پژوهش‌ها

نوسنده:رضا استادى

آیت الله شهید سید محمدباقر صدر، نسبش با سى و یک واسطه به حضرت امام موسى بن جعفر علیهماالسلام منتهى می‌شود به این ترتیب:

سید محمدباقر

١ـ ابن سید حیدر

٢ـ ابن سید اسماعیل

٣ـ ابن سید صدرالدین محمد

۴ـ ابن سید صالح

۵ـ ابن سید محمد

۶ـ ابن سید ابراهیم شرف‌الدین

٧ـ ابن سید زین‌العابدین

٨ـ ابن سید على نورالدین

٩ـ ابن سید نورالدین على

١٠ـ ابن سید حسین عزالدین

١١ـ ابن سید محمد

١٢ـ ابن سید حسین

١٣ـ ابن سید على

١۴ـ ابن سید محمد

١۵ـ ابن سید ابوالحسن تاج‌الدین

١۶ـ ابن سید محمد

١٧ـ ابن سید عبدالله جلال‌الدین

١٨ـ ابن سید احمد

١٩ـ ابن سید حمزه ابوالفوارس

٢٠ـ ابن سید سعدالله

٢١ـ ابن سید حمزه

٢٢ـ ابن سید ابوالسعادات

٢٣ـ ابن سید ابومحمد

٢۴ـ ابن سید محمد

٢۵ـ ابن دیلمیه ابوالحسن على

٢۶ـ ابن سید ابوطاهر

٢٧ـ ابن سید محمد

٢٨ـ ابن سید طاهر

٢٩ـ ابن سید حسین قطعى

٣٠ـ ابن سید موسى ابوسبحه

٣١ـ ابن ابراهیم المرتضى

ابن موسى بن جعفر علیهما و علیهم السلام.[۱]

در این شجره طیبه علویه فاطمیه موسویه و ثمرات و فروع آن، رجال و شخصیت‌هاى بزرگ شیعه جاى دارند که تعدادى از آنان از معاریف علمای شیعه می‌باشند.

در این مقال به اختصار، آباء و اجداد آیت الله شهید صدر را معرفی می‌کنیم.

در میان فرزندان امام موسى کاظم علیه‌السلام دو نفر به نام ابراهیم هستند؛ یکى ابراهیم اکبر و دیگرى ابراهیم اصغر ملقب به مرتضى.[۲] ابراهیم اصغر از دو پسر خود به نام‌هاى موسى ابوسبحه و جعفر داراى نواده شده است و برخى گفته‌اند از سه پسر خود داراى نواده شده و سومى را اسماعیل بن ابراهیم دانسته‌اند.[۳] آیت الله سید محمدباقر صدر از نوادگان موسى بن ابراهیم[۴] اصغر است.

موسى بن ابراهیم اعقاب فراوانى از هشت[۵] پسر خود دارد و یکى از پسران او حسین قطعى است که نسب آیت الله صدر به او می‌رسد.

حسین قطعى نیز اعقاب و نسل فراوانى داشته و اعقاب او به ابوالحسن على معروف به ابن دیلمیه بن ابى طاهربن محمد محدث بن طاهر بن حسین قطعى منتهى می‌شوند.[۶]

فرزند ابن دیلمیه، محمد، مکنّی به ابوالحارث، جد آیت الله صدر و نیز جد سادات معروف به آل نورالدین در جبل عامل می‌باشد و پسرش عبدالله مکنّى به ابومحمد نقیب النقباء سادات بغداد بود. صاحب عمده الطالب می‌نویسد: او از بغداد به کربلا رحلت کرد و او را در آن‌جا اعقابى می‌باشد و نیز وى را در بعلبک لبنان و اطراف آن اعقابى است که گروهى از آنان معروف به «بنى معالى» می‌باشند و «معالى» با دو واسطه فرزند اوست: معالى بن على بن عبدالله. [۷]

فرزند دیگر ابومحمد نقیب، محمد، مکنّى به ابوالسعادات است که مؤلف عمده الطالب گوید: وى از احفاد امام کاظم علیه‌السلام است و اولاد او در کربلا به آل ابوالسعادات معروف هستند.[۸]

جد دیگر آیت الله صدر احمدبن حمزه بن سعدالله بن حمزه بن ابى السعادات است. مرحوم سید شرف‌الدین می‌نویسد: از کتاب غایه الاختصار تألیف سید تاج‌الدین حسینى استفاده می‌شود که سعدالله بن حمزه به مجد و بزرگوارى مشهور و خاندان او در کربلا از شریف‌ترین خاندان‌ها بوده است. [۹]

احمدبن حمزه علاوه بر این‌که جد آیت الله صدر است جد سادات معروف به نورالدین در نبطیه لبنان است و از این خاندان، سید حسین نورالدین و سید حیدر نورالدین هستند که از علماى نبطیه لبنان بوده‌اند و نیز دو فقیه بزرگوار؛ سید محمد نورالدین و برادرش سید مهدى نورالدین و نیز عالم جلیل، سید عبدالحسین نورالدین، که هر پنج نفر در کتاب تکمله امل الآمل یاد شده است.[۱۰]

جد دیگر آیت الله صدر، محمد شمس‌الدین بن عبدالله جلال‌الدین بن احمدبن حمزه است که متأسفانه از شرح حال آنان اطلاعى در دست نیست یا ما اطلاعى نداریم.

جد دیگر آیت الله صدر، تاج‌الدین معروف به ابى الحسن بن محمد شمس‌الدین است که گویا نام او عباس بوده است؛ زیرا حاجى نورى در خاتمه مستدرک[۱۱] و محدث قمى در منتهى الآمال[۱۲] در شرح حال سید صدرالدین عاملى که از اجداد سید صدرالدین است به تاج‌الدین عباس بن محمدبن عبدالله بن احمد یاد کرده‌اند.

ابن شدقم در تحفه الازهار از ابوالحسن و اولاد و نوادگان او یاد کرده و از آنان ستایش فراوانى نموده است.[۱۳]

جد دیگر آیت الله صدر، محمدبن حسین بن على بن محمدبن تاج‌الدین است.[۱۴]

عزالدین حسین بن محمد (جد نهم آیت الله صدر)

از وى در کتاب‌ها به سید حسین بن ابى الحسن یاد شده است. مرحوم سید حسن صدر گوید: «به معروف‌ترین جد خود که ابوالحسن تاج‌الدین است و جد چهارم او می‌باشد منسوب شده»[۱۵] و این گونه انتساب یعنى انتساب به جد در کتاب‌ها مرسوم و معروف است. بنابراین نباید توهم شود که ابوالحسن پدر عزالدین حسین بوده است.

عزالدین حسین در سال ٩٠۶ ق در «جبع» به دنیا آمد و تا سال ٩٢۵ نزد پدر شهید ثانى درس خواند. در سال ٩٢۵ ق که استاد فاضل‌اش از دنیا رفت از «جبع» به «میس» منتقل شد و از محضر شیخ على بن عبدالعالى میسى (متوفاى ٩٣٨ق) بهره برد و در «کرک نوح» نیز از محضر سید حسن موسوى (متوفاى ٩٣٣ق) تلمذ نمود. هم‌چنین نزد شیخ شمس‌الدین محمد که از مشایخ شهید ثانى است درس خواند و همین استاد پدر همسر او بود.[۱۶]

صاحب امل الآمل می‌نویسد: این سید بزرگوار و عالم جلیل‌القدر در سال ٩۶٣ ق در «صیدا» مظلومانه مسموم شد و از دنیا رفت و شهید ثانى که داماد وى بود با گروه کثیرى از مؤمنان بر جنازه او نماز خواند و در جبع به خاک سپرده شد.[۱۷]

سید نورالدین على بن سید حسین عزالدین (جد هشتم آیت الله صدر)

وى در سال ٩٣١ در «جبع» به دنیا آمد. ابتدا از محضر پدرش استفاده کرد و سپس از درس شهید ثانى بهره برد. او و سید على بن حسین جزینى از دیگر شاگردان شهید ثانى فاضل‌تر بودند.

شهید ثانى با دختر سید حسین عزالدین (خواهر همین نورالدین على) ازدواج کرد و سپس با خانمى دیگر ازدواج نمود و خداوند به او دخترى داد که سید نورالدین على وى را به همسرى اختیار نمود و صاحب مدارک، از نتایج این پیوند مبارک است.

همچنین شهید ثانى با خانم دیگری ازدواج نمود که از این ازدواج صاحب معالم به دنیا آمد و پس از شهادت شهید ثانى آن خانم به همسرى سید نورالدین على درآمد و سید على نورالدین جد هفتم آیت الله صدر نتیجه این ازدواج است.

سید نورالدین على، جد هشتم آیت الله صدر، بیست و یک ساله بود که به حجّ خانه خدا مشرف شد و در همان سفر با مفتى آن زمان حجاز یعنى ابن‌هجر هیثمى صاحب کتاب صواعق محرقه داستانى دارد که در روضات الجنات یاد شده است.[۱۸]

در سال ٩٨٨ ق به مشهد رضوى مشرف شد و در همین سفر بود که چند نفر از علمای ایران، مانند میرداماد و امیر فیض الله تفرشى از او اجازه روایت گرفتند. صاحب معالم و صاحب مدارک و دیگران نیز از او روایت می‌کنند.[۱۹]

نسخه‌ای از مصباح المتهجد شیخ طوسى در کتابخانه سید حسن صدر صاحب تأسیسالشیعه بوده که شامل اجازه‌ای به خط سید نورالدین على براى شیخ محمدبن فخرالدین اردکانى مورخ ٩٩٩ ق بوده است. بنابراین، تا سال ٩٩٩ ق در قید حیات بوده ولی تاریخ وفات او معلوم نیست.[۲۰]

شرح حال این بزرگوار و فرزندش صاحب مدارک در کتاب امل الآمل و ریاض العلماء و لؤلؤه البحرین و تکمله امل الآمل سید حسن صدر و اعیان الشیعه و فوائد الرضویه و خاتمه مستدرک الوسائل و بغیه الراغبین سید شرف‌الدین، ذکر شده است.[۲۱]

سید على نورالدین بن نورالدین على (جد هفتم آیت الله صدر)

وى برادر مادرى صاحب معالم و برادر پدرى صاحب مدارک است و در سال ٩٧٠ ق در «جبع» به دنیا آمد. نزد پدرش و برادرانش صاحب معالم و صاحب مدارک تلمذ نمود.

در سال ١٠۴٠ ق به مکه معظمه هجرت و تا پایان عمر همان‌جا در خدمت اسلام و مکتب تشیع بود و به برکت او گروهى شیعه شدند. در سال ١٠۶٨ ق به رحمت الهى واصل شد و فرزندش سید زین‌العابدین جد ششم آیت الله صدر بر او نماز خواند و در قبرستانی معروف به قبرستان ابوطالب (معلّى) به خاک سپرده شد.

سید علیخان در سلافه العصر گوید: او را دیدم در حالى که سنش از نود سال گذشته بود «والناس یستعینون به ولا یستعین».[۲۲]

شیخ شمس‌الدین محمد حرفوشى حریرى عاملى از شاگردان اوست که نزد او نحو، اصول فقه، فقه و معقول خوانده و سپس به دریافت اجازه‌ای از او مفتخر شده که در بغیه الراغبین نقل شده است.[۲۳] تألیفات سید على نورالدین عبارتاند از:

١ـ غررالمجامع. شرح مختصر نافع محقق حلى است (کتاب طهارت)؛

٢ـ الانوار البهیه، شرح اثناعشریه شیخ بهائى است؛

٣ـ الشواهد المکیه، ردّ فوائد مدنیه استرآبادى است؛

۴ـ غنیهالمسافر، شامل مطالب گوناگون؛

۵ـ تفسیر آیه مودّت؛

۶ـ جواب استفتائات؛

٧ـ اشعار؛

٨ـ ترجمه الجزیره الخضراء؛

٩ـ حواشى بر کتاب‌هاى فقهى و اصولى و حدیث.

سید على نورالدین پنج پسر داشت. سید جمال‌الدین که در حیدرآباد هند بود و در سال ١٠٩٨ ق از دنیا رفت و سید حیدر ساکن اصفهان و سید على، پدر صاحب کتاب نزهه الجلیس و سید ابوالحسن که در شام مستقر بود و بالأخره سید زین‌العابدین (جد ششم آیت الله صدر).

سید زین‌العابدین بن على نورالدین (جد ششم آیت الله صدر)

وی در سال ٩٩۶ ق در «جبع» به دنیا آمد. مادرش دختر عالم جلیل شیخ نجیب‌الدین على بن محمدبن مکى عاملى بود.[۲۴]

در سال ١٠۶۴ ق به حج خانه خدا مشرف شد، در حالى که پدرش از سال‌ها قبل، به مکه هجرت کرده بود. وى پس از انجام مناسک حج و زیارت رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و امامان بقیع(علیهم السلام) به زیارت عتبات عالیات عراق و سپس به زیارت امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) مشرف شد و از آن‌جا به حیدرآباد هند رفت تا با برادرش سید جمال‌الدین که در آن‌جا ساکن شده بود دیدار کند.

در حیدرآباد با این‌که حاکم آن‌جا مایل بود که ایشان هم، مانند برادرش آن‌جا بماند، نماند و با حجاج حیدرآباد در سال ١٠۶٨ ق بار دیگر به مکه مشرف شد تا در خدمت پدر باشد، اما متأسفانه فقط چند روزى محضر پدر بود که او از دنیا رفت. وى بر جنازه پدر بزرگوارش نماز خواند و در قبرستان ابوطالب (معلّى) دفن شد.

سید زین‌العابدین پنج سال (از سال ١٠۶٨ ق که پدرش رحلت کرد تا ١٠٧٣ق) در مکه معظمه بود و همان‌جا از دنیا رفت و مانند پدرش در کنار قبر حضرت خدیجه(علیها السلام) در قبرستان ابوطالب به خاک سپرده شد.

او سه پسر داشت:

١ ـ سید حسین (١٠۴١ ـ ١٠٩٨ق) در سال ١٠۶٩ق به حجّ بیت الله مشرف شد و تا سال ١٠٧٣ق که پدرش در مکه در قید حیات بود از او استفاده کرد و پس از وفات او در سال ١٠٧٩ق به سوریه آمد و در دمشق ساکن شد و در سال ١٠٩٨ق همان‌جا از دنیا رفت.

٢ ـ سید محمد که از دو برادر دیگر کوچک‌تر بود و در سال ١١٠٠ق در جبع از دنیا رفت.

٣ ـ سید ابراهیم شرف‌الدین جد پنجم آیت الله صدر و جد پنجم مرحوم سید شرف‌الدین صاحب کتاب المراجعات و جد چهارم سید حسن صدر صاحب کتاب تأسیسالشیعه.

مادرش دختر عالم بزرگوار شیخ سلیمان عاملى نباطى (متوفاى ١٠٧٩ق) می‌باشد. در سال ١٠٣٠ق در «جبع» که آن زمان وطن خاندان او بود به دنیا آمد و نزد پدرش سید زین‌العابدین و برخى از عموهایش و نیز چند نفر دیگر از علماى آن دیار درس خواند و در فقه، اصول، منطق، حکمت، کلام، تفسیر، حدیث، درایه، رجال و … به مرتبه‌ای عالى رسید. در سال ١٠٧٨ق به «شحور» هجرت کرد و همان سال به حج خانه خدا و زیارت عتبات مقدسه مدینه مشرف شد و در سال ١٠٨٠ق در «شحور» به لقاءالله پیوست.

سید ابراهیم شرف‌الدین گویا فقط یک پسر داشته و او سید محمد، جد چهارم آیت الله صدر و مرحوم سید شرف‌الدین، و جد سوم سید حسن صدر است.[۲۵]

جد چهارم آیت الله صدر[۲۶]

سید محمدبن ابراهیم مکنّى به ابوصالح، در سال ١٠۴٩ق در «جبع» به دنیا آمد. نزد پدرش درس خواند و از مجلس درس فقیه بزرگوار شیخ احمدبن حسین عاملى نباطى که عموى جده او بود -زیرا وى برادر شیخ سلیمان پدر مادر شرف‌الدین ابراهیم است- استفاده نمود و چند روز بعد از وفات پدرش در سال ١٠٨٠ق به عراق هجرت نمود و در آن‌جا از درس شیخ حسام‌الدین طریحى نجفى (متوفاى ١٠٩۵ق) و چند نفر دیگر از فقها بهره برد.

در سال ١٠٨٣ق به اصفهان رفت و با دختر محقق سبزوارى صاحب کتاب ذخیره ازدواج نمود و از این همسر دو فرزند داشت که هر دو با مادرشان به مرضِ وبا در سال ١٠٨٩ق از دنیا رفتند. محقق سبزوارى نیز در ١٠٩٠ق از دنیا رفت. وى پس از وفات محقق سبزوارى از شیخ على، نواده شهید ثانى که در اصفهان ساکن بود، استفاده می‌نمود.

در سال ١٠٩٩ق به مشهدالرضا مشرف و میهمان صاحب وسائل مرحوم شیخ حر عاملى شد. صاحب وسائل دختر خود را به همسرى وى درآورد.

او در سال ١١٠١ق با خانواده خود به وطن اصلى‌اش «شحور» شام مراجعت کرد و تا پایان عمر یعنى سال ١١٣٩ق همان‌جا ماند.

تألیفات او:

١ـ تعلیقه بر اصول کافى؛

٢ـ تعلیقه بر نفلیه شهید اول؛

٣ـ تعلیقه بر قواعد علامه حلى؛

۴ـ کشکول شامل متفرقات از جمله شرح حال خود و تعدادى از خاندانش. این کتاب از مصادر بغیهالراغبین مرحوم شرف‌الدین است.

وى دو پسر داشت: یکى سید محمد که او را سید محمد ثانى می‌خواندند و وى جد سوم مرحوم سید شرف‌الدین است و دیگرى سید صالح که جد سوم آیت الله صدر است.

سید محمد بن سید محمد

مادرش دختر صاحب وسائل شیخ حر عاملى بود و در سال ١١٢۵ق یعنى ٢۴ سال پس از آمدن پدرش به «شحور» در حالى که پدرش ٧۶ سال داشت در «شحور» متولد شد.

سید محمد نزد برادرش سید صالح درس می‌خواند و در سال ١١۵۵ق با هم به عراق هجرت کردند و در کربلا و نجف از اعلام و اساتید بزرگى مانند وحید بهبهانى بهره بردند و در سال ١١۶٣ق با هم به «شحور» مراجعت کرده و مشغول خدمات دینى شدند.

در سال ١١٩٩ق برادرش به خاطر فتنه‌ای که پیش آمده بود مجبور به فرار و هجرت به عراق شد و سید محمد در «شحور» ماند و در سال ١٢١۵ق روز عرفه به لقاءالله پیوست.

از سید محمد پس از وفات او فقط یک پسر مانده بود و او سید اسماعیل جد دوم مرحوم سید شرف‌الدین صاحب کتاب مراجعات است.

سید اسماعیل (جد سید شرف‌الدین)

وی نزد پدر خود ادبیات و فقه آموخت و اجازه‌ای مفصل از او داشت. وى از فضلاء عصر خود به شمار می‌آمد و در عین حال به کار و تلاش براى معاش می‌پرداخت و از این راه صاحب املاک، اراضى و ثروت شد.

مرحوم سید شرف‌الدین می‌نویسد: «کل ما فى ایدى احفاده فانما هو موروث عنه فنحن الى الآن نرقع فى نعمته وما قد بعناه نحن و آباؤنا من ترکته اضعاف مابقى».

در سال ١٢۶۶ق در شحور در حدود هشتاد سالگى درگذشت. از وى دو پسر باقى ماند: سید جواد و سید ابوجعفر.

سید ابوجعفر از اولیای الهى بود و علمای عصر و اتقیا به او تبرک می‌جستند و ارادت خاصى به او داشتند. وى فرزند پسر نداشت و در سال ١٢٧٩ق از دنیا رحلت کرد.

سید جواد، جد شرف‌الدین در سال ١٢٢٢ق به دنیا آمد و با تقوا، ورع و احتیاط زیست و مورد تکریم و احترام عامه مردم و نیز علمای عصر خود بود و در سال ١٢٩٧ق از دنیا رحلت کرد و آخرین جمله او این بود: «رب توفنى مسلماً والحقنى بالصالحین».

وى پنج پسر داشت:

١ـ سید على (١٢۵٢ ـ ١٢٧٣ق) که مقدمات علوم حوزوى را خوانده بود و در جوانى قبل از ازدواج از دنیا رفت.

٢ـ سید محمود (١٢۵۵ ـ ١٣١١ق) نیز مقدمات را خواند و به خاطر مبتلا شدن به بیمارى نتوانست براى تکمیل به نجف مشرف شود و از جوانى تا هنگام وفات بسترى بود.

٣ـ سید اسماعیل (١٢٧٠ ـ ١٣٢٧ق) که نزد برادرش، پدر سید شرف‌الدین درس خواند و با پرداختن به کارهاى اقتصادى، خدمات فراوانى به مردم نمود.

۴ـ سید حسین (١٢٧۵ ـ ١٣٣۵ق) که از حیث ورع و تقوا بین خاصه و عامه معروف بود.

۵ ـ سید یوسف پدر سید شرفالدین که در سال ١٢۶٢ یا ١٢۶٣ق در شحور به دنیا آمد و مقدمات را همان‌جا خواند. در سال ١٢٧۵ق با برادرش سید محمود به جبع رفت و در آن‌جا مشغول تحصیل شد و در سال ١٢٨۵ق به کاظمین عراق مشرف و از محضر سید ابوالحسن الهادى، پدر سید حسن صدر استفاده کرد.

سپس از شیخ محمدحسن آل‌یس بهره برد و در سال ١٢٩٠ق به نجف مشرف شد و از محضر درس شیخ محمد حسین کاظمى صاحب هدایه الانام فى شرح شرائع الاسلام و شیخ محمدکاظم خراسانى صاحب کفایه الاصول و حاج آقا رضا همدانى صاحب مصباح الفقیه و میرزا حبیب الله رشتى صاحب بدائع الاصول و سید اسماعیل صدر استفاده کرد.

در سال ١٢٨٧ق با دختر استادش سید ابوالحسن الهادى ازدواج نمود که نتیجه این ازدواج علامه سید شرف‌الدین بود.

سید شرف‌الدین بن سید یوسف

در سال ١٢٩٠ق در کاظمین به دنیا آمد و در سال ١٣٧٧ق پس از ده‌ها سال خدمت صادقانه به مکتب تشیع و تألیف کتاب‌هاى گران‌قدر و ماندگار به لقاءالله پیوست. شرح حال جامع ایشان در کتاب بغیهالراغبین آمده است.

سید صالح بن سید محمد (جد سوم آیت الله شهید صدر و جد دوم سید حسن صدر)

در سال ١١٢٢ق در قریه «شحور» به دنیا آمد. پدرش هنگام ولادت او ٧٣ سال داشت و مادرش شاید همان دختر شیخ حر عاملى باشد.

در آغاز نزد پدرش درس می‌خواند و پس از وفات او در سال ١١٣٩ق که وى هفده ساله بود نزد چند نفر از علمای جبل عامل تلمذ کرد. علم طب و پزشکى را از علامه شیخ على خاتون آبادى (متوفاى ١٢٠٨ق) آموخت. در جوانى به مصر رفت و چند ماهى در دانشگاه الازهر از اساتید آن‌جا استفاده کرد. سپس به حجاز رفت و دو سال از فقهاى حرمین شریفین و محدثان آن‌جا بهره برد. در سال ١١۵۵ق به عراق هجرت کرد و تا سال ١١۶۶ق در کربلا اقامت داشت و از محضر وحید بهبهانى و عالمانى که در طبقه او بودند استفاده کرد. آن‌گاه به قریه «شحور» بازگشت و تا سال ١١٩٩ق در آن‌جا مشغول به خدمات دینى علمى بود.

در سال ١١٩٩ق به خاطر فتنه‌ای که پیش آمد،[۲۷] مجبور به فرار شد و با ترس و امید به عراق هجرت کرد، سپس برادرش سید محمد، دو فرزند وى را با مادرشان به عراق برد و خود به «شحور» برگشت.

وی در سال ١٢١٧ق در نجف اشرف از دنیا رفت و در یکى از حجره‌های صحن حرم امیرمؤمنان علیه‌السلام به خاک سپرده شد.

از او چهار پسر باقى ماند که همه از علمای بزرگ شیعه بوده‌اند:

١ـ سید صدرالدین متولد (١١٩٣ق) که جد دوم آیت الله شهید صدر است.

٢ـ سید محمدعلى متولد (١١٩۵ق) که جد سیدحسن صدر صاحب کتاب تأسیسالشیعه می‌باشد.

٣ـ سید ابوالحسن متولد (١٢٠٠ق)

۴ ـ سید مهدى متولد (١٢٠٣ق)

سید محمدعلى بن سید صالح (جد سیدحسن صدر)

او در سال ١١٩۵ق در جبل عامل به دنیا آمد. نزد پدرش و شیخ سلیمان‌بن معتوق، سید محسن کاظمى، سید على طباطبائى، سید بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء درس خواند.

با برادرش سید صدرالدین بن سید صالح هم‌درس و هم‌مباحثه بود و گویا مقام علمى او از برادرش سید صدرالدین بالاتر بوده است؛ زیرا مجموعه‌ای دیده شده که سید صدرالدین مشکلات علمى را از او سؤال و پاسخ‌هاى او را در آن مجموعه یادداشت کرده است.

وى از حیث زهد و ورع مقامى والا داشت و در مجلسى که وارد می‌شد با این‌که علمای بزرگ حضور داشتند همگى مستمع تحقیقات و بیانات او بودند.

براى زیارت مشهد رضوى با خانواده خود به ایران آمد و با برادرش سید صدرالدین که در اصفهان ساکن بود دیدار کرد و در همان‌جا در سال ١٢۴١ق به رحمت ایزدى پیوست، جنازه او را به نجف اشرف بردند و در حجره‌ای نزدیک باب طوسى صحن علوى به خاک سپردند.

فرزندان او عبارت‌اند از:

١ ـ سید عیسى (متوفاى ١٢٨٠ق) پدر سید جمال اصفهانى است که جمال زاده فرزند اوست.

٢ ـ سید موسى که در تهران ساکن بود و حدود سال ١٢٩٠ق از دنیا رفت.

٣ ـ سید ‌هادى (١٢٣۵ـ ١٣١۶ق) که در طفولیت همراه پدر به اصفهان رفته بود و پس از وفات پدر، در کفالت عمویش سید صدرالدین بود و پس از خواندن مقدمات و ادبیات از درس‌هاى فقه و اصول او استفاده می‌کرد و در سال ١٢۵٢ براى ادامه و تکمیل تحصیل به نجف مشرف شد. رسائل را خدمت مؤلف‌اش شیخ انصارى خواند و به مقامات علمى بسیار بالا رسید.

در سال ١٢۶۴ق به کاظمین هجرت کرد و در آن‌جا با شیخ محمد حسن آل‌یس صاحب کتاب اسرارالفقاهه به بحث در مشکلات مسائل فقهی پرداخت. آن دو براى هم احترام خاصى قائل بودند.

اعقاب سید هادى از دو فرزند او: سید حسن صدر و سید محمد حسین صدر است.

سید محمد حسین صدر

وى در سال ١٢٨٨ق به دنیا آمد. با خواهر پدرى سید شرف‌الدین ازدواج کرد و همان‌طور که قبلاً گفتیم مادر سید شرف‌الدین، خواهر سید حسن صدر و سید محمد حسین صدر است.

سید شرف‌الدین فرماید: «در سال ١٣٢٩ق در خدمت سید محمد حسین صدر به مصر رفتیم و این سفر براى تأیید مذهب شیعه بسیار مفید بود.» گویا کتاب مراجعات سید شرف‌الدین از نتایج همین سفر است. وى در سال ١٣٣٠ق از دنیا رفت.

سید محمد صادق صدر مؤلف الاجماع فى التشریع الاسلامیه و حیاه امیرالمؤمنین و الشیعه، فرزند همین سید محمد حسین صدر است.

سید حسن صدر (١٢٧٢ ـ ١٣۵۴ق)

وی صاحب تأسیس الشیعه الکرام لسائر فنون الاسلام است. در بغیهالراغبین که شرح حال او به طور مفصل یاد شده، ٨٣ کتاب و رساله در علوم مختلف از تألیفات او نام برده شده است.

سید محمد صدر که مدتى نخست‌وزیر عراق بود و از دانشمندان و رجال سیاسى دوره خود است از فرزندان اوست. فرزند دیگرش سید على صدر صاحب شجره الموسویین من آل شرفالدین می‌باشد.

سید صدرالدین (جد دوم آیت الله صدر) [۲۸]

در سال ١١٩٣ق در شحور در مزرعه‌ای به دنیا آمد. هفده ساله بود که از استادش صاحب ریاض المسائل اجازه اجتهاد گرفت. در آن اجازه یاد شده که قبل از آن تاریخ به درجه اجتهاد نایل شده بوده است.

اساتید او عبارت‌اند از: پدرش سید صالح، شیخ سلیمان بن معتوق عاملى، سید محسن کاظمى صاحب محصول و وافى، شیخ اسدالله تسترى کاظمى صاحب مقابیس، سید على صاحب ریاض المسائل، سید محمد مهدى شهرستانى، سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء که پدر همسرش نیز بود.

در سال ١٢٢۶ق به قم مشرف شد و از محضر میرزاى قمى صاحب قوانین استفاده کرد. البته پیش‌تر در کربلا و نجف که به زیارت عتبات مشرف شده بود خدمت میرزاى قمى رسیده بود و با مقام علمى آن بزرگوار آشنا شده بود و از این جهت براى استفاده از او به قم آمد.

در سال ١٢٢٧ق بعد از زیارت حضرت على بن موسى الرضا(علیهما السلام) براى دیدار دو عالم بزرگوار؛ شیخ محمدتقى صاحب حاشیه معالم و سید محمد باقر شفتى صاحب مطالع الانوار به اصفهان رفت و به درخواست آن دو بزرگوار در اصفهان ماندگار شد.

یکى از پسران وى (سید بهاءالدین) با دختر حجه الاسلام شفتى ازدواج کرد و از اینجا خویشاوندى این دو بیت رفیع آغاز شد. شیخ محمد تقى صاحب حاشیه نیز با دختر سید صدرالدین ازدواج نمود. هم‌چنین نواده سید صدرالدین (دختر سید محمد على معروف به آقا مجتهد که مادرش دختر مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء بود) به همسرى شیخ محمد حسین نواده صاحب حاشیه درآمد که آقا  رضا صاحب وقایه الاذهان و استاد امام خمینى(رحمه الله) نتیجه این ازدواج بود.

مرحوم سید صدرالدین تا سال ١٢۶٣ق در اصفهان بود و در ذیحجه این سال به عتبات عالیات مشرف و پس از زیارت کاظمین و سامرا و کربلا به نجف مشرف شد و همان‌جا در محرم ١٢۶۴ به لقاءالله پیوست و در یکى از حجره‌های صحن مقدس علوى به خاک سپرده شد.

تألیفات سید صدرالدین عاملى عبارت‌اند از:

١ـ قرّه العین (در علم نحو که گفته شده که از کتاب مغنى ابن هشام بهتر است)؛

٢ـ رساله‌ای در حجیت مظنه؛

٣ـ القسطاس المستقیم (در اصول فقه)؛

۴ـ منظومه (در رضاع)؛

۵ـ اثره العتره (فقه استدلالى)؛

۶ـ عتره العتره (خلاصه اثره العتره است)؛

٧ـ رساله‌ای در شرح مقبوله عمربن حنظله؛

٨ـ المستطرفات (شامل مسائل متفرقه فقهى که فقها متعرض آن‌ها نشده‌اند)؛

٩ـ تعلیقه بر رجال ابوعلى؛

١٠ـ المجال فى علم الرجال؛

١١ـ النکث؛

١٢ـ قوت لایموت (رساله عملیه)؛

١٣ـ اجوبه المسائل

١۴ـ دیوان اشعار؛

١۵ـ متفرقات.

سید صدرالدین چند پسر داشت:

١ـ سید محمدتقى (١٢٣٨ ـ ١٢۴٣ق)؛

٢ـ سید على (١٢۴٠ ـ ١٢۵٨ق)؛

٣ـ سید محمدعلى معروف به آقامجتهد (١٢۴٠ ـ ١٢٧۴ق) مادرش دختر شیخ جعفر کاشف الغطاء و دخترش مادر حاج شیخ محمدرضا اصفهانى صاحب کتاب وقایه الاذهان و پسرش سید بهاءالدین (١٢٧٠ ـ ١٣٢۵ق) داماد حجه الاسلام سید محمدباقر شفتى است.

پسر دیگرش سید محمدجواد (١٢٧٣ ـ ١٣۴٧ق) صاحب تألیفاتى می‌باشد. این پدر و دو پسر و نیز فرزندان آنان از علمای اصفهان و تهران بوده‌اند.

سید آقامجتهد تألیفات متعددى دارد از جمله البلاغ المبین فى احکام الصبیان والبالغین که آن را پیش از بلوغ نگاشته است.

۴ـ سید ابوالحسن (١٢۴٣ ـ ١٣١۴ق) که از عالمان ربانى و عارفان الهى بود و اولاد و نواده و احفاد وى نیز از علما و دانشوران بوده‌اند.

۵ـ سید حسین (١٢۵٠ ـ ١٣٢٧ق) از اجلای سادات بوده است.

۶ـ سید ابوجعفر (١٢۵٢ ـ ١٣٢۵ق) مادرش دختر شیخ جعفر کاشف الغطاء بوده است. وى از محضر درس برادرش سید آقامجتهد و شیخ محمدباقر نجفى فرزند صاحب حاشیه معالم و سید اسدالله شفتى فرزند حجه الاسلام شفتى استفاده کرده است و داماد همین سید اسدالله بوده است.

این بزرگوار ملقب به «خادم الشریعه» بوده و اولاد و نواده او به خادمى معروف‌اند. یکى از آنان مرحوم آیت الله حاج آقا حسین خادمى اصفهانى (متولد ١٣١٩ق) و رئیس حوزه علمیه اصفهان است که چند سال قبل به لقاءالله پیوست.

مرحوم آیت الله خادمى هشتمین و آخرین فرزند مرحوم سید ابوجعفر است که در طفولیت پدر را از دست داده است. دو فرزند روحانى او مشغول تدریس و خدمات دینى هستند.

٧ـ آخرین فرزند سید صدرالدین عاملى، آیت الله العظمى سید اسماعیل صدر (١٢۵۵ ـ ١٣٣۴ق) می‌باشد که جد آیت الله شهید سید محمدباقر صدر و آیت الله سید رضا صدر و امام موسى صدر است.

وى در ١٢۵۵ق در اصفهان به دنیا آمد. نه ساله بود که پدرش از دنیا رفت و برادرش سید آقامجتهد تربیت او را به عهده گرفت و هنوز بیست سالش نشده بود که در علوم متنوع ادبیات عرب، متخصصى ماهر شد و تا پایان عمر، این مهارت در ادبیات را از دست نداد.

نوزده ساله بود که برادرش سید آقامجتهد نیز به رحمت الهى پیوست و از آن تاریخ از محضر درس شیخ محمدباقر نجفى فرزند صاحب حاشیه معالم استفاده کرد و از نظر علمى به جایى رسید که در اصفهان «ممن یشار الیه بالبنان» شد. در سال ١٢٨١ق به عتبات عالیات مشرف شد. هنگامى که به کربلا رسید مصادف با رحلت شیخ الفقها، شیخ انصارى -رضوان الله تعالى علیه- بود.

سید اسماعیل هم‌چنین به محضر درس میرزاى شیرازى رفت و نیز از درس شیخ مهدى کاشف الغطاء و شیخ راضى نجفى بهره‌ها برد.

در سال ١٢٨٧ق با دخترعموى خود (خواهر سید حسن صدر) ازدواج کرد که همین بانو مادر فرزندان اوست. قبلاً گفتیم که خواهر دیگر سید حسن صدر مادر مرحوم سید شرف‌الدین بوده است.

در سال ١٢٩١ق به اصفهان رفت و در مسجد جامع اصفهان اقامه نماز جماعت کرد و مردم اصفهان و علمای آن سامان همه در خدمت او بودند، اما او بى خبر، اصفهان را به سوى عتبات عالیات ترک کرد و هنگامى که به عراق رسید متوجه شد که استادش میرزاى شیرازى -رضوان الله علیه- به سامرا هجرت کرده است، ولی او به نجف رفت. میرزاى شیرازى که متوجه شد ایشان به نجف مشرف شده است از او دعوت کرد که به سامرا برود. او هم امتثال امر کرد تا سال ١٣٠٨ق در سامرا بود. سرانجام پس از فوت شوهر خواهرش، یعنی شیخ محمدحسین بن شیخ محمد باقر، پدر صاحب وقایه و مؤلف تفسیر سوره حمد (مجدالبیان)، برای سرپرستی خواهرش و فرزند خردسال او (یعنى آقارضا) از سامرا به نجف رفت، اگرچه بار دیگر مرحوم میرزاى شیرازى -رضوان الله علیه- از او خواست که به سامرا برگردد تا با کمک میرزا محمدتقى شیرازى و سید محمد فشارکى درس حوزه سامرا را اداره کند؛ زیرا در این تاریخ میرزاى شیرازى به خاطر ضعف مزاج توان تدریس نداشت و می‌خواست این بزرگواران خلأ درسى او را پر کنند. بالأخره سید اسماعیل در شعبان ١٣٠٩ق به سامرا بازگشت.

در سال ١٣١٢ق میرزاى شیرازى به لقاءالله پیوست و در سال ١٣١۴ق آقاى صدر از سامرا به کربلا هجرت و در آن‌جا ماندگار شد و گویا از همین تاریخ تا پایان عمر یکى از مراجع تقلید بزرگ شیعه که مورد قبول حوزه‌هاى علمیه بود به شمار می‌آمد.

در سال ١٣٣۴ق که براى تغییر آب و هوا و زیارت کاظمین مشرف شده بود همان‌جا دعوت حق را لبیک گفت و در حرم کاظمین به خاک سپرده شد.

مرحوم آیت الله العظمى سید اسماعیل صدر از حیث علم و عمل، ورع و تقوا، ارادت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام، ترویج دین مبین اسلام و مکتب تشیع آیتى از آیات بزرگ الهى بود و از برکات وجودی و اعقاب و نواده اوست که یکى از بیوت رفیعه شیعه به شمار می‌آیند.

مرحوم سید اسماعیل صدر چهار پسر داشت:

١ـ سید محمد مهدى (١٢٩۶ ـ ١٣۵٨ق) از آثار او شرح تبصره علامه و شرح شرائع الاسلام -هر دو ناتمام مانده است- و نیز تعلیقه بر کفایه الاصول خراسانى و … می‌باشد.

فرزندان او سید ابوالحسن (١٣٢٠ ـ ١٣٩٨ق) و سید محمد صادق (١٣٢٢ ـ ١۴٠۶ق) و سید محمد جعفر معروف به حاج‌آغا (١٣٢۵ ـ ١۴٠۶ق) می‌باشند که هر سه از عالمان و دانشوران بوده‌اند.

آیت الله سید محمد صدر مؤلف تاریخ الغیبه الکبرى و تألیفات دیگر که توسط رژیم خون‌خوار عراق با فرزندانش به تازگى شهید شد، فرزند سید محمد صادق بن سید اسماعیل صدر است.

٢- آیت الله سید صدرالدین صدر (١٢٩٨ ـ ١٣٧٣ق) که از مراجع تقلید شیعه بود و تألیفاتى داشت، از جمله کتاب المهدى و کتاب خلاصه الفصول و … .

مرحوم آیت الله حاج سید رضا صدر صاحب تألیفات سودمند[۲۹] فراوان و از مدرسان بزرگ حوزه علمیه قم بود و آیت الله امام موسى صدر، رهبر شیعیان لبنان -که سال‌ها است همه شیعیان در انتظار پیدا شدن این گمشده مظلوم و عزیز می‌باشند- و نیز همسر آیت الله صدر و همسر آیت الله سلطانى، پدر همسر حجه الاسلام و المسلمین حاج احمدآقا خمینى، فرزندان همین سید صدرالدین صدر می‌باشند که شرح حال این پدر و فرزندان نیاز به مقالى جداگانه دارد.

٣ـ سید محمدجواد (١٣٠١ ـ ١٣۶١ق) است که از شاگردان پدرش بوده و در فقه، فلسفه، تاریخ و … استادى ماهر بوده است.

۴ـ آیت الله سید حیدر صدر پسر چهارم آیت الله العظمى سید اسماعیل صدر است. او پدر بزرگوار آیت الله شهید سید محمدباقر صدر می‌باشد.

وى در ١٣٠٩ق در سامرا به دنیا آمد. پنج ساله بود که پدرش به کربلا هجرت کرد و او را با خود به کربلا برد. از اساتید او در کربلا آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى مؤسس حوزه علمیه قم می‌باشد.

ایشان تألیفاتى دارد، از جمله حاشیه بر کفایه الاصول خراسانى، رساله‌ای در معناى حرفى، رساله‌ای در وضع و اقسام آن، رساله‌ای در زمینه تبعض احکام به علت تبعیض اسباب و رسائل فقهى دیگر.

ایشان در سال ١٣۵۶ق به رحمت الهى پیوست و در رواق کاظمین کنار مرقد والد ماجدش به خاک سپرده شد.

سید حیدر صدر دو پسر و یک دختر داشت: سید اسماعیل صدر، شهید سید محمدباقر صدر و سیده بنت الهدى صدر که مادرش خواهر آیت الله شیخ مرتضى آل‌یس بود.

سید اسماعیل صدر (١٣۴٠ ـ ١٣٨٨) (برادر آیت الله شهید صدر)

وی در کاظمین نزد پدرش سید حیدر و عمویش سید محمدجواد صدر و اساتید دیگر درس خواند و سپس به نجف مشرف و از محضر درس شیخ محمد کاظم شیرازى صاحب حاشیه مکاسب و سید محسن حکیم صاحب مستمسک و سید عبدالهادى شیرازى و سید ابوالقاسم خوئى و شیخ مرتضى آل‌یس استفاده نمود. هم‌چنین خود او درس خارج استدلالى شروع کرد که گروهى از فضلای نجف از او استفاده می‌کردند. در سال ١٣٨٠ق به کاظمین مراجعت و به تدریس فقه، اصول و تفسیر پرداخت. در درس تفسیر او، بیش از صد نفر از دانشگاهیان و فرهنگیان شرکت می‌کردند. سرانجام در سال ١٣٨٨ق به لقاءالله پیوست.

او از اساتید برادرش آیت الله شهید صدر بوده است و شهید صدر درباره او می‌نویسد:

«رافقته اکثر من ثلاثین سنه کما یرافق الابن اباه والتلمیذ استاذه والاخ اخاه فى النسب واخاه فى الآمال والالام وفى العلم والسلوک فلم ازدد الاّ ایمانا بنفسه الکریمه…».

وى تألیفات فراوانى دارد که عبارت‌اند از:

١ـ شرح بلغهالراغبین شیخ محمدرضا آل‌یس (در زمینه فقه که چند جلد است)؛

٢ـ تعلیقه بر کفایه الاصول خراسانى؛

٣ـ حاشیه بر عروه الوثقى با اشاره اجمالى به دلیل؛

۴ـ شرح رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام؛

۵ـ محاضرات فى تفسیر القرآن (جزء اول آن چاپ شده است)؛

۶ـ شرح نکاح عروه الوثقى؛

٧ـ حاشیه بر جلد دوم شرح لمعه؛

٨ـ فصل الخطاب فى حکم اهل الکتاب؛

٩ـ رساله در قبله متحیر؛

١٠ـ رساله در صلاه جمعه؛

١١ـ حاشیه بر بلغهالراغبین آل‌یس (رساله عملیه)؛

١٢ـ فروع علم اجمالى (در زمینه فقه)؛

١٣ـ رساله‌ای در معنى عدالت؛

١۴ـ رساله‌ای در حد ترخص براى نماز مسافر؛

١۵ـ رساله‌ای در سبب اختلاف فتاواى مجتهدان؛

١۶ـ رساله‌ای در حکم تزاحم حج و نذر؛

١٧ـ رساله‌ای در قاعده فراغ و تجاوز؛

١٨ـ رساله‌ای در تشخیص مدعى و منکر؛

١٩ـ رساله‌ای در بیع صبى و احکام آن؛

٢٠ـ رساله‌ای در لباس مشکوک؛

٢١ـ فوائد در فقه و اصول؛

٢٢ـ تقریرات درس استادش آیت الله العظمى خوئى (طهارت)؛

٢٣ـ تقریرات درس همین استاد (اصول فقه)؛

٢۴ـ تقریرات درس همین استاد (مکاسب)؛

٢۵ـ تقریرات بحث شیخ محمدرضا آل‌یس؛

٢۶ـ مستدرک اعیان الشیعه (شامل انتقادات)؛

فرزند او سید حسین متولد ١٣٧١ق نیز از جمله دانشمندان است و صاحب تألیفاتى، مانند شرح تبصره علامه حلى، شرح بخشى از مختصر النافع محقق حلى، شرح معالم الاصول و … می‌باشد.

تا سال ١٣٨٨ق در نجف مشغول تحصیل بود و پس از درگذشت پدرش به کاظمین آمد و جانشین پدر بزرگوارش شد.

شهید سید محمدباقر صدر و بانو بنت الهدى

پسر دوم سید حیدر صدر، آیت الله شهید سید محمدباقر صدر (١٣۵٣ ـ ١۴٠٠ق) است که پدر را در سه سالگى از دست داد.

دختر آن بزرگوار شهیده کریمه سیده بنت الهدى (١٣۵۶ ـ ١۴٠٠ق) است که هنوز یک سال نداشت که از نعمت پدر محروم گردید.

وى نزد دو برادر خود تحصیل کرد و از حیث علوم ادبى و حوزوى مانند فقه، مقام والایى پیدا کرد، به گونه‌ای که بسیارى از بانوان در مسائل فقهى به او مراجعه می‌کردند و علاوه بر این، شاعر و نویسنده‌ای توانا بود. کتاب شرایع و عقائدالشیعه را تدریس می‌کرد و براى بانوان منبر می‌رفت و به طرز بدیعى تاریخ اهل بیت را تحلیل می‌نمود و بر تعدادى از مدارس ابتدائى و متوسطه و دبیرستان‌ها اشراف و مدیریت داشت.

این برادر و خواهر در ۴٧ و ۴۴ سالگى شهید شدند و در عین حالى که با شهادت ایشان دنیاى اسلام و مسلمین به خصوص شیعیان داغدار شد، اما این شهادت مانند شهادت جدشان حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام به نفع اسلام و مکتب تشیع بود.

شرح حال این برادر و خواهر، این دو دانشمند گرانقدر، این دو نابغه و این دو معلم اخلاق و فداکار، مقاله‌ای جداگانه می‌طلبد -رحمه الله علیهما رحمه واسعه.[۳۰]

 

[۱]. این شجره‌نامه از مقدمه تکمله امل الآمل سید حسن صدر، ص۵۴ و بغیهالراغبین سید شرف‌الدین، ج ٢، ص ۶٣٧ نقل شد و برخى از القاب از مصادر دیگر گرفته شده است.

[۲]. سید محمدعلى روضاتى، جامعالانساب، ص ٨۴.

[۳]. محدث قمى، منتهى الامال، ج ٢، ص ١۵٠ به نقل از عمده الطالب ص ١٧٩ (چاپ سنگى) و … . ابراهیم مرتضى، سیدى جلیل و امیرى نبیل و عالم و فاضل بود. قبرش در مقابر قریش بغداد نزد پدر بزرگوارش امام موسى کاظم علیه‌السلام معروف است (ابن‌زهره حسینی، غایه الاختصار، ص ٨٧).

[۴]. موسى ابوسبحه از اهل صلاح و عبادت و ورع و فاضل بود. حدیث یا کتاب سلسله الذهب (لا اله الاالله حصنى) از او، از پدرش، از پدرانش، از رسول خدا از جبرئیل از خداى متعال روایت شده است. قبر او نیز در جوار جدش حضرت کاظم علیه‌السلام در بغداد در مقابر قریش، کنار قبر پدرش مى‌باشد (ابن‌زهره حسینی، غایه الاختصار، ص ٨٧).

[۵]. ابن شدقم گوید: موسى ابوسبحه نه پسر داشت (تحفه الازهار، ج ٣، ص ١٢۵).

[۶]. بغیهالراغبین، ج ١، ص ١۴ به نقل از: عمده الطالب، ص ١٩١.

[۷]. عمده الطالب، ص ١٩١.

[۸]. همان.

[۹]. بغیه‌الراغبین، ج ١، ص ١٣ و غایه الاختصار، ص ٧١.

[۱۰]. تکمله أمل الآمل، ص ١٩۴.

[۱۱]. حاجى نورى، مستدرک الوسائل، خاتمه.

[۱۲]. منتهى الامال، ج ٢، ص ١۵٢.

[۱۳]. تحفه الازهار، ج ٣، ص ١۵٧.

[۱۴]. ر.ک: تحفه الازهار، ج ٣، ص ١۵٨.

[۱۵]. تکمله أمل الآمل، ص١٧٣.

[۱۶]. همان.

[۱۷]. أمل الآمل، ج ١، ص ۶٨ و تکمله أمل الآمل، ص ١٧۴.

[۱۸]. روضات الجنات، (چاپ دوم: سنگى) ص ٩٨.

[۱۹]. بغیهالراغبین، ج ١، ص ١١۵.

[۲۰]. همان.

[۲۱]. بغیهالراغبین، ج ١، ص ١١۶.

[۲۲]. سلافه العصر، ص ٣٠٢.

[۲۳]. بغیهالراغبین، ج ١، ص ١٠۵.

[۲۴]. امل الآمل، ج ١، ص١٠٠.

[۲۵]. ر.ک: بغیهالراغبین، ص ١١ و ١٢۵.

[۲۶]. همان، ج ١، ص ١٢۵.

[۲۷]. ر.ک: بغیهالراغبین، ج ١، ص ١٣١.

[۲۸]. آل صدرالدین و خاندان صدر، عنوان «صدر» را از این بزرگوار گرفته‌اند.

[۲۹]. تعدادى از تألیفات ایشان به صورت مطلوبى در قم توسط دفتر تبلیغات چاپ شده است.

[۳۰]. شرح حال بیشتر بزرگان این بیت در بغیهالراغبین و تکمله امل الآمل سید حسن صدر یاد شده است.

نویسنده: حمیدرضا قنبرى‌نژاد اصفهانى

مقدمه

او در «صدر» جهان اندیشه بود و در روزگار غربتِ دین پاسدار سنت شد. در خاندان اجتهاد، رشد کرد[۱] و این ریشه پاک، او را به اعماقِ تاریخ تشیع مى‌برد و بته‌اى بى‌بنیاد را نمى‌ماند، تا هر نسیمى او را به تسلیم وادارد. او به ابدیت اجتهاد و روحانیت، وابسته بود و از آن، ارتزاق مى‌جست و ره مى‌نمود. این ریشه در گذشته، او را پایدار داشت؛ اما این استوارى را، بى‌نگاه به «حال» و «آینده»، به دست نیاورد. از آنان نشد که «گذشته» را همه چیز بینگارد و در «سنت» غوطه زند و از «حال» بماند و «آینده» را ببازد!

شهید صدر، با این ویژگى، ممتاز ماند. او نماینده نسلى بود که از گذشته و معلومات پیشین، احساس شرم نداشت. از آن‌که در علوم گذشتگان، غور و فحص دارد، خجل نبود؛ اما باور داشت که دنیاى معرفت، بى‌کرانه است و باید در بسیارى از باورها و قالب‌ها، تجدید رأى داشت و با این تلقى، به میدان دانش برآمد و با اتکاى به گذشته و دیدِ حال، امروز را نگریست و براى آینده، طرح و نظر داد.

نکات آموختنى در زندگى، اندیشه و عمل شهید صدر، بسیار است. بى‌تردید، استاد شهید، در راستاى خط اصلاح حیات دینى، از شاخصان بود و این امتیاز، این نیاز را جدى مى‌کند که در حیات فکرى ایشان، تأملى استوارتر و جدى‌تر انجام یابد. اما این مختصر، نگاهى شتاب‌زده به درس‌هاى زندگى و فکرى استاد شهید است و مطالب، در این حدود، محصور و محدودند.

مقامات روحانى

استاد شهید، در دنیاى جان سیر آفاق کرد. از آنان نشد که نبوغ علمى او را بفریبد و به خود متکى سازد، حال آن‌که بسیارند کسانى که توانایی‌هایشان، زمین‌گیرشان مى‌کند. او از کسانی بود که قوّت علمی را، قوّت جان کرده و سرمایه راه می‌سازند. از «دانش» بهره برد و «حجاب» او نشد. از دوران کودکى، گونه‌اى دیگر بود. برق درخشان تقوا، در جبینش آشکار بود و ذکاوت خدادادى در دیدگانش مى‌درخشید. راویان زندگانى ایشان گفته‌اند که در دوران دبستان نیز، شهرتى همگانى داشت. از آنان به شمار نمى‌رفت که حیاتى پنهان و معقول دارند. شاگردان و استادان، از منزلت و ارج علمى و تقید شرعى و تأدب اخلاقى او، آگاه بودند. او جسارتِ ابراز داشت. در آن زمان که در دوم دبستان بود، شاگرد برگزیده مدرسه بود که در مراسم عام عزادارى، در صحن کاظمین، قصاید و گفتارى را براى عموم مردم می‌خواند. گاه شعرخوانى او، پانزده دقیقه به درازا مى‌انجامید و در مجموعه آن، از حافظه خویش مدد مى‌گرفت و در آن زمان هشت یا نه سال بیش نداشت.[۲]

این گونه روحیات، همگانى نیستند، نشانه‌اى از قدرت اراده و اتکاى نفس به شمار مى‌آیند و استاد شهید، این ملکات را در خود داشت و پرورش داد و از آن، سودها برد.

آن‌گاه که تحصیل دانش را، اشتغال اصلى دانست، از تفنن در آن، دورى گزید و نبوغ خویش را مایه رخوت نساخت. شاگردان ایشان روایت کرده‌اند که آن بزرگوار مى‌فرمود:

به هنگام فراگیرى، چون پنج فرد محصل جدى، تلاش داشتم.[۳]

این حالات، کمیابند و دُر گرانبار حیات انسان به شمار مى‌آیند. بسیارند آنان که راه جدیت و تلاش را پى مى‌گیرند، اما از تیزهوشى، بى‌بهره‌اند و آنان که این را دارند، خود را بر مرکب راهوار مى‌یابند و از مایه گذاردن، دریغ دارند؛ ولی شهید صدر در جمع دو نعمت، توفیق تام داشت.

استاد شهید، ذکاوت و جدیت را با استفاضه از انوار ولایت، همراه مى‌دانست و طالب علوم دین را آن کس مى‌دانست که از این منبع غفلت نورزد. شاگردان استاد، حادثه ذیل را از زبان ایشان روایت کرده‌اند:

در زمان تحصیل، هر روز زمانى را به تشرف در حرم حضرت امیر علیه‌السلام‌‌‌ اختصاص مى‌دادم و در آن ساعت، در زمینه مطالب علمى‌مى‌اندیشیدم و از برکات حضرت استمداد مى‌جستم. این شیوه را مدتى ترک گفتم و کسى بر آن آگاه نبود. روزى مادرم در خواب، حضرت امیر علیه‌السلام‌‌‌ را مى‌بیند که به این مضمون، می‌فرمایند: به باقر بگو چرا درسى را که پیش ما فرا می‌گرفتى، رها کردى؟[۴]

این واقعه، نشان از علقه معنوى استاد با مقام ولایت کبرا دارد و از آن سوى، عنایتى که آن حضرت، به شاگرد مکتب خود داشته و آینده تابناک او را در خدمت دین، دریافتند و از بذل لطف، دریغ نکردند.

شهید صدر، لیاقتِ «خدمت» و «شهادت» را بى‌سرمایه، تحصیل نکرد. در بیان و گفتار او، سوز و اشتعال دینى رؤیت مى‌شد. احساس شور ایمانى را با شعور عقلانى همراه ساخت و این بود که حیات او زندگانى طیبه و جاویدان شد. در زندگانى شخصى نیز، قناعت‌پیشه بود و در روزگار عسرت و مکنت از این روش، عدول نکرد. داستان‌هاى حیرت انگیز، از زهد استاد نقل کرده‌اند که این مقام را گنجایش آن نیست.[۵] اما یادآور این واقعیت است که روحانیت و مرجعیت جز در زندگانى باقناعت، جاویدان نمانده‌اند و شهید صدر، به این خط جاودان، متصل بود.

در مقام تربیت نیز، از آرا و ملکات خاص پیروى مى‌کرد. اساس تربیت را بر محبت مى‌دانست و معتقد بود که پایه انتشار عقاید، الفت ارواح‌اند؛ حتى در زمینه پرورش کودک چنین مى‌اندیشید. در زمینه پرورش کودکان خویش، روش ذیل را برگزیده بود و می‌فرمود:

تربیت کودک، از یک سو نیازمند به کاردانى و خشونت و از جانبى، ملایمت و ابراز عواطف است. در میان ما معمول است که پدر وظیفه اول را انجام مى‌دهد و مادر، نقش دوم را ایفا مى‌کند. اما من با همسرم، قرار گذاشتیم که عکس آن را انجام دهیم…

سرّ این روش، آن بود که ایشان، خود را تواناتر در تعلیم و تربیت دینى مى‌یافت و مى‌خواست که کودکانش، جز محبت و مهر از او نبینند تا زمینه پذیرش ارزش‌ها و افکار را از او بیابند. استاد شهید مى‌فرمود:

من به فرزندم تفهیم کردم که اموال موجود، ]اموالى که معمولاً به مراجع مى‌رسد [ملک ما نیست لذا این کودک، گاه و بیگاه مى‌گفت که پیش پدرم پول زیادى هست اما مال او نیست. این تلقینات براى آن بود که توقع مصرف در او پدید نیاید، بلکه با روح قناعت پرورش بیابد و به این اموال، مانند ملک شخصى ننگرد.[۶]

این‌گونه توجهات در تربیت، کم‌نظیر است؛ به ویژه از آنان که در مدارج عالى علمى به سر مى‌برند. اشتغال علمى، غالباً غفلت‌زاست و از توجه به اطراف و اکناف باز مى‌دارد و این موضوع که استاد شهید در کثرت اشتغال علمى، به تربیت کودک مى‌اندیشید و ظرایف امور را مى‌نگریست، از نکات آموزنده براى دانش‌پژوهان و عالمان است.

در تربیت شاگرد نیز شیوه‌اى خاص داشت. فقط استادِ درس نبود؛ استاد زندگى شاگرد نیز به شمار مى‌آمد. رابطه‌اش با شاگردان، مبادله علمى صرف نبود؛ جاذبه قلبى، اساس و لبّ ارتباط بود. شخصیت عاطفى شهید صدر، به ویژه در ارتباط با شاگردان، ظهورى تام مى‌یافت.

آن‌گاه که از شاگردان خود به دور مانده بود، در قطعه‌اى از سخن، با سوز و گداز، از این فراق یاد کرد و با کلماتى احساس برانگیز، رابطه قلبى استاد متخلق حوزه را با شاگردان خویش بیان داشت. رابطه‌اى که در دیگر مراکز آموزشى، چون دُر نایاب مى‌نمایند. او در این پیام (که به شهادت ناظرِ سخن، با اشک دیده همراه بود) فرمود:

سلام بر شما باد اى دوستان، سلام از پدرتان که از شما به جسم دور است و به دل نزدیک. آن پدر که شما در اعماق جان او زیست مى‌کنید و در تمامى خاطراتش، چون شما تفسیر زنده گذشته او هستید… .[۷]

این پیام شفاهى که در نوار ضبط گردیده بود و به شاگردان ایشان ابلاغ شده بود، از جملات عاطفى سرشار است و استاد شهید، با بیانى بلیغ که خاص ایشان بود از دنیاى پررونق قلب‌ها، خبر مى‌داد و سنگینى کلام‌شان را با امواجى از لطایف و ظرایف، در تعبیر و بیان، همراه نموده بود.

آفاق علمى

شهید صدر، در حوزه‌هاى مختلف علمى، دانش اندوخت و منزلتى سترگ یافت. علاوه بر کسب دانش‌هاى رایج در حوزه، همت آن داشت که به دانش‌هاى نو نیز نگاهى بیفکند و از حاصل آن سود جوید. زمان تحصیل علوم حوزوى وى بیش از ١۶ ـ ١٨ سال به درازا نینجامید،[۸] اما این مدت را عاشقانه به تحصیل و آموزش پرداخت. گویند روزى شانزده ساعت را به گونه‌اى مداوم در تحصیل علم مى‌گذارد[۹] و چنین شد که اولین دوره تدریس خارج اصول را در سال ١٣٧٨ق، در سن بیست و پنج سالگى آغاز کرد و آن را در سال ١٣٩١ به پایان برد. دوره خارج فقه را در سال ١٣٨١، در سن بیست و هشت سالگى، شروع کرد و جدیت و نبوغ خویش را در طرح نکات نو و بسط مطالب نشان داد.[۱۰]

شهید صدر، در زندگانى کوتاه خویش، تألیفات پرباری بر جاى نهاد. این آثار با امتیازات و ویژگی‌هاى خاص قرین‌اند و بررسى یکایک آن‌ها، نیازمند به نوشتارى مستقل خواهد بود، اما نگاهى سریع بر حوزه گستردگى تألیفى آن شهید، از وسعت اطلاع و جامعیت و نبوغ وى حکایت مى‌کند و سوز و گداز فراق از آن شخصیت علمى را افزون مى‌سازد.

