پژوهش‌ها

نویسنده: عبدالجواد ابراهیمی

مقدمه

اینک زمینه‌ای فراهم شده است تا درباره یکی از مفاخر شیعه و نوآوری‌های او سخن به میان آید. شهید آیت الله سید محمدباقر صدر رحمه‌الله مراد و مقتدای اهل تحقیق و اسوه جامع‌نگری به مسایل دینی است که از ابعاد گوناگون می‌توان شخصیت والای علمی آن بزرگوار را مطالعه و بررسی کرد. جامعیت و ژرف‌نگری شهید صدر رحمه‌الله از بارزترین ویژگی‌های شخصیت ایشان محسوب می‌شود.

پیش از آن‌که ابداعات و نوآوری‌های آن بزرگوار در زمینه مسایل علوم مختلف ـ از جمله در علم اصول ـ مورد بررسی قرار گیرد لازم است نظر خود را به جامعیت مکتب علمی ایشان معطوف داریم.

مکتب علمی شهید صدر را فقط فقه و اصول تشکیل نمی‌دهد؛ بلکه همه علومی که به نحوی به زیرساخت‌های معارف و فکر دینی مربوط است، بخشی از مکتب علمی آن شهید زنده‌یاد را تشکیل می‌دهد. معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و فلسفه، منطق، جامعه‌‌شناسی، تاریخ، تفسیر، اقتصاد، حقوق و سیاست، فقه و اصول از جمله علوم و معارفی است که به مکتب علمی آن بزرگوار انسجام و استحکام بخشیده است.

وسعت و ژرفای تحقیق علمی شهید صدر رحمه‌الله در زمینه‌های یاد شده به‌گونه‌ای است که حیرت اهل تحقیق را برمی‌انگیزد. در فضای فقهی و اصولی حوزه نجف که هر محققی را متوجه آن فضا و تحت تأثیر آن جو قرار می‌داد، شهید صدر به بنیادی‌ترین اصول و معارف انسانی که در ظاهر هیچ ارتباطی با فضای فقهی و اصولی حاکم بر حوزه نجف نداشت، پرداخت و در این زمینه، ره‌توشه‌ای برای راهیان عرصه‌های فرهنگ و دانش امروزین اسلامی که محتاج هماوردی با نیازهای جوامع بشری است و نیازمند پاسخ‌گویی به پرسش‌های جوانان است، فراهم ساخت.

به‌عنوان مثال شهید صدر رحمه‌الله با نگاشتن کتاب فلسفتنا مهم‌ترین مسأله بنیادین فکری و علمی زمان خویش را که در زمان حاضر نیز از مسائل بنیادین فکری و علمی به شمار می‌رود بررسی نمود و مبنای صحیحی را در دو زمینه معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی ارائه داد. در زمینه معرفت‌شناسی، با رد مکاتب شک‌گرا، طومار شک‌گرایی را که حربه مهمی علیه معارف بشری و از جمله معارف دینی محسوب می‌شود در هم  پیچید و راه‌های صحیح رسیدن به یقین را معرفی نمود. و در زمینه هستی‌شناسی، با استدلال قاطع بر این‌که صورت‌های عنصری و اشکالِ گوناگونِ ماده، اموری عارضی هستند که ماده جهان (ماده فلسفی) در ذات خود فاقد آن صور و اشکال می‌باشد، و لا محاله باید علت فاعلی آن اشکال و خاصیت‌های عنصری را در وراءِ عالَم مادی جست‌وجو نمود، برای همیشه ماده‌پرستی و ماتریالیسم را به شکست و اضمحلال تئوریک فراخواند.

آری، اگر شهید صدر رحمه‌الله در علم اصول مبنای «حق‌الطاعه» را به‌عنوان مثال طرح می‌کند، مبانی فلسفی و معرفت‌شناختی را نیز در کتاب فلسفتنا مدلل می‌سازد. به‌گونه‌ای که مبنای اصولی «حق الطاعه» با مبنای مذکور، قابل عرضه به کسانی هم خواهد بود که هیچ‌گونه آشنایی با اسلام نداشته باشند. به نظر ما همین نکته، یکی از دلائل جامعیت مکتب علمی شهید آیت الله صدر رحمه‌الله است.

به هر حال آن بزرگوار جامع معقول و منقول بود اما نه به صورت تقریری و تقلیدی، بلکه به شیوه تحقیق و نوآوری.

تحقیقات بدیع شهید صدر رحمه‌الله در زمینه اقتصاد اسلامی، در زمانی که جهان دو قطبی جز با سیستم اقتصاد کاپیتالیستی و سوسیالیستی، با هیچ نظام اقتصادی دیگر آشنایی نداشت و به رسمیت نمی‌شناخت، نظام اقتصادی اسلام را به‌عنوان راه سوم پیش روی دو بلوک شرق و غرب و پیروان آن‌ها نهاد، و دیدگاه‌های اسلام را در زمینه اقتصاد با ارائه طرح بانک‌داری بدون ربا، و تبیین ملاک‌ها و معیارهای ثابت و متغیر در اقتصاد اسلام، و تعیین ابزار رشد تولید، هم‌چنین ارائه تئوری کار و نحوه توزیع ثروت‌های اقتصادی و نیز با مقایسه مالکیت در اسلام و سوسیالیسم و سرمایه‌داری، به خوبی مشخص و قابل عرضه و پذیرش نمود.

آن‌چه اکنون در این مقال مورد نظر است دیدگاه‌های اصولی شهید صدر است که به دلیل وسعت گستره آن، نمی‌توان به همه آن‌ها پرداخت؛ زیرا از حوصله این مختصر بیرون است. چه این‌که بررسی سیر تاریخی علم اصول از زاویه پژوهش‌های شهید صدر رحمه‌الله و یا تبیین نظریه حق الطاعه که ثمرات فقهی فراوانی بر آن مترتب می‌شود و در علم اصول نیز این مبنا نتایج گوناگونی را نسبت به مبنای قبح عقاب بلابیان به‌دنبال می‌آورد، نیازمند مجال و مقال دیگری است. هم‌چنین تبیین دیدگاه شهید، در زمینه جمع بین حکم ظاهری و واقعی یا دیدگاه ایشان درباره «قرن أکید» در مبحث دلالت و نیز کاربرد نظریه احتمالات در علم اصول که هر یک در جای خود از اهمیت ویژه برخوردار است، مقاله مستقلی را طلب می‌کند. از این‌رو، در این مقاله، تنها به بررسی «نمونه‌ای از ابتکارات شهید صدر رحمه‌الله در بحث علم اجمالی» اکتفا می‌کنیم، و برای روح بلند و ملکوتی آن بزرگوار آرزوی علو درجات داریم.

 

علم اجمالی

یکی از مباحث مهم علم اصول، مبحث علم اجمالی است. علمای علم اصول از دیرباز درباره علم اجمالی از زوایای مختلف بحث‌های فراوانی را مطرح کرده‌اند. از جمله آن بحث‌ها، جریان اصول شرعی هم‌چون برائت در اطراف علم اجمالی است. مشهور اصولیین با اختیار کردن مبنای قاعده قبح عقاب بلابیان چنین نتیجه می‌گیرند که تحصیل موافقت قطعی در موارد علم اجمالی، واجب نیست. امّا شهید صدر با انتخاب مسلک «حق الطاعه» می‌گویند علاوه بر این‌که در موارد علم اجمالی، مخالفت قطعی حرمت دارد، موافقت قطعی واجب است.

بنابراین، مبحث علم اجمالی، دست‌کم با چند بحث دیگر رابطه دارد:

  1. مسلک قبح عقاب بلابیان
  2. مسلک حق الطاعه
  3. برائت و اشتغال

اینک برای آن‌که بحث درباره علم اجمالی در همه ابعاد به خوبی مشخص شود از تعریف علم اجمالی شروع کرده، به تبیین دیدگاه‌ها و ابتکارات شهید صدر درباره آن می‌پردازیم.

 

تعریف علم اجمالی

علم اجمالی عبارت است از علم به جامع، همراه با شک‌هایی که به تعداد اطراف علم وجود دارد. و هر شکی بیانگر احتمالی از احتمالات انطباق جامع می‌باشد. مثلاً اگر انسان علم اجمالی به نجاست «أحد الإنائین» داشته باشد، هر یک از آن دو «إناء» به خصوص متعلَّق شک قرار می‌گیرد. و این شک بیان‌کننده این احتمال است که ممکن است جامع (نجاست أحد الإنائین) در مورد این إناءِ مخصوص، انطباق یابد.

به هر حال در صورت وجود علم اجمالی که همراه با شک‌های متعدد است، چه وظیفه عملی برای مکلف وجود دارد؟

مرحوم شهید صدر برای پاسخ به این سؤال، بحث را در دو مقام مطرح می‌کنند:

  1. به لحاظ حکم عقل و با قطع‌نظر از اصول شرعی هم‌چون اصل برائت
  2. به لحاظ اصول شرعی تأمین‌دهنده (اصول مؤمِّنه)

 

منجزیت علم اجمالی به لحاظ حکم عقل

در مقام نخست، مرحوم شهید صدر می‌فرماید: در این‌باره شکی نیست که علم به جامع که علم اجمالی آن را در بر دارد حجت و منجّز است. اما سؤال اصلی و اساسی این است که به وسیله علمِ به جامع چه چیز منجّز می‌گردد؟

مثلاً در صورتی که علم اجمالی حاصل شود به وجوب نماز ظهر یا نماز جمعه در روز جمعه ولی در واقع نماز ظهر واجب باشد. بدون شک با این علم اجمالی اصل وجوب منجَّز می‌شود. اما، سخن در این است که این وجوب به چه اندازه به وسیله علم اجمالی تنجّز می‌یابد؟

برای این‌که این بحث به خوبی روشن شود ایشان در اولین مرحله، پرسش‌های مربوط به بحث را به شرح ذیل مطرح می‌کند:

  1. آیا به وسیله علم اجمالی، تنها وجوب نماز ظهر منجّز می‌گردد از آن جهت که مصداق واقعی و تحقق‌بخش به جامعِ معلوم است؟
  2. یا این‌که به وسیله علم اجمالی، هر دو وجوب (ظهر و جمعه) منجّز می‌شود که تحقق جامع بین آن دو معلوم است؟
  3. و یا این‌که وجوب به اندازه اضافه‌اش به جامعِ میان ظهر و جمعه، تنجّز می‌یابد؟ نه این‌که وجوب به اندازه اضافه و تعلقش به ظهر به خصوص تنجّز یابد و یا به اندازه اضافه‌اش و تعلقش به جمعه به خصوص منجّز گردد.

اگر اولی اختیار شود: آن‌چه حقیقتاً بر عهده مکلف می‌آید فقط نماز ظهر است؛ زیرا همان واجب واقعی است که با علم اجمالی منجّز گشته. لکن، چون مکلف نمی‌تواند با داشتن علم اجمالی، واجب واقعی را از غیرواقعی تمیز داده و باز شناسد، لازم است که هر دو طرف علمِ اجمالی را بیاورد تا مطمئن شود که منجّز واقعی و آن‌چه که بر عهده او بوده است را آورده است، و در این صورت که مکلف هر دو طرف علم اجمالی را انجام می‌دهد اصولیون عمل او را «موافقت قطعی» نسبت به معلوم اجمالی می‌نامند.

