شهید صدر

آنچه در ادامه می‌آید گفت‌وگویی با آیت‌الله تسخیری، رئیس شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، است که در آن به توصیف استاد خود شهید صدر پرداخته است

ابتدا از ویژگی‌های شخصیتی و علمی شهید صدر بگویید، ابعاد شخصیتی ایشان را چگونه می‌بینید؟

بنده واقعاً خودم را خیلی عاجز و ناتوان می‌دانم که بتوانم دربارۀ چنین شخصیت عظیمی صحبت کنم، ولی یک چند کلمه‌ای خواهم گفت. اولین مطلبی که متجلی می‌شود برای کسی که چنین شخصیتی و آثارش را مطالعه می‌کند، مسألۀ جامعیت و گسترش تحقیقات در علوم و فنون مختلف است. اگر بخواهیم این جامعیت را ترسیم کنیم، در حقیقت باید اشاره بکنم به بحث‌های فلسفی، علمی، اقتصادی، تفسیری، اصولی، فقهی و بحث‌های دیگر ایشان که این جامعیت کم‌نظیر است.

نکتۀ دیگر مسألۀ نظریه‌پردازی است. در هر بحثی که مرحوم استاد شهید وارد می‌شود، مثل یک نظریه‌پرداز و مثل یک تئوریسین وارد ابعاد موضوع می‌شود و ریشه‌های تاریخی آن موضوع و مقدمات علمی آن موضوع را به طور دقیق بیان می‌کند و بالاخره به یک تئوری و نظریه می‌رسد که این نظریه میتواند زیربنای بحث‌های بعدی بشود. اگر مثلاً به مباحث کلامی امامت می‌پردازند، در عمق امامت و امتداد نبوت و بر تأثیر امامت و نبوت در مسیر خلافت انسانی صحبت میکنند و نظریه خلافت و شهادت را تبیین می‌کنند.

این نکته خیلی جالب است و حتی اثری بر نظریه‌های دیگر خواهد داشت. وقتی مرحوم شهید صدر به این آیۀ شریفه می‌رسند: «إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاهَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ ۚ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هَادُوا وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن کِتَابِ اللَّهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ»(سوره مائده، آیه۴۴) اینجا مسئلۀ شهادت انبیاء و ائمه بر کل مسیر بشریت – نه در یک مقطع خاص- را بیان می‌کنند، مراحل این شهادت بدین ترتیب است که اول انبیاء شهید هستند، بعداً اوصیا شهید هستند، بعد از این مرحله احبار یعنی علما هستند، علما امتداد انبیاء و ورثۀ انبیاء هستند، علما هم شهید هستند. شهید اینجا به معنای شهادت الگو بر دیگران است و این شهادت هم خیلی ابعاد مفصلی دارد. اگر احبار را امتداد حرکت انبیاء و امامان بدانیم به طور کامل مسألۀ ولایت فقیه مطرح می‌شود. اینجا مقوّمات فقیهی که ولی باشد مشخص می‌شود، خود آیه می‌فرماید «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِن کِتَابِ اللَّهِ وَکَانُوا عَلَیْهِ شُهَدَاءَ». اینها امانت‌دار کتاب‌های خداوندی است و اینها شهادت می‌دهند بر اینکه آیا بشریت توانست ابعاد کتاب‌های الهی را اجرا کند؟ بنابراین شهید صدر بحث‌های تئوری مهمی مطرح می‌کنند.

اگر مرحوم آقای صدر به بحث‌های منطقی استقراء می‌رسد، بحث‌های عمیق استقراء همراه با مناقشاتی که منطقیون و علما داشتند را مطرح می‌کند تا به این هدف برسد که در قبال علما دو راه بیشتر وجود ندارد: یا اینکه ایمان به خداوند متعال داشته باشند، اگر بخواهند به علم ایمان داشته باشند، به خدا ایمان باید داشته باشند و اگر بخواهند به خدا ایمان نداشته باشند، به علم هم باید ایمان نداشته باشند زیرا نمی‌شود یک آدم به علم و قواعد علمی که بر اساس استقراء بنا می‌شود، ایمان داشته باشد ولی به خدا ایمان نداشته باشد.‌

شهید صدر هر مسأله‌ای و مطلبی که مطرح می‌کند، به سمت تئوری‌های مطرح در آنجا می‌رود، در بحث‌های اقتصادی، در بحث‌های تاریخی حتی تاریخ نظام‌های مطرح در جهان را به طور عمیق و مرتبط با سلسله‌های قبلی مطرح می‌کنند.

بنابراین در شخصیت شهید صدر اول مسألۀ نظریه‌پردازی، دوم مسألۀ جامعیت و سوم مسألۀ عمق مباحث مطرح است. تا زمانی که ریشه‌های مسأله را به دست نیاورد، تا زمانی که اشکالاتی بر نظریه مطرح نشود، مرحوم شهید موضوع را رها نمی‌کند تا اینکه به هدف برسد.

مسألۀ دیگر این است که بحث‌های ایشان بحث‌های اصیل اسلامی است. بحث‌هایی نیست که فقط اعتماد بر تفکر انسانی باشد، ‌اعتماد بر تفکر انسانی است ولی با ریشه‌گرفتن از قرآن و سنت شریف. این مسألۀ اصالت خیلی مهم است. یک نکته هم در اینجا مطرح است که در نظریه‌پردازی به آثار اجتماعی توجه دارند. دائماً وقتی که یک نظریه را مطرح می‌کنند، روی آثار اجتماعی آن نظریه تمرکز می‌کنند تا این آثار اجتماعی منتج به یک محصول اجتماعی باشد و در مسیر بشریت مؤثر باشد.

یکی از نکات دربارۀ مرحوم آقای صدر مسألۀ مقاصدیت است، ایشان یک فقیه بزرگ و مقاصدی است، مقاصد نه به آن شکلی که مقاصدیون دیگر مطرح می‌‌کنند، یعنی یک عموماتی مطرح کنند که هیچ اثری بر استنباط نداشته باشد بلکه ایشان مقاصد را آن چنان به دست می‌‌آورد که این مقاصد در استنباط احکام اثر می‌گذارد و یک ذوق فقهی منسجم با مقاصد برای بررسی همۀ ادلۀ قرآنی و روایی پیدا می‌شود تا در استنباط اثر عملی داشته باشد، بنابراین نکتۀ اول در شخصیت مرحوم استاد شهید، نظریه‌پردازی ایشان با همۀ ابعادش است.

نکتۀ دوم این است که شخصیت ایشان، شخصیت مربی بود. در هر سخن، در هر جمله، در هر سخنرانی، در هر تألیف و در هر گونه فعالیت ایشان مسألۀ تربیت دیگران یا تربیت مبلغان مطرح بود، دربارۀ تربیت علما به صورت تربیت اصولی و تربیت فقهی اهتمام داشت، ایشان هم مربی اخلاقی و هم مربی علمی بود، مسألۀ تربیت به طور کامل در فعالیت‌های استاد شهید مشهود است.

نکتۀ سوم مسألۀ عشق به الله و عشق به دین بود. ایشان فانی در خدای خودش و در دین خودش بود. به هیچ وجه دنبال منافع شخصی و امثال اینها نبود، دیدیم در زمان جور و ظلم بعثی‌ها، آقای صدر حتی آماده شد که جان خودش را در راه نجات مؤمنین تقدیم خداوند متعال بکند. پس از پیروزی انقلاب با شکوه اسلامی آقای صدر واقعاً سر از پا نمی‌شناخت و شیدای این انقلاب و نتایج این انقلاب شد و معروف است که آقای صدر نامه نوشت به شاگردانش که «ذوب بشوید در شخصیت امام خمینی، همچنان که او در اسلام ذوب شده است.» عشق به الله نتیجۀ آن اخلاصی است که ایشان داشت. شاید بتوانیم بگوییم این چهار ویژگی مهم‌ترین ویژگی‌های شخصیت مرحوم آقای صدر است، یکی نظریه‌پردازی، یکی عمق مباحث، یکی تربیت شاگردان و یکی اخلاص نسبت به خدای متعال.

از اولین آشنایی خودتان با شهید صدر بگویید، اینکه چگونه با شهید صدر آشنا شدید و چه خاطراتی در این آشنایی دارید؟

هر که از شهید ذکری بشنود، عاشق شهید می‌شود. ما هم تازه طلبه شده بودیم، تازه مقدمات را تا حدی تکمیل کردیم و وارد دانشکدۀ معروف فقه نجف شدیم. با تفکرات مختلف آشنا که می‌شدیم، برای یک طلبه‌ای که می‌خواست هم بشناسد و هم خدمت کند، شخصیت مرحوم شهید مطرح بود. خصوصاً ما یک عشقی به خدمت داشتیم و در نتیجۀ اقداماتی با بعضی از تشکلات اسلامی رابطه برقرار کردیم، با «حزب الدعوه» رابطه برقرار کردیم، در تعلیمات و فرهنگی که این حزب داشت و اعضایش را تربیت میکرد، اولین و مهم‌ترین ایده، ایده‌های مرحوم شهید صدر بود. بعد از آن که دانشکده را تمام کردیم و به مرحلۀ توانِ استفاده از بحث‌های خارج رسیدیم، به طور طبیعی اولین جایی که باید می‌رفتیم، درس مرحوم شهید بود. نمی‌شد یک بار آدم خدمت شهید برسد و درسش را بشنود و عاشقش نشود. ما هم بحث‌های عالی فقه و اصول را شروع کردیم و با عشق هر چه تمام‌تر ادامه دادیم. شاید تقریباً یک دورۀ اصول و قسمت زیادی از فقه را خدمت ایشان خواندیم، غیر از درس‌هایی که مرحوم شهید در تعطیلات می‌گفتند که آن درس‌ها هم کمتر از بحث‌های عادی طول سال نبود.

بحث‌هایی که ایشان در تفسیر موضوعی می‌گفتند، حتی در تفسیر دنبال تئوری می‌گشتند. ایشان می‌فرمودند دو نوع مفسر موضوعی قرآن داریم، یک نوع این است که مفسر می‌آید هر چه دربارۀ مفردات قرآن یا آیه به آیه قرآن است، جمع می‌کند یا حتی اگر بخواهد یک موضوعی را از قرآن بررسی کند، در چارچوب همان موضوع می‌ماند. ولی یک مفسر دیگری هست که می‌خواهد تئوری به دست بیاورد، می‌خواهد نظریۀ اجتماعی را به دست بیاورد، این مفسر قبل از اینکه وارد بحث قرآنی بشود، آرای دیگران را مطالعه می‌کند. سؤالات دربارۀ این موضوع را جمع می‌کند، ابعاد موضوع را پیدا می‌کند، آن وقت خدمت قرآن می‌آید و این سؤالات را بر قرآن عرضه می‌کند.

حضرت امیر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ»( نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۸)، یعنی کتاب خدا را به حرف در بیاورید، لذا کتاب خدا با شما حرف می‌زند. البته به این آسانی که قرآن با یک آدم صحبت نمی‌کند. خیلی آدم باید با قرآن عجین بشود، خیلی باید خودش را پاک بکند و آماده بشود تا قرآن با او صحبت کند. آدمی که می‌خواهد تئوری به دست بیاورد، سؤالاتش را از اول آماده می‌کند، در محضر قرآن کریم حاضر می‌شود و از آیات قرآنی سؤال می‌کند و جوابش را می‌خواهد به دست بیاورد.

خود مرحوم شهید صدر مثلاً سؤالی مطرح می‌کند که مشکل اقتصادی انسانیت چیست؟ خب بعضی از متفکرین گفتند مشکل این است که طبیعت بخیل است. رشد انسان‌ها سریع‌تر از رشد طبیعت است. شهید صدر این سؤال را بر قرآن عرضه می‌کند و قرآن برعکس متفکرین می‌گوید که طبیعت بخیل نیست، ما هر آنچه شما نیاز دارید در طبیعت نهفتیم و ذخیره کردیم. مشکل از طبیعت نیست، مشکل در خود انسان است که هم ظلم در توزیع می‌کند و هم کفران نعمت می‌کند و نعمت‌ها را هدر می‌دهد. آیۀ شریفه‌ای که می‌فرماید «وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»، پس اشکال کجاست؟ «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ».(سوره‌ی ابراهیم، آیه ۳۴)

هر کس به یک ایده‌ای از مرحوم شهید برسد، عاشق شهید می‌شود و به همین دلیل ما سراغ چنین شخصیتی رفتیم و نمی‌دانیم آیا توانسته‌ایم چیزی را به دست بیاوریم یا لیاقت این را نداشتیم؟ شهید خیلی افق بالایی داشت، خیلی چشم‌انداز بالایی داشت و جداً‌ من نمی‌توانم بگویم که من حتی شاگرد شهید هستم یا نیستم. چون شاگرد باید حداقل ابعاد تفکر را بداند و بشناسد، آیا ما توانستیم ابعاد این تفکر را به دست بیاوریم؟ نمی‌دانم.

 از آن ایام آشنایی با شهید صدر خاطراتی دارید؟

یکی از خاطرات این است که شیعیان سعودی از مرحوم شهید خواستند که یک فردی از طرف شهید پیش آنها بیاید و این یک توفیقی برای من شد که استاد شهید دستور داد که بنده «احساء» و «قطیف» بروم و ماه‌ها آنجا درس بدهم، الحمدلله خیلی موفق شدیم که جوانان آنجا را توجیه و آگاه کنیم.

یکی از خاطرات این است که یک روز ایشان فرمود که شما به عنوان نمایندگی ما برای هدایت جوانان به لندن بروید، من خدمتشان عرض کردم هنوز درسم را تکمیل نکرده‌ام، اگر اجازه بدهید من یک مقدار به یک جایی برسم که بتوانم خودم را نگه بدارم و تغذیه کنم؟ ایشان قبول کردند و ماندم.

روزی که بعثی‌ها می‌خواستند ایرانی‌ها را از نجف با خانواده‌هایشان اخراج کنند، جداً آن روز، روز عزای مرحوم شهید صدر بود حتی تا مرحلۀ گریه رسیده بودند و بعداً به این نتیجه رسیدند که شاگردان بمانند، ولی چون من یک شرایط خاصی داشتم، تازه از زندان اعدام نجات یافته بودم، به من اجازه دادند که ایران بیایم.

یک بار یک تفسیر جیبی خوبی منتشر شد، مرحوم آقای صدر از آن تفسیر خوشش آمد و به دو نفر از شاگردانش دستور دادند که یک تفسیر جیبی آماده کنید، یعنی یک صفحه قرآن باشد و یک صفحه تفسیر باشد، ولی تفسیر جامع الاطراف باشد، فقط کلمات را تفسیر نکند، بر اساس روایات اهل بیت(علیهم‌السلام) باشد. بنده و برادرم حجت‌الاسلام‌والمسلمین جناب آقای نعمانی را مکلف کردند که این تفسیر را انجام بدهیم، ما تقریباً در طول ۳۰ سال توانستیم این تفسیر را تکمیل کنیم و به نام «المختصر المفید فی تفسیر الکتاب المجید» منتشر شد.

در مورد زندانی شدن که فرمودید، ماجرای انتفاضه‌ای بود که حزب الدعوه هم در آن نقش داشت و شما را حزب بعث گرفت و مدتی زندان بودید و تحت شکنجه قرار گرفتید، مقداری در این باره توضیح ‌دهید.

من آن زمان عضو «حزب الدعوه» بودم ولی این حرکت را حزب نکرد، ما می‌خواستیم توده‌های مردم در عراق را آگاه و تحریک کنیم، مخصوصاً در نجف چون نجف مانند قم در ایران بود، اگر نجف به تحرک می‌پرداخت، اثراتش در کل عراق آشکار می‌شد. برای دسته‌جاتی که در نجف بر پا می‌شود، شعر مؤثر درست کردیم -در زمان بیماری مرحوم آیت‌اللّه العظمی سید محسن حکیم بود- این شعر خیلی مردم را تشویق کرد، حس حماسۀ مردم را به حرکت درآورد و بر علیه بعثی‌ها قیام کردند. قیام نجف باعث شد تقریباً کل بعثی‌ها را از صحن و مراکزشان راندند و نزدیک بود بعثی‌ها کنترل نجف را از دست بدهند، حتی می‌خواستند با تیراندازی مردم را ساکت کنند که نشد، حتی به گنبد حرم شریف حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تیراندازی کردند. امید داشتیم که این نهضت اثر بگذارد، ولی متأسفانه بعثی‌ها کنترل کردند و نگذاشتند آثار قیام شهر نجف به شهرهای دیگر برود. لکن آن حرکت بعثی‌ها و اثر حرکت مردم در دل‌ها نهفته شد که بعداً‌ به شکل انتفاضه‌های دیگر درآمد.

نقش شهید صدر در آن انتفاضۀ نجف چه بود؟

شهید صدر شاخص حرکت انقلابی بود. شهید صدر چه بخواهیم و چه نخواهیم رهبر کل این نهضت‌ها بود، بعثی‌ها می‌فهمیدند که محرک اصلی رهبر است، هر حرکتی که در نجف انجام می‌گیرد، هر آگاهی‌ای که به توده‌ها داده بشود از ناحیه مرحوم آقای صدر بود و لذا هی تضییقات می‌کردند و مدتی محدود ‌کردند، مدتی ملاقاتش را تحریم کردند و ایشان را محاصره کردند. بالاخره مرحوم شهید را خود صدام به دست خودش با هزار شهید دیگر و خواهر مظلومه‌اش در بغداد، به دست خودش و در اتاق خودش اعدام کرد.

اینکه می‌فرمایید در انتفاضه نجف شهید صدر محور بود، در زمانی است که شهید صدر از لحاظ سنی حدود چهل سالگی و کمتر بوده‌اند و در همان زمان شخصیتی مثل آیت‌اللّه حکیم بودند و مرجعیت داشتند، همین‌طور آیت‌الله خویی و آیت‌الله شاهرودی بودند و بزرگان دیگر از مراجع حضور داشتند، اما چه شد که شهید صدر این جایگاه را پیدا کرد؟

علت، فکر انقلابی شهید صدر بود، شهید صدر سالی که اعدام شد، ۴۸ سال داشت یعنی هنوز جوان به حساب می‌آمد، ولی حتی مراجع آن روز به ایشان عشق می‌ورزیدند. از مرحوم آیت اللّه العظمی خویی نقل شده که به ایشان گفتند شهید حزب دارد، آقای خویی فرمود که من هم عضو آن حزب می‌شوم. یعنی شخصیتی بود که هر کس بشنود یا ببیند یا بخواند عاشقش می‌شود. شهید صدر به عنوان یک منبع آگاهی و یک منبع تحرک انقلابی به حساب می‌آمد. ایدئولوگ انقلاب بود، نه فقط آن زمان تابع او بودند بلکه تفکرات مرحوم شهید صدر می‌تواند در جهان، سازندۀ حرکت انقلابی برای کل توده‌ها باشد.

با توجه به مسئولیتی که در انقلاب اسلامی و همچنین ارتباطات بین المللی‌ابی که داشتید، از نقش بین‌المللی شهید صدر و تأثیرات شهید صدر در جنبش‌های مختلف یا در فضاهای علمی مختلف بفرمایید.

ما واقعاً‌ کوتاهی کردیم، دنبال شناخت این نقش نرفتیم. ولی چند بارقه‌ای هست که نشان می‌دهد ایشان نقش عظیمی داشتند. شما ملاحظه کنید یکی از متفکرین بزرگ اقتصاد اسلامی امروز دکتر احمد محمد علی، رئیس بانک توسعۀ اسلامی که بزرگ‌ترین بانک جهان اسلام است، خودش می‌گفت آن روز دانشجو بودیم، همین که کتاب «اقتصاد ما» به دست ما آمد و خواندیم، اصلاً یک انقلابی در وجود ما و در تفکر ما به وجود آمد، ما خودمان هم تردید داشتیم آیا اقتصاد در اسلام هست؟ مکتب اقتصادی هست؟ وقتی که شهید با این حرکت مستدل و علمی و تقریبی این کتاب را نوشت – تقریبی یعنی فقط فقه شیعه نبود، فقه‌ همۀ مذاهب را مرحوم شهید می‌دید و آن قاعده‌ای را که به دست می‌آورد، با در نظر گرفتن تفکر متفکران به دست می‌آورد- این یک انقلابی در ذهن و شخصیت ما شکل گرفت، خب این یک نمونه‌ای از تأثیر این کتاب است.

نمونۀ دیگر این است که خب می‌دانید وهابی‌ها با فقه شیعه مخالفند، ولی در یک دانشگاه سعودی مجبور شدند کتاب «اقتصاد ما» را برای شناخت مکتب اقتصادی اسلام درس بدهند. یا نامه‌ای هست از یکی از متفکرین عرب به نام «زکی نجیب محمود»، که نامه‌ای به مرحوم آقای صدر می‌نویسد و میگوید «وصلتنی الانجم الثلاث فی الفکر العربی» سه ستارۀ درخشان در ایده‌های عرب یعنی مقصود سه کتاب اقتصاد ما، فلسفۀ ما و تئوری منطقی استقراء به ما رسیده است، از این کتابهای شهید صدر به عنوان سه ستارۀ تفکر عرب تعبیر و تشکر می‌کرد.

قصه‌هایی از این قبیل نشان می‌دهد که اگر خوب کار می‌کردیم یا حتی خوب کار بکنیم می‌توانیم فکر مرحوم آ‌قای صدر را به عنوان یک فکر سازندۀ عظیم به جهان اسلام ارائه بدهیم.

 آیا در فضاهای غیراسلامی و اروپایی ارتباطی با تفکر شهید صدر وجود دارد؟

بله، مثلاً ترجمه‌هایی که از کتاب مرحوم شهید در ژاپن توسط یک استاد غیر مسلمان انجام شده است یا ترجمه‌هایی که در اروپا انجام گرفته است، البته به نظر بنده این ترجمه‌ها خیلی کم است، باید به زبان‌های زندۀ دنیا ترجمه کنیم، ولی همین که اقبال به ترجمۀ کتابهای «اقتصاد ما» و «فلسفۀ ما» شده است، معنایش این است که تقدیر شده است و عظمت علمی این کتاب‌ها را متفکرین جهان به دست آورده‌اند.

یکی از سؤالات خیلی مهم نقش شهید صدر در انقلاب ایران هست و ارتباطی که ایشان و شاگردان ایشان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران دارند، در این زمینه اگر نکته یا خاطراتی دارید بفرمایید.

مسألۀ عشق مرحوم شهید صدر به مرحوم امام کاملاً نمایان بود. شاگردانش را تشویق می‌کردند که به درس حضرت امام بروید، خودشان خیلی برای ملاقات امام اهمیت قائل بودند و ارتباط‌شان قوی بود ولی این عشق زمانی بیشتر نمایان شد که انقلاب اسلامی ایران پیروز شد، واقعاً مرحوم آقای صدر در مسألۀ تأیید انقلاب و تشویق دیگران به تأیید انقلاب سر از پا نمی‌شناخت. وقتی که مسألۀ قانون اساسی مطرح شد، چند جزوه برای هدایت نویسندگان قانون اساسی نوشته‌اند که حالا هم هست. ‌در واقع مسألۀ عشق است. اصلاً نامه نوشتند به امام که من مرجعیتم -آن وقت مرجع بودند، شاید نصف عراق مقلدش بودند – و همۀ امکاناتم را در خدمت رهبریت شما قرار می‌دهم، هر چه می‌فرمایید من انجام می‌دهم. این دلالت دارد بر عشق مرحوم شهید به حرکت انقلابی امام.

 آن جزوه‌ها در قانون اساسی تأثیر هم داشت؟

ما که شاگردان بودیم، از آن جزوه‌ها استفاده کردیم و پیشنهاداتی به نویسندگان تدوین قانون اساسی تقدیم کردیم و به نظرم اثرات خوبی را گذاشت.

از شهید بهشتی که در تدوین قانون اساسی مسئول بودند نکته‌ای در مورد این جزوه‌ها شنیدید؟

نه من چیزی در این خصوص نشنیدم، ولی می‌دانم که شهید بهشتی و مرحوم شهید مطهری و خیلی از رهبران انقلاب و شاگردان امام به شهید صدر عشق می‌ورزیدند، من حتی معتقدم که آدم یک تطابق شبه کاملی بین تفکر شهید مطهری و شهید صدر پیدا می‌کند که نمی‌تواند بگوید کدامشان از دیگری گرفته‌اند، با اینکه همدیگر را شاید ندیده باشند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با ایشان ملاقات داشتند و ایشان را تجلیل و تکریم کردند و پیام‌های جالبی دربارۀ مرحوم شهید داشتند. اینها نشان میدهد کسانی که تحت رهبری مرحوم امام بودند یک تفاعل و رابطه‌ای با مرحوم آقای صدر داشتند.

چه توصیه‌ای به علاقمندان به تفکر شهید صدر دارید؟

من توصیه‌ام به کل طلاب جوان، چه شیعه و چه سنی این است که به سیر فکری و سیر مطالعاتی ایشان بپردازند، فکر ایشان را دقیقاً  الگو قرار بدهند. این حرکت می‌تواند ضامن رسیدن آنهایی که استعداد دارند به اهدافشان باشد.

هنوز با گذشت تقریباً چهل سال از شهادت شهید صدر، اندیشۀ ایشان را تازه می‌دانید؟

کاملاً، شما می‌دانید که در چند سال بعد از شهادت شهید، ما توانستیم در ایران یک اجلاس بزرگ جهانی برپا کنیم، این اجلاس از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات بود که آن موقع من رئیسش بودم. یک اجلاس عظیمی برپا کردیم و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیام دادند، ایشان در آن پیام از همۀ طلبه‌ها خصوصاً جوانان خواستند که ایشان را الگوی خودشان قرار بدهند و به این شخصیت نزدیک بشوند.

من آرزو دارم همۀ محققین و مؤلفین فکر آقای صدر را بفهمند و بشناسند، البته شناخت فکر ایشان نیاز به دقت و تأمل دارد، مثلاً نظریۀ شبکۀ مالکیت‌ها را هرکس به آسانی نمی‌تواند بفهمد. بعد از آن برای ارائۀ این نظریه یا حتی تکمیل آن تلاش کنند. مرحوم آقای صدر دربارۀ کتاب «اقتصاد ما» فرمودند یک نوع اجتهاد در شناخت مکتب اقتصادی اسلامی است، انتظار هم داشتند که یکی دیگر بیاید، شبیه این اجتهاد را در این زمینه بکند، ولی متأسفانه ندیدیم هیچ متفکری در کل جهان اسلام، نه شیعه و نه سنی، این استنباط تئوری را یا یک تئوری دیگری را داشته باشد. علمای مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) یک گنج عظیمی دارند به نام شهید صدر، باید این گنج را بشناسند و به جهانیان بشناسانند.

