گزیده‌ها

از سوی دیگر، اسلام به کار به‌عنوان نمایی بیرونی از چارچوب روحی و فضای فکری‌ای که بذر عمل در آن رشد کرده است، می‌نگرد. پس امکان ندارد که کار از ماهیت آن چارچوب و سرشت آن فضای فکری جدا شود. اسلام به‌طور طبیعی منکر این نیست که عملی که از چارچوب‌ها و فضاهای فکری و روحی ناشایست ناشی می‌شود، ممکن است گاهی مفید و سودمند باشد، هرچند ریشه در طمع شخصی یا اهداف خبیثانه‌ای داشته باشد، اما اگر اجازه دهیم که این چارچوب‌ها و فضاهای ناشایست در پناه ارزش‌ها و موازین اخلاقی حاکم بر عرف غیر‌اسلامی رشد و نمو کنند، چه کسی تضمین می‌کند که این چارچوب‌ها و فضاهای ناصالح همیشه فرد را به انجام کارهای مفید و سودمند وادارند؟ و در چنین شرایطی اگر این عمل مفید و سودمند با منافع شخصی و اهداف زودگذر فرد در تعارض باشد، چگونه می‌توان به انجام آن امیدوار بود؟
بدین‌سان درمی‌یابیم که پیوند عمل با درون‌مایه و محتوای داخلی انسان، تنها راه واقعی استمرار عمل مفید و رشد و تشویق به آن است.

پژوهش‌های قرآنی، ص ۳۵۷ (مقاله: عمل صالح در قرآن).

آیا می‌دانید وقتی در حال استخراج نظام اقتصادی اسلام از فقه اسلامی بودم، چقدر احساس مشقت کردم و چقدر این کار، سخت بود؟ وقتی شروع به این کار کردم، احساس کردم فقه اسلامی نیازمند توسعه افقی است و خلأهای بسیارْ بسیار زیادی وجود دارد که فقها به دلیل پیروی از همان روش فقهی موروثی معینی که هیچ کم و زیاد نشده است، آن‌ها را پر نکرده‌اند و امروز باید این خلأها را که به خاطر تبعیت فقها از روش ثابت سنتی، به‌جا مانده‌اند، به صورت و روشی فقهی، پر کرد و البته پر کردن فقهی این خلأها کار بسیار دشواری است؛ چون این خلأها مناطق جدیدی هستند که باید با فکری فقهی پر شوند، زمین‌های بکری هستند که پژوهش‌گر فقهی برای اولین بار به آن‌ها قدم می‌گذارد و آن‌ها را کشف می‌کند و این، سختی و حساسیت کار را چند برابر می‌کند و ایجاب می‌کند که یک ذهن فقهی بسیار دقیق به آن بپردازد. شخص یا اشخاصی می‌توانند کار توسعه افقی فقه را به انجام برسانند که در بالاترین حد از رشد و پیشرفت فکری باشند و در امتداد عمودی فقه به اوج رسیده باشند. فقط این افراد که در رشد فکری در بالاترین سطح هستند و در سیر عمودی فقه به اوج رسیده‌اند، می‌توانند در طول زمان، فقه را افقی گسترش بدهند و این توسعه افقی در همان سطح عالی از عمق و دقت (موجود در پیشرفت عمودی) انجام گیرد و همان ضمانت‌هایی را داشته باشد که فقه در دایره سنتی خود از آن‌ها برخوردار است.

بارقه ها، ص ۴١٩.

استاد شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر در پاسخ به کسانی که از او می‌خواستند در حمایت از انقلاب اسلامی ایران درنگ کند:

«این‌ کسانى که از من مى‌خواهند برای حفظ جان و مرجعیت خودم، دست نگه دارم و درباره انقلاب اسلامى ایران، موضعى بگیرم که حکومت عراق را تحریک نکند، فقط ظواهر امور را می‌فهمند. بر مرجعیت و بر همه نجف واجب است که نسبت به انقلاب اسلامى ایران واکنشی مناسب و درست از خود نشان بدهند … مگر مرجعیت‌ها در طول تاریخ چه هدفی داشتند؟ چیزی جز برپایى حکومت خدا بر روی زمین؟ اکنون مرجعیت امام خمینى این هدف را محقق ساخته است. آیا در چنین وضعیتی منطقى است که من فقط تماشاچی باشم و موضعی صحیح و مناسب نگیرم، حتى اگر این موضع صحیح به قیمت از دست دادن زندگى و همه هستى‌ام تمام شود؟».