و اگر دومی اختیار شود: آن‌چه بر عهده مکلف می‌آید هم نماز ظهر و هم نماز جمعه است و در این صورت نیز «موافقت قطعی» به‌خاطر علم اجمالی مذکور، واجب است.

و اگر سومی اختیار شود: جامع بین نماز ظهر و جمعه بر عهده ملکف می‌آید؛ زیرا وجوب، فقط به اندازه اضافه و تعلقش به جامع، با وجود علم اجمالی منجّز می‌گردد. بنابراین مکلف نمی‌تواند و نباید با ترک هر دو طرف، جامع را که وجود بدان تعلق گرفته است ترک کند. چه این‌که اگر هر دو را ترک کند «مخالفت قطعیه» صورت پذیرفته است.

در این صورت است که مکلف می‌تواند به آوردن یکی از آن دو، اکتفا کند؛ زیرا آوردن یکی برای تحقق عنوان جامع، کافی است. آوردن یکی از دو طرف بدون دیگری، «موافقت احتمالی» نامیده می‌شود.

شهید صدر رحمه‌الله از میان فرض‌های سه‌گانه، فرض سوم را برمی‌گزیند و آن را صحیح می‌شناسد؛ زیرا ایشان بر این باور است که علم اجمالی از جامع به هیچ یک از طرفین سرایت نمی‌کند. و از همین‌رو است که تنجّز نیز که برای جامعِ معلوم ثابت است در حد جامع می‌ماند و به اطراف علم اجمالی سرایت نمی‌کند.

شهید صدر رحمه‌الله در همین‌جا به اختلاف نتایج دو مبنا اشاره می‌کند و می‌گوید: اگر مبنا را مسلک قاعده قبح عقاب بلابیان قرار دهیم، آن‌چه بر ما لازم است فقط آوردن تکلیفی است که به وسیله علم، منجّز شده است و آن همان جامع است. اما هیچ یک از دو طرف به‌خصوصه، منجّز نیست. در نتیجه، علم اجمالی بر اساس این مبنا فقط حرمت مخالفت قطعی را به دنبال می‌آورد نه وجوب موافقت قطعی را. درحالی‌که اگر مبنا را مسلک قاعده حق الطاعه قرار دهیم، جامع، به‌خاطر علم اجمالی منجّز است و  هر یک از طرفین به‌خصوصه نیز به‌خاطر احتمال و کاشفیتِ آن، منجّز می‌گردد. و به‌همین جهت که نفسِ احتمال بر اساس مسلک حق الطاعه منجّز تکلیف است، نه تنها مخالفت قطعی حرام می‌شود، بلکه موافقت قطعی نیز با آوردن دو طرف، واجب می‌گردد. البته، حرمت مخالفت قطعی از جهت عقلی بیان‌گر منجّزیت علم است ولی وجوب موافقت قطعی بیان‌گر منجّزیت مجموع دو احتمال است.

بنابراین، دو مسلک مذکور، در اصل پذیرش این‌که جامع به وسیله علم اجمالی منجّز می‌شود، مشترکند، اما مسلک حق الطاعه با تأکید بر این‌که طرفینِ علم اجمالی که مشکوک و محتملند نیز منجّز می‌باشند، مسیر خود را از مسلک قاعده عقاب بلابیان جدا می‌کند.

جریان اصول در اطراف علم اجمالی

و امّا در مقام دوم (یعنی به لحاظ جریان اصول شرعی تأمین‌دهنده در اطراف علم اجمالی) مرحوم شهید صدر رحمه‌الله بحث را در دو زمینه مطرح می‌کند:

  1. به لحاظ عالم امکان
  2. به لحاظ عالم وقوع

امّا به لحاظ امکان، می‌فرماید: مشهور بر این عقیده‌اند که جریان برائت و امثال آن در همه اطراف علم اجمالی به دو دلیل محال است:

 

دلیل اول مشهور:

لازمه اجراء برائت در همه اطراف علم اجمالی، ترخیص در مخالفت قطعی است، و مخالفت قطعی، معصیت است و عقل آن را قبیح می‌شمارد. بنابراین، معقول نیست که از سوی شارع در این موارد، ترخیص وارد شود.

 

مناقشه شهید صدر رحمه‌الله

با وجود این‌که این استدلال در ظاهر، متین می‌نماید، اما آیت الله شهید رحمه‌الله با دقت ژرف‌بینانه چنین می‌گوید: «وهذا الکلام لیس بشیء»، یعنی این سخن، پایه و اساس درستی ندارد؛ زیرا مربوط است به تشخیص نوعِ حکمی که عقل به حرمت مخالفت قطعی نسبت به تکلیف معلوم بالاجمال می‌کند. یعنی اگر حکم عقل مشروط باشد به این‌که ترخیص ظاهری از سوی مولی بر خلاف، وارد نشود در این صورت، آمدن ترخیص مولوی موضوع حکم عقل را مرتفع می‌سازد نه این‌که با آن تصادم کند. در نتیجه، استحاله‌ای تحقق نمی‌یابد.

بنابراین، بازگشت استحاله به این است که مشهور، ادعا کنند که حکم عقل معلق و مشروط نیست، بلکه منجَّز و مطلق است، و چنین ادعایی نه بیّن است و نه مبیَّن.

دلیل دوم مشهور:

استدلال دوم مشهور بر استحاله جریان برائت و امثال آن در اطراف علم اجمالی این است‌ که ترخیص در مخالفت قطعی با وجوب واقعیِ معلوم بالاجمال، منافات دارد؛ زیرا بین احکام تکلیفی، تضاد و تنافی وجود دارد. بنابراین، ممکن نیست که مولی یک چیز را واجب کند و در همان زمان، در ترک آن، ترخیص نماید.

 

مناقشه شهید صدر رحمه‌الله

این سخن مشهور در صورتی درست است که ترخیص مذکور، واقعی باشد. یعنی در موضوعِ آن، شک اخذ نشده باشد. مثلاً این‌گونه گفته شود که تو در ترک واجب واقعی که معلوم است اجمالاً، مرخص هستی! لکن سخن مشهور در جایی که ترخیص مذکور نمایان‌گر دو ترخیص ظاهری باشد که هر یک از آن دو در مورد یک طرف جعل شده باشد و مترتب بر شکی باشد که در آن طرف وجود دارد، تمام نیست؛ زیرا اجتماع حکم واقعی و ظاهری، محال نیست. آن‌چه محال است، اجتماع احکام واقعی است؛ زیرا بین آن‌ها تنافی و تضاد حاکم است.

بنابراین، به لحاظ عالم امکان و ثبوتاً هیچ مانعی وجود ندارد که در هر یک از اطراف علم اجمالی برائت جاری شود. از آن جهت که برائت یک حکم ظاهری است.

و امّا به لحاظ عالم وقوع: چنین گفته می‌شود که اطلاق دلیل برائت شامل هر یک از دو علم اجمالی می‌باشد؛ زیرا هر یک از آن دو مشکوک بوده، مصداق ما لا یُعلم، به‌شمار می‌آید. لکن اگر ما بنا را بر استحاله ترخیص در مخالفت قطعی بگذاریم در این صورت، استحاله مذکور، قرینه عقلی بر رفع ید از اطلاق دلیل برائت نسبت به یکی از دو طرف خواهد بود. به‌خاطر این‌که ترخیص در مخالفت قطعی لازم نیاید. بنابراین، اطلاق دلیل اصل برای هر طرفی با اطلاق دلیل اصل در طرف دیگر معارض خواهد بود. در نتیجه هر دو اطلاق ساقط می‌شوند، و برائت شرعی در هیچ‌یک از دو طرف جاری نمی‌شود؛ زیرا در صورت جریان، بین دو اصل تعارض به‌وجود می‌آید.

این‌جاست که هر فقیهی، مطابق مبنای خویش که در مقام اول برای تشخیص حکم عقل به منجزیت، آن را برگزیده است، عمل می‌کند. مثلاً فقیهی که مسلک حق الطاعه را اختیار کرده است. طبق این مبنا که قائل به منجزیت علم و احتمال با هم است، موافقت قطعی، واجب می‌گردد؛ زیرا احتمال در هر یک از طرفین، عقلاً منجِّز است، مگر آن‌که اذنی بر مخالفت برسد، و فرض این است که اذنی بر مخالفت نرسیده است.

اما، فقیهی که مسلک قبح عقاب بلابیان را انتخاب می‌کند به حکم این‌که این مسلک فقط بر منجزیت علم تأکید می‌نماید، به اندازه آن‌چه که منجزیّت علم به جامع اقتضاء دارد (بنابر فرض‌های سه‌گانه پیشین) بسنده می‌کند. این همه در صورتی است که بنا را بر استحاله ترخیص در مخالفت قطعیه بگذاریم. اما، اگر بنا را بر استحاله ترخیص در مخالفت قطعی از طریق اجراء دو اصل تأمین دهنده (مثل برائت) در دو طرف، نگذاریم، چنین گفته می‌شود که مانعی بر سر راه تمسک به اطلاق دلیل برائت برای اثبات جریان برائت در هر یک از طرفین، وجود ندارد، و نتیجه این‌که برائت در هر یک از طرفین جاری شود مخالفت قطعی است.

اما، شهید آیت الله صدر رحمه‌الله در این‌جا فتوی به عدم جواز تمسک به اطلاق مذکور می‌دهد و می‌گوید: صحیح آن است که تمسک به اطلاق مذکور روا نباشد. و بر این مدعا دو دلیل اقامه می‌کند:

  1. هرچند ترخیص در مخالفت قطعی در صورتی که از دو حکم ظاهری انتزاع شود، از جهت عقلی با تکلیف واقعی معلوم بالاجمال منافاتی ندارد، لکن از جهت عقلائی و عرفی با آن منافات دارد، و همین کافی است برای آن‌که نتوان به اطلاق دلیل برائت تمسک نمود.
  2. جامع، چیزی است که با وجود علم اجمالی، بیان در موردش تمام شده است. بنابراین در مفهوم غایت داخل می‌شود که در آیه شریفه آمده است: ×وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً#.[۱]

مقتضای مفهوم غایت این است که با وجود بعث رسول، و با وجود اقامه حجت، استحقاق عقاب ثابت است، و این مطلب با اطلاق دلیل اصل که اقتضای ترخیص در مخالفت قطعی را دارد در تنافی است.

بدین‌سان، ما به همان نتایجی می‌رسیم که بر اساس فرض استحاله ترخیص در مخالفت قطعی بدان‌ها اشاره کردیم؛ بنابراین در هیچ‌یک از دو طرف برائت جاری نمی‌شود؛ زیرا جریان برائت در هر دو طرف، از دیدگاه عقلائی با تکلیف معلوم بالاجمال منافات دارد. هم‌چنین در یکی از آن‌ها به تنهایی نیز جاری نمی‌شود؛ زیرا با توجه به این‌که نسبت آن دو به دلیل اصل، یکسان است، هیچ‌گونه مجوزی برای ترجیح یکی بر دیگری وجود ندارد.

