منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨
نویسنده: محمدرضا کائینی
- از آغاز سالیان تحصیل در حوزه بازشناسی جوانب گوناگون شخصیت اندیشمند فرزانه آیتالله سید محمد باقر صدر(ره)، هماره برای صاحب این قلم جذاب و دلنشین بوده است،از این رو همیشه مصاحبت با شاگردان و معاصران آن عالم یگانه را به نیت برگرفتن توشهای از خرمن فیاض اندیشه و عمل او مغتنم شمرده ام. آنچه در پی میآید پاره از گفت و گوهایی است که در مکانها و مناسبتهای مختلف با شهید سعید مرحوم آیتالله سید محمدباقر حکیم(ره) دربار سیرۀ فکری و علمی شهید صدر انجام داده اند. بخش مهمی از این گفتوگو در حاشیه برگزاری کنگره بین المللی بزرگداشت شهید آیتالله صدر که در دی و بهمن سال 1379 در تهران و در محل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی برگزار شد، انجام گرفت. بخشهای دیگر نیز به ویژه پاره از سئوالات را که صبغۀ اندیشگی و شبهه زدایی دارد، پس از برخی ملاقاتهای هفتگی آن شهید در قم و نیز یکی دو مورد حضور ایشان در حوزه علمیه آیتالله مجتهدی مطرح ساختهام. بخش اخیر به نوعی پاسخگوی نکات و شبهاتی است که دریک دهه اخیر پیرامون نظریه سیاسی اسلام یا دیدگاههای حکومتی شهید صدر مطرح شده اند. در مقام تدوین این گفت و شنود و برای حفظ امانت، دیگر گفتارها یا گفت و گوهای شهید حکیم درباب اندیشه عمل شهید صدر مورد بازبینی قرار گرفته و در مواردی نیز از آنها استفاده شده است. امید میبرم که ارائه این اثر، موجب شادی روح این شهید گرانمایه و استاد بزرگ برازندۀ او باشد.
کدامین ویژگی در شهید صدر برای طلاب و اصحاب فکر و اندیشه جذابیت بیشتری داشت؟
در میان ملازمین و علاقمندان آیتالله صدر، به کمتر کسی برخوردهام که در ارتباط و دوستی با ایشان از عواطف و احساسات خود متأثر باشد، بلکه بر عکس هنگامی که انسان میشنید مدرسی جوان، دروس عالی حوزه را تدریس میکند، در آغاز به دیدۀ دقت و بررسی به او مینگریست و به دنبال آن بود که ببیند آنچه که شنیده، چقدر صحیح است. در واقع این نبوغ و گستردۀ دانش آن شهید سعید بود که تردید آنها را به یقین و ارادت شدید مبدل میکرد.
خود شما چگونه با ایشان آشنا شدید؟
تصور میکنم در سال 1376 قمری بود که من جلد اول کفایه را میخواندم.یکی از طلاب که از مرتبطین با ایشان بود، نزد من از مقام علمی آقای صدر تمجید و ستایش زیادی میکرد. این تعریفها در مجموع مرا تحریک کرد که از نزدیک جایگاه علمی ایشان را بسنجم. ایشان در آن روزها در مسجد هندی نجف کفایه میگفت. پس از یک جلسه شرکت در درس دیدم که این استاد جوان،تمامی ویژگیهایی را که یک مدرس نمونه بایدداشته باشد ؛ دارد، لذا از همان روز مرتبا در درس ایشان حاضر شدم. البته از آنجا که احساس میکردم درست نیست درسی را که با استاد اولم داشتم ترک کنم، کماکان در درس او هم حاضرمی شدم و استاد اولم هم عالم و توانا بود، ولی مزایا و ویژگیهای شهید صدر را در تدریس نداشت. پس از اتمام جلد اول کفایه، دیگر به طور کامل در درس شهید صدر حضور یافتم.
این ارتباط تا کجا تداوم و تعمیم پیدا کرد؟
از خصائل ارزندۀ شهیدصدر این بود که رابطۀ استاد و شاگردی را به یک دوستی و رفاقت صمیمانه بدل میکرد. میدانید که اساتید بر دو گونه اند. برخی تنها مرجع علمی شاگردانشان هستند، اما سلوک و کردار آنها مورد قبول و پذیرش شاگردان قرار نمیگیرد. اما عدهای از اساتید از لحاظ خلقیات ارزشمند و کمالات فردی و اجتماعی، الگوی شاگردانشان میشوند. آقای صدر از دسته دوم بودند. من پس از مدت کوتاهی به خودی خود شاگرد، دوست، معاون و مشاور ایشان شدم. روابط ما، مانند پدر و فرزند بود و هنوز هم این احساس را دارم که ایشان پدر دوم من پس از آیتالله العظمی حکیم (قده) هستند. من در هر شرایطی، چه در سختی و چه در راحتی و آسایش نسبیشان، در کنار ایشان بودم. نسبت من با شهید صدر، نسبت شاخه با درخت است که هر گاه درخت رشد و نما یافت، شاخۀ آن نیز چنین خواهد شد؛ از این رو فعالیتها و تلاشهای ما هم از سرچشمۀ فیاض شهید صدر جریان یافته است.
