یادداشت‌ها

«این پسر ملحد خواهد شد.» استاد این حرف را به آقاسید اسماعیل گفت و وقتی تعجب را در چشم‌هایش دید، توضیح داد: «چون خیلی در مسائل اعتقادی سؤال و تشکیک می‌کند». سید اسماعیل نگاهی به سید محمدباقر که ١٣ سال از او کوچکتر بود انداخت و لبخندی زد و راه افتادند. می‌دانست که باید استاد دیگری برای برادر کوچک و نابغه‌اش پیدا کند. برادری که از خیلی از معلم‌هایش بیشتر می‌خواند، بیشتر فکر می‌کرد، بیشتر سؤال داشت و هیچ‌وقت از گشتن دنبال جواب‌هایش خسته نمی‌شد.

هنوز مدرسه منتدی‌النشر راه نیفتاده بود که خودش به محمدباقر خواندن‌و‌نوشتن یاد داد. بچه‌ای چهارپنج‌ساله که آن‌قدر باهوش بود، خیلی زود همه‌چیز را یاد می‌گرفت. حالا خودش خیلی کتاب‌ها را می‌خواند و هرچه نمی‌فهمید را از برادرش یا مادرش می‌پرسید. پدرشان آیت‌الله سید حیدر صدر، در سه‌سالگی او از دنیا رفته بود؛ همان سالی که خواهر کوچک‌ترش آمنه به‌دنیا آمد.

منتدی‌النشر که باز شد، سید اسماعیل با خیال راحت برادرش را سپرد به سید مرتضی عسکری که مدیر این مدرسه بود. مدرسه‌ای که در آن، مثل همه مدرسه‌ها افکار غیردینی تدریس نمی‌شد و معلم‌ها با دین دشمنی نداشتند. نیمه‌های سال بود که معلم مدرسه به سید عسکری خبر داد: «محمدباقر درس‌ها را تمام کرده و نیازی نیست در این کلاس باشد.» عسکری از او امتحان گرفت؛ حتی یک سؤال را هم پاسخ غلط نداد.

مدرسه سیرابش نمی‌کرد. در کنار درس‌های ابتدایی خودش کتاب می‌خواند. کلاس چهارم که بود،‌ مجلات مارکسیسم را دست یکی از معلمانش دید و از او خواست که اجازه بدهد آن را بخواند. معلم خیالش راحت بود این بچه چیزی از اینها نمی‌فهمد و برای اینکه دل طفل معصوم را نشکند، مجله را به او داد. فردا محمدباقر مجله را آورد. همه را خوانده بود و این بار کتابی درباره مارکسیسم می‌خواست. معلم نویسنده بود و از این کتاب‌ها زیاد داشت؛ چند سؤال پرسید که ببیند آیا او اصلاً چیزی از این حرف‌ها را می‌فهمد. پاسخ‌ها را که شنید، فهمید چند مقاله را خودش هم خوب نفهمیده بوده. یاد حرف معلم اعتقادات افتاد که گفته بود: «این سید محمدباقر خیلی عجیب است؛ آن روز در کلاس درس به من اشکال گرفت که نمی‌توان با استناد به آیه قرآن بر خدا استدلال کرد. قرآن کلام خداست و چطور با کلام خودش، وجودش را اثبات می‌کنید. این استدلال باید با غیر قرآن باشد».

می‌دانست اگر معلم‌های مدرسه پاسخ سؤالش را ندانند، به‌معنای بی‌جواب بودن سؤال‌هایش نیست. آن‌قدر می‌خواند و می‌پرسید که جواب سؤال‌هایش را پیدا کند. پاسخ‌هایش را که می‌یافت، می‌نوشت. همین یادداشت‌ها اولین کتاب‌هایش شدند. هنوز یازده سالش نشده سه کتاب نوشت؛ یکی در علم منطق، یکی درباره زندگی ائمه و دیگری درباره اعتقادات اسلامی: «العقيدة الالهية في الإسلام». همه این کتاب‌ها بعدها گم شدند و فقط از کتاب آخر چند جمله را در کتاب فدکش به یادگار گذاشت: «حق آن است که همه مراتب علم و صورت‌های ادراک شده، مجرد هستند؛ اما مراتب تجرید آن‌ها تفاوت دارد… ما این رویکرد را در کتابمان «العقیدة الالهیة فی الاسلام» توضیح داده‌ایم».

فدک را هم در نوجوانی نوشت. سال دومی بود که با خانواده به نجف رفته بودند تا او بتواند تمام وقتش را به درس‌هایش برسد. منطق و فلسفه و اصول و فقه می‌خواند و در درس خارج دایی‌اش آیت‌الله شیخ محمدرضا آل‌یاسین حاضر می‌شد. ماه‌رمضان‌ها درس‌ها تعطیل بود، اما محمدباقر لذت خواندن و تحقیق را تعطیل نمی‌کرد. یادداشت‌های پراکنده‌اش درباره فدک را جمع کرد و کتابی نوشت به نام فدک در تاریخ. کتابی که وقتی علامه شرف‌الدین دید،‌ قسم خورد که نویسنده‌اش مجتهد است. کتابی که ۶٣ سال بعد در بنیاد موشه‌دایان موضوع پژوهش رساله دکترای راشل کنتز بود که در آن با شگفتی درباره ابعاد کتابی محققانه از نوجوانی ١٣ساله تحقیق می‌کرد.

تازه به سن بلوغ رسیده بود که استادش آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی برایش اجازه اجتهاد نوشت. این یعنی او در علوم اسلامی صاحب‌نظر شده بود و می‌توانست خودش احکام را استنباط کند؛‌ چیزی که خیلی طلبه‌ها بعد از بیست سال تحصیل هم به آن نمی‌رسند. اما او رسیده بود و برای همین در ١٧ سالگی در ١٠ جلد، آرای اصولی‌اش را نوشت و اسمش را گذاشت «غايةالفکر».

اما او فقط در عالم اندیشه اسیر نبود. دلش از اینکه جهان اسلام، حکومت دینی ندارد خون بود. ٢٢سالش بود که دروس خارج اصولش را راه انداخته بود و شاگردانی گاهی ده سال بزرگتر از خودش داشت و طلبه تربیت می‌کرد. اما این را کافی نمی‌دانست. پیشنهاد راه‌اندازی یک حزب اسلامی را به سید مرتضی عسکری داد تا از طریق حزب اندیشه‌های اسلام را به‌روشی سازمانی در عموم مردم تبلیغ کنند. او پذیرفت و با همراهی تعداد دیگری از هم‌فکرانشان «حزب‌الدعوه» را راه انداختند. اولین اساسنامه حکومت اسلامی را در همان سال‌ها نوشت.

آیت‌الله حکیم که زعیم حوزه نجف بود، نبوغ و استعداد محمدباقر را کشف کرده بود. از او خواست برای جلوگیری از افکار الحادی کتابی بنویسد. این بود که محمدباقر ١٠ ماه وقت گذاشت و هنوز ٢۵ سالگی را تمام نکرده، فلسفتنا را نوشت؛ کتابی که در کمتر از چند ماه تمام جهان اسلام را گرفت و حتی در مصر هم که کتاب‌های نجفی را قبول نداشتند، تبدیل شد به کتاب درسی روشنفکرهای مصری.

شده بود عالم جهان اسلام. با اقتصادنا نشان داد که اسلام مکتب اقتصادی مخصوص به خودش دارد و برای حکومت محتاج گدایی اندیشه از غرب و شرق نیست. مبانی منطقی استقرا را هنوز سی‌سالش نشده بود نوشت و در این کتاب بود که با ابداع روشی نو در حساب‌احتمالات نشان داد بین راه ارسطو و هیوم در علوم‌تجربی راه دیگری هم هست که می‌تواند اساس دانش مدرن را به‌کلی دگرگون کند. کتابی که پروفسور زکریا ابراهیم که از سوربن دکترای فلسفه گرفته و استاد تمام دانشگاه قاهره بود،‌ درباره‌اش می‌گفت: «اگر به‌ انگلیسی ترجمه شود، کسی در انگلیس پیرو تفکر مادی در فلسفه نمی‌ماند».

محمدباقر که زیاد سؤال می‌پرسید و از خواندن و نوشتن خسته نمی‌شد، ملحد نشد؛ کتاب‌هایی نوشت که وقتی در ۴۶سالگی‌ و بعد از سال‌ها مبارزه‌اش با رژیم بعث، شهید شد، در سراسر جهان، متفکران اسلامی عزادار کسی شدند که آثارش مانع از ملحد شدن آن‌ها شده بود.

 

منبع: http://nojavan.khamenei.ir

متن زیر یادداشتی از علی قجری، دانشجوی دکتری علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران است که به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت استاد شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر (ره) نگاشته شده است

آنچه در چهلمین سالگرد شهادت استاد شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر (ره)، می‌تواند به‌عنوان روشی برای مطالعه اندیشه اجتماعی این عالم ذوالفنون و نیز تبیین ابعاد واقع نمایی، رهگشایی و راهبردی بودن چارچوب «نظریه مکتب» او در حیات اجتماعی امروز ما در جهان اسلام موردتوجه قرار گیرد، عنایت به پدیداری واقعیتی برجسته و جهان‌گیر طی ماه‌های اخیر با عنوان «مکتب حاج قاسم سلیمانی» در جهان اسلام است.

۱- مقدمه

در طول قریب به یک سده‌ی اخیر، مسئله‌ی تحلیل اجتماعی جوامع اسلامی و وضعیت عمومی جهان اسلام -به معنای گستره‌ی فرهنگی و جغرافیایی زیست‌بوم مسلمانان- به طور فزاینده‌ای مورد توجه اصحاب اندیشه و نحله‌های مختلفی از متفکران و گروه‌های فرهنگی، اجتماعی و به‌ویژه تشکل‌های سیاسی قرار گرفته است. از یک منظر شاید بتوان قدر مشترک مسئله‌شناسی قاطبه جریان‌های فکری-فرهنگی جهان اسلام در این دوره را، موقعیت و مختصات «زیست اجتماعی انسان مسلمان در جهان مدرن» و یا به تعبیری وضعیت جامعه اسلامی در این دوره به شمار آورد. جریان‌هایی مثل: مروّجان ایده بازگشت به الگو و عصر سلف صالح در اندیشه “اخوان المسلمین”، طرح ایده‌ی علل فکری عقب‌ماندگی مسلمانان و جوامع اسلامی در جریان “نواعتزال” با نمایندگانی مثل طه حسین، فضل الرحمان، نصرحامد ابوزید، محمد ارکون، محمدعابد الجابری و…، بحث پیرامون استثمار و استحمار فکری و «از خودبیگانگی» جهان اسلام و طرح اندیشه “بازگشت به خویشتن” در میان متفکرانی همچون دکتر علی شریعتی، مسئله ضرورت شناخت “میراث غنی اسلام راستین (ناب) ” در بین اندیشورانی چون شهید مرتضی مطهری، اندیشه و سودای تشکیل و بازسازی “امپراطوری یا خلافت اسلامی” در آرای سیدقطب، عبدالرحمن کواکبی و…، مسئله جمهوریت و دموکراسی و ملّی‌گرایی در جریانات موسوم به “جریان نوسازی اسلامی” همانند فتح‌اله گولن و…، بحث از تأثیرات جنگ جهانی بر وضعیت کشورهای اسلامی، حضور استعمارگران اروپایی و آمریکایی در پهنه جغرافیای کشورهای جهان اسلام و متغیرهای متعدد درون‌زایی مثل جنبش‌ها، انقلابات و کودتا در این کشورها و…، همه و همه نمونه‌هایی از انواع تلاش‌ها و تتبعات فکری در راستای پاسخگویی به پرسش و مسئله‌ی مزبور، یعنی وضعیت جهان اسلام -اعم از امّت اسلامی، روابط اجتماعی اسلامی و نظام اجتماعی اسلامی- در جهان جدید و یافتن راه‌حل و مدلی برای زیست اجتماعی انسان مسلمان امروزی، به شمار می‌آیند. وضعیتی که برخی محققان و شرق‌شناسان از آن با عنوان وضعیت فلاکت‌بار جهان اسلام در قرن نوزدهم یاد کرده‌اند. (شولتسه، ۱۳۸۹)

در این میان، آیت الله شهید سیدمحمدباقر صدر که به عنوان یکی از متفکران پرکار، پیشرو و مسلّط به علوم اسلامی و علوم جدید در دوره متأخر جهان اسلام شناخته می‌شود، مسئله «نظام اجتماعی» و جامعه اسلامی را به عنوان یکی از محوری‌ترین پروژه‌های فکری خود برمی‌گزیند. در اندیشه شهیدصدر، به عنوان نماینده‌ای فعّال از جریان فلسفی جهان اسلام و همزمان محقق و استادی برجسته در حیطه فقه، اصول، تفسیر و فلسفه -و به تعبیر مقام معظم رهبری، «مسلّط در همه دانش‌های اصلی و فرعی مربوط به این علوم» -، می‌توان توجه و تمرکز عمده‌ای را بر مقولاتی همچون: نظام، روابط، ارکان و عناصر ترکیب اجتماعی یک جامعه انسانی بر مدار تفکر و اندیشه اسلامی رهگیری نمود.

استاد شهید آیت‌الله صدر به عنوان عالمی زمان‌شناس و درعین‌حال کنشگری اجتماعی و سیاسی، دغدغه‌های روز جهان اسلام را محور تأمّلات و تتبّعات اجتهادی خود قرار داده است. ایشان مستقیماً بر موضوعاتی همانند «عناصر و روابط اجتماعی در قرآن» تمرکز می‌کند (صدر ۴: ۱۳۹۵: ۱۲۱) و سعی بر استخراج مفاهیم کلیدی از سنت قطعی اسلامی برای تبیین «الگوی آرمانی جامعه الهی» یا به تعبیر خود ایشان «المثل الأعلی»، دارد. (همان، ۱۳۵) شاکله و منظومه‌ی معرفتی منسجمی که وی از آن با عنوان «مکتب» اسلام یاد می‌کنند (صدر ۵، ۱۳۹۳: ۲۶۳) و همین رویکرد است که به‌حق استاد شهید را شایسته عنوان «بنیان‌گذار مکتب» می‌نماید. (خامنه‌ای، ۱۳۹۷)

در چارچوب رویکرد مکتبی شهیدصدر به آموزه‌های اسلامی و الهی، مکتب اسلام در تضاد بنیادین با دو مکتب مهم دیگر در جهان امروز یعنی «دموکراسی سرمایه‌ای» (صدر ۵، ۱۳۹۳: ۲۹۳) و «سوسیالیسم- کمونیسم» (صدر ۵، ۱۳۹۳: ۳۰۷) -که جنبه‌ی علمی آن نیز در «ماتریالیسم تاریخی» (صدر ۱، ۱۳۹۳: ۵۲) و نظریه اجتماعی‌اقتصادی «مارکسیسم» نمود دارد (صدر ۵، ۱۳۹۳: ۳۰۹)- قرار می‌گیرد. آنچه اهمیّت و بداعت اندیشه اجتماعی شهیدصدر را در دوره معاصر بیش از همه نمایان می‌سازد، طرح بحث مکتب اسلام ناظر به صورت‌بندی چالش اصلی در جامعه اسلامی معاصر است و آن: «انسان امروزی و قدرت او بر حل مشکلات اجتماعی است». (صدر ۵، ۱۳۹۳: ۲۶۹)

آنچه که در چهلمین سالگرد شهادت استاد شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر (ره)، می‌تواند به عنوان روشی برای مطالعه اندیشه اجتماعی این عالم ذوالفنون و نیز تبیین ابعاد واقع‌نمایی، رهگشایی و راهبردی‌بودن چارچوب «نظریه مکتب» او در حیات اجتماعی امروز ما در جهان اسلام موردتوجه قرار گیرد، عنایت به پدیداری واقعیتی برجسته و جهان‌گیر طی ماه‌های اخیر با عنوان «مکتب حاج قاسم سلیمانی» در جهان اسلام است. واقعه‌ای که تحولات امروز و فردای یکایک مسلمانان، بلکه سرنوشت آحاد بشر را وارد مرحله‌ای جدید از تاریخ حیات جمعی نموده است. گرچه غصه‌ی رخداد ترور ناجوانمردانه مشهورترین سردار جبهه مقاومت اسلامی هنوز برای ما تازه است و التیام و انتقامی الهی می‌طلبد، توجه به معنایابی و ترجمان این پدیده در قالب واقعیت اجتماعی امروز جهان اسلام و کاربستی که شهیدصدر با عنوان «مکتب اسلام» پیش‌روی ما می‌گشاید و جز به جز عناصر و شبکه‌ی مفهومی آن را طراحی می‌نماید، مهم و ضروری است.

پرسشی که می‌بایست در قالب موقعیت انسان مسلمان امروز و چالش‌های فردی و اجتماعی پیش‌روی از این پس بیشتر مورد بحث و توجه قرار گیرد. اینکه جهان اسلام و امّت اسلامی در چه شرایط به‌سر می‌برند و مجموعه‌ی فعالیت‌هایی که ذیل گفتمان جریان مقاومت و با محوریت شهیدسلیمانی در طول دهه‌های اخیر شکل گرفته و در جریان بوده، چه آثاری بر حیات فکری و اجتماعی مسلمانان داشته که در «عصر پساسلیمانی» شاهد جوشش و ثمردهی آن خواهیم بود و لذاست که مختصات فردی و اجتماعی زیست‌جهان اسلام در آن مدار ترتیب و تنظیم یابد.

چارچوب نظری شهیدصدر و مفاهیم کلیدی اندیشه او مانند «نظام شایسته»، «نظام‌سازی اجتماعی»، «تنظیم زندگی اجتماعی»، «چشم‌انداز حرکت در جوامع اسلامی»، «ارزش‌ها و نظام شناختی حق و باطل» و…، همگی نویدبخش تصویری نظام‌مند و راهبردی از شرایط زیست‌جهان اسلام و تصویرگر دورنمایی از مسیر پیش‌روی امّت اسلامی در پیوند با واقعیت‌های اجتماعی همچون شهادت سردار سلیمانی و یارانش ایشان است. آنچه نیازمند دقت است، لزوم ژرف‌نگری در بازخوانی منظومه فکری شهیدصدر است؛ چرا که بیان نظری و مفهوم‌پردازی‌های دقیق ایشان، ضمن ارائه منطق و به‌تعبیری، دینامیزم درونی جامعه آرمانی اسلامی، منطبق و متکی بر واقعیت‌های اجتماعی کشورهای اسلامی -در دوره حیات بابرکت این عالم و اندیشمند سترگ- است و این شاخص، منزلت و ارزش دوچندان میراث فکری استاد شهید برای حیات علمی، اجتماعی و فرهنگی امروز ما را نمایان می‌سازد.

۲- مشکل جهان اسلام در دوره معاصر

کشورهای اسلامی در دهه‌های پایانی بیستم موقعیتی را هم‌نوا با سایر کشورهای جهان تجربه کردند که به‌واسطه فشار غالب سپهر بین‌المللی و ضرورت ادغام سیستم‌های اجتماعی و اقتصاد ملّی کشورها در روند جهانی‌سازی اقتصاد و فرهنگ، نظام اجتماعی آن‌ها با چالش‌های هویتی و گفتمانی مواجه شد. این چالش‌های بیرونی از یکسو، در کنار ناکارآمدی سیستم داخلی کشورهای اسلامی در اداره امور جوامع خود، سبب نوعی بدبینی مردم مسلمان نسبت به ساختار و قوانین حاکم بر جامعه را ایجاد نمود. قوانینی که یا به‌طور کامل و یا به صورت عمده، از چارچوب‌ها و موازین اسلامی -در قرائت‌های مختلف آن- ملهم بوده است و در ظاهر امر به نام و نشان اسلام بر مردم حکومت می‌نمودند. در میان انواع تحلیل‌ها و مطالعات جامعه‌شناسی تاریخی معاصر، تصویری که دکتر احمد امین، مورخ و نویسنده فعال مصری ارائه می‌کند، واجد آن حدّی از بزرگنمایی تحلیلی است که بتواند گویای ابعاد ریز و درشت واقعیات اجتماعی جهان اسلام در این دوره باشد: «جهان اسلام در قرن ۱۵-۱۴ هجری کاملاً از دنیا، جدا و متفرق است. علم و فرهنگ از دوران جنگ‌های صلیبی، درهای خود را به روی آن بسته است. بعضی بعض دیگر را می‌خورد. مسلمانان هیچ‌گونه ترقی در علم و صنعت ندارند، نه اختراعی، نه ابتکاری، نه نوآوری، هیچ گونه تحولی در علم و اندیشه رخ نمی‌دهند. نه در صنعت نه در کشاورزی نه در شهر سازی و …؛ آنچه هست رواج زندگی سنتی و تأکید بر رسومات و عادات و رسوم قدیم است و شهرها و روستاها آن چنان دورند که ساکنان آنها هیچ گونه مشارکتی نه در شئون و امور سیاسی دارند و نه در امور جنگی؛ نه در ارتشی هستند و نه ارتش منظمی دارند که رهبری و قیادت آن را به عهده بگیرند و نه صاحب رأی و نظر در کشورداری و امور سیاسی حکومت هستند. مرکز خلافت عثمانی از هم پاشیده و داغون است و همه ولایت‌ها و ایالت‌ها از مصر و شام و عراق و حجاز ورشکسته و عقب مانده‌اند، روح استقلال و هویت ملی مرده و دیو استبداد بر آنها تسلط یافته است. علم و اندیشه تنها در خواندن و مطالعه‌ی کتاب‌های دینی خلاصه شده است و آنچه خوانده می‌شود، تکرار مکررات است، حاشیه بر یک متن قدیمی با شرح الفاظ و عبارت پردازی‌های پیچیده است. از علم دنیا، هیچ خبری نیست، نه هندسه و ریاضیات و نه علم طبیعی و کیهان شناسی. اگر حسابی و جدول ضربی خوانده می‌شود فقط برای محاسبات فروض ارث و میراث اموال مردگان است. اگر علم هیأتی مطرح است فقط برای تعیین اوقات نماز و اول ماه است. علم سیاست و حقوق سیاسی تنها در مشاجره و نزاع امراء و مستبدان خلاصه می‌شود و هر امیر و مستبدی حزب خود را دارد که کورکورانه از مواضع رهبرشان دفاع می‌کنند. هر حزبی می‌خواهد فقط از رقیبش پیروز شود نه برنامه‌ای دارد و نه از تدبیری برخوردار است. ایالت‌ها آشفته و پریشان‌اند. خلاصه در این قرن جهان اسلامی بسان پیرمرد افتاده‌ای شده است که حوادث بدفرجام از پایش درآورده و بدآوری روزگار فرتوتش کرده است. دین اسلام روح خود را باخته و به شعائر و قالب سازی پرداخته، شعار جای شعور نشسته، روح امید مرده و نورها به خاموشی گراییده، خرافات حاکم است، اوهام و خیالات، حلال مشکل شده، تصوف انزوا طلبی، به عنوان بازی و پهلوانی گرفته می‌شود، دین و مذهب در زنجیر شکل قالب گرفتار آمده است. و فاقد روح حیات است. دیگر کوشش و تلاش و رمز پیروزی نیست، وقت‌کشی و بطالت شغل روزگار شده است. کشورهای ایران و افغان اوضاع‌اش بهتر از جهان عرب و دولت عثمانی نیست. اگر ایران به ظاهر استقلالی دارد، دولتمردان آن هرکدام هوای دولت استعمارگری را دارد یا انگلوفیل‌اند یا راشافیل و اخیراً آمریکن‌فیل». (توسلی و همکاران، ۱۳۸۹: ۶۵-۶۴)

اقتصاد نفتی، رشد فزاینده بیکاری، نبود فرصت‌های برابر اجتماعی، تبعیض جنسیتی و از همه مهم‌تر، «اقتصاد مصرفی و وابسته» در کشورهای اسلامی، در کنار جذابیت‌های ظاهری و مادی تمدّن غربی، زمینه‌ساز بحرانی اساسی برای نسل‌های جدید را در جوامع اسلامی ایجاد نمود. بحرانی که شاید مهم‌ترین ثمره‌ی آن از دست دادن اعتماد به‌نفس مردم و ناامیدی مفرط نسبت به مدیریت اسلامی -دینی- در جامعه است. به عبارتی شاید بتوان مشکله‌ی بنیادین جهان اسلام و قاطبه کشورهای اسلامی در دهه‌های اخیر را به عدم داشتن تصویری درست از نظام اجتماعی احسن، کارآمد و پاسخگوی نیاز انسان امروز تعبیر نمود. بحرانی که شهید صدر به تفصیل، ذیل تشریح مکتب اسلام، در باب آن بحث می‌کنند: «مساله نظام اجتماعی ریشه در اعماق تاریخ بشریت دارد. از همان آغاز پیدایش زندگی اجتماعی و ظهور پدیده انسان اجتماعی در جمعی از افراد و مناسبات و روابط مشترکی آنها را گرد هم آورده بود، انسان با این مساله روبه رو شد؛ زیرا این روابط به هدایت و سازماندهی نیازمندند و به میزانی که این سازماندهی با واقعیت انسان و مصالح او سازگاری داشته باشد، پایداری و سعادت جامعه را تأمین می‌کند… مسأله‌ای که امروزه در جهان، فکر انسانی را به خود مشغول کرده و عمیقاً به واقعیت زندگی او مربوط است، مساله نظام اجتماعی است که در ارائه درست ترین پاسخ از سوال زیر خلاصه می‌شود: کدام نظام اجتماعی است که شایسته انسان است و او را در زندگی اجتماعی به سعادت می‌رساند؟» (صدر ۵، ۱۳۹۳: ۲۶۹) ایشان همچنین در آسیب‌شناسی وضعیت حیات انسان امروزی و موقعیتی که مسلمانان با مواجهه خواهند داشت بیان می‌کند: «تحصیلکرده‌های غربی و غربزدگان، زیاد این جملات را تکرار می‌کنند که: اسلام یک دین است نه اقتصاد. اسلام عقیده است نه برنامه‌ای برای زندگی. اسلام رابطه بین انسان و خدای او را بیان می‌کند و صلاحیت ندارد که بنیاد یک انقلاب اجتماعی قرار گیرد».(صدر ۵، ۱۳۹۳: ۴۶) این نگاه شهیدصدر به دلیل تجربه‌زیسته او در بخشی مهم از جغرافیای جهان اسلام، به‌صورت کامل با شرایط اجتماعی، فکری و سیاسی قاطبه‌ی کشورهای اسلامی تطبیق و تناسب دارد. شرایطی که دین اسلام و آموزه‌های مکتب قرآن، یکسره جدا از شرایط سیاسی و اجتماعی معنا و تفسیر می‌گردید و توطئه‌ی دشمنان جهان اسلام نیز بر شکل‌گیری و عمق این بحران بسیار دامن زده است.

