گزیده‌ها

بدون شک شما مردم مسلمان ایران با انتخاب جمهوری اسلامی به عنوان برنامه زندگی و چارچوبی برای حکومت، یکی از بزرگ‏ترین فرایض الهی را انجام می‌دهید و حقیقت حکومتی را به واقعیت زندگی بازمی‌گردانید که پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم پیاده ساخت و تمام زندگی خود را وقف آن نمود. شما حقیقت همان طرحی را که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به خاطر آن جهاد کرد و با مارقین و قاسطین جنگید و حقیقت انقلابی را که امام حسین علیه‌السلام تا آخرین قطره خونش را در راه آن نثار کرد، مجسم می‌سازید. شما با انتخاب بزرگ خود، هدف والای آن خون‏های پاکی را که سیزده قرن پیش بر زمین کربلا ریخته شد، محقق می‌کنید.
پس طبیعی است که تمدن غربی، انتخاب آگاهانه شما را که اسلام را به عنوان برنامه زندگی برگزیده‏ اید، به‌عنوان مبارزه‏ طلبی آشکاری با بنیادهای فکری و ایدئولوژی تمدنی خویش به شمار آورد. چنان که این تمدن، پافشاری شجاعانه شما بر برکناری شاه از حکومت و نابودی حکومتش را مخالفت صریح با مصالح سیاسی و اندیشه‏های استعماری خود قلمداد کرد؛ زیرا تمدن اروپایی از دیرباز برای انسان اروپایی و امریکایی، این پندار را به وجود آورده بود که حساب اسلام را رسیده و توانسته مسلمانان را مجبور کند که از اسلام ـ با همه جنبه‌های نظامی و سیاسی و فرهنگی آن ـ دست بردارند و به جای آن، از برنامه ها و شیوه های انسان غربی در زندگی تقلید کنند…

اسلام راهبر زندگی، ص۴۴.

… بخش غربی تمدن اروپایی می‌گوید: اروپا پیشرفت نکرد، مگر هنگامی که دین را از زندگی جدا ساخت. و بخش شرقی این تمدن می‏‌گوید: دین افیون توده‌‏ها است و برای این که توده‏‌‌ها بتوانند برای آزادی خویش مبارزه کنند، باید از دین دست بکشند.
و شما ملت ایران تواناترین مردم برای رد این یاوه‌‏های بی‏‌اساس هستید؛ چراکه شما از طریق واقعیت زندگی و تجربه‌‏های خود به این یاوه‌‏گویی‌‏ها، پاسخ می‏‌دهید. تجربه شما ثابت کرد که مانع پیشرفت ملت مسلمان ایران و رشد حقیقیش چیزی جز دوری از اسلام، و سلطه نظام شاهنشاهی و اندیشه‌‏ها و ارزش‏‌های جاهلی برخاسته از آن، نبوده است و هیچ نیرویی جز دین و اسلام، ملت ایران را به انقلاب و درهم شکستن طاغوت فرا نخواند؛ همان اسلامی که شما مردم ایران آن را به عنوان برنامه زندگی و راهی برای سازندگی انتخاب خواهید کرد.
تحصیل‌‏کرده‌‏های غربی و غربزدگان، زیاد این جملات را تکرار می‏‌کنند که اسلام یک «دین» است نه اقتصاد. اسلام عقیده است، نه برنامه‏‌ای برای زندگی. اسلام رابطه بین انسان و خدای او را بیان می‏‌کند و صلاحیت ندارد که بنیاد یک انقلاب اجتماعی در ایران قرار گیرد. غافل از این که اسلام، انقلابی است که در آن، زندگی از عقیده و بُعد اجتماعی از امور معنوی، جدا نیست. از‌این‌ رو اسلام همواره در طول تاریخ، انقلابی بی‌‏همتا بوده است…

اسلام راهبر زندگی، ص۴۴.

«ما در تاریخ می‌شنیدیم که چگونه ایمان بر شمشیر پیروز می‌شود و به‌عنوان یک باور غیبی به این موضوع اعتقاد داشتیم، اما امروز امام خمینی این حقیقت را در عمل مجسم نمود … امروز موسی بر فرعون پیروز شد و همه آرزوهای پیامبران به تحقق پیوست…».

ر.ک: السیره والمسیره فی حقائق ووثائق، ج‏۳، ص۲۵.

… گاهی این طور به ذهن می‌رسد که خودسازی در تاریخ اجتماع (اسلامی) دوران محدودی دارد و پس از آن، دوره اجرا فرا می‌‌رسد که در آن خیلی به خودسازی توجه نمی‌‌شود. اما شواهد زندگی در مکه و مدینه روشی را که باید در پیش بگیریم برای ما آشکار می‌‌سازد و حکم می‌‌کند که ما باید پیش از هر چیز به استحکام و تقویت ایمان در دل‌‌های خودمان توجه کنیم و باید ایمان به خدا و آخرت، توجه به عبادت، صادقانه به سوی خدا رو نمودن و نماز را به خوبی به پا داشتن، روش همه ما باشد؛ چه فرمانده و چه سرباز.

بارقه‌ها (مقاله مقایسه نوع جهاد اسلامی در مکه و مدینه)، ص ٢۶٠.

… من احساس می‌کنم که تفاوت ظریف میان اسلام به‌عنوان یک دین با دیگر نظام‌ها دقیقاً در همین نقطه است؛ چه‌اینکه مهم‌ترین ویژگی اسلام، خودسازی بی‌پایان آن است؛ خودسازی که فرد و گروه را کنترل می‌کند و همواره آن دو را به کتاب خدا عرضه می‌دارد؛ خودسازی که عمر فرد را از عمر اسلام جدا می‌کند؛ وقتی من عمر خودم را از عمر دینم جدا می‌کنم، آرام می‌شوم و شتابان پی نتیجه نمی‌دوم که خودش به اندازه خواهد آمد. خدا نیز از من برای پیروزی حساب نخواهد کشید، بلکه «صدق» مرا محاسبه می‌کند؛ که او خود، در کتابش فرموده است : «لِیَجْزِیَ اللهُ الصّادِقینَ بِصِدْقِهِم؛ تا خداوند صادقان را به‌خاطر صدقشان پاداش دهد»(١) و «وَ مَا النّصْرُ إِلّا مِنْ عِنْدِ اللهِ؛ و پیروزى تنها از جانب خداوند تواناى حکیم است‏»(٢).

 

——————————————————-
(١) الأحزاب: ٢۴.
(٢) آل‌عمران: ١٢۶.

بارقه‌ها، ص ٢۶٠.

فاطمه زهراعلیها‌السلام در اسلام یک اسوه بود؛ در جهاد برای اسلام، در صبر بر مصائب اسلام، الگو بود. در همه سختی‌ها، در همه مشکلات، در کنار پدرش بود، در جنگ‌ها همراه پدرش شرکت می‌‌کرد، زخم‌‌هایش را مداوا می‌‌نمود، غصه‌‌هایش را برطرف می‌‌ساخت، همواره در کنارش بود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم در سختی‌‌ها با بودن او آرامش می‌‌گرفت، در لحظات بسیار طاقت‌‌‌‌فرسا با او قوت می‌گرفت. او به معنای حقیقی کلمه یک زن مسلمان مجاهد بود.
این از یک سو، از سوی دیگر؛ فاطمه زهرا s زنی عالم بود؛ الگوی والای علم و فرهنگ بود، اما نه این فرهنگی که استعمارگران برای ما می‌خواهند، نه فرهنگ هوسرانی و برهنگی، نه فرهنگ اختلاط و لاابالی‌‌‌‌‌گری، نه فرهنگ اباحی‌‌گری، بلکه فرهنگ حقیقی.

بارقه‌ها، ص ۵٨.

«شماری از کسانی که در موضوع فدک جانبدار خلیفه هستند،‌ بر آنند که علی آن را از مسلمانان بازپس نستاند، بلکه روش ابوبکر را در پیش گرفت؛ بنابراین اگر زهرا را برحق می‌دانست و ادعای او را راست می‌شمرد، چنین شیوه‌ای در پیش نمی‌گرفت.
من بر آن نیستم که در پاسخ این سخن، باب تقیه را بگشایم و رفتار امیرالمؤمنین علیه‌السلام را با آن توجیه کنم. تنها به همین بسنده می‌کنم که به نظر من، امیرالمؤمنین علیه‌السلام به شیوه صدّیق رفتار نکرده است؛ زیرا تاریخ به چنین چیزی تصریح نکرده است؛ بلکه به صراحت گزارش می‌دهد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام باور داشته که فدک از آنِ اهل بیت است و چنان که خواهیم گفت، این باور را به صراحت در نامه به عثمان بن حنیف آورده است.
می‌توان گفت که امیرالمؤمنین علیه‌السلام درآمد فدک را به وارثان زهرا، یعنی فرزندان و شوهرش، می‌داد و این کار چنان نبود که سبب رواج خبرش شود؛ زیرا آن مال نزد خود وی بود و صاحبان شرعی‌اش نیز او و فرزندانش به شمار می‌رفتند. همچنین احتمال می‌رود که با رضایت او و فرزندانش ـ علیهم‌السلام ـ محصولات فدک را در راه تأمین منافع مسلمانان هزینه می‌کرده است.(١) احتمال سوم نیز این است که وی و فرزندانش، فدک را وقف نموده و آن را از صدقات عمومی قرار داده باشند».

(١) این نزدیک‌ترین احتمال است؛ زیرا احتمال نخست را خود امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نامه به عثمان بن حنیف نفی نموده و فرموده است: «و گروه دیگر از آن دست شستند». احتمال سوم نیز به این دلیل بعید است که در آینده دور که فدک را به فاطمیان دادند، ایشان آن را پذیرفتند.

فدک در تاریخ

«… بر این اساس، فدک مفهومی نمادین دارد که به معنایی بزرگ اشاره می‌کند و مقصود از آن، فقط همان قطعه‌زمین غصب شده در حجاز نیست. و همین معنای نمادین فدک بود که آن مبارزه را از یک دادخواهی عادی با افقی محدود و دایره‌‌ای تنگ، به انقلابی با قلمروی وسیع و آفاقی گسترده تبدیل نمود.
هر یک از مستندات تاریخی مسلم در این موضوع را که می‌‌خواهید، بررسی کنید. آیا ستیزی مادی یا اختلاف درباره فدک به معنای محدود و واقعیت کم‌دامنه آن را می‌بینید؟ آیا مسابقه‌ای را شاهد هستید که برای دستیابی به محصولات آن زمین درگرفته است؟ محصولاتی که هر قدر هم در برآورد آن، مبالغه و اغراق شود، بازهم آنقدر نیست که دو طرف، ارزشی برایش قائل بوده باشند.
هرگز چنین نیست! این دادخواهی، قیامی بر ضد بنیان‌های حکومت بود؛ فریادی بود که فاطمه می‌خواست با آن، بنیادی را که سنگ‌بنای تاریخ بعد از سقیفه بود، از جای برکند. برای اثبات این سخن،‌ کافی است به خطبه حضرت زهرا در مسجد و در برابر خلیفه و پیشاپیش آن جمع انبوه مهاجران و انصار نظر بیفکنیم که بیش از هر چیز بر مدار ستایش علی و تحسین مواضع جاودان وی در اسلام و اثبات حق اهل بیت می‌چرخد. حضرت زهرا در این خطبه اهل بیت را وسیله‌های رسیدن به خدا در میان بندگان، برگزیدگان ویژه خدا، جایگاه قداست الهی، حجت غیبی او و وارثان خلافت و حکومت پیامبرانش می‌شمرد و همچنین مسلمانان را توجه می‌بخشد که به نگون‌بختی دچار گشته‌اند، نسنجیده تصمیم گرفته‌اند، به دوران پیشینیانشان بازگشته‌اند، در پی سراب رفته‌اند و کار را به دست نااهل سپرده‌اند. این خطبه از فتنه‌ای که مردم به آن درافتاده‌اند و از انگیزه‌هایی که باعث شد کتاب خدا را کنار نهاده و با حکم آن در مسئله خلافت و امامت به مخالفت برخیزند، سخن می‌گوید.
پس مسئله، میراث و هدیه (نبوی) نبود، مگر به همان اندازه که این دو، با موضوع سیاست کلان، پیوند می‌یافت. مسئله در دیدگاه حضرت زهرا، مطالبه زمین و خانه نبود؛ بلکه از نگاه او مسئله، مسئله اسلام و کفر، ایمان و نفاق، و تعیین صریح و شورا بود».

فدک در تاریخ.

« علی بر سر یک دوراهی قرار داشت که هر دو برایش سخت و دشوار بود:
۱- در برابر خلافت ابوبکر، انقلاب مسلحانه اعلان نماید.
۲- خار در چشم و استخوان در گلو، صبر پیشه کند.
حرکت انقلابی چه نتایجی در پی داشت؟ این چیزی است که می‌‌خواهیم در پرتو وضعیت تاریخی آن لحظه حساس آشکار سازیم.
حاکمان آن زمانه کسانی نبودند که با کوچک‌‌ترین مخالفت، از قدرت خویش دست کشند. دانستیم که ایشان به خلافت بسیار دلبسته بودند. این بدان معنا است که آن‌‌ها حتماً به دفاع از قدرت تازه خویش می‌‌‌پرداختند. در این حال،‌ کاملاً معقول بود که سعد بن عباده از فرصت استفاده کند تا در راه هوس‌‌های سیاسی خود،‌ جنگی تازه به راه اندازد. می‌‌دانیم که وقتی از وی بیعت خواستند، حزب پیروز را تهدید به حرکت انقلابی نمود و گفت: «نه؛ به خدا سوگند! با شما بیعت نخواهم کرد تا همه تیرهایم را به سوی شما بیفکنم و سرنیزه‌‌ام را به خون آغشته سازم و شمشیر زنم و همراه خاندان و فرمانبرانم با شما به نبرد برخیزم. حتی اگر همه آدمیان و جنیان همراهتان گردند، با شما بیعت نخواهم کرد.» اما به گمان قوی، او از پرداختن به این انقلاب هراس داشت و جرأت نمی‌‌ورزید که نخستین کسی باشد که در برابر دستگاه حاکم شمشیر از نیام برکشد. او فقط به تهدیدی سخت که به منزله اعلان جنگ بود، بسنده کرد و به انتظار آن نشست که اوضاع آشفته گردد تا او هم در میان دیگران شمشیر بکشد. پس اگر بانگی نیرومند را می‌‌شنید که آشکارا ندای انقلاب بر‌‌می‌‌‌آورد، این قابلیت را داشت که هیجان و حمیتش برانگیخته شود و هراسش فروریزد و حزب حاکم در نظرش کوچک جلوه کند و شورش را از سر گیرد و «مهاجران را با شمشیر از مدینه بیرون سازد»؛ چنان که کسی به نیابت از او همین سخن را در مجلس سقیفه بر زبان راند.
افزون بر این، نباید امویان و تشکل سیاسی آن‌ها برای دستیابی به قدرت و مقام را فراموش ‌کنیم. همچنین نباید از یاد ببریم که آنان در واپسین سال‌‌های جاهلیت، در مکه دارای نفوذ بسیاری بودند؛ زیرا ابوسفیان،‌ سرکرده ایشان در رویارویی با اسلام و حکومت پیامبر بود و در آن لحظه (درگذشت پیامبر) نیز عتاب بن اسید بن ابوالعاص بن امیه، امیر شهر بود که همگی از او فرمان می‌‌بردند.
… بدین سان، انقلاب علوی در آن لحظه به معنای راه انداختن جنگی خونین بود که نبردهای خونین پیاپی با اهداف متفاوت را در پی داشت و زمینه اوضاعی را فراهم می‌‌آورد که ابتدا فتنه‌گران و سپس منافقان از آن سؤ‌استفاده می‌‌کردند».

فدک در تاریخ.