اشاره کردید به امتیازات شهید صدر در مقام تدریس، تصور میکنم بیان آنها برای اساتید جوان حوزه ودانشگاه مفید خواهد بود.
بله، من سعی میکنم فهرست وار به برخی از آنها اشاره کنم. اولین ویژگی که به امانتداری علمی و تواضع ایشان بر میگشت، این بود که در مقام تدریس کفایه با دقت و سعی فراوان سعی میکردند نظر مرحوم آخوند را به درستی وبا مراعات امانت، به شاگردان منتقل کنند و حال آنکه ما میدانستیم ایشان به بسیاری از مباحث کفایه اشکال دارند، ولی چون تدریس این کتاب را بر عهده گرفته بودند، بر خودشان لازم میدیدند که مطالب کتاب را به شایستگی تبیین کنند، گویا مرحوم آخوند بر مسند تدریس نشسته بودند و از مطالب خود دفاع میکردند.
این در مقام تدریس مطالب یک کتاب بود. آیا ایشان در مقام نقد مطالب دیگران هم همین شیوه را داشتند؟
در آن مقام هم دقیقا به همین شیوه عمل میکردند. میدانید که برخی از اساتید وقتی میخواهند قولی را رد کنند، آن را به صورت نارسا و حتی مخدوش به مخاطبین منتقل میکنند، اما ایشان اول ماهیت و جوهرۀ قول مورد نقد را به خوبی روشن میکردند، به گونهای که اگر کسی نمیدانست، در آغاز کار تصور میکرد که ایشان میخواهند همین قول را اثباب کنند و پس از تبیین کامل آن نظریه، به شکل مرحله به مرحله و کاملا علمی و مستدل و در عین حال مؤدبانه آن را رد میکردند.
ایشان در مقام تدریس چگونه روحیۀ نقادی را در شاگردانشان پرورش میدادند؟
اتفاقا این نکته یکی از امتیازات درس آقای صدر بود. مسلما شاگردان از لحاظ عدم تسلط کامل بر مفاد درسی که میگیرند، نمیتوانند اشکالات خود را به آن، به شکل فنی و علمی بیان کنند و اشکالات آنها معمولا در قالبی ساده و ابتدایی بیان میشوند. اما آقای صدر ابتدا اشکال شاگردان را به شکل فنی مطرح میکردند و میپروراندند، به گونه که در عرض نظریۀ مورد نقد قرار میگرفت، سپس در مورد وارد بودن یا نبودن آن انتقاد سخن میگفتند. این شیوه، مشوق شاگردان در بیان اشکالاتی بود که به نظرشان میرسید. علاوه بر آن، شجاعت آنها را نیز در ورود به عرصۀ نقد آرای بزرگان بالا میبردند و در عین حال میآموختند که چگونه باید مناقشۀ خود را تقریر کنند.
آقای صدر در مواجهه با اشکالات شاگردان تا چه میزان سعی در «اقناع» آنها داشتید؟
سؤال خوبی است. اتفاقاً همین مسئله یکی از امتیازات بارز ایشان بود. مسلما استاد با توجه به گسترۀ دانش و توانایی خود، حداقل در قیاس با شاگرد، میتواند او را ساکت کند، اما فرق است بین سکوت و اقناع. ناقد در حالت سکوت همچنان دغدغه دارد، اما وقتی اقناع میشود به طمأنینه میرسد. این نکته در تدریس آقای صدر به خوبی نمایان بود که ایشان میخواهد که شاگرد اقناع شود و مطالب را با جان و دل بپذیرد. در عین حال تلویحا به مخاطب یاد میدادند که راه پذیرش صحیح و اقناع کدام است و یک محقق چگونه میتواند به حقیقت مسائل دست پیدا کند. البته همه کس نمیتواند در مقام القاء، شیوۀ اقناعی داشته باشد. استاد باید توانایی علمی ممتازی داشته باشد که به ساکت کردن شاگردان متوسل نشود و با سعی و زحمت، آنهارا قانع کند. مثلا ایشان در تفهیم پیچیدگیهای کتاب کفایه، توانمندی و ورزیدگی خاصی داشتند، لذا نیازی نبود که به شیوههای غیر علمی متوسل شوند.
شیوه تدریس ایشان تا چه حد در نوشتن منظم و صحیح دروس به شاگردانشان کمک میکرد؟
ایشان از لحاظ اینکه در تدریس کتب یک بار دیگر مفاد درس را از خارج کتاب بیان میکردند و نیز به هنگام بیان برخی از نکات درس را جابه جا میکردند تا موضوع آسان تر تفهیم شود، زمینۀ بسیار خوبی را برای نوشتن درس ایجاد میکردند. خودشان هم دوست داشتند که شاگردان، درس را بنویسند و هر زمان که تقریرات دروس به ایشان داده میشد با دقت مطالعه میکردند و نکات لازم را تذکر میدادند. اساسا شیوه تدریس ایشان نوعی احاطه بر دروس را در شاگردان ایجاد میکرد. به یاد دارم که خود من در آن ایام به راحتی میتوانستم بدون مراجعه به کفایه از آغاز تا پایان درس را بنویسم.