۳- جهان اسلام و سنت «عصر مقاومت»

تحولات جهانی و واقعیت‌های سیاسی-اجتماعی کشورهای اسلامی در سال‌های اخیر، جهان اسلام را در سال‌های آغازین قرن بیست‌ویکم، بتدریج وارد مرحله‌ای جدید از رویارویی با جهان غرب نمود. این نزاع ساختاریافته البته سابقه‌ای کهن در کشورهای اسلامی نداشته و با استناد به داده‌های تاریخ اجتماعی و سیاسی معاصر جهان اسلام به جرئت می‌توان گفت که با وقوع انقلاب اسلامی ایران در اواخر دهه ۷۰ میلادی قرن بیستم، طرح تقابل گفتمانی جهان غرب و جهان اسلام از سطح فکری-فرهنگی به سطح سیاسی و نظامی ارتقا یافته و شکلی جدید به خود گرفت. اهمیت رخداد انقلاب اسلامی ایران را نیز شهیدصدر به صورت صریح موردتوجه قرار داده و آن را الگویی از انقلاب جهانی پیامبران الهی می‌داند. (همان، ۴۹-۴۸)

بتدریج با استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران و افزایش قدرت نظامی و سیاسی آن در سطح منطقه غرب آسیا، همراه با دیپلماسی فعّال ایران در بین کشورهای اسلامی، هراسی فزاینده از شکل‌گیری موقعیت قدرتمند جهان اسلام و بازتولید امپراطوری بزرگ اسلامی سده‌های ۱۳ و ۱۴، در میان دولت‌های غربی سکل می‌گیرد. طراحی پروژه‌های سیاسی در قرن ۲۱ میلادی -مانند: اسلام‌هراسی در اروپا، مبارزه با سلاح‌های کشتارجمعی و تروریسم در خاورمیانه-، جهان اسلام را با واقعیت جدیدی یعنی نبرد نظامی با دنیای غرب نمود. آنچه که با عنوان «جریان مقاومت» -هم به مثابه یک رویکرد و هم به عنوان یک تشکل سازمان‌یافته قوی و فعّال در کشورهای اسلامی- با آن روبرو هستیم، ثمره یک حرکت و پاسخ جمعی مردم کشورهای اسلامی به نیم قرن توطئه‌ی برنامه‌ریزی‌شده و هماهنگ دولت‌های جنگ‌افروز غربی علیه امّت اسلامی است. شهید صدر ذیل تفسیر آیه ۴۹ سوره یونس و آیه ۳۴ سوره اعراف، رقم زدن چنین موقعیت‌های تاریخی در جوامع و حرکت پیش‌رونده‌ی امّت را چنین تفسیر می‌کند: «هر امتی سرآمدی دارد که هرگاه فرارسد، نه به تأخیر می‌افتد و نه پیشی می‌گیرد. در این دو آیه شریفه اجل و سرآمد به امّت نسبت داده شده است. امّت یعنی وجود جمعی انسان‌ها، نه این یا آن فرد. بنابراین در ورای اجل معین و حتمی هر انسانی به عنوان یک فرد خاص، سررسید دیگری برای هویت اجتماعی افراد وجود دارد؛ یعنی همان امّت به عنوان جامعه‌ای که بین افراد آن، مناسبات و پیوندهایی بر پایه مجموعه‌ای از افکار و اصول برقرار است و با نیروها و قابلیت‌هایی، پشتیبانی می‌شود. این جامعه که قرآن از آن به امّت تعبیر می‌کند، دارای اجل و سررسید است، دارای مرگ و حیات است، درست مثل یک فرد تا زمانی که حرکت دارد، زنده است و پس از آن می‌میرد، امّت نیز ابتدا زنده است، سپس به مرگ دچار می‌شود و همانطور که مرگ یک انسان، تابع اجل و قانون است، امّت‌ها هم دارای اجل‌های مشخصی هستند که توسط قوانینی، معین می‌شوند». (صدر ۴؛ ۱۳۹۵: ۶۶) در منظر شهیدصدر، دوره تاریخی تشکل‌یابی جریان مقاومت اسلامی، به مثابه‌ی یک سنت و سرآمدی برای امّت و جوامع اسلامی قابل معنایابی است. میعادی که پس از قرن‌ها تفرّق اجتماعی-عقیدتی و تشتّت سیاسی، امروز فرصتی دوباره را برای اتحّاد و حرکت جمعی جوامع و ملّت‌های اسلامی فراهم نموده است. عصری که شهید سلیمانی و یاران ایشان از جغرافیای بزرگ جهان، طی دو دهه‌ی گذشته ستون‌های آن را بنیان نهادند و به برکت اخلاص، مجاهدت شبانه‌روزی و ابتنای ایشان به آموزه‌های مکتب اسلام، اراده الهی بر این سرآمد رقم خورده است.

۴- «خط خلافت و گواهی» مکتب اسلام در عصر پساسلیمانی

امّت اسلامی امروز به عنوان تنها پیروان اندیشه الهی و غیرمادی در حیات طبیعی و انسانی، در مقابل دو مکتب مادّی سرمایه‌داری و کمونیسم-سوسیالیسم به شمار می‌آیند. حیاتی که به تعبیر شهیدصدر، تأکید بر عنصر «اعتدال» و هماهنگی میان فهم معنوی زندگی و احساس اخلاقی از زندگی را محور برنامه‌های خود قرار می‌دهد. (صدر ۱، ۱۳۹۳: ۶۰) آنچه که جهان اسلام را در موقعیت پس از شهادت سردار سلیمانی و یاران ایشان فرامی‌خواند، تبلوّر انسجام مکتب اسلام در سطح نظر و عمل است. شهیدسلیمانی به عنوان یکی از ثمرات مشخص و بارز این نگاه و به تعبیری «انسان مکتب اسلام»، توانست هم در عرصه برنامه‌ریزی و منطق تحوّل و هر در عرصه پیاده‌سازی و اجرا، کارآمدی و توانمندی این مکتب را به نمایش همگان بگذارد. او و جریان مقاومت تحت امرش، از علم و فنونی که برای تمدّن غربی هدف ویژه و محور بهره‌مندی مادی از طبیعت است، به عنوان ابزاری برای تحقق رویکرد اجتماعی و به تعبیر شهید صدر «تحقق بینش سیاسی عمیق اسلام که همان رسالت صلح در جهان است» (همان، ۵۶) استفاده نمود.

اندیشه و سلوک عملی شهیدسلیمانی که به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب باید آن را به عنوان یک «مکتب» مورد توجه قرار داد (خامنه‌ای، ۱۳۹۸)، الگوی امروزی و روشنی از نسخه‌ی نجات بشر و حل مشکلات نظامات اجتماعی است. آنچه که به بیان شهید صدر، «در دیگر مکاتب، محدود به تفسیر مادی از زندگی است و همین نگاه مادی‌گرایانه دلیل ناکارآمدی نسخه‌های مکاتب سرمایه‌داری و کمونیستی است.» (همان، ۴۹-۴۷) واکنش‌های گستره مردم به رخداد شهادت سردار سلیمانی در اقصاء نقاط جهان اعم از کشورهای اسلامی و غیر آن، نشانگر اثرگذاری این الگو و مکتب بر فطرت انسانی است. در طرح نظری شهیدصدر جهان پس از شهیدسلیمانی را سطح نظام اجتماعی می‌بایست در «نظریه استخلاف» پیرامون مسئله جانشینی الهی نوع انسان در زمین مورد توجه قرار داد. استاد شهید با محوریت قرار دادن آیات ۳۰ تا ۳۳ سوره بقره، به بررسی دو جریان یعنی «خط خلافت» (پیامبر و امام) و «خط گواهی-شهادت» (نایب امام و پیروان بر حق او) پرداخته و سیر حرکت جوامع انسانی و اسلامی را در از این دو منظر به بحث می‌گذارند: «خداوند متعال، افتخار جانشینی خود بر روی زمین را به انسان داد و به این وسیله او را بر تمامی موجودات جهان ممتاز کرد. بر اثر این خلافت، انسان شایستگی آن را یافت تا مسجود ملائکه شده، همه نیروهای پیدا و پنهان جهان از او اطاعات کنند. خلافتی که خداوند در آیات یاد شده از آن سخن می‌گوید، به شخص آدم (ع) اختصاص ندارد؛ بلکه مراد از خلافت، خلافت از جنس آدمی است؛ زیرا آنکه در زمین فساد و خونریزی می‌کند، خودِ آدم نبوده، بلکه آدمیت و انسانیت در امتداد تاریخی آن بوده است. بنابراین خلافت بر روی زمین به انسانیت اعطا شده است… رشد و پیشرفت حقیقی در اسلام، آنست که انسان به عنوان خلیفه خدا روی زمین، در خودش ارزش‌هایی را تحقق بخشد که ایمان دارد همگی آنها با ویژگی وحدت در خداوند عزوجل جمع است، خداوندی که او را خلیفه کرده و سکان هستی را به او سپرده است». (صدر ۵، ۱۳۹۳: ۱۵۶)

این جریان و سیر تاریخی است که به عنوان واقعیت زیست‌جهان اسلام در عصر پساسلیمانی در کاربست نظری «خط خلافت و گواهی»، مسیر حفظ انقلاب الهی پیامبران به شمار آمده و منقطع نمی‌شود؛ مسیری که شهیدسلیمانی و یارانش، در آن پای نهادند و بر سر آن جان گذاشتند. این مسیر با ظهور انسان‌های مکتب اسلام و به تعبیر شهید صدر «انسان سوم»، بر مدار پرچمداری از جریان الهی در زمین ادامه خواهد داشت تا خلافت به صاحب اصلی‌اش (اروحنافداه) تقدیم گردد. شاید این نتیجه‌گیری بی‌مناسبت نباشد که این روزها، پس از گذشت چهل‌سال از شهادت استاد شهید، تحقّق تامّه و تجلّی عینی نظریه مکتب اسلام او را در «مکتب حاج قاسم» رهگیری نمائیم و عصرپساسلیمانی را دوره‌ی بلوغ حیات اجتماعی بشریّت و ورود او به مرحله جدید تاریخ تعبیر کنیم.

منابع

– توسلی، غلامعباس؛ ثقفی، محمد؛ ساعی، ایرج؛ شکربیگی، عالیه؛ محدثی، حسن؛ مدنی، سعید. (۱۳۸۹). جامعه‌شناسی کشورهای اسلامی. تهران: جامعه شناسان.

– خامنه‌ای، سیدعلی. (۱۳۹۷). «پیام به کنگره بزرگداشت شهید آیت‌اللّه سید محمدباقر صدر»، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای.

– خامنه‌ای، سیدعلی. (۱۳۹۸). «پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی و شهدای همراه او»، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای.

– شولتسه، راینهارد. (۱۳۸۹). تاریخ جهان اسلام در قرن بیستم. ترجمه ابراهیم توفیق. تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.

– صدر، محمدباقر ۱. (۱۳۹۳). فلسفه ما. ترجمه حسینی ژرفا، قم: دارالصدر.

– صدر، محمدباقر ۲. (۱۳۹۳). اقتصاد ما. ترجمه مهدی برهانی، قم: دارالصدر.

– صدر، محمدباقر ۴. (۱۳۹۳). پژوهش‌های قرآنی. ترجمه جلال امیرآقایی، قم: دارالصدر.

– صدر، محمدباقر ۵. (۱۳۹۳). اسلام راهبر زندگی. ترجمه مهدی زندیه، قم: دارالصدر.

منبع: خبرگزاری مهر

حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمد حسین مختاری، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی به مناسبت ۱۹ فروردین، سالروز شهادت آیت‌الله سید محمدباقر صدر، در یادداشتی نهضت امام خمینی(ره) از نگاه شهید صدر را بررسی کرده است.

شهید صدر شخصیتى چند بُعدى داشت، یک فرد نبود بلکه با صیقل دادن درون خود، آیینه تمام نماى مکتب نجات‌بخش اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله وسلم)‌ و مذهب اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) بود و به تحقیق می‌توان گفت او یک امت بود و رژیم جنایتکار بعثی عراق با به شهادت رساندن او یک امت را به مسْلخ برد و از کار انداخت؛ زیرا امت بی‌روح و اراده، دیگر چیزى نیست جز ابزار دست شرورترین افراد بشر و نامردترین حکام تاریخ.

اخلاص و وفاى شهید صدر برخاسته از توحید خالص و عشق او به پروردگار مهربان بود و این یکرنگى به او صفایى ویژه بخشیده بود او در عبادت و بندگى خداوند صفا داشت، با بندگان خداوند و شاگردانش باوفا و باصفاى خاصى رفتار می‌کرد؛ به حدى که به آن‌ها عشق مى‌ورزید. او ملت اسلام و ملت عراق را بسیار دوست می‌داشت و از عمق جان به آن‌ها محبت می‌کرد.

یکى از جملات جاودانه او چنین بود: «اى ملت آبا و اجدادم، همانا با تأکید می‌گویم که من با شما هستم و تا آخر نیز با شما خواهم بود و در مصائب و مشکلات شما را رها نخواهم کرد و به زودى خون خود را براى خدا به جهت رهایى شما فدا خواهم کرد.»

اخلاص شرط اصلى و بی‌بدیل تمامى فعالیت‌هاى زندگى یک طلبه و روحانى

شهید صدر به خوبى دریافته بود که اخلاص شرط اصلى و بی‌بدیل تمامى فعالیت‌هاى زندگى یک فرد طلبه و روحانى است؛ زیرا بدون اخلاص کارهاى علمى و اجتماعى عالمى که به ظاهر وارث رسالت سنگین انبیای الهى است نه تنها هیچ ارزشى ندارد، بلکه در بسیارى از مواقع مضر و هلاکت‌بار است.

او حتى از این‌که مبادا کارهاى گذشته‌اش بدون اخلاص بوده یا چه بسا شهرت جهانى آثار فکرى‌اش مانع اخلاص در او می‌شده، ناراحت و نگران بود. آن شهید عزیز با نوشتن کتاب “اقتصادنا” و “فلسفتنا” و دفاع جانانه و پیروزمندانه از مکتب اقتصادى و فکرى اسلام، طومار مدعیان جهانى بودن تمدن‌هاى آن زمان شرق و غرب را در هم پیچیده بود و کوس رسوایى آنان را به صدا درآورد.

 نهضت امام خمینی(ره) روزنه امید نجات امت اسلامی از نگاه شهید صدر

آن عالم شهید یکى از مصادیق آیه شریفه «وَ جَعَلَنی‌ مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ»بود. او پیوند عمیقى با حضرت امام خمینى(ره) بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامى داشت و این پیوند بر اساس ارزیابى ویژه از امام استوار بود. لذا با تمام وجود حاضر به همکارى و فداکارى در راه آرمان‌هاى بلند امام خمینى(ره) بود.

سید محمد باقر صدر، نهضت امام خمینی(ره) در ایران را روزنه امیدی برای نجات امت اسلامی می‌دانست. بنابراین از آغاز نهضت اسلامی امام در سال ۱۳۴۲ ش آن را تحت نظر داشت و از امام و حرکتش حمایت می‌کرد. آیت الله صدر با اشتیاق تمام به همراه عده ای از علمای دیگر، در مراسم استقبال و پیشواز از امام در نجف شرکت، و شاگردان و همفکرانش را نیز به آن دعوت کرد… در تمام چهارده سال اقامت امام در نجف، سید محمد باقر با ایشان ارتباط نزدیکی داشت و به امام عشق می‌ورزید،  عشقی که تا آخر عمر در بین او و امام بود.

سید محمد باقر صدر، در دورانی که امام خمینی(ره) در پاریس اقامت داشت، طی نامه ای پشتیبانی خود را از ایشان و ملت انقلابی ایران اعلام، و از مقام شهدای انقلاب، تجلیل کرد. همین فعالیتهای او بود که ملت مسلمان عراق را به سوی حمایت از مردم ایران سوق می‌داد.

در شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که شب پیروزی شکوهمند مردم مسلمان و انقلابی ایران به رهبری امام خمینی (ره) بر طاغوت آمریکایی بود. آیت الله صدر در مسجد جواهری نجف اشرف به منبر رفت و برای مردم مسلمان عراق از انقلاب اسلامی ایران و نقش امام خمینی در احیای اندیشه ‌های دینی و اصلاح امت اسلام، سخن گفت و تکلیف مردم عراق را در برابر حکومت ضد دینی بعثی، معین کرد.

از دیگر کارهای آیت الله صدر، در جهت حمایت از انقلاب اسلامی ایران، تألیف سلسله کتابهای «الاسلام یقود الحیاه» در شش جلد بود که شامل بحثهایی نظیر: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، منابع قدرت دولت اسلامی، اقتصاد جامعه اسلامی و … می‌شود.

مبارزات شهید سید محمد باقر صدر متأثر از انقلاب اسلامی

مى توان گفت كه مبارزات شهید سید محمد باقر صدر متأثر از انقلاب اسلامى در ایران قبل و بعداز پیروزى و شخصیت امام روح الله خمینى در زمان حضور در نجف و بعد از آن تا پیروزى انقلاب اسلامى بوده است؛ و این مبارزات یكى از دلایل عمده شهادت وى بود. این مبارزات در ابعاد و مسیرهاى مختلفى جریان داشت ولى در آخر به یك مسیر سرازیر مى شده و آن اقامه حكومت اسلامى بود.

امام راحل، شهید صدر را متفكر و نخبه اسلامى معرفی کردند

ارتباط امام خمینى(ره) و شهید صدر بسیار قوى بود، به‌صورتى كه امام خمینى وى را متفكر و نخبه اسلامى در بسیارى از علوم و دانش‌هاى زمانه خود مى‌دانست. شهید صدر ایستادگى و پایدارى را با توجه به مرجعیت امام خمینى(ره) در قبل و بعد از انقلاب و در هنگام شهادت، پیرامون امام و انقلاب و دولت اسلامى كه وى آنرا هدف اصلى مى شمرد، داشت.

شهید صدر در نامه‌اى كه بعداز پیروزى انقلاب به شاگردان خود در ایران مى‌نویسد، كه در آن تجارب و عبارت‌هاى بزرگى براى متصدیان امور وجود دارد مى‌گوید: «برهمه شما و كسانى كه در سایه این تجربه زندگى مى‌كنند، واجب است كه تمام توان خود را از خدمات و امكان در خدمت به این تجربه قرار مى‌دهند تا اهداف اسلامى به قوت اقامه گردد.» و درجاى دیگر آن نامه مى‌گوید: «در صورتى كه آقاى خمینى به بنده دستور زندگى در یك روستایى در ایران دهد و در آنجا خدمت به اسلام نمایم در آن هیچ شك نمى‌كنم زیرا آنچه بنده در راه آن كوشش مى نمودم، بوسیله آقاى خمینى تحقق یافت».

دیدگاه شهید صدر درباره تقریب و وحدت بین مذاهب

شهید سیّد محمّد باقر صدر از منادیان وحدت اسلامی بود. او همانند دیگر مصلحان و متفکران اسلامی از اوضاع نابسامان و آشفته جامعه های اسلامی و اختلاف های تأسف بار مسلمانان رنج می‌برد و در اندیشه اصلاح جهان اسلام بود.

او برای تحقّق این هدف مقدس از همه تواناییهای موجود سود جست. همه توان علمی و عملی خود را به کار گرفت تا این آرمان بلند جامه عمل بپوشد. نخستین گام را در مجلّه (الاضواء) با نگارش مقاله: (رسالتنا یجب ان تکون قاعدة للوحده) برداشت. وی در این مقاله عالمان دینی و امّت اسلامی را به همدلی و همراهی فراخواند و به مبانی اتحاد سببها و انگیزه های جدایی اشاره کرد و امت اسلامی را از پیامدهای زیانبار جدایی پرهیز داد.

شهید صدر هیچ گاه از این آرمان مقدّس چشم نپوشید. در واپسین روزهای زندگی هنگامی که منزل ایشان در محاصره نیروهای بعثی بود سه پیام ارزشمند ضبط و برای مردم عراق فرستاد. در آخرین پیام همه مردم عراق؛ شیعه و سنّی کرد و عرب را مورد خطاب قرار داد و با توجّه به موقعیت بحرانی و حساس عراق آنان را به یکدلی و یگانگی در برابر استبداد و استعمار فرا خواند:

من از زمانی که خودم را شناختم و به مسئولیتم در میان امّت پی بردم به گونه یکسان برای شیعه سنّی عرب و کرد تلاش کرده‌ام و از هر پیامی که سبب همبستگی آنان گردد و از هر عقیده‌ای که آنان را یکدل و همراه گرداند به دفاع و پشتیبانی برخاسته‌ام. با اندیشه و تمام هستی خود تنها برای اسلام زیسته ام همان اسلامی که راه رهایی و هدف همگان است.

تقریب و وحدت بین مذاهب دارای شاخصه‌های متعددی است که از آن جمله می‌توان به احترام به عقاید دیگران و برخورد محترمانه و محبت‌آمیز با مخالفان اشاره کرد.

یکى از ویژگی‌هاى اخلاقى شهید آیت الله العظمى صدر احترام به آرا و نظریه‌های علماى دیگر بود.اگر خطا و بطلان نظریه‌ای هم براى او واضح بود، هرگز آن را سبک نمی‌شمرد و مسخره نمی‌کرد؛ با این‌که این مسائل، امرى رایج بین اکثر علماى بزرگ بود و از تعبیراتى مانند «هذا مما یضحک به الثکلى» یا «هذا ممّا لا یصدر عمن له ادنى معرفه» از آن یاد می‌کنند. شهید صدر همواره به افکار دیگران احترام می‌گذاشت و از صاحبان آن افکار ستایش می‌کرد. او این شیوه را با برادران اهل سنت نیز رعایت می‌کرد و باعث تألیف قلوب و جذب آن‌ها شده بود.

شهید صدر(ره) در برخوردهاى علمی و غیر علمى، به عالمان و هم‌چنین توده مردم اهل سنت احترام می‌گذاشت. بی‌احترامى به باورهاى آنان را روا نمی‌دانست، بر این اساس در آثار خود از خلفا به احترام یاد می‌کرد… سید حسین صدر در این باره می‌نویسد: بحث‌هایش از نظر مذهبى داراى هیچ‌گونه تفرقه‌افکنى و طعن به برادران اهل سنت نبود، بلکه همواره نشان‌گر چهره اصیل مکتبى و اصیل مقوله‌ها و اندیشه‌هاى اسلامى بود و به همین خاطر بود که مورد قبول برادران علماى اهل سنت نیز قرار گرفت تا جایى که در مشکلات مختلف به ایشان رجوع کرده و نظر ایشان را می‌خواستند.

با نگاهى به تاریخ در می‌یابیم که از میان نوشته‌ها، سخن‌ها و گفت‌وگوها آن‌هایى مفید و ثمربخش بوده‌اند که ادب را نگه داشته‌اند و از مرز اعتدال نگذشته‌اند.

نمونه‌هاى آن را می‌توان در المراجعات سید شرف‌الدین و برخورد شهید صدر(ره) با دکتر تیجانى سماوى دید، آن‌جا که دکتر تیجانى می‌گوید: از گفتار و کردارش بسیار لذت بردم… در این برخورد بود که یقین کردم شیعیان مسلمانند و تنها خدا را می‌پرستند و به رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان دارند.

تیجانى که باورهاى وهابیت به مذاقش خوش آمده است با یک برخورد حساب شده و محبت‌آمیز در عقاید پیشین خود شک می‌کند و به مسلمان بودن شیعیان یقین پیدا می‌کند و در ادامه از دیدار خود با شهید صدر(ره) چنین می‌گوید: من یقین کردم اگر یک ماه با او باشم شیعه خواهم شد، تصحیح میگرفتم چند روزى در خدمت ایشان باشم، در این مدت هرگز به او نگاه نمی‌کردم مگر این‌که در رویم تبسم می‌کرد و می‌فرمود: امرى دارى، چیزى می‌خواهى… .

تیجانى به مدت چهار روز در خدمت شهید صدر(ره) می‌ماند و از همه شبهاتى که دارد می‌پرسد از جمله: از شهادت به ولایت على در اذان، عزادارى، آراستن مزار امامان و اولیای خدا به طلا و نقره، توسل و تبرک، عقیده شیعه نسبت به صحابه و… .

شهید صدر بدون این‌که به عقاید دیگران بی‌احترامى کند به گونه‌ای مستدل و مختصر به پرسش‌هاى او پاسخ می‌دهد.

شهید صدر در پیامى خطاب به ملت عراق می‌فرماید: «اخى السنى و اخى الشیعى و اخى الکردى و اخى الترکمانى؛ برادر سنى‌ام و برادر شیعه‌ام و برادر کردى‌ام و برادر ترکمنى‌ام!…» که این‌ها همه نشان‌دهنده روح بلند و عطوفت پیامبرگونه آن شهید سعید بود.

آری شهید صدر تنها به اصلاح و سازندگی جوامع شیعی نمی‌اندیشید چرا که او یک مصلح و منادی وحدت به معنای واقعی کلمه بود. مصلح مسلمان به هر مذهبی که وابسته باشد نمی‌تواند در برابر دیگر مسلمانان بی‌تفاوت باشد.

 

منبع: خبرگزاری آنا

متن زیر یادداشتی از حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدحسین ملک‌زاده استاد دانشگاه، مدرس دروس خارج حوزه علمیه قم و مترجم کتاب «اعتقاد ما» است. وی در این یادداشت به معرفی و تشریح کتاب «اعتقاد ما» پرداخته است.

