گزیده‌ها

من وقتی جنبش سرخ کمونیستی در عراق جریان داشت، هزار بار خودم را امتحان کردم و این سؤال را از خودم پرسیدم:
من الآن به‌شدت احساس رنج می‌کنم! چون عراق در خطر کمونیستی شدن قرار دارد، اما اگر این خطر برای کشوری غیر از عراق وجود داشت، آیا به همین شکل و به همین اندازه احساس رنج می‌کردم؟! اگر به جای عراق، ایران در معرض این خطر بود، به جای عراق و ایران، پاکستان با چنین خطری روبه‌رو بود، اگر به جای این کشورها، کشور دیگری از کشورهای مسلمان در معرض این تهدید قرار داشت، آیا من باز هم همین درد و رنج را داشتم یا نداشتم؟
این سؤال را از خودم می‌پرسیدم، تا بفهمم آیا این رنجی که من به خاطر نفوذ کمونیسم در عراق دارم، رنج نانی است که از من قطع می‌شود؟! رنج مقام شخصی است که از بین می‌رود؟! یا رنج این کیانی است که فرومی‌پاشد؟! چون منافع شخصی من تا حدی با اسلام گره خورده است، پس آیا رنج و درد من به خاطر منافع شخصی‌ام است که در معرض خطر قرار دارد؟ اگر این‌طور باشد، پس ناراحتی من به خاطر نفوذ کمونیسم در عراق بیش از ناراحتی‌ام برای نفوذ کمونیسم در ایران یا نفوذ کمونیسم در پاکستان خواهد بود.
اما اگر رنج من برای خداوند متعال باشد، اگر درد من به خاطر این باشد که می‌خواهم خدا بر روی زمین پرستش شود و نمی‌خواهم مردم فوج فوج از دین خدا خارج شوند، در این صورت از مرزهای عراق و ایران و پاکستان فراتر می‌روم، برای منافع اسلام زندگی می‌کنم و در نتیجه نسبت به خطرهایی که اسلام را تهدید می‌کند به یک درجه واکنش نشان می‌دهم و دیگر بین عراق و ایران و پاکستان و دیگر نقاط جهان اسلام برای من فرقی وجود ندارد.

بارقه‌ها، ۴۸۰.

خلافت ربانی جماعت بشری با طبیعتی که دارد، تمامی موانع ساختگی و قیودی را که نیروهای بشری را از کار می‌اندازد و استعدادهای او را به هدر می‌دهد، از میان برمی‌دارد و بدین‌سان فرصتِ پیشرفت برای انسان به‌طور حقیقی آماده می‌شود. رشد و پیشرفت حقیقی در اسلام، آن است که انسان ـ خلیفه خدا بر روی زمین ـ در خودش ارزش‌هایی را تحقق بخشد که ایمان دارد همگی آن‌ها با ویژگی وحدت در خداوند عزوجل جمع است، خداوندی که او را خلیفه خود کرده و سکان هستی را به او سپرده است. بنابراین صفات و اخلاق خداوند (از قبیل: عدل، علم، قدرت، مهربانی نسبت به مستضعفان و انتقام از جباران و بخشش بی‌انتها) شاخصه‌های رفتار انسان در جامعه خلافت و اهداف انسانِ خلیفه است.

اسلام راهبر زندگی، ص ۱۵۶.

از آن‌جا که این ارزش‌ها در ذات الهی، مطلق و نامحدود است و از طرف دیگر انسانِ خلیفه خداوند، موجودی محدود است، طبیعی است که فرایند محقق شدن این ارزش‌ها در انسان، در حرکتی مستمر به سوی آن موجود مطلق و سیری بی‌وقفه به سوی خدا، عینیت یابد.
هراندازه که انسان بتواند در طی حرکتش به سوی خدا، در تحقق این الگوها، سیر صعودی داشته باشد و عدالت، قدرت، رحمت، بخشش، جبروت و ظلم‌ستیزی خداوند را هر چه بیشتر در زندگی‌اش مجسم کند، دستاوردی را در معیارهای خلافت ربانی، ثبت خواهد کرد و در مسیر طولانی‌اش که جز با پایان یافتن دور خلافت درزمین، پایان نمی‌یابد، به خدا نزدیک‌تر خواهد شد. که: «یَا أَیّهَا الْإِنسَانُ إِنّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»؛ ای انسان، حقا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد.

اسلام راهبر زندگی، ص ۱۵۶.