بیتردید شهید صدر از مدافعین شاخص اندیشه دینی در عصر حاضرند. شیوۀ مواجهه ایشان با اندیشههای وارداتی چگونه بود؟
شهید صدر اعتقاد داشتند که مقایسۀ مکاتب بشر ساخته با اصول و مبانی اسلام مثل مقایسۀ انسان با خداست و باید از این رویکرد انفعالی پرهیز کرد. در آثار ایشان هم میبینید که بیش از تخطئه اندیشههای وارداتی، به تبیین عالمانۀ اندیشۀ اسلامی پرداخته اند تاخود خواننده به شکل ضمنی متوجه این شکاف عمیق بشود. به نظر من امروز هم این شیوه بسیار مؤثر و مفید است. اگر برخی از ایدههای بیگانه مجال ظهور پیدا کرده اند، به این علت است که در طرح و تبیین اندیشۀ دینی کوتاهی شده است.
مسلما دو کتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» صرف نظر از جایگاه و وزن علمی خود، نقاط عطف و پدیدۀهای تاریخی در خوری نیز هستند. چه چیز شد تا این دو اثر چنین جایگاهی پیدا کنند؟
درک شرایط آن روز برای طلاب جوان امروز که در شرایط گسترش اندیشه و عمل دینی به سر میبرند، دشوار است. شهید صدر در شرایطی این دو اثر ارجمند را عرضه کردند که عرصۀ فکر، جولانگاه مادیگرایی و ماتریالیسم دیالکتیک بود. علی الخصوص در عراق، کمونیستها جولان زیادی میدادند. در جبهه خودی نیز کاری در خور برای نقد این مکاتب انجام نشده بود. این دو کتاب نه تنها در عراق، بلکه در کشورهای همسایه هم نقاط ضعف این ایدئولوژیها را به خوبی نشان دادند. به نظر من یکی از عوامل مهم تأثیر آنها، دوری نویسنده از پیش فرضها و تعصبات و مشی بر مدار انصاف بود.
ظاهرا خود جنابعالی هم در تدوین این دو اثر مشارکت داشته اید؟
بله، یکی از مواردی که همواره به آن افتخار میکنم، همکاری من در نگارش این دو کتاب است. شرکت من در روند تدوین این کتابها به عنوان شاگردی از شاگردان ایشان بود. ما این کتابها را با هم میخواندیم ودر مورد افکار مطروحه در آن و روش نگاری آنها بحث میکردیم. من چه از نظر علمی و چه از نظر اخلاقی و رفتاری. از این مسئله بهرۀ بسیار بردم.
از دیگر جنبههای دفاع از اندیشۀ دینی، مقابله با «التقاط» است. شهید صدر در رویارویی با این پدیده چه رویکردی داشتند؟
البته در مقطع نقش آفرینی فکری شهید صدر، پدیدۀ التقاط نسبت به امروز، حضور کمرنگ تری داشت، اما به هر حال وجود داشت. التقاطیون بر این باورند که دین باید پیرو جریان زندگی انسان در هر عصر باشد نه هدایت کنندۀ آن. این عده اعتقاد دارند که اگر اسلام بخواهد به حیات خود ادامه دهد، لاجرم باید در هر عصر و برههای به رنگ تازهای درآید. برخی از آنها این را به صراحت میگویند و بعضی دیگر به شکلی تلویحی. ایشان در «الاسلام یقود الحیاه» به صراحت در برابر این تلقی موضع گرفته و گفته اند که اگر جنبش نوگرایی بخواهد بامکاتبی غیر مرتبط با اسلام پیوند داشته باشد، این کار اساسا عملی نیست و تجربه هم نشان میدهد که در میان مردم پایگاهی پیدا نخواهد کرد.
ایشان چه عرصههایی از معارف دینی را محل نواندیشی میدانستند و اساسا نوگرایی مقبول دینی از منظر ایشان واجد چه خصوصیاتی است؟
آقای صدر معتقد بودند که نوگرایان به جای اینکه در خارج از محدودۀ معارف موجود دینی به دنبال پاسخ سئوالات خود باشند، میتواند و باید زوایایی نامشکوک از معنویات دین را از لابه لای کتاب و سنت کشف کنند. مثلا ایشان بسیاری از معضلات زمانۀ خویش را به مدد برخی از روایات وارده در مسائل جزئی حل میکردند و در واقع با تیزبینی و ژرفکاوی از متن آنها، در مورد مسائل مهم وکلی، دیدگاه اسلام را استنتاج میکردند. امروزه میشنویم که برخی از روشنفکران میگویند مگر میشود یک اصل اساسی اسلام مثل ولایت فقیه را که مثلا «مقبولۀ عمربن حنظله» دربارۀ یک نزاع جزئی صادر کرده است، ثابت کرد و حال آنکه شهید صدر معتقد بودندکه دیدگاه اسلام در مورد مسائل کلان را باید از متن همین گونه روایات به دست آورد. در همین کتاب «اقتصادنا» مشاهده میکنیم که ایشان به مدد همین روشی، نظریۀ اقتصاد اسلام را تبیین کرده اند. محل نواندیشی، همین عرصههای ناپیمودهای هستند که در بررسی متون و منابع دست اول دینی باقی مانده اند. نوگرایی مقبول، به دست آوردن دیدگاه دین در برابر پدیدههای نوظهور فکری است. البته این روند از یک طرف نیازمند ورزیدگی در شناخت اسلام و از طرف دیگر آگاهی دقیق از مکاتب جدید است. همان چیزی که امام خمینی (ره) هم تحت عنوان توجه به زمان و مکان در اجتهاد عنوان کردند.