کتاب «اعتقاد ما» برگردان فارسی «موجز فی اصول الدین» است که از رشحات اندیشه و قلم علامه مجاهد آیت‌آلله شهید سید محمدباقر صدر است. این اندیشمند نابغه که در ایران و جهان معمولاً با دو نگاشته گران‌سنگ «اقتصادنا» و «فلسفتنا» شناخته می‌شود، بی‌تردید یکی از بزرگترین اندیشمندان معاصر دنیای اسلام است که با نگارش کتاب‌ها و طرح اندیشه‌هایی در زمینه‌های گوناگون علوم اسلامی مکتب علمی عظیمی را بنیاد نهاد و افق‌های علمی و معرفتی تازه‌ای را به روی عالمان جهان اسلام گشود و این همه در حالی است که او افزون بر عرصه اندیشه در ساحت جهاد و مبارزه نیز می‌کوشید و پس از عمری مبارزه با رژیم منحوس و جهنمی بعث و تحمل سخت‌ترین شکنجه‌ها در سن ۴۶ سالگی به شهادت رسید.

یکی از آثار نوآورانه علامه شهید «الفتاوی الواضحه» (فتواهای آشکار) است که او به‌عنوان رساله عملیه خود و در مقام یک مرجع تقلید در سن ۴۱ سالگی و در پاسخ به اصرار فراوان مقلدان و پیروان فقهی‌اش، منتشر کرد. «الفتاوی الواضحه» تبویبی تازه از فقه و هندسه‌ای جدید را از ابواب و مسائل فقهی ارائه کرده است. ساختار این کتاب به‌گونه‌ای در چهار جلد طراحی شده است که به‌وسع یک رساله عملیه، تمام ابعاد زندگی بشر یعنی ابعاد فردی، اجتماعی و حکومی را دربربگیرد. هرچند متأسفانه تنها یک جلد از آن منتشر شد، اما همین یک جلد غوغایی در سطح جهان اسلام به پا کرد، تا جایی که برخی فرهیختگان و تحصیل‌کردگان دانشگاهی اهل‌سنت در عین اینکه مذهب اعتقادی‌شان سنی بود، از این کتاب استقبال کرده و در فقه و احکام مقلد فقهی شهید صدر شدند.

اندکی بعد از نخستین چاپ «الفتاوی الواضحة» و استقبال گسترده و بی‌نظیر از آن، شهید صدر به درخواست گروهی از علمای نجف اشرف و البته به پیروی از روش علمای گذشته، متنی درباره اصول و عقاید اسلامی نگاشت و نام آن را «موجز فی اصول الدین» یعنی «مختصری درباره اصول دین» نهاد و این متن اعتقادی را به عنوان مقدمه کتاب «الفتاوی الواضحة» در نظر گرفت و در چاپ بعدی، این مقدمه را به رساله اضافه کرد.

بیان و استدلال بدیع، استوار و جذاب این مقدمه سبب شد که تنها همین بخش از کتاب بارها و به‌وسیله ناشران گوناگون در کشورهای مختلف به چاپ برسد و به زبان‌های مختلف نیز ترجمه شود. در فارسی هم چند بار این کتاب ترجمه شد که متأسفانه ترجمه‌ها کامل نبود و مثلاً در مواردی به دلیل ناتوانی در فهم مطلب، بخش‌هایی حذف یا خلاصه‌گیری شده بود. در مواردی نیز مترجم به صورت ترجمه آزاد، از کل نوشته شهید صدر برداشتی را به رشته تحریر در آورده بود که به همین دلیل ظرافت‌های اندیشه شهید صدر در ترجمه بازتاب نداشت. به این دلیل پژوهشگاه تخصصی شهید صدر ترجمه‌ای نو از این کتاب مهم را به بازار نشر فرستاد.

در «اعتقاد ما» افزون بر اثبات اصول اعتقادی به روش فلسفی، روش علمی یا همان دلیل استقرایی مبتنی بر حساب احتمالات هم به‌کار گرفته شده است که در نوع خود ابداعی چشمگیر و راهگشاست. البته شهید صدر در قسمت دلیل فلسفی بر اثبات وجود خدا نیز دست به نوآوری زده و در شیوه ارائه استدلال تا حدودی از شیوه‌های کلامی و فلسفی معمول فاصله گرفته است.

این کتاب سه بخش «المرسل؛ پیام ده»، «الرسول؛ پیامبر» و «الرساله؛ پیام» دارد. بخش نخست به اثبات وجود خداوند متعال و مهم‌ترین صفات او به‌عنوان آفریدگار و پروردگار هستی و فرستنده دین و ارسال‌کننده پیام به سوی بشر می‌پردازد.

شهید صدر در این بخش روش خود، یعنی دلیل علمی استقرایی مبتنی بر حساب احتمالات را تبیین، معرفی و ارزیابی می‌کند. همچنین وی پیش از ورود به اثبات وجود و صفات خداوند، به موضوعاتی چون منشأ ایمان دینی و چگونگی سوءاستفاده ماتریالیست‌ها از دستاوردهای علوم جدید برای توجیه افکار الحادی و مادی‌گرایانه، می‌پردازد و به اختصار بر پوزیتیویسم نیز نقدهایی را مطرح می‌کند.

بخش دوم «الرسول» به بررسی پدیده پیامبری به شکل عام و اثبات پیامبری آخرین فرستاده و پیام‌آور الهی حضرت محمد (ص) اختصاص پیدا کرده است.

در بخش سوم «الرساله»، درباره اصل پیام یعنی دین، قرآن و ویژگی‌های پیام اسلامی توضیحاتی ارائه می‌شود و الهی بودن آن با ادله محکمی اثبات می‌شود.

مهم‌ترین نوآوری شهید صدر در این کتاب بهره‌گیری از روش علمی است که بر حس و تجربه تکیه دارد. وی در این باره می‌نویسد «روشی که در دلیل علمی برای اثبات آفریدگار از آن پیروی می‌کنیم، روش استقرایی بر اساس حساب احتمالات است؛ به همین خاطر از دلیل علمی برای اثبات خدا با عنوان دلیل استقرایی یاد می‌کنیم». سپس مؤلف شهید با ذکر متعدد مثال‌های علمی و عادی، به معرفی دلیل علمی مبتنی بر روش استقرایی، تعیین مراحل، ارزیابی و ارزش‌گذاری آن می‌پردازد.

در روش شهید صدر مراحل و گام‌های دلیل علمی مبتنی بر روش استقرایی پنج مرحله است و آنچه کار شهید صدر را از دیگرانی که به این عرصه پرداخته‌اند متمایز می‌کند، گام پنجم است که در آن تلاش می‌کند به یقین استقرایی دست پیدا کند؛ این تلاش از راه بررسی تناسب معکوس میان میزان اثبات فرضیه به وسیله مشاهدات و نسبت برقرار شده در گام سوم است.

فهم عمیق این روش به مطالعه و درک کتاب «الاسس اللمنطقیه للاستقرا؛ مبانی منطقی استقرا» نیاز دارد که شهید صدر در آن کتاب از رهگذر پژوهشی علمی، فلسفی، ریاضیاتی و اصولی و با استفاده از حساب احتمالات، نظریه‌ای را جهت دستیابی به یقین از طریق استقراء ناقص ارائه می‌کند که ضمن نقد منطق ارسطویی می‌تواند استحکام بخش پایه‌های لرزان دانش جدید و به اصطلاح science باشد.

کتاب «الاسس المنطقیه للاستقراء» به گفته نویسنده کتاب تفرج صنع «حاوی آرای ابتکاری در فلسفه منطق است. به جرأت می‌توان گفت که این نخستین کتاب از یک عالم و فقیه مسلمان در تاریخ فرهنگ اسلامی است که در یکی از مسائل مهم و سرنوشت‌ساز فلسفه‌ی علم و روش‌شناسی علمی با بصیرت و احاطه‌ی کامل همراه با نقل و نقد آرای حکیمان مغرب و مشرق نوشته شده است… مرحوم صدر [در این کتاب] نظریه معرفت‌شناختی تازه‌ای را طرح می‌کند و به کمک آن نه تنها به حل استقراء بلکه به حل تودۀ انبوهی از مسائل منطقی و روش‌شناختی نوین همت می‌گمارد.» بسیار مایه شگفتی است که انسانی که ازلحاظ دروس نو فقط تا ششم ابتدایی درس خوانده و سپس وارد حوزه شده، جدیدترین و قوی‌ترین نظریات ریاضیاتی دنیا را خوانده، فهمیده، نقد و اصلاح کرده و در قوانین حساب احتمالات دست برده و قوانین تازه‌ای به قوانین حساب احتمالات اضافه کرده است.

شهید صدر در آن کتاب از این بحث علمی، بهره‌ای برای اثبات عقاید گرفته که چکیده آن را در مقدمه رساله خود می‌آورد. سال‌ها بعد از شهید صدر دانشمندان و به‌ویژه ریاضیدانان و فیزیکدانان بزرگی در مغرب زمین در مقام دفاع از این روش بهره گرفته‌اند تا نشان دهند که ظهور نظم از بی‌نظمی بسیار نامحتمل‌تر از آن چیزی است که هیوم یا امثال آن تصور کرده‌اند. برای نمونه اسلتون ریاضیدان آمریکایی با استفاده از حساب احتمالات بیان می‌کند «برای اینکه دو سطر از یک نمایش شکسپیر به صورت شانسی و تصادفی نوشته شود، باید ده به توان پانزده ضربه تصادفی روی یک ماشین تایپ پنجاه حرفی زده شود». یا هویل اختردان انگلیسی با بهره‌گیری از حساب احتمالات توضیح می‌دهد که احتمال اینکه هزار آنزیم متفاوت در طی چندین میلیون سال عمر زمین به صورتی هماهنگ به هم بپیوندند که یک سلول زنده تشکیل شود، یک در ده به توان چهل هزار است.

این افراد بعد از شهید صدر بوده‌اند و به فرض اینکه قبل از وی هم کسانی بوده باشند باز هم به حساب احتمالات اکتفا کرده‌اند و جلوتر نرفته‌اند؛ یعنی تنها به این نتیجه می‌رسند که خیلی خیلی بعید است، اما کاری که شهید صدر انجام می‌دهد این است که به لحاظ معرفت‌شناختی، فلسفی و منطقی ما به یقین می‌رسیم و این کار بسیار باشکوه است.

به هر حال شهید صدر از نتایج به دست آمده از کتاب «الاسس المنطقیه للاستقرا» در متن «موجز فی اصول الدین» استفاده می‌کند و با ارائه روش پنج مرحله‌ای، اثبات باورهای بنیادین اسلامی را به صورت یقینی به انجام می‌رساند؛ گذشته از عرضه استدلالی و اثبات اصول عقاید و باورهای بنیادین اسلامی به روشی ابتکاری، متقن و زیبا، اگر به کتاب اعتقاد ما تنها از منظر منطق استقرا هم نگریسته شود، می‌توان تا حدودی آن را به مثابه حلقه اولی و مقدمه‌ای برای فهم کتاب گران‌سنگ و سترگ «الاسس المنطقیه للاستقرا» به شمار آورد.

به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید صدر بخش فقه و معارف پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری در پرونده «متفکر نابغه» به معرفی ابعاد مختلف شخصیت شهید صدر می‌پردازد، در این مطلب گفتاری از حجت‌الاسلام‌والمسلمین محسن اراکی، از شاگردان شهید صدر، درباره ویژگی‌های معنوی، علمی و سیاسی شهید صدر آمده است.

* استاد بزرگوار، شهید اسلام و مسلمین آیت‌الله العظمی حاج سید محمدباقر صدر (قدس الله نفسه الزکیه) در همه ابعاد گستره وجودی شخصیت خود، ممتاز، کم‌نظیر یا بی‌نظیر بود. بُعد علمی شخصیت ایشان دارای شعبه‌های مختلف و دامنه‌‌ای گسترده است؛ بعد اخلاقی، بعد اندیشه و رفتار سیاسی، رفتار خانوادگی، معاشرت با مردم، طلاب، شاگردان و سایر شخصیت‌ها و علمای معاصر خود، رفتار سیاسی با طاغوت‌های زمان، همگی از ابعاد شخصیتی ایشان است که هر یک به‌تنهایی شایسته تحقیق و بررسی است و باید درباره آن سخن‌های بسیار گفته و مطالب فراوان نوشته شود. آنچه تاکنون در این باره نوشته و گفته شده در مقایسه با شایستگی شخصیت این مرد عظیم و بزرگ، بسیار اندک است.

ایشان در بعد اخلاقی فردی بی‌نظیر یا کم‌نظیر بود؛ در همه جنبه‌های رفتاری متواضع بود و هیچ‌گاه خود را از دیگران برتر نمی‌دانست. رفتارش واقعاً خاکسارانه بود و در تواضعش با دیگران خاطرات بسیاری از ایشان وجود دارد. مردی خودساخته بود و اخلاصش در علم و عمل کم‌نظیر و به واقع درس‌آموز بود.

* جلوه‌هایی از سلوک معنوی شهید صدر

مدتی نماز جماعت را خدمت شهید صدر حاضر می‌شدیم؛ ایشان با وجود اینکه همه شرایط نماز فراهم بود، یعنی وقت نماز شده بود و تعداد زیادی از مأمومین حاضر بودند، حدود پنج دقیقه قبل از شروع، در محل نماز می‌نشست و تأمل می‌کرد. برای من سؤال پیش آمده بود که فلسفه یا حکمت این تأمل چیست. وقتی از ایشان پرسیدم، فرمودند: «نماز ایستادن در برابر خدا و سخن گفتن با خداست؛ باید خود را برای این کار آماده کنیم، فکرمان را صاف و نیتمان را خالص کنیم، خود را برای چنین کاری آماده کنیم که کار بزرگی است و سخن گفتن با عظیم و بزرگترین بزرگان است». شیخ محمدرضا نعمانی که از همراهان ایشان تا روزهای آخر بود نیز نقل می‌کند که یک بار همین سؤال را از شهید صدر می‌پرسد و ایشان پاسخ می‌دهد که «من از کودکی با خودم عهد کرده‌ام جز با حضور قلب نماز اقامه نکنم و به همین دلیل گاهی مجبور می‌شوم دقایقی صبر کنم تا افکاری که در ذهن دارم را کنار بزنم و حالت صفا و انقطاع برایم ایجاد بشود تا به نماز بایستم.»

شهید صدر (رحمه‌الله) حالت معنوی عجیبی داشت. یکی از بستگان ایشان در خواب می‌بیند حضرت امیر مؤمنان علی (علیه‌السّلام) به او می‌فرماید: «به سید محمدباقر بگو چرا چند وقت است به درس ما نمی‌آید؟» وی خواب را برای آقای صدر نقل می‌کند، ایشان می‌فرماید: «من هر روز قبل از درس به حرم امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌رفتم و چون ایشان باب علم نبی‌‌(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است، در حرم می‌نشستم و از ایشان مدد می‌خواستم و فکر می‌کردم؛ چند وقتی است به علت بنایی و تعمیر خانه موفق نشدم که به‌ این‌ منظور به حرم مشرف شوم؛ به احتمال زیاد خواب شما به این مناسبت بوده است.» به خاطر اخلاص ایشان بود که چنین جایگاه و پایگاهی نزد ائمه اطهار و امیر المؤمنین (علیهم‌السّلام) پیدا کرده بود.

* قدرت ذهنی ویژه شهید صدر

از امتیازات عجیب شهید صدر این بود که اگرچه درس استاد یا درس خودش را نمی‌نوشت، به شکل عجیبی نسبت به همه مطالب حضور ذهن داشت. استاد بزرگ ما آقای آیت‌الله سید کاظم حائری نقل می‌کنند که در مباحث قطع، شهید صدر پیش از درس، اشکالی از درس قبل به آیت‌الله خوئی (رحمه‌الله) وارد می‌کند و ایشان جواب می‌دهد؛ دوباره اشکال می‌کند و دوباره جواب می‌شنود؛ این کار تا هفت بار ادامه پیدا می‌کند و پس از سؤال یا اشکال هفتم زمان درس می‌شود و آیت‌الله خوئی درس را شروع می‌کنند؛ جالب است که شهید صدر (رحمه‌الله) تمام این هفت سئوال و جواب را در ذهن ثبت کرده بود، بدون اینکه یادداشتی برداشته باشد.

البته حافظه ایشان درباره تمام مطالبی که می‌شنید و می‌گفت اینگونه بود؛ نقل قول‌هایی که ایشان از اساتید می‌کردند، بیشتر نقل قول‌های از روی حافظه بود و هم درس خودش و هم درس استادانش را در ذهن خود به شکل عجیبی ضبط می‌کرد. این قدرت حفظ یا ضبط ذهنی، علاوه بر استعداد طبیعی ناشی از نورانیتی بود که خدای متعال به این مرد عنایت کرده بود.

* نوآوری‌های علمی شهید صدر

شهید صدر در هر عرصه علمی که وارد شده، علاوه بر احاطه و دقت، ابتکارات و ابداعات علمی کم‌نظیر یا بی‌نظیری بر جای گذاشته است. ایشان در علوم مختلف مانند فقه، اصول، فقه نظام، نظام اقتصادی و مباحث اجتماعی و فلسفی ابتکارات زیادی داشت. «فلسفتنا»یی که تدوین کرد، انقلابی در عالم فلسفه به‌ویژه در جهان عرب بود. در عرصه‌های دیگر هم این‌طور بود؛ «الأسس المنطقیة للاستقراء» ایشان انقلابی بنیادین در منطق فکر بشری است که متأسفانه ارزش آن دانسته نشده و درست ترویج نشده است. البته عظمت این تألیف یکی از دلایل عدم شهرت آن است؛ زیرا  بسیار تخصصی است و دربردارنده مجموعه‌ای از مباحث جدید فلسفی، ریاضیاتی و حساب‌احتمالاتی است. شهید صدر در این کتاب اصول معرفت‌شناختی را تغییر می‌دهد و بنیاد جدیدی را برای معرفت تجربی پی‌ریزی می‌کند.

در فقه نیز ایجاد روش استنباطِ فقهِ نظام یکی از نوآوری‌های مهم ایشان است. ایشان برای نخستین بار در فقه به استنباط نظام از منابع فقهی اقدام و نظریه‌ نظام اقتصادی را مطرح کرد؛ نظامی که با روش‌های اجتهادی و استنباطی متعارف، از منابع و متون استخراج شده است. در این نظام از احکام فقهی ابواب مختلف، نظام فقهی اقتصادی منسجمی ارائه شده است که براساس آن حاکمیت می‌تواند به‌صورت نظام‌مند و سیستماتیک، ساختار‌هایی را برای مدیریت بازار، مدیریت تولید، مدیریت توزیع و مدیریت مصرف در جامعه ایجاد کند.
یافتن نظام اقتصادی منسجمی که بتواند جامعه را مبتنی‌بر معارف اسلامی مدیریت کند، نوآوری شهید صدر بود و هیچ فقیهی، چه شیعه و چه سنی در این تراز وارد نشده و هیچ‌یک از فقها استنباط فقه نظام نداشته‌اند.

* بنیان‌گذاری فعالیت تشکیلاتی

شهید صدر به کار تشکیلاتی معتقد بود؛ نخستین کسی که در جهان تشیع کار تشکیلاتی را بنیان نهاده، مرحوم صدر بوده است؛ در عراق این کار تشکیلاتی بسیار بنیادین را پایه‌ریزی کرد که البته بعدها معتقد شد هرچند باید زیر نظر مرجعیت کار کند، اما نباید به حوزه‌ها وارد شود.

از همان اساسنامه اولیه‌ای که شهید صدر طراحی کردند این کار تشکیلاتی باید زیر نظر ولی فقیه می‌بود؛ ازاین‌رو مرحوم شهید صدر قبل از دهه چهل، بحث ولایت فقیه را در عرصه سیاست وارد کرد. کار تشکیلاتی شهید صدر هم پیش از دهه چهل انجام گرفت و ایشان از همان وقت در عرصه سیاست مخلصانه و شجاعانه وارد شد تا درنهایت این تلاش‌ها منجر به شهادت این بزگوار شد. شهادت مرحوم شهید صدر به‌واقع شهادت انتخابی بود؛ خودشان این راه را انتخاب کردند و می‌دانستند که شهید می‌شوند و با این علم، راه جهاد و مقاومت را در پیش گرفتند و به آن شکل فجیع به شهادت رسیدند.

* باور عملی شهید صدر به مقام ولایت‌امری امام خمینی

آیت‌الله العظمی سیّد محمدباقر صدر عراقی بود، اما هنگامی‌ که قیام امام برپا شد در نامه‌ای به شاگردان خود نوشت: «ذوبوا فی الامام الخمینی کما ذاب هو فی الاسلام…» و اعلام کرد که: «از این پس از مرجعیّت من سخن نگویید. امروز پرچم در دست امام خمینی است و او رهبر جهان اسلام است و همه باید از این پرچم حمایت کنیم.» این روحیه‌ی کسی است که در اسلام و اهداف اسلامی فنا می‌شود و جهانی فکر می‌کند، آنچنان که ائمه‌ی اطهار فکر می‌کردند.

همچنین بنده به یاد دارم که مدتی بعد از پیروزی انقلاب حجت‌الاسلام‌والمسلمین آقای سید باقر مهری از شاگردان شهید صدر به نمایندگی از ایشان به ایران آمده و پیامی را از طرف ایشان برای امام آورده بود. بنده پیگیری کردم و وقتی از امام (رحمه‌الله) گرفتیم و با هم در قم به خدمت امام خمینی رسیدیم. در این جلسه آقا شیخ مرتضی شریعتی نیز حضور داشت.

پیام شهید صدر این بود که «شرایطی پیش آمده که من احساس تکلیف کردم با رژیم صدام مواجه شوم و مقابله کنم، ممکن است این مقابله منجر به شهادت من شود؛ چون شما (امام خمینی) مقام ولایت امری دارید، می‌خواهم این کار با اجازه شما باشد، اگر اجازه می‌فرمایید من این راه را ادامه دهم، وگرنه با توجه به شرایطی که امروز بر من حاکم شده است، می‌توانم از عراق خارج شوم». امام خمینی (رحمه‌الله) فرمودند: «بگویید ایشان استقامت کنند و خدا با ایشان است». این پیام به شهید صدر رسید و ایشان عمل کردند.

مرحوم شهید صدر در آن روزگار در سطح مرجع عام شیعیان بود و دامنه مرجعیت گسترده‌ای داشت؛ در عراق، ایران، افغانستان، پاکستان، لبنان، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و سطح دنیا مقلدین بسیاری داشت، اما برای انجام اقدامی سیاسی که مقابله با رژیم بعثی بود، خود را مکلف به اذن‌گرفتن از مرجعی که ولی امر بود می‌دانست. این نشانه‌ی تواضع، تدین و تقوای فوق‌العاده ایشان بود. ایشان حقیقتاً تقوا و اخلاص عجیبی داشت و همه کارهایش را با نیت خالصانه انجام می‌داد.

از خدای متعال می‌خواهیم مقام ایشان را عالی‌تر کند. یاد ایشان و افکارشان که همگی ناب است باید زنده بماند؛ به‌ویژه اینکه افکار ایشان در جهان عرب به واقع حیات‌بخش و انقلاب‌آفرین است؛ بنابراین همه جا به‌ویژه در جهان عرب باید بیشتر به افکار ایشان پرداخته شود. امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق ادامه دادن راه ایشان را بدهد؛ راه شهید صدر همان  تعالیم و آموزه‌های بلند ائمه معصومین (علیهم‌السّلام) و راه امام صادق (علیه‌السّلام) و امتداد سیره علوی، فاطمی و حسینی است. ما باید این آموزه‌ها را خوب فرا بگیریم، خوب تبیین و خوب به آن‌ها عمل کنیم.

 

نویسنده: عبدالرضا ایزدپناه

در بیست و پنجم ذی قعده 1353هـ.ق. در جوار جدش موسی بن جعفر(ع) کاظمین دیده به جهان گشود. در دامن مادری پارسا و دین شناس فرزند شیخ عبدالحسین آل یاسین عالم برجسته و نامور عراق بالید و پرورید.

پدرش سید حیدر صدر که به اجتهاد و تقوا زبان زد بود از همان کوچکی به استعدادهای او جهت بخشید و تا چهارده سالگی او که دار فانی را وداع کرد از سید محمدباقر عالمی به علم و تقوا بزرگ و به سن و سال خرد بساخت.

از همان کوچکی در دید مردم جلوه کرد و در محافل علمی نمایی از نبوغ خود را نمود. پس از پدر برادرش سید اسماعیل صدر که خود عالمی فرهیخته و پارسا بود مربّی و مرشد او شد و راه و رسم خداترسی بهره وری از عمر شناخت خود و مسؤولیتهایی که بر دوش عالم دینی است به او بیاموخت. به زودی دروس سطح را پشت سر نهاد و در اوان دومین دهه عمرش به همراه استاد برادرش به نجف هجرت کرد و در درس خارج دایی اش فقیه بلند مرتبه شیخ محمدرضا آل یاسین شرکت جست. نبوغ و هوشمندی وی در این محضر آشکار شد به گونه ای که دیدگاههای او مورد توجه اساتید و بزرگان قرار گرفت.

او با این که متّکی به نفس بود و در ابراز نظر صریح از آن دست کسانی نبود که نبوغشان زمین گیرشان می‌کند و تواناییهاشان آنها را می‌فریبد. در نبوغ و تواناییهای خود به نیکی بهره جست و در دوران تحصیل دانش پژوهی جدّی و سخت کوش و نستوه بود. 16 ساعت از روز را به گونه ای پیوسته تحصیل می‌کرد.

او از مادر و پدر و برادرش بیاموخت که تلاش بدون تقوا رهزن است. کوشش و نستوهی را با امداد از اجداد طاهرین خود قرین کرد و از فیوضات امیرالمؤمنین(ع) بهره مند می‌شد. ساعتی به حرم می‌رفت به تفکر می‌پرداخت و دانسته هایش را مرور می‌کرد.

گویند (چند روزی [رفتن به زیارت حضرت امیر(ع)] ترک شد. با این که کسی در جریان نبود مادرش حضرت امیر(ع) را خواب دید که فرمود: به باقر بگو: چرا درسی را که پیش ما گرفتی رها کرد.)

او به فراگیری دانشهای رایج حوزه بسنده نکرد در کنار آن به دانشهای نو نیز روی آورد و در آن عرصه هم مهارتی ویژه یافت.