«ما در تاریخ می‌شنیدیم که چگونه ایمان بر شمشیر پیروز می‌شود و به‌عنوان یک باور غیبی به این موضوع اعتقاد داشتیم، اما امروز امام خمینی این حقیقت را در عمل مجسم نمود … امروز موسی بر فرعون پیروز شد و همه آرزوهای پیامبران به تحقق پیوست…».

ر.ک: السیره والمسیره فی حقائق ووثائق، ج‏۴، ص٢۵.

فاطمه زهرا علیها‌السلام در اسلام یک اسوه بود؛ در جهاد برای اسلام، در صبر بر مصائب اسلام، الگو بود. در همه سختی‌ها، در همه مشکلات، در کنار پدرش بود، در جنگ‌ها همراه پدرش شرکت می‌‌کرد، زخم‌‌هایش را مداوا می‌‌نمود، غصه‌‌هایش را برطرف می‌‌ساخت، همواره در کنارش بود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم در سختی‌‌ها با بودن او آرامش می‌‌گرفت، در لحظات بسیار طاقت‌‌‌‌فرسا با او قوت می‌گرفت. او به معنای حقیقی کلمه یک زن مسلمان مجاهد بود.
این از یک سو، از سوی دیگر؛ فاطمه زهرا علیها‌السلام زنی عالم بود؛ الگوی والای علم و فرهنگ بود، اما نه این فرهنگی که استعمارگران برای ما می‌خواهند، نه فرهنگ هوسرانی و برهنگی، نه فرهنگ اختلاط و لاابالی‌‌‌‌‌گری، نه فرهنگ اباحی‌‌گری، بلکه فرهنگ حقیقی.

بارقه‌ها، ص ۵٨.

در این مبارزه فاطمی، دو جنبه وجود داشت که برای امام در گرفتن چنین موضعی وجود نداشت:
۱. فاطمه به سبب وضع خاص مصیبت‌زده‌اش و نیز جایگاه ویژه‌اش نزد پدر، بیشتر از امام، می‌توانست عواطف را برانگیزد و مسلمانان را با رشته‌ای از کهربای روحانی به پدر بزرگوارش صلی‌الله‌علیه‌وآله‌ و روزگار تابناک او پیوند دهد و احساسات آن‌ها را برای همراهی با اهداف اهل بیت بسیج سازد.
۲. مبارزه او هر شکلی که می‌یافت، هرگز رنگ نبرد مسلحانه نمی‌گرفت که مقابله با آن، فرماندهی نظامی را طلب کند؛ زیرا وی زن بود و همسرش هارون پیامبر نیز در خانه مانده و تا زمانی که مردم به سراغش آیند، اعلان آتش‌بس کرده بود و اوضاع را رصد می‌کرد تا در وقت مناسب دخالت کند:
اگر مبارزه به نقطه اوج رسید، راهبری انقلاب را به دست گیرد؛
و اگر چنین فضایی فراهم نشد، فتنه را مهار گرداند.
بنابراین،‌ مقاومت آن بانوی بهشتی دو حالت داشت: یا با حرکتی همگانی خلیفه را سرنگون می‌‌ساخت و یا از دایره جدال و ستیز بیرون نمی‌‌رفت و به آشوب و تفرقه امت نمی‌‌انجامید.

پیشتر گذشت که در گزارش تاریخی تصریح شده که فاطمه کاملاً همانند پدرش صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم گام برمی‌داشت.
حال می‌توان به بررسی ریشه این تقلید دقیق پرداخت. شاید این طبیعت رفتار وی بود که در آن لحظه نیز به شکلی عادی و بی هیچ قصد و توجه خاصی به آن پرداخت. این احتمال بعید نیست؛ زیرا فاطمه علیها‌السلام عادت داشت که به شیوه پدرش رفتار کند و در همه کارها و گفتارهایش همانند وی باشد.
اما شاید این شباهت دقیق وجهی دیگر داشته باشد. آن روز، بهشتی‌بانو با تقلید خویش از پدرش در راه رفتن دارای قصد و التفاتی بود. وی این همانندی را چنان به خوبی و درستی به جای آورد که در راه رفتن هیچ تفاوتی با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نداشت.‌ او می‌خواست با این تقلید درخشان بر احساس و عاطفه مردم چیره گردد و آنان را به سفری کوتاه رهسپار سازد تا به گشت‌و‌گذاری کام‌بخش در گذشته نزدیک پردازند و به روزگار نبوت مقدس بازگردند؛ روزگاری که شادمانانه در سایه پیامبر بزرگ خویش صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌زیستند. این برانگیختن احساسات و پرداخت عاطفی آن‌ها، زمینه‌ساز آغاز حرکت زهرا بود و قلب‌ها را برای پذیرش دعوت دادخواهانه او آماده می‌ساخت تا ندای محزون آزادی‌خواهانه وی را به یاری بشتابند و کوشش نومیدانه یا شبه‌نومیدانه او را به ثمر بنشانند.
از این رو، می‌بینید که خود راوی نیز خواسته یا ناخواسته از این جنبه تأثیر پذیرفته و همین او را واداشته تا چگونگی حرکت فاطمه را در گزارش خویش به تصویر کشد.

