مسئولیت انسان آن است که انسان یک موجود آزاد است وبدون آزادی، مسئولیت هیچ مفهومی‌ندارد. خداوند، موجود آزاد ومختاری روی زمین قرار داد تا بتواند با آزادی، خود راهش را برگزیند.[7]

ه) هدف خلافت انسان

به عقیده اوهدف از خلافت انسان آن است که انسان بتواند شبیه ارزش هایی را که در وجود خداوند متجلی است، در وجود خود به عنوان خلیفه خدا، تحقق بخشد. یعنی صفات خدا از عدالت، علم، قدرت، رحمتش بر مستضعفان وانتقامش از جباران ومستکبران، وبخشش بی انتهایش، این ها همه در رفتار جامعه ای که «خلیفة الله» شده ودر اهداف آن باید منعکس شود. در حدیث آمده است که «تشبّهوا باخلاق الله»؛ یعنی خود را به اخلاق خدا نزدیک سازید.

از آن جا که این مکارم اخلاقی در سطح خدایی اش مطلق ونامتناهی است، از این رو، جامعه انسانی باید شرایط لازم را برای حرکت پیوسته و همیشگی به سوی این هدف مطلق فراهم سازد وروابط اجتماعی را نیز برپایه همین خلافت الهی بنا نهد.[8]

پایه دوم: گواهی انبیا

شهید صدر دومین پایه اصلی نظریه خود در باره ایجاد دولت اسلامی‌را مفهوم «شهادت» قرار داده است. این واژه در اندیشه وی مفهومی‌سیاسی به خود می‌گیرد واز جنبه حقوقی صرف خارج می‌شود. در این قسمت گزارشی دسته بندی شده از این نظریه شهید صدر را ذیل عنوان های زیر تقدیم می‌کنیم.

1ـ ضرورت وجود گواه

ایشان با اشاره به ویژگی‌های غریزی بشر وامکان وقوع خطا، فراموشی، معصیت، ظلم برای انسان، ضرورت وجود خط گواه، در کنار خط خلافت؛ برای تکمیل خط خلافت وحفظ آن از انحراف را ضروری شمرده و نوشته است:

«خدای بزرگ در کنار خط خلافت انسان بر روی زمین، خط گواهی انبیا را رسم کرده است، گواهی‌ای که نشان دهنده دخالت خدا به منظور حفظ خلیفه‌اش از انحراف و رهبری او به سوی کمال است؛ زیرا خداوند از آنچه در دل انسان می‌گذرد، آگاه است. قدرت ها و استعدادها و ادراکاتش را خوب می‌شناسد … ونیز نقطه ضعف ها و بیچارگی های این انسان را خوب می‌داند. از این روی، هرگاه انسان را به حال خود بگذارد تا بدون توجیه و رهبری الهی نقش خود را ایفا کند، خلقتش بی هدف و بیهوده می‌شود واز انسانِ «خلیفة اللّه» چیزی جز کانونی از شهوت ها و خودکامگی و بهره کشی نمی‌ماند، وتا خدا در کار هدایت انسان دخالت نکند، همه آرمان های بزرگ انسانیت که در آغاز راه برایش ترسیم شده، به زیان وخسران اومنتهی می‌شود. ما این دخالت خدایی را در هدایت انسان، خط شهادت یا گواهی انبیا می‌نامیم.»[9]

2ـ انواع گواهان

شهید صدر با اشاره به آیه 44 سوره مائده که فرموده است:

«ما تورات را که مایه نور و هدایت است فرستادیم تا پیامبران بنی اسرائیل وربانیون واحباری که نگهبانان کتاب خدایند، براساس آن حکومت کنند وگواه بر آن باشند.»[10]

نوشته است:

«سه دسته ای را که این آیه متذکر می‌شود پیامبران، ربانیان واحبار (دانشمندان) اند. احبار علمای دین اند و ربانیان دارای درجه‌ای هستند میان پیامبران و عالمان دینی، یعنی مقام پیشوایان معصوم. پس خط شهادت در سه گروه تحقق می‌یابد: 1ـ پیامبران، 2ـ امامان ـ که در حقیقت امتداد وگسترش خط ربانی پیامبری هستند ـ ، 3ـ مرجعیّت که امتداد پیشرفته خط پیامبر وامام در امر شهادت وگواهی است.»[11]

3ـ مسئولیت‌های مشترک گواهان

وی سه مسئولیت مشترک برای گواهان ذکر کرده است:

1ـ فراگیری رسالت آسمانی و حفظ و حراست آن؛

2ـ اشراف ومراقبت بر رفتار انسان ها در جهت ایفای نقش خود در خلافت عمومی‌ومسئولیت توجیه وراهنمایی آنان به اندازه ای که به رسالت آسمانی واحکام ومفاهیم آن مربوط می‌شود؛

3ـ جلوگیری از انحراف واتخاذ هرگونه تدبیر ممکن برای سلامت مسیر.[12]

4ـ تفاوت‌های اساسی گواهی معصوم و مرجع

تفاوت های اساسی گواهی معصوم و مرجع عبارت است از:

1ـ مقام پیامبری وامامت معصوم غیراکتسابی است و از جانب خدا افاضه شده است، اما رسیدن به مقام مرجعیت اکتسابی است؛

2ـ پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وامام ـ علیه السلام ـ ازسوی خداوند با نام ومشخصات تعیین شده اند، اما مرجع به شکل نوعی تعیین و تطبیق آن شرایط با شخص واجد شرایط به عهده مردم گذاشته شده است؛

3ـ پیامبرـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وامام ـ علیه السلام ـ دارای عصمت مطلق هستند، حال آن که مرجع دارای ویژگی عدالت است.

به نظر شهید صدر عدالت نزدیک به عصمت است، ولی عصمت نیست؛ زیرا مرجع خود نیز گواه وشاهدی به نام امام دارد که اسوه والگوی اوست.[13]

5ـ شرایط گواهان

به عقیده شهید صدر با جمع بندی و کنار هم گذاشتن آیات مربوط به گواهی در قرآن، چهار شرط عمده را می‌توان برای گواهان به دست آورد.

1ـ عدالت؛

وی در تعریف عدالت نوشته است:

«عدالت رفتار مبتنی بر میانه روی و رعایت حد وسط است.»

2ـ علم وجامعیت نسبت به رسالت وشناخت کافی نسبت به کتاب خدا؛

3ـ علم وآگاهی بر اوضاع زمان؛

شهید صدر در توجیه ضرورت این شرط نوشته است:

«مراقبت بدون آگاهی وشناخت اوضاع واحوال اجتماعی وسیاسی مفهومی‌ندارد. آنچه از شاهد وگواه خواسته شده تسلّط بر اوضاع واحوال ونظارت کامل نسبت به آن هاست.»[14]

4ـ کاردانی ولیاقت.

به عقیده شهید صدر برای تحقق این شرط به حکمت، تعقل ودرایت، صبر وشجاعت نیاز است.

سیر تاریخی خلافت انسان و گواهی در زمین

از دیدگاه شهید صدر، دوخط خلافت انسان و گواهی پیامبران با توجه به سیر تاریخی جامعه های بشری مراحلی را پشت سر گذاشته، در بعضی مراحل نیز این دو خط در وجود پیامبران جمع بوده و شخص واحد، هم گواه بر امت و هم رهبر جامعه بود و در بعضی مراحل از یکدیگر جدا بوده اند. شهید صدر این سیر تاریخی را از آیه 213 سوره بقره استنباط کرده است که می‌فرماید:

«مردم امت واحد بودند و چون بین آنان اختلاف رخ داد، خداوند پیامبران را با پیام مژده و تهدید فرستاد و با آنان کتاب، به حق فرود آورد تا در موارد اختلاف حکم خدا را بین آنان جاری کنند.»[15]

وی در تفسیر آیه از امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ روایتی نقل کرده که فرمود:

«مردم امت واحدی بودند بر فطرت خدایی، آن گاه خداوند پیامبران فرستاد (تا اختلاف را رفع کنند).»

به عقیده شهید صدر در پرتوآیات وروایات می‌توان فهمید که خلافت انسان وگواهی پیامبران مراحل زیر را طی کرده است.

1ـ مرحله فطرت اولیه: در این مرحله انسان خلافت خود را در زمین با تشکیل امت واحد آغاز کرد و پایه های این جامعه الهی را فطرت پاک انسانی تشکیل می‌داده است. نقش گواهی پیامبران در این دوره جنبه راهنمایی وارشادی صرف داشته است؛ زیرا طبق آیه بالا، بعثت پیامبران برای حکومت بین مردم به مرحله بعد از مرحله امت واحد بودن مربوط است ونشان می‌دهد که دراین مرحله خلافت وحکومت بر جامعه بشری به خود انسان ها واگذار شده است.[16]

2ـ مرحله اختلاف: به دنبال یک دوره تحقق خلافت انسان در زمین وایجاد جامعه ای مبتنی بر فطرت ووحدت، تعارضات واختلافات یکی بعد از دیگری با گسترش فرزندان آدم به وجود آمد.

در این زمان، جامعه به انواع گوناگون بهره کشی وستم روی آورد وانحراف از مسیر فطرت آغاز شد وبه جز عده ای مستضعف بیشتر انسان ها به ظلم وستم روی آوردند.[17]

3ـ مرحله خلافت وگواهی پیامبران وامامان: به دنبال مرحله اختلاف وناتوانی بشر، پیامبران برای تحقق خلافت عمومی‌ انسان در زمین مأموریت یافتند وبه انقلابی ضد ظلم و ستم دست یازیدند که در نهایت، به خلافت انسان و تشکیل دولت در زمین به دست پیامبران انجامید. پیامبران علاوه بر نقش ارشادی به ایفای دو نقش جدید یعنی تربیت انسان های مبارز وتحقق انقلاب ودگرگونی در جامعه پرداختند. در این دوره دوخط خلافت انسان وگواهی در وجود پیامبر جمع و امامت ادامه خط مشترک گواهی وخلافت پیامبر بود.[18]

4ـ گواهی ونظارت مراجع تقلید: در این مرحله، خط گواهی از خط خلافت بعد از آن که هر دوخط در شخص پیامبر وامام به هم پیوسته بود، از هم جدا شد وخط خلافت به مردم وخط گواهی به عهده مراجع تقلید گذاشته شد. خط گواهی سه نوع وظیفه خطیر را به عهده مرجع می‌گذارد.

1ـ حفظ شریعت ورسالت پیامبر از مکر معاندان، شبهات کافران وفتنه فاسقان؛

2ـ به کار گرفتن اجتهاد در فهم احکام اسلامی؛

3ـ مراقبت دقیق در اجرای احکام اسلام بین مردم.

تعیین مرجع گواه بر امت به وسیله صفات و مشخصات عمومی ‌است که از طرف خداوند پیش بینی شده، ولی تطبیق آن ها بر مراجع به عهده امت است.

نسبت به خط خلافت در عصر غیبت دوحالت متصوّر است. حالت اول آن که امت محکوم قدرت طاغوت است واز خود آزادی ندارد و نمی‌تواند حق خلافت عامه اش را انجام دهد. در این صورت، خط خلافت مانند خط شهادت به شخص مرجع برمی‌گردد و هر دوخط را او باید به عهده بگیرد.

حالت دوم آن که امت با جنبش رهایی بخش، خود را از زیر بار سلطه طاغوتیان آزاد کرده باشد. در این حالت، خط خلافت به خود مردم باز می‌گردد ومسئولیت رهبری سیاسی واجتماعی مردم به خود مردم سپرده می‌شود و این مطلب از دو آیه زیر استفاده می‌شود.

«وامرهم شورا بینهم»

«المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر»

آیه اول می‌گوید مردم صلاحیت دارند امور خود را، خودشان به دست گیرند ودر مواردی که دستور صریحی نرسیده، کارهای خود را با مشورت فیصله دهند.

آیه دوم هر فرد مسلمانی را نسبت به دیگری حق حاکمیت و ولایت می‌دهد و به مسأله امر به معروف به عنوان نمونه اشاره می‌کند واین حقی است که همه در آن مساوی هستند. در نتیجه، طبق دو اصل بالا در هنگام بروز اختلاف باید از شورا و رأی استفاده کرد. بدین ترتیب در عصر غیبت، مسئولیت های دو خط بین مرجع و مردم تقسیم می‌شود.[19]

بررسی

چنان که دیدیم از فرمایشات شهید صدر استفاده می‌شود که در عصر غیبت اصولاً خط گواهی (شهادت) از خط خلافت جدا و خط خلافت به مردم و شهادت به عهده مراجع تقلید گذاشته شده است.

امّا در صورتی که مردم محکوم قدرت طاغوت باشند، مراجع مسئولیت خط خلافت را همانند خط شهادت به عهده دارند و زمانی که امت به رشد برسند وخود را از زیر سلطه طاغوتیان آزاد کنند، خط خلافت به مردم باز می‌گردد ومسئولیت سیاسی، اجتماعی مردم به خودشان سپرده می‌شود.

شیوه اعمال خلافت مردم هم به این صورت است که مردم از میان خود یکی را انتخاب کرده وزمام امور جامعه را به اومی‌سپارند.

چنان که گذشت شهید بزرگوار برای اثبات مدعای بالا به دوآیه استدلال کرده است. یکی آیه شورا «امرهم شورا بینهم» ودیگری آیه «المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض». وی معتقد است که این دو آیه مکمل یکدیگرند و با هم مدعای بالا را اثبات می‌کنند؛ زیرا آیه اول اثبات می‌کند که رأی ونظر مردم در انتخاب ولی امر جامعه حجت است، لیکن از این جهت که در صورت تعارض میان رأی بیشترین عوام با کمترین فرهیخته و دانشمند، نظر کدام گروه مقدم است؟ آیا کمیت ملاک است یا کیفیت؟ ابهام دارد.

آیه دوم این ابهام را برطرف و اثبات می‌کند که حق ولایت وحاکمیت مردم همانند امر به معروف ونهی از منکر، حقی است که همه مردم در آن مساوی هستند. از این رو، در موارد تعارض کیفیت با کمیت، کمیت ملاک است وبه نظر بیشترین عمل می‌شود.

دیدگاه بالا از چند جهت قابل مناقشه است:

1ـ هیچ کدام از دو آیه مذکور بر مدعا دلالت ندارند و مدعای بالا را اثبات نمی‌کنند؛ زیرا استدلال به آیه شورا مبتنی بر این مطلب است که از آیه حجیّت رأی بیشترین مردم در انتخاب ولی امر استفاده شود، حال آن که این مطلب از آیه استفاده نمی‌شود؛ زیرا آیه در سیاق آیاتی قرار گرفته که درصدد بیان صفات واعمالی است که باعث نجات انسان وذخیره قیامت است واین صفات در زمان صدور آیه قابل فعلیّت برای مؤمنان بوده است؛ مانند: دوری از گناهان کبیره، عفو وگذشت، اقامه نماز و…[20] و مشورت کردن در زمره این دسته از صفات ذکر شده است وحال آن که اگر مشورت را به معنی حجیت نظر بیشترین مردم در انتخاب ولی امر بگیریم در زمان پیامبر قابل اجرا وبه فعلیت رسیدن برای مؤمنان نبوده است؛ زیرا از ضروریات اسلام است که با حضور پیامبر ولی امر جامعه با رأی بیشترین مردم انتخاب نمی‌شود.

بنابراین، مراد از «امرهم» در آیه «ولایت» نیست و هدف از مشورت هم حجیت نظر بیشترین مردم نیست، بلکه مراد آیه استفاده از فکر دیگران وروشن کردن مطلب با استفاده از دیدگاه دیگران است، در نتیجه، مضمون این آیه با آیه شریفه «وشاورهم فی الامر» یکی خواهد بود.

دلالت آیه دوم بر مدعا منوط بر این است که مراد از «ولایت» در آیه به معنی اولویت تصرف باشد نه نصرت و یاری. در صورتی که آیه با هر دو معنا سازگار است.

تفریع «امر به معروف» هم مؤید معنی اول نیست؛ زیرا امر به معروف و… با هر دو معنا سازگار است، وهیچ قرینه‌ای برای حمل «ولایت» در آیه بالا به معنی اول وجود ندارد.[21]

2ـ شهید صدر بین حالتی که مردم محکوم قدرت طاغوت هستند و حالتی که نیستند تفکیک قایل شده و در حالت اول معتقد است که خط خلافت مانند خط شهادت به شخص مرجع بر می‌گردد و در حالت دوم، خط خلافت به خود مردم باز می‌گردد و خط شهادت به عهده مراجع خواهد بود.

پرسشی که در این جا مطرح است آن است که به چه دلیل بین این دو حالت تفاوت گذاشته است؟ اگر ادله ولایت فقیه را تمام می‌داند، در هر دو حالت زمام امور به عهده فقیه خواهد بود واگر تمام نمی‌داند در هیچ یک از دوحالت، خلافت و ولایت به عهده مرجع نخواهد بود.

بعضی از شاگردان شهید صدر سعی کرده اند توجیهی برای تفکیک میان این دوحالت ارائه دهند. به عقیده ایشان، شهید صدر معتقد است که زمام امور مردم به خودشان واگذار شده اما در حالی که مردم زیر سلطه ظالم باشند، در این صورت، وظیفه مربوط به خلافت را فقیه ومرجع به عهده می‌گیرد. برای این که در این حالت فقیه قدر متیقن است علاوه بر آن که می‌توان ولایت وخلافت فقیه در این دوره را از توقیع شریف نیز استفاده کرد؛ زیرا از ارتکاز عقلایی ومناسبت حکم و موضوع استفاده می‌شود که توقیع شریف مقید به مقدار قصور مولّی علیه است.

از این رو، در قضایای فردی از توقیع شریف نمی‌توان ولایت فقیه را بر انسان بالغ، عاقل، غیرغایب و غیرقاصر اثبات کرد. نسبت به قضایای اجتماعی هم چنین است. مردمی‌که زیر سلطه اند قاصرند و تحت ولایت قرار می‌گیرند ولی مردمی‌که آزادند، مردم رشیدی اند که نیاز به ولی و قیم ندارند.[22]

خود این بزرگوار متوجه است که این توجیه قابل دفاع نیست؛ زیرا قیاس جامعه وقضایای اجتماعی به قضایای فردی، قیاس مع الفارق است؛ زیرا قبول داریم فرد بالغ عاقل و… نیازی به متولی وقیم ندارد. امّا جامعه بشری هرگز بی نیاز از زمامدار و متولی نیست.

طبق هر دونظریه (انتخاب وانتصاب) جامعه به زمامدار نیاز دارد و بی نیاز از متولی نیست. منتها طبق نظریه انتخاب زمامدار را خود مردم انتخاب می‌کنند و طبق نظریه «انتصاب» زمامدار را خداوند تعیین کرده و ائمه معرفی کرده اند. از این رو مشروعیتش از جانب خدا است وتنها مقبولیّت و پذیرش آن به عهده مردم گذاشته شده است.

3ـ شهید صدر برای مرجع و فقیه، در عصر غیبت سه وظیفه مهم بیان داشته است:

1ـ حفظ شریعت، 2ـ اجتهاد، 3ـ مراقبت دقیق در اجرای احکام اسلام بین مردم.

پرسش ما این است که اگر در عصر غیبت خط شهادت از خط خلافت از هم جدا شده وخط خلافت به خود مردم بازگشته ومسئولیت رهبری سیاسی واجتماعی به مردم سپرده شده است، فقیه با چه قدرت و امکاناتی وظیفه مهم حفظ شریعت ومراقبت بر اجرای دقیق احکام را انجام می‌دهد؟

[1] «المجتهد المطلق إذا توافرت فیه سائر الشروط الشرعیة فی مرجع التقلید … جاز للمکلف أن یقلّده، کما تقدم، وکانت له الولایة الشرعیة العامة فی شؤون المسلمین شریطه أن یکون کفواً لذلک من الناحیة الدینیة والواقعیة. وللمجتهد المطلق ایضاً ولایة القضاء ویسمی‌علی هذا الاساس بالحاکم الشرعی وسیأتی الحدیث عن الولایة العامة والقضاء واحکامه فی القسم الرابع من الفتاوی الواضحة ان شاء الله.» الفتاوی الواضحه وفقاً لمذهب اهل البیت، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق، ج 1، ص 115، م 23.

[2] «اذا کان الحکم کاشفاً عن الواقع کموارد المرافعات فلا یجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفة ویجوز للعالم بالمخالفة أن یرتب آثار الواقع المنکشف لدیه. وامّا اذا کان الحکم علی اساس ممارسة المجتهد لولایته العامة فی شؤون المسلمین فلا یجوز نقضه حتی مع العلم بالمخالفة ولا یجوز للعالم بالخطاء ان یجری علی وفق علمه.» منهاج الصالحین بهامشه التعلیق علیه، تألیف سید محمدباقر الصدر، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1396 ق، ج 1، ص 11، م 25.

[3] «هناک روایات اخری عدیدة غیر ان ما نعتمد علیه هوالتوقیع خاصة فی اثبات الولایة العامة.» از دست خط شریف شهید صدر که تصویرش در اختیار نگارنده است.

[4] خلافة الانسان وشهادة الانبیاء، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1399 ق، ص 13.

[5] همان.

[6] همان، ص 14.

[7] همان، ص 15 ـ 19.

[8] همان، ص 21.

[9] همان، ص 23.

[10] سوره مائده (5) آیه 44.

[11] خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، ص 24.

[12] همان، ص 25.

[13] همان، ص 25.

[14] همان، ص 28.

[15] «کان الناس امّة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین ومنذرین وانزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین النّاس فیما اختلفوا فیه» سوره بقره (2) آیه 213.

[16] خلافة الانسان و شهادة الانبیاء، ص 33.

[17] همان، ص 34.

[18] همان، ص 39.

[19] همان، ص 47 ـ 52.

[20] سوره شوری (42) آیات 36 ـ 39.

[21] ولایة الامر فی عصر الغیبة، سید کاظم حسینی حائری، ص 166.

[22] ولایة الامر فی عصر الغیبة، سید کاظم حسینی حائری، ص 137 به بعد.

متن زیر مقاله جايگاه عدالت در انديشه شهيد سيد محمدباقر صدر نوشته سرکار خانم نجمه کیخا است.

درآمد:

پرسش اساسى اين پژوهش اين است كه عدالت در انديشه شهيد صدر چه جايگاهى دارد؟ و اساساً مفهوم آن چيست؟ هدف از اين بحث اين است كه با بررسى مفهوم عدالت از ديدگاه ايشان و بررسى جايگاه عدالت از نظرگاه وى، به شناخت هر چه بيشتر اين مفهوم نائل آمده و با راه هاى برقرارى آن در جامعه نيز آشنا گردم.

ممكن است در نگاه نخست پاسخ اين پرسش بديهى به نظر رسد، چرا كه شهيد صدر يكى از علماى بنام شيعى معاصر است و روشن است كه عدالت اجتماعى نيز در انديشه ايشان جايگاه بس رفيعى خواهد داشت. اما مطالعه اين پژوهش و مقايسه اى كه در برخى قسمت ها بين نظرات ايشان و ساير فرهيختگان علم و دين در زمينه عدالت انجام گرفته است. اهميت انتخاب اين موضوع را روشن خواهد  نمود،  اهميتى كه ايشان براى عدالت اجتماعى قائلند  در آثار و انديشه كمتر انديشمندى مشاهده شده است.

اين پژوهش از دو بخش عمده تشكيل شده است: بخش نخست به ايضاح مفهوم عدالت در انديشه صدر  مى‌پردازد و در دومين  بخش به بررسى آراء و نظرات ايشان در خصوص عدالت سياسى، اقتصادى و قضائى اشاره خواهد شد. در پايان نيز خاتمه و پى نوشت ها خواهد آمد.

الف: مفهوم عدالت

از نظر انديشمندان عدل تعاريف مختلف يافته است، در اين پژوهش به تعاريفى كه از سوى علماى مسلمان شده است خواهم پرداخت و در اين زمينه بايد اين نكته را متذكر شوم كه در آثار انديشمندان مسلمان بسيار كم به مقوله عدالت اجتماعى توجه شده است؛ و بيشتر به عدل كه آن هم اغلب عدل الهى و عدل فردى است توجه شده است؛ اقبال به عدالت اجتماعى را بيشتر در ميان متأخرين مى توان شاهد بود.

شيخ انصارى در مكاسب، عدالت را به معناى «استواء، استقامت و يا هر دو آنها»[1] دانسته است. آيت الله مطهرى چهار معنا براى كلمه عدل ذكر نموده است كه عبارتند از: «موزون بودن. تساوى و نفى هر گونه تبعيض، رعايت حقوق افراد و عطا كردن به هر ذى حق، حق او را و رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد»[2]. و در جاى ديگر در تعريف عدالت گفته اند: «افراد بشر در دنيا بر حسب خلقت خودشان و به حسب فعاليت هايى كه مى كنند و استعدادهايى كه از خود نشان مى دهند، استحقاق هايى پيدا مى كنند؛ عدالت عبارت است از اينكه آن استحقاق و آن حقى كه هر بشرى به موجب خلقت، و به موجب كار و فعاليت خودش بدست آورده است، به او داده شود؛ نقطه مقابل ظلم است كه آنچه را كه فرد استحقاق دارد به او ندهند و از او بگيرند، و نقطه مقابل تبعيض است كه دو فرد كه در شرايط مساوى قرار دارند، يك موهبتى را از يكى دريغ بدارند و از ديگرى دريغ ندارند[3]».

آيت الله صدر در تعريف عدالت مى فرمايد: «العدالة عبارة من الاستقامة على شرع الاسلام و طريقته» «عدالت عبارت است از استقامت بر شرع و طريقت اسلام[4]». «شهيد صدر در اين بيان به آيات 12 سوره هود و 16 سوره جن استنار مى جويد و در ادامه بحث مى افزايد: اين عدالت به شرط اين است كه اين استقامت و حركت بر راستى و حق، تبديل به طبيعت ثابت و كاملى براى شخص عادل گردد، نظير عادت. و در ادامه مى افزايد: اين گونه عدالت در مسئوليت هايى نظير مرجعيت عليا، ولايت عامه بر مسلمين، قضا، امامت نماز جماعت و جمعه و اقامه شهادت شرط است و سزاوار است در درجه عالى از عدالت باشد و استقامت و اخلاص براى خدا در وجود او ريشه دوانده باشد[5]». شهيد صدر در جاى ديگر در تعريف عدالت مى نويسند: «العدالة هى الوسطية و الاعتدال فى السلوك» عدالت عبارت است از رعايت حد وسط و اعتدال در سلوك و رفتار[6]».

عدالت داراى اقسامى است. در يك تقسيم بندى، عدالت را به فردى و اجتماعى تقسيم مى كنند. تعريف عدالت فردى از ديدگاه آيت الله صدر همان بود كه ذكر شد، اما تعريف عدالت اجتماعى از ديدگاه ايشان اينگونه است كه: «عدالتى كه مسئوليت هاى اجتماعى در خلافت عمومى انسان بر آن استوار است، همان وجهه اجتماعى عدل الهى است كه پيامبران مناديش بودند و رسالت آسمانى بر آن تأكيد داشته است؛ و اين اصل دوم از اصول دين است كه همواره پس از توحيد عنوان مى گردد[7]». شهيد صدر با اين تعريف اهميتى به عدالت اجتماعى داده است كه كمتر كسى چنين اهميتى براى آن قائل شده است. در واقع ايشان زير بنا را عدالت اجتماعى مى دانند كه عدل الهى براى توجه به آن مورد تأكيد واقع شده است. چنانكه در جاى ديگر مى فرمايند: «اين يك امر تصادفى نيست كه عدل دومين اصل از اصول دين اسلام قرار گيرد و از ميان صفات خدا متمايز شود اين امر نشانه يك نوع شدت اهتمامى است كه بايد در رفتار و عمل خود نسبت به آن ابراز داريم، و نقش آن را در مسير زندگى خود نشان دهيم[8]».

اين مطلب در انديشه علماى ديگرى چون شهيد دكتر بهشتى چنين آمده است: «در جامعه اسلامى زير بناى همه عدل ها، عدل اخلاقى است. حتى عدل اقتصادى و عدل سياسى به دليل نقشى كه در عدل اخلاقى دارد مورد توجه است، به طورى كه اگر در يك مقطعى از زمان ديديم كه عدل اخلاقى را بايد قربانى كنيم تا به عدل اجتماعى يا عدل اقتصادى برسيم، حق نداريم اولويت را به عدل اقتصادى بدهيم و عدل اخلاقى را قربانى كنيم… اصل عدل اخلاقى و معنويت است[9]».