آنچه برای او مهم بود فهم علم بود شرکت درازمدت در درس‌ها را ملاک نمی‌دانست؛ از این روی بیش از 16 تا 18 سال تحصیل او به درازا نجامید و پس از این مدّت در سال1378هـ.ق. در بیست وپنج سالگی تدریس خارج اصول را آغاز کرد. گرچه دوره اول خارج اصول او به درازا کشید ولی در پی راهی بود که طالب علم را زودتر به اجتهاد برساند و اهل فن گرداند. در سال 1381هـ.ق. خارج فقه را درحوزه آغاز کرد و نبوغ خود را در طرح مسائل نوپیدا و گشایش آفاق نو نشان داد.

او از فقیهانی نبود که به کرسی فقاهت و تدریس بسنده کند. این همه را پیش آغاز حاکمیت شریعت می‌دانست و فقیهان را مسؤول در قبال امت اسلامی. با این که پرداختن به دانشهایی غیر حوزوی و نگارش کتابهای غیر از اصول و فقه در آن احوال شأن فقیه نبود او پرداختن به این امور را رسالت اصلی عالم دینی و فقیهان متعهد می‌شمرد و خود در انجام این مهم پیشگام شد.

در زمینه مسائل معرفت شناختی که آن روزها به تازگی رخ نموده بود استوارترین نوشته را تحریر کرد و آن گاه که هجوم مکتبهای فلسفی و اقتصادی را به کشورهای مسلمانان احساس کرد در برابر تهاجم فرهنگی شرق و غرب راست قامت ایستاد.

او در این جبهه تنها نهی و تکفیر نکرد که این را راه کار نمی‌دانست. دیدگاههای مکتبهای فلسفی و اقتصادی شرق و غرب را آزادانه به بوته نقد و بررسی نهاد و دو کتاب پرمایه و بی مانند (اقتصادنا) و (فلسفتنا) را نوشت کتابهایی که هنوز مرجع صاحب نظران در فلسفه و اقتصادند.

او در برخی زمینه‌ها نه تنها به نزدیک کردن دیدگاههای فیلسوفان و دانشمندان غرب و شرق و عرضه آن بر منابع اسلامی پرداخت که روش‌ها و راه کارهای نوی را به جوامع بشری ارزانی داشت. دو کتاب (الاستقراء) و (البنک الاربوی) طرح نوی در دو مقوله شناخت و بانکداری در افکند.

در کنار تدریس و نگارش مبارزه سیاسی را آغاز کرد.

افزون بر تشکیل گروههای سیاسی به آموزش و پرورش ده‌ها شاگرد مستعد پرداخت که پرچمدار نهضت اسلامی و مروج اندیشه ناب محمدی(ص) در عراق و ایران و… شدند.

او به گونه ای آشکار وارد عرصه مبارزاتی علیه دولت عراق شد. شماری از شاگردان او را که چون فرزند او به شمار می‌آمدند رژیم عراق در شکنجه گاه‌ها به شهادت رساند که شاید که زهرچشمی باشد برای او ولی شهید صدر نستوه تر قدم به میدان مبارزه نهاد و آشکارا به حمایت از امام خمینی و انقلاب اسلامی و مردم مسلمان ایران برخاست و مردم عراق را نیز به قیام علیه ستم و ایجاد حکومت اسلامی فراخواند. استکبار جهانی که ترس آن داشت انقلاب اسلامی در عراق تکرار شود چاره را در شهادت او دید و آن بزرگمرد و خواهر بزرگوارش را درزیر شکنجه به شهادت رسانید.

دستورالعملی که پیش روی دارید آخرین سفارش او در آخرین درس‌های اوست آن هم درس قرآن.

او با تطهیر جانش حقایق و انواری را که از کتاب وحی نوش کرده بود بر جان شاگردان ریخت و به آنان آموخت که وراثت انبیاء تنها در فقه و اصول نیست. بایست وظیفه بان بود و مجاهد و این همه بدون انس با قرآن شدنی نیست.

او در این (دل نامه) ریشه همه گناهان را در زندگی بشر دنیاپرستی دانسته و با نگاهی تیز و روان شناسانه در جان مخاطب نفوذ می‌کند و حقیقت دنیا را که به تعبیر قرآن (متاع قلیل) است برای کمال جویان مجسّم می‌کند و دلهای ملکوتی را به تفرج در ملکوت وا می‌دارد:

سخنی از ملکوت دل با دلهای ملکوتی

در پایان از عرصه اندیشه به عالم دل و از میدان خرد به ساحت وجدان روی می‌کنیم. دمی با دل و وجدان مان می‌نشینیم.

قلب هایمان را به جای افکارمان بر قرآن عرضه می‌کنیم و به پیشگاه او می‌بریم تا بنگریم چه کسی بر دل مان ولایت دارد و فرمان می‌راند. چه دوستی و عشقی قطب و محور دل ماست و بر او سیادت می‌کند قلب ما به چه چیزی وابسته است؟

خداوند در یک دل دو ولایت را نمی‌پذیرد و دو عشق هم عرض را بر نمی‌تابد یا دوستی خدا و یا دوستی دنیا چه عشق به خدا و عشق به دنیا با هم جمع نمی‌شوند. بیاییم قلب هایمان را محک زنیم که آیا مرکز دوستی دنیا یا دوستی با خدا اگر دوستی خدا در دل مان جای گرفته است ژرفایش بخشیم و استوارش سازیم و اگر (پناه به خدا) دوستی دنیا در آن لانه کرده بکوشیم خود را از این درد بدخیم و مرض مهلک و تباه گر نجات دهیم.

هر مهری که بر مرکز دل نشیند به یکی ازدو شکل است:

1 . دوستی معمولی که محور و پایه ای جهت مهرها و دلبستگی‌ها خواسته‌ها و آرزوهای انسان قرار می‌گیرد که به گونه ای که اگر برای برآوردن نیازی رویکرد دیگری پیدا کند فوری به اصل خویش باز می‌گردد؛ چه این دوستی اساس دل را تشکیل می‌دهد و مرکز فکر دلبستگی‌ها و احساسات را مشغول کرده است گاهی به گفته ای کاری خوراکی یا آشامیدنی به طور موقّت دل می‌بندد ولی همان مهر نخستین محور قلب است.

 

2 . دوستی آن است که تمام وجود و درون انسان را در بربگیرد هیچ چیزی او را از دوستش باز ندارد: به هر کجا که نگرد روی دوست بیند و جلوه او نگرد محبوب او قبله وکعبه اوست.

این دوگونه دوستی هم نسبت به خدا پدید آید و هم نسبت به دنیا. در مهر به خدا که مایه شرف انسان است هر دو درجه محبت یافت می‌شود. درجه نخست در جان مؤمنان شایسته و پاکی که جانشان را از آلودگیهای دنیا پیراسته اند دیده می‌شود. اینان از مهر حق مرکزی برای همه مهر‌ها آرزو‌ها و احساسات در دل پدید آورده اند هر چند گاهی به وقت غذا به خوردن غذا می‌پردازند به بهره ای از بهره‌های مباح روی می‌کنند دوستی را دیدار می‌کنند به تفرج در خیابان می‌پردازند و… ولی با برطرف شدن گرفتاری به مهری که محور دل است باز می‌گردند چه مرکز دلبستگی آنان یکی است.

او دوستی درجه دو: (عشق) را در دل و جان پیام آوران اولیاء الهی و امامان علیهم‌السلام می‌توان یافت.

امام علی بن ابیطالب علیه السلام که ما از شرف مجاورت او بهره می‌بریم همه می‌دانیم این مرد بزرگ در این زمینه چه گفته است: (ما رأیت شیئاً إلاّ ورأیت اللّه قبله و بعده ومعه).

چه عشق به خدا این قلب با عظمت را به گونه ای فرا گرفته است که هر چه می‌بیند خدایی بیند حتی به گاهی که مردم را می‌بیند خدا را می‌نگرد با نعمت‌ها که رو به رو می‌شود خدا را می‌بیند و خلق خدا و نعمتهای او را جدای از او نمی‌بیند.

این معنا و این گونه نگاه به آفریدگان در همه حال دید او را تشکیل می‌داد چه دوست یگانه و معشوق کامل او خداست قبله آرزو‌ها و آمال او خداست. به خود اجازه نمی‌دهد با او انباز گیرد چه او غیر ذات سبحان حق را نمی‌بیند.

همین دو گونه دوستی نسبت به دنیا نیز هست همان دنیایی که به فرموده پیامبر اکرم(ص) سرآمد خطا‌ها و اشتباههاست: درجه نخست دنیاطلبی آن است که دوستی دنیا مرکز و خاستگاه سلوک و تصرفات انسان گردد گویی محور تلاش و کوشش او خواسته‌های شخصی اش است هر کجا سود شخصی او را بکشاند می‌رود. دنیا قاعده و پایه زندگی او می‌شود. گاهی مشغولیتهای پاک و معنوی روی او را از دنیا بر می‌گرداند به نماز مشغول می‌گردد و روزه می‌گیرد ولی با شتاب به دنیا که مرجع اساسی قلب اوست روی می‌آورد. هنوز از قلمرو سلطه شیطان خارج نشده به قلمرو او باز می‌گردد.

این دنیا طلبی آغازین است که خود بیماری بدخیم است.

ولی بیماری دنیا دوستی درجه دو گونه هلاکت زای آن جایی است که عشق به دنیا او را کور کرده و همه شبکه‌های دید او را در برگرفته است. نسبت او با دنیا چونان نسبت سید موحدان امیرمؤمنان با خدای سبحان می‌گردد: او هیچ چیز را نمی‌دید مگر آن که پس از او با او و بعد از او خدا را می‌دید. دنیاطلب نیز همه چیز را از زاویه دوستی دنیا نگرد حتی کارهای شایسته را نیز از چشم انداز سودهای شخصی بر می‌گزیند: نماز را روزه را و دیگر عبادات را. همه کارهایش رنگ دنیاطلبی می‌گیرد. در هر کاری نخست بازده دنیایی او را می‌بیند. انگیزاننده او مشتی از مال یا اندکی از مقام و جاه است چیزهایی که جز زمانی کوتاه با او نمی‌پاید. این نوع دنیاطلبی از گونه پیشین آن بسیار خطرناک تر است از این روی پیامبر اسلام(ص) فرمود:

«حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة»

و امام صادق(ع) فرمود:

«الدّنیا کماء البحر مَنِ ازداد شرباً منه ازداد عطشاً».

نگویید همین اندک از دنیا را بر می‌گیریم سپس از او روی بر می‌گردانم این مقدار از مقام و منصب را به دست می‌آورم سپس به سوی خدا می‌روم چنین اندیشه ای عبث است؛ زیرا هر اندازه که از مال و مقام دنیا بر گیرید عطش شما بیش تر خواهد شد و عشق شما نسبت به آن افزون می‌گردد. دنیا بسان آبشور دریاست. دنیا سرآمد همه گناهان است.

رسول خدا(ص) فرمود:

«من اصبح واکبر همّه الدّنیا فلیس له مِن اللّه شَیءٌ».

و این یعنی گسستن پیوند با خدا؛ زیرا دوگونه مهر و عشق در یک دل نمی‌گنجد.

دنیاطلبی سرآمد همه گناهان است چون نماز را بی روح می‌کند روزه را بی معنا و معنویت می‌سازد و همه عبادات را از یاد خدا تهی می‌گرداند. وقتی که مهر به دنیا همه قلب را فرا گرفته است جایی برای چشیدن لذٌت عبادات باقی نمی‌ماند. من و شما می‌دانیم آنانی که با امیرمؤمنان علی(ع) در افتادند و ما امروز بدگویی شان می‌کنیم نماز و روزه را ترک نکردند لب به شراب نزده بودند دست کم بیش تر آنان چنین بودند. عبدالرحمان عوف صحابه جلیل القدر مسلمان سابقه دار روزی که او مسلمان شد شمار زیادی کافر بودند در خدمت رسول خدا زیست در فضای نزول وحی با قرآن با آیات الهی تنفس کرد ولی چه شد چه بر سر او آمد. وقتی خدا شهرهای ایران و روم را بر روی مسلمانان گشود مهر به دنیا از دل او زبانه کشید نماز و روزه می‌گزارد ولی دلش از دوستی دنیا پر بود وقتی انتخاب مقام خلافت بین علی(ع) و عثمان به دست او افتاد تا یکی از آن دو را برای خلافت مسلمانان برگزیند با این که می‌دانست که اگر زمام خلافت به دست علی(ع) سپرده شود خوشبختی دنیا و آخرت مسلمانان تأمین می‌گردد و اگر عثمان خلیفه شود درهای فتنه برای همیشه بر روی مردم گشوده خواهد شد حتی این را از عمر هم شنیده بود ولی دنیاطلبی عنان اختیار درست را از او بگرفت دستش را به دست عثمان داد و با او بیعت کرد و علی(ع) از خلافت دور افتاد.

ممکن است بگویند: علی(ع) از جانب پیامبر(ص) خلیفه پس از او بود کار عبدالرحمان بسان ترک نماز است و گناهی هم سنگ ترک نماز دارد؛ زیرا امام علی(ع) مهم ترین کارهای ضروری مسلمانان را در هر حال رهبری می‌کرد و بر فرض محال اگر پیامبر(ص) او را نصب نمی‌کرد آیا می‌شد عبدالرحمان را متهم به دنیا دوستی کرد؟ باید گفت این جا ربطی به نص پیامبر ندارد موضوع حکم دوستی دنیاست خیانت در امانت است. او می‌دانست که با آمدن امام علی(ع) دنیای او به خطر می‌افتد.

دوستی دنیا جان مایه وجود او شده بود و کور و کرش کرده بود و چنین دنیاطلبی سرآمد همه گناهان است چونانکه دوستی خدا اساس همه کمالات است دوستی خداست که به انسان کمال عزت شرف نستوهی پاکی و توان چیرگی به ضعف‌ها و ناتوانی‌ها را در همه احوال می‌دهد.

دوستی خدا بود که ساحران را چونان دگرگون کرد که از جلو داران آیین موسی(ع) شدند و در پاسخ تهدیدهای فرعون چنین گفتند:

«فاقض انت قاض انّما تقضی هذه الحیواة الدّنیا».

این شجاعت را از کجا آورده اند جز از عشق به خدا؟ عشق به خدا بود که علی(ع) را از پایگاهی دلیرانه برخوردار کرد شجاعت او بسان شجاعت درندگان نبود شجاعتی بود از روی ایمان و برخاسته از عشق به خدا. این دلیری تنها دلیری مبارز در میدان نبرد نیست بلکه شجاعت مقاومت ورد کردن است شجاعت شکیبایی و نستوهی است. و ضرب المثل شجاعت در میدان نبرد بود وقتی کمرش را برای رفتن به میدان مبارزه می‌بست که نزدیک به شصت سال از عمرش سپری شده بود. تنها و یک تنه بر خوارج حمله برد و چهارهزار نفر از آنان را کشت. این دلیری شگفت آور او در میدان کارزار از مهر خدا مایه می‌گیرد و عشق او به خدا اجازه نمی‌دهد که انبوه لشکریان را ببیند یا از تنهایی خود در برابر این همه لشکر وحشت کند. در شجاعت بر شکیبایی نیز نمونه بود. او به گاهی در برابر غصب حق خود سکوت کرد که در بحبوحه جوانی بود هنوز عارضه پیری بر او فرود نیامده بود ولی چون مصلحت اسلام در سکوت بود برای حفظ اسلام سکوت کرد تا دست کم شعائر اسلام باقی بماند. والاترین گونه شجاعت دلیری درگذشتن از خود و حق خود برای اسلام است. وقتی پس از قتل خلیفه دوم بر او خلافت با شرطهای ناهمسو با کتاب و سنّت عرضه می‌شود دست رد بر سینه مقام خلافت می‌زند. چنین دلیری در میدان جنگ در شکیبایی و در نه گفتن به دنیا از عشق او به خدا مایه می‌گرفت نه از اعتقاد و باورش؛ چه در این اعتقاد فلاسفه غرب نیز با او شریکند. این ویژگی‌ها وامدار باور عقیده تنها نیست باوری که به عشق برسد.

ما طالب‌علمان از دیگران بر پرهیز از دنیاطلبی سزاوارتریم چه ما خود را راهنمایان مردم به آخرت می‌دانیم و در منصب هدایت خلق قرار گرفته ایم. چگونه می‌توانی دنیای خودت را از آخرتت جدا پنداری؟ اگر دنیایت از آخرت تو گسسته شود مردم را به دنیای خودت فرا خواهی خواند نه به آخرت پروردگارت. در این صورت رهزن مردم از آخرت خواهی شد آن هم رهزن راه خدا راهی که خود باید مردم را به سوی آن فرا خوانیم و جلودار آنان در حرکت به سوی خدا و آخرت باشیم و دست مردم را گرفته و آنان را به آن راه بداریم.

اگر ما خود این راه را ببندیم اگر ما کژراهه رویم در آن حال مانع راه خدا و حجاب روز جزا خواهیم بود.

هرکس مهر دنیا بر او چیره شود تباه و هلاک می‌شود ولی ما طالب‌علمان و دانایان اگر دنیا طلب شویم هم خود هلاک شویم و هم مردم را هلاک کنیم؛ زیرا ما منادی هدایت خلق به سوی خدا هستیم دعوت به راه خدا و ارزشهای الهی پیشه ماست.

ما که در جایگاه پیوند دهی مردم به خدا هستیم اگر دل ما به خدا پیوند نداشته باشد چگونه می‌توانیم مردم را به خدا پیوند دهیم؟

ما از همه مردم به پرواگرفتن از این دره هوسناک سزاوارتریم چه ما ادّعای وراثت پیامبران امامان و اولیاء را داریم مقتدا و اسوه هایمان بزرگان و پاک باختگانی چون پیامبر اسلام امام علی امام حسن و امام حسین(ع) می‌دانیم و در راه آنان گام بر می‌داریم. آیا نباید این شرافت انتساب در ما زنده شود و جلوه گر باشد؟ این پیوند و نسبت جایگاه ما را در میان امت حساس تر و دقیق تر می‌کند؛ زیرا ما حاصل گفتار آن بزرگان و نماینده سیرت و رفتار آنان هستیم. داناترین مردم به گفتارشان و شناساترین افراد به رفتارشان مگر رسول خدا نفرمود:

«إنّا معاشر الانبیاء لانورث ذهبا ولافضة ولا عقارا انّما نورث العلم والحکمة».

و امیرمؤمنان(ع) نفرمود:

«ان أمارتکم هذه لاتساوی عندی شیئاً إلا ان اقیم حقّا او ادحض باطلاً».

امام علی(ع) برای خدا کار می‌کرد و فانی در اراده حق بود. اگر او دنیا طلب بود و حکومت را برای دنیا می‌خواست بدبخت ترین و سیه روزترین مردم بود؛ چه او در کودکی از خونش در راه خدا گذشته بود و بارها تا دروازه شهادت رفته بود و در دوران غربت اسلام و تنهایی رسول خدا(ص) از او و رسالت الهی او دفاع کرده بود و در این مهم لحظه ای تردید به خود راه نداده بود. نه برای مرگ حسابی بازکرده بود و نه دنیا نزداو بهایی داشت. او فارغ از مرگ و زندگی بود [بلکه فوق مرگ و زندگی بود] در زمان حضور پیامبر(ص) سرباخته ترین بود و پس از رحلت آن عزیز نیز تسلیم محض بود. در راه خدا از همه کوشاتر بود و در بیش ترین رنج و تلخیها را در راه اسلام چشید.

با محاسبه‌های دنیوی چه چیزی در برابر این همه رنج به دست آورد؟ آیا این سیرت و رفتار او را از خلافت محروم نکرد؟

آیا سال‌ها خانه نشین نشد؟

آیا او را هزار ماه بر منبرهای مسلمانان ناسزا نگفتند؟

همان منبرهایی که پایه هایش بر جهاد نستوهی فداکاری و خون دل خوردنهای او بر پا بود.

با این همه آنان گاه که ابن ملجم مرادی فرق مبارک او را شکافت صدای کامیبابی سرداد: «لقد فُزتُ بِرَبِّ الکعبة» اگر بهای فداکاریهای او دنیا بود او محروم ترین افراد از بهره‌های دنیایی بود. نه بایست خود را کامیاب می‌شمرد و بهترین بهره‌ور از دنیا به شمار می‌آورد!

همین آخرین پیام او: «لقد فزت برب الکعبة» گواه است و شهادت گواه این که او به این دنیا دل نبست و در همه حال برای خدا کار کرد. اکنون که زمان لقای خدا رسیده لحظه ای که مزد و پاداش او به تمام و کمال داده می‌شود و دربرابر آن همه رنج‌ها و اندوه‌ها در نعمت و رضوان جاودان حق غرق می‌گردد.

آیا این امام اسوه برترما نیست؟ آیا زندگی او (سنّت) نیست؟ مگر سنّت غیر از گفت و کرد و تقریر معصوم است؟

بر ماست که به پیروی از آن بزرگان از دلبستگی به دنیا دامن گیریم ما دنیایی هم نداریم که به آن دل ببندیم دنیای یک طلبه چیست؟

شگفتا طلبه و دنیاطلبی؟ مگر همه این چند روزه دنیا چیست که گرفتار آن شویم و از مقام رضوان من الله اکبر محروم مانیم. نعمتهایی را که هیچ گوشی نشنید و هیچ چشمی ندیده و در خیال بشر نمی‌گنجد رها کنیم و به دنیایی که وهم و خیالی بیش نیست بچسبیم. دنیا همه اش وهم و خیال است و دنیای طلبه بخش کوچکی از این خیال و وهم؟

بیاییم خودمان را باهارون الرّشید مقایسه کنیم. او چه گرفت و چه چیزی از دست داد و ما در برابر از دست دادن همان چیز چه به دست آورده ایم و چه چیزهایی را از دست داده ایم. ما او را شب و روز بَد می‌گوییم که گول دنیا را خورد ولی می‌دانیم در چه کاخهایی زندگی کرد چه خوشگذرانی‌ها داشت چه لذت‌ها برد چه زمامداری و حکومت پهناور و نیرومندی داشت. خلافت و سلطنت او همه جا را گرفته بود. هارون الرشید به چنین دنیایی سر سپرد. ما مدّعی هستیم از هارون الرّشید بهتریم از او پارساتر و با تقواتریم! آیا دنیای هارون الرّشید به ما روی آورده است. تا آزمایش شویم و پارسایی و تقوای خویش را بسنجیم؟

هان ای فرزندانم برادرانم عزیزانم ای فرزندان علی! آیا دنیای هارون الرشید بر ما عرضه شده است؟ نه دنیایی که بر ما روی کرده بسیار اندک است و ناچیز. هارون به ابرها می‌گفت هر جا می‌خواهید ببارید از قلمرو خلافت هارون بیرون نیست مالیات و خراج آن به خزینه من خواهد آمد. او در راه چنین دنیایی موسی بن جعفر(ع) را زندانی کرد.

آیا چنین دنیایی به ما روی کرده است و چنان آزمونی شده ایم تا ببینیم موسی بن جعفر(ع) را زندانی نمی‌کنیم؟

به زندگی طلبه هیج حقیقتی جز رضوان الهی نباید حاکم باشد. هر طالب علمی حالش چونان علی بن ابی طالب(ع) است. اگر با انتخاب طلبه ای به دنیا رو کرد اگر با این زندگی طلبگی به دنیا دل بست روسیاه ترین و بدبخت ترین مردم دنیاست؛ زیرا نه دنیای او دنیاست و نه در آخرت بهره ای دارد.

پس بایسته است همه توان و هَمّ خویش را در آبادسازی آخرت به کار گیریم دل خود را از عشق و دوستی حق لبریز کنیم جایی برای غیر او نگذاریم.

امامان معصوم(ع) برای وانهادن دنیا و چیره شدن بر دنیاپرستی دستورالعملهایی را داده اند: یاد مرگ در همه حال کارآترین دارو و برای درمان بیماری دنیاپرستی است.

همه ما می‌گوییم مرگ هست دنیا فانی است همه رفتنی اند ولی آن را برای خودمان باور نداریم.

ییاد مرگ وقتی دوستی دنیا را از دل می‌برد که خود را در همه حال بر پرتگاه مرگ ببینیم مرگ همیشه فرادیدمان باشد.

همه ما هر روز دوستانی و نزدیکانی را از دست می‌دهیم جلوی چشم ما برادرانی از ما از این دنیا به دنیای دیگر رخت بر می‌بندند. پدر من بیش از عمر الآن من عمر نکرد برادر من هم بیش از این که من عمر کرده ام زندگی نکرد. اکنون من عمر خویش را کرده ام بسیار معقول می‌نماید که من بیش از پدر و برادرم عمر نکنم. هر یک از ما باید همگنانی برای مدّت عمر خود برگزیند و خود را برای رفتن آماده کند. همه ما دوستانی داشتیم که کوچ کردند عزیزانی که از این دنیا رفتند و هیچ چیز از آرمان‌ها و آرزوهایشان باقی نمانده است.

اگر برای آخرت کار کرده اند به «مقعد صدق عند ملیک مقتدر» راه یافتند و چنانچه درراه دنیا عمرشان را سپری کرده آند نسبت به آنها همه چیز پایان یافته است. اینها همه برای ما عبرت است.

پیداست این دستورالعمل امامان(ع) را باید آویزه گوش کنیم و همیشه مرگ را به یاد داشته باشیم تا حرص به زندگی در دنیا درما بشکند هوس‌ها بسوزند.

چه زندگی ای؟ چه دنیایی؟

چند سال چند ماه و شاید چند روز دنیا. چرا برای این چند روزه دنیا زندگی دائمی و ابدی را بر خود سیاه کنیم؟ از چه زندگی ای دفاع می‌کنیم؟ هستی مان را درراه چه اندازه از بهره‌های زندگی فدا می‌کنیم؟

این همه جنب و جوش برای چه اندازه از زندگی داریم؟

برای ده روز یک ماه دو ماه؟ هیچ نمی‌دانیم. نمی‌دانیم آیا تاوان این اندازه خطا را می‌توانیم بپردازیم. این اندازه از کوتاهی و گناه در برابر خدا بر برابر دینمان برای ما قابل تحمل است. تحمل پذیرش تاوان این خطاها در برابر چه چیز؟ ده روز یک یا دو ماه زندگی این بهای خیلی پستی است.

