… و سپس دورانی سختتر از این میآید که در آن معروف به منکر و منکر به معروف تبدیل میشود که این همان تغییر اساسی مبنا(ی زندگی) است.
در چنین وضعیتی (وضعیت تغییر مبنا) حوزه نباید خود را به موعظه کردن مردم با بهرهگیری از روشهای فردی که در دوران پیش از ورود به عصر استعمار به کار میرفت مشغول کند؛ زیرا وقتی که مثلاً حوزه با یک تاجر رباخوار مواجه میشود و او را نصیحت میکند، چهبسا حتی او (متأثر شود و) گریه هم بکند، اما وقتی به جامعه برمیگردد، میبیند که همه وجودش با ربا گره خورده است و اصلاً نمیتواند آن را کنار بگذارد؛ چراکه ربا قانون شده است و این ربا است که رواج و حاکمیت دارد و او تنها در صورتی میتواند از ربا دست بردارد که زندگی را طلاق بدهد و گوشهنشینی و عزلت از زندگی (اجتماعی) را اختیار کند.
زن هم همینطور است؛ وقتی میخواهد وارد جامعه شود و با مردم زندگی کند، خودش را مجبور به ترک حجاب و دین میبیند؛ چون جامعه بیحجابی را بر او تحمیل میکند و چون بیحجابی به قانون جامعه بدل شده است؛ البته نه قانون رسمی که بر اوراق ثبت شده باشد، بلکه این قانون طبیعت گرایش رایج و سیاست فکری و عملی و اجتماعی فرهنگ حاکم است. پس جامعه به این زن این طور تحمیل میکند که یکی از این دو راه را برگزیند: یا باحجاب باشد و گوشهنشینی اختیار کرده و همه میدانهای فعالیت را رها کند و یا ـ اگر میخواهد که وجود و حیات داشته باشد ـ حجاب و کرامت و دینش را رها کند و بیحجاب و بیکرامت و بیدین به این میدانها قدم بگذارد. سایر امور هم همینگونه است. در چنین وضعیتی ما نباید به موعظه و تهذیب فردی، بیاندیشیم؛ چرا؟ چون تهذیب فردی تنها در صورتی میتواند (در چنین جامعهای) موفق و مؤثر باشد که ظرفیت و توانی در حد ازخودگذشتگی و جانبازی به فرد بدهد.
(انتشار به مناسبت ٢١تیر؛ سالگرد فاجعه حمله به مسجد گوهرشاد و روز ملی عفاف و حجاب)
بارقهها، سخنرانیهایی درباره فرایند اصلاح حوزه، سخنرانی دوم: نقش حوزه در امت، تاریخ: ۲اسفند۱۳۴۸ش، ص۴٣٩.