سيرى اجمالى در ابعاد علمى، اخلاقى و سياسى شهيد صدر(ره)

سيرى اجمالى در ابعاد علمى، اخلاقى و سياسى شهيد صدر(ره)

نویسنده: حميدرضا قنبرى نژاد اصفهانى

مقدمه

او در «صدر» جهان انديشه بود و در روزگار غربتِ دين پاسدار سنت شد. در خاندان اجتهاد، رشد کرد[1] و اين ريشه پاک، او را به اعماقِ تاريخ تشيع مى‏برد و بته‏اى بى‏بنياد را نمى‏ماند، تا هر نسيمى او را به تسليم وادارد. او به ابديت اجتهاد و روحانيت، وابسته بود و از آن، ارتزاق مى‏جست و ره مى‏نمود. اين ريشه در گذشته، او را پايدار داشت؛ اما اين استوارى را، بى‏نگاه به «حال» و «آينده»، به دست نياورد. از آنان نشد که «گذشته» را همه چيز بينگارد و در «سنت» غوطه زند و از «حال» بماند و «آينده» را ببازد!

شهيد صدر، با اين ويژگى، ممتاز ماند. او نماينده نسلى بود که از گذشته و معلومات پيشين، احساس شرم نداشت. از آن‏که در علوم گذشتگان، غور و فحص دارد، خجل نبود؛ اما باور داشت که دنياى معرفت، بى‏کرانه است و بايد در بسيارى از باورها و قالب‏ها، تجديد رأى داشت و با اين تلقى، به ميدان دانش برآمد و با اتکاى به گذشته و ديدِ حال، امروز را نگريست و براى آينده، طرح و نظر داد.

نکات آموختنى در زندگى، انديشه و عمل شهيد صدر، بسيار است. بى‏ترديد، استاد شهيد، در راستاى خط اصلاح حيات دينى، از شاخصان بود و اين امتياز، اين نياز را جدى مى‏کند که در حيات فکرى ايشان، تأملى استوارتر و جدى‏تر انجام يابد. اما اين مختصر، نگاهى شتاب‏زده به درس‏هاى زندگى و فکرى استاد شهيد است و مطالب، در اين حدود، محصور و محدودند.

مقامات روحانى

استاد شهيد، در دنياى جان سير آفاق کرد. از آنان نشد که نبوغ علمى او را بفريبد و به خود متکى سازد، حال آن‏که بسيارند کسانى که توانایی‏هايشان، زمين‏گيرشان مى‏کند. او از کسانی بود که قوّت علمی را، قوّت جان کرده و سرمايه راه می‏سازند. از «دانش» بهره برد و «حجاب» او نشد. از دوران کودکى، گونه‏اى ديگر بود. برق درخشان تقوا، در جبينش آشکار بود و ذکاوت خدادادى در ديدگانش مى‏درخشيد. راويان زندگانى ايشان گفته‏اند که در دوران دبستان نيز، شهرتى همگانى داشت. از آنان به شمار نمى‏رفت که حياتى پنهان و معقول دارند. شاگردان و استادان، از منزلت و ارج علمى و تقيد شرعى و تأدب اخلاقى او، آگاه بودند. او جسارتِ ابراز داشت. در آن زمان که در دوم دبستان بود، شاگرد برگزيده مدرسه بود که در مراسم عام عزادارى، در صحن کاظمين، قصاید و گفتارى را براى عموم مردم می‏خواند. گاه شعرخوانى او، پانزده دقیقه به درازا مى‏انجاميد و در مجموعه آن، از حافظه خويش مدد مى‏گرفت و در آن زمان هشت یا نه سال بيش نداشت.[2]

اين گونه روحيات، همگانى نيستند، نشانه‏اى از قدرت اراده و اتکاى نفس به شمار مى‏آيند و استاد شهيد، اين ملکات را در خود داشت و پرورش داد و از آن، سودها برد.

آن‏گاه که تحصيل دانش را، اشتغال اصلى دانست، از تفنن در آن، دورى گزيد و نبوغ خويش را مايه رخوت نساخت. شاگردان ايشان روايت کرده‏اند که آن بزرگوار مى‏فرمود:

به هنگام فراگيرى، چون پنج فرد محصل جدى، تلاش داشتم.[3]

اين حالات، کميابند و دُر گرانبار حيات انسان به شمار مى‏آيند. بسيارند آنان که راه جديت و تلاش را پى مى‏گيرند، اما از تيزهوشى، بى‏بهره‏اند و آنان که اين را دارند، خود را بر مرکب راهوار مى‏يابند و از مايه گذاردن، دريغ دارند؛ ولی شهيد صدر در جمع دو نعمت، توفيق تام داشت.

استاد شهيد، ذکاوت و جديت را با استفاضه از انوار ولايت، همراه مى‏دانست و طالب علوم دين را آن کس مى‏دانست که از اين منبع غفلت نورزد. شاگردان استاد، حادثه ذيل را از زبان ايشان روايت کرده‏اند:

در زمان تحصيل، هر روز زمانى را به تشرف در حرم حضرت امير(علیه السلام) اختصاص مى‏دادم و در آن ساعت، در زمينه مطالب علمى‏مى‏انديشيدم و از برکات حضرت استمداد مى‏جستم. اين شيوه را مدتى ترک گفتم و کسى بر آن آگاه نبود. روزى مادرم در خواب، حضرت امير(علیه السلام) را مى‏بيند که به اين مضمون، می‏فرمایند: به باقر بگو چرا درسى را که پيش ما فرا می‏گرفتى، رها کردى؟[4]

اين واقعه، نشان از علقه معنوى استاد با مقام ولايت کبرا دارد و از آن سوى، عنايتى که آن حضرت، به شاگرد مکتب خود داشته و آينده تابناک او را در خدمت دين، دريافتند و از بذل لطف، دريغ نکردند.

شهيد صدر، لياقتِ «خدمت» و «شهادت» را بى‏سرمايه، تحصيل نکرد. در بيان و گفتار او، سوز و اشتعال دينى رؤيت مى‏شد. احساس شور ايمانى را با شعور عقلانى همراه ساخت و اين بود که حيات او زندگانى طيبه و جاويدان شد. در زندگانى شخصى نيز، قناعت‏پیشه بود و در روزگار عسرت و مکنت از اين روش، عدول نکرد. داستان‏هاى حيرت انگیز، از زهد استاد نقل کرده‏اند که اين مقام را گنجايش آن نيست.[5] اما یادآور اين واقعيت است که روحانيت و مرجعيت جز در زندگانى باقناعت، جاويدان نمانده‏اند و شهيد صدر، به اين خط جاودان، متصل بود.

در مقام تربيت نيز، از آرا و ملکات خاص پيروى مى‏کرد. اساس تربيت را بر محبت مى‏دانست و معتقد بود که پايه انتشار عقاید، الفت ارواح‏اند؛ حتى در زمينه پرورش کودک چنين مى‏انديشيد. در زمينه پرورش کودکان خويش، روش ذيل را برگزيده بود و می‏فرمود:

تربيت کودک، از يک سو نيازمند به کاردانى و خشونت و از جانبى، ملايمت و ابراز عواطف است. در ميان ما معمول است که پدر وظيفه اول را انجام مى‏دهد و مادر، نقش دوم را ايفا مى‏کند. اما من با همسرم، قرار گذاشتيم که عکس آن را انجام دهيم…

سرّ اين روش، آن بود که ايشان، خود را تواناتر در تعليم و تربيت دينى مى‏يافت و مى‏خواست که کودکانش، جز محبت و مهر از او نبينند تا زمينه پذيرش ارزش‏ها و افکار را از او بيابند. استاد شهيد مى‏فرمود:

من به فرزندم تفهيم کردم که اموال موجود، ]اموالى که معمولاً به مراجع مى‏رسد [ملک ما نيست لذا اين کودک، گاه و بيگاه مى‏گفت که پيش پدرم پول زيادى هست اما مال او نيست. اين تلقينات براى آن بود که توقع مصرف در او پديد نيايد، بلکه با روح قناعت پرورش بيابد و به اين اموال، مانند ملک شخصى ننگرد.[6]

اين‏گونه توجهات در تربيت، کم‏نظير است؛ به ويژه از آنان که در مدارج عالى علمى به سر مى‏برند. اشتغال علمى، غالباً غفلت‏زاست و از توجه به اطراف و اکناف باز مى‏دارد و اين موضوع که استاد شهيد در کثرت اشتغال علمى، به تربيت کودک مى‏انديشيد و ظرایف امور را مى‏نگریست، از نکات آموزنده براى دانش‏پژوهان و عالمان است.

در تربيت شاگرد نيز شيوه‏اى خاص داشت. فقط استادِ درس نبود؛ استاد زندگى شاگرد نيز به شمار مى‏آمد. رابطه‏اش با شاگردان، مبادله علمى صرف نبود؛ جاذبه قلبى، اساس و لبّ ارتباط بود. شخصیت عاطفى شهيد صدر، به ويژه در ارتباط با شاگردان، ظهورى تام مى‏يافت.

