یادداشت‌ها

1 – علاقه و توسل به ائمه اطهار علیهم السلام

او خود در این باره نقل می‌کند:

در ایام طلبگی‌ام، هر شب، یک ساعت به حرم امام امیر المؤمنین علیه السلام می‌رفتم و در برابر قبر آن حضرت می‌نشستم و به درس‌ها و مطالب علمی خود فکر می‌کردم. معتقد بودم که از جو حرم و روح پاک و مطهر امیرالمؤمنین الهام می‌گیرم. پس از مدتی، این کار را ترک کردم و کسی هم غیر از خدای خودم خبر نداشت.

چندی بعد، یکی از بانوان اقوام ایشان، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را به خواب می‌بیند که می‌فرماید: «به باقر بگویید او هر شب می‌آمد و نزد ما درس می‌خواند، چرا این کار را ترک کرده است ».

2 – بزرگواری

یکی از شاگردان استاد شهید، راه خویش را از او جدا کرد و در غیاب، استاد را مورد حمله قرار می‌داد و از او بدگویی می‌کرد. روزی که در محضر ایشان بودیم از آن شخص سخن به میان آمد. فرمودند من هنوز او را عادل می‌دانم. آن چه او می‌گوید: به خاطر اعتقاد خطایی است که پیدا کرده است نه از روی بی توجهی به دین.(1)

3 – بلندهمتی

می فرمودند: در ایامی که مشغول تحصیل بودم، هر روز به قدر پنج طلبه پرکار، درس می‌خواندم.(2)

4 – عزت نفس

شیخ نعمانی، یکی از شاگردان شهید صدر که در ایام حبس در منزل، همراه ایشان بوده گوید:

«در ایام حبس، عده‌ای از مؤمنان برای ایشان مبلغی پول فرستادند، ولی امتناع کرده و با وجود احتیاج شدید، قبول نمی کردند. عرض کردم شما در این زمان احتیاج به پول دارید و شاید مدتی همین طور بمانید. در جواب فرمودند: «مرحوم پدرم، سید حیدر، شبی که از دنیا رفتند، هیچ خوراکی در منزل باقی نگذاشته بودند که شام ما باشد. پس من و برادرم سید اسماعیل و خواهرم آمنه شب را گرسنه خوابیدیم، چون پولی نداشتیم که چیزی بخریم. اکنون میان من و ملاقات پروردگار مانعی نیست جز این که این ظالمان بیایند و مرا بکشند و به اجداد طاهرینم خود ملحق کنند. پس مال برای چه بیندوزم؟».(3)

5 – اهتمام به امور مسلمین

شهید صدر نه فقط به حل مشکلات ملت مسلمان عراق می‌پرداخت،(4) بلکه رسیدگی به مشکلات همه مسلمانان در کشورهای اسلامی و غیراسلامی اهتمام می‌ورزید به ویژه ملت ایران که از سال 1342 تا لحظه شهادت آن را پی گیری می‌کرد.

در سن 27 سالگی، پس از آن که رژیم شاه، اسرائیل را به رسمیت شناخت، به این عمل ننگین و ضد اسلامی و ضد فلسطینی شاه اعتراض کرده و آن را به شدت محکوم کرد.

هنگامی که سادات خائن سرسپردگی خود را با رفتن به بیت المقدس اشغالی و امضای قرارداد کمپ دیوید در سال 1399 ق اظهار کرد، آیة الله شهید صدر در تلگرافی این عمل را محکوم کرد و او را از عذاب خداوند برحذر داشت. و تاکید کرد که ملل مسلمان، ناامیدی و سرسپردگی را نمی شناسد و این امت تا بازگشت نخستین قبله مسلمانان به آغوش خویش، از پای نخواهند نشست.

هنگامی که ملت مسلمان افغانستان بر ضد تجاوز شوروی سابق شورید، آیة الله شهید، غم بزرگ این ملت را می‌شناخت و اعلامیه‌ای مبنی بر محکومیت تجاوز به حریم اسلام و آزادی یک ملت و سبک شمردن ارزش‌های انسانی، انتشار داد و افزود که این تجاوز، عقیده و ایمان ملت افغان را به دین حنیف اسلام پایدارتر خواهد کرد.

افزون براین، به همه امور مسلمانان جهان اهتمام می‌رزید و نمایندگانی برای بررسی اوضاع مسلمانان به اروپا گسیل می‌داشت.

6 – شجاعت

هنگامی که مزدوران رژیم بعث، فرزند برومند آیة الله حکیم را بازداشت کردند و دیگران از بیم حمله و تعدی مزدوران رژیم نمی توانستند به منزل آیة الله حکیم بروند، آیة الله شهید صدر، اولین کسی بود که بی پروا به آن منزل رفت و در باره این عمل گفت: «ما باید اعلامیه‌ای مبنی بر مخالفت با اقدامات وحشیانه رژیم، صادر کرده و به امضا برسانیم; هر چند که این کار به کشته شدن ما تمام شود».

در پی شهادت آیة الله مطهری، آیة الله صدر مجلس ترحیمی در مسجد شیخ طوسی در نجف اشرف برگزار کرد و از طرف حکومت خونخوار بعثی، هیاتی نزد او آمد و گفتند: «مطهری یک فرد ایرانی است و ما عربیم چگونه مجلس ترحیم برای او برگزار می‌کنید؟» آیة الله صدر در پاسخ گفتند: «من، آن چه به آن معتقدم عمل می‌کنم و به قومیت و مرزهای بین المللی توجهی نمی کنم و آن را قبول ندارم. این موضع من است و از آن عقب نشینی نخواهم کرد».

7 – ژرف‌نگری

حجة الاسلام آصفی، یکی از شاگردان شهید صدر، نقل می‌کنند که ایشان می‌فرمود:

«بعضی از آقایان همه تلاش خود را صرف مبارزه با منکرات کوچک جامعه می‌کنند و منکرات و دزدی‌های بزرگ را از یاد برده اند. غارت نفت، ثروت‌های زیرزمینی، ذخایر، منابع و معادن، به انحراف کشاندن جوانان و نیروهای انسانی را به عنوان گناه و معصیت نمی شناسند، و فقط اگر گناه کوچکی در محل زندگی خود ببینند، به دست و پا می‌افتند و با آن مبارزه می‌کنند».

8 – مرجعیت با خانه استیجاری

آیة الله شهید، در طول زندگی، اجاره نشین بودند و در خانه محقری زندگی می‌کردند. تاجر صالحی، مبلغی جهت خرید منزل به ایشان می‌دهد، اما قبول نمی کنند و می‌گویند: «مرجعیت با اجاره نشینی هم ممکن است ». تاجر می‌گوید: «پس با این پول برای فرزندانتان خانه بخرید»، در پاسخ می‌فرماید: «فرزندانم به من تاسی کنند که اجاره نشینم، پدرم هم منزل شخصی نداشت!».(5)

9 – ایثارگری در نیازمندی

در اوایل زندگی ایشان که بسیار به عسرت گذشت که حتی نقل می‌کنند عبایشان وصله داشت، یک نفر ایرانی، عبای نائینی بسیار گرانی برایشان هدیه می‌آورد، ولی از آن استفاده نکرده می‌فروشند و از قیمت آن ده عبای معمولی می‌خرند و بین طلاب نجف توزیع می‌کنند. این سیره مستمره ایشان بود که هرگاه برخی از تاجران که مقلد او بودند، پارچه و لباسی می‌آوردند، به طلاب می‌دادند، به مفاد این آیه عمل می‌کردند: « و یؤثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصة(7)».(6)

پی‌نوشت‌ها

1) از خاطرات آیة الله سید کاظم حائری که در مقدمه مباحث الاصول نگاشته اند (نقل از قواعد کلی استنباط، ج 1، ص 22 و 23).

2) از خاطرات آیة الله سید کاظم حائری که در مقدمه مباحث الاصول نگاشته اند (نقل از قواعد کلی استنباط، ج 1، ص 22 و 23).

3) قواعد کلی استنباط ، ص 51 – 52 .

4) از جمله گفته اند: رژیم حاکم در عراق چندین بار سعی کرد که از آیة الله صدر، فتوایی در تایید سرکوبی مسلمانان کرد شمال عراق بگیرد. ولی ایشان با این امر مخالفت کرد و نماینده رژیم را از منزلشان اخراج کرد و از موضع آیة الله حکیم که فرموده بود: «نه کشتار، نه جدایی، جای قاتل و مقتول هر دو در جهنم است » پشتیبانی کرد.

5) از یادداشت‌های پراکنده راقم که از بعضی شاگردان و نزدیکان شهید صدر شنیده است.

6) حشر (59): 9 .

7) ماخذ شماره 1 .

ترجمه: مهرداد آزاد 

آنچه در پی می‌آید پاره‌ای از ناگفته‌های بدیع و جذابی است که جناب سید جعفر صدر، فرزند شهید آیت‌الله صدر بر پایه خاطرات خویش و مادر و خواهران محترمش و نیز بستگان و یاران آن شهید گرانمایه به رشته تحریر درآورده اند. 

من نیز مانند هر مسلمان دیگری از دردها و رنج‌ها و اندوه‌های مسلمانان در سرزمین‌های اسلامی، ملول و اندوهناکم. با خود گفتم شاید سخن گفتن دربارۀ کسی که رنج‌های بزرگی را بر دل و جانش داشت و با قلم و خون خود، وجودش را وقف دفاع از دین کرده بود؛ قدری موجب تسلی خاطر شود و در بردارنده عبرت‌ها و موعظه‌های فراوان باشد؛ اما نوشتن درباره آن کوه رفیع و آن دریای بیکران، در وهله اول نخست به خاطر تعداد ابعاد مهم و با عظمت زندگی شریف او آسان جلوه می‌کند؛ ولی جایگاه و منزلت رفیع ایشان، این امر را دشوار می‌سازد ؛ بدانگونه که نمی‌توان برخی از این ابعاد را انتخاب کرد و پیرامون آنها سخن گفت، زیرا انتخاب یک یا دو گل از باغی سراسر گل و گیاه خوشبو یا برگزیدن یک یا دو گوهر از دریائی مملو از دُر و گوهر و برلیان و جواهرات، کاری بس دشوار است. به هنگام نگارش این یادنامه از خود پرسیدم مخاطب از من چه می‌خواهد، جواب برایم کاملا روشن بود. او از من می‌خواهد از زندگی سید شهید، گل‌ها و گوهرهایی را انتخاب کنم که یافتن آنها از میان کتاب‌ها و درس‌ها و معاشرت‌ها و ملاقات‌های عمومی ایشان مشکل است و آن چیزی نیست جز سخن گفتن از رفتار و سلوک و اخلاق ایشان در خانه و خانواده، اما پیش از آن، از برادران عزیز اجازه می‌خواهم که مقدمه کوتاهی را بیان کنم و امیدوارم باعث ملالتتان نشود.

هنگامی که تاریخ بزرگان و نوابغ را مطالعه می‌کنیم؛ در می‌یابیم که هر یک از آنها در یک جنبه مشخص و یا در زمینه خاصی از زندگی خود، مثلا در جنبه علمی یا اخلاقی یا روحی و یا اجتماعی، نبوغ و استعداد و تعالی و تکامل داشته اند؛ در حالی که در جنبه‌های دیگر زندگی، شخصی عادی و حتی از این سطح هم پایین تر بوده اند؛ هیچ فرقی هم نمی‌کند که این افراد، رهبر، سیاستمدار، عالم، اندیشمند، فیلسوف یا حکیم باشند.

اما بزرگان الهی و مردان ربانی اینگونه نیستند؛ بلکه کمال و تعالی، در تمام ابعاد زندگیشان نمایان می‌شود و همه جوانب فکری و رفتار فردی و اجتماعی و علمی و عبادی آنها را در بر می‌گیرد. سیره انبیاء و ائمه اطهار و اولیای الهی شاهد و دلیل روشنی بر این مدعاست و سید شهید، مثال عینی این سیره در دوران معاصر است. وی مثال زنده‌ای از آن کمال و تعالی همه جانبه ای است که من شخصا او را دیده و با وی زندگی کرده‌ام.

این مرد در خارج از منزل، استاد، رهبر، هادی، مربی، مرجع و قبل از هر چیز همراه و همکار بود. او در همه این مراتب، سمبل عظمت،کمال و تعالی و سربلندی بود. شواهد و قرائن این ادعا فراتر از شمارشند. کسانی که با او بوده اند ؛ برای بیان این نمونه‌ها و شواهد از من سزاوارترند.

سید شهید، آن مرد ربانی، این کمال و سربلندی را تنها در خارج از منزل نداشت؛ بلکه در منزل نیز نمونه و الگوی یک فرزند، یک پدر، یک همسر و یک برادر کم نظیر بود و چرا چنین نباشد که وی اخلاق قرآنی، بخشش محمدی و عدالت و قاطعیت علوی را به تمامی درخود داشت. پدرم، فرزندی نیکوکار برای مادرش بود. او را بی نهایت احترام و تجلیل می‌کرد و جایگاه او را ارج می‌نهاد و به همه اعضای خانواده دستور می‌داد که احترام ایشان را داشته باشند. او مطیع مادر بود؛ احساسات او را رعایت می‌کرد ؛ نسبت به ایشان مهربان و با محبت بود و هرگز زحمات و رنج‌های این مادر مهربان را فراموش نکرد.

دوران برجسته کودکی و عنایت خداوندی

شهید صدر «رضوان الله علیه» دوران کودکی خود را به گونه‌های اعجاب انگیز گذراند و امدادهای غیبی از همان نخستین روزهای زندگی تا دوره جوانی به یاریش شتافت و وی را از هر گونه گزندی مصون نگه داشت. به خاطر همین عنایت‌ها بود که کمالات و برجستگی‌های ایشان به منصه ظهور رسید. مادر فاضله ایشان نقل می‌کنند که شهید صدر در کودکی دچار بیماری سختی شد. پیش از ایشان برادرانش در سن یک سالگی یا بیشتر فوت می‌کردند. همین امر، پدر و مادر ایشان را بسیار نگران و وحشت زده کرده بود و آنان نگران بودند که او نیز به سرنوشت برادرانش دچار شود. در یکی از شب‌ها مادر، پس از نماز به دیوار تکیه داده بود که در عالم خواب و بیداری مشاهده می‌کند که امام عصر(عج) سر مبارک خود را از پنجره اتاق به داخل می‌آورند و رو به سوی محمد باقر می‌کنند و چیزی بر لب می‌رانند. مادر، بیدار می‌شود و می‌بیند که فرزندش سالم و سرحال است. مادر شهید صدر ماجرای دیگری را هم نقل می‌کنند که نشانه میزان عنایت الهی نسبت به این شهید در دوران کودکی است. زمانی که شهید صدر پنج ساله بود و پدر را تازه از دست داده بود، روزی (یک ساعت مانده به مغرب) از مادر درخواست «نان مخلوط با گوشت» (چیزی شبیه پیتزا) کرد. مادر کوشید او را از این خواسته منصرف کند؛ اما کودک این بار بر خلاف عادت همیشگی، بر خواسته اش اصرار ورزید. مادر، او را به خانه پدر
بزرگش، شیخ عبدالحسین آل یاسین(قدس‌سره) برد. پس از غروب آفتاب وقتی به خانه بازگشتند؛ بوی خوشی تمام خانه را فرا گرفته بود. مادر طبق معمول برای آوردن نان به زیر زمین رفت، اما مشاهده کرده که چندتکه نان مخلوط با گوشت گرم در آنجا نهاده شده است. هیچ کس از اهل خانه نمی‌دانست این غذا را چه کسی آورده است!
ویژگی وی در کودکی، زیرکی، جدیت و رفتارهایی بود که معمولا از کودکان سر نمی‌زند و حکایت از درک و آگاهی آن شهید داشت. مادر شهید صدر نقل می‌کنند«زمانی که ایشان پنج ساله بود، یک بار از بیرون وارد خانه شدیم. ایشان برای جستجوی چیزی خواست بیرون برود، پرسیدم، «دنبال چه می‌گردی؟» گفت، «دنبال قلم گمشده ام می‌گردم.» گفتم، «هوا سرد است. بیرون نرو. من برایت می‌خرم.» اما ایشان به جستجوی خود ادامه داد تا آنکه آن را پیدا کرد. وقتی مادر آن قلم را دید ؛ بسیار تعجب کرد؛ چون بسیار کوچک بود و این نشانه رفتارهای زیرکانه و درک ایشان نسبت به ارزش اشیاء بود.

در آستان نوجوانی، استعدادهای بی نظیر او شکوفا شدند. هنوز تحصیلات ابتدایی خود را تمام نکرده بود که تحصیلات حوزوی را شروع کرد. او در آن سن، کتاب و مطالعه را بسیار دوست داشت و کتاب از مهم ترین خواسته‌ها و علائق او به شمار می‌رفت. گاهی کتابی را به امانت می‌گرفت و پس از خواندن، آن را با کتاب دیگری عوض می‌کرد و اگر قدرت خرید داشت،‌کتاب را می‌خرید. قسمتی از خانه را که انباری بود و معمولا اختصاص به نگهداری لوازم منزل داشت و مرتفع و مسقف بود و «گنجه» نام داشت، انتخاب کرده بود تا محل دنجی برای مطالعه و نوشتن باشد؛ در حالی که روشنایی کافی و مطلوب هم نداشت.

شروع تحصیلات حوزوی ایشان در کاظمین بود که از ده سالگی آغاز شد. در یازده سالگی منطق را نزد برادرش علامه سید اسماعیل صدر(قدس‌سره) و برخی دروس مقدماتی و سطوح را آموخت و در اواخر دهه دوم عمر شریفش به درجه اجتهاد نائل آمد و در همان وقت فتاوای خود را به شکل حاشیه بر کتاب بلغه الراغبین به نگارش درآورد.
با درخشش نبوغ و استعداد او در دوره نوجوانی، روزی از او خواسته شد در حسینیه آل یاسین کاظمین برای مردم سخنرانی کند. او آنقدر کوچک بود که چهارپایه ای آوردند تا روی آن قرار گیرد و همه بتوانند او را ببینند. در همان مجلس، به مناسبت تولد حضرت امام حسین(ع) سخنرانی کرد. متن سخنرانی را خود تهیه کرده بود. سخنان او به قدری زیبا و جالب توجه بودند که حاضران را تحت تأثیر قرار داد تا جایی که دایی اش، شیخ راضی آل یاسین که در آن مجلس جشن حضور داشت؛ نتوانست خود را نگه دارد و برخاست و رو به او کرد و گفت : «ای سید باقر صدر! احسنت بر تو ای سر بلند کننده عراق!».

شهید صدر در این راه مقدس به پیشرفت‌های حیرت آورش ادامه می‌داد. یک بار در اثنای گشت و گذار با بستگان در اطراف بغداد، سید محمد صدر، فرزند سید حسن که در آن وقت نخست وزیر عراق بود به او پیشنهاد کرد که به تحصیلات دانشگاهی روی آورد و از امتیازات کار دولتی بهره مند شود؛ اما او با این پیشنهاد مخالفت کرد و گفت، «خط من همان خط پدران نیاکانم است.» شهید صدر در این زمینه می‌گفت، «در این راه، همه را مرهون لطف و همت مادرم (رحمت الله علیها) هستم ؛ زیرا او بود که به رغم تمام دشواری‌ها دائما مرا به ادامه حرکت در مسیر حوزوی، تشویق می‌کرد.

جایگاه و مقام بلند شهید صدر

حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ مرتضی آل‌یاسین(قدس‌سره)،‌ دایی شهید، او را بسیار دوست می‌داشت و به او می‌بالید. روزی به خواهرش (مادر شهید صدر) گفت، «در مورد او نگران نباش. من خیر فراوان برای او پیش بینی می‌کنم. در خواب دیده ام که او در وسط و قرآن در یک طرف و کعبه در طرف دیگرش قرار دارند.»

نقل است که سید اسماعیل صدر، جد شهید صدر، وقتی به ایران سفر کرد، در خواب دید امام رضا(ع) و حضرت معصومه(ع) به استقبال او آمدند و گفتند از صلب تو عالمی به وجود خواهد آمد که شأن و منزلت بزرگی خواهد داشت. در خانواده، معروف بود که مادرش در خواب دیده بود که در ۲۵ ذی العقده {که روز بزرگ دحوالارض است} صاحب فرزندی می‌شود که منزلت بزرگی خواهد داشت. همچنین سید محمود الخطیب نقل می‌کند که در روزهای آخر عمر شیخ مرتضی آل یاسین، یکی از دخترانش از او می‌پرسد، «پس از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟» و ایشان می‌فرمایند، «بر شما باد رجوع به سید محمد باقر صدر که او حجت خدا بر شماست.»

عبادات و اذکار او

شهید صدر(قدس‌سره) به مراتب والای قرب الهی و درجات ولایت و دوستی خداوند دست یافته بود. او نمازهایش را طول می‌داد در اثنای نماز، نشانه‌های خشوع و تأثر درحرکاتش نمایان بود. بعد از نماز، تعقیبات می‌خواندو اکثر اوقات که فرصت می‌یافت؛ بیشتر مستحبات نماز را به جای می‌آورد.

زیارت امام حسین و تأثیر آن

سید محمود الخطیب و خانواده سید شهید نقل می‌کنند که آن شهید به زیارت امام حسین(ع) در شب‌های جمعه و ایام زیارتی خاص همچون شعبانیه، رجبیه، عاشورا و عرفه مراقبت داشت و این رویه را حدود ۱۰ سال، جز زمانی که مانعی چون بیماری او را از این کار بازمی داشت ؛ بی وقفه ادامه داد. او در این زمینه از زیارت ابوالفضل العباس (ع) شروع می‌کرد و سپس به زیارت امام حسین(ع) رفت و آنگاه زیارت عاشورا و زیارت وارث را می‌خواند بالای سر حضرت می‌ایستاد. به هنگام شروع زیارت، باران اشک از چشمان و محاسنش جاری می‌شد، به طوری که توجه زائران را جلب می‌کرد. در یکی از این زیارت‌ها که سید محمود الخطیب و شیخ محمد جواد مغنیه نیز او را همراهی می‌کردند، به هنگام ورود به حرم امام حسین (ع)، شیخ مغنیه مقابل ساعت نشست و به سید شهید که داشت می‌گریست و همگان صدای گریه او را می‌شنیدند؛ خیره شد. زوار پشت سر شهید ایستاده بودند و همراه با او می‌گریستند. من به شیخ مغنیه گفتم، «یا شیخ! سید چه کار می‌کند؟» شیخ گفت، «اومی داند به چه کسی صحبت می‌کند و از معنی و مضمون زیارتنامه آگاه است؟» سید شهید بر خواندن روزانه زیارت عاشورا مداومت داشت.