حسین علیه‌السلام به کارزار کربلا پا گذاشت. او خود را و گلچین پسران و برادران و یاران خود را فدا کرد و از همه اعتبارهای این دنیای زودگذر گذشت؛ زیرا سرمستی عشق الهی با او چنان کرد که از این همه چشم بپوشد و با چشم عقل خود تنها معشوق والای خود را بنگرد که قربانیان این فداکاری را از او می‌پذیرد و به او شادباش می‌گوید. این بود که هرچه کارزار گستره می‌یافت و خون می‌جوشید، شادی و شادمانی حسین علیه‌السلام افزون می‌شد.
حسین علیه‌السلام به دل آن کارزار هولناک زد چون از وجدان الهی که سراسر وجودش را لبریز می‌کرد، برانگیخته می‌شد. او مشعل زندگی و روشنایی در دست داشت، اما مرگ آفرینانِ امت ـ کسانی که جز در تاریکی نمی توانند عرش ستمگرانه خود را بر پا کنند ـ می خواستند این مشعل را خاموش کنند و آن نور را از میان ببرند .

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص۸۵۵.

رشد و پیشرفت حقیقی در اسلام، آن است که انسان ـ خلیفه خدا بر روی زمین ـ در خودش ارزش‌هایی را تحقق بخشد که ایمان دارد همگی آن‌ها با ویژگی وحدت در خداوند عزوجل جمع است، خداوندی که او را «خلیفه» خود کرده و سکان هستی را به او سپرده است. بنابراین صفات و اخلاق خداوند (از قبیل: عدل، علم، قدرت، مهربانی نسبت به مستضعفان و انتقام از جباران و بخشش بی‌انتها) شاخصه‌های رفتار انسان در جامعه خلافت و اهداف انسانِ خلیفه است. در حدیث آمده است: «تَشبّهوا بأَخلاق الله»(۱)؛ یعنی از اخلاق خداوند سرمشق بگیرید.
از آن‌جا که این ارزش‌ها در ذات الهی، مطلق و نامحدود است و از طرف دیگر انسانِ خلیفه خداوند، موجودی محدود است، طبیعی است که فرایند محقق شدن این ارزش‌ها در انسان، در حرکتی مستمر به‌سوی آن موجود مطلق و سیری بی‌وقفه به‌سوی خدا، عینیت یابد.
هر اندازه که انسان بتواند در طی حرکتش به سوی خدا، در تحقق این الگوها، سیر صعودی داشته باشد و عدالت، قدرت، رحمت، بخشش، جبروت و ظلم‌ستیزی خداوند را هر چه بیشتر در زندگی خود تبلور بخشد، دستاوردی را در معیارهای خلافت ربانی، ثبت خواهد کرد و در مسیر طولانی‌اش که جز با پایان یافتن دوران خلافت در زمین، پایان نمی‌یابد، به خدا نزدیک‌تر خواهد شد. که: « یَا أَیّهَا الْإِنسَانُ إِنّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ ای انسان، حقا که تو به‌سوی پروردگار خود به‌سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد» (انشقاق: ۶).

(۱) بحار الأنوار، ج ۶۱، ص ۱۲۹. در آن‌جا آمده است: تخلّقوا بأَخلاق الله.

اسلام راهبر زندگی، ص ۱۵۶.

نویسنده: حسین میرزایی

«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»([۱])؛ «و همانا اراده کردیم که بر مستضعفان زمین منت نهیم و آن‌ها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».

پیشگفتار

برقراری عدل و داد در جهان، از چیزهایی است که پروردگار متعال، با تأکید فراوان، بشارت آن را به جهانیان داده است و وعده استقرار حکومت عدلی الهی به فرمانروایی موعود(عج) از دیرباز بر تارک اسلام می‌درخشد.

با آن‌که خداوند متعال در قرآن کریم فقط به طرح مسائل مهم آن هم به صورت کلی پرداخته است، اما اختصاص بیش از یک‌صد آیه به امام عصر(عج) و ظهور ایشان آن‌گاه که به انضمام شش هزار روایت از طریق شیعه و سنی درآید حجم عظیمی از متون علمی و مذهبی ما را تشکیل داده و خود مُهر تأییدی بر عظمت این امر و اهمیت این مسئله خواهد بود([۲]).

از آغاز عصر غیبت تا کنون، دانشمندان زیادی نیز در این زمینه قلم‌فرسایی کرده‌اند و چه در زمینه اثبات وجود آن حضرت و چه در پاسخ به پرسش‌هایی که پیرامون امام عصر(عج) و ظهورشان مطرح می‌شود گام‌های اساسی و محکم هم برداشته‌اند. یکی از این دانشمندان بزرگ، استاد شهید مرحوم آیت الله سید محمد باقر صدر رحمه‌الله‌‌ است که در کتاب «بحث حول المهدی» به این مهم پرداخته است.

تفاوت کار شهید صدر رحمه‌الله‌‌، با سایرین در این است که منابع اکثر نویسندگان چه قبل و چه بعد از ایشان را آیات، قرآن و روایات ائمه هدی تشکیل می‌دهد که اگرچه منهج صحیحی است اما یک اشکال عمده دارد و آن این است که استدلال به آن‌ها فقط در برابر کسانی صحیح است که حجیت آن‌ها را پذیرفته باشند. به عبارت دیگر این روش در جهت احتجاج بر کسانی که معتقد به اسلام و قرآن و… نیستند کارآیی ندارد. اما روش استاد شهید رحمه‌الله‌‌ از این اشکال مبراست؛ چه آن‌که ایشان در اثبات مدعایشان از عقل استفاده می‌کنند که مورد قبول و پذیرش همه عقلای عالم بوده و استدلال مبتنی بر آن به هیچ وجه قابل خدشه نخواهد بود.

استاد شهید رحمه‌الله‌‌ در این کتاب پس از نگارش سطور چند در مورد مهدویت و سابقه آن در تاریخ و ادیان مختلف به طرح ٧ پرسش اساسی در این زمینه پرداخته و آن‌ها را پاسخ می‌دهد و در مقام پاسخ به آن‌ها تکیه‌گاه اصلی ایشان، عقل است و از نقل آیات و روایات پرهیز می‌کنند (به همان دلیلی که فوقاً عرض شد) و از آن‌جا که ما معتقد به رابطه مستقیم و هم‌خوانِ عقل و شرع هستیم و می‌گوییم (کُل ما حَکمَ به العَقلُ حَکمَ به الشرع) به جرأت می‌توانیم بگوییم که فرمایشات استاد شهید رحمه‌الله‌‌ از پشتیبانی قرآن و روایات نیز برخوردار است که ما از طرفی برای اثبات این مدعا به فراخور حال برخی از آیات و روایات را از نظر خواهیم گذراند و از طرف دیگر به جهتِ پیش‌گیری از اطاله کلام و حرکت در همان مسیری که استاد شهید رحمه‌الله‌‌ ترسیم فرموده‌اند از نقل تمام آن‌ها خودداری خواهیم کرد. نکته دیگر این‌که چون نگارش این کتاب در فرصتی بسیار محدود (حدود ۵ ـ ۴ روز) صورت پذیرفته و به قول خود استاد: «قد وقع الابتداءُ فی کتابه هذه الوُریقات فی الیومِ الثالث عشر من جمادی الثانیه سنه ١٣٩٧ق، ووقع الفراغ منها عصر الیوم السابع عشر من الشهر نفسه» لذا ایشان از بسط و تفصیل مطالب و ذکر مثال و نمونه که مطلب را مملوس‌تر می‌کند بازمانده‌اند که در این مقاله سعی می‌شود این نقیصه رفع گردد (هرچند اصل نگارش این کتاب در فرصتی چند روزه با توجه به پیچیدگی‌های مباحث کلامی از یک سو و استحکام و قوت مطالب از سوی دیگر خود دلیلی روشن است بر اندیشه‌های ژرف استاد رحمه‌الله‌‌ و تسلط و اشراف ایشان بر این بحث).

لازم می‌بینم که قبل از ورود به بحث مرورری اجمالی بر زندگی  سراسر تلاش و افتخار این بزرگ‌مرد تاریخ اسلام داشته باشیم و در ضمن مقاله با اندیشه‌های این اسوه علم و فقاهت و تقوی و جهاد بیش‌تر آشنا شویم.

با این امید که به این وسیله هم گامی در جهت تبیین آراء و تکمیل آثار استاد شهید رحمه‌الله‌‌ برداشته و هم در مسیر شناخت و معرفت بیش‌تر به ساحت مقدس امام عصر(عج) حرکت نمائیم.

بحث و بررسی پیرامون کتاب «بحث حول المهدی(عج)»:

این کتاب را می‌توان به دو بخش اصلی تقسیم کرد:

بخش اول: مقدمه‌ای کوتاه است که استاد شهید رحمه‌الله‌‌ در طی آن، شمول اعتقاد به منجی جهانی در ادیان مختلف را مورد بررسی قرار داده و اشاره‌ای به مسئولیت‌زایی اعتقاد می‌کنند.

بخش دوم: که استاد شهید رحمه‌الله‌‌ در این بخش هفت پرسش اساسی پیرامون موعود(عج) را مطرح فرموده و به آن‌ها پاسخ می‌دهند.

اولین عبارتی که در مقدمه این کتاب به آن برمی‌خوریم این است که:

«لَیسَ المَهدیّ تَجسیداً لِعقیدَهِ الإسلامیَّهِ ذاتِ طابعٍ دینیٍ فَحسبُ…» یعنی اعتقاد به وجود مهدی(عج) «صرفاً عقیده‌ای اسلامی که برخاسته از متون دینی و مذهبی باشد نیست، بلکه دیدگاهی است بس بلند که تمام جهان را درنوردیده و افکار عموم انسان‌ها را علی‌رغم تمام تفاوت‌‌ها و اختلافات مذهبی به خود متوجه ساخته است».

بشارت به صلح جهانی چنان‌که استاد شهید رحمه‌الله‌‌ فرمودند مسأله‌ای است که تمام ادیان جهان به‌گونه‌ای آن را مطرح کرده‌‌اند و تنها اختلافی که در این زمینه بین آن‌ها وجود دارد اختلاف بر سر اسم مصلح است؛ به عبارت دیگر تمام ادیان و مذاهب بر این مسئله هم‌عقیده‌اند که فردی برای اصلاح جامعه بشری و تشکیل حکومت واحد جهانی خواهد آمد، اما در این‌که اسم آن فرد چیست اختلاف عقیده دارند چنان‌که با بررسی در میان تعالیم این ادیان به نام‌هایی چون «شیلو ـ روح راستی ـ تسلی دهنده ـ پسر انسان ـ مصلح ـ قائم ـ سوشیانس ـ رهاننده و…» ([۳]) برمی‌خوریم که در واقع مصداق همه آن‌ها یکی است و به قول شاعر عرب:

عِباراتُنا شتّی وحُسنُکَ واحدٌ وکُلُّ إلی ذاکَ الجَمالِ یَشیرُ

و به قول شاعر فارس: «هرکس به زبانی سخن از وصفِ تو گوید…»

به‌عنوان نمونه به این موارد توجه فرمایید:

  1. در کتاب تورات، سفر پیدایش شماره‌های ۴۵ ـ ١٠ چنین آمده است: «عصای قدرت و سلطنت از یهود دور نخواهد شد و نه فرمان‌فرمایی از میان پاهای وی تا شیلو([۴]) بیاید و او را اطاعت امت‌ها خواهد بود…».
  2. در انجیل یوحنا، باب ١۴، شماره ١۶ می‌خوانیم:

«من از پدر خواهم خواست و (تسلی دهنده) دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند یعنی (روح راستی) که جهان نمی‌تواند او را قبول کند؛ زیرا او را نمی‌بیند و نمی‌شناسد اما شما او را می‌شناسید؛ زیرا با شما می‌ماند و در میان شما خواهد ماند. و در جای دیگر می‌خوانیم: «لیکن چون او یعنی (روح راستی) آید شما را به جمیع راستی‌ها هدایت خواهد کرد»([۵]).

  1. انجیل مرقس در باب ١٣ شماره ٢۶ می‌گوید:

«آن‌گاه (پسر انسان) را ببینید که با قوت و جلال عظیم بر ابرها می‌آید. در آن وقت فرشتگانِ خود را از جهات اربعه، از انتهای زمین تا اقصای فلک فراهم خواهد آورد… ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ‌کس اطلاع ندارد… مبادا ناگهان آمده شما را خفته بیابد…».

  1. در زبور داود از کتاب مقدس در مزمور ٣٧ می‌خوانیم:

«شریران منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند، وارث زمین خواهند شد».

  1. در کتاب دانیال از کتاب مقدس باب ٧ آمده است:

«(پسر انسان) با ابرهای آسمان آمد و سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد تا جمیع قوم‌ها و امت‌ها و زبان‌ها او را خدمت نمایند…».

  1. در کتاب «شاکمونی» که به عقیده هندوها او پیامبر و صاحب کتاب آسمانی است این عبارت را می‌بینیم:

«پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان، (کِشِن) ([۶]) بزرگوار تمام شود وی کسی باشد که بر کوه‌های مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان کند و بر ابرها سوار شود و فرشتگان کارکنان او باشند… و نامِ او قائم باشد و خداشناس باشد…».

  1. در کتاب زند که از کتب معروف زرتشتیان است آمده است: «آن‌گاه پیروزی بزرگ از طرف ایزدان می‌شود و اهریمنان را منقرض سازد و عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده بنی‌آدم بر تخت نیک‌بختی خواهد نشست».
  2. و در کتاب علائم الظهور نوشته صادق هدایت می‌خوانیم:

«درکتب قدیم چینیان، در عقائد هندیان و در بین اهالی اسکاندیناوی و حتی در میان مصریان قدیم و بومیان مکزیک و نظایر آن‌ها عقیده به ظهور یک مصلح جهانی را می‌توان یافت»([۷]).

و موارد متعدد دیگری که به جهت جلوگیری از اطاله کلام از نقل آن‌ها صرف‌نظر می‌کنیم همگی مؤیداتی هستند که این فرمایش استاد شهید رحمه‌الله‌‌ را تقویت می‌کنند. بنابراین می‌توان گفت تمام ادیان معتقد به مصلح جهانی بوده و آمدن او را نوید داده‌اند و حتی می‌توان پا را فراتر از این هم گذاشته و گفت: این اعتقاد امری فطری است یعنی حتی آن‌ها که معتقد به یک دین الهی هم نیستند فطرتاً به‌دنبال چنین شرایطی می‌گردند.

تمایل به عدالت جهانی و عشق به برقراری صلح در سراسر گیتی چیزی است که تمام مردم جهان از آن بهره‌مند هستند و هیچ انسانی نیست که از صلح و آرامش بدش بیاید و از آن‌جا که هر عشق اصیل و فطری که خداوند در نهاد انسان‌ها نهاده حاکی از وجود معشوقی است در خارج، می‌توان از این عشق درونی مردم به‌عنوان دلیلی بر اثبات ظهور امام عصر(عج) و برقراری صلح و آرامش توسط ایشان یاد کرد؛ زیرا چگونه ممکن است خداوند حکیم این عطش را در درون جان انسان‌ها آفریده باشد، ولی چشمه‌ای که آن‌ها را از این نظر سیراب کند در خارج نیافریده باشد؟ و به قول آیه الله شهید رحمه‌الله‌‌ این مسأله یک الهام فطری است که «أدرک النّاسُ من خِلالهِ أنَّ لِلإنسانیَّهِ یَوماً مَوعوداً عَلی الأرضِ تُحققُ فیهِ رِسالاتُ السَّماءِ بِمغزاها الکَبیرِ وَهَدفِها النهائی».

و همین اعتقاد است که به انسان نیروی مقابله با ظلم و ستم می‌بخشد چراکه پذیرش این اعتقاد به معنای نفی مطلق همه ظلم‌ها و ستم‌ها و انکار عملی تمام بیدادگری‌هاست و بدیهی است که فعالیت‌های یک انسان معتقد برخاسته از عقائدش است.

نکته قابل توجه در این مورد این است که اگرچه ایده مهدویت و اعتقاد به آن از نظر تاریخی گسترده‌تر و وسیع‌تر از اسلام است، لیکن راه و رسمی که آیین مقدس اسلام جهت اعتقاد به مهدی(عج) و بیان مشخصات او ارائه کرده است نسبت به تمام ادیان تاریخ بی‌سابقه و بی‌نظیر است. در میان تمام ادیان آسمانی تنها اسلام است که حدود این اندیشه را با صراحت و قاطعیت مطرح کرده و آن را از آینده‌نگری به نگرش عینی مبدل ساخته است و به قولِ استاد شهید رحمه‌الله‌‌: «الإسلامُ حَوّلَ الفِکرهَ من غَیبٍ إلی واقعٍ ومِن مُستقبلٍ إلی حاضرٍ.. فَلم یعد المَهدی فِکرهً ننتَظرُ وِلادَتها… بَل واقعاً قائماً ننتظِرُ فاعلیته وإنساناً مُعیّناً یَعیشُ بَیننا بَلحمِهِ ودمهِ نراهُ ویَرانا ویَعیش معَ آمالِنا وآلامِنا، ویُشارکُنا أحزانَنا وأفراحَنا…».

و این اعتقاد است که تأثیری شگرف در زندگی مسلمین به‌جای گذاشته وهمواره چراغ امید را در دل مستضعفان پرفروغ و تابنده نگه می‌دارد و احساس تنفس در فضای که امام علیه‌السلام در آن فضا تنفس می‌کند و علم امام علیه‌السلام به همه سختی‌ها و مرارت‌هایی که بر جامعه وارد می‌شود موجب تسلی دل‌های محرومان و مظلومان می‌گردد. سفارشات بسیاری هم که در روایات به مسلمانان شده مبنی بر این‌که در انتظار فرج باشند و ظهور آن حضرت را از خدا بطلبند و… در حقیقت برای تقویت همین ارتباط روحی و تشدید آثار مثبت این ارتباط است، ارتباطی که قرآن کریم نیز به آن امر کرده و می‌فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»([۸]).

و در تفسیر این آیه در تفسیر برهان جلد اول صفحه ٣٣۴ این روایت را می‌بینیم:

بُرید بن معاویه از امام باقر علیه‌السلام نقل کرده که حضرت درباره این آیه فرمودند: «یعنی ای کسانی که ایمان آورده‌اید بر انجام واجبات صبر و استقامت داشته باشید و در برابر آزار و اذیت دشمنان بردبار و صبور باشید و با امام خودتان حضرت مهدی منتظر(عج) در تماس و ارتباط باشید»([۹]).

طرح پرسش‌ها:

در این بخش از کتاب، نویسنده محترم ٧ سؤال پیرامون امام عصر(عج) مطرح فرموده و آن‌گاه مفصلاً به این سؤالات و پاسخ آن‌ها می‌پردازند. سؤالاتی که در این قسمت مطرح می‌شوند عبارتند از:

  1. عمر طولانی بیش از چندین قرن چگونه برای یک انسان ممکن است؟
  2. چرا رهبری انقلاب جهانی به‌دست فردی که در همان اوان انقلاب به‌وجود می‌آید سپرده نمی‌شود؟ و چرا خدای تعالی این شخص خاص را برای این منظور، انتخاب کرده است؟ و اصلاً آیا این غیبت طولانی فایده‌ای دارد؟
  3. مسئله امامت امام زمان(عج) با توجه به این‌که ایشان در زمان شهادت امام عسکری علیه‌السلام کودکی ۵ ساله بودند چگونه قابل توجیه است؟ آیا یک کودک خردسال می‌تواند رهبر جامعه اسلامی باشد؟
  4. اگر ایشان برای انقلاب جهانی آماده است پس سبب تأخیرشان چیست و چرا ظهور نمی‌کنند؟
  5. با فرض قبول عمر طولانی و… ما از چه راهی به بودن مهدی(عج) یقین کنیم، آیا صرف چند روایت که در صحت و عدم صحت آن‌ها از نظر صدور، بحث است می‌تواند مبنای چنین اعتقاد مهمی قرار گیرد؟
  6. آیا واقعاً موعود(عج) خواهد توانست انقلابی همه‌جانبه برپا کرده و ستمکاران جهان را منکوب سازد؟
  7. پیشرفت تکنولوژی و تکامل صنایع نظامی و… کار موعود(عج) را سخت‌تر می‌کند؛ چگونه او یک‌تنه در برابر این تکامل صنعتی قد علم کرده و بر این ابزار مافوق تصور فائق خواهد آمد؟

اکنون با استفاده از عبارات استاد شهید رحمه‌الله‌‌ به طرح سؤال‌ها و پس از آن به پاسخ آن‌ها می‌پردازیم:

  • هَل بالإمکان أن یَعیشَ الإنسانُ قُروناً کثیرهً کما هوَ المُفترض فی هذا القائِدِ المُنتظر لِتغییرِ العالَم؟

اولین اشکالی که مطرح شده است پیرامون عمر امام عصر(عج) است. سؤال این است که چگونه ممکن است یک انسان عمری چنین طولانی داشته باشد و آیا زنده بودن ایشان از سال ٢۵۵ تا الآن که سال ١۴٢١ق است ممکن و معقول است؟ (البته چون استاد شهید ره این متن را در سال ١٣٩٧ق نوشته‌اند، لذا در مورد عمر ١١۴٢ساله در کتاب بحث می‌کنند حال آن‌که عمر امام عصر(عج) تا زمان ما به ١١۶۶ سال بالغ می‌شود!).

پاسخ: مرحوم صدر الشهداء رحمه‌الله‌‌ در پاسخ این سؤال ابتدا مقدمه‌ای را در مورد کلمه «امکان» و معانی آن مطرح می‌فرمایند به این ترتیب که این کلمه را در سه محور بررسی می‌کنند: ١) امکان عملی ٢) امکان علمی ٣) امکان عقلی.

  1. امکان عملی: منظور این است که مثلاً واقعه‌ای در زمان حاضر ممکن الوصول بوده و افراد بشر بتوانند عملاً آن را انجام دهند. به‌عنوان مثال سفر به دور دنیا یا مسافرت به کره ماه که اولین‌بار با پرتاب سفینه «آپولو» به سوی ماه و قدم گذاردن فضانورد معروف «نیل آرمسترانگ» بر سطح آن عملی شد([۱۰]) و امروزه دیگر سفر به کره ماه برای همه ممکن است.
  2. امکان علمی: مربوط به اتفاقاتی است که اگرچه تا کنون بشر به آن‌ها دست نیافته است اما علم و دانش بشری نیز توانایی انکار و اثبات استحاله آن را ندارد؛ بلکه بالعکس نوید تحقق آن‌ها را هم در آینده می‌دهد. مثل سفر به کره زهره که به علت فاصله دورتر نسبت به ماه، از درجه حرارت بسیار پایین‌تری برخوردار بوده و لذا فعلاً انسان توانایی صعود به زهره را ندارد؛ اگرچه امید به تحقق این امر را در سر می‌پروراند. بنابراین سفر به زهره امکان علمی دارد اگرچه امکان عملی ندارد (فعلاً) اما سفر به خورشید حتی امکان علمی هم ندارد چون علم و دانش از ساختن زرهی که بتواند در برابر حرارت خورشید مقاومت کند کاملاً ناامید است.
  3. امکان عقلی (یا منطقی یا فلسفی): این‌جا دیگر عقل است که حکم می‌کند؛ یعنی صرف‌نظر از علم و تجربه و قبل از همه این‌ها عقل است که امکان یا عدم امکان چیزی را مطرح می‌کند. بنابراین اگر واقعه‌ای از نظر عقل و منطق ممکن به‌شمار آید می‌گوییم امکان عقلی و منطقی دارد در غیر این‌صورت می‌گوییم آن واقعه عقلاً محال است و دیگر اصلاً نوبت به تجربه و علم و… نمی‌رسد. به‌عنوان مثال تقسیم عدد ٣ به ٢ عدد مساوی بدون این‌که یک واحد را نصف کنیم عقلاً محال است؛ یعنی مثلاً ٣ پرتقال را نمی‌توان بدون نصف کردن یکی از آن‌ها به ٢ قسمت مساوی تقسیم کرد؛ چراکه عدد ٣ فرد است و عدد فرد بدون نصف شدن یک واحد از آن قابل قسمت به ٢ بخش مساوی نیست، حال آن‌که قابلیت تقسیم به ٢ قسمت مساوی برابر است با زوج بودن عدد! و اگر قائل به امکان تقسیم ٣ پرتقال به ٢ قسمت مساوی بدون نصف کردن یکی از آن‌ها شویم قائل شده‌ایم که ٣ هم عددی است فرد و هم عددی است زوج، و این تناقض است و به قول اهل منطق، اجتماع نقیضین، محال است. اما در مورد سفر به خورشید بدون ذوب شدن، عقل قائل به امکان چنین سفری است (توجه: اگر مجرد عقل، حاکم باشد) چراکه عقل می‌تواند فرضیه عدم تسری حرارت از جسم گرم‌تر به جسم سردتر را بپذیرد (گرچه با قوانین فعلی علم، سازگار نیست) بنابراین مشاهده می‌شود که دائره امکان منطقی وسیع‌تر از امکان علمی و دائره امکان علمی وسیع‌تر از امکان عملی است و به قول استاد شهید رحمه‌الله‌‌:

«هکذا نَصرفُ أنَّ الإمکانَ المنطقیّ أوسعُ دائرهً من الإمکانِ العلمیّ وهذا أوسَعُ دائرهً من الإمکانِ العَملی».

پس از طرح این مقدمه به پاسخ سؤال پرداخته می‌فرمایند: حال اگر ما باشیم و عقل، آیا طولانی بودن عمر یک انسان از نظر عقلی محال است؟ می‌بینید که عقل پاسخ منفی می‌دهد به‌عبارت دیگر عمر چند صد ساله از نظر عقل محال نیست. در حیطه امکان علمی هم می‌گوییم ابتدا باید علت پیری و فرسودگی را پیدا کرد. دو نظریه عمده در این زمینه وجود دارد:

١) نظریه‌ای که معتقد است پیری معلول حاکمیت یک قانون طبیعی بر بافت‌ها و یاخته‌های بدن است و حتی اگر انسان را از تأثیر عوامل خارجی محافظت کنند باز هم وقتی به نهایت درجه رشد و کمال رسید نیروی بدنی او به‌طور طبیعی کاهش می‌یابد تا جایی که به مرگ منتهی می‌شود.

٢) دیدگاه دوم پیری را فرآیندی می‌داند که در نتیجه برخورد با عوامل خارجی (مانند میکروب‌ها، بیماری‌ها، فعالیت‌های طاقت‌فرسا و…) بر انسان عارض می‌شود.