آن‏گاه که از شاگردان خود به دور مانده بود، در قطعه‏اى از سخن، با سوز و گداز، از اين فراق ياد کرد و با کلماتى احساس برانگيز، رابطه قلبى استاد متخلق حوزه را با شاگردان خويش بيان داشت. رابطه‏اى که در ديگر مراکز آموزشى، چون دُر ناياب مى‏نمايند. او در اين پيام (که به شهادت ناظرِ سخن، با اشک ديده همراه بود) فرمود:

سلام بر شما باد اى دوستان، سلام از پدرتان که از شما به جسم دور است و به دل نزديک. آن پدر که شما در اعماق جان او زيست مى‏کنيد و در تمامى خاطراتش، چون شما تفسير زنده گذشته او هستيد… .[7]

اين پيام شفاهى که در نوار ضبط گرديده بود و به شاگردان ايشان ابلاغ شده بود، از جملات عاطفى سرشار است و استاد شهيد، با بيانى بليغ که خاص ايشان بود از دنياى پررونق قلب‏ها، خبر مى‏داد و سنگينى کلام‏شان را با امواجى از لطایف و ظرایف، در تعبير و بيان، همراه نموده بود.

آفاق علمى

شهيد صدر، در حوزه‏هاى مختلف علمى، دانش اندوخت و منزلتى سترگ يافت. علاوه بر کسب دانش‏هاى رایج در حوزه، همت آن داشت که به دانش‏هاى نو نيز نگاهى بيفکند و از حاصل آن سود جويد. زمان تحصيل علوم حوزوى وى بيش از 16 ـ 18 سال به درازا نينجاميد،[8] اما اين مدت را عاشقانه به تحصيل و آموزش پرداخت. گويند روزى شانزده ساعت را به گونه‏اى مداوم در تحصيل علم مى‏گذارد[9] و چنين شد که اولين دوره تدريس خارج اصول را در سال 1378ق، در سن بيست و پنج سالگى آغاز کرد و آن را در سال 1391 به پايان برد. دوره خارج فقه را در سال 1381، در سن بيست و هشت سالگى، شروع کرد و جديت و نبوغ خويش را در طرح نکات نو و بسط مطالب نشان داد.[10]

شهيد صدر، در زندگانى کوتاه خويش، تأليفات پرباری بر جاى نهاد. اين آثار با امتيازات و ويژگی‏هاى خاص قرين‏اند و بررسى يکايک آن‏ها، نيازمند به نوشتارى مستقل خواهد بود، اما نگاهى سريع بر حوزه گستردگى تأليفى آن شهيد، از وسعت اطلاع و جامعيت و نبوغ وى حکايت مى‏کند و سوز و گداز فراق از آن شخصيت علمى را افزون مى‏سازد.

  1. علم اصول: شهيد صدر، دو تأليف مستقل در علم اصول دارند. اولين آن‏ها، المعالم الجديدة في علم الأصول است که با مقدمه‏اى تاريخى در تطورات علم اصول قرين است. نگاه تاريخى در تحولات علمى و غير آن، در نوشته‏هاى استاد شهيد موج مى‏زند و اين ويژگى، اِشراف و وسعت نظرى را به همراه دارد که بر عارفان منزلت تاريخ پوشيده نيست.

کتاب ديگر ايشان، سلسله مجلدات دروس فى علم الأصول است که به قصد جايگزينى «کتاب‏های سطح» در علم اصول، انجام يافته است. شهيد صدر، دلایل اين کار را در پيشگفتار آن برشمرده و راهى تازه را در تحول آموزشى حوزه گشوده‏اند. علاوه بر اين مجموعه، تقريراتى نیز از آن استادِ بزرگ، توسط شاگردانش، نوشته شده است، از آن جمله دوره هفت جلدى بحوث فى علم الأصول است که مجموعه آرای اصولى شهيد صدر را در دروس خارج در بر دارد. اين عقاید، حاوى نکاتى بديع و بحث انگيز است. به گونه‏ای که در بسيارى از مسائل، انظار يا ابتکارات نویى از استاد شهيد، رؤيت مى‏شود.

بى‏گمان اگر حيات پربار علمى آن استاد، استمرار مى‏يافت، اين آرا نیز در سطوح وسيع‏تر در حوزه‏هاى علوم دينى منتشر مى‏شد و به بارورى آن انديشه‏ها از سوى خود استاد، منتهى مى‏گشت. با این حال، آن‏چه در اختيار است، ثمره‏اى فراوان به بار آورده و خواهد آورد.

  1. فقه: استاد شهيد، مباحث فقهى خويش را در مجلدات چهارگانه، با عنوان بحوث فى شرح العروة الوثقى آورده‏اند. ایشان در مباحث فقهى، به تبويب خاص معتقدند و اين باب‏بندى را در الفتاوى الواضحة که به عنوان رساله عمليه ايشان نگاشته شده است، رعايت کرده‏اند.

شاگردان آن استاد نقل کرده‏اند که در اواخر، قصد داشتند که در فقه معاملات، بحث تطبيقى را بين فقه اسلام و حقوق جديد بگشايند و منزلت فقه اسلامى را در اداره جامعه، نشان دهند.[11]متأسفانه، اين کار ارزنده، با شهادت ايشان، به انجام نرسيد و اين نياز، هم‏چنان برجاست و پاسخ‏گو مى‏طلبد.

  1. فلسفه: استاد شهيد، به فلسفه از ديدگاه تطبيقى آن نگريست و آن را در افکار و عقاید معاصر، تعقيب کرد و تفاوت بينش دينى را با تفکرات ديگر نشان داد.

شهيد صدر، از ديرباز به مطالعات فلسفى علاقه نشان مى‏داد و به ويژه موج افکار جديد، او را به خود وامى‏داشت، حتى آن زمان که محصل حوزه به حساب نمى‏آمد و آموزش‏هاى ابتدایی را مى‏گذراند، دوستان او نقل مى‏کنند که براى اولين بار نام‏هاى مارکسيسم، ديالکتيک و… را از او شنيدند.[12] اين اسامى و مصطلحات و افکار، علاوه بر این‏که او را مجذوب و مرعوب نساخت، در عین حال موجب شد که بيگانه از فضاى جديد، به سر نبرد و فقه و اصول را تمام مسئله روزگار نپندارد و به همين دلیل آن‏گاه که نياز ديد، به نگارش فلسفتنا همت گماشت. در پيشگفتار آن کتاب نوشته است:

امواجى از افکار غربيان، به قلمرو جهان اسلام، هجوم آورده است… نزاع و درگيرى بين اين افکار وارداتى و کيان فکرى امت، پديد آمده است. در اين زمان، بايستى اسلام، سخن خود را بگويد… اين گفتار، بايد ريشه‏دار، محکم، صريح و روشن باشد و قلمروهاى مختلف هستى، زندگى انسان، جامعه، دولت و نظام را فرا بگيرد، تا امت اسلامى بتواند «کلمة الله» را در اين درگيرى، برافراشته سازد.[13]

شهيد صدر، با اين انديشه، به ميدان مبارزه افکار وارداتى ملحدانه و مشرکانه برآمد و سعى داشت که مکتب را در قالب يک هويت واحد نشان دهد و برترى آن را در برخورد با آرای افراد و مکاتب ديگر برملا سازد.

شهيد صدر اين‏گونه کار را خارج از حوزه مجتهدين نمى‏دانست. او پاسدارى از اعتقادات امت اسلامى را در رأس مسئوليت‏هاى مجتهدان مى‏دانست و خود در اين راه، بذل جهد کرد و پيش‏گام شد. آنان که از رواج کتاب فلسفتنا اطلاعاتى دارند، مى‏دانند که چگونه اين کتاب، موجى طوفان‏زا در جهان اسلام ايجاد کرد و قدرت دين را با بيانى روشن و استوار به نمايش درآورد.

شاگردان استاد نقل مى‏کنند:

روزى براى برگزيدگانِ شاگردانِ خود، سخن مى‏گفت و در آن ميان فرمود: شيوه‏اى که در «حوزه» مرسوم است که بر فقه و اصول اکتفا مى‏کنند، نادرست است. بر شما باد که در بخش‏هاى مختلفِ مسائل اسلامى، تحقيق کنيد. از آن جمله، به آنان امر کرد که به مباحثه «فلسفتنا» بپردازند. اين بحث، در منزل من شروع شد… در اولين روز آغاز… استاد شهيد در مجلس حاضر شد و فرمود: من در اين مجلس حاضر شدم و اعتقاد بر آن دارم که مجلسى با فضيلت‏تر از اين محفل که در آن معارف اسلامى بحث مى‏شود، وجود ندارد. از اين رو ميل داشتم که در اين مجلس حاضر شوم.[14]

اين گونه تأکيدات و ارشادات از باورى برمى‏خاست که استاد از شرایط روزگار داشتند و سعى مى‏فرمودند که اين انديشه را منتقل کنند و نسلى را پرورش دهند که به اين اوضاع، بى‏تفاوت ننگرد و مسئوليت خويش را در برابر آن بيابد.