١. علم اصول: شهید صدر، دو تألیف مستقل در علم اصول دارند. اولین آن‌ها، المعالم الجدیده فی علم الأصول است که با مقدمه‌اى تاریخى در تطورات علم اصول قرین است. نگاه تاریخى در تحولات علمى و غیر آن، در نوشته‌هاى استاد شهید موج مى‌زند و این ویژگى، اِشراف و وسعت نظرى را به همراه دارد که بر عارفان منزلت تاریخ پوشیده نیست.

کتاب دیگر ایشان، سلسله مجلدات دروس فى علم الأصول است که به قصد جایگزینى «کتاب‌های سطح» در علم اصول، انجام یافته است. شهید صدر، دلایل این کار را در پیشگفتار آن برشمرده و راهى تازه را در تحول آموزشى حوزه گشوده‌اند. علاوه بر این مجموعه، تقریراتى نیز از آن استادِ بزرگ، توسط شاگردانش، نوشته شده است، از آن جمله دوره هفت جلدى بحوث فى علم الأصول است که مجموعه آرای اصولى شهید صدر را در دروس خارج در بر دارد. این عقاید، حاوى نکاتى بدیع و بحث انگیز است. به گونه‌ای که در بسیارى از مسائل، انظار یا ابتکارات نویى از استاد شهید، رؤیت مى‌شود.

بى‌گمان اگر حیات پربار علمى آن استاد، استمرار مى‌یافت، این آرا نیز در سطوح وسیع‌تر در حوزه‌هاى علوم دینى منتشر مى‌شد و به بارورى آن اندیشه‌ها از سوى خود استاد، منتهى مى‌گشت. با این حال، آن‌چه در اختیار است، ثمره‌اى فراوان به بار آورده و خواهد آورد.

٢. فقه: استاد شهید، مباحث فقهى خویش را در مجلدات چهارگانه، با عنوان بحوث فى شرح العروه الوثقى آورده‌اند. ایشان در مباحث فقهى، به تبویب خاص معتقدند و این باب‌بندى را در الفتاوى الواضحه که به عنوان رساله عملیه ایشان نگاشته شده است، رعایت کرده‌اند.

شاگردان آن استاد نقل کرده‌اند که در اواخر، قصد داشتند که در فقه معاملات، بحث تطبیقى را بین فقه اسلام و حقوق جدید بگشایند و منزلت فقه اسلامى را در اداره جامعه، نشان دهند.[۱۱]متأسفانه، این کار ارزنده، با شهادت ایشان، به انجام نرسید و این نیاز، هم‌چنان برجاست و پاسخ‌گو مى‌طلبد.

٣. فلسفه: استاد شهید، به فلسفه از دیدگاه تطبیقى آن نگریست و آن را در افکار و عقاید معاصر، تعقیب کرد و تفاوت بینش دینى را با تفکرات دیگر نشان داد.

شهید صدر، از دیرباز به مطالعات فلسفى علاقه نشان مى‌داد و به ویژه موج افکار جدید، او را به خود وامى‌داشت، حتى آن زمان که محصل حوزه به حساب نمى‌آمد و آموزش‌هاى ابتدایی را مى‌گذراند، دوستان او نقل مى‌کنند که براى اولین بار نام‌هاى مارکسیسم، دیالکتیک و… را از او شنیدند.[۱۲] این اسامى و مصطلحات و افکار، علاوه بر این‌که او را مجذوب و مرعوب نساخت، در عین حال موجب شد که بیگانه از فضاى جدید، به سر نبرد و فقه و اصول را تمام مسئله روزگار نپندارد و به همین دلیل آن‌گاه که نیاز دید، به نگارش فلسفتنا همت گماشت. در پیشگفتار آن کتاب نوشته است:

امواجى از افکار غربیان، به قلمرو جهان اسلام، هجوم آورده است… نزاع و درگیرى بین این افکار وارداتى و کیان فکرى امت، پدید آمده است. در این زمان، بایستى اسلام، سخن خود را بگوید… این گفتار، باید ریشه‌دار، محکم، صریح و روشن باشد و قلمروهاى مختلف هستى، زندگى انسان، جامعه، دولت و نظام را فرا بگیرد، تا امت اسلامى بتواند «کلمه الله» را در این درگیرى، برافراشته سازد.[۱۳]

شهید صدر، با این اندیشه، به میدان مبارزه افکار وارداتى ملحدانه و مشرکانه برآمد و سعى داشت که مکتب را در قالب یک هویت واحد نشان دهد و برترى آن را در برخورد با آرای افراد و مکاتب دیگر برملا سازد.

شهید صدر این‌گونه کار را خارج از حوزه مجتهدین نمى‌دانست. او پاسدارى از اعتقادات امت اسلامى را در رأس مسئولیت‌هاى مجتهدان مى‌دانست و خود در این راه، بذل جهد کرد و پیش‌گام شد. آنان که از رواج کتاب فلسفتنا اطلاعاتى دارند، مى‌دانند که چگونه این کتاب، موجى طوفان‌زا در جهان اسلام ایجاد کرد و قدرت دین را با بیانى روشن و استوار به نمایش درآورد.

شاگردان استاد نقل مى‌کنند:

روزى براى برگزیدگانِ شاگردانِ خود، سخن مى‌گفت و در آن میان فرمود: شیوه‌اى که در «حوزه» مرسوم است که بر فقه و اصول اکتفا مى‌کنند، نادرست است. بر شما باد که در بخش‌هاى مختلفِ مسائل اسلامى، تحقیق کنید. از آن جمله، به آنان امر کرد که به مباحثه «فلسفتنا» بپردازند. این بحث، در منزل من شروع شد… در اولین روز آغاز… استاد شهید در مجلس حاضر شد و فرمود: من در این مجلس حاضر شدم و اعتقاد بر آن دارم که مجلسى با فضیلت‌تر از این محفل که در آن معارف اسلامى بحث مى‌شود، وجود ندارد. از این رو میل داشتم که در این مجلس حاضر شوم.[۱۴]

این گونه تأکیدات و ارشادات از باورى برمى‌خاست که استاد از شرایط روزگار داشتند و سعى مى‌فرمودند که این اندیشه را منتقل کنند و نسلى را پرورش دهند که به این اوضاع، بى‌تفاوت ننگرد و مسئولیت خویش را در برابر آن بیابد.

۴. منطق: استاد شهید، در مباحث اصولى که ارتباطى به منطق مى‌یافت، اشارات و مباحثى شایسته را تبیین داشته‌اند. در این میان، تألیف ارجمند و مبتکرانه الأسس المنطقیه للإستقراء نگاهى نو از ایشان به مباحث منطقى است و ناقدان اندیشه، از مقام و منزلت این تألیف مطلع‌اند.[۱۵]

۵ . تدوین مکتب: استاد شهید، قصد آن داشت که دین را، در قالب اجزایی مرتبط و غیر منفصل ترسیم سازد. در مقدمه‌اى که بر تألیف المدرسه الاسلامیه نگاشت، ضرورت اعلان «مانیفست اسلامى» و شیوه آن را چنین تبیین کرده است:

باید کوشش شود که اندیشه اسلامى، به صورت حلقه‌هاى زنجیروار… در سطح مدارس عنوان گردد و با آن در اشاعه رسالت فکرى اسلام، تشریک مساعى کند [شود].[۱۶]

استاد شهید، از سلسله مباحث المدرسه الإسلامیه دو جزء را به پایان بردند:

١. الإنسان المعاصر و المشکله الإجتماعیه

٢. ماذا تعرف عن الإقتصاد الإسلامى؟

۶. فلسفه اخلاق: استاد شهید مباحثى را در این ارتباط در مباحث اصولى خویش متعرض شده‌اند؛ از آن جمله در مباحث حسن و قبح عقلى، مطالبى را بیان داشته‌اند.

٧. تفسیر: در این زمینه سلسله گفتارهایی از آن استاد بر جاى ماده است و دو مجموعه از آن نشر یافته است. یکی از آن‌ها، مجموعه‌اى مشتمل بر چهارده گفتار است که با عنوان المدرسه القرآنیه منتشر شده است. در آخرین درس، بیانى دل‌انگیز و همراه با شور و احساس دارند و تفاوت محبت الهى و حب دنیا و نیز ابعاد و آثار این دو گونه محبت را چنان به نقش و تصویر کشیده‌اند که به حکایت حاضرین در درس، با اشک و ناله مستمعان، همراه بود.[۱۷] باقى این سلسله گفتار، عمدتاً نگرش به «تاریخ» و «جامعه» است.

دومین مجموعه تفسیرى از گفتار استاد شهید، دو سخنرانى است که به نام المحنه نشر یافته است. آمیختگى مباحث علمى و عاطفى در این مجموعه، که از دو گفتارِ استاد تهیه شده است، جذبه‌اى را مى‌آفریند که سنگینى محتواى پیام آن، زیر کام احساس مى‌گردد و به سهولت محو نخواهد شد. بیان حماسى استاد شهید، موى را بر تن راست مى‌کند و شعاعى از بیان اجداد پاکدامن و شجاعش را ترسیم مى‌سازد. آنان که این مجموعه را با دیده عبرت خوانده‌اند، از تأیید صدق این سخن نخواهند گریخت.

٨. اقتصاد اسلامى: استاد شهید به نوع معیشت انسان و نظر اسلام در این رابطه عنایت داشت. معتقد نبود که اسلام، معیشت دنیوى را رها ساخته و در این زمینه، بى‌نظر است، بلکه باور داشت که اگر زمین، جامه آسمانى بپوشد و کار در طبیعت، عنوان دینى و مفهومى عبادى بیابد، انسان، غیب‌گراىِ حرکت آفرین مى‌شود.[۱۸]

وى در صدد برآمد که برای تنظیم این آرمان، برنامه‌اى را از دین بیابد و نشان دهد. مفصل‌ترین خدمت استاد در این زمینه، تألیف گران‌قدرِ اقتصادنا است که از آن روزگار تاکنون، برق و درخشش آن مشهود است. به گونه‌ای که آرای شجاعانه آن استاد، در مسائل فقهى و غیر آن، درس‌آموزند و مباحث تطبیقى آن به عنوان اولین گام در راه ایجاد مکتب مستقل اقتصادى در عصر کنونى، به شمار مى‌روند.

از دیگر تألیفات ارجمند ایشان البنک اللاربوى فى الإسلام است. این تألیف، نشان‌دهنده بینش فقیهى است که به تطبیق دین در عصر نو مى‌اندیشد و سعى دارد که نظام پولى را در خارج از نظام رایج ترسیم سازد.

افزون بر این دو تألیف مفصل، جزواتى نیز در زمینه مسائل اقتصادى منتشر ساخته‌اند که از آن جمله است: ماذا تعرف عن الإقتصاد الإسلامی؟، صوره عن اقتصاد المجتمع الإسلامی و خطوط تفصیلیّه عن اقتصاد المجتمع الإسلامی.

نقل و توضیح و بررسى آرای اقتصادى شهید صدر، از مباحثى است که باید پژوهندگان، گام‌هاى خاصى را که ایشان در این زمینه گذارده‌اند، آشکار سازند و نکات بدیع و نو را در آفاق آرای اقتصادى ایشان بیابند و راه را براى حرکات جدید باز کنند.

٩. تاریخ: استاد شهید «تاریخ» را تفنن زندگى نمى‌دانست، از این رو، اولین تألیف خویش را در مباحث تاریخى به انجام رساند و به یادگار نهاد. کتاب فدک را در سن هفده سالگى نگاشت[۱۹] و این مسأله تاریخى ـ اعتقادى را، به نقد و بحث گذارد. در حیات علمى استاد، علاوه بر بینش تاریخى در مباحث علمى ـ که در مجموعه آثار و دروس آن استاد، نمایان است ـ نوشته‌ها و جزواتى مرتبط با این موضوع، موجود است؛ از آن جمله مباحثى است که در ایام وفات ائمه علیهم‌السلام‌‌‌ براى شاگردان خویش ایراد مى‌کردند و زندگان آن بزرگواران را تشریح و توضیح مى‌دادند و خط سیر واحد اهل بیت علیهم‌السلام‌‌‌ را روشن مى‌ساختند.[۲۰]

١٠. مباحث اعتقادى: در این زمینه مى‌توان از مقدمه الفتاوى الواضحه که با نام المرسل و الرسول و الرساله نشر مستقل یافته است، یاد کرد. در این نوشته، استاد شهید، مسائل اعتقادىِ توحید، نبوت و پیام نبى را به گونه‌اى استوار و روان بیان داشته‌اند.

در زمینه مباحث اعتقادى، جزوه مختصر اما پر بار استاد، با نام بحث حول المهدى یاد کردنى است. این نوشته نشان مى‌دهد که چگونه اندیشه پربار، بیان و سبک نگارش شیواى استاد، توان آن را یافته‌اند که مهمات اعتقادى را جزء مسلّمات درآورند. البته این، کارِ همگان نیست؛ چرا که گروهى را دانش اعتقادى است و از سبک اثبات و ادا، ناتوانند و جمعى توانا بر نوشتار و گفتارند، اما به منبع حکمت راه ندارند. از این رو، برخوردارى از هر دو فضیلت، نعمتى است که جز گروهى اندک بهره‌اى از آن نبرده‌اند و استاد شهید، از برخورداران هر دو نعمت‌اند.

این گزارش اجمالى از آثار استاد شهید، از یک سو آفاق و ابعاد معلومات ایشان را آشکار مى‌سازد و از دیگر سو، از حوزه‌هاى مختلف مسئولیت علمى (که آن شهید براى خویشتن قائل بود) باخبرمان مى‌سازد. وى، از آنان نبود که تکلیف را در پی‌گیرى سنت جاری در حوزه منحصر کند و از کسانی به شمار نمى‌رفت که علقه خویش را از حیات پرسابقه آن نهاد، منقطع بیابد و از گذشته خویش، احساس شرم کند و چنین بود که مصداق آیه کریمه شد: «وَ جَعَلَنی‌ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ».[۲۱]

هر جا که بود و در هر زمینه که نگاشت، برکت و خیر از آثارش بارید و نسل حاضر و آینده را منتفع ساخت. خداوند و خلفاى او در زمین، از کسانی که مانع استمرار برکت این شجره طیبه، شدند و امت اسلامى را از ادامه فیوضات و آثارش محروم ساختند، نخواهند گذشت.

تحول و ابتکار

استاد شهید، حفظ باطن را بى‌تغییر قالب، ناممکن مى‌دانست. معتقد بود که در روش آموزش و عرضه دین، مسائل بسیارى وجود دارند که نیازمند به تحول‌اند. با این تلقى، شیوه جدید نگرش و نگارش مکتب را آغاز کرد. در هر مسئله‌اى که سخن می‌گفت یا می‌نوشت، بر آن بود که نقاط کور را بگشاید و زاویه‌هاى جدید را رسم سازد. اگر آخرین حرف را نمى‌گفت، سنگ بناى شروع در حرکت را مى‌گذارد و این نیز، ارزشى پربار دارد.

بسیارند کسانى که قصد گشودن راهى را دارند، اما یا از شروع و آغاز مى‌هراسند و یا نقطه ابتدا را نمى‌یابند. شهید صدر، راه‌هاى بسیارى را گشود تا آیندگان بر آن گام زنند. او از آنان بود که سنت پیشینیان را حجاب اندیشه نمى‌ساخت و چنین شد که شهامت ابراز عقاید را داشت. این شجاعت، از جهالت در افکار گذشتگان نشئت نمى‌یافت، بلکه تیزبینى و دقت در قصورها و تقدیس تلاش‌ها، او را به این جهت‌گیرى مى‌کشاند.

این ادعاها واقعیاتی است که در آثار متعددِ آن استاد شهید، محسوس است. آن‌گاه که در «تفسیر» بحثى را آغاز کرد ـ و شهادت جان‌گداز او، این سلسله را ناتمام نهاد ـ به نقد تفاسیر رایج پرداخت و ضرورت بازگشودن نگرش موضوعى به قرآن را تبیین کرد. او اعتقاد داشت که تفاسیر موجود، بر مبناى «تفسیر تجزیه‌اى» نگارش یافته‌اند و این گونه تفسیر، آیات را منقطع و غیر مرتبط مى‌نمایاند، اما در تفسیر موضوعى، بایستى موضوعى را از واقعیت زندگى برگیرند و دیدگاه قرآن را در زمینه آن، تبیین سازند.

او، تکامل تفسیر را به رشد تفسیر موضوعى مى‌دانست و معتقد بود «فقه» زمانی تکامل یافت که سنت و حدیث، از قالب نقل احادیث کتب اربعه و غیر آن، به صورت ابواب فقهى درآمد؛ بدین‌گونه که فقیه مسائل مورد ابتلاى جامعه خویش را مى‌نگریست و تلاش می‌کرد که پاسخ حدیث را نسبت به آن مسئله، بجوید.

شهید صدر مى‌فرمود باید این روش را در تفسیر، گسترش داد و اگر قصد آن است که قرآن رهنماى زندگى شود، بایستى مفسران، تلقى قرآن را پیرامون زوایاى حیات دریاب‌اند و بیان دارند، همان‌گونه که در فقه نیز چنین سمت‌گیرى‌ای وجود دارد.[۲۲]

در زمینه بررسى زندگانى معصومان  علیهم‌السلام‌‌‌ نیز تحول در نگرش را لازم مى‌دانست. رواج اندیشه‌اى را که به نقش سلبى ائمه تأکید داشت، ناروا مى‌شمرد و آن را تحریف حقیقت و انحراف در مسیر امت مى‌انگاشت. در این موضوع مى‌فرمود:

اگر بیاییم از زندگانى پیشوایان، چنین تحلیلى بکنیم ]که نقش ائمه  علیهم‌السلام‌‌‌ در مقابله با حکومت‌ها، فقط جنبه مبارزه منفى را داشته است[ علاوه بر این‌که تفکرى اشتباه و تحلیلى نادرست است، در زمینه عملى، براى پیروان خطرى بزرگ به بار خواهد آورد؛ چه، با چنین تحلیلى از جهت‌گیرى پیشوایان برای امت این نتیجه حاصل مى‌شود که هیچ‌گونه وظیفه اجتماعى ندارند و هر گونه امیدى که روزى حکومت را به دست گیرند، از دیدگاه ملت محو مى‌شود و لذا احساس کرده‌ایم که بر ما واجب است تا این خطاى فکرى امت اسلامى را بزداییم.[۲۳]

ایشان بر این اعتقاد بودند که دریافت سیر اثباتى ائمه  علیهم‌السلام‌‌‌ جز به درک حقیقت رسالت عام امامان، میسر نیست. شهید صدر، مشکل تفسیر آیات مکتوب حق را نیز در این مقام مى‌دید و عقیده داشت که رؤیت منقطع کتاب الهى، در ره‌گشایی حیات ناموفق است و آیات ناطق خداوندى نیز باید در راستاى یک خط مستقیم، نظاره گردند. نگاهِ انفرادى به زندگى یک امام، این تلقى را مى‌آفریند که نوع برخوردها، متفاوت بوده‌اند و سیاست‌ها گوناگون، اما آن‌گاه که سیر واحد رؤیت شد، حرکات سیاسى ائمه  علیهم‌السلام‌‌‌ جزر و مد یک رود خروشان، محسوب مى‌گردد و در نتیجه، شبهه تناقض پدید نمى‌آید.

ایشان مى‌فرمود:

امامان شیعه را به شکل یک کلى مربوط به هم، ملاحظه و درباره آن تحقیق و بررسى مى‌کنیم.[۲۴]

شهید صدر، این نوع تلقى را با نوع باورِ صحیح از امامت مقرون مى‌داند و مى‌گوید:

نفس عقیده به امامت ایشان، چنین نقش و حرکتى را ایجاب مى‌کند؛ چه، امامت، ماهیت واحدى است که در همه ایشان، به طور متساوى، تحقق یافته و مسئولیت‌ها و شروط آن، یکى است.[۲۵]

در شیوه آموزش و تدریس و تحصیل متون آموزشى در حوزه، شهید صدر به تحول و تکامل مى‌اندیشید. این نکته، به ویژه در «علم اصول»، محسوس‌تر مى‌نمود. استاد شهید، با امعان و اِشراف بر علم اصول، ایجاد تحول و تغییر در متون درسى آن را احساس مى‌کرد. ایشان در مقدمه‌اى که بر سلسله دراسات فى علم الأصول نگاشته، از این مسئله به تفصیل سخن گفته و ضمن سپاس بیکران از منزلت و تلاش مؤلفان کتب درسى علم اصول می‌فرماید:

کتب چهارگانه درسى در علم اصول ]معالم، قوانین، رسائل و کفایه[ حدود پنجاه سال است به منزله کتاب‌هاى درسى قرار گرفته‌اند، اما مؤلفان آن کتب، با این جهت‌گیرى، آن‌ها را ننوشته‌اند… و بین آن کتاب که به عنوان کتاب درسى و آموزشى نگاشته مى‌شود، با آن تألیف که به قصد ابراز آرا و عقاید مؤلف نوشته شده، تفاوتى بسیار است… .[۲۶]

در ادامه نوشتار، استاد شهید، از تفاوت‌هاى بسیار که بین دو شیوه سبک نگارش است، سخن مى‌گویند. البته این مشکل، در غالب کتاب‌های آموزشى حوزه دارد که طالبان تکامل شیوه آموزشى باید از این نکته غافل نشوند.

شهید صدر، در حوزه مسائل فقهى نیز اعتقاد داشت که برای عرضه آن براى مقلدان باید به چاره‌اى اندیشید و تحولی ایجاد کرد. با این اندیشه، به نگارش الفتاوى الواضحه پرداخت. در پیشگفتار این کتاب بر لزوم تکامل در رساله‌های عملىه مجتهدان تأکید گردیده است. هم‌چنین ایشان در فصلى با عنوان «الرساله العملیّه، اهمیّتها و تطویرها» ملاحظاتى را در مورد رساله‌هاى عملیه موجود، بیان داشته‌اند، از آن جمله فرموده‌اند:

نکته اول: این رساله‌ها، غالباً از شیوه فقهى تقسیم فصول و ابواب، تبعیت کرده‌اند.

سپس استاد شهید، هفت نتیجه را در این نوع سمت‌گیرى بیان مى‌دارند که از نظر ایشان، ضعف و نقصِ روش محسوب مى‌گردند و آن‌گاه نکته دوم را متذکر می‌شوند:

نکته دوم: رساله‌هاى عملیه ما در تحول تاریخى پدید آمده، کافى و رسا نیستند، زیرا شیوه گفتار و نوشتار [لغت] و موصوفاتِ زندگى، تحول یافته است.[۲۷]

ایشان، به اشاره و ایجاز، از این حقیقت سخن مى‌گویند که زبان نوشتار در زمان‌هاى گوناگون، تحول و تطور مى‌یابد و شیوه تألیف، باید به گونه‌اى باشد که مخاطبان آن، در فهم نوشته، ابهامی نداشته باشند. اگر در قدیم، مصطلاحات فقهى براى مخاطبان رسائل عملیه آشنا بود یا به کاربردن الفاظ فنى فقهى ابهام‌آفرین نبود، اما اینک، با گسترش آموزش عمومى، رساله‌هاى عملیه مخاطبانى را یافته‌اند که با این مصطلحات، ناآشنایند و اینان، جماعتى اندک نیستند؛ از این رو، باید سبک مورد پسند زمانه را در شیوه انتقال فروع فقهى به عامه مردم برگزید و در شیوه کهن، تغییرى آفرید که در سبک و نگارش با این مذاق عام سازگار باشد.

نکته دیگر آن‌که این رساله‌ها به وقایع متحول و متجدد زمانه، توجهى اندک مبذول داشته‌اند. ایشان در تبیین این نقیصه نیز فرموده‌اند:

وقایع رو به رشد و متجدد، به گونه‌اى مداوم، پاسخ شرعى را مى‌طلبند. در گذشته، رساله‌هاى عملیه، احکام مسائل مورد احتیاج زمانه خود را در بر مى‌گرفت. امروز نیز این نیاز موجود است تا حرکت تاریخى خویش را آغاز سازد و مسائل مختلف را که در زندگى انسان پدید آمده‌اند، فرا گیرد. احکام شرعى، با آن‌که ثابت است، اما شرایط گوناگون برای تطبیق آن، تغییراتى را مى‌آفریند، از این رو، رساله عملیه که با این تحولات، مواجه است، باید با دیده بصیرت، تغییرات را در تشخیص حکم شرعى بنگرد.[۲۸]

این گونه اندیشه‌هاى تحول‌زا، در کلمات و نوشته‌های استاد شهید بسیارند و دغدغه نوآورى (در آن‌چه او نگاشت و گفت) نمایان است. او به تطبیق موفق دین با حفظ روح و پیام آن، مى‌اندیشید و از این رو وظیفه خود مى‌دانست که روزنه‌هاى توفیق را بگشاید و اگرچه بهره‌اى کوتاه از حیات یافت، اما با گشودن این طرق، حیاتى جاویدان یافت.

وى به محصلان علوم دینی نشان داد که سنت‌گرایی به معناى جمود بر قالب‌ها نیست و نوآورى در مسائل، نباید به بهاى هتک حرمت قدیسان و عالمان دین به انجام رسد، بلکه هر کس که از ابتکار و تحولى سخن می‌گوید و آن را لازم شمرد، باید تلاش پیشینیان علمى خویش را ارج نهد. استاد شهید این‌گونه، حرمت سلف صالح را با مکنت از نقد آرای آنان قرین ساخت و در این راه توفیق یافت و این شیوه پسندیده را به عنوان درسی ماندگار به یادگار نهاد.

سنت اجتهاد

استاد شهید، از تبار مجتهدان و کسانی بود که منزلت اجتهاد را بى‌کران می‌دانست و باور داشت که جز با «اجتهاد» تشیع پایدار نمى‌ماند. او این مقام را تلاش در فهم دین شمرد و پیام دین را چون کتاب تکوین، اقیانوسى بى‌ساحل دانست که غواصان، از یافتن دُر شاهوار و مروارید غلطان، مأیوس نخواهند بود و از این رو، آیندگان همواره بر حاصل گنج گذشتگان خواهند افزود. در نوشته‌اى از این واقعیت، چنین سخن گفته است:

از آن‌جا که منابع شریعت ـ تا به امروز ـ محفوظ‌اند… طبیعى مى‌نماید که حرکت اجتهاد، استمرار بیابد و همانند تخصص علمى در دریافت این مصادر و استخراج حکم شرعى، ادامه پیدا کند و مجتهدانى خبره، پرورش یابند… و در این مسیر، مجتهدان متأخر، اندیشه‌اى ژرف‌تر از مجتهدان گذشته خواهند داشت. این استمرار متکامل، از علل روا شمردن تقلید از یک مجتهد، در درازاى یک قرن و یا چند قرن است و بر این اساس، ارتباط مقلد با مجتهد، رابطه‌اى زنده و مستمر خواهد بود.[۲۹]

این درک ژرف، او را به اندیشه در مورد مسئولیت اجتهاد کشاند و به وى، دیدى تاریخى داد تا فضایل و نقایص متد و حوزه اجتهاد را بیابد. ایشان، جدا شدن اجتهاد از مسائل اجتماعى و تک بعدى شدن آن را خسارتی جبران‌ناپذیر مى‌دانست و می‌فرمود:

فراموش شدن نیمى از هدف و اکتفا کردن به صحنه فردى، براى تطبیق با نظریه اسلام درباره زندگى، عوارضى داشته، از جمله یک‌سونگرى فقه از همین جا سرچشمه مى‌گیرد. مى‌بینیم اجتهاد به صورتى مستمر، بنا را بر این نهاده است که در جنبه‌هاى مسائل فقهى، بیش‌تر کوشش خود را در صحنه تطبیق فردى و منطق کردن زندگى فرد با نظریه اسلام، به کار ببرد و در صحنه تطبیق اجتماع با نظریه اسلام، کوشش ننموده و موضوعاتى را که زمینه این امر را آماده مى‌سازد، رها نماید.[۳۰]

شهید صدر، معتقد بود که این انفعال، به حوزه جهان بینى فقیه نیز سرایت یافته و به مرور، فقیهانى را پرورش مى‌دهد که در حوزه قانون، تک‌نگارانه بنگرند و از دریچه نظامات فردى، قوانین را بیابند و اعلان دارند. ایشان مى‌فرمود:

این موضع‌گیرى ذهن فقیه، نه تنها به یک‌سونگرى فقیه از جنبه عینى مى‌انجامد، بلکه به تدریج نظر فقیه را درباره خود قانون نیز به فرد‌گرایی مى‌کشاند؛ زیرا چون جنبه فردى (از تطبیق زندگى بر نظریه اسلام) بر ذهن فقیه رسوخ دارد و عادت کرده که فرد و دشواری‌هاى او را در نظر بگیرد. این خاستگاه وى، بر نظریه‌اى که از خود قانون دارد نیز اثر مى‌گذارد و در نتیجه، رنگ فردى مى‌گیرد و قانون و شریعت را در صحنه جولان‌گاه فرد مى‌نگرد.[۳۱]

استاد شهید، به اجمال و ایجاز، اشاراتى به عوارض این گونه تلقی‌ها دارند. مسلماً، نگاه به نیم رخ دین، تصویرى تمام و کامل را به بار نخواهد آورد. بینش فرد‌گرایانه، در نگرش به تاریخ، جامعه و… آثارى را مى‌آفریند که حوزه فقه نیز از آن متأثر مى‌شود. استاد شهید، نمونه‌هایی را عرضه مى‌دارند، مانند «حسن احتیاط» که در مباحث اصول شهرت یافته است. ایشان معتقدند که مسائل فردى را مى‌توان بر این مبنا نهاد، اما زندگى اجتماعى را بر پایه احتیاط نمى‌توان استوار ساخت:

روحى را که در این فرضیه نهفته است بنگرید تا بدانید چگونه دیدگاه فردگرایی درباره شریعت و قانون، بر صاحبان آن تسلط یافته، زیرا شریعت و قانون وقتى مى‌تواند دستور به این گونه احتیاط‌کاری‌ها بدهد که قانون و شریعت را براى فرد، صادر کرده باشد و بس. ولى اگر بخواهد براى جامعه، قانون‌گذارى کند و براى زندگى اجتماع، برنامه بریزد، چنین روشى را نمى‌تواند در پیش بگیرد؛ زیرا این فرد یا آن یکى مى‌توانند همه برنامه‌هاى خود را بر اساس احتیاط به انجام رسانند، ولى واحد مجموع و مرکبى که جامعه باشد، نمى‌تواند زندگى و روابط اجتماعى و اقتصادى و بازرگانى و سیاسى خود را بر پایه احتیاط بنهد.[۳۲]

شهید صدر، عوارض دیگرى را نیز در بینش فرد‌گرایانه مشاهده مى‌کرد و حوزه فقه را از آن متأثر مى‌دید. از جمله، می‌توان به مسائلى چون زکات، قصاص، جهاد و… را از مصادیق «ضرر» شمرده و پس از آن در جست‌وجوى آن برآمده‌اند که بین این احکام و قاعده «نفى ضرر» (لا ضرر و لا ضرار فى الإسلام)، به نفى تناقض و تعارض بپردازند، اما شهید صدر مى‌فرمود:

این اعتراض، بر بنیاد آن است که ما با نظریه فرد‌گرایانه به برنامه قانون‌گذارى، بنگریم؛ زیرا این نظریه است که به ما اجازه مى‌دهد این احکام را زیان‌آور بشماریم، ولى در قانون و شریعتى که فرد را جزئى از جامعه مى‌انگارد و مصالح وى را با آن پیوند مى‌دهد، این احکام را نمى‌توان زیان‌بخش شمرد، بلکه در آن‌جا نبودن قانونى درباره لزوم تاوان و مالیات و غیره است که زیان‌بخش است.[۳۳]

استاد شهید، ابعاد دیگر خواندنى و آموزنده را نیز بر مى‌شمارند. مانند این‌که این نوع بینش با تبرئه واقعیت خارجى (مانند حل مشکل ربا براى فرد مسلمان، بدون توجه به مضرات ربا براى کل جامعه اسلامى) در تلاش است تا مشکل فرد مسلمان را برطرف کند هم‌چنان‌که در برخورد با نصوص شریعت، از زاویه فردى، مسائلى در ارتباط با پیامبر و ائمه  علیهم‌السلام‌‌‌ نقل مى‌شود، منصب حکومتى آنان به فراموشى سپرده مى‌شود و این منصب به صورت حکمی خاص در موردى مخصوص، تفسیر مى‌گردد و… .

مسلماً آن‌چه استاد شهید بیان داشته‌اند، پاره‌اى از عوارض غفلت در بنیان اجتماعى دیانت است و ایشان قصد استقرا و تفحص تمام موارد را نداشته‌اند. این هشدار نشان مى‌دهد که چگونه اجتهاد در معرض جهان‌بینى‌هاى متفاوت، نتایج گوناگون پدید مى‌آورد. آنان که گمان دارند که حوزه بررسى احکام شرعى از آموزه‌هاى پیشین مصون است، راهى صواب را نمى‌پویند. داده‌هاى دینى و اجتماعى، ناخودآگاه، در نوع برداشت و حوزه تحقیق اثر مى‌گذارند. سخن شهید صدر، به این معناست که علاوه بر اجتهاد در فروع، تحقیق و بازنگرى در اصول و مبانى نیز ضرورى است و این اجتهاد نو قادر است که به تکامل فهم دین یارى رساند. استاد شهید معترف‌اند که فقاهت شیعى، از عمقی ویژه، بهره‌مند است و می‌گویند:

وقتى هدف محرکه اجتهاد، ابعاد حقیقى خود را بازیابد و هر دو جولان‌گاه تطبیق (فردى و اجتماعى) را در برگیرد، آثار یک‌سونگرى و یک روى سکه دیدن را نیز که در گذشته‌ها بود، به تدریج خواهد زدود و محتواى حرکت، به کیفیتى در مى‌آید که هم با وسعت دامنه هدف سازگار باشد و هم با مقتضیات خط جهادى، که حرکت اجتهاد بر آن انجام مى‌پذیرد، یک‌سونگرى از میان خواهد رفت و امتداد عمودى که بیان‌کننده پایگاهى والا از وقتى است که اندیشه علمى بدان رسیده، در مسیر خود، به امتداد افقى مبدل مى‌شود و تا همه عرصه‌هاى زندگى را در بربگیرد.[۳۴]

بدین‌گونه، باید حرمت اجتهاد را با تکامل آن، معارض نیافت. منابع بى‌کران دیانت، زمینه‌هاى فراوان را براى تحقیقات نو بازگذارده‌اند و روا نیست که از دریاى رحمت، محروم ماند و به بهانه احترام گذشتگان، از شیوه مرسوم آنان که نقد و بحث بود، غفلت داشت یا آن را در حد حاشیه‌اى مختصر و تبصره‌اى کوتاه، محصور کرد و صد البته که این کار، بر دوش آنان است که از مایه علمى بهره‌مندند و جهل خویش را پایه شهامت در میدان رأى نمى‌سازند؛ کسانى چون شهید صدر و آنان که راه آن بزرگ را جست‌وجو می‌کنند.

مرجعیت دینى

استاد شهید، خط مرجعیت دینى را در استمرار رسالت و امامت مى‌یافت. وى اساس این تئورى را پایه‌ریزی کرد که حیات اجتماعى بر دو مبنا است:

١. خط خلافت

٢. استمرار شهادت و گواهى[۳۵]

ایشان، این تئورى را به گونه‌اى مشروح تبیین کرده است. در باور ایشان، مقام خلافت الهى، به انسان، واگذار شده اما در کنار آن، «خط گواهى» را نیز قرار داده تا خلیفه الهى (انسان)، از انحراف مصون بماند. استمرار خط شهادت، بر عهده پیامبران و امامان و عالمان قرار داده شده است. ایشان به استناد آیه ۴۴ سوره مائده، مى‌فرمود:

خداوند، این گواهان را به سه دسته تقسیم کرده، مى‌فرماید: ما تورات را که مایه نور و هدایت است فرستادیم تا پیامبران بنى اسرائیل و ربانیان و احبارى که نگهبانان کتاب خدایند، بر طبق آن حکومت کنند و بر اساس آن گواهان مردم باشند… .

از این‌جا مى‌توان استفاده کرد که گواهى در قرآن، بر عهده چه کسانى است:

١. پیامبران

٢. امامان یا اوصیاء پیامبران که در حقیقت، گسترش پیامبرى و در خط نبوت‌اند

٣. مقام مرجعیت دینى که در حقیقت، امتداد پیشرفته خط پیامبر و امام در امر شهادت و گواهى است.[۳۶]

شهید صدر، با پیوند دادن مسئولیت مرجعیت به منصب نبوت و امامت، وظایف ویژه‌اى براى آن مقام مى‌شناخت. ایشان، این جایگاه را در حدود تبلیغ احکام، محصور نمى‌یافت، بلکه معتقد بود که بایستى در عصر غیبت، «خط شهادت و گواهى بر امت» را نگاهبان باشد، از این رو وظایف ذیل را بر عهده مرجعیت دینى مى‌دانست:

مى‌توان اهداف مرجعیت صالح را … در پنج نکته خلاصه کرد:

١. نشر احکام اسلام در وسیع‌ترین شکل ممکن در میان مسلمانان و پرورش دینى آنان، به گونه‌اى که احکام اسلامى در اعمال آنان رؤیت شود.

٢. برگزیدن شیوه‌اى که مفاهیم گسترده دینى را در باور امت اسلامى جاى دهد، مانند تبلیغ این نکته که اسلام دارای نظام جامعی است و تمام جوانب حیات را فرا مى‌گیرد و… .

٣. برآوردن نیازهاى فکرى اسلامى در راه عمل؛ این کار، نیازمند آن است که مباحثى گسترده، پیرامون بخش‌هاى مختلف زندگى (مسائل اقتصادى، اجتماعى و…) انجام یابد و گفت و شنودى مقارنه‌اى، بین اسلام و سایر مذاهب اجتماعى، پدید آید و فقه اسلامى، توسعه‌اى بیابد تا تمام زمینه‌هاى زندگى را در بر بگیرد و بالا آوردن حوزه به سطحى که تمام این اهداف سترگ را متحمل گردد.

۴. رهبرى تلاش‌هاى اسلامى و نظارت بر آن‌چه تلاش‌گران مسلمان، در این سوى و آن سوى جهان اسلام انجام مى‌دهند و تأیید شیوه‌هاى حق آنان و تصحیح خطاهایی که مرتکب مى‌شوند و… .

۵. ایجاد مراکز جهانى که از شخص مرجع، تا افراد سطوح پایین عالمان دین، شرکت داشته باشند. این مرکز، در جست‌وجوى مصالح است و باید اطلاع و اهتمام به حوادث جارى در بین مردم داشته باشد و در حفاظت از مصالح، تلاش کند.[۳۷]

بنابراین مرجعیت دینى (با توجه به حوزه گسترده مسئولیت‌اش) بدون تکامل و تحول، با مشکل روبه‌رو است و این حقیقتى است که شهید صدر به تفصیل از آن سخت گفته و مطالبى را به عنوان پیشنهاد در راه پیدایش این مرجعیت صالح و رشید، بیان فرموده‌اند. آن‌چه برای استاد شهید، زمینه طرح این گونه آرا و نظریات را فراهم مى‌کرد، علاوه بر درایت و تیزبینى شخصى، نگرشى تاریخى به مسائل بود. آنان که جهان، جامعه و نهادهاى اجتماعى و دینى را در قالب موجود آن مى‌بینند و از پیشینه آن غافل‌اند، به سرعت این باور در آنان جاى مى‌گیرد که شیوه‌هاى موجود، وحى منزل‌اند و تغییر و تکامل در آن، ناصواب است. بر اساس همین مبنا نیز با مرجعیت این گونه برخورد شده و افراد بسیاری که تنها با شیوه‌هاى متعارف و موجود آشنایند و از گذشته این نهاد بى‌خبرند، گمان دارند که طرح مسائلى که به قصد اصلاح در این نهاد انجام خواهد یافت، موجب خلل در ارکان این نهاد مقدس خواهد شد، اما کسانى چون شهید صدر که می‌دانند این نهاد در عصر غیبت، تطورات و تحولاتى را به اقتضاى شرایط اعصار داشته، مسئله تحول و تکامل آن امری کاملاً بدیهی و منطقی است. استاد شهید، دست کم چهار دوره تاریخى براى نهاد مرجعیت بر مى‌شمرند:

مرحله اول: ارتباطات فردى بین مردم و مجتهدان؛ مشکله‌اى پدید مى‌آمد و حل آن، از دانشورى خواسته مى‌شد و او پاسخ مى‌داد. این دوره از زمان اصحاب ائمه  علیهم‌السلام‌‌‌ تا زمان علامه حلى رواج داشت.

مرحله دوم: ایجاد نهاد مرجعیت؛ این دوره، از زمان شهید اول پدید آمد. ایشان، علما و وکلایی را به نقاط مختلف مى‌فرستاد که واسطه اتصال مردم و ایشان بودند… در لبنان و سوریه، وکلایی را قرار داد که زکات و خمس جمع می‌کردند و با این حرکت، قدرت متمرکز و پیوسته دینى را براى شیعه در تاریخ علما پدید آورد. این مسئله، از مهمترین علل شهادت آن بزرگ بود.

مرحله سوم: تمرکز مرجعیت؛ این دوره، به دست کاشف الغطاء و معاصرین ایشان، به وجود آمد. مرجعیت در دوره دوم، گرچه یک نهاد شد، اما هنوز متمرکز نشده بود تا مجموعه جهان شیعه را در برگیرد، اما در زمان کاشف الغطاء ارتباطات مرجعیت از حوزه عراق و ایران، وسیع‌تر شد و زمینه‌های تمرکز مرجعیت پدید آمد. البته پیدایش مرجعیت متمرکز، به سادگى انجام نیافت، بلکه همراه با قربانى‌هاى فراوان و تلاش‌هاى سترگ بود… .

مرحله چهارم: رهبرى امت؛ در این دوره مرجعیت علاوه بر تمرکز، رهبرى امت در برخوردهاى خارجى و داخلى را نیز بر عهده گرفت. این دوره از پنجاه یا شصت سال قبل آغاز مى‌شود که مرجعیت شیعى، رهبرى مبارزات ضد استعمارى را بر عهده گرفت.[۳۸]

این بینش تاریخى، به آن معناست که نهاد مرجعیت تکامل‌پذیر بوده است و از این پس نیز این راه میسر است و نباید سیره موجود و سنت گذشته، دست و پاگیر شوند و راه را ببندند.

استاد شهید، برای تکامل نهاد مرجعیت، آرایی را ابراز داشت. البته، بیش‌تر آن‌ها، در شرایطى ارائه شده‌اند که ایشان نهاد مرجعیت را در رأس حاکمیت نمى‌دید و به عنوان قوه ناظر و دور از حاکمیت به آن مى‌نگریست. از این رو، پیشنهادها و آرای آن بزرگ، مسلماً، آخرین رأی نخواهند بود. اما نقل آن‌اندیشه‌ها بى‌فایده نیست. با این تلقى، پاره‌اى از افکار استاد شهید، در این زمینه، بیان مى‌کنیم:

١. پیدایش و رشد مرجعیت صالح، نیازمند به تحول و تغییر در «حوزه» است، تا با مرجعیت صالح، همکارى و همیارى کند و در افکار و انظار، وى را یارى رساند. اگر این شرایط پدید نیاید، از مرجع صالح کارى ساخته نیست. تحقق نیافتن این شرط، گروهى از علمای صالح را با آن‌که از صلاحیت ذاتى بهره‌مند بودند، اما در هنگام در اختیار داشتن مرجعیت، از توان افکنده و آنان را عاجز ساخته است.

٢. ضرورت تشکیل گروه‌هایی که دستگاه اجرایی نهاد مرجعیت را تشکیل دهند. این بخش‌ها، عبارت‌اند از:

الف: گروه یا گروه‌هاى تغییر وضعیت درسى حوزه؛ این گروه، موظف است که دروس قبل از خارج را تنظیم کند و بر درس‌هاى خارج نیز اشراف داشته باشد و برنامه آموزشى حوزه را به سطحى برساند که بتواند نهاد مرجعیت را در تحقق اهداف، یارى رساند.

ب: گروه انتشارات و تحقیقاتى علمى؛ این بخش موظف است که حوزه‌هاى تحقیق را در مباحث مختلف ایجاد کند و بر ادامه حرکت آن گروه‌ها نظارت داشته باشد. بر تولیدات علمى حوزه‌ها ناظر باشد و آن را تقویت کند. اندیشه‌هاى جهانى را که به مسائل اسلامى ارتباط مى‌یابد پیگیرى نماید و زمینه انتشار مجلات و امثال آن را فراهم آورد. هم‌چنین برای جذب عناصر محقق و لایق به حوزه بکوشد و زمینه‌هاى همکارى با افراد خارج از حوزه را فراهم آورد.

ج: گروه یا گروه‌هایی که از اوضاع عالمان مناطق اطلاع داشته باشند؛ این بخش نام عالمان مناطق را ضبط کنند و محل زیست و نوع وکالت و شیوه رفتار و برخورد آنان را جست‌وجو نمایند. از مشکلات، احتیاجات و اوقات فراغت آنان، اطلاع حاصل کنند و هنگام مطالبه مرجع، گزارشى اجمالى را به گونه‌اى مرتب به او تسلیم کنند.

د: گروه ارتباطات؛ این بخش موظف است که مرجع را با مناطقى که هنوز با مرکز نهاد مرجعیت ارتباط منظم ندارند، مرتبط کند، آمار مناطق مختلف را داشته باشد و در امکانات شیوه ارتباط با آن مناطق، بیندیشد. هم‌چنین این بخش موظف است که زمینه مسافرت نماینده مرجع یا غیر او را به مناطق فراهم کند. هم‌چنین بر عهده این بخش است که زمینه‌هاى ارتباط نهاد مرجعیت را با عالمان مختلف جهان اسلام فراهم سازد و از فرصت‌های مناسب چون ایام حج، بهره‌بردارى کند.

هـ: گروه نظارت بر جنبش اسلامى؛ این بخش موظف است که تلاش‌هاى موجود در جهان اسلام را بشناسد و ضمن رهنمود به آنان در موقع ضرورت، آن‌ها را یارى رساند.

و: گروه مالى؛ این بخش، ثبت و ضبط اموال را بر عهده دارد، وکلاى مالى را در مناطق تعیین مى‌کند و برای رشد اموال بیت المال تلاش می‌کند. هم‌چنین مخارج لازم را که در دستگاه مرجعیت مورد نیاز است، به انجام مى‌رساند.[۳۹]

بینش حکومتی

استاد شهید «دولت» را پدیده اصیل مى‌شمرد و معتقد بود که این نهاد را انبیا و پیام‌آوران آسمانى ایجاد کرده‌اند.[۴۰] این تلقى موجب مى‌شد که خط مرجعیت را نیز در اقامه حکومت بیابد. ایشان در ضمن شروطى که در «مرجعیت رشیده» بیان داشت، فرمود:

… خط اندیشه فکرى مرجع از تألیفات و ابحاث او روشن باشد که در جهت ایمان به ضرورت دولت اسلامى و حمایت از آن است.»[۴۱]

این سخن، به این معنا است که مرجعیتى قادر است ناظر اعمال باشد که وظیفه خود را استمرار تلاش انبیا بداند و در رأس آن، تشکیل حکومت را باور داشته باشد.

شهید صدر اعتقاد داشت که دورى فرد مسلمان از دولت شرعى، شخصیتی دوگانه و ناهمگون ایجاد مى‌کند. حضور در نظام جاهلى و غیر متشرع، فرد را به دوگانگى روحى سوق مى‌دهد، به علاوه این عارضه را در پى دارد که فرد مسلمان، همواره در تعارض بین تکالیف خویش با شیوه حاکم بر جامعه، به سر برد. استاد شهید اشاراتى به این لوازم دارند و در پرتو آن نتیجه گرفته‌اند که در راه تحصیل شخصیت وحدانى در فردِ مسلمان، باید به اقامه حکومت شرعى و دینى اندیشید.[۴۲]

ایشان به طور مداوم در اندیشه پایه‌ریزی حکومت اسلامى بودند. یکى از شاگردان ایشان، نقل کرده‌اند:

به خاطر دارم که شهید صدر، جزوه‌اى خطى در زمینه اثبات مشروعیت حکومت اسلامى در اختیار من نهاد و من این رساله را در اختیار جمعى از مجتهدان معروف قرار دادم تا این اندیشه تثبیت گردد و تکامل بیابد.[۴۳]

در بسیارى از آثار استاد شهید بینش حکومتى دینی نمایان است. از آن جمله مى‌توان به سه مورد ذیل اشارت کرد:

١. در هر زمینه‌اى که اجتهادات مختلف مشروع وجود دارد، حکومت شرعى اختیار آن را دارد که یکى را از آن میان برگزیند. حکومت، مى‌تواند بر اساس مصالح اجتماعى، مبناى تقنین و اجرا را یکى از آن اجتهادات قرار دهد.[۴۴]

کسانی که به معضلات قانون‌گذارى آگاهی دارند، حوزه وسیع کاربردى این نظریه را درک می‌کنند. البته ما در مقام تأیید و تثبیت نظریه فوق نیستیم، اما ابراز آن از سوى مجتهدى مسلم و صاحب‌نظر، این تأمل را روا مى‌شمرد که آیا دستِ حکومت بازتر از آن نیست که پاره‌اى گمان آن را دارند؟ گروهى می‌پندارند حکومت شرعى در حدود اجراى بى‌قید و شرط رأى مجتهد خاص محصور است، اما شهید صدر، این تحدید را قائل نیست و باور دارد که منطقه حکومت آن قدر وسعت دارد که می‌تواند در گزینش آرای مجتهدان دخالت ورزد و یکى را بر اساس مصالح برگزیند.

٢. در مواردى که موضع قاطع (وجوب یا حرمت) وجود ندارد، حکومت شرعى مى‌تواند قانون وضع کند و اختیارات مردم را محدود سازد. شهید صدر، این حوزه دخالت حکومت را «منطقه فراغ» مى‌نامد.[۴۵] این سخن شهید صدر، ناظر به گسترش ابزار اجرایی حکومت دینى است. طبق این رأى، حکومت حق دارد مباحات، مستحبات و مکروهات را ممنوع یا لازم گرداند.

استاد شهید، واجبات و محرمات را از حوزه دخالت حکومت خارج می‌دانند، اما حضرت امام حوزه‌اى وسیع‌تر را برگزیده‌اند و واجبات و محرمات را نیز در اختیار حکومت دینى، قرار داده‌اند که در فرض مصلحت اجتماعى، واجبى منع گردد یا حرامی انجام شود.

٣. حاکم شرعى، در حوزه قوانین متغیر شرعى حق دخالت و نظر دارد. در این محدوده مى‌تواند قانونى را متوقف یا قانون جدیدی را وضع کند.[۴۶]

پیکار و جهاد

استاد شهید، «اجتهاد» و «جهاد» را معارض ندید از این رو، از کسانی نشد که اقبال عموم او را به قعود وادارد و راه خون و شهادت را به بهانه رسالت ماندن، بى‌یاور بگذارد. او به درستى راه عذر و توجیه را مى‌شناخت و دیگران را نیز از آن برحذر مى‌کرد و مى‌فرمود:

با بررسى این عذرهایی که قرآن پرده از روى آن‌ها برداشته و بنیادش را نشان داده است، احساس مى‌کنیم بهانه‌هاى آن روز، درست همین بهانه‌هاى رایج امروز است. این عذر‌تراشى‌ها، در حقیقت و محتواى روحانى‌اش، هیچ‌گونه تفاوتى با هم ندارند. در عمق همه بهانه‌ها، یک نوع خودخواهى و خودپسندى نهفته است و دعوت به حرکت انقلابىِ امروز ما، عیناً همان مشکلات و سختى‌هاى زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را دارد.[۴۷]

شهید صدر، مى‌دانست که این بهانه‌ها، در منافع شخصى جاى دارند. دغدغه خویشتن، انسان را به فرار از تلاش مى‌کشاند و عذر یأس از جهاد را تئورى‌دار مى‌سازد. از این رو، سرمایه جهاد را نفى علایق نفسانى مى‌شمرد و معتقد بود:

در نقاط برجسته شیوه اخلاقىِ زندگىِ ما به جاى آن‌که روح آمادگى براى قربانى شدن موجود باشد، رعایت مصلحت شخصى، نهفته است. ما امروز نیاز شدید به اخلاق قربانى شدن داریم… .[۴۸]

او خود در رأس طلایه‌داران «خط تضحیه» بود و همت تام داشت که این شیوه را ترویج کند. در تحلیل اوضاع موجود مى‌گفت:

امت در این زمان، با آن‌چه مردم در زمان امام حسین  علیه‌السلام‌‌‌ مبتلا بودند، درگیرند و آن مرضِ «فقدان اراده» است. مردم، حزب بعث و حکام عراق را مى‌شناسند و در فسق و طغیان و کفر و ستم آنان تردید ندارند، ولى اراده قوى ندارند که در راه خدا جهاد کنند و این گروه کافر را از منصب حکومت ساقط کنند و کابوس این ستم را از خود برانند.[۴۹]

شهید صدر با این تلقى، اوضاع زمانه را مى‌نگریست و جامعه خویش را نیازمند تزریق اراده مى‌دانست و آن را اکسیر حیات‌بخش جوامع محتضر مى‌شمرد، از این رو اعتقاد داشت:

بر ما ضرورى است که این مرض را معالجه کنیم تا «اراده» در عروق این ملت مرده بجوشد. شیوه آن، همان راهى است که امام حسین  علیه‌السلام‌‌‌ در زمان بی‌اراده بودن امت خود انجام داد و آن راه، فدا کردنِ قربانى بزرگ بود.[۵۰]

استاد شهید، کوى به کوى، به دنبال این اندیشه برآمد که با زمینه‌سازی یک «شهادت کبرا» زندگى را به امت خویش بازگرداند. در سالیان حیات، به شیوه‌هاى مختلف، از حرکت اجتماعى مبتنى بر «شهادت» حمایت کرد. حتى به این اندیشه برآمد که در فرض وجود شرایطى، با گروهى از یاران خویش، مسلحانه در صحن حضرت امیر  علیه‌السلام‌‌‌ گرد آیند و نداى شورش را برآورند.[۵۱] گرچه مى‌دانست که این حرکت، از لحاظ مادى سرکوب خواهد شد و جز «شهادت» پایانى ندارد، اما امیدوار بود که این حرکت آینده امت را تأمین می‌کند و بازماندگان خط فکرى او به تلاش برمی‌خیزند و راه او را به پایان می‌برند و همان‌گونه که خون حسین  علیه‌السلام‌‌‌، دولت بنى امیه را بر باد داد، شهادت او نیز حاکمیت اعقاب آن جائران را به پایان خواهد برد.

شهید صدر، مى‌گفت: من عاشق شهادتم و تصمیم بر آن گرفته‌ام. امت به خون من نیازمند است و جز آن، بیدارش نمى‌کند و با این دیدگاه، خط جهاد را نه به قصد قبضه قدرت، بلکه به مقصد مقام شهادت، تعقیب مى‌کرد.

تمامى این شیفتگى را در زمانى نشان مى‌داد که به ظاهر در اوج مکنت و علقه قلبى مردم بود، اما او مردِ دین به شمار مى‌آمد و علاقه دینى امت را رهزنِ دین خود نمى‌ساخت. از این رو، حبس و زجر و شهادت را به جان پذیرفت. روزها و ماه‌ها در خانه خود محصور بود، اما سر بر آستان قدرت‌هاى قاهر نسایید، در حالی که خودی‌ها نیز او را وانهاده بودند! در نجف «صدر» واگذاشته ماند[۵۲] و حزب بعث جرئت جنایت را یافت و احساس آن را داشت که با شهادت استاد، قطب رهبرى جامعه مبارز عراق را نشانه مى‌رود. از این رو، دغدغه آن را نیز احساس مى‌کرد که مبادا از ناحیه رهبرى سنتى مذهبى تهدید گردد، اما آن‌گاه که رخوت آن رهبرى رؤیت شد، تردیدها از بین رفت؛ جسد شکنجه‌شده و زجردیده شهید صدر و خواهر گرامیش، در این اوضاع غربت‌آلود، به خاندانش، تسلیم شد و خداوند پاسدار خون شهیدان است.

 

 

[۱]. استاد شهید، به خاندان‏هاى معروف علمى، منتسب است. از جانب پدر، به «سید اسماعیل صدر» و از سوى خاندان مادرى، به خاندان آل یاسین، انتساب دارد. شیخ راضى آل یاسین ]صاحب تألیف «صلح الحسن»[، دایى استاد شهید و سید صدر الدین صدر ]از مراجع سه‏گانه حوزه علمیه قم پس از شیخ عبدالکریم حائرى[، عموى شهید صدر می‏باشد. علاوه بر این‏ها بزرگانى دیگر که انتساب‏هاى دور و نزدیک به استاد شهید داشته و دارند.

[۲]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول (تقریرات درس آیت الله صدر)، (نشر مکتب الاعلام الإسلامی)، الجزء الأول من القسم الثانی، ص ۴١.

[۳]. همان، ص ۴٧.

۴. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، الجزء الأول من القسم الثانی، ص ۴٧.

[۵]. همان، ص ۴۶ و سید فاضل نورى، الشهید الصدر فضائله و شمائله، صص ۵٧ ـ ۶٧.

[۶]. سید کاظم حائری، همان، ص ۴٨.

[۷]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ٨٠.

[۸]. همان، ص ۴۴.

٩. همان.

١٠. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، الجزء الأول من القسم الثانی، ص ۴۴.

[۱۱]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ۶٢.

[۱۲]. همان ، ص ٣۶.

[۱۳]. مقدمه کتاب «فلسفتنا».

[۱۴]. سید کاظم حائرى، مباحث الأصول، الجزء الاول من القسم الثانی، ص ۴۶.

[۱۵]. برای نمونه ر. ک: نشر دانش، سال سوم، شماره ٣، مقاله عبدالکریم سروش پیرامون نقد و معرفى این کتاب.

[۱۶]. سید محمدباقر صدر، اقتصاد برتر، ترجمه على‏اکبر سیبویه (نشر میثم)، ص ١٠ .

[۱۷]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ۶٩ .

[۱۸]. سید محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاه (نشر وزارت ارشاد)، ص ۴۶.

[۱۹]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ۶۴.

[۲۰]. همان، ص ۶۶.

[۲۱]. سوره مریم، آیه ٣١.

[۲۲]. ر.ک: سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه (التفسیر الموضوعی و التفسیر التجزئى فی القرآن الکریم، السنن التاریخیه فى القرآن الکریم، عناصر المجتمع فی القرآن الکریم)، (بیروت، نشر دار التعارف). ترجمه کتاب با نام «سنت‏هاى تاریخ در قرآن» توسط دکتر جمال موسوى، نشر یافته است.

[۲۳]. ر. ک: سید محمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه، در بازسازى جامعه اسلامى، ترجمه على اسلامى، ص ١٠.

[۲۴]. همان، ص ۶.

[۲۵]. سید محمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه، در بازسازى جامعه اسلامى، ترجمه على اسلامى، ص ٨.

[۲۶]. همو، دراسات فی علم الأصول، الحلقه الأولى، ص ١٢ ـ١٣.

[۲۷]. سید محمدباقر صدر، الفتاوى الواضحه، ج ١، ص ١٣.

[۲۸]. همان، ص ١۴.

[۲۹]. سید محمدباقر صدر، الفتاوى الواضحه، ص ٩.

[۳۰]. همو، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص ١١.

[۳۱]. سید محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص ١٢.

[۳۲]. همان، ص ١٣.

[۳۳]. سید محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص ١۴.

[۳۴]. سید محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اکبر ثبوت، ص ١٧.

[۳۵]. ر.ک: سید محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهى پیامبران، ترجمه جمال موسوی.

[۳۶]. سید محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهى پیامبران، ترجمه دکتر جمال موسوى، ص ٢٠.

[۳۷]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ٩۴ ـ ٩۵.

[۳۸]. سید محمدباقر صدر، المحنه (محاضرتان حول المفهوم القرآنی المحنه»، صص ۴۵ ـ ۴٩ با اختصار و تلخیص.

[۳۹]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ٩۴ ـ ٩۵.

