تایپوگرافی مقالات مربوط به شهید صدر با موضوع فقه، اصول، فلسفه، اقتصاد، سیاست و اجتماع

مقاله

‌‌‌بازخوانی نظریه شهید صدر در تفسیر موضوعی قرآن کريم

با تکیه بر اندیشه هرمنوتیکی‌ گادامر‌

چکیده

شهید سید محمد باقر صدر از معدود اندیشمندانی شمرده میشود که‌ در زمینه تفسیر موضوعی‌ قرآن‌ کریم اقدام به نظریه پردازی نموده است. مفهوم محوری در نظریه ایشان «استنطاق» است که به معنای ارائه پرسش های جدید به قرآن جهت اخذ پاسخ های مناسب از آن می‌باشد‌. عدم توضیح مبسوط این نظریه توسط ایشان از سویی و کارآمدی فراوان آن از سوی دیگر بسط این نظریه را ضروری می‌سازد. وجود «الگوی گفتگو» در نظریه هرمنوتیک فلسفی گادامر که دارای‌ همسانی‌ الگویی با نظریه شهید صدر است، زمینه را فراهم می‌آورد که با استفاده از «روش مطالعه تطبیقی نامتوازن» دست به بازخوانی نظریه شهید صدر زده و آن را در قالب نظریه‌ ای‌ بسط یافته ارائه نمود. از رهگذر این مطالعه تطبیقی، پیجویی مؤلفه هایی همچون گفتگوی معرفتی مفسر و قرآن، لایه های گوناگون معنای قرآن، لایه های مختلف فهم مفسران، پرسش سازیهای‌ مبتنی‌ بر نیازهای عصری و پاسخ یابیهای متناسب با این نیازها در نظریه شهید صدر ممکن می‌گردد.  پژوهش «بازخوانی نظریه شهید صدر در تفسیر موضوعی قرآن کريم با تکیه بر اندیشه هرمنوتیکی‌ گادامر‌» علاوه بر روشن ساختن ابعاد نظریه شهید صدر، اهمیت پرداختن به تفسیر‌ موضوعی‌ در‌ کنار تفسیر ترتیبی را نیز‌ معلوم‌ می‌دارد‌.

نویسنده: رضا‌ اکبری، محمدحسن شیرزاد، محمدحسین‌ شیرزاد

منبع: دوفصلنامۀ مطالعات قرآن و حدیث، سال هفتم، شمارۀ دوم، بهار و تابستان ١٣٩٣

طرح مسئله

از‌ دیرباز‌، عموم‌ مسلمانان به این نکته توجه نمودند که فهم قرآن کریم‌، نیازمند دقت‌های عالمانه در عبارات و مضامین متعالی آن است. علمای مسلمان  و مخصوصا مفسران  برای پاسخگویی بدین نیاز‌ دست‌ به‌ کوششی وصف ناپذیر زده و اقدام به تفسیر قرآن نمودند. از یک‌ منظر‌ می‌توان تفسیر قرآن را در دو شاخه اصلی طبقه بندی نمود: «تفسیر ترتیبی» که در‌ طول‌ سالیان‌ دراز مورد توجه مفسران متعلق به نحله‌های گوناگون قرار گرفته؛ و «تفسیر‌ موضوعی‌» که‌ علی رغم شکل گیری آن در قرون نخستین، مدت بسیاری از طرح نظریه اش‌ به‌ عنوان‌ رویکردی در قبال رویکرد ترتیبی به قرآن نمی گذرد (زقزوق، ١٤٢٣ق، ص٢٨٩؛ رضایی اصفهانی‌، ١٣٨٢ش‌، صص ٤٨٤و٤٨٥؛ علوی مهر، ١٣٨٤ش، ص٣٦٤).

هرگاه سخن از «تفسیر موضوعی» به میان‌ می‌آید‌، کوشش علمی دانشمند برجسته جهان اسلام، «شهید سید محمد باقر صدر» فراموش ناشدنی است‌. بدون‌ تردید می‌توان وی را از زمره پیشگامانی به حساب آورد که در‌ این‌ حوزه‌ به نظریه پردازی پرداخته و اصول و قواعد آن را تبیین نموده است. در این نوشتار، سعی‌ نگارندگان‌ بر آن است که با نگاهی دقیق و به دور از ساده‌انگاری‌، دست‌ به‌ بازخوانی اندیشه این مفسر شهید زده و زوایای نگاه او به این مقوله را واکاوی نمایند‌.

وجود‌ زوایای‌ پنهان در نظریه تفسیر موضوعی شهید صدر، ریشه در عدم بسط این‌ تئوری‌ توسط ایشان دارد. مطرح گشتن مختصر این نظریه از سوی ایشان، نیاز به بازخوانی آن را‌ امری‌ مبرم و جدی می‌سازد (برای مشاهده آثاری جهت تبیین نظریه تفسیری شهید‌ صدر‌، ر.ک : ایازی، ١٣٨٣ش؛ عزیزی، بی تا؛ یساقی، ١٣٨٩ش‌).

همچنین‌ توجه‌ به انگیزه فراوان میان اندیشمندان علوم انسانی‌ جهت‌ تولید «علم دینی» از سویی و ختم شدن قهری این جریان به مطالعات قرآنی‌ و مخصوصا‌ تفسیر موضوعی از سوی دیگر‌، موجب‌ اهمیت یافتن‌ مطالعه‌ در‌ این عرصه می‌گردد تا مسیر‌ را‌ جهت تحقق این هدف والا هموارتر سازد (به عنوان نمونه، جهت مشاهده‌ پژوهش‌‌های مدیریت اسلامی با تکیه بر‌ مطالعات قرآنی، ر.ک : لطیفی، ١٣٩٠ش‌).

تمامی‌ امور پیش گفته، این انگیزه‌ را‌ برای نگارندگان ایجاد نمود که با اتکا بر روش مطالعه تطبیقی نامتوازن، به‌ مطالعه‌ این نظریه مبتنی بر نظریه‌ هرمنوتیکی‌ «هانس‌ گئورگ گادامر»[1] اقدام‌ نمایند‌.

 

١. مطالعه تطبیقی نامتوازن؛ روشی‌ برای‌ بسط نظریه شهید صدر

یکی از کارآمدترین روش‌هایی که یک پژوهشگر می‌تواند‌ در‌ مواجهه با پدیده‌ای که دارای‌ زوایای‌ پنهان است‌ بکار‌ گیرد‌، روش «مطالعه تطبیقی»[2] است‌. در این روش وی می‌تواند با مقایسه پدیده مورد مطالعه خویش با پدیده یا‌ پدیده‌‌های دیگر، به اطلاعاتی از سوژه‌ مورد‌ مطالعه‌ خویش‌ دست‌ یابد که پیش‌ از‌ آن مورد توجه نبوده است (پاکتچی،١٣٩١ش، ص٣٥).

از همین روی، این پژوهش که در پی‌ شناخت‌ زوایای‌ نظریه مختصر شهید صدر است، بر اساس‌ «مطالعه‌ تطبیقی‌ نامتوازن‌»[3] سامان‌ یافته‌ است. در این مطالعه، اطلاعات پژوهشگر از سوژه مورد مطالعه خویش، محدود و ناکافی؛ و از سوژه یا سوژه‌های دیگر، فراوان و کافی است. بدین ترتیب وی می‌تواند‌ با کمک گیری از اطلاعات سوژه نیک شناخته، نسبت به زوایای پنهان موضوع مورد مطالعه خویش آگاهی یافته و آن را عمیق تر درک نماید. البته تنها زمانی می‌توان به‌ مطالعه‌ تطبیقی نامتوازن اقدام نمود که هر دو طرف مقایسه دارای ساختمان یا الگوی مشابهی باشند؛ چراکه همین همسانی ساختمانی یا الگویی است که این امکان را برای پژوهشگر فراهم‌ می‌سازد که با مبنا قرار دادن پدیده نیک شناخته، پدیده مورد مطالعه خویش را بهتر بشناسد.

پرواضح است که در صورت عدم وجود‌ الگوی‌ مشابه، دستیابی به زوایای تاریک‌ یک‌ سوژه براساس سوژه دیگر نتایج قابل اطمینانی را در پی نخواهد داشت (پاکتچی،١٣٩١ش، ص١٢٧).

بدین ترتیب به منظور بکارگیری این روش در پژوهش‌ حاضر‌، نیازمند مقایسه نظریه شهید‌ صدر‌ با نظریه‌ای هستیم که از یکسو دارای همسانی الگویی با نظریه ایشان بوده و از سوی دیگر به دلیل وجود اطلاعات فراوان درباره آن بتواند پژوهشگر را در شناخت زوایای‌ اندیشه‌ شهید صدر یاری رساند. بررسی‌های صورت گرفته نشان می‌دهد که نظریه هرمنوتیکی گادامر – که از متفکرین برجسته در حوزه هرمنوتیک فلسفی است – می‌تواند در پیشبرد این مطالعه‌ تطبیقی‌ یاری رسان‌ باشد.

بدین ترتیب اگر پژوهشگر قصد انجام مطالعه تطبیقی میان این دو نظریه را داشته باشد، دست‌ به «مطالعه تطبیقی کلان مبتنی بر همسانی‌های ساختمانی» خواهد زد‌. در‌ این‌ نوع از پژوهش تطبیقی، دو سوژه مورد مطالعه به نظامی متفاوت از دیگری متعلق می‌باشند (پاکتچی‌، ‌‌١٣٩١ش‌، صص ١١٠و١١٥؛ همچنین جهت مشاهده کاربست این روش پژوهشی؛ ر.ک : پاکتچی، ١٣٨٥ش).