  1. منطق: استاد شهيد، در مباحث اصولى که ارتباطى به منطق مى‏يافت، اشارات و مباحثى شايسته را تبيين داشته‏اند. در اين ميان، تأليف ارجمند و مبتکرانه الأسس المنطقيه للإستقراء نگاهى نو از ایشان به مباحث منطقى است و ناقدان انديشه، از مقام و منزلت اين تأليف مطلع‏اند.[15]

5 . تدوين مکتب: استاد شهيد، قصد آن داشت که دين را، در قالب اجزایی مرتبط و غير منفصل ترسيم سازد. در مقدمه‏اى که بر تأليف المدرسة الاسلامية نگاشت، ضرورت اعلان «مانيفست اسلامى» و شيوه آن را چنين تبيين کرده است:

بايد کوشش شود که انديشه اسلامى، به صورت حلقه‏هاى زنجيروار… در سطح مدارس عنوان گردد و با آن در اشاعه رسالت فکرى اسلام، تشريک مساعى کند [شود].[16]

استاد شهيد، از سلسله مباحث المدرسة الإسلامية دو جزء را به پايان بردند:

  1. الإنسان المعاصر و المشکلة الإجتماعية
  2. ماذا تعرف عن الإقتصاد الإسلامى؟
  3. فلسفه اخلاق: استاد شهيد مباحثى را در اين ارتباط در مباحث اصولى خويش متعرض شده‏اند؛ از آن جمله در مباحث حسن و قبح عقلى، مطالبى را بيان داشته‏اند.
  4. تفسير: در اين زمينه سلسله گفتارهایی از آن استاد بر جاى ماده است و دو مجموعه از آن نشر يافته است. یکی از آن‏ها، مجموعه‏اى مشتمل بر چهارده گفتار است که با عنوان المدرسة القرآنية منتشر شده است. در آخرين درس، بيانى دل‏انگيز و همراه با شور و احساس دارند و تفاوت محبت الهى و حب دنيا و نیز ابعاد و آثار اين دو گونه محبت را چنان به نقش و تصوير کشیده‏اند که به حکایت حاضرين در درس، با اشک و ناله مستمعان، همراه بود.[17] باقى اين سلسله گفتار، عمدتاً نگرش به «تاريخ» و «جامعه» است.

دومين مجموعه تفسيرى از گفتار استاد شهيد، دو سخنرانى است که به نام المحنه نشر يافته است. آميختگى مباحث علمى و عاطفى در اين مجموعه، که از دو گفتارِ استاد تهيه شده است، جذبه‏اى را مى‏آفريند که سنگينى محتواى پيام آن، زير کام احساس مى‏گردد و به سهولت محو نخواهد شد. بيان حماسى استاد شهيد، موى را بر تن راست مى‏کند و شعاعى از بيان اجداد پاکدامن و شجاعش را ترسیم مى‏سازد. آنان که اين مجموعه را با ديده عبرت خوانده‏اند، از تأييد صدق اين سخن نخواهند گريخت.

  1. اقتصاد اسلامى: استاد شهيد به نوع معيشت انسان و نظر اسلام در اين رابطه عنايت داشت. معتقد نبود که اسلام، معيشت دنيوى را رها ساخته و در اين زمينه، بى‏نظر است، بلکه باور داشت که اگر زمين، جامه آسمانى بپوشد و کار در طبيعت، عنوان دينى و مفهومى عبادى بيابد، انسان، غيب‏گراىِ حرکت آفرين مى‏شود.[18]

وى در صدد برآمد که برای تنظيم اين آرمان، برنامه‏اى را از دين بيابد و نشان دهد. مفصل‏ترين خدمت استاد در اين زمينه، تأليف گران‏قدرِ اقتصادنا است که از آن روزگار تاکنون، برق و درخشش آن مشهود است. به گونه‏ای که آرای شجاعانه آن استاد، در مسائل فقهى و غير آن، درس‏آموزند و مباحث تطبيقى آن به عنوان اولين گام در راه ايجاد مکتب مستقل اقتصادى در عصر کنونى، به شمار مى‏روند.

از ديگر تأليفات ارجمند ايشان البنك اللاربوى فى الإسلام است. اين تأليف، نشان‏دهنده بينش فقيهى است که به تطبيق دين در عصر نو مى‏انديشد و سعى دارد که نظام پولى را در خارج از نظام رایج ترسيم سازد.

افزون بر اين دو تأليف مفصل، جزواتى نيز در زمينه مسائل اقتصادى منتشر ساخته‏اند که از آن جمله است: ماذا تعرف عن الإقتصاد الإسلامي؟، صورة عن اقتصاد المجتمع الإسلامي و خطوط تفصيليّة عن اقتصاد المجتمع الإسلامي.

نقل و توضيح و بررسى آرای اقتصادى شهيد صدر، از مباحثى است که بايد پژوهندگان، گام‏هاى خاصى را که ايشان در اين زمینه گذارده‏اند، آشکار سازند و نکات بديع و نو را در آفاق آرای اقتصادى ايشان بيابند و راه را براى حرکات جديد باز کنند.

  1. تاريخ: استاد شهيد «تاريخ» را تفنن زندگى نمى‏دانست، از اين رو، اولين تأليف خويش را در مباحث تاريخى به انجام رساند و به يادگار نهاد. کتاب فدک را در سن هفده سالگى نگاشت[19] و اين مسأله تاريخى ـ اعتقادى را، به نقد و بحث گذارد. در حيات علمى استاد، علاوه بر بينش تاريخى در مباحث علمى ـ که در مجموعه آثار و دروس آن استاد، نمايان است ـ نوشته‏ها و جزواتى مرتبط با اين موضوع، موجود است؛ از آن جمله مباحثى است که در ايام وفات ائمه(علیهم السلام) براى شاگردان خويش ايراد مى‏کردند و زندگان آن بزرگواران را تشريح و توضيح مى‏دادند و خط سير واحد اهل بيت(علیهم السلام) را روشن مى‏ساختند.[20]
  2. مباحث اعتقادى: در اين زمينه مى‏توان از مقدمه الفتاوى الواضحة که با نام المرسل و الرسول و الرسالة نشر مستقل يافته است، ياد کرد. در اين نوشته، استاد شهيد، مسائل اعتقادىِ توحيد، نبوت و پيام نبى را به گونه‏اى استوار و روان بيان داشته‏اند.

در زمينه مباحث اعتقادى، جزوه مختصر اما پر بار استاد، با نام بحث حول المهدى ياد کردنى است. اين نوشته نشان مى‏دهد که چگونه انديشه پربار، بيان و سبک نگارش شيواى استاد، توان آن را يافته‏اند که مهمات اعتقادى را جزء مسلّمات درآورند. البته اين، کارِ همگان نيست؛ چرا که گروهى را دانش اعتقادى است و از سبک اثبات و ادا، ناتوانند و جمعى توانا بر نوشتار و گفتارند، اما به منبع حکمت راه ندارند. از این رو، برخوردارى از هر دو فضيلت، نعمتى است که جز گروهى اندک بهره‏اى از آن نبرده‏اند و استاد شهيد، از برخورداران هر دو نعمت‏اند.

اين گزارش اجمالى از آثار استاد شهيد، از يک سو آفاق و ابعاد معلومات ايشان را آشکار مى‏سازد و از ديگر سو، از حوزه‏هاى مختلف مسئوليت علمى (که آن شهيد براى خويشتن قائل بود) باخبرمان مى‏سازد. وى، از آنان نبود که تکليف را در پي‏گيرى سنت جاری در حوزه منحصر کند و از کسانی به شمار نمى‏رفت که علقه خويش را از حيات پرسابقه آن نهاد، منقطع بيابد و از گذشته خويش، احساس شرم کند و چنين بود که مصداق آيه کريمه شد: «وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ».[21]

هر جا که بود و در هر زمينه که نگاشت، برکت و خير از آثارش باريد و نسل حاضر و آينده را منتفع ساخت. خداوند و خلفاى او در زمين، از کسانی که مانع استمرار برکت اين شجره طيبه، شدند و امت اسلامى را از ادامه فيوضات و آثارش محروم ساختند، نخواهند گذشت.

تحول و ابتکار

استاد شهيد، حفظ باطن را بى‏تغيير قالب، ناممکن مى‏دانست. معتقد بود که در روش آموزش و عرضه دين، مسائل بسيارى وجود دارند که نيازمند به تحول‏اند. با اين تلقى، شيوه جديد نگرش و نگارش مکتب را آغاز کرد. در هر مسئله‏اى که سخن می‏گفت يا می‏نوشت، بر آن بود که نقاط کور را بگشايد و زاويه‏هاى جديد را رسم سازد. اگر آخرين حرف را نمى‏گفت، سنگ بناى شروع در حرکت را مى‏گذارد و اين نيز، ارزشى پربار دارد.

بسيارند کسانى که قصد گشودن راهى را دارند، اما یا از شروع و آغاز مى‏هراسند و يا نقطه ابتدا را نمى‏يابند. شهيد صدر، راه‏هاى بسيارى را گشود تا آيندگان بر آن گام زنند. او از آنان بود که سنت پيشينيان را حجاب انديشه نمى‏ساخت و چنين شد که شهامت ابراز عقاید را داشت. اين شجاعت، از جهالت در افکار گذشتگان نشئت نمى‏يافت، بلکه تيزبينى و دقت در قصورها و تقديس تلاش‏ها، او را به اين جهت‏گيرى مى‏کشاند.

این ادعاها واقعیاتی است که در آثار متعددِ آن استاد شهيد، محسوس است. آن‏گاه که در «تفسير» بحثى را آغاز کرد ـ و شهادت جان‏گداز او، اين سلسله را ناتمام نهاد ـ به نقد تفاسير رایج پرداخت و ضرورت بازگشودن نگرش موضوعى به قرآن را تبيين کرد. او اعتقاد داشت که تفاسير موجود، بر مبناى «تفسير تجزيه‏اى» نگارش يافته‏اند و اين گونه تفسير، آيات را منقطع و غير مرتبط مى‏نماياند، اما در تفسير موضوعى، بايستى موضوعى را از واقعيت زندگى برگيرند و ديدگاه قرآن را در زمينه آن، تبيين سازند.