حضرت امام خمينى (ره) نيز زير بناى اساسى را عدل الهى مى دانند، ايشان در جايى مى فرمايند: «همه پاسدار اسلام و حكومت حق باشيد. در اينجا پاسدارى اين است كه اين حكومت، حكومت عدل باشد، پاسدارى از عدالت اين است كه پاسدار خودش داراى عدالت باشد تا بتواند پاسدارى از عدالت كند[10]».

اينها همه نشان دهنده جايگاه برجسته و البته متفاوت از ديگر انديشمندان معاصر است كه عدالت اجتماعى در انديشه شهيد صدر دارد.

براى اينكه بهتر به انديشه هاى شهيد صدر در خصوص عدالت اجتماعى بپردازم، نظر ايشان در خصوص هر كدام از انواع عدالت، در زير به طور جداگانه بحث مى شود.

ب: انواع عدالت

1. عدالت اقتصادى

عدالت اقتصادى، از جمله مباحثى است كه شهيد صدر به تفصيل در كتب مختلف به آن پرداخته است، و به جهت اهميت فراوان آن، ايشان يكى از وظايف خطير دولت را تعديل ثروت و برابرى اجتماعى مى دانند. و آن را اين چنين معنا مى كنند: «1. تأمين حداقل رفاه و آسايش براى همه افراد جامعه؛ 2. تعيين مرزها و حدود مصرف و جلوگيرى از بالا رفتن سطح زندگى و حد معقول رفاه افراد؛ 3ـ جلوگيرى از انحصار و احتكار اموال و تجمع ثروت در دست طبقه اى خاص و تلاش براى فراهم آوردن امكانات كار و فرصت توليد براى همگان[11]».

شهيد صدر، در حقيقت دخالت دولت در اقتصاد را ضامن برقرارى عدالت اجتماعى در جامعه دانسته اند و در اين باره مى نويسند: «اصل مداخله دولت در امور اقتصادى كه به موجب آن دولت، توليد را ارشاد مى نمايد به مثابه وسيله اى است كه دولت اسلامى همواره براى ضمانت اجراى قوانين عمومى توزيع، و جلوگيرى از كجروى ها و تخلف از عدالت اجتماعى در اختيار دارد[12]».

شهيد صدر معتقد است عدالت اجتماعى داراى دو اصل عمومى است كه عبارتند از: «1. اصل همكارى عمومى (تكافل عام)؛ 2. اصل توازن اجتماعى[13]». و بر اساس اين دو اصل وظايفى براى دولت مقرر داشته است. از جمله آنهاست: «هر گاه شرايط استثنايى و خاصى پيش آيد كه برابرى اجتماعى و توزيع عادلانه امكانات را به خطر اندازد، دولت موظف است كه در اين امور دخالت كند و بر پايه اختيارات و صلاحيت هايش براى برقرارى موازنه اجتماعى و حفظ آن تصميمات لازم را اتخاذ كند؛ تأمين اجتماعى افراد را تضمين كند تا هر كس از حداقل رفاه برخوردار باشد، موازنه و برابرى اجتماعى در زندگى را از طريق نزديكتر ساختن سطوح مختلف زندگى افراد ايجاد كند، تا بالاترين درجه ممكن، بخش عمومى را به كار گيرد و سياست كلى توسعه اقتصادى كشور را طرح ريزى كند[14]».

ايشان اصل كفالت همگانى را «مسئوليت متقابل افراد نسبت به همديگر» مى داند «و به موجب آن مسلمانان جهان كفالت يكديگر را بر عهده داشته و اسلام در حدود امكانات، آن را فريضه اى مثل ساير فرايض لازم الاجرا دانسته است[15]». همچنين «منظور از توازن اجتماعى، توازن افراد جامعه از حيث سطح زندگى است. مضمون اين نظريه ]اين است كه[ در رسيدن به توازن اجتماعى دولت موظف به پياده كردن آن و نزديك سازى طبقات مختلف به يكديگر و افزايش سطح زندگى مردمان كم درآمد مى باشد[16]». «پيامبر بزرگوار اسلام از آنرو كه خواستار محقق ساختن عدالت اجتماعى اسلامى بود، كار سياسى خود را با برقرارى برادرى و پياده كردن اصل همكارى ميان مهاجرين و انصار آغاز نمود[17]».

در واقع با تأمل در اين دو اصل، اين فكر كه همواره براى تأمين عدالت اجتماعى، بايد دولتى ثروتمند وجود داشته باشد. از بين مى رود؛ چرا كه بر مسلمانان تمام جهان واجب است نسبت به يكديگر مسئول باشند و دولت نيز با نزديك سازى طبقات مختلف به يكديگر، در واقع از انباشت ثروت در دست شمارى اندك مى كاهد. بنابراين مى توان گفت: اين بهترين طرحى است كه يك انديشمند براى رفع تبعيض مى تواند از ميان تعاليم اسلام ارائه دهد.

2ـ عدالت سياسى ـ حقوقى

يكى از شاخص هاى اصلى دموكراسى تساوى افراد در برابر قانون است؛ اين اصل تمام امتيازات موردش و طبقاتى و نژادى را از ميان بر مى دارد. و يكى از مطالب مورد بحث در اين قسمت، مسأله مساوات و عدالت است. اين دو مقوله تا حدود زيادى از يكديگر متمايزند. برابرى را بيشتر به اين معنا گرفته اند كه «تمام مردم از امكانات مساوى استفاده كنند، يعنى از نظر حقوق با يكديگر برابر باشند و اعم از سفيد و سياه و فقير و غنى مشمول يك قانون باشند و امتيازى جز نيروى درك و فهم و لياقت و دانش در ميان نباشد[18]».

اما عدالت بيشتر به معناى «دادن حق صاحبان استحقاق بدون هيچ تبعيضى ميان آنهاست[19]».

استاد شهيد مرتضى مطهرى ضمن فرق نهادن ميان اين دو مفهوم، نوعى ملازمت ميان آنها ايجاد نموده و نوشته است: «عدالت از يك نظر ملازم است با مساوات. مساوات يعنى به همه به چشم مساوى نگريستن و تبعيض قائل نشدن. لازمه اينگونه مساوات، عدالت است. يعنى اينكه به هر كسى هر اندازه استحقاق دارد داده شود[20]».

نظر آيت الله صدر نيز تقريباً نزديك به نظر استاد مطهرى است. صدر عدالت را در بردارنده مساوات معنا نموده است. از جمله مى گويد: «اگر در جامعه اى تبعيضى بين انسان ها وجود نداشته باشد و همه در برابر قوانين با هم برابر باشند، در آن جامعه عدالت برقرار مى گردد و حاكميت هاى ظالمانه از بين مى روند[21]».

شهيد صدر، مردم را تعيين كننده سرنوشت خود مى داند و مى فرمايد «حق امت است كه اداره امور اجتماعى و سياسى و اقتصادى خود را البته در پرتو تعاليم بشريعت اسلام بر عهده گيرد. بر همين اساس، هر يك از افراد جامعه مى تواند با توجه به اين حق، نظريات و انديشه هاى خود را بازگو كند و دست به فعاليت هاى سياسى، در اشكال گوناگون بزند. همچنين همگان حق دارند كه شعاير دينى و مذهبى خود را انجام دهند» و وظيفه دولت مى داند كه «اين حقوق و زمينه هاى آن را براى هم وطنان غير مسلمان نيز فراهم آورد. البته اگر آنها معتقد به عضويت در اين مجموعه سياسى باشند دچار چوب فكرى آن را بپذيرند، گر چه معتقد به دين ديگرى هستند[22]».

شهيد صدر خود قانون اساسى را عامل نفى تبعيض در جامعه مى داند. آنهم قانونى كه بر اساس تعاليم شرع اسلام باشد. «در اسلام بخش ثابت قانون اساسى، احكام الهى است و اين دسته از احكام الهى، ضامن واقع بينى قانون اساسى مى باشد و نمى گذارد هيچ گونه تبعيضى به وجود آيد[23]».ايشان قانون اسلام و عمل به قانون را از فرق هاى بزرگ اسلام با ساير حكومت ها دانسته و مى فرمايند: «از نظر شكل حكومت، حكومت اسلام حكومت قانون است و به بهترين شكل بر قانون متكى مى باشد، زيرا قانون اسلام بر حاكم و محكوم به نحو مساوى سيطره دارد، و بنابراين رژيم پادشاهى و همه سيستم هاى حكومت فرد بر مردم و نظام اشرافى از نظر اسلام نادرست است[24]».

در خصوص قانون اسلام اين نكته شايان ذكر است كه از آنجا كه تعاليم اسلام بر اساس فطرت و عقايد و احساسات و باورها و نيازهاى انسان است و قانون هاى تصويبى نيز بر اساس اين تعاليم وضع مى شوند از اين رو «افراد در برابر اين قوانين با هم مساويند و نه در وضع و نه در تنفيذ و اجرا كوچكترين امتيازى نسبت به يكديگر ندارند[25]». همانطور كه در كلام گهربار حضرت على(ع) نيز آمده است كه: «واعلموا أنّ الناس عندنا فى الحق اُسوةٌ[26]» همه مردم در نزد ما و در آئين حكومت ما حقوق برابر دارند.

خاتمه:

با بحث مختصر و فشرده اى كه در خصوص عدالت اجتماعى در انديشه آيت الله صدر انجام شد، نمى توان به يك نتيجه گيرى و جمع بندى قطعى و نهايى حكم نمود. اهميتى كه ايشان به جامعه و رعايت حقوق افراد مى دهد فراتر از اين پژوهش كوتاه است. اما به هر حال اين پژوهش راهى است براى رسيدن به عمق بحث عدالت اجتماعى در انديشه اين عالم برجسته جهان اسلام.

در مجموع مى توان گفت: ايشان عدالت را بزرگترين هدف حكومت و حتى مؤثرترين عامل براى تأسيس دولت توسط پيامبران مى دانند[27].

در اين پژوهش تا حدودى نيز با راه كارهاى برقرارى عدالت اجتماعى در انديشه شهيد صدر آشنا شديم، تشكيل حكومت، توجه به قانون، توسعه سياسى، اقتصادى و قضايى از راه كارهايى بودند كه در اين پژوهش به آنها اشاره شد.

 

[1]. مرتضى انصارى. مكاسب (بيروت: مؤسسه النعمان للطباعة و النشر و التوزيع، 1410 ق، 1990 م). ج 3. ص 147 و 148. به نقل از: كاظم قاضى زاده. انديشه هاى فقهى ـ سياسى امام خمينى (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهورى، 1377) ص 386.

[2]. استاد شهيد مرتضى مطهرى. مجموعه آثار (1). (تهران: صدرا، 1370) ص 78.

[3]. استاد شهيد مرتضى مطهرى. سيرى در سيره ائمه اطهار (تهران: صدرا، 1367) ص 253 و 254.

[4]. محمد حسين جمشيدى. انديشه سياسى شهيد رابع امام سيد محمد باقر صدر (تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1377) ص 255.

[5]. همان.

[6]. همان. ص 256.

[7]. همان. ص 255.

[8]. همان. ص 290.

[9]. سيد محمد حسينى بهشتى. بررسى و تحليلى از جهاد، عدالت، ليبراليسم، امامت (بى جا: ستاد برگزارى مراسم هفتم تير، بى تا) ص 23 و 24.

[10]. صحيفه نور، ج 7، ص 219.

[11]. سيد صدر الدين قپانچى. انديشه هاى سياسى آيت الله سيد محمد باقر صدر. ترجمه: ب ـ شريعتمدار. (تهران: رسا، 1362) ص 34.

[12]. سيد محمد باقر صدر. اقتصاد ما. ترجمه: ع ـ اسپهبدى. (انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1360) ج 2. ص 273 و 274.

[13]. پيشين. ص 333.

[14]. سيد صدر الدين قپايخى. پيشين .ص 34.

[15]. سيد محمد باقر صدر، اقتصاد ما، پيشين. ص 290.

[16]. همان. ص 301.

[17]. همان. ص 334.

[18]. على آقا بخشى. فرهنگ علوم سياسى (تهران: مركز اطلاعات و مدارك علمى ايران، 1375) ص 128.

[19]. شهيد مرتضى مطهرى. زندگى جاويد يا حيات اخروى (تهران: صدرا، 1373) ص 46.

[20]. همان.

[21]. محمد حسين جمشيدى. پيشين.ص 171.

[22]. سيد صدرالدين قپانچى. پيشين. ص 34.

[23]. سيد محمد باقر صدر. جمهورى اسلامى. ترجمه: سيد جعفر حجت (تهران: روزبه، 1313) ص 23.

[24]. همان.

[25]. محمد حسين جمشيدى. پيشين. ص 266.

[26]. نهج البلاغه. نامه 70.

[27]. محمد حسين جمشيدى. پيشين. ص 333 و 334.

مقاله تحلیلی پیرامون نقش شهید صدر در نظریه‌سازی اسلامی نوشتۀ باقر برّی است که در مجلۀ پگاه حوزه :: 1 اردیبهشت 1386، شماره 205 به چاپ رسیده است.

نظریه‌پردازی بر کاربست واقع‌گرایی

نظریه به مفهوم کلی‌اش، چارچوبی عام و کلی برای تفسیر است. تولید نظریه برای هر انگاره‌ای که دارای اجزای متعدد باشد، ضرورتی اساسی است. پس هرگاه به تصور و انگاره‌ای دست یافتیم که دارای اجزای متعدد است، باید چارچوب فراگیری را ترسیم کنیم که‌این اجزا را از پراکندگی و نا همسویی حفظ و انسجام آنها را تأمین کند.

منظور ما از نظریه ـ در‌اینجا ـ ساختاری فکری است مرکب از مجموعه‌ای از اصول، مبانی، نگره‌ها، مفاهیم، احکام و نصوص اسلامی ‌که در چار چوب بیان رهیافتی اسلامی ، در یکی از حوزه‌های مربوط به انسان، جامعه و هستی با یکدیگر مرتبط اند. نظریه اسلامی ، ساختار و بافت منسجم، هماهنگ و یکپارچه‌ای است که اجزای آن لباس واحدی می‌پوشند و میان آنها پیوندی برقرار است تا موضع کلی اسلام در یکی از حوزه‌های زندگی و به ویژه حوزه‌های اجتماعی به دست‌ آید.

 

فائده یک نظریه اسلامی ‌ـ پس از استحصال و ساختار بندی آن ـ‌این است که نظم و سنتی فکری و مواضع، مبانی و چار چوبی کلی برای حرکت در حوزه‌ای را که برای آن راه می‌گشاید، عرضه می‌کند و البته‌این کار را از خلال خطوط و ضوابط و معیارهای کلی شریعت مقدس انجام می‌دهد. روشن است که نظریه پردازی در حوزه دینی، بیشتر به کشف نظریه نزدیک است تا ابداع نظریه. قلمرو اجتهاد در متن دینی اجازه پردازش نظریه را به کارشناس و متخصص می‌دهد؛ ولی ‌این به معنای احداث نظریه نیست. برای الهام گیری از هر نظریه اسلامی ، باید توصیف، تحلیل و توضیحی از آن ارائه کرد که ابعاد واقعیت عینی و حوزه‌ای را که نظریه، در پی بیان نگره اسلام درباره آن است، در برگیرد.

از آن رو که نظریه‌های اسلامی  ‌بدیل نظریه‌های دیگر موجود است، باید وجه تفاوت و تضاد خود را با ‌این نظریات بیان کنند و آنها را مورد نقد قرار دهند. نظریه سازی اسلامی  ‌بر کنشی فکری، فقهی ترکیبی و آگاهانه و متخصصانه متکی است که در پرتو آن رهیافت اسلامی  ‌براساس مبانی و معیارهای مشخص کشف می‌شود.

از‌این گذشته، نضج و تبلور نظریه اسلامی  ‌و روشن شدن معایب و محاسن آن، جز با قرار گرفتن در محک و پیاده شدن در واقعیت زندگی و به طور مشخص در چار چوب دولت و نظام اسلامی ‌ امکان ندارد، زیرا پیاده شدن یک نظریه اسلامی  ‌در عرصه واقعیت و راه جستن از آن در حوزه معینش، آن را در مقام پاسخ گویی و تجربه قرار می‌دهد و پنجره‌های جدیدی را به روی خرد اجتهادی قرار می‌دهد که به تعدیل و تکامل آن می‌انجامد.

در تعامل با نصوص دینی دو کار عمده می‌توان کرد؛ یکی استنباط احکام و دیگری استحصال نظریات. اولی فقه الاحکام است و دومی‌فقه النظریة. وظیفه فقه احکام بیان مجموعه‌ای از احکام شرعی است که از شرع استنباط می‌شود و مجتهد عناصر مشترک در عملیات استنباط را در آن جست و جو می‌کند و‌این عناصر در علم اصول مشخص می‌شود تا بتواند از آن در استنباط احکام بهره برد.

فقه النظریه یا نظریه‌پردازی فقهی، به معنای فهم نصوص شریعت، به هدف کشف و استحصال نظریات اسلامی ‌ یا اجتهاد مبتنی بر قرآن، سنت و عقل، برای اکتشاف نظریات اسلامی  ‌در حوزهای مختلفی است که انتظار می‌رود، دین در آن نقش قیمومیت ‌ایفا کند. اگر هدف نهایی تعامل با نصوص دینی، استحصال و اکتشاف نظریات مبتنی بر منابع دینی (قرآن و سنت و عقل) نباشد، اجتهاد و تفقه در دین چه ثمره‌ای خواهد داشت؟!

در نظریه پردازی فقهی علاوه بر کشف ماهیت و منابع نظریه فقهی، ساز و کار و قواعد چنین کنش فقهی‌ای مورد بحث قرار می‌گیرد.‌این امور در روش شناسی ابتکاری شهید سید محمد باقر صدر که وی نام روش شناسی دقیق و واقع گرا (المنهجیة الموضوعیة) بدان داده است، معین و مشخص شده است.

امروزه ما برای شفاف سازی چنین روش شناسی‌ای به بهره گیری از تلاش‌هایی نیاز داریم که در عرصه تطبیق و اجرا مبذول شده و در فرایند آن مجموعه‌ای از مشکلات و استفهام‌ها را در برابر خرد اجتهادی قرار داده است و نظریه اسلامی  ‌باید قواعد و راه‌های پاسخ گویی به آنها را کشف کند.

ما امروز برای شفاف شدن و تکمیل ساختار روش دقیق و واقع گرا، به تجربه‌های عملی و تطبیقی بیشتر و فقه‌ورزی نظریه‌ای در پرتو روش بر ساخته شهید صدر نیازمندیم.

کلام شهید صدر نشان می‌دهد که وی ماهیت زندگی معاصر را مقتضی خروج فقه امامیه از حوزه فردی و ضرورت عرضه نظریات در مسایل جامعه و دولت می‌داند. ‌این وجوه جدید از زندگی که در دوران معاصر دیده می‌شود، در اعصار تهی گذشته (العصور الخالیه) مطرح نبوده است. نتیجه سیاست انزواطلبی سیاسی و طائفه‌ای مدرسه امامیه و گریز آن از دخالت در امور قدرت و جامعه‌ این شد که به مرور زمان، نسل‌های فقها از اهتمام به موضوعات و مسائل جامعه و دولت اسلامی ‌ شانه خالی کردند و تمام همّ خود را به فعالیت‌های شخصی فرد مسلمان مصروف ساختند.

صدر معتقد است که پس از اشغال سرزمین‌های اسلامی  ‌به دست استعمارگران، اسلام به طور کلی و مذاهب اسلامی  ‌از عرصه زندگی اجتماعی و سیاسی کنار رفت و قواعد فکری بیگانه به جای آن نشست و طبیعی بود که پس از ‌این، ذهنیت فقهی از چنین وضع دیر پایی تأثیر بپذیرد و بازتاب آن اساس فقه و اصطلاح فقه را هم در امان نگذارد و آن را منحصر به فقه احکام جلوه دهد؛ به عبارت دیگر، ‌این وضع حتی به نگاه فقیه به شریعت نیز سرایت یافت و حتی شریعت نیز مجموعه‌ای از احکام فردی و شخصی تلقی شد.

شهید صدر کمی‌ پیش از شهادتش، در درس‌های تفسیر موضوعی، بر ضرورت خارج ساختن فقه از حالت در خود فرو رفتگی و انقطاع از واقعیت و ضرورت پیمودن رهیافت واقع گرا در فقه، برای دست یافتن به نظریات اساسی اسلام و اکتفا نکردن به روبناها و جزئیات فقهی و نقب زدن از‌این رو بناها به نظریات اساسی تأکید می‌کند، «زیرا می‌دانیم که تمام مجموعه قوانین فقهی در هر کدام از ابواب زندگی، با نظریات و تحولات مشابه آن مرتبط است. بنابراین قوانین اقتصادی اسلام، با نظریه اقتصادی یا مکتب اقتصادی اسلام مرتبط است و احکام اسلام در باب ازدواج و طلاق و روابط زن و مرد، با نظریات اساسی اسلام درباره زن و مرد و نقش هر یک از آن دو ارتباط دارد.‌این نظریات اساسی و بنیادین قواعد نظری ‌این رو بناها هستند که بایدبدان پرداخت و در حد امکان به کشف آن همت گماشت».

شهید صدر کار بست روشن واقع گرای خود را در مطالعات اسلامی ‌ تعمیم بخشید و در پرتو‌این روش توانست، نظریه‌های اقتصادی اسلام را در کتاب «اقتصادنا» و نظریه اسلامی  ‌را در باب معاملات بانکی در کتاب «البنک الربوی فی الاسلام» و نظریه اسلام در باب سنت‌های تاریخ و نظریه اسلام را در باب عناصر جامعه در کتاب «المدرسة القرآنیة» و نظریه سیاسی اسلام را در کتاب «الاسلام یقود الحیاة» عرضه و تدوین کند. وی فقها و مجتهدان را به ضرورت در پیش گرفتن روش واقع گرا و نگره کلی به شریعت، حتی در تفسیر قرآن فرا می‌خواند.

سید محمد باقر صدر، روش خود را روش موضوعی نامیده است. منظور وی از روش موضوعی، روشی است که به واقعیت زندگی، جامعه و هستی توجه دارد و دارای دقت و واقع گرایی است. روشن است که هر روشی باید از دل اهداف مورد نظر بر‌اید؛ از‌این رو روش استنطاق کتاب و سنت شریف در مسیر کشف نظریات اسلام، در موضوع زندگی، جامعه و هستی، باید با ماهیت منابع دینی و مقتضیات عملیات استنطاق هماهنگ باشد. ‌این مقتضیات در درجه نخست، تعادل و توازن در ره یافتن به نصوص است و سپس رهایی از ذات گرایی و توجه به واقع و تلاش تا حد امکان برای عرضه انگاره‌هایی اسلامی ‌ است که نگره حقیقی اسلام را در برابر مسائل مطرح بیان می‌کند؛ نه ‌اینکه آرا و تفاسیری بشری عرضه کند که برای توجیه خود، به دامن نص آویزان می‌شوند.

اگر هدف، اتکا به روش نظریه پردازی فقهی اسلامی ‌در حوزه‌های زندگی و هستی و جامعه است، پس باید ‌این روش، متضمن ضوابطی باشد که بیشترین دقت و واقع نگری را در اکتشاف و نظریه سازی اسلامی ‌دارا باشد. در آثار مختلف شهید صدر سه معیار برای اکتشاف نظریه اسلامی ‌ذکر شده است.

معیار نخست. حرکت از موضوع عینی به نص

موضوعیت در حقیقت، در نسبت با موضوع خارجی تعریف می‌شود. موضوعی بودن یک روش به‌این دلیل است که می‌کوشد، ماهیت تلاشی را که به پژوهشگران اجازه می‌دهد، موضوعات خارجی‌ای را که وقایع زندگی سرشار از آن است، مطالعه کند تا موضع نظری رسالت اسلام را از آن استحصال کند.

روش، مسیر بحث را برای پژوهشگر ‌این‌گونه ترسیم می‌کند که نقطه آغاز و جهش، موضوع خارجی است و پس از آن باید به قرآن و سنت شریف توجه کرد تا نظریه اسلامی ‌فراگیری را در آن موضوع استخراج کرد. کسی که‌این مسیر را می‌پیماید و در پی تحقق قیمومت اسلام در حوزه‌های مختلف زندگی است، در می‌یابد که در دین اسلام، زندگی از عقیده و وجه اجتماعی از محتوای معنوی گسسته نیست. چنین کسی در کار کشف نظریات اسلامی ‌که زمینه ساز هماهنگی اسلام با واقعیت، زندگی و پیشرفت به سوی تحقق نقش قیمومت، هدایت و عملیات تغییر است، یکی از موضوعات مختلف زندگی که دین باید در باب آن حرفی داشته باشد، آغاز می‌کند. او باید در مرحله نخست بکوشد، مشکلات و راه حل‌هایی را که تجارب اندیشه بشری پیرامون‌این موضوع خارجی عرضه کرده و پرسش‌ها و نقاط خلا تطبیق تاریخی آن را مطالعه کند. همه ‌اینها برای آن است که در ذهنیتش نقطه جهش و آغازی مبدئی شکل گیرد تا پس از آن، از نگره‌ای اسلامی ‌و براساس احکام و مفاهیم قرآن و سنت، به مطالعه و ارزیابی همه جانبه موضوعی که در نظر دارد، بپردازد.

شهید صدر روش موضوعی یا واقع نگر خود را به حوزه تفسیر هم می‌کشاند. وی می‌گوید: تفسیر موضوعی «تفسیری است که یکی از موضوعات و مسائل عقیدتی یا اجتماعی یا هستی شناختی زندگی را طرح می‌کند و به مطالعه و ارزیابی آن از نگاهی قرآنی می‌پردازد تا نظریه‌ای قرآنی را در باب آن استخراج کند».

از نگاه شهید صدر، مفسر موضوعی قرآن، «با نص قرآنی رو به رو می‌شود؛ نه برای‌اینکه فقط نقش مستمع و دریافت کننده را داشته باشد، بلکه برای آنکه پیش روی نص، موضوع آماده‌ای را که از شمار زیادی از افکار و ‌ایستارهای بشری سیراب شده، مطرح کند و دیالوگی به شکل پرسش و پاسخ با نص آغاز کند… مفسر در پرتو دستاوردهایش از خلال تجارب بشری که در معرض خطا و صواب است، می‌پرسد و قرآن پاسخ می‌گوید. مفسر در هیأت پرسش گر و متدبر می‌نشیند و گفت و گویی را با نص قرآنی پیرامون‌ این موضوع آغاز می‌کند. هدف او از ‌این کار ‌این است که موضع قرآن کریم را نسبت به‌این موضوع کشف کند و نظریه‌ای را که می‌تواند از نص الهام گیرد، از راه مقایسه‌این نص با دیگر آموخته‌های خود، از اندیشه‌ها و رویکردهای دیگر استخراج کند؛ از‌این رو نتایج تفسیر موضوعی، همواره با جریان تجربه بشری مرتبط است، زیرا‌این تجربه بشری در تحدید و تشخیص نظریه قرآنی درباره مسائل زندگی مؤثر است».

بنابراین، هدف از روش موضوعی در تفسیر قرآن، تعیین موضع نظری قرآن و رسالت اسلامی ، نسبت به یکی از موضوعات زندگی، هستی و انسان است.‌این روش تفسیری به قرآن کریم، قدرت قیمومت، ثمردهی دائم و ابداع در حرکت زندگی می‌دهد، زیرا تجربه بشری را در متن‌ این تفسیر وارد می‌کند و با داده‌هایی که در برابر قرآن طرح می‌کند، به‌این تجربه غنا می‌بخشد تا مفسر بتواند، پاسخ‌ها و بدیل‌ها را از راه استنطاق قرآن به دست آورد. روش موضوعی در فقه نیز همین راه را می‌پیماید؛ یعنی فقیه از نقطه‌ای به نام موضوعی خارجی (واقعیت) آغاز می‌کند که باید نگره اسلام را درباره آن درک کنیم.