زندگی خانوادگی

سید شهید زندگی ساده و زاهدانه ای داشت و از مال و دارایی کافی برای ازدواج بی بهره بود؛ لذا زمانی که ازدواج کرد، پولی از بابت فروش دو کتاب «فلسفتنا » و «اقتصادنا» به دست آورد. در روزهای پس از ازدواج، یعنی در روزهای ماه عسل، آن شهید مشغول نوشتن موضوعات اصلی کتاب «الاسس المنطقیه للاستقراء» بود. در این هنگام، همسرش از ایشان می‌پرسد؛ «در چنین روزهایی هم مشغول نوشتن هستید؟» و او لبخند می‌زند و پاسخ می‌دهد، «من نمی‌توانم نوشتن را چه در روزهای خوش و چه روزهای ناخوشی ترک کنم.»

مادرم نقل می‌کرد پس از ازدواج متوجه شدم او جز یک قبا و دشداشه زیرین آن، لباس دیگری ندارد و لذا پرسیدم، «پس لباس‌های دیگرتان کجاست؟» دراین حال مادر ایشان خندید خطاب به سید گفت، «به تونگفتم همسرت از کمی لباسهایت تعجب خواهد کرد؟» او در نهایت زهد زندگی می‌کرد و می‌گفت، «باید طرز زندگی و معیشت مرجع مانند یکی از طلاب حوزه باشد؟» پس از مرجع شدن و تقلید بسیاری از مردم از او، هیچ چیز نخرید و چیزی اضافه نکرد و وضع داخل خانه اش به همان شکل سابق باقی ماند. خانم والده می‌گفت خیلی به ندرت پیش می‌آمد که او لباسی بخرد و یا سفارش دوخت بدهد.به حداقل اکتفا می‌کرد و می‌گفت، «مگر من چند بدن دارم که لباس‌های متعدد برای آن بدوزم و بخرم؟».
مادرم از رهگذر هدایایی که به مناسبت ازدواج به او داده شده بودند ؛ مقداری پول به دست آورد و با آن یخچال، کولر و جای ظرفی تهیه کرد، زیرا به هنگام ازدواج هیچ یک از این وسایل در خانه سید شهید وجود نداشت.

سید شهید در زمانی که دخترانش به مدرسه می‌رفتند؛ روزانه ۵۰ فلس پول توجیبی به آنها می‌داد تا هر چه می‌خواهند بخرند. در فصل موز، هر دانه موز را در مدرسه، ۶٠ فلس می‌فروختند. روزی خواهرم نزد او رفتند تا از او بخواهند ۱۰ فلس اضافه بدهد تا آنها بتوانند هر کدام یک موز بخرند. ایشان پاسخ دادند، «در دادن پول اضافی حرفی نیست، اما از شما یک سؤال دارم. آیا همه دختران مدرسه موز می‌خورند؟» گفتیم، «نه! فقط عده کمی هستند که موز می‌خرند.» ایشان گفتند، «پس شما مانند اکثر دختران عادی باشید، نه مانند اقلیت آنها».

مادرم همچنین نقل می‌کردند که یکی از دوستداران سید شهید از خاندان «عطیه»، ماشینی را به ایشان هدیه کرد، ولی سید حتی یک بار هم سوار آن نشد و دستور داد آن را بفروشند و پول آن را میان طلاب تقسیم کنند و تنها مقدار اندکی از آن پول را برای خود و خانواده برداشت.

زهد و بی اعتنایی به زخار، دنیا

مادرم همچنین نقل می‌کنند خانه‌ای در نزدیکی خانه شهید به معرض فروش گذاشته شد. یکی از دوستداران سید شهید وقتی این موضوع را شنید ؛ نزد ایشان آمد و عرض کرد می‌خواهد این خانه را بخرد و در اختیار ایشان قرار دهد تا او از این خانه قدیمی فعلی که اجاره ای هم بود، رها شود؛ اما سید به او گفت نیازی به خانه ملکی ندارد، ولی طلبه‌ها نیاز دارند. سید همراه او به خیابان زین العابدین رفتند و در آنجا قطعه زمینی خریدند و به طلبه‌ها اختصاص دادند. برنامه سید آن بود که در این زمین آپارتمان هایی برای سکونت طلاب حوزه ساخته شود؛ اما عمرش یاری نکرد و به شهادت رسید.
زهد و ورع آن شهید چنان بود که اگر لباس یا چیز خاصی به ایشان اهدا می‌شد؛ آن را با گشاده رویی می‌پذیرفت و تشکر می‌کرد و سپس آن را به شاگردان نیازمندش می‌داد. این رفتار نه به خاطر غرور و یا تکبر، که برخاسته از زهد و بی اعتنایی وی به دنیا بود. ایشان همچنین از غذاهای ساده استفاده می‌کرد تا به این ترتیب، در غذا و خوراک، خود را همردیف عامه مردم قرار دهد. ایشان در اواخر عمر شریفش به خاطر بالا بودن فشار خونش، پرهیز غذایی خاصی داشت و پیش از شهادت بسیار لاغر و نحیف شده بود.

رابطه با مادر

او در خانه تجسم راستین مؤمن نیکوکار به خانواده اش بود. او تا آخرین روز حیات شریفش فرزندی نیکوکار برای مادرش بود و هر گاه قصد انجام کاری را داشت، از مادر می‌پرسید آیا راضی هستید آن را انجام دهم یا خیر و هر چه ایشان نظر می‌داد، طبق آن عمل می‌کرد.

رابطه با خواهر و همسر

او برای خواهرش دوست و برادری رفیق بود و ساعتهای زیادی را با او می‌گذراند و به حرفهایش گوش می‌داد و در درسها به او کمک می‌کرد. برای همسرش نیز شوهر با محبت و مهربانی بود. او را تقدیر واحترام می‌کرد و به احساساتش توجه داشت. به او می‌گفت از تو می‌خواهم شرایط و کثرت مشغله‌های مرا درک کنی و اگر در کارهائی کوتاهی کردم ؛ مرا ببخشی. مادرم می‌گویند از همان روزهای نخست ازدواج با سید شهید احساس می‌کرد که او همسری معمولی نیست و لذا او را تقدیس می‌کرد و نسبت به او احترام و ارج ویژه ای قائل می‌شد.

درباره فرزندان

سید شهید دلبستگی زیادی به فرزندانش داشت و آنان را شدیداً دوست می‌داشت و توجه فراوانی به آنان نشان می‌داد. او پدری مهربان بود. هر گاه یکی از فرزندانش مریض می‌شد، به محض ورود به خانه و پیش از عوض کردن لباسهایش به سراغ او می‌رفت و از حال و وضعیت اوپرس و جو می‌کرد. دست مبارکش را روی سر بیمار می‌گذاشت و سوره فاتحه را به نیت شفای او می‌خواند.

او با آنان همچون آدم بزرگها رفتار می‌کرد و به کاری مجبورشان نمی‌کرد و هر وقت فرصتی پیش می‌آمد با آنان به گفت و گو می‌پرداخت. آنان را بدون هیچ تکبر و خودبینی در نظرات خویش سهیم می‌کرد بلکه اگر اتفاقی پیش می‌آمد یا مأموری از مأموران دولت به خانه شان مراجعه می‌کرد یا اگر گرفتار مشکلی می‌شدند با اعضای خانواده دور هم می‌نشستند و او آنان را در جریان امور و مسائل قرار می‌داد. او به همسرش می‌گفت کارهای من طوری است که نمی‌توانم فرزندانم را زیاد ببینم؛ لذا نمی‌خواهم از خطاها و اشتباهاتشان به من خبر بدهی تا فرصتهای اندک دیدار با آنان تبدیل به گله گذاری وسرزنش شود و آنان از من تنها خاطره ای از تنبیه و مجازات در ذهن داشته باشند، بلکه می‌خواهم در خاطرشان تصور پدری را داشته باشند که با آنان مهربانی و بازی می‌کند و آنها به او مهر می‌ورزند او را دوست می‌دارند و از این رو مسئولیتها همگی بر دوش تو قرار دارند.

او هر گاه به خانه بر می‌گشت، کودکانش خوشحال می‌شدند و احساس آرامش و راحتی فراوان می‌کردند و چنان بود که انگار دشواری شرایط را درک می‌کردند و لذا هر روز سید عالم به خانه بر می‌گشت غنیمت و نعمت بزرگی محسوب می‌شد.
یک بار سطح نمره یکی از دخترانش در درس ریاضیات پایین آمده بود. او به رغم تمام مشغله‌ها و مسئولیتهایش، آنقدر با او کار کرد و آموزش داد تا آنکه مطمئن شد آن درس را خوب فراگرفته است.

در اتاق نشیمن که همه اعضای خانواده در آن جمع می‌شدند و او مشغول نوشتن بود، هنگامی که سر و صدای بچه‌ها بلند می‌شد مادر می‌خواست آنها را ساکت کند یا از آنها بخواهد به اتاق دیگری بروند، به او می‌فرمود، «با آنها کاری نداشته باش. سر و صدایشان مرا اذیت نمی‌کند و تأثیری هم بر نوشتم ندارد.»

آن شهید زیاد می‌نوشت، آنقدر که انگشتانشان متورم می‌شد. به خصوص انگتشان دست چپش، چرا که او چپ دست بود و از این رو برای کاهش درد و ناراحتی انگشتان مادرم نوعی خمیر درست می‌کرد و به انگشتان می‌مالید. با این وجود او همچنان به نوشتن ادامه می‌داد.

رابطه صمیمانه با برادر و استادش

رابطه سید شهید با برادرش یک رابطه معمولی و صرفا برادرانه نبود؛ بلکه رابطه ای روحی، عاطفی و علمی نیز بود. او برادرش را بسیار دوست می‌داشت و نگاهش به او همانند نگاه برادر کوچک به برادر بزرگ تر بود.

دربارۀ برادرش می‌گفت، «من بیش از سی سال همانند یک فرزند و شاگرد و برادر با او همراه و همدم بودم و در تمام سختی‌ها و رنجها و خوشیها و در علم آموزی و سیر و سلوک با او بودم و در طی این مصاحبت و همراهی، ایمانم به روح وسیع و قلب بزرگ او بیشتر شد، قلبی که محبت مردم را در خود جای داده بود اما گنجایش درد و غم دین و عقیده و شریعت را نداشت و لذا این قلب بزرگ خیلی زود از کار افتاد. آن شهید سعید به فرزندان برادر نیز مهربانی و عطوفت نشان می‌داد و به کارهایشان رسیدگی می‌کرد و می‌کوشید در زندگی یار و یاورشان باشد.

دروس و اخلاق شهید صدر

شهید صدر در هر یک از ابواب علمی از هوش و نبوغی فوق‌العاده برخوردار بود. او کتابهای عمیق و پیچیده‌ای مثل فلسفه و منطق را از انگلیسی به فارسی ترجمه می‌کرد. ترجمه صحیح از غلط را می‌شناخت و مثلا می‌گفت فلان کلمه نباید اینگونه باشد و به این شکل ترجمه شود و نمونه هایی از این قبیل. هنگامی که به کتاب اصلی مراجعه و آن را به شکلی دقیق ترجمه می‌کردند؛ می‌دیدند کلام سید صحیح و عبارت او دقیق تر است.

روش او در حل جدول ضرب تقریبا به روش چینی نزدیک بود که آن را بر اساس انگشتان شمارش می‌کنند. سید هیچ کس را بر دیگری و یا قبیله و قوم و ملیتی را بر قبیله و ملیت دیگر برتری نمی‌داد و مطلقاً از کسی بدگوئی نمی‌کرد و ایراد نمی‌گرفت.
سید شهید خود را وقف دروس و نوشته‌ها و مباحثات علمی کرده بود. همسرش در این باره نقل می‌کند که سید شبی که باید برای مباحثه علمی به خانه آیت الله خویی می‌رفت، مریض شد. همسرش از او خواست به خاطر سردی هوا و امکان تشدید بیماریش از رفتن منصرف شود. سید به او گفت قرآن را بده استخاره کنم. وقتی قرآن را گرفت و استخاره کرد ؛ این آیه آمد:«اذ رأی ناراً فقال لأهله امکثوا انی انست نارا لعلی آتیکیم منها بقبس او أجد علی النار هدی» سید پرسید، «الان بروم یا نروم؟» که همسرش گفت، «برو در امان خدا.»

سید کمال حیدری در یکی از درس‌های خود از قول یکی از طلبه‌هایی که به اتفاق سید شهید در درس آقا خوئی شرکت می‌کرد، نقل می‌کند که سید شهید در یک جلسه همه آن دروس را فرا می‌گرفت و به اندازه یک ماه او پیشرفت می‌کرد.

رهبری امت

تمام کسانی که با سید شهید می‌زیستند ؛ متفق القولند که شیوه رهبری او و تربیت امت، شیوه ای منحصر به فرد بود؛ همان طور که اخلاق و تواضع و مردمداریش متمایز و برجسته بود. ویژگی‌ها و خصائص او همانند ویژگی انبیا و ائمه معصومین (ع) بود.

سید محمود الخطیب که از شاگردان نزدیک سید بود؛ نقل می‌کند که سید با هر کسی که نزد او می‌آمد؛ چه برای عرض سلام بود و چه برای سؤال دربارۀ یک مسئله، با گشاده رویی و خوشرویی برخورد می‌کرد و بدون در نظر گرفتن موقعیت سؤال کننده، میان کوچک و بزرگ و شاگرد و غیره تفاوتی قائل نمی‌شد. در برابر همه آنها سر تا پا گوش بود و توجه زیادی به آنان نشان می‌داد. او پیشوا و رهبری حقیقی برای مردم بود و موضوعات و مباحث دینی و اجتماعی را با نسل جوان در میان می‌گذاشت و راهنمایی‌های خود را از آنان دریغ نمی‌کرد. به یاد دارم روزی کودکی به نام میثم، فرزند شهید جواد زبیدی به اتفاق پدرش نزد سید شهید آمد. پدر کودک گفت،«جناب سید! پسرم یک سؤال دارد.» سید شهید گفت، «میثم بیا پیش من.» (سن او به نظرم بین شش تا هفت سال بود.) او را کنار خود نشاند و پرسید، «سؤالت چیست؟» میثم به آرامی گفت، «سؤالم این است که خدا چرا راضی شد حسین(ع) کشته شود؟» سید فرمود، «سؤالت بسیار قشنگ است و معنای بزرگی دارد و جوابت را خواهم داد.»

یکی از روحانیون به نام مهدی حیدری می‌گوید، زمانی که پسری کوچک بود با دوستانش در نزدیکی حرم امیرالمؤمنین(ع) جمع شده بودند تا درسهایشان را به خاطر نزدیکی به فصل امتحان مرور کنند. در آن حال سید شهید داشت به سوی حرم می‌آمد تا نماز صبح را بخواند. وی نزد سید می‌رود تا در مورد موضوعی از او سؤال کند؛ ولی سید شهید با روی خوش عذرخواهی می‌کند و می‌گوید وقت نماز دارد می‌گذرد و نمی‌توانم الان پاسخ شمارا بدهم. روز بعد سید زودتر آمد و گفت، «من امروز زودتر آمدم تا به سؤالاتتان پاسخ دهم.» دوستان همه برخاستند و زیراندازی پهن کردند و او با آنان به صحبت و مباحثه مشغول شد.

یکی از فضلا می‌گوید زمانی که ١١ ساله بود؛ کتابی در ١۵ صفحه دربارۀ کیفیت آموزش نماز نوشت. او می‌دانست بهترین کسی که می‌تواند کتابش را بازبینی و تصحیح کنند؛ شهید صدر است و لذا نزد او رفت. شهید صدر در مسجدی که در آن درس خارج می‌داد، حضور داشت. وقتی او را دید ؛ به گرمی از او استقبال کرد و کتاب را با خوشرویی گرفت و چند روز بعد پس از تصحیح و توضیح، آن را به او بازگرداند و فرمود اگر پدرش کتابش را چاپ نکرد؛ او آن را با هزینه خود چاپ خواهد کرد.

سید شهید به رغم مقام و جایگاهی که داشت، شخصی متواضع بود و نمی‌گذاشت کسی از او تعریف و القاب و صفات به نامش اضافه کند. او به طلابش و حتی فرزندانش توصیه می‌کرد که اگر می‌خواستند نامش را بنویسند ؛ فقط بنویسند: سید محمد باقر صدر، بدون هیچ گونه اضافات.

مادرم نقل می‌کنند یکی از علاقمندان،شعری را در مدح ایشان سروده و آن را آورده بود تا در مجلس ختمی که سید نیز در آن حضور داشت، بخواند، اما سید با این کار مخالفت کرد. مرد چند بار کوشید شعرش را بخواند؛ اما با مخالفت سید روبرو شد و آخر الامر از خواندن اشعارش منصرف شد.

یکی از شاگردان سید، حدیثی از پیامبر اکرم (ص) به دست آورد با این مضمون که مردی از جانب عراق ظهور می‌کند که نامش باقر است و علم را می‌شکافد و یارانش ظلم و سرکوب فراوان رامتحمل می‌شوند و همچون ابرهای پراکنده در فصل پاییز هستند. اما سید به خاطر تواضعی که داشت، مایل نبود که این حدیث منتشر و یا درباره آن تحقیق و بررسی شود.

شهید صدر همچون پدر دلسوز و مهربان با شاگردانش برخورد می‌کرد ؛ به طوری که نامه هایش خطاب به آنها را با عنوان ابوکم (پدرتان) امضا می‌کرد. او می‌گفت، « دوست دارم فرزندان و پسرانم (شاگردانش) از پدرشان و از کارهایی که او دربارۀ آنها انجام داده، راضی باشند. او همین برخورد را در مورد فرزندان نسبی خود نیز داشت.

سید محمود الخطیب می‌گوید، «زبان خطایی میان او شاگردانش، ویژگی و رنگ و بوی خاصی داشت و من خود شاهد بودم که در موقع خداحافظی با یکی از شاگردانش در زمان حکومت صدام که بر تبعید مخالفان تأکید داشت، شدیدا گریه می‌کرد و می‌گفت، «دوری از شما برای من سنگین است.»

مادر گرامی‌ام می‌گویند وقتی خبری ناگوار و یا خبر شهادت یا مرگ یکی از دوستان یا طلابش به او می‌رسید، شدیدا متأثر می‌شد و چند روز در این حالت می‌ماند؛ به طوری که آثار اندوه بر چهره اش نمایان می‌شد و خواب و خوراک او به حداقل می‌رسید. این شدت تأثر و ناراحتی و حزن تا بدان حد می‌رسید که وضع جسمانیش را در معرض خطر قرار می‌داد و فشار خونش بالا می‌رفت و یا دچار سردرد مداوم می‌شد. یک بار که خبر ناگوار شهادت یکی از یارانش به او رسید ؛ او به حالتی شبیه نیمه فلج دچار شد.

به خاطر شدت علاقه و محبت او به دوستان و یارانش، دائما برای آنان دعا می‌کرد و مرتب از حال و روز آنان می‌پرسید و آنها را به ترک دنیا و زهد و پارسایی و سعی و تلاش و جدیت در کسب علوم تشویق می‌کرد.

سید شهید زیباترین و والاترین صفات پسندیده را در دلهای شاگردانش حک کرده بود. او میان آنها فرقی قائل نمی‌شد و یکی را بر دیگری یا قوم و قبیله و نژادی را بر دیگری ترجیح نمی‌داد. از کسی ایراد نمی‌گرفت و یا انتقاد نمی‌کرد. او براستی در تمام ابعاد کامل بود.

مرحوم پدر در ابراز محبت و قدردانی از تلاشهای اطرافیان خود، در اوج بود. هیچگاه به یاد ندارم که او به رغم کثرت اشتغالات و طرحها و فعالیتهایش، از کسی عیبجویی و یا کسی را تحقیر کند. هیچگاه خوبی و احسان کسی را فراموش نمی‌کرد. در نخستین روزهای ازدواجش در لبنان و پیش از عزیمت به عراق، روزی با همسرش درباره موضوعاتی صحبت میکند و خطاب به مادرم می‌گوید، «ای دختر عمو! ۵ نفر هستند که من در زندگی دوستشان دارم و تو هم باید آنها را دوست بداری : مادرم، برادرم اسماعیل، خواهرم بنت الهدی، برادرت سید (امام) موسی صدر و عبدالحسین.»

(عبدالحسین مرد خوبی بود و در کودکی هوای پدرم را داشت و لذا او را در ردیف مادرم و برادرش قرار داده بود.)

دلبستگی به امام حسین (ع) و پیروی شایسته از ائمه

گروهی از دوستداران و علاقمندان شهید صدر برای دیدار ایشان به منزلش آمدند. حاج عباس ابوقحطان، خادم منزل درباره سید شهید به آنان می‌گفت که او در صفات صبر و ایمان و شجاعت همچون امام علی بن ابیطالب است و من با او زندگی کرده ام و او را خوب می‌شناسم. در این هنگام سید شهید که در طبقه دوم بود و سخنان حاج عباس را می‌شنید؛ با صدای بلند گفت، «این طوری نگو حاجی! من راضی نیستم. من به تو چند بار گفته ام که با این جور حرفها مخالفم.»

