مصاحبه‌ها

به گزارش «فرهیختگان»، اخیرا مباحثی درمورد اقتصاد اسلامی در فضای رسانه‌ای مطرح شد که «فرهیختگان» در چند شماره به‌تفصیل به نقد و بررسی آنها پرداخت. بحث از اقتصاد اسلامی با نام شهیدسیدمحمدباقر صدر ملازمه پیدا کرده است چراکه کار منضبط و منقح ایشان شاید یکی از جدی‌ترین کارها و از جهات متعدد پیشتاز و موثر بوده و هست. در آن بحث رسانه‌ای اخیر نیز موافق و مخالف از شهیدصدر یاد می‌کردند. به‌این‌ترتیب جای یک جمع‌بندی و بحث منسجم از مباحث شهیدصدر در باب علم، علم اقتصاد و جامعه‌شناسی و نیز مباحثی بالنسبه مربوط با اقتصاد سیاسی خالی بود. البته که کار شهید صدر نیز منحصر به اقتصاد نیست و قابل استفاده در اقتصاد سیاسی و نیز در علوم‌اجتماعی است. از این جهت برخی زوایای کار شهیدصدر را در گفت‌وگو با دکتر مهدی حسین‌زاده‌یزدی، استادیار دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران، به بحث گذاشته‌ایم. برخی سوالات مطرح‌شده در این گفت‌وگو جنبه انتقادی دارد و از وجوهی است که کمتر به آنها پرداخته شده است. پاسخ‌های مرتب و تراشیده دکتر حسین‌زاده‌یزدی به آن پرسش‌ها نیز تامل‌برانگیز و جدی است. در این گفت‌وگو مطرح می‌شود که شهید صدر در برابر علوم اجتماعی لیبرال است. مشروح این گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید.

   مباحثی که در علوم اجتماعی و فلسفه معاصر هست نشان می‌دهد اصولا کنش و عمل بدون ارتباط با عوالم، ارزش‌ها، فرهنگ و ایدئولوژی و… نیست و در فلسفه علوم‌اجتماعی معاصر هم لابد این دیگر یک امر پذیرفته شده است. با این توصیفات درنهایت آیا می‌توان از چیزی به نام علوم‌اجتماعی لیبرال سخن گفت؟

اولین‌بار با اصطلاح علوم اجتماعی لیبرال در کتاب خواندنی «فلسفه علوم‌اجتماعی»، نوشته مایکل رووت -که در سال 1993 منتشر شده- مواجه شدم. اجازه دهید پاسخ را با مباحث رووت آغاز کنیم. پرسش اصلی رووت در این کتاب این است که آیا علوم‌اجتماعی، در میان تلقی‌های مختلف از خیر و سعادت آدمی می‌تواند بی‌طرف بماند؟ و آیا باید بی‌طرف بماند؟ ادعای رووت این است که علوم‌اجتماعی هرچند می‌کوشد بی‌طرف بماند یا خود را بی‌طرف نشان دهد، اما درنهایت ناکام است؛ زیرا اساسا علم «بی‌طرف و خنثی» ممکن نیست. هدف او این است که لیبرالیسم سیاسی را به‌مثابه فلسفه‌ای برای علوم‌اجتماعی به چالش بکشد.
رووت علوم‌اجتماعی را به دو قسم لیبرال و کمال‌گرا Perfectionist تقسیم می‌کند. لیبرالیسم ساحت‌های مختلفی دارد. در مرحله نخست می‌توان آن را به فرهنگی و اقتصادی تقسیم کرد.

   با این وصف، علوم‌اجتماعی مبتنی‌بر «لیبرالیسم اقتصادی» است یا «لیبرالیسم فرهنگی»؟

لیبرالیسم فرهنگی. در یک تقسیم، لیبرالیسم فرهنگی خود شامل لیبرالیسم ‌الهیاتی و لیبرالیسم‌ سیاسی و لیبرالیسم ‌اخلاقی می‌شود. در نگاه رووت لیبرالیسم‌ سیاسی پسِ پشتِ علوم‌اجتماعی لیبرال قرار می‌گیرد و فلسفه بنیادین آن را سامان می‌دهد. براساس لیبرالیسم ‌سیاسی، دولت باید در قبال تلقی‌های گوناگون از خیر بی‌طرف باشد و هیچ خیری را بر دیگری ترجیح ندهد. به‌تعبیر رووت فلسفه لیبرال به اصل ضدکمال (The anti-perfection principle) باور دارد.

  اصل ضدکمال یعنی فراغت از ارزش‌ها؟

این اصل می‌گوید در حوزه‌های مختلف زندگی مانند سیاست، آموزش و رسانه هیچ ایده‌آلی از کمال انسانی را بر ایده‌آل دیگر نباید ترجیح داد. مثلا حکومت نباید کاری کند که به نفع ارزش‌های اخلاقی یک دین، مانند اسلام تمام شود.
با توجه به این مهم، مایکل رووت علوم‌اجتماعی را از این حیث لیبرال می‌خواند که دیدگاه مسلط دانشمندان علوم‌اجتماعی این است که علوم‌اجتماعی درباره مسائل مربوط به خیر و سعادت آدمی، صامت است و البته باید صامت بماند. این مهم به‌خاطر بسیاری از دلایل مشابهی است که طبق آن نظریه‌پردازان لیبرالسم سیاسی بر این باورند که دولت و مدارس باید نسبت به خیر و سعادت بشر بی‌طرف باشند. البته اینکه اکنون این دیدگاه در میان دانشمندان علوم‌اجتماعی، مسلط باشد، مناقشه‌پذیر است.

  این‌همان بحث دانش و ارزش نیست؟

بله. اینجا هم بحث بر سر نسبت ارزش‌ها و علم است. به تعبیر هیوم از امر واقع نمی‌توان هیچ بایدی را نتیجه گرفت. علوم لیبرال داوری درباره هنجارها و ارزش‌ها را از ساحت علم بیرون می‌اندازند. علم تنها توصیف و تبیین می‌کند و نمی‌تواند و نباید وارد حیطه ارزش‌ها و باید و نباید شود. درباره ارزش‌ها نمی‌توان به‌صورت علمی سخن گفت. ما در جهان با واقعیت‌ها سروکار داریم. مثلا می‌بینیم که رنگ این دیوار سفید است. سفیدی دیوار را تجربه می‌کنیم. اما اینکه مثلا دیوار باید سفید باشد یا نباشد، قابل تجربه نیست. ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم حَسَن‌بودن عدالت و قبیح‌بودن ظلم را تجربه کنیم. اکنون می‌توان گفت علوم لیبرال در ساحت توصیف و تبیین باقی می‌مانند. طرفداران این دیدگاه بر این باورند که علم در مقام توصیف و توصیه، ارزش‌گریز است؛ یعنی ارزش‌ها در این دو مقام نقش قوام‌بخشی ندارند.

   حالا آیا علوم‌اجتماعی فارغ از ارزش و بی‌طرف است؟ در ایران لااقل این تلقی هست که علم – و ازجمله علوم‌اجتماعی و اقتصاد و… – می‌تواند کاملا بی‌طرف و نسبت به ارزش‌ها و اعتقادات و حتی پیشفرض‌ها خنثی باشد.

در پاسخ شما و برای اینکه بحث رووت کمی روشن‌تر و دقیق‌تر شود، اجازه دهید از دوگانه‌ای که ریسجورد در کتاب فلسفه علوم‌اجتماعی‌اش مطرح می‌کند، استفاده کنم. در واقع، در اینجا پای دو ساحت در علم به‌ بحث باز می‌شود. ریسجورد برای نشان دادن این دو ساحت میان اصطلاح impartial و neutrality که می‌توانیم آن را به‌ترتیب «بی‌طرفانه» و «خنثی» ترجمه کنیم، تفاوت می‌گذارد:
1- مقام توجیه نظریه یا تایید فرضیه؛ «بی‌طرفانه» بودن علوم‌اجتماعی به این معناست که در مقام توجیه نظریه، ارزش‌ها دخالت نمی‌کنند یا می‌توان کاری کرد که دخالت نکنند.
2. مقام توصیه؛ این قسم به رابطه میان هست و باید تعلق می‌گیرد. علم تجربی فقط توصیف می‌کند. اما توان ارائه توصیه‌ای را ندارد. ریسجورد از اصطلاح «خنثی» برای تبیین این قسم استفاده می‌کند. خنثی‌بودن علوم‌اجتماعی به این معناست که این علوم تنها می‌توانند درباره اینکه «جهان چگونه است» سخن گویند و نه‌اینکه جهان چگونه باید باشد.

   ولی گویا فرمودید که نظر مایکل رووت این نیست.

نه، ریسجورد بحث را روشن‌تر و دقیق‌تر مطرح می‌کند. با توجه به این دوگانه، رووت بر این باور است که علوم‌اجتماعی از یک طرف هم در مقام گردآوری داده‌ها و هم دسته‌بندی داده‌ها و هم تبیین آن، ارزش‌بار است و از سوی دیگر در مقام توصیه هم ایده‌آل لیبرالیسم را پشتیبانی می‌کند و لیبرالیسم سیاسی به‌مثابه فلسفه آن، نقش بازی می‌کند.
ببینید مهم در این بحث تفکیک ساحت‌های مختلف است. اگر بخواهیم دقیق‌تر بحث کنیم می‌توان در علم دست‌کم میان 6 ساحت تمایز گذاشت:
1. مقام کشف
2. مقام توجیه
3. مقام پذیرش نظریه
4. مقام ساخت مفاهیم
5. مقام کاربرد نظریه
6. مقام توصیه
از تاثیر ارزش‌ها در هریک از این ساحت‌ها می‌توان جداگانه بحث کرد و این پرسش را به بحث گذارد که آیا تاثیر ارزش‌ها در هریک از این ساحت‌ها علم را از عینیت می‌اندازد یا نه. مثلا اگر ارزش‌ها در سامان مفاهیم یک علم تاثیر بگذارد، آیا علم از عینیت می‌افتد یا نه. می‌توان گفت تاثیر ارزش‌ها در برخی از این ساحت‌ها، امروزه در میان تقریبا همه اندیشمندان پذیرفته‌ شده است. فعلا می‌توان با این تعریف که علوم‌اجتماعی لیبرال، ایده‌آل لیبرالیسم را در مقام توصیه پشتیبانی می‌کند، بحث را پیش برد.

   بلی. چطور می‌فرمایید که علوم‌اجتماعی، به‌طور کلی، ایده‌آل لیبرالیسم را پشتیبانی می‌کند؟

زمانی‌که وظیفه علم یا ساینس توصیف و تبیین جهان دانسته شود؛ یعنی علم باید درباره جهان آن‌گونه که هست سخن بگوید و از سویی هیچ راه شناخت و معرفتی به پاسخ به این پرسش که جهان چگونه باید باشد، وجود نداشته باشد، یعنی هر پاسخی به این پرسش غیرعلمی تلقی شود و داوری ارزش‌ها به بیرون از دایره علم واگذار شود، علم نسبت به تلقی‌های مختلف از خیر و سعادت انسانی، ساکت می‌شود و حرفی درباره آن ندارد. به‌ تعبیر مایکل رووت، مانند دولت می‌شود که نسبت به تلقی‌های مختلف از خیر، صامت است. در نتیجه علم پشتیبان ایده‌آل لیبرالیسم است.

   مگر عیب این وضع چیست؟ چه عیبی دارد که علم بی‌طرف باشد؟

جدای از اشکالات معرفت‌شناختی که در این میان وجود دارد، یعنی همان اشکالاتی که به تجربه‌گرایی هیوم و پوزیتیویسم وارد است، به‌تعبیر برخی، علم محافظه‌کار می‌شود و در واقع می‌شود حافظ وضع موجود جهان کنونی. در این حالت، سرانجام ارزش‌ها در واقع، به مناسبات قدرت و ثروت تقدیم می‌شود و در اکثر قریب به اتفاق، ارزش‌های قدرتمندان و صاحبان ثروت در زندگی اجتماعی غالب می‌شود. یعنی راه هرگونه تغییر عقلانی بسته می‌شود. براساس معرفت‌شناسی لیبرالیسم مسائل مربوط به خیر و ارزش به شیوه عقلانی قابل حل نیست. بنابراین هیچ‌گونه وضعیت مطلوب عقلانی قابل‌تصور نیست که بگوییم باید به سمت آن حرکت کرد. به‌عبارت دیگر، علم هیچ خیری را بر خیر دیگر ترجیح نمی‌دهد و در واقع نمی‌تواند ترجیح دهد تا به سمت آن حرکت شود. توجه به این نکته هم خالی از لطف نیست که گفتیم «حافظ وضع موجود جهان کنونی» و نه حافظ وضع جهان به‌طور کلی. چون این احتمال هم قابل‌بررسی است که علوم اجتماعی لیبرال، حافظ هر نظم اجتماعی که تبیین و توصیف می‌کنند، به‌طور کلی نیستند. بلکه نوع خاصی از نظم را که سازگار با آن و وضع جهان کنونی است، حمایت و آن را بازتولید می‌کنند.
جان‌کلام آنکه، همان‌طور که دولت و حکومت لیبرال نسبت به خیرها بی‌طرف است، علوم‌اجتماعی هم نسبت به تلقی‌های مختلف از خیر بی‌طرف است. همان‌طور که دولت لیبرال در خدمت ایده‌آل‌های لیبرالیسم است، علوم‌اجتماعی هم به این ایده‌آل‌ها خدمت می‌کند.

   با این توضیح، لابد علوم اجتماعی کمال‌گرا -که در تقسیم‌بندی رووت بود- در مقابل علوم‌اجتماعی لیبرال قرار می‌گیرد.

دقیقا، رووت علوم‌اجتماعی کمال‌گرا (Perfectionist) را در مقابل علوم‌اجتماعی لیبرال مطرح می‌کند. علوم‌اجتماعی کمال‌گرا تلقی خاصی از خیر و کمال انسانی را ترجیح می‌دهد و آن را تجویز می‌کند. البته این علوم به‌خاطر تفاوتی که در تلقی‌ از خیر و کمال انسانی دارند، تفاوت‌های ژرفی با یکدیگر خواهند داشت و می‌توان متفاوت آنها را ارزش‌گذاری کرد. رووت یکی از مثال‌هایی که برای علوم‌اجتماعی کمال‌گرا مطرح می‌کند، جامعه‌شناسی انتقادی است. جامعه‌شناسی انتقادی به‌دنبال آن است که از این مهم پرده بردارد که چگونه واقعیات و ساختار‌هایی که در واقعیت شکل گرفته، آزادی برخی از افراد و گروه‌ها مانند رنگین‌پوستان و مهاجران را محدود یا سرکوب می‌کند. جامعه‌شناسی انتقادی مثلا به توصیف و تبیین تبعیض نژادی اکتفا نمی‌کند؛ بلکه همواره با انتقاد از آن راه‌حل رهایی از آن را تجویز می‌کند. بنابراین، جامعه‌شناسی انتقادی، ابژه‌های مورد مطالعه خود را ارزیابی ارزشی می‌کند و آن را با معیار ارزشی (خوب و بد) و هنجاری (باید و نباید) داوری می‌کند.

   پس یعنی متفکران اسلامی مانند شهیدصدر در زمره طرفداران علوم‌اجتماعی کمال‌گرا یا به‌طور کلی علوم کمال‌گرا قرار می‌گیرند.

با یک توضیح بله. اجازه بدهید ابتدا عبارتی را از کتاب «اقتصادنا» بخوانم: «اقتصاد اسلامی حرکتی است توفنده برای دگرگونی واقعیت فاسدی که وجود دارد و تبدیل آن به واقعیت سالمی که باید به وجود آید.» شهیدصدر در کتاب «فلسفتنا» بنیان هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی دیدگاه خویش را پی‌می‌ریزد. در معرفت‌شناسی حدود و ثغور معرفت را به‌دقت تبیین می‌کند و دیدگاه‌های فیلسوفان درجه یک، مانند هیوم و کانت را نقد می‌کند. ماحصل دیدگاه ایشان این است که شناخت و معرفت به امور حسی و تجربی محصور نمی‌شود. علوم‌تجربی تنها بخشی از دایره بزرگ معرفت را به‌خود اختصاص می‌دهد. به‌عبارتی، تجربه فقط می‌تواند حقایق و اسرار جهان طبیعت را کشف کند.
شهیدصدر به نکته‌ای اساسی درباره تجربه توجه می‌دهد: یافته‌های تجربی به‌تنهایی تبدیل به نظریه و قانون علمی نمی‌شوند؛ این یافته‌ها برای اینکه تبدیل‌ به نظریه شوند باید با معلومات مستقل عقلی درآمیزند. یعنی، گزاره‌های علمی پس از اینکه از دریچه تجربه کشف می‌شوند باید در قالب‌های فلسفی ریخته شوند تا قابلیت تفسیر و تحلیل بیابند؛ علم تجربی خودش نمی‌تواند گزاره‌هایش را تفسیر کند.

   این همان بحث مشهور است که احکام و گزاره‌های تجربی، فارغ از اصول غیرتجربی نمی‌توانند به «علم» تبدیل شوند؟

اجازه بدهید برای روشن‌شدن بحث از مثالی که شهیدصدر می‌زند، استفاده کنم. فرض کنید بپذیریم علم با روش تجربی تکامل را در طبیعت مشاهده و کشف می‌کند. (البته روشن است که تکامل، به‌معنای دقیق و غیرمسامحی، حس‌پذیر یا تجربه‌پذیر نیست). اما باید توجه داشت تکامل در طبیعت را دست‌کم در دو قالب می‌توان تفسیر کرد و دو نظریه علمی از آن می‌توان استخراج کرد. در قالب یک تفسیر، تکامل نتیجه نبرد درونی و تناقض نهادینه‌شده در ذات پدیده‌هاست، این تفسیر برآمده از بینش «ماتریالیسم دیالکتیک» است. در قالب تفسیر دیگر، طبیعت در ذات خود تناقض ندارد؛ بلکه علتی مجرد، امکان تکامل را در ذات طبیعت نهاده است. بنابراین، یافته‌های علمی قدرت تحلیل حقایق را ندارند و مطابق با قالب فلسفی‌ای که در آن ریخته می‎شوند، بروز و ظهوری متفاوت در نظریه‌ها و قانون‌های علمی می‌یابند. از سوی دیگر می‌توان به نتیجه مهم دیگری نیز در این بحث رهنمون شد و آن اینکه در میدان علوم با روش تجربی نمی‌توان به درست‌بودن یا نبودن قالب‌های فلسفی و بینش‌هایی که گزاره‌های علمی را تفسیر می‌کنند، دست یافت.  بنابراین، معرفت به‌علوم تجربی منحصر نمی‌شود. شهیدصدر آرای هیوم درباره نسبت ارزش و واقعیت و استنتاج بایدها از هست‌ها را نمی‌پذیرد و آن را نقد می‌کند. در نگاه ایشان ارزش‌ها هم قابل معرفت هستند. به‌عبارتی، شهید عقلانیت را در قلمرو ارزش‌ها هم می‌پذیرد. یعنی عقلانیت ایشان، ارزش وسیله‌ای means-value rationality است یا به‌تعبیر استنمارک «عقلانیت کل‌نگر» (holistic)است؛ به این معنا که هدف‌های مناسب و ابزارهای مناسب برای دستیابی به آن هدف‌ها را دنبال می‌کند.

   یعنی شهیدصدر هم به‌نحوی به بررسی علمی و عقلانی ارزش‌ها قائل است؟ چه علمی متکفل این بررسی است، خصوصا از این جهت که تجربی هم نمی‌تواند باشد.

ببینید، شهید صدر نزاع خود را لفظی مطرح نمی‌کند. یعنی مشکلی با این ندارند که واژه ساینس یا علم تنها درباره علوم تجربی به‌کار رود. این صرفا یک قرارداد است. بیایید قرارداد کنیم که تنها به آنچه از طریق تجربه حاصل شود، علم بگوییم. تا وقتی بحث بر سر نام‌گذاری است، مهم نیست. سخن ایشان این است که معرفت و شناخت محصور در ساینس به این معنا نمی‌شود. یعنی معرفت بشر، می‌تواند تجربی باشد و می‌تواند غیرتجربی باشد و به‌عبارت ساده‌تر، شناخت ما از اینکه در جهان چه خبر است و چه خبر باید باشد، منحصر به شناخت‌هایی نیست که لزوما از راه تجربه به‌دست بیاید؛ بلکه راه‌های دیگری نیز برای حصول معرفت وجود دارد. ازاین‌رو، ایشان دوگانه علم و مکتب را مطرح می‌کنند. همان‌طور که علم معرفت‌افزاست، مکتب نیز معرفت‌افزاست. علم در حیطه هست‌های تجربی و مکتب در قلمرو بایدها و نبایدها و ارزش‌ها.
به‌‌تعبیری ایشان معرفت را لیبرال و حافظ وضع موجود نمی‌نگرد. ارزش‌هایی وجود دارند که قابل‌شناسایی است و معرفت باید به‌دنبال تجویز درراستای آن باشد. بنابراین، برای ایشان وضعیت مطلوب عقلانی معنا پیدا می‌کند که براساس «ارزش‌‌ها» سامان می‌گیرد. مکتب راه‌ رسیدن به آن را نشان می‌دهد.

   متوجه نشدم که بالاخره شهیدصدر آیا –به‌تعبیر ریسجورد- «علم خنثی» را قبول می‌کنند یا خیر؟

اجازه دهید برای روشن شدن بحث، آن را در قالب «علم اقتصاد» و «مکتب اقتصاد» که شهید به تفصیل بحث کرده، توضیح دهم. شهیدصدر، علم اقتصاد را دانشی تعریف می‌کند که سیر پدیده‌های طبیعی در زندگی اقتصادی و اسباب و روابط‌شان را می‌یابد و قانون‌های حاکم بر آن را توصیف و تفسیر می‌کند. موضوع علم اقتصاد همه فعالیت‌ها و فرآیندهای جاری در زندگی اقتصادی -اعم از تولید و توزیع- را دربرمی‌گیرد و تنها به قلمرو تولید اختصاص نمی‌یابد. به‌عنوان مثال، دیدگاه ریکاردو درباره نسبت دستمزد کارگران و سطح رفاه زندگی‎شان تنها توصیف وضعیت دستمزد کارگران است و تجویز قانونی به دولت نیست. ازاین‌رو می‌توان گفت علم اقتصاد نظریه‌هایی را دربرمی‌گیرد که درواقع توصیف «هست‌های اقتصادی زندگی» است. ویژگی علم اقتصاد این است که این ادعا را ندارد که ارزش‌هایی مانند عدالت و آزادی و برابری را دنبال می‌کند؛ به‌عبارتی، علم اقتصاد تجویز و داوری نمی‌کند و خود را به توصیف و تفسیر پدیده‌های عینی و روابط‌شان، مانند قانون عرضه و تقاضا محصور می‌کند. درمقابل، شهیدصدر مکتب اقتصادی را شیوه‌هایی عنوان می‌کند که هر جامعه برای حل مشکلات اقتصادی‌اش از آن پیروی می‌کند. ازاین‌رو، می‌توان گفت هر جامعه‌ای مکتبی اقتصادی دارد. با توجه به این مثال، شهیدصدر معرفت را شامل توصیف و توصیه می‌داند. یعنی به قلمرو ارزش‌ها و هنجارها هم معرفت تعلق می‌گیرد ولی علم تجربی یا ساینس خیر. ولی ساینس همه معرفت نیست. پس یکی از تفاوت‌های بنیادین ایشان با پوزیتیویست‌ها این است که معرفت را مساوی علم تجربی قلمداد نمی‌کند.

   پس از نظر شهیدصدر اختلاف مکتب اقتصادی و علم اقتصاد، اختلاف در موضوع است؟

ایشان خود تصریح می‌کند که به‌هیچ‌وجه اختلاف را در ناحیه موضوع نمی‌بیند، بلکه آن را در وظیفه می‌داند؛ وظیفه علم اقتصاد کشف امر واقع اقتصادی است و وظیفه مکتب اقتصادی ارائه روشی برای سامان زندگی مطلوب اقتصادی است. بنابراین، مکتب اقتصاد مانند علم اقتصاد هم تولید را بررسی می‌کند هم توزیع را. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های مکتب اقتصادی با علم اقتصاد آن است که مکتب براساس ارزش‌ها و اصول زیربنایی و بنیادینی، مانند عدالت اجتماعی یا آزادی یا برابری سامان می‌گیرد. مثلا، اختلاف بر سر ضرورت عدالت اجتماعی در فرآیند تولید و توزیع یا رقابت آزاد در میدان تولید و توزیع از زمره نزاع در باب مکتب اقتصادی است و نه علم اقتصاد. جان کلام آنکه، علم از آنچه هست سخن می‌گوید و مکتب از آنچه باید باشد یا نباید باشد. شهیدصدر یکی از مغالطات اساسی در این باب را درهم‌آمیزی علم و مکتب می‌داند.