[۴۰]. سید محمدباقر صدر، الإسلام یقود الحیاه، ص ٣.

[۴۱]. همان، ص ١۴.

[۴۲]. سید محمدباقر صدر، الإسلام یقود الحیاه، ص ١٩۶.

[۴۳]. صدرالدین قبانجى، الجهاد السیاسی للإمام الشهید السید الصدر، ص ١٣. به نقل از سید محمدباقر حکیم.

[۴۴]. سید محمدباقر صدر، الإسلام یقود الحیاه، ص ١٢.

۴۵. همان.

[۴۶]. سید محمدباقر صدر، نهادهاى اقتصادى در اسلام، ترجمه غلامرضا بیات و فخرالدین شوشترى، ص ٨۶.

[۴۷]. همو، عمل صالح از دیدگاه قرآن، ترجمه دکتر جمال موسوى، ص ٧.

[۴۸]. همو، المحنه، ص ٧٢.

۴٩. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ۴٩.

۵٠. همان، ص ۵٠.

[۵۱].همان.

[۵۲]. سید کاظم حائری، مباحث الأصول، ص ٩۶.

نویسنده: سید على شفیعى

(١)

در سال ١٣٣٩ شمسى که به منظور ادامه و تکمیل تحصیلات حوزوى وارد نجف اشرف شدم با اشتیاق و شور خاصّى، راجع به فقهای عظام، اساتید، مدرسّان، درس‌ها و حوزه‌هاى درسى آنان، افکار و آرا، شاگردان و اصحاب و حتى زمان و مکان و مبحث مورد تدریس و…تحقیق نمودم.

از این رهگذر اطلاع یافتم که در میان اعلام و اساتید بارز حوزه کهن نجف اشرف، مجتهد جوانى به نام سید محمد باقر صدر -از خاندان اصیل و ریشه‌دار سادات صدر الدین عراق (کاظمین)- با عمرى حدود ٣٢ سال مشغول تدریس خارج فقه و اصول است.

وى چنین به من معرفی شد که فردى است بارز و مبرز، پراستعداد و با نبوغ، شایسته و کامل،  داراى حوزه درسى مفید و تحقیقى و با آن‌که خود فارغ‌التحصیل مکتب و مدرس علمى آیت الله العظمى خوئى است، لکن در درس خود مطالب و نظریات استاد بزرگوار خود را نیز نقل می‌کند و به نقد می‌‌کشاند و حتى بر آن‌ها احیاناً ایراد می‌کند که: یرد على ما افاده، اولاً و ثانیاً و ثالثاً و رابعاً.

با این اوصاف و احوال، نه تنها به او دل بستم، بلکه نادیده شیفته این استاد جوان (که سرشار از استعداد و ابتکار بود و از محبوبیت و شهرت علمى و معنوى برخوردار بود) شدم.

در نخستین سفرم به ایران (اهواز) -که دو سه ماه به طول انجامید- وجود این محقق ممتاز و استاد برجسته را به برخى از دوستان متذکر شدم و از همین نقل و شرح هم لذت می‌بردم و آنان نیز از وجود چنین فردى در حوزه‌هاى علمى و قدیمى تجلیل، تقدیر و تحسین می‌نمودند.

(٢)

به مرور زمان که گاه آیت الله سید محمد باقر صدر را در مسیر و هنگام عبور، مثلاً در صحن مطهر علوى علیه‌السلام ـ می‌دیدم و با سلام بر او عرض ارادت می‌کردم و به وى خیره می‌شدم و تا پاسى او را نظاره می‌کردم. در حقیقت او بود که با جذبه‌هاى خود مرا و نگاه‌هاى مرا به سمت خود معطوف می‌داشت و به سوى خویش می‌کشانید. لکن این‌ها هیچ‌کدام براى فرو نشاندن عطش من کافى نبود؛ زیرا از سویى اختلاف سن نسبى میان او و این‌جانب (من ٢٠ ساله و او ٣٢ ساله) و از سوى دیگر اختلاف فاحش در مراتب دروس حوزوى او و من (او استاد محقق و بارع درس خارج فقه و اصول در حوزه نجف و من یک طلبه که هنوز دوره کامل سطوح عالی فقه و اصول را به اتمام نرسانیده بودم) و برخى جهات دیگر ما را از یکدیگر جدا نگه می‌داشت، اما مى‌بایست این مانع به گونه‌اى مرتفع می‌شد تا من بتوانم با او آشنا شوم و از زلال فیّاض علم و عمل وى برخوردار گردم که بالأخره «در دل دوست به هر حیله رهى باید کرد».

از حسن تصادف روزى در مدرسه‌مان (مدرسه بزرگ مرحوم آیت الله بروجردى جنب بازار بزرگ نجف) به دیدن یکى از روحانیون استان خودمان (خوزستان) که به نجف آمده و در این مدرسه حجره گرفته بود، رفتم. در آن‌جا متوجه شدم آیت الله سید محمد باقر صدر با یکى دو نفر دیگر از محترمین حوزه به دیدن روحانى مشارالیه آمده‌اند. موقعیت بسیار مغتنم بود. لختى در آن‌جا مانده و هر چند احساس کوچکى و غریبى به من دست داده بود اما توانستم از محضر پرفیض آن قدیس الهى و از دیدار روح افزاى وى بهره ببرم و چه بسا در این فرصت کوتاه توانستم خود را به‌عنوان یک طلبه نیم آشنا در حافظه و ذهن شیداى شهید صدر جاى بدهم و بعضى از مسایل و لطایف او را از آن محفل به‌عنوان یادگارى براى همیشه به حافظه خود بسپارم.

آن فقیه سعید –چنان‌که آن روز دیدم و بعداً بیشتر مشخص ثابت شد- شخصیتى متواضع، با خلقی نیکو و با ملاطفت و محبت، گویا و پذیراى مزاح‌ها و لطیفه‌هاى جالب و معقول همراه با متانت و وقار بود و با همه کس و حتى با ناآشنایان در نخستین برخورد به گونه‌اى رفتار می‌کرد و ابراز انس و الفت می‌نمود که گویى مدت‌ها است با او سابقه آشنایى و معارفه دارد. این خود نکته‌اى اخلاقى و ارزشمند است که اثرات مثبت و مفید آن در روحیه طرف مقابل بسیار ملموس و محسوس و ماندگار است و از هر درس لفظى و توجیهى مؤثرتر و راسخ‌تر است.

(٣)

هنگامى که پس از گذرانیدن سطوح عالی (کتب شیخ انصارى و محقق خراسانى) در درس خارج اصول استاد اعظم آیت الله العظمى خوئى قدس‌سره (دوره ششم اصول ایشان) حاضر شدم، طبعاً برخى از ابهامات و سؤالات خود را از شاگردان فاضل استاد مى‌پرسیدم و پاسخ مى‌گرفتم و به تدریج ایرادات و نقدهایى به ذهنم خطور کرد که نمی‌دانستم آیا واقعاً اشکال بوده و مایه علمى دارند یا در اثر نرسیدن به مراد و مقصود استاد معظم اشکال در وجود خود من است، لذا دو نفر از اعاظم تلامذه استاد را برای طرح سؤالات و رفع اشکالات خود، انتخاب نمودم. یکى از آن‌ها شهید صدر قدس‌سره بود که در واقع انگیزه اصلى من برخوردارى از مجالست و مؤانست و استفاده از تفقدها و ملاطفت‌ها و بهره‌یابى از آن قیافه ملکوتى ایشان بود.

به خاطر دارم نخستین مورد، شبى از دهه عاشورا بود که در مجلس سوگوارى حضرت حسین بن على علیهماالسلام در صحن مقبره مرحوم علامه مامقانى -که در زمان‌هاى بعد ظاهراً شهید صدر در آن ساختمان به صورت مستمر مستقر شده بوده- به خدمت ایشان رسیدم و در کنار معظم‌له نشستم و به محضرش عرضه داشتم که حضرت استاد (آیت الله خوئى) در مبحث «چگونگى تصحیح شرط متأخر» از صاحب فصول سخنی این گونه نقل و آن را نقد می‌فرماید:

واعجب من ذلک ما قیل فى المقام من انه لامانع من تأخرالشرط فان المانع انما هو فى مورد یکون الشئ بنفسه شرطاً ثم یتأخر عن المشروط فیثبت المحذور و اما اذا کان المتأخر بوصف تأخره شرطاً فلا مانع اذا شرط لم یتأخر بل المتأخر هو الشرط.

سپس استاد در نقد آن مى‌فرماید:

و هذا الکلام فى اقصى المراحل من الغرابه اذ بعد فرض ان الشرط من اجزاء العله یکون المعنى ان المعدوم بوصف انه معدوم عله و هذا کماترى کله محذور فان المعلول انما یترشح من العلّه فکیف یمکن وجود الاثر مع ان المؤثر لم یوجَد بعدُ. و لیس معنى قوله ان المتأخر بوصف تأخره شرط سوى ان المعدوم بوصف انعدامه عله و هذا غیر معقول.[۱]

لکن در چند درس بعد از این، کلماتى دارند که استشمام پذیرش کلام مذکور از آن می‌شود و مثال‌هایى از عرف و حتى فروعى از فقه را مطرح می‌کند و آن‌ها را بر اساس سخن صاحب فصول تصحیح می‌نماید و چنین می‌فرماید:

فالحصه الخاصه تتحصص لهذا الامر المتأخر المفروض وجوده فى ظرفه لافعلاً و هذا امر ممکن فلو فرض وجود الوصف فى ظرفه فیما بعد یکشف عن ان الموضوع کان تاماً و الحصه الخاصه حاصله و لعله الى هذا ذهب من جعل وصف المتأخر شرطا اى الموضوع بوصف التحاقه بامر متأخر و هذا الوصف موجود فى الآن و ما لایکون موجوداً فلا یکشف عن وجود ذلک فى ظرفه و المتحصل انه لانرى أىّ مانع من جعل الحکم على النحو  المذکور … .[۲]

این دو سخن استاد اعظم و تهافت میان آن‌ها را که به ذهن خطور می‌کرد بر شهید صدر عرضه داشتم. شهید ضمن تأیید اجمالى این‌جانب را مورد تفقد و لطف ویژه خود قرار داد و آن‌چه براى من موجب مزید خرسندى و لذت بود معارفه بیشتر با آن پیکره علم و فضیلت بود.

(۴)

یکى از دوستان روحانى این‌جانب در نجف اشرف مى‌گفت: روزى براى انجام کارى به منزل و محضر مرجع اعلى و اعظم مرحوم آیت الله العظمى حکیم قدس‌سره رفته بودم آقاى سید محمد باقر صدر نیز به‌عنوان یک طلبه فاضل و جوان به حضور آن مرجع بزرگ آمده و اصرار می‌کرد که آن حضرت او را به‌عنوان نماینده خود به منطقه «المسیب» اعزام نماید، لکن مرحوم حکیم نمى‌پذیرفت و پاسخ می‌داد که شما باید در نجف بمانید.

گویا مرحوم حکیم به آشنایى کامل به اصالت و شرافت دودمان صدر و اطلاع کامل از فضل، کمال، نبوغ، استعداد و دیگر شایستگى‌هاى شهید صدر آینده درخشان او را تفرس و پیش‌بینى می‌کرد و نمى‌خواست او از حوزه نجف دور و نجف از وجود او محروم شود.

به بیان دیگر، حضرت حکیم مایل نبود که با دورى محمد باقر صدر از نجف و از استمرار درس و تدریس، او از جهان روحانیت و علم و فقه فاصله بگیرد، بلکه می‌خواست که سید محمد باقر در حوزه علم و فقاهت بماند و به  تدریج مراتب استعداد علمى، نبوغ فکرى، و شرع‌مدارى و سیاست‌مدارى او آشکار گردد تا صغیر و کبیر، عرب و عجم، عالم و عامى و پیر و جوان هر چه بهتر و بیشتر او را بشناسند و در آینده‌اى نه چندان دور همگان به این حقیقت دست یابند که سید محمد باقر صدر نه تنها روحانى منطقه المسیب، عالم کاظمین یا مرجع نجف است، بلکه مرجع علمى، رهبر سیاسى، زعیم فکرى و انقلابى همه مردم ستمدیده عراق و شیعیان آن دیار خواهد بود.

آرى، آیت الله العظمى حکیم مى‌خواست شهید صدر در نجف بماند و رشد نماید و شاگردانی تربیت کند تا در آینده به‌عنوان یک پدر روحى و یک زمامدار اسلامى، پرچم مبارزه علیه ظلم و ستم را برافرازد و علیه حاکمان جبّار عراق به پاخیزد و مردم را به سوى حریت، استقلال، ایثار و شهادت رهنمون سازد و جامعه را به سمت اسلام ناب و این خالص الهى فراخواند؛ که بالأخره چنین شد و پیش‌بینى‌هاى آن مرجع حکیم و بزرگوار جامه تحقق پوشید.

(۵)

نه تنها مرحوم آیت الله العظمى حکیم قدس‌سره بلکه عموم مرجع عظام تقلید، اساتید، مدرسان، فضلا، علما و در یک کلمه، تمام حوزه نجف اشرف و دیگر حوزه‌هاى علمى در کربلا، کاظمین، سامرا و دیگر شهرها و استان‌هاى عراق که روحانیون و اعلام آن‌ها فارغ‌التحصیلان حوزه نجف بوده و به حکم پیوندهاى مذهبى، معنوى و علمى با آن حوزه و آن آستانه مقدسه ارتباط مستمر و مستحکم داشتند، شهید صدر و خاندان اصیل و ریشه‌دار او را می‌شناختند و خود وى را به علم، تقوا، اخلاق، نبوغ، استعداد فراوان و برجستگى‌هاى فکرى و علمى پذیرفته بودند.

در این میان از همه بهتر و بیشتر، استاد بزرگوار و عظیم‌الشأن وى، مرحوم آیت الله العظمى خویى قدس‌سره که تماس و ارتباط مستمر و مؤکد با شهید صدر داشت و به حق او را پاره تن و فرزند علمى خود می‌دانست و مقامات حال و آینده آن تلمیذ محقق را ارج می‌نهاد. ایشان در برخى تعبیرات خود در مناسبت‌هاى گوناگون از وى به بهترین و یا یکى از بهترین شاگردان و اصحاب درس خود یاد می‌کرد و این تجلیل و تعظیم تا آخر عمر کوتاه شهید صدر و تا پایان عمر پر برکت آیت الله خویى قدس‌سره ادامه داشت؛ به طوری که وقتى در مقطعى از زمان حیات مبارک هر دو، برخى از دشمنان و یا دوستان می‌خواستند با تمهیداتى این رابطه مقدس را مخدوش یا متلاشى نمایند، مرحوم شهید صدر در پاسخ نامه‌اى که در این موضوع به محضرشان ارسال شده بود، این شایعه را تکذیب و ارادت و علاقه خود را به استاد مورد تأکید قرار داد و با عباراتى از قبیل «پدر و فرزند» و «استاد و شاگرد» روابط متقابل را اعلام نموده و بدین وسیله نقشه دشمنان را نقش به آب داد.[۳]

از این رو، پس از شروع مبارزه شهید صدر و انتشار آوازه وى که موجب احساس خطر جدّى براى آن شهید سعید گردیده بود، مرحوم آیت الله خویى به منظور ایجاد مصونیت قانونى و حفظ جان علامه صدر دو پیشنهاد مؤکد به وى ارائه کردند تا با قبول هر دو یا یکى از آن‌ها جایگاه و موقعیت علمى و روحانى شهید صدر تثبیت گردد: یکى پذیرش امامت و اقامه جماعت در یکى از اماکن و مساجد نجف و دیگرى اقدام به چاپ رساله عملیّه شهید صدر پیشنهاد دوم را ترجیح داد؛ چرا که از همان اوان جمع زیادی از شیعیان شهرهاى عراق، به خصوص قشر جوان تحصیل‌کرده و مبارز از وى تقلید می‌کردند. به هر حال به‌عنوان نخستین اقدام، آرای فتاواى خود را با نوشتن حاشیه بر منهاج الصالحین مرحوم آیت الله العظمى حکیم تدوین نمود و در مقدمه بی‌نظیری که با خط خود بر آن نگاشت، اجازه عمل به آن را صادر فرمود و تاریخ آن را ٢٠ ذیحجه‌الحرام ١٣٩۵ مرقوم و اعلام کرد، آن گاه مسئله امامت جماعت را نیز پذیرفت. به این ترتیب، شهید صدر در سالیان جوانى نسبى به‌عنوان یکى از فقهاى عصر و رجال برجسته مذهبی و یکى از مراجع مسلّم تقلید و رهبران فکرى، روحى و سیاسى جهان اسلام وارد صحنه شد و دور جدیدى از حیات فیاض خود را آغاز نمود و صفحات جدیدى از مکتب آموزنده و حماسه آفرین خود را در فقه، اخلاق، تقوا، سیاست، مبارزه و… به روى مردم گشود.

(۶)

بی‌تردید علامه شهید آیت الله العظمى سید محمد باقر صدر رحمه‌الله یکى از بزرگترین اندیشمندان، متفکران و نوابغ صاحب مدرسه و مکتب در عصر اخیر است. علاوه بر رهبرى فکرى و روحى و زعامت اسلامى و انقلابى اصولاً ابتکارات، نوآورى‌ها، خلاّقیت‌ها و ابداعات آن فقیه شهید در فقه، اصول، فلسفه عمومى و اسلامى، کلام، تفسیر، تاریخ، اخلاق، جامعه‌شناسى و دیگر علوم زنده حوزوى و غیرحوزوى بر همگان محرز و روشن است.

آن بزرگ‌مرد گذشته از تربیت و تحویل فارغ‌التحصیلانِ مدرس علمى خود (که امروز همه از فرزانگان و فقهاى فرهیخته و نواندیش و علماى صاحب‌نظر و رهبران راه علم و دین هستند و از ارزشمندترین باقیات صالحات وى می‌باشند و شمارش آنان در این مقال کار آسانى نیست) و گذشته از آثار علمى بسیار محققانه، مبتکرانه و کم‌نظیر (اگر نگوییم بى‌نظیر) و تألیفات و تصنیفات سرشار از تحقیق و نوآورى و نواندیشى در تمام علوم اسلامى (که هر کدام بارها و بارها چاپ و نشر گردیده است و به زبان‌هاى گوناگون ترجمه شده و تمام کتابخانه‌هاى شخصى و عمومى را مزین و آراسته نموده و بسیارى از افکار را دگرگون و بینش‌ها را متحول ساخته است) و گذشته از قیادت فکرى، اجتماعى و رهبرى جامعه اسلامى و شیعى عراق و زعامت انقلابى آزادی‌خواهان و محرومان این کشور اسلامى (که شعاع‌هاى آن تاکنون تنها روشنى‌بخش و روح‌افزاى مجاهدان و مبارزان عراقى و غیر ه است) و گذشته از سیرت و روش مؤکد اسلامى که در وجود او مجسم و مجسد بود و از آن پیکره علم و تقوا، یک اسلام متحرک و پوینده ساخته و پرداخته بود (به گونه‌اى که هر گوشه و جزئى از اعمال و رفتار وى حاکى از دستورى دینى و برنامه‌اى مذهبى بود). گذشته از آن مقام زهد، ورع، قناعت، بى‌اعتنایى به دنیا، ساده‌زیستى، اخلاق و ملکات فاضله، سجایاى حسنه. عبادت‌ها. مناجات‌ها. تقید به اذکار و اعمال شرعى و دیگر حسنات (که در معدود افرادى مجتمع و متجلى می‌گردند؛ آنان که واقعاً اولیای خدا و مقربان درگاه ربوبى و عباد صالح خداوندى هستند) و گذشته از محبوبیت بى‌نظیر آن شهید بزرگوار (که تاکنون مجامع قلوب و کرانه‌هاى دل‌ها را به خود اختصاص داده و همگان شیفته و فریفته آن مرد الهى شده و هنوز دل‌ها به یاد آن فقیه شهید مى‌طپد و شعله‌هاى عشق با نام و یاد او زبان می‌کشد و همه جا با عظمت و بزرگى از او نام برده می‌شود)؛ آرى، گذشته از همه این‌ها و بسیارى مسائل و مطالب و حقایق دیگر که از حوصله تحریر و تقریر خارج است، اصولاً کتاب‌ها و آثار سودمند شهید صدر رحمه‌الله از جنبه علمى، فکرى، روحى و سازندگى آن چنان آکنده از تحقیق و افکار نو و آرای جدید و نظریه‌های صائب است که هر کس به اندازه وسع و توانایی علمى خود از آن‌ها بهره می‌برد و به تناسب ارزش وجودى خود به این افکار و آرا نیازمند است.

کیست آن‌که در یکى از علوم یاد شده تحقیقى کند، مقاله‌اى بنویسد، کتابى بنگارد، مجموعه‌اى تدوین نماید و سخنى و سخنرانى فراهم آورد که محتاج به مراجعه کتب شهید صدر نباشد و نیازمند به استدلال و استناد به نظرات عمیق وى نگردد و به یک یا چند مطلب نفیس از مطالب و آثار شریف او توجه نکند و مطرح ننماید؟

در بخش پایانی این مقاله تنها به چند نکته از مواریث ماندگار و تحقیقى شهید صدر بسنده می‌کنم شاید بدین وسیله لختى از عطش خود را به آن شهید حق و حقیقت فرو نشانم و به علاوه مطالعه‌کنندگان گرامى این صفحات را نیز ـ ان‌شاءالله ـ از برکات فکرى آن مرحوم بهره‌مند سازم.

الف) منطقه الفراغ

این مسئله را با توجه به ابعاد و شرایط ویژه اى که مرحوم شهید صدر به آن داده است باید از ابداعات و نوآورى‌هاى آن شهید سعید به شمار آورد؛ گر چه در این گفتار ما در صدد تحلیل و جرح و تعدیل این نظریه نیستیم؛ چه در کتب، مقالات و تحقیقات متنوعى که از سوى دانشمندان معاصر، به خصوص تلامذه بزرگوار مرحوم شهید صدر ارائه شده است به این مهم پرداخته و آن را مورد بحث و فحص قرار داده‌اند لذا تنها در این مقام و مقال به ذکر فرازهاى اصولى و کلى نظریه یاد شده اشاره می‌کنیم و ناگفته نماند که این نظریه عمده، اگرچه در کتاب اقتصادنا در رابطه با تکامل اقتصاد اسلامى مطرح شده، اما در مجموع منحصر به مبحث اقتصاد اسلامى نبوده و در دیگر مباحث فقه اسلام نیز سارى و جارى است؛ چنان‌که از اقتضاى دلیل این نظریه و سایر تعبیرات آن فقیه بزرگوار و نیز تحلیل‌گران این نظریه استفاده می‌شود.

١. اصل نظریه: … و بعض المفاهیم الاسلامیه یقوم بانشاء قاعده یرتکز على اساسها ملأ الفراغ الذى اعطى لولىّ الامر حق مِلئِه. [۴]

٢. اهمیت منطقه فراغ در چهارچوب اقتصاد: ان المذهب الاقتصادى فی الاسلام یشتمل على جانبین احد هما قد مُلئ من قبَل الاسلام بصوره منجزه لاتقبل التغییر و التبدیل و الآخر یشکّل منطقه الفراغ فى المذهب قد ترک الاسلام مهمّه ملاءها الى الدوله (او ولىّ الامر) یملائها وفقاً لمتطلبات الاهداف العامه للاقتصاد الاسلامى و مقتضیاتها فى کل زمان.[۵]

٣. لازمه در نظر نگرفتن منطقه فراغ آن است که توجه ما فقط به عناصر ساکن و ساکت اسلامى باشد نه به عناصر پویا و حرکت آخرین دین … اذا اهملنا منطقه الفراغ و دورها الخطیر فان معنى ذلک تجزئه امکانیات الاقتصاد الاسلامى و النظر الى العناصر الساکنه فیه دون العناصر الحرکیه.[۶]

۴. اقدامات پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در پر کردن نقاط خالى از حکم. با عنوان ولى امر و حاکم اسلامى بوده نه با وصف پیامبرى اسلام: ان نوعیه التشریعات التى ملأ النبى صلی‌الله‌علیه‌وآله بها منطقه الفراغ من المذهب بوصفه ولى الامر لیست احکاماً دائمیه بطبیعتها لانها لم تصدر من النبى صلی‌الله‌علیه‌وآله بوصفه مبلّغاً للاحکام العامه الثابته بل باعتباره حاکماً و ولیاً للمسلمین فهى اذن لاتعتبر جزئاً ثاتباً من المذهب الاقتصادى فى الاسلام. [۷]

۵. وجود نقاط خالى از نص دلیل نقص در تشریع دین نیست، بلکه دلیل بر شمول اسلام و همگامى آن است با پیشرفت‌ها در هر زمان است: و لاتدل منطقه الفراغ على نقص فى الصوره التشریعیه او اهمال من الشریعه لبعض الوقایع و الاحداث بل تعبر عن استیعاب الصوره و قدره الشریعه على مواکته العصور المختلفه … .[۸]

۶. نظریه منطقه الفراغ ریشه در اسلام داشته و از آن نشئت گرفته است و دلیل قرآنى آن آیه شریفه: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۹] می‌باشد.[۱۰]

٧. حدود منطقه فراغ که دایر مدار مقدار اختیارات ولىّ امر است، شامل هر فعلى و عملى است که به حسب شریعت در طبقه مباح باشد وگرنه افعالى که در شرع اسلام واجب و یا حرام باشد -هر چند به مقتضاى دلیل عام- ولىّ امر حق ندارد بر خلاف آن حکم کند؛ زیرا اطاعت ولى امر در چهار چوبى است که با اطاعت خداوند و احکام عامه الهى متعارض نباشد.[۱۱]

٨. نمونه‌هاى مصداقى نظریه: وى به چهار مورد از مصادیق نظریه اشاره می‌کند.[۱۲] گفتنى است که موارد چهارگانه نمونه‌هایى از مصادیق اقتصادى هستند نه این‌که منحصر به این‌ها باشد.

ب) خطرات اجتهاد

بدون شک، اجتهاد و فتح باب آن از بزرگترین امتیازات مذهب تشیع است که پیوسته ضامن حیات و بقای فقه شیعه و همگام بودن آن با هر زمان و مکان است و بدون تردید ملکه اجتهاد از بزرگترین نعمت‌هاى الهى است که نصیب هر کسى نمی‌گردد.[۱۳] چه بسیار افراد که در راه و امانده شده و یا منحرف گردیدند و چه فراوان آنان که از موانع و خطرات مصون نمانده و به بیراهه کشانیده شدند.

مرحوم شهید صدر نه تنها خود مجتهدى بزرگ و فقیهى به تمام معنا بود، بلکه خود سازنده فقهاى عظام و تربیت‌کننده مجتهدان والامقام آن هم در حوزه‌اى کهن یعنى نجف اشرف بود. او از خطرهاى اجتهاد که اهمیت آن‌ها به اهمیت خود اجتهاد بستگى و تناسب دارد به خوبى آگاه بود و در مبحثى از کتاب اقتصادنا به چهار مورد -شاید فقط به‌عنوان نمونه- از این خطرها و کج‌راهه‌ها اشاره مى‌کند.

١. کوشش آگاهانه و یا ناآگاهانه مجتهد به منظور شکل دادن نصوص شرعى به گونه و شکلى که مناسب موقعیت و شرایط فاسدى باشد که خود در آن موقعیت به سر می‌برد.

٢. تحلیل و فهم نصوص در چهارچوب فکرى خاص به خود مجتهد، بدون آن‌که به غیر اسلامى بودن آن چهارچوب توجه کند و اگر نصوص را مخالف پیش‌داوری‌هاى خود دید از آن‌ها دست بر می‌دارد و به سراغ نصوص دیگرى می‌رود که با بافته‌هاى فکرى او متناسب باشد. در صورتى که باید نصوص و دلایل اسلامى بر افکار و اندیشه‌ها حاکم شود نه برعکس.

٣. تهى نمودن دلایل شرعى از شرایط ویژه زمانى و مکانى و استکشاف اطلاق و عموم از آن‌ها بدون مجوز علمى، در حالى که آن دلایل در ظروف خاصى صادر شده‌اند. این لغزش غالباً در مورد «تقریر» که یکى از اقسام سه‌گانه سنّت است، رخ می‌دهد.

۴. تمایلات پیش‌ساخته نفسانى را اصل قراردادن و آن‌ها را ملاک کاوش در فهم نصوص قراردادن؛ چنان‌که فردى بخواهد استنباط خود را بر اساس فردنگرى قرار دهد و یا دیگرى بخواهد ادله را تنها بر اساس جامعه‌گرایى تفسیر کند، در حالى که چه بسا در مورد اول، مقام جامعه‌نگرى باشد و یا در مورد دوم می‌بایست از دیدگاه فردى به مدارک حکم نظر شود.[۱۴]

از این رو، فقیه مستنبط باید همواره مراقب و مواظب این خطرها و موارد مشابه باشد تا از مسیر استنباط منحرف نشود و بلکه هر چه بهتر و بیشتر و کشف مراد و مقصود شارع مقدس دست یابد.

ج) اموال حیازت شده متعلق به وکیل در حیازت است نه به موکل

هر گاه شخصى به دیگرى وکالت دهد که از سوى او و براى را چیزى از مباحات را حیازت کند (به دست بیاورد) آیا پس از انجام این مقصد، اشیای حیازت شده از آنِ موکل خواهد بود یا تعلق به همان وکیل دارد؟

مرحوم شهید صدر می‌گوید: استدلال نظریه نخست آن است که وکالت سبب تعلق اموال به دست آمده از ثروت‌هاى طبیعى به وسیله وکیل براى موکلّ است، چنان‌که گویى حیازت وکیل همانا حیازت موکل است، همان‌طور که در بیع نیز چنین است.

سپس آن فقیه عظیم‌الشأن پاسخ می‌دهد که این استدلال صحیح نیست؛ زیرا انتساب عمل وکیل به موکل تنها در امور اعتبارى و قراردادى، مانند بیع، اجاره، هبه و… مصداق دارد، نه در امور تکوینى که صدور آن‌ها از شخص و انتساب آن‌ها به وى جنبه تکوینى دارد؛ لذا اگر کسى به نیابت از دیگرى به دیدار شخصى برود این در حقیقت خودِ نایب است که آن شخص را دیدار کرده است نه نیابت‌دهنده… . [۱۵]

این نظریه هر چند قبلاً از سوى جمعى از فقهاى گذشته پذیرفته شده بود، اما در عصر حاضر با تعبیرها و تحریرهاى مرحوم صدر یکى از شجاعت‌هاى علمى وى به شمار می‌آید. بدین وسیله یکى از راه‌ها و بهانه‌هاى زمین‌خواران و استثمارگران که خود به تن‌آسایى پرداخته و با دربند کشیدن مستضعفان، حاصل رنج و تعب آنان را به خود اختصاص داده و تصاحب می‌نمودند بسته شد. این بسیار با اهمیت است؛ زیرا خود عامل مهمى است برای جلوگیرى از ظلم و ستم جباران و مال‌اندوزان وسیله‌ای است برای احقاق حق محرومان و ضعفا و خلاصه نظریه‌اى است انقلابى و بسى پربار و پرثمر و منطبق با اهداف و مقاصد شریعت مطهر و رهبران معصوم  علیهم‌السلام.

د) بانک بدون ربا در اسلام

موضوعات و مسائل بانکى و استوارى آن‌ها بر اقتصاد مبتنى بر سرمایه‌دارى، پیوسته مورد نظر فقهاى اسلام در جهت رهایى از ربا و سود بوده است. شاید علامه شهید سید محمد باقر صدر نخستین کسى بود که با نهایت دقت و شجاعت علمى در کتاب البنک اللاربوی فی الاسلام به تحلیل و چاره‌جویى پرداخت.

اکنون منظور ما وارد شدن در این مبحث نیست، بلکه آن‌چه که مورد نظر است تبحر و تسلط شهید صدر بر مسائل اقتصادى و بانکى است، به ویژه حل مسئله ربا؛ یکى بر اساس معاملات بانکى در کشورهاى اسلامى که اقتصاد آن‌ها جزیى از اقتصاد کشورهاى بزرگ و نظام سرمایه‌دارى بود و پیوند ناگسستنى با اقتصاد کاپیتالیستى داشت. ایشان در این مورد، چگونگی امور و معاملات این بانک‌ها را در دولت اسلامى بر اساس وجه مشروع بنا نهاد. و دیگرى بر اساس احکام و روش‌هاى اسلامى و حاکم بر بانک‌هاى یاد شده بدون ارتباط و پیوند با اقتصاد جهانى و غربى. البته تصور اهمیت این دو روش و تفکیک میان آن‌ها و درک عظمت علمى و فکرى مرحوم آیت الله صدر، منوط به مراجعه و مطالعه کتاب یاد شده است -با توجه به زمان و مکان و شرایط تألیف آن در آن دوره- است.

هـ ) دیدگاه‌هاى اسلامى

بارها دیده شده که کتاب‌هایى در مورد برخى از مسائل و موضوعات نوشته می‌شود که نگارندگان آن‌ها عنوان «از دیدگاه اسلام» یا «از نظر اسلام» و «منظر اسلام» را پسوند نام کتاب خود قرار می‌دهند. چه بسا برخى از این نوشتارها جنبه شعارى و خطابى نداشته و بر مبناى استدلال و استناد تألیف یافته باشند، اما فراموش نباید کرد که این نویسندگان هستند که از مدارک و منابع، اسلامى بودن موضوع مورد نظر خود را استنباط می‌کنند، اما آیا نظریه‌های آنان در واقع و حقیقت چه اندازه اسلامى است و تا کجا به حقیقت اسلام دست یافته‌اند و یا این‌که انظار و افکار خود را بر اسلام تحمیل کرده باشند این خود مطلب دیگرى است که باید متناسب با هر کدام از این نوشته‌ها بررسی گردد.

اما مرحوم شهید صدر که خود فقیهى بزرگ و علامه‌اى عالی‌مقدار و آیتى در اسلام‌شناسى، تحقیق، پژوهش، نوآورى، ابتکار و خلاقیت است و در همه جا و براى همه کس باید اسوه و الگو باشد، به گونه یاد شده نمى‌اندیشد و در اکتشافات علمى و فکرى خویش، خودبینى و خودمحورى نمى‌کند و خویشتن را حاکم بر مدارک و نصوص شرعى نمى‌بیند؛ چه بسا نظریه‌اى را اسلامى معرفى مى‌کند، هر چند مورد استنباط شخصى خود وى نباشد یا خود استنباط دیگرى داشته باشد. اکنون گفتار آن شهید سعید را یادآوری می‌کنیم:

الآراء الفقهیه التى تعرض فى الکتاب لایجب ان تکون مستنبطه من المؤلف نفسه بل قد یعرض الکتاب لآراءِ تخالف من الناحیه الفقهیه اجتهاد الکاتب فى المسئله. و انما الصفه العامه التى لوحظ توفرها فى تلک الآراء هى ان تکون نتیجه لاجتهاد احد المجتهدین بقطع النظر عن عدد القائلین بالرأى و موقف الاکثریه منه.[۱۶]

عظمت روح. اوج فکر و اندیشه، سعه صدر، بها دادن به آرا و افکار دیگران، آگاهى بر نظریه‌های صاحب‌نظران و اجتناب از مطلق‌گرایى و خودمحورى در این سخن شهید صدر موج می‌زند و بزرگ‌ترین درس علمى و عملى را به دست‌اندرکاران پژوهش و کاوش می‌دهد تا آنان چه گونه باشند و چگونه از این بلندنظرى وى بهره ببرند.

و) ابتکار در روش و اسلوب

استاد شهید نه تنها در کشف معضلات علمى و استخراج گوهرهاى ذی‌قیمت از دریاى بیکران علوم خدادادى، نابغه‌اى چیره‌دست و علامه‌اى عظیم‌الشأن، بلکه امامى مطاع و پیشوایى آگاه است، که در روش، سبک و متد نیز فردى بى‌نظیر و یا کم‌نظیر و مبتکرى سازنده و معمارى فکور و اندیشمند است. این ابتکار و سازندگى خود یکى از مؤثرترین ابزارها و وسایل دست‌یابى به آفاقى جدید و نورانى از علم و دانش خواهد بود. اکنون به‌عنوان نمونه به کلام وى در مقدمه کتاب فقهى ارزشمندش دیده باز می‌کنیم:

… ان هذا الجزء من هذا الکتاب یعبّر فى بحوثه عن ممارسته علمیه … تناولت عدداً من مسائل المیاه من العروه الوثقى بالشرح و الاستدلال باسالیب البحث العلمى السائد و بنفس صیغه التى تعارف علیها علمائنا الابرار انسجاماً مع الظروف التدریسیه العامّه. و واضح لدّى و انا الاحظ بحوث هذا الکتاب ان المنهج بحاجه الى تطویر اساسى یعطى للبحث الفقهى ابعاده الکامله.[۱۷]

سپس مى‌فرماید:

… ان الکتاب کما ذکرنا ممارسه تدریسیه قد خضعت لنفس الاعراف المتبعه فی مجال التدریس السائه من ناحیه المنهج و لغه البحث و التوسع فی الشرح و التوضیح و اتجهت الى تعمیق المحتوى و المضمون کلما اتیح لها ذلک تارکه تطویر المنهج و لغه البحث الى حین تتوفر الظروف الموضوعیه التى یتطلبها ذلک … .

آرى از این سخن جاودانه شهید صدر و منطوق و مفهوم آن به خوبى فهمیده می‌شود که:

١. کتاب نامبرده بر روش‌هاى رایج در حوزه‌هاى علمى براى بحث و تحقیق و بر اساس همان الفاظ و اصطلاحاتى که میان عالمان بزرگوار دین در محدوده تدریس حوزوى موجود و متداول می‌باشد، استوار است. مفهوم این کلام آن است که اسلوب و روش دیگر یا روش‌هاى دیگرى نیز براى افاده همین مقاصد و مباحث وجود دارد.

٢. تا هنگامى که طریق متداول و الفاظ و عبارات معمول، تغییر اساسى نیابد و متحول نشود، مباحث فقهى ابعاد و جوانب کامل خود را باز نمى‌یابد.

٣. عرف و منهج متداول و موجود، متوجه و متمایل به طرح عمیق محتوایى. غامض سخن گفتن. و استدلال مغلق و پیچیده آوردن است که ما هم در این کتاب غالباً این منهج را مطابق عرف حوزه‌ها برگزیده‌ایم.

۴. ایجاد تحول اساسى در اسلوب و متد بحث‌هاى علمى و انتخاب زبان و عبارات و اصطلاحات لازم براى این منهج جدید را به فرصت دیگر که توفیق آن موکول به آینده است واگذار می‌کنیم.

ملاحظه می‌شود که در فکر بکر و اندیشه متعالى شهید صدر یک تحول عمیق و وسیع در اسلوب تدریسى و تألیفى حوزه‌هاى علمیه و در گزینش اصطلاحات و عبارات، هماهنگ با این اسلوب جدید وجود دارد که از مجموع آثار و افکار شهید صدر، بلکه از همین عبارت یاد شده می‌توان پایه آن را ردیابى نمود و به دست آورد. اما اى کاش آن عالم علیم زنده می‌ماند تا حوزه‌هاى علمیه را از این نوآورى و ابتکار عظیم نیز به صورت مشروح، مفصل و مستقل، برخوردار و بهره‌مند می‌کرد و سبک جدید خویش را در تدریس و تألیف براى همه جوامع علمى به نمایش می‌گذارد.

ز) شهید صدر و امام خمینى رحمهماالله

سخن از شهید صدر و آثار و افکار و انقلاب و امامت فکرى و سیاسى و علمى و معنوى وى با این گفتارها و نوشتارهاى کوتاه ما پایان نمى‌پذیرد مگر آن‌که ما خود براى مقال خودمان پایانى جست‌وجو کنیم.

پایان این مقاله را به کلام متعالى و ماندگار شهید صدر پایان می‌دهیم که به ارادتمندان، مقلدان، پیروان، تلامذه و همه رهروان راه نورانى خود خطاب نمود: «ذوبوا فى الامام الخمینى کما ذاب هو فى الاسلام؛ در افکار و مقاصد و آرمان‌ها و انقلاب حضرت امام خمینى(رحمه الله) ذوب شوید آن گونه که او خود در اسلام ذوب گردید و همه خود را فداى اسلام کرد». به بیان دیگر، در انقلاب حضرت امام خمینى ذوب گردید و آب شوید؛ زیرا او کسى است که همه وجودش در اسلام ذوب شده و فدا گردیده است و کسى که چنان خویش را فداى اسلام کند همه باید فداى او شوند که فدا شدن و ذوب شدن در او همانا قربانى شدن و فدا گردیدن در اسلام است.

پروردگارا! خشم و نفرین و عذاب و انتقام خود را بر قاتلان شهید مظلوم آیت الله العظمى صدر صادر و نازل فرما.

بارالها! روح مطهر و منوّر حضرت امام راحل قدس‌سره و روان ملکوتى آیت الله العظمى شهید صدر قدس‌سره را با ارواح طیبه و نورانى اولیای اسلام محشور فرما و ما را پیرو راستین آنان قرار ده  و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

 

 

[۱] و ٢. مطالب فوق عین الفاظ و عبارات حضرت استاد هستند که این‌جانب هم‌زمان با تدریس ایشان نوشته‌ام.

[۳].  صورت آن مکاتبه و پاسخ کتبى شهید صدر در ضمن حالات ایشان چاپ و نشر گردیده است.

[۴]. اقتصادنا، ص ٣۶١.

[۵]. همان، ص ٣۶٢ .

[۶]. همان، ص ٣۶٣.

[۷]. همان.

[۸]. اقتصادنا، ص ٣۶٣.

[۹]. النساء (۴)، آیه ۵٩.

[۱۰]. اقتصادنا، ص ۶۴١.

[۱۱]. همان.

[۱۲].  همان، ص۶۴٢ و ۶۴٣.

[۱۳]. «وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ» سوره فصلت (۴١)، آیه ٣۵.

[۱۴]. برای مطالعه موارد چهارگانه یاد شده در متن و ملاحظه مثال‌هاى فقهى هر یک ر . ک: اقتصادنا، صص ٣۶۴ – ٣٧۵.

[۱۵]. برای مطالعه مشروح این نظریه ر .ک: همان: صص ۶٧۴ – ۶٨٢.

[۱۶]. اقتصادنا، ص ١١ و ١٢.

[۱۷]. بحوث فی شرح العروه الوثقی، ص ١.

نویسنده: عباس سماواتی

مقدمه

پروردگار مهربان براى هدایت بشر و نجات وى از بیراهه‌ها، علاوه بر ارسال رسل و انزال کتب و هدایت‌هاى عقلى و فطرى، افرادى هدایت یافته و کامل شده را به عنوان نمونه‌هاى عینى و عملى دستورات و الهامات الهى، به جامعه بشریت تقدیم می‌کند که در رأس آن‌ها، خاتم پیامبران الهى حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل پاک او و دیگر انبیا و اوصیا و اولیای الهى قرار دارند. در این میان، نقش علماى ربانى که متخلق به اخلاق الهى شده‌اند نقش بسیار برجسته و کارآمدى است.

یکى از علماى برجسته و باکمال اسلام در سده‌هاى اخیر، شهید بزرگوار حضرت آیت الله العظمى سید محمد باقر صدر(قدس سره) می‌باشد که به پاس سلوک اخلاقى و آثار فکرى معظم‌له، همه وظیفه دارند هر چه بهتر با افکار، عقاید، نوآورى‌ها و مکارم اخلاقى وى آشنا شده، در حد توان به نشر این ارزش‌هاى انسانى بپردازند.

البته بررسى سلوک اخلاقى بزرگانِ طریق هدایت و متخلقان به اخلاق الهى، کارى بس دشوار است، زیرا اولاً، براى درک لطایف رفتار و زوایاى وجودى یک انسان سالک و یک عالم ربانى، بایسته است مقدمات علمى و عملى زیادى را پیمود. ثانیاً، چنین علماى مخلص نه تنها به ترویج خود و آن‌چه مربوط به خود است نمی‌پردازند، بلکه سعى تمام در حفظ مکنونات ارزشمند درونى خود دارند؛ زیرا ارزش آن را در اخلاص با محبوب دلشان خداوند تبارک و تعالى می‌بینند (کما هو الحق). بنابراین چیز زیادى در معرض دید دیگران قرار نمی‌گیرد و آن‌چه به طور طبیعى نمودار می‌گردد قطره‌ای است از دریاى وجودى آنان. ثالثاً، این مهم بیش‌تر از عهده کسانى بر می‌آید که حشر و نشر چندین ساله با آن روحانى والامقام و آن شیردل پیروز صحنه‌هاى علمى و جهادى داشته‌اند.

اما این حقیر به جهت علاقه وافرى که به آن فرزانه ارجمند دارم با استمداد از درگاه الهى سعى خواهم کرد با توجه به آثار شاگردان برجسته و ملازمان نزدیک وى، قدمى کوچک در این باره بردارم به این امید که مورد قبول حق واقع گردد.

* * *

شهید آیت الله العظمى صدر(ره) دانشمند پرنبوغى بود که از جمله صفات او می‌توان به دانشورى، کاردانى، ژرف‌اندیشى، خلاقیت، نکته‌پردازى و جامعیت او اشاره کرد. او صدرالفضائل در بین همتایان و برجسته‌ترین روحانى از جهت کمالات علمى و عملى در میان هم دوره‌ای‌هاى خود بود.

«صدر» جهان اندیشه داراى شور عقلانى و شور ایمانى بود و زندگى طیبه داشت. او به خوبى می‌دانست که علم بدون تقوا رهزنى است. آن مرجع بزرگوار علاوه بر امتیاز و برجستگى خاص در مسائل فکرى و ژرف‌اندیشى همراه با نگاه همه جانبه به قوانین اسلام، به عنوان دین کامل و توانا در اداره صحیح زندگى بشر و تأمین سعادت ابدى وى، در کمالات و فضائل اخلاقى نیز ممتاز و نمونه بود و همه این کمالات اخلاقى را از راه بندگى خداوند و در سایه تربیت اسلامى از ابتداى دوران رشد و کمال به دست آورده بود.

به درستى پروردگار مهربان او را لایق دیده بود که فوق‌العادگی‌هاى خاص به او عطا نموده و او را مجمع الفضائل قرار دهد.

آن مرجع مُصلح و مغز متفکر اسلامى با وجود جمع کردن کمالات علمى و عملى بسیارى درخود، خود، بیت خود و هر آن‌چه مربوط به خود است را ندید و از این حجاب‌هاى عالِم سوز عالَم سوز نجات یافت و همیشه حاضر بود تمام هستى خود را در راه معبود فدا کند و بارها این را اعلام نمود. او دراوج محبوبیت مردمى، راه شهادت را برگزید.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                               ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

چه بسیارند کسانى که از تعلقات بسیط ابتدایى می‌رهند اما به دست خو د و سرمست از تبحر خود در اصطلاحات و علوم رایج، تعلقات پیچیده کور‌کننده‌ای براى خود بنیان می‌نهند و به فرموده امام امت، خمینى بزرگ، هیچ راهى براى نجات آنان و هیچ امیدى براى بازگشت آنان نیست.[۱]

همین مکارم اخلاقى و مهم‌تر از همه، نفى علایق نفسانى باعث شد که شهید صدر بین جهاد و اجتهاد جمع کند و به خوبى از عهده هر دو برآید.

او مصلحى بزرگ بود که هم دردها را می‌شناخت و هم با استنباط صحیح احکام همیشه سعادت‌بخش اسلام از متون و منابع غنى آن، داروى هر دردى را به خوبى می‌دانست، اما صد افسوس که به نداى احیاگرانه و نجات‌بخش این مصلح اندیشه پرداز، پاسخى مناسب و در خور شأن وى به ویژه از سوى بزرگان سنتى حوزه‌ها داده نشد و به سان مولایش امیرالمؤمنین على (علیه السلام) چه بسا با دعاى خود، سفر به کوى دوستان حقیقى‌اش اولیای الهى را از خداوند خواست و خداوند او را با فضیلت شهادت وارد محفل پررونق آنان گرداند.

آن مرد دین و فرزانه بشرى انسى ویژه با قرآن داشت و با تطهیر جانش به حقایقى از قرآن رسیده بود «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[۲] و با بیانى مشفقانه آن را در اختیار تشنگان حقیقت، شاگردان مکتب امام صادق (علیه السلام) و هر انسان آزاده دیگرى قرار می‌داد و در پیاده کردن احکام و دستورات نورانى قرآن در جامعه، نقش والایى داشت.

وى داراى مدارج عالى علمى و جاذبه قلبى بود و با وصل شدن به منبع حکمت و ارتباط معنوى محبت‌آمیز با شاگردان و پیروان خود، حکمت را به دیگران منتقل می‌نمود.

شهید صدر شخصیتى چند بُعدى داشت، یک فرد نبود بلکه با صیقل دادن درون خود، آیینه تمام نماى مکتب نجات‌بخش اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله)‌ و مذهب اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بود و به تحقیق میتوان گفت او یک امت بود و رژیم جنایتکار عراق با به شهادت رساندن او یک امت را به مسْلخ برد و از کار انداخت؛ زیرا امت بیروح و اراده، دیگر چیزى نیست جز ابزار دست شرورترین افراد بشر و نامردترین حکام تاریخ.

خدا می‌داند چقدر سنگین است گناه افرادى که در برابر کشته شدن حسین و زینب زمان، سکوت کردند و با این‌که می‌توانستند، هیچ اقدامى نکردند. چنین مردمانی چقدر باید فدایى بدهند و ذلیل و خوار شوند تا توبه آنان از این سکوت بسیار سنگین، پذیرفته شود و روح الهى دوباره به آن‌ها دمیده شده، از وضع اسفبار و دردناک «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ»[۳] کنونى نجات یابند. [۴]

آن عالم شهید یکى از مصادیق آیه شریفه «وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ»[۵] بود. او پیوند عمیقى با امام خمینى بنیان‌گذار جمهورى اسلامى ایران داشت و این پیوند بر اساس ارزیابى ویژه از امام استوار بود. لذا با تمام وجود حاضر به همکارى و فداکارى در راه آرمان‌هاى بلند امام خمینى بود و دستخط شریف وى[۶] به شاگردانش در ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى حاکى از این مطلب است.

پس از بیان این مدخل که حاوى دورنمایى از صفات برجسته اخلاقى و فضایل وجودى این عالم نامور تاریخ تشیع بود، براى اثبات آن‌چه در فوق به آن اشارت رفت به بیان محورهایى از کمالات اخلاقى وى می‌پردازیم و در آخر مقاله سخن را با دستورالعمل اخلاقى آن اسوه علم و عمل، به پایان می‌بریم.

محاسبه و تزکیه نفس و نقادى از  خود

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها؛[۷]

هر آینه رستگار کسى است که تزکیه نفس نمود.

از قدم‌هاى اولیه براى هر انسانى که خواستار سیر و سلوک در مسیر رشد و تکامل و تقرب به ذات اقدس بارى تعالى است، تزکیه نفس و دور شدن از هر گونه رذائل و دنائت‌هاى نفسانى است.

یک انسان حقیقت‌شناس و آرمان‌گرا ابتدا باید از خود شروع کند و نفس خود را از گرایش‌هاى سوء حیوانى و مادى نجات داده و به انتخاب خود، فطرت الهى را از هر گونه صفات و ملکه‌هاى بداخلاقى و رذائل شهوانى و حتى از تمایلات سوء پاک سازد.

نتیجه این امر مهم، باز یافتن خود انسانى و وارد شدن در جرگه انسان‌هایى با صفت برتر طهارت روح و پاکى ضمیر است، بدین معنى که روح چنین انسانى با آزاد شدن از بندهاى اسارت و بندگى تن و شهوت، آماده دریافت فیوضات و الهامات الهى شده و به عبارت دیگر قابلیت رشد و تکامل پیدا می‌نماید و فاعلیت فاعل (فیوضات الهى) که از هر جهت مطلق است اثر خود را در آن روح آماده می‌گذارد و آن را در مسیر حرکت صعودىِ سیر الى الله قرار می‌دهد.

مطالعه و بررسى اخلاق و رفتارهاى اجتماعى شهید والامقام آیت الله العظمى سید محمد باقر صدر (قدس سره القدوسى) ما را به این نتیجه می‌رساند که آن انسان وارسته از ابتداى دوران رشد فکرى و عقلى با استعداد ویژه‌ای که داشته در مسیر محاسبه و تزکیه نفس قرار گرفته و با جدیت تمام مراقب و کشیک نفس خود بوده است؛ چرا که بدون این مهم، رفتارهاى کریمانه اخلاقى و عملکردهاى پرارزش انسانى امکان‌پذیر نیست و حداقل در لحظات سخت زندگى و هنگامه رو آوردن مصائب و فشارهاى گوناگون اجتماعى، قابل دوام نیست و این آن چیزى است که آن شهید عزیز و آن انسان خداجوى به خوبى از عهده آن برآمد و در تمام مراحل مختلف زندگى آن را به نمایش گذاشت. در آن زمانى که طلبه‌ای ناشناخته در حوزه علمیه کاظمین بود، در آن زمانى که از مشهورترین طلاب فاضل درس‌هاى سطح بالاى حوزه علمیه پررونق نجف اشرف بود، در آن زمانى که در اوج محبوبیت بود و در بالاترین سطح علمى قرار داشت، در آن زمانى که تحت فشارهاى بسیار سهمگین رژیم جنایتکار عراق قرار داشت و هر چه می‌توانستند او را آزار و اذیت و تهدید نمودند و تا آخرین روزهاى زندگى پرفیض و برکت‌اش این سلوک ممتاز اخلاقى در زندگى مبارک او آشکار بود و این‌ها همه نشان از عمق تزکیه نفس و عزت درونى او بود.

آن انسان ملکوتى، محاسبه نفس و نقادى از خود را نصب العین خویش قرار داده بود و با وجود برخوردارى از کمالات برجسته اخلاقى این‌گونه نبود که خود را فراموش کند و از خود نقادى نکند؛ در عین حال به جهت طهارت روح و معرفت بالا، عیوب و نقاط ضعف دیگران را می‌دانست؛ زیرا هر انسانى که خواستار شناخت و برطرف کردن عیوب واقعى و بعضاً مخفىِ نفس خود باشد لازم است نفس و نیات و اعمال خود را زیر ذره‌بین مراقبت قرار دهد و نسبت به آن بدبین باشد تا بلکه بتواند با استمداد از درگاه خداوند منان عیوب آن را شناخته و به لطف و رحمت پروردگار رئوف و مهربان برطرف نماید و این مسئله در مورد انسانى که عالم و دانا و مسلح به اصطلاحات و فنون علمى باشد بسى دشوارتر در عین حال لازم‌تر است؛ زیرا کوچک‌ترین خوش‌بینى و حب‌ذات با کمک توجیه‌گرى نفس مکار باعث می‌شود چنین فردى با وجود داشتن عیوب بزرگ که حتى ممکن است باعث گمراهى و هلاکت افراد زیادى شود خود را بهترین یا از بهترین‌ها بداند «اعاذنا الله من شرور انفسنا و من سیّئات اعمالنا».

در این‌جا باید اذعان داشت که شهید آیت الله العظمى صدر در این میدان هم قهرمان بود و هم به دیگران هشدار می‌داد، گفتار او در این بابت چنین است: «هر یک از ما باید پیش از آن‌که دیگران را بازخواست کند، نفس خود را بازخواست نماید، باید به واکنش‌هاى روانى خود خوب بنگرد، آیا واکنش‌هاى او براى خداست، یا براى منافعش؟

اگر واکنش‌ها براى منافع شخصى خود بود، نباید از خدا امیدى داشته باشد، حتى ثواب را هم نباید از خدا بطلبد؛ زیرا او براى خود ناراحت است نه براى خدا، پس چرا خدا او را پاداش دهد؟ او نه تنها هیچ پیروزى در دنیا نخواهد دید که از ثواب اخروى نیز محروم خواهد شد.

ولى اگر رنج و ناراحتى او در حقیقت براى خدا بود اگر واکنش او واقعاً براى الله بود، آن‌گاه است که افق او گسترده‌تر و گشوده‌تر خواهد شد، آن‌جاست که با یک دید به تمام جهان اسلام و تمام مسلمین و همه مشکلات می‌نگرد.»[۸]

اخلاص و وفــا

«وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ»؛[۹]

دستورى به آن‌ها داده نشده بود جز این‌که خدا را بپرستند در حالی که دین خود را براى او خالص کنند و از شرک به توحید باز گردند.[۱۰]

به دست آوردن درجه بالاى اخلاص براى انسان‌ها، به ویژه براى کسانى که به مدارج بالاى علمى و شهرت مردمى و جهانى می‌رسند کارى بس مشکل و طاقت‌فرسا است، مرد راه می‌خواهد و همت بلند و توحید کامل.

شهید عزیز آیت الله العظمى صدر(قدس سره) با مجاهده و مراقبه‌ای که ویژه خودش بود به این هدف بلند رسیده و همین اکسیر کمیاب، ارزش فعالیت‌هاى علمى و اجتماعى او را صد چندان کرده بود و با همین ملکه بزرگ اخلاقى در عمق جان‌ها اثر می‌گذاشت و هر انسان آزاده‌ای را مجذوب راه و مرام خود و اسوه‌هاى گران‌قدرش یعنى اهل بیت (علیهم السلام) می‌کرد. «کونوا لَنا زَیناً».

اخلاص و وفاى شهید صدر برخاسته از توحید خالص و عشق او به پروردگار مهربان بود و این یکرنگى به او صفایى ویژه بخشیده بود او در عبادت و بندگى خداوند صفا داشت، با بندگان خداوند و شاگردانش باوفا و باصفاى خاصى رفتار می‌کرد؛ به حدى که به آن‌ها عشق مى‌ورزید. او ملت اسلام و ملت عراق را بسیار دوست می‌داشت و از عمق جان به آن‌ها محبت می‌کرد. یکى از کلمات جاودانه او چنین بود:

«اى ملت آبا و اجدادم، همانا با تأکید میگویم که من با شما هستم و تا آخر نیز با شما خواهم بود و در مصائب و مشکلات شما را رها نخواهم کرد و به زودى خون خود را براى خدا به جهت رهایى شما فدا خواهم کرد.» [۱۱]

او به خوبى دریافته بود که اخلاص شرط اصلى و بی‌بدیل تمامى فعالیت‌هاى زندگى یک فرد طلبه و روحانى است؛ زیرا بدون اخلاص کارهاى علمى و اجتماعى عالمى که به ظاهر وارث رسالت سنگین انبیای الهى است نه تنها هیچ ارزشى ندارد، بلکه در بسیارى از مواقع مضر و هلاکت‌بار است.

این مهم را می‌توان از دقت نظر و نگرانى آن انسان وارسته نسبت به فعالیت‌هایش به دست آورد. او حتى از این‌که مبادا کارهاى گذشته‌اش بدون اخلاص بوده یا چه بسا شهرت جهانى آثار فکرى‌اش مانع اخلاص در او می‌شده، ناراحت و نگران بود. شاهد این سخن، خاطره آموزنده استاد ارجمند آیت الله سید کاظم حائرى یکى از شاگردان برجسته آن شهید والامقام است: «روزى ایشان به من فرمود: وقتى کتاب فلسفتنا را نگاشتم، خواستم آن را به نام «جماعهالعلماء» چاپ کنم ولى چون آنان نظراتى در جهت اصلاح و تعدیل کتاب داشتند که از دید من پذیرفته نبود، ناگزیر به نام خودم به چاپ رساندم. اکنون که چاپ شده و مورد توجه عام و خاص قرار گرفته و نویسنده آن در همه جا مشهور شده و بلند آوازه گردیده گاهى وقتها با خودم فکر میکنم: اگر پیش از چاپ، از این شهرت و پذیرش همگانى آگاه میبودم آیا باز هم حاضر میشدم که کتاب را به نام «جماعهالعلماء» چاپ کنم و از یاد نام خود بر روى کتاب خوددارى کنم؟

این تردید در آمادگى نفس بر انجام این کار مرا به شدت ناراحت میکند.

