گزیده‌ها

در آخرین ساعات یکی از شب‌های قدر، سید علی اکبر حائری استاد خویش، آیت‌الله سید محمدباقر صدر را در حرم امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌بیند و تحت تأثیر حالات معنوی او،‌ بی‌آنکه استاد متوجه شود او را زیر نظر می‌گیرد.
وقتی زیارت آیت‌الله صدر تمام می‌شود، سید علی اکبر پشت سر استاد راه می‌افتد و وقتی به در خانه می‌رسد جلو می‌رود و به او سلام می‌کند. سید صدر به‌رغم نامناسب بودن وقت او را در خانه می‌پذیرد. سید علی اکبر حائری به نشانه پوزش، دست استاد را می‌بوسد. سپس ابراز می‌کند که در صحت این مطلب که از یکی از علما نقل شده: «بهترین عمل در شب قدر گفت‌وگوی علمی است» تردید دارد و در این باره می‌پرسد: «برترین اعمال در شب قدر چیست؟»

شهید صدر جوابی به این مضمون می‌دهد: «آنچه اکنون به نظر من می‌آید این است که برترین اعمال در شب قدر عملی است که بیشترین تأثیر را در ارتباط روحی و معنوی با خداوند متعال داشته باشد».

ر.ک: السیره والمسیره فی حقائق ووثائق ج‏۲، ص: ٢٧٨.

حب خدا بود که باعث می‌شد علی علیه‌السلام همواره شجاعانه و قهرمانانه عمل کند. این شجاعت ـ شجاعت علی علیه‌السلام ـ شجاعت درندگان، شجاعت شیران، نیست، بلکه شجاعت ایمان و حب خدا است. چرا؟ زیرا این شجاعت فقط شجاعت میدان جنگ نبود، بلکه گاهی شجاعت نپذیرفتن و رد کردن بود، گاهی شجاعت صبر بود.
علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام مَثل اعلای شجاعتِ مبارزه در میدان جنگ را به نمایش گذاشت. در آستانه شصت سالگی بود که کمر همت بست و به خوراج یورش برد و با چهار هزار نفر جنگید. این قله شجاعت در میدان مبارزه است؛ چون حب خدا او را سرمست کرده است و نمی‌گذارد اصلاً به این مطلب توجه کند که آن‌ها چهار هزار نفرند و او فقط یک نفر.
او قله شجاعت در صبر است، قله سکوت و چشم‌پوشی از حق خویش است؛ در اوج جوانی ـ نه در کوران پیری ـ به حکم اسلام از حقش چشم پوشید. در اوج جوانی بود و شور جوانی همه وجودش را پر کرده بود، اما چون اسلام به او گفت: سکوت کن، تا زمانی که این‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کنند، برای حفظ اساس اسلام از حقت بگذر، سکوت کرد. تا زمانی که آن‌ها به شعائر ظاهری اسلام و دین عمل می‌کردند، او سکوت کرد و این‌چنین قله شجاعت در صبر نیز بود. این شجاعت شیران درنده نیست؛ شجاعت مؤمنی است که عشق خدا سرمستش کرده است.

بارقه‌ها، ص ۴۷.

او (علی علیه‌السلام) قله شجاعت در نپذیرفتن و سر باز زدن بود؛ آن زمان که آن شخص دستش را دراز کرد که بر اساس شروطی مخالف با کتاب خدا و سنت رسول خدا – با او بیعت کند، این مرد بزرگ چه کرد؟ این مرد بزرگی که همه وجودش می‌سوخت، چون خلافت را از دست داده بود ـ و به خاطر خدا، نه به خاطر خودش ـ همه وجودش شعله‌ور بود؛ در جایی می‌فرماید: ابن ابی‌قحافه ردای خلافت به تن پیچید و حال آن‌که می‌دانست جایگاه من نسبت به خلافت چنان محور سنگ آسیا به آسیاست. این مردی که به خاطر از دست دادن خلافت، تمام وجودش شعله می‌کشید. اگر کسی فقط این جمله اخیر را بخواند می‌گوید: چقدر این مرد شیفته قدرت و خلافت بوده است! اما به همین مرد پیشنهاد خلافت دادند، ریاست دنیا را به این مرد پیشنهاد دادند، اما نپذیرفت؛ و این نپذیرفتن هیچ دلیلی نداشت جز این‌که خلافت را با شرطی به او پیشنهاد کرده بودند که با کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مخالفت داشت. از این جا است که می‌فهمیم آن سوختن به خاطر خودش نبود، بلکه فقط و فقط به خاطر خداوند متعال بود.
پس این شجاعت، شجاعت نبرد در روز نبرد، شجاعت صبر در روز صبر، شجاعت اِبا و سر باز زدن در روز اِبا است. این شجاعت را عشق علی علیه‌السلام به خدا در دل او آفریده است، نه اعتقاد او به وجود خدا؛ `{`چراکه`}` اعتقاد را فلاسفه یونان نیز داشتند. ارسطو هم به وجود خدا اعتقاد داشت، افلاطون هم به وجود خدا اعتقاد داشت، فارابی هم به وجود خدا اعتقاد داشت. این‌ها برای بشریت چه کردند؟ برای دین یا دنیا چه حاصلی داشتند؟ این اعتقاد نیست، بلکه عشق خدا است همراه با اعتقاد؛ این است که آن صحنه‌ها را پدید آورد.