شهید صدر بر اهمیت اثر حرکت از نقطه موضوع خارجی سیراب از تجارب بشری در‌این روش تأکید می‌کند و می‌گوید: «این تنها راه دست یابی به نظریات اساسی اسلام و قرآن درباره موضوعات مختلف زندگی است». کسی که روش موضوعی را در پیش می‌گیرد، از موضوع خارجی آغاز می‌کند و پس از آن به فقه روی می‌آورد. اگر آن موضوع خارجی، موضوعی اقتصادی باشد و اسلام ترجیح داده باشد که در‌این حوزه حیاتی از آن راهنمایی خواسته شود، باید نخست به ماهیت‌این حوزه احاطه و تسلط داشته باشد و با ابعاد مختلف آن و مشکلاتی که تجربه بشری در‌این حوزه، بر سر راه خود دیده و راه حل‌هایی که برای آن مشکلات عرضه کرده و نیز نقاط خلا آشنایی داشته باشد تا‌ این داشته‌ها و دریافت‌ها را متوجه فقه اسلامی ‌می‌کند و در اعماق آن غور کرده، نظریات اسلام را که جوانب ‌این موضوع را بررسی کرده، کشف کند و ابهامی ‌را که پیرامون موضع دین نسبت به آن تنیده شده، بر طرف سازد.

معیار دوم. حرکت از مدلول جزئی به مدلول مشترک

پیش تر گفتیم که در روش موضوعی که شهید صدر نظریه پرداز آن است، نخست موضوعی حیاتی و واقعی در نظر گرفته می‌شود، سپس دستاوردهای اندیشه و دانش بشری پیرامون آن مطالعه می‌شود. سپس باید به سراغ نصوص اسلامی ‌رفت تا موضع و نظریه اسلامی ‌که بدیل دیگر نظریات بشری است، کشف شود؛ اما‌ این نظریه اسلامی ‌چگونه به دست می‌اید؟

راهی که شهید صدر برای استخراج نظریه از دل نصوص اسلامی ‌پیشنهاد می‌کند، ‌این است که مدلول‌های جزئی احکام و‌ایات را پشت سر نهیم و از تراکم و پراکندگی میان‌ این مدلول‌ها رهایی یابیم و تمام مجموعه‌ آیات قرآنی یا احکام تشریعی را که در موضوعی واحد مشترک اند، به گونه‌ای فراگیر مطالعه کنیم و میان آن مدلول‌ها نظم، نسق و انسجامی‌ پدید آوریم. شهید صدر درباره‌این روش نظریه پردازی می‌گوید: اعمال ‌این روش نیازمند آگاهی افزون تر به احکام و مفاهیم اسلامی ‌است که گاه در موضوعی واحد، پراکنده به نظر می‌رسند؛ در حالی که اگر با نگاهی عمیق، آگاهانه و فراگیر به مبانی، خاستگاه‌ها، مقاصد و اهداف آن نگریسته شود، منسجم و یکپارچه به نظر خواهند رسید؛ از‌این رو اجتهاد در عرصه نظریه پردازی فقهی، نیازمند تلاش‌ها و ابداعات بیشتر است، زیرا تنها مسئله گردآوری نصوص در حوزه‌ای معین در میان نیست، بلکه اجتهاد در نظریه پردازی، اجتهادی پیچیده است که در آن باید شخصیت فقیه و شخصیت مکتشف با هم جمع شوند».

برای روشن شدن گام دوم، به تجربه عملی شهید صدر در‌این زمینه از کتاب «السنن التاریخیة فی القرآن» اشاره می‌کنیم. شهید صدر در‌این کتاب، مجموعه‌ای از ‌آیاتی را که به توضیح موضوع واحدی می‌پردازد، انتخاب کرده و کوشیده است، پس از اظهار مدلول تفصیلی و جزئی‌ این ‌آیات، وجه ارتباط میان ‌این مدلول‌های جزئی را تبیین و آن را در نظم و نسق واحد عرضه کند که‌ این نظم و نسق واحد، همه خلاها را می‌پوشاند و همه پاسخ‌هایی را که برای دستیابی به نظریه فراگیر قرآنی در موضوع سنت‌های تاریخ، بدان نیاز است عرضه می‌کند. شهید صدر در‌ این کتاب، روش موضوعی خود را عملی کرده است. زیرا وی از موضوعی خارجی به نام سنت‌های تاریخ که شمار زیادی از افکار و مواضع بشری را در پشت سر خود دارد و بسیاری مکاتب و مدارس مادی گرا و پوزیتیویستی در باب آن داد سخن داده اند، آغاز کرده است. شهید صدر معتقد است که استحصال و استخراج نظریه اسلامی، امری است که نمی‌توان استغنای از آن را مفروض گرفت، «زیرا بحث در سنت‌های تاریخی ارتباط اندام وار محکمی ‌با کتاب خدا، به عنوان کتاب هدایت و رهاننده مردم از تاریکی‌ها به سوی روشنایی‌ها دارد، زیرا بعد علمی‌ بشری و تطبیقی در‌این کنش (اخراج مردم از ظلمات به نور)، تن به سنت‌های تاریخ می‌دهد، پس باید از قرآن کریم الهام گیریم و ضرورتاً قرآن کریم در‌این زمینه، انگاره‌ها و داده‌هایی دارد تا چار چوب کلی نگره قرآنی ـ اسلامی ‌به سنت‌های تاریخ را تکوین بخشد». بنابراین، ساحت تاریخ و سنت‌های تاریخی امری است که به شدت با وظیفه (کارکرد) قرآن، به مثابه کتاب هدایت و کتابی که به تغییر و تحول بخشیدن معطوف است، ارتباط دارد.

شهید صدر تأکید می‌کند که تا آنجا که می‌دانیم، قرآن کریم نخستین کتاب شناخته شده برای بشر است که بر سنت‌های تاریخی تأکید و آن را کشف و بر آن اصرار ورزیده، با همه وسائلی که در اختیار دارد ـ مانند اقناع و تفهیم ـ نگره اتفاقی بودن و غیب گرایی تسلیم جویانه را در تفسیر پدیده‌های تاریخ را رد کرده است. قرآن کریم تأکید می‌کند که ساحت تاریخی، سنت‌ها و ضوابطی دارد؛ چنان که همه ساحت‌های دیگر هستی نیز سنت‌ها و ضوابطی دارند. شهید صدر پس از طی مراحلی که در روش نظریه پردازی موضوعی اش ترسیم کرد، نظریه قرآنی سنت‌های تاریخی را چنین تدوین می‌کند: قرآن کریم نظریه تسلیم جویانه اتفاقی بودن را در تفسیر پدیده‌های تاریخی رد می‌کند. انسان‌ها عادتاً تاریخ را به وصف کومه‌ای متراکم از پدیده‌ها می‌نگریست و گاه آن را براساس صدفه تفسیر می‌کرد و گاه براساس قضا و قدر و تسلیم جویی به امر خدای سبحان. قرآن کریم با‌این نظریه مبارزه کرد و عقل بشری را توجه داد که ‌این ساحت، سنت‌ها و قوانین خود را دارد و برای آنکه بتوانی انسانی کنش گر و مؤثر باشی، باید‌این سنت‌ها را کشف کنی و آنها را به رسمیت بشناسی تا بتوانی برآن حاکم و غالب باشی؛ وگر نه آن سنت‌ها بر تو حاکم خواهد شد و تو چشمانت را بسته باشی، چشمانت را به روی‌این قوانین بگشا».

شهید صدر بر مسلمانان تأسف می‌خورد که ‌این مفهوم حیاتی را که قرآن به آن توجه داده است، تباه و ضایع کردند؛ به گونه‌ای که به عمق‌این مفهوم راه نیافتند؛ در حالی که غربیان، بحث‌های فراوانی را در‌این باب عرضه کردند و در باب فهم تاریخ و سنت‌های تاریخ مباحث متنوعی را تولید کردند و براساس همین موضوع، رویکردهای آرمان گرایی ومادیگرایی و مکتب‌های متعدد شکل گرفت که هر یک می‌کوشند، ‌این سنت‌ها را مشخص و نظریه خود را در آن باب عرضه کنند».

بنابراین در‌اینجا موضوع خارجی و واقعی‌ای که شهید صدر از آن آغاز می‌کند و به نص قرآنی می‌رسد، سنت‌های تاریخی است: و هنگامی ‌که ما ادعا می‌کنیم که بحث در سنت‌های تاریخی و ارائه نظریه‌ای کلی در باب آن، با وظیفه قرآن به وصف کتاب هدایت و دگرگونی مرتبط است، طبیعتاً مسئولیت داریم که بدیل برتر را ارائه کنیم، زیرا اسلام از ما می‌خواهد چنین بدیلی را در برابر رویکردهایی که به بحث در موضوع سنت‌های تاریخ پرداخته اند، مطرح کنیم.

هر مکتبی ـ یا هر مدرسه فکری‌ای ـ‌این پرسش را بر خود طرح می‌کند که ‌آیا تاریخ بشر دارای سنت‌ها و قوانینی است (یا خیر؟) و می‌کوشد، به ‌این پرسش پاسخ دهد. همین پرسش را در برابر قرآن هم مطرح می‌کنیم که موضع قرآن در برابر سنت‌های تاریخی چیست و قرآن در تأیید و تاکید‌این سنت‌ها یا نفی آن چه سخنی دارد؟ پاسخی که شهید صدر به‌این پرسش می‌دهد، ‌این است که نخست به سراغ‌ آیاتی می‌رویم که‌ ایده‌ای کلی درباره سنت‌های تاریخ در آن آمده و میان ‌این ‌آیات و مدلولات آن انسجام برقرار می‌کنیم تا‌ این ‌ایده کلی استخراج شود. در نتیجه از ‌این طریق روشن می‌شود که ساحت تاریخی، همانند دیگر ساحت‌ها، دارای سنت‌ها و ضوابطی است».

شهید صدر از ‌این مفهوم به عنوان مدخلی برای تکمیل نظریه پردازی اسلامی ‌در موضوع سنت‌های تاریخ و کشف ابعاد مختلف آن بهره می‌گیرد و سپس گامی ‌به پیش بر می‌دارد و شماری پرسش‌ها را بر قرآن عرضه می‌کند: سنت‌های حاکم بر تاریخ بشری کدام است؟ عوامل اصلی نظریه تاریخ کدام است؟ نقش انسان در عملیات تاریخ چیست؟ نقش آسمان یا نبوت در ساحت تاریخی چیست؟ وی همه‌ این پرسش‌ها را از خارج نص بر نص عرضه می‌کند تا نص را به سخن و نطق در آورد و نظریه اسلامی ‌را در باب سنت‌های تاریخ کشف کند. در نتیجه به تعبیر شهید صدر، به ترکیب نظری قرآنی دست می‌یابیم که هر یک از‌این مدلولات تفصیلی در آن، جایگاه مناسب خود را می‌یابد و‌این چیزی است که امروزه از آن به «نظریه» تعبیر می‌کنیم. خلاصه‌ اینکه برای به نطق آوردن نصوص قرآن کریم و سنت شریف در بسیاری قضایا و موضوعات که امروزه نیازمند فهم نگره اسلام درباره آن هستیم، می‌توانیم از همین روش شهید صدر که وی آن را روش موضوعی می‌نامد، بهره بگیریم. اهمیت ‌این روش درپر کردن خلا بزرگی است که ساز و کارهای روش شناختی اجتهاد سنتی از آن رنج می‌برد. اگر‌این روش جدید در کنار روش‌های سنتی متعارف به کار گرفته شود، آفاق و ابواب جدیدی را در برابر کنش اجتهادی خواهد گشود که ما امروزه و در عصر ظهور نظریه‌های بزرگ، به آن نیاز حیاتی داریم.

معیار سوم. حرکت از سلیقه شخصی به واقعیت

این معیار از آن رو مورد توجه است که مکتشف نظریه‌های اسلام در موضوعات مختلف زندگی، هستی و جامعه از خود می‌پرسد: از کجا مطمئن باشم که نظریه‌ای که من کشف و از منابع اسلامی ‌استخراج کردم، حقیقتاً حاکی از وجهه نظر اسلام باشد و به طور طبیعی، از دل‌ این منابع بر آمده باشد و در نتیجه، اندیشه شخصی و سلیقه‌ای من و برافکندن دریافت‌های شخصی ام برنصوص و تأویل‌های خاص من از‌ این نصوص بر نیامده باشد؟

به تعبیر دیگر، چگونه می‌توانم از لغزش گاه‌های شخصی و درونی ام هنگام عملیات کشف نظریه‌های اسلامی ‌بر حذر باشم؟‌این پرسش از مهم ترین دشواره‌ها و گردنه‌های نظریه پردازی اسلامی ‌حکایت می‌کند. رویا رویی با‌این دشواری، جز از طریق بر ساختن روشی که ضوابط متناسب با طبیعت نصوص اسلامی ‌را فراهم آورد، میسر نیست. موضوعیت روش به‌این معنا از آن رواست که یک روش، ضوابطی را فراهم سازد که نزدیک ترین نتیجه و نظریه را درباره واقعیت تشریع اسلامی ‌به دست دهد و بر آمده از افکار شخصی و ذهنیت‌های پیشین که فرد با خود دارد و می‌کوشد آن را بر موضوع فرو افکند نیست.

تفاوت میان تکوین و اکتشاف نظریه

شهید صدر به‌این نکته توجه می‌دهد که کاری که مجتهد در نظریه پردازی انجام می‌دهد، متفاوت از نظریه پردازی نظریه پردازان مکاتب بشری است، زیرا آنان مستقیماً به تکوین و ابداع نظریه اقدام می‌کنند و پس از پی ریزی یک نظریه، آن را مبنای پژوهش‌های بعدی قرار می‌دهند. باید‌این نکته را به خوبی درک کرد که بعد مکتبی (مذهبی) یک نظریه یا مجموعه نظریات در حوزه‌ای، عامل مهمی‌ در تعیین رویکرد قانون کلی در آن زمینه است و قاعده رو بنایی قانون را تشکیل می‌دهد. «مکتب و قانون، دو طبقه از ساختار نظری کامل جامعه است.‌ این ساختار بر نگره‌ای عام استوار است و طبقه‌های متعدد را شامل می‌شود که بر یکدیگر ابتنا دارد و هر طبقه پیشین، مبنا و قاعده طبقه بالاتری است که بدان اشاره شد. قانون، طبقه بالایی ‌این دو است که با مکتب( مذهب)، هماهنگ و سازکار می‌شود و در پرتو نظریات و مفاهیم اساسی‌ای که‌ این مکتب بیان می‌کند، تعیین و تحدید می‌شود. بنابراین جامعه‌ای که می‌خواهد در چار چوب مکتبی معین حرکت کند و می‌خواهد حرکتش با اصول و نظریات آن مذهب منطبق باشد، باید برای کارش از قوانینی کمک بگیرد که در آن ‌این اصول و نظریات انعکاس یافته است.

برای روشن تر شدن پیوند میان مکتب و قانون، و میزان تأثیر پذیری نظری و واقعی قانون از نظریات مکتب، شهید صدر نمونه‌هایی از مکتب سرمایه داری آزاد را مثال می‌زند و رابطه آن را با قوانین مدنی در سطح نظری و واقعی توضیح می‌دهد: «در حوزه حقوق شخصی در قانون مدنی، در صورتی می‌توانیم تأثیر مکتب سرمایه داری را در آن دریابیم که بدانیم، نظریه تعهد (التزام) را که ستون خیمه قانون مدنی است، محتوای نظری خود را در دوره‌ای که اندیشه‌های سرمایه داری بر آزادی اقتصادی متمرکز بود و اصول اقتصاد آزاد بر افکار عمومی‌سلطه داشت، از طبیعت مکتب سرمایه داری بر گرفته است. نتیجه‌ این وضع، ظهور اصل حاکمیت اراده در نظریه تعهد (التزام) بود که نشان مکتب سرمایه داری را با خود داشت، زیرا به تبع ‌ایمان سرمایه داری به آزادی و رویکرد فردی آزادی، تأکید می‌کند که اراده خاص فرد به تنهایی منبع همه تعهدات و حقوق شخصی است و اعتقاد به وجود هرگونه حقی را برای گروه فردی برگروه و فرد دیگر رد می‌کند؛ جز در صورتی که اراده‌ای آزاد پشت سر آن باشد که به موجب آن ثبت حقی را بر خود بپذیرد. روشن است که رد هرگونه حقی بر شخص جز در صورتی که خود او آزادانه تن بدان دهد، ترجمه‌ای امانتدارانه از درون مایه فکری مکتب سرمایه داری ـ یعنی آزادی اقتصادی ـ و انتقال آن از حوزه اقتصادی به حوزه حقوقی است. از‌این رو زمانی که نظریه تعهد بر مبنای مکتبی اقتصادی دیگری استوار شود، متفاوت است و گاه نقش اراده در آن بسیار کم رنگ می‌شود.

شهید صدر با توضیح رابطه‌ای که معتقد است، میان قانون مدنی و مکتب وجود دارد، نتیجه می‌گیرد که زمانی در صدد اکتشافات مکتبی بر می‌اییم که تصویر روشنی از آن یا برخی ابعادش نداریم و تصور روشنی از ساختاری که بنیان گذاران آن بنا نهاده اند در اختیار نداریم و می‌توانیم آن مکتب را از راه قانونش کشف کنیم. البته‌این در صورتی است که از قانونی که بر‌این مکتب ناشناخته استوار است، آگاهی داشته باشیم.

به‌این ترتیب، ازدیدگاه شهید صدر، عملیات اکتشاف راهی معکوس را نسبت به راه عملیات تکوین (شکل گیری) نظریه می‌پیماید؛ یعنی از رو بنا آغاز و به زیر بنا منتهی می‌شود.

نقش مفاهیم در کشف نظریه

مفاهیم اسلامی ‌چگونه در عملیات کشف نظریات اسلامی ‌در یک حوزه سهیم می‌شود؟

مشارکت مفاهیم اسلامی ‌در کشف نظریه اسلامی ‌از یک سطح تا سطح دیگر متفاوت است. گاه در یک موضوع به طور کلی بر احکام شریعت اتکا داریم و گاه در موضوعی دیگر، اساساً به مفاهیم اسلامی ‌اتکا می‌شود؛ برای مثال در نظریه پردازی اسلامی ‌موضوع سنت‌های تاریخی، شهید صدر، تنها به مفاهیم اسلامی ‌توجه می‌کند و احکام تشریعی را در تحدید جوانب و نشانه‌های نظری آن دخالتی نمی‌دهد؛ اما در نظریه پردازی مکتب اقتصادی اسلام، احکام نقش اساسی دارند؛ اما مفاهیم نقش ثانویه دارند.

 

تاریخ در نگاه شهید صدر نوشته سید عباس رضوی است که در  مجله حوزه / شماره 79 ـ 80 به چاپ رسیده است.

شناخت بسیاری از دانش‌های انسانی به شناخت ابعاد تاریخی آن بستگی دارد و پژوهشگران بدون آشنایی با پیشینه و ساختار گذشته آن نمی‌توانند در باب آن دانش قضاوت كنند.

همان گونه كه دانستن عملكرد جامعه‌های بشری نیاز به كاوش در گذشته دارد اطلاع از سیر دگرگونی اندیشه‌ها نیز نیاز به آشنایی با تاریخ آنها دارد.

در حوزه علوم اسلامی كلام تفسیر و فقه نیز بدون آگاهی همه جانبه از آغاز و زمینه‌های پیدایش و دگرگونی مسائل نمی‌توان به ژرفای آن رسید و درباره آن اظهار نظر كرد. از این روی حوزویان به عنوان روشن‌گران مكتب باید با تاریخ جهان و انسان و اسلام و دانش‌های اسلامی آشنا باشند و با تیزنگری همه سویه درباره آن به كاوش بپردازند.

افزون بر این كه مرزبانی از مرزهای عقیدتی و جغرافیایی اسلام در برابر هجوم دیگران نیاز به آگاهی گسترده از عملكرد و تجربه‌های دیگران است و این تنها با بررسی رویدادهای اجتماعی و سیاسی و دگردیسی‌های جامعه‌های بشری به دست می‌آید. موفقیت بزرگانی چون شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی، علامه مجلسی و… در عرصه روشن گری و تبلیغ مرهون ارزش دادن به مباحث تاریخی در حوزه‌های قدیم و آشنایی گسترده آن بزرگان با تاریخ جهان و انسان است.

متأسفانه دیری است كه در حوزه‌ها تاریخ جایگاه خود را از دست داده و حوزویان و دانش وران حوزوی نگاهشان به تاریخ نگاه از روی تفنن و برتری جویی و كسب فضیلت است نه نگاه جدی و راهگشا و از این زاویه كه تاریخ راه ورود به دنیای دانشها و معارف اسلامی و انسانی است.

برخلاف سیر كنونی حوزه‌ها و حوزویان شهید سید محمد باقر صدر كه این دفتر به یاد و نام اوست به تاریخ نگاهی معنی دار و جدی و از روی درنگ داشت.

شهید صدر در مقام مرزبانی اندیشه اسلامی از ارزشهای تاریخ با خبر بود و ضرورت آن را احساس می‌كرد و با پیروی از راه بزرگانی چون: محمد جواد مغنیه، سید محسن امین، كاشف الغطاء، علامه امینی و… برای احیای تاریخ در حوزه‌ها كوشش كرد.

آن فقیه بلند مرتبه به تاریخ به مثابه ركنی اساسی در دایره علوم حوزوی می‌نگریست و بخشی از عمر با بركتش را به بررسی مسائل تاریخی اختصاص داد.

شهید تاریخ را از علومی می‌دانست كه چونان فقه و اصول نیازمند تدریس و مباحثه است و محقق در آن می‌بایست برای شناخت رموز تاریخی روش علمی را برگزیند و از تعصب كور و دلائل كم مایه به دور ماند.

اهتمام شهید صدر به مباحث تاریخی چنان بود كه در مسابقه نگارش بهترین اثر تاریخی درباره امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(س) شركت جست.

شهید صدر دانش پژوهان را در دستیابی به منابع اسلامی و شیعی یاری می‌داد و با ارائه مدارك تاریخی سعی در بارور شدن آثارشان را داشت. از جمله متعهد شد كه عبدالفتاح عبدالمقصود پژوهشگر مصری را برای نگارش كتابی درباره فاطمه زهرا(س) یاری دهد و مصادر آن را جمع آوری و آن را منتشر كند.[1]

شهید صدر با انبوه كارهای علمی و اجتماعی در روزهای وفات معصومان(ع) برای مردم تاریخ امامت می‌گفت[2]. برای شاگردان مستعد و علاقه مند به مسائل تاریخی درس ویژه تاریخ داشت و تاریخ تحلیلی صدر اسلام را برایشان باز می‌گفت.[3]

شاگردان را تشویق می‌كرد در مباحث تاریخی بیشتر به كاوش بپردازند و مردم را با میراث اسلامی آشنا سازند:

([شاگردان شهید صدر] در زمینه تاریخ فكر اسلامی و دعوت به اسلام نیز مطالعه می‌كردند كه نتیجه بسیارخوب داشت و طلابی كه در آن كلاسها تربیت شدند الآن بیش تر برای جامعه مفید و در متن كارهای انقلابی عراق قراردارند.)[4]

شاگردان شهید در زمینه تاریخ آثار ارزشمندی را به جامعه ارائه كرده اند.

خواهر گرامی وی شهید بنت الهدی نیز به تشویق برادر در زمینه‌های تاریخی و اجتماعی به كارهایی دست زد.[5]

پژوهش‌های شهید در موضوعات تاریخی

عرصه تاریخ در نگاه شهید همه مسائل علوم اسلامی: عقاید، اخلاق و فقه را در بر می‌گیرد و پژوهش هر یك از اینها بدون بررسی زوایای تاریخی آنها پذیرفتنی نیست. اگر در عقاید تاریخ از منابع شناخت است در فقه نیز تاریخ كانِ تحقیق است.

در این بخش مروری داریم بر دیدگاههای شهید در بخشهایی از علوم اسلامی.

تاریخ در حوزه عقاید:

تاریخ دو بخش دارد: بخش نظری و بخش تاریخنگاری. در قسمت نخست از مسائل فلسفی تاریخ و نقد تاریخ و مكتب‌های تاریخی بحث می‌شود و قسمت دوم به پدیده‌ها و رخدادهای جزئی اختصاص دارد.

تاریخ نظری كه فلسفه تاریخ نامیده می‌شود عبارت است از دریافت برداشت هر مكتب از تاریخ و دگرگونیهای اجتماعی و به این پرسش پاسخ می‌دهد كه تاریخ به كجا می‌رود و نقش انسان در برابر دگرگونیهای آن چه مقدار است. از این زاویه بحث از تاریخ با عقاید و مسائل اعتقادی پیوندی ژرف دارد.

در گذشته تاریخ از این زاویه در میان فلاسفه و متكلمان كم تر مطرح بود ولی از آغاز سده اخیر بحث تاریخ در میان روشنفكران مغرب زمین مسأله روز بود و تحلیل فلسفه تاریخ در قالب تفكری فلسفی اندیشه بسیاری را به خود مشغول داشته بود كه از پر هوادارترین این دیدگاهها دیدگاههای هگل و ماركس بود. اندیشه‌هایی كه در نهایت به تاریخ هویتی مستقل دادند و انسان را مجبور و مقهور جبر تاریخ می‌پنداشتند.[6]

این نگرش‌ها كه در زادگاه خود بازتاب‌های گوناگونی داشتند در دنیای اسلام نیز بی واكنش نبودند و شیفتگان مكتب ماركسیسم به توجیه آن درمیان نسل نو پرداختند و درجلوه دادن آن به عنوان حركتی علمی و پویا از هیچ كوششی دریغ نكردند.

در ایران حرب توده و در عراق حزب كمونیست آن كشور مبلغ اندیشه‌های دیالكتیک بودند. گروهی از اسلامیان آگاهانه و گروهی ناآگاهانه در برابر این موج عظیم با تحریف برخی از متون دینی سعی در هماهنگ نشان دادن اندیشه‌های اسلامی با ماركسیسم داشتند كه شاید بتوان از دكتر علی الوردی از متفكران شیعی عراق به عنوان نخستین مروج اندیشه‌های التقاطی در عراق نام برد.[7]

شهید صدر از نخستین عالمانی بود كه به رویارویی با این انحراف بنیان برافكن پرداخت. او كه زبان مشترك فلسفه غرب و اسلام را می‌دانست و از تاریخ علم و روابط دانشها اطلاع كامل داشت[8] برای روشن گری دیدگاه اسلام درباره تاریخ انسان و تاریخ رساله‌های عالمانه و دقیقی نگاشت.

از این روی آیت اللّه محسن حكیم به رویارویی با ماركسیسم بسیار اهمیت می‌داده و اندیشه ور و مرد این میدان سهمگین را شهید سید محمد باقر صدر می‌دانسته است: (من بسیاری را می‌بینم كه به طرف تفكرات الحادی ماركسیسم گرایش دارند ومردم را گمراه می‌كنند و دستاویز آنان این است كه اسلام مردم را به برابری فقیران و ثروتمندان دعوت می‌كند و مسلك اشتراكی نیز مردم را به همین می‌خواند و این مطلب بسیاری از مردم بویژه شیعیان را به اشتباه انداخته است و نیز این سخن كه امام علی(ع) طرفدار محرومان بود و ماركسیسم نیز به همین دعوت می‌كند. ما نیازمند كتابی هستیم كه تفكرات اسلام و ماركسیسم را مطرح كند و به مقایسه دیدگاههای آن دو بپردازد. اگر ممكن است به سید محمد باقر بگو در این باره كتابی بنویسد.)[9]

احساس این خلأ بود كه آن بزرگوار روشن گری مسائل اعتقادی را در صدر كارهای خود قرارداد و نخستین درسهای تفسیر خود را به روشن گری دیدگاه تاریخی اسلام و جایگاه تاریخ در حوزه اندیشه دینی اختصاص داد. او در این مباحث دیدگاه اسلام را درباره هویت تاریخ و نقش انسان در برابر دگرگونیهای تاریخی ارزیابی كرد[10] و نیز درمقاله ای برجستگیهای بینش اسلام را درباره تاریخ از دو تفكر مسیحی و ماركسیسم برشمرد.[11]

كار مرحوم صدر را درباره تاریخ باید سرآغاز كارهای گسترده ای شمرد كه پس از آن جناب از سوی شاگردان و دیگر متفكران اسلامی درباره فلسفه تاریخ صورت گرفته است.