ایشان وقتى از این حالت روحى خود سخن می‌گفت، بسیار ناراحت بود که می‌خواست گریه کند، با این که یک فرض و احتمال بیش نبود، ولى از ترس این‌که اگر چنین امتحانى پیش می‌آمد و او آمادگى آن را نداشت ناراحت بود.»[۱۲]

عبـــادت

از ابعاد درخشان این عالم ربانى، عبادات خالصانه و خاشعانه او بود و مهم‌تر از آن این‌که بنا به قول بعضى از مرتبطین نزدیکش، او در عبادات خود انقطاع کامل داشت و به همین جهت در عبادت و نماز به کیفیت می‌اندیشید نه به کمیت، خداوند در قرآن می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۱۳] البته هر کسى از این حالت انقطاع کامل الى الله، اطلاع نمی‌یافت، جناب حجه الاسلام شیخ محمد رضا نعمانى از خواص شاگردانش در این رابطه می‌گوید: «در ایام گذشته زمانى که دنبال فرصتى براى اقتدا به آن شهید در نمازهاى یومیه در خانه وى بودم، در بسیارى از اوقات با این‌که وقت نماز فرا رسیده بود و حتى نیم ساعت از اول وقت نماز گذشته بود آن مرحوم در مصلاى خودش می‌نشست و نماز را شروع نمی‌کرد و به حالت تفکر فرو می‌رفت اما ناگهان بلند می‌شد و به نماز می‌پرداخت. یک روز از ایشان سبب این امر را پرسیدم، فرمودند: از ابتداى عمر با خود پیمان بستم تمام نمازهایم با حضور قلب و انقطاع باشد و در بعضى اوقات مجبور می‌شوم مقدارى صبر کنم تا افکار پراکنده را از ذهن خودم دور کنم و وقتى حالت انقطاع برایم حاصل شد به نماز می‌پردازم».[۱۴]

این حالت انقطاع وى منحصر در نماز نبود بلکه در شکل‌هاى مختلف عبادت نیز ظاهر بود، مانند قرائت قرآن در ماه مبارک رمضان که با صوتی حزین و اشکى جارى که قلب هر شنونده‌ای را خاشع می‌کرد و به عالم معنا پرواز می‌داد.

هم‌چنین در سفر عمـــره با وجود گرماى شدید و داغى سنگ‌فرش‌هاى مسجدالحرام، در زمانی که هیچ کس قادر به طواف نبود آن عابد عارف کامل، مشغول طواف و عبادت می‌شد، گویا که گرما و داغى وجود ندارد. یک روز پس از بازگشت از مسجدالحرام از این قدرت تحمل عجیب وى سؤال نمودم فرمودند: «مادامی که در مسجدالحرام هستم احساس حرارت و گرمى زمینهاى داغ آن را نمیکنم، بله بعد از برگشتن به هتل، در پاهاى خود احساس درد میکنم».[۱۵]

«به تحقیق باید گفت آن انسان والامقام عاشق عبادت بود و همیشه در عبادت بود؛ زیرا خداوند همیشه در قلب او حضور داشت و از مصادیق بارز این حدیث قدسى بود:

«من طلبنى وجدنى، ومن وجدنى عرفنى، ومن عرفنى احبّنى، ومن احبّنى عشقنى، ومن عشقنى عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فعلىّ دیته ومن علىّ دیته فأنا دیته»[۱۶]

با نماز شب، انس خاصى داشت و در آن حال به راز و نیاز با معشوق خود پروردگار مهربان می‌پرداخت. او از عبادات جان می‌گرفت و با نَفَس مسیحایى خود، روح عبودیت را به اطرافیان و شاگردان خود می‌دمید، او به گونه‌ای با معنا به تلاوت قرآن می‌پرداخت؛ زیرا تلاوت او همراه با فهم و تدبر بود و چنان اوج می‌گرفت که گویا خداوند با او سخن می‌گوید».[۱۷]

شاهد این سخن، گفتار آن عالم فرزانه به شاگردان خودش می‌باشد: «در نظر بگیریم که عبد مملوک خداییم و خداى متعال مالک مطلق رفتار و وجود و کارهاى ماست و او برنامهریز موقعیت آینده و حال ماست و اوست که در دنیا و آخرت بادیدهای که خواب آن را فرا نمیگیرد ما را زیر نظر میگیرد و به تدریج مسئولیتها و واجباتِ این عبودیت را از نظر بگذرانیم که در برابر رسالتش التزام داشته باشیم و از پرچمش دفاع کنیم و براى خویش به طور همیشگى خاطرنشان سازیم بنده خداییم، که معنى عبودیت نیز همین است؛ زیرا باید همواره با یاد خدا زیست کنیم و هنگامى که به خود الهام نمودیم که باید همراه با یاد خدا زندگى کنیم، زندگى براى خدا، در ذهنمان عمیقتر و دقیقتر میشود و بعد از نظرى و عقلىِ محض بودن، کم کم به صورت هاله و شبحى تقریباً حسى در میآید.»[۱۸]

عـــزت و سلامت نفس

آن شهید عزیز در اثر تزکیه نفس و خودسازى و اخلاص و عبودیتى که داشت به مرتبه بلندى از عزت و سلامت نفس نایل آمده بود: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ».[۱۹]

این عزت نفس سبب شده بود که در مقابل غیر خدا هیچ گونه کرنش و تذللى به خود راه ندهد و همه چیز خود را فداى عزت و اقتدار ایمانى خود بکند.

او عبد ممتحن الهى بود و مانند کوه در مقابل ظالمین و ستمگران زمان ایستاد و از هیچ چیز نترسید و هیچ تهدیدى در او اثر نکرد و سرزنش سرزنش‌کنندگان نیز باعث کوتاه آمدن از انجام وظیفه نشد.

آن عالم ربانى به آرامش ایمانى رسیده بود، در واقع شایسته دریافت آن فیض الهى شده بود. «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَهَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ».[۲۰]

او داراى قلبى مطمئن بود، همان صفتى که در کمتر کسى یافت می‌شود. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».[۲۱] درباره سلامت و عزت نفس شهید صدر (ره) به نمونه ذیل اکتفا می‌کنیم:

«یکى از شاگردان آیت الله صدر به خاطر اختلاف فکرى پاى از مجلس درس او کشید و از وى جدا شد! اما چون به خیال خام خود، طرز تفکر علمى و فلسفى و سیاسى آیت الله صدر را نادرست و مخالف مکتب اسلام می‌دانست، به جدایى کفایت نکرد، بلکه هر جا نشست شروع کرد به بدگویى از آیت الله صدر و رد اندیشه‌هاى او. چندین بار حرف‌هاى این شاگرد کج‌فهم و جفاکار و بدگو و متعصب کور در مسائل دینى، را به آیت الله صدر رساندند ولى او جوابى نداد.

یک روز باز هم در حضور او سخن از شاگرد خطاکار رفت، آیت الله صدر گفت: گرچه او پشت سر من بدگویى میکند اما من هنوز او را شخصى متدین و عادل میشناسم! زیرا او بر اساس کوتهنظرى و تعصب، خیال میکند که من منحرف و مستحق لعن و دشنامم، او به پندار تحجرآمیز خود با رد افکار من از دین خدا دفاع میکند و غیرت دینى به خرج میدهد! بنابراین آن قبیل حرفها را از روى درک نادرست خود در حق من میگوید نه از روى هواى نفس و یا حقد و حسد و بىمبالاتى.»[۲۲]

عشق و علاقه و توسل به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)‌‌ و اهل بیت (علیهم السلام)

هر انسان سالک وارسته‌ای به خوبى درک می‌کند که براى حرکت در مسیر هدایت و سلوک الى الله و رسیدن به کمال قرب الهى، رسول خدا(صلی الله علیه و آله)‌ و ائمه هدى اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) وسائط فیض الهى هستند و به وسیله وساطت آن‌ها، فیوض کمالات به شایستگان افاضه می‌شود. بر طبق روایات،[۲۳] مصداق وسیله در آیه شریفه: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ»[۲۴] ستارگان درخشان عالم انسانیت هستند که فیض و کمال را از مبادى بالاتر دریافت و به دیگران می‌رسانند.

شهید والامقام آیت الله العظمى صدر از همان ابتداى کار و تلاش خود، خودش را شاگرد مکتب اهل بیت(علیهم السلام) می‌دانست و دعاها و زیارات او در حرم امامان (علیهما السلام) بسیار پر معنى و راهگشا بود.

او هم‌چنین خود را مدیون مجاهدات و تلاش‌هاى بی‌وقفه ائمه هدى (علیهم السلام) می‌دانست و دین خود را از طریق پیروى مخلصانه از دستورات سعادت بخش آن‌ها ادا می‌کرد و حتى لحظه‌ای در این امر مهم درنگ نمی‌کرد.

این رابطه و ارتباط، یک طرفه نبود بلکه ائمه هدى (علیهم السلام) این ستارگان آسمان فضیلت و این معادن کرم و جود و لطف و صفا، او را به عنوان شاگردى کوشا و شایسته، پذیرفته بودند، عنایت خاص به وى داشتند و آن انسان برجسته مورد توجه و کرامت آنان بود.

شاهد بر این مدعى خاطره‌ای است که آیت الله حائرى از شهید آیت الله العظمى صدر (ره) نقل می‌کند:

«در روزگار طلبگى هر روز ساعتى را به حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشرف می‌شدم و آن‌جا می‌نشستم و در مسائل علمى به فکر فرو می‌رفتم، به امید آن‌که از برکات حضرت الهام بگیرم و مشکلات علمى خود را حل کنم.

از این نیت من هیچ کس با خبر نبود، تا این‌که این روش قطع شد، مادرم خواب می‌بیند و در عالم رؤیا حضرت امیر(علیه السلام) به وى (به این مضمون) می‌فرماید: به باقر بگو چرا درسى را که از ما مىآموخت ترک کرده است؟»[۲۵]

این صفا و علاقه شدید همواره ادامه داشته و روز به روز عمق بیشترى می‌یافت؛ به گونه‌ای بود که او هنگام زیارت قبور پاک و مطهر آن‌ها، خود را در حضور آن‌ها می‌دید، کمال ادب و متانت همراه با عشق و صفا از نشانه‌هاى آن بود. شیخ محمدرضا نعمانى، از نزدیکان و ملازمین وى در سفر زیارتى عمره، در این رابطه می‌گوید: «در مدینه منوره همراه او به زیارت قبور مطهر ائمه بقیع (علیهم السلام) رفتم، آن شهید(ره) پا برهنه با حالت خشوع و خضوع وارد قبرستان بقیع گردید و به گونه‌ای شروع به زیارت آنان کرد که گویى امامان معصوم (علیهم السلام) جلو او هستند و آن‌ها را می‌بیند و این در حالتى بود که پیوسته اشک‌هایش جارى بود و روح مطهرش در عالمى دیگر پرواز می‌کرد، عالمى که با عمق دوستى و ولای اهل بیت (علیهم السلام) همراه بود».[۲۶]

تواضــع

آیت الله العظمى سیدمحمد باقر صدر(ره) با وجود رفعت مقام علمى و عملى، از تواضع خاصى برخوردار بود و این تواضع باعث شده بود این قله رفیع و برافراشته و این انسان با کمال که در افق بالایى از معنا و عرفان سیر می‌کرد، بسیار سهل‌الوصول و دست‌یافتنى باشد. او ابداً خود را و تبحر علمى و کمالات کم‌نظیر اخلاقى خود را نمی‌دید. با همه، متواضعانه رفتار می‌کرد با افراد خردسال و غیربالغى که براى رفع مشکلات معنوى و یافتن پاسخ سؤالات خود به وى مراجعه می‌کردند و با شاگردان و اطرافیان خود و حتى با خادم خانه‌اش با همه و همه متواضع بود و هیچ‌گاه دیده نشد که به دیگران فخرفروشى کند.

در این خصلت اخلاقى بزرگ، اسوه او رسول گرامى اسلام حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله)‌ بود که به هنگام خوردن غذا بر روى زمین می‌نشست و می‌فرمود:

انما انا عبد آکل کما یأکل العبد؛

همانا من بندهای هستم که همانند بندگان و غلامان غذا میخورم.[۲۷]

یکى از برادران ایمانى، آقاى مختار الاسدى، در این رابطه می‌گوید:

«هیچگاه دیده نشد که آن شهید والامقام با کلام یا رفتارش اشارهای به بزرگى و رفعت مقام یا دقت نظر خود کند و هیچگاه ادعاى برترى و اعلمیت نکرد؛ على رغم آنکه به نبوغ و تبحر خود آگاهى داشت و دوست و دشمن و دور و نزدیک این را قبول داشتند… .

به حدى متواضع بود که معروف شده بود. در هر مجلس وارد میشد در هر مکان جا بود مینشست و به هیچ وجه خواستار شناخته شدن و احترامات و تشریفات نبود… .

به سخن دیگران آنگونه گوش میداد که گویى شاگرد به سخن استادش گوش میدهد و هیچ معلوم نبود که او یک استاد و یک متفکر برجسته است و این کمالى است که به راحتى به دست نمیآید و بسیار کمیاب است.

چه بسیارند انسانهاى متفکرى که خوب سخن میگویند اما به لحاظ برجستگى و فوقالعادگى که دارند نمیتوانند به همان خوبى به سخنان زیردستان خود گوش کنند».[۲۸]

در یک مجلس عمومى در جلو چشم حاضران، یکى از افراد ناآگاه از آن شهید والامقام سؤال کرد: آقاى ما آیا شما مجتهد هستید یا طلبه هستید؟ آن سید بزرگوار با کمال تواضع و مهربانى و به راحتى جواب داد من هم‌چنان طلبه هستم![۲۹]

هم‌چنین آمده است که آن شهید عزیز احتیاجات منزل خود از قبیل خوراکى‌ها و سبزیجات را خودش از بازار خریدارى می‌کرد و به منزل می‌آورد و این امر، تا نزدیک زمان مرجعیتش ادامه داشت. او با کسبه و فروشندگان گفت‌وگوى صمیمانه‌ای داشت گویا که با نظایر و هم‌ردیفان و علما سخن می‌گوید.

آن قدر تواضع داشت که هر موقع غذایى براى او می‌آوردند بهترینِ آن را به خادمش اعطا می‌نمود و خود از بقیه آن تناول می‌نمود… او تألیفات خود را با عبارت «محمد باقر صدر» منتشر می‌کرد و هیچ گونه مقدمه یا تعریف یا اشاره‌ای به شخصیت برجسته و مقامات علمى خود به آن نمی‌افزود و حتى بعضى از کتاب‌ها و بسیارى از مباحث ارزشمندش را بدون ذکر نام منتشر کرد.

او با این‌که در اوج کمالات و مقامات علمى و معنوى و دینى بود، لباسى ساده می‌پوشید و چنان‌چه اشاره شد در مجالس رسمى نزد کسبه و طلبه‌هاى مبتدى و گاهى نزدیک درب مجلس می‌نشست.

او هیچ وقت راضى نشد که اتومبیلى اختصاصى تهیه کند و حتى اجازه نداد اتومبیلى به او هدیه کنند و با وسایل نقلیه عمومى آمد و رفت می‌کرد.[۳۰]

این تواضع پیامبرگونه آن شهید باکرامت، الهام گرفته از آیات قرآن بود؛ آن‌جا که خداوند می‌فرماید:

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ؛ [۳۱]

و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر.[۳۲]

نقل شده است[۳۳] که وى از دوران کودکى چنین خصیصه‌ای داشت. آموزگار دوران دبستان او که به نبوغ سرشار، هوش و استعداد فوق‌العاده او پى برده بود می‌گوید: در کنار این‌ها، تواضع او چیز عجیبى بود و هیچ‌گاه ندیدم به خاطر معلومات و نبوغى که دارد بر هم‌کلاسان خود ادعایى داشته یا فخرفروشى کند.

تواضع در این سنین، از ذات پاک و اصالت خانوادگى و تربیت عالى او حکایت دارد. این تواضع همراه با رشد علمى و اجتماعى او شدیدتر و عمیق‌تر گشت، حتى روزى در هنگام تدریس مسائل فلکى و سؤال از یکى از شاگردانش به او گفت: «فرض کنید من شاگرد شما هستم، جواب را براى من توضیح دهید!!»[۳۴] این رفتار متواضعانه و مشفقانه را در کم‌تر کسى می‌توان دید.

آقاى فاضل نورى در این رابطه می‌گوید: «او داراى تواضع علمى بود؛ به گونهای که روح تواضع بر دروس و تألیفات او حاکم بود و از استادان خود با تجلیل اسم میبرد و آرا و نظریات آنها را با بهترین وجه ممکن و حتى گاهى بهتر از خود آنها تقریر میکرد هر چند آن آرا را باطل میدانست. البته با ادب خاصى به نقد آنها میپرداخت.

در هنگام تدریس در برابر اشکالات بهجا و بیجاى شاگردانش سکوت میکرد و خوب گوش میداد.

تواضع او تواضع جامع و تواضع صادق قرآنى بود؛ تمام لحظات زندگانى پرفیض او این را تصدیق میکند. حتى دیده شده است که او با وجود مقام مرجعیت و رهبرى امت اسلامى موقع ملاقات با بعضى از زنان مؤمن قیام کرده و ایستاده است و موقع خداحافظى نیز بلند شده و ایستاده است تا اینکه آن زنان از پیش او رفتهاند».[۳۵]

این بخش مهم از خصایص برجسته آن شهید را با تواضع او در برابر امام خمینى به پایان می‌بریم. او بارها گفته بود: «اگر امام خمینى به من دستور بدهد که نماینده ایشان در روستایى باشم فرمان خواهم برد و امر ایشان را اجرا خواهم کرد».[۳۶]

اخلاق معظم له با اهل و عیال خود

پر واضح است که چنین انسان برجسته‌ای رفتار کریمانه و سازنده‌ای با خانواده خود دارد، رفتارى که همراه با ارشاد و محبت و تواضع است و هیچ‌گونه برترى‌جویى و تفوق‌طلبى ندارد حتى به مناسبتى یک بار فرمودند: «من در طول زندگانى حتى یک بار هم به زوجه خود آمرانه چیزى نگفتم و نگفتم آب براى من بیاور»[۳۷] چنان‌چه نقل شده است: «زمانى که همسرش براى دیدار دخترش به کاظمین رفته بود و شهید صدر به او احتیاج داشت از او درخواست مراجعت نکرد، بلکه با تماس تلفنى از او احوال‌پرسى نمود و خودِ همسرش متوجه شده بود که احتیاج به او دارد بدون این‌که از او بخواهد یا اشاره‌ای به آن بکند.»[۳۸]

آقاى فاضل نورى در این رابطه می‌گوید:

«شهید صدر با مادرش رفتارى بسیار متواضعانه و همراه با اجلال و تکریم داشت و با کمال خضوع و ادب با او رفتار می‌کرد، به گونه‌ای که قلب مادرش را شاد می‌کرد و مادر وى دائماً شکر خداوند را به خاطر وجود این فرزند به جا می‌آورد و همیشه دعا می‌کرد تا وقتى زنده است با فرزندش زندگى کند. آن شهید والامقام در این رابطه بسیار باوفا بود و همان‌گونه که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)‌ با زهرا (سلام الله علیها) دختر گرامیش رفتار می‌کرد او با مادرش رفتار می‌نمود بدین معنى که وقتى وارد خانه می‌شد اول به او سلام می‌کرد و نزد او می‌رفت تا خم شده دست مادرش را ببوسد و احوال او را جویا شود. موقع خداحافظى نیز بوسیدن دست مادر و تواضع با او و التماس دعا از او را فراموش نمی‌کرد و همیشه درصدد تحصیل رضایت مادرش بود و تکریم و احترام او را بر خود واجب دانسته و سعى در کمک کردن به او داشت.

این علاقه و محبت به گونه‌ای بود که دورى فرزند از مادر بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود و موقعی که مأموران حکومت بعث براى دستگیرى وى آمدند آن مادر نیز می‌خواست همراه پاره جگر خود به زندان برود ولى مانع او شده و نگذاشتند… .

رفتار شهید صدر با همسرش نیز در بعضى جهات شباهت با رفتار با مادرش داشت؛ تمام حقوق او را به عنوان وظیفه ادا می‌کرد و هیچ نقصى بر جا نمی‌گذاشت و به همسرش وفادار بود و او را دوست می‌داشت و او را در جلو چشم دیگران بزرگ می‌نمود… .

همین رفتار سازنده و کریمانه باعث شده بود که همسرش نیز بسیار باوفا و باادب و باصفا باشد و سعى تمام در تحصیل رضایت شوهرش مرحوم شهید صدر داشت و بسیار او را دوست می‌داشت، هیچ‌گاه بر همسرش رو ترش نمی‌کرد و کلام خشن به او نمی‌گفت و همت او این بود که اسباب سکونت و آرامش همسرش را در خانه فراهم آورد؛ چرا که[۳۹] جِهَادُ الْمَرْأَهِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛[۴۰] جهاد زن خوب شوهردارى است».

رفتار شهید با خواهرش بنت الهدى

«شهید عزیز آیت الله العظمى صدر به گونه‌ای عالى رفتار برادرى و خواهرى را به نمایش گذاشت. خواهرش را مانند خودش می‌دانست، چون از یک پدر و مادر و از یک ریشه بودند و مانند یکى از اعضاى بدن از او مراقبت می‌کرد و بدین لحاظ بین آن دو رابطه قوى الهى و علاقه قلبى تامى همراه با اکرام و احترام برقرار بود.

وقتى شهید صدر دریافت که خواهرش شایستگى مسئولیت‌پذیرى و رشد و تکامل دارد توجه خاصى به او نمود و کوشش نمود که رابطه او را با خدا محکم سازد، به گونه‌ای که از بندگان خوب خداوند شود. هم‌چنین در مسائل و احکام دین و شریعت او را تعلیم نمود تا بتواند نقش خوبى در خدمت به دین و امت اسلام به عهده بگیرد.

به راستى که این خواهر گران‌قدر شایستگى چنین رشد و تکاملى را داشت و  به خوبى رشد کرد و این بانوى نمونه به درجات بالاى قرب الهى رسید؛ به طوری که از همه چیز خود گذشت، فقط به رضاى خداوند اندیشید و دنبال رضایت دیگران نبود. او از مظاهر زیباى دنیاى عاجل گذشت تا به بهجت و سرور آخرت و مقعدالصدق نزد پروردگار مقتدر برسد.

شهید صدر در تمام امور، او را راهنمایى می‌کرد. نوشته‌های او را ملاحظه می‌نمود و ناظر بر آثار فکرى او بود تا آثار او بی‌اشکال باشد.

آن خواهر قدرشناس نیز برخورد بسیار مؤدبانه و خالصانه‌ای با برادرش داشت و تمام خواسته‌ها و حتى منویات برادرش را به گوش جان می‌خرید و به آن‌ها عمل می‌کرد؛ به خصوص که می‌دانست کارها و رفتار و آثار او به حساب برادرش آیت الله العظمى صدر گذاشته خواهد شد؛ آن برادر عزیزى که هم برادر بود و هم رفتار دلسوزانه پدرى داشت و هم استاد و مربى او بود.

شهیده والامقام بنت الهدى صدر، به عنوان وکیل آیت الله صدر در بسیارى از امور به ویژه در امور مربوط به هدایت و تربیت دختران و زنان، نقش خوبى بر عهده گرفت و آثار خوبى بر جاى گذاشت؛ زیرا او خود نمونه بسیار خوبى از زن کمال یافته و تربیت شده در دامان اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که همان تربیت او را بزرگ شهید انقلاب اسلامى عراق، آیت الله صدر  به عهده داشت.

همین تربیت اسلامى شهید صدر باعث شده بود با این‌که در این خانه مادر و عیال و خواهر شهید صدر با هم زندگى می‌کردند، اما هیچ‌گونه اختلاف و مشاجره‌اى بین آن‌ها پیش نیاید، بلکه بر عکس، در آن خانه، سراسر یک‌رنگى و صفا و محبت به یک‌دیگر وجود داشت.

اگر یکى از این سه نفر به جایى می‌رفت دو نفر دیگر احساس دلتنگى شدیدى می‌کردند. رفتار شهید صدر با فرزندانش نیز بسیار سازنده و درس‌آموز بود، روح اخلاق اسلامى بر تمام افعالش حاکم بود و با وجود مشاغل زیاد اجتماعى و علمى، مقدارى از وقت خود را صرف امور فرزندان از قبیل رسیدگى به کارهاى درسى آن‌ها و حتى باز‌ی‌هاى فکرى که جنبه تربیتى دارند، می‌کرد.[۴۱]

احترام به عقاید دیگران و برخورد محترمانه و محبت‌آمیز با مخالفان

یکى از ویژگی‌هاى اخلاقى شهید آیت الله العظمى صدر احترام به آرا و نظریه‌های علماى دیگر بود.

اگر خطا و بطلان نظریه‌ای هم براى او واضح بود، هرگز آن را سبک نمی‌شمرد و مسخره نمی‌کرد؛ با این‌که این مسائل، امرى رایج بین اکثر علماى بزرگ بود و از تعبیراتى مانند «هذا مما یضحک به الثکلى» یا «هذا ممّا لا یصدر عمن له ادنى معرفه» از آن یاد می‌کنند. شهید صدر همواره به افکار دیگران احترام می‌گذاشت و از صاحبان آن افکار ستایش می‌کرد.[۴۲] او این شیوه را با برادران اهل سنت نیز رعایت می‌کرد و باعث تألیف قلوب و جذب آن‌ها شده بود.

«شهید صدر(ره) در برخوردهاى علمی و غیر علمى، به عالمان و هم‌چنین توده مردم اهل سنت احترام می‌گذاشت. بی‌احترامى به باورهاى آنان را روا نمی‌دانست، بر این اساس در آثار خود از خلفا به احترام یاد می‌کرد… سید حسین صدر در این باره می‌نویسد: بحثهایش از نظر مذهبى داراى هیچگونه تفرقهافکنى و طعن به برادران اهل سنت نبود، بلکه همواره نشانگر چهره اصیل مکتبى و اصیل مقولهها و اندیشههاى اسلامى بود و به همین خاطر بود که مورد قبول برادران علماى اهل سنت نیز قرار گرفت تا جایى که در مشکلات مختلف به ایشان رجوع کرده و نظر ایشان را میخواستند.

… با نگاهى به تاریخ در می‌یابیم که از میان نوشته‌ها، سخن‌ها و گفت‌وگوها آن‌هایى مفید و ثمربخش بوده‌اند که ادب را نگه داشته‌اند و از مرز اعتدال نگذشته‌اند.

نمونه‌هاى آن را می‌توان در المراجعات سید شرف‌الدین و برخورد شهید صدر (ره) با دکتر تیجانى سماوى دید، آن‌جا که دکتر تیجانى می‌گوید: از گفتار و کردارش بسیار لذت بردم… در این برخورد بود که یقین کردم شیعیان مسلمانند و تنها خدا را میپرستند و به رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان دارند.

تیجانى که باورهاى وهابیت به مذاقش خوش آمده است با یک برخورد حساب شده و محبت‌آمیز در عقاید پیشین خود شک می‌کند و به مسلمان بودن شیعیان یقین پیدا می‌کند و در ادامه از دیدار خود با شهید صدر(ره) چنین می‌گوید: من یقین کردم اگر یک ماه با او باشم شیعه خواهم شد، تصمیم گرفتم چند روزى در خدمت ایشان باشم، در این مدت هرگز به او نگاه نمیکردم مگر اینکه در رویم تبسم میکرد و میفرمود: امرى دارى، چیزى میخواهى… .

تیجانى به مدت چهار روز در خدمت شهید صدر(ره) می‌ماند و از همه شبهاتى که دارد می‌پرسد از جمله: از شهادت به ولایت على در اذان، عزادارى، آراستن مزار امامان و اولیای خدا به طلا و نقره، توسل و تبرک، عقیده شیعه نسبت به صحابه و… .

شهید صدر بدون این‌که به عقاید دیگران بی‌احترامى کند به گونه‌ای مستدل و مختصر به پرسش‌هاى او پاسخ می‌دهد.»[۴۳]

گذشت و تسامح (صفــح)

از دیگر صفات و مکارم اخلاقى برجسته شهید صدر، روحیه گذشت و تسامح وى در برابر لغزش‌ها و خطاهاى دیگران در مورد شخص وى بود. آن فرزانه گران‌قدر به راحتى از ظلم‌هایى که دیگران در اثر نادانى و جهالت و گاهى از روى قصد روا می‌داشتند می‌گذشت و واضح است که این صفت اخلاقى از مکارم اخلاقى است که در روایات به عنوان یکى از بهترین ارزش‌هاى اخلاقى از آن یاد شده است:

قال الباقر (علیه السلام): ثَلَاثَهٌ مِنْ مَکَارِمِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَحْلُمَ إِذَا جُهِلَ عَلَیْکَ؛[۴۴]

امام باقر (علیه السلام) فرمود: سه چیز است که از مکارم دنیا و آخرت است: عفو و بخشش از کسی که به تو جفا کرده است و برقرارى ارتباط با کسی که با تو قطع ارتباط کرده است و برخورد کریمانه همراه با گذشت زمانی که با تو برخورد جاهلانه شود.

او در این ویژگى محمدى گونه‌اش نمونه کاملى بود از رحمت و مهربانى و مصداقى بزرگ از این آیه کریمه:

فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛[۴۵]

در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده می‌شدند.[۴۶]

اینک نمونه‌هایى از گذشت کریمانه او را نقل می‌کنیم که حاکى از بزرگى و تعالى روح اوست:

١- به هنگام بیرون راندن طلاب ایرانى از عراق، طلبه‌ای را دیدم که براى خداحافظى خدمت استاد شهید آمد و او از کسانى بود که با حضرت استاد رابطه خوبى نداشت، ولى به هنگام خداحافظى چنان استاد گریست که گویا بهترین عزیزش دارد از او جدا می‌شود و هیچ‌گاه بین آنان کدورتى نبوده است.[۴۷]

٢- شهید صدر(ره) مطلع شد که یکى از فرزندان مراجع به رئیس اداره امنیت نجف گفته است: چرا اقدامى علیه صدر نمی‌کنید انتظار چه چیزى را می‌کشید؟ آیا می‌خواهید خمینى دومى در عراق پیدا شود؟ چرا اعدامش نمی‌کنید؟!! وقتى این سخن به گوش وى رسید آن شهید عزیز فرمود: «غفرالله لک یا فلان ان قتلونى الیوم قتلوکم غداً؛ خدا تو را بیامرزد اى فلانى! اگر امروز مرا بکشند فردا شما را خواهند کشت». دیگر هیچ چیز دیگر نفرمود.[۴۸]

این نوع برخورد دقیقاً مصداق بالایى از عمل به این آیه شریفه است:

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ؛[۴۹]

با آن‌ها مدارا کن و مردم را به کارهاى نیک و آن‌چه را عقل شایسته می‌داند و خداوند آن را نیک معرفى کرده، دستور ده و از جاهلان روى بگردان و با آن‌ها ستیزه مکن».[۵۰]

٣- یک روز، نامه‌ای به دستش رسید، آن را باز کرد و خواند: پدرم، استادم، مرادم، مرا ببخشید! من در حق شما بدى کردم و از روى نادانى، شما را به انحراف از اسلام متهم کرده و همه جا این حرف بیهوده را تکرار نمودم و با حیثیت علمى و دینى آن جناب بازى کردم! اکنون حقیقت بر من آشکار گشته است و به بی‌گناهى شما و تقصیر خودم پى بردم. اینک جز شرمندگى و پشیمانى نصیبم نیست و در آتش ندامت و شرمسارى می‌سوزم، مرا عفو کنید… .

آیت الله صدر (ره) پس از خواندن نامه، قلم برداشت و در جواب آن شخص نوشت: «شما به منزله فرزند عزیز من هستید! و شایسته است که پدران از سر گناه و تقصیر فرزندانشان بگذرند. من شما را بخشیدم، آسودهخاطر باشید، خداوند توفیقتان دهد».[۵۱]

۴- یک بار یکى از افراد اطلاعات و امنیت بعثى براى عذرخواهى نزد او آمد؛ زیرا هنگام دستگیرى شهید صدر (ره) دستبند به دست او زده بود، شهید صدر در جواب عذرخواهى فرمود: فرزند گاهى خطا و بدى انجام میدهد، اما پدر باید پدر باشد و حالت پدرانه خود را براى فرزندش حفظ کند! بله او حتى با دشمنانش نیز چنین رفتار می‌کرد.[۵۲]

عطوفت و رأفت پدرانه و مردم‌دوستى

شهید والامقام آیت الله العظمى سید محمدباقر صدر به مسلمانان و هم‌نوعان خود اهتمام تامى داشت. برخورد او با همه افراد جامعه برخوردى مشفقانه و سازنده همراه با چهره باز و گشاده رویىِ کم‌نظیر بود.

همه جوانان و افراد جامعه را مانند فرزندان خود می‌دانست، به مشکلات و سؤالات آنان تا حد امکان رسیدگى می‌کرد، هر کس با او ملاقاتى داشت با اولین ملاقات و گفت‌وگو این حالت را حس می‌کرد. حتى نسبت به مخالفان خود این اخلاق پدرانه را داشت. او خود را در خدمت همه می‌دانست، ناراحتى، انحراف و مشکلات دیگران را مشکلات خود می‌دانست، همان‌طوری که انبیا و اوصیای الهى چنین بودند.

«قلب باز و پرسوز او پر بود از عشق و علاقه به دیگران. غم و غصه‌هاى دیگران را تحمل می‌کرد به گونه‌ای که هیچ‌گاه احساس راحتى نکرد. از رنج و مشقت‌هاى محرومین در تمام جهان رنج می‌کشید و در فکر چاره بود.

وقتى از دستگیرى یک برادر ایمانى غیرمرتبط با وى، توسط حکام بعثى در کربلا، اطلاع یافت غمگین شد و در جواب شاگردش که از علت ناراحتى استاد سؤال کرد، فرمود: کم اتفاق میافتد که من براى امور شخصى خود ناراحت شوم، ناراحتى و تأثر من براى مسلمانان است».[۵۳]

نمونه دیگر اخلاق پدرانه وى مربوط به وقتى است که خبر شهادت شهداى پنج‌گانه (شیخ عارف و یارانش) را شنید. «بسیار ناراحت و غمگین شد. روح پر التهابش شعله کشید و دل و جانش در آتش هجران آن عزیزان سوخت، چند روز بیمار گشت، پاهایش توان حرکت نداشت و تا سه روز غذا تناول نکرد و نتوانست در مجلس تدریس حاضر شود و مدت‌ها در فراق و مظلومیت شاگردان و یارانش که بندگان صالح خدا و حامیان شجاع و شایسته دین خدا بودند اشک حسرت ریخت.

یک روز در کتاب‌خانه خود تنها نشسته بود و به یاد آغازگران فصل شهادت در انقلاب اسلامى عراق گریه می‌کرد، شیخ محمدرضا نعمانى که در خانه استاد بود نزد او رفت و گفت: استاد اگر شما این‌قدر بی‌تابى کنید پس افرادى مثل من چه باید بکنند؟ شما اسطوره صبر و پایدارى هستید، چرا این همه گریه می‌کنید؟!

آیت الله صدر (ره) اشک چشمانش را پاک کرد و گفت: «فرزند عزیزم نعمانى! به خدا قسم اگر بعثىها مرا مخیر میکردند که این پنج نفر را بکشیم یا فرزندانت را؟ من اعدام فرزندانم را پیشنهاد میکردم و نمیگذاشتم آن پنج تن کشته شوند؛ زیرا امروز اسلام به آنان نیاز داشت، نه به فرزندان کوچک من!… و فرط علاقه و محبت من به آن پنج بزرگوار به خاطر اسلام و قرآن است نه یک دلبستگى شخصى و احساساتى».[۵۴]

«هنگام مرگِ یکى از شاگردانش به نام سید عبدالغنى اردبیلى که در ایران تصادف کرد و مرحوم شد، بسیار متأثر شد. [شهید] در مقدمه کتاب حلقات اصول از این ناراحتى و تأثر یاد کرده و براى او دعا کرده و ثواب آن کتاب ارزشمند را به روح شاگردش اهدا کرده است.

وقتى از مشکلات مالى طلاب و احتیاج آن‌ها به مساعده براى نیازهاى زندگى اطلاع می‌یافت و خود توان انجام آن را نداشت بسیارى اوقات اشک‌هایش جارى می‌شد، اشک‌هایى که حاکى از قلب مهربان و باصفاى او بود که البته درصدد رفع آن نیازها بر می‌آمد و سفارش می‌نمود که موارد مشابه را به اطلاع وى برسانند.»[۵۵]

«او با طلبه‌ها از نزدیک ملاقات می‌کرد و از احوال و مشکلات آن‌ها سؤال می‌کرد و آن‌ها چنان او را مهربان می‌یافتند که مشکلات خصوصى خود را با وى به گونه‌ای مطرح می‌کردند که حتى با نزدیک‌ترین افراد خود مطرح نمی‌کردند.

آن مرجع بزرگ و عالی‌قدر حتى به دیدن طلاب می‌رفت، هنگامی که ازدواج می‌کردند یا در خانه‌ای جدید سکنا می‌گزیدند.»[۵۶]

«او حتى نسبت به خادم خانه‌اش که از عراق مهاجرت کرده بود این لطف و صفا و وفادارى را رعایت می‌کرد و نامه‌ای که به خادمش نوشته است نشان از این عظمت روحى است.»[۵۷] شیخ محمد رضا نعمانى در این رابطه می‌گوید: «اخلاق او جبلّى بود و با تعارف که در وراى خود، آن‌چه برابر با واقع نسیت، پنهان می‌کند، ناآشنابود. مردم را از ژرفاى قلب خویش و زوایاى جانش دوست می‌داشت.

آن‌چه براى خود دوست می‌داشت براى دیگران نیز دوست می‌داشت و آن‌چه براى خود نمی‌پسندید براى دیگران نیز نمی‌پسندید. دیگران را بر خود برترى می‌داد… بسیار غمگسار مردم بود و این از درخشان‌ترین نقطه‌هاى زندگى اوست. غمگسارى وى در سطحى نبود که تعارف اقتضا کرده باشد بلکه غمگسارى راستین بود.

گرفتار‌ی‌هاى مردم را درمی‌یافت و از اوضاع و احوال آنان پرسش می‌کرد و با آنان همدردى می‌کرد و این امر سبب شد هر که وى را ببیند، دوست بدارد و به گونه‌ای شگفت دلباخته او شود.»[۵۸] رمز این دوستى را آیه شریفه قرآن بیان می‌کند:

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا؛[۵۹]

همانا کسانى که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادند به زودى خداوند رحمان، محبتى براى آنان در دل‌ها قرار می‌دهد.

«شهید صدر (ره) به گونه‌ای محبت‌آمیز و با روى باز و خندان باهر ملاقات‌کننده‌ای رفتار می‌کرد که این فرد گمان می‌کرد شهید صدر فقط او را این مقدار دوست دارد… و این حالت عطوفت و مهربانى و رفتار متواضعانه سبب شده بود که بعضى او را مورد انتقاد قرار داده، ملامت کنند. حتى بعضى که از شهرت و عظمت و مقبولیت شهید صدر ناراحت بودند و هیچ نقطه ضعفى در شخصیت وى پیدا نمی‌کردند، بارها به گونه‌ای تعجب‌آمیز به او حمله می‌کردند و می‌گفتند آقاى صدر یک فرد عاطفى است و به درد مرجعیت و رهبرى مردم نمی‌خورد!»[۶۰]

این برخورد همراه با عاطفه شهید صدر، درباره دشمنانش نیز هویدا بود و همین باعث تأثیرگذارى و هدایت بعضى از آن‌ها می‌شد. در دورانى که خانه آیت الله صدر (ره) در محاصره نیروهاى بعثى بود مدتى پس از آغاز دوران محاصره «جز عده معدودى از شاگردان و آشنایان آیت الله صدر(ره)، به کسى اجازه ورود به خانه او نمی‌دادند. یک روز شیخ محمدرضا نعمانى، نزدیک‌هاى ساعت ٢:٣٠ بعد از ظهر در کتاب‌خانه آیت الله صدر (ره) خوابیده بود. آیت الله صدر او را صدا زد. نعمانى برخاست و از کتاب‌خانه بیرون آمد. استاد را دید که در دهلیز، در جلو پنجره ایستاده و به بیرون نگاه می‌کرد و به آرامى می‌گفت: لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ … .

نعمانى با تعجب پرسید: چه می‌فرمایید حضرت استاد؟ ان‌شاءالله که خیر است!…

آیت الله صدر (ره) گفت: «جلوتر بیا و نگاه کن به این سربازان و مأموران (که دور تا دور خانه را محاصره کرده بودند) که چگونه در این ظهر تابستان در زیر آفتاب گرم و سوزان، همگى تشنهاند و عرق از پیشانیهایشان میریزد… .

حتى یک نفر از رؤسا و فرماندهانشان در این گرما، پیش اینها نیست! دلم برایشان میسوزد! کاش میتوانستیم آب خنکى به این بیچارهها بدهیم بخورند.

نعمانى گفت: سرور من! این جماعت مجرم و جنایتکارند و ماه‌ها است که شما را با بی‌رحمى و شقاوت، محاصره کرده‌اند، رعب و وحشت در دل خانواده و فرزندانتان انداخته‌اند و ارتباط شما را با آشنایان و شاگردان و مردم مسلمان قطع کرده‌اند و دستشان تا مرفق به خون فرزندان آزاده این مرز و بوم آغشته است! شما چگونه به ایشان رحم می‌کنید؟

آیت الله صدر پس از اندکى تأمل، سر برداشت و به آرامى گفت: بلى حرف شما درست است و احساس دردمندانه و انسانى شما را درک میکنم؛ اما خوب است بدانید که انحراف و بدبختى این جماعت، یا ناشى از مساعد نبودن شرایط زمانى و اجتماعى است و یا در خانواده سالمى بزرگ نشدهاند و تربیت صحیح نیافتهاند… مجموعه این عوامل باعث شقاوت و انحراف اینها شده است و گرنه اینها هم دیندار و اهل ایمان میشدند. بنابراین شایسته است که به ایشان نیز ترحم کنیم.

نعمانى چیزى نگفت و در برابر عظمت روح بزرگ وقلب مهربان استادش به شگفت افتاده بود. چند دقیقه گذشت. آیت الله صدر حاج عباس، خادم خانه را صدا زد و گفت: مقدارى آب خنک ببر و به مأموران و سربازانى که در اطراف خانه ما مستقر شدهاند بده، آنها تشنهاند!

در اثر همین رفتار کریمانه آیت الله صدر بود که بسیارى از مأموران و سربازان در مدت محاصره خانه او، از مریدان و دلباختگان وى گشتند و به خاطر او با فرماندهان و سران سازمان اطلاعات درگیر شدند و حتى بعض‌ی‌ها بدین خاطر، اعدام شدند!

یک روز نعمانى، خبر اعدام برخى از آنان را به آیت الله صدر رساند، او خیلى متأثر شد. آن‌گاه گفت: فرزندم، اکنون دیدى که بسیارى از اینها به خاطر مساعد نبودن زمینه تربیتى و اجتماعى، منحرف شدهاند! پس ما باید در برابر کسانى که به ظاهر کمى انحراف دارند، صبور باشیم و با مهربانى و ملاطفت با آنان رفتار کنیم؛ زیرا انحراف و شقاوت خیلى از افراد، ظاهرى است و ناشى از رفتار ناشایست خانواده، اجتماع، محیط کار و…است، اما فطرتشان سالم و پاک است و با رفتار ملایم و انسانى میتوان آنها را به راه راست هدایت کرد و به فطرت سلیم خدایىشان برگرداند.[۶۱]

بال‌هاى محبت و رهبرى شهید همه مسلمانان را با هر قومیت و ملیت در بر می‌گرفت و براى همه آن‌ها دلسوز و مهربان بود و تمام تلاش و جهادِ خونینش را به خاطر وظیفه الهى در راه نجات همه آن‌ها قرار داده بود.

در پیامى خطاب به ملت عراق می‌فرماید: «اخى السنى و اخى الشیعى و اخى الکردى و اخى الترکمانى؛[۶۲] برادر سنى‌ام و برادر شیعه‌ام و برادر کردى‌ام و برادر ترکمنى‌ام!…» که این‌ها همه نشان‌دهنده روح بلند و عطوفت پیامبرگونه آن شهید سعید بود.

زهــــــد

زهد یعنی عدم دلبستگى به دنیا و مظاهر دنیوى. امیرالمؤمنین على (علیه السلام) در نهج البلاغه[۶۳] می‌فرماید:

الزهد کلّه بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه «لِکَیْلا تَأسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم».[۶۴]

شهید والامقام آیت الله العظمى صدر با کیاست و فطانتى که داشت و با مجاهده و مبارزه با نفس، به شناخت بالایی رسیده بود و مشمول لطف خاص خداوند منان قرار گرفته بود.

او حقیقتاً به درجات بالاى زهد در دنیا رسیده بود که همان زهد سالکان و عارفان است. رسول گرامى اسلام می‌فرماید:

من زَهَد فی الدنیا انْبتَ الله الحکمه فی قلبه و انطق بها لسانه و بصَّره عیوب الدنیا، داءها و دواءها و اخرجه من الدنیا سالماً الى دارالسلام؛

آن کس که در دنیا زهد بورزد خداوند حکمت رادر قلب وى ثابت بدارد، پس زبان او به حکمت سخن خواهد گفت و دردهاى دنیا و درمان آن را به او می‌شناسد و او را سالم از دنیا به سوى دارالسلام (بهشت) می‌برند.[۶۵]

استاد فرزانه آیت الله حائرى شاگرد برجسته شهید صدر در این رابطه می‌گوید:

«ایشان از نظر معیشتى، زندگى زاهدانه و سختى داشت، چه در روزگار تحصیل و چه در روزگارى که مُدرس بود و چه آن گاه که به مرجعیت رسید.

آن شهید والامقام می‌گفت: در روزگار تحصیل در فقر شدید زندگى میکردم، با این حال صبح که از خواب برمیخاستم چنان مشغول تحصیل و مطالعه میشدم که همه چیز را از یاد میبردم، آنگاه که خانواده غذا درخواست میکردند، تازه سرگردان میشدم که چه کنم.

وى هنگامى که مدرس بنامى بود، در سختى زندگى می‌کرد، در آن هواى گرم نجف، در منزل وسیله خنک‌کننده‌ای نداشت، محل درس ما هم که مقبره آل یاسین بود، وسیله خنک‌کننده‌ای نداشت، آن زمان معمول حوزه نجف بود که تابستان‌ها هم درس‌ها تعطیل نمی‌شد.

مرحوم سیدعبدالغنى یک روز آمد منزل ایشان و گفت: «آقا! در این گرماى شدید، طلبه‌هایى که در درس حضرت عالى شرکت می‌کنند، خیلى سختى می‌بینند، اجازه بدهید یک کولر بخریم و در محل درس نصب کنیم. من می‌توانم این را براى شما به ارزان‌ترین وجه، آن هم به گونه قسطى که ماهى فقط دو دینار بپردازید، تهیه کنم.

استاد شرمگین از این‌که بگوید: وضعیت اقتصادى من اجازه نمی‌دهد، سکوت کرد. مرحوم سید عبدالغنى اردبیلى، سکوت استاد شهید را نشانه رضایت دانست و کولر را تهیه کرد و آورد، وقتى به ایشان خبر رسید که کولر خریدارى شد، چهره‌اش دگرگون شد از اینکه چگونه این مبلغ را بپردازد. در دوران مرجعیت که وجوهات شرعیه به دست ایشان می‌رسید، می‌گفت: به دخترم مرام فهماندهام که این اموال مال ما نیست، تا انتظار مصرف شخصى از آن نداشته باشد. این کودک هم گاهى وقتها که به دیگران میرسید میگفت: پدرم پول زیاد دارد ولى مال خودش نیست!»[۶۶]

یکى از نزدیکان شهید آیت الله العظمى صدر می‌گوید:

«با سید شهید زیستم، در حالى که مالک چیزى که چشم‌گیر باشد، نبود. آن‌چه که دیگر مراجع در اختیار داشتند او در اختیار داشت: از دارایى شخصى، حقوق شرعى، هدیه‌ها و… ولى همیشه یک حالت داشت… شهید صدر اتومبیل نداشت با این‌که شخص نیکوکارى اتومبیل خود را به وى بخشید، که در زمان خود گران قیمت بود و به آن نیاز بسیار داشت، با این همه آن را فروخت و بهاى آن را بین طلبه‌ها و نیازمندان تقسیم کرد.

در همه جنبه‌هاى زندگى چنین بود زندگى خصوصى وى نیز بر همین روش بود، اهل و عیال و فرزندان خود را بر این رویه پرورش داده بود.»[۶۷]

«فرش خانه او فقط دو حصیر ساده بود و وقتى همسرش درخواست فرش کم قیمتى براى جلوگیرى از سرما می‌کند، در جواب می‌گوید: این مسئولیت را قبول نمیکنم اگر میخواهى از اموال خودت فرش تهیه کن و مسئولیت آن بر عهده خودت باشد که همسرش نیز از این کار خوددارى میکند.»[۶۸]

روزى یک تاجر عراقى عباى پشمیِ گران قیمتى به او هدیه کرد وقتى آن تاجر رفت شهید صدر عبا را به طلبه‌ای که در آن مجلس نشسته بود، هدیه نمود.[۶۹] «مرحوم شهید صدر(ره) هدایایى که معمولاً مردم به جهت اکرام و بزرگداشت علما و فارغ‌البال ساختن آن‌ها براى تحصیل علم به آن‌ها هدیه می‌کنند قبول نمی‌کرد و سعى می‌کرد این نوع هدایا را در جهات عام‌المنفعه، مانند ساختن مدارس، مساجد و مؤسسه‌هاى اجتماعى مصرف کند. روزى یکى از شاگردانش سؤال کرد حضرت استاد آیا منزل شخصى دارید؟ جواب فرمود: بله. سپس شاگرد گفت: در کجا است؟ فرمود: در بهشت، انشاءالله»[۷۰]

در ادامه این محور درس‌آموز از زندگانى و سلوک شهید والامقام آیت الله العظمى صدر، به نمونه‌هاى دل‌انگیز دیگرى از زهد شهید صدر(ره) به نقل از آقاى شیخ محمد رضا نعمانى شاگرد وى اشاره می‌کنیم:

١- آن شهید عزیز در پوشیدن لباس تا آن‌جایی که ممکن بود رعایت زهد می‌نمود در حالی که می‌توانست از گران‌ترین پارچه‌ها استفاده کند، خدا می‌داند که من ندیدم عبایى که قیمت آن بیشتر از پنج دینار عراقى باشد، بپوشد با این‌که انواع پارچه‌ها و لباس‌هاى فاخرى را به او هدیه می‌کردند. آن شهید عزیز به من امر می‌فرمود که پارچه‌هاى هدیه شده را نگهدارى کنم تا در موقع مناسب بین طلاب توزیع کنند.

از آن سید شهید شنیدم که می‌فرمود: لازم است بر من در حالی که در مقام مرجعیت هستم سطح زندگىام مانند سطح زندگى طلاب معمولى باشد.

٢- در خوراکی‌ها نیز آن شهید سعید(ره) هم‌چنان بود، کوشش می‌کرد که با ساده‌ترین چیزها امور خود و خانواده را بگذراند، روال آن خانه چنین بود که همسر ارجمندش در هر روز مایحتاج روزمره خانه را روى کاغذى کوچک می‌نوشت و به آقاى محقق خادم می‌داد تا تهیه کند، آن شهید عزیز به من امر کرده بود که در این امر نظارت کنم مبادا چیز غیر معمولى تهیه شود و گاهى خود معظم‌له بر این امر نظارت می‌کرد و می‌فرمود: هر وقت عموم مردم از میوه استفاده میکنند میوه براى خانه تهیه کنید.

٣- آن شهید بزرگوار تا آخر عمر مبارک و تا لحظه شهادتش خانه شخصى تهیه نکرد، بارها پیش آمد که اشخاصى قصد تهیه خانه شخصى براى او داشتند اما قبول نکرد، حتى یک بار یک تاجر بصرى با اصرار قصد این کار را داشت فرمود:تا وقتی که همه طلبهها قادر به تهیه خانه نباشند من خانه تهیه نمیکنم و بعد از آن، آخرین نفرى میباشم که خانه خریدارى میکنم.[۷۱]

در این باره نامه‌ای نیز به خط آن شهید عزیز موجود است که حاکى از مطلب فوق است. [۷۲]

نمونه‌هاى دیگرى نیز در این باره نقل شده که به همین مقدار بسنده می‌کنیم.[۷۳] شاگرد وی زهد شهید صدر را چنین توصیف می‌کند:

«زهد آن شهید به پیروى از زهد على(علیه السلام) و زهد اهل بیت(علیهم السلام) بود، زهد حقیقى اسلامی‌بود زهد قهرى. آن مرجع عالی‌قدر در حالى زاهد بود که دنیا با مظاهر گوناگون به او رو آورده بود و در دست او قرار داشت. گویا می‌فرمود: «یا دنیـا غرّى غیرى». زهد معظم‌له صرفاً به خاطر دقت نظر و سخت‌گیرى درباره مصرف وجوهات شرعیه نبود؛ زیرا او از راه‌هاى حلال و پاک دیگر می‌توانست امکانات رفاهى خوبى براى خود تهیه کند… .

درست است که زهد حسنه بزرگ است که باعث تطهیر و تزکیه نفس و تقرب انسان به خداى عزوجل می‌شود، اما شهید بزرگوار آیت الله صدر با این زهدش هدف بزرگترى نیز داشت و آن دفاع از کیان مرجعیت و رهبرى در اسلام بود. او می‌خواست نمونه‌ای کامل و بی‌عیب و نقص از دستگاه مرجعیت را ارائه بدهد، مرجعیت فداکار علوى که با دو دانه خرما و دو قرص نان اکتفا می‌کند، چنان‌که على(علیه السلام) چنین می‌کرد.

همین راه و روش بهترین تبلیغ براى اسلام بود و از آن مهم‌تر، دهان عیب‌تراشان و یاوه‌گویان بسته می‌شد. بنابراین او با زهد على گونه‌اش بین دو حسنه جمع کرد، تقرب به خدا با نفس زهد و دفاع از دین خدا با ارائه رهبرى کاملاً مردمی؛، رهبرى که درد محرومین را می‌داند خود هم سطح آنان زندگى می‌کند و در خدمت آنان است.»[۷۴]

درود و رضوان الهى بر او باد که مجسمه فضایل و اخلاقیات الهى بود.

شجــاعت

أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛[۷۵]

آگاه باشید که اولیای خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند.[۷۶]

شجاعت یکى از صفات ارزشمند نفسانى است که برخاسته از یقین انسان به ناچیز بودن زندگى دنیوى و اطمینان به روز جزا و حقایق غیبى آن است. مؤمن شجاع فقط از خدا می‌ترسد و انجام وظایف الهى و شرعى را بر هر چیز مقدم می‌دارد و حاضر به معامله روى آن‌ها نیست و به عبارت دیگر، از سختى شرایط خوفى به دل راه نمی‌دهد.

نکته قابل توجه در این زمینه آن است که وقتى تهدیدات و مصائب، سخت و سخت‌تر شد میزان و درجه شجاعت افراد روشن می‌گردد. در این زمینه می‌توان شجاعت سربازان دلاور جبهه‌هاى جنگ را مثال زد که با وجود مشکلات و سختى جنگ و تهدیدات واقعى جبهه مقابل، خوفى به دل راه نداده و وارد میدان بلاها و سختی‌ها می‌شوند.

نکته دیگر این‌که اگر فردى صاحب موقعیت و مقام در جامعه باشد و در راه هدف متعالى خود از همه این‌ها بگذرد و حتى بالاترین شکنجه‌ها و خشونت‌ها و تهدیدات واقعى، او را از انجام وظیفه شرعى‌اش باز ندارد، درجه شجاعتش بسیار بالاست.

شهید والامقام آیت الله صدر شجاعت را از اجداد مطهرش معصومین(علیهم السلام) به ارث برده بود.

او تشخیص داده بود وظیفه‌اش مبارزه با حزب بعث و حکام ستمکار عراق است لذا هیچ چیز او را از هدفش باز نمی‌داشت و حتى صریح‌ترین و شجاعانه‌ترین فتواها را صادر می‌کرد و خود جلوتر از همه وارد میدان می‌شد.

در این زمینه می‌توانیم آن عزیز سفر کرده را همتا و همراه امام خمینى (ره) بدانیم، چنان‌چه امام خمینى در سال ١٣۴٢ شمسى با وجود تهدید به اعدام و اطمینان به این‌که رژیم سفاک پهلوى دست به چنین کارى خواهد زد، وارد میدان مبارزه علنى با رژیم آمریکایى شاه شده بود، شهید صدر نیز مطمئن شده بود که رژیم جنایتکار عراق او را خواهد کشت اما کوچک‌ترین قدمى به عقب ننهاد و یک تنه در برابر حکومت مستبدى که مورد حمایت قدرت‌هاى بزرگ شرق و غرب بود ایستاد.

«وقتى به او گفتند حکام بعثى نقشه و کیدى دارند که در راه زیارت امام حسین (علیه السلام) با تصادف ساختگى او را بکشند فرمود: براى من مهم نیست که از چه راهى بمیرم، چون مردن یک بار است…».[۷۷]

نمونه‌هاى واضح‌ترى از شجاعت معظم‌له وجود دارد که در مباحث بعد خواهد آمد.

ایثار و فداکارى و جانفشانى

وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ؛[۷۸]

با وجود سختى و مشکلات، دیگران را بر خود برترى داده و مقدم می‌دارند.

از امتیازات و صفات برجسته شهید صدر، حالت ایثارگرى و برترى دادن دیگران بر خود بود. آن شهید سعید با اخلاص تمام، آسایش و رفاه دیگران را بر آسایش خود ترجیح می‌داد. موقع خوردن غذا چنان‌که قبلاً اشاره شد غذاى بهتر را به خادم خانه می‌داد و این راه و روش او بود، در دیگر ابعاد زندگى مادى نیز چنین بود.

همین حالت نفسانى و ممارست بر آن سبب شده بود که آن انسان برجسته، در مسائل معنوى و اهداف عالیه انسانى نیز تلاش زیادى به خرج بدهد و مقدمات رهایى امت مظلوم عراق را از زیر یوغ ستم حکام دیکتاتورى بعثى فراهم سازد. او هر آن‌چه داشت در کفه اخلاص گذاشت و تقدیم امت اسلام کرد اما هزاران بار تأسف که خواص و عوام پاسخ مناسب به نداى او ندادند.

او فداکارى و خطرپذیرى را به حد اعلى رساند، در تاریخ تشیع بعد از زمان غیبت عالمى مانند او را کم می‌توان یافت.

«زمانى مرجعیت خود را فدا کرد، زمانى نوشته و کتاب خود را هدیه داد، زمانى مال و آبروى خود را در راه هدف بلندش قربانى کرد و در آخر خون پاک و جان مقدسش رافداى راه اسلام کرد… .

زمانى که رژیم عراق با توطئه و نقشه قبلى مرجعیت آیت الله العظمى سید محسن حکیم را مورد تعرض قرار داد، او محکم ایستاد و فداکارانه از آن دفاع کرد؛ گرچه می‌دانست با جانش بازى می‌کند.»[۷۹]

تأیید و همراهى با امام خمینى در انقلاب اسلامى ایران براى رژیم عراق خیلى شکننده بود و براى آن شهید والامقام خیلى گران تمام شد، اما چون احساس وظیفه شرعى کرد تمام اقدامات لازم در این باره را انجام داد.[۸۰]

نامه ذیل که با خط شریفش به شاگردانش در ایران نوشته است یکی از نمونه‌ها است: «براى هر یک از شما و بر هر فردى که بخت بلندش زیستن در پرتو این تجربه پیشاهنگ را نصیبش کرده واجب است تمام نیروى خود را و هر گونه توش و توانى دارد، در حمایت این حرکت مقدس به کار گیرد و از هیچ تلاشى دریغ نورزد و آنچه دارد در اختیار این تجربه قرار دهد، پس نباید از داد و دهش، باز ایستاد.

این ساختمان براى اسلام برافراشته میشود و نباید در بذل و دهش حد و مرزى شناخت، رایت این امر با نیروى اسلام به اهتزاز در آمده، نباید از کمک به آن اندکى غافل شد. باید بر محور مرجعیت آقاى خمینى که در ایران امروز، امیدهاى اسلام را مجسم ساخته، گرد آمد و براى آن اخلاص ورزید و منافع آن را حمایت کرد و در وجود سترگ وى محو شد، به اندازهای که خود در هدف بزرگش محو گردیده است.»[۸۱]

«آن عالم ربانى و فداکار احساس کرده بود که امت مسلمان عراق مانند امت زمان امام حسین(علیه السلام) دچار مرض بی‌ارادگى شده‌اند؛ یعنى با این‌که فساد و ظلم و طغیان حکام بعثى را می‌دانند، حاضر به جهاد با آنان نیستند. لذا او تصمیم به جانفشانى حساب شده و بزرگ گرفت تا احساسات انسانى امت اسلام را به کار اندازد و ریشه رژیم ننگین عراق را از جا در آورد. اولین و مهم‌ترین کار در این باره آماده بودن براى کشته شدن بود که او با تمام وجود آماده بود.»[۸۲]

عدم خود پرستــى و انکار نفس (نکران الذات)

انسان‌هاى عارف پس از سیر و سلوک در راه معبود به جایى می‌رسند که از خودیت خود رهیده و به مقام توحید کامل افعالى می‌رسند «رسد آدمى به جایى که به جز خدا نبیند» آن شهید هم بدین مقام بلند عرفانى رسید و در میدان عمل به کارهایى دست زد که کم‌نظیر بود.

ندیدن خود، علم، مقام، موقعیت و مرجعیت خود، بسیار ارزشمند و کم‌نظیراست که نظیر آن را در این عصر و زمان در وجود امام خمینى رهبر انقلاب اسلامى ایران می‌توانستیم بیابیم.

