شهید رابع؛ اسوه جهاد و شهادت، آیت‌ الله صدر

منبع: حوزه، فروردین و اردیبهشت ١٣۶٧، شماره ٢۵

او در صدر، جهان اندیشه بود و در روزگار غربت دین و زهرکین، پاسدار سنت شد. در خاندان اجتهاد، رشد کرد[1] واین ریشه پاک، او را به اعماق تاریخ تشیع می‌برد و بته‌ای بی‌بنیاد را نمی‌ماند، تا هر نسیمی، او را به تسلیم وا دارد. او به ابدیت اجتهاد و روحانیت، وابسته بود واز آن، ارتزاق می‌جست و ره می‌نمود. این رشته در گذشته، او را پایدار داشت، اما این استواری را بی‌نگاه به (حال) و (آینده)، بدست نیاورد. از آنان نشد که (گذشته) را همه چیز بینگارد و در (سنت) غوطه زند واز (حال) بماند و (آینده) را ببازد!

شهید صدر، با این ویژگی، ممتاز ماند. او نماینده نسلی بود که از گذشته و معلومات پیشین، احساس شرم نداشت. از که در علوم گذشتگان، عور و فحص دارد، خجل نبود، اما باور داشت که دنیای معرفت، بی‌کرانه است و باید در بسیاری از باورها و قالبه، تجدید رای داشت و با این تلقی، به میدان دانش برآمد و با اتکای به گذشته و دید حال، امروز را نگریست و برای آینده، طرح و نظر داد.

در زندگی اندیشه و عمل شهید صدر، نکات آموختنی ببارند. بی‌تردید، استاد شهید در راستای خط اصلاح در حیات دینی، از شاخصان بودند واین امتیاز، این نیاز را جدی می‌کند که در حیات فکری ایشان، تاملی استوارتر و جدی ترانجام یابد. اما این مختصر، نگاهی شتابزده به درسهای زندگی و فکری استاد شهیداست و مطالب، دراین حدود، محصور و محدودند و با این عذر تقصیر، نوشتار را در پیشدید دارید:

مقامات روحانی

استاد شهید، در دنیای جان سیر آفاق کرد. از آنان نشد که نبوغ علمی، او را بفریبد و به خود، متکی سازد. بسیارند کسانی که توانائیهایشان، زمین گیرشان می‌کند و او از آنان بود که قوت علمی را قوت جان کرد و سرمایه راه ساخت و از (دانش) بهره برد و (حجاب) او نشد. از دوران کودکی، گونه‌ای دیگر بود. برق درخشان تقو، در جبینش آشکار بود و ذکاوت خدادادی در دیدگانش می‌درخشید. راویان زندگانی ایشان گفته‌اند: که در دوران دبستان نیز، شهرتی همگانی داشت. از آنان بشمار نمی‌رفت که حیاتی پنهان و معقول دارند. شاگردان واستادان، از منزلت وارج علمی و تقید شرعی و تادب اخلاقی او، آگاه بودند. او جسارت ابراز داشت. در آن زمان که در دوم دبستان بود، شاگرد برگزیده مدرسه بود که در مراسم عام عزاداری، در صحن کاظمین، قصائد و گفتاری را برای عموم مردم، بخواند. گاه شعرخوانی او، ربع ساعت به درازا می‌انجامید و در مجموعه آن، از حافظه خویش مدد می‌گرفت و در آن زمان٨-٩ سال بیش نداشت.[2]

این گونه روحیات، همگانی نیستند، نشانه‌ای از قدرت اراده واتکای نفس بشمار می‌آیند واستاد شهید، از نان بود که این ملکات را در خود داشت و پرورش داد واز آن، سودها برد.

آنگاه که تحصیل دانش را اشتغال اصلی دانست، از تفنن در آن، دوری گزید و نبوغ خویش را مایه رخوت نساخت. شاگردان ایشان، روایت کرده‌اند که آن بزرگوار می‌فرمود که: (به هنگام فراگیری، چون پنج فرد محصل جدی، تلاش داشتم).[3]

این حالات، کمیابند و در گرانبار حیات انسان بشمار می‌آیند. بسیارند آنان که راه جدیت و تلاش را پی می‌گیرند. اما از تیزهوشی، بی‌بهره‌اند و آنان که این را دارند، خود را بر مرکب راهوار می‌یابند واز مایه گذاردن، دریغ دارند، و شهیدصدر در جمع دو نعمت، توفیق نام داشت.