تاریخ امامان شیعه

كار دیگر شهید در تاریخ بررسی زندگی امامان شیعه است. آن بزرگ مرد از بیگانگی حوزه با میراثهای گذشته و تاریخ اسلام و ائمه رنج می‌برد و بر آن بود كه سیرت پیشینیان صالح را در ارزش گذاردن به تاریخ اسلام و زندگانی امامان(ع) زنده كند و حوزویان را در كنار آموزش كلام و فقه علاقه مند به تاریخ امامان(ع) بار بیاورد و از این راه كم كم با تحلیل درست از زندگی ائمه آنان را به جوامع بشری بشناساند و از سیره سیاسی و اجتماعی آنان در حركت تبلیغی و سیاسی خود بهره گیرد از این روی وقتی را برای آموزش تاریخ اختصاص می‌داد:

(واما التاریخ فتشهد محاضرات الشهید التی القاها علی ثلثة من طلابه بالعمق والدقة التی كان علیها فی دراسة سیره الائمة و ادوارهم الرسالیة التی اضطلعوا بها وكذا بحثه حول الولایه.)[12]

گواه بر اهمیت دادن ایشان به تاریخ بحثهای عمیق و دقیقی است كه درباره تحلیل سیره امامان و ادوار امامت و نیز بحثهای ولایت برای سه نفر از شاگردانش ارائه داده است.

از شهید صدر در این باره كتابهایی چون: پیرامون زندگی ائمه، زندگی امام علی، زندگی امام حسین، امام مهدی و فدك به چاپ رسیده است.

روش شهید صدر در بررسی زندگی امامان

شهید صدر در بحث از سیره ائمه اشاره‌ای دارد به روشهای پیشین سیره نویسی در زندگی ائمه. در نگاه ایشان دو گونه می‌توان زندگی ائمه را به بوته بررسی نهاد: نخست شكل تجزیه ای كه به گونه فردی و جزیی در زندگی فرد فرد ایشان به تحقیق دست بزنیم دوم به شكل كلی مجموعه زندگی امامان را به عنوان یك واحد بررسی كنیم.

شهید صدر در نقد روش نخست كه شیوه بیش تر سیره نویسان گذشته بر آن بود نوشته است: (در این شیوه بررسی در حالتها و ویژگیهای امامان در ظاهر رفتاری ناهماهنگ با همدیگر می‌بینیم كه هر یك برنامه ای ضددیگری داشته اند. امام حسن(ع) با دشمن خود صلح می‌كند و امام حسین(ع) بادشمن خود می‌جنگد و كشته می‌شود.

امام سجاد(ع) زندگی خود را به دعا و نیایش سپری می‌كند و زندگی امام باقر(ع) به تمام معنی همراه با نشر علم و حدیث و فقه است و هیچ گونه پیوندی بین آنها دیده نمی‌شود.

افزون بر این از لوازم بررسی جداگانه زندگی ائمه(ع) این باور عموم در میان شیعیان است كه امامان در طول زندگی مظلومانی بوده اند كه از منصب حكومت كنار زده شده و با گونه‌های محرومیت و ستم دست به گریبان بوده اند.

این گروه از مردم بر این پندارند كه نقش ائمه در زندگی بیش تر یك نقش منفی بوده و در زمینه‌های اجتماعی جهتی منفی داشته اند و حال و روز آنان چونان كسی بوده كه سرایشان را غصب كرده اند و امیدی برای بازگرداندن آن نیست.

بی گمان این نگرش و دید منفی خطری بزرگ در عقیده و در عمل اجتماعی به بار خواهد آورد و این نتیجه را به بار خواهد آورد كه پیشوایان معصوم هیچ گونه وظیفه اجتماعی نداشته اند.)

شهید صدر پس از نقد این دیدگاه می‌نویسد: (زندگی همه ائمه یك حركت واحد بوده و یك كل جاری در تاریخ و در حركت مشترك ایشان هیچ گونه ناسازگاری و اختلافی وجود نداشته است و اختلافی كه در زندگی فرد فرد ائمه(ع) دیده می‌شود مربوط است به اختلاف زمان و حالتهای اجتماعی گوناگون و دشواریهایی كه هر امام با آن رو به رو بوده است; چه در هر زمانی هر امام; با دشواریهایی روبه رو بوده كه با دشواریها و درگیریهای امام دیگر فرق داشته است و همه كارهای آنان نقشه ای حساب شده و منظم و مربوط به هم است كه هر یك دیگری را كامل می‌كند و هدف این پیوند هشدار به نسلهای مختلف است و این رسالت مشترك ابهامی ندارد تا در پی شناخت اسباب و علل آن برآییم بلكه نفس عقیده به امامت ایشان چنین نقشه وحركتی را ایجاب می‌كند؛ چه امامت ماهیت یكسانی است كه در همه ایشان به گونه مساوی تحقق یافته و مسئولیت و شرایط آن یكی است. پس باید بازتاب این ماهیت یكسان در زندگی تك تك ایشان یك حركت مربوط به هم را شكل دهد كه در روند تاریخی آنان جزو دیگر را تكامل بخشد گرچه به حسب ظاهر و براساس زمانهای گوناگون اختلافهایی در موضع گیریهای ایشان دیده می‌شود.)[13]

شهید صدر در بررسی هدفهای مشترك ائمه(ع) یادآور می‌شود: گرچه از سوی قدرتمندان از حكومت كنارزده شده اند ولی آنان گوشه نشینی اختیار نكرده و از رسالت خود روبرنتافته اند.

از دید ایشان مهم ترین هدف‌های امامان چنین است:

1 . حفظ كیان اسلامی از انحراف:

ائمه(ع) خود را مسؤول حفظ اسلام می‌دانسته اند تا احكام اسلام به درستی روشن شود و اسلام از هرگونه انحرافی در امان بماند. هرگاه در جامعه اسلامی انحرافی در احكام اسلام رخ می‌داد و یا جامعه اسلامی دچار مشكل می‌شد كه حیثیت اسلام به خطر می‌افتاد و حاكمان زمان از گشودن آن در می‌ماندند امامان با پیشنهادهای خود آن خطر را بر طرف می‌كردند.

كوشش امامان این بود كه جامعه اسلامی بر نوامیس اسلام استوار بماند. بر همین اساس علی(ع) خلفا را از انحراف باز می‌داشت وجلوی انحرافها می‌ایستاد و امام حسین(ع) درراه حفظ اصول اسلام شهید شد و امام سجاد(ع) در زمانی كه حكومت عبدالملك مروان در رفع مشكلی در برابر دولت روم فروماند به كمك او شتافت و امام باقر(ع) هشام بن عبدالملك را درموضوعی مربوط به حیثیت اسلام یاری رساند. ائمه(ع) با حكومت‌های ستم پیشه كه چهره اسلام را كریه می‌ساختند و بد جلوه می‌دادند مبارزه می‌كردند و در این راه تا مرز شهادت پیش می‌رفتند.

2 . رهبری معنوی جامعه:

كار دیگر ائمه رهبری جامعه پیروان اهل بیت بود. ائمه این مقام را به صرف انتساب به پیامبر به دست نیاوردند چه منسوبان به حضرت بسیار بودند بلكه كوششهای خالصانه ائمه نسبت به امت سبب این گرایش شد. مردم به آنان رجوع می‌كردند و ائمه ایشان را دركارها یاری می‌رساندند؛ چه بسیار قدرتمندان تلاش داشتند كه مانع از رهبری ائمه شوند و میان مردم و آنان جدایی افكنند ولی باز امت پذیرای رهبری ایشان بودند و اگر نقش موثر آنان درجلوداری مردم نبود حاكمان زمان این همه بر آنان سخت نمی‌گرفتند.[14]

تاریخ پیدایش تشیع

در طول تاریخ دو گروه در برابر تشیع به رویارویی برخاسته اند و در سست كردن بنیادهای آن كوشیده اند: نخست امویان پیدایش گروهی به نام پیروان اهل بیت را ناسازگار با هدفهای خود می‌دیده و در تحریف شخصیت و نابودی آنان از هیچ كوششی دریغ نمی‌ورزیده اند.

گروه دوم ناآشنایان با تشیع و تاریخ شیعیان بوده اند. این دسته در اثر ناآشنایی با سیر پیدایش تشیع كوشیده اند آن را به عنوان مذهبی ترسیم كنند كه در متن اسلام ریشه نداشته و سپسها در اجتماع اسلامی به وجود آمده است و شیعیان را مردمی معرفی كنند كه در طول تاریخ در پی یك سلسله از رویدادهای تاریخی و دگرگونیهای اجتماعی پیدا شده اند و اندك اندك این حزب سیاسی رنگ اعتقادی به خود گرفته است. در دفاع از كیان تشیع در سده اخیر بزرگان بسیاری به میدان آمدند و كسانی چون: علامه امینی، صدر، كاشف الغطاء، سید محسن امین، آقا بزرگ تهرانی و… آثار جاودانی از خود به یادگار گذاشتند و به كج اندیشها و بدخواهی‌ها پاسخ شایسته دادند. شهید صدر در ادامه این حركت مقدس و توفنده قلم به دست گرفت و برای پاسداری از كیان تشیع به دفاع برخاست او در پی روشنگری مردم در برابر قلم به دستان ناآگاه در مصر حجاز و عراق كه در لباس سنت طلبی و وحدت خواهی اساس شیعه را زیر سؤال می‌بردند به دور از هرگونه تعصب منفی به نگارش تاریخ تشیع روی آورد و كتابی به نام: (التشیع والاسلام) نگاشت و آن را در مقدمه (تاریخ الامامه واسلافهم) نوشته دكتر عبدالله فیاض آورد.[15]

او از آغاز اسلام مسأله تشیع را قدم به قدم دنبال كرد و آن را مولود طبیعی اسلام معرفی كرد و با اسناد و مدارك سیر طبیعی تشكل شیعه را از آغاز و ادوار اسلام به قلم كشید.

این كتاب در معرفی شیعه در جامعه‌های عربی كارگر افتاد و بحث بی جانبدارانه و محققانه آن نظر (دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه) را به خود جلب كرده و دارالتقریب در نامه ای به مترجم این كتاب از زحمتهای نویسنده و مترجم تقدیر كرد.[16]

شهید صدر در زمینه شناسائی ادعانامه‌های شیعه مسأله فدك را كه از نخستین مسائل كلامی و فكری مسلمانان است از زاویه تاریخی و سیاسی تحلیل كرد و آن را به جهان دانش عرضه داشت. انگیزه نگارش كتاب فدك ساده گذشتن مورخان معاصر از این موضوع بود.

استاد عباس محمود عقاد [17]در (فاطمه و الفاطمیون) همه مقاله را در چند سطر خلاصه كرده است و آن را از مباحثی قلمداد كرده كه نتیجه ای ندارد و به جایی نمی‌رسد.

شهید صدر در این باره می‌نویسد:

(من در حالی مشغول نوشتن كتاب (فدك) هستم كه كتاب: (فاطمه و فاطمیون) استاد عقاد را در پیش روی دارم. در آغاز با شور و شوق فراوان به سراغ این اثر رفتم كه ببینم ایشان درباره این موضوع حساس تاریخی چه نوشته است. من بر این بودم كه روزگار تعصب و تعبّد بر روش پیشینیان و پرهیز از طرح عمیقانه مسائل تاریخی و مذهبی سپری شده و موضوع با روشن بینی در بوته تحقیق و بررسی قرار گرفته است ولی افسوس كه دیدم عقاد از این موضوع با اهمیت به سادگی گذشته ومطالب را در چند سطر خلاصه كرده است و به این بسنده كرده كه بگوید: نه زهرا مطالبه به ناحق می‌كرد و نه ابوبكر از مطالبه حق مستند ابا داشت.)[18]

بله در روزگار تحقیق و در فضای آزاد اندیشی حقایق چنین بی رنگ جلوه داده می‌شوند و بازار اتهام علیه شیعه همچنان گرم نگه داشته می‌شود و شیعه به عنوان مسلكی نوساخته به جوانان معرفی می‌گردد. در این راستا بود كه شهید به نگارش اثر تاریخی فدك دست زد و یكی از ادعاهای شیعه را از زاویه فقهی و تاریخی روشن كرد.

نقش تاریخ در تفسیر قرآن

در شناخت قرآن تاریخ نقش اساسی دارد و مفسر بدون آشنایی با تاریخ نمی‌تواند به آستانه قرآن راه یابد و از آن بهره برد. شهید صدر در دو محور بهره گیری از تاریخ را برای تفسیر قرآن لازم می‌داند:

1 . دانستن شأن نزول: به نظر ایشان آیات قرآن به دو بخش تقسیم می‌شوند:

الف. آیاتی كه برای هدایت و تربیت نازل شده اند بدون این كه انگیزه پیشین و سبب معین در نزول داشته باشند مانند آیات مربوط به قیامت بهشت و جهنم.

ب. آیاتی كه بر اثر یك واقعه و یا پاسخ از پرسشی نازل گردیده اند مانند: آیاتی كه درباره مسجد ضرار و در پاسخ اهل كتاب كه از روح پرسیده بودند نازل شده است:

(شناخت اسباب نزول در فهم آیات جایگاه بزرگ دارد؛ زیرا نص قرآنی كه مرتبط به سبب معین است بر سیاق و روش همان سبب معین نازل شده است پس اگر ما به مقدمات و اسباب آن توجه نداشته باشیم اسرار تعبیر قرآن برما ناشناخته می‌ماند. در مثل ظهور آیه شریفه: (ان الصفا والمروة من شعائر الله فمن حجّ البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما) دلالت بر آن دارد كه در سعی میان صفا و مروه گناهی نیست و تصریحی بر واجب بودن سعی ندارد ولی فهم وجوب از آیه تنها از درنگ روی شأن نزول به دست می‌آید؛ زیرا سعی از مراسم دوران جاهلیت بود و شماری از اصحاب پیامبر(ص) از انجام آن كراهت داشتند پس آیه نازل شد و آیه در واقع درصدد نفی این اندیشه از ذهن‌هاست و اعلان این كه سعی میان صفا و مروه از شعائر خداست نه از رسمهای جاهلیت. همین ناآشنایی با سبب نزول سبب شده است كه برخی سعی را مستحب بدانند نه واجب.)[19]

  1. آشنایی با احوال جهان و انسان و در دست داشتن تجربه‌های گذشته و حال جامعه‌های بشری. مفسر با آگاهی از انتظارها و در دست داشتن تجربه‌های بشری به سراغ قرآن می‌رود و دردهای خود را در كتاب خدا می‌جوید.

شهید صدر درمقدمه (سنتهای تاریخ در قرآن) روش تفسیری را به دو گونه تقسیم كرده است: روش تجزیه ای و آیه به آیه و روش موضوعی. درباره روش تجزیه ای می‌نویسد:

(گرچه این روش مقدمه تفسیر موضوعی و دریافت كل مطالب قرآن است ولی این عیب را دارد كه مفسر آیاتی را كه مقطعی یكسان دارند بدون هیچ طرح و نقشه قبلی مورد توجه قرار می‌دهد و معانی آیات را در پرتو معانی الفاظ با كمك قرائن متصل و منفصل تفسیر می‌كند. فهم مفسر در همین حد محدود است و حق ندارد چیزی از قرآن بپرسد و در واقع پوینده این راه نقش اثر پذیری را دارد ولی مفسر موضوعی برخلاف این روش رفتار می‌كند: او قبل از این كه بخواهد به یكی از موضوعات زندگی یا ایدئولوژی یا اجتماعی وجهانی دست یازد باید روی آن موضوع دقت و تمركز ذهن به حد كافی مبذول داشته از تجارب و اندیشه‌های دیگران تا آن جا كه این اندیشه‌ها بتواند راهگشایی كند قبلا مطالبی بیندوزد و از مشكلات و راه حلهایی كه اندیشه انسانی مطرح كرده چیزهایی بداند از پرسشهایی كه در روش تطبیق تاریخی مطرح می‌كند معلوماتی داشته و سرانجام از خلأهای موجود با خبر باشد و با این پیش مطالعه گفت و گوی خود را با قرآن آغاز می‌كند. مفسرمی پرسد و قرآن پاسخ می‌دهد.

مفسر در پرتو تجاربی كه از بررسی‌ها و كاوشهای بشری خود اندوخته است می‌كوشد تا نظر قرآن را درباره آن موضوع به دست آورد و با مقایسه متن قرآن با فرا گرفته‌هایش از افكار و بینشهایی كه به هم رسانده نظر قرآن را می‌فهمد.)[20]

شهید صدر برای همین جهت روش تفسیر موضوعی را می‌گزیند؛ چرا كه در این روش بازتاب مخاطب تنها بازتاب منحصر به تأثیر پذیری از قرآن نیست و معنای جمله امیرمؤمنان در شیوه بهره گرفتن از قرآن همین است: (ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ینطق ولكن اخبركم عنه الا ان منه علم ما یأتی والحدیث عن الماضی ودواء داءكم و نظم مابینكم.)[21]

آن كتاب خداست قرآن. از آن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید. اما من شما را از آن خبر می‌دهم. بدانید در قرآن علم آینده است و حدیث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان كارتان در آن است. تعبیر (استنطاق) به سخن درآوردن پُرسش به قصد دستیابی به پاسخ قرآن بدون دانستن دردها ممكن نیست و شناخت دردها و برون آمدن از حیرت بایسته مطالعه در تاریخ جهان و انسان و دریافت خلأهای بشری است. به دیگر سخن وظیفه مفسر در هر حال و درهر عصر با خود همراه داشتن كلیه میراثهای بشری است. شهید صدر در پرتو دانستن تجربه‌های بشری آشنایی گسترده تاریخ جهان و انسان تاریخ اندیشه‌ها و سیر دگرگونیهای اقتصادی و بن بست‌های موجود در میان ملتهای شرق و غرب سبب و انگیزه جنگهای دهشت زای جهانی و… با دیدی باز به سراغ قرآن رفت و گوهرهای گرانبهایی از آن به دست آورد.

نقش تاریخ در استنباط احكام

شهید صدر پیوند تنگاتنگی میان تاریخ و استنباط از منابع شرعی قائل بود و شناخت زوایای تاریخی مسائل مربوط به اجتهاد را از لوازم اصلی استنباط می‌شمرد و به باور وی فقیه نمی‌تواند بدون آگاهیهای لازم از پیشینه مسائل بر كرسی تفقه بنشیند.

  1. مبدأ شناسی مسائل اصول و فقه

پیشینه تاریخی مسائل اصول و فقه چگونگی سیر تحول اصول و فقه آیا همه مباحث اصول و فقه آغازی یكسان داشته و یا برخی از مسائل اصولی و فقهی بر اثر ضرورت وارد مباحث اصول و فقه شده اند و علت پیدایش آن و… از جمله بحثهایی هستند كه شهید صدر آنها را در بوته نقد و بررسی می‌نهد. شهید صدر در بررسی آغاز پیدایش علم اصول به این نتیجه رسیده است كه دانش اصول در دامن فقه پدید آمد چنانكه دانش فقه در دامن علم حدیث سربرآورد و این بر پایه مراحلی است كه علم شریعت پیموده است:

(دانش شریعت و یا فهم احكام شرعی در صدر اسلام آغاز شد و رشد آن در وقتی بود كه شمار بزرگی از راویان برای نگهداری احادیث وارده در پیرامون احكام به گردآوری آنها پرداختند. شیوه دریافت حكم شرعی از متون در آغاز دشوار نبود؛ زیرا از شیوه ساده ای كه مردم در محاوره از آن استفاده می‌كردند در نمی‌گذشت ولی رفته رفته برای استنباط حكم شرعی از متون نیاز به ژرفكاری بیش تری بود پس كوشش شد تا آن دقت كه دریافت حكم شرعی از مآخذ بدان نیاز بود فراهم آید. بدین سان بذرهای اندیشه وری فقهی پدید آمدند و علم شریعت از مرحله نقل حدیث به سطح استنباط و استدلال موشكافانه پا نهاد. از خلال اندیشه‌وری فقهی رشته‌های مشترك دركار استنباط رو به خودنمایی نهادند و جمع آوری و تنظیم عناصر مشترك دخیل دراستنباط به پیدایش علم اصول انجامید.)[22]

شهید صدر درشرح ماجرا یادآور شده كه بذر فكر اصولی نزد یاران فقیه ائمه(ع) از روزگار امام پنجم و ششم پدید آمد و گواه تاریخی آن روایاتی است كه با شمار فراوانی از عنصرهای مشترك در كار استنباط پیوند دارد. پرسشهایی كه در این زمینه از ائمه شده است از بذر تفكر اصولی در نزد ایشان وگرایش آنان به پی ریزی قواعد همگانی و معیارهای اصولی حكایت دارد.

شهید صدر از بررسی سیر تحول و تكامل علم اصول نتیجه می‌گیرد كه: نیاز به مسائل اصولی نیازی تاریخی است و اصول پدیده ای نوظهور نیست. تنها این مسأله هست كه طرح و گسترش اصول درحوزه شیعی سپس تر از اهل سنت آغاز شد و آن هم به این دلیل بود كه اهل سنت پایان دوره نص را مرگ پیامبر(ص) می‌دانند و شیعه در دوره غیبت یعنی قرن چهارم.

از دوران غیبت زمان بالندگی اصول در بین شیعه آغاز شد و پیشرفت شایانی كسب كرد. ابن ابی عقیل و اسكافی در سده چهارم چنین كاری را آغاز كردند. شیخ مفید دراین باره كتاب نوشت و خط فكری اساتید خود را استوار كرد. سید مرتضی در این باره رساله ای نوشت. شیخ طوسی عدة الاصول را به رشته تحریر كشید. دانش اصول در دوره شیخ طوسی مراحلی از رشد و تكامل را پیمود.

پس از شیخ طوسی درحدود سه قرن دوره ركود مسائل فقه و اصول بود و اثری مفید و نو تا زمان ابن ادریس به چشم نمی‌خورد. شهید صدر پس از بررسی دلیلهای ركود و ایستایی دانش اصول می‌نویسد: (در قرن ششم ابن ادریس به فقه و اصول روح تازه ای بخشید و بررسی دلیلهای فقهی شتاب بیش تری به خود گرفت. در همان روزگار ابن زهره بررسی جداگانه ای درباره دانش اصول آغاز كرد. در قرن هفتم محقق حلی معارج و نهج الوصول الی معرفة الاصول را نوشت و علامه حلی تهذیب الاصول الی علم الاصول و مبادی الوصول الی علم الاصول….

این بالندگی تا پایان قرن دهم دنبال شد و نماینده آن در پایان این سده صاحب معالم بود كه با بیانی ساده و سازمان یافته معالم الاصول را نگارش كرد و جزو كتابهای درسی حوزه قرار گرفت. شیخ بهایی زبدةالاصول را نوشت. پس از صاحب معالم ضربتی بر دانش اصول وارد آمد. محقق استرآبادی به دلائلی به مبارزه با علم اصول رو آورد تا آن كه وحید بهبهانی با حركتی علمی سازمان یافته به میدان داری اخباریان پایان داد.)[23]

2 . شهید صدر افزون بر سیر كلی در تاریخ اصول و فقه درجای جای مباحث خود به تناسب به بررسی تاریخچه مباحث و اصطلاحات اصول و فقه پرداخته از جمله:

* اجتهاد: مرحوم صدر با نشان دادن شواهد بسیار از كتابهای روایی و متون فقهی قرن 4، 5 و 6 این نتیجه را به دست می‌دهد كه تا قرن هفتم كلمه اجتهاد مرادف با رای و قیاس بوده است. محقق حلی برای نخستین بار اجتهاد را به معنای لغوی و كوشش دراستنباط احكام شرعی به كار برد و معنای اجتهاد در این دوره با دوره‌های پیش از آن فرق دارد.[24]

* اخباری گری: شهید صدر در علت پیدایش اخباری گری و مخالفت اخباریان با علم اصول به زمینه‌های تاریخی این اندیشه توجه كرده و انگیزه‌هایی كه علمای اخباری را وادار به رویارویی با اصول كرد و تا اندازه بسیاری آنان را به پیروزی رسانید این گونه برشمرده است:

(جنبش اخباری گری درآغازین سالهای قرن یازدهم دارای انگیزه روانی بود كه دانشمندان اخباری در پیشاپیش ایشان میرزا محمد امین استرآبادی را به رویارویی با دانش اصول و اصولیان واداشت. برخی از این انگیزه‌ها به این قرار است:

* جا گیر نشدن اندیشه عناصرمشترك استنباط در اندیشه اخباریان كه برای ایشان این گمان را پدید آورد: پیوند دادن استنباط به قواعد اصولی به كاهش اهمیت نصوص شرعی خواهد انجامید.

* پیشی گرفتن اهل سنت بر شیعه در زمینه پژوهشهای اصولی. از این بابت علم اصول در نظر مخالفان آن چهره سنی به خود گرفت و اینان به اصول به سان یكی از فراورده‌های مذهب سنی نگریستند.

* موافقت یكی از پیشاهنگان علم اصول مانند ابن جنید با بیش تر مذاهب فقهی سنی در عمل به رای و قیاس.

* رخنه كردن پاره ای از اصطلاحات از مباحث اهل سنت به اصول شیعه مانند: واژه اجتهاد. فقهای شیعه این واژه را از فقه سنی گرفتند و آن را متحول كردند ولی دانشوران اخباری این تحول جوهری را در این اصطلاح در نیافتند و گمان بردند كه دانش اصول در نزد طرفداران آن همان مفهومی است كه اهل سنت از آن دفاع می‌كنند.

* كاربرد عقل در دانش اصول و سودجویی از جدید بودن طرح این دانش در میان شیعه….)[25]

افزون بر این محدث استرابادی بینش حس گرایانه داشت و بر آن بود كه عقل فقط

در اموری كه مبدأ حسی دارند و یا قریب به محسوسات هستند حجت است و استنباط احكام را به روش اصولی كه از مبدأ حسی فاصله دارد حجت نمی‌شمرد. شاید این فكر در میان اخباریان در اثر وزش موج فلسفه حسی در اروپا بوده باشد كه آنان حجت بودن عقل را درعلوم منكر شدند و اخباریان در دین:

(آرای حس گرایی درهمان روزگار در اروپا وزیدن گرفت و استرآبادی با فرانسیس بیكن معاصر بود لكن در اروپا از این قاعده درس الحاد گرفتند و عقاید متافیزیك را نفی كردند ولی درمشرق زمین از آن در زمینه فقه و شریعت استفاده كرده و به نفی اصول و اجتهاد روی آوردند.)[26]

* پیشینه بحث سیره: شهید صدر دركاوش خود برای دستیابی به آغاز پیدایش مسائل اصولی به این نتیجه می‌رسد كه: (بحث سیره نیز درمیان فقیهان پدیده ای جدید است و دلیل آن نیاز به سیره در زمانهای پسین است. بحث سیره در سخنان شیخ انصاری كم است و پیش از شیخ كم تر. پس از شیخ انصاری است كه فقها به سیره روی آورده اند.

پیش از شیخ انصاری فقیهان برای استنباط احكام شرعی از راههایی چون: اجماع شهرت جبر و وهن سند به عمل اصحاب سود می‌بردند و این كار احتیاج آنها را از رجوع به سیره بر طرف می‌كرد. پیش از شیخ انصاری سخنان اصحاب را از قطعی‌ها می‌شمردند و این حالت روانی مانع می‌شد كه با سخنان اصحاب مخالفت ورزند و بدین جهت گاه استدلال می‌كردند كه اگر بنا باشد با سخنان اصحاب مخالفت شود و در مثل بر خلاف سخنان نتیجه معامله معاطاه اباحه باشد از آن فقه جدیدی لازم می‌آید و ارتباط احكام به یكدیگر سبب می‌شود ضرورت و ثابت شده‌های قدماء در احكام در هم ریزند.

گویا این حالت روانی درنزد علمای اهل سنت نیز وجود دارد؛ زیرا آنان بی گمانهای عصر صحابه را ضروری دین می‌پندارند و مخالفت با آن را مخالفت با وجدان می‌شمارند سد باب اجتهاد در نزد عامه نیز به همین انگیزه‌های روانی صورت گرفت.