«سرّ این ارزشمندى و کم‌نظیرى آن است که غریزه حب ذات در انسان از اشد غرائز بلکه ام الغرائز است و چه کم هستند افرادى که در تاریخ به این مقام بلند رسیده باشند.»[۸۳]

«آن عالم برجسته مرجعیت را نیز پس از اصرار زیاد بسیارى از مقلدین و پیروان آیت الله سید محسن حکیم پس از رحلت وى قبول کرد. واضح است که حوزه نجف پس از رحلت آیت الله العظمى حکیم(ره) احتیاج به چنین مرجعیتى به ویژه از حیث رهبرى و هدایت جوانان مکتبى داشت.»[۸۴]

«آن شهید مظلوم سخنى به این مضمون را بارها تکرار می‌کرد: «اگر امام خمینى از من بخواهد براى خدمت به اسلام در یکى از روستاهاى ایران سکنا گزینم، هیچ تردیدى در پذیرش این خواسته به دل راه نخواهم داد.»[۸۵]

حجه الاسلام و المسلمین آقاى شاهرودى امام جمعه کنونى على آباد کتول و یکى از طلاب مقرب وى می‌گوید: «در زمانى، پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، شهید صدر(ره) به ما گفت: با من برخورد عاطفى و شخصى نکنید و نگذارید وابستگىتان به من حجابى در برابر واقعبینى شود، بلکه بایسته است معیار، مصلحت اسلام باشد، بنابراین هر مرجع دیگرى بتواند به اسلام خدمت کند و هدفهاى آن را محقق سازد، باید در کنار آن ایستاد و از آن دفاع کرد و در آن محو گردید.»[۸۶]

شهید صدر(ره) این هدفدارى را از امیرالمؤمنین(علیه السلام) آموخت و به اجرا گذاشت؛ چرا که معتقد بود: «على (علیه السلام) بر نفس خویش پیروز گشت و در جهت چهره مکتبى دادن و مهر اعتقادى زدن به عمل خویش، موفقیت بزرگى به دست آورد؛ دعوت او چنین بود که انسان باید یاور حق باشد قبل از آنکه یاور شخص باشد. على(علیه السلام) بود که فرمود: «اِعرِف الحقّ تعْرِف اَهلَه؛ حق را بشناس، اهلش را خواهى شناخت». او اصحابش یعنى عمار، ابوذر و مقداد را اینگونه میساخت که همواره بدانان میفرمود: اول حق را بشناسید، آنگاه اهلش را خواهى شناخت؛ سپس در مورد على(علیه السلام) در چهارچوب حق قضاوت کنید! این نهایت اخلاص یک رهبر است که در راه اجراى اهدافش، به یاران و اصحاب خود این چنین بگوید که میزان حق است نه شخص و مقیاس و محک هدف است و نه فرد و این وظیفهای بس سنگین بر عهده تمامى افراد با اخلاص میباشد.»[۸۷]

حلم و پذیرش سختی‌ها و مرارت‌ها در راه هدف بزرگ

آن شهید فرزانه در برابر جمیع ناملایمات، نامردمى‌ها و ناجوانمرد‌ی‌ها، بسیار بردبار بود؛ با این‌که از جوانب مختلف مورد ظلم و تعدى واقع شد؛ هم از طرف بعضى هم‌سلکان و دوستان نادان که اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی‌فهمیدند یا نمی‌خواستند بفهمند چون با منافع زودگذر آن‌ها سازگارى نداشت و هم از طرف دشمنان اسلام یعنى حکام بعثى عراق و حامیان مستکبر آنان یعنى دولت‌هاى شرقى و غربى.

در واقع عناد دشمنان اسلام، جواب ضرباتى بود که از ناحیه این مغز متفکر جهان اسلام خورده بودند. آن شهید عزیز با نوشتن کتاب اقتصادنا و فلسفتنا و دفاع جانانه و پیروزمندانه از مکتب اقتصادى و فکرى اسلام، طومار مدعیان جهانى بودن تمدن‌هاى آن زمان شرق و غرب را در هم پیچیده بود و کوس رسوایى آنان را به صدا درآورده بود و آن جنایتکاران غارتگر که به دروغ مدعیان حقوق بشر هم هستند، خوب شهید صدر و توانایى فوق‌العاده او را شناخته بودند و خواستار نابودى او بودند و خدا می‌داند چه جایزه‌ها به حکومت ضد بشرى عراق دادند تا این جنایت بزرگ را به انجام رساند.

در این‌جا به نقل نمونه‌ای روشن از حلم واسع و منش کریمانه او می‌پردازیم:

زمانى شهید صدر شنید که یکى از فرزندان یکى از مراجع بزرگ، نسبت به وى بدبین است و از روی حسادت و بدگویى و تهمت پراکنى علیه وى پرداخته است. شهید صدر با آن حلم واسعش نه تنها در برابر این قضیه مقابله نکرد بلکه به سکوت و اغماض نیز اکتفا نکرد، و حلم بلند و حکمت برجسته وى سبب شد که بهترین نوع برخورد را انجام دهد و آن این بود که به یکى از شاگردانش که ارتباطى با آن عالِم داشت، سفارش نمود که به وى بفهماند که شهید صدر دوست‌دار و علاقه‌‌مند وى است و او را به خیر یاد می‌کرده است. به این امید که همین رفتار باعث شود که دست از زبان درازى بردارد و این فتنه در حوزه که به ضرر مرجعیت و مقام و منزلت آن تمام می‌شد برچیده شود و همین‌طور هم شد و در واقع آن «حکمت صدرایى» به هدف بزرگش رسید و اصلاح ذات بین در آن سطح مهم حوزه انجام شد.[۸۸]

سخــاوت

از دیگر صفات و مکارم اخلاقى آن شهید، روحیه سخاوتمندى و بخشندگى او بود. او نه تنها به بذل و بخشش آن‌چه در اختیار داشت می‌پرداخت، بلکه از مصادیق بارز این آیه شریفه قرآن کریم بود:

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛[۸۹]

شما هرگز به حقیقت برّ و نیکى نمی‌رسید مگر این‌که از آن‌چه دوست دارید انفاق کنید.

آن انسان کریم و برجسته، بهترین هدایایى که مخلصین و دوستدارانش به وى هدیه می‌کردند به دیگران عطا می‌کرد و این نمونه‌ای بسیار ارزشمند براى عمل به دستورات قرآن کریم و اهل بیت طهارت و عصمت است.

«روزى یک تاجر عراقى عباى گران‌قیمتى از پشم را در حضور طلبه‌ای به وى هدیه کرد. آن شهید پس از خروج تاجر آن عبا را به همان طلبه هدیه داد.»[۹۰]

«آن شهید عزیز به نمایندگان و وکلایش که وجوهات شرعى را از مردم قبول می‌کردند سفارش کرده بود که نیازهاى خود را برطرف ساخته و آن‌چه باقیمانده را براى او بفرستند و آن‌ها را مُلزم نساخته بود که فقط در مقدار معینى از وجوهات تصرف کنند و هر گاه صلاح می‌دید تمام آن را برمی‌گرداند.»[۹۱]

دورى از مقام‌طلبى و جاه‌پرستى

دور بودن از حب جاه و مقام‌طلبى به اندازه‌ای دشوار است که بعضى از بزرگان ره یافته چنین فرموده‌اند:

                                                                آخر ما یَخرُج مِن قلوبِ الصدیقین حُبُّ الجاهِ؛

مقام دوستى آخرین دامى است که صدیقین از آن می‌رهند.

چه بسا انسان‌هاى والا که از خیلى دام‌ها رهیده‌اند و قلب خود را از اندیشه‌هاى غیر خدایى خالى کرده‌اند اما هنوز در مقام‌طلبى و جاه‌پرستى هر چند به شکل مرموز و ناپیدا مانده‌اند و این نشان از این است که خالى کردن قلب از این قید شیطانى بسیار مشکل است، ریشه این امر هم به حب ذات برمی‌گردد که سرآمد غرایز هر انسانى است.

مرض مهلک حب جاه و مقام، مرض خطرناکى است؛ به ویژه براى افرادى که در سلک شریف روحانیت هستند و لباس مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)‌ را بر تن دارند. این مرض به خصوص اگر مُزمن و عمیق باشد، منشأ بسیارى از گناهان و تباهى‌ها و اشتباهات دیگر خواهد شد.

«چنین افرادى گرفتار ریا و شهرت‌طلبى و نفاق و ظاهرسازى و سهل‌انگارى در امر به معروف و نهى از منکر و امثال آن می‌گردند.»[۹۲]

آن عالم ربانى در این میدان نیز به خوبى عمل کرد و گوى سبقت را از بسیارى ربود. «از هرگونه جاه‌طلبى خوددارى می‌کرد بلکه از شهرت و مقام فرار می‌کرد و با وجود کارهاى بزرگ علمى که انجام داد در فکر شهرت خود نبود، بلکه برعکس عمل کرد؛ بسیارى از مقالاتى که می‌نوشت بدون ذکر نام، منتشر می‌کرد، در این خصوص می‌توان فصل‌هایى از مقاله رسالتنا را ذکر کرد که به نام جماعهالعلماء منتشر می‌شد.»[۹۳]

نمونه واضحى در این باره جریان ذیل است:

«یکى از چاپ‌هاى کتاب اقتصادنا در بیروت انجام گرفت. از بس به شهرت و معروفیت کم سابقه رسیده و مؤلفش را نیز شهره آفاق کرده بود، ناشر کتاب، عکس کوچکى را همراه با زندگی‌نامه مختصرى از آیت الله صدر، در پشت جلد کتاب چاپ کرد تا خوانندگان کتاب با نویسنده محقق و فرزانه آن آشنایى اجمالى داشته باشند.

چاپ تازه کتاب به همه جا رفت و به دست آیت الله صدر نیز رسید. وقتى به کیفیت مطلوب چاپ و صحافى کتاب نگاه می‌کرد، چون به آخر رسید و به پشت جلد نگاه کرد چشمش به عکس و خلاصه زندگی‌نامه خود افتاد، با ناراحتى و عدم رضایت کتاب را به زمین گذاشت و رنگش تغییر پیدا کرد!

طلابى که در آن مجلس حضور داشتند، می‌پنداشتند که چاپ تازه کتاب رضایت استاد مؤلف را بیش از پیش جلب خواهد کرد، ناگهان حالت خشم و ناراحتى را در چهره او مشاهده کردند! یکى از آنان پرسید: استاد مثل این‌که ناراحت شدید، چه چیزى موجب آزردگى خاطر حضرت عالى شد؟

آیت الله صدر با ناراحتى گفت: «به قاسم رجب (صاحب کتاب‌خانه مثنّى) بگویید که کتاب را بدون جلد بفروشد!… براى چه این عکس و حرفها را در پشت جلد چاپ کردهاند؟! مگر من براى کسب شهرت کتاب مینویسم که در پشت جلد آن خودم را به مردم بشناسانم ؟!…»

نَفَس شاگردان در سینه حبس شده بود و به حرف‌هاى استاد گوش می‌دادند و به دقت او را می‌نگریستند. آیت الله صدر چند لحظه ساکت ماند و نگاهش به زمین دوخته شد، آن‌گاه سر برداشت و ادامه داد: «من هر چه مینویسم براى رضاى خدا، ضرورت جامعه اسلامى و متعلق به مرجعیت و حوزه علمیه نجف است، نه کار شخصى. اگر مسئولیت مطالب کتاب نبود از چاپ اسم خودم در روى کتاب نیز صرف نظر میکردم. از اول هم میخواستم آثارم به اسم جماعهالعلماء چاپ شود ولى نشد !… با این حال چاپ این عکس و بیوگرافى در پشت جلد کتاب کاملاً بیجا و عبث است !».[۹۴]

کراماتـى از آن شهید بزرگوار

این روحیات و صفات کریمانه اخلاقى، از شهید صدر انسان باصفایى ساخته بود، او عارفى بود که «انقطاع الى الله» داشت. عرفان او عرفان گوشه‌نشینى و فرار از مسئولیت‌هاى اجتماعى نبود، بلکه عرفانی که مانند امام خمینى، در سهمگین‌ترین میدان‌هاى اجتماعى حاضر می‌شد و به وظیفه الهى خود عمل می‌نمود.

در این‌جا به نقل خاطراتى از کرامات آن شهید سعید که در واقع نتیجه همان صفا و انقطاع وى بود می‌پردازیم:

١- شهید صدر براى زیارت امام على (علیه السلام) وارد حرم مطهر شد و پشت سر یکى از خدام حرم شریف شروع به زیارت کرد. وقتى عرض کرد: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» ناگهان خادم متوجه او شد و گفت: «‌ای آقاى من! داخل حرم شوید والله شنیدم که امام على(علیه السلام) می‌فرماید: «ادخل یا ولدى؛ داخل شو اى فرزند من» و من نمی‌دانستم که شما این‌جا حاضر شدید.

٢- یکى از افراد اهل «القرنه» در اطراف بصره، که معروف به حب اهل بیت (علیهم السلام) و ولایت آن‌ها بود و همه او را فرد راستگویى می‌دانستند نزد شهید صدر آمد و این قضیه را نقل کرد: «من در ناحیه شکم خود گرفتار ناراحتى شدم. پس از تفحص و تلاش زیاد در بغداد براى معالجه و رفتن نزد پزشکان، آن‌ها لازم دیدند که مرا عمل کنند. اما من خیلى ترسیده و نگران شدم. در همان جا در اتاق که نشسته بودم چشمم به قبه و بارگاه حضرت موسى بن جعفر(علیهما السلام) افتاد و  متوسل به حضرت شدم.

همان شب در عالم خواب، آقا به من فرمود: «نزد سید محمد باقر صدر برو. او تو را معالجه میکند». پس در عالم خواب شما را پیدا کردم و گفتار امام را به شما گفتم، شما غده یا ریگى را از درون من بیرون آوردید، دست روى آن کشیدید و فرمودید: «ناراحتى تو برطرف شد و شفا پیدا کردى». من از خواب بیدار شدم در حالی که دیدم هیچ ناراحتى نداشتم و اطبا هم از این حادثه تعجب کردند. این فرد روستایى بعضى از عکس‌ها و توضیحات پزشکى خود را که مؤید گفتارش بود به همراه داشت.

٣- به نظر این جانب یکى از مهم‌ترین کرامات شهید بزرگوار آیت الله صدر، آن حالت خاصى بود که در ایشان می‌دیدم و آن این‌که در مواردى که مسئله مشکلى پیش می‌آمد و تصمیم‌گیرى در آن بسیار سختى بود، شهید صدر در آنِ واحد موضع صحیح و مناسبى می‌گرفت. خود آن شهید به من می‌فرمود: «در مثل این موارد یک حالتى از انکشاف و وضوح براى من حاصل میشود.»[۹۵]

در این زمینه نیز می‌توان شهید صدر را با امام خمینى مقایسه کرد. چیزى که براى همه مکشوف بود این بود که امام امت در لحظات سخت تصمیم‌گیری براى مسائل مهم انقلاب اسلامى تصمیم‌هایى اتخاذ نمود که پس از گذشت ده سال از رحلت آن وجود ارزشمند، صحت مواضع و پیش‌بینى‌هاى او روشن‌تر می‌شود -خداوند آن دو انسان الهى و دو عالم ربانى و مجاهد بزرگمرد را با اجداد طاهرینشان محشور بفرماید!

سرّ همه مکارم اخلاقى شهید این بود که او به رتبه والایى از معرفت و توحید ناب دست یافته و مصداق «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»[۹۶] شده بود.

«مالک حقیقى را ذات مقدس او دانسته، در نظر چنین کسى تمام موجودات از نظر ذات و صفات و افعال از درجه استقلال می‌افتند و دیگر توجه به غیر خدا ندارند و مسلم است چنین کسى ممکن نیست غیر از خدا طالب چیز دیگر باشد و خضوع نسبت به دیگرى پیدا کند یا از غیر خدا لذت ببرد و یا بر غیر خدا تکیه کند یا کار خود را به غیر خدا واگذارد، جز خدا نمی‌خواهد و جز خدا نمی‌جوید خدا که ذات مقدسش باقى و غیر او فانى است».[۹۷] «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ».[۹۸]

در این‌جا طبق وعده‌ای که داده شد دستورالعمل روشنگرانه آن شهید والامقام به عنوان «خِتامُهُ مِسْکٌ»[۹۹] آورده می‌شود، باشد که همه تشنگان حقیقت را بهره‌‌مند سازد.

«از عرصه اندیشه به عالم دل و از میدان خرد به ساحت وجدان روى می‌کنیم. دمى با دل و وجدانمان می‌نشینیم. قلب‌هایمان را به جاى افکارمان بر قرآن عرضه می‌کنیم و به پیشگاه او می‌بریم، تا بنگریم چه کسى بر دلمان ولایت دارد و فرمان می‌راند. چه دوستى و عشقى، قطب و محور دل ماست و بر او سیادت می‌کند، قلب ما به چه چیزى وابسته است؟

خداوند در یک دل، دو ولایت را نمی‌پذیرد و دو عشق هم‌عرض را بر نمی‌تابد یا دوستى خدا و یا دوستى دنیا؛ چه عشق به خدا و عشق به دنیا با هم جمع نمی‌شوند. بیاییم قلب‌هایمان را محک زنیم که آیا مرکز دوستى دنیا یا دوستى با خدا است، اگر دوستى خدا بر دلمان جاى گرفته است ژرفایش بخشیم و استوارش سازیم و اگر (پناه به خدا) دوستى دنیا در آن لانه کرده، بکوشیم خود را از این درد بدخیم و مرض مهلک و تباه‌گر، نجات دهیم.

هر مِهرى که بر مرکز دل نشیند به یکى از دو شکل است:

١. دوستى معمولى که محور و پایه‌ای جهت مهرها و دلبستگی‌ها، خواسته‌ها و آرزوهاى انسان قرار می‌گیرد، که به گونه‌ای که اگر براى برآوردن نیازى رویکرد دیگرى پیدا کند، فورى به اصل خویش باز می‌گردد؛ چه این دوستى اساس دل را تشکیل می‌دهد و مرکز فکر، دلبستگی‌ها و احساسات را مشغول کرده است گاهى به گفته‌ای، کارى خوراکى یا آشامیدنى به طور موقت دل می‌بندد، ولى همان مهر نخستین محور قلب است.

٢. دوستى آن است که تمام وجود و درون انسان را در بر گیرد، هیچ چیزى او را از دوستش باز ندارد؛ به هر کجا که نگرد روى دوست بیند و جلوه او نگرد، محبوب او قبله و کعبه اوست.

این دو گونه دوستى، هم نسبت به خدا پدید آید وهم نسبت به دنیا. در مهر به خدا که مایه شرف انسان است، هر دو درجه محبت یافت می‌شود. درجه نخست در جان مؤمنان شایسته و پاکى که جانشان را از آلودگی‌هاى دنیا پیراسته‌اند، دیده می‌شود.

اینان از مهر حق، مرکزى براى همه مهرها، آرزوها و احساسات، در دل پدید آورده‌اند، هر چند گاهى به وقت غذا به خوردن غذا می‌پردازند، به بهره‌ای از بهره‌هاى مباح روى می‌کنند، دوستى را دیدار می‌کنند، به تفرج در خیابان می‌پردازند و… ولى با برطرف شدن گرفتارى به مهرى که محور دل است باز می‌گردند، چه مرکز دلبستگى آنان یکى است.

و دوستى درجه دو: «عشق» را در دل و جان پیام آوران اولیای الهى و امامان (علیهم السلام) می‌توان یافت. امام على بن ابیطالب (علیه السلام) که ما از شرف مجاورت او بهره می‌بریم، همه می‌دانیم این مرد بزرگ در این زمینه چه گفته است: «ما رأیت شیئاً الا و رایت الله قبله و بعده و معه».[۱۰۰]

چه عشق به خدا، این قلب با عظمت را به گونه‌ای فرا گرفته است که هر چه می‌بیند خدایى بیند حتى به گاهى که مردم را می‌بیند، خدا را می‌نگرد، با نعمت‌هاکه روبه‌رو می‌شود، خدا را می‌بیند و خلق خدا و نعمت‌هاى او را جداى از او نمی‌بیند.

این معنا و این گونه نگاه به آفریدگان، در همه حال، دید او را تشکیل می‌داد؛ چه دوست یگانه و معشوق کامل او، خداست، قبله آرزوها و آمال او خداست، به خود اجازه نمی‌دهد با او انباز گیرد، چه او غیر ذات سبحان حق را نمی‌بیند.

همین دو گونه دوستى نسبت به دنیا نیز هست، همان دنیایى که به فرموده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)‌ سرآمد خطاها و اشتباه‌هاست. درجه نخست دنیاطلبى آن است که دوستى دنیا مرکز و خاستگاه سلوک و تصرفات انسان گردد، گویى محور تلاش و کوشش او خواسته‌هاى شخصى‌اش است، هر کجا سود شخصى، او را بکشاند، می‌رود. دنیا قاعده و پایه زندگى او می‌شود. گاهى مشغولیت‌هاى پاک و معنوى روى او را از دنیا برمی‌گرداند به نماز مشغول می‌گردد و روزه می‌گیرد، ولى با شتاب به دنیا که مرجع اساسى قلب اوست، روى می‌آورد. هنوز از قلمرو سلطه شیطان خارج نشده، به قلمرو او باز می‌گردد.

این دنیاطلبى آغازین است که خود بیمارى بدخیم است.

ولى بیمارى دنیادوستى درجه دو، گونه هلاک‌زاى آن جایى است که عشق به دنیا او را کور کرده و همه شبکه‌هاى دید او را در بر گرفته است. نسبت او با دنیا، چونان نسبت سید موحدان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) با خداى سبحان می‌گردد: او، هیچ چیز را نمی‌دید، مگر آن‌که پس از او، با او و بعد از او، خدا را می‌دید. دنیاطلب نیز همه چیز را از زاویه دوستى دنیا نگرد، حتى کارهاى شایسته را نیز، از چشم‌انداز سودهاى شخصى برمی‌گزیند: نماز را، روزه را و دیگر عبادات را. همه کارهایش رنگ دنیاطلبى می‌گیرد. در هر کارى نخست بازده دنیایى او را می‌بیند. انگیزاننده او، مشتى از مال یا اندکى از مقام و جاه است، چیزهایى که جز زمانى کوتاه با او نمی‌پاید. این نوع دنیاطلبى از گونه پیشین آن، بسیار خطرناک‌تر است، از این روى پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله)‌ فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ»[۱۰۱] و امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً».[۱۰۲]
نگویید همین اندک از دنیا را برمی‌گیریم، سپس از او روى برمی‌گردانیم، این مقدار از مقام و منصب را به دست می‌آورم، سپس به سوى خدا می‌روم، چنین اندیشه‌ای عبث است؛ زیرا هر اندازه که از مال و مقام دنیا برگیرید، عطش شما بیش‌تر خواهد شد و عشق شما نسبت به آن افزون می‌گردد، دنیا به سان آب شور دریاست. دنیا سرآمد همه گناهان است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)‌ فرمود: «من أصبح و أکبر همّه الدنیا فلیس له من الله شىءُ» [۱۰۳] و این یعنى گسستن پیوند با خدا؛ زیرا دو گونه مهر و عشق در یک دل نمی‌گنجد.

دنیاطلبى سرآمد همه گناهان است؛ چون نماز را بی‌روح می‌کند، روزه را بی‌معنا و معنویت می‌سازد و همه عبادات را از یاد خدا تهى می‌گرداند. وقتى که مهر به دنیا همه قلب را فرا گرفته است، جایى براى چشیدن لذت عبادات باقى نمی‌ماند.

من و شما می‌دانیم آنانى که با امیرالمؤمنین (علیه السلام) در افتادند و ما امروز بدگویى‌شان می‌کنیم، نماز و روزه را ترک نکردند، لب به شراب نزده بودند، دست کم بیش‌تر آن‌ها چنین بودند. عبدالرحمان بن عوف، صحابى جلیل‌القدر و از پیشگامان در اسلام بود؛ روزى که او مسلمان شد، شمار زیادى کافر بودند، در خدمت رسول خدا زیست، در فضاى نزول وحى، با قرآن با آیات الهى تنفس کرد، ولى چه شد؟ چه بر سر او آمد؟ وقتى شهرهاى ایران و روم را بر روى مسلمانان گشود، مهر به دنیا از دل او زبانه کشید، نماز و روزه می‌گزارد، ولى دلش از دوستى دنیا پر بود، وقتى انتخاب مقام خلافت بین على (علیه السلام) و عثمان به دست او افتاد، تا یکى از آن دو را براى خلافت مسلمانان برگزیند، با این‌که می‌دانست که اگر زمام خلافت به دست على(علیه السلام) سپرده شود، خوشبختى دنیا و آخرت مسلمانان تأمین می‌گردد و اگر عثمان خلیفه شود، درهاى فتنه براى همیشه بر روى مردم گشوده خواهد شد، حتى این را از عمر هم شنیده بود، ولى دنیاطلبى عنان اختیار درست را از او بگرفت، دستش را به دست عثمان داد و با او بیعت کرد و على (علیه السلام) از خلافت دور افتاد.

ممکن است بگویند: على (علیه السلام) از جانب پیامبر(صلی الله علیه و آله)‌ خلیفه پس از او بود، کار عبدالرحمان به سان ترک نماز است و گناهى هم‌سنگ ترک نماز دارد؛ زیرا امام على (علیه السلام) مهم‌ترین کارهاى ضرورى مسلمانان را در هر حال، رهبرى می‌کرد و بر فرض محال، اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله)‌ او را نصب نمی‌کرد، آیا می‌شد عبدالرحمان را متهم به دنیادوستى کرد؟ باید گفت این‌جا ربطى به نص پیامبر ندارد، موضوع حکم، دوستى دنیاست، خیانت در امانت است، او می‌دانست که با آمدن امام على (علیه السلام) دنیاى او به خطر می‌افتد.

دوستى دنیا، جان مایه وجود او شده بود و کور و کرش کرده بود و چنین دنیاطلبى سرآمد همه گناهان است، چونان که دوستى خدا اساس همه کمالات است، دوستى خداست که به انسان کمال، عزت، شرف، نستوهى، پاکى و توان چیرگى به ضعف‌ها و ناتوانی‌ها را در همه احوال، می‌دهد.

دوستى خدا بود که ساحران را چونان دگرگون کرد که از جلوداران آیین موسى (علیه السلام) شدند و در پاسخ تهدیدهاى فرعون چنین گفتند:

«فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا». [۱۰۴]

این شجاعت را از کجا آوردند؟ جز از عشق به خدا؟ عشق به خدا بود که على (علیه السلام) را از پایگاهى دلیرانه برخوردار کرد، شجاعت او به سان شجاعت درندگان نبود، شجاعتى بود از روى ایمان و برخاسته از عشق به خدا. این دلیرى، تنها دلیرى مبارز در میدان نبرد نیست، بلکه شجاعت مقاومت و رد کردن است، شجاعت شکیبایى و نستوهى است و ضرب‌المثل شجاعت در میدان نبرد بود، وقتى کمرش را براى رفتن به میدان می‌بست که نزدیک به شصت سال از عمرش سپرى شده بود. تنها و یک تنه بر خوارج حمله برد و چهار هزار نفر از آنان را کشت. این دلیرى شگفت‌آور او، در میدان کارزار از مهر خدا مایه می‌گیرد وعشق او به خدا، اجازه نمی‌دهد که انبوه لشکریان را ببیند یا از تنهایى خود در برابر این همه لشکر، وحشت کند.

در شجاعت بر شکیبایى نیز نمونه بود، او به گاهى در برابر غصب حق خود، سکوت کرد که در بحبوحه جوانى بود، هنوز عارضه پیرى در او پدید نیامده بود، ولى چون مصلحت اسلام در سکوت بود، براى حفظ اسلام سکوت کرد تا دست کم شعائر اسلام باقى بماند. والاترین گونه شجاعت، دلیرى در گذشتن از خود و حق خود براى اسلام است. وقتى پس از قتل خلیفه دوم، خلافت بر او با شرط‌هاى ناهمسو با کتاب و سنت عرضه می‌شود، دست رد بر سینه مقام خلافت می‌زند.

چنین دلیرى در میدان جنگ، در شکیبایى و در نه گفتن به دنیا، از عشق او به خدا مایه می‌گرفت، نه از اعتقاد و باورش، چه در این اعتقاد فلاسفه غرب نیز با او شریک‌اند، این ویژگی‌ها وامدار باور و عقیده تنها نیست، باورى که به عشق نرسد.

ما طالبان علم از دیگران بر پرهیز از دنیاطلبى سزاوارتریم؛ چه ما خود را راهنمایان مردم به آخرت می‌دانیم و در منصب هدایت خلق قرار گرفته‌ایم، چگونه می‌توانى دنیاى خودت را از آخرتت جدا پندارى؟ اگر دنیایت از آخرت تو گسسته شود، مردم را به دنیاى خودت فرا خواهى خواند، نه به آخرت پروردگارت!

در این صورت رهزن مردم از آخرت خواهى شد، آن هم رهزن راه خدا، راهى که خود باید مردم را به سوى آن فرا خوانیم و جلودار آنان در حرکت به سوى خدا و آخرت باشیم و دست مردم را گرفته و آنان را به آن راه بداریم.

اگر ما خود این راه را ببندیم، اگر ما کژراهه برویم، در آن حال مانع راه خدا و حجاب روز جزا خواهیم بود. هر کس مهر دنیا بر او چیره شود، تباه و هلاک می‌شود، ولى ما طالبان علم و دانایان اگر دنیاطلب شویم هم خود هلاک شویم و هم مردم را هلاک کنیم؛ زیرا ما منادى هدایت خلق به سوى خدا هستیم، دعوت به راه خدا و ارزش‌هاى الهى، پیشه ماست.

ما که در جایگاه پیونددهى مردم به خدا هستیم، اگر دل ما به خدا پیوند نداشته باشد، چگونه می‌توانیم مردم را به خدا پیوند دهیم؟

ما از همه مردم به پروا گرفتن از این دره هوسناک سزاوارتریم؛ چه ما ادعاى وراثت پیامبران، امامان و اولیا را داریم، مقتدا و اسوه‌هایمان را بزرگان و پاک‌باختگانى چون پیامبر اسلام، امام على، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) می‌دانیم و در راه آنان گام بر می‌داریم. آیا نباید این شرافت انتساب در ما زنده شود و در جلوه‌گرى باشد؟ این پیوند و نسبت، جایگاه ما را در میان امت حساس‌تر و دقیق‌تر می‌کند؛ زیرا ما حاصل گفتار آن بزرگان و نماینده سیرت و رفتار آنان هستیم؛ داناترین مردم به گفتارشان و شناساترین افراد به رفتارشان. مگر رسول خدا نفرمود: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورِثُ ذَهَباً وَلَا فِضَّهً وَلَا دَاراً وَلَا عَقَاراً وَ إِنَّمَا نُورِثُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالْعِلْمَ وَالنُّبُوَّهَ»[۱۰۵] و امیرالمؤمنین (علیه السلام) نفرمود: «ان امارتکم هذه لا تساوى عندى شیئاً الا ان اقیم حقاً او ادحض باطلاً».[۱۰۶]

امام على (علیه السلام) براى خدا کار می‌کرد و فانى در اراده حق بود، اگر او دنیاطلب بود و حکومت را براى دنیا می‌خواست، بدبخت‌ترین و سیه‌روزترین مردم بود؛ چه او در کودکى از خونش در راه خدا گذشته بود و بارها تا دروازه شهادت رفته بود و در دوران غربت اسلام و تنهایى رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از او و رسالت الهى او، دفاع کرده بود و در این مهم، لحظه‌ای تردید به خود راه نداده بود، نه براى مرگ حسابى باز کرده بود و نه دنیا نزد او بهایى داشت. او فارغ از مرگ و زندگى بود (بلکه فوق مرگ و زندگى بود). در زمان حضور پیامبر سرباخته‌ترین بود و پس از رحلت آن عزیز نیز، تسلیم محض بود. در راه خدا از همه کوشاتر بود و بیش‌ترین رنج و تلخی‌ها را در راه اسلام چشید.

با محاسبه‌هاى دنیوى چه چیزى در برابر این همه رنج به دست آورد؟ آیا این سیرت و رفتار او را از خلافت محروم نکرد؟

آیا سال‌ها خانه‌نشین نشد؟ آیا او را فاصله هزار ماه بر منبرهاى مسلمانان ناسزا نگفتند؟

همان منبرهایى که پایه‌هایش بر جهاد، نستوهى، فداکارى و خون دل خوردن‌هاى او بر پا بود.

با این همه آن‌گاه که ابن ملجم مرادى، فرق مبارک او را شکافت، صداى کامیابى سر داد: «لقد فزت و ربّ الکعبه». اگر بهاى فداکار‌ی‌هاى او دنیا بود، او محروم‌ترین افراد از بهره‌هاى دنیایى بود، نبایست خود را کامیاب می‌شمرد و بهترین بهره‌ور از دنیا به شمار می‌آورد!

همین آخرین پیام او «لقد فزت و ربّ الکعبه» گواه است و شهادت گواه این است که او به این دنیا دل نبست و در همه حال، براى خدا کار کرد. اکنون که زمان لقاى خدا رسیده، لحظه‌ای که مزد و پاداش او، به تمام و کمال داده می‌شود و در برابر آن همه رنج‌ها و اندوه‌ها در نعمت و رضوان جاودان حق غرق می‌گردد.

آیا این امام اسوه برتر ما نیست؟ آیا زندگى او «سنت» نیست؟ مگر سنت غیر از گفت و کرد و تقریر معصوم است؟

بر ماست که به پیروى از آن بزرگان از دلبستگى به دنیا، دامن گیریم، ما دنیایى هم نداریم که به آن دل ببندیم، دنیاى یک طلبه چیست؟

شگفتا طلبه و دنیاطلبی‌؟ مگر همه این چند روزه دنیا چیست که گرفتار آن شویم و از مقام «رضوان من الله اکبر» محروم مانیم؟ نعمت‌هایى را که هیچ گوشى نشنید و هیچ چشمى ندیده و در خیال بشر نمی‌گنجد، رها کنیم و به دنیایى که وهم و خیالی بیش نیست، بچسبیم. دنیا همه‌اش وهم و خیال است و دنیاى طلبه، بخش کوچکى از این خیال و وهم.

بیاییم خودمان را با هارون الرشید مقایسه کنیم. او چه گرفت و چه چیزى از دست داد و ما در برابر از دست دادن همان چیز، چه به دست آورده‌ایم و چه چیزهایى را از دست داده‌ایم. ما او را شب و روز، بد می‌گوییم که گول دنیا را خورد، ولى می‌دانیم در چه کاخ‌هایى زندگى کرد، چه خوشگذرانی‌ها داشت، چه لذت‌ها برد، چه زمامدارى و حکومت پهناور و نیرومندى داشت. خلافت و سلطنت او همه جا را گرفته بود؟

هارون الرشید به چنین دنیایى سر سپرد. ما مدعى هستیم از هارون الرشید بهتریم از او پارساتر و باتقوا‌تریم! آیا دنیاى هارون الرشید به ما روى آورده است تا آزمایش شویم و پارسایى و تقواى خویش را بسنجیم؟

هان اى فرزندانم، برادرانم، عزیزانم، اى فرزندان علــى! آیا دنیاى هارون الرشید بر ما عرضه شده است نه؛ دنیایى که به ما روى کرده بسیار اندک است و ناچیز. هارون به ابرها می‌گفت هر جا می‌خواهید ببارید، از قلمرو خلافت هارون بیرون نیست، مالیات و خراج آن به خزینه من خواهد آمد. او در راه چنین دنیایى، موسى بن جعفر (علیهما السلام) را زندانى کرد.

آیا چنین دنیایى به ما روى کرده است و چنان آزمونى شده‌ایم تا ببینیم موسى بن جعفر (علیهما السلام) را زندانى نمی‌کنیم؟ به زندگى طلبه هیچ حقیقتى جز رضوان الهى نباید حاکم باشد. هر طالب علمى حالش چونان على بن ابیطالب (علیه السلام) است. اگر با انتخاب طلبه‌ای به دنیا رو کرد، اگر با این زندگى طلبگى به دنیا دل بست، روسیاهترین و بدبخت‌ترین مردم دنیاست؛ زیرا نه دنیاى او دنیاست و نه در آخرت بهره‌ای دارد.

پس بایسته است همه توان و همّ خویش را در آبادسازى آخرت به کار گیریم، دل خود را از عشق و دوستى خدا لبریز کنیم، جایى براى غیر او نگذاریم.

امامان معصوم (علیهم السلام) براى وانهادن دنیا و چیره شدن بر دنیاپرستى، دستورالعمل‌هایى را داده‌اند: یاد مرگ  در همه حال، کارآترین دارو براى درمان بیمارى دنیاپرستى است.

همه ما می‌گوییم مرگ هست، دنیا فانى است، همه رفتنى‌اند، ولى آن را براى خود باور نداریم.
یاد مرگ وقتى دوستى دنیا را از دل می‌برد که خود را در همه حال، بر پرتگاه مرگ ببینیم، مرگ همیشه فرادیدمان باشد.

همه ما هر روز دوستانى و نزدیکانى را از دست می‌دهیم، جلوى چشم ما برادرانى از ما از این دنیا به دنیایى دیگر رخت بر می‌بندند. پدر من، بیش از عمر الآن من، عمر نکرد، برادر من هم بیش از این‌که من عمر کرده‌ام، زندگى نکرد. اکنون من، عمر خویش را کرده‌ام، بسیار معقول می‌نماید که من بیش از پدر و برادرم عمر نکنم، هر یک از ما باید همگنانى براى مدت عمر خود برگزیند و خود را براى رفتن آماده کند. همه ما دوستانى داشتیم که کوچ کردند، عزیزانى که از این دنیا رفتند و هیچ چیز از آرمان‌ها و آرزوهایشان باقى نمانده است.

اگر براى آخرت کار کرده‌اند، به «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۱۰۷] راه یافتند و چنان‌چه در راه دنیا عمرشان را سپرى کرده‌اند، نسبت به آن‌ها همه چیز پایان یافته است. این‌ها همه براى ما عبرت است.

پیداست این دستورالعمل امامان  (علیهم السلام) را باید آویزه گوش کنیم و همیشه مرگ را به یاد داشته باشیم تا حرص به زندگى در دنیا در ما بشکند، هوس‌ها بسوزند.

چه زندگى‌ای؟ چه دنیایى؟

چند سال، چند ماه و شاید چند روز در دنیا؟ چرا براى این چند روزه دنیا، زندگى دائمى و ابدى را بر خود سیاه کنیم؟ از چه زندگى‌ای دفاع می‌کنیم؟ هستى مان را در راه چه اندازه از بهره‌هاى زندگى فدامی‌کنیم؟

این همه جنب و جوش براى چه اندازه از زندگى داریم؟

براى ده روز، یک ماه، دو ماه؟ هیچ نمی‌دانیم. نمی‌دانیم آیا تاوان این اندازه خطا را می‌توانیم بپردازیم؟ این اندازه از کوتاهى و گناه در برابر خدا، در برابر دینمان براى ما قابل تحمل است. تحمل پذیرش تاوان این خطاها، در برابر چه چیز؟ ده روز، یک ماه یا دو ماه زندگى، این بهاى خیلى پستى است.

از خدا می‌خواهیم دل‌هاى ما را پاک سازد، قلب‌هاى ما را به نور ایمان جلا دهد، همت ما را خداجویى و خداطلبى کند، دل ما را از مهر و محبت، ترس و باور به او، پر کند و ما را به عمل به کتابش توفیق دهد.[۱۰۸]

 

 

[۱]. وصیتنامه الهى ـ سیاسى امام خمینى (چاپ وزارت ارشاد)، ص ٣٣.

[۲]. واقعه (۵۶)، آیه ٧٩.

[۳]. حج (٢٢)، آیه ١١.

[۴]. بیان این جملات شماتت نیست، بلکه اعتراف و بیان حقیقت تلخ تاریخى همراه با دعا براى ملت مظلوم عراق است .

[۵]. مریم (١٩)، آیه ٣١.

[۶]. متن دستخط شهید را در مباحث بعدی مطرح خواهیم کرد.

[۷]. سوره شمس (٩١)، آیه ٩.

[۸]. مجله حوزه ، شماره ۴، ص ١٢۶.

[۹]. سوره بینه (٩٧)، آیه  ۵.

[۱۰]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۵۵٣.

[۱۱]. سید فاضل نورى، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ۶۵.

[۱۲]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٢٧ .

[۱۳]. «مؤمنان رستگار شدند آن‌ها که در نمازشان خشوع دارند.» (مؤمنون (٢٣)، آیات ١ و ٢).

[۱۴]. محمد رضا نعمانی، الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ١١٩ – ١٢٢.

[۱۵]. همان.

[۱۶]. غرّه الحدیث، ص ٣٣۶ و منهج الصادقین، ج ٩، ص ١۰٫

[۱۷]. سید فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ٣٢.

[۱۸]. سید محمد باقر صدر، از سقیفه تا کوفه، ص ٣٩ .

[۱۹]. سوره منافقون(۶٣)، آیه ٧: و حال آن‌که عزت و سربلندى مخصوص خداوند و رسولش و مؤمنین است.

[۲۰]. سوره فتح (۴٧)، آیه ۴:خداوند است که آرامش و سکونت را به قلب اهل ایمان فرو مى‌فرستد.

[۲۱]. سوره رعد (١٣)، آیه ٢٧: همانا با ذکر خدا دل‌ها آرام و مطمئن مى‌شود.

[۲۲]. مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ٧٣، به نقل از: آیت الله حائرى.

[۲۳]. بحارالانوار، ج ٣۵، ص ۴٣٢ .

[۲۴]. سوره مائده (۵)، آیه ٣۵ .

[۲۵]. مجله حوزه ٧٩ و ٧۰، ص٣۰٫

[۲۶]. محمدرضا نعمانی، الشهیدالصدر سنوات المحنه وایام الحصار، ص ١٢٢.

[۲۷]. استاد حائرى تهرانى و علامه سید عبدالله شبّر، بنیادهاى اخلاق اسلامى، ص ۴۰٢ به نقل از اصول کافى، ج ۶، ص ٢٧۰ – ٢٧٢، باب الاکل متّکئا .

[۲۸]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، صص ١٧ – ٢٧.

[۲۹]. مختار الاسدى، الشهیدالصدر بین ازمه التاریخ و ذمه المؤرخین، ص ١۵٣ – ١۵۴.

[۳۰]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، صص ١٧ – ٢٧.

[۳۱]. سوره حجر (١۵)، آیه ٧٧ .

[۳۲]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ٢، ص ۵۴۵.

[۳۳]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٧ – ٧٧.

[۳۴]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٧.

[۳۵]. سید فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ۵۰ – ۵۴.

[۳۶]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٢٧، مصاحبه با: آیت الله سید کاظم حائرى.

[۳۷]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ٢١.

[۳۸].  همان.

[۳۹]. سید فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ۶٧ – ٧۰٫

[۴۰]. کافى، ج ۵، ص ۵۰٧ .

[۴۱]. سید فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، صص ٧١ – ٧۵، ترجمه آزاد همراه با تلخیص.

[۴۲]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٣ – ٧۴.

[۴۳]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ١٧٢ – ١٧۵.

[۴۴]. تحف العقول، چاپ اسلامیه، ص ٣۰٢.

[۴۵]. سوره آل عمران (٣)، آیه ١۵٩.

[۴۶]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ١، ص ٣۴٣ .

[۴۷]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٢٧، مصاحبه با آیت الله حائرى.

[۴۸]. محمد رضا نعمانى، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ١٢٧.

[۴۹]. سوره اعراف (٧)، آیه ١٩٩.

[۵۰]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ١، ص ١٢٣.

[۵۱]. مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ٧٢.

[۵۲]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ١۵ – ١۶.

[۵۳]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ١۰٫

[۵۴]. همان، ص ١١ و ر.ک: مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ۶٧.

[۵۵]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ١١ – ١٢.

[۵۶]. همان، ص ١۴.

[۵۷]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧١ .

[۵۸]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٣٢٧ – ٣٢٩.

[۵۹]. سوره مریم (١٩)، آیه ٩۶.

[۶۰]. محمدرضا نعمانی، الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ٩۶.

[۶۱]. مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ١٢۶ – ١٢٧.

[۶۲]. مختار اسدی، الشهیدالصدر بین ازمهالتاریخ و ذمهالمؤرخین، ص ١۴٧.

[۶۳]. نهج البلاغه، صبحى صالح ، حکمت ۴٣٩ .

[۶۴]. سوره حدید (۵٧)، آیه ٢٣.

[۶۵]. حائرى تهرانى و سید عبدالله شبّر، بنیادهاى اخلاق اسلامى، ص ۵۶٩ به نقل از: کافى، ج ٢، ص ١٢٧.

[۶۶]. مجله حوزه، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٢٧ – ٢٩.

[۶۷]. مجله حوزه، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٣٢٧ – ٣٢٩.

[۶۸]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ٢٢.

[۶۹]. مختار اسدى، الشهیدالصدر بین ازمهالتاریخ و ذمهالمؤرخین، ص ١۵۰٫

[۷۰]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٣.

[۷۱]. محمد رضا نعمانى، الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار،  صص ١١٢ – ١١٩.

[۷۲]. همان، ص ٣۴۰٫

[۷۳]. برای اطلاع بیشتر ر.ک: همان، ص ١١٢ به بعد.

[۷۴]. محمدرضا نعمانى، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، صص ١١٢ – ١١٩.

[۷۵]. سوره یونس (١۰)، آیه ۶٢.

[۷۶]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ٢، ص ٣۰١.

[۷۷]. محمد حسینى، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٧.

[۷۸]. سوره حشر (۵٩)، آیه ٩.

[۷۹]. محمدرضاالنعمانى، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار ، ص ١٣١ – ١٣٣.

[۸۰]. همان، ص ١٣۴ – ١٣۶.

[۸۱]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص٣٣۰٫

[۸۲]. محمدرضا نعمانی، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ١٣۴ – ١٣۶.

[۸۳]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧۴.

[۸۴]. مختار اسدی، الشهیدالصدر بین ازمهالتاریخ و ذمهالمؤرخین، ص ١۵۴.

[۸۵]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص٣٣۰٫

[۸۶]. همان، ص ٣٣١.

[۸۷]. سید محمدباقر صدر، از سقیفه تا کوفه، ص ۵٣  و ۶۵.

[۸۸]. ر.ک: فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ۵٧.

[۸۹]. سوره آل عمران (٣) ، آیه ٩٢.

[۹۰]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ١۴.

[۹۱]. همان، ص ٢۵.

[۹۲]. حائرى تهرانى و سید عبدالله شبّر، بنیادهاى اخلاق اسلامى، ص ۴٣٣ .

[۹۳]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ٢٣ – ٢۴.

[۹۴]. مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ۴٩ – ۵١ .

[۹۵]. محمدرضا نعمانى، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ١٢٢ – ١٢۴.

[۹۶]. نهج البلاغه، خطبه ١٩٣.

[۹۷]. حائرى تهرانى و سید عبدالله شبّر، بنیادهاى اخلاق اسلامى، ص ٧٢ – ٧٣.

[۹۸]. سوره قصص (٢٧)، آیه ٧٧.

[۹۹]. سوره مطففین (٧٣)، آیه ٢۶.

[۱۰۰]. حدیثى با عبارتى نزدیک به این مضمون در صفحه ٣۶٧ مفتاح الفلاح شیخ بهائى آمده است.

[۱۰۱]. مستدرک الوسائل، ج ١٢، ص ۴۰؛ بحارالانوار، ج ۶٧، ص ٣١۵.

[۱۰۲]. الکافى، ج ٢، ص ١٣۶.

[۱۰۳]. مجموعه ورام، ج ١، ص ١٣۰٫

[۱۰۴]. سوره طه (٢۰)، آیه ٧٢.

[۱۰۵]. بحارالانوار، ج ٢٩، ص ٢٢٩. احتجاج، ج ١، ١۰۴.

[۱۰۶]. نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره، ص ٧۶، خطبه ٣٣،

[۱۰۷]. سوره قمر (۵۴)، آیه ۵۵.

[۱۰۸]. عبدالرضا ایزدپناه، «دستورالعمل اخلاقی از عالم نامور آیت الله العظمی شهید صدر»، مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، صص  ١١۰ – ١١٩.

 

 

 

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ محمد یزبک

از چه تاریخی با شخصیت شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر قدس‌سره آشنا شدید؟ ویژگی‌های ایشان را چگونه دیدید؟

در سال ۱۹۶۶، در پی توفیق و خواست خداوند در زیارت مرقد مولا امیرالمؤمنین علی (ع)، عازم حوزه علمیه نجف اشرف شدم و سپس، در کنار تنی چند ازبرادران، در مدرسه لبنانی به تحصیل پرداختم. برخی از دوستان با امام سید محمد باقر صدر(قدس سره) که از نظر شخصیت ودانش و فروتنی زبانزد همگان بودند؛ آشنائی داشتند. برخی از طلاب صراحتا می‌گفتند که ایشان مرجع تقلید ویژه آنهاست. من در آن زمان شیفته شنیدن موضوعات تازه بودم؛ اما شرط داشتم بپرسم که آیا می‌توانم خدمت ایشان شرفیاب شوم یا نه. پس از گذشت چند ماه، بر اشتیاقم برای دیدار ایشان افزوده شد؛ از این رو از یکی از دوستانم پرسیدم که آیا می‌توانم به دیدار  آیت‌الله صدر بروم یا نه. او لبخندی زد و گفت که در خانه ایشان به روی همه باز است. به آنجا رفتم. باور نمی کردم که به دیدار ایشان نائل خواهم شد. در خیالم، تصاویری را از این دیدار نقش زده بودم. وارد اتاق شدیم. ایشان روی قالیچه ای نشسته و چند کتاب را در برابر خود نهاده بودند. چند تن از شاگردانشان هم دورایشان حلقه زده بودند. ایشان مرا در آغوش گرفتند و به سینه خود چسباندند. احساس کردم در آغوش پدری هستم که در غربت جویای او بوده ام. بر دست ایشان بوسه زدم. خرسندی در دلم موج می‌زد. ایشان به من گفتند، «شما می‌توانید نزد من بیائید. من طلاب را دوست دارم و زندگیم وقف آنهاست.» از آن پس، فرصت را غنیمت شمردم و از آن پس، در فرصتهای مقتضی، نزد ایشان می‌رفتم و مسائلی را استفتاء می‌کردم.ایشان گاهی مطالب مرا تصحیح و به ممارست بیشتر، تشویقم می‌کردند. در کلاسهای درس ایشان که درباره زندگی امامان(ع) بود و در روزهای تعطیل در مقبره آل یاسین برگزار می‌شد؛ حضور می‌یافتم. بعدها توفیق پیدا کردم در دومین دوره اصول، بحث خارج ایشان حضور یابم. پس از چند ماه دفترم را که در آن درس ایشان را ثبت می‌کردم ؛ از من خواستند و پس از آن که مطالعه کردند؛ در حالی که خرسندی در چهره شان نمایان بود؛ آن را به من پس دادند و برایم آرزوی موفقیت کردند.

من در درس فقه، خارج، ایشان شرکت کردم و در روابطمان صمیمی تر شد. برای بهره گیری از مجلس ایشان، در دیدارهای عمومی شرکت می‌کردم. شهید صدر همیشه توجه به مردم و مسائل آنها را به ما توصیه می‌کردند و می‌گفتند، «عالم نباید خود را از مردم جدا کند. فروتن باشید تا خداوند شما را بالا ببرد.»

ایشان همیشه درباره اوضاع مردم و طرحهای دشمنان سخن می‌گفتند و تأکید داشتند که حوزه علمیه باید در برابر همه طرحهای دشمنان ایستادگی و اسلام را در شکل واقعی خود اجرا کند. ایشان همیشه به ما می‌گفتند، «هیچگاه مردم را فاسق ندانید. سعی کنید نادانی را برطرف کنید.» ایشان همیشه بر گفتگو و احترام به اندیشه ها و افکار دیگران و وحدت مسلمانان تأکید داشتند. هنامی که عده ای می‌خواستند برای تبلیغ به مناطق مختلف بروند، درباره این موضوع به ایشان مراجعه کردم. شهید بزرگوار با من سخن می‌گفتند و مرا در انجام این کار تشویق می‌کردند. یکی از سفارشهای بسیار شایسته ایشان این بود که به من گفتند، «شما و هر مبلغ دیگری وظیفه دارید مرحوم را به حوزه علمیه ارتباط دهید تا حوزه عهده دار مرجعیت و رهبری مردم شود. مردم به کسانی نیاز دارند که این ارتباط را برقرار کنند» در تابستان سال ۱۹۷۹ با ایشان گفتگو کردم و اطلاع دادم که می‌خواهم به لبنان بروم و شاید دیگر نتوانم باز گردم، از این رو ناچار خواهم بود منطقه ای را که در آن تبلیغ می‌کردم ترک گویم. ایشان به من گفتند تصمیم با خود شماست؛ ولی من دوست دارم شما بمانید و حتی اگر ناچار باشید تنها این کار را انجام دهید؛ نقش تبلیغی خود را ایفا کنید. نکته مهم این است که مردم، شما را در شهر ببینند. شهید آیت‌الله محمد باقر صدر «قدس سره»، مردم و به ویژه دانشجویان خود را بسیار دوست می‌داشتند. ایشان به فروتنی و تواضع و خوشروئی و اخلاق محمدی و دانش و پرهیزکاری و تقوا و موضع‌گیری شجاعانه و انسانی شهره بودند.

فعالیت‌های فرهنگی عمده شهید محمدباقر صدر(قدس سره) چه بودند و این فعالیت‌ها چه تأثیری از خود به جای گذاشتند؟

آیت‌الله محمد باقر صدر در خانه تقوا و علم و فرهنگ زندگی می‌کردند و از اوضاع و شرایطی که در آن به سر می‌بردند، آگاهی بسیار داشتند. ایشان از تهاجم فرهنگی و طرح‌های دشمنان برای هدف قرار دادن کیان حوزه‌های دینی و دور کردن آنها از زندگی مردم، رنج می‌بردند و از این رو، با فرهنگ‌های وارداتی و مسائلی که تجدد تلقی می‌شوند؛ ولی در واقع برای جدا کردن اسلام و دین از متن زندگی مردم طراحی شده اند؛ برخورد جدی داشتند.

مجله «رسالتنا» که سر مقاله آن با قلم شریف ایشان و همکاری تنی چند از علمای فاضل و برجسته حوزه نوشته می‌شد و نیز مجله الاضواء که همچون نور انتشار می‌یافت؛ غبار از چهره احکام اسلامی می‌زدودند و به مقایسه میان فلسفه قدیم و جدید و مقابله با آرای معرفت شناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و جامع الاطراف بودن مکتب اسلام در رهبری جامعه می‌پرداختند.

شهید صدر به سؤالات همه پاسخ می‌دادند و راه‌های سعادت و رستگاری انسان‌ها را بیان می‌کردند. در علم کلام و فقه و اصول، سرشار از اطلاعات مفید بودند. ایشان نظریه اصلاح حوزه را مطرح ساختند، بدین معنا که حوزه باید توان به عهده گرفتن رهبری را در زمینه های گوناگون به عهده بگیرد تا با اتکاء به احکام جهان شمول اسلام بتوان راه مطمئنی را فرا روی بشر قرار دهیم که به سعادت او منجر گردد.

شما در کدام‌یک از زمینه‌های علمی و فرهنگی با سید صدر(قدس سره) همکاری کرده‌اید؟

بنده توفیق نوشتن درس‌های اصول فقه ایشان را داشتم و به راهنمائیهای ایشان در تدریس به برخی از طلاب در مقدمات و برخی سطوح و فعالیتهای فرهنگی پایبند بودم. من ایشان را به منطقه تبلیغی خود در عراق و لبنان می‌بردم؛ درسهای فرهنگی ایشان را که مرجع بودند ؛ در چند دفتر می‌نوشتم. درس ایشان در تفسیر موضوعی قرآن، بیشترین تأثیر را در ساخته شدن شخصیت من داشت.

زمینه‌های شکل‌گیری سازمان‌های حزبی و نقش شهید محمدباقر صدر در ایجاد و پیشرفت کار این سازمان‌ها چه بوده است؟

شهید صدر(قدس سره) پی برده بودند که حمایت از اسلام و صیانت از آن، تنها با کار گروهی سازمان یافته امکان پذیر است (علیکم بنظم امرکم) «امور خود را سازماندهی کنید.» کارهای تبلیغی را که از سوی یک نهاد، سرپرستی و برای آن برنامه ریزی و اوضاع موجود و نیازهای آن را بررسی نشود؛ بی نتیجه می‌دانست ؛ زیرا مبلغ، نجات دهنده و راهنماست و باید خواسته های جوانان و مردم را پاسخگو باشد. ایشان معتقد بودند که روشنفکران برای پاسخگوئی به مشکلات و مسائل ناشی از تهاجم فرهنگی و جریانات الحادی و لائیک و مقابله با آنها به راهنما و رهبر دینی نیاز دارند؛ وگرنه در معرض التقاط قرار می‌گیرند و به بیراهه می‌افتند، لذا بسیاری از دانشگاهیان، نظریه پردازان، روشنفکران و نواندیشان دینی، برای مقابله با این جریانات به ایشان رجوع می‌کردند تا آنها را پذیرا شوند و سرپرستیشان را به عهده بگیرند. شهید صدر بی تردید بزرگ ترین نقش را در ایجاد پیکار اسلامی سازمان یافته و پیشرفت آن داشتند و همه مدیون اندیشه و آموزه های ایشانند.

به‌رغم وجود دیگر مراجع تقلید در نجف، چه عواملی باعث ورود شهید صدر به عرصه مرجعیت شدند؟

برتری علمی و توانائی و قدرت بالای پاسخگوئی به سئوالاتی که بنابر مقتضیات زمانه مطرح بودند، دلیل عمده مراجعه مردم به ایشان و پیروی از ایشان بود. دانشجویان دانشگاهها و طلاب علوم دینی در نجف اشرف که شرایط زندگی خود را در آن محیط درک می‌کردند؛ راه حل مشکلات خود را به ویژه با توجه به طرح اصلاحی شهید صدر درباره وضعیت حوزه و چگونگی شرایط مسلمین و اندیشه بازی که وی الگوی راستین آن بود؛ در مراجعه به ایشان می‌دانستند.

استقبال از مرجعیت شهید صدر (ره) تا چه میزان بود و به نظر شما چه تأثیری در دیگر کشورهای شیعه داشت؟

همه کسانی که از اندیشه ها و نقطه نظرها و مواضع شهید صدر(قدس سره) آگاهی داشتند، از مرجعیت ایشان استقبال کردند؛ رهبریشان را پذیرفتند و طرحهای ایشان را پاسخگوی نیازهای خود که تشنه معرفت و به دنبال مقابله با اندیشه های مادی و الحادی بودند، یافتند. آنها خواهان مرجعی بودند که مقتضیات زمانه را بشناسند و توان پاسخگوئی به معضلات دنیای معاصر را داشته باشد ؛ از همین رو، طلاب شهید صدر، حامل پیام مرجعیت ایشان در عراق و لبنان و ایران بوده اند.

نظر شهید سید محمد باقرصدر(ره) را درباره انقلاب اسلامی ایران بیان کنید.

موضعی را از ایشان به یاد دارم که نقطه نظر شریفشان را منعکس می‌کرد. در شب ۱۱ ماه فوریه سال ۱۹۷۹، بعد از غروب، در مسجد جواهری انتظار آمدن ایشان را می‌کشیدیم. وقتی بر ما وارد شدند ؛ ملاحظه کردیم که بشاشت در چهره مبارک ایشان نمایان است. ایشان به محض اینکه نشستند، گفتند، «امشب درس را تعطیل می‌کنیم؛ چون پیش از آنکه نزد شما بیایم ؛ به من خبر رسید که آخرین دژهای شاه در ایران سقوط کرده است. آنچه به دست امام خمینی(ره) روی داده،آرزوی دیرین پیامبران (ص) بوده است. ما این پیروزی بزرگ را به ایشان و به ملت ایران و امت اسلامی تبریک عرض می‌کنیم.

شهید محمد باقر صدر(قدس سره) تحقق آرزوهای خود را آنچه که امام خمینی (ره) انجام دادند؛ می‌دیدند. امت به رهبر نیاز دارد و امام، امر رهبری را با موفقیت انجام دادند؛ از این رو، شهید صدر عقیده داشتند که همه باید در این رهبری حکیمانه که در خداوند متعال ذوب شده است؛ ذوب شوند. از مکاتباتی که میان ایشان و امام (ره) می‌شد؛ میزان عشق و جانبداری و فرمانبرداری و ایثار در راه اسلام عزیز مشخص است.

شهید صدر با نوشتن قانون اساسی و نوشته‌هایی در زمینه های دیگر، می‌خواستند روشن کنند که انقلاب با برکت اسلامی ایران، برای امت اسلامی ارمغانهای گرانبهائی دارد.

مشابه‌سازی پایه‌گذاری دولت اسلامی در عراق به عنوان الگوبرداری از حکومت اسلامی ایران تا چه میزان مورد نظر و تائید شهید صدر بوده است؟

شهید صدر دولت اسلامی در ایران را همه ابعاد و با آگاهی از مبانی آن درک می‌کردند. ایشان این احساس را در مواضع خود و با به چالش کشیدن طاغوت مجسم ساختند. شایعه پیوستن سران رژیم عراق به اربابان خود، یعنی استکبار جهانی، بدین معنا بود که آنها با وجود خمینی دیگری در عراق مخالف بودند. به نظر ما، حکومت اسلامی همچنان به عنوان یک الگوی زنده برای حاکمیت اسلام عزیز باقی خواهد ماند و ما امیدواریم نقطه نظرهای رهبران عراق یکپارچه شود و کشور از فتنه ها گرفتاری ها و از لوث وجود اشغالگران نظامی رها شود و عراقی نوین بر پایه حکومت اسلامی تشکیل شود که در آن پیروان تمامی فرقه ها و مذاهب بتوانند با برخورداری از عدالت اسلامی، خوشبختی و عزت را تجربه کنند.

به نظر شما مراکز علمی و دانشگاهی جهان اسلام از اندیشه ها و عقاید شهید محمد باقر صدر(قدس سره) چه بهره هائی می‌توانند ببرند؟

مطالعه و بررسی درباره آرا، نظریه ها و عقاید و تحلیل های شهید صدر(قدس سره)، وفاداری به اسلام و احیای میراث شهیدان است و تعمیم آنها برای تمام کسانی که می‌خواهند از نگرش نوین اسلامی برخوردار باشند؛ مفید خواهد بود. متأسفانه باید گفت که شهید صدر(قدس سره) مظلوم بود و امت اسلامی و جهان از اندیشه ها و عقاید ایشان محروم ماند؛ از این رو ما آرزو داریم نهادهای علمی به انجام این مأموریت مبارک اقدام کنند.

با توجه به گسترش قدرت کمونست‌ها در سراسر کشورهای عربی در آن زمان، نوشته‌های شهید محمدباقر صدر(قدس‌سره)، به‌ویژه کتاب‌های «اقتصادنا» و «فلسفتنا» چه تأثیری بر کشورهای اسلامی داشتند؟

بدون تردید کتاب‌های «اقتصادنا» و «فلسفتنا» نقش عمده و برجسته ای در دانشگاههای عراق و در دیگر کشورها داشته اند و همین نوشته ها، در زمانی که بیگانگان، رژیم طاغوت گذشته عراق را تقویت می‌کردند ؛ پایه های حکومت آنها را متزلزل ساختند. اندیشه های شهید صدر (قدس سره) و آموزه ها و نظریه های او همچنان مورد نیازند. در شرایط کنونی برای انتشار و تبلیغ این اندیشه ها و ابلاغ آنها به دیگران امکانات بیشتری وجود دارند.

 

نویسده: دکتر ولی‌الله ملکوتی

مقدمه

با گذشت زمان طرح بعضی از مسائل در رساله‌های عملیه ضروری می‌نماید و به همان نسبت حذف بعضی از مباحث و تغییر بعضی از مثال‌ها اجتناب‌ناپذیر است.

شاید در زمان‌های قدیم چنین ضرورتی احساس نمی‌شد؛ مثلاً در هفتاد سال پیش که یک ایرانی مسلمان شیعه متولد می‌شد اذان در گوش او می‌خواندند و نامی از اسامی خاندان پیامبر بر او می‌گذاشتند. با آداب اسلامی بزرگ می‌شد، یعنی در خانه، از پدر و مادر و خواهر و دیگران نماز و روزه و زیارت و امثال آن را یاد می‌گرفت و در جامعه نیز در مکتب و پای منبر، قرآن و حدیث و اخبار بهشت و جهنم می‌شنید؛ خلاصه آن‌که با اسلام مأنوس بود و غیر از آن چیزی نمی‌شناخت. بنابراین وقتی به سن بلوغ می‌رسید فقط یک احتیاج داشت: یادگیری احکام و تمرین فروع. البته برای خالی نبودن عریضه و به پیروی از سنت ممتاز اسلام، اصول دین را هم به او یاد می‌دادند که در آن فی الجمله استدلال و تعقل در میان می‌آمد.

اما امروز اوضاع عوض شده است. در و دیوار به پیر و جوان و به مرد و زن تعلیم بی‌عقیدگی و تلقین شبهه و تردید می‌نمایند. برای مقابله با مکتب‌های مادی و ایرادها و اشکالات علمی که از هر طرف عرضه می‌شود و ایستادگی در برابر تبلیغات دشمنان باید به اصول عقاید جوانان و مردم مسلمان بیش‌تر توجه داشت؛ چراکه در چنین فضایی مسلمانان بیش‌تر به معتقدات اسلامی احتیاج دارند تا به فروع و تفصیل‌های فقهی!

خانه از پای‌بست ویران است                     خواجه در بند نقش ایوان است

روحانیون بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقاء و دوام روحانیت و موجودیت اسلام در این کشور به این است که زعمای دین، ابتکار اصلاحات عمیقی را که امروز ضرورت آن تشخیص داده می‌شود در دست بگیرند. امروز آن‌ها در مقابل ملتی قرار گرفته‌اند که روز به روز بیدارتر می‌شود، انتظاراتی که نسل امروز از روحانیت و اسلام دارد غیر از انتظاراتی است که نسل‌های گذشته داشته‌اند.

بگذریم از انتظارات خام و نابخردانه‌ای که بعضی دارند، اما اکثر انتظارها مشروع و به‌جاست، اگر روحانیت ما هرچه زودتر نجنبد و گریبان خود را از چنگال عوام خلاص و قوای خود را جمع‌وجور نکند و آگاهانه گام برندارد، خطر بزرگی از ناحیه اصلاح‌طلبان بی‌علاقه  به‌دیانت  متوجهش خواهد شد.

امروز این ملت تشنه اصلاحات نابسامانی‌هاست و فردا تشنه‌تر خواهد شد؛ ملتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب‌ماندگی می‌کند و عجله دارد به ‌آن‌ها برسد. از طرفی مدعیان اصلاح‌طلبی که بسیاری از آن‌ها علاقه‌ای به دیانت ندارند زیادند و در کمین احساس نو و بلند نسل امروزند. اگر اسلام و روحانیت به حاجت‌ها و خواسته‌ها و احساسات این ملت پاسخ مثبت ندهند به‌سوی آن قبله‌های نوظهور متوجه خواهند شد. آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند موجودیت اسلام و روحانیت به‌خطر نخواهد افتاد؟

شهید صدر از جمله کسانی است که این ضرورت را به‌خوبی درک کرده بود. ایشان در مقدمه «الفتاوی الواضحه» خصوصیاتی را برای یک رساله عملیه در نظر می‌گیرند که در رساله‌های قبل یا وجود نداشته و یا دست‌کم به‌طور ضعیف وجود داشته است. ایشان بر این عقیده‌اند که وقتی یک رساله عملیه به‌دست یک مسیحی رسید باید طوری باشد که او بفهمد اسلام چگونه جامعه بشری را از هر جهت اداره می‌کند، لذا دست به تألیف رساله عملیه‌ای می‌زنند که بیان‌گر یک نظام اسلامی جامع و کاملی ‌باشد[۱].

تاریخچۀ رساله‌نویسی

قبل از بیان ویژگی‌های رساله عملیه مرحوم صدر، لازم است تاریخچه مختصری از تألیف رساله‌های عملیه را یادآور شویم.

بعضی تصور می‌کنند که در گذشته رساله عملیه یا استفتائاتی نبوده و مثلاً در پنجاه سال اخیر باب شده است، همان‌گونه که نسبت به مرجعیت نیز چنین تصوری شده است، اما این گمان با واقعیت فاصله زیادی دارد؛ لذا برای آن‌که زحمات آن بزرگ‌مردان و مشعل‌داران هدایت، کم‌رنگ جلوه نکند تاریخچه کوتاهی از رساله‌های مراجع تقلید و فقهای ارجمند ارائه می‌گردد.

۱ـ شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ هـ): شیخ صاحب دو رساله عملیه «المقنع» و «الهدایه» می‌باشد که سیر بحث‌های آن دو، مثل رساله‌های عملیه متداول امروزی است و به عبارت صحیح‌تر: رساله‌های امروزی به‌روش آن دو کتاب است. ویژگی مهمی که این دو کتاب دارد و متأسفانه در رساله‌های دیگر وجود ندارد، این است که جملات کتاب و فتاوا حتی‌المقدور همان عبارات آیات و روایات معتبر و مورد قبول مؤلف می‌باشد. این یکی از نشانه‌های تعبد و علاقه به قرآن و سنت است.

۲ـ سید مرتضی (متوفای ۴۳۶ هـ): وی صاحب «جمل العلم والعمل»، «ناصریات» و «انتصار» می‌باشد. استفتائات ایشان در «رسائل الشریف» درج شده است که عبارت‌اند از: محمدیات، بادرائیات، موصلیات، حلبیه، طرابلیات، طوسیه، دیلمیه، جرجانیه، رازیه، طبریه، میانارقیات، رسیه و… [۲].

۳ـ ابن‌ادریس (متوفای ۵۹۸ هـ): اثر مشهور وی «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی» است که در سال ۱۲۷۰ هـ در تهران چاپ شده است. نسخه خطی این کتاب در کتابخانه‌های آستان قدس به شماره ۵۷۱۳، مجلس شورای اسلامی به شماره ۴۵۵۴ و آیت الله مرعشی به شماره ۲۶۰۳ موجود است و دیگر اثر وی «مسائل فی ابعاض الفقر و اجوبتها» می‌باشد که نسخه خطی آن به شماره ۵۷۰ مورخ ۵۸۸ در کتابخانه حکیم موجود است.

۴ـ محقق حلی (متوفای ۶۷۶ هـ): از ایشان رساله‌های متعددی باقی مانده است، مانند «المسائل البغدادیه» که در کتابخانه آستان قدس به شماره ۲۶۵۵ و مسجد اعظم و آیت الله مرعشی به شماره ۳/۴۲۴۲ موجود است.

۵ـ شهید اول (متوفای ۷۸۶ هـ): از شهید اول رساله‌های گوناگون، از جمله رساله «أجوبه المسائل الفقهیه» باقی مانده است که توسط فرزند محترمش گردآوری شده و به شماره عمومی ۲۳۶۹ ـ ۲۳۷۰ در آستان قدس موجود است. از دیگر رساله‌های وی رساله «خلل الصلاه» می‌باشد که همراه با کتاب «بیان» شهید چاپ شده است و نیز رساله‌ای درباره حج و عمره که در صیدا در ضمن «معادل الجواهر» سید محسن امین عاملی چاپ شده است.

۶ـ ابن‌فهد (متوفای ۸۴۱ هـ): حدود دوازده رساله از وی باقی مانده، از جمله «اجوبه المسائل» که مجموعه سؤال و جواب‌های فقهی است و نیز «أجوبه المسائل الفقهیه» که نسخه خطی آن به شماره عمومی ۱/۱۷۲۲ در کتابخانه ملک موجود است.

۷ـ مقدس اردبیلی (متوفای ۹۹۳ هـ): مناسک حج به زبان فارسی تنها رساله عملیه باقی‌مانده از مقدس اردبیلی است که نسخه خطی آن به شماره عمومی ۲۳۷۳ کتابخانه آستان قدس و ۳/۹۹۸ کتابخانه مسجد گوهرشاد و ۵ـ۳۰۰۸۴۳ کتابخانه آیت الله مرعشی موجود است.

۸ ـ محقق سبزواری: از مرحوم محقق سبزواری رساله‌های عملیه زیادی باقی‌مانده از جمله رساله «خلافیه» که از بحث طهارت شروع و تا آخر اعتکاف ادامه پیدا کرده است. از این رساله نسخه‌های خطی متعددی در کتابخانه‌های معتبر موجود است. رساله خلافیه توسط دانشجویان کارشناسی ارشد رشته فقه دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد تصحیح و تعلیق شده است. از ایشان رساله عملیه دیگری باقی‌مانده که به شماره عمومی ۲۴۲۵ در کتابخانه آستان قدس نگهداری می‌شود.

۹ـ مجلسی دوم (متوفای ۱۱۱۰ هـ ): ایشان رساله‌های زیادی داشته‌اند، از جمله «آداب الصلاه» به فارسی، «اوقات نماز»، «مناهج المسائل» (رساله‌ای درباره زکات و خمس)، «مناسک حج» (رساله‌ای است فارسی در باب واجبات حج و عمره)، «صواعق الیهود»، «احکام جزیه»، «حکم مال ناصبی»، «نذر»، «کفارات»، «حدود و دیات»، «رضاعیه» به فارسی، «صیغ عقود» و «نکاحیه». شایسته ذکر است تمام این رساله‌ها به زبان فارسی نگاشته شده و در کتابخانه‌های معتبر موجود است.

۱۰ـ وحید بهبهانی (متوفای ۱۲۰۵ هـ): از مرحوم بهبهانی رساله‌های متعددی باقی‌مانده که شمارش همه آن‌ها از حوصله این مقاله خارج است؛ از جمله آن‌ها رساله «معاملات» است که به زبان فارسی نوشته شده و مرحوم آیت الله محمد حسن شیرازی آن را حاشیه نموده و شهید سعید حاج شیخ فضل الله نوری که شاگرد مرحوم میرزا بوده صحت حاشیه استاد را به خط خود در صفحه اول آن تصدیق و عمل به آن را مجزی دانسته است.

۱۱ـ سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (متوفای ۱۳۳۷ هـ): علامه طباطبائی در «رساله عملیه» خود که آن را «العروه الوثقی» نامیده است مسائل شرعی مورد نیاز مقلدان را بیان نموده و از آن‌جا که این کتاب شامل فروعات زیادی بوده و از یک سیر منطقی برخوردار است مورد توجه مراجع تقلید قرار گرفته بر آن حاشیه نوشته‌اند.

این رساله شریفه شامل احکام آب‌ها، نجاسات، مطهرات، صلاه، صوم، اعتکاف، زکات، خمس، حج، اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، ضمان، جعاله، نکاح و وصیت می‌باشد. قابل ذکر است بحث تجارت و طلاق، با این‌که کاربرد زیادی دارد متأسفانه در این رساله به چشم نمی‌خورد و لکن حدود دوازده صفحه از آن به نکاح بندگان و کنیزان اختصاص پیدا کرده است.

پس از گزارش مختصری از تاریخچه رساله‌نویسی، اینک ویژگی‌های «الفتاوی الواضحه» را بررسی می‌نماییم.

ویژگی‌های رساله «الفتاوی الواضحه»:

واقعیت این است که زندگی بشر تطور یافته، شئون جدید و پدیده‌های بی‌شماری ظهور کرده است و هیچ موضوعی که متعلق فتوای فقهای سلف بوده ثابت نمانده است. بنابراین، محال است که موضوع‌ها دگرگون شوند و احکام آن‌ها راکد و ثابت باشند؛ چراکه حکم متفرع بر موضوع است؛ با ثبوت موضوع، ثابت و با رفتن موضوع می‌رود و با آن تطور می‌پذیرد.

فقیهان بزرگوار ما در عصر خودشان نیازهای زمان را شناختند و بر اساس نیازهای اقتصادی و اجتماعی آن روز به تدوین فقه پرداختند و کتاب‌هایی را به ازدواج، طلاق، تجارت و اجاره اختصاص دادند و فروع و فرضیه‌های بسیاری را بیان نمودند، ولی بر اثر تطور جوامع و زندگی بشر مسائل و پرسش‌های جدیدی چهره نموده که در کتاب‌های آنان طرح نشده است، درحالی‌که اهمیت برخی از این مسائل به حدی است که باب و کتاب جدیدی را در فقه می‌طلبد؛ مانند قوانین دریاها، تجارت دریایی، احکام ارتباطات، مراسلات و امور دیگری که متن زندگی بشر امروز را شکل می‌دهند و قانون‌گذاران امروز، کتاب‌های قطور چند صد صفحه‌ای در زمینه آن‌ها نگاشته‌اند.

استاد صدر که هم بر مبانی شریعت مسلط بوده و هم به مشکلات احکام فقهی و فتاوا در عرصه‌های عمل و مقام قضاوت پی برده و هم از انتظارات نسل امروز از حوزه‌های علوم دینی آگاهی داشته است، رساله‌های عملیه موجود را از زاویه ناهمخوانی با بعد اجتماعی اسلام مورد نقد و بررسی قرار داده است. در نگاه شهید صدر، اگر فقیهان از این زاویه به تهذیب کتاب‌های فقهی بپردازند و در فتاوای جدیدشان بعد اجتماعی اسلام را با نگاه به زندگی عینی بشر امروزی و تطوری که در مناسبات اجتماعی پیش آمده،در نظر بگیرند، فقه متحول شده و شیوه‌ای نو در استنباط و احکام پدید خواهد آمد. از نگاه شهید صدر، توجه به قراین، اوضاع و احوال اجتماعی در فقه بسیار اهمیت دارد؛ چه‌بسا در بسیاری از موارد انسان به احکامی می‌رسد که اگر این نگرش اجتماعی نبود نمی‌توانست به آن احکام برسد.

به‌عنوان مثال در بحث معاملات ربوی، در روایات، ملاک‌ها و معیارهایی برای این نوع معاملات که از اشد محرمات به‌شمار می‌رود، بیان شده است که اگر ما نگرش اجتماعی را در این روایات لحاظ نکنیم، این ملاک‌ها شامل همه معاملاتی که در حقیقت ربوی هستند نمی‌شود و باید آن را حلال تلقی کرد. اکثر فقهای متأخر متعرض این مسأله شده‌اند و کلاه شرعی‌های ربا را حلال می‌دانند. اما حضرت امام (ره) و شهید صدر، از جمله فقیهانی هستند که با این کلاه شرعی‌ها مخالفت کرده‌اند و حال آن‌که این معامله‌ها از نظر موازین اولیه فقهی، معامله‌هایی غیرربوی محسوب می‌شدند. آن‌چه باعث شده  این دو بزرگوار قائل به حرمت شوند آن است که گفته‌اند مگر می‌شود کسی فهم اجتماعی داشته باشد و محتوای چنین حرام مؤکدی را به ضمیمه بیع بپذیرد؟ من یک معامله ربوی می‌کنم و مثلاً همراه آن یک کبریت می‌فروشم، آیا می‌توان گفت که چون ضمیمه دارد و این کبریت ضمیمه‌اش شده است پس این معامله ربوی هم حلال است؟ این امکان ندارد[۳].

از منظر شهید صدر رساله‌های عملیه باید زمینه اجتماعی داشته باشند و وضعیت جامعه اسلامی نوشتن چنین رساله‌ای را اقتضا می‌کند، از این‌رو مباحثی در رساله عملیه ایشان وجود دارد که در ساله‌های عملیه دیگر به‌چشم نمی‌خورد. مهمترین آن‌ها عبارتند از:

اول: وجود پیش‌گفتار مختصر و استدلالی درباره اصول دین شامل سه عنوان: «مرسل»، «رسول» و «رساله».

در بحث مرسل با استفاده از استدلال علمی و فلسفی به اثبات صانع پرداخته‌اند.

استدلال اول «علمی» ایشان با توجه به حساب احتمالات طی پنج مرحله تبیین شده و در واقع یکی از ابتکارات بزرگ شهید صدر همین پیاده کردن حساب احتمالات در ابعاد و مسائل مختلف فقه و اصول می‌باشد، مانند بحث اجماع، اجماع منقول، شهرت، تواتر و سیره. این مباحث به‌جز بحث سیره، مباحثی است که در اصول مطرح می‌باشد، اما بحث سیره اصلاً در اصول کلاسیک مطرح نشده و شهید صدر آن را در کتاب‌ها و دروس خارج خود مطرح ساخته‌اند. ایشان سیره را به سه قسمت تقسیم کرده‌اند: سیره عقلا، متشرعه و شارع، و مکانیزم کاشفیت هر یک را از حکم شرعی بیان کرده‌اند. تمام این بحث از ابتکارات شهید صدر است و قبل از وی تمیز چندانی بین انواع سیره در کلمات اصحاب وجود ندارد.

اما اهمیت تطبیق حساب احتمالات در اصول در بحث‌هایی که ذکر شد بسیار است. چراکه حساب احتمالات یعنی این‌که احتمالات گوناگون اطراف موضوع مدنظر قرار گرفته و با بررسی این احتمالات حقیقت مطلب کشف شود. طبیعی است که اگر این‌چنین شد و احتمالات گوناگون در مسأله جست‌وجو شد، این خود نگرشی اجتماعی برای انسان به‌وجود می‌آورد؛ طبیعت توجه به حساب احتمالات اقتضا می‌کند که نگرش انسان همه جانبه شود و هرچه که ممکن است در فهم و به‌دست آوردن حکم شرعی دخالت داشته باشد، از قبیل اوضاع و احوال اجتماعیِ زمان صدور نص شرعی را مورد جست‌وجو قرار دهد. به این ترتیب، روح اجتماعی‌نگری و کلان‌نگری در انسان پرورش می‌یابد[۴].

دلیل دومی که شهید صدر بر اثبات صانع ارائه کرده‌اند یک دلیل فلسفی است که قبل از بیان آن به تعریف دلیل فلسفی و فرق آن با دلیل علمی پرداخته‌اند. در بحث رسول، شهید صدر با استفاده از همان حساب احتمالات که وجود صانع را ثابت کرد و به اثبات نبوت رسول گرامی اسلام(ص) پرداخته و طی مثال‌های گوناگون با توجه به آیات شریفه قرآن بحث استدلالی و جالبی را در این زمینه بیان کرده‌اند.

آخرین بحثی که شهید صدر در پیش‌گفتار بیان می‌کنند در رابطه با «رساله» می‌باشد، که همان دین خداست و حضرت محمد(ص) مأمور ابلاغ آن شده است و سپس ده خصلت برای دین اسلام بیان می‌کند که در ادیان آسمانی دیگر نمی‌باشد.

این پیش‌گفتار پربار در عاشورای سال ۱۲۹۷ توسط شهید صدر به اتمام می‌رسد و ثواب آن را به حضرت ابا عبدالله(ع) که در راه اعتلای اسلام جانفشانی کردند، تقدیم می‌نماید[۵].

دوم: یکی دیگر از ویژگی‌های این رساله سبک نگارش و تقسیم‌بندی آن‌هاست. گرچه که فقهای شیعه و سنی تقسیمات گوناگونی را درباره سبک نگارش فقه دارند، اما تقسیم‌بندی ایشان با توجه به این‌که می‌خواهند یک نظام اسلامی جامع و کاملی را ارائه دهند، از ویژگی‌هایی برخوردار است. ایشان رساله «الفتاوی الواضحه» را مشتمل بر چهار قسمت نموده‌اند:

١ـ عبادات (نماز، روزه، اعتکاف، حج، عمره و کفارات)

٢ـ اموال که بر دو قسم است:

الف ـ اموال عمومی؛ اموالی که به شخص خاص متعلق نیست و برای مصالح عمومی و مصارفی در نظر گرفته شده است، مانند خراج، انفال، خمس، زکات. دو عنوان اخیر گرچه جنبه عبادی نیز دارند لکن جنبه مالی آن قوی‌تر و بارزتر است (بحث خراج و انفال و نظایر آن در این مقوله وارد است).

ب ـ اموال خصوصی؛ اموالی که مالک یا مالکان مشخص دارند. مقررات مربوط به این بخش در دو قسمت جدا مورد بررسی قرار می‌گیرد:

یک: اسباب شرعی تملک یا به‌دست آوردن حق خاص، مباحث احیای موات، حیازت، میراث، ضمانات و غرامات و نظایر آن.

دو: احکام تصرف در اموال، شامل مباحث بیع، صلح، شرکت، وقت، وصیت و سایر تصرفات و معاملات.

٣ـ سلوک و آداب و رفتار شخصی، یعنی اعمال شخصی که ربطی به عبادات و اموال ندارد که دو گروه است:

الف ـ روابط خانوادگی، مناسبات دو جنس زن و مرد، مباحث نکاح و طلاق، خلع و مبارات و ظهار و لعان و ایلاء و از این قبیل.

ب ـ روابط اجتماعی و مقررات مربوط به تنظیم رفتار فردی افراد جامعه، مقررات مربوط به اطعمه و اشربه، ملابس و مساکن، آداب معاشرت، احکام نذر و عهد و یمین، ذباحه، امر به معروف و نهی از منکر.

۴ـ آداب عمومی، یعنی رفتار و سلوک دستگاه‌های حکومتی و عمومی در مسائل قضا، حکومت، صلح، جنگ، روابط بین المللی، ابواب و مباحث ولایت عامه، قضا، شهادت، حدود، جهاد و نظایر آن.

سوم: مصادر فتوا. گرچه که فقهای عظام شیعه منابع استنباط را چهار مورد دانسته‌اند، لکن بیش‌ترین اعتماد شهید صدر به کتاب کریم و سنت شریف است و به نظر ایشان قیاس و استحسان قابل اعتماد نیست.

شهید صدر درباره دلیل عقلی می‌فرماید: این‌که آیا می‌توان به دلیل عقلی عمل کرد اختلاف است. به نظر ما عمل به دلیل عقلی جایز است، لکن حتی یک حکم پیدا نمی‌شود که مستند آن فقط دلیل عقلی باشد، بلکه هر آن‌چه با دلیل عقلی ثابت شده با کتاب و سنت نیز ثابت شده است.

اما نسبت به اجماع باید گفت: اجماع نمی‌تواند یک دلیل مستقل در عرض کتاب و سنت باشد و به آن توجه نمی‌شود مگر از باب این‌که در بعضی از موارد، وسیله اثبات حکم است.

بنابراین فقط کتاب و سنت می‌توانند مصدر فتوا باشند. از خداوند می‌خواهیم که ما را از متمسکین به این دو قرار دهد؛ کسی که به این دو تمسک کند به عروه الوثقی متمسک شده است[۶].

ضرورت دگرگونی رساله‌ها

رساله‌های عملیه‌ای که مجتهدان برای مقلدان نوشته‌اند برای دست‌رسی به فتاوا و احکام شرعی می‌باشد. با این‌که رساله‌های عملیه برای این مقصود نقش مهمی را ایفا می‌کنند و از دقت‌نظر کافی و رعایت اختصار برخوردارند، باز هم دو نکته قابل ملاحظه در آن‌ها دیده می‌شود:

نکته اول: این رساله‌ها نوعاً از یک روش فنی در تقسیم‌بندی و ارائه احکام محروم‌اند. این مسأله موارد زیر را دربر دارد:

١ـ بیش‌تر احکام به‌خاطر رعایت تقسیم‌بندی تقلیدی در ضمن صورت‌های جزئی و محدود بیان شده و یک ساختار همگانی ندارد که مقلد بتواند در چهارچوب آن به احکام دسترسی پیدا کند.

٢ـ تعدادی از احکام به‌خاطر رعایت تقسیم‌بندی تقلیدی به محض کم‌ترین مناسبت در ابوابی آورده شده که ربطی به آن ندارد.

٣ـ از بیان بعضی از احکام به‌خاطر این‌که جایگاهی در تقسیم‌ تقلیدی نداشته خودداری شده است.

۴ـ در هر بحثی در ابتدا معیارهای کلی و سپس جزئیات بیان نشده تا بتوان طبق قوانین کلی و عمومی تکلیف جزئیات را مشخص کرد و مقلد بتواند تکلیف خود را در مسائل مشابه تشخیص دهد و هر مجموعه‌ای از سؤالات با مجوز اصلی آن سؤالات ارتباط تنگاتنگ ندارد.

۵ـ در خیلی از موارد وجود صورت‌های گوناگون برای عبادات فرض شده بدون این‌که سابقه ذهنی نسبت به آن وجود داشته باشد و به‌خاطر اعتماد بر همان صورت‌ها بحث از صفر شروع نشده است.

۶ـ به‌خاطر انتشار بدون رویه احکام، تعداد زیادی از معیارهای کلی ازبین رفته و مکلفین فرصت استخراج مبادی عمومی را با توجه به معیارهای کلی از دست داده‌اند.

نکته دوم: رسالت رساله‌های عملیه بیان احکام شرعی مربوط به زندگی انسان است و این احکام شرعی گرچه ثابت می‌باشند، لکن روش‌های تعبیر احکام مختلف است و هر زمانی با زمان دیگر تفاوت دارد؛ چراکه نیازهای انسان در هر زمانی تفاوت می‌کند و این دگرگونی همه جانبه در روش‌های بیانی و حوادث زندگی اثر خود را بر رساله‌های عملیه به گونه دیگر حاکم می‌سازد. از این‌رو ضروری است رساله‌های عملیه به شکل دیگری تألیف شوند. برای مثال، بعضی از لغات که در رساله‌های عملیه به‌کار رفته است به تناسب انسان‌های زمان‌های گذشته بوده، علاوه بر این در زمان‌های قدیم استفاده از رساله‌های عملیه منحصر به گروه‌های خاصی از مردم بوده چون تعداد زیادی از مردم باسواد نبوده‌اند، اما امروزه اکثر مردم قادر به خواندن و نوشتن می‌باشند که اگر رساله‌ها به زبان روز نوشته شوند برای آن‌ها قابل استفاده خواهند بود، لذا مرجع تقلید باید با توجه به لغات و تعبیرات جدید رساله عملیه خود را بنویسد.

هم‌چنین اصطلاحاتی که در رساله‌های عملیه به چشم می‌خورد اصطلاحاتی است که مردم در گذشته با آن‌ها آشنایی داشته و در فرهنگ آن‌ها رواج داشت، اما امروزه اکثر آن‌ها آشنایی کافی ندارند؛ مثلاً در آن زمان در بحث اجاره از اجاره دادن چهارپایان به‌عنوان نمونه استفاده می‌شد، اما امروزه که وسائل نقلیه فرق کرده باید مثال‌ها هم تفاوت پیدا کند و اصطلاحات جدید برای مقلد امروزی شایسته است.

علاوه بر این، حوادث و وقایع بی‌شمار و جدیدی که امروزه دائماً در حال اتفاق افتادن است احتیاج به این دارد که حکم شرعی آن معین شود و اگر رساله‌های عملیه تاریخی فرض شوند به احکام همان زمان می‌پردازند لذا امروزه باید رفته رفته رساله‌های عملیه‌ای تألیف شود که بتواند همه مسائل جدید زندگی انسان امروزی را دربر گیرد.

همان‌طورکه قبلاً متذکر شدیم احکام ثابت است اما گاهی تطبیق آن با توجه به زمان فرق می‌کند؛ مثلاً شرط ضمنی (یعنی شرطی که عرف عام دلالت بر آن دارد) گرچه در عقد به آن تصریح نشده و لکن واجب و نافذ است، اما از آن‌جا که عرف این شرط را مشخص می‌کند متفاوت می‌شود لذا ممکن است چیزی در زمانی شرط ضمنی حساب شود، اما در زمان دیگر شرط ضمنی به حساب نباید.

لذا رساله‌های عملیه باید به مسأله دگرگونی عرف توجه کافی بنمایند و در احکامی که عرف نقش دارد از توجه به این مهم غفلت نشود.

با توجه به این مسائل تلاش‌هایی در زمینه به‌روز کردن رساله‌های عملیه انجام شده که هرکدام از اهمیت و ارزش قابل ملاحظه برخوردار است.

 

[۱] . سید محمدباقر صدر، الفتاوی الواضحه وفقاً لمذهب أهل البیت(ع)، مقدمه (لبنان-بیروت، دار التعارف للمطبوعات).

[۲] . فهرست شیخ طوسی، ص ۹۸ و رجال نجاشی، ص ۲۷۰٫

[۳] . مصاحبه حجه‌الاسلام و المسلمین سید نورالدین اشکوری، اندیشه ماندگار، شماره ۱، ص ۱۱٫

[۴] . همان.

[۵] . الفتاوی الواضحه، مقدمه، ص ۹ ـ۸۳٫

[۶] . همان، مقدمه، ۹۸٫

نویسنده: خلدون حماده

روش کلی در شخصیت و آثار شهید صدر[۱]

پیش از آن‌که به موضوع اصلی خود ـ که بررسی روش بانک‌داری بدون ربا در آثار شهید صدر است ـ بپردازیم، شاید بهتر آن باشد که نظری بیافکنیم بر روش عامی که بر شخصیت و نوشته‌های این شهید بزرگوار حاکم است.

می‌توان شخصیت و نوشته‌های شهید صدر را در چارچوب اسلام جهادگر و پویا مندرج کرد؛ چه وی با بهره‌مندی از نیتی راستین و جدی، در پی آن بود که از گردونه توخالی جمود فکری، که بر جوامع دینی تقلیدمآب حاکم بود، رهایی یابد و سعی می‌ورزید احکام و قوانین دین اسلام را به‌گونه‌ای تنظیم کند که جوانب مختلف زندگانی و رفتار انسانی را شامل شود. این بدان جهت بود که زندگی مسلمانان در اوایل این سده و از سده‌های گذشته به این طرف همواره بر محور موضوعات فردی احکام دور می‌زد و نسبت به احکام اجتماعی و سیاسی بی‌تفاوت بود. همچنین در اوایل دهه پنجاه ـ که شهید صدر متوجه اوضاع عمومی زندگی مردم عراق شد ـ جنبش اسلامی در عراق در دایره‌ای تنگ عموماً فعالیت‌های خود را به فقه عبادات و معاملات فردی محدود کرده بود؛ بی آنکه تأثیر این احکام را در واقعیت‌های ملموس زندگی در نظر بگیرد.

ازاین‌روی، اندیشه شهید صدر بر بازگشت به مبادی اصیل اسلام و جمع نمودن میان اجتهاد در دین و عمل صالح و تلاش مستمر در خدمت اسلام و مسلمانان تمرکز یافت و این‌که لازم است دین بر واقعیت‌های فکری، اجتماعی، اقتصادی و بالاخره سیاسی تأثیرگذار باشد.

از این‌جا بود که شهید صدر ابتدا به نقد اوضاع حاکم بر پیرامون خود پرداخت و تلاش نمود به اجتهاد نفسی تازه بدمد، و بر این نکته تأکید ورزید که سیاست یکی از اجزای دعوت اسلامی بوده و جهاد، به منظور دفاع از عقیده و به‌کارگیری درست آن، بر هر مسلمانی واجب است. این موضع‌گیری‌های اصولی، به‌تدریج رشد خود را با اقدامات عملی در مورد آن نظریه‌ها، و در آغاز با اندیشه ضرورت تشکیل جنبشی سیاسی ـ اسلامی ادامه داد، و این همان بود که در عمل، به تشکیل حزب دعوت اسلامی منجر شد. این موضع‌گیری‌های سیاسی، پویایی فزاینده‌ای را پیش روی گرفت، به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، که شهید صدر در همان روزهای آغازین، آن را مورد تأیید همه‌جانبه خود قرار داده بود.

بدین جهت، نوشته‌های شهید صدر از این ویژگی برخوردار است که سعی دارد پا را از راه حل‌های  جزئی فراتر گذاشته و بکوشد تا سیستم فکری جامعی را به کار گیرد، که بدان وسیله، نظریه‌ای عام و جامع راجع به موضوع به دست آورد. ازاین‌روی می‌بینیم که وی به جای درگیر شدن با موضوعات جزئی، بیشترین اهتمام خود را صرف پی‌ریزی استراتژی تفکر اسلامی می‌کند، و همین امر است که عملکرد او را به جامع‌نگری نزدیک می‌کند و وی را در زمره افراد انگشت‌شماری قرار می‌دهد که برای بنیان نهادن مبانی فلسفه عملی اسلام در قرن بیستم، دیدگاه شمول‌گرایانه را عرضه داشتند. بدین ترتیب می‌توان عملکرد او را درمقایسه با متفکرین اسلامی معاصر، چون: مالک بن نبی الجزائری و محمد اقبال لاهوری قرار داد. کارهای این دو بر این اساس بود که نظریه‌ای اسلامی را بنیان نهند که با دقت نظر در رویدادهای جدید بتواند قواعد صحیح شریعت اسلامی را بهتر بر آن‌ها تطبیق بنماید تا در واقعیت‌های خارجی مؤثر بوده و از این جهت با قواعد شریعت اسلامی بیشترین تطبیق را داشته باشد.

در این‌جا لازم است در کارهای شهید صدر، به نکته بسیار مهمی اشاره کنیم، و آن این است که گرچه اعتماد اصلی وی بر مبنای دیدگاه‌ها و کردارهای فقیهان مذهب جعفری دوازده امامی بوده است، ولی هیچ‌گاه در بهره‌گیری از کتاب‌های فقیهان گذشته و معاصر مذاهب چهارگانه اهل تسنن، تردید روا نمی‌داشت.

اهمیت ریشه‌های فقه جعفری در نوشته‌های شهید صدر(قدس سره)

امانت علمی اقتضا می‌کند که اشاره‌ای داشته باشیم به برخی ریشه‌های فکری مذهب فقهی جعفری، که بدون آن‌ها دریافت کامل جنبه‌های مختلف کارهای شهید صدر ممکن نخواهد بود.

در این خصوص، پنج محور اساسی وجود دارد که به بررسی آن‌ها می‌پردازیم:

۱٫ بالندگی اجتهاد در مذهب فقه جعفری

این بدان جهت است که باب اجتهاد در مذهب جعفری، مانند آن‌چه برخی در مورد مذاهب چهارگانه اهل سنت ادعا می‌کنند، ولو به‌صورت جزئی، بسته نشده است؛ گرچه موضوع بسته شدن یا باز بودن باب اجتهاد در مذاهب اهل تسنن، خود امری مبهم است و هنوز به روشنی دانسته نشده است که در این مذاهب، باب اجتهاد توسط چه کسی باز یا بسته شد. با این حال، اجتهاد در مذهب جعفری همواره از بالندگی و نشاط برخوردار بوده است.

اگر اجتهاد را بر اساس تعلیمات استاد ما آقای دکتر مصطفی احمد زرقاء، در دانشگاه، این طور تعریف نماییم که عبارت است از: «علم به احکام عملی شرع، با بهره‌گیری از دلیل‌های تفصیلی آن‌ها»[۲]؛ این احکام شرعی به‌طور کلی به هفت دسته تقسیم می‌شوند: عبادات، احوال شخصیه، معاملات، سیاست شرعی که در زمان ما قانون حکومتی و اداری خوانده می‌شود، حدود و کیفرها، حقوق و روابط بین‌الملل، و بالاخره آداب.

بنابراین فقیهان مذهب جعفری با در پیش گرفتن روش اجتهاد و فتوا توانمندی خود را در بررسی واقعیت‌های زندگی انسانی به اثبات رسانده و در مورد صدها جنبه از زندگانی عصر حاضر، فتواهای شجاعانه و واقع‌نگر بدهند، چنان‌چه اغلب التزام و پای‌بندی به عقیده و اصول کلی احکام، همراه با تطبیق‌پذیری بیشتر، بوده است.

بنابراین، کارها و نوشته‌های شهید صدر(قدس سره) در این چارچوب کلی قرار می‌گیرد و هماهنگ با حرکت مستمر اجتهاد و فتوا در مذهب فقه جعفری می‌باشد.

۲٫ استقلال اجتهاد در مذهب فقه جعفری

مستقل بودن مجتهدان این مذهب از قدرت‌های حاکم و دولت و دستگاه‌های حکومتی، از ثوابت تاریخ فقه جعفری است، درحالی‌که جهت‌گیری غالب در فقیهان مذاهب چهارگانه اهل سنت، تمرکز بر احکام فردی و پرهیز از بررسی موضوعاتی است که نارضایتی دستگاه حکومتی را برانگیخته و یا به برخورد با آن بیانجامد. ازاین‌روی می‌بینیم که به‌تدریج جنبه‌های عام و سیاسی در آثار فقهی اهل سنت پنهان مانده و آثار اصلی و رسمی آنان بیشتر بر محور عبادات و به خصوص مسائل طهارت و وضو و فقه معاملات و قراردادهای بین افراد و آداب و اخلاق دور می‌زند، و هیچ‌گاه بر نظریات سیاسی یا اقتصادی یا مدیریت دولت و مؤسسات حکومتی تکیه نکرده است، بر عکس فقیهان مذهب جعفری که تحقیق بر روی موضوعات پیرامون امامت را در پیش گرفتند، همان موضوعی که ارتباط نزدیکی با حکومت و سیاست پیدا می‌کرد، و نیز به پاسخ‌گویی مسائل و مشکلات کلی جامعه پرداختند.

بدین ترتیب کارهای شهید صدر(قدس سره) در تداوم مطلوب‌تر همین امر می‌باشد.

۳٫ جایگاه نظام مالی در فقه جعفری

یکی از عناصر تشکیل‌دهنده این مذهب، محبت به اهل بیت و عترت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و دفاع از ایشان است و ازاین‌روی یکی از ارکان فعالیت‌های فقهی مذهب جعفری دوازده امامی، عبارت است از پی‌گیری حقوق شرعی و پرداخت خمس اموال به امام یا نایبان ایشان. پیروان این مذهب از آغاز شکل‌گیری تا کنون در راه تأمین نظام مالی مخصوص این مذهب فروگذار نکرده‌اند، نظام مالی توسعه‌یافته‌ای که به جمع‌آوری اموال و حقوق شرعی و رسانیدن آن‌ها به صاحبانشان می‌پردازد و آنان نیز به توزیع آن‌ها جهت تأمین هزینه حسینیه‌ها و تدریس و کارهای خیر و هزینه زندگی سادات و غیره می‌پردازند.

بر این اساس، پیشرفت فقه مالی در مذهب جعفری بیش از سایر مذاهب سنی است و بنابراین جای تعجب ندارد که شهید صدر حجم زیادی از نوشته‌هایش را بدین موضوع اختصاص داده است.

  1. چهارمین محور که باید بدان توجه داشت مربوط به تعریف اصول دین در مذهب جعفری می‌شود و این‌که این مذهب، اصل عدل را به اصول سه گانه مذاهب اهل تسنن، یعنی توحید، رسالت و معاد، اضافه نموده است. اصل عدل سرفصل بسیار مهمی در شناخت ابعاد حقیقی مذهب جعفری است که بدون در نظر گرفتن آن، این امر ممکن نخواهد بود. بنابر این عدالت از ارکان دین بوده و گسترش آن و تلاش در راه احقاق حق از زیربناهای فکری مذهب جعفری است که بدون آن یکی از اصول دین کم خواهد بود.

فعالیت‌ها و نوشته‌های شهید صدر در این زمینه، ادامه‌دهنده و منعکس‌کننده همین موضوع می‌باشد.

۵ . محور پنجم و پایانی عبارت است از وجود نظمی هرم‌گونه در مذهب جعفری دوازده امامی؛ زیرا وجود نظام مرجعیت و تقلید، ستون فقرات و هرم هندسی در مذهب جعفری ایجاد خواهد کرد که بر اساس آن هر یک از پیروان این مذهب واجب است که مقلد یکی از مراجع تقلید و مرتبط با یکی از آیات عظام و بزرگان فقها و علما باشد. این واقعیت فقهی در عمل، ابعاد سیاسی و مالی مهمی را در پی خواهد داشت و این همان موضوعی است که مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت از آن رنج می‌برند، زیرا در مذاهب سنی یکپارچگی و هماهنگی وجود نداشته و به همین دلیل برخلاف مذهب جعفری، مؤسسه هرمی دینی به شکل حقیقی آن وجود ندارد، جز آن‌که در برخی مقاطع تاریخ این نقش بر عهده مذاهب صوفی بوده است.

شایسته است که این پنج محور را جهت فهم بهتر قواعد اصلی به دقت مورد ملاحظه قرار دهیم، قواعدی که نوشته‌های شهید صدر عموماً مستند به آن‌ها بوده و نمونه‌ای بارز در به‌کارگیری این قواعد می‌باشند، تا از این طریق نظام فکری تکامل یافته و طرح‌هایی فراگیر در تطبیق مسائل فکری سیاسی و اقتصادی اسلام پی‌ریزی شود.

روش اقتصادی و طرح بانک‌داری بدون ربا در نوشته‌های شهید صدر(قدس سره)

شهید صدر در زمینه تفکر اقتصادی اسلام، دو اثر عمده را پدید آورده است:

اثر نخست عبارت است از کتاب اقتصادنا که انتشارات دارالتعارف بیروت آن را در اواخر دهه هفتاد منتشر نمود، و لازم به ذکر است چاپی که ما در این نوشتار به آن استناد می‌کنیم چاپ هفدهم آن می‌باشد، که این امر خود دلیلی است بر رونق و اهمیتی که این کتاب از زمان انتشار تا کنون از آن برخوردار بوده است. این کتاب از حجم بزرگی برخوردار بوده و به بیش از ۷۸۰ صفحه می‌رسد.

شهید صدر در این کتاب به بحث تطبیقی میان نظریه‌های مختلف اقتصادی اسلام و سایر بینش‌های اقتصادی مارکسیستی و سرمایه‌داری می‌پردازد و بر بی‌پایگی قوانین دیالکتیکی تأکید می‌ورزد. همچنین وی نظریه مادی‌گرایی تاریخی و اشکالات وارد بر آن را مطرح می‌کند، اشکالاتی از این قبیل که این نظریه نقش دین را به‌عنوان محرک اصلی بشر و جوامع فرو گذاشته است. سپس به نقد سرمایه‌داری پرداخته و در پایان چارچوب کلی اقتصاد اسلامی را مطرح می‌کند. در این‌جا بر سه اصل اساسی، که بر نظریه اقتصادی اسلام حاکم است تأکید می‌کند، و آن عبارت است از:

ـ نظریه خلافت در زمین، که شهید صدر آن را اصل ملکیت دو‌گانه می‌خواند؛

ـ محدود بودن آزادی اقتصادی، بر اساس قواعد شرعی.

ـ توضیح اصل عدالت اجتماعی در اسلام.

شهید صدر پس از بنیان نهادن پایه‌های نظریه خویش، به تفصیل به ارائه راه حل برای دهها موضوع مهم می‌پردازد، که از آن جمله نظریه توزیع ثروت است. سپس بر موضوعات مهم دیگری تحت عنوان موضوع ملکیت زمین و احکام ملکیت بناها تأکید ورزیده و در ادامه موضوع کار، حیازت، ثروت‌های انتقال‌پذیر و نظریه تولید را مطرح نموده و تفاوت مفاهیم اسلامی و مارکسیستی و سرمایه‌داری رابیان می‌کند و در پایان به نقش دولت در اداره جنبه‌های اقتصادی جامعه و حکومت در اسلام می‌پردازد.

دومین اثر اقتصادی شهید صدر بنا به درخواست هیئت ناظر بر طرح تأمین مالی کویت[۳] به انجام رسید[۴] و به‌صورت کتاب در آمد، که عنوان کامل آن عبارت است از: «بانک‌داری بدون ربا در اسلام، طرحی بر جایگزین یافتن برای ربا، بررسی جوانب مختلف فعالیت‌های بانک‌ها در پرتو اندیشه اسلامی».[۵]

این کتاب نیز توسط دارالتعارف بیروت و در اوایل دهه هشتاد منتشر شده است، و در این‌جا لازم است به این نکته توجه کنیم که این کتاب تنها بخش نخست از کاری وسیع و بزرگ محسوب می‌شود؛ زیرا این بخش به بیان مبانی بانک‌داری اسلامی در کشورهایی می‌پردازد که قوانین و احکام شرعی به‌طور کامل در آن‌ها پیاده نمی‌شود، گرچه وی در این کتاب به بیان بانک‌داری بدون ربا در دولت‌های پیاده‌کننده احکام اسلامی نیز پرداخته است. اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران فرصتی استثنایی را برای وی پدید آورد که به پیش‌برد کار خود پرداخته و در چارچوب طرحی اسلامی و فراگیر، طرح و برنامه منطبق‌سازی کارهای بانکی با شریعت اسلام را عرضه کند. این طرح جامع برای دولتی در نظر گرفته می‌شود که در صدد تطبیق احکام اسلام در زمینه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی و دولتی می‌باشد. اما با کمال تأسف، شهادت آن بزرگوار وی را از ادامه این کار باز داشت.

در اینجا خلاصه برخی نکات مهمی را که مؤلف در این کتاب بدان پرداخته بیان خواهیم نمود.

حجم این کتاب کمتر از کتاب اقتصاد ما بوده و در حدود ۲۵۰ صفحه است. در آن دهها موضوع مربوط به نظریات و دستورالعمل بانک‌داری بدون ربا با هدف برچیده شدن ریشه دادوستد ربوی در این بانک‌ها مطرح می‌گردد، و موضوع سپرده، سرمایه‌گذاری مالی، اعطای وام و تسهیلات، انجام عملیات مناقصه اوراق تجاری و مضاربه مورد بررسی قرار می‌گیرد. در ادامه برخی نکات مهم را مطرح می‌کنیم.

نکته اساسی و مهمی که طرح بانک‌داری بدون ربا در دهه هشتاد، باید از آن شروع می‌شد آن بود که این طرح در خارج از دایره اقتصاد هماهنگ اسلامی و خارج از نظام دولتی اسلامی تمامیت می‌یافت، و از احکامی برخوردار بود که در عمل فقط می‌توانست به‌صورت جزئی و خرد پیاده گردد، و ازاین‌روی تنها می‌توانستیم از آن نتیجه‌هایی جزئی انتظار داشته باشیم.

شرایط اصلی که باید در بانک بدون ربا رعایت شود عبارتند از سه شرط اساسی زیر:

  1. بانک‌های بدون ربا بر خلاف قوانین شرعی اسلام نباشند.
  2. این بانک‌ها توانایی عمل در فضایی فاسد، که با پیاده شدن احکام اسلام موافق نیست را داشته باشند، و بنابراین، بانک بدون ربا باید (در چنین فضایی) بتواند به پویایی و تداوم زمانی و موفقیت شغلی خود ادامه دهد.
  3. باید برای این بانک توانایی سوددهی مانند هر مؤسسه تجاری و انجام مسؤلیت بانک‌ها یعنی جمع‌آوری ثروت‌های راکد، و سرمایه‌گذاری آن‌ها فراهم آید، تا بتواند به توسعه اقتصادی و صنعتی کشور بیانجامد.

این نکات گرچه بسیار ساده و واضح هستند، اما اصول اساسی و درستی از بانک‌داری بدون ربا را در پیش روی می‌گذارند، و باید دانست که عنوان بانک‌داری بدون ربا از دقت علمی بیشتری نسبت به عنوان بانک‌داری اسلامی برخوردار است، زیرا کلمه بدون ربا بدین معناست که در دادوستد این بانک، ربا نیست و بر خلاف قوانین شرعی عمل نمی‌کند، اما کلمه بانک‌داری اسلامی بدین معناست که فعالیت‌های آن بانک بر اساس قوانین شرعی اسلامی است، که از مهم‌ترین آن‌ها رابطه مدیریت اموال با احسان و یاری کردن می‌باشد.

بدین ترتیب می‌توانیم اصول کلی مطرح شده در دیدگاه شهید صدر در مورد بانک‌داری بدون ربا را در چند نکته خلاصه کنیم، که بارزترین آن‌ها عبارتند از:

ـ اهمیت بخشیدن به عنصر عامل انسانی (در فعالیت بانک‌داری)، به همراه کم نمودن و محدود ساختن نقش سرمایه.

ـ پذیرش پیشاپیش عنصر سود و زیان، چراکه این مطلب از اصول فعالیت‌های اقتصادی است و هیچ تلاش اقتصادی از آن گریزی ندارد.

ـ آماده‌سازی زمینه‌های انجام کار و تلاش و همچنین وسایل نوینی که ویژه بانک‌داری بدون ربا است.

همچنین یکی از دست‌آوردهای اصلی شهید صدر در زمینه نظریه کلی بانک‌داری بدون ربا ـ که متأسفانه بیشتر بانک‌های اسلامی آن را نپذیرفتند و شاید این امر به دلیل وجود موانع قانونی بوده است ـ عبارت است از بیان شیوه شرعی برای فعالیت‌های بانک؛ چراکه نظام بانک‌داری در غرب بر این اساس است که بانک امانت‌دار افراد است و جز در موارد استثنایی، ملزم به اعاده سپرده‌ها به صاحبانشان می‌باشد. بیشتر بانک‌های اسلامی بر این قاعده تکیه می‌کنند که بانک شریک و مضاربه‌کننده است و اموال سپرده‌گذاران را به گردش در می‌آورد، درحالی‌که شهید صدر بر اصل وکالت تکیه می‌کند و بر اساس آن بانک بدون ربا وکیل سپرده‌گذار خواهد بود و شریک وی در مضاربه و یا قرض‌گیرنده و امانت‌دار نیست، و این امر نقطه‌ای اساسی و بسیار بااهمیت است که به‌درستی بیان نشده و باید برای پایه‌ریزی راه حل شرعی در رابطه بین سپرده‌گذاران و بانک بدون ربا، از این اصل سود جست.

در این‌جا از جهت شرعی تفاوت‌هایی میان قرارداد امانت‌گذاری، وکالت، مضاربه و شراکت در فقه اسلامی وجود دارد که می‌توان بدان‌ها تکیه نمود و برای به دست آوردن راه حل‌های مربوط به زمان حاضر و منطبق با شریعت اسلامی از آن‌ها کمک گرفت.

از اموری که باید مورد توجه قرار گیرد وجود فتواها و توجیهات شرعی شجاعانه بسیاری است که اگر در کلیت اسلام مورد قبول و عمل واقع شوند می‌توانند راه حل‌هایی مناسب و زمینه‌های گسترده‌ای برای انجام آن‌ها پدید آورند، و آن‌ها اجتهادهایی هستند که اگرچه برخی از فقیهان با آن موافق نباشند، در عین حال و با وجود انگیزه و علاقه‌ای راستین جهت ایجاد راه حل‌های واقعی و قابل اجرا، اقدامات اجتهادی جدی و راستین و برخوردار از مبانی فقهی و علمی مشخصی را تشکیل می‌دهند.

یکی از این راه حل‌های شجاعانه فقهی که بیشتر بانک‌های اسلامی آن را به کار نگرفته‌اند موضوع تنزیل در خرید اوراق قرضه است که شهید صدر این کار را شرعاً جایز می‌شمارد و در این باره می‌نویسد: «در مورد مبنا و چگونگی حکم کم نمودن (از اوراق قرضه در موقع فروش)، بیشتر فقیهان نظر به جواز شرعی آن دارند؛ زیرا فروختن قرض به مبلغی کمتر از مبلغ قرض شرعاً جایز است، به این شرط که موضوع قرض طلا یا نقره یا از چیزهای پیمانه‌ای یا کشیدنی نباشد».[۶]

یکی دیگر از راه حل‌های بی باکانه فقهی آن است که بانک بدون ربا می‌تواند اوراق قرضه دولتی را که سود داشته باشد، بخرد. شهید صدر در این باره می‌گوید: «بانک بدون ربا می‌تواند بخشی از دارایی‌های خود را برای خریدن اوراق مالی ـ که به‌عنوان سندهای دولتی یا غیر آن منتشر می‌شوند ـ بخرد، و به‌دست آوردن سود از آن، توسط بانک‌های بدون ربا جایز است و خرید و فروش این اوراق خارج از این شرایط جایز نمی‌باشد».[۷]

همچنین وی معتقد به برقراری رقابت تجاری میان بانک‌های تجارتی ربوی و بانک بدون ربا در مورد میانگین سود است و می‌گوید: «من معتقدم در شرایطی خاص که بانک بدون ربا در آن قرار دارد، نسبت سود حاصل برای سپرده‌گذاران در این بانک‌ها، نباید از سودی که سپرده‌گذار از بانک ربوی تقاضا می‌کند کمتر باشد».[۸]

همچنین وی به جواز همکاری ربوی با کافر غیر ذمی فتوا می‌دهد، و می‌گوید: «دیدگاه فقهی در این خصوص بر مبنای احکام بسیاری است که در رأس همه آن‌ها، این نظریه است که همکاری ربوی با کافر ذمی و گرفتن زیادی از وی جایز است، و رأیی است که همه فقیهان مذهب امامیه در مورد آن اتفاق نظر دارند و برخی از فقیهان دیگر مذاهب، مانند پیشوای مذهب حنفی نیز با آن موافق است».[۹]

در این‌جا ـ که به عرضه و بررسی تلاش‌های  شهید صدر در مورد طرح بانک‌داری بدون ربا مبادرت می‌کنیم ـ لازم است نکته مهمی را مورد توجه قرار دهیم، که هم ستایش و هم نقدی است بر کارهای او، و آن این‌که تلاش‌های آن بزرگوار عموماً پیش از شکل‌گیری اولین بانک اسلامی در عالم واقع، مطرح شده است، و وی متأسفانه فرصت کافی برای آگاهی یافتن از نتیجه عملی کارهایش را نیافت و نتوانست کار و آثارش را در این زمینه غنا بخشد.

این نکته گویای آن است که در فعالیت‌های وی در این خصوص، برخی کاستی‌ها و مشکلات وجود داشته است، از جمله این‌که وی به‌صورت کامل به موضوع وام‌دهی بانک بدون ربا نپرداخته است، و در بسیاری از موارد مستندات و توجیهات شرعی قرارداد مضاربه را بیان نداشته است، همچنین به قراردادهای اجاره دادن و سرمایه‌گذاری و قراردادهای سوددهی و مشارکت مناقصی که همه این‌ها امروزه از فعالیت‌های اصلی بانک‌های اسلامی محسوب می‌شوند، کمتر پرداخته است.

می‌دانیم که عده‌ای از نویسنده‌های مسلمان از آغاز قرن نوزدهم به این طرف به بیان موضوع بهره و ربا پرداختند و فتواهای چندی در حلیت و حرمت آن داده شد و این بحث و بررسی تا به امروز نیز ادامه دارد، به‌ویژه این‌که اکنون اقتصاد جهانی به‌گونه‌ای در ربا فرو رفته است که به‌سختی می‌توان از آن جدا نمود. البته این امر به یکباره و تصادفی صورت نگرفته، بلکه قرآن کریم در ۱۴۰۰ سال پیش ما را از آن آگاه نموده است.

یکی از دیدگاه‌هایی که میان سود و ربا فرق می‌گذارد و در این مورد موضعی ریشه‌ای اتخاذ می‌کند، فصلی است که در کتاب «الکتاب و القرآن»[۱۰] تألیف دکتر مهندس محمد شحرور، به ربا اختصاص داده شده است. با این‌که ما در بسیاری از این دیدگاه‌ها با مؤلف موافق نیستیم، اما این امر مانع از آن نمی‌شود که بر آن ارج نهیم؛ زیرا این کار تحلیل و نقد ریشه‌ای مفاهیم تاریخی رایجی است که در مورد فهم نصوص قرآن کریم وجود دارد.

اخیراً نیز کتابی منتشر شده با عنوان «معاملات البنوک و أحکامها الشرعیه»، تألیف رئیس دانشگاه الأزهر دکتر محمد سید طنطاوی. این کتاب سالیان پیش، زمانی که شیخ طنطاوی مفتی مصر بود منتشر شد و چاپ مجدد آن در چارچوب طرح «مکتبه الأسره» انتشار یافت. این کتاب در هنگام انتشار، سر و صدا و حمله‌های بسیاری را بر انگیخت؛ بدان جهت که در برخی موارد، به حلال شمردن برخی از شکل‌های بهره گرایش پیدا کرده بود. او تصریح می‌کند که اهداف شریعت اسلامی آن است که مصالح مردم را رعایت نموده و مانع برپایی ظلم باشد و به تنظیم بنیان‌های همکاری و منع از نیرنگ و خیانت و آزمندی اقدام ورزد، و همه این اهداف در چارچوب احکام اسلامی صورت پذیرد. وی می‌گوید: «سودی که اداره پست به کسانی می‌دهد که در صندوق‌های پس‌انداز پولی به ودیعت می‌گذارند، حلال است و حرمتی در آن نیست، زیرا پول‌های به ودیعه گذاشته شده از طرف صاحب مال به صندوق پس‌انداز قرض داده نشده و صندوق پس‌انداز نیز آن را قرض نگرفته است، بلکه صاحب مال آن را با رضایت و از روی اختیار و تقاضای خود، در اختیار صندوق قرار می‌دهد و می‌داند که اداره، اموال به امانت گذاشته شده را در امور تجارتی به کار می‌گیرد که احتمال ضرر یا رکود سپرده‌ها کم و یا در حد صفر است».

همچنین فتواهای بسیاری صادر شده که به مسلمانان ساکن در کشورهای غربی اجازه می‌دهد که به سرمایه‌گذاری در خرید خانه مسکونی، از طریق وام‌های بانک مسکن اقدام کنند. جدیدترین فتوا در این مورد در مجله‌ای اروپایی ـ که آن را جریان اخوان المسلمین منتشر می‌کند ـ آمده است، در شماره دهم، سال سوم، آوریل ۱۹۹۹، ص ۳۷٫ به پیوست، رونوشتی از آن را به‌عنوان نمونه‌ای از فتواهای معاصر در این زمینه تقدیم نموده‌ام[۱۱].

