آثار

امامان علیهم‌‌السلام علی‌رغم آن‌که از مرکز طبیعی خود در رهبری اسلامی دور شده بودند، مسئولیت‌های رهبری خود را رها نکردند و پیوسته تجسم زنده و انقلابی اسلام و نیروی طردکننده همه انواع انحراف و استثمار بودند. آن‌ها یکی پس از دیگری زندگی‌شان را در این راه فدا کردند و یازده نفر از آنان به شهید شدند؛ برخی در صحنه جنگ به شهادت رسیدند و برخی برای حفظ کرامت امت و مقاومت در مقابل انحراف، مجاهدت کردند و در نتیجه با شمشیر یا زهر ترور شدند.
این واقعیت تلخ ـ که این بحث گنجایش بیان جزئیات آن را ندارد ـ ایجاب کرد، امام دوازدهم علیه‌السلام به فرمان خداوند متعال از انظار مخفی شود تا وقت مناسبی فرا برسد که شرایط عینی برای ظهور و برقراری جامعه توحیدی در تمامی عالم، فراهم شود.
غیبت امام دوازدهم آسیبی شدید به پایگاه مردمی او بود و این امکان وجود داشت که آن را از هم پاشیده و به‌کلی نابود کند. ازاین‌رو برای جلوگیری از آثار این آسیب، غیبت به‌تدریج اتفاق افتاد، به این صورت که ابتدا غیبت صغری روی داد. در غیبت صغری امام با خواص شیعه‌ ارتباط داشت تا آنجا که مسلمانان با این وضعیت مأنوس شدند. سپس غیبت کبری اعلام شد و با این اتفاق مرحله جدیدی از خط گواهی[١] آغاز گردید که در مرجعیت متبلور شد.
برخلاف مراحل گذشته که خط گواهی و خلافت در یک فرد یعنی پیامبر یا وصی او، جمع می‌شد، در این مرحله این دو خط از هم جدا شدند؛ زیرا از نظر مبانی اعتقادی، ترکیب این دو خط در یک فرد تنها در حالتی صحیح است که فردی معصوم وجود داشته باشد که بتواند در هر دو خط ایفای نقش کند، و در شرایطی که جامعه از وجود چنین فردی بی‌بهره است، امکان گرد آمدن هر دو خط در یک فرد وجود ندارد.
بنابراین بر اساس این‌که مرجعیت، امتداد نبوت و امامت است، در این مرحله، مسئولیتِ خط گواهی، بر عهده مرجع قرار می‌گیرد.

[١] خط گواهی و خط خلافت دو رکن نظریه سیاسی شهید صدر است و منظور از آنها جایگاه‌های اصلی حکومت اسلامی است. برای مطالعه بیشتر به کتاب «اسلام راهبر زندگی» مراجعه کنید.

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ١٨٧.

این‌که اسلام ثروتمندان را به کمک به برادران و همسایگان فقیر تشویق کرده، سخن درستى است. ولى اسلام تنها به تشویق صرف و تربیت اخلاقى ثروتمندان، بسنده نکرده، بلکه حکومت را نیز موظف کرده است تا تهیدستان را تأمین کرده، زندگى آبرومندى را براى آن‌ها فراهم کند و این وظیفه در درون نظامى قرار دارد که مناسبات بین حکومت و شهروندان را تنظیم مى‌کند.

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۴۱٨.

در این جا مسأله فدک به میان می‌آید تا صدرنشین سیاست علوی جدید باشد. نقش فاطمه که هارون پیامبر (علی علیه‌السلام) خط‌های آن را با دقت و استواری ترسیم نمود، با آن دیدارهای شبانه فلسفه‌ای هماهنگ داشت و می‌توانست وضعیت را برای خلیفه دگرگون سازد و بدین‌گونه، خلافت ابوبکر را پایان دهد؛ البته چنان‌که نمایشنامه‌ای پایان می‌یابد و نه چنان‌که حکومتی استوار بر پایۀ قدرت و امکانات، فرومی‌پاشد.
نقش فاطمی در این خلاصه می‌‌شد که صدّیقه از خلیفۀ اول بخواهد تا اموالی را که از او گرفته بود، بازپس دهد و این درخواست را دستاویزی برای مناقشه دربارۀ مسألۀ بنیادین، یعنی خلافت، قرار دهد و این حقیقت را به مردم بفهماند که آن لحظه که از علی به سوی ابوبکر روی گرداندند، لحظۀ هوس‌رانی و انحراف بوده و بدین‌سان، به ناکامی گراییده و با کتاب خداوندگارشان مخالفت ورزیده و در پی سراب رفته‌اند.