او، تکامل تفسير را به رشد تفسير موضوعى مى‏دانست و معتقد بود «فقه» زمانی تکامل یافت که سنت و حديث، از قالب نقل احاديث کتب اربعه و غير آن، به صورت ابواب فقهى درآمد؛ بدين‏گونه که فقيه مسائل مورد ابتلاى جامعه خويش را مى‏نگريست و تلاش می‏کرد که پاسخ حديث را نسبت به آن مسئله، بجويد.

شهيد صدر مى‏فرمود باید اين روش را در تفسير، گسترش داد و اگر قصد آن است که قرآن رهنماى زندگى شود، بايستى مفسران، تلقى قرآن را پيرامون زواياى حيات درياب‏اند و بيان دارند، همان‏گونه که در فقه نیز چنين سمت‏گيرى‏ای وجود دارد.[22]

در زمينه بررسى زندگانى معصومان (علیهم السلام) نيز تحول در نگرش را لازم مى‏دانست. رواج انديشه‏اى را که به نقش سلبى ائمه تأکيد داشت، ناروا مى‏شمرد و آن را تحريف حقيقت و انحراف در مسير امت مى‏انگاشت. در اين موضوع مى‏فرمود:

اگر بيایيم از زندگانى پيشوايان، چنين تحليلى بکنيم ]که نقش ائمه (علیهم السلام) در مقابله با حکومت‏ها، فقط جنبه مبارزه منفى را داشته است[ علاوه بر اين‏که تفکرى اشتباه و تحليلى نادرست است، در زمينه عملى، براى پيروان خطرى بزرگ به بار خواهد آورد؛ چه، با چنين تحليلى از جهت‏گيرى پيشوايان برای امت اين نتيجه حاصل مى‏شود که هيچ‏گونه وظيفه اجتماعى ندارند و هر گونه اميدى که روزى حکومت را به دست گيرند، از ديدگاه ملت محو مى‏شود و لذا احساس کرده‏ايم که بر ما واجب است تا اين خطاى فکرى امت اسلامى را بزدایيم.[23]

ايشان بر اين اعتقاد بودند که دريافت سير اثباتى ائمه (علیهم السلام) جز به درک حقيقت رسالت عام امامان، ميسر نیست. شهيد صدر، مشکل تفسير آيات مکتوب حق را نیز در اين مقام مى‏ديد و عقیده داشت که رؤيت منقطع کتاب الهى، در ره‏گشایی حيات ناموفق است و آيات ناطق خداوندى نيز بايد در راستاى يک خط مستقيم، نظاره گردند. نگاهِ انفرادى به زندگى يک امام، اين تلقى را مى‏آفريند که نوع برخوردها، متفاوت بوده‏اند و سياست‏ها گوناگون، اما آن‏گاه که سير واحد رؤيت شد، حرکات سياسى ائمه (علیهم السلام) جزر و مد يک رود خروشان، محسوب مى‏گردد و در نتيجه، شبهه تناقض پديد نمى‏آيد.

ايشان مى‏فرمود:

امامان شيعه را به شکل يک کلى مربوط به هم، ملاحظه و درباره آن تحقيق و بررسى مى‏کنيم.[24]

شهيد صدر، اين نوع تلقى را با نوع باورِ صحيح از امامت مقرون مى‏داند و مى‏گويد:

نفس عقيده به امامت ايشان، چنين نقش و حرکتى را ايجاب مى‏کند؛ چه، امامت، ماهيت واحدى است که در همه ايشان، به طور متساوى، تحقق يافته و مسئوليت‏ها و شروط آن، يکى است.[25]

در شيوه آموزش و تدريس و تحصيل متون آموزشى در حوزه، شهيد صدر به تحول و تکامل مى‏انديشيد. اين نکته، به ويژه در «علم اصول»، محسوس‏تر مى‏نمود. استاد شهيد، با امعان و اِشراف بر علم اصول، ایجاد تحول و تغيير در متون درسى آن را احساس مى‏کرد. ایشان در مقدمه‏اى که بر سلسله دراسات فى علم الأصول نگاشته، از اين مسئله به تفصيل سخن گفته و ضمن سپاس بيکران از منزلت و تلاش مؤلفان کتب درسى علم اصول می‏فرماید:

کتب چهارگانه درسى در علم اصول ]معالم، قوانين، رسائل و کفايه[ حدود پنجاه سال است به منزله کتاب‏هاى درسى قرار گرفته‏اند، اما مؤلفان آن کتب، با اين جهت‏گيرى، آن‏ها را ننوشته‏اند… و بين آن کتاب که به عنوان کتاب درسى و آموزشى نگاشته مى‏شود، با آن تأليف که به قصد ابراز آرا و عقاید مؤلف نوشته شده، تفاوتى بسيار است… .[26]

در ادامه نوشتار، استاد شهيد، از تفاوت‏هاى بسيار که بين دو شيوه سبک نگارش است، سخن مى‏گويند. البته این مشکل، در غالب کتاب‏های آموزشى حوزه دارد که طالبان تکامل شيوه آموزشى بايد از اين نکته غافل نشوند.

شهيد صدر، در حوزه مسائل فقهى نيز اعتقاد داشت که برای عرضه آن براى مقلدان بايد به چاره‏اى انديشيد و تحولی ایجاد کرد. با اين انديشه، به نگارش الفتاوى الواضحة پرداخت. در پيشگفتار اين کتاب بر لزوم تکامل در رساله‏های عملىه مجتهدان تأکيد گرديده است. هم‏چنین ایشان در فصلى با عنوان «الرسالة العمليّة، اهميّتها و تطويرها» ملاحظاتى را در مورد رساله‏هاى عمليه موجود، بيان داشته‏اند، از آن جمله فرموده‏اند:

نکته اول: اين رساله‏ها، غالباً از شيوه فقهى تقسيم فصول و ابواب، تبعيت کرده‏اند.

سپس استاد شهيد، هفت نتيجه را در اين نوع سمت‏گيرى بيان مى‏دارند که از نظر ايشان، ضعف و نقصِ روش محسوب مى‏گردند و آن‏گاه نکته دوم را متذکر می‏شوند:

نکته دوم: رساله‏هاى عمليه ما در تحول تاريخى پديد آمده، کافى و رسا نيستند، زيرا شيوه گفتار و نوشتار [لغت] و موصوفاتِ زندگى، تحول يافته است.[27]

ايشان، به اشاره و ايجاز، از اين حقيقت سخن مى‏گويند که زبان نوشتار در زمان‏هاى گوناگون، تحول و تطور مى‏يابد و شيوه تأليف، بايد به گونه‏اى باشد که مخاطبان آن، در فهم نوشته، ابهامی نداشته باشند. اگر در قديم، مصطلاحات فقهى براى مخاطبان رسائل عمليه آشنا بود يا به کاربردن الفاظ فنى فقهى ابهام‏آفرين نبود، اما اينک، با گسترش آموزش عمومى، رساله‏هاى عمليه مخاطبانى را يافته‏اند که با اين مصطلحات، ناآشنايند و اينان، جماعتى اندک نيستند؛ از اين رو، بايد سبک مورد پسند زمانه را در شيوه انتقال فروع فقهى به عامه مردم برگزيد و در شيوه کهن، تغييرى آفريد که در سبک و نگارش با اين مذاق عام سازگار باشد.

نکته ديگر آن‏که اين رساله‏ها به وقايع متحول و متجدد زمانه، توجهى اندک مبذول داشته‏اند. ايشان در تبيين اين نقيصه نیز فرموده‏اند:

وقایع رو به رشد و متجدد، به گونه‏اى مداوم، پاسخ شرعى را مى‏طلبند. در گذشته، رساله‏هاى عمليه، احکام مسائل مورد احتياج زمانه خود را در بر مى‏گرفت. امروز نيز اين نياز موجود است تا حرکت تاريخى خويش را آغاز سازد و مسائل مختلف را که در زندگى انسان پديد آمده‏اند، فرا گيرد. احکام شرعى، با آن‏که ثابت است، اما شرایط گوناگون برای تطبيق آن، تغييراتى را مى‏آفريند، از اين رو، رساله عمليه که با اين تحولات، مواجه است، بايد با ديده بصيرت، تغييرات را در تشخيص حکم شرعى بنگرد.[28]

اين گونه انديشه‏هاى تحول‏زا، در کلمات و نوشته‏های استاد شهيد بسيارند و دغدغه نوآورى (در آن‏چه او نگاشت و گفت) نمايان است. او به تطبيق موفق دين با حفظ روح و پيام آن، مى‏انديشيد و از اين رو وظيفه خود مى‏دانست که روزنه‏هاى توفيق را بگشايد و اگرچه بهره‏اى کوتاه از حيات يافت، اما با گشودن اين طرق، حياتى جاويدان يافت.