بررسی و نقد طرح‌های عرضه شده درباره بانک‌های اسلامی

برای آن‌که ذهنیتی درست از نظریه بانک اسلامی یا بانک بدون ربا داشته و برای پیاده نمودن این دیدگاه در عالم واقع و تأسیس بانک اقدام کنیم، لازم است ابتدا عوامل بسیاری را در سطح فقهی و نظری از یک سو و در سطح واقعیت‌های موجود و تطبیق خارجی از سوی دیگر فراهم نماییم، که در این‌جا به‌طور اختصار به مهم‌ترین نکات در این مورد اشاره می‌کنیم:

از ناحیه فقه و شریعت، غیر از فقه عقود و معاملات، کاستی‌های آشکاری در آثار فکری و شرعی در ارتباط با زمینه‌های مختلف اقتصادی وجود دارد، و تا کنون در زمینه دیدگاه‌های اقتصادی ـ به معنای کلی آن ـ کتاب‌هایی اصلی و پایه پدید نیامده است؛ زیرا این موضوع ارتباط تنگاتنگی با حکومت و اداره دارایی‌های دولت دارد، و آن موضوعی سیاسی است که از لحاظ نظری با مصالح و دیدگاه‌های پادشاهان و سلاطین و حاکمان دولت‌های اسلامی مغایرت و تضاد پیدا می‌کند. این امر معمولاً مربوط است به دستورات سیاسی و اداری که احکام سلطانی نامیده می‌شوند، و نیز در مورد روابط بین‌المللی و خارجی دولت‌های اسلامی با یکدیگر یا با دیگر دولت‌های غیر اسلامی نیز صادق است. اگر کتاب‌های اموال و خراج و احکام سلطانی را کنار بگذاریم خواهیم دید که در این زمینه کتاب‌های فقهی اسلامی که از جهت ارزش و اهمیت هم‌طراز با دیگر آثاری باشد که فقیهان بزرگ اسلام در میدان‌های دیگر به بار آوردند، به ندرت دیده می‌شود. روشن است که همه این موضوعات به سیاست و قدرت حاکم مربوط می‌شود که جز در مواردی اندک، نسبت به دخالت فقیهان در سیاست‌های مالی و مدیریتی و خارجی‌شان تمایلی نداشتند.

حقیقت امر آن است که آثار تحصیل‌کردگان مسلمان در این زمینه مربوط به اواخر قرن نوزدهم میلادی می‌شود، و پس از آن یک سری تحقیقاتی فقهی ارائه شد که بر مبانی شریعت اسلامی استوار بود، که در این میان قابل توجه‌تر از همه آثار شهید صدر است؛ بدین جهت که وی در همه نوشته‌هایش تلاش می‌ورزد که مفاهیم اقتصادی اسلامی را روشن کرده و در کنار آن، تفکر غربی و مارکسیستی را رد کند و طرح‌هایی عملی برای پایه‌گذاری مؤسسه‌هایی پدید آورد که بر اساس قوانین شریعت اسلامی عمل می‌کنند.

ازاین‌روی می‌توانیم اقدام شهید صدر را در مقابله با تهاجم فکری مارکسیسم و غرب بر جهان عرب و اسلام، و نیز تلاش او را در ارائه پاسخ‌ها و راه حل‌های اسلامی، در نوع خود دیدگاهی پیشتاز و قابل تحسین بشماریم.

از میان تحقیقاتی که پیش از شهید صدر و یا در عصر وی صورت پذیرفته است می‌توان به کتاب‌های زیر اشاره نمود: «عدالت اجتماعی در اسلام» اثر سید قطب، «اسلام و نظام‌های اقتصادی معاصر» اثر استاد ابو علی مودودی، که اصل آن به زبان اردو بوده و به عربی ترجمه شده است. تا آن‌جا که من می‌دانم از همین مؤلف کتابی است درباره ربا و دیگری درباره ملکیت زمین، که در مورد آن‌ها اطلاعی به دستمان نرسیده است. نیز در همین زمینه است کتاب «اشتراکی بودن اسلام» اثر دکتر مصطفی سباعی.

پس از این آثار مهم دیگری پدید آمد که به ارائه نظریه‌ای تکامل‌یافته از اسلام می‌پرداخت و سعی می‌ورزید واقعیت‌های خارجی عالم اقتصاد را مورد ملاحظه قرار داده، و مستند به مفاهیم شرعی اسلامی باشد. از جدیدترین و مهم‌ترین آن‌ها کتاب «اسلام و مبارزه‌طلبی اقتصادی» است، اثر عمر شابرا، با ترجمه دکتر محمد زهیر سمهوری و با بررسی و مراجعه دکتر محمد انس زرقا. ترجمه عربی این کتاب توسط مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی در آمریکا و مرکز عربی تحقیقات مالی و بانکی در عمان منتشر شده است. مؤلف کتاب که پاکستانی الاصل است مدت زیادی از مسؤولین بلندپایه در بنیاد پول سعودی بوده است و از اطلاعات بسیاری در مورد نظام اقتصادی و پولی جهان برخوردار بوده و ازاین‌روی توانسته است چنین کتاب مهمی را پدید آورد.

پس برای ارئه نظریه بانک‌داری اسلامی لازم است ابتدا نسبت به اقتصاد معاصر جهان و دیدگاه‌های مختلف آن به‌صورت علمی شناخت پیدا نمود. باید بدانیم گرچه این مطلب در درجه اول مربوط به فقیهان و پژوهش‌گران علوم شرعی می‌شود امـا به‌صورت فراگیر در مورد جهان عرب و اسلام در اندیشه نوین اقتصاد جهانی نیز صادق است. در این مورد، اسامی مطرح یا کتاب‌های مهمی که از جانب اقتصاددانان عرب، پیرامون اقتصاد جهانی و معاصر نگاشته شده باشد وجود ندارد، و ما درباره تفکر مادی و تفکر مارکسیستی و یا لیبرالی غربی کتاب‌های اصلی عربی نمی‌شناسیم که در مورد نظریات عمومی و یا در زمینه سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی و شاخه‌های آن بحث کرده باشند. ازاین‌روی نظریه عمومی اقتصاد باید در بعد نظری، شیوه‌ای تکامل‌یافته را درباره روابط تولید و توزیع با یک‌دیگر و نیز سیاست‌های اقتصادی دولت، مالیات، بودجه عمومی دولت، نقدینگی و نیز برطرف نمودن اشکال درباره تبدیل پول‌های معدنی (طلا و نقره) با اسکناس و با پول‌های الکترونیکی ارایه نماید، و روابط به هم پیوسته اقتصاد جهانی را مورد نظر قرار دهد. به‌عنوان مثال کافی است برای گستره این ارتباط و تداخل، به اهمیت بخش نفت در اقتصاد کشورهای عربی و اسلامی دقت کنیم، که چگونه با اقتصاد جهان صنعتی و برخوردار از ربا مرتبط و پیوسته است. نمونه دیگر این‌که بدون متوسل شدن به نظام بانک جهانی، ساخت پالایشگاه نفتی بزرگی از جهت فنی و مالی در دنیا تقریباً محال است، گرچه ساخت این پالایشگاه نیاز به سرمایه‌گذاری نداشته باشد.

شناخت نظام بانکی و مالی عصر حاضر در راه تأسیس مؤسسه‌های مالی اسلامی و بانک اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا نظام بانکی و مالی حاکم بر دنیای صنعتی غرب، و به تبع آن در کشورهای عربی و اسلامی، نتیجه پیشرفتی است که در طول بیش از ۴۰۰ سال حاصل شده است و بانک‌ها نیز به موازات اقتصاد و انقلاب صنعتی و پدید آمدن اسکناس و رشد تجارت و روابط بین المللی پیشرفت نمودند، و شرکت‌های بیمه و بورس نیز به آن‌ها پیوستند. ازاین‌روی برای رقابت با این بانک‌ها و مؤسسه‌های مالی غربی که بر اساس ربا روی پا مانده‌اند و جایگزین شدن به جای آن‌ها، لازم است سرگذشت، پیشرفت‌ها، وضعیت فعلی آن‌ها و روش‌های کارکرد و کاستی‌های آن‌ها را به خوبی بشناسیم و بدانیم که نظام مالی غربی منتقدهای بسیاری در خود غرب دارد و بسیاری از کارشناسان یک نوع فروپاشی کلی و بزرگ را در آینده‌ای نزدیک برای آن پیش‌بینی می‌کنند.

 

[۱]. متن پیش رو، ترجمه سخنرانی دکتر خلدون حماده در کنگره بزرگداشت شهید آیت الله سید محمد باقر صدر (رضوان الله علیه) با عنوان: «منهجیه البنک اللاربوی فی کتابات الشهید محمد باقر الصدر» است.

[۲]. ر.ک: کتاب «الفقه الإسلامی و مدارسه» نوشته استاد مصطفی الزرقاء، از انتشارات دار القلم و الدار الشامیه، دمشق، بیروت، ۱۹۹۵٫

[۳]. بیت التمویل الکویتی.

[۴]. محمد حسینی، الإمام الشهید محمد باقر الصدر، دراسه فی سیرته و منهجه، دار الفرات، بیروت، ۱۹۸۹٫

[۵]. «البنک اللاربوی فی الإسلام، أطروحه للتعویض عن الربا، دراسه لکافه أوجه نشاطات البنوک فی ضوء الفکر الإسلامی».

[۶]. سید محمد باقر صدر، البنک اللاربوی فی الإسلام، ص ۱۵۹٫

[۷]. همان، ص ۱۶۳٫

[۸]. همان، ۳۴٫

[۹]. همان، ۱۴٫

[۱۰]. انتشارات دار الأهالی، دمشق، ۱۹۹۱٫

[۱۱]. ر.ک: ص ###.

نویسنده: محمد نورى

احیاى اسلام دغدغه بسیارى از متفکران در دو سده اخیر و در زمره مباحث قابل توجه و زیر بناى بسیارى از اندیشه‌ها و تحقیقات جدید در حوزه دیانت بوده است. جنبش‌ها و حرکت‌ها، نوزایى اندیشه‌ها، ظهور ایده‌ها و افکار جدید در بارورى و فعال‌سازى دین در عرصه‌هاى بشرى على رغم اشکال و محتواهاى متفاوت آن‌ها همگى محصول درخت احیاگرى‌اند. از این رو این پدیده زیربناى تئوریک و بستر فعالیت مجاهدت‌هاى مؤمنان در سامان‌بخشى به دیانت است.

تاریخ اسلام قابل قسمت به سه دوره متمایز است: دوره شکوفایى، دوره انحطاط و دوره بیدارى و خیزش. حرکت اصلاح و احیاى اندیشه دینى در دوره سوم شکل گرفت. در این مرحله از تاریخ بود که مسلمانان متوجه عقب‌ماندگى و انحطاط خود شدند و به فکر درمان آلام و نابسامانی‌ها افتادند. آن‌ها با این گرایش و نگاه به سراغ دین رفته تا راه‌حل‌هایى بیابند، از این رو بود که به بازسازى دین، احیاى آن و اصلاح اندیشه‌هاى دینى پرداختند. البته قبل از این دوره روشندلانى هم‌چون ابو حامد محمد غزالى و از همه بالاتر ائمه معصومین(علیه السلام) رنجور و ناخرسند از وضعیت موجود دیانت بوده و تلاش‌هایى نموده‌اند، اما احیاگرى به مثابه یک جریان فعال و پویا وامدار دوره سوم است. در واقع مجددین قبل از دوره بیدارى تک چراغ‌هایى بوده‌اند که پرتوهاى نامستمرى داشته ولى آثار ابدى برجاى نهاده‌اند به طورى که مصلحین بعدى بر سر خوان احیاگرى آن‌ها متمتع گشته‌اند.

بنابراین ایده رهایى از انحطاط و ابداع حیات مطلوب، مسلمانان را به رجوع مجدد به دین واداشت و این فرایند منتج اندیشه‌ها و افکار جدید گردید. ناگفته نماند مسلمانانى بوده‌اند که رهایى از انحطاط و ابداع حیات طیبه را نه در رجوع به دین بلکه دین را موجب وضعیت نابسامان دانسته‌اند و به لائیک و سکولاریسم فرو غلتیده‌اند.

هنگامى که پس از جنگ جهانى اول خلافت لغو شد و تحت تأثیر اندیشههاى غرب نهادهاى غیردینى بر پا گشت، گروههاى دینى سرزمینهاى عرب مخالفت نشان دادند و مجدداً توجه به انجام اصلاحات اسلامى طبق موازین سنتى را آغاز کردند. رهبران دینى غیرروحانى از راه آمیختن حمیت دینى با ناسیونالیسم، اندیشههاى خود را درباره اصلاحات به صورتى کاملاً متفاوت از اصلاحات لیبرالى پیشین بیان کردند.[۱]

ماحصل این گفتار این است که تمامى اندیشه‌ها و افکار جدید در قلمرو اسلامى معطوف به عنصر «احیاى دینى» است. حتى نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» که در ایران آخرین حلقه از رشته افکار نو است، خود را نوعى احیاى دین می‌نامد که براى گره‌گشایى و مرتفع نمودن مشکلات نظرى و عملى در ساحت دیانت و جامعه ارائه شده است. از این رو شناخت این تفکرات منوط به شناسایى احیاگرى است.

یکى از ضعف‌هاى حوزه‌هاى فکرى ما، عدم درک موقعیت تاریخى در فرایند اصلاح دینى است. نمی‌دانیم در بستر احیاء در کجا قرار گرفته‌ایم، چه کارهایى انجام یافته، ثمره آن‌ها چه بوده و چه کارهایى باید انجام گیرد؟ در نتیجه وقتى تفکرات جدیدى مطرح می‌شود موضع‌گیری‌هاى متحیرانه‌ای هم پدید می‌آید در صورتى که این افکار محصول یک حرکت طبیعى است که در دوره‌ای از خاک سر درآورده است مهم آن است که شناخت دقیق و صحیحى از آن حرکت طبیعى در بین نیست.

همه این‌ها به سبب این است که مقوله احیاء و اصلاح دین به عنوان یک مبحث نظرى و آکادمیک جدى گرفته نشده و نسبت به ماهیت و پیشینه آن کم توجهى شده است. از باب مثال حرکت اصلاح‌گرانه امام راحل(ره) در طول تلاش‌هاى دیگر مصلحین است. گرچه بعضاً این ترتب و توالى سنجیده و آگاهانه نبوده ولى به هر حال هر محیى‌ای به سلسله احیاگران قبلى بى‌توجه نیست.

به‌جهت عدم گردآورى مضبوط تجربیات و آراء اصلاح اندیشه دینى، بسیارى از تجربیات گذشته به فراموشى سپرده شده و معمولاً محییان بعدى تجربه‌هاى آزمون شده قبلى را تکرار می‌نمایند.

ضرورت مبحث احیاى دینى نه فقط براى تجربه‌آموزى است بلکه به دلیل قداست و اعتبار این مبحث در همه مراکز پژوهشى جهان، طرح آن از سوى ایران اسلامى جلب توجه متفکران است. از این رو بستر مناسبى براى طرح ایده‌هاى اسلام و شیعه در جهان است. تعلق‌خاطر متفکران خارج از مرزهاى ایران اعم از مسلمان و غیرمسلمان براى مجذوب ساختن آن‌ها به دیگر آراى اسلامى بسیار مغتنم است.

در مورد احیاى دین دو رهیافت وجود دارد: حیات دین منوط به عمل دینداران به احکام دینى و تبلور بیشتر آن در عرصه‌هاى مختلف حیات انسانى و پرکردن ساحت‌هاى مختلف زندگى انسان با ابعاد مختلف دین است. در این رهیافت، گویا دین در ذات خود حى و زنده و پویا است فقط دینداران مشکل دارند. گاهى با عمل به آن موجب رونق و گاهى با عدم اهتمام باعث رخوت و رکود آن می‌شوند. رهیافت دوم می‌گوید: حیات دینى بستگى به برداشت‌هاى متناسب با مقتضیات عصر و بازسازى تنظیم دستگاه فکرى دارد.

شهید صدر هر دو گونه احیاگرى را معتقد بود. اولاً براى تعمیق و تعمیم دین در لایه‌هاى مختلف اجتماعى می‌کوشید. تشکیل حزب، تأسیس مجله، تدریس و تربیت مبلغان، مبارزه با نظام سیاسى موجود به عنوان مانع دیندارى نمونه‌هایى از تلاش‌هاى وى بوده است. دوم آن‌که به بازخوانى و بازسازى دستگاه حقوقى و کلامى اسلام می‌اندیشیده است. وى در فرصت‌هاى مختلف بر بخشى از منظومه دین اسلام، نظرى افکنده و تأملات خود را در قالب تحلیل‌هاى نوین ارائه کرده است ولى براى ربط و انسجام همه این بخش‌ها در یک پیکره واحد و نظام‌مند فرصتى نیافت.

هم‌چنین دین با دو گونه مشکلات عملى و نظرى مواجه است: گاهى در عمل یعنى در مدیریت و کارکرد اجتماعى قادر به حل معضلات نیست و گاهى در پاسخ‌گویی به مسائل فلسفى، کلامى، اقتصادى و حقوقى توفیق ندارد و نظام‌هاى رقیب، جذابیت و توانمندى بیشتر دارند.

شهید صدر به لحاظ عمق افکار و مشرب احیاگرانه‌اش در دین به عنوان یکى از چهره‌هاى بزرگ و متفکران عالى مقام احیاى اسلام نه تنها در شرق بلکه در غرب شناخته شده است. آقاى شبلى ملاط در مقاله دائره المعارف جهان نوین اسلام از وى با عبارت  Innovative and influential Iraqi Islamic thinker and Political leader یاد کرده است.[۲]

در این مقاله آرای احیاگرى ایشان از نگاه معرفت‌شناختى و کلامى بررسى می‌شود. از این رو سیره عملى احیاگرى که مربوط به زندگانى و فعالیت‌هاى اوست، بررسى نخواهد شد.[۳] هر چند نگاه تاریخى، جامعه‌شناختى، جامعه‌شناسى سیاسى و تطبیقى به این مقوله ضرورى است و باید در مقالات و کتاب‌هاى دیگر به آن‌ها پرداخت.

این مقاله شامل سه بخش و هر بخش داراى سه فصل به ترتیب ذیل است:

بخش اول: تصحیح بینش دینى: قرائتى جدید از دین

ـ بازسازى دستگاه عقلانى

ـ بازنگرى در فقه اسلامى

ـ نگاهى احیاگرانه به قرآن

بخش دوم: اهرم‌هاى احیاء و پویندگى دین: مبانى کلامى احیاى اسلام

ـ تجدید نبوت و ختم نبوت

ـ قلمرو دین و منطقه فراغ

ـ تجددخواهى شیعه در پرتو اجتهاد

بخش سوم: نقش نهادهاى دینى در احیاى اسلام

ـ مرجعیت و روحانیت

ـ دولت اسلامى

ـ جامعه اسلامى

بخش اول: تصحیح بینش دینى: قرائتى جدید از دین

بازسازى دستگاه عقلانى: روشنگرى در غرب با تأمل و تشکیک در مقولات مختلف از جمله فلسفه و کلام ظهور کرد. نظام فکرى فلسفى و کلامى که بر اساس شالوده‌هاى ارسطویى بنا شده و سالیان متمادى مقبول واقع شده بود، با معرفت‌شناسى جدید زیر سؤال رفت.[۴] رنسانس با تجدیدنظر در آراء و عقاید آغاز شد و با دگرگونى در جهان‌بینى (وجودشناسى، شناخت‌شناسى و انسان‌شناسى) نگاه‌ها متحول گردید.

بعضى دین را متهافت با یافته‌هاى جدید دیدند و به لائیک رو آوردند و بعضى به بازسازى دین بر اساس نوظهورات پرداختند و پروتستانتیزم ظهور یافت.

احیاگرى اسلامى نیز به نوعى و به درجه‌ای تعویض دستگاه عقلانى و تحویل جهان‌بینى یا قرائتى جدید از جهان، تاریخ و انسان است. جهان و تاریخ آلوده به جبر و انسان مجبور، با آموزه‌هاى احیاگرى تناسب ندارد. انسان چشم به آسمان دوخته و محبوس در اندیشه‌هاى جبرآمیز، باید تبدیل به انسان فعال، خلاق و سازنده بشود.

شهید صدر سعى در ارائه یک جهان‌بینى منسجم و نظام‌مند و پویا داشت. براى تأسیس چنین جهان‌بینى، اصول ارسطویى را کافى و مکفى یا حداقل تنها اصول نمی‌دانست. در مقدمه کتاب الاسس المنطقیه للاستقراء، بناى جدید معرفت بر تجربه و استقراء را دستگاه جدید معرفتى و معالجه دستگاه قیاسى ارسطو می‌داند.

ما در این کتاب چون در نظر داریم که نظریه معرفت را بر پایه معینى گذاشته و نقاط اساسى آن را به جهتى بررسى کنیم که با گفتار ما در کتاب فلسفه ما اختلاف دارد. لذا لازم است که دلیل استقرایى را مورد بازرسى قرار داده و رخنهای که در آن دلیل است در این بررسى معالجه نماییم تا این بررسى و معالجه پایهای باشد از براى استوار کردن نظریه معرفت.[۵]

ایشان دو دستگاه نظرى براى اسلام پایه‌ریزى کرد: یکى بر اساس قیاس و منطق و فلسفه ارسطویى که با آن به جنگ ماتریالیسم و دیالکتیک رفت و دوم منطق استقرایى که در واقع بر اساس شالوده‌هاى تجربه‌گرایی استوار است و آن را مبناى کلام و فلسفه اسلامى قرار داد و با آن به جنگ فلسفه الحادى غرب رفت. از این رو تعددگرایى مبنایى، در آراء وى به خوبى مشهود است.

شهید صدر در فلسفتنا معرفت‌شناسى را مقدم بر وجودشناسى قرار داده است. تقدم معرفت‌شناسى بر وجودشناسى بى‌علت نیست. فلسفه غرب به عنوان رقیب دستگاه فلسفى اسلام بر شالوده‌هاى خاص معرفت‌شناسى بنا شده است که عمدتاً ابتناء بر تجربه‌گرایی و حس‌گرایی دارد. براى احیای اسلام باید معرفت‌شناسى غربى نقد و رد می‌شد و نظام معرفت‌شناسى اسلامى جایگزین می‌گردید. وجودشناسى چون نوعى شناسایى جهان است لذا اهتمام به شناسایى تقدم به جهان و عالم دارد.

شناخت‌شناسى به عنوان یک رشته یا یک موضوع از موضوعات فلسفه قبلاً به صورت پراکنده در فلسفه اسلامى مطرح بوده است ولى با ظهور آن در غرب، علامه طباطبایى، مرحوم مطهرى و مرحوم صدر اولین کسانى بودند که آن را نظام‌مند کردند.

آن‌ها با گردآورى اجزای پراکنده آن در لابه‌لاى فلسفه اسلامى به انسجام و تدوین منظم آن پرداختند تا بتوانند در برابر فلسفه غرب سخنى براى گفتن داشته باشند.

ساده‌سازى فلسفه اسلامى و انسجام آن با توجه به مسائل و معضلات جدید از میراث فلسفى آنان است.

الحاد غربى ابتناء بر جهان‌بینی ویژه و آن جهان‌بینی مبتنى بر معرفت‌شناسى خاص است. به هر حال اگر در معرفت‌شناسى حکم نهایى با تجربه باشد، بسیارى از مقولات مهم در جهان‌بینی از دایره تفکر انسانى امحاء می‌گردد و جایى براى خدا و مجردات باقى نمی‌ماند مگر به راه کانتیسم برویم و از طریق اخلاق به اثبات روى آوریم که خود مشکلات نظرى دارد.

شهید صدر با اذعان به اهمیت معرفت‌شناسى می‌نویسد:

المعرفه نقطه الانطلاق الفلسفى لإقامه فلسفه متماسکه عن الکون والعالم.[۶]

فلسفه‌هاى ماتریالیسم، دیالکتیک و تجربه‌گرایی هر دو مبتنى بر تجربه و حس‌گرایی در تصورات و تصدیقات بنا شده‌اند و فرهنگ اسلامى هم در جهان معاصر درگیر با آن‌ها است.

در بخش دوم به نقد ماتریالیسم و دیالکتیک در زمینه‌هاى علیت، ماهیت جهان و مجردات پرداخته و بر اساس آموزه‌هاى اسلامى به تدوین فلسفه اسلامى پرداخته است.

در قسمت آخر این بخش به انسان‌شناسى پرداخته و بر بُعد مجرد آدمى تأکید و استدلال دارد.

به هر حال بنیان آموزه‌هاى اسلامى سه مقوله معرفت‌شناسى، جهان‌شناسى و انسان‌شناسى است که در این اثر با نقد نظام‌هاى معارض به تدوین دیدگاه‌هاى اسلامى پرداخته و با پى‌ریزى آن‌ها شالوده احیاگرى را فراهم ساخته است.

کتاب فلسفتنا داراى مقدمه‌ای طولانى بسیار مهم و بیانگر جان مطلب است. این اثر مانند بسیارى از آثار فلسفى خشک و صرفاً تئورى‌پردازى‌هاى انتزاعى و به دور از فرایند جامعه و خاستگاه‌هاى تاریخ جامعه اسلامى نیست.

مشکل بشر در عصر حاضر پاسخ‌گویی به این سؤال است که نظام اصلح اجتماعى که موجب سعادت بشر بشود کدام است؟[۷] هر کدام از نظام‌هاى سرمایه دارى و مارکسیستى و اسلام به گونه‌ای به این سؤال پاسخ گفته‌اند و راه‌حل ویژه‌ای دارند. سرمایه‌دارى به مصالح فردى انسان در محدوده نیازهاى مادى مى‌اندیشید و تأمین حداکثر مصالح فردى را نظام اصلح می‌شمارد بر این اساس سیاست، اخلاق و حقوق را به گونه‌ای خاص تفسیر می‌کند. این نظام پس از انقلاب صنعتى و رونق یافتن تجربه‌گرایی و شک در فلسفه کلاسیک مبتنى بر عقل‌گرایی و دین رخ داد چون دین را موجب عقب‌ماندگى و رفتار سردمداران دین در مورد عالمان و دانشمندان را ناخرسند یافتند.[۸]

در واقع سه علت مزبور موجب پیدایش این نظام شد و سرمایه‌دارى بر شالوده‌هاى تجربه‌گرایی، فردگرایى و مادیت بنا شد؛ اما مارکسیسم با قربانى کردن مصالح فردى و فقط اندیشیدن به کل جامعه به گونه دیگر به انسان خیانت کرد.

مرحوم صدر در پایان، چند صفحه‌ای را با عنوان «کیف تعالج المشکله»[۹] به راه‌حل اسلامى براى برپایى جامعه سعادتمند و نظامى اصلح می‌پردازد. این چند صفحه به خوبى گویاى ابتناء راه‌حل صدر بر جهان‌بینی وى است چون انسان را داراى ابعاد مادى و معنوى دانسته است و نظام اجتماعى اصلح باید به هر دو بعد توجه داشته باشد. بنابراین صدر نظام اجتماعى اسلام را نه تنها در کشورهاى اسلامى کارآمد دانسته، بلکه این نسخه را براى کل جهان منظور داشته است و براى استحکام پایه‌هاى آن در فلسفتنا اصول معرفت‌شناسى و جهان‌شناسى و انسان‌شناسى را مطرح کرده است.[۱۰]

تعجب آن است که مترجم محترم این اثر ترجمه این مقدمه را نیاورده است با این‌که بدون این مقدمه، کتاب پویاى و رسایى لازم را ندارد.

بازنگرى در فقه اسلامى: از دو سده گذشته مفاهیم نوظهورى همچون قانون‌گذارى بشرى، مجلس، مشروطیت، اقتدار، رهبرى و حاکمیت دینى، آزادى، عدالت و برابرى، نظام‌هاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى، بانکدارى و نظام پولى، تفکیک قوا، حاکمیت ملى و دمکراسى و … فقه اسلامى را به تکاپو انداخت و از سوى فقیهان تلاش‌هایى براى فعال و پویا کردن فقه اسلامى در جهت پاسخ‌گویی و ارائه راه‌حل انجام یافت. با این‌که نظام فقهى از پشتوانه بیش از هزار ساله و میراث غنى برخوردار بود و فقط با بازنگرى و تجهیز به دانش کارشناسى روز و تعویض روش‌ها می‌بایست آن را روزآمد و کارآمد نمودند،[۱۱] اما از اواخر قرن نوزدهم حقوق اسلامى در کشورهاى اسلامى جاى خود را به قوانین موضوعه الهام گرفته از غرب داد.[۱۲]

شهید صدر ضعف و رکود فقه را برنمی‌تافت و درصدد توسعه و رونق بخشیدن به فقه در چند جهت بود: تبدیل فقه فردى به فقه اجتماعى، یعنى روح حاکم بر فقه، فردگرایانه و عدم توجه به مصالح عمومى و مدیریت‌هاى کلان است.[۱۳] توسعه و حیات فقه به گونه‌ای که پاسخ‌گویی مقتضیات روز مسلمانان باشد. وى کتاب الفتاوى الواضحه را براى عموم مسلمانان با توجه به نیازهاى جدید جامعه شیعى نگاشت.[۱۴] تنظیم مطاوى و محتواى فقه بر اساس دستاوردهاى نظام‌هاى حقوقى جدید در دانش حقوق از طرح‌هاى دیگر او بود. لذا وى فقه و حقوق جدید را به شکل تطبیقى مورد مطالعه و بحث قرار داد.[۱۵] کتاب اقتصادنا گویاى تلاش وى براى سیستم یا نظام‌سازى از بخش‌هاى مختلف فقه اسلامى بوده است.

نظریه‌هاى مختلف درباره نوع و چگونگى تطبیق فقه اسلامى با دنیاى جدید و راه‌حل‌هاى گوناگون عرضه شده است که تحلیل و مقایسه آن‌ها نیاز به مجالى دیگر دارد.[۱۶] مهم آن است که شهید صدر جایگاه مهمى را در این نظریه‌پردازى‌ها کسب کرده است.[۱۷]

هر گونه نظریه و راه‌حل اصلاحى درباره فقه اسلامى باید التفاتى نیز به اصول فقه داشته باشد و گاهى کلاً اصلاح فقه را مرهون اصلاح اصول فقه دانسته‌اند.[۱۸] شهید صدر براى رفع نقصان‌هاى اصول فقه، متن درسى زیر عنوان دروس فی علم الاصول (حلقات) در چهار جلد نگاشت و در مقدمه به ضعف‌هاى اصول فقه اشاره کرد:

من الضرورى أن تنال الکتب الدراسیه حظاً مناسباً لها من هذه الأفکار والتطورات والمصطلحات.[۱۹]

علاوه بر نوآورى در سبک و اسلوب، وى نوآوری‌ها و ابداعات زیادى در برخى مسائل اصول فقه داشت.[۲۰]با این‌که قضیه احیاى فقه در گرو احیاى اصول فقه از مسلمات است ولى حوزه‌هاى علمیه شیعه گام‌هاى جدى و اساسى در این زمینه برنداشته‌اند و حتى با این‌که انتظار می‌رفت کتاب دروس فی علم الاصول کتاب درسى همگانى شود ولى چنین نشد. هر چند در حوزه تلاش‌هایى از سوى دگر‌اندیشان فاضل و متدین انجام پذیرفته و دانش فلسفه فقه را براى ارزیابى مبانى فقه و پویا نمودن فقه در حال، زایانده‌اند یا تحقیقات جامعه‌شناسى، تاریخى و تطبیقى[۲۱] درباره اصول فقه و فقه به صورت‌هاى ترجمه و تألیف در حوزه علمیه انجام یافته است.

نگاهى احیاگرانه به قرآن: مرحوم صدر غیر از فقاهت و تخصص فلسفى و کلامى با قرآن مأنوس بود و به مباحث آن مى‌اندیشید. در سیره همه مصلحان و محییان دینى در دوره معاصر عطف توجه به قرآن وجود دارد. رویکرد به قرآن الهام بخش آنان بوده است. این عبارت از طلیعه دوره بیدارى رواج داشته است: «کل مسلم مریض دواوه فى القرآن».[۲۲] بازگشت به قرآن و نهضت عظیم تفسیرنویسى در قرن چهاردهم، بارزترین مختصه و مشخصه انقلاب اصلاحى فراگیر یا رنسانس اسلامى است.[۲۳]

ایشان نیز معتقد بود قرآن کتاب حیات، زندگى و سعادت است و باید با تصحیح برداشت‌ها و کنار نهادن سوءتعبیرها آن را از کنج محجوریت به در آورد و براى این منظور تفسیر قرآنى را آغاز کرد که بخشى از آن را زیر عنوان السنن التاریخیه فی القرآن به چاپ رسیده است.

به نظر ایشان قرآن کتاب هدایت نه کتاب علمى است و انتظاراتى که از کتاب‌هاى علمى مانند فیزیک و شیمى داریم نباید بر قرآن تحمیل کنیم.

روابط انسان با خداوند و تعاملات انسان‌ها با یکدیگر چون جنبه هدایتى و زمینه‌هاى سعادت و شقاوت در آن هست در حیطه قرآن بیانات قرآن است ولى رابطه انسان با طبیعت و مقوله‌هایى همچون عرضه و تقاضا و بهره‌بردارى از طبیعت تا آن‌جا که موجبات سعادت و شقاوت در آن‌ها هست از قلمرو مباحث قرآنى خارج است.

بنابراین شهید صدر قرآن را کتاب هدایت و سعادت انسان می‌دانست اما هدایت‌خواهى انسان از قرآن با هر شیوه و روشى میسر نیست. این‌جا بود که ایشان تأملات مفید و مطالب جالبى در زمینه متدلوژى استفاده از قرآن را ارائه نمود. حاصل این تحقیقات این است که در یک روش، جامعه اسلامى به انحطاط و عدم حیات قرآنى و در شیوه دیگر به حیات طیبه و احیاء واصل می‌شود.

استفاده از قرآن به تعبیر ایشان به دو روش تجزیه‌ای و موضوعى امکان‌پذیر است. وى در تفاوت آن‌ها می‌نویسد: ما دو گونه برخورد متون دینى به ویژه قرآن می‌توانیم داشته باشیم: روش اول (تفسیر جزء به جزء و آیه به آیه قرآن) این است که عالم دینى به عنوان یک مستمع ساکت در مقابل وحى زانو بزند و آن‌چه او می‌گوید بشنود و بیاموزد. در روش دوم مفسر با متون دینى به گفت‌وگو می‌نشیند، می‌پرسد و پاسخ می‌شنود. مفسر با انبانى از اطلاعات از دانش‌هاى عصر خویش و علوم بشرى به سراغ قرآن می‌رود و از مجموع آیات پاسخ می‌طلبد.[۲۴] بنابراین در روش موضوعى، استفاده‌کننده اولاً به گردآورى و تنظیم داده‌هاى قرآنى می‌پردازد و آیات مختلف را در طرحى سازماندهى می‌نماید، ثانیاً با پرسش از قرآن، پاسخ می‌طلبد، ثالثاً پرسش‌هاى وى مشحون و مسبوق به اطلاعات پیشین است. از این رو چون در هر دوره پرسش‌هاى متفاوت به لحاظ شرایط و مقتضیات مطرح است، رجوع به قرآن و پاسخ‌طلبى به نوعى احیاگرى قرآن است.[۲۵]

در واقع قرآن‌پژوهى شهید صدر مبتنى بر روش‌شناختى ویژه است[۲۶] و با این‌که قرآن و قرآن‌پژوهى در نهضت احیاگرى اسلامى بزرگ‌ترین نقش را داشته است ولى این گونه نگاه به قرآن مسبوق به سابقه در دوره احیاگرى نیست[۲۷] هر چند نمونه‌هایى از آن در دانش‌هاى اسلامى از جمله فقه در قالب آیات احکام (تفسیر فقهى) وجود داشته است.

بخش دوم: اهرمهاى احیاء و پویندگى دین: مبانى کلامى احیاى اسلام

ختم نبوت و تجدید نبوت: شهید صدر در مبحث «التغییر و التجدید فى النبوه» در النبوه الخاتمه به بررسى علت تجدید رسالت‌ها پرداخته است.[۲۸]

پویایى ادیان در شرایع آسمانى قبل از ختم نبوت، تجدید نبوت بوده است ولى پس از ختم رسالت پویایى در درون دین اسلام قرار گرفت به گونه‌ای که تعبیه مکانیسم‌هایى در خود دین به آن تحرک و پویایى و پاسخ‌گویی دائمى بخشید.

ایشان چهار سبب براى تجدید نبوت احصاء و تحلیل کرده است: سبب اول: رسالت ذاتاً براى طبابت و درمان امراض فکرى، روحى و اخلاقى بشر است و این امراض در هر دوره بستگى به شرایط زمانى و مکانى، به گونه‌ای است و درمان ویژه‌ای را می‌طلبد. از این رو پیامبران مختلف با برنامه‌هاى مختلف براى درمان آلام بشرى آمده‌اند و با درمان انسان یک دوره به اهداف پیش‌بینی شده می‌رسیدند.[۲۹]

سبب دوم: نبوت‌هاى پیش از ختم رسالت، میراث ماندگار جاودان و عدم تحریف پذیری بر جاى نمی‌گذاشته‌اند تا بر آن اساس پس از ارتحال نبى، دین تداوم یابد. در واقع برنامه‌هاى ماندگار نداشتند یا اگر کتابى داشتند چون حفاظت آن تدبیر نشده بود، پس از ارتحال رسول به انحراف و تحریف کشیده می‌شد.[۳۰] از این رو لازم بود نبى‌هایى به طور مکرر ارسال می‌شدند.

سبب سوم: نبوت پیشین عام و دائمى نبود چرا که اساساً براى هدایت مردم منطقه‌ای در برهه‌ای از زمان خاص ارسال می‌شده‌اند.[۳۱]

سبب چهارم: تغییر نبوت ضرورى بوده است چون انسان تطور و تکامل تدریجى دارد و از هر رسالتى درجه‌ای از رشد را کسب کرده تا به مرحله بلوغ رسیده است.[۳۲] خاستگاه‌هاى انسان و سیر کمال‌خواهى وى محدود و بسته نیست لذا براى شکوفایى استعدادها، نیازمند به رسالت‌هاى مختلف بوده است. اما پس از ظهور رسول خاتم و تشریع دین اسلام و انزال قرآن، این دین احیاى دائمى و پویایى مستمر داشت و نیازى به ارسال رسولان و تجدید نبوت نبود. در واقع دین‌شناسان مسلمان باید به استخراج اهرم‌هاى پویاى بپردازند و به احیاى دائمى این دست یازند.

قلمرو دین: احیاى اسلام از لحاظ تئوریک با قلمرو اسلام رابطه تنگاتنگ دارد چون محییان سه گونه دیدگاه داشته‌اند: تمامى اسلام به فراموشى سپرده شده و در حجران است، بخشى از اسلام به نسیان سپرده شده و باید احیاء گردد، بخشى غیرخودى و بیگانه وارد قلمرو اسلامى شده و باید پاکسازى شود، اما شهید صدر به گونه‌ای دیگر براى اولین بار در شیعه تحلیل منسجمى ارائه کرده است و احیاى اسلام را منوط به تفکیک قلمرو دین به دو منطقه ملأ (پر) و فراغ (خالى) دانسته است. منطقه ملأ داراى احکامى است که از جانب شارع بیان شده است و فقه‌شناسان با روش مرسوم به استنباط آن‌ها مى‌پردازند. در همین منطقه عمل و التزام عملى مسلمانان به دستورات شرع موجب احیا خواهد شد. ولى منطقه فراغ به مسلمانان واگذار شده تا بر اساس مصلحت و ضوابط شرعى به کارشناسى بپردازند و خود درباره آن‌ها تصمیم بگیرند. بر اساس نظریه منطقه فراغ راز پویایى دین، علت اصلى تداوم شریعت براى همه نسل‌ها و عصرها و چاره ربط ثابت به متغیر است.

الفکره الأساسیه لمنطقه الفراغ هذه، تقوم على أساس، أن الإسلام لا یقدم مبادئه التشریعیه للحیاه الاقتصادیه بوصفها علاجاً موقوتاً أو تنظیماً مرحلیاً، یجتازه التاریخ بعد فتره من الزمن الى شکل آخر من أشکال التنظیم و إنما یقدمها باعتبارها الصوره النظریه الصالحه لجمیع العصور.[۳۳]

پذیرش منطقه فراغ نقص در دین نیست بلکه تعبیه مکانیسمى پویا در دین است.

لا تدل منطقه الفراغ على نقص فی الصوره التشریعیه أو إهمال من الشریعه لبعض الوقائع والأحداث بل تعبّر عن استیعاب الصوره وقدره الشریعه على مواکبه العصور المختلفه لأن الشریعه لم تترک الفراغ بالشکل الذی یعنی نقصاً أو إهمالاً و إنما حدوث للمنطقه أحکامها بمنح کلٍ حادثهٍ صفتها التشریعیه الأصیله مع إعطاء ولی الامر صلاحیه منحها صفهً تشریعیهً ثانویهً حسب الظروف.[۳۴]

نگاهى به قلمرو دین، فقهى و حداکثر فلسفه فقهى است و از موضع فلسفه دین به تعیین محدوده اسلام نپرداخته است.[۳۵] هم‌چنین به دلیل ویژگى‌هاى عصر وى که نظام‌هاى مارکسیسم و کاپیتالیسم حضور فعال داشتند، شهید صدر دغدغه ارائه نظامى ایدئولوژیک و منطقى از اسلام در رقابت با آن نظام‌ها را داشت. از این رو مسائل جدید امروزى در مورد سکولاریسم و مباحثی هم‌چون حداقل‌گرایی و حداکثرى و تفکیک قلمروها براى ایشان اولویت نداشته است. هر چند نمی‌توان از ارتباط روش احیاگرى شهید صدر با سکولاریسم غفلت ورزید.[۳۶]

یکى از مشکلات تئوریک جدید در حوزه مطالعات اسلامى، چگونگى ارتباط دین یا حضور اسلام به عنوان مجموعه‌ای از مقوله‌هاى ثابت با زندگى و حیات متغیر انسان به ویژه در عصر جدید که مدرنیته هزاران نوآورى داشته است، می‌باشد.[۳۷] هم در حوزه‌هاى فکرى شیعه و هم اهل سنت راه‌حل‌هاى مختلف ارائه شده است.[۳۸] اما تاکنون پژوهش تطبیقى در این باره به عمل نیامده است. هم‌چنین کارآمدى این راه‌حل‌ها در عرصه‌هاى کلان اجتماعى آزمایش نشده است. مهم‌تر آن‌که در حوزه مطالعات شیعى، هنوز از نظریه منطقه فراغ شهید صدر ارزیابى نقادانه ارائه نشده است. صرفاً نقدى از طرف دو تن از نویسندگان مصرى از پایگاه فقه سنى بر این نظریه منتشر شد.[۳۹]

تجددخواهى شیعه در پرتو اجتهاد: شیعه اثنى عشرى در دو قرن اخیر در ایران، عراق و دیگر کشورهاى شیعه‌نشین پس از توجه به عقب‌ماندگى در دو عرصه عملى و نظرى تحرک‌هایى انجام داد. به طور مشخص در دوره مشروطیت ایران که عالمان دینى نجف اشرف نیز در آن مشارکت عملى یا نظرى داشتند، توجه به دنیاى مدرن و انطباق دین با آن و رهایى از رکود و خمود ظهور یافت. یکى ازامکانات شیعه براى پویایى و تحرک «اجتهاد» است. اجتهاد به معناى استنباط فروع با این‌که از گذشته‌هاى دور در فقه سنى و شیعه مطرح بوده اما در دوره جدید رویکرد جدیدى به آن شد. در واقع فقیهان، ذیل عملیات اجتهاد انطباق کلام اسلام با مقتضیات زمان را نه فقط استنباط فروع فردى خواستار بوده‌اند دین بلکه کل اسلام و نظام‌هاى مختلف حقوقى، اقتصادى، سیاسى و حتى تربیتى و اخلاقى را زیر عنوان اجتهاد جست‌وجو می‌کرده‌اند.[۴۰] گاهى اجتهاد را اهرم تجددخواهى شیعه[۴۱] و قوه محرکه اسلام دانسته‌اند.[۴۲]

مرحوم صدر در مقاله‌ای که به درخواست آقاى حسن الامین در دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه زیر عنوان «الاتجاهات المستقبله لحرکه الاجتهاد عند الشیعه» نوشت[۴۳] اجتهاد را مکانیسمى براى تطبیق اسلام با حیات ولى نیازمند اصلاح در دو زمینه روشى و هدفى می‌دانست.

إن حرکه الاجتهاد تتحدد وتکسب اتجاهاتها ومعالمها على اساس عاملین وهما: عامل الهدف وعامل الفن ومن خلال ما یطرأ على هذین العاملین من تطور أو تغییر تتطور حرکه نفسها وأقصد بالهدف الأثر الذی تتوخاه حرکه الاجتهاد ویحاول المجتهدون تحقیقه وایجاده فی واقع الحیاه وأرید بالفن درجه التعقید والعمق فی أسالیب الاستدلال التی تختلف فی مراحل الاجتهاد تبعاً لتطور الفکر العلمی.

در عصر قدیم اجتهاد محصور در اهداف فردى بوده است و در عصر جدید با پیدایش صنعت و فناورى و نظام‌هاى مختلف اجتماعى و انسانى به ناچار مجتهد باید اهداف جدیدى در نظر گیرد و در راستاى آن‌ها تلاش فکرى نماید. به نظر مرحوم صدر از ابتدا در واقع فقه دو هدف فردى و اجتماعى در پیش رو داشته است ولى فقه شیعه بیشتر به مسائل فردى پرداخت و از عرصه‌هاى اجتماعى دور شده و به تدریج فقه شیعه صبغه و شاکله فردگرایى در روش استنباط و قلمرو موضوعات به خود گرفت:

حرکه الاجتهاد فی خطها التاریخی الذی عاشته على الصعید الشیعی کانت تتجه فی هدفها على الاکثر نحو المجال الفردی فحسب.[۴۴]

ایشان مثال‌هایى براى اثبات نظریه‌اش آورده است و در مجموع نتیجه‌گیرى کرده که اجتهاد شیعى باید اصلاح گردد[۴۵] تا بتواند در عرصه‌هاى اجتماعى نیز حضور داشته باشد.

در این مقاله از مشکلات روشى فقه و اجتهاد بحثى نکرده‌اند اما در اقتصادنا در مبحث «عملیه اکتشاف المذهب الاقتصادى» به روش‌شناسى فقه اسلامى پرداخته است.

تفاوت دانش فقه و علوم و تعامل آن دو، تفاوت دو دانش فقه و حقوق جدید و ارتباط آن‌ها، در نظر گرفتن واقعیت‌هاى زندگى انسانى، داشتن پیش‌فرض‌ها؛ و عدم استیعاب فقه نسبت به تمامى ابعاد زندگى انسانى و منطقه الفراغ از اصول روش‌شناسى است که ایشان در مورد اقتصاد اسلامى توصیه کرده‌اند[۴۶] و قابل تعمیم به کل فقه اسلامى است. شهید مطهرى تخصصى کردن موضوعات فقه را مهم‌ترین عامل احیاء و بارورى فقه می‌داند. این تعبیر دیگرى از اندیشه‌هاى مرحوم صدر در تعامل فقه و علوم است.[۴۷]

فقیهان معاصر شیعه که به اصلاح جامعه دینى و احیاء شریعت اسلامى اندیشیده‌اند، همگى هم‌چون مرحوم صدر به اجتهاد التفات ویژه‌ای داشته‌اند. مرحوم محمد حسین کاشف الغطاء می‌نویسد:

من أهم الموضوعات الحیه التی تتصل بالفقه الاسلامی اتصالا عملیاً موضوع الاجتهاد وإنما کان هذا الموضوع من أهم الموضوعات لأن علیه یترتب أهمّ وصف یوصف به الفقه الإسلامی من حیث صلاحیته لکفاله الحیاه السعیده للعاملین به المنظمین شؤونهم على أساسه، فمن المقرر أن شریعه الإسلام صالحه لکل زمان ومکان؛ ولما کانت الاعمال غیر محدوده وإنما هی متجدده بتجدد الأزمان والأمکنه والأحوال وقد یوجد فی عصر لاحق ما لم یوجد فی عصر سابق فللفقهاء أن یستقبل کل حادثه تجدّ فیستنبطوا حکمالله.[۴۸]

با ختم نبوت و این‌که احکام همه حوادث و وقایع در عصر رسالت و امامت به دلیل عدم موضوعیت بیان نشده است، حضور شریعت در عرصه‌هاى مختلف حیات انسانى به اجتهاد احکام بر اساس ضوابط شرعى است.[۴۹] البته رویه و مبانى فقه شیعه و فقه عامه در این زمینه تفاوت‌هایى دارد[۵۰] و در فقه شیعه، هم گرایش‌هاى مختلف اصولى و اخبارى وجود دارد.[۵۱]

در دوره جدید، عالمان شیعه عمدتاً دو راه‌حل براى احیاى دین ارائه کرده‌اند یکى احیاى دین از طریق احیاى شریعت و فقه به وسیله بازسازى اجتهاد و دوم تفکیک قلمروهاى دینى از غیردینى و واگذارى منطقه غیردینى به عقل و علم انسانى است. گاهى اندیشه‌هاى اقبال لاهورى در زمینه اجتهاد به راه‌حل دوم تأویل شده[۵۲] و نقدهایى بر راه‌حل اول ایراد شده است.[۵۳] با این‌که شهید صدر (ره) از فقیهانى است که به استیعاب فقه بر کل جامعه و تحقق نظام‌هاى فقهى بر تمامى جامعه مى‌اندیشید ولى نظریه‌پردازى وى در مورد منطقه الفراغ و تعیین قلمروهاى علم جدید ماند حقوق جدید و فقه و وظایف جداگانه آن‌ها ما را به راه‌حل دوم یعنى انتظار حداقل از فقه اسلامى توجه می‌دهد.

بخش سوم: نقش نهادهاى دینى در احیاى اسلام

اصلاح اجتماعى و احیاى دین همواره معطوف به یکدیگر بوده‌اند. در واقع محییان دینى چون از عقب‌ماندگى و انحطاط جامعه در رنج بوده‌اند و اصلاح جامعه را رهین حضور دین در جامعه می‌دانسته‌اند، مصلح اجتماعى هم بوده‌اند و به احیاى دین یعنى ترویج و رونق بخشیدن به دین مى‌اندیشده‌اند. دین و حداقل بخشى از نصوص دینى ناظر به نهادهایى همچون حاکمیت، جامعه و روحانیت است. یعنى دین وظایفى را متوجه دولتمردان و رهبران سیاسى، آحاد مردم و رهبران فکرى و معنوى ساخته است که با عمل به آن وظایف سه نهاد مزبور اصلاح و با اصلاح آن‌ها دین در عرصه‌هاى اجتماعى احیا می‌گردد. آقاى صدر(ره) در هر سه زمینه نظراتى را ابراز کرده است.

مرجعیت: شهید صدر نظام موجود مرجعیت را داراى ضعف‌ها و سستی‌هاى اساسى می‌دید و آن را نیازمند بازبینى و بازسازى مجدد می‌دانست. ایشان مقاله تحلیلى مفصلى درباره مرجعیت زیر عنوان «المرجعیه الصالحه و المرجعیه الموضوعیه»[۵۴] نگاشت و آرای بدیعى ابراز نمود. باور وى این بود که مرجعیت باید از عقل و خرد نوظهور و دانش جدید و تجربیات نوین بشرى بهره جوید و با نیازها و مقتضیات عصر هماهنگى یابد. مرجعیت نباید در فضاى صدها سال گذشته فکر و عمل کند بلکه باید مناسب جامعه رشد یافته کنونى و مدرنیسم جدید باشد. همان‌گونه که مرجعى مانند شهید اول در عصر خود در لبنان و سوریه و هم‌چنین دیگر مراجعى هم‌چون شیخ الطائفه طوسى و شیخ مفید و شیخ انصارى عمل می‌کردند. امروزه نیز به مرجعیتى فعال و جامع نیاز است.[۵۵] عنوان وى براى مرجعیت مطلوب، مرجعیت صالح و نهادى نه مرجعیت شخص محور است. او براى مرجعیت صالح وظایف و اهدافى[۵۶] از قبیل نشر احکام اسلام، تربیت دینى مسلمانان، تأسیس جریان فرهنگى شامل و مبارز، با عوائق و موانع رشد و سعادت انسان برشمرده است. براى نیل به این اهداف چند طرح پیشنهادى دارد: سازمانى مشتمل بر کمیته‌هاى تخصصى و فنى در جهت اصلاح نظام تبلیغى، آموزشى و پرورشى روحانیت پدید آید. در واقع مرجعیت ثمره این نظام است و با اصلاح آن، مرجعیت مطلوب نیز تحقق می‌یابد. مجلس مشورتى متشکل نمایندگان علماى شیعه تشکیل گردد و بر کار مرجعیت نظارت داشته باشد. مرجعیت هم باید منطبق با آن مجلس عمل کند. این از تصمیمات فردى مرجعیت جلوگیرى می‌کند.[۵۷]

نگاه شهید صدر بر مرجعیت کارکردگرایانه و ساختارشناختى است. در واقع ضعف‌ها و عدم کارآمدى مرجعیت را در نداشتن تشکیلات کارآ و در نتیجه عدم کارکردى صحیح می‌داند. در این مورد وى از زاویه معرفت‌شناختى، پدیدارشناسى و تاریخى به مرجعیت نپرداخته و شاید از این نظر اشکالى در آن ندیده است. شاید به دلیل بنیان‌هاى تاریخى و موانع معرفت‌شناختى بود که در حوزه‌هاى شیعى از طرح ایشان چندان استقبال نشد. متفکران نسبتاً کمتر به تحلیل و بررسى نظریه وى در باب مرجعیت پرداخته‌اند[۵۸] و در عمل به آن وقعى گذاشته نشد.

دولت اسلامى: شهید صدر در تحلیل ابعاد مختلف دولت، مقاله‌هاى «الدوله الإسلامیه» و «الدوله الإسلامیه دوله فکریه»، «شکل الحکم فی الإسلام»، تطبیق الشکل «الشورى للحکم فی ظروف الامه الحاضره»[۵۹] «دور الدوله فی الاقتصاد الاسلامی»،[۶۰] «لمحه تمهیدیه عن شروع دستور الجمهوریه الإسلامیه»[۶۱] و «منابع القدره فی الدوله الإسلامیه»[۶۲] را نگاشت.

هم‌چنین در اقتصادنا و لابه‌لاى برخى کتاب‌هاى دیگر به مقوله دولت پرداخت. این حجم از نوشته‌ها اهتمام وى به مدیریت کلان جامعه اسلامى را نشان می‌دهد که اصلاح آن موجب اصلاح اجتماعى و فرهنگى است. دولت فاسد، دین و فرهنگ مردم را به تباهى می‌کشاند و دولت صالح، زمینه‌ساز رشد و تعالى جامعه است. از سوى دیگر دولت اسلامى با در اختیار داشتن اختیارات ویژه می‌تواند بر اساس مصالح عمومى و مقتضیات بر اساس امهات و ضوابط شریعت اقدام کند. این اقدامات مبین پویاى دین و شریعت به ویژه در مسائل اقتصادى است.

من المبادی المهمه فی الاقتصاد الاسلامی، مبدأ تدخّل الدوله فی الحیاه الاقتصادیه الامر الذی یمنع الاقتصاد الاسلامی القوه والمرونه والقدره على الاستیعاب والشمول؛ ویتخذ تدخل الدوله فی الحیاه الاقتصادیه شکلین: أحدهما التدخل لتطبیق الأحکام الثابته فی الشریعه والشکل الآخر لتدخل الدوله هو تدخلها فی المجال التشریعی لملء الجوانب المفتوحه للتغییر فی النظام الاسلامی الموکوله الى اجتهاد ولی الامر وفقاً للظروف والملابسات ویمکن ان نطلق على هذه الجوانب اسم منطقه الفراغ.[۶۳]

بنابراین دولت اسلامى در تأسیس و تداوم، بستر مناسبى براى پویایى و احیاى اسلام است. به نظر ایشان دولت عارض بر دین و خارج از دین نیست بلکه اسلام در ذات خود حاوى دولت است و اسلام بدون دولت جامه عمل نمی‌پوشد.[۶۴] از نگاه احیاى اسلامى دولت از عناصرى است که با تعبیر آن در دین توسط شارع مقدس، دین حیات و پویایى دائمى یافته است. آن‌چه ذکر شد طرح ایده‌آل و نظریه‌پردازى کلى وى است ولى در بخش مستندات و دلایل شرعى و عقلى این نظریه کمتر موفق است چراکه دلیل‌ها و نصوص شرعى، مثبِت گستره عام براى دولت نیست بلکه وظایف و چهارچوب‌هاى ویژه براى حکمران اسلامى در نظر گرفته است. لذا به ناچار باید از طریق عرف سیاسى و خرد انسانى به اثبات پرداخت.[۶۵]

جامعه اسلامى: اگر در تحلیل انحطاط و عقب‌ماندگى، عبارت «هر عیبى هست از مسلمانى ما است و اسلام به ذات خود عیبى ندارد»، گفته شود، تا اندازه‌ای علت مهم انحطاط بازگو شده است. جامعه به عنوان مجموعه‌ای از آحاد مردم و داراى هویت مستقل، از دیدگاه شهید صدر حرکت و سیر، حیات و ممات دارد. حیات طیب جامعه اسلامى در واقع حیات اسلام نیز هست.

براى تبیین علل و عوامل پویش جامعه اسلامى، مرحوم صدر از دانش‌هاى فلسفه اجتماعى و فلسفه تاریخ مدد گرفت و تأملات خود را در مقالات و کتاب‌هایى منتشر کرد.

کتاب رسالتنا[۶۶] بیانگر وظایف مسلمانان براى تأسیس جامعه مطلوب است. عنوان برخى از مقالات این کتاب مانند شرط اساسى براى نهضت امت، ویژگى‌هاى اصلى رسالت ما، امت اسلامى موجود و وظایف ما، رسالت جهانى و انسانى ما، رسالت فرهنگى و انقلابى ما، رسالت ما در تاریخ، مشکلات انسان مسلمان و وظایف ما، ایماء به بسیارى از نکات دارد. کتاب السنن التاریخیه فى القرآن را به منظور کشف قوانین تاریخى و اجتماعى جامعه مطلوب از وجهه نظر قرآن نوشت. بدیهى است که جوامع انسانى از روى اتفاق و شانس و بدون علت سعادتمند و شقاوتمند نمی‌شوند بلکه صلاح یا فساد آن منوط به علل و عواملى است که در فرآیند علّى عمل می‌کنند.

سرنوشت اجتماعى محکوم و قطعی به علت‌های جبرى نیست بلکه خود انسان نقش اصلى در حرکت جامعه دارد. انسان با تغییرات لازم در خود و خودسازى می‌تواند جامعه‌ای مطلوب سازد.

آیه «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[۶۷] تغییر اوضاع و شؤون اجتماعى هر قومى را روبناى تغییر بنیادى در درون افراد میداند.[۶۸]

موضع انسان‌گرایانه شهید صدر در فلسفه تاریخ و فلسفه اجتماع، مبنا و شالوده آرای وى در حقوق مردم است. با بیانات مختلف در جهت اثبات حقوق مستقل از اراده حاکم اسلامى کوشیده است و این حقوق را نه اعطایى ولى فقیه بلکه هدیه خداوند و تفویض از جانب او می‌داند. خلافت انسان از سوى خداوند در زمین در عرض شهادت یعنى رهبرى قرار دارد و در این نظریه حق الهى حکومت و حقوق ذاتى مردم در عین تمایز، قابل جمع‌اند. خداوند جدا از حقوقى که به حاکم داده و در عرض آن حقوقى به مردم داده است.

ان الله شرّف الانسان بالخلافه على الأرض فکان الإنسان متمیزاً عن کل عناصر الکون بأنه خلیفه الله على الأرض. هذه الخلافه لیست استخلافاً لشخص آدم علیه السلام، بل للجنس البشری کله؛ استخلاف الله تعالى خلیفه فی الأرض فحسب بل یشمل هذا الإستخلاف کل ما للمستخلف سبحانه وتعالى من اشیاء تعود الیه وهذا یعنى أن خلیفه الله فی الأرض مستخلف على کل هذه الأشیاء ومن هنا کانت الخلافه اساساً للحکم وکان الحکم بین الناس متفرعاً على جعل الخلافه.[۶۹]

در نظریه شهید صدر احیاى اسلام با احیاى انسان تحقق می‌یابد. انسان به عنوان خلیفه خداوند تماشاگر و محجور و صغیر نیست بلکه خود تصمیم‌گیرنده و عامل است. در امور قانون‌گذارى، تعیین رهبرى، تعیین نظام سیاسى و دیگر امور اجتماعى نقش‌آفرین است.