دو نظریه‌ مورد‌ بحث‌ در این نوشتار نیز دارای تبار واحدی نبوده و از یک منبع نشأت نمی گیرند. نظریه‌ شهید صدر که برخاسته از سنت مطالعات تفسیری در جهان اسلام است، به‌ منظور ارائه یک روش‌ در‌ تفسیر موضوعی قرآن تولید گشته است. این در حالی است که نظریه گادامر  بدون هیچ گونه ارتباطی با نظریه شهید صدر  کوششی فلسفی در تبیین ماهیت فهم است. تنها چیزی که‌ این دو نظریه را به یکدیگر مرتبط می‌سازد، شباهت آن‌ها در الگویی است که برای تبیین نظریه خویش بکار بسته اند (برای مطالعه این شباهت؛ ر.ک : همین مقاله، بخش ٣-١).

بنابراین‌ علی‌ رغم تفاوت‌های تباری، عنصری و غایی میان این نظریات، به دلیل همسانی الگویی میان آن‌ها دست به «مطالعه تطبیقی کلان»[4] زده و سعی خواهد شد تا با اتکا بر اطلاعات‌ فراوانی‌ که از نظریه گادامر در اختیار است، به بازخوانی نظریه شهید صدر پرداخته گردد.

البته پیش از ورود به بحث توجه به دو نکته ضروری است :

نکته اول : نظریه‌ شهید‌ صدر که موضوع این پژوهش است، اولا تنها مربوط به «تفسیر موضوعی قرآن» بوده و ثانیا در پی ارائه یک «روش تفسیری» می‌باشد. این در حالی است که اندیشه‌ هرمنوتیکی‌ گادامر‌ اولا کلی و عام می‌باشد‌ و ثانیا‌ در‌ پی ارائه یک روش برای فهم متن نیست، بلکه تنها به دنبال تحلیل ماهیت فهم بوده و یک هدف پدیدارشناختی را پی‌ می‌گیرد‌ (١٢٥.p ,١٩٩١ ,Madison؛ p.xxvi ,١٩٧٦ ,Linge).

نکته دوم‌ : نگارندگان‌ این سطور در بازخوانی نظریه شهید صدر در سایه نظریه هرمنوتیک ‌ ‌فلسفی گادامر، در پی برقراری ارتباط مستقیم میان‌ این‌ نظریه‌‌ها نیستند؛ بلکه این بازخوانی صرفا کوششی از نوع مطالعه‌ مقایسه‌ای الگوهاست و این هدف را دنبال می‌کند که از راه مقایسه با الگوهای بهتر شناخته، امکانی‌ برای‌ بازتولید‌ الگوی کم شناخته فراهم آید. چنین تلاشی در جهت بازخوانی الگوی‌ شهید‌ صدر با تکیه بر این واقعیت انجام خواهد شد که الگوی ارائه شده، نه الگوی خالص‌ شهید‌ صدر‌، بلکه الگویی مطابق با زبان هرمنوتیک فلسفی با تکیه بر داده‌های آثار‌ گادامر‌ است.

٢. نظریه شهید صدر در حوزه تفسیر موضوعی قرآن کریم

دلیل اساسی شهید صدر‌ از‌ مطرح‌ نمودن رویکردی نوین در قبال رویکرد ترتیبی به قرآن کریم، به نیازهای نوین جهان‌ اسلام‌ بازمی گشت. وی به عنوان یک اندیشمند اسلامی که اعتقاد به توانایی قرآن‌ جهت‌ برآورده‌ نمودن نیازهای نوین امت اسلامی داشت، دست به نظریه پردازی در حوزه تفسیر موضوعی‌ زد‌ تا راه را برای پاسخگویی به پرسش‌های فراروی جوامع اسلامی در دوران‌ معاصر‌ هموار‌ سازد (صدر، ١٤٠٩ق، صص ٤٠و٤١).

در همین راستا، ایشان پیش از ورود به نظریه تفسیر‌ موضوعی‌، به معرفی رویکرد«تجزیه ای» (یا ترتیبی) پرداخته و کاستی‌های آن را‌ معرفی‌ می‌نماید. مفسر در رویکرد تجزیه ای، مطابق با ترتیب آیات قرآن پیش رفته و با کمک‌ گیری‌ از‌ ابزارهای مورد نیاز تفسیر، به تبیین آن‌ها می‌پردازد. در این‌ رویکرد‌ تفسیری، مفسر تنها به تفسیر تک تک آیات پرداخته و گامی فراتر از حدود آن برنمی دارد‌. در‌ نتیجه آنچه به عنوان محصول این رویکرد تفسیری عرضه می‌گردد، معارف‌ قرآنی‌‌ای است که به صورت پراکنده و گسسته‌؛ و بدون‌ دستیابی‌ به نظریه نهایی قرآن در مورد یک‌ موضوع‌ سامان یافته است(صدر، ١٤٠٩ق، صص ٣٠-٢٨).

بدین ترتیب، مفسر در این‌ رویکرد‌ تفسیری نقشی انفعالی و سلبی ایفا‌ نموده‌ و بدون طرح‌ و برنامه‌ پیشین‌ در محضر قرآن قرار می‌گیرد‌. وظیفه‌ او تنها گوش سپردن به سخنان قرآن بوده و آیات را براساس توجه‌ صرف‌ به واژگان و مدلولات معین آن‌ها تفسیر می‌نماید. بنابراین‌ در‌ این رویکرد، تفسیر از متن‌ قرآن‌ آغاز گشته و به قرآن ختم می‌گردد (صدر، ١٤٠٩ق، ص٣٤).

این در حالی‌ است‌ که در رویکرد دوم تفسیری‌ – که‌ شهید‌ صدر آن را‌ گاه‌ رویکرد«موضوعی» و گاه «توحیدی‌» می‌خواند – مفسر به جای تفسیر تک تک آیات در پی دستیابی به نظر قرآن‌ درباره‌ یک موضوع مشخص اعم از اعتقادی‌، اجتماعی‌ و… است(صدر‌، ١٤٠٩ق‌، ص٣٠‌).

در این رویکرد، مفسر‌ به جای آغاز نمودن فرآیند تفسیر از متن قرآن، به واقعیت‌های زندگی آدمی و تمامی‌ تجارب‌ بشری توجه نموده و میراث فکری و اندیشه‌‌های انسانی‌ پیرامون‌ یک‌ موضوع را به‌ پیشگاه‌ قرآن می‌برد. او براساس این اندوخته بشری، مبتنی بر ساختار «پرسش و پاسخ» دست به انجام‌ «گفتگو‌» با‌ قرآن می‌زند تا در نهایت بتواند‌ نظر‌ این‌ کتاب‌ الهی‌ درباره‌ موضوع مورد نظر خویش را جویا گردد. در نگاه شهید صدر، تعبیر «استنطاق» در حدیث «ذلک القرآن فاستنطقوه» (کلینی، ١٤٠٧ق، ج١، ص٦١؛ شریف رضی، ١٤١٤ق، ص٢٢٣) نیز‌ بیان لطیفی از رویکرد موضوعی به قرآن است. مفسر موضوعی موظف است تا با ورود به «گفتگو با قرآن»، این متن الهی را به نطق درآورده و با ضمیمه نمودن تجارب‌ بشری‌ به آن، تمامی آیات مرتبط با آن موضوع را به شکل مجموعی مورد مطالعه قرار دهد (صدر، ١٤٠٩ق، صص ٣٦-٣٤).

بدین ترتیب وجه تسمیه این رویکرد تفسیری نیز‌ واضح‌ می‌گردد. این رویکرد،«موضوعی» خوانده می‌شود زیرا از سویی، تفسیر را از موضوع و واقعیت خارجی آغاز نموده و از سوی دیگر، مجموعه‌ آیات‌ قرآنی مرتبط با آن موضوع‌ را‌ جمع آوری و تفسیر می‌نماید. همچنین این رویکرد، «توحیدی» نامیده می‌شود زیرا این توانایی را دارد که میان تجارب بشری با معارف قرآنی‌ جهت‌ استخراج نظریه قرآن ایجاد‌ وحدت‌ نماید. همچنین مفسر در این مسیر به دنبال ایجاد وحدت در تمامی مدلولات آیات مرتبط با یکدیگر برای دستیابی به نظریه قرآن است (صدر، ١٤٠٩ق، ص٣٦).

بدین ترتیب نظریه شهید‌ صدر‌ در حوزه تفسیر موضوعی مبتنی بر «الگوی گفتگو» میان مفسر با قرآن بنا شده که خود براساس «ساختار پرسش و پاسخ» پایه ریزی گشته است. پرسش‌های مفسر که برآمده از‌ دنیای‌ خارجی اطراف‌ اوست، نقطه آغاز گفتگو میان وی با قرآن بوده و پایان بخش آن نیز دستیابی به نظریه قرآن‌ پیرامون موضوع مورد مطالعه است. دلیل اساسی مفسر موضوعی از ورود‌ به‌ گفتگو‌ با قرآن به اموری چون نیازهای عصری، مشکلات نوظهور، پرسش‌های جدید، بروز افکار نوین در عصر ‌‌مفسر‌ و… بازمی گردد (جلیلی، ١٣٧٢ش، ص٥٤و٨٣؛ مسلم، ١٤٢٦ق، ص٣٠؛ یدالله پور،١٣٨٣ش، ص١٧).