دیدگاه اول دارای اشکالات عدیده‌ای است: اولاً گروه زیادی از دانشمندان آن را مردود دانسته‌اند. ثانیاً اگر چنین نظری را بپذیریم باید تمام فعالیت‌هایی را که دانشمندان در آزمایشگاه‌ها در جهت طولانی کردن عمر و رسیدن به روشی که مرگ را به تعویق اندازد انجام می‌دهند، زیر سؤال ببریم که کار ساده‌ای نیست به‌خصوص که در این فعالیت‌ها به موفقیت‌هایی هم رسیده‌اند (که مواردی را در صفحات بعد ذکر خواهیم کرد). ثالثاً قوانین طبیعی ضرورت‌آور نیستند؛ به‌عبارت دیگر هیچ دلیلی نداریم که اثبات کند قوانین طبیعی هرگز مختل نمی‌شوند، بلکه بالعکس مواردی دیده شده‌اند که نشان‌دهنده اختلال قوانین طبیعی هستند. به‌عنوان مثال جریان «تسری حرارت از جسم گرم‌تر به جسم سردتر که قانونی طبیعی است» در داستان حضرت ابراهیم علیه‌السلام مختل می‌شود و آن‌جا که زندگی این پیامبر الهی در خطر است، آتش مطیع فرمان «یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ»[۱۱] شده و سرد می‌شود.

اما طبق دیدگاه اخیر بدون هیچ اشکالی، عمر طولانی ممکن است و فقط منوط به محافظت انسان در برابر تأثیرات سوء عوامل خارجی است. البته سؤالی هم ممکن است به‌نظر مخالفان برسد و آن این‌که تا زمان حاضر، دانشمندان موفق به شناسایی تمام عوامل مخرب و قهار آن‌ها نشده‌اند؛ پس چطور می‌خواهید اثبات کنید که موعود(عج) خود را از تمام تأثیرات سوء محیط، غذاها، میکروب‌ها و… حفظ کرده است؟ آیا ممکن است او را جلوتر از دانش بشری بدانیم و بگوییم بر علم، سبقت گرفته است؟ و اگر چنین نظری دارید دلیل شما چیست؟

پاسخ این پرسش را هم به راحتی می‌توان داد؛ چراکه اصولاً اسلام از همان آغاز جلوتر از دانش بشری در حرکت بوده است و شعارهایی را مطرح کرده که انسان‌ها پس از صدها سال قدرت طرح آن‌ها را پیدا کردند. پیش‌گویی‌های اسلام در مسائل مختلف به‌قدری زیاد است که نقل آن‌ها از حوصله این مقال خارج است (پیش‌بینی پیروزی رومیان بر اهل فارس، ارائه نظریه کرویت زمین در زمانی که دانشمندان مخالف این عقیده بودند، پیش‌بینی سفرهای فضایی، مسأله زوجیت گیاهان و… از مواردی است که قرآن کریم سال‌ها قبل از این‌که دانش بشری به آن‌ها دست یابد در لابه‌لای آیات خود به آن‌ها اشاره کرده است). از این گذشته شما که می‌خواهید همه چیز را در چارچوب قوانین طبیعی توضیح دهید با در نظر گرفتن جریاناتی چون معراج پیامر اکرم(ص) که سیری از مسجدالحرام بود به مسجدالاقصی در یک شب، به راحتی سبقت اسلام بر علم را درک خواهید کرد! ([۱۲])

بنابراین مشخص است که عمر طولانی از دیدگاه عقل و علم ممکن است و تردیدی نیست که اگر امکان علمی و عقلی موضوعی ثابت شد و آن‌گاه همان موضوع به‌وسیله فردی که پیامبر او به اتکاء ادله قطعی و روشن برای ما ثابت شده به‌عنوان یک اصل اعتقادی تعلیم داده شود باید به آن معتقد شده و آن را پذیرفت.

از همه این‌ها گذشته نمونه‌های تاریخی هم‌چون عمر ٩۵٠ ساله نوح «فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا»([۱۳]) را می‌توان به‌عنوان مؤیدی ذکر کرد. آن‌گاه هر دلیلی که بر عمر طولانی آن جناب علیه‌السلام اقامه شده برای امام عصر(عج) نیز تعمیم داده می‌شود.

به‌جاست که در تأیید کلام استاد شهید رحمه‌الله‌‌ نظر قرآن کریم را نیز در این مورد بیاوریم تا هم اثبات قاعده «کُلُّ ما حَکمَ بِه العَقلُ حَکمَ بِه الشَّرعُ» شود و هم بر استحکام فرمایشات استاد  رحمه‌الله‌‌ بیفزاید:

قرآن کریم نه تنها عمر طولانی را ممکن دانسته و نمونه‌‌هایی چون حضرت نوح علیه‌السلام را با عمر ٩۵٠ ساله (که البته این مدت، زمان تبلیغ آن حضرت بوده و باید سال‌های قبل از بعثت را هم به آن اضافه کرد!) ذکر فرموده، بلکه پا را فراتر از این هم گذارده و عمر چند هزار ساله و حتی زنده ماندن تا روز قیامت را هم مطرح فرموده است. به‌عنوان نمونه در مورد حضرت عیسی در سوره نساء آیه ١۵٩ می‌خوانیم: «وَ إِن مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» یعنی «هیچ‌یک از اهل کتاب نیست مگر این‌که قبل از مرگ حضرت عیسی علیه‌السلام به او ایمان خواهد آورد» اما از زمان ولادت آن حضرت تا الآن که وارد هزاره سوم میلادی شده‌ایم هنوز نداشته‌ایم زمانی را که همه اهل کتاب به ایشان ایمان آورده باشند. لذا باید گفت تأویل این آیه در زمان آینده خواهد بود و یقیناً حضرت عیسی علیه‌السلام باید تا آخر زمان زنده باشد! (که در روایات اسلامی آمده که در زمان ظهور امام عصر(عج)، حضرت عیسی علیه‌السلام نزول فرموده و پشت سر امام عصر علیه‌السلام به نماز خواهند ایستاد).[۱۴]

نیز در جریان حضرت یونس علیه‌السلام می‌خوانیم که «فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[۱۵] (وقتی یونس در شکم ماهی قرار گرفت و ماهی به اعماق دریا فرو رفت، تاریکی مطلق اطراف او را گرفت. این‌جا بود که چون مصیبت‌زدگان به درگاه خدا شتافت و او را تسبیح گفت. حال خدای تعالی می‌فرماید:) اگر این تسبیح یونس نبود تا روز قیامت در شکم ماهی باقی می‌ماند…([۱۶]).

چنان‌که ملاحظه می‌فرمایید در دیدگاه قرآن کریم، عمر انسان حد معین و مرز خاصی ندارد و یک انسان می‌تواند عمری به درازای چند قرن هم داشته باشد.

بد نیست به‌عنوان حُسن ختام این بحث، چکیده‌ای از پاسخ شهید جوانمرد، سید عبدالکریم هاشمی نژاد رحمه‌الله‌‌ به این سؤال را نیز ذکر کنیم. ایشان برای بررسی درباره امکان طول عمر امام زمان(عج) از سه راه استفاده فرموده‌اند:

  • راه اول: تمام کارها در یک تقسیم‌بندی به سه بخش تقسیم می‌شوند: ١) محال مثل اجتماع نور و ظلمت. ٢) طبیعی و عادی مثل اکثر اعمال ما، غذا خوردن، راه رفتن و… . ٣) ممکن ولی غیر طبیعی مثل شفا یافتن با عنایت ائمه اطهار علیه‌السلام. آن‌گاه این شهید عزیز رحمه‌الله‌‌ عمر طولانی امام عصر(عج) را در دسته سوم قرار داده و آن را ممکن و جزو خوارق عادات می‌دانند (نکته: بهترین دلیل بر امکان خوارق عادات، وقوع آن‌هاست!).
  • راه دوم: بررسی عمرهای مختلف افراد که در بین ما متعارف است. مثلاً یکی در ٢٠ سالگی می‌میرد و یکی ٨٠ سال زندگی می‌کند و دیگری در ١٨٠ سالگی از دنیا می‌رود (اخیراً جرائد کشور عکس‌هایی از پیرمردهای ١٨٠ ساله چاپ کرده بودند). با یک بررسی ساده به این نتیجه می‌رسیم که عامل عمر هرچه باشد (قانون طبیعت یا تأیید عوامل خارجی) قابل تقویت است چراکه آن عامل هم در انسان ٢٠ ساله وجود دارد و هم در انسان ١٨٠ ساله، با این تفاوت که در انسان ١٨٠ ساله ٩ برابر انسان ٢٠ ساله است. از طرف دیگر عاملی که تقویت آن تا ٩ برابر ممکن شده و هیچ دلیلی هم نداریم که تقویت بیش‌تر آن را محال بشمارد قابل افزایش تا صد برابر و بیش‌تر هم خواهد بود.
  • راه سوم: روش‌های علمی و آزمایشات دانشمندان است که از دو راه قبل به نتیجه نزدیک‌تر است، و بلکه آن دو روش را که تئوری بودند به فعلیت رسانده است. یکی از این آزمایش‌ها توسط دکتر «آلکسیس کارل» دانشمند معروف فرانسوی صورت پذیرفته که دکتر «گیلورد هاوزر» در کتاب «گذرنامه برای یک زندگی نوین» صفحه ١٨ آن را به این صورت آورده است: دکتر الکسیس کارل قلب یک مرغ را در محیطی که آغشته به مواد غذایی جذب شده بود برای مدت‌های طولانی، زنده نگه داشت و در پایان آزمایش به این نتایج دست یافت:
  1. اجزاء اصلی بدن موجودات زنده در صورت دریافت غذای کافی برای همیشه زنده می‌مانند.
  2. علاوه بر زنده ماندن رشد هم می‌کنند که این رشد با غذایی که به آن‌ها می‌رسد ارتباط مستقیم دارد.
  3. گذشت زمان هیچ اثری در اجزاء نمی‌گذارد.

آزمایش دیگر را نیز مجله المقتطف (عربی) شماره ٣، ص ١٣٩ از دکتر «ژرژ کلیبز» که از اساتید دانشگاه «هال» در آلمان است نقل می‌کند: ایشان گیاهی به نام «ساپرولینامیکست» را که عمر آن بیش از دو هفته نیست مورد آزمایش قرار داده و آن را در شرایط خاصی تربیت کرده و موفق شد عمر این گیاه را به ۶ سال برساند و آزمایشات دیگری از این قبیل که مؤید امکان و تحقق عمر طولانی هستند([۱۷]).

  • وتناولُ الآن إلی السؤال الثانی وهُو یقولُ: لِماذا کل هذا الحرص من الله سُبحانه وتعالی علی هذا الإنسان بالذات فتُعطلُ مِن أجلِه القوانین الطبیعیه لإطالَه عُمره؟ ولِماذا لا تترک قیاده الیوم الموعود لشخص یتَمخّض عنه المستقبَل…؟

ـ چرا خدای تعالی بر زنده ماندن این فرد خاص، اصرار دارد؟ مگر چه می‌شود که رهبر قیام جهانی، فردی باشد که در همان اوان انقلاب، پدید آید؟ و آیا این زنده ماندن و غیبت نقشی در پیروزی موعود(عج) خواهد داشت؟

البته در بینش اسلامی ما این ١٢ نفر (به‌خصوص) ویژگی‌های الهی دارند که آن‌ها را شایسته رهبری و از سایر مردم متمایز کرده است اما از آن‌جا که سؤال کننده محترم خواستار پاسخی عقلی و منطقی هستند پاسخ ما این است: اساساً رهبر در تلاش پی‌گیر و گسترده خود در جهت ایجاد یک انقلاب همه‌جانبه در زندگی انسان‌ها، به حالت روانی ویژه‌ای نیاز دارد و آن حالت، احساس تفوق و برتری بر تمدن‌ها و موجودیت‌های عظیم اجتماعی است. برای دست‌یابی به چنین احساسی، لازم است رهبر در فراز و نشیب تمدن موجود با آن همراه بوده، به تمام زیر و بم آن آشنا باشد و نقاط ضعف و قوت آن را خوب بشناسد تا در پرتو این شناخت به موازات پوکی و بی‌ارزشی تمدنی که در مقابل او قرار دارد نیرو و قدرت روانیش جهت مبارزه تا حد پیروزی افزایش یابد.

روشن است که حجم آن احساس روانی باید با حجم انقلاب، موعود هم‌خوانی و تناسب داشته باشد و از آن‌جا که رسالت روز موعود، جهانی است لازم است شعور نفسی و احساس روانی قائم(عج) هم بزرگ‌تر و والاتر از کل جهان باشد، چراکه اگر موعود، مولود این تمدن بوده در دامن آن رشد می‌یافت همواره مقهور عظمت و اقتدار ظاهری آن شده و در مقابل آن، احساس ذلت می‌کرد. نمونه‌های تاریخی زیادی هم در این زمینه داریم که به‌عنوان مثال، یک مورد را ذکر می‌کنیم:

«می‌گویند ژان ژاک روسو که از رهبران فکری و فلسفی تحول وضع سیاسی فرانسه بود هرگاه کشور فرانسه را بدون پادشاه تصور می‌کرد به وحشت می‌افتاد(!) چراکه وی عُمری در سایه حکومت پادشاهی فرانسه زیسته و از مزایای آن بهره‌مند گشته است».

اما شخصیتی که محیط بر تاریخ است و صدها سال تاریخ را پشت سر گذاشته دارای هیبت و عظمتی به بزرگی تاریخ خواهد بود؛ چراکه به‌خوبی می‌داند تمدن معاصر، زاییده روزی از روزهای گذشته است و روزی هم خواهد آمد که زمینه زوال و نیستی آن فراهم آید.

فائده دیگر این عمر طولانی و غیبت دراز آن است که موعود(عج) چون با تمام تمدن‌ها همراه بوده و تلاش‌های موفق و ناموفق آن‌ها را از نزدیک دیده است و تجربه‌ای طولانی را از نظر گذرانده است می‌تواند با بینشی عمیق نسبت به کلیه پدیده‌ها و حوادث جهان، موفقیت خود را در قیام جهانی، تضمین نماید.

نکته مهم دیگری که باید به پاسخ استاد شهید رحمه‌الله‌‌ اضافه کرد فوائد دیگری است که بر این غیبت طولانی مترتب است، مثل آمادگی و آزمایش مردم، چراکه سطح فکری مردم در زمان ائمه اطهار علیه‌السلام به‌قدری پایین بود که نگذاشتند حتی یک نفر از ائمه هدی، این پیشوایان مهربان، به اجل طبیعی از دنیا برود و در واقع شرایط زمانه و جاهلیت مردم بود که امکان ادامه حیات را از آن‌ها سلب می‌کرد. حال انصاف بدهید اگر امام زمان(عج) بلافاصله پس از پدر بزرگوارشان علیه‌السلام در میان مردم ظاهر شده و مانند پدران خود به ترویج دین الهی می‌پرداختند آیا سرنوشتی غیر از سرنوشت پدران بزرگوارشان، نصیب ایشان می‌شد؟ اما غیبت آن بزرگوار که به قول خودشان مانند ابری است که جلوی خورشید را گرفته([۱۸]) (اما نمی‌تواند مانع نورافشانی آن گردد) باعث می‌شود که مردم کم‌کم به فکر فرو روند و در جست‌وجوی عامل دوری خود از امامشان باشند. این تفکر، رشد فکری آن‌ها را در پی داشته و مردم حرمت‌شکن زمان حضور ائمه علیه‌السلام را به انسان‌هایی منتظر در زمان غیبت موعود(عج) مبدل می‌کند و می‌دانید که: «انسان منتظر، انسانی است امیدوار، پویا، دشمن‌شکن، تعالی‌جوی، زیرک و آگاه، با شرح صدری وسیع، مؤمن و معتقد به محبوبی که در طلب آن می‌سوزد و آب می‌شود و بالاخره زمینه‌ساز ظهور موعود(عج)…» ([۱۹]) آخرین نکته در این بحث هم نکته‌ای است که قبل از طرح پرسش‌ها به آن اشاره کردیم و گفتیم که وقتی اعتقاد به مهدی(عج) از آینده‌نگری به یک نگرش عینی تبدیل شود و مردم بفهمند که امام آن‌ها در تمامی پیچ‌وخم‌های زندگی همراهشان است همین احساس همراهی است که آن‌ها را به زندگی دلگرم کرده و تحمل سختی‌ها و مصائب را بر آن‌ها آسان می‌کند و به قول آن بزرگ فرزانه همه هم‌زبان می‌گویند: «کَفی مِن سُؤالی، عِلمُه بِحالی»!

  • ونأتی الآنَ عَلی السؤالِ الثالثِ القائل: کیف اکتَمل إعدادُ القائد المنتظرِ مع أنه لم یُعاصِر أباهٌ الإمامَ العسکَریَّ إلّا خَمس سنواتٍ تقریباً؟ وهِیَ فِترهُ الطفُولهِ التی لا تکفی لإنضاج شخصیه القائِد؟…

اشکال سومی که مطرح می‌شود در ارتباط با امامت زودرس حضرت ولی عصر(عج) است و این‌که چگونه کودکی ۵ ساله شایستگی رهبری جامعه اسلامی را پیدا کرد؟

استاد شهید رحمه‌الله‌‌ در پاسخ این سؤال، یک مقدمه و ۶ قسمت اصلی را ذکر فرموده‌اند که ما آن‌ها را دسته‌بندی و خلاصه کرده‌ایم؛ پاسخ به این سؤال را به ٣ روش می‌توان بیان کرد.

  1. وقتی که امام عسکری علیه‌السلام شهید شدند مردم برای خواندن نماز میت اجتماع کردند. می‌دانید که از نظر قوانین فقهی اسلام، فقط امام می‌تواند بر بدن امام نماز بگذارد؛ لذا برای خواندن نماز میت، امام عصر(عج) در حالی که ظاهراً کودکی خردسال بودند به طرف بدن پدر بزرگوارشان حرکت کرده و بر آن بدن شریف، نماز گذاردند. این نماز در واقع اعلان آغاز امامت حضرت ولی عصر(عج) به‌طور رسمی بود که مردم هم با اقامه نماز پشت سر آن حضرت آن را شنیده و اطاعت کردند.

حال ما می‌پرسیم: آیا ممکن است کودکی که شایستگی رهبری امت اسلام را ندارد و در همه ابعاد (فکری، روحی و…) کودک است بر منصب امامت بنشیند و به دروغ ـ العیاذ بالله ـ ادعای امامت کند و تمام مسلمین سر در کمند اطاعتش نهند و هیچ اعتراضی نکنند؟ قطعاً پاسخ منفی است. لذا می‌توان گفت همین پذیرش مردم یکی از مهم‌ترین ادله اثبات امامت حضرت ولی عصر(عج) در سن ۵ سالگی است؛ و الا چطور شد که در صدر اسلام و بعد از شهادت پیامبر اکرم(ص) عده‌ای به بهانه این‌که (علی علیه‌السلام جوان است و تجربه ندارد) سر از اطاعت آن حضرت، برتافتند امام در زمان شهادت امام عسکری علیه‌السلام مردم اجماعاً امامت کودکی ۵ ساله را پذیرفتند و اعتراضی نکردند. این نبود مگر تأثیر تعالیم ائمه معصومین علیه‌السلام در طول دو نیم قرن که مردم را به حدی از معرفت رسانده بودند که سن امام و حتی مرده و زنده او برایشان تفاوتی نداشت و امام را در هر حال، مفترض الطاعه می‌دانستند.

  1. پاسخ دیگر این است که امویان و عباسیان که همواره در جهت یافتن نقطه ضعفی از امامان معصوم علیه‌السلام حرکت می‌کردند و دائماً به دنبال یافتن راهی بودند که وجاهت ائمه هدی علیه‌السلام را در هم بشکنند، چرا به مردم نگفتند این کودک ـ العیاذ بالله ـ دروغ می‌گوید و چرا مدعی دروغین را مفتضح نکردند؟ آیا خلفای عباسی انسان‌هایی معتدل و سر به راه شده بودند (که این‌طور نیست) یا این‌که امامت حضرت بقیه الله(عج) در همان سنین کودکی برایشان ثابت بود، فلذا به دنبال قتل آن حضرت حرکت کردند نه تکذیب ایشان! و تلاش در جهت تکذیب ایشان را بیهوده می‌پنداشتند.
  2. سومین پاسخ ما این است که اساساً امامت زودرس ویژه مهدی(عج) نیست تا مورد اعتراض و ایراد قرار گیرد، بلکه سابقه این امر در زندگی اجداد طاهرینش مشهود است. امام هادی علیه‌السلام در سن ٩ سالگی به امامت رسیدند و امامت حضرت جوادالائمه علیه‌السلام از سن ٨ سالگی آغاز شد و جالب آن‌که هرجا این مسئله، دستاویز دشمنان قرار گرفته و خواسته‌اند از این طریق، ابهت و حرمت امام علیه‌السلام را زیر سوال ببرند خودشان مفتضح شده‌اند. به‌عنوان مثال واقعه‌ای را از زمان امام جواد علیه‌السلام برایتان نقل می‌کنیم:

پس از آن‌که مأمون، دخترش ام الفضل را به عقد امام جواد علیه‌السلام درآورد بزرگان بنی‌عباس به نزد او رفته و به این عمل او اعتراض کردند که ما تازه از جانب پدرش راحت شده‌ایم و تو با این کار می‌خواهی دوباره ما را به تشویش و نگرانی برگردانی ـ مأمون در پاسخ گفت: علت این کار من این است که [امام] جواد علیه‌السلام، اگرچه خردسال است اما در علم و دانش بر همه دانشمندان زمانش، برتری دارد و… خلاصه معترضین این حرف را نپذیرفتند و نهایتاً بنا شد مجلس مناظره‌ای بین امام جواد علیه‌السلام و اندیشمندان بزرگ آن‌ها برپا شود تا به خیال خام خودشان، ثابت کنند این کودک ٩ ـ ٨ ساله شایستگی امامت ندارد و…

مجلس مناظره تشکیل شد و معترضین «یحیی بن اَکثَم» را به نمایندگی خود برگزیدند تا با امام جواد علیه‌السلام مناظره کند. امام جواد علیه‌السلام روی تشکی نشستند و یحیی روبه‌روی ایشان قرار گرفت و مأمون هم روی تشک دیگری که در کنار تشک امام جواد علیه‌السلام قرار داشت نشست. «یحیی بن اکثم» رو به مأمون کرد و در حالی که به امام جواد علیه‌السلام اشاره می‌کرد پرسید: «ای امیر مؤمنان! اجازه می‌دهی از ابو جعفر (امام جواد علیه‌السلام) سؤال کنم؟» مأمون گفت: از خود او اجازه بگیر.

یحیی [در حالی که سخت‌ترین سؤال خود را آماده کرده بود] رو به آن حضرت کرده و گفت: «قربانت گردم! اجازه بده تا مسأله‌ای از تو بپرسم». امام علیه‌السلام فرمودند: بپرس!

یحیی پرسید: درباره شخصی که در حال احرام، شکاری را بکشد، چه می‌فرمائی؟

امام علیه‌السلام فرمودند: آیا در حل بوده یا در حرم؟ به مسأله آگاه بوده یا ناآگاه؟ از روی عمد کشته یا از روی خطا؟ آزاد بوده یا بنده؟ کوچک بوده یا بزرگ؟ نخستین بارش بوده یا خیر؟ آن شکار از پرندگان بوده یا غیر آن‌ها؟ از شکارهای کوچک بوده یا بزرگ؟ آیا صیاد از فعلش نادم است یا خیر؟» و… [کدامیک بوده تا جواب دهم؟!] یحیی از این سؤال متحیر شده زبانش به لکنت افتاده و آثار درماندگی در چهره‌اش ظاهر شد به طوری که حاضران ناتوانی او را در برابر امام جواد علیه‌السلام دریافتند و به قول قرآن کریم: «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ»([۲۰]).

مأمون گفت: خداوند را بر این نعمت سپاس‌گزارم که آن‌چه من اندیشیده بودم همان شد…» ([۲۱]).

وحتی در میان انبیاء الهی نیز به مواردی برمی‌خوریم که سن کمی داشته‌اند؛ مثلاً در مورد حضرت یحیی بن زکریا داریم «وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»([۲۲]) یعنی مقام نبوت را به یحیی عطا کردیم در حالی که هنوز دوران کودکی را می‌گذرانید. و چند آیه بعد به مورد عجیب‌تری برمی‌خوریم. آن‌جا که حضرت عیسی علیه‌السلام در گهواره ادعای نبوت فرمودند. قضیه از این قرار است که وقتی اطرافیان، مریم را دیدند که بدون هیچ ازدواجی، همراه با نوزادی برگشته است زبان به طعن و سرزنش او گشودند. مریم علیه‌السلام  سخن نگفت و به کودکش اشاره کرد یعنی از او بپرسید. مردم که فکر می‌کردند حضرت مریم علیه‌السلام آغاز را مسخره می‌کند با عصبانیت گفتند: آخر چطور با کودکی که تازه به دنیا آمده و هنوز در گهواره است سخن بگوییم؟ این‌جا بود که به قدرت خالی تعالی، طفل نوزاد به سخن درآمده و فرمود: «إنّی عبدُ الله آتانی الکِتابَ وَجعلّنی نبیّاً…» ([۲۳]) به درستی که من بنده خداوند متعال هستم. او به من کناب عنایت فرمود و هم او مرا پیامبر خودش قرار داده است… حال مستشکلین اشکال صغر سن را برای این بزرگان چگونه حل می‌کنند؟ هر توجیهی که آن‌ها در این موارد بیاورند ما هم می‌توانیم همان را در مورد موعود(عج) بگوییم.

ـ ونصلُ الآن إلی السّؤالِ الرّابعِ وهُوَ یَقولُ: هب أنّ فرضیهَ القائدِ المُنتظر ممکنهٌ بِکلّ ما تَستَبطِنُه من عُمرِ طویلٍ وإمامَهٍ مُبکرهٍ وغیبَهٍ صامتهٍ، فإنَّ الإمکان لا یکفی للاقتناعِ بوجودِهِ فعلاً. فکیفَ نُؤمنُ فِعلاً بوُجودِ المَهدیِّ؟

چهارمین سؤال این است که حال اگر ما فرضیه‌ای را که شما بیان کردید با همان ویژگی‌هایی که گفتید مثل امامت زودرس، عمر طویل، غیبت کبری و… ممکن هم بدانیم تازه این مشکل ایجاد می‌شود که هرگز امکان دلیل بر وجود نیست و در هیچ منطقی ممکن بودن یک فرضیه دلیل بر واقعیت خارجی آن نیست.

