سعید فلاحی

شاگردان شهید صدر از تعامل او با زمانه خویش گفتنی‌های فراوان دارند؛ گفتنی‌هایی که بسیاری از آن‌ها ناگفته مانده‌اند. با حجت‌الاسلام سید صدرالدین قبانچی در حاشیه کنفرانس وحدت اسلامی درباره استادش سخن گفتیم و او به‌رغم مشغله فراوان با رغبتی تمام به پرسش‌های ما پاسخ گفت.

ترجمه: عبدالکریم زنجانی

در میان ابعاد شخصیتی شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر، قطعا نقش ایشان در بازسازی اندیشه دینی، از درخشش و برجستگی ویژه‌ای برخوردار است.شما به عنوان یکی از شاگردان آن شهید، بارزترین ویژگی ایشان که موجد برکات و آثار ارزشمند فراوانی شده است، کدام است؟

سخن گفتن در مورد اندیشه استاد بزرگ و نام آور ما، آیت‌الله العظمی سید محمد باقر صدر، فرصتی بیش از یک جلسه را ایجاب می‌کند، به ویژه بازبینی آثار فکری و اندیشگی او که هنوز تازه و مورد مراجعه اهل نظر و تحقیق هستند، طبیعتا در این فرصت اندک به شکلی جامع، میسر نیست و نمی‌توانم به همه نکات مهم اشاره کنم. البته من کتاب‌های متعددی درباره شهید صدر نوشته‌ام، از جمله کتاب‌هایی درباره اندیشه سیاسی شهید صدر و همچنین ویژگی‌های اخلاقی ایشان نگاشته‌ام که شما می‌توانید پاسخ بسیاری از نکاتی را که مطرح کردید، در آن‌ها بیابید. در پاسخ به ‌سؤال شما باید عرض کنم توجه به اندیشه جهانی شهید صدر بسیار مهم است. طبیعتا کسی اندیشه جهانی دارد که بتواند جهان معاصر خود را به خوبی بشناسد و در جریان آخرین دستاوردهای فکری و نظری زمانه قرار داشته باشد، نیازها و مقتضیات دنیای کنونی را بشناسد و قادر به پاسخگویی پرسش‌های ناشی از شرایط نوین جهانی باشد. یکی از علل بسیار مهم موفقیت و درخشش شهید آیت‌الله صدر، جمع بین اصالت، سنت و نوگرایی است. او که یکی از بزرگ‌ترین اندیشمندان اسلامی معاصر بود و هرگز پا را فراتر از مرزهای مکتب اسلام نمی‌گذاشت، بر این باور بود که اسلام اصیل، ماهیتی پویا و جریان ساز دارد و به خوبی قادر است همگام با نیازهای زمانه حرکت کند و به آنان پاسخ مقتضی دهد و این میسر نمی‌شود مگر آنکه ما بر اساس قضاوت‌ها و آرای خویش، نکته‌ای را بر آن تحمیل نکنیم و آن را به شائبه‌های فکری دیگر نیالاییم و به این ترتیب، مانعی بر سر راه پویایی و دینامیسم آن ایجاد نکنیم. با این همه بر این نکته تأکید می‌کنم که نوگرایی و توجه به مقتضیات و شرایط زمانه در ایشان، مبتنی و متکی بر حفظ اصالت اسلامی بود. شهید صدر معتقد بود که احقاق هر نوع نوگرایی و تجدد میسر نمی‌شود، مگر اینکه ریشه در سنت‌ها و اصالت‌های صحیح و متقن داشته باشد. ایشان این شیوه تفکر را در تدریس و تحقیق و نیز اعمال می‌کرد. یک بار از شهید خواستم که برای یک سلسله مطالعات فلسفی و تحقیقات علمی، مرا راهنمایی کنند. توصیه ایشان این بود که به اصول فلسفه و کتاب‌های اصلی و کلاسیک فلسفه نیز رجوع کنم، چون بدون فهم مبانی و اصول فلسفی مستتر در این کتاب‌ها، درک مکاتب فلسفی معاصر، میسر نیست و آگاهی به عمق مطالب و مکاتب فلسفی قدیم، فهم این علم را برایم آسان خواهد کرد. ایشان شاگردانشان را به شدت از سطحی نگری و شتابزدگی در فهم مطالب، برحذر می‌داشتند و پیوسته آنان را به ژرف اندیشی و تأمل و تفکر تشویق می‌کردند. شهید صدر در تمامی عرصه‌ها و به ویژه در زمینه فلسفه، تسلط بر متون و مطالب کهن را پیش شرط ورود به مباحث فلسفی نوین و مایه استحکام و قوام فکری پژوهندگان می‌دانستند.ایشان پیوسته به من تأکید می‌کردند که باید به اصالت و تعمق در فقه گذشته توجه داشته باشم و بر این نکته واقف باشم که نوآوری فقهی، بدون احاطه بر آرای فقهای سلف و اشراف به شیوه‌های استدلالی فقهای گذشته، ممکن نیست و اگر ما در مواجهه با پدیده‌های نوین، با همان استحکام فقهای پیشین به هنگام رویارویی با پدیده‌های زمانه خویش، برخورد کنیم، بی تردید آرای ما نیز از همان قوام و ارزش برخوردار خواهند شد. در کلام هم شیوه ایشان همین گونه بود. ایشان از من خواستند که کتابی در موضوع عقاید و شبیه به بخش یازدهم منظومه و شرح و تجرید و امثالهم بنویسم و در آن مطالب و آرای کتاب‌های قدیم و جدید را گردآوری کنم. همچنین ایشان از برخی از طلاب خود خواستند که نوشتن کتاب مجمع فقه ودائره المعارف فقهی را به انجام برسانند. این نگرش‌ها و گرایشات نوین در فضای نجف مطرح می‌شدند، یعنی جایی که در آن نشانی ازآشنایی با افکار و فضای جدید وجود نداشت. ایشان در چنین شرایط از یک سو توجه به سنت و اصالت و از سوی دیگر توجه به اندیشه‌های نوین و معاصر را خواستار بود. در این شرایط شهید صدر پیوسته نگران تردید برخی از علمای حوزه در زمینه پذیرش این رویکرد بود. آن‌ها به این نکته توجه نداشتند که حوزه علمیه در واقع چراغ راهنما و پرتو افکن مسیر جامعه دینی است و طبعا این نقش را باید با توجه به شرایط روز و مقتضیات زمانه، ایفا کند. بدیهی است حوزه با ساختار صرفا سنتی و کهن خود نمی‌توانست خود را دگرگونی‌های زمانه هماهنگ سازد.

جنابعالی به نگاه جهانی شهید صدر اشاره کردید. با توجه به اینکه اغلب شاگردان ایشان هم به نوعی از همین رویکرد و نگرش برخوردار هستند، بفرمایید که ایشان چگونه در انتقال این نحوه تفکر و نگاه به شاگردان خود موفق شدند؟

این مسئله یک علت طبیعی داشت. شهید صدر به دلیل ویژگی‌های علمی و شخصیتی، به شکلی طبیعی از سوی طلاب شیوه ایشان را به عنوان شیوه برتر می‌پذیرفتند و یاد می‌گرفتند و به آن عمل می‌کردند. همه مشاهده می‌کردند که شهید صدر نگاه اصلاحی خود را به مرزهای جغرافیایی خاصی محدود نمی‌کرد. ایشان در عین حال که به فکر رهایی جامعه عراق از شرایط کابوس مانندی بود که حزب بعث بر آن تحمیل کرده بود، از مسائل ایران هم غفلت نداشت و همان طور که می‌دانید از ابتدای اوجگیری انقلاب اسلامی، لحظه‌ای از حمایت این جنبش و رهبری آن، حضرت امام (ره) فروگذار نکرد و این در حالی بود که مسائل الجزایر و مسائل کل جهان عرب و دنیای غرب و کشورهای شمال آفریقا از نگاه او دور نمی‌ماندند و اتفاقا همین مسئله موجب شد که آرا و اندیشه‌های وی به سرعت در این کشورها گستردگی یابند و حامیان بسیاری بیابند. شهید صدر در این کشورها، مقلدین بی شماری داشت و کسانی که تشنه شنیدن آرای جدید در چهارچوب مبانی و احکام اسلامی بودند، به ایشان گرایش عمیقی پیدا کردند، به طوری که رساله علمیه ایشان به نام «الفتاوی الواضحه» تنها رساله متعلق به یکی از مراجع شیعه بود که در قاهره چاپ شد و تمام نسخه‌های آن در مصر فروخته شدند. چنین چیزی تا آن زمان، بی سابقه بود. یکی از علمای اهل سنت برای این رساله، مقدمه‌ای نوشت و شیوه شهید صدر را در ارائه طبقه بندی بدیع فتاوا و مطالب، ستود. توان بسیار بالای او در شناخت دیگر تمدن‌های جهان‌، او را به عنوانی یکی از تواناترین متفکران اسلامی زیر فشار امواج الحاد و کمونیسم قرار داشت، دو کتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» و همچنین کتابی که ایشان درباره بانکداری بدون ربا و تلاش برای اسلامی کردن این پدیده نوین نوشت، توجه تمامی محققان و اندیشمندان دنیا را به سوی او جلب کرد. این کتاب‌ها هنوز کهنه نشده‌اند و مطالب آن‌ها هنوز زنده و با طراوت هستند، در حالی که حدود نیم قرن پیش نوشته شده‌اند.

یکی از مشکلات اساسی بعضی از متفکرین دینی ما این است که این‌ها از مقطعی به بعد از عمرشان، به ویژه در، سال‌های پایانی عمر، از کاروان علم و اندیشه زمانه خود عقب می‌مانندو تقریبا خود را بازنشسته می‌کنند. پویایی و حرکت با زمان، به شکلی مستمر و مداوم در زندگی شهید صدر تا آخرین لحظات حیات او به اشکال مختلف دیده می‌شود. به نظر شما رمز بقای این تحرک و پویایی چیست؟

به نظر من این رویکرد، منطق روشنی دارد. فلسفه وجودی و هدف یک عالم متفکر دینی، پاسخگویی به نیازهای زمانه است و طبعا وظیفه او هم تا وقتی هم که مکاتب و افکار نوین مطرح می‌شوند و اندیشه‌های دینی را به چالش می‌کشند، همچنان تداوم دارد. اگر عده‌ای از علما نتوانند به شکل مداوم با سیر اندیشه و دیدگاه‌های زمانه خود، پیش بروند، طبیعتا اشکال در نحوه نگرش و عملکرد آنان است و همان گونه که اشاره کردید ؛ شهید صدر پیوسته در حال رصد اندیشه‌های جدید بود. جالب اینجاست که ایشان به موازات این رویکرد، در برخی از آرا و شیوه ارائه نظریات جدید خود هم تجدید نظر می‌کرد و در سال پایانی عمر، یک بار دیگر اندیشه فلسفی خود را مورد بازبینی قرار داد. روزی به ایشان عرض کردیم، «جناب استاد ! شما در کتاب فلسفتنا مطالب مهم و زیبایی را ارائه و خلأ بزرگی را پر کردید، اما در «الاسس المنطقیه لاستقرأ»، شیوه جدیدی که همان حساب احتمالات است، برای نیل به حقیقت، عرضه می‌کنید که ظاهرا به نوعی فاصله گرفتن از شیوه فلسفتناست. مخاطبین شما، علی الخصوص آنان که متعلق به لایه‌های میانی جامعه علمی هستند، متوجه نمی‌شوند که شما در این جا در واقع مطالبی را که در فلسفتنا آورده اید، تکمیل کرده و شیوه بدیع‌تر و بهتری را برای رسیدن به مقصود، به کار گرفته اید.» ایشان پس از مدتی به صحت این گفته ما پی برد و در کلام و فلسفه اسلامی خود تجدید نظر کرد. شهید صدر پنج تن از شاگردان خود از جمله آقای آیت‌الله هاشمی شاهرودی و بنده را که کوچک‌ترین آن‌ها بودم، گرد آورد و نوشته هایش را برایمان خواند.آغاز این بحث درباره وجود ذهنی بود. ایشان وجود ذهنی را بر اساس «من هستم» پایه گذاری کرد و توانست تحلیل بسیار جذاب و جدیدی را از این مبحث ارائه دهد. شهید صدر پنج جزوه درباره وجود ذهنی و چیزی فراتر از سیصد چهارصد صفحه مطلب در این مورد نوشت. ایشان با طرح این موضوع در جمع کوچک ما، سعی داشت بحث را پخته کند و با استفاده از نظرات شاگردانش، آن را برای ارائه در سطح عمومی‌تر و گسترده تر، آماده سازد. بدیهی است که اگر در آن شرایط، ایشان متصدی انجام این امر نمی‌شد، کس دیگری توان و استمرار وی را در به نتیجه رساندن این کار نداشت. این نوشته‌های ارزشمند پس از شهادت ایشان مفقود شدند، زیرا حزب بعث همه کتابخانه و دست نوشته‌های ایشان را ضبط کرد.

شیوه برخورد شهید صدر با اندیشمندان اسلامی غیر حوزوی و با به عبارت دیگر روشنفکران دینی چگونه بود؟

طبیعتا ایشان از همان شیوه «جادالهم بالتی هی احسن»، یعنی استدلال و ارائه منطق در جهت شناخت منطق برتر در خلال بحث استفاده می‌کرد. به عنوان نمونه، من شاهد مکاتبات ایشان با دکتر شریعتی بودم. هر چند که این دو نفر با زبان یکدیگر آشنا نبودند، ولی نامه‌های آن‌ها به یکدیگر ترجمه می‌شدند. در همان زمان برای ما نقل می‌کردند که وقتی دکتر شریعتی از اندیشه‌های شهید صدر آگاه شد، گفت، «این انسان توان آن را دارد که آب دریا را در یک فنجان بگنجاند.» و نیز او را به عقابی تشبیه کرد که بر فراز یک روستا پرواز می‌کند و به هر سو می‌نگرد و آنچه را که مناسب اهداف خویش تشخیص می‌دهد، بر می‌گزیند. میان دکتر شریعتی و شهید صدر نقدها و بحث‌هایی هم وجود داشت که در آثار آن‌ها منعکس است. نمی‌دانم چرا نقدهای شهید صدر و بعضی از آثار دکتر شریعتی در ایران منتشر نشدند و چه سرنوشتی پیدا کردند. در مجموع، شهیدصدر اعتقاد داشت که برخوردهای ما باید روشنگرانه باشند و در جهت فهم بیشتر حقیقت به کار آیند و به رغم اشتباهاتی که روشنفکران دینی داشتند‌، شهید صدر از برخورد سلبی پرهیز می‌کرد و بر این باور بود که برخورد سلبی از لحاظ منطقی، هیچ نتیجه مفیدی را در بر نخواهد داشت و افراد را از حداقل انگیزه دینی تهی می‌سازد.

شیوه‌های اصلاحی و نوگرایانه شهید صدر در درون حوزه تا چه حد با مخالفت مواجه می‌شدند؟

در نجف و حتی در حوزه علمیه قم، شیوه‌ای وجود دارد که به شیوه سنتی معروف است. شهید صدر معتقد بود که ما باید به این شیوه به دلیل اخلاص و صداقت مستتر در آن، احترام بگذاریم اگر سنت را چیزی به معنای اصالت و فراتر از آداب و رسوم صرف بگیریم، طبیعتا واجب المراعات است و من در این زمینه در پاسخ به ‌سؤالات قلبی شما مطالبی را عرض کردم. مسلما بخشی از جامعه سنتی، اعم از متفکرین و نیز عامه مردم که سنت در میان آنها‌، جایگزین مستحکم تری دارد، به علت عدم آشنایی با اندیشه‌های جدید، شک و تردیدها و شبهاتی را علیه افراد نوگرا بر می‌انگیزند. البته در اینجا باید نوگرایی اصیل و صحیح را که در شیوه بزرگانی چون شهید صدر تبلور پیدا می‌کند؛ از برخی از نوگرایی‌های بی ملاک و بی ضابطه که این روزها رایج شده‌اند و عمدتا از سوی روشنفکران مطرح می‌شوند، تفکیک کنیم. برخی از این نوگرایی ها، انکار محترمانه دین و مذهب هستند. نوگرایی ثمربخش، مبتنی بر اصالت‌های دینی و در جهت پاسخگویی به نیازهای زمانه است و به هر حال برخی از افراد ناآگاه، حتی با نیات خالص دینی، در برابر این گونه نوگرایی‌ها می‌ایستند. این مشکل برای شهید صدر هم وجود داشت و این جریان، با ایشان هم مخالفت‌هایی می‌کرد. در سال‌های آخر عمر شهید صدر، این مخالفت‌ها تا بدان پایه شدت پیدا کردند که ایشان تمام دروس حوزوی خود را تعطیل کرد، فقه و اصول را کنار گذاشت و دیگر تدریس نکرد. این سخن وی را از یاد نمی‌برم که می‌گفت، «کار با حوزه‌ای که حتی نفس‌های انسان را تعقیب می‌کند، ممکن نیست و فایده ندارد.» یعنی احساس می‌کرد بعضی از افراد به جای فهم درست سخنان و اندیشه‌های او، به شیوه‌ای عوامانه در پی مچ گیری هستند. این تعطیلی ادامه پیدا کرد تا وقتی که استادمان مرحوم آیت‌الله خوئی برای ایشان پیامی شفاهی فرستادند و از ایشان خواستند که درس‌های خود را از سر بگیرند. حتی یادم هست که آقای خوئی، خطاب به ایشان قریب به این مضمون گفته بودند که، «اگر شما مرا عاقل می‌دانید، به حرفم گوش کنید و به بحث‌های خود برگردید، زیرا حوزه نمی‌تواند از این گونه بحث‌ها مستغنی و بی نیاز باشد.» به هر حال ایشان به رغم اینکه از سوی برخی از عناصر ناآگاه و احساساتی، رنج و محنت زیادی را تحمل می‌کرد، به خوبی، فکر و اندیشه آن‌ها را درک می‌کرد و معتقد بود که بسیاری از آنان اخلاص و صداقت دارند و تصور می‌کنند که با این شیوه به حوزه علمیه دینی، خدمت می‌کنند. او معتقد بود که به رغم وجود این افراد، نهاد و ذات حوزه، پاک مستعد برای انجام فعالیت‌های علمی سازنده است و طبعا انسان باید برای انجام حرکت‌های نوگرایانه و اصلاحی، هزینه آن‌ها را بپردازد که حداقل آن، مواجهه با این گونه جریانات و افراد است. شما می‌دانید که این پدیده منحصر به حوزه نجف نیست. در حوزه علمیه قم هم بسیاری از علما، فلسفه را تحریم می‌کردند و استدلال آن‌ها این بود که فلسفه در واقع محملی است برای طرح تشکیک‌ها و به نوعی موجب انتشار شبهات می‌شود و لذا تدریس آن حرام است. شاهد بودیم که مرحوم امام خمینی (ره) به دلیل اینکه در حوزه، فلسفه تدریس می‌کردند، چه خاطرات تلخی از این گونه افراد داشتند. مهم این است که فرد نوگرا و متجدد در کار خود استمرار داشته باشد و شهید صدر بدون توجه به این جریانات‌، شیوه خود را دنبال می‌کرد. ممکن بود در بعضی از موارد، شرایط ایجاب کند که او شیوه جدیدی را اتخاذ کند و به جای تدریس به تألیف مشغول شود، ولی هیچ وقت وظیفه‌ای را که به عنوان یک عالم دینی احساس می‌کرد، کنار نگذاشت و معتقد بود فردی که از وجوه شرعیه حوزه علمیه استفاده می‌کند ؛ تکلیفی جز تلاش برای استنباط احکام و پاسخگویی به نیازهای دینی جامعه ندارد و همین احساس دین وظیفه موجب می‌شد که هیچ وقت به عوامل بازدارنده توجهی نداشته باشد.

به موازات فعالیت آقای صدر در بازسازی اندیشه دینی، شاهد سیری از تلاش‌های عملی ایشان در جهت تحقق این اندیشه‌های هستیم. ما بسیاری از اندیشمندان جامعه اسلامی را می‌بینیم که صرفا در محدوده نظریه پردازی محصور مانده و تلاشی برای انجام آنچه که گفته‌اند، نمی‌کنند.