وى به محصلان علوم دينی نشان داد که سنت‏گرایی به معناى جمود بر قالب‏ها نيست و نوآورى در مسائل، نبايد به بهاى هتک حرمت قديسان و عالمان دين به انجام رسد، بلکه هر کس که از ابتکار و تحولى سخن می‏گوید و آن را لازم شمرد، باید تلاش پيشينيان علمى خويش را ارج نهد. استاد شهید این‏گونه، حرمت سلف صالح را با مکنت از نقد آرای آنان قرين ساخت و در اين راه توفيق يافت و اين شيوه پسنديده را به عنوان درسی ماندگار به يادگار نهاد.

سنت اجتهاد

استاد شهيد، از تبار مجتهدان و کسانی بود که منزلت اجتهاد را بى‏کران می‏دانست و باور داشت که جز با «اجتهاد» تشيع پايدار نمى‏ماند. او اين مقام را تلاش در فهم دين شمرد و پيام دين را چون کتاب تكوين، اقيانوسى بى‏ساحل دانست که غواصان، از يافتن دُر شاهوار و مرواريد غلطان، مأيوس نخواهند بود و از اين رو، آيندگان همواره بر حاصل گنج گذشتگان خواهند افزود. در نوشته‏اى از اين واقعيت، چنين سخن گفته است:

از آن‏جا که منابع شريعت ـ تا به امروز ـ محفوظ‏اند… طبيعى مى‏نمايد که حرکت اجتهاد، استمرار بيابد و همانند تخصص علمى در دريافت اين مصادر و استخراج حکم شرعى، ادامه پيدا کند و مجتهدانى خبره، پرورش يابند… و در اين مسير، مجتهدان متأخر، انديشه‏اى ژرف‏تر از مجتهدان گذشته خواهند داشت. اين استمرار متکامل، از علل روا شمردن تقليد از يک مجتهد، در درازاى يک قرن و يا چند قرن است و بر اين اساس، ارتباط مقلد با مجتهد، رابطه‏اى زنده و مستمر خواهد بود.[29]

اين درک ژرف، او را به انديشه در مورد مسئوليت اجتهاد کشاند و به وى، ديدى تاريخى داد تا فضایل و نقایص متد و حوزه اجتهاد را بيابد. ايشان، جدا شدن اجتهاد از مسائل اجتماعى و تک بعدى شدن آن را خسارتی جبران‏ناپذیر مى‏دانست و می‏فرمود:

فراموش شدن نيمى از هدف و اكتفا كردن به صحنه فردى، براى تطبيق با نظريه اسلام درباره زندگى، عوارضى داشته، از جمله یک‏سونگرى فقه از همين جا سرچشمه مى‏گيرد. مى‏بينيم اجتهاد به صورتى مستمر، بنا را بر اين نهاده است که در جنبه‏هاى مسائل فقهى، بيش‏تر کوشش خود را در صحنه تطبيق فردى و منطق کردن زندگى فرد با نظريه اسلام، به کار ببرد و در صحنه تطبيق اجتماع با نظريه اسلام، کوشش ننموده و موضوعاتى را که زمينه اين امر را آماده مى‏سازد، رها نمايد.[30]

شهيد صدر، معتقد بود که اين انفعال، به حوزه جهان بينى فقيه نيز سرايت يافته و به مرور، فقيهانى را پرورش مى‏دهد که در حوزه قانون، تک‏نگارانه بنگرند و از دريچه نظامات فردى، قوانين را بيابند و اعلان دارند. ايشان مى‏فرمود:

اين موضع‏گيرى ذهن فقيه، نه تنها به يک‏سونگرى فقيه از جنبه عينى مى‏انجامد، بلکه به تدريج نظر فقيه را درباره خود قانون نيز به فرد‏گرایی مى‏کشاند؛ زيرا چون جنبه فردى (از تطبيق زندگى بر نظريه اسلام) بر ذهن فقيه رسوخ دارد و عادت کرده که فرد و دشواری‏هاى او را در نظر بگيرد. اين خاستگاه وى، بر نظريه‏اى که از خود قانون دارد نيز اثر مى‏گذارد و در نتيجه، رنگ فردى مى‏گيرد و قانون و شريعت را در صحنه جولان‏گاه فرد مى‏نگرد.[31]

استاد شهيد، به اجمال و ايجاز، اشاراتى به عوارض اين گونه تلقی‏ها دارند. مسلماً، نگاه به نيم رخ دين، تصويرى تمام و کامل را به بار نخواهد آورد. بينش فرد‏گرايانه، در نگرش به تاريخ، جامعه و… آثارى را مى‏آفريند که حوزه فقه نيز از آن متأثر مى‏شود. استاد شهيد، نمونه‏هایی را عرضه مى‏دارند، مانند «حسن احتياط» که در مباحث اصول شهرت يافته است. ايشان معتقدند که مسائل فردى را مى‏توان بر اين مبنا نهاد، اما زندگى اجتماعى را بر پايه احتياط نمى‏توان استوار ساخت:

روحى را که در اين فرضيه نهفته است بنگريد تا بدانيد چگونه ديدگاه فردگرایی درباره شريعت و قانون، بر صاحبان آن تسلط يافته، زيرا شريعت و قانون وقتى مى‏تواند دستور به اين گونه احتياط‏کاری‏ها بدهد که قانون و شريعت را براى فرد، صادر کرده باشد و بس. ولى اگر بخواهد براى جامعه، قانون‏گذارى کند و براى زندگى اجتماع، برنامه بريزد، چنين روشى را نمى‏تواند در پيش بگيرد؛ زيرا اين فرد يا آن يکى مى‏توانند همه برنامه‏هاى خود را بر اساس احتياط به انجام رسانند، ولى واحد مجموع و مركبى كه جامعه باشد، نمى‏تواند زندگى و روابط اجتماعى و اقتصادى و بازرگانى و سياسى خود را بر پايه احتياط بنهد.[32]

شهيد صدر، عوارض ديگرى را نيز در بينش فرد‏گرايانه مشاهده مى‏كرد و حوزه فقه را از آن متأثر مى‏ديد. از جمله، می‏توان به مسائلى چون زكات، قصاص، جهاد و… را از مصاديق «ضرر» شمرده و پس از آن در جست‏وجوى آن برآمده‏اند که بين اين احکام و قاعده «نفى ضرر» (لا ضرر و لا ضرار فى الإسلام)، به نفى تناقض و تعارض بپردازند، اما شهيد صدر مى‏فرمود:

اين اعتراض، بر بنياد آن است که ما با نظريه فرد‏گرايانه به برنامه قانون‏گذارى، بنگريم؛ زيرا اين نظريه است که به ما اجازه مى‏دهد اين احکام را زيان‏آور بشماريم، ولى در قانون و شريعتى که فرد را جزئى از جامعه مى‏انگارد و مصالح وى را با آن پيوند مى‏دهد، اين احکام را نمى‏توان زيان‏بخش شمرد، بلکه در آن‏جا نبودن قانونى درباره لزوم تاوان و ماليات و غيره است که زيان‏بخش است.[33]

استاد شهيد، ابعاد ديگر خواندنى و آموزنده را نيز بر مى‏شمارند. مانند این‏که اين نوع بينش با تبرئه واقعيت خارجى (مانند حل مشکل ربا براى فرد مسلمان، بدون توجه به مضرات ربا براى کل جامعه اسلامى) در تلاش است تا مشکل فرد مسلمان را برطرف کند هم‏چنان‏که در برخورد با نصوص شريعت، از زاويه فردى، مسائلى در ارتباط با پيامبر و ائمه (علیهم السلام) نقل مى‏شود، منصب حکومتى آنان به فراموشى سپرده مى‏شود و این منصب به صورت حکمی خاص در موردى مخصوص، تفسير مى‏گردد و… .

مسلماً آن‏چه استاد شهيد بيان داشته‏اند، پاره‏اى از عوارض غفلت در بنيان اجتماعى ديانت است و ايشان قصد استقرا و تفحص تمام موارد را نداشته‏اند. اين هشدار نشان مى‏دهد که چگونه اجتهاد در معرض جهان‏بينى‏هاى متفاوت، نتایج گوناگون پديد مى‏آورد. آنان که گمان دارند که حوزه بررسى احکام شرعى از آموزه‏هاى پيشين مصون است، راهى صواب را نمى‏پويند. داده‏هاى دينى و اجتماعى، ناخودآگاه، در نوع برداشت و حوزه تحقيق اثر مى‏گذارند. سخن شهيد صدر، به اين معناست که علاوه بر اجتهاد در فروع، تحقيق و بازنگرى در اصول و مبانى نيز ضرورى است و اين اجتهاد نو قادر است که به تکامل فهم دين يارى رساند. استاد شهيد معترف‏اند که فقاهت شيعى، از عمقی ويژه، بهره‏مند است و می‏گویند:

وقتى هدف محرکه اجتهاد، ابعاد حقيقى خود را بازيابد و هر دو جولان‏گاه تطبيق (فردى و اجتماعى) را در برگيرد، آثار يک‏سونگرى و يک روى سکه ديدن را نيز که در گذشته‏ها بود، به تدريج خواهد زدود و محتواى حرکت، به کيفيتى در مى‏آيد که هم با وسعت دامنه هدف سازگار باشد و هم با مقتضيات خط جهادى، که حرکت اجتهاد بر آن انجام مى‏پذيرد، يک‏سونگرى از ميان خواهد رفت و امتداد عمودى که بيان‏کننده پايگاهى والا از وقتى است که انديشه علمى بدان رسيده، در مسير خود، به امتداد افقى مبدل مى‏شود و تا همه عرصه‏هاى زندگى را در بربگيرد.[34]

بدين‏گونه، بايد حرمت اجتهاد را با تکامل آن، معارض نيافت. منابع بى‏کران ديانت، زمينه‏هاى فراوان را براى تحقيقات نو بازگذارده‏اند و روا نيست که از درياى رحمت، محروم ماند و به بهانه احترام گذشتگان، از شيوه مرسوم آنان که نقد و بحث بود، غفلت داشت يا آن را در حد حاشيه‏اى مختصر و تبصره‏اى کوتاه، محصور کرد و صد البته که اين کار، بر دوش آنان است که از مايه علمى بهره‏مندند و جهل خويش را پايه شهامت در ميدان رأى نمى‏سازند؛ کسانى چون شهيد صدر و آنان که راه آن بزرگ را جست‏وجو می‏کنند.