فدک در تاریخ، ص ۱۲۲.

استعمار اسلام را از نظر سیاسی و نظامی در بندی زندانی کرده بود تا جهان اسلام را به هر شکلی که می‌خواهد درآورد. اکنون اسلام در ایران از بند رها شده و لرزه‌‏ای سهمگین را بر وجود ستمگران افکنده و به «الگویی برای پرورش ملتی مبارز و ایثارگر» و «شمشیری ازنیام‌برکشیده بر سر طاغوتیان و منافع استعمارگران» و «بنیانی برای بازسازی امت» تبدیل شده است.
امام خمینی با آزاد نمودن اسلام از این بند نه‌تنها قدرت برتر خود و دلاوری ملت ایران را اثبات کرد، بلکه با این کار، عمق جنایت کسانی را نشان داد که در محصور کردن اسلام در آن بند و راکد کردن نیروهای سرشار و سازنده‌‏اش نقش داشتند و اسلام را از میدان ساخت تمدنی این امت دور کرده بودند.
این نور جدید که تقدیر ملت ایران بوده که آن را به سراسر گیتی برساند، به‌زودی به همان میزان که نظام‌های مخالف اسلام را رسوا خواهد کرد، پرده از چهره رژیم‏‌هایی نیز که به‌ناحق نام اسلام را یدک می‌‏کشند‌، برخواهد داشت.

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۲۹.

انقلاب پیامبران از هر انقلاب اجتماعی دیگری که در تاریخ روی داده است، تمایز نوعی دارد؛ زیرا انقلاب پیامبران، انسان را از درون و جهان را از برون به‌طور هم‌زمان آزاد می‌سازد و نام حرکت آزادی‌بخش اول را «جهاد اکبر» و نام حرکت آزادی‌بخش دوم را «جهاد اصغر» می‌گذارد و علت این‌که این جهاد را جهاد اصغر می‌نامد، این است که هدف بزرگ این جهاد تنها در چارچوب جهاد اکبر تحقق می‌یابد.

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۴۷.

این ملت بزرگ هم‌چنان که وجدان جهان را تکان داد و معیارهای مادی آن را با ارزش‌هایی که در مرحله مبارزه به نمایش گذاشت، متزلزل نمود، به‌زودی ضمیر انسانیت گمراه و وجدان میلیون‌ها انسان محروم را تکان خواهد داد و جهان را غرق در نور جدیدی که نور اسلام است، خواهد نمود، نوری که انسان غربی و دست‌نشاندگان فرهنگی‌اش آن را پوشاندند، و تمامی امکاناتشان را ـ از اشغال نظامی گرفته تا مسخ فرهنگی و تحریف عقیدتی ـ به‌کار بردند تا جهان اسلام را از این نور دور کنند و بدین وسیله سلطه خود را بر آن تضمین کرده، وابستگی و تبعیت را بر آن تحمیل کنند.

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۲۹.

ملت مسلمان ایران به‌عنوان جزئی از امت اسلامی که بیشترین پیوند را با مرجعیت و بنیان‌های دینی و مذهبی آن داشت توانست برای این انکار قهرمانانه [انکار تمامی جلوه‌های باطل] و ایستادگی پایدار در راه برپایی حکومت انبیاء، امامان و صدیقان، پایگاه بزرگی را شکل دهد. این پایگاه مردمی رشدیافته به برکت رهبری حکیمانه مرجعیت صالح که در امام خمینی (حفظه الله) تبلور یافت، در طی مبارزه سخت خود با طاغوت‌ها و پایداری شجاعانه‌اش در برابر فرعون زمان ایران، به اوج آگاهی دینی و بینش سیاسی رسید تا جایی که توانست به این فرعون و نیروهای استکباری کافری که وی نماینده آن‌ها بود، بزرگ‌ترین شکستی را وارد کند که تا به حال استعمارگران کافر در جهان اسلامی ما، با آن روبه رو شده اند.

 

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۲۸.

زنانی از یاران و خویشانش همچون ستارگانی پراکنده، بدون چینشی از پیش آماده، و البته همگی همسان در این خیزش و خروش، گرداگرد وی را گرفته بودند. پیشوای ایشان در این میان، یورش بزرگی را که در پی آن بود و توان و توشه‌اش‌ را فراهم می‌ساخت، پیش چشم می‌آورد و هر چه بیشتر آن را تصور می‌کرد، بر دلیری و همتش افزوده می‌شد و نیروی حق در وجودش افزون می‌گشت و برای ادامۀ حرکت، صلابتی بیشتر می‌یافت و در مسیر دفاع از حقوق غصب‌شده برانگیخته‌تر می‌گشت و تکاپویش در این خیزش، بیشتر می‌شد و دلیری‌اش در این موقعیت بیم‌انگیز شدت می‌گرفت. گویا وی در این لحظه، قلب همسر بزرگوار خویش را به عاریت گرفته بود تا به رویارویی با آن وضعیت دردناک برخیزد و در برابر آن‌چه دست «روزگار» برایش تقدیر نموده بود، مقاومت نماید. نه؛ از خداوند متعال برای این تعبیر آمرزش می‌خواهم! باید گفت: آن‌چه «خداوند تقدیرگر حکیم» برایش مقدر فرموده بود؛ یعنی آن رنج‌های لرزه‌افکن که کوه را فرو می‌پاشید و صخره‌های عظیم را از جای برمی‌کند.

… گزارش تاریخ به ما نشان می‌دهد که فاطمه زنانی از خاندان و یارانش را با خود همراه کرده بوده؛ چنان که پیش‌تر گذشت. این که وی آن زنان را با خویش همراه نمود و نیز راه ورود همگانی را برگزید، از آن رو است که می‌خواست مردم را آگاه سازد و توجه آن‌ها را به آن حرکتِ همراه بانوان برانگیزد تا همگان در مسجد گرد آیند و برای خبر یافتن از قصد وی به سوی مسجد بشتابند و ببینند او چه خواهد گفت و چه خواهد کرد. بدین‌سان، آن دادرسی علنی می‌گشت و در میانۀ آن آشوبگاه، همۀ مسلمانان همه چیز را می‌شنیدند.

 

فدک در تاریخ، ص ۲۸.

اکنون نقدی دیگر نیز به میان می‌آید. استاد [۱] بر آن است که حکم خلیفه در مسألۀ فدک بهترین دلیل برای درست‌کاری وی و پایداری‌اش بر حق و عدم تخطّی او از حدود شرعی است؛ زیرا اگر فدک را به فاطمه می‌داد،‌ با این کار خشنودش می‌ساخت و با رضایت وی، صحابه را نیز خشنود می‌نمود. حال با او همنوا می‌شویم و فرض می‌کنیم این حدود قانون اسلامی بود که بر خلیفه ایجاب می‌کرد فدک را صدقه بشمارد. سؤال این است که چه چیز مانع شد تا وی از سهم خود و دیگر صحابه کوتاه بیاید و این سهم‌ها را به زهرا بدهد؟ مگر نه این‌که استاد تصریح دارد که صحابه به این کار رضایت داشتند. آیا این نیز در عرف دین حرام به شمار می‌رفت؟ یا به وی الهام شده بود که نباید چنین کاری را انجام دهد؟ به‌راستی پس از آن که فاطمه وعدۀ قطعی داد که درآمد فدک را در راه خیر و منافع عمومی هزینه کند چه چیزی سبب شد که وی فدک را به زهرا نسپارد؟

[۱] منظور شهید صدر، نظر استاد عباس محمود عقاد در کتاب «فاطمه الزهراء والفاطمیون» است.

 

فدک در تاریخ، ص ۶۹.