از دیدگاه شما چه عاملی موجب شده بود که شهید صدر به موازات تولید اندیشه، در صدد عملی کردن آن هم برآیند؟

شهید صدر به عنوان یک عالم دینی معتقد بود که در این زمینه باید از شیوه بزرگان و انبیای دین الهام گرفت. هر چند نخستین وظیفه انبیا، هدایت اعتقادات مردم بود، ولی فقط مردم را موعظه و برای آنان طرح مسئله نمی‌کردند و عملا نیز برای تحقق آن جامعه آرمانی، تلاش می‌کردند. این روحیه، هم در خود آن صدر به شدت وجود داشت و هم شاگردان ایشان، به وفور از این روحیه برخوردار می‌شدند. ما در آغاز حضور در درس ایشان در حدود ده طلبه بودیم که کوچک‌ترین آن‌ها من بودم که هیجده سال داشتم. در میان ما، طلاب عراقی، پاکستانی و لبنانی هم حضور داشتند. ایشان یک روز همه ما را به منزلش دعوت کرد. ما البته نمی‌دانستیم که علت این دعوت چیست، ولی وقتی رفتیم به ما گفت که در جوانی، به اندازه سه برابر طلاب دیگر کار می‌کرده و از ما هم خواست خودمان را برای نبرد در جنگ جهانی اسلامی آماده و جایگاه و موضع خودمان را در این نبرد پیدا کنیم و توانایی‌های خود را بشناسیم و در این مسیر، خلأهایمان را پر کنیم. همین انگیزه بود که از او چهره‌ای ساخت که به عنوان یکی از با سابقه‌ترین چهره‌های مخالف رژیم بعث شناخته می‌شد و خود او هم از سال‌ها قبل پیش بینی کرده بود که این مخالفت به شهادت وی منتهی خواهد شد، ولی به هیچ وجه حاضر نشد در این عرصه از موضع خود کوتاه بیاید، زیرا اعتقاد داشت رسالتی که به عنوان یک عالم دینی بر عهده اوست، چنین سرانجامی را ایجاب می‌کند. همین موجب شد که نسبت به جنبش‌های آزادی بخشی که در اطراف عراق فعالیت می‌کردند، عکس العمل نشان دهد و حمایت قاطع او از انقلاب اسلامی، دقیقا مبتنی بر همین شیوه تفکر بود. او اعتقاد داشت که ما عمری نشسته‌ایم و نکاتی را از کتاب و سنت استخراج کرده‌ایم و برای جامعه آرمانی اسلامی آرزهایی داریم. آیا رواست حالا که یک مرجع دینی به برقراری حکومت دینی اقدام کرده است، ما صرفا بنشینیم و تماشا کنیم و کمکی نکنیم، آن هم به این دلیل که اگر این کار را بکنیم، حزب بعث به ما غضب خواهد کرد؟ به همین دلیل همه محنت‌ها را به جان خرید و با آنکه در این عرصه تنها بود، اما لحظه‌ای از مبارزه دست برنداشت. در نزدیکی پیروزی انقلاب، اطرافیان شهیدصدر از ایشان شنیدند که به رغم آنکه یک مرجع مسلم تقلید بود و در سراسر جهان تشیع مقلدین بی شماری داشت، می‌گفت، «من آماده‌ام که حتی در یکی از روستاها، نماینده امام خمینی باشم.» ایشان در این مورد به شاگردان خود در ایران نامه‌های متعددی نوشت و از آن‌ها خواست که تمام توان خود را برای موفقیت تجربه‌ای که در ایران در حال شکل گیری و تحقق است، به کار گیرند و به دنیا نشان دهند که اسلام، توان اداره امور کشور را دارد. او به این هم بسنده نکرد و با توجه به شتاب رویدادهای انقلاب ایران و پس از آن و علاقه شدیدی که نسبت به این رویداد در خود احساس می‌کرد، پنج جزوه را با عنوان «الاسلام یقود الحیات» نوشت. یکی از از این جزوه‌ها به نام «لمحه عن الدستور الجمهوریه الاسلامیه» شمه‌ای از قانون اساسی جمهوری بود، در حالی که در آن زمان هنوز قانون اساسی تدوین نشده بود. او می‌دانست که این نظام تازه تأسیس، در پی نگارش سلسله قوانینی خواهد بود و لذا از همان ابتدا باید غنای فکری و محتوایی لازم برای آن ایجاد شود. ایشان اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی همچون نهال نورسی است که از نظر فکری نیاز به کمک دارد. همچنین جزواتی که درباره منابع قدرت در نظام اسلامی و در مورد فلسفه حکومت در اسلام با عنوان «خلافه الانسان و شهادت الانبیاء» نوشت. به هر حال، به هنگام برقراری جمهوری اسلامی احساس می‌کرد که ایران خانه اوست و موفقیت جمهوری اسلامی به معنای پیروزی اسلام است.

وظیفه اجتماعی که ایشان برای خود متصور بود، چقدر قائم به فرد است؟

‌سؤال شما را این گونه می‌فهمم که آیا ایشان انجام این وظیفه را صرفا منحصر به خود می‌دانست یا اگر فرد دیگری موفقیت بیشتری در انجام این رسالت اجتماعی پیدا می‌کرد، طبعا از او حمایت می‌کرد و انجام این وظیفه را به او می‌سپرد؟ اگر منظور شما این باشد، طبیعتا سخن درستی است. ایشان معتقد به اسلامی بود که در تمام عرصه‌های فردی و اجتماعی، هادی باشد، چنین اسلامی بود که در تمام عرصه‌های فرد و اجتماعی، هادی باشد. چنین اسلامی این قدرت را تا پایان جهان دارد و اگر فردی بتواند تکلیف پیروان این دین را در عرصه‌های مختلف، به شکل مطلوب‌ترین مشخص کند، باید از او حمایت کرد و حمایت وی از امام خمینی از همین اندیشه نشأت می‌گرفت. او می‌دید که یک عالم دینی توانسته بر آرزوهای فقهای بزرگ اسلام جامه عمل بپوشاند. فقهای در طول تاریخ احکام را به این دلیل تبیین کردند که روزی در جامعه محقق شوند و در محدوده کتاب‌ها محصور نمانند و صرفا تدریس و آموخته نشوند. ایشان پیوسته از افرادی که در انجام وظایف اجتماعی خود ساعی و کوشا بودند، حمایت و به آن‌ها کمک می‌کرد و نمونه‌های شاخصی از این شیوه در زندگی او هست که دفاع و حمایت از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که به قیمت شهادت او هم تمام شد، بارزترین شاهد این مدعاست.

به عنوان آخرین ‌سؤال، از فعالیت‌های خود و دوستانتان در مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نکاتی را ذکر کنید. در شرایطی فعلی، تحولات عراق را تا چه حد برگرفته از آرا و اندیشه‌های شهیدصدر می‌دانید؟

باید گفت که اندیشه شهید آیت‌الله صدر، اندیشه اسلامی است یعنی هنگامی که در زمینه اندیشه سیاسی در اسلام بر پایه اندیشه شهید صدر سخن می‌گوییم، اشاره به مکتبی جدید و نوین نداریم. مکتب سیاسی شهید صدر مبتنی بر اسلام و حکومت بر پایه ایمان است. در این مکتب، تحجر و در لاک خود باقی ماندن، جایی ندارد، بلکه هنگامی که از اندیشه سیاسی شهید صدر سخن می‌گوییم، منظورمان اسلامی سیاسی است که با رویکردی باز به جهان نظر دارد. ما معتقدیم که با توفیق خداوند متعال، در عراق در این راستا گام‌هایی را برداشته‌ایم. گام نخست، آزادی عراق از چنگال استبداد رژیم بعث و روی آوردن به تلاش و اندیشه‌های سیاسی است. عراق امروز از آزادی اندیشه و آزادی سیاسی برخوردار است و ما این وضعیت را مدیون اندیشه‌های آیت‌الله شهید محمدباقر صدر هستیم. این آزادی ملت‌ها همان هدفی بود که امام خمینی هم خواستار آن بودند. گام دیگر آن است که رژیم فعلی عراق، رژیمی قانونی و مبتنی بر قانون اساسی است و گام سوم اینکه نظام سیاسی موجود در عراق چندین همه پرسی انجام شده‌اند و ما طی یک سال شاهد اجرای سه همه پرسی بزرگ بوده‌ایم که در طی آن‌ها قانون اساسی، پارلمان و مجمع عمومی ملی تعیین و انتخاب شده‌اند و این همان راهی است که آیت‌الله شهید صدر درباره آن سخن می‌گفت. ما در عراق گام‌های بلندی برداشته‌ایم، اما این بدان معنا نیست که کار، تمام شده است. ما اکنون در آغاز راهیم، ولی اصولی که اکنون در عراق دنبال می‌کنیم، اصول صحیحی هستند و به امید به خدا، این راه را ادامه خواهیم داد.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

 

آشنایی عمیق دکتر صباح زنگنه با شهید صدر و اندیشه‌های او، نمونه‌ای از رفتار آن اندیشمند گرانمایه با پژوهشگران جوان روزگار خویش است. ارتباط زنگنه با شهید صدر، هر چند بیش از سه سال به طول نینجامید، اما عمق این رابطه موجب گردیده است که وی از سلوک علمی، اجتماعی و سیاسی آن بزرگوار خاطرات ارزنده‌ای داشته باشد که برخی از آن‌ها را در این گفت و گو با ما در میان گذاشته است.

در ابتدا از آشنایی خود با شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر خاطراتی را نقل کنید.

در سال ١٣۴٧ با کتاب‌های ایشان و به ویژه کتاب‌های فلسفتنا و اقتصادنا آشنا شدم و اشتیاق پیدا کردم که از نزدیک با ایشان گفت و گویی داشته باشم. در آن موقع دانش‌آموز دبیرستان بودم.

در عراق؟

بله و بالاخره توفیقی حاصل شد و به مقصود رسیدم. در آن روزها جریانات مختلف فکری و سیاسی، به ویژه در میان روشنفکران وجود داشتند. از سویی مارکسیست‌ها فعالیت گسترده‌ای را آغاز کرده بودند و از سوی دیگر گرایش‌های ناسیونالیستی در کشورهای عربی قوت گرفته و جوانان بی شماری را به خود جلب کرده بودند. همه این نحله‌های فکری، سئوالات متعددی را در ذهن نوجوان من بر می‌انگیختند که شهید صدر با نهایت تواضع، صبر، حوصله و دقت عملی به من که هنوز یک نوجوان دبیرستانی بودم، به آن‌ها پاسخ دادند و از این به بعد بود که با توجه به اعتمادی که ایشان به بنده پیدا کردند، کم و بیش مباحث سیاسی را نیز مطرح می‌ساختند و در جلسات مباحثه‌ای که با امثال من برگزار می‌شد، به تدریج ذهنیت ما را نسبت به شرایط و وضعیت کشورهای اسلامی و به ویژه عراق و حاکمیت آن، روشن ساختند. وضعیت مسلمانان در عراق و ایران آن زمان و نقدهایی که بر مسائل گوناگون داشتند، مطرح شدند. من سعی می‌کردم در اغلب جلساتی که ایشان برگزار می‌کردند، شرکت کنم و اگر هم توفیق پیدا نمی‌کردم، سعی داشتم نوارهای سخنرانی‌ها و جلسات مذکور را به دست بیاورم و پیوسته در جریان بحث‌ها و نقطه نظرات ایشان باشم.

شما تا چه سالی در عراق بودید و با شهید صدر رابطه داشتید؟

تا سال 1350 با ایشان ارتباط دائمی داشتم و از فیض وجود ایشان بهره مند بودم.

شهید صدر آیت‌الله صدر در مواجهه با حاکمیت عراق، چه شیوه‌های مبارزاتی را تجویز می‌کردند و آیا این نگاه در سیر مبارزاتی ایشان، تطور پیدا کرد یا نه؟

ایشان معتقد بودند که در مجموع باید یک فرهنگ مبارزاتی عمیق و گسترده را در میان اقشار مختلف جامعه مطرح کرد و آموزش داد و آموزش این فرهنگ از طریق شبکه‌ای از طلبه‌های جوان که دست پرورده ایشان بودند و آن‌ها را به روستاها و شهرها، اعزام می‌کردند، میسر می‌شد و نیز از طریق ارائه درس‌هایی درباره سیره ائمه معصوم (ع) و شیوه‌های متفاوت مبارزاتی آن‌ها، این فرهنگ را گسترش می‌دادند و این دروس در دانشگاه‌ها و مجامع علمی و فرهنگی مختلف، به شکل گسترده‌ای تدریس می‌شدند. شیوه دیگر ایشان تأکید بر تحول حوزه‌های علمیه به دست یک مرجعیت رشید بود. مرجعیت رشید از نگاه ایشان مرجعیتی بود که به مسائل اجتماعی و سیاسی می‌پرداخت و توانایی حل مشکلات روز مردم و پاسخگویی به مقتضیات زمانه را داشت و علاوه بر آن به تشکل‌های هیئت‌ها در مساجد و تشکل‌های سیاسی گوناگون هم عنایت داشت و از آن‌ها هم حمایت می‌کرد و از سوی دیگر با مراجع، از جمله حضرت امام در دورانی که ایشان در نجف تشریف داشتند، چه به صورت مستقیم و چه از طریق شاگردان خاصشان ارتباط و نوعی هماهنگی بین مبارزات علما و افراد فعال دانشگاه‌ها، برقرار می‌کرد.

غیر از رابطه ایشان با حضرت امام (ره) که جداگانه درباره آن بحث خواهیم کرد، ایشان در حوزه نجف از سوی علما و مراجع دیگر، چقدر حمایت می‌شدند؟

علما و مراجع نجف در مورد مبارزه، تأملاتی داشتند، البته مرحوم آیت‌الله حکیم، مرجع بزرگ آن زمان، قائل به مبارزه فکری بودند و درباره مبارزه سیاسی معتقد بودند که هنوز زمان آن فرا نرسیده است، اما با توجه به وجهه و رتبه آیت‌الله حکیم، حزب بعث عراق تلاش کرد مرجعیت ایشان را مخدوش کند و محدودیت‌های زیادی را هم برای ایشان ایجاد و عملا با محاصره منزل ایشان، ارتباطشان را با جامعه، قطع کرد و حرکت آیت‌الله حکیم نیمه کاره ماند. شهید صدر با آیت‌الله حکیم مرتبط بودند و سعی می‌کردند شیوه‌های آن زمان را شناسایی کنند ؛ مسیر حرکت‌های سیاسی را درست بشناسند تا از نقاط ضعف‌ها پرهیز کنند و به تقویت نقاط قوت بپردازند. آیت‌الله خوئی معتقد به مبارزه به این شکل‌ها نبودند، تنها در مواردی که مسائل بسیار شاخص و روشنی از قبیل تهاجم جریان کمونیسم و مارکسیسم به اسلام به عنوان خطر مطرح می‌شدند، فتوا می‌دادند و در مقابل اقدامات حزب بعث هم موضعگیری می‌کردند و در موضوعاتی که جنبه الحادی داشتند، بیانیه‌هایی می‌دادند، اما در این فتواها و بیانیه‌ها اقدامات علنی علیه حاکمیت را بیان با تبلیغ نمی‌کردند، لذا نوعی تأمل در شیوه دیگر علما و مراجع هم داشتند. شهید صدر، هم در دوره‌ای شاگرد آیت‌الله خوئی بودند و هم زمانی که نزدآیت‌الله خویی و دیگران تلمذ می‌کردند، احترام مراجع را حفظ و همیشه با تکریم با آن‌ها رفتار می‌کردند و سعی داشتند فاصله‌ای ایجاد نشود که حزب بعث عراق از این فاصله‌ها سوءاستفاده کند.

شهیدصدر علاوه بر حمایت از تشکل‌های فرهنگی و دینی در امر مبارزه، در مقاطعی قائل به مبارزه مسلحانه هم بودند. در این زمینه چه خاطراتی دارید؟

به آمادگی قائل بودند، اما من در این زمینه نه فتوایی از ایشان دیدم و نه بحث مفصلی را شنیدم که نشان بدهد به مبارزه مسلحانه قائل هستند. به آمادگی برای دفاع از نسل و احیانا نفوذ در مراکز سیاسی ودولتی قائل بودند، اما اینکه بروند و عملیات مسلحانه و ترور انجام بدهند، نسبت به این شیوه‌ها تأمل داشتند، ولی مواردی را که عرض کردم، از جمله نفوذ در نیروهای نظامی و مترصد فرصت بودن را، تشویق می‌کردند.

برخی معتقدند چون در مرجعیت آن زمان عراق، فردی که مصداق تعبیر «مرجعیت رشید» که از سوی ایشان مطرح شد، نبود، لذا شخصا به عرصه مرجعیت که بعدها موجب ایجاد خصومت‌هایی هم با ایشان شد، قدم گذاشتند. آیا این گمانه را تأیید می‌کنید؟

ایشان در سال‌های اول که قرار شد رساله‌ای بدهند و مرجعیت ایشان مسلم و مسجل شد، به احترام آیت‌الله حکیم و آیت‌الله خوئی و امام (ره)، پاسخ‌های فقهی را به آنان ارجاع می‌دادند و ما هم پاسخ‌های مقتضی را از آن‌ها دریافت می‌کردیم؛ ولی هنگامی که فرهنگ مبارزه شکل گرفت و از مراحل اندیشه و فرهنگ مبارزه به مراحل سازماندهی و ایجاد تشکل‌های جوانان دانشگاهی و فرهنگی رسید، ایشان نقاط ضعف مبارزاتی را به تدریج علنی کردند و گفتند که روحانیت، علاوه بر احکام و عبادات، باید در اینگونه عرصه‌ها هم وارد شود و بتواند سئوالاتی را که مطرح می‌شوند، پاسخ دهد، به همین دلیل نظریه «مرجعیت رشید» را مطرح کردند، اما از آنجا که فضای حوزه، فضایی سنتی بود و نمی‌توانست پاسخگوی سئوالات و نیازهای زمان باشد، کم کم به عرصه مرجعیت وارد شدند و موضعگیری‌های علنی کردند که طبعا باعث برخی از حسادت‌ها و رفتارهای ناپسند شد، منتهی این رفتارها در دایره‌های بسیار محدودی بودند و چندان گسترده نبودند و نمی‌توانستند در جریان کلی تمایل همگان به مرجعیت ایشان، خدشه‌ای وارد کنند.

مرجعیت شهید آیت‌الله صدر تا چه حد مورد استقبال قرار گرفت؟

فتاوای ایشان از سوی طلاب جوان‌، دانشجویان انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها و بازاری‌ها مورد استقبال قرار گرفت و آرای ایشان نه تنها در عراق که تا شبه قاره هند هم گسترش پیدا کرد. کتاب‌های ایشان، در آنجا که به اصول فقه مرتبط می‌شد، حتی در میان معاندترین افراد اهل سنت هم مورد استقبال قرار گرفت و شخصیت‌های علاقمند به اهل بیت، به دلیل قدرت علمی و توانمندی و تازگی مباحث و مخصوصا به دلیل لحن معتدل و محترمانه مرحوم صدر نسبت به همه فرقه‌ها و ادیان، به ایشان علاقه و توجه نشان دادند و آثارشان در حد گسترده‌ای از سوی فرقه‌ها و ادیان گوناگون پذیرفته شد.

شکافی که حاسدان نسبت به مرجعیت ایشان ایجاد کرده بودند تا سال‌های پایانی عمر ایشان، چقدر تعمیق پیدا کرد وآیا تأثیری بر گرایش فراوان افراد جامعه نسبت به مرجعیت ایشان گذاشت؟

ایشان از لحاظ اجتهادی بر اساس آنچه که خود من از علمای بزرگ شنیدم. در سن 18 یا 20 سالگی به اجتهاد رسیده بودند، اما تصدی مرجعیت را تا سال‌های نیمه دوم دهه چهل نمی‌پذیرفتند. بعد از آن، حیطه پذیرش عمومی مردم نسبت به ایشان بسیار گسترده شد و حسادت‌ها و طعنه‌ها و حتی بعضی از سعایت‌ها مؤثر واقع نمی‌شدند و ستاره مرجعیت ایشان درخشش فوق العاده پیدا کرد و همین اوجگیری وضعیت ایشان بود که حزب بعث سعی کرد با ایشان برخورد شدید کند و بعد هم محدودشان کند و بعد هم ایشان را به شهادت برساند. این رفتار هرگز نسبت به مراجع و علمای بزرگ انجام نمی‌شد، مگر اینکه موقعیتی تا این پایه ممتاز می‌یافت که حاکمیت دست به چنین کاری می‌زد. در عین حال رحلت آیت‌الله حکیم، در تقویت جایگزینی ایشان بسیار مؤثر بود و آیت‌الله خوئی هم زیاد از شهید صدر تقدیر و نام ایشان را مطرح می‌کردند، هر چند از شیوه‌های مبارزاتی ایشان حمایت نمی‌کردند، ولی آیت‌الله صدر از احترام فوق العاده آیت‌الله خوئی هم برخوردار بودند و همین باعث شد که سعایت‌ها، بدگوئی‌ها و حسادت‌های سایرین چندان کارگر نیفتاد.

عده‌ای معتقدند که ایشان ابتدا نسبت به تحولات ایران بی تفاوت بودند و بعدها با توجه به شناختی که از امام خمینی و سیر تحولات انقلاب پیدا کردند، به این جریان علاقمند شدند. حتی عده‌ای از اطرافیان امام هم در خاطراتشان به این نکته اشاره کردند. از نظر شما این تحلیل تا چه حد صحت دارد و ایشان در زمینه حمایت از انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن، چه پیشنهادهایی داشتند؟

بحث مبارز بودن یا نبودن مراجع، هیچ گاه در بین آنان مطرح نبود و در واقع کسانی که در حواشی و نزدیک به بیت امام و آیت‌الله صدر بودند، این گونه مباحث را مطرح می‌کردند، اما من از امام یا آیت‌الله صدر هرگز مطلبی در رد شیوه مبارزاتی یکدیگر نشنیدم. آنچه که من از شهید صدر شنیدم این بود که علما و مراجع هر کشور نسبت به آنچه که در کشورشان اتفاق می‌افتد، آگاه تر و لذا نسبت به انتخاب نحوه مبارزه در آنجا‌،اولی هستند. این رویکرد را نمی‌توان عقب نشینی از موضعگیری نسبت به وقایع ایران دانست. بلکه از یک سو نوعی واقع بینی و از سوی دیگر احترام نسبت به امام بود، ولی ایشان نسبت کلیات موضوع در آن دوران، با حضرت امام متفق النظر بودند، یعنی در اینکه نظام شاه، نظام فاسدی است، در این که نظام سلطنتی نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای عصر باشد و در این که نظام وابسته به آمریکا نمی‌تواند بر مسلمین تسلط پیدا کند، اتفاق نظر داشتند، اما در مورد بقیه مسائل، آیت‌الله صدر معتقد بودند که علمای آن بلاد آگاه ترند، بنابراین وقتی شاگردانشان درباره رویداد یا مطلب یا اختلافی که به ایران ارتباط پیدا می‌کرد، از ایشان سئوالی می‌پرسیدند، پاسخ ایشان متوجه جزئیات نمی‌شد. مثلا در اوایل دهه پنجاه که من حضور داشتم، در مورد اختلافاتی که بین مرحوم دکتر شریعتی و شهید مطهری پیش آمده بود، شاگردانشان وقتی سئوال می‌کردند، پاسخ صریحشان این بود که من نمی‌توانم در مورد این مسائل اظهار نظر کنم «الحاضر یری ما لایراه الغائب» و این کمال واقع بینی و اوج تواضع ایشان بود.

ایشان به مسائل ایران، از جمله همین موردی که مطرح کردید، چقدر اشراف داشتند و اطلاعات، چقدر به ایشان می‌رسید؟ شما شخصا چه گفت و گوهایی با ایشان داشتید؟

دوستان ایشان که در ایران بودند، مرتبا تحولات اجتماعی را به ایشان منتقل می‌کردند. در زمانی که من با ایشان در این گونه موارد صحبت می‌کردم، دوره تبعید امام از نجف و بقیه رویدادها بود، بنابراین نوعی همراهی و همدلی با حرکت انقلابی امام در آنجا مورد توجه بود و شهید صدر از این حرکت به عنوان یک حرکت اسلامی و نمونه‌ای از امکان تحرک در جهت معرفی اسلام و اجرای احکام اسلام در مسائل اجتماعی و سیاسی سخن می‌گفتند. جزئیات و تفصیلات این حرکت، هنوز به طور کامل، روشن نبود و ایشان وارد جزئیات نمی‌شدند، ولی اینکه یک عالم و مرجع دینی، حرکت سیاسی را رهبری کند، برای شهید صدر بسیار اهمیت داشت و آن را نمونه قابل توجهی در خیزش اسلامی می‌دانستند و از مؤمنین هم می‌خواستند که حمایت لازم را از این حرکت بکنند و ارتباط لازم را با آن داشته باشند. این جهات کلی بود که ما در آن شرایط از ایشان می‌شنیدیم.

