این مقاله (در فضای کتاب حلقات) با استفاده از هوش مصنوعی ترجمه شده و ممکن است از دقت کامل برخوردار نباشد. نسخه اصلی این مطلب با عنوان «في رحاب كتاب (الحلقات)» در بخش عربی وبسایت منتشر شده است.
نویسنده: سید علیاکبر حائری
منبع: دروس فی علم الاصول، چاپ مجمع الفکر، ص٨٣-٩۵
پس از آن سیر دلنشین که با خواننده گرامی در زندگی شخصی و علمی استاد شهید صدر (رضواناللهتعالیعلیه) داشتیم و آن را سرشار از درسهای ارزشمند و الگوهای والای بیشمار یافتیم، اکنون زمان آن رسیده است که لحظاتی را در فضای کتابی سپری کنیم که ـ بهحق ـ از مهمترین تألیفات او در علم اصول بهشمار میآید؛ همان کتابی که این ترجمه از زندگی مؤلف (رحمهالله) را برای آن فراهم آوردیم، یعنی کتاب «دروس فی علم الأصول» که به «الحلقات» شهرت یافته است و کمکم جایگاه خود را در میان محافل علمی باز میکند تا جایگزین کتابهای اصولیای شود که تا روزگار ما در حوزههای علمیه در مرحله سطوح عالی رواج داشت. هرچند این کتابها هر یک جایگاه علمی بلند خود را دارند و بهطور کلی ـ با توجه به مراحل تاریخیشان ـ آثاری نوآورانه بودهاند که سهم بزرگی در پیشرفت اندیشه علمی اصولی داشتهاند، اما این امر مانع از آن نیست که اگر دلایل و ضرورتهایی وجود داشته باشد، برای ارتقا و بهبود کتابهای درسی در حوزههای علمیه تلاش شود.
دلایل تألیف این کتاب
شهید صدر (رحمهالله) بیش از یک عامل را موجب اندیشیدن به جایگزینی این کتابها با کتابهایی دیگر در حوزه تدریس میدانست؛ کتابهایی که واقعاً ویژگیها و روشهای یک اثر درسی را داشته باشند. او در این زمینه چهار دلیل اساسی را برشمرد که در مقدمه مفصل «الحلقات الثلاث» شرح داده است تا علل تألیف آنها، ویژگیهای لحاظشده درشان، و پارهای توصیهها درباره شیوه تدریسشان روشن گردد. در اینجا به اختصار به این دلایل اشاره میکنیم:
دلیل نخست: کتابهای اصولی رایج در حوزههای علمیه نمایانگر مراحل گوناگونی از سیر تاریخی اندیشه اصولیاند. تازهترین آنها از نظر تاریخ ـ یعنی «کفایة الأصول» ـ حاصل تلاش علمیای است که به حدود صد سال پیش بازمیگردد. حال آنکه علم اصول پس از آن، نزدیک به یک قرن تجربه و تحقیق را به دست آورده است؛ تجربهای که نسلهای پیدرپی از عالمان نوآور به آن افزودهاند. این پیشرفتها شایسته آن است که اندیشههای تازه فراوانی را به همراه آورد، شیوه بحث در بسیاری از مسائل را متحول سازد و اصطلاحاتی تازه پدید آورد. ضروری است که کتابهای درسی امروز بهرهای شایسته از این اندیشهها، دگرگونیها و اصطلاحات داشته باشند تا دانشپژوه، پیش از ورود به درس خارج، با آنها آشنا گردد و غافلگیر نشود.