   با توجه به این نکات، آیا شهید صدر تنها مکاتب اقتصادی را اسلامی و غیراسلامی می‌داند و بر این باور است که علم اقتصاد، اسلامی و غیر‌اسلامی ندارد؟ ثانیا اینکه در نقد آقای سیدجواد علوی‌بروجردی هم نوشته بودید تفاوت‌های بنیادین و ماهوی میان علوم‌اجتماعی (یا علوم‌انسانی) و علوم‌طبیعی در کار است و علوم‌اجتماعی با تجربه زیسته سروکار دارد. آیا کار شهید صدر نیز به نادیده گرفتن این تفاوت مبتلا نیست؟

آنچه در دیدگاه شهید صدر مغتنم است بیان دوگونه معرفت با دوگونه وظیفه است؛ یکی وظیفه کشف واقعیت را دارد و دیگری وظیفه سامان آن را برای رسیدن به وضع مطلوب. مهم این است که هر دوگونه، معرفت است. حال می‌خواهید واژه علم را برای یکی قرارداد کنید، مهم نیست. اگر اصطلاح ساینس یا علم را به علوم‌تجربی اختصاص دادیم -همان‌طور که شهید صدر این واژه را اختصاص می‌دهد- براساس دیدگاه ایشان، در ناحیه خود علم، اسلامی و غیراسلامی معنا ندارد. علم قرار است پدیده‌های اقتصادی را توصیف و تبیین کند. نسبت‌هایی در جهان خارج برقرار هست یا نیست؛ تورم با بیکاری نسبت دارد یا ندارد. البته با توجه به تاملات جدید فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی می‌توان در اینجا چالش‌هایی با شهید صدر داشت که در جای خود مطالبی قابل تامل است. در این میان، توجه به این نکته ضروری است که مواجهه شهید صدر با تجربه و علوم اجتماعی، برخلاف برخی مطالبی که این روزها مطرح شد، خام نیست. دست‌کم دو شاهد را در اینحا مطرح می‌کنم؛ شاهد اول که مختصر اشاره می‌کنم. ایشان میان دوگونه تجربه تفاوت می‌گذارند: «التجربه الطبیعیه» و «التجربه الاجتماعیه» یا تجربه طبیعی و تجربه اجتماعی. مهم‌ترین تفاوت میان این دو تجربه از نظر ایشان عبارتند است از اینکه اولا در تجربه طبیعی، یک تجربه‌کننده با پدیده طبیعی معاصر بوده و آن را مورد تجربه قرار می‌دهد، اما در تجربه اجتماعی نمی‌توان با همه اتفاقات آن تجربه هم‌عصر بود، مثل تجربه نظام سرمایه‌داری که یک فرد نمی‌تواند آن را به‌تنهایی تجربه کند، بلکه تمامی افراد یک جامعه درگیر چنین تجربه‌ای می‌شوند. ثانیا اندیشه‌ای که فرآورده تجربه طبیعی است، بی‌طرفانه‌تر و سالم‌تر از اندیشه‌ای است که از تجربیات اجتماعی به‌دست می‌آید. این مهم، بنیادی‌ترین مانعی است که در نگاه صدر، تجربه اجتماعی به‌ساحت تجربه علمی راه یابد. در تجربه طبیعی غالبا منافع فردی و ارزش‌های تجربه‌گر در نتایج تحقیق دخیل نیست، بلکه منفعت تجربه‌گر در کشف کامل و روشن حقیقت مطابق با واقعیت است. اما در تجربه اجتماعی، منفعت تجربه‌گر هم بر کشف حقیقت و هم بر انتشار آن اثرگذار است. تجربه‌گر اجتماعی غالبا می‌خواهد حقیقتی را کشف کند که با‌ انگیزه‌ها و منافع شخصی‌اش در جامعه و نظام اجتماعی موافق است، مثلا فردی که منفعتش در نظام سرمایه‌داری یا نظام بانکداری ربوی است، منافعش ایجاب می‌کند که این دو نظام به‌عنوان نظام برتر معرفی شوند.
شاهد دوم، در تفصیلی است که ایشان در ناحیه قوانین علم اقتصاد مطرح می‌کند. توضیح آنکه، ایشان، هرچند در ناحیه خودِ علم به‌معنای تجربی آن، اسلامی و غیراسلامی را نمی‌پذیرد، اما توجه می‌دهد که در همین بحث هم در ساحت متعلق علم، اسلامی و غیراسلامی مطرح می‌شود. تصور کنید مکتب اقتصادی اسلام به‌طور کامل سامان گیرد و این مکتب با همه اصول و فروعش در جامعه پیاده شود. خب، چه می‌شود؟ پاسخ روشن است؛ نسبت‌های جدیدی شکل می‌گیرد که در دیگر جوامع وجود نداشته‌است، چون رابطه‌ها براساس تعالیم و مکتب اسلام سامان گرفته، همان‌طور که اگر در سایه مکتب دیگری شکل می‌گرفت، متفاوت بود. بنابراین با مکتب اسلام نسبت‌های جدیدی به‌وجود آمد و اکنون علمی را که از این نسبت‌ها پرده برمی‌دارد، به اعتبار متعلقش می‌توان اسلامی نامید.
بر این اساس در نگاه شهید صدر قوانین علم اقتصاد به دو دسته تقسیم می‌شود؛ دسته اول قوانینی است که ضرورت‌شان از خود طبیعت ناشی می‌شود و اراده انسان دخالتی در سامان آن ندارد، مانند قانون محدودیت عمومی. این قانون بیان می‌کند تولیدی که وابسته به زمین و مواد اولیه در آن باشد، متناسب با محدودیت‌های آن دارای محدودیت است. در وجود این قانون اراده انسانی نقشی ندارد. به‌عبارتی، این دسته قوانین مانند قوانین فیزیک عمل می‌کنند و اینکه انسان‌ها چگونه اراده و عمل می‌کنند، نقشی در وجودشان ندارد. دسته دوم قوانینی است که اراده بشری در شکل‌گیری آنها نقش دارد. قانون عرضه و تقاضا مثالی از این دسته قوانین است. از آنجا که پای اراده انسان در میان است، پای شناخت و آگاهی بشر نیز به‌بحث باز می‌شود. روشن است که اراده انسان با توجه به شناخت او و محیط اطراف و نوع نظام حاکم بر جامعه و… سامان می‌گیرد. هنگامی که این مولفه‌ها تغییر کند، اراده انسانی نیز تغییر می‌یابد، بنابراین این دسته قوانین جهان‌شمول نیست، بلکه لوکال یا منطقه‌ای است. در جایی هست و در جایی نیست. به‌عبارت دیگر، در جایی که جوامع مختلف از حیث فکری و مکتبی و روحی با یکدیگر متفاوتند، اراده‌های یکسانی وجود ندارند که بتوان قانونی جهان‌شمول برایشان بیان کرد. در جامعه‌ای که ارزش‌ها و روحیات و افکار متفاوتی وجود دارد، اراده‌ای متفاوت وجود دارد. اکنون جامعه‌ای را درنظر بگیرید که زیرنظر اسلام تربیت‌یافته و رشد کرده و مکتب اسلام در آن پیاده شده و افراد اخلاق و منش اسلامی دارند. پرواضح است که نسبت‌هایی در این جامعه شکل می‌گیرد که با جوامعی که براساس اندیشه‌های ماتریالیستی و اصالت منفعتی شکل گرفته متفاوت است. ازاین‌رو، شهید صدر مکرر تذکر می‌دهد که قوانین و نسبت‌هایی که در جهان سرمایه‌داری وجود دارد، قوانینی جهان‌شمول نیستند، بلکه نسبت‌ها و قوانینی هستند که تحت سیطره اندیشه سرمایه‌داری به‌وجود آمده‌اند. خلاصه آنکه علمی که از نسبت‌ها و قوانین حاکم بر جامعه اسلامی حکایت می‌کند با علمی که نسبت‌ها و قوانین جامعه غیراسلامی را به‌تصویر می‌کشد، متفاوت است. البته این تفاوت از ابژه و متعلق علم برمی‌خیزد و نه سوژه آن. دقت شود که شهید صدر مانند فیلسوفانی، مثل پیتر وینچ وجود تصمیم و اراده را در انسان سدی بر وجود قانون و پیش‌بینی براساس آن قوانین نمی‌بیند.

   یعنی شهید صدر به‌نوعی بومی‌سازی علم معتقدند؛ لااقل در اقتصاد.

به‌همان معنا که درباره علم اسلامی گفتیم، بله. علم بومی قرار نیست در ناحیه خود علم شکل‌گیرد، بلکه براساس متعلق علم سامان می‌یابد. به‌عبارتی، وقتی بوم تغییر کرد، نسبت‌های دیگری امکان وجود می‌یابد. چنین عواملی آنقدر مهم و تاثیرگذار است که از جواب دادن نسخه یا الگویی در یک جامعه نمی‌توان نتیجه گرفت که در دیگر جوامع نیز الزاما جواب می‌دهد. فرض کنید سرمایه‌داری به‌ بهترین شکل ممکن و با کم‌ترین مشکل، در مغرب زمین جواب دهد که البته این‌طور نبوده‌است ولی فرض کنید که بوده. از این امر نمی‌توان نتیجه گرفت که حتما این الگو در کشورهای مسلمان یا اصلا کشورهایی با فرهنگ و روحیات متفاوت نیز جواب می‌دهد، زیرا پای مولفه‌های دیگری در میان است که جای این احتمال را باز می‌گذارد که ممکن است جواب ندهد. نسخه‌ای ممکن است مثلا در فرهنگی جواب دهد ولی در فرهنگ دیگری به ضد خود تبدیل شود، باید به این نکات توجه داشت.

   از نظر شهید صدر اختصاصات مکتب اقتصادی اسلام چیست؟ خصوصا در باب سرمایه و مالکیت ایشان چه می‌گوید؟

شهید صدر در کتاب خواندنی «اقتصادنا» بیان می‌کند که ساختار کلی اقتصاد اسلامی از سه رکن تشکیل می‌شود: 1. اصل مالکیت چندگانه، 2. اصل آزادی اقتصادی در یک قلمرو محدود و 3. اصل عدالت اجتماعی. این سه رکن در مقابل سه‌ رکن سرمایه‌داری قرار می‌گیرد که هویت آن را تشکیل می‌دهد: 1. اصل مالکیت خصوصی یا آزادی در تملک، این اصل همه انواع ثروت، ازجمله منابع طبیعی و ابزار تولید را در برمی‌گیرد، 2. آزادی در بهره‌برداری، به این معنا که سرمایه‌داری به هر فرد اجازه می‌دهد تا از مایملک خود به ‌هر طریقی که خواست بهره‌برداری کند و با هر شیوه‌ای که دوست داشت، ثروت خود را افزایش دهد و 3. آزادی در مصرف. دست هر فردی باز است تا هرگونه که خواست و در هر راهی که میلش کشید، ثروتش را مصرف و هزینه کند. البته ممنوعیت‌هایی در این میان به‌شکل استثنا ممکن است وجود داشته باشد، مانند استفاده از مواد مخدر، اما اینها استثنا و اصل آزادی است. البته باید توجه داشت که این ارکان درباره برخی از خوانش‌های سرمایه‌داری است و نه هر خوانشی از آن.

   یعنی تکلیف مالکیت خصوصی در اسلام چه می‌شود؟

در اسلام مالکیت خصوصی درکنار مالکیت دولتی و مالکیت عمومی -که ملک همه مسلمانان است- پذیرفته می‌شود. سرمایه‌داری اصل را بر مالکیت خصوصی می‌گذارد و سوسیالیسم، مالکیت اشتراکی را اصل قرار می‌دهد، یعنی دولت بر همه منابع اقتصادی مسلط می‌شود. البته در این میان استثنائاتی در هر دو وجود دارد. شهید صدر توجه می‌دهد که در اسلام مالکیت خصوصی یک قاعده کلی نیست، همان‌طور که مالکیت اشتراکی نیز قاعده کلی نیست، مثلا اسلام مالکیت خصوصی را درباره رقبه مال یا همان منبع اصلی ایجادکننده ثروت نمی‌پذیرد، مانند زمین و آنچه در بردارد، ازجمله جنگل‌ها و زمین‌های کشت‌پذیر و نیز معادن و منابع مختلف آب، مثل رودها و دریاها. شهید صدر این تنوع در مالکیت را روبنایی برای یک طرح اصیل می‌داند که براساس بنیان‌های فکری ویژه‌ای سامان می‌گیرد. این بنیان‌های فکری معانی اصطلاحات مختلفی را که در مکتب اسلام به‌کار می‌روند، تعیین می‌کنند. از این‌رو، از لابه‌لای آثار او چنین فهم می‌شود که اساسا معنای مالکیت خصوصی در اسلام و سرمایه‌داری متفاوت است.

   بالاخره مالکیت خصوصی که اشتراکی یا عمومی نیست. مگر مالکیت خصوصی چه معانی مختلفی می‌تواند داشته باشد؟

این نکته بسیار دقیقی است. اجازه بدهید برای توضیح آن از مطالب تامس کوون کمک بگیرم. بعد از مفهوم پارادایم که او مطرح کرد، این مطالب راحت‌تر فهم می‌شود. در نگاه کوون، کلمات و مفاهیم نظریه‌های علمی در پارادایم‌های متفاوت، مختلف است تا آنجا که به یکدیگر قابل‌ترجمه نیستند. هر پارادایمی مبانی معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی خود را به‌مثابه یک کل گشتالتی دارد. مثلا واژه و اصطلاح «جِرم» در نظریه نسبیت اینشتین معنایی متفاوت از این واژه در نظریه نیوتن دارد. این معانی متفاوت را پارادایمی که این اصطلاح در آن به‌کار می‌رود تعیین می‌کند.
با توجه به این مطلب، مالکیت خصوصی در اسلام، معنای متفاوتی نسبت به این اصطلاح در سرمایه‌داری دارد. این تفاوت به خاطر مبانی متفاوتی است که براساس آن معنای این اصطلاح تعیین می‌شود. اسلام مالکیت را از آنِ خدا می‌داند. نقش انسان در ثروت، نقش خلیفه و امانت‌دار است تا طبق روح حاکم بر اصل مالکیت الهی، امور را تدبیر کند. در آیه هفتم سوره حدید می‌خوانیم: «انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه» یعنی از آنچه خداوند شما را در آن خلیفه و جانشین قرار داد، انفاق کنید. شهیدصدر بیان می‌کند این جانشینی از طرف خداوند در دو مرحله انجام می‌شود. مرحله دوم آن که به عرایضم مربوط می‌شود این است که فرد جانشین جامعه است که براساس آن هیچ مالکیت خصوصی که با جانشینی جامعه و حق آن – به‌مثابه یک کل- منافات داشته باشد، قابل‌پذیرش نیست. بنابراین، به تعبیر شهید اسلام مالکیت را نه به‌مثابه یک سلطه مطلق و بی‌چون‌و‌چرا، بلکه به‌مثابه نوعی حق ‌سرپرستیِ مسئولیت‌آور می‌نگرد. آیا به‌نظر شما سرمایه‌داری مالکیت خصوصی را چنین فهم می‌کند؟ حاشا و کلا. یکی از تفاوت‌های بنیادین علوم‌اجتماعی اسلامی با مقابل‌های آن، مقوله‌بندی و مفهوم‌بندی خاص آن از عالم واقع است. یعنی مفاهیم در این علوم با مفاهیم در علومِ مقابل، الزاما هم‌معنا نیستند و در بسیاری موارد تفاوت‌های بنیادینی وجود دارد. من متاسفانه این مطلب را در آثار اندیشمندانی که در باب علوم اجتماعی اسلامی قلم می‌زنند، پررنگ ندیدم. بیشتر بحث را روی – به‌اصطلاح خودمان- «تصدیقات» می‌برند؛ اما شاید بحث از «تصورات» اهمیت کمتری نسبت به آن نداشته باشد. این بحث مفصل است و مجالی دیگر می‌طلبد.

    از میان ارکان اقتصاد اسلامی، فرمودید که یکی از این ارکان، عدالت اجتماعی است. این عدالت اجتماعی چیست و چطور محقق می‌شود؟

ببینید، متعلق این اصل در نگاه شهید صدر، که در کتاب «اقتصادنا» و «الاسلام یقود الحیاه» مطرح می‌‌شود، نظام توزیع ثروت در جامعه اسلامی است. توزیع ثروت در جامعه اسلامی باید به‌گونه‌ای باشد که عدالت اسلامی را محقق سازد. عدالت اجتماعی در اسلام دو اصل کلی دارد: اول، «التکافل العام»، که می‌توانیم «همیاری عمومی» ترجمه کنیم. دوم، «توازن» یا «تعادل اجتماعی». اصل اولِ «ضمان اجتماعی» یا همان «تامین اجتماعی» هم «تکافل عام» است. لازم است این مطلب را قدری توضیح دهم. «تکافل عام» در مرحله اول به مسلمانان می‌خورد. یعنی اسلام بر مسلمانان واجب‌ کرده ‌است که در حد امکانات و توان‌شان از یکدیگر پشتیبانی کنند. در مرحله بعد اگر از این وظیفه شانه ‌خالی ‌کردند، حکومت از باب امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر وظیفه دارد مسلمانان را مجبور کند تا به ناتوانان یاری رسانند. به‌عبارتی این‌گونه نیست که ناتوانان امت به امان خدا رها شوند و متمولان در جامعه اسلامی بتوانند نسبت به آنان بی‌تفاوت باشند. البته این مهم، حدود و ثغوری دارد که در جای خود بحث می‌شود. باید توجه داشت که تامین اجتماعی تنها بر تکافل عام متوقف نیست. شهید صدر، اصل دیگری را هم مطرح می‌کنند که همان حق مردم در منابع ثروت است. بر این اساس، وظیفه مستقیم حکومت اسلامی است که معیشت کافی و آبرومندانه را برای تمامی افراد جامعه صرف‌نظر از تکافل عام، تامین کند. راه ادای این وظیفه هم روشن است. حکومت باید برای تمام کسانی که می‌توانند کار کنند، امکان کار فراهم کند و کسانی که قادر به انجام کاری نیستند یا اینکه حکومت نتوانسته کاری را برایشان فراهم کند، تامین کند. بودجه این وظیفه علاوه‌بر واجبات مالی بر افراد، مانند خمس و زکات، از بخش عمومی فراهم می‌شود.

   «از بخش عمومی» یعنی چه؟ یعنی از کجا؟

بخش عمومی مثل رقبه مال با توضیحی که بیان کردم. بخش عمومی هر مالکیتی نسبت به مال را که به حکومت اسلامی برمی‌گردد، شامل می‌شود.
جالب اینجاست که حدود و ثغور اصل دوم با حدود و ثغور «تکافل عام» متفاوت است. «تکافل عام» تنها نیازهای حیاتی را دربرمی‌گیرد یا آن‌گونه که در روایت بیان شده، نیازهای سخت را شامل می‌شود. اما در اصل دوم بر حکومت واجب است که «سطحی کافی» از معیشت را -که مردم در جامعه به‌طور معمول دارند- برای هر فرد فراهم کند. این «سطح کافی» به تعبیر شهیدصدر، مفهومی منعطف است. یعنی اگر سطح رفاه در جامعه اسلامی افزایش پیدا کرد، این سطح هم به‌نسبت آن افزایش می‌یابد. روایات بسیار جالب‌توجهی را شهیدصدر در ادامه این بحث در «اقتصادنا» می‌آورند که خواندنی است. ازجمله روایتی که در وسایل‌الشیعه از امیرمومنان(ع) نقل می‌شود. امام‌علی(ع) از کنار پیرمردی نابینا عبور می‌کردند که گدایی می‌کرد. امام فرمودند: «این شخص کیست؟» گفتند: «مردی است مسیحی.» امام فرمودند: «او را به کار گرفتید [و اکنون] درحالی که سالخورده و ناتوان‌شده، هزینه زندگی‌اش را پرداخت نمی‌کنید؟! از بیت‌المال، هزینه زندگی‌اش را بپردازید.»

   فرمودید عدالت اجتماعی دو اصل کلی دارد و اصل دوم «توازن اجتماعی» بود. این توازن چگونه محقق می‌شود؟

توازن اجتماعی در جامعه اسلامی در نگاه شهید صدر، دست‌کم با سه اقدام جدی محقق می‌شود:
اول، فراهم‌شدن حداقل رفاه و برخورداری برای هر یک از افراد جامعه اسلامی. یعنی حکومت باید سطح زندگی افرادی را که از این حد کمتر است، ارتقا دهد.
دوم، در مکتب اسلام، آزادی بدون‌قید در مصرف وجود ندارد. یعنی سطح زندگی افراد نباید از سطح آسایش و رفاه عمومی جامعه، خیلی بالاتر باشد و از حد معقولی از رفاه و آسایش-که در جامعه اسلامی ممکن است- تجاوز کند. قرار نیست در حکومت اسلامی زندگی‌های لاکچری وجود داشته باشد، در حالی که بسیاری سر گرسنه زمین می‌گذارند. کسی ثروت و زندگی‌اش را به تنهایی به‌دست نیاورده تا تنها تصمیم‌گیر نسبت بدان باشد؛ جامعه است که این بسترِ کسب ثروت را فراهم کرده‌ است. دانستیم که در معنای اسلامی مالکیت خصوصی در نگاه صدر، فرد جانشین جامعه است و مسئول نسبت به آن. اینجاست که وظیفه حکومت اسلامی است [تا] ورود کند و جلوی هرگونه اسراف و بریزوبپاشی را بگیرد. سوم، حکومت اسلامی از طرفی باید مانع شود که سرمایه در دست طبقه‌ای خاص انباشته شود و از سوی دیگر، این مهم را دنبال کند که امکان کار و فعالیت و فرصت تولید برای همه افراد جامعه فراهم شود. شهید صدر بارها تذکر می‌دهد که در جامعه اسلامی نباید مانند جامعه سرمایه‌داری ثروت نزد افرادی خاص متمرکز شود. یعنی جدا از بحث اسراف، خود انباشت ثروت و فراهم شدن بستر آن هم مساله است. جان‌کلام آنکه، آزادی تملک یا مالکیت خصوصی در مکتب اسلام حدو‌حدود دارد و یله و رها نیست.

   می‌دانیم که درحال‌حاضر «تعادل اجتماعی» مدنظر شهیدصدر در عمل اعمال نشده است. وظیفه کیست که به اعمال آن مبادرت کند؟ و اینکه آیا جامعه‌پذیر است؟ یا اصلا جامعه‌پذیر بودنش اهمیتی دارد؟

این بحث مهم و مفصلی است. اجمالا عرض کنم، در وهله نخست، با توجه به ساختار حکومت در جامعه ما، هر سه قوه-با توجه به اختیارات‌شان- در این‌باره وظیفه دارند. درواقع هر زمان که این تعادل اجتماعی می‌خواست به‌هم بخورد حکومت اسلامی درصورت وجود شرایط، باید ورود کند. به‌عنوان مثال، شهیدصدر نقل می‌کند که حضرت رسول(ص) در دوره معینی اجاره‌دادن زمین را ممنوع کردند. همان‌طور که همه می‌دانیم، عقد اجاره یکی از عقود مجاز در اسلام است. اما همین عقد مجاز، در برهه‌ای باعث از بین رفتن تعادل در جامعه اسلامی شد. ازاین‌رو، حاکم شرع آن را ممنوع اعلام کرد. در آن دوره، جامعه از انصار و مهاجران تشکیل می‌شد. انصار دارای املاک و زمین بودند و مهاجران بی‌خانمان درنهایت تنگدستی. خب بهترین کار با نگاه سودمدارانه چه بود؟ زمین را بدهید به مهاجران به‌عنوان کارگر برای شما کار کنند. لازمه آن هم در بلندمدت شکل‌گرفتن طبقه متمول انصار بود. پیامبر اسلام دستور دادند هر که زمینی دارد باید آن را خود کشت کند یا به برادر مسلمانش بدهد که کشت کند بدون اینکه برادرش اجاره‌ای بپردازد. در روایتی هم آمده که باید آن زمین را به برادرش ببخشد و نباید آن را اجاره دهد. این، یعنی تعادل و توازن اجتماعی. با توجه به ساختار حکومت در جامعه ما، سه قوه درگیر این مهم می‌شوند. یعنی هم باید قوانینی تدارک شوند که این تعادل را برقرار سازند و حافظ آن باشند و از سویی عزمی بر اجرای آن باشد و مانعی برتخلف از آن. اما همان‌طور که عرض کردم، شرایط هم باید باشد و احراز شود. مثلا گاه در شرایطی هرگونه مداخله‌ای باعث برخی تنش‌ها در جامعه می‌شود و وضع را بدتر می‌کند. اینجا باید سبک‌‌وسنگین کرد.
در وهله بعد، نخبگان جامعه و خود مردم هم وظیفه دارند. نخبگان جامعه نباید اجازه دهند این مباحث در جامعه فراموش شود. متاسفانه گاه در جامعه اموری به‌عنوان مساله مطرح می‌شود که درواقع مساله ما یا مساله اصلی و مهم ما نیست. طرح این مباحث از سوی نخبگان و بحث بر سر آن و شرایطش خود قدم اول برای تحقق توازن اجتماعی است. مردم هم باید مطالبه‌گر باشند و این مهم وقتی حاصل می‌شود که به این مساله آگاه شوند. البته روشن است که عده‌ای متنعم پرقدرت در راه تحقق این توازن مقاومت کنند. غیر از این بود جای تعجب داشت.

   به‌طور کلی از نظر شهیدصدر راه‌حل اسلام برای برقراری تعادل و توازن اجتماعی چیست؟ آیا امروز هم برای تعادل و توازن اجتماعی باید قوانینی مثل منع اجاره را بگذراند و اجرا کنند؟

ببینید، برای فهم راه‌حل اسلام در نگاه شهیدصدر نخست باید توجه داشت که اسلام تفاوت‌های تکوینی را می‌پذیرد. انسان‌ها در توان ذهنی و روحی و جسمی با یکدیگر متفاوتند. قطعه‌هایی از زمین را مساوی بین ما چند نفر تقسیم کنند. درآمدی که حاصل می‌کنیم با توجه به ویژگی‌های گوناگون‌مان متفاوت است. بنابراین، نمی‌توان منشأ همه تفاوت‌ها را در طبقه اجتماعی افراد دانست. از نظر شهید این ادعایی است خلاف واقع که «منشأ همه تفاوت‌ها طبقه است.» اکنون این مطلب را بگذارید در کنار اینکه اسلام کار را اساس مالکیت و حقوق مربوط بدان می‌داند.
  یعنی مالکیت بر این اساس چه فرقی خواهد کرد؟

برای اینکه بحث روشن شود، اجازه دهید در قالب مثالی که خود شهیدصدر مطرح می‌کند، آن را بیان کنم. فرض کنید شما به‌عنوان سرمایه‌دار در زمانی که استخراج نفت برای همه آزاد است، با تعدادی کارگر قرارداد می‌‌بندید. شما ابزار و وسایل لازم را در اختیار آنان قرار می‌دهید تا نفت را استخراج کنند. اکنون، پس از استخراج، نفت برای کارگران است و شما در این نفت تولیدشده حقی ندارید. محصول برای کارگر است. شما می‌توانید پول اجاره ابزارتان را بگیرید. اساسا احیای غیرمستقیم که با سپردن ابزار کار و دستمزد انجام می‌گیرد، حقی را برای فرد در محصول تولیدشده به‌وجود نمی‌آورد. بر همین اساس مالکیت ابزار تولید در صنایع تبدیلی نیز حقی ایجاد نمی‌کند.

   می‌شود مثالی هم بزنید؟

فرض کنید دامدار مقداری پشم گوسفند در اختیار شما که مالک ماشین ریسندگی هستید، قرار می‌دهد. اکنون محصول تولیدشده برای مالک پشم ‌گوسفند است و نه شما که مالک ماشین ریسندگی هستید. شما تنها می‌توانید پول استفاده از این ماشین را از مالک طلب کنید. به تعبیر شهید، وجود چنین احکامی در دین درراستای نفی بهره‌کشی سرمایه‌داری است؛ یعنی اسلام با هرگونه درآمدی که بر کار مبتنی نیست، مخالف است و جلوی هرگونه رشد سرمایه را با مال تنها -بدون اینکه کاری شود- می‌گیرد. همین مهم باعث می‌شود با وجود اختلاف‌های فردی، توازن به‌هم نخورد و پول، پول نیاورد. وضع قوانین مناسب برای حفظ یا ایجاد این توازن لازم است، هرچند کافی نیست. اجرای درست هم شرط لازم دیگر است.

   یکی از نکته‌هایی که در مالکیت خصوصی در سرمایه‌داری مطرح می‌شود، بر سر ذوق آمدن کارآفرینان است و گفته می‌شود با این تقریر از مالکیت خصوصی، در اقتصاد، رونق پیدا می‌شود. آیا با تقریر شهیدصدر، رونق اقتصادی ضربه نمی‌بیند؟ شهید برای این مساله هم پاسخی دارد؟

شهیدصدر تصریح می‌کند، منظور از توازن اجتماعی، توازن در سطح معیشت، میان افراد جامعه اسلامی است و نه سطح درآمد. یعنی مال و ثروت به‌گونه‌ای میان افراد جامعه در گردش باشد و توزیع شود که هر فرد بتواند در سطح عمومی گذران زندگی کند. بله ممکن است فردی از ثروتی که عادلانه در اختیارش گذاشته شده، به‌خاطر توانایی‌های فردی، بهتر استفاده کند. این مانعی ندارد و باید هم زمینه را برایش فراهم کرد. البته حواس‌مان هست که کسی نمی‌تواند گندم بکارد و طلا درو کند. همان‌طور که گفتیم، اسلام این تفاوت‌ها را به رسمیت می‌شمارد. به‌علاوه که قرار نیست کسی بدون اجرت کاری کند. آن کارآفرینی که امکاناتی را فراهم کرده بسته به همان امکانات اجرت و دستمزد دارد. خیلی ساده عرض کنم، من گاهی یک خودکار برای شما فراهم می‌کنم، گاهی ماشین ریسندگی را. گاهی برای 10 نفر فراهم می‌کنم و زمانی برای هزار نفر. همه اینها اجرت متفاوت دارد و این خود ایجاد انگیزه می‌کند. اما اینکه یک عده به هر بهانه‌ای استثمار شوند، اسلام نمی‌پذیرد. شهیدصدر تاکید می‌کند اسلام با هرگونه درآمدی که بر کار مبتنی نیست، مخالف است.

   یک پرسش دیگر این است که آیا شهیدصدر این مباحث را تماما از اسلام استنباط می‌کند؛ به این معنا که همه این مباحث را می‌توان به اسلام نسبت داد؟

ببینید، شهیدصدر مکتب اقتصادی اسلام را در قالب گزاره‌هایی منسجم مطرح می‌کنند. اما باید توجه داشت این گزاره‌ها، از حیث نسبت‌شان با اسلام، یکی نیستند. این مهم در درجه اول، وابسته به دلیلی است که آنها را پشتیبانی می‌کند. مثلا دلیل یک ادعا یا نظریه برهانی عقلی یا روایتی قطعی‌السند و قطعی‌الدلاله است. این فرق می‌کند با ادعایی که دلیلش روایتی ظنی‌الدلاله است. بنابراین، بخش‌های مختلف این مکتب، از این حیث متفاوت است. به‌همین‌خاطر، با وجود اصول ثابت و ضروری، تفاوت دیدگاه و تقریر در آن امکان می‌یابد و در برخی مسائل اختلاف میان مجتهدان معنا پیدا می‌کند.