از مطالب پیشین این نکته روشن شد که نتیجه نهایی بنابر مسلک «حق الطاعه» حرمت مخالفت قطعی و وجوب موافقت قطعی است. اما بنابر مسلک قاعده قبح عقاب بلابیان، نتیجه نهایی باید عبارت باشد از «حرمت مخالفت قطعی» و «عدم وجوب موافقت قطعی».

این‌جاست که شهید صدر رحمه‌الله در موارد علم اجمالی قاعده‌ای را تأسیس می‌کنند که آن را اصاله الاشتغال در موارد علم اجمالی یا قاعده منجزیت علم اجمالی می‌نامند.

وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین

 

 

[۱]. إسراء: ۱۵٫

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی اسلامی

حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی اسلامی از جمله شاگردان ایرانی شهید صدر است که پس از بازگشت از نجف، بیشترین نامه‌ها را از وی دریافت داشته است. او فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج شیخ عباس‌علی اسلامی، مؤسس جامعۀ تعلیمات اسلامی است که به‌دلیل برخورداری از امکان فعالیت گستردۀ فرهنگی و اجتماعی، از سوی آن شهید گران‌مایه وکالت یافت کلیۀ آثار او را به فارسی و زبان‌های زندۀ دنیا ترجمه و منتشر کند. حجت‌الاسلام اسلامی استقبال جامعۀ فرهنگی ایران از آثار شهید صدر را مطلوب ارزیابی می‌کند و آن را معلول گره‌گشایی این آثار از مشکلات فکری نسل جوان می‌داند.

آشنایی با شهید صدر

چه زمینه‌هایی سبب آشنایی و ارتباط وسیع شما با شهید صدر شد؟

بنده وقتی که به نجف مشرف شدم، مورد لطف همۀ آقایان مراجع بودم، چون پدرم، مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ عباس‌علی اسلامی، از معاریف بودند و از حیث مبارزه با شاه و مسائل مختلف اجتماعی و خدمات اجتماعی، به‌شکل وسیعی فعالیت می‌کردند، به‌خصوص مدارس اسلامی زا اساساً ایشان بنیان گذاشتند. پدرم بعد از رفتن رضاشاه پهلوی، در منزل خودشان مدرسۀ شبانۀ اسلامی را تأسیس کردند؛ بنابراین همه مرا به‌عنوان پسر ارشد ایشان، می‌شناختند. پدرم وقتی مرا به آقای خوئی معرفی کردند، آقای خوئی گفتند: «مگر کسی برای پسرِ خود من باید سفارش بکند؟»؛ یعنی مرا این‌طور تلقی کردند که پسر ایشان هستم. همۀ مراجع پدرم را می‌شناختند و به همان اعتبار هم برای من احترام قائل بودند. مرحوم شهید صدر هنگامی که نوجوان بودند، در بغداد به مدراس علامۀ عسکری می‌رفتند. علامه عسکری در بغداد مدارسی داشتند. پدر من وقتی به عراق می‌روند، از مدارس علامه عسکری بازدید می‌کنند. علامه می‌فرمودند: آقا سید محمدباقر، کوچک بود و آقای اسلامی (پدر) از ایشان سؤالاتی پرسیدند و او سریع جواب داد و آقای اسلامی یک دینار به این نوجوان جایزه دادند. آقا سید محمدباقر از همان‌جا پدرم را می‌شناختند و من هم که نجف رفتم، تقریباً با همه آشنا بودم. من اول درس اصول آقای خوئی و فقه امام می‌رفتم. بعد تمایل پیدا کردم که فقه آقای صدر را بروم. خدمت ایشان بودم و اکثر تقریرات را هم می‌نوشتم و وقتی به ایران آمدم، متأسفانه همه اینها متروک شد.

ویژگی‌های تدریس شهید صدر

شما وقتی به نجف رسیدید که ایشان درس خارج می‌گفتند؟

بله، درس خارج می‌گفتند.

چه ویژگی‌هایی در درس ایشان بود که با وجود اساتیدی که از نظر سن و سابقه، بر ایشان تقدم داشتند، باز هم عده‌ای با اشتیاق در درس شهید صدر شرکت می‌کردند؟ چه نکاتی آنها را جذب می‌کرد؟

بعضی از مراجع در درس خارج، اقوال مختلفی را نقل و نقد می‌کنند که ممل است. بهترین درس خارج این است که آخرین نظرات فحول عصر را ارائه کنند؛ چون کسی که در این زمینه بحث می‌کند، یعنی تمام مباحث قبلی را دیده و بر اساس آن مبانی، سخنانی می‌گوید؛ یا نقد و یا تأیید می‌کند. مثلاً مرحوم نائینی یا دیگر بزرگانی که در حوزه نجف بودند، طبعاً گذشته را طی کرده بودند و با حرف و مطلب و بحث جدیدی وارد عرضۀ فقه و اصول شدند.

بعضی از مراجع هستند که این گزیده را می‌گیرند و بعد نقد و نظر خود را اثبات می‌کنند. از نظر من درس ایشان این‌گونه بود. به‌علاوه، ایشان نبوغ بسیار فوق‌العاده‌ای داشت؛ مثلاً وقتی در محضر ایشان از حدیث یا مطلبی صحبت می‌شد، همۀ فروضی را که بر این مطلب تصور می‌شد، می‌آوردند و جالب این بود که تمام اینها دفعتاً به ذهنشان می‌رسید. اگر حدیثی را از عالمی بپرسید، ممکن است معنایی از آن ارائه بدهد، ولی فروض متعدد را اکثراً به ذهنشان نمی‌رسد، ولی ایشان فکر بسیار جوالی داشت.

فضای فکری نجف نسبت به شهید صدر

داوری‌هایی که در حوزۀ نجف دربارۀ ایشان بیان می‌شد، چند گونه بود؟

نمی‌شود این مطلب را به این سادگی تبیین کرد. حوزه‌های علمیه با مسئلۀ تحزّب و حزب زیاد آشنا نبود و حزبیت در ذهن حوزویان، تقریباً معنای منفی داشت. آنها یا قدیمی بودند یا روحیه‌شان با شرایط جدید سازگار نبود و یا آن را درک نمی‌کردند. شهید صدر با همکاری علامۀ عسکری حزب‌الدعوه را تأسیس کردند. طبعاً جنبۀ فکری و نظری این حزب با اینها بوده و جنبه‌های عملی را دیگران انجام دادند. یادم هست که فعالیت این حزب در ابتدای امر، کارهای فرهنگی و تبلیغی بود و فعالیت‌های سیاسی نداشتند؛ مثلاً دانشجویان را جمع می‌کردند و کارهایی را انجام می‌دادند. بعضی‌ها ایشان را به این اعتبار نقد می‌کردند. بعضی‌ها هم ایشان را در این جایگاه و سطح نمی‌دیدند و با ایشان انس نداشتند.
ایشان در نوزده سالگی مجتهد شد و زمانی که کمونیست‌ها به عراق می‌آیند و معرکه‌ای برپا می‌کنند، ایشان «اقتصادنا» را در ظرف هشت ماه مطالعه و تحقیق می‌کند و می‌نویسد. به‌هرحال، امر بدیع و عجیبی است که فردی بدون سابقۀ مطالعاتی، وارد عرصه‌ای بشود و در ظرف مدتی به این کوتاهی تحقیق و پژوهش کند و بهترین حرف را هم در آن زمینه بزند. این نبوغ را خیلی‌ها نمی‌توانند ببینند و یا درک کنند. و یا چند نفری را تصور کنید که همه باهم به درس آقای خوئی می‌روند، از این میان فقط این شاگرد، درس ایشان را که تمام کرده هیچ، شاگرد هم جذب می‌کند و درس خارج می‌دهد. این تعارضات معمولاً در محیط‌های علمی رخ می‌دهند و نمی‌شود به آنها جهت و عمقی داد. برخی با خود می‌گویند: «ای بابا! ما که تا دیروز با هم مباحثه می‌کردیم، حالا چطور شده که او دارد درس خارج می‌دهد؟». به‌خصوص که این مسائل در محیط‌هایی مثل نجف که حوزۀ بنیه‌داری بود و فحول بسیار گران‌قدری آنجا بودند رخ دهد. مدرسینی چون آقای سید محسن حکیم و آقای حاج شیخ حسن حلی در نجف تدریس داشتند که می‌گفتند خیلی‌ها درس ایشان را اصلاً درک نمی‌کنند، چون بسیار عمیق است. یا آقای زنجانی و بسیاری از علمای دیگر بودند و لذا وقتی جوان‌هایی مثل ایشان وارد گود می‌شوند، عکس‌العمل‌هایی از سوی دیگران دیده می‌شود. مرحوم صدر سی‌وپنج سال بیشتر نداشتند که درس خارج را شروع کردند. الآن هم در قم وقتی جوان‌ها وارد این عرصه می‌شوند، با بازتاب‌های منفی برخی مواجه می‌شوند. حتی آقای خوئی هم جوان بودند که وارد این عرصه شدند و خودشان هم این مسئله را داشتند.

نهاد مرجعیت

با توجه به مراجع بزرگی که حضور داشتند، علت ورود مرحوم شهید صدر به عرصۀ مرجعیت چه بود؟ آیا این اقدام با نظریۀ مرجعیت صالح که از سوی ایشان مطرح شد، ارتباط داشت؟