حال از چه راهی می‌توان به بودن مهدی(عج) ایمان آورد؟ آیا صرف چند روایت مستند و غیر مستند از رسول اکرم(ص) می‌تواند پایه چنین عقیده مهمی باشد و آیا اصلاً می‌توان یک وجود واقعی و فعلی برای موعود(عج) اثبات کرد؟

استاد شهید رحمه‌الله‌‌ قبل از بیان پاسخ، اشکالی را که بر خود سؤال وارد است مطرح می‌فرمایند و آن این‌که سؤال‌کننده محترم، روایات وارده در این باب را از باب بی‌توجهی و کم‌لطفی مورد خدشه قرار داده حال آن‌که از روایاتی که فقط از منابع اهل سنت بالغ بر ۴٠٠ عدد می‌شود و به ضمیمه روایات شیعه طبق آن‌چه مؤلف کتاب شریف (منتخب الأثر) جمع‌آوری فرموده‌اند تعداد آن‌ها از مرز ۶٢٠٠ روایت می‌گذرد، نمی‌توان تعبیر به (چند روایت مستند و غیر مستند) کرد، بلکه باید گفت خیل روایاتی که قاطعانه و به تصریح از این موضوع سخن رانده‌اند!… بگذریم:

برای جواب دادن به پرسش فوق، مرحوم صدرالشهداء به دو دلیل بسنده می‌کنند:

  1. دلیل اسلامی که منظور همان روایات کثیره‌ای است که در این باب وارد شده و چنان‌که گفتیم با صراحت و قاطعیت حدو‌مرز این ایده را مشخص کرده است و ذیلاً به برخی از عناوین باب و تعداد روایت وارده اشاره می‌کنیم:

ائمه علیه‌السلام دوازده نفرند. (٢٧١)

امامان دوازده نفرند و اول آن‌ها علی علیه‌السلام و آخرشان مهدی(عج) است. (٩١)

امامان دوازده نفرند و نه نفر آن‌ها از فرزندان امام حسین علیه‌السلام و آخرین آن‌ها، قائم آن‌هاست. (١٠٧)

مهدی(عج) فرزند امام عسکری است. (١۴۶)

مهدی(عج) زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.(١٢٣) ([۲۴])

(نکته: این تعداد روایات علی‌رغم خودداری و احتیاطی که امامان ما علیه‌السلام در طرح مسأله مهدویت در سطح عمومی به جهت حفظ خلف صالح از خطر دشمنان داشته‌اند به ما رسیده است).

جالب است بدایند که برخی از این روایات از منابع اهل سنت استخرا ج شده‌اند. بنابراین وقتی (بخاری) در صحیحش می‌گوید: امامان بعد از پیامبر(ص) ١٢ نفرند، حال آن‌که خود بخاری معاصر امام جواد علیه‌السلام و امام هادی علیه‌السلام بوده است یعنی در خارج هنوز ١٢ امام تکمیل نشده بودند می‌توان به این نتیجه قطعی رسید که این احادیث نمی‌توانند ساخته دست شیعه باشند!

  1. دلیل علمی: تجربه‌ای است که امت اسلام در طول ۶٩ سال غیبت صغری به‌دست آورده‌اند. غیبت صغری فاصله آغاز امامت حضرت بقیه الله(عج) تا آغاز غیبت کبری است. در دوره غیبت صغری گرچه مردم امام علیه‌السلام را نمی‌دیدند اما از طریق افرادی که توسط حضرت صاحب الامر(عج) منصوب می‌شدند با ایشان در ارتباط بودند. غیبت صغری از سال ٢۶٠ق آغاز و به سال ٣٢٩ق پایان یافت. رابطین امام عصر(عج) در این ۶٩ سال چهار نفر بودند که در تاریخ به نام (نواب اربعه) معروفند. و به ترتیب عبارتند از:
  • ابو عمرو عثمان بن سعید العمری الاسدی (٢٨٠ ـ ٢۶٠ق).
  • محمد بن عثمان بن سعید (٣٠۵ ـ ٢٨٠ق).
  • ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (٣٢۶ ـ ٣٠۵ق).
  • ابوالحسن علی بن محمد سمری (٣٢٩ ـ ٣٢۶ق). ([۲۵])

این بزرگواران که قبر شریفشان در بغداد، زیارتگاه اهل دل است مشکلات مردم را به محضر حضرت عرضه کرده و پاسخ را به مردم می‌رساندند تا این‌‌که در سال ٣٢٩ امام عصر(عج) طی توقیعی به علی بن محمد سمری، خبر وفات ایشان را داده و اعلام فرمودند: کسی را به‌جای خودت نگذار که «فَقد وَقعتِ الغَیبهُ التّامَّهُ…» ([۲۶]). در حقیقت، غیبت صغری مقدمه‌ای بود برای غیبت کبری؛ چراکه اگر غیبت طولانی و بی‌حدومرز کبری به یک‌باره روی می‌داد، مردمی که سال‌ها به زندگی در کنار امام خو کرده بودند دچار سردرگمی و تحیر می‌شدند. لذا برای جلوگیری از این سرگردانی ابتدا غیبتی موقت (۶٩ ساله) روی داد و وقتی اهداف آن غیبت حاصل شد، دوران غم‌افزای غیبت کبری آغاز شد و نیابت خاصه هم به نیابت عامه که خط سیر مجتهد جامع الشرایط است تبدیل شد.

حال مگر ممکن است یک دروغ برای مدت ٧٠ سال بین مردم منتشر شود و چهار شخصیت بزرگ زمان، یکی پس از دیگری به‌گونه‌ای تابع و پیرو آن باشند؟ علم و عقل حکم می‌کند که چنین نبوده، بلکه مهدی(عج) واقعیتی بوده است که شیعیان همواره با او در ارتباط بوده و هستند و تمام مردم جهان را نیز به چنگ زدن به این ریسمان الهی دعوت می‌کنند. اما مطلبی را هم باید برای تکمیل این بحث استاد رحمه‌الله‌‌ اضافه کنم و آن این که برای اثبات وجود فعلی مهدی(عج) می‌توان به این ادله هم استناد کرد:

الف) تشرفات بسیاری که افراد مختلف در زمان غیبت صغری و غیبت کبری به محضر آن جناب داشته‌اند (برخی او را شناخته‌اند و حتی با او سخن گفته‌اند و… که شمه‌ای از احوال این نیک‌بختان را می‌توانید در کتاب‌هایی چون «العبقری الحسان، مرحوم علی اکبر نهاوندی»، «النجم الثاقب، مرحوم حاجی نوری» و… مطاله فرمائید) همه، دلائلی متقن بر وجود آن جناب است که در عرصه‌های مختلف زندگی به فریاد مظلومان رسیده و آنان را از هلاکت و فلاکت نجات می‌بخشد.

ب) ادله‌ای که در فقه اسلامی به آن‌ها اعتبار داده شده عبارتند از (کتاب ـ سنت ـ اجماع ـ عقل) مرحوم شهید رحمه‌الله‌‌ پاسخ سؤال را با استفاده از سنت و عقل دادند. حال آن‌که می‌توان از سایر ادله نیز بهره برد، از کتاب (قرآن) بیش از صد آیه در ارتباط با مهدی(عج) و یاران او و حتی امر به ارتباط با آن حضرت(عج) داریم! آخر چگونه ممکن است با کسی که وجود خارجی ندارد ارتباط برقرار کنیم؟ و اصولاً اگر مهدی(عج) وجود خارجی نداشته باشد، امر به ارتباط با آن حضرت از سوی خداوند حکیم، عبث و بیهوده نخواهد بود؟…

ج) دلیل دیگر ما هم اجماع است. مگر نه این‌که همه مسلمین اجماع دارند که صاحب الامر(عج) وجود دارد فلذا برای سلامتی ایشان صدقه می‌دهند و برای ظهورشان دعا می‌کنند و… آیا ما حق داریم این جماعت کثیر را متهم به کذب یا اشتباه کنیم و بگوییم مهدی(عج) وجود ندارد؟! به خصوص که:

اولاً) اجماع آن‌ها اجماع محصل است نه منقول (یعنی اجماع فقط برای ما نقل نشده، بلکه خودمان به راحتی می‌توانیم به اتفاق‌نظر مسلمین پی برده و اجماع را تحصیل کنیم).

ثانیاً) اجماع آن‌ها مبتنی بر ادله محکمی است که آن ادله در اختیار ما هم هست و فوقاً برخی از آن‌ها را ذکر کردیم.

  • لماذا لم یظهرِ القائدُ إذن طیله هذه المُدَه؟ وإذا کان قد أعدَّ نفسه للعملِ الاجتماعی، فما الّذی منعَه عن الظُّهور…؟

به راستی چرا مهدی(عج) قیام نمی‌کند؟ وچه مانعی بر سر راه ظهور ایشان وجود دارد؟ اصلاً چرا ایشان بلافاصله بعد از غیبت صغری ظهور نفرمودند؟ و آیا ظهور شرایط ویژه‌ای می‌طلبد که هنوز مهیا نیست؟ آیا تأخیر ظهور، ثمربخشی آن را مشکل‌تر نمی‌کند؟ مگر نه این‌که اگر ظهور بلافاصله بعد از غیبت صغری انجام می‌شد از طرفی قدرتی که طی ٧٠ سال انسجام و مرکزیت یافته بود در اختیار موعود(عج) قرار می‌گرفت و از طرف دیگر حکومت حاکم بر جامعه چندان نضج نگرفته بود و در صعنت و تکنولوژی به گرد پای حکومت‌های امروزی هم نمی‌رسید. آیا غلبه بر این حکومت‌ها مشکل‌تر نیست و…؟

پاسخ) اصولاً هر انقلابی برای به‌ثمر رسیدن نیاز به شرایط و زمینه‌های مناسبی دارد. اگر به انقلاب‌های موفقی که در طول تاریخ رخ داده است نظر افکنید می‌بینید که همه آن‌ها هنگامی رخ داده‌اند که بستر مناسب برای بروزشان حاصل شده است. آیا هیچ فکر کرده‌اید چرا امام حسن علیه‌السلام به صلح با معاویه تن داد ولی ابا عبدالله علیه‌السلام به جهاد مسلحانه روی آورد با آن‌که ما، در مورد ائمه می‌گوییم «کُلّهم نُورٌ واحِدٌ» با کمی بررسی به این نتیجه می‌رسید که شرایط قیام مسلحانه در زمان امام مجتبی علیه‌السلام وجود نداشت. یا مثال ملموس‌تری را در نظر بگیرد. انقلاب اسلامی ایران! این انقلاب هم وقتی پیروز شد که زمینه‌های انقلاب فراهم آمد. شاه به سوی ارکان مذهبی و دین مردم نشانه رفت، چادر از سر ناموسشان برداشت، امنیت را از آن‌ها سلب کرد و… در چنین فضایی بود که امام راحل رحمه‌الله‌‌ زمینه را برای قیام، مساعد دیده و فرمان حرکت علیه مواضع رژیم پهلوی را صادر فرمودند. بنابراین انقلاب و قیام موعود(عج) نیز از این قاعده مستثنی نیست وگرچه از بعد آسمانی سرچشمه گرفته و خداوند می‌تواند با اعجاز این شرایط را فراهم آورد، ولی از آن‌جا که انسان موجودی است مختار و باید خودش راهش را بیابد، خدای تعالی نخواسته است در جنبه اجرایی این رسالت از معجزه بهره گیرد. حال طبعاً این سؤال مطرح می‌شود که شرایط ظهور موعود(عج) چیست؟ استاد شهید رحمه‌الله‌‌ دو شرط اساسی را زمینه‌ساز ظهور امام عصر(عج) می‌دانند:

  1. زمینه انسانی: یعنی انسان‌ها به پوچی این تمدن دور از معنویت پی برده و به جست‌وجوی کسی برخیزند که بتواند آرامش و صلح و صفا را به آن‌ها برگرداند. البته مسیری که در حال حاضر کاروان بشریت در پیش گرفته است به‌سوی همین منزل‌گاه ره‌سپار است و انسان جدید خود را در لابه‌لای منفی‌بافی‌ها و مشکلات تمدن جدید و خودساخته اسیر می‌بیند. آمار بالای خودکشی در کشورهای صنعتی حاکی از فقدان معنویت و خستگی روحی مردم آن‌جاست و بالاخره می‌توان گفت این شرط ظهور در حال تحقق است و انسان‌ها به تدریج می‌فهمند که باید از این بی‌سر و سامانی نجات یابند و باید به تکیه‌گاهی محکم، تکیه کنند!
  2. اما در زمینه مادی: در سؤال آمده بود که پیشرفت تکنولوژی و صنعت، ستمکاران را قوی‌تر می‌کند و غلبه بر آن‌ها نیز مشکل‌تر خواهد بود، ولی مرحوم صدر الشهداء می‌فرماید: بالعکس، شرایط تمدن جدید زمینه اجرای رسالت آسمانی را آسان‌تر می‌کند. با پیشرفت علم و دانش مسافت‌ها کوتاه‌تر و وسایل ارتباط‌‌جمعی قوی‌تر می‌شود و این‌ها کمک خواهند کرد که موعود(عج) خیلی سریع‌تر پیام حقانیت خود را به گوش جهانیان رسانده و آن‌ها را به‌سوی سعادت و کامیابی رهنمون سازد!

اخیراً کتابی با عنوان «آیا ظهور نزدیک است؟» به دستم رسید که مؤلفین با زحمات زیاد، آراء علماء و مجتهدین را پیرامون امام عصر(عج) و ظهورشان گردآوری و چاپ کرده بودند. یکی از آن سؤالات همین بود که شرایط ظهور امام زمان(عج) چیست؟ فکر می‌کنم آوردن پاسخ برخی از علماء خالی از لطف نباشد:

١‌) آیت الله خزعلی(حفظ الله): آماده شدن جهان از نظر ابزار و رسانه و آماده شدن مردم جهان از نظر یأس و سرخوردگی از حکومت‌ها و عطش شدید به یک حکومت عادله.

٢‌) آیت الله علوی گرگانی(حفظه الله): مشیت حق تعالی و اعمال مربوط به ملت که باید با تهذیب نفس و خودسازی زمینه را برای ظهور آن حضرت آماده کنند.

٣‌) آیت الله مکارم شیرازی(حفظه الله): الف ـ آمادگی فکری و فرهنگی مردم جهان که به جایی برسند که بفهمند مسأله «نژاد» یا «ملیت» و… اصلاً مهم نیست؛ بلکه دنیا را یک کشور بدانند. ب ـ آمادگی تکنولوژی: بر خلاف آن‌چه برخی می‌پندارند که رسیدن به مرحله تکامل اجتماعی و صلح جهانی همراه با نابودی تکنولوژی‌ها و صنایع است باید بگوییم اتفاقاً وجود این صنایع برای انقلاب جهانی موعود(عج) بسیار موثر وکارآمد و مفید خواهد بود، لذا پیشرفت آن‌ها هیچ نگرانی ندارد! ج ـ آمادگی اجتماعی: مردم جهان باید از ظلم و ستم نظام‌های موجود خسته شوند و تلخی این زندگی یک بعدی و مادی را حس کنند و حتی از این‌که ادامه این راه در آینده ممکن است مشکلاتی را حل کند مأیوس گردند… ([۲۷])

و نظرات سایر علما هم عمدتاً حول همان دو محوری که استاد شهید مطرح فرمودند دور می‌زند، لذا از نقل آن‌ها صرف‌نظر کردیم.

  • ونأتی إلی سؤالٍ فی تسلسُلِ الأسئله المتقدّمه، وهوَ السّؤال الذی یقولُ: هل للفردِ مَهما کان عظیماً القدره علی إنجاز هذا الدّور العظیم؟

یک انسان هر قدر هم که قوی باشد مگر می‌تواند بر این تمدن عظیم غلبه پیدا کند و چنان نقش بزرگی را ایفا نماید؟ استاد رحمه‌الله‌‌ ابتدا می‌فرمایند: این پرسش از طرز تفکر ویژه‌ای نسبت به تاریخ سرچشمه می‌گیرد که طبق آن تفکر انسان عامل ثانوی است، لذا توان مقابله با عامل اولیه (تاریخ) را ندارد.

اساساً در ارتباط با (تاریخ) دو دیدگاه مهم و مطرح وجود دارد:

اول: دیدگاه فلاسفه غرب است که تاریخ را بسان ظرفی در نظر می‌گیرند که انسان مظروف آن است. به عبارت دیگر تاریخ را دارای هویتی حقیقی می‌داند که تمام انسان‌ها و پدیده‌ها را دربرمی‌گیرد. گویا طوقی بر گردن آن‌ها انداخته و آن‌ها را به هر سو که بخواهد می‌کشد.

«هِگِل» می‌گوید: «تاریخ کشتارگاه اراده‌های فردی انسان‌هاست».

«مارکس» عقیده دارد: «انسان‌ها در برابر حوادث تاریخ مانند قابله‌ای هستند که تنها به وضع حمل مادر (تاریخ) کمک می‌کنند و از کشتن نوزاد یا برانداختن آن عاجزند».

«اِنگلِس» خدای تاریخ را سنگدل‌ترین خدایان می‌داند که ارابه پیروزی خود را از روی اجساد مردگان و کسانی که در مقابل او بایستند، به‌پیش می‌راند»([۲۸]).

دوم: دیدگاهی است که تاریخ را ساخته دست انسان‌ها می‌داند؛ به تعبیر دیگر تاریخ را همان روابط انسان‌ها می‌داند که غبار زمان به خود گرفته‌اند. حال باید به بررسی این دیدگاه پرداخت. مطابق دیدگاه اول انسان موجودی است مقهور تاریخ و توانایی مقابله با آن را ندارد. این دیدگاه اشکالات عدیده‌ای دارد من جمله: ١. با اختیار و آزادی انسان، منافات دارد. ٢. از دیدگاه دین اسلام مردود است. ٣. مطالعه آن (تاریخ) هیچ فایده‌ای ندارد و… طبق همین نظریه است که سؤال فوق مطرح می‌شود و پیروزی قائم(عج) بر تاریخ امری غیر قابل درک جلوه می‌کند. اما از دیدگاه دوم که همان دیدگاه اسلام است تاریخ ساخته دست‌های ماست و این ما هستیم که آن‌را می‌سازیم و به همین دلیل قرآن به ما امر می‌کند در احوال ملل سابقه تحقیق کنیم و ببینیم آن‌ها چگونه تاریخشان را رقم زدند، از اشتباهات آن‌ها عبرت بگیریم و خوبی‌هایشان را به‌کار بندیم:

«قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانْظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»([۲۹]).

«پیش از شما سنت‌هایی وجود داشت، پس در اطراف زمین سیر کنید تا عاقبت تکذیب کنندگان را ببینید…».

طبق این دیدگاه پیروزی موعود(عج) بر تاریخ و تمدن کنونی امری قابل درک است و بلکه قبلاً هم چنین پیروزی‌هایی در جبهه حق شکل گرفته است، پیامبر اکرم(ص) چنان زمام امور را در دست گرفتند که باعثِ تعجب همگان شدند و تمدن نوینی را پدید آورند که هیچ‌گاه موقعیتها و زمینه‌های محیط آن را ایجاب نمی‌کرد. حال چه اشکال دارد که بگوییم آن‌چه آن روز به دست پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) رخ داد امروز در چهره جدید و متناسب با جامعه کنونی ما به دست مهدی موعود(عج) رخ خواهد داد؛ به‌خصوص که شخص پیامبر(ص) نیز از آن حضرت یاد کرده و پیروزی ایشان را بشارت داده‌اند:

«لَتَملأنّ الأرضُ ظُلماً وعُدواناً ثُمَّ لَیجرُجنَّ رجلٌ من أهلِ بَیتی یَملأها قِسطاً وعَدلاً کما مُلئت ظُلماً وعُدواناً»([۳۰]).

«زمین از ظلم و ستم پر می‌شود آن‌گاه مردی از فرزندان من خروج می‌کند و آن را از عدل و داد پر می‌کند، چنان‌که از ظلم و ستم پر شده بود».

  • ونصلُ فی النّهایه إلی السَؤالِ الأخیرِ منَ الأسئلهِ الّتی عَرضناها وهو السؤالُ عن الطّریقه الّتی یُمکن أن نتصوَّر من خلالِها ما سَیتمُّ علی یدِ ذلک الفرد من انتصارٍ حاسمٍ للعدلِ وقضاءٍ علی کِیانات الظُّلمِ المواجِههِ لَه.

روش تحولی روز موعود چگونه است؟ و از چه راهی می‌توان پیروزی قاطعانه عدل را بر موجودیت فاسد جهانی تصور کرد؟ نمی‌دانم چرا استاد شهید رحمه‌الله‌‌ این ٢-٣ سؤال اخیر را با کیفیتی قابل قبول و استدلال‌هایی محکم پاسخ نگفته‌اند. تصور من این است که یا فکر کرده‌اند که همین مقدار جواب، کفایت می‌کند و یا این‌که در آن فرصت کوتاه، چیز دیگری به ذهن ایشان نرسیده است. مثلاً همین سؤال را این‌گونه پاسخ داده‌اند که پاسخ جامع این پرسش، به شناخت کامل زمان و موقعیت تاریخی ظهور بستگی دارد و چون تاریخ ظهور مشخصات آن برای ما معلوم نیست به هیچ وجه نمی‌توان با پیش‌گویی علمی حوادث روز موعود را بازگو کرد، چراکه غالباً ساخته ذهن ماست و ممکن است مطابق با واقع نباشد. و تنها پاسخی که ارائه فرموده‌اند این است که: «فقط یک فرضیه اساسی در این زمینه مطرح است که می‌توان آن را در پرتو روایات ظهور و تجربه انقلاب‌های بزرگ به‌دست آورد و آن این‌که فرض کنیم ظهور مهدی(عج) پس از بروز یک خلأ عظیم که در پی بحران و عقب‌گرد تمدن ایجاد می‌شود رخ دهد که البته این عقب‌گرد، محصول تصادف بی‌شعور نیست تا بدون هیچ مقدمه‌ای رخ دهد، بلکه نتیجه طبیعی تناقضات تاریخ منهای خداست که وقتی راه‌حل قاطعانه‌ای جهت تناقضات مذکور پیدا نشد آتش خانمان‌سوزی شعله‌ور می‌گردد و در آن لحظه حساس تاریخ، نوری برای خاموش کردن آن آتش و نجات همه انسان‌ها ظهور می‌کند تا عدالت آسمانی را در روی زمین اجرا کند».

جدای از تشبیه اخیر استاد شهید رحمه‌الله‌‌ که نه از نظر صنایع ادبی زیباست و نه از نظر مفهوم رسا (آخر خاموش کردن آتش با نور، چه نوع تشبیهی است؟) باید بگوییم پاسخ این سؤال آخر وصله ناجوری بود بر پیکر این نوشته محققانه که استاد شهید رحمه‌الله‌‌ در فرصتی چند روزه به رشته تحریر درآورده‌اند. چراکه ما گرچه با فرمایش ایشان که پیش‌گویی علمی حوادث روز موعود را نادرست خواندند موافقیم، اما می‌گوییم نیازی به پیش‌گویی نداریم چراکه اولاً عقل و ثانیاً روایات ظهور (که به آن اشاره فرمودند) تا حدی که برای ما قابل فهم بوده و اشکالاتی مثل سؤال مذکور را پاسخ دهند مطلب دارند. به‌عنوان مثال نماز خواندن حضرت عیسی علیه‌السلام پشت سر امام زمان(عج) تمام پیروان مسیح را به کرنش در مقابل موعود(عج) وا خواهد داشت و نشانه‌هایی که موعود(عج) همراه خود دارد به سرعت او را در رسیدن به هدفش یاری می‌کند. مثلاً با این همه پیش‌روی ارتباطات، تلویزیون‌ها، ماهواره‌ها و… وقتی افراد بشر ببینند وقتی امام زمان(عج) صحبت می‌کند تصویرش در اقطار گیتی دیده می‌شود و سخنانش در سراسر جهان شنیده می‌شود (صیحه آسمانی و…) آن هم بدون استفاده از دستگاه‌های صوتی و تصویری، خواهند فهمید که این امر، فوق قدرت بشری و از ردیف معجزات است، لذا به مهدی(عج) ایمان خواهند آورد.

ذکر این نکته هم بد نیست که معمولاً معجزات انبیا و ائمه علیه‌السلام به مناسبت زمان و شرایط محیط خودشان بوده، مثلاً وقتی بازار طب و طبابت گرم بود معجزه حضرت عیسی علیه‌السلام این بود که بدون هیچ دارو و وسیله‌ای مریض‌ها را شفا می‌داد یا حضرت موسی علیه‌السلام که در زمانی مبعوث شد که سحر و جادو بسیار پیشرفته بود، لذا او عصای چوبیش را تبدیل به اژدها می‌کرد تا سَحَره و مردم بفهمند این معجزه است نه سحر؛ چراکه هیچ ساحری نمی‌تواند چنین کاری بکند و یا در عصر حضرت ختمی مرتبت که بازار ادبیات و شعر و… گرم بود قرآن کریم با آن فصاحت و بلاغت بی‌نظیرش همه را مجذوب خود کرده و حقانیت آورنده‌اش را اثبات نمود. حال در مورد امام عصر(عج) با توجه به پیشرفت‌های شگفت ارتباطات، ماهواره‌ها و… ایشان با معجزه‌ای که خداوند در اختیارش قرار داده (که فوقاً عرض شد) صاحبان این صنایع را به زانو در خواهد آورد. یعنی آن‌ها طبعاً به خارق‌العاده بودن این امر پی برده و به آن حضرت ایمان می‌آورند([۳۱]).

صرف‌نظر از تمام این‌ها مشی عادلانه امام علیه‌السلام و یارانشان و نشر حقایق زلال و دل‌نشین وحی که داروی دردهای مردمی است که از ظلم و ستم زمانه به تنگ آمده‌اند، به‌عنوان قوی‌ترین وسیله در جهت جذب مردم به سوی موعود(عج) به‌کار می‌رود. بنابراین ما، چندان هم از روش تحولی روز موعود بی‌خبر نیستیم.

در پایان، با آرزوی علو درجات برای این شهید بزرگوار، از خداوند متعال می‌خواهیم که ما را در زمره یاران واقعی امام عصر(عج) قرار داده و ان‌شاء الله هرچه زودتر چشم‌های ما را به جمال دل‌آرای آن حضرت روشن فرماید.