دلیل دوم: کتابهای اصولی پیشین به قصد استفاده در مقام کتاب درسی تألیف نشدهاند، بلکه برای بیان دیدگاهها و نظریات مؤلف در مسائل مختلف اصولی نگاشته شدهاند. میان کتابی که با نیت آموزش گامبهگام دانشپژوه مبتدی نوشته شود و کتابی که برای بیان عمیقترین و پختهترین دستاوردهای علمی مؤلف فراهم آید، تفاوت بسیار است. در حالت نخست، نویسنده همواره دانشپژوه تازهکار را در نظر دارد که قدمبهقدم با گنجینهها و رازهای این علم آشنا میشود، اما در حالت دوم، مؤلف شنوندهای همتراز خود را فرض میکند که از نظر علمی به کمال رسیده است و میکوشد دیدگاهش را برای او شرح دهد و با ابزارهای استدلال علمی او را قانع کند. روشن است که کتابی با چنین رویکردی، هرچند از نظر علمی ارزشمند و از نظر فکری نوآور باشد، شایستگی کتاب درسیبودن را ندارد.
دلیل سوم: مقدار دانشی که باید در مرحله سطح به دانشپژوه اصول منتقل شود، آنقدر است که برای او شناختی کلی و عمومی از علم اصول پدید آورد؛ شناختی که برای کسی که بخواهد در همین مرحله متوقف شود، کفایت کند و برای کسی که قصد ادامه تحصیل تا درس خارج دارد، آمادگی لازم را فراهم آورد. در این مرحله، نیازی به فروعات مفصل و حاشیهرویهای گستردهای که در کتابهای اصولی پیشین دیده میشود ـ مانند پرداختن به شاخههای گوناگون بحث، نقل اقوال متعدد، ذکر همه ادله، بررسی کامل نقض و ابرام، و انواع بسطهای دیگر ـ نیست، زیرا این امور فراتر از نیاز مرحله سطح است.
دلیل چهارم: پژوهش اصولی، از زمان وحید بهبهانی تا روزگار صاحب «کفایة الأصول» (رضواناللهتعالیعلیهما)، بهتدریج گستردگی و ژرفای بیشتری یافت و در ضمن بررسی مسائل اصولی موروث، موضوعات تازه بسیاری را مطرح کرد. بسیاری از این موضوعات، از نظر فنی و کاربردی، از شماری از مسائل موروثه اهمیت بیشتری دارند. با این حال، این مباحث در کتابهای اصولی رایج در حاشیه مانده و تنها بهعنوان مقدمات یا مباحث فرعی در خلال مسائل موروث مطرح شدهاند.
اینها مهمترین دلایلی است که استاد شهید (رحمهالله) را بر آن داشت تا بهطور جدی به جایگزینی کتابهای درسی موجود در حوزه علم اصول در حوزههای علمیه[1] بیندیشد و در پاسخ به این نیاز، «الحلقات الثلاث» را با عنوان دروس فی علم الأصول تألیف کند.
روش نوین در این کتاب
استاد شهید (رحمهالله) در این اثر، همه دلایلی را که اقتضای جایگزینی کتابهای پیشین داشت، در نظر گرفت و آن را با روشی علمی تازه و درخور یک کتاب درسی واقعی تنظیم کرد. این روش، هم در سطحبندی حلقات سهگانه و حرکت تدریجی هر حلقه از آسان به دشوار و از مرحله مقدماتی به مرحله پیشرفته رعایت شده، و هم با وجود اختلاف سطح علمی هر حلقه، یک وحدت روشی میان همه آنها برقرار است. هر یک از حلقات، علم اصول را بهطور کامل دربر میگیرد، اما تفاوت آنها در کمّ و کیفِ ارائه مطالب، متناسب با سه مرحله آموزشی این علم است.
شهید صدر در همه حلقات سهگانه، یک تقسیمبندی اصلی برای مباحث اصولی را رعایت کرده است. او نخست با مجموعهای از مقدمات عمومی ضروری آغاز میکند، مانند: تعریف علم اصول، موضوع آن، تقسیم احکام، توضیح تفاوت امارات و اصول، و بحث از حجیت قطع بهعنوان گستردهترین قاعده اصولی. سپس، مباحث علم اصول را به دو بخش اصلی تقسیم میکند: «ادله محرزه» و «اصول عملیّه»؛ و بدینسان، بهجای تقسیم متداولِ مباحث به «مباحث الفاظ» و «مباحث حجج»، این چارچوب نو را پیشنهاد میدهد.
