انس، تنبلی، بیارادگی و ایستایی، حالتی نفسانی است که اگر در جامعهای رواج یابد، آن جامعه به جمود و رکود دچار میشود؛ زیرا در این حالت، خدای خود را از واقعیت موجودش میسازد و وضعیت نسبی و محدود زندگی فعلیاش را به حقیقتی مطلق و الگویی آرمانی تبدیل میکند که هدفی بالاتر از آن برای خود نمیبیند.
این در حقیقت همان چیزی است که قرآن مجید در بسیاری از آیات مربوط به رفتار جوامع در رویارویی با انبیا، مطرح ساخته است. هنگامی که پیامبران برای این جوامع، آرمانهایی حقیقی را به ارمغان آوردند که از وضعیت موجود زندگی برتر و بالاتر بود و میخواست این واقعیت موجود را به حرکت درآورد و آن را از حالت نسبی خود جدا کرده و به وضعیتی دیگر دگرگون سازد، با جوامعی روبرو شدند که انس و الفت و سستی در آنها رواج داشت و در نتیجه، مردم آنها به دعوت انبیاء پاسخ منفی دادند و گفتند: ما پدران خود را بر این سنتها دیده و شناختهایم و به همان الگو و آرمان آنها وفاداریم. سیطره واقعیت موجود بر افکار آنها و نفوذ حس در خواستههای آنان به حدی میرسید که به جای اینکه انسانهایی اندیشمند و متفکر باشند به افرادی حسی تبدیل شده بودند؛ آنان همیشه فرزند روزگار خود و واقعیتهای آن بودند، نه صاحب و اختیاردار آن، به همین خاطر نمیتوانستند از وضعیت موجود گامی فراتر نهند.
به قرآن کریم گوش فرا دهید که میفرماید: «قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ»؛ گفتند: بلکه ما از چیزی پیروی میکنیم که پدرانمان را بر آن یافتهایم؛ آیا هرچند پدرانشان اندیشه نمیکردند و راه نیافته بودند؟ (بقره: ۱۷۰)
… قرآن کریم نخستین علت تن دادن جامعه به الگوی پست را مطرح میسازد. این مردم سنتی را برپا و وضعیتی را موجود یافتند و بهخاطر حالت انس و عادت و به حکم سستی و پوچی، به خود اجازه ندادند تا از آن عبور کنند و پا را فراتر از آن بگذارند. آنان این اوضاع را الگوی خود قرار دادند و با آن، با دعوت انبیا در طول تاریخ مبارزه کردند.
پژوهشهای قرآنی، ص ۱۳۸.