امامان علیهم‌السلام علی‌رغم برکنار شدن از عرصه حکومت همواره مسئولیت خود را در حفاظت از رسالت و تجربه اسلامی عهده‌دار بودند و بر خود می‌دیدند که رسالت و تجربه اسلامی را در برابر فروغلطیدن به پرتگاه کژروی و گسستن کامل از اصول و ارزش‌ها استوار دارند. هرگاه کژروی شدت می‌یافت و چیزی تا خط سقوط به پرتگاه نمی‌ماند، امامان علیهم‌السلام تدبیر لازم را برای جلوگیری از این رویداد می‌اندیشیدند. نیز هرگاه تجربه یا عقیده اسلامی به دشواری یا مشکلی درمی‌افتاد که رهبران کجرو به حکم ناشایستگی‌شان از درمان آن ناتوان می‌شدند، امامان علیهم‌السلام به ارائه راه حلی برای پیشگیری از درافتادن امت به خطرهای تهدیدگر می‌شتافتند.
جان کلام این‌که امامان علیهم‌السلام در سطح عقیدتی و رسالتی از جامعه اسلامی محافظت می‌کرده‌اند و مراقب بوده‌اند تا جامعه در ورطه خطری نابودگر فرو نیفتد.

امامان اهل بیت علیهم السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۱۲۴.

ائمه علیهم‌السلام به ما یاد داده‌اند که دائماً به یاد مرگ باشیم، یکی از درمان‌های مفید برای حب دنیا این است که انسان همواره به یاد مرگ باشد. همه ما معتقدیم که «کُلّ مَنْ عَلَیْها فانٍ؛ همه آنان که روى این زمین هستند، فانى‌اند». اما این‌طور نیست که این مسأله را نسبت به خودمان همواره و همیشه تجسم و تصور کنیم. یکی از درمان‌های مفید این است که انسان مرگ را برای خودش مجسم کند؛ دائماً تصور کند که هر لحظه ممکن است از دنیا برود. هر یک از ما دوستانی دارد که از دنیا رفته‌اند، برادرانی که از این دنیای فانی به دار آخرت بار سفر بسته‌اند… هر یک از ما بی‌شک یک نمونه این‌چنینی دارد. حتماً دوستانی دارد که رحلت کرده‌اند، عزیزانی که رفتند و چیزی از آمال و آرزوهایشان باقی نماند. اگر برای آخرت کار کرده باشند به محضر سلطان مقتدر رحلت کرده‌اند به «مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلیکٍ مّقْتَدِرٍ؛ جایگاهى راستین نزد سلطانى با کمال اقتدار» منتقل شده‌اند. اما اگر برای دنیا کار کرده باشند همه چیز برای آن‌ها تمام شده است.
این‌ها عبرت است، این‌ها عبرت‌هایی است که ائمه علیهم‌السلام به ما آموخته‌اند که همواره این‌ها را به یاد بیاوریم تا حرص دنیا در ما نابود شود. این دنیا چیست؟ شاید تنها چند روز، شاید چند ماه، شاید فقط چند سال. چرا همواره بر این اساس که این زندگی عمری طولانی خواهد داشت کار کنیم و حرص بزنیم؟ شاید فقط داریم از ده روز دفاع می‌کنیم، از یک ماه یا دو ماه؛ نمی‌دانیم برای چقدر داریم می‌جنگیم. نمی‌دانیم ما این مقدار خطا، این مقدار گناه، این مقدار تقصیر و کوتاهی در برابر خدای متعال و در برابر دین را برای دفاع از چه چیزی تحمل می‌کنیم، دفاع از ده روز، یک یا چند ماه؟ این کالای ناچیز و ارزانی است.

بارقه‌ها، ص ۵۳.

اسلام ارزش عمل را با انگیزه‌ها، مقدمات و چارچوب‌های فکری عامی که جوانه‌های هر عملی در آن‌ها شکل می‌گیرد، مقایسه می‌کند، ولی سایر مکاتب، ارزش عمل را بر اساس نتایج، منافع و عرصه‌های معیشتی که عمل در اصلاح آن‌ها نقش داشته است، محاسبه می‌کنند.
… بر این اساس قرآن به‌طور قاطع امکان هرگونه سنجش و مقایسه‌ای را بین این دو عمل، رد می‌کند: عملی که انسان در چارچوب کلی ایمانی و با انگیزه امیال و عواطف الهی موجود در این چارچوب، انجام می‌دهد با عملی که از این چارچوب دور است و از امیال و انگیزه‌های دیگری سرچشمه می‌گیرد. در بینش قرآنی، عمل اول هرگز نمی‌تواند با عمل دوم، هرچند نتایج و منافع آن ‌زیاد باشد، مقایسه شود:
«أَجَعَلْتُمْ سِقَایَهَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَ اللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا سیراب کردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند (عمل) کسى قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است؟ (این دو) نزد خدا مساوى نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمى‌کند.» (توبه: ۱۹)

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۲ (مقاله: عمل صالح در قرآن).