«آمین یا رب العالمین»

السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)

گل همیشه بهارم، خدا کند که بیایی اسیر طعنه خارم، خدا کند که بیایی
چو بید دست و دلم را به چنگ باد سپردم نمانده هیچ قرارم، خدا کند که بیایی
پر از ترانه و اشکم به چشم‌های تو سوگند برای آن‌که ببارم، خدا کند که بیایی
تمام سهم نگاهم از آسمان و زمینی تمام دار و ندارم! خدا کند که بیایی
کنار جاری شب‌ها، برای آمدنت، آه! هنوز آینه دارم، خدا کند که بیایی([۳۲])

«والسلام علیکم»

«١۴ ربیع الثانی ١۴٢١ / ٢۶ تیرماه ١٣٧٩»

فهرست منابع و مأخذ:

  • قرآن مجید.
  • ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه (فرهنگ سخنان پیامبر(ص))، انتشاران جاویدان.
  • حاج شیخ عباسی قمی، مفاتیح الجنان.
  • سید هاشم بحرانی، الحجه فیما نزل فی القائم الحجه، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان ١٩٨٣م.
  • حاج شیخ علی یزدی حائری، الزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب، مکتب الرضی، قم ١٣۶٢ش.
  • آیت الله صافی گلپایگانی، منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، مکتبه الصدر، تهران.
  • اناجیل مرقس، لوقا، یوحنا، ترجمه از زبان اصلی یونانی، دارالسلطنه لندن، ١٩۵٩م.
  • کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه از زبان‌های اصلی عبرانی، کلدانی، یونانی، دارالسلطنه، ١٩۴٧م.
  • قاموس کتاب مقدس، ترجمه و تألیف مستر هاکس، انتشارات اساطیر، ١٣٧٧ش.
  • کتاب تورات، سفر پیدایش.
  • زبور داود از کتاب مقدس.
  • کتاب دانیال نبی از کتاب مقدس.
  • سید حسن ابطحی، مصلح آخرالزمان، انتشارات بطحاء، قم، پاییز ١٣٧۶ش.
  • محمدباقر صدر، دراسات فی حیاته وفکره، مؤسسه دارالإسلام، بیروت.
  • ابوالفضل شکوری، سیره صالحان، چاپ اول، تابستان ١٣٧۴ش.
  • سید محمد موسوی، زندگی‌نامه شهید آیت الله صدر، نشر بشیر، قم.
  • سید نعمت الله حسینی، مردان علم در میدان عمل.
  • م. جرفادقانی، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی.
  • سید حسن ابطحی، مصلح غیبی، ناشر کانون بحث و انتقاد دینی، مشهد مقدس.
  • آیت الله مکارم شیرازی، ۵٠ درس اصول عقائد برای جوانان، انتشارات هدف، قم ١٣٧٣ش.
  • سید محمدباقر صدر، بحث حول المهدی(عج)، مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیه، ربیع الثانی ١۴١٧ق، ١٩٩۶م.
  • سخنی پیرامون مهدی(عج)، مترجم محمد نبی‌زاده.
  • علامه سید محمدباقر مجلسی، بحار الانوار.
  • (محمد احمد جادالمولی و…) قصه‌های قرآن، مترجم مصطفی زمانی، انتشارات فاطمه الزهرا(س)، قم، تابستان ١٣٧۶ش.
  • سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد، پاسخ ما به مشکلات جوانان، ج١، چاپ‌خانه طوس، مشهد.
  • در آستانه خورشید (مجموعه شعر)، انتشارات نور ولایت، چاپ طلوع، بهار ١٣٧۶ش.
  • بینش اسلامی چهارم متوسطه، محمدعلی سادات و حمید طالب‌زاده، چاپ و نشر ایران، تهران ١٣٧٢ش.

([۱]) قصص: ۵.

([۲]) علامه بزرگوار سید هاشم بحرانی در کتاب شریف «المحجه فیما نزل فی القائم الحجه» ١٢٠ آیه را که به همراه «مستدرک المحجه» تعداد آن‌ها به ١٣٢ آیه می‌رسد. در این خصوص دانسته و استاد معظم حاج شیخ علی یزدی حائری در اثر گران‌سنگ خود «الزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب» تعداد آیات مربوط به امام عصر؟عج؟‌ را ١٣٣ آیه دانسته و آن‌گاه آن‌ها را با تفسیر روایی (مأثور) نقل می‌کند. در میان روایات هم به عدد ۶٢۵٩روایت برمی‌خوریم  که حضرت آیت الله صافی گلپایگانی آن‌ها را از طریق شیعه و اهل سنت در کتاب ارزشمند «منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر؟ع؟» گردآوری فرموده‌اند.

([۳]) مصلح آخرالزمان، سید حسن البطحی، ص ٨٧.

([۴]) شیلو: کسی که دارای حق باشد و برخی لفظ شیلو را به صلح و سلامتی تعبیر نموده‌اند… قاموس کتاب مقدس، ص ۵۴٧.

([۵]) انجیل یوحنا، باب ١۶، شماره ٧.

([۶]) کِشِن: نام پیامبر گرامی اسلام(ص) در لغت هندی.

([۷]) ۵٠ درس اصول عقائد برای جوانان، آیه الله مکارم شیرازی، ص ٣١۴.

([۸])آل عمران: ٢٠٠.

([۹]) محمود شریعت زاده خراسانی، حکومت جهانی حضرت مهدی؟عج؟‌ از دیدگاه قرآن و عترت، ص ۵٠.

([۱۰]) مجله علمی دانستنی‌ها، سال دوم، شماره ٣۵، ١۵ دی‌ماه ١٣۵٩، ص ۵٠.

([۱۱])أنبیاء: ۶٩.

([۱۲])اسراء: ١.

([۱۳])عنکبوت: ١۴.

([۱۴]) بحار الانوار، ج ١٣، ص ٣٠٨.

([۱۵])یس: ١۴٣ ـ ١۴۴.

([۱۶]) قصه‌های قرآن (محمد احمد جاد المولی و سه تن دیگر)، ترجمه استاد مصطفی زمانی، ص ٣٢۴.

([۱۷]) سید عبدالکریم هاشمی نژاد، پاسخ ما به مشکلات جوانان، ج١، ص ٢٣ ـ ۶.

([۱۸]) بحار الانوار، ج ١٣، ص ١٢۵٣.

([۱۹]) محمد حسن توکل، در انتظار موعود، ص ۵.

([۲۰])بقره:  ٢۵٨.

([۲۱]) صد و یک بحث و مناظره جالب و خواندنی، محمدمهدی اشتهاردی، ص ١۴٢ ـ ١٣٧.

([۲۲])مریم: ١٢.

([۲۳])مریم: ٣٠.

([۲۴]) آیه الله صافی گلپایگانی، منتخب الأثر فی الأمام الثانی عشر.

([۲۵]) حکومت جهانی حضرت مهدی؟عج؟‌ از دیدگاه قرآن و عترت، محمود شریعت‌زاده خراسانی، ص ٣۵.

([۲۶])شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج ٢، ص ٨٩۴.

([۲۷])آیا ظهور نزدیک است؟، مؤسسه گل یاس، ص ١٢-١۵.

([۲۸]) بینش اسلامی، سال چهارم دبیرستان، ١٣٧٢، ص ٧۵.

([۲۹])آل عمران: ١٣٧.

([۳۰]) نهج الفصاحه؛ گردآوری ابوالقاسم پاینده، ص ۴٧١، شماره ٢٢٢١.

([۳۱]) سید حسن ابطحی، مصلح غیبی، ص ١۴٨-١۵٢ ( با تغییر و تصرف).

([۳۲]) در آستانه خورشید (مجموعه شعر) ص ٧٨، شعر از رضا علی اکبری.

این جلسه را در سایه‌سار امام زین‌العابدین علیه‌السلام برگزار می‌کنیم که آخرین امام از مرحله نخست بود؛ نخستین مرحله از مراحل سه‌گانه‌ای که در زندگی امامان علیهم‌السلام برشمردیم. در سایه آن امام مبتلایی که با رنج بسیار، سخت‌ترین دوره از دورانی که بر رهبران اهل‌بیت علیهم‌السلام گذشت را پشت سر گذاشت. ایشان با آغاز اوج‌گیری کژروی هم‌عصر بود. همان کژروی که بلافاصله پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آغاز شد و روزهای گذشته از آن سخن گفتیم. در دوران امام علی بن حسین علیهماالسلام به‌تدریج، این کژروی صریح و واضح و بی‌پرده آشکار شد؛ نه فقط در سطح محتوا، بلکه همچنین در سطح شعارها و سخنانی که حاکمان در عملکرد و اجرا سرمی‌دادند. این‌گونه حقیقتِ حکومت، در نظر و عمل، رو به آشکار شدن گذاشت.
امام سجاد علیه‌السلام سه سال پیش از شهادت امیرمؤمنان علیه‌السلام به‌دنیا آمد. یعنی ایشان در زمانی زاده شد که امیرمؤمنان علیه‌السلام در حال جهاد در جنگ جمل و یا در آستانه این جنگ بود. امام سجاد علیه‌السلام کودکی خود را همراه با امیرمؤمنان علیه‌السلام در بلای سخت ایشان گذراند و سپس با امام حسن علیه‌السلام در بلای دشوار ایشان زندگی کرد و سپس در کنار امام حسین علیه‌السلام در ابتلای سهمگین آن امام روزگار گذراند. سپس در بلای سخت خود به‌سر بُرد تا آن‌جا که به چشم خود سپاهیان خط منحرف را دید که به مسجد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌آیند و اسبان خود را به ستون‌های مسجد می‌بندند. ایشان خود بازمی‌گوید که به مسجد پیامبر رفته است. مسجدی که باید خاستگاه افکار و مفاهیم و نور رسالت اسلام به‌سوی سرتاسر جهان باشد، در روزگار امام سجاد علیه‌السلام به چنین سطحی از خواری و زبونی می‌افتد. سپاه کژروی، یعنی سپاه بنی‌امیه به مدینه می‌آید و حرمت مدینه را علناً زیر پا می‌گذارد و حرمت‌های پیامبر در مدینه را سراسر می‌شکند و به مسجد پیامبر می‌آید و اسبان خود را به ستون‌های مسجد می‌بندد.
امام سجاد علیه‌السلام در چنین ابتلایی روزگار گذراند. از آزمون سخت جنگ جمل تا آزمون سخت روزگاری که سپاهیان کژروی به مسجد می‌آیند و این‌چنین به حرمت‌های پیامبر توهین می‌کنند. می‌توان دوره امام سجاد علیه‌السلام را سخت‌ترین دوره‌ای دانست که بر یک امام گذشته است؛ زیرا این دوره سرآغاز بروز اوج کژروی است.
درست است که این اوج پس از آن نیز فرو ننشست و برجا ماند، اما سرآغاز آن در روزگار ایشان بود. از این‌روست که ما آزمون امام سجاد علیه‌السلام را سخت‌تر از آزمون امامان دیگر علیهم‌السلام می‌دانیم.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۳۴۵.

اسلام به محکوم کردن اهداف جاهلی و ارزش‌های آن درباره زندگی اکتفا نکرد، بلکه به‌جای این هدف‌ها، هدفی را که انسان‌ها باید در مسیر آن حرکت کنند قرار داد. خداوند متعال می‌فرماید: «تَبَارَکَ الّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ * الّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ؛ بزرگوار و متعالی است خداوندی که فرمانروایی به دست اوست او بر هر چیزی تواناست. آن که مرگ و زندگی را بیافرید تا بیازماید شما را که کدام یک از شما به عمل نیکوتر است و اوست پیروزمند و آمرزنده» (ملک: ۱-۲).
چنان‌که ملاحظه می‌شود قرآن به‌جای مال فزون‌تر و ثروت جاودانه‌تر، عمل بهتر را الگوی آرمانی و هدف اول قرار داده است و جماعت بشری را ـ که پیامبران الهی متولی تربیت و آماده‌سازی آن‌ها بوده‌اند ـ در پیشی گرفتن به‌سوی این هدف و رقابت در عمل صالح، تشویق کرده است: «وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ؛ و در این (نعمت‌ها) مشتاقان باید بر یکدیگر پیشى گیرند» (مطففین: ۲۶).
برای این‌که این هدف جدید بر پایه‌ای واقعی و استوار قرار گیرد، اسلام دیدگاه جدیدی نسبت به صحنه زندگی دنیوی ارائه کرده است و آن را به جهانی فراتر از جهان محسوسات پیوند داده است و به‌جای جاودانگی مال و ثروت، سخن از جاودانگی عمل به میان آورده و بر این نکته تأکید دارد که عمل به اعماق جان آدمی گسترش می‌یابد و در پایان، بر پایه روشی که اعمال در آن جهان حقیقت، نظم می‌یابند، شکل می‌گیرد. بدین ترتیب در انسان ادراک و شعوری آفریده تا بقاء و جاودانگی خود را در عمل صالح ببیند نه در اندوختن مال و ثروت.

اسلام راهبر زندگی؛ مکتب اسلام؛ رسالت ما، ص ۵۶.

از خداوند خواستارم که ما را چنان نکند که امام حسین علیه‌السلام را بکشیم حال آن که بر او می گرییم. ما را چنان نکند که اهداف حسین علیه‌السلام را بکشیم در حالی که بر او می گرییم.
امام حسین علیه‌السلام انسانی محدود نیست که از فلان سال زیست و در فلان سال جان سپرد. امام حسین علیه‌السلام، کلیت اسلام است. امام حسین علیه‌السلام کل اهدافی است که این امام والا به خاطرش از خود گذشت. این اهداف، امام حسین علیه‌السلام است؛ چراکه این‌ها روح ایشان و اندیشه ایشان و دل ایشان و عواطف ایشان است. کل محتوای امام حسین علیه‌السلام این اهداف است، این ارزش‌ها است که در اسلام نمود یافته است.
هم‌چنان که کوفیان حسین علیه‌السلام را می‌کشتند و گریه می‌کردند، این خطر بزرگ هست که ما هم به همان بدبختی دچار شویم؛ این که حسین علیه‌السلام را بکشیم در حالی که می گرییم. باید مطمئن شویم که دست‌کم قاتل گریان حسین علیه‌السلام نباشیم.
گریستن به این معنا نیست که ما از قاتلان حسین علیه‌السلام نیستیم؛ زیرا اگر گریه به تنهایی به این معنا باشد که کسی از قاتلان حسین علیه‌السلام نیست، بنابراین عمر بن سعد هم قاتل حسین علیه‌السلام نبود، چون عمر بن سعد خودش هم گریست.
وقتی زینب ـ که درود و سلام بر او باد ـ آمد و بر کاروان اسیران و قربانیان گذر کرد، وقتی رو سوی برادرش کرد، وقتی رو سوی رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله کرد تا از ایشان یاری بخواهد و کمک طلبد، یا که ایشان را از پیکر امام حسین علیه‌السلام که زیر آسمان بود، خبر دهد، از اسیران که به هر سو پراکنده بودند، از کودکان که در زنجیر بودند، وقتی جد خود را از این همه خبر داد، غریو گریه همه قاتلان برخاست، خون‌خواران گریستند و آنانی که چنان جنایاتی کرده بودند، گریستند؛ خود آنان هم گریستند.
بنابراین گریه به تنهایی ضامن نیست، عاطفه به تنهایی ضامن نیست تا ثابت کند این ـ دارنده عاطفه ـ در موقعیتی قرار ندارد که امام حسین علیه‌السلام را یا اهداف امام حسین علیه‌السلام را بکُشد.

امامان اهل بیت علیهم السلام مرزبانان حریم اسلام، ص ۵۱۷.

سپاه امام حسن‌علیه‌السلام در مسکن به سر می‌بُرد و به‌تدریج نیروهای جنگجو را از دست می داد؛ آن‌چنان که شمار گریختگان از اقامتگاه سپاه امام حسن علیه السلام به هشت‌هزار تن از دوازده‌هزار رسید. در این هنگام امام حسن‌علیه‌السلام در مدائن بود و خبرها به ایشان می‌رسید. این اخبار بر سپاه ایشان در مدائن بازتاب می‌یافت؛ امروز صدتن گریخته‌اند، پانصدنفر گریخته‌اند، دوهزار تن گریخته‌اند، سه‌هزارتن گریخته‌اند، تا آن جا که شمار فراریان به هشت‌هزار رسید.

معاویه در آن لحظات بحرانی وخیم سه تن از یارانش را ـ که یکی از آنها مغیره‌بن‌شعبه بود ـ با نامه‌ای سوی امام حسن‌علیه‌السلام فرستاد. در آن نامه چه بود؟
در آن نامه مجموع نوشته‌هایی بود که از یاران امام حسن‌علیه‌السلام در کوفه به معاویه رسیده بود. این نوشته‌ها به معاویه می‌گفتند: بیا، ما گوش به فرمان و در خدمت توییم و حسن‌ را تسلیم می‌کنیم و دستش را در دست تو می‌گذاریم.
معاویه این نوشته ها را برای امام حسن‌علیه‌السلام فرستاد تا ایشان خود آن‌ها را بخواند. او با این کار کوشید تصمیم امام را در پیگیری خطِ مبارزه و پیگیری جهاد و کارزار بشکند.
آن سه تن پس از این که کوشیدند نظر سپاهیان را به خود جلب کنند، نزد امام حسن‌علیه‌السلام رسیدند. طبیعتاً آنان هیئت مذاکره‌ای بودند که از سوی معاویه نزد امام حسن‌علیه‌السلام می‌آمدند. این هیئت بازتاب خواهد داشت و چشم‌ها به نتایج گفت‌وگوی این هیئت با امام دوخته خواهد شد. آنان نزد امام حسن‌علیه‌السلام آمدند و نوشته‌های یاران خیانتکار ایشان را، به ایشان دادند.
امام پس از این که تمام نوشته‌ها را خواند، هیچ سخنی به عنوان حرف آخر درباره موضوع نگفت و رو سوی آن سه تن کرد و آنان را پند داد. ایشان فقط آنان را پند داد و سپس سکوت کرد. ایشان سکوت کرد زیرا می‌خواست برای آخرین بار پایگاه مردمی‌اش را بیازماید تا ببیند آیا در این پایگاه مردمی برای پیگیری کارزار به هر قیمتی که باشد، قدرتی بر جا مانده است؟
آن سه تن از پیش امام بیرون آمدند و کوشیدند به امام حسن‌علیه‌السلام دروغ ببندند. آنان بین سپاهیان پخش شدند و فریاد زدند که خداوند فرجی برای این امت حاصل کرد و پسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از ریخته شدن خون‌ها جلوگیری کرد، چون ایشان صلح را پذیرفت.
طبیعتاً این اخبار دروغ در تخدیر اذهان و بازداشتن عزم‌ها و همت‌ها و گستراندن دامنه شکی که گفتیم، اثر بزرگی داشت.
سپس امام بیرون آمد و ایستاد و در خطابه‌ای فرمود ـ نقل به مضمون ـ: معاویه ما را به چیزی فرا می‌خوانَد که نه خیر ما در آن است و نه خیر شما؛ چه می‌کنید؟ آنان که می‌دانستند چیزی که نه خیر امام در آن است و نه خیر مردم چیست، همگی یک صدا فریاد برآوردند: صلح، صلح!

این لحظه، لحظه‌ای بود که امام حسن‌علیه‌السلام احساس کرد دیگر بقای تجربه اسلامی و علوی امری نشدنی و ناممکن شده و کناره‌گیری ایشان از کارزار به خاطر خود اسلام امری بایسته شده است؛ چراکه این تجربه با چنین شکی نمی‌تواند باقی بماند. پس باید این شک را از میان بُرد و سپس تجربه را از (سر گرفت. این شک بغرنج و بی‌درمان ممکن نبود از میان رود جز این که امام علی‌علیه‌السلام و خط او که امام حسن‌علیه‌السلام نماینده آن بود) کناره بگیرد تا برنامه و اهداف معاویه رخ بنماید.

مطالعه درباره مفهوم این شک در تحلیل جامع و بدیع شهید صدر از شرایط امام حسن‌علیه‌السلام در کتاب «امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام». متن بالا گزیده تلخیص‌شده‌ای از صفحات ۴٠٣و۴٠۴ همین کتاب است.

نویسنده: محمد عبد اللاوی

شهید آیت الله سید محمد باقر صدر درباره فلسفه تشریع عبادات، مجموعه کاملی را ارائه کرد که باعث پی‌‌‌ریزی یک نظام فلسفی مبتنی بر ارتباط انسان با غیب و تاریخ گردید؛ این برداشت فلسفی از تشریع عبادات، بر اساس خواسته‌‌‌های شریعت و از راه تفسیرهای انجام گرفته برای آیات قرآنی و احادیث شریف به‌‌‌وجود آمده است. (به‌‌‌نظر می‌‌‌رسد صحیح «به‌‌‌وجود آمده است» باشد. م.) فلسفه عبادات که شهید صدر آن را مطرح می‌‌‌کند به‌‌‌طور کلی، چه از جهت منطق و چه از جهت غایت حول محور تقوی می‌‌‌چرخد.

از همین‌‌‌جا، جنبه‌‌‌های اجتماعی و سیاسی عبادات آشکار می‌‌‌شود؛ زیرا آن‌‌‌گونه که شهید صدر تقوی را تحلیل نموده است، تنها یک حالت عاطفی و آرام‌‌‌بخش نیست تا آدمی برای برطرف نمودن غصه‌‌‌های زندگی، بدان پناه ببرد؛ بلکه تقوی، محل تلاقی «عبادات» و«معاملات» است و به این خاطر، گستره تقوی تمام زوایای زندگی اجتماعی را دربر می‌‌‌گیرد.

در پرتو این دیدگاه، می‌‌‌یابیم که عبادت‌‌‌ها فقط یک خط عمودی یعنی رابطه میان انسان و خدا نیست؛ معنویت در عبادات، چند بُعدی است  و به‌‌‌خلاف معنویت‌‌‌های موجود بودایی، مسیحیت و مذاهب دیگری که حالت آرام‌‌‌بخشی آخرت‌‌‌اندیشی و اجتماع‌‌‌گریزی دارند، معنویت اسلام دارای ویژگی‌‌‌ها و ابعادی گوناگون است؛ این معنویت، ریشه در زندگی اجتماعی دارد و جریانی همراه با ایمان است که همه زوایای زندگی را فرا می‌‌‌گیرد و انسان را وا می‌‌‌دارد تا نسبت به مسایل اجتماعی و حوادث تاریخی حساس باشد.

در نتیجه، عبادات به این معنا یک حالت انفعالی نیست؛ بلکه به معنای حضور انسان باتمام ابعاد جسمی و عقلی و عاطفی است و این حالت غیر از حالت‌‌‌‌‌‌های عاطفی و انفعالی است که عقل در آن نقشی ندارد؛ زیرا غایب بودن عقل، به معنای جریان یافت هرج‌‌‌ومرج در حرکت «امت» می‌‌‌باشد و این، در تضاد جدی با عباداتی است که خدای متعال در نظامی بی‌‌‌نظیر وضع کرده است؛ بنابراین، عاطفه‌‌‌های پدید آمده به‌‌‌واسطه عبادت، عاطفه‌‌‌هایی خودجوش و بی‌‌‌حساب نیست؛ بلکه در چارچوب احکام شرعی و بر اساس نوع نگاه اسلام به هستی و زندگی است، لذا مطابق تحلیل شهید صدر نمی‌‌‌توان از بعد روحانی یا مادی و یا ایده‌‌‌آلیستی و یا رئالیستی به بررسی عبادات پرداخت. فلسفه مستنبِط از عبادات، فلسفه بی‌‌‌نظیری است و مفاهیم فلسفه غربی این قابلیت را ندارد که برای عبادات چارچوب مناسبی بسازد و این سخن با توجه به ویژگی‌‌‌های عاطفی، ارزشی و عقلانی قطعی و نیز با توجه به عنایتی که عبادات به حرکت تاریخی دارد، روشن می‌‌‌شود.

طبق تحلیل شهید عبادت‌‌‌ها، واجب‌‌‌های شرعی، با توان پاسخ‌‌‌گویی به نیازی حتمی در نظام هستی است که انسان، به حکم انسانیت خویش آن را احساس می‌‌‌کند و بنابر این تحلیل، موجود نسبی از طریق عبادات با موجود مطلق ارتباط برقرار می‌‌‌کند.

«و نظام عبادی در شریعت اسلام یکی از بخش‌‌‌های ثابت و لا یتغیری است که از نحوه زندگی روزمره و دگرگونی‌‌‌های اجتماعی، جز مقداری اندک تأثیر نمی‌‌‌پذیرد.. ([۱]) در نظام عبادات، انسان عصرِ اتم و فضا باید نماز بخواند و روزه بگیرد و به حج برود، همان‌‌‌گونه که انسان در عصر آسیاب دستی نماز می‌‌‌خواند و روزه می‌‌‌گرفت و به حج می‌‌‌رفت… و از این نتیجه می‌‌‌گیریم که نظام عبادی، نیاز ثابتی را در زندگی انسان برطرف می‌‌‌سازد؛ زیرا رفع نیاز به‌‌‌گونه ثابت، به معنای وجود نیاز ثابت است»([۲]).

تردیدی نیست که مکتب‌‌‌های فلسفی، رابطه انسان با موجود مطلق را بر اساس نظریه‌‌‌های متافیزیکی‌‌‌شان پی‌‌‌ریزی کرده‌‌‌اند؛ اما اسلام این رابطه را از طریق عبادات برقرار کرده است؛ کما این‌‌‌که آن را به‌‌‌طور کلی و مجمل بیان نکرده است تا انسان‌‌‌ها در چگونگی انجام آن حیران و سرگردان بمانند و در وادی شرک و بدعت فرو غلطند و اسلام ثابت کرده است که جز از طریق دین و آن هم با انجام واجبات شرعی. راهی برای ارتباط با موجود مطلق وجود ندارد.

نسبی بودن انسان او را موجودی نیازمند به خدای متعال قرار می‌‌‌دهد، ولی با عقل محض نمی‌‌‌توان چارچوب‌‌‌های این ارتباط را معین ساخت؛ زیرا عقل در درک امور غیبی عاجر است؛ لذا شهید صدر با نظر به ویژگی‌‌‌های نظام عبادی، آن را مجموعه‌‌‌ای می‌‌‌داند که در آن دیدگاه اسلام نسبت به مسأله متافیزیک طرح می‌‌‌شود.

اجتهادی ندانستن عبادات و امور مربوط به عالم غیب، نظیر ذات خدای سبحان و صفات الهی به معنای توفیقی بودن احکام شرعی، می‌‌‌باشد و با تفسیری فلسفی و روشن‌‌‌شناسانه این دیدگاه قرآنی، بدین معناست که اسلام موضعی نقادانه در شناخت‌‌‌شناسی دارد؛ موضعی که فکر فلسفی به برخی جوانب آن نیز پی نبرده بود، به‌‌‌جز در عصر جدید که آغاز این‌‌‌گونه نظر انداختن بر شناخت، به وسیله ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی صورت گرفت؛ در مقابل، قرآن کریم، جنبه‌‌‌های علمی زندگی را اجتهادی دانسته است. یعنی به عقل بر اساس خواسته‌‌‌های شرع و اقتضاهای زمانی، اجازه دخالت داده؛ در نتیجه احکام مربوط به معاملات، احکامی توافقی و مرتبط با منطقه فراغ است که شارع حدود و مبادی آن را مشخص کرده است.