٣. مطالعه‌ تطبیقی‌ اندیشه‌ شهید صدر و گادامر

آنچه در بحث پیشین ارائه گردید، گزارشی از نظریه شهید صدر در‌ حوزه تفسیر موضوعی و سازوکار انجام آن توسط مفسر موضوعی بود. اما نبایستی پنداشته‌ شود که آنچه گذشت‌، صورت‌ مختصری از یک نظریه تفصیلی بود؛ بلکه اساسا طرح این نظریه توسط ایشان نیز به صورت موجز انجام گرفته و ابعاد و زوایایش مورد بحث قرار نگرفته است. حال بر آن خواهیم بود‌ که نظریه تفصیلی گادامر رابه عنوان نورافکن مورد استفاده قرار داده و دیدگاه شهید صدر را به شکل نظریه‌ای بسط یافته بازتولید نماییم.

٣-١. گفتگو؛ الگویی برای فهم

گادامر به عنوان فیلسوفی‌ که‌ ماهیت فهم، شرایط حصول و فرآیند آن را موضوع پژوهش خویش قرار داده، منطق حاکم بر فهم در علوم تاریخی و انسانی را مبتنی بر الگوی «گفتگو»[5] میان دو نفر که براساس‌ ساختار‌ «پرسش و پاسخ »[6] شکل می‌گیرد، تبیین می‌نماید (٣٦٩.p ,١٩٩٤,Gadamer؛ p.xxvi ,١٩٧٦ ,Linge).

در این رویکرد، «متن» به مثابه پاسخ در قبال پرسشی که توسط مفسر مطرح گشته‌، درک‌ می‌گردد (٣٧٠.p ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ١١٧.p ,١٩٨٧ ,Grondin). اما این پرسش و پاسخ به صورت یک طرفه انجام نمی پذیرد بلکه عملیات فهم در یک دیالکتیک دوسویه به وقوع می‌پیوندد‌. هم‌ مفسر و هم متن، براساس ساختار‌ پرسش‌ و پاسخ‌، وارد گفتگو با یکدیگر شده و پرسش‌هایی را در برابر یکدیگر قرار می‌دهند ( ,١٩٩٤ ,Gadamer٣٧٣.p؛ p.xx ,١٩٧٦ ,Linge).

این‌ پرسش‌‌ها و پاسخ‌ها منجر به گشودگی متن و مفسر نسبت‌ به‌ یکدیگر گشته و زمینه را برای اتصال افق آن‌ها به یکدیگر فراهم می‌آورد (٣٧٤.p ,١٩٩٤ ,Gadamer؛.(Palmer, 1980‌, p.201‌

از‌ رهگذر همین دیالکتیک پرسش و پاسخ میان آن هاست که «متن‌» معنای خویش را برای مفسر نمایان می‌سازد (٣٧٨&٣٧٧.pp ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ,١٩٨٠ ,Palmer.(pp‌.200‌&‌;amp;212

بدین ترتیب، اگر «فهم» متن، از خلال گفتگو میان‌ متن‌ و مفسر به وقوع می‌پیوندد، دستیابی به معنای متن را نمی توان تنها از طریق مشارکت‌ یک‌ طرف‌ گفتگو ممکن دانست بلکه «فهم» تنها بر اثر مشارکت و همدلی شکل گرفته‌ میان‌ هر‌ دو سوی گفتگو به دست می‌آید (٣٧٩.p ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ١٠٢.p ,١٩٨٧ ,Warnke).

«گفتگو‌» در‌ اندیشه‌ شهید صدر نیز دارای جایگاهی ویژه است. در نظریه وی، تفسیر موضوعی براساس گفتگو‌ میان‌ مفسر با قرآن سامان می‌یابد. در این رویکرد تفسیری، مفسر پس از‌ بررسی‌ واقعیات‌ و موضوعات خارجی موجود در زندگی بشری از سویی و آشنایی با تجارب بشری شکل گرفته‌ پیرامون‌ آن‌ها از سوی دیگر، براساس ساختار پرسش و پاسخ به گفتگو با قرآن‌ می‌نشیند‌. پرسش و پاسخ میان مفسر با قرآن ادامه می‌یابد تا از این رهگذر، وحدت میان‌ تجارب‌ بشری با معارف قرآنی صورت گرفته و «نظریه قرآن» که مطابق با شرایط‌ زمانی‌ و مکانی‌ مفسر است، به دست می‌آید(صدر، ١٤٠٩ق، ص٣٤).

بدین ترتیب علی رغم تفاوت‌های فراوان‌ میان‌ نظریه شهید صدر و گادامر از حیث رویکردها، اهداف، تعلق به نظام‌ها و… شاهد‌ وجود یک الگوی مشابه میان آن‌ها هستیم. حال در ادامه این نوشتار مبتنی بر همین‌ همسانی‌ الگویی، در پی بازخوانی اندیشه موجز شهید صدر براساس ‌ ‌اندیشه تفصیلی گادامر‌ خواهیم‌ بود.

٣-٢. الگوی گفتگو و ارکان آن

هنگامی که‌ فرآیند‌ فهم‌ ٧ را در قالب گفتگو میان موضوع شناسایی‌ و فاعل‌ شناسا تبیین می‌نماییم، بایستی به تأثیراتشان بر یکدیگر واقف باشیم. از همین‌ روی‌ گادامر سعی نمود که در‌ نظریه‌ خویش، از‌ سویی‌ جایگاه‌ هر دو سوی گفتگو و تأثیرشان در‌ فرآیند‌ فهم را مورد بررسی قرار دهد و از سوی دیگر به برهم کنش‌ آن‌‌ها با یکدیگر که منجر به‌ «فهم» می‌گردد نیز‌ بپردازد‌. بنابراین در آغاز، به جایگاه‌ موضوع‌ شناسایی – که در اندیشه گادامر اعم از متن، اثر هنری و…؛ و در نظریه شهید‌ صدر‌ «قرآن» است – و تأثیرات آن در‌ فرآیند‌ فهم‌ می‌پردازیم. سپس‌ به‌ جایگاه مفسر و تأثیر او‌ در‌ عملیات فهم خواهیم پرداخت. در پایان نیز تأثیر و تأثر آن‌ها نسبت به یکدیگر‌ را‌ به بحث می‌گذاریم.

٣-٢-١. جایگاه متن‌ به‌ عنوان موضوع‌ شناسایی‌ در‌ گفتگو

یکی از تأکیدات‌ گادامر در مطالعه ماهیت «فهم »[7] که به تأثیر موضوع شناسایی در فرآیند فهمیدن اشاره دارد‌، «واقعه‌ مند بودن فهم» در دیدگاه او‌ است‌. مراد‌ گادامر‌ از‌ واقعه مند بودن‌ فهم‌، زمانی روشن می‌گردد که نگاه وی به مسئله «روش» مورد توجه قرار گیرد.

وی و همفکرانش‌ با‌ گرایشی‌ که قائل به تفکیک میان موضوع شناسایی‌ و فاعل‌ شناسا‌ است‌، مخالفند‌ (p.xli‌ ,١٩٧٦ ,Linge).

قائلین به این دوگانگی تنها راه برای از میان برداشتن بیگانگی موجود میان آن‌ها و درنتیجه فهم صحیح موضوع شناسایی را در «روش» جستجو می‌نمایند. در این نگاه،«متن» موجودی بیگانه و ناآشنا با مفسر است که فهم آن کاملا به صورت یکسویه و از طرف فاعل شناسا مدیریت گشته و همه مراحلش به واسطه روش روشن‌ می‌گردد(ریخته گران، ١٣٧٨ش، ص١٥٨؛ واعظی، ١٣٨٩ش، صص ٢٢١و٢٣١).

در مقابل، گادامر «فهم» را از سنخ ورود در نوعی «بازی» دانسته و از این رهگذر، دست به تبیین شباهت میان‌ «بازی‌» و «اثر هنری» زده است (٦.p ,١٩٩١ ,Silverman).

مبتنی بر این شباهت، همچنان که «بازی» محصول ذهنیت بازیگر نیست، «فهم» نیز محصول عملیات ذهنی فاعل‌ شناسا‌ نخواهد بود (١٧٢&amp‌;١٧١‌.pp ,١٩٨٠ ,Palmer؛ واعظی، ١٣٨٩ش، ص٢٣٦).

توضیح بیشتر آنکه در یک بازی، بازیگر و ذهنیت وی دارای آزادی کامل نیستند تا به هر صورت که‌ خواستند‌ در آن ورود نمایند‌ بلکه‌ بایستی با قواعد و چارچوب بازی آشنایی کامل داشته و از آن‌ها تبعیت نمایند. بدین ترتیب بازیگر، بازی را امری ایستا و ساکن نمی یابد تا بتواند پیش از ورود به آن‌، پیش‌ بینی‌های لازم را نموده و عملی روشمند در پیش گیرد بلکه فعالیت او مقهور و تابع بازی است. «اثر هنری» نیز همچون«بازی» امری بی جان و دست بسته در قبال تجربه‌ کننده‌ آن نیست‌.

در نتیجه ذهنیت فاعل شناسا در تجربه هنری تنها و یکه تاز نبوده بلکه اثر هنری نیز در‌ این عملیات نقشی تعیین کننده بر عهده دارد. بدین ترتیب الگوی‌ دوگان‌ فاعل‌ شناسا – موضوع شناسایی با تکیه بر پدیده «بازی» به دیده تردید نگریسته می‌شود (p.xxiii ,١٩٧٦ ,Linge‌؛ ‌‌٤٩&‌amp;amp;٤٨.pp ,١٩٨٧ ,Warnke).