در بخش نخست، یعنی «ادله محرزه»، او ادله را به دو دسته «شرعی» و «عقلی» تقسیم میکند. در ادله شرعی، سه مرحله را بررسی میکند: تعیین دلالت دلیل شرعی، اثبات صغرای دلیل شرعی، و حجیت دلالت آن. در ادله عقلی نیز دو مرحله را میکاود: اثبات قضایای عقلیای که بتوان از آنها حکم شرعی استنباط کرد، و حجیت دلیل عقلی.
در بخش دوم، یعنی «اصول عملیّه»، سه قاعده اصلی مورد بحث قرار میگیرد: قاعده عملی در حالت شک، قاعده منجّزیت علم اجمالی، و قاعده استصحاب.
در پایان کتاب، مبحث تعارض ادله مطرح میشود که به «تعارض مستقر» و «تعارض غیر مستقر» تقسیم شده و قواعد مورد استفاده در هر یک از این دو قسم بررسی میشود.
این همان روش نوینی است که شهید صدر در همه حلقات ـ جز تفاوتهای جزئی که عمدتاً از اختصار در حلقه اول ناشی میشود ـ به کار گرفته است. او با این روش توانست هر بحث اصولی را در جایگاه مناسب خود قرار دهد، مسائل مهم را حتی اگر عنوان موروث تاریخی نداشتند با عنوان ویژهای مطرح کند، و نیز افکار، تحولات و اصطلاحات نوپدید در علم اصول را که در قرن اخیر بهدست علما پدید آمده بود، در حدّ نیاز دانشپژوهِ مرحله سطح ارائه نماید. بدین ترتیب، او توانست دانشجو را تا مرز آمادگی برای ورود به درس خارج برساند و به او چنان فهم دقیق و جامعی از ساختار علم اصول بدهد که بتواند مباحث کاربردی درس خارج را بهخوبی درک و هضم کند.
برخی موانع پیش روی این کتاب
با آنکه این کتاب بهدرستی و شایستگی راه خود را در محافل علمی گشوده تا جایگزین کتابهای اصولی پیشین شود، هنوز برخی موانع در برابر آن وجود دارد که سبب نوعی تردید یا کماقبالی نسبت به آن در بعضی محافل میگردد. ما بر این باوریم که این موانع، برخاسته از علل و عواملی سست و رو به زوالاند و بهتدریج برطرف خواهند شد تا این کتاب در جایگاه طبیعی و شایسته خود قرار گیرد. از جمله این عوامل میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
یکم: مقایسه نادرستی که برخی میان هر یک از حلقات سهگانه و یکی از کتابهای اصولی گذشته انجام میدهند؛ به این صورت که حلقه اول را در برابر معالم، حلقه دوم را در برابر رسائل و حلقه سوم را در برابر کفایه میگذارند، سپس هریک را با همتای خود میسنجند و گمان میکنند بعضی از حلقات شایستگی جایگزینی ندارند. مثلاً ممکن است دریابند که معالم یا رسائل از نظر گستره یا پیچیدگی مطالب، از حلقه دوم وسیعتر است. حال آنکه این شیوه جزئینگر در مقایسه اساساً نادرست است؛ زیرا ملاک درست، مقایسه مجموعه کتابهای پیشین با مجموع حلقات سهگانه است، و تردیدی نیست که این مجموعه تازه، بهمراتب شایستهتر از مجموعه پیشین برای پرورش دانشپژوه در مرحله سطح و آمادهسازی او برای درس خارج است.
علاوه بر این، پیچیدگی یا گستردگی برخی مطالب بهمعنای عمیقتر بودن آنها از نظر نتیجه و نزدیکی به صواب نیست. برای نمونه، معالم با وجود دشواری و پیچیدگی فکری بسیاری از مباحثش، از نظر دستاوردهای علمی در علم اصول عمیقتر از حلقه اول نیست؛ بلکه فاصله زیادی با آخرین یافتههای علمی علما دارد. در مقابل، حلقه اول تقریباً بر پایه تازهترین نظریههای علمی تنظیم شده است، هرچند به اقتضای جایگاه مقدماتی خود، از پیچیدگی در شیوه ارائه و استدلال پرهیز کرده و هدف آن تنها ارائه فهرستی کلی از علم اصول و آشنایی اجمالی و سریع با مباحث آن برای آمادگی ورود به حلقات بعدی با رویکرد استدلالی است.