قرآن کریم، در باب عبادات و امور غیبی، به در اختیار گذاردن مبادی عام آن بسنده نکرده، بلکه آن‌‌‌ها را در کامل‌‌‌ترین شکل به‌‌‌گونه‌‌‌ای که هیچ نوع تغییری ممکن نباشد، عرضه کرده و به همین خاطر، بعد از کلام خدا، جای سخنی برای بشر باقی نخواهد ماند؛ زیرا هرگونه تلاشی برای به عقل کشیدن عباداتِ فرا عقلی به‌‌‌ناچار انسان را از منطقی بودن خارج می‌‌‌سازد؛ شهید صدر می‌‌‌فرماید:

«نظام عبادی در شریعت اسلام، یکی از بخش‌‌‌های ثابت و لایتغیری است که از نحوه زندگی روزمره دگرگونی‌‌‌های اجتماعی، جز مقداری اندک تأثیر نمی‌‌‌پذیرد؛ به خلاف دیگر جوانب تشریع، مثل معامله‌‌‌ها و عقد و قراردادها که انعطاف‌‌‌پذیر و متغیر است و روش‌‌‌های پژوهشی و اجرای آن‌‌‌ها از شرایط اجتماعی در حال تغییر، متأثر می‌‌‌شود و این بدان معناست که شریعت، نماز و روزه و حج و زکات و دیگر عبادات را به‌‌‌عنوان نسخه‌‌‌ای زمان‌‌‌دار و محدود به شرایطی که شریعت در تاریخ خود پشت‌‌‌ سر نهاده، به حساب نیاورده است و چنان‌‌‌چه آن عبادات را بر انسان‌‌‌هایی واجب کرد که با ابتدایی‌‌‌ترین وسایل شخم می‌‌‌زدند، آن‌‌‌ها را بر مردمان این عصر نیز که در جست‌‌‌وجوی راهی برای به حرکت درآوردن و استخدام وسایل با نیروی اتم هستند، واجب ساخته است»([۳]).

بدین‌‌‌ترتیب، از منظر شهید، قرآن کریم مجموعه منظمی ارائه می‌‌‌دهد که در آن علاوه بر شریعت، عقل و واقعیت‌‌‌های زندگی نیز نقش ایفا می‌‌‌کنند. از جنبه فلسفی و عقیدتی می‌‌‌توان گفت: این نظریه بر دو «دید» پایه‌‌‌ریزی می‌‌‌شود؛ اول: شناخت‌‌‌شناسانه که در نقد عقل و توانایی محدود آن در امور غیبی تبلور می‌‌‌یابد؛ دوم: دید اجتماعی که تلاش می‌‌‌کند با دور ساختن امت از تمامی اختلاف‌‌‌هایی که نتیجه پراکندگی اجتماعی و سیاسی است، وحدت امت را تضمین نماید.

اگر عقل به اسم منطق یا اجتهاد، در عبادات دخالتی ندارد؛ اما در تحلیل ارتباط میان عبادات و زندگی اجتماعی و پرده برداشتن از بعدهای مختلف عبادات ونتیجه‌‌‌های آن دخالت دارد؛ پس دامنه عبادات، از بحث‌‌‌های طرح شده در فروعات فقهی گسترده‌‌‌تر بوده می‌‌‌تواند به دورنماهای مورد توجه انسان در حرکتش به‌‌‌سوی مطلق، جهت‌‌‌دهی کند و آن را به‌‌‌گونه‌‌‌ای سامان می‌‌‌دهد که در فعالیت‌‌‌های تمدنی بشر، اثر مثبت برجا می‌‌‌گذارد.

«علت به نابودی افتادن و به بن‌‌‌بست رسیدن انسان، از این‌‌‌رو به آن‌‌‌رو شدن مستمر و همراه با گمراهی است که او را به موجودی مطلق متصل نمی‌‌‌سازد تا بتواند در مسیر دشوار وطولانی‌‌‌اش بر او تکیه زند و از اطلاق و شمولیتش، یاری و مدد گیرد و از ره‌‌‌آورد اتصال به آن مطلق، از هدف درکی روشن پیدا کند و حرکتش را به تمامی هستی و به ازل و ابد ارتباط دهد و با آن هماهنگ سازد و موقعیتش را نسبت به مطلق و نیز رابطه‌‌‌اش را با نظام حاکم بر کل هستی، نوسازی کند بنابراین، حرکت در گمراهی و بدون اتصال به مطلق، حرکتی کورکورانه است که چون ریشه‌‌‌ای در معرض باد، از اشیاء پیرامونش، اثر می‌‌‌پذیرد، بی‌‌‌آن‌‌‌که در آن‌‌‌ها تأثیری بر جای گذارد. در طول تاریخ و در مسیر بزرگ انسانی، هیچ نوآوری و پیشرفت و گسترش و انتقال آن یافت نمی‌‌‌شود جز آن‌‌‌که از تکیه بر مطلق و پیوند با او در حرکتی هدف‌‌‌دار، ناشی می‌‌‌شود»([۴]).

بنابراین، رابطه انسان با مطلق، از طریق عبادات، متفاوت با رابطه از راه گمانه‌‌‌زنی‌‌‌های متافیزیکی است که یا از واقعیت فرار می‌‌‌کند یا در برابرش خاضع می‌‌‌شود و به توجیه می‌‌‌پردازد. عبادت انقلاب روح علیه ماده است، اما نه برای رد ماده، بلکه برای خاضع ساختن آن در برابر ارزش‌‌‌های الهی.

«رفتن به سوی مطلق، تماماً علم و تماماً قدرت است، تمام آن عدل و تمام آن بی‌‌‌نیازی است و این، یعنی در مسیر انسان مبارزه‌‌‌ای مستمر، در برابر هر جهل، ناتوانی، ستم و نیازمندی وجود دارد و تا این هدف‌‌‌ها، برای حرکت در مسیر مطلق وجود دارد،  دیگر این حرکت، ساختن خدای خیالی محسوب نمی‌‌‌شود، بلکه جهادی است مستمر به‌‌‌خاطر انسان و به‌‌‌خاطر کرامت او و برای محقق ساختن آن سخن والا که «هرکس تلاشی می‌‌‌کند، برای خود تلاش می‌‌‌کند، خداوند از جهانیان بی‌‌‌نیاز است([۵]). این در حالی است که مطلق‌‌‌های خیالی و خدایان دروغین، نمی‌‌‌توانند این حرکت را با تمام چشم‌‌‌اندازهایش دربر گیرند؛ چراکه مطلق‌‌‌های ساختگی تولید ذهنِ انسان عاجز یا ساخته نیازِ انسان نیازمند یا ستمِ انسان ظالم است؛ پس این خدایان در ارتباطی تنگاتنگ با نادانی و ستم‌‌‌گری است و نمی‌‌‌توانند در مبارزه همیشگی انسان با این کژی‌‌‌ها، خیری عاید او گردانند»([۶]).

ارتباط از راه عبادات با خدای سبحان، به معنای انقلابی ریشه‌‌‌ای علیه تمامی مطلق‌‌‌های ساختگی و خیالی است و این ارتباط، رهایی از همه مانع‌‌‌هایی است که خود را چون گردنه‌‌‌هایی صعب‌‌‌العبور نشان می‌‌‌دهد.

«ارتباط با خدای متعال با وصف مطلق بودنش چون تمامی چشم‌‌‌اندازهای حرکت انسان را فرا می‌‌‌گیرد به معنای آن است که تمامی آن خدایان خیالی را که ایجادکننده حالت غلوآمیز و کاذبی در رشد و اوج‌‌‌گیری انسان است، انکار می‌‌‌کند و علیه هرگونه بت‌‌‌پرستی و خدای ساختگی در جنگی مستمر و نبردی دائم فرو می‌‌‌رود؛ به این ترتیب، با ایجاد رابطه با مطلق، آدمی از سراب آن مطلق‌‌‌های دروغین رهایی می‌‌‌یابد. آن‌‌‌هایی که مانع حرکت او به سمت خدا می‌‌‌شوند وهدفش را دروغین جلوه داده، از حرکت بازش می‌‌‌دارند»([۷]).

بدین‌‌‌گونه، بندگی، آدمی را به‌‌‌سوی کمال می‌‌‌برد و هر قدر با بندگی؛ بیداری و آگاهی، ژرفای بیشتری یابد، پیشرفت او به سمت کمال بیشتر می‌‌‌شود و این به‌‌‌خلاف تفکر رئالیستی و اثبات‌‌‌گری است که پیشرفت را از منظری مادی می‌‌‌نگرد و آن را با نفی وجود خدای سبحان و خدا کردن انسان همراه می‌‌‌داند».

آن‌‌‌گونه که شهید مطرح کرده «حرکت به‌‌‌سوی مطلق» و «عبادت» در تفکر اسلامی، دو مفهوم مرتبطند؛ زیرا جانشینی خدا برای انسان محقق نمی‌‌‌گردد، جز بعد از برقراری ارتباط با خدای متعال.

پس، وجه تمایز و برتری عبادات، فراگیری و شمولیت آن است که سبب می‌‌‌شود انسان کارها و فعالیت‌‌‌هایش را بر اساس ایمان به خدای سبحان انجام دهد.

«در این معنی، شریعت اسلام از دو جهت‌‌‌گیری دیگر، تفاوت پیدا می‌‌‌کند؛ جهت‌‌‌گیری اول: اعتقاد به جدایی بین عبادات و زندگی؛ وجهت‌‌‌گیری دوم: محدود ساختن زندگی در چارچوب تنگی از عبادات؛ چنان‌‌‌چه راهبان و متصوفان، این کار می‌‌‌کنند»([۸]).

این، بدان معناست که انسان مسلمان در یک حالت تناقض درونی به‌‌‌سر نمی‌‌‌برد؛ تناقضی بین روح و جسمش، بین ارزش‌‌‌های دینی و نیازهای اجتماعی، اقتصادی وسیاسیش.

از ناحیه فلسفی، نتیجه نبود جدایی بین عبادت و زندگی و نبود گرایش روحی به شیوه تصوف فلسفی این می‌‌‌شود که طرز فکر مستنبط از اسلام از ثنویت روی‌‌‌گردان است؛ چنان‌‌‌چه در قالب ایده‌‌‌آلیستی، مادی‌‌‌گرایی یا عقل‌‌‌گرایی نیز نمی‌‌‌گنجد.

«شریعت اسلام، این جهت‌‌‌گیری را نیز نمی‌‌‌پذیرد (منظور جدایی عبادات از زندگی اجتماعی است)؛ زیرا شریعت عبادت‌‌‌ها را برای زندگی می‌‌‌خواهد و نمی‌‌‌شود که به‌‌‌خاطر عبادات، زندگی را از انسان بگیرد. شریعت، در عین‌‌‌حال، بر این‌‌‌که انسان صالح، روح عبادت را در تمامی کارها و فعالیت‌‌‌هایش جاری سازد حریص است ولکن نه بدان معنی که از فعالیت‌‌‌های گوناگون در زندگیش دست بکشد و خود را بین دیوارهای پرستش‌‌‌گاه محصور کند، بلکه، یعنی فعالیت‌‌‌هایش را به عبادات تبدیل کند»([۹]).

اگر قوانین نظری، منطق یا مجموعه منظم مفهومی و ارزشی نباشد تا در پی‌‌‌ریزی شالوده‌‌‌های جامعه‌‌‌ای نو بر آن تکیه شود، نمی‌‌‌توان برای تغییر وضع موجود کاری انجام داد؛ اما مفهوم‌‌‌ها و ارزش‌‌‌های اساسی مربوط به عبادت‌‌‌ها در چنان شکل هماهنگی وجود دارد که مجموعه نظم‌‌‌یافته فراگیری را ایجاد می‌‌‌کند؛ به‌‌‌طوری‌‌‌که میان دین و دنیا جدایی نمی‌‌‌افکند کما این‌‌‌که قطعیت و اعتبار این نظم و هماهنگی ـ از نظر عقل ـ کم‌‌‌تر از قطعیت و اعتبار نظم‌‌‌های موجود در نظریات علمی نیست، بلکه از اعتبار و ژرفایی بیش‌‌‌تر برخوردار می‌‌‌باشد؛ زیرا رابطه‌‌‌هایی قدسی و روحانی را نو می‌‌‌کند که دارای امتدادهایی اجتماعی و سیاسی بوده و این امتدادهای اجتماعی و سیاسی، حالت اثرپذیری از رابطه میان انسان و خدای متعال و تأثیرگذاری در آن را دارد؛ بنابراین، طبق این طرز فکر آشکار می‌‌‌شود که دیدگاه شهید صدر در عبادات نتیجه حتمی، برای خواسته‌‌‌های شریعت است؛ پس این دیدگاه، دیدگاهی عاطفی یا صرفاً روحانی نیست، بلکه تا حد زمینه‌‌‌سازی فکری برای مشخص کردن شیوه نگاه اسلام به هستی، انسان و امت و نیز رابطه‌‌‌اش با دیگر ملت‌‌‌ها و تاریخ پیش می‌‌‌رود و نمی‌‌‌توان پذیرفت: مفاهیم، احکام و ارزش‌‌‌های دقیقی چون مفاهیم، احکام و ارزش‌‌‌های مربوط به عبادات، در حالتی از بی‌‌‌حسابی و به‌‌‌‌‌‌هم‌‌‌ریختگی قرار داشته و در ضمن نظریه‌‌‌ای نکته‌‌‌سنجیده شده، هماهنگ نشده باشد.

تمام نوشته‌‌‌های شهید صدر، ما را به فهم این نکته رهنمون می‌‌‌سازد که به برکت احکام و مفاهیم دینی، شناخت مسلمانان از واقعیت ژرفا می‌‌‌یابد و درست در همین وقت، به برکت تحلیل و تفسیر واقعیت، بر اساس اقتضاهای شریعت، شناختشان نسبت به هدف‌‌‌های دین، عمق پیدا می‌‌‌کند.

یافتن درکی صحیح از محتوای عبادت‌‌‌ها و بعدهای تمدنی آن، به‌‌‌معنای دخالت در دگرگون ساختن ظاهر یا بنیان آن‌‌‌ها به شیوه اجتهاد نیست. طرز فکر دینی که شهید صدر بدان پرداخت معتقد است: عبادت‌‌‌ها، فریضه‌‌‌ای الهی است که مسلمانان باید مطابق آن را ادا کنند.

«اگر جزئیاتی را که هر عبادت و آداب آن دارد، بررسی کنیم، با یاری از علم جدید، فراوان می‌‌‌توانیم حکم خدا و رازهایی را بشناسیم که دین در این خصوص، در قانون‌‌‌گذاری خود به‌‌‌دنبال آن بوده و علم توانسته آن را آشکار سازد؛ اما با وجود این، در جاهای فراوانی با نکته‌‌‌هایی غیبی در عبادت برخورد می‌‌‌کنیم؛ که انسان پرستش‌‌‌گر نمی‌‌‌تواند به راز آن آگاهی یابد و از آن تفسیری مادی و محسوس داشته باشد؛ چرا نماز مغرب سه رکعت و نماز ظهر بیشتر از آن است؟ برای چه هر رکعت نماز، یک رکوع دادر؛ نه دو رکوع و دو سجده دارد؛ نه یک سجده؟ و پرسش‌‌‌هایی دیگر از این دست، که امکان طرح آن وجود دارد.

این بخش غیر قابل تفسیر را بخش غیبی آن می‌‌‌نامیم… و از این‌‌‌جا می‌‌‌توان این بخش غیبی را ـ به‌‌‌معنای ذکر شده‌‌‌اش ـ وصف فراگیر و عامی در عبادات اعتبار کرده، از سیمای عمومی آن به‌‌‌حساب آورد، این حالت غیبی و بخش ماورائی ارتباطی تام با عبادت‌‌‌ها و نقش آن‌‌‌ها دارد؛ زیرا ـ همان‌‌‌طور که سابقاً فهمیدیم ـ نقش عبادات، تأکید ایمان و ارتباط با مطلق و پابرجا ساختن عملی این ارتباط می‌‌‌باشد و هرچه در عبادت، عنصر گردن نهادن و تسلیم شدن بزرگ‌‌‌تر باشد در عمق دادن به رابطه بین بنده و خدایش اثر سازنده‌‌‌تری دارد و اگر آن‌‌‌چه را پرستش‌‌‌گر انجام می‌‌‌دهد، با تمام ابعاد آن مفهوم گردد و حکمت و مصلحت جزء جزء آن روشن باشد، عنصر تسلیم و گردن نهادن خرد و کوچک می‌‌‌شود و انگیزه‌‌‌های منفعت‌‌‌جویانه و مصلحت‌‌‌آمیز بر آن می‌‌‌شورد وبالاخره این‌‌‌که این‌‌‌گونه عبادت، در آن اندازه که عابد از پرستش خود انتظار نفع دارد و می‌‌‌خواهد از آثارش سود برد، مؤثر واقع نمی‌‌‌شود.

بدین ترتیب، خلاصه می‌‌‌کنیم که این بخش از عبادت‌‌‌ها، با نقش تربیتی آن در محکم‌‌‌سازی رابطه بین فرد و پروردگارش و استوار ساختن رابطه میان او و مطلقش، ارتباط تنگاتنگی دارد»([۱۰]).

علاوه بر این، شهید معتقد است، رجوع کردن به نصوص دینی، ما را یاری می‌‌‌دهد به آسانی به رابطه میان عبادت و زندگی اجتماعی و سیاسی به‌‌‌عنوان رابطه‌‌‌ای تأکید شده در شریعت پی‌‌‌بریم و بفهمیم که این رابطه حاصل یک فکر اجتهادی صرف نیست؛ توضیح آن‌‌‌که به ثمر نشستن ارزش‌‌‌ها و مفاهیمی که مجتهد از عبادت‌‌‌ها به‌‌‌دست می‌‌‌آورد تا به کمک آن‌‌‌ها امت را در حرکت و دوباره‌‌‌سازی تمدن اسلامی‌‌‌اش، پشتیبانی کند، منوط به شرط‌‌‌هایی است که از یک سو در خواسته‌‌‌های شریعت وجود دارد و از سوی دیگر در مقتضیات شرایط اجتماعی و تاریخی موجود است.

جدایی میان دین و دنیا یا برقراری ارتباطی غیر مستحکم و از هم گسسته بین آن دو، به‌‌‌وسیله حکومت‌‌‌های منحرف علت برای به خاموشی گراییدن آن شعله مقدس روحی شد و این نیز سبب برای عقب‌‌‌ماندگی امت اسلام گردید. جدایی دین و دنیا خیلی زود در تاریخ اسلام، آغاز شد. تبدیل دولت اسلامیِ تأسیس شده بر پایه تقوا و همراه با ارزش‌‌‌های الهی به حکومتی وراثتی و شاهنشاهی، جز بیانی صریح از جدایی دین از حکومت یا قرار دادن دین در خدمت حاکمان نبود.

طرز فکر شهید به‌‌‌گونه‌‌‌ای است که از سرحدّ وضعیت موجود می‌‌‌گذرد و تلاش دارد تا امت اسلام را از راه ربط دادن بین دین و دنیا، بر اساس موازین نص و عقل و اقتضاهای زندگی، به راه اسلام بازگرداند؛ یعنی در این راه، از دو عنصر تعبد و اجتهاد استفاده می‌‌‌کند.

شهید صدر تلاش کرد تا از نظریه جزء‌‌‌نگری که با شمولیت اسلام در تضاد است، دوری گزیند، از همین‌‌‌جا می‌‌‌توانیم اهمیت تحلیل شهید سید محمد باقر صدر از عبادت‌‌‌ها را به‌‌‌خوبی بفهمیم؛ این تحلیل نگاهی از سرِ آگاهی و هوشیاری به اسلام دارد و از منظری فقهی و فلسفی که فاصله‌‌‌ای میان پرستش و زندگی اجتماعی نمی‌‌‌اندازد، احکام اسلام و مسایل جامعه را به‌‌‌هم ربط می‌‌‌دهد.

بنابراین، پهنه گسترده‌‌‌ای که حرکتِ امت و استمرار آن، در عرصه تاریخ دارد از چشم‌‌‌اندازها و آرزوهای افراد جامعه اسلامی تا خداوند متعال، امتداد می‌‌‌یابد، آن چشم‌‌‌اندازی که با تمام قوا در عباداتی ظهور می‌‌‌یابد که نقطه آغازین حرکت برای گذر از تمامی شکل‌‌‌های خودکم‌‌‌بینی است.

پس، عبادات علاوه‌‌‌بر بعد معنوی و ماورایی آن، دربردارنده دو پایه ارزشی دیگر، یعنی وحدت و حرکت نیز می‌‌‌باشد، وحدت، واجبی شرعی و ضرورتی اجتماعی و تاریخی است تا امت اسلامی بتواند با هر نوع مبارزه‌‌‌جویی رویارویی کند و حرکت امت و دگرگونی‌‌‌اش نیز با توجه به نقش آن، نتیجه وحدت امت می‌‌‌باشد.

«ملاحظه می‌‌‌کنیم که عبادات، هرگاه در حد و اندازه شرعی آن انجام گیرد، با توجه به تعبیر عملی بودن آن از ارتباط با مطلق در خود، پذیرش و رد را به شکل عملی جای داده و درهم آمیخته است، پس پرستش از ناحیه انسان تأکیدی همیشگی بر ارتباط داشتن با خدای متعال و انکار هر مطلق دیگر از مطلق‌‌‌های ساختگی است.

و لذا نمازگزار، وقتی نماز خود را با «الله اکبر» آغاز می‌‌‌کند، این انکار را تأکید می‌‌‌کند… وقتی از چیزهایی که بر او حلال بوده، دوری می‌‌‌گزیند و به‌‌‌خاطر خدا و مبارزه با شهوت‌‌‌ها وسلطه‌‌‌جویی‌‌‌های آن، حتی از نیازهای ضروری زندگی اجتناب می‌‌‌کند، باز بر این انکار تأکید دارد.

عبادات، در مرحله عمل و در تربیت نسل‌‌‌هایی چند از مؤمنان، به‌‌‌وسیله پیامبر اکرم(ص) و پیشوایان گرامی بعد از ایشان، موفق نشان داده؛ کسانی که نماز در جان‌‌‌هاشان به‌‌‌عنوان رد بر هر عنصر شر و خوارکننده آن تجسم یافته و مطلق‌‌‌های کسری و قیصر و هر مطلق زاییده از فکر و خیال محدود انسان، در برابر راهشان حقیر و کوچک شده است.

در پرتو این سخن درمی‌‌‌یابیم که عبادت در زندگی انسان و راه تمدنی‌‌‌اش، ضرورتی ثابت است؛ زیرا هیچ راهی بدون مطلقی که بدان پیوندی سخت خورد و از آن مطلق، نمونه و الگوی مناسب خود را بطلبد، وجود ندارد و هیچ مطلقی جز مطلق حق ـ سبحانه ـ نمی‌‌‌تواند این راه را با امتداد طولانی آن، پوشش دهد و دیگر مطلق‌‌‌های ساختگی، حتماً به‌‌‌گونه‌‌‌ای مانع از رشد و تکامل این سیر می‌‌‌شوند… و اگر برای ارتباط با مطلق، در مقام عمل قرار نگیریم تا این رابطه مستمراً تأکید شود و عمق بیش‌‌‌تری بیابد، ارتباط با مطلق تنها لقلقه زبان خواهد بود و در مقام عمل قرار گرفتن در واقع همان عبادت کردن است؛ بنابراین عبادت نیازی ثابت است»([۱۱]).

در نظر شهید، اصرار ورزیدن بر بعد اجتماعی و تمدنی عبادات بدان معنی نیست که تحلیل آن، از نقطه‌‌‌نظر یک وظیفه اجتماعی یا سوسیولوژی محض صورت گرفته باشد یا با گرایشی اجتماعی یا تاریخی که دین را تنها به‌‌‌عنوان یک پدیده اجتماعی تفسیر می‌‌‌کند و پیدایش و شعائر آن را به تعامل اجتماعی یا به عوامل تاریخی باز می‌‌‌گرداند، تحلیل شده باشد بلکه، برعکس توجه به بعد اجتماعی و تمدنی عبادات، در قالب اجتهاد و با توجه به اهداف شریعت صورت گرفته است.

بنابراین، شهید تحلیل خود را درون چارچوب تنگ انتخاب، میان عبادات به‌‌‌عنوان عبادات محض یا به‌‌‌عنوان مسئولیت اجتماعی صرف مطرح نکرده است؛ زیرا در نظر شهید این چارچوب تنگ با مقاصد شریعت و فلسفه وجود اسلام، تناقض ریشه‌‌‌ای دارد و از نگاهی ناقص و غیر شرعی به عبادات منشأ می‌‌‌گیرد و نیز دوگانگی و شکافی را ایجاد می‌‌‌کند که در اسلام واقعی، هیچ اثری از آن یافت نمی‌‌‌شود.

«عبادات در اصل، رابطه انسان و خدا را بر عهده می‌‌‌گیرد و این رابطه را ماندگار و ریشه‌‌‌دار می‌‌‌سازد. اما علاوه بر آن، به‌‌‌گونه‌‌‌ای در شریعت، طراحی شده که در بیشتر اوقات ابزاری می‌‌‌شود برای پیوند میان مؤمنان با برادران دینی خود و منظور ما از بعد اجتماعی عبادات، جز این نکته نیست… .

عبادات به‌‌‌نحوی است که مستقیماً، تجمع و اتحاد داشتن را واجب نمی‌‌‌کند اما به‌‌‌گونه‌‌‌های مختلف با نوعی از تجمع و اتحاد، برای ایجاد پیوندی مستحکم میان انسان و پروردگارش و ایجاد رابطه با برادرانش، آن هم با کاری واحد (عبادت) در ارتباط می‌‌‌باشد.

و بدین ترتیب ملاحظه می‌‌‌کنیم که در کنار رابطه عبادی میان انسان پرستش‌‌‌گر و پروردگار او در یک کار عبادی واحد، غالباً رابطه اجتماعی، خود را به شکل‌‌‌های گوناگون نشان می‌‌‌دهد و این نیست جز به‌‌‌خاطر تأکید بر این‌‌‌که داشتن رابطه عبادی با خدا، دارای نقش اجتماعی در زندگی انسان می‌‌‌باشد و این رابطه موفق به‌‌‌حساب نمی‌‌‌آید؛ جز هنگامی که از روابط اجتماعی همراه با خود توجیهی شایسته ارائه دهد»([۱۲]).

بنابراین، در نگاه شهید صدر، اسلام عقیده است و شریعت، دین است و دولت؛ تا آن‌‌‌جا که مسلمان هر کاری به قصد قربت انجام دهند، عبادت محسوب می‌‌‌شود. در نظر شهید چنان‌‌‌چه نمی‌‌‌توان مفهوم عبادت را تنها از بعد روحانی یا سیاسی محض طرح کرد؛ همین‌‌‌طور رابطه انسان با طبیعت و جامعه از بعد مادی یا ایده‌‌‌آلیستی محض طرح نمی‌‌‌گردد و باید گفت: نگاه اسلام به عبادت نگاهی کلی و با شمول است که از آن می‌‌‌توان فلسفه‌‌‌ای از نوع اسلامی، استنباط کرد که در سطح مفاهیم از غنای زیادی برخوردار باشد و بتواند با تمام مکتب‌‌‌های فلسفی معاصر، به‌‌‌گونه‌‌‌ای قوی و ریشه‌‌‌ای روبه‌‌‌رو گردد.