مرجعيت دينى

استاد شهيد، خط مرجعيت دينى را در استمرار رسالت و امامت مى‏يافت. وى اساس اين تئورى را پايه‏ریزی کرد که حيات اجتماعى بر دو مبنا است:

  1. خط خلافت
  2. استمرار شهادت و گواهى[35]

ايشان، اين تئورى را به گونه‏اى مشروح تبيين کرده است. در باور ايشان، مقام خلافت الهى، به انسان، واگذار شده اما در کنار آن، «خط گواهى» را نيز قرار داده تا خليفه الهى (انسان)، از انحراف مصون بماند. استمرار خط شهادت، بر عهده پيامبران و امامان و عالمان قرار داده شده است. ايشان به استناد آيه 44 سوره مائده، مى‏فرمود:

خداوند، اين گواهان را به سه دسته تقسيم کرده، مى‏فرمايد: ما تورات را که مايه نور و هدايت است فرستاديم تا پيامبران بنى اسرائيل و ربانيان و احبارى که نگهبانان کتاب خدايند، بر طبق آن حکومت کنند و بر اساس آن گواهان مردم باشند… .

از این‏جا مى‏توان استفاده کرد که گواهى در قرآن، بر عهده چه کسانى است:

  1. پيامبران
  2. امامان يا اوصياء پيامبران که در حقيقت، گسترش پيامبرى و در خط نبوت‏اند
  3. مقام مرجعيت دينى که در حقيقت، امتداد پيشرفته خط پيامبر و امام در امر شهادت و گواهى است.[36]

شهيد صدر، با پيوند دادن مسئوليت مرجعيت به منصب نبوت و امامت، وظایف ويژه‏اى براى آن مقام مى‏شناخت. ايشان، اين جايگاه را در حدود تبلیغ احکام، محصور نمى‏يافت، بلکه معتقد بود که بايستى در عصر غيبت، «خط شهادت و گواهى بر امت» را نگاهبان باشد، از اين رو وظایف ذيل را بر عهده مرجعيت دينى مى‏دانست:

مى‏توان اهداف مرجعيت صالح را … در پنج نکته خلاصه کرد:

  1. نشر احکام اسلام در وسيع‏ترين شکل ممکن در ميان مسلمانان و پرورش دينى آنان، به گونه‏اى که احکام اسلامى در اعمال آنان رؤيت شود.
  2. برگزيدن شيوه‏اى که مفاهيم گسترده دينى را در باور امت اسلامى جاى دهد، مانند تبليغ اين نکته که اسلام دارای نظام جامعی است و تمام جوانب حيات را فرا مى‏گيرد و… .
  3. برآوردن نيازهاى فکرى اسلامى در راه عمل؛ اين کار، نيازمند آن است که مباحثى گسترده، پيرامون بخش‏هاى مختلف زندگى (مسائل اقتصادى، اجتماعى و…) انجام يابد و گفت و شنودى مقارنه‏اى، بين اسلام و سایر مذاهب اجتماعى، پديد آيد و فقه اسلامى، توسعه‏اى بيابد تا تمام زمينه‏هاى زندگى را در بر بگيرد و بالا آوردن حوزه به سطحى که تمام اين اهداف سترگ را متحمل گردد.
  4. رهبرى تلاش‏هاى اسلامى و نظارت بر آن‏چه تلاش‏گران مسلمان، در اين سوى و آن سوى جهان اسلام انجام مى‏دهند و تأييد شيوه‏هاى حق آنان و تصحيح خطاهایی که مرتکب مى‏شوند و… .
  5. ايجاد مراکز جهانى که از شخص مرجع، تا افراد سطوح پايين عالمان دين، شرکت داشته باشند. اين مرکز، در جست‏وجوى مصالح است و باید اطلاع و اهتمام به حوادث جارى در بين مردم داشته باشد و در حفاظت از مصالح، تلاش کند.[37]

بنابراین مرجعيت دينى (با توجه به حوزه گسترده مسئوليت‏اش) بدون تکامل و تحول، با مشکل روبه‏رو است و اين حقيقتى است که شهيد صدر به تفصيل از آن سخت گفته و مطالبى را به عنوان پيشنهاد در راه پيدايش اين مرجعيت صالح و رشيد، بيان فرموده‏اند. آن‏چه برای استاد شهيد، زمينه طرح اين گونه آرا و نظریات را فراهم مى‏کرد، علاوه بر درايت و تيزبينى شخصى، نگرشى تاريخى به مسائل بود. آنان که جهان، جامعه و نهادهاى اجتماعى و دينى را در قالب موجود آن مى‏بينند و از پيشينه آن غافل‏اند، به سرعت اين باور در آنان جاى مى‏گيرد که شيوه‏هاى موجود، وحى منزل‏اند و تغيير و تکامل در آن، ناصواب است. بر اساس همین مبنا نیز با مرجعيت اين گونه برخورد شده و افراد بسياری که تنها با شيوه‏هاى متعارف و موجود آشنايند و از گذشته اين نهاد بى‏خبرند، گمان دارند که طرح مسائلى که به قصد اصلاح در اين نهاد انجام خواهد يافت، موجب خلل در ارکان اين نهاد مقدس خواهد شد، اما کسانى چون شهيد صدر که می‏دانند اين نهاد در عصر غيبت، تطورات و تحولاتى را به اقتضاى شرایط اعصار داشته، مسئله تحول و تکامل آن امری کاملاً بدیهی و منطقی است. استاد شهيد، دست کم چهار دوره تاريخى براى نهاد مرجعيت بر مى‏شمرند:

مرحله اول: ارتباطات فردى بين مردم و مجتهدان؛ مشکله‏اى پديد مى‏آمد و حل آن، از دانشورى خواسته مى‏شد و او پاسخ مى‏داد. اين دوره از زمان اصحاب ائمه (علیهم السلام) تا زمان علامه حلى رواج داشت.

مرحله دوم: ايجاد نهاد مرجعيت؛ اين دوره، از زمان شهيد اول پديد آمد. ايشان، علما و وکلایی را به نقاط مختلف مى‏فرستاد که واسطه اتصال مردم و ايشان بودند… در لبنان و سوريه، وکلایی را قرار داد که زکات و خمس جمع می‏کردند و با اين حرکت، قدرت متمرکز و پيوسته دينى را براى شيعه در تاريخ علما پديد آورد. اين مسئله، از مهمترين علل شهادت آن بزرگ بود.

مرحله سوم: تمرکز مرجعيت؛ اين دوره، به دست کاشف الغطاء و معاصرين ايشان، به وجود آمد. مرجعيت در دوره دوم، گرچه يک نهاد شد، اما هنوز متمرکز نشده بود تا مجموعه جهان شيعه را در برگيرد، اما در زمان کاشف الغطاء ارتباطات مرجعیت از حوزه عراق و ايران، وسيع‏تر شد و زمینه‏های تمرکز مرجعيت پديد آمد. البته پيدايش مرجعيت متمرکز، به سادگى انجام نيافت، بلکه همراه با قربانى‏هاى فراوان و تلاش‏هاى سترگ بود… .

مرحله چهارم: رهبرى امت؛ در اين دوره مرجعیت علاوه بر تمرکز، رهبرى امت در برخوردهاى خارجى و داخلى را نیز بر عهده گرفت. اين دوره از پنجاه يا شصت سال قبل آغاز مى‏شود که مرجعيت شيعى، رهبرى مبارزات ضد استعمارى را بر عهده گرفت.[38]

اين بينش تاريخى، به آن معناست که نهاد مرجعيت تکامل‏پذير بوده است و از اين پس نيز اين راه ميسر است و نبايد سيره موجود و سنت گذشته، دست و پاگير شوند و راه را ببندند.