    این مباحث، چه تاثیری در علوم اجتماعی اسلامی به‌طور کلی دارد؟

شاید مهم‌ترین آن، توجه به وظیفه ساماندهی جامعه به‌سوی وضعیت مطلوب است. شهید مساله بنیادین انسان امروز را یافتن مکتب مناسبی می‌داند که او را در زندگی اجتماعی‌اش به سعادت برساند. یک ساحت مهم و اساسی در علوم اجتماعی اسلامی، ساحت توصیه و تجویز است. این ساحت براساس هنجارها و ارزش‌های اسلامی در این علوم سامان می‌گیرد. یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های پژوهشی برای دانشمندان علوم اجتماعی اسلامی علاوه‌بر ترسیم وضعیت مطلوب، یافتن بهترین راه‌ها و روش‌ها در چهارچوب ثابتات اسلامی، برای تحقق ارزش‌های اصیل اسلامی و حل مسائل و آسیب‌های اجتماعی در جامعه برای رسیدن به این وضعیت است؛ شهیدصدر کوشید این مهم را در عرصه اقتصاد به انجام برساند. عمر شریف ایشان به نوشتن کتاب «مجتمعنا» نرسید. همان‌طور که مشاهده‌کردیم، از منظر ایشان، عدالت اجتماعی، ارزش حاکم در اقتصاد اسلامی است و حتی بر آزادی فرد در حوزه اقتصاد هم مقدم می‌شود. اقتصاددان اسلامی باید از تمامی منابع معرفت، از تجربه گرفته تا عقل، بهره گیرد تا در چهارچوب احکام اسلام، بهترین راه‌ها را برای تحقق عدالت اسلامی در جامعه پیدا کند. حالا اسمش علم اسلامی باشد یا مکتب اسلامی، تابع قرارداد است. اما حواس‌مان باشد که به‌قول قدما، التزام به شی، التزام به لوازم آن است. در این بحث، یعنی اگر واژه علم را تنها به علوم تجربی اختصاص دادیم، بسیاری از نظریات و پارادایم‌هایی که اکنون در علوم اجتماعی مطرحند و بر سرشان بحث‌ها صورت می‌گیرد، از حوزه این علوم خارج می‌افتند. شهیدصدر، یکی از بزرگ متفکران معاصر در این حوزه بود که با نقدهای عمیق و ذهن‌سوز دیدگاه سوسیالیسم و کمونیسم و سرمایه‌داری، به‌دنبال تقریر مکتب اسلام در این حوزه بود.

به گزارش «فرهیختگان»، در میان متفکران معاصر نام شهید سید محمدباقر صدر همواره مورد احترام و توجه اهل اندیشه و صاحب‌نظران حوزه علوم‌اسلامی و نیز علوم‌انسانی بوده است؛ اما تاکنون ایشان را -چنان‌که باید- در قامت «متفکری برای امروز» مورد بحث قرار نداده‌ایم و معمولا یا فقط مدح و ستایش یا مورد تغافل قرار داده‌ایم و به‌جای مطالعه و عبور انتقادی از او با نخواندن یا خوانش سطحی او، به‌سادگی از کنارش گذشته‌ایم. یکی از وجوه مهم و برجسته اندیشه شهیدصدر نظریه‌پردازی در اقتصاد و نتیجه آن، کتاب اقتصادنا است. آیا اقتصادنا حرفی برای امروز ما دارد و می‌شود به آن امیدی داشت؟ چرا اخیرا موافقان اقتصاد بازار -مانند استاد سید جواد علوی‌بروجردی- تلویحا به تخطئه مباحث اقتصادی شهید صدر پرداخته‌اند؟ آیا شهید صدر مقابل سرمایه‌داری ایستاده است؟ در باب این وجه از اندیشه شهیدصدر با حجت‌الاسلام سیدامید موذنی، معاون پژوهشی پژوهشگاه شهیدصدر گفت‌وگویی داشته‌ایم که از نظر شما می‌گذرد.

گفتید که وقتی نگرش تاریخی صدر را درکنار تحلیل سیاسی و مکتب فقهی و روش تفسیری و سایر ابعاد اندیشه‌ای صدر می‌گذارید انسجام دارد و یک هندسه به‌دست می‌دهد. این روزها آیت‌الله علوی بروجردی در نفی اقتصاد اسلامی پیامبر را مرشد معنوی و اقتصاد اسلام را هم همان اقتصاد عقلایی یا اقتصاد بازار آزاد معرفی کردند و در لابه‌لای بحث‌شان هم تلویحا شهیدصدر را به کمونیسم و سوسیالیسم متهم کردند. شهیدصدر به‌ پدر اقتصاد اسلامی معروف است و تقریبا همچنان مهم‌ترین اثر در اقتصاد اسلامی همین اقتصادنای شهید صدر است. اگر بخواهیم براساس آن انسجامی که شما گفتید به جایگاه پیامبر و نسبت آن با اقتصاد بپردازیم، چه رهیافت‌هایی در این اندیشه شهیدصدر می‌یابیم؟

اتفاقا من فکر می‌کنم بحثی که اخیرا مطرح شد، یکی از کارکردهای خوبش این بود که به ما نشان داد هنوز هم به همین بحث‌هایی که صدر حدودا 60 سال قبل در اقتصادنا و فلسفتنا مطرح کرده، نیاز داریم. ما خیلی زود از صدر عبور کردیم؛ یعنی از کنار صدر گذشتیم، درحالی‌که در خیلی از این عرصه‌ها و دانش‌هایی که سال‌ها قبل صدر برای ما بنیادهایش را گذاشت، نیاز به اندیشه‌ورزی و تامل بیشتری داشته‌ایم. به‌نظر من صدر روزی را می‌دید که ما با کسانی از درون حوزه مواجه شویم که این مباحث را انکار کنند و برای همین از زاویه‌های مختلف به این بحث‌ها و پایه‌ها و مبانی و روش پژوهش درباره آنها پرداخت. این بحث‌ها به ما نشان داد که ما هنوز چقدر به صدر نیاز داریم و باید همچنان در صدر بمانیم؛ یعنی به‌نظر من هنوز در سیر اندیشه حوزوی دوره پساصدر آغاز نشده است. به تعبیر برخی از اساتید قم، ما هنوز در بخش زیادی از حوزه‌های اندیشه دینی در دوره پیشاصدری هستیم و هنوز حتی به صدر نرسیده‌ایم. یکی از چیزهایی که این قضیه را به‌خوبی نشان داد، همین بحث اخیر بود. گفت‌وگوهای اخیر نشان داد که هنوز بحث‌های شهید صدر زنده و ضروری است. اینکه ما چون اجمالا باور داریم یا دوست داریم که اسلام حکومت داشته باشد، بگوییم اسلام و فقه حکومتی داریم با اینکه بتوانیم با مبانی راسخ فقهی، اصولی، تفسیری و تاریخی اثبات کنیم که اسلام در تاریخ خودش در مقام حکومت بوده است و پیامبر در واقعیت اجتماعی خودش در مقام حکومت بوده و فعل و رفتار حکومتی داشته و از پایگاه قدرت و از پایگاه مدیریت سیاسی یک جامعه تصمیم می‌گرفته و کنش داشته، متفاوت است. این کاری است که صدر کرده و این اندیشه‌ها را با روش‌های متقن علم معتبر امروز حوزه اثبات کرده است. یک بخش از اهمیت امروز صدر همین دستاوردهای علمی و پژوهشی است که صدر به‌عنوان یک دارایی مهم فکری به ما داده است.

یعنی ما پس از صدر اثر بنیادی درخوری در عرصه علوم‌انسانی نداشته‌ایم؟

قطعاً داشته‌ایم و اتفاقات خوب بسیاری افتاده است،‌ اما مشکل این است که این پژوهش‌ها معمولاً از جهات مختلف بنیادی یا روشی ناتمام است. امروزه بخش زیادی از پژوهش‌ها و تلاش‌های علمی‌مان در عرصه علم دینی مبتنی‌بر یک‌دسته بنیادهای پژوهش‌نشده یا پژوهش‌های غیرمتقن است. پژوهش‌هایی داریم، ولی در فضای علمی متقن و معتبر نیست؛ چون موضوع ساده‌انگاری شده یا پژوهش مبتنی‌بر پیشفرض‌های اثبات‌نشده پیش رفته است. برای همین این پژوهش‌ها نیز در جهان علم پذیرفته نشده و تبدیل به جریان علمی نشده است. شهید صدر اما این کار را در 60 سال پیش انجام داده و اتفاقا در جهان علم هم، برخلاف فضای درونی حوزه، تا حد زیادی جا افتاده است؛ یعنی جهانِ علم کارهای او را به‌مثابه یک اقدام علمی پژوهشی درست پذیرفته، درباره آن پژوهش کرده و تا حدی جریان پیدا کرده است؛ چه در فضای عمومی جهان اسلام و چه در فضای اندیشه‌ای بیرون از جهان اسلام. چنان‌که مثلا مارک بلاگ در کتاب «اقتصاددانان بزرگ جهان» از شهید صدر به‌عنوان تنها اندیشمند مسلمان صاحب‌نظریه در میان ٢٢٠ اقتصاددان جهان نام می‌برد یا در دانشگاه‌های اروپا در همین سال‌های اخیر و به‌طور خاص بر پایه اقتصادنا پژوهش‌های متعددی انجام شده است.

اما درباره بیانات آیت‌الله علوی بروجردی، باید گفت تعابیر ایشان از زوایای مختلفی قابل‌بررسی است؛ مثلا از زاویه فلسفه علم و بحث‌های معرفت‌شناسی ایشان می‌گوید که اسلام نمی‌تواند اقتصاد داشته باشد، چون بیشتر از 20 قاعده تاسیسی ندارد. خب کسانی که درباره مکاتب علمی مطالعه کرده‌اند، می‌دانند که اساسا مکاتب در پایه‌های اساسی خود، گزاره‌های فراوانی ندارند. مگر اقتصاد آزاد که جناب علوی بروجردی آن را به‌عنوان اقتصاد عقلایی معرفی می‌کند چند گزاره بنیادی دارد؟ هاـ‌جون‌چانگ در «٢٣گفتار» خود اصول نولیبرالیسم را همین مقدار می‌داند که از آنها هم باز تعداد کمتری از گزاره‌ها را می‌توان گزاره‌های هویتی نولیبرالیسم شمرد. گذشته از اینکه در اینجا بحث تفاوت میان دانش هنجاری و اثباتی یا به‌تعبیر شهید صدر تفاوت میان مکتب و علم وجود دارد که اساسا بسیاری از مواردی‌ که جناب علوی به‌عنوان شاهد مثال برای نفی وجود اقتصاد اسلامی به آنها مثال می‌زند مواردی است که شهید صدر خودش آنها را برشمرده و نشان داده که نسبت اینها با اندیشه اسلامی نسبت غیرمستقیم است و مستقیما به اسلامی یا غیراسلامی موصوف نمی‌شود. یا مثلا از منظر فلسفه فقه اگر بخواهیم به بیانات آقای علوی بروجردی نگاه کنیم باید ببینیم آیا احکام پراکنده و بدون نظام اساسا می‌تواند غایت شارع از جعل حکم را محقق کند؟ آیا این احکام هیچ نقشی در تربیت انسان ندارد و صرفا دستوراتی برای امتحان تعبد خلق است و هیچ مصلحتی ورای آنها نیست؟ اگر با این مبنا که گزاره‌های تاسیسی اندک است، بخواهیم وجود مکتب اقتصادی اسلام را نفی کنیم، طبیعتا مکتب اخلاقی اسلام را هم باید نفی کنیم؛ چون گزاره‌های تاسیسی اخلاق در اسلام هم فراوان نیست و در این‌صورت پیامبر(ص) حتی یک مرشد معنوی دارای اندیشه اخلاقی خاص هم نخواهد بود و نهایتا‌ یک واعظ اخلاقی است که در سطح یک راهب یا خطیب صرفا به مردم هشدارهایی می‌دهد. اینها نمونه‌ای از بحث‌هایی است که نمی‌توان بدون توجه به آنها درباره اقتصاد اسلامی بحث کرد. اما در پاسخ به اینکه چه نسبتی میان جایگاه پیامبر و اقتصاد وجود دارد، شهید صدر پیامبر اسلام را پیشوای بزرگ‌ترین انقلاب بشری می‌شمارد که تحول بنیادین انسان را براساس دگرگون‌سازی نگرش و عواطف انسانی رقم زد‌؛ یعنی اگر پیامبر دنبال تحقق عالی‌ترین سطح کمال انسانی برای بشر بود، ‌این را صرفا از رهگذر موعظه پیگیری نمی‌کرد. تاریخ پیامبر و شئون مختلفی که آن حضرت در آن ایفای نقش کرده‌اند نشان می‌دهد حضرت درپی تغییر وضعیت فاسد موجود و حرکت دادن جامعه به‌سمت ایجاد یک جامعه آرمانی انسانی بوده است. بر این اساس در عرصه اقتصاد نیز حرکت جامعه به‌سوی ارزش‌هایی چون عدالت ازجمله اهداف پیامبر بوده که ایشان برای آن هم به‌عنوان پیامبر قوانینی الهی را ابلاغ کرده و هم به‌عنوان حاکم، خود قوانین و دستوراتی را وضع و تدابیری را اجرا کرده است. شهیدصدر در بخش‌های مختلف آثار خود توضیح می‌دهد که چگونه بین ابعاد مختلف جامعه هماهنگی وجود دارد و اگر اسلام بازسازی کل بنای اجتماعی را به‌عهده نگیرد،‌ نمی‌تواند مسلمانی حقیقی را پرورش دهد. اخلاق حتی به همان معنای فردی و محدودش هم زمانی امکان تحقق دارد که در جامعه عدالت وجود داشته باشد که ازنظر صدر این عدالت در عرصه اقتصادی با توازن اقتصادی و تکافل اجتماعی محقق می‌شود، آن‌هم نه صرفا با ابزارهای تقنینی، بلکه با اقداماتی اجرایی که شارع در اختیار حاکم قرار داده و این مجموعه برپایه ویژگی‌های تربیتی انسان مسلمان می‌تواند حرکت جامعه را به‌سوی عدالت تسهیل کند. شهیدصدر بر همین اساس میان دو شأن ولایت امری و پیامبری پیامبر اسلام تفاوت قائل است و این تفاوت را به عرصه تقنین هم آورده و نشان می‌دهد چگونه بسیاری از اوامر و اقدامات آن حضرت، نه در مقام تبلیغ احکام ثابت دین، که از پایگاه ولی امر انجام شده است. صدر معتقد است شریعت اسلام محدوده‌ای دارد که در نصوص تقنینی برای آن حکم الزامی قرار داده نشده تا ولی امر خودش براساس مکتب اسلام، مصالح و اقتضائات زمان شایسته‌ترین قوانین را برای آن محدوده وضع کند. این محدوده طبق تبیین شهیدصدر از منظر هستی‌شناختی منطبق‌بر محدوده تحول‌پذیر ساختار ارتباطی انسان و طبیعت و انسان و همنوع است و از نگرش تشریعی دایره موسوم به مباحات عامه را دربرمی‌گیرد. و اساسا شهیدصدر توضیح می‌دهد که گذشته از اینکه سلوک و سیره پیامبر و اهل‌بیت(ع) چنین چیزی را نشان می‌دهد، اگر ما چنین منطقه‌ای را در احکام شرعی و چنین جایگاهی را برای پیامبر اکرم و ائمه هدی درنظر نگیریم،‌ خاتمیت و فراگیری اسلام را نقض کرده‌ایم.

آیا شهیدصدر چیزی از این موارد را هم بیان کرده است؟ مثلاً از قوانین حکومتی پیامبر که در زمره احکام ثابت شرعی نیست ایشان کدام را بیان می‌کند؟

به‌عنوان مثال شهیدصدر قانون مُمَلِّکیت احیا را ازجمله قوانین حکومتی پیامبر می‌شمارد که پیامبر از رهگذر آن جامعه را برای احیای اراضی و افزایش تولید محصولات کشاورزی، برانگیخت. اما این قانون ولایی نمی‌تواند براساس اصول مکتب اقتصادی اسلام که درپی توازن اجتماعی است، در عصر ابزارهای پیشرفته همچنان پابرجا بماند، زیرا با اصل عدالت در تضاد است؛ چون در زمان پیامبر و در دوره ابزارهای ساده، امکان احیای غیرطبیعی و هنگفت زمین برای کسی فراهم نبود و مالک شدن زمین توسط احیاکننده منجربه تملک بخش گسترده‌ای از منابع طبیعی توسط عده‌ای محدود نمی‌شد، درحالی‌که در دوران پس از انقلاب صنعتی، چنین اتفاقی روی می‌دهد و از این‌رو احیا در این شرایط نمی‌تواند چیزی بیش از حق اولویت را برای احیاگر به ارمغان ‌آورد تا با این ‌تدبیر توازن اقتصادی در جامعه حفظ شود. این یک نمونه است و صدر از دل متون متقن و قطعی اسلامی ده‌ها نمونه دیگر از قوانین و تصرفات اقتصادی پیامبر را مثال می‌زند و در کنار آیات قرآن و سایر گزاره‌های تقنینی اسلامی و با روش جزءبه‌کل نشان می‌دهد که احکام اقتصادی اسلام در چارچوب مکتبی قرار دارد که پیامبر هم درپی تحقق آن در جامعه بود. این مکتب اقتصادی سه رکن اساسی دارد؛ مالکیت چندگانه، آزادی اقتصادی در قلمرو محدود و عدالت اجتماعی. همه این ارکان به‌تنهایی می‌توانند ساختار اقتصادی کاملا متفاوتی را رقم بزنند که عنوانی مجزا از سایر مکاتب را به‌خود اختصاص دهد. البته مکتب هم با نظام اقتصادی متفاوت است و شهید صدر درباره نظام اقتصادی اسلام تفصیلاتی را به‌دست نداده و صرفا در سطح مکتب اقتصادی به تفصیل سخن گفته است. درباره علم اقتصاد هم ایشان اصول و فرض‌هایی را مطرح کرده است که باید به‌طور تفصیلی به آن پرداخت. در هرحال ازنظر صدر، سیره پیامبر، یک تجلی اخلاقی محض که در تاریخ جامانده، نیست، بلکه انقلابی اساسی در حیات بشری و وضع اصول بنیادین زیست شایسته انسانی است که همچنان با برخورداری همزمان از ارکان ثابت و محدوده‌های منعطف قابلیت پیاده‌سازی در جامعه بشری را دارد، بلکه یگانه راه سعادت او در همه عرصه‌ها، ازجمله اقتصاد است.

اگر بخواهیم به شکل انضمامی‌تری بحث کنیم باید بپرسیم امروزه دقیقا این مکتب اقتصادی گفته‌شده صدر کجاست؟ می‌دانم که ما در وضع قوانین‌مان سراغ صدر و مکتب اقتصادی صدر نرفته‌ایم و حتی همان بانک‌داری بدون ربایی را که او نوشته بود هم درست و اصولی به بحث و تطبیق نگذاشتیم. سوال من این است که وجوه انضمامی‌تر این اندیشه اقتصادی کجاست؟ الان ما اگر بخواهیم مشکل اقتصادی کشور را حل کنیم، صدر به چه کار ما می‌آید؟

ببینید بخش زیادی از مشکلات فعلی ما ریشه در همین رویکرد‌های کلان دارد. یعنی واقعا خود همین که بنیادهای نظری و سپس ساختارهای تقنینی و اصول رفتاری ما تغییر کند، بخش زیادی از وضعیت اقتصادی متحول می‌شود. مثلا در مکتب اقتصادی صدر با اینکه دولت، باید بسیار فعال و اثرگذار باشد و اختیارات و دارایی‌های فراوانی هم برای تغییر اقتصادی دارد، اما هیچ‌گاه دولت محتکر نیست و نمی‌تواند احتکار قدرت و منابع کند و باید ذیل مکتب و اصول اقتصاد اسلامی در پی تحقق مثلا کارمحوری در جامعه باشد که یکی از اصول اقتصاد اسلامی همین کارمحوری است. دولت باید دولت توانمندی باشد که فعالانه حضور پیدا کند و اهداف اقتصاد اسلامی را در جامعه پیاده کند. این دولت دنبال گسترش دولت یا بیشتر شدن سرمایه دولت و… نیست، بلکه یک‌سری ماموریت‌های مشخصی از طرف مکتب در قبال امت برای او تعریف شده است که باید از آن دارایی‌ها و توانایی‌ها و اختیارات برای تحقق آن مکتب استفاده کند. آن مکتب چیست؟ توازن اجتماعی، تکافل، امکان فعالیت اقتصادی در حد استعدادها و توان‌ها، کارمحوری در جامعه و مثلا جلوگیری از اسراف و تبذیر. یعنی دولت قدرت دارد اما احتکار قدرت ندارد. اقتدار دارد، ولی این اقتدار ذیل مکتب مشخص‌شده‌ای است و اگر از آن مکتب فاصله بگیرد و خلاف آن عمل کند، امت باید بازخواستش کند و تغییرش دهد و شهید صدر روش‌های تغییرش را نیز در سه سطح بیان کرده است. مقصود اینکه توجه واقعی به همین بنیادها می‌تواند بخش زیادی از وضعیت فعلی را تغییر بدهد. ما هنوز در وضعیت اقتصاد اسلامی نیستیم. ما همچنان در بسیاری از بخش‌های اقتصادی با افکار لیبرالی و نولیبرالی داریم فکر و برنامه‌ریزی می‌کنیم و هر جا هم که با ظاهر شرع به مشکل می‌خوریم آن را اسلام‌مالی می‌کنیم و فقط صورت شرعی‌اش را به‌نحوی سامان می‌دهیم. گام اول واقعا همین است که تغییر رویکرد اتفاق بیفتد که البته حضور نسل جوان معتقد به اقتصاد اسلامی در فضای علمی کشور نوید این را می‌دهد که می‌توان به این تغییر رویکرد امیدوار بود.

ببینید به‌عنوان مثال مبحث «کار» که شما اشاره کردید، امروزه مهم‌ترین بحث جامعه ما و رایج میان نحله‌های چپ و راست است. این دولت چگونه تبدیل به یک کارآفرین می‌شود؟ مدل‌هایی که ما درست کرده‌ایم تاکنون تبدیل به یک سرمایه‌داری اسلامی شده است. البته لفظش پارادوکسیکال است اما ما استفاده می‌کنیم یعنی مسلمان سرمایه‌داری را که قدرت دارد، تربیت کردیم بعد خود آن باعث شکاف طبقاتی و مشکلات فقر و… در جامعه شده است. شهید صدر برای حل این مشکل و ترمیم این سرمنشأ آسیب‌ها، راهکاری دارد؟

در اندیشه صدر بین نظریه، مکتب، قانون و دستورالعمل‌ها هم از حیث جایگاه نظری و هم از حیث نسبت آنها با ساحت واقعیت و پایگاه استفاده از آنها برای مدیریت جامعه، تمایز وجود دارد. چیزی که شما سوال می‌کنید یک امر کاملا ناظر بر واقعیت اکنون است. مهم این است که از حیث مکتب کار اتفاق بیفتد و این کار باید به‌سمت توازن اجتماعی باشد، باید منابع طبیعی در خدمت این اتفاق باشد، باید دارایی دولت، انفال و اینها به این سمت برود که فضای فعال شدن امت را فراهم کند. اینها کلیاتی است که در مکتب می‌آید. وقتی اینها می‌خواهد به قانون تبدیل شود، تبدیل شدن اینها به قانون نیاز به حضور کارشناسی دارد که این کارشناس وضعیت اکنون جامعه را بسنجد و متناسب با آن اصول تصمیم بگیرد. جامعه‌ای که زمین‌های کشاورزی گسترده دارد با جامعه‌ای که امکان معدن گسترده دارد با جامعه‌ای که هیچ‌کدام از اینها را ندارد، از حیث ساختارهای قانونی و نهادهای اجرایی کاملا متفاوت است و نمی‌توان برای همه اینها یک الگو پیشنهاد داد. در هریک از اینها حاکمیت و امت به‌شکلی می‌تواند کارمحوری را ایجاد کند که با دیگری متفاوت است. ما نمی‌توانیم به‌صورت پیش‌فرض، قانون‌ها یا نهادهایی را تصور کنیم که به‌شکل ثابت در همه جوامع منجر به کارمحوری شوند. اینجاست که نقش کارشناس و ترکیب کارشناس و فقیه در اندیشه شهیدصدر اتفاق می‌افتد. در مدل قانونگذاری صدر فقیه یگانه نیست و به‌تنهایی قانونگذاری نمی‌کند. بلکه مجلسی قانونگذاری می‌کند که درک درستی از مکتب اسلام، اقتضائات زمان، موضوع قانونگذاری و مصالح عالیه دارد و با دریافت درستی از همه اینها روشی را پیدا می‌کند که این روش می‌تواند آن اهداف را پیاده کند. این کاملا متغیر است و نمی‌توان آن را به‌شکل ثابت طراحی کرد. حتی خود شهید صدر وقتی می‌خواهد نمونه حضور  این قانون‌ها را مثال بزند تاکید می‌کند که این مثال است و این مثال نمی‌تواند همیشه و در همه جوامع حضور داشته باشد. مثلا شهیدصدر مثال می‌زند که وقتی سرمایه‌های مالی جامعه به هر دلیلی به‌سمت بانک‌ها و دریافت سود از بانک برود و وضعیت جامعه به‌گونه‌ای شود که سرمایه‌ها به‌جای اینکه به‌سمت کار و تولید بروند، به‌سمت انباشت شدن در بانک‌ها برود و از بانک سود بگیرند، شهید صدر می‌گوید که ما اینجا می‌توانیم از ابزار مالیات بر سرمایه استفاده کنیم تا جهت حرکت سرمایه را از سود بانکی به کار و تولید تغییر دهیم. این ابزار مالیات بر سرمایه که اینجا استفاده می‌شود یک راه‌حل همیشگی نیست، مقطعی است. با توجه به این ویژگی و با توجه به اینکه ما دنبال این هستیم که سرمایه، تولید سرمایه نکند و سرمایه تبدیل به کار و از طریق کار تبدیل به پول شود و کار محور تحرک اقتصادی جامعه شود، براساس این باید راهکارهایی را پیدا کنیم. یک مثال در این وضعیتی که صدر طراحی می‌کند وضع مالیات بر سرمایه است. آیا این راهکار صدر برای حل همیشگی مساله است؟ نه، صدر می‌گوید که در اقتضائات مختلف باید نشست و بررسی کرد. چنانکه در سیره پیامبر هم ایشان در دوره خودش وقتی دید زمین‌های بسیار وجود دارد و بخش زیادی از مردم کار نمی‌کنند و فعالیت‌های اقتصادی در جامعه کم است، با ابزار مالکیت اجازه داد هر کسی هرچقدر زمین را که احیا کرد، مالک آن شود. درواقع مالکیت را تبدیل به ابزار تشویقی برای توسعه فعالیت کشاورزی در جامعه کرد. اما آن ابزار همان‌طور که توضیح دادم امروز دیگر نمی‌تواند به کار بیاید.

اینجا می‌شود گفت که آن رویکرد کل‌نگر بهتر دیده می‌شود. چراکه اگر بخواهیم یک ویژگی از پیامبر را به الان تطبیق بزنیم به‌نوعی لیبرالیسم بدل می‌شود.