بنابراین، در نگرش شهید، اسلام بر مقصد تأکید دارد و نگاهش به عبادت فارغ از توجه به هدف‌‌‌ها و غایت‌‌‌ها نمی‌‌‌باشد؛ پس تأکید بر بعد اجتماعی عبادات، بیگانه از بعد معنوی آن نیست؛ یعنی آن‌‌‌گونه نیست که پناه شعارهای جدید بر عبادات افزوده شده باشد؛ بلکه عنصری است جوهری و مورد توجه شارع. پس نقش اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عبادات نفی‌‌‌کننده تعبدی نیست که به‌‌‌عنوان پایه و سرآغاز بر مسلمانان واجب شده، بلکه آن را تأکید می‌‌‌کند و به فراگیری اسلام و به شیوه‌‌‌اش در یک‌‌‌پارچه کردن امت و به راه پیشنهادی‌‌‌اش برای ادامه حیات امت در گذر تاریخ ربط می‌‌‌دهد و در این میان، نوعی هماهنگی بین جانب نامتغیر و ثابت در عبادات و بین تلاش برای ادامه حیات امت به‌‌‌عنوان یک واجب دینی در امتداد تاریخ مشاهده می‌‌‌کنیم و لذا، این ادامه حیات در مجموعه منظم عبادات از نماز گرفته تا حج، برای خود تکیه‌‌‌گاه و نقطه اتکایی می‌‌‌یابد؛ امت اسلامی نیز از آن جهت که امت جانشین است، تحقق همیشگی دارد و این نتیجه جدلی و غیرواقعی بودن نزاعی است که در یک سوی آن، مفهوم امت به‌‌‌عنوان جامعه‌‌‌ای باز و دربرگیرنده همه ملت‌‌‌های مسلمان و در سوی دیگر، گرایش قبیله‌‌‌ای دیروز و ملی‌‌‌گرایانه امروز به‌‌‌عنوان جامعه‌‌‌ای بسته، قرار دارد. عبادات به‌‌‌خاطر دربر داشتن شعائر و واجباتی ثابت، هرچند شرایط و اوضاع و احوال، تغییرهای فراوانی دارد، با آماده‌‌‌سازی امت و بیدارسازی و قرار دادن آن در وضعیت همیشه آماده برای مبارزه به تحقق امت کمک می‌‌‌کند.

شهید سید محمد باقر صدر، در ضمن تصوری کلی از شریعت و به‌‌‌دست آوردن قاعده‌‌‌ای روشن در تعامل و مواجهه با واقعیت‌‌‌های زندگی و نصوص دینی به تبیین مفهومی عبادات پرداخت؛ او در مواجهه با واقعیت‌‌‌های زندگی امت، نه به‌‌‌شیوه سوسیالیستی عمل کرد و نه به شیوه متافیزیکی چون فیلسوفان مسلمان در قرن‌‌‌های گذشته و نوگرایان جهان اسلام، آنان‌‌‌که به دیدگاه جزء‌‌‌نگر (که تلاش بی‌‌‌ثمری در تطبیق مفاهیم غربی بر واقعیت‌‌‌های زندگی امت اسلامی دارد) شناخته شده‌‌‌اند؛ پس دیدگاه شهید همانند شیوه متافیزیکی با آرزوهای ملت‌‌‌های مسلمان بیگانه نیست و به روحیات مردم و اشتیاق آنان برای پیاده کردن ارزش‌‌‌های اسلامی نزدیک‌‌‌تر است.

اما فیلسوفان مسلمان در گذشته و نوگرایان عصر ما، مردم را از فاصله‌‌‌ای دور خطاب می‌‌‌کنند و مشکلاتی را به مردم نسبت می‌‌‌دهند که در واقع مشکل آنان نیست.

این‌‌‌گونه نگاه فراگیر به نصوص دینی نظریه شهید صدر را از استحکام و قوت خاصی برخوردار ساخته است. او در معرض تغییر رأی نیست، بلکه توانایی باقی ماندن بر یک موضع فکری معین و جلوگیری از آشفته و به‌‌‌هم پاشیده شدن آن را در برابر گرایش‌‌‌ها و جهت‌‌‌گیری‌‌‌های گوناگون و بعضاً مخالف دارد؛ در نتیجه قرائت او از نصوص دینی، قرائتی جزء‌‌‌نگر و گزینشی نیست، بلکه قرائتی است اجتماعی و تاریخی که از موضعی اساساً تعبدی و ایمانی به حرکت درمی‌‌‌آید([۱۳]).

معنای این سخن آن است که هدف‌‌‌های شریعت که به‌‌‌وسیله آن‌‌‌ها بر بعد اجتماعی و سیاسی عبادات تأکید می‌‌‌شود، منبع‌‌‌های خارجی برای تشریع نیست، بلکه بخشی از مصادر اصلی در تشریع اسلامی به‌‌‌حساب می‌‌‌آید؛ در غیر این صورت، تلاش در جهت استنباط نقش‌‌‌های اجتماعی برای عبادت، نمی‌‌‌توانست تلاشی مجتهدانه باشد؛ یعنی موضعی باشد از سر تعبد و شناختِ از نص؛ بنابراین حکمی که شهید صدر و دیگر متفکران متعهد، در خصوص ارتباط بین عبادت و زندگی اجتماعی و با عنوان‌‌‌های خواسته‌‌‌های دین، یک‌‌‌پارچگی امت و استمرار آن بدان دست یافته‌‌‌اند، از ناحیه فقهی، حکمی شرعی محسوب می‌‌‌گردد و از ناحیه فلسفی و روش‌‌‌شناسی، نتیجه حتمی برای همه‌‌‌جانبه بودن اسلام و حرکت مستمر داشتن امت اسلام قلمداد می‌‌‌شود.

این طرز فکر شهید، در جبهه‌‌‌گیری همه‌‌‌جانبه‌‌‌ای با دید لاییکی بود که زیر چتر نوگرایی فعالیت داشت و نیز در ضدیت با فکر اسلامی سستی که زیر چتر اجتهاد کار می‌‌‌کرد؛ هر دو گروه را نام اسلام، از راه متزلزل ساختن مقوله «اسلام دین و دولت است» و فارغ ساختن آن از مضامین و ابعاد گوناگونش به‌‌‌دنبال به انزوا کشاندن این دین الهی از واقعیت‌‌‌های زندگی بودند.

اما اشتباه و کج‌‌‌روی این دو موضع از جنبه روش‌‌‌شناسی و فلسفی آشکار می‌‌‌شود؛ زیرا:

اولاً: مقوله «اسلام دین و دولت است» و نتیجه آن یعنی، ربط داشتن عبادات به زندگی اجتماعی و سیاسی هر دو جزئی از یک کل و بخشی حیاتی از یک مجموعه به‌‌‌حساب می‌‌‌آیند و هر تلاشی برای ایجاد فاصله بین اسلام و دنیا و میان عبادت و زندگی اجتماعی و سیاسی تلاش موضوعی از ناحیه علمی؛ یعنی از نظرگاه فلسفه علوم شمرده نمی‌‌‌شود؛ زیرا این کوشش، در واقع همان روش جزء‌‌‌نگر است که از طریق افکاری فرودست افتاده به تحلیل اسلام می‌‌‌پردازد.

پس این دو موضع، با روش علمی که معقتد است: تحلیل برای تمام پدیده‌‌‌ها باید کلی و همه‌‌‌جانبه باشد، نه گزینشی و جزء‌‌‌نگرانه در تناقض است.

ثانیاً: مقوله «اسلام دین و دولت است» و آن‌‌‌چه از نظر سیاسی و فرهنگی و اقتصادی از آن به‌‌‌دست می‌‌‌آید، پشتوانه فلسفی دارد که شهید صدر در شناخت و تئوری‌‌‌پردازی آن سهیم بوده و این پشتوانه فلسفی، دارای چارچوبی معرفت‌‌‌شناسانه و اجتماعی و متافیزیکی می‌‌‌باشد که با تمام چارچوب‌‌‌های فلسفی طرح شده از زمان افلاطون تا به حال تفاوت دارد؛ زیرا فلسفه در گذشته و حال بین مادیگرایی یا ایده‌‌‌آلیستی، بین تقدم واقعیت‌‌‌ها بر اندیشه یا تقدم اندیشه بر واقعیت‌‌‌ها و بین تمرکز یافتن بر جانب روحی در زندگی انسان یا برجانب مادی در نوسان بوده است؛ لذا این گرایش‌‌‌های فلسفی، تک‌‌‌بعدی بوده و نظری یک‌‌‌سویه داشته‌‌‌اند، اما فلسفه اسلامی معاصر، به‌‌‌طوری‌‌‌که در فکر شهید صدر تبلور می‌‌‌یابد و از مقوله «اسلام دین و دولت است» و نیز از هم‌‌‌جوئی عبادات و سیاست استنباط می‌‌‌شود، بر دارا بودن دید کلی و ترکیبی نسبت به عموم پدیده‌‌‌های انسانی تأکید دارد و به تبعیت از آن بر اصطکاک، تعامل و تأثیر متقابل بین فکر و ماده و بین بعدهای مادی و معنوی در زندگی جامعه‌‌‌ها تأکید می‌‌‌کند.

شهید صدر ـ در ضمن طرحی که برای فلسفه اسلامی معاصر ارائه داد ـ فلسفه مارکسیستی را چون دیگر فلسفه‌‌‌‌‌‌هایی می‌‌‌بیند که هرکدام به گرد یکی از دو فلک مادی یا ایده‌‌‌آلیستی می‌‌‌چرخد و معتقد است: این فلسفه، به‌‌‌رغم برنامه‌‌‌هایی که برای تعامل و همکاری بین نهادهای اقتصادی و نهادهای فرهنگی و سیاسی ارائه کرد، برای مشکل انسان چاره‌‌‌اندیشی ناقصی داشت؛ بنابراین در فلسفه شهید صدر، در صورتی‌‌‌که بین عالم شهود و عالم غیب ارتباط برقرار نکنیم و از مرحله نظر مارکسیست‌‌‌ها که انسان را به مجموعه‌‌‌ای از رابطه‌‌‌های اجتماعی محدود می‌‌‌کند، نگذریم، جایی برای سخن گفتن از نگاهی فراگیر و مجموعه‌‌‌ای کامل باقی نمی‌‌‌ماند؛ این فلسفه (مقبول در نظر شهید) رابطه‌‌‌های اجتماعی را تنها بعدی از بعدهای انسان می‌‌‌بیند و برنامه پیشنهادی «فطرت» یا «طبیعت بشری» را در برابر «گرایش اجتماعی» قرار می‌‌‌دهد که وجه تمایز فکر غربی؛ به‌‌‌ویژه فکر مارکسیستی می‌‌‌باشد، «فطرت» از بخش‌‌‌هایی اساسی از جمله بعد اجتماعی بهره می‌‌‌برد و لذا به‌‌‌جای این بیان که «اجتماع، طبیعت آدمی را می‌‌‌سازد»، باید گفت ـ در نگاه شهید ـ انسان اجتماع را به‌‌‌وجود می‌‌‌آورد و بدین شکل جانشینی‌‌‌اش را برای خدا، در این عالم خاکی تفسیر می‌‌‌کند.

به‌‌‌تحقیق: تأثیرگذارترین عنصر در آدمی، بعد روحی است که به جامعه سرشت و خویی بالاتر از بیولوژی می‌‌‌دهد.

بنابراین، این نظریه، بین جانب روحی و جانب اجتماعی جدایی نمی‌‌‌اندازد و مهم‌‌‌ترین چیزی که نظریه شهید را از دیگر نظریه‌‌‌ها متمایز می‌‌‌سازد، تلاش مستمری است که شهید مبذول می‌‌‌دارد تا نحوه نگاهش را در سیاق تعبیر «اسلام دین و دولت است» قرار دهد؛ تعبیری که به پیوند خوردن حتمی عبادت و زندگی اجتماعی می‌‌‌انجامد. به‌‌‌طور کلی رابطه عالم شهود و غیب و تعبیر «اسلام دین و دولت است» (به بیان شهید شمولیت اسلام) و آن‌‌‌چه بر آن مترتب است؛ یعنی پیوند خوردن عبادت‌‌‌ها و زندگی اجتماعی، چارچوب عامی برای فلسفه اصیل اسلامی می‌‌‌سازند که بعد روحی‌‌‌اش، آن‌‌‌چنان صلاحیت و شایستگی والایی را بدان می‌‌‌بخشد که بتواند از مرز مکتب‌‌‌های فلسفی غرب که بر نقد صرف بنا شده‌‌‌اند عبور نماید و در ربته‌‌‌ای بالاتر قرار گیرد.

این عقلانیت که در اساس و جوهر و هدف، با عالم غیب هم‌‌‌خوانی دارد، تمام ابعاد اسلام را تقسیم‌‌‌بندی و موقعیت‌‌‌سنجی می‌‌‌کند ولذا، این عقلانیت، عقیده، عبادت و معامله‌‌‌ها را در خود جای می‌‌‌دهد. عقلانیت اسلامی، بر مسلمانان واجب می‌‌‌کند تا با غیر خدای سبحان، دوستی و محبت نداشته باشند وهیچ فلسفه یا ایدئولوژی را به‌‌‌غیر از اسلام نپذیرند.

چنان‌‌‌چه سابقاً گذشت، چون این عقلانیت، عقلانیتی اسلامی است، بر جنبه غیبی تمرکز می‌‌‌یابد و اثر بعد غیبی وقتی آشکار می‌‌‌شود که با جنبه عقلی در هم می‌‌‌آمیزد و عقل را پشتیبانی می‌‌‌کند و در مسیر عبور از وضعیت موجود و ازبین بردن مانع‌‌‌ها و نیرنگ‌‌‌های کافران، کرانه‌‌‌هایی نامحدود فراروی عقل می‌‌‌گشاید؛ پس عبادات به عقلانیت هویتی می‌‌‌بخشد که عقلانیت‌‌‌های غربی از آن محروم مانده‌‌‌اند؛ بنابراین، این حالت غیبی که عقلانیت در عبادات، بر آن استوار می‌‌‌گردد، حالت راحت‌‌‌طلبی و مبنی بر رهاسازی کارها و به هم‌‌‌سپاری آن‌‌‌ها نمی‌‌‌باشد، بلکه حالت مبارزه‌‌‌جویانه و مبتنی بر توکل است که بین امدادهای غیبی و قانون‌‌‌های حاکم بر دگرگونی‌‌‌های اجتماعی و تاریخی آشتی می‌‌‌دهد.

شهید صدر می‌‌‌گوید «در یک عالم اسلامی، نگاه انسان به آسمان قبل از نگاه به زمین ممکن است به موضعی سلبی  در برابر زمین و ثروت‌‌‌ها و برکت‌‌‌های آن، منجر شود و این موضع در اموری چون زهد، قناعت و تنبلی ظهور یابد.

امّا هنگامی که به زمین چارچوب آسمانی زده شود و به‌‌‌کار با جهان مادی و طبیعت، صفت واجب و مفهوم عبادت داده شود، آن‌‌‌گاه نگاه انسان مسلمان به غیب به یک انرژی به‌‌‌حرکت درآورنده و نیروی جلوبرنده‌‌‌ای، جهت مشارکت، آن هم در گسترده‌‌‌ترین مقیاس ممکن، برای بالابردن سطح اقتصادی تبدیل می‌‌‌شود»([۱۴]).

بنابراین، آن نوع عاطفه‌‌‌ای که وجود آن در عبادات انکار می‌‌‌شود، هرگاه در معنای صحیح اسلامی آن لحاظ شود، عاطفه‌‌‌ای کور و خودجوش نیست، بلکه با عقلانیتی همراه است که در چارچوب اسلام معنی پیدا می‌‌‌کند؛ به‌‌‌گونه‌‌‌ای که انسان مسلمان با اسلام آوردنش به‌‌‌طور کلی چه در زمینه معرفتی و چه در عمل، فکر و روحش متعلق به خدا می‌‌‌شود.

پس این نوع فکر که به عبادت‌‌‌ها بر اساس افق‌‌‌های اجتماعی و تمدنی آن نگاه می‌‌‌کند خود را با پشتوانه‌‌‌ای فلسفی و اسلامی معرفی می‌‌‌کند که هرکدام از دو گرایش عقلی و روحی را، پشت‌‌‌سر می‌‌‌گذارد یعنی از سد انتخاب غیر منطقی میان عقلانیت غربی و یا معنویت اسلامی می‌‌‌گذرد.

شیوه فکر غربی، بعد از آن‌‌‌که راه انتخاب را یکی از این دو معرفی می‌‌‌کند، تلاش فراوانی می‌‌‌کند تا خود را تنها فکری مطرح ‌‌‌سازد که از عقلانیت بهره می‌‌‌برد و غیر خود را فکری خرافی یا روحانی معرفی می‌‌‌کند که برای تمدن‌‌‌سازی توان لازم را ندارد.

امّا مطابق استنباط شهید، نوع نگاه اسلام به رابطه میان ماوراء و طبیعت و هدف‌‌‌های اجتماعی و سیاسی که اسلام به نظام عبادی خود واگذار کرده، دلیل بر آن است که هیچ نوع تناقضی میان بعد غیبی و بعد اجتماعی و سیاسی در زندگی مسلمانان یافت نمی‌‌‌شود.

بنابراین، آن‌‌‌طور که از نوشته‌‌‌های شهید صدر به‌‌‌دست می‌‌‌آید: یکتایی خدا و بندگی انسانی که دنیایی است و این‌‌‌جا زندگی می‌‌‌کند، بیانی دقیق و روشن از پیوند میان دین و دنیاست؛ زیرا این دو، از دو بعد متداخل برخوردارند: بعد غیبی و بعد اجتماعی ـ سیاسی؛ خدای واحد (معبود واحد) و امت واحد و لذا یکتایی و بندگی به زندگی اجتماعی اثری خاص می‌‌‌بخشد و برای مبارزه نیروی آزاد شده بزرگی را همراه دارد؛ به‌‌‌همین خاطر، انسان مؤمن در برابر هیچ نیرویی؛ جز در برابر خدای سبحان تسلیم نمی‌‌‌شود.

با توجه به این توضیحات و بر اساس مکتوبات شهید، اسلام در معیارهایی که با آن‌‌‌ها فرهنگ‌‌‌ها و مکتب‌‌‌های فلسفی و سیاسی و نیز جوامع بنا شده بر اساس این فرهنگ‌‌‌ها و مکتب‌‌‌ها، دسته‌‌‌بندی می‌‌‌شود، به‌‌‌‌‌‌صورت ریشه‌‌‌ای تغییر ایجاد می‌‌‌کند؛ از یک سو، برخی جامعه‌‌‌ها را جاهلی می‌‌‌داند؛ جامعه‌‌‌هایی که حیات خود را با ارزش‌‌‌های الهی پایه‌‌‌ریزی نمی‌‌‌کنند و در آن استبداد و طغیان‌‌‌گری از سر ناز و نعمت و به بردگی کشیدن ملت‌‌‌های دیگر وجود دارد و از سوی دیگر: در برخی جامعه‌‌‌ها، یکتایی خدا و بندگی انسان معیار واقع می‌‌‌شود که عقلانیتی جهادگر و آزادی‌‌‌خواه در پی دارد؛ لذا دوباره تکرار می‌‌‌کنیم که از نظرگاه اسلام، هیچ تناقضی بین بخش‌‌‌های غیبی و عقلی و سیاسی عبادات وجود ندارد.

شهید آیت الله سید محمد باقر صدر در عبادات ـ از ناحیه روش‌‌‌شناسی و شرعی ـ از دو عامل اساسی سخن می‌‌‌گوید که مفهومی اسلامی را برای حرکت مستمر امت شکل می‌‌‌دهند و آن‌‌‌ دو عامل: یکی «اجتهاد» است و دیگری «جهاد» و «اجتهاد» در این‌‌‌جا، شناخت رابطه عبادت و واقعیت‌‌‌های زندگی امت است و معنای «جهاد» مبارزه در برابر واقعیت‌‌‌های بیمار و فاسد جامعه و قد برافراشتن در برابر عیب‌‌‌های موجود و کوشش در جهت تغییر آن‌‌‌ها می‌‌‌باشد.

این موضع، در واقع پاسخی است به روشن‌‌‌فکر غرب‌‌‌گرا که می‌‌‌خواست قدرت دین را در چهره ظاهری عبادت‌‌‌ها محصور کند و توانایی‌‌‌های اجتماعی و تمدنی‌‌‌اش را از طریق نگاه ناقص جزءنگری به اسلام، از آن سلب کند.

آن‌‌‌چه گذشت روشن می‌‌‌کند که عبادت در نظر شهید، به معنای کناره‌‌‌گیری و بی‌‌‌طرفی نیست؛ عبادت جزیی از منطق و روش اسلام در تغییر وضع موجود و بناسازی امت و دولت می‌‌‌باشد و روشی در قانون‌‌‌گذاری و در مبارزه است که اسلام از همان آغاز رسالت در مکه، آن را مطرح ساخته است.

وبدین‌‌‌ترتیب عبادات به‌‌‌عنوان نتیجه قطعی برای اعتقاد به توحید پا به عرصه می‌‌‌گذارد تا روحیه انقلابی ریشه‌‌‌دار و فراگیرِ اسلام را پشتیبانی کند و آن را در مسایل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مطرح سازد. عقیده به توحید انکار تمام شکل‌‌‌های مادی و معنوی بت‌‌‌هاست و عبادات در نظمی الهی و دقیق با این انکار همراه می‌‌‌شود و آن را در تمامی جنبه‌‌‌ها عملی می‌‌‌سازد و از راه تربیت و آگاه‌‌‌سازی مستمر مسلمانان، انکار بت‌‌‌ها را در تمام ابعاد زندگی، متبلور می‌‌‌سازد.

«اگر شعار اصلی «لا إله إلا الله» را ملاحظه کنیم که از ناحیه آسمان، بدین منظور طرح شده، می‌‌‌یابیم که خداوند در این شعار، میان تقویت حرکت انسان به سوی مطلق حق از یک سو و انکار هر مطلق دروغین از سوی دیگر، همراهی برقرار می‌‌‌کند و تاریخ این حرکت، در متن زندگی و گذر زمان تکرار شده تا پیوند تنگاتنگ میان این انکار و آن ارتباط مستحکم و آگاهانه با خدای متعال را تأکید کند. به همان مقدار که انسان از معبود حق دور می‌‌‌شود، در گمراهی خدایان و رب‌‌‌های گوناگون فرو می‌‌‌رود؛ پس انکار و اثباتی که در «لا إله إلا الله» در هم ادغام شده‌‌‌اند، دو روی یک حقیقتند، حقیقتی که انسان در مسیر خود و در راه طولانی که پیش‌‌‌روی دارد، از آن بی‌‌‌نیاز نمی‌‌‌شود؛ زیرا این حقیقت واحد، تنها حقیقت شایسته برای نجات انسان از خطر گمراهی و نابودی است؛ کما این‌‌‌که انسان را در به‌‌‌کار انداختن تمام توان ابداع‌‌‌گری که دارد و رهاسازی آن از هر مطلق دروغین و بازدارنده، یاری می‌‌‌دهد»([۱۵]).

بنابراین شهید صدر، نه تنها دین را جدای از سیاست نمی‌‌‌بیند، بلکه سیاست را جزئی از دین می‌‌‌شناسد و این بدان معناست که مسلمانان باید در چارچوب کامل و فراگیر دین زندگی کنند و بر این اساس، شهید عبادات را به‌‌‌عنوان انقلابی در ارزش‌‌‌ها و مفاهیم ارائه نمود؛ زیرا عبادات وقتی در قالب شمولیت دین، فهم و استنباط شوند، امت را تا درجه سربرافراشتن و مقابله تمدنی با غرب، پیش می‌‌‌برد و به‌‌‌دنبال آن در ارتباط‌‌‌های ظالمانه میان مستکبران و مستضعفان می‌‌‌تواند حرف خود را بزند و فکر اسلامی نیز در خصوص استبدادی که جهان اسلام را فرا گرفته، حرف آخر و سخن قطعی خواهد داشت.

در نتیجه روشن می‌‌‌شود که برای متمایز ساختن فکر متعهد شهید از دیگر فکرها، باید به فراگیری دین در نظریه شهید توجه کافی مبذول داشت که به مقتضای آن می‌‌‌بایست به اسلام با دید یک کل با جزءهایی به هم مرتبط نگریسته شود و لذا، عقیده و عبادت و شریعت، دارای جزءهایی درهم وارد و متداخل می‌‌‌باشد و به‌‌‌همین خاطر، مجالی برای جدایی انداختن بین دین و دنیا و میان عبادت و زندگی اجتماعی پیش نمی‌‌‌آید. و ـ چنان‌‌‌چه از نوشته‌‌‌های شهید آشکار می‌‌‌شود ـ اگر نظریه «فراگیری دین» را بپذیریم، نتیجه حتمی آن، ارائه نقطه شروعی برای دوباره‌‌‌سازی دولت اسلامی است که وحدت ملت‌‌‌های مسلمان را در ضمن زندگی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی در قالب امت اسلامی و نه قومیت تضمین می‌‌‌کند.

بنابراین، فراگیری اسلام، جوهر و حقیقت آن است به‌‌‌طوری‌‌‌که اسلام جز با آن، اسلام نمی‌‌‌شود، شهید صدر معتقد است: هر نوع خللی در «فراگیری اسلام» وارد شود، خللی است که در کل احکام اسلام وارد شده و سبب می‌‌‌شود تا احکام اسلامی از تأثیرگذاری در وضعیت موجود بازماند([۱۶])؛ به بیانی دیگر، دست‌‌‌یازیدن به «فراگیری اسلام» در واقع دست‌‌‌یازی به روح شریعت و به صلاحیت‌‌‌دار بودنش برای هر زمان و مکانی می‌‌‌باشد.

بدین‌‌‌ترتیب، جدا کردن دین از سیاست، و عبادت از زندگی اجتماعی نوعی دست‌‌‌کاری در شریعت به‌‌‌حساب می‌‌‌آید و همیشه و همه زمان، این جداسازی، با فاصله افتادن میان حکومت و مردم، ملازم و همراه بوده و نمی‌‌‌توان پادشاهی را که بعد از دولت اسلامی شکل گرفت، نمونه‌‌‌ای برای گفته «اسلام دین و دولت، و سیاست و عبادت است»، قلمداد نمود؛ ـــــ به معنای سوسیولوژی، معنایی که از دیدگاه اسلام نسبت به واقعیت‌‌‌ها به‌‌‌دور می‌‌‌باشد.

در نظر شهید، این تناقض ساختگی، میان عبادت‌‌‌ها و امور مربوط به زندگی، وحدت و سرنوشت امت اسلامی را به مخاطره می‌‌‌اندازد و اساساً، وحدت امت از فرهنگی وجود می‌‌‌گیرد که نگاه انسانِ جهان اسلامی را به هستی و زندگی یک‌‌‌پارچه می‌‌‌کند و بدان وحدت می‌‌‌بخشد و اساس و پایه این فرهنگ از عقیده و عبادات به‌‌‌وجود می‌‌‌آید، پس هر نوع جدایی انداختن میان عبادات و زندگی اجتماعی، در حقیقت، جدا ساختن روح از بدن است.