از خدا می‌خواهیم دلهای ما را پاک سازد قلبهای ما را به نور ایمان جلا دهد همّت ما را خداجویی و خداطلبی کند دل ما را از مهر و محبّت ترس و باور به او پر کناد و ما را به عمل به کتابش توفیق دهاد.

وآخر دعوانا ان الحمد للّه ربّ العالمین

 

1 – علاقه و توسل به ائمه اطهار علیهم السلام

او خود در این باره نقل می‌کند:

در ایام طلبگی‌ام، هر شب، یک ساعت به حرم امام امیر المؤمنین علیه السلام می‌رفتم و در برابر قبر آن حضرت می‌نشستم و به درس‌ها و مطالب علمی خود فکر می‌کردم. معتقد بودم که از جو حرم و روح پاک و مطهر امیرالمؤمنین الهام می‌گیرم. پس از مدتی، این کار را ترک کردم و کسی هم غیر از خدای خودم خبر نداشت.

چندی بعد، یکی از بانوان اقوام ایشان، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به خواب می‌بیند که می‌فرماید: «به باقر بگویید او هر شب می‌آمد و نزد ما درس می‌خواند، چرا این کار را ترک کرده است ».

2 – بزرگواری

یکی از شاگردان استاد شهید، راه خویش را از او جدا کرد و در غیاب، استاد را مورد حمله قرار می‌داد و از او بدگویی می‌کرد. روزی که در محضر ایشان بودیم از آن شخص سخن به میان آمد. فرمودند من هنوز او را عادل می‌دانم. آن چه او می‌گوید: به خاطر اعتقاد خطایی است که پیدا کرده است نه از روی بی توجهی به دین.(1)

3 – بلندهمتی

می فرمودند: در ایامی که مشغول تحصیل بودم، هر روز به قدر پنج طلبه پرکار، درس می‌خواندم.(2)

4 – عزت نفس

شیخ نعمانی، یکی از شاگردان شهید صدر که در ایام حبس در منزل، همراه ایشان بوده گوید:

«در ایام حبس، عده‌ای از مؤمنان برای ایشان مبلغی پول فرستادند، ولی امتناع کرده و با وجود احتیاج شدید، قبول نمی کردند. عرض کردم شما در این زمان احتیاج به پول دارید و شاید مدتی همین طور بمانید. در جواب فرمودند: «مرحوم پدرم، سید حیدر، شبی که از دنیا رفتند، هیچ خوراکی در منزل باقی نگذاشته بودند که شام ما باشد. پس من و برادرم سید اسماعیل و خواهرم آمنه شب را گرسنه خوابیدیم، چون پولی نداشتیم که چیزی بخریم. اکنون میان من و ملاقات پروردگار مانعی نیست جز این که این ظالمان بیایند و مرا بکشند و به اجداد طاهرینم خود ملحق کنند. پس مال برای چه بیندوزم؟».(3)

5 – اهتمام به امور مسلمین

شهید صدر نه فقط به حل مشکلات ملت مسلمان عراق می‌پرداخت،(4) بلکه رسیدگی به مشکلات همه مسلمانان در کشورهای اسلامی و غیراسلامی اهتمام می‌ورزید به ویژه ملت ایران که از سال 1342 تا لحظه شهادت آن را پی گیری می‌کرد.

در سن 27 سالگی، پس از آن که رژیم شاه، اسرائیل را به رسمیت شناخت، به این عمل ننگین و ضد اسلامی و ضد فلسطینی شاه اعتراض کرده و آن را به شدت محکوم کرد.

هنگامی که سادات خائن سرسپردگی خود را با رفتن به بیت المقدس اشغالی و امضای قرارداد کمپ دیوید در سال 1399 ق اظهار کرد، آیة الله شهید صدر در تلگرافی این عمل را محکوم کرد و او را از عذاب خداوند برحذر داشت. و تاکید کرد که ملل مسلمان، ناامیدی و سرسپردگی را نمی شناسد و این امت تا بازگشت نخستین قبله مسلمانان به آغوش خویش، از پای نخواهند نشست.

هنگامی که ملت مسلمان افغانستان بر ضد تجاوز شوروی سابق شورید، آیة الله شهید، غم بزرگ این ملت را می‌شناخت و اعلامیه‌ای مبنی بر محکومیت تجاوز به حریم اسلام و آزادی یک ملت و سبک شمردن ارزش‌های انسانی، انتشار داد و افزود که این تجاوز، عقیده و ایمان ملت افغان را به دین حنیف اسلام پایدارتر خواهد کرد.

افزون براین، به همه امور مسلمانان جهان اهتمام می‌رزید و نمایندگانی برای بررسی اوضاع مسلمانان به اروپا گسیل می‌داشت.

6 – شجاعت

هنگامی که مزدوران رژیم بعث، فرزند برومند آیة الله حکیم را بازداشت کردند و دیگران از بیم حمله و تعدی مزدوران رژیم نمی توانستند به منزل آیة الله حکیم بروند، آیة الله شهید صدر، اولین کسی بود که بی پروا به آن منزل رفت و در باره این عمل گفت: «ما باید اعلامیه‌ای مبنی بر مخالفت با اقدامات وحشیانه رژیم، صادر کرده و به امضا برسانیم; هر چند که این کار به کشته شدن ما تمام شود».

در پی شهادت آیة الله مطهری، آیة الله صدر مجلس ترحیمی در مسجد شیخ طوسی در نجف اشرف برگزار کرد و از طرف حکومت خونخوار بعثی، هیاتی نزد او آمد و گفتند: «مطهری یک فرد ایرانی است و ما عربیم چگونه مجلس ترحیم برای او برگزار می‌کنید؟» آیة الله صدر در پاسخ گفتند: «من، آن چه به آن معتقدم عمل می‌کنم و به قومیت و مرزهای بین المللی توجهی نمی کنم و آن را قبول ندارم. این موضع من است و از آن عقب نشینی نخواهم کرد».

7 – ژرف‌نگری

حجة الاسلام آصفی، یکی از شاگردان شهید صدر، نقل می‌کنند که ایشان می‌فرمود:

«بعضی از آقایان همه تلاش خود را صرف مبارزه با منکرات کوچک جامعه می‌کنند و منکرات و دزدی‌های بزرگ را از یاد برده اند. غارت نفت، ثروت‌های زیرزمینی، ذخایر، منابع و معادن، به انحراف کشاندن جوانان و نیروهای انسانی را به عنوان گناه و معصیت نمی شناسند، و فقط اگر گناه کوچکی در محل زندگی خود ببینند، به دست و پا می‌افتند و با آن مبارزه می‌کنند».

8 – مرجعیت با خانه استیجاری

آیة الله شهید، در طول زندگی، اجاره نشین بودند و در خانه محقری زندگی می‌کردند. تاجر صالحی، مبلغی جهت خرید منزل به ایشان می‌دهد، اما قبول نمی کنند و می‌گویند: «مرجعیت با اجاره نشینی هم ممکن است ». تاجر می‌گوید: «پس با این پول برای فرزندانتان خانه بخرید»، در پاسخ می‌فرماید: «فرزندانم به من تاسی کنند که اجاره نشینم، پدرم هم منزل شخصی نداشت!».(5)

9 – ایثارگری در نیازمندی

در اوایل زندگی ایشان که بسیار به عسرت گذشت که حتی نقل می‌کنند عبایشان وصله داشت، یک نفر ایرانی، عبای نائینی بسیار گرانی برایشان هدیه می‌آورد، ولی از آن استفاده نکرده می‌فروشند و از قیمت آن ده عبای معمولی می‌خرند و بین طلاب نجف توزیع می‌کنند. این سیره مستمره ایشان بود که هرگاه برخی از تاجران که مقلد او بودند، پارچه و لباسی می‌آوردند، به طلاب می‌دادند، به مفاد این آیه عمل می‌کردند: « و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة(7)».(6)

پی‌نوشت‌ها

1) از خاطرات آیة الله سید کاظم حائری که در مقدمه مباحث الاصول نگاشته اند (نقل از قواعد کلی استنباط، ج 1، ص 22 و 23).

2) از خاطرات آیة الله سید کاظم حائری که در مقدمه مباحث الاصول نگاشته اند (نقل از قواعد کلی استنباط، ج 1، ص 22 و 23).

3) قواعد کلی استنباط ، ص 51 – 52 .

4) از جمله گفته اند: رژیم حاکم در عراق چندین بار سعی کرد که از آیة الله صدر، فتوایی در تایید سرکوبی مسلمانان کرد شمال عراق بگیرد. ولی ایشان با این امر مخالفت کرد و نماینده رژیم را از منزلشان اخراج کرد و از موضع آیة الله حکیم که فرموده بود: «نه کشتار، نه جدایی، جای قاتل و مقتول هر دو در جهنم است » پشتیبانی کرد.

5) از یادداشت‌های پراکنده راقم که از بعضی شاگردان و نزدیکان شهید صدر شنیده است.

6) حشر (59): 9 .

7) ماخذ شماره 1 .

ترجمه: مهرداد آزاد 

آنچه در پی می‌آید پاره‌ای از ناگفته‌های بدیع و جذابی است که جناب سید جعفر صدر، فرزند شهید آیت‌الله صدر بر پایه خاطرات خویش و مادر و خواهران محترمش و نیز بستگان و یاران آن شهید گرانمایه به رشته تحریر درآورده اند. 

من نیز مانند هر مسلمان دیگری از دردها و رنج‌ها و اندوه‌های مسلمانان در سرزمین‌های اسلامی، ملول و اندوهناکم. با خود گفتم شاید سخن گفتن دربارۀ کسی که رنج‌های بزرگی را بر دل و جانش داشت و با قلم و خون خود، وجودش را وقف دفاع از دین کرده بود؛ قدری موجب تسلی خاطر شود و در بردارنده عبرت‌ها و موعظه‌های فراوان باشد؛ اما نوشتن درباره آن کوه رفیع و آن دریای بیکران، در وهله اول نخست به خاطر تعداد ابعاد مهم و با عظمت زندگی شریف او آسان جلوه می‌کند؛ ولی جایگاه و منزلت رفیع ایشان، این امر را دشوار می‌سازد ؛ بدانگونه که نمی‌توان برخی از این ابعاد را انتخاب کرد و پیرامون آنها سخن گفت، زیرا انتخاب یک یا دو گل از باغی سراسر گل و گیاه خوشبو یا برگزیدن یک یا دو گوهر از دریائی مملو از دُر و گوهر و برلیان و جواهرات، کاری بس دشوار است. به هنگام نگارش این یادنامه از خود پرسیدم مخاطب از من چه می‌خواهد، جواب برایم کاملا روشن بود. او از من می‌خواهد از زندگی سید شهید، گل‌ها و گوهرهایی را انتخاب کنم که یافتن آنها از میان کتاب‌ها و درس‌ها و معاشرت‌ها و ملاقات‌های عمومی ایشان مشکل است و آن چیزی نیست جز سخن گفتن از رفتار و سلوک و اخلاق ایشان در خانه و خانواده، اما پیش از آن، از برادران عزیز اجازه می‌خواهم که مقدمه کوتاهی را بیان کنم و امیدوارم باعث ملالتتان نشود.

هنگامی که تاریخ بزرگان و نوابغ را مطالعه می‌کنیم؛ در می‌یابیم که هر یک از آنها در یک جنبه مشخص و یا در زمینه خاصی از زندگی خود، مثلا در جنبه علمی یا اخلاقی یا روحی و یا اجتماعی، نبوغ و استعداد و تعالی و تکامل داشته اند؛ در حالی که در جنبه‌های دیگر زندگی، شخصی عادی و حتی از این سطح هم پایین تر بوده اند؛ هیچ فرقی هم نمی‌کند که این افراد، رهبر، سیاستمدار، عالم، اندیشمند، فیلسوف یا حکیم باشند.

اما بزرگان الهی و مردان ربانی اینگونه نیستند؛ بلکه کمال و تعالی، در تمام ابعاد زندگیشان نمایان می‌شود و همه جوانب فکری و رفتار فردی و اجتماعی و علمی و عبادی آنها را در بر می‌گیرد. سیره انبیاء و ائمه اطهار و اولیای الهی شاهد و دلیل روشنی بر این مدعاست و سید شهید، مثال عینی این سیره در دوران معاصر است. وی مثال زنده‌ای از آن کمال و تعالی همه جانبه ای است که من شخصا او را دیده و با وی زندگی کرده‌ام.

این مرد در خارج از منزل، استاد، رهبر، هادی، مربی، مرجع و قبل از هر چیز همراه و همکار بود. او در همه این مراتب، سمبل عظمت،کمال و تعالی و سربلندی بود. شواهد و قرائن این ادعا فراتر از شمارشند. کسانی که با او بوده اند ؛ برای بیان این نمونه‌ها و شواهد از من سزاوارترند.

سید شهید، آن مرد ربانی، این کمال و سربلندی را تنها در خارج از منزل نداشت؛ بلکه در منزل نیز نمونه و الگوی یک فرزند، یک پدر، یک همسر و یک برادر کم نظیر بود و چرا چنین نباشد که وی اخلاق قرآنی، بخشش محمدی و عدالت و قاطعیت علوی را به تمامی درخود داشت. پدرم، فرزندی نیکوکار برای مادرش بود. او را بی نهایت احترام و تجلیل می‌کرد و جایگاه او را ارج می‌نهاد و به همه اعضای خانواده دستور می‌داد که احترام ایشان را داشته باشند. او مطیع مادر بود؛ احساسات او را رعایت می‌کرد ؛ نسبت به ایشان مهربان و با محبت بود و هرگز زحمات و رنج‌های این مادر مهربان را فراموش نکرد.

دوران برجسته کودکی و عنایت خداوندی

شهید صدر «رضوان الله علیه» دوران کودکی خود را به گونه‌های اعجاب انگیز گذراند و امدادهای غیبی از همان نخستین روزهای زندگی تا دوره جوانی به یاریش شتافت و وی را از هر گونه گزندی مصون نگه داشت. به خاطر همین عنایت‌ها بود که کمالات و برجستگی‌های ایشان به منصه ظهور رسید. مادر فاضله ایشان نقل می‌کنند که شهید صدر در کودکی دچار بیماری سختی شد. پیش از ایشان برادرانش در سن یک سالگی یا بیشتر فوت می‌کردند. همین امر، پدر و مادر ایشان را بسیار نگران و وحشت زده کرده بود و آنان نگران بودند که او نیز به سرنوشت برادرانش دچار شود. در یکی از شب‌ها مادر، پس از نماز به دیوار تکیه داده بود که در عالم خواب و بیداری مشاهده می‌کند که امام عصر(عج) سر مبارک خود را از پنجره اتاق به داخل می‌آورند و رو به سوی محمد باقر می‌کنند و چیزی بر لب می‌رانند. مادر، بیدار می‌شود و می‌بیند که فرزندش سالم و سرحال است. مادر شهید صدر ماجرای دیگری را هم نقل می‌کنند که نشانه میزان عنایت الهی نسبت به این شهید در دوران کودکی است. زمانی که شهید صدر پنج ساله بود و پدر را تازه از دست داده بود، روزی (یک ساعت مانده به مغرب) از مادر درخواست «نان مخلوط با گوشت» (چیزی شبیه پیتزا) کرد. مادر کوشید او را از این خواسته منصرف کند؛ اما کودک این بار بر خلاف عادت همیشگی، بر خواسته اش اصرار ورزید. مادر، او را به خانه پدر
بزرگش، شیخ عبدالحسین آل یاسین(قدس‌سره) برد. پس از غروب آفتاب وقتی به خانه بازگشتند؛ بوی خوشی تمام خانه را فرا گرفته بود. مادر طبق معمول برای آوردن نان به زیر زمین رفت، اما مشاهده کرده که چندتکه نان مخلوط با گوشت گرم در آنجا نهاده شده است. هیچ کس از اهل خانه نمی‌دانست این غذا را چه کسی آورده است!
ویژگی وی در کودکی، زیرکی، جدیت و رفتارهایی بود که معمولا از کودکان سر نمی‌زند و حکایت از درک و آگاهی آن شهید داشت. مادر شهید صدر نقل می‌کنند«زمانی که ایشان پنج ساله بود، یک بار از بیرون وارد خانه شدیم. ایشان برای جستجوی چیزی خواست بیرون برود، پرسیدم، «دنبال چه می‌گردی؟» گفت، «دنبال قلم گمشده ام می‌گردم.» گفتم، «هوا سرد است. بیرون نرو. من برایت می‌خرم.» اما ایشان به جستجوی خود ادامه داد تا آنکه آن را پیدا کرد. وقتی مادر آن قلم را دید ؛ بسیار تعجب کرد؛ چون بسیار کوچک بود و این نشانه رفتارهای زیرکانه و درک ایشان نسبت به ارزش اشیاء بود.

در آستان نوجوانی، استعدادهای بی نظیر او شکوفا شدند. هنوز تحصیلات ابتدایی خود را تمام نکرده بود که تحصیلات حوزوی را شروع کرد. او در آن سن، کتاب و مطالعه را بسیار دوست داشت و کتاب از مهم ترین خواسته‌ها و علائق او به شمار می‌رفت. گاهی کتابی را به امانت می‌گرفت و پس از خواندن، آن را با کتاب دیگری عوض می‌کرد و اگر قدرت خرید داشت،‌کتاب را می‌خرید. قسمتی از خانه را که انباری بود و معمولا اختصاص به نگهداری لوازم منزل داشت و مرتفع و مسقف بود و «گنجه» نام داشت، انتخاب کرده بود تا محل دنجی برای مطالعه و نوشتن باشد؛ در حالی که روشنایی کافی و مطلوب هم نداشت.

شروع تحصیلات حوزوی ایشان در کاظمین بود که از ده سالگی آغاز شد. در یازده سالگی منطق را نزد برادرش علامه سید اسماعیل صدر(قدس‌سره) و برخی دروس مقدماتی و سطوح را آموخت و در اواخر دهه دوم عمر شریفش به درجه اجتهاد نائل آمد و در همان وقت فتاوای خود را به شکل حاشیه بر کتاب بلغه الراغبین به نگارش درآورد.
با درخشش نبوغ و استعداد او در دوره نوجوانی، روزی از او خواسته شد در حسینیه آل یاسین کاظمین برای مردم سخنرانی کند. او آنقدر کوچک بود که چهارپایه ای آوردند تا روی آن قرار گیرد و همه بتوانند او را ببینند. در همان مجلس، به مناسبت تولد حضرت امام حسین(ع) سخنرانی کرد. متن سخنرانی را خود تهیه کرده بود. سخنان او به قدری زیبا و جالب توجه بودند که حاضران را تحت تأثیر قرار داد تا جایی که دایی اش، شیخ راضی آل یاسین که در آن مجلس جشن حضور داشت؛ نتوانست خود را نگه دارد و برخاست و رو به او کرد و گفت : «ای سید باقر صدر! احسنت بر تو ای سر بلند کننده عراق!».

شهید صدر در این راه مقدس به پیشرفت‌های حیرت آورش ادامه می‌داد. یک بار در اثنای گشت و گذار با بستگان در اطراف بغداد، سید محمد صدر، فرزند سید حسن که در آن وقت نخست وزیر عراق بود به او پیشنهاد کرد که به تحصیلات دانشگاهی روی آورد و از امتیازات کار دولتی بهره مند شود؛ اما او با این پیشنهاد مخالفت کرد و گفت، «خط من همان خط پدران نیاکانم است.» شهید صدر در این زمینه می‌گفت، «در این راه، همه را مرهون لطف و همت مادرم (رحمت الله علیها) هستم ؛ زیرا او بود که به رغم تمام دشواری‌ها دائما مرا به ادامه حرکت در مسیر حوزوی، تشویق می‌کرد.

جایگاه و مقام بلند شهید صدر

حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ مرتضی آل‌یاسین(قدس‌سره)،‌ دایی شهید، او را بسیار دوست می‌داشت و به او می‌بالید. روزی به خواهرش (مادر شهید صدر) گفت، «در مورد او نگران نباش. من خیر فراوان برای او پیش بینی می‌کنم. در خواب دیده ام که او در وسط و قرآن در یک طرف و کعبه در طرف دیگرش قرار دارند.»

نقل است که سید اسماعیل صدر، جد شهید صدر، وقتی به ایران سفر کرد، در خواب دید امام رضا(ع) و حضرت معصومه(ع) به استقبال او آمدند و گفتند از صلب تو عالمی به وجود خواهد آمد که شأن و منزلت بزرگی خواهد داشت. در خانواده، معروف بود که مادرش در خواب دیده بود که در ۲۵ ذی العقده {که روز بزرگ دحوالارض است} صاحب فرزندی می‌شود که منزلت بزرگی خواهد داشت. همچنین سید محمود الخطیب نقل می‌کند که در روزهای آخر عمر شیخ مرتضی آل یاسین، یکی از دخترانش از او می‌پرسد، «پس از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟» و ایشان می‌فرمایند، «بر شما باد رجوع به سید محمد باقر صدر که او حجت خدا بر شماست.»

عبادات و اذکار او

شهید صدر(قدس‌سره) به مراتب والای قرب الهی و درجات ولایت و دوستی خداوند دست یافته بود. او نمازهایش را طول می‌داد در اثنای نماز، نشانه‌های خشوع و تأثر درحرکاتش نمایان بود. بعد از نماز، تعقیبات می‌خواندو اکثر اوقات که فرصت می‌یافت؛ بیشتر مستحبات نماز را به جای می‌آورد.

زیارت امام حسین و تأثیر آن

سید محمود الخطیب و خانواده سید شهید نقل می‌کنند که آن شهید به زیارت امام حسین(ع) در شب‌های جمعه و ایام زیارتی خاص همچون شعبانیه، رجبیه، عاشورا و عرفه مراقبت داشت و این رویه را حدود ۱۰ سال، جز زمانی که مانعی چون بیماری او را از این کار بازمی داشت ؛ بی وقفه ادامه داد. او در این زمینه از زیارت ابوالفضل العباس (ع) شروع می‌کرد و سپس به زیارت امام حسین(ع) رفت و آنگاه زیارت عاشورا و زیارت وارث را می‌خواند بالای سر حضرت می‌ایستاد. به هنگام شروع زیارت، باران اشک از چشمان و محاسنش جاری می‌شد، به طوری که توجه زائران را جلب می‌کرد. در یکی از این زیارت‌ها که سید محمود الخطیب و شیخ محمد جواد مغنیه نیز او را همراهی می‌کردند، به هنگام ورود به حرم امام حسین (ع)، شیخ مغنیه مقابل ساعت نشست و به سید شهید که داشت می‌گریست و همگان صدای گریه او را می‌شنیدند؛ خیره شد. زوار پشت سر شهید ایستاده بودند و همراه با او می‌گریستند. من به شیخ مغنیه گفتم، «یا شیخ! سید چه کار می‌کند؟» شیخ گفت، «اومی داند به چه کسی صحبت می‌کند و از معنی و مضمون زیارتنامه آگاه است؟» سید شهید بر خواندن روزانه زیارت عاشورا مداومت داشت.

زندگی خانوادگی

سید شهید زندگی ساده و زاهدانه ای داشت و از مال و دارایی کافی برای ازدواج بی بهره بود؛ لذا زمانی که ازدواج کرد، پولی از بابت فروش دو کتاب «فلسفتنا » و «اقتصادنا» به دست آورد. در روزهای پس از ازدواج، یعنی در روزهای ماه عسل، آن شهید مشغول نوشتن موضوعات اصلی کتاب «الاسس المنطقیه للاستقراء» بود. در این هنگام، همسرش از ایشان می‌پرسد؛ «در چنین روزهایی هم مشغول نوشتن هستید؟» و او لبخند می‌زند و پاسخ می‌دهد، «من نمی‌توانم نوشتن را چه در روزهای خوش و چه روزهای ناخوشی ترک کنم.»

مادرم نقل می‌کرد پس از ازدواج متوجه شدم او جز یک قبا و دشداشه زیرین آن، لباس دیگری ندارد و لذا پرسیدم، «پس لباس‌های دیگرتان کجاست؟» دراین حال مادر ایشان خندید خطاب به سید گفت، «به تونگفتم همسرت از کمی لباسهایت تعجب خواهد کرد؟» او در نهایت زهد زندگی می‌کرد و می‌گفت، «باید طرز زندگی و معیشت مرجع مانند یکی از طلاب حوزه باشد؟» پس از مرجع شدن و تقلید بسیاری از مردم از او، هیچ چیز نخرید و چیزی اضافه نکرد و وضع داخل خانه اش به همان شکل سابق باقی ماند. خانم والده می‌گفت خیلی به ندرت پیش می‌آمد که او لباسی بخرد و یا سفارش دوخت بدهد.به حداقل اکتفا می‌کرد و می‌گفت، «مگر من چند بدن دارم که لباس‌های متعدد برای آن بدوزم و بخرم؟».
مادرم از رهگذر هدایایی که به مناسبت ازدواج به او داده شده بودند ؛ مقداری پول به دست آورد و با آن یخچال، کولر و جای ظرفی تهیه کرد، زیرا به هنگام ازدواج هیچ یک از این وسایل در خانه سید شهید وجود نداشت.

سید شهید در زمانی که دخترانش به مدرسه می‌رفتند؛ روزانه ۵۰ فلس پول توجیبی به آنها می‌داد تا هر چه می‌خواهند بخرند. در فصل موز، هر دانه موز را در مدرسه، ۶٠ فلس می‌فروختند. روزی خواهرم نزد او رفتند تا از او بخواهند ۱۰ فلس اضافه بدهد تا آنها بتوانند هر کدام یک موز بخرند. ایشان پاسخ دادند، «در دادن پول اضافی حرفی نیست، اما از شما یک سؤال دارم. آیا همه دختران مدرسه موز می‌خورند؟» گفتیم، «نه! فقط عده کمی هستند که موز می‌خرند.» ایشان گفتند، «پس شما مانند اکثر دختران عادی باشید، نه مانند اقلیت آنها».

مادرم همچنین نقل می‌کردند که یکی از دوستداران سید شهید از خاندان «عطیه»، ماشینی را به ایشان هدیه کرد، ولی سید حتی یک بار هم سوار آن نشد و دستور داد آن را بفروشند و پول آن را میان طلاب تقسیم کنند و تنها مقدار اندکی از آن پول را برای خود و خانواده برداشت.

