این مقاله (با شهید صدر بهعنوان یک اصولی) با استفاده از هوش مصنوعی ترجمه شده و ممکن است از دقت کامل برخوردار نباشد. نسخه اصلی این مطلب با عنوان «مع الشهيد الصدر أصولياً» در بخش عربی وبسایت منتشر شده است.
نویسنده: سید محمد الحسینی
چنانکه شهید صدر از همان دوران نوجوانی در فقه نابغه بود، در علم اصول نیز از همان زمان نابغه بهشمار میرفت. از نشانههای نبوغ او، همین ایراداتی است که در دوران شاگردی نزد برادرش، سید اسماعیل صدر ، بر کتاب المعالم فی الأصول وارد میکرد، بهگونهای که همان اشکالاتی به ذهنش میرسید که صاحب کفایه، آخوند خراسانی، در کتاب کفایه ــ که از دقیقترین کتابهای اصولی است ــ مطرح کرده است.
همچنین، آنچه را در علم اصول در مبحث اشتغال با عنوان غایة الفکر نوشته، که در آن با نظریات مشهورِ علمای اصول و بزرگان این علم مخالفت کرده است.
و نبوغ او امری طبیعی بهنظر میرسد، زیرا آن نبوغ خارقالعاده و هوش سرشار را از پدران و اجدادش به ارث برده بود. پدران و اجداد او از کسانی بودند که در ساختار علم اصول نقش مؤثر و فعالی داشتند. جدّ اعلای او، سید نورالدین علی بن علی، از مدافعان علم اصول در زمان هجوم اخباریان بر این علم بود و کتاب «الفوائد المکیة فی نقض الفوائد المدنیة الأسترآبادیة»[1] را در ردّ کتاب الفوائد المدنیة، اثر شیخ اخباریان، میرزا محمدامین استرآبادی، نگاشت؛ کتابی که در آن به علمای اصول تعرض کرده و بر آنان تاخته بود.
همچنین جدّ او، سید اسماعیل بن سید صدرالدین، از مفاخر علمای اصول بهشمار میرفت و صاحب «شبهه عبائیه» بود که هنگام ورودش به نجف اشرف، در عهد صاحب قوانین، آن را در محافل علمی مطرح ساخت.
و چه جای سخن از جایگاه پدرش و مهارت او در فن اصول که صاحب «شبهه حیدریه» بود؛ شبههای که دانشمندان، از جمله در رأس آنان شیخ اصولیان، شیخ ضیاءالدین عراقی، به بررسی و تحقیق در آن پرداختند.
شهید صدر نزد سید خوئی تلمذ کرد و در درسهای اصولی او حاضر شد و نزدیک به چهارده سال در آن محضر گذراند، سپس از او جدا شد تا مدرسه اصولی ممتاز خود را بنیان نهد. او از روز سهشنبه، دوازدهم جمادیالثانی سال ۱۳۷۸ق، آغاز به القای درسهای عالی اصول خود کرد.
ثمره مباحثی که او در علم اصول القا کرد، در دو دوره آموزشی شکل گرفت: دوره نخست از سال ۱۳۷۸ق آغاز شد و تا روز سهشنبه، دوازدهم ربیعالثانی سال ۱۳۹۱ق ادامه یافت و نزدیک به سیزده سال به طول انجامید. سپس دوره دوم را آغاز کرد که تا پیش از شهادتش ادامه یافت، اما توفیق تکمیل آن را نیافت و دستکم نُه سال از آن گذشته بود.
تقريرات درس اصول او را دو تن از شاگردانش، سید کاظم حائری و سید محمود هاشمی، نگاشتند. از اولی، جلد نخست از بخش دوم با عنوان مباحث الأصول، که بهطور خاص درباره مبحث قطع است، منتشر شد. او در مقدمه کتاب، شرححالی جامع از استاد خود، شهید صدر، آورد که ما نیز در موارد بسیاری بر آن تکیه کردهایم.
و از دومی ــ که در عراق و در نزدیکی استادش بهسر میبرد ــ دو کتاب منتشر شد و سپس در ایران پنج جلد دیگر با عنوان بحوث فی علم الأصول به آن افزود.