بله، هر کسی که زمین را احیا کرد، حقی خواهد داشت، اما آیا الزاما آن حق مالکیت زمین است؟ یا صرف حق اولویت در تصرف کافی است؟ آیا هر کسی زمین را احیا کرد، حتی به‌شکل غیرمتوازن، ولو با اینکه بتواند در حق بخش زیادی از جامعه اجحاف کند و توازن اجتماعی بین‌نسلی را به هم بزند، باز هم باید اجازه داشته باشد که با ابزارهایی که در اختیار دارد، مالک زمین شود؟ دراین‌صورت آیا مساله عدالت در توزیع منابع طبیعی دچار اختلال جدی نمی‌شود؟ یکی از بحث‌های مهم شهید صدر همین بحث توزیع پیش از تولید است. در اقتصادهای رایج دنیا درباره توزیع پس از تولید بحث فراوان شده است، ‌اما آن نقطه اساسی که اتفاقا در بحث عدالت بسیار مهم است همین توزیع پیش از تولید است. پیامبر یک رویکرد کلان اقتصادی را ایجاد کرده بود که ما باید از کل رفتارهای پیامبر و کل تشریع، آن رویکرد یا مکتب را کشف کنیم. شهید صدر تا سطح مکتب را در اقتصاد اسلامی گفته است که البته طرح او هم قابل اصلاح و پیشرفت است. اما در سطح نظام، نهاد و قوانین که حالا نهادهایی مثل بانک یا هر نهاد دیگری با چه ساختار و قوانینی باید درراستای آن مکتب ایفای نقش کنند، کاملا متغیر است و اصلا ولی‌فقیه و جریان کارشناسی و مجلس قرار است در این ساحت حضور پیدا کند که اول مکتب را تلقی کند و اقتضائات زمان را درک کند و متناسب بین اقتضائات و وضعیت موجود به شیوه تدبیر اقتصادی جامعه برسد. شهید صدر می‌گوید که ما در یک انقلابی هستیم که می‌خواهیم وضعیت موجود را به وضعیت مطلوب برسانیم. این وضعیت مطلوب با مکتب و گزاره‌های توصیه‌ای که ما داریم، مشخص است. حالا ما باید نسبت به وضعیت موجود شناخت داشته باشیم و با خلاقیت بشری راهکارها و ابزارهای مشروعی را که در دل این مکتب و این نظام تشریع برای ما وجود دارد، برای تحقق این مکتب استفاده کنیم.

به گزارش فرهیختگان در میان متفکران معاصر نام شهید سیدمحمدباقر صدر همواره مورد احترام و توجه اهل اندیشه و صاحب‌نظران حوزه علوم‌اسلامی و نیز علوم‌انسانی بوده است؛ اما تاکنون ایشان را -چنان‌که باید- در قامت «متفکری برای امروز» مورد بحث قرار نداده‌ایم و معمولا یا فقط مدح و ستایش یا مورد تغافل قرار داده‌ایم و به‌جای مطالعه و عبور انتقادی از او با نخواندن یا خوانش سطحی او، به‌سادگی از کنارش گذشته‌ایم. یکی از وجوه مهم و البته کمتر مورد توجه اندیشه شهیدصدر، نظریه‌پردازی تاریخی یا نظراتی است که ایشان در تحلیل تاریخ اهل‌بیت(ع) ارائه کرده است. اکنون که باب استشهاد به تاریخ اهل‌بیت باز است و غالبا ضابطه‌ای در این استنادها و استشهادها رعایت نمی‌شود، توجه به این وجه از تفکر شهیدصدر می‌تواند به «سنجش استشهادها» و «تمیز حرف حساب از ناحساب» مدد رساند. در باب این وجه از اندیشه شهیدصدر با حجت‌الاسلام سیدامید موذنی، معاون پژوهشی پژوهشگاه شهیدصدر گفت‌وگویی داشته‌ایم که از نظر شما می‌گذرد.

شیوه و روش تاریخ‌نگاری شهید صدر نسبت‌به دیگر متفکران معاصر و قبل و بعد خودش چه تمایزی دارد؟

شهید صدر اساسا تاریخ‌نگاری نکرده است و درواقع مورخ نیست. ما یک نگارش و ثبت تاریخ داریم؛ به این‌صورت که مورخینی در دوره‌های مختلف تاریخ وقایع روزگار خودشان را می‌نوشتند یا با جمع کردن بین نقل‌های مختلف تاریخی، گزارشی را از دوره‌ای تاریخی با اجتهاد خودشان فراهم می‌کردند و درواقع یک تاریخ‌نگاری دسته‌دوم یا درجه دوم را ارائه می‌دادند. هدف مورخ ثبت بیشترین حد از جزئیات مهم تاریخی براساس ترتیب زمانی یا دیگر معیارهاست. شهید صدر اما اساسا چنین کاری نکرده و وارد ثبت تاریخ نشده است. شهید صدر از هیچ دوره تاریخی گزارش تاریخی کاملی به‌دست نداده است. برخلاف بزرگان اهل تاریخ که موسوعه‌های بزرگ تاریخی نوشته‌اند و در آن سعی کرده‌اند به‌قدر توان یک دوره از حیات امت اسلام را با رویدادهای مختلفش ثبت کنند. کاری که شهید صدر کرده، نظریه‌پردازی تاریخی یا تحلیل تاریخ است که از آن جهت که در این عرصه تولید روش و نظریه کرده است، از بنیانگذاران در این عرصه محسوب می‌شود. تفاوت شهید صدر با دیگران نیز در همین نکته است؛ ما مورخ پیش از شهید صدر بسیار داشته‌ایم، اما کسانی که به تحلیل تاریخ با هدف به‌دست دادن نظریه پرداخته باشند، ‌ نداریم. هم‌دوره با شهید صدر آیت‌الله خامنه‌ای هم همین کار را کرده‌اند و به تاریخ اهل‌بیت(ع) با رویکرد تحلیلی پرداخته‌اند. سایر بزرگانی که پیش از شهید صدر یا هم‌دوره شهید صدر بوده‌اند، معمولا مواجهه‌شان با تاریخ یا از جنس تاریخ‌نگاری و گزارش تاریخ براساس رویدادهاست یا صرفا به هدف استفاده‌های محدود علمی یا اخلاقی یا غیره به گزاره‌هایی از وقایع تاریخی توجه کرده‌اند. البته پس از شهید صدر و آیت‌الله خامنه‌ای کسانی این رویکرد نظریه‌پردازی تاریخی را دنبال و آثاری هم تولید کرده‌اند که برای نمونه می‌توان به آیت‌الله شیخ محمدمهدی شمس‌الدین اشاره کرد.

این روش، علاوه‌بر اینکه مستقیما دلالت‌های تاریخی دارد، مبتنی‌بر پیش‌فرض‌هایی کلامی است، مثل اینکه ما امامت را حقیقتی واحد می‌دانیم که مصادیق مختلفی داشته است؛ یعنی همه امامان یک حقیقت واحد را تجسم می‌بخشند که اهدافی ثابت دارد. یکی دیگر از این پیش‌فرض‌ها این است که سیره اهل‌بیت برای ما الگو است و ما باید براساس آن و در خط آن زندگی کنیم. با چنین پیش‌فرض‌های کلامی شهید صدر سراغ تاریخ اهل‌بیت رفته است؛‌ یعنی سراغ آثار مورخانی که جزئیات تاریخ اهل‌بیت را موبه‌مو و لحظه‌به‌لحظه ثبت کرده‌اند، رفته و سعی کرده است بخش‌های مختلف را بررسی کند و شاخصه‌ها، جلوه‌ها و نقش‌های مشترک و هماهنگ اهل‌بیت را بیابد و در دیدگاهی کل‌نگر سامان بدهد؛ به‌گونه‌ای که همه تاریخ اهل‌بیت را به‌مثابه یک کل ببیند و حوادث و رویدادهای مختلف را ذیل آنها فهم کند. در این نگاه شهید صدر درپی این نیست که حوادث تاریخی را صرفا کنار هم بچیند، بلکه درپی آن است که حوادث تاریخی کنارهم‌ چیده‌شده را به‌گونه‌ای فهم کند که آن فهم یک دیدگاه کل‌نگر نسبت‌به همه زندگی اهل‌بیت را به محقق بدهد تا محقق بتواند براساس آن دو کار کند: یکی اینکه بخش‌های ناهویدا و ناگفته تاریخ مانند ارتباط حوادث با هم را کشف و فهم کند و دوم اینکه تاریخ را به اجتماع و اکنون انسان منتقل کند؛ به این معنا که از دل آن نگاه کل‌نگر رویکردها و قواعد کلی‌ای را استخراج کند که در همه تاریخ جاری است و براساس این قواعد، سلوک و رفتار امامان جایگاه الگویی آنان را برای امروز ما شکل می‌دهد. ما برای اینکه بتوانیم وجه الگویی امامان را درک و متناسب با تغییرات زمان پیاده‌سازی کنیم، نیازمند نظریه و نگاه کل‌نگری هستیم که بتواند اصول و شاخصه‌های حرکت تاریخی امامان را مشخص کند و جزئیات متفرق و به‌ظاهر ناهماهنگ را در ذیل خودش معنادار و منسجم سازد.

آیا این روش باعث نمی‌شود که بسیاری از جزئیات را هنگام تاریخ‌نگاری کنار بگذاریم یا خیلی از مسائل را نتوانیم در این تحلیل قرار دهیم؟ به‌تعبیری این روش موجب غفلت از جزئیات تاریخی و نادیده‌انگاری آنها نمی‌شود؟

بنابر روش شهید صدر ما تاریخ‌نگاری را حذف نمی‌کنیم و درواقع کارکردی جدید را به پژوهش تاریخی اضافه می‌کنیم. در این روش شما باید با تسلط بر جزئیات تاریخی، سراغ نظریه‌پردازی بروید. در این روش پژوهشگر یا خودش تک‌تک گزاره‌های تاریخی را مطالعه و بررسی کرده یا با معیارهایی به اجتهاد دیگر مورخان اعتماد کرده است؛ چنان‌که یک مفسر در تفسیر آیات قرآن، گاهی در تک‌تک کلمات قرآن مجتهد نیست و در فهم معنا به واژه‌شناس رجوع می‌کند. در روش شهیدصدر محقق باید به همه جزئیات مهم تاریخی احاطه داشته باشد و دوم اینکه معیارهای جزئیات یا گزاره‌های تاریخی‌ای که می‌تواند در نظریه استفاده شود را بداند و سپس از میان آن جزئیات انتخاب کند و با مقایسه و سنجش و مطالعه اینها با هم آن نگاه کلی که حاکم بر تمام این اجزاست و می‌تواند تمام این اجزا را درکنار یکدیگر معنادار کند، کشف کند. اینکه کدام‌یک از گزاره‌های تاریخی از حیث نظریه‌پردازی مورد اعتناست را شهید صدر تا حدی گفته است و شاخصه‌های دیگر نیز باید کشف شود که معلوم شود چه اجزایی از تاریخ برای ساخت نظریه تاریخی به ما کمک می‌کند.

مثلا شهید صدر اشاره می‌کند واقعه تاریخی که ما می‌خواهیم از آن استفاده کنیم باید یک امر اجتماعی تاریخی باشد؛ به این معنا که اثر فعال انسان در یک گستره انسانی باشد؛ مثلاً مرگ جناب ابوطالب یک اتفاق اثرگذار و مهم تاریخی است، اما اثر فعال انسانی نیست و نمی‌تواند در این نظریه‌پردازی کارکردی داشته باشد. یکی دیگر از این شاخصه‌ها این است که باید بین شئون مختلف امامان تمایز قائل شد و اینکه هر فعلی از چه شأنی صادر شده است را در نظر گرفت. پیامبر گاهی در مقام بیان حکم ثابت شرعی، قانونی الهی را بیان کرده است و گاهی در مقام حاکم اسلامی، قانونی را وضع کرده است که آن قانون اساساً موقت بوده و براساس اقتضائات زمان تغییرپذیر است. یکی دیگر از این شاخصه‌ها این است که امام براساس وضعیت امت، به‌عنوان مجموعه‌ای انسانی با ویژگی‌های طبیعی اقدام می‌کند و هر فعل امام باید متناسب با این وضعیت عمومی امت فهم و سنجیده شود. برای همین یکی از چیزهایی که در گفتارهای تاریخی شهید صدر بسیار برجسته است، تلاش برای فهم وضعیت روان‌شناختی امت در بازه‌های مختلف است؛ مثلا از نظر ایشان امت در دوره امام‌حسن(ع) در شرایط شک و تردید به‌سر می‌برد، اما در دوره امام‌حسین(ع)، از وضعیت شک خارج شده، اما به بی‌ارادگی مبتلاست. به هرحال بخشی از این ضابطه‌ها را شهید صدر خودش در لابه‌لای آثارش تصریح کرده و بخش‌هایی نیز قابل‌کشف است و بخشی‌هایی را نیز باید افزود. این فرآیندی است که شهید صدر برای نظریه‌پردازی تاریخی تاحدی به‌دست داده است. براساس این فرآیند احاطه بر جزئیات تاریخی به‌عنوان گام اول نظریه‌پردازی ضرورت دارد، اما اینکه خود شهید صدر در فرآورده‌ای که از این فرآیند به‌دست داده تا چه حد به این اصل پایبند بوده، چیزی است که باید توسط پژوهشگران تاریخی به بوته نقد و ارزیابی گذاشته شود.

امروزه می‌بینیم که استفاده از گزاره‌های تاریخی برای تبیین رویدادهای روز زیاد اتفاق می‌افتد. از کربلا درس مذاکره گرفتن یا صلح امام‌حسن(ع) را نتیجه نظرسنجی مردمی دانستن یا از طرفی فلان شخصیت را طلحه و زبیر و دیگری را عمار و ابوذر دانستن چیزهایی است که زیاد اتفاق می‌افتد. این نیز نوعی به امروز آوردن تاریخ است. روش شهید صدر با این موارد چه تفاوتی دارد؟

این مواردی ‌که شمردید اساسا در زمره کار علمی و پژوهشی قرار نمی‌گیرد و از این‌ جهت نمی‌توان آنها را به‌عنوان یک اندیشه تاریخی جدی گرفت. این‌ تطبیق‌ها سوءاستفاده‌های سیاسی محدود از تاریخ برای اغراض سیاسی یا اجتماعی زودگذر است و برای همین بیش از کارکرد سیاسی محدود بقایی ندارند. البته این سخنان پشتوانه‌های فکری دارند که اگر بروندادهای آنها استمرار داشته باشند و پاسخ و تبیین مناسبی در برابر آنها ارائه نشود، ممکن است به‌تدریج باور عمومی را شکل دهد و بالتبع رفتار امت را هم عوض کند. اساسا کارکرد روشی که شهید صدر برای فهم و تحلیل تاریخ ارائه کرده، همین است که جلوی سوءاستفاده‌های مقطعی گرفته شود و فهم تاریخی جامعی از حیات اهل‌بیت فراهم آید. وقتی شما تاریخ امامان را به شکل منقطع و بریده از خط سیر کامل اهل‌بیت ببینید، می‌توانید برش‌های محدود را به شکل‌های گوناگون و متناسب با اغراض و افکار خودتان تفسیر کنید؛ مثلا ‌در دوره‌ای به ترویج ادبیات مذاکره نیاز دارید، از گفت‌وگوی هدایتگرانه سیدالشهدا علیه‌السلام با بخشی از درون جامعه اسلامی، درس مذاکره در برابر کفار را می‌گیرید! اما اگر کل تاریخ اهل‌بیت را ببینید و تمایز و مقابله‌ای که همواره بین جامعه اسلامی و جهان کفر در سیره همه اهل‌بیت وجود داشته را نشان بدهید، نمی‌توانید اساسا نوع کنشگری امامان در درون جامعه اسلامی را به شکل رابطه با بیرون آن تعمیم بدهید و مثلا از مدارای امیرالمؤمنین علیه‌السلام با خلفای وقت، درس کوتاه آمدن در برابر مشرکین و کفاری را بگیرید که حتی به ظاهر هم مسلمان نیستند و با اصل وجود جامعه اسلامی ضدیت دارند. یا مثلا درباره آتش‌بس امام‌حسن علیه‌السلام با معاویه اگر رفتار امام قبل و بعد [از ایشان] را درنظر بگیرید و بر اساس خط حرکت اهل بیت، اقدامات ایشان را بخواهید تحلیل کنید می‌بینید که عدم‌گرایش مردم، همواره جزء اقتضائات زمان و ملاحظات امام معصوم است، نه‌ یگانه علت تصمیم امام. به تعبیری هرگز این خواست عمومی معیار اصلی نیست، بلکه خود این خواسته مردمی ممکن است به‌دلیل عدم‌تناسب با اصول اسلامی، قبیح و ضدارزش باشد، ولو اینکه امام را مجبور به کاری خاص بکند. توضیح آنکه وقتی اقدام امام را مبتنی‌بر نظرسنجی مردمی تحلیل می‌کنیم، گویی امام برای جنگ یا صلح یک معیار انتخاب داشته و آن هم انتخاب مردم است و مثلا اگر معاصران امام حسن علیه‌السلام واقعا توان جنگ داشتند و حتی اگر حضرت آنها را مجبور هم می‌کرد باز بر معاویه پیروز می‌شدند، حضرت به‌صرف عدم تمایل آنها دست به جنگ نمی‌زد. انگاره پشت چنین تحلیلی این است که این «عدم تمایل» خودش موضوعیت دارد و علت اقدام امام است و می‌توان آن را محوری برای تصمیم‌گیری دانست، ولو این عدم‌تمایل براساس دنیاپرستی و خودفروشی در برابر سکه‌های معاویه باشد. درواقع این تحلیل می‌خواهد به خیانت و خودفروشی اصحاب امام‌حسن علیه‌السلام قداست بدهد و از آن الگو بگیرد. درحالی که اگر رفتار امامان را با هم درنظر بگیریم و نگاه‌ کل‌نگر داشته باشیم، می‌بینیم در معیارهای ارزشی تصمیم[گیری] اهل‌بیت علیهم‌السلام، هیچ‌گاه خواست مردم به‌تنهایی «تعیین‌کننده ارزش» و «علت‌ تصمیم امام» نیست، ‌بلکه تعیین‌کننده شرایط و اقتضائاتی است که امام با ملاحظه آنها تصمیمات خود را اخذ می‌کند. مثلا امیرالمؤمنین علیه‌السلام با وجود عدم تمایل یاران، به جنگ پرداخت و در شکوه‌ای هم تصریح کرد که هر بار به جنگتان خواندم سرما و گرما را بهانه کردید. سیدالشهدا علیه‌السلام نیز به‌رغم مخالفت همه هم‌عصران دست از قیام نکشید. رفتار این دو امام، در کنار نقل‌های معتبر از علت صلح امام حسن علیه‌السلام که علت را خیانت یاران و نبود انصار و دلایل دیگر شمرده‌اند، نشان می‌دهد که خواسته مردم هیچ‌گاه به تنهایی علت جنگ یا صلح امام علیه‌السلام نیست، هرچند می‌تواند اقتضائات تصمیم امام را تعیین کند. تحلیلی که خود شهید صدر از شکل ارتباط امام و امت در ماجرای آتش‌بس امام‌حسن علیه‌السلام ارائه می‌کند این است که امام در راستای همان اهداف سه‌گانه‌ای که همه اهل‌بیت به شکل طیفی دنبال آن بودند (یعنی ١. حفظ اصل اسلام و دستاوردهای اسلامی، 2. تربیت گروه شایسته باورمند به خط اصیل اسلامی (شیعیان) و 3. به‌دست گرفتن حکومت اسلامی) وقتی می‌بیند عمده امت به خط اهل‌بیت شک کرده‌اند و توان تشخیص بین خط علوی و اموی را ندارند و از سویی عده زیادی هم به‌دلیل دنیازدگی خود را فروخته‌اند، تصمیم می‌گیرد که آتش‌بس را بپذیرد تا هم شیعیان را حفظ کند؛ چون امام حسن علیه‌السلام بر خلاف امام حسین علیه‌السلام در جایگاه خلافت و حکومت قراردارد و اگر قرار به جنگ باشد باید تا آخرین نیرو و با همه توانش بجنگد؛ و هم با پذیرش آتش‌بس به‌نوعی امت را تجربه‌درمانی کند تا خود امت با همه وجود تفاوت خط علوی و اموی را درک کند. لذا می‌بینیم در دوران امام حسین علیه‌السلام کسی به تمایز خط علوی و اموی و برتری خط علوی تردیدی ندارد و مشکل در بی‌اراده شدن و ترس امت است که سیدالشهدا برای درمان این مشکل امت، راه قیام و مبارزه تا آخرین قطره خون را انتخاب می‌کند. این تحلیل از منظر چگونگی رابطه میان امام و امت در اقدام امام است؛ یعنی جنس ارتباط، نظرسنجی و انفعال امام در برابر مردم نیست، بلکه هدایتگری امام و حرکت دادن امت توسط امام است که البته امام در این مسیر، وضعیت طبیعی امت را درنظر می‌گیرد و آن را به‌سوی همان اهداف پیش می‌برد. برای همین است که شما می‌بینید در دوره‌های بعدی دقیقا همین اهداف محقق شده است؛ هم اصل اسلام و دستاوردهای اسلامی با مدیریت امامان پابرجا باقی‌ مانده است، هم شیعیان روزبه‌روز از نظر کمی و کیفی توسعه‌ یافته‌اند، هم همواره حرکت اهل‌بیت به‌سوی تشکیل حکومت بوده است که نمونه آن را در حمایت‌های ایشان از برخی قیام‌ها می‌توان دید. انقلاب اسلامی ایران هم در راستای همین اهداف معنا پیدا می‌کند.

شهیدصدر با کسانی مانند شهید مطهری، مرحوم شریعتی، مرحوم طالقانی و جلال‌الدین فارسی هم‌دوره است که اینها هم هرکدام به شکلی تاریخ را تفسیر می‌کنند و همه‌شان نیز به‌دنبال این هستند که اجتماع خودشان را به حرکت وادارند یا به تعبیری مصلح اجتماعی باشند. اگر بخواهیم نسبت اندیشه تاریخی شهیدصدر را با عمل اجتماعی او بسنجیم از نظر شما به چه نتیجه‌ای می‌رسیم و این نسبت چگونه است؟

من در اینجا فقط به اندیشه تاریخی شهید صدر و نسبت آن با عمل اجتماعی او می‌پردازم و سایر ابعاد اندیشه او را درنظر نمی‌گیرم؛ ‌ می‌دانیم که شهید صدر هم فیلسوف است و هم فقیه و هم اصولی و هم اقتصاددان و هم در علوم‌سیاسی و جامعه‌شناسی نظرات و نظریاتی دارد که من صرفا در اینجا به جنبه اندیشه تاریخی او می‌پردازم. اتفاقا تفاوت شهید صدر با کسانی که نام بردید هم در همین است که این جامعیت در هیچ‌کدام [از آن بزرگواران] نیست، یا جنبه فقهی و عمق و اصالت دینی آنها غیر قابل مقایسه [با شهیدصدر] است یا جنبه نظریه‌پردازی در علوم‌انسانی در آنها نیست یا بسیار کم است و مهم‌تر اینکه هرچند این افراد جزء چهره‌های مؤثر در تحولات اجتماعی بوده‌اند، [هیچ‌یک] در مقام رهبری یک تحول اجتماعی بزرگ قرار نگرفتند؛ برخلاف شهید صدر که هم در عراق و هم در برخی دیگر از کشورهای عربی چنین جایگاهی داشته و از این منظر صرفا با حضرت امام(ره) قابل مقایسه است. با این توضیح از منظر همین اندیشه تاریخی و نسبت آن با عمل اجتماعی می‌توانیم چند ساحت را ببینیم. یکی ساحت اندیشه محض است. یعنی تاریخ‌‌پژوه به‌مثابه یک اندیشمند تلاش می‌کند که دارایی‌های موجود تاریخی را به‌نحوی تبیین کند که زیرساخت‌های نظری برای تغییر جامعه را فراهم کند. مثلا کاری که شهید صدر در «فدک در تاریخ» کرده این است که آن تصویر نادرست و ناواقعی از ماجرای فدک را بر اساس روایت‌های مختلف و همان نگاه کل‌نگر، به چهره اصلی خودش که یک قیام بوده بازگردانده و نشان داده که هدف اصلی حضرت‌زهرا سلام‌الله‌علیها در ماجرای فدک توجه به مساله حکومت اسلامی بوده است. شهیدصدر در کتاب «فدک در تاریخ» که مایه شگفتی است که آن را در سیزده‌سالگی نوشته، رویکرد حضرت‌زهرا(س) را بر اساس بیانات خود حضرت و تطبیق با سایر اقدامات ایشان و حضرت‌علی(ع) بررسی می‌کند و نشان می‌دهد که ما در دارایی تاریخی خودمان و در آن وجود متعالی و مقدسی که برای خودمان به‌عنوان الگو قبول داریم و بخشی از دارایی هویتی و فکری ما را شکل می‌دهد، یک شخصیت انقلابی داریم که به هیچ عنوان نسبت به واقعیت اجتماعی، بی‌واکنش نیست، بلکه با بیشترین توان برای جلوگیری از انحراف حاکمیت اقدام می‌کند. این سطح اندیشه محض است، یعنی متفکر صرفا در مقام اندیشه‌ورزی، دارایی تاریخی ما را به‌گونه‌ای روایت می‌کند که این دارایی تاریخی در نقطه آغاز تحول اجتماعی قرار می‌گیرد چون تحولات اجتماعی -حالا اگر نگوییم الزاما در اولین گام- در اولین گام‌های خودشان و به‌عنوان یک پایه اساسی، نیاز به تحول نگرش دارند. برای هر تحول اجتماعی بینش‌های انسان‌ها باید عوض شود، که بخشی از این بینش‌ها منوط به امر تاریخی است. گاهی اثر یک اندیشمند بیش از اندیشه محض است، یعنی گاهی خود آن فرد به مبلغ آن اندیشه تبدیل می‌شود و می‌تواند اندیشه را از یک امر نظری محض در کتاب به یک باور اجتماعی یا یک اندیشه اجتماعی -که در ذهن و دل عده زیادی از مردم وجود دارد- بدل کند. گاهی خود این اندیشمند یک مرتبه دیگر از تحقق اجتماعی را هم دارد و خودش برای این اندیشه‌ها انسان تربیت می‌کند و نهاد و ساختار و جریان اجتماعی می‌سازد و خودش عملا به اقدامات اجتماعی مختلف دست می‌زند یا به تعبیری خودش مصلح اجتماعی -به‌معنای واقعی کلمه- می‌شود؛ یعنی تلاش‌ها و جایگاه و امکانات او، او را در مقامی قرار می‌دهد که با موجودیت خودش می‌تواند تحولی اجتماعی را رقم بزند. تاکید می‌کنم که من صرفا دارم از زاویه اندیشه تاریخی شهید صدر صحبت می‌کنم و تنها از این منظر نسبت این مصلح اجتماعی را با اندیشه تاریخی‌اش می‌سنجم.
صدر به‌مثابه یک تحلیلگر تاریخی، در کنش سیاسی- اجتماعی به‌مثابه یک مصلح، اندیشه تاریخی مشخصی داشته که در کتاب‌ها و گفته‌های او به شکلی تا حد بسیار منسجمی بیان شده است. همین دیدگاه تاریخی در شکل اقدام اجتماعی او هم منعکس شده است. اینکه او حوزه را محور تحول جامعه می‌داند و همه ساختارهایی که می‌سازد را حول محور حوزه طراحی می‌کند ریشه در همین نگاه تاریخی دارد که براساس آن مرجعیت را امتداد تاریخی امامت می‌داند. اینکه اصلاح جامعه را از ساحت اندیشه و تغییر نگرش شروع می‌کند نیز در تحلیل تاریخی او و برداشتش از اقدامات امامان، ریشه دارد. اینکه عمل سیاسی را با حزب و تشکل اجتماعی سازمان‌دهی شده آغاز می‌کند و جماعه‌العلماء را طراحی و حزب‌الدعوه را تاسیس می‌کند ریشه در تفسیری دارد که از اقدامات سازمان‌دهی ‌شده و منظم شیعیان در سایه مدیریت ائمه ارائه داده است. این اندیشه در منظومه‌فکری آیت‌الله خامنه‌ای هم وجود دارد. اینکه صدر در برابر [رژیم] بعث کوتاه نیامد، مبتنی‌بر تحلیلی است که از جامعه خودش و نسبت آن با جامعه سیدالشهدا(ع) دارد و می‌گوید امروز نیز جامعه به همان مرض مبتلاست و همان درمان را می‌طلبد. اینکه صدر در پایان عمرش تمام دارایی فکری، معنوی، دینی و اجتماعی خودش را در اختیار انقلاب اسلامی قرار می‌دهد نیز ریشه در این داشته است که هدف حرکت اهل‌بیت را رسیدن به حکومت اسلامی می‌داند و معتقد است این حکومت اسلامی در هر جایی از دنیا که امکان تحقق پیدا کرد، همه ظرفیت‌ها باید خرج آن شود. او خودش را در اختیار این جریان اجتماعی قرار می‌دهد و شاگردانش را به آن دعوت می‌کند و برای این قضیه کشته می‌شود. این ریشه در چه چیزی دارد؟ ریشه در آن نگاه و تحلیل تاریخی [مبتنی‌بر آن] دارد. لذا تمام مراتب عمل اجتماعی صدر کاملا منسجم و متناسب و همخوان با همان تحلیل تاریخی است که او در کتاب‌های تاریخی خودش نسبت به تاریخ اهل‌بیت ارائه کرده است. البته وقتی شما این نگرش تاریخی را در کنار تحلیل سیاسی و مکتب فقهی و روش تفسیری و سایر ابعاد اندیشه‌ای صدر می‌گذارید، بسیار شکوهمند است و بازهم همین انسجام را می‌بینید و یک کل به‌هم ‌پیوسته و یک هندسه بسیار زیبا را مشاهده می‌کنید. صدر همچنان ناشناخته است؛ به این دلیل که ما به اندازه کافی او را نخوانده‌ایم و درباره او گفت‌و‌گو نکرده‌ایم. او پشت هیاهوی رسانه‌ای دیگرانی که اگرچه میهمانند اما به‌واسطه برساخت‌های رسانه‌ای غیرواقعی و غیرمتناسب با حقیقت خودشان، چهره‌های اغراق‌شده‌ای پیدا کرده‌اند، گم شده و از این‌رو ما صدر را در یک ناشناختگی و مهجوریت می‌بینیم. صدر از حیث اصلاح اجتماعی کسی است که در یکی از مهم‌ترین کشورهای منطقه در تمام این 80 سال گذشته -که صدر و آثارش در آن حضور داشته- همواره در بالاترین حد تاثیر بوده است. یعنی از زمانی که مرجع اعلای وقت آیت‌الله‌العظمی سیدمحسن حکیم بوده، به گفته فرزند ایشان یعنی شهید سیدمحمدباقر حکیم، نهادهای اجتماعیِ این مرجعیت را صدر مدیریت می‌کرده است، بعدها هم که خود او به مقام مرجعیت فقهی و رهبری اجتماعی می‌رسد و مستقیما در مبارزه با [رژیم] بعث و سایر جریان‌ها اثر می‌گذارد و رهبر جنبش اسلامی عراق می‌شود. هنوز هم شما می‌بینید که یکی از مهم‌ترین چهره‌های هویتی عراق جدید را شهیدصدر شکل می‌دهد می‌توان گفت که هیچکس نیست که به‌اندازه شهیدصدر در عراق امروز -از نظر انسجام اجتماعی و تحرک و انگیزش مردمی- اثر داشته باشد. می‌دانید که مثلا همه گروه‌های مقاومت عراق جدید، مستقیم و غیرمستقیم رهبر فکری و الگوی اصلی خودشان را شهیدصدر می‌دانند و مبارزه خود را در امتداد اقدام انقلابی شهیدصدر تعریف می‌کنند. علاوه‌بر عراق به‌عنوان یکی از کشورهای منطقه، دارایی تربیتی، دارایی فکری و دارایی اجتماعی که صدر در مکتب خودش ایجاد می‌کند، گستره اثر بسیار زیادی در جهان اسلام یافته است. صدر با «فلسفتنا» و «اقتصادنا»ی خودش در دهه‌های گذشته تبدیل به یکی از مهم‌ترین و محکم‌ترین نقاط اتکا و استدلال اسلامیون در مواجهه با مهم‌ترین جریان رقیب یعنی کمونیسم و سوسیالیسم می‌شود. در تمام جهان اسلام، ازهری‌ها [یا] اخوانی‌ها برای پایدارماندن در برابر جریان‌های کمونیستی و چپ از فلسفتنا و اقتصادنا استفاده می‌کنند و بخش زیادی از این دارایی به شکل‌های مختلف در نقاط گوناگون جهان اسلام و هرکدام با سطحی از تاثیر حضور پیدا می‌کند. اگر امام‌موسی صدر در لبنان زمینه حزب‌الله را می‌سازد تمام کسانی که در حزب‌الله فعالند و جایگاه دارند، شاگردان و متأثران از سیدمحدباقر صدر هستند؛ چه سیدعباس موسوی، چه سیدحسن نصرالله، چه شمس‌الدین و… . حتی در انقلاب اسلامی ایران بخشی از متفکرین و کسانی که در جمهوری اسلامی کار فکری می‌کنند، یا مستقلا شاگرد شهیدصدر یا به‌شدت متاثر از او هستند. در انتهای دهه 50 یعنی سال‌های 55 و 56 و 57 که منتهی به انقلاب اسلامی شد یکی از مهم‌ترین آثاری که انقلابیون ما را در ایران از حیث مبانی فکری مستحکم می‌کرد آثار شهیدصدر بود. آن شخصیتی که برای قانون اساسی ما پیش‌نویس فقهی می‌نویسد و در قانون اساسی ما موثر است، شهید صدر است. این اثر عظیم به یک جغرافیا محدود نمی‌ماند و در پاکستان و افغانستان و لبنان و ایران و جاهای دیگر تاثیر داشته است اما متاسفانه چون هیچ‌وقت آن‌گونه که باید کار تبیینی و ترویجی در مورد تاثیر [شهید صدر در این موارد] نشده، نسبت به دیگران دیده نشده است و لذا وجه اصلاح اجتماعی صدر ناگفته و مهجور و پژوهش‌نشده باقی مانده است.