به نظر شما چرا شهید صدر در یکی دو سال آخر عمر، به شکل بارزتر و جدی تر وارد عرصه حمایت از انقلاب اسلامی شدند؟

در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بود که مسائل، هم در عراق و هم در ایران مشخص تر شدند. ابعاد قیام حضرت امام و ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، روشن شدن همراهی مردم با این حرکت و جنبش، همه این‌ها در موضعگیری شهید صدر مؤثر بودند و ایشان با این حرکت ارتباط وسیع تری پیدا و آن را به عنوان پیشتاز حرکت‌های معاصر در دسترسی به حکومت اسلامی تلقی کردند. از طرف دیگر حرکت مسلمانان و جنبش‌های اسلامی در عراق هم از قدرت و توان بیشتری برخوردار شدند و در مقابل، حزب بعث هم اقدامات وسیع تر و شدیدتری را در برنامه کار خود قرار داد. این دو علت موجب شدند که با راه افتادن لوکوموتیو انقلاب در ایران، واگن‌های دیگری هم به این لوکوموتیو ملحق شوند و عراق در صف مقدم این واگن‌ها قرار گرفت و با توجه به اینکه طبق نظریه فقها، هنگامی فقیهی یا مرجعی تصدی امری را عهده دار می‌شود، بقیه فقها و مراجع باید با او همراهی کنند و نظر او را حتی بر نظریات خود مقدم بدارند؛ این بود که نوعی التزام بیشتر و ارتباط ارگانیک تر با حضرت امام (ره) پدید آمد و لذا شهید صدر از تمام مردم عراق و ایران خواستند که در حرکت امام به طور کامل ذوب شوند و از انتخاب مسیرهای دیگر شدیداً خودداری کنند و لابد عبارت معروف ایشان را می‌دانید که گفتند، «همان گونه که امام در اسلام ذوب شدند، شما هم باید در حرکت امام ذوب شوید.»

از آنجا که شما در هنگام اقامت حضرت امام (ره) در عراق، در آنجا بوده‌اید، از ارتباط بین شهید صدر و حضرت امام (ره) چه خاطراتی دارید؟

من شخصا ملاقات‌های این دو بزرگوار را شاهد نبوده‌ام و آنچه می‌گویم از مسموعات من است. آن دو احترام فوق العاده زیادی برای یکدیگر قائل بودند. امام از ابتکارات و خلاقیت‌های فکری شهید صدر تعریف می‌کردند و می‌فرمودند که ایشان در عراق و جهان اسلام، آینده درخشانی خواهند داشت و شهید صدر پیوسته از جرئت و شهامت و بلند نظری امام در راه اندازی حرکت اسلامی در ایران تمجید و تعریف می‌کردند. می‌دانید که حضرت امام در عراق، محظوراتی داشتند و تلاش می‌کردند به مسائل عراق به طور کامل وارد نشوند، زیرا هدف اصلی ایشان ایجاد تغییر در حاکمیت ایران بود و لذا به حکومت عراق به شکل ثانوی نگاه می‌کردند، اما در برابر تعدی‌های حاکمیت عراق نسبت به حوزه علمیه و طلاب به شدت عکس العمل نشان می‌دادند‌، بنابراین، این مواضع را باید از یکدیگر تفکیک کنیم تا زمینه‌ای برای تداخل این موضوعات در اذهان ایجاد نشود. حضرت امام نسبت به مسائل عراق موضعگیری داشتند، منتهی در ابراز علنی و آشکار آنها‌، جانب احتیاط را رعایت می‌کردند تا شائبه دخالت در امور عراق بر فعالیت‌های ایشان مترتب نشود. ایشان به هنگام تعرض حکومت عراق به حوزه‌ها و طلاب، به شدت موضعگیری می‌کردند، اما از صدور بیانیه و اعلامیه مشخص درباره اعمال حکومت عراق امتناع می‌ورزیدند، زیرا به عنوان یک مهمان در آنجا حضور داشتند و عالم و مرجع در ایران تلقی می‌شدند. توضیح درباره آن شرایط، به دقت و تأمل بیشتری نیاز دارد، این دو بزرگوار گویی در مقابل یکدیگر به یک تعهد و قرارداد نانوشته‌ای رسیده بودند که حضرت امام اهتمام اساسیشان متوجه مسائل ایران و اهتمام شهید صدر متوجه امور عراق باشد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید آیت‌الله صدر به اعتقاد برخی از منتقدین، به سرعت دست به شبیه سازی آن در مورد عراق زدند و این نگرش حاکی از واقع بینی و تحلیل دقیق شرایط و مقتضیات دو کشور نبود. به نظر شما آیا این انتقاد وارد است؟

شرایط در ماه‌های آخری که به پیروزی انقلاب اسلامی ایران منجر شد به گونه‌ای بود که در عراق و سایر کشورهای اسلامی، شرایط تازه‌ای بر رهبران و مبارزان سیاسی آن‌ها تحمیل شد و در واقع، برخی از ابتکار عمل‌ها را از دست رهبران آنجا خارج کرد.

نمونه‌ای را ذکر کنید.

حزب بعث عراق با احساس اینکه انقلاب اسلامی ایران، پیروز خواهد شد، علائم خطر را به شدت احساس کرد و متوجه شد جریانی که در ایران در حال پیروز شدن است، اوضاع عراق را هم تحت تأثیر قرار خواهد داد و لذا از همان ماه‌های قبل از پیروزی انقلاب، آمادگی‌های بیشتر دفاعی را تدارک دید و نیروهای طرفدار شهید صدر و حرکت اسلامی در عراق را محاصره کرد، بسیاری از آن‌ها را به زندان انداخت، تعدادی را ترور کرد و چندین بار بیت شهید صدر را محاصره کرد و حرکت‌هایی را که بازتاب حرکت ایران بودند‌، در همان چند ماه قبل از پیروزی انقلاب رصد کرد و کنار زد. این وضعیت بر رهبران جنبش اسلامی عراق تحمیل شد و مهار کار را تا حدودی از دست آن‌ها خارج کرد و مجبور شدند به شیوه هائی دست بزنند و از تلفات و خسارات بیشتر، جلوگیری کنند.

پس شما معتقدید که شهید صدر، بعد از پیروزی انقلاب ایران، از سر اضطراب فعالیت خود را تسریع کردند؟

بله، ایشان مجبور شدند حرکت‌های زودرسی را به دلیل شرایط خاصی که حاکم شده بود، انجام دهند.

پس اگر شرایط عادی تر بود، ایشان حرکت اصلاحی خود را با تأمل بیشتر و در زمان مناسب تری انجام می‌دادند؟

قطعا همین طور است.

برخی معتقدند شهادت آیت‌الله صدر صرفا معلول اراده حزب بعث نبوده و برخی از افراد در عراق و حتی در ایران، در این فرایند نقش داشته اند و اگر آن‌ها از شهید صدر حمایت می‌کردند و یا دست کم در تسریع این امر نقش نداشتند، ایشان چنین فرجامی پیدا نمی‌کرد. نظر شما در این مورد چیست؟

من فکر نمی‌کنم عناصر دیگری غیر از حزب بعث در این امر دخالت چندانی داشته باشند. البته عمده کشورهای عربی با شکل گیری حرکت‌ها و جنبش‌های اسلامی متأثر از انقلاب اسلامی ایران، سر سازش نداشتند. اما در این مورد که افراد خاصی به این مسئله کمک کرده باشند، اخبار یقینی وجود ندارد و فقط حدس و گمان‌هایی درباره بعضی از نیروهای داخل حوزه علمیه وجود دارند، اما به صورت یقینی ندیده و نشنیده‌ام.

یعنی به نظر شما مرجعیت وقت عراق این توانایی را نداشت که مانع از این رویداد شود؟

خیر، مرجعیت عراق متلاشی شده بود. آیت‌الله حکیم مرحوم شده بودند، آیت‌الله خوئی هم قدرت آن چنانی در به حرکت در آوردن مردم عراق نداشتند و ایشان اصلا قصد این را هم نداشتند که کار سیاسی را تصدی کنند و نمی‌توانستند جلوی چنین اقداماتی را بگیرند.

از ویژگی‌های اخلاقی آیت‌الله صدر که شما را بسیار تحت تأثیر قرار می‌دادند، خاطراتی را نقل کنید.

تواضع ؛ صراحت و صمیمیت. چندین بار اتفاق افتاد که غیر از مدرسه و جلسه، برای سئوالاتی که داشتم شخصا مراجعه می‌کردم و در شرایط سخت آن روزگار، ایشان شخصا در را باز می‌کردند، چون دوره‌ای بود که مستخدم هم نداشتند، شخصا چای را فراهم می‌کردند و بعد سؤالات من دانش آموز کم تجربه را پاسخ می‌دادند.

از برخوردهای ایشان با مخالفان خود چه خاطراتی دارید؟

برخورد ایشان با همه، سازنده و مثبت و مؤدبانه بود. وقتی که برخی از مخالفین سؤالات خود را مطرح می‌کردند، با نهایت ادب و دقت و حوصله و به خصوص با آرامش جواب می‌دادند. اعتراضاتی را هم که دیگران به ایشان داشتند ؛ با نهایت آرامش و بدون ذره‌ای تشنج پاسخ می‌دادند و اشکالاتی را که دیگران می‌دیدند و یا از ایشان سئوال می‌شد، باز هم با نهایت احترام و ادب جواب می‌دادند.

شما تلاش‌های فرهنگی و سیاسی و شخصیت خود را تا چه حد تحت تأثیر آموزنده‌های شهید آیت‌الله صدر ارزیابی می‌کنید؟

بسیار زیاد. من در حال حاضر هم دائما به آثار ایشان مراجعه می‌کنم و آرای ایشان به نظرم همچنان تازه و با طراوت هستند.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

 

شهید آیت‌الله محمد‌باقر صدر در پاسخ‌گویی به نیازهای زمانه، همواره، از مشاورت و همراهی یاران خویش برخوردار بوده است تا آرا و افکار او را در جامعه و در میان اقشار مختلف آن از جمله نخبگان، روشنفکران و دانشگاهیان اشاعه دهند. حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمد‌مهدی آصفی از جمله کسانی است که توفیق حضور در دروس رسمی شهید صدر را نیافت، ولی با ممارستی مستمر، به تمامی جوانب اندیشه‌ها و آثار ایشان اشراف پیدا کرد و از مقطع حضور در نجف تاکنون، مروج افکار و آثار شهید صدر بوده است. او در این گفت‌وگو از رمز ماندگاری آثار شهید صدر می‌گوید.

نحوه آشنایی با شهید صدر و افکار و نوآوری‌های ایشان چگونه بود؟

مرحوم آیت الله صدر از همان جوانی از چهره‌های برازنده، معروف و شناخته شده حوزه نجف به شمار می‌رفت و به همین دلیل بسیار مورد احترام زعمای حوزه بود. به رغم اینکه سن و سال ایشان چنین موقعیتی را ایجاب نمی‌کرد؛ او با نبوغ سرشارش توانسته بود بسیاری از دروس حوزوی را در مدتی کوتاه فرا بگیرد و سپس نقد کند. پیشرفت او در زمینه آموزش و تحقیق و تفحص، بسیار اعجاب برانگیز و لذا از اقتصائات سنی و زمانی خود، بسیار پیش تر و جلوتر بود./ علاوه بر این، طلاب جوانی که در درس شهید صدر حاضر می‌شدند، به ایشان به دیده تحیر می‌نگریستند و ابداعات و نوآوری‌های فکری ایشان را به کرات در گفتگوها و مباحثات علمی با دوستانشان در حوزه مطرح می‌ساختند و برای ایشان جایگاه بسیار والایی قائل بودند و همین امر موجب می‌گردید که حساسیت کسانی که در درس سایر علما و مراجع حاضر می‌شدند، نسبت به این شخصیت جلب شود و به هر شکل ممکن، خود را به این کانون نزدیک سازند و از مباحث مطرح شده در درس ایشان آگاه شوند و ببینند آنچه که از وی نقل می‌شود تا چه میزان صحت دارد. من در آن ایام، جوان بودم و لذا به کتاب و کتابخوانی علاقه وافر داشتم و تمایل داشتم با آرا و عقایدی که در دوران ما در محیطمان وارد شده و رشد کرده بود، آشنا شوم. در آن مقطع به مقتضای اوضاع فکری و سیاسی، افکار و اندیشه‌های مارکسیستی در میان جوان‌ها رواج فراوانی پیدا کرده بود و ما خواه و ناخواه با پیروان و معتقدین به مارکسیسم که انصافا در آن زمان کم هم نبودند،مباحثاتی داشتیم. مارکسیسم در عراق موجی را به وجود آورد که هر چند زودگذر بود، ولی در آن مقطع، پدیده تأثیرگذاری به شمار می‌رفت و بدیهی است که این اندیشه با آرا و مقدسات دینی ما در تعارض بود و همین موجب می‌شد که در فضای فکری و عقیدتی آن روز عراق، تشنجاتی به وجود آید. به هر حال، ما در آن دوران با پیروان و مروجین اندیشه‌های مارکسیستی، از لحاظ فکری چالش داشتیم. این چالش‌ها اشکال مختلفی داشتند. گاه مباحثه رودرو می‌کردیم، گاه سخنرانی می‌کردیم و ایستادگی در برابر اندیشه الحادی را برای خود یک وظیفه شرعی تلقی می‌کردیم. در این مقطع بود که اندیشه‌های؟آقای صدر، ارزش خودشان را به تمامی به ما نشان دادند و در واقع آنچه که ایشان در قالب دو کتاب بسیار ارزشمند «اقتصادنا»و «فلسفتنا» تدوین کرده بود، برای ما بسیار آموزنده و موجب اعتلای و تقویت و توانایی ما برای مقابله با اندیشه جدید، یعنی مارکسیسم، بود.

این گفت‌وگوها در داخل دانشگاه پیش می‌آمدند یا خارج از آن؟

بیشتر با دانشگاهی‌ها در داخل و خارج از آنجا، بحث می‌کردیم. دوستانی از دانشگاهیان متدین داشتیم که این‌ها راه را باز می‌کردند تا ما بتوانیم با دانشجویانی که تحت تأثیر اندیشه‌های مارکسیستی قرار گرفته بودند، گفت و گو کنیم و این برای ما به صورت یک کار و روزمره و حتی وظیفه درآمده بودو مدت زیادی هم گرفتار آن بودیم. طبیعی بود که ما به کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده بودند، نیاز داشتیم و بهترین کتاب‌هایی که در رد مارکسیسم، چه از لحاظ فلسفی و چه از لحاظ اقتصادی، در آن زمان در دسترس ما بودند، دو کتاب ارزشمند شهید آیت الله صدر بودند که در اوضاع آشفته آن روز، به مثابه سد محکمی در مقابل آرا و عقاید مارکسیسم ایستاده بودند.این کتاب‌ها چند ویژگی بارز و جذاب داشتند. اولا استدلال‌های مطرح شده در رد مارکسیسم در این کتاب‌ها به گونه‌ای بودند که همه افرادی که به این کتاب‌ها مراجعه می‌کردند، مطالب آن‌ها را می‌فهمیدند و در عین حال ذره‌ای از دقت، وزانت و قدرت استدلال کتاب، به دلیل زبان همه فهم آن کاسته نمی‌شد و این، مهارت ویژه‌ای است که هر کسی از آن برخوردار نیست، اما شهیدصدر به تمامی از آن برخوردار بود. چه افرادی که از نظر مطالعه و آشنایی با مبادی و جزئیات مسئله، در سطح پایینی بودندو چه محققین و پژوهندگانی که در پی یافتن پاسخ‌های مستدل و منطقی به ‌سؤالات خویش بودند، انصافا پاسخ‌های قانع کننده‌ای را در این دو کتاب پیدا می‌کردند. قدرت استدلال و جامعیت این دو کتاب موجب گردید که این‌ها در خارج از حوزه‌های تخصصی و پژوهشی و در میان افرادی که در لایه‌های متوسط و پایین جامعه عراق زندگی می‌کردند و نیز در میان افراد علاقمند، به پیگیری این مباحث، حتی در خارج از عراق، به عنوان کتاب‌های شاخص و ممتازی معرفی شوند. این دو کتاب از لحاظ غنای محتوایی و توانایی نشان دادن نقاط ضعف اندیشه‌های مارکسیستی، در کشورهای همسایه عراق نیز ترجمه شدندو مورد اقبال فراوان قرار گرفتند و تأثیرات قابل ملاحظه‌ای را بر جا گذاشتند، مضافاً بر اینکه ادبیات و نوع نگارش آقای صدر هم بسیار بدیع و به تعبیر امروزی‌ها، مدرن بود و همین مسئله موجب می‌شد که تحصیلکرده‌‌ها با این دو کتاب احساس انس و الفت ویژه‌ای داشته باشند. یک عالم دینی، صرف نظر از بیان دلایل متقن و محکم برای اثبات نظرات و آرای خویش، باید با ادبیات روز هم آشنایی کافی داشته باشد تا بتواند کسانی را هم که در فضای فکری و ادبی جدید سیر می‌کنندو گفتمان آن‌ها متفاوت است، جذب کندو بر آن‌ها تأثیر بگذارد. به هر حال یکی از معدود کسانی را که توانست بی‌آنکه از ارزش علمی و فنی مطالب خویش بکاهد، آن‌ها را به شکلی ساده و در عین حال، پخته و مفید ارائه کند، مرحوم شهید صدر بود و لذا ما از آثار وی بهره‌های فراوان بردیم و علاوه بر آن، از محضر ایشان نیز استفاده کردیم.

آیا شما نزد شهید صدر درس خاصی هم خواندید؟

من بیشتر از افکار ایشان استفاده کردم و چندان توفیق حضور در درس‌های ایشان را پیدا نکردم، اما خود را به شدت تحت تأثیر اندیشه‌های شهید صدر می‌دانم و فکر می‌کنم افرادی چون من، کسانی بودند که از اندیشه‌های ایشان در راه فعالیت‌های تبلیغی استفاده می‌کردند، بی‌آنکه به شکل رسمی در درس‌های ایشان حضور داشته باشند.

از دیدگاه شما در حال حاضر، حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها و مجامع علمی چه استفاده‌هایی می‌توانند از آثار شهید صدر بکنند؟

دو کتاب «اقتصادنا» و «فلسفتنا» ماندگار و جاوید شده اند، در حالی که انگیزه تألیف آن‌ها در واقع مقابله با موج مارکسیسمی بود که جوامع اسلامی آن روز، به ویژه عراق را تحت تأثیر خود گرفته بود. اکنون مارکسیسم در بزرگ ترین پایگاه خود، یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق، شکست خورده و در بسیاری از پایگاه‌های دیگر خود در سراسر دنیا نیز صاحب نفوذ و اعتبار چندانی نیست، اما این دو کتاب اهمیت و ارزش خود را از دست نداده اند و همچنان مورد استفاده حوزه‌ها و دانشگاه‌های ما هستند. قطعا در این مسئله، سر و رازی وجود دارد. اولا شیوه برخورد علمی شهید صدر با یک پدیده جدید دراین دو کتاب، بسیار جدید و بدیع است. حفظ بی‌طرفی و انصاف، در هنگامی که فرد قصد دارد اندیشه‌ای را نقد کند، کار سهلی نیست. برخی تصور می‌کنند که اساسا این دو با یکدیگر قابل جمع نیستند، اما افرادی چون شهید صدر می‌توانند با شیوه‌ای کاملا علمی به نتیجه‌ای دست پیدا کنند که بسیاری از افراد با دست یازیدن به شیوه‌های تعصب‌آمیز و غیر علمی و رفتارهای غیر استدلالی، قصد رسیدن به آن را دارند و نمی‌توانند. به نظر من شیوه خاص شهید صدر در این زمینه، یکی از عوامل ماندگاری آثار اوست. عامل دیگر را می‌توان طرح فلسفه و اقتصاد اسلامی به شکل فراتر از پاسخگویی به ایده‌های مارکسیستی از سوی شهید صدر دانست. وقتی مسئله‌ای به شکل اعم و گسترده بیان می‌شود، ضمن پاسخگویی به بسیاری از شبهات مطرح شده، شالوده و پایه آن موضوع نیز تبیین می‌شود و ایشان نیز در این دو کتاب، مبانی اقتصاد و فلسفه اسلامی را به شکلی جامع مطرح ساخته و لذا آرا و نظراتش در گذر زمان نیز، ارزش‌های خود را حفظ کرده اند. چنانچه تلاش فرد معطوف به پاسخگویی به برخی از شبهات مطرح شده توسط یک اندیشه باشد، بدیهی است که با امحای آن اندیشه، آثار آن اندیشمند نیز نفوذ وتأثیر خود را از دست می‌دهد، اما نگاه جامع و بسیط از سنخ و نوع اندیشه‌های شهید صدر، اعتبار و ارزش و ماندگاری خویش را از جامعیت و اصالت و جاودانگی مسائل مطرح شده در آن، می‌گیرند و گذر زمان را بر آنان تأثیری نیست. لذا شالوده ریزی و بازخوانی یک نظام فلسفی، بدانگونه که شهید صدر مطرح می‌کند، ماندگار خواهد بود و هر پدیده و اندیشه جدیدی را نیز می‌توان با مراجعه به آن اثر، تحلیل و نقد کرد. به نظر من شیوه مواجهه شهید صدر با پدیده‌های فکری و همچنین میراثی که وی از لحاظ طرح مفاهیم اسلامی در حوزه‌های مختلف، آن هم به صورتی عام که در هر عصری بتواند پاسخگوی شبهات باشد، بر جا نهاد، برای حوزه‌های علمیه، دانشگاه‌ها و محققین ما یک درس بزرگ است و لذا از این جنبه نیز آثار آقای صدر همچنان ارزش ویژه خود را دارند.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

 

رادیو نمایش صدای جمهوری اسلامی ایران با توجه به جایگاه شهید سید محمدباقر صدر در تاریخ معاصر، نمایش‌ رادیویی نا را بر اساس کتاب نا، نوشتۀ مریم برادران، منتشر کرد. در این نمایش رادیویی تلاش شده به‌اجمال و به‌طور بسیار خلاصه به برخی از رویدادهای مهم زندگی این دانشمند نابغه از دستگیری تا شهادت پرداخته شود.