استاد شهید، ذکاوت و جدیت را با استفاضه ازانوار ولایت، همراه می‌دانست و طالب علوم دین را آن کس می‌دانست که ازاین منبع، غفلت نورزد. شاگردان استاد، حادثه ذیل را از زبان ایشان، روایت کرده‌اند:

(در زمان تحصیل، هر روز زمانی را به تشرف در حرم حضرت امیر(ع)، اختصاص می‌دادم و در آن ساعت، در زمینه مطالب علمی می‌اندیشیدم واز برکات حضرت، استمداد می‌جستم. این شیوه را مدتی ترک گفتم – و کسی بر آن آگاه نبود – روزی مادرم در خواب. حضرت امیر(ع) را می‌بینند که به این مضمون، فرمودند: به باقر بگو چرا درسی را که پیش ما فرا می‌گرفتی، رها کردی ؟).[4]

این واقعه، نشان از علقه معنوی استاد، با مقام ولایت کبری دارد واز آن سوی، عنایتی که آن حضرت، به شاگرد مکتب خود داشته‌اند و آینده تابناک او را در خدمت دین، دریافته‌اند واز بذل لطف دریغ نداشته‌اند.

شهید صدر، لیاقت خدمت و (شهادت) را بی‌سرمایه، تحصیل نکرد. در بیان و گفتاراو، سوز واشتعال دینی، رویت می‌شد. احساس شورایمانی را با شعور عقلانی، همراه ساخت واین بود که حیات او، زندگانی طیبه و جاویدان شد. در زندگانی شخصی نیز، شیوه قانعانه را اساس دانست. در روزگار عسرت و مکنت، ازاین روش، عدول نکرد. داستانهای حیرت انگیز، از زهداستاد، نقل کرده‌اند واین مقام را گنجایش آن نیست. اما تذکاراین واقعیت است که روحانیت و مرجعیت جز در زندگانی قانعانه، جاویدان نمانده‌اند و شهید صدر، به این خط جاودانه، متصل بود.

در مقام تربیت نیز، از آراء و ملکات خاص، پیروی می‌کرد. اساس تربیت را بر محبت می‌دانست و معتقد بود که پایه انتشار عقائد، الفت ارواحند، حتی در زمینه پرورش کودک، چنین می‌اندیشید. در زمینه پورش کودکان خویش، روش ذیل را برگزیده بود.

(استاد، نقل می‌کرد که تربیت کودک، از یک سو نیازمند به کاردانی و خشونت واز جانبی، ملایمت وابراز عواطف است. در میا نمان معمول است که پدر وظیفه اول را انجام می‌دهد و مادر، نقش دوم را ایفا می‌کند. اما من با همسرم، قرار گذاشتیم که عکس آن را انجام دهیم… سراین روش، آن بود که ایشان، خود را تواناتر در تعلیم و تربیت دینی می‌یافت و می‌خواست که کودکانش، جز محبت و مهرازاو نبینند، تا زمینه پذیرش ارزشها و افکار را از او بیابند…[5]

استاد شهید می‌فرمودند:

من به فرزندم تفهیم کردم که اموال موجود، اموالی که معمولا به مراجع می‌رسد ملک ما نیست. و لذا این کودک، گاه و بیگاه، می‌گفت که پیش پدرم، پول زیادی است اما مال او نیست. این تلقینان، برای آن بود که توقع مصرف دراو پدید نیاید. بلکه با روح قناعت پرورش بیابد و به این اموال، مانند ملک شخصی ننگرد).[6]

این گونه توجهات در تربیت، کم نظیرند. بویژه، از آنان که در مدارج عالی علمی، بسر می‌برند. همگان می‌دانیم که اشتغال علمی، غالبا غفلت زاست واز توجه به اطراف واکناف، باز می‌دارد واین موضوع که استاد شهید در کثرت اشتغال علمی، به تربیت کودک می‌اندیشید و ظرائف امور را می‌نگرد و توجه دارد، از نکات آموزنده برای دانش پژوهان و عالمان می‌نماید.