ایشان مرد تحول بود؛ مثلاً ایشان معتقد بود که تمام مواد درسی باید متحول شوند، ولذا «معالم الجدید» و متون دیگر را نوشتند و یا رسالۀ «الفتاوی الواضحه» را به سبک خاصی نوشته، در مقدمۀ آن هم مسائلی را گفته‌اند. در موضوع مرجعیت، ایشان معتقد بودند که باید سازمان مرجعیت بنا نهاده شود؛ اینکه مرجعیتی پا بگیرد و پس از فوت، همۀ دستگاه او برچیده شود و همۀ تلاش‌هایی که کرده ناتمام بماند و باز مرجع دیگری بیاید و همۀ آن کارها را از سر بگیرد، برای ایشان پذیرفتنی نبود؛ ازاین‌رو، طرحی به‌نام «بیت المرجعیه» را طراحی کرده بودند و اعتقاد داشتند که این نهاد هم مثل سایر نهادها، باید نهادی باشد که مشخصات و کار خود را داشته باشد؛ مثل نهاد رهبری ما. این نهاد، جایگاهی برای مرجعیت است و هر مرجعیتی باید بیاید و اینجا بنشیند و در چهارچوب سازمانی منسجم و منضبط با عالم تشیع و با عالم اسلام و دیگران در جهت اهداف اسلامی تعامل و ارتباط و همکاری داشته باشد. این مرجعیت باید سازمان داشته باشد، نه اینکه مرجعی بیاید و با سه چهار نفر افرادی که ممکن است صلاحیت اجرایی کار را هم نداشته باشند، کارش را شروع کند. لذا طرحی بسیار سامان‌یافته و دقیق بود. طبیعتاً جامعه، این افکار نو را نمی‌پذیرد. در جامعه خودمان هم همین‌طور است. هنگامی که فکر و طرح نویی ارائه می‌شود، در ابتدا همه موضع‌گیری منفی می‌کنند و بعد به‌تدریج با آن همراه می‌شوند. خود این مدارس اسلامی که مرحوم پدرم تأسیس کردند، در ابتدای امر، علمای بزرگ تهران، سخت با آن مخالفت کردند. دارالفنون هم هنگامی که به ایران آمد، علما تحریم کردند و این بزرگ‌ترین جفا به ایران، به اسلام و به نسل ما شد. وقتی که عالمی فتوا می‌دهد، چه کسی تبعیت می‌کند؟ کسی که مقلد و مقید و مؤمن است. چه کسی تبعیت نمی‌کند؟ کسی که لاابالی و بی‌دین است. وقتی دارالفنون با سبک جدید آموزشی به ایران آمد، علمای ما گفتند، «بچه‌هایتان را به آنجا نفرستید، چون بی‌دین می‌شوند». چه کسانی آنجا نرفتند؟ بچه‌متدین‌ها! چه کسانی رفتند؟ بی‌دین‌ها! لذا نسل اولی که در ایران تربیت شدند، بی‌دین‌ها بودند. پدر من نیز که این مدارس را شروع کردند، مخالفت‌های سنگینی با ایشان شد که شرحش مفصل است. بسیاری از متدینین نفس راحتی کشیدند و دیدند مجالی پیدا شده که بچه‌هایشان درس بخوانند و درعین‌حال متدین باشند؛ لذا در زمان فوت پدر ما در سال ۶۴ که خیلی‌ها هم‌سن من بودند، جلو آمدند و گفتند: «خدا پدرت را رحمت کند. اگر او نبود، من مهندس نمی‌شدم! دکتر نمی‌شدم!». این جنبۀ منفی متأسفانه همیشه در مقابل هر فکر نویی هست. سازماندهی قبلی هم وجود ندارد که از پیش تدبیری بیندیشد یا مقدماتی بچیند که این فکر نو را جا بیندازد و معمولاً نسل قدیم در مقابل این افکار جدید، موضع منفی می‌گیرد و طبعاً این جبهه‌های منفی به عناوین و در اشکال مختلف، بروز می‌کنند و طبیعی هم هست.

با توجه به مخالفت‌هایی که شما به گوشه‌هایی از آنها اشاره کردید، مرجعیت شهید صدر چقدر مورد استقبال قرار گرفت؟

چون ایشان با تفکر نسل جدید عراق، همراهی می‌کرد و با توجه به تشکلی که ایجاد کرده بود، طبعاً خیلی بر آنها تأثیر گذاشته بود. از شهرها و گوشه‌وکنارها هم افرادی نزد ایشان می‌آمدند که بیشتر دانشجو و جوان بودند. افراد قدیمی، کمتر به سراغ ایشان می‌آمدند، چون قبلاً مرجع خود را پیدا کرده و با توجه به شرایطی که انتخاب مرجع دارد به کسانی که اعلمیت آنها تثبیت شده بود، از جمله آقای خوئی، آقای شاهرودی، آقای حکیم، آقای اصطهباناتی و دیگران مراجعه کرده بودند و رجوعشان به مرجع جدید، هم دشوار بود و هم از نظر شرعی، چندان کار ساده‌ای نبود و باید شرایطی را مراعات می‌کردند؛ ولی نسل جدید طبعاً این شرایط برایش وجود ندارد و می‌تواند با آزادی، مرجع خود را انتخاب کند و مانعی برای او نیست. معمولاً نسل نو با ایشان ارتباط بیشتری داشت.

ارتباط شهید صدر با امام رحمه‌الله

شهید صدر از نظر نوع نگرش و اعتقاد به دخالت در امور سیاسی، گرایش زیادی به امام رحمه‌الله داشتند، شما از رابطۀ این دو نفر چه خاطراتی دارید؟

من در سال ١٣۴٨ش. به ایران آمدم و ازآنجاکه در مسئله‌ای با بعثی‌ها درگیر بودم، شهید صدر به من نامه‌ای نوشت که نیا، وگرنه تو را دستگیر می‌کنند و من دیگر به نجف نرفتم. ایشان در سال ۵۹ شهید شدند. من مدت یازده سال از محضر ایشان دور بودم و فقط با ایشان مکاتبه داشتم که نامه‌ها همه خدمت آقای اشکوری هست؛ لهذا در آنجا حضوری نداشتم. طبعاً ایشان قلباً به حضرت امام رحمه‌الله علاقمند بودند. یکی از ویژگی‌های آقای صدر، عواطف ایشان بود. عواطف بسیار ظریفی داشتند. من با اکثر مراجع قم و نجف در تماس بوده‌ام و این نوع عواطف ظریف را معمولاً در آنها ندیده‌ام. خیلی عواطف ظریف و زیبایی داشتند. مثلاً گهگاهی، موقع درس وقتی به بابی می‌رسیدند که دربارۀ فضایل اهل‌بیت علیهم‌السلام بود، اشک‌هایشان جاری می‌شد؛ یعنی این‌قدر عواطفشان زنده بود. یا مثلاً به شاگردانشان علاقه داشتند و بسیار با آنها مأنوس بودند. به امام خیلی احترام می‌گذاشتند، خیلی ایشان را بزرگ و همفکر خود می‌دیدند. شاید ازآنجاکه شاگرد آقای خویی بودند و در محضر ایشان رعایت حد و حدود را نسبت به بزرگ‌تر‌ها، اساتید و پیش‌‌‌‌کسوتان یاد گرفته بودند، محبت خود نسبت به امام را تا مدتی، چندان آشکار نمی‌کردند، اما قلباً و صمیمانه، ایشان و راه ایشان را قبول داشتند.

رابطۀ شهید صدر و آیت‌الله خویی رحمه‌الله

از رابطه مرحوم صدر و مرحوم آقای خوئی چه خاطره‌ای را به یاد دارید؟

شهید صدر همیشه وقتی که از ایشان نقل قول می‌کردند از تعبیر «سیدنا الاستاد» استفاده می‌کردند. بسیار با احترام از ایشان یاد می‌کردند. متأسفانه این نکته‌ای که عرض می‌کنم در میان طلبه‌ها ضعیف شده است. واقعاً رابطه‌ای که بین استاد و شاگرد در عالم طلبگی هست، ابداً در هیچ‌جا نیست. برای نمونه‌، استادمان مرحوم آیت‌الله کوکبی که از مراجع قم بودند و یک سال و نیم پیش فوت کردند و من کفایه را در نجف در خدمت ایشان خواندم، انسانی بسیار ظریف‌طبع بودند، ولی موقعی که در قم بودند، در موضوعات سیاسی بی‌توجهی‌هایی می‌کردند. در نجف هم که بودند، گاهی انتقاداتی می‌کردند. اهل غرض نبودند؛ فهم ایشان از مسائل سیاسی این‌گونه بود. بسیار اهل معرفت بوند، مثلاً وقتی به منزلشان می‌رفتیم، با اینکه استاد ما بودند، کفش‌های ما را جفت می‌کردند یا مقابل ما دو زانو می‌نشستند یا موقعی که بیرون آمدیم، چون مستحب است که باید مهمان را بدرقه کرد، حتماً می‌آمدند بیرون و هفت‌هشت قدم پشت سر ما می‌آمدند و بعد برمی‌گشتند. رابطۀ شاگرد و استادی این‌طوری است؛ یعنی واقعاً طلبه در مقابل استادش خضوع دارد، نه خضوع از سر ریا. چطور اگر انسان مقابل امامش برسد، خضوع دارد، در مقابل استاد هم همین‌طور است. طبعاً در چنین فضایی، اگر طلبه با استادش اختلاف‌نظر هم داشته باشد، آن را ابراز نمی‌کند و لذا آقای صدر هم از استادشان، آقای خویی، با کمال احترام یاد می‌کردند.

مقداری از خاطرات شخصی خود با شهید صدر را نقل کنید.

گاهی خصوصی خدمتشان می‌رسیدم و سؤالاتی را که داشتم با ایشان مطرح می‌کردم. گهگاه با شاگردانشان به کوفه می‌رفتند و ما همراهشان بودیم. من مدتی در ایران بودم و نتوانستم در درس ایشان حضور پیدا کنم. شهید صدر به آقای سید کاظم حائری دستور دادند که این دوره را با من بگذرانند. معمولاً روزهای تعطیل با هم به کوفه می‌رفتیم، بلم (قایق کوچک) سوار می‌شدیم و به آن سوی شهر که فقط باغ بود می‌رفتیم. جای بسیار خوبی بود و آقای حائری نوشته‌هایشان را می‌آوردند و با هم مرور و تمرین می‌کردیم. یادم هست شبی شهید صدر و تمام شاگردان درجه‌یکشان، یعنی آقای شاهرودی، آقای حکیم، آقای حائری، آقای سید عبدالغنی اردبیلی، آقای برهانی و خلاصه هفت هشت ده نفری را دعوت کرده بودم. تابستان بود و سفره را روی پشت بام منزل پهن کردیم. همسرم واقعاً زحمت کشیده و غذاهای بسیار خوش‌گوار و خوش‌آب‌ورنگی را تدارک دیده بودند. مرحوم صدر فرمودند: «این سوری که تو به ما دادی، هرچه سور را که تا به حال خورده بودیم، از یادمان برد. معلوم هم نیست در آینده‌ چنین چیزی گیرمان بیاید». همسرم در این غذاها کیفیت‌های خاص ایرانی را در نظر گرفته بودند. عرب‌ها معمولاً یک گوسفند بریان وسط سفره می‌گذارند که از نظر کیفیت غذای خوبی است، ولی شکل و شمایل و رنگ و لعاب چندانی ندارد، ولی ایرانی‌ها ذوق‌هایی را در نظر دارند که مخصوص خودشان است. در این اواخر هم مرحوم آقای سید محمدباقر حکیم را با گروه خودشان که ده بیست نفری می‌شدند، دعوت کردم. آمدند، آنجا هم وقتی سفره را انداختیم، ایشان گفتند: «اول بگذار سفره را تماشا کنم و بعد، غذا بخورم». البته باید بگویم من زیاد در حرکت‌های اجتماعی و سیاسی شهید صدر شرکت نداشتم و بیشتر همان درس را می‌رفتم.