شهید صدر در بررسی تاریخ حیات ائمه (ع) نیز نکات ارجمند و ارزندهای را استنباط کردند. از جمله اینکه مجموعه حیات ائمه را به شکل منسجم و واحد بررسی کردند نه فردی و جزئی. مناسب است قدری به ضرورت و فواید این نگاه بپردازید.
متأسفانه یک باور عمومی در میان شیعیان وجود دارد و آن این است که امامان در طول زندگی تنها مظلومانی بوده اند که از منصب حکومت کنار زده شده اند وهمواره با محرومیت و ستم دست به گریبان بوده اند. بی شک تداوم این عقیده، آسیب هایی را به عمل اجتماعی پیروان اهل بیت (ع) وارد میکرد و آنها را بر این باور میرساند که آن بزرگان به دلیل محدودیتها، به وظایف اجتماعی خود عنایتی نداشته اند. ایشان در خلال یک سلسله محاضرات نشان دادند که به رغم دشواریهایی که هر امام در مقطع حیات خویش با آن روبه رو بوده، به خوبی رسالت اجتماعی خویش را به انجام رسانده و عمل هر یک، مکمل تلاش ائمه قبلی و زمینه ساز جهاد ائمه بعدی بوده است. در واقع به رغم اختلاف راهبرد هر یک از ائمه، تمامی آنان در توجه به مسئولیت و پیگیری آن به شکلی یکسان عمل کرده اند.
آقای صدر به مسائل مورد اختلاف شیعه با دیگر مذاهب اسلامی به گونهای میپرداختند که کمترین واکنش معتصبانهای را در طرف مقابل و نیز خودیها بر نمیانگیخت. سر این مسئله چه بود؟
شهیدصدر در این مباحث تنها بر مدار پژوهشی علمی مشی میکردند نه انتقامجویی و طعن به دیگر مذاهب، زبان ایشان چون زبان علم و فطرت بود، هر آنچه که میگفتند و مینوشتند برای همه از شیعه وسنی و یا حتی غیر مسلمانها هم قابل فهم و قبولی بود. شما اگر به همین تحقیقی که ایشان در سن 24 سالگی در مورد مسئله فدک نوشته اند نگاه کنید، میبینید که ایشان در چه پایهای از دقت و توانمندی فکری، زوایای نامشکوفی از این مسئله را نشان داده اند. حداکثر معنایی که از حدیث «لا نورث ما ترکنا صدقه» استفاده میشود این است که پیامبران مال و ثروتی ندارند که به ارث برده شود، نه اینکه لزوما از خود ارثی نمیگذارند، ضمن اینکه توضیح میدهند خود خلیفۀ اول هم به صحت این حدیث اعتماد نداشته و تحت فشار دیگران به آن استناد کرده است.
به اذعان همگان تحقیقی که شهیدصدر در مورد «حساب احتمالات» و نحوۀ رسیدن آن به علم انجام دادهاند، شگرف ترین نوآوری فکری ایشان بود. درمورد مختصات این تحقیق چه گفتنی هایی دارید؟
بله، ایشان توانس تند پایههای استقراء را در منطق استوار کنند. استقراء همان دلیلی است که دانشمندان علوم تجربی در آزمایشگاههای خود برای روشن شدن مجهولات خود از آن بهره میگیرند. آقای صدر پس از تدوین پایههای استقرا توانستند از آن در عرصههای مختلف علمی بهره گیرند، از جمله در فقه و اصول و کلام. ایشان حتی در مقام استدلال بر وجود خداوند هم از همین شیوه که دانشمندان علوم تجربی در آزمایشگاهها از آن استفاده میکنند و آثار طبیعی خود را با آن به ثبت میرسانند. بهره گیری کردند. بله، حقیقتاً این بالاترین کشف علمی آیتالله صدر بود.
شیوهای که ایشان در مسئله بررسی احتمالات به آن رسیدند تا چه حد بدیع و ابتکاری است؟
حساب احتمالات مسئلهای فطری است و قبل از آقای صدر کم و بیش بررسی شده بود. بحثهای آقای صدر هم حول این احتمالات به یقین رسید. این روند هم دو بعد دارد: یک بعد ریاضی که غربیها کم بیش به آن پرداختهاند و دوم، بعد احتمالات که آقای صدر آن را معتبرتر میدانند. در مورد بعد اول، ایشان ابتکارات خوبی دارند و بررسی در مورد بعد دوم هم که کلا ابتکار ایشان است.
چرا کتاب «الاسس المنطقیه» هنوز جایگاه خود را در حوزههای علمیه و محافل علمی ما پیدا نکرده است؟
محافل علمی ما بیشتر تعریف این کتاب را شنیدهاند تا اینکه با محتوای آن آشنا باشند. شاید یکی از دلایل این مسئله، کمبودکسانی است که بتوانند به درستی مطالب این کتاب را تدریس کنند. تدریس این کتاب احاطۀ علمی بالایی میخواهد، چون دقایق و ظرفیتهای فراوانی دارد.