در روزگار شیخ انصاری در سند و یا دلالت مطالب به اجماع منقول شهرت و… تمسك می‌شد ولی پس از شیخ فقها اندك اندك مبانی گذشته را از میان بردند و شیخ در رأس این جریان بود.

در آغاز برخی مبانی یاد شده را دراصول باطل می‌شمردند ولی در فروع احكام به آن استدلال می‌كردند و این مشكلی بود كه در مثل اجماع منقول را در اصول باطل بدانند ولی در فقه به آن استدلال بجویند و دلیل آن همان حالت نفسانی بود. این حالت روانی و ترس از مخالفت مبانی گذشته به آنها لباس دلیل می‌پوشاند تا این كه این وضعیت از میان فقهاء بر طرف شد و به یك باره در اصول و فروع دست از پاره ای از مدارك پیشین همانند اجماع منقول و یا شهرت برداشتند تا جایی كه فتواهای استاد ما آیت اللّه خویی در فقه بیانگر انكارجبر و وهن خبر به عمل و اعراض اصحاب است.

به خاطر این تطور در اثبات و نفی پاره ای از مبانی در روزگاران متأخر فقها برای استنباط احكام شرعی به سیره روی آوردند.)[27]

* تاریخ برائت عقلیه و قاعده قبح عقاب بلا بیان: از دلائل برائت عقلیه در اصول قاعده عقاب بلابیان و حسن عقاب با بیان است. این مسأله آن چنان دركتابهای اصولی ریشه كرده است كه همه اصولیان و فقها آن را از ضروریات شریعت می‌پندارند. شهید صدر از نخستین كسانی است كه براساس این قاعده خدشه وارد كرده و آن را از نظر تاریخی باطل كرده است. ایشان در ریشه یابی مسأله می‌نویسد: (اساس قاعده را فقها از قاعده (مولویت مولا) گرفته اند. به این شرح: احكام مولا بر ما واجب است و قطع به حكم هم حجیت ذاتی دارد پس هرگاه یقین به حكمی از مولا پیدا كردیم عمل به آن بر ما واجب است و اگر مخالفت آن كردیم سزاوار مجازات هستیم ولی اگر قطع به حكم پیدا نكردیم همراهی آن لازم نیست زیرا بیانی دركار نیست و مجازات بر آن قبیح است.)

شهید صدر به این استدلال از جهت‌های گوناگون پاسخ می‌دهد: (نخست آن كه در حجت و واجب بودن هر چه را كه قطع به مشروع بودن آن پیدا كردیم جای گفت و گوست! از كجا روشن است كه هر چه را كه رضایت مولا در آن بود عمل به آن واجب است.

دو دیگر مسأله ریشه تاریخی ندارد كه آن را ضروری اسلام و فقه بپنداریم. این بر اثر تلقینات اساتید و تدریس پیاپی آن در كتابهای اصول است كه مسأله قبح عقاب بلابیان ضروری تلقی شد و مخالفت با آن شگفت می‌نماید.

طرح این مسأله پیشینه تاریخی پیش از یك سده را ندارد و از مسائل روشن و آشكار عقلی و فقهی شمرده نمی‌شود. ما برای برائت عقلی پیش از شیخ مفید در روایات و كتابهای فقه اثری نمی‌بینیم. تنها شیخ صدوق نوشته است: (در موارد شك در حكم اصل اباحه است) و مقصود از آن همان اباحه شرعی است كه برابر روایات است نه قاعده عقلیه شیخ مفید و شیخ طوسی نیز نه تنها این قاعده را نپذیرفته اند كه از كلمات آنان عكس مسأله استفاده می‌شود.

آنان درباره این مسأله بحث كرده اند كه آیا حكم اولی در اشیاء اباحه است و یا احتیاط؟ در برتری احتیاط گفته شده كه در صورت دست به كاری زدن در موردی كه حكمی صریح نداریم مطمئن نیستیم كه راه صواب پیموده و از فساد به دور باشیم. این شیوه استدلال با قاعده عقلی قبح عقاب بلابیان سازگار نیست. شیخ طوسی به گونه آشكار و روشن قائل به واجب بودن احتیاط شده است.

ابن زهره صد سال پیش از شیخ درغنیه حكم به برائت عقلی كرده امّا نه از باب قبح عقاب بلابیان بلكه از باب تكلیف مالایطاق و عدم امكان قصد امتثال حكم مولا بدون علم به تكلیف و این غیر از قاعده قبح عقاب بلابیان است. پس از این دوره محقق نیز بر برائت از این راه استدلال نكرده است. پس از زمانی محقق برائت را مندرج دراستصحاب كرده و آن را از ادله ظنیه شمردند؛ زیرا استصحاب در نزدشان دلیل ظنی بود پس برائت نیز نمی‌توانست دلیل قطعی به حكم باشد و تا دوره صاحب معالم و شیخ بهایی برائت از ادله ظنیه شمرده می‌شد. قاعده قبح عقاب بلابیان از سوی وحید بهبهانی مطرح شد و سپس صاحب معالم و شریف العلما به آن اعتراف كردند. شیخ انصاری آن را مطرح كرد آن هم با بحثها و شبهه‌های فراوانی درباره اطلاق و گستره آن در شبهات مفهومیه و موضوعیه.

پس این قاعده از مسائل فطری و ضروری نیست و پیشینه تاریخی آن به دوره وحید بهبهانی باز می‌گردد و سخن آقا ضیاء بر این كه قاعده از قطعی‌های اصول و فقه است دلیلی ندارد و سیر تاریخی مسأله آن را تایید نمی‌كند.)[28]

2 . اثرگذاری نشانه‌های تاریخی در فهم نصوص دینی

برای دریافت نصوص دینی دو چیز لازم است: جهت صدور و دلالت.

درجهت صدور سخن از مورد اعتماد بودن راوی و صدور آن از معصوم است و درجهت دلالت سخن از مقصود متكلم است.

جهت صدور: شهید صدر رجوع به تاریخ و بررسی نشانه‌های تاریخی زمان صدور را از شرایط دستیابی به جهت صدور و دلالت می‌داند چرا كه صدور بسیاری از روایات قطعی نیست در آنها صرف نظر از احتمال اشتباه راوی احتمال دروغ گو بودن او نیز هست. پس می‌بایست به گونه ژرف درباره راست و دروغ بودن راویان به بحث نشست:

(علمای نكته گیر گذشته چون شیخ طوسی و نجاشی و علمای پس از آنان به روشنی به دروغ گو بودن بسیاری از راویان اشاره دارند و اصطلاحهایی چون: وضاع منحرف مشكوك فیه حدیثه یعرف و ینكر لایؤمن فی الحدیث یتحرج عن النقل عنه… در میان سخنان آنان درباره راویان به چشم می‌خورد. درباره راویان نباید بر این گمان بود كه همگی انسانهای دیندار و متعادل بوده اند. آن گونه كه عامه درباره یاران پیامبر(ص) بر این باورند بلكه یاران امامان نیز مانند یاران پیامبر گوناگون بوده اند. همان گونه كه در میان صحابه همانند سلمان و ابوذر وجود دارند و انسانهای منحرف نیز وجود دارند در میان اصحاب امامان(ع) نیز انسانهای منحرف جویای شهرت وجود داشته است و نشانه‌های تاریخی در سخنان ائمه(ع) بر این مسأله دلالت دارند. وجود دشمنیها میان یاران ائمه(ع) شاهد دیگری بر مطلب است. چنانكه گروهی گروه دیگر را لعنت می‌كردند و از سوی ائمه نیز درباره برخی لعنت وارد شده است. در نكوهش شماری از اصحاب همچون آفتاب در تقوا و ورع و عدالت شهرت دارند روایاتی از سوی برخی از دوستانشان وارد شده است. همان گونه كه در میان یاران ائمه(ع) انسانهای صدیق و با وفا مانند: زراره و محمد بن مسلم وجود دارند انسانهای منحرف نیز وجود دارند و جرح و تعدیل رجالی برای همین مقصود است.)[29]

شهید صدر با اطلاع گسترده ای كه از تاریخ رجال داشته بر ظرایف و دقایق زندگی راویان آگاه بوده است. با فراهم آوردن نشانه‌های بسیار از شیوه زندگی اندیشه پیوندها و… به نكته‌های تازه ای دست می‌یافته و رگه‌های ناهمساز با تفكر امامان را كه از سوی راویان غالی و یا ناصب و بدخواه به ائمه نسبت داده می‌شد كشف و آشكار می‌كرد.

آن جناب به مناسبت بحث از حجت بودن ظواهر قرآن درنقد و بررسی روایات از سعد بن طریف و جابر بن یزید برحجت نبودن ظواهر قرآن می‌نویسد:

(سعد بن طریف از راویان حدیث: اِن الفحشاء رجل و المنكر رجل و ان الصلوة تتكلم) است[30] و جابر بن یزید[31] روایتی از امام باقر(ع) نقل كرده است كه امام هفتاد هزار حدیث به من نقل كرد و فرمود:

(به كسی روایت نكن بلكه سر را به چاه فرو بر و آن را روایت كن.)

این امور اگر همراه بشود با شهادت بزرگان درباره این اشخاص به گمان قوی به دست می‌آید كه این شخص خواسته كه درهای معرفت بسته شود و دانشها برای خود وی انباشته گردد و اسلام را شگفت انگیز جلوه دهد كه دست هر كس بدان نمی‌رسد و به حسب (حساب احتمالات) دروغ بودن این روایت روشن می‌شود و این گونه روایات در ذوق جماعتی از غیر سلف صالح موجود بوده است.)

پس شهید به مطلب مفید و جالبی توجه می‌دهد:

(ومن هنا نحن ننبه علی مطلب عام و هو انه فی جمله من الموارد تنفعنا فی مقام تقدیر روایة الراوی و تقییمها مراجعه حال الراوی و تاریخه و مجموع ما نقله من الروایات فقد تری مثلاً عدداً كبیرا من احادیث متفقة علی مضمون مّا. بحیث كان المفروض حصول العلم به بعنوان التواتر لكن تكشف بالفحص ظاهرة مشتركة عن حال رواتها تناسب الایحاء المشترك بمضمون تلك الاحادیث مما یسقطها عن درجة التواتر المفید للعلم فا الاطلاع علی خصوصیات الراوی و حاله و مزاجه و ما ینقل من سائر الروایات قد یدخل فی عملیة الاستنباط كعنصر عن تقییم الروایة.)[32]

از این جا به یك نكته عمومی توجه می‌دهیم:

در پاره ای موارد در مقام ارزیابی روایتی مراجعه به زندگی راوی عصر زندگی و مجموعه روایات وی ما را مفید می‌افتد.

گاه می‌بینی كه روایتهای بسیاری در یك مضمون وارد شده آن چنان كه اطمینان به تواتر روایت پیدا می‌كنی ولی به كاوش از زندگی و شرایط زیست راویان در می‌یابی كه آمادگی روانی و دلبستگی مشترك به معنای روایتی راویان را به نقل آن واداشته آن گونه كه روایت را از تواتری كه مفید علم باشد ساقط می‌كند.

پس آگاهی از ویژگیهای راوی و شرایط روانی وجسمی و نگرش كلی به مجموعه روایتهای او گاه بسان عنصری مهم در مقام ارزیابی روایت ما را كمك می‌كند.

دلالت: درجهت دلالت حدیث شهید صدر بر آن است كه افزون بر تجزیه و تحلیل آیات قرآن و متن احادیث باید نشانه‌های تاریخی خارج از متن نصوص و نشانه‌های نانوشته را نیز ملاحظه كرد; چرا كه گرچه شرایط نزول و صدور نص را منحصر نمی‌كند ولی مصداق بارز را مشخص می‌كند و راه را برای فهم اصلی متكلم می‌گشاید از این روی فهم زمان ومكان درفهم متون اثر دارد:

(ایشان در استنباط مسائل فقهی از احادیث پیامبر و ائمه… سعی داشتند دقیقا شرایط حاكم آن زمان را بررسی كنند و اوضاع موجود را مد نظر داشته باشند. از طریق این بررسی سرانجام به یك نتیجه فقهی و یا اصولی می‌رسیدند.)[33]

([در مورد] قانون لاضرر و لاضرار ایشان با بررسی جوّ حاكم به زمان صدور آن و شرایط حاكم آن روز توانست كه این قاعده را به شكلی استنباط كند كه مصداقهای وسیعی داشته باشد.)[34]

براین اساس ایشان به زمان صدور روایات برمی گشت و شرایط تاریخی آن روز را درنظر می‌گرفت و نشانه‌های نیامده در متن را كه نشانه‌های حالیه نام دارند ارزیابی می‌كرد.

در اصل ایشان اجتهاد واقعی را كوششی در به دست آوردن همین نشانه‌ها و رموز نانوشته می‌دانست از جمله:

1 . بررسی حالتهای شخصی راویان: شهید صدر در این باره می‌نویسد:

(درباره فهم اجتماعی نص… قاعده ای كه استاد محقق ما مغنیه برای این موضوع وضع كرده است گره بزرگی را در فقه می‌گشاید و آن این است: بسیاری احكام از راه پاسخهایی كه به پرسشهای راویان داده شده بیان گردیده نه بی مقدمه و به گونه ابتدایی و به زبان قانونگذاری و پرسشهای راویان نیز دربیش تر جاها مربوط بوده است به حالتها و موضوعهای ویژه ای كه خود به دانستن آنها نیاز داشته اند و پاسخ نیز برابر پرسش آنان و در مرز آن و برای روشنگری حكم درهمان حالت و موضوع مورد پرسش آمده است.)[35]

پس درباره فهم نص نباید تنها به فهم لغوی و تفسیرموضوعی آن بسنده كرد بلكه امامان(ع) در پاسخ پرسشها ملاحظه حال راویان را كرده و با توجه به چگونگی حال راوی كه از روی جهل یا علم یا نسیان یا عذر كاری را انجام و شرایط ویژه ای داشته است پاسخ داده اند. در مثل: امام در پاسخ شخصی كه در ایام مِنی در مكه با همسرخود همبستر شده پاسخ می‌دهد: قربانی كند و در پاسخ دیگری كه به همان مشكل دچار آمده می‌فرماید: بر او چیزی نیست راوی در شبهه می‌افتد و می‌پرسد یارانم به من گفته اند همانند فلانی قربانی كنم؟ حضرت فرمود: كار او از روی عمد بود و كار تو از سر نادانی.[36]

2 . بررسی شرایط سیاسی جامعه: بررسی شرایط سیاسی زمان صدور از دیگر نشانه‌های تاریخی است. بسیاری از امامان(ع) در تقیه به سر می‌برده اند. این تقیه گاه

از سوی حاكمان اموی و عباسی بر آنان تحمیل می‌شد و گاه از سوی توده مردم. ائمه گاه در شرایطی به سر می‌بردند كه ناگزیر بودند نسبت به برخی از امور از جامعه مسلمانان و گاه از توده شیعه نیز تقیه كنند.امامان شرایط زمان و مكان را در نظر داشتند و چیزی را كه احساسات توده را بر می‌شوراند بیان نمی‌كردند. یاران را نیز دستور تقیه می‌دادند از این روی در پاسخ به پرسشها گاه دیده می‌شود كه امام به جای فتوای صریح خود می‌فرمود: (فتوای اهل عراق و یا اهل مدینه چنین بوده است.) مقصود امام در نیفتادن شیعیان با مذهبهای رایج در بین مردم بود. ائمه گاه به روشنی برای یاران شرح می‌دادند كه برخی از گفتارها از روی تقیه بوده است در مثل روایت ابی بصیر و روایت ابی عمر و كنانی و روایت ابی عبیده[37].

درجهت مخالف نیز دیده می‌شود روایتی از سوی فقها به عنوان تقیه كنار گذاشته شده ولی بررسی شرایط سیاسی روشن كرده كه این مطلب ممكن نیست از روی تقیه صادر شده باشد و می‌بایست مسأله از راه دیگر حل شود.

در مثل پاره ای از روایات آمده: شراب پاك است.

گروهی از فقیهان بر این باورند كه صدور چنین روایتهایی تقیه ای است و حكم واقعی همان نجاست است.

شهید صدر در بررسی مسأله به این جا كه می‌رسد نتیجه می‌گیرد:

(حكم نمی‌تواند از روی تقیه صادر شده باشد; چرا كه شرایط زمان صدور آن را نمی‌پذیرد; زیرا شافعی در یكی از دو فتوای خود قائل به پاكی شراب بوده و شافعی پس از امام صادق(ع) تولد یافته و معنی ندارد امام از او تقیه كند.

لیث بن سعد[38] نیز گرچه به پاكی شراب باور دارد و معاصر با امام صادق است ولی ساكن مصر بوده و امام كه در حجاز و یا عراق زندگی می‌كرده معنی ندارد از فقیهی مصری تقیه كند و امام باقر(ع) نیز از لیث تقیه نمی‌كرد؛ زیرا كه امام باقر در سال 114هـ.ق. به شهادت رسیده و لیث متولد 93هـ.ق است و عُمر لیث در هنگام شهادت امام باقر بیست سال بوده و دور از عادت است كه امام از فقیهی كم سن و سال تقیه كند! علاوه داود[39] متولد سال 202 قائل به پاكی شراب است ولی ولادت وی پس از شهادت امام صادق بوده است و تقیه امام از او ممكن نیست.

ربیعه[40] نیز فتوا به پاكی شراب داده است ولی ربیعه فقیهی گوشه نشین بوده و در زندگی سیاسی و اجتماعی او نشانه ای وجود ندارد كه امام صادق از او اندیشه كند و اگر بپذیریم كه روایتی از امام باقر نیز در پاكی شراب وارد شده باشد باز ربیعه در زمان زندگی امام باقر بسیار جوان بوده پس صدور روایت از روی تقیه از روی عادت احتمال ندارد.

پس شهید صدر این پرسش را مطرح می‌كند كه امام ممكن است از حاكمان عباسی كه مشهور به نوشیدن شراب بودند تقیه كرده باشد؟

درپاسخ می‌نویسد:

 

(این سخن بسیار دور است چرا كه فقهای اهل سنت نیز دربرابر آلودگی و ناپاكی حاكمان ساكت نبودند چه رسد به امامان. افزون بر این بررسی تاریخ حاكمان همروزگار ائمه(ع) نشانگر آن است كه حاكمان ظواهر را رعایت می‌كردند و به جز شماری از آنان مانند: ولید و دیگران شراب نمی‌نوشیدند و در هیچ روزگاری دیده نشده است كه حاكمان آشكارا كاری انجام دهند.

افزون بر این امامان علیه كسانی كه شراب را پاك دانسته اند به شدت موضع گرفته اند و كوچك ترین سهل انگاری در این باره از ایشان دیده نشده است.)[41]

اینها شواهدی است كه دلالت دارند تاریخ و درك شرایط سیاسی و اجتماعی زمان صدور روایات سهم مهمی در فهم جهت صدور دارند.

3 . جست وجو از نشانه‌های پیوسته از بین رفته: شهید صدر در این باره می‌نویسد:

(چه بسا نشانه‌های تاریخی كه درباره روایات موجود بوده و بر اثر روشنی آن در نظر راوی و یا غفلت او از بین رفته است. برای دستیابی به همه ماجرا می‌بایست فقیه از نشانه‌های خارجی جست وجو كند از جمله در مسأله ولایت پدر در تصرف بر مال صغیر گروهی از فقیهان با استناد روایت (انت و مالك لابیك) كه پیامبر به جوان شاكی از پدر فرموده است فتوا داده اند: پدرحق هرگونه تصرف در مال فرزند را دارد درحالی كه با جست وجو درباره شأن صدور روایت درمی یابیم كه روایت درظرف خاص وارد شده و عمومیت ندارد. و آن نشانه درحدیث مورد استناد افتاده شده است. این شاهد را امام صادق در روایتی چنین بیان می‌فرماید:

(حسین بن علا گوید به امام صادق گفتم: پدر تا چه مقدار می‌تواند در مال فرزند تصرف كند؟

فرمود: به مقدار روزی و قوتش آن هم بدون اسراف و به وقت ضرورت. گفتم: پس روایت پیامبر چه می‌شود كه به مردی كه پدر را به محاكمه آورده بود فرمود: تو و اموالت از آنِ پدرت هستی.

فرمود: همانا شكایت پدر را به نزد پیامبر برد و گفت: یا رسول اللّه پدرم در مورد میراث مادرم به من ستم روا داشته است.

پدرش به وی خبر داد: من مال را بر خود و فرزندش به مصرف رسانده و چیزی از آن باقی نیست. پیامبر در این وقت فرمود: تو و ثروتت از آن پدرت هستی.)[42]

این ماجرا به خوبی دلالت دارد كه چگونه بی توجهی به شأن صدور روایت موضوع و حكم را دگرگون می‌سازد.

4 . توجه به اصطلاحات زمان صدور: از نكته‌های تاریخی دیگر در فهم نصوص توجه به اصطلاحات ویژه زمان صدور نص است. شهید صدر تصریح می‌كند: گاه مفهوم كلمه ای در یك نص از لحاظ تاریخی درطول زمان دستخوش دگرگونی شده و در این مورد محقق شاید تنها مفهوم سطحی و لغوی رایج كنونی را ملاحظه كند و از مفهوم تاریخی آن غافل باشد. چه بسا آن كلمه در پی پیدایش شرایط جدید معنای دیگری به خود گرفته باشد. در این صورت برای تعیین معنای اصلی نص باید اطمینان حاصل كرد كه با مفهوم جدید در نیامیخته و در همان معنایی به كار رفته كه پیش از آن فهمیده می‌شده است.

گاه سیره تاریخی و اجتماعی یك كلمه سبب گمراهی اندیشه در فهم درست نص می‌شود و در بین دگرگونیهای اجتماعی با افكار و اندیشه‌های دیگری نیز آمیخته می‌شود.

شهید در مسائل اقتصادی واژه (اشتراكیت) را شاهد می‌آورد كه در زمانهای گوناگون معانی گوناگونی به خود گرفته است و نیز كلمه (رعیت) را شاهد می‌آورد كه (تاریخ ملوك الطوایفی) سرگذشت مخصوص به خود را دارد. بنابراین در نصوصی كه در بردارنده كلمه (اشتراكیت) و یا (رعیت) هستند نباید اصطلاح رایج روز را در نظر گیریم و می‌بایست معنی و اصطلاح آن روز را در نظر آوریم.[43]

در بحث حجت بودن ظواهر قرآن به نقد اخباریان می‌پردازد و بر این نظر است: اخباریان كه برحجت نبودن ظواهر قرآن به اخبار بازدارنده از عمل به (رأی) استدلال كرده اند و هرگونه رأی و نظر را ممنوع می‌دانند به خاطر ناآشنایی آنان با تاریخ واژه رأی است:

(كلمه (رأی) گرچه معنای لغویش نظر است ولی كسی كه مجموع روایات باب را مطالعه كند می‌فهمد این كلمه از سوی امامان بر مردمی القاء شده كه در فضای علمی ویژه ای زندگی می‌كرده اند و آن فضا دارای اصطلاحات و تعبیرهای مخصوص به خود بوده است. از مسائل مطرح در آن زمان كلمه (رأی) بوده است و مردم در آن اختلاف داشته اند. درعصر ائمه(ع) در بین علمای اهل سنت مدرسه ای به نام (مكتب رأی) در دایره استنباط و تفسیر و استخراج احكام از نصوص شرعی وجود داشته است و كلمه (رأی) اصطلاحی بوده برای مذاهبی كه پدید آمده و همه جا سایه گسترانده بودند. یاران ائمه(ع) با آرای اهل سنت آشنایی داشتند و شماری از آنان برابر آرای اهل سنت فتوا می‌دادند و گویا شماری از آنان بهتر از فقهای اهل سنت با دیدگاه‌های سنیان آشنا بودند…. یاران ائمه در این جوّ زندگی می‌كردند و با این اصطلاحات سروكار داشتند. پس كلمه (رأی) و آنچه درباره ممنوع بودن آن از سوی امامان به ما رسیده ناظر به معنایی است كه در آن روزگاررایج بوده است.)[44]

5 . فهم سیاق زمان صدور: گاه ممكن است كه در ظهور لفظی دگرگونی‌هایی پدید نیامده باشد بلكه دگرگونی در مجموع كلام و سیاق جمله صورت گرفته باشد. ممكن است از تركیب جمله ای در آن روزگار چیزی فهمیده شود و در روزگار ما چیزی دیگر. پس لازم است كه فقیه و اسلام شناس معنای حكمی جمله را در آن روزگار بجوید: (فان تأثیر العوامل المختلفه لیس مختصا بالظهور اللفظی بل یقع فی الظهور السیاق ایضاً فیؤثر فی اختلاف الافكار و الحاجات والبیئآت بمرور الزمان و قد یتفق اختلاف الظهور السیاق فی زمان واحد لطبقتین باعتبار اختلاف المطالب التی آنست بها هذه الطبقة او تلك مثلاً.)[45]

اثر گذاردن عوامل گوناگون ویژه الفاظ و ظهور لفظی نیست بلكه در ظهور سیاقی یك جمله نیز ممكن است تأثیر كند و اختلاف اندیشه‌ها و نیازها و جامعه‌های گوناگون به مرور زمان سیاق جمله را از معنای اصلی خود به معنای دیگری دگرگون كند. و گاه ممكن است بر اثر اُنس ذهنها دو گروه از مردمان یك زمان به مسائلی ویژه فهم آن جمله برای ایشان متفاوت باشد. شهید صدر در شرح چگونگی گوناگونی شرایط زمانی در فهم كلمات و سیاق جمله‌ها حكایتی را از خویش نقل می‌كند:

(زمانی به حدیثی در باب حج مراجعه كردم به این مضمون:

راوی از امام می‌پرسد: از كسی كه بر عهده او قرض است آیا می‌تواند به حج برود؟ امام فرمودند: بلی.

در آغاز از حدیث چنین فهمیدم كه زمانی كه میان حج فعلی و دین فعلی تزاحم واقع شود حج مقدم است بر دَین.

ولی سپس احتمال دادم كه این برداشت ممكن است برخاسته از اُنس خاطر من با مطالب باب تزاحم باشد. دوباره به روایت مراجعه كردم. دیدم ظاهرش دلالت دارد كه دَین از استثناهای حج نیست. پس اگر در نزد او مالی باشد كه اگر دَین را از آن كنار بگذارد از استطاعت خارج می‌شود این سبب برداشته شدن حج از عهده او نخواهد بود. سپس به سخنان فقهاء مراجعه كردم آنان نیز معنای دوم را فهمیده بودند.)[46]

6 . شناخت فتاوای فقهای همروزگار ائمه(ع): شهید صدر بر این باور است كه برای فهم روایات و استنباط درست آشنایی با فتاوای اهل سنت همروزگار با امامان ضرورت دارد; زیرا فقه آنان فقه حاكم برجامعه و در محیط صدر اسلام رایج بود و دیدگاههای فقهی آنان در بین شاگردان ائمه(ع) طرح می‌شد و به طور معمول پرسشهای اصحاب ائمه از چنین زمینه ای پیدا شده اند.

 

افزون بر این خود امامان(ع) اگر فتوایی خلاف بوده و تقیه ای هم در كار نبوده است به شدت رد می‌كرده اند و چه بسا بدون ملاحظه فقه و روایات اهل سنت نكته‌ها و زوایایی از روایات اهل بیت بر ما پنهان شود و مشكل روایات ناسازگار به خوبی گشوده نگردد. پس دانستن احادیث و فقه اهل سنت نشانه ای ناپیوسته برای فهم روایات است. شهید صدر در این باره روایت عصیر عنبی را شاهد می‌آورد; روایتی از امام صادق وجود دارد درباره آب انگور پخته شده (طلاء). شهید صدر می‌نویسد: (فهم این روایت بستگی به شناخت پیشینه تاریخی آن دارد و آن عبارت است از: در روزگاری كه عمربن خطاب به شام رفت و مردم آن سامان از سوء‌هاضمه به او شكایت بردند و گفتند: پیش تر معتاد به شراب بودیم و حرام شدن آن برای ایشان مشكل آفریده است.

مرد نصرانی به وی گفت: ما عادت به نوشیدن نوعی شراب داریم كه برای تقویت در ایام روزه آن را می‌آشامیم و قدری از آن آورد كه آب انگور پخته شده بود كه همانند ربّ شده بود.