حال با توجه به این نکته که‌ «فهم‌، نوعی‌ بازی است »، «واقعه مند بودن» فهم امور تاریخی همچون متن نیز بهتر مشخص می‌گردد‌. در دیدگاه گادامر، فهم واقعه‌ای است که رخ می‌دهد و چیزی جز‌ محصول گفتگو میان موضوع‌ تاریخی‌ و مفسر نیست(٤٦٥&٤٦٣.pp ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ p.xxviii ,١٩٧٦ ,Linge).

آنچه در یک گفتگو فهمیده می‌شود، تنها حاصل یک طرف گفتگو به عنوان فاعل شناسا نیست بلکه درنهایت‌ این موضوع شناسایی است که سرانجام به سخن درمی آید و مراد خویش را آشکار می‌سازد (واعظی، ١٣٨٩ش، صص ٢٣٣-٢٣١). بدین ترتیب،«بازی دانستن» و «واقعه مند دانستن» فهم در نظریه‌ هرمنوتیک‌ فلسفی گادامر راه را برای نقد الگوی دوگان فاعل شناسا – موضوع شناسایی باز می‌نماید.

شهید صدر نیز با تأکید بر برقراری گفتگو میان مفسر با قرآن در نظریه تفسیری‌ خویش‌ به وضوح در پی شکستن دوگانگی میان آن هاست. در تفسیر موضوعی – برخلاف تفسیر ترتیبی – به جای آنکه قرآن به عنوان موضوع شناسایی در برابر مفسر قرار گیرد تا‌ با‌ به کارگیری ادوات مورد نیاز تفسیر به فهم درآید، به عنوان یک طرف گفتگو وارد گفتگو با مفسر می‌شود. گفتگو میان آن‌ها براساس منطق پرسش و پاسخ ادامه‌ می‌یابد‌ و مفسر سعی می‌نماید تا‌ از‌ رهگذر‌ این گفتگو شرایط را برای به نطق درآوردن قرآن فراهم آورد. در نهایت با ایجاد پیوند میان قرآن با دنیای خارج‌، قرآن‌ به‌ سخن درمی آید و نظر خویش را آشکار می‌سازد‌ (صدر، ١٤٠٩ق، ص٣٤).

٣-٢-٢. جایگاه مفسر به عنوان فاعل شناسا در گفتگو

گادامر که فرآیند فهم را براساس الگوی گفتگو‌ تبیین‌ می‌نماید، علاوه بر جایگاه متن در این فرآیند، به جایگاه‌ مفسر نیز توجه ویژه دارد.

٣-٢-٢-١. نقش پیش داوری‌های مفسر در فهم

یکی از مهم ترین مسائل مورد‌ توجه‌ نزد‌ گادامر در تبیین ماهیت فهم که به درک الگوی گفتگو نیز‌ کمک‌ کرده و بر جایگاه ذهنیت مفسر در حصول فهم تأکید دارد، نقش پیش داوری ها[8] در فهم‌ است‌.

البته‌ مقصود گادامر از دخالت پیش داوری‌های مفسر در فهم متن، به‌ معنای‌ رها‌ بودن او در عملیات فهم بدون توجه به موضوع فهم نیست؛ بلکه این دیدگاه‌ بایستی‌ به‌ عنوان تبیینی از چگونگی انجام گفتگو میان مفسر و اثر (واعظی، ١٣٨٩ش، ص٢٤٩)؛ و کوششی در‌ جهت‌ تبیین علم هرمنوتیک از تاریخمندی فهم دانسته شود ( ,Palmer.(1980, p.265

مفسری که‌ درصدد‌ فهم‌ یک اثر متعلق به گذشته است، با پرسش‌های خویش وارد گفتگو با متن‌ گشته‌ و در اثر دور متناوب پرسش‌ها و پاسخ‌های متقابل، به معنای اثر دست‌ پیدا‌ می‌کند. در دیدگاه گادامر، این دور هرمنوتیکی[9] از سوی مفسر و با پیش افکندن معنای اولیه‌ توسط‌ وی که مبتنی بر پیش داوری‌ها و انتظارات اوست، آغاز می‌شود‌. این‌ پیش‌ افکنی نخستین که آغاز گفتگوی میان متن و مفسر است، توسط متن اصلاح گشته و به سوی‌ مفسر‌ بازگردانده‌ می‌شود. این دور پیش افکنی‌ها از سوی مفسر و انجام تصحیح‌ و تعدیل‌ از سوی متن ادامه می‌یابد تا آنکه معنای متن دائما واضح تر می‌شود (٢٦٧‌.p ,١٩٩٤‌ ,Gadamer؛ ٧٦.p ,١٩٨٧ ,Warnke).

با توجه به آنچه گفته شد، دو نکته‌ به‌ دست می‌آید:

اولا: پیش داوری‌های مفسر‌ نه‌ تنها فهم اثر را با اختلال روبرو‌ نمی‌ سازد بلکه امری لازم برای آن است (١١١.p ,١٩٩٤ ,Grondin)؛ زیرا پیش افکندن‌ این‌ پیش داوری‌ها توسط مفسر‌ تنها‌ برای ایجاد‌ حالت‌ گشودگی‌ و باز شدن در برابر متن است‌ تا‌ متن نیز به سخن درآید و معنای خویش را برای وی آشکار سازد‌. بدین‌ ترتیب مفسر تنها به واسطه همین‌ پیش داوری‌ها توانایی‌ آغاز‌ نمودن گفتگو با متن را‌ داشته‌ و درنتیجه قادر به فهم آن خواهد بود (٤٩٠&٣٩٧&amp‌;٢٦٨‌.pp ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ٣.p ,١٩٨٧ ,Warnke‌).

ثانیا‌: این‌ پیش تصورات در‌ هر‌ دور دیالکتیکی میان مفسر‌ با‌ متن، تصحیح و تعدیل گشته و حقانیتشان مورد آزمون قرار می‌گیرد (٢٦٧.p ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ,Warnke‌ .(1987‌, p.76

مفسر به صورت لجاجت آمیز‌ بر‌ پیش فرض‌‌های خویش‌ اصرار نکرده و معنای واقعی‌ متن را به خاطر پیش تصورات خویش نادیده نخواهد گرفت. بلکه او در پی فهم‌ متن‌ است و با این پیش افکنی‌ها در‌ پی‌ آن‌ است‌ که خود را‌ برای‌ گفتگوی با متن و درک آن آماده سازد. در نهایت نیز این گفتگو به نقطه‌ای می‌رسد‌ که‌ «متن» معنای خویش را برای مفسر آشکار‌ می‌سازد‌ (٢٦٩‌.p ,١٩٩٤‌ ,Gadamer‌؛ ,١٩٨٠ ,Palmer .(p.184

گفتگومحور بودن تفسیر موضوعی در اندیشه شهید صدر باعث پیدایی ثمراتی نیکو در این رویکرد تفسیری می‌گردد. ایشان با انتقاد از توقف بر‌ رویکرد تجزیه‌ای به قرآن در پی ارائه نگاهی نوین در عرصه تفسیر قرآن است. در دیدگاه ایشان، رویکرد تجزیه‌ای که منجر به تکرارگویی‌های خسته کننده در طول‌ قرون‌ متمادی در ادبیات تفسیری مسلمین گشته است، توانایی ارائه برداشت‌های متناسب با زمانه مفسر را ندارد(صدر، ١٤٠٩ق، ص٣٣).

این در حالی است که مفسر موضوعی که دارای‌ برنامه‌، طرح و نقشه قبلی است، با توجه کامل به ‌ ‌مواریث بشری و معلومات پیشین خویش پرسش خود را از قرآن مطرح ساخته و وارد گفتگو با‌ آن‌ می‌شود. بدین ترتیب نقطه‌ آغاز‌ این رویکرد تفسیری پرسش‌های مفسر است که برآمده از زمانه اوست. قرآن کریم نیز براساس ورود مفسران گوناگون با پرسش‌های متفاوت به‌ سخن‌ درمی آید و پاسخ‌های متناسب‌ با هر کدام را ارائه می‌دهد (صدر، ١٤٠٩ق، صص ٣٦-٣٤).

٣-٢-٢-٢. اهمیت کاربرد در فهم

گادامر در مطالعه خویش، عنصر «کاربرد»[10] را به عنوان امری جدایی ناپذیر از‌ «فهم‌» مورد توجه قرار می‌دهد (١٢٣.p ,١٩٩١ ,Madison). تأکید وی بر جنبه کاربردی فهم، نشانگر جایگاه مفسر و تأثیر او در فرآیند دیالکتیکی فهم است.

براساس این دیدگاه، مفسر متناسب با‌ شرایط‌ حال حاضر‌ خویش، وارد گفتگو با متن شده و آن را درک می‌نماید. بدین ترتیب، «فهم» عملی تاریخی در‌ نظر گرفته می‌شود که همواره با زمان حال ارتباط داشته‌ و با‌ توجه‌ به شرایط و موقعیت مفسر تغییر می‌یابد (٣٠٨.p ,١٩٩٤ ,Gadamer).