اسلام به انگیزه عمل توجه دارد، نه به منافع آن. اسلام باور دارد که کار، ارزش خود را از انگیزه‌هایش می‌گیرد، نه از سودهایش. هیچ عملی بدون نیت نیست و تا زمانی که نیت صالحی پشت عمل نباشد آن کار، با هر نوع سودی، عمل صالح به‌شمار نمی‌آید؛ زیرا اسلام فقط به جلوه خارجی روابط اجتماعی، نظر نمی‌افکند و تنها به جنبه عینی هم‌زیستی اجتماعی و زندگی مردم توجه نمی‌کند؛ چراکه اسلام باور دارد که این جنبه و جلوه ظاهری، تنها چهره‌ای از حقیقتی ژرف‌تر و مهم‌تر است که در درون انسان قرار دارد و تا زمانی که یک مکتب نتواند این حقیقت را به دست آورد و آن را تغییر دهد و در قالب ویژه خود بریزد، نمی‌تواند رهبری حقیقی جامعه را به‌دست بگیرد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۱ (مقاله: عمل صالح در قرآن).

برای اسلام، ‌این مهم نیست که در میان مردم روابطی اجتماعی پدید بیاورد که جنبه عینی پاکی داشته باشد، یعنی در عرصه اجتماعی دارای منافع و فواید باشد، بلکه این برای اسلام مهم‌ است که انسانی پاک بسازد و روابطی را برگرفته از جنبه‌های درونی درخشان، بنا نهد. خلاصه آن‌که اسلام می‌خواهد که خود انسان را به روشی اسلامی بار بیاورد، بنابراین تربیت انسان را هدف خود قرار داده و قبل از هر چیز در پی آن است که درون‌مایه روحی و معنوی انسان را بر طبق مفاهیم خود بسازد. درحالی‌که سرمایه‌داری از این وظیفه اساسی شانه خالی کرده، انسان را رها می‌کند تا خودش، خودش را بسازد. سرمایه‌داری به تنظیم روابط بین مردم اکتفا کرده و فقط به نتایج و منافع اهمیت می‌دهد و به انگیزه‌های فکری و پشتوانه‌های روحی که در پس آن روابط، پنهان است و در آن‌ها بازتاب می‌یابد، توجهی ندارد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۲ (مقاله: عمل صالح در قرآن).

چه‌بسا به ذهن برسد که مبنای غیراسلامی در ارزش‌گذاری اعمال انسان‌ها واقع‌نگرتر از مبنای اسلامی‌‌ است که قرآن مقرر می‌کند؛ زیرا آنچه پیش از هر چیز اهمیت دارد تأمین مصالح اجتماع و حفظ آن است، پس هر کاری که با این هدف هماهنگ باشد، کاری شایسته است و مصلحت همه ما در آن است که از آن تقدیر و تمجید کنیم تا دیگران را هم به انجام کارهایی مانند آن تشویق نماییم. وقتی ما با این کار به دستاوردهای عینی رسیدیم، دیگر انگیزه‌های آن و زمینه‌های نفسانی همراه عمل که در ضمیر عامل آن نهفته است چه اهمیتی دارد؟
… اما این نگاه سطحی که تنها به ظاهر کارها می‌نگرد و به عمق آن‌ها نفوذ نمی‌کند از سویی با ماهیت رسالت اسلامی و از سوی دیگر با بینش اسلام مبنی بر پیوند کامل بین عمل و پشتوانه روحی و فکری آن در تضاد است.
بنا بر سویه اول، اسلام فقط تنظیم رفتار ظاهری افراد نیست، بلکه اسلام رسالتی است که قبل از هر چیز هدفش سازندگی انسان و بخشیدن حیات‌ شایسته به او است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید؛ هنگامى که شما را به سوى چیزى مى‏‌خوانند که شما را حیات مى‌‏بخشد و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل مى‌‏شود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآورى مى‌‏شوید.» (انفال: ۲۴)

اسلام می‌خواهد به انسان حیات ببخشد، نه فقط رفتار (درست)، و رسالتی که چنین ماهیتی دارد نمی‌تواند درون‌مایه و محتوای داخلی انسان را رها کرده و فقط به جلوه‌های رفتاری ظاهری او نظر داشته باشد.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۶ (مقاله: عمل صالح در قرآن).