عمر انگشت بر آن گذاشت و گفت: همانند روغنی است كه شتر را به آن چرب كنند. سپس رو به عبادة بن صامت از اصحاب پیامبر كرد و گفت: نظرت در این باره چیست؟

عباده گفت: من نمی‌بینم كه آتش حرام را حلال كند.

عمر او را از خود راند و گفت: تو خرفت شده ای. پس عمر فتوا به حلال بودن آن داد. چون آن را مباح كرد شماری از مسلمانان در پی نوشیدن آن مست شده و حد بر آنان جاری شد و عمر آنان را از زیاده روی تا مرز مست شدن برحذر داشت.

ماجرای حرام و حلال بودن آب انگور پخته شده از این تاریخ آغاز شد و اختلاف در جایز بودن و نبودن آن تا روزگار صحابه و فقهاء ادامه پیدا كرد. گروهی از فقهای عامه رأی عمر را پیش گرفتند و گروهی نظر عباده را. هر دو گروه در این كه پختن به آتش از اسباب حرام بودن نیست همراه بودند ولی كلام در آن بود كه فرو نشستن غلیان پس از پختن آیا سبب از بین رفتن حرام بودن می‌شود یا نه و اختلاف فقهای عامه در این است كه میزان غلیان چقدر است؟ آیا بخار شدن نیمی از آب انگور یا دو سوم و یا پختن كفایت می‌كند؟ طرفداران عباده از بین رفتن دوسوم آب انگور را سبب از میان رفتن مستی می‌دانند و نزاع در این مسأله است كه آیا پختن به آتش مطلقا مایع را حلال می‌كند گرچه آن مایع پیش از پخته شدن حرام بوده باشد یا خیر؟ نه این كه پختن به آتش سبب حرام شدن باشد. این مسائل را پرسنده در نظر داشته و جواب امام نیز به همین پرسش بر می‌گردد.)

در پایان شهید صدر می‌نویسد:

(این ارتكاز تاریخی اگر ظهور روایات را در برگشت به مسأله مورد اختلاف سبب نشود دست كم روایت را مجمل می‌كند; زیرا ما احتمال می‌دهیم كه به ارتكاز معاصرین روایات (طلای) ظهور در این ماجرای متداول داشته باشد و احتمال نشانه پیوسته سبب اجمال روایت می‌شود.)[47]

7 . شناخت زمینه تاریخی فتاوای فقهاء: همان گونه كه در بررسی روایات می‌بایست محیط صدور روایات را بررسی كرد برای شناخت فتاوای فقهای پیشین نیز همین كار لازم است; چرا كه فقها در شرایط سیاسی گوناگونی زندگی می‌كرده و جریانهای سیاسی جامعه بر اندیشه‌ها و چگونگی موضع گیریهای آنان بی تأثیر نبوده است. شیوه زندگی جریانهای سیاسی اقتصادی زمان اساتید افكار عامه معاصر جریانهای فكری ناسازگار اندیشه‌های فقهی فقها را برای ما روشن تر می‌كند.

شهید صدر به این نكته در بررسی تاریخ فتاوای فقها بسیار توجه داشت و در رجوع به فتاوای پیشینیان بسترتاریخی فتاوی را از نظر دور نمی‌داشت:

(شهید صدر در استقراء اقوال علمای پیشین همواره سعی داشتند كه دقیقا شرایط حاكم آن زمان را بررسی كنند…. مثلا ایشان درباب ربا ضمن مقایسه متون فقهی و كشف واقعیت و حقیقت و عمق شرایط حاكم به زمان نگارش آنها سعی كرده فتوای نهایی را استنباط كنند.)[48]

بر این اساس است كه شهید در ارزیابی روش فقهای پیشین اظهار می‌دارد:

(علماء و فقهای گذشته پیوسته مباحث خود را از واقعیتهای زندگی مردم گرفته و به داوری شریعت واگذاشته اند و واقعیتهای زندگی اقتصادی مردم مانند: جعاله مضاربه مزارعه و… روی آنان اثر می‌گذاشته و آنان با توجه به این واقعیت‌ها به سراغ كتاب و سنت می‌رفته و احكام آن را استنباط می‌كرده اند. داد وستدهایی چون: اجاره مزارعه و… نشان دهنده بازار هزارسال و یا هشتصد سال پیش است و در نتیجه برای شناخت درست فتاوا در زمینه مسائل اقتصادی می‌بایست شرایط اقتصادی آن روزگاران را بررسی كرد.[49]

شهید صدر در بحث نجاست كافران پس از نقل دو فتوای متفاوت شیخ مفید كراهت و نجاست در رفع شگفت انگیز بودن آن می‌نویسد:

(ممكن است شگفت انگیز بودن را چنین دفع كنیم كه شیخ مفید ابتدا معتقد به پاكی كافران بوده و سپس به نجس بودن آنها اعتقاد پیدا كرده است؛ زیرا ما به طور دقیق تاریخ صدور فتوا را نمی‌دانیم.)

و شهید پس از بررسی بیشتر می‌نویسد:

(فتوا بر پاك بودن كافران مربوط به روزگار آغاز كار و اثرپذیری وی از استادش ابن جنید و ابن عقیل بوده كه مشهور آن است كه آنان به پاك بودن كتابی معتقد بودند.)[50]

تاریخ از منابع مطمئن سیره شناسی

از منابع شناخت حكم سیره است. روش خردمندان هم‌روزگار با معصومان اگر مورد امضای آنان قرارگرفته باشد دلیل قانونی بودن آن حكم است.

سیره دو بخش دارد: سیره متشرعه سیره عقلا.

سیره متشرعه: مؤمنان هم‌روزگار با معصوم به كار و گفتاری معاونت داشته باشند و یقین حاصل شود كه آن كار را تلقی از معصوم كرده اند مثل مسح سر كه شیعیان در همه زمانها در وضو سر را مسح می‌كشیده اند. اگر این كار را تلقی از معصوم كرده باشند برای ما حجت است.

سیره عقلا: عملی است كه از طرف مردم به گونه معمول صورت می‌گیرد مانند حیازت در مالكیت. در این مورد هم سكوت قانون و جلوگیری نكردن با رسم متداول تقریر و دلیل موافقت شرع با مشروعیت حیازت به شمار می‌آید.[51]

برای اثبات سیره عقلا و متشرعه فقیهان به چند راه استدلال كرده اند. از رایج ترین آنها استصحاب قهقرائی است كه روش عرف و یا مؤمنان معاصر را به گذشته برگردانده و تا روزگار معصوم آن را دنبال كنیم. از این استصحاب نتیجه می‌گیریم مشی مردمان همروزگار معصوم بر همین روش بوده است؛ زیرا بعید است كه این سیره جاری در میان مردم به گونه ناگهانی ایجاد شده و پیوندی باگذشته نداشته باشد و اگر امامان سیره ای بر خلاف این می‌داشتند می‌بایست گزارش می‌شد.

شهید صدر در نقد این راه می‌نویسد:

(زیرا همان گونه كه بین نسل ما و نسلهای پیشین جهت اشتراك وجود دارد در زندگی اجتماعی و نیازهای معیشتی میان دوران حاضر و گذشته تفاوتهایی نیز وجود دارد. دور نیست كه در طول زمانها سیره‌های گوناگونی میان مردم رایج شده و از میان رفته باشد؛ زیرا سیره اگر به گونه ناگهانی از میان برود شگفتی دارد ولی اگر سیره ای به گونه تدریجی محو شود و سیره ای دیگر جای آن را بگیرد شگفتی نخواهد داشت. در مثل اگر سیره در زمان امام بلند خواندن نماز جمعه باشد و پس از آن از امام روایت شود كه بلندخواندن واجب نیست و رأی علمای آن زمان بر این خبر قرار گیرد و بگویند آن سیره دلالت بر واجب بودن نمی‌كند و دلالت بر استحباب دارد و عالمی فتوا به واجب نبودن بدهد و مردم از او پیروی كنند سپس پیروان این دیدگاه به تدریج بسیار گردند و پس از مدتی عالمی دیگر از جمع بین اخبار مستحب نبودن را استفاده كند و محققان پیرو این دیدگاه نیز بسیار شوند تا روزگاری دیگر یكی از فقها از جمع میان اخبار واجب بودن آهسته خواندن را استفاده كند و محققان در این دیدگاه نیز فراوان شوند و مردم به تقلید از این فتوا روی آورند تا سرانجام سیره متش رعه همگی بر واجب بودن آهسته خواندن نماز استقرار یابد پس این سیره دلالت بر پیوستگی آن با زمان معصوم نخواهد كرد.

واقعیت خارجی مسأله را در مسأله واجب بودن كشیدن آب چاه نجس می‌بینیم. سیره پیشینیان بر كشیدن آب نجس از چاه استقرار یافته و سیره پسینیان بر پاكی آب چاه استقرار یافته است. افزون بر این ممكن است در زمان امام چنین سیره ای مستقر نباشد بلكه حكم مورد اختلاف باشد پس از دوران حضور امامت یكی از علماء نظری داده و همان فتوا میان مؤمنان رایج شده باشد.

ممكن است رأی متشرعه برخاسته از شریعت نباشد بلكه از روی غفلت و یا همراهی با ذوق عقلا صورت گرفته و اندك اندك لباس شرع به خود گرفته باشد همان گونه كه در معامله كودكان چنین است.)[52]

شهید صدر مطمئن ترین منابع را برای اثبات سیره تاریخ روزگار معصومان می‌داند. ایشان بر این نظر است كه بررسی سیره و روش اجتماعی و سیاسی عقلا در روزگار معصومان ما را به این راه راهنمایی خواهد كرد.

همان گونه كه از بررسی زندگی اقتصادی مردم روزگار معصوم استفاده می‌شود كه آنان با پول خارجی داد وستد می‌كرده اند همچنین تاریخ دلالت دارد كه مردم از معادنی چون: عقیق نمك استفاده می‌كرده و مالك آن شمرده می‌شده اند. برای ثابت كردن این سیره می‌بایست اطمینان پیدا كنیم كه چنین چیزی در زمان معصوم وجود داشته است و یا خبری دارای همه شرایط حجت بودن بر این سیره دلالت كند مثل بسیاری نقل و استفاضه روایات و همراه بودن روایات با شواهد صدق و نبود دلیل معارض. در مثل اگر تاریخی نقل شود كه مردم در زمان پیامبر نفت استخراج می‌كرده و مالك آن می‌شدند نمی‌توانیم بپذیریم; زیرا تاریخی دقیق تر وجود دارد كه دستیابی مردم به نفت در روزگاری پس از روزگار پیامبر صورت گرفته است.[53]

درمسأله نجاست كافر در حالی كه برخی از علما ادعا كرده اند: نجس بودن كافران از ضروریات مذهب و شعار شیعه است[54] و هیچ گونه خدشه ای در آن راه ندارد شهید صدر این ضرورت را نمی‌پذیرد و با دلائل تاریخی ثابت می‌كند چنین اتفاقی اگر باشد مربوط به دوران غیبت است نه روزگار معصومان.

او از روایات استفاده می‌كند كه در زمان ائمه(ع) راویان از نجس بودن كافران و معاشرت با ایشان بسیار پرسش می‌كردند و حتی حمیری از فقهای امامیه در دوران غیبت صغری از امام می‌پرسد:

(در نزد یكی از ما گروهی مجوسی می‌زیند كه مردار می‌خورند و غسل جنابت انجام نمی‌دهند و برای ما لباس می‌بافند آیا جایز است پیش از شستن لباسها در آن نماز بگزاریم؟)

این پرسش برای آگاهی تكلیف بوده نه صرف بحثی علمی و گویای این مسأله است كه بر نجس بودن كافران و غیرمسلمان سیره ای استوار و ضرورتی ثابت وجود نداشته است:

(در صدر اسلام بویژه پس از صلح حدیبیه پیامبر با كافران ارتباط سیاسی و تجاری داشتند و یهود و نصارا در زندگی و اموال مسلمانان چون دو شریك بودند و موضوعی با این اهمیت كه معیشت مسلمانان با آن گره خورده بود نمی‌توانست از نظر پنهان بماند و یا به یك روایت به اثبات برسد سیره قوی و فراگیر نیازمند ردّی در خور همان سیره دارد.)[55]

این نكته‌های تاریخی تأیید می‌كند: این سیره كنونی كه حكایت از نجس بودن كافر دارد مربوط به دوران غیبت است نه زمان حضور.

مسأله دیگری كه شهید صدر مطرح می‌كند اثبات كُر بودن آب است به وسیله خبردادن كسی كه آب را در اختیار دارد.

(اگر مدرك سیره عقلا باشد این سیره به وجود ارتكازی اش موجود است و در میان جامعه چنین سیره ای وجود دارد لكن این سیره به وجود تطبیقی و خارجی اش در زمان معصوم(ع) مشكوك است؛ زیرا دلیلی وجود دارد كه آبهای كُر در سطح گسترده ای در آن زمان در دسترس مردم بوده و وجود چنین آبهایی شایع نبوده است پس طرد نكردن شارع بستگی دارد كه موضوع سیره در زمان معصوم موجود باشد و با نبود موضوع سكوت آنان كاشف از امضای سیره نیست.

سپس می‌نویسد:

(اگر قرار بود وجود موضوع در زمان معصوم از اركان سیره و امضای شارع باشد در بسیاری از چیزهایی كه سپسها پیدا شده است استدلال به سیره مشكل می‌شود مثل ثابت كردن ملكیت گاز برق و… به حیازت.)[56]

( 266 )

شهید صدر در مناسبتهای گوناگون تأكید می‌كند كاوش گر در سیره لازم است نیازها و شرایط زمانهای گوناگون را در نظر بگیرد و دلیل را از شرایط آن به دور نكند:

(گاه رفتار و رابطه‌های اقتصادی موجود در زمان حیات محقق آن چنان صحیح و اصیل به نظر می‌رسد كه محقق عوامل ایجاد كننده آنها را فراموش كرده و گمان می‌برد كه روابط مزبور درست و ریشه دارند و از نظر تاریخی به عصر تشریع می‌رسند در صورتی كه چنین نبوده و روابط مزبور در واقع مولود عوامل و شرایط بعد از عصر تشریع است.

برای مثال روش متداول تولید سرمایه داری در صنایع استخراجی را متذكر می‌شویم. سرمایه دار با استخدام كارگران منابعی را استخراج و محصول را تصاحب می‌كند. قرارداد كار كه به این منظور بین سرمایه دار و كارگر منعقد می‌شود از نظر آثار یعنی تملك دستمزد توسط كارگر و تملك محصول از طرف سرمایه دار امری طبیعی و سنتی تاریخی به نظر می‌رسد; از این روی عده ای تصور می‌كنند كه این نوع قرارداد در عصر تشریع نیز متداول بوده و به دلیل تقریر مورد قبول اسلام است.)[57]

شهید صدر شكل دیگر اشتباه در فهم سیره را جدا كردن تقریر حكمی زمان معصوم را از شرایط و نیازهای ویژه به خود می‌داند:

 

(گاه اتفاق می‌افتد محقق خصوصیات عوامل مؤثر در تاسیس رفتاری را منظور نمی‌نماید و كلا حكم می‌دهد كه فلان رفتار همواره صحیح است در صورتی كه برای صحت استدلال باید همه شرایط عینی مؤثر در تأسیس رفتار را در محاسبه و قضاوت وارد كنیم. از این جهت اگر برخی شرایط تغییر كند دیگر استناد به دلیل تقریر بی مورد خواهد بود; مثلا اگر گفته شود شرب فقاع جایز است چون وقتی فلان شخص در زمان پیامبر مریض شد و از آن آشامید پیامبر او را منع نكرد در حالی كه استدلال بالا به تنهایی دلیل جواز شرب فقاع برای هر كس نخواهد بود؛ زیرا چه بسا برای بعضی مرضها به طور استثنا شرب جایز باشد حال اگر رفتار معاصران دوره تشریع را بدون توجه به شرایط آن منظور كنیم و آن را نسبت به تمام رفتارهای مشابه تعمیم دهیم هر چند ویژگیهایی كه هم سبب تغییر حكم می‌شود وجود داشته باشد مرتكب اشتباه شده ایم از این روی باید در صدور حكم تمام حالات استثنایی و اوضاع اجتماعی حاكم در عصر تشریع را كاملا مورد توجه قرار دهیم.)[58]

نقش تاریخ در برداشتهای اجتماعی

شهید صدر نقش عالمان دینی را همان نقش پیامبران می‌داند از این روی به دید ایشان علومی كه در حوزه‌ها تدریس می‌شود می‌بایست در راستای هدایت و راهنمایی مردم باشند. دینداران دانش را نه برای دانش كه برای عمل می‌آموزند و مؤثر افتادن آموخته‌ها در صحنه عمل و اجتماع نیازمند به دست آوردن آگاهیها و دانشهای اجتماعی است. بدین جهت فقیه در دوره استنباط و اجتهاد افزون بر آشنایی با متون دینی می‌بایست با تاریخ جهان و انسان آشنا شود و سیر رخدادها و پدیده‌ها را دنبال كند تجربه‌های انسانها را در ادوار گوناگون جامعه‌ها در نظر بگیرد و با آگاهی همه سویه به استنباط بنشیند.

وی تأكید دارد كه وجه تمایز میان دانشهای ریاضی و دانشهای اجتماعی در این است كه پژوهشگر برای نوشتن كتاب ریاضی ضرورت ندارد با تاریخ و جامعه آشنا باشد بدون آشنایی با جامعه و تاریخ خواهد توانست یك معادله ریاضی را حل كند. حل بسیاری از مشكلات دانش اصول نیز از این گونه است ولی دانشهای اجتماعی كه دانستن آن از ابزارهای اساسی علمای دین است نیاز به آگاهی از تاریخ جامعه‌ها و ملتها دارد. عالم دینی می‌بایست پا از درون خانه به بیرون نهد با مردم آشنا شود گذشته جامعه‌ها را بشناسد و تجربه كسب كند.

همه اینها او را توانا می‌سازد كه مكتب را بهتر بفهمد و در راه بهتر كردن زندگی و انقلاب اجتماعی موفق تر باشد:

(واما العمل الاجتماعی فهو بحاجة الی حدس اجتماعی. والحدس الاجتماعی یتكون من خلال التفاعل مع الناس من خلال الاطلاع علی ظروف الحاكم من خلال الاطلاع علی الملابسات من خلال الاطلاع علی التجارب التی قام بها الآخرون من خلال المقارنة بین احوالنا واحوال الآخرین.)[59]

كارهای اجتماعی نیاز به نظریه و بینش اجتماعی دارد و این نظریه از زندگی با مردم آگاهی از شرایط حاكم و از مناسبتها و تجربه‌های دیگران و از مقایسه بین شرایط موجود و شیوه زندگی دیگران ایجاد می‌شود.

فقیهی درباره مالكیت خصوصی استدلال كرده بود:

(احتیاج مجوز مالكیت زمین است و ضرورت آن را ایجاب كرده است؛ زیرا انسان مانند چهارپایان نیست كه محتاج مسكن خصوصی نباشد بلكه انسان موجودی اجتماعی است و ناگزیر از داشتن مسكن ویژه. اگر برای رفع ضرورت انسان مقرراتی وضع نگردد نابسامانی رخ می‌دهد و خلاف این امر تكلیف مالایطاق است.)

شهید صدر در انتقاد بر فتوای بالا نوشته است:

(همه ما طبعا به وجود مالكیت خصوصی در اسلام و در مورد زمین به وجه خاصی اعتراف داریم ولی با این نظر مخالفیم كه رأی اسلام را مستند و وابسته به جریان تاریخی ایده مالكیت بدانیم همچنانكه طبق استدلال فقیه یاد شده كه ابعاد فكری و اطلاعاتش نسبت به گذشته، حال و آینده آن قدر وسیع نیست كه گذشته تاریخی مالكیت را درك كند و در نتیجه در ماوراء هرگونه (رابطه اجتماعی در حیات بشر شبح مالكیت خصوصی را می‌بیند و رابطه اختصاصی را با مالكیت خصوصی اشتباه می‌كند و میان واقعیت و شبح نمی‌تواند تمیز بگذارد. و نتیجه می‌گیرد كه چون انسان برای سكونت محتاج مسكن است باید حتما مسكنی را در مالكیت خصوصی داشته باشد تا در آن آرام گیرد. اگر این شخص می‌توانست بین (سكونت اختصاصی) در محلی با (تملك خصوصی) آن تمیز بگذارد هرگز دچار خلط تاریخی این دو موضوع نمی‌شد.)[60]

تاریخ سیاسی حوزه

حوزه‌های علمیه از جمله نجف و كربلا… از نخستین دژهای رویارویی با استبداد و استعمار بوده اند در جنگ جهانی اول هزاران نفر از طلاب و علمای بزرگ نجف و كربلا علیه استعمار بریتانیا وارد نبرد شدند و در دفاع از استقلال بین النهرین صدها نفر از ایشان شهید شدند. متاسفانه با چیرگی جناحهای رقیب بر عرصه سیاسی عراق علما از صحنه سیاست كنار زده شدند و همه جناحهای سیاسی: ملی گرایان ملحدان و… علیه روحانیت همداستان شدند. حزب كمونیست و حزب بعث قتل و تبعید علماء را در دستور كار قرار دادند و عملیات سفاكانه خود را با پشتوانه عظیم فرهنگی و سیاسی تقویت كردند. بعثیان با حركتی هماهنگ در ارتش و مدارس و رسانه‌ها تلاش كردند خود را نجات بخش عراق نشان داده و از روحانیت چهره ای وابسته و به دور از تمدن ارائه دهند. خاطره‌های اسوه‌های مقاومت و ایثار را از ذهنها بزدایند و تاریخ سیاسی رافدین را به روش دلخواه تصویر كنند. در این روند به جای چهره‌های مبارزی چون: میرزای شیرازی میرزای دوم و خالصی و خوانساری نائینی حبوبی و… كسانی چون میشل شبلی طفلاح و… برای نسل نو الگو سازی شد و بزرگانی چون آیت اللّه حكیم و… ترور شخصیت شدند.

همه این حركتهای ویرانگر علیه روحانیت اصیل و حوزه نجف در لوای نوخواهی و اصلاح انجام می‌یافت و مدعیان دروغین پیشرفت و رستاخیز از خود چهره‌های عربی و مردمی ساخته بودند. این شرایط مرگبار كه با همداستانی زر و زور و تزویر انجام می‌گرفت و همه رسانه‌های تبلیغاتی را در اختیار داشت نیازمند حركتی بزرگ بود و بیدار كردن نسل خفته و ناآگاه از جریانهای تاریخی خود نیازمند به یادآوردن میراثهای گذشته بود. نسلی كه زیر بمبارانهای تبلیغات تند عربی كر گشته و از همه رشته‌هایی كه او را به گذشته خود پیوند می‌داد محروم گشته بودند و جوانان به جای تكیه بر اسلام و روحانیت الحاد و قومیت عربی را قبله خود ساخته بودند و گروه گروه به سوی آن می‌گرویدند.

شهید صدر حضور در این میدان را جهادی بزرگ می‌دانست و بیدار كردن حوزویان و شكستن جو سكوت و تفرقه و امید آفرینی در میان طلاب جوان را راه مهم برای بیداری امت به شمار می‌آورد.

شهید صدر با تاریخ سیاسی حوزه و امت عرب به طور كامل آشنا بود و برای آشنایی جوانان با زندگی عالمان با سلاح قلم زندگی مجاهد مردانی چون كاشف الغطا سید شرف الدین و علمای مبارزی را كه در صحنه‌های نبرد حضور یافته بودند به تصویر می‌كشید.

شهید صدر در روشن گری ادوار حوزه در بیان آخرین مرحله حوزه كه مرحله رهبری بود از دگرگونی در حوزه‌ها پس از ورود استعمار به كشورهای اسلامی چنین گزارش می‌دهد:

(از روزگار ورود استعمار به كشورهای اسلامی گونه ای دگرگونی در تشكیلات حوزه پدید آمد; چرا كه حوزه افزون بر وظیفه تبلیغ رسالت دفاع از ارزشهای اسلامی را نیز به دوش می‌گرفت و آن دفاع از مصالح مسلمانان در برابر هجوم استعمار بود. در حدود پنجاه الی شصت سال كه استعمار در ایران و عراق و لبنان و دیگر شهرهای شیعی نفوذ داشت حوزه شدیداً وظیفه مقابله با استعمار را به عهده داشت. البته این رهبری به اقتضای زمان و مكان و شرایط شدت و ضعف داشت ولی در مجموع مقاومت حوزه به جای خود باقی بود و حوزویان در این مرحله دردها و رنجهای بی شماری را متحمل شدند.)[61]

شهید صدر با به تصویر كشیدن رنجها و دردهای علمای پیشین حوزه از حوزویان می‌خواست كه چون پیشینیان خود رنجها را به جان بخرند و میراث پدران خود را پاس دارند.

شهید صدر حوزویان را تشویق می‌كرد تاریخ مجاهدتهای حوزه را علیه استعمار بازگو كنند و نمونه‌های انسانی و تربیتی حوزه را به جامعه نشان دهند تا نسل نو به انحراف نیفتد و چراغی فراسوی راه خود داشته باشد.

شهید در نامه ای به یكی از حوزویان كه در سلسله مقالاتی تاریخ مجاهدتهای علمای حوزه را جلوه گر ساخته بود می‌نویسد:

(بحث ارزشمند شما درباره تاریخ جهادی عراق و نقش علما در آن مرا مسرور ساخت. بی شك امروز بر ما ضروری است كه این بخشهای تاریخی زندگیمان را روشن سازیم كه در واقع نشان دهنده موضع گیریهای قدرت مندی است كه اسلام بر ضد استعمار و استعمارگران در پیش گرفته است و آن را در اقدام علمای اسلام و رهبران فكری آن متبلور ساخته است.)[62]

[1] (الحوار السياسی) شماره 117/30 مركز اسلامی بحثهای اسلامی.

[2] (مباحث الاصول) سيد كاظم حائری قسم دوم بخش اول65/.

[3] (الحوار السياسی) شماره 28 ـ 56/29.

[4] (يادنامه شهيد صدر) موسوی 41/.

[5] (الحوار السياسی) شماره 117/30.

[6] (فلسفه تاريخ) دكتر سروش 10/ حكمت.

[7] (نقدی برماركسيسم) شهيد مطهری چاپ شده در: (مجموعه آثار) ج439/4. صدرا.

[8] مجله (الثقافة الاسلاميه) شماره133/4 رايزنی فرهنگی جمهوری اسلامی در دمشق.

[9] (العراق بين الماضی و الحاضر والمستقبل)550/ مؤسسه الفكر الاسلامی بيروت.

[10] (السنن التاريخيه فی القرآن) چاپ شده در (المجموعه الكامله لمؤلفات السيد محمد باقر صدر) ج13 دارالتعارف للمطبوعات.

[11] (رسالتنا) محمد باقر صدر سرمقاله های مجله الاضواء103/ كتابخانه النجاح تهران.

[12] (الحوار السياسی) شماره 29 و 56/28.

[13] (اهل البيت تنوع ادوار و وحدة هدف) سيد محمد باقر صدر چاپ شده در: (المجموعة الكامله…) ج142/11 ـ 143.

[14] (همان مدرك)145/.

[15] (بحث حول الولايه) چاپ شده در: (المجموعة الكامله…) ج111.

[16] (تشيع مولود طبيعی اسلام) محمد باقر صدر ترجمه علی حجتی كرمانی7/ مؤسسه اطلاعات. دكتر علی شريعتی بر اين كتاب علمی شهيد صدر نقدی جامعه شناسانه دارد ر.ك: (مجموعه آثار) شماره181/1 ـ 201.

[17] درباره عباس عقاد مصری ر.ك: (الاعلام زركلی ج266/3.

[18] (فدك فی التاريخ) چاپ شده در: (المجموعه الكامله) ج41/11.

[19] (علوم قرآن) سيد محمد باقر حكيم 39/ مجمع العلمی الاسلامی.

بخش بسياری از اين كتاب نوشته محمد باقر صدر است كه در پی درخواست دانشكده اصول الدين بغداد برای تدريس نگاشته شده امّا ناتمام مانده كه به وسيله شاگرد آن شهيد محمد باقر حكيم به انجام رسيده است.