بارقه‌ها، ص ۴۸.

علی علیه‌السلام یاران خود را چنین پروراند که یاران اهداف باشند نه یاران شخص او. او همواره به این فرامی‌خواند که انسان باید پیش از آن‌که یار شخص معینی باشد، یار حق باشد. علی علیه‌السلام کسی است که فرمود: «حق را بشناس تا اهلش را بشناسی» به مقداد و ابوذر و سلمان و عمار و جز ایشان می‌فرمود: حق را بشناسید و سپس درباره علی حکم کنید که آیا او با حق است یا نه، علی یا عمر یا ابوبکر یا سعد یا هر کس دیگری را نگیرید و او را معیار برای حق بگذارید، بلکه حق را بگیرید و سپس بر علی و جز او در چارچوب آن حق حکم کنید .
این نهایت اخلاصی است که یک پیشوا می‌تواند در راه اهداف خود از خود نشان دهد؛ این‌که همواره به یاران و یاوران خود تأکید کند ـ که البته همه مخلصان باید به خود و به پیروان خود بر این نکته تأکید کنند ـ که معیار، حق است و شخص نیست. معیار اهداف است و شخص نیست؛ هر چقدر هم آن شخص والا باشد.
آیا کسی والاتر از علی بن ابی طالب علیه‌السلام هست؟ هیچ کس والاتر از ایشان نیست به جز استاد ایشان. با این وجود ایشان معیار را حق می گذارد نه خود.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۲۵۵.

رابطه بین درون‌مایه انسان و بنای فوقانی و تاریخی جامعه، رابطه تبعیت و رابطه سبب به مسبب است و بیان‌گر سنتی از سنت‌های تاریخی است که در ذیل این کلام خدواند متعال، درباره آن سخن گفتیم:
«إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»؛ همانا خداوند سرنوشت هیچ گروهی را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آن‌ها در خودشان دگرگونی پدید آورند (رعد: ۱۱).
این آیه به شکلی بسیار روشن بر همان مفهومی که ارائه کردیم، دلالت دارد و آن اینکه: درون‌مایه انسان قاعده و اساسِ روبنای حرکت تاریخ است؛ زیرا آیه شریف از دو تغییر و دگرگونی سخن می‌گوید: دگرگونی جامعه (إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ)؛ یعنی تغییر اوضاع، شئون، روبنا و ظواهر قوم که محقق نمی‌شود مگر با آن تغییر دیگر که تغییر ذات و درون‌مایه انسان‌ها است.
بنابراین دگرگونی اساسی، دگرگونی در درون و نفس قوم، و دگرگونی تبعی که بر آن مترتب می‌شود، دگرگونی وضعیت نوعی، تاریخی و اجتماعی قوم است. روشن است که منظور از دگرگونی نفس‌ قوم، آن است که درون‌مایه و ذات یک قوم، به‌عنوان یک قوم، به‌عنوان یک امت و `{`به تعبیر قرآن`}` به‌عنوان شجره مبارکه‌ای که در هر لحظه، میوه می‌دهد، تغییر کند، وگرنه تغییر یک یا دو یا سه نفر از افراد اجتماع باعث تغییر وضعیت قوم، به‌عنوان یک قوم نمی‌شود. تنها از راه دگرگونی درون‌مایه یک قوم، به‌مثابه یک امت و یک شجره مبارک که هر لحظه، میوه می‌دهد، دگرگونی وضعیت کل قوم حاصل خواهد شد. پس درون‌مایه روحی و درونی یک امت، به‌عنوان امت، نه به‌عنوان این یا آن فرد، پایه و اساس دگرگونی‌ها در تمامی ساختار فوقانی حرکت تاریخ به‌شمار می‌رود.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۱۳۲.