دوم: عامل روانیای که بسیاری از افراد را از پذیرش هر آنچه تازه در عرصه علمی پدید میآید بازمیدارد و آنان را به چسبیدن به وضع پیشین وامیدارد؛ همان چیزی که سید شهید در سخنرانی خود درباره «المحنة» از آن به گرایش استصحابی تعبیر کرد و نسبت به آن در برخی محافل علمی گلایه نمود و گفت: «باید خود را از گرایش استصحابی ـ یعنی گرایش به تمسک لفظی به آنچه بوده ـ رها کنیم، این گرایش که در میان برخی از ما به اوج میرسد، تا جایی که حتی اگر بخواهند یک کتاب درسی را ـ سادهترین مثال ممکن ـ با کتاب درسی بهتر جایگزین کنند، این گرایش استصحابی در برابر آن میایستد. اگر در حوزه تدریس بخواهند کتابی را به جای کتاب دیگر قرار دهند ـ که این کوچکترین میدان تغییر است ـ بلافاصله گفته میشود: نه، چنین نباید کرد؛ باید ایستاد و همچنان بر همان کتابی ماند که شیخ انصاری یا محقق قمی بر آن درس میدادند. این گرایش استصحابی ما را همواره با امتی همراه میکند که روزگارشان سپری شده، با مردمانی که با شرایط و اوضاع خویش زیستند و از میان رفتند…»[2]
آری، این گرایش استصحابی که میتوان آن را گرایش سنتگرایانه یا جمود و تحجر در چارچوبها و روشهای کهنه نیز نامید، در برخی محافل مانع روانی بزرگی در برابر پذیرش حلقات سهگانه بهعنوان جایگزینی شایستهتر و برتر از کتابهای اصولی پیشین بهشمار میرود.
شایان ذکر است که این سخن استاد شهید در اینباره، بیش از هشت سال پیش از تألیف کتاب الحلقات از ایشان صادر شده است.
سوم: پندار برخی که سه حلقه این کتاب را همچون سه جزء یک کتاب واحد میبینند و با آن همچون یک دوره دارای اجزای همسطح علمی برخورد میکنند. از این رو وقتی به حلقه نخست ـ بهعنوان جزء اول این دوره ـ مینگرند، آن را کتابی مییابند که تنها برای دانشجوی مبتدی مناسب است، و سپس بر همین قیاس، درباره سایر حلقات نیز ـ بهعنوان اجزای دیگر این دوره ـ داوری میکنند بیآنکه خودِ آن حلقات را ملاحظه و در محتوای آن تأمل کنند. بر این اساس، به این نتیجه میرسند و حکم میکنند که این کتاب، همچون جایگزینی برای کتابهای اصولی پیشین، شایستگی آمادهکردن دانشجو برای ورود به بحث خارج را ندارد.
چهارم: آثار و پیامدهایی که مظلومیت استاد شهید در فضای حوزه علمیّه بر جای گذاشته است؛ مسألهای که در این مجال قصد ورود به جزئیات آن را نداریم، زیرا سخن از آن، داستانی پرشاخوبرگ دارد.
پنجم: وجود برخی اصطلاحات نوین در این کتاب؛ چرا که استاد شهید با وجود اهتمامش به همراهی با زبان علمی و اصطلاحات رایج نزد علمای پیشین ـ تا دانشجو از فهم منابع و کتابهای اصولی دیگر دور نماند ـ در این اثر، پارهای اصطلاحات جدید را نیز بهکار برده است که برای عموم محافل حوزه علمیّه آشنا نیست. این امر میتواند برای بعضی دانشجویان و حتی برخی استادانی که در مکتب شهید صدر پرورش نیافتهاند، مانع جدی ایجاد کند و در نتیجه حرکت این کتاب را در آن محیطها کُند سازد.