در تربیت شاگرد نیز، شیوه‌ای خاص داشت. فقط استاد درس نبود، استاد زندگی شاگرد نیز بشمار می‌آمد. رابطه اش با شاگردان، مبادله علمی صرف نبود، جاذبه قلبی، اساس و لب ارتباط بود. شخصیت عاطفی شهید صدر، بویژه درارتباط با شاگردان، ظهوری تام می‌یافت. آنگاه که از شاگردان خود بدور مانده بود، در قطعه‌ای از سخن، با سوز و گداز، ازاین فراق یاد کرد و با کلماتی احساس برانگیز، رابطه قلبی استاد متخلق حوزه را با شاگردان خویش بیان داشت. رابطه‌ای که در دیگر مراکز آموزشی، چون در نایاب می‌نمایند. او دراین پیام (که به شهادت ناظر سخن، با اشک دیده همراه بود) فرمود:

(سلام بر شما باد دوستان. سلام از پدرتان – که از شما به جسم دوراست و به دل نزدیک – آن پدر که شما دراعماق جان او زیست می‌کنید و در تمامی خاطراتش، چون شما تفسیر زنده گذشته او هستید)[7]

این پیام شفاهی، که در نوار ضبط گردیده بود و به شاگردان ایشان، ابلاغ شده بود از جملات عاطفی سرشارند واستاد شهید، با بیانی بلیغ – که خاص ایشان بود از دنیای پر رونق قلبه، خبر می‌دهند و سنگینی را کلامشان را با امواجی از لطائف و ظرائف، در تعبیر و بیان همراه می‌سازند.

آفاق علمی

شهید صدر، در حوزه‌های مختلف علمی، دانش اندوخت و منزلتی سترگ را دریافت. به کسب دانشهای رائج در حوزه، اکفتا نکرد و همت آن داشت که ضمن اکتساب علوم حوزوی، به دانشها نو نیز نگاهی بیفکند واز حاصل آن سود جوید.

زمان تحصیل علوم حوزوی وی، بیش از ١۶ – ١٨ سال به درازا نینجامید،[8] اما این مدت را عاشقانه به تحصیل و آموزش پرداخت.

گویند روزی ١۶ ساعت را به گونه‌ای مداوم، در تحصیل علم، می‌گذارد[9] و چنین شد که اولین دوره تدریس خارج اصول را در سال ١٣٧٨ به پایان برد. دوره خارج فقه را در سال ١٣٨١، در سن بیست و هشت سالگی، شروع کرد و جدیت و نبوغ خویش را در طرح نکات نو و بسط مطالب نشان داد.[10]

شهید صدر، در زندگانی کوتاه خویش، آثار تالیفی پر بار بر جای نهادند. این تالیفات، با امتیازات و ویژگیهای خاص قرینند و بررسی یکایک آن، نیازمند به نوشتاری مستقل خواهد بود، اما نگاهی سریع بر حوزه گستردگی تالیفی آن شهید، از وسعت اطلاع و جامعیت و نبوغ وی، حکایت می‌کند و سوز و گداز فراق از آن شخصیت علمی را افزون می‌سازد.

١. علم اصول: شهید صدر، دو تالیف مستقل در علم اصول دارند. اولین آن،  (العالم الجدیده فی علم الاصول) که با مقدمه‌ای تاریخی، در تطورات علم اصول قرین است. نگاه تاریخی در تحولات علمی و غیر آن، در نوشته‌های استاد شهید، موج می‌زند واین ویژگی، اشراف و وسعت نظری را بهمراه دارد که بر عارفان منزلت تاریخ، پوشیده نیست.

کتاب دیگرایشان، سلسله مجلدات (دروس فی علم الاصول) است که به قصد جایگزینی کتب سطح در علم اصول، انجام یافته است. شهیدصدر، دلائل این کار را در پیشگفتار آن، بر شمرده‌اند و راهی تازه را در تحول آموزشی حوزه، گشوده‌اند. این مجموعه، به اضافه تقریراتی است که از آن استاد بزرگ، به توسط شاگردانشان، رقم زده شده است واز آنجمله دوره هفت جلدی (بحوث فی علم الاصول) مجموعه آراءاصولی شهیدصدر را در دروس خارج، در بر دارد. این عقائد، حاوی نکاتی بدیع و بحث انگیزند. در بسیاری از مسائل، انظار و یا ابتکارات نوی ازاستاد شهید، رویت می‌شوند. بی‌گمان حیات پربار علمی آن استاداگراستمرار می‌یافت، این آراء را در سطوح وسیعتر در حوزه هایعلوم دینی، منتشر می‌ساخت و به باروری آن اندیشه ها از سوی خوداستاد، منتهی می‌گشت. اما آنچه دراختیاراست، سودی فراوان ببار آورده و خواهد آورد.