کتاب «نا» روایتی نه‌چندان بلند، اما واقع‌نما، مستند و پرجزئیات از شهید صدر است که با دوری از زیاده‌پردازی و اغراقگری، در شانزده فصل به شرح زندگی او پرداخته است. نویسنده در طول نوشتن این کتاب با خانوادۀ شهید صدر به‌ویژه همسر بزرگوار شهید در ارتباط بوده و از دقت و سخنان آنان بهره برده است.

نمایش رادیویی نا در شش قسمت آماده شد که از ١٠مهر١۴٠٠ به‌مدت شش روز از رادیو نمایش پخش شد. دست‌اندرکاران و هنرمندان این نمایش عبارت‌اند از:

سردبیر: شهلا دباغی؛ کارگردان: نورالدین جوادیان؛ نویسنده: هاجر کوشکی؛ تهیه‌کننده: مهدی نمینی‌مقدم؛ افکتور: محمدرضا قبادی‌فر؛ صدابردار: رضا محتشمی؛ تصویربردار: محمد وکیلی اقدم؛ ساخت تیزر: امیر شعیبی؛

هنرمندان: بهناز بستان‌دوست؛ آسیه گرجی؛ عبدالعلی کمالی؛ کرامت رودساز؛ امیرعباس توفیقی؛ سعید سلطانی؛ شهریار حمزیان؛ سینا نیکوکار؛ کامیار محبی؛ محمد آقامحمدی؛ معصومه عزیزمحمدی؛ رامین پورایمان؛ حمید هدایتی.

آیت‌الله محمدعلی تسخیری، رئیس شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و از اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز، در گفت‌وگو با ماهنامه شاهد یاران از جامعیت استاد خود آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر می‌گوید.

آیت‌الله تسخیری از آن جمله شاگردان شهید صدر است که فراوان از اندیشه‌های استاد، به ویژه اندیشه‌های اقتصادی وی وام گرفته است. تقریبا در تمام سخنرانی‌‌های او در اجلاس‌های داخلی و خارجی می‌توان جلوه هائی از طرحهائی اصلاحی شهید صدر را مشاهده کرد. وی همچنین در احیای یاد و اندیشه استاد سعی بلیغ داشته است و نمونه بارز آن برگزاری کنگره بین‌المللی شهید صدر در زمستان ١٣٧٩ با حضور جمع کثیری از اندیشمندان خارجی و داخلی است. جناب تسخیری در این گفت‌وگو، بازگوی خاطراتی شد که برخی از آن‌ها را برای نخستین بار می‌گفت.

از نحوه آشنایی خود با شهید صدر چه خاطراتی دارید؟

آشنایی ما با مرحوم آقای صدر در مقطع ورود ما به درس خارج در نجف اشرف بود که ایشان در مسجد کوچکی در نجف، عده ای از فضلای خوب را تربیت می‌کردند، هم اصول می‌گفتند و همه فقه، ما الحمدلله یک بخش خوبی از دروس فقهی و دروس اصولی را نزد مرحوم استاد خواندیم و وقتی که به ایران تبعید شدیم، بقیه دروس اصلو را بین خودمان به شیوه مرحوم صدر مباحثه می‌کردیم؛ تا وقتی که یک دوره کامل اصول ایشان را فرا گرفتیم و انصافا خیلی هم از بحث‌های اصول فقه ایشان استفاده کردیم. البته از کتاب‌های فکری ایشان هم در کنار تحصیل و تدریس فقه و اصول بهره‌های زیادی بردیم. در همان اثنا کتاب اقتصادنا را برای طلبه‌ها تدریس می‌کردم و شاید پنج شش دوره، این کتاب و فلسفتنا را درس دادم. به هر حال از نوشت‌ها و مجالس ایشان تغذیه علمی جالبی داشتیم و می‌توانم عرض کنم که بخش زیادی از مسیر فکری و روحی و شناخت ما از اسلام را ایشان موجب شدند. من احساس می‌کنم تا حالا هر چه نوشته‌ام ؛ متأثر از تفکر ایشان ودارای صبغه ای از اندیشه‌های استاد شهید است.

درس ایشان در مقابل دروس فحول دیگر حوزه نجف که از نظر سنی از ایشان بالاتر و از لحاظ زمان آغاز تدریس بر ایشان مقدم بودند، چه مزایایی داشت که شما و دیگران را جذب کرد؟

مرحوم شهید هم در درس‌های فقهی و اصولی و هم در سخنرانی‌های عمومی و کتابهایشان، امتیازات جالبی داشتند که من حیث المجموع، ویژگی خاصی به ایشان می‌داد. ایشان به تمام معنای کلمه ایدئولوگ بود، یعنی وقتی مسئله ای را بررسی می‌کرد، به نظریه عام آن و ایدئولوژی جامع آن فکر می‌کرد و حتی هنگامی که در مسئله ای فقهی، در باره فرعی بحث می‌کرد، به عمومات فوقانی آن مسئله فرعی توجه می‌کرد و سلسله مراتب را به ترتیب می‌پیمود تا جان تئوری را که حاکم بر این مسئله فرعی و سایر امور فرعی است، به دست آورد. این روش را در اصول هم ایشان، تجدید نظر اساسی انجام داد. در کتاب اقتصادنا وقتی که می‌خواهد تئوری اقتصاد اسلامی و مکتب اقتصادی را به دست آورد، جزئیات منسجم را در کنار مفاهیم و برداشت‌های اسلام گرد می‌آورد و از مجموع این‌ها یک خط مکتبی و مذهبی را به دست می‌آورد. این مسئله را به وضوح در بحث‌های اقتصادی، قرآنی و منطقی خود به کار می‌گیرد. به نظر من یکی از ویژگی‌های مهم ایشان این است که نظریه پرداز زبردستی بود. دیگر ویژگی ایشان عمقشان بود. ایشان تعمق زیادی در ادله و ترابط بین ادله به دست می‌آورد و تأمل زیادی را مبذول می‌کرد. یکی از نکاتی که می‌توان به این دو ضمیمه کرد، دید اجتماعی آن بزرگوار بود.دید اجتماعی برای ایشان، سازنده نتیجه است و یکی از انتقاداتی که به برخی از ادله فقهای بزرگ داشت این بود که این‌ها ملاحظه نمی‌کنند که اسلام برای همه جوامع آمده است. این طور نیست که این آیین برای یک فرد گوشه گیر بیکار آمده باشد که هر چه از محتملات در ذهنش می‌آید، به جا بیاورد و این نوع استدلال با یک دید و برداشت فردی سازگار است، ولی اگر ما آن دید جهانی و دید باز اجتماعی را در نظر بگیریم، نباید به این نوع استدلال بپردازیم. بعد اجتماعی، ویژگی دیگری از مرحوم آقای صدر بود که به همراه نکته بینی و نکته سنجی، به ایشان مقام خاصی می‌داد. فکرشان ویژگی عمیقی داشت و تفکرشان سازنده بود و لذا به همین ویژگی ها، شاگردان مرحوم آقای صدر، ساخته می‌شدند. مرحوم آقای صدر نه تنها به شاگردان اطلاعات می‌داد، بلکه این اطلاعات، سازنده شخصیت شاگرد بود و در تمام مسیر فکرش، با او باقی می‌ماند.

درس مرحوم آقای صدر چقدر در نجف رونق داشت؟ آیا شما جزو اولین گروهی بودید که از ایشان درس گرفتید؟

خیر، قبل از ما گروه دیگری بودند که در میان آن‌ها آقای سید نورالدین اشکوری، آقای سید کاظم حائری، آقای سید محمود هاشمی شاهرودی، آقای سید محمدباقر حکیم، آقای عرفانیان و عده دیگری هم بودند. ما تقریبا نسل دوم شاگردان آقای صدر بودیم.

این درس چقدر رونق داشت؟

در آغاز، در آن مسجد، شاید هشتاد تا صد نفر بودیم، ولی وقتی که به مسجد مرحوم شیخ طوسی که از مساجد بزرگ نجف است، منتقل شدیم، تعداد شاگردان زیاد شد و فضلای بیشتری ملحق شدند.

شواهد نشان می‌دهند که ایشان با اندیشمندان و مراکز اسلامی به ویژه اهل سنت، ارتباطات خوبی داشتند و این هم یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان به عنوان یک مرجع تقلید بود. به نظر شما چه عاملی موجب شده بود که اولا ایشان این قدر راحت با آن‌ها ارتباط داشته باشند و ثانیا از تعاملات ایشان با مراکز علمی و فرهنگی خارج از عراق، اعم از شیعه و سنی چه خاطره ای دارید؟

دید وسیع و جهانی مرحوم آقای صدر، تأمل اجتماعی و شناخت آینده امت اسلامی و طراحی برای این آینده، ایشان را وادار می‌کرد که با متفکرین جهان اسلام رابطه برقرار کند. او طبق طراحی خود، زمینه‌های برپایی جامعه اسلامی نمونه را فراهم می‌کرد و معتقد بود اولا زیربنای فلسفی و اعتقادی این جامعه اسلامی باید به طور جامع وشامل تأمین شود. ایشان معتقد بود که اگر بناست نظام اسلامی برپا شود، باید زمینه‌های آن را فراهم کرد و بر این اساس، با نوشتن، «فلسفتنا» این زمینه اعتقادی را فراهم کرد و بدیهی است که وقتی زمینه‌های اعتقادی، محکم و صحیح پایه ریزی شوند؛ برداشت‌ها و مفاهیم اسلام بر اساس آن، درست تنظیم می‌شوند و پس از آن، مرحله ساختن عواطف و احساسات پیش می‌آید و رهبران جامعه باید این احساسات را بر اساس آن زیربنای اعتقادی و مفهومی، تربیت کنند، یعنی برداشت‌های اسلام از زندگی، مفهوم تقوا، مفهوم شرافت و امثالهم باید تبیین شوند. پس از ساختن عواطف، رفتار به طور طبیعی ساخته می‌شود، زیرا رفتار انسان‌ها محصول اراده آنهاست و در اراده انسان، شوق و احساسات قوی، کاملا مؤثرند و احساسات هم هنگامی که از عقیده برخاسته باشد، شخصیت و مسیر زندگی انسان کلا ساخته می‌شود. ایشان برای بنای چنین جامعه ای «فلسفتنا» را و سپس «اقتصادنا» را برای تنظیم مکتب اقتصادی اسلامی و شناخت این مکتب، نوشت و بنا داشت و پس از آن، کتاب «مجتعمنا» را بنویسد و روابط اجتماعی را تبیین کند، ولی دشمن مهلت نداد و منقول است که ایشان در این اواخر فرموده بودند، «تالیف کتاب مجتمعنا را به دیگران موکول کردیم.» پس ملاحظه می‌کنید که ایشان امید داشت که بتواند در بیداری اسلامی اثر بگذارد. ایشان در تبیین جایگاه بسیاری از نهادها و مؤسسات اجتماعی دنیای امروز تلاش با ارزشی کرد. به یاد دارم در جریان یکی از سفرهای تبلیغیم به کویت، جمعی از تجار کویتی اعلام کردند که تصمیم دارند یک بانک اسلامی تأسیس کنند و از من خواستند درخواست آن‌ها مبنی بر ارائه طرح یک بانک اسلامی توسط آقای صدر را به ایشان ابلاغ کنم. ایشان به سرعت این طرح را نوشت. در مقطعی که این طرح ارائه شد، ما در کویت بودیم و به چاپ آن کمک می‌کردیم.

یعنی این طرح بانک غیر ربوی که ایشان نوشته اند، معلول این درخواست بود؟

بله، برای تاسیس همان بانک در کویت نوشته شد و جالب اینجاست که قبل از این، طرح بانک اسلامی در جهان اسلام نبود.

پژوهشی هم نبود.

نه پژوهشی بود و نه تجربه علمی. طرح بسیار ساده ای بود که مهندسی مصری آن را از عمان گرفته بود و در دهی در مصر به نام «بیت خمر» آزمایش کرد که خیلی هم موفق نبود، ولی بعد از طرح آقای صدر و پژوهش‌های اقتصادی، امروز ما شاهد 168 بانک اسلامی در دنیا هستیم که چرخش پولی آن‌ها به سطح چهارصد میلیارد دلار در سال می‌رسد و شاهد رسیدن به طرح‌های پخته تری هستیم. به نظر من طرح بانکداری اسلامی بدون ربا در ایران، تا حد زیادی از آقای صدر گرفته شده است و با آنکه این حرکت در مجموعه تفکرات آقای صدر، حرکتی جزئی بود، ولی بسیار در سطح بانکداری اسلامی بدون ربا، پربرکت بود، پس نتیجه می‌گیریم هنگامی که ایشان به فکر جامعه اسلامی بود، به طور طبیعی با متفکران عالم ارتباط داشت و یادم هست پس از دریافت کتاب‌های آقای صدر: «فلسفتنا»، «اقتصادنا» و «الاسس المنطقیه» که در آنجا نظریه منطقی بسیار پیشرفته ای مطرح شده است، یکی از متفکران و فیلسوفان بزرگ و معروف مصری می‌گفت، «من سه ستاره بزرگ آسمان تفکر اسلامی را یافته‌ام که یکی از آن‌ها سید محمدباقر صدر است.» و تشکر کرد. یک روز من با استاد روژه کار ودی که یک متفکر بزرگ مارکسیستی بود و اتفاقا مرحوم آقای صدر در یکی از کتابهایش با او مناقشه کرده بود، صحبت کردم و گفتم، «مارکسیست‌ها مدعی هستند که مرحوم آقای صدر مارکسیست را خوب نفهمیده بود. شما نظرتان چیست؟» ایشان به من گفت که، «اتفاقا یکی از معدود کسانی که در جهان اسلام، عمق مارکسیسم را درک کرده اند، مرحوم آقای صدر بود.» گمان می‌کنم آقای صدر با متفکرین جهان اسلام ارتباطاتی داشت و نامه‌هایی بین آن‌ها رد و بدل می‌شد. این نکته را هم اضافه می‌کنم که وقتی مرحوم امام قدس سره، انقلاب اسلامی را به ثمر رساندند و حکومت اسلامی را بر پا کردند، مرحوم آقای صدر احساس کرد کل امیدهایش در اینجا محقق شده است. ایشان واقعا پس از این رویداد، از خود بی خود شد و نامه ای خدمت حضرت امام (ره) نوشت که ما و مرجعیت ما در خدمت شما قرار دارد و از تمام شاگردان و پیروانش خواست که در خط امام ذوب شوند و در کلا در خدمت این حرکت باشند، همچنان که خود امام در خط اسلام ذوب شده است.

بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم، مراجع بزرگی در نجف بودند که بعضا از اساتید مرحوم صدر هم بودند. چه شد که ایشان به رغم احترامی که برای اساتیدشان قائل بودند به عرصه مرجعیت وارد شدند؟ آیا احساس می‌کردند آن مرجعیت رشیدی که می‌گفتند، وجود ندارد یا می‌خواستند به مرجعیت موجود کمک کنند یا اساسا طرح نوئی برای مرجعیت داشتند و احساس می‌کردند وضعیت کنونی جوابگوی دنیای تشیع نیست؟

مرحوم آقای صدر پس از فوت آقای حکیم، مرجعیت آیت‌الله العظمی آقای خوئی را تأیید کرد و مطمئن بود که خیر الموجودین در آن زمان‌، مرجعیت ایشان است. پس از پیشرفت کار، احساس کرد موج بیداری عظیمی به وجود آمده است که البته خودش و آثارش و حزبی که زیر نظر ایشان تشکیل شد، یعنی همان حزب الدعوه، تأثیر زیادی در ایجاد این موج داشت. ایشان احساس کرد که عده زیادی از جوانان مایلندایشان را به مرجعیت برسانند و احساس ضرورت کردند و پس از تأملات زیادی، این مسئله را پذیرفتند تا مقدمات مرجعیت درست شود و اصلاحات مورد نظر خود را انجام دهند. یکی از ویژگی‌های ایشان تجدید نظر در ساختار مرجعیت است از طریق طرح مرجعیت رشیده ، بدین معنا که می‌خواست مرجعیت را بنیادین کند، یعنی این طور فردی نباشد. نهادینه کردن مرجعیت یعنی به جای اینکه یک فرد، خودش را تربیت کند و به کمال برسد و بعد مرجع شود و یک سال و دو سال مرجع باشد و به رحمت خدا برود و دوباره کار از صفر شروع شود، مرجعیت نهادینه شود و بر اساس این مرجعیت نهادینه شده، خدمت بیشتری به رهبریت جامعه بشود. ایشان برای تحقق این طرح وارد عمل شد و تا حد زیادی هم موفق بود که متأسفانه دشمن مهلت نداد.

طرح مرجعیت آقای صدر چه در داخل و چه در خارج عراق، چقدر مورد استقبال قرار گرفت؟

به اعتقاد من در داخل عراق، مرجعیت مرحوم آقای خوئی بود و آینده بیشتری برای ایشان پیش بینی می‌شد و می‌توانست به مراحل بالایی برسد، ولی به نظرم آقای صدر در زمینه تفکر اسلامی، اثرات عظیم تر و بیشتری از مرجعیتش باقی گذاشت. دکتر احمد محمد علی به من می‌گفت وقتی که کتاب «اقتصادنا» ی مرحوم شهید صدر منتشر شد، در تفکر اسلامی انقلابی به وجود آمد. ایشان طراح و مجدد بود و اقتصادی مکتب اسلام مطرح و روشی را طی کرد و در کتابش فرمود که این روش اجتهادی است از من مایلیم که دیگران این راه را طی کنند و شاید به نتایجی بهتر و کامل تر و حتی غیر از این برسند و مایل بود در این زمینه بابی باز شود، ولی من طبق مطالعاتم در تفکر اقتصاد اسلامی، به رغم توسعه ای که در این تفکرات به وجود آمده است، کتابی یا اثری ندیده‌ام که در این زمینه نظریه بهتری را ارائه کرده باشد. بحث‌های اقتصادی جنبی بوده و در زمینه هایی، مسائلی مطرح شده اند، ولی ارائه یک طرح جدید ی، با این روشی که ایشان طرح کرد، در خلال مطالعاتم و با آنکه اطلاع نسبتا وسیعی از تفکر شیعه و تفکر سنی دارم، چیز جدیدی ندیده‌ام.

از روابط شخصی خودتان با آقای صدر و اموری که ایشان به شما محول کردند، خاطراتی را نقل کنید.

ارتباط شخصی من با ایشان در حد عشق بود. مرحوم آقای صدر، تمام مسیر تکاملی ما را اعم از فکری و عملی می‌ساخت. زهد ایشان و ارشادات ایشان، تأثیرات زیادی در عمق و روح ما به جا گذاشت. طرح‌هایی راهم به ما سپرد که ما در مقابل لطف ایشان، ارزشش را نداشتیم. مثلا یک روز به به من و برادری دیگر دستور داد که بیایند یک تفسیر جامع جیبی بر اساس دیدگاه اهل بیت و بر اساس یک دید اجتماعی، برای قرآن کریم بنویسید که هم جیبی باشد، یعنی قابل حمل باشد و هم کسی که آن را می‌خواند، دید جامع اجتماعی اسلامی را به دست بیاورد. از آن زمان شروع کردم، ولی متأسفانه به علت کم کاری و مشغله‌های زیادی که خصوصا بعد از انقلاب داشتم و مسئولیت‌هایی که به من سپردند، نتوانستم کار را به خاتمه برسانم، گو اینکه تقریبا به جزو بیست و پنجم رسیده‌ام و امیدوارم خداوند یاری بفرماید که پنج جزو باقیمانده را هم تکمیل و به روح پاک مرحوم شهید تقدیم کنم. طرح‌های کوچک تر دیگری هم به ما دادند که انجام دادیم، اما مهم ترین طرحی که به ما سپردند، همین بود که عرض کردم. البته مأموریت‌های تبلیغی به ما می‌دادند. مأموریتی به قطیف عربستان برای چند سال، مأموریتی برای لندن که انجام نگرفت و مأموریت‌های دیگری هم بود که موفق نشدیم.

از اخلاق علمی ایشان چه نکات بارزی را به خاطر دارید؟

مسائل و خاطرات فراوانی از شهید صدر وجود دارند که فرصت بیان همه آن‌ها نیست و فقط به پاره ای از آن‌ها اکتفا می‌کنم. شهید صدر عادت داشتند در مسیر خانه و مسجدی که در آن درس می‌گفتند، مباحث آن روز و نیز چگونگی عرضه و بیان آن را در ذهن خود مرور می‌کردند ؛ به همین جهت گاهی می‌آمدند از جلوی در مسجد عبور می‌کردند و دور دیگری می‌زدند و بعد وارد مسجد می‌شدند. معلوم می‌شد که هنوز مطلب را به طور کامل مرور نکرده اند. برخی از دوستان که با ایشان بودند تعریف می‌کردند که گاهی این طرف و آن طرف را نگاه می‌کردیم و شهید صدر اعتراض می‌کردند که چرا قدر لحظاتی را که در هنگام راه رفتن در اختیار شماست نمی‌دانید؟ از این فرصت برای حل یک معضل اجتماعی، فکری و یا فقهی استفاده کنید. نکته دیگر اینکه شهید صدر به هیچ شاگردی حتی اگر سئوال نا مناسبی می‌پرسید، تندی نمی‌کرد و فقط اگر می‌دید اشکال وارد نیست، درس خود را ادامه می‌داد. من در دوره ای که شاگرد ایشان بودم، هرگز تندی یا برخورد توهین آمیزی از ایشان ندیدم و این حاکی از روحیه والای ایشان بود. نکته دیگر زندگی ساده ایشان بود. تا آخر عمر با آنکه پیوسته امکانش برای ایشان فراهم بود که خانه بخرند، ولی پیوسته اجاره نشین بودند. در مورد تربیت فرزندان نیز شیوه‌های جالبی داشتند، از جمله به همسرشان گفته بودند که اگر من یک وقت با بچه‌ها تندی کردم، شمابا آن‌ها رئوف باشید. شهیدصدر اهل برنامه ریزی بود، چه در فکرش، چه در رفتار سیاسی و اجتماعیش و چه در رفتار فردی با خانواده.