گادامر بر این نکته تأکید می‌ورزد ‌‌که‌ فهمیدن «تاریخ» به صورت خالص و بدون رجوع به زمان حال، امکان رخ دادن‌ ندارد‌ (١٧٦‌.p ,١٩٨٠ ,Palmer)؛ چراکه «فهم» بسته به پرسش‌های مفسر از متن که برآمده از زمانه‌ و شرایط حال حاضر اوست، دچار دگرگونی می‌گردد (١٨٣&١٨٢.pp‌ ,١٩٨٠ ,Palmer؛ ٩٦.p ,١٩٨٧‌ ,Warnke‌).

بر این اساس، وی وظیفه هرمنوتیک را تنها ایجاد سازگاری میان معنای متن با جهان و بافتی که متن در آن تولید گشته، ندانسته و در مقابل بر جنبه کاربردی فهم تأکید می‌ورزد (٣٠٨.p ,١٩٩٤ ,Gadamer). به بیان دیگر مفسر در جریان فهم یک اثر تاریخی – بدون چشم پوشی از موقعیت هرمنوتیکی خویش – دائما در پی ایجاد ارتباط میان آن اثر با شرایط‌ حال‌ حاضر خویش است (٩٥&٧٧&٦٨.pp ,١٩٨٧ ,Warnke؛

١٣٠.p ,١٩٩١ ,Madison؛ ١١٥.p ,١٩٩٤ ,Grondin).

جنبه کاربردی فهم به عنوان عنصری جدایی ناپذیر در فرآیند فهم‌ متن‌، بیشتر خود را در هرمنوتیک حقوقی و الهیاتی نمایان می‌سازد. دلیل این امر ریشه در وجود کشمکشی همیشگی میان متن ثابت حقوقی و دینی از سویی، و استخراج معنای متناسب با‌ زمان‌ تفسیر آن‌ها از سوی دیگر دارد؛ چراکه فهم متون حقوقی و دینی به شکل تاریخی و تنها متناسب با بستر پیدایششان، مدنظر تولیدکنندگان آن‌ها نیز نبوده بلکه تبیین اینکه‌ این‌ متون‌ برای وضعیت حال چه سخنی‌ دارند‌، از‌ اهمیت ویژه‌ای برخوردار است (٣٠٩&٣٠٨.pp ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ١٨٧&١٨٦.pp ,١٩٨٠ ,Palmer).

از چیستی‌ جنبه‌ کاربردی‌ فهم که بگذریم، برای تبیین ورود این عنصر‌ در‌ فرآیند فهم بایستی به الگوی گفتگوی میان مفسر با متن توجه نمود. یک متن هنگامی سخن می‌گوید که‌ پرسش‌‌هایی از سوی مفسر نسبت به او مطرح شده باشد. نقش‌ پرسش و پاسخ میان متن و مفسر، به خوبی نشان دهنده وجود عنصر «کاربرد» در شکل گیری فرآیند فهم است‌. پرسشهای‌ مطرح‌ شده توسط مفسر که از پیش داوری‌های او سرچشمه می‌گیرد‌، کاملا متأثر از موقعیت هرمنوتیکی و شرایطی است که وی در آن زیست می‌کند. بدین ترتیب‌، نقش‌ «تفسیر‌» ارتباط دهی میان معنای متن با زمان حال خواهد بود (١٨٦.p ,١٩٨٠‌ ,Palmer‌؛ واعظی‌، ١٣٨٩ش، ص٢٤١).

بی گمان یکی از مهم ترین ویژگی‌های رویکرد موضوعی به قرآن‌ در‌ اندیشه‌ شهید صدر «کاربردی» بودن آن است. تأکید ایشان بر توانایی قرآن کریم در پاسخگویی‌ به‌ پرسش‌های نوینی که متأثر از اقتضائات زمانی و مکانی مفسران در دوره‌های گوناگون‌ می‌باشد، به خوبی بر همین مسئله اشاره دارد. مطرح گشتن این رویکرد تفسیری در‌ برابر‌ رویکرد تجزیه‌ای که موجب تکرارگویی در سنت تفسیری اسلامی گشته است، راه‌ را‌ برای‌ دستیابی به نظریات جدیدی از قرآن کریم می‌گشاید که تا پیش از آن مطرح‌ نگشته‌ بودند.

با تکیه بر این گرایش تفسیری، مفسران مسلمان که متناسب با‌ زمانه‌ خویش‌ با پرسش‌ها و موضوعات جدیدی مواجه می‌گردند، توانایی استخراج معارف قرآنی مطابق با انتظارات‌ فعلی‌ و شرایط‌ عصر خویش را دارا خواهند بود (جلیلی، ١٣٧٢ش، صص ١٧٩-١٧٧). راه‌ دستیابی‌ به این نتیجه ارزشمند نیز ورود مفسر به گفتگو با قرآن براساس ساختار پرسش و پاسخ است‌.

٣-٢-٣. برهم‌ کنش مفسر و متن در گفتگو

چنانچه گذشت، گادامر «فهم» را برقراری گفتگو‌ میان‌ «مفسر» با «متن» دانسته و برای هر یک‌ از‌ آن‌‌ها جایگاهی ویژه در فرآیند آن قائل‌ است‌. به همین دلیل در نظریه هرمنوتیکی وی، تأثیرات هر یک از این دو‌ رکن‌ در عملیات فهم تبیین شده‌ است‌ که در‌ بحث‌‌های پیشین به آن پرداختیم. حال با‌ لحاظ‌ نمودن نقش هر دوی آن‌ها در این فرآیند می‌توان «فهم‌» را‌ برهم کنش این ارکان با یکدیگر‌ دانست (p.xvi ,١٩٧٦ ,Linge‌؛ واعظی‌،١٣٨٩ش، ص٢٦٥).

به همین دلیل‌ در‌ نظریه هرمنوتیکی وی شاهد صورتبندی برهم کنش این دو رکن با یکدیگر در‌ فرآیند‌ «فهم» نیز هستیم.

٣-٢-٣-١. ترکیبی بودن‌ فهم‌

چنانچه‌ گذشت، هرمنوتیک فلسفی‌ در‌ پی آن است که‌ به‌ مطالعه ماهیت فهم پرداخته و رویداد فهم آثار هنری، امور تاریخی، متن و مانند آن را‌ مورد‌ بررسی قرار دهد. در همین راستا‌، پرسش‌ از وظیفه‌ «هرمنوتیک‌» در‌ ارتباط با امور تاریخی‌ همچون متن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌گردد (١٦٥.p ,١٩٩٤ ,Gadamer).

در دیدگاه فردی‌ چون‌ شلایرماخر، «بازسازی بافت تاریخی »[11] یک‌ متن‌ به‌ عنوان‌ لازمه‌ جدایی ناپذیر فهم‌ آن‌ به حساب می‌آید (١٨٦.p ,١٩٨٠ ,Palmer). بر این اساس، مفسر برای فهم هر متنی که‌ از‌ زمان‌‌های گذشته به او رسیده و از دنیای‌ واقعی‌ خویش‌ دور‌ گشته‌، نیازمند‌ به بازسازی معنای آن اثر به صورت اصیل و نخستینی است که منطبق بر آن تولید گشته است. براساس این نگاه، «متن» یک شی ء بی زمان نبوده و معنای‌ خویش را در ارتباط با بافتی که در آن تولید گشته است، نمایان می‌سازد.

بدین ترتیب هرگاه متن از محیط و بافت اصلی خویش دور شود و به نسل‌های بعد‌ انتقال‌ یابد، اصالت اولیه و درنتیجه معنایش را از دست خواهد داد. درنتیجه مفسر بایستی به بازسازی دنیایی که آن اثر بدان تعلق داشته پرداخته و فرآیند تولید متن توسط نویسنده را‌ بازتولید‌ نماید (١٦٦.p ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ pp.xiii&xiv ,١٩٧٦ ,Linge؛.(Warnke, 1987, p.14

این در حالی است که گادامر عقیده دیگری دارد‌. در‌ نگاه او، هرچند بازسازی بافتی‌ که‌ اثر هنری در آن تکون یافته، برای فهم آن ضروری است ولی نمی توان آن را به عنوان وظیفه اصلی هرمنوتیک قلمداد نمود. حتی‌ در‌ نگاه وی، اصالت آنچه‌ بازسازی‌ شده، به دیده تردید نگریسته می‌شود و با توجه به تاریخی بودن انسان‌ها فعالیتی پوچ و بیهوده تلقی می‌گردد. بدین ترتیب بازسازی گذشته بدون برقراری ارتباط میان آن با‌ زمان‌ حال عملی بی فایده است (١٦٧&١٦٦.pp ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ,١٩٨٠ ,Palmer

.(p.186

در مقابل، فهم اثر جز با برقراری ارتباط میان گذشته با حال و «ترکیب »[12] آن‌‌ها با یکدیگر‌ رخ نخواهد داد. وظیفه هرمنوتیک نیز ایجاد یگانه سازی میان مفسر (زمان حال) و اثر (زمان گذشته) بوده‌ و معنای اثر متعلق به گذشته از خلال پرسشی که مفسر در زمان‌ حال‌ از آن می‌پرسد، آشکار می‌گردد (١٨٦.p ,١٩٨٠ ,Palmer؛ ,١٩٧٦ ,Linge.(pp.xvi&xlviii‌

‌‌بدین‌ ترتیب ترکیبی دانستن فهم به وضوح، بیانگر جایگاه هر دو رکن در گفتگویی‌ است‌ که‌ میانشان رخ می‌دهد.ابتنای نظریه تفسیر موضوعی شهید صدر بر الگوی گفتگو نیز تبیینی‌ روش شناختی از ترکیبی بودن فهم موضوعی قرآن است.