سید شهید در روز عاشورا حال متفاوتی داشت و حال و روز و چهره اش کاملا غمزده و برافروخته بود. در حد توان می‌کوشید به زیارت سیدالشهدا و کربلا برود. وقتی شروع به خواندن زیارت عاشورا می‌کرد؛ گریه هایش هم شروع می‌شدند تا جایی که محاسنش خیس می‌شد. او و خانواده اش عادت داشتند در روز عاشورا تا بعد از ظهر چیزی نمی‌خوردند. غذایشان هم در این روز برنج و ماش بود که ساده ترین نوع غذا بود. در روز شهادت امام امیرالمؤمنین نیز چنین وضعی داشتند. ایشان در چنین روزی با کسی ملاقات نمی‌کرد.

ایشان برای تسهیل زیارت عاشورا، فتوای جواز اختصار لعن و سلام را صادر کردند و مثلا گفتن «اللهم العنهم جمیعا» به جای تمام لعنها و گفتن «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین» به جای تمام سلامها را جایز شمردند تا همگان بتوانند این زیارت را بخوانند. ایشان در روز عاشورا، زیارت معروف عاشورا را به طور کامل و بدون اختصار می‌خواند.

زیارت اربعین

ایشان همگان را به زیارت اربعین امام حسین و حرکت پیاده به حرم حسینی ترغیب می‌کرد. خود زیارتی با این کیفیت را آرزو داشت؛ اما شرایط پیرامونش هیچگاه چنین اجازه ای را نداد. او نمی‌خواست زیارتی به این شکل، امنیت و سلامت شیعیان را به خطر بیندازد و لذا عادت آنان را که معمولا در ایام اربعین از نجف با پای پیاده و در ظرف سه روز عازم کربلا می‌شدند؛ به روش دیگری تغییر داد تا سلامتیشان تضمین شود، بدین گونه که آنان تا پیش از غروب، پیاده به سمت کربلا حرکت کنند و به هر نقطه که رسیدند؛ شب به خانه شان برگردند و در روز دوم با ماشین به همان نقطه ای که دیروز پیاده رسیده بودند؛ بازگردند و راهشان را ادامه دهند و همین طور تا به آخر، مسیر خود را بپیمایند.

زیارت امیرالمؤمنین (ع)

در روز عید غدیر خم، ایشان شیشه‌های کوچک عطر تهیه می‌کرد و آنها را به کسانی که برای عرض تبریک خدمتش می‌رسیدند؛ اهدا می‌کرد. نقل است روزی سید در حالی که در کنار ضریح امام علی(ع) بود؛ مردی به سمت ضریح مبارک آمد و با شور و شوق و چشمانی اشکبار و با اخلاص تمام شروع به دعا خواندن کرد. سید وقتی او را دید، دست به دعا برداشت و از خدا خواست که دعای این مرد مستجاب گرداند. همان شب مرد مزبور در خواب می‌بیند که فاطمه زهرا (س) نزد او آمدند و گفتند، «حاجت تو برآورده خواهد شد، چون فرزندم محمدباقر صدر برای تو دعا کرده است.» مرد صبح هنگام نزد سید آمد و خواب خود را تعریف کرد. سید لبخندی زد و گفت، «بله من وقتی تو را در آن حالت دیدم؛ برایت دعا کردم.»

حاج خضیر که یکی از افراد مورد وثوق است ؛ برای ما نقل کرد که یک بار سید را در صحن شریف علوی دیدم که ایستاده و با تمام حواس و با خیال راحت و لبخندزنان به گنبد شریف خیره نگاه مانده بود و چنان در آن غرق شده بود که گویا در این عالم نیست. این حالت مدتی طولانی ادامه یافت و حاج خضیر برای سید نگران شد. نزدیک ایشان رفت و سلام کرد و سید روبه اوکرد در حالی که انگار در عالم دیگری سیر می‌کرد؛ خطاب به او گفت،«حاجی خضیر! حالتی را که من در آن بودم از من گرفتی. اگر آنچه را که من می‌دیدم؛ تو هم می‌دیدی ؛ چنین نمی‌کردی.» مقید بود که هر روز به زیارت امیرالمؤمنین برود. خادمان پاکباخته حرم شریف نقل می‌کنند که حتی پس از شهادت‌، او را در همان ساعت همیشگی در حرم می‌دیدند. آن شهید شبهای چهارشنبه در خانه اش، برای اهل بیت (ع)، مجلس عزا برپا می‌کرد.

حالت عجیب روحی در هنگام دعا و زیارت

خانم والده‌ام در مورد حالات روحی او هنگام دعا و زیارت تعریف می‌کنند که آن شهید در روز عاشورا مقتل امام حسین (ع) را برای خود و با صوتی غمناک و جانسوز می‌خواند و عجیب اینکه مقتل را به زبان دعا می‌خواند؛ یعنی به شیوه ای که با آن دعا می‌خواند. به محض شروع مقتل، حالات او تغییر می‌کرد و همچون مادر فرزند مرده، می‌گریست تا حدی که در مورد ایشان نگران می‌شدیم. همین حال به هنگام خواندن دعای عرفه نیز به ایشان دست می‌داد؛ حتی در یکی از موارد من نگران شدم که او در اثنای خواندن دعای عرفه دچار سکته قلبی نشود. نزدیکشان رفتم و به ایشان دست زدم و تکانشان دادم و دیدم که در حال انقطاع کامل است. ایشان چه مقتل و چه دعا را با لحن و صوت یکسانی می‌خواند و دچار چنین حالاتی می‌شد.

رابطه با امام مهدی (عج)

من بارها و بارها خواندن دعای ندبه را توسط ایشان دیده و شنیده ام. نکته قابل توجه اینکه ایشان این دعا را فقط در روزهای جمعه نمی‌خواند؛ بلکه هر گاه دچار مشکل دشواری می‌شد؛ آن را با حالت تضرع و توسل می‌خواند؛ به طوری که در ذهن من اینگونه جا افتاده بود که هر وقت دعای ندبه را می‌خواند؛ به خاطر حاجتی، ضرورتی و یا کار مهمی از کارهای مسلمین است. آخرین بار او را در اتاقش دیدم که در طبقه فوقانی خانه مان در نجف اشرف در محله العماره، رو به صحن امام علی، دعای ندبه می‌خواند. حزب بعث این محله را پس از شهادت ایشان به طور کامل ویران کرد.

تا آخرین روزهای عمر شریفش وضعیت جسمانی و سلامتی مادر را تحت نظر و کنترل داشت.شبهای جمعه به حضورش می‌آمد تا اجازه رفتن به زیارت ابا عبدالله الحسین (ع) را از ایشان بگیرد. پس از کسب اجازه، خم می‌شد، دستانش را می‌بوسید و او نیز با دعای خیرش فرزند را بدرقه می‌کرد. خدا می‌داند سید شهید در ایام حصر چقدر به فکر مادرش و نگران وضع او پس از شهادتش بود. اگر چه سید فردی صبور بود و به خدا توکل داشت و کارها را به خدا سپرده بود، اما شدت علاقه و محبتش به مادر، او را چنین نگران می‌کرد.

رابطه برادرانه

من خیلی آرزو داشتم رابطه برادرانه او و برادر بزرگش سید اسماعیل صدر را ببینم. ایشان در این باره می‌فرمود،« من همچون فرزند نسبت به پدر و شاگرد نسبت به استاد و دوست نسبت به دوست و برادر نسبت به برادر، با او همراه و همدم بودم.» سید در تمام خوشی‌ها و آرزوها و دردها و در اثنای تحصیل و سیر و سلوک با او همراه و همقدم بود.

از آنجا که قصد من در اینجا این است که صرفا مشاهدات خود را بیان کنم؛ لذا این صفحه را به آنچه خود دیده و آگاهی یافته ام و مربوط به رابطه او با رفیق و همدم راهش در زندگی و مرگ، یعنی شهیده بنت‌الهدی است؛ اختصاص داده‌ام: من اهتمام سید شهید به عمه بزرگوارمان و علاقه او به ایشان را به عینه می‌دیدم. از جمله چیزهایی که در این خصوص به یاد دارم، تکریم و احترام ایشان نسبت به خواهرش است. هر گاه جلسه خانوادگی تشکیل می‌شد؛ او در بهترین نقطه مجلس می‌نشاند و بادقت و توجه به سخنانش گوش می‌داد. در مراجعات به نوشته‌ها و مقالات او، وقت زیادی را صرف می‌کرد. سخنان او را می‌شنید، از کارهایش تعریف یا آنها را نقد می‌کرد و یا بر آنها توضیح می‌نوشت.همه اینها را با اخلاقی خوش و چهره ای گشاده و توجهی فراوان انجام می‌داد تا او راضی و خوشحال از نزد برادر بازگردد.

سید شهید به عنوان یک همسر

در اینجا کافی است به گواهی همسر درباره ایشان بسنده کنیم که گفت، «هرسال که می‌گذرد احترام و یقین و اطمینان ما به ایمان استقامت و عدالت او بیشتر می‌شود. گوئی این صفات او حد و مرزی ندارد.» به حق می‌گویم که من روزی را ندیدم که در آن سید الشهدا، مادر را با سخنی، آزار دهد یا چیزی بگوید که او را خوش نیاید. روزهایی که مادر روزه بود ؛ سید شهید را می‌دیدم که خود را ملزم می‌ساخت هنگام افطار در خانه باشد تا از حال مادر پرس و جو کند و همیشه او را دختر عمو صدا می‌زد. این رفتار باعث شده بود که این زن صالحه هر گاه به یاد شهید می‌افتد؛ چشمانش در حسرت و درد و داغ او پر از اشک شود؛ و لا حول و لا قوه الا بالله.

او صاحب قلب بزرگی بود که همه امت را در خود جای داده و آن اندوه‌ها و غصه‌های بزرگ را در خود جمع کرده و برای طلاب و دوستدارانش رفیق و حامی مهربانی بود. او همانند دیگر رفتارهایش، در رفتار پدرانه نیز، الگویی بی همتا بود و در اوج مهربانی و محبت قرار داشت. گزافه نیست اگر بگویم او پدری بود که قلب یک مادر مهربان و عاشق و دلسوز را در سینه داشت.

هر وقت فرصتی پیش می‌آمد؛ وقت خود را با ما می‌گذراند. گاهی با ما بازی می‌کرد و گاهی به تربیت ما می‌پرداخت. اگر از ما کار شایسته ای می‌دید؛ خوشحال می‌شد و از آن تعریف می‌کرد اگر کار غیر شایسته ای از ما سر می‌زد؛ پیش از آنکه حرفی بزند با نگاههایش ما را تنبیه می‌کرد. اگر می‌دید یکی از ما مریض شده ایم نگران و پریشان می‌شد و مرتبا از حال ما می‌پرسید. شاید درست نباشد که در توصیف رفتار او با ما به سخن ضرار درباره پیامبر استناد کنم که گفت، « به خدا سوگند، رسول خدا همانند یکی از ما بود. هر گاه از او می‌پرسیدیم ؛ جوابمان را می‌داد و اگر نزد او می‌آمدیم؛ شروع به سخن می‌کرد. به خدا او با اینکه نزدیک ما بود و نزد ما به سر می‌برد؛ اما به خاطر هیبت و عظمت او نمی‌توانستیم با او سخن بگوییم.» ما نیز با او اینگونه بودیم. گاهی با ما شوخی و خوشرویی می‌کرد و ما جرات می‌کردیم در برابر ایشان که مشغول نوشتن و مطالعه بود؛ توپ بازی کنیم. گاهی که توپ کنار ایشان می‌افتاد و ما برای برداشتن آن می‌آمدیم؛ با چهره ای خندان و گشاده به ما نگاه می‌کرد و ما از او احساس ترس نمی‌کردیم. اگر با نگاه عتاب آلودی به یکی از ماها خیره می‌شد؛ این برای تنبیه و بازداشتن ما از کارهای ناپسند کافی بود و نیازی به صحبت و تذکر نبود.

عاطفه و مهربانی او به طور یکسان میان همه بچه هایش تقسیم می‌شد و این طور نبود که به پسر بیشتر از دختر و یا به فرزند بزرگ بیشتر از کوچک توجه کند. او که توانسته بود امت را که خانواده بزرگ او بودند، راهنمایی کند و آنها را از تاریکی‌های جهل برهاند و شبهات استعمارگران و کذابان را از آنان دفع کند،بدیهی است که در اداره و هدایت خانواده خود، تواناتر و شایسته تر هم بود و در این باره هیچ کوتاهی و قصوری نکرد. او بر پایبندی ما به شعائر دینی و ادای فرائض تاکید زیاد داشت و بر اقامه نمازهای پنجگانه در اول وقت اصرار می‌ورزید. بعضی وقت‌ها که ما را مشغول بازی می‌دید؛ صدایمان می‌زد و می‌گفت، «ای جعفر، ای… نمازتان را خوانده‌اید؟».

ایشان در ماه رمضان برنامه خاصی برای ما تنظیم می‌کرد که تدریجا از روزه شروع می‌شد تا خواندن دعای سحر. اگر از چیزی ناراحت می‌شدیم؛ به ما توصیه می‌کرد دعا بخوانیم.

یادم می‌آید یک بار در ایام حصر، برق خانه زود به زود قطع می‌شد. این موضوع مارا کلافه کرده بود. ایشان خواندن دعای فرج را به ما توصیه می‌کرد و همراه ما می‌خواند.

فرهنگ دینی

سید شهید جلساتی را در خانه تشکیل می‌داد و در آن به وعظ و ارشاد و راهنمایی ما می‌پرداخت و در برخی از جلسات، پیرامون داستان انبیاء سخن می‌گفت در پایان، درسهای برگرفته از آن داستانها را که صبر و تحمل در راه خدا و جلب رضای او و رستگاری در دو جهان بود برای ما تشریح می‌کرد.

جنبه علمی

ایشان تأکید داشت که خواهرانم، حداقل آموزش ابتدایی را تکمیل کنند و اگر می‌دید که یکی از آنها توانائی و شایستگی تحصیل را دارد؛ او را به سمت تحصیل علوم حوزوی راهنمایی می‌کرد. به یاد دارم یکی از خواهرانم که هنوز ده ساله بود ؛ با پدر، جلسات علمی تفسیر آیات قرآن و یا شرح احادیث شریف برقرار کرده بود و آنچه را که پدر برایش می‌گفت؛‌می نوشت. سید او را تشویق می‌کرد و با تمجید و تعریف از او آینده درخشان علمی را برایش نوید می‌داد.

این بخش بر اساس خاطرات یکی از دختران شهید صدر به نگارش درآمده است:

ایشان دعا را در حال نشسته بر سجاده شان می‌خواندند و عادت داشتند به هنگام نماز، سر را با عرقچین یا دستمال یا چفیه سبز رنگی می‌پوشاند و مفاتیح الجنان مخصوص خود را در دست می‌گرفتند. ایشان سر نماز با صدای بلند چون باران بهاری می‌گریستند و اگر می‌خواستم در آن حال بر ایشان وارد شوم، شدت توجه و انقطاع ایشان در نماز، مرا از این کار باز می‌داشت. ایشان بیشتر اوقات، دعای افتتاح را در قنوت با حال تضرع و زاری قابل توجهی می‌خواندند و در آن از غیبت امام (عج) عصر شکوه می‌کردند و ما به دعای ایشان گوش می‌دادیم. مادرم نقل می‌کنند که سید شهید می‌فرمود، «هر آنچه در مفاتیج الجنان آمده دارای سند صحیح است، زیرا شیخ عباس قمی، رجل سرشناس و محدث باتقوای بود».

پدرم همیشه با وضو بودند. هر گاه از خواب بیدار می‌شدند، حتی اگر ده دقیقه چرت زده بودند ؛ تجدید وضو می‌کردند. ایشان پس از ناهار، هر جا که نشسته بود؛ سر بر زمین می‌گذاشتند و درست ده دقیقه بعد بیدار می‌شدند.

مرحوم پدر در خصوص قدردانی از تلاش اطرافیان خود در اوج بودند. هیچگاه به یاد ندارم از کسی عیبجویی کرده باشند.

توسل به ائمه (ع)

پدرم نذر کرده بودند که هر سال به مدت سه روز جلسه روضه امام موسی بن جعفر (ع) بر پا و پس از آن اطعام کنند. ایشان این برنامه را مرتبا اجرا می‌کردند.

ایشان نذر کرده بودند چهل شب جمعه، در حرم امام موسی بن جعفر (ع)، زیارت جامعه کبیره بخوانند و وقتی شرایط امنیتی، ایشان را ناچار ساخت از عراق خارج شوند؛ به سید کاظم حائری وکالت دادند که به نیابت از ایشان، این زیارت را بخوانند.

حصر خانه و ثبات روحی

ایشان و خانواده‌شان به مدت نه ماه در حصر بودند و در این مدت طولانی، شرایط سخت و ناگواری را از سر گذراندند؛ اما سید شهید، ایمانی ثابت و اراده قوی و توکلی عمیق داشتند و تسلیم خواست و فرمان خداوند بودند. در آن شرایط، ایشان در کنار خانواده می‌نشستند و با آنان شوخی و گفت و گو می‌کردند. ایشان چند بار این جمله را به آنان گفتند، که، «شما بروید و مرا تنها بگذارید. آنان (صدام و حزب بعث) با من کار دارند و کاری به شما ندارند.» اما این جمله ایشان باعث محبت و دلبستگی بیشتر خانواده به ایشان می‌شد.

در همان دوران حصر، شروع به نگارش تفسیر قرآن و نیز موضوعات اصلی کتاب، «اجتماعنا» را تدوین کردند و به طور فشرده مشغول نوشتن بودند. همچنین مشغول حفظ سوره هایی از قرآن شدند و تصمیم داشتند سوره‌های زیادتری حفظ کنند؛ اما فرصت نیافتند.

به‌رغم همه این فشارهای روانی، خانواده، نعمت وجود ایشان را در میان خود حس می‌کردند و هر یک روزی را که با ایشان سپری می‌کردند ؛ لطف خدا می‌دانستند ؛ اما ایشان، خودشان از وضعیت رقت انگیز خانواده و رنجهایی که در اثر فشار ناشی از حصر متحمل می‌شدند ؛ متأثر و اندوهگین می‌شدند. سید شهید در آن زمان به خاطر وضعیت روحی و جسمی و بالا رفتن فشار خونشان دچار لاغری و ضعف شده بودند. در آن شرایط سخت دوران حصر برخی از دوستان کوشیدند سید و خانواده اش را از طریق دیوار خانه همسایگان از این وضعیت عذاب آور نجات دهند؛ اما سید شهید به خاطر رعایت حال مادرش که همراه آنان بود و بالای ٨٠ سال سن داشت و نمی‌توانست از دیوار بلند بگذرد، این درخواست را قبول نکردند.

وقتی مزدوران صدام بار چهارم (که در آن به شهادت رسیدند)؛ برای بازداشت سید آمدند تا ایشان را به بغداد ببرند؛ سید شهید با خانواده به گفت و گو پرداخت تا مصیبت بزرگی را که در پیش رو داشتند ؛ برای آنان آسان گرداند. ایشان فرمودند ؛ «هر انسانی لاجرم می‌میرد و مرگ هم علل و اسباب متعدد دارد، یکی در بستر می‌میرد، یکی در اثر بیماری، اما مرگ در راه خدا بسیار بهتر و شرافتمندانه تر است. اگر به دست صدام یا دار و دسته اش هم کشته نشوم ؛ در اثر بیماری و یا علت دیگری می‌میرم.» سپس فرمودند؛« اگر در مرگ من مصلحت و فایده ای برای دین و تشیع، ولو بعد از بیست سال مترتب باشد ؛ این برایم کافی است که عزم شهادت کنم.» آنگاه در حالی که چهره ای بشاش و لبخندی بر لب داشتند؛ غسل شهادت و لباس‌هایشان را عوض کردند.

چهره ایشان تاکنون در ذهنم مجسم است که چگونه تا لحظه خروج از خانه،همچنان آرام و خونسرد بودند. وقتی از خانه می‌رفتند ؛ بعدازظهر بود و عمه‌ام (بنت‌الهدی)، ایشان را از زیر قرآن گذراند. ایشان قرآن را بوسیدند و آرامش و رضایت و طمأنینه در چهره شان نمایان بود. پس از رفتن سید شهید از منزل، مادربزرگم (مادر سید) مفاتیح را در دست گرفت و دعای مادر در حق فرزند را برای رفع بلا از او خواند. لحظات وحشتناکی بود؛ و لا حول و لا قوه الا بالله.

ما یک عمر با ایشان زندگی کردیم. همیشه همچون مسافر سبکبار بودند. شعارشان دائما این بود که امروز بگذرد و فردا روزی خودش را دارد. ایشان پیش از آنکه به همراه مزدوران بعثی از منزل خارج شوند؛ تمام امانات و حقوق و وجوهاتی را که نزد خود داشتند؛ در خانه گذاشتند و فرمودند،«آنها را به آقای خوئی تحویل دهید.» و با این اقدام با تمام وجود، همه دنیا را از وجود خود برکندند.

اجازه دهید این صفحات را با این سخنان به پایان ببرم: ای ابا جعفر و این پدر آزادگان و مجاهدان! در فقدان تو،دل‌ها بسیار می‌سوزند و جان‌ها اندوهگینند.

این آنکه هر دو جهاد اکبر و اصغر را گذراندی و در هر دو به شهادت رسیدی!

جهاد اکبر کردی و نفست را در راه کسب رضای خدا قربانی کردی و هر چه داشتی ؛ در راه خدمت به دین و شریعت او تقدیم کردی.

جهاد اصغرکردی و خونت را نثار نمودی تا چراغ و مشعلی باشد برای روشن کردن دنیا با ارزش‌های آزادی، عدالت، آزاد منشی، کرامت و فریاد علیه ظلم و طغیان و کفر و استعمار.