پس از بازگشت به ایران، رابطه خود را با ایشان چگونه ادامه دادید؟

از راه مکاتبه و از راه مباحثه درس‌های ایشان، از راه تواصل و داشتن تماس نزدیک با همه شاگردان ایشان. ارتباط روحی و فکری ما با آقای صدر ادامه داشت و الحمدلله آن فتره برای ما فتره سازندگی شخصیتمان به حساب می‌آید.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که دوران فشار و حصر رژیم بعث بر ایشان آغاز شد، آیا شما تلاشی برای تسهیل وضعیتشان کردید؟ آیا با ایشان تماسی داشتید؟

نه، من نتوانستم با ایشان تماس برقرار کنم. فقط مکاتبه داشتیم و از ایشان نامه‌‌هایی دریافت می‌کردم که برایم تقویت روحی و بسیار روح بخش بود، اما پس از آمدن، تماس مستقیم با ایشان نداشتیم.

اینک شخصیت فکری و معنوی خود را تا چه حد مرهون آموزه‌های شهید صدر می‌دانید؟

کل شخصیت و کل مسیر فکریم، به مقدار دریافتم، از روح و فکر بزرگ ایشان متأثر است و احساس می‌کنم هر چه تولید کرده‌ام، اگر چیز صالحی باشد و هر مسیری که طی وهر خدمتی که به انقلاب اسلامی و به اهداف بزرگ مرحوم حضرت امام (ره) کرده‌ام و حتی مسیرم در ارتباط با مرحوم آیت‌الله مطهری و مسیرهای درسی و شخصی و فکری، همگی متأثر از هدایت‌ها و ارشادهای ایشان بوده است.

در مقامی که هستید، چقدر برای اشاعه افکار شهید صدر تلاش کرده‌اید؟

به مقدار توانم سعی کرده‌ام اولاً در ارتباط با فعالیت‌های سیاسی، خط سیاسی ایشان را دنبال و منویات سیاسی ایشان را محقق کنم. حرکت در خط انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را مرهون هدایت‌های ایشان می‌دانم. تفکر ایشان را در محافل بین المللی و خصوصا در مجمع جهانی فقه اسلامی مکررا مطرح کرده‌ام، به طوری که بعضی می‌گفتند مگر شما چیزی ندارید؟ اما من معتقدم خط سالم و سازنده، همین خط است. همچنین سعی کردم اجلاس بزرگی با حضور متفکرین جهانی از جمله همین آقای احمد محمدعلی، رئیس بانک اسلامی و متفکرین دیگر بر پا شود و آن نحوی که دیگران آقای صدر را فراموش کردند، ما سعی کردیم این کنفرانس یادآور این شخصیت باشد و کنفرانس بسیار جالبی بود و کتاب‌های ایشان احیا و مقاله‌های زیادی در این زمینه نوشته شد و موجی فکری به وجود آمد، ولی وقتی که مسئولتی‌های دیگر بر عهده‌ام قرار گرفتند، نتوانستم آن کنفرانس را دنبال کنم. من معتقدم کل حرکت اسلامی در عراق، انعکاسی از شخصیت آقای صدر است. منظورم آن حرکت اصیل است و نه حرکت غوغایی و شلوغی و بی برنامه. حرکت با برنامه اسلامی و منطقی بیداری اسلامی در جهان اسلام، تا حد زیادی معلول افکار ایشان است. من نمی‌خواهم نقش دیگران را نفی کنم. امام رهبر بیداری اسلام در جهان هستند و هنر بزرگشان هدایت حرکت اسلامی به سوی افق‌های منوری بود که آقای صدر در تبیین آن‌ها نقش بزرگی داشت.

 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی اسلامی از جمله شاگردان ایرانی شهید صدر است که پس از بازگشت از نجف، بیشترین نامه‌ها را از وی دریافت داشته است. او که فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حاج شیخ عباسعلی اسلامی، مؤسس جامعه تعلیمات اسلامی است، به دلیل برخورداری از امکان فعالیت گسترده فرهنگی و اجتماعی، از سوی آن شهید گرانمایه وکالت یافت کلیه آثار او را به فارسی و زبان‌های زنده دنیا ترجمه و منتشر کند. اسلامی استقبال جامعه فرهنگی ایران از آثار شهید صدر را مطلوب ارزیابی می‌کند و آن را معلول گره‌گشایی این آثار از مشکلات فکری نسل جوان می‌داند. در این گفت‌وگو از شهید صدر و دغدغه نشر معارف دین خواهیم خواند.

چه زمینه‌هایی موجب آشنایی و ارتباط وسیع شما با شهید صدر شد؟

بنده وقتی که به نجف مشرف شدم، مورد لطف همه آقایان مراجع بودم، چون پدرم، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ عباسعلی اسلامی، از معاریف بودند و از حیث مبارزه با شاه و مسائل مختلف اجتماعی و خدمات اجتماعی، به شکل وسیعی فعالیت می‌کردند، به خصوص مدارس اسلامی اساسا ایشان بنیان گذاشتند. بعد از رفتن رضاشاه پهلوی، در منزلشان مدرسه شبانه اسلامی را تأسیس کردند، بنابراین همه مرا به عنوان پسر ارشد ایشان، می‌شناختند. پدرم وقتی به آقای خوئی گفتند که این پسر من است و معرفیم کردند، آقای خوئی گفتند، «مگر کسی برای پسر خود من باید سفارش بکند؟» یعنی مرا این طور تلقی کردند که پسر ایشان هستم. همه مراجع پدرم را می‌شناختند و به همان اعتبار هم برای من احترام قائل بودند. مرحوم شهید صدر هنگامی که نوجوان بودند، در بغداد به مدراس علامه عسکری می‌رفتند. علامه عسکری در بغداد مدارسی داشتند. پدر من وقتی به عراق می‌روند، از مدارس علامه عسکری بازدید می‌کنند. آقای علامه می‌فرمودند که آقای سید محمدباقر، کوچک بود. آقای اسلامی از ایشان سؤالاتی پرسیدند و او سریع جواب داد و آقای اسلامی یک دینار به این نوجوان جایزه دادند. آقای سید محمد باقر از همان جا پدرم را می‌شناختند و من هم که نجف رفتم، تقریبا با همه آشنا بودم. من اول درس اصول آقای خوئی و فقه امام می‌رفتم. بعد تمایل پیدا کردم که فقه آقای صدر را بروم و خدمتشان بودیم و اکثر تقریرات را هم می‌نوشتم و وقتی به ایران آمدم، متأسفانه همه این‌ها متروک شد.

شما وقتی رسیدید که ایشان درس خارج می‌گفتند؟

بله، درس خارج می‌گفتند.

چه ویژگی‌هایی در درس ایشان بود که با وجود اساتیدی که از نظر سن و سابقه، برایشان تقدم داشتند، باز هم عده‌ای با اشتیاق در درس شهید صدر شرکت می‌کردند؟ چه نکاتی آن‌ها را جذب می‌کرد؟

بعضی از مراجع هنگامی که وارد درس خارج می‌شوند، اقوال مختلفی را نقل و نقد می‌کنند که ممل است. بهترین درس خارج این است که آخرین نظرات فحول عصر را ارائه کنند، چون کسی که در این زمینه بحث می‌کند، یعنی تمام مباحث قبلی را دیده و بر آن مبانی، حرف‌هایی را می‌زند؛ یا نقد و یا تأیید می‌کند. مثلا مرحوم نائینی یا دیگر بزرگانی که در حوزه نجف بودند، طبعا گذشته را طی کرده بودند و با حرف و مطلب و بحث جدیدی، وارد جرگه عرضه فقه و اصول شدند. بعضی از مراجع هستند که این گزیده را می‌گیرند و بعد نقد و نظر خود را اثبات می‌کنند. از نظر من درس ایشان اینگونه بود. به علاوه، ایشان نبوغ بسیار حادی داشت، مثلا فرض کنید که اگر در محضر ایشان از یک حدیث یا مطلبی صحبت می‌شد، همه فروضی را که بر این مطلب باز می‌شد، می‌آوردند و جالب این بود که تمام این‌ها دفعتا به ذهنشان می‌رسید. اگر حدیثی را از عالمی بپرسید، ممکن است معنایی بدهد، ولی فروض متعدد را اکثرا به ذهنشان نمی‌رسد، ولی ایشان فکر بسیار جوالی داشت.

داوری‌هایی که در حوزه نجف دربارة ایشان بیان می‌شدند، چند گونه بودند؟

نمی شود این مطلب را به این سادگی تبیین کرد. می‌توانید که حوزه‌های علمیه با مسئله تخرب و حزب زیاد آشنا نبود و حزبیت در ذهن حوزویان، تقریبا معنای منفی داشت. آن‌ها یا قدیمی بودند یا روحیه شان با شرایط جدید سازگار نبود و یا آن را درک نمی‌کردند. شهید صدر با همکاری علامه عسکری حزب الدعوه را تأسیس کردند. طبعا جنبه فکری و نظری این حزب با این‌ها بوده و جنبه‌های عملی را دیگران انجام دادند. یادم هست که فعالیت این حزب در ابتدای امر، کارهای فرهنگی و تبلیغی بود و فعالیت‌های سیاسی نداشتند، مثلا دانشجویان را جمع می‌کردند و کارهایی را انجام می‌دادند. بعضی‌‌ها ایشان را به این اعتبار نقد می‌کردند. بعضی‌‌ها هم ایشان را در این جایگاه و سطح نمی‌دیدند و با ایشان انس نداشتند.

ایشان در نوزده سالگی مجتهد شد و زمانی که کمونیست‌ها به عراق می‌آیند و معرکه‌ای برپا می‌کنند، ایشان «اقتصادنا» را در مجموعه در ظرف هشت ماه مطالعه و تحقیق می‌کند و می‌نویسد. به هر حال امر بدیع و عجیبی است که فردی بدون سابقه مطالعاتی، وارد عرصه‌ای بشود و در ظرف مدتی به این کوتاهی تحقیق و پژوهش کند و بهترین حرف را هم در آن زمینه بزند. این نبوغ را خیلی‌‌ها نمی‌توانند ببینند و یا درک کنند. و یا فرض کنید چند نفر را هم به درس آقای خوئی می‌روند؛ بقیه هنوز دارند درس ایشان را ادامه می‌دهند،اما این شاگرد، درس ایشان را که تمام کرده هیچ، دارد شاگرد هم جذب می‌کند و درس خارج می‌دهد. این تعارضات معمولا در محیط‌های علمی رخ می‌دهند و نمی‌شود به آن‌ها جهتی و عمقی داد، برخی به شکل طبیعی رخ می‌دهند. برخی از خود می‌پرسند، «ای بابا! ما که تا دیروز با هم مباحثه می‌کردیم، حالا چطور شده که او دارد درس خارج می‌دهد؟» به خصوص این مسائل در محیط‌هایی مثل نجف که حوزه بنیه داری بود و افراد فحول بسیار قدری آنجا بودند و مدرسینی چون آقای حکیم بودند و آقای حاج شیخ حسن حلی بودند که از علمای بسیار برازنده بودند که می‌گفتند خیلی‌‌ها درس ایشان را اصلا درک نمی‌کنند، چون بسیار عمیق است. آقای زنجانی بودند و بسیاری از علمای دیگر و لذا وقتی جوان‌هایی مثل ایشان وارد گود می‌شوند، عکس العمل‌هایی از سوی دیگران دیده می‌شود. مرحوم صدر سی و پنج سال بیشتر نداشتند که درس خارج را شروع کردند. الان هم در قم وقتی جوان‌ها وارد این عرصه می‌شوند، از سوی بعضی‌ها بازتاب‌هایی هست. آقای خوئی هم جوان بودند که وارد این عرصه شدند و خودشان هم این مسئله را داشتند.

با توجه به مراجع بزرگی که حضور داشتند، علت ورود مرحوم شهید صدر به عرصه مرجعیت چه بود؟ آیا این اقدام با نظریه مرجعیت رشید که از سوی ایشان مطرح شد، ارتباط داشت؟

ایشان مرد تحول بود. مثلا در دروس حوزه، ایشان معتقد بود که تمام این مواد درسی باید متحول شوند و لذا «معالم الجدید» و متون دیگر را نوشتند و یا رساله «الفتاوی الواضحه» را به سبک خاصی نوشته و در مقدمه آن هم مسائلی را گفته‌‌اند. در موضوع مرجعیت، ایشان معتقد بودند که باید یک سازمان مرجعیت بنا نهاده شود و این که مرجعیتی پا بگیرد و پس از فوت، همه دستگاه او برچیده شود و هم تلاش‌هایی که کرده، ناتمام بماند و باز مرجع دیگری بیاید و همه آن‌ها کارها را از سر بگیرد، ایشان سخت با این امر مخالف بودند و طرحی به نام «بیت المرجعیه» را طراحی کرده بودند، اعتقاد داشتند که این نهاد هم مثل سایر نهادها، باید نهادی باشد که مشخصات و کار خود را داشته باشد، مثل نهاد رهبری ما. این نهاد، جایگاهی است برای مرجعیت و هر مرجعیتی باید بیاید و اینجا بنشیند و در چهارچوب سازمان منسجم و منضبطی که می‌خواهد با عالم تشیع تعامل داشته باشد، با عالم اسلام تعامل داشته باشد، با دیگران در جهت اهداف اسلامی ارتباط و همکاری داشته باشد. این مرجعیت باید سازمان داشته باشد، نه اینکه مرجعی بیاید و با سه چهار نفر افرادی که ممکن است صلاحیت اجرایی کار را هم نداشته باشند، کارش را شروع کند. لذا طرح بسیار سامان یافته و دقیقی بود و طبیعتا جامعه، این افکار نو را نمی‌پذیرد. در جامعه خودمان هم همین طور است. هنگامی که فکر و طرح نویی ارائه می‌شود، در ابتدا همه موضعگیری منفی می‌کنند و بعد به تدریج یکی یکی می‌آیند. خود این مدارس اسلامی که مرحوم پدر تأسیس کردند، در ابتدای امر، علمای بزرگ تهران، سخت با آن مخالفت کردند. درالفنون هم هنگامی که به ایران آمد. علما تحریم کردند و با این بزرگ ترین جفا به ایران، به اسلام و به نسل ما شد. وقتی که عالمی فتوا می‌دهد، چه کسی تبعیت می‌کند؟ کسی که مقلد و مقید و مؤمن است. چه کسی تبعیت نمی‌کند؟ کسی که لاابالی و بی‌دین است. وقتی دارالفنون با سبک جدید آموزشی به ایران آمد، علمای ما گفتند، «بچه هایتان را به آنجا نفرستید، چون بی‌دین می‌شوند.» چه کسانی آنجا نرفتند؟ بچه متدین‌ها ! چه کسانی رفتند؟ بی‌دین‌ها ! لذا نسل اولی که در ایران تربیت شدند، بی‌دین‌ها بودند، پدر من که این مدارس را شروع کردند، مخالفت‌های سنگینی با ایشان شد که شرحش مفصل است. بسیاری از متدینین نفس راحتی کشیدند و دیدند مجالی پیدا شده که بچه هایشان درس بخوانند و در عین حال متدین باشند، لذا در فوت پدر ما در سال 64 که خیلی‌ها همسن من بودند، جلو آمدند و گفتند،«خدا پدرت را رحمت کند. اگر او نبود، من مهندس نمی‌شدم. دکتر نمی‌شدم.» این جنبه‌ای منفی متأُسفانه همیشه در مقابل هر فکر نویی هست، چون ما یک سازماندهی هم نداریم که قبلا تدبیری بیندیشد یا مقدماتی بچیند که این فکر نو را جا بیندازد و معمولا نسل قدیم در مقابل این افکار جدید، موضع منفی می‌گیرد و طبعا این جبهه‌های منفی به عناوین ودر اشکال مختلف، بروز می‌کنند و طبیعی هم هست.

با توجه به مخالفت‌هایی که شما به گوشه‌هایی از آن‌ها اشاره کردید، مرجعیت آقای صدر چقدر مورد استقبال قرار گرفت؟

چون ایشان با تفکر نسل نوی عراق، همراهی می‌کرد و با توجه به تشکلی که ایجاد کرده بود، طبعا خیلی بر آن‌ها تأثیر گذاشته بود. از شهرها و گوشه کنارها هم افرادی نزد ایشان می‌آمدند که بیشتر دانشجو و جوان بودند. افراد قدیمی، کمتر به سراغ ایشان می‌آمدند، چون قبلا مرجع خود را پیدا کرده وبا توجه به شرایطی که انتخاب مرجع دارد به کسانی که اعلمیت آن‌ها تثبیت شده بود، از جمله آقای خوئی، آقای شاهرودی، آقای حکیم، آقای اصطهباناتی و دیگران مراجعه کرده بودند و رجوعشان به مرجع جدید، هم دشوار بود و هم از نظر شرعی، چندان کار ساده‌ای نیست و باید شرایطی را مراعات کرد،ولی نسل جدید طبعا این شرایط برایش وجود ندارد و می‌تواند با آزادی، مرجع خود را انتخاب کند و مانعی برای او نیست. معمولا نسل نو با ایشان ارتباط بیشتری داشت.

شهید صدر از نظر نوع نگرش و اعتقاد به دخالت در امور سیاسی، گرایش زیادی به امام (ره) داشتند، شما از رابطه این دو نفر چه خاطراتی دارید؟

اولا من در سال 48 به ایران آمدم و چون در مسئله‌ای با بعثی‌ها درگیری پیدا کرده بودم، ایشان به من نامه نوشت که نیا که تو را دستگیر می‌کنند و من دیگر نرفتم. ایشان در سال 59 شهید شدند. من مدت یازده سال از محضر ایشان دور بودم و فقط با ایشان مکاتبه داشتم که نامه‌ها همه خدمت آقای اشکوری هست، لهذا در آنجا حضوری نداشتم. طبعا ایشان قلبا به حضرت امام (ره) علاقمند بودند. یکی از ویژگی‌های آقای صدر، عواطف ایشان بود. عواطف بسیار ظریفی داشتند. من با اکثر مراجع قم و نجف در تماس بوده‌ام و این نوع عواطف ظریف را معمولا در آن‌ها ندیده‌ام. خیلی عواطف ظریف و زیبایی داشتند. مثلا گهگاهی، موقع درس وقتی به بابی می‌رسیدند که درباره فضائل اهل بیت بود، اشکهایشان می‌ریخت، یعنی این قدر عواطفشان زنده بود. به شاگردانشان علاقه داشتند و بسیار با آن‌ها مأنوس بودند. به امام خیلی احترام می‌گذاشتند، خیلی ایشان را بزرگ و همفکر خود می‌دیدند. شاید چون شاگرد آقای خویی بودند و در محضر ایشان، رعایت حد و حدود را نسبت به بزرگ‌تر‌ها و اساتید و پیشکسوتان یاد گرفته بودند و لذا محبت خود نسبت به امام را تا مدتی چندان آشکار نمی‌کردند، اما قلبا و صمیمانه، ایشان و راه ایشان را قبول داشتند.

از رابطه مرحوم صدر و مرحوم آقای خوئی چه خاطره‌ای را به یاد دارید؟

همیشه وقتی که از ایشان نقل قول می‌کردند از تعبیر «سیدناالاستاد» استفاده می‌کردند. بسیار با احترام از ایشان یاد می‌کردند. متأسفانه این نکته‌ای که عرض می‌کنم و در میان طلبه‌ها ضعیف شده. واقعا رابطه‌ای که بین استاد و شاگرد در عالم طلبگی هست، ابدا در هیچ جا نیست. به عنوان نمونه‌، استادمان مرحوم آیت الله کوکبی که از مراجع قم بودند و یک سال و نیم پیش فوت کرد و من کفایه را در نجف در خدمت ایشان خواندم؛ انسان بسیار ظریف طبعی بودند، منتهی در موضوعات سیاسی، موقعی که در قم بودند، بی‌توجهی‌های می‌کردند. در نجف هم که بودند، گاهی انتقاداتی می‌کردند. آدم اهل غرض نبودند. فهم ایشان از مسائل سیاسی این گونه بود. بسیار اهل معرفت بوند. مثلا وقتی به منزلشان می‌رفتیم، با اینکه استاد ما بودند، کفش‌های مارا جفت می‌کردند، مقابل ما دو زانو می‌نشستند. موقعی که بیرون آمدیم، چون مستحب است که باید مهمان را بدرقه کرد، حتما می‌آمدند بیرون و هفت هشت قدم پشت سر ما می‌آمدند و بعد بر می‌گشتند داخل خانه. ناراحتی سینوس هم داشتند و هر چه ما اصرار می‌کردیم که برگردند، قبول نمی‌کردند. رابطه شاگرد و استادی این طوری است، یعنی واقعا طلبه در مقابل استادش خضوع دارد، نه خضوع از سر ریا. چطور اگر انسان مقابل امامش برسد، خضوع دارد، در مقابل استاد هم همین طور است. طبعا در چنین فضایی، اگر طلبه با استادش اختلاف نظر هم داشته باشد، آن را ابراز نمی‌کند و لذا آقای صدر هم از استادشان، آقای خویی با کمال احترام یاد می‌کردند.

از خاطرات شخصی خود با شهید صدر شمه‌ای را نقل کنید.

گاهی خصوصی خدمتشان می‌رسیدم و سؤالاتی را که داشتم با ایشان مطرح می‌کردم. گهگاه با شاگردانشان به کوفه می‌رفتند و ما همراهشان بودیم. من مدتی در ایران بودم و نتوانستم در درس ایشان حضور پیدا کنم. شهید صدر به آقای سید کاظم حائری دستور دادند که این دوره را با من بگذرانند. معمولا روزهای تعطیل با هم به کوفه می‌رفتیم، بلم سوار می‌شدیم و به آن سوی شهر که فقط باغ بود می‌رفتیم. جای بسیار خوبی بود و آقای حائری نوشته هایشان را می‌آوردند و با هم مرور و تمرین می‌کردیم. یادم هست یک شب شهید صدر و تمام شاگردان درجه یکشان، یعنی آقای شاهرودی، آقای حکیم، آقای حائری، آقای سید عبدالغنی اردبیلی، آقای برهانی و خلاصه هفت هشت ده نفری را دعوت کرده بودم. تابستان بود و سفره را روی پشت بام منزل پهن کردیم. خانم واقعا زحمت کشیده و غذاهای بسیار خوشگوار و خوش آب و رنگی را تدارک دیده بودند. مرحوم صدر فرمودند، «این سوری که تو به ما دادی، هر چه سور را که تا به حال خورده بودیم، از یادمان برد. معلوم هم نیست در آینده‌، چنین چیزی گیرمان بیاید.» خانم در این غذاها کیفیت‌های خاص ایرانی را در نظر گرفته بودند. عرب‌ها معمولا یک گوسفند بریان وسط سفره می‌گذارند که از نظر کیفیت غذای خوبی است، ولی شکل و شمایل و رنگ و لعاب چندانی ندارد. ایرانی‌ها یک ذوق‌هایی را در نظر دارند که مخصوص خودشان است. در این اواخر یک بار هم مرحوم آقای سید محمد باقر حکیم را اینجا دعوت کردم، با گروه خودشان که ده بیست نفری می‌شدند؛ آمدند، آنجا هم وقتی سفره را انداختیم، ایشان گفتند، «اول بگذار سفره را تماشا کنم و بعد، غذا بخورم» البته باید بگویم من زیاد در حرکت‌های اجتماعی و سیاسی شهیدصدر شرکت نداشتم و بیشتر همان درس را می‌رفتم.

