گفتوگو با آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی
ما برای تدوین بهینۀ این یادمان،تمامی ویژهنامههایی را که درباره شهید صدر منتشر شدهاند، مطالعه کردهایم و با عنایت به اینکه جنابعالی بیش از بسیاری افراد در جریان زندگی و اندیشههای آن شهید بزرگوار هستید، اما تاکنون در این باب سخنی نگفتهاید و خاطرات شما درباره ایشان، درواقع حلقۀ مفقودۀ پژوهشهای کسانی است که در این زمینه به تحقیق و پژوهش پرداختهاند، بهعنوان نخستین پرسش بفرمایید که چرا تا کنون در اینباره سکوت کردهاید؟
بله، سؤال جالبی را مطرح کردید. علت این سکوت آن است که اولاً صحبت کردن دربارۀ تمام ابعاد شخصیت انسانهای بزرگ کار آسانی نیست. ثانیاً، چون ایشان دارای بُعد سیاسی و اجتماعی هم بود، بیشتر کسانی که درباره ایشان قلم زدند و نوشتند، دنبال این بودند که بهنوعی خود را به ایشان متصل و ایشان را جزو جناح سیاسی خودشان قلمداد کنند، عین مسئلهای که در مورد امام رحمهالله اتفاق افتاده است. من نخواستم وارد این عرصه شوم، چون اگر کسی بخواهد وارد این میدان شود، قهراً باید بعضی نکات را نفی و بعضی را اثبات کند و این شاید خوشایند آن جریانات نباشد؛ مخصوصاً در آن شرایط سالهای اول پس از شهادت ایشان که شرایط خاصی بود؛ شرایط جنگ با عراق و مبارزه علیه رژیم صدام بود، لذا احساس کردم هرچه کمتر در این زمینه وارد شوم، شاید برای کل جریان مبارزه اصلح باشد و در این قسمت، چندان درگیری و اختلافی مطرح نشود؛ ولی همانطور که اشاره کردید تا امروز، یک اثر جامع و مانع درباره ایشان گردآوری و منتشر نشده است. حقیقت ابعاد شخصیت ایشان واقعاً تاکنون بررسی نشده است. عرض کردم که هم سختی کار مانع از این امر میشود، چون این شناخت، کار سادهای نیست و هم تنشها و چالشهایی که در میان برخی از چهرهها و گروهها وجود داشتند، مانع میشد و نیز مشغلههای دیگر سبب شد که ما سعی کنیم وارد این گود نشویم. قطعاً اگر وارد میشدیم، همانطور که عرض کردم اگر قرار بود نکاتی را نقل و نقد کنیم، بحث شروع میشد. این بود که بیان برخی از گفتنیها را درباره زندگی فرهنگی و علیالخصوص سیاسی ایشان صلاح ندانستم.
چه زمینههایی سبب شدند که این درجه از نزدیکی با افکار و اندیشهها و شخصیت شهید آیتالله صدر برای جنابعالی حاصل شود؟
من در دبیرستان بودم و شهید صدر در عراق بهعنوان یک چهرۀ فقیه نوپای جوان، با فکر و اندیشههای جدید مخصوصاً در سطح دانشجوها و نسل جوان مطرح شده بود؛ بهویژه کتابهایی مثل «فلسفتنا» و مقالاتی که در نشریۀ الاضواء مینوشت، از او در میان جوانها چهرۀ بسیار محبوبی ساخته بود. ما بعد از دبیرستان وارد حوزه شدیم. تا قبل از آمدن به حوزه، ایشان را بهعنوان یک چهرۀ متفکر اسلامی میشناختیم. بعد که وارد حوزه شدیم، بعضی از اساتیدی که خدمتشان درسهای سطح و بهخصوص سطح عالی را مشغول شدیم، از شاگردان ایشان بودند و یا با ایشان ارتباط داشتند و همین ارتباط، قهراً به ارتباط