در دیدگاه وی، با‌ پدیدار گشتن نیازهای نوین‌ و مطرح‌ شدن پرسش‌های جدید، خلأهای موجود در تفسیر ترتیبی و نیاز به ارائه راهکاری نوین بیش از پیش هویدا می‌شد. تفسیر موضوعی این اجازه را به مفسر می‌دهد که به‌ ترکیب گذشته (معنای قرآن) با حال (ذهنیت مفسر که متناسب با موقعیت هرمنوتیکی اوست) دست زده و از رهگذر گفتگو میان دو رکن درونی (قرآن کریم) و بیرونی (دانسته‌ها و مقبولات پیشین مفسر‌) و ایجاد‌ وحدت میان آن ها، نظریه قرآن درباره موضوعات مورد نیاز خویش را استخراج نماید (جلیلی، ١٣٧٢ش، ص٢٠١).

٣-٢-٣-٢. درهم آمیختگی افق‌های معنایی

«درهم آمیختگی افق ها»[13] استعاره‌ای است‌ که‌ توسط گادامر ‌ ‌برای تبیین تأثیر و تأثر دوسویه ارکان گفتگو در فرآیند فهم مورد استفاده قرار گرفته است (واعظی، ١٣٨٩ش، ص٢٦٥).

هنگام سخن از «افق معنایی» بایستی به مفهوم «موقعیت‌ هرمنوتیکی‌ »[14] توجه نمود. انسان موجودی تاریخی، متناهی و مقید به پیش فرض‌های برآمده از زمانه خویش است. این محدودیت‌های انسانی ریشه در موقعیت هرمنوتیکی او دارد که در‌ آن‌ گرفتار‌ آمده است.

«موقعیت هرمنوتیکی» امکان‌ دیدن‌ انسان‌ را کاهش داده و محدود می‌سازد. وابستگی و غوطه ور بودن در موقعیت هرمنوتیکی تا بدان حد است که کسب آگاهی یک‌ انسان‌ از‌ موقعیت هرمنوتیکی خویش وظیفه‌ای بسیار سخت و دشوار‌ است‌؛ چراکه کسب شناخت از موقعیت هرمنوتیکی تنها هنگامی قابل دستیابی است که انسان دارای جایگاهی ورای این موقعیت باشد‌ و حال‌ آنکه‌ آدمی توانایی خارج شدن از موقعیت هرمنوتیکی خویش را ندارد‌. انسان همیشه درون موقعیت هرمنوتیکی خویش محصور است و به همین دلیل هنگامی که به عنوان فاعل شناسا در‌ پی‌ درک‌ موضوعی تاریخی است، همچنان خود را محدود به آن یافته و از‌ همین‌ منظر بدان می‌نگرد (1994,Gadame, pp.301&302).

با شناختی که از مفهوم‌ «موقعیت‌ هرمنوتیکی‌» یافتیم، مفهوم «افق» نیز روشن می‌گردد. «افق» طیفی از دیدن است‌ که‌ شامل‌ هر آنچه بتواند از منظری خاص دیده شود می‌گردد. بدین ترتیب هر مفسر‌ بنابر‌ موقعیت‌ هرمنوتیکی خویش دارای یک افق معنایی می‌باشد که از آن منظر به پدیده‌‌ها می‌نگرد (٣٠٢.p,١٩٩٤,Gadamer).

البته توجه به «افق» در حوزه فهم برای‌ نخستین‌ بار‌ از سوی اندیشمندان حوزه هرمنوتیک فلسفی مطرح نگردیده است. هرمنوتیک رمانتیک نیز که بحث‌ از‌ فهم تاریخی را پیش می‌کشد، به مسئله افق توجه نموده است. در‌ نگاه‌ ایشان‌، هنگامی که مفسر در پی درک گذشته است، می‌بایست آن را  نه براساس ملاک‌‌ها و معیارهای امروزین و پیش داوری‌های خویش بلکه  در درون افق تاریخی خود‌ آن‌ اثر‌ مورد مطالعه قرار دهد و لذا اگر مفسر نتواند افق خود را به افق تاریخی‌ای که‌ متن‌ از آنجا سخن می‌گوید جابجا نماید، به درک معنای متن نائل‌ نخواهد‌ شد ( ,١٩٩٤ ,Gadamer٣٠٣&٣٠٢.pp؛ p.xxxvii ,١٩٧٦ ,Linge).

بدین ترتیب مبتنی بر نگاه‌ هرمنوتیک‌ رمانتیک، شاهد دو افق گوناگون خواهیم بود: افقی که مفسر در درون‌ آن‌ قرار دارد؛ و افقی که وی می‌خواهد‌ اثر‌ متعلق‌ به آن را بفهمد. در این صورت‌ تمامی‌ بحث بر سر آن خواهد بود که مفسر بایستی خود را به یک‌ افق‌ بیگانه منتقل سازد تا بتواند‌ متن‌ متعلق به‌ آن‌ افق‌ را درک نماید (p.304‌, 1994 ,(Gadamer.

در‌ تلقی گادامر، این دیدگاه، وجود افق‌های محدود و محصور را پیش فرض‌ گرفته‌ است. در این نگاه، هر افقی‌ محدود بوده و تنها یک‌ فرهنگ‌ را در درون خود جای‌ می‌دهد. بنابراین آدمی با افق‌های محدودی مواجه است که تنها امکان زندگی‌ یک‌ فرهنگ در آن‌ها وجود‌ دارد‌. در‌ مقابل، گادامر بر‌ آن‌ است که همانگونه که‌ یک‌ فرد، تنها نبوده و دائما در حال مفاهمه با دیگران است، یک افق را نیز‌ نمی‌ توان چنان محدود فرض نمود که‌ تنها‌ یک فرهنگ‌ را‌ در‌ درون خود جای می‌دهد (p.304,١٩٩٤ ,Gadamer)

بدین ترتیب گادامر بر آن است که جابجایی مفسر در افق‌‌های تاریخی گوناگون به این معنا نیست‌ که‌ وی‌ خود‌ را‌ وارد جهان‌های بیگانه‌‌ای کرده که به هیچ روی با جهان خودش ارتباط ندارد. بلکه در مقابل، این دو‌ افق‌ باعث‌ تشکیل افق بزرگی می‌گردند که ورای‌ مرزهای‌ زمان‌ مفسر‌ می‌باشد‌. بدین ترتیب، فهم یک اثر متعلق به گذشته به این معنا نیست که مفسر، افق تاریخی آن اثر را از طریق جابجا کردن خود به یک موقعیت‌ دیگر تاریخی به دست آورده است.

بلکه جابجایی‌ای که مفسر انجام می‌دهد، حرکت به سوی یک عمومیت، فراگیری و جامعیت است که منجر به غلبه و چیرگی بر ویژگی‌های خود‌ مفسر و بر خصوصیات دیگران می‌گردد. درنتیجه مفهوم «افق» نشانگر یک وسعت نظر برتر است که فرد خواستار فهم بایستی این وسعت نظر را داشته باشد (٣٠٥&amp‌;٣٠٤‌.pp ,١٩٩٤ ,Gadamer).

دستیابی به یک افق بدین معناست که مفسر باید یاد بگیرد که به ورای آنچه نزدیک اوست، نگریسته و درنتیجه آن‌ را‌ بهتر ببیند؛ چراکه آدمی متأثر‌ از‌ اموری است که بسیار به او نزدیک هستند. به همین دلیل، هنگامی که وی می‌خواهد به گذشته نزدیک شود نیز کاملا متأثر از‌ زمانه‌‌ای است که در‌ آن‌ زیست می‌کند. حال آنکه وی بایستی مراقب باشد که گذشته را براساس انتظارات خویش از معنا یکسان سازی ننماید.

به بیان دیگر مفسر نبایستی افق زمان حال خویش را‌ مجموعه‌‌ای ثابت و تغییرناپذیر از ایده‌ها و ارزش گذاری‌ها دانسته و اثر متعلق به گذشته را نیز مبتنی بر همین مجموعه ثابت درک نماید. این تنها راهی است که این امکان‌ را‌ به مفسر‌ می‌دهد که بتواند به سنت گوش داده و آن را بفهمد (٣٠٦&٣٠٥.pp ,١٩٩٤‌ ,Gadamer).

درنتیجه هنگامی که مفسر و متن با یکدیگر به گفتگو می‌نشینند‌، هیچ‌ یک در پی وفق دادن خود با دیگری نیست. بلکه در یک گفتگوی موفق، هر دو طرف ‌‌گفتگو‌ مقید و محدود به یکدیگر گشته و تحت تأثیر یکدیگر قرار می‌گیرند. درنتیجه مفسر‌ در‌ مقام‌ فهم متن، افق خویش را رها نمی کند بلکه بر اثر مشارکت، صمیمیت و همدلی میان‌ دو طرف گفتگو تغییر شکل یافته و در جایی جدید قرار می‌گیرد (p.379 ,١٩٩٤‌ ,Gadamer).

در پایان‌ یک‌ گفتگوی اصیل، چیز جدیدی پدیدار می‌گردد که پیش از انجام گفتگو در هیچ یک از دو طرف آن یافت نمی شد (p.xxii ,١٩٧٦ ,Linge؛ p.104 ,١٩٨٧ ,Warnke)

درواقع دور متناوب‌ پرسش‌ها و پاسخ‌ها منجر به اتصال افق‌های معنایی مفسر و متن با یکدیگر گشته و باعث شکل گیری یک افق معنایی جدید می‌گردد ( ,Gadamer

٤٦٢.p ,١٩٩٤؛ ٢٠١.p ,١٩٨٠ ,Palmer).