به هر حال به ایران که آمدید، بیشترین تعداد نامه را از شهید صدر دریافت کردید؟ چه چیزی باعث شد که ایشان به شما بیش از دیگران نامه بنویسند؟

اولا که به من اظهار محبت خوبی داشتند و خدمتشان که می‌رسیدم، مثل فرزندشان با من رفتار می‌کردند. اینجا هم که آمدم، صاحب نفوذ بودم و اکثرا ما را می‌شناختند. اکثر شاگردان دیگر ایشان، ایرانی نبودند و طبعا چون پدرم زنده بودند و در همه ایران هم مدرسه داشتیم و روابط گسترده‌ای با افراد داشتیم، بهتر می‌توانستیم با ایشان همراهی کنیم. شهید صدر فرمودند کل کتابهایشان در ایران، نباید بدون نظر من ترجمه شوند که من به ایشان گفتم که در ایران، چنین قانونی حاکم نیست و کسی به حرف من گوش نمی‌دهد. اتفاقا همین مسئله را آقای موسی صدر با من داشت. وقتی جنگ لبنان شروع شد، اخوی را فرستادم لبنان تا به دفتر من در آنجا رسیدگی کند. قبل از انقلاب و دوره شاه بود و آقای موسی صدر کسی را نداشت که با ایشان مساعدت کند. ایشان نامه‌ای را به دست برادرم داد تا برای من بیاورد. یک نامه برای ملت ایران و یک نامه هم برای من و اخویم، محمد آقا که در حال حاضر از طرف مقام معظم رهبری به نیویورک رفته است، نوشته بودند که تو نماینده ما هستی و وجوهات دریافتی مردم را در اختیار مسائل جنگ قرار بده. زمان شاه بود و کسی در این باب همکاری چندانی نکرد، اما نامه‌ای را که خطاب به ملت ایران نوشته بودند، از روی آن تعداد زیاد کپی گرفتم و برای شخصیت‌های مختلف فرستادم. شهید صدر هم این گونه مسائل را با مطرح می‌کردند، نامه می‌نوشتند، وکالت می‌دادند. به من وکالت تام داده بودند.

در امور حسبیه؟

در همه امور. تعدادی از آثار ایشان را چاپ کردیم.

استقبال چطور بود؟

خوب بود.

در چه سالی؟

سال‌های قبل از انقلاب. سال‌های ۵٠ تا ۵٧. من انتشارات داشتم و در جاهای دیگر هم دستی داشتم و توانستم کتاب‌های ایشان را چاپ کنم. بعضی‌ها را هم ترجمه کردیم و دادیم دیگران چاپ کردند، یعنی با نظارت ما این کار را کردند،‌ مثل فلسفه ما، جزواتشان را خودمان چاپ کردیم، مخصوصا بعد از انقلاب که عنوان شهید رابع را بنده برای ایشان گذاشتم. قاضی نورالله شوشتری شهید ثالث بودند و ایشان شهید رابع، چون فقیه بودند، جامع الشرایط بودندو این عنوان برایشان مناسب بود.

دیگران هم از این عنوان استفاده کردند.

بله، دیده‌ام که این کار را کرده‌‌اند. به هر حال اصرار ایشان این بود که کتابهایشان سریعا ترجمه و منتشر شوندو چیز دیگری از ما نمی‌خواستند.

یعنی این حد نامه که برای شما نوشتند، تنها برای ترجمه آثار ایشان بود؟

بله، اتفاقا شما به شکل تلویحی سؤال خوبی پرسیدید. ایشان به خاطر خلوصی که داشت تنها می‌خواست از طریق انتشار آثارش در ایران خدمتی به تثبیت اندیشه دینی و مبارزه با انحرافات کرده باشد، چون احساس می‌کرد در ایران اتفاقات فرهنگی و سیاسی مهمی در راه است و لاجرم باید زمینه‌های آن آماده شود. ما در طول مدت عمر، به ویژه در مقطعی که پدرم در قید حیات بودند، خیلی موارد داشتیم که عده‌ای برای بهره گیری از امکاناتی که در اختیار ما بود، می‌آمدند و در مجموع هم هدفشان تحقق اهداف شخصی خودشان بود، اما شهادت می‌دهم که ایشان در این مدت طولانی معاشرت و بعد هم مقطعی که ما در ایران بودیم، در تمامی تماس‌ها و مکاتبات، چیزی جز خدمت به بسط اندیشه اسلامی و تقویت فرهنگ دینی جامعه در نظر نداشت. اینکه گروهی از فکر عده‌ای از جوانان گشوده شود و شبهه‌ای آنان را تحت تأثیر قرار ندهد، بهترین مژده برای ایشان بود.

به عنوان آخرین ، آیا شما تصمیم دارید بخش انتشارات، به ویژه انتشارات فرامرزی و خارجی بنیاد بعثت را فعال کنید؟

البته الان هم در حوزه فارسی انتشاراتی داریم، اما برای انتشار کتب به زبان‌های دیگر نیاز به امکانات بیشتری داریم که امیدواریم به زودی فراهم شود. ما در سال‌های اولیه انقلاب، بسیاری از کتب شهید مطهری و شهید صدر و بسیاری از متفکرین اسلامی را منتشر کردیم که در خارج کشور بازتاب بسیار مثبتی داشت. من معتقدم به رغم اینکه دولت می‌تواند در این زمینه نقش خوبی داشته باشد، اما باید بنیادها و موسسات خصوصی را هم به کمک بگیرد. این نهادها می‌توانند کمک بسیار زیادی بکنند. امیدوارم به این مسئله توجه جدی شود.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

 

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدحسن رحیمیان از شاگردان شهید صدر که در آن به ملاقات خانواده شهید صدر با مقام معظم رهبری اشاره می‌کند.

طلبه نوجوان و پرشور سال‌های ۴٢ و ۴٣ آنگه که به سودای دیدار پیرمراد خویش راه نجف را در پیش گرفت، هماره بر آن بود که مکانت مقتدای خویش را بر چهره‌‌های شاخص آن سامان آشکارتر سازد و زمینه ساز همراهی بیشتر آنان با او گردد. این انگیزه خالص، او را به ورطۀ آشنایی و صمیمیت با بسیاری از نخبگان، از جمله شهید آیت الله صدر کشانید؛ صمیمیتی که تا پایان حضور وی در نجف ادامه یافت.

گفت‌وگوی ما با جنابعالی حول محور نسبت شهید صدر با رویداد عظیم انقلاب اسلامی است. طبیعتا در ابتدای امر مایلیم بداینم که آشنایی شما با ایشان به چه شکل بود و چگونه توسعه پیدا کرد؟

من در سال 1346 به نجف رفتم و تا سال 1353 هم که مجبور به بازگشت به ایران شدم، در آنجا بودم. خاطراتی که از مرحوم شهید آیت الله صدر دارم، مربوط به همین مقطع می‌شود و طبعا آنچه که بعد از این تاریخ اتفاق افتاد، هم برای تاریخ پژوهان مشخص است و هم می‌توانید از کسانی که در متن وقایع آن روزها حاضر بودند، بپرسید. در اوایل حضور ما در نجف، طبیعتا نام مرحوم شهید صدر به عنوان یکی از فضلای برجسته و مدرسین درس خارج و همچنین از چهره‌هایی که دارای نوآوری‌‌های فقهی و فلسفی بودند، بسیار مطرح بود و طبعا ما علاقمند بودیم که با چنین فردی، از نزدیک آشنا شویم و از محضرشان استفاده کنیم. از سوی دیگر به دلیل انگیزه شور انقلابی که در آن مقطع در ما وجود داشت، می‌خواستیم زمینه‌‌های ارتباط و همگرایی بیشتر ایشان را با جریان انقلاب و حضرت امام (قده) فراهم کنیم. چون در آن مقطع، یعنی در سال‌های 46 و 47، حداقل ارتباط ظاهری گسترده‌ای را بین ایشان و امام شاهد نبودیم. آنچه که عرض می‌کنم به دلیل این است که به هر حال در آن مقطع، ما به امام نزدیک بودیم. در طول روز در درس ایشان حضور داشتیم و بعد که ایشان در بیت خود جلوس می‌کردند، به آنجا می‌رفتیم، در حرم هم طبیعتا باز ایشان را زیارت می‌کردیم و بعید می‌دانم که در آن مقطع، کسی با امام مرتبط می‌بود و ما متوجه نمی‌شدیم. به همین دلیل بود که ما سعی کردیم با این ارتباط، زمینه رابطه بیشتر مرحوم آقای صدر با امام را ایجاد کنیم. مرحوم اصغر آقای کنی، از شاگردان قدیمی امام در قم و در نجف بودند و قبل از نهضت با ایشان ارتباط داشتند و بسیار علاقمند بودند که جایگاه امام در نجف تثبیت و عظمت عملی وفکری ایشان در ابعاد مختلف برای علما و فضلای حوزه نجف آشکار شود. همچنین ایشان با همه علما و مراجع نجف ارتباط داشتند و همین موجب شد که ما برای اولین بار به اتفاق ایشان به منزل آقای صدر برویم. چیزی که در اولین دیدار با آقای صدر برای من جالب بود، ساده زیستی ایشان بود. البته نباید از حق گذشت که در آن مقطع اکثر علمای نجف زندگی ساده‌ای داشتند و ایشان هم مثل بقیه مراجع، زی طلبگی را رعایت می‌کردند. در آن زمان در میان مراجع، سنتی وجود داشت و آن هم اینکه هر که مهم‌تر و مشهورتر بود، منزلش به حرم نزدیک‌تر بود. البته منزل امام از همه مراجع به حرم دورتر بود، اما حضور ایشان در حرم و زیارت آن، نسبت به بقیه مراجع، بسیار منظم‌تر و مستمر‌تر بود و لذا از این نظر کاملا بارز و مشخص بودند. ایشان هر شب رأس ساعت خاصی در حرم حاضر می‌شدند و همین نظم و پیگیری مستمر امام، حرف و حدیثهایی را در اطرافیان سایر مراجع بر می‌انگیخت که شاید تقید امام در این زمینه، منجر به کوچک شدن سایر مراجع در نگاه عوام شود. به هر حال، شخصیت مرحوم آیت الله صدر بسیار جذاب بود. برخورد بسیار صمیمانه‌ای با طلاب و همچنین نسبت به ما داشتند که در آن دیدار اول، برای ایشان بیگانه بودیم. همین برخورد صمیمانه موجب گردید که از همان ابتدای امر، رابطه ما به دوستی تبدیل شود و ادامه پیدا کند و به همین دلیل، ما مکرر به منزل ایشان می‌رفتیم و در مقطعی هم در درس ایشان شرکت کردیم.

تدریس ایشان چه ویژگی‌ها و مزایایی داشت؟

البته آن زمانی که من به درس ایشان می‌رفتم، هنوز سطح را تمام نکرده بودم. اواخر سطح بودم و کفایتین را می‌خواندم، اما مایل بودم و در درس ایشان حاضر شوم. آن زمانی که ما به درس ایشان می‌رفتیم، جمعیت زیادی نداشت. شاید حدود چند ده نفر بودیم، در حالی که در همان روزها که در درس امام هم شرکت می‌کردیم، چند صد نفری حضور داشتند. شاگردان مبرز ایشان که حضور نسبتا نمایان و جایگاه مشخصی در آن محفل داشتند، عبارت بودند از :آقای سید کاظم حائری، مرحوم آقا سید محمد باقر حکیم و همین طور آقای سید محمود شاهرودی که از جوان‌ترین شاگردان ایشان به نظر می‌رسیدند. شیوه تدریس ایشان برای من بسیار جذاب بود. من هنوز به طور رسمی وارد درس خارج نشده بودم، اما چون ایشان بیان بسیار جالبی داشت و مطالب را به شکل جذاب و بدیعی دسته بندی می‌کرد، درسش بسیار قابل فهم بود و به رغم اینکه به زبان عربی تدریس می‌شد، اما برای ما فارسها بسیار قابل فهم بود. از این جنبه درس ایشان بسیار به درس مرحوم آیت الله علامه فانی شباهت داشت، چون ایشان هم اصفهانی بودند و هم عربیشان، عربی ادبی و کتابی بود، لذا ما فارسها به راحتی می‌فهمیدیم. آقای صدر نکات جداب و بدیعی را در درس مطرح می‌کردند که طبیعتا محصول ذوق خودشان بود و جذابیت بیان و ساده و همه فهم بود. آن موجب شده بود که بسیاری از مباحث ایشان به شکلی کاملا روشن در ذهن من باقی بماند. یادم هست که در مقوله حرمت خمر این مسئله را مطرح کردند که آیا حرمت صفتی است که بر خمر حمل می‌شود یا شربت آن.ایشان در این مورد این گونه بحث کردند که ممکن است کسی خمر بخورد، اما نداند که خمر بوده و مثلا تصور کند که شربت بوده است و این مسئله در مورد هر چیز دیگری جز خمر هم صادق است. این فرد مرتکب حرام نشده است، زیرا علم و اراده انسان باید ضمیمه بر حرمت خمر شود، البته این ربطی به نجاست ذاتی خمر ندارد، بلکه حکم، عملا به اراده و عمل انسان حمل می‌شود. این یکی از نمونه‌های ورود ایشان به مباحث و طرح آنها که نشان می‌دهد ایشان تا اعماق بحث می‌رفتندو به شکل دسته بندی شده و آسان، مطلب عمیقی را تدریس می‌کردند. مدت شرکت ما در درس ایشان با آنکه چندان طولانی نبود، ولی ما واقعا استفاده کردیم.

از ویژگی‌های اخلاقی شهید صدر چه خاطراتی دارید؟

رابطه ما با ایشان به تدریج نزدیک و صمیمی شد تا جایی که یک بار من از ایشان دعوت کردم برای ناهار به حجره ما تشریف بیاورند و ایشان با کمال مهربانی و تواضع پذیرفتند. برای من بسیار جالب بود که یکی از مدرسین درس خارج حوزه نجف و یکی از فضلای شناخته شده ومعروف، دعوت یک بچه طلبه غریب را که از ایران آمده بود، به این سادگی بپذیرد. ما در مدرسه سید کاظم یزدی اقامت داشتیم. این مدرسه به منزل آیت الله حکیم چسبیده بود و ما در واقع همسایه ایشان بودیم و به همین دلیل هم ایشان را زیاد می‌دیدیم، البته در دوران صدام این مدرسه و اساسا از بالا سر حرم مطهر حضرت علی (ع) تا بازار العماره ومنزل آقای حکیم تا آخر شهر نجف، ویران شد و این کار هم انگیزه سیاسی داشت، چون صدام نمی‌خواست اسمی از آقای حکیم و منزل و تشکیلات ایشان باقی بماند، زیرا رژیم عراق حقد وکینه عجیبی به خاندان حکیم داشت. به هر حال ما در مدرسه دوم سید کاظم یزدی، یک حجره دو در سه متری داشتیم و واقعا جایی هم نداشتیم که بتوانیم ایشان را با دو سه نفر دیگر دعوت کنیم، لذا تنها تشریف آوردند. آن روز اصغر آقای کنی هم بودند. من در پختن برنج مهارت داشتم که به کلی با عربها متفاوت بود. عربها برنج را به صورت شفته و کته درست می‌کردند، ولی من برنج را آبکش می‌کردم. ایشان چند دقیقه‌ای به بشقاب برنجی که من مقابل ایشان گذاشته بودم، خیره شدند و برای اینکه تشویقم کنند؛ گفتند دلم نمی‌آید این برنج را بخورم و از بس جالب و خوب پخته شده است، دلم می‌خواهد به تک تک دانه‌های آن نگاه کنم. واقعا این تواضع ایشان که به این راحتی با افراد گرم می‌گرفتند، برای ما خیلی جذاب بود.

اشاره‌ای کردید به تلاششان برای ایجاد همگرایی بیشتر بین آیت الله صدر و جریان انقلاب اسلامی،وقتی از عراق خارج شدید، تا چه حد در این مسئله، موفق بودید؟

البته در ایجاد این همگرایی، عوامل متعددی نقش داشتند، اما به طور مشخص اینکه آقای صدر می‌دانستند که ما از افراد نزدیک امام هستیم و ما را بسیار تحویل می‌گرفتند و به ما محبت می‌کردند، نشان می‌داد که ایشان زمینه این نزدیکی و ارتباط را دارند. من تا وقتی در عراق بودم، خودم شاهد ارتباط نزدیک ایشان با امام نبودم. شاید بعضی دیگر از نزدیکان امام، این را مشاهده کرده باشند. امام هم عمدتا عادت نداشتند غیر از مراجع همسن و سال خودشان، از جمله آقای خوئی، آقای حکیم و آقای شاهرودی به دیدن کسی بروند، اما حضور جمع زیادی از شاگردان آقای صدر در درس امام که به توصیه اشان آمده بودند، از جمله آقای سید کاظم حائری، آقای هاشمی شاهرودی و آقای آصفی و همچنین شکل گرفتن ارتباط بسیار نزدیک برخی از اصحاب آقای صدر با امام، نشاندهنده ایجاد و توسعه و رابطه است. برخی از شاگردان ایشان در اوایل، نسبت به جریان مبارزاتی ایران و شخص امام، بی مهر بودند، اما به تدریج به امام علاقمند شدند، در درس‌های ایشان شرکت کردند و بعد در صف حامیان جدی انقلاب و نظام قرار گرفتند و اینک هم در سطوح مختلف، مشغول خدمت به نظام جمهوری اسلامی هستند. این نکته شایان ذکر است که تبلیغات گسترده عناصر ساواک، در ایجاد ذهنیت سوء نسبت به جریان انقلاب ایران در نجف، بسیار مؤثر بود. حوزویان نجف در اثر این تبلیغات تصور می‌کردند تمام طلابی که با تحمل مشقات زیاد، خود را به حوزه نجف و به امام رسانده بودند، یک عده مارکسیست اسلامی هستند و باور نمی‌کردند که بسیاری از آنها اهل تهجد و نماز شب باشند. یادم هست وقتی به یکی از آنها گفتم که دوست ما آقای ناصری که در حال حاضر امام جمعه شهر کرد هستند، یک بار که نماز شبش فوت شد، فردای آن روز، تمام مدت به شدت گریه می‌کرد، باور نمی‌کردند که در میان اطرافیان امام چنین افرادی وجود دارند. آنها تصور می‌کردند اطرافیان امام کسانی هستند که گرایش به مسائل سیاسی برایشان از هر مسئله‌ای عمده‌تر است و همین هم باعث می‌شود که به فرائض و تکالیف دینی، توجه شایسته‌ای نکنند. تلاش یاران امام در نجف برای تبیین هویت واقعی نهضت و نقش امام، موجب شد که به مرور، بسیاری از ذهنیت‌های غلط از بین بروند و از همه بیشتر سلوک فردی خود حضرت امام، موجب از بین رفتن موج این شایعات شد. البته باید این نکته راهم اضافه کنم که خلوص، تدین و صفای باطن شهید بزرگوار آیت الله صدر هم زمینه بسیار مساعدی را ایجاد کرد که ایشان به تدریج در حمایت از امام و انقلاب، نقش بارزتری پیدا کنند تا وقتی که جریان انقلاب پیش آمد و بقیه وقایع که همه از آن خبر دارند.

 ظاهرا شما بعد از دو دهه كه از شهادت آيت الله صدر گذشت، واسطه ملاقات خانواده شهید با مقام معظم رهبری شديد، خاطره آن ديدار قطعا بسيار شنيدني است.

وقتی ما نجف بودیم، به رغم اینکه به منزل شهید صدر رفت و آمد می‌کردیم، بر حسب سنت مردم نجف، با خانواده ایشان آشنایی چندانی نداشتیم تا جریان سقوط صدام پیش آمد. من در بنیاد شهید بودم و مطلع شدیم که خانواده شهید صدر به تهران آمده‌اند و در منزلی در خیابان شریعتی در حوالی زرگنده اقامت کرده‌اند. من به اتفاق آقای صفی الدین، نماینده حزب الله در تهران، خدمت همسر ایشان رفتیم. البته آقای سید حسن نصرالله که مدتی هم در نجف، شاگرد شهید صدر بود علاقه زیادی به ایشان دارد، به دفتر حزب الله در تهران سفارش اکید کرده بود که مراقب این خانواده باشند. همسر شهید صدر با نهایت محبت،‌ خاطرات بسیاری را از ایشان برای ما نقل کردند. از روزهای سخت حصر و شهادت و مصائبی که بعد از شهادت ایشان متحمل شده بودند، برای ما گفتند. در مجموع جلسه بسیار خوبی بود. بعدها من از طریق برخی از مرتبطین ایشان متوجه شدم که مایل هستند خدمت مقام معظم رهبری هم برسند. طبیعتا این پیغام را منتقل کردیم و موافقت شد. چند باری وقت تنظیم شد، ولی از سوی هر دو طرف امکان آن پیش نیامد؛ یا خانواده شهید صدر مسافرت بودند و آقا نبودند و این هم اسباب خیر شد تا دختران شهید صدر از عراق آمدند و در روز موعود، دو نفر از دختران شهید صدر که همسر شهید بودند و همسر آقای مقتدا صدر هم بودند و به اتفاق خانواده آقای شیخ نبیل، مسئول حزب الله در جنوب لبنان، خدمت مقام معظم رهبری رفتیم، نماز را به امام ایشان خواندیم و بعد از نماز هم، آقا جلسه مفصلی با این خانواده محترم داشتند. البته من می‌دانستم که مقام معظم رهبری اطلاعات رجالی بسیار گسترده‌ای دارند و هنگامی که وارد گفت و گو با خانواده شهید صدر شدند، دیدم تمام جزئیات مربوط به خاندان صدر و شخصیت‌های مبرز و شاخص آن را می‌دانند. در مواردی نکاتی را از خانواده صدر و فضائل اخلاقی بزرگان آن نقل می‌کردند که حتی برای همسر شهید صدر جدید بود. همچنین نکاتی را از باجناق‌های شهید صدر و عمو و عموزاده‌‌های ایشان می‌گفتند که بسیار جالب بودند. جلسه بسیار جالبی بود و ما به رغم اینکه آقای صدر را دیده بودیم، آن روز نکات تازه‌ای را درباره ایشان از زبان آقا شنیدیم. در مجموع جلسه بسیار سازنده‌ای بود. بعد هم ناهار را با آقا صرف کردیم و ایشان هم بسیار نسبت به شخصیت شهید صدر و خانواده ایشان اظهار علاقه کردند.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

 

نویسنده:حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی

به مناسبت سالگرد شهادت ابوالشهدا، آیت‌الله سید محمدباقر صدر

نیم قرن پیش، اولین شماره سال اول مجله «الاضواء» مورخ ١۵ذی‌حجه ١٣٧٩ چاپ نجف اشرف، به لطف برادر مجاهد، حجت‌الاسلام‌والمسلمین، شیخ محمد مهدی آصفی حفظ‌الله، به دستم رسید. پس از آن نیز، شماره‌های  این مجله «دو هفتگی» و بعد ماهنامه «النجف» مرتبا می‌رسیدند و استفاده می‌شدند. مجله «الاضواء» را «جماعةالعلماء» نجف منتشر می‌ساخت و مدیر آن «شیخ کاظم حلفی» بود.«النجف» ارگان رسمی «کلیة الفقه» به شمار می‌رفت.