شهید صدر آثار ماندگاری در روند توسعه اندیشه اصولی بر جای گذاشت. او در این علم نگاشت و پژوهید و برترین نظریههای اصولی را بنیان نهاد، هرچند آنچه نوشت کمتر از آن چیزی است که تدریس کرد. در جوانی، کتاب غایة الفکر را در مبحث اشتغال و کتاب المعالم الجدیدة را نگاشت که در پاسخ به دعوت دانشکده اصول دین بغداد برای تدوین متون درسی تهیه کرد. و سرانجام، سه سال پیش از شهادتش، برجستهترین کتاب اصولی خود را در چهار جلد و سه بخش نوشت تا بهعنوان کتاب درسی در دانشگاه بزرگ نجف مورد استفاده قرار گیرد؛ کتابی که امروز محل توجه و اهتمام عالمان است و ما نیز نگاهی ویژه به آن خواهیم انداخت.
اما دوره تدریس او، نزدیک به بیستودو سال به طول انجامید و بسیاری از فضلا و فقها از محضر درسش فارغالتحصیل شدند.
نوآوریها و سهم او در توسعه اندیشه اصولی، در نظریههایی که شهید صدر مطرح کرد و در ابتکار او در تغییر شیوههای بحث اصولی جلوهگر شد. سید حائری درباره این موضوع چنین مینویسد:
«… حقیقتاً علم اصول به دست استاد ما شهید، وارد عصری جدید شد. اگر آن را به ادواری که در المعالم الجدیدة برای تاریخ این علم تقسیم کردهایم[2] بیفزاییم، این عصر چهارمی خواهد بود، عصر اوج کمال، که در آن پژوهشهای ارزشمند، گوهرهای گرانبها و درر درخشانی دیده میشود که خردها را خیره میکند. این آثار مشتمل بر مباحثی یگانهاند؛ گاه کاملاً نو در اندیشه اصولی، به این معنا که پیشتر اصلاً مورد بحث قرار نگرفتهاند، و گاه در جهت تغییر نظر مشهور در پژوهشهای پیشین اصحاب با برهانی قاطع و روشی برتر، و گاه نیز در جهت تعدیل همان چیزی که اصحاب برگزیدهاند و اصلاح آن با بیانی بیسابقه.»
از بخش نخست میتوان به پژوهش برجسته او درباره سیره عقلاء و سیره متشرعه اشاره کرد. در میان اصحاب متأخر ما ، تمسک به سیره برای اثبات حکمی، امری مکرر است، اما پیش از استاد ما (رحمهالله) هیچکس در بحث سیره، همانند او به تبیین مبانی کشف آن، قوانین حاکم بر آن، و نکاتی که استدلال بر اساس سیره بر آنها استوار است، نپرداخته و آن را با سبکی بدیع، روشی والا و بیانی استوار عرضه نکرده است.
از همین بخش، همچنین میتوان به پژوهش ارزشمند او درباره آنچه «نظریه تعویض» نامیده، اشاره کرد. هرچند این بحث بیشتر به حوزه پژوهشهای رجالی نزدیک است تا علم اصول، او آن را بهمناسبت، در ضمن مباحث حجیت خبر واحد مطرح کرده و در آن توضیح داده است که چگونه گاهی مقطع سندیای که دارای ضعف آشکار در سند حدیث است، با مقطع دیگری که در نگاه نخست ضعف آشکاری ندارد، جبران میشود. این موضوع، هرچند ریشههای آن نزد پیشینیان استاد (رحمهالله) یافت میشود، اما پیش از او ندیدم کسی این ایده را در سطح یک بحث علمی مطرح کرده و در مبانی و اقسام این تعویض دقت کرده باشد.
از بخش دوم، میتوان به بحث بدیع او درباره حجیت قطع اشاره کرد که در آن ثابت کرد نقطه آغاز در این بحث، مولویت مولا و حدود آن است، سپس از این مبنا به آثار مترتب بر آن فرود آمد و در نهایت، آنچه را که محققان نسلدرنسل بر پایه قاعده «قبح عقاب بلا بیان» بنا نهاده بودند، ابطال کرد و به منجّزیت احتمال ایمان آورد و تصریح نمود که برائتی که ما به آن باور داریم، برائت شرعی است، اما برائت عقلی نه.
همچنین از همین دست، ابطال او نسبت به حکومت برخی اصول بر برخی دیگر است، آنگاه که در نتیجه با یکدیگر موافق باشند؛ مانند حکومت استصحاب طهارت بر قاعده طهارت، یا حکومت اصل سببی بر اصل مسببیِ موافق با آن، و نیز ابطال حکومت اماره بر اصل در موارد توافق نتیجه.
از همین موارد، ابطال آنچه مشهور است درباره جریان اصالة الطهارة در ملاقی برخی اطراف شبهه محصوره است، که تفصیل آن در محل خود خواهد آمد إنشاءالله.
و نیز از این بخش است، بحث بدیع او درباره وضع و طرح نظریه «القرن الأکید».
از بخش سوم، میتوان به پژوهش برجسته او درباره حقیقت معانی حرفی اشاره کرد که در آن، با اصلِ دیدگاه محققان متأخر مبنی بر اینکه معانی حرفی، معانی نسبیاند و از نظر هویت با معانی اسمی متفاوتاند، موافقت کرده، اما دو اصلاح و تعدیل اساسی بر آنچه اصحاب بیان کردهاند، وارد ساخته است. همچنین، از همین دست است پژوهش بیسابقه او درباره جمع میان احکام ظاهری و واقعی که در آن، همانند محققان، امکان جمع میان این دو و نبودِ تنافی و تعارض میانشان را پذیرفته، اما در روش استدلال و شیوه جمع، تعدیلی اساسی انجام داده است.
و پیش از آنکه این نکته را به پایان برسانم، نباید از یاد ببرم که از جمله مباحث بدیع او، مباحثش درباره ترتب، تزاحم و قاعده «لا ضرر» است که گرچه قاعدهای فقهی است، اما بحث از آن در علم اصول نیز رایج است.»[3]
شهید صدر نظریات خود را در دقیقترین مسائل و پژوهشهای اصولی مطرح کرد؛ مسائلی که بهسبب دشواری مسیر بحث و پیچیدگیهای پیرامونی آن، کمتر کسی در آنها مخالفت کرده است، و غالباً عالمان برای پرهیز از اختلاف، از سلف و مشهور پیروی میکنند. این امر نشاندهنده دید نافذ و دقت علمی در نظریات شهید صدر است.
نگاهی به کتاب دروس فی علم الأصول
شهید صدر صدر با حالت جمود و رکود و عادت به روشهای قدیمی که روزگار بر آن گذشته و کهنه شده است، مخالف بود. او این حالت را «گرایش استصحابی» مینامید؛ یعنی استصحاب ابزارها و روشهای کهن و بیمیلی به هر گونه نوآوری. در یکی از سخنرانیهایش، نارضایتی خود را از این گرایش ابراز کرده و میگوید:
«باید از گرایش استصحابی، از گرایش به چنگ زدن به آنچه بوده ـ بهطور لفظی و دقیق ـ در همه شیوههای کار، رها شویم. این گرایش که نزد برخی از ما به اوج خود میرسد، حتی اگر بخواهیم یک کتاب درسی را ـ بهعنوان سادهترین نمونه ـ به کتاب درسی دیگری که از آن بهتر است تغییر دهیم، این گرایش استصحابی در برابر آن میایستد. اگر بخواهیم کتابی را در حوزه تدریس با کتابی دیگر جایگزین کنیم ـ و این کوچکترین نمود تغییر است ـ در آن هنگام گفته میشود: نه، چنین نیست، بلکه باید ایستاد و بر همان کتابی پای فشرد که شیخ انصاری یا محقق قمی تدریس میکردهاند…».[4]
آری، همین گرایش بود که نیروهای عظیم را معطل و امکانات گسترده را هدر داد، همچون توسعه اندیشه و حرکت علمی. حتی نقل شده است که سید مجدد شیرازی، که از بزرگان فقهاء بهشمار میآید، کتابی تألیف نکرد و وقتی از او درباره علت این امر پرسیدند، گفت: پس از رسائل و مکاسب، شایسته نیست کسی کتابی در فقه و اصول تألیف کند. از همین رو دستور داد هر آنچه از پژوهشهای علمی، آراء ارزشمند و نظریات درستش نوشته شده بود، در رود دجله افکنده شود.[5]
از دل همین واقعیت، شهید صدر برخاست تا تغییر ایجاد کند و به تغییر در همه شیوههای کار اسلامی، حتی در تدوین برنامههای درسی حوزههای فقه، تشویق نماید. او با جسارت تمام، به تغییر منهج علم اصول روی آورد و این تغییر، انقلابی بود که اهل آسایش و بیدغدغه، و کسانی که قابلیت تغییر نداشتند و رکود و جمود خود را با حفظ و نگهداشتن وضع موجود توجیه میکردند، از آن به ستوه آمدند.
بدینسان، شهید صدر کتاب دروس فی علم الأصول را در سه حلقه و چهار جلد نگاشت و آن را برای طلابی که به «طلاب سطح» معروفاند ــ یعنی پیش از مرحله دروس عالی که «بحث خارج» نامیده میشود ــ آماده ساخت.
برخی از عالمان نیکسرشت، شهید صدر را به تسریع در تکمیل این پروژه تشویق میکردند، و او این کتاب را در مدت نزدیک به سه ماه یا اندکی بیشتر نوشت و به پایان رساند. از جمله این عالمان، شاگردش مرحوم سید عبدالغنی اردبیلی بود که نقش بزرگی در ترغیب شهید صدر به اتمام این اثر داشت؛ چنانکه خود شهید نیز به این نکته تصریح کرده است. قرار بود این کتاب، منهج درسی حوزه (مدرسه فقهی) نوپای او در اردبیل باشد که پس از مهاجرتش به ایران تأسیس کرده بود، اما او پیش از رسیدن به این مقصود درگذشت و کتاب پس از وفاتش منتشر شد. شهید این کتاب را به روح شاگردش اهدا کرد.
شهید صدر نه از روی تمایل شخصی برای تدوین منهجی در علم اصول ــ که همانگونه که پیشتر گذشت، جز برای پر کردن خلأ و برآوردن نیاز، دست به قلم نمیبرد ــ بلکه بهسبب فراهم بودن دلایل عینی و موجهی که هیچکس در آن تردید نداشت، انقلاب روشی و طرح علمی منسجم خود را آغاز کرد.
او این دلایل را که موجب شد کتابهای اصولی قدیم را با منهج علمی جدید خود جایگزین کند، در مقدمه کتابش بیان کرده است. ما این دلایل را بهسبب اهمیت علمی و تاریخیشان، بهاختصار و تلخیص نقل میکنیم.
دلیل اول: کتابهای درسی قدیم (معالم، قوانین، رسائل، کفایه)[6] نمایانگر مراحل گوناگونی از سیر تطور اندیشه اصولیاند. معالم بیانگر مرحلهای کهن در تاریخ علم اصول است، قوانین مرحلهای بالاتر از آن را نشان میدهد، در حالی که رسائل و کفایه محصول دورهای اصولیاند که به حدود صد سال پیش بازمیگردد. پس از رسائل و کفایه، علم اصول نزدیک به یک قرن تجربه و پژوهش پیدرپی را به دست آورده است که حاصل تلاش نسلهای پیاپی از عالمان نوآور بوده و این صد سال، شایسته پدیدآوردن دستاوردهای علمی برجسته و تحولات نو در روش بحث درباره مجموعهای از مسائل اصولی، و نیز ایجاد اصطلاحات تازه بهتناسب این جهش علمی، بوده است.
آیا روا نیست که این تحولات و دستاوردها، توجه بیشتری بیابند تا دانشجو پیش از ورود به درس خارج، با اندیشهها و اصطلاحات جدید آشنا شود، در حالی که اکنون در آغاز درس خارج، از شنیدن آنها ــ که پیشتر در هیچیک از کتابهای درسی قدیم که با زبان یک قرن پیش با او سخن میگویند، به ذهنش خطور نکردهاند ــ دچار حیرت میگردد؟ پس میان مباحث خارج که بازتاب این تحولات و نتیجه صد سال اخیر است، و میان آن کتابهای درسی، فاصلهای معنوی وجود دارد.
دلیل اول: کتابهای درسی قدیم (معالم، قوانین، رسائل، کفایه) نمایانگر مراحل گوناگونی از سیر تطور اندیشه اصولیاند. معالم بیانگر مرحلهای کهن در تاریخ علم اصول است، قوانین مرحلهای بالاتر از آن را نشان میدهد، در حالی که رسائل و کفایه محصول دورهای اصولیاند که به حدود صد سال پیش بازمیگردد. پس از رسائل و کفایه، علم اصول نزدیک به یک قرن تجربه و پژوهش پیدرپی را به دست آورده است که حاصل تلاش نسلهای پیاپی از عالمان نوآور بوده و این صد سال، شایسته پدیدآوردن دستاوردهای علمی برجسته و تحولات نو در روش بحث درباره مجموعهای از مسائل اصولی، و نیز ایجاد اصطلاحات تازه بهتناسب این جهش علمی، بوده است.
آیا روا نیست که این تحولات و دستاوردها، توجه بیشتری بیابند تا دانشجو پیش از ورود به درس خارج، با اندیشهها و اصطلاحات جدید آشنا شود، در حالی که اکنون در آغاز درس خارج، از شنیدن آنها ــ که پیشتر در هیچیک از کتابهای درسی قدیم که با زبان یک قرن پیش با او سخن میگویند، به ذهنش خطور نکردهاند ــ دچار حیرت میگردد؟ پس میان مباحث خارج که بازتاب این تحولات و نتیجه صد سال اخیر است، و میان آن کتابهای درسی، فاصلهای معنوی وجود دارد.
شهید صدر این مطلب را با شاهدی که بهعنوان نمونه ذکر میکند، تأیید کرده است؛ نمونهای از مطالب تازهای که پدید آمده، از جمله: مباحث مربوط به باب تزاحم، و مسلک «جعل طریقیّت» که میرزای نائینی آن را بنا نهاده، و مسائل متفرع بر آن در مباحثی مانند: جایگزینی امارات بهجای قطع موضوعی، حکومت امارات بر اصول، و رفع قاعده «قبح عقاب بلا بیان» بر اساس جعل حجیت، و نیز ایده جعل حکم بهصورت «قضیه حقیقیه» با آثار گسترده آن در بسیاری از مباحث علم اصول، مانند: واجب مشروط، شرط متأخر، واجب معلّق، أخذ علم به حکم در موضوع حکم، و دیدگاه جدید در بحث معانی حرفی که بهطور اساسی با تصویر نادرستی که آراء صاحب کفایه در ذهن دانشجو باقی میگذارد، تفاوت دارد.
آری، اندیشه اصولی پس از شیخ انصاری و آخوند خراسانی، بهدست بزرگان علم اصول همچون میرزای نائینی، شیخ آقا ضیاء عراقی، سید خوئی، اصفهانی و شهید صدر صدر ، تکامل یافت و به مرحلهای متمایز از مراحل پیشین رسید؛ مرحلهای که در آن، نظریههای اصولی در قالبی نو و با زبان و اصطلاحات تازه عرضه شد. بنابراین، لازم است دانشپژوه با این نظریهها و اصطلاحات آشنا شود تا در دورههای عالی تحصیل، با نظریههای اصولیای که کاملاً متفاوت از آنچه پیشتر خوانده و با زبانی و اصطلاحاتی دیگر بیان شدهاند، غافلگیر نشود.
از اینرو، تدوین کتابی که نمایانگر این مرحله باشد، ضروری است؛ و این همان دلیل اول بود که شهید صدر را به نگارش این برنامه درسی جدید واداشت.
دلیل دوم: این چهار کتاب، از آغاز با هدف درسی نوشته نشدهاند، بلکه بیانگر اندیشههای مؤلفانشان بودهاند. ازاینرو، در نظر نویسندگان آنها، دانشجوی مبتدی که گامبهگام پیش میرود، جایگاهی نداشته است، بلکه هدف اصلی آنان اقناعِ مخالفانشان در مسائل مورد اختلاف بوده است. به همین دلیل، غالباً مراحل استدلال را بهصورت کامل ذکر کردهاند، اما برخی حلقات را در میان یا آغاز بحث حذف نمودهاند، چون برای عالمان روشن بوده است.
بر این اساس، در این کتابها، زمینهسازی لازم برای فهم پیشینیِ دانشجو نسبت به مسائل و قواعدی که میتواند در درک مطالب و شناخت تسلسل برهان و دلیل به او کمک کند، رعایت نشده است.
شهید صدر این حقیقت را بیان کرده و با نمونهها و شواهد متعددی از مباحث گوناگون علم اصول در همین چهار کتاب، آن را تأیید نموده است.
دلیل سوم: این، از پیامدهای دلیل دوم است که نمودش در این است که غرض این کتابها، بیان اندیشههای مؤلفان برای پاسخ به مخالفان و اقناع آنان بوده است. ازاینرو، فاقد یک هدف اساسی در روش تدریساند، و آن هدف عبارت است از آمادهسازی دانشجو بهصورت هماهنگ و با برنامهریزی دقیق میان چند مرحله از تحصیل او.
در آغاز، باید بنیانی از فرهنگ عمومی در دانشجو شکل گیرد، سپس او بهصورت تدریجی به مرحلهای بالاتر منتقل شود تا در نهایت به درس خارج برسد.
دلیل چهارم: شیوه تاریخیِ بهجا مانده در نامگذاری مسائل علم اصول، دیگر بیانگر واقعیت بهشکل درست نیست؛ زیرا پژوهشهای علم اصول به نقطه اوج رسیده و نتیجه این تکامل، پیدایش عناوین تازهای است که پیشتر وجود نداشتند. در حالی که برخی از این مسائل تازه، ذیل عناوینی مطرح میشوند که شاید خود آنها از اصلِ مسألهای که عنوان به آن تعلق دارد، مهمتر باشند.
اینها دلایلی بودند که شهید صدر را بر آن داشتند تا کتابهای قدیم را با آنچه خود بهعنوان محتوایی نو در علم اصول تدوین کرده بود، جایگزین کند.
شهید صدر نمیتوانست به عملیات «وصلهکاری» و تلفیق میان مطالب قدیم و جدید در برنامههای درسی رضایت دهد؛ او خواهان یک حرکت انقلابی بود که هدفش تغییر کامل و بنیادین باشد. از همین رو، تلاشهای اصلاحی برخی از عالمان برجسته، بهویژه تلاش علامه شیخ محمدرضا مظفر در کتاب أصول الفقه را نپذیرفت.
با وجود نو بودن أصول المظفر و کوششهای چشمگیر نویسنده در این زمینه، شهید صدر این تلاش را ناموفق میدانست و بر آن ملاحظاتی وارد میکرد، هرچند آن را مستقلترین و اصیلترینِ اینگونه تلاشها به شمار میآورد.
ملاحظاتی که شهید صدر (ره) بیان کرده، بهاختصار چنین است:
1 ـ کتاب أصول الفقه بهتنهایی نمیتواند برای مرحله سطح (مرحله پیش از دروس عالی) کافی باشد، بلکه حلقهای واسط میان معالم و دو کتاب کفایه و رسائل است. هرچند شیخ مظفر در کتاب خود اندیشههای نوینی برگرفته از مکتب نائینی و محقق اصفهانی گنجانده، اما این امر کفایت نمیکند؛ زیرا دانشجو پس از خواندن معالم که نمایانگر مرحلهای کهن از علم اصول است، ناگهان ـ به تعبیر شهید صدر ـ «با یک جهش» سراغ اندیشههای نو یادشده میرود، سپس دوباره به عقب بازمیگردد تا مباحث کفایه و رسائل را بخواند که بسیاری از مطالب آن مورد نقد قرار گرفته و بخشی از آنها با مباحث استوارترِ موجود در أصول الفقه جایگزین شده است.
ازاینرو، شهید صدر این تلاش را نوعی وصلهکاری میداند.
2 ـ مباحث کتاب أصول الفقه از نظر کیفیت و کمیت، یک سطح یکنواخت از ارائه مطالب ندارند؛ بهگونهای که شیخ مظفر در برخی مباحث به تفصیل میپردازد، اما در مباحثی دیگر به اختصار بسنده میکند. بلکه شهید صدر بر این باور است که میان مباحث این کتاب و مباحث کفایه ـ که از نظر روال آموزشی باید پس از آن قرار گیرد ـ هیچ هماهنگی وجود ندارد.
پس از همه این انتقادات و ملاحظاتی که شهید صدر بر کتابهای درسی قدیم و جدید وارد کرده است، این پرسش پیش میآید که ویژگیهای حلقاتی که او نگاشت و میخواست جایگزین این چهار کتاب و آنچه پس از آنها پدید آمده شود، چیست؟
برای پاسخ، باید آنچه را شهید صدر در مقدمه کتاب دروس فی علم الأصول نوشته است بخوانیم تا تفاوت و فاصله این دو رویکرد روشن گردد.
اوّلًا: از جمله ایراداتی که شهید صدر بر چهار کتاب یادشده وارد کرده این است که این آثار امروزه شایستگی آن را ندارند که مرجع تدریس قرار گیرند، زیرا بیانگر مراحل تاریخیِ متفاوتی از حیث قدمتاند و در این میان، نظریههای جدید و اصطلاحات تازهای پدید آمده که مسیر اندیشه اصولی را دگرگون ساخته است. ازاینرو، هدف شهید صدر، عرضه این نظریههای جدیدی بود که نمایانگر آخرین مرحله از مراحل تحول اندیشه اصولیاند، هرچند این نظریهها از نظر او همیشه درست نبوده باشند؛ چراکه غرض از نگارش برنامه درسی تازه ــ دروس فی علم الأصول یا آنچه به اختصار «حلقات ثلاث» نامیده میشود ــ آمادهسازی دانشجو و تمرین دادن او در مهارت فنیِ کار با این اندیشهها بوده است. گاه نیز، برخی دیدگاههای نادرست مطرح میشود تا در ضمن بررسی و نقد آنها، نظریههای درست و استوار، بهویژه هنگام بحث از نظریههای قدیم، ارائه گردد.
ثانیاً: حلقات ثلاث همگی یک منهج واحد را تشکیل میدهند که هر یک از آنها تمام مباحث علم اصول را در بر میگیرد، اما از نظر سطح بحث، هم در بُعد کیفی و هم در بُعد کمّی، با یکدیگر تفاوت دارند. این حلقات بهگونهای تنظیم شدهاند که طرح مسائل علم اصول متناسب با تواناییهای دانشجو باشد و از تحمیل مطالبی فراتر از ظرفیت و توان او در هر مرحله پرهیز شود.
حلقه اول، مقدمه و زمینهساز مسیر علمی دانشجو بهشمار میآید؛ حلقه دوم، سطحی بالاتر از حلقه نخست دارد؛ و حلقه سوم به دو بخش تقسیم میشود که بخش دومِ آن، مرحلهای بسیار پیشرفته است و دانشجو را برای حضور در درس خارج (دروس عالی) آماده میسازد.
این ویژگی، حلقات ثلاث را از دیگر کتابهای اصولی متمایز میسازد.
سوم: حلقات ثلاث از ایرادی که بر چهار کتاب وارد شده بود ــ یعنی طابع تاریخیِ بهجا مانده در مسائل اصولی ــ فراتر رفته و مسائل را با عناوین تازه و متناسب با تحولی که علم اصول پشت سر گذاشته، عرضه کرده است. افزون بر این، شهید صدر (ره) از تقسیم مسائل اصولی به دو بخش یا تقسیم چهاربخشی صرفنظر کرده و بهجای آن، مسائل خود را به دو بخش «مباحث ادله» و «مباحث اصول عملی» تقسیم نموده است.
به نظر میرسد سید (ره) این تقسیم را برگزیده، زیرا با روند استنباطی که فقیه در عمل طی میکند، هماهنگ است؛ روندی که شامل دو مرحله طولی است: ادله و اصول. به این صورت که پس از آنکه فقیه دلیلی نمییابد، به جستوجوی اصل میپردازد.
چهارم: حلقات، مسائل اصول را از سادهترین آنها آغاز کرده و تا پیچیدهترینشان ادامه داده است، و در این مسیر، ترتیب مباحث بهگونهای رعایت شده که هیچ مسألهای پیش از آنکه همه مقدمات و عناصر لازم برای شکلگیری تصور کلی از آن فراهم شود، مطرح نگردد.
پنجم: به همین دلیل، شهید در مسائلی که بررسی کرده، به همه ادله آنها از روایات و آیات نپرداخته، بلکه تنها به اندازهای که طرح علمی بحث اقتضا میکرد بسنده نموده است؛ زیرا ارائه همه ادله، از اهداف حلقات نیست، بلکه این امر در درس خارج یا در کتابهایی که برای شکلگیری آراء نهایی تألیف میشوند، ضرورت دارد و مؤلف در آنجا ملزم به ذکر تمام ادله خواهد بود.
ششم: از ویژگیهای حلقات، فقدان رویکرد شخصی است؛ به این معنا که شهید (ره) در این کتاب قصد عرضه دیدگاههای اصولی خود را نداشته، بلکه به بیان آرای دیگر اصولیان و نظریههایی که دیگران کشف کردهاند پرداخته، حتی اگر با دیدگاه آنان موافق نبوده باشد.
البته، شهید صدر در مواردی که اقتضای بحث ایجاب میکرد، دیدگاههای اصولی خود را نیز بیان کرده است، اما نه از آن جهت که مؤلف کتاب ناچار باشد نظریات شخصیاش را در آن بگنجاند، بلکه از این رو که او صاحب مکتب اصولی خاصی بوده که دارای آرای ویژه خود است و این آراء نقشی مؤثر در پیشرفت اندیشه اصولی در مرحله پایانی تحولات آن داشته است.
ازاینرو، نمیتوان آرای اصولی و نظریههای سید صدر را صرفاً از طریق مراجعه به حلقات ثلاث (دروس فی علم الأصول) بهطور کامل شناسایی کرد، هرچند این آراء در حلقات به شکلی مطرح شدهاند که حکایت از پذیرش و تأیید آنها دارد.
با وجود این نوآوری در منهج مطالعات اصولی، شهید صدر عبارات و اصطلاحات قدیم علم اصول را حفظ کرده و تغییر مهمی در آنها ایجاد نکرده است، تا دانشجو بتواند به کتابهای قدیمی و دیگر منابعی که از همان اصطلاحات استفاده میکنند، مراجعه کند. با این حال، سید تجدید این اصطلاحات را تنها در سطح حلقه اول انجام داده است، و این کار را با توجه به همین نکته مهم ـ یعنی ضرورت نوسازی اصطلاحات اصولی ـ رعایت کرده است.
[1] . الذريعة ج14 ص224 آغا بزرك الطهراني ، وتكملة الأصل ص305 السيد حسن الصدر.
[2] . سید شهید «ره» در کتاب المعالم، مراحل تاریخی علم اصول را به سه دوره تقسیم کرده است.
[3] . مقدمة المباحث ص58، ص60.
[4] . محاضرات المحنة ص78.
[5] . ترجمة الشيخ الأنصاري في مقدمة (المكاسب) بقلم السيد محمد كلانتر ص141.
[6] . كتاب المعالم للشيخ حسن نجل الشهيد الثاني والقوانين للمحقق القمي والرسائل للشيخ الأنصاري والكفاية للآخوند الخراساني.