توجه‌ به‌ آموزه‌های شهید صدر در حوزه تفسیر موضوعی بیانگر این حقیقت است که مفسر موضوعی  برخلاف مفسر تجزیه‌ای  در سطح واژگان قرآنی و کشش دلالتی آن‌ها متوقف نمانده و در‌ پی‌ ترک افق معنایی خویش برای نزدیک شدن به افق معنایی قرآن نمی باشد. در مقابل، وی با مطرح نمودن پرسش‌های خویش که کاملا متأثر از موقعیت هرمنوتیکی اوست‌، به‌ گفتگو با قرآن می‌نشیند. بدین ترتیب محصول تفسیر موضوعی – نه محصولی تکراری بلکه – فهمی نوین است که از درهم آمیختگی افق معنایی مفسر و قرآن به دست می‌آید‌؛ محصولی‌ نوین‌ که پیش از انجام این‌ گفتگو‌ قابل‌ دستیابی نبود.

در پایان این مطالعه تطبیقی، اشاره گذرا به دو نکته که در بحث‌های پیشین نیز به صورت تلویحی‌ مطرح‌ گشته‌ است، مناسب به نظر می‌رسد.

نکته نخست‌: از‌ آنجا که فرآیند فهم در دیدگاه گادامر، براساس الگوی گفتگو تبیین گشته و معنای متن پاسخی تلقی می‌گردد که‌ متن‌ به‌ پرسش مفسر می‌دهد، اعتقاد به تنوع و تکثر معنایی متن‌ در اندیشه هرمنوتیکی وی پدید می‌یابد. از آنجا که پرسش‌های گوناگون از سوی مفسران متعلق به‌ موقعیت‌‌های هرمنوتیکی گوناگون در برابر متن نهاده می‌شود، معنای متن نیز‌ متناسب‌ با این پرسش ها، گوناگون و متنوع خواهد بود(٣٩٧.p ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ١١٥.p ,١٩٩٤ ,Grondin؛ p.xix ,١٩٧٦‌ ,Linge‌؛ واعظی‌،١٣٨٩ش، ص٢٩٩).

نکته دوم : از آنجا که یک متن در برابر پرسش‌‌های گوناگون‌ برآمده از موقعیت‌های هرمنوتیکی گوناگون قرار می‌گیرد، دائما قابلیت تفسیرپذیری داشته و هیچ‌ گاه‌ فهم‌ آن پایان نمی پذیرد. به همین دلیل تا زمانی که افق‌های معنایی جدید‌، علاقمند‌ به اتصال با افق معنایی متن هستند و با آن به گفتگو می‌نشینند‌، عملیات‌ فهم‌ ادامه می‌یابد(٢٩٨.p ,١٩٩٤ ,Gadamer؛ ١٣١.p ,١٩٩١ ,Madison؛ ٣٤.p ,١٩٨٧ ,Warnke؛ واعظی، ١٣٨٩ش‌، ص٣٠٠‌).

از آنجا که نظریه هرمنوتیکی گادامر اصول عام و همیشگی فرآیند فهم را مطرح‌ می‌سازد‌، دو نکته فوق را نیز بایستی در همان چارچوب مورد توجه قرار ‌ ‌داد.

نگارندگان این‌ نوشتار‌ قصد ندارند که شهید صدر را نیز از معتقدان به این دیدگاه‌ در‌ فهم‌ تمامی متون – اعم از قرآن و غیر آن؛ و در صورت نخست اعم از رویکرد ترتیبی و موضوعی‌ – برشمارند‌؛ اما‌ آنچه از بیانات شهید صدر به دست می‌آید آن است که‌ ایشان‌ نیز وجه برتری رویکرد موضوعی را در همین نکات جستجو می‌نماید.

وی با توجه دادن‌ به‌ این واقعیت که به دلیل شکل گیری پرسش‌های نوین در عصر‌ جدید‌، جوامع اسلامی نیازمند نظرات اساسی و بنیادین قرآن‌ در‌ حوزه‌‌های گوناگون حیات بشری هستند، ارائه راهکاری‌ برای‌ رسیدن به این هدف مهم را پی جویی می‌نماید (صدر، ١٤٠٩ق، ص٤٠‌).

به‌ همین دلیل مفسران قرآن بایستی‌ با‌ رویکردی ایجابی‌ و فعال‌ و داشتن‌ طرح و برنامه ریزی قبلی به گفتگو‌ با‌ قرآن پرداخته و در پی دستیابی به نظرات این کتاب الهی متناسب با‌ زمانه‌ خویش باشند. ایشان با اشاره به‌ آیه شریفه «و لو أنما‌ فی‌ الأرض من شجرة أقلام و البحر‌ یمده‌ من بعده سبعۀ أبحر ما نفدت کلمات الله…» (لقمان :٢٧)، مواجهه موضوعی با‌ قرآن‌ را که به پیدایی برداشت‌‌های نوین‌ از قرآن منجر‌ می‌گردد، بهترین راه حل‌ می‌داند (صدر، ١٤٠٩ق، ص٣٥).

نتیجه‌گیری

در این نوشتار، نظریه شهید سید محمد باقر‌ صدر‌ در حوزه تفسیر موضوعی قرآن کریم‌ به‌ بحث گذارده‌ شد‌. نظریه‌ تفسیری ایشان که مسیر‌ را برای پاسخگویی به پرسش‌ها و نیازهای نوین جوامع اسلامی می‌گشود، به دلیل مطرح‌ شدن‌ به صورت مختصر، نیازمند شرح و بسط‌ بود‌.

از‌ همین‌ روی‌ با برگزیدن روش‌ «مطالعه‌ تطبیقی نامتوازن »، بازخوانی این نظریه و شناسایی جوانب گوناگون آن انجام گرفت. برای کاربست این روش پژوهشی‌ نیز‌ از‌ نظریه هرمنوتیک فلسفی گادامر که دارای همسانی‌ الگویی‌ با‌ نظریه‌ شهید‌ صدر‌ است، کمک گرفته شد تا با اتکا بر اطلاعات فراوانی که از آن نظریه در اختیار است، به بازخوانی نظریه شهید صدر اقدام گردد. این همسانی الگویی‌ به استفاده هر دوی این متفکران از الگوی «گفتگو» بازمی گردد.

شهید صدر در نظریه تفسیری خویش تنها به ارائه «الگوی استنطاق» اکتفا نموده و جوانب گوناگون آن را به بحث‌ نمی‌ گذارد. این در حالی است که هانس گئورگ گادامر در نظریه هرمنوتیکی خویش به بیان جوانب گوناگون «الگوی گفتگو» پرداخته و درباره نقش دو طرف گفتگو و تأثیر و تأثر دوسویه آن‌‌ها در عملیات فهم به تفصیل سخن رانده است. از همین روی، در این نوشتار سعی شد تا به یاری نظریه هرمنوتیکی گادامر، ابعاد‌ و زوایای‌ گوناگون الگوی استنطاق را به‌ بحث‌ گذاریم.

ابتنای تفسیر موضوعی بر الگوی استنطاق، بایستی در سه جهت عمده مورد بررسی قرار گیرد:

١- نقش قرآن در تفسیر موضوعی : قرآن در نظریه‌ تفسیری‌ شهید صدر جایگاهی والاتر‌ از‌ آنچه در سنت تفسیر ترتیبی مسلمانان دارد، می‌یابد. در این رویکرد تفسیری، قرآن نه به عنوان یک متن در برابر مفسر، بلکه به مثابه یک طرف گفتگو، به گفتگو‌ با‌ مفسر می‌پردازد. بدین ترتیب شهید صدر با ارائه این الگو، با تفکیک میان فاعل شناسا و موضوع شناسایی در فهم موضوعی قرآن به مقابله می‌پردازد.

از آنجا که ورود‌ مفسر‌ به فهم‌ قرآن به منزله وارد شدن او در یک «بازی» است که یک سوی آن را قرآن تشکیل‌ می‌دهد، مفسر توانایی پیش بینی پاسخگویی قرآن را نداشته و نمی‌ تواند‌ قرآن‌ را به مثابه یک موجود ساکن و بی تحرک مورد مطالعه قرار دهد. بلکه در یک بازی، طرف ‌‌دیگر‌ بازی  که در اینجا قرآن است  نیز دارای تحرک و پویایی است. بدین ترتیب‌ قرآن‌ تنها‌ یک سخن تکراری برای مردمان عصرهای گوناگون ندارد؛ بلکه از آنجا که همچون موجودی زنده‌ در حال گفتگو با مفسر است، براساس پرسش‌های زمانه مفسر به پاسخگویی‌ به آن‌ها می‌پردازد‌. این در حالی است که شهید صدر، تفسیر ترتیبی قرآن را به دلیل بیان تکرارگویی‌های ملال آور مورد نقد قرار می‌دهد.

٢- نقش مفسر در تفسیر موضوعی : ابتنای نظریه تفسیری‌ شهید صدر بر الگوی گفتگو، به وضوح بر جایگاه تأثیرگذار مفسر در فهم موضوعی قرآن اشاره دارد. در حالی که در سنت تفسیر ترتیبی، اصرار فراوانی بر کنار نهادن پیش فرض‌‌ها و پیش تصورات وجود دارد، در این رویکرد نوین، نه تنها پیش فرض‌ها و پیش تصورات مفسر به رسمیت شناخته می‌شود، بلکه اساسا گفتگوی معرفتی میان قرآن و مفسر از همین‌ نقطه‌ آغاز می‌گردد.