٢. فقه: استاد شهید، مباحث فقهی خویش را در مجلدات چهارگانه، با عنوان (بحوث فی شرح العروه الوثقی) آورده‌اند. استاد شهید، در مباحث فقهی به تبویب خاص معتقدند واین باب بندی را در (الفتاوی الواضحه)، که به عنوان رساله عملیه ایشان نگاشته شده است، رعایت کرده‌اند.

جهت گیری و بررسی انظار فقهی ایشان، نه در خوراین نوشته است، اما گرایشهای آخر زندگانی آن استاد، از نوع جهت گیری دیگر در مباحث فقهی مطلع می‌کند. شاگردان آن استاد، نقل کرده‌اند که دراین اواخر، قصد داشتند که در فقه معاملات، بحث تطبیقی را بین فقه اسلام و حقوق جدید بگشایند و منزلت فقه اسلامی را دراداره جامعه، نشان دهند.[11]

متاسفانه، این کار ارزنده، با شهادت ایشان، به انجام نرسید و این نیاز، همچنان برجاست و پاسخگو می‌طلبد.

٣. فلسفه: استاد شهید، به فلسفه از دیدگاه تطبیقی آن نگریست و آن را درافکار و عقائد معاصر، تعقیب کرد و تقاوت بینش دینی را با تفکرات دیگر، نشان داد.

شهید صدر، از دیر باز به مطالعات فلسفی، علاقه مندی نشان می‌داد و بویژه موج افکار جدیداو را به خود وا می‌داشت. حتی آن زمان که محصل حوزه، بحساب نمی‌آمد و آموزشهای ابتدائی را می‌گذارند، رفقای او نقل می‌کنند که برای اولین بار نام‌های مارکسیسم، دیالکتیک و… را ازاو شنیده‌اند.[12] این اسامی و مصطلحات وافکار، او را مجذوب و مرعوب نساخت، اما موجب شد که بیگانه از قضای جدید، بسر نبرد و فقه واصول را تمام مساله روزگار نپندارد. و چنین شد آنگاه که نیاز دید، به نگارش (فلسفتنا) همت گماشت. در پیشگفتار آن کتاب نوشت:

(امواجی ازافکار غریبان، به قلمرو جهان اسلام، هجوم آورده‌اند… نزاع و درگیری بین این افکار وارداتی و کیان فکری امت، پدید آمده است. دراین زمان، بایستی اسلام، سخن خود را بگوید… این گفتار، باید ریشه دار، محکم، صریح و روشن باشد و قلمروهای مختلف هستی، زندگی انسان، جامعه، دولت و نظام را فرا بگیرد، تا امت اسلامی، بتواند (کلمه الله) را دراین درگیری، برافراشته سازد).[13]

و شهید صدر، با این اندیشه، به میدان مبارزه افکار وارداتی ملحدانه و مشرکانه برآمد و سعی داشت که مکتب را در قالب یک هویت واحد، نشان دهد و برتری آن را در برخورد با آراءافراد و مکاتب دیگر، بر ملا سازد.

شهید صدر، این گونه کار را خارج از حوزه مجتهدین نمی‌دانست. او پاسداری ازاعتقادات امت اسلامی را در راس مسوولیتهای مجتهدان می‌یافت و خود دراین راه، بذل جهد کرد و پیشگام شد. آنان آه از رواج این کتاب، اطلاعاتی دارند، می‌دانند که چگونه این کتاب،  (فلسقتنا)، موجی طوفانزا در جهان اسلامی، ایجاد کرد و قدرت دین را با بیانی روشن، اما استوار، به نمایش در آورد.

شاگردان استاد نقل می‌کنند:

(روزی برای برگزیدگان شاگردان خود، سخن می‌گفت و در آن میان، فرمود: شیوه‌ای که در (حوزه) مرسوم است که بر فقه واصول اکتفا می‌کنند، نادرست است. بر شما باد که در بخشهای مختلف مسائل اسلامی، تحقیق کنید. از آن جمله، به آنان امر کرد که به مباحثه (فلسفتنا) بپردازند. این بحث، در منزل من شروع شد… دراولین روز آغاز… استاد شهید در مجلس حاضر شد و فرمود: من دراین مجلس حاضر شدم و اعتقاد بر آن دارم که مجلس با فضیلت ترازاین محفل که در آن معارف اسلامی، بحث می‌شود، وجود ندارد. ازاین رو میل داشتم که دراین مجلس حاضر شوم).[14]

این گونه تاکیدان وارشادات، از باوری بر می‌خاست که استاد، از شرائط روزگار داشتند و سعی می‌فرمودند که این اندیشه را منتقل کنند و نسلی را پرورش دهند که به این اوضاع، بی‌تفاوت ننگرد و مسوولیت خویش را در برابر آن بیابد.