علاوه بر این، ناآشنایی این گروه با برخی نظریههای علمی جدید که سید شهید در کنار نظریههای علمی شناختهشده در این کتاب مطرح کرده، مزید بر علت شده است.
اصطلاحات نوین در این کتاب
بد نیست در اینجا به برخی از اصطلاحات تازهای اشاره کنیم که استاد شهید در علم اصول وارد کرده و در این کتاب بهکار برده است. هرچند ایشان غالباً مقصود خود را از هر اصطلاح، در آغازِ نخستینبارِ بهکارگیری آن توضیح داده است، امّا برخی از این اصطلاحات بعدها بدون توضیح مجدد تکرار شده، بعضی هم از همان ابتدا بهقدر کافی روشن نشده و برخی دیگر، پیشتر در معنایی خاص شناخته شده بودند ولی ایشان آنها را در معنای جدید و ناآشنایی بهکار گرفته است. ازاینرو، بهنظر رسید که ـ بهخاطر این علل و علل دیگر ـ ذکر این اصطلاحات همراه با توضیحی مختصر از مقصود ایشان سودمند باشد:
- عناصر مشترک در فرآیند استنباط: قواعد عامی که میتوان آنها را در استنباط احکام شرعی متعددی در ابواب فقهی گوناگون بهکار برد.
- عناصر خاص در فرآیند استنباط: مسائلی که در استنباط حکم شرعی مشخصی استفاده میشوند و از یک مسئله به مسئله دیگر تغییر میکنند.
- ادله محرزه: ادلّهای که حکم شرعی را یا بهطور قطعی و یا بهطور ظنی ـ که شارع به پیروی و پذیرش آن حکم کرده ـ کشف میکنند. شهید صدر این اصطلاح را در برابر «اصول عملیّه» قرار داده و آن را گستردهتر از اصطلاح «امارات» میداند؛ زیرا هم امارات و هم ادله قطعی را شامل میشود.
- حفظ تشریعی: موضعگیری تشریعیای که از سوی مولا برای حفظ ملاکات واقعی مطلوب او صادر میشود.
- تزاحم در مقام حفظ تشریعی (که گاه از آن به تزاحم حفظی نیز تعبیر میشود): یعنی تزاحم میان ملاکاتی که هر یک نوعی از آنها، حفظش بهگونهای است که با شیوه حفظ نوع دیگر ناسازگار است. استاد شهید این نوع تزاحم را در بحث جمع بین حکم ظاهری و حکم واقعی مطرح کرده است. این تزاحم، نه همان تزاحم در عالم ملاک است ـ به معنایی که در بیان محقق خراسانی (ره) آمده ـ و نه همان تزاحم در عالم امتثال است ـ به معنایی که محقق نائینی (ره) گفته ـ بلکه تزاحمی است در عالم حفظ ملاکات بهصورت تشریعی. توضیح مفصل آن را میتوان در تقریرات درس ایشان دید .[3]
- نظریه قرن اکید: از نظریههای ابتکاری استاد شهید در علم اصول است که بهوسیله آن، فرآیند «وضع» را در بحث دلالت تبیین کرده است. خلاصهاش این است که وضع عبارت است از اقتران مؤکّد میان تصور لفظ و تصور معنا که موجب میشود هر یک، دیگری را در ذهن برانگیزد.
- مسلک حق الطاعة: از دیگر نوآوریهای استاد شهید در علم اصول است. ایشان این مسلک را در برابر مسلک قائلان به «قبح عقاب بلا بیان» بنیان نهاد و معتقد بود که خداوند متعال، حقی بر بندگان دارد که در تمام تکالیف قطعی، ظنی و احتمالی او را اطاعت کنند، مگر آنکه از سوی او اذن در ترک احتیاط رسیده باشد.
- ترک تحفظ: مقصود از آن، ترک احتیاط است.