 

ادامه این مصاحبه را اینجا بخوانید

شیخ علی‌اکبر دشتی محمود‌ی (ملقب به برهان) فرزند شیخ محمد دشتی در سال 1365 ق. (1945م) در نجف اشرف به‌دنیا آمد. در سال 1385ق. در دروس خارج شهید صدر حضور پیدا کرد و از آن پس همواره هم‌نشین و ملازم استاد خود شد و در همۀ مجالس استاد، حضور می‌یافت تا اینکه حزب جنایتکار بعث  او را همچون دیگر طلاب ایرانی‌الاصل تحت فشار قرار داد  و از عراق اخراج کرد. این علاقه دوسویه بود و شهید صدر نیز او را همچون فرزند خود دوست داشت و در برخی از نامه‌های خود او را «برهان حوزتي» و «برهان المحبّة و الوفاء و الإخلاص» خطاب می‌کرد.

وی پس از اخراج در شهر مقدس قم مستقر شد و به تدریس و همچنین تبلیغ در برخی شهرهای ایران پرداخت. با پیروزی انقلاب عظیم ایران بنا به اوامر استاد خود، آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر، با تمام توان در خدمت این انقلاب مبارک قرار گرفت و به رفع نیاز های مبرمی که آن زمان در سراسر کشور  وجود داشت، مشغول شد. از جمله در خوزستان و در زمان جنگ به‌عنوان قاضی به فعالیت پرداخت. پس از پایان جنگ، با دعوت گروهی از مؤمنان کویت، رهسپار آن دیار شد و در آنجا به پیشوایی دینی و هدایت مردم و تبلیغ دین پرداخت. وی سال‌های زیادی در کویت بود؛ اما در آنجا نیز به‌دلیل اقدامات مؤثر مذهبی از سوی دولت کویت تحت فشار قرار گرفت و به‌همراه جمعی از مؤمنان مجبور به ترک کویت شد. شیخ علی‌اکبر برهان در روز پنج‌شنبه ١۶مرداد به‌دلیل بیماری دار فانی را وداع گفت.

آنچه در ادامه می‌آید متن مصاحبۀ این عالم بزرگوار درباره ارتباطش با استاد شهید صدر است که در سال ١٣٩۵ به مناسبت سالگرد شهادت شهید صدر انجام شد.

در ابتدا از چگونگی آغاز رابطه خودتان با شهید آیت‌الله صدر بفرمایید.

ارتباط بنده با ایشان از آنجا شروع شد که با پیشنهاد آقای سید نورالدین اشکوری در کلاس‌های ایشان شرکت کردیم. بنده سطح را در نجف خدمت آقا سید کاظم حائری خواندم و بعد با توصیۀ ایشان به درس آقای صدر رفتم. خود ایشان توسط آقای اشکوری با مرحوم صدر آشنا شده بود. فقه و اصول را خدمت شهید صدر گذراندم. البته ایشان آوازۀ خوبی در حوزه نجف داشت. هرچند شاید برخی حرف‌هایی می‌زدند، اما او موردتأیید مراجعی همچون آیت‌الله‌العظمی خویی بود. بنده از سال 85 قمری در سن حدود 20 سال در درس فقه و اصول ایشان شرکت کردم و از موضوع: «أقل و أکثر» مباحث را آغاز نمودم. در آن زمان شهید صدر فقه را صبح‌ها و اصول را عصرها می‌گفتند.

آیا ارتباط شما محدود به شرکت در همین دو درس بود؟

ما به غیر از شرکت در درس شهید صدر، شب‌های پنج‌شنبه در منزل آقای اشکوری با ایشان جلسه داشتیم. مجلسی عمومی برگزار و مباحثی در آن مطرح می‌شد که شاید برخی از آنان چاپ شده باشد. برای مثال بنده در آن جلسات سؤالی را مطرح کردم که در وضع امروز و در این مرحله وظیفۀ طلاب چیست؟ که ایشان شروع به سخن کرد و هفته‌های بعد نیز با درخواست شرکت‌کنندگان این مباحث ادامه داشت.

از آن پاسخ های شهید صدر مطلبی در ذهنتان باقی مانده است؟

ایشان در آن جلسات به اهمیت حوزۀ علمیه نجف می‌پرداخت و می‌فرمود: غرب تلاش می‌کند با تمام امکانات این حوزۀ علمیه را قلع‌وقمع کند. ایشان از کشور مصر به‌عنوان یکی از قلعه‌های جهان اسلام نام می‌برد که مورد هجمۀ غربی‌ها واقع شده بود. ایشان سخن یکی از تحلیلگران غربی را نقل می‌کرد که گفته بود: جهان اسلام دو بال به‌نام‌های الازهر شریف و حوزۀ علمیه نجف دارد که ما امروز بر الازهر مسلط شده‌ایم و رئیس این نهاد در دست ماست؛ اما هنوز نتوانستیم حوزه نجف را در دست بگیریم.

البته در گذر زمان غربی‌ها تا حدی موفق شدند و حوزۀ علمیۀ نجف را به انزوا بردند. البته انقلاب اسلامی ایران در افزایش فشارهای غربی‌ها تأثیرگذار بود؛ چراکه ترس از سرایت این انقلاب داشتند.

پس از انقلاب اسلامی ایران، فشارها در نجف بر آقای صدر بیشتر شد؟

بله؛ بعثی‌ها اصرار داشتند که آیت‌الله محمدباقر صدر را متقاعد کنند که دست از حمایت از انقلاب اسلامی بردارد و به ایشان می‌گفتند: شما را چه به ایران؟ شما عراقی هستید؛ مرجع عراق هستی و….

شما در آن دورانی که ایشان به شهادت رسیدند، در نجف بودید یا ایران؟

خیر؛ بنده در ایران بودم.

چه مقدار پیش از شهادت آیت‌الله صدر به ایران آمدید؟

بنده در سال ١٣۵١ شمسی به ایران آمدم و ایشان در سال ١٣۵٩ به شهادت رسید.

آن سال‌هایی که امام خمینی و شهید صدر در نجف بودند، آیا با هم ارتباطی هم داشتند؟

بله، میان ایشان و امام رابطۀ خانوادگی وجود داشت و عیال آقای صدر با خانوادۀ امام راحل(ره) رفت‌وآمد داشتند.

غیر از رابطۀ‌ خانوادگی چطور؟ آیا رابطۀ اجتماعی یا سیاسی با هم داشتند؟ یا شهید صدر در درس خود از امام صحبت می کرد؟

در درس به‌صورت خاص نه. البته پس از اینکه امام راحل(ره) درس ولایت فقیه را آغاز کردند، شهید صدر این نظریه را تأیید کردند و به شاگردانشان سفارش کردند که در درس امام شرکت کنند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم شهید آیت‌الله صدر به ما به‌عنوان شاگردان خود تبریک گفته و پیامی به شاگردانشان دادند و آن جمله معروف را به ما فرمودند: «ذوبوا فی الإمام الخمینی کما ذاب هو فی الإسلام؛ در امام خمینی ذوب شوید، همان‌طور که خود او در اسلام ذوب شده است». گمان نمی‌کنم کسی چنین تعبیری برای امام داشته باشد.

ایشان بر تأیید امام و انقلاب اسلامی ایران اصرار داشت؛ تا حدی که از سوی بعثی‌ها تهدید شد و عده‌ای از سوی صدام خدمت ایشان آمدند و گفتند: اگر از تأیید انقلاب اسلامی دست برنداری، نیست‌ونابودت می‌کنیم؛ اما اگر سکوت کنی و هیچ حرفی نزنی، تمام امکانات دولتی را در اختیارت قرار می‌دهیم به‌نحوی که مرجع اعلای عراق باشی. می‌گفتند: لازم نیست حتی بر ضد انقلاب ایران حرف بزنی؛ فقط ساکت باش و حمایت نکن. همان‌طوری که خیلی‌های دیگر ساکت‌اند. اما ایشان این حمایت و تأیید را وظیفۀ خود اعلام کرد که این کار، برای این شهید بزرگوار گران هم تمام شد و جان خود را داد. البته این شهادت‌ها برای آبیاری شجرۀ طیبۀ انقلاب اسلامی نیاز بود و ارزشش را داشت؛ چراکه این انقلاب نعمتی کم‌نظیر است.

جایگاه شهید صدر در آن زمان چطور بود؟ ایشان چه نقشی در آن دوره ایفا کرد که تا این اندازه از اهمیت ایشان صحبت می‌شود؟

شخصیت مرحوم آقای صدر با فکر و اندیشه‌اش جهانی شد؛ هنگامی که اصل دین، مذهب، حوزه‌های علمیه و… در سدۀ اخیر از سوی رسانه‌ها، مجلات و روزنامه‌های متعدد مورد تهاجم قرار گرفت و نظریه‌پردازی‌های بسیاری انجام شد که دین از بین برود، شهید صدر در این موضوع ورود کرد و کتاب‌هایی همچون فلسفتنا، اقتصادنا و… را به رشته تحریر درآورد تا در مقابل افکار ماتریالیستی و عقایدی که به‌دنبال جدایی دین از مردم بود، بایستد که در آن زمان بسیار اثرگذار بود؛ به‌طوری‌که برخی از شخصیت‌های بزرگ جهان اسلام ایشان را تحسین کرده و از این شهید بزرگوار به‌عنوان معلم ثانی و معلم ثالث تعبیر می‌کردند.

این کار ایشان خدمت بزرگی در جان عرب به‌حساب می‌آمد. ما در ایران نیز بزرگانی همچون علامه طباطبایی(ره) و شهید مطهری(ره) را داشتیم که کتاب‌های بسیار خوبی نوشتند؛ اما ایشان در جهان عرب به‌شکل مکتبی شمولی و فراگیر مبارزه خود را آغاز کرد و دین اسلام را به‌عنوان یک نظام جامع مطرح نمود.

کتاب‌هایی که از این شهید نام بردم، واقعاً کارهای بزرگی بود که پس از عرضۀ آنان، آن‌قدر اثرگذار بود که حتی از سوی توده‌ای‌ها و مخالفان جریانات دینی مورد تهدید قرار گرفتند. در نهایت هم که وقتی انقلاب اسلامی آغاز شد، ایشان در همان مسیر ایستاد و جان خود را نیز تقدیم کرد.

نجف اشرف در زمان شهید صدر از وضعیت علمی مناسبی برخوردار بود و بزرگان بسیاری در آن حضور داشتند؛ اما چه شد که در این میان، فقط این شهید بزرگوار در این شکل در مقابل کمونیسم و لیبرالیسم قد علم کرد و کتاب‌هایی همچون فلسفتنا، اقتصادنا و… را نوشت؟ ایشان از چه ویژگی‌های خاصی بهره‌مند بود و از چه ظرفیت‌هایی استفاده کرد؟

سؤال خوبی است. [گذشته از مسائلی که معمولاً مطرح می‌شود] مرجعیت آیت‌الله‌العظمی حکیم در موفقیت‌های شهید صدر بسیار مؤثر بود؛ چراکه ایشان مرجعی بسیار مردمی و با عظمت و با نفوذ در عراق بود و سخن ایشان از مقبولیت بالایی برخوردار بود و انجام می‌شد. عظمت آیت‌الله‌العظمی حکیم در عراق همانند زعامت فوق‌العاده آیت‌الله‌العظمی بروجردی در ایران بود و مردم بسیار به سخنان او اهمیت قائل شده و آن را انجام می‌دادند. بنده این هیبت و بزرگی را در هر دو مرجع دیدم.

آیت‌الله‌العظمی حکیم مخالفت با احزاب کفر، نفاق و… را تأیید می‌کرد و به همین دلیل آیت‌الله صدر که در آن ابتدای جوانی در سایۀ مرجعیت ایشان فعالیت می‌کرد توانست به‌خوبی از این ظرفیت استفاده کند و اثرگذار باشد.

ظرفیت دیگری که سبب موفقیت شهید آیت‌الله صدر در عراق شده بود، جماعة‌العلمایی بود که به‌شکل یک تشکل حوزوی و با حضور استوانه‌های علمی نجف راه‌اندازی شده بود و شخصیت‌هایی همچون آقا شیخ مرتضی آل‌یاسین که دایی شهید صدر نیز بود، در آن حضور داشتند.

مؤسس جماعةالعلما چه کسی بود؟

همه‌چیزِ آن توسط شهید صدر بود و آقایان هم می‌پذیرفتند. به‌عنوان مثال مقالات این تشکل را ایشان می‌نوشت و مباحث فکری را به جامعه عرضه می‌کرد؛ ولی به اسم جماعة‌العلما به‌دست مردم می‌رسید و اعضای پای آن را امضا می‌کردند. حتی ظاهراً شهید صدر ابتدا که فلسفتنا را نوشت نمی‌خواست به اسم خود منتشر کند و پیشنهاد داده بود که همان را هم به اسم جماعة‌العلما منتشر کنند،‌ اما بعداً به‌دلایلی این اتفاق نیفتاد.

این جماعت در مناسبت‌های گوناگون از مردم دعوت عمومی می‌کردند و جلسات عظیمی تشکیل می‌شد و جماعة‌العلما مباحث موردنظر خود را مطرح می‌کرد؛ البته فقط یک تجمع ساده نبود؛ جریاناتی وجود داشت و مردم نیز می‌فهمیدند. حالا ظاهرش خیلی مشخص نبود که سیاسی باشد؛ ولی پشت پرده سیاسی بود و مردم نیز استقبال کرده و می‌دانستند که این یک اتفاق سیاسی است که جریان اسلامی در عراق را به‌عنوان یک جریان قوی نشان می‌داد. درواقع یک مانور بود.

این مراسم‌ها که در کربلا و نجف برگزار می‌شد، بسیار شلوغ می‌شد و دانشجویان و اساتید دانشگاه از بغداد و شهرهای دیگر در آن حضور پیدا می‌کردند و واقعاً در آن زمان و در مبارزه با تفکرات ضددینی مؤثر بود.

این مباحثی که فرمودید همچون مرجعیت آیت‌الله حکیم، جماعةالعلما و … از مسائل بیرونی است؛ به نظر شما در خود شخصیت شهید صدر چه‌چیزهایی وجود داشت که ایشان را از دیگران متمایز می کرد و توانست این کتاب‌ها را بنویسد و آن تأثیرات را در جهان اسلام داشته باشد؟

اینها دیگر یک بصیرت و دید خدایی است. برخی از انسان‌ها زودتر از دیگران پیش‌قدم بعضی از مسائل می‌شوند که شاید در تمام رهبران دینی این نکته وجود دارد. همانند امام راحل(ره) که در سنین پایین توانست کتاب کشف‌الأسرار را بنویسد. همیشه رهبران دینی که اسمشان در تاریخ ثبت می‌شود، این خصوصیات ممتاز را داشته‌اند.

البته پرهیز از ذاتیات [منافع شخصی] یکی از ویژگی‌های بسیار مهم شهید صدر بود. اینها کار خدایی است. حضرت حق همیشه در برهه‌ای از زمان افرادی را مسخّر می‌کند که از دین و حریم الهی، دفاع کنند و اگر این اشخاص نبودند، معلوم نبود که چه اتفاقاتی رخ می‌داد. دشمنان 1400 سال است که با بدترین وسائل و شیوه در حال مبارزه با شیعه هستند و به دنبال نابودی آن می‌باشند؛ اما عده‌ای از اولیای خدا از حریم و افکار اسلام دفاع کرده و خود را سپر بلا قرار می‌دهند و جانفشانی‌های بسیاری انجام داده و می‌دهند تا اسلام حفظ شود.

البته ایشان به غیر از پرهیز از ذاتیات، نبوغ علمی هم داشت؛ اما این نبوغ به‌تنهایی کارساز نیست؛ چراکه برخی عقل و نبوغ داشته، ولی در راه غیر خدایی مصرف می‌کنند؛ اما ایشان آن را در راه خدا خرج کرد.

یکی دیگر از مسائلی که تقریباً تمام شاگردان شهید صدر (رضوان‌الله‌علیه) برآن اتفاق نظر دارند، فکر جامع ایشان بود و وقتی مبحثی از فقه یا دروس دیگر مطرح می‌کرد، با یک شمول و جامعیت آن را طرح می‌کردند. این اوصاف در کتاب‌های ایشان نیز به‌خوبی دیده می‌شود.

به نظر شما امروز اگر نظام اسلامی بخواهد از اندیشه‌های شهید صدر استفاده کند، کدام‌یک از بخش‌های اندیشه‌های این شهید بیشتر برای نظام اسلامی ضروری است و باید به آن توجه داشته باشد؟

یکی از معضلات امروز جامعه اسلامی مسئلۀ رباست که معضلی جهانی بوده و ایشان برای آن نظریه داشتند.

همچنین مسائل پولی و مالی و مباحثی از این دست از دیگر بخش‌هایی است که نظام اسلامی می‌تواند از آن استفاده کرده و به آن توجه داشته باشد.

آثار شهید صدر چه کمکی می‌تواند بکند؟ کدام بخش‌های آن و کدام اندیشه‌های شهید صدر می‌تواند در حل این معضل کمک نماید؟

ایشان در کتاب اقتصادنا، نظریه منطقةالفراغی دارد که بنا بر آن، به فقیه اختیاراتی داده می‌شود. این منطقةالفراغ به این معناست که مسائل و مشکلاتی که وجود داشته و راه حلی برای آن نیست، به فقیه تحویل داده می‌شود تا آن را حل نماید که اگر ضرورت‌ها اقتضا کرد چه کار کند؟ این خودش راه‌گشاست که آیا فقیه می‌تواند مثلاً حلالی را حرام کند. به‌عنوان مثال بگوید مردم به حج واجب نروند یا مباحث و مثال‌های دیگر. دست فقیه با این منطقةالفراغ باز است تا برخی از مشکلات را مرتفع نماید و این از مسائلی است که شهید صدر به آن قائل بوده و دیگر فقها به این شکل به آن قائل نیستند.

آن قسمتی از نظریهۀ فقهی شهید صدر که مربوط به مبحث ولایت فقیه در منطقةالفراغ می‌شود، یکی از مباحثی است که به نظر شما امروز می‌تواند راهگشا باشد؟

بله این قسمت از نظریۀ شهید صدر بسیار راه گشاست.

در پایان ضمن تشکر از لطف جنابعالی، اگر نکتۀ خاصی باقی مانده بفرمایید.

این، خدمت و کار بسیار بزرگی است که شما در حال انجام آن هستید. معرفی شهید صدر یعنی معرفی علم، معرفی دین، معرفی انقلاب و واقعاً همه چیز در آن هست.

ایشان مرجع اعلی نبودند؛ اما مرجعی بودند که در جهان اسلام از ایشان به‌عنوان مرجع بزرگ استفاده می‌شد و اگر زنده می‌ماند حتماً به آن بالاترین درجات [دنیوی و اجتماعی و سیاسی] می‌رسید؛ ولی ایشان بر روی تمام این مباحث پا گذاشت و گفت: ذوب در امام شوید. خود ایشان نیز فرمود: من یک سرباز امام هستم و این نظام را دوست دارم و آرزومندم که خدمتگزار این نظام باشم و جان و مرجعیت خود را در این راه تقدیم کرد.

ایشان به دیگران می‌فرمود: برای مرجعیت من تبلیغ نکنید؛ برای امام تبلیغ کنید. این کارها کم اتفاق می‌افتد و بسیاری از اشخاصی که با حوزه و روحانیت سر ستیز دارند، این مباحث را نمی‌بینند که این اشخاص بزرگ چطور در مواقع خطر، جان خود را تقدیم می‌کنند. این مباحث فقط در حوزه‌ها و آن هم به برکت تشیع و امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) وجود دارد.

 

حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر خسروپناه در نشست «مبانی، رویکردها و نوآوری‎های کلامی شهید صدر» که در قم و با همکاری بنیاد امامت برگزار شد به روش‌شناسی آثار کلامی شهید صدر پرداخت و گفت:

شهید صدر یک مکتب فکری است

حجت‌الاسلام‌والمسلمین خسروپناه در نشست «مبانی، رویکردها و نوآوری‌های کلامی شهید صدر» بیان کرد: شهید صدر یک شخص نیست؛ یک مکتب فکری است که نوآوری‎ها و نظریه‌‎پردازی‌‎های فراوانی داشته است. ایشان انصافاً شخصیتی بود که از زمان خودش جلوتر بود. حجاب معاصرت از موانع درک انسان‌های بزرگ است.

وی همچنین افزود: بحثی که دوستان ترتیب دادند، پژوهشی درباره ولایت است و نگاهی که شهید صدر به مسئله ولایت و امامت دارد.

استاد خسروپناه در تبیین این بحث در ابتدا خلاصه‌‎ای از کتاب «پژوهشی درباره ولایت» را مورد اشاره قرار داد و به تحلیل روش‎شناسی شهید صدر در این کتاب پرداخت.

تشیع یک اصل بود، نه یک پدیدۀ عارضی

حجت‌الاسلام خسروپناه در این نشست که به همت بنیاد امامت و در سالن اجتماعات این بنیاد برگزار شد، تصریح کرد: شهید صدر در کتاب پژوهشی درباره ولایت به چند نکته کلیدی اشاره دارد. یکی اینکه تشیع را نباید یک پدیدۀ ناگهانیِ شکل‎گرفته در طول تاریخ دانست. تشیع یک امر اتفاقی نیست که از طریق عبدالله‌بن‌سبا و فعالیت‎های حزبی او یا به هر دلیل به‌صورت تصادفی و رَندوم ایجاد شده باشد. تشیع یک اصل بود، نه یک پدیدۀ عارضی در جامعه اسلامی.

اینکه شیعیان به‌لحاظ تعداد و جمعیت کمترند، این اندک بودن نسبیِ افراد دلیل بر این نیست که بگوییم استثناء است و اصل نیست. تشیع یک واقعیت استثنائی نیست؛ یک اصل است. زمینه‎هایش از زمان نبی مکرم اسلام پدید آمد.

توضیح شهید صدر در مورد خلط میان اصطلاح و شکل‎گیری محتوا و نقد دیدگاه مدرسی طباطبایی

استاد خسروپناه تأکید کرد: شهید صدر این نکته را هم اشاره می‎کنند که اصطلاح شیعه و تشیع کِی به‌وجود آمد. او می‎گوید این را با محتوای تشیع خلط نکنید. برخی مواقع اصطلاح بعداً شکل می‎گیرد. آقای مدرسی طباطبایی در کتاب فرایند تکامل این خلط را دارد. می‎گوید چون اصطلاح عصمت به‌صورت یک بار معنایی خاص در زمان خاصی شکل گرفته پس این اعتقاد در زمان ائمه بین اصحابه نبوده است. این خلطِ بین شکل‎گیری اصطلاح و شکل‎گیری محتواست. این را شهید صدر توضیح می‎دهد.