پیشینۀ اندیشه و عمل سیاسی شهید صدر به کدام مقطع باز میگردد؟
شواهد نشان میدهند که ایشان از بدو ورود به عرصه هم این است که تمامی آثارشان چه در فقه و اصول و چه در فلسفه و تفسیر تاریخ، در بستر کلان نگریهای اجتماعی پدید آمدهاند. فقه ایشان یک فقه کاملا اجتماعی و حکومتی است و اساسا به فقه، نگرش فردی نداشتند، به همین علت، به عرصه هایی وارد شدند که تا آن زمان سابقه نداشت و بعدها پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، به آن مباحث احساس نیاز شد. در عرصه فعالیتهای سیاسی هم در دو دهۀ 50 و 60 میلادی مواضع روشنی داشتید که با مواضع مرجع اعلای وقت: آیتالله العظمی حکیم (ره)، هماهنگ بود.
شهید صدر از چه مقطعی اندیشههای خود در باب حکومت اسلامی را علنی کردند؟
همان طور که شما هم به شکل ضمنی در سئوال خود گفتید، ایشان از دیرزمان در اندیشۀ حکومت اسلامی بودند، اما وجود برخی از موانع، مانع از آن بود که آن را علنا مطرح کنند. وقتی امام خمینی (قده) به طرح این بحث در نجف پرداختند، ایشان بسیار خوشحال شدند و به شاگردان خود توصیه کردند که در آن درس شرکت کنند و یا جزوههای این درس را بگیرند و مطالعه کنند.
آقای صدر در جمع میان تمامی مذاهب در حکومت اسلامی، نظریۀ جالبی داشتند. قدری در مورد این ابتکار توضیح دهید؟
بله، ایشان معتقد بودند که میتوان حکومتی اسلامی ایجاد کرد که همۀ مذاهب را جمع کند. همچنین میتوان همۀ مذاهب را در حقوق مدنی، مسائل عبادی و احوال شخصه به طور یکسان پذیرفت، زیرا عوامل اتحاد بین مذاهب، فروانند: قرآن واحد، کعبۀ واحد، شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر و… میتوانند همه را به دور هم جمع کنند.
ظاهرا ایشان اصل اساسی «ولایت فقیه» را هم از عوامل وحدت مسلمانان میدانستند.
درست است، ایشان بر این باورندکه مسلمانان به رغم تمامی اختلافات مذهبی، همه بر این باورند که مجتهد جامع الشرایطی که آشنای به مسائل سیاسی و ادارۀ امور امت باشد، میتواند سرپرست مسلمانان باشد و یا حداقل بر هر فرد دیگری ترجیح دارد. لذا این مسئله هم میتواند مایۀ وحدت مسلمانان باشد.
شهید صدر گسترۀ نفوذ حکم حاکم را تا کجا میدانستند؟
ایشان معتقد بودند که حاکم میتواند بر اساس مصلحت عمومی، فرمان بدهد و اطاعت از آن، حتی بر کسانی که برای این مصلحت اندیشی جایگاهی قائل نیستند، واجب است. طبیعی است که موضوعات در اثر شرایط زمانی و مکانی دگرگون میشوند و به تبع آن، احکام و شناخت محل و مصداق این دگرگونی هم بر عهدۀ ولی فقیه است.
در این تئوری مجتهدین دیگر تا چه حد میتوانند در برابر احکام مصلحتی حاکم مقاومت کنند؟
در این مورد آقای صدر سخن روشنی دارند که آن را در حاشیۀ «منهاج الصالحین» آیتالله حکیم بیان داشتهاند. همان طور که گفتم ایشان اعتقاد داشتند کسانی هم که در صدور احکام حکومتی، به مصلحت گرائی اعتقاد ندارند؛ نمیتوانند حکم حاکم را بشکنند. از طرفی حتی اگر عدهای هم به این اصل معقتد باشند، اما باورشان این باشد که در طی مقامات تشخیص مصلحت، کوتاهی شده است، باز هم نمیتوانند بر اساس ذهنیت خود، رأی حاکم را بشکنند، چون در این صورت چندگانگی، جامعه را به هرج و مرج خواهد کشید.
نظریه «منطقه الفراق» علی الخصوص جنبۀ سیاسی آن، هم اینک محلی برای مناقشات واقعی یا تصنعی است. برخی به این دلیل که مباحات هم یکی از احکام الهی است، آن را بلا وجه میدانند و برخی دیگر با استفادۀ ابزاری از آن، نوعی لاقیدی و رهایی در عرصه سیاسی را تجویز میکنند.
همۀ اینها به نوعی، بد فهمیدن مسئله است. اولا مقصود ایشان این نبودکه عرصۀ منطق الفراق، خالی از حکم الهی است، بلکه مراد این است که در آن محدوده، شیوۀ خاصی از سوی شارع جعل و الزام نشد و به مکلفین واگذار شد. ثانیا در محدودۀ منطقه الفراق هم انسان باید شیوه هایی را برگزیند که با احکام و مسلمات دین در تضاد نباشند. بنابراین در این عرصه به رغم اینکه آزادی انتخاب وجود دارد،ا ما مسئولیت حفظ حدود شرعی هم هست.