با ایشان انجامید؛ چون نظام حوزه و رابطۀ استادوشاگردی، رابطهای مهم و اساسی است. این مسئله باعث شد که ما با بُعد فقهی و حوزوی ایشان هم آشنا شویم، ولذا من سطح را که تقریباً تکمیل کردم، به درس ایشان رفتم. اینکه عرض میکنم در سال ١٣٧٨ قمری بود. البته قبل از رفتن به درس ایشان، به جلسات و گعدههایی که در نجف، بین علما و فضلا، زیاد هم هست، میرفتم و خدمت ایشان رسیده بودم و ایشان هم ما را بهسبب ابویمان میشناختند. ابوی از علمای سریعالفوت نجف بوده و در جوانی و در سن چهل سالگی فوت کرده بودند و همه از فوت ایشان بسیار متألم شده بودند. ایشان اولین تقریرنویس آن دورۀ نجف بودند و فقه و اصول آقای خوئی را نوشته بودند. آقای صدر هم شاگرد آقای خوئی بودند و ازاینرو به ایشان علاقه داشتند. مرحوم ابوی بنده در دوران قبل از ایشان، شاگرد آقای خوئی و مورد توجه ایشان بودند. آقای صدر وقتی مرا شناختند، خیلی اظهار علاقه کردند و ایشان و دیگران که میدانستند ابوی بنده در جوانی فوت کرده بودند، معتقد بودند که ما این راه را ادامه بدهیم و عنایت خاصی هم به بنده داشتند. لذا قبل از حضور در درس ایشان هم من با ایشان ارتباط پیدا کرده بودم، ولی وقتی در درس ایشان حاضر شدیم، این ارتباط خیلی قوی شد. عرض کردم رابطۀ استادوشاگردی در حوزهها رابطۀ بسیار عمیقی است؛ یعنی استاد در حوزه نسبت به شاگرد، هم مربی است، هم پدر است، هم مهذب است، و اساتیدی که در حوزهها موثر هستند، در همه امور شاگرد، حالتی این چنینی دارند. ایشان هم جاذبههای خیلی قوی داشتند و جاذبه شخصیتشان فوقالعاده بود. محبت بسیار زیادی نسبت به همه و مخصوصاً نسبت به شاگردانشان داشتند. واقعاً شاگردان ایشان احساس میکردند که ایشان از پدر به آنها نزدیکتر و در زندگیشان مؤثرتر و برایشان دلسوزتر است. واقعا هم همینطور بود، یعنی ایشان خیلی به شاگردان خود علاقه داشتند و سعی میکردند آنها را از هر نظر تربیت کنند و چون تفکرشان سیستماتیک بود و با برنامه کار میکردند، برای این رابطه هم برنامهریزی کرده بودند. البته ما ابتدا متوجه نمیشدیم و بعدها برایمان مشخص شد که ایشان برای هر چیزی برنامهریزی کرده بودند. غیر از درسهای سنتی فقه و اصول که هر روز صبح و عصر داشتند، با همان روشهای سنتی حوزه، برنامههای بسیار مهمی را هم تنظیم کرده بودند که انسان متوجه نمیشد و بعدها میفهمید که این برنامهها در شناخت و تربیت او چه نقش عجیبی داشتهاند. بهعنوان مثال در حوزهها معمولاً تعطیلی زیاد است. در هر وفات و تولدی حوزه تعطیل است. ایشان در تمام این تعطیلات، بهاستثنای مواقعی چون عاشورا و اربعین، از فرصت استفاده و شاگردان خود را با تاریخ ائمه و تاریخ اسلام و نگرشها و بینشهایی که باید عالم امروز از تاریخ اسلام و ائمه داشته باشد، آشنا و به تناسب تولد یا وفات امامی که حوزه به آن مناسبت تعطیل بود، درباره این موضوعات، صحبت میکردند. مجموع این بحثها شاید بیش از صد سخنرانی شده باشد.