ما امروز و در هر زمان به تو نیازمندیم. جعفر و همه امت به توجه پدرانه ات نیاز فراوان دارند.
این امت به تو که درمان دردها و التیام بخش زخم‌هایش هستی؛ نیاز دارد.

این امت به تو نیاز دارد تا او را به ساحل امن و امان رهنمون گردی و از یوغ ذلت و تشتت و بندگی و هواهای نفسانی و طاغوت‌ها رهایی بخشی.

سرور من!

دل‌ها می‌سوزد و چشم‌ها اشکبارند؛ اما چیزی نمی‌گوییم که پروردگار را ناخوش آید. پس سلام بر تو آن روز که از این شجره تنومند علم و تقوا زاده شدی. سلام بر تو آن روز که به پاخاستی و آنان عقب نشستند و سلام بر تو آن روز که پایداری کردی و آنان پس رفتند.

سلام بر تو آن روز که با خونت خضاب کردی تا پرچم حق و عدالت برافروزی وسلام بر تو روزی که بر جدت محمد مصطفی (ص) و پدرت حسین سید الشهید (ع) وارد می‌شوی؛ در حالی که به رسالت خود عمل و امانت را ادا کرده‌ای.
پس خداوند به تو اجر نیکوکاران را عطا فرماید و ما را پیرو راه و آرمانت قرار دهد.

آمین یا رب العالمین

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨.

 

نویسنده: دکتر ولی‌الله ملکوتی

مقدمه

با گذشت زمان طرح بعضی از مسائل در رساله‌های عملیه ضروری می‌نماید و به همان نسبت حذف بعضی از مباحث و تغییر بعضی از مثال‌ها اجتناب‌ناپذیر است.

شاید در زمان‌های قدیم چنین ضرورتی احساس نمی‌شد؛ مثلاً در هفتاد سال پیش که یک ایرانی مسلمان شیعه متولد می‌شد اذان در گوش او می‌خواندند و نامی از اسامی خاندان پیامبر بر او می‌گذاشتند. با آداب اسلامی بزرگ می‌شد، یعنی در خانه، از پدر و مادر و خواهر و دیگران نماز و روزه و زیارت و امثال آن را یاد می‌گرفت و در جامعه نیز در مکتب و پای منبر، قرآن و حدیث و اخبار بهشت و جهنم می‌شنید؛ خلاصه آن‌که با اسلام مأنوس بود و غیر از آن چیزی نمی‌شناخت. بنابراین وقتی به سن بلوغ می‌رسید فقط یک احتیاج داشت: یادگیری احکام و تمرین فروع. البته برای خالی نبودن عریضه و به پیروی از سنت ممتاز اسلام، اصول دین را هم به او یاد می‌دادند که در آن فی الجمله استدلال و تعقل در میان می‌آمد.

اما امروز اوضاع عوض شده است. در و دیوار به پیر و جوان و به مرد و زن تعلیم بی‌عقیدگی و تلقین شبهه و تردید می‌نمایند. برای مقابله با مکتب‌های مادی و ایرادها و اشکالات علمی که از هر طرف عرضه می‌شود و ایستادگی در برابر تبلیغات دشمنان باید به اصول عقاید جوانان و مردم مسلمان بیش‌تر توجه داشت؛ چراکه در چنین فضایی مسلمانان بیش‌تر به معتقدات اسلامی احتیاج دارند تا به فروع و تفصیل‌های فقهی!

خانه از پای‌بست ویران است                     خواجه در بند نقش ایوان است

روحانیون بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقاء و دوام روحانیت و موجودیت اسلام در این کشور به این است که زعمای دین، ابتکار اصلاحات عمیقی را که امروز ضرورت آن تشخیص داده می‌شود در دست بگیرند. امروز آن‌ها در مقابل ملتی قرار گرفته‌اند که روز به روز بیدارتر می‌شود، انتظاراتی که نسل امروز از روحانیت و اسلام دارد غیر از انتظاراتی است که نسل‌های گذشته داشته‌اند.

بگذریم از انتظارات خام و نابخردانه‌ای که بعضی دارند، اما اکثر انتظارها مشروع و به‌جاست، اگر روحانیت ما هرچه زودتر نجنبد و گریبان خود را از چنگال عوام خلاص و قوای خود را جمع‌وجور نکند و آگاهانه گام برندارد، خطر بزرگی از ناحیه اصلاح‌طلبان بی‌علاقه  به‌دیانت  متوجهش خواهد شد.

امروز این ملت تشنه اصلاحات نابسامانی‌هاست و فردا تشنه‌تر خواهد شد؛ ملتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب‌ماندگی می‌کند و عجله دارد به ‌آن‌ها برسد. از طرفی مدعیان اصلاح‌طلبی که بسیاری از آن‌ها علاقه‌ای به دیانت ندارند زیادند و در کمین احساس نو و بلند نسل امروزند. اگر اسلام و روحانیت به حاجت‌ها و خواسته‌ها و احساسات این ملت پاسخ مثبت ندهند به‌سوی آن قبله‌های نوظهور متوجه خواهند شد. آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند موجودیت اسلام و روحانیت به‌خطر نخواهد افتاد؟

شهید صدر از جمله کسانی است که این ضرورت را به‌خوبی درک کرده بود. ایشان در مقدمه «الفتاوی الواضحه» خصوصیاتی را برای یک رساله عملیه در نظر می‌گیرند که در رساله‌های قبل یا وجود نداشته و یا دست‌کم به‌طور ضعیف وجود داشته است. ایشان بر این عقیده‌اند که وقتی یک رساله عملیه به‌دست یک مسیحی رسید باید طوری باشد که او بفهمد اسلام چگونه جامعه بشری را از هر جهت اداره می‌کند، لذا دست به تألیف رساله عملیه‌ای می‌زنند که بیان‌گر یک نظام اسلامی جامع و کاملی ‌باشد[۱].

تاریخچه رساله‌نویسی

قبل از بیان ویژگی‌های رساله عملیه مرحوم صدر، لازم است تاریخچه مختصری از تألیف رساله‌های عملیه را یادآور شویم.

بعضی تصور می‌کنند که در گذشته رساله عملیه یا استفتائاتی نبوده و مثلاً در پنجاه سال اخیر باب شده است، همان‌گونه که نسبت به مرجعیت نیز چنین تصوری شده است، اما این گمان با واقعیت فاصله زیادی دارد؛ لذا برای آن‌که زحمات آن بزرگ‌مردان و مشعل‌داران هدایت، کم‌رنگ جلوه نکند تاریخچه کوتاهی از رساله‌های مراجع تقلید و فقهای ارجمند ارائه می‌گردد.

١ـ شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ هـ): شیخ صاحب دو رساله عملیه «المقنع» و «الهدایه» می‌باشد که سیر بحث‌های آن دو، مثل رساله‌های عملیه متداول امروزی است و به عبارت صحیح‌تر: رساله‌های امروزی به‌روش آن دو کتاب است. ویژگی مهمی که این دو کتاب دارد و متأسفانه در رساله‌های دیگر وجود ندارد، این است که جملات کتاب و فتاوا حتی‌المقدور همان عبارات آیات و روایات معتبر و مورد قبول مؤلف می‌باشد. این یکی از نشانه‌های تعبد و علاقه به قرآن و سنت است.

٢ـ سید مرتضی (متوفای ۴۳۶ هـ): وی صاحب «جمل العلم والعمل»، «ناصریات» و «انتصار» می‌باشد. استفتائات ایشان در «رسائل الشریف» درج شده است که عبارت‌اند از: محمدیات، بادرائیات، موصلیات، حلبیه، طرابلیات، طوسیه، دیلمیه، جرجانیه، رازیه، طبریه، میانارقیات، رسیه و… [۲].

٣ـ ابن ادریس (متوفای ۵۹۸ هـ): اثر مشهور وی «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی» است که در سال ۱۲۷۰ هـ در تهران چاپ شده است. نسخه خطی این کتاب در کتابخانه‌های آستان قدس به شماره ۵۷۱۳، مجلس شورای اسلامی به شماره ۴۵۵۴ و آیت الله مرعشی به شماره ۲۶۰۳ موجود است و دیگر اثر وی «مسائل فی ابعاض الفقر و اجوبتها» می‌باشد که نسخه خطی آن به شماره ۵۷۰ مورخ ۵۸۸ در کتابخانه حکیم موجود است.

۴ـ محقق حلی (متوفای ۶۷۶ هـ): از ایشان رساله‌های متعددی باقی مانده است، مانند «المسائل البغدادیه» که در کتابخانه آستان قدس به شماره ۲۶۵۵ و مسجد اعظم و آیت الله مرعشی به شماره ۳/۴۲۴۲ موجود است.

۵ـ شهید اول (متوفای ۷۸۶ هـ): از شهید اول رساله‌های گوناگون، از جمله رساله «أجوبه المسائل الفقهیه» باقی مانده است که توسط فرزند محترمش گردآوری شده و به شماره عمومی ۲۳۶۹ ـ ۲۳۷۰ در آستان قدس موجود است. از دیگر رساله‌های وی رساله «خلل الصلاه» می‌باشد که همراه با کتاب «بیان» شهید چاپ شده است و نیز رساله‌ای درباره حج و عمره که در صیدا در ضمن «معادل الجواهر» سید محسن امین عاملی چاپ شده است.

۶ـ ابن فهد (متوفای ۸۴۱ هـ): حدود دوازده رساله از وی باقی مانده، از جمله «اجوبه المسائل» که مجموعه سؤال و جواب‌های فقهی است و نیز «أجوبه المسائل الفقهیه» که نسخه خطی آن به شماره عمومی ۱/۱۷۲۲ در کتابخانه ملک موجود است.

٧ـ مقدس اردبیلی (متوفای ۹۹۳ هـ): مناسک حج به زبان فارسی تنها رساله عملیه باقی‌مانده از مقدس اردبیلی است که نسخه خطی آن به شماره عمومی ۲۳۷۳ کتابخانه آستان قدس و ۳/۹۹۸ کتابخانه مسجد گوهرشاد و ۵ـ۳۰۰۸۴۳ کتابخانه آیت الله مرعشی موجود است.

٨ ـ محقق سبزواری: از مرحوم محقق سبزواری رساله‌های عملیه زیادی باقی‌مانده از جمله رساله «خلافیه» که از بحث طهارت شروع و تا آخر اعتکاف ادامه پیدا کرده است. از این رساله نسخه‌های خطی متعددی در کتابخانه‌های معتبر موجود است. رساله خلافیه توسط دانشجویان کارشناسی ارشد رشته فقه دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد تصحیح و تعلیق شده است. از ایشان رساله عملیه دیگری باقی‌مانده که به شماره عمومی ۲۴۲۵ در کتابخانه آستان قدس نگهداری می‌شود.

٩ـ مجلسی دوم (متوفای ۱۱۱۰ هـ ): ایشان رساله‌های زیادی داشته‌اند، از جمله «آداب الصلاه» به فارسی، «اوقات نماز»، «مناهج المسائل» (رساله‌ای درباره زکات و خمس)، «مناسک حج» (رساله‌ای است فارسی در باب واجبات حج و عمره)، «صواعق الیهود»، «احکام جزیه»، «حکم مال ناصبی»، «نذر»، «کفارات»، «حدود و دیات»، «رضاعیه» به فارسی، «صیغ عقود» و «نکاحیه». شایسته ذکر است تمام این رساله‌ها به زبان فارسی نگاشته شده و در کتابخانه‌های معتبر موجود است.

١٠ـ وحید بهبهانی (متوفای ۱۲۰۵ هـ): از مرحوم بهبهانی رساله‌های متعددی باقی‌مانده که شمارش همه آن‌ها از حوصله این مقاله خارج است؛ از جمله آن‌ها رساله «معاملات» است که به زبان فارسی نوشته شده و مرحوم آیت الله محمد حسن شیرازی آن را حاشیه نموده و شهید سعید حاج شیخ فضل الله نوری که شاگرد مرحوم میرزا بوده صحت حاشیه استاد را به خط خود در صفحه اول آن تصدیق و عمل به آن را مجزی دانسته است.

١١ـ سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (متوفای ۱۳۳۷ هـ): علامه طباطبائی در «رساله عملیه» خود که آن را «العروه الوثقی» نامیده است مسائل شرعی مورد نیاز مقلدان را بیان نموده و از آن‌جا که این کتاب شامل فروعات زیادی بوده و از یک سیر منطقی برخوردار است مورد توجه مراجع تقلید قرار گرفته بر آن حاشیه نوشته‌اند.

این رساله شریفه شامل احکام آب‌ها، نجاسات، مطهرات، صلاه، صوم، اعتکاف، زکات، خمس، حج، اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، ضمان، جعاله، نکاح و وصیت می‌باشد. قابل ذکر است بحث تجارت و طلاق، با این‌که کاربرد زیادی دارد متأسفانه در این رساله به چشم نمی‌خورد و لکن حدود دوازده صفحه از آن به نکاح بندگان و کنیزان اختصاص پیدا کرده است.

پس از گزارش مختصری از تاریخچه رساله‌نویسی، اینک ویژگی‌های «الفتاوی الواضحه» را بررسی می‌نماییم.

ویژگی‌های رساله «الفتاوی الواضحه»

واقعیت این است که زندگی بشر تطور یافته، شئون جدید و پدیده‌های بی‌شماری ظهور کرده است و هیچ موضوعی که متعلق فتوای فقهای سلف بوده ثابت نمانده است. بنابراین، محال است که موضوع‌ها دگرگون شوند و احکام آن‌ها راکد و ثابت باشند؛ چراکه حکم متفرع بر موضوع است؛ با ثبوت موضوع، ثابت و با رفتن موضوع می‌رود و با آن تطور می‌پذیرد.

فقیهان بزرگوار ما در عصر خودشان نیازهای زمان را شناختند و بر اساس نیازهای اقتصادی و اجتماعی آن روز به تدوین فقه پرداختند و کتاب‌هایی را به ازدواج، طلاق، تجارت و اجاره اختصاص دادند و فروع و فرضیه‌های بسیاری را بیان نمودند، ولی بر اثر تطور جوامع و زندگی بشر مسائل و پرسش‌های جدیدی چهره نموده که در کتاب‌های آنان طرح نشده است، درحالی‌که اهمیت برخی از این مسائل به حدی است که باب و کتاب جدیدی را در فقه می‌طلبد؛ مانند قوانین دریاها، تجارت دریایی، احکام ارتباطات، مراسلات و امور دیگری که متن زندگی بشر امروز را شکل می‌دهند و قانون‌گذاران امروز، کتاب‌های قطور چند صد صفحه‌ای در زمینه آن‌ها نگاشته‌اند.

استاد صدر که هم بر مبانی شریعت مسلط بوده و هم به مشکلات احکام فقهی و فتاوا در عرصه‌های عمل و مقام قضاوت پی برده و هم از انتظارات نسل امروز از حوزه‌های علوم دینی آگاهی داشته است، رساله‌های عملیه موجود را از زاویه ناهمخوانی با بعد اجتماعی اسلام مورد نقد و بررسی قرار داده است. در نگاه شهید صدر، اگر فقیهان از این زاویه به تهذیب کتاب‌های فقهی بپردازند و در فتاوای جدیدشان بعد اجتماعی اسلام را با نگاه به زندگی عینی بشر امروزی و تطوری که در مناسبات اجتماعی پیش آمده،در نظر بگیرند، فقه متحول شده و شیوه‌ای نو در استنباط و احکام پدید خواهد آمد. از نگاه شهید صدر، توجه به قراین، اوضاع و احوال اجتماعی در فقه بسیار اهمیت دارد؛ چه‌بسا در بسیاری از موارد انسان به احکامی می‌رسد که اگر این نگرش اجتماعی نبود نمی‌توانست به آن احکام برسد.

به‌عنوان مثال در بحث معاملات ربوی، در روایات، ملاک‌ها و معیارهایی برای این نوع معاملات که از اشد محرمات به‌شمار می‌رود، بیان شده است که اگر ما نگرش اجتماعی را در این روایات لحاظ نکنیم، این ملاک‌ها شامل همه معاملاتی که در حقیقت ربوی هستند نمی‌شود و باید آن را حلال تلقی کرد. اکثر فقهای متأخر متعرض این مسأله شده‌اند و کلاه شرعی‌های ربا را حلال می‌دانند. اما حضرت امام (ره) و شهید صدر، از جمله فقیهانی هستند که با این کلاه شرعی‌ها مخالفت کرده‌اند و حال آن‌که این معامله‌ها از نظر موازین اولیه فقهی، معامله‌هایی غیرربوی محسوب می‌شدند. آن‌چه باعث شده  این دو بزرگوار قائل به حرمت شوند آن است که گفته‌اند مگر می‌شود کسی فهم اجتماعی داشته باشد و محتوای چنین حرام مؤکدی را به ضمیمه بیع بپذیرد؟ من یک معامله ربوی می‌کنم و مثلاً همراه آن یک کبریت می‌فروشم، آیا می‌توان گفت که چون ضمیمه دارد و این کبریت ضمیمه‌اش شده است پس این معامله ربوی هم حلال است؟ این امکان ندارد[۳].

از منظر شهید صدر رساله‌های عملیه باید زمینه اجتماعی داشته باشند و وضعیت جامعه اسلامی نوشتن چنین رساله‌ای را اقتضا می‌کند، از این‌رو مباحثی در رساله عملیه ایشان وجود دارد که در ساله‌های عملیه دیگر به‌چشم نمی‌خورد. مهمترین آن‌ها عبارتند از:

اول: وجود پیش‌گفتار مختصر و استدلالی درباره اصول دین شامل سه عنوان: «مرسل»، «رسول» و «رساله».

در بحث مرسل با استفاده از استدلال علمی و فلسفی به اثبات صانع پرداخته‌اند.

استدلال اول «علمی» ایشان با توجه به حساب احتمالات طی پنج مرحله تبیین شده و در واقع یکی از ابتکارات بزرگ شهید صدر همین پیاده کردن حساب احتمالات در ابعاد و مسائل مختلف فقه و اصول می‌باشد، مانند بحث اجماع، اجماع منقول، شهرت، تواتر و سیره. این مباحث به‌جز بحث سیره، مباحثی است که در اصول مطرح می‌باشد، اما بحث سیره اصلاً در اصول کلاسیک مطرح نشده و شهید صدر آن را در کتاب‌ها و دروس خارج خود مطرح ساخته‌اند. ایشان سیره را به سه قسمت تقسیم کرده‌اند: سیره عقلا، متشرعه و شارع، و مکانیزم کاشفیت هر یک را از حکم شرعی بیان کرده‌اند. تمام این بحث از ابتکارات شهید صدر است و قبل از وی تمیز چندانی بین انواع سیره در کلمات اصحاب وجود ندارد.

اما اهمیت تطبیق حساب احتمالات در اصول در بحث‌هایی که ذکر شد بسیار است. چراکه حساب احتمالات یعنی این‌که احتمالات گوناگون اطراف موضوع مدنظر قرار گرفته و با بررسی این احتمالات حقیقت مطلب کشف شود. طبیعی است که اگر این‌چنین شد و احتمالات گوناگون در مسأله جست‌وجو شد، این خود نگرشی اجتماعی برای انسان به‌وجود می‌آورد؛ طبیعت توجه به حساب احتمالات اقتضا می‌کند که نگرش انسان همه جانبه شود و هرچه که ممکن است در فهم و به‌دست آوردن حکم شرعی دخالت داشته باشد، از قبیل اوضاع و احوال اجتماعیِ زمان صدور نص شرعی را مورد جست‌وجو قرار دهد. به این ترتیب، روح اجتماعی‌نگری و کلان‌نگری در انسان پرورش می‌یابد[۴].

دلیل دومی که شهید صدر بر اثبات صانع ارائه کرده‌اند یک دلیل فلسفی است که قبل از بیان آن به تعریف دلیل فلسفی و فرق آن با دلیل علمی پرداخته‌اند. در بحث رسول، شهید صدر با استفاده از همان حساب احتمالات که وجود صانع را ثابت کرد و به اثبات نبوت رسول گرامی اسلام(ص) پرداخته و طی مثال‌های گوناگون با توجه به آیات شریفه قرآن بحث استدلالی و جالبی را در این زمینه بیان کرده‌اند.

آخرین بحثی که شهید صدر در پیش‌گفتار بیان می‌کنند در رابطه با «رساله» می‌باشد، که همان دین خداست و حضرت محمد(ص) مأمور ابلاغ آن شده است و سپس ده خصلت برای دین اسلام بیان می‌کند که در ادیان آسمانی دیگر نمی‌باشد.

این پیش‌گفتار پربار در عاشورای سال ۱۲۹۷ توسط شهید صدر به اتمام می‌رسد و ثواب آن را به حضرت ابا عبدالله(ع) که در راه اعتلای اسلام جانفشانی کردند، تقدیم می‌نماید[۵].

دوم: یکی دیگر از ویژگی‌های این رساله سبک نگارش و تقسیم‌بندی آن‌هاست. گرچه که فقهای شیعه و سنی تقسیمات گوناگونی را درباره سبک نگارش فقه دارند، اما تقسیم‌بندی ایشان با توجه به این‌که می‌خواهند یک نظام اسلامی جامع و کاملی را ارائه دهند، از ویژگی‌هایی برخوردار است. ایشان رساله «الفتاوی الواضحه» را مشتمل بر چهار قسمت نموده‌اند:

۱ـ عبادات (نماز، روزه، اعتکاف، حج، عمره و کفارات)

۲ـ اموال که بر دو قسم است:

الف ـ اموال عمومی؛ اموالی که به شخص خاص متعلق نیست و برای مصالح عمومی و مصارفی در نظر گرفته شده است، مانند خراج، انفال، خمس، زکات. دو عنوان اخیر گرچه جنبه عبادی نیز دارند لکن جنبه مالی آن قوی‌تر و بارزتر است (بحث خراج و انفال و نظایر آن در این مقوله وارد است).

ب ـ اموال خصوصی؛ اموالی که مالک یا مالکان مشخص دارند. مقررات مربوط به این بخش در دو قسمت جدا مورد بررسی قرار می‌گیرد:

یک: اسباب شرعی تملک یا به‌دست آوردن حق خاص، مباحث احیای موات، حیازت، میراث، ضمانات و غرامات و نظایر آن.

دو: احکام تصرف در اموال، شامل مباحث بیع، صلح، شرکت، وقت، وصیت و سایر تصرفات و معاملات.

۳ـ سلوک و آداب و رفتار شخصی، یعنی اعمال شخصی که ربطی به عبادات و اموال ندارد که دو گروه است:

الف ـ روابط خانوادگی، مناسبات دو جنس زن و مرد، مباحث نکاح و طلاق، خلع و مبارات و ظهار و لعان و ایلاء و از این قبیل.

ب ـ روابط اجتماعی و مقررات مربوط به تنظیم رفتار فردی افراد جامعه، مقررات مربوط به اطعمه و اشربه، ملابس و مساکن، آداب معاشرت، احکام نذر و عهد و یمین، ذباحه، امر به معروف و نهی از منکر.

۴ـ آداب عمومی، یعنی رفتار و سلوک دستگاه‌های حکومتی و عمومی در مسائل قضا، حکومت، صلح، جنگ، روابط بین المللی، ابواب و مباحث ولایت عامه، قضا، شهادت، حدود، جهاد و نظایر آن.

سوم: مصادر فتوا. گرچه که فقهای عظام شیعه منابع استنباط را چهار مورد دانسته‌اند، لکن بیش‌ترین اعتماد شهید صدر به کتاب کریم و سنت شریف است و به نظر ایشان قیاس و استحسان قابل اعتماد نیست.

شهید صدر درباره دلیل عقلی می‌فرماید: این‌که آیا می‌توان به دلیل عقلی عمل کرد اختلاف است. به نظر ما عمل به دلیل عقلی جایز است، لکن حتی یک حکم پیدا نمی‌شود که مستند آن فقط دلیل عقلی باشد، بلکه هر آن‌چه با دلیل عقلی ثابت شده با کتاب و سنت نیز ثابت شده است.

اما نسبت به اجماع باید گفت: اجماع نمی‌تواند یک دلیل مستقل در عرض کتاب و سنت باشد و به آن توجه نمی‌شود مگر از باب این‌که در بعضی از موارد، وسیله اثبات حکم است.

بنابراین فقط کتاب و سنت می‌توانند مصدر فتوا باشند. از خداوند می‌خواهیم که ما را از متمسکین به این دو قرار دهد؛ کسی که به این دو تمسک کند به عروه الوثقی متمسک شده است[۶].

ضرورت دگرگونی رساله‌ها

رساله‌های عملیه‌ای که مجتهدان برای مقلدان نوشته‌اند برای دست‌رسی به فتاوا و احکام شرعی می‌باشد. با این‌که رساله‌های عملیه برای این مقصود نقش مهمی را ایفا می‌کنند و از دقت‌نظر کافی و رعایت اختصار برخوردارند، باز هم دو نکته قابل ملاحظه در آن‌ها دیده می‌شود:

نکته اول: این رساله‌ها نوعاً از یک روش فنی در تقسیم‌بندی و ارائه احکام محروم‌اند. این مسأله موارد زیر را دربر دارد:

١ـ بیش‌تر احکام به‌خاطر رعایت تقسیم‌بندی تقلیدی در ضمن صورت‌های جزئی و محدود بیان شده و یک ساختار همگانی ندارد که مقلد بتواند در چهارچوب آن به احکام دسترسی پیدا کند.

٢ـ تعدادی از احکام به‌خاطر رعایت تقسیم‌بندی تقلیدی به محض کم‌ترین مناسبت در ابوابی آورده شده که ربطی به آن ندارد.

٣ـ از بیان بعضی از احکام به‌خاطر این‌که جایگاهی در تقسیم‌ تقلیدی نداشته خودداری شده است.

۴ـ در هر بحثی در ابتدا معیارهای کلی و سپس جزئیات بیان نشده تا بتوان طبق قوانین کلی و عمومی تکلیف جزئیات را مشخص کرد و مقلد بتواند تکلیف خود را در مسائل مشابه تشخیص دهد و هر مجموعه‌ای از سؤالات با مجوز اصلی آن سؤالات ارتباط تنگاتنگ ندارد.

۵ـ در خیلی از موارد وجود صورت‌های گوناگون برای عبادات فرض شده بدون این‌که سابقه ذهنی نسبت به آن وجود داشته باشد و به‌خاطر اعتماد بر همان صورت‌ها بحث از صفر شروع نشده است.

۶ـ به‌خاطر انتشار بدون رویه احکام، تعداد زیادی از معیارهای کلی ازبین رفته و مکلفین فرصت استخراج مبادی عمومی را با توجه به معیارهای کلی از دست داده‌اند.

نکته دوم: رسالت رساله‌های عملیه بیان احکام شرعی مربوط به زندگی انسان است و این احکام شرعی گرچه ثابت می‌باشند، لکن روش‌های تعبیر احکام مختلف است و هر زمانی با زمان دیگر تفاوت دارد؛ چراکه نیازهای انسان در هر زمانی تفاوت می‌کند و این دگرگونی همه جانبه در روش‌های بیانی و حوادث زندگی اثر خود را بر رساله‌های عملیه به گونه دیگر حاکم می‌سازد. از این‌رو ضروری است رساله‌های عملیه به شکل دیگری تألیف شوند. برای مثال، بعضی از لغات که در رساله‌های عملیه به‌کار رفته است به تناسب انسان‌های زمان‌های گذشته بوده، علاوه بر این در زمان‌های قدیم استفاده از رساله‌های عملیه منحصر به گروه‌های خاصی از مردم بوده چون تعداد زیادی از مردم باسواد نبوده‌اند، اما امروزه اکثر مردم قادر به خواندن و نوشتن می‌باشند که اگر رساله‌ها به زبان روز نوشته شوند برای آن‌ها قابل استفاده خواهند بود، لذا مرجع تقلید باید با توجه به لغات و تعبیرات جدید رساله عملیه خود را بنویسد.

هم‌چنین اصطلاحاتی که در رساله‌های عملیه به چشم می‌خورد اصطلاحاتی است که مردم در گذشته با آن‌ها آشنایی داشته و در فرهنگ آن‌ها رواج داشت، اما امروزه اکثر آن‌ها آشنایی کافی ندارند؛ مثلاً در آن زمان در بحث اجاره از اجاره دادن چهارپایان به‌عنوان نمونه استفاده می‌شد، اما امروزه که وسائل نقلیه فرق کرده باید مثال‌ها هم تفاوت پیدا کند و اصطلاحات جدید برای مقلد امروزی شایسته است.

علاوه بر این، حوادث و وقایع بی‌شمار و جدیدی که امروزه دائماً در حال اتفاق افتادن است احتیاج به این دارد که حکم شرعی آن معین شود و اگر رساله‌های عملیه تاریخی فرض شوند به احکام همان زمان می‌پردازند لذا امروزه باید رفته رفته رساله‌های عملیه‌ای تألیف شود که بتواند همه مسائل جدید زندگی انسان امروزی را دربر گیرد.

همان‌طورکه قبلاً متذکر شدیم احکام ثابت است اما گاهی تطبیق آن با توجه به زمان فرق می‌کند؛ مثلاً شرط ضمنی (یعنی شرطی که عرف عام دلالت بر آن دارد) گرچه در عقد به آن تصریح نشده و لکن واجب و نافذ است، اما از آن‌جا که عرف این شرط را مشخص می‌کند متفاوت می‌شود لذا ممکن است چیزی در زمانی شرط ضمنی حساب شود، اما در زمان دیگر شرط ضمنی به حساب نباید.

لذا رساله‌های عملیه باید به مسأله دگرگونی عرف توجه کافی بنمایند و در احکامی که عرف نقش دارد از توجه به این مهم غفلت نشود.

با توجه به این مسائل تلاش‌هایی در زمینه به‌روز کردن رساله‌های عملیه انجام شده که هرکدام از اهمیت و ارزش قابل ملاحظه برخوردار است.

 

[۱] . سید محمدباقر صدر، الفتاوی الواضحه وفقاً لمذهب أهل البیت(ع)، مقدمه (لبنان-بیروت، دار التعارف للمطبوعات).

[۲] . فهرست شیخ طوسی، ص ۹۸ و رجال نجاشی، ص ۲۷۰٫

[۳] . مصاحبه حجه‌الاسلام و المسلمین سید نورالدین اشکوری، اندیشه ماندگار، شماره ۱، ص ۱۱٫

[۴] . همان.

[۵] . الفتاوی الواضحه، مقدمه، ص ۹ ـ۸۳٫

[۶] . همان، مقدمه، ۹۸٫

 بسم الله الرحمن الرحیم

همت و شوق، لوازم اصلی انجام‌دادن کارهای بزرگ

اولاً واقعاً باید تشکر کرد از جناب آقای اشکوری، جناب آقای تسخیری، جناب آقای اراکی و دیگر برادران که به این کار همت گماشتند. اصل قضیه همت است. وقتی همت بود، آدم حتی در زیرزمین خانه‌اش هم، همان‌طور که آقای اشکوری فرمودند، یک تشکیلات درست می‌کند. از یک زیرزمین یک مجموعۀ بزرگ را هدایت می‌کند. اگر همت نبود، هرچه هم پول و امکانات باشد به‌جایی نمی‌رسد. شما این رکن اصلی را که همت به این کار است، دارید و این هم ناشی از شناختی است که شماها از مرحوم شهیدصدر دارید. واقعاً هرکسی که آشنا باشد با ممیزات و فضائل مرحوم آقای شهیدصدر و خصوصیات این مرد بزرگ، همین علاقه و شوق را پیدا می‌کند به اینکه حرف‌های ایشان، افکار ایشان، کارهای ایشان گسترش پیدا کند و امیدواریم خداوند به شماها توفیق بدهد. قطعاً این را من یک کار مفید و لازم می‌دانم برای کشور و برای اسلام و برای دنیای اسلام. ان‌شاءالله هر کار از دستمان بربیاید، می‌کنیم.

شهیدصدر، از نوابغ حوزه‌های علمیه

مرحوم شهیدصدر قطعاً یک نابغه بود. این یک خصوصیتى است. خب، ما آدم‌هاى بااستعداد در حوزه‌هاى علمیه کم نداشتیم؛ آدم‌هایى که فهم داشتند، سلیقه داشتند، پشتکار داشتند و کارهاى بزرگى انجام دادند. علماى بزرگ ما مثل همین مراجع بزرگى که در این صد سال اخیر در ایران و عراق وجود داشتند، همه مردمان بزرگى بودند. استعداد داشتند؛ منتها نابغه یک خصوصیاتى دارد که در اغلب این افراد، انسان این نبوغ را احساس نمی‌کند. مرحوم آقاى صدر (رضوان‌الله‌علیه) به‌نظر بنده قطعاً نابغه بود؛ یعنى کارى که از عهدۀ او برمى‌آمد، از عهدۀ خیلى از فقها و علما و متفکرین حوزه‌هاى ما برنمى‌آید: فضاى دید بسیار وسیع، فهم نیازهاى دنیاى اسلام، پاسخ‌گویى سریع و آماده به خواسته‌ها – ایشان همین «البنکُ اللّاربوى» را در جواب درخواست دولت پاکستان نوشت؛ آن‌طور که شنیدم، آن‌ها می‌خواستند یک کار این‌جورى درست کنند، ایشان بلافاصله این [کتاب‌] را فراهم کرد و براى آن‌ها فرستاد ـ فهم مسائل اقتصاد، فهم مسائل مربوط به فلسفه. ایشان «فلسفتنا» را در حدود سن بیست‌وپنج‌سالگی نوشته، آن‌‌طور که در ذهن بنده است. بنده ایشان را در سال ۷۷[۱] قمری در نجف زیارت کردم. البته ننشستیم [صحبت کنیم]. آن جلسه همین‌طور دیدم ایشان را. یک جوانی بود. آن وقت هنوز ایشان درست محاسنش هم درنیامده بود. آن سال که بنده ایشان را دیدم، خیلی محاسن درست‌وحسابی هم نداشت؛ و لیکن همان وقت یعنی سال ۷۷ (سال ۳۶ شمسی ما)، در نجف معروف بود ایشان به فضل و امتیاز؛ می‌گفتند خیلی فاضل است. ایشان آن وقت به درس آقای خویی می‌رفتند. خب، یک شخصیت این‌جوری [بودند]. به‌نظرم «فلسفتنا» هم مال همان سال‌هاست؛ مال همان سال‌های ۷۷ و ۷۸ است به‌گمان من؛ (سال ۳۵ و ۳۶ [شمسی] است.) حالا تاریخِ «فلسفتنا» هست. البته من الان درست یادم نیست. خب، ایشان واقعاً یک نابغه‌اى بود، مسائل را می‌فهمید؛ مسائل را حدس می‌زد.

ایشان در نجف ارتباط تام و تمامی با امام نداشتند؛ به‌طور معمول، یک ارتباط خیلى ضعیفى با بیت امام و با تشکیلات امام [داشتند]. ارتباطشان خیلى زیاد نبود؛ و لیکن به‌مجرد اینکه انقلاب شد و امام آمدند ایران، ایشان آن حرف معروف را زد که به شاگردان خودش گفت: «ذوب بشوید در امام‌خمینى؛ هم‌چنان که او در اسلام ذوب شده». این حرف ایشان معروف است. این خیلى شناخت لازم دارد؛ خیلى فهمِ اوضاع لازم دارد که بفهمد مسئلۀ انقلاب چیست. ما کسانى را داریم که تا همین امروز که قریب چهل سال از انقلاب می‌گذرد، هنوز درست نفهمیده‌اند این انقلاب چه بود و چه شد و چه اتفاقى افتاد و زلزله‌ای که در دنیا به‌وجود آمد، اصلاً چه بود! ما [کسانی را] داریم در بین هم‌لباس‌های خودمان و هم‌صنف‌های خودمان که هنوز هم درست نفهمیده‌اند که انقلاب چه بود. این آدم، آن روز درک کرد انقلاب را و مسائل و مفاهیم انقلاب را. این‌ها نبوغ است؛ یعنى شناخت درست محیط را، پیرامون را، علم را، بیان را، کیفیت تبیین را، اثرگذارى را.

این نظریه‌پردازى که آقاى اشکورى فرمودند، خیلى مسئلۀ مهمى است. ایشان راست می‌گویند: حکومت و نظام اجتماعى، بدون نظریه امکان ندارد که باقى بماند؛ اولاً به‌وجود بیاید یا باقى بماند یا رشد بکند. این آدم، آدم نظریه‌پرداز بود. این انسان، انسان برجسته‌اى بود. به‌نظر من، شخصیت آقاى صدر، حالا اگر نگوییم بى‌نظیر، حداقل یک شخصیت کم‌نظیر بود. خب، حالا ما کسانى با استعدادهاى خوب الحمدلله در حوزه‌هاى علمیه داریم. در قم که ما می‌دانیم و مى‌شناسیم افراد زیادى هستند؛ لکن آن نبوغ، یک چیز دیگرى بود که در ایشان وجود داشت.

اهمیت رواج افکار فقهی و اصولی شهیدصدر در حوزه‌های علمیه

البته افکار فقهی و به‌خصوص اصولی ایشان در حوزه‌ها خیلی رواج پیدا نکرد. بنده یک مدتی اصرار داشتم که «حلقات» ایشان تدریس بشود. یک‌چندی هم در یک گوشه‌هایی، یک کارهایی انجام گرفت؛ لکن نشد؛ یعنی در حوزه جا نیفتاد. من نمی‌دانم چرا. حالا علتش را آقایان در حوزه خودشان تحلیل باید بکنند و حالا، ولو «حلقات» با همان متن اصلی و شکل اصلی خودش نتواند به‌دلایلی رواج پیدا کند، می‌توان مفاهیم مندرج در «حلقات» را یا آن ترتیبی را که ایشان در اصول دنبال می‌کرده، به شکل‌های دیگری تدوین کرد و درست کرد و در بین حوزه ترویج کرد.

به‌هرحال، به‌نظر من این کار، یک حسنه است که شماها دارید دنبال می‌کنید و ان‌شاءالله که این حسنۀ شما موردقبول الهى قرار می‌گیرد و برکت پیدا می‌کند و «کَشَجَرَهٍ طَیِّبَه» ان‌شاءالله خواهد بود که «اَصلُها ثابِت وَ فَرعُها فِى السَّمآء تُؤتى اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذنِ رَبِّها» ان‌شاءالله در آینده رشد پیدا خواهد کرد.

به‌هرحال «دنبال‌کردن» کار بسیار خوبی است. ما هم موظفیم که ان‌شاءالله هرچه بتوانیم در این زمینه کمک کنیم. متشکر هم هستیم از آقایان که این زحمت را کشیدید و با ما در میان گذاشتید. ان‌شاءالله خداوند درجات آن شهید عالى‌قدر را عالى کند. خداوند اجر داد به این مرد بزرگ که شهادت را نصیب او کرد؛ آن‌هم آن شهادت دشوارى که ایشان مبتلا شد و دچار شد. و امیدواریم که ان‌شاءالله خداى متعال روزبه‌روز روح ایشان را به خودش نزدیک‌تر و مقرب‌تر کند و درجات ایشان را عالى‌تر کند و ان‌شاءالله با اجداد طاهرینشان محشور بشوند.

والسلام علیکم و رحمه الله

 

[۱]. سال ١٣٧٧ق.

شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر از نوابغ معاصر بود که نظریه‌پردازی‌ها و نوآوری‌های متعددی را در عرصه‌های مختلف علوم اسلامی به‌ارمغان آورد. تا آنجا که رهبر معظم انقلاب در تعبیری بلیغ، سطح آفرینش علمی او را چنین بیان می‌کند:

مرحوم آقای صدر به‌معنای واقعی کلمه، یک نابغه بود. ما در زمینۀ مسائل فکری و اسلامی و در زمینۀ فقه و اصول و بقیۀ چیزها، آدم‌های پیشرفته زیاد داریم؛ منتها نابغه خیلی نادر است. ایشان جزو نادرهایی بود که حقیقتاً نابغه بود. ذهن و فکر ایشان فراتر از کارهایی که دیگران می‌کنند، حرکت می‌کرد… .

در میان‌ چهره‌های‌ برجستۀ حوزه‌های‌ علمیه‌ در دهه‌های‌ اخیر، مرحوم‌ آیت‌الله‌ شهید سیدمحمدباقر صدر (قدس‌‌الله‌‌روحه)، یکی‌ از ممتازترین‌ و شگفت‌‌انگیزترین‌ آن‌هاست. هر مجمع‌ علمی‌ حق‌ دارد که‌ به‌ فرآوردۀ انسانی‌ بزرگی‌ چون‌ این‌ عالم‌ بزرگوار به‌ خود ببالد. او بی‌شک‌ یک‌ نابغه‌ و یک‌ ستارۀ درخشان‌ بود. از جنبۀ علمی، جامعیت‌ و تحقیق‌ و نوآوری‌ و شجاعت‌ علمی‌ را یکجا دارا بود. در اصول، در فقه، در فلسفه‌ و در هرآنچه‌ با این‌ دانش‌ها ارتباط می‌یابد، در زمرۀ بنیان‌گذاران‌ و صاحبان‌ مکتب‌ محسوب‌ می‌شد. استعداد خارق‌العاده‌ و پشتکار کم‌نظیر او، از وی‌ عالم‌ ذوفنون‌ و ژرف‌نگری‌ پدید آورده‌ بود که‌ دید نافذ و ذهن‌ جست‌وجوگرش‌ در آفاق‌ علوم‌ متداول‌ حوزه‌ها محصور نمانده‌ و هرآنچه‌ را که‌ برای‌ یک‌ مرجع‌ بزرگ‌ دینی‌ در دنیای‌ متنوع‌ امروز سزاوار است‌، به‌ حیطۀ تحقیق‌ و مطالعه‌ کشیده‌ بود و سخنی‌ نو و فکری‌ بکر و اثری‌ ماندگار در آن‌ می‌آفرید.

اما نبوغ او تنها به نظریه‌پردازی در عرصۀ علوم محدود نشد. او به ساختار‌ها و نهادهای آفرینندۀ علم و به‌طور ویژه، حوزۀ علمیه نیز می‌اندیشید و برای تحول و بهینه‌سازی حوزه، دغدغه داشت و اقدام‌های متعددی انجام داد. بخشی از نوآوری‌های او، مانند فقه نظام‌ساز و نظریۀ استنطاق در تفسیر موضوعی، دقیقاً به‌منظور تحول حوزه و ایفای نقش درست و اساسی آن ابداع شده بود. افزون بر این، او خود با نگارش کتاب‌هایی مانند «اقتصادنا» و «البنک اللاربوی»، در مسیر حضور واقعی و اثرگذار حوزه در جهان امروز الگوآفرینی کرد. همچنین در کنار فعالیت‌های شخصی، به روشنگری برای طلاب در زمینۀ اصلاح حوزه نیز مشغول بود. او در تبیین معنای حوزه، اهداف و وظایف و راهکاری تحقق نقش حوزه در جهان و امت، در جلساتی متعدد مطالبی ناب و عمیق را با شاگردانش مطرح کرد که بخشی از آن‌ها امروز به دست ما رسیده است. اندیشه‌هایی را برای اصلاح نهاد مرجعیت در نظر داشت که بخشی از آن را در طرح «المرجعیه الصالحه» به‌نگارش درآورد. افزون بر این، روش جدیدی را در تألیف رسالۀ عملیه در پیش گرفت که بُعد کاربردی رساله را به سطح حقیقی آن می‌رساند و آن‌قدر جذاب و دارای قابلیت بود که افزون بر عالمان و نواندیشان شیعه،‌ بخشی از اهل‌سنت را نیز به‌خود جذب کرد و آن‌ها با استفاده از رسالۀ شهیدصدر یعنی «الفتاوی الواضحه»، به تقلید از او روی آوردند.

وقتی خود زمامدار مرجعیت شد، در اصلاح روش ارتباط با مردم و تبلیغ، اقدام‌هایی را انجام داد که سطح تبلیغ معارف دینی و گسترۀ آن را به‌حد واقعی و موردنیاز امت برساند. در تأمین معیشت طلاب و اصلاح وضعیت شهریه، ابتکارهایی داشت که برخی از آن‌ها در دورۀ مرجعیت خود او امکان تحقق یافت. برای اصلاح روش آموزشی حوزه در کنار نظریات و مفاهیم نوی که ارائه می‌کرد، خود دست‌ به‌کار شد و کتاب ارجمند حلقات را نوشت. در زمینۀ فعالیت‌های اجتماعی حوزه در نهادسازی‌های نو در نجف اشرف، نقشی اساسی ایفا کرد و در عمدۀ آن‌ها جایگاه ایده‌پردازی یا رهبری را بر عهده داشت. بررسی الگوی «جماعه العلما» دراین‌باره نمونۀ خوبی از حضور او در نهادهای اجتماعیِ حوزوی را به‌نمایش می‌گذارد. شایسته است به این الگو  برای امروز حوزه به چشم پیشینۀ درخور بررسی و ارتقا توجه شود. همچنین نوع اثرگذاری او در عرصۀ سیاسی عراق و جهان اسلام، خود فصل پردامنه و شکوه‌مندی است که عناوین متعددی را در بر می‌گیرد و اگرچه پژوهش‌های مفصلی دربارۀ آن انجام شده است، هنوز هم تحقیقات گستردۀ دیگری را طلب می‌کند.

خلاصۀ سخن آنکه نوع و گسترۀ فعالیت‌های شهیدصدر در قامت عالمی حوزوی که به تحول و بهینه‌سازی دائم حوزه می‌اندیشید، به‌گونه‌ای است که او را به‌حق به الگویی حقیقی برای اندیشیدن و عمل در عرصۀ تحول حوزه بدل می‌سازد؛ زیر ذره‌بین گذاشتن اندیشه‌ها و کارهای اصیل و درعین‌حال نوآورانۀ چنین الگویی، بر هر تحول‌خواهی در حوزه ضروری می‌نماید.

این همه، گذشته از سیره و سلوک شخصی او به‌عنوان عالمی ربانی است که حقیقتاً او را همچون پارسایی جهادگر، در مقام الگویی برای هر طالب راه علم قرار می‌دهد. او اسوه‌ای است که با دو بال علم و معنویت به بالاترین قلۀ عمل اسلامی پر گشود و رحیق شهادت را سرکشید.

آنچه در این پرونده گرد آمده است، تنها پرتویی است بر بخش‌هایی از گسترۀ وسیع اندیشه‌ها و اقدام‌های شهیدصدر. این پرتوافکنی، بیش از آنکه تبیین‌گر ابعاد مختلف وجودی شهیدصدر و نقش آن‌ها در حوزه باشد، بیانگر نیاز مبرم امروز ما به توجه بیش‌ازپیش به او و پژوهش دقیق آثار و اندیشه‌ها و سیرۀ اوست.

شهید سید محمدباقر صدر و برادرشان آسید اسماعیل و خواهرشان بنت‌الهدی در یک خانه زندگی می‌کردند و آن خانه فاصله خیلی کمی با منزل آیت‌الله خوئی داشت، در منطقه‌ای که الان دیگر در نجف نیست و وارد طرح‌های عمرانی شده است.

وقتی اسم شهید محمدباقر صدر می‌آمد آقای خوئی واقعاً دگرگون می‌شد. از علاقه و محبتی که به ایشان داشت. و برعکسش هم همین طور بود. در کتاب‌های مرحوم شهید صدر یک واژه خیلی معروفی دارد سیدنا الاستاد. این واژه یعنی آقای خویی. این رابطه خیلی نزدیک و عمیق و صمیمی بود، فراتر از رابطه پدر و فرزندی.

آیت‌الله خوئی دوست داشت که من درس حوزه بخوانم و برای اینکه بتواند من را راضی کند از آسید محمد باقر خواسته بود که با من صحبت کند و در سفری که از کاظمین به نجف می‌آمدیم ترتیبی داد که من آسید محمد باقر عقب ماشین کنار هم بنشینیم تا در این فاصله ایشان بتوانند من را راضی کنند.

سال ۶۷ میلادی، من برای اولین دوره کار به اروپا رفتم، در آن سال‌ها پایگاه‌های اسلامی در اروپا خیلی محدود بود، یکی از این مراکز، مرکز اسلامی ژنو بود که سعید رمضان اداره‌اش می‌کرد. سعید رمضان برادر خانم سعید بناست و مسئول آن زمان اخوان المسلمین در اروپا بود.

من سری به این مرکز زدم، آقای سعید رمضان، یک آدم مسن، حدود شصت و پنج ساله بود. نشستیم و صحبت کردیم. پرسید: از کجا آمدی؟ گفتم از نجف. گفت: مدینه سید محمد باقر الصدر. یعنی شهر سید محمد باقر صدر و شروع کرد به چکامه خواندن برای آسید محمد باقر صدر. می‌گفت در قرون متوالی کسی مانند او نبوده است و همین طور تقریباً ده دقیقه از سید محمد باقر گفت و این در حالی بود که اصلاً او را ندیده بود و فقط کتاب‌هایش را خوانده بود. این نقشی هست که کتاب‌های ایشان در آن مقطع در دنیای اسلام داشت. و وقتی فهمید با او آشنا هستم خواست اگر اجازه بدهند آثار را به شش زبان دنیا ترجمه کنند.

آقای سید محمدباقر صدر دنیای علم بودند، زمانی که کتاب الأسس المنطقیه للاستقراء را می‌نوشتند از من خواستند که استاد آمار براشون از دانشگاه بغداد بیاورم. من با دوستان تماس ‌گرفتم و استاد آمار دانشگاه را به نجف بردم. کتاب و جزوه‌های چرک‌نویس فرمول‌های ریاضی را پهن کرده بود و یک دو ساعتی با این استاد نشستند و و یک سری سؤالاتی که داشتند را از ایشان پرسیدند. استاد که مصری بود وقتی داشت می‌رفت از من پرسید این آقا کجا درس خوانده؟ و وقتی من جواب دادم جز در نجف جایی نبوده خیلی تعجب کرد.

خبر شهادت ایشان را آقا سید صادق، پدر شهید محمد صدر برای آقا آوردند، اول صبح دیدم که آقا سید صادق به منزل ما آمدند و به اتاق آقا رفتند و بعد دیدم که آقا عمامه‌اش را برداشت و به زمین انداخت.

بیش از ۵۰ سال از نگارش کتاب اقتصادنا می‌گذرد. بسیاری از زوایای این گنجینه بزرگ از معارف اقتصاد اسلامی، نظام‌های اقتصادی، روش‌شناسی و فلسفه اقتصادی نه تنها تاکنون ناشناخته مانده بلکه از دیدگاه بنده برخی برداشت‌های نادرست از آن نیز شده است که فرصت طرح آنها در اینجا نیست. سؤالی که می‌خواهم توجه شما را به آن جلب کنم این است که نظریات شهید صدر در کتاب «اقتصادنا» به چه میزان و چگونه می‌تواند در «اقتصاد ما» به‌کار گرفته شود و فرآیند مطالعات اقتصاد اسلامی در کشور ما را که بعد از انقلاب اسلامی سرعت گرفت شتاب دهد و نقطه عطفی در این مطالعات باشد.

بنده بر این باورم که شهید صدر نخستین متفکر اسلامی است که قبل از انقلاب اسلامی، مسائل اقتصادی را با رویکرد سیستمی بررسی کرده است. دیدگاه بنده در اقتصاد اسلامی که قبل از انقلاب اسلامی بسیار متأثر از شهید صدر بود بعد از انقلاب اسلامی و استقرار نظام حکومت اسلامی، به «تنظیم و تدبیر امور اقتصادی مسلمین» با حفظ رویکرد سیستمی تغییر جهت داد که یکی از نخستین ثمرات آن برگزاری چندین نشست تخصصی در سال‌های نخستین انقلاب اسلامی در دانشگاه امام صادق علیه‌السلام تحت عنوان «جایگاه احکام و تئوری‌های اقتصادی در تنظیم امور اقتصادی مسلمین» بود.

برخی نکات مرتبط با این رویکرد را در سخنرانی «نظریه‌ی تعادل عمومی در اقتصاد اسلامی: «رویکرد نظام‌سازی» در سومین کنگره‌ی جهانی علوم انسانی اسلامی که آبان ماه ۱۳۹۴ در تهران برگزار شد مطرح نمودم. اکنون می‌خواهم رابطه دیدگاه شهید صدر با این رویکرد را به اجمال تبیین نمایم. اجازه می‌خواهم در ادامه عرایضم، برخی نکات را به اجمال عرض کنم:

۱- کتاب اقتصادنا حاصل دیدگاه‌های شهید صدر قبل از وقوع انقلاب اسلامی در ایران است و لذا بسیار متأثر از روحیه‌‌ی انقلابی این عالم فرهیخته در مبارزات علمی با دو نظام اقتصاد سرمایه داری و اقتصاد سوسیالیسم و اثبات وجود و برتری نظام اقتصاد اسلامی بوده است. اما «نظام‌سازی» که محور اصلی مطالعات اینجانب در اقتصاد اسلامی بوده و هست، متأثر از استقرار نظام سیاسی اسلامی در ایران است. نکته جالب توجه این است که قبل از آنکه شهید صدر یا هر متفکر دیگری، سازوکار و مدل تحقق انقلاب اسلامی را تبیین و ساختار حکومت اسلامی و نحوه استقرار و کیفیت نهادهای مقوم آن را به زبان علمی توضیح دهند، انقلاب اسلامی در ایران به تحقق رسید.

۲- شهید صدر در اقتصادنا با دقت و نبوغ فراوان و توانمندی‌های علمی کم‌نظیر، سیستم یا مکتب اقتصادی اسلام را تبیین نمود اما راهکاری برای اجرایی کردن و طراحی ترتیبات نهادی مناسب برای تثبیت آن در عینیت مطرح نکرد. دلیل این امر کاملاً روشن است: با اندک تأمل می‌توان دریافت که طراحی نظام تدبیر در امور اقتصادی مسلمین و پیاده کردن آن مستلزم استقرار نظام سیاسی اسلامی با همه ارکان و نهادها و روابط و مناسباتی است که بتواند اسباب تحقق اقتصاد اسلامی را فراهم کند و مقوم آن باشد، ضمن آنکه اقتصاد اسلامی در مقام تحقق عینی به سهم خود مقوم نظام سیاسی نیز هست.

بنابراین نظر به اینکه شهید صدر وقوع نظام سیاسی اسلامی را در زمان نگارش کتاب اقتصادنا درک نکرده بود ضرورتاً به مطالعات علمی در رد سرمایه‌داری و سوسیالیسم و اثبات حقانیت و کارایی نظام اقتصاد اسلامی بسنده نمود. با وجود این، چنانکه در ادامه عرض خواهم کرد، شهید صدر با نبوغ فراوان، زمینه مناسبی را برای پیوند نظام اقتصاد اسلامی با نظام‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در بستر تحولات تاریخ و تمدن اسلامی فراهم کرد، زمینه‌ای که امروز بنده آن را «تعادل عمومی در اقتصاد اسلامی» نامیده‌ام.

۳- شهید صدر در صفحه ۱۲ کتاب اقتصادنا (جلد اول- چاپ اول، ترجمه محمد کاظم موسوی، ۱۳۵۰ شمسی) چنین می‌نویسد: «مقصود ما از اقتصاد اسلامی، سیستم (مکتب) اقتصادی است که در این سیستم روشی که اسلام در تنظیم حیات اقتصادی دارد، مجسم می‌گردد. سیستم اقتصادی اسلام، خود دارای یک پایگاه فکری است که خودِ سیستم، ما را بدان رهنمود می‌گردد.» و در صفحه ۱۳ ادامه می‌دهد که «این پایگاه فکری، طبق بیانات مستقیم اسلام یا در اثر پرتویی که خودِ سیستم بر مسائل اقتصاد و تاریخ می‌افکند مشخص می‌گردد.» ملاحظه می‌شود که شهید صدر معتقد است که اولاً، هر سیستمی دارای یک مبنای فکری است. ثانیاً درک و کشف این مبنا صرفاً با مشاهده آثار و تبعات و عملکرد همان سیستم در عینیت امکان‌پذیر است. ثالثاً این مبنا می‌تواند تحت تأثیر عملکرد همان سیستم باشد. رابعاً در نظام اسلامی، این مبنا تحت تأثیر «بیانات مستقیم اسلام» یا به عبارت دیگر، مجموعه ارزش‌ها، اخلاق، احکام و در یک کلمه معارف اسلامی نیز هست؛ زیرا که نظام اسلامی برعکس نظام‌های مادی (سرمایه‌داری و سوسیالیسم) نظام وحیانی است و کلام وحی نقش اصلی را در این نظام ایفا می‌کند.

برای تبیین تأثیر مبانی وحیانی بر عملکرد نظام اقتصادی، می‌توان به مثالی که شهید صدر در صفحات ۳۱۱ و ۳۱۲ آورده است مراجعه کرد: «نظام سرمایه‌داری صورت علمی ندارد و وجود و دلائل خود را از قوانین علم اقتصاد نگرفته است … قوانین علمی در اقتصاد سرمایه‌داری، قوانینی است علمی در چارچوب خاص سیستم سرمایه‌داری و مانند قوانین طبیعی فیزیک و شیمی قوانین مطلقی نیست که در هر جامعه‌ای و در هر زمان و مکانی قابل تطبیق و پیاده شدن باشد … درک بسیاری از آن قوانین، در شرایط اجتماعی‌ای که اقتصاد سرمایه‌داری و افکار و مفاهیم آن بر آن حاکم است، به صورت حقایق عینی هستند… بنابراین آن قوانین در جامعه‌ای که سرمایه‌داری بر آن تسلط ندارد و افکار آن، جوّ آن جامعه مفروض را نپوشانده باشد نمی‌تواند عینیت خود را حفظ کند و در آن جامعه پیاده گردد».

۴- شهید صدر مفهوم مبنا در اقتصاد اسلامی را به مفهوم وسیع‌تر مبنا در نظام اسلامی تعمیم می‌دهد و لذا بر ضرورت هماهنگی بین نظام‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تأکید دارد، و چنانکه قبلاً گفته شد این همان نکته‌ای است که امروزه ما از آن تحت عنوان «تعادل عمومی در اقتصاد اسلامی» یاد می‌کنیم. برای تبیین این نکته به صفحه ۳۷۱ اقتصادنا مراجعه می‌کنیم: «شکل عمومی نظام- هر نظامی که باشد- به پایه‌ای نیاز دارد که با طبیعت و روح آن هماهنگی داشته باشد و به سیستم، عقیده و مفاهیم و عواطفی که با آن سازگار باشد اعطا کند… اقتصاد اسلامی در روش و همه جزئیات گسترده خویش پیوستگی دارد و به نوبه خود، همچنین جزئی از شکل عمومی زندگی می‌باشد، و این شکل دارای پایه‌ای است که خاص آن می‌باشد، و جامعه کامل اسلامی هنگامی پدید می‌آید که شکل و پایه با هم فراهم شوند».

متأسفانه تحلیل شهید صدر در نگرش سیستمی از تعادل عمومی در اقتصاد اسلامی، به ضرورت شناخت اقتصاد اسلامی در چارچوب شکل عام اسلامی موکول می‌شود، شکلی که بتواند جوانب مختلف امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه را به نحو مناسبی مدیریت کند. بدیهی است شهید صدر نمی‌توانست وارد بحث راهکار تحقق اقتصاد اسلامی در چارچوب نظام جامع تدبیر امور اسلامی در معنای موسع کلمه شود؛ زیرا چنانکه قبلاً اشاره شد، تحقق عینی نظام اقتصاد اسلامی مستلزم استقرار نظام حکومت اسلامی است که در زمان نگارش کتاب اقتصادنا به وقوع نرسیده بود. از این رو، شهید صدر در ایجاد ارتباط بین نظام اقتصاد اسلامی و نظام سیاسی با موانع نظری جدی مواجه شد به شرحی که در ادامه عرض خواهم کرد.

۵- شهید صدر در ذیل عنوان «ارتباط میان اقتصاد اسلامی و نظام سیاسی اسلام» در صفحه ۳۷۶ چنین می‌نویسد: «در بررسی سیستم اقتصادی، جدایی آن دو از یکدیگر منجر به گمراهی تحقیق می‌گردد، زیرا هیئت حاکمه، اختیارات وسیع اقتصادی داشته، دارای مالکیت‌های بزرگی می‌باشد که بر طبق اجتهاد خود، در آنها تصرف می‌کند و این اختیارات و مالکیت‌ها لازم است همیشه در بررسی، با واقعیت حاکمیت در اسلام و تضمین‌هایی که اسلام برای ملوث نشدن ولی امر و اعتدال وی وضع کرده است، از قبیل عصمت، شور کردن و عدالت (بنا بر اختلاف مذاهب اسلامی) مقارنه گردد. بنابراین در پرتو این تضمین‌ها می‌توانیم موقعیت دولت را در سیستم اقتصادی بررسی کنیم و به صحت اختیارات و حقوقی که اسلام برای دولت مقرر داشته است، ایمان بیاوریم».

ملاحظه می‌شود که حوزه مطالعات شهید صدر در ارتباط میان اقتصاد اسلامی و نظام سیاسی اسلام متأسفانه محدود به بررسی موقعیت دولت در سیستم اقتصادی به لحاظ اختیارات و حقوقی است که اسلام برای دولت مقرر کرده است. چنانچه قبلاً گفته شد، دلیل این امر را می بایستی در فقدان استقرار نظام سیاسی اسلامی در زمان نگارش کتاب اقتصادنا جستجو کرد. بدین ترتیب، شهید صدر با یک معضل جدی نظری به شرح ذیل در تعریف هماهنگی بین نظام‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مواجه می‌شود:

در صفحه ۴۱۴ چنین می‌خوانیم: «وظیفه سیستمی در برابر اقتصاد اسلامی عبارت است از کشف صورت کامل حیات اقتصادی طبق قوانین اسلامی… اما نقش علم اقتصاد نسبت به اقتصاد اسلامی وقتی فرا می‌رسد که آن صورت پدید آمده باشد، تا از این رهگذر مسیر حیات واقعی و قوانین آن را، در چارچوب جامعه‌ای که نظام اسلامی به طور کامل در آن پیاده و تطبیق می‌شود کشف کند.» طبعاً شهید صدر در این بیان، با دو مشکل جدی مواجه است: اولاً، کشف صورت کامل حیات اقتصادی طبق قوانین اسلامی با موانع نظری متعددی مواجه است و ثانیاً تحقق جامعه‌ای که نظام اسلامی به طور کامل در آن پیاده شده باشد مفهومی بسیار مجرد و به دور از واقع می‌باشد. لذا درک اقتصاد اسلامی به شرط کشف صورت کامل حیات اقتصادی از یکسو و تحقق جامعه‌ای که نظام اسلامی به طور کامل در آن پیاده شده باشد به عنوان شرط لازم برای کشف مسیر حیات واقعی اقتصادی و قوانین آن از سوی دیگر، تا حد زیادی با معضلات نظری مواجه است.

۶- با توجه به آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که راهکار خروج از این معضلات نظری تکیه بر رویکرد نظام تدبیر اقتصادی در چارچوب «نظریه تعادل عمومی در اقتصاد اسلامی» است. پایگاه نظری در امکان‌پذیری خروج از این معضل در این حقیقت نهفته است که نظام حکومت اسلامی در جمهوری اسلامی ایران مستقر شده است. از این رو، برعکس دیدگاه شهید صدر که محدوده اختیارات دولت به معنای کشف حیات سیاسی دولت را متوقف بر کشف حیات اقتصادی مبتنی بر تعالیم اسلامی می‌داند، با رویکرد فوق‌الذکر می‌توانیم حیات اقتصاد اسلامی را به معنای نظام تدبیر در تنظیم امور اقتصادی به منظور مدیریت بهینه زندگی اقتصادی مسلمین در پرتو نظام سیاسی اسلامی که به تحقق رسیده است، بررسی کنیم.

از این منظر، رویکرد نظام‌سازی در اقتصاد اسلامی مبتنی بر اصل هماهنگی نظام تدبیر در امور اقتصادی با نظام سیاسی ولایت در کشور است به نحوی که سیاست‌های اتخاذ شده در نظام تدبیر امور اقتصادی سازگار و مقوم نظام سیاسی باشد، و این هر دو، مستلزم هماهنگی با نظام اجتماعی اسلامی و مقوم آن است و این هر سه بر مبنای نظام ارزش‌ها و احکام و مجموعه معارف اسلامی استوار است. بدین ترتیب، اصل تعادل عمومی در اقتصاد اسلامی شکل می‌گیرد و به عنوان مبنا همه سیاست‌های اقتصادی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و کمیت و کیفیت سیاست‌ها و ترتیبات اقتصادی را تعیین می‌کند و سمت و سوی آنها را مشخص می‌سازد. حاصل آنکه در این رویکرد، اقتصاد اسلامی در فرآیندی پویا از جرح و تعدیل‌ها و سعی و خطاها و انعطاف‌پذیری‌ها با توجه به شرایط زمانی و مکانی توسعه می‌یابد. لازمه تحقق این هدف به لحاظ نظری، کوشش در شاخص‌سازی‌های مناسب در اندازه‌گیری و سنجش تأثیرات متقابل نظام‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در بستر تحولات تاریخی کشور و تمدن اسلامی است.