ابدعات وافکار نوین آقای صدر تا چه حد زمینۀ وحدت حوزه و دانشگاه را فراهم کرد؟
علاوه بر این نکتهای که شما ذکر کردید، خود ایشان هم برنامههای متعددی در ایجاد وحدت میان حوزه و دانشگاه داشتند. ایشان شماری از فارغ التحصیلان دانشگاهها را برای تحصیل علوم دینی جذب حوزه کردند ؛ چنانچه برخی از شاگردان خود را برای تدریس در دانشگاهها ترغیب کردند و خود من هم در راستای همین اندیشه آقای صدر به دانشگاه رفتم. علاوه بر این، جلساتی را به صورت هفتگی در منزل خود برگزار میکردند تا پاسخگوی سئوالات روشنفکران و تحصیلکردهها باشند. مجموعه این اقدامات و عملکردها موجب شد که ایشان در میان روشنفکران جهان اسلام از مقبولیت بالایی برخوردار باشند ؛ شاهد آن هم ارتباطی است که بین ایشان با مراکز علمی اطراف و اکناف جهان اسلام برقرار بود و نیز دعوتهایی که از ایشان برای حضور در کنفرانسهای فرهنگی و فکری میشد.
در مورد پیشینۀ رویکرد مثبت شهید صدر نسبت به انقلاب اسلامی در سالهای آخر، دیدگاههای متفاوتی مطرح هستند. برخی از خاطره نویسان مدعی شدهاند که ایشان در چند سال پایانی حیات نسبت به نهضت اسلامی نظر مساعد پیدا کرده بودند. ارزیابی شما در این مورد چیست؟
تا جایی که به یاد دارم ایشان از آغاز اولین جرقههای انقلاب در قم، نسبت به این حرکت، اشتیاق و تمایل شدیدی داشتند، زیرا هم از اوضاع سیاسی داخل ایران به خوبی مطلع بودند و هم در شیوۀ مبارزه با امام خمینی (قده) توافق داشتند. این مربوط به مقطعی است که هنوز امام دستگیر و تبعید نشده بودند. ایشان حتی در نامه هایی که در همان ایام به برخی از دوستان خود نوشته بودند، اقدامات امام را در مخالفت با امتیاز دهیهای مکرر شاه به بیگانگان ستوده بودند. آقای صدر به حرکت امام امید فراوان بسته بودند، زیرا اعتقاد داشتند که ایشان درحال برآورده کردن آرزوی تمامی فقها و مصلحان شیعه در طول تاریخ هستند. در مقطع اوجگیری و پیروزی انقلاب به شاگردان خود در ایران نوشتند که تمامی توان خود را برای توفیق تجربه جدیدی که در قالب این رویداد پدیدار شده است، به کار گیرند. در همان روزهای آغازین پس از پیروزی انقلاب، نمایندهای راخدمت امام فرستادند تا به ایشان اعلام کند که حاضرند تمام توان و نیروی خود را در خدمت انقلاب و رهبری آن قرار دهند. در آن خفقان عراق، برای پیروزی انقلاب، مجلس جشن برقرار و طلاب حوزه را به تظاهرات در حمایت از نهضت اسلامی ترغیب کردند. برای شهادت شهید مطهری مجلس فاتحهای برگزار کردند که تنها مجلسی بود که برای بزرگداشت آن شهید در نجف برقرار شد. در ماههای بعد پیش نویسی را برای قانون اساسی جمهوری اسلامی نوشتند و آن را در آستانه تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی برای امام فرستادند و بعدها هم دیدیم که مجلس خبرگان به نتایجی در تدوین قانون اساسی رسید که مشابهت فراوانی با طرح شهید صدر داشت. پس از استقرا نظام هم از شاگردان ودوستان و ارادتمندان خویش خواستند تا در امام خمینی ذوب شوند، آن گونه که امام خمینی در اسلام ذوب شدهاند. در همین راستا، حرکتی عمومی و گسترده در همسویی با انقلاب، به صورت راهپیماییهای بیعت در نجف شروع شد که سرانجام به انتفاضه رجب و بازداشت شهید صدر منتهی شد. نامه امام خمینی به شهید صدر نیز حکایت از آن دارد که امام خمینی به شهید صدر نیز حکایت از آن دارد که امام خمینی از شهید صدر خواسته بودند تا در نجف بمانند. نظام بعثی هم اخیرا اعتراف کرد که سبب به شهادت رساندن شهیدصدر و بر پا کردن جنگ با جمهوری اسلامی، همین حرکت عمومی و گسترده بوده است..در هر صورت، شهید صدر، به رغم تهدیدات دشمن که میخواست ایشان را در این موضع، متزلزل کند، قاطع و استوار بر موضعگیری خویش، باقی ماند، زیرا ما نمیدانیم در اولین مرحلهای که شهید صدر دستگیر شدند و ایشان را به بغداد بردند، یکی از خواستههای حکومت این بود که ایشان دست از تأیید انقلاب اسلامی بردارند و رابطه خویش را با امام خمینی قطع کنند. ایشان را تهدید کردند که اگر به این خواسته حکومت توجه نکنند، کشته خواهند شد، ولی شهید صدر نظر خویش را به هنگام دستگیری و تهدید، روشن و رسا بیان داشتند. ایشان گفتند که ارتباط من با امام خمینی، یک ارتباط سیاسی نیست و تنها پیوندی دینی است که از اعتقاد به مرجعیت دینی ایشان نشأت میگیرد. این پیوند، پیوند با مرجعیت است و هیچ قدرتی در عالم حق ندارد در این قضیه دخالت کند. ایشان این موضعگیری مشخص را داشتند و بر آن همچنان استوار ماندند تا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