کسی که به دقت در ماجرای فدک و تحولات و گونه‌های مبارزاتی آن می‌‌نگرد، تنها درخواست یک زمین را در آن نمی‌بیند؛ بلکه مفهومی گسترده‌تر از این‌ها در ذهنش تجلی می‌یابد که هدفی را در دل خود دارد که برانگیزاننده یک انقلاب است و در پی بازپس گرفتن قدرت غصب شده و حاکمیت از دست رفته و شکوه بزرگ و به راه آوردن امتی است که به قهقرا بازگشته بودند.
بر این اساس، فدک مفهومی نمادین دارد که به معنایی بزرگ اشاره می‌کند و مقصود از آن، فقط همان قطعه‌زمین غصب شده در حجاز نیست. و همین معنای نمادین فدک بود که آن مبارزه را از یک دادخواهی عادی با افقی محدود و دایره‌‌ای تنگ، به انقلابی با قلمروی وسیع و آفاقی گسترده تبدیل نمود.
هر یک از مستندات تاریخی مسلم در این موضوع را که می‌‌خواهید، بررسی کنید. آیا ستیزی مادی یا اختلاف درباره فدک به معنای محدود و واقعیت کم‌دامنه آن را می‌بینید؟ آیا مسابقه‌ای را شاهد هستید که برای دستیابی به محصولات آن زمین درگرفته است؟ محصولاتی که هر قدر هم در برآورد آن، مبالغه و اغراق شود، بازهم آنقدر نیست که دو طرف، ارزشی برایش قائل بوده باشند.
هرگز چنین نیست! این دادخواهی، قیامی بر ضد بنیان‌های حکومت بود؛ فریادی بود که فاطمه می‌خواست با آن، بنیادی را که سنگ‌بنای تاریخ بعد از سقیفه بود، از جای برکند… .

این دادخواهی، قیامی بر ضد بنیان‌های حکومت بود… برای اثبات این سخن،‌ کافی است به خطبه فاطمه در مسجد و در برابر خلیفه و در میان آن جمع انبوه مهاجران و انصار نظر بیفکنیم که بیش از هر چیز بر مدار ستایش علی و تحسین مواضع جاودان وی در اسلام و اثبات حق اهل بیت می‌چرخد. فاطمه در این خطبه اهل بیت را وسیله‌های رسیدن به خدا در میان بندگان، برگزیدگان ویژه خدا، جایگاه قداست الهی، حجت او و وارثان خلافت و حکومت پیامبرانش می‌شمرد و همچنین مسلمانان را توجه می‌بخشد که به نگون‌بختی دچار گشته‌اند، نسنجیده تصمیم گرفته‌اند، به دوران پیشینیانشان بازگشته‌اند، در پی سراب رفته‌اند و کار را به دست نااهل سپرده‌اند. این خطبه از فتنه‌ای که مردم به آن درافتاده‌اند و از انگیزه‌هایی که باعث شد کتاب خدا را کنار نهاده و با حکم آن در مسأله خلافت و امامت به مخالفت برخیزند، سخن می‌گوید.
پس مسأله میراث و هدیه تنها به همان اندازه که با موضوع سیاست کلان، پیوند می‌‌یافت، مطرح می‌شد. مسأله در دیدگاه فاطمه، مطالبه زمین و خانه نبود؛ بلکه از نگاه او مسأله، مسأله اسلام و کفر، ایمان و نفاق، و تعیین صریح و شورا بود.