الخلافه تمارس القیاده السیاسیه والاجتماعیه فی الأمه النص القرآنی یعطى للأمه صلاحیه ممارسه أمورها عن طریق الشورى ما لم یرد نص خاص على خلاف ذلک ویتحدث عن الولایه وأنّ کل مؤمن ولّی الآخرین.[۷۰]

البته مردم در چهارچوب خلافت از جانب خدا مسئولیت دارند، از این رو نمی‌توانند از روى هوا و هوس و اجتهادهای شخصى عمل کنند و همین، نقطه افتراق دمکراسى غربى و نظام مردم محور اسلامى است.[۷۱]

مصلحان مسلمان در دوره معاصر نو‌اندیشى‌هایى در زمینه فلسفه اجتماعى داشته‌اند. در واقع برداشت آنان از انسان و جامعه انسانى و رویکرد آن‌ها به این مقولات متفاوت از دیگران است. گویا در نظر آنان بدون انسان‌شناسى و جامعه‌شناسى فلسفى جدید نمی‌توان به احیاى دینى دست یافت و یکى از ارکان و مفروضات احیاى دین تحول نظرى در این باب است.

 

[۱]. گرایشهاى سیاسى در جهان عرب، مجید خدورى، ص ۶۶٫

[۲]. دائره المعارف اکسفورد جهان نوین اسلام، محمدباقر صدر، به وسیله شبلى ملاط، جلد سوم، ص ۴۵۰٫

[۳]. درباره زندگانى وى آثار مفیدى منتشر شده است. اولین بار شاگرد برجسته ایشان سید کاظم حسینى حائرى در مقدمه کتاب مباحث الاصول جزء اول از قسم دوم زندگى‌نامه مبسوطى نگاشت؛ بعدها کتاب‌هاى الامام الشهید السید محمد باقر الصدر، نوشته محمد الحسینى؛ الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، نوشته محمدرضا النعمانى (قم، ۱۴۱۷ ق) منتشر شد. براى دیگر آثار درباره ایشان ر.ک: کتابشناسى توصیفى شهید محمدباقر صدر از محمدنورى، قم، مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۷۴٫

[۴]. کلام جدید در جهان اسلام، محمد مجتهد شبسترى،کلام جدید در گذر اندیشه‌ها، ص ۲۰۲٫

[۵]. مبانى منطقى استقراء، ترجمه احمد فهرى، تهران، پیام آزادى، ص ۵٫

[۶]. فلسفتنا، ص ۵۷٫

[۷]. همان، ص ۱۰٫

[۸]. فلسفتنا، ص ۱۸ – ۱۹٫

[۹]. همان، ص ۴۰٫

[۱۰]. پاره‌اى از مطالب کتاب فلسفتنا در مقاله «من الفکر الفلسفى عند الامام الصدر» نوشته غالب حسن الشابندر در کتاب «محمد باقر الصدر دراساتٌ فی حیاته و فکره» تحلیل شده است.

[۱۱]. ر.ک: زمین در فقه اسلامى، جلد اول، حسین مدرسى طباطبایى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۲، ص ۹ ـ ۱۰٫

[۱۲]. ر.ک: تحولات حقوقى اسلام، نورمن اندرسون، ترجمه فخرالدین اصغرى، جلیل قنواتى و مصطفى فضائلى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، ۱۳۷۶، ص ۲۹ ـ ۳۱٫

[۱۳]. بعضى از شاگردان وى مى‌نویسند: «من الجدیر بالذکر أن أستاذنا الشهید کان یعتقد أن استنباط کثیر من الأحکام الشرعیه لابدّ وأن یقوم على اساس النزعه الاجتماعیه والعالمیه فی فهم الأحکام من أدلتها، لا على أساس النزعه الفردیه الضیقه»، مباحث الاصول، جزء اول از قسم دوم، سید کاظم حسینى حائرى؛ دروس فی علم الأصول، الحلقه الأولى، تحقیق سید على اکبر حائرى، ص ۶۵٫

[۱۴]. ر.ک: مقدمه کتاب دروس فی علم الاصول، تحقیق سید على اکبر حائرى. ص ۶۶ ـ ۶۷٫

[۱۵]. مباحث الاصول، جزء اول از قسم دوم تقریر سید کاظم حسینى حائرى، ص ۶۲٫

[۱۶]. براى نمونه ر.ک: نظامهاى بزرگ حقوقى معاصر، رنه داوید، ترجمه حسین صفایى و محمد آشورى و عزت الله عراقى، صص ۴۴۶ ـ ۴۷۲؛ الفکر الاسلامى بین التأصیل و التجدید، زکى میلاد؛ تطبیق الشریعه بین القبول و الرفض، رشاد سلام؛ تحولات حقوقى جهان اسلام، نورمن اندرسون، ترجمه فخرالدین اصغرى و جلیل قنواتى و مصطفى فضائلى.

[۱۷]. آقاى شبلى ملاط کتاب «تجدید الفقه الاسلامى: محمد باقر الصدر بین النجف و شیعه العالم» را به منظور باز نمودن عناصر تجدد در آراى فقهى شهید صدر نوشت. اصل آن به انگلیسى است و توسط غسان عضن به عربى ترجمه شده و در بیروت، ۱۹۹۸ م منتشر شد.

[۱۸]. براى راه‌حل‌هاى اصلاحى پیشنهاد شده ر.ک: مقدمه کتابشناسى اصول فقه، مهدى مهریزى.

[۱۹]. دروس فی علم الاصول، جلد اول، بیروت، دار الکتاب اللبنانى، ص ۱۱٫

[۲۰]. این نوآوری‌ها در مقدمه سید على اکبر حائرى بر دروس فی علم الاصول فهرست شده است.

[۲۱]. آقاى سید حسین مدرسى طباطبایى از اولین کسانى است که تطبیق اصول فقه یا Jurisprudence را گامى در جهت بارورى اصول فقه مى‌دانست. ر.ک: به مقدمه زمین در فقه اسلامى، ص ۱۳٫

[۲۲]. الصراع بین التیارین الدینى و العلمانى، محمدکامل ضاهر، ص ۱۵۶٫

[۲۳]. تفسیر و تفاسیر جدید، بهاءالدین خرمشاهى، ص ۹٫

[۲۴]. السنن التاریخیه فی القرآن، صص ۲۸ ـ ۴۱٫

[۲۵]. مقاله مفیدى در بررسى روش شهید صدر در تفسیر قرآن توسط صائب عبدالحمید زیر عنوان «منهج الامام الصدر فى تفسیر القرآن الکریم» در کتاب «محمدباقر الصدر دراسات فی حیاته و فکره» منتشر شده است.

[۲۶]. تنها اثرى که مستقلاً به آراء روش‌شناختى شهید پرداخته کتابى با عنوان «السید محمد باقر الصدر دراسه فی المنهج» نوشته نزیه الحسن (بیروت، ۱۴۱۳ ق) است که به خوبى شاخص‌هاى روش‌شناسى وى را تحلیل کرده است.

[۲۷]. براى اطلاع از منابع در این زمینه ر.ک: منابع در «کتاب‌نامه تفسیر و تفاسیر جدید» که در پایان کتاب تفسیر و تفاسیر جدید از بهاءالدین خرمشاهى؛ Bibiliography of the Islamic Revival، از یون یوزبک هدد؛ موسوعه مصادر النظام الاسلامى: الاجتهاد و التجدید از عبدالجبار الرفاعى؛ بخش قرآن Index islamicus. هم‌چنین براى تحلیل و نقادى این روش‌ها ر.ک: تفسیر و تفاسیر جدید از بهاءالدین خرمشاهى؛ الاسلام و التجدید از تشارلس آدمس، ترجمه عباس محمود؛ فصل «تجدید اسلامى و تفسیر قرآن» از کتاب  Die Richtungen der Islamichen Koranauslegung By Goldziher; مقاله قرآن در The Oxford  Encyclopedia of  the modern islamic world .

[۲۸]. این اثر در «المجموعه الکامله لمؤلفات السید محمدباقر الصدر»، جلد ۱۱ آمده است. هم‌چنین به اهتمام و مقدمه آقاى جودت القزوینى منتشر شده است: بیروت، دار المنتظر، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م. ۶۱ ص. هم‌چنین به اهتمام ابومجتبى الحسینی زیر عنوان «التجدید و التغییر فی النبوه» منتشر شده است (سوریه، مؤسسه اهل البیت فى الزینبیه، ۱۴۰۳ ق).

[۲۹]. النبوه الخاتمه در المجموعه الکامله، ج ۱۱، ص ۳۴٫

[۳۰]. النبوه الخاتمه در المجموعه الکامله، ج ۱۱، ص ۳۵ ـ ۳۷٫

[۳۱]. همان، ص ۳۷ ـ ۳۸٫

[۳۲]. همان، ص ۳۸٫

[۳۳]. اقتصادنا، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۸ ق. ص ۶۸۱٫

[۳۴]. اقتصادنا، ص ۶۸۴٫

[۳۵]. ر.ک:تحقیق انتظار از دین از دیدگاه شهید صدر در معاونت اندیشه اسلامى مرکز تحقیقات استراتژیک، ص ۲۰۷٫

[۳۶]. براى به دست آوردن رابطه تاریخى و فکرى سکولاریسم و اصلاح دینى ر.ک: «الصراع بین التیارین الدینی و العلمانی فی فکر العربی الحدیث و المعاصر»، محمد کامل ضاهر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.

[۳۷]. مقاله «ثابت و متغیر در نگاه امام خمینى، علامه طباطبایى و شهید صدر» نوشته احمد مبلغى برخى از جنبه‌هاى این مسئله را بررسى کرده است (کیهان اندیشه، ش ۷۱، صص ۲۸ ـ ۳۸).

[۳۸]. براى نمونه ر.ک: خصائص التصور الاسلامى و مقدماته، سید قطب، القاهره، دار الشروق، صص ۷۲ ـ۹۰؛ اسلام و احتیاجات واقعى در هر عصر، سید محمد حسین طباطبایى؛ اسلام و مقتضیات زمان، مرتضى مطهرى، تهران، صدرا؛ نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات اسلامى، در بخش چهارم: اسلام و تجدد زندگى صص ۷۹ ـ ۱۰۷٫ براى بررسى و نقد آراى علامه طباطبایى و شهید مطهرى ر.ک: گفتوگوهاى فلسفه فقه، قم، مرکز مطالعات، صص ۸۰ ـ ۸۴٫

[۳۹]. ر.ک: «الاقتصاد الاسلامى بین فقه الشیعه و فقه اهل السنه»: قراءه نقدیه فى کتاب اقتصادنا، نوشته یوسف کمال و ابوالمجد حرک، قاهره، دار الصحوه للنشر، ۱۹۸۷ م، صص ۶۴ ـ ۷۰٫

[۴۰]. دیدگاه‌هاى جدید درباره اجتهاد در التفسیر الکاشف، محمد جواد مغنیه، ج ۱، ص ۲۵۹ ـ ۲۶۰؛ «الاجتهاد فى الشریعه بین السنه و الشیعه»، محمد حسین آل کاشف الغطاء، رساله الاسلام (سال اول، ش ۳، رمضان ۱۳۶۸)؛ «سبل التحدیث و مسالک الاجتهاد»، سعید بن سعید العلوى، الاجتهاد (سال سوم، ش ۱۰ و ۱۱، شتاء و ربیع ۱۴۱۱)؛ احیاى فکر دینى در اسلام، محمد اقبال لاهورى، ترجمه احمد آرام، صص ۱۶۷ ـ ۲۰۴؛ «اجتهاد از نظر اقبال»، محمد مجتهد شبسترى، در شناخت اقبال، صص ۲۵۳ ـ ۲۶۱ آمده است.

[۴۱]. اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص ۴۱۵ به بعد.

[۴۲]. محمد اقبال لاهورى در کتابش: احیاء فکر دینى در اسلام، فصل مشبعى زیر عنوان اصل حرکت در ساختمان اسلام به پویایى و احیاى اسلام و علت اصلى آن یعنى اجتهاد پرداخته است.

[۴۳]. دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، جزء سوم، بیروت، ۱۴۰۱ ق. این مقاله در کتاب «اخترنا لک: بحوث اسلامیه و مواضیع اخرى» (بیروت، دار الزهراء، ۱۳۹۵ق) نیز مندرج است و به دلیل اهمیتش تا کنون به سه ترجمه فارسى و یک ترجمه انگلیسى منتشر شده است (ن.ک: کتابشناسى شهید صدر، محمد نورى، تهران و قم، مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۷۴).

[۴۴]. همان.

[۴۵]. تعبیر شهید صدر در این‌جا انقلاب بزرگ (الثوره الکبرى) است، همان.

[۴۶]. اقتصادنا، محمد باقر صدر، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۸ ق، صص ۲۵۷ ـ ۴۰۵٫

[۴۷]. ر.ک: مقاله «اجتهاد در اسلام» نوشته مرتضى مطهرى در کتاب بحثى درباره مرجعیت و روحانیت (تهران، شرکت سهامى انتشار، ۱۳۴۱).

[۴۸]. «الاجتهاد فى الشریعه بین السنه و الشیعه»، رساله الاسلام (القاهره)، السنه الاولى، العدد الثالث، رمضان ۱۳۶۸).

[۴۹]. دو جلد کتاب اسلام و مقتضیات زمان، نوشته مرتضى مطهرى جوانبى از مسئله را کاویده است.

[۵۰]. همان، براى آراء مهم در اجتهاد عامه ر.ک: الرساله نوشته امام شافعى، باب اجتهاد؛ «الاجتهاد و التقلید» نوشته هلال العریس در مجله الاجتهاد (السنه الثالثه، العدد التاسع، خریف ۱۹۹۰)، الاجتهاد و التجدید فی التشریع الاسلامی، لجنه من الاساتذه، تونس، ۱۹۸۹ م.

[۵۱]. همان.

[۵۲]. ر.ک: مقاله «الاجتهاد در نظر اقبال» نوشته محمد مجتهد شبسترى در کتاب در شناخت اقبال (تهران، ۱۳۶۵).

[۵۳]. ر.ک:مقدمه کتاب قبض و بسط شریعت، نوشته عبدالکریم سروش.

[۵۴]. این مقاله در اول کتاب مباحث الأصول تقریراً لأبحاث سماحه آیه الله العظمى الشهید محمد باقر الصدر، جزء اول از قسم دوم، تقریر سید کاظم حسینى حائرى (قم، ۱۴۰۷ ق. ص ۹۲ ـ ۱۰۰) چاپ شده است. آقاى محمدالحسینى بخشى از آن را زیر عنوان «أطروحه المرجعیه الموضوعیه» در کتابش: الامام الشهید السید محمد باقر الصدر: دراسه فى سیرته ومنهجه (بیروت، دارالفرات، ۱۹۸۹ م/ ۱۴۱۰ ق) آورده است.

[۵۵]. المحنه در المجموعه الکامله لمؤلفات السید محمدباقر الصدر، ج ۱۳، صص ۴۹ ـ ۶۰٫

[۵۶]. المرجعیه الصالحه و الموضوعیه، صص ۱۹ ـ ۱۰۰٫

[۵۷]. سید محمد حسین فضل الله پنج هدف مرجعیت از دیدگاه شهید صدر را این‌گونه بیان کرده است: نشر احکام اسلام، ایجاد فرهنگ همگانی صحیح در جامعه، اشباع نیازهاى فکرى و پاسخ به پرسش‌هاى فرهنگى، نظارت بر سازمان‌هاى اسلامى، تأسیس سازمانى منسجم و تعمیم یافته در همه اقشار مردم براى هدایت و ارشاد (المعالم الجدیده للمرجعیه الشیعیه، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱).

[۵۸]. فقط سه تحلیل متوسط از این نظریه سراغ داریم: یکى «أطروحه المرجعیه الصالحه عند السید الشهید الصدر» نوشته سلیم الحسنی در کتاب المعالم للمرجعیه الشیعه: دراسه وحوار مع آیه الله السید محمدحسین فضل الله (تهران، نشر توحید، ۱۴۱۳ ق. صص ۱۵۹ ـ ۱۷۶)؛ دوم «المرجعیه فی نظر الشهید السید محمدباقر صدر» نوشته محمدباقر الناصرى در کتاب من معالم الفکر السیاسى فی الإسلام (بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م. صص ۲۵۵ ـ ۲۷۴ و ۲۹۲ ـ ۳۰۶)؛ سوم «أطروحه المرجعیه الصالحه عند السید الشهید الصدر» نوشته سید محمدحسین فضل الله در کتاب المعالم الجدیده للمرجعیه الشیعیه (بیروت، ۱۴۱۳ ق).

[۵۹]. این سه مقاله در کتاب الاسس الاسلامیه چاپ شده است.

[۶۰]. این مقاله در کتاب اخترنا لک: بحوث إسلامیه و مواضیع اخرى آمده است.

[۶۱]. در کتاب الإسلام یقود الحیاه و نیز به صورت مستقل چند بار منتشر شده است؛ سید جعفر حجت آن را به فارسى ترجمه و زیر عنوان جمهورى اسلامى و ذیشان حیدر جوادى با همکارى ساجد على نقوى به اردو ترجمه و زیر عنوان اسلامى جمهوریه دهانچه اوراساکى مصادر قوت منتشر کرده‌اند؛ به انگلیسى و فرانسه نیز ترجمه شده است (ر.ک: کتابشناسى سید محمد باقر صدر، محمد نوری، ص ۳۳).

[۶۲]. در کتاب الإسلام یقود الحیاه و نیز به صورت مستقل چند بار منتشر شده است; ترجمه هاى فارسى، انگلیسى و فرانسوى آن در دسترس است (ر.ک: کتابشناسى سید محمد باقر صدر، محمد نورى، ص ۴۳٫

[۶۳]. مقاله «دور الدوله فی الاقتصاد الاسلامی». اخترنا لک، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹٫

[۶۴]. ر.ک: لمحه فقهیه تمهیدیه عن مشروع دستور الجمهوریه الإسلامیه فی إیران.

[۶۵]. بخشى از نقدها به نظریه شهید صدر در کتاب انتظار از دین از دیدگاه متفکران مسلمان دو قرن اخیر، تحقیقى در معاونت اندیشه اسلامى ـ مرکز تحقیقات استراتژیک، ص ۲۴۴ ـ ۲۴۶ آمده است.

[۶۶]. این اثر با ترجمه فارسى (رسالت، ترجمه محمدتقى رهبر، انتشارات روزبه، ۱۳۵۴، ۱۳۱ ص)؛ و اردو (همار پیام ترجمه رسالتنا ترجمه سید مرتضى حسین صدر الأفاضل، کراچى، دارالثقافه الإسلامیه، ۱۴۰۳ ق) منتشر شده است.

[۶۷]. الرعد (۱۳)، آیه ۱۱٫

[۶۸]. سنتهاى تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوى اصفهانى، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵٫

[۶۹]. خلافه الانسان و شهاده الانبیاء، بیروت، دار التعارف، ۱۳۹۹ ق؛ ص ۱۳ ـ ۱۴٫

[۷۰]. همان، ص ۵۱٫

[۷۱]. همان، ص ۱۶ ـ ۱۷٫

گفت‌وگو با خانم سیّده فاطمه صدر «ام‌جعفر»، همسر شهید آیت‌الله صدر رحمه‌الله

بی‌تردید واقعیت منش و سلوک هر شخصیتی، بیش و پیش از هر عرصه‌ای، در محدودۀ زندگی مشترک بروز پیدا می‌کند؛ ازاین‌رو، داوری همسران از یکدیگر، از واقعی‌ترین ملاک‌ها برای شناخت شخصیت آنهاست. در گفت‌وشنودی که می‌خوانید، سر کار خانم سیده فاطمه صدر «ام‌جعفر» به بازگویی گفتنی‌های جذابی از سیرۀ همسر والامنش خویش پرداخته است که بی‌تردید از اسناد مهم در پژوهش پیرامون سلوک رفتای آن شهید ارجمند است. لازم به تذکر است که این گفت‌وشنود در نامه «جامعه»، نشریۀ داخلی مؤسسه جامعةالزهرا در قم منتشر شده است.

زندگی شما در عراق چگونه می‌گذشت؟

من پس از ازدواج با شهید صدر از ایران به عراق منتقل شدم. دوری و فراق از خانواده و تفاوت زیادی که بین آنجا و ایران بود، مرا رنج می‌داد. یک روز به حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام مشرف شدم و درخواست نمودم تا خداوند به من قدرت و تحمل شرایط سخت زندگی را بدهد؛ پس از زیارت، احساس عجیبی به من دست داد. با خود گفتم: «من با یک شخصی عادی زندگی نمی‌کنم، بلکه با یکی از اولیای خدا و رهبری دانشمند و بزرگ ازدواج کرده‌ام». پس از آن دعا و زیارت، آرامش خاص و ظرفیتی بزرگ در برابر همۀ سختی‌ها در خود احساس کردم و برای اجرای تمام اوامر ایشان با کمال رضایت و خوشحالی حاضر بودم. من متولد شهر مقدس قم هستم و تا ١٩سالگی در قم زندگی می‌کردم.

از نحوۀ برخورد رفتار شهید صدر در منزل برایمان بگویید.

ایشان در خانه بسیار مهربان و با عطوفت و قدردان بود. برای مادر، فرزندی نیکوکار، برای خواهر، برادری دوست و برای همسر، شوهری مهربان و برای فرزندان نیز پدری مهربان و دل‌سوز بود. تا آخرین لحظۀ زندگی مبارکش همچون فرزندی نمونه، فرمان‌بُردار مادر بود. با ایشان مشورت می‌کرد و به آرای او اهمیت می‌داد. در کنار خواهر می‌نشست و نوشته‌هایش را با او مرور می‌کرد و به سؤالاتش پاسخ می‌داد. مدت‌ها از وقت خود را صرف کمک به خواهرش می‌کرد. به همسر خود احترام می‌گذاشت و از او قدردانی و به احساساتش توجه می‌کرد. همیشه می‌فرمود: «دوست دارم شرایط و اوضاع و مشغله‌های زیادم را درک کنی و درصورتی‌که در جایی از من کوتاهی سر زد، مرا ببخشی».

سید شهید با اولاد خود مهربان بود و به امورشان توجه داشت. هرگاه آنها بیمار بودند، هنگام رسیدن به خانه، قبل از تعویض لباس، نزد فرزند می‌رفت و از حالش جویا می‌شد و دست مبارکش را بر سر او می‌گذاشت و به نیت شفا، سورۀ «حمد» را می‌خواند. ما هم‌اکنون در پیروی از او برای شفا یافتن بیمار، سورۀ حمد را می‌خوانیم. با فرزندانش همچون بزرگ‌ترها رفتار می‌کرد. با آنها صحبت می‌کرد و هیچ‌گاه آنها را به کاری مجبور نمی‌کرد. همیشه التزام به نماز اول وقت را تذکر می‌داد و می‌فرمود: «من بچه‌ها را کم می‌بینم، بنابراین کارهای اشتباهشان را نزد خودشان برای من بازگو نکنید تا مجبور به سرزنششان نشوم. دوست ندارم فرندانم مرا در حال سرزنش یا مجازات خود به یاد آورند». فرزندان از بازگشت پدر به منزل خوشحال می‌شدند. آنها با وجود سن کم متوجه شرایط سخت پدر بودند و می‌دانستند هر روز که سید به سلامت به منزل باز می‌گردد، غنیمت است و جای شکر دارد.

ارادت خاص شهید صدر به اهل‌بیت علیهم‌السلام، گواه توجه عمیق وی به مضامین عالی و جایگاه رفیع خاندان رسالت است. شما که از نزدیک شاهد این حالت‌های معنوی بودید، صحنه‌هایی از آن را برای ما بازگو کنید.

ایشان شب‌های جمعه به زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام شرفیاب می‌شد و بر خواندن زیارات مخصوص، مثل زیارت شعبانیه و رجبیه مداومت داشت و حدود ده سال به‌طور پیوسته به زیارت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام می‌رفت، مگر هنگام بیماری شدید یا مشکلات امنیتی. ایشان بیشتر مواقع روزه بود. از ابتدای خواندن زیارت عاشورا چشمانش از اشک پوشیده می‌شد، بغضش می‌ترکید و محاسن شریفش زیر قطرات اشک خیس می‌شد؛ چنان‌که گاهی زائران حرم متوجه می‌شدند. یک بار که مرحوم شیخ جواد مغنیه و سید محمود خطیب، شهید را برای زیارت حرم اباعبدالله علیه‌السلام همراهی می‌کردند، پس از ورود به حرم مطهر، شیخ در برابر ساعت حرم می‌ایستد و شاهد گریه و استغاثۀ ایشان می‌شود. زائران نیز پشت سر شهید می‌ایستند و گریه می‌کنند. یک نفر از شیخ می‌پرسد: این سید چه می‌کند؟ شیخ می‌گوید: «او می‌داند در برابر چه کسی ایستاده است و از معنا و مضامین حقیقی زیارت، خبر دارد».

شهید صدر بر خواندن زیارت روزانۀ امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز مداومت داشت و متن آن را حفظ بود. مطالب درسی و جزوات خود را به حرم می‌برد و در آنجا به مطالعه درس‌ها می‌پرداخت. زمانی به علت بیماری، یک هفته قادر به شرفیابی نشد، فردی به دیدن ایشان آمد و گفت: «در خواب حضرت امیر علیه‌السلام را دیدم که فرمود: پسرم محمدباقر چند روز است که برای مباحثه و درس نزدم نمی‌آید!». ایشان در روز عاشورا بسیار متأثر می‌شد و درون و ظاهری حزن‌انگیز داشت. او پیوسته سعی می‌کرد آن روز را در کربلا باشد. در این روز حتماً زیارت عاشورا می‌خواند، مقتل گوش می‌کرد و با صدای بلند می‌گریست. خانواده شهید به همراه ایشان تا ظهر عاشورا از خوردن امساک می‌کردند و از خوردن غذاهای لذیذ در آن روز پرهیز داشتند. روز شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز با کسی ملاقات نمی‌کرد. شهید هر شب پنجشنبه، مجلس عزاداری اهل‌بیت علیهم‌السلام را در منزل برگزار می‌کرد و در سالروز شهادت حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام سه شب روضه می‌خواند.

خداوند متعال به ما چند دختر عطا فرمود؛ من نذر کردم که اگر خدا، پسری به ما بدهد، روز شهادت امام سجاد علیه‌السلام در منزل روضه بخوانیم و شله‌زرد بپزیم. الحمدلله سال دیگر خدا سید محمدجعفر را به ما داد و من هنوز به این نذر عمل می‌کنم.

آن شهید بزرگوار از غم و اندوه خود تنها به خدا شکایت می‌برد و تنها با او مناجات می‌کرد. دردهای خود را تنها با او در میان می‌گذاشت و از او یاری می‌جست و در سختی‌ها و گرفتاری‌ها متوسل به ائمۀ اطهار علیهم‌السلام می‌شد؛ چه بسیار لحظاتی که اعضای خانواده، او را در حال دعا و رازونیاز با خدا و توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌دیدند. سید شهید، فرزندان خود را نیز به این کار تشویق می‌کرد و به آنها می‌آموخت که شکایت‌ها را تنها باید نزد خدا برد و کمک و یاری را تنها باید از او خواست.

زمانی که منزل به محاصره درآمد و اوضاع بر خانواده تنگ شد و آنها تنها می‌ماندند، آنها را به خواندن دعا و توسل به اهل‌بیت علیهم‌السلام دعوت می‌کرد. ایشان بر حضور قلب در نماز مراقبت کامل داشت. به گواهی افراد خانواده هرگاه ایشان مشغول نماز می‌شد، خانه مالامال از عطر معنویت می‌گردید و آرامش و سکوت عمیقی فضا را پُر می‌کرد. شهید دور از چشم جمعیت به نماز شب می‌ایستاد، شب‌های رمضان تا همۀ اعمال و ادعیه مربوط به آن شب را تمام نمی‌کرد، به دفتر کار خود نمی‌رفت. در سایر مناسبات دینی نیز با وجود مشغله‌های زیاد به همین ترتیب عمل می‌کرد. زمانی‌که منزل ما به محاصره درآمد، به‌خصوص در ایام نزدیک به شهادت، فرصتی فراهم شد تا ایشان به‌شکلی عمیق‌تر و بیشتر به عبادت بپردازد. فکر می‌کنم کم شدن ارتباطات بیرونی، زمینه‌ای شد برای انقطاع الی الله.

گستردگی کارهای علمی و تألیفات شهید بزرگوار حاکی از مداومت جدی بر این امر ست. لطفاً از نحوۀ مطالعه و بحث‌های معظم‌له نکاتی را بفرمایید.

ایشان برای درس و نوشتن و مباحثه پشتکار فراوانی داشت. هر شب برای مباحثه به منزل آیت‌الله خویی می‌رفت. یکی از شب‌ها هوا بسیار سرد بود و سید مریض شده بود. من از ایشان خواهش کردم که آن شب به مباحثه نرود و در خانه استراحت کند تا بهبود یابد. در جواب گفت: «قرآن بیاور تا استخاره کنم». آیۀ شریفۀ «إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً» آمد. رو به من کرد و گفت: «حالا چه؟ بروم یا نروم؟». من جواب دادم: «بروید؛ خدانگه دارتان باشد».

آیت‌الله صدر هنگام نوشتن و به‌دست گرفتن قلم، تا مطلب و منظورش را به جایی نمی‌رساند؛ سر از دفتر و نگارش برنمی‌داشت. گاهی من به ایشان می‌گفتم: «وحی بر شما نازل می‌شود که این گونه با سرعت می‌نویسید؟» تبسم می‌کرد و می‌فرمود: «چنین فرض کنید». گاهی از شدت نوشتن سر انگشتانش متورم می‌شد. خمیری درست کرده بود و من آن را دور انگشتان ایشان می‌پیچیدم، اما آن هم اثری نداشت؛ ولی شهید همچنان به نوشتن ادامه می‌داد. زمانی‌که مشغول نوشتن بود، از هیچ سروصدایی متأثر نمی‌شد. من سعی داشتم بچه‌ها را ساکت یا از اتاق پدر خارجشان کنم؛ اما ایشان می‌گفت: «رهایشان کن! صدای آنها مرا از اذیت نمی‌کند».

در زندگی شخصی ایشان چه نکتۀ بارزی توجه شما را بیش از هر چیز جلب می‌کرد؟

زهد ایشان برای من همیشه عبرت‌آموز بود. پس از ازدواج متوجه شدم که همه لباس‌های وی عبارت است از عبا، یک قبا و یک دشداشه سفید، پرسیدم: «باقی لباس‌هایتان کجاست؟» مادرشان با خنده گفتند: «نگفتم همسرت از بی‌لباسی‌ات تعجب خواهد کرد؟». به‌ندرت لباس تهیه می‌کرد و به کم‌ترین اکتفا می‌کرد و می‌گفت: «مگر من چند جسم دارم که چندین لباس بدوزم و بخرم؟». در نهایتِ زهد می‌زیست و می‌گفت: «زندگی و معیشت مرجع باید مانند سایر طلبه‌های حوزه باشد». پس از مرجعیت چیزی به اثاث منزل اضافه نکرد و خانه به همان شکل گذشته باقی ماند. یکی از دوستان به ایشان ماشینی هدیه داد، ولی هیچ‌گاه از آن استفاده نکرد و دستور داد آن را بفروشند و پولش را بین طلبه‌ها تقسیم کنند و برای خانواده مبلغی جزئی برداشت. هرگاه کسی لباس یا چیزی را به ایشان هدیه می‌داد، قبول و تشکر می‌کرد، سپس آن را به طلبه‌های نیازمند می‌داد. این برخورد از روی تکبر و خودخواهی نبود، بلکه از زهد و تقوای ایشان سرچشمه می‌گرفت. بیشتر وعده‌های غذایش ساده و عادی بود. ایشان علاوه‌بر زهد در زندگی، به رعایت تساوی بین عموم مردم در خوراک توجه داشت.

برخورد رژیم حاکم عراق پس از مرجعیت با ایشان چگونه بود؟

پس از رحلت آیت‌الله‌العظمی آقای حکیم، شهید صدر با اصرار فراوان مردم برای تقلید روبه‌رو شد و ناگزیر رسالۀ عملی خود را منتشر کرد. ایشان قصد داشت با توزیع رسالۀ عملیه، توجیهی در مقابل بعثی‌ها داشته باشد. مرجعیت شهید صدر با آرا و نظریه‌های ایشان در مورد تجدید نظر و پیشنهادات جدید و مؤثر در حوزه و دروس و بحث‌های آن و نیز توجه به وضع معیشتی طلاب، همراه بود و در این دوران با مشکلات و سختی‌های فراوانی روبه‌رو شد، ولی با توکل به خدا و صبری که از اجدادش به ارث برده بود، همۀ آن مصائب را تحمل کرد. با وجود فشارهای زیادی که از طرف مزدوران بعثی به شهید صدر می‌رسید، وی به راه خود ادامه داد تا به مرحله‌ای رسید که بعثی‌ها از جانب ایشان برای حکومت خود سخت نگران شدند و سه بار ایشان را به زندان بردند. هر بار ایشان می‌فرمود: «در راه رفتن احساس خوشی داشتم و امید به ملاقات خدا بسته بودم؛ ولی هنگام بازگشت مسئولیت سنگینی را روی شانه‌های خود احساس می‌کردم».

پس از آنکه حکومتی‌ها از سازش‌پذیری ایشان مأیوس شدند و دانستند که موضع خود را تغییر نمی‌دهد، ایشان را به همراه خانواده محکوم کردند تا در منزل، اقامت اجباری داشته باشند. حق ملاقات و رفت‌وآمد با هیچ‌کس را نداشتیم. این برنامه ده ما طول کشید. شهید در این مدت مطالب جدید زیادی را به نگارش درآورد. بعضی از سوره‌های قرآن را حفظ کرد و به عبادت پرداخت. او تلاش می‌کرد تا خانواده را تسلا دهد و آنها را به صبر و حسن عاقبت وعده می‌داد. یک بار از ایشان سؤال کردم که اگر خدای ناکرده شما را ببرند، ما چه کنیم؟ جواب داد: ‌«شما خدای متعال را دارید و از همه کس بهتر است. من نیز شما را به او می‌سپارم».

همیشه چهره‌اش خندان بود. با وجود شرایط سخت و هراس‌آور، با ایمان قوی و عزم راسخ به خدا توکل می‌کرد و کاملاً خود را تسلیم او کرده بود. بارها می‌گفت: «شما می‌توانید بروید، صدام و عُمالش، فقط مرا می‌خواهند و کاری به شما ندارند». با این سخنان، دوستی و پیوند اعضای خانواده نسبت به ایشان بیشتر می‌شد. در سال‌های آخر ضعیف و لاغر شده بود و به‌خاطر بالا بودن فشار خون، از بیشتر غذاها پرهیز می‌کرد.

آخرین دستگیری آیت‌الله صدر چگونه بود؟

وقتی قلدران صدام برای آخرین بار ایشان را با خود بردند، می‌دانست که این بار باز نخواهد گشت؛ چون بعثی‌ها گفته بودند که ایشان را با خود به بغداد منتقل می‌کنند. با وجود این، ایشان با آرامش جواب داده بود: «من خیلی وقت است که آماده شهادتم». هنگام رفتن رو به خانواده کرد و برای تسلای ما گفت: «هر انسانی بالأخره می‌میرد و مرگ دلایل متعددی دارد. ممکن است انسان به علت بیماری بمیرد یا ناگهان در بستر بمیرد یا به هر شکل دیگری؛ ولی مرگ در راه خدا از همۀ مرگ‌ها بهتر و شریف‌تر است. اگر به‌دست صدام و عُمالش کشته نشوم، بالأخره به‌خاطر بیماری یا هر علت دیگری خواهم مرد. اگر مرگ من مصلحت یا فایده‌ای برای دین و تشیع داشته باشد، بهتر است با عزمی پایدار به‌سوی شهادت بشتابیم…». لحظه‌های آخر برای خانواده بسیار سنگین و غمگین بود.

تألیفات ایشان بیشتر به چه موضوعاتی اختصاص داشت؟ فعالیت‌های علمی و پژوهشی ایشان به چه نحو بود؟ آیا در حال حاضر مؤسسه‌ای به‌شکل رسمی روی تألیفات و کارهای تحقیقاتی آیت‌الله صدر کار پژوهشی انجام می‌دهد؟

بیشترین تألیفات شهید صدر در باب مسائل عقیدتی، فسلفی، اقتصادی، منطق، اخلاق و تاریخ بود. ازآنجاکه گروه‌های فکری منحرف در جامعه مشغول کار بودند و با کلمات فریبنده فکر و عقیدۀ جوانان را به‌سوی افکار انحرافی و الحادی می‌کشاندند، شخص ایشان قسم یاد کرده بود تا زنده است از اسلام دفاع کند و برای ترویج و آشنایی بیشتر با دین ناب محمدی صلی‌الله‌علیه‌وآله و آشنا کردن نسل جوان با تعالیم و مفاهیم صحیح اسلام تلاش، و آنها را از چنگ دشمنان دین مبین خلاص کند.

آثار علمی ایشان دو ویژگی دارد: یکی دقت فوق‌العاده و عمق کم‌نظیر و دیگری احاطه بر تمام جوانب مسئله و فراگیری همه مباحث. در هر قسمت که وارد می‌شد، آن‌چنان گسترده و عمیق بحث می‌کرد که مشکل بود کسی بتواند باب جدیدی را باز کند. ایشان در علوم دیگری، غیر از فقه و اصول، با همان دو ویژگی وارد می‌شد و افق‌های جدیدی را به روی طلاب می‌گشود و مباحث بدیع و ارزشمندی را مطرح می‌ساخت.

اکنون پژوهشگاه تخصصی شهید صدر (کنگرۀ شهید صدر) مشغول انجام تحقیقات علمی بر تألیفات معظم‌له است و تا به حال ١۶ جلد از دوره بیست‌جلدی مجموعه آثار علمی ایشان چاپ شده است. تفکرات معظم‌له برای ایجاد زمینه‌های رشد فکری و معنوی علمی در جلد هفدهم تبیین شده‌اند. علاوه بر این مجموعه، یک جلد به‌عنوان درس‌های رمضان شهید صدر منتشر خواهد شد که حاوی سخنرانی‌های شهید صدر در ماه‌های مبارک رمضان سال‌های ١٣٨٠، ١٣٨۴، ١٣٨٩، ١٣٩١ق است.

مشهور است که شهید صدر از هوش سرشاری برخوردار بودند. خاطره‌ای به یاد دارید که حکایت از این هوش سرشار داشته باشد؟

محمد علی خلیلی از همکلاس‌های دوران مدرسه آیت‌الله صدر می‌گوید، «سید محمد باقر صدر بسیار باهوش و کم نظیر بود. معلم‌ها او را به عنوان یک دانش آموز نمونه،کوشا، مؤدب و فرمانبر می‌شناختند. شخصیتش به گونه‌ای بود که همه از دانش آموزان گرفته تامعلمان و مدیران به او احترام می‌گذاشتند. او چنان با قدرت صحبت می‌کرد که الگویی برای تمام دانش آموزان و خانواده‌‌های آنان شده بود. با وجود سن کم، در هیئت‌های عزاداری سازمان یافته توسط مدرسه در روز عاشورا یا سالروز شهادت ائمه اطهار(ع) روی سکویی در صحن شریف کاظمین چنان با زبان دلنشین سخن می‌گفت که مردم با شور و اشتیاق در هیئت‌های عزاداری شرکت می‌جستند.»

دوست دیگری می‌گوید، «من هر چه در مدح و ستایش وی بگویم، باز هم کم گفته ام. او در میان دانش آموزان همتایی نداشت، به گونه‌ای که دانش آموزان اطراف او می‌نشستند و شهید محمد باقر برایشان به آرامی سخن می‌گفت. او سرتاپا آرامش و طمأنینه بود و همگی با شگفتی به گفته هایش گوش فرا می‌دادند. شور و شوق ما برای فراگیری باعث شد تا بار‌‌ها به گروه وی ملحق شویم. ما تا آن زمان تنها نام چند دانشمند از جمله ادیسون، نیوتن و… را شنیده بودیم؛ اما او از مارکسیسم، امپریالیسم و دیالکتیک و واژه‌‌های فلسفی استفاده می‌کرد که برای ما ناآشنا بود. ما نمی‌دانستیم که بچه‌‌ها و کودکانی که گرد اوجمع شده اند، آیا متوجه می‌شوند که سید باقر صدر چه می‌گوید یا نه؟! تمام هم و غمش این بود که ما متوجه سخنانش شویم و بفهمیم که از چه چیزی سخن می‌گوید. انگار در آن سال‌ها نذر کرده بود و به جای باز، آموزگار ما شود. شهید به واقع یک نابغه بود.» سیدمرتضی عسکری مدیر محترم مدرسه وی می‌گوید، «ایشان در یک سال، دو کلاس را طی کرد. گاهی که به علت بیماری یا مسافرت غیبت داشت، باز هم سر جلسه امتحان، بهترین و صحیح‌ترین جواب را می‌نوشت. از کودکی به کتاب ودفتر وقلم علاقه داشت. چندین بار که مادر بزرگوارش به دنبال او می‌گشت، او در گوشه‌ای از مدرسه مشغول مطالعه یا نوشتن یاتفکر می‌یافت.»

مادر شهید صدر می‌فرمود، «محمد باقر پس از آنکه مرحله ابتدایی را به اتمام رساند، معلوم شد  که اصرار فراوانی برای پوشیدن عمامه دارد، یکی از بزرگان فامیل از ایشان خواست عمامه نگذارد. او می‌گفت، «زندگی طلبگی خیلی سخت و دشوار است.» شهید صدر سه روز در منزل فقط به آب و نان اکتفا کرد، از ایشان پرسیدند، «چرا این قدر کم غذا می‌خوری؟» گفته بود، «می خواهم به شما ثابت کنم که می‌توانم زندگی سخت طلبگی را تحمل کنم و خط اجدادم را در پیش بگیرم.»

وقتی برخی از کتاب‌های سخت و عمیق فلسفی و منطقی ترجمه شده از زبان انگلیسی به عربی را نزد ایشان می‌آوردند ؛ ایشان از روی موضوع، ترجمه صحیح را از غلط تشخیص می‌داد و راهنمایی می‌کرد. وقتی مترجمان با دقت بیشتر به اصل متن بر می‌گشتند، متوجه می‌شدند که سخن شهید درست‌تر و دقیق‌تر است. زمانی که دکتر کریم متی قسمتی از کتاب «معرفت انسانی » برتراند راسل را برای شهید ترجمه کرد، شهید صدر در آن اشتباهی پیدا کرد و گفت، «من بعید می‌دانم که این اشتباه از راسل باشد.» مترجم به متن اصلی نگاه کرد و اشتباه خود را ترجمه یافت.

به نظر جنابعالی چه جریانی در به شهادت رساندن آیت‌الله صدر و خواهر بزرگوارشان نقش اصلی راداشت و چه نتیجه‌ای عایدشان شد؟

رژیم با فرستادن مأموران و مزدوران خود نزد آیت‌الله صدر سعی کرد او را از راهی که در پیش گرفته، منصرف کند. فشار‌های زیادی به شهیدصدر وارد کرد، ولی ایشان ثابت و استوار ایستاد و همچنان از انقلاب اسلامی ایران و حضرت امام (ره) و مردم انقلابی ایران حمایت کردو هرگز به خواسته‌‌های رژیم خوانخوار صدام گردن ننهاد، همین امر موجب شد تا نظام بعث تصمیم به قتل شهید صدر و خواهر شریفش بگیرد. رژیم بعث عراق بیم داشت که مبادا شهید بنت‌الهدی پس از برادرش سید محمد باقر مردم را به اعتراض و تظاهرات دعوت کند و رژیم رامفتضح سازد ؛ از این رو هر دو را با هم شهیدکرد.

رژیم عراق، شهید صدر را زیر فشار قرار داد تا از حمایت خود نسبت به انقلاب اسلامی ایران و رهبری این انقلاب دست بردارد، ولی شهید می‌گفت، «دفاع از انقلاب اسلامی واجب است و مرجعیت شیعه جز اقامه و برپا کردن حکومت اسلامی هدفی ندارد. حال که آیت‌الله خمینی آرزوی من را تحقق بخشیده ی، دیگر برای من فرقی نمی‌کند، چه زنده بمانم و چه بمیرم. هیچ حرف دیگری ندارم و برای شهادت آماده هستم.»

میزان استقبال از جلسات درس شهید چگونه بود؟ چه کسانی از محضر ایشان استفاده می‌بردند؟

ایشان درس اصول خود را در سال 1378 ق شروع کرد. آن زمان فقط تعدادی از طلاب جوان و همسن ایشان از درس بهره مند می‌شدند.پس از آن شماری از طلاب لبنانی به درس ایشان ملحق شدند. این مجمع درسی، کم کم بزرگ‌تر و گسترده‌تر شد تا جایی که به اندازه درس آیت‌الله العظمی خویی جمعیت داشت. اکثر طلاب ایشان، لبنانی و ایرانی بودند و طلاب عراقی کمتر دیده می‌شدند.

شهید صدر نسبت به تربیت فرزندان، به خصوص دختران به چه نکاتی توجه می‌کردند؟

ایشان با تأکید می‌فرمود، «دختر گل خوشبوست و رزقش را خدا می‌دهد. اگر دختر‌ها درست تربیت شوند و حق آن‌ها در زمینه آموزش امور دین و دنیا ادا گردد، زمینه ساز رشد و حضور فعال، مؤثر و سودمند در جامعه خواهند بود.» از این رو به دختران خود توجه فراوان داشت و چنان با لطافت و عطوفت با آن‌ها رفتار و به احساساتشان توجه می‌کرد که در عالم کودکی هر یک تصور می‌کردند که پدر، او را بیش از سایرین دوست دارد. ایشان هرگز دختر‌ها را مجبور به انجام کاری نمی‌کرد و با تفاهم با آن‌ها سخن می‌گفت.

به هر یک از دختران خود روزانه یک درهم می‌داد. درفصل موز که در مدرسه نیز به فروش می‌رفت و یک عدد موز را به قیمت 60 قران می‌فروختند (هر درهم 50 قران بود) ؛ دختر‌ها از پدر درخواست می‌کردند ه 10 قران بیشتر بدهد تا موز بخرند، ایشان می‌گفت، «من حرفی ندارم به شما 10 قران بیشتر بدهم، ولی به من بگویید آیا همه دختر‌های مدرسه موز می‌خرند؟»وقتی پاسخ منفی دختر‌ها را می‌شنید،می فرمود، «پس بهتر است شما هم مثل دختر‌های معمولی از اکثریت باشید، نه اقلیت.» یک روز پس از میهمانی در منزل، سید به همراه یکی از دختر‌ها واردآشپزخانه شد و گفت، «امروز مادرت بسیار خسته شد، بهتر است من وتو در شستن ظرف‌ها به او کمک کنیم.»

همیشه این حدیث شریف امام جعفر صادق (ع) بر زبانش بود، «ولایتی لعلی بن ابی طالب خیر من بنوتی : پیروی من از علی بن ابی طالب برتر و مهم‌تر از فرزندی من نسبت به آن حضرت است.» و نیز از پیامبر اکرم (ص) این حدیث را پیوسته تکرار می‌کرد، «لا فضل لعربی علی اعجمی الا بالتقوی : نژاد بر نژاد دیگر برتری ندارد جز به تقوا.»

ایشان با همه مقام و منزلتش و به عنوان مرجع تقلید به کسی اجازه نمی‌داد تا اورا مدح و ستایش کند. همواره به همه و به دختران خود گوشزد می‌کرد از اضافه کردن القاب و عناوین بپرهیزند و می‌فرمود، «فقط بنویسید، «سید محمد باقر صدر، بدون هیچ اضافه ای.» دنیا را محل گذر می‌دانست و این از محور‌های مهم اندیشه ایشان بود. در فرمایشات و سفارشاتش به دختران، انسان را مسافر و رهگذر عنوان می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست تا به دنیا دل نبندند و هر چه سبکبارتر، خود را برای انتقال به نشئه آخرت آماده سازند، زیرا، «ینجوا المخففون : سبکباران نجات می‌یابند.» به تعبیر شهید، این دنیا و مایتعلفش همه مربوط به بدن انسان می‌شود و چون بدن انسان فانی است، پس این امور هم با آن فانی می‌شودو همراه روح به آن دنیا منتقل نمی‌گردد، بلکه آنچه می‌ماند وانسان را تا سرای آخرت همراهی می‌کند، متعلقات روح است. پس باید سعی کنیم ذخیره‌‌های معنوی و روحی را بالا ببریم.

وقتی دختر‌ها به سن تکلیف می‌رسیدند، وضو می‌گرفت و پیش روی آن‌ها نماز می‌خواند و با احترام و با اقتدا به روش مولایش حسنین (ع)، اشتباهاتشان را تصحیح و آن‌ها رابه تلاوت قرآن و خواندن ادعیه و زیارت تشویق می‌کرد. به نماز اول وقت توجه خاصی داشت و بر نماز صبح تأکید ویژه می‌کرد و می‌فرمود، « در صورتی که فردی تا دیر وقت بیدار بماند و بداند که قادر به برخاستن برای نماز صبح نیست، جایز نیست بخوابد.» از مقررات خانه این بود ه هر یک از دختران که برای سال اول روزه می‌گرفت، آزاد بود تا غذای افطار را تعیین کند (البته غذایی معقول) و در پایان ماه به مناسبت اتمام اولین ماه روزه داری، به او هدیه‌ای (با قیمتی معقول) می‌داد. فوق العاده با محبت و مهربان بود. بچه‌‌ها هم کاملا مطیع پدر بودندو احترام فوق العاده‌ای به ایشان می‌گذاشتند.

برخورد ایشان با عامه مردم چگونه بود و چه رابطه‌ای با آن‌ها داشتند؟

شخصی بود متواضع، گرم، لطیف،‌گویا و پذیرای مزاح و لطیفه‌‌های جالب و معقول همراه با متانت و وقار. باهمه کس و حتی با ناآشنایانش در نخستین برخورد به گونه‌ای رفتار و ابراز انس و الفت می‌کرد که گویی مدتهاست با او سابقه آشنایی دارد. این نکته اخلاقی خیلی ارزشمند است و اثر مثبت و مفید آن در روحیه طرف مقابل محسوس بود و به یاد می‌ماند و از هر درس و بحث زبانی مؤثرتر است. در ملاقات‌ها گرم و خوشرو بود و از احوال همه نزدیکان او جویا می‌شد، اگر مریض می‌شد ؛ از او عیادت و اگر محتاج بود، مساعدت می‌کرد. کمک‌ها را شب‌ها به خانواده‌‌های محترم و مستضعف می‌رساند تا کسی از این موضوع مطلع نشود. همیشه می‌فرمود، «اگر کسی از من انتقاد و بدگویی کرد، شما آن موضوع را برای من بازگو نکنید و حمل بر صحبت کنید.» کسی را بر دیگری ترجیح نمی‌داد و همه اقوام را دوست داشت و احترام می‌کرد. یکی از روز‌های دهه عاشورا، ایشان به مجلس تعزیه رفت. اتاق‌ها پر بودند. ایشان وارد اتاق نشد و در حیاط نشست. صاحبخانه اصرار کرد که، «بفرمایید داخل اتاق. » ولی شهید گفت، «فرقی نمی‌کند. همه جای مجلس امام حسین (ع) برکت است.»

ایشان در سالروز شهادت امام موسی جعفر (ع) در خانه روضه خوانی داشت. یک بار یکی از مداحان شعری را در مدح شهید صدر سرود. شهید از او خواست تا ادامه ندهد. او اصرار کرد، ولی شهید صدر قسمش داد که از خواندن منصرف شود و ذکر اهل بیت (ع) را دنبال کند. هر کس برای سلام دادن یا سئوال پرسیدن به شهید نزدیک می‌شد ؛ وی با روی گشاده به حرفهایش گوش می‌سپرد و فرقی نمی‌کرد که آن شخص کوچک است یا بزرگ، کاسب است یا طلبه. برای نسل جدید و جوانان باسواد اهمیت فراوانی قائل بود و احادیث دینی و اجتماعی را برای آن‌ها بازگو می‌کرد. طلبه‌ای نقل می‌کند که زمانی جوانی با تعدادی از دوستانش برای درس خواندن به حرم حضرت امیرالمؤمنین (ع) مشرف می‌شود. یک بار که سید شهید را در حال ورود به حرم به قصد اقامه نماز صبح می‌بینند، نزدیک می‌روند و اجازه می‌گیرند تا سئوالی را مطرح کنند. شهید باخوشرویی عذرخواهی می‌کند و می‌گوید، «وقت نماز دیر می‌شود و نمی‌توانم با شما بمانم و به سئوالهایتان جواب بدهم. » روز بعد، شهید ساعتی زودتر به حرم مشرف می‌شوند و با دیدن جوانان به آن‌ها می‌گوید، «امروز زود آمدم تا سئوالهایتان رابشنوم و جواب بدهم.» سپس جوانان زیر اندازی پهن می‌کنند و سید برای پاسخگویی در کنارشان می‌نشیند.

یکی از طلبه‌‌ها نقل می‌کرد که وقتی یازده سالش بود، کتاب مختصری را درباره آموزش نماز در ده صفحه نوشت و با خود فکر کرد بهترین فردی که می‌تواند کتابش را تصحیح کند، سید صدر است، به همین منظور نزد سید که در مسجد طوسی مشغول تدریس خارج بود، می‌رود. سید با روی باز از او استقبال می‌کند،کتاب را می‌گیرد و پس از چند روز تصحیح شده آن را به همراه حاشیه‌‌هایی که برایش نوشته بود، به او بر می‌گرداند و می‌گوید، «اگر پدرت کتاب را برایت چاپ نکرد، آن را بیاور تا با هزینه خودم برایت چاپ کنم.» رفتار ایشان با شاگردان همچون پدری پر عطوفت بود. به گواهی خودش با تمام وجود و احساسش با آنان مهربانی می‌کرد. در آخر نوشته هایش با شاگردان خود از عنوان «پدرتان» استفاده می‌کرد و همواره می‌گفت، «دوست دارم فرزندانم از پدرشان و کار‌هایی که این پدر به خاطر آن‌ها انجام داده، راضی باشند.»

از شهیده عالی مقام، بنت‌الهدی صدر برایمان بگویید.

بنت‌الهدی، اسم مستعار ایشان است. وی آمنه نام داشت. خواندن و نوشتن را بدون آنکه وارد مدرسه رسمی شود، فرا گرفت. دروس نحو، منطق، فقه و بقیه معارف اسلامی را نزد برادرش سید محمدباقر در منزل خواند. ایشان درکودکی در دامان مادری مهربان ودلسوز وبا اصالت و صابر و برادرانی فاضل و عالم پرورش یافت و دروس ابتدایی را در منزل به اتمام رساند. بیشتر اوقات کتاب‌های دینی ادبی تاریخی رامطالعه می‌کرد. در دوازده‌سالگی در روزنامه دوازده صفحه‌ای به نام مجتمع، آداب و رسوم ونوع لباس و فرهنگ‌های مختلف و انواع عبادت اقوام را شرح می‌دادو چاپ می‌کرد. پس از مدتی شروع به تدریس کتاب‌های علمی و حوزوی کردو در سال‌های آخر عمر خود در منزل، «کتاب «شرائع الاسلام»،علامه حلی را تدریس می‌کرد. مسئولیت مدارس دینی الزهرا(س) در کاظمین و نجف به عهده او بود. زبانی گرم و شیرین و جذاب داشت و خوش قلب و مهربان و متواضع بود. سال‌ها با هم در یک منزل زندگی کردیم و من عملی خلاف عدالت از ایشان ندیدم. همیشه غصه دین و اصلاح جامعه را داشت و به هر نحو که می‌توانست، در ترویج اسلام و آشنا ساختن نسل جوان، خصوصا دوشیزگان با اسلام همت می‌کرد و می‌گفت، «اسلام غریب است ودلسوز کم دارد.»

با همه وجود خود در راه این هدف پیش می‌رفت تا به درجه شهادت رسید. پس از آنکه صدام لعنت الله علیه، بنت‌الهدی را به شهادت رساند، بعضی به او گفته بودند، «چرا خواهر را به قتل رساندی؟» او در جواب گفته بود، «من قضیه حسین راتکرار نمی‌کنم. زینب بعد از برادرش، یزید و آل امیه را مفتضح کرد.»

بانوی شهید، بنت‌الهدی صدر، بازدهی دینی فراوانی داشت وسعی می‌کرد از طریق ارشاد و هدایت دختران جوان، پرچم اسلام را همواره برافراشته نگاه دارد. با نوشتن کتاب‌هایی به روش معاصر و مطابق با مذاق روز جوانان، اولین زن شیعه‌ای بود که دست به این شیوه مبارزه زد. رمان‌های ایشان عمدتا الهام گرفته از واقعیت‌های عینی جامعه آن روز بودند که با مهارت و قلمی شیوا، ادبی و شوق انگیز، تشنگان ادب و هنر دین را به سوی خود جلب می‌کردند. ایشان در این آثار با راهنمایی‌‌های آمیخته به نکات عقیدتی به آگاهی بخشی و اطلاع رسانی به دختران و پسران جوان خواننده می‌پرداخت و با آشکار کردن جنبه‌‌های ناپیدای زندگی به آن‌ها، از نیات پلید حکام که خواستار نابودی دین و علم در قلب جوانان بودند، پرده بر می‌داشت. نظام بعث، این کتاب‌ها را ممنوع کرده بود؛ اما تقاضای زیادی برای مطالعه آن‌ها وجود داشت و مردم آن‌ها را تهیه می‌کردند و می‌خواندند. اگر خانه‌ای مورد بازرسی و یا هجوم مزدوران رژیم قرار داشت، آن‌ها را همراه کتاب‌های شهید صدر در خاک باغچه پنهان می‌کرد. مجموعه داستان‌‌های ایشان به نام «القصص الکاملة» چاپ شده اند.داستان‌ها معمولا حاوی آیات و روایات و احادیث اهل بیت (ع) هستند و به شکلی منسجم و همگون در داستان گنجانده شده اند و با نگاهی جالب و مفید نسبت به دین ودنیا پایان می‌یابند. یکی دیگر از آثار ایشان کتاب خاطرات حج است. این کتاب شامل شرح سفر بنت‌الهدی از لحظه ورود به فرودگاه به بغداد به منظور پرواز به مکه تا لحظه بازگشت است. در زمینه ادبیات و شعر نیز ایشان در کتاب خاطرات حج قصیده‌ای را آورده است. قصیده دیگری نیز در مورد نماز دارد که در کتاب آموزش نماز بر اساس فتاوای شهید آیت‌الله صدر نوشته شده است.

در نتیجه راهنمایی‌‌ها و ارشادات ایشان، زنان و دختران زیادی حجاب اختیار کردند. چه بسا برخی از آن‌ها دست از زندگی پر زر و زیور خود شستند و دیندار و یاور نیازمندان و مرشد ناآگاهان شدند. تعدادی از آنهائی که در رکابش بودند، پیش از شهادت وی و تعدادی دیگر بعد از شهادت او، جام شهادت نوشیدند. علویه بنت‌الهدی و برادرش شهید صدر در ماه محرم در منزل خود که نزدیک مشهد مشرف حضرت امیر(ع) قرار داشت، مجلس عزای حسینی برپا می‌کردند. همچنین در شب‌های قدر با حضور زنان دیگر در منزل خود مراسم احیا و سخنرانی داشتند که به دلیل آزار و اذیت سازمان اطلاعات بعث مخفیانه برگزار و در نهایت، از حاضرات با غذای خانگی به عنوان سحری پذیرایی می‌شد. ایشان از مادر پیر خود نیز مراقبت می‌کرد. ارتباط وی با برادرش، سیدشهید علاوه بر ارتباط خواهر و برادری، ارتباط دوستی و بیش از آن ارتباط شاگرد و استادی بود؛ به همین علت علویه شهید، ریز و درشت موضوعات دینی، سیاسی و اجتماعی را که به ذهنش می‌رسید، با برادر در میان گذاشت. افراد زیادی برای خواستگاری از ایشان می‌آمدند‌، اما وی بیشتر به فکر این بود که فعلا دین به او نیاز دارد و به خاطر جو آن زمان حاضر نبود خود را در چهارچوب تنگ زندگی محدود کند. می‌گفت، «ترکیب این دو راه سخت است.» بدین ترتیب همچنان در خدمت دین حنیف اسلام باقی ماند و در مسیر برادرش قدم نهاد تا خدای خود را ملاقات کرد. از نکات دیگری که مورد توجه ایشان قرار داشت، برگزاری جشن تکلیف برای دختران تازه مکلف بود. وی دختران جوان را متوجه مسئولیت جدیدی که بر دوششان قرار می‌گرفت ؛ می‌کرد و همه تلاش او صرف این معنا می‌شد که آن‌ها را تشویق کند تا با قدرت تمام در برابر وسوسه‌‌های شیطانی بایستند و توانایی‌های دینی و فطری خود را شکوفا سازند.

 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