بی تردید موفقیت تجربه انقلاب اسلامی در ایران تأثیر زیادی بر انگیزۀ شهید صدر در ایجاد زمینه قیامی مشابه در عراق گذاشت و تقریبا از همان مقطع نیزتلاش گستردۀ علمی و عملی ایشان در این راستا آغاز شد. از دیدگاه شما آقای صدر تا چه میزان تکرار شیوههای انقلابی ایرانیها را در عراق میسر میدیدند؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شهید صدر بر ضرورت قیامی همانند انقلاب اسلامی ایران در عراق تأکید میکردند. ایشان اصرار داشتند که باید حرکت انقلابی عراق هماهنگ و مطابق با جریان عمومی حرکت انقلابی عراق باشد و از آنجا که با انقلاب اسلامی ایران همراه بودند، هماهنگی خود را با رهبری امام خمینی اعلام کردند و همان گونه که گفتم، مسئولیت این اعلام را که به شهادت ایشان ختم شد، پذیرفتند، زیرا یکی از اتهامات اصلی که بر پایه آن، نظام بعث کافر در بغداد ایشان را بازخواست کرد، این بود که چرا امام خمینی را تأیید میکنی و با انقلاب اسلامی همکاری داری و پاسخ شهید صدر هم همیشه پاسخ قاطع و صریحی بود. ایشان میگفتند موضعگیری من، یک موضعگیری سیاسی صرف نیست. موضع من، یک موضع سیاسی دینی است، زیرا امام خمینی تنها یک رئیس دولت نیستند. ایشان رهبری انقلاب اسلامی هستند و تأیید این انقلاب، تأیید ایشان به عنوان فردی است که در عالم اسلام نقش تعیین کننده دارد. اما در پاسخ به شما به طور مشخصی باید بگویم که ایشان با توجه به شرایط سیاسی واجتماعی حاکم بر عراق، هم بسیج عمومی مردم و هم مبارزه مسلحانه افراد و گروهها را توأمان تجویز و این مسئله را هم صریحا بیان میکردند. همه دیدند که ایشان اعلام کردند که آمادۀ جنگ مسلحانه و درگیری نظامی هستند و همچنین آمادهاند تا خون خود را در راه نابودی طاغوت و اقامۀ حکومت اسلامی و تحکیم پایههای اسلام در کشور محبوب عراق فدا کنند. ایشان انصافا در این عرصه تنها بودند ؛ یا به عبارت بهتر تنها گذاشته شدند. بسیاری از افراد بودند که وعده برخی مساعدتها را به ایشان دادند، اما با مشاهدۀ فضای اختناق و سرکوبی که رژیم ایجاد کرده بود، مرعوب شدند. از برخی به طور طبیعی و از لحاظ جایگاهی که داشتند، توقع این میرفت که نسبت به این حرکت بی توجه نباشند یا حداقل در مرحله پایانی، مانع از آن شوند که صدام در مورد ایشان مرتکب چنین جنایتی شود، اما به هر حال تمام این امیدها به یأس مبدل شدند. در این میان آنچه در رفتار ایشان بسیار جالب بود، شجاعت در مبارزه بود، در حالی که تمام این عوامل میتوانستند هر کسی را منفعل کنند.
با توجه به اینکه حضرتعالی تا مرحلۀ پایانی مبارزه و شهادت آقای صدر در عراق و در کنار ایشان بودید، چه خاطراتی از حفظ این شجاعت در مراحل پایانی حیات ایشان دارید؟
البته شجاعت ایشان از سالها قبل و در عرصههای گوناگونی ظهور کرده بود و پدیدۀ جدیدی نبود. شجاعت ایشان، مبنا و زمینۀ اخلاقی داشت. به یاد دارم پس از این که بعثیها در عراق برای ضربه زدن به مرجعیت دینی، فرزند آیتالله العظمی حکیم، یعنی حجت الاسلام سید مهدی حکیم را به جاسوسی و همکاری با کردها در شمال عراق متهم کردند، ایشان با شتاب از نجف به بغداد آمدند و اولین کسی بودند که به خانه آیتالله العظمی حکیم رسیدند. ایشان به ما گفتند که همه باید یک یادداشت اعتراض آمیز با نام و امضای مشخص برای حکومت بعث بفرستیم و خودشان نیز یکی از امضا کنندگان باشند. در این تلاش، بر آن بودند که با حکومت بعث عراق به شکل آشکار درگیر شوند و مسئولیت اخلاقی این موضوع را هم به عهده گیرند. ایشان چنین فکر میکردند که نباید مرحوم آیتالله العظمی حکیم را در میدان تنها بگذارند و میدانستند که انجام چنین کاری ممکن است به مرگ ایشان بینجامد، با این حال بر این کار اصرار داشتند، زیرا میدانستند این عمل، اخلاقا واجب است و این نشان از شجاعت زیادی بود که شهید صدر از آن بهره مند بودند.