پرسش شهید صدر از ولادت مذهب تشیع و شکل‎گیری گروه شیعه

او افزود: شهید صدر دو سؤال مطرح می‎کند. این دو سؤال این است که اولاً مذهب تشیع چگونه ولادت یافت و ثانیاً گروه شیعه چگونه پدید آمد.

تبیین تشیع به‌مثابۀ رهاورد طبیعی اسلام

وی در ادامه تصریح کرد: شهید صدر تحلیل زیبایی را بیان می‎کند که تشیع رهاورد طبیعی اسلام است. چون اسلامی که رسول الله بیان و معرفی کرد، این بود که جامعه جاهلی را به جامعه اسلامی دعوت کرد. این رهاورد بزرگی بود و بعد از وفات پیامبر باید استمرار پیدا می‌کرد و رسول الله هم به این نکته توجه داشت. پیامبر غیر از مقام عصمت و وحی به‌عنوان یک شخصیت تأثیرگذار اجتماعی به این توجه داشت که فرصت کافی برای حل تمام‎عیار این مسئله در زمان او وجود ندارد که جامعۀ جاهلی کاملاً جامعۀ اسلامی شود. این خودش را در حجةالوداع نشان داد.

وی افزود: تمام ریشه‎ها و زمینه‎ها و بسترهای جاهلیت باید از بین می‌رفت و این زمان می‎بُرد. چگونه اتفاق می‎افتد؟ وقتی مسئله ولایت مطرح شود. نبی اسلام به‌طور طبیعی چند راهکار پیش رو داشت. یک راهکار این بود که سکوت کند و به همان هدایت و راهبری خودش بسنده کند. بگوید ان‎شاءالله انحرافی در امت اتفاق نمی‎افتد. این کاملاً غلط بود. چون علائم فراوان عدم بلوغ امت مشاهده می‎شد. آن‎قدر عدم بلوغ آشکار است که می‎بینید خلیفۀ اول تصمیم می‎گیرد به نص خودش خلیفۀ دوم را تعیین کند. چطور خلیفۀ اول این را متوجه می‎شود، اما نبی مکرم اسلام باید سکوت کند و با سکوتش امت را به حال خودش رها کند؟! یا خلیفۀ دوم شورا تعیین می‎کند.

اقدامات نبی اکرم نشان می‎دهد فرض اول، فرض غلطی است و سکوت نکرده. پس حتماً باید یک موضع ایجابی داشته باشد. این هم دو راه دارد. یک راه در قالب نظام شورایی است. اگر این بود، باید پیامبر امت را برای نظام شورایی آماده کند. پیامبر باید جزئیات قانونی و مفاهیم فکری و مبانی نظری و قوانین اجرایی و شورا را برای ادارۀ جامعه بیان کند. اما ما اینها را مشاهده نمی‎کنیم. مسلمانان به شخص پیامبر اتکا دارند. به حاکم متکی هستند و به او اتکا دارند.

استاد خسروپناه افزود: رابطه امت با نبی گرامی اسلام نشان می‎دهد که یک رابطه مدرس و مربی نیست. فقط یک معلم نیست. نبی اسلام به تعلیم آموزه‎های دین پرداخته، به تربیت مسائل اخلاقی و سلوکی پرداخته، اما پیامبر غیر از این، شأن فرماندۀ جنگ و رئیس دولت هم هست. اتکای امت به پیامبر هم در عرصه تعلیم است، هم تربیت و هم فرمانده نظامی و هم دولتمرد و حاکمی که ادارۀ جامعه را به عهده دارد. سیره امت و امام و امت و پیغمبر این‎گونه بود. اینها نشان می‎دهد پیامبر در قالب نظام شورایی موضع ایجابی نداشته است.

وی پس از رد موضع ایجابیِ پیامبر در خصوص نظام شورایی افزود: می‎ماند یک فرض و آنکه پیامبر موضع ایجابی در مورد تعیین مصداق امام داشته باشد. آن هم تعیین امیرالؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است. تشیع به این شکل تحقق پیدا کرد.

برهان سبر و تقسیم

استاد خسروپناه با ذکر این مقدمه به بررسی روش‎شناسی شهید صدر در این بحث پرداخت. او گفت: شهید صدر این بحث را مستند به حوادث تاریخی با برهان سبر و تقسیم و به‌صورت تحلیلی ارائه می‎کند. روش ایشان در کتاب «پژوهشی در باب ولایت»، یک روش برهانی‌تاریخی است؛ برهان سبر و تقسیم است. در چگونگی پیدایش تشیع با مستندات تاریخی با همین برهان بحث می‎کند. شهید صدر بدون اینکه آسیبی به بحث تقریب بزند و بخواهد تعابیر تندی نسبت به اهل‌سنت داشته باشد، این را بیان می‎کند. یک عالم اهل‌سنت هم این را بخواند، منطقی و برهانی می‎تواند حقانیت تشیع را بپذیرد.

تبیین شهید صدر از نحوه به‌وجود آمدن شیعه

این استاد حوزه و دانشگاه افزود: پرسش دوم این است که شیعه چگونه به‌وجود آمد؟ شهید صدر نشان می‎دهد پیدایش شیعه دقیقاً بعد وفات رسول الله تحقق پیدا کرد. می‎گوید دو دسته صحابه پیغمبر بودند. یک گروه طرف‌دار اجتهاد در مقابل نص بودند و یک گروه پایبند به نص. یک گروه برایشان راحت بود که بگویند در مقابل این نص حرف دیگری داریم. این گروه برای اینکه تزِ اجتهاد در مقابل نص را مستقر ‎کنند، باید اولاً سنت پیامبر را تعطیل می‎کردند.

استاد خسروپناه با تأکید بر اینکه این بحث به این شکل در کتاب شهید صدر نیست و این تفصیل از ناحیه ایشان است، افزود: دقیقاً مقابل ثقلین ایستادند. سنت پیامبر کنار رفت. دوم اینکه کتابت حدیث هم تعطیل شد. سوم اینکه نقل حدیث هم تعطیل شد. این سه کار است. دیدم برخی، اینها را یک کار حساب می‎کنند. اینها سه کار متفاوت است. در مقابل این سه کار سلبی، یک کارهای ایجابی هم انجام دادند. رأی و اجتهاد در مقابل نص را به عنوان یک اصل اصول فقهی و هرمنوتیکی تحقق دادند. دوم اینکه یک نهادی در دارالخلافه راه انداختند به‌عنوان نهاد قصه‎گویی. قصه‏ها هم همان اسرائیلیات بود که شید صدر به این اسرائیلیات اشاره دارد. حتی متأسفانه دامن شیعه را هم گرفت و برخی منابع شیعه هم به آن مبتلا شد. البته منایع اهل‌سنت خیلی بیشتر. در صحیح بخاری و صحیح مسلم خیلی فراوان از اسرائیلیات در توصیف خدای سبحان و انبیا و… استفاده کردند. فرهنگ مسیحیت و اندیشۀ یهود هم آمد.

مواجهه امامان با کج‌روی زنجیره‎ای

وی  افزود: در واقع یک اتفاقی افتاد به‌نام کج‌روی زنجیره‎ای. شیهد صدر در کتاب امامان اهل‌بیت به این نکته پرداخته. این کار سلبی و ایجابی یک کج‌روی زنجیره‎ای بود. از زمان حیات پیامبر هم شروع شد. وقتی اواخر عمر نبی مکرم اسلام است و می‎فرماید قلم و دوات بیاورید تا مطلبی بنویسم که گمراه نشوید، آن شخص می‎گوید: «ان الرجل لیهجر!» این همان اجتهاد در مقابل نص است و از زمان خود پیامبر شروع شد.

استاد خسروپناه ادامه داد: کل آموزه‎های پیامبر و حتی قرآن این‎گونه زیر سؤال می‎رود. با قصه غرانیق و… هم همین اتفاق افتاد. اینها همه استمرار همین جملۀ «ان الرجل لیهجر» است.

حجت‌الاسلام خسروپناه با تأکید بر اینکه اینها واقعیت‎های تاریخی است و تهمت یا سخن غیراخلاقی نیست، گفت: اینها در تاریخ طبری است. در منابع خود این آقایان است. اجتهاد در مقابل نص از زمان حیات نبی مکرم اسلام شروع شد و یک عده از خواص که درک می‎کردند، مقابل این قصه ایستادند. ابان‌بن‌تغلب از امام صادق علیه‌السلام سؤال کرد آیا کسانی بودند مقابل این جریان بایستند؟ فرمودند: بله. 12 نفر ایستادند. مخالفت با جریان انحراف و کج‌روی بود نه فقط خلیفه. حضرت، خالدبن‌سعید، ابوذر غفاری، مقدادبن‌اسود، بریده اسلمی و ابی‌بن‌کعب و ابوایوب انصاری و… را نام می‎برند.

روش جریان‎شناسی

استاد خسروپناه تأکید کرد: شهید صدر در اینجا دارد از روش جریان‎شناسی استفاده می‎کند. دو جریان را بیان می‎کند. این جریان، مقابل یک جریان زنجیره‎ای کج‌روی است که شهید صدر در آثار دیگر به آن پرداخته.

برخورداری از وجدان رها؛ شرط پذیرش توحید

پس از کتاب «پژوهشی درباره ولایت» نوبت به روش‎شناسی دیگر آثار شهید صدر رسید. استاد خسروپناه تأکید کرد: شهید صدر در آثار دیگرشان باز به این مسئله پرداخته و از روش‎های دیگری استفاده کرده است. مثلاً کتاب مقدمۀ اعتقادی فتاوی‌الواضحة که با عنوان «اعتقاد ما» ترجمه شده، این بحث را مقدمتاً باز می‎کند. می‎گوید اگر انسان‎ها با وجدان آزاد و رها بودند، ساده‎ترین استدلال برای ایمان آوردنشان به خالق کافی بود؛ اما این اندیشه مدرن مانع از وجدان آزاد و بی‎آلایش شده است.

وی افزود: من زمانی فکر می‎کردم در زمان ما دیگر جاهل قاصر نباشد. اگر جاهلی هم هست، با وجود این امکانات، جاهل مقصر است. بعد که در این دو دهۀ اخیر توفیق داشتم گفت‎و‎گوهای مختلفی با رهبران و ادیان داشتم، دیدم جاهل قاصر هم کم نیست. آن‎قدر رسانۀ مقابل شبهه‎پراکنی می‎کند که خیلی سخت است واقعاً انسان وجدان آزاد و رها داشته باشد.

وی ادامه داد: در برخی روشنفکران خودمان هم هستند. وقتی براهین اثبات خدا و یا حقانیت پیامبر را مطرح می‎کنند، مدام اشکال می‎کنند؛ اما وقتی تبارشناسی فوکو یا تلورانس جان لاک یا قرارداد اجتماعی هابز را می‎خواهند بگویند، به‌گونه‎ای می‎گویند که انگار اشکالی ندارد. هرجا شبهه‎ای در مورد دینداری هست، همان طرف غش می‎کنند.

روش استقراء

استاد خسروپناه گفت: شهید صدر در استدلالی که برای اثبات وجود خدا آورده، از همان اسس المنطقیة یعنی روش استقرا استفاده کرده که وقت ندارم آن را اینجا باز کنم. از روش استقرایی توالدی، نه روش اگوست کنت یا پوزیستویسم منطقی یا پساپوزیتویسم پاپر و…. یک روش استقرایی مبتنی بر توالد موضوعی و ذاتی است. یک روشی است که در بحث‎های اعتقادی به آن پرداخته. پدیده‎های هماهنگ را به عنوان دلیل ذکر می‎کند. برای بحث امامت ندیدم از این روش استفاده کند، اما به نظر می‎رسد امکان استفاده هست. اگر دانشجو یا طلبه‎ای آمادگی داشته باشد، می‎تواند بحث ولایت را با روش استقرای شهید صدر تبیین کند.

روش ساختارگرایی جامعه‎شناختی

وی ادامه داد: یک روش دیگری شهید صدر در بحث حول المهدی دارد. تحلیل عقلایی می‎کند که آیا ممکن است کسی عمر زیادی داشته باشد؟ اصلاً چرا باید عمر زیادی داشته باشد و چرا ظهور نمی‎کند؟ از یک روش ساختارگرایی جامعه‎شناختی استفاده کرده. ساختارهای جامعه اسلام را تحلیل می‎کند. ما نگاه فردی داریم و می‎گوییم افراد آماده نیستند. شهید صدر یک بحث ساختاری و اجتماعی دارد.

لزوم تحلیل روش‎های شهید صدر بر پایه مبانی فلسفی او

استاد خسروپناه افزود: ما وقتی روش ساختاری می‎گوییم، ساختارگرایی دورکیم به ذهن نیاید. آن مبانی خودش را دارد. روش استقرایی شهید صدر هم با بقیه فرق دارد و مبانی خودش را دارد. شهید صدر در کتاب‌هایش مبانی خودش را بیان کرده. حتماً باید روش‎ها را با آن مبانی فهمید. نه ساختارگرایی که مثلاً در اسکاچ پُل یا دورکیم است.

بررسی کتاب فدک در تاریخ

وی گفت: در کتاب فدک در تاریخ که شهید آن را در نوجوانی تدوین کرده و بعد تکمیل شده، شیوه تاریخی را پی‌گیری کرده است. روش جدید نیافتم. اما باز این روش تاریخی مارکس یا وبر نیست. روش تاریخی شهید صدر مبتنی بر مبانی خاص خودش است.

روش کل‎گرایانه

وی همچنین به روش کل‎گرایانه به‌عنوان یکی دیگر از روش‎های شهید صدر پرداخت و گفت: آخرین مطلب، رویکرد کل‎گرایانه‎ای است که در بحث امامت دارد و می‎گوید باید امامان را یک کل به هم پیوسته ببینیم. این در مقابل رویکرد جزءگرایانه به امامان است. شبیه بحث‎های مقام معظم رهبری در انسان 250 ساله است. خیلی هم زیبا است.

استاد خسروپناه افزود: یک جریان کج‌روی از زمان پیامبر شروع شد. شهید صدر امامان را در سه مرحله تصویر کرده. مرحله مصون‎سازی در برابر کج‎روی که از امیرالمؤمنین شروع شد تا امام سجاد. مرحله دوم، مرحله تشکیل یک جریان ایجابی است. بحث‎های مذهب جعفری از امام باقر(ع) شروع شد. در ادامه مرحله اول، تشیع عمیق‎تر و تفصیلی‎تر می‎شود. در مرحله سوم، مرحله گسترش و آمادگی برای در دست گرفتن حکومت است که از زمان امام کاظم به بعد است.

گزارش تصویری نشست را اینجا بینید

او از ابتدای بلوغ، مجتهد بود و نیازی به تقلید نداشت!

روزهایی که بر ما می‌گذرد، تداعی‌گر سالروز شهادت فقیه و فیلسوف والاقدر جهان اسلام و تشیع، آیت‌الله‌العظمی سید محمدباقر صدر است. به همین مناسبت و از امروز، گفت‌وشنودهایی با شاگردان آن بزرگوار را تقدیم می‌کنیم. در مصاحبه‌ای که پیش روی شماست، حضرت آیت‌الله سید کاظم حائری به بیان خاطرات خود از سیرۀ نظری و عملی استاد پرداخته است.

حضرتعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر آشنا شدید؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. بنده از دوران کودکی، با مرحوم آقای سید نورالدین اشکوری دوست بودم و رفاقت ما بسیار طولانی‌مدت بود. یک روز ایشان از من دعوت کرد تا در درس استادش شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر شرکت کنم و گفت که استاد دارد بحث ترتّب را می‌گوید که بحثی عمیق است و انسان به‌تنهایی نمی‌تواند آن را بفهمد… و از من خواست همراهش در درس حاضر شوم و پس از آن، یک بار دیگر درس را برایش بگویم که خوب متوجه شود. بعد هم بسیار از استادش شهید صدر برایم تعریف و تمجید کرد. البته من کسی نبودم که به‌سادگی حرف‌های کسی را تصدیق کنم!

از چه ویژگی‌هایی در شهید صدر تمجید می‌کردند؟

مثلاً می‌گفت که نبوغ ایشان بسیار بالاتر از حد تصور است و به مباحث علمی آیت‌الله خویی نقدهای علمی جدی دارد و برخی از نظرات ایشان را ابطال و مباحث جدید و دقیقی را بیان می‌کند و به‌لحاظ قدرت علمی، هماورد ندارد! من چیزی به آقای اشکوری نگفتم، ولی در دلم هم حرف‌هایش را تصدیق نکردم و همه این تعریف و تمجیدها را ناشی از تحت‌تأثیر قرار گرفتن در برابر استاد دانستم و تصور کردم مثل خیلی‌ها دچار هیجان شده و تصور می‌کند که استاد بی‌نظیری پیدا کرده و هیچ‌کس در سطح ایشان نیست! ابداً احتمال نمی‌دادم که این قضاوت‌ها صحیح باشند، اما درخواستش را هم رد نکردم و چون ایشان را انسان مؤمن و متعبد و ملتزمی می‌دانستم و رفیق قدیمی من هم بود، گفتم دلیلی برای رد درخواست ایشان وجود ندارد، ولذا همراهش رفتم و گفتم: فقط همین بحث را می‌آیم و بعد درس را مجدداً برای شما توضیح می‌دهم. در آن دوران من از شاگردان برجستۀ درس آیت‌الله‌العظمی سید محمود شاهرودی بودم و به‌لحاظ علمی، در سطحی بودم که دیگر تقریباً نیازی به حضور در درس ایشان نداشتم، اما همچنان شرکت می‌کردم؛ بنابراین فقط برای اجابت درخواست دوستم آقای اشکوری در درس شهید صدر شرکت کردم. در آن دوران سردرد شدیدی هم داشتم که مرا بی‌قرار کرده بود و واقعاً شرکت در درس برایم دشوار بود. یادم هست که وقتی درس تمام شد، برای اینکه بتوانم آن را برای آقای اشکوری تقریر کنم، با هم به خیابان می‌رفتیم و در حال راه رفتن این کار را می‌‌کردم تا شاید هوای آزاد کمکم کند که کمی سردردم بهتر شود!

احساس خودتان از حضور در درس شهید آیت‌الله صدر چه بود؟

واقعا حیرت کردم و دیدم که در صحبت‌های آقای اشکوری هیچ اغراقی وجود ندارد، درحالی‌که تصور چنین چیزی را هم نمی‌کردم! انصافاً قدرت علمی شهید صدر بی‌مانند و بحث‌های ایشان بی‌نظیر بودند.

درس را ادامه هم دادید؟

خیر. پس از اینکه بحث ترتب تمام شد، از آقای اشکوری عذر خواستم.

چرا؟

اولاً به‌دلیل مشکلات شخصی‌ای که داشتم و مانع از ادامه درس بود و دیگر سردردی که واقعاً امانم را بریده و امکان حضور در درسی در این سطح بالا را برایم ناممکن کرده بود. یک‌سری مشکلات سیاسی و اجتماعی هم داشتم که جای بحثش در اینجا نیست.

از درس شهید آیت‌الله صدر کلا منفک شدید؟

بله، تصمیم گرفتم که از درس جدا شوم، ولی استاد برایم پیغام دادند: «بعد از بحث ترتب، می‌خواهم بحث تزاحم را مطرح کنم که دقیق‌تر و بهتر است، من تضمین می‌کنم که اگر شما به‌شکل مستمر، پنج سال در این درس شرکت کنی، به اجتهاد برسی و نباید درس را رها کنی!». من به ایشان گفتم: «همۀ حرف‌های شما را قبول دارم، اما بسیار گرفتارم، از جمله سردرد عجیبی که به من امکان شرکت در درس را نمی‌دهد». البته بعدها که مشکلاتم کمتر شدند، در درس ایشان شرکت کردم.

اشاره به نبوغ ایشان کردید. برخی معتقدند که ایشان پیش از سن بلوغ به اجتهاد رسیده بود؛ آیا همین‌طور است؟

این را که ایشان قبل از سن بلوغ در تمام ابواب فقهی به اجتهاد رسیده باشد نمی‌دانم، اما قطعاً از ابتدای بلوغ از هیچ کسی تقلید نکرده بود و از زمان بلوغ در هر مسئله‌ای، به فتوای خودش عمل می‌کرد و یقیناً از کسی تقلید نمی‌کرد. اما در مورد نبوغ ایشان، این موضوع بدیهی‌تر از آن است که کسی بتواند کتمان کند. کافی است کتاب «فدک» ایشان را بخوانید تا به نبوغ ایشان پی ببرید. کتابی است کم‌حجم، اما بسیار عظیم و ارزشمند و در موضوع خودش بی‌نظیر و اگر توجه کنیم که ایشان این کتاب را در کودکی نوشته، دیگر نمی‌توانیم نبوغ شگفت‌انگیز ایشان را کتمان کنیم!

حضرتعالی در تألیف کتاب «الاسس المنطقیه للاستقرا» ــ که در واقع به‌نوعی چکیده آرا و افکار و حاصل عمر شهید آیت‌الله صدر بود ــ با ایشان همکاری کردید. این همکاری چگونه پیش آمد؟

ماجر از این قرار بود که وقتی ایشان به بحث تواتر رسید، استدلال کرد که در منطق ارسطویی (منطق صوری) گفته می‌شود که متواترات یکی از ضروریات شش‌گانه است، اما به نظر من این مطلب غلط است و تواتر جزء ضروریات نیست. ایشان به بحث حسیات و حدسیات هم اشکالاتی را وارد کرد. البته ایشان در پی انکار این مطالب نبود، بلکه می‌خواست بگوید که تواترات و حدسیات و حسیات ناشی از چیزی هستند که ایشان آن را «عقل سوم» می‌نامید. پس از درس، من اشکالاتی را مطرح و شواهدی را خلاف گفته ایشان بیان کردم. بحث ما در روزهای بعد هم ادامه یافت و سرانجام از سطح درس فراتر رفت و تبدیل به یک بحث دونفره شد و من به منزل ایشان در ابتدای خیابان عقدالسلام می‌رفتم و خدمت ایشان مشرف می‌شدم. بحث‌ها و پرسش و پاسخ‌های ما چند ماه ادامه پیدا کرد و من تمام آن مباحث را ضبط و ثبت کردم و نطفه اولیه این کتاب با این شیوه شکل گرفت. نهایتاً شهید صدر این مطالب را مرتب و منظم کردند و کتاب ارزشمندی را رقم زدند؛ کتابی که به‌قول مرحوم شیخ محمدمهدی شمس‌الدین، هنوز قدر آن به‌درستی شناخته نشده است. البته این کتاب حاصل عمر شریف شهید صدر نیست. حاصل عمر ایشان بی‌شمارند که این کتاب یکی از آنهاست.

موضوع مهمی که در ارتباط با شهید صدر مطرح می‌شود مرجعیت موضوعی یا مرجعیت صالح است که به‌درستی تبیین نشده و بسیاری درباره آن ابهام دارند. بسیار مغتنم خواهد بود که توضیحات شما را دراین‌باره بشنویم.

 

«مرجعیت صالح» و «مرجعیت موضوعی» دو موضوع هستند. شهید صدر مرجعیت صالح را دارای پنج هدف می‌دانست:

  1. گسترش احکام اسلام در بین مسلمانان و تربیت دینی هریک از آنها به ترتیبی که تضمین‌کننده التزام فرد مسلمان به احکام اسلامی در رفتار شخصی او باشد.
  2. ایجاد جبهه فکری گسترده در بین امت اسلامی که حاوی تمام مفاهیم آگاهی‌بخش اسلامی باشد، از جمله اینکه اسلام نظام کاملی است که همه عرصه‌های زندگی را دربرمی‌گیرد.
  3. تأمین پشتوانه‌های فکری‌‌اسلامی لازم برای فعالیت اسلامی، یعنی اقداماتی که هدف آن تأسیس حکومت اسلامی است. این فعالیت نیازمند اندیشه‌های جامع و گسترده اسلامی است، ولذا باید منبع موثقی وجود داشته باشد که این اندیشه‌ها از آن تغذیه و اطلاعات آگاهی‌بخش و مفید را دریافت کنند. به نظر شهید صدر، این منبع مرجعیت صالح است. مرجعیت صالح موظف است به اتکای پژوهش‌های گسترده و کافی و دقیق اسلامی در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی و انجام مطالعات تطبیقی بین اسلام و سایر مکاتب اجتماعی، نیازهای فعالیت اسلامی را به‌شکلی تأمین کند و دامنه فقه اسلامی را به‌شکلی گسترش دهد که قانون‌گذار فقهی بتواند همه بخش‌های زندگی بشر را پوشش بدهد. یکی دیگر از وظایف مرجعیت صالح این است که مجموعه حوزه را برای انجام این مأموریت‌های عظیم ارتقا دهد.
  4. سرپرستی و مدیریت فعالیت‌های اسلامی. مردم زیادی در راه برپایی حکومت اسلامی تلاش می‌کنند، اما عده‌ای از آنها چون اسلام را درست نمی‌شناسند، دچار اشتباهات فکری و عملی می‌شوند؛ به همین دلیل باید مرجعی وجود داشته باشد که خطا و صواب را از هم تشخیص بدهد و فعالیت‌های اسلامی را مدیریت کند و بر آنها نظارت داشته باشد.
  5. دادن نقش رهبری امت به همه جایگاه‌های علمایی از مرجع تا پایین‌ترین مرتبه علما؛ یعنی رهبری امت باید به‌دست مرجع باشد و او از طریق آنچه در اختیار دارد، با امت تعامل کند، به‌نحوی که امت احساس کند که رهبری جز این مرجعیت صالح ندارد. این کار از طریق تأمین منافع امت، توجه به مسائل مردم و حمایت از فعالان سیاسی ممکن است.

و مرجعیت موضوعی؟

شهید صدر پیشنهاد می‌داد که مرجعیت از فردی بودن به موضوعی بودن تغییر کند.

یعنی چطور؟

منظور از موضوع، نهاد و دستگاه گسترده‌ای است که مرجع در رأس آن قرار می‌گیرد و نمایندگان مرجع و کمیته‌های تخصصی در آن نهاد حضور دارند تا هریک به تناسب تخصص خود به وظایفشان بپردازند. شهید صدر معتقد بود که این نهاد باید در جایگاه مرجعیت قرار بگیرد.

به نظر شما این کار عملی است؟

خیر، به نظر من این پیشنهاد دو اشکال مهم دارد: یکی این است که امکان دارد افراد ناصالحِ ظاهرالصلاح در چنین نهادی نفوذ کنند. امکان بررسی و کنترل و رصد دقیق تمام افرادی که در این نهاد وارد می‌شوند، وجود ندارد. بعد هم ممکن است این نهاد شکل بگیرد و مشکلی را هم که به آن اشاره کردم نداشته باشد، ولی مرجعی که در رأس آن است فوت کند و مرجع بعدی به اهداف این نهاد اعتقاد یا به اعضای آن اعتماد نداشته باشد. این موضوع یک اشکال دیگر هم دارد و آن هم اینکه در کتاب و سنت دلیلی بر این نداریم که نایب امام زمان(عج) می‌تواند یک نهاد باشد.

شهید صدر برای این اشکالات پاسخی نداشتند؟

ایشان در مورد اول که مرجعیت نهاد باشد نه فرد، می‌گفت: این کار باید آرام و با زمینه‌‌سازی‌ کافی و در زمانی که مرجعیت به‌اندازه کافی قدرت پیدا کرده است، انجام شود تا در بالاترین حد ممکن از نفوذ افراد ناصالح جلوگیری شود. در مورد دوم هم می‌گفت که مرجعیت به‌عنوان نایب امام، همیشه فردی است و نمی‌تواند نهادی باشد، اما شیوه عمل و ساختار اجرایی مرجعیت می‌تواند در قالب نهاد و دستگاه صورت بگیرد.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

نکته‌ها و خاطره‌هایی از سال‌ها مراوده علمی، اجتماعی و سیاسی با شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر

شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم در عداد یاران و مراودان دیرین شهید آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدباقر صدر بود و از منش علمی و عملی وی گفتنی‌های فراوان داشت. او در دهه 1370 و طی گفت‌وشنودی، شمه‌ای از این خاطرات را بیان نمود. این مصاحبه تاریخی که می‌تواند مستند و دستمایه مناسبی برای محققان زندگی شهید صدر باشد، هم‌اینک پیش روی شماست.