زهد و بی اعتنایی به زخار، دنیا

مادرم همچنین نقل می‌کنند خانه‌ای در نزدیکی خانه شهید به معرض فروش گذاشته شد. یکی از دوستداران سید شهید وقتی این موضوع را شنید ؛ نزد ایشان آمد و عرض کرد می‌خواهد این خانه را بخرد و در اختیار ایشان قرار دهد تا او از این خانه قدیمی فعلی که اجاره ای هم بود، رها شود؛ اما سید به او گفت نیازی به خانه ملکی ندارد، ولی طلبه‌ها نیاز دارند. سید همراه او به خیابان زین العابدین رفتند و در آنجا قطعه زمینی خریدند و به طلبه‌ها اختصاص دادند. برنامه سید آن بود که در این زمین آپارتمان هایی برای سکونت طلاب حوزه ساخته شود؛ اما عمرش یاری نکرد و به شهادت رسید.
زهد و ورع آن شهید چنان بود که اگر لباس یا چیز خاصی به ایشان اهدا می‌شد؛ آن را با گشاده رویی می‌پذیرفت و تشکر می‌کرد و سپس آن را به شاگردان نیازمندش می‌داد. این رفتار نه به خاطر غرور و یا تکبر، که برخاسته از زهد و بی اعتنایی وی به دنیا بود. ایشان همچنین از غذاهای ساده استفاده می‌کرد تا به این ترتیب، در غذا و خوراک، خود را همردیف عامه مردم قرار دهد. ایشان در اواخر عمر شریفش به خاطر بالا بودن فشار خونش، پرهیز غذایی خاصی داشت و پیش از شهادت بسیار لاغر و نحیف شده بود.

رابطه با مادر

او در خانه تجسم راستین مؤمن نیکوکار به خانواده اش بود. او تا آخرین روز حیات شریفش فرزندی نیکوکار برای مادرش بود و هر گاه قصد انجام کاری را داشت، از مادر می‌پرسید آیا راضی هستید آن را انجام دهم یا خیر و هر چه ایشان نظر می‌داد، طبق آن عمل می‌کرد.

رابطه با خواهر و همسر

او برای خواهرش دوست و برادری رفیق بود و ساعتهای زیادی را با او می‌گذراند و به حرفهایش گوش می‌داد و در درسها به او کمک می‌کرد. برای همسرش نیز شوهر با محبت و مهربانی بود. او را تقدیر واحترام می‌کرد و به احساساتش توجه داشت. به او می‌گفت از تو می‌خواهم شرایط و کثرت مشغله‌های مرا درک کنی و اگر در کارهائی کوتاهی کردم ؛ مرا ببخشی. مادرم می‌گویند از همان روزهای نخست ازدواج با سید شهید احساس می‌کرد که او همسری معمولی نیست و لذا او را تقدیس می‌کرد و نسبت به او احترام و ارج ویژه ای قائل می‌شد.

درباره فرزندان

سید شهید دلبستگی زیادی به فرزندانش داشت و آنان را شدیداً دوست می‌داشت و توجه فراوانی به آنان نشان می‌داد. او پدری مهربان بود. هر گاه یکی از فرزندانش مریض می‌شد، به محض ورود به خانه و پیش از عوض کردن لباسهایش به سراغ او می‌رفت و از حال و وضعیت اوپرس و جو می‌کرد. دست مبارکش را روی سر بیمار می‌گذاشت و سوره فاتحه را به نیت شفای او می‌خواند.

او با آنان همچون آدم بزرگها رفتار می‌کرد و به کاری مجبورشان نمی‌کرد و هر وقت فرصتی پیش می‌آمد با آنان به گفت و گو می‌پرداخت. آنان را بدون هیچ تکبر و خودبینی در نظرات خویش سهیم می‌کرد بلکه اگر اتفاقی پیش می‌آمد یا مأموری از مأموران دولت به خانه شان مراجعه می‌کرد یا اگر گرفتار مشکلی می‌شدند با اعضای خانواده دور هم می‌نشستند و او آنان را در جریان امور و مسائل قرار می‌داد. او به همسرش می‌گفت کارهای من طوری است که نمی‌توانم فرزندانم را زیاد ببینم؛ لذا نمی‌خواهم از خطاها و اشتباهاتشان به من خبر بدهی تا فرصتهای اندک دیدار با آنان تبدیل به گله گذاری وسرزنش شود و آنان از من تنها خاطره ای از تنبیه و مجازات در ذهن داشته باشند، بلکه می‌خواهم در خاطرشان تصور پدری را داشته باشند که با آنان مهربانی و بازی می‌کند و آنها به او مهر می‌ورزند او را دوست می‌دارند و از این رو مسئولیتها همگی بر دوش تو قرار دارند.

او هر گاه به خانه بر می‌گشت، کودکانش خوشحال می‌شدند و احساس آرامش و راحتی فراوان می‌کردند و چنان بود که انگار دشواری شرایط را درک می‌کردند و لذا هر روز سید عالم به خانه بر می‌گشت غنیمت و نعمت بزرگی محسوب می‌شد.
یک بار سطح نمره یکی از دخترانش در درس ریاضیات پایین آمده بود. او به رغم تمام مشغله‌ها و مسئولیتهایش، آنقدر با او کار کرد و آموزش داد تا آنکه مطمئن شد آن درس را خوب فراگرفته است.

در اتاق نشیمن که همه اعضای خانواده در آن جمع می‌شدند و او مشغول نوشتن بود، هنگامی که سر و صدای بچه‌ها بلند می‌شد مادر می‌خواست آنها را ساکت کند یا از آنها بخواهد به اتاق دیگری بروند، به او می‌فرمود، «با آنها کاری نداشته باش. سر و صدایشان مرا اذیت نمی‌کند و تأثیری هم بر نوشتم ندارد.»

آن شهید زیاد می‌نوشت، آنقدر که انگشتانشان متورم می‌شد. به خصوص انگتشان دست چپش، چرا که او چپ دست بود و از این رو برای کاهش درد و ناراحتی انگشتان مادرم نوعی خمیر درست می‌کرد و به انگشتان می‌مالید. با این وجود او همچنان به نوشتن ادامه می‌داد.

رابطه صمیمانه با برادر و استادش

رابطه سید شهید با برادرش یک رابطه معمولی و صرفا برادرانه نبود؛ بلکه رابطه ای روحی، عاطفی و علمی نیز بود. او برادرش را بسیار دوست می‌داشت و نگاهش به او همانند نگاه برادر کوچک به برادر بزرگ تر بود.

دربارۀ برادرش می‌گفت، «من بیش از سی سال همانند یک فرزند و شاگرد و برادر با او همراه و همدم بودم و در تمام سختی‌ها و رنجها و خوشیها و در علم آموزی و سیر و سلوک با او بودم و در طی این مصاحبت و همراهی، ایمانم به روح وسیع و قلب بزرگ او بیشتر شد، قلبی که محبت مردم را در خود جای داده بود اما گنجایش درد و غم دین و عقیده و شریعت را نداشت و لذا این قلب بزرگ خیلی زود از کار افتاد. آن شهید سعید به فرزندان برادر نیز مهربانی و عطوفت نشان می‌داد و به کارهایشان رسیدگی می‌کرد و می‌کوشید در زندگی یار و یاورشان باشد.

دروس و اخلاق شهید صدر

شهید صدر در هر یک از ابواب علمی از هوش و نبوغی فوق‌العاده برخوردار بود. او کتابهای عمیق و پیچیده‌ای مثل فلسفه و منطق را از انگلیسی به فارسی ترجمه می‌کرد. ترجمه صحیح از غلط را می‌شناخت و مثلا می‌گفت فلان کلمه نباید اینگونه باشد و به این شکل ترجمه شود و نمونه هایی از این قبیل. هنگامی که به کتاب اصلی مراجعه و آن را به شکلی دقیق ترجمه می‌کردند؛ می‌دیدند کلام سید صحیح و عبارت او دقیق تر است.

روش او در حل جدول ضرب تقریبا به روش چینی نزدیک بود که آن را بر اساس انگشتان شمارش می‌کنند. سید هیچ کس را بر دیگری و یا قبیله و قوم و ملیتی را بر قبیله و ملیت دیگر برتری نمی‌داد و مطلقاً از کسی بدگوئی نمی‌کرد و ایراد نمی‌گرفت.
سید شهید خود را وقف دروس و نوشته‌ها و مباحثات علمی کرده بود. همسرش در این باره نقل می‌کند که سید شبی که باید برای مباحثه علمی به خانه آیت الله خویی می‌رفت، مریض شد. همسرش از او خواست به خاطر سردی هوا و امکان تشدید بیماریش از رفتن منصرف شود. سید به او گفت قرآن را بده استخاره کنم. وقتی قرآن را گرفت و استخاره کرد ؛ این آیه آمد:«اذ رأی ناراً فقال لأهله امکثوا انی انست نارا لعلی آتیکیم منها بقبس او أجد علی النار هدی» سید پرسید، «الان بروم یا نروم؟» که همسرش گفت، «برو در امان خدا.»

سید کمال حیدری در یکی از درس‌های خود از قول یکی از طلبه‌هایی که به اتفاق سید شهید در درس آقا خوئی شرکت می‌کرد، نقل می‌کند که سید شهید در یک جلسه همه آن دروس را فرا می‌گرفت و به اندازه یک ماه او پیشرفت می‌کرد.

رهبری امت

تمام کسانی که با سید شهید می‌زیستند ؛ متفق القولند که شیوه رهبری او و تربیت امت، شیوه ای منحصر به فرد بود؛ همان طور که اخلاق و تواضع و مردمداریش متمایز و برجسته بود. ویژگی‌ها و خصائص او همانند ویژگی انبیا و ائمه معصومین (ع) بود.

سید محمود الخطیب که از شاگردان نزدیک سید بود؛ نقل می‌کند که سید با هر کسی که نزد او می‌آمد؛ چه برای عرض سلام بود و چه برای سؤال دربارۀ یک مسئله، با گشاده رویی و خوشرویی برخورد می‌کرد و بدون در نظر گرفتن موقعیت سؤال کننده، میان کوچک و بزرگ و شاگرد و غیره تفاوتی قائل نمی‌شد. در برابر همه آنها سر تا پا گوش بود و توجه زیادی به آنان نشان می‌داد. او پیشوا و رهبری حقیقی برای مردم بود و موضوعات و مباحث دینی و اجتماعی را با نسل جوان در میان می‌گذاشت و راهنمایی‌های خود را از آنان دریغ نمی‌کرد. به یاد دارم روزی کودکی به نام میثم، فرزند شهید جواد زبیدی به اتفاق پدرش نزد سید شهید آمد. پدر کودک گفت،«جناب سید! پسرم یک سؤال دارد.» سید شهید گفت، «میثم بیا پیش من.» (سن او به نظرم بین شش تا هفت سال بود.) او را کنار خود نشاند و پرسید، «سؤالت چیست؟» میثم به آرامی گفت، «سؤالم این است که خدا چرا راضی شد حسین(ع) کشته شود؟» سید فرمود، «سؤالت بسیار قشنگ است و معنای بزرگی دارد و جوابت را خواهم داد.»

یکی از روحانیون به نام مهدی حیدری می‌گوید، زمانی که پسری کوچک بود با دوستانش در نزدیکی حرم امیرالمؤمنین(ع) جمع شده بودند تا درسهایشان را به خاطر نزدیکی به فصل امتحان مرور کنند. در آن حال سید شهید داشت به سوی حرم می‌آمد تا نماز صبح را بخواند. وی نزد سید می‌رود تا در مورد موضوعی از او سؤال کند؛ ولی سید شهید با روی خوش عذرخواهی می‌کند و می‌گوید وقت نماز دارد می‌گذرد و نمی‌توانم الان پاسخ شمارا بدهم. روز بعد سید زودتر آمد و گفت، «من امروز زودتر آمدم تا به سؤالاتتان پاسخ دهم.» دوستان همه برخاستند و زیراندازی پهن کردند و او با آنان به صحبت و مباحثه مشغول شد.

یکی از فضلا می‌گوید زمانی که ١١ ساله بود؛ کتابی در ١۵ صفحه دربارۀ کیفیت آموزش نماز نوشت. او می‌دانست بهترین کسی که می‌تواند کتابش را بازبینی و تصحیح کنند؛ شهید صدر است و لذا نزد او رفت. شهید صدر در مسجدی که در آن درس خارج می‌داد، حضور داشت. وقتی او را دید ؛ به گرمی از او استقبال کرد و کتاب را با خوشرویی گرفت و چند روز بعد پس از تصحیح و توضیح، آن را به او بازگرداند و فرمود اگر پدرش کتابش را چاپ نکرد؛ او آن را با هزینه خود چاپ خواهد کرد.

سید شهید به رغم مقام و جایگاهی که داشت، شخصی متواضع بود و نمی‌گذاشت کسی از او تعریف و القاب و صفات به نامش اضافه کند. او به طلابش و حتی فرزندانش توصیه می‌کرد که اگر می‌خواستند نامش را بنویسند ؛ فقط بنویسند: سید محمد باقر صدر، بدون هیچ گونه اضافات.

مادرم نقل می‌کنند یکی از علاقمندان،شعری را در مدح ایشان سروده و آن را آورده بود تا در مجلس ختمی که سید نیز در آن حضور داشت، بخواند، اما سید با این کار مخالفت کرد. مرد چند بار کوشید شعرش را بخواند؛ اما با مخالفت سید روبرو شد و آخر الامر از خواندن اشعارش منصرف شد.

یکی از شاگردان سید، حدیثی از پیامبر اکرم (ص) به دست آورد با این مضمون که مردی از جانب عراق ظهور می‌کند که نامش باقر است و علم را می‌شکافد و یارانش ظلم و سرکوب فراوان رامتحمل می‌شوند و همچون ابرهای پراکنده در فصل پاییز هستند. اما سید به خاطر تواضعی که داشت، مایل نبود که این حدیث منتشر و یا درباره آن تحقیق و بررسی شود.

شهید صدر همچون پدر دلسوز و مهربان با شاگردانش برخورد می‌کرد ؛ به طوری که نامه هایش خطاب به آنها را با عنوان ابوکم (پدرتان) امضا می‌کرد. او می‌گفت، « دوست دارم فرزندان و پسرانم (شاگردانش) از پدرشان و از کارهایی که او دربارۀ آنها انجام داده، راضی باشند. او همین برخورد را در مورد فرزندان نسبی خود نیز داشت.

سید محمود الخطیب می‌گوید، «زبان خطایی میان او شاگردانش، ویژگی و رنگ و بوی خاصی داشت و من خود شاهد بودم که در موقع خداحافظی با یکی از شاگردانش در زمان حکومت صدام که بر تبعید مخالفان تأکید داشت، شدیدا گریه می‌کرد و می‌گفت، «دوری از شما برای من سنگین است.»

مادر گرامی‌ام می‌گویند وقتی خبری ناگوار و یا خبر شهادت یا مرگ یکی از دوستان یا طلابش به او می‌رسید، شدیدا متأثر می‌شد و چند روز در این حالت می‌ماند؛ به طوری که آثار اندوه بر چهره اش نمایان می‌شد و خواب و خوراک او به حداقل می‌رسید. این شدت تأثر و ناراحتی و حزن تا بدان حد می‌رسید که وضع جسمانیش را در معرض خطر قرار می‌داد و فشار خونش بالا می‌رفت و یا دچار سردرد مداوم می‌شد. یک بار که خبر ناگوار شهادت یکی از یارانش به او رسید ؛ او به حالتی شبیه نیمه فلج دچار شد.

به خاطر شدت علاقه و محبت او به دوستان و یارانش، دائما برای آنان دعا می‌کرد و مرتب از حال و روز آنان می‌پرسید و آنها را به ترک دنیا و زهد و پارسایی و سعی و تلاش و جدیت در کسب علوم تشویق می‌کرد.

سید شهید زیباترین و والاترین صفات پسندیده را در دلهای شاگردانش حک کرده بود. او میان آنها فرقی قائل نمی‌شد و یکی را بر دیگری یا قوم و قبیله و نژادی را بر دیگری ترجیح نمی‌داد. از کسی ایراد نمی‌گرفت و یا انتقاد نمی‌کرد. او براستی در تمام ابعاد کامل بود.

مرحوم پدر در ابراز محبت و قدردانی از تلاشهای اطرافیان خود، در اوج بود. هیچگاه به یاد ندارم که او به رغم کثرت اشتغالات و طرحها و فعالیتهایش، از کسی عیبجویی و یا کسی را تحقیر کند. هیچگاه خوبی و احسان کسی را فراموش نمی‌کرد. در نخستین روزهای ازدواجش در لبنان و پیش از عزیمت به عراق، روزی با همسرش درباره موضوعاتی صحبت میکند و خطاب به مادرم می‌گوید، «ای دختر عمو! ۵ نفر هستند که من در زندگی دوستشان دارم و تو هم باید آنها را دوست بداری : مادرم، برادرم اسماعیل، خواهرم بنت الهدی، برادرت سید (امام) موسی صدر و عبدالحسین.»

(عبدالحسین مرد خوبی بود و در کودکی هوای پدرم را داشت و لذا او را در ردیف مادرم و برادرش قرار داده بود.)

دلبستگی به امام حسین (ع) و پیروی شایسته از ائمه

گروهی از دوستداران و علاقمندان شهید صدر برای دیدار ایشان به منزلش آمدند. حاج عباس ابوقحطان، خادم منزل درباره سید شهید به آنان می‌گفت که او در صفات صبر و ایمان و شجاعت همچون امام علی بن ابیطالب است و من با او زندگی کرده ام و او را خوب می‌شناسم. در این هنگام سید شهید که در طبقه دوم بود و سخنان حاج عباس را می‌شنید؛ با صدای بلند گفت، «این طوری نگو حاجی! من راضی نیستم. من به تو چند بار گفته ام که با این جور حرفها مخالفم.»

سید شهید در روز عاشورا حال متفاوتی داشت و حال و روز و چهره اش کاملا غمزده و برافروخته بود. در حد توان می‌کوشید به زیارت سیدالشهدا و کربلا برود. وقتی شروع به خواندن زیارت عاشورا می‌کرد؛ گریه هایش هم شروع می‌شدند تا جایی که محاسنش خیس می‌شد. او و خانواده اش عادت داشتند در روز عاشورا تا بعد از ظهر چیزی نمی‌خوردند. غذایشان هم در این روز برنج و ماش بود که ساده ترین نوع غذا بود. در روز شهادت امام امیرالمؤمنین نیز چنین وضعی داشتند. ایشان در چنین روزی با کسی ملاقات نمی‌کرد.

ایشان برای تسهیل زیارت عاشورا، فتوای جواز اختصار لعن و سلام را صادر کردند و مثلا گفتن «اللهم العنهم جمیعا» به جای تمام لعنها و گفتن «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» به جای تمام سلامها را جایز شمردند تا همگان بتوانند این زیارت را بخوانند. ایشان در روز عاشورا، زیارت معروف عاشورا را به طور کامل و بدون اختصار می‌خواند.

زیارت اربعین

ایشان همگان را به زیارت اربعین امام حسین و حرکت پیاده به حرم حسینی ترغیب می‌کرد. خود زیارتی با این کیفیت را آرزو داشت؛ اما شرایط پیرامونش هیچگاه چنین اجازه ای را نداد. او نمی‌خواست زیارتی به این شکل، امنیت و سلامت شیعیان را به خطر بیندازد و لذا عادت آنان را که معمولا در ایام اربعین از نجف با پای پیاده و در ظرف سه روز عازم کربلا می‌شدند؛ به روش دیگری تغییر داد تا سلامتیشان تضمین شود، بدین گونه که آنان تا پیش از غروب، پیاده به سمت کربلا حرکت کنند و به هر نقطه که رسیدند؛ شب به خانه شان برگردند و در روز دوم با ماشین به همان نقطه ای که دیروز پیاده رسیده بودند؛ بازگردند و راهشان را ادامه دهند و همین طور تا به آخر، مسیر خود را بپیمایند.

زیارت امیرالمؤمنین (ع)

در روز عید غدیر خم، ایشان شیشه‌های کوچک عطر تهیه می‌کرد و آنها را به کسانی که برای عرض تبریک خدمتش می‌رسیدند؛ اهدا می‌کرد. نقل است روزی سید در حالی که در کنار ضریح امام علی(ع) بود؛ مردی به سمت ضریح مبارک آمد و با شور و شوق و چشمانی اشکبار و با اخلاص تمام شروع به دعا خواندن کرد. سید وقتی او را دید، دست به دعا برداشت و از خدا خواست که دعای این مرد مستجاب گرداند. همان شب مرد مزبور در خواب می‌بیند که فاطمه زهرا (س) نزد او آمدند و گفتند، «حاجت تو برآورده خواهد شد، چون فرزندم محمدباقر صدر برای تو دعا کرده است.» مرد صبح هنگام نزد سید آمد و خواب خود را تعریف کرد. سید لبخندی زد و گفت، «بله من وقتی تو را در آن حالت دیدم؛ برایت دعا کردم.»

حاج خضیر که یکی از افراد مورد وثوق است ؛ برای ما نقل کرد که یک بار سید را در صحن شریف علوی دیدم که ایستاده و با تمام حواس و با خیال راحت و لبخندزنان به گنبد شریف خیره نگاه مانده بود و چنان در آن غرق شده بود که گویا در این عالم نیست. این حالت مدتی طولانی ادامه یافت و حاج خضیر برای سید نگران شد. نزدیک ایشان رفت و سلام کرد و سید روبه اوکرد در حالی که انگار در عالم دیگری سیر می‌کرد؛ خطاب به او گفت،«حاجی خضیر! حالتی را که من در آن بودم از من گرفتی. اگر آنچه را که من می‌دیدم؛ تو هم می‌دیدی ؛ چنین نمی‌کردی.» مقید بود که هر روز به زیارت امیرالمؤمنین برود. خادمان پاکباخته حرم شریف نقل می‌کنند که حتی پس از شهادت‌، او را در همان ساعت همیشگی در حرم می‌دیدند. آن شهید شبهای چهارشنبه در خانه اش، برای اهل بیت (ع)، مجلس عزا برپا می‌کرد.

حالت عجیب روحی در هنگام دعا و زیارت

خانم والده‌ام در مورد حالات روحی او هنگام دعا و زیارت تعریف می‌کنند که آن شهید در روز عاشورا مقتل امام حسین (ع) را برای خود و با صوتی غمناک و جانسوز می‌خواند و عجیب اینکه مقتل را به زبان دعا می‌خواند؛ یعنی به شیوه ای که با آن دعا می‌خواند. به محض شروع مقتل، حالات او تغییر می‌کرد و همچون مادر فرزند مرده، می‌گریست تا حدی که در مورد ایشان نگران می‌شدیم. همین حال به هنگام خواندن دعای عرفه نیز به ایشان دست می‌داد؛ حتی در یکی از موارد من نگران شدم که او در اثنای خواندن دعای عرفه دچار سکته قلبی نشود. نزدیکشان رفتم و به ایشان دست زدم و تکانشان دادم و دیدم که در حال انقطاع کامل است. ایشان چه مقتل و چه دعا را با لحن و صوت یکسانی می‌خواند و دچار چنین حالاتی می‌شد.

رابطه با امام مهدی (عج)

من بارها و بارها خواندن دعای ندبه را توسط ایشان دیده و شنیده ام. نکته قابل توجه اینکه ایشان این دعا را فقط در روزهای جمعه نمی‌خواند؛ بلکه هر گاه دچار مشکل دشواری می‌شد؛ آن را با حالت تضرع و توسل می‌خواند؛ به طوری که در ذهن من اینگونه جا افتاده بود که هر وقت دعای ندبه را می‌خواند؛ به خاطر حاجتی، ضرورتی و یا کار مهمی از کارهای مسلمین است. آخرین بار او را در اتاقش دیدم که در طبقه فوقانی خانه مان در نجف اشرف در محله العماره، رو به صحن امام علی، دعای ندبه می‌خواند. حزب بعث این محله را پس از شهادت ایشان به طور کامل ویران کرد.

تا آخرین روزهای عمر شریفش وضعیت جسمانی و سلامتی مادر را تحت نظر و کنترل داشت.شبهای جمعه به حضورش می‌آمد تا اجازه رفتن به زیارت ابا عبدالله الحسین (ع) را از ایشان بگیرد. پس از کسب اجازه، خم می‌شد، دستانش را می‌بوسید و او نیز با دعای خیرش فرزند را بدرقه می‌کرد. خدا می‌داند سید شهید در ایام حصر چقدر به فکر مادرش و نگران وضع او پس از شهادتش بود. اگر چه سید فردی صبور بود و به خدا توکل داشت و کارها را به خدا سپرده بود، اما شدت علاقه و محبتش به مادر، او را چنین نگران می‌کرد.

رابطه برادرانه

من خیلی آرزو داشتم رابطه برادرانه او و برادر بزرگش سید اسماعیل صدر را ببینم. ایشان در این باره می‌فرمود،« من همچون فرزند نسبت به پدر و شاگرد نسبت به استاد و دوست نسبت به دوست و برادر نسبت به برادر، با او همراه و همدم بودم.» سید در تمام خوشی‌ها و آرزوها و دردها و در اثنای تحصیل و سیر و سلوک با او همراه و همقدم بود.

از آنجا که قصد من در اینجا این است که صرفا مشاهدات خود را بیان کنم؛ لذا این صفحه را به آنچه خود دیده و آگاهی یافته ام و مربوط به رابطه او با رفیق و همدم راهش در زندگی و مرگ، یعنی شهیده بنت‌الهدی است؛ اختصاص داده‌ام: من اهتمام سید شهید به عمه بزرگوارمان و علاقه او به ایشان را به عینه می‌دیدم. از جمله چیزهایی که در این خصوص به یاد دارم، تکریم و احترام ایشان نسبت به خواهرش است. هر گاه جلسه خانوادگی تشکیل می‌شد؛ او در بهترین نقطه مجلس می‌نشاند و بادقت و توجه به سخنانش گوش می‌داد. در مراجعات به نوشته‌ها و مقالات او، وقت زیادی را صرف می‌کرد. سخنان او را می‌شنید، از کارهایش تعریف یا آنها را نقد می‌کرد و یا بر آنها توضیح می‌نوشت.همه اینها را با اخلاقی خوش و چهره ای گشاده و توجهی فراوان انجام می‌داد تا او راضی و خوشحال از نزد برادر بازگردد.