این پیش فرض‌ها که برخاسته از موقعیت هرمنوتیکی مفسر موضوعی است، خود را در قالب پرسش‌هایی که فراروی قرآن گذاشته می‌شود، نشان می‌دهد‌.

همچنین اهمیت جایگاه مفسر در فرآیند گفتگو با قرآن، خود را در قالب «جنبه کاربردی فهم» نیز نشان می‌دهد. از همین روی، مفسر موضوعی به دنبال ایجاد سازگاری‌ میان‌ معنای‌ قرآن با جهان و بافتی که‌ در‌ آن‌ تولید گشته، نیست؛ بلکه در مقابل با تأکید بر جنبه کاربردی فهم در پی ایجاد رابطه میان قرآن با زمان حال‌ حاضر‌ است‌.

بدین ترتیب، دغدغه اصلی وی ارائه برداشتی نوین‌ از‌ قرآن است که امکان کاربست آن در شرایط حال حاضر وی را داشته باشد.

٣- نقش برهم کنش قرآن و مفسر‌ در‌ تفسیر‌ موضوعی : تبیین تفسیر موضوعی براساس الگوی گفتگو بدان معناست که‌ محصول این رویکرد تفسیری از طریق برهم کنش دوسویه مفسر و قرآن به دست می‌آید. بدین ترتیب شهید‌ صدر‌ با‌ ارائه این رویکرد تفسیری، دوگان فاعل شناسا و موضوع شناسایی در مقام‌ تفسیر‌ موضوعی را مورد تردید قرار داده و به جای آنکه همچون مفسران ترتیبی قرآن را به مثابه‌ موضوع‌ شناسایی‌ در برابر مفسر قرار دهد، قرآن و مفسر را دو سوی گفتگو می‌داند‌ که‌ هر یک دارای نقشی بی بدیل در فهم موضوعی قرآن هستند.

از سویی، قرآن‌ دارای‌ افق‌ معنایی خویش، و از سوی دیگر مفسران نیز براساس موقعیت‌های هرمنوتیکی گوناگون خویش دارای‌ افق‌‌های معنایی متنوعی هستند. گفتگو میان آن‌ها موجب درهم آمیختگی افق معنایی‌ قرآن‌ با‌ افق‌های گونه گون مفسران گشته و در نتیجه قرآن پاسخ هر یک از پرسش‌‌های برآمده از موقعیت‌های هرمنوتیکی گوناگون را ارائه می‌دهد. بدین ترتیب از‌ آنجا‌ که‌ مفسران با مطرح ساختن پرسش‌های متفاوت، در پی دستیابی به فهمی کاربردی از قرآن‌ برای‌ زمانه خویش هستند، شاهد تنوع در «فهم» آن‌ها از قرآن خواهیم‌ بود‌.

پذیرش‌ الگوی گفتگو و در پی آن پذیرش برهم کنش مفسر و متن در تفسیر موضوعی، شهید صدر‌ را‌ به‌ «ترکیبی بودن فهم» سوق داده و او را در مقابل نگرش «بازسازی معنای‌ متن‌» که به وضوح در اندیشه مفسران ترتیبی به چشم می‌خورد، قرار می‌دهد.

بنابراین در‌ دیدگاه‌ وی، قرار نیست که مفسر موضوعی خود را از موقعیت هرمنوتیکی‌ای که‌ در آن زیست می‌کند، رهانیده و به‌ بازسازی‌ موقعیت‌ هرمنوتیکی متن بپردازد؛ بلکه موقعیت‌های هرمنوتیکی‌ هر‌ دو طرف به رسمیت شناخته می‌شود. بر همین اساس، هدف از گفتگو‌ میان‌ مفسر و قرآن، ترکیب افق‌های معنایی‌ آن هاست‌ که‌ موجب‌ شکل گیری یک افق معنایی جدید‌ می‌گردد که تا پیش از آن در هیچ یک از افق‌ها یافت‌ نمی شد.

کتابنامه‌

قرآن کریم.

  1. ایازی، سیدمحمد علی (١٣٨٣ش)، تفسیر موضوعی از نگاه شهید صدر، مجله پیام‌ جاوید‌، شماره ٢.
  2. پاکتچی، احمد (١٣٨٥ش)، «دوگان خیال‌ و صورت‌ در اندیشه‌ عرفانی‌ شیخ‌ نجم الدین کبری »، مجموعه‌ مقالات نخستین هم اندیشی تخیل هنری، تهران : دانشگاه شهید بهشتی.
  3. همو، (١٣٩١ش)، روش تحقیق با‌ تکیه‌ بر حوزه علوم قرآن و حدیث، تهران‌ : دانشگاه‌ امام‌ صادق‌ (ع).
  4. جلیلی‌، سید هدایت (١٣٧٢ش‌)، روششناسی‌ تفاسیر موضوعی قرآن، تهران : انتشارات کویر.
  5. رضایی اصفهانی، محمد علی (١٣٨٢ش)، درسنامه روشها و گرایش‌های تفسیری‌ قرآن‌، قم‌ : مرکز جهانی ‌ ‌علوم اسلامی.
  6. ریخته گران، محمدرضا‌ (١٣٧٨ش‌)، منطق‌ و مبحث‌ علم‌ هرمنوتیک‌، تهران : نشر کنگره مطالعات و تحقیقات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
  7. زقزوق، محمود حمدی (١٤٢٣ق)، الموسوعۀ القرآنیۀ المتخصصه، قاهره : وزارت اوقاف مصر.
  8. شریف رضی، محمد بن حسین (١٤١٤ق‌)، نهج البلاغه، تحقیق و تصحیح فیض الإسلام، قم: هجرت.
  9. صدر، سید محمد باقر (١٤٠٩ق)، السنن التاریخیه فی القرآن، دمشق : دارالتعارف.
  10. عزیزی، غلامعلی (بی تا)، «تفسیر موضوعی قرآن کریم از دیدگاه آیت‌ الله‌ شهید سید محمد باقر صدر»، مجله معرفت، شماره ٣٥.
  11. علوی مهر، حسین (١٣٨٤ش)، آشنایی با تاریخ تفسیر و مفسران، قم : مرکز جهانی علوم اسلامی.
  12. کلینی، محمد بن یعقوب (١٤٠٧ق)، الکافی‌، تحقیق‌ و تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران : دارالکتب الإسلامیه.
  13. لطیفی، میثم (١٣٩٠ش)، «روش شناسی راهبردهای تدبر در قرآن کریم : استقرایی از پژوهش‌های‌ میان‌ رشته‌ای مدیریت اسلامی در‌ دهه‌ اخیر»، اندیشه مدیریت راهبردی، شماره ١٠.
  14. مسلم، مصطفی (١٤٢٦ق)، مباحث فی التفسیر الموضوعی، دمشق : دارالقلم.
  15. واعظی، احمد (١٣٨٩ش)، درآمدی بر هرمنوتیک، تهران : پژوهشگاه فرهنگ‌ و اندیشه‌ اسلامی.
  16. یدالله پور، بهروز‌ (١٣٨٣ش‌)، مبانی و سیر تاریخی تفسیر موضوعی قرآن، قم : دارالعلم.
  17. یساقی، علی اصغر (١٣٨٣ش)، «تحلیل مبانی و رویکرد شهید صدر به تفسیر موضوعی »، مجله فقه و تمدن، شماره ٢٥.
  18. Gadamer, Hans Georg (1976), Philosophical‌ Hermeneutics‌, edited by David
  19. E. Linge, Berkeley: University of California Press.
  20. Gadamer, Hans Georg (1994), Truth & Method, Translated and Revised by
  21. Joel Weinsheimer & Donald G. Marshal, New York: Crossroad‌.
  22. Grondin‌, Jean (1994‌), Introduction to Philosophical Hermeneutics,
  23. Translated by Joel Weinsheimer, New Haven: Yale University Press.
  24. Madison, Gray B. (1991), Gadamer‌ & Hermeneutics, edited with an Introduction by Hugh J. Silverman, New‌ York‌ &‌;amp; London: Routledge.
  25. Palmer, Richard E. (1980), Hermeneutics, North Western: University Press.
  26. Silverman, Hugh J. (1991), Gadamer &amp‌; ‌‌Hermeneutics‌, edited with an Introduction by, New York & London: Routledge.
  27. Warnke, Georgia‌ (1987‌), Gadamer‌: Hermeneutics, Tradition & Reason, Cambridge & Oxford: Polity Press, in association with B. Blackwell‌.

 

[1] Hans Georg‌ Gadamer

[2] Comparative Studies

[3] Asymmetric‌ Comparative‌ Studies

[4] Macro-Comparison

[5] Dialogue

[6] The‌ Structure‌ of Question and Answer

[7] The Process of Understanding

[8] Prejudice

[9] Hermeneutic Circle

[10] Application‌

[11] The Reconstruction of Historical Context‌

[12] Integration‌

[13] The Fusion‌ of‌ Horizons

[14] Hermeneutic Situation‌

این پایگاه با هدف گردآوری جامع آثار صدرپژوهان، همه آثار ارزشمند این عرصه را منتشر می‌کند و این انتشار به‌معنای تأیید محتوا از سوی پژوهشگاه تخصصی شهید صدر نیست‌.