با تشکر از حضرتعالی به لحاظ شرکت در این گفت‌وشنود، طبعا اولین سؤال ما این است که از چه دوره‌ای و چگونه با شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر آشنا شدید؟

بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(ع). در سال 1334، یکی از طلاب علوم دینی که شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر را می‌شناخت، از مقام علمی ایشان ستایش زیادی کرد. من در آن زمان نزد یکی از عالمان نجف، درس کفایه را می‌خواندم و تصمیم گرفتم در درس ایشان در مسجد هندی حاضر شوم و ببینم کیفیت درس ایشان چگونه است که این دوست طلبه ما را این‌گونه شیفته خود کرده است. در درس شرکت کردم و دیدم نحوه تدریس و فهم عمیق از کتاب کفایه در آن، کاملاً با روحیه من سازگار است. البته ایشان قبلاً هم این درس را تدریس کرده بودند، ولی آن تدریس پیوسته و کامل نبود و شاید این دوره‌ای که من در آن شرکت کردم، اولین دوره پیوسته و مستمر درس کفایه ایشان بود.

هم‌‌درس‌هایتان در آن درس چه کسانی بودند؟

برخی را به‌یاد می‌آورم، از جمله شیخ عباس اخلاقی، سید فخرالدین ابوالحسن، شیخ عبدالعالی مظفر و سید نورالدین اشکوری که گاهی می‌آمدند. البته بعضی دیگر هم گاهی در درس ایشان شرکت می‌کردند.

آیا همه توانمندی و جایگاه علمی ایشان را درک می‌کردند؟

خیر، ایشان در محافل علمی چندان شناخته‌شده نبودند و فقط طلبه‌های فاضلی که از جنبه علمی پیشرفت کرده بودند عظمت علمی ایشان را درک می‌‌کردند. افرادی هم که از نزدیک با ایشان تماس داشتند، از جمله پسرعمویشان سیدموسی صدر، آیت‌الله سید موسی شبیری زنجانی، آیت‌الله سید محمد روحانی و شاگردان خصوصی آیت‌الله‌العظمی خویی بخشی از عظمت این شخصیت بی‌نظیر را دریافته بودند. بسیاری بر این اعتقاد بودند که پیشرفت علمی شهید صدر، ابداً عادی و معمولی نیست که سخنی درست به نظر می‌رسید.

از شرایط خانوادگی و تربیتی شهید آیت‌الله صدر برایمان بگویید. چون ظاهراً ایشان به این جنبه اهمیت زیادی می‌دادند.

بله، ایشان رنج‌های فراوانی دیده بودند که گاهی درباره آنها با من صحبت می‌کردند. می‌گفتند: در کودکی خدمتگزار باوفا و صدیقی داشته‌اند که او را به‌اندازه پدر و مادرشان دوست داشتند. پدر شهید صدر ویژگی‌‌های برجسته‌ای داشتند. ایشان از خاندان بزرگی بودند و به‌لحاظ علمی از امتیازات فراوانی برخوردار بودند، ولی شهید صدر خیلی کوچک بودند که ایشان از دنیا می‌رود و همان فردی که اشاره کردم (و اگر اشتباه نکنم نامش عبدالحسین بود) رسیدگی به شهید صدر را به عهده می‌گیرد.

نکته جالب این است که ظاهراً بعضی از اقوام شهید صدر مایل بودند که ایشان راه دیگری غیر از تحصیلات حوزوی را اختیار کند؛ زیرا نبوغ و استعداد فوق‌العاده‌ای داشتند و همه مطمئن بودند که ایشان به موقعیت ویژه‌ای دست پیدا می‌کند. همه فکر می‌کردند که ایشان راه پسردایی‌هایشان، جعفر آل‌یاسین و عزالدین آل‌یاسین را دنبال می‌کنند و مدارک دانشگاهی و علمی بالایی می‌گیرند. خانواده و اقوام این‌گونه پیش‌بینی می‌کردند که اگر ایشان همین مسیر را دنبال کند، هم از لحاظ علمی به مقامات بالایی دست پیدا می‌کند و هم به‌لحاظ معیشتی از رفاه بیشتری برخوردار می‌شود و فقر و سختی گذشته ایشان از بین می‌رود؛ مخصوصاً که بعضی از افراد خاندان صدر از قبیل سید محمدصادق صدر و سید محمد صدر، در دستگاه دولت موقعیت‌های خوبی داشتند، اما زندگی در حوزه‌های علمیه بسیار سخت بود؛ مخصوصاً اگر طلبه‌ای بود که کسی به‌لحاظ معیشتی به او کمک نمی‌کرد.

نظر خود ایشان چه بود؟

می‌گفتند از همان کودکی دلم می‌خواست راه اجداد خود، یعنی تحصیل علوم دینی را دنبال کنم. می‌گفتند: جز مادرم، کسی با این فکر موافق نبود و مرا یاری نمی‌کرد. مادر ایشان در این مسیر رنج‌های فراوانی را تحمل کرده بودند.

معاش خانواده ایشان در نبود پدر، چگونه تأمین می‌شد؟

ایشان می‌گفت: معاش خانواده از طریق مضاربه و به‌سختی تأمین می‌شد، اما حتی نزدیک‌ترین اشخاص به  خانواده هم از این موضوع اطلاع نداشتند! نکته جالب این است که حتی دایی ایشان آیت‌الله شیخ محمدرضا آل‌یاسین، از مراجع بزرگ آن دوره، تصور می‌کردند که این خانواده از لحاظ مالی کاملاً بی‌نیاز هستند، ولذا به آنها کمک مالی نمی‌کردند! این در حالی بود که ایشان همسایه خواهرشان بودند و فوق‌العاده هم به سید علاقه داشتند و به علم و فضیلت او معتقد بودند، منتهی عزت نفس شهید صدر مانع از این می‌شد حتی با دایی خود از سختی‌ها و نیازهای زندگی خود حرف بزنند! خانواده صدر با خاندان سید شرف‌الدین در لبنان پیوند داشتند که شاخه‌ای از آنها به ایران رفتند و در اصفهان ساکن شدند. آنها در خانواده‌های معروف علمی ریشه دارند و از بزرگ‌ترین خاندان‌های علمی در ایران بودند که در اصفهان زندگی می‌کردند.

فعالیت‌های علمی و فرهنگی شهید آیت‌الله صدر در چه زمینه‌هایی بود؟

ایشان در علوم مختلف اسلامی فعالیت می‌کردند. بخشی از این فعالیت‌ها به حوزه احکام اسلامی، بخشی به فلسفه اسلامی و قسمتی به تاریخ اسلامی و نیز تفسیر مربوط می‌شود. ایشان در همه این زمینه‌ها، نوآوری‌های بسیار داشتند؛ مثلاً در احکام اسلامی توانستند نظریه اقتصاد اسلام را ارائه و مبانی این نظریه را تدوین کنند. ایشان نظریه‌های سرمایه‌داری و سوسیالیستی را نقد و درستی نظریه اسلام را در این زمینه اثبات کرده‌اند.

ایشان در زمینه فلسفه توانستند مکتب‌های فلسفی معروفی چون ماتریالیسم دیالکتیک را نقد و بررسی کنند و پایه‌های استقرا را در منطق، استوار سازند و این روش را در اکتشافات فقهی و اصولی به‌کار گیرند و در علم کلام هم از آن استفاده کنند. بالاترین کشف علمی شهید صدر، استفاده از روش دانشمندان علوم تجربی، در مقام استدلال بر وجود خداوند است. ایشان در زمینه فقه و اصول هم توانستند مجموعه‌ای از قواعد اصولی و فقهی را تدوین و فقیهان را در راه استنباط احکام شرعی کمک کنند. در زمینه جامعه‌شناسی، ایشان مجموعه‌ای از قوانین حاکم بر تاریخ و آنچه را که از قرآن در این زمینه استنباط می‌شود و نظریه قرآنی را درباره فلسفه تاریخ کشف کردند. به این ترتیب شهید صدر را می‌توان از بزرگ‌ترین نویسندگان اسلامی در دهه اخیر دانست که آثار ایشان مورد توجه و تکریم اکثر دانشمندان اسلامی و غیراسلامی است.

تحلیل شما از نقش شهید آیت‌الله صدر در مورد انقلاب اسلامی عراق چیست؟

ایشان را می‌توان پایه‌گذار فعالیت‌های فکری و طرح‌های تشکیلاتی حرکت اسلامی در عراق و حتی پدیدآورنده انقلاب اسلامی در عراق دانست.

دلایل شما برای چنین ادعایی چیست؟

با توجه به نظریه‌هایی که ایشان از مکتب اسلام استنباط کرده و ارائه داده‌اند و نیز برداشت ایشان از جهان‌شمول بودن اسلام و موارد بسیار دیگر، می‌توان دریافت که ایشان پایه‌گذار فکر حرکت اسلامی در عراق هستند. ایشان توانستند طرح مرجعیت صالح را ارائه کنند. ایشان رهبری امت را تنها متعلق به فقهای آگاه به اسلام، یعنی دنباله خط پیامبران و ائمه اطهار علیهم‌السلام می‌دانستند. این خط، محور رهبری را در اسلام شکل می‌دهد و بر همین پایه، ایشان طرح مرجعیت صالح را بنا گذاشتند که بر مبنای آن، نقاط علمی و راهبردی این حرکت تبیین می‌شود؛ به همین دلیل ایشان با تمام وجود در کنار حرکت مرجعیت آیت‌الله‌العظمی امام سید محسن حکیم قرار گرفتند؛ زیرا مرجعیت ایشان در ایجاد تحولات فرهنگی و سیاسی در عراق سهم بسیار بزرگی داشت. شهید صدر با نقش و تأثیر تشکیلات سیاسی در اسلام و ارتباط آنها با رهبری مرجعیت و تأثیر این تشکیلات در امت اسلامی به‌خوبی آشنا بودند و مبانی فکری و تشکیلاتی را با دقت تبیین کردند.

ایشان همچنین در ایجاد انقلاب اسلامی در عراق سهم بزرگی داشتند و درواقع پدیدآورنده این انقلاب بودند؛ زیرا مجموعه‌ای از اقدامات خود را در ارتباط با ایجاد حرکت اسلامی در عراق به‌کار گرفتند و به همین دلیل هم تصمیم گرفتند از مرجعیت و رهبری امام خمینی دفاع کنند. ایشان انقلاب اسلامی را تأیید کردند؛ چون رهبر این انقلاب یک مرجع و سرآغاز آن از حوزه علمیه بود.

از موضع‌گیری ایشان در قبال انقلاب اسلامی بیشتر برایمان بگویید.

شهید صدر در شناسایی انقلاب اسلامی ایران در عراق تلاش زیادی کردند و با همه توان و امکان خود در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفتند و حتی نماینده‌ای را خدمت امام فرستادند که اعلام کنند: همه توان و امکان خود را در خدمت انقلاب و رهبری آن قرار خواهند داد. شهید صدر در بُعد فکری و فرهنگی هم، به نگارش قانون اساسی برای جمهوری اسلامی و نظریه فکری اسلامی پرداختند و آن را در دوره‌ای که قرار بود قانون اساسی ایران نوشته شود، برای امام خمینی فرستادند. جالب اینجاست که این قانون شباهت زیادی به قانون اساسی تدوین‌شده توسط مجلس خبرگان داشت.

شهید صدر در بُعد سیاسی هم، ملت‌های اسلامی را به حمایت از انقلاب ایران و رهبر آن دعوت کردند و به‌رغم دشمنی عراق با ایران، در نجف به پشتیبانی از انقلاب اسلامی، طلاب را به راهپیمایی تشویق کردند. ایشان در تأیید انقلاب تلگراف‌های متعددی را به ایران فرستادند و برای شهادت شهید آیت‌الله مطهری مجلس فاتحه برگزار کردند که تنها مجلس فاتحه‌ای بود که برای شهید مطهری در نجف برگزار شد.

ایشان صراحتاً اعلام کردند که آماده جنگ مسلحانه و درگیری نظامی با رژیم بعث عراق هستند و حاضرند خون خود را در راه نابودی طاغوت و اقامه حکومت اسلام و تحکیم پایه‌های اسلام در عراق هدیه کنند.

نظر ایشان درباره وحدت اسلامی چه بود؟

ایشان معتقد بودند که تفرقه در بین فرقه‌های مختلف اسلامی توسط استعمار و برای تضعیف مسلمانان به‌وجود آمده است؛ به همین دلیل ایشان بدون توجه به گرایش‌های مذهبی، از موضع کلان اسلامی کار می‌کردند و زمانی هم که با ملت عراق حرف می‌زدند، سنی و شیعه را یکسان مورد خطاب قرار می‌دادند و می‌گفتند: مسئله ما اسلام است و اختلاف مذاهب اسلامی در حدی نیست که در برخورد کلی ما نسبت به قضایای اصلی اسلام تأثیر بگذارد.

 

 

به گزارش خبرگزاری مهر: محمدعلی آذرشب، استاد دانشگاه تهران و عضو شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، از شاگردان شهید سید محمدباقر صدر و شهید سید محمدباقر حکیم است. وی در سالهای تحصیل خود در دانشگاه بغداد از راهنمایی ها و آموزش های شهید صدر بهره مند شده و در مقطع کارشناسی موفق به ارائه پایان نامه تحت راهنمایی شهید سید محمدباقر حکیم شده است.

در این گفتگوی تفصیلی که به بهانه سالگرد شهید سید محمدباقر صدر انجام شد، دکتر آذرشب ضمن تشریح زوایای مختلف شخصیت علمی و سیاسی شهید صدر وی را انسانی استوار و راسخ در راه علم و مبارزات سیاسی دانست که هیچ گاه حاضر نشد در برابر حکومت بعث عراق ذره ای کوتاه آمده و به خواسته صدام تن دهد همین مقاومت و پایمردی وی که برآمده از محیط تربیتی وی در خانواده ای اصیل و اهل علم بود عاملی شد تا در نهایت شهید سید محمدباقر صدر و خواهرش بنت الهدی صدر توسط رژیم بعث به شهادت برسند.

شاگرد ارجمند بارها در مصاحبه و هنگام سخن گفتن از استاد شهیدش اشک از چشمانش جاری شد تا آنجا که دقایقی گفتگو را متوقف کرده و از اتاق بیرون رفت تا برای ادامه آن مهیا شود. شخصیت علمی، انقلابی و مبارزاتی این شهید والامقام کمتر در میان شیعیان حتی در عراق شناخته شده است. خصوصا که هنوز برخی از کتب ایشان منتشر نشده یا به فارسی ترجمه نشده است.

در ادامه متن کامل گفتگو با محمد علی آذرشب از نظرتان می گذرد:

درباره شخصیت شهید صدر برایمان توضیح دهید. شهید صدر در حوزه های مختلف علمی ورود داشتند. از اقتصاد تا فقه، اصول، منطق، سیاست اسلامی و غیره و این از ویژگی‌های ایشان بود. در این باره صحبت کنید.

شخصیت شهید صدر را اگر بخواهیم در یک کلمه بیان کنم، می گویم ایشان نمونه بارز احیاگری در شخصیت های جهان اسلام بودند.

احیاگری یک مسئله اساسی در اسلام است. اصلاً هدف اسلام احیاگری است. هدف کل انبیاء و اولیاء احیاگری بوده است. احیاگری تمدن سازی نوین اسلامی است که امروز بسیار از آن صحبت می شود.

در سخنان اخیر مقام معظم رهبری در جمع مهمانان کنفرانس وحدت اسلامی، ۶ بار عبارت تمدن سازی نوین اسلامی تکرار شد. گویا رهبر انقلاب قصد داشتند بگویند که اگر می خواهید وحدتی در جهان اسلام به وجود آمده و کرامت و عزت داشته باشیم، باید احیاگری و تمدن سازی صورت گیرد تا بعد از آن جامعه اسلامی بتواند به وحدت رسیده و بین مذاهب آن تقریب به وجود آید والا هیچ یک از آسیب هایی که جهان اسلام را تهدید می کند از بین نخواهد رفت.

امروز یکی از مهمترین نیازهای جهان اسلام، احیاء احیاگران است. طرح های احیاگری که در جهان اسلام به خصوص در دو قرن اخیر به دلیل خصوصیات و ویژگی های خاص وجود داشته را باید زنده کنیم تا متناسب با نیازهای روز جامعه باشد. شهید صدر از برجسته ترین احیاگران بود.

احیاگران چه ویژگی دارند که شهید صدر را جزء آنها می دانید؟

یکی از مهمترین ویژگی های یک احیاگر این است که از منیت خود خارج شود. به عبارت دیگر انسانی که در منیت و گِل خود فرو رفته نمی تواند احیاگر باشد. به همان اندازه که توانسته خود را از منیت دور کند، می تواند احیاگر باشد.

زبان عرفان و عرفا در اسلام رهایی از منیت است. اگر بت درون انسان بشکند، می تواند انسان را در مسیر بی نهایت به سمت خدا حرکت دهد.

به طور قطع می توانم بگویم شهید صدر در زندگی خود «من» نداشت. همانطور که امام خمینی (ره) می فرمود «نگویید من، بگویید مکتب من»؛ این مسئله در وجود اجتماعی، خانوادگی، علمی، برخورد با افراد و دوستان، به طور کامل در وجود شهید صدر متجلی بود.

بعد از اوج گیری انقلاب اسلامی، شهید صدر به حامیان خود پیام داد و گفت «در امام خمینی ذوب شوید، همانطور که خودش در اسلام ذوب شد»؛ این نشان دهنده شخصیت او بود.

در دوران دانشجویی بدون استثناء هر زمان که تصمیم گرفتیم به ملاقات شهید صدر برویم، با وجود مشغله فراوان از ما استقبال می کرد. هر وقت ما را می دید انگار آشنایی قدیمی بین ما وجود داشت. این روحیه عامل مساعدی برای احیاگری بود.

من به چشم خودم دیدم شهید صدر در مراسم فاتحه خوانی یکی از دوستان وقتی وارد مجلس شد، بدون اینکه توجه به بالای مجلس بکند همانجا کنار در ورودی و در نزدیکی کفش ها روی زمین نشست. خاطرم هست هرچقدر به وی اصرار کردند که جابجا شود، نپذیرفت. این ویژگی مهمی از احیاگران است چون کسانی که منیت ندارند، عاشق هستند. عشق از رهایی منیت ها آغاز می شود.

امکان ندارد زیبایی به کسی نشان داده شود که در ظلمات منیت گرفتار است. وقتی از ظلمات منیت خارج شد، زیبایی ها را خواهد دید. همانطور که حضرت زینب (س) بعد از واقعه عاشورا فرمودند ” ما رَأَیتُ الّا جَمیلاً ” .

شهید صدر به آرمان بزرگ وابستگی داشت. طبیعت انسان ها آرمانگراست اما آرمان انسان های مختلف با هم تفاوت دارد.

وی به آرمان مطلق وابسته بود. یعنی خدا را به عنوان یک آرمان مطلق می دانست که باید به سمت او حرکت کرد. به سمت علم حرکت می کرد چون خداوند عالم مطلق بود. به سمت عدل حرکت می کرد چون خداوند عادل مطلق بود و همه صفات جلالی و جمالی خداوند را در نظر می گرفت تا به سمت آن حرکت کند.

اگر آرمان احیاگر کوچک باشد حرکت نخواهد کرد اما وقتی آرمان یک احیاگر خداوند باشد، حرکت او نیز بی نهایت خواهد بود.

شهید صدر تا پایان زندگی خود بدون توقف به دنبال آرمان بزرگ بود. انگار وجود او ذوب در آرمان حقیقی و والای انسان شده بود. به ما هم سفارش می کرد که خدا را به عنوان یک آرمان بزرگ تلقی کنید. بدون توقف به سمت او حرکت کنید.

اعتقاد داشت که نماز و روزه مظهری از عبادت خداوند است، ولی حرکت به سمت ذات خدایی اصل و اساس عبادت است.

یکی دیگر از ویژگی های شهید صدر شناخت نیازها است که در شخصیت ایشان متجلی بود.

شهید صدر استاد بزرگ فقه و اصول بود اما همین فقه و اصول را به سمتی سوق داد که پاسخگوی نیاز جامعه باشد. مکتب علمی شهید صدر در جهت پاسخ به نیازهای جامعه سوق داشت. تلاش می کرد بفهمد که در ذهن جوانان چه می گذرد و جامعه به چه سمتی حرکت می کند تا خط سیر آن را به سمت آرمان بزرگ هدایت کند.

در یک برهه ای احساس کرد که مردم به مسائل فلسفی اعتقاد دارند. آن زمان اوج شیوع فلسفه مارکسیستی در عراق، جهان عرب و حتی در ایران بود. احساس کرد که باید به این نیاز مردم پاسخ داد و همین باعث شد که کتاب «فلسفتنا» را نوشت تا با همان زبان رسا و عمیق پاسخ نیازهای این جامعه را بدهد.

تمام منابع مارکسیستی را به دست آورد و تا جایی که می توانست منابع مکتب سرمایه داری را هم جمع آوری کرد. آنها را مطالعه کرد و سعی کرد کتابهای فارسی در این باره را هم مطالعه کند.

طرحی ارائه داد برای فلسفه اسلامی در مقابل فلسفه مارکسیستی و لیبرال دموکراتیک، که این کتاب اوج گرفت و مورد استقبال بود. با زبان جهانی صحبت کرد به همین دلیل به تمام زبان های دنیا ترجمه شد. حتی با زبان فرادینی و فرامذهبی هم آن را ترجمه کردند.

بارها در عربستان سعودی این کتاب چاپ شد. این کتاب دست مردم، در حلقه های علمی، مساجد و دانشگاه ها دست به دست می چرخید.

خاطرم هست در سمیناری در کویت شرکت کردم که در آن سمینار دو نفر از کشور مراکش مرتب از کتاب فلسفتنا صحبت می کردند. از آنها سوال کردم که این کتاب را از کجا می شناسید؟ پاسخ دادند این کتاب تنها کتابی بود که می توانستیم در مقابل فلسفه مارکسیستی ارائه کرده و از آن استفاده کنیم.

شهید صدر در برهه ای از زندگی خود احساس کرد که مسئله اقتصاد، مسئله اول جامعه است و جامعه با فقر درگیر شده. این مسئله باعث شد که به دنبال اقتصاد اسلامی باشد. به همین خاطر کتاب «اقتصادنا» را نوشت. کتابی که بخش اول آن اقتصاد اسلامی و بخش دوم آن پاسخ به شبهات و نظرات مارکسیستی و لیبرال دموکراتیک است. این کتاب زائیده شناخت از نیاز جامعه بود.

از سخنان شما اینگونه بر می آید که شناخت نیازهای جامعه در حرکت آن به سمت سعادت نقش مهمی دارد. در جامعه کنونی این مسئله چقدر اهمیت پیدا می کند؟

بله. در جامعه کنونی هم شناخت نیازها اهمیت دارد. افراد نباید برای خودشان صحبت کنند بلکه باید برای دیگران و به خاطر دیگران صحبت کنند که برای این کار باید نیازهای مردم را بشناسند. این درسی است برای ما تا اول بدانیم جامعه چه چیزی را نیاز دارد بعد بر اساس آن صحبت کنیم.

آینده نگری هم یکی دیگر از ویژگی های احیاگران است. در حالی که غالباً وقتی می خواهیم از گفتمان دینی صحبت کنیم، به گذشته می پردازیم. در دانشگاه ها، گذشته تمدن اسلامی تدریس می شود. اینکه تمدن اسلامی در آندلوس یا بغداد و یا نیشابور چگونه بوده است، اما درباره آینده تمدن اسلام هیچ صحبتی نمی شود. در حالی که شهید صدر نسبت به آینده نظر داشت و می خواست آینده را در برابر امت اسلامی ترسیم کند.

نگاه فراگیر نسبت به مسائل اسلامی یکی دیگر از ویژگی های شهید صدر بود. اسلام را با ابعاد مختلف در نظر می گرفت و درباره آن صحبت می کرد. اینگونه نبود که تنها روی یک مسئله کوچک از مسائل اسلام تاکید کرده و درباره آن حرف بزند.

به تعبیر امام برخی علما فکرشان محدود به برخی مسائل کوچک از نیازهای جامعه بود اما فردی مانند شهید صدر کل مکتب اسلام را در نظر می گرفت. اگر یک بخش از اسلام را در نظر گرفته و بقیه را نادیده گرفت، این ناقص است.

یکی از مشکلات گروهک های تروریستی مانند داعش همین است که یک گوشه از اسلام را به اسم جهاد در دست گرفته و بقیه را رها کردند. یا باید تمام اسلام را بیان کرده و یا آن را رها کرد تا بخشی از آن منسوخ نشود.

اشاره خوبی کردید به ورود شهید صدر به حوزه های علمی مختلف از جمله اقتصاد، فقه، اصول و … یکی از ویژگی های ایشان این بود که ضمن ورود به حوزه های مختلف علمی، نیاز جامعه را در نظر گرفته و در هر یک از این حوزه ها نوآوری و خلاقیت به وجود می آورد. در این باره توضیح دهید.

این خصوصیت ذاتی شهید صدر بود. او به مطالعه کردن عشق می ورزید. آن زمان کتاب و روزنامه و نشریه به صورت امروزی منتشر نمی شد. کتاب های منطق و فلسفه و فقه و اصول بود، اما شهید صدر به دنبال همه چیز می رفت.

هر گوشه ای کتاب یا نوشته ای می دید، آن را مطالعه می کرد. من از سید اسماعیل صدر برادر بزرگتر شهید صدر شنیدم که می گفت هر وقت کاغذ پاره ای در هر گوشه ای به چشمش می خورد، آن را برمی داشت و مطالعه می کرد و این ویژگی از دوران کودکی با او همراه بود.

شهید صدر از سالهای ابتدایی زندگی خود کنجکاو بود. شاید در ایران کمتر کسی کتاب های تقی آرانی رهبر حزب توده ایران را خوانده باشد، اما شهید صدر فارسی یاد گرفته بود و کتاب های تقی آرانی را هم به طور کامل و با دقت مطالعه کرده بود.

عطش مسئله مهمی است. اگر عطش را در جوانان خود ایجاد نکنیم عقب خواهیم ماند. شهید صدر برای مطالعه کردن عطش داشت.

«آب کم جوی، تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست»

عطش محور مهم تمدنی است، همان طور که هاجر (ع) عطش کرد و بعد از این عطش سعی کرد، بعد از سعی بود که زمزم منفجر شد.

نبوغ یکی دیگر از ویژگی های ذاتی شهید صدر بود. وقتی به عنوان دانشجو جواب سئوالتمان را از شهید صدر می شنیدیم، مبهوت می شدیم. مثل اینکه در مقابل کوه عظیمی ایستاده ایم.

برخی از دوستان برای رساله های دکتری یا فوق لیسانس موضوعات ادبی یا فلسفی را انتخاب می کردند و در ملاقات با شهید صدر موضوع را با ایشان مطرح می کردند.

شهید صدر منظم و مرتب پلان پایان نامه دوستان را ارائه می کرد، مثل اینکه از قبل درباره آن فکر کرده و آن را طراحی کرده بود؛ این برای ما عجیب بود.

محیط خانواده و شرایط خانوادگی وی چه نقشی در شکل گیری چنین شخصیتی داشت؟

شهید صدر در محیط خانوادگی زندگی کرد که هم اصیل و هم اهل علم و تحصیلکرده بودند.  مرحوم سیداسماعیل صدر برادر شهید صدر نمونه انسان اهل فضل و عمل بود که ما خدمت ایشان در کاظمین بسیار می رسیدیم. محیط خانوادگی شهید صدر پرورش دهنده بود که این امر بسیار موثر بود. مجموع این خصوصیات باعث شد که محمدباقر صدر در هر فضایی که وارد می شد نوآوری داشته باشد و نوآوری و ابداع به وجود بیاورد.