«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ و اراده ما بر این است که بر کسانی که در روی زمین به استضعاف دچار شدند منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم» (قصص: ۵).
… جامعه فرعونی، تکه‌تکه و پراکنده است و قابلیت‌ها، نیروها و امکانات خود را از دست می‌دهد و به همین سبب، آسمان نزولات و زمین برکات خود را از آن دریغ می‌کند. اما جامعه عادلانه به کلی برعکس است. در این جامعه همه قابلیت‌ها، اتحاد یافته، فرصت‌ها و امکانات به‌طور مساوی تقسیم می‌شوند. این جامعه‌ای است که روایات از آن سخن گفته‌اند؛ روایات با تبیین دوران ظهور امام مهدی ـ علیه الصلاه والسلام ـ درباره آن توضیح داده و گفته‌اند که در سایه امام مهدی علیه‌السلام خیرات و برکات زمین و آسمان شکوفا می‌شود و این تنها به‌خاطر آن است که عدالت همیشه و تا ابد نسبت مستقیم با شکوفایی رابطه انسان و طبیعت دارد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۲۰۲.

عبادت در اصل، تجلی‌گر رابطه انسان و پروردگار است و سبب پایداری و استواری این رابطه می‌شود. اما عبادت در شریعت اسلامی به‌گونه‌ای طراحی شده است که در بیشتر موارد، ابزاری برای رابطه انسان با هم‌نوع نیز هست و این همان چیزی است که ما از عنوان «جنبه اجتماعی عبادت» مد نظر داریم.
در برخی از عبادات خود تجمع و گردآمدن و ایجاد ارتباط اجتماعی میان عبادت‌کنندگان فرض شده است؛ مانند جهاد که جنگجویانی را که با جنگیدنشان خدا را عبادت می‌کنند، بر آن می‌دارد که در میان خود، روابطی را برپا کنند که در میان واحدهای لشکرهای نظامی برقرار است.
اما برخی دیگر از عبادات، به‌خودی‌خود موجب جمع شدن نیستند، اما با وجود این، به شکلی به یکی از روش‌های تجمع پیوند خورده‌‌اند تا از این رهگذر، رابطه انسان با پروردگار در یک عمل و عبادت مشخص با رابطه انسان با هم‌نوع بیامیزد. … تا آنجا که واجبی مانند روزه که در طبیعت خود عملی کاملاً فردی است نیز به عید فطر پیوند خورده است؛ عید فطری که جلوه اجتماعی این واجب قرار داده شده است و روزه‌‌داران را در شادی پیروزی بر شهوت‌ها و امیال گرد هم می‌‌آورد و متحد می‌‌سازد.

الفتاوی الواضحه (رساله عملیه شهید صدر)، بخش نظام عبادت در اسلام، موضوع جنبه اجتماعی عبادت، ص٧٧٧.

گاهی یک عمل کوچک که از جلوه اجتماعی ناچیزی برخوردار است، از یک کار بزرگ و تاریخی، برتر و والاتر است. گاهی همان لرزشی که در قلب شما از روی دل‌سوزی بر نابینایی که می‌بینید راه اشتباه را می‌رود، ایجاد می‌شود و در نتیجه، دستش را می‌گیرید و برای خشنودی خدا او را به راه صحیح راهنمایی می‌کنید، هزار بار از فداکاری‌هایی که مهم‌ترین منافع اجتماعی را دربردارد، اما از روی انگیزه‌های مادی و خارج از چارچوب کلی اجتماعی انجام شده، برتر است.
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ؛ آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مى‌‏دهیم که در زمین هیچ برترى (و تسلّط) و هیچ فسادى را نمى‏‌خواهند؛ و سرانجام (نیک‏) براى پرهیزکاران است.» (القصص: ۸۳)

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۵ (مقاله: عمل صالح در قرآن).

اسلام به‌خاطر اهتمامی که نسبت به فراهم آوردن ارکان اساسی عمل صالح دارد، صدقه پنهانی و کتمان برخی کارهای نیک را تشویق نموده است و از انسان می‌خواهد که عمل صالح خود را از زمینه‌های وسوسه دور نگه دارد تا از صلاح و سلامت پشتوانه روحی و درون‌مایه نفسی‌اش مطمئن باشد. درحالی‌که جوامع غربی یا غیر‌اسلامی در سبک زندگی و روش روانی خود، همه ابزارهای وسوسه و تحریک را بسیج می‌کنند تا انسان‌ها را به کارهای سودمند وادارند، تا جایی که این عمل مفید در هیاهوی ملتهب وسوسه و تحریک، همه ارزش اخلاقی خود را از دست می‌دهد. این به‌خاطر آن است که این جوامع `{`غیراسلامی`}` از انگیزه‌های روحی حقیقی مانند انگیزه‌های جوامع اسلامی صحیح که به پروردگار، معاد و ارتباط دنیا و آخرت معتقدند، برخوردار نیستند. از‌این‌‌رو است که از نظر تاریخی و از دورترین دوره‌های تمدن بشری تا به امروز، ارزش‌های اخلاقی با دین پیوند داشته‌اند.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۴.