به‌هرحال وفتی به ایران آمدید، بیشترین تعداد نامه را از شهید صدر دریافت کردید؟ چه چیزی باعث شد که ایشان به شما بیش از دیگران نامه بنویسند؟

ایشان به من اظهار محبت خوبی داشتند و خدمتشان که می‌رسیدم، مثل فرزندشان با من رفتار می‌کردند. ایران هم که آمدم، صاحب‌نفوذ بودم و اکثراً ما را می‌شناختند. اکثر شاگردان دیگر ایشان، ایرانی نبودند و طبعاً چون پدرم زنده بودند و در همۀ ایران هم مدرسه داشتیم و روابطمان با افراد گسترده بود، بهتر می‌توانستیم با ایشان همراهی کنیم. شهید صدر فرمودند که هیچ‌یک از کتاب‌هایشان نباید بدون نظر من در ایران ترجمه شود. من به ایشان گفتم که در ایران، چنین قانونی حاکم نیست و کسی به حرف من گوش نمی‌دهد. اتفاقاً همین مسئله را آقا موسی صدر با من داشت. وقتی جنگ لبنان شروع شد، اخوی را فرستادم لبنان تا به دفتر من در آنجا رسیدگی کند. قبل از انقلاب و دورۀ شاه بود و آقا موسی صدر کسی را نداشت که به ایشان کمک کند. ایشان نامه‌ای را به دست برادرم داد تا برای من بیاورد. نامه‌ای برای ملت ایران و نامه‌ای را هم برای من و اخوی، محمد آقا که در حال حاضر از طرف مقام معظم رهبری به نیویورک رفته است، نوشته بودند که تو نمایندۀ ما هستی و وجوهات دریافتی مردم را در اختیار مسائل جنگ قرار بده. زمان شاه بود و کسی دراین‌باره همکاری چندانی نکرد؛ اما از روی نامه‌ای که خطاب به ملت ایران نوشته بودند، تعداد زیاد کپی گرفتم و برای شخصیت‌های مختلف فرستادم. شهید صدر هم این‌گونه مسائل را با ما مطرح می‌کردند، نامه می‌نوشتند، وکالت می‌دادند. به من وکالت تام داده بودند.

در امور حسبیه ؟

در همۀ امور. تعدادی از آثار ایشان را چاپ کردیم.

استقبال چطور بود؟

خوب بود.

در چه سالی ؟

سال‌های قبل از انقلاب؛ سال‌های ۵٠ تا ۵٧. من انتشارات داشتم و در جاهای دیگر هم دستی داشتم و توانستم کتاب‌های ایشان را چاپ کنم. بعضی‌ها را هم ترجمه کردیم و دادیم دیگران چاپ کردند؛ یعنی با نظارت ما این کار را کردند،‌ مثل فلسفۀ ما. جزواتشان را خودمان چاپ کردیم، مخصوصا بعد از انقلاب که عنوان شهید رابع را بنده برای ایشان گذاشتم. قاضی نورالله شوشتری شهید ثالث بودند و ایشان شهید رابع، چون فقیه بودند، جامع‌الشرایط بودند و این عنوان برایشان مناسب بود.

دیگران هم از این عنوان استفاده کردند؟

بله، دیده‌ام که این کار را کرده‌اند. به‌هرحال اصرار ایشان این بود که کتاب‌هایشان سریعاً ترجمه و منتشر شوند و چیز دیگری از ما نمی‌خواستند.

یعنی این تعداد نامه که برای شما نوشتند، تنها برای ترجمه آثار ایشان بود؟

بله، اتفاقاً شما به‌شکل تلویحی سؤال خوبی پرسیدید. ایشان به‌خاطر خلوصی که داشت تنها می‌خواست از طریق انتشار آثارش در ایران خدمتی به تثبیت اندیشۀ دینی و مبارزه با انحرافات کرده باشد، چون احساس می‌کرد در ایران اتفاقات فرهنگی و سیاسی مهمی در راه است و لاجرم باید زمینه‌های آن آماده شود. ما در طول مدت عمر، به‌ویژه در مقطعی که پدرم در قید حیات بودند، خیلی موارد داشتیم که عده‌ای برای بهره‌گیری از امکاناتی که در اختیار ما بود، می‌آمدند و در مجموع هم هدفشان تحقق اهداف شخصی خودشان بود، اما شهادت می‌دهم که ایشان در این مدت طولانی معاشرت و بعد هم مقطعی که ما در ایران بودیم، در تمامی تماس‌ها و مکاتبات، چیزی جز خدمت به بسط اندیشۀ اسلامی و تقویت فرهنگ دینی جامعه در نظر نداشت. اینکه گره‌ای از فکر عده‌ای از جوانان گشوده شود و شبهه‌ای آنان را تحت تأثیر قرار ندهد، بهترین مژده برای ایشان بود.

منبع:ماه‌نامۀ شاهد یاران، شماره١٨

آنچه در ادامه می‌آید متن مصاحبه با استاد سید منذر حكیم درباره شهید صدر است که در آن به جامعه‌شناسی قرآنی در اندیشه شهید صدر و تولید کتاب مجتمعنا بر اساس تفکر شهید صدر پرداخته است. این متن در وبگاه شخصی ایشان منتشر شده است.

آیا نظریات شهید صدر و روش ایشان در طرح موضوعاتی نو می‌تواند پاسخ گوی نیازهای فعلی ما باشد و در جامعه ایجاد تحول نماید؟ 

اگر شرایط مناسب برای رسیدن به درک عمق نسبت به دیدگاه و نظریه ایشان ایجاد شود، می‌توانید تاثیر آشكار نظریات این شهید بزرگوار در پاسخ گویی به نیاز‌های روز مشاهده كنید و بلكه برتر از آن تحولات و پیشروی‌ها را نیز در‌امتداد این مسیر به خوبی خواهید دید‌اما واقعیت این است که به دلیل نبود شرایط و فضاهای مناسب و عدم طرح افکار و نظریات ایشان به صورت شایسته در محافل فکری، بررسی میزان تاثیرات اجتماعی نظریات ایشان به طور جدی قابل پی گیری نیست.

این در حالی است كه افکار شهید صدر همچنان در نوع خود بی‌نظیر است، مثلا نوآوری این شهید بزرگوار در طرح مسئله سنن تاریخ و انواع آن تا کنون بی‌رقیب بوده است و بنده در حد مطالعات خود تا به‌امروز كسی را نیافته‌ام که این مساله را به سبکی که شهید صدر ارائه نموده‌اند، مطرح کند.

شهید صدر سنن تاریخی را به سه دسته تقسیم می‌کند این در حالی است كه دیگر مفسران سنن تاریخی را تنها به دو بخشِ مطلق و مشروط تقسیم كرده اند، آنچه شهید صدر به این مجموعه می‌افزاید «سنت موضوعی» است كه در بر گیرندۀ سنت‌هایی همچون سنت دین‌گرایی و خلافت می‌باشد که البته تقسیم ایشان به حق و صحیح تر از تقسیم دیگر مفسران است چرا كه به نظر دقیق علمی روشن می‌گردد كه سنت‌هایی مانند دین‌گرایی و خلافت را نمی‌توان ذیل هیچكدام از دو بخش سنت‌های مطلق و یا سنت‌های مشروط قرار داد.

در توضیح این مطلب می‌توان گفت سنت‌های مشروط مانند «ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم» و «من یتوکل علی الله فهو حسبه» سنت‌هایی هستند كه با اراده و اختیار می‌توان از آن‌‌ها تخلف نمود در حالی كه سنت‌هایی مانند «کتب ربکم علی نفسه الرحمه» از آن دسته سنت‌هایی هستند كه به هیچ وجه نمی‌تواند مورد تخلف واقع شود و به آن‌‌ها سنت‌های مطلق می‌گویند.

اما آنچه به عنوان نوآوری شهید صدر در طرح سنن موضوعی مطرح شد این است كه ایشان می‌فرماید سنن تاریخی سنت‌هایی را شامل می‌شود كه حکم آن‌‌ها در کوتاه مدت و نه در دراز مدت قابل تغییر است، این سنت‌‌ها مواردی را شامل می‌شوند كه ممكن است در کوتاه با اِعمال زور قابل تخلف باشند ولی در دراز مدت نمی‌توان از آن‌‌ها تخلف نمود و آن‌‌ها را به طور كامل محو نمود مثلا سنت دین‌گرایی را می‌توان تحت این دسته از سنن قرار داد، و در این باب می‌توان حکومت شوروی را مثال زد این حکومت در کوتاه مدت (به مدت هفتاد سال) توانست مردم را از نیازشان به دین منع کند ولی این حکومت در دراز مدت نتوانست بی‌دینی را بر مردم تحمیل کند و نظام بی‌دینی از هم پاشید و مردم دوباره به دین بازگشتند.

ایشان موضوعات دیگری همچون «قیمومت زن بر مرد» و «سنت خلافت» را به عنوان سنت‌هایی الهی كه ذیل بخش سنن موضوعی قرار می‌گیرد طرح می‌نماید و در واقع با طرح این نگاه كه «انسان خلیفه الهی است» وارد بحث نظریه اجتماعی می‌شود و بحثی کاملا ابتکاری و متفاوت از نگاه دیگر اندیشمندان و مفسران اسلامی ارائه می‌کند. 

تاثیر اندیشه‌های شهید صدر بر روی دیگران بر اساس ظرفیت افراد متفاوت است، ‌امروز افرادی هستند که در محضر شهید صدر درس نخوانده‌اند ولی می‌توان مدرسه و فکر آن‌‌ها را متاثر از شهید صدر دانست و در حقیقت این افراد به خوبی توانسته‌اند به بازخوانی و بازنویسی نظریه‌های این شهید بزرگوار بپردازند.

شهید سید محمد باقر صدر نابغه‌ای بود که فراتر از زمان و مکان خویش حرکت می‌کرد و نظریاتی را مطرح می‌نمود که در زمان طرح آن‌‌ها قابل ادراک و حتی تدریس نبودند، مثلا در زمان طرح نظریه استقراء دسترسی ایشان به منابع بسیار کم و محدود بود و در حقیقت این نظریه با اندیشۀ بلند ایشان و بحث و گفت و گوهای علمی با شاگردان به پختگی رسید، شاید به همین دلیل است هر کسی توانایی تدریس این نظریه را نداشته و می‌توان گفت در زمان تدوین آن هیچ کس همچون آیت الله سید كاظم حائری – كه خود ایشان در شکل گیری این نظریه تاثیر اساسی داشته‌اند – نمی توانست این نظریه را تدریس کند.

اما در باب كتاب «مجتمعنا فی فکر و تراث الشهید السید محمد باقر الصدر» (جامعه‌شناسی قرآنی در اندیشه‌های شهید صدر) كه یكی از كار‌های بنده در باب آثار و نظریات علامه بزرگوار شهید سید محمد باقر صدر است باید بگویم كه بنده در این کتاب ایده‌های قرآنی شهید صدر در باب جامعه را مورد بازخوانی قرار داده‌ام، بحث‌هایی مانند این که یك جامعه قرآنی چه ویژگی‌هایی دارد؟ و بر کدام اصول و نظریه استوار است؟ و…

در حقیقت شهید صدر اصل این ایده را در «فلسفتنا» مطرح نموده است ولی فرصت پرداختن به آن در طول عمر مبارک ایشان پیش نیامد.