عبادات در قله انکار «تابع بودن» قرار دارد و اسلام، آن‌‌‌طور‌‌‌که شهید صدر در لابه‌‌‌لای نوشتارهایش در اقتصاد و سیاست و فرهنگ مطرح کرده، به انکار تنها، اکتفا نمی‌‌‌کند، بلکه در کنار آن، راه حل مناسب پیشنهاد می‌‌‌کند و افکاری ارائه می‌‌‌دهد که در مقابل تهاجم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مقابله کند.

بنابراین، امت اسلامی، بدان اندازه که اندیشه خود را با مفاهیم دینی اشباع کند، پیشرفت می‌‌‌کند و ترقی می‌‌‌یابد و به همان اندازه که دم ناسازگاری با معارف و دستورات دینی بزند، عقب‌‌‌گرد می‌‌‌کند و به سقوط کشانده می‌‌‌شود و در این‌‌‌جا، اهمیت عقیده و عبادت در مشخص ساختن ذهنیت انسانِ جهان اسلامی و آماده‌‌‌سازی او برای ایجاد دگرگونی در وضعیت اجتماعی و سیاسی آشکار می‌‌‌شود. عقیده و عبادات، زمینه‌‌‌ساز شروع تحول در وضعیت موجود می‌‌‌شوند؛ زیرا به برکت عقیده و عبادات، دیدگاه مسلمانان نسبت به واقعیت‌‌‌ها در تمامی جنبه‌‌‌ها مشخص می‌‌‌گردد.

هر تمدن‌‌‌سازی، نیازمند گذر از مرحله عقل فردی و رسیدن به روح جمعی است؛ زیرا کار برای دگرگون‌‌‌سازی جامعه، آماده‌‌‌سازی همه‌‌‌گیری را می‌‌‌طلبد و شریعت اسلام، این مورد ارزشی را به‌‌‌عنوان یک ارزشی اخلاقی صرف و مرتبط با ضمیر فردی مطرح نساخته، بلکه آن را از حوزه اخلاق پیشتر برده و روح جمعی را در قالب عقیده و احکام و واجب‌‌‌های شرعی ریخته است و از جمله این واجبات، عبادت‌‌‌هاست که جز با دید یک کل و شیئ یک‌‌‌پارچه، یعنی جز با توجه به جنبه‌‌‌های غیبی و اجتماعی و سیاسی آن، بدان نمی‌‌‌توان نگریست.

تحقیقاً! در کنار پایه‌‌‌های روحانی و غیبی، تأکید داشتن بر جنبه‌‌‌های اجتماعی و سیاسی عبادات، برای ساختن فرد و جامعه طرحی فلسفی و اجتماعی ارائه می‌‌‌دهد و ملت‌‌‌های مسلمان را برای مبارزه فرهنگی و سیاسی و اقتصادی با غرب آماده می‌‌‌سازد.

پس، ایجاد هر نوع فاصله، میان عبادات و مسایل مورد توجه امت، ایجاد هرج‌‌‌ومرج فکری است که نمی‌‌‌تواند فهم درستی از واقعیت و وضعیت ملت‌‌‌های مسلمان در مواجهه با دیگر تمدن‌‌‌ها به‌‌‌دست دهد. این طرح اسلامی و دارای بعد تعبدی، روش الهی را آن‌‌‌جا که می‌‌‌خواهد از تمام نیروهای موجود به نفع مردم بهره گیرد، روشن می‌‌‌سازد.

این فاصله‌‌‌اندازی میان واقعیت‌‌‌های زندگی و عبادات، نتیجه داشتن اندیشه‌‌‌هایی یک‌‌‌سویه در نصوص دینی و گرایش فقهی است که در دوران عقب‌‌‌افتادگی گسترش یافته بود.

این نظریه اسلامی که شهید آن را ارائه داده، حد و اندازه واقیعت‌‌‌ها را بدان‌‌‌ها بازگردانده است؛ زیرا این نظریه نتیجه تعامل میان اسلام و واقعیت‌‌‌ها با رعایت حدود ایمان و اصول روش‌‌‌شناسی می‌‌‌باشد و نیست این تعامل، جز بیانی دیگر از اجتهاد که شهید صدر با یاری از آن توانست به اسلام به‌‌‌‌‌‌لحاظ فراگیری آن بنگرد و از همین‌‌‌جا، شهید صدر توانست اعتقادی راسخ به فراگیری اسلام پیدا کند.

هیچ نوع نگاهی به انسان و زندگی او را واقع‌‌‌گراتر و انقلابی‌‌‌تر از نوع نگاه اسلام ـ آن‌‌‌گونه که شهید صدر بیان می‌‌‌کند ـ نمی‌‌‌شناسم و این واقع‌‌‌گرایی انقلابی در تحلیل شهید، از عبادات و رابطه آن با زندگی، آشکار می‌‌‌شود؛ آن‌‌‌جا که عبادات را که بالاترین سطح از معنویت و تجرد نفسی و فکری را در پی دارد، با امور مورد توجه امت در عرصه‌‌‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی پیوند می‌‌‌دهد و بین آن‌‌‌ها هم‌‌‌جوشی برقرار می‌‌‌کند.

در نگاه شهید دین اسلام، دینی است کامل که به فعالیت‌‌‌ها قالب می‌‌‌دهد و به مسلمانان امکان می‌‌‌دهد تا با پشتوانه‌‌‌ای عقیدتی به حرکت درآیند؛ نه آن‌‌‌که در حالتی از به‌‌‌هم‌‌‌ریختگی و غوغاسالاری باشند یا بخواهند با مضمحل ساختن عقیده و عبادات و عبور از روی آن‌‌‌ها، به حرکت خود ادامه دهند، بنابراین مطابق نظر شهید، اسلام چارچوبی رسم کرده که مسلمانان در آن با عقیده و عبادات زیست کنند؛ این چارچوب با تمامی دیدگاه‌‌‌های فلسفی غرب؛ چه مادی‌‌‌گرایانه و چه ایده‌‌‌آلیستی آن در تناقض است؛ در نظر اسلام، یک مسلمان می‌‌‌بایست با عقیده و عبادات با توجه به بعدهای معنوی و اجتماعی آن انس و تعامل داشته باشد، و شریعتی که خداوند برای ما انسان‌‌‌های زمینی فرستاده تا خدایی شویم جز به همین شکل مورد بحث نمی‌‌‌تواند باشد.

بنابراین، عبادات علاوه بر بعد غیبی آن نوعی تجربه و ورود به صحنه در فعالیت‌‌‌های اجتماعی و سیاسی و در مجال فکر و عاطفه نیز می‌‌‌باشد([۱۷]) و این ویژگی در عبادات مسلمانان را از امکانات قابل توجهی برخوردار می‌‌‌سازد تا برای مبارزه و کار و تلاش در راستای دگرگون ساختن اوضاع نابسامان جامعه و عبور از این مرحله برای به‌‌‌وجود آوردن امت و دولتی شایسته آماده گردند.

نگاه به آینده مسلمانان در داشتن امتی یکپارچه، آرزویی غبارگرفته نیست؛ در اسلام ـ آن‌‌‌طور که از فکر شهید صدر آشکار می‌‌‌شود ـ برنامه‌‌‌ها و طرح‌‌‌هایی وجود دارد که به وحدت امت و یک‌‌‌پارچگی آن منجر می‌‌‌شود([۱۸]). اسلام به پیروان خود، طریقه حرکت صحیح را نشان می‌‌‌دهد و در حالت انفعالی و عاطفی صرف رها نمی‌‌‌سازد و در این راستا در اسلام، برنامه‌‌‌هایی برای به حرکت درآوردن نیروهایی که در ضمیر افراد جامعه اسلامی نهفته است، وجود دارد و عبادات نیز در عرصه اجتماع به انقلابی متفاوت با دیگر انقلاب‌‌‌ها می‌‌‌انجامد؛ چراکه عبادات پیوندی عقلانی و شرعی با عالم ماوراء دارد.

بنابراین، امت اسلامی نتیجه حتمی و منطقی برای ختم نبوت و همه‌‌‌جانبه بودن اسلام می‌‌‌باشد([۱۹]) و وجود و بقاء خود را جز با جهادی دائمی نمی‌‌‌تواند محقق سازد و از عوامل این بقاء و استمرار وجود، عبادت است و لذا «امت و جهاد» دو مفهوم پیونددار و به‌‌‌هم گره خورده‌‌‌اند و اسلام این پیوند را از طریق احکام شرعی خود در عرصه‌‌‌های سیاسی و اقتصادی و نیز از راه تشریع عبادات ایجاد کرده است، پس این جهاد یا مبارزه اجتماعی، علاوه بر این‌‌‌که در پایه‌‌‌های عاطفی خود از اسلام کمک می‌‌‌گیرد، در زمینه‌‌‌های فکری و نظری نیز از اسلام مدد می‌‌‌گیرد و با توجه به این‌‌‌که عقیده و عبادات نگاه انسان مسلمان را به هستی و زندگی شکل می‌‌‌دهد، سزاوار است هر مکتب اجتماعی و سیاسی که می‌‌‌خواهد در جهان اسلام به‌‌‌وجود آید، در ضمن نمونه اسلامی متافیزیک (رابطه داشتن دنیای مادی با عالم ماوراء) شکل گیرد.

هرگاه انسان با مشکل تئوری‌‌‌پردازی برای واقعیت مواجه شود و یا نتواند به تعامل با هستی و انسانیت خویش بپردازد و به بیانی دیگر نتواند مفهوم هستی و زندگی را به‌‌‌درستی بشناسد، در نتیجه، هم تئوری و هم کارش ناقص از آب درآید، دچار خودباختگی می‌‌‌شود؛ شهید صدر به‌‌‌خاطر همین مشکل که مکتب‌‌‌های فلسفی غرب از مارکسیستی و اگزیستانیالیستی و غیر آن دارند، آن‌‌‌ها را در تحلیل و چاره‌‌‌اندیشی برای خودباختگی و بحران تمدنی، ناتوان معرفی می‌‌‌کند([۲۰])؛ اما در دیدگاه اسلامی ریشه بحران تمدنی را باید در انقطاع انسان از خدا جست‌‌‌وجو کرد و اسلام این مشکل را از راه عقیده و عبادات که انسان را مستمراً با جهان غیب در ارتباط قرار می‌‌‌دهد حل کرده است و این، راز ایستادگی انسان مسلمان است که او را وا می‌‌‌دارد تا مبارزه‌‌‌طلبی نماید و در برابر نیروهای شر مقاومت کند.

عبادت، با خود این پیام را دارد که در سخت‌‌‌ترین حالات نیز امکان تعبیر و تحول وجود دارد و از این‌‌‌جاست که باید گفت: ناامیدی و احساس عجز داشتن امری نامفهوم می‌‌‌گردد؛ زیرا این امور، با عبادت و جانشینی انسان از ناحیه خدا در تناقضند. از طریق انجام عبادات، جهشی عقلی در ذهنیت امت اسلامی رخ می‌‌‌دهد و در پی آن عقل و اندیشه مسلمانان، تمامی تصورهای غیر اسلامی درباره هستی و انسان را مردود می‌‌‌شناسد و با توجه به این ساخت جدید از شخصیت، ایجاد تغییر، همه جوانب و مظاهر پدیده‌‌‌ها و رفتارها را در بر می‌‌‌گیرد و آن‌‌‌ها را به‌‌‌کلی دگرگون می‌‌‌سازد.

بنابراین، در این دید، عبادات با نظر به ابعاد معنوی و مادی آن، مسئولیت‌‌‌پذیری توأم با ایمان را درپی دارد ولذا محصور ساختن عبادات در جانب تعبدی و صوری و جدای از زندگی، نتیجه یک فکر منحط است و در حق اسلام و مسلمانان و سرنوشت امت، خیانتی بزرگ قلمداد می‌‌‌گردد.

توقعاتی که اسلام برای انجام دگرگونی در جامعه و نیز ایجاد امت جهانی دارد؛ گاه در نگاه اول در برابر دشواری‌‌‌های موجود، امری نشدنی به‌‌‌نظر می‌‌‌آید؛ لیکن در پرتو تصوری که اسلام از رخدادها و حادثه‌‌‌ها و رابطه دین و دنیا ارائه می‌‌‌دهد، این بلندنظری معقول و منطقی می‌‌‌گردد.

بنابراین، اسلام در برابر محصور دانستن همه چیز به عالم ماوراء و نیز در برابر داشتن تفسیری مبتذل از پدیده‌‌‌های مادی به‌‌‌گونه‌‌‌ای که بخواهیم آن‌‌‌ها را صرفاً دنیایی و این‌‌‌جهانی بدانیم، ایستادگی کرده و نظراتی این‌‌‌گونه را محقر و فرومایه به‌‌‌حساب آورده است؛ زیرا قرآن کریم، ماوراء را به هستی ربط می‌‌‌دهد؛ به‌‌‌نحوی که تحقق امدادهای غیبی را منوط به شرط‌‌‌هایی کرده که پایه آن‌‌‌ها عمل انسان می‌‌‌باشد. قرآن کریم به‌‌‌حرکت درآمدن انسان و ورود به عرصه را زمینه‌‌‌ای برای ورود الهی به عرصه و ظهور اراده خداوند در کارها معرفی می‌‌‌کند؛ چنان‌‌‌چه پایداری انسان در راه خدا، از انگیزه‌‌‌های واردِ عمل شدن خدا می‌‌‌باشد؛ این نحوه نگرش شهید به تاریخ و به عبادات در حوزه فلسفه اسلام شکل گرفت؛ فلسفه‌‌‌ای که میان دو بعد مادی و روحانی فاصله‌‌‌ای نمی‌‌‌اندازد و لذا اگر از زاویه فراگیر بودن دین به عبادات توجه شود؛ می‌‌‌بینیم چگونه روحیه نقدگرایانه مؤمنان را تقویت می‌‌‌کند و به آگاهی‌‌‌شان نسبت به ریشه حادثه‌‌‌ها، عمق می‌‌‌دهد و این دو عامل در انجام هر نوع تغییری لازم و ضروری است.

عبادات بدین معنا، ضمیر مسلمانان را به‌‌‌جنبش و حرکت در آورده به مبارزه سرعت می‌‌‌بخشد و امت‌‌‌های اسلامی را شتابان به‌‌‌سمت خیزشی برای ساختن امت و دولت اسلامی سوق می‌‌‌دهد و بنابر تعبیر شهید برای نیروهای پنهان در شئون مختلف امت اسلامی راه می‌‌‌گشاید و عرصه ظهور فراهم می‌‌‌کند([۲۱]).

بدین‌‌‌ترتیب: چه در نظر شریعت، چه عقل و چه از لحاظ روش‌‌‌شناسی، هیچ پایه و اساسی برای جدایی افکندن میان عبادات از یک سوی و زندگی اجتماعی و حرکت تاریخ از سوی دیگر، وجود ندارد؛ زیرا علاوه بر آن‌‌‌که عبادات رابطه صحیح انسان با خدا را تبیین می‌‌‌کند؛ بعد از آن‌‌‌که این رابطه در قالب عقیده و عبادات صورت به خود گیرد، از آن رابطه دیگری به‌‌‌وجود می‌‌‌آید و آن، رابطه انسان با انسان است و این، به‌‌‌خاطر زمینه‌‌‌ها و توانایی‌‌‌های روحی است که از طریق عقیده و عبادات در نزد افراد جامعه اسلامی به‌‌‌وجود می‌‌‌آید و شرع به فعلیت رساندن این توانایی‌‌‌ها را در وضعیت موجود از راه ملتزم ساختن امت به رفع نیازهای خود، واجب کرده است.

نتیجه می‌‌‌گیریم که عبادات با این نگاه، هم عقل هم عاطفه و هم مبارزه است، و هر دیدگاهی که بخواهد در تقابل با این دیدگاه قرار گیرد، خارج از قاعده و نوعی تسلیم نسبت به پیش‌‌‌آمد موجود قلمداد می‌‌‌گردد. جامعه اسلامی، اگر بتواند میان بعد دنیایی و روحانی رابطه برقرار کند، در مبارزه چنان روشی به‌‌‌دست می‌‌‌آورد که آن را از دیگر انواع ایجاد تغییر و تحول در جامعه که در اندیشه معاصر بدان پرداخته شده، متمایز می‌‌‌سازد؛ زیرا ایجاد تغییر و تحول در جامعه اسلامی، حالتی مستمر است و از این حالت که منشأی الهی دارد تغییر و تحولی تاریخی و نامحدود حاصل می‌‌‌شود، اما مفهوم انقلاب و ایجاد تحول در مکتب‌‌‌های فلسفی غرب، به حکم نسبی بودن اندیشه بشری و نسبی بودن اهداف انسان، مفهومی است دارای دلالت، جنبه‌‌‌ها و نتیجه‌‌‌های شدیداً نسبی؛ شهید صدر در این‌‌‌باره می‌‌‌گوید: «نمونه برتری که ریشه در حق و حقیقت دارد و با توجه به واقعیت‌‌‌های زندگی مردم تعریف می‌‌‌شود، در هر عصر و زمانی به‌‌‌صورت ثابت و اثرگذار می‌‌‌باشد و حرکت تاریخی نیز در سایه این نمونه برتر دارای حرکتی دائم و همیشگی می‌‌‌باشد»([۲۲]).

اما حرکت تاریخی که بر رابطه میان ماوراء و طبیعت استوار می‌‌‌باشد، حرکتی است که به‌‌‌سمت موجود مطلق پیش می‌‌‌رود.

«نمونه برتر و حقیقی، خداوند متعال است. آن تناقضی که در نمونه‌‌‌های برتر نسبی بدان برمی‌‌‌خوردیم، در این نمونه به زیباترین شکل برطرف خواهد شد. در توضیح باید گفت: در انسان وجود ذهنی محدود است و نمونه می‌‌‌بایست نامحدود باشد و چگونه می‌‌‌توان محدود و نامحدود را با هم جمع کرد و چگونه می‌‌‌توان بین این دو هماهنگی ایجاد کرد؛ اما این هماهنگی را… در نمونه برتری که خداوند متعال است، خواهیم یافت. به چه دلیل؟ زیرا نمونه برتر از دست‌‌‌آوردهای انسان و از تراوش‌‌‌های ذهنی او نیست… نمونه برتر موجودی مطلق در خارج با قدرت و علم و عدل مطلق است، این موجود عینی، بی‌‌‌تردید نمونه برتر است؛ اما هنگامی که انسان می‌‌‌خواهد از این نور الهام بگیرد؛ وقتی می‌‌‌خواهد به پرتوهایی از این نور تمسک جوید، طبعاً این تمسک جز به مقید و به مقدار محدودی از نور نمی‌‌‌باشد؛ الا این‌‌‌که، او به تفاوتی که میان آن‌‌‌چه بدان تمسک کرده و آن‌‌‌چه مطلق واقعی است پی می‌‌‌برد، گرچه نمونه برتر و عالی خارج از محدوده ذهنی اوست، ولی به دسته‌‌‌ای از نور تمسک می‌‌‌جوید و این دسته نور، مقید است، اما نمونه برتر، مطلق است.

از این‌‌‌جاست که اسلام پیروان خود را به تفکیک قائل شدن دائمی، میان وجود ذهنی و خداوند متعال که نمونه برتر است، تشویق نموده و حتی میان «اسم» و «مسمی» فرق گذاشته و تأکید کرده که نباید «اسم» را پرستید و باید پرستش برای «مسمی» باشد؛ چراکه «اسم» تنها نمایی و وجودی ذهنی برای خداوند سبحان می‌‌‌باشد و این در حالی است که نماهای ذهنی همیشه محدودند؛ پرستش باید برای «مسمی» باشد، نه «اسم»؛ زیرا «مسمی» مطلق است و «اسم» مقید و محدود.

هرگاه انسان با آگاهی موضوعی از نمونه برتر، در این راه پیش رود، این پیش‌‌‌روی، مسئولانه خواهد و در زبان فقه عبادت محسوب خواهد شد با نوعی از عبادت که آدمی به‌‌‌وسیله آن، دارای امتداد در خطی طولانی و دارای انسجام با پهنای هستی می‌‌‌گردد… .

و چون خدای متعال مطلق است، پس این راه نیز پایان نمی‌‌‌پذیرد و در این راه، به همان اندازه که به‌‌‌سوی خداوند، حقیقتاً گام می‌‌‌نهیم، در حال نزدیک شدن به او هستیم، و لیکن این نزدیک شدن نسبی باقی می‌‌‌ماند… چراکه محدود به مطلق نمی‌‌‌رسد… پس در این‌‌‌جا فاصله طولانی میان انسان و نمونه برتر فاصله‌‌‌ای نامتناهی است؛ یعنی با توجه به این‌‌‌که این راه ممتد و ادامه‌‌‌دار، راهی است بی‌‌‌نهایت، برای انسان مجال نوآوری و حرکت به سمت بی‌‌‌نهایت و زمینه تغییر تکاملی بدان سمت را فراهم خواهد نمود.

بنابراین، پایه اعتقادی که فعالیت‌‌‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی مسلمانان بر آن استوار است، مرجع تضمین‌‌‌کننده برای پایداری در مبارزه است و هرنوع جدایی افکندن ـ هرچند کوچک ـ میان بعد معنوی و فعالیت‌‌‌های زندگی، به خاموشی گراییدن شعله مبارزه در اندیشه و ذهنیت افراد امت اسلامی می‌‌‌انجامد.

پس این پایه معنوی و نیز التزام کامل و متعبدانه به نص، دو قاعده کلی به‌‌‌حساب می‌‌‌آیند که از آن می‌‌‌توان روش ارتباط میان دین و دنیا به‌‌‌شکل عام و ارتباط میان عبادت و زندگی اجتماعی را به‌‌‌شکل خاص فهمید.

حرکت امت اسلامی و استمرار آن اگر با یک تشویق جدی همراه نگردد که مؤمنان را به اهتمام نسبت به سرنوشت و حرکت امت و فناسازی خود در راه آن فراخواند، با گردنه‌‌‌ها و مانع‌‌‌های فراوانی برخورد می‌‌‌کند و هرگاه عبادات در چارچوب فراگیر اسلام فهمیده شود، می‌‌‌تواند بالاترین نشق را در آماده‌‌‌سازی مسلمانان و به‌‌‌حرکت درآوردن آنان برای ملتزم شدن به پیش‌‌‌فرض‌‌‌های وحدت، ایفا کند.

از آن‌‌‌چه گذشت روشن می‌‌‌شود که «شهید آیت‌‌‌الله سید محمد باقر صدر» به‌‌‌جای طرحی ناقص، عبادات را در شکل اسلامی و کامل آن ارائه کرده، چنان‌‌‌چه به انجام رسیدن این طرح، در ضمن کاری اجتهادی و با عنایت به شرط‌‌‌هایی بوده که شریعت، برای اجتهاد قرار داده؛ یعنی در چارچوب روش‌‌‌مند و معرفت‌‌‌شناسانه عامی که در مسأله ایجاد رابطه میان عقل و نص و واقعیت موجود، تبلور می‌‌‌یابد.

پس در تحلیل شهید، آشکارا روشن می‌‌‌شود که پیوند عبادات با زندگی اجتماعی، صرفاً یک واجب شرعی نیست، بلکه علاوه بر آن، منظومه اسلام، آن را از بعد روش‌‌‌شناسی و معرفت‌‌‌شناسی و با قطع نظر از عقیده پژوهش‌‌‌گر و دیدگاهش نسبت به اسلام حتمی و ضروری ساخته است.

بدین‌‌‌ترتیب، هر نوع جدایی افکندن میان عبادات و زندگی اجتماعی به هرج‌‌‌ومرج و به‌‌‌هم‌‌‌ریختگی در منظومه اسلام منجر خواهد شد؛ چراکه این فاصله‌‌‌افکنی، ریشه در قرائتی غیر شرعی و نیز غیر علمی از قرآن کریم و سنت شریف دارد.

 

 

 

 

 

([۱]) ر.ک: نظام العبادات فی الإسلام، الفصل الخامس، ص ۱۴۵، نشر منظمه الإعلام الإسلامی، طهران ۱۴۰۴ق، آن‌‌‌جا که «شهید صدر» ارتباط میان حج وبیداری تاریخی را مطرح می‌‌‌کند.

([۲]) همان، ص ۱۳ ـ ۱۴٫

([۳]) الشهید السید محمدباقر الصدر، الفتوی الواضحه، ص ۷۰۴، دار التعارف للمطبوعات، الطبعه الثامنه، بیروت ۱۹۸۳م.

([۴]) همان، ص ۸۰۸٫

([۵]) «من جاهد فإنّما یجاهد لنفسه إنّ الله لغنی عن العالمین» سوره عنکبوت، آیه ۶٫

([۶]) الشهید السید محمد باقر الصدر، الفتاوی الواضحه، ص ۷۱۰ و ۷۱۱٫

([۷]) همان، ص ۷۱۱٫

([۸]) همان، ص ۷۱۱٫

([۹]) همان، ص ۷۲۶٫

([۱۰]) نظام العبادات فی الإسلام، ص ۳۲ ـ ۳۳٫

([۱۱]) همان، ص ۲۳ ـ ۲۴٫

([۱۲]) همان، ص ۳۸ ـ ۳۹٫

([۱۳]) ر.ک: التفسیر الموضوعی للشهید السید محمد باقر الصدر، دار التعارف للمطبوعات، بیروت ـ الطبعه الثانیه ۱۹۸۱م.

([۱۴]) السید محمد باقر الصدر، اقتصادنا (المقدمه ص: ن)، دارالفکر، الطبعه السادسه، بیروت ۱۹۷۴م.

([۱۵]) نظام العبادات فی الإسلام، ص ۲۱ ـ ۲۲٫

([۱۶]) ر.ک: اقتصادنا (الاقتصاد الإسلامی جزء من کل) ص ۲۶۹ ـ ۲۷۷٫

([۱۷]) ر.ک: نظام العبادات فی الإسلام (خاصه الملامح الخاصه لتشریع کل عباده).

([۱۸]) ر.ک: مقدمه اقتصادنا.

([۱۹]) ر.ک: (للشهید) (خلافه الإنسان وشهاده الأنبیاء) فصل الوصایه علی الثوره ممثله فی الإمام، ص ۳۱؛ و فصل المرجعیه بوصفها المرحله الثالثه من خط الشهاده، ص ۳۵، نشر قسم الإعلام الخارجی لمؤسسه البعثه، تهران.

([۲۰]) نظام العبادات فی الإسلام (الإیمان بالله، هو العلاج)، ص ۱۹ ـ ۲۲٫

([۲۱]) ر.ک: اقتصادنا، خاصه المقدمه.

([۲۲]) التفسیر الموضوعی، ص ۱۵۵٫