- قطع موضوعی: این اصطلاح دو کاربرد دارد؛ گاهی در برابر «قطع طریقی» بهکار میرود و گاهی در برابر «قطع ذاتی». کاربرد نخست، اصطلاحی قدیمی است که در بیان شیخ انصاری، محقق خراسانی و دیگر اصولیان (ره) آمده و استاد شهید نیز به پیروی از آنان بهکار برده است. کاربرد دوم، اصطلاحی تازه است که ایشان برای اشاره به قطعی بهکار برده که در اثر مواجهه انسان با دلایل عینی و موضوعی پدید میآید، بیآنکه تحتتأثیر عوامل شخصی همچون بیماریهای روانی یا عواطف شدید قرار گیرد؛ عواملی که ممکن است فرد را به پذیرش قضیهای وادارند که انسان متعارف در شرایط عادی به آن جزم پیدا نمیکند.
- قطع ذاتی: در اصطلاح تازهای که استاد شهید وضع کرده، در برابر قطع موضوعی (به معنای جدید آن) قرار میگیرد و به قطع و یقینی گفته میشود که انسان تحتتأثیر عوامل شخصی و درونی خاص بهدست میآورد، بدون آنکه دلایل و شواهد عینی کافی برای آن وجود داشته باشد.
- تنوین تنکیر: در اصطلاح نحویان، تنوینی است که بر برخی اسمهای مبنی افزوده میشود تا میان معرفه و نکره بودن آنها فرق گذاشته شود؛ و بهطور سماعی در باب اسم فعل مانند «صه»، «مه»، «إیه»، و بهطور قیاسی در علم مختوم به «ـویه» مانند «سیبویه» بهکار میرود.[4] اما استاد شهید این اصطلاح را برای تنوینی بهکار برده که بر اسم نکره میآید تا قید وحدت را برساند، مانند «أَکرِم فَقیرًا» یعنی یک فقیر را گرامی بدار.
- تنوین تمکین: در اصطلاح نحویان، تنوینی است که به اسم معرب منصرف افزوده میشود تا نشان دهد بر اصل خود باقی مانده و نه شبیه حرف شده تا مبنی گردد، و نه شبیه فعل شده تا از صرف منع شود. این تنوین را «تنوین امکانیه» یا «تنوین صرف» نیز مینامند، مانند «زید»، «رَجُل» و «رِجال».[5] اما استاد شهید آن را به معنای تنوینی بهکار برده که بر اسم متمکّن بیاید، نه برای رساندن قید وحدت، بلکه صرفاً برای اعلام باقیماندن بر تمکّن، مانند «رَجُلٌ خیرٌ مِنِ امرَأَةٍ» که منظور، جنس مرد است.
- وسائل إحراز وجدانی: مقصود، اسباب و راههایی است که موجب حصول علم (هرچند با شرایط خاص) به صدور دلیل از شارع میشود؛ و مهمترین آنها عبارتاند از: تواتر، اجماع، و سیره متشرعه.
- وسائل إحراز تعبّدی: مقصود، وسایل تعبّدی است که موجب بنا گذاشتن بر صدور دلیل از شارع میگردد؛ و مهمترین آنها، خبر واحد ثقه است.
- تعارض مستقر: تعارضی است میان دو دلیل که جمع عرفی میان آنها ممکن نیست؛ یعنی هیچیک از آن دو قرینه عرفی برای تفسیر مقصود شارع از دیگری نباشد.
- تعارض غیر مستقر: تعارضی است میان دو دلیل که جمع عرفی میان آنها ممکن باشد، از راه تأویل یکی بر اساس ظهور دیگری؛ یعنی یکی از دو دلیل قرینه عرفی برای تفسیر مقصود شارع از دیگری باشد.
اینها مهمترین اصطلاحات تازهای است که استاد شهید در علم اصول وارد کرده و در این کتاب بهکار بسته است.
۱. شهید (رحمهالله) آن را با دلایل و شواهد آماری فراوانی ذکر کرده است که میتوان آنها را در مقدمهای که بر حلقات سهگانه نگاشته، مشاهده کرد.
۳. بحوث في علم الاصول/الجزء الرابع: 203.