زیرا شهید صدر بحث‌های اقتصادی خود را كه با عنوان «اقتصادنا» ارائه شد، بر بحث‌های اجتماعی و كتاب «مجتمعنا» مقدم نمود در حالی كه به طور منطقی بحث‌های اقتصادی در حقیقت یكی از فروع نظریۀ اجتماعی ایشان است، در باب چرایی این تقدیم با توجه به مطالعاتی که داشتم می‌توان گفت : دلیل تقدیم «اقتصادنا» بر «مجتمعنا» حساسیت اوضاع سیاسی عراق در آن زمان و ورود اندیشه‌های مارکسیستی در درونمایۀ نظام سیاسی اقتصادی عراق بود، خوب در چنین فضایی شهید صدر می‌خواست هم عظمت اسلام را به عنوان جامع ترین ادیان نمایان سازد و هم در مقابل شبهات و هجمه‌های ماركسیستی پاسخ گوی نیازهای فكری جامعۀ اسلامی آن زمان باشد، لذا شما می‌بینید که جلد اول «اقتصادنا» در حقیقت خمیر مایه‌ای اجتماعی با رویکردی اقتصادی است.

همین طور جزوۀ «الاسلام یقود الحیاة» که ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به حضرت‌امام تقدیم نمودند، در حقیقت رونمایی ابعادی کوچک از جامعه‌ای قرآنی بود که در «المدرسة القرآنیة» نظریۀ آن را ارائه کرده بود .

شهید صدر در نظر داشت پایه‌های کتاب «مجتمعنا» را بر این جزوه که از لحاظ مفهومی به بحث‌های جامعۀ قرآنی بسیار نزدیک است، مطرح نماید که تمام این مطالب اساس کار بنده در کتاب «مجتمعنا» (جامعه‌شناسی قرآنی در اندیشه‌های شهید صدر) شد.

در حقیقت کار بنده در کتاب «مجتمعنا فی فکر و تراث الشهید السید محمد باقر الصدر» بازخوانی مجموعه بحث‌های مجتمعنا و گردآوری آن‌‌ها در یک مجموعۀ به هم پیوسته شبیه به اقتصادنا و فلسفتنا است.

بنده در کتاب «مجتمعنا فی فکر وتراث الشهید السید محمد باقر الصدر» با الهام از روش ایشان در نگارش دو نظریۀ «فلسفتنا» و «اقتصادنا» به ترتیب سه مرحله:

١- مبانی نظریه اجتماعی اسلام،

٢- نظریۀ اجتماعی اسلام

٣- نظام اجتماعی اسلام را مطرح کرده‌ام.

در جلد اول این اثرمبانی نظریۀ اجتماعی و نظریۀ اجتماعی شهید صدر را بر اساس مستندات قرآنی و با یک نگاه فرامذهبی – بدون پرداختن به مسائل روائی – ارائه نموده‌ام

که بر این اساس می‌توان آن را در سراسر جهان اسلام عرضه کرد و متعلق به مذهب خاصی نمی‌باشد.

اما بخش نظام اجتماعی بر اساس نگاه شهید صدر نیازمند تدوین جلد دیگری است که‌امیدوارم خداوند متعال توفیق این کار را به من بدهد.

 

نویسنده: رجبعلی سالاریان

منبع: دوهفته‌نامه گلستان قرآن، شماره ١٠٣

اهمیت‌ و توجه‌ به‌ تفسیر در دوره‌ معاصر از نظر موضوع‌ و روش‌های‌ گوناگونی‌ که‌ افراد و گروه‌ها و موسسات‌ مختلف‌ در زمینه‌ تحقیق‌ و تنظیم‌ آن‌ پیش‌ گرفته‌اند سبب‌ گردید که‌ این‌ شیوه‌ تفسیری‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ را در میان‌ شیوه‌های‌ دیگر به‌ خود اختصاص‌ دهد.

امروزه‌ در سایه‌ گسترش‌ معارف‌ و فرهنگ‌ قرآنی‌ و با توجه‌ به‌ مباحث‌ تفسیری‌ و نقد و بررسی‌ ابعاد گوناگون‌ گرایش‌ به‌ تفسیر موضوعی‌ بیشتر شده‌ است‌. و محققان‌ و مفسران‌ و مؤسسات‌، سازمان‌ها و نهادهای‌ زیادی‌ در تصحیح‌ و تکمیل‌ این‌ امر مهم‌ گام‌ برداشته‌اند و امید است‌ که‌ این‌ گونه‌ فعالیت‌ها بیشتر و بیشتر شود و برای‌ نسل‌های‌ آینده‌ تفاسیر جامع‌تر و کامل‌تر و به‌ روزتر از نظر موضوعی‌ داشته‌ باشیم‌.

تعریف‌ تفسیر موضوعی‌

قبل‌ از اینکه‌ به‌ بیان‌ بحث‌ اهمیت‌ و توجه‌ به‌ روشهای‌ موضوعی‌ تفسیر پرداخته‌ شود، ضروری‌ است‌ که‌ معنی‌ معمول‌ و رایج‌ تفسیر موضوعی‌ را بدانیم‌.

زمانی‌ که‌ صحبت‌ از تفسیر قرآن‌ به‌ بحث‌ گذاشته‌ می‌شود. منظور همان‌ تفسیر ترتیبی‌ است‌ که‌ آیات‌ قرآن‌ را به‌ ترتیب‌ موجود مورد بررسی‌ قرار می‌دهند. این‌ شیوه‌ (تفسیر ترتیبی‌) از صدر اسلام‌ تاکنون‌ در تفسیر قرآن‌ معمول‌ بوده‌ و اکثر دانشمندان‌ و عالمان‌ بزرگ‌ اسلام‌ از این‌ روش‌ استفاده‌ می‌کردند. در نقطه‌ مقابل‌ این‌ روش‌، در دوره‌ معاصر، راه‌ دیگری‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ معانی‌ و حقیقت‌ قرآن‌ رایج‌ گشته‌ است‌. و آن‌ اینکه‌ تفسیر، آیات‌ قرآن‌ بر اساس‌ موضوعات‌ مختلف‌ مربوط‌ به‌ اصول‌ و فروع‌ اسلامی‌ و پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ انسانی‌، در برابر مشکلات‌ اجتماعی‌، سیاسی‌ و اقتصادی‌ و اخلاقی‌ مورد مطالعه‌ و بررسی‌ قرار می‌دهد.

انسان‌ها سؤالات‌ مختلف‌ و شبهات‌ خود را در موضوعات‌ اعتقادی‌، اسلامی‌، سیاسی‌، اقتصادی‌ و… بگیرند. مثلا” اگر بخواهیم‌ درباره‌ «اهداف‌ اجتماعی‌ قرآن‌» صحبت‌ کنیم‌ باید آیاتی‌ که‌ درباره‌ کمک‌ به‌ دیگران‌، عیادت‌ بیماران‌ و بعضی‌ از اعمال‌ که‌ با جمع‌ میسر است‌ مثل‌ نماز جمعه‌ و نماز عید فطر و عید قربان‌ را بدانیم‌ و یا اعمالی‌ که‌ به‌ رشد و شکوفایی‌ انسان‌ می‌انجامد توجه‌ کنیم‌ در مجموع‌، این‌ شیوه‌ از تفسیر قرآن‌ «تفسیر موضوعی‌» نامیده‌ می‌شود.

اهمیت‌ و نقش‌ تفسیر موضوعی‌

همانطور که‌ می‌دانیم‌ نزول‌ قرآن‌ بر پیامبر با توجه‌ به‌ نیازها و شرایط‌ خاص‌ آن‌ دوره‌ صورت‌ می‌گرفت‌ و بسیاری‌ آیات‌ قرآن‌ تنها یک‌ بعد از ابعاد گوناگون‌ موضوع‌ را مورد بحث‌ قرار می‌دهد. مثلا” در مورد «قیامت‌» در بعضی‌ آیات‌، فقط‌ اصل‌ امکان‌ معاد مطرح‌ می‌شود. و در جاهای‌ دیگر معانی‌ دیگر دارد. که‌ اگر هر یک‌ از آیات‌ مربوط‌ به‌ قیامت‌ را بخواهیم‌ جداگانه‌ و بدون‌ در نظر گرفتن‌ دیگر آیات‌ مربوطه‌ تفسیر کنیم‌ تنها به‌ گوشه‌ای‌ از آن‌ پی‌ برده‌ایم‌. یا تعابیری‌ که‌ در مورد انسان‌ در قرآن‌ بکار برده‌ می‌شود در جایی‌ به‌ عنوان‌ شیطان‌، انسی‌، جنی‌، کافر و منافق‌ و مؤمن‌ و متقی‌ بکار می‌برد. خدای‌ سبحان‌ نفس‌ انسان‌ را با سرمایه‌ شناخت‌ فجور و تقوا آفرید:

«فألهمها فجورها و تقواها»[1] قرآن‌ کریم‌ در جریان‌ یکی‌ از جنگ‌ها از مناطق‌ با تعبیر شیطان‌ یاد کرده‌ است‌: «ذالکم‌ الشیطان‌ یخوف‌ اولیاءه‌»[2] و همچنین‌ آیات‌ مربوط‌ به‌ جامعه‌ و فلسفه‌ احکام‌، نماز، جهاد و حج‌ و… که‌ اگر آیات‌ هریک‌، یک‌ جا مورد توجه‌ قرار گیرد ممکن‌ است‌ از طریق‌ تفسیر موضوعی‌ حل‌ شود. در صورتی‌ که‌ بدون‌ دست‌ یازیدن‌ به‌ تمام‌ آیات‌ فقط‌ همان‌ بخش‌ از موضوع‌ روشن‌ شده‌ است‌.

همچنانکه‌ می‌دانید در قرآن‌ کریم‌، آیات‌ به‌ دو دسته‌ محکم‌ و متشابه‌ تقسیم‌ می‌شوند و معنای‌ اصیل‌ و متشابهات‌ با ارجاع‌ به‌ محکمات‌ فهمیده‌ می‌شود.[3] این‌ خود نوعی‌ از تفسیر موضوعی‌ است‌ چرا که‌ انبیاء و اولیاء معصوم‌ الهی‌ محکمات‌ جامعه‌ می‌باشند و افراد دو پهلو که‌ کارهایشان‌ شبیه‌ به‌ حق‌ است‌ ولی‌ حق‌ نیستند‌ و خود مؤمن‌ نما هستند و مؤمن‌ نیستند. اینها با روش‌ تفسیر موضوعی‌ مشخص‌ می‌شود.

تاریخچه‌ تفسیر موضوعی‌

گرچه‌ قدمت‌ تفسیر ترتیبی‌ به‌ مراتب‌ از تفسیر موضوعی‌ بیشتر است‌. اما تفسیر موضوعی‌ پس‌ از ظهور تفاسیر مأثور و تأثیر یافته‌ ظهور پیدا کرده‌ است‌. ولی‌ همچون‌ تفاسیر ترتیبی‌ از مرحله‌ آغازین‌ با شرحی‌ کوتاه‌ در موضوعات‌ مانند اسباب‌ نزول‌ آیات‌، آیات‌ محکم‌ و متشابه‌، ناسخ‌ و منسوخ‌، مجازات‌ در قرآن‌ شروع‌ و به‌ تدریج‌ با تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌ به‌ جمع‌بندی‌ موضوعی‌ در کنار تفاسیر ترتیبی‌ در قرآن‌ معاصر رشد کرده‌ است‌.