۴. منطق: استاد شهید، در مباحث اصولی که ارتباطی به منطق می‌یافت، اشارات و مباحثی شایسته را تبیین داشته‌اند. دراین میان، تالیف ارجمند و مبتکرانه (الاسس المنطقیه للاستقراء)، نگاهی نوازاستاد، به مباحث منطقی است و ناقدان اندیشه، از مقام و منزلت این تالیف مطلعند.[15]

۵. تدوین مکتب: استاد شهید، قصد آن داشت که دین را در قالب اجزائی مرتبط و غیر منفصل، ترسیم سازد. در مقدمه‌ای که بر تالیف  (المدرسه الاسلامیه) نگاشت، ضرورت اعلان مانیفست اسلامی و شیوه آن را چنین تبیین کرد:

(باید کوشش شود که اندیشه اسلامی، به صورت حلقه‌های زنجیروار… در سطح مدارس عنوان گردد و با آن دراشاعه رسالت فکری اسلام، تشریک مساعی کند).[16]

استاد شهید، ازاین سلسله (المدرسه الاسلامیه) دو جزء را به پایان بردند:

١.  (الانسان المعاصر والمشکله الاجتماعیه).

٢.  (ماذا تعرف عن الاقتصادالاسلامی ؟).

۶. فلسفه اخلاق: استاد شهید، مباحثی را دراین ارتباط، در مباحث اصولی خویش متعرض شدند، از آن جمله در مباحث حسن و قبح عقلی، مطالبی را بیان داشته‌اند.

تفسیر: دراین زمینه، سلسله گفتارهائی از آن استاد، بر جای مانده است و دو مجموعه از آن نشر یافته است. اولین آن، مجموعه‌ای از چهارده گفتاراست که با عنوان (المدرسه) القرآینه منتشر شده است. در آخرین درس، بیانی دل انگیز و همراه با شور واحساس دارند و تفاوت محبث الهی را آنان که مهر دنیا را در دل می‌پرورند و ابعاد و آثاراین دو گونه محبت را چنان به نقش و تصویر سپرده‌اند که حاضرین در درس، ازاشک و ناله مستمعان، حکایت دارند.[17] باقی این سلسله گفتار، عمدتا نگرش به (تاریخ) و جامعه است.

دومین مجموعه تفسیری از گفتاراستاد شهید، دو سخنرانی است که به نام (المحنه) نشر یافته است. آمیختگی مباحث علمی و عاطفی دراین مجموعه – که از دو گفتاراستاد تهیه شده است – جذبه‌ای را می‌آفریند که سنگینی محتوای پیام آن، زیر کام، احساس می‌گردد و به سهولت محو نخواهد شد. بیان حماسی استاد شهید، گاه و بیگاه، موی را بر تن راست می‌کند و شعاعی از بیان اجداد پاکدامن و شجاعش را رسم می‌سازد، آنان که این مجموعه را با دیده عبرت خوانده‌اند، از تایید صدق این سخن نخواهد گریخت.

٨. اقتصاداسلامی: استاد شهید، به نوع معیشت انسان و تفکراسلام دراین زمینه، عنایت داشت. معتقد نبود که اسلام، معیشت دنیوی را رها ساخته و دراین زمینه، بی‌نظراست. باور داشت که اگر زمین، جامه آسمانی بپوشد و کار در طبیعت، عنوان دینی و مفهومی عبادی بیابد، انسان، غیب گرائی حرکت آفرین می‌شود.[18]

وی در صدد آن برآمد که در تنظیم این آرمان، برنامه‌ای را از دین بیابد و نشان دهد. مفصل ترین خدمت استاد دراین زمینه، تالیف گرانقدر (اقتصادنا)است، که از آن روزگار تاکنون، برق و درخشش آن مشهود می‌نماید. آراء شجاعانه آن استاد، در مسائل فقهی و غیر آن، درس آموزند و مباحث تطبیقی آن، روشنