شهید صدر

إنّ آثارنا تدلّ علینا     فانظروا بَعدنا إلی الآثار

در میان گویش‌‌‌های ترکی و آذری، ترکی استانبولی از ظرافت و لطافت خاصی برخوردار است. هم‌‌‌چنین پس از عربی و فرانسوی، از نظر وسعت زبان، فزونی واژه‌‌‌ها و گستردگی کلمات، سومین زبان در جهان به‌‌‌شمار می‌‌‌آید. همان‌‌‌گونه که حکومت طولانی خلفای عثمانی بر کشورهای عربی موجب شد واژه‌‌‌های ترکی فراوانی وارد مکالمات روزمره عربی شود، واژه‌‌‌های عربی و غربی فراوانی نیز وارد زبان ترکی شد و بر گستردگی و وسعت آن افزود.

در میان کتابخانه‌‌‌های قدیمی و ارزشمند استانبول، در کتابخانه کهن‌‌‌سال و گران‌‌‌سنگ «سلیمانیه» بیش از چهارصد هزار نسخه خطی محافظت می‌‌‌شود. این کتابخانه با این آثار خطی گران‌‌‌بها، بر تارک همه کتابخانه‌‌‌های جهان می‌‌‌درخشد و در هیچ کشوری، از نظر نسخ خطی، کتابخانه‌‌‌ای به این گستردگی وجود ندارد.

این کتابخانه با این عظمت و ارزش، چشم به راه پژوهش‌‌‌گری از شرق یا خاورشناسی از غرب می‌‌‌باشد که به این کشور کهن‌‌‌سال گام نهد و به هنگام بازدید از مراکز توریستی به این کتابخانه نیز سری بزند، کتاب‌‌‌های غبارگرفته آن را مشاهده کند و پس از غبارروبی از معارف والای آن بهره بگیرد.

به جز برخی توریست‌‌‌ها و تعدادی از پرورش‌‌‌یافتگان مدارس «امام خطیب» کسی استعداد بهره‌‌‌وری از این‌‌‌همه آثار بی‌‌‌نظیر فرهنگی اسلام را ندارد.

زیرا اقدام خیانت‌‌‌بار «آتاترک» در مورد تغییر حروف عربی به حروف لاتین، ارتباط عمیق کشور کهن‌‌‌سال ترکیه را با آثار گران‌‌‌بهای اسلامی خود درهم گسست و نسل جدید را با اندوخته‌‌‌های علمی و آثار تدوین شده پربار نیاکان خود بیگانه ساخت.

این اقدام خیانت‌‌‌بار آتاترک که «انقلاب حرف» نام گرفت، موجب فاصله گرفتن نسل جدید از معارف والای اسلامی شد و در مقابل، راه را برای نفوذ اندیشه‌‌‌های پوچ شرق و غرب هموار نمود. از این‌‌‌رو متاع شرق و غرب، یعنی افکار پوچ امپریالیستی از یک سو و تبلیغات فریبنده کمونیستی از سوی دیگر، در اعماق دل جوانان رخنه کرد و گروه بی‌‌‌شماری را به‌‌‌سوی خود جلب نمود.

در ایام اقامت نگارنده در استانبول (١‌٣۵۴ ـ ١‌٣۵٩ش) دو حادثه شگفت‌‌‌آور رخ داد:

١. در میان جناح دست راستی حاکم P. (حزب عدالت، به ریاست سلیمان دَمیراَل) و اقلیت چپ‌‌‌گرای معترض C.H.P. (حزب جمهوری خلق، به ریاست بُلَند اِجِوِ) اختلافی پدید آمد و به توقیف روزنامه‌‌‌های چپی منجر شد.

نگارنده احتمال نمی‌‌‌داد که تعداد روزنامه‌‌‌های چپ در ترکیه از تعداد انگشتان تجاوز کند، ولی با کمال تعجب در روزنامه‌‌‌های رسمی و نیمه‌‌‌رسمی آمار وحشتناکی را مشاهده کرد که حاکی از انتشار ٩۶ روزنامه چپی فقط در استانبول بود! و این از رشد خزنده افکار سوسیالیستی در میان نسل نوخاسته و پرخاش‌‌‌گر کشور حکایت می‌‌‌کرد.

٢. کودتای خونینی در افغانستان روی داد و جلاد دست‌‌‌نشانده خون‌‌‌آشامی به نام «ببرک کارمل» روی کار آمد و یک مرتبه همه دیوارهای استانبول، صحنه تبلیغات پوچ، ولی پر زرق‌‌‌وبرق این دست‌‌‌نشانده روس شد. کمونیست‌‌‌ها در یک بسیج همگانی همه‌‌‌جا روی دیوارها نوشته بودند: «ای ملت خوشبخت افغان! اینک دروازه‌‌‌های بهشت به روی شما گشوده شده است. از این فرصت طلایی استفاده کرده، از مرام نجات‌‌‌بخش لنین و استالین با آغوش باز استقبال کنید»! این تعبیرها عمق فاجعه را به خوبی نشان می‌‌‌داد و از رشد خزنده افکار چپ در میان قشر جوان حکایت می‌‌‌کرد.

نسل نوخاسته که با روح پرخاش‌‌‌گر خود، از پوچ‌‌‌گرایی غرب به ستوه آمده و از معارف والای اسلام نیز بیگانه و دور بود، تنها راه نجات خود از نظام بورژوازی غرب را در پیروی از افکار به‌‌‌ظاهر مترقیانه چپ جست‌‌‌وجو می‌‌‌کرد و از هم‌‌‌سویی نظام لائیکی حاکم، با افکار سوسیالیستی در نفی مذهب معجون شفابخشی در عالم خیال ساخته، به آن امید بسته بود.

نگارنده در کنار تصدی امور شیعیان، برای پرکردن خلأ عقیدتی و فرهنگی نسل جوان، مرکز «انتشارات زمان» را تأسیس و بیش از پنجاه مجلد از آثار ارزشمند جهان تشیع را به زبان ترکی ترجمه و در تیراژ وسیعی منتشر نمود. تیراز ثابت این مرکز ٢٠٠٠٠ مجلد بود و برخی از منشورات آن سه تا پنج بار تجدید چاپ شد. خوشبختانه پس از گذشت ربع قرن، هنوز آثار منتشر شده این مرکز در جوامع ترکیه مشهود است.

در این راستا برای مبارزه با افکار چپ، ترجمه کتاب بی‌‌‌نظیر «اقتصادنا» را برای رهنمون شدن نسل جوان به سوی معارف حیات‌‌‌بخش اسلام، در دستور کار مرکز انتشاراتی قرار دادم.

در آن ایام جوان پرشوری به نام عبدالرحمن که فارغ‌‌‌التحصیل دانشکده حقوق، پرورش‌‌‌یافته استاد حاتمی و مؤسس بنیاد فرهنگی عظیم «انتشارات هجرت» بود، به این‌‌‌جانب مراجعه کرد و از گرایش نسل جوان به نظام فاسد شرق و خلأ کتابی برای پویندگان نظام اقتصادی اسلام سخن گفت و اظهار داشت:

در کشور کهن‌‌‌سالی چون ترکیه که پادشاهان عثمانیِ آن قرن‌‌‌های متمادی طلایه‌‌‌دار ممالک اسلامی در شرق و غرب بودند، جوانان دسته‌‌‌دسته به نظام کمونیستی گرایش پیدا می‌‌‌کنند و در اثر بسته بودن باب اجتهاد، علمای ما دست روی دست نهاده تماشاگر صحنه هستند و کاری از دست آن‌‌‌ها برنمی‌‌‌آید، جز این‌‌‌که اشک حسرت بریزند و آه سردی از اعماق دل برآورند. شما که باب اجتهاد را مفتوح می‌‌‌دانید، در برابر تهاجم افکار کمونیستی چه کرده‌‌‌اید؟

گفتم: انفتاح باب اجتهاد ار مفاخر جهان تشیع است و فقهای برجسته ما در طول قرون و اعصار، با استفاده از چهار منبع محکم و استوار (قرآن، سنت، اجماع و عقل) بر مشکلات جهان اسلام فائق آمده و حکم هر پدیده‌‌‌ای را با استفاده از این چهار منبع استخراج می‌‌‌نمایند.

گفت: شما از برکت فقه اهل‌‌‌بیت(ع) به این نتیجه ارزشمند رسیده‌‌‌اید، ما پیروان مکتب خلفا چه کنیم؟

گفتم: الحمد لله در میان شما نیز شخصیت برجسته‌‌‌ای چون استاد «صدرالدین یوکْسَل» هست که باب اجتهاد را مفتوح می‌‌‌داند و کتاب ارزشمندی در این رابطه تألیف کرده است[۱].

اظهار داشت: البته ما نیز به وجود دانشمندان آزاداندیشی چون صدرالدین یوکسل افتخار می‌‌‌کنیم ولی تعداد چنین افرادی در میان ما از شمار انگشتان تجاوز نمی‌‌‌کند. تازه این کتاب ارزشمند ایشان در جامعه ما جا نیفتاده و با مخالفت‌‌‌های شدیدی مواجه گشته است. علاوه بر این، اگر باب اجتهاد را مفتوح بدانیم، باز هم مشکل ما حل نمی‌‌‌شود؛ زیرا در حال حاضر ما مجتهدی نداریم که از ابواب مختلف فقه و فرمول‌‌‌های اقتصادی جهان آگاهی داشته باشد و بتواند در مقابل مکتب‌‌‌های اقتصادی جهان، قوانین اقتصادی اسلام را به‌‌‌صورت کلاسیک و قانونمند ارائه دهد.

گفتم: ما خدا را سپاس می‌‌‌گوییم که بر ما منت نهاد و فقهای بزرگواری را به ما عطا فرمود که از دیرزمان باب اجتهاد را مفتوح دانسته‌‌‌اند. آن‌‌‌ها در همه ابواب فقه، اجتهاد نموده، از جمله در زمینه «اقتصاد» نیز آثار مبوّب و منظمی را به رشته تحریر درآورده‌‌‌اند و جوانان ما را در برابر سردرگمی بیمه کرده‌‌‌اند.

وی از شنیدن این خبر بسیار خرسند شد و درحالی‌‌‌که از خوشحالی در پوست نمی‌‌‌گنجید، گفت: شما را به خدا، هرچه زودتر با ایران تماس بگیرید و از حوزه علمیه بخواهید که یک نمونه از این کتاب‌‌‌ها را در مورد مسائل اقتصادی اسلام، برای ما ارسال کنند، تا آن را ترجمه کرده، در اختیار قشر جوان قرار دهیم و آن‌‌‌ها را از خطر سقوط در دامن کمونیسم نجات دهیم.

به دنبال این تقاضای ایشان، کتاب «اقتصادنا» را از لابه‌‌‌لای کتاب‌‌‌های کتابخانه بیرون آوردم به ایشان تقدیم نمودم. او هرگز تصور نمی‌‌‌کرد که در اسلام کتابی در زمینه اقتصاد به این بزرگی و گستردگی تألیف شده باشد و نسخه‌‌‌ای از آن در کتابخانه «اهل‌‌‌بیت»[۲] موجود باشد. ایشان از این‌‌‌که چنین کتاب ارزشمندی در این موضوع تألیف شده و نسخه‌‌‌ای از آن در استانبول موجود است، بسیار خوشحال شد.

در مورد مؤلف آن پرسید، گوشه‌‌‌ای از شخصیت برجسته مؤلف بزرگوار را برایش شرح دادم و گفتم که ایشان هم‌‌‌اکنون درحوزه کهن‌‌‌سال نجف اشرف هستند و در این حوزه هزار ساله جهان تشیع به تألیف، تدریس، تربیت شاگرد و نشر معارف اسلامی مشغول‌‌‌اند.

گفت: آیا من می‌‌‌توانم این نسخه را با خود ببرم، آن را بررسی کنم، سپس در مورد ترجمه آن تصمیم بگیرم؟ گفتم: مانعی نیست. سرانجام کتاب گران‌‌‌سنگ اقتصادنا را به‌‌‌عنوان نفیس‌‌‌ترین گنجینه‌‌‌ای که در عمرش با آن روبه‌‌‌رو شده بود، برداشت و به راه افتاد.

روز بعد با قیافه خسته ولی شادابِ عبدالرحمن مواجه شدم. وی اظهار داشت: دیشب تا صبح نخوابیدم، فرازهایی از کتاب را به دقت مطالعه کردم و آن را فوق آرزوی خود یافتم. من هرگز تصور نمی‌‌‌کردم که در جهان اسلام فقیه آزاداندیشی چون آیت الله صدر وجود داشته باشد که هم بر ابواب مختلف فقه مسلط بوده و هم از مکتب‌‌‌های اقتصادی جهان آگاه باشد؛ من هرگز باور نمی‌‌‌کردم که شخصی با چنین قدرت استنباط احکام و توانایی به‌‌‌کارگیری آیات و احادیث و احکام فقهی برای قانون‌‌‌مند کردن مکتب اقتصادی اسلام وجود داشته باشد که علاوه بر پاسخگویی به نیازهایی جامعه، مبانی دو مکتب شرق و غرب را نیز به صورت عالمانه رد کند.

آن‌‌‌گاه اضافه کرد: اگر ما به ترجمه کتاب بپردازیم، شما می‌‌‌توانید اجازه چاپ و نشر آن را از مؤلف بزرگوار برای ما بگیرید؟

گفتم: شما مشغول ترجمه شوید، ان‌‌‌شاءالله پیش از آن‌‌‌که ترجمه به پایان برسد، من اجازه کتبی مؤلف را برای شما خواهم گرفت.

پرسید: آیا شما شخصاً ترجمه آن را به‌‌‌عهده می‌‌‌گیرید؟

گفتم: اولاً، چنین کار بزرگ و دقیقی با توجه به اشتغالات فراوان، از عهده من خارج است. ثانیاً، ترجمه این کتاب نیاز مبرمی به آگاهی گسترده از فرمول‌‌‌های اقتصادی مکتب‌‌‌های مختلف جهان دارد و تسلط بر دو زبان عربی و ترکی برای ترجمه چنین کتابی کافی نیست.

سرانجام با مشورت یکدیگر، مترجم امین و شایسته‌‌‌ای برای این کار انتخاب کردیم و ترجمه کتاب در مدت کوتاهی، با دقت و اتقان انجام یافت. هم‌‌‌چنین شخص دیگری مقابله کلمه به کلمه آن را به‌‌‌عهده گرفت، سپس یکی از اساتید دانشکده اقتصاد، آن را با دقت تمام از نظر به‌‌‌کارگیری صحیح فرمول‌‌‌های اقتصادی بررسی نمود. تصحیح نهایی کتاب را شخصاً به‌‌‌عهده گرفتم و در مدت شش ماه با دقتی هرچه تمام‌‌‌تر آن را مهیای نشر نمودم.

آن‌‌‌گاه نامه‌‌‌ای به محضر آیهالله صدر ارسال نموده، از محضر ایشان تقاضا کردم که اجازه نشر کتاب را به‌‌‌عنوان مدیر انتشارات هجرت مرقوم فرمایند. ایشان نیز اجازه ترجمه و نشر کتاب را به‌‌‌عنوان حقیر ارسال نمودند.

ناشر در مورد عنوان مؤلف با من مشورت کرد و گفت: کتاب اقتصادنا کتاب بسیار ارزشمندی است، ولی با کمال تأسف افق فکری کشور ما بسیار محدود است. اگر معلوم شود که مؤلف کتاب یک فقیه شیعی است، با نشر کتاب مخالفت می‌‌‌کنند و نمی‌‌‌گذارند در جامعه شناخته شود و جایگاه رفیع خود را باز یابد. لذا اگر شما موافقت نمایید ابتدا عناوین: «آیهالله»، «سید» و «محمد باقر» را از نام مؤلف حذف کنیم سپس هنگامی که کتاب منتشر شد و جای خود را باز کرد، عنوان کامل مؤلف را درج می‌‌‌کنیم. با پیشنهاد ایشان موافقت نمودم و عنوان مؤلف در روی جلد کتاب: «محمد ب. الصدر» ثبت گردید. اگرچه منظور ما از حرف اختصاری «ب»، «باقر» بود، ولی خواننده ترک زبان آن را «محمد بن الصدر» تصور می‌‌‌کرد.

در پشت جلد کتاب نیز شرح حال مؤلف به صورت فشرده مطرح شد، ولی در این شرح حال به تاریخ تولد، شخصیت برجسته و آثار ارزشمند ایشان بسنده شد و حتی به محل سکونت ایشان (نجف اشرف) اشاره نشد.

چاپ اول کتاب در ٧٢٠ صفحه وزیری منتشر شد، طرح روی جلد به سبک کتاب‌‌‌های دانشگاهی انتخاب شد و نام: «ISLAM EKONOMI DOKTRINI» (دکترین اقتصاد اسلام) برای آن برگزیده شد.

در نخستین روزهایی که ترجمه کتاب آغاز گردید، نگارنده برای تشویق ناشر، تعداد پانصد جلد آن را خریداری کرده، پول آن را پیش از چاپ تقدیم نمودم. او نیز به دیگر ناشران مراجعه کرد و از چاپ کتابی به این نام و نشان خبر داد و آن را پیش‌‌‌فروش کرد. هر ناشری ٣٠ ـ ۴٠ جلد از آن را خواستار شد، در نتیجه قسمت عمده کتاب قبل از انتشار پیش‌‌‌فروش گردید.

هنگامی که کتاب منتشر شد با استقبال پرشوری مواجه گردید و همه نسخه‌‌‌های آن در مدت کوتاهی نایاب شد.

دانشکده اقتصاد استانبول بین اقامتگاه نگارنده و مسجد ایرانیان استانبول[۳] قرار داشت؛ لذا هر روز در مسیر خود به مسجد، سری به دانشکده می‌‌‌زدم و با چند تن از اساتید دانشگاه ملاقات می‌‌‌کردم و به هر یک از آنان نسخه‌‌‌ای از کتاب اقتصادنا اهداء و اظهار می‌‌‌کردم: استاد! با توجه به رشته تخصصی شما، این کتاب به خدمت شما تقدیم می‌‌‌شود، بعد از یک هفته خدمت می‌‌‌رسم و از نقطه‌‌‌نظرهای شما در مورد مطالب کتاب اطلاع حاصل می‌‌‌کنم.

در آن ایام دانشکده اقتصاد استانبول ٢٣ تن استاد داشت که همه آن‌‌‌ها در رشته اقتصاد متخصص و از موقعیت ممتازی برخوردار بودند و تقریباً همه آن‌‌‌ها گرایش چپ داشتند. هر یک از آن‌‌‌ها هنگامی که کتاب ٧٢٠ صفحه‌‌‌ای و پرحجم «دکترین اقتصاد اسلام» را مشاهده می‌‌‌کردند، شدیداً تکان می‌‌‌خوردند و با ناباوری آن را به‌‌‌دست می‌‌‌گرفتند، ورق می‌‌‌زدند و شگفت‌‌‌زده می‌‌‌پرسیدند: یعنی اسلام در مورد اقتصاد این‌‌‌قدر مطلب دارد؟

پس از یک هفته، هر یک از این اساتید را ملاقات کرده، با اظهارات بسیار شگفت آنان مواجه شدم. همگی بدون استثناء، در مورد عظمت مؤلف و ارزش والای کتاب سخن می‌‌‌گفتند و ابراز می‌‌‌کردند که این کتاب ما را سردرگم کرده است، ما هرگز احتمال نمی‌‌‌دادیم که اسلام یک چنین مطالب روشن، گسترده و آکادمیک در مورد اقتصاد داشته باشد.

نگارنده هنگامی که شگفت‌‌‌زدگی پرفسورهای اقتصاد را مشاهده کردم، تصمیم گرفتم که از این وضع بحرانی و شگفت‌‌‌زده آنان بهره‌‌‌برداری نمایم. از این رهگذر تالار اجتماعات هتل شرایتون استانبول را کرایه و در سی روزنامه کثیرالانتشار استانبول آگهی تشکیل «سمینار کتاب اقتصادنا» را منتشر نمودم و از ٢٣ تن استاد کرسی اقتصاد و دیگر اندیشمندان معروف استانبول دعوت کردم که در این سمینار شرکت کنند و برداشت‌‌‌های خود را از کتاب اقتصادنا اعلام نمایند.

روز موعود فرا رسید، سمینار کتاب اقتصادنا در سطح بسیار گسترده‌‌‌ای برگزار شد. همه ٢٣ استاد یاد شده در این سمینار شرکت کردند و با سخنرانی‌‌‌های پرشور خود، عظمت والای کتاب اقتصادنا را بیان کردند و شگفت‌‌‌زدگی خود را از مطالب آن ابراز و شخصیت برجسته مؤلف را ستودند.

در این سمینار گذشته از ٢٣ استاد کرسی اقتصاد، سه استاد گران‌‌‌قدر دیگر سخنرانی کردند که هر سه از مفاخر جهان تشیع به‌‌‌شمار می‌‌‌رفتند: پرفسور عبدالباقی گلپنارلی[۴]، پرفسور دکتر حسین حاتمی[۵]، شادروان عباس افعالی[۶].

در این سمینار از طرف سی روزنامه کثیرالانتشار خبرنگار و فیلم‌‌‌بردار شرکت کردند و گزارش‌‌‌های جالبی تهیه نمودند.

پس از انتشار اخبار سمینار و با توجه به تیراژ میلیونی برخی از آن‌‌‌ها، موج گسترده‌‌‌ای در سطح کشور پدید آمد و کتاب اقتصادنا با فرهنگ ترکیه درآمیخت.

اسلوب زیبا، تعابیر شیوا و مطالب بلند کتاب از یک سو و شخصیت ممتاز و بسیار والای مؤلف از دیگر سو، هم‌‌‌چنین اتقان و استحکام ترجمه از سوی دیگر، موجب شد که همه نسخه‌‌‌های کتاب در مدت کوتاهی نایاب شود و مرکز انتشاراتی هجرت ناگزیر از تجدید چاپ گردد.

سپس در فاصله کوتاهی کتاب گران‌‌‌بهای البنک اللاربوی ترجمه و به پیوست کتاب اقتصادنا در ١‌١‌٠٠ صفحه چاپ و منتشر گردید.

پس از این‌‌‌که کتاب جایگاه رفیع خود را در میان اقشار مختلف بازیافت، دیگر نیازی به تقیه نبود و ناشر با اشتیاق و افتخار، روی جلد کتاب صریحاً عنوان «آیه الله سید محمدباقر صدر» را نوشت.

نمونه چاپ اول کتاب به‌‌‌دست مؤلف رسیده بود. برخی از شیعیان کرکوک عراق که به زبان ترکی سخن می‌‌‌گویند، آن را خوانده و کیفیت بسیار بالای ترجمه را به عرض ایشان رسانده بودند.

نگارنده نمونه چاپ دوم را نیز در فروردین ١‌٣۵٧ – به هنگام تشرف خود به عتبات عالیات – به محضر معظم له تقدیم نمودم.

در آن ایام شهید صدر میزبان آیهالله حاج سید رضا صدر بودند. هر دو بزرگوار اصرار فرمودند که در مدت اقامتم در نجف اشرف در محضر ایشان باشم. استنکاف شدید این‌‌‌جانب به جایی نرسید و سرانجام مقرر شد که ظهرها در خدمت ایشان باشم.

از این رهگذر، در مدت توقف ده روزه‌‌‌ام در نجف اشرف، همه روزه ظهرها در خدمت ایشان بودم و از سجایای اخلاقی و ملکات نفسانی بسیار والای ایشان بهره‌‌‌ها بردم و نکته‌‌‌ها آموختم.

روزهای اقامت این‌‌‌جانب در نجف اشرف مصادف با ایام فاطمیه (اوایل جمادی الثانی) بود و حوزه علمیه به مناسبت ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها تعطیل بود.

ایشان در آن ایام از تعطیلات حوزه استفاده کرد و تألیف کتاب ارزشمند بحث حول المهدی را به پایان رساند و برای چاپ به ایران فرستاد [۷].

شهید صدر این کتاب را به‌‌‌عنوان مدخل کتاب ارزشمند موسوعه الإمام المهدی[۸] اثر ارزشمند پسر عموی دانشمندش شهید آیهالله سید محمد صدر به رشته تحریر درآورده بود. دیدار این شهید نیز یکی از ره‌‌‌آوردهای باارزش آن سفر بود و خاطرات جالبی از ایشان دارم که به یک نمونه اشاره می‌‌‌کنم:

یک روز ظهر که طبق معمول در محضر شهید صدر بودم به من فرمود: این پسر عموی ما آقا سید محمد صدر، در این چند روز محبت خاصی به شما پیدا کرده است، لذا به هر نحوی که صلاح می‌‌‌دانید در رابطه با یک موضوع بسیار مهم با ایشان مذاکره کنید. ایشان مدتی است دست از تألیف کشیده و علت آن را به کسی نمی‌‌‌گوید. امتثال امر نمودم و در یک دیدار خصوصی از ایشان پرسیدم: پس از انتشار اثر گران‌‌‌بهای موسوعه الإمام المهدی به چیزی مشغول هستید؟

فرمودند: نه. پرسیدم: چرا؟

اظهار داشتند: من این چهار مجلد را با قصد قربت نوشتم و سعی کردم که در طول نگارش قصد قربتم را حفظ کنم، ولی دیگر قصد قربتم نمی‌‌‌آید؛ زیرا هنگامی که قلم به‌‌‌دست می‌‌‌گیرم در جلو چشمم مجسم می‌‌‌شود که چند روز دیگر این کتاب نیز به بازار می‌‌‌آید، در ویترین کتاب‌‌‌فروشی‌‌‌ها جای می‌‌‌گیرد و سیل نامه و تلگراف به‌‌‌عنوان تشویق و تمجید از داخل و خارج سرازیر می‌‌‌شود.

حقیر از ایشان برای این روح بسیار عالی ستایش فراوان نمودم، آن‌‌‌گاه با تقدیم مقدمه‌‌‌ای اظهار داشتم: این طرز تفکر بسیار فوق‌‌‌العاده است و برای خود من درس بزرگی است، ولی فراموش نکنید که شیطان برای هر فرد ترفند خاصی دارد و برای شما نیز از شگرد خاصی استفاده کرده است. شیطان راه‌‌‌های زیادی را آزموده و به این نتیجه رسیده است که نمی‌‌‌تواند این صفا و اخلاص را از شما بگیرد، لذا در ذهن شما چنین ترسیم کرده که شما اخلاص لازم را دیگر ندارید و با این دام سهمگین قلم را از دست شما گرفته است.

آن‌‌‌گاه این سخن مولای متقیان امیر مؤمنانعلیه السلام را یادآور شدم:

تَعَلَّمُوا العِلمَ وَلَو لِغَیرِ اللهِ، فَإنَّهُ سَیَصیرُ لله[۹]؛ دانش را فراگیرید، اگرچه برای خدا نباشد، که سرانجام در راه خدا قرار می‌‌‌گیرد.

به هر حال کلام مولا در دلش اثر کرد و تصمیم گرفت که بار دیگر قلم را در دست بگیرد و جهان تشیع را از قلم شیوای خود بهره‌‌‌مند نماید.

نتیجه آن قول و قرار تألیف موسوعه فقهی ارزشمند ایشان ما وراء الفقه شد که حدود پانزده مجلد آن چاپ شده است.

در اسفندماه ١‌٣٧۶ یک بار دیگر توفیق عتبه‌‌‌بوسی مولای متقیان نصیبم شد. ظهر دوازدهم ذی‌‌‌القعده ١‌۴١‌٨ در حرم مطهر امیر مؤمنانعلیه السلام ایشان را که به شدت از طرف مأمورین امنیتی مراقبت می‌‌‌شد، ملاقات نمودم و ضمن گفت‌‌‌وگوی کوتاهی از ایشان پرسیدم: پس از کتاب موسوعه الإمام المهدی تنها یک جزوه کوچک به‌‌‌نام بحث حول الرجعه از شما به‌‌‌دست ما رسیده است، دیگر چه اثری منتشر نموده‌‌‌اید؟ فرمودند: یک دوره فقه استدلالی نوشتم. گفتم: منظور من کتاب‌‌‌های عقیدتی است.

فرمودند، آن بر خلاف تقیه است، دیگر نمی‌‌‌توانم در این مسائل قلم بزنم، حتی آثار فقهی ما را اجازه نمی‌‌‌دهند که از کشور خارج شود. شما اگر می‌‌‌توانید ببرید، هر قدر بخواهید تقدیم می‌‌‌کنم.

گفتم: ما نیز متأسفانه به شدت تحت مراقبت هستیم و پنج نفر مأمور امنیتی در اتوبوس همراه ما می‌‌‌باشند.

این آخرین دیدار ما با ایشان بود. پس از مراجعت ما، سه فقیه نامدار در فاصله کوتاهی به شهادت رسیدند[۱۰].

شهید سید محمد صدر مورد عنایت خاص استاد بزرگوارش شهید آیهالله صدر بود و یکی از شاگردان نخبه‌‌‌ای بود که استاد به آینده‌‌‌اش امیدوار بود، اما متأسفانه دست جنایت‌‌‌پیشه دژخیم زمان او را نیز از دست ما گرفت.

در آن اقامت ده روزه‌‌‌ام در فروردین ١‌٣۵٧ از محضر آیهالله صدر تقاضا کردم که اجازه ترجمه، چاپ و نشر همه آثارش را به ترکی استانبولی به آقای عبدالرحمن، مدیر انتشارات هجرت مرحمت فرماید. ایشان فرمودند: من صلاح نمی‌‌‌دانم که یک چنین اجازه مطلقی به یک ناشر سنی بدهم. من اجازه ترجمه، چاپ و نشر همه آثارم را به شما می‌‌‌دهم، شما هر کتابی را به هر کسی طلاح دیدید اجازه دهید. آن‌‌‌گاه یک اجازه مطلق و کلی با خط شریف خود نوشته به این‌‌‌جانب مرحمت فرمودند.

پس از مراجعت به استانبول ناشر یاد شده در صدد برآمد که کتاب فلسفتنا را نیز به ترکی ترجمه کند. آن نیز دقیق و متین ترجمه و منتشر شد.

هنگامی که ترجمه فلسفتنا منتشر شد، پدرم عازم عتبات بود، نسخه‌‌‌ای از آن را توسط پدرم به محضر ایشان ارسال نمودم، ولی متأسفانه پدرم هنگامی به نجف اشرف رسیده بود که خانه شهید صدر در محاصره مأمورین بعثی بود.

پدرم نقل کرد که یک روز در خدمت مرحوم شیخ بهاء‌‌‌الدین دلشاد بودم، به ایشان گفتم که من یک جلد ترجمه کتاب فلسفتنا آورده‌‌‌ام، آیا ممکن است شما این کتاب را به محضر آیهالله صدر برسانید؟

ایشان با شنیدن این خبر به شدت دچار ترس و وحشت شدند و گفتند: هرگز اسم ایشان را به زبان نیاورید و با احدی در این رابطه صحبت نکنید و آن کتاب را حتماً در چاه و یا رودخانه بیندازید.

این تعبیر برای پدرم بسیار شگفت‌‌‌انگیز بود؛ زیرا ایشان با آن اختناق خاص عفلقی آشنا نبود و تصور نمی‌‌‌کرد که با یک کتاب علمی چنین برخورد حادی شود. لذا ترجمه کتاب فلسفتنا هرگز به دست مؤلف نرسید و پس از مدت کوتاهی خبر جانگداز شهادت آن نابغه بزرگ جهان تشیع انتشار یافت و همه شیعیان جهان، از جمله شیعیان آن سامان را در غمی جان‌‌‌کاه فرو برد.

به هر حال کتاب‌‌‌های شهید صدر در سطح گسترده‌‌‌ای در استانبول چاپ و منتشر شد و اگر کسی ادعا کند که ترجمه‌‌‌های ترکی آثار شهید صدر در تیراژی وسیع‌‌‌تر از متن عربی و ترجمه فارسی منتشر شده است، شاید به دور از واقعیت نباشد و اگر ادعا شود که ترجمه ترکی آن‌‌‌ها به استواری متن عربی و متقن‌‌‌تر از ترجمه آن‌‌‌ها به هر زبان دیگر است، گزافه نخواهد بود.

عناوین آثار شهید صدر که به ترکی استانبولی ترجمه شده به قرار زیر است:

  1. ISLAM EKONOMI DOKTRINI (دکترین اقتصادی اسلام)، ترجمه محمد کَسْکین و سعد الدین اَرْگُون، ویراسته ابراهیم یتیش، چاپ اول: ١‌٩٧٨م، ٧٢٠ صفحه وزیری و چاپ دوم: ١‌٩٧٩م، ٧۶٠ صفحه وزیری با تجدید نظر و ۴۶ مورد اضافات به قلم مؤلف.
  2. FAIZSIZ BANKA (بانک بدون ربا)، ترجمه بشیر اَریار سوی، ویراسته صدرالدین یُوکْسَل و خلیل گُوَنْج، چاپ اول: ١‌٩٧٩م، ٣۴۴ صفحه وزیری و به پیوست آن گفتار تنی چند از دانشمندان در رابطه با شخصیت مؤلف.
  3. ISLAM VE FILOZOFI (اسلام و فلسفه)، ترجمه عبدالرحمن ساری اوغلی، چاپ اول: ١‌٩٨٠م، جلد اول: ٢٧٢ صفحه وزیری[۱۱] و به پیوست آن ترجمه گفتار تنی چند از دانشمندان جهان در مورد شهید صدر، از جمله: دکتر احمد النجّار، دکتر عبدالستار جواری، استاد اکرم زعیتر (خاورشناس) و دکتر محمد المبارک (رئیس دانشکده تحقیقات اسلامی مکه مکرمه).

 

نویسنده: علی‌‌‌اکبر مهدی‌‌‌پور

 

[۱] . «صدرالدین یوکسل» از چهره‌‌‌های درخشان جهان اسلام، اهل دیار بکر، شافعی مذهب، مقیم استانبول و در آستانه صد سالگی است و آثار ارزشمند فراوانی به رشته تحریر درآورده است که یکی از آن‌‌‌ها در رابطه با مفتوح بودن باب اجتهاد است.

[۲] . «کتابخانه اهل‌‌‌بیت(ع)» حدود چهل سال پیش، توسط حاج میرزا مجید واعظی (متوفای ١‌۴١‌۴ق) در کنار مسجد ایرانیان بنیاد گردید.

[۳] . مسجد ایرانیان حدود دویست سال پیش در عهد قاجار، با توافق دو دولت ایران و ترکیه، در داخل سرای والده خان در محله چاکماکچیلار استانبول تأسیس شده و توسط جمعیت خیریه ایرانیان اداره می‌‌‌شود.

[۴] . عبدالباقی گلپنارلی (١‌٣١‌٧ – ١‌۴٠٣ق) بزرگترین محقق ترک‌‌‌زبان بود که بیش از یک‌‌‌صد جلد کتاب ارزشمند در دفاع از حریم تشیع از خود به یادگار نهاد. کتاب مستقلی در شرح حالش به قلم پرفسور دکتر علی آلپ ارسلان، در ١‌۶٣ صفحه، از طرف وزارت فرهنگ و هنر ترکیه منتشر شده و فشرده‌‌‌ای از بیوگرافی ایشان به قلم اینجانب، در مستدرکاتِ أعیان الشیعه، ج ٣، ص ١‌١‌۵ ـ ١‌١‌٧ آمده است.

[۵] . دکتر حسین حاتمی استاد بلامعارض کرسی تدریس در دانشکده حقوق استانبول، صاحب آثار ارزشمند، تبریزی الأصل، متولد و مقیم استانبول می‌‌‌باشد (مستدرکات أعیان الشیعه، ج ۵، ص ١‌٣٩).

[۶] . حاج عباس افعالی شبستری (١‌٣٣۶ – ١‌٣٩٨ق) از پرورش‌‌‌یافتگان مکتب حاج میرزا کاظم مجتهد شبستری و صاحب آثار ارزشمندی است که اسامی ده اثر ایشان در مستدرکات أعیان الشیعه، ج ۵، ص ٢۴٧ ذکر شده است.

[۷] . بحث حول المهدی از آثار ارزشمند شهید صدر است. برای اولین‌‌‌ بار در بغداد، در ٩۴ صفحه رقعی، در سال ١‌٣٩٨ق توسط افست مینا چاپ شد، سپس ده‌‌‌ها بار در ایران تجدید چاپ گردید. این کتاب ارزشمند به زبان‌‌‌های مختلف جهان ترجمه شده است. کتاب‌‌‌شناسی توصیفی شش ترجمه فارسی، دو ترجمه انگلیسی، یک ترجمه اردو، یک ترجمه تایلندی آن در کتاب‌‌‌نامه حضرت مهدیعلیه السلام، ج ١‌، ص ١‌۵۴، ٢۴۴ و ج ٢، ص ٧۴١‌ آمده است.

[۸] . موسوعه الإمام المهدی شامل چهار مجلد به شرح زیر می‌‌‌باشد: ١‌ـ تاریخ الغیبه الصغری، ٢ـ تاریخ الغیبه الکبری، ٣ـ تاریخ ما بعد الظهور، ۴ـ الیوم الموعود. کتاب‌‌‌شناسی متن عربی و ترجمه فارسی آن‌‌‌ها در کتاب‌‌‌نامه حضرت مهدیعلیه السلام، ج ١‌، ص ٢١‌١‌ و ج ٢، ص ٧٩٧ آمده است.

[۹] . ابن ابی الحدید، شرح نهج‌‌‌البلاغه، ج ٢٠، ص ٢۶٧.

[۱۰] . حضرات آیات: حاج شیخ مرتضی بروجردی، حاج میرزا علی غروی و حاج سید محمد صدر(قدس الله اسرارهم).

[۱۱] . ترجمه فلسفتنا در دو مجلد منتشر شد، مشخصات جلد اول در متن آمده است و مشخصات جلد دوم در دسترس نبود. هم‌‌‌چنین جزوه کوچکی از شهید صدر، تحت عنوان «جمهوری اسلامی» به دست ما رسید، به ترکی ترجمه، چاپ و منتشر گردید که مشخصات آن نیز در دسترس نیست.

نویسنده: سید على شفیعى

(١)

در سال ١٣٣٩ شمسى که به منظور ادامه و تکمیل تحصیلات حوزوى وارد نجف اشرف شدم با اشتیاق و شور خاصّى، راجع به فقهای عظام، اساتید، مدرسّان، درس‌ها و حوزه‌هاى درسى آنان، افکار و آرا، شاگردان و اصحاب و حتى زمان و مکان و مبحث مورد تدریس و…تحقیق نمودم.

از این رهگذر اطلاع یافتم که در میان اعلام و اساتید بارز حوزه کهن نجف اشرف، مجتهد جوانى به نام سید محمد باقر صدر -از خاندان اصیل و ریشه‌دار سادات صدر الدین عراق (کاظمین)- با عمرى حدود ٣٢ سال مشغول تدریس خارج فقه و اصول است.

وى چنین به من معرفی شد که فردى است بارز و مبرز، پراستعداد و با نبوغ، شایسته و کامل،  داراى حوزه درسى مفید و تحقیقى و با آن‌که خود فارغ‌التحصیل مکتب و مدرس علمى آیت الله العظمى خوئى است، لکن در درس خود مطالب و نظریات استاد بزرگوار خود را نیز نقل می‌کند و به نقد می‌‌کشاند و حتى بر آن‌ها احیاناً ایراد می‌کند که: یرد على ما افاده، اولاً و ثانیاً و ثالثاً و رابعاً.

با این اوصاف و احوال، نه تنها به او دل بستم، بلکه نادیده شیفته این استاد جوان (که سرشار از استعداد و ابتکار بود و از محبوبیت و شهرت علمى و معنوى برخوردار بود) شدم.

در نخستین سفرم به ایران (اهواز) -که دو سه ماه به طول انجامید- وجود این محقق ممتاز و استاد برجسته را به برخى از دوستان متذکر شدم و از همین نقل و شرح هم لذت می‌بردم و آنان نیز از وجود چنین فردى در حوزه‌هاى علمى و قدیمى تجلیل، تقدیر و تحسین می‌نمودند.

(٢)

به مرور زمان که گاه آیت الله سید محمد باقر صدر را در مسیر و هنگام عبور، مثلاً در صحن مطهر علوى علیه‌السلام ـ می‌دیدم و با سلام بر او عرض ارادت می‌کردم و به وى خیره می‌شدم و تا پاسى او را نظاره می‌کردم. در حقیقت او بود که با جذبه‌هاى خود مرا و نگاه‌هاى مرا به سمت خود معطوف می‌داشت و به سوى خویش می‌کشانید. لکن این‌ها هیچ‌کدام براى فرو نشاندن عطش من کافى نبود؛ زیرا از سویى اختلاف سن نسبى میان او و این‌جانب (من ٢٠ ساله و او ٣٢ ساله) و از سوى دیگر اختلاف فاحش در مراتب دروس حوزوى او و من (او استاد محقق و بارع درس خارج فقه و اصول در حوزه نجف و من یک طلبه که هنوز دوره کامل سطوح عالی فقه و اصول را به اتمام نرسانیده بودم) و برخى جهات دیگر ما را از یکدیگر جدا نگه می‌داشت، اما مى‌بایست این مانع به گونه‌اى مرتفع می‌شد تا من بتوانم با او آشنا شوم و از زلال فیّاض علم و عمل وى برخوردار گردم که بالأخره «در دل دوست به هر حیله رهى باید کرد».

از حسن تصادف روزى در مدرسه‌مان (مدرسه بزرگ مرحوم آیت الله بروجردى جنب بازار بزرگ نجف) به دیدن یکى از روحانیون استان خودمان (خوزستان) که به نجف آمده و در این مدرسه حجره گرفته بود، رفتم. در آن‌جا متوجه شدم آیت الله سید محمد باقر صدر با یکى دو نفر دیگر از محترمین حوزه به دیدن روحانى مشارالیه آمده‌اند. موقعیت بسیار مغتنم بود. لختى در آن‌جا مانده و هر چند احساس کوچکى و غریبى به من دست داده بود اما توانستم از محضر پرفیض آن قدیس الهى و از دیدار روح افزاى وى بهره ببرم و چه بسا در این فرصت کوتاه توانستم خود را به‌عنوان یک طلبه نیم آشنا در حافظه و ذهن شیداى شهید صدر جاى بدهم و بعضى از مسایل و لطایف او را از آن محفل به‌عنوان یادگارى براى همیشه به حافظه خود بسپارم.

آن فقیه سعید –چنان‌که آن روز دیدم و بعداً بیشتر مشخص ثابت شد- شخصیتى متواضع، با خلقی نیکو و با ملاطفت و محبت، گویا و پذیراى مزاح‌ها و لطیفه‌هاى جالب و معقول همراه با متانت و وقار بود و با همه کس و حتى با ناآشنایان در نخستین برخورد به گونه‌اى رفتار می‌کرد و ابراز انس و الفت می‌نمود که گویى مدت‌ها است با او سابقه آشنایى و معارفه دارد. این خود نکته‌اى اخلاقى و ارزشمند است که اثرات مثبت و مفید آن در روحیه طرف مقابل بسیار ملموس و محسوس و ماندگار است و از هر درس لفظى و توجیهى مؤثرتر و راسخ‌تر است.

(٣)

هنگامى که پس از گذرانیدن سطوح عالی (کتب شیخ انصارى و محقق خراسانى) در درس خارج اصول استاد اعظم آیت الله العظمى خوئى قدس‌سره (دوره ششم اصول ایشان) حاضر شدم، طبعاً برخى از ابهامات و سؤالات خود را از شاگردان فاضل استاد مى‌پرسیدم و پاسخ مى‌گرفتم و به تدریج ایرادات و نقدهایى به ذهنم خطور کرد که نمی‌دانستم آیا واقعاً اشکال بوده و مایه علمى دارند یا در اثر نرسیدن به مراد و مقصود استاد معظم اشکال در وجود خود من است، لذا دو نفر از اعاظم تلامذه استاد را برای طرح سؤالات و رفع اشکالات خود، انتخاب نمودم. یکى از آن‌ها شهید صدر قدس‌سره بود که در واقع انگیزه اصلى من برخوردارى از مجالست و مؤانست و استفاده از تفقدها و ملاطفت‌ها و بهره‌یابى از آن قیافه ملکوتى ایشان بود.

به خاطر دارم نخستین مورد، شبى از دهه عاشورا بود که در مجلس سوگوارى حضرت حسین بن على علیهماالسلام در صحن مقبره مرحوم علامه مامقانى -که در زمان‌هاى بعد ظاهراً شهید صدر در آن ساختمان به صورت مستمر مستقر شده بوده- به خدمت ایشان رسیدم و در کنار معظم‌له نشستم و به محضرش عرضه داشتم که حضرت استاد (آیت الله خوئى) در مبحث «چگونگى تصحیح شرط متأخر» از صاحب فصول سخنی این گونه نقل و آن را نقد می‌فرماید:

واعجب من ذلک ما قیل فى المقام من انه لامانع من تأخرالشرط فان المانع انما هو فى مورد یکون الشئ بنفسه شرطاً ثم یتأخر عن المشروط فیثبت المحذور و اما اذا کان المتأخر بوصف تأخره شرطاً فلا مانع اذا شرط لم یتأخر بل المتأخر هو الشرط.

سپس استاد در نقد آن مى‌فرماید:

و هذا الکلام فى اقصى المراحل من الغرابه اذ بعد فرض ان الشرط من اجزاء العله یکون المعنى ان المعدوم بوصف انه معدوم عله و هذا کماترى کله محذور فان المعلول انما یترشح من العلّه فکیف یمکن وجود الاثر مع ان المؤثر لم یوجَد بعدُ. و لیس معنى قوله ان المتأخر بوصف تأخره شرط سوى ان المعدوم بوصف انعدامه عله و هذا غیر معقول.[۱]

لکن در چند درس بعد از این، کلماتى دارند که استشمام پذیرش کلام مذکور از آن می‌شود و مثال‌هایى از عرف و حتى فروعى از فقه را مطرح می‌کند و آن‌ها را بر اساس سخن صاحب فصول تصحیح می‌نماید و چنین می‌فرماید:

فالحصه الخاصه تتحصص لهذا الامر المتأخر المفروض وجوده فى ظرفه لافعلاً و هذا امر ممکن فلو فرض وجود الوصف فى ظرفه فیما بعد یکشف عن ان الموضوع کان تاماً و الحصه الخاصه حاصله و لعله الى هذا ذهب من جعل وصف المتأخر شرطا اى الموضوع بوصف التحاقه بامر متأخر و هذا الوصف موجود فى الآن و ما لایکون موجوداً فلا یکشف عن وجود ذلک فى ظرفه و المتحصل انه لانرى أىّ مانع من جعل الحکم على النحو  المذکور … .[۲]

این دو سخن استاد اعظم و تهافت میان آن‌ها را که به ذهن خطور می‌کرد بر شهید صدر عرضه داشتم. شهید ضمن تأیید اجمالى این‌جانب را مورد تفقد و لطف ویژه خود قرار داد و آن‌چه براى من موجب مزید خرسندى و لذت بود معارفه بیشتر با آن پیکره علم و فضیلت بود.

(۴)

یکى از دوستان روحانى این‌جانب در نجف اشرف مى‌گفت: روزى براى انجام کارى به منزل و محضر مرجع اعلى و اعظم مرحوم آیت الله العظمى حکیم قدس‌سره رفته بودم آقاى سید محمد باقر صدر نیز به‌عنوان یک طلبه فاضل و جوان به حضور آن مرجع بزرگ آمده و اصرار می‌کرد که آن حضرت او را به‌عنوان نماینده خود به منطقه «المسیب» اعزام نماید، لکن مرحوم حکیم نمى‌پذیرفت و پاسخ می‌داد که شما باید در نجف بمانید.

گویا مرحوم حکیم به آشنایى کامل به اصالت و شرافت دودمان صدر و اطلاع کامل از فضل، کمال، نبوغ، استعداد و دیگر شایستگى‌هاى شهید صدر آینده درخشان او را تفرس و پیش‌بینى می‌کرد و نمى‌خواست او از حوزه نجف دور و نجف از وجود او محروم شود.

به بیان دیگر، حضرت حکیم مایل نبود که با دورى محمد باقر صدر از نجف و از استمرار درس و تدریس، او از جهان روحانیت و علم و فقه فاصله بگیرد، بلکه می‌خواست که سید محمد باقر در حوزه علم و فقاهت بماند و به  تدریج مراتب استعداد علمى، نبوغ فکرى، و شرع‌مدارى و سیاست‌مدارى او آشکار گردد تا صغیر و کبیر، عرب و عجم، عالم و عامى و پیر و جوان هر چه بهتر و بیشتر او را بشناسند و در آینده‌اى نه چندان دور همگان به این حقیقت دست یابند که سید محمد باقر صدر نه تنها روحانى منطقه المسیب، عالم کاظمین یا مرجع نجف است، بلکه مرجع علمى، رهبر سیاسى، زعیم فکرى و انقلابى همه مردم ستمدیده عراق و شیعیان آن دیار خواهد بود.

آرى، آیت الله العظمى حکیم مى‌خواست شهید صدر در نجف بماند و رشد نماید و شاگردانی تربیت کند تا در آینده به‌عنوان یک پدر روحى و یک زمامدار اسلامى، پرچم مبارزه علیه ظلم و ستم را برافرازد و علیه حاکمان جبّار عراق به پاخیزد و مردم را به سوى حریت، استقلال، ایثار و شهادت رهنمون سازد و جامعه را به سمت اسلام ناب و این خالص الهى فراخواند؛ که بالأخره چنین شد و پیش‌بینى‌هاى آن مرجع حکیم و بزرگوار جامه تحقق پوشید.

(۵)

نه تنها مرحوم آیت الله العظمى حکیم قدس‌سره بلکه عموم مرجع عظام تقلید، اساتید، مدرسان، فضلا، علما و در یک کلمه، تمام حوزه نجف اشرف و دیگر حوزه‌هاى علمى در کربلا، کاظمین، سامرا و دیگر شهرها و استان‌هاى عراق که روحانیون و اعلام آن‌ها فارغ‌التحصیلان حوزه نجف بوده و به حکم پیوندهاى مذهبى، معنوى و علمى با آن حوزه و آن آستانه مقدسه ارتباط مستمر و مستحکم داشتند، شهید صدر و خاندان اصیل و ریشه‌دار او را می‌شناختند و خود وى را به علم، تقوا، اخلاق، نبوغ، استعداد فراوان و برجستگى‌هاى فکرى و علمى پذیرفته بودند.

در این میان از همه بهتر و بیشتر، استاد بزرگوار و عظیم‌الشأن وى، مرحوم آیت الله العظمى خویى قدس‌سره که تماس و ارتباط مستمر و مؤکد با شهید صدر داشت و به حق او را پاره تن و فرزند علمى خود می‌دانست و مقامات حال و آینده آن تلمیذ محقق را ارج می‌نهاد. ایشان در برخى تعبیرات خود در مناسبت‌هاى گوناگون از وى به بهترین و یا یکى از بهترین شاگردان و اصحاب درس خود یاد می‌کرد و این تجلیل و تعظیم تا آخر عمر کوتاه شهید صدر و تا پایان عمر پر برکت آیت الله خویى قدس‌سره ادامه داشت؛ به طوری که وقتى در مقطعى از زمان حیات مبارک هر دو، برخى از دشمنان و یا دوستان می‌خواستند با تمهیداتى این رابطه مقدس را مخدوش یا متلاشى نمایند، مرحوم شهید صدر در پاسخ نامه‌اى که در این موضوع به محضرشان ارسال شده بود، این شایعه را تکذیب و ارادت و علاقه خود را به استاد مورد تأکید قرار داد و با عباراتى از قبیل «پدر و فرزند» و «استاد و شاگرد» روابط متقابل را اعلام نموده و بدین وسیله نقشه دشمنان را نقش به آب داد.[۳]

از این رو، پس از شروع مبارزه شهید صدر و انتشار آوازه وى که موجب احساس خطر جدّى براى آن شهید سعید گردیده بود، مرحوم آیت الله خویى به منظور ایجاد مصونیت قانونى و حفظ جان علامه صدر دو پیشنهاد مؤکد به وى ارائه کردند تا با قبول هر دو یا یکى از آن‌ها جایگاه و موقعیت علمى و روحانى شهید صدر تثبیت گردد: یکى پذیرش امامت و اقامه جماعت در یکى از اماکن و مساجد نجف و دیگرى اقدام به چاپ رساله عملیّه شهید صدر پیشنهاد دوم را ترجیح داد؛ چرا که از همان اوان جمع زیادی از شیعیان شهرهاى عراق، به خصوص قشر جوان تحصیل‌کرده و مبارز از وى تقلید می‌کردند. به هر حال به‌عنوان نخستین اقدام، آرای فتاواى خود را با نوشتن حاشیه بر منهاج الصالحین مرحوم آیت الله العظمى حکیم تدوین نمود و در مقدمه بی‌نظیری که با خط خود بر آن نگاشت، اجازه عمل به آن را صادر فرمود و تاریخ آن را ٢٠ ذیحجه‌الحرام ١٣٩۵ مرقوم و اعلام کرد، آن گاه مسئله امامت جماعت را نیز پذیرفت. به این ترتیب، شهید صدر در سالیان جوانى نسبى به‌عنوان یکى از فقهاى عصر و رجال برجسته مذهبی و یکى از مراجع مسلّم تقلید و رهبران فکرى، روحى و سیاسى جهان اسلام وارد صحنه شد و دور جدیدى از حیات فیاض خود را آغاز نمود و صفحات جدیدى از مکتب آموزنده و حماسه آفرین خود را در فقه، اخلاق، تقوا، سیاست، مبارزه و… به روى مردم گشود.

(۶)

بی‌تردید علامه شهید آیت الله العظمى سید محمد باقر صدر رحمه‌الله یکى از بزرگترین اندیشمندان، متفکران و نوابغ صاحب مدرسه و مکتب در عصر اخیر است. علاوه بر رهبرى فکرى و روحى و زعامت اسلامى و انقلابى اصولاً ابتکارات، نوآورى‌ها، خلاّقیت‌ها و ابداعات آن فقیه شهید در فقه، اصول، فلسفه عمومى و اسلامى، کلام، تفسیر، تاریخ، اخلاق، جامعه‌شناسى و دیگر علوم زنده حوزوى و غیرحوزوى بر همگان محرز و روشن است.

آن بزرگ‌مرد گذشته از تربیت و تحویل فارغ‌التحصیلانِ مدرس علمى خود (که امروز همه از فرزانگان و فقهاى فرهیخته و نواندیش و علماى صاحب‌نظر و رهبران راه علم و دین هستند و از ارزشمندترین باقیات صالحات وى می‌باشند و شمارش آنان در این مقال کار آسانى نیست) و گذشته از آثار علمى بسیار محققانه، مبتکرانه و کم‌نظیر (اگر نگوییم بى‌نظیر) و تألیفات و تصنیفات سرشار از تحقیق و نوآورى و نواندیشى در تمام علوم اسلامى (که هر کدام بارها و بارها چاپ و نشر گردیده است و به زبان‌هاى گوناگون ترجمه شده و تمام کتابخانه‌هاى شخصى و عمومى را مزین و آراسته نموده و بسیارى از افکار را دگرگون و بینش‌ها را متحول ساخته است) و گذشته از قیادت فکرى، اجتماعى و رهبرى جامعه اسلامى و شیعى عراق و زعامت انقلابى آزادی‌خواهان و محرومان این کشور اسلامى (که شعاع‌هاى آن تاکنون تنها روشنى‌بخش و روح‌افزاى مجاهدان و مبارزان عراقى و غیر ه است) و گذشته از سیرت و روش مؤکد اسلامى که در وجود او مجسم و مجسد بود و از آن پیکره علم و تقوا، یک اسلام متحرک و پوینده ساخته و پرداخته بود (به گونه‌اى که هر گوشه و جزئى از اعمال و رفتار وى حاکى از دستورى دینى و برنامه‌اى مذهبى بود). گذشته از آن مقام زهد، ورع، قناعت، بى‌اعتنایى به دنیا، ساده‌زیستى، اخلاق و ملکات فاضله، سجایاى حسنه. عبادت‌ها. مناجات‌ها. تقید به اذکار و اعمال شرعى و دیگر حسنات (که در معدود افرادى مجتمع و متجلى می‌گردند؛ آنان که واقعاً اولیای خدا و مقربان درگاه ربوبى و عباد صالح خداوندى هستند) و گذشته از محبوبیت بى‌نظیر آن شهید بزرگوار (که تاکنون مجامع قلوب و کرانه‌هاى دل‌ها را به خود اختصاص داده و همگان شیفته و فریفته آن مرد الهى شده و هنوز دل‌ها به یاد آن فقیه شهید مى‌طپد و شعله‌هاى عشق با نام و یاد او زبان می‌کشد و همه جا با عظمت و بزرگى از او نام برده می‌شود)؛ آرى، گذشته از همه این‌ها و بسیارى مسائل و مطالب و حقایق دیگر که از حوصله تحریر و تقریر خارج است، اصولاً کتاب‌ها و آثار سودمند شهید صدر رحمه‌الله از جنبه علمى، فکرى، روحى و سازندگى آن چنان آکنده از تحقیق و افکار نو و آرای جدید و نظریه‌های صائب است که هر کس به اندازه وسع و توانایی علمى خود از آن‌ها بهره می‌برد و به تناسب ارزش وجودى خود به این افکار و آرا نیازمند است.

کیست آن‌که در یکى از علوم یاد شده تحقیقى کند، مقاله‌اى بنویسد، کتابى بنگارد، مجموعه‌اى تدوین نماید و سخنى و سخنرانى فراهم آورد که محتاج به مراجعه کتب شهید صدر نباشد و نیازمند به استدلال و استناد به نظرات عمیق وى نگردد و به یک یا چند مطلب نفیس از مطالب و آثار شریف او توجه نکند و مطرح ننماید؟

در بخش پایانی این مقاله تنها به چند نکته از مواریث ماندگار و تحقیقى شهید صدر بسنده می‌کنم شاید بدین وسیله لختى از عطش خود را به آن شهید حق و حقیقت فرو نشانم و به علاوه مطالعه‌کنندگان گرامى این صفحات را نیز ـ ان‌شاءالله ـ از برکات فکرى آن مرحوم بهره‌مند سازم.

الف) منطقه الفراغ

این مسئله را با توجه به ابعاد و شرایط ویژه اى که مرحوم شهید صدر به آن داده است باید از ابداعات و نوآورى‌هاى آن شهید سعید به شمار آورد؛ گر چه در این گفتار ما در صدد تحلیل و جرح و تعدیل این نظریه نیستیم؛ چه در کتب، مقالات و تحقیقات متنوعى که از سوى دانشمندان معاصر، به خصوص تلامذه بزرگوار مرحوم شهید صدر ارائه شده است به این مهم پرداخته و آن را مورد بحث و فحص قرار داده‌اند لذا تنها در این مقام و مقال به ذکر فرازهاى اصولى و کلى نظریه یاد شده اشاره می‌کنیم و ناگفته نماند که این نظریه عمده، اگرچه در کتاب اقتصادنا در رابطه با تکامل اقتصاد اسلامى مطرح شده، اما در مجموع منحصر به مبحث اقتصاد اسلامى نبوده و در دیگر مباحث فقه اسلام نیز سارى و جارى است؛ چنان‌که از اقتضاى دلیل این نظریه و سایر تعبیرات آن فقیه بزرگوار و نیز تحلیل‌گران این نظریه استفاده می‌شود.

١. اصل نظریه: … و بعض المفاهیم الاسلامیه یقوم بانشاء قاعده یرتکز على اساسها ملأ الفراغ الذى اعطى لولىّ الامر حق مِلئِه. [۴]

٢. اهمیت منطقه فراغ در چهارچوب اقتصاد: ان المذهب الاقتصادى فی الاسلام یشتمل على جانبین احد هما قد مُلئ من قبَل الاسلام بصوره منجزه لاتقبل التغییر و التبدیل و الآخر یشکّل منطقه الفراغ فى المذهب قد ترک الاسلام مهمّه ملاءها الى الدوله (او ولىّ الامر) یملائها وفقاً لمتطلبات الاهداف العامه للاقتصاد الاسلامى و مقتضیاتها فى کل زمان.[۵]

٣. لازمه در نظر نگرفتن منطقه فراغ آن است که توجه ما فقط به عناصر ساکن و ساکت اسلامى باشد نه به عناصر پویا و حرکت آخرین دین … اذا اهملنا منطقه الفراغ و دورها الخطیر فان معنى ذلک تجزئه امکانیات الاقتصاد الاسلامى و النظر الى العناصر الساکنه فیه دون العناصر الحرکیه.[۶]

۴. اقدامات پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در پر کردن نقاط خالى از حکم. با عنوان ولى امر و حاکم اسلامى بوده نه با وصف پیامبرى اسلام: ان نوعیه التشریعات التى ملأ النبى صلی‌الله‌علیه‌وآله بها منطقه الفراغ من المذهب بوصفه ولى الامر لیست احکاماً دائمیه بطبیعتها لانها لم تصدر من النبى صلی‌الله‌علیه‌وآله بوصفه مبلّغاً للاحکام العامه الثابته بل باعتباره حاکماً و ولیاً للمسلمین فهى اذن لاتعتبر جزئاً ثاتباً من المذهب الاقتصادى فى الاسلام. [۷]

۵. وجود نقاط خالى از نص دلیل نقص در تشریع دین نیست، بلکه دلیل بر شمول اسلام و همگامى آن است با پیشرفت‌ها در هر زمان است: و لاتدل منطقه الفراغ على نقص فى الصوره التشریعیه او اهمال من الشریعه لبعض الوقایع و الاحداث بل تعبر عن استیعاب الصوره و قدره الشریعه على مواکته العصور المختلفه … .[۸]

۶. نظریه منطقه الفراغ ریشه در اسلام داشته و از آن نشئت گرفته است و دلیل قرآنى آن آیه شریفه: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۹] می‌باشد.[۱۰]

٧. حدود منطقه فراغ که دایر مدار مقدار اختیارات ولىّ امر است، شامل هر فعلى و عملى است که به حسب شریعت در طبقه مباح باشد وگرنه افعالى که در شرع اسلام واجب و یا حرام باشد -هر چند به مقتضاى دلیل عام- ولىّ امر حق ندارد بر خلاف آن حکم کند؛ زیرا اطاعت ولى امر در چهار چوبى است که با اطاعت خداوند و احکام عامه الهى متعارض نباشد.[۱۱]

٨. نمونه‌هاى مصداقى نظریه: وى به چهار مورد از مصادیق نظریه اشاره می‌کند.[۱۲] گفتنى است که موارد چهارگانه نمونه‌هایى از مصادیق اقتصادى هستند نه این‌که منحصر به این‌ها باشد.

ب) خطرات اجتهاد

بدون شک، اجتهاد و فتح باب آن از بزرگترین امتیازات مذهب تشیع است که پیوسته ضامن حیات و بقای فقه شیعه و همگام بودن آن با هر زمان و مکان است و بدون تردید ملکه اجتهاد از بزرگترین نعمت‌هاى الهى است که نصیب هر کسى نمی‌گردد.[۱۳] چه بسیار افراد که در راه و امانده شده و یا منحرف گردیدند و چه فراوان آنان که از موانع و خطرات مصون نمانده و به بیراهه کشانیده شدند.

مرحوم شهید صدر نه تنها خود مجتهدى بزرگ و فقیهى به تمام معنا بود، بلکه خود سازنده فقهاى عظام و تربیت‌کننده مجتهدان والامقام آن هم در حوزه‌اى کهن یعنى نجف اشرف بود. او از خطرهاى اجتهاد که اهمیت آن‌ها به اهمیت خود اجتهاد بستگى و تناسب دارد به خوبى آگاه بود و در مبحثى از کتاب اقتصادنا به چهار مورد -شاید فقط به‌عنوان نمونه- از این خطرها و کج‌راهه‌ها اشاره مى‌کند.

١. کوشش آگاهانه و یا ناآگاهانه مجتهد به منظور شکل دادن نصوص شرعى به گونه و شکلى که مناسب موقعیت و شرایط فاسدى باشد که خود در آن موقعیت به سر می‌برد.

٢. تحلیل و فهم نصوص در چهارچوب فکرى خاص به خود مجتهد، بدون آن‌که به غیر اسلامى بودن آن چهارچوب توجه کند و اگر نصوص را مخالف پیش‌داوری‌هاى خود دید از آن‌ها دست بر می‌دارد و به سراغ نصوص دیگرى می‌رود که با بافته‌هاى فکرى او متناسب باشد. در صورتى که باید نصوص و دلایل اسلامى بر افکار و اندیشه‌ها حاکم شود نه برعکس.

٣. تهى نمودن دلایل شرعى از شرایط ویژه زمانى و مکانى و استکشاف اطلاق و عموم از آن‌ها بدون مجوز علمى، در حالى که آن دلایل در ظروف خاصى صادر شده‌اند. این لغزش غالباً در مورد «تقریر» که یکى از اقسام سه‌گانه سنّت است، رخ می‌دهد.

۴. تمایلات پیش‌ساخته نفسانى را اصل قراردادن و آن‌ها را ملاک کاوش در فهم نصوص قراردادن؛ چنان‌که فردى بخواهد استنباط خود را بر اساس فردنگرى قرار دهد و یا دیگرى بخواهد ادله را تنها بر اساس جامعه‌گرایى تفسیر کند، در حالى که چه بسا در مورد اول، مقام جامعه‌نگرى باشد و یا در مورد دوم می‌بایست از دیدگاه فردى به مدارک حکم نظر شود.[۱۴]

از این رو، فقیه مستنبط باید همواره مراقب و مواظب این خطرها و موارد مشابه باشد تا از مسیر استنباط منحرف نشود و بلکه هر چه بهتر و بیشتر و کشف مراد و مقصود شارع مقدس دست یابد.

ج) اموال حیازت شده متعلق به وکیل در حیازت است نه به موکل

هر گاه شخصى به دیگرى وکالت دهد که از سوى او و براى را چیزى از مباحات را حیازت کند (به دست بیاورد) آیا پس از انجام این مقصد، اشیای حیازت شده از آنِ موکل خواهد بود یا تعلق به همان وکیل دارد؟

مرحوم شهید صدر می‌گوید: استدلال نظریه نخست آن است که وکالت سبب تعلق اموال به دست آمده از ثروت‌هاى طبیعى به وسیله وکیل براى موکلّ است، چنان‌که گویى حیازت وکیل همانا حیازت موکل است، همان‌طور که در بیع نیز چنین است.

سپس آن فقیه عظیم‌الشأن پاسخ می‌دهد که این استدلال صحیح نیست؛ زیرا انتساب عمل وکیل به موکل تنها در امور اعتبارى و قراردادى، مانند بیع، اجاره، هبه و… مصداق دارد، نه در امور تکوینى که صدور آن‌ها از شخص و انتساب آن‌ها به وى جنبه تکوینى دارد؛ لذا اگر کسى به نیابت از دیگرى به دیدار شخصى برود این در حقیقت خودِ نایب است که آن شخص را دیدار کرده است نه نیابت‌دهنده… . [۱۵]

این نظریه هر چند قبلاً از سوى جمعى از فقهاى گذشته پذیرفته شده بود، اما در عصر حاضر با تعبیرها و تحریرهاى مرحوم صدر یکى از شجاعت‌هاى علمى وى به شمار می‌آید. بدین وسیله یکى از راه‌ها و بهانه‌هاى زمین‌خواران و استثمارگران که خود به تن‌آسایى پرداخته و با دربند کشیدن مستضعفان، حاصل رنج و تعب آنان را به خود اختصاص داده و تصاحب می‌نمودند بسته شد. این بسیار با اهمیت است؛ زیرا خود عامل مهمى است برای جلوگیرى از ظلم و ستم جباران و مال‌اندوزان وسیله‌ای است برای احقاق حق محرومان و ضعفا و خلاصه نظریه‌اى است انقلابى و بسى پربار و پرثمر و منطبق با اهداف و مقاصد شریعت مطهر و رهبران معصوم  علیهم‌السلام.

د) بانک بدون ربا در اسلام

موضوعات و مسائل بانکى و استوارى آن‌ها بر اقتصاد مبتنى بر سرمایه‌دارى، پیوسته مورد نظر فقهاى اسلام در جهت رهایى از ربا و سود بوده است. شاید علامه شهید سید محمد باقر صدر نخستین کسى بود که با نهایت دقت و شجاعت علمى در کتاب البنک اللاربوی فی الاسلام به تحلیل و چاره‌جویى پرداخت.

اکنون منظور ما وارد شدن در این مبحث نیست، بلکه آن‌چه که مورد نظر است تبحر و تسلط شهید صدر بر مسائل اقتصادى و بانکى است، به ویژه حل مسئله ربا؛ یکى بر اساس معاملات بانکى در کشورهاى اسلامى که اقتصاد آن‌ها جزیى از اقتصاد کشورهاى بزرگ و نظام سرمایه‌دارى بود و پیوند ناگسستنى با اقتصاد کاپیتالیستى داشت. ایشان در این مورد، چگونگی امور و معاملات این بانک‌ها را در دولت اسلامى بر اساس وجه مشروع بنا نهاد. و دیگرى بر اساس احکام و روش‌هاى اسلامى و حاکم بر بانک‌هاى یاد شده بدون ارتباط و پیوند با اقتصاد جهانى و غربى. البته تصور اهمیت این دو روش و تفکیک میان آن‌ها و درک عظمت علمى و فکرى مرحوم آیت الله صدر، منوط به مراجعه و مطالعه کتاب یاد شده است -با توجه به زمان و مکان و شرایط تألیف آن در آن دوره- است.

هـ ) دیدگاه‌هاى اسلامى

بارها دیده شده که کتاب‌هایى در مورد برخى از مسائل و موضوعات نوشته می‌شود که نگارندگان آن‌ها عنوان «از دیدگاه اسلام» یا «از نظر اسلام» و «منظر اسلام» را پسوند نام کتاب خود قرار می‌دهند. چه بسا برخى از این نوشتارها جنبه شعارى و خطابى نداشته و بر مبناى استدلال و استناد تألیف یافته باشند، اما فراموش نباید کرد که این نویسندگان هستند که از مدارک و منابع، اسلامى بودن موضوع مورد نظر خود را استنباط می‌کنند، اما آیا نظریه‌های آنان در واقع و حقیقت چه اندازه اسلامى است و تا کجا به حقیقت اسلام دست یافته‌اند و یا این‌که انظار و افکار خود را بر اسلام تحمیل کرده باشند این خود مطلب دیگرى است که باید متناسب با هر کدام از این نوشته‌ها بررسی گردد.

اما مرحوم شهید صدر که خود فقیهى بزرگ و علامه‌اى عالی‌مقدار و آیتى در اسلام‌شناسى، تحقیق، پژوهش، نوآورى، ابتکار و خلاقیت است و در همه جا و براى همه کس باید اسوه و الگو باشد، به گونه یاد شده نمى‌اندیشد و در اکتشافات علمى و فکرى خویش، خودبینى و خودمحورى نمى‌کند و خویشتن را حاکم بر مدارک و نصوص شرعى نمى‌بیند؛ چه بسا نظریه‌اى را اسلامى معرفى مى‌کند، هر چند مورد استنباط شخصى خود وى نباشد یا خود استنباط دیگرى داشته باشد. اکنون گفتار آن شهید سعید را یادآوری می‌کنیم:

الآراء الفقهیه التى تعرض فى الکتاب لایجب ان تکون مستنبطه من المؤلف نفسه بل قد یعرض الکتاب لآراءِ تخالف من الناحیه الفقهیه اجتهاد الکاتب فى المسئله. و انما الصفه العامه التى لوحظ توفرها فى تلک الآراء هى ان تکون نتیجه لاجتهاد احد المجتهدین بقطع النظر عن عدد القائلین بالرأى و موقف الاکثریه منه.[۱۶]

عظمت روح. اوج فکر و اندیشه، سعه صدر، بها دادن به آرا و افکار دیگران، آگاهى بر نظریه‌های صاحب‌نظران و اجتناب از مطلق‌گرایى و خودمحورى در این سخن شهید صدر موج می‌زند و بزرگ‌ترین درس علمى و عملى را به دست‌اندرکاران پژوهش و کاوش می‌دهد تا آنان چه گونه باشند و چگونه از این بلندنظرى وى بهره ببرند.

و) ابتکار در روش و اسلوب

استاد شهید نه تنها در کشف معضلات علمى و استخراج گوهرهاى ذی‌قیمت از دریاى بیکران علوم خدادادى، نابغه‌اى چیره‌دست و علامه‌اى عظیم‌الشأن، بلکه امامى مطاع و پیشوایى آگاه است، که در روش، سبک و متد نیز فردى بى‌نظیر و یا کم‌نظیر و مبتکرى سازنده و معمارى فکور و اندیشمند است. این ابتکار و سازندگى خود یکى از مؤثرترین ابزارها و وسایل دست‌یابى به آفاقى جدید و نورانى از علم و دانش خواهد بود. اکنون به‌عنوان نمونه به کلام وى در مقدمه کتاب فقهى ارزشمندش دیده باز می‌کنیم:

… ان هذا الجزء من هذا الکتاب یعبّر فى بحوثه عن ممارسته علمیه … تناولت عدداً من مسائل المیاه من العروه الوثقى بالشرح و الاستدلال باسالیب البحث العلمى السائد و بنفس صیغه التى تعارف علیها علمائنا الابرار انسجاماً مع الظروف التدریسیه العامّه. و واضح لدّى و انا الاحظ بحوث هذا الکتاب ان المنهج بحاجه الى تطویر اساسى یعطى للبحث الفقهى ابعاده الکامله.[۱۷]

سپس مى‌فرماید:

… ان الکتاب کما ذکرنا ممارسه تدریسیه قد خضعت لنفس الاعراف المتبعه فی مجال التدریس السائه من ناحیه المنهج و لغه البحث و التوسع فی الشرح و التوضیح و اتجهت الى تعمیق المحتوى و المضمون کلما اتیح لها ذلک تارکه تطویر المنهج و لغه البحث الى حین تتوفر الظروف الموضوعیه التى یتطلبها ذلک … .

آرى از این سخن جاودانه شهید صدر و منطوق و مفهوم آن به خوبى فهمیده می‌شود که:

١. کتاب نامبرده بر روش‌هاى رایج در حوزه‌هاى علمى براى بحث و تحقیق و بر اساس همان الفاظ و اصطلاحاتى که میان عالمان بزرگوار دین در محدوده تدریس حوزوى موجود و متداول می‌باشد، استوار است. مفهوم این کلام آن است که اسلوب و روش دیگر یا روش‌هاى دیگرى نیز براى افاده همین مقاصد و مباحث وجود دارد.

٢. تا هنگامى که طریق متداول و الفاظ و عبارات معمول، تغییر اساسى نیابد و متحول نشود، مباحث فقهى ابعاد و جوانب کامل خود را باز نمى‌یابد.

٣. عرف و منهج متداول و موجود، متوجه و متمایل به طرح عمیق محتوایى. غامض سخن گفتن. و استدلال مغلق و پیچیده آوردن است که ما هم در این کتاب غالباً این منهج را مطابق عرف حوزه‌ها برگزیده‌ایم.

۴. ایجاد تحول اساسى در اسلوب و متد بحث‌هاى علمى و انتخاب زبان و عبارات و اصطلاحات لازم براى این منهج جدید را به فرصت دیگر که توفیق آن موکول به آینده است واگذار می‌کنیم.

ملاحظه می‌شود که در فکر بکر و اندیشه متعالى شهید صدر یک تحول عمیق و وسیع در اسلوب تدریسى و تألیفى حوزه‌هاى علمیه و در گزینش اصطلاحات و عبارات، هماهنگ با این اسلوب جدید وجود دارد که از مجموع آثار و افکار شهید صدر، بلکه از همین عبارت یاد شده می‌توان پایه آن را ردیابى نمود و به دست آورد. اما اى کاش آن عالم علیم زنده می‌ماند تا حوزه‌هاى علمیه را از این نوآورى و ابتکار عظیم نیز به صورت مشروح، مفصل و مستقل، برخوردار و بهره‌مند می‌کرد و سبک جدید خویش را در تدریس و تألیف براى همه جوامع علمى به نمایش می‌گذارد.

ز) شهید صدر و امام خمینى رحمهماالله

سخن از شهید صدر و آثار و افکار و انقلاب و امامت فکرى و سیاسى و علمى و معنوى وى با این گفتارها و نوشتارهاى کوتاه ما پایان نمى‌پذیرد مگر آن‌که ما خود براى مقال خودمان پایانى جست‌وجو کنیم.

پایان این مقاله را به کلام متعالى و ماندگار شهید صدر پایان می‌دهیم که به ارادتمندان، مقلدان، پیروان، تلامذه و همه رهروان راه نورانى خود خطاب نمود: «ذوبوا فى الامام الخمینى کما ذاب هو فى الاسلام؛ در افکار و مقاصد و آرمان‌ها و انقلاب حضرت امام خمینى(رحمه الله) ذوب شوید آن گونه که او خود در اسلام ذوب گردید و همه خود را فداى اسلام کرد». به بیان دیگر، در انقلاب حضرت امام خمینى ذوب گردید و آب شوید؛ زیرا او کسى است که همه وجودش در اسلام ذوب شده و فدا گردیده است و کسى که چنان خویش را فداى اسلام کند همه باید فداى او شوند که فدا شدن و ذوب شدن در او همانا قربانى شدن و فدا گردیدن در اسلام است.

پروردگارا! خشم و نفرین و عذاب و انتقام خود را بر قاتلان شهید مظلوم آیت الله العظمى صدر صادر و نازل فرما.

بارالها! روح مطهر و منوّر حضرت امام راحل قدس‌سره و روان ملکوتى آیت الله العظمى شهید صدر قدس‌سره را با ارواح طیبه و نورانى اولیای اسلام محشور فرما و ما را پیرو راستین آنان قرار ده  و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

 

 

[۱] و ٢. مطالب فوق عین الفاظ و عبارات حضرت استاد هستند که این‌جانب هم‌زمان با تدریس ایشان نوشته‌ام.

[۳].  صورت آن مکاتبه و پاسخ کتبى شهید صدر در ضمن حالات ایشان چاپ و نشر گردیده است.

[۴]. اقتصادنا، ص ٣۶١.

[۵]. همان، ص ٣۶٢ .

[۶]. همان، ص ٣۶٣.

[۷]. همان.

[۸]. اقتصادنا، ص ٣۶٣.

[۹]. النساء (۴)، آیه ۵٩.

[۱۰]. اقتصادنا، ص ۶۴١.

[۱۱]. همان.

[۱۲].  همان، ص۶۴٢ و ۶۴٣.

[۱۳]. «وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ» سوره فصلت (۴١)، آیه ٣۵.

[۱۴]. برای مطالعه موارد چهارگانه یاد شده در متن و ملاحظه مثال‌هاى فقهى هر یک ر . ک: اقتصادنا، صص ٣۶۴ – ٣٧۵.

[۱۵]. برای مطالعه مشروح این نظریه ر .ک: همان: صص ۶٧۴ – ۶٨٢.

[۱۶]. اقتصادنا، ص ١١ و ١٢.

[۱۷]. بحوث فی شرح العروه الوثقی، ص ١.

نویسنده: عباس سماواتی

مقدمه

پروردگار مهربان براى هدایت بشر و نجات وى از بیراهه‌ها، علاوه بر ارسال رسل و انزال کتب و هدایت‌هاى عقلى و فطرى، افرادى هدایت یافته و کامل شده را به عنوان نمونه‌هاى عینى و عملى دستورات و الهامات الهى، به جامعه بشریت تقدیم می‌کند که در رأس آن‌ها، خاتم پیامبران الهى حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل پاک او و دیگر انبیا و اوصیا و اولیای الهى قرار دارند. در این میان، نقش علماى ربانى که متخلق به اخلاق الهى شده‌اند نقش بسیار برجسته و کارآمدى است.

یکى از علماى برجسته و باکمال اسلام در سده‌هاى اخیر، شهید بزرگوار حضرت آیت الله العظمى سید محمد باقر صدر(قدس سره) می‌باشد که به پاس سلوک اخلاقى و آثار فکرى معظم‌له، همه وظیفه دارند هر چه بهتر با افکار، عقاید، نوآورى‌ها و مکارم اخلاقى وى آشنا شده، در حد توان به نشر این ارزش‌هاى انسانى بپردازند.

البته بررسى سلوک اخلاقى بزرگانِ طریق هدایت و متخلقان به اخلاق الهى، کارى بس دشوار است، زیرا اولاً، براى درک لطایف رفتار و زوایاى وجودى یک انسان سالک و یک عالم ربانى، بایسته است مقدمات علمى و عملى زیادى را پیمود. ثانیاً، چنین علماى مخلص نه تنها به ترویج خود و آن‌چه مربوط به خود است نمی‌پردازند، بلکه سعى تمام در حفظ مکنونات ارزشمند درونى خود دارند؛ زیرا ارزش آن را در اخلاص با محبوب دلشان خداوند تبارک و تعالى می‌بینند (کما هو الحق). بنابراین چیز زیادى در معرض دید دیگران قرار نمی‌گیرد و آن‌چه به طور طبیعى نمودار می‌گردد قطره‌ای است از دریاى وجودى آنان. ثالثاً، این مهم بیش‌تر از عهده کسانى بر می‌آید که حشر و نشر چندین ساله با آن روحانى والامقام و آن شیردل پیروز صحنه‌هاى علمى و جهادى داشته‌اند.

اما این حقیر به جهت علاقه وافرى که به آن فرزانه ارجمند دارم با استمداد از درگاه الهى سعى خواهم کرد با توجه به آثار شاگردان برجسته و ملازمان نزدیک وى، قدمى کوچک در این باره بردارم به این امید که مورد قبول حق واقع گردد.

* * *

شهید آیت الله العظمى صدر(ره) دانشمند پرنبوغى بود که از جمله صفات او می‌توان به دانشورى، کاردانى، ژرف‌اندیشى، خلاقیت، نکته‌پردازى و جامعیت او اشاره کرد. او صدرالفضائل در بین همتایان و برجسته‌ترین روحانى از جهت کمالات علمى و عملى در میان هم دوره‌ای‌هاى خود بود.

«صدر» جهان اندیشه داراى شور عقلانى و شور ایمانى بود و زندگى طیبه داشت. او به خوبى می‌دانست که علم بدون تقوا رهزنى است. آن مرجع بزرگوار علاوه بر امتیاز و برجستگى خاص در مسائل فکرى و ژرف‌اندیشى همراه با نگاه همه جانبه به قوانین اسلام، به عنوان دین کامل و توانا در اداره صحیح زندگى بشر و تأمین سعادت ابدى وى، در کمالات و فضائل اخلاقى نیز ممتاز و نمونه بود و همه این کمالات اخلاقى را از راه بندگى خداوند و در سایه تربیت اسلامى از ابتداى دوران رشد و کمال به دست آورده بود.

به درستى پروردگار مهربان او را لایق دیده بود که فوق‌العادگی‌هاى خاص به او عطا نموده و او را مجمع الفضائل قرار دهد.

آن مرجع مُصلح و مغز متفکر اسلامى با وجود جمع کردن کمالات علمى و عملى بسیارى درخود، خود، بیت خود و هر آن‌چه مربوط به خود است را ندید و از این حجاب‌هاى عالِم سوز عالَم سوز نجات یافت و همیشه حاضر بود تمام هستى خود را در راه معبود فدا کند و بارها این را اعلام نمود. او دراوج محبوبیت مردمى، راه شهادت را برگزید.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                               ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

چه بسیارند کسانى که از تعلقات بسیط ابتدایى می‌رهند اما به دست خو د و سرمست از تبحر خود در اصطلاحات و علوم رایج، تعلقات پیچیده کور‌کننده‌ای براى خود بنیان می‌نهند و به فرموده امام امت، خمینى بزرگ، هیچ راهى براى نجات آنان و هیچ امیدى براى بازگشت آنان نیست.[۱]

همین مکارم اخلاقى و مهم‌تر از همه، نفى علایق نفسانى باعث شد که شهید صدر بین جهاد و اجتهاد جمع کند و به خوبى از عهده هر دو برآید.

او مصلحى بزرگ بود که هم دردها را می‌شناخت و هم با استنباط صحیح احکام همیشه سعادت‌بخش اسلام از متون و منابع غنى آن، داروى هر دردى را به خوبى می‌دانست، اما صد افسوس که به نداى احیاگرانه و نجات‌بخش این مصلح اندیشه پرداز، پاسخى مناسب و در خور شأن وى به ویژه از سوى بزرگان سنتى حوزه‌ها داده نشد و به سان مولایش امیرالمؤمنین على (علیه السلام) چه بسا با دعاى خود، سفر به کوى دوستان حقیقى‌اش اولیای الهى را از خداوند خواست و خداوند او را با فضیلت شهادت وارد محفل پررونق آنان گرداند.

آن مرد دین و فرزانه بشرى انسى ویژه با قرآن داشت و با تطهیر جانش به حقایقى از قرآن رسیده بود «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[۲] و با بیانى مشفقانه آن را در اختیار تشنگان حقیقت، شاگردان مکتب امام صادق (علیه السلام) و هر انسان آزاده دیگرى قرار می‌داد و در پیاده کردن احکام و دستورات نورانى قرآن در جامعه، نقش والایى داشت.

وى داراى مدارج عالى علمى و جاذبه قلبى بود و با وصل شدن به منبع حکمت و ارتباط معنوى محبت‌آمیز با شاگردان و پیروان خود، حکمت را به دیگران منتقل می‌نمود.

شهید صدر شخصیتى چند بُعدى داشت، یک فرد نبود بلکه با صیقل دادن درون خود، آیینه تمام نماى مکتب نجات‌بخش اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله)‌ و مذهب اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله ) بود و به تحقیق میتوان گفت او یک امت بود و رژیم جنایتکار عراق با به شهادت رساندن او یک امت را به مسْلخ برد و از کار انداخت؛ زیرا امت بیروح و اراده، دیگر چیزى نیست جز ابزار دست شرورترین افراد بشر و نامردترین حکام تاریخ.

خدا می‌داند چقدر سنگین است گناه افرادى که در برابر کشته شدن حسین و زینب زمان، سکوت کردند و با این‌که می‌توانستند، هیچ اقدامى نکردند. چنین مردمانی چقدر باید فدایى بدهند و ذلیل و خوار شوند تا توبه آنان از این سکوت بسیار سنگین، پذیرفته شود و روح الهى دوباره به آن‌ها دمیده شده، از وضع اسفبار و دردناک «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ»[۳] کنونى نجات یابند. [۴]

آن عالم شهید یکى از مصادیق آیه شریفه «وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ»[۵] بود. او پیوند عمیقى با امام خمینى بنیان‌گذار جمهورى اسلامى ایران داشت و این پیوند بر اساس ارزیابى ویژه از امام استوار بود. لذا با تمام وجود حاضر به همکارى و فداکارى در راه آرمان‌هاى بلند امام خمینى بود و دستخط شریف وى[۶] به شاگردانش در ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى حاکى از این مطلب است.

پس از بیان این مدخل که حاوى دورنمایى از صفات برجسته اخلاقى و فضایل وجودى این عالم نامور تاریخ تشیع بود، براى اثبات آن‌چه در فوق به آن اشارت رفت به بیان محورهایى از کمالات اخلاقى وى می‌پردازیم و در آخر مقاله سخن را با دستورالعمل اخلاقى آن اسوه علم و عمل، به پایان می‌بریم.

محاسبه و تزکیه نفس و نقادى از  خود

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها؛[۷]

هر آینه رستگار کسى است که تزکیه نفس نمود.

از قدم‌هاى اولیه براى هر انسانى که خواستار سیر و سلوک در مسیر رشد و تکامل و تقرب به ذات اقدس بارى تعالى است، تزکیه نفس و دور شدن از هر گونه رذائل و دنائت‌هاى نفسانى است.

یک انسان حقیقت‌شناس و آرمان‌گرا ابتدا باید از خود شروع کند و نفس خود را از گرایش‌هاى سوء حیوانى و مادى نجات داده و به انتخاب خود، فطرت الهى را از هر گونه صفات و ملکه‌هاى بداخلاقى و رذائل شهوانى و حتى از تمایلات سوء پاک سازد.

نتیجه این امر مهم، باز یافتن خود انسانى و وارد شدن در جرگه انسان‌هایى با صفت برتر طهارت روح و پاکى ضمیر است، بدین معنى که روح چنین انسانى با آزاد شدن از بندهاى اسارت و بندگى تن و شهوت، آماده دریافت فیوضات و الهامات الهى شده و به عبارت دیگر قابلیت رشد و تکامل پیدا می‌نماید و فاعلیت فاعل (فیوضات الهى) که از هر جهت مطلق است اثر خود را در آن روح آماده می‌گذارد و آن را در مسیر حرکت صعودىِ سیر الى الله قرار می‌دهد.

مطالعه و بررسى اخلاق و رفتارهاى اجتماعى شهید والامقام آیت الله العظمى سید محمد باقر صدر (قدس سره القدوسى) ما را به این نتیجه می‌رساند که آن انسان وارسته از ابتداى دوران رشد فکرى و عقلى با استعداد ویژه‌ای که داشته در مسیر محاسبه و تزکیه نفس قرار گرفته و با جدیت تمام مراقب و کشیک نفس خود بوده است؛ چرا که بدون این مهم، رفتارهاى کریمانه اخلاقى و عملکردهاى پرارزش انسانى امکان‌پذیر نیست و حداقل در لحظات سخت زندگى و هنگامه رو آوردن مصائب و فشارهاى گوناگون اجتماعى، قابل دوام نیست و این آن چیزى است که آن شهید عزیز و آن انسان خداجوى به خوبى از عهده آن برآمد و در تمام مراحل مختلف زندگى آن را به نمایش گذاشت. در آن زمانى که طلبه‌ای ناشناخته در حوزه علمیه کاظمین بود، در آن زمانى که از مشهورترین طلاب فاضل درس‌هاى سطح بالاى حوزه علمیه پررونق نجف اشرف بود، در آن زمانى که در اوج محبوبیت بود و در بالاترین سطح علمى قرار داشت، در آن زمانى که تحت فشارهاى بسیار سهمگین رژیم جنایتکار عراق قرار داشت و هر چه می‌توانستند او را آزار و اذیت و تهدید نمودند و تا آخرین روزهاى زندگى پرفیض و برکت‌اش این سلوک ممتاز اخلاقى در زندگى مبارک او آشکار بود و این‌ها همه نشان از عمق تزکیه نفس و عزت درونى او بود.

آن انسان ملکوتى، محاسبه نفس و نقادى از خود را نصب العین خویش قرار داده بود و با وجود برخوردارى از کمالات برجسته اخلاقى این‌گونه نبود که خود را فراموش کند و از خود نقادى نکند؛ در عین حال به جهت طهارت روح و معرفت بالا، عیوب و نقاط ضعف دیگران را می‌دانست؛ زیرا هر انسانى که خواستار شناخت و برطرف کردن عیوب واقعى و بعضاً مخفىِ نفس خود باشد لازم است نفس و نیات و اعمال خود را زیر ذره‌بین مراقبت قرار دهد و نسبت به آن بدبین باشد تا بلکه بتواند با استمداد از درگاه خداوند منان عیوب آن را شناخته و به لطف و رحمت پروردگار رئوف و مهربان برطرف نماید و این مسئله در مورد انسانى که عالم و دانا و مسلح به اصطلاحات و فنون علمى باشد بسى دشوارتر در عین حال لازم‌تر است؛ زیرا کوچک‌ترین خوش‌بینى و حب‌ذات با کمک توجیه‌گرى نفس مکار باعث می‌شود چنین فردى با وجود داشتن عیوب بزرگ که حتى ممکن است باعث گمراهى و هلاکت افراد زیادى شود خود را بهترین یا از بهترین‌ها بداند «اعاذنا الله من شرور انفسنا و من سیّئات اعمالنا».

در این‌جا باید اذعان داشت که شهید آیت الله العظمى صدر در این میدان هم قهرمان بود و هم به دیگران هشدار می‌داد، گفتار او در این بابت چنین است: «هر یک از ما باید پیش از آن‌که دیگران را بازخواست کند، نفس خود را بازخواست نماید، باید به واکنش‌هاى روانى خود خوب بنگرد، آیا واکنش‌هاى او براى خداست، یا براى منافعش؟

اگر واکنش‌ها براى منافع شخصى خود بود، نباید از خدا امیدى داشته باشد، حتى ثواب را هم نباید از خدا بطلبد؛ زیرا او براى خود ناراحت است نه براى خدا، پس چرا خدا او را پاداش دهد؟ او نه تنها هیچ پیروزى در دنیا نخواهد دید که از ثواب اخروى نیز محروم خواهد شد.

ولى اگر رنج و ناراحتى او در حقیقت براى خدا بود اگر واکنش او واقعاً براى الله بود، آن‌گاه است که افق او گسترده‌تر و گشوده‌تر خواهد شد، آن‌جاست که با یک دید به تمام جهان اسلام و تمام مسلمین و همه مشکلات می‌نگرد.»[۸]

اخلاص و وفــا

«وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ»؛[۹]

دستورى به آن‌ها داده نشده بود جز این‌که خدا را بپرستند در حالی که دین خود را براى او خالص کنند و از شرک به توحید باز گردند.[۱۰]

به دست آوردن درجه بالاى اخلاص براى انسان‌ها، به ویژه براى کسانى که به مدارج بالاى علمى و شهرت مردمى و جهانى می‌رسند کارى بس مشکل و طاقت‌فرسا است، مرد راه می‌خواهد و همت بلند و توحید کامل.

شهید عزیز آیت الله العظمى صدر(قدس سره) با مجاهده و مراقبه‌ای که ویژه خودش بود به این هدف بلند رسیده و همین اکسیر کمیاب، ارزش فعالیت‌هاى علمى و اجتماعى او را صد چندان کرده بود و با همین ملکه بزرگ اخلاقى در عمق جان‌ها اثر می‌گذاشت و هر انسان آزاده‌ای را مجذوب راه و مرام خود و اسوه‌هاى گران‌قدرش یعنى اهل بیت (علیهم السلام) می‌کرد. «کونوا لَنا زَیناً».

اخلاص و وفاى شهید صدر برخاسته از توحید خالص و عشق او به پروردگار مهربان بود و این یکرنگى به او صفایى ویژه بخشیده بود او در عبادت و بندگى خداوند صفا داشت، با بندگان خداوند و شاگردانش باوفا و باصفاى خاصى رفتار می‌کرد؛ به حدى که به آن‌ها عشق مى‌ورزید. او ملت اسلام و ملت عراق را بسیار دوست می‌داشت و از عمق جان به آن‌ها محبت می‌کرد. یکى از کلمات جاودانه او چنین بود:

«اى ملت آبا و اجدادم، همانا با تأکید میگویم که من با شما هستم و تا آخر نیز با شما خواهم بود و در مصائب و مشکلات شما را رها نخواهم کرد و به زودى خون خود را براى خدا به جهت رهایى شما فدا خواهم کرد.» [۱۱]

او به خوبى دریافته بود که اخلاص شرط اصلى و بی‌بدیل تمامى فعالیت‌هاى زندگى یک فرد طلبه و روحانى است؛ زیرا بدون اخلاص کارهاى علمى و اجتماعى عالمى که به ظاهر وارث رسالت سنگین انبیای الهى است نه تنها هیچ ارزشى ندارد، بلکه در بسیارى از مواقع مضر و هلاکت‌بار است.

این مهم را می‌توان از دقت نظر و نگرانى آن انسان وارسته نسبت به فعالیت‌هایش به دست آورد. او حتى از این‌که مبادا کارهاى گذشته‌اش بدون اخلاص بوده یا چه بسا شهرت جهانى آثار فکرى‌اش مانع اخلاص در او می‌شده، ناراحت و نگران بود. شاهد این سخن، خاطره آموزنده استاد ارجمند آیت الله سید کاظم حائرى یکى از شاگردان برجسته آن شهید والامقام است: «روزى ایشان به من فرمود: وقتى کتاب فلسفتنا را نگاشتم، خواستم آن را به نام «جماعهالعلماء» چاپ کنم ولى چون آنان نظراتى در جهت اصلاح و تعدیل کتاب داشتند که از دید من پذیرفته نبود، ناگزیر به نام خودم به چاپ رساندم. اکنون که چاپ شده و مورد توجه عام و خاص قرار گرفته و نویسنده آن در همه جا مشهور شده و بلند آوازه گردیده گاهى وقتها با خودم فکر میکنم: اگر پیش از چاپ، از این شهرت و پذیرش همگانى آگاه میبودم آیا باز هم حاضر میشدم که کتاب را به نام «جماعهالعلماء» چاپ کنم و از یاد نام خود بر روى کتاب خوددارى کنم؟

این تردید در آمادگى نفس بر انجام این کار مرا به شدت ناراحت میکند.

ایشان وقتى از این حالت روحى خود سخن می‌گفت، بسیار ناراحت بود که می‌خواست گریه کند، با این که یک فرض و احتمال بیش نبود، ولى از ترس این‌که اگر چنین امتحانى پیش می‌آمد و او آمادگى آن را نداشت ناراحت بود.»[۱۲]

عبـــادت

از ابعاد درخشان این عالم ربانى، عبادات خالصانه و خاشعانه او بود و مهم‌تر از آن این‌که بنا به قول بعضى از مرتبطین نزدیکش، او در عبادات خود انقطاع کامل داشت و به همین جهت در عبادت و نماز به کیفیت می‌اندیشید نه به کمیت، خداوند در قرآن می‌فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[۱۳] البته هر کسى از این حالت انقطاع کامل الى الله، اطلاع نمی‌یافت، جناب حجه الاسلام شیخ محمد رضا نعمانى از خواص شاگردانش در این رابطه می‌گوید: «در ایام گذشته زمانى که دنبال فرصتى براى اقتدا به آن شهید در نمازهاى یومیه در خانه وى بودم، در بسیارى از اوقات با این‌که وقت نماز فرا رسیده بود و حتى نیم ساعت از اول وقت نماز گذشته بود آن مرحوم در مصلاى خودش می‌نشست و نماز را شروع نمی‌کرد و به حالت تفکر فرو می‌رفت اما ناگهان بلند می‌شد و به نماز می‌پرداخت. یک روز از ایشان سبب این امر را پرسیدم، فرمودند: از ابتداى عمر با خود پیمان بستم تمام نمازهایم با حضور قلب و انقطاع باشد و در بعضى اوقات مجبور می‌شوم مقدارى صبر کنم تا افکار پراکنده را از ذهن خودم دور کنم و وقتى حالت انقطاع برایم حاصل شد به نماز می‌پردازم».[۱۴]

این حالت انقطاع وى منحصر در نماز نبود بلکه در شکل‌هاى مختلف عبادت نیز ظاهر بود، مانند قرائت قرآن در ماه مبارک رمضان که با صوتی حزین و اشکى جارى که قلب هر شنونده‌ای را خاشع می‌کرد و به عالم معنا پرواز می‌داد.

هم‌چنین در سفر عمـــره با وجود گرماى شدید و داغى سنگ‌فرش‌هاى مسجدالحرام، در زمانی که هیچ کس قادر به طواف نبود آن عابد عارف کامل، مشغول طواف و عبادت می‌شد، گویا که گرما و داغى وجود ندارد. یک روز پس از بازگشت از مسجدالحرام از این قدرت تحمل عجیب وى سؤال نمودم فرمودند: «مادامی که در مسجدالحرام هستم احساس حرارت و گرمى زمینهاى داغ آن را نمیکنم، بله بعد از برگشتن به هتل، در پاهاى خود احساس درد میکنم».[۱۵]

«به تحقیق باید گفت آن انسان والامقام عاشق عبادت بود و همیشه در عبادت بود؛ زیرا خداوند همیشه در قلب او حضور داشت و از مصادیق بارز این حدیث قدسى بود:

«من طلبنى وجدنى، ومن وجدنى عرفنى، ومن عرفنى احبّنى، ومن احبّنى عشقنى، ومن عشقنى عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فعلىّ دیته ومن علىّ دیته فأنا دیته»[۱۶]

با نماز شب، انس خاصى داشت و در آن حال به راز و نیاز با معشوق خود پروردگار مهربان می‌پرداخت. او از عبادات جان می‌گرفت و با نَفَس مسیحایى خود، روح عبودیت را به اطرافیان و شاگردان خود می‌دمید، او به گونه‌ای با معنا به تلاوت قرآن می‌پرداخت؛ زیرا تلاوت او همراه با فهم و تدبر بود و چنان اوج می‌گرفت که گویا خداوند با او سخن می‌گوید».[۱۷]

شاهد این سخن، گفتار آن عالم فرزانه به شاگردان خودش می‌باشد: «در نظر بگیریم که عبد مملوک خداییم و خداى متعال مالک مطلق رفتار و وجود و کارهاى ماست و او برنامهریز موقعیت آینده و حال ماست و اوست که در دنیا و آخرت بادیدهای که خواب آن را فرا نمیگیرد ما را زیر نظر میگیرد و به تدریج مسئولیتها و واجباتِ این عبودیت را از نظر بگذرانیم که در برابر رسالتش التزام داشته باشیم و از پرچمش دفاع کنیم و براى خویش به طور همیشگى خاطرنشان سازیم بنده خداییم، که معنى عبودیت نیز همین است؛ زیرا باید همواره با یاد خدا زیست کنیم و هنگامى که به خود الهام نمودیم که باید همراه با یاد خدا زندگى کنیم، زندگى براى خدا، در ذهنمان عمیقتر و دقیقتر میشود و بعد از نظرى و عقلىِ محض بودن، کم کم به صورت هاله و شبحى تقریباً حسى در میآید.»[۱۸]

عـــزت و سلامت نفس

آن شهید عزیز در اثر تزکیه نفس و خودسازى و اخلاص و عبودیتى که داشت به مرتبه بلندى از عزت و سلامت نفس نایل آمده بود: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ».[۱۹]

این عزت نفس سبب شده بود که در مقابل غیر خدا هیچ گونه کرنش و تذللى به خود راه ندهد و همه چیز خود را فداى عزت و اقتدار ایمانى خود بکند.

او عبد ممتحن الهى بود و مانند کوه در مقابل ظالمین و ستمگران زمان ایستاد و از هیچ چیز نترسید و هیچ تهدیدى در او اثر نکرد و سرزنش سرزنش‌کنندگان نیز باعث کوتاه آمدن از انجام وظیفه نشد.

آن عالم ربانى به آرامش ایمانى رسیده بود، در واقع شایسته دریافت آن فیض الهى شده بود. «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَهَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ».[۲۰]

او داراى قلبى مطمئن بود، همان صفتى که در کمتر کسى یافت می‌شود. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».[۲۱] درباره سلامت و عزت نفس شهید صدر (ره) به نمونه ذیل اکتفا می‌کنیم:

«یکى از شاگردان آیت الله صدر به خاطر اختلاف فکرى پاى از مجلس درس او کشید و از وى جدا شد! اما چون به خیال خام خود، طرز تفکر علمى و فلسفى و سیاسى آیت الله صدر را نادرست و مخالف مکتب اسلام می‌دانست، به جدایى کفایت نکرد، بلکه هر جا نشست شروع کرد به بدگویى از آیت الله صدر و رد اندیشه‌هاى او. چندین بار حرف‌هاى این شاگرد کج‌فهم و جفاکار و بدگو و متعصب کور در مسائل دینى، را به آیت الله صدر رساندند ولى او جوابى نداد.

یک روز باز هم در حضور او سخن از شاگرد خطاکار رفت، آیت الله صدر گفت: گرچه او پشت سر من بدگویى میکند اما من هنوز او را شخصى متدین و عادل میشناسم! زیرا او بر اساس کوتهنظرى و تعصب، خیال میکند که من منحرف و مستحق لعن و دشنامم، او به پندار تحجرآمیز خود با رد افکار من از دین خدا دفاع میکند و غیرت دینى به خرج میدهد! بنابراین آن قبیل حرفها را از روى درک نادرست خود در حق من میگوید نه از روى هواى نفس و یا حقد و حسد و بىمبالاتى.»[۲۲]

عشق و علاقه و توسل به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)‌‌ و اهل بیت (علیهم السلام)

هر انسان سالک وارسته‌ای به خوبى درک می‌کند که براى حرکت در مسیر هدایت و سلوک الى الله و رسیدن به کمال قرب الهى، رسول خدا(صلی الله علیه و آله)‌ و ائمه هدى اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) وسائط فیض الهى هستند و به وسیله وساطت آن‌ها، فیوض کمالات به شایستگان افاضه می‌شود. بر طبق روایات،[۲۳] مصداق وسیله در آیه شریفه: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَهَ»[۲۴] ستارگان درخشان عالم انسانیت هستند که فیض و کمال را از مبادى بالاتر دریافت و به دیگران می‌رسانند.

شهید والامقام آیت الله العظمى صدر از همان ابتداى کار و تلاش خود، خودش را شاگرد مکتب اهل بیت(علیهم السلام) می‌دانست و دعاها و زیارات او در حرم امامان (علیهما السلام) بسیار پر معنى و راهگشا بود.

او هم‌چنین خود را مدیون مجاهدات و تلاش‌هاى بی‌وقفه ائمه هدى (علیهم السلام) می‌دانست و دین خود را از طریق پیروى مخلصانه از دستورات سعادت بخش آن‌ها ادا می‌کرد و حتى لحظه‌ای در این امر مهم درنگ نمی‌کرد.

این رابطه و ارتباط، یک طرفه نبود بلکه ائمه هدى (علیهم السلام) این ستارگان آسمان فضیلت و این معادن کرم و جود و لطف و صفا، او را به عنوان شاگردى کوشا و شایسته، پذیرفته بودند، عنایت خاص به وى داشتند و آن انسان برجسته مورد توجه و کرامت آنان بود.

شاهد بر این مدعى خاطره‌ای است که آیت الله حائرى از شهید آیت الله العظمى صدر (ره) نقل می‌کند:

«در روزگار طلبگى هر روز ساعتى را به حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشرف می‌شدم و آن‌جا می‌نشستم و در مسائل علمى به فکر فرو می‌رفتم، به امید آن‌که از برکات حضرت الهام بگیرم و مشکلات علمى خود را حل کنم.

از این نیت من هیچ کس با خبر نبود، تا این‌که این روش قطع شد، مادرم خواب می‌بیند و در عالم رؤیا حضرت امیر(علیه السلام) به وى (به این مضمون) می‌فرماید: به باقر بگو چرا درسى را که از ما مىآموخت ترک کرده است؟»[۲۵]

این صفا و علاقه شدید همواره ادامه داشته و روز به روز عمق بیشترى می‌یافت؛ به گونه‌ای بود که او هنگام زیارت قبور پاک و مطهر آن‌ها، خود را در حضور آن‌ها می‌دید، کمال ادب و متانت همراه با عشق و صفا از نشانه‌هاى آن بود. شیخ محمدرضا نعمانى، از نزدیکان و ملازمین وى در سفر زیارتى عمره، در این رابطه می‌گوید: «در مدینه منوره همراه او به زیارت قبور مطهر ائمه بقیع (علیهم السلام) رفتم، آن شهید(ره) پا برهنه با حالت خشوع و خضوع وارد قبرستان بقیع گردید و به گونه‌ای شروع به زیارت آنان کرد که گویى امامان معصوم (علیهم السلام) جلو او هستند و آن‌ها را می‌بیند و این در حالتى بود که پیوسته اشک‌هایش جارى بود و روح مطهرش در عالمى دیگر پرواز می‌کرد، عالمى که با عمق دوستى و ولای اهل بیت (علیهم السلام) همراه بود».[۲۶]

تواضــع

آیت الله العظمى سیدمحمد باقر صدر(ره) با وجود رفعت مقام علمى و عملى، از تواضع خاصى برخوردار بود و این تواضع باعث شده بود این قله رفیع و برافراشته و این انسان با کمال که در افق بالایى از معنا و عرفان سیر می‌کرد، بسیار سهل‌الوصول و دست‌یافتنى باشد. او ابداً خود را و تبحر علمى و کمالات کم‌نظیر اخلاقى خود را نمی‌دید. با همه، متواضعانه رفتار می‌کرد با افراد خردسال و غیربالغى که براى رفع مشکلات معنوى و یافتن پاسخ سؤالات خود به وى مراجعه می‌کردند و با شاگردان و اطرافیان خود و حتى با خادم خانه‌اش با همه و همه متواضع بود و هیچ‌گاه دیده نشد که به دیگران فخرفروشى کند.

در این خصلت اخلاقى بزرگ، اسوه او رسول گرامى اسلام حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله)‌ بود که به هنگام خوردن غذا بر روى زمین می‌نشست و می‌فرمود:

انما انا عبد آکل کما یأکل العبد؛

همانا من بندهای هستم که همانند بندگان و غلامان غذا میخورم.[۲۷]

یکى از برادران ایمانى، آقاى مختار الاسدى، در این رابطه می‌گوید:

«هیچگاه دیده نشد که آن شهید والامقام با کلام یا رفتارش اشارهای به بزرگى و رفعت مقام یا دقت نظر خود کند و هیچگاه ادعاى برترى و اعلمیت نکرد؛ على رغم آنکه به نبوغ و تبحر خود آگاهى داشت و دوست و دشمن و دور و نزدیک این را قبول داشتند… .

به حدى متواضع بود که معروف شده بود. در هر مجلس وارد میشد در هر مکان جا بود مینشست و به هیچ وجه خواستار شناخته شدن و احترامات و تشریفات نبود… .

به سخن دیگران آنگونه گوش میداد که گویى شاگرد به سخن استادش گوش میدهد و هیچ معلوم نبود که او یک استاد و یک متفکر برجسته است و این کمالى است که به راحتى به دست نمیآید و بسیار کمیاب است.

چه بسیارند انسانهاى متفکرى که خوب سخن میگویند اما به لحاظ برجستگى و فوقالعادگى که دارند نمیتوانند به همان خوبى به سخنان زیردستان خود گوش کنند».[۲۸]

در یک مجلس عمومى در جلو چشم حاضران، یکى از افراد ناآگاه از آن شهید والامقام سؤال کرد: آقاى ما آیا شما مجتهد هستید یا طلبه هستید؟ آن سید بزرگوار با کمال تواضع و مهربانى و به راحتى جواب داد من هم‌چنان طلبه هستم![۲۹]

هم‌چنین آمده است که آن شهید عزیز احتیاجات منزل خود از قبیل خوراکى‌ها و سبزیجات را خودش از بازار خریدارى می‌کرد و به منزل می‌آورد و این امر، تا نزدیک زمان مرجعیتش ادامه داشت. او با کسبه و فروشندگان گفت‌وگوى صمیمانه‌ای داشت گویا که با نظایر و هم‌ردیفان و علما سخن می‌گوید.

آن قدر تواضع داشت که هر موقع غذایى براى او می‌آوردند بهترینِ آن را به خادمش اعطا می‌نمود و خود از بقیه آن تناول می‌نمود… او تألیفات خود را با عبارت «محمد باقر صدر» منتشر می‌کرد و هیچ گونه مقدمه یا تعریف یا اشاره‌ای به شخصیت برجسته و مقامات علمى خود به آن نمی‌افزود و حتى بعضى از کتاب‌ها و بسیارى از مباحث ارزشمندش را بدون ذکر نام منتشر کرد.

او با این‌که در اوج کمالات و مقامات علمى و معنوى و دینى بود، لباسى ساده می‌پوشید و چنان‌چه اشاره شد در مجالس رسمى نزد کسبه و طلبه‌هاى مبتدى و گاهى نزدیک درب مجلس می‌نشست.

او هیچ وقت راضى نشد که اتومبیلى اختصاصى تهیه کند و حتى اجازه نداد اتومبیلى به او هدیه کنند و با وسایل نقلیه عمومى آمد و رفت می‌کرد.[۳۰]

این تواضع پیامبرگونه آن شهید باکرامت، الهام گرفته از آیات قرآن بود؛ آن‌جا که خداوند می‌فرماید:

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ؛ [۳۱]

و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر.[۳۲]

نقل شده است[۳۳] که وى از دوران کودکى چنین خصیصه‌ای داشت. آموزگار دوران دبستان او که به نبوغ سرشار، هوش و استعداد فوق‌العاده او پى برده بود می‌گوید: در کنار این‌ها، تواضع او چیز عجیبى بود و هیچ‌گاه ندیدم به خاطر معلومات و نبوغى که دارد بر هم‌کلاسان خود ادعایى داشته یا فخرفروشى کند.

تواضع در این سنین، از ذات پاک و اصالت خانوادگى و تربیت عالى او حکایت دارد. این تواضع همراه با رشد علمى و اجتماعى او شدیدتر و عمیق‌تر گشت، حتى روزى در هنگام تدریس مسائل فلکى و سؤال از یکى از شاگردانش به او گفت: «فرض کنید من شاگرد شما هستم، جواب را براى من توضیح دهید!!»[۳۴] این رفتار متواضعانه و مشفقانه را در کم‌تر کسى می‌توان دید.

آقاى فاضل نورى در این رابطه می‌گوید: «او داراى تواضع علمى بود؛ به گونهای که روح تواضع بر دروس و تألیفات او حاکم بود و از استادان خود با تجلیل اسم میبرد و آرا و نظریات آنها را با بهترین وجه ممکن و حتى گاهى بهتر از خود آنها تقریر میکرد هر چند آن آرا را باطل میدانست. البته با ادب خاصى به نقد آنها میپرداخت.

در هنگام تدریس در برابر اشکالات بهجا و بیجاى شاگردانش سکوت میکرد و خوب گوش میداد.

تواضع او تواضع جامع و تواضع صادق قرآنى بود؛ تمام لحظات زندگانى پرفیض او این را تصدیق میکند. حتى دیده شده است که او با وجود مقام مرجعیت و رهبرى امت اسلامى موقع ملاقات با بعضى از زنان مؤمن قیام کرده و ایستاده است و موقع خداحافظى نیز بلند شده و ایستاده است تا اینکه آن زنان از پیش او رفتهاند».[۳۵]

این بخش مهم از خصایص برجسته آن شهید را با تواضع او در برابر امام خمینى به پایان می‌بریم. او بارها گفته بود: «اگر امام خمینى به من دستور بدهد که نماینده ایشان در روستایى باشم فرمان خواهم برد و امر ایشان را اجرا خواهم کرد».[۳۶]

اخلاق معظم له با اهل و عیال خود

پر واضح است که چنین انسان برجسته‌ای رفتار کریمانه و سازنده‌ای با خانواده خود دارد، رفتارى که همراه با ارشاد و محبت و تواضع است و هیچ‌گونه برترى‌جویى و تفوق‌طلبى ندارد حتى به مناسبتى یک بار فرمودند: «من در طول زندگانى حتى یک بار هم به زوجه خود آمرانه چیزى نگفتم و نگفتم آب براى من بیاور»[۳۷] چنان‌چه نقل شده است: «زمانى که همسرش براى دیدار دخترش به کاظمین رفته بود و شهید صدر به او احتیاج داشت از او درخواست مراجعت نکرد، بلکه با تماس تلفنى از او احوال‌پرسى نمود و خودِ همسرش متوجه شده بود که احتیاج به او دارد بدون این‌که از او بخواهد یا اشاره‌ای به آن بکند.»[۳۸]

آقاى فاضل نورى در این رابطه می‌گوید:

«شهید صدر با مادرش رفتارى بسیار متواضعانه و همراه با اجلال و تکریم داشت و با کمال خضوع و ادب با او رفتار می‌کرد، به گونه‌ای که قلب مادرش را شاد می‌کرد و مادر وى دائماً شکر خداوند را به خاطر وجود این فرزند به جا می‌آورد و همیشه دعا می‌کرد تا وقتى زنده است با فرزندش زندگى کند. آن شهید والامقام در این رابطه بسیار باوفا بود و همان‌گونه که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)‌ با زهرا (سلام الله علیها) دختر گرامیش رفتار می‌کرد او با مادرش رفتار می‌نمود بدین معنى که وقتى وارد خانه می‌شد اول به او سلام می‌کرد و نزد او می‌رفت تا خم شده دست مادرش را ببوسد و احوال او را جویا شود. موقع خداحافظى نیز بوسیدن دست مادر و تواضع با او و التماس دعا از او را فراموش نمی‌کرد و همیشه درصدد تحصیل رضایت مادرش بود و تکریم و احترام او را بر خود واجب دانسته و سعى در کمک کردن به او داشت.

این علاقه و محبت به گونه‌ای بود که دورى فرزند از مادر بسیار سخت و طاقت‌فرسا بود و موقعی که مأموران حکومت بعث براى دستگیرى وى آمدند آن مادر نیز می‌خواست همراه پاره جگر خود به زندان برود ولى مانع او شده و نگذاشتند… .

رفتار شهید صدر با همسرش نیز در بعضى جهات شباهت با رفتار با مادرش داشت؛ تمام حقوق او را به عنوان وظیفه ادا می‌کرد و هیچ نقصى بر جا نمی‌گذاشت و به همسرش وفادار بود و او را دوست می‌داشت و او را در جلو چشم دیگران بزرگ می‌نمود… .

همین رفتار سازنده و کریمانه باعث شده بود که همسرش نیز بسیار باوفا و باادب و باصفا باشد و سعى تمام در تحصیل رضایت شوهرش مرحوم شهید صدر داشت و بسیار او را دوست می‌داشت، هیچ‌گاه بر همسرش رو ترش نمی‌کرد و کلام خشن به او نمی‌گفت و همت او این بود که اسباب سکونت و آرامش همسرش را در خانه فراهم آورد؛ چرا که[۳۹] جِهَادُ الْمَرْأَهِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛[۴۰] جهاد زن خوب شوهردارى است».

رفتار شهید با خواهرش بنت الهدى

«شهید عزیز آیت الله العظمى صدر به گونه‌ای عالى رفتار برادرى و خواهرى را به نمایش گذاشت. خواهرش را مانند خودش می‌دانست، چون از یک پدر و مادر و از یک ریشه بودند و مانند یکى از اعضاى بدن از او مراقبت می‌کرد و بدین لحاظ بین آن دو رابطه قوى الهى و علاقه قلبى تامى همراه با اکرام و احترام برقرار بود.

وقتى شهید صدر دریافت که خواهرش شایستگى مسئولیت‌پذیرى و رشد و تکامل دارد توجه خاصى به او نمود و کوشش نمود که رابطه او را با خدا محکم سازد، به گونه‌ای که از بندگان خوب خداوند شود. هم‌چنین در مسائل و احکام دین و شریعت او را تعلیم نمود تا بتواند نقش خوبى در خدمت به دین و امت اسلام به عهده بگیرد.

به راستى که این خواهر گران‌قدر شایستگى چنین رشد و تکاملى را داشت و  به خوبى رشد کرد و این بانوى نمونه به درجات بالاى قرب الهى رسید؛ به طوری که از همه چیز خود گذشت، فقط به رضاى خداوند اندیشید و دنبال رضایت دیگران نبود. او از مظاهر زیباى دنیاى عاجل گذشت تا به بهجت و سرور آخرت و مقعدالصدق نزد پروردگار مقتدر برسد.

شهید صدر در تمام امور، او را راهنمایى می‌کرد. نوشته‌های او را ملاحظه می‌نمود و ناظر بر آثار فکرى او بود تا آثار او بی‌اشکال باشد.

آن خواهر قدرشناس نیز برخورد بسیار مؤدبانه و خالصانه‌ای با برادرش داشت و تمام خواسته‌ها و حتى منویات برادرش را به گوش جان می‌خرید و به آن‌ها عمل می‌کرد؛ به خصوص که می‌دانست کارها و رفتار و آثار او به حساب برادرش آیت الله العظمى صدر گذاشته خواهد شد؛ آن برادر عزیزى که هم برادر بود و هم رفتار دلسوزانه پدرى داشت و هم استاد و مربى او بود.

شهیده والامقام بنت الهدى صدر، به عنوان وکیل آیت الله صدر در بسیارى از امور به ویژه در امور مربوط به هدایت و تربیت دختران و زنان، نقش خوبى بر عهده گرفت و آثار خوبى بر جاى گذاشت؛ زیرا او خود نمونه بسیار خوبى از زن کمال یافته و تربیت شده در دامان اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که همان تربیت او را بزرگ شهید انقلاب اسلامى عراق، آیت الله صدر  به عهده داشت.

همین تربیت اسلامى شهید صدر باعث شده بود با این‌که در این خانه مادر و عیال و خواهر شهید صدر با هم زندگى می‌کردند، اما هیچ‌گونه اختلاف و مشاجره‌اى بین آن‌ها پیش نیاید، بلکه بر عکس، در آن خانه، سراسر یک‌رنگى و صفا و محبت به یک‌دیگر وجود داشت.

اگر یکى از این سه نفر به جایى می‌رفت دو نفر دیگر احساس دلتنگى شدیدى می‌کردند. رفتار شهید صدر با فرزندانش نیز بسیار سازنده و درس‌آموز بود، روح اخلاق اسلامى بر تمام افعالش حاکم بود و با وجود مشاغل زیاد اجتماعى و علمى، مقدارى از وقت خود را صرف امور فرزندان از قبیل رسیدگى به کارهاى درسى آن‌ها و حتى باز‌ی‌هاى فکرى که جنبه تربیتى دارند، می‌کرد.[۴۱]

احترام به عقاید دیگران و برخورد محترمانه و محبت‌آمیز با مخالفان

یکى از ویژگی‌هاى اخلاقى شهید آیت الله العظمى صدر احترام به آرا و نظریه‌های علماى دیگر بود.

اگر خطا و بطلان نظریه‌ای هم براى او واضح بود، هرگز آن را سبک نمی‌شمرد و مسخره نمی‌کرد؛ با این‌که این مسائل، امرى رایج بین اکثر علماى بزرگ بود و از تعبیراتى مانند «هذا مما یضحک به الثکلى» یا «هذا ممّا لا یصدر عمن له ادنى معرفه» از آن یاد می‌کنند. شهید صدر همواره به افکار دیگران احترام می‌گذاشت و از صاحبان آن افکار ستایش می‌کرد.[۴۲] او این شیوه را با برادران اهل سنت نیز رعایت می‌کرد و باعث تألیف قلوب و جذب آن‌ها شده بود.

«شهید صدر(ره) در برخوردهاى علمی و غیر علمى، به عالمان و هم‌چنین توده مردم اهل سنت احترام می‌گذاشت. بی‌احترامى به باورهاى آنان را روا نمی‌دانست، بر این اساس در آثار خود از خلفا به احترام یاد می‌کرد… سید حسین صدر در این باره می‌نویسد: بحثهایش از نظر مذهبى داراى هیچگونه تفرقهافکنى و طعن به برادران اهل سنت نبود، بلکه همواره نشانگر چهره اصیل مکتبى و اصیل مقولهها و اندیشههاى اسلامى بود و به همین خاطر بود که مورد قبول برادران علماى اهل سنت نیز قرار گرفت تا جایى که در مشکلات مختلف به ایشان رجوع کرده و نظر ایشان را میخواستند.

… با نگاهى به تاریخ در می‌یابیم که از میان نوشته‌ها، سخن‌ها و گفت‌وگوها آن‌هایى مفید و ثمربخش بوده‌اند که ادب را نگه داشته‌اند و از مرز اعتدال نگذشته‌اند.

نمونه‌هاى آن را می‌توان در المراجعات سید شرف‌الدین و برخورد شهید صدر (ره) با دکتر تیجانى سماوى دید، آن‌جا که دکتر تیجانى می‌گوید: از گفتار و کردارش بسیار لذت بردم… در این برخورد بود که یقین کردم شیعیان مسلمانند و تنها خدا را میپرستند و به رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان دارند.

تیجانى که باورهاى وهابیت به مذاقش خوش آمده است با یک برخورد حساب شده و محبت‌آمیز در عقاید پیشین خود شک می‌کند و به مسلمان بودن شیعیان یقین پیدا می‌کند و در ادامه از دیدار خود با شهید صدر(ره) چنین می‌گوید: من یقین کردم اگر یک ماه با او باشم شیعه خواهم شد، تصمیم گرفتم چند روزى در خدمت ایشان باشم، در این مدت هرگز به او نگاه نمیکردم مگر اینکه در رویم تبسم میکرد و میفرمود: امرى دارى، چیزى میخواهى… .

تیجانى به مدت چهار روز در خدمت شهید صدر(ره) می‌ماند و از همه شبهاتى که دارد می‌پرسد از جمله: از شهادت به ولایت على در اذان، عزادارى، آراستن مزار امامان و اولیای خدا به طلا و نقره، توسل و تبرک، عقیده شیعه نسبت به صحابه و… .

شهید صدر بدون این‌که به عقاید دیگران بی‌احترامى کند به گونه‌ای مستدل و مختصر به پرسش‌هاى او پاسخ می‌دهد.»[۴۳]

گذشت و تسامح (صفــح)

از دیگر صفات و مکارم اخلاقى برجسته شهید صدر، روحیه گذشت و تسامح وى در برابر لغزش‌ها و خطاهاى دیگران در مورد شخص وى بود. آن فرزانه گران‌قدر به راحتى از ظلم‌هایى که دیگران در اثر نادانى و جهالت و گاهى از روى قصد روا می‌داشتند می‌گذشت و واضح است که این صفت اخلاقى از مکارم اخلاقى است که در روایات به عنوان یکى از بهترین ارزش‌هاى اخلاقى از آن یاد شده است:

قال الباقر (علیه السلام): ثَلَاثَهٌ مِنْ مَکَارِمِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ وَ تَحْلُمَ إِذَا جُهِلَ عَلَیْکَ؛[۴۴]

امام باقر (علیه السلام) فرمود: سه چیز است که از مکارم دنیا و آخرت است: عفو و بخشش از کسی که به تو جفا کرده است و برقرارى ارتباط با کسی که با تو قطع ارتباط کرده است و برخورد کریمانه همراه با گذشت زمانی که با تو برخورد جاهلانه شود.

او در این ویژگى محمدى گونه‌اش نمونه کاملى بود از رحمت و مهربانى و مصداقى بزرگ از این آیه کریمه:

فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛[۴۵]

در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده می‌شدند.[۴۶]

اینک نمونه‌هایى از گذشت کریمانه او را نقل می‌کنیم که حاکى از بزرگى و تعالى روح اوست:

١- به هنگام بیرون راندن طلاب ایرانى از عراق، طلبه‌ای را دیدم که براى خداحافظى خدمت استاد شهید آمد و او از کسانى بود که با حضرت استاد رابطه خوبى نداشت، ولى به هنگام خداحافظى چنان استاد گریست که گویا بهترین عزیزش دارد از او جدا می‌شود و هیچ‌گاه بین آنان کدورتى نبوده است.[۴۷]

٢- شهید صدر(ره) مطلع شد که یکى از فرزندان مراجع به رئیس اداره امنیت نجف گفته است: چرا اقدامى علیه صدر نمی‌کنید انتظار چه چیزى را می‌کشید؟ آیا می‌خواهید خمینى دومى در عراق پیدا شود؟ چرا اعدامش نمی‌کنید؟!! وقتى این سخن به گوش وى رسید آن شهید عزیز فرمود: «غفرالله لک یا فلان ان قتلونى الیوم قتلوکم غداً؛ خدا تو را بیامرزد اى فلانى! اگر امروز مرا بکشند فردا شما را خواهند کشت». دیگر هیچ چیز دیگر نفرمود.[۴۸]

این نوع برخورد دقیقاً مصداق بالایى از عمل به این آیه شریفه است:

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ؛[۴۹]

با آن‌ها مدارا کن و مردم را به کارهاى نیک و آن‌چه را عقل شایسته می‌داند و خداوند آن را نیک معرفى کرده، دستور ده و از جاهلان روى بگردان و با آن‌ها ستیزه مکن».[۵۰]

٣- یک روز، نامه‌ای به دستش رسید، آن را باز کرد و خواند: پدرم، استادم، مرادم، مرا ببخشید! من در حق شما بدى کردم و از روى نادانى، شما را به انحراف از اسلام متهم کرده و همه جا این حرف بیهوده را تکرار نمودم و با حیثیت علمى و دینى آن جناب بازى کردم! اکنون حقیقت بر من آشکار گشته است و به بی‌گناهى شما و تقصیر خودم پى بردم. اینک جز شرمندگى و پشیمانى نصیبم نیست و در آتش ندامت و شرمسارى می‌سوزم، مرا عفو کنید… .

آیت الله صدر (ره) پس از خواندن نامه، قلم برداشت و در جواب آن شخص نوشت: «شما به منزله فرزند عزیز من هستید! و شایسته است که پدران از سر گناه و تقصیر فرزندانشان بگذرند. من شما را بخشیدم، آسودهخاطر باشید، خداوند توفیقتان دهد».[۵۱]

۴- یک بار یکى از افراد اطلاعات و امنیت بعثى براى عذرخواهى نزد او آمد؛ زیرا هنگام دستگیرى شهید صدر (ره) دستبند به دست او زده بود، شهید صدر در جواب عذرخواهى فرمود: فرزند گاهى خطا و بدى انجام میدهد، اما پدر باید پدر باشد و حالت پدرانه خود را براى فرزندش حفظ کند! بله او حتى با دشمنانش نیز چنین رفتار می‌کرد.[۵۲]

عطوفت و رأفت پدرانه و مردم‌دوستى

شهید والامقام آیت الله العظمى سید محمدباقر صدر به مسلمانان و هم‌نوعان خود اهتمام تامى داشت. برخورد او با همه افراد جامعه برخوردى مشفقانه و سازنده همراه با چهره باز و گشاده رویىِ کم‌نظیر بود.

همه جوانان و افراد جامعه را مانند فرزندان خود می‌دانست، به مشکلات و سؤالات آنان تا حد امکان رسیدگى می‌کرد، هر کس با او ملاقاتى داشت با اولین ملاقات و گفت‌وگو این حالت را حس می‌کرد. حتى نسبت به مخالفان خود این اخلاق پدرانه را داشت. او خود را در خدمت همه می‌دانست، ناراحتى، انحراف و مشکلات دیگران را مشکلات خود می‌دانست، همان‌طوری که انبیا و اوصیای الهى چنین بودند.

«قلب باز و پرسوز او پر بود از عشق و علاقه به دیگران. غم و غصه‌هاى دیگران را تحمل می‌کرد به گونه‌ای که هیچ‌گاه احساس راحتى نکرد. از رنج و مشقت‌هاى محرومین در تمام جهان رنج می‌کشید و در فکر چاره بود.

وقتى از دستگیرى یک برادر ایمانى غیرمرتبط با وى، توسط حکام بعثى در کربلا، اطلاع یافت غمگین شد و در جواب شاگردش که از علت ناراحتى استاد سؤال کرد، فرمود: کم اتفاق میافتد که من براى امور شخصى خود ناراحت شوم، ناراحتى و تأثر من براى مسلمانان است».[۵۳]

نمونه دیگر اخلاق پدرانه وى مربوط به وقتى است که خبر شهادت شهداى پنج‌گانه (شیخ عارف و یارانش) را شنید. «بسیار ناراحت و غمگین شد. روح پر التهابش شعله کشید و دل و جانش در آتش هجران آن عزیزان سوخت، چند روز بیمار گشت، پاهایش توان حرکت نداشت و تا سه روز غذا تناول نکرد و نتوانست در مجلس تدریس حاضر شود و مدت‌ها در فراق و مظلومیت شاگردان و یارانش که بندگان صالح خدا و حامیان شجاع و شایسته دین خدا بودند اشک حسرت ریخت.

یک روز در کتاب‌خانه خود تنها نشسته بود و به یاد آغازگران فصل شهادت در انقلاب اسلامى عراق گریه می‌کرد، شیخ محمدرضا نعمانى که در خانه استاد بود نزد او رفت و گفت: استاد اگر شما این‌قدر بی‌تابى کنید پس افرادى مثل من چه باید بکنند؟ شما اسطوره صبر و پایدارى هستید، چرا این همه گریه می‌کنید؟!

آیت الله صدر (ره) اشک چشمانش را پاک کرد و گفت: «فرزند عزیزم نعمانى! به خدا قسم اگر بعثىها مرا مخیر میکردند که این پنج نفر را بکشیم یا فرزندانت را؟ من اعدام فرزندانم را پیشنهاد میکردم و نمیگذاشتم آن پنج تن کشته شوند؛ زیرا امروز اسلام به آنان نیاز داشت، نه به فرزندان کوچک من!… و فرط علاقه و محبت من به آن پنج بزرگوار به خاطر اسلام و قرآن است نه یک دلبستگى شخصى و احساساتى».[۵۴]

«هنگام مرگِ یکى از شاگردانش به نام سید عبدالغنى اردبیلى که در ایران تصادف کرد و مرحوم شد، بسیار متأثر شد. [شهید] در مقدمه کتاب حلقات اصول از این ناراحتى و تأثر یاد کرده و براى او دعا کرده و ثواب آن کتاب ارزشمند را به روح شاگردش اهدا کرده است.

وقتى از مشکلات مالى طلاب و احتیاج آن‌ها به مساعده براى نیازهاى زندگى اطلاع می‌یافت و خود توان انجام آن را نداشت بسیارى اوقات اشک‌هایش جارى می‌شد، اشک‌هایى که حاکى از قلب مهربان و باصفاى او بود که البته درصدد رفع آن نیازها بر می‌آمد و سفارش می‌نمود که موارد مشابه را به اطلاع وى برسانند.»[۵۵]

«او با طلبه‌ها از نزدیک ملاقات می‌کرد و از احوال و مشکلات آن‌ها سؤال می‌کرد و آن‌ها چنان او را مهربان می‌یافتند که مشکلات خصوصى خود را با وى به گونه‌ای مطرح می‌کردند که حتى با نزدیک‌ترین افراد خود مطرح نمی‌کردند.

آن مرجع بزرگ و عالی‌قدر حتى به دیدن طلاب می‌رفت، هنگامی که ازدواج می‌کردند یا در خانه‌ای جدید سکنا می‌گزیدند.»[۵۶]

«او حتى نسبت به خادم خانه‌اش که از عراق مهاجرت کرده بود این لطف و صفا و وفادارى را رعایت می‌کرد و نامه‌ای که به خادمش نوشته است نشان از این عظمت روحى است.»[۵۷] شیخ محمد رضا نعمانى در این رابطه می‌گوید: «اخلاق او جبلّى بود و با تعارف که در وراى خود، آن‌چه برابر با واقع نسیت، پنهان می‌کند، ناآشنابود. مردم را از ژرفاى قلب خویش و زوایاى جانش دوست می‌داشت.

آن‌چه براى خود دوست می‌داشت براى دیگران نیز دوست می‌داشت و آن‌چه براى خود نمی‌پسندید براى دیگران نیز نمی‌پسندید. دیگران را بر خود برترى می‌داد… بسیار غمگسار مردم بود و این از درخشان‌ترین نقطه‌هاى زندگى اوست. غمگسارى وى در سطحى نبود که تعارف اقتضا کرده باشد بلکه غمگسارى راستین بود.

گرفتار‌ی‌هاى مردم را درمی‌یافت و از اوضاع و احوال آنان پرسش می‌کرد و با آنان همدردى می‌کرد و این امر سبب شد هر که وى را ببیند، دوست بدارد و به گونه‌ای شگفت دلباخته او شود.»[۵۸] رمز این دوستى را آیه شریفه قرآن بیان می‌کند:

إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا؛[۵۹]

همانا کسانى که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادند به زودى خداوند رحمان، محبتى براى آنان در دل‌ها قرار می‌دهد.

«شهید صدر (ره) به گونه‌ای محبت‌آمیز و با روى باز و خندان باهر ملاقات‌کننده‌ای رفتار می‌کرد که این فرد گمان می‌کرد شهید صدر فقط او را این مقدار دوست دارد… و این حالت عطوفت و مهربانى و رفتار متواضعانه سبب شده بود که بعضى او را مورد انتقاد قرار داده، ملامت کنند. حتى بعضى که از شهرت و عظمت و مقبولیت شهید صدر ناراحت بودند و هیچ نقطه ضعفى در شخصیت وى پیدا نمی‌کردند، بارها به گونه‌ای تعجب‌آمیز به او حمله می‌کردند و می‌گفتند آقاى صدر یک فرد عاطفى است و به درد مرجعیت و رهبرى مردم نمی‌خورد!»[۶۰]

این برخورد همراه با عاطفه شهید صدر، درباره دشمنانش نیز هویدا بود و همین باعث تأثیرگذارى و هدایت بعضى از آن‌ها می‌شد. در دورانى که خانه آیت الله صدر (ره) در محاصره نیروهاى بعثى بود مدتى پس از آغاز دوران محاصره «جز عده معدودى از شاگردان و آشنایان آیت الله صدر(ره)، به کسى اجازه ورود به خانه او نمی‌دادند. یک روز شیخ محمدرضا نعمانى، نزدیک‌هاى ساعت ٢:٣٠ بعد از ظهر در کتاب‌خانه آیت الله صدر (ره) خوابیده بود. آیت الله صدر او را صدا زد. نعمانى برخاست و از کتاب‌خانه بیرون آمد. استاد را دید که در دهلیز، در جلو پنجره ایستاده و به بیرون نگاه می‌کرد و به آرامى می‌گفت: لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ … .

نعمانى با تعجب پرسید: چه می‌فرمایید حضرت استاد؟ ان‌شاءالله که خیر است!…

آیت الله صدر (ره) گفت: «جلوتر بیا و نگاه کن به این سربازان و مأموران (که دور تا دور خانه را محاصره کرده بودند) که چگونه در این ظهر تابستان در زیر آفتاب گرم و سوزان، همگى تشنهاند و عرق از پیشانیهایشان میریزد… .

حتى یک نفر از رؤسا و فرماندهانشان در این گرما، پیش اینها نیست! دلم برایشان میسوزد! کاش میتوانستیم آب خنکى به این بیچارهها بدهیم بخورند.

نعمانى گفت: سرور من! این جماعت مجرم و جنایتکارند و ماه‌ها است که شما را با بی‌رحمى و شقاوت، محاصره کرده‌اند، رعب و وحشت در دل خانواده و فرزندانتان انداخته‌اند و ارتباط شما را با آشنایان و شاگردان و مردم مسلمان قطع کرده‌اند و دستشان تا مرفق به خون فرزندان آزاده این مرز و بوم آغشته است! شما چگونه به ایشان رحم می‌کنید؟

آیت الله صدر پس از اندکى تأمل، سر برداشت و به آرامى گفت: بلى حرف شما درست است و احساس دردمندانه و انسانى شما را درک میکنم؛ اما خوب است بدانید که انحراف و بدبختى این جماعت، یا ناشى از مساعد نبودن شرایط زمانى و اجتماعى است و یا در خانواده سالمى بزرگ نشدهاند و تربیت صحیح نیافتهاند… مجموعه این عوامل باعث شقاوت و انحراف اینها شده است و گرنه اینها هم دیندار و اهل ایمان میشدند. بنابراین شایسته است که به ایشان نیز ترحم کنیم.

نعمانى چیزى نگفت و در برابر عظمت روح بزرگ وقلب مهربان استادش به شگفت افتاده بود. چند دقیقه گذشت. آیت الله صدر حاج عباس، خادم خانه را صدا زد و گفت: مقدارى آب خنک ببر و به مأموران و سربازانى که در اطراف خانه ما مستقر شدهاند بده، آنها تشنهاند!

در اثر همین رفتار کریمانه آیت الله صدر بود که بسیارى از مأموران و سربازان در مدت محاصره خانه او، از مریدان و دلباختگان وى گشتند و به خاطر او با فرماندهان و سران سازمان اطلاعات درگیر شدند و حتى بعض‌ی‌ها بدین خاطر، اعدام شدند!

یک روز نعمانى، خبر اعدام برخى از آنان را به آیت الله صدر رساند، او خیلى متأثر شد. آن‌گاه گفت: فرزندم، اکنون دیدى که بسیارى از اینها به خاطر مساعد نبودن زمینه تربیتى و اجتماعى، منحرف شدهاند! پس ما باید در برابر کسانى که به ظاهر کمى انحراف دارند، صبور باشیم و با مهربانى و ملاطفت با آنان رفتار کنیم؛ زیرا انحراف و شقاوت خیلى از افراد، ظاهرى است و ناشى از رفتار ناشایست خانواده، اجتماع، محیط کار و…است، اما فطرتشان سالم و پاک است و با رفتار ملایم و انسانى میتوان آنها را به راه راست هدایت کرد و به فطرت سلیم خدایىشان برگرداند.[۶۱]

بال‌هاى محبت و رهبرى شهید همه مسلمانان را با هر قومیت و ملیت در بر می‌گرفت و براى همه آن‌ها دلسوز و مهربان بود و تمام تلاش و جهادِ خونینش را به خاطر وظیفه الهى در راه نجات همه آن‌ها قرار داده بود.

در پیامى خطاب به ملت عراق می‌فرماید: «اخى السنى و اخى الشیعى و اخى الکردى و اخى الترکمانى؛[۶۲] برادر سنى‌ام و برادر شیعه‌ام و برادر کردى‌ام و برادر ترکمنى‌ام!…» که این‌ها همه نشان‌دهنده روح بلند و عطوفت پیامبرگونه آن شهید سعید بود.

زهــــــد

زهد یعنی عدم دلبستگى به دنیا و مظاهر دنیوى. امیرالمؤمنین على (علیه السلام) در نهج البلاغه[۶۳] می‌فرماید:

الزهد کلّه بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه «لِکَیْلا تَأسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم».[۶۴]

شهید والامقام آیت الله العظمى صدر با کیاست و فطانتى که داشت و با مجاهده و مبارزه با نفس، به شناخت بالایی رسیده بود و مشمول لطف خاص خداوند منان قرار گرفته بود.

او حقیقتاً به درجات بالاى زهد در دنیا رسیده بود که همان زهد سالکان و عارفان است. رسول گرامى اسلام می‌فرماید:

من زَهَد فی الدنیا انْبتَ الله الحکمه فی قلبه و انطق بها لسانه و بصَّره عیوب الدنیا، داءها و دواءها و اخرجه من الدنیا سالماً الى دارالسلام؛

آن کس که در دنیا زهد بورزد خداوند حکمت رادر قلب وى ثابت بدارد، پس زبان او به حکمت سخن خواهد گفت و دردهاى دنیا و درمان آن را به او می‌شناسد و او را سالم از دنیا به سوى دارالسلام (بهشت) می‌برند.[۶۵]

استاد فرزانه آیت الله حائرى شاگرد برجسته شهید صدر در این رابطه می‌گوید:

«ایشان از نظر معیشتى، زندگى زاهدانه و سختى داشت، چه در روزگار تحصیل و چه در روزگارى که مُدرس بود و چه آن گاه که به مرجعیت رسید.

آن شهید والامقام می‌گفت: در روزگار تحصیل در فقر شدید زندگى میکردم، با این حال صبح که از خواب برمیخاستم چنان مشغول تحصیل و مطالعه میشدم که همه چیز را از یاد میبردم، آنگاه که خانواده غذا درخواست میکردند، تازه سرگردان میشدم که چه کنم.

وى هنگامى که مدرس بنامى بود، در سختى زندگى می‌کرد، در آن هواى گرم نجف، در منزل وسیله خنک‌کننده‌ای نداشت، محل درس ما هم که مقبره آل یاسین بود، وسیله خنک‌کننده‌ای نداشت، آن زمان معمول حوزه نجف بود که تابستان‌ها هم درس‌ها تعطیل نمی‌شد.

مرحوم سیدعبدالغنى یک روز آمد منزل ایشان و گفت: «آقا! در این گرماى شدید، طلبه‌هایى که در درس حضرت عالى شرکت می‌کنند، خیلى سختى می‌بینند، اجازه بدهید یک کولر بخریم و در محل درس نصب کنیم. من می‌توانم این را براى شما به ارزان‌ترین وجه، آن هم به گونه قسطى که ماهى فقط دو دینار بپردازید، تهیه کنم.

استاد شرمگین از این‌که بگوید: وضعیت اقتصادى من اجازه نمی‌دهد، سکوت کرد. مرحوم سید عبدالغنى اردبیلى، سکوت استاد شهید را نشانه رضایت دانست و کولر را تهیه کرد و آورد، وقتى به ایشان خبر رسید که کولر خریدارى شد، چهره‌اش دگرگون شد از اینکه چگونه این مبلغ را بپردازد. در دوران مرجعیت که وجوهات شرعیه به دست ایشان می‌رسید، می‌گفت: به دخترم مرام فهماندهام که این اموال مال ما نیست، تا انتظار مصرف شخصى از آن نداشته باشد. این کودک هم گاهى وقتها که به دیگران میرسید میگفت: پدرم پول زیاد دارد ولى مال خودش نیست!»[۶۶]

یکى از نزدیکان شهید آیت الله العظمى صدر می‌گوید:

«با سید شهید زیستم، در حالى که مالک چیزى که چشم‌گیر باشد، نبود. آن‌چه که دیگر مراجع در اختیار داشتند او در اختیار داشت: از دارایى شخصى، حقوق شرعى، هدیه‌ها و… ولى همیشه یک حالت داشت… شهید صدر اتومبیل نداشت با این‌که شخص نیکوکارى اتومبیل خود را به وى بخشید، که در زمان خود گران قیمت بود و به آن نیاز بسیار داشت، با این همه آن را فروخت و بهاى آن را بین طلبه‌ها و نیازمندان تقسیم کرد.

در همه جنبه‌هاى زندگى چنین بود زندگى خصوصى وى نیز بر همین روش بود، اهل و عیال و فرزندان خود را بر این رویه پرورش داده بود.»[۶۷]

«فرش خانه او فقط دو حصیر ساده بود و وقتى همسرش درخواست فرش کم قیمتى براى جلوگیرى از سرما می‌کند، در جواب می‌گوید: این مسئولیت را قبول نمیکنم اگر میخواهى از اموال خودت فرش تهیه کن و مسئولیت آن بر عهده خودت باشد که همسرش نیز از این کار خوددارى میکند.»[۶۸]

روزى یک تاجر عراقى عباى پشمیِ گران قیمتى به او هدیه کرد وقتى آن تاجر رفت شهید صدر عبا را به طلبه‌ای که در آن مجلس نشسته بود، هدیه نمود.[۶۹] «مرحوم شهید صدر(ره) هدایایى که معمولاً مردم به جهت اکرام و بزرگداشت علما و فارغ‌البال ساختن آن‌ها براى تحصیل علم به آن‌ها هدیه می‌کنند قبول نمی‌کرد و سعى می‌کرد این نوع هدایا را در جهات عام‌المنفعه، مانند ساختن مدارس، مساجد و مؤسسه‌هاى اجتماعى مصرف کند. روزى یکى از شاگردانش سؤال کرد حضرت استاد آیا منزل شخصى دارید؟ جواب فرمود: بله. سپس شاگرد گفت: در کجا است؟ فرمود: در بهشت، انشاءالله»[۷۰]

در ادامه این محور درس‌آموز از زندگانى و سلوک شهید والامقام آیت الله العظمى صدر، به نمونه‌هاى دل‌انگیز دیگرى از زهد شهید صدر(ره) به نقل از آقاى شیخ محمد رضا نعمانى شاگرد وى اشاره می‌کنیم:

١- آن شهید عزیز در پوشیدن لباس تا آن‌جایی که ممکن بود رعایت زهد می‌نمود در حالی که می‌توانست از گران‌ترین پارچه‌ها استفاده کند، خدا می‌داند که من ندیدم عبایى که قیمت آن بیشتر از پنج دینار عراقى باشد، بپوشد با این‌که انواع پارچه‌ها و لباس‌هاى فاخرى را به او هدیه می‌کردند. آن شهید عزیز به من امر می‌فرمود که پارچه‌هاى هدیه شده را نگهدارى کنم تا در موقع مناسب بین طلاب توزیع کنند.

از آن سید شهید شنیدم که می‌فرمود: لازم است بر من در حالی که در مقام مرجعیت هستم سطح زندگىام مانند سطح زندگى طلاب معمولى باشد.

٢- در خوراکی‌ها نیز آن شهید سعید(ره) هم‌چنان بود، کوشش می‌کرد که با ساده‌ترین چیزها امور خود و خانواده را بگذراند، روال آن خانه چنین بود که همسر ارجمندش در هر روز مایحتاج روزمره خانه را روى کاغذى کوچک می‌نوشت و به آقاى محقق خادم می‌داد تا تهیه کند، آن شهید عزیز به من امر کرده بود که در این امر نظارت کنم مبادا چیز غیر معمولى تهیه شود و گاهى خود معظم‌له بر این امر نظارت می‌کرد و می‌فرمود: هر وقت عموم مردم از میوه استفاده میکنند میوه براى خانه تهیه کنید.

٣- آن شهید بزرگوار تا آخر عمر مبارک و تا لحظه شهادتش خانه شخصى تهیه نکرد، بارها پیش آمد که اشخاصى قصد تهیه خانه شخصى براى او داشتند اما قبول نکرد، حتى یک بار یک تاجر بصرى با اصرار قصد این کار را داشت فرمود:تا وقتی که همه طلبهها قادر به تهیه خانه نباشند من خانه تهیه نمیکنم و بعد از آن، آخرین نفرى میباشم که خانه خریدارى میکنم.[۷۱]

در این باره نامه‌ای نیز به خط آن شهید عزیز موجود است که حاکى از مطلب فوق است. [۷۲]

نمونه‌هاى دیگرى نیز در این باره نقل شده که به همین مقدار بسنده می‌کنیم.[۷۳] شاگرد وی زهد شهید صدر را چنین توصیف می‌کند:

«زهد آن شهید به پیروى از زهد على(علیه السلام) و زهد اهل بیت(علیهم السلام) بود، زهد حقیقى اسلامی‌بود زهد قهرى. آن مرجع عالی‌قدر در حالى زاهد بود که دنیا با مظاهر گوناگون به او رو آورده بود و در دست او قرار داشت. گویا می‌فرمود: «یا دنیـا غرّى غیرى». زهد معظم‌له صرفاً به خاطر دقت نظر و سخت‌گیرى درباره مصرف وجوهات شرعیه نبود؛ زیرا او از راه‌هاى حلال و پاک دیگر می‌توانست امکانات رفاهى خوبى براى خود تهیه کند… .

درست است که زهد حسنه بزرگ است که باعث تطهیر و تزکیه نفس و تقرب انسان به خداى عزوجل می‌شود، اما شهید بزرگوار آیت الله صدر با این زهدش هدف بزرگترى نیز داشت و آن دفاع از کیان مرجعیت و رهبرى در اسلام بود. او می‌خواست نمونه‌ای کامل و بی‌عیب و نقص از دستگاه مرجعیت را ارائه بدهد، مرجعیت فداکار علوى که با دو دانه خرما و دو قرص نان اکتفا می‌کند، چنان‌که على(علیه السلام) چنین می‌کرد.

همین راه و روش بهترین تبلیغ براى اسلام بود و از آن مهم‌تر، دهان عیب‌تراشان و یاوه‌گویان بسته می‌شد. بنابراین او با زهد على گونه‌اش بین دو حسنه جمع کرد، تقرب به خدا با نفس زهد و دفاع از دین خدا با ارائه رهبرى کاملاً مردمی؛، رهبرى که درد محرومین را می‌داند خود هم سطح آنان زندگى می‌کند و در خدمت آنان است.»[۷۴]

درود و رضوان الهى بر او باد که مجسمه فضایل و اخلاقیات الهى بود.

شجــاعت

أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛[۷۵]

آگاه باشید که اولیای خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند.[۷۶]

شجاعت یکى از صفات ارزشمند نفسانى است که برخاسته از یقین انسان به ناچیز بودن زندگى دنیوى و اطمینان به روز جزا و حقایق غیبى آن است. مؤمن شجاع فقط از خدا می‌ترسد و انجام وظایف الهى و شرعى را بر هر چیز مقدم می‌دارد و حاضر به معامله روى آن‌ها نیست و به عبارت دیگر، از سختى شرایط خوفى به دل راه نمی‌دهد.

نکته قابل توجه در این زمینه آن است که وقتى تهدیدات و مصائب، سخت و سخت‌تر شد میزان و درجه شجاعت افراد روشن می‌گردد. در این زمینه می‌توان شجاعت سربازان دلاور جبهه‌هاى جنگ را مثال زد که با وجود مشکلات و سختى جنگ و تهدیدات واقعى جبهه مقابل، خوفى به دل راه نداده و وارد میدان بلاها و سختی‌ها می‌شوند.

نکته دیگر این‌که اگر فردى صاحب موقعیت و مقام در جامعه باشد و در راه هدف متعالى خود از همه این‌ها بگذرد و حتى بالاترین شکنجه‌ها و خشونت‌ها و تهدیدات واقعى، او را از انجام وظیفه شرعى‌اش باز ندارد، درجه شجاعتش بسیار بالاست.

شهید والامقام آیت الله صدر شجاعت را از اجداد مطهرش معصومین(علیهم السلام) به ارث برده بود.

او تشخیص داده بود وظیفه‌اش مبارزه با حزب بعث و حکام ستمکار عراق است لذا هیچ چیز او را از هدفش باز نمی‌داشت و حتى صریح‌ترین و شجاعانه‌ترین فتواها را صادر می‌کرد و خود جلوتر از همه وارد میدان می‌شد.

در این زمینه می‌توانیم آن عزیز سفر کرده را همتا و همراه امام خمینى (ره) بدانیم، چنان‌چه امام خمینى در سال ١٣۴٢ شمسى با وجود تهدید به اعدام و اطمینان به این‌که رژیم سفاک پهلوى دست به چنین کارى خواهد زد، وارد میدان مبارزه علنى با رژیم آمریکایى شاه شده بود، شهید صدر نیز مطمئن شده بود که رژیم جنایتکار عراق او را خواهد کشت اما کوچک‌ترین قدمى به عقب ننهاد و یک تنه در برابر حکومت مستبدى که مورد حمایت قدرت‌هاى بزرگ شرق و غرب بود ایستاد.

«وقتى به او گفتند حکام بعثى نقشه و کیدى دارند که در راه زیارت امام حسین (علیه السلام) با تصادف ساختگى او را بکشند فرمود: براى من مهم نیست که از چه راهى بمیرم، چون مردن یک بار است…».[۷۷]

نمونه‌هاى واضح‌ترى از شجاعت معظم‌له وجود دارد که در مباحث بعد خواهد آمد.

ایثار و فداکارى و جانفشانى

وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ؛[۷۸]

با وجود سختى و مشکلات، دیگران را بر خود برترى داده و مقدم می‌دارند.

از امتیازات و صفات برجسته شهید صدر، حالت ایثارگرى و برترى دادن دیگران بر خود بود. آن شهید سعید با اخلاص تمام، آسایش و رفاه دیگران را بر آسایش خود ترجیح می‌داد. موقع خوردن غذا چنان‌که قبلاً اشاره شد غذاى بهتر را به خادم خانه می‌داد و این راه و روش او بود، در دیگر ابعاد زندگى مادى نیز چنین بود.

همین حالت نفسانى و ممارست بر آن سبب شده بود که آن انسان برجسته، در مسائل معنوى و اهداف عالیه انسانى نیز تلاش زیادى به خرج بدهد و مقدمات رهایى امت مظلوم عراق را از زیر یوغ ستم حکام دیکتاتورى بعثى فراهم سازد. او هر آن‌چه داشت در کفه اخلاص گذاشت و تقدیم امت اسلام کرد اما هزاران بار تأسف که خواص و عوام پاسخ مناسب به نداى او ندادند.

او فداکارى و خطرپذیرى را به حد اعلى رساند، در تاریخ تشیع بعد از زمان غیبت عالمى مانند او را کم می‌توان یافت.

«زمانى مرجعیت خود را فدا کرد، زمانى نوشته و کتاب خود را هدیه داد، زمانى مال و آبروى خود را در راه هدف بلندش قربانى کرد و در آخر خون پاک و جان مقدسش رافداى راه اسلام کرد… .

زمانى که رژیم عراق با توطئه و نقشه قبلى مرجعیت آیت الله العظمى سید محسن حکیم را مورد تعرض قرار داد، او محکم ایستاد و فداکارانه از آن دفاع کرد؛ گرچه می‌دانست با جانش بازى می‌کند.»[۷۹]

تأیید و همراهى با امام خمینى در انقلاب اسلامى ایران براى رژیم عراق خیلى شکننده بود و براى آن شهید والامقام خیلى گران تمام شد، اما چون احساس وظیفه شرعى کرد تمام اقدامات لازم در این باره را انجام داد.[۸۰]

نامه ذیل که با خط شریفش به شاگردانش در ایران نوشته است یکی از نمونه‌ها است: «براى هر یک از شما و بر هر فردى که بخت بلندش زیستن در پرتو این تجربه پیشاهنگ را نصیبش کرده واجب است تمام نیروى خود را و هر گونه توش و توانى دارد، در حمایت این حرکت مقدس به کار گیرد و از هیچ تلاشى دریغ نورزد و آنچه دارد در اختیار این تجربه قرار دهد، پس نباید از داد و دهش، باز ایستاد.

این ساختمان براى اسلام برافراشته میشود و نباید در بذل و دهش حد و مرزى شناخت، رایت این امر با نیروى اسلام به اهتزاز در آمده، نباید از کمک به آن اندکى غافل شد. باید بر محور مرجعیت آقاى خمینى که در ایران امروز، امیدهاى اسلام را مجسم ساخته، گرد آمد و براى آن اخلاص ورزید و منافع آن را حمایت کرد و در وجود سترگ وى محو شد، به اندازهای که خود در هدف بزرگش محو گردیده است.»[۸۱]

«آن عالم ربانى و فداکار احساس کرده بود که امت مسلمان عراق مانند امت زمان امام حسین(علیه السلام) دچار مرض بی‌ارادگى شده‌اند؛ یعنى با این‌که فساد و ظلم و طغیان حکام بعثى را می‌دانند، حاضر به جهاد با آنان نیستند. لذا او تصمیم به جانفشانى حساب شده و بزرگ گرفت تا احساسات انسانى امت اسلام را به کار اندازد و ریشه رژیم ننگین عراق را از جا در آورد. اولین و مهم‌ترین کار در این باره آماده بودن براى کشته شدن بود که او با تمام وجود آماده بود.»[۸۲]

عدم خود پرستــى و انکار نفس (نکران الذات)

انسان‌هاى عارف پس از سیر و سلوک در راه معبود به جایى می‌رسند که از خودیت خود رهیده و به مقام توحید کامل افعالى می‌رسند «رسد آدمى به جایى که به جز خدا نبیند» آن شهید هم بدین مقام بلند عرفانى رسید و در میدان عمل به کارهایى دست زد که کم‌نظیر بود.

ندیدن خود، علم، مقام، موقعیت و مرجعیت خود، بسیار ارزشمند و کم‌نظیراست که نظیر آن را در این عصر و زمان در وجود امام خمینى رهبر انقلاب اسلامى ایران می‌توانستیم بیابیم.

«سرّ این ارزشمندى و کم‌نظیرى آن است که غریزه حب ذات در انسان از اشد غرائز بلکه ام الغرائز است و چه کم هستند افرادى که در تاریخ به این مقام بلند رسیده باشند.»[۸۳]

«آن عالم برجسته مرجعیت را نیز پس از اصرار زیاد بسیارى از مقلدین و پیروان آیت الله سید محسن حکیم پس از رحلت وى قبول کرد. واضح است که حوزه نجف پس از رحلت آیت الله العظمى حکیم(ره) احتیاج به چنین مرجعیتى به ویژه از حیث رهبرى و هدایت جوانان مکتبى داشت.»[۸۴]

«آن شهید مظلوم سخنى به این مضمون را بارها تکرار می‌کرد: «اگر امام خمینى از من بخواهد براى خدمت به اسلام در یکى از روستاهاى ایران سکنا گزینم، هیچ تردیدى در پذیرش این خواسته به دل راه نخواهم داد.»[۸۵]

حجه الاسلام و المسلمین آقاى شاهرودى امام جمعه کنونى على آباد کتول و یکى از طلاب مقرب وى می‌گوید: «در زمانى، پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، شهید صدر(ره) به ما گفت: با من برخورد عاطفى و شخصى نکنید و نگذارید وابستگىتان به من حجابى در برابر واقعبینى شود، بلکه بایسته است معیار، مصلحت اسلام باشد، بنابراین هر مرجع دیگرى بتواند به اسلام خدمت کند و هدفهاى آن را محقق سازد، باید در کنار آن ایستاد و از آن دفاع کرد و در آن محو گردید.»[۸۶]

شهید صدر(ره) این هدفدارى را از امیرالمؤمنین(علیه السلام) آموخت و به اجرا گذاشت؛ چرا که معتقد بود: «على (علیه السلام) بر نفس خویش پیروز گشت و در جهت چهره مکتبى دادن و مهر اعتقادى زدن به عمل خویش، موفقیت بزرگى به دست آورد؛ دعوت او چنین بود که انسان باید یاور حق باشد قبل از آنکه یاور شخص باشد. على(علیه السلام) بود که فرمود: «اِعرِف الحقّ تعْرِف اَهلَه؛ حق را بشناس، اهلش را خواهى شناخت». او اصحابش یعنى عمار، ابوذر و مقداد را اینگونه میساخت که همواره بدانان میفرمود: اول حق را بشناسید، آنگاه اهلش را خواهى شناخت؛ سپس در مورد على(علیه السلام) در چهارچوب حق قضاوت کنید! این نهایت اخلاص یک رهبر است که در راه اجراى اهدافش، به یاران و اصحاب خود این چنین بگوید که میزان حق است نه شخص و مقیاس و محک هدف است و نه فرد و این وظیفهای بس سنگین بر عهده تمامى افراد با اخلاص میباشد.»[۸۷]

حلم و پذیرش سختی‌ها و مرارت‌ها در راه هدف بزرگ

آن شهید فرزانه در برابر جمیع ناملایمات، نامردمى‌ها و ناجوانمرد‌ی‌ها، بسیار بردبار بود؛ با این‌که از جوانب مختلف مورد ظلم و تعدى واقع شد؛ هم از طرف بعضى هم‌سلکان و دوستان نادان که اسلام ناب محمدى (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی‌فهمیدند یا نمی‌خواستند بفهمند چون با منافع زودگذر آن‌ها سازگارى نداشت و هم از طرف دشمنان اسلام یعنى حکام بعثى عراق و حامیان مستکبر آنان یعنى دولت‌هاى شرقى و غربى.

در واقع عناد دشمنان اسلام، جواب ضرباتى بود که از ناحیه این مغز متفکر جهان اسلام خورده بودند. آن شهید عزیز با نوشتن کتاب اقتصادنا و فلسفتنا و دفاع جانانه و پیروزمندانه از مکتب اقتصادى و فکرى اسلام، طومار مدعیان جهانى بودن تمدن‌هاى آن زمان شرق و غرب را در هم پیچیده بود و کوس رسوایى آنان را به صدا درآورده بود و آن جنایتکاران غارتگر که به دروغ مدعیان حقوق بشر هم هستند، خوب شهید صدر و توانایى فوق‌العاده او را شناخته بودند و خواستار نابودى او بودند و خدا می‌داند چه جایزه‌ها به حکومت ضد بشرى عراق دادند تا این جنایت بزرگ را به انجام رساند.

در این‌جا به نقل نمونه‌ای روشن از حلم واسع و منش کریمانه او می‌پردازیم:

زمانى شهید صدر شنید که یکى از فرزندان یکى از مراجع بزرگ، نسبت به وى بدبین است و از روی حسادت و بدگویى و تهمت پراکنى علیه وى پرداخته است. شهید صدر با آن حلم واسعش نه تنها در برابر این قضیه مقابله نکرد بلکه به سکوت و اغماض نیز اکتفا نکرد، و حلم بلند و حکمت برجسته وى سبب شد که بهترین نوع برخورد را انجام دهد و آن این بود که به یکى از شاگردانش که ارتباطى با آن عالِم داشت، سفارش نمود که به وى بفهماند که شهید صدر دوست‌دار و علاقه‌‌مند وى است و او را به خیر یاد می‌کرده است. به این امید که همین رفتار باعث شود که دست از زبان درازى بردارد و این فتنه در حوزه که به ضرر مرجعیت و مقام و منزلت آن تمام می‌شد برچیده شود و همین‌طور هم شد و در واقع آن «حکمت صدرایى» به هدف بزرگش رسید و اصلاح ذات بین در آن سطح مهم حوزه انجام شد.[۸۸]

سخــاوت

از دیگر صفات و مکارم اخلاقى آن شهید، روحیه سخاوتمندى و بخشندگى او بود. او نه تنها به بذل و بخشش آن‌چه در اختیار داشت می‌پرداخت، بلکه از مصادیق بارز این آیه شریفه قرآن کریم بود:

لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛[۸۹]

شما هرگز به حقیقت برّ و نیکى نمی‌رسید مگر این‌که از آن‌چه دوست دارید انفاق کنید.

آن انسان کریم و برجسته، بهترین هدایایى که مخلصین و دوستدارانش به وى هدیه می‌کردند به دیگران عطا می‌کرد و این نمونه‌ای بسیار ارزشمند براى عمل به دستورات قرآن کریم و اهل بیت طهارت و عصمت است.

«روزى یک تاجر عراقى عباى گران‌قیمتى از پشم را در حضور طلبه‌ای به وى هدیه کرد. آن شهید پس از خروج تاجر آن عبا را به همان طلبه هدیه داد.»[۹۰]

«آن شهید عزیز به نمایندگان و وکلایش که وجوهات شرعى را از مردم قبول می‌کردند سفارش کرده بود که نیازهاى خود را برطرف ساخته و آن‌چه باقیمانده را براى او بفرستند و آن‌ها را مُلزم نساخته بود که فقط در مقدار معینى از وجوهات تصرف کنند و هر گاه صلاح می‌دید تمام آن را برمی‌گرداند.»[۹۱]

دورى از مقام‌طلبى و جاه‌پرستى

دور بودن از حب جاه و مقام‌طلبى به اندازه‌ای دشوار است که بعضى از بزرگان ره یافته چنین فرموده‌اند:

                                                                آخر ما یَخرُج مِن قلوبِ الصدیقین حُبُّ الجاهِ؛

مقام دوستى آخرین دامى است که صدیقین از آن می‌رهند.

چه بسا انسان‌هاى والا که از خیلى دام‌ها رهیده‌اند و قلب خود را از اندیشه‌هاى غیر خدایى خالى کرده‌اند اما هنوز در مقام‌طلبى و جاه‌پرستى هر چند به شکل مرموز و ناپیدا مانده‌اند و این نشان از این است که خالى کردن قلب از این قید شیطانى بسیار مشکل است، ریشه این امر هم به حب ذات برمی‌گردد که سرآمد غرایز هر انسانى است.

مرض مهلک حب جاه و مقام، مرض خطرناکى است؛ به ویژه براى افرادى که در سلک شریف روحانیت هستند و لباس مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)‌ را بر تن دارند. این مرض به خصوص اگر مُزمن و عمیق باشد، منشأ بسیارى از گناهان و تباهى‌ها و اشتباهات دیگر خواهد شد.

«چنین افرادى گرفتار ریا و شهرت‌طلبى و نفاق و ظاهرسازى و سهل‌انگارى در امر به معروف و نهى از منکر و امثال آن می‌گردند.»[۹۲]

آن عالم ربانى در این میدان نیز به خوبى عمل کرد و گوى سبقت را از بسیارى ربود. «از هرگونه جاه‌طلبى خوددارى می‌کرد بلکه از شهرت و مقام فرار می‌کرد و با وجود کارهاى بزرگ علمى که انجام داد در فکر شهرت خود نبود، بلکه برعکس عمل کرد؛ بسیارى از مقالاتى که می‌نوشت بدون ذکر نام، منتشر می‌کرد، در این خصوص می‌توان فصل‌هایى از مقاله رسالتنا را ذکر کرد که به نام جماعهالعلماء منتشر می‌شد.»[۹۳]

نمونه واضحى در این باره جریان ذیل است:

«یکى از چاپ‌هاى کتاب اقتصادنا در بیروت انجام گرفت. از بس به شهرت و معروفیت کم سابقه رسیده و مؤلفش را نیز شهره آفاق کرده بود، ناشر کتاب، عکس کوچکى را همراه با زندگی‌نامه مختصرى از آیت الله صدر، در پشت جلد کتاب چاپ کرد تا خوانندگان کتاب با نویسنده محقق و فرزانه آن آشنایى اجمالى داشته باشند.

چاپ تازه کتاب به همه جا رفت و به دست آیت الله صدر نیز رسید. وقتى به کیفیت مطلوب چاپ و صحافى کتاب نگاه می‌کرد، چون به آخر رسید و به پشت جلد نگاه کرد چشمش به عکس و خلاصه زندگی‌نامه خود افتاد، با ناراحتى و عدم رضایت کتاب را به زمین گذاشت و رنگش تغییر پیدا کرد!

طلابى که در آن مجلس حضور داشتند، می‌پنداشتند که چاپ تازه کتاب رضایت استاد مؤلف را بیش از پیش جلب خواهد کرد، ناگهان حالت خشم و ناراحتى را در چهره او مشاهده کردند! یکى از آنان پرسید: استاد مثل این‌که ناراحت شدید، چه چیزى موجب آزردگى خاطر حضرت عالى شد؟

آیت الله صدر با ناراحتى گفت: «به قاسم رجب (صاحب کتاب‌خانه مثنّى) بگویید که کتاب را بدون جلد بفروشد!… براى چه این عکس و حرفها را در پشت جلد چاپ کردهاند؟! مگر من براى کسب شهرت کتاب مینویسم که در پشت جلد آن خودم را به مردم بشناسانم ؟!…»

نَفَس شاگردان در سینه حبس شده بود و به حرف‌هاى استاد گوش می‌دادند و به دقت او را می‌نگریستند. آیت الله صدر چند لحظه ساکت ماند و نگاهش به زمین دوخته شد، آن‌گاه سر برداشت و ادامه داد: «من هر چه مینویسم براى رضاى خدا، ضرورت جامعه اسلامى و متعلق به مرجعیت و حوزه علمیه نجف است، نه کار شخصى. اگر مسئولیت مطالب کتاب نبود از چاپ اسم خودم در روى کتاب نیز صرف نظر میکردم. از اول هم میخواستم آثارم به اسم جماعهالعلماء چاپ شود ولى نشد !… با این حال چاپ این عکس و بیوگرافى در پشت جلد کتاب کاملاً بیجا و عبث است !».[۹۴]

کراماتـى از آن شهید بزرگوار

این روحیات و صفات کریمانه اخلاقى، از شهید صدر انسان باصفایى ساخته بود، او عارفى بود که «انقطاع الى الله» داشت. عرفان او عرفان گوشه‌نشینى و فرار از مسئولیت‌هاى اجتماعى نبود، بلکه عرفانی که مانند امام خمینى، در سهمگین‌ترین میدان‌هاى اجتماعى حاضر می‌شد و به وظیفه الهى خود عمل می‌نمود.

در این‌جا به نقل خاطراتى از کرامات آن شهید سعید که در واقع نتیجه همان صفا و انقطاع وى بود می‌پردازیم:

١- شهید صدر براى زیارت امام على (علیه السلام) وارد حرم مطهر شد و پشت سر یکى از خدام حرم شریف شروع به زیارت کرد. وقتى عرض کرد: «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» ناگهان خادم متوجه او شد و گفت: «‌ای آقاى من! داخل حرم شوید والله شنیدم که امام على(علیه السلام) می‌فرماید: «ادخل یا ولدى؛ داخل شو اى فرزند من» و من نمی‌دانستم که شما این‌جا حاضر شدید.

٢- یکى از افراد اهل «القرنه» در اطراف بصره، که معروف به حب اهل بیت (علیهم السلام) و ولایت آن‌ها بود و همه او را فرد راستگویى می‌دانستند نزد شهید صدر آمد و این قضیه را نقل کرد: «من در ناحیه شکم خود گرفتار ناراحتى شدم. پس از تفحص و تلاش زیاد در بغداد براى معالجه و رفتن نزد پزشکان، آن‌ها لازم دیدند که مرا عمل کنند. اما من خیلى ترسیده و نگران شدم. در همان جا در اتاق که نشسته بودم چشمم به قبه و بارگاه حضرت موسى بن جعفر(علیهما السلام) افتاد و  متوسل به حضرت شدم.

همان شب در عالم خواب، آقا به من فرمود: «نزد سید محمد باقر صدر برو. او تو را معالجه میکند». پس در عالم خواب شما را پیدا کردم و گفتار امام را به شما گفتم، شما غده یا ریگى را از درون من بیرون آوردید، دست روى آن کشیدید و فرمودید: «ناراحتى تو برطرف شد و شفا پیدا کردى». من از خواب بیدار شدم در حالی که دیدم هیچ ناراحتى نداشتم و اطبا هم از این حادثه تعجب کردند. این فرد روستایى بعضى از عکس‌ها و توضیحات پزشکى خود را که مؤید گفتارش بود به همراه داشت.

٣- به نظر این جانب یکى از مهم‌ترین کرامات شهید بزرگوار آیت الله صدر، آن حالت خاصى بود که در ایشان می‌دیدم و آن این‌که در مواردى که مسئله مشکلى پیش می‌آمد و تصمیم‌گیرى در آن بسیار سختى بود، شهید صدر در آنِ واحد موضع صحیح و مناسبى می‌گرفت. خود آن شهید به من می‌فرمود: «در مثل این موارد یک حالتى از انکشاف و وضوح براى من حاصل میشود.»[۹۵]

در این زمینه نیز می‌توان شهید صدر را با امام خمینى مقایسه کرد. چیزى که براى همه مکشوف بود این بود که امام امت در لحظات سخت تصمیم‌گیری براى مسائل مهم انقلاب اسلامى تصمیم‌هایى اتخاذ نمود که پس از گذشت ده سال از رحلت آن وجود ارزشمند، صحت مواضع و پیش‌بینى‌هاى او روشن‌تر می‌شود -خداوند آن دو انسان الهى و دو عالم ربانى و مجاهد بزرگمرد را با اجداد طاهرینشان محشور بفرماید!

سرّ همه مکارم اخلاقى شهید این بود که او به رتبه والایى از معرفت و توحید ناب دست یافته و مصداق «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»[۹۶] شده بود.

«مالک حقیقى را ذات مقدس او دانسته، در نظر چنین کسى تمام موجودات از نظر ذات و صفات و افعال از درجه استقلال می‌افتند و دیگر توجه به غیر خدا ندارند و مسلم است چنین کسى ممکن نیست غیر از خدا طالب چیز دیگر باشد و خضوع نسبت به دیگرى پیدا کند یا از غیر خدا لذت ببرد و یا بر غیر خدا تکیه کند یا کار خود را به غیر خدا واگذارد، جز خدا نمی‌خواهد و جز خدا نمی‌جوید خدا که ذات مقدسش باقى و غیر او فانى است».[۹۷] «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ».[۹۸]

در این‌جا طبق وعده‌ای که داده شد دستورالعمل روشنگرانه آن شهید والامقام به عنوان «خِتامُهُ مِسْکٌ»[۹۹] آورده می‌شود، باشد که همه تشنگان حقیقت را بهره‌‌مند سازد.

«از عرصه اندیشه به عالم دل و از میدان خرد به ساحت وجدان روى می‌کنیم. دمى با دل و وجدانمان می‌نشینیم. قلب‌هایمان را به جاى افکارمان بر قرآن عرضه می‌کنیم و به پیشگاه او می‌بریم، تا بنگریم چه کسى بر دلمان ولایت دارد و فرمان می‌راند. چه دوستى و عشقى، قطب و محور دل ماست و بر او سیادت می‌کند، قلب ما به چه چیزى وابسته است؟

خداوند در یک دل، دو ولایت را نمی‌پذیرد و دو عشق هم‌عرض را بر نمی‌تابد یا دوستى خدا و یا دوستى دنیا؛ چه عشق به خدا و عشق به دنیا با هم جمع نمی‌شوند. بیاییم قلب‌هایمان را محک زنیم که آیا مرکز دوستى دنیا یا دوستى با خدا است، اگر دوستى خدا بر دلمان جاى گرفته است ژرفایش بخشیم و استوارش سازیم و اگر (پناه به خدا) دوستى دنیا در آن لانه کرده، بکوشیم خود را از این درد بدخیم و مرض مهلک و تباه‌گر، نجات دهیم.

هر مِهرى که بر مرکز دل نشیند به یکى از دو شکل است:

١. دوستى معمولى که محور و پایه‌ای جهت مهرها و دلبستگی‌ها، خواسته‌ها و آرزوهاى انسان قرار می‌گیرد، که به گونه‌ای که اگر براى برآوردن نیازى رویکرد دیگرى پیدا کند، فورى به اصل خویش باز می‌گردد؛ چه این دوستى اساس دل را تشکیل می‌دهد و مرکز فکر، دلبستگی‌ها و احساسات را مشغول کرده است گاهى به گفته‌ای، کارى خوراکى یا آشامیدنى به طور موقت دل می‌بندد، ولى همان مهر نخستین محور قلب است.

٢. دوستى آن است که تمام وجود و درون انسان را در بر گیرد، هیچ چیزى او را از دوستش باز ندارد؛ به هر کجا که نگرد روى دوست بیند و جلوه او نگرد، محبوب او قبله و کعبه اوست.

این دو گونه دوستى، هم نسبت به خدا پدید آید وهم نسبت به دنیا. در مهر به خدا که مایه شرف انسان است، هر دو درجه محبت یافت می‌شود. درجه نخست در جان مؤمنان شایسته و پاکى که جانشان را از آلودگی‌هاى دنیا پیراسته‌اند، دیده می‌شود.

اینان از مهر حق، مرکزى براى همه مهرها، آرزوها و احساسات، در دل پدید آورده‌اند، هر چند گاهى به وقت غذا به خوردن غذا می‌پردازند، به بهره‌ای از بهره‌هاى مباح روى می‌کنند، دوستى را دیدار می‌کنند، به تفرج در خیابان می‌پردازند و… ولى با برطرف شدن گرفتارى به مهرى که محور دل است باز می‌گردند، چه مرکز دلبستگى آنان یکى است.

و دوستى درجه دو: «عشق» را در دل و جان پیام آوران اولیای الهى و امامان (علیهم السلام) می‌توان یافت. امام على بن ابیطالب (علیه السلام) که ما از شرف مجاورت او بهره می‌بریم، همه می‌دانیم این مرد بزرگ در این زمینه چه گفته است: «ما رأیت شیئاً الا و رایت الله قبله و بعده و معه».[۱۰۰]

چه عشق به خدا، این قلب با عظمت را به گونه‌ای فرا گرفته است که هر چه می‌بیند خدایى بیند حتى به گاهى که مردم را می‌بیند، خدا را می‌نگرد، با نعمت‌هاکه روبه‌رو می‌شود، خدا را می‌بیند و خلق خدا و نعمت‌هاى او را جداى از او نمی‌بیند.

این معنا و این گونه نگاه به آفریدگان، در همه حال، دید او را تشکیل می‌داد؛ چه دوست یگانه و معشوق کامل او، خداست، قبله آرزوها و آمال او خداست، به خود اجازه نمی‌دهد با او انباز گیرد، چه او غیر ذات سبحان حق را نمی‌بیند.

همین دو گونه دوستى نسبت به دنیا نیز هست، همان دنیایى که به فرموده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)‌ سرآمد خطاها و اشتباه‌هاست. درجه نخست دنیاطلبى آن است که دوستى دنیا مرکز و خاستگاه سلوک و تصرفات انسان گردد، گویى محور تلاش و کوشش او خواسته‌هاى شخصى‌اش است، هر کجا سود شخصى، او را بکشاند، می‌رود. دنیا قاعده و پایه زندگى او می‌شود. گاهى مشغولیت‌هاى پاک و معنوى روى او را از دنیا برمی‌گرداند به نماز مشغول می‌گردد و روزه می‌گیرد، ولى با شتاب به دنیا که مرجع اساسى قلب اوست، روى می‌آورد. هنوز از قلمرو سلطه شیطان خارج نشده، به قلمرو او باز می‌گردد.

این دنیاطلبى آغازین است که خود بیمارى بدخیم است.

ولى بیمارى دنیادوستى درجه دو، گونه هلاک‌زاى آن جایى است که عشق به دنیا او را کور کرده و همه شبکه‌هاى دید او را در بر گرفته است. نسبت او با دنیا، چونان نسبت سید موحدان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) با خداى سبحان می‌گردد: او، هیچ چیز را نمی‌دید، مگر آن‌که پس از او، با او و بعد از او، خدا را می‌دید. دنیاطلب نیز همه چیز را از زاویه دوستى دنیا نگرد، حتى کارهاى شایسته را نیز، از چشم‌انداز سودهاى شخصى برمی‌گزیند: نماز را، روزه را و دیگر عبادات را. همه کارهایش رنگ دنیاطلبى می‌گیرد. در هر کارى نخست بازده دنیایى او را می‌بیند. انگیزاننده او، مشتى از مال یا اندکى از مقام و جاه است، چیزهایى که جز زمانى کوتاه با او نمی‌پاید. این نوع دنیاطلبى از گونه پیشین آن، بسیار خطرناک‌تر است، از این روى پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله)‌ فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ»[۱۰۱] و امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً».[۱۰۲]
نگویید همین اندک از دنیا را برمی‌گیریم، سپس از او روى برمی‌گردانیم، این مقدار از مقام و منصب را به دست می‌آورم، سپس به سوى خدا می‌روم، چنین اندیشه‌ای عبث است؛ زیرا هر اندازه که از مال و مقام دنیا برگیرید، عطش شما بیش‌تر خواهد شد و عشق شما نسبت به آن افزون می‌گردد، دنیا به سان آب شور دریاست. دنیا سرآمد همه گناهان است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)‌ فرمود: «من أصبح و أکبر همّه الدنیا فلیس له من الله شىءُ» [۱۰۳] و این یعنى گسستن پیوند با خدا؛ زیرا دو گونه مهر و عشق در یک دل نمی‌گنجد.

دنیاطلبى سرآمد همه گناهان است؛ چون نماز را بی‌روح می‌کند، روزه را بی‌معنا و معنویت می‌سازد و همه عبادات را از یاد خدا تهى می‌گرداند. وقتى که مهر به دنیا همه قلب را فرا گرفته است، جایى براى چشیدن لذت عبادات باقى نمی‌ماند.

من و شما می‌دانیم آنانى که با امیرالمؤمنین (علیه السلام) در افتادند و ما امروز بدگویى‌شان می‌کنیم، نماز و روزه را ترک نکردند، لب به شراب نزده بودند، دست کم بیش‌تر آن‌ها چنین بودند. عبدالرحمان بن عوف، صحابى جلیل‌القدر و از پیشگامان در اسلام بود؛ روزى که او مسلمان شد، شمار زیادى کافر بودند، در خدمت رسول خدا زیست، در فضاى نزول وحى، با قرآن با آیات الهى تنفس کرد، ولى چه شد؟ چه بر سر او آمد؟ وقتى شهرهاى ایران و روم را بر روى مسلمانان گشود، مهر به دنیا از دل او زبانه کشید، نماز و روزه می‌گزارد، ولى دلش از دوستى دنیا پر بود، وقتى انتخاب مقام خلافت بین على (علیه السلام) و عثمان به دست او افتاد، تا یکى از آن دو را براى خلافت مسلمانان برگزیند، با این‌که می‌دانست که اگر زمام خلافت به دست على(علیه السلام) سپرده شود، خوشبختى دنیا و آخرت مسلمانان تأمین می‌گردد و اگر عثمان خلیفه شود، درهاى فتنه براى همیشه بر روى مردم گشوده خواهد شد، حتى این را از عمر هم شنیده بود، ولى دنیاطلبى عنان اختیار درست را از او بگرفت، دستش را به دست عثمان داد و با او بیعت کرد و على (علیه السلام) از خلافت دور افتاد.

ممکن است بگویند: على (علیه السلام) از جانب پیامبر(صلی الله علیه و آله)‌ خلیفه پس از او بود، کار عبدالرحمان به سان ترک نماز است و گناهى هم‌سنگ ترک نماز دارد؛ زیرا امام على (علیه السلام) مهم‌ترین کارهاى ضرورى مسلمانان را در هر حال، رهبرى می‌کرد و بر فرض محال، اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله)‌ او را نصب نمی‌کرد، آیا می‌شد عبدالرحمان را متهم به دنیادوستى کرد؟ باید گفت این‌جا ربطى به نص پیامبر ندارد، موضوع حکم، دوستى دنیاست، خیانت در امانت است، او می‌دانست که با آمدن امام على (علیه السلام) دنیاى او به خطر می‌افتد.

دوستى دنیا، جان مایه وجود او شده بود و کور و کرش کرده بود و چنین دنیاطلبى سرآمد همه گناهان است، چونان که دوستى خدا اساس همه کمالات است، دوستى خداست که به انسان کمال، عزت، شرف، نستوهى، پاکى و توان چیرگى به ضعف‌ها و ناتوانی‌ها را در همه احوال، می‌دهد.

دوستى خدا بود که ساحران را چونان دگرگون کرد که از جلوداران آیین موسى (علیه السلام) شدند و در پاسخ تهدیدهاى فرعون چنین گفتند:

«فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا». [۱۰۴]

این شجاعت را از کجا آوردند؟ جز از عشق به خدا؟ عشق به خدا بود که على (علیه السلام) را از پایگاهى دلیرانه برخوردار کرد، شجاعت او به سان شجاعت درندگان نبود، شجاعتى بود از روى ایمان و برخاسته از عشق به خدا. این دلیرى، تنها دلیرى مبارز در میدان نبرد نیست، بلکه شجاعت مقاومت و رد کردن است، شجاعت شکیبایى و نستوهى است و ضرب‌المثل شجاعت در میدان نبرد بود، وقتى کمرش را براى رفتن به میدان می‌بست که نزدیک به شصت سال از عمرش سپرى شده بود. تنها و یک تنه بر خوارج حمله برد و چهار هزار نفر از آنان را کشت. این دلیرى شگفت‌آور او، در میدان کارزار از مهر خدا مایه می‌گیرد وعشق او به خدا، اجازه نمی‌دهد که انبوه لشکریان را ببیند یا از تنهایى خود در برابر این همه لشکر، وحشت کند.

در شجاعت بر شکیبایى نیز نمونه بود، او به گاهى در برابر غصب حق خود، سکوت کرد که در بحبوحه جوانى بود، هنوز عارضه پیرى در او پدید نیامده بود، ولى چون مصلحت اسلام در سکوت بود، براى حفظ اسلام سکوت کرد تا دست کم شعائر اسلام باقى بماند. والاترین گونه شجاعت، دلیرى در گذشتن از خود و حق خود براى اسلام است. وقتى پس از قتل خلیفه دوم، خلافت بر او با شرط‌هاى ناهمسو با کتاب و سنت عرضه می‌شود، دست رد بر سینه مقام خلافت می‌زند.

چنین دلیرى در میدان جنگ، در شکیبایى و در نه گفتن به دنیا، از عشق او به خدا مایه می‌گرفت، نه از اعتقاد و باورش، چه در این اعتقاد فلاسفه غرب نیز با او شریک‌اند، این ویژگی‌ها وامدار باور و عقیده تنها نیست، باورى که به عشق نرسد.

ما طالبان علم از دیگران بر پرهیز از دنیاطلبى سزاوارتریم؛ چه ما خود را راهنمایان مردم به آخرت می‌دانیم و در منصب هدایت خلق قرار گرفته‌ایم، چگونه می‌توانى دنیاى خودت را از آخرتت جدا پندارى؟ اگر دنیایت از آخرت تو گسسته شود، مردم را به دنیاى خودت فرا خواهى خواند، نه به آخرت پروردگارت!

در این صورت رهزن مردم از آخرت خواهى شد، آن هم رهزن راه خدا، راهى که خود باید مردم را به سوى آن فرا خوانیم و جلودار آنان در حرکت به سوى خدا و آخرت باشیم و دست مردم را گرفته و آنان را به آن راه بداریم.

اگر ما خود این راه را ببندیم، اگر ما کژراهه برویم، در آن حال مانع راه خدا و حجاب روز جزا خواهیم بود. هر کس مهر دنیا بر او چیره شود، تباه و هلاک می‌شود، ولى ما طالبان علم و دانایان اگر دنیاطلب شویم هم خود هلاک شویم و هم مردم را هلاک کنیم؛ زیرا ما منادى هدایت خلق به سوى خدا هستیم، دعوت به راه خدا و ارزش‌هاى الهى، پیشه ماست.

ما که در جایگاه پیونددهى مردم به خدا هستیم، اگر دل ما به خدا پیوند نداشته باشد، چگونه می‌توانیم مردم را به خدا پیوند دهیم؟

ما از همه مردم به پروا گرفتن از این دره هوسناک سزاوارتریم؛ چه ما ادعاى وراثت پیامبران، امامان و اولیا را داریم، مقتدا و اسوه‌هایمان را بزرگان و پاک‌باختگانى چون پیامبر اسلام، امام على، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) می‌دانیم و در راه آنان گام بر می‌داریم. آیا نباید این شرافت انتساب در ما زنده شود و در جلوه‌گرى باشد؟ این پیوند و نسبت، جایگاه ما را در میان امت حساس‌تر و دقیق‌تر می‌کند؛ زیرا ما حاصل گفتار آن بزرگان و نماینده سیرت و رفتار آنان هستیم؛ داناترین مردم به گفتارشان و شناساترین افراد به رفتارشان. مگر رسول خدا نفرمود: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورِثُ ذَهَباً وَلَا فِضَّهً وَلَا دَاراً وَلَا عَقَاراً وَ إِنَّمَا نُورِثُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالْعِلْمَ وَالنُّبُوَّهَ»[۱۰۵] و امیرالمؤمنین (علیه السلام) نفرمود: «ان امارتکم هذه لا تساوى عندى شیئاً الا ان اقیم حقاً او ادحض باطلاً».[۱۰۶]

امام على (علیه السلام) براى خدا کار می‌کرد و فانى در اراده حق بود، اگر او دنیاطلب بود و حکومت را براى دنیا می‌خواست، بدبخت‌ترین و سیه‌روزترین مردم بود؛ چه او در کودکى از خونش در راه خدا گذشته بود و بارها تا دروازه شهادت رفته بود و در دوران غربت اسلام و تنهایى رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از او و رسالت الهى او، دفاع کرده بود و در این مهم، لحظه‌ای تردید به خود راه نداده بود، نه براى مرگ حسابى باز کرده بود و نه دنیا نزد او بهایى داشت. او فارغ از مرگ و زندگى بود (بلکه فوق مرگ و زندگى بود). در زمان حضور پیامبر سرباخته‌ترین بود و پس از رحلت آن عزیز نیز، تسلیم محض بود. در راه خدا از همه کوشاتر بود و بیش‌ترین رنج و تلخی‌ها را در راه اسلام چشید.

با محاسبه‌هاى دنیوى چه چیزى در برابر این همه رنج به دست آورد؟ آیا این سیرت و رفتار او را از خلافت محروم نکرد؟

آیا سال‌ها خانه‌نشین نشد؟ آیا او را فاصله هزار ماه بر منبرهاى مسلمانان ناسزا نگفتند؟

همان منبرهایى که پایه‌هایش بر جهاد، نستوهى، فداکارى و خون دل خوردن‌هاى او بر پا بود.

با این همه آن‌گاه که ابن ملجم مرادى، فرق مبارک او را شکافت، صداى کامیابى سر داد: «لقد فزت و ربّ الکعبه». اگر بهاى فداکار‌ی‌هاى او دنیا بود، او محروم‌ترین افراد از بهره‌هاى دنیایى بود، نبایست خود را کامیاب می‌شمرد و بهترین بهره‌ور از دنیا به شمار می‌آورد!

همین آخرین پیام او «لقد فزت و ربّ الکعبه» گواه است و شهادت گواه این است که او به این دنیا دل نبست و در همه حال، براى خدا کار کرد. اکنون که زمان لقاى خدا رسیده، لحظه‌ای که مزد و پاداش او، به تمام و کمال داده می‌شود و در برابر آن همه رنج‌ها و اندوه‌ها در نعمت و رضوان جاودان حق غرق می‌گردد.

آیا این امام اسوه برتر ما نیست؟ آیا زندگى او «سنت» نیست؟ مگر سنت غیر از گفت و کرد و تقریر معصوم است؟

بر ماست که به پیروى از آن بزرگان از دلبستگى به دنیا، دامن گیریم، ما دنیایى هم نداریم که به آن دل ببندیم، دنیاى یک طلبه چیست؟

شگفتا طلبه و دنیاطلبی‌؟ مگر همه این چند روزه دنیا چیست که گرفتار آن شویم و از مقام «رضوان من الله اکبر» محروم مانیم؟ نعمت‌هایى را که هیچ گوشى نشنید و هیچ چشمى ندیده و در خیال بشر نمی‌گنجد، رها کنیم و به دنیایى که وهم و خیالی بیش نیست، بچسبیم. دنیا همه‌اش وهم و خیال است و دنیاى طلبه، بخش کوچکى از این خیال و وهم.

بیاییم خودمان را با هارون الرشید مقایسه کنیم. او چه گرفت و چه چیزى از دست داد و ما در برابر از دست دادن همان چیز، چه به دست آورده‌ایم و چه چیزهایى را از دست داده‌ایم. ما او را شب و روز، بد می‌گوییم که گول دنیا را خورد، ولى می‌دانیم در چه کاخ‌هایى زندگى کرد، چه خوشگذرانی‌ها داشت، چه لذت‌ها برد، چه زمامدارى و حکومت پهناور و نیرومندى داشت. خلافت و سلطنت او همه جا را گرفته بود؟

هارون الرشید به چنین دنیایى سر سپرد. ما مدعى هستیم از هارون الرشید بهتریم از او پارساتر و باتقوا‌تریم! آیا دنیاى هارون الرشید به ما روى آورده است تا آزمایش شویم و پارسایى و تقواى خویش را بسنجیم؟

هان اى فرزندانم، برادرانم، عزیزانم، اى فرزندان علــى! آیا دنیاى هارون الرشید بر ما عرضه شده است نه؛ دنیایى که به ما روى کرده بسیار اندک است و ناچیز. هارون به ابرها می‌گفت هر جا می‌خواهید ببارید، از قلمرو خلافت هارون بیرون نیست، مالیات و خراج آن به خزینه من خواهد آمد. او در راه چنین دنیایى، موسى بن جعفر (علیهما السلام) را زندانى کرد.

آیا چنین دنیایى به ما روى کرده است و چنان آزمونى شده‌ایم تا ببینیم موسى بن جعفر (علیهما السلام) را زندانى نمی‌کنیم؟ به زندگى طلبه هیچ حقیقتى جز رضوان الهى نباید حاکم باشد. هر طالب علمى حالش چونان على بن ابیطالب (علیه السلام) است. اگر با انتخاب طلبه‌ای به دنیا رو کرد، اگر با این زندگى طلبگى به دنیا دل بست، روسیاهترین و بدبخت‌ترین مردم دنیاست؛ زیرا نه دنیاى او دنیاست و نه در آخرت بهره‌ای دارد.

پس بایسته است همه توان و همّ خویش را در آبادسازى آخرت به کار گیریم، دل خود را از عشق و دوستى خدا لبریز کنیم، جایى براى غیر او نگذاریم.

امامان معصوم (علیهم السلام) براى وانهادن دنیا و چیره شدن بر دنیاپرستى، دستورالعمل‌هایى را داده‌اند: یاد مرگ  در همه حال، کارآترین دارو براى درمان بیمارى دنیاپرستى است.

همه ما می‌گوییم مرگ هست، دنیا فانى است، همه رفتنى‌اند، ولى آن را براى خود باور نداریم.
یاد مرگ وقتى دوستى دنیا را از دل می‌برد که خود را در همه حال، بر پرتگاه مرگ ببینیم، مرگ همیشه فرادیدمان باشد.

همه ما هر روز دوستانى و نزدیکانى را از دست می‌دهیم، جلوى چشم ما برادرانى از ما از این دنیا به دنیایى دیگر رخت بر می‌بندند. پدر من، بیش از عمر الآن من، عمر نکرد، برادر من هم بیش از این‌که من عمر کرده‌ام، زندگى نکرد. اکنون من، عمر خویش را کرده‌ام، بسیار معقول می‌نماید که من بیش از پدر و برادرم عمر نکنم، هر یک از ما باید همگنانى براى مدت عمر خود برگزیند و خود را براى رفتن آماده کند. همه ما دوستانى داشتیم که کوچ کردند، عزیزانى که از این دنیا رفتند و هیچ چیز از آرمان‌ها و آرزوهایشان باقى نمانده است.

اگر براى آخرت کار کرده‌اند، به «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»[۱۰۷] راه یافتند و چنان‌چه در راه دنیا عمرشان را سپرى کرده‌اند، نسبت به آن‌ها همه چیز پایان یافته است. این‌ها همه براى ما عبرت است.

پیداست این دستورالعمل امامان  (علیهم السلام) را باید آویزه گوش کنیم و همیشه مرگ را به یاد داشته باشیم تا حرص به زندگى در دنیا در ما بشکند، هوس‌ها بسوزند.

چه زندگى‌ای؟ چه دنیایى؟

چند سال، چند ماه و شاید چند روز در دنیا؟ چرا براى این چند روزه دنیا، زندگى دائمى و ابدى را بر خود سیاه کنیم؟ از چه زندگى‌ای دفاع می‌کنیم؟ هستى مان را در راه چه اندازه از بهره‌هاى زندگى فدامی‌کنیم؟

این همه جنب و جوش براى چه اندازه از زندگى داریم؟

براى ده روز، یک ماه، دو ماه؟ هیچ نمی‌دانیم. نمی‌دانیم آیا تاوان این اندازه خطا را می‌توانیم بپردازیم؟ این اندازه از کوتاهى و گناه در برابر خدا، در برابر دینمان براى ما قابل تحمل است. تحمل پذیرش تاوان این خطاها، در برابر چه چیز؟ ده روز، یک ماه یا دو ماه زندگى، این بهاى خیلى پستى است.

از خدا می‌خواهیم دل‌هاى ما را پاک سازد، قلب‌هاى ما را به نور ایمان جلا دهد، همت ما را خداجویى و خداطلبى کند، دل ما را از مهر و محبت، ترس و باور به او، پر کند و ما را به عمل به کتابش توفیق دهد.[۱۰۸]

 

 

[۱]. وصیتنامه الهى ـ سیاسى امام خمینى (چاپ وزارت ارشاد)، ص ٣٣.

[۲]. واقعه (۵۶)، آیه ٧٩.

[۳]. حج (٢٢)، آیه ١١.

[۴]. بیان این جملات شماتت نیست، بلکه اعتراف و بیان حقیقت تلخ تاریخى همراه با دعا براى ملت مظلوم عراق است .

[۵]. مریم (١٩)، آیه ٣١.

[۶]. متن دستخط شهید را در مباحث بعدی مطرح خواهیم کرد.

[۷]. سوره شمس (٩١)، آیه ٩.

[۸]. مجله حوزه ، شماره ۴، ص ١٢۶.

[۹]. سوره بینه (٩٧)، آیه  ۵.

[۱۰]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۵۵٣.

[۱۱]. سید فاضل نورى، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ۶۵.

[۱۲]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٢٧ .

[۱۳]. «مؤمنان رستگار شدند آن‌ها که در نمازشان خشوع دارند.» (مؤمنون (٢٣)، آیات ١ و ٢).

[۱۴]. محمد رضا نعمانی، الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ١١٩ – ١٢٢.

[۱۵]. همان.

[۱۶]. غرّه الحدیث، ص ٣٣۶ و منهج الصادقین، ج ٩، ص ١۰٫

[۱۷]. سید فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ٣٢.

[۱۸]. سید محمد باقر صدر، از سقیفه تا کوفه، ص ٣٩ .

[۱۹]. سوره منافقون(۶٣)، آیه ٧: و حال آن‌که عزت و سربلندى مخصوص خداوند و رسولش و مؤمنین است.

[۲۰]. سوره فتح (۴٧)، آیه ۴:خداوند است که آرامش و سکونت را به قلب اهل ایمان فرو مى‌فرستد.

[۲۱]. سوره رعد (١٣)، آیه ٢٧: همانا با ذکر خدا دل‌ها آرام و مطمئن مى‌شود.

[۲۲]. مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ٧٣، به نقل از: آیت الله حائرى.

[۲۳]. بحارالانوار، ج ٣۵، ص ۴٣٢ .

[۲۴]. سوره مائده (۵)، آیه ٣۵ .

[۲۵]. مجله حوزه ٧٩ و ٧۰، ص٣۰٫

[۲۶]. محمدرضا نعمانی، الشهیدالصدر سنوات المحنه وایام الحصار، ص ١٢٢.

[۲۷]. استاد حائرى تهرانى و علامه سید عبدالله شبّر، بنیادهاى اخلاق اسلامى، ص ۴۰٢ به نقل از اصول کافى، ج ۶، ص ٢٧۰ – ٢٧٢، باب الاکل متّکئا .

[۲۸]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، صص ١٧ – ٢٧.

[۲۹]. مختار الاسدى، الشهیدالصدر بین ازمه التاریخ و ذمه المؤرخین، ص ١۵٣ – ١۵۴.

[۳۰]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، صص ١٧ – ٢٧.

[۳۱]. سوره حجر (١۵)، آیه ٧٧ .

[۳۲]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ٢، ص ۵۴۵.

[۳۳]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٧ – ٧٧.

[۳۴]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٧.

[۳۵]. سید فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ۵۰ – ۵۴.

[۳۶]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٢٧، مصاحبه با: آیت الله سید کاظم حائرى.

[۳۷]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ٢١.

[۳۸].  همان.

[۳۹]. سید فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ۶٧ – ٧۰٫

[۴۰]. کافى، ج ۵، ص ۵۰٧ .

[۴۱]. سید فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، صص ٧١ – ٧۵، ترجمه آزاد همراه با تلخیص.

[۴۲]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٣ – ٧۴.

[۴۳]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ١٧٢ – ١٧۵.

[۴۴]. تحف العقول، چاپ اسلامیه، ص ٣۰٢.

[۴۵]. سوره آل عمران (٣)، آیه ١۵٩.

[۴۶]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ١، ص ٣۴٣ .

[۴۷]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٢٧، مصاحبه با آیت الله حائرى.

[۴۸]. محمد رضا نعمانى، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ١٢٧.

[۴۹]. سوره اعراف (٧)، آیه ١٩٩.

[۵۰]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ١، ص ١٢٣.

[۵۱]. مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ٧٢.

[۵۲]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ١۵ – ١۶.

[۵۳]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ١۰٫

[۵۴]. همان، ص ١١ و ر.ک: مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ۶٧.

[۵۵]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ١١ – ١٢.

[۵۶]. همان، ص ١۴.

[۵۷]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧١ .

[۵۸]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٣٢٧ – ٣٢٩.

[۵۹]. سوره مریم (١٩)، آیه ٩۶.

[۶۰]. محمدرضا نعمانی، الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ٩۶.

[۶۱]. مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ١٢۶ – ١٢٧.

[۶۲]. مختار اسدی، الشهیدالصدر بین ازمهالتاریخ و ذمهالمؤرخین، ص ١۴٧.

[۶۳]. نهج البلاغه، صبحى صالح ، حکمت ۴٣٩ .

[۶۴]. سوره حدید (۵٧)، آیه ٢٣.

[۶۵]. حائرى تهرانى و سید عبدالله شبّر، بنیادهاى اخلاق اسلامى، ص ۵۶٩ به نقل از: کافى، ج ٢، ص ١٢٧.

[۶۶]. مجله حوزه، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٢٧ – ٢٩.

[۶۷]. مجله حوزه، شماره ٧٩ و ٧۰، ص ٣٢٧ – ٣٢٩.

[۶۸]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ٢٢.

[۶۹]. مختار اسدى، الشهیدالصدر بین ازمهالتاریخ و ذمهالمؤرخین، ص ١۵۰٫

[۷۰]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٣.

[۷۱]. محمد رضا نعمانى، الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار،  صص ١١٢ – ١١٩.

[۷۲]. همان، ص ٣۴۰٫

[۷۳]. برای اطلاع بیشتر ر.ک: همان، ص ١١٢ به بعد.

[۷۴]. محمدرضا نعمانى، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، صص ١١٢ – ١١٩.

[۷۵]. سوره یونس (١۰)، آیه ۶٢.

[۷۶]. برگزیده تفسیر نمونه، ج ٢، ص ٣۰١.

[۷۷]. محمد حسینى، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧٧.

[۷۸]. سوره حشر (۵٩)، آیه ٩.

[۷۹]. محمدرضاالنعمانى، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار ، ص ١٣١ – ١٣٣.

[۸۰]. همان، ص ١٣۴ – ١٣۶.

[۸۱]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص٣٣۰٫

[۸۲]. محمدرضا نعمانی، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ١٣۴ – ١٣۶.

[۸۳]. محمد حسینی، الامام الشهید السید محمد باقر الصدر (دراسه فى سیرته و منهجه)، ص ٧۴.

[۸۴]. مختار اسدی، الشهیدالصدر بین ازمهالتاریخ و ذمهالمؤرخین، ص ١۵۴.

[۸۵]. مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، ص٣٣۰٫

[۸۶]. همان، ص ٣٣١.

[۸۷]. سید محمدباقر صدر، از سقیفه تا کوفه، ص ۵٣  و ۶۵.

[۸۸]. ر.ک: فاضل نوری، سبحات روحیه فى سیره الامام الشهید الصدر، ص ۵٧.

[۸۹]. سوره آل عمران (٣) ، آیه ٩٢.

[۹۰]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ١۴.

[۹۱]. همان، ص ٢۵.

[۹۲]. حائرى تهرانى و سید عبدالله شبّر، بنیادهاى اخلاق اسلامى، ص ۴٣٣ .

[۹۳]. حرکه المجاهدین العراقیین، الامام الصدر فى سلوکه الاخلاقى، ص ٢٣ – ٢۴.

[۹۴]. مصطفى قلیزاده، شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد، ص ۴٩ – ۵١ .

[۹۵]. محمدرضا نعمانى، الشهیدالصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، ص ١٢٢ – ١٢۴.

[۹۶]. نهج البلاغه، خطبه ١٩٣.

[۹۷]. حائرى تهرانى و سید عبدالله شبّر، بنیادهاى اخلاق اسلامى، ص ٧٢ – ٧٣.

[۹۸]. سوره قصص (٢٧)، آیه ٧٧.

[۹۹]. سوره مطففین (٧٣)، آیه ٢۶.

[۱۰۰]. حدیثى با عبارتى نزدیک به این مضمون در صفحه ٣۶٧ مفتاح الفلاح شیخ بهائى آمده است.

[۱۰۱]. مستدرک الوسائل، ج ١٢، ص ۴۰؛ بحارالانوار، ج ۶٧، ص ٣١۵.

[۱۰۲]. الکافى، ج ٢، ص ١٣۶.

[۱۰۳]. مجموعه ورام، ج ١، ص ١٣۰٫

[۱۰۴]. سوره طه (٢۰)، آیه ٧٢.

[۱۰۵]. بحارالانوار، ج ٢٩، ص ٢٢٩. احتجاج، ج ١، ١۰۴.

[۱۰۶]. نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره، ص ٧۶، خطبه ٣٣،

[۱۰۷]. سوره قمر (۵۴)، آیه ۵۵.

[۱۰۸]. عبدالرضا ایزدپناه، «دستورالعمل اخلاقی از عالم نامور آیت الله العظمی شهید صدر»، مجله حوزه ، شماره ٧٩ و ٧۰، صص  ١١۰ – ١١٩.

 

موضوع یابی، مسأله شناسی و روش‌شناسی سه‌گام مهم در شناخت مباحث اجتماعی شهید صدر است، متأسفانه در حوزه و دانشگاه بر روی این مسائل یا کار نشده و یا اگر هم شده بسیار کم است. شهید صدر بیشترین تأکید را بر روی روش‌شناسی داشتند. به گزارش شبکه اجتهاد، نشست اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان با «بازخوانی اندیشه‌‌های اجتماعی شهید صدر» چندی پیش در تالار شهید مطهری دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با سخنرانی ‌‌حجت‌الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، ‌‌حجت‌الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، ‌‌حجت‌الاسلام والمسلمین مجتبی الهی خراسانی رئیس میز توسعه و توانمندسازی علوم اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و ‌‌حجت‌الاسلام والمسلمین سید منذر حکیم رئیس پژوهشکده «الذریه‌النبویه» و مهدی حسین زاده یزدی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران برگزار شد. در ادامه بخشی از سخنان اساتید به نقل از پایگاه مهر و مفتاح با اندکی ویرایش و اصلاح پیش‌رویتان قرار می‌گیرد.

 

استاد حمید پارسانیا: موضوع سخن بنده معطوف به کاری است که شهید صدر در مورد فقه نظام دارند. او نوآوری‌های بسیار متنوعی دارد که برخی از این‌ها در بستر اندیشه‌های اصولی و فقهی اوست و برخی ناظر به مسائل پیرامونی و محیطی او بوده است. عمده کارهای فلسفی ایشان ناظر به نیاز آن موقع است مانند مارکسیسم و ماتریالیسم دیالکتیک و شاید امروز این بحث آن‌قدر محل رجوع و نیاز نباشد.

بحث فقه نظام در اندیشه شهید صدر ناظر به یک نیاز زمان است و این نیاز هم ناظر به مارکسیسم است. ثقل مباحث مارکسیستی هم روی مسئله اقتصاد بود. در آن زمان اقتصاد سرمایه‌داری و مارکسیستی به عنوان دو رقیب جهت تمشیت زندگی بشر مطرح بود.

امام موسی صدر کتاب کوچکی در مورد اقتصاد دارد اما شهید صدر گسترده‌تر به این مسئله وارد می‌شود و ۲ جلد کتاب اقتصادنا را دارد. ایشان نظام اقتصادی اسلامی را بیان می‌کند که ورودی که به مسئله دارند، در نظامات دیگر قابل تعمیم است.

این بحث ایشان می‌تواند دوگانه فقه فردی و فقه اجتماعی را نیز نشان دهد. فقه شیعی بیشتر ناظر به زندگی فردی بوده و نظامات اجتماعی، آنچنان نبوده که فقه شیعه در آنجا حضور جدی داشته باشد و مورد سؤال باشد. لذا پرداختن به مسائل نظامات اجتماعی در لابه‌لای مسائل فقه فردی مطرح می‌شده است.

شهید صدر به صورت مستقیم وارد نظام اقتصادی اسلام می‌شود و در ضمن ورود به این بحث شیوه خود را بیان می‌کند که قواعد مربوط به فقه نظام از آن انتزاع می‌شود. یک فقیه می‌تواند از متن یک مسئله یک قاعده بیرون بیاورد. لذا شهید صدر از متن فتاوای فقها به دنبال قواعد نظامات اقتصادی اسلامی است.

یک دیدگاه فقهی وجود دارد که احکام همیشه ناظر به افراد و اشخاص است و عناوین حقوقی را متعلّق احکام نمی‌دانند. مثلاً چیزی به اسم بانک از این دست است. شهید صدر در اینجا به دنبال این مسئله است که عناوین کلی را مطرح کند.

یک مثال مسئله بغی است. با فرد باغی و یا فردی که به امنیت اجتماعی آسیب می‌زند، چه باید کرد؟ اگر فقه فقط فردی باشد، همان کسی که ناامنی ایجاد می‌کند متعلّق حکم است؛ اما اگر یگ گروه و سازمان این ناامنی را ایجاد کند، آیا فقط همان کسی که عمل را انجام داده محکوم به بغی است یا هر کسی که درون آن سازمان است؟ این یک نمونه از فقهی است که از شخص درآمده و ساختار و هویت پیدا کرده است.

نظامات اجتماعی هم شخصیت حقوقی دارند. بحث عدالت اجتماعی، تأمین اجتماعی، تکافل اجتماعی، متوجه افراد به عنوان عضوی از اجتماع است که وظایفی متوجه آنهاست و غیر از وظایف فردی و شخصی آنهاست.

ما یک رقیبی داشتیم که در حوزه نظام اقتصادی طرحی داشت که شهید صدر در پاسخ به آن مسائلی را مطرح کرد. پس از انقلاب جامعه اسلامی نیاز پیدا کرد که فقه نظامات را استنباط کند. این نیازی نیست که از بین رفته باشد بلکه شدیدتر شده است و الگوی شهید صدر برای جامعه ما قابل دنبال شدن است.

گاهی گفته می‌شود که اگر وارد فقه نظامات شویم باید قائل به اصالت جامعه باشیم؛ باید توجه داشت که الزاماً این‌گونه نیست که جامعه وجود جدا از افراد داشته باشد. عناوین اجتماعی و حقوقی اگر اعتباری هم باشند، می‌توانند متعلق حکم قرا بگیرند. رویکرد شهید صدر خُرد است و قائل به اصالت جامعه نیست.

ما نیازهای جدیدتری داریم که باید در امتداد نوآوری شهید صدر مطرح شود. ما یک فقه نظامات داریم که نظام سیاسی و نظم اقتصادی و… است؛ اما مسئله دیگری از سنخ فقه حکومت و احکام حکومتی داریم که تا قبل از انقلاب چندان مبتلابه نبود و فقها به آن نپرداخته بودند. در زمان شهید صدر این بحث، مسئله نبود و موضع و موقع اجرا نبود.

امام در نجف فقه حکومت را مطرح کرد و باب مستقلی را تحت عنوان ولایت فقیه بیان کرد. این حادثه آنچنان شهید صدر را به وجد آورده بود که اشک شوق می‌ریخت؛ یعنی مناسبات جدیدی در جامعه شیعی باز می‌شد.

چه فقه فردی و چه فقه نظام، احکام و قواعد کلی است. رساله‌هایی که رد دست ماست همه احکام کلی است و هنوز به مقام اجرا نیامده است. بعد از شناخت احکام و شخص باید حکم را تشخیص دهد و عمل فقهی را انجام دهد.

احکام کلی یا اولیه است و یا ثانوی. احکام ثانوی روی عناوین ثانویه نشسته است اضطرار، ضرر و… از این نوع است. چه حکم اولیه و چه ثانویه، کلی است. فقه حکومتی (حکومت چگونه باید باشد) فقه نظام است اما تشخیص اینکه الآن چگونه باید عمل کرد، مثلاً حاکم چگونه باید آمر به معروف و ناهی از منکر باشد و… اینجا حکم حکومتی است.

اگر شهید صدر در رقابت با مسائل مارکسیسم، فقه نظامات اسلام را مطرح کرد، ما ضمن تداوم کار شهید صدر نیاز به قواعد مربوط به احکام حکومتی هم داریم. این عرصه جدید است که در امتداد کار او قابل پیگیری است. این یک دانش اجتماعی در حوزه علوم سیاسی و… شکل می‌دهد.

 

استاد مجتبی الهی خراسانی: چند وجهی بودن علامه شهید صدر سبب می‌شود هر یک از افراد براساس رشته تخصصی خود درباره ایشان نظر بدهند و این ما را در خطر تجزیه اندیشه شهید صدر قرار می‌دهد و ممکن است سبب از بین رفتن انسجام نظری در وجوه مختلف شود از این رو باید به ابعاد مختلف ایشان پرداخت.

شهید صدر دارای سه سرمایه برای نظریه پردازی است، نخست، شهید صدر منظومه‌ای فکر می‌کردند. ارتباط میان منظومه‌‌‌ای فکر کردن با نظریه پردازی چیست؟ نظریه واسطه تبیینی است که ما را از مبانی به مدل می‌رساند. تنها با نظریه به جایی نمی‌رسیم. بلکه باید به هندسه طولی و عرضی توجه داشته باشیم. تفکر شهید صدر تفکر شبکه‌‌‌ای است؛ یعنی ایشان در نظریه از کلام، فقه، فلسفه و… بهره می‌برد.

دومین سرمایه شهید صدر برای نظریه پردازی را حساسیت و توجه به زیرساخت‌‌های معرفت شناسی دانست و گفت: شهید صدر بر خلاف بسیاری از افراد، پیش از ورود به مباحث مختلف اقتصادی، اجتماعی و… درک کردند که ساخت مکتب و نظام اسلامی جز با معتبر دانستن یافته‌‌های تجربی امکان پذیر نیست.

سومین سرمایه شهید صدر برای نظریه پردازی این بود که ایشان به تنوع دلیل و دلیل در مقام اکتشاف قائل بودند. می‌گفتند برای کشف احکام اسلامی باید از دلایل برهانی، استقرائی، حسی، تجربی و… استفاده کرد.

این استاد حوزه در بخش دیگری از سخنان خود به معرفی منابع اندیشه اجتماعی شهید صدر پرداخت و خاطرنشان کرد: بحث‌‌‌‌های فلسفه تاریخ و فلسفه اجتماعی شهید صدر و نظریات عام اجتماعی در مجموعه ۱۴ سخنرانی شهید صدر با نام «مدرسه القرآنیه» منتشر شده است. مقدمه فلسفتنا نیز کتابی است که وجه تمایز متافیزیک و فلسفه اسلامی را با فلسفه‌‌‌‌های رقیب بیان‌‌‌‌ می‌کند. مقدمه این کتاب درباره طرح مسئله اجتماعی است؛ یعنی آنچه زیرساخت مسئله یابی در حوزه نظریه اجتماعی است. نام آن «الانسان المعاصر و المشکله الاجتماعیه» است. بحث‌‌‌‌های مربوط به تاریخ هم در «السنن التاریخیه فی القرآن الکریم» آمده است.

در حوزه مبانی فلسفی نظریه اجتماعی ایشان متاب فلسفتنا را دارند و بحث‌‌‌‌های مربوط به نظریات کلامی ایشان به نام نظریه «خلافه الانسان و شهاده الانبیاء» است که معرفی کافی نشده است.

مولفه‌‌‌‌های نظریات اجتماعی ایشان و بحث‌‌‌‌های مرتبط با آزادی در مقاله «الحریه فی القرآن» یا کتاب «الاسلام یقود الحیات» و «رسالتنا یجب ان تکون قاعده للوحده» آمده است.

ابعاد اقتصادی و سیاسی جامعه اسلامی در کتاب اقتصادنا آمده است. اقتصادنا امکان سنجی، تبیین اصول کلی و تفاوت‌‌‌‌های اقتصاد اسلامی و سایر اقتصادها را نشان‌‌‌‌ می‌دهد.

در کتاب «لمحه فقهیه تمهیدیه عن مشروع دستور الجمهوریه» اصولی را پیشنهاد‌‌‌‌ می‌دهند که کلیات آن در قانون اساسی گنجانده شد. آثار شهید صدر در تبیین اجتماعی از سیره معصومین هم خیلی جذاب است. بخش‌‌‌‌هایی از آن را‌‌‌‌ می‌توانید در «دور الائمه فی الحیات الاسلامیه» و در «اهل‌بیت: تنوع ادوار و وحدت هدف» و حتی کتابچه «فدک فی التاریخ» ببینید. تصویری که ایشان از جریان فدک ارائه‌‌‌‌ می‌کند ابعادی از یک انقلاب اجتماعی است.

شهید صدر معتقد بود ساخت نظام اسلامی در حوزه اقتصاد و علوم اجتماعی و … جز با معتبر دانستن یافته‌‌‌‌های تجربی ممکن نیست. سومین مورد، مباحث و نظریات روش شناختی ایشان است. ایشان به تنوع دلیل و طریق اکتشافی فکر‌‌‌‌ می‌کند که متاب «معالم الجدیده» در این حوزه است. مطالعات وسیع و رویکرد تطبیقی ایشان نیز شایان ذکر است. در آثار شهید صدر به رسم فقهی، بسیاری از نظریات را نام نمی‌برند اما نظریات رقیب را نقد‌‌‌‌ می‌کنند.

 

استاد سید منذر حکیم: شهید صدر چشمه جوشان و سرچشمه علم بود، ولی با این وجود در مجامع علمی، حوزه‌‌های علمیه به ویژه حوزه علمیه نجف و دانشگاه‌‌ها مظلوم هستند. شاید شهید صدر در حوزه‌‌های خارج از ایران و عراق شناخته‌تر باشد.

قرآن کریم می‌فرماید: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ؛ آن گاه (پس از آن پیامبران سلف) ما آن خاندان را که از بندگان خود برگزیدیم، وارث علم قرآن گردانیدیم. باز هم بعضی از آن‌‌ها(فرزندان او) به نفس خود ظلم کردند و بعضی راه عدل پیمودند و برخی به هر عمل خیر(با جان و دل) به دستور حق سبقت گیرند. این رتبه در حقیقت همان فضل بزرگ (و عطای بی‌منتهای الهی) است.»

آیه فوق انسان‌‌ها را به سه دسته تقسیم می‌کند. ۱- افرادی که به خود ظلم کرده و از فرصت‌‌ها استفاده بهینه نمی‌کنند. ۲- افراد میانه‌رو و معتدل که تا حدودی قدر فرصت‌‌ها و امکانات را دانسته و در سطح قابل قبولی هستند. ۳- افراد پیشتاز که با توجه به توفیقات الهی در خیرات پیشتاز هستند مانند انبیاء و ائمه اطهار(ع). می‌توان ادعا کرد شهید صدر یکی از افراد گروه سوم بود. البته پیشتازی دارای مراتبی است.

شهید صدر می‌دانست برای نجات عراق و جامعه اسلامی باید به قله شهادت برسد. ایشان می‌گفتند باید از تجربه امام حسین(ع) برای تحول جامعه استفاده کرد. اگر خونی مانند خون حسین بن علی(ع) در جامعه نباشد باید به‌قدری خون بجوشد که شهادت اتفاق افتاده و حرکتی به وجود آید.

اندیشه‌‌های شهید صدر جدید و نو است ولی متأسفانه برخی از افراد بدون خواندن، سنجیدن و شناخت مطالب، ساز عبور از ایشان را می‌زنند. همان‌گونه که همین افراد عبور از اندیشه‌‌های شهید مطهری و امام راحل را نیز مطرح می‌کنند. این حرکت‌‌ها غیر علمی است.

موضوع یابی، مسأله شناسی و روش‌شناسی سه‌گام مهم در شناخت مباحث اجتماعی شهید صدر است، متأسفانه در حوزه و دانشگاه بر روی این مسائل یا کار نشده و یا اگر هم شده بسیار کم است. شهید صدر بیشترین تأکید را بر روی روش‌شناسی داشتند.

برکت دیگر شهید صدر نظام جامع خانواده در اسلام است. ما اصلاً چیزی به نام فقه فردی نداریم چون انسان در جامعه و جامعۀ انسانی داریم که ازدواج و تشکیل خانواده حلقه وصل آن‌‌هاست. در خانواده نیز موضوعات مختلفی مانند حقوق خانواده، مدیریت خانواده، تربیت خانواده، اقتصاد خانواده و… مطرح است.

این استاد حوزه علمیه قم در این همایش موضوعاتی براساس دیدگاه نظام اجتماعی شهید صدر برای تهیه پایان‌نامه ارائه داد که شامل «محتوای اندیشه اجتماعی شهید صدر»، «روش دستیابی به اندیشه اجتماعی شهید صدر»، «روش بهره‌برداری از اندیشه شهید صدر»، «آشنایی با منابع و میراث شهید صدر»، «کتاب مجتمعنا»، «ویژگی‌‌های اندیشه اجتماعی شهید صدر»، «جامعه انسانی و جامعه اسلامی از نگاه شهید صدر»، «اندیشه‌‌های تمدنی شهید صدر»، «روش‌شناسی اندیشه‌‌های تمدنی شهید صدر»، «نظام اجتماعی اسلام از نگاه شهید صدر»، «روش شهید صدر در بررسی و ارزیابی مهم‌ترین نظامات اجتماعی معاصر»، «نقش شهید صدر در نظریه پردازی و نهادینه کردن اصل ولایت الهی و ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی»، «موضوع شناسی و مسئله یابی اندیشه اجتماعی شهید صدر»، «روش‌شناسی حل مسئله»، «ابتکارات شهید صدر در خصوص طرح‌‌های علمی» و… می‌شود.

مهدی حسین‌زاده یزدی: به تعبیر برنکی مهم‌ترین پرسش فلسفه علوم اجتماعی، طبیعت‌گرایی معرفت شناختی است؛ یعنی آیا روش در علوم اجتماعی مثل روش در علوم طبیعی است؟ این سؤال را اگر از شهید صدر بپرسیم چه پاسخی‌‌‌‌ می‌گیریم؟

اولین دوگانه‌ای که به ذهن ما‌‌‌‌ می‌رسد، علم و مکتب است. علم از آنچه هست سخن‌‌‌‌ می‌گوید و مکتب از آنچه باید باشد. علم تفسیر واقعیت را بر عهده دارد و مکتب آنچه باید باشد را مد نظر دارد. شهید صدر تاکید بر یگانگی روش و دوگانگی علم و مکتب دارند.

آیا‌‌‌‌ می‌توان شهید صدر را طبیعت گرا بدانیم؟ نباید در مواجهه با شهید صدر دچار سوء فهم شویم. شهید صدر دوگانه‌‌‌‌‌هایی دارند که باید فهم شود. یکی از دوگانه‌‌‌‌‌های ایشان، تقسیم تجربه، به تجربه اجتماعی و تجربه فردی است و تمایز جالبی بین این دو تجربه قرار‌‌‌‌ می‌دهند.

به تعبیر شهید صدر اگر بخواهید اثر نظام سرمایه‌داری را در جامعه ببینید، این تجربه نیم تواند برای یک فرد و مشاهده کننده حاضر باشد، این تجربه در طول تاریخ و در حیات اجتماعی شکل‌‌‌‌ می‌گیرد. شهید صدر معتقد است در تجربه اجتماعی شما صاحب منفعت هستید.

شهید صدر قوانین را در علم به دو دسته تقسیم‌‌‌‌ می‌کند. قوانین طبیعیه و قوانینی که در چارچوب یک مکتب خاص سامان‌‌‌‌ می‌گیرد. ما قوانینی داریم که با اراده انسان‌‌‌‌‌ها هیچ تصادمی ندارد. متلاً قانون محدودیت اقتصادی که‌‌‌‌ می‌گوید منابع طبیعی نسبت به تولید ما تقش محدد را دارد.

دوم قانونی است که با اراده آدمی در ارتباط است و پس از پذیرش یک پارچوب مکتبی خاص ارائه‌‌‌‌ می‌شود. مثل قانون عرضه و تقاضا. اینجا اراده در پذیرش مکتب خاص و در روابطی که بین این‌ها وجود دارد، دخالت دارد.

گفته‌‌‌‌ می‌شود که نگاه شهید صدر به علم پوزیتیویستی است؛ اما شهید صدر معرفت را تجربی نمی‌دانند ولی علم را تجربی‌‌‌‌ می‌دانند.

 

صوت سخنرانی استاد پارسانیا را اینجا بشنوید

صوت سخنرانی استاد الهی خراسانی را اینجا بشنوید

صوت سخنرانی استاد حکیم را اینجا بشنوید

 

 

 

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ محمد یزبک

از چه تاریخی با شخصیت شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر قدس‌سره آشنا شدید؟ ویژگی‌های ایشان را چگونه دیدید؟

در سال ۱۹۶۶، در پی توفیق و خواست خداوند در زیارت مرقد مولا امیرالمؤمنین علی (ع)، عازم حوزه علمیه نجف اشرف شدم و سپس، در کنار تنی چند ازبرادران، در مدرسه لبنانی به تحصیل پرداختم. برخی از دوستان با امام سید محمد باقر صدر(قدس سره) که از نظر شخصیت ودانش و فروتنی زبانزد همگان بودند؛ آشنائی داشتند. برخی از طلاب صراحتا می‌گفتند که ایشان مرجع تقلید ویژه آنهاست. من در آن زمان شیفته شنیدن موضوعات تازه بودم؛ اما شرط داشتم بپرسم که آیا می‌توانم خدمت ایشان شرفیاب شوم یا نه. پس از گذشت چند ماه، بر اشتیاقم برای دیدار ایشان افزوده شد؛ از این رو از یکی از دوستانم پرسیدم که آیا می‌توانم به دیدار  آیت‌الله صدر بروم یا نه. او لبخندی زد و گفت که در خانه ایشان به روی همه باز است. به آنجا رفتم. باور نمی کردم که به دیدار ایشان نائل خواهم شد. در خیالم، تصاویری را از این دیدار نقش زده بودم. وارد اتاق شدیم. ایشان روی قالیچه ای نشسته و چند کتاب را در برابر خود نهاده بودند. چند تن از شاگردانشان هم دورایشان حلقه زده بودند. ایشان مرا در آغوش گرفتند و به سینه خود چسباندند. احساس کردم در آغوش پدری هستم که در غربت جویای او بوده ام. بر دست ایشان بوسه زدم. خرسندی در دلم موج می‌زد. ایشان به من گفتند، «شما می‌توانید نزد من بیائید. من طلاب را دوست دارم و زندگیم وقف آنهاست.» از آن پس، فرصت را غنیمت شمردم و از آن پس، در فرصتهای مقتضی، نزد ایشان می‌رفتم و مسائلی را استفتاء می‌کردم.ایشان گاهی مطالب مرا تصحیح و به ممارست بیشتر، تشویقم می‌کردند. در کلاسهای درس ایشان که درباره زندگی امامان(ع) بود و در روزهای تعطیل در مقبره آل یاسین برگزار می‌شد؛ حضور می‌یافتم. بعدها توفیق پیدا کردم در دومین دوره اصول، بحث خارج ایشان حضور یابم. پس از چند ماه دفترم را که در آن درس ایشان را ثبت می‌کردم ؛ از من خواستند و پس از آن که مطالعه کردند؛ در حالی که خرسندی در چهره شان نمایان بود؛ آن را به من پس دادند و برایم آرزوی موفقیت کردند.

من در درس فقه، خارج، ایشان شرکت کردم و در روابطمان صمیمی تر شد. برای بهره گیری از مجلس ایشان، در دیدارهای عمومی شرکت می‌کردم. شهید صدر همیشه توجه به مردم و مسائل آنها را به ما توصیه می‌کردند و می‌گفتند، «عالم نباید خود را از مردم جدا کند. فروتن باشید تا خداوند شما را بالا ببرد.»

ایشان همیشه درباره اوضاع مردم و طرحهای دشمنان سخن می‌گفتند و تأکید داشتند که حوزه علمیه باید در برابر همه طرحهای دشمنان ایستادگی و اسلام را در شکل واقعی خود اجرا کند. ایشان همیشه به ما می‌گفتند، «هیچگاه مردم را فاسق ندانید. سعی کنید نادانی را برطرف کنید.» ایشان همیشه بر گفتگو و احترام به اندیشه ها و افکار دیگران و وحدت مسلمانان تأکید داشتند. هنامی که عده ای می‌خواستند برای تبلیغ به مناطق مختلف بروند، درباره این موضوع به ایشان مراجعه کردم. شهید بزرگوار با من سخن می‌گفتند و مرا در انجام این کار تشویق می‌کردند. یکی از سفارشهای بسیار شایسته ایشان این بود که به من گفتند، «شما و هر مبلغ دیگری وظیفه دارید مرحوم را به حوزه علمیه ارتباط دهید تا حوزه عهده دار مرجعیت و رهبری مردم شود. مردم به کسانی نیاز دارند که این ارتباط را برقرار کنند» در تابستان سال ۱۹۷۹ با ایشان گفتگو کردم و اطلاع دادم که می‌خواهم به لبنان بروم و شاید دیگر نتوانم باز گردم، از این رو ناچار خواهم بود منطقه ای را که در آن تبلیغ می‌کردم ترک گویم. ایشان به من گفتند تصمیم با خود شماست؛ ولی من دوست دارم شما بمانید و حتی اگر ناچار باشید تنها این کار را انجام دهید؛ نقش تبلیغی خود را ایفا کنید. نکته مهم این است که مردم، شما را در شهر ببینند. شهید آیت‌الله محمد باقر صدر «قدس سره»، مردم و به ویژه دانشجویان خود را بسیار دوست می‌داشتند. ایشان به فروتنی و تواضع و خوشروئی و اخلاق محمدی و دانش و پرهیزکاری و تقوا و موضع‌گیری شجاعانه و انسانی شهره بودند.

فعالیت‌های فرهنگی عمده شهید محمدباقر صدر(قدس سره) چه بودند و این فعالیت‌ها چه تأثیری از خود به جای گذاشتند؟

آیت‌الله محمد باقر صدر در خانه تقوا و علم و فرهنگ زندگی می‌کردند و از اوضاع و شرایطی که در آن به سر می‌بردند، آگاهی بسیار داشتند. ایشان از تهاجم فرهنگی و طرح‌های دشمنان برای هدف قرار دادن کیان حوزه‌های دینی و دور کردن آنها از زندگی مردم، رنج می‌بردند و از این رو، با فرهنگ‌های وارداتی و مسائلی که تجدد تلقی می‌شوند؛ ولی در واقع برای جدا کردن اسلام و دین از متن زندگی مردم طراحی شده اند؛ برخورد جدی داشتند.

مجله «رسالتنا» که سر مقاله آن با قلم شریف ایشان و همکاری تنی چند از علمای فاضل و برجسته حوزه نوشته می‌شد و نیز مجله الاضواء که همچون نور انتشار می‌یافت؛ غبار از چهره احکام اسلامی می‌زدودند و به مقایسه میان فلسفه قدیم و جدید و مقابله با آرای معرفت شناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و جامع الاطراف بودن مکتب اسلام در رهبری جامعه می‌پرداختند.

شهید صدر به سؤالات همه پاسخ می‌دادند و راه‌های سعادت و رستگاری انسان‌ها را بیان می‌کردند. در علم کلام و فقه و اصول، سرشار از اطلاعات مفید بودند. ایشان نظریه اصلاح حوزه را مطرح ساختند، بدین معنا که حوزه باید توان به عهده گرفتن رهبری را در زمینه های گوناگون به عهده بگیرد تا با اتکاء به احکام جهان شمول اسلام بتوان راه مطمئنی را فرا روی بشر قرار دهیم که به سعادت او منجر گردد.

شما در کدام‌یک از زمینه‌های علمی و فرهنگی با سید صدر(قدس سره) همکاری کرده‌اید؟

بنده توفیق نوشتن درس‌های اصول فقه ایشان را داشتم و به راهنمائیهای ایشان در تدریس به برخی از طلاب در مقدمات و برخی سطوح و فعالیتهای فرهنگی پایبند بودم. من ایشان را به منطقه تبلیغی خود در عراق و لبنان می‌بردم؛ درسهای فرهنگی ایشان را که مرجع بودند ؛ در چند دفتر می‌نوشتم. درس ایشان در تفسیر موضوعی قرآن، بیشترین تأثیر را در ساخته شدن شخصیت من داشت.

زمینه‌های شکل‌گیری سازمان‌های حزبی و نقش شهید محمدباقر صدر در ایجاد و پیشرفت کار این سازمان‌ها چه بوده است؟

شهید صدر(قدس سره) پی برده بودند که حمایت از اسلام و صیانت از آن، تنها با کار گروهی سازمان یافته امکان پذیر است (علیکم بنظم امرکم) «امور خود را سازماندهی کنید.» کارهای تبلیغی را که از سوی یک نهاد، سرپرستی و برای آن برنامه ریزی و اوضاع موجود و نیازهای آن را بررسی نشود؛ بی نتیجه می‌دانست ؛ زیرا مبلغ، نجات دهنده و راهنماست و باید خواسته های جوانان و مردم را پاسخگو باشد. ایشان معتقد بودند که روشنفکران برای پاسخگوئی به مشکلات و مسائل ناشی از تهاجم فرهنگی و جریانات الحادی و لائیک و مقابله با آنها به راهنما و رهبر دینی نیاز دارند؛ وگرنه در معرض التقاط قرار می‌گیرند و به بیراهه می‌افتند، لذا بسیاری از دانشگاهیان، نظریه پردازان، روشنفکران و نواندیشان دینی، برای مقابله با این جریانات به ایشان رجوع می‌کردند تا آنها را پذیرا شوند و سرپرستیشان را به عهده بگیرند. شهید صدر بی تردید بزرگ ترین نقش را در ایجاد پیکار اسلامی سازمان یافته و پیشرفت آن داشتند و همه مدیون اندیشه و آموزه های ایشانند.

به‌رغم وجود دیگر مراجع تقلید در نجف، چه عواملی باعث ورود شهید صدر به عرصه مرجعیت شدند؟

برتری علمی و توانائی و قدرت بالای پاسخگوئی به سئوالاتی که بنابر مقتضیات زمانه مطرح بودند، دلیل عمده مراجعه مردم به ایشان و پیروی از ایشان بود. دانشجویان دانشگاهها و طلاب علوم دینی در نجف اشرف که شرایط زندگی خود را در آن محیط درک می‌کردند؛ راه حل مشکلات خود را به ویژه با توجه به طرح اصلاحی شهید صدر درباره وضعیت حوزه و چگونگی شرایط مسلمین و اندیشه بازی که وی الگوی راستین آن بود؛ در مراجعه به ایشان می‌دانستند.

استقبال از مرجعیت شهید صدر (ره) تا چه میزان بود و به نظر شما چه تأثیری در دیگر کشورهای شیعه داشت؟

همه کسانی که از اندیشه ها و نقطه نظرها و مواضع شهید صدر(قدس سره) آگاهی داشتند، از مرجعیت ایشان استقبال کردند؛ رهبریشان را پذیرفتند و طرحهای ایشان را پاسخگوی نیازهای خود که تشنه معرفت و به دنبال مقابله با اندیشه های مادی و الحادی بودند، یافتند. آنها خواهان مرجعی بودند که مقتضیات زمانه را بشناسند و توان پاسخگوئی به معضلات دنیای معاصر را داشته باشد ؛ از همین رو، طلاب شهید صدر، حامل پیام مرجعیت ایشان در عراق و لبنان و ایران بوده اند.

نظر شهید سید محمد باقرصدر(ره) را درباره انقلاب اسلامی ایران بیان کنید.

موضعی را از ایشان به یاد دارم که نقطه نظر شریفشان را منعکس می‌کرد. در شب ۱۱ ماه فوریه سال ۱۹۷۹، بعد از غروب، در مسجد جواهری انتظار آمدن ایشان را می‌کشیدیم. وقتی بر ما وارد شدند ؛ ملاحظه کردیم که بشاشت در چهره مبارک ایشان نمایان است. ایشان به محض اینکه نشستند، گفتند، «امشب درس را تعطیل می‌کنیم؛ چون پیش از آنکه نزد شما بیایم ؛ به من خبر رسید که آخرین دژهای شاه در ایران سقوط کرده است. آنچه به دست امام خمینی(ره) روی داده،آرزوی دیرین پیامبران (ص) بوده است. ما این پیروزی بزرگ را به ایشان و به ملت ایران و امت اسلامی تبریک عرض می‌کنیم.

شهید محمد باقر صدر(قدس سره) تحقق آرزوهای خود را آنچه که امام خمینی (ره) انجام دادند؛ می‌دیدند. امت به رهبر نیاز دارد و امام، امر رهبری را با موفقیت انجام دادند؛ از این رو، شهید صدر عقیده داشتند که همه باید در این رهبری حکیمانه که در خداوند متعال ذوب شده است؛ ذوب شوند. از مکاتباتی که میان ایشان و امام (ره) می‌شد؛ میزان عشق و جانبداری و فرمانبرداری و ایثار در راه اسلام عزیز مشخص است.

شهید صدر با نوشتن قانون اساسی و نوشته‌هایی در زمینه های دیگر، می‌خواستند روشن کنند که انقلاب با برکت اسلامی ایران، برای امت اسلامی ارمغانهای گرانبهائی دارد.

مشابه‌سازی پایه‌گذاری دولت اسلامی در عراق به عنوان الگوبرداری از حکومت اسلامی ایران تا چه میزان مورد نظر و تائید شهید صدر بوده است؟

شهید صدر دولت اسلامی در ایران را همه ابعاد و با آگاهی از مبانی آن درک می‌کردند. ایشان این احساس را در مواضع خود و با به چالش کشیدن طاغوت مجسم ساختند. شایعه پیوستن سران رژیم عراق به اربابان خود، یعنی استکبار جهانی، بدین معنا بود که آنها با وجود خمینی دیگری در عراق مخالف بودند. به نظر ما، حکومت اسلامی همچنان به عنوان یک الگوی زنده برای حاکمیت اسلام عزیز باقی خواهد ماند و ما امیدواریم نقطه نظرهای رهبران عراق یکپارچه شود و کشور از فتنه ها گرفتاری ها و از لوث وجود اشغالگران نظامی رها شود و عراقی نوین بر پایه حکومت اسلامی تشکیل شود که در آن پیروان تمامی فرقه ها و مذاهب بتوانند با برخورداری از عدالت اسلامی، خوشبختی و عزت را تجربه کنند.

به نظر شما مراکز علمی و دانشگاهی جهان اسلام از اندیشه ها و عقاید شهید محمد باقر صدر(قدس سره) چه بهره هائی می‌توانند ببرند؟

مطالعه و بررسی درباره آرا، نظریه ها و عقاید و تحلیل های شهید صدر(قدس سره)، وفاداری به اسلام و احیای میراث شهیدان است و تعمیم آنها برای تمام کسانی که می‌خواهند از نگرش نوین اسلامی برخوردار باشند؛ مفید خواهد بود. متأسفانه باید گفت که شهید صدر(قدس سره) مظلوم بود و امت اسلامی و جهان از اندیشه ها و عقاید ایشان محروم ماند؛ از این رو ما آرزو داریم نهادهای علمی به انجام این مأموریت مبارک اقدام کنند.

با توجه به گسترش قدرت کمونست‌ها در سراسر کشورهای عربی در آن زمان، نوشته‌های شهید محمدباقر صدر(قدس‌سره)، به‌ویژه کتاب‌های «اقتصادنا» و «فلسفتنا» چه تأثیری بر کشورهای اسلامی داشتند؟

بدون تردید کتاب‌های «اقتصادنا» و «فلسفتنا» نقش عمده و برجسته ای در دانشگاههای عراق و در دیگر کشورها داشته اند و همین نوشته ها، در زمانی که بیگانگان، رژیم طاغوت گذشته عراق را تقویت می‌کردند ؛ پایه های حکومت آنها را متزلزل ساختند. اندیشه های شهید صدر (قدس سره) و آموزه ها و نظریه های او همچنان مورد نیازند. در شرایط کنونی برای انتشار و تبلیغ این اندیشه ها و ابلاغ آنها به دیگران امکانات بیشتری وجود دارند.

 

نویسده: دکتر ولی‌الله ملکوتی

مقدمه

با گذشت زمان طرح بعضی از مسائل در رساله‌های عملیه ضروری می‌نماید و به همان نسبت حذف بعضی از مباحث و تغییر بعضی از مثال‌ها اجتناب‌ناپذیر است.

شاید در زمان‌های قدیم چنین ضرورتی احساس نمی‌شد؛ مثلاً در هفتاد سال پیش که یک ایرانی مسلمان شیعه متولد می‌شد اذان در گوش او می‌خواندند و نامی از اسامی خاندان پیامبر بر او می‌گذاشتند. با آداب اسلامی بزرگ می‌شد، یعنی در خانه، از پدر و مادر و خواهر و دیگران نماز و روزه و زیارت و امثال آن را یاد می‌گرفت و در جامعه نیز در مکتب و پای منبر، قرآن و حدیث و اخبار بهشت و جهنم می‌شنید؛ خلاصه آن‌که با اسلام مأنوس بود و غیر از آن چیزی نمی‌شناخت. بنابراین وقتی به سن بلوغ می‌رسید فقط یک احتیاج داشت: یادگیری احکام و تمرین فروع. البته برای خالی نبودن عریضه و به پیروی از سنت ممتاز اسلام، اصول دین را هم به او یاد می‌دادند که در آن فی الجمله استدلال و تعقل در میان می‌آمد.

اما امروز اوضاع عوض شده است. در و دیوار به پیر و جوان و به مرد و زن تعلیم بی‌عقیدگی و تلقین شبهه و تردید می‌نمایند. برای مقابله با مکتب‌های مادی و ایرادها و اشکالات علمی که از هر طرف عرضه می‌شود و ایستادگی در برابر تبلیغات دشمنان باید به اصول عقاید جوانان و مردم مسلمان بیش‌تر توجه داشت؛ چراکه در چنین فضایی مسلمانان بیش‌تر به معتقدات اسلامی احتیاج دارند تا به فروع و تفصیل‌های فقهی!

خانه از پای‌بست ویران است                     خواجه در بند نقش ایوان است

روحانیون بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقاء و دوام روحانیت و موجودیت اسلام در این کشور به این است که زعمای دین، ابتکار اصلاحات عمیقی را که امروز ضرورت آن تشخیص داده می‌شود در دست بگیرند. امروز آن‌ها در مقابل ملتی قرار گرفته‌اند که روز به روز بیدارتر می‌شود، انتظاراتی که نسل امروز از روحانیت و اسلام دارد غیر از انتظاراتی است که نسل‌های گذشته داشته‌اند.

بگذریم از انتظارات خام و نابخردانه‌ای که بعضی دارند، اما اکثر انتظارها مشروع و به‌جاست، اگر روحانیت ما هرچه زودتر نجنبد و گریبان خود را از چنگال عوام خلاص و قوای خود را جمع‌وجور نکند و آگاهانه گام برندارد، خطر بزرگی از ناحیه اصلاح‌طلبان بی‌علاقه  به‌دیانت  متوجهش خواهد شد.

امروز این ملت تشنه اصلاحات نابسامانی‌هاست و فردا تشنه‌تر خواهد شد؛ ملتی است که نسبت به سایر ملل احساس عقب‌ماندگی می‌کند و عجله دارد به ‌آن‌ها برسد. از طرفی مدعیان اصلاح‌طلبی که بسیاری از آن‌ها علاقه‌ای به دیانت ندارند زیادند و در کمین احساس نو و بلند نسل امروزند. اگر اسلام و روحانیت به حاجت‌ها و خواسته‌ها و احساسات این ملت پاسخ مثبت ندهند به‌سوی آن قبله‌های نوظهور متوجه خواهند شد. آیا اگر سنگر اصلاحات را این افراد اشغال کنند موجودیت اسلام و روحانیت به‌خطر نخواهد افتاد؟

شهید صدر از جمله کسانی است که این ضرورت را به‌خوبی درک کرده بود. ایشان در مقدمه «الفتاوی الواضحه» خصوصیاتی را برای یک رساله عملیه در نظر می‌گیرند که در رساله‌های قبل یا وجود نداشته و یا دست‌کم به‌طور ضعیف وجود داشته است. ایشان بر این عقیده‌اند که وقتی یک رساله عملیه به‌دست یک مسیحی رسید باید طوری باشد که او بفهمد اسلام چگونه جامعه بشری را از هر جهت اداره می‌کند، لذا دست به تألیف رساله عملیه‌ای می‌زنند که بیان‌گر یک نظام اسلامی جامع و کاملی ‌باشد[۱].

تاریخچۀ رساله‌نویسی

قبل از بیان ویژگی‌های رساله عملیه مرحوم صدر، لازم است تاریخچه مختصری از تألیف رساله‌های عملیه را یادآور شویم.

بعضی تصور می‌کنند که در گذشته رساله عملیه یا استفتائاتی نبوده و مثلاً در پنجاه سال اخیر باب شده است، همان‌گونه که نسبت به مرجعیت نیز چنین تصوری شده است، اما این گمان با واقعیت فاصله زیادی دارد؛ لذا برای آن‌که زحمات آن بزرگ‌مردان و مشعل‌داران هدایت، کم‌رنگ جلوه نکند تاریخچه کوتاهی از رساله‌های مراجع تقلید و فقهای ارجمند ارائه می‌گردد.

۱ـ شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ هـ): شیخ صاحب دو رساله عملیه «المقنع» و «الهدایه» می‌باشد که سیر بحث‌های آن دو، مثل رساله‌های عملیه متداول امروزی است و به عبارت صحیح‌تر: رساله‌های امروزی به‌روش آن دو کتاب است. ویژگی مهمی که این دو کتاب دارد و متأسفانه در رساله‌های دیگر وجود ندارد، این است که جملات کتاب و فتاوا حتی‌المقدور همان عبارات آیات و روایات معتبر و مورد قبول مؤلف می‌باشد. این یکی از نشانه‌های تعبد و علاقه به قرآن و سنت است.

۲ـ سید مرتضی (متوفای ۴۳۶ هـ): وی صاحب «جمل العلم والعمل»، «ناصریات» و «انتصار» می‌باشد. استفتائات ایشان در «رسائل الشریف» درج شده است که عبارت‌اند از: محمدیات، بادرائیات، موصلیات، حلبیه، طرابلیات، طوسیه، دیلمیه، جرجانیه، رازیه، طبریه، میانارقیات، رسیه و… [۲].

۳ـ ابن‌ادریس (متوفای ۵۹۸ هـ): اثر مشهور وی «السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی» است که در سال ۱۲۷۰ هـ در تهران چاپ شده است. نسخه خطی این کتاب در کتابخانه‌های آستان قدس به شماره ۵۷۱۳، مجلس شورای اسلامی به شماره ۴۵۵۴ و آیت الله مرعشی به شماره ۲۶۰۳ موجود است و دیگر اثر وی «مسائل فی ابعاض الفقر و اجوبتها» می‌باشد که نسخه خطی آن به شماره ۵۷۰ مورخ ۵۸۸ در کتابخانه حکیم موجود است.

۴ـ محقق حلی (متوفای ۶۷۶ هـ): از ایشان رساله‌های متعددی باقی مانده است، مانند «المسائل البغدادیه» که در کتابخانه آستان قدس به شماره ۲۶۵۵ و مسجد اعظم و آیت الله مرعشی به شماره ۳/۴۲۴۲ موجود است.

۵ـ شهید اول (متوفای ۷۸۶ هـ): از شهید اول رساله‌های گوناگون، از جمله رساله «أجوبه المسائل الفقهیه» باقی مانده است که توسط فرزند محترمش گردآوری شده و به شماره عمومی ۲۳۶۹ ـ ۲۳۷۰ در آستان قدس موجود است. از دیگر رساله‌های وی رساله «خلل الصلاه» می‌باشد که همراه با کتاب «بیان» شهید چاپ شده است و نیز رساله‌ای درباره حج و عمره که در صیدا در ضمن «معادل الجواهر» سید محسن امین عاملی چاپ شده است.

۶ـ ابن‌فهد (متوفای ۸۴۱ هـ): حدود دوازده رساله از وی باقی مانده، از جمله «اجوبه المسائل» که مجموعه سؤال و جواب‌های فقهی است و نیز «أجوبه المسائل الفقهیه» که نسخه خطی آن به شماره عمومی ۱/۱۷۲۲ در کتابخانه ملک موجود است.

۷ـ مقدس اردبیلی (متوفای ۹۹۳ هـ): مناسک حج به زبان فارسی تنها رساله عملیه باقی‌مانده از مقدس اردبیلی است که نسخه خطی آن به شماره عمومی ۲۳۷۳ کتابخانه آستان قدس و ۳/۹۹۸ کتابخانه مسجد گوهرشاد و ۵ـ۳۰۰۸۴۳ کتابخانه آیت الله مرعشی موجود است.

۸ ـ محقق سبزواری: از مرحوم محقق سبزواری رساله‌های عملیه زیادی باقی‌مانده از جمله رساله «خلافیه» که از بحث طهارت شروع و تا آخر اعتکاف ادامه پیدا کرده است. از این رساله نسخه‌های خطی متعددی در کتابخانه‌های معتبر موجود است. رساله خلافیه توسط دانشجویان کارشناسی ارشد رشته فقه دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد تصحیح و تعلیق شده است. از ایشان رساله عملیه دیگری باقی‌مانده که به شماره عمومی ۲۴۲۵ در کتابخانه آستان قدس نگهداری می‌شود.

۹ـ مجلسی دوم (متوفای ۱۱۱۰ هـ ): ایشان رساله‌های زیادی داشته‌اند، از جمله «آداب الصلاه» به فارسی، «اوقات نماز»، «مناهج المسائل» (رساله‌ای درباره زکات و خمس)، «مناسک حج» (رساله‌ای است فارسی در باب واجبات حج و عمره)، «صواعق الیهود»، «احکام جزیه»، «حکم مال ناصبی»، «نذر»، «کفارات»، «حدود و دیات»، «رضاعیه» به فارسی، «صیغ عقود» و «نکاحیه». شایسته ذکر است تمام این رساله‌ها به زبان فارسی نگاشته شده و در کتابخانه‌های معتبر موجود است.

۱۰ـ وحید بهبهانی (متوفای ۱۲۰۵ هـ): از مرحوم بهبهانی رساله‌های متعددی باقی‌مانده که شمارش همه آن‌ها از حوصله این مقاله خارج است؛ از جمله آن‌ها رساله «معاملات» است که به زبان فارسی نوشته شده و مرحوم آیت الله محمد حسن شیرازی آن را حاشیه نموده و شهید سعید حاج شیخ فضل الله نوری که شاگرد مرحوم میرزا بوده صحت حاشیه استاد را به خط خود در صفحه اول آن تصدیق و عمل به آن را مجزی دانسته است.

۱۱ـ سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (متوفای ۱۳۳۷ هـ): علامه طباطبائی در «رساله عملیه» خود که آن را «العروه الوثقی» نامیده است مسائل شرعی مورد نیاز مقلدان را بیان نموده و از آن‌جا که این کتاب شامل فروعات زیادی بوده و از یک سیر منطقی برخوردار است مورد توجه مراجع تقلید قرار گرفته بر آن حاشیه نوشته‌اند.

این رساله شریفه شامل احکام آب‌ها، نجاسات، مطهرات، صلاه، صوم، اعتکاف، زکات، خمس، حج، اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات، ضمان، جعاله، نکاح و وصیت می‌باشد. قابل ذکر است بحث تجارت و طلاق، با این‌که کاربرد زیادی دارد متأسفانه در این رساله به چشم نمی‌خورد و لکن حدود دوازده صفحه از آن به نکاح بندگان و کنیزان اختصاص پیدا کرده است.

پس از گزارش مختصری از تاریخچه رساله‌نویسی، اینک ویژگی‌های «الفتاوی الواضحه» را بررسی می‌نماییم.

ویژگی‌های رساله «الفتاوی الواضحه»:

واقعیت این است که زندگی بشر تطور یافته، شئون جدید و پدیده‌های بی‌شماری ظهور کرده است و هیچ موضوعی که متعلق فتوای فقهای سلف بوده ثابت نمانده است. بنابراین، محال است که موضوع‌ها دگرگون شوند و احکام آن‌ها راکد و ثابت باشند؛ چراکه حکم متفرع بر موضوع است؛ با ثبوت موضوع، ثابت و با رفتن موضوع می‌رود و با آن تطور می‌پذیرد.

فقیهان بزرگوار ما در عصر خودشان نیازهای زمان را شناختند و بر اساس نیازهای اقتصادی و اجتماعی آن روز به تدوین فقه پرداختند و کتاب‌هایی را به ازدواج، طلاق، تجارت و اجاره اختصاص دادند و فروع و فرضیه‌های بسیاری را بیان نمودند، ولی بر اثر تطور جوامع و زندگی بشر مسائل و پرسش‌های جدیدی چهره نموده که در کتاب‌های آنان طرح نشده است، درحالی‌که اهمیت برخی از این مسائل به حدی است که باب و کتاب جدیدی را در فقه می‌طلبد؛ مانند قوانین دریاها، تجارت دریایی، احکام ارتباطات، مراسلات و امور دیگری که متن زندگی بشر امروز را شکل می‌دهند و قانون‌گذاران امروز، کتاب‌های قطور چند صد صفحه‌ای در زمینه آن‌ها نگاشته‌اند.

استاد صدر که هم بر مبانی شریعت مسلط بوده و هم به مشکلات احکام فقهی و فتاوا در عرصه‌های عمل و مقام قضاوت پی برده و هم از انتظارات نسل امروز از حوزه‌های علوم دینی آگاهی داشته است، رساله‌های عملیه موجود را از زاویه ناهمخوانی با بعد اجتماعی اسلام مورد نقد و بررسی قرار داده است. در نگاه شهید صدر، اگر فقیهان از این زاویه به تهذیب کتاب‌های فقهی بپردازند و در فتاوای جدیدشان بعد اجتماعی اسلام را با نگاه به زندگی عینی بشر امروزی و تطوری که در مناسبات اجتماعی پیش آمده،در نظر بگیرند، فقه متحول شده و شیوه‌ای نو در استنباط و احکام پدید خواهد آمد. از نگاه شهید صدر، توجه به قراین، اوضاع و احوال اجتماعی در فقه بسیار اهمیت دارد؛ چه‌بسا در بسیاری از موارد انسان به احکامی می‌رسد که اگر این نگرش اجتماعی نبود نمی‌توانست به آن احکام برسد.

به‌عنوان مثال در بحث معاملات ربوی، در روایات، ملاک‌ها و معیارهایی برای این نوع معاملات که از اشد محرمات به‌شمار می‌رود، بیان شده است که اگر ما نگرش اجتماعی را در این روایات لحاظ نکنیم، این ملاک‌ها شامل همه معاملاتی که در حقیقت ربوی هستند نمی‌شود و باید آن را حلال تلقی کرد. اکثر فقهای متأخر متعرض این مسأله شده‌اند و کلاه شرعی‌های ربا را حلال می‌دانند. اما حضرت امام (ره) و شهید صدر، از جمله فقیهانی هستند که با این کلاه شرعی‌ها مخالفت کرده‌اند و حال آن‌که این معامله‌ها از نظر موازین اولیه فقهی، معامله‌هایی غیرربوی محسوب می‌شدند. آن‌چه باعث شده  این دو بزرگوار قائل به حرمت شوند آن است که گفته‌اند مگر می‌شود کسی فهم اجتماعی داشته باشد و محتوای چنین حرام مؤکدی را به ضمیمه بیع بپذیرد؟ من یک معامله ربوی می‌کنم و مثلاً همراه آن یک کبریت می‌فروشم، آیا می‌توان گفت که چون ضمیمه دارد و این کبریت ضمیمه‌اش شده است پس این معامله ربوی هم حلال است؟ این امکان ندارد[۳].

از منظر شهید صدر رساله‌های عملیه باید زمینه اجتماعی داشته باشند و وضعیت جامعه اسلامی نوشتن چنین رساله‌ای را اقتضا می‌کند، از این‌رو مباحثی در رساله عملیه ایشان وجود دارد که در ساله‌های عملیه دیگر به‌چشم نمی‌خورد. مهمترین آن‌ها عبارتند از:

اول: وجود پیش‌گفتار مختصر و استدلالی درباره اصول دین شامل سه عنوان: «مرسل»، «رسول» و «رساله».

در بحث مرسل با استفاده از استدلال علمی و فلسفی به اثبات صانع پرداخته‌اند.

استدلال اول «علمی» ایشان با توجه به حساب احتمالات طی پنج مرحله تبیین شده و در واقع یکی از ابتکارات بزرگ شهید صدر همین پیاده کردن حساب احتمالات در ابعاد و مسائل مختلف فقه و اصول می‌باشد، مانند بحث اجماع، اجماع منقول، شهرت، تواتر و سیره. این مباحث به‌جز بحث سیره، مباحثی است که در اصول مطرح می‌باشد، اما بحث سیره اصلاً در اصول کلاسیک مطرح نشده و شهید صدر آن را در کتاب‌ها و دروس خارج خود مطرح ساخته‌اند. ایشان سیره را به سه قسمت تقسیم کرده‌اند: سیره عقلا، متشرعه و شارع، و مکانیزم کاشفیت هر یک را از حکم شرعی بیان کرده‌اند. تمام این بحث از ابتکارات شهید صدر است و قبل از وی تمیز چندانی بین انواع سیره در کلمات اصحاب وجود ندارد.

اما اهمیت تطبیق حساب احتمالات در اصول در بحث‌هایی که ذکر شد بسیار است. چراکه حساب احتمالات یعنی این‌که احتمالات گوناگون اطراف موضوع مدنظر قرار گرفته و با بررسی این احتمالات حقیقت مطلب کشف شود. طبیعی است که اگر این‌چنین شد و احتمالات گوناگون در مسأله جست‌وجو شد، این خود نگرشی اجتماعی برای انسان به‌وجود می‌آورد؛ طبیعت توجه به حساب احتمالات اقتضا می‌کند که نگرش انسان همه جانبه شود و هرچه که ممکن است در فهم و به‌دست آوردن حکم شرعی دخالت داشته باشد، از قبیل اوضاع و احوال اجتماعیِ زمان صدور نص شرعی را مورد جست‌وجو قرار دهد. به این ترتیب، روح اجتماعی‌نگری و کلان‌نگری در انسان پرورش می‌یابد[۴].

دلیل دومی که شهید صدر بر اثبات صانع ارائه کرده‌اند یک دلیل فلسفی است که قبل از بیان آن به تعریف دلیل فلسفی و فرق آن با دلیل علمی پرداخته‌اند. در بحث رسول، شهید صدر با استفاده از همان حساب احتمالات که وجود صانع را ثابت کرد و به اثبات نبوت رسول گرامی اسلام(ص) پرداخته و طی مثال‌های گوناگون با توجه به آیات شریفه قرآن بحث استدلالی و جالبی را در این زمینه بیان کرده‌اند.

آخرین بحثی که شهید صدر در پیش‌گفتار بیان می‌کنند در رابطه با «رساله» می‌باشد، که همان دین خداست و حضرت محمد(ص) مأمور ابلاغ آن شده است و سپس ده خصلت برای دین اسلام بیان می‌کند که در ادیان آسمانی دیگر نمی‌باشد.

این پیش‌گفتار پربار در عاشورای سال ۱۲۹۷ توسط شهید صدر به اتمام می‌رسد و ثواب آن را به حضرت ابا عبدالله(ع) که در راه اعتلای اسلام جانفشانی کردند، تقدیم می‌نماید[۵].

دوم: یکی دیگر از ویژگی‌های این رساله سبک نگارش و تقسیم‌بندی آن‌هاست. گرچه که فقهای شیعه و سنی تقسیمات گوناگونی را درباره سبک نگارش فقه دارند، اما تقسیم‌بندی ایشان با توجه به این‌که می‌خواهند یک نظام اسلامی جامع و کاملی را ارائه دهند، از ویژگی‌هایی برخوردار است. ایشان رساله «الفتاوی الواضحه» را مشتمل بر چهار قسمت نموده‌اند:

١ـ عبادات (نماز، روزه، اعتکاف، حج، عمره و کفارات)

٢ـ اموال که بر دو قسم است:

الف ـ اموال عمومی؛ اموالی که به شخص خاص متعلق نیست و برای مصالح عمومی و مصارفی در نظر گرفته شده است، مانند خراج، انفال، خمس، زکات. دو عنوان اخیر گرچه جنبه عبادی نیز دارند لکن جنبه مالی آن قوی‌تر و بارزتر است (بحث خراج و انفال و نظایر آن در این مقوله وارد است).

ب ـ اموال خصوصی؛ اموالی که مالک یا مالکان مشخص دارند. مقررات مربوط به این بخش در دو قسمت جدا مورد بررسی قرار می‌گیرد:

یک: اسباب شرعی تملک یا به‌دست آوردن حق خاص، مباحث احیای موات، حیازت، میراث، ضمانات و غرامات و نظایر آن.

دو: احکام تصرف در اموال، شامل مباحث بیع، صلح، شرکت، وقت، وصیت و سایر تصرفات و معاملات.

٣ـ سلوک و آداب و رفتار شخصی، یعنی اعمال شخصی که ربطی به عبادات و اموال ندارد که دو گروه است:

الف ـ روابط خانوادگی، مناسبات دو جنس زن و مرد، مباحث نکاح و طلاق، خلع و مبارات و ظهار و لعان و ایلاء و از این قبیل.

ب ـ روابط اجتماعی و مقررات مربوط به تنظیم رفتار فردی افراد جامعه، مقررات مربوط به اطعمه و اشربه، ملابس و مساکن، آداب معاشرت، احکام نذر و عهد و یمین، ذباحه، امر به معروف و نهی از منکر.

۴ـ آداب عمومی، یعنی رفتار و سلوک دستگاه‌های حکومتی و عمومی در مسائل قضا، حکومت، صلح، جنگ، روابط بین المللی، ابواب و مباحث ولایت عامه، قضا، شهادت، حدود، جهاد و نظایر آن.

سوم: مصادر فتوا. گرچه که فقهای عظام شیعه منابع استنباط را چهار مورد دانسته‌اند، لکن بیش‌ترین اعتماد شهید صدر به کتاب کریم و سنت شریف است و به نظر ایشان قیاس و استحسان قابل اعتماد نیست.

شهید صدر درباره دلیل عقلی می‌فرماید: این‌که آیا می‌توان به دلیل عقلی عمل کرد اختلاف است. به نظر ما عمل به دلیل عقلی جایز است، لکن حتی یک حکم پیدا نمی‌شود که مستند آن فقط دلیل عقلی باشد، بلکه هر آن‌چه با دلیل عقلی ثابت شده با کتاب و سنت نیز ثابت شده است.

اما نسبت به اجماع باید گفت: اجماع نمی‌تواند یک دلیل مستقل در عرض کتاب و سنت باشد و به آن توجه نمی‌شود مگر از باب این‌که در بعضی از موارد، وسیله اثبات حکم است.

بنابراین فقط کتاب و سنت می‌توانند مصدر فتوا باشند. از خداوند می‌خواهیم که ما را از متمسکین به این دو قرار دهد؛ کسی که به این دو تمسک کند به عروه الوثقی متمسک شده است[۶].

ضرورت دگرگونی رساله‌ها

رساله‌های عملیه‌ای که مجتهدان برای مقلدان نوشته‌اند برای دست‌رسی به فتاوا و احکام شرعی می‌باشد. با این‌که رساله‌های عملیه برای این مقصود نقش مهمی را ایفا می‌کنند و از دقت‌نظر کافی و رعایت اختصار برخوردارند، باز هم دو نکته قابل ملاحظه در آن‌ها دیده می‌شود:

نکته اول: این رساله‌ها نوعاً از یک روش فنی در تقسیم‌بندی و ارائه احکام محروم‌اند. این مسأله موارد زیر را دربر دارد:

١ـ بیش‌تر احکام به‌خاطر رعایت تقسیم‌بندی تقلیدی در ضمن صورت‌های جزئی و محدود بیان شده و یک ساختار همگانی ندارد که مقلد بتواند در چهارچوب آن به احکام دسترسی پیدا کند.

٢ـ تعدادی از احکام به‌خاطر رعایت تقسیم‌بندی تقلیدی به محض کم‌ترین مناسبت در ابوابی آورده شده که ربطی به آن ندارد.

٣ـ از بیان بعضی از احکام به‌خاطر این‌که جایگاهی در تقسیم‌ تقلیدی نداشته خودداری شده است.

۴ـ در هر بحثی در ابتدا معیارهای کلی و سپس جزئیات بیان نشده تا بتوان طبق قوانین کلی و عمومی تکلیف جزئیات را مشخص کرد و مقلد بتواند تکلیف خود را در مسائل مشابه تشخیص دهد و هر مجموعه‌ای از سؤالات با مجوز اصلی آن سؤالات ارتباط تنگاتنگ ندارد.

۵ـ در خیلی از موارد وجود صورت‌های گوناگون برای عبادات فرض شده بدون این‌که سابقه ذهنی نسبت به آن وجود داشته باشد و به‌خاطر اعتماد بر همان صورت‌ها بحث از صفر شروع نشده است.

۶ـ به‌خاطر انتشار بدون رویه احکام، تعداد زیادی از معیارهای کلی ازبین رفته و مکلفین فرصت استخراج مبادی عمومی را با توجه به معیارهای کلی از دست داده‌اند.

نکته دوم: رسالت رساله‌های عملیه بیان احکام شرعی مربوط به زندگی انسان است و این احکام شرعی گرچه ثابت می‌باشند، لکن روش‌های تعبیر احکام مختلف است و هر زمانی با زمان دیگر تفاوت دارد؛ چراکه نیازهای انسان در هر زمانی تفاوت می‌کند و این دگرگونی همه جانبه در روش‌های بیانی و حوادث زندگی اثر خود را بر رساله‌های عملیه به گونه دیگر حاکم می‌سازد. از این‌رو ضروری است رساله‌های عملیه به شکل دیگری تألیف شوند. برای مثال، بعضی از لغات که در رساله‌های عملیه به‌کار رفته است به تناسب انسان‌های زمان‌های گذشته بوده، علاوه بر این در زمان‌های قدیم استفاده از رساله‌های عملیه منحصر به گروه‌های خاصی از مردم بوده چون تعداد زیادی از مردم باسواد نبوده‌اند، اما امروزه اکثر مردم قادر به خواندن و نوشتن می‌باشند که اگر رساله‌ها به زبان روز نوشته شوند برای آن‌ها قابل استفاده خواهند بود، لذا مرجع تقلید باید با توجه به لغات و تعبیرات جدید رساله عملیه خود را بنویسد.

هم‌چنین اصطلاحاتی که در رساله‌های عملیه به چشم می‌خورد اصطلاحاتی است که مردم در گذشته با آن‌ها آشنایی داشته و در فرهنگ آن‌ها رواج داشت، اما امروزه اکثر آن‌ها آشنایی کافی ندارند؛ مثلاً در آن زمان در بحث اجاره از اجاره دادن چهارپایان به‌عنوان نمونه استفاده می‌شد، اما امروزه که وسائل نقلیه فرق کرده باید مثال‌ها هم تفاوت پیدا کند و اصطلاحات جدید برای مقلد امروزی شایسته است.

علاوه بر این، حوادث و وقایع بی‌شمار و جدیدی که امروزه دائماً در حال اتفاق افتادن است احتیاج به این دارد که حکم شرعی آن معین شود و اگر رساله‌های عملیه تاریخی فرض شوند به احکام همان زمان می‌پردازند لذا امروزه باید رفته رفته رساله‌های عملیه‌ای تألیف شود که بتواند همه مسائل جدید زندگی انسان امروزی را دربر گیرد.

همان‌طورکه قبلاً متذکر شدیم احکام ثابت است اما گاهی تطبیق آن با توجه به زمان فرق می‌کند؛ مثلاً شرط ضمنی (یعنی شرطی که عرف عام دلالت بر آن دارد) گرچه در عقد به آن تصریح نشده و لکن واجب و نافذ است، اما از آن‌جا که عرف این شرط را مشخص می‌کند متفاوت می‌شود لذا ممکن است چیزی در زمانی شرط ضمنی حساب شود، اما در زمان دیگر شرط ضمنی به حساب نباید.

لذا رساله‌های عملیه باید به مسأله دگرگونی عرف توجه کافی بنمایند و در احکامی که عرف نقش دارد از توجه به این مهم غفلت نشود.

با توجه به این مسائل تلاش‌هایی در زمینه به‌روز کردن رساله‌های عملیه انجام شده که هرکدام از اهمیت و ارزش قابل ملاحظه برخوردار است.

 

[۱] . سید محمدباقر صدر، الفتاوی الواضحه وفقاً لمذهب أهل البیت(ع)، مقدمه (لبنان-بیروت، دار التعارف للمطبوعات).

[۲] . فهرست شیخ طوسی، ص ۹۸ و رجال نجاشی، ص ۲۷۰٫

[۳] . مصاحبه حجه‌الاسلام و المسلمین سید نورالدین اشکوری، اندیشه ماندگار، شماره ۱، ص ۱۱٫

[۴] . همان.

[۵] . الفتاوی الواضحه، مقدمه، ص ۹ ـ۸۳٫

[۶] . همان، مقدمه، ۹۸٫

نویسنده: خلدون حماده

روش کلی در شخصیت و آثار شهید صدر[۱]

پیش از آن‌که به موضوع اصلی خود ـ که بررسی روش بانک‌داری بدون ربا در آثار شهید صدر است ـ بپردازیم، شاید بهتر آن باشد که نظری بیافکنیم بر روش عامی که بر شخصیت و نوشته‌های این شهید بزرگوار حاکم است.

می‌توان شخصیت و نوشته‌های شهید صدر را در چارچوب اسلام جهادگر و پویا مندرج کرد؛ چه وی با بهره‌مندی از نیتی راستین و جدی، در پی آن بود که از گردونه توخالی جمود فکری، که بر جوامع دینی تقلیدمآب حاکم بود، رهایی یابد و سعی می‌ورزید احکام و قوانین دین اسلام را به‌گونه‌ای تنظیم کند که جوانب مختلف زندگانی و رفتار انسانی را شامل شود. این بدان جهت بود که زندگی مسلمانان در اوایل این سده و از سده‌های گذشته به این طرف همواره بر محور موضوعات فردی احکام دور می‌زد و نسبت به احکام اجتماعی و سیاسی بی‌تفاوت بود. همچنین در اوایل دهه پنجاه ـ که شهید صدر متوجه اوضاع عمومی زندگی مردم عراق شد ـ جنبش اسلامی در عراق در دایره‌ای تنگ عموماً فعالیت‌های خود را به فقه عبادات و معاملات فردی محدود کرده بود؛ بی آنکه تأثیر این احکام را در واقعیت‌های ملموس زندگی در نظر بگیرد.

ازاین‌روی، اندیشه شهید صدر بر بازگشت به مبادی اصیل اسلام و جمع نمودن میان اجتهاد در دین و عمل صالح و تلاش مستمر در خدمت اسلام و مسلمانان تمرکز یافت و این‌که لازم است دین بر واقعیت‌های فکری، اجتماعی، اقتصادی و بالاخره سیاسی تأثیرگذار باشد.

از این‌جا بود که شهید صدر ابتدا به نقد اوضاع حاکم بر پیرامون خود پرداخت و تلاش نمود به اجتهاد نفسی تازه بدمد، و بر این نکته تأکید ورزید که سیاست یکی از اجزای دعوت اسلامی بوده و جهاد، به منظور دفاع از عقیده و به‌کارگیری درست آن، بر هر مسلمانی واجب است. این موضع‌گیری‌های اصولی، به‌تدریج رشد خود را با اقدامات عملی در مورد آن نظریه‌ها، و در آغاز با اندیشه ضرورت تشکیل جنبشی سیاسی ـ اسلامی ادامه داد، و این همان بود که در عمل، به تشکیل حزب دعوت اسلامی منجر شد. این موضع‌گیری‌های سیاسی، پویایی فزاینده‌ای را پیش روی گرفت، به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، که شهید صدر در همان روزهای آغازین، آن را مورد تأیید همه‌جانبه خود قرار داده بود.

بدین جهت، نوشته‌های شهید صدر از این ویژگی برخوردار است که سعی دارد پا را از راه حل‌های  جزئی فراتر گذاشته و بکوشد تا سیستم فکری جامعی را به کار گیرد، که بدان وسیله، نظریه‌ای عام و جامع راجع به موضوع به دست آورد. ازاین‌روی می‌بینیم که وی به جای درگیر شدن با موضوعات جزئی، بیشترین اهتمام خود را صرف پی‌ریزی استراتژی تفکر اسلامی می‌کند، و همین امر است که عملکرد او را به جامع‌نگری نزدیک می‌کند و وی را در زمره افراد انگشت‌شماری قرار می‌دهد که برای بنیان نهادن مبانی فلسفه عملی اسلام در قرن بیستم، دیدگاه شمول‌گرایانه را عرضه داشتند. بدین ترتیب می‌توان عملکرد او را درمقایسه با متفکرین اسلامی معاصر، چون: مالک بن نبی الجزائری و محمد اقبال لاهوری قرار داد. کارهای این دو بر این اساس بود که نظریه‌ای اسلامی را بنیان نهند که با دقت نظر در رویدادهای جدید بتواند قواعد صحیح شریعت اسلامی را بهتر بر آن‌ها تطبیق بنماید تا در واقعیت‌های خارجی مؤثر بوده و از این جهت با قواعد شریعت اسلامی بیشترین تطبیق را داشته باشد.

در این‌جا لازم است در کارهای شهید صدر، به نکته بسیار مهمی اشاره کنیم، و آن این است که گرچه اعتماد اصلی وی بر مبنای دیدگاه‌ها و کردارهای فقیهان مذهب جعفری دوازده امامی بوده است، ولی هیچ‌گاه در بهره‌گیری از کتاب‌های فقیهان گذشته و معاصر مذاهب چهارگانه اهل تسنن، تردید روا نمی‌داشت.

اهمیت ریشه‌های فقه جعفری در نوشته‌های شهید صدر(قدس سره)

امانت علمی اقتضا می‌کند که اشاره‌ای داشته باشیم به برخی ریشه‌های فکری مذهب فقهی جعفری، که بدون آن‌ها دریافت کامل جنبه‌های مختلف کارهای شهید صدر ممکن نخواهد بود.

در این خصوص، پنج محور اساسی وجود دارد که به بررسی آن‌ها می‌پردازیم:

۱٫ بالندگی اجتهاد در مذهب فقه جعفری

این بدان جهت است که باب اجتهاد در مذهب جعفری، مانند آن‌چه برخی در مورد مذاهب چهارگانه اهل سنت ادعا می‌کنند، ولو به‌صورت جزئی، بسته نشده است؛ گرچه موضوع بسته شدن یا باز بودن باب اجتهاد در مذاهب اهل تسنن، خود امری مبهم است و هنوز به روشنی دانسته نشده است که در این مذاهب، باب اجتهاد توسط چه کسی باز یا بسته شد. با این حال، اجتهاد در مذهب جعفری همواره از بالندگی و نشاط برخوردار بوده است.

اگر اجتهاد را بر اساس تعلیمات استاد ما آقای دکتر مصطفی احمد زرقاء، در دانشگاه، این طور تعریف نماییم که عبارت است از: «علم به احکام عملی شرع، با بهره‌گیری از دلیل‌های تفصیلی آن‌ها»[۲]؛ این احکام شرعی به‌طور کلی به هفت دسته تقسیم می‌شوند: عبادات، احوال شخصیه، معاملات، سیاست شرعی که در زمان ما قانون حکومتی و اداری خوانده می‌شود، حدود و کیفرها، حقوق و روابط بین‌الملل، و بالاخره آداب.

بنابراین فقیهان مذهب جعفری با در پیش گرفتن روش اجتهاد و فتوا توانمندی خود را در بررسی واقعیت‌های زندگی انسانی به اثبات رسانده و در مورد صدها جنبه از زندگانی عصر حاضر، فتواهای شجاعانه و واقع‌نگر بدهند، چنان‌چه اغلب التزام و پای‌بندی به عقیده و اصول کلی احکام، همراه با تطبیق‌پذیری بیشتر، بوده است.

بنابراین، کارها و نوشته‌های شهید صدر(قدس سره) در این چارچوب کلی قرار می‌گیرد و هماهنگ با حرکت مستمر اجتهاد و فتوا در مذهب فقه جعفری می‌باشد.

۲٫ استقلال اجتهاد در مذهب فقه جعفری

مستقل بودن مجتهدان این مذهب از قدرت‌های حاکم و دولت و دستگاه‌های حکومتی، از ثوابت تاریخ فقه جعفری است، درحالی‌که جهت‌گیری غالب در فقیهان مذاهب چهارگانه اهل سنت، تمرکز بر احکام فردی و پرهیز از بررسی موضوعاتی است که نارضایتی دستگاه حکومتی را برانگیخته و یا به برخورد با آن بیانجامد. ازاین‌روی می‌بینیم که به‌تدریج جنبه‌های عام و سیاسی در آثار فقهی اهل سنت پنهان مانده و آثار اصلی و رسمی آنان بیشتر بر محور عبادات و به خصوص مسائل طهارت و وضو و فقه معاملات و قراردادهای بین افراد و آداب و اخلاق دور می‌زند، و هیچ‌گاه بر نظریات سیاسی یا اقتصادی یا مدیریت دولت و مؤسسات حکومتی تکیه نکرده است، بر عکس فقیهان مذهب جعفری که تحقیق بر روی موضوعات پیرامون امامت را در پیش گرفتند، همان موضوعی که ارتباط نزدیکی با حکومت و سیاست پیدا می‌کرد، و نیز به پاسخ‌گویی مسائل و مشکلات کلی جامعه پرداختند.

بدین ترتیب کارهای شهید صدر(قدس سره) در تداوم مطلوب‌تر همین امر می‌باشد.

۳٫ جایگاه نظام مالی در فقه جعفری

یکی از عناصر تشکیل‌دهنده این مذهب، محبت به اهل بیت و عترت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) و دفاع از ایشان است و ازاین‌روی یکی از ارکان فعالیت‌های فقهی مذهب جعفری دوازده امامی، عبارت است از پی‌گیری حقوق شرعی و پرداخت خمس اموال به امام یا نایبان ایشان. پیروان این مذهب از آغاز شکل‌گیری تا کنون در راه تأمین نظام مالی مخصوص این مذهب فروگذار نکرده‌اند، نظام مالی توسعه‌یافته‌ای که به جمع‌آوری اموال و حقوق شرعی و رسانیدن آن‌ها به صاحبانشان می‌پردازد و آنان نیز به توزیع آن‌ها جهت تأمین هزینه حسینیه‌ها و تدریس و کارهای خیر و هزینه زندگی سادات و غیره می‌پردازند.

بر این اساس، پیشرفت فقه مالی در مذهب جعفری بیش از سایر مذاهب سنی است و بنابراین جای تعجب ندارد که شهید صدر حجم زیادی از نوشته‌هایش را بدین موضوع اختصاص داده است.

  1. چهارمین محور که باید بدان توجه داشت مربوط به تعریف اصول دین در مذهب جعفری می‌شود و این‌که این مذهب، اصل عدل را به اصول سه گانه مذاهب اهل تسنن، یعنی توحید، رسالت و معاد، اضافه نموده است. اصل عدل سرفصل بسیار مهمی در شناخت ابعاد حقیقی مذهب جعفری است که بدون در نظر گرفتن آن، این امر ممکن نخواهد بود. بنابر این عدالت از ارکان دین بوده و گسترش آن و تلاش در راه احقاق حق از زیربناهای فکری مذهب جعفری است که بدون آن یکی از اصول دین کم خواهد بود.

فعالیت‌ها و نوشته‌های شهید صدر در این زمینه، ادامه‌دهنده و منعکس‌کننده همین موضوع می‌باشد.

۵ . محور پنجم و پایانی عبارت است از وجود نظمی هرم‌گونه در مذهب جعفری دوازده امامی؛ زیرا وجود نظام مرجعیت و تقلید، ستون فقرات و هرم هندسی در مذهب جعفری ایجاد خواهد کرد که بر اساس آن هر یک از پیروان این مذهب واجب است که مقلد یکی از مراجع تقلید و مرتبط با یکی از آیات عظام و بزرگان فقها و علما باشد. این واقعیت فقهی در عمل، ابعاد سیاسی و مالی مهمی را در پی خواهد داشت و این همان موضوعی است که مذاهب چهارگانه فقهی اهل سنت از آن رنج می‌برند، زیرا در مذاهب سنی یکپارچگی و هماهنگی وجود نداشته و به همین دلیل برخلاف مذهب جعفری، مؤسسه هرمی دینی به شکل حقیقی آن وجود ندارد، جز آن‌که در برخی مقاطع تاریخ این نقش بر عهده مذاهب صوفی بوده است.

شایسته است که این پنج محور را جهت فهم بهتر قواعد اصلی به دقت مورد ملاحظه قرار دهیم، قواعدی که نوشته‌های شهید صدر عموماً مستند به آن‌ها بوده و نمونه‌ای بارز در به‌کارگیری این قواعد می‌باشند، تا از این طریق نظام فکری تکامل یافته و طرح‌هایی فراگیر در تطبیق مسائل فکری سیاسی و اقتصادی اسلام پی‌ریزی شود.

روش اقتصادی و طرح بانک‌داری بدون ربا در نوشته‌های شهید صدر(قدس سره)

شهید صدر در زمینه تفکر اقتصادی اسلام، دو اثر عمده را پدید آورده است:

اثر نخست عبارت است از کتاب اقتصادنا که انتشارات دارالتعارف بیروت آن را در اواخر دهه هفتاد منتشر نمود، و لازم به ذکر است چاپی که ما در این نوشتار به آن استناد می‌کنیم چاپ هفدهم آن می‌باشد، که این امر خود دلیلی است بر رونق و اهمیتی که این کتاب از زمان انتشار تا کنون از آن برخوردار بوده است. این کتاب از حجم بزرگی برخوردار بوده و به بیش از ۷۸۰ صفحه می‌رسد.

شهید صدر در این کتاب به بحث تطبیقی میان نظریه‌های مختلف اقتصادی اسلام و سایر بینش‌های اقتصادی مارکسیستی و سرمایه‌داری می‌پردازد و بر بی‌پایگی قوانین دیالکتیکی تأکید می‌ورزد. همچنین وی نظریه مادی‌گرایی تاریخی و اشکالات وارد بر آن را مطرح می‌کند، اشکالاتی از این قبیل که این نظریه نقش دین را به‌عنوان محرک اصلی بشر و جوامع فرو گذاشته است. سپس به نقد سرمایه‌داری پرداخته و در پایان چارچوب کلی اقتصاد اسلامی را مطرح می‌کند. در این‌جا بر سه اصل اساسی، که بر نظریه اقتصادی اسلام حاکم است تأکید می‌کند، و آن عبارت است از:

ـ نظریه خلافت در زمین، که شهید صدر آن را اصل ملکیت دو‌گانه می‌خواند؛

ـ محدود بودن آزادی اقتصادی، بر اساس قواعد شرعی.

ـ توضیح اصل عدالت اجتماعی در اسلام.

شهید صدر پس از بنیان نهادن پایه‌های نظریه خویش، به تفصیل به ارائه راه حل برای دهها موضوع مهم می‌پردازد، که از آن جمله نظریه توزیع ثروت است. سپس بر موضوعات مهم دیگری تحت عنوان موضوع ملکیت زمین و احکام ملکیت بناها تأکید ورزیده و در ادامه موضوع کار، حیازت، ثروت‌های انتقال‌پذیر و نظریه تولید را مطرح نموده و تفاوت مفاهیم اسلامی و مارکسیستی و سرمایه‌داری رابیان می‌کند و در پایان به نقش دولت در اداره جنبه‌های اقتصادی جامعه و حکومت در اسلام می‌پردازد.

دومین اثر اقتصادی شهید صدر بنا به درخواست هیئت ناظر بر طرح تأمین مالی کویت[۳] به انجام رسید[۴] و به‌صورت کتاب در آمد، که عنوان کامل آن عبارت است از: «بانک‌داری بدون ربا در اسلام، طرحی بر جایگزین یافتن برای ربا، بررسی جوانب مختلف فعالیت‌های بانک‌ها در پرتو اندیشه اسلامی».[۵]

این کتاب نیز توسط دارالتعارف بیروت و در اوایل دهه هشتاد منتشر شده است، و در این‌جا لازم است به این نکته توجه کنیم که این کتاب تنها بخش نخست از کاری وسیع و بزرگ محسوب می‌شود؛ زیرا این بخش به بیان مبانی بانک‌داری اسلامی در کشورهایی می‌پردازد که قوانین و احکام شرعی به‌طور کامل در آن‌ها پیاده نمی‌شود، گرچه وی در این کتاب به بیان بانک‌داری بدون ربا در دولت‌های پیاده‌کننده احکام اسلامی نیز پرداخته است. اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران فرصتی استثنایی را برای وی پدید آورد که به پیش‌برد کار خود پرداخته و در چارچوب طرحی اسلامی و فراگیر، طرح و برنامه منطبق‌سازی کارهای بانکی با شریعت اسلام را عرضه کند. این طرح جامع برای دولتی در نظر گرفته می‌شود که در صدد تطبیق احکام اسلام در زمینه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی و دولتی می‌باشد. اما با کمال تأسف، شهادت آن بزرگوار وی را از ادامه این کار باز داشت.

در اینجا خلاصه برخی نکات مهمی را که مؤلف در این کتاب بدان پرداخته بیان خواهیم نمود.

حجم این کتاب کمتر از کتاب اقتصاد ما بوده و در حدود ۲۵۰ صفحه است. در آن دهها موضوع مربوط به نظریات و دستورالعمل بانک‌داری بدون ربا با هدف برچیده شدن ریشه دادوستد ربوی در این بانک‌ها مطرح می‌گردد، و موضوع سپرده، سرمایه‌گذاری مالی، اعطای وام و تسهیلات، انجام عملیات مناقصه اوراق تجاری و مضاربه مورد بررسی قرار می‌گیرد. در ادامه برخی نکات مهم را مطرح می‌کنیم.

نکته اساسی و مهمی که طرح بانک‌داری بدون ربا در دهه هشتاد، باید از آن شروع می‌شد آن بود که این طرح در خارج از دایره اقتصاد هماهنگ اسلامی و خارج از نظام دولتی اسلامی تمامیت می‌یافت، و از احکامی برخوردار بود که در عمل فقط می‌توانست به‌صورت جزئی و خرد پیاده گردد، و ازاین‌روی تنها می‌توانستیم از آن نتیجه‌هایی جزئی انتظار داشته باشیم.

شرایط اصلی که باید در بانک بدون ربا رعایت شود عبارتند از سه شرط اساسی زیر:

  1. بانک‌های بدون ربا بر خلاف قوانین شرعی اسلام نباشند.
  2. این بانک‌ها توانایی عمل در فضایی فاسد، که با پیاده شدن احکام اسلام موافق نیست را داشته باشند، و بنابراین، بانک بدون ربا باید (در چنین فضایی) بتواند به پویایی و تداوم زمانی و موفقیت شغلی خود ادامه دهد.
  3. باید برای این بانک توانایی سوددهی مانند هر مؤسسه تجاری و انجام مسؤلیت بانک‌ها یعنی جمع‌آوری ثروت‌های راکد، و سرمایه‌گذاری آن‌ها فراهم آید، تا بتواند به توسعه اقتصادی و صنعتی کشور بیانجامد.

این نکات گرچه بسیار ساده و واضح هستند، اما اصول اساسی و درستی از بانک‌داری بدون ربا را در پیش روی می‌گذارند، و باید دانست که عنوان بانک‌داری بدون ربا از دقت علمی بیشتری نسبت به عنوان بانک‌داری اسلامی برخوردار است، زیرا کلمه بدون ربا بدین معناست که در دادوستد این بانک، ربا نیست و بر خلاف قوانین شرعی عمل نمی‌کند، اما کلمه بانک‌داری اسلامی بدین معناست که فعالیت‌های آن بانک بر اساس قوانین شرعی اسلامی است، که از مهم‌ترین آن‌ها رابطه مدیریت اموال با احسان و یاری کردن می‌باشد.

بدین ترتیب می‌توانیم اصول کلی مطرح شده در دیدگاه شهید صدر در مورد بانک‌داری بدون ربا را در چند نکته خلاصه کنیم، که بارزترین آن‌ها عبارتند از:

ـ اهمیت بخشیدن به عنصر عامل انسانی (در فعالیت بانک‌داری)، به همراه کم نمودن و محدود ساختن نقش سرمایه.

ـ پذیرش پیشاپیش عنصر سود و زیان، چراکه این مطلب از اصول فعالیت‌های اقتصادی است و هیچ تلاش اقتصادی از آن گریزی ندارد.

ـ آماده‌سازی زمینه‌های انجام کار و تلاش و همچنین وسایل نوینی که ویژه بانک‌داری بدون ربا است.

همچنین یکی از دست‌آوردهای اصلی شهید صدر در زمینه نظریه کلی بانک‌داری بدون ربا ـ که متأسفانه بیشتر بانک‌های اسلامی آن را نپذیرفتند و شاید این امر به دلیل وجود موانع قانونی بوده است ـ عبارت است از بیان شیوه شرعی برای فعالیت‌های بانک؛ چراکه نظام بانک‌داری در غرب بر این اساس است که بانک امانت‌دار افراد است و جز در موارد استثنایی، ملزم به اعاده سپرده‌ها به صاحبانشان می‌باشد. بیشتر بانک‌های اسلامی بر این قاعده تکیه می‌کنند که بانک شریک و مضاربه‌کننده است و اموال سپرده‌گذاران را به گردش در می‌آورد، درحالی‌که شهید صدر بر اصل وکالت تکیه می‌کند و بر اساس آن بانک بدون ربا وکیل سپرده‌گذار خواهد بود و شریک وی در مضاربه و یا قرض‌گیرنده و امانت‌دار نیست، و این امر نقطه‌ای اساسی و بسیار بااهمیت است که به‌درستی بیان نشده و باید برای پایه‌ریزی راه حل شرعی در رابطه بین سپرده‌گذاران و بانک بدون ربا، از این اصل سود جست.

در این‌جا از جهت شرعی تفاوت‌هایی میان قرارداد امانت‌گذاری، وکالت، مضاربه و شراکت در فقه اسلامی وجود دارد که می‌توان بدان‌ها تکیه نمود و برای به دست آوردن راه حل‌های مربوط به زمان حاضر و منطبق با شریعت اسلامی از آن‌ها کمک گرفت.

از اموری که باید مورد توجه قرار گیرد وجود فتواها و توجیهات شرعی شجاعانه بسیاری است که اگر در کلیت اسلام مورد قبول و عمل واقع شوند می‌توانند راه حل‌هایی مناسب و زمینه‌های گسترده‌ای برای انجام آن‌ها پدید آورند، و آن‌ها اجتهادهایی هستند که اگرچه برخی از فقیهان با آن موافق نباشند، در عین حال و با وجود انگیزه و علاقه‌ای راستین جهت ایجاد راه حل‌های واقعی و قابل اجرا، اقدامات اجتهادی جدی و راستین و برخوردار از مبانی فقهی و علمی مشخصی را تشکیل می‌دهند.

یکی از این راه حل‌های شجاعانه فقهی که بیشتر بانک‌های اسلامی آن را به کار نگرفته‌اند موضوع تنزیل در خرید اوراق قرضه است که شهید صدر این کار را شرعاً جایز می‌شمارد و در این باره می‌نویسد: «در مورد مبنا و چگونگی حکم کم نمودن (از اوراق قرضه در موقع فروش)، بیشتر فقیهان نظر به جواز شرعی آن دارند؛ زیرا فروختن قرض به مبلغی کمتر از مبلغ قرض شرعاً جایز است، به این شرط که موضوع قرض طلا یا نقره یا از چیزهای پیمانه‌ای یا کشیدنی نباشد».[۶]

یکی دیگر از راه حل‌های بی باکانه فقهی آن است که بانک بدون ربا می‌تواند اوراق قرضه دولتی را که سود داشته باشد، بخرد. شهید صدر در این باره می‌گوید: «بانک بدون ربا می‌تواند بخشی از دارایی‌های خود را برای خریدن اوراق مالی ـ که به‌عنوان سندهای دولتی یا غیر آن منتشر می‌شوند ـ بخرد، و به‌دست آوردن سود از آن، توسط بانک‌های بدون ربا جایز است و خرید و فروش این اوراق خارج از این شرایط جایز نمی‌باشد».[۷]

همچنین وی معتقد به برقراری رقابت تجاری میان بانک‌های تجارتی ربوی و بانک بدون ربا در مورد میانگین سود است و می‌گوید: «من معتقدم در شرایطی خاص که بانک بدون ربا در آن قرار دارد، نسبت سود حاصل برای سپرده‌گذاران در این بانک‌ها، نباید از سودی که سپرده‌گذار از بانک ربوی تقاضا می‌کند کمتر باشد».[۸]

همچنین وی به جواز همکاری ربوی با کافر غیر ذمی فتوا می‌دهد، و می‌گوید: «دیدگاه فقهی در این خصوص بر مبنای احکام بسیاری است که در رأس همه آن‌ها، این نظریه است که همکاری ربوی با کافر ذمی و گرفتن زیادی از وی جایز است، و رأیی است که همه فقیهان مذهب امامیه در مورد آن اتفاق نظر دارند و برخی از فقیهان دیگر مذاهب، مانند پیشوای مذهب حنفی نیز با آن موافق است».[۹]

در این‌جا ـ که به عرضه و بررسی تلاش‌های  شهید صدر در مورد طرح بانک‌داری بدون ربا مبادرت می‌کنیم ـ لازم است نکته مهمی را مورد توجه قرار دهیم، که هم ستایش و هم نقدی است بر کارهای او، و آن این‌که تلاش‌های آن بزرگوار عموماً پیش از شکل‌گیری اولین بانک اسلامی در عالم واقع، مطرح شده است، و وی متأسفانه فرصت کافی برای آگاهی یافتن از نتیجه عملی کارهایش را نیافت و نتوانست کار و آثارش را در این زمینه غنا بخشد.

این نکته گویای آن است که در فعالیت‌های وی در این خصوص، برخی کاستی‌ها و مشکلات وجود داشته است، از جمله این‌که وی به‌صورت کامل به موضوع وام‌دهی بانک بدون ربا نپرداخته است، و در بسیاری از موارد مستندات و توجیهات شرعی قرارداد مضاربه را بیان نداشته است، همچنین به قراردادهای اجاره دادن و سرمایه‌گذاری و قراردادهای سوددهی و مشارکت مناقصی که همه این‌ها امروزه از فعالیت‌های اصلی بانک‌های اسلامی محسوب می‌شوند، کمتر پرداخته است.

می‌دانیم که عده‌ای از نویسنده‌های مسلمان از آغاز قرن نوزدهم به این طرف به بیان موضوع بهره و ربا پرداختند و فتواهای چندی در حلیت و حرمت آن داده شد و این بحث و بررسی تا به امروز نیز ادامه دارد، به‌ویژه این‌که اکنون اقتصاد جهانی به‌گونه‌ای در ربا فرو رفته است که به‌سختی می‌توان از آن جدا نمود. البته این امر به یکباره و تصادفی صورت نگرفته، بلکه قرآن کریم در ۱۴۰۰ سال پیش ما را از آن آگاه نموده است.

یکی از دیدگاه‌هایی که میان سود و ربا فرق می‌گذارد و در این مورد موضعی ریشه‌ای اتخاذ می‌کند، فصلی است که در کتاب «الکتاب و القرآن»[۱۰] تألیف دکتر مهندس محمد شحرور، به ربا اختصاص داده شده است. با این‌که ما در بسیاری از این دیدگاه‌ها با مؤلف موافق نیستیم، اما این امر مانع از آن نمی‌شود که بر آن ارج نهیم؛ زیرا این کار تحلیل و نقد ریشه‌ای مفاهیم تاریخی رایجی است که در مورد فهم نصوص قرآن کریم وجود دارد.

اخیراً نیز کتابی منتشر شده با عنوان «معاملات البنوک و أحکامها الشرعیه»، تألیف رئیس دانشگاه الأزهر دکتر محمد سید طنطاوی. این کتاب سالیان پیش، زمانی که شیخ طنطاوی مفتی مصر بود منتشر شد و چاپ مجدد آن در چارچوب طرح «مکتبه الأسره» انتشار یافت. این کتاب در هنگام انتشار، سر و صدا و حمله‌های بسیاری را بر انگیخت؛ بدان جهت که در برخی موارد، به حلال شمردن برخی از شکل‌های بهره گرایش پیدا کرده بود. او تصریح می‌کند که اهداف شریعت اسلامی آن است که مصالح مردم را رعایت نموده و مانع برپایی ظلم باشد و به تنظیم بنیان‌های همکاری و منع از نیرنگ و خیانت و آزمندی اقدام ورزد، و همه این اهداف در چارچوب احکام اسلامی صورت پذیرد. وی می‌گوید: «سودی که اداره پست به کسانی می‌دهد که در صندوق‌های پس‌انداز پولی به ودیعت می‌گذارند، حلال است و حرمتی در آن نیست، زیرا پول‌های به ودیعه گذاشته شده از طرف صاحب مال به صندوق پس‌انداز قرض داده نشده و صندوق پس‌انداز نیز آن را قرض نگرفته است، بلکه صاحب مال آن را با رضایت و از روی اختیار و تقاضای خود، در اختیار صندوق قرار می‌دهد و می‌داند که اداره، اموال به امانت گذاشته شده را در امور تجارتی به کار می‌گیرد که احتمال ضرر یا رکود سپرده‌ها کم و یا در حد صفر است».

همچنین فتواهای بسیاری صادر شده که به مسلمانان ساکن در کشورهای غربی اجازه می‌دهد که به سرمایه‌گذاری در خرید خانه مسکونی، از طریق وام‌های بانک مسکن اقدام کنند. جدیدترین فتوا در این مورد در مجله‌ای اروپایی ـ که آن را جریان اخوان المسلمین منتشر می‌کند ـ آمده است، در شماره دهم، سال سوم، آوریل ۱۹۹۹، ص ۳۷٫ به پیوست، رونوشتی از آن را به‌عنوان نمونه‌ای از فتواهای معاصر در این زمینه تقدیم نموده‌ام[۱۱].

بررسی و نقد طرح‌های عرضه شده درباره بانک‌های اسلامی

برای آن‌که ذهنیتی درست از نظریه بانک اسلامی یا بانک بدون ربا داشته و برای پیاده نمودن این دیدگاه در عالم واقع و تأسیس بانک اقدام کنیم، لازم است ابتدا عوامل بسیاری را در سطح فقهی و نظری از یک سو و در سطح واقعیت‌های موجود و تطبیق خارجی از سوی دیگر فراهم نماییم، که در این‌جا به‌طور اختصار به مهم‌ترین نکات در این مورد اشاره می‌کنیم:

از ناحیه فقه و شریعت، غیر از فقه عقود و معاملات، کاستی‌های آشکاری در آثار فکری و شرعی در ارتباط با زمینه‌های مختلف اقتصادی وجود دارد، و تا کنون در زمینه دیدگاه‌های اقتصادی ـ به معنای کلی آن ـ کتاب‌هایی اصلی و پایه پدید نیامده است؛ زیرا این موضوع ارتباط تنگاتنگی با حکومت و اداره دارایی‌های دولت دارد، و آن موضوعی سیاسی است که از لحاظ نظری با مصالح و دیدگاه‌های پادشاهان و سلاطین و حاکمان دولت‌های اسلامی مغایرت و تضاد پیدا می‌کند. این امر معمولاً مربوط است به دستورات سیاسی و اداری که احکام سلطانی نامیده می‌شوند، و نیز در مورد روابط بین‌المللی و خارجی دولت‌های اسلامی با یکدیگر یا با دیگر دولت‌های غیر اسلامی نیز صادق است. اگر کتاب‌های اموال و خراج و احکام سلطانی را کنار بگذاریم خواهیم دید که در این زمینه کتاب‌های فقهی اسلامی که از جهت ارزش و اهمیت هم‌طراز با دیگر آثاری باشد که فقیهان بزرگ اسلام در میدان‌های دیگر به بار آوردند، به ندرت دیده می‌شود. روشن است که همه این موضوعات به سیاست و قدرت حاکم مربوط می‌شود که جز در مواردی اندک، نسبت به دخالت فقیهان در سیاست‌های مالی و مدیریتی و خارجی‌شان تمایلی نداشتند.

حقیقت امر آن است که آثار تحصیل‌کردگان مسلمان در این زمینه مربوط به اواخر قرن نوزدهم میلادی می‌شود، و پس از آن یک سری تحقیقاتی فقهی ارائه شد که بر مبانی شریعت اسلامی استوار بود، که در این میان قابل توجه‌تر از همه آثار شهید صدر است؛ بدین جهت که وی در همه نوشته‌هایش تلاش می‌ورزد که مفاهیم اقتصادی اسلامی را روشن کرده و در کنار آن، تفکر غربی و مارکسیستی را رد کند و طرح‌هایی عملی برای پایه‌گذاری مؤسسه‌هایی پدید آورد که بر اساس قوانین شریعت اسلامی عمل می‌کنند.

ازاین‌روی می‌توانیم اقدام شهید صدر را در مقابله با تهاجم فکری مارکسیسم و غرب بر جهان عرب و اسلام، و نیز تلاش او را در ارائه پاسخ‌ها و راه حل‌های اسلامی، در نوع خود دیدگاهی پیشتاز و قابل تحسین بشماریم.

از میان تحقیقاتی که پیش از شهید صدر و یا در عصر وی صورت پذیرفته است می‌توان به کتاب‌های زیر اشاره نمود: «عدالت اجتماعی در اسلام» اثر سید قطب، «اسلام و نظام‌های اقتصادی معاصر» اثر استاد ابو علی مودودی، که اصل آن به زبان اردو بوده و به عربی ترجمه شده است. تا آن‌جا که من می‌دانم از همین مؤلف کتابی است درباره ربا و دیگری درباره ملکیت زمین، که در مورد آن‌ها اطلاعی به دستمان نرسیده است. نیز در همین زمینه است کتاب «اشتراکی بودن اسلام» اثر دکتر مصطفی سباعی.

پس از این آثار مهم دیگری پدید آمد که به ارائه نظریه‌ای تکامل‌یافته از اسلام می‌پرداخت و سعی می‌ورزید واقعیت‌های خارجی عالم اقتصاد را مورد ملاحظه قرار داده، و مستند به مفاهیم شرعی اسلامی باشد. از جدیدترین و مهم‌ترین آن‌ها کتاب «اسلام و مبارزه‌طلبی اقتصادی» است، اثر عمر شابرا، با ترجمه دکتر محمد زهیر سمهوری و با بررسی و مراجعه دکتر محمد انس زرقا. ترجمه عربی این کتاب توسط مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی در آمریکا و مرکز عربی تحقیقات مالی و بانکی در عمان منتشر شده است. مؤلف کتاب که پاکستانی الاصل است مدت زیادی از مسؤولین بلندپایه در بنیاد پول سعودی بوده است و از اطلاعات بسیاری در مورد نظام اقتصادی و پولی جهان برخوردار بوده و ازاین‌روی توانسته است چنین کتاب مهمی را پدید آورد.

پس برای ارئه نظریه بانک‌داری اسلامی لازم است ابتدا نسبت به اقتصاد معاصر جهان و دیدگاه‌های مختلف آن به‌صورت علمی شناخت پیدا نمود. باید بدانیم گرچه این مطلب در درجه اول مربوط به فقیهان و پژوهش‌گران علوم شرعی می‌شود امـا به‌صورت فراگیر در مورد جهان عرب و اسلام در اندیشه نوین اقتصاد جهانی نیز صادق است. در این مورد، اسامی مطرح یا کتاب‌های مهمی که از جانب اقتصاددانان عرب، پیرامون اقتصاد جهانی و معاصر نگاشته شده باشد وجود ندارد، و ما درباره تفکر مادی و تفکر مارکسیستی و یا لیبرالی غربی کتاب‌های اصلی عربی نمی‌شناسیم که در مورد نظریات عمومی و یا در زمینه سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی و شاخه‌های آن بحث کرده باشند. ازاین‌روی نظریه عمومی اقتصاد باید در بعد نظری، شیوه‌ای تکامل‌یافته را درباره روابط تولید و توزیع با یک‌دیگر و نیز سیاست‌های اقتصادی دولت، مالیات، بودجه عمومی دولت، نقدینگی و نیز برطرف نمودن اشکال درباره تبدیل پول‌های معدنی (طلا و نقره) با اسکناس و با پول‌های الکترونیکی ارایه نماید، و روابط به هم پیوسته اقتصاد جهانی را مورد نظر قرار دهد. به‌عنوان مثال کافی است برای گستره این ارتباط و تداخل، به اهمیت بخش نفت در اقتصاد کشورهای عربی و اسلامی دقت کنیم، که چگونه با اقتصاد جهان صنعتی و برخوردار از ربا مرتبط و پیوسته است. نمونه دیگر این‌که بدون متوسل شدن به نظام بانک جهانی، ساخت پالایشگاه نفتی بزرگی از جهت فنی و مالی در دنیا تقریباً محال است، گرچه ساخت این پالایشگاه نیاز به سرمایه‌گذاری نداشته باشد.

شناخت نظام بانکی و مالی عصر حاضر در راه تأسیس مؤسسه‌های مالی اسلامی و بانک اسلامی از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا نظام بانکی و مالی حاکم بر دنیای صنعتی غرب، و به تبع آن در کشورهای عربی و اسلامی، نتیجه پیشرفتی است که در طول بیش از ۴۰۰ سال حاصل شده است و بانک‌ها نیز به موازات اقتصاد و انقلاب صنعتی و پدید آمدن اسکناس و رشد تجارت و روابط بین المللی پیشرفت نمودند، و شرکت‌های بیمه و بورس نیز به آن‌ها پیوستند. ازاین‌روی برای رقابت با این بانک‌ها و مؤسسه‌های مالی غربی که بر اساس ربا روی پا مانده‌اند و جایگزین شدن به جای آن‌ها، لازم است سرگذشت، پیشرفت‌ها، وضعیت فعلی آن‌ها و روش‌های کارکرد و کاستی‌های آن‌ها را به خوبی بشناسیم و بدانیم که نظام مالی غربی منتقدهای بسیاری در خود غرب دارد و بسیاری از کارشناسان یک نوع فروپاشی کلی و بزرگ را در آینده‌ای نزدیک برای آن پیش‌بینی می‌کنند.

 

[۱]. متن پیش رو، ترجمه سخنرانی دکتر خلدون حماده در کنگره بزرگداشت شهید آیت الله سید محمد باقر صدر (رضوان الله علیه) با عنوان: «منهجیه البنک اللاربوی فی کتابات الشهید محمد باقر الصدر» است.

[۲]. ر.ک: کتاب «الفقه الإسلامی و مدارسه» نوشته استاد مصطفی الزرقاء، از انتشارات دار القلم و الدار الشامیه، دمشق، بیروت، ۱۹۹۵٫

[۳]. بیت التمویل الکویتی.

[۴]. محمد حسینی، الإمام الشهید محمد باقر الصدر، دراسه فی سیرته و منهجه، دار الفرات، بیروت، ۱۹۸۹٫

[۵]. «البنک اللاربوی فی الإسلام، أطروحه للتعویض عن الربا، دراسه لکافه أوجه نشاطات البنوک فی ضوء الفکر الإسلامی».

[۶]. سید محمد باقر صدر، البنک اللاربوی فی الإسلام، ص ۱۵۹٫

[۷]. همان، ص ۱۶۳٫

[۸]. همان، ۳۴٫

[۹]. همان، ۱۴٫

[۱۰]. انتشارات دار الأهالی، دمشق، ۱۹۹۱٫

[۱۱]. ر.ک: ص ###.

نویسنده: محمد نورى

احیاى اسلام دغدغه بسیارى از متفکران در دو سده اخیر و در زمره مباحث قابل توجه و زیر بناى بسیارى از اندیشه‌ها و تحقیقات جدید در حوزه دیانت بوده است. جنبش‌ها و حرکت‌ها، نوزایى اندیشه‌ها، ظهور ایده‌ها و افکار جدید در بارورى و فعال‌سازى دین در عرصه‌هاى بشرى على رغم اشکال و محتواهاى متفاوت آن‌ها همگى محصول درخت احیاگرى‌اند. از این رو این پدیده زیربناى تئوریک و بستر فعالیت مجاهدت‌هاى مؤمنان در سامان‌بخشى به دیانت است.

تاریخ اسلام قابل قسمت به سه دوره متمایز است: دوره شکوفایى، دوره انحطاط و دوره بیدارى و خیزش. حرکت اصلاح و احیاى اندیشه دینى در دوره سوم شکل گرفت. در این مرحله از تاریخ بود که مسلمانان متوجه عقب‌ماندگى و انحطاط خود شدند و به فکر درمان آلام و نابسامانی‌ها افتادند. آن‌ها با این گرایش و نگاه به سراغ دین رفته تا راه‌حل‌هایى بیابند، از این رو بود که به بازسازى دین، احیاى آن و اصلاح اندیشه‌هاى دینى پرداختند. البته قبل از این دوره روشندلانى هم‌چون ابو حامد محمد غزالى و از همه بالاتر ائمه معصومین(علیه السلام) رنجور و ناخرسند از وضعیت موجود دیانت بوده و تلاش‌هایى نموده‌اند، اما احیاگرى به مثابه یک جریان فعال و پویا وامدار دوره سوم است. در واقع مجددین قبل از دوره بیدارى تک چراغ‌هایى بوده‌اند که پرتوهاى نامستمرى داشته ولى آثار ابدى برجاى نهاده‌اند به طورى که مصلحین بعدى بر سر خوان احیاگرى آن‌ها متمتع گشته‌اند.

بنابراین ایده رهایى از انحطاط و ابداع حیات مطلوب، مسلمانان را به رجوع مجدد به دین واداشت و این فرایند منتج اندیشه‌ها و افکار جدید گردید. ناگفته نماند مسلمانانى بوده‌اند که رهایى از انحطاط و ابداع حیات طیبه را نه در رجوع به دین بلکه دین را موجب وضعیت نابسامان دانسته‌اند و به لائیک و سکولاریسم فرو غلتیده‌اند.

هنگامى که پس از جنگ جهانى اول خلافت لغو شد و تحت تأثیر اندیشههاى غرب نهادهاى غیردینى بر پا گشت، گروههاى دینى سرزمینهاى عرب مخالفت نشان دادند و مجدداً توجه به انجام اصلاحات اسلامى طبق موازین سنتى را آغاز کردند. رهبران دینى غیرروحانى از راه آمیختن حمیت دینى با ناسیونالیسم، اندیشههاى خود را درباره اصلاحات به صورتى کاملاً متفاوت از اصلاحات لیبرالى پیشین بیان کردند.[۱]

ماحصل این گفتار این است که تمامى اندیشه‌ها و افکار جدید در قلمرو اسلامى معطوف به عنصر «احیاى دینى» است. حتى نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» که در ایران آخرین حلقه از رشته افکار نو است، خود را نوعى احیاى دین می‌نامد که براى گره‌گشایى و مرتفع نمودن مشکلات نظرى و عملى در ساحت دیانت و جامعه ارائه شده است. از این رو شناخت این تفکرات منوط به شناسایى احیاگرى است.

یکى از ضعف‌هاى حوزه‌هاى فکرى ما، عدم درک موقعیت تاریخى در فرایند اصلاح دینى است. نمی‌دانیم در بستر احیاء در کجا قرار گرفته‌ایم، چه کارهایى انجام یافته، ثمره آن‌ها چه بوده و چه کارهایى باید انجام گیرد؟ در نتیجه وقتى تفکرات جدیدى مطرح می‌شود موضع‌گیری‌هاى متحیرانه‌ای هم پدید می‌آید در صورتى که این افکار محصول یک حرکت طبیعى است که در دوره‌ای از خاک سر درآورده است مهم آن است که شناخت دقیق و صحیحى از آن حرکت طبیعى در بین نیست.

همه این‌ها به سبب این است که مقوله احیاء و اصلاح دین به عنوان یک مبحث نظرى و آکادمیک جدى گرفته نشده و نسبت به ماهیت و پیشینه آن کم توجهى شده است. از باب مثال حرکت اصلاح‌گرانه امام راحل(ره) در طول تلاش‌هاى دیگر مصلحین است. گرچه بعضاً این ترتب و توالى سنجیده و آگاهانه نبوده ولى به هر حال هر محیى‌ای به سلسله احیاگران قبلى بى‌توجه نیست.

به‌جهت عدم گردآورى مضبوط تجربیات و آراء اصلاح اندیشه دینى، بسیارى از تجربیات گذشته به فراموشى سپرده شده و معمولاً محییان بعدى تجربه‌هاى آزمون شده قبلى را تکرار می‌نمایند.

ضرورت مبحث احیاى دینى نه فقط براى تجربه‌آموزى است بلکه به دلیل قداست و اعتبار این مبحث در همه مراکز پژوهشى جهان، طرح آن از سوى ایران اسلامى جلب توجه متفکران است. از این رو بستر مناسبى براى طرح ایده‌هاى اسلام و شیعه در جهان است. تعلق‌خاطر متفکران خارج از مرزهاى ایران اعم از مسلمان و غیرمسلمان براى مجذوب ساختن آن‌ها به دیگر آراى اسلامى بسیار مغتنم است.

در مورد احیاى دین دو رهیافت وجود دارد: حیات دین منوط به عمل دینداران به احکام دینى و تبلور بیشتر آن در عرصه‌هاى مختلف حیات انسانى و پرکردن ساحت‌هاى مختلف زندگى انسان با ابعاد مختلف دین است. در این رهیافت، گویا دین در ذات خود حى و زنده و پویا است فقط دینداران مشکل دارند. گاهى با عمل به آن موجب رونق و گاهى با عدم اهتمام باعث رخوت و رکود آن می‌شوند. رهیافت دوم می‌گوید: حیات دینى بستگى به برداشت‌هاى متناسب با مقتضیات عصر و بازسازى تنظیم دستگاه فکرى دارد.

شهید صدر هر دو گونه احیاگرى را معتقد بود. اولاً براى تعمیق و تعمیم دین در لایه‌هاى مختلف اجتماعى می‌کوشید. تشکیل حزب، تأسیس مجله، تدریس و تربیت مبلغان، مبارزه با نظام سیاسى موجود به عنوان مانع دیندارى نمونه‌هایى از تلاش‌هاى وى بوده است. دوم آن‌که به بازخوانى و بازسازى دستگاه حقوقى و کلامى اسلام می‌اندیشیده است. وى در فرصت‌هاى مختلف بر بخشى از منظومه دین اسلام، نظرى افکنده و تأملات خود را در قالب تحلیل‌هاى نوین ارائه کرده است ولى براى ربط و انسجام همه این بخش‌ها در یک پیکره واحد و نظام‌مند فرصتى نیافت.

هم‌چنین دین با دو گونه مشکلات عملى و نظرى مواجه است: گاهى در عمل یعنى در مدیریت و کارکرد اجتماعى قادر به حل معضلات نیست و گاهى در پاسخ‌گویی به مسائل فلسفى، کلامى، اقتصادى و حقوقى توفیق ندارد و نظام‌هاى رقیب، جذابیت و توانمندى بیشتر دارند.

شهید صدر به لحاظ عمق افکار و مشرب احیاگرانه‌اش در دین به عنوان یکى از چهره‌هاى بزرگ و متفکران عالى مقام احیاى اسلام نه تنها در شرق بلکه در غرب شناخته شده است. آقاى شبلى ملاط در مقاله دائره المعارف جهان نوین اسلام از وى با عبارت  Innovative and influential Iraqi Islamic thinker and Political leader یاد کرده است.[۲]

در این مقاله آرای احیاگرى ایشان از نگاه معرفت‌شناختى و کلامى بررسى می‌شود. از این رو سیره عملى احیاگرى که مربوط به زندگانى و فعالیت‌هاى اوست، بررسى نخواهد شد.[۳] هر چند نگاه تاریخى، جامعه‌شناختى، جامعه‌شناسى سیاسى و تطبیقى به این مقوله ضرورى است و باید در مقالات و کتاب‌هاى دیگر به آن‌ها پرداخت.

این مقاله شامل سه بخش و هر بخش داراى سه فصل به ترتیب ذیل است:

بخش اول: تصحیح بینش دینى: قرائتى جدید از دین

ـ بازسازى دستگاه عقلانى

ـ بازنگرى در فقه اسلامى

ـ نگاهى احیاگرانه به قرآن

بخش دوم: اهرم‌هاى احیاء و پویندگى دین: مبانى کلامى احیاى اسلام

ـ تجدید نبوت و ختم نبوت

ـ قلمرو دین و منطقه فراغ

ـ تجددخواهى شیعه در پرتو اجتهاد

بخش سوم: نقش نهادهاى دینى در احیاى اسلام

ـ مرجعیت و روحانیت

ـ دولت اسلامى

ـ جامعه اسلامى

بخش اول: تصحیح بینش دینى: قرائتى جدید از دین

بازسازى دستگاه عقلانى: روشنگرى در غرب با تأمل و تشکیک در مقولات مختلف از جمله فلسفه و کلام ظهور کرد. نظام فکرى فلسفى و کلامى که بر اساس شالوده‌هاى ارسطویى بنا شده و سالیان متمادى مقبول واقع شده بود، با معرفت‌شناسى جدید زیر سؤال رفت.[۴] رنسانس با تجدیدنظر در آراء و عقاید آغاز شد و با دگرگونى در جهان‌بینى (وجودشناسى، شناخت‌شناسى و انسان‌شناسى) نگاه‌ها متحول گردید.

بعضى دین را متهافت با یافته‌هاى جدید دیدند و به لائیک رو آوردند و بعضى به بازسازى دین بر اساس نوظهورات پرداختند و پروتستانتیزم ظهور یافت.

احیاگرى اسلامى نیز به نوعى و به درجه‌ای تعویض دستگاه عقلانى و تحویل جهان‌بینى یا قرائتى جدید از جهان، تاریخ و انسان است. جهان و تاریخ آلوده به جبر و انسان مجبور، با آموزه‌هاى احیاگرى تناسب ندارد. انسان چشم به آسمان دوخته و محبوس در اندیشه‌هاى جبرآمیز، باید تبدیل به انسان فعال، خلاق و سازنده بشود.

شهید صدر سعى در ارائه یک جهان‌بینى منسجم و نظام‌مند و پویا داشت. براى تأسیس چنین جهان‌بینى، اصول ارسطویى را کافى و مکفى یا حداقل تنها اصول نمی‌دانست. در مقدمه کتاب الاسس المنطقیه للاستقراء، بناى جدید معرفت بر تجربه و استقراء را دستگاه جدید معرفتى و معالجه دستگاه قیاسى ارسطو می‌داند.

ما در این کتاب چون در نظر داریم که نظریه معرفت را بر پایه معینى گذاشته و نقاط اساسى آن را به جهتى بررسى کنیم که با گفتار ما در کتاب فلسفه ما اختلاف دارد. لذا لازم است که دلیل استقرایى را مورد بازرسى قرار داده و رخنهای که در آن دلیل است در این بررسى معالجه نماییم تا این بررسى و معالجه پایهای باشد از براى استوار کردن نظریه معرفت.[۵]

ایشان دو دستگاه نظرى براى اسلام پایه‌ریزى کرد: یکى بر اساس قیاس و منطق و فلسفه ارسطویى که با آن به جنگ ماتریالیسم و دیالکتیک رفت و دوم منطق استقرایى که در واقع بر اساس شالوده‌هاى تجربه‌گرایی استوار است و آن را مبناى کلام و فلسفه اسلامى قرار داد و با آن به جنگ فلسفه الحادى غرب رفت. از این رو تعددگرایى مبنایى، در آراء وى به خوبى مشهود است.

شهید صدر در فلسفتنا معرفت‌شناسى را مقدم بر وجودشناسى قرار داده است. تقدم معرفت‌شناسى بر وجودشناسى بى‌علت نیست. فلسفه غرب به عنوان رقیب دستگاه فلسفى اسلام بر شالوده‌هاى خاص معرفت‌شناسى بنا شده است که عمدتاً ابتناء بر تجربه‌گرایی و حس‌گرایی دارد. براى احیای اسلام باید معرفت‌شناسى غربى نقد و رد می‌شد و نظام معرفت‌شناسى اسلامى جایگزین می‌گردید. وجودشناسى چون نوعى شناسایى جهان است لذا اهتمام به شناسایى تقدم به جهان و عالم دارد.

شناخت‌شناسى به عنوان یک رشته یا یک موضوع از موضوعات فلسفه قبلاً به صورت پراکنده در فلسفه اسلامى مطرح بوده است ولى با ظهور آن در غرب، علامه طباطبایى، مرحوم مطهرى و مرحوم صدر اولین کسانى بودند که آن را نظام‌مند کردند.

آن‌ها با گردآورى اجزای پراکنده آن در لابه‌لاى فلسفه اسلامى به انسجام و تدوین منظم آن پرداختند تا بتوانند در برابر فلسفه غرب سخنى براى گفتن داشته باشند.

ساده‌سازى فلسفه اسلامى و انسجام آن با توجه به مسائل و معضلات جدید از میراث فلسفى آنان است.

الحاد غربى ابتناء بر جهان‌بینی ویژه و آن جهان‌بینی مبتنى بر معرفت‌شناسى خاص است. به هر حال اگر در معرفت‌شناسى حکم نهایى با تجربه باشد، بسیارى از مقولات مهم در جهان‌بینی از دایره تفکر انسانى امحاء می‌گردد و جایى براى خدا و مجردات باقى نمی‌ماند مگر به راه کانتیسم برویم و از طریق اخلاق به اثبات روى آوریم که خود مشکلات نظرى دارد.

شهید صدر با اذعان به اهمیت معرفت‌شناسى می‌نویسد:

المعرفه نقطه الانطلاق الفلسفى لإقامه فلسفه متماسکه عن الکون والعالم.[۶]

فلسفه‌هاى ماتریالیسم، دیالکتیک و تجربه‌گرایی هر دو مبتنى بر تجربه و حس‌گرایی در تصورات و تصدیقات بنا شده‌اند و فرهنگ اسلامى هم در جهان معاصر درگیر با آن‌ها است.

در بخش دوم به نقد ماتریالیسم و دیالکتیک در زمینه‌هاى علیت، ماهیت جهان و مجردات پرداخته و بر اساس آموزه‌هاى اسلامى به تدوین فلسفه اسلامى پرداخته است.

در قسمت آخر این بخش به انسان‌شناسى پرداخته و بر بُعد مجرد آدمى تأکید و استدلال دارد.

به هر حال بنیان آموزه‌هاى اسلامى سه مقوله معرفت‌شناسى، جهان‌شناسى و انسان‌شناسى است که در این اثر با نقد نظام‌هاى معارض به تدوین دیدگاه‌هاى اسلامى پرداخته و با پى‌ریزى آن‌ها شالوده احیاگرى را فراهم ساخته است.

کتاب فلسفتنا داراى مقدمه‌ای طولانى بسیار مهم و بیانگر جان مطلب است. این اثر مانند بسیارى از آثار فلسفى خشک و صرفاً تئورى‌پردازى‌هاى انتزاعى و به دور از فرایند جامعه و خاستگاه‌هاى تاریخ جامعه اسلامى نیست.

مشکل بشر در عصر حاضر پاسخ‌گویی به این سؤال است که نظام اصلح اجتماعى که موجب سعادت بشر بشود کدام است؟[۷] هر کدام از نظام‌هاى سرمایه دارى و مارکسیستى و اسلام به گونه‌ای به این سؤال پاسخ گفته‌اند و راه‌حل ویژه‌ای دارند. سرمایه‌دارى به مصالح فردى انسان در محدوده نیازهاى مادى مى‌اندیشید و تأمین حداکثر مصالح فردى را نظام اصلح می‌شمارد بر این اساس سیاست، اخلاق و حقوق را به گونه‌ای خاص تفسیر می‌کند. این نظام پس از انقلاب صنعتى و رونق یافتن تجربه‌گرایی و شک در فلسفه کلاسیک مبتنى بر عقل‌گرایی و دین رخ داد چون دین را موجب عقب‌ماندگى و رفتار سردمداران دین در مورد عالمان و دانشمندان را ناخرسند یافتند.[۸]

در واقع سه علت مزبور موجب پیدایش این نظام شد و سرمایه‌دارى بر شالوده‌هاى تجربه‌گرایی، فردگرایى و مادیت بنا شد؛ اما مارکسیسم با قربانى کردن مصالح فردى و فقط اندیشیدن به کل جامعه به گونه دیگر به انسان خیانت کرد.

مرحوم صدر در پایان، چند صفحه‌ای را با عنوان «کیف تعالج المشکله»[۹] به راه‌حل اسلامى براى برپایى جامعه سعادتمند و نظامى اصلح می‌پردازد. این چند صفحه به خوبى گویاى ابتناء راه‌حل صدر بر جهان‌بینی وى است چون انسان را داراى ابعاد مادى و معنوى دانسته است و نظام اجتماعى اصلح باید به هر دو بعد توجه داشته باشد. بنابراین صدر نظام اجتماعى اسلام را نه تنها در کشورهاى اسلامى کارآمد دانسته، بلکه این نسخه را براى کل جهان منظور داشته است و براى استحکام پایه‌هاى آن در فلسفتنا اصول معرفت‌شناسى و جهان‌شناسى و انسان‌شناسى را مطرح کرده است.[۱۰]

تعجب آن است که مترجم محترم این اثر ترجمه این مقدمه را نیاورده است با این‌که بدون این مقدمه، کتاب پویاى و رسایى لازم را ندارد.

بازنگرى در فقه اسلامى: از دو سده گذشته مفاهیم نوظهورى همچون قانون‌گذارى بشرى، مجلس، مشروطیت، اقتدار، رهبرى و حاکمیت دینى، آزادى، عدالت و برابرى، نظام‌هاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى، بانکدارى و نظام پولى، تفکیک قوا، حاکمیت ملى و دمکراسى و … فقه اسلامى را به تکاپو انداخت و از سوى فقیهان تلاش‌هایى براى فعال و پویا کردن فقه اسلامى در جهت پاسخ‌گویی و ارائه راه‌حل انجام یافت. با این‌که نظام فقهى از پشتوانه بیش از هزار ساله و میراث غنى برخوردار بود و فقط با بازنگرى و تجهیز به دانش کارشناسى روز و تعویض روش‌ها می‌بایست آن را روزآمد و کارآمد نمودند،[۱۱] اما از اواخر قرن نوزدهم حقوق اسلامى در کشورهاى اسلامى جاى خود را به قوانین موضوعه الهام گرفته از غرب داد.[۱۲]

شهید صدر ضعف و رکود فقه را برنمی‌تافت و درصدد توسعه و رونق بخشیدن به فقه در چند جهت بود: تبدیل فقه فردى به فقه اجتماعى، یعنى روح حاکم بر فقه، فردگرایانه و عدم توجه به مصالح عمومى و مدیریت‌هاى کلان است.[۱۳] توسعه و حیات فقه به گونه‌ای که پاسخ‌گویی مقتضیات روز مسلمانان باشد. وى کتاب الفتاوى الواضحه را براى عموم مسلمانان با توجه به نیازهاى جدید جامعه شیعى نگاشت.[۱۴] تنظیم مطاوى و محتواى فقه بر اساس دستاوردهاى نظام‌هاى حقوقى جدید در دانش حقوق از طرح‌هاى دیگر او بود. لذا وى فقه و حقوق جدید را به شکل تطبیقى مورد مطالعه و بحث قرار داد.[۱۵] کتاب اقتصادنا گویاى تلاش وى براى سیستم یا نظام‌سازى از بخش‌هاى مختلف فقه اسلامى بوده است.

نظریه‌هاى مختلف درباره نوع و چگونگى تطبیق فقه اسلامى با دنیاى جدید و راه‌حل‌هاى گوناگون عرضه شده است که تحلیل و مقایسه آن‌ها نیاز به مجالى دیگر دارد.[۱۶] مهم آن است که شهید صدر جایگاه مهمى را در این نظریه‌پردازى‌ها کسب کرده است.[۱۷]

هر گونه نظریه و راه‌حل اصلاحى درباره فقه اسلامى باید التفاتى نیز به اصول فقه داشته باشد و گاهى کلاً اصلاح فقه را مرهون اصلاح اصول فقه دانسته‌اند.[۱۸] شهید صدر براى رفع نقصان‌هاى اصول فقه، متن درسى زیر عنوان دروس فی علم الاصول (حلقات) در چهار جلد نگاشت و در مقدمه به ضعف‌هاى اصول فقه اشاره کرد:

من الضرورى أن تنال الکتب الدراسیه حظاً مناسباً لها من هذه الأفکار والتطورات والمصطلحات.[۱۹]

علاوه بر نوآورى در سبک و اسلوب، وى نوآوری‌ها و ابداعات زیادى در برخى مسائل اصول فقه داشت.[۲۰]با این‌که قضیه احیاى فقه در گرو احیاى اصول فقه از مسلمات است ولى حوزه‌هاى علمیه شیعه گام‌هاى جدى و اساسى در این زمینه برنداشته‌اند و حتى با این‌که انتظار می‌رفت کتاب دروس فی علم الاصول کتاب درسى همگانى شود ولى چنین نشد. هر چند در حوزه تلاش‌هایى از سوى دگر‌اندیشان فاضل و متدین انجام پذیرفته و دانش فلسفه فقه را براى ارزیابى مبانى فقه و پویا نمودن فقه در حال، زایانده‌اند یا تحقیقات جامعه‌شناسى، تاریخى و تطبیقى[۲۱] درباره اصول فقه و فقه به صورت‌هاى ترجمه و تألیف در حوزه علمیه انجام یافته است.

نگاهى احیاگرانه به قرآن: مرحوم صدر غیر از فقاهت و تخصص فلسفى و کلامى با قرآن مأنوس بود و به مباحث آن مى‌اندیشید. در سیره همه مصلحان و محییان دینى در دوره معاصر عطف توجه به قرآن وجود دارد. رویکرد به قرآن الهام بخش آنان بوده است. این عبارت از طلیعه دوره بیدارى رواج داشته است: «کل مسلم مریض دواوه فى القرآن».[۲۲] بازگشت به قرآن و نهضت عظیم تفسیرنویسى در قرن چهاردهم، بارزترین مختصه و مشخصه انقلاب اصلاحى فراگیر یا رنسانس اسلامى است.[۲۳]

ایشان نیز معتقد بود قرآن کتاب حیات، زندگى و سعادت است و باید با تصحیح برداشت‌ها و کنار نهادن سوءتعبیرها آن را از کنج محجوریت به در آورد و براى این منظور تفسیر قرآنى را آغاز کرد که بخشى از آن را زیر عنوان السنن التاریخیه فی القرآن به چاپ رسیده است.

به نظر ایشان قرآن کتاب هدایت نه کتاب علمى است و انتظاراتى که از کتاب‌هاى علمى مانند فیزیک و شیمى داریم نباید بر قرآن تحمیل کنیم.

روابط انسان با خداوند و تعاملات انسان‌ها با یکدیگر چون جنبه هدایتى و زمینه‌هاى سعادت و شقاوت در آن هست در حیطه قرآن بیانات قرآن است ولى رابطه انسان با طبیعت و مقوله‌هایى همچون عرضه و تقاضا و بهره‌بردارى از طبیعت تا آن‌جا که موجبات سعادت و شقاوت در آن‌ها هست از قلمرو مباحث قرآنى خارج است.

بنابراین شهید صدر قرآن را کتاب هدایت و سعادت انسان می‌دانست اما هدایت‌خواهى انسان از قرآن با هر شیوه و روشى میسر نیست. این‌جا بود که ایشان تأملات مفید و مطالب جالبى در زمینه متدلوژى استفاده از قرآن را ارائه نمود. حاصل این تحقیقات این است که در یک روش، جامعه اسلامى به انحطاط و عدم حیات قرآنى و در شیوه دیگر به حیات طیبه و احیاء واصل می‌شود.

استفاده از قرآن به تعبیر ایشان به دو روش تجزیه‌ای و موضوعى امکان‌پذیر است. وى در تفاوت آن‌ها می‌نویسد: ما دو گونه برخورد متون دینى به ویژه قرآن می‌توانیم داشته باشیم: روش اول (تفسیر جزء به جزء و آیه به آیه قرآن) این است که عالم دینى به عنوان یک مستمع ساکت در مقابل وحى زانو بزند و آن‌چه او می‌گوید بشنود و بیاموزد. در روش دوم مفسر با متون دینى به گفت‌وگو می‌نشیند، می‌پرسد و پاسخ می‌شنود. مفسر با انبانى از اطلاعات از دانش‌هاى عصر خویش و علوم بشرى به سراغ قرآن می‌رود و از مجموع آیات پاسخ می‌طلبد.[۲۴] بنابراین در روش موضوعى، استفاده‌کننده اولاً به گردآورى و تنظیم داده‌هاى قرآنى می‌پردازد و آیات مختلف را در طرحى سازماندهى می‌نماید، ثانیاً با پرسش از قرآن، پاسخ می‌طلبد، ثالثاً پرسش‌هاى وى مشحون و مسبوق به اطلاعات پیشین است. از این رو چون در هر دوره پرسش‌هاى متفاوت به لحاظ شرایط و مقتضیات مطرح است، رجوع به قرآن و پاسخ‌طلبى به نوعى احیاگرى قرآن است.[۲۵]

در واقع قرآن‌پژوهى شهید صدر مبتنى بر روش‌شناختى ویژه است[۲۶] و با این‌که قرآن و قرآن‌پژوهى در نهضت احیاگرى اسلامى بزرگ‌ترین نقش را داشته است ولى این گونه نگاه به قرآن مسبوق به سابقه در دوره احیاگرى نیست[۲۷] هر چند نمونه‌هایى از آن در دانش‌هاى اسلامى از جمله فقه در قالب آیات احکام (تفسیر فقهى) وجود داشته است.

بخش دوم: اهرمهاى احیاء و پویندگى دین: مبانى کلامى احیاى اسلام

ختم نبوت و تجدید نبوت: شهید صدر در مبحث «التغییر و التجدید فى النبوه» در النبوه الخاتمه به بررسى علت تجدید رسالت‌ها پرداخته است.[۲۸]

پویایى ادیان در شرایع آسمانى قبل از ختم نبوت، تجدید نبوت بوده است ولى پس از ختم رسالت پویایى در درون دین اسلام قرار گرفت به گونه‌ای که تعبیه مکانیسم‌هایى در خود دین به آن تحرک و پویایى و پاسخ‌گویی دائمى بخشید.

ایشان چهار سبب براى تجدید نبوت احصاء و تحلیل کرده است: سبب اول: رسالت ذاتاً براى طبابت و درمان امراض فکرى، روحى و اخلاقى بشر است و این امراض در هر دوره بستگى به شرایط زمانى و مکانى، به گونه‌ای است و درمان ویژه‌ای را می‌طلبد. از این رو پیامبران مختلف با برنامه‌هاى مختلف براى درمان آلام بشرى آمده‌اند و با درمان انسان یک دوره به اهداف پیش‌بینی شده می‌رسیدند.[۲۹]

سبب دوم: نبوت‌هاى پیش از ختم رسالت، میراث ماندگار جاودان و عدم تحریف پذیری بر جاى نمی‌گذاشته‌اند تا بر آن اساس پس از ارتحال نبى، دین تداوم یابد. در واقع برنامه‌هاى ماندگار نداشتند یا اگر کتابى داشتند چون حفاظت آن تدبیر نشده بود، پس از ارتحال رسول به انحراف و تحریف کشیده می‌شد.[۳۰] از این رو لازم بود نبى‌هایى به طور مکرر ارسال می‌شدند.

سبب سوم: نبوت پیشین عام و دائمى نبود چرا که اساساً براى هدایت مردم منطقه‌ای در برهه‌ای از زمان خاص ارسال می‌شده‌اند.[۳۱]

سبب چهارم: تغییر نبوت ضرورى بوده است چون انسان تطور و تکامل تدریجى دارد و از هر رسالتى درجه‌ای از رشد را کسب کرده تا به مرحله بلوغ رسیده است.[۳۲] خاستگاه‌هاى انسان و سیر کمال‌خواهى وى محدود و بسته نیست لذا براى شکوفایى استعدادها، نیازمند به رسالت‌هاى مختلف بوده است. اما پس از ظهور رسول خاتم و تشریع دین اسلام و انزال قرآن، این دین احیاى دائمى و پویایى مستمر داشت و نیازى به ارسال رسولان و تجدید نبوت نبود. در واقع دین‌شناسان مسلمان باید به استخراج اهرم‌هاى پویاى بپردازند و به احیاى دائمى این دست یازند.

قلمرو دین: احیاى اسلام از لحاظ تئوریک با قلمرو اسلام رابطه تنگاتنگ دارد چون محییان سه گونه دیدگاه داشته‌اند: تمامى اسلام به فراموشى سپرده شده و در حجران است، بخشى از اسلام به نسیان سپرده شده و باید احیاء گردد، بخشى غیرخودى و بیگانه وارد قلمرو اسلامى شده و باید پاکسازى شود، اما شهید صدر به گونه‌ای دیگر براى اولین بار در شیعه تحلیل منسجمى ارائه کرده است و احیاى اسلام را منوط به تفکیک قلمرو دین به دو منطقه ملأ (پر) و فراغ (خالى) دانسته است. منطقه ملأ داراى احکامى است که از جانب شارع بیان شده است و فقه‌شناسان با روش مرسوم به استنباط آن‌ها مى‌پردازند. در همین منطقه عمل و التزام عملى مسلمانان به دستورات شرع موجب احیا خواهد شد. ولى منطقه فراغ به مسلمانان واگذار شده تا بر اساس مصلحت و ضوابط شرعى به کارشناسى بپردازند و خود درباره آن‌ها تصمیم بگیرند. بر اساس نظریه منطقه فراغ راز پویایى دین، علت اصلى تداوم شریعت براى همه نسل‌ها و عصرها و چاره ربط ثابت به متغیر است.

الفکره الأساسیه لمنطقه الفراغ هذه، تقوم على أساس، أن الإسلام لا یقدم مبادئه التشریعیه للحیاه الاقتصادیه بوصفها علاجاً موقوتاً أو تنظیماً مرحلیاً، یجتازه التاریخ بعد فتره من الزمن الى شکل آخر من أشکال التنظیم و إنما یقدمها باعتبارها الصوره النظریه الصالحه لجمیع العصور.[۳۳]

پذیرش منطقه فراغ نقص در دین نیست بلکه تعبیه مکانیسمى پویا در دین است.

لا تدل منطقه الفراغ على نقص فی الصوره التشریعیه أو إهمال من الشریعه لبعض الوقائع والأحداث بل تعبّر عن استیعاب الصوره وقدره الشریعه على مواکبه العصور المختلفه لأن الشریعه لم تترک الفراغ بالشکل الذی یعنی نقصاً أو إهمالاً و إنما حدوث للمنطقه أحکامها بمنح کلٍ حادثهٍ صفتها التشریعیه الأصیله مع إعطاء ولی الامر صلاحیه منحها صفهً تشریعیهً ثانویهً حسب الظروف.[۳۴]

نگاهى به قلمرو دین، فقهى و حداکثر فلسفه فقهى است و از موضع فلسفه دین به تعیین محدوده اسلام نپرداخته است.[۳۵] هم‌چنین به دلیل ویژگى‌هاى عصر وى که نظام‌هاى مارکسیسم و کاپیتالیسم حضور فعال داشتند، شهید صدر دغدغه ارائه نظامى ایدئولوژیک و منطقى از اسلام در رقابت با آن نظام‌ها را داشت. از این رو مسائل جدید امروزى در مورد سکولاریسم و مباحثی هم‌چون حداقل‌گرایی و حداکثرى و تفکیک قلمروها براى ایشان اولویت نداشته است. هر چند نمی‌توان از ارتباط روش احیاگرى شهید صدر با سکولاریسم غفلت ورزید.[۳۶]

یکى از مشکلات تئوریک جدید در حوزه مطالعات اسلامى، چگونگى ارتباط دین یا حضور اسلام به عنوان مجموعه‌ای از مقوله‌هاى ثابت با زندگى و حیات متغیر انسان به ویژه در عصر جدید که مدرنیته هزاران نوآورى داشته است، می‌باشد.[۳۷] هم در حوزه‌هاى فکرى شیعه و هم اهل سنت راه‌حل‌هاى مختلف ارائه شده است.[۳۸] اما تاکنون پژوهش تطبیقى در این باره به عمل نیامده است. هم‌چنین کارآمدى این راه‌حل‌ها در عرصه‌هاى کلان اجتماعى آزمایش نشده است. مهم‌تر آن‌که در حوزه مطالعات شیعى، هنوز از نظریه منطقه فراغ شهید صدر ارزیابى نقادانه ارائه نشده است. صرفاً نقدى از طرف دو تن از نویسندگان مصرى از پایگاه فقه سنى بر این نظریه منتشر شد.[۳۹]

تجددخواهى شیعه در پرتو اجتهاد: شیعه اثنى عشرى در دو قرن اخیر در ایران، عراق و دیگر کشورهاى شیعه‌نشین پس از توجه به عقب‌ماندگى در دو عرصه عملى و نظرى تحرک‌هایى انجام داد. به طور مشخص در دوره مشروطیت ایران که عالمان دینى نجف اشرف نیز در آن مشارکت عملى یا نظرى داشتند، توجه به دنیاى مدرن و انطباق دین با آن و رهایى از رکود و خمود ظهور یافت. یکى ازامکانات شیعه براى پویایى و تحرک «اجتهاد» است. اجتهاد به معناى استنباط فروع با این‌که از گذشته‌هاى دور در فقه سنى و شیعه مطرح بوده اما در دوره جدید رویکرد جدیدى به آن شد. در واقع فقیهان، ذیل عملیات اجتهاد انطباق کلام اسلام با مقتضیات زمان را نه فقط استنباط فروع فردى خواستار بوده‌اند دین بلکه کل اسلام و نظام‌هاى مختلف حقوقى، اقتصادى، سیاسى و حتى تربیتى و اخلاقى را زیر عنوان اجتهاد جست‌وجو می‌کرده‌اند.[۴۰] گاهى اجتهاد را اهرم تجددخواهى شیعه[۴۱] و قوه محرکه اسلام دانسته‌اند.[۴۲]

مرحوم صدر در مقاله‌ای که به درخواست آقاى حسن الامین در دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه زیر عنوان «الاتجاهات المستقبله لحرکه الاجتهاد عند الشیعه» نوشت[۴۳] اجتهاد را مکانیسمى براى تطبیق اسلام با حیات ولى نیازمند اصلاح در دو زمینه روشى و هدفى می‌دانست.

إن حرکه الاجتهاد تتحدد وتکسب اتجاهاتها ومعالمها على اساس عاملین وهما: عامل الهدف وعامل الفن ومن خلال ما یطرأ على هذین العاملین من تطور أو تغییر تتطور حرکه نفسها وأقصد بالهدف الأثر الذی تتوخاه حرکه الاجتهاد ویحاول المجتهدون تحقیقه وایجاده فی واقع الحیاه وأرید بالفن درجه التعقید والعمق فی أسالیب الاستدلال التی تختلف فی مراحل الاجتهاد تبعاً لتطور الفکر العلمی.

در عصر قدیم اجتهاد محصور در اهداف فردى بوده است و در عصر جدید با پیدایش صنعت و فناورى و نظام‌هاى مختلف اجتماعى و انسانى به ناچار مجتهد باید اهداف جدیدى در نظر گیرد و در راستاى آن‌ها تلاش فکرى نماید. به نظر مرحوم صدر از ابتدا در واقع فقه دو هدف فردى و اجتماعى در پیش رو داشته است ولى فقه شیعه بیشتر به مسائل فردى پرداخت و از عرصه‌هاى اجتماعى دور شده و به تدریج فقه شیعه صبغه و شاکله فردگرایى در روش استنباط و قلمرو موضوعات به خود گرفت:

حرکه الاجتهاد فی خطها التاریخی الذی عاشته على الصعید الشیعی کانت تتجه فی هدفها على الاکثر نحو المجال الفردی فحسب.[۴۴]

ایشان مثال‌هایى براى اثبات نظریه‌اش آورده است و در مجموع نتیجه‌گیرى کرده که اجتهاد شیعى باید اصلاح گردد[۴۵] تا بتواند در عرصه‌هاى اجتماعى نیز حضور داشته باشد.

در این مقاله از مشکلات روشى فقه و اجتهاد بحثى نکرده‌اند اما در اقتصادنا در مبحث «عملیه اکتشاف المذهب الاقتصادى» به روش‌شناسى فقه اسلامى پرداخته است.

تفاوت دانش فقه و علوم و تعامل آن دو، تفاوت دو دانش فقه و حقوق جدید و ارتباط آن‌ها، در نظر گرفتن واقعیت‌هاى زندگى انسانى، داشتن پیش‌فرض‌ها؛ و عدم استیعاب فقه نسبت به تمامى ابعاد زندگى انسانى و منطقه الفراغ از اصول روش‌شناسى است که ایشان در مورد اقتصاد اسلامى توصیه کرده‌اند[۴۶] و قابل تعمیم به کل فقه اسلامى است. شهید مطهرى تخصصى کردن موضوعات فقه را مهم‌ترین عامل احیاء و بارورى فقه می‌داند. این تعبیر دیگرى از اندیشه‌هاى مرحوم صدر در تعامل فقه و علوم است.[۴۷]

فقیهان معاصر شیعه که به اصلاح جامعه دینى و احیاء شریعت اسلامى اندیشیده‌اند، همگى هم‌چون مرحوم صدر به اجتهاد التفات ویژه‌ای داشته‌اند. مرحوم محمد حسین کاشف الغطاء می‌نویسد:

من أهم الموضوعات الحیه التی تتصل بالفقه الاسلامی اتصالا عملیاً موضوع الاجتهاد وإنما کان هذا الموضوع من أهم الموضوعات لأن علیه یترتب أهمّ وصف یوصف به الفقه الإسلامی من حیث صلاحیته لکفاله الحیاه السعیده للعاملین به المنظمین شؤونهم على أساسه، فمن المقرر أن شریعه الإسلام صالحه لکل زمان ومکان؛ ولما کانت الاعمال غیر محدوده وإنما هی متجدده بتجدد الأزمان والأمکنه والأحوال وقد یوجد فی عصر لاحق ما لم یوجد فی عصر سابق فللفقهاء أن یستقبل کل حادثه تجدّ فیستنبطوا حکمالله.[۴۸]

با ختم نبوت و این‌که احکام همه حوادث و وقایع در عصر رسالت و امامت به دلیل عدم موضوعیت بیان نشده است، حضور شریعت در عرصه‌هاى مختلف حیات انسانى به اجتهاد احکام بر اساس ضوابط شرعى است.[۴۹] البته رویه و مبانى فقه شیعه و فقه عامه در این زمینه تفاوت‌هایى دارد[۵۰] و در فقه شیعه، هم گرایش‌هاى مختلف اصولى و اخبارى وجود دارد.[۵۱]

در دوره جدید، عالمان شیعه عمدتاً دو راه‌حل براى احیاى دین ارائه کرده‌اند یکى احیاى دین از طریق احیاى شریعت و فقه به وسیله بازسازى اجتهاد و دوم تفکیک قلمروهاى دینى از غیردینى و واگذارى منطقه غیردینى به عقل و علم انسانى است. گاهى اندیشه‌هاى اقبال لاهورى در زمینه اجتهاد به راه‌حل دوم تأویل شده[۵۲] و نقدهایى بر راه‌حل اول ایراد شده است.[۵۳] با این‌که شهید صدر (ره) از فقیهانى است که به استیعاب فقه بر کل جامعه و تحقق نظام‌هاى فقهى بر تمامى جامعه مى‌اندیشید ولى نظریه‌پردازى وى در مورد منطقه الفراغ و تعیین قلمروهاى علم جدید ماند حقوق جدید و فقه و وظایف جداگانه آن‌ها ما را به راه‌حل دوم یعنى انتظار حداقل از فقه اسلامى توجه می‌دهد.

بخش سوم: نقش نهادهاى دینى در احیاى اسلام

اصلاح اجتماعى و احیاى دین همواره معطوف به یکدیگر بوده‌اند. در واقع محییان دینى چون از عقب‌ماندگى و انحطاط جامعه در رنج بوده‌اند و اصلاح جامعه را رهین حضور دین در جامعه می‌دانسته‌اند، مصلح اجتماعى هم بوده‌اند و به احیاى دین یعنى ترویج و رونق بخشیدن به دین مى‌اندیشده‌اند. دین و حداقل بخشى از نصوص دینى ناظر به نهادهایى همچون حاکمیت، جامعه و روحانیت است. یعنى دین وظایفى را متوجه دولتمردان و رهبران سیاسى، آحاد مردم و رهبران فکرى و معنوى ساخته است که با عمل به آن وظایف سه نهاد مزبور اصلاح و با اصلاح آن‌ها دین در عرصه‌هاى اجتماعى احیا می‌گردد. آقاى صدر(ره) در هر سه زمینه نظراتى را ابراز کرده است.

مرجعیت: شهید صدر نظام موجود مرجعیت را داراى ضعف‌ها و سستی‌هاى اساسى می‌دید و آن را نیازمند بازبینى و بازسازى مجدد می‌دانست. ایشان مقاله تحلیلى مفصلى درباره مرجعیت زیر عنوان «المرجعیه الصالحه و المرجعیه الموضوعیه»[۵۴] نگاشت و آرای بدیعى ابراز نمود. باور وى این بود که مرجعیت باید از عقل و خرد نوظهور و دانش جدید و تجربیات نوین بشرى بهره جوید و با نیازها و مقتضیات عصر هماهنگى یابد. مرجعیت نباید در فضاى صدها سال گذشته فکر و عمل کند بلکه باید مناسب جامعه رشد یافته کنونى و مدرنیسم جدید باشد. همان‌گونه که مرجعى مانند شهید اول در عصر خود در لبنان و سوریه و هم‌چنین دیگر مراجعى هم‌چون شیخ الطائفه طوسى و شیخ مفید و شیخ انصارى عمل می‌کردند. امروزه نیز به مرجعیتى فعال و جامع نیاز است.[۵۵] عنوان وى براى مرجعیت مطلوب، مرجعیت صالح و نهادى نه مرجعیت شخص محور است. او براى مرجعیت صالح وظایف و اهدافى[۵۶] از قبیل نشر احکام اسلام، تربیت دینى مسلمانان، تأسیس جریان فرهنگى شامل و مبارز، با عوائق و موانع رشد و سعادت انسان برشمرده است. براى نیل به این اهداف چند طرح پیشنهادى دارد: سازمانى مشتمل بر کمیته‌هاى تخصصى و فنى در جهت اصلاح نظام تبلیغى، آموزشى و پرورشى روحانیت پدید آید. در واقع مرجعیت ثمره این نظام است و با اصلاح آن، مرجعیت مطلوب نیز تحقق می‌یابد. مجلس مشورتى متشکل نمایندگان علماى شیعه تشکیل گردد و بر کار مرجعیت نظارت داشته باشد. مرجعیت هم باید منطبق با آن مجلس عمل کند. این از تصمیمات فردى مرجعیت جلوگیرى می‌کند.[۵۷]

نگاه شهید صدر بر مرجعیت کارکردگرایانه و ساختارشناختى است. در واقع ضعف‌ها و عدم کارآمدى مرجعیت را در نداشتن تشکیلات کارآ و در نتیجه عدم کارکردى صحیح می‌داند. در این مورد وى از زاویه معرفت‌شناختى، پدیدارشناسى و تاریخى به مرجعیت نپرداخته و شاید از این نظر اشکالى در آن ندیده است. شاید به دلیل بنیان‌هاى تاریخى و موانع معرفت‌شناختى بود که در حوزه‌هاى شیعى از طرح ایشان چندان استقبال نشد. متفکران نسبتاً کمتر به تحلیل و بررسى نظریه وى در باب مرجعیت پرداخته‌اند[۵۸] و در عمل به آن وقعى گذاشته نشد.

دولت اسلامى: شهید صدر در تحلیل ابعاد مختلف دولت، مقاله‌هاى «الدوله الإسلامیه» و «الدوله الإسلامیه دوله فکریه»، «شکل الحکم فی الإسلام»، تطبیق الشکل «الشورى للحکم فی ظروف الامه الحاضره»[۵۹] «دور الدوله فی الاقتصاد الاسلامی»،[۶۰] «لمحه تمهیدیه عن شروع دستور الجمهوریه الإسلامیه»[۶۱] و «منابع القدره فی الدوله الإسلامیه»[۶۲] را نگاشت.

هم‌چنین در اقتصادنا و لابه‌لاى برخى کتاب‌هاى دیگر به مقوله دولت پرداخت. این حجم از نوشته‌ها اهتمام وى به مدیریت کلان جامعه اسلامى را نشان می‌دهد که اصلاح آن موجب اصلاح اجتماعى و فرهنگى است. دولت فاسد، دین و فرهنگ مردم را به تباهى می‌کشاند و دولت صالح، زمینه‌ساز رشد و تعالى جامعه است. از سوى دیگر دولت اسلامى با در اختیار داشتن اختیارات ویژه می‌تواند بر اساس مصالح عمومى و مقتضیات بر اساس امهات و ضوابط شریعت اقدام کند. این اقدامات مبین پویاى دین و شریعت به ویژه در مسائل اقتصادى است.

من المبادی المهمه فی الاقتصاد الاسلامی، مبدأ تدخّل الدوله فی الحیاه الاقتصادیه الامر الذی یمنع الاقتصاد الاسلامی القوه والمرونه والقدره على الاستیعاب والشمول؛ ویتخذ تدخل الدوله فی الحیاه الاقتصادیه شکلین: أحدهما التدخل لتطبیق الأحکام الثابته فی الشریعه والشکل الآخر لتدخل الدوله هو تدخلها فی المجال التشریعی لملء الجوانب المفتوحه للتغییر فی النظام الاسلامی الموکوله الى اجتهاد ولی الامر وفقاً للظروف والملابسات ویمکن ان نطلق على هذه الجوانب اسم منطقه الفراغ.[۶۳]

بنابراین دولت اسلامى در تأسیس و تداوم، بستر مناسبى براى پویایى و احیاى اسلام است. به نظر ایشان دولت عارض بر دین و خارج از دین نیست بلکه اسلام در ذات خود حاوى دولت است و اسلام بدون دولت جامه عمل نمی‌پوشد.[۶۴] از نگاه احیاى اسلامى دولت از عناصرى است که با تعبیر آن در دین توسط شارع مقدس، دین حیات و پویایى دائمى یافته است. آن‌چه ذکر شد طرح ایده‌آل و نظریه‌پردازى کلى وى است ولى در بخش مستندات و دلایل شرعى و عقلى این نظریه کمتر موفق است چراکه دلیل‌ها و نصوص شرعى، مثبِت گستره عام براى دولت نیست بلکه وظایف و چهارچوب‌هاى ویژه براى حکمران اسلامى در نظر گرفته است. لذا به ناچار باید از طریق عرف سیاسى و خرد انسانى به اثبات پرداخت.[۶۵]

جامعه اسلامى: اگر در تحلیل انحطاط و عقب‌ماندگى، عبارت «هر عیبى هست از مسلمانى ما است و اسلام به ذات خود عیبى ندارد»، گفته شود، تا اندازه‌ای علت مهم انحطاط بازگو شده است. جامعه به عنوان مجموعه‌ای از آحاد مردم و داراى هویت مستقل، از دیدگاه شهید صدر حرکت و سیر، حیات و ممات دارد. حیات طیب جامعه اسلامى در واقع حیات اسلام نیز هست.

براى تبیین علل و عوامل پویش جامعه اسلامى، مرحوم صدر از دانش‌هاى فلسفه اجتماعى و فلسفه تاریخ مدد گرفت و تأملات خود را در مقالات و کتاب‌هایى منتشر کرد.

کتاب رسالتنا[۶۶] بیانگر وظایف مسلمانان براى تأسیس جامعه مطلوب است. عنوان برخى از مقالات این کتاب مانند شرط اساسى براى نهضت امت، ویژگى‌هاى اصلى رسالت ما، امت اسلامى موجود و وظایف ما، رسالت جهانى و انسانى ما، رسالت فرهنگى و انقلابى ما، رسالت ما در تاریخ، مشکلات انسان مسلمان و وظایف ما، ایماء به بسیارى از نکات دارد. کتاب السنن التاریخیه فى القرآن را به منظور کشف قوانین تاریخى و اجتماعى جامعه مطلوب از وجهه نظر قرآن نوشت. بدیهى است که جوامع انسانى از روى اتفاق و شانس و بدون علت سعادتمند و شقاوتمند نمی‌شوند بلکه صلاح یا فساد آن منوط به علل و عواملى است که در فرآیند علّى عمل می‌کنند.

سرنوشت اجتماعى محکوم و قطعی به علت‌های جبرى نیست بلکه خود انسان نقش اصلى در حرکت جامعه دارد. انسان با تغییرات لازم در خود و خودسازى می‌تواند جامعه‌ای مطلوب سازد.

آیه «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[۶۷] تغییر اوضاع و شؤون اجتماعى هر قومى را روبناى تغییر بنیادى در درون افراد میداند.[۶۸]

موضع انسان‌گرایانه شهید صدر در فلسفه تاریخ و فلسفه اجتماع، مبنا و شالوده آرای وى در حقوق مردم است. با بیانات مختلف در جهت اثبات حقوق مستقل از اراده حاکم اسلامى کوشیده است و این حقوق را نه اعطایى ولى فقیه بلکه هدیه خداوند و تفویض از جانب او می‌داند. خلافت انسان از سوى خداوند در زمین در عرض شهادت یعنى رهبرى قرار دارد و در این نظریه حق الهى حکومت و حقوق ذاتى مردم در عین تمایز، قابل جمع‌اند. خداوند جدا از حقوقى که به حاکم داده و در عرض آن حقوقى به مردم داده است.

ان الله شرّف الانسان بالخلافه على الأرض فکان الإنسان متمیزاً عن کل عناصر الکون بأنه خلیفه الله على الأرض. هذه الخلافه لیست استخلافاً لشخص آدم علیه السلام، بل للجنس البشری کله؛ استخلاف الله تعالى خلیفه فی الأرض فحسب بل یشمل هذا الإستخلاف کل ما للمستخلف سبحانه وتعالى من اشیاء تعود الیه وهذا یعنى أن خلیفه الله فی الأرض مستخلف على کل هذه الأشیاء ومن هنا کانت الخلافه اساساً للحکم وکان الحکم بین الناس متفرعاً على جعل الخلافه.[۶۹]

در نظریه شهید صدر احیاى اسلام با احیاى انسان تحقق می‌یابد. انسان به عنوان خلیفه خداوند تماشاگر و محجور و صغیر نیست بلکه خود تصمیم‌گیرنده و عامل است. در امور قانون‌گذارى، تعیین رهبرى، تعیین نظام سیاسى و دیگر امور اجتماعى نقش‌آفرین است.

الخلافه تمارس القیاده السیاسیه والاجتماعیه فی الأمه النص القرآنی یعطى للأمه صلاحیه ممارسه أمورها عن طریق الشورى ما لم یرد نص خاص على خلاف ذلک ویتحدث عن الولایه وأنّ کل مؤمن ولّی الآخرین.[۷۰]

البته مردم در چهارچوب خلافت از جانب خدا مسئولیت دارند، از این رو نمی‌توانند از روى هوا و هوس و اجتهادهای شخصى عمل کنند و همین، نقطه افتراق دمکراسى غربى و نظام مردم محور اسلامى است.[۷۱]

مصلحان مسلمان در دوره معاصر نو‌اندیشى‌هایى در زمینه فلسفه اجتماعى داشته‌اند. در واقع برداشت آنان از انسان و جامعه انسانى و رویکرد آن‌ها به این مقولات متفاوت از دیگران است. گویا در نظر آنان بدون انسان‌شناسى و جامعه‌شناسى فلسفى جدید نمی‌توان به احیاى دینى دست یافت و یکى از ارکان و مفروضات احیاى دین تحول نظرى در این باب است.

 

[۱]. گرایشهاى سیاسى در جهان عرب، مجید خدورى، ص ۶۶٫

[۲]. دائره المعارف اکسفورد جهان نوین اسلام، محمدباقر صدر، به وسیله شبلى ملاط، جلد سوم، ص ۴۵۰٫

[۳]. درباره زندگانى وى آثار مفیدى منتشر شده است. اولین بار شاگرد برجسته ایشان سید کاظم حسینى حائرى در مقدمه کتاب مباحث الاصول جزء اول از قسم دوم زندگى‌نامه مبسوطى نگاشت؛ بعدها کتاب‌هاى الامام الشهید السید محمد باقر الصدر، نوشته محمد الحسینى؛ الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار، نوشته محمدرضا النعمانى (قم، ۱۴۱۷ ق) منتشر شد. براى دیگر آثار درباره ایشان ر.ک: کتابشناسى توصیفى شهید محمدباقر صدر از محمدنورى، قم، مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۷۴٫

[۴]. کلام جدید در جهان اسلام، محمد مجتهد شبسترى،کلام جدید در گذر اندیشه‌ها، ص ۲۰۲٫

[۵]. مبانى منطقى استقراء، ترجمه احمد فهرى، تهران، پیام آزادى، ص ۵٫

[۶]. فلسفتنا، ص ۵۷٫

[۷]. همان، ص ۱۰٫

[۸]. فلسفتنا، ص ۱۸ – ۱۹٫

[۹]. همان، ص ۴۰٫

[۱۰]. پاره‌اى از مطالب کتاب فلسفتنا در مقاله «من الفکر الفلسفى عند الامام الصدر» نوشته غالب حسن الشابندر در کتاب «محمد باقر الصدر دراساتٌ فی حیاته و فکره» تحلیل شده است.

[۱۱]. ر.ک: زمین در فقه اسلامى، جلد اول، حسین مدرسى طباطبایى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۶۲، ص ۹ ـ ۱۰٫

[۱۲]. ر.ک: تحولات حقوقى اسلام، نورمن اندرسون، ترجمه فخرالدین اصغرى، جلیل قنواتى و مصطفى فضائلى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، ۱۳۷۶، ص ۲۹ ـ ۳۱٫

[۱۳]. بعضى از شاگردان وى مى‌نویسند: «من الجدیر بالذکر أن أستاذنا الشهید کان یعتقد أن استنباط کثیر من الأحکام الشرعیه لابدّ وأن یقوم على اساس النزعه الاجتماعیه والعالمیه فی فهم الأحکام من أدلتها، لا على أساس النزعه الفردیه الضیقه»، مباحث الاصول، جزء اول از قسم دوم، سید کاظم حسینى حائرى؛ دروس فی علم الأصول، الحلقه الأولى، تحقیق سید على اکبر حائرى، ص ۶۵٫

[۱۴]. ر.ک: مقدمه کتاب دروس فی علم الاصول، تحقیق سید على اکبر حائرى. ص ۶۶ ـ ۶۷٫

[۱۵]. مباحث الاصول، جزء اول از قسم دوم تقریر سید کاظم حسینى حائرى، ص ۶۲٫

[۱۶]. براى نمونه ر.ک: نظامهاى بزرگ حقوقى معاصر، رنه داوید، ترجمه حسین صفایى و محمد آشورى و عزت الله عراقى، صص ۴۴۶ ـ ۴۷۲؛ الفکر الاسلامى بین التأصیل و التجدید، زکى میلاد؛ تطبیق الشریعه بین القبول و الرفض، رشاد سلام؛ تحولات حقوقى جهان اسلام، نورمن اندرسون، ترجمه فخرالدین اصغرى و جلیل قنواتى و مصطفى فضائلى.

[۱۷]. آقاى شبلى ملاط کتاب «تجدید الفقه الاسلامى: محمد باقر الصدر بین النجف و شیعه العالم» را به منظور باز نمودن عناصر تجدد در آراى فقهى شهید صدر نوشت. اصل آن به انگلیسى است و توسط غسان عضن به عربى ترجمه شده و در بیروت، ۱۹۹۸ م منتشر شد.

[۱۸]. براى راه‌حل‌هاى اصلاحى پیشنهاد شده ر.ک: مقدمه کتابشناسى اصول فقه، مهدى مهریزى.

[۱۹]. دروس فی علم الاصول، جلد اول، بیروت، دار الکتاب اللبنانى، ص ۱۱٫

[۲۰]. این نوآوری‌ها در مقدمه سید على اکبر حائرى بر دروس فی علم الاصول فهرست شده است.

[۲۱]. آقاى سید حسین مدرسى طباطبایى از اولین کسانى است که تطبیق اصول فقه یا Jurisprudence را گامى در جهت بارورى اصول فقه مى‌دانست. ر.ک: به مقدمه زمین در فقه اسلامى، ص ۱۳٫

[۲۲]. الصراع بین التیارین الدینى و العلمانى، محمدکامل ضاهر، ص ۱۵۶٫

[۲۳]. تفسیر و تفاسیر جدید، بهاءالدین خرمشاهى، ص ۹٫

[۲۴]. السنن التاریخیه فی القرآن، صص ۲۸ ـ ۴۱٫

[۲۵]. مقاله مفیدى در بررسى روش شهید صدر در تفسیر قرآن توسط صائب عبدالحمید زیر عنوان «منهج الامام الصدر فى تفسیر القرآن الکریم» در کتاب «محمدباقر الصدر دراسات فی حیاته و فکره» منتشر شده است.

[۲۶]. تنها اثرى که مستقلاً به آراء روش‌شناختى شهید پرداخته کتابى با عنوان «السید محمد باقر الصدر دراسه فی المنهج» نوشته نزیه الحسن (بیروت، ۱۴۱۳ ق) است که به خوبى شاخص‌هاى روش‌شناسى وى را تحلیل کرده است.

[۲۷]. براى اطلاع از منابع در این زمینه ر.ک: منابع در «کتاب‌نامه تفسیر و تفاسیر جدید» که در پایان کتاب تفسیر و تفاسیر جدید از بهاءالدین خرمشاهى؛ Bibiliography of the Islamic Revival، از یون یوزبک هدد؛ موسوعه مصادر النظام الاسلامى: الاجتهاد و التجدید از عبدالجبار الرفاعى؛ بخش قرآن Index islamicus. هم‌چنین براى تحلیل و نقادى این روش‌ها ر.ک: تفسیر و تفاسیر جدید از بهاءالدین خرمشاهى؛ الاسلام و التجدید از تشارلس آدمس، ترجمه عباس محمود؛ فصل «تجدید اسلامى و تفسیر قرآن» از کتاب  Die Richtungen der Islamichen Koranauslegung By Goldziher; مقاله قرآن در The Oxford  Encyclopedia of  the modern islamic world .

[۲۸]. این اثر در «المجموعه الکامله لمؤلفات السید محمدباقر الصدر»، جلد ۱۱ آمده است. هم‌چنین به اهتمام و مقدمه آقاى جودت القزوینى منتشر شده است: بیروت، دار المنتظر، ۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م. ۶۱ ص. هم‌چنین به اهتمام ابومجتبى الحسینی زیر عنوان «التجدید و التغییر فی النبوه» منتشر شده است (سوریه، مؤسسه اهل البیت فى الزینبیه، ۱۴۰۳ ق).

[۲۹]. النبوه الخاتمه در المجموعه الکامله، ج ۱۱، ص ۳۴٫

[۳۰]. النبوه الخاتمه در المجموعه الکامله، ج ۱۱، ص ۳۵ ـ ۳۷٫

[۳۱]. همان، ص ۳۷ ـ ۳۸٫

[۳۲]. همان، ص ۳۸٫

[۳۳]. اقتصادنا، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۸ ق. ص ۶۸۱٫

[۳۴]. اقتصادنا، ص ۶۸۴٫

[۳۵]. ر.ک:تحقیق انتظار از دین از دیدگاه شهید صدر در معاونت اندیشه اسلامى مرکز تحقیقات استراتژیک، ص ۲۰۷٫

[۳۶]. براى به دست آوردن رابطه تاریخى و فکرى سکولاریسم و اصلاح دینى ر.ک: «الصراع بین التیارین الدینی و العلمانی فی فکر العربی الحدیث و المعاصر»، محمد کامل ضاهر، بیروت، ۱۴۱۴ ق.

[۳۷]. مقاله «ثابت و متغیر در نگاه امام خمینى، علامه طباطبایى و شهید صدر» نوشته احمد مبلغى برخى از جنبه‌هاى این مسئله را بررسى کرده است (کیهان اندیشه، ش ۷۱، صص ۲۸ ـ ۳۸).

[۳۸]. براى نمونه ر.ک: خصائص التصور الاسلامى و مقدماته، سید قطب، القاهره، دار الشروق، صص ۷۲ ـ۹۰؛ اسلام و احتیاجات واقعى در هر عصر، سید محمد حسین طباطبایى؛ اسلام و مقتضیات زمان، مرتضى مطهرى، تهران، صدرا؛ نظام حقوق زن در اسلام، مرتضى مطهرى، قم، انتشارات اسلامى، در بخش چهارم: اسلام و تجدد زندگى صص ۷۹ ـ ۱۰۷٫ براى بررسى و نقد آراى علامه طباطبایى و شهید مطهرى ر.ک: گفتوگوهاى فلسفه فقه، قم، مرکز مطالعات، صص ۸۰ ـ ۸۴٫

[۳۹]. ر.ک: «الاقتصاد الاسلامى بین فقه الشیعه و فقه اهل السنه»: قراءه نقدیه فى کتاب اقتصادنا، نوشته یوسف کمال و ابوالمجد حرک، قاهره، دار الصحوه للنشر، ۱۹۸۷ م، صص ۶۴ ـ ۷۰٫

[۴۰]. دیدگاه‌هاى جدید درباره اجتهاد در التفسیر الکاشف، محمد جواد مغنیه، ج ۱، ص ۲۵۹ ـ ۲۶۰؛ «الاجتهاد فى الشریعه بین السنه و الشیعه»، محمد حسین آل کاشف الغطاء، رساله الاسلام (سال اول، ش ۳، رمضان ۱۳۶۸)؛ «سبل التحدیث و مسالک الاجتهاد»، سعید بن سعید العلوى، الاجتهاد (سال سوم، ش ۱۰ و ۱۱، شتاء و ربیع ۱۴۱۱)؛ احیاى فکر دینى در اسلام، محمد اقبال لاهورى، ترجمه احمد آرام، صص ۱۶۷ ـ ۲۰۴؛ «اجتهاد از نظر اقبال»، محمد مجتهد شبسترى، در شناخت اقبال، صص ۲۵۳ ـ ۲۶۱ آمده است.

[۴۱]. اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص ۴۱۵ به بعد.

[۴۲]. محمد اقبال لاهورى در کتابش: احیاء فکر دینى در اسلام، فصل مشبعى زیر عنوان اصل حرکت در ساختمان اسلام به پویایى و احیاى اسلام و علت اصلى آن یعنى اجتهاد پرداخته است.

[۴۳]. دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه، جزء سوم، بیروت، ۱۴۰۱ ق. این مقاله در کتاب «اخترنا لک: بحوث اسلامیه و مواضیع اخرى» (بیروت، دار الزهراء، ۱۳۹۵ق) نیز مندرج است و به دلیل اهمیتش تا کنون به سه ترجمه فارسى و یک ترجمه انگلیسى منتشر شده است (ن.ک: کتابشناسى شهید صدر، محمد نورى، تهران و قم، مرکز تحقیقات استراتژیک، ۱۳۷۴).

[۴۴]. همان.

[۴۵]. تعبیر شهید صدر در این‌جا انقلاب بزرگ (الثوره الکبرى) است، همان.

[۴۶]. اقتصادنا، محمد باقر صدر، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۸ ق، صص ۲۵۷ ـ ۴۰۵٫

[۴۷]. ر.ک: مقاله «اجتهاد در اسلام» نوشته مرتضى مطهرى در کتاب بحثى درباره مرجعیت و روحانیت (تهران، شرکت سهامى انتشار، ۱۳۴۱).

[۴۸]. «الاجتهاد فى الشریعه بین السنه و الشیعه»، رساله الاسلام (القاهره)، السنه الاولى، العدد الثالث، رمضان ۱۳۶۸).

[۴۹]. دو جلد کتاب اسلام و مقتضیات زمان، نوشته مرتضى مطهرى جوانبى از مسئله را کاویده است.

[۵۰]. همان، براى آراء مهم در اجتهاد عامه ر.ک: الرساله نوشته امام شافعى، باب اجتهاد؛ «الاجتهاد و التقلید» نوشته هلال العریس در مجله الاجتهاد (السنه الثالثه، العدد التاسع، خریف ۱۹۹۰)، الاجتهاد و التجدید فی التشریع الاسلامی، لجنه من الاساتذه، تونس، ۱۹۸۹ م.

[۵۱]. همان.

[۵۲]. ر.ک: مقاله «الاجتهاد در نظر اقبال» نوشته محمد مجتهد شبسترى در کتاب در شناخت اقبال (تهران، ۱۳۶۵).

[۵۳]. ر.ک:مقدمه کتاب قبض و بسط شریعت، نوشته عبدالکریم سروش.

[۵۴]. این مقاله در اول کتاب مباحث الأصول تقریراً لأبحاث سماحه آیه الله العظمى الشهید محمد باقر الصدر، جزء اول از قسم دوم، تقریر سید کاظم حسینى حائرى (قم، ۱۴۰۷ ق. ص ۹۲ ـ ۱۰۰) چاپ شده است. آقاى محمدالحسینى بخشى از آن را زیر عنوان «أطروحه المرجعیه الموضوعیه» در کتابش: الامام الشهید السید محمد باقر الصدر: دراسه فى سیرته ومنهجه (بیروت، دارالفرات، ۱۹۸۹ م/ ۱۴۱۰ ق) آورده است.

[۵۵]. المحنه در المجموعه الکامله لمؤلفات السید محمدباقر الصدر، ج ۱۳، صص ۴۹ ـ ۶۰٫

[۵۶]. المرجعیه الصالحه و الموضوعیه، صص ۱۹ ـ ۱۰۰٫

[۵۷]. سید محمد حسین فضل الله پنج هدف مرجعیت از دیدگاه شهید صدر را این‌گونه بیان کرده است: نشر احکام اسلام، ایجاد فرهنگ همگانی صحیح در جامعه، اشباع نیازهاى فکرى و پاسخ به پرسش‌هاى فرهنگى، نظارت بر سازمان‌هاى اسلامى، تأسیس سازمانى منسجم و تعمیم یافته در همه اقشار مردم براى هدایت و ارشاد (المعالم الجدیده للمرجعیه الشیعیه، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱).

[۵۸]. فقط سه تحلیل متوسط از این نظریه سراغ داریم: یکى «أطروحه المرجعیه الصالحه عند السید الشهید الصدر» نوشته سلیم الحسنی در کتاب المعالم للمرجعیه الشیعه: دراسه وحوار مع آیه الله السید محمدحسین فضل الله (تهران، نشر توحید، ۱۴۱۳ ق. صص ۱۵۹ ـ ۱۷۶)؛ دوم «المرجعیه فی نظر الشهید السید محمدباقر صدر» نوشته محمدباقر الناصرى در کتاب من معالم الفکر السیاسى فی الإسلام (بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م. صص ۲۵۵ ـ ۲۷۴ و ۲۹۲ ـ ۳۰۶)؛ سوم «أطروحه المرجعیه الصالحه عند السید الشهید الصدر» نوشته سید محمدحسین فضل الله در کتاب المعالم الجدیده للمرجعیه الشیعیه (بیروت، ۱۴۱۳ ق).

[۵۹]. این سه مقاله در کتاب الاسس الاسلامیه چاپ شده است.

[۶۰]. این مقاله در کتاب اخترنا لک: بحوث إسلامیه و مواضیع اخرى آمده است.

[۶۱]. در کتاب الإسلام یقود الحیاه و نیز به صورت مستقل چند بار منتشر شده است؛ سید جعفر حجت آن را به فارسى ترجمه و زیر عنوان جمهورى اسلامى و ذیشان حیدر جوادى با همکارى ساجد على نقوى به اردو ترجمه و زیر عنوان اسلامى جمهوریه دهانچه اوراساکى مصادر قوت منتشر کرده‌اند؛ به انگلیسى و فرانسه نیز ترجمه شده است (ر.ک: کتابشناسى سید محمد باقر صدر، محمد نوری، ص ۳۳).

[۶۲]. در کتاب الإسلام یقود الحیاه و نیز به صورت مستقل چند بار منتشر شده است; ترجمه هاى فارسى، انگلیسى و فرانسوى آن در دسترس است (ر.ک: کتابشناسى سید محمد باقر صدر، محمد نورى، ص ۴۳٫

[۶۳]. مقاله «دور الدوله فی الاقتصاد الاسلامی». اخترنا لک، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹٫

[۶۴]. ر.ک: لمحه فقهیه تمهیدیه عن مشروع دستور الجمهوریه الإسلامیه فی إیران.

[۶۵]. بخشى از نقدها به نظریه شهید صدر در کتاب انتظار از دین از دیدگاه متفکران مسلمان دو قرن اخیر، تحقیقى در معاونت اندیشه اسلامى ـ مرکز تحقیقات استراتژیک، ص ۲۴۴ ـ ۲۴۶ آمده است.

[۶۶]. این اثر با ترجمه فارسى (رسالت، ترجمه محمدتقى رهبر، انتشارات روزبه، ۱۳۵۴، ۱۳۱ ص)؛ و اردو (همار پیام ترجمه رسالتنا ترجمه سید مرتضى حسین صدر الأفاضل، کراچى، دارالثقافه الإسلامیه، ۱۴۰۳ ق) منتشر شده است.

[۶۷]. الرعد (۱۳)، آیه ۱۱٫

[۶۸]. سنتهاى تاریخ در قرآن، ترجمه سید جمال موسوى اصفهانى، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵٫

[۶۹]. خلافه الانسان و شهاده الانبیاء، بیروت، دار التعارف، ۱۳۹۹ ق؛ ص ۱۳ ـ ۱۴٫

[۷۰]. همان، ص ۵۱٫

[۷۱]. همان، ص ۱۶ ـ ۱۷٫

آنچه در پی می‌آید نوشتاری است که عالم جلیل و مجاهد، حضرت آیت‌الله حاج سید مرتضی مستجابی، از دوستان و اقوام شهید آیت‌الله صدر در اختیارمان گذارده‌اند. آیت‌الله مستجابی از دوران نهضت ملی هم‌دوش چهره‌هایی چون آیت‌الله کاشانی و شهید نواب صفوی، در عرصۀ مبارزات ملت مسلمان ایران حضوری فعال داشتند و در این طریق خطیر، هماره ثابت‌قدم بودند. علاوه‌براین ایشان را سابقه‌ای است دیرین و صمیمانه با چهره‌هایی چون شهید آیت‌الله صدر، امام موسی صدر و شهیدآیت‌الله سید مصطی خمینی که گفتنی‌های جذاب و شیرین این دوستی‌های صمیمانه همچنان ناگفته مانده‌اند. 

 

از این حقیر خواسته شد چند جمله‌ای درباره ارادتم نسبت به فیلسوف متفکر، شهید بزرگوار، آیت‌الله‌العظمی سید محمد باقر صدر رحمهالله‌علیه بنویسم. شهید فقید تا آن پایه بزرگ و بزرگوار بود که خامه ناتوان من با این واژه‌های محدود، قدرت تفسیر شخصیت ممتاز معظم‌له را ندارد. فقط برای اطاعت دستور، جسارت می‌کنم.

حقیر از بنی‌اعمام آیت‌الله شهید آقا سید محمدباقر صدرم. به حکم تقارب سِنی و شهرتی که فرزندان مرحوم آیت‌الله‌العظمی سید اسماعیل صدر طاب‌ثراه در نبوغ و کمال داشتند، شایق به زیارت عموزاده‌هایم بودم. آن مرحوم در کنف برادر بزرگوار خود علامه سید اسماعیل صدر برای ادامه تحصیلات خود از کاظمین به نجف اشرف آمده بودند.

رابطه معنوی و ارتباط روحانی من با شهید فقید در حدود ۵۵ سال پیش بود که برای زیارت اعتاب مقدسه مشرف شدم و قصد اقامت برای تحصیل نداشتم. در اولین برخورد و معارفه، چنان مجذوب عواطف سرشار و محبت‌های معظم‌له شدم که به مصداق شعر حافظ:

چشم مسافر که بر جمال تو افتد                                قصد رحیلش بدل شود به اقامت

قصد اقامت در نجف برای تحصیل کردم و روزها و شب‌ها، ضمن برخورداری از جو علمی و تحقیقی، از دیدار و مصاحبت شهید صدر برخوردار بودم.

شیفتگی آیت‌الله برای پیمودن مدارج علمی و آثار نبوغ و اشتغال زیاد تحقیقاتی او از همان روزهای اول، چشمگیر و جالب توجه بود. از همان ایام، علاقه آن مرحوم به تحقیق و مطالعه و بحث و محاوره، مشهور بود و دیدار نخستین او به هر برخوردکننده‌ای می‌فهماند که با مردی کاوشگر و دانش‌دوست روبه‌روست.

عوائقی مانع ادامه تحصیل من شد و ناگزیر به بازگشت به ایران شدم. پس از چند سالی که موفق به عتبه‌بوسی آستان قدس مولای متقیان شدم، همراه خانواده و شش نفر از علما و شخصت‌های اصفهانی به نجف اشرف مشرف شدم و با وجود فضلا و دانشمندان بزرگی چون آیت‌الله‌العظمی خوئی طاب‌ثراه، شهید صدر را مرجعی جوان و بااندیشه و صاحب رساله عملیه که در دسترس همه و بالاخص جوانان بود و در مرتبتی بسیار عالی یافتم و متوجه شدم که از حد طلبه‌ای ساده به یک شخصیت علمی ممتاز تبدیل و در جوامع علمی، شناخته شده است، یعنی آن طفل، یک‌شبه ره صدساله را پیموده بود.

شهید صدر از لحاظ عاطفی بی‌نظیر بود. در سعۀ صدر و استغنای این مرد بزرگ به نقل خاطره‌ای ناگزیر هستم. آن روزها شنیده می‌شد که مرحوم سید محمد صدر، رئیس‌الوزراء عراق، از معظم‌له دعوت به تصدی یکی از مشاغل مهم قضائی را کرده بود تا از وجود علمی و مجبوبیت ایشان استفاده شود و هم ایشان با اخذ حقوق به زندگی خود سروسامانی بدهد، ولی این دعوت با اعتذار و پاسخ منفی ایشان مواجه شد. شهید صدر که به زندگی طلبگی دل خوش کرده بود، از عموزاده خود، تقاضای آزادی برای ادامه فعالیت‌های علمی کرده و به ایشان گفته بودند من شیفته درس و تحقیق هستم و انتظار دارم به سابقه عنایتی که در حق من دارید، مرا برای ادامه تحصیل و تکمیل معلومات، آزاد بگذارید.

باری مسافرت‌های این‌جانب تکرار می‌شدند و البته از محضر پر فیض و مهرش بهره‌ها می‌بردم تا آخرین سفرم که در سال ١٣۵۶ و قبل از انقلاب اسلامی اتفاق می‌افتاد، در صحن مطهر و در بدو ورود، مواجه با دو روحانی بزرگ شدم. آن آقایان برایم از آقای صدر گفتند. آتش شوق دیدار آن عزیز چنان اندر دلم زبانه کشید که مرا به دار اشرف صدر رهنمون شد. شتاب من تا بدان پایه بود که نتوانستم مراتب امتنان خود را از دو روحانی گران‌مایه که حضرت آیت‌الله آقای سید محمود هاشمی شاهرودی و حجت‌الاسلام‌والمسلمین آقای محمدی دامه‌بقائه بودند، ابراز کنم. شهید صدر یک انسان به تمام معنا بود. روحی بزرگ داشت و از عواطف سرشار انسانی برخوردار بود. علم و حکمتش را از طریق تالیفات عالمگیرش هم می‌توانید بدانید، ولی هیچ کس نمی‌تواند از این آثار برجسته حدس بزندکه او تا چه حد انسان‌دوست و شیفته عواطف مفید و شخصیت انسانی بود. تواضع بی‌نظیر او را با خاطره‌ای بیان می‌کنم. روزی که پس از این سفر می‌خواستیم از خدمتش خداحافظی کنیم، آن مرد انسان، آن مرد عالم، آن فیلسوف کم‌نظیر، با چشم خود مشاهده کردم که آمده در خیابان و در ماشین را گرفته که سوار شویم. این درس، پیوسته مرا در زندگی رهنمون بوده است. اینجانب از باده مهرش بیشتر سرمست شده‌ام تا از عقل و حکمتش، به همین دلیل می‌خواهم بگویم او یک انسان فوق‌العاده بود. فوق‌العادگی شخصیتی او در نشان دادن روحیه اخلاقی و معنوی اوست. او تجلیگاه یک عارف بزرگ الهی از نمونه مولایش علی علیه‌السلام بود. مردم هنوز به عظمت وجود او پی نبرده‌اند. تاریخ بعدها قضاوت خواهد کرد. او فدای عشق و عواطفش نسبت به مردم گردید. او شهید شد تا زجر و شکنجه را از دیگران بر دارد و چگونه زیستن را به فرزندانش بیاموزد. ارتباط حقیر با آن مرد بزرگ تا روزهای آخر قبل از زندان برقرار بود و به من تلفنا تکلیف کرد که توپل شوبین ایران و عراق تا اخبار دست اول همیشه به هم برسد و اتصال پیدا کند و بشود به هر قسم توانائی به اهداف آیت‌الله‌العظمی خمینی طاب‌ثراه کمک کنیم و وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهیم. مشارالیه شیفته حکومت اسلامی بود.

از خداوند متعال مسئلت دارم تا روح بزرگ او را با اولیائش محشور دارد.

 

نویسنده: آیت‌الله سید مرتضی مستجابی