انتشار مجله در نجف، نشانی از تحول و گام بزرگی در سیر سرمقاله‌های  «الاضواء» با عنوان «رسالتنا»، در هر شماره، به موضوعی در راستای اهداف جهانی رسالت اسلام اختصاص داشت و از لحاظ محتوا، غنی تر و پرمایه تر از دیگر مقالات مجله بود، ولی نام نویسنده آن هیچ گاه در صدر یا ذیل مقاله ذکر نمی‌شد!

در یک سفر تابستانی که جناب آقای آصفی به ایران آمده بود، در دیداری در همدان، از ایشان سئوال کردم، «نویسنده این سلسله مقالات کیست؟» پاسخ داد، «استاد محمد باقر صدر از علمای بزرگ نجف!».

این نخستین بار بود که نام «محمد باقر صدر» را شنیدم. مدتی گذشت تا یکی از بزرگان حوزه علمیه قم که به زیارتش رفته بودم ؛ کتاب ارزشمند «فلسفتنا» را به من هدیه داد و این اولین کتاب مستقلی بود که من از استاد بزرگوار آیت‌الله محمد باقر صدر می‌دیدم.(این کتاب نخستین تألیف استاد نبود. پیش از آن، کتاب «غایه الفکر فی علم الاصول» را در 17-18 سالگی نوشته بود که در سال 1374هـ چاپ شده بود).پس از مطالعه کتاب فلسفتنا که به شکلی اصولی و منطقی و در سطح بالائی، مسائل فلسفی را بررسی می‌کرد ؛ نامه‌ای به آیت‌الله محمدباقر صدر نوشتم و برداشت خود را درباره اهمیت و ارزش کتاب و سلسله مقالات «رسالتنا» (رسالت ما) که قبلا در «الاضواء» از ایشان خوانده بودم، برایشان نوشتم. در نامه نوشته بودم،«رسالتنا، بینش خاصی و اخلاص ویژه شما را در مسیر پیشبرد رسالتی که در جهان امروز به عهده داریم؛ نشان می‌دهد و «فلسفتنا» ثابت می‌کند که روزگار برتری جوئی فلسفی ماتریالیسم به پایان رسیده است. این اثر بزرگ، پس از «اصول» فلسفه و روش رئالیسم» استاد علامه، سید محمد حسین طباطبائی، نسل جوان معاصر را از سر درگمی فلسفی و در قبال ماتریالیسم و دیگر مکتبهای مادی فلسفی غرب یا شرق رهائی خواهد بخشید و شما در این راستا سهم به سزائی دارید و بی شک در تاریخ حرکت فکری ـ‌فلسفی جهان اسلام، از مقام خاصی برخوردار خواهید بود.»

پس از آن‌، آثار فکری، علمی، سیاسی شاگردان آیت‌الله محمدباقر صدر، یکی پس از دیگری در حوزه علمیه نجف، چاپ و منتشر می‌شدند و طبق قرار، حامد عزیزی، از هر کدام چند نسخه برای من می‌فرستاد که بین دوستان و فضلای حوزه علمیه قم توزیع می‌شد.

***

در سال 1338، کتاب «شیعه»ی استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی با توضیحات جناب آیت‌الله شیخ علی احمدی میانجی و اینجانب، به عنوان دومین سالنامه «مکتب تشیع»که زیر نظر شهید دکتر باهنر و حجت الاسلام و المسلمین آقای هاشمی رفسنجانی اداره می‌شد، منتشر گردید و من یک نسخه از آن را همراه یکی دو نشریه دیگری برای استاد آیت‌الله محمدباقر صدر فرستادم. طولی نکشید که نخستین نامه استاد محمد باقر صدر به عنوان اعلام وصول و در تجلیل از کتاب «شیعه» به دستم رسید. متن و ترجمه آن نامه چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت العلامه الجلیل السید هادی الخسروشاهی دامت برکاته و نفع المسلمین بافاضاته.

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته و بعد:

به دریافت هدیه گران‌بهایی که برای من ارزانی داشتید، مشرف شدم. کتاب «عقیدة الشیعة»، مرا بسیار شگفت زده و مشعوف ساخت. این کتاب، نقص بزرگی را که در کتابخانه تشیع وجود داشت، برطرف ساخت. تحقیقاتی که در این کتاب با استفاده از شیوه‌ای علمی و جالب توسط آیت‌الله الحجة المحقق، سید محمدحسین طباطبایی متع‌الله‌المسلمین‌بافاداته صورت گرفته است، از بسیاری از واقعیت‌های تاریخی و فکری و دینی شیعه پرده بر داشت و این کار تا آنجا که من می‌دانم‌؛ بی سابقه است. البته این کار در شأن ایشان است، زیرا ایشان، الحق، منبعی است از منابع اندیشه اسلام و نمودی است روشن از نمود‌های نهضت بزرگ فکری در اسلام و تألیفات ایشان سرآمد تفکر و اوج خلاقیت و تحقیق در تفسیر و فلسفه و تاریخ است.

همچنین توضیحات و پی نویسهایی که جنابعالی به همراه همکار معظمتان برای کتاب مذکور تهیه کرده اید، از عناصر ضروری کتاب بود و مایه علمی پرباری برای پژوهش در مورد تشیع و جوانب مختلف آن خواهد شد. فواید و تحقیقاتی که ارائه کرده اید، نشانه علو مقام هر نویسنده و گستره معلومات و اطلاعات وسیع شماست.

سلسله انتشارات «انقلاب فکری اسلامی» نیز تحفه‌ای گران‌بها و رهاوردی از رهاوردهای انقلاب فکری این امت بود. امتی که از خواب عمیق بیدار و اکنون متوجه گنج‌های عظیم اسلامی خود که طی قرن‌های متوالی بر روی آن خوابیده، شده است. امتی که در موج‌های بیگانه و اندیشه‌‌های  استعماری از جمله : دموکراسی و سرمایه داری و سوسیالیزم و کمونیزم، اندیشه‌هایی  که رهاورد آن‌‌هاجز رنج و بدبختی چیز دیگری نبود؛ غرق شده بود. اینک امت احساس می‌کند که نفسش زیر فشار این موج‌‌هاقطع شده است و به همین دلیل، در تکاپوی رهایی از آن است. روشن است که لحظه سرنوشت ساز کنونی، همان فرصت طلایی است که در دست رهبران اندیشه اسلامی و نگهبانان میراث شریعت مقدس مانند شما و سرورمان آقای طباطبایی دامت برکاته، قرار گرفته است.

در پایان از خداوند سبحان مسئلت دارم که کوشش‌های مستمر شما را با موفقیت قرین فرماید و قلم مبارک شما را به مثابه ابزاری علمی پربرکت و سلاحی در خدمت اسلام و مسلمین قرار دهد و به خاطر تلاش‌های شما، نیکوترین اجر مجاهدان را ارزانی فرماید.

با تشکر و سپاس و تعظیم فراوان

ارادتمند

محمد باقر صدر

نجف اشرف

پس از وصول نامه ارزشمند آیت‌الله محمد باقر صدر، روابط «قم» با «نجف» بیشتر و ارادت نگارنده به این مرد بزرگ علم و اندیشه و جهاد، افزون تر شد تا مطلع شدم که رهبری فکری تشکیلاتی «حزب الدعوه الاسلامیه» هم به عهده ایشان هست. این حزب، با زیربنای فکری فلسفی نیرومند، در سال 1377 هـ توسط آیت‌الله صدر، تأسیس و پس از تربیت کادر‌های مرکزی و سازماندهی و ایجاد تشکیلات در سراسر شهر‌های عراق، پنج سال بعد از تأسیس، آیت‌الله صدر، خود از رهبری حزب کنار آمد و اداره آن را به شاگردانش واگذار کرد.

من در نامه دیگری به آیت‌الله صدر نوشتم که «اقدام شما در ایجاد تشکل خاص، یک ضرورت تاریخی است، زیرا دشمن با تشکل و تشکیلات به میدان آمده و برای مقابله با او، تجهیز نیرو، یک مسئله اساسی و حیاتی است. فقط دروس حوزه‌‌‌هاو نشر رساله‌‌های  علمیه، نمی‌تواند به نسل جوان ما در ایران و عراق رهائی بخشد. شنیده‌ام که پس از فلسفتنا، به زودی کتاب دیگری با عنوان «اقتصادنا» از شما خواهیم داشت و از این مژده، بی نهایت مسرورم و امیدوارم که به محض انتشار، لطف کنید نسخه‌ای برای من بفرستید و اگر خدا یاری کرد، ما هر دو کتاب فلسفتنا و بعد اقتصادنا را به زبان فارسی ترجمه و منتشر خواهیم ساخت.»

پس از این نامه، پاسخ آیت‌الله محمدباقر صد رسید و در اول آن، بدون آنکه تصریحی درباره حرکت اسلامی جدید در عراق کرده باشند، پس از اشاره به وظیفه بزرگی که در حوزه علمیه قم به عهده دارد، به موضوع کلی کتاب پرداختند:

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت العلامه المجاهد الحجه، السید هادی خسروشاهی دامت برکاته

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

تحیه حب و اخلاص و تقدیر و بعد:

دیروز نامه شریفه را دریافت داشتم که نشانه عواطف و الطاف عالی شما بود و مرا مرهون این محبت‌‌هاساخت. نامه را خواندم و در لابلای سطور گرانقدر آن، بزرگمردی شما که پیش از دیدار به او علاقمند شده‌ام و قبل از ملاقات، به او اخلاص یافته ام، بر من آشکار شد ؛ زیرا من در اندیشه و روح، در کنار شما هستم و به نظرم این، هزار بار گرامی تر از دیدار فیزیکی و ظاهری است. البته نامه‌، محبت و اخلاص مرا افطون ساخت و من اطمینان دارم که دانشگاه اسلامی بزرگ در قم، به برکت کوشش نخبگان مجاهد و علمای محققی چون شما و امثال شما، منبع پرتوافکنی فکری بر تمامی جهان اسلام خواهد شد و رسالت بزرگی را در تاریخ ادا خواهد کرد.

در نامه شریفه نوشته اید که از برنامه من در چاپ کتاب «اقتصادنا» آگاه شده اید. مطلب همان طور است که شنیدیده اید. من در آینده، در نخستین روزی که کتاب از چاپخانه درآمد، نسخه‌ای را برای جنابعالی خواهم فرستاد تا همچنان که قبلا در مورد کتاب «فلسفتنا» محبت‌های شما در رادریافت کرده ام، از نو با آن الطاف روبرو شوم.

ترجمه کتاب به زبان فارسی، جدا فکر جالبی است و بدون تردید از تحقق این اندیشه که موجب گسترده تر شدن بهره مندی از کتاب خواهد بود، خوشحال خواهم شد.

چند هفته پیش هم هدیه نفیس شما «کتاب شیعه و راه انقلاب فکری» را دریافت کردم و ساعاتی چند از عمر را با آن گذراندم و از بیان شیوا و اندیشه عالی و تحقیق عمیق شما، بهره مند شدم. خداوند به شما و آقای طباطبائی، پاداش مجاهدان نیکوکار را عنایت فرماید.

البته من دو یا سه روز پس از دریافت هدیه شما، نامه‌ای برای شما نوشتم و تشکر و اخلاص و امتنان خود را اعلام کردم و در ضمن، درباره ترجمه کتاب «جرداق» اشاره کردم که از تصمیم به ترجمه آن، با توجه به محتوای آن که گاهی با مذهب و یا اسلام منافات دارد، صرف نظر کنید و لابد تا امروز نامه به دست شما رسیده است، ولی امروز بر آن می‌افزایم که اگر شما با قلم شیوا و اندیشه استوار خود، بر موارد غیر مطلوب کتاب توضیحاتی بیافزائید، در واقعه این، یک کار مهم و یک خدمت آشکار بر اسلام و مسلمانان خواهد بود.

در پایان از خدای متعال خواستارم که همواره شما را با سلامت کامل در راه جهاد پیروزمندتان، قرین توفیق سازد. پاک ترین احترامات و درودهای مرا بپذیرید

المخلص : محمد باقر الصدر

النجف الاشرف

در سومین نامه‌ای که من از آیت‌الله محمد باقر صدر دارم؛ سخن از نامه وصول نشده به میان آمده و تذکاری در مورد ترجمه کتاب امام علی (ع) : صدای عدالت انسانی تألیف جرج جرداق که اگر همراه با توضیحات و یادداشت‌های ما باشد، خدمتی بزرگ بر اسلام و مسلمین خواهد بود و این نامه، در آن تاریخ که کتاب امام علی (ع) در ایران مورد حمله شدید حاکمیت طاغوتی و ارتجاع وابسته قرار گرفته بود، به نگارنده دلگرمی داد که به رغم فشار از هر طرف، به ترجمه و نشر کتاب همراه با توضیحات لازم اقدام کنم.

سومین نامه آیت‌الله شهید صدر چنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت العلامه البحاثه الحجه السید هادی الخسرو شاهی دامت الطافه

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته و بعد

در شوق دریافت نامه گرامی شما بودم که در آن منویات روح بلند شما را بخوانم و الطاف والای شما را لمس و احساسات برادرانه شما را درک کنم، تا آنکه خداوند بر من منت نهاد و چند روز پیش، آنچه را می‌خواستم عملی ساخت و نامه گرامی شما رسید و مرا بسیار شادمان و مسرور ساخت و از الطاف بی شمار شما نسبت به مخلص، سپاسگزار شدم.

جداً متأسف شدم که نامه من در پاسخ به نامه دوم شما نرسیده است، در حالی که من همان وقت، پاسخ نامه دوم شما را نوشتم و با پست فرستادم و در واقع پست باعث تأخیر نامه و موجب شرمندگی من شده است، نه کثرت کار من، زیرا که کارهای من به رغم کثرت، مرا از اقدام به پاسخگوئی به نامه‌های  برادرانه والائی باز نمی‌دارد که مانند نامه‌های  گرامی شما، در قلب من عزیزند و به روح من نزدیک.

من در پاسخ نامه دوم شما اطلاع دادم که با کمال میل به ترجمه کتاب «امام علی (ع)»، اگر همراه با توضیحات لازم از دیدگاه اسلامی باشد؛ خوشامد می‌گویم و از خداوند مسئلت می‌دارم که در جهاد علمی پرشکوهتان شما را موفق بدارد و به دست شما ترجمه را تحقق بخشد و قلم شما را وسیله آگاهی و هدایت مسلمانان قرار دهد.

بحث ارزشمند شما درباره تاریخ جهادی عراق و نقش علما در آن، من را مسرور ساخت. بی شک امروزه بر ما ضروری است که این بخش‌های تاریخی زندگیمان را که در واقع نشان دهنده موضع گیری‌های  قدرتمندی است که اسلام بر ضد استعمار و استعمارگران در پیش گرفته و آن را در اقدام علمای اسلام و رهبران فکری آن‌، متبلور ساخته است ؛ روشن سازیم. و اما کتاب اقتصادنا. جزو اول آن به تازگی منتشر شده و من سه نسخه برای شما خواهم فرستاد. یک نسخه برای خودتان و دیگری را به «مکتب اسلام» بدهید و امیدوارم که به طور مشروح دیدگاه خود را درباره آن بنویسید و نسخه سوم برای سیدنا المعظم، آیت‌الله، الحجه، سید محمد حسین طباطبائی است که شما لطف کنید و آن را از سوی من به ایشان اهداء کنید.‌ای کاش وقت ایشان اجازه می‌داد و بحثی درباره کتاب می‌نوشتند و برای من می‌فرستادند.

در پایان پاک‌ترین و والاترین درودهای برادرانه و عواطف معنوی را از مخلصتان بپذیرید.

محمد باقر صدر

النجف الاشرف

***

در سال ١٣٨۵ هـ برادر گرامی، مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی در حوزه علمیه قم دستگیر شد و به زندان تهران انتقال یافت. ما با ایشان و همکاری جناب آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای دعائی، نشریه مخفی «بعثت» را به نام ارگان حوزه علمیه قم، منتشر می‌کردیم که در دوران خفقان محمدرضا شاهی، تنها نشریه ضد استبدادی بود و در مقیاس وسیعی توزیع می‌شد. آقای حجتی در ملاقاتی، توسط همسرشان، پیام فرستادند که، «من احتمال می‌دهم موضوع نشریه کشف شده باشد. بهتر است که در قم نباشید.» پیام که رسید، من بلافاصله عازم «آبادان» شدم و چند روزی در مدرسه آیت‌الله قائمی ماندم و بعد با کمک ایشان، به طور قاچاق به عراق و نجف رفتم. در نجف، پس از زیارت مرقد مولا علی علیه السلام به دیدار حضرت امام و دیگر مراجع و آیت‌الله محمد باقر صدر شتافتم. حدود دو ماه که در نجف مزاحم رسمی ! حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای عمید زنجانی در مدرسه آیت‌الله بروجردی بودم، دیدارهای مکرر عمومی و خصوصی با آیت‌الله صدر داشتم و در این ملاقاتها، ابعاد گوناگون این شخصیت بزرگ اسلامی بیش از پیش بر من آشکار شد : عظمت فکری، مقام علمی، قدرت بیان، وارستگی معنوی، تواضع و فروتنی، صمیمت و صداقت و… تا آنجا که در منزل را خود باز می‌کرد و چایی را هم خود می‌آورد.

روزی در خدمت ایشان صحبت از «جامعه اسلامی» بود. گفتند، «جامعه اسلامی فقط با نفی منکرات کوچک به وجود نمی‌آید. تا روزی که منکرات بزرگ تر از یک کشور اسلامی وجود دارد؛ جامعه اسلامی راستین و پایدار به وجود نمی‌آید. سلطه اجنبی در رأس این منکرات بزرگ قرار دارد که ثروت مادی مسلمانان را غارت می‌کند و ثروت معنوی ما را که جوانان ما هستند ؛ می‌دزد. این‌‌هامنکرات واقعی در یک جلامعه به شمار می‌روند و تا این وضع ادامه دارد، نمی‌توان به پیدایش یک جامعه اسلامی واقعی امیدوار بود.»

ایشان درباره حوزه‌های  علمیه، مرجعیت و روحانیت، اداره تشکیلات و سازماندهی طلاب، نظریات و افکار خاصی داشت که بخشی از آن‌‌هارا در طرح منتشر نشده خود درباره «مرجعیت» آورده است، ولی آنچه را که در اندیشه داشت و فرصت نشر آن را نیافت، خیلی بیشتر و والاتر بود. اهمیت موقعیت خاص علمی وی را دوست و دشمن قبول دارند و به عظمت آن اعتراف می‌کنند.

آثار و تألیفات

مقام شامخ علمی شهید آیت‌الله محمد باقر صدر را تا حدودی می‌توان از علم و فضل شاگردانی که تربیت کرده است ؛ شناخت و به دست آورد و همچنین از آثار و تألیفاتی که در زمینه‌های  : فقه، فلسفه، اقتصاد، تاریخ، قرآن، اصول، منطق و مسائل سیاسی اجتماعی از خود به یادگار گذاشته است. اگر بدانیم که شهید آیت‌الله صدر در 16 سالگی به مقام اجتهاد رسید و در 17 سالگی بر «بلغه الراغبین» رساله علمیه آیت‌الله شیخ محمدرضا آل یاسین حاشیه زد و سپس در همان سال تألیف «غایه الفکر فی علم الاصول» را آغاز کرد، می‌توانیم به نبوغ و استعداد «شهید رابع تشیع» پی ببریم و اگر فاشیست‌های بعثی صدام، «ام الجرائم» خود را مرتکب نشده بودند، بشریت از اندیشه‌های  والای آن شهید، بهره بیشتری می‌برد؛ اما افسوس که سرکرده جنایتکاران، در اجرای توطئه امپریالیسم جهانخوار، پیشگام شد و این بزرگمرد تاریخ معاصر را از ما گرفت. آثار علمی باقیمانده از شهید عبارتند از :

١. فدک فی التاریخ(چاپ 1374هـ)

٢. غایة الفکر فی علم الاصول(1374هـ)

٣. فلسفتنا (1379)

۴و ۵. اقتصادنا (1381)

۶. المعالم الجدیدة للاصول (1381)

٧. البنک اللاربوی فی الاسلام

٨. الاسس المنطقیة للاستقراء

٩و١٠. المدرسة الاسلامیة

١١. الانسان المعاصر و المشکلة الاجتماعیة

١٢. ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامی

١٣-١۶. بحوث فی شرح العروة الوثقی (چهار جلد که جلد اول آن در سال 1391 چاپ شد)

١٧-١٩. دروس فی علم الاصول (سه جلد)

٢٠. بحث حول المهدی(ع)

٢١. بحث حول الولایة

٢٢. العقیدة الالهیة فی الاسلام (در آخر کتاب فدک آمده است)

٢٣. المرسل، الرسول، الرسالة (بحث استدلالی اصول دین که در اول کتاب الفتاوی الواضحة چاپ شده است)

٢۴. نظرة عامة فی العبادات (در آخر کتاب الفتاوی چاپ شده است)

٢۵. الشیعة و الاسلام (به عنوان مقدمه بر کتاب «تاریخ الامامیة و اسلافهم» نوشته شده و ترجمۀ مستقل آن توسط برادر عزیز، مرحوم حجت‌الاسلام علی حجتی کرمانی بار‌‌ها چاپ شده است).