شهید صدر در فضای سیاسی وقت هم ورود کرده و مبارزات سیاسی گسترده ای را با حکومت بعث عراق انجام دادند. درباره مبارزات شهید صدر توضیح دهید و اینکه آیا قصد داشتند در عراق حکومت اسلامی ایجاد کنند؟

شهید صدر احیاگر بود و نسبت به مسائل اسلامی دیدگاه فراگیر داشت، امکان نداشت در مسائل سیاسی بی تفاوت باشد.

در عراق حکومتی بود که سد راه حرکت تکاملی مسلمانان بود، این سد راه باید از بین می رفت؛ در واقع کار سیاسی شهید صدر این بود که سد موجود را از بین ببرد تا جامعه اسلامی حرکت کند.

از زمان پادشاهی عراق تا جمهوریت و زمان قومی ها و بعثی ها حکومتی نیامد که مردم را به سمت کمال و رشد سوق دهد. یا به غرب و یا به شرق وابسته بود. مزدور و بی توجه به ارزش های انسانی بودند، اما شهید صدر نمی توانست نسبت به این مسئله بی تفاوت باشد، از این رو اولین چیزی که مورد توجه وی قرار گرفت تشکیل حزب و ایجاد تشکیلات منسجم بود، به همین خاطر با عده ای از علما «حزب الدعوه اسلامی» را تاسیس کردند. حزب الدعوه اسلامی سه مرحله داشت که از ویژگی های استثنایی یک حزب بود. مرحله اول فکرسازی بود. باید افراد در این مرحله ساخته می شدند تا یک پایگاه عظیم فکری شکل گرفته و جامعه اسلامی را بپذیرد تا بعد وارد مرحله شناخت سیاسی و مواضع سیاسی شود و بعد از آن به طور علنی وارد جامعه شده و صدای خود را به عنوان صدای معترض به طور رسا به گوش مردم برسانند و بعد از قوت گرفتن بتوانند دولت اسلامی در عراق تشکیل دهند.

حزب الدعوه اسلامی نشریاتی داشت که اغلب سرمقاله‌های نشریات را خود شهید صدر می نوشت. شهید صدر تلاش کرد در کنار این حزب، تحولات فکری عظیمی در حوزه علمیه ایجاد کند. سعی کرد دانشجویان علاوه بر فقه، اصول و عقاید به مسائل روز هم ورود پیدا کنند، البته با کارشکنی های زیادی مواجه شد. حوزویان نمی پذیرفتند و معتقد بودند این مسئله مناسب حوزه نیست. می گفتند طرح این مسائل بدعت در حوزه است، این موضوعات بنیان حوزه را از بین می برد؛ در حالی که طرح مسائل روز تقویت کننده بنیان حوزه بود.

زمانی از حوزه گذشته بود که این محل علمی از نیازهای جامعه فاصله پیدا کرده بود، اما شهید صدر به دنبال آن بود که حوزه علمیه را به نیازهای جامعه و مسائل روز نزدیک کند. یک دانشکده فقه با همکاری محمدرضا مظفر در عراق تاسیس کرد. یک دانشکده اصول دین در بغداد با سرپرستی سیدمرتضی عسگری تاسیس کرد و تلاش کرد برنامه های دانشکده ها و دروسی که باید در آن تدریس می شد را به اساتید آن ارائه کند.

پس شما معتقدید شهید صدر بنای ایجاد حکومت اسلامی در عراق نداشت و تنها به دنبال برداشتن موانع موجود در عراق از سر راه مسلمانان برای رسیدن به جامعه عالی اسلامی بود؟

گاهی کلمات سیاسی به منزله قدرت طلبی استنباط می شود، به همین خاطر می خواهم بگویم حرکت آقای صدر از قدرت طلبی جدا بود. حکومت هدف شهید صدر نبود، حکومت وسیله ای برای اصلاح جامعه است. حکومت نه هدف پیامبر و نه هدف انبیاء بود، بلکه حکومت را وسیله ای قرار می دادند تا یک جامعه ایده آل و خداپسند ارائه دهند. می خواهم ذهن شما از حکومت طلبی و قدرت طلبی نسبت به شهید صدر دور باشد.

اشاره خوبی به تاسیس حزب الدعوه اسلامی عراق کردید، اوضاع این حزب امروز چگونه است و چقدر در مسیری که شهید صدر آن را ریل گذاری کرده اند، حرکت می کند؟

-این سئوال سخت ترین سئوال برای من است، چون ممکن است جواب من به اغلب دوستان بربخورد، اما به طور صریح می گویم که حزب آن شرایط آرمانی که آقای صدر تاسیس کرد را ندارد. این مسائل دلایل مختلفی داشت، یکی اینکه اعضای این حزب به فساد مالی و قدرت طلبی کشیده شدند. عامل دیگر غیر از فساد ناامیدی بود. حزبی که پرچمدار مبارزه با غرب  و شرق بود به جایی رسید که برخی از اعضای آن رفتند و با آمریکا مذاکره کردند. این مسئله برای بسیاری ناامیدکننده و ناراحت کننده بود.

یکی دیگر از عوامل فروپاشی این حزب، جای خالی شخصیت های بزرگ و استخوان‌دار مانند شهید صدر، آصفی، عسگری و امثال اینها بود و باعث شد شیرازه حزب از هم بپاشد. از طرف دیگر بقایایی از حزب الدعوه امروز در حکومت عراق حضور دارند که با تشکیل حکومت جدید در عراق، این مابقی هم از بین رفته و در حکومت جدید جایی برای آنها باقی نخواهد ماند.

نگاه شهید صدر به انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) چگونه بود؟

شهید صدر انقلاب اسلامی ایران را به عنوان تحقق کل آرمان های خود می دانست. بالاترین آرمان وی، تشکیل حکومت اسلامی به رهبری ولی فقیه بود. در خواب هم نمی دید که چنین اتفاقی بیفتد، اما در ایران چنین مسئله ای رخ داد. با آن عظمت و شکوه مردمی و بین المللی حکومت اسلامی در ایران شکل گرفت و باعث شد شهید صدر از خود بیخود شود.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای پیروان خود پیام می داد، جزوه و کتاب می نوشت که در انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) ذوب شوید. حتی تئوری هایی برای قانون اساسی ایران و شکل حکومت و نیز منش سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران می نوشت.

بعد از شهادت آیت الله مطهری شهید صدر برای او مجلس فاتحه خوانی در عراق گذاشت، اما این فاتحه خوانی برای وی گران تمام شد. از طرف حکومت مامور به سراغ شهید صدر آمد که برای چه چنین مراسمی برگزار کردید، شهید صدر به آنها پاسخ داد که آیت الله مطهری فرزند حوزه علمیه بود. تایید این حرکت شهید صدر از سوی امام (ره) باعث شد که شهید صدر را دستگیر کنند.

به جرات می توانم بگویم شهید صدر بیشتر از آنکه شهید انقلاب عراق باشد، شهید انقلاب اسلامی ایران است.

تاثیر انقلاب اسلامی ایران به تمام طیف انقلابی و اسلامی عراق سرایت کرد. نهضت شعبانیه عراق هم در اثر انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هیات هایی از شهرهای مختلف عراق به دیدن شهید صدر می آمدند و از او درخواست می کردند که شما هم حرکت کنید. آقای صدر کوتاه نمی آمدند و نمی گفتند الان وقت این حرف ها نیست، استقبال می کرد، آنقدر ادامه داد تا او را به شهادت رساندند.

همراهی شهید صدر با امام خمینی در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب به خصوص در دورانی که امام (ره) در عراق در تبعید به سر می برد چگونه بود؟

مراودات زیادی با هم داشتند، مستقیم و غیرمستقیم. شاگردان مشترک بین آنها وجود داشت مانند سیدمحمود هاشمی که هم شاگرد امام خمینی (ره) بود و هم شاگرد شهید صدر. آقای اشکوری شاگرد امام (ره) و شهید صدر بود. ارتباط بین امام (ره) و شهید صدر همیشه برقرار بود. امام راحل نسبت به شهید صدر شناخت کامل داشت به همین خاطر در دوره‌ای که اخباری مبنی بر خروج شهید صدر از عراق به گوش رسید، امام خمینی (ره) پیام داد که شما به هیچ وجه عراق را ترک نکنید و در عراق بمانید و شهید صدر پاسخ داد هرگز از عراق خارج نخواهم شد.

شهید صدر به استقبال شهادت؟ رفت. خودش می دانست که شهید خواهد شد و شهادتش نتیجه ای خواهد داشت. شهادت آقای صدر در حقیقت تاجگذاری کل فعالیت های فکری، علمی و سیاسی قبلی وی بود.

در جریان مبارزات شهید صدر، آمنه خواهر محمدتقی صدر چه نقش و اثرگذاری در جریان مبارزات وی داشت؟

آمنه به دنبال مبارزات فکری بود. مدرسه ای تاسیس کرد در کاظمین با تعداد زیادی از شاگردان دختر که می توان گفت وی تربیت کننده یک نسل از زنان متدین و آگاه در عراق بود که می شناسم برخی از آنها را که مسئولیت های خوبی به دست آوردند. خواهر شهید صدر ادیب بود، برخلاف برادرش داستان‌نویسی می کرد و شعر می گفت. حتی متاهل نشد تا تمام وقت خود را برای مبارزات فکری صرف کند. آمنه شخصیت عجیبی داشت، مانند برادرش آرامش نداشت.

وقتی مسئله شهادت شهید صدر پیش آمد بسیاری از مردم عراق خبر نداشتند که چه فشارهایی بر سیدمحمدباقر صدر و خانواده اش تحمیل می شود. آمنه حرکت کرد تا مردم عراق و نجف را آگاه کند از مشکلاتی که برای آقای صدر به وجود آمده است.

معروف است در نجف به سمت حرم امیرالمومنین حرکت می کرد و فریاد می زد «وا علیا، وا حسینا، وا فاطمه الزهرا»

آمنه هم پرتوی از پرتوهای نور آل محمد (ص) بود. ما حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) را ندیدیم، اما اینها را دیدیم که چگونه در راه اسلام مبارزه کردند. وقتی یاد این صحنه ها می افتم منقلب می شوم.

ما به شهید صدر و ادامه راه وی بر اساس نیازهای روز جامعه نیاز داریم. شاگردهای شهید صدر و کسانی که با مکتب وی آشنا هستند نه فقط در ایران و عراق، بلکه در جهان باید به سمت احیاء این مکتب حرکت کنند. اگر شهید صدر امروز زنده بود مطالب جدیدتری غیر از مطالب گذشته ارائه می داد.

رابطه شهید صدر با موسی صدر چگونه بود. با توجه به اینکه یکی در عراق و دیگری در لبنان فعالیت می کردند؟

سیدموسی صدر از ارادتمندان سیدمحمدباقر صدر بود. خاطرم هست زمانی که سیداسماعیل صدر برادر شهید صدر از دنیا رفت، سیدموسی از لبنان و عراق آمد و در تمام مراسمات سیداسماعیل شرکت کرد.

به نظر می رسد سیدموسی هم تحت تاثیر روشنفکری و روشنگری های سیدمحمدباقر بود. خاطرم هست در برهه ای از زمان نسبت به اجتهاد سیدمحمدباقر سئوال کرد. نسبت به مواضع فکری شهید صدر آگاهی داشت، اما چون در کلاس های درس وی حضور نداشت، نسبت به اجتهاد او سئوال کرد و شهید صدر مقاله ها و دست نوشته های شاگردان خود در کلاس های درس را برای سیدموسی فرستاد و بعد از آن بود که آقا سیدموسی نسبت به مراتب علمی و اجتهادی سیدمحمدباقر هم آگاهی پیدا کرد.

در آستانه سالگرد شهادت شهید سیدمحمدباقر حکیم هستیم که از شاگردان شهید صدر بودند و در مبارزات سیاسی در عراق نقش برجسته ای داشتند. شخصیت ایشان را چطور ارزیابی می کنید؟

همین کافی است که شهید صدر در مقدمه کتاب «فلسفتنا» می گوید تو بازوی من هستی.

استاد راهنمای من برای رساله لیسانس شهید حکیم بود. هر وقت پیش او می رفتم برای راهنمایی پایان نامه ام، در جریان صحبت هایمان وقتی شهید صدر می آمدند، آیت الله حکیم صحبت با من را قطع می کرد و می گفت باید بروم. به نظر می رسید که ارتباط قوی با هم داشتند.

خاطرم هست زمانی آقاسیدمحمد باقر حکیم برای تدریس علوم قرآنی در دانشکده اصول دین بغداد دعوت شد. رفت و با آقای صدر مشورت کرد که بروم یا نه. شهید صدر تاکید کرد که حتما برو، جزوه ای هم آماده کرد و گفت این جزوه را تدریس کن و البته بعدها این جزوه به عنوان علوم قرآنی چاپ شد.

به نظر می رسد تاثیرگذاری مکتب صدر بر مکتب حکیم بسیار زیاد بود و واسطه این تاثیرگذاری آقاسیدمحمدباقر حکیم بود.

شهادت شهید صدر چگونه اتفاق افتاد؟

-قبل از شهادت شهید صدر بارها صدام پیام فرستاد که بیا و نسبت به انقلاب اسلامی ایران اعلام بیطرفی کن و بگو هیچ ارتباطی با آن ندارم، ولی شهید صدر حتی نسبت به این مسئله هم کوتاه نیامد. محمدرضای نعمانی از شاگردان شهید صدر که تا آخرین لحظه حیات با وی بود، اینها را به طور دقیق نوشته و تمام آنها چاپ شده است.

حافظ اسد هم برای آقای صدر پیام داد که به سوریه بیا، ما سوریه را به طور کامل به تو تحویل می دهیم؛ چون مایل بود سوریه در اختیار کسی قرار گیرد که از نظر علمی، فکری و روشنگری در سطح بالایی قرار دارد تا به عنوان افتخارات وی محسوب شود، اما شهید صدر قبول نکرد که عراق را رها کند.

اغلب کسانی که مسئله شهادت شهید صدر را روایت می کنند می گویند خود صدام شهید صدر و آمنه را شکنجه داد و آنها را به شهادت رساند.

بعد از شهادت شهید صدر و خواهرش، یکی از اطرافیان صدام در زندان به او گفته بود که چطور جرات کردی آقای صدر را بکشی، که صدام پاسخ داده بود او جاسوس و وابسته به ایران است، باید کشته می شد.

ماجرای نبش قبر شهید صدر و پیدا شدن پیکر وی به طور سالم از زیر خاک چطور اتفاق افتاد؟

بعد از شهادت شهید صدر دفن وی مخفیانه صورت گرفت و کسی خبر نداشت جز دفان. بعدها نشان داد که قبر شهید صدر کجاست. کسانی که نقل می کنند، می گویند جنازه شهید صدر بعد از اینکه نبش قبر شد، به طور سالم شناسایی شده و از آن محل به محل دفن فعلی در نجف منتقل شده است

از شهید صدر خاطره‌ای هم دارید؟

خاطرم هست زمانی برای ملاقات با شهید صدر رفته بودم. به ایشان عرض کردم روشی که شما برای تربیت نفس و تهذیب نفس توصیه می کنید به ما حالت صوفیگری می دهد. باید یک گوشه ای بنشینیم و مانند مرتاض‌ها خودمان را تربیت کنیم. شهید صدر پاسخ داد، عرفان و تربیت اسلام در خط زندگی است. سعی کنید کاری کنید برای خدا و هیچکس نفهمد انسان وقتی کار خیری انجام می دهد دلش می خواهد دیگران بفهمد، اما شما سعی کنید هیچ احدی از کارهایی که می کنید، باخبر نشود، با وجود اینکه شخصیت جدی داشت، اما ما با جسارت با او این گونه صحبت می کردیم و این به خاطر سن و سال کم‌مان بود. امروز پشیمان هستم از اینکه با چنین شخصیتی این گونه صحبت کردم.

خاطرم هست زمانی که می خواستم از عراق به ایران بیایم، مقلد شهید صدر بودم، اما چاپ رساله وی ممنوع بود. تعلیقه ای از شهید صدر وجود داشت که آن را در منزل یکی از شاگردانش دیدم. این تعلیقه را از اول تا پایان در یک دفتر قطور نوشتم و به شاگرد شهید صدر که سالها بعد پدر همسر من شد، گفتم می خواهم این دست نوشته از تعلیقه را با خود به ایران برده واز آن استفاده کنم. پاسخ داد فکر نمی کنم آقای صدر چنین اجازه ای بدهد، چون نمی خواهد در حضور امام خمینی (ره) و آیت الله خویی خود را مطرح کند. گفتم  من نمی خواهم کسی را مطرح کنم، این دست نوشته را برای استفاده شخصی می خواهم که پاسخ داد برای این کار از آقای صدر سئوال خواهم کرد. شهید صدر در پاسخ به این شاگرد خود گفته بود اصلا چنین کاری را نکنید، اما به خاطر اصرار وی، شهید صدر برای این کار استخاره کرد که آیه۱۵۶ از سوره اعراف در پاسخ استخاره آمده بود.

بعد از پاسخ روشن قرآن، شهید صدر اجازه داد که دست نوشته تعلیقه اش را با خود به ایران بیاورم.

به وجود آمدن بحران‌های مالی و اقتصادی در جهان سبب شده دوباره اندیشمندان به راه فرار از سرمایه‌داری بیندیشند؛ راه فراری که اشتباه‌های تجربه شکست‌خورده سوسیالیسم را هم تکرار نکند. این در حالی است که به نظر می‌رسد سال‌ها پیش متفکران اسلامی از جمله شهید صدر به این راه سوم فکر کرده‌ و نظریاتی را ارائه داده‌اند. برای بررسی ویژگی‌های رویکرد اسلامی شهید صدر با دکتر حمیدرضا مقصودی، پژوهشگر حوزه اقتصاد گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

آقای مقصودی! نظریات شهید صدر چه رویکردی را نسبت به دو مکتب اقتصادی بزرگ دنیا یعنی لیبرالیسم و سوسیالیسم اتخاذ می‌کند؟

عده‌ای زمانی که می‌خواهند شهید صدر را تفسیر کنند، می‌گویند شهید صدر دنبال اقتصاد مختلط است. یعنی هم از آموزه‌های لیبرالیسم و هم از آموزه‌های سوسیالیسم استفاده کرده، آن دو را با هم ترکیب و سعی کرده در معرض آزمون دینی قرار دهد. سپس آن بخش‌هایی که از منظر اسلامی مناسب است را با عنوان اقتصاد اسلامی مطرح کرده است. این یک تلقی رایج و البته کاملاً اشتباه از شهید صدر است. این تلقی، شهید صدر را در سطح اندیشمندی قرار می‌دهد که یک غربال دستش گرفته است و اندیشه‌ها را از درون آن غربال رد می‌کند. آن‌هایی که رد می‌شود را می‌پذیرد، بقیه را رد می‌کند. اما در واقعیت شهید صدر، نگاه استقلالی و کاملاً متفاوت از نگاه‌های مرسوم به اندیشه و شیوه ارائه بحث دارد. ایشان نگاهی فقاهتی در عرصه اندیشه اقتصادی دارد که اساس این اندیشه، مذهب‌الاقتصادی است. این اصطلاح هم به اشتباه در فارسی مکتب اقتصادی ترجمه شده است؛ چون مکتب در عربی مدرسه می‌شود، اما مذهب همان دین، منشأ و روش است نه مدرسه. شهید صدر می‌گوید ما دنبال مذهب اقتصادی اسلام هستیم؛ یعنی شیوه‌ای که اسلام برای زندگی اجتماعی ایجاد کرده است. از همین جمله پیداست ایشان به‌دنبال آن نیست که یک صافی بگذارد مقابل اندیشه لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم و بخش‌هایی را که به درد می‌خورد انتخاب کند. خیر! شهید صدر دنبال یک ابداع است. حتی این ابداع هم به روشی صورت می‌گیرد که در مکاتب دیگر نیست؛ یعنی به روش فقاهتی و تفسیری.

در آثار ایشان بیشتر با مثال‌های ناشی از تفکر سوسیالیسم مواجه هستیم، دلیل آن چیست؟

شهید صدر در زمانی نظریه‌پردازی می‌کند که در عراق حزب بعث حاکم است. سوسیالیست‌ها در آنجا نظریه‌پردازی کرده‌ و فضای حاکم را به دست گرفته‌اند و طبیعتاً ابتلای شهید صدر هم ابتلای سوسیالیسم است. یعنی مثال‌هایی می‌زند که با فضای اقتصادی زمانه خودش مفاهمه ایجاد کند. این مثال‌ها عده‌ای را به اشتباه انداخته است که بگویند گرایش شهید صدر به سمت نگاه سوسیالیسم بوده است. این هم از انحرافاتی است که درباره نگاه شهید صدر وجود دارد. شهید صدر مسیر مستقلی را از این دو مسیر فکری رایج انتخاب می‌کند. مسیری مبتنی بر این اندیشه که اسلام دین کاملی است و بر همین اساس منشأ، روش و مذهب مناسبی را برای زندگی افراد ترسیم می‌کند. نگاه ایشان در عرصه فقه و اصول عملیه، مبتنی بر حق طاعه است. به این معنی که خداوند حق طاعت بر بنده دارد، یعنی حتی اگر شرایطی باشد که شک کند تکلیفی که دارد انجام می‌دهد خواست خدا هست یا نه، باید به نحوی احتیاط کند که حتماً خواست خدا برآورده شود، بر خلاف نگاه برائتی آن روزها که البته همچنان هم حاکم است. شهید صدر در بحث اندیشه هم به این حق طاعه پایبند است. یعنی می‌خواهد به گونه‌ای عمل کند که حتماً سیطره ربوبیت را در تفکر اقتصادی داشته باشد. بنابراین طرح اندیشه مذهب اقتصادی شهید صدر، با یک رویکرد استقلال کامل از لیبرالیسم و سوسیالیسم، کاملاً درون اندیشه دینی است. البته گاهی هم شهید صدر در برخی از کتاب‌هایشان مثل کتاب فلسفه ما نقدهای جدی به اندیشه لیبرالیسم و سوسیالیسم مطرح می‌کند. نقدهای مربوط به لیبرالیسم خلاصه‌تر عنوان می‌شود چون این اندیشه آن‌قدر سست است که زدنش هم کار خاصی نمی‌خواهد. ولی اندیشه سوسیالیسم پیچیدگی بیشتری دارد. شهید صدر بخشی از انرژی را به نقد این دو مکتب معطوف می‌کند، اما دنبال این نیست که اندیشه مختلطی را ترسیم کند.

امروزه با توجه به شرایط جهانی، اقتصاد ما ناچار است به یکی از دو مکتب روی بیاورد یا می‌تواند راه سومی را انتخاب کند؟

بی‌شک راه سوم؛ چون اندیشه انقلاب اسلامی اندیشه دیگری است. فلسفه سیاسی شهید صدر، یک فلسفه سیاسی مستقل از فلسفه‌های سیاسی دموکراتیک و دیکتاتوری است. همین‌طور اقتصاد هم کاملاً مستقل از این‌هاست. اینکه ما تصور کنیم لیبرالیسم یا نئولیبرال یک علم و دانش است که برای بشر طراحی شده و ما هم باید خوبی‌هایش را بگیریم در نگاه شهید صدر مطرود است، چون شهید صدر از یک ابرواژه با عنوان مذهب اقتصادی استفاده می‌کند و می‌گوید لیبرالیسم خودش یک مذهب اقتصادی است. اگر مذهب اقتصادی را ترجمه کنیم، می‌شود دین لیبرالیسم، دین سوسیالیسم که هر کدام خودش یک دین است. آن‌ها بر اساس اندیشه دینی خودشان بازار سرمایه طراحی می‌کنند. هدف آن بازار سرمایه مبتنی بر نظریه اعداد بزرگ و تجمیع پول‌های خرد به نفع انباشت سرمایه است. این دینی است که بنی‌اسرائیل دنبالش هستند یعنی دین سرمایه‌داری. وقتی منشأ سوسیالیسم را مرور می‌کنیم خیلی واضح می‌توانیم کلبیون را ببینیم که در ۱۷۰۰ سال پیش در منطقه‌ای از اروپا بر اساس زهد خاصی، نظریه‌پردازی می‌کرده است. این‌ها دین‌هایی هستند که جلوه‌های امروزی پیدا کرده‌اند. این جلوه‌ها می‌شود بازار سرمایه، وال استریت، بازار ارز لندن و … شهید صدر می‌گوید دین ما باید نهادهای خاص خودش را داشته باشد. در کتاب البنک اللاربوی تأکید می‌کند، اگر بخواهیم مبتنی بر نگاه جامعه دینی عمل کنیم چیزی به اسم بانک نخواهیم داشت. اما از باب اینکه امروز گرفتار ابتلای زمانه بانکداری شدیم، تغییراتی را در بانک ایجاد می‌کنیم که ضررهای آن مقداری کمتر شود. ولی نگاه ایده‌آل شهید صدر یک نگاه، مکتب و منشأ مستقل است. ایشان عقیده دارند دین اسلام قدرت پردازش چنین نظمی را دارد، این گونه نیست که دین از طراحی یک نظام اقتصادی، سبک زندگی و نهادسازی مبتنی بر خودش عقیم باشد.

چرا این اندیشه هنوز به ثمر نرسیده است؟

این اندیشه بعدها توسط شاگردان شهید صدر ادامه پیدا نکرد؛ یا شاگردان شهید صدر این نبوغ و اساس اندیشه شهید صدر را درنیافته بودند یا چون این اندیشه غریبی در فضای حوزه علمیه بود، شاگردان هم از اندیشه ایشان دست برداشتند که در حوزه علمیه مطرود نشوند؛ ولی الحمدلله سال‌های اخیر دوباره اندیشه شهید صدر دارد حرکت و حتی نهادسازی می‌کند. این نشان از این دارد که این اندیشه یک اندیشه بارور است. این یکی از خصوصیات اندیشه‌هایی است که می‌توانند آینده‌ساز باشند.

در نظر شهید صدر مالکیت نامحدود ممنوع است

اسلام نه مالکیت نامحدود سرمایه‌داری را می‌پذیرد، نه عدم مالکیت نظام سوسیالیستی را. نظام مالکیت تعلقات در نگاه اسلامی کاملاً اختصاصی است. یعنی این طور هم نیست که بگوییم اسلام بین سرمایه‌داری و مارکسیسم است. اسلام در مواردی عدم مالکیت را تجویز می‌کند، مثل مالکیت بر زمین؛ که شهید صدر می‌گوید در این مورد باید عدم مالکیت جاری شود. در مواردی هم مالکیت تمام قائل‌ است، مثل مالکیت فرد بر اشیائی که در زندگی خود از آن‌ها استفاده می‌کند. بنابراین اندیشه شهید صدر مبتنی بر مالکیت محدود و مقید بر احکام شرعیه است نه یک مالکیت بینابینی بین سرمایه‌داری و سوسیالیسم. اصل کلی ۴۴ به این شکل که امروز بیان می‌شود – که حتی این بیان با سیاست‌های نظام هم متفاوت است – پذیرفته شده نیست. در مواردی که مالکیت عامه است مثل انفال، شهید صدر هرگز مالکیت خصوصی را نمی‌پذیرد و با آن مخالفت می‌کند. در نهایت شهید صدر طرحی از جامعه عادلانه با عنوان «جامعه متوازن» ارائه می‌دهد که مردم در آن اختلاف سطح زندگی دارند. یعنی فرض کنید شما به عنوان خبرنگار یک سطحی از زندگی را دارید که با سطح زندگی مدیر مسئول روزنامه، متفاوت است. ولی این تفاوت در نگاه اندیشه‌ای شهید صدر نباید آن‌قدر باشد که به آن اختلاف طبقاتی گفته شود. شما در تهران اگر از میدان راه‌آهن تا تجریش بروید ۷-۶ طبقه مختلف را می‌بینید، این یعنی زندگی‌ها مربوط به طبقات مختلف است. شهید صدر با اختلاف درآمد بسته به تلاش، مخالفتی ندارد ولی با اختلاف طبقاتی به‌شدت مقابله می‌کند. شهید صدر می‌گوید این اختلاف طبقاتی ناشی از مالکیت نامحدود است. این مالکیت باید حد بخورد!

منبع: قدس آنلاین