این خط جاده‌ها که به صحرا نوشته‌اند            یاران رفته با قلم پا نوشته‌اند

با نگاهی کوتاه ولی عمیق به رادمردی بزگوار، اسوه تقوا و فضیلت که به‌راستی از مفاخر علمی به‌شمار می‌رود، ناتوانی قلم از ترسیم دورنمای دریای عظیمی که در روح آن بزرگوار موج می‌زد، آشکار می‌شود که اقیانوس در کوزه جای نگیرد و آبشار در چشمه سوزان نگذرد. مادر گیتی بزرگ‌مردی این‌چنین جامع فضایل و مجمع کمالات انسانی بدین آسانی‌ها در دامن خود نمی‌پروراند. آری مرا چه زَهره که از ژرفا و پهنای اقیانوسی سخن گویم که خود هنوز به ابتدای ساحل آن نرسیده‌ام. مگر نگفته‌اند معرِّف باید اجلی باشد، بدیهی است امثال حقیر در این وادی بس نابخردیم که در مورد رادمردی سخن گوییم که به راستی نطق‌ها و قلم‌های دانشوران از آن عاجز است. بهتر آن دیدم که لب فرو بندم و سکوت کنم؛ زیرا سکوت زبان گویای دل است و ترجمان احساسات نهان.

اینک به‌ناچار هر چند کوتاه چند نکته را یادآوری می‌کنم. مطلق‌های شهید صدر چندان زیاد است که به حساب نمی‌آید. آخرین سفری که به سال ۱۳۵۶ قبل از انقلاب اسلامی ایران به عراق رفتم، با چند نفر همراه، تازه به صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام رسیده بودم که ناگهان دو نفر روحانی جلیل‌القدر با من برخورد کردند و گفتند تو فلانی نیستی؟ گفتم: چرا! گفتند: آیت‌الله صدر منتظر توست. گفتم: من الآن وارد شده‌ام باید همراهان را سکنا دهم. گفتند: فرموده‌اند با همراهان بیایید. لذا به‌اتفاق به خانه آن محبوب بی‌تمنا رفتیم.

از نظر ظاهر، خانه بسیار کوچک ولی از نظر معنا بارگاهی نورانی بود که هر خشتی از آن با ما حرف می‌زد و با روان ما نجوا داشت. حضور شهید صدر رسیدیم گویی روحی به روان پژمانم دمیده شد، مرا در آغوش کشید و گریست و از شوق دیدار هر دو اشک ریختیم. این اشک‌ها و سوز و گدازها تا آخرین ساعت که قریب یک ماه طول کشید ادامه داشت. آیت‌الله صدر هرگاه از درس و مباحثه فارغ می‌شد سخت شیفته شنیدن اوضاع سیاسی ایران بود و عمیق فکر می‌کرد و گاهی سؤالاتی پیش می‌آمد که من از جواب آن‌ها در تکاپو می‌افتادم.

آن شهید انسانی ناشناخته بود و در کتاب‌های متعدد از قبیل تکمله الأمل و بغیه الراغبین مرحوم علامه سید شرف‌الدین عاملی به‌دقت می‌نگریست. شهید فرزند مرجوم علامه آقا سید حیدر طاب ثراه و او فرزند آیت‌الله العظمی سید اسماعیل صدر و او فرزند آیت‌الله العظمی سید صدرالدین صدر و او فرزند آیت‌الله سید صالح می‌باشد. فرزندان این خاندان همگی در کسوت روحانیت و از علمای بزرگ شیعه بوده‌اند و تعدادی از آنان از مراجع بزرگ محسوب می‌شدند که مقامات علمی و عملی و خدمات شایسته آن‌ها در روحانیت شیعه، زبان‌زد و بر همگان مبرهن است.

زعامت، شجاعت، تقوا، عطوفت، استغنا، سعه صدر و تواضع آن‌ها هر کس را در مقابل هر فردی از این بیت خاضع می‌کرد. به خاطر دارم مرحوم سید محمد صدر رئیس‌الوزراء سابق عراق، در موقع صدارت از شهید معظم برای تصدی یکی از مشاغل مهم قضایی دعوت می‌کند تا از مقامات علمی و محبوبیت آن شهید بزرگوار برخوردار شود. شهید صدر که به زندگی طلبگی دل خوش کرده بود از عموزاده خود تقاضا می‌کند که مانع فعالیت‌های علمی‌اش نشوند و از اخذ حقوق مناسبی برای بهبود وضعیت مالی خانواده خود منصرف می‌شود. پاسخ شهید چنین بود: من شیفته درس و تحقیق هستم و انتظار دارم به سابقه عنایتی که در حق من دارید مرا برای ادامه تحصیل و تکمیل معلومات آزاد بگذارید.

به‌طور خلاصه او یک انسان شریف و با فضیلت و برخوردار از عواطف انسانی بود. مقام علمی و فلسفی او را از تألیفاتش می‌توان فهمید. بر هیچ کس از متفکران و اندیشمندان و فقها، بحث‌های فقهی و فلسفی آن شهید و نبوغ و اندیشه وی پوشیده نیست ولی کسی نمی‌تواند از این آثار برجسته علمی حدس بزند که وی تا چه حد انسانی والا و عنصری پراحساس و وظیفه‌شناس بود. او تجلی‌گاه یک عارف بزرگ الهی، از نمونه اجداد بزرگوارش بود و فدای عشق به هدف و عواطف سرشار مردمی گردید. او شهید شد تا زجر و شکنجه از دیگران بردارد و چگونه زیستن را به فرزندان و شاگردانش بیاموزد.

 

جان و دل و دیده محو جانانه شدند        وز هرچه سوای دوست بیگانه شدند

گشتیم چنان‌که مدعای او بود        علم و عمل و کتاب افسانه شدند

نویسنده: سید مرتضی مستجابی

إنّ آثارنا تدلّ علینا     فانظروا بَعدنا إلی الآثار

در میان گویش‌‌‌های ترکی و آذری، ترکی استانبولی از ظرافت و لطافت خاصی برخوردار است. هم‌‌‌چنین پس از عربی و فرانسوی، از نظر وسعت زبان، فزونی واژه‌‌‌ها و گستردگی کلمات، سومین زبان در جهان به‌‌‌شمار می‌‌‌آید. همان‌‌‌گونه که حکومت طولانی خلفای عثمانی بر کشورهای عربی موجب شد واژه‌‌‌های ترکی فراوانی وارد مکالمات روزمره عربی شود، واژه‌‌‌های عربی و غربی فراوانی نیز وارد زبان ترکی شد و بر گستردگی و وسعت آن افزود.

در میان کتابخانه‌‌‌های قدیمی و ارزشمند استانبول، در کتابخانه کهن‌‌‌سال و گران‌‌‌سنگ «سلیمانیه» بیش از چهارصد هزار نسخه خطی محافظت می‌‌‌شود. این کتابخانه با این آثار خطی گران‌‌‌بها، بر تارک همه کتابخانه‌‌‌های جهان می‌‌‌درخشد و در هیچ کشوری، از نظر نسخ خطی، کتابخانه‌‌‌ای به این گستردگی وجود ندارد.

این کتابخانه با این عظمت و ارزش، چشم به راه پژوهش‌‌‌گری از شرق یا خاورشناسی از غرب می‌‌‌باشد که به این کشور کهن‌‌‌سال گام نهد و به هنگام بازدید از مراکز توریستی به این کتابخانه نیز سری بزند، کتاب‌‌‌های غبارگرفته آن را مشاهده کند و پس از غبارروبی از معارف والای آن بهره بگیرد.

به جز برخی توریست‌‌‌ها و تعدادی از پرورش‌‌‌یافتگان مدارس «امام خطیب» کسی استعداد بهره‌‌‌وری از این‌‌‌همه آثار بی‌‌‌نظیر فرهنگی اسلام را ندارد.

زیرا اقدام خیانت‌‌‌بار «آتاترک» در مورد تغییر حروف عربی به حروف لاتین، ارتباط عمیق کشور کهن‌‌‌سال ترکیه را با آثار گران‌‌‌بهای اسلامی خود درهم گسست و نسل جدید را با اندوخته‌‌‌های علمی و آثار تدوین شده پربار نیاکان خود بیگانه ساخت.

این اقدام خیانت‌‌‌بار آتاترک که «انقلاب حرف» نام گرفت، موجب فاصله گرفتن نسل جدید از معارف والای اسلامی شد و در مقابل، راه را برای نفوذ اندیشه‌‌‌های پوچ شرق و غرب هموار نمود. از این‌‌‌رو متاع شرق و غرب، یعنی افکار پوچ امپریالیستی از یک سو و تبلیغات فریبنده کمونیستی از سوی دیگر، در اعماق دل جوانان رخنه کرد و گروه بی‌‌‌شماری را به‌‌‌سوی خود جلب نمود.

در ایام اقامت نگارنده در استانبول (١‌٣۵۴ ـ ١‌٣۵٩ش) دو حادثه شگفت‌‌‌آور رخ داد:

١. در میان جناح دست راستی حاکم P. (حزب عدالت، به ریاست سلیمان دَمیراَل) و اقلیت چپ‌‌‌گرای معترض C.H.P. (حزب جمهوری خلق، به ریاست بُلَند اِجِوِ) اختلافی پدید آمد و به توقیف روزنامه‌‌‌های چپی منجر شد.

نگارنده احتمال نمی‌‌‌داد که تعداد روزنامه‌‌‌های چپ در ترکیه از تعداد انگشتان تجاوز کند، ولی با کمال تعجب در روزنامه‌‌‌های رسمی و نیمه‌‌‌رسمی آمار وحشتناکی را مشاهده کرد که حاکی از انتشار ٩۶ روزنامه چپی فقط در استانبول بود! و این از رشد خزنده افکار سوسیالیستی در میان نسل نوخاسته و پرخاش‌‌‌گر کشور حکایت می‌‌‌کرد.

٢. کودتای خونینی در افغانستان روی داد و جلاد دست‌‌‌نشانده خون‌‌‌آشامی به نام «ببرک کارمل» روی کار آمد و یک مرتبه همه دیوارهای استانبول، صحنه تبلیغات پوچ، ولی پر زرق‌‌‌وبرق این دست‌‌‌نشانده روس شد. کمونیست‌‌‌ها در یک بسیج همگانی همه‌‌‌جا روی دیوارها نوشته بودند: «ای ملت خوشبخت افغان! اینک دروازه‌‌‌های بهشت به روی شما گشوده شده است. از این فرصت طلایی استفاده کرده، از مرام نجات‌‌‌بخش لنین و استالین با آغوش باز استقبال کنید»! این تعبیرها عمق فاجعه را به خوبی نشان می‌‌‌داد و از رشد خزنده افکار چپ در میان قشر جوان حکایت می‌‌‌کرد.

نسل نوخاسته که با روح پرخاش‌‌‌گر خود، از پوچ‌‌‌گرایی غرب به ستوه آمده و از معارف والای اسلام نیز بیگانه و دور بود، تنها راه نجات خود از نظام بورژوازی غرب را در پیروی از افکار به‌‌‌ظاهر مترقیانه چپ جست‌‌‌وجو می‌‌‌کرد و از هم‌‌‌سویی نظام لائیکی حاکم، با افکار سوسیالیستی در نفی مذهب معجون شفابخشی در عالم خیال ساخته، به آن امید بسته بود.

نگارنده در کنار تصدی امور شیعیان، برای پرکردن خلأ عقیدتی و فرهنگی نسل جوان، مرکز «انتشارات زمان» را تأسیس و بیش از پنجاه مجلد از آثار ارزشمند جهان تشیع را به زبان ترکی ترجمه و در تیراژ وسیعی منتشر نمود. تیراز ثابت این مرکز ٢٠٠٠٠ مجلد بود و برخی از منشورات آن سه تا پنج بار تجدید چاپ شد. خوشبختانه پس از گذشت ربع قرن، هنوز آثار منتشر شده این مرکز در جوامع ترکیه مشهود است.

در این راستا برای مبارزه با افکار چپ، ترجمه کتاب بی‌‌‌نظیر «اقتصادنا» را برای رهنمون شدن نسل جوان به سوی معارف حیات‌‌‌بخش اسلام، در دستور کار مرکز انتشاراتی قرار دادم.

در آن ایام جوان پرشوری به نام عبدالرحمن که فارغ‌‌‌التحصیل دانشکده حقوق، پرورش‌‌‌یافته استاد حاتمی و مؤسس بنیاد فرهنگی عظیم «انتشارات هجرت» بود، به این‌‌‌جانب مراجعه کرد و از گرایش نسل جوان به نظام فاسد شرق و خلأ کتابی برای پویندگان نظام اقتصادی اسلام سخن گفت و اظهار داشت:

در کشور کهن‌‌‌سالی چون ترکیه که پادشاهان عثمانیِ آن قرن‌‌‌های متمادی طلایه‌‌‌دار ممالک اسلامی در شرق و غرب بودند، جوانان دسته‌‌‌دسته به نظام کمونیستی گرایش پیدا می‌‌‌کنند و در اثر بسته بودن باب اجتهاد، علمای ما دست روی دست نهاده تماشاگر صحنه هستند و کاری از دست آن‌‌‌ها برنمی‌‌‌آید، جز این‌‌‌که اشک حسرت بریزند و آه سردی از اعماق دل برآورند. شما که باب اجتهاد را مفتوح می‌‌‌دانید، در برابر تهاجم افکار کمونیستی چه کرده‌‌‌اید؟

گفتم: انفتاح باب اجتهاد ار مفاخر جهان تشیع است و فقهای برجسته ما در طول قرون و اعصار، با استفاده از چهار منبع محکم و استوار (قرآن، سنت، اجماع و عقل) بر مشکلات جهان اسلام فائق آمده و حکم هر پدیده‌‌‌ای را با استفاده از این چهار منبع استخراج می‌‌‌نمایند.

گفت: شما از برکت فقه اهل‌‌‌بیت(ع) به این نتیجه ارزشمند رسیده‌‌‌اید، ما پیروان مکتب خلفا چه کنیم؟

گفتم: الحمد لله در میان شما نیز شخصیت برجسته‌‌‌ای چون استاد «صدرالدین یوکْسَل» هست که باب اجتهاد را مفتوح می‌‌‌داند و کتاب ارزشمندی در این رابطه تألیف کرده است[۱].

اظهار داشت: البته ما نیز به وجود دانشمندان آزاداندیشی چون صدرالدین یوکسل افتخار می‌‌‌کنیم ولی تعداد چنین افرادی در میان ما از شمار انگشتان تجاوز نمی‌‌‌کند. تازه این کتاب ارزشمند ایشان در جامعه ما جا نیفتاده و با مخالفت‌‌‌های شدیدی مواجه گشته است. علاوه بر این، اگر باب اجتهاد را مفتوح بدانیم، باز هم مشکل ما حل نمی‌‌‌شود؛ زیرا در حال حاضر ما مجتهدی نداریم که از ابواب مختلف فقه و فرمول‌‌‌های اقتصادی جهان آگاهی داشته باشد و بتواند در مقابل مکتب‌‌‌های اقتصادی جهان، قوانین اقتصادی اسلام را به‌‌‌صورت کلاسیک و قانونمند ارائه دهد.

گفتم: ما خدا را سپاس می‌‌‌گوییم که بر ما منت نهاد و فقهای بزرگواری را به ما عطا فرمود که از دیرزمان باب اجتهاد را مفتوح دانسته‌‌‌اند. آن‌‌‌ها در همه ابواب فقه، اجتهاد نموده، از جمله در زمینه «اقتصاد» نیز آثار مبوّب و منظمی را به رشته تحریر درآورده‌‌‌اند و جوانان ما را در برابر سردرگمی بیمه کرده‌‌‌اند.

وی از شنیدن این خبر بسیار خرسند شد و درحالی‌‌‌که از خوشحالی در پوست نمی‌‌‌گنجید، گفت: شما را به خدا، هرچه زودتر با ایران تماس بگیرید و از حوزه علمیه بخواهید که یک نمونه از این کتاب‌‌‌ها را در مورد مسائل اقتصادی اسلام، برای ما ارسال کنند، تا آن را ترجمه کرده، در اختیار قشر جوان قرار دهیم و آن‌‌‌ها را از خطر سقوط در دامن کمونیسم نجات دهیم.

به دنبال این تقاضای ایشان، کتاب «اقتصادنا» را از لابه‌‌‌لای کتاب‌‌‌های کتابخانه بیرون آوردم به ایشان تقدیم نمودم. او هرگز تصور نمی‌‌‌کرد که در اسلام کتابی در زمینه اقتصاد به این بزرگی و گستردگی تألیف شده باشد و نسخه‌‌‌ای از آن در کتابخانه «اهل‌‌‌بیت»[۲] موجود باشد. ایشان از این‌‌‌که چنین کتاب ارزشمندی در این موضوع تألیف شده و نسخه‌‌‌ای از آن در استانبول موجود است، بسیار خوشحال شد.

در مورد مؤلف آن پرسید، گوشه‌‌‌ای از شخصیت برجسته مؤلف بزرگوار را برایش شرح دادم و گفتم که ایشان هم‌‌‌اکنون درحوزه کهن‌‌‌سال نجف اشرف هستند و در این حوزه هزار ساله جهان تشیع به تألیف، تدریس، تربیت شاگرد و نشر معارف اسلامی مشغول‌‌‌اند.

گفت: آیا من می‌‌‌توانم این نسخه را با خود ببرم، آن را بررسی کنم، سپس در مورد ترجمه آن تصمیم بگیرم؟ گفتم: مانعی نیست. سرانجام کتاب گران‌‌‌سنگ اقتصادنا را به‌‌‌عنوان نفیس‌‌‌ترین گنجینه‌‌‌ای که در عمرش با آن روبه‌‌‌رو شده بود، برداشت و به راه افتاد.

روز بعد با قیافه خسته ولی شادابِ عبدالرحمن مواجه شدم. وی اظهار داشت: دیشب تا صبح نخوابیدم، فرازهایی از کتاب را به دقت مطالعه کردم و آن را فوق آرزوی خود یافتم. من هرگز تصور نمی‌‌‌کردم که در جهان اسلام فقیه آزاداندیشی چون آیت الله صدر وجود داشته باشد که هم بر ابواب مختلف فقه مسلط بوده و هم از مکتب‌‌‌های اقتصادی جهان آگاه باشد؛ من هرگز باور نمی‌‌‌کردم که شخصی با چنین قدرت استنباط احکام و توانایی به‌‌‌کارگیری آیات و احادیث و احکام فقهی برای قانون‌‌‌مند کردن مکتب اقتصادی اسلام وجود داشته باشد که علاوه بر پاسخگویی به نیازهایی جامعه، مبانی دو مکتب شرق و غرب را نیز به صورت عالمانه رد کند.

آن‌‌‌گاه اضافه کرد: اگر ما به ترجمه کتاب بپردازیم، شما می‌‌‌توانید اجازه چاپ و نشر آن را از مؤلف بزرگوار برای ما بگیرید؟

گفتم: شما مشغول ترجمه شوید، ان‌‌‌شاءالله پیش از آن‌‌‌که ترجمه به پایان برسد، من اجازه کتبی مؤلف را برای شما خواهم گرفت.

پرسید: آیا شما شخصاً ترجمه آن را به‌‌‌عهده می‌‌‌گیرید؟

گفتم: اولاً، چنین کار بزرگ و دقیقی با توجه به اشتغالات فراوان، از عهده من خارج است. ثانیاً، ترجمه این کتاب نیاز مبرمی به آگاهی گسترده از فرمول‌‌‌های اقتصادی مکتب‌‌‌های مختلف جهان دارد و تسلط بر دو زبان عربی و ترکی برای ترجمه چنین کتابی کافی نیست.

سرانجام با مشورت یکدیگر، مترجم امین و شایسته‌‌‌ای برای این کار انتخاب کردیم و ترجمه کتاب در مدت کوتاهی، با دقت و اتقان انجام یافت. هم‌‌‌چنین شخص دیگری مقابله کلمه به کلمه آن را به‌‌‌عهده گرفت، سپس یکی از اساتید دانشکده اقتصاد، آن را با دقت تمام از نظر به‌‌‌کارگیری صحیح فرمول‌‌‌های اقتصادی بررسی نمود. تصحیح نهایی کتاب را شخصاً به‌‌‌عهده گرفتم و در مدت شش ماه با دقتی هرچه تمام‌‌‌تر آن را مهیای نشر نمودم.

آن‌‌‌گاه نامه‌‌‌ای به محضر آیهالله صدر ارسال نموده، از محضر ایشان تقاضا کردم که اجازه نشر کتاب را به‌‌‌عنوان مدیر انتشارات هجرت مرقوم فرمایند. ایشان نیز اجازه ترجمه و نشر کتاب را به‌‌‌عنوان حقیر ارسال نمودند.

ناشر در مورد عنوان مؤلف با من مشورت کرد و گفت: کتاب اقتصادنا کتاب بسیار ارزشمندی است، ولی با کمال تأسف افق فکری کشور ما بسیار محدود است. اگر معلوم شود که مؤلف کتاب یک فقیه شیعی است، با نشر کتاب مخالفت می‌‌‌کنند و نمی‌‌‌گذارند در جامعه شناخته شود و جایگاه رفیع خود را باز یابد. لذا اگر شما موافقت نمایید ابتدا عناوین: «آیهالله»، «سید» و «محمد باقر» را از نام مؤلف حذف کنیم سپس هنگامی که کتاب منتشر شد و جای خود را باز کرد، عنوان کامل مؤلف را درج می‌‌‌کنیم. با پیشنهاد ایشان موافقت نمودم و عنوان مؤلف در روی جلد کتاب: «محمد ب. الصدر» ثبت گردید. اگرچه منظور ما از حرف اختصاری «ب»، «باقر» بود، ولی خواننده ترک زبان آن را «محمد بن الصدر» تصور می‌‌‌کرد.

در پشت جلد کتاب نیز شرح حال مؤلف به صورت فشرده مطرح شد، ولی در این شرح حال به تاریخ تولد، شخصیت برجسته و آثار ارزشمند ایشان بسنده شد و حتی به محل سکونت ایشان (نجف اشرف) اشاره نشد.