ضبط نشدند؟
چرا ضبط و برخی چاپ هم شدهاند. بعضی از طلبههای لبنانی ضبط میکردند. خود ایشان هم گفته بودند که ضبط و تدوین کنند بدهند ایشان بازنگری کنند که متأسفانه این کار نشد. ایشان تقریباً درباره زندگینامه و حیات تمام ائمه بحثهای مفصلی داشتند. عرض کردم که ذهن سیستماتیکی داشتند ولذا در هر مبحثی، بنایی تنظیم، و زندگی و حیات ائمه را براساس آن، به چند مرحله تقسیم کرده بودند. عمدتاً هم سعی داشتند نقش سیاسی ائمه در رهبری جهان اسلام، حفظ میراث پیامبر و مقابله با تحریفها و تبلیغاتی که از بیرون و داخل جهان اسلام انجام میشوند، نیز تثبیت خط انبیا و ائمۀ اطهار را تبیین کنند؛ البته این تعابیر را قبلاً هم مطرح کرده بودند. بیشتر بحثهای ایشان در این زمینه بود و چون اطلاعات خوبی هم در تاریخ داشتند، غالباً روایات و مستندات و نقلهای تاریخی را از منابع معتبر میآوردند و خیلی هم بحثهای زیبا و زندهای بودند.
درباره امیرالمؤمنین علیهالسلام سه چهار سخنرانی داشتند که یکدیگر را تکمیل میکردند. درباره صلح امام حسن علیهالسلام، درباره قیام امام حسین علیهالسلام، فلسفۀ آن صلح، فلسفۀ این قیام، علت اختلاف در ادوار ائمه مباحثی را مطرح و این ادوار را به چهار مرحله تقسیم کرده بودند. ایشان این سؤال را مطرح میکردند که چرا ادوار اینها یکسان نبودند و علل و ریشهها و موجبات این اختلاف ادوار را خیلی زیبا تنظیم کرده بودند. این یکی از برنامه هایی بود که خیلی آرام در کنار برنامههای رسمی حوزه انجام میگرفت.
یکی دیگر از برنامههای ایشان، برنامه برای تعطیلیهای ممتد مثل ماه مبارک رمضان یا تعطیلی تابستان بود. ایشان در این تعطیلات بهعنوان دروس تفریحی، برنامههایی چون درسهای فقهی تطبیقی را برای شاگردان خود میگذاشتند. مثلاً در ماه مبارک رمضان بحثهای فقهی معاملات و تطبیق آنها با مباحث جدید حقوق روز که آقای سعدونی و امثال اینها در کتابهایشان نوشته بودند، تدریس میشد. ایشان هم شاگردان را ترغیب میکردند که بروند و این کتابها را بخوانند و هم از مباحث آن کتابها نقل میکردند. افق ذهن شاگردان خود را گسترش میدادند و توجه آنها را از بحثهای سنتی حوزه به مسائل مورد نیاز روز جلب میکردند. درباره مسائل فقهی مربوط به مسائل حکومتی بحث میشد. درباره احکام فقهی کلان مربوط به جامعه بحث میشد. علاوهبراین در یکی از روزهای هفته، احتمالاً چهارشنبه، مباحث خاص فلسفۀ اسلامی از دیدگاه جدید خودشان را مطرح میکردند. بعد از بحث استقراء نسبت به مبانی اسلامی براساس منطق استقراء، تحولی در ایشان ایجاد شده بود و بحثهایی را هم آماده کرده و نوشته بودند و اینها را در آن جلسه خصوصی به هفت هشت نفر از شاگردان خاص خود که مورد اعتماد و آشنا به تفکرات ایشان و اهل نظر و دقت بودند، القا میکردند. متأسفانه این جلسات هم تکمیل نشدند و به مسائل انقلاب برخوردند و جمع شدند. این هم کاری بسیار اساسی بود که ایشان شروع کرده بودند. مبدأ و شروع جلسات بحث استقراء از بحث اصول بود که خارج از دروس حوزه، توسعه داده شد و از خلال بحثهای اینچنینی آن نتایج حاصل آمد. در این بحث فلسفه، مسائل فلسفه روز هم بهشکل مفصل مطرح میشدند؛ مثلاً ایشان آخرین نظریات فلسفه روز درباره افکار فلسفی هگل را در آخرین متون شرق و غرب دنبال میکردند.