همچنین موضع گیری شجاعانه ایشان در دفاع از حوزه علمیه به هنگام اخراج علما و طلاب ایرانی از سوی نظام، تنها موضعگیری در این زمینه بود و نیز موضعگیری شجاعانه، ایشان در دفاع از شعائر حسینی که شهادت و زندانی شدن بعضی از طلاب و شاگردانشان را در بر داشت ؛ نشان از شجاعت بالای این شهید بزرگوار دارد.
یکی دیگر از خاطره هایی که در مورد شهید صدر وجود دارد، عزمی است که ایشان بر شهادت و بر مرگ در راه خدا داشتند، در حالی که بعضیها راه دیگری را در برابر ایشان گذاشته بودند.آنان میخواستند نظر شهید صدر را با تلاشهایشان جلب کنند و به شهید صدر گفته بودند که اگر از موضع قاطع خویش دست بکشد، مرجعیت عامه وی در عراق را ترویج خواهند کرد و تمام امکانات رسانه ای، تبلیغی و فرهنگی را در اختیارش میگذارند. اما به رغم پیشنهادهائی که از سوی بعثیها مطرح میشدند، شهید صدر با این که میدانستند نتیجه این پیگیری، مرگ است، جهاد سیاسی خود را دنبال کردند. از یکی از نامه هایشان میتوان فهمید که میدانستند که روزهای آخر عمر خود را طی میکنند و تصمیم گرفته بودند به استقبال شهادت بروند و تا نفس آخر پایداری کنند و به سمت وسوی بعث نرو د، هر چند که این عمل برای ایشان، گران تمام شود.
این موقف برای شهید صدر شاید از بزرگ ترین مواقفی باشدکه بر انسان میگذرد، زیرا انسان، گاه شهادت را میپذیرد، ولی راه دیگری جز راه شهادت ندارد. ولی زمانی که برای انسان دو راه وجود داشته باشد، یکی دنیا، آن هم با آن وسعت و یکی شهادت و آن گاه شهادت را اختیار کند، این اختیار بر اخلاص و معرفت و شهامت و شجاعت را اختیار کند، این اختیار بر اخلاص و معرفت و شهامت و شجاعت بسیار او دلالت دارد.
با توجه به جایگاه ویژه روحانیت در میان مردم، تحلیل شما از شهادت آیتالله صدر به دست رژیم صدام چیست؟
همان طور که قبلا به اجمال عرض کردم، سه عامل در شهادت ایشان نقش داشت. اول اینکه در ابتدا ایشان تنها عالمی بود که به مخالفت علنی با رژیم بعث پرداخت و عضویت در آن حزب را تحریم کرد و از مریدان و دوستان خود خواست که با رژیم بعث مخالفت کنند و بسیاری از آنها هم این کار را کردند. دوم اینکه رژیم بعث از نظر سبعیت و ترور و اختناق درمیان تمام رژیمهای منطقه کم نظیر بود و لذا برای دستیابی به مقاصد خود از هیچ جنایتی ابا نداشت. این رژیم که عامل مطلق استعمار و سراپا دست نشانده بود، سعی داشت خود را رژیمی آزاد و دموکرات نشان دهد، اما حتی سرنوشت ملت عراق هم برایش مهم نبود و از به خاک و خون کشیدن هزاران نفر از مردم بی گناه و خراب کردن شهرها و خانهها خودداری نکرد. ترور و وحشت حاکم بر عراق در رژیم بعث، در هیچیک از کشورهای استعماری دیده نشده است. اگر این همه توحش و سبعیت در این رژیم وجود نداشت، این احتمال بود که آیتالله صدر همچنان در زندان بماند، نه اینکه به این شکل وحشتناک به قتل برسد.
و عامل سوم اینکه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، امپریالیسم جهانی متوجه خطر گسترش این حرکت در کشورهای دیگر منطقه به خصوص عراق شد و لذا صدام به دستور اربابان خود، بر جنایات خود افزود و دست به اقدامی بی سابقه، یعنی به قتل رساندن یک مرجع زد، اما نه او و نه اربابانش این نکته را درک نکردند که این حرکت، منوط به فرد نیست و شهادت آیتالله صدر و دیگر شهیدان، روند سقوط صدام را تسریع خواهد کرد، هما نطور که شهادت امام حسین(ع) به سقوط یزید انجامید. وقوع انقلاب اسلامی در عراق، اجتناب ناپذیر است. البته این بدان معنی است که با توجه به شرایط خاص این کشور، انقلابی متناسب با وضعیت آن روی خواهد داد که از نظر تئوریک با انقلاب ایران، هماهنگ، اما از نظر شیوهها متفاوت خواهد بود.