چاپ اول کتاب در ٧٢٠ صفحه وزیری منتشر شد، طرح روی جلد به سبک کتاب‌‌‌های دانشگاهی انتخاب شد و نام: «ISLAM EKONOMI DOKTRINI» (دکترین اقتصاد اسلام) برای آن برگزیده شد.

در نخستین روزهایی که ترجمه کتاب آغاز گردید، نگارنده برای تشویق ناشر، تعداد پانصد جلد آن را خریداری کرده، پول آن را پیش از چاپ تقدیم نمودم. او نیز به دیگر ناشران مراجعه کرد و از چاپ کتابی به این نام و نشان خبر داد و آن را پیش‌‌‌فروش کرد. هر ناشری ٣٠ ـ ۴٠ جلد از آن را خواستار شد، در نتیجه قسمت عمده کتاب قبل از انتشار پیش‌‌‌فروش گردید.

هنگامی که کتاب منتشر شد با استقبال پرشوری مواجه گردید و همه نسخه‌‌‌های آن در مدت کوتاهی نایاب شد.

دانشکده اقتصاد استانبول بین اقامتگاه نگارنده و مسجد ایرانیان استانبول[۳] قرار داشت؛ لذا هر روز در مسیر خود به مسجد، سری به دانشکده می‌‌‌زدم و با چند تن از اساتید دانشگاه ملاقات می‌‌‌کردم و به هر یک از آنان نسخه‌‌‌ای از کتاب اقتصادنا اهداء و اظهار می‌‌‌کردم: استاد! با توجه به رشته تخصصی شما، این کتاب به خدمت شما تقدیم می‌‌‌شود، بعد از یک هفته خدمت می‌‌‌رسم و از نقطه‌‌‌نظرهای شما در مورد مطالب کتاب اطلاع حاصل می‌‌‌کنم.

در آن ایام دانشکده اقتصاد استانبول ٢٣ تن استاد داشت که همه آن‌‌‌ها در رشته اقتصاد متخصص و از موقعیت ممتازی برخوردار بودند و تقریباً همه آن‌‌‌ها گرایش چپ داشتند. هر یک از آن‌‌‌ها هنگامی که کتاب ٧٢٠ صفحه‌‌‌ای و پرحجم «دکترین اقتصاد اسلام» را مشاهده می‌‌‌کردند، شدیداً تکان می‌‌‌خوردند و با ناباوری آن را به‌‌‌دست می‌‌‌گرفتند، ورق می‌‌‌زدند و شگفت‌‌‌زده می‌‌‌پرسیدند: یعنی اسلام در مورد اقتصاد این‌‌‌قدر مطلب دارد؟

پس از یک هفته، هر یک از این اساتید را ملاقات کرده، با اظهارات بسیار شگفت آنان مواجه شدم. همگی بدون استثناء، در مورد عظمت مؤلف و ارزش والای کتاب سخن می‌‌‌گفتند و ابراز می‌‌‌کردند که این کتاب ما را سردرگم کرده است، ما هرگز احتمال نمی‌‌‌دادیم که اسلام یک چنین مطالب روشن، گسترده و آکادمیک در مورد اقتصاد داشته باشد.

نگارنده هنگامی که شگفت‌‌‌زدگی پرفسورهای اقتصاد را مشاهده کردم، تصمیم گرفتم که از این وضع بحرانی و شگفت‌‌‌زده آنان بهره‌‌‌برداری نمایم. از این رهگذر تالار اجتماعات هتل شرایتون استانبول را کرایه و در سی روزنامه کثیرالانتشار استانبول آگهی تشکیل «سمینار کتاب اقتصادنا» را منتشر نمودم و از ٢٣ تن استاد کرسی اقتصاد و دیگر اندیشمندان معروف استانبول دعوت کردم که در این سمینار شرکت کنند و برداشت‌‌‌های خود را از کتاب اقتصادنا اعلام نمایند.

روز موعود فرا رسید، سمینار کتاب اقتصادنا در سطح بسیار گسترده‌‌‌ای برگزار شد. همه ٢٣ استاد یاد شده در این سمینار شرکت کردند و با سخنرانی‌‌‌های پرشور خود، عظمت والای کتاب اقتصادنا را بیان کردند و شگفت‌‌‌زدگی خود را از مطالب آن ابراز و شخصیت برجسته مؤلف را ستودند.

در این سمینار گذشته از ٢٣ استاد کرسی اقتصاد، سه استاد گران‌‌‌قدر دیگر سخنرانی کردند که هر سه از مفاخر جهان تشیع به‌‌‌شمار می‌‌‌رفتند: پرفسور عبدالباقی گلپنارلی[۴]، پرفسور دکتر حسین حاتمی[۵]، شادروان عباس افعالی[۶].

در این سمینار از طرف سی روزنامه کثیرالانتشار خبرنگار و فیلم‌‌‌بردار شرکت کردند و گزارش‌‌‌های جالبی تهیه نمودند.

پس از انتشار اخبار سمینار و با توجه به تیراژ میلیونی برخی از آن‌‌‌ها، موج گسترده‌‌‌ای در سطح کشور پدید آمد و کتاب اقتصادنا با فرهنگ ترکیه درآمیخت.

اسلوب زیبا، تعابیر شیوا و مطالب بلند کتاب از یک سو و شخصیت ممتاز و بسیار والای مؤلف از دیگر سو، هم‌‌‌چنین اتقان و استحکام ترجمه از سوی دیگر، موجب شد که همه نسخه‌‌‌های کتاب در مدت کوتاهی نایاب شود و مرکز انتشاراتی هجرت ناگزیر از تجدید چاپ گردد.

سپس در فاصله کوتاهی کتاب گران‌‌‌بهای البنک اللاربوی ترجمه و به پیوست کتاب اقتصادنا در ١‌١‌٠٠ صفحه چاپ و منتشر گردید.

پس از این‌‌‌که کتاب جایگاه رفیع خود را در میان اقشار مختلف بازیافت، دیگر نیازی به تقیه نبود و ناشر با اشتیاق و افتخار، روی جلد کتاب صریحاً عنوان «آیه الله سید محمدباقر صدر» را نوشت.

نمونه چاپ اول کتاب به‌‌‌دست مؤلف رسیده بود. برخی از شیعیان کرکوک عراق که به زبان ترکی سخن می‌‌‌گویند، آن را خوانده و کیفیت بسیار بالای ترجمه را به عرض ایشان رسانده بودند.

نگارنده نمونه چاپ دوم را نیز در فروردین ١‌٣۵٧ – به هنگام تشرف خود به عتبات عالیات – به محضر معظم له تقدیم نمودم.

در آن ایام شهید صدر میزبان آیهالله حاج سید رضا صدر بودند. هر دو بزرگوار اصرار فرمودند که در مدت اقامتم در نجف اشرف در محضر ایشان باشم. استنکاف شدید این‌‌‌جانب به جایی نرسید و سرانجام مقرر شد که ظهرها در خدمت ایشان باشم.

از این رهگذر، در مدت توقف ده روزه‌‌‌ام در نجف اشرف، همه روزه ظهرها در خدمت ایشان بودم و از سجایای اخلاقی و ملکات نفسانی بسیار والای ایشان بهره‌‌‌ها بردم و نکته‌‌‌ها آموختم.

روزهای اقامت این‌‌‌جانب در نجف اشرف مصادف با ایام فاطمیه (اوایل جمادی الثانی) بود و حوزه علمیه به مناسبت ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها تعطیل بود.

ایشان در آن ایام از تعطیلات حوزه استفاده کرد و تألیف کتاب ارزشمند بحث حول المهدی را به پایان رساند و برای چاپ به ایران فرستاد [۷].

شهید صدر این کتاب را به‌‌‌عنوان مدخل کتاب ارزشمند موسوعه الإمام المهدی[۸] اثر ارزشمند پسر عموی دانشمندش شهید آیهالله سید محمد صدر به رشته تحریر درآورده بود. دیدار این شهید نیز یکی از ره‌‌‌آوردهای باارزش آن سفر بود و خاطرات جالبی از ایشان دارم که به یک نمونه اشاره می‌‌‌کنم:

یک روز ظهر که طبق معمول در محضر شهید صدر بودم به من فرمود: این پسر عموی ما آقا سید محمد صدر، در این چند روز محبت خاصی به شما پیدا کرده است، لذا به هر نحوی که صلاح می‌‌‌دانید در رابطه با یک موضوع بسیار مهم با ایشان مذاکره کنید. ایشان مدتی است دست از تألیف کشیده و علت آن را به کسی نمی‌‌‌گوید. امتثال امر نمودم و در یک دیدار خصوصی از ایشان پرسیدم: پس از انتشار اثر گران‌‌‌بهای موسوعه الإمام المهدی به چیزی مشغول هستید؟

فرمودند: نه. پرسیدم: چرا؟

اظهار داشتند: من این چهار مجلد را با قصد قربت نوشتم و سعی کردم که در طول نگارش قصد قربتم را حفظ کنم، ولی دیگر قصد قربتم نمی‌‌‌آید؛ زیرا هنگامی که قلم به‌‌‌دست می‌‌‌گیرم در جلو چشمم مجسم می‌‌‌شود که چند روز دیگر این کتاب نیز به بازار می‌‌‌آید، در ویترین کتاب‌‌‌فروشی‌‌‌ها جای می‌‌‌گیرد و سیل نامه و تلگراف به‌‌‌عنوان تشویق و تمجید از داخل و خارج سرازیر می‌‌‌شود.

حقیر از ایشان برای این روح بسیار عالی ستایش فراوان نمودم، آن‌‌‌گاه با تقدیم مقدمه‌‌‌ای اظهار داشتم: این طرز تفکر بسیار فوق‌‌‌العاده است و برای خود من درس بزرگی است، ولی فراموش نکنید که شیطان برای هر فرد ترفند خاصی دارد و برای شما نیز از شگرد خاصی استفاده کرده است. شیطان راه‌‌‌های زیادی را آزموده و به این نتیجه رسیده است که نمی‌‌‌تواند این صفا و اخلاص را از شما بگیرد، لذا در ذهن شما چنین ترسیم کرده که شما اخلاص لازم را دیگر ندارید و با این دام سهمگین قلم را از دست شما گرفته است.

آن‌‌‌گاه این سخن مولای متقیان امیر مؤمنانعلیه السلام را یادآور شدم:

تَعَلَّمُوا العِلمَ وَلَو لِغَیرِ اللهِ، فَإنَّهُ سَیَصیرُ لله[۹]؛ دانش را فراگیرید، اگرچه برای خدا نباشد، که سرانجام در راه خدا قرار می‌‌‌گیرد.

به هر حال کلام مولا در دلش اثر کرد و تصمیم گرفت که بار دیگر قلم را در دست بگیرد و جهان تشیع را از قلم شیوای خود بهره‌‌‌مند نماید.

نتیجه آن قول و قرار تألیف موسوعه فقهی ارزشمند ایشان ما وراء الفقه شد که حدود پانزده مجلد آن چاپ شده است.

در اسفندماه ١‌٣٧۶ یک بار دیگر توفیق عتبه‌‌‌بوسی مولای متقیان نصیبم شد. ظهر دوازدهم ذی‌‌‌القعده ١‌۴١‌٨ در حرم مطهر امیر مؤمنانعلیه السلام ایشان را که به شدت از طرف مأمورین امنیتی مراقبت می‌‌‌شد، ملاقات نمودم و ضمن گفت‌‌‌وگوی کوتاهی از ایشان پرسیدم: پس از کتاب موسوعه الإمام المهدی تنها یک جزوه کوچک به‌‌‌نام بحث حول الرجعه از شما به‌‌‌دست ما رسیده است، دیگر چه اثری منتشر نموده‌‌‌اید؟ فرمودند: یک دوره فقه استدلالی نوشتم. گفتم: منظور من کتاب‌‌‌های عقیدتی است.

فرمودند، آن بر خلاف تقیه است، دیگر نمی‌‌‌توانم در این مسائل قلم بزنم، حتی آثار فقهی ما را اجازه نمی‌‌‌دهند که از کشور خارج شود. شما اگر می‌‌‌توانید ببرید، هر قدر بخواهید تقدیم می‌‌‌کنم.

گفتم: ما نیز متأسفانه به شدت تحت مراقبت هستیم و پنج نفر مأمور امنیتی در اتوبوس همراه ما می‌‌‌باشند.

این آخرین دیدار ما با ایشان بود. پس از مراجعت ما، سه فقیه نامدار در فاصله کوتاهی به شهادت رسیدند[۱۰].

شهید سید محمد صدر مورد عنایت خاص استاد بزرگوارش شهید آیهالله صدر بود و یکی از شاگردان نخبه‌‌‌ای بود که استاد به آینده‌‌‌اش امیدوار بود، اما متأسفانه دست جنایت‌‌‌پیشه دژخیم زمان او را نیز از دست ما گرفت.

در آن اقامت ده روزه‌‌‌ام در فروردین ١‌٣۵٧ از محضر آیهالله صدر تقاضا کردم که اجازه ترجمه، چاپ و نشر همه آثارش را به ترکی استانبولی به آقای عبدالرحمن، مدیر انتشارات هجرت مرحمت فرماید. ایشان فرمودند: من صلاح نمی‌‌‌دانم که یک چنین اجازه مطلقی به یک ناشر سنی بدهم. من اجازه ترجمه، چاپ و نشر همه آثارم را به شما می‌‌‌دهم، شما هر کتابی را به هر کسی طلاح دیدید اجازه دهید. آن‌‌‌گاه یک اجازه مطلق و کلی با خط شریف خود نوشته به این‌‌‌جانب مرحمت فرمودند.

پس از مراجعت به استانبول ناشر یاد شده در صدد برآمد که کتاب فلسفتنا را نیز به ترکی ترجمه کند. آن نیز دقیق و متین ترجمه و منتشر شد.

هنگامی که ترجمه فلسفتنا منتشر شد، پدرم عازم عتبات بود، نسخه‌‌‌ای از آن را توسط پدرم به محضر ایشان ارسال نمودم، ولی متأسفانه پدرم هنگامی به نجف اشرف رسیده بود که خانه شهید صدر در محاصره مأمورین بعثی بود.

پدرم نقل کرد که یک روز در خدمت مرحوم شیخ بهاء‌‌‌الدین دلشاد بودم، به ایشان گفتم که من یک جلد ترجمه کتاب فلسفتنا آورده‌‌‌ام، آیا ممکن است شما این کتاب را به محضر آیهالله صدر برسانید؟

ایشان با شنیدن این خبر به شدت دچار ترس و وحشت شدند و گفتند: هرگز اسم ایشان را به زبان نیاورید و با احدی در این رابطه صحبت نکنید و آن کتاب را حتماً در چاه و یا رودخانه بیندازید.

این تعبیر برای پدرم بسیار شگفت‌‌‌انگیز بود؛ زیرا ایشان با آن اختناق خاص عفلقی آشنا نبود و تصور نمی‌‌‌کرد که با یک کتاب علمی چنین برخورد حادی شود. لذا ترجمه کتاب فلسفتنا هرگز به دست مؤلف نرسید و پس از مدت کوتاهی خبر جانگداز شهادت آن نابغه بزرگ جهان تشیع انتشار یافت و همه شیعیان جهان، از جمله شیعیان آن سامان را در غمی جان‌‌‌کاه فرو برد.

به هر حال کتاب‌‌‌های شهید صدر در سطح گسترده‌‌‌ای در استانبول چاپ و منتشر شد و اگر کسی ادعا کند که ترجمه‌‌‌های ترکی آثار شهید صدر در تیراژی وسیع‌‌‌تر از متن عربی و ترجمه فارسی منتشر شده است، شاید به دور از واقعیت نباشد و اگر ادعا شود که ترجمه ترکی آن‌‌‌ها به استواری متن عربی و متقن‌‌‌تر از ترجمه آن‌‌‌ها به هر زبان دیگر است، گزافه نخواهد بود.

عناوین آثار شهید صدر که به ترکی استانبولی ترجمه شده به قرار زیر است:

  1. ISLAM EKONOMI DOKTRINI (دکترین اقتصادی اسلام)، ترجمه محمد کَسْکین و سعد الدین اَرْگُون، ویراسته ابراهیم یتیش، چاپ اول: ١‌٩٧٨م، ٧٢٠ صفحه وزیری و چاپ دوم: ١‌٩٧٩م، ٧۶٠ صفحه وزیری با تجدید نظر و ۴۶ مورد اضافات به قلم مؤلف.
  2. FAIZSIZ BANKA (بانک بدون ربا)، ترجمه بشیر اَریار سوی، ویراسته صدرالدین یُوکْسَل و خلیل گُوَنْج، چاپ اول: ١‌٩٧٩م، ٣۴۴ صفحه وزیری و به پیوست آن گفتار تنی چند از دانشمندان در رابطه با شخصیت مؤلف.
  3. ISLAM VE FILOZOFI (اسلام و فلسفه)، ترجمه عبدالرحمن ساری اوغلی، چاپ اول: ١‌٩٨٠م، جلد اول: ٢٧٢ صفحه وزیری[۱۱] و به پیوست آن ترجمه گفتار تنی چند از دانشمندان جهان در مورد شهید صدر، از جمله: دکتر احمد النجّار، دکتر عبدالستار جواری، استاد اکرم زعیتر (خاورشناس) و دکتر محمد المبارک (رئیس دانشکده تحقیقات اسلامی مکه مکرمه).

 

نویسنده: علی‌‌‌اکبر مهدی‌‌‌پور

 

[۱] . «صدرالدین یوکسل» از چهره‌‌‌های درخشان جهان اسلام، اهل دیار بکر، شافعی مذهب، مقیم استانبول و در آستانه صد سالگی است و آثار ارزشمند فراوانی به رشته تحریر درآورده است که یکی از آن‌‌‌ها در رابطه با مفتوح بودن باب اجتهاد است.

[۲] . «کتابخانه اهل‌‌‌بیت(ع)» حدود چهل سال پیش، توسط حاج میرزا مجید واعظی (متوفای ١‌۴١‌۴ق) در کنار مسجد ایرانیان بنیاد گردید.

[۳] . مسجد ایرانیان حدود دویست سال پیش در عهد قاجار، با توافق دو دولت ایران و ترکیه، در داخل سرای والده خان در محله چاکماکچیلار استانبول تأسیس شده و توسط جمعیت خیریه ایرانیان اداره می‌‌‌شود.

[۴] . عبدالباقی گلپنارلی (١‌٣١‌٧ – ١‌۴٠٣ق) بزرگترین محقق ترک‌‌‌زبان بود که بیش از یک‌‌‌صد جلد کتاب ارزشمند در دفاع از حریم تشیع از خود به یادگار نهاد. کتاب مستقلی در شرح حالش به قلم پرفسور دکتر علی آلپ ارسلان، در ١‌۶٣ صفحه، از طرف وزارت فرهنگ و هنر ترکیه منتشر شده و فشرده‌‌‌ای از بیوگرافی ایشان به قلم اینجانب، در مستدرکاتِ أعیان الشیعه، ج ٣، ص ١‌١‌۵ ـ ١‌١‌٧ آمده است.

[۵] . دکتر حسین حاتمی استاد بلامعارض کرسی تدریس در دانشکده حقوق استانبول، صاحب آثار ارزشمند، تبریزی الأصل، متولد و مقیم استانبول می‌‌‌باشد (مستدرکات أعیان الشیعه، ج ۵، ص ١‌٣٩).

[۶] . حاج عباس افعالی شبستری (١‌٣٣۶ – ١‌٣٩٨ق) از پرورش‌‌‌یافتگان مکتب حاج میرزا کاظم مجتهد شبستری و صاحب آثار ارزشمندی است که اسامی ده اثر ایشان در مستدرکات أعیان الشیعه، ج ۵، ص ٢۴٧ ذکر شده است.

[۷] . بحث حول المهدی از آثار ارزشمند شهید صدر است. برای اولین‌‌‌ بار در بغداد، در ٩۴ صفحه رقعی، در سال ١‌٣٩٨ق توسط افست مینا چاپ شد، سپس ده‌‌‌ها بار در ایران تجدید چاپ گردید. این کتاب ارزشمند به زبان‌‌‌های مختلف جهان ترجمه شده است. کتاب‌‌‌شناسی توصیفی شش ترجمه فارسی، دو ترجمه انگلیسی، یک ترجمه اردو، یک ترجمه تایلندی آن در کتاب‌‌‌نامه حضرت مهدیعلیه السلام، ج ١‌، ص ١‌۵۴، ٢۴۴ و ج ٢، ص ٧۴١‌ آمده است.

[۸] . موسوعه الإمام المهدی شامل چهار مجلد به شرح زیر می‌‌‌باشد: ١‌ـ تاریخ الغیبه الصغری، ٢ـ تاریخ الغیبه الکبری، ٣ـ تاریخ ما بعد الظهور، ۴ـ الیوم الموعود. کتاب‌‌‌شناسی متن عربی و ترجمه فارسی آن‌‌‌ها در کتاب‌‌‌نامه حضرت مهدیعلیه السلام، ج ١‌، ص ٢١‌١‌ و ج ٢، ص ٧٩٧ آمده است.

[۹] . ابن ابی الحدید، شرح نهج‌‌‌البلاغه، ج ٢٠، ص ٢۶٧.

[۱۰] . حضرات آیات: حاج شیخ مرتضی بروجردی، حاج میرزا علی غروی و حاج سید محمد صدر(قدس الله اسرارهم).

[۱۱] . ترجمه فلسفتنا در دو مجلد منتشر شد، مشخصات جلد اول در متن آمده است و مشخصات جلد دوم در دسترس نبود. هم‌‌‌چنین جزوه کوچکی از شهید صدر، تحت عنوان «جمهوری اسلامی» به دست ما رسید، به ترکی ترجمه، چاپ و منتشر گردید که مشخصات آن نیز در دسترس نیست.