[20] (سنتهای تاريخ در قرآن) محمد باقر صدر ترجمه دكتر سيد جمال موسوی17/. روزبه.

[21] (نهج البلاغه) خطبه 158.

[22] (المعالم الجديده) چاپ شده در: (المجموعة الكامله…) ج54/3.

[23] (همان مدرك)81/ به گونه خلاصه.

[24] (همان مدرك)32/.

[25] (همان مدرك)84/.

[26] (همان مدرك)50/.

[27] (مباحث الاصول) سيد كاظم حائری. الجزء الاول من القسم الثانی97/ به گونه خلاصه.

[28] (همان مدرك) قسم دوم جزء سوم64/ ـ 70 به گونه خلاصه.

[29] (همان مدرك) قسم دوم جزء دوم523/.

[30] در ذيل آيه (اِن الصلوة تنهی عن الفحشاء والمنكر) سوره (عنكبوت) آيه 45.

اين روايت از سعد بن طريف وارد شده است. ر.ك: (تفسير نورالثقلين) حويزی ج161/4؛ افست علميه قم؛ تفسير (البرهان) بحرانی ج253/4 اسماعيليان.

سعد بن طريف در كلام شهيد صدر همان سعد خفاف است. اين غضائری درباره اش گفته: ضعيف است و كشی از حمدويه نقل كرده كه وی از ناووسيه است و امامان پس از امام صادق را قبول ندارد. ر.ك: (جامع الرواة) اردبيلی ج354/1 شماره 2854 دارالاضواء بيروت.

[31] (جامع الرواة) ج144/1.

[32] (مباحث الاصول) بخش دوم قسم دوم230/.

[33] (روزنامه (جمهوری اسلامی) 66/1/19 مصاحبه آيت اللّه سيد محمد باقر حكيم.

[34] (يادنامه شهيد صدر) موسوی39/.

[35] (همراه با تحول اجتهاد) محمد باقر صدر ترجمه اكبر ثبوت35/. روزبه. با ويرايش.

[36] (تعارض الادلة الشرعيه) تقرير درس شهيد صدر مقرر: سيد محمود هاشمی39/ دارالكتاب اللبنانی بيروت.

[37] (همان مدرك)38/.

[38] ليث بن سعد ابوالحارث متولد 92هـ.ق. و متوفای 175مصر. ليث قضاء را از سوی منصور نپذيرفت. ر.ك (الامام الصادق والمذاهب الاربعه) اسد حيدر ج158/1.افست دارالحجه قم.

[39] (سنن ابوداود) 157/ 202 ـ 270.

[40] (همان مدرك)511/.

[41] (بحوث فی شرح العروة الوثقی) شهيد صدر ج355/2 چاپ شده در (المجموعة الكاملة…) ج7 به گونه خلاصه.

[42] (تعارض الادلة الشرعيه)31/. به گونه خلاصه.

[43] (اقتصاد ما) محمد باقر صدر ترجمه محمّد كاظم بجنوردی و اسپهبدی ج43/2.

[44] (مباحث الاصول) جزء دوم قسم دوم233/. به گونه خلاصه.

[45] (همان مدرك)187/.

[46] (همان مدرك).

[47] (بحوث فی شرح العروة الوثقی) ج383/3 چاپ شده در (المجموعة الكامله…) ج7.

[48] روزنامه (جمهوری اسلامی) 66/1/19 مصاحبه با سيد محمدباقر حكيم.

[49] (السنن التاريخيه فی القرآن)38/.

[50] (بحوث فی شرح العروة الوثقی) ج245/3.

[51] (دروس فی علم الاصول) شهيد صدر ج459/1 چاپ شده در (المجموعة الكامله) ج1.

[52] (مباحث الاصول) قسم دوم جز دوم160/.

[53] (همان مدرك)106/.

[54] (جواهر الكلام) شيخ محمد حسن نجفی ج42/6 دار احياء التراث العربی.

[55] (بحوث فی شرح العروة الوثقی) ج247/3.

[56] (همان مدرك) ج134/2.

[57] (اقتصادنا) ج46/2.

[58] (همان مدرك)47/.

[59] (المحنه) محمد باقر صدر6/ چاپ شده در (المجموعه الكامله…) ج13.

[60] (اقتصادما) ج64/2.

[61] (المحنه)24/.

[62] هفته نامه (بعثت) سال 12 شماره 3 مسلسل 579 مورخه دوشنبه 70/1/26.

مقالۀ مروری بر زندگانی شهید بزرگ آیت‌الله سید محمدباقر صدر نوشتۀ حسن فخرالشریعه است که در مجلۀ پیام حوزه :: بهار 1376، شماره13 به چاپ رسیده است.

 

خاندان

شهید گرانقدر، آیت الله سید محمد باقر صدر، ثمره شجره طیبه‌ای است از عالمان پاک نهاد و از خاندانی که همگی از چهره‌های تابناک دین و علم و فضیلت و از حماسه گستران جهاد فکری، نبردآوران مجاهدات سیاسی و مردمی، قهرمانان مبارزه‌های‌ ایدئولوژیکی و از مشهورترین خاندان‌های علم و فقاهت و مرجعیت در‌ایران و عراق و لبنان اند.

پدر شهید صدر، سید حیدر، از اجلای علمای عصر خویش بود. مادرش، فرزند شیخ عبدالحسین آل یاسین – که از رجال برجسته عراق به شمار می‌رفت – بانویی پرهیزکار بود. خانواده آل یاسین از لحاظ علمی‌و اجتماعی در عراق دارای تاریخی پرافتخار است. دو دایی شهید صدر، شیخ مرتضی و شیخ محمد رضا آل یاسین، از محققان و دانشمندان بزرگوار عصر خود بودند.

شهید صدر در بیست وپنجم ذی قعده 1353 ق در کاظمین به دنیا آمد. در 14 سالگی از نعمت پدری ارجمند محروم گردید. از دوران کودکی آثار نبوغ سرشار و استعدادی در خور توجه در او کاملا هویدا بود؛ چنان که تحسین همگان را برمی‌انگیخت.

استادان و تحصیل

آیت الله شهید در سن ده سالگی مقدمات علوم را آموخت، سپس به فراگیری علم منطق پرداخت. علم اصول را در سن دوازده سالگی نزد برادرش آیت الله سید اسماعیل صدر، یکی از چهره‌های درخشان فقه شیعه، خواند و در‌این زمینه، انظار صاحب نظران را نقد و بررسی می‌کرد. در اوایل دومین دهه عمر پر برکتش، در معیت برادرش، جهت تکمیل دروس و تهذیب نفس به نجف اشرف هجرت کرد و در مدت کوتاهی مراحل درسی قبل از خارج را، طی کرد و نزد دایی خود، فقیه بزرگوار شیخ محمد رضا آل یاسین به تحصیل اصول و فقه عالی پرداخت. نبوغ و هوشمندی او در ‌این ‌ایام به حدی بود که در بعضی موارد، استادان والا مقام در سخنان خود به نظر شهید صدر اشاره و استناد می‌کردند.

برخی از مهم‌ترین اساتید شهید صدر، عبارتند از:

1 – حضرت آیت الله العظمی‌خوئی که در حدود هجده سال بین سال‌های 1369 تا 1386 ق در دوره‌های خارج فقه و اصول‌ ایشان شرکت کرده و در تمام ‌این مدت، روزی دو تا سه درس از‌ ایشان فرا می‌گرفته است. او مورد توجه خاص استاد خود بود، به طوری که استاد، سؤال‌ها و اشکال‌های وی را با دیده خاصی می‌نگریست و نوعا پاسخ می‌گفت. بین‌این دو، گفت وگوهای خصوصی و کتبی در مسایل فقهی و اصولی برقرار بود.

2 -آیت الله شیخ صدرا بادکوبه‌ای که شهید صدر، منظومه حاج ملاهادی سبزواری و اسفار صدرالمتالهین را از‌این استاد درس گرفته است؛

3 و 4 -آیت الله شیخ مرتضی و شیخ محمد رضا آل یاسین، دو دایی شهید صدر؛

5 -آیت الله سید عبدالهادی شیرازی؛

6 -آیت الله حکیم (شهید صدر قدس سره اندکی در محضر‌ایشان تلمذ کرده اند).

شاگردان

شاگردان آیت الله صدر علم و عمل و مبارزه را با هم آموختند. عده بسیاری از شاگردان ‌ایشان طوری تربیت شده بودند که همواره آماده هر نوع فداکاری و از خودگذشتگی در راه اسلام و دفاع از آن بودند. از‌این رو، تعداد زیادی از آن‌ها در دوران اخیر زندگی شهید صدر به شهادت رسیده اند.

اسامی‌ برخی از پروردگان شهید صدر بدین قرار است:

1 -آیت الله سید محمود ‌هاشمی فرزند سید علی حسینی از مدرسان درس خارج حوزه علمیه قم و یکی از شاگردان مبرز شهید صدر که برخی از تقریرات آن شهید بزرگوار را نگاشته اند.

2 – حجت الاسلام والمسلمین سید محمد باقر حکیم، فرزند مرجع عالیقدر و معروف شیعه، مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم. ‌ایشان یکی از یاران نزدیک و با وفا و مورد اعتماد شهید صدر بودند و هم‌اکنون از چهره‌های برجسته جنبش اسلامی‌ عراق است.

3 -آیت الله سید محمد کاظم حائری، از خواص شاگردان شهید صدر که بخشی از تقریرات مباحث اصول‌ایشان را نوشته‌اند.[1]

تألیفات

درباره چگونگی آثار قلمی ‌شهید صدر در‌ این‌جا، به آن چه نزدیک‌ترین شاگردان‌ ایشان نقل کرده‌اند می‌پردازیم. در ‌این زمینه حجت الاسلام والمسلمین سید محمد باقر حکیم می‌گویند:

نوشته‌های‌ آیت الله شهید، رضوان الله تعالی علیه را می‌توان به گونه زیر بررسی کرد:

نخست، تألیفات معمول و رایج حوزه‌ها که غالبا درباره فقه و اصول است و‌ ایشان سعی کرد تغییر بنیادی در روش بررسی مسایل آن‌ها ‌ایجاد کند؛ بدین گونه که ابتدا قوانین و اصول تازه‌ای در فقه و اصول کشف کرد که تاکنون کسی به آن‌ها دست نیافته و با اندیشه‌های سنتی رایج اختلاف دارد و در‌این زمینه می‌بینیم که ‌ایشان توانستند ده‌ها قانون در اصول، استنباط و آن‌ها را در موارد مختلفی پیاده و تطبیق کنند.[2]

اما روش دوم ‌ایشان در‌ این زمینه، بر این مبتنی بوده است که علاوه بر عمق اندیشه‌های‌ ایشان و بررسی اصولی مسایل فقهی که ویژگی ساختمان فکری ‌ایشان را تشکیل می‌دهد، سعی می‌کردند که به مسایل فقهی به عنوان مسایلی در ارتباط با جامعه و با توجه به شرایط حاکم و نه به گونه‌ای جداگانه و فردی بنگرند.

ایشان در استنباط مسایل فقهی، از احادیث پیامبر و ائمه و هم چنین در استقرای اقوال علمای پیشین، همواره سعی داشته اند که دقیقا شرایط حاکم آن زمان را بررسی کنند و اوضاع موجود را در مدنظر داشته باشند و از طریق‌این بررسی، سرانجام به یک نتیجه فقهی یا اصولی برسند.‌ ایشان، در بررسی یک متن فقهی، سعی داشتند که آن را از نظر محتوا و مفهوم و به طور عمقی بررسی و با سایر متون مقایسه کنند، نه ‌این که تنها ظاهر متون فقها را با هم بررسی و نتیجه نهایی را حاصل کنند. ‌این شیوه استنباط فقهی، اثر بزرگی داشته است و از‌این طریق،‌ ایشان توانستند برخی مضامین فقهی را که با سایر مضامین فقهای دیگر از نظر وسعت و همه جانبه بودنش تفاوت دارند، استنباط کنند. مثلا در مورد ربا، ‌ایشان ضمن مقایسه متون فقهی و کشف واقعیت و حقیقت و عمق شرایط حاکم بر زمان نگارش آن‌ها، سعی می‌کردند فتوای نهایی را استنباط و همه راه‌هایی که نتیجه‌ای چون ربا دارند و زیان‌های ربا را دارند تحریم کنند، بدون ‌این که در بند الفاظ و متن فقهی، جامد و ساکن بمانند.

همین طور قانون «لاضرر و لاضرار» که ‌ایشان با بررسی جو حاکم بر زمان صدور آن و شرایط حاکم آن روز، توانست‌این قاعده را به شکلی استنباط کند که مصداق‌های وسیعی داشته باشد و در همه زمینه‌ها آن را اجرا و پیاده کند. ‌ایشان،‌ این قانون را «قانون مبارک » نام می‌نهاد.

بخش دوم تالیفاتشان، نوشته‌هایی است که هدف از آن‌ها تشویق به بررسی عمیق و اصیل اسلام بود. در آن زمان، ‌ایشان می‌خواست که در کنار بررسی‌های سنتی و رایج، ‌این گونه مطالعات اسلامی‌جدید را نیز به وجود بیاورد تا در نتیجه از نو به حوزه‌های علمیه آگاهی ببخشد و آن را در ادای وظایف خویش توانا و نیرومند سازد.‌ این تالیفات، از جمله کتاب‌های فلسفتنا و اقتصادنا و… برای عامه مسلمانان نیز ارزش فراوان داشته است.

شهید صدر، در کنار رفع ‌این کمبود حوزه‌ها و آغاز‌این نوع بررسی‌ها، سعی کرد که افکار و اندیشه‌های تازه‌ای را نیز در‌این زمینه‌ها ‌ایجاد کند و تئوری‌های اسلام را در مورد مشکلات اجتماعی جامعه اسلامی‌استنباط و به شکل نو و اساسی عرضه کند و از نفوذ تئوری‌های ‌این عصر که ادعای حل مشکلات جامعه را دارند، جلوگیری کند.

بخش سوم نیز مربوط به روشمندنویسی، به زبان روزنگاری و پیروی از سبک‌ها و روش‌های جدید در نگارش است. کتاب‌ها و نوشته‌های معمول در حوزه‌ها، معمولا پیچیده و ناهماهنگ با شرایط روز است و با روش‌های قدیمی‌آن روزها نوشته شده است. در ‌این کتاب‌ها، هم چنین مسایلی طرح شده که امروزه دیگر منسوخ گردیده است.‌ ایشان در همین زمینه، دست به تالیفاتی زد که ضمن آسان نویسی کتاب‌های قدیمی، آن‌ها را در طرحی نو و روشی جدید برای طلاب حوزه به نگارش درآورد و در‌این کتاب‌ها، تازه ترین نظریات فقه و اصول را که در حوزه‌ها پیدا شده بود، نیز منعکس کرد. از‌ این کتاب‌ها، دروس فی الاصول و الفتاوی الواضحه را می‌توان نام برد.

در حقیقت،‌ایشان با‌این نوآوری‌ها و تطابق با شرایط روز، توانست تحول عظیمی ‌را در حوزه به وجود آورد.[3]

آیت الله سید محمود ‌هاشمی، درباره برخی از ویژگی‌های آثار آن شهید می‌گویند:

آثار و تالیفات استاد شهید ما – حضرت آیت الله صدر – دارای ویژگی‌های بسیاری است که مجموع آن‌ها شاید کم تر در تالیفات دیگران به چشم بخورد که از آن جمله به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:

1 – نوآوری و ابداع در اندیشه‌ها چه از نظر محتوا و چه از نظر سبک و ترتیب.

2 – مقایسه‌ای بودن اندیشه‌های‌ ایشان درباره گفته‌ها و مکتب‌ها و نظریات دیگران.

3 – مستدل و منطقی و مستحکم بودن استدلالات‌ ایشان.

4 – علمی‌بودن بیان مطالب به جای شعری و خطابه‌ای بودن آن‌ها.

5 – جامعیت بیان و توجه داشتن به کلیه احتمالات و شقوق و نظرها و اقوال.

6 – زنده و حیاتی بودن مسایل مورد بحث و وجود بررسی و تحلیل در اندیشه‌های ‌این شهید بزرگوار.

7 – نظام مند بودن طرز تفکر و قدرت بر ترسیم مکتب.

8 – شیوایی و جذابیت بیان از نظر تعبیر و جمله بندی و طرز ورود و خروج در مطلب و تنظیم مقدمات و نتیجه گیری‌ها.

برای نمونه می‌توان به بحث و بررسی‌این متفکر بزرگ و شهید مظلوم درباره نقد نظریه ماتریالیسم تاریخی در کتاب اقتصادنا رجوع کرد، که انصافا یکی از شیرین ترین و زنده ترین بخش‌ها و بحث‌های‌ این کتاب است و در آن سعی شده‌ این نظریه از دیدگاه‌های فلسفی، علمی، تاریخی، اجتماعی بررسی و نقد گردد و در هر یک از‌ این نظرها‌ این دانشمند عظیم‌الشأن و نابغه عصر ما توانسته است با سبکی بسیار شیرین و نظمی‌ بسیار متین و علمی ‌ماتریالیسم تاریخی را بی اساس و مخالف علم و فلسفه و تاریخ نشان دهد.[4]

در‌این جا مجموعه مؤلفات گرانسنگ آن شهید بزرگوار را – که اغلب آن‌ها به فارسی و برخی از زبان‌های دیگر ترجمه شده – در دو بخش «چاپ شده (عربی)» و «آثار چاپ نشده» تنظیم کرده و در پایان برخی از تقریرات مباحث‌ ایشان را که شاگردان مبرزشان نگاشته اند آورده‌ایم:

الف) آثار چاپ شده

1 – الاسس العامة للبنک فی المجتمع الاسلامی؛

2 – الاسس المنطقیة لاستقراء؛

3 – اقتصادنا؛

4 – الانسان المعاصر والمشکلة الاجتماعیة؛

5 – بحث حول المهدی؛

6 – بحث حول الولآیت؛ ‌این کتاب تحت عنوان التشیع والاسلام نیز چاپ شده است؛

7 – بحوث فی شرح العروة الوثقی؛ از امتیازات‌این کتاب است که در شرح مسایل فقهی عروة، آفاق جدیدی را در روش‌های استنباطی گشوده، از تتبع و نظر به کلمات دیگران – چه از فقهای شیعه و چه از فقیهان اهل سنت – برخوردار است. استظهاراتش در فقه قانون مند است، نه ادعایی، و با بیان نکته‌های استظهار، شخص را اقناع می‌کند. شرحی است همراه با کثرت تفریع و تشقیق مسایل. دارای دقت در تطبیق اصول با فقه و کارآیی مسایل اصولی در استنباط‌های فقهی است. به مناسبت، بعضی از نکات رجالی (مانند وثاقت من یروی عنه احد الثلاثة، قاعده تعویض سندی و…) را طرح کرده است، در شرح کتاب الطهارة، «طهارت کتابی» را بسیار جالب طرح و بحث کرده و سزاوار است به طور جداگانه نیز چاپ شود؛

8 – البنک اللاربوی فی الاسلام؛

9 – خطوط تفصیلیة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی؛

10 – خلافة الانسان و شهادة الانبیاء؛

11 – دروس فی علم الاصول. ‌این اثر ارزشمند یک دوره کامل اصول است، برای مشتغلان به «سطح » که جهت تدریس در سه سطح ابتدایی و متوسطه و عالی نگاشته شده و هر دوره، مباحث دوره قبلی را داراست و به نحوی تالیف شده که طلاب را به تدریج و گام به گام – در سه مرحله – برای ورود به دوره خارج اصول آماده می‌کند.

12 – رسالتنا. مجموعه سرمقاله‌های شهید صدر است که پیش تر در مجله الاضواء منتشر می‌شده است؛

13 – صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی، ‌این رساله، اولین بخش از یک طرح کلی و فشرده درباره نظام اقتصادی در جامعه اسلامی‌است؛

14 – غآیت الفکر فی علم الاصول. ‌این کتاب نخستین اثر شهید صدر در علم اصول است که در 22 سالگی نگاشته؛

15 – الفتاوی الواضحة. اولین اثر فقهی و نیز رساله عملیه ‌ایشان است که فکر عمیق و دگرگون کننده او را در فقه نشان می‌دهد؛

16 – فدک فی التاریخ.‌ این کتاب نابه کاری‌های پس از وفات پیامبر صلی الله علیه وآله را آشکار ساخته و جنایت‌های رندانه دشمنان حضرت زهرا علیها السلام را بیان کرده است، جالب توجه است که شهید صدر ‌این اثر را در سنین 14 – 17 سالگی نگاشته است.

17 – فلسفتنا؛

18 – لمحة فقهیة عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیة فی‌ایران؛

19 – ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامی؟؛

20 – مدرسة القرآنیة: 1) التفسیر الموضوعی والتفسیر التجزیئی فی القرآن الکریم، 2) السنن التاریخی فی القرآن الکریم. عنوان دیگر‌این مجموعه، «مقدمات فی تفسیر الموضوعی للقرآن» است و با دو عنوان انسان مسؤول و تاریخ ساز و سنت‌های تاریخی در قرآن به فارسی ترجمه شده است؛

21 – المرسل والرسول والرسالة. ‌این کتاب تحت عنوان موجز فی اصول الدین نیز چاپ شده و در مقدمه الفتاوی الواضحة هم به چاپ رسیده است؛

22 – المعالم الجدیدة للاصول. اقتباس و خلاصه کتاب معروف معالم الاصول است که بنا به تقاضای دانشکده اصول دین در بغداد نوشته شد. امتیاز‌ این کتاب بر معالم الاصول علاوه بر‌ایجاز، درج تکامل تاریخی علم اصول و تاریخچه اجتهاد است؛

23 – منابع القدرة فی الدولة الاسلامیة.‌ این رساله، پنجمین بخش از مجموعه الاسلام یقود الحیاة است و در آن، منشا و انگیزه و هدف از قدرت در حکومت اسلامی‌بحث و تبیین شده است؛

24 – المنطق الوضعی والیقین الریاضی فی الفلسفة؛

25 – منهاج الصالحین … والتعلیقة علیه. مؤلف منهاج، آیت الله العظمی‌حکیم است و شهید صدر بر آن حاشیه و تعلیق نگاشته اند؛

26 – موجز احکام الحج؛

27 – نظرة عامة فی العبادات.‌ این رساله در پایان کتاب الفتاوی الواضحة نیز چاپ شده و ترجمه فارسی هم دارد.

ب) آثار چاپ نشده

برخی از آثار ارزشمند شهید صدر که اسامی‌آن‌ها در ذیل آمده، تاکنون چاپ نشده است:

1 – تعلیقه‌ای بر «صلاة الجمعة » از کتاب شرائع الاسلام؛

2 – تعلیقه‌ای بر رساله عملیه مرحومآیت الله شیخ محمد رضا آل یاسین موسوم به بلغة الراغبین؛

3 – تعلیقه‌ای بر «مناسک الحج » استادشان مرحومآیت الله العظمی‌خوئی؛

4 – دراسات فی الفلسفة الاسلامیة المقارنة. مجموعه محاضرات آن شهید بزرگوار است که بر افاضل و خواص شاگردانش در منزل افاضه کرده و یکی از شاگردانشان آن دفاتر را شروع به استنساخ کرده است، ولی پس از آن که کتابخانه‌ایشان مصادره شد، تاکنون اطلاعی از آن در دست نیست؛

5 – العقیدة الالهیة فی الاسلام که شهید صدر در حاشیه کتاب فدک فی التاریخ (بیروت، دارالتعارف، 1980 م، ص 92 و 134) بدان اشاره کرده است.

ج ) تقریرات

1 – بحوث فی علم الاصول، هفت مجلد (به ترتیب در 391، 442، 455، 456، 524، 368 و 427 صفحه)، ناشر: المجمع العلمی‌للشهید الصدر قدس سره ، قم، 1405 ق.

تقریرات اصول آن شهید پاکباخته است، شامل مباحث دلیل لفظی، حجت و اصول عملیه که‌ آیت الله سید محمود‌هاشمی‌ آن را نگاشته اند.

2 – مباحث الاصول.‌ آیت الله سید کاظم حسینی حائری، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1407، ج 1، 168 (مقدمه) + 432 صفحه، وزیری.

این کتاب، تقریرات اصول شهید صدر است و مباحث آن عبارتند از: 1) حجیت قطع؛ 2) تجری؛ 3) اقسام قطع؛ 4) موافقت التزامیة؛ 5) دلیل عقلی؛ 6) علم اجمالی.

شمه‌ای از ویژگی‌های اخلاقی

1 – علاقه و توسل به ائمه اطهار علیهم السلام

او خود در‌این باره نقل می‌کند:

در‌ایام طلبگی ام، هر شب، یک ساعت به حرم امام امیر المؤمنین علیه السلام می‌رفتم و در برابر قبر آن حضرت می‌نشستم و به درس‌ها و مطالب علمی‌خود فکر می‌کردم. معتقد بودم که از جو حرم و روح پاک و مطهر امیرالمؤمنین الهام می‌گیرم. پس از مدتی،‌ این کار را ترک کردم و کسی هم غیر از خدای خودم خبر نداشت.

چندی بعد، یکی از بانوان اقوام ‌ایشان، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به خواب می‌بیند که می‌فرماید: «به باقر بگویید او هر شب می‌آمد و نزد ما درس می‌خواند، چرا‌این کار را ترک کرده است ».

2 – بزرگواری

یکی از شاگردان استاد شهید، راه خویش را از او جدا کرد و در غیاب، استاد را مورد حمله قرار می‌داد و از او بدگویی می‌کرد. روزی که در محضر‌ایشان بودیم از آن شخص سخن به میان آمد. فرمودند من هنوز او را عادل می‌دانم. آن چه او می‌گوید: به خاطر اعتقاد خطایی است که پیدا کرده است نه از روی بی توجهی به دین.[5]

3 – بلندهمتی

می‌فرمودند: در‌ایامی‌که مشغول تحصیل بودم، هر روز به قدر پنج طلبه پرکار، درس می‌خواندم.[6]

4 – عزت نفس

شیخ نعمانی، یکی از شاگردان شهید صدر که در ‌ایام حبس در منزل، همراه‌ ایشان بوده گوید:

«در‌ایام حبس، عده‌ای از مؤمنان برای‌ ایشان مبلغی پول فرستادند، ولی امتناع کرده و با وجود احتیاج شدید، قبول نمی‌کردند. عرض کردم شما در‌ این زمان احتیاج به پول دارید و شاید مدتی همین طور بمانید. در جواب فرمودند: «مرحوم پدرم، سید حیدر، شبی که از دنیا رفتند، هیچ خوراکی در منزل باقی نگذاشته بودند که شام ما باشد. پس من و برادرم سید اسماعیل و خواهرم آمنه شب را گرسنه خوابیدیم، چون پولی نداشتیم که چیزی بخریم. اکنون میان من و ملاقات پروردگار مانعی نیست جز‌ این که‌ این ظالمان بیایند و مرا بکشند و به اجداد طاهرینم خود ملحق کنند. پس مال برای چه بیندوزم؟».[7]

5 – اهتمام به امور مسلمین

شهید صدر نه فقط به حل مشکلات ملت مسلمان عراق می‌پرداخت،[8] بلکه رسیدگی به مشکلات همه مسلمانان در کشورهای اسلامی‌و غیراسلامی‌اهتمام می‌ورزید به ویژه ملت‌ایران که از سال 1342 تا لحظه شهادت آن را پی گیری می‌کرد.

در سن 27 سالگی، پس از آن که رژیم شاه، اسرائیل را به رسمیت شناخت، به‌این عمل ننگین و ضد اسلامی‌و ضد فلسطینی شاه اعتراض کرده و آن را به شدت محکوم کرد.

هنگامی‌که سادات خائن سرسپردگی خود را با رفتن به بیت المقدس اشغالی و امضای قرارداد کمپ دیوید در سال 1399 ق اظهار کرد، آیت الله شهید صدر در تلگرافی ‌این عمل را محکوم کرد و او را از عذاب خداوند برحذر داشت. و تاکید کرد که ملل مسلمان، ناامیدی و سرسپردگی را نمی‌شناسد و‌ این امت تا بازگشت نخستین قبله مسلمانان به آغوش خویش، از پای نخواهند نشست.