نمونه‌های‌ گویا از تفسیر را می‌توان‌ از بررسیهای‌ به‌ شکل‌ تک‌ نگاری‌ یا سلسله‌ای‌ مانند هدایت‌ از نظر قرآن‌، زن‌ در قرآن‌، اهداف‌ اجتماعی‌ قرآن‌، حجاب‌ در قرآن‌ و تاریخ‌ در قرآن‌ و…جستجو کرد. و مواردی‌ چون‌ توجه‌ به‌ نیاز اجتماعی‌ و فرهنگی‌ انسان‌ به‌ وجود آمد. این‌ حرکت‌ زمینه‌ را برای‌ تفسیر موضوعی‌ بسیار زیاد فراهم‌ آورده‌ است‌.

قابل‌ توجه‌ است‌ که‌ زمینه‌های‌ تفسیر موضوعی‌ در فرمایشات‌ ائمه‌ (ع‌) نیز دیده‌ می‌شود. به‌ عنوان‌ مثال‌ در مورد مبهم‌ نبودن‌ قرآن‌ روایتی‌ از امام‌ محمد باقر (ع‌) است‌ که‌ می‌فرماید: فمن‌ زعم‌ أن‌ کتاب‌ الله‌ مبهم‌ فقد هلک‌ و اهلک‌»[4] هر کس‌ گمان‌ کند که‌ کتاب‌ خدا مبهم‌ است‌ پس‌ به‌ طور قطع‌ هلاک‌ شده‌ است‌ و دیگران‌ را هلاک‌ گردانیده‌ است‌. هم‌ خود او درباره‌ شناخت‌ قرآن‌ گمراه‌ شده‌ و هم‌ دیگران‌ را به‌ گمراهی‌ کشانده‌ است‌.

روش‌های‌ تفسیری‌ موضوعی‌

تفسیر موضوعی‌ همانند سایر انواع‌ تفاسیر شیوه‌ و روش‌های‌ مختلفی‌ دارد و کسانی‌ که‌ با روش‌های‌ دیگر تفسیر کار کرده‌اند نمی‌توانستند به‌ اندازه‌ این‌ تفسیر با موضوعات‌ مختلف‌ برخورد قابل‌ قبولی‌ داشته‌ باشند که‌ این‌ بر می‌گردد به‌ چگونگی‌ تحقیق‌ و تنظیم‌ و نگارش‌ موضوعات‌ که‌ از روش‌های‌ مختلفی‌ استفاده‌ شده‌ است‌.

حال‌ به‌ ذکر و تعریف‌ بعضی‌ از روش‌ها به‌ اختصار می‌پردازیم‌:

شیوه‌ تفسیر با محور الله‌

این‌ روش‌ که‌ بر اساس نحوه‌ نگرش‌ و تنظیم‌ تفسیر می‌باشد. تقسیم‌ معارف‌ قرآن‌ بر اساس «الله‌» است‌. در این‌ تقسیم‌ معارف‌ قرآن‌ بر اساس فکر و ایده‌ و جریان‌ هدفدار تعقیب‌ و تقسیم‌ می‌شود.

در این‌ روش‌ موضوعات‌ مختلف‌ در عناوین‌ کلی‌ و عام‌ و بر پایه‌ خدا محوری‌ مورد بررسی‌ قرار می‌گیرد. و یکپارچه‌ دیدن‌ همه‌ موضوعات‌ در سایه‌ «خدا محوری‌» از ویژگی‌های‌ اصلی‌ این‌ شیوه‌ است‌. یکی‌ از کسانی‌ که‌ در این‌، تحقیقاتی‌ داشته‌ است‌ استاد محمد تقی‌ مصباح‌ یزدی‌ می‌باشد. ایشان‌ معتقد است‌ که‌ معارف‌ قرآنی‌ از نقطه‌ آغاز هستی‌ شروع‌ و به‌ ترتیب‌ مراحل‌ خلق‌ و تدبیر الهی‌ مورد بحث‌ واقع‌ می‌شود و به‌ بیان‌ ویژگی‌های‌ جامعه‌ آرمانی‌ ختم‌ می‌گردد. و در همه‌ مراحل‌ ارتباط‌ با محور اصلی‌ «الله‌» کاملا” محفوظ‌ است‌.

تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌

تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌، یعنی‌ فهم‌ جمعی‌ آیات‌ قرآن‌ و تبیین‌ برخی‌ از آیات‌ فرعی‌ به‌ وسیله‌ آیات‌ اصلی‌ و محوری‌ و این‌ همان‌ روشی‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌) به‌ عنوان‌ مبین‌ قرآن‌ اعمال‌ کردند. در تبیین‌ برخی‌ از آیات‌ به‌ آیات‌ قویتر قرآن‌ استدلال‌ و استناد می‌فرمودند. سیره‌ فقها و اصولیین‌ نیز در استفاده‌ از آیات‌ الاحکام‌ همین‌ بوده‌ و هست‌ که‌ با دیدن‌ آیه‌ای‌ عام‌ یا مطلق‌، به‌ آن‌ کمک‌ نمی‌کنند بلکه‌ به‌ دنبال‌ آیات‌ مخصص‌ و مقید یا آیات‌ ناسخ‌ و مانند آن‌ می‌روند تا در مجموع‌ به‌ فهم‌ کامل‌ و جامع‌ برسند.

سیره‌ عقلا نیز آن‌ است‌ که‌ در مطالعه‌ کتاب‌ یا اثری‌ همه‌ آن‌ را می‌خوانند و پس‌ از احاطه‌ به‌ مجموع‌ آن‌ درباره‌ مفهومش‌ نظر می‌دهند. و در مواردی‌ برای‌ تأیید کتاب‌، از برخی‌ از فصول‌ آن‌ برای‌ برخی‌ دیگر شاهد می‌آورند. و گاهی‌ برای‌ اشکال‌ بر کتاب‌، موارد متضاد را به‌ عنوان‌ نقضی‌ بر کتاب‌ می‌گیرند.

شیوه‌ «قرآن‌ به‌ قرآن‌» غیر از «ضرب‌ قرآن‌ به‌ قرآن‌» است‌ که‌ به‌ روایات‌ مذمت‌ شده‌ است‌، چنانکه‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) فرمود: «ماضرب‌ رجل‌ القرآن‌ بعضه‌ ببعض‌ الاکفر» یعنی‌ هیچ‌ کس‌ بعض‌ قرآن‌ را به‌ بعض‌ دیگر آن‌ نزده‌ جز آنکه‌ کافر شده‌ است‌ ضرب‌ قرآن‌ به‌ قرآن‌ معنای‌ مقابل‌ تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌ را دارد. و معنایش‌ این‌ است‌ که‌ هماهنگی‌ آیات‌ را بر هم‌ زنند و ارتباط‌ میان‌ ناسخ‌ و منسوخ‌ و پیوند تخصیص‌ عام‌ و خاص‌ و رابطه‌ تقییدی‌ مطلق‌ و مقید و پیوستگی‌ صدر و ذیل‌ آیات‌ را نادیده‌ بگیرند.

و هر آیه‌ای‌ را بدون‌ مناسبت‌ با آیات‌ دیگر مرتبط‌ سازند و به‌ این‌ طریق‌، معنای‌ آیات‌ از مسیر اصلی‌ خود خارج‌ می‌شود و با پذیرش‌ این‌ منهاج‌ ضلالت‌ فرعی‌ هر کس‌ به‌ رأی‌ و نظر خود آیات‌ را معنا می‌کند. و این‌ درست‌ بر خلاف‌ تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌ است‌. که‌ قابل‌ به‌ پیوند پیوند ذاتی‌ آیات‌ با یکدیگر می‌باشد. و معتقد است‌ که‌ آیات‌ کریمه‌ قرآن‌ را با پیوند منطقی‌ و اصولی‌ آن‌ باید فهمید. تفسیر ارزشمند و قیم‌ استاد علامه‌ طباطبائی‌ (رض‌) نیز با همین‌ روش‌ تنظیم‌ شده‌ است‌.

در این‌ برای‌ آشنایی‌ علاقمندان‌ به‌ تفاسیر بد نیست‌ به‌ ذکر چند ویژگی‌ اصلی‌ روش‌ تفسیر استاد علامه‌ طباطبائی‌ بپردازیم‌:

روش‌ تفسیری‌ که‌ استاد در تفسیر «المیزان‌» داشته‌ است‌ دارای‌ ویژگی‌های‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ می‌باشد.

اول‌. استاد اطلاع‌ نسبتاً وسیع‌ و فراگیری‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ ظواهر قرآنی‌ داشت‌ و لذا با طرح‌ هر آیه‌ای‌ طوری‌ درباره‌ آن‌ بحث‌ می‌کردند که‌ سراسر قرآن‌ مطمح‌ نظر علمی‌ ایشان‌ بوده‌ است‌ زیرا یا از آیات‌ موافق‌ به‌ عنوان‌ استدلال‌ یا استمداد سخن‌ به‌ میان‌ می‌آمد، یا اگر دلیلی‌ یا تأئیدی‌ از آیات‌ دیگر وجود نداشت‌ آیه‌ محل‌ بحث‌ به‌ گونه‌ای‌ تفسیر می‌شد که‌ مناقض‌ با هیچ‌ آیه‌ قرآن‌ مجید نباشد. و هر گونه‌ احتمال‌ یا وجهی‌ که‌ مناقض‌ با دیگر آیات‌ قرآنی‌ بوده‌ مردود می‌دانست‌.

دوم‌: ایشان‌ مسیری‌ طولانی‌ و عمیق‌ در سنت‌ مسلمه‌ معصومین‌ (ع‌) داشت‌ و لذا هر آیه‌ای‌ که‌ طرح‌ می‌شد طوری‌ آن‌ را تفسیر می‌کرد که‌ اگر در بین‌ سنت‌ معصومین‌ (ع‌) دلیل‌ یا تأئیدی‌ وجود داشت‌ از آنان‌ به‌ عنوان‌ استدلال‌ یا استمداد بهره‌برداری‌ می‌شد و اگر دلیلی‌ وجود نداشت‌ به‌ سبکی‌ آیه‌ محل‌ بحث‌ را تفسیر می‌کرد که‌ با مناقض‌ با سنت‌ قطعی‌ آن‌ ذوات‌ مقدمه‌ نباشد.

سوم‌: استاد علامه‌ طباطبائی‌ تبحّری‌ کم‌نظیر در تفکر عقلی‌ داشت‌ و لذا هرآیه‌ مورد بحث‌ را طوری‌ تفسیر می‌کرد که‌ اگر در بین‌ مبادی‌ بین‌ یا مبین‌ عقلی‌ دلیل‌ یا تأئیدی‌ وجود داشت‌ از آن‌ در خصوص‌ معارف‌ عقلی‌، و نه‌ احکام‌ تعبدی‌ به‌ عنوان‌ استدلال‌ بهره‌برداری‌ شود. و اگر بحث‌های‌ عقلی‌ درآن‌باره‌ ساکت‌ بود طوری‌ آیه‌ را معنا می‌فرمود که‌ با هیچ‌ دلیل‌ قطعی‌ عقل‌ مخالف‌ نباشد.