استاد شهيد، برای تکامل نهاد مرجعيت، آرایی را ابراز داشت. البته، بيش‏تر آن‏ها، در شرایطى ارائه شده‏اند که ايشان نهاد مرجعيت را در رأس حاکميت نمى‏ديد و به عنوان قوه ناظر و دور از حاکميت به آن مى‏نگريست. از اين رو، پيشنهادها و آرای آن بزرگ، مسلماً، آخرين رأی نخواهند بود. اما نقل آن‏انديشه‏ها بى‏فایده نيست. با اين تلقى، پاره‏اى از افکار استاد شهيد، در اين زمينه، بیان مى‏کنیم:

  1. پيدايش و رشد مرجعيت صالح، نيازمند به تحول و تغيير در «حوزه» است، تا با مرجعيت صالح، همکارى و هميارى کند و در افکار و انظار، وى را يارى رساند. اگر اين شرایط پديد نيايد، از مرجع صالح کارى ساخته نيست. تحقق نيافتن اين شرط، گروهى از علمای صالح را با آن‏که از صلاحيت ذاتى بهره‏مند بودند، اما در هنگام در اختيار داشتن مرجعيت، از توان افکنده و آنان را عاجز ساخته است.
  2. ضرورت تشکيل گروه‏هایی که دستگاه اجرایی نهاد مرجعيت را تشکيل دهند. اين بخش‏ها، عبارت‏اند از:

الف: گروه يا گروه‏هاى تغيير وضعيت درسى حوزه؛ اين گروه، موظف است که دروس قبل از خارج را تنظيم کند و بر درس‏هاى خارج نیز اشراف داشته باشد و برنامه آموزشى حوزه را به سطحى برساند که بتواند نهاد مرجعيت را در تحقق اهداف، يارى رساند.

ب: گروه انتشارات و تحقيقاتى علمى؛ اين بخش موظف است که حوزه‏هاى تحقيق را در مباحث مختلف ايجاد کند و بر ادامه حرکت آن گروه‏ها نظارت داشته باشد. بر تولیدات علمى حوزه‏ها ناظر باشد و آن را تقويت کند. انديشه‏هاى جهانى را که به مسائل اسلامى ارتباط مى‏يابد پيگيرى نمايد و زمينه انتشار مجلات و امثال آن را فراهم آورد. هم‏چنین برای جذب عناصر محقق و لايق به حوزه بکوشد و زمينه‏هاى همکارى با افراد خارج از حوزه را فراهم آورد.

ج: گروه يا گروه‏هایی که از اوضاع عالمان مناطق اطلاع داشته باشند؛ اين بخش نام عالمان مناطق را ضبط کنند و محل زيست و نوع وکالت و شيوه رفتار و برخورد آنان را جست‏وجو نمایند. از مشکلات، احتياجات و اوقات فراغت آنان، اطلاع حاصل کنند و هنگام مطالبه مرجع، گزارشى اجمالى را به گونه‏اى مرتب به او تسليم کنند.

د: گروه ارتباطات؛ اين بخش موظف است که مرجع را با مناطقى که هنوز با مرکز نهاد مرجعيت ارتباط منظم ندارند، مرتبط کند، آمار مناطق مختلف را داشته باشد و در امکانات شيوه ارتباط با آن مناطق، بينديشد. هم‏چنین اين بخش موظف است که زمينه مسافرت نماينده مرجع يا غير او را به مناطق فراهم کند. هم‏چنين بر عهده اين بخش است که زمينه‏هاى ارتباط نهاد مرجعيت را با عالمان مختلف جهان اسلام فراهم سازد و از فرصت‏های مناسب چون ايام حج، بهره‏بردارى کند.

هـ: گروه نظارت بر جنبش اسلامى؛ اين بخش موظف است که تلاش‏هاى موجود در جهان اسلام را بشناسد و ضمن رهنمود به آنان در موقع ضرورت، آن‏ها را يارى رساند.

و: گروه مالى؛ اين بخش، ثبت و ضبط اموال را بر عهده دارد، وکلاى مالى را در مناطق تعیین مى‏کند و برای رشد اموال بيت المال تلاش می‏کند. هم‏چنين مخارج لازم را که در دستگاه مرجعيت مورد نياز است، به انجام مى‏رساند.[39]

بينش حکومتی

استاد شهيد «دولت» را پديده اصيل مى‏شمرد و معتقد بود که اين نهاد را انبيا و پيام‏آوران آسمانى ايجاد کرده‏اند.[40] اين تلقى موجب مى‏شد که خط مرجعيت را نيز در اقامه حکومت بيابد. ایشان در ضمن شروطى که در «مرجعيت رشيده» بيان داشت، فرمود:

… خط انديشه فکرى مرجع از تأليفات و ابحاث او روشن باشد که در جهت ايمان به ضرورت دولت اسلامى و حمايت از آن است.»[41]

اين سخن، به این معنا است که مرجعيتى قادر است ناظر اعمال باشد که وظيفه خود را استمرار تلاش انبيا بداند و در رأس آن، تشکيل حکومت را باور داشته باشد.

شهيد صدر اعتقاد داشت که دورى فرد مسلمان از دولت شرعى، شخصيتی دوگانه و ناهمگون ايجاد مى‏کند. حضور در نظام جاهلى و غير متشرع، فرد را به دوگانگى روحى سوق مى‏دهد، به علاوه اين عارضه را در پى دارد که فرد مسلمان، همواره در تعارض بين تکاليف خويش با شيوه حاکم بر جامعه، به سر برد. استاد شهيد اشاراتى به اين لوازم دارند و در پرتو آن نتيجه گرفته‏اند که در راه تحصيل شخصيت وحدانى در فردِ مسلمان، بايد به اقامه حکومت شرعى و دينى انديشيد.[42]

ايشان به طور مداوم در اندیشه پايه‏ریزی حکومت اسلامى بودند. يکى از شاگردان ايشان، نقل کرده‏اند:

به خاطر دارم که شهيد صدر، جزوه‏اى خطى در زمینه اثبات مشروعيت حکومت اسلامى در اختيار من نهاد و من اين رساله را در اختيار جمعى از مجتهدان معروف قرار دادم تا اين انديشه تثبيت گردد و تکامل بيابد.[43]

در بسيارى از آثار استاد شهيد بينش حکومتى دينی نمايان است. از آن جمله مى‏توان به سه مورد ذيل اشارت کرد:

  1. در هر زمينه‏اى که اجتهادات مختلف مشروع وجود دارد، حکومت شرعى اختيار آن را دارد که يکى را از آن ميان برگزيند. حکومت، مى‏تواند بر اساس مصالح اجتماعى، مبناى تقنين و اجرا را يکى از آن اجتهادات قرار دهد.[44]

کسانی که به معضلات قانون‏گذارى آگاهی دارند، حوزه وسيع کاربردى اين نظریه را درک می‏کنند. البته ما در مقام تأييد و تثبيت نظريه فوق نيستیم، اما ابراز آن از سوى مجتهدى مسلم و صاحب‏نظر، اين تأمل را روا مى‏شمرد که آيا دستِ حکومت بازتر از آن نيست که پاره‏اى گمان آن را دارند؟ گروهى می‏پندارند حکومت شرعى در حدود اجراى بى‏قيد و شرط رأى مجتهد خاص محصور است، اما شهيد صدر، اين تحديد را قائل نيست و باور دارد که منطقه حکومت آن قدر وسعت دارد که می‏تواند در گزينش آرای مجتهدان دخالت ورزد و يکى را بر اساس مصالح برگزيند.

  1. در مواردى که موضع قاطع (وجوب يا حرمت) وجود ندارد، حکومت شرعى مى‏تواند قانون وضع کند و اختيارات مردم را محدود سازد. شهيد صدر، اين حوزه دخالت حکومت را «منطقه فراغ» مى‏نامد.[45] اين سخن شهيد صدر، ناظر به گسترش ابزار اجرایی حکومت دينى است. طبق اين رأى، حکومت حق دارد مباحات، مستحبات و مکروهات را ممنوع يا لازم گرداند.

استاد شهيد، واجبات و محرمات را از حوزه دخالت حکومت خارج می‏دانند، اما حضرت امام حوزه‏اى وسيع‏تر را برگزيده‏اند و واجبات و محرمات را نيز در اختيار حکومت دينى، قرار داده‏اند که در فرض مصلحت اجتماعى، واجبى منع گردد يا حرامی انجام شود.

  1. حاکم شرعى، در حوزه قوانين متغير شرعى حق دخالت و نظر دارد. در اين محدوده مى‏تواند قانونى را متوقف یا قانون جديدی را وضع کند.[46]

پيکار و جهاد

استاد شهيد، «اجتهاد» و «جهاد» را معارض نديد از اين رو، از کسانی نشد که اقبال عموم او را به قعود وادارد و راه خون و شهادت را به بهانه رسالت ماندن، بى‏ياور بگذارد. او به درستى راه عذر و توجيه را مى‏شناخت و ديگران را نيز از آن برحذر مى‏کرد و مى‏فرمود:

با بررسى اين عذرهایی که قرآن پرده از روى آن‏ها برداشته و بنيادش را نشان داده است، احساس مى‏کنيم بهانه‏هاى آن روز، درست همين بهانه‏هاى رایج امروز است. اين عذر‏تراشى‏ها، در حقيقت و محتواى روحانى‏اش، هيچ‏گونه تفاوتى با هم ندارند. در عمق همه بهانه‏ها، يک نوع خودخواهى و خودپسندى نهفته است و دعوت به حرکت انقلابىِ امروز ما، عيناً همان مشکلات و سختى‏هاى زمان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را دارد.[47]

شهيد صدر، مى‏دانست که اين بهانه‏ها، در منافع شخصى جاى دارند. دغدغه خويشتن، انسان را به فرار از تلاش مى‏کشاند و عذر يأس از جهاد را تئورى‏دار مى‏سازد. از اين رو، سرمايه جهاد را نفى علایق نفسانى مى‏شمرد و معتقد بود:

در نقاط برجسته شيوه اخلاقىِ زندگىِ ما به جاى آن‏که روح آمادگى براى قربانى شدن موجود باشد، رعايت مصلحت شخصى، نهفته است. ما امروز نياز شديد به اخلاق قربانى شدن داريم… .[48]

او خود در رأس طلايه‏داران «خط تضحيه» بود و همت تام داشت که اين شيوه را ترويج کند. در تحليل اوضاع موجود مى‏گفت:

امت در اين زمان، با آن‏چه مردم در زمان امام حسين (علیه السلام) مبتلا بودند، درگيرند و آن مرضِ «فقدان اراده» است. مردم، حزب بعث و حکام عراق را مى‏شناسند و در فسق و طغيان و کفر و ستم آنان ترديد ندارند، ولى اراده قوى ندارند که در راه خدا جهاد کنند و اين گروه کافر را از منصب حکومت ساقط کنند و کابوس اين ستم را از خود برانند.[49]

شهيد صدر با اين تلقى، اوضاع زمانه را مى‏نگريست و جامعه خويش را نيازمند تزريق اراده مى‏دانست و آن را اکسير حيات‏بخش جوامع محتضر مى‏شمرد، از اين رو اعتقاد داشت:

بر ما ضرورى است که اين مرض را معالجه کنيم تا «اراده» در عروق اين ملت مرده بجوشد. شيوه آن، همان راهى است که امام حسين (علیه السلام) در زمان بی‏اراده بودن امت خود انجام داد و آن راه، فدا کردنِ قربانى بزرگ بود.[50]

استاد شهيد، کوى به کوى، به دنبال اين انديشه برآمد که با زمينه‏سازی يک «شهادت کبرا» زندگى را به امت خويش بازگرداند. در ساليان حيات، به شيوه‏هاى مختلف، از حرکت اجتماعى مبتنى بر «شهادت» حمايت کرد. حتى به اين انديشه برآمد که در فرض وجود شرایطى، با گروهى از ياران خويش، مسلحانه در صحن حضرت امير (علیه السلام) گرد آيند و نداى شورش را برآورند.[51] گرچه مى‏دانست که اين حرکت، از لحاظ مادى سرکوب خواهد شد و جز «شهادت» پايانى ندارد، اما اميدوار بود که این حرکت آينده امت را تأمين می‏کند و بازماندگان خط فکرى او به تلاش برمی‏خيزند و راه او را به پايان می‏برند و همان‏گونه که خون حسين (علیه السلام)، دولت بنى اميه را بر باد داد، شهادت او نيز حاکميت اعقاب آن جائران را به پايان خواهد برد.

شهيد صدر، مى‏گفت: من عاشق شهادتم و تصميم بر آن گرفته‏ام. امت به خون من نيازمند است و جز آن، بيدارش نمى‏کند و با اين ديدگاه، خط جهاد را نه به قصد قبضه قدرت، بلکه به مقصد مقام شهادت، تعقيب مى‏کرد.

تمامى اين شيفتگى را در زمانى نشان مى‏داد که به ظاهر در اوج مکنت و علقه قلبى مردم بود، اما او مردِ دين به شمار مى‏آمد و علاقه دينى امت را رهزنِ دين خود نمى‏ساخت. از اين رو، حبس و زجر و شهادت را به جان پذيرفت. روزها و ماه‏ها در خانه خود محصور بود، اما سر بر آستان قدرت‏هاى قاهر نساييد، در حالی که خودی‏ها نيز او را وانهاده بودند! در نجف «صدر» واگذاشته ماند[52] و حزب بعث جرئت جنايت را يافت و احساس آن را داشت که با شهادت استاد، قطب رهبرى جامعه مبارز عراق را نشانه مى‏رود. از اين رو، دغدغه آن را نيز احساس مى‏کرد که مبادا از ناحيه رهبرى سنتى مذهبى تهديد گردد، اما آن‏گاه که رخوت آن رهبرى رؤيت شد، ترديدها از بين رفت؛ جسد شکنجه‏شده و زجرديده شهيد صدر و خواهر گراميش، در اين اوضاع غربت‏آلود، به خاندانش، تسليم شد و خداوند پاسدار خون شهيدان است.

[1]. استاد شهيد، به خاندان‏هاى معروف علمى، منتسب است. از جانب پدر، به «سيد اسماعيل صدر» و از سوى خاندان مادرى، به خاندان آل ياسين، انتساب دارد. شيخ راضى آل ياسين ]صاحب تأليف «صلح الحسن»[، دایى استاد شهيد و سيد صدر الدين صدر ]از مراجع سه‏گانه حوزه علمیه قم پس از شيخ عبدالكريم حائرى[، عموى شهيد صدر می‏باشد. علاوه بر این‏ها بزرگانى ديگر كه انتساب‏هاى دور و نزدیک به استاد شهيد داشته و دارند.

[2]. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول (تقريرات درس آيت الله صدر)، (نشر مكتب الاعلام الإسلامی)، الجزء الأول من القسم الثاني، ص 41.

[3]. همان، ص 47.

  1. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، الجزء الأول من القسم الثاني، ص 47.

[5]. همان، ص 46 و سيد فاضل نورى، الشهيد الصدر فضائله و شمائله، صص 57 ـ 67.

[6]. سيد كاظم حائری، همان، ص 48.

[7]. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، ص 80.

[8]. همان، ص 44.

  1. همان.
  2. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، الجزء الأول من القسم الثاني، ص 44.

[11]. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، ص 62.

[12]. همان ، ص 36.

[13]. مقدمه کتاب «فلسفتنا».

[14]. سيد كاظم حائرى، مباحث الأصول، الجزء الاول من القسم الثاني، ص 46.

[15]. برای نمونه ر. ک: نشر دانش، سال سوم، شماره 3، مقاله عبدالكریم سروش پيرامون نقد و معرفى اين كتاب.

[16]. سيد محمدباقر صدر، اقتصاد برتر، ترجمه على‏اكبر سيبويه (نشر ميثم)، ص 10 .

[17]. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، ص 69 .

[18]. سيد محمدباقر صدر، الاسلام يقود الحياة (نشر وزارت ارشاد)، ص 46.

[19]. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، ص 64.

[20]. همان، ص 66.

[21]. سوره مریم، آیه 31.

[22]. ر.ک: سيد محمدباقر صدر، المدرسة القرآنية (التفسير الموضوعي و التفسير التجزئى في القرآن الكريم، السنن التاريخية فى القرآن الكريم، عناصر المجتمع في القرآن الكريم)، (بيروت، نشر دار التعارف). ترجمه كتاب با نام «سنت‏هاى تاريخ در قرآن» توسط دكتر جمال موسوى، نشر يافته است.

[23]. ر. ک: سید محمدباقر صدر، نقش پيشوايان شيعه، در بازسازى جامعه اسلامى، ترجمه على اسلامى، ص 10.

[24]. همان، ص 6.

[25]. سید محمدباقر صدر، نقش پيشوايان شيعه، در بازسازى جامعه اسلامى، ترجمه على اسلامى، ص 8.

[26]. همو، دراسات في علم الأصول، الحلقة الأولى، ص 12 ـ13.

[27]. سيد محمدباقر صدر، الفتاوى الواضحة، ج 1، ص 13.

[28]. همان، ص 14.

[29]. سيد محمدباقر صدر، الفتاوى الواضحة، ص 9.

[30]. همو، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اكبر ثبوت، ص 11.

[31]. سيد محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اكبر ثبوت، ص 12.

[32]. همان، ص 13.

[33]. سيد محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اكبر ثبوت، ص 14.

[34]. سيد محمدباقر صدر، همراه با تحول اجتهاد، ترجمه اكبر ثبوت، ص 17.

[35]. ر.ک: سيد محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهى پيامبران، ترجمه جمال موسوی.

[36]. سید محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهى پيامبران، ترجمه دكتر جمال موسوى، ص 20.

[37]. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، ص 94 ـ 95.

[38]. سيد محمدباقر صدر، المحنة (محاضرتان حول المفهوم القرآني المحنة»، صص 45 ـ 49 با اختصار و تلخيص.

[39]. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، ص 94 ـ 95.

[40]. سيد محمدباقر صدر، الإسلام يقود الحياة، ص 3.

[41]. همان، ص 14.

[42]. سيد محمدباقر صدر، الإسلام يقود الحياة، ص 196.

[43]. صدرالدين قبانجى، الجهاد السياسي للإمام الشهيد السيد الصدر، ص 13. به نقل از سيد محمدباقر حكيم.

[44]. سيد محمدباقر صدر، الإسلام يقود الحياة، ص 12.

  1. همان.

[46]. سيد محمدباقر صدر، نهادهاى اقتصادى در اسلام، ترجمه غلامرضا بيات و فخرالدین شوشترى، ص 86.

[47]. همو، عمل صالح از ديدگاه قرآن، ترجمه دكتر جمال موسوى، ص 7.

[48]. همو، المحنة، ص 72.

  1. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، ص 49.
  2. همان، ص 50.

[51].همان.

[52]. سيد كاظم حائری، مباحث الأصول، ص 96.

این پایگاه با هدف گردآوری جامع آثار صدرپژوهان، همه آثار ارزشمند این عرصه را منتشر می‌کند و این انتشار به‌معنای تأیید محتوا از سوی پژوهشگاه تخصصی شهید صدر نیست‌.