هنگامی ‌که ملت مسلمان افغانستان بر ضد تجاوز شوروی سابق شورید، آیت الله شهید، غم بزرگ‌ این ملت را می‌شناخت و اعلامیه‌ای مبنی بر محکومیت تجاوز به حریم اسلام و آزادی یک ملت و سبک شمردن ارزش‌های انسانی، انتشار داد و افزود که‌ این تجاوز، عقیده و‌ایمان ملت افغان را به دین حنیف اسلام پایدارتر خواهد کرد.

افزون بر این، به همه امور مسلمانان جهان اهتمام می‌ورزید و نمایندگانی برای بررسی اوضاع مسلمانان به اروپا گسیل می‌داشت.

6 – شجاعت

هنگامی‌که مزدوران رژیم بعث، فرزند برومند آیت الله حکیم را بازداشت کردند و دیگران از بیم حمله و تعدی مزدوران رژیم نمی‌توانستند به منزلآیت الله حکیم بروند، آیت الله شهید صدر، اولین کسی بود که بی پروا به آن منزل رفت و درباره‌ این عمل گفت: «ما باید اعلامیه‌ای مبنی بر مخالفت با اقدامات وحشیانه رژیم، صادر کرده و به امضا برسانیم؛ هر چند که‌ این کار به کشته شدن ما تمام شود».

در پی شهادت‌ آیت الله مطهری، آیت الله صدر مجلس ترحیمی‌ در مسجد شیخ طوسی در نجف اشرف برگزار کرد و از طرف حکومت خونخوار بعثی، هیاتی نزد او آمد و گفتند: «مطهری یک فرد‌ ایرانی است و ما عربیم چگونه مجلس ترحیم برای او برگزار می‌کنید؟»‌ آیت الله صدر در پاسخ گفتند: «من، آن چه به آن معتقدم عمل می‌کنم و به قومیت و مرزهای بین المللی توجهی نمی‌کنم و آن را قبول ندارم. ‌این موضع من است و از آن عقب نشینی نخواهم کرد».

7 – ژرف‌نگری

حجت الاسلام آصفی، یکی از شاگردان شهید صدر، نقل می‌کنند که ‌ایشان می‌فرمود:

 

«بعضی از آقایان همه تلاش خود را صرف مبارزه با منکرات کوچک جامعه می‌کنند و منکرات و دزدی‌های بزرگ را از یاد برده اند. غارت نفت، ثروت‌های زیرزمینی، ذخایر، منابع و معادن، به انحراف کشاندن جوانان و نیروهای انسانی را به عنوان گناه و معصیت نمی‌شناسند، و فقط اگر گناه کوچکی در محل زندگی خود ببینند، به دست و پا می‌افتند و با آن مبارزه می‌کنند».

8 – مرجعیت با خانه استیجاری

آیت الله شهید، در طول زندگی، اجاره نشین بودند و در خانه محقری زندگی می‌کردند. تاجر صالحی، مبلغی جهت خرید منزل به ‌ایشان می‌دهد، اما قبول نمی‌کنند و می‌گویند: «مرجعیت با اجاره نشینی هم ممکن است». تاجر می‌گوید: «پس با ‌این پول برای فرزندانتان خانه بخرید»، در پاسخ می‌فرماید: «فرزندانم به من تاسی کنند که اجاره نشینم، پدرم هم منزل شخصی نداشت!».[9]

9 -‌ایثارگری در نیازمندی

در اوایل زندگی‌ ایشان که بسیار به عسرت گذشت که حتی نقل می‌کنند عبایشان وصله داشت، یک نفر‌ایرانی، عبای نائینی بسیار گرانی برایشان هدیه می‌آورد، ولی از آن استفاده نکرده می‌فروشند و از قیمت آن ده عبای معمولی می‌خرند و بین طلاب نجف توزیع می‌کنند.‌ این سیره مستمره ‌ایشان بود که هرگاه برخی از تاجران که مقلد او بودند، پارچه و لباسی می‌آوردند، به طلاب می‌دادند، به مفاد‌این‌ایه عمل می‌کردند: « و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة[10] ».[11]

شهید صدر، امام و انقلاب

آیت الله سید محمود‌هاشمی ‌درباره رابطه شهید صدر با حضرت امام قدس سره می‌گوید:

شهید صدر پیش از پیروزی انقلاب اسلامی‌ ایران، با امام امت ارتباط داشت. او در ابتدای حرکت و نهضت امام در قم، یکی از مدافعان اصلی ‌این حرکت در حوزه علمیه و میان علمای روشنفکر و آگاه به شمار می‌رفت و پس از ورود امام به نجف اشرف همواره میان ‌ایشان و امام امت ارتباط برقرار بود. هنگامی‌که امام بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی ‌را در بحث‌های خارج خود مطرح کردند، شهید صدر از ‌این بحث استقبال کرده و در مقابل کسانی که در حوزه انتقاد می‌کردند، دستور داد که کلیه شاگردانش جزوه‌های ولایت فقیه امام را خریداری و استفاده کنند. او آن را یک فتح بزرگ که به دست یک مرجع تقلید و برای اولین بار با ‌این صراحت و جرات و روشنی و قاطعیت مطرح می‌گردید، اعلام کردند. و‌این خود یکی از علل دشمنی برخی از عوامل ضد انقلاب در حوزه با ‌ایشان و هم چنین حساسیت رژیم شده بود. هم چنین، وقتی که رژیم پلید بعث به دستور شاه مخلوع ‌ایران، امام را تحت فشار و منزل‌ایشان را تحت کنترل قرار داد و سپس، رفت وآمد به آن را ممنوع کرد، شهید صدر از جمله کسانی بود که در آن خفقان شدید و با حساسیتی که نسبت به او بود، مبادرت به زیارت و دیدار‌ ایشان کرد و پس از سفر امام به پاریس، نامه سرگشاده‌ای در تایید انقلاب اسلامی‌ و حقیقت‌ این نهضت بزرگ به رهبری مرجعی بزرگ و آگاه، فرستاد.

شهید صدر، انقلاب اسلامی ‌ایران را طلیعه ظهور مجدد اسلام و مقدمه برپایی حکومت جهانی اسلام و رهبری انقلاب را، رهبری صددرصد اسلامی‌ و واجب الاطاعة می‌دانست. پس از پیروزی انقلاب، سلسله بحث‌هایی را به عنوان اسلام، رهبر زندگی نگاشته که آن‌ها جهت هدیه به انقلاب اسلامی ‌و توضیح ابعاد مکتب انقلابی اسلام است و بارها تجدید چاپ شده است.

جلوه‌هایی کوتاه از آرا و افکار بلند

1 – اجتهاد واقعی

شهید‌ آیت الله صدر در کتاب سنت‌های تاریخ در قرآن اشاره می‌کند که اجتهاد واقعی وقتی تحقق می‌یابد که مجتهد، در متن زمان حضور یابد و واقعیت‌ها و پدیده‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… را بشناسد. سپس در چارچوب اصول متخذه از قرآن و سنت، پاسخ آن‌ها را بیابد. وی معتقد به گسترش افقی فقه بود:

کار تحقیق مسایل فقهی از واقعیت‌های عینی، در زمان شیخ طوسی یا محقق حلی (اعلی الله مقامهما) با محدودیت‌های زمان شروع می‌شود. زیرا واقعیت‌های زندگی آن‌ها فقط می‌توانست نیازهای زمان خود آن‌ها را کفایت کند و برای زمان ما، مسایل آن زمان کافی نیست. مثلا معاملاتی از قبیل اجاره، مزارعه، مساقات و مضاربه، نشان دهنده بازار هزار یا هشتصد سال پیش است، حال آن که بازار امروز برای معاملات دیگر و انواع ضوابط اقتصادی جدید تشکیل شده است. فقه امروز باید همان گونه که در دست دانشمندان گذشته بود و بدان عمل می‌شد؛ یعنی هر چه در زندگی شان پدید می‌آمد، فقه روی آن عکس العمل نشان می‌داد تا حکمش را از دین استخراج کند، در دست دانشمندان زمان ما نیز باید، به طور واقعی، مسایل روزمره را مورد تحقیق و بررسی قرار داده، حکم آن را از اصول کلی اسلام استنباط کنند تا از لحاظ افقی نیز گسترش لازم را پیدا کند.

2 – مسئولیت خطیر حوزویان

شهیدآیت الله صدر درباره مسئولیت خطیر علمای حوزه در قبال جوانان – که سال‌ها پیش در نجف اشرف در جمع روحانیان آن حوزه مقدسه ‌ایراد شده و حاکی از ژرف نگری، تعهد، مسؤولیت شناسی و دردمندی آن شهید بزرگوار است – می‌گوید:

چرا باید فرزندان همین سرزمین یا بعضی از آنان، موضع دشمنی و کینه و حسد در برابر‌این حوزه بگیرند و درصدد حمله به آن باشند؟!

آیا تصور نمی‌کنید که‌این جنایت ماست، پیش از آن که جنایت آنان باشد؟ مسؤولیت ماست پیش از آن که مسؤولیت آنان باشد؟ چون ما، با آنان برخورد فعال نداشته‌ایم. با اجداد و پدرانشان کار کرده‌ایم و با آنان نه؟‌این نسل‌هایی که امروزه به ما کینه می‌ورزد و در انتظار انتقام جویی از ماست، به‌این دلیل است که احساس می‌کند ما تنها با مردگان سر و کار داریم و زندگان را اصلا در نظر نمی‌آوریم؛ از‌این رو به ما کینه می‌ورزد و مترصد فرصتی برای ضربه زدن به ماست، چون ما خدمتی به‌این نسل‌ها نکرده‌ایم، چون در کنار آنان نبوده‌ایم و با آنان برخورد فعال نداشته‌ایم.

من از یک سال پیش و بلکه بیش تر از آن با برادران و با عزیزان بارها سخن گفته ام و توصیه کرده ام اگر هر یک از اهل علم، یک جلسه تربیتی و تبلیغی، در نجف اشرف، متشکل از پنج نفر از جوانان – نه بیش تر-، تشکیل می‌دادند، امروزه دارای پایگاهی مردمی متشکل از هزاران تن بودیم و مردم و بچه‌های‌ این سرزمین احساس می‌کردند که ما در کنار آنان هستیم و با آنان برخوردی فعال داریم؛ احساس می‌کردند که به آنان می‌اندیشیدیم و خدمت می‌کنیم؛ وجودمان به وجود آنان مرتبط و پیوسته است؛ زندگی مان منبع فیض و برکت برای آنان است و مصدر خدمتی برای آنان هستیم.

اما ما چنین نکرده‌ایم، با آنان نبوده‌ایم و طبیعی است که آنان نیز در کنار ما نباشند؛ چون ما هم با آنان کاری نداشته‌ایم. بنابراین، باید در دگرگون کردن روش‌های کار بیندیشیم، باید همواره در جست وجوی روش‌های بهتر و برتر باشیم.[12]

شهادت

سرانجام، پس از بیست سال مبارزه، رژیم عراق با امید ‌این که آتش شعله‌ور انقلاب اسلامی ‌در عراق را خاموش کند، در روز شنبه شانزدهم فروردین 1359 مزدوران صدام تکریتی به منزلآیت الله صدر یورش برده و‌ایشان را در سیاهچال‌های رژیم فاشیستی بعث عراق زندانی می‌کنند و صبح روز بعد مزدوران و دژخیمان صدام به منزلآیت الله صدر ریخته و خواهر مظلومه و مکرمه و دانشمند ‌ایشان، نویسنده معروف عراق، علویه «بنت الهدی » را نیز دستگیر و به طرف بغداد می‌برند و در شب سه شنبه 19 فروردین 1359‌ آیت الله مجاهد صدر همراه با خواهر مکرمه و دانشمندش به دست مزدوران امپریالیسم جهانخوار و صهیونیسم بین المللی یعنی صدام تکریتی – در یکی از زندان‌های نظامی‌ بغداد – به فیض شهادت نایل می‌شوند. سلام علیهما یوم ولدا و یوم استشهدا و یوم یبعثان حیا.[13]

در شب چهارشنبه بیستم فروردین دژخیمان بعث عراق به منزل پسر عموی ‌ایشان آیت الله سید محمد صادق صدر در نجف اشرف رفته و با حالت بسیار فجیعی ‌ایشان را از منزل بیرون کشیده و به غسالخانه نجف اشرف که در وادی السلام واقع است می‌برند و جسد دو شهید را تحویل وی داده و با تهدیدهای شدید از او می‌خواهند که به هیچ وجه خبر شهادت را منتشر نکند و در صورت نشر خبر، او را تهدید به قتل می‌کنند و منزلش را هم تحت کنترل شدید قرار می‌دهند.

آیت الله سید محمد صادق صدر، که خود جسد مبارکآیت الله شهید صدر را غسل داده، گفته است: «به هنگام غسل، آثار شکنجه قرون وسطایی بر بدن‌ ایشان نمودار بود و جسد شهید آیت الله صدر غرق به خون و نیلگون شده بود و با ‌این که وزن معظم له سنگین بود، ولی بسیار لاغر به نظر می‌رسید و محاسن مبارکش کاملا سوخته بود».

پس از مراسم غسل و کفن‌ آیت الله صدر و خواهرش در جوار قبر مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و در مقبره خانوادگی خود که به نام مقبره مرحوم‌ آیت الله شرف الدین است، در کنار قبر برادرش سید اسماعیل صدر به خاک سپرده شدند.[14] در‌این جا باید افزود که قتل فجیع و شتابزده‌ آیت الله صدر، با تجربیات استکبار جهانی و آمریکا از پانزدهم خرداد 1342 و تبعید امام و سپس رهبری انقلاب اسلامی‌ ایران، در رابطه است. آن‌ها ‌این بار دیگر معطل نشدند. آمریکا و شاه معتقد بودند که امام را نباید زنده می‌گذاشتند و صدام در شهادت‌ آیت الله صدر گفت: «ما سید صدر را کشتیم تا یک خمینی دیگر در عراق پیدا نشود. ولی غافل از‌این که:

که گفت که آن زنده جاوید بمرد؟

که گفت که آفتاب امید بمرد؟

آن دشمن خورشید برآمد بربام

دو چشم ببست و گفت خورشید بمرد

گزیده‌هایی از پیام‌ها

1 – بخشی از پیام تاریخی شهید صدر به ملت مسلمان عراق

ای ملت عظیم و شریف عراق! من در‌این لحظات حساس که دچار چنین مصیبت بزرگی شده‌اید و هم چنان به مبارزه پیگیر خود ادامه می‌دهید، با تمام طوایف و گروه‌ها سخن می‌گویم، با عرب، کرد، سنی، شیعه، زیرا‌این دردها و رنج‌ها تنها به یک مذهب و یا نژاد مشخص اختصاص ندارد همان گونه که همه ملت عراق در ‌این دردها و رنج‌ها شریکند، باید در مبارزه و جهاد قهرمانانه خود نیز در کنار هم شرکت جویند.

این جانب از آن زمان که خود را شناخته و مسؤولیت خود را در میان مردم تشخیص داده ام، موجودیت خود را به طور یکسان وقف شیعه و سنی و عرب و کرد کرده‌ام. زیرا من از مکتبی دفاع می‌کنم که همه آن‌ها را یکسان می‌داند… تاکنون در فکر و هستی من چیزی جز اسلام که راه رهایی و هدایت همگان است نبوده است. پس‌ ای برادر و فرزند اهل تسنن، من به همان اندازه با توام که با برادر و فرزند اهل تشیع و من به همان اندازه با شمایم که شما با اسلامید و‌ این چراغ هدایت اسلام عظیم را به خاطر رهایی عراق از کابوس وحشتناک زور و ستم با خود به دوش می‌کشید و بدانید که طاغوت و یارانش می‌کوشند تا به برادران اهل تسنن چنین القا کنید که مساله مهم و اساسی، مساله بین شیعه و سنی است. زیرا می‌خواهند پیروان تسنن را از مبارزه علیه دشمن مشترک غافل ساخته و او را از میدان کنار نگه دارند… .

ای برادران و فرزندان من!

ای مردم موصل و بصره!

ای فرزندان بغداد و کربلا و نجف!

ای مردم سامرا و کاظمیه… !

ای مردم عماره و کوت و سلیمانیه… عراق! در هر کجا که هستید، من با شما پیمان می‌بندم که برای شما زیسته و به خاطر شما برای اسلام و قرآن تلاش کنم؛ زیرا تنها هدف حال و‌اینده شما هستید و بس. پس وحدت داشته باشید و صفوف خود را تحت لوای اسلام فشرده سازید.

…‌ای ملت بزرگ، امروز یک بلایی هولناک به دست آدم کشان و قاتلانی که از غضب و خروش ملت به ترس افتاده و شما را با زنجیره‌هایی از آهن، استبداد و وحشت زندانی کرده اند، گرفتار شده‌اید. آدم کشان چنین می‌پنداشته اند که با‌ این کار خود احساس عزت و کرامت را از ملت گرفته و آنان را از هر گونه پیوندی با دین و حضرت محمد صلی الله علیه وآله جدا ساخته اند تا ‌این جمعیت میلیونی قهرمان و مؤمن و سرافراز عراق را به عروسک و ماشین‌هایی تبدیل کرده تا به طور دلخواه بر آن‌ها حکومت رانده و ولای عفلق و امثال او (مزدوران تبشیر و استعمار) را به جای ولای محمد و علی (صلوات الله علیهما) به آن‌ها تحمیل کنند… .

در‌این هنگام که عمق فاجعه‌ای را که بر تو‌ای ملت من و پدران و نیاکانم می‌گذرد، درک می‌کنم،‌ایمان واثق دارم که شهادت‌این علما و به شهادت رسیدن بهترین جوانان برومند و سرافرازت در زیر شکنجه‌های عفلقیان نتیجه‌ای جز‌ایمان بیشتر، پایداری روزافزون و تصمیم قاطع تو در پیمودن ‌این راه تا سرحد شهادت و یا پیروزی نخواهد داشت… .

من به شما فرزندان برومندم اعلام می‌کنم که من بر شهادت تصمیم گرفته ام و شاید‌این آخرین حرفی است که از من می‌شنوید. بدانید که درهای بهشت برای استقبال کاروان‌های شهدا – تا وقتی که خداوند پیروزی را نصیبتان فرماید – باز شده اند. شهادت بی اندازه گواراست. پیامبر صلی الله علیه وآله در مورد آن فرمود که آن «حسنة لاتضر معها سیئة » و شهید با شهادت خویش تمام گناهان خود را – هر چند زیاد – پاک خواهد کرد.

پس هر مسلمانی در عراق و هر عراقی در خارج از عراق، باید آن چه را که در توان داشته، حتی اگر به قیمت زندگی اش تمام شود، برای ادامه جهاد و مبارزه به منظور نابود کردن‌این کابوس، از روی سر عراق عزیز و آزادی آن از دست‌این تبهکاران ضد انسان انجام دهد و تا استقرار نظامی‌صالح و نیک و شرافتمند که متکی بر اسلام باشد کوشش کند».[15] دهم شعبان 1399

 

2 – گزینه‌ای از پیام شهید صدر به ملت مسلمان ایران به مناسبت پیروزی

در خود احساس عزت و افتخار بسیار می‌کنم و‌این احساس سراسر وجودم را فرا می‌گیرد آن گاه که با‌این ملت عظیم، ملت مسلمان‌ایران سخن می‌گویم. ملتی که با جهاد و خون و دلاوری‌های بی نظیر خود، تاریخ اسلام را از نو نوشت و تجسم و تجلی زنده و گویایی از روزهای نخستین اسلام با همه درخشانی‌هایش گردید.

این احساس من آن گاه عمق می‌یابد که ‌این ملت را در برابر لحظه‌ای بزرگ می‌یابم که نه تنها نقطه عطفی در تاریخ‌ این ملت که آغاز دوران جدیدی در حیات امت اسلامی‌شد.‌ این لحظه، هنگامی‌است که‌این ملت مجاهد می‌خواهد با «آری » گفتن خویش به جمهوری اسلامی‌که رهبر گرانقدر، آیت الله العظمی‌امام خمینی پایه گذار آن است،‌ ایمان راستین و وفاداری شگرف خویش را به اسلام نشان دهد، و‌این خود مرحله نوینی در حیات مسلمین گشوده و آنان را از ظلمت جاهلیت به نور توحید رهنمون خواهد گشت… .

… شکی نیست که شما مردم پرتوان ‌ایران با برگزیدن جمهوری اسلامی‌به عنوان روش زندگی و چارچوب حکومت، به ادای فریضه‌ای از بزرگ ترین فریضه‌های خداوند تعالی دست یازیده‌اید و هدفی را پی گرفته‌اید که پیامبر بزرگ اسلام زندگانی گرانقدر خویش را بر سر آن نهاده و امیرمؤمنان علی علیه السلام به خاطرش با قاسطین و مارقین و ناکثین به ستیز پرداخته و رهبر آزادگان امام حسین علیه السلام آخرین قطرات خون پاکش را در راه آن نثار کرده است. شما با‌این گزینش پر ارج، اهداف والای خون‌های پاکی را که سیزده قرن پیش از‌این در میدان کربلا بر زمین ریخت، محقق می‌سازید… باید امروز هم با همان توان و بهره مند از همان مکتب، در تحقق بخشیدن به آرمان‌های اسلامی‌خود بکوشید… .

پیام تسلیت امام خمینی قدس سره به مناسبت شهادت شهید صدر

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

با کمال تاسف، حسب گزارش جناب آقای وزیر امور خارجه، که از منابع متعدده و مقامات کشورهای اسلامی‌به دست آورده است، و حسب گزارشاتی که از منابع دیگر به دست آمد، مرحومآیت الله شهید سید محمد باقر صدر و همشیره مکرمه مظلومه او – که از معلمین دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود – به دست رژیم منحط بعث عراق با وضع دلخراشی به درجه رفیعه شهادت رسیده اند. شهادت، ارثی است که امثال‌این شخصیت‌های عزیز از موالیان خود برده اند و جنایت و ستمکاری نیز ارثی است که امثال‌این جنایتکاران تاریخ از اسلاف ستم پیشه خود می‌برند. شهادت‌این بزرگواران که عمری را به مجاهدت در راه اهداف اسلام گذرانده اند، به دست اشخاص جنایتکاری که عمری به خونخواری و ستم پیشگی گذرانده اند، عجیب نیست. عجیب آن است که مجاهدان راه حق در بستر بمیرند و ستمگران جنایت پیشه، دست خبیث خود را به خون آن‌ها آغشته نکنند. عجیب نیست که مرحوم صدر و همشیره مظلومه اش به شهادت نایل شدند، عجیب آن است که ملت‌های اسلامی‌و خصوصا ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاه‌ها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار‌این مصیبت بزرگ، که به اسلام و اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله وارد می‌شود، بی تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کنند. و عجیب تر آن که ارتش عراق و سایر قوای انتظامی‌آلت دست‌این جنایتکاران واقع شوند و در هدم اسلام و قرآن کریم با آن کمک کنند.

من از رده بالای قوای انتظامی ‌عراق مایوس هستم، لیکن از افسران و درجه داران و سربازان مایوس نیستم و از آنان چشم‌داشت آن دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند، همان سان که در‌ایران واقع شد، و یا از پادگان‌ها و سربازخانه‌ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مایوس نیستم و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و‌این لکه ننگ را از کشور عراق بزدانید. من امیدوارم که خداوند متعال، بساط ستمگری‌این جنایتکاران را درهم پیچد.

این جانب برای بزرگ داشت‌ این شخصیت علمی‌ و مجاهد، که از مفاخر حوزه‌های علمیه و از مراجع دینی و متفکران اسلامی‌بود، از روز چهارشنبه سوم اردیبهشت به مدت سه روز عزای عمومی‌ اعلام می‌کنم و روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت را تعطیل عمومی‌اعلام می‌نمایم. و از خداوند متعال خواستار جبران‌این ضایعه بزرگ و عظمت اسلام و مسلمین می‌باشم.

والسلام علی عبادالله الصالحین

روح الله الموسوی الخمینی

3/2/1359

منابع و مآخذ عمده مقاله[16]

اطلاعات، شماره 17272 (20/1/1363)؛ شماره 17563 (20/1/1364).

پلیس انقلاب، شماره دوم، فروردین 1361 .

پیام انقلاب، شماره 82 (27/1/1362)؛ شماره 83 (10/2/1362) و 108 (25/1/1363).

تئوری شناخت در فلسفه ما (مقدمه).

جمهوری اسلامی، شماره‌های 1405 (19/1/63)، 1696 (19/1/64) و 2275 (19/1/66).

جهاد، (نشریه صدای انقلاب اسلامی‌افغانستان) شماره 23 (ماه رمضان 1410 ق).

رسالت، شماره 357 (19/1/66).

الشاهد الشهید، (اضواء علی حیاة الامام الشهید – 2) به قلم ع . نجف.

طرح گسترده اقتصاد اسلامی‌(مقدمه).

کیهان، شماره‌های 11546 (18/1/61)، 11547 (19/1/61) و 13582 (19/1/68).

هفته نامه بعثت، (26/1/69).

[1] به لحاظ این که صفحات مجله محدود و بنای این مقال براختصار است، اسامی بیش از شصت تن از شاگردان، حذف گردید.

 

[2] مثلا: اصل حق الطاعة در کل شبهات که اصلی است در مقابل قاعده «قبح عقاب بلا بیان »؛ قانون تزاحم حفظی در مقابل تزاحم ملاکی و تزاحم امتثالی؛ اصل عدم تنافی اصول متوافقه؛ استصحاب طهارت و قاعده طهارت در یک جا با هم، به خلاف مشهور که قایلند، جاری نمی‌شود.

[3] هفته نامه 19 دی (بعثت)، مورخه 18/1/61 ؛ گفت وگو با حجة الاسلام والمسلمین، سید محمد باقر حکیم، از شاگردان و یاران وفادار و نزدیک آن شهید، نقل، با اندکی تلخیص و تغییر.

[4] کیهان فرهنگی.

[5] از خاطرات آیة الله سید کاظم حائری که در مقدمه مباحث الاصول نگاشته اند (نقل از قواعد کلی استنباط، ج 1، ص 22 و 23).

[6] از خاطرات آیة الله سید کاظم حائری که در مقدمه مباحث الاصول نگاشته اند (نقل از قواعد کلی استنباط، ج 1، ص 22 و 23).

[7] قواعد کلی استنباط ، ص 51 – 52.

[8] از جمله گفته اند: رژیم حاکم در عراق چندین بار سعی کرد که از آیة الله صدر، فتوایی در تایید سرکوبی مسلمانان کرد شمال عراق بگیرد. ولی ایشان با این امر مخالفت کرد و نماینده رژیم را از منزلشان اخراج کرد و از موضع آیة الله حکیم که فرموده بود: «نه کشتار، نه جدایی، جای قاتل و مقتول هر دو در جهنم است » پشتیبانی کرد.

[9] از یادداشت‌های پراکنده راقم که از بعضی شاگردان و نزدیکان شهید صدر شنیده است.

[10] حشر (59): 9 .

[11] ماخذ شماره 1 .

[12] اطلاعات، شماره 18444 (13/1/67) ص 3 ؛ این سخنرانی در بهار سال 1348 شمسی در نجف اشرف به عربی ایراد شده و آن چه در متن آمده، بخشی از آن است.

[13] آیة الله صدر پیش از شهادت به شدت شکنجه می شود و از او می خواهند که فقط چند کلمه در رد انقلاب اسلامی ایران و رهبریش بنویسد تا او را رها کنند اما پایبندی آن بزرگوار به اسلام و ایمانش به انقلاب اسلامی موجب شد تا شهادت را برگزیند.

[14] از شهید صدر شش فرزند به یادگار ماند، یک پسر به نام آقا سید جعفر و پنج دختر.

[15] کیهان، شماره 12128 (20/1/1363) ص 3 .

[16] در تهیه این مقاله، افزون بر منابعی که در متن آمده، از رهنمون های برخی از اعاظم شاگردان صاحب ترجمه (کثرالله امثالهم) نیز از حجج اسلام آقایان سید حامد حسینی و شیخ ابوآمنه بهره بردیم که بدین وسیله از اظهار لطف همه آن عزیزان تشکر و قدردانی می شود، شکرالله مساعیهم.