چهارم‌: ایشان‌ در علوم‌ نقلی‌ مانند فقه‌ و اصول‌ و…صاحب‌ نظر بوده‌ و از مبانی‌ مسلمه‌ آنها اطلاع‌ کافی‌ داشت‌. و لذا اگر ادله‌ یا شواهدی‌ از آنها راجع‌ به‌ آیه‌ مورد بحث‌ وجود نمی‌داشت‌، هرگز آیه‌ را بر وجهی‌ حمل‌ نمی‌فرمود که‌ با مبانی‌ حتمی‌ آن‌ رشته‌ از علوم‌ نقلی‌ یادشده‌ مناقص‌ باشد. بلکه‌ بر وجهی‌ حمل‌ می‌کرد. که‌ تباینی‌ با آنها نداشته‌ باشد.

پنجم‌: استاد علامه‌ طباطبائی‌ (ره‌) به‌ همه‌ محکمات‌ قرآن‌ در حد مفسری‌ متعارف‌ آشنا بود و می‌فرمود برجسته‌ترین‌ آیة‌ محکمه‌، کریمه‌ (لیس‌ کمثله‌ شی‌ء)[5] است‌ و در شناخت‌ متشابهات‌ نیز ماهر بود.

ششم‌: جناب‌ استاد آشنایی‌ کامل‌ به‌ مبادی‌ برهان‌، شرایط‌ و مقدمات‌ آن‌ داشت‌ و لذا هرگز برای‌ فرضیه‌ علمی‌ ارج‌ برهان‌ قایل‌ نبود و آن‌ را به‌ منزله‌ پای‌ ایستا و ساکن‌ پرگار می‌دانست‌ که‌ به‌ افکار آن‌ پای‌ دیگر پرگار حرکت‌ کرده‌، دایره‌ را ترسیم‌ می‌کند.

هفتم‌: ایشان‌ آشنایی‌ کامل‌ به‌ مبادی‌ عرفان‌ و خطوط‌ کلی‌ کشف‌ و اقسام‌ گوناگون‌ شهود داشت‌ و لذا در عین‌ دعوت‌ به‌ تهذیب‌ نفس‌ و استفاده‌ روش‌ تزکیه‌ از قرآن‌ و حمایت‌ از ریاضت‌ مشروح‌ و تبیین‌ راه‌ دل‌ در کنار تحلیل‌ راه‌ فکر هرگز کشف‌ عرفانی‌ خود یا دیگران‌ را معیار تفسیر قرار نمی‌داد.

هشتم‌: استاد علامه‌ طباطبائی‌ (ره‌) در تشخیص‌ مفهوم‌ از مصداق‌ کار آزموده‌ بود و هرگز تفسیر را با تطبیق‌ خلط‌ نمی‌کرد.

نهم‌: ایشان‌ معارف‌ دینی‌ را جزء ماورای‌ طبیعت‌ می‌دانست‌ لذا آنها را منزه‌ از احکام‌ ماده‌ و حرکت‌ می‌یافت‌.

دهم‌: آشنایی‌ کامل‌ استاد علامه‌ طباطبائی‌ (ره‌) با قرآن‌ نه‌ تنها موجب‌ شد که‌ آیات‌ و کلمات‌ قرآن‌ مجید را با ارجاع‌ به‌ یکدیگر حل‌ کند بلکه‌ در تفسیر حروف‌ مقطعه‌ نیز همین‌ سیره‌ حسنه‌ را اعمال‌ می‌فرمود.

روش‌ تسلسل‌ طبیعی‌

این‌ روش‌ که‌ شباهت‌ فراوانی‌ با روش‌ خدامحوری‌ دارد تفسیر موضوعی‌ بر اساس تسلسل‌ طبیعی‌ بین‌ آیات‌ و موضوعات‌ است‌.

در این‌ شیوه‌، مقتضای‌ طبیعت‌ بحث‌ از جهت‌ تسلسل‌ حوادثی‌ که‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ و در کمال‌ موضوع‌ تأثیر دارد، رعایت‌ می‌گردد. بنابراین‌ قرآن‌ کریم‌ بر اساس یک‌ حرکت‌ طبیعی‌ منطقی‌ و یا تسلسل‌ تاریخی‌ آفرینش‌ مباحث‌ خود را مطرح‌ کرده‌ است‌. این‌ روش‌ همچون‌ روش‌ خدامحوری‌ سخن‌ از ترتیب‌ نظم‌ اعتقادی‌ یا تسلسل‌ منطقی‌ و طبیعی‌ برای‌ تفسیر موضوعی‌ پیشنهاد می‌کند و نیز کار خود را همین‌ اساس‌ شروع‌ کرده‌ است‌. و همچنین‌ دراین‌ روش‌ اجتهاد را بر شیوه‌ تنظیم‌ و ترتیب‌ دخالت‌ داده‌ و نگرشی‌ را بر تقدیم‌ و تأخیر بحث‌ها حاکم‌ ساخته‌ است‌.

لازم‌ به‌ یادآوری‌ است‌ که‌ مبتکر این‌ روش‌ سید محمد باقر ابطحی‌ صاحب‌ تفسیر المدخل‌ الی‌ تفسیر القرآن‌ الکریم‌ می‌باشد.

شیوه‌ موضوع‌مداری‌

در این‌ روش‌ بیش‌ از هر چیز به‌ گردآوری‌ تمام‌ آیاتی‌ که‌ درباره‌ یک‌ موضوع‌ مورد تفسیر در سراسر قرآن‌ وارد شده‌ است‌ بپردازیم‌ و بدون‌ پیش‌ داوری‌های‌ قبلی‌ این‌ آیات‌ را در کنار هم‌ چیده‌، یک‌یک‌ تفسیر کنیم‌ و سپس‌ در یک‌ جمع‌بندی‌ رابطه‌ آنها را با یکدیگر در نظر گرفته‌ و از مجموع‌ آنها به‌ یک‌ ترسیم‌ کلی‌ دست‌ یابیم‌.

در این‌ روش‌ محور خاصی‌ یا ترتیب‌ منطقی‌ که‌ از قرآن‌ مطرح‌ می‌شود نیست‌ بلکه‌ تمام‌ موضوعاتی‌ که‌ در قرآن‌ مطرح‌ شده‌ با توجه‌ به‌ آیات‌ گوناگونی‌ که‌ وجود دارد، جمع‌بندی‌ شده‌ است‌. و موضوع‌ آغازین‌ این‌ گونه‌ تفاسیر شناخت‌ یا هدایت‌ موضوعات‌ دیگر است‌.

لازم‌ به‌ ذکر است‌ از مفسرانی‌ که‌ این‌ شیوه‌ را انتخاب‌ کرده‌اند می‌توان‌ به‌ استاد جوادی‌ آملی‌ در تفسیر موضوعی‌ قرآن‌ مجید و استاد مکارم‌ شیرازی‌ در تفسیر نمونه‌ موضوعی‌ پیام‌ قرآن‌ و همچنین‌ استاد جعفر سبحانی‌ در تفسیر معالم‌ القرآنیه‌ نام‌ برد.

شیوه‌ توحیدی‌

در این‌ روش‌ بررسی‌ به‌ صورت‌ آیه‌ به‌ آیه‌ صورت‌ نمی‌گیرد بلکه‌ بررسی‌ روی‌ یک‌ موضوع‌ از موضوعات‌ زندگی‌، از مسائل‌ اعتقادی‌، اجتماعی‌ و جهانی‌ که‌ قرآن‌ متعرض‌ آن‌ شده‌ است‌ متمرکز می‌سازد و درباره‌ آن‌ موضوع‌ نظر قرآن‌ را جویا شود. مثل‌ عقیده‌ به‌ توحید، سنت‌های‌ تاریخ‌، بت‌‌پرستی‌ و….

همچنین‌ در این‌ شیوه‌ که‌ به‌ روش‌ پرسش‌ و پاسخ‌ است‌ مفسر می‌پرسد و قرآن‌ پاسخ‌ می‌دهد مفسر تلاش‌ می‌کند که‌ درباره‌ موضوعات‌ مختلف‌ با توجه‌ به‌ بررسی‌های‌ انجام‌ شده‌ خود می‌کوشد که‌ نظر قرآن‌ را درباره‌ موضوع‌ مورد بحث‌ بدست‌ آورد و با مقایسه‌ متن‌ قرآن‌ با فرا گرفته‌هایش‌ از افکار و بینش‌هایی‌ که‌ بهم‌ رسانده‌، نظر قرآن‌ را بفهمد. این‌ روش‌ به‌ یک‌ کار محاوره‌ و گفتگو با قرآن‌ و گرفتن‌ از پاسخ‌ قرآن‌ معروف‌ است‌.

یکی‌ از ویژگی‌های‌ این‌ روش‌ گستردگی‌ موضوعات‌ است‌ که‌ با توجه‌ به‌ نیازی‌های‌ بشری‌ تنظیم‌ می‌گردد.

با توجه‌ به‌ این‌ مطالب‌ همچنان که‌ موضوعات‌ مورد نیاز انسان‌ها در حال‌ افزایش‌ است‌. این‌ نوع‌ تفسیر گسترده‌تر و میدانش‌ بارزتر و پربارتر می‌شود.

در پایان‌ با توجه‌ به‌ نکات‌ و مطالب‌ گفته‌ شده‌ لازم‌ و ضروری‌ است‌ که‌ کلیه‌ روش‌های‌ موضوعی‌ (تفسیر با محورالله‌ – تفسیر قرآن‌ به‌ قرآن‌ – روش‌ تسلسل‌ طبیعی‌ – روش‌ موضوع‌مداری‌ و روش‌ توحیدی‌) باید توسط‌ اندیشمندان‌، عالمان‌ و قرآن‌پژوهان‌ باتوجه‌ به‌ همه‌ شرایط‌ بخصوص‌ شرایط‌ زندگی‌ فعلی‌ مورد بحث‌ و نقد و بررسی‌ قرار گیرد تا تمامی‌ حسن‌ و زیانش‌ مشخص‌ شود چون‌ در سایه‌ همین‌ گفتگو حقیقت‌ روشن‌، و راه‌ آسان‌ می‌شود. و امید اینکه‌ تفاسیر موضوعی‌ با موضوع‌ روز هرچه‌ بیشتر و بیشتر شود. إن‌ شاءالله‌.

منابع‌ و مأخذ:

1 – پیام‌ قرآن‌، آیت‌ الله‌ مکارم‌ شیرازی‌

2 – مجموعه‌ معارف‌ قرآن‌، آیت‌ الله‌ مصباح‌ یزدی‌

3 – تفسیر موضوعی‌، سنتهای‌ تاریخ‌ در قرآن‌، شهید محمد باقرصدر

4 – المدخل‌ الی‌ تفسیر القرآن‌ الکریم‌، سید محمد باقر ابطحی‌

5 – نگاهی‌ به‌ تفاسیر موضوعی‌، سید محمد ایازی‌.

 

 

[1]. سوره‌ شمس‌، آیه‌ 8.

[2]. سوره‌ آل‌ عمران،‌ آیه‌ 175.

[3]. کافی‌، ج‌ 1، ص‌ 415.

[4]. بحار، ج‌ 89، ص‌ 90.

[5]. سوره‌ شوری‌ ، آیه‌ 11.