سید شهید به عنوان یک همسر

در اینجا کافی است به گواهی همسر درباره ایشان بسنده کنیم که گفت، «هرسال که می‌گذرد احترام و یقین و اطمینان ما به ایمان استقامت و عدالت او بیشتر می‌شود. گوئی این صفات او حد و مرزی ندارد.» به حق می‌گویم که من روزی را ندیدم که در آن سید الشهدا، مادر را با سخنی، آزار دهد یا چیزی بگوید که او را خوش نیاید. روزهایی که مادر روزه بود ؛ سید شهید را می‌دیدم که خود را ملزم می‌ساخت هنگام افطار در خانه باشد تا از حال مادر پرس و جو کند و همیشه او را دختر عمو صدا می‌زد. این رفتار باعث شده بود که این زن صالحه هر گاه به یاد شهید می‌افتد؛ چشمانش در حسرت و درد و داغ او پر از اشک شود؛ و لا حول و لا قوه الا بالله.

او صاحب قلب بزرگی بود که همه امت را در خود جای داده و آن اندوه‌ها و غصه‌های بزرگ را در خود جمع کرده و برای طلاب و دوستدارانش رفیق و حامی مهربانی بود. او همانند دیگر رفتارهایش، در رفتار پدرانه نیز، الگویی بی همتا بود و در اوج مهربانی و محبت قرار داشت. گزافه نیست اگر بگویم او پدری بود که قلب یک مادر مهربان و عاشق و دلسوز را در سینه داشت.

هر وقت فرصتی پیش می‌آمد؛ وقت خود را با ما می‌گذراند. گاهی با ما بازی می‌کرد و گاهی به تربیت ما می‌پرداخت. اگر از ما کار شایسته ای می‌دید؛ خوشحال می‌شد و از آن تعریف می‌کرد اگر کار غیر شایسته ای از ما سر می‌زد؛ پیش از آنکه حرفی بزند با نگاههایش ما را تنبیه می‌کرد. اگر می‌دید یکی از ما مریض شده ایم نگران و پریشان می‌شد و مرتبا از حال ما می‌پرسید. شاید درست نباشد که در توصیف رفتار او با ما به سخن ضرار درباره پیامبر استناد کنم که گفت، « به خدا سوگند، رسول خدا همانند یکی از ما بود. هر گاه از او می‌پرسیدیم ؛ جوابمان را می‌داد و اگر نزد او می‌آمدیم؛ شروع به سخن می‌کرد. به خدا او با اینکه نزدیک ما بود و نزد ما به سر می‌برد؛ اما به خاطر هیبت و عظمت او نمی‌توانستیم با او سخن بگوییم.» ما نیز با او اینگونه بودیم. گاهی با ما شوخی و خوشرویی می‌کرد و ما جرات می‌کردیم در برابر ایشان که مشغول نوشتن و مطالعه بود؛ توپ بازی کنیم. گاهی که توپ کنار ایشان می‌افتاد و ما برای برداشتن آن می‌آمدیم؛ با چهره ای خندان و گشاده به ما نگاه می‌کرد و ما از او احساس ترس نمی‌کردیم. اگر با نگاه عتاب آلودی به یکی از ماها خیره می‌شد؛ این برای تنبیه و بازداشتن ما از کارهای ناپسند کافی بود و نیازی به صحبت و تذکر نبود.

عاطفه و مهربانی او به طور یکسان میان همه بچه هایش تقسیم می‌شد و این طور نبود که به پسر بیشتر از دختر و یا به فرزند بزرگ بیشتر از کوچک توجه کند. او که توانسته بود امت را که خانواده بزرگ او بودند، راهنمایی کند و آنها را از تاریکی‌های جهل برهاند و شبهات استعمارگران و کذابان را از آنان دفع کند،بدیهی است که در اداره و هدایت خانواده خود، تواناتر و شایسته تر هم بود و در این باره هیچ کوتاهی و قصوری نکرد. او بر پایبندی ما به شعائر دینی و ادای فرائض تاکید زیاد داشت و بر اقامه نمازهای پنجگانه در اول وقت اصرار می‌ورزید. بعضی وقت‌ها که ما را مشغول بازی می‌دید؛ صدایمان می‌زد و می‌گفت، «ای جعفر، ای… نمازتان را خوانده‌اید؟».

ایشان در ماه رمضان برنامه خاصی برای ما تنظیم می‌کرد که تدریجا از روزه شروع می‌شد تا خواندن دعای سحر. اگر از چیزی ناراحت می‌شدیم؛ به ما توصیه می‌کرد دعا بخوانیم.

یادم می‌آید یک بار در ایام حصر، برق خانه زود به زود قطع می‌شد. این موضوع مارا کلافه کرده بود. ایشان خواندن دعای فرج را به ما توصیه می‌کرد و همراه ما می‌خواند.

فرهنگ دینی

سید شهید جلساتی را در خانه تشکیل می‌داد و در آن به وعظ و ارشاد و راهنمایی ما می‌پرداخت و در برخی از جلسات، پیرامون داستان انبیاء سخن می‌گفت در پایان، درسهای برگرفته از آن داستانها را که صبر و تحمل در راه خدا و جلب رضای او و رستگاری در دو جهان بود برای ما تشریح می‌کرد.

جنبه علمی

ایشان تأکید داشت که خواهرانم، حداقل آموزش ابتدایی را تکمیل کنند و اگر می‌دید که یکی از آنها توانائی و شایستگی تحصیل را دارد؛ او را به سمت تحصیل علوم حوزوی راهنمایی می‌کرد. به یاد دارم یکی از خواهرانم که هنوز ده ساله بود ؛ با پدر، جلسات علمی تفسیر آیات قرآن و یا شرح احادیث شریف برقرار کرده بود و آنچه را که پدر برایش می‌گفت؛‌می نوشت. سید او را تشویق می‌کرد و با تمجید و تعریف از او آینده درخشان علمی را برایش نوید می‌داد.

این بخش بر اساس خاطرات یکی از دختران شهید صدر به نگارش درآمده است:

ایشان دعا را در حال نشسته بر سجاده شان می‌خواندند و عادت داشتند به هنگام نماز، سر را با عرقچین یا دستمال یا چفیه سبز رنگی می‌پوشاند و مفاتیح الجنان مخصوص خود را در دست می‌گرفتند. ایشان سر نماز با صدای بلند چون باران بهاری می‌گریستند و اگر می‌خواستم در آن حال بر ایشان وارد شوم، شدت توجه و انقطاع ایشان در نماز، مرا از این کار باز می‌داشت. ایشان بیشتر اوقات، دعای افتتاح را در قنوت با حال تضرع و زاری قابل توجهی می‌خواندند و در آن از غیبت امام (عج) عصر شکوه می‌کردند و ما به دعای ایشان گوش می‌دادیم. مادرم نقل می‌کنند که سید شهید می‌فرمود، «هر آنچه در مفاتیج الجنان آمده دارای سند صحیح است، زیرا شیخ عباس قمی، رجل سرشناس و محدث باتقوای بود».

پدرم همیشه با وضو بودند. هر گاه از خواب بیدار می‌شدند، حتی اگر ده دقیقه چرت زده بودند ؛ تجدید وضو می‌کردند. ایشان پس از ناهار، هر جا که نشسته بود؛ سر بر زمین می‌گذاشتند و درست ده دقیقه بعد بیدار می‌شدند.

مرحوم پدر در خصوص قدردانی از تلاش اطرافیان خود در اوج بودند. هیچگاه به یاد ندارم از کسی عیبجویی کرده باشند.

توسل به ائمه (ع)

پدرم نذر کرده بودند که هر سال به مدت سه روز جلسه روضه امام موسی بن جعفر (ع) بر پا و پس از آن اطعام کنند. ایشان این برنامه را مرتبا اجرا می‌کردند.

ایشان نذر کرده بودند چهل شب جمعه، در حرم امام موسی بن جعفر (ع)، زیارت جامعه کبیره بخوانند و وقتی شرایط امنیتی، ایشان را ناچار ساخت از عراق خارج شوند؛ به سید کاظم حائری وکالت دادند که به نیابت از ایشان، این زیارت را بخوانند.

حصر خانه و ثبات روحی

ایشان و خانواده‌شان به مدت نه ماه در حصر بودند و در این مدت طولانی، شرایط سخت و ناگواری را از سر گذراندند؛ اما سید شهید، ایمانی ثابت و اراده قوی و توکلی عمیق داشتند و تسلیم خواست و فرمان خداوند بودند. در آن شرایط، ایشان در کنار خانواده می‌نشستند و با آنان شوخی و گفت و گو می‌کردند. ایشان چند بار این جمله را به آنان گفتند، که، «شما بروید و مرا تنها بگذارید. آنان (صدام و حزب بعث) با من کار دارند و کاری به شما ندارند.» اما این جمله ایشان باعث محبت و دلبستگی بیشتر خانواده به ایشان می‌شد.

در همان دوران حصر، شروع به نگارش تفسیر قرآن و نیز موضوعات اصلی کتاب، «اجتماعنا» را تدوین کردند و به طور فشرده مشغول نوشتن بودند. همچنین مشغول حفظ سوره هایی از قرآن شدند و تصمیم داشتند سوره‌های زیادتری حفظ کنند؛ اما فرصت نیافتند.

به‌رغم همه این فشارهای روانی، خانواده، نعمت وجود ایشان را در میان خود حس می‌کردند و هر یک روزی را که با ایشان سپری می‌کردند ؛ لطف خدا می‌دانستند ؛ اما ایشان، خودشان از وضعیت رقت انگیز خانواده و رنجهایی که در اثر فشار ناشی از حصر متحمل می‌شدند ؛ متأثر و اندوهگین می‌شدند. سید شهید در آن زمان به خاطر وضعیت روحی و جسمی و بالا رفتن فشار خونشان دچار لاغری و ضعف شده بودند. در آن شرایط سخت دوران حصر برخی از دوستان کوشیدند سید و خانواده اش را از طریق دیوار خانه همسایگان از این وضعیت عذاب آور نجات دهند؛ اما سید شهید به خاطر رعایت حال مادرش که همراه آنان بود و بالای ٨٠ سال سن داشت و نمی‌توانست از دیوار بلند بگذرد، این درخواست را قبول نکردند.

وقتی مزدوران صدام بار چهارم (که در آن به شهادت رسیدند)؛ برای بازداشت سید آمدند تا ایشان را به بغداد ببرند؛ سید شهید با خانواده به گفت و گو پرداخت تا مصیبت بزرگی را که در پیش رو داشتند ؛ برای آنان آسان گرداند. ایشان فرمودند ؛ «هر انسانی لاجرم می‌میرد و مرگ هم علل و اسباب متعدد دارد، یکی در بستر می‌میرد، یکی در اثر بیماری، اما مرگ در راه خدا بسیار بهتر و شرافتمندانه تر است. اگر به دست صدام یا دار و دسته اش هم کشته نشوم ؛ در اثر بیماری و یا علت دیگری می‌میرم.» سپس فرمودند؛« اگر در مرگ من مصلحت و فایده ای برای دین و تشیع، ولو بعد از بیست سال مترتب باشد ؛ این برایم کافی است که عزم شهادت کنم.» آنگاه در حالی که چهره ای بشاش و لبخندی بر لب داشتند؛ غسل شهادت و لباس‌هایشان را عوض کردند.

چهره ایشان تاکنون در ذهنم مجسم است که چگونه تا لحظه خروج از خانه،همچنان آرام و خونسرد بودند. وقتی از خانه می‌رفتند ؛ بعدازظهر بود و عمه‌ام (بنت‌الهدی)، ایشان را از زیر قرآن گذراند. ایشان قرآن را بوسیدند و آرامش و رضایت و طمأنینه در چهره شان نمایان بود. پس از رفتن سید شهید از منزل، مادربزرگم (مادر سید) مفاتیح را در دست گرفت و دعای مادر در حق فرزند را برای رفع بلا از او خواند. لحظات وحشتناکی بود؛ و لا حول و لا قوه الا بالله.

ما یک عمر با ایشان زندگی کردیم. همیشه همچون مسافر سبکبار بودند. شعارشان دائما این بود که امروز بگذرد و فردا روزی خودش را دارد. ایشان پیش از آنکه به همراه مزدوران بعثی از منزل خارج شوند؛ تمام امانات و حقوق و وجوهاتی را که نزد خود داشتند؛ در خانه گذاشتند و فرمودند،«آنها را به آقای خوئی تحویل دهید.» و با این اقدام با تمام وجود، همه دنیا را از وجود خود برکندند.

اجازه دهید این صفحات را با این سخنان به پایان ببرم: ای ابا جعفر و این پدر آزادگان و مجاهدان! در فقدان تو،دل‌ها بسیار می‌سوزند و جان‌ها اندوهگینند.

این آنکه هر دو جهاد اکبر و اصغر را گذراندی و در هر دو به شهادت رسیدی!

جهاد اکبر کردی و نفست را در راه کسب رضای خدا قربانی کردی و هر چه داشتی ؛ در راه خدمت به دین و شریعت او تقدیم کردی.

جهاد اصغرکردی و خونت را نثار نمودی تا چراغ و مشعلی باشد برای روشن کردن دنیا با ارزش‌های آزادی، عدالت، آزاد منشی، کرامت و فریاد علیه ظلم و طغیان و کفر و استعمار.

ما امروز و در هر زمان به تو نیازمندیم. جعفر و همه امت به توجه پدرانه ات نیاز فراوان دارند.
این امت به تو که درمان دردها و التیام بخش زخم‌هایش هستی؛ نیاز دارد.

این امت به تو نیاز دارد تا او را به ساحل امن و امان رهنمون گردی و از یوغ ذلت و تشتت و بندگی و هواهای نفسانی و طاغوت‌ها رهایی بخشی.

سرور من!

دل‌ها می‌سوزد و چشم‌ها اشکبارند؛ اما چیزی نمی‌گوییم که پروردگار را ناخوش آید. پس سلام بر تو آن روز که از این شجره تنومند علم و تقوا زاده شدی. سلام بر تو آن روز که به پاخاستی و آنان عقب نشستند و سلام بر تو آن روز که پایداری کردی و آنان پس رفتند.

سلام بر تو آن روز که با خونت خضاب کردی تا پرچم حق و عدالت برافروزی وسلام بر تو روزی که بر جدت محمد مصطفی (ص) و پدرت حسین سید الشهید (ع) وارد می‌شوی؛ در حالی که به رسالت خود عمل و امانت را ادا کرده‌ای.
پس خداوند به تو اجر نیکوکاران را عطا فرماید و ما را پیرو راه و آرمانت قرار دهد.

آمین یا رب العالمین

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨.

 

نویسنده: دکتر ولی‌الله ملکوتی

مقدمه

با گذشت زمان طرح بعضی از مسائل در رساله‌های عملیه ضروری می‌نماید و به همان نسبت حذف بعضی از مباحث و تغییر بعضی از مثال‌ها اجتناب‌ناپذیر است.

شاید در زمان‌های قدیم چنین ضرورتی احساس نمی‌شد؛ مثلاً در هفتاد سال پیش که یک ایرانی مسلمان شیعه متولد می‌شد اذان در گوش او می‌خواندند و نامی از اسامی خاندان پیامبر بر او می‌گذاشتند. با آداب اسلامی بزرگ می‌شد، یعنی در خانه، از پدر و مادر و خواهر و دیگران نماز و روزه و زیارت و امثال آن را یاد می‌گرفت و در جامعه نیز در مکتب و پای منبر، قرآن و حدیث و اخبار بهشت و جهنم می‌شنید؛ خلاصه آن‌که با اسلام مأنوس بود و غیر از آن چیزی نمی‌شناخت. بنابراین وقتی به سن بلوغ می‌رسید فقط یک احتیاج داشت: یادگیری احکام و تمرین فروع. البته برای خالی نبودن عریضه و به پیروی از سنت ممتاز اسلام، اصول دین را هم به او یاد می‌دادند که در آن فی الجمله استدلال و تعقل در میان می‌آمد.

اما امروز اوضاع عوض شده است. در و دیوار به پیر و جوان و به مرد و زن تعلیم بی‌عقیدگی و تلقین شبهه و تردید می‌نمایند. برای مقابله با مکتب‌های مادی و ایرادها و اشکالات علمی که از هر طرف عرضه می‌شود و ایستادگی در برابر تبلیغات دشمنان باید به اصول عقاید جوانان و مردم مسلمان بیش‌تر توجه داشت؛ چراکه در چنین فضایی مسلمانان بیش‌تر به معتقدات اسلامی احتیاج دارند تا به فروع و تفصیل‌های فقهی!

خانه از پای‌بست ویران است                     خواجه در بند نقش ایوان است

روحانیون بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقاء و دوام روحانیت و موجودیت اسلام در این کشور به این است که زعمای دین، ابتکار اصلاحات عمیقی را که امروز ضرورت آن تشخیص داده می‌شود در دست بگیرند. امروز آن‌ها در مقابل ملتی قرار گرفته‌اند که روز به روز بیدارتر می‌شود، انتظاراتی که نسل امروز از روحانیت و اسلام دارد غیر از انتظاراتی است که نسل‌های گذشته داشته‌اند.

بگذریم از انتظارات خام و نابخردانه‌ای که بعضی دارند، اما اکثر انتظارها مشروع و به‌جاست، اگر روحانیت ما هرچه زودتر نجنبد و گریبان خود را از چنگال عوام خلاص و قوای خود را جمع‌وجور نکند و آگاهانه گام برندارد، خطر بزرگی از ناحیه اصلاح‌طلبان بی‌علاقه  به‌دیانت  متوجهش خواهد شد.

امروز این ملت تشنه اصلاحات نابسامانی‌هاست و فردا تشنه‌تر خواهد شد؛ ملتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب‌ماندگی می‌کند و عجله دارد به ‌آن‌ها برسد. از طرفی مدعیان اصلاح‌طلبی که بسیاری از آن‌ها علاقه‌ای به دیانت ندارند زیادند و در کمین احساس نو و بلند نسل امروزند. اگر اسلام و روحانیت به حاجت‌ها و خواسته‌ها و احساسات این ملت پاسخ مثبت ندهند به‌سوی آن قبله‌های نوظهور متوجه خواهند شد. آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند موجودیت اسلام و روحانیت به‌خطر نخواهد افتاد؟

شهید صدر از جمله کسانی است که این ضرورت را به‌خوبی درک کرده بود. ایشان در مقدمه «الفتاوی الواضحه» خصوصیاتی را برای یک رساله عملیه در نظر می‌گیرند که در رساله‌های قبل یا وجود نداشته و یا دست‌کم به‌طور ضعیف وجود داشته است. ایشان بر این عقیده‌اند که وقتی یک رساله عملیه به‌دست یک مسیحی رسید باید طوری باشد که او بفهمد اسلام چگونه جامعه بشری را از هر جهت اداره می‌کند، لذا دست به تألیف رساله عملیه‌ای می‌زنند که بیان‌گر یک نظام اسلامی جامع و کاملی ‌باشد[۱].

تاریخچه رساله‌نویسی

قبل از بیان ویژگی‌های رساله عملیه مرحوم صدر، لازم است تاریخچه مختصری از تألیف رساله‌های عملیه را یادآور شویم.

بعضی تصور می‌کنند که در گذشته رساله عملیه یا استفتائاتی نبوده و مثلاً در پنجاه سال اخیر باب شده است، همان‌گونه که نسبت به مرجعیت نیز چنین تصوری شده است، اما این گمان با واقعیت فاصله زیادی دارد؛ لذا برای آن‌که زحمات آن بزرگ‌مردان و مشعل‌داران هدایت، کم‌رنگ جلوه نکند تاریخچه کوتاهی از رساله‌های مراجع تقلید و فقهای ارجمند ارائه می‌گردد.

١ـ شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ هـ): شیخ صاحب دو رساله عملیه «المقنع» و «الهدایه» می‌باشد که سیر بحث‌های آن دو، مثل رساله‌های عملیه متداول امروزی است و به عبارت صحیح‌تر: رساله‌های امروزی به‌روش آن دو کتاب است. ویژگی مهمی که این دو کتاب دارد و متأسفانه در رساله‌های دیگر وجود ندارد، این است که جملات کتاب و فتاوا حتی‌المقدور همان عبارات آیات و روایات معتبر و مورد قبول مؤلف می‌باشد. این یکی از نشانه‌های تعبد و علاقه به قرآن و سنت است.

٢ـ سید مرتضی (متوفای ۴۳۶ هـ): وی صاحب «جمل العلم والعمل»، «ناصریات» و «انتصار» می‌باشد. استفتائات ایشان در «رسائل الشریف» درج شده است که عبارت‌اند از: محمدیات، بادرائیات، موصلیات، حلبیه، طرابلیات، طوسیه، دیلمیه، جرجانیه، رازیه، طبریه، میانارقیات، رسیه و… [۲].

٣ـ ابن ادریس (متوفای ۵۹۸ هـ): اثر مشهور وی «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی» است که در سال ۱۲۷۰ هـ در تهران چاپ شده است. نسخه خطی این کتاب در کتابخانه‌های آستان قدس به شماره ۵۷۱۳، مجلس شورای اسلامی به شماره ۴۵۵۴ و آیت الله مرعشی به شماره ۲۶۰۳ موجود است و دیگر اثر وی «مسائل فی ابعاض الفقر و اجوبتها» می‌باشد که نسخه خطی آن به شماره ۵۷۰ مورخ ۵۸۸ در کتابخانه حکیم موجود است.

۴ـ محقق حلی (متوفای ۶۷۶ هـ): از ایشان رساله‌های متعددی باقی مانده است، مانند «المسائل البغدادیه» که در کتابخانه آستان قدس به شماره ۲۶۵۵ و مسجد اعظم و آیت الله مرعشی به شماره ۳/۴۲۴۲ موجود است.

۵ـ شهید اول (متوفای ۷۸۶ هـ): از شهید اول رساله‌های گوناگون، از جمله رساله «أجوبه المسائل الفقهیه» باقی مانده است که توسط فرزند محترمش گردآوری شده و به شماره عمومی ۲۳۶۹ ـ ۲۳۷۰ در آستان قدس موجود است. از دیگر رساله‌های وی رساله «خلل الصلاه» می‌باشد که همراه با کتاب «بیان» شهید چاپ شده است و نیز رساله‌ای درباره حج و عمره که در صیدا در ضمن «معادل الجواهر» سید محسن امین عاملی چاپ شده است.

۶ـ ابن فهد (متوفای ۸۴۱ هـ): حدود دوازده رساله از وی باقی مانده، از جمله «اجوبه المسائل» که مجموعه سؤال و جواب‌های فقهی است و نیز «أجوبه المسائل الفقهیه» که نسخه خطی آن به شماره عمومی ۱/۱۷۲۲ در کتابخانه ملک موجود است.

٧ـ مقدس اردبیلی (متوفای ۹۹۳ هـ): مناسک حج به زبان فارسی تنها رساله عملیه باقی‌مانده از مقدس اردبیلی است که نسخه خطی آن به شماره عمومی ۲۳۷۳ کتابخانه آستان قدس و ۳/۹۹۸ کتابخانه مسجد گوهرشاد و ۵ـ۳۰۰۸۴۳ کتابخانه آیت الله مرعشی موجود است.

٨ ـ محقق سبزواری: از مرحوم محقق سبزواری رساله‌های عملیه زیادی باقی‌مانده از جمله رساله «خلافیه» که از بحث طهارت شروع و تا آخر اعتکاف ادامه پیدا کرده است. از این رساله نسخه‌های خطی متعددی در کتابخانه‌های معتبر موجود است. رساله خلافیه توسط دانشجویان کارشناسی ارشد رشته فقه دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد تصحیح و تعلیق شده است. از ایشان رساله عملیه دیگری باقی‌مانده که به شماره عمومی ۲۴۲۵ در کتابخانه آستان قدس نگهداری می‌شود.

٩ـ مجلسی دوم (متوفای ۱۱۱۰ هـ ): ایشان رساله‌های زیادی داشته‌اند، از جمله «آداب الصلاه» به فارسی، «اوقات نماز»، «مناهج المسائل» (رساله‌ای درباره زکات و خمس)، «مناسک حج» (رساله‌ای است فارسی در باب واجبات حج و عمره)، «صواعق الیهود»، «احکام جزیه»، «حکم مال ناصبی»، «نذر»، «کفارات»، «حدود و دیات»، «رضاعیه» به فارسی، «صیغ عقود» و «نکاحیه». شایسته ذکر است تمام این رساله‌ها به زبان فارسی نگاشته شده و در کتابخانه‌های معتبر موجود است.

١٠ـ وحید بهبهانی (متوفای ۱۲۰۵ هـ): از مرحوم بهبهانی رساله‌های متعددی باقی‌مانده که شمارش همه آن‌ها از حوصله این مقاله خارج است؛ از جمله آن‌ها رساله «معاملات» است که به زبان فارسی نوشته شده و مرحوم آیت الله محمد حسن شیرازی آن را حاشیه نموده و شهید سعید حاج شیخ فضل الله نوری که شاگرد مرحوم میرزا بوده صحت حاشیه استاد را به خط خود در صفحه اول آن تصدیق و عمل به آن را مجزی دانسته است.

١١ـ سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (متوفای ۱۳۳۷ هـ): علامه طباطبائی در «رساله عملیه» خود که آن را «العروه الوثقی» نامیده است مسائل شرعی مورد نیاز مقلدان را بیان نموده و از آن‌جا که این کتاب شامل فروعات زیادی بوده و از یک سیر منطقی برخوردار است مورد توجه مراجع تقلید قرار گرفته بر آن حاشیه نوشته‌اند.

این رساله شریفه شامل احکام آب‌ها، نجاسات، مطهرات، صلاه، صوم، اعتکاف، زکات، خمس، حج، اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، ضمان، جعاله، نکاح و وصیت می‌باشد. قابل ذکر است بحث تجارت و طلاق، با این‌که کاربرد زیادی دارد متأسفانه در این رساله به چشم نمی‌خورد و لکن حدود دوازده صفحه از آن به نکاح بندگان و کنیزان اختصاص پیدا کرده است.

پس از گزارش مختصری از تاریخچه رساله‌نویسی، اینک ویژگی‌های «الفتاوی الواضحه» را بررسی می‌نماییم.