٢۶. رسالتنا (مجموعه سرمقاله‌های  سال اول مجله الاضواء نجف، با مقدمه‌ای از آیت‌الله سید محمد حسین فضل الله، چاپ بیروت.)

٢٧. اخترنا لک (مجموعه مقالات متفرقه، چاپ بیروت).

٢٨. ائمة اهل البیت تنوع ادوار و حدة الهدف.

٢٩. الفتاوی الواضحة (جلد اول از رساله علمیه به سبک جدید).

٣٠. تعلیقه بر رساله «منهاج الصالحین» آیت‌الله الحکیم.

٣١. تعلقه بر صلاة الجمعة شرائع (نسخه چاپ نشده‌ای از آن نزد آیت‌الله سید کاظم حائری موجود است.)

٣٢. تعلیقه بر «بلغة الراغبین»

٣٣. تعلیقه بر مناسک حج آیت‌الله خوئی

٣۴. الموجز لاحکام الحج.

٣۵. اطروحه المرجعیة الصالحة.

٣۶-٣٩. مباحث الاصول تقریرات درس اصول شهید صدر که توسط آیت‌الله سید کاظم حائری نوشته و بعضی از مجلدات آن چاپ شده است.

۴٠. المدرسة القرآنیة (مجموعه 14 محاضره در مباحث قرآنی است که توسط شیخ جلال‌الدین علی الصغیر تنظیم و چاپ شده و ترجمه فارسی آن اخیرا تحت عنوان : «سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن» منتشر شده است.

۴١-۴۶. تقریرات اصول که در 7 جلد توسط آیت‌الله سید محمود هاشمی تهیه و در بیروت چاپ شده است.

۴٧-۵٢. الاسلام یقود الحیاة. این سلسله از تألیفات آیت‌الله شهید در ۶ جزء در سال ١٣٩٩ هـ به مناسبت پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نوشته شده که عناوین آن‌‌ها عبارت‌اند از : ١. لمحة فقهیة تمهیدیة عن مشروع دستور الجمهوریة السلامیة فی ایران. ٢.  صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی. ٣. خطوط تفصیلیة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی. ۴. خلافة الانسان و شهادة الانبیاء. ۵. منابع القدرة فی الدوله الاسلامیة. ۶. الاسس العامة للبنک فی المجتمع الاسلامی.

***

مبارزه پیگیر و سازمان یافته جوانان مسلمان عراق که از زمان کودتای عبدالکریم قاسم و ترکتازی کمونیست‌‌هاو چپ نمایان و ملی گرایان به رهبری «جماعةالعلماء» و «حزب الدعوه» آغاز شده بود، همچنان ادامه یافت. جماعةالعلماء پس از مدت کوتاهی، متأسفانه دچار رکود و اختلاف شد، ولی حرکت اسلامی، توسط شاگردان آیت‌الله صدر در میان نسل جوان عراق ریشه یافت و به رشد و تکامل مبارزاتی خود ادامه داد. نشر آثار فکری فلسفی آیت‌الله صدر، خلاءفکری موجود را پر می‌کرد و دیگر دلیلی نداشت که جوان مسلمان آگاه و تحصیلکرده در دام مارکسیسم یا اندیشه‌های  غربی دیگر از جمله قومی گرایی، گرفتار شود، ولی توطئه‌های  امپریالیسم جهانخوار رنگ‌‌هاو شکل‌های مختلفی دارد. حزب بعث عفلقی با کودتای دیگری بر سر کار آمد. بیگانگان که از فعالیت‌های زیرزمینی و عمیق اسلامی آگاه شده بودند، توسط مزدوران بعثی به سرکردگی صدام، به مبارزه با این جریان پرداختند؛ ده‌‌‌‌ها تن از بهترین و ارزنده ترین جوانان مسلمان عراقی را به شهادت رساندند، بار‌‌ها به مرجعیت شیعه اهانت و بی احترامی می‌کردند و آیت‌الله صدر، چندین بار دستگیر و زندانی شد. سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و دفاع سرسختانه آیت‌الله صدر از انقلاب اسلامی و رهبری آن، دشمن، خطر را جدی تر و نزدیک تر دید و به همین دلیل، به دستور اربابان خود، برای سرکوب حرکت اسلامی، دو راه را انتخاب کرد:

١.  تسلیم کردن رهبری حرکت اسلامی

٢.  تصفیه فیزیکی

برای اجرای این توطئه، «شیخ عیسی خاقانی» از سوی شخص «صدام تکریتی» دو بار به دیدار آیت‌الله صدر آمد و به ایشان ابلاغ کرد که یکی از چند شرط زیر را بپذیرد تا «مرجعیت ایشان» تثبیت شود!

١.  از انقلاب اسلامی ایران و رهبر آن امام خمینی پشتیبانی نکند.

٢.  فتوایی در تحریم عضویت در حزب الدعوه الاسلامیه در آن شرکت کند.

٣. فتوای حرمت عضویت در حزب بعث را لغو و فسخ کند.

۴. یک مصاحبه مطبوعاتی تشکیل دهند و آیت‌الله صدر در آن شرکت کند.

وقتی که این پیشنهاد‌‌ها مطرح شدند، آیت‌الله صدر در پاسخ گفت، «اگر هیچ یک از این شرایط را نپذیرم چه می‌شود؟» شیخ عیسی خاقانی گفت :«سیدنا ! والله لقد سمعت من لسان صدام انه قال سوف اعدامه ! به خدا از زبان خود صدام شنیدم که گفت اگر نپذیرد، او را اعدام می‌کنم!»

آیت الله صدر با آرامش خاص مؤمنان گفت، «من در زندگی آرزوئی جز تأسیس حکومت اسلامی نداشتم و اکنون که این آرزو در ایران، به رهبری امام خمینی تحقق یافته است، دیگر برای من مهم نیست که چند روز بیشتر زنده بمانم. به یقین، هیچ یک از شرایط صدام را نمی‌پذیرم. به او خبر بده که من در انتظار شهادت هستم.»

پیام به ملت عراق

در فاصله زمانی کوتاهی که آیت‌الله صدر در منزل خود در محاصره نیروهای بعثی بود و هر گونه ملاقاتی با وی ممنوع شده بود، وی سه پیام ارزشمند را خطاب به مردم عراق، ضبط کرد و برای آن‌‌‌‌ها فرستاد. هر یک از این پیام‌‌‌‌ها به بیانگر روح بلند و عظمت و شخصیت والای این مرجع دینی و آموزگار بزرگ عصر ما، در آخرین روزهای زندگی است.

این پیام‌‌‌‌ها سرشار از روح ایثار، صداقت، معنویت، شهادت طلبی و اندیشه‌های  والای تقریب میان ملیت‌های مختلف و مذاهب اسلامی و درسی آموزنده برای کسانی است که می‌خواهند صادقانه در راه اسلام بکوشند.

آخرین پیام خطاب به یک گروه خاص نیست. عرب و کرد و ترک، شیعه و سنی همگی در این پیام ابوالشهداء آیت‌الله صدر، مورد خطاب قرار گرفته‌اند و این نشان می‌دهد که برای پیروزی در مبارزه، دوری از تفرقه و وحدت کلمه عناصر مسلمان راستین، یک ضرورت استراتژیک به شمار می‌رود.

برای درک اهمیت پیام و عظمت روحی آیت‌الله صدر، ترجمه آخرین پیام وی را که از نوار پیاده شده است، در اینجا می‌آوریم:

بسم الله الرحمن الرحیم

سپاس خداوند متعال را سلام و درود بر محمد و خاندان و یاران گرامیش

عراق !

ملت بزرگ!

در این لحظه حساس و مصیبت بار از حیات جهادی شما، تمامی گروه‌‌‌‌ها و قشرها، اعم از عرب و کرد، سنی و شیعی، همگی شما را مخاطب قرار می‌دهم؛ زیرا مصیبت به فرقه یا نژاد ویژه‌ای اختصاص ندارد. پاسخ قهرمانانه و همبستگی مبارزاتی، بایستی واقعیت تمامی ملت عراق باشد.

من از زمانی که خودم را شناختم و به مسئولیتم در برابر این امت پی بردم، به طور یکسان، برای شیعه و سنی، عرب و کرد، کار و از رسالتی که همه آنان را متحد می‌کند و از عقیده‌ای که همه آنان را در بر می‌گیرد، دفاع کردم و با اندیشه و تمام هستی خودم تنها برای اسلام زیستم، که راه رهایی و هدف همگان است.

ای برادر و فرزند سنی‌ام ! من با تو همراهم! به همان اندازه که با تو‌ای برادر و فرزند شیعی‌ام همراهم! من به همان اندازه که با اسلام باشید؛ با شما هستم و به همان اندازه که این مشعل بزرگ را برای نجات عراق از کابوس سلطه گری و ذلت و ستم به دوش می‌کشید؛ با شما خواهم بود. طاغوت و اربابان وی می‌کوشند به فرزندان نیکو و عزیز سنی ما چنین القا کنند که مسئله، مسئله شیعه و سنی است تا اهل سنت را از نبرد واقعی علیه دشمن مشترک جدا کنند. می‌خواهم به شما‌ای فرزندان علی و حسین، و فرزندان ابوبکر و عمر، هشدار دهم، نبرد، میان شیعه و حاکمیت سنی نیست.

علی برای دفاع از حکومت سنی که خلفای راشدین آن را تجسم بخشیدند و بر اساس اسلام و دادگری استوار بود. شمشیر به دست گرفت، آنگاه که به مثابه یک سرباز در جنگ‌‌‌ها زیر پرچم خلیفه اول (ابوبکر) جنگید و امروز، و امروز، همه ما زیر پرچم اسلام در دست هر گروه مذهبی که باشد و در راه برافراشتن آن می‌جنگیم.

علمای شیعه در نیم قرن پیش، بر واجب بودن جهاد زیر نظر حکومت سنی که پرچم اسلام را به دست گرفته بود، فتوا دادند و صد‌‌ها هزار شیعه وارد کارزار شدند و به خاطر حفظ پرچم اسلام و پشتیبانی از حکومت سنی که بر اساس اسلام استوار بود، سخاوتمندانه خون خود را بر زمین ریختند، ولی حاکمیت امروز، حکومت سنی نیست، هر چند که باند مسلط بر امور، از نظر تاریخی به تسنن منتسب باشند.

حکومت سنی به معنای حکومت فردی که از پدر و مادر سنی متولد شده باشد، نیست، بلکه به معنای حکومت ابوبکر و عمر است که امروز طاغوت‌های حاکم در عراق در همه رفتار و کردار خود آن را به مبارزه طلبیده‌اند. آن‌‌‌‌ها حرمت علی و عمر را همزمان و همه روزه و در هر گامی از گام‌های جنایتکارانه شان زیر پا می‌گذارند.

فرزندان و برادرانم! آیا نمی‌بینید آن‌‌‌‌ها شعائر مذهبی را که علی و عمر با هم از آن دفاع کردند، کنار گذاشته‌اند؟ آیا نمی‌بینید کشور را با مشروبات الکی و چراگاه خوکان و تمامی ابزارهای فساد و تباهی که علی و عم ربا هم علیه آن جنگیدند، لبریز ساخته‌اند؟ آیا نمی‌بینید آن‌‌‌‌ها در برابر کلیه قشرهای ملت به خشن ترین سمتگری‌‌‌‌ها و ددمنشی‌‌‌‌ها دست می‌زنند و روز به روز بر کینه توزیشان نسبت به ملت و زیر پا گذاشتن کرامت مردم و دوری از آنان، بر استبکارشان می‌افزایند و در کاخ‌های حفاظت شده توسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی خزیده‌اند، در حالی که علی و عمر،‌همیشه با مردم و برای مردم و در میان مردم با درد‌‌‌‌ها و رنج‌های آنان می‌زیستند. آیا نمی‌بینید آن‌‌‌‌ها حکومت را به گونه ی قبیله‌ای به انحصار خود در آورده و با جعل و افترا، رنگ حزب به آن داده‌اند، آن‌‌‌‌ها دروازه‌های  پیشرفت را در برابر همه مردم، به جز در مقابل کسانی که به خواری و سستی تن در داده و کرامت انسانیشان را فروخته و به بردگانی ذلیل بدل شده‌اند؛ بسته‌اند.

این سلطه‌گران حتی حرمت ظاهری حزب بعث عربی سوسیالیستی خود را هم زیر پا نهادند و برای تبدیل این حزب از حزبی عقیدتی به باندی که پیوستن و عضویت اجباری را طلب می‌کند، کوشیدند و گرنه کدام حزب واقعی در جهان هست که خود را محترم بشمارد و عضویت در آن را با زور تحمیل کند؟ آن‌‌‌‌ها حتی از خود حزب بعث عربی سوسیالیستی که می‌گویند نماینده آن هستند و از بقای حزب به صورت واقعی و بر مبانی مشخص ترسیده‌اند و به همین دلیل اصول آن را نابود کردند تا به مجموعه‌ای مبتنی بر اجبار و شکنجه بدل شود و هر گونه هویت واقعی را از دست بدهد.

برادران و فرزندانم! فرزندان موصل و بصره…فرزندان بغداد و کربلا و نجف… فرزندان سامرا و کاظمین… فرزندان عماره و کوت و سلیمانیه… فرزندان عراق در همه جا، با شما پیمان می‌بندم که من متعلق به شما و برای شما هستم و همه شما هدف امروز و آینده من هستید. باشد تا سخن شما یکی شود و صفوف شما زیر پرچم اسلام فشرده تر گردد و برای نجات عراق از کابوس این گروه ستمگر و خودکامه و ساختن عراقی آزاد و سربلند، آکنده از عدل اسلامی و مالامال از کرامت انسانی که در آن، همه شهروندان به رغم اختلاف ملیت‌‌‌‌ها و مذهبی ها، احساس برادری کنید و همگی در رهبری کشورتان و ساختن میهنتان و تحقق الگوهای والای اسلامی برگرفته از رسالت اسلامیتان و فجر سترگ تاریختان، سهیم شوید.

محمد باقر صدر

نجف اشرف

دو پیام دیگر هم محتوائی اسلامی انسانی دارند و در ضرورت مبارزه با ظلم و طغیان و وجوب ایجاد یک حکومت اسلامی در سرزمین اسلامی عراق فرستاده شده‌اند. این پیام‌‌‌‌ها که در نوار ضبط و توسط شاگردان و یاران شهید آیت‌الله صدر در سراسر عراق توزیع و پخش شدند، بی شک به دست فاشیست‌های بعثی چون «فاضل البراگ» و «برزان التکریتی»، رئیس سازمان امنیت عراق می‌رسیدند و موضوع آن‌‌‌‌ها به «قائد مهیب»!، سردار قادسیه ! گزارش می‌شد و سرانجام فرمانده کل «ام المعارک!» به «ام الجرائم!» خود دست زد و دستور شهادت آیت‌الله سید محمد باقر صدر، این اسطوره علم و فضیلت و تقوی و ابوالشهداء و از تبار پاک پیامبر را صادر کرد که همراه خواهرش، «بنت الهدی» به شهادت رسیدند تا ثابت شود که یزیدیان در هر عصر و زمانی در برابر حسینیان ایستاده‌اند، با این فرق که یزید پیشین «زینب» را به شهادت نمی‌رساند، ولی صدام، یزید معاصر، به «زینب» زمان، آمنه بنت الهدی هم رحم نکرد.

پیام امام خمینی به مناسبت شهادت آیت‌الله صدر

پس از اعلام شهادت مظلومانه انسانی وارسته و مرجعی عالیقدر و متفکری بی مانند، امام خمینی (قدس سره) ضمن اعلام عزای عمومی، پیامی به این شرح صادر کردند:

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

با کمال تأسف حسب گزارش جناب آقای وزیر امور خارجه که از منابع متعدده و مقامات کشورهای اسلامی به دست آورده است و حسب گزارشاتی که از منابع دیگر به دست آمد، مرحوم آیت‌الله شهید سید محمد باقر صدر و همشیره مکرمه مظلومه او که از معلمین دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود؛ به دست رژیم منحط بعث عراق با وضع دلخراشی به درجه رفیع شهادت رسیده‌اند. شهادت ارثی است که امثال این شخصیت‌های عزیز از موالیان خود برده‌اند و جنایت و ستمکاری نیز ارثی است که امثال این جنایتکاران تاریخ از اسلام ستم پیشه خود می‌برند. شهادت این بزرگواران که عمری را به مجاهدت در راه اهداف اسلام گذرانده‌اند به دست اشخاص جنایتکاری که عمری به خونخواری و ستم پیشگی گذرانده انید؛ عجیب نیست. عجب آن است که مجاهدان راه حق در بستر بمیرند و ستمگران جنایت پیشه، دست خبیث خود را به خون آنان آغشته نکنند. عجیب نیست که مرحوم صدر و همشیره مظلومه‌اش به شهادت نائل شدند؛ عجیب آن است که ملت‌های اسلامی و خصوصا ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاه‌‌‌‌‌ها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصیبت بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد می‌شود؛ بی تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان را یکی پس از دیگری مظلومانه شهید کند و عجیب تر آنکه ارتش عراق و سایر قوای انتظامی، آلت دست این جنایتکاران واقع شوند و در عدم اسلام و قرآن کریم به آنان کمک کنند. من از رده‌های  بالای قوای انتظامی عراق مأیوس هستم ؛ لکن از افسران و درجه داران و سربازان مأیوس نیستم و از آنان چشمداشت آن را دارم که یا دلاورانه قیام کنند و اساس ستمکاری را برچینند ؛ همان سان که در ایران واقع شد و یا از پادگان‌‌ها و سربازخانه‌‌‌ها فرار کنند و ننگ ستمکاری حزب بعث را تحمل نکنند. من از کارگران و کارمندان دولت غاصب بعث مأیوس نیستم و امیدوارم که با ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکه ننگ را از کشور عراق بزدایند. من امیدوارم که خداوند متعال بساط ستمگری این جنایتکاران را در هم پیچد. اینجانب برای بزرگداشت این شخصیت علمی و مجاهد که از مفاخر حوزه‌های  علمیه و از مراجع دینی و متفکران اسلامی بود؛ از روز چهارشنبه سوم اردیبهشت به مدت 3 روز عزای عمومی اعلام می‌کنم و روز پنجشنبه چهارم اردیبهشت را تعطیل عمومی اعلام نمایند و از خداوند متعال خواستار جبران این ضایعه بزرگ و عظمت اسلام و مسلمین می‌باشم.

والسلام علی عبادالله الصالحین

دوم اردیبهشت 59

روح الله الموسوی الخمینی

پایان یا آغاز راه؟

شهید آیت‌الله محمد باقر صدر در ٢۵ ذی‌القعده ١٣۵٣ هجری قمری (١٩٣٣ میلادی) در شهر کاظمین، در یک خاندان بزرگ روحانی به دنیا آمد. در سیزده‌سالگی به نجف اشرف رفت. در شانزده‌سالگی به مقام اجتهاد رسید؛ سپس به تألیف و تدریس پرداخت و تا روز شهادت، به وظایف الهی رسالی جهادی خود ادامه داد و در ٢٠ فروردین ١٣۵٩ (آوریل ١٩٨٠)، در چهل و هفت سالگی، در بغداد به شهادت رسید.

تردیدی نیست که اعدام آیت‌الله شهید محمد باقر صدر، مانند غیبت امام موسی صدر و شهادت استاد شهید، مرتضی مطهری و دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ناشی از یک توطئه بین المللی به رهبری «شیطان بزرگ»، آمریکاست ؛ زیرا اجرا کنندگان این توطئه ها، جملگی مزدوران حقوق بگیر و رسمی آن هستند.

«اُم‌المعارک» صدام که به رهبری وی به «اُم‌الهزائم» جنگ‌های اخیر اعراب تبدیل شد و سپس قتل عام مردم غیر نظامی و بی پناه و مسلمان عراق، با اجازه رسمی و علنی امپریالیسم آمریکا،به خوبی نشان داد که فاشیست‌های بعثی عراق همچنان در خدمت امپریالیسم جهانی هستند و شعارهای اسلامی لائیک‌های دیروز غفلتی، نیرنگی پیش نبوده است. اما مکر و حیله آنان هر چقدر باشد، سرانجام «مکر» الهی آنان را در کمین خواهد انداخت. «فمکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین»، «و ان ربک لبالمرصاد».

بی تردید شهادت آیت‌الله صدر، پایان راه نبود. این آغاز معرکه‌ای بود که در نهایت «ام المعارک» واقعی به شمار می‌رود و امپریالیسم هار غربی را همراه مزدوران منطقه‌ای خود، به زباله دان تاریخ می‌افکند. این وعده الهی است و تخلفی در وعده الهی راه نخواهد یافت، «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق، لیظهره علی الدین کله و لو کره الکافرین».

سالگرد شهادت ابوالشهداء آیت‌الله صدر را گرامی می‌داریم و همراه شاعر گرانمایه، مرحوم دکتر داود العطار، از شاگردان شهید صدر، می‌گوئیم:

باقرالصدر ! منا سلاما

ای باغ سقاک الحماما؟

انت ایقظتنا، کیف تففو؟

انت أقسمت : ان لن تناما

یا ابا جعفر ! سوف تبقی

مشعلاً هادیاً یتسامی

کذب البعث ما ذلت فینا

کالخمینی تهدی الاناما

سیدهادی خسرو شاهی

تهران

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

 

 

 

رفتارهای او روزبه‌روز جوانان و طلبه‌های بیشتری را به این مسجد می‌کشاند؛ از جوانی سیزده‌ساله که به شکایت از پدرش، که دین را قبول نداشت، دو ساعت در گوشه‌ای با او سخن می‌گفت گرفته تا پاسخ به سؤال جوانی دربارۀ امام زمان قبل از ظهور و بعد از آن، که دو روز جوابش طول می‌کشید و سرانجام جوانانی که سؤال‌هاشان از دغدغه‌ای خبر می‌داد که محمدباقر عمرش را برای آن می‌گذاشت: «چه کنیم امت اسلام آگاه شوند؟» این سؤال‌ها، حتی در زمان خستگی، او را به وجد می‌آوردند و زمان را از کفش می‌ربودند. شب‌وروزش به همین می‌گذشت، بهترین لحظات عمرش. […]

این سؤال‌ها و کنجکاوی‌ها برای او بشارت بودند. می‌گفت: «سؤال بیشتر از دعا مرا به خدا نزدیک می‌کند.»

نا، ص۱۱۱ـ۱۱۲.