ویژگی‌های رساله «الفتاوی الواضحه»

واقعیت این است که زندگی بشر تطور یافته، شئون جدید و پدیده‌های بی‌شماری ظهور کرده است و هیچ موضوعی که متعلق فتوای فقهای سلف بوده ثابت نمانده است. بنابراین، محال است که موضوع‌ها دگرگون شوند و احکام آن‌ها راکد و ثابت باشند؛ چراکه حکم متفرع بر موضوع است؛ با ثبوت موضوع، ثابت و با رفتن موضوع می‌رود و با آن تطور می‌پذیرد.

فقیهان بزرگوار ما در عصر خودشان نیازهای زمان را شناختند و بر اساس نیازهای اقتصادی و اجتماعی آن روز به تدوین فقه پرداختند و کتاب‌هایی را به ازدواج، طلاق، تجارت و اجاره اختصاص دادند و فروع و فرضیه‌های بسیاری را بیان نمودند، ولی بر اثر تطور جوامع و زندگی بشر مسائل و پرسش‌های جدیدی چهره نموده که در کتاب‌های آنان طرح نشده است، درحالی‌که اهمیت برخی از این مسائل به حدی است که باب و کتاب جدیدی را در فقه می‌طلبد؛ مانند قوانین دریاها، تجارت دریایی، احکام ارتباطات، مراسلات و امور دیگری که متن زندگی بشر امروز را شکل می‌دهند و قانون‌گذاران امروز، کتاب‌های قطور چند صد صفحه‌ای در زمینه آن‌ها نگاشته‌اند.

استاد صدر که هم بر مبانی شریعت مسلط بوده و هم به مشکلات احکام فقهی و فتاوا در عرصه‌های عمل و مقام قضاوت پی برده و هم از انتظارات نسل امروز از حوزه‌های علوم دینی آگاهی داشته است، رساله‌های عملیه موجود را از زاویه ناهمخوانی با بعد اجتماعی اسلام مورد نقد و بررسی قرار داده است. در نگاه شهید صدر، اگر فقیهان از این زاویه به تهذیب کتاب‌های فقهی بپردازند و در فتاوای جدیدشان بعد اجتماعی اسلام را با نگاه به زندگی عینی بشر امروزی و تطوری که در مناسبات اجتماعی پیش آمده،در نظر بگیرند، فقه متحول شده و شیوه‌ای نو در استنباط و احکام پدید خواهد آمد. از نگاه شهید صدر، توجه به قراین، اوضاع و احوال اجتماعی در فقه بسیار اهمیت دارد؛ چه‌بسا در بسیاری از موارد انسان به احکامی می‌رسد که اگر این نگرش اجتماعی نبود نمی‌توانست به آن احکام برسد.

به‌عنوان مثال در بحث معاملات ربوی، در روایات، ملاک‌ها و معیارهایی برای این نوع معاملات که از اشد محرمات به‌شمار می‌رود، بیان شده است که اگر ما نگرش اجتماعی را در این روایات لحاظ نکنیم، این ملاک‌ها شامل همه معاملاتی که در حقیقت ربوی هستند نمی‌شود و باید آن را حلال تلقی کرد. اکثر فقهای متأخر متعرض این مسأله شده‌اند و کلاه شرعی‌های ربا را حلال می‌دانند. اما حضرت امام (ره) و شهید صدر، از جمله فقیهانی هستند که با این کلاه شرعی‌ها مخالفت کرده‌اند و حال آن‌که این معامله‌ها از نظر موازین اولیه فقهی، معامله‌هایی غیرربوی محسوب می‌شدند. آن‌چه باعث شده  این دو بزرگوار قائل به حرمت شوند آن است که گفته‌اند مگر می‌شود کسی فهم اجتماعی داشته باشد و محتوای چنین حرام مؤکدی را به ضمیمه بیع بپذیرد؟ من یک معامله ربوی می‌کنم و مثلاً همراه آن یک کبریت می‌فروشم، آیا می‌توان گفت که چون ضمیمه دارد و این کبریت ضمیمه‌اش شده است پس این معامله ربوی هم حلال است؟ این امکان ندارد[۳].

از منظر شهید صدر رساله‌های عملیه باید زمینه اجتماعی داشته باشند و وضعیت جامعه اسلامی نوشتن چنین رساله‌ای را اقتضا می‌کند، از این‌رو مباحثی در رساله عملیه ایشان وجود دارد که در ساله‌های عملیه دیگر به‌چشم نمی‌خورد. مهمترین آن‌ها عبارتند از:

اول: وجود پیش‌گفتار مختصر و استدلالی درباره اصول دین شامل سه عنوان: «مرسل»، «رسول» و «رساله».

در بحث مرسل با استفاده از استدلال علمی و فلسفی به اثبات صانع پرداخته‌اند.

استدلال اول «علمی» ایشان با توجه به حساب احتمالات طی پنج مرحله تبیین شده و در واقع یکی از ابتکارات بزرگ شهید صدر همین پیاده کردن حساب احتمالات در ابعاد و مسائل مختلف فقه و اصول می‌باشد، مانند بحث اجماع، اجماع منقول، شهرت، تواتر و سیره. این مباحث به‌جز بحث سیره، مباحثی است که در اصول مطرح می‌باشد، اما بحث سیره اصلاً در اصول کلاسیک مطرح نشده و شهید صدر آن را در کتاب‌ها و دروس خارج خود مطرح ساخته‌اند. ایشان سیره را به سه قسمت تقسیم کرده‌اند: سیره عقلا، متشرعه و شارع، و مکانیزم کاشفیت هر یک را از حکم شرعی بیان کرده‌اند. تمام این بحث از ابتکارات شهید صدر است و قبل از وی تمیز چندانی بین انواع سیره در کلمات اصحاب وجود ندارد.

اما اهمیت تطبیق حساب احتمالات در اصول در بحث‌هایی که ذکر شد بسیار است. چراکه حساب احتمالات یعنی این‌که احتمالات گوناگون اطراف موضوع مدنظر قرار گرفته و با بررسی این احتمالات حقیقت مطلب کشف شود. طبیعی است که اگر این‌چنین شد و احتمالات گوناگون در مسأله جست‌وجو شد، این خود نگرشی اجتماعی برای انسان به‌وجود می‌آورد؛ طبیعت توجه به حساب احتمالات اقتضا می‌کند که نگرش انسان همه جانبه شود و هرچه که ممکن است در فهم و به‌دست آوردن حکم شرعی دخالت داشته باشد، از قبیل اوضاع و احوال اجتماعیِ زمان صدور نص شرعی را مورد جست‌وجو قرار دهد. به این ترتیب، روح اجتماعی‌نگری و کلان‌نگری در انسان پرورش می‌یابد[۴].

دلیل دومی که شهید صدر بر اثبات صانع ارائه کرده‌اند یک دلیل فلسفی است که قبل از بیان آن به تعریف دلیل فلسفی و فرق آن با دلیل علمی پرداخته‌اند. در بحث رسول، شهید صدر با استفاده از همان حساب احتمالات که وجود صانع را ثابت کرد و به اثبات نبوت رسول گرامی اسلام(ص) پرداخته و طی مثال‌های گوناگون با توجه به آیات شریفه قرآن بحث استدلالی و جالبی را در این زمینه بیان کرده‌اند.

آخرین بحثی که شهید صدر در پیش‌گفتار بیان می‌کنند در رابطه با «رساله» می‌باشد، که همان دین خداست و حضرت محمد(ص) مأمور ابلاغ آن شده است و سپس ده خصلت برای دین اسلام بیان می‌کند که در ادیان آسمانی دیگر نمی‌باشد.

این پیش‌گفتار پربار در عاشورای سال ۱۲۹۷ توسط شهید صدر به اتمام می‌رسد و ثواب آن را به حضرت ابا عبدالله(ع) که در راه اعتلای اسلام جانفشانی کردند، تقدیم می‌نماید[۵].

دوم: یکی دیگر از ویژگی‌های این رساله سبک نگارش و تقسیم‌بندی آن‌هاست. گرچه که فقهای شیعه و سنی تقسیمات گوناگونی را درباره سبک نگارش فقه دارند، اما تقسیم‌بندی ایشان با توجه به این‌که می‌خواهند یک نظام اسلامی جامع و کاملی را ارائه دهند، از ویژگی‌هایی برخوردار است. ایشان رساله «الفتاوی الواضحه» را مشتمل بر چهار قسمت نموده‌اند:

۱ـ عبادات (نماز، روزه، اعتکاف، حج، عمره و کفارات)

۲ـ اموال که بر دو قسم است:

الف ـ اموال عمومی؛ اموالی که به شخص خاص متعلق نیست و برای مصالح عمومی و مصارفی در نظر گرفته شده است، مانند خراج، انفال، خمس، زکات. دو عنوان اخیر گرچه جنبه عبادی نیز دارند لکن جنبه مالی آن قوی‌تر و بارزتر است (بحث خراج و انفال و نظایر آن در این مقوله وارد است).

ب ـ اموال خصوصی؛ اموالی که مالک یا مالکان مشخص دارند. مقررات مربوط به این بخش در دو قسمت جدا مورد بررسی قرار می‌گیرد:

یک: اسباب شرعی تملک یا به‌دست آوردن حق خاص، مباحث احیای موات، حیازت، میراث، ضمانات و غرامات و نظایر آن.

دو: احکام تصرف در اموال، شامل مباحث بیع، صلح، شرکت، وقت، وصیت و سایر تصرفات و معاملات.

۳ـ سلوک و آداب و رفتار شخصی، یعنی اعمال شخصی که ربطی به عبادات و اموال ندارد که دو گروه است:

الف ـ روابط خانوادگی، مناسبات دو جنس زن و مرد، مباحث نکاح و طلاق، خلع و مبارات و ظهار و لعان و ایلاء و از این قبیل.

ب ـ روابط اجتماعی و مقررات مربوط به تنظیم رفتار فردی افراد جامعه، مقررات مربوط به اطعمه و اشربه، ملابس و مساکن، آداب معاشرت، احکام نذر و عهد و یمین، ذباحه، امر به معروف و نهی از منکر.

۴ـ آداب عمومی، یعنی رفتار و سلوک دستگاه‌های حکومتی و عمومی در مسائل قضا، حکومت، صلح، جنگ، روابط بین المللی، ابواب و مباحث ولایت عامه، قضا، شهادت، حدود، جهاد و نظایر آن.

سوم: مصادر فتوا. گرچه که فقهای عظام شیعه منابع استنباط را چهار مورد دانسته‌اند، لکن بیش‌ترین اعتماد شهید صدر به کتاب کریم و سنت شریف است و به نظر ایشان قیاس و استحسان قابل اعتماد نیست.

شهید صدر درباره دلیل عقلی می‌فرماید: این‌که آیا می‌توان به دلیل عقلی عمل کرد اختلاف است. به نظر ما عمل به دلیل عقلی جایز است، لکن حتی یک حکم پیدا نمی‌شود که مستند آن فقط دلیل عقلی باشد، بلکه هر آن‌چه با دلیل عقلی ثابت شده با کتاب و سنت نیز ثابت شده است.

اما نسبت به اجماع باید گفت: اجماع نمی‌تواند یک دلیل مستقل در عرض کتاب و سنت باشد و به آن توجه نمی‌شود مگر از باب این‌که در بعضی از موارد، وسیله اثبات حکم است.

بنابراین فقط کتاب و سنت می‌توانند مصدر فتوا باشند. از خداوند می‌خواهیم که ما را از متمسکین به این دو قرار دهد؛ کسی که به این دو تمسک کند به عروه الوثقی متمسک شده است[۶].

ضرورت دگرگونی رساله‌ها

رساله‌های عملیه‌ای که مجتهدان برای مقلدان نوشته‌اند برای دست‌رسی به فتاوا و احکام شرعی می‌باشد. با این‌که رساله‌های عملیه برای این مقصود نقش مهمی را ایفا می‌کنند و از دقت‌نظر کافی و رعایت اختصار برخوردارند، باز هم دو نکته قابل ملاحظه در آن‌ها دیده می‌شود:

نکته اول: این رساله‌ها نوعاً از یک روش فنی در تقسیم‌بندی و ارائه احکام محروم‌اند. این مسأله موارد زیر را دربر دارد:

١ـ بیش‌تر احکام به‌خاطر رعایت تقسیم‌بندی تقلیدی در ضمن صورت‌های جزئی و محدود بیان شده و یک ساختار همگانی ندارد که مقلد بتواند در چهارچوب آن به احکام دسترسی پیدا کند.

٢ـ تعدادی از احکام به‌خاطر رعایت تقسیم‌بندی تقلیدی به محض کم‌ترین مناسبت در ابوابی آورده شده که ربطی به آن ندارد.

٣ـ از بیان بعضی از احکام به‌خاطر این‌که جایگاهی در تقسیم‌ تقلیدی نداشته خودداری شده است.

۴ـ در هر بحثی در ابتدا معیارهای کلی و سپس جزئیات بیان نشده تا بتوان طبق قوانین کلی و عمومی تکلیف جزئیات را مشخص کرد و مقلد بتواند تکلیف خود را در مسائل مشابه تشخیص دهد و هر مجموعه‌ای از سؤالات با مجوز اصلی آن سؤالات ارتباط تنگاتنگ ندارد.

۵ـ در خیلی از موارد وجود صورت‌های گوناگون برای عبادات فرض شده بدون این‌که سابقه ذهنی نسبت به آن وجود داشته باشد و به‌خاطر اعتماد بر همان صورت‌ها بحث از صفر شروع نشده است.

۶ـ به‌خاطر انتشار بدون رویه احکام، تعداد زیادی از معیارهای کلی ازبین رفته و مکلفین فرصت استخراج مبادی عمومی را با توجه به معیارهای کلی از دست داده‌اند.

نکته دوم: رسالت رساله‌های عملیه بیان احکام شرعی مربوط به زندگی انسان است و این احکام شرعی گرچه ثابت می‌باشند، لکن روش‌های تعبیر احکام مختلف است و هر زمانی با زمان دیگر تفاوت دارد؛ چراکه نیازهای انسان در هر زمانی تفاوت می‌کند و این دگرگونی همه جانبه در روش‌های بیانی و حوادث زندگی اثر خود را بر رساله‌های عملیه به گونه دیگر حاکم می‌سازد. از این‌رو ضروری است رساله‌های عملیه به شکل دیگری تألیف شوند. برای مثال، بعضی از لغات که در رساله‌های عملیه به‌کار رفته است به تناسب انسان‌های زمان‌های گذشته بوده، علاوه بر این در زمان‌های قدیم استفاده از رساله‌های عملیه منحصر به گروه‌های خاصی از مردم بوده چون تعداد زیادی از مردم باسواد نبوده‌اند، اما امروزه اکثر مردم قادر به خواندن و نوشتن می‌باشند که اگر رساله‌ها به زبان روز نوشته شوند برای آن‌ها قابل استفاده خواهند بود، لذا مرجع تقلید باید با توجه به لغات و تعبیرات جدید رساله عملیه خود را بنویسد.

هم‌چنین اصطلاحاتی که در رساله‌های عملیه به چشم می‌خورد اصطلاحاتی است که مردم در گذشته با آن‌ها آشنایی داشته و در فرهنگ آن‌ها رواج داشت، اما امروزه اکثر آن‌ها آشنایی کافی ندارند؛ مثلاً در آن زمان در بحث اجاره از اجاره دادن چهارپایان به‌عنوان نمونه استفاده می‌شد، اما امروزه که وسائل نقلیه فرق کرده باید مثال‌ها هم تفاوت پیدا کند و اصطلاحات جدید برای مقلد امروزی شایسته است.

علاوه بر این، حوادث و وقایع بی‌شمار و جدیدی که امروزه دائماً در حال اتفاق افتادن است احتیاج به این دارد که حکم شرعی آن معین شود و اگر رساله‌های عملیه تاریخی فرض شوند به احکام همان زمان می‌پردازند لذا امروزه باید رفته رفته رساله‌های عملیه‌ای تألیف شود که بتواند همه مسائل جدید زندگی انسان امروزی را دربر گیرد.

همان‌طورکه قبلاً متذکر شدیم احکام ثابت است اما گاهی تطبیق آن با توجه به زمان فرق می‌کند؛ مثلاً شرط ضمنی (یعنی شرطی که عرف عام دلالت بر آن دارد) گرچه در عقد به آن تصریح نشده و لکن واجب و نافذ است، اما از آن‌جا که عرف این شرط را مشخص می‌کند متفاوت می‌شود لذا ممکن است چیزی در زمانی شرط ضمنی حساب شود، اما در زمان دیگر شرط ضمنی به حساب نباید.

لذا رساله‌های عملیه باید به مسأله دگرگونی عرف توجه کافی بنمایند و در احکامی که عرف نقش دارد از توجه به این مهم غفلت نشود.

با توجه به این مسائل تلاش‌هایی در زمینه به‌روز کردن رساله‌های عملیه انجام شده که هرکدام از اهمیت و ارزش قابل ملاحظه برخوردار است.

 

[۱] . سید محمدباقر صدر، الفتاوی الواضحه وفقاً لمذهب أهل البیت(ع)، مقدمه (لبنان-بیروت، دار التعارف للمطبوعات).

[۲] . فهرست شیخ طوسی، ص ۹۸ و رجال نجاشی، ص ۲۷۰٫

[۳] . مصاحبه حجه‌الاسلام و المسلمین سید نورالدین اشکوری، اندیشه ماندگار، شماره ۱، ص ۱۱٫

[۴] . همان.

[۵] . الفتاوی الواضحه، مقدمه، ص ۹ ـ۸۳٫

[۶] . همان، مقدمه، ۹۸٫

 بسم الله الرحمن الرحیم

همت و شوق، لوازم اصلی انجام‌دادن کارهای بزرگ

اولاً واقعاً باید تشکر کرد از جناب آقای اشکوری، جناب آقای تسخیری، جناب آقای اراکی و دیگر برادران که به این کار همت گماشتند. اصل قضیه همت است. وقتی همت بود، آدم حتی در زیرزمین خانه‌اش هم، همان‌طور که آقای اشکوری فرمودند، یک تشکیلات درست می‌کند. از یک زیرزمین یک مجموعۀ بزرگ را هدایت می‌کند. اگر همت نبود، هرچه هم پول و امکانات باشد به‌جایی نمی‌رسد. شما این رکن اصلی را که همت به این کار است، دارید و این هم ناشی از شناختی است که شماها از مرحوم شهیدصدر دارید. واقعاً هرکسی که آشنا باشد با ممیزات و فضائل مرحوم آقای شهیدصدر و خصوصیات این مرد بزرگ، همین علاقه و شوق را پیدا می‌کند به اینکه حرف‌های ایشان، افکار ایشان، کارهای ایشان گسترش پیدا کند و امیدواریم خداوند به شماها توفیق بدهد. قطعاً این را من یک کار مفید و لازم می‌دانم برای کشور و برای اسلام و برای دنیای اسلام. ان‌شاءالله هر کار از دستمان بربیاید، می‌کنیم.

شهیدصدر، از نوابغ حوزه‌های علمیه

مرحوم شهیدصدر قطعاً یک نابغه بود. این یک خصوصیتى است. خب، ما آدم‌هاى بااستعداد در حوزه‌هاى علمیه کم نداشتیم؛ آدم‌هایى که فهم داشتند، سلیقه داشتند، پشتکار داشتند و کارهاى بزرگى انجام دادند. علماى بزرگ ما مثل همین مراجع بزرگى که در این صد سال اخیر در ایران و عراق وجود داشتند، همه مردمان بزرگى بودند. استعداد داشتند؛ منتها نابغه یک خصوصیاتى دارد که در اغلب این افراد، انسان این نبوغ را احساس نمی‌کند. مرحوم آقاى صدر (رضوان‌الله‌علیه) به‌نظر بنده قطعاً نابغه بود؛ یعنى کارى که از عهدۀ او برمى‌آمد، از عهدۀ خیلى از فقها و علما و متفکرین حوزه‌هاى ما برنمى‌آید: فضاى دید بسیار وسیع، فهم نیازهاى دنیاى اسلام، پاسخ‌گویى سریع و آماده به خواسته‌ها – ایشان همین «البنکُ اللّاربوى» را در جواب درخواست دولت پاکستان نوشت؛ آن‌طور که شنیدم، آن‌ها می‌خواستند یک کار این‌جورى درست کنند، ایشان بلافاصله این [کتاب‌] را فراهم کرد و براى آن‌ها فرستاد ـ فهم مسائل اقتصاد، فهم مسائل مربوط به فلسفه. ایشان «فلسفتنا» را در حدود سن بیست‌وپنج‌سالگی نوشته، آن‌‌طور که در ذهن بنده است. بنده ایشان را در سال ۷۷[۱] قمری در نجف زیارت کردم. البته ننشستیم [صحبت کنیم]. آن جلسه همین‌طور دیدم ایشان را. یک جوانی بود. آن وقت هنوز ایشان درست محاسنش هم درنیامده بود. آن سال که بنده ایشان را دیدم، خیلی محاسن درست‌وحسابی هم نداشت؛ و لیکن همان وقت یعنی سال ۷۷ (سال ۳۶ شمسی ما)، در نجف معروف بود ایشان به فضل و امتیاز؛ می‌گفتند خیلی فاضل است. ایشان آن وقت به درس آقای خویی می‌رفتند. خب، یک شخصیت این‌جوری [بودند]. به‌نظرم «فلسفتنا» هم مال همان سال‌هاست؛ مال همان سال‌های ۷۷ و ۷۸ است به‌گمان من؛ (سال ۳۵ و ۳۶ [شمسی] است.) حالا تاریخِ «فلسفتنا» هست. البته من الان درست یادم نیست. خب، ایشان واقعاً یک نابغه‌اى بود، مسائل را می‌فهمید؛ مسائل را حدس می‌زد.

ایشان در نجف ارتباط تام و تمامی با امام نداشتند؛ به‌طور معمول، یک ارتباط خیلى ضعیفى با بیت امام و با تشکیلات امام [داشتند]. ارتباطشان خیلى زیاد نبود؛ و لیکن به‌مجرد اینکه انقلاب شد و امام آمدند ایران، ایشان آن حرف معروف را زد که به شاگردان خودش گفت: «ذوب بشوید در امام‌خمینى؛ هم‌چنان که او در اسلام ذوب شده». این حرف ایشان معروف است. این خیلى شناخت لازم دارد؛ خیلى فهمِ اوضاع لازم دارد که بفهمد مسئلۀ انقلاب چیست. ما کسانى را داریم که تا همین امروز که قریب چهل سال از انقلاب می‌گذرد، هنوز درست نفهمیده‌اند این انقلاب چه بود و چه شد و چه اتفاقى افتاد و زلزله‌ای که در دنیا به‌وجود آمد، اصلاً چه بود! ما [کسانی را] داریم در بین هم‌لباس‌های خودمان و هم‌صنف‌های خودمان که هنوز هم درست نفهمیده‌اند که انقلاب چه بود. این آدم، آن روز درک کرد انقلاب را و مسائل و مفاهیم انقلاب را. این‌ها نبوغ است؛ یعنى شناخت درست محیط را، پیرامون را، علم را، بیان را، کیفیت تبیین را، اثرگذارى را.

این نظریه‌پردازى که آقاى اشکورى فرمودند، خیلى مسئلۀ مهمى است. ایشان راست می‌گویند: حکومت و نظام اجتماعى، بدون نظریه امکان ندارد که باقى بماند؛ اولاً به‌وجود بیاید یا باقى بماند یا رشد بکند. این آدم، آدم نظریه‌پرداز بود. این انسان، انسان برجسته‌اى بود. به‌نظر من، شخصیت آقاى صدر، حالا اگر نگوییم بى‌نظیر، حداقل یک شخصیت کم‌نظیر بود. خب، حالا ما کسانى با استعدادهاى خوب الحمدلله در حوزه‌هاى علمیه داریم. در قم که ما می‌دانیم و مى‌شناسیم افراد زیادى هستند؛ لکن آن نبوغ، یک چیز دیگرى بود که در ایشان وجود داشت.

اهمیت رواج افکار فقهی و اصولی شهیدصدر در حوزه‌های علمیه

البته افکار فقهی و به‌خصوص اصولی ایشان در حوزه‌ها خیلی رواج پیدا نکرد. بنده یک مدتی اصرار داشتم که «حلقات» ایشان تدریس بشود. یک‌چندی هم در یک گوشه‌هایی، یک کارهایی انجام گرفت؛ لکن نشد؛ یعنی در حوزه جا نیفتاد. من نمی‌دانم چرا. حالا علتش را آقایان در حوزه خودشان تحلیل باید بکنند و حالا، ولو «حلقات» با همان متن اصلی و شکل اصلی خودش نتواند به‌دلایلی رواج پیدا کند، می‌توان مفاهیم مندرج در «حلقات» را یا آن ترتیبی را که ایشان در اصول دنبال می‌کرده، به شکل‌های دیگری تدوین کرد و درست کرد و در بین حوزه ترویج کرد.

به‌هرحال، به‌نظر من این کار، یک حسنه است که شماها دارید دنبال می‌کنید و ان‌شاءالله که این حسنۀ شما موردقبول الهى قرار می‌گیرد و برکت پیدا می‌کند و «کَشَجَرَهٍ طَیِّبَه» ان‌شاءالله خواهد بود که «اَصلُها ثابِت وَ فَرعُها فِى السَّمآء تُؤتى اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها» ان‌شاءالله در آینده رشد پیدا خواهد کرد.

به‌هرحال «دنبال‌کردن» کار بسیار خوبی است. ما هم موظفیم که ان‌شاءالله هرچه بتوانیم در این زمینه کمک کنیم. متشکر هم هستیم از آقایان که این زحمت را کشیدید و با ما در میان گذاشتید. ان‌شاءالله خداوند درجات آن شهید عالى‌قدر را عالى کند. خداوند اجر داد به این مرد بزرگ که شهادت را نصیب او کرد؛ آن‌هم آن شهادت دشوارى که ایشان مبتلا شد و دچار شد. و امیدواریم که ان‌شاءالله خداى متعال روزبه‌روز روح ایشان را به خودش نزدیک‌تر و مقرب‌تر کند و درجات ایشان را عالى‌تر کند و ان‌شاءالله با اجداد طاهرینشان محشور بشوند.

والسلام علیکم و رحمه الله

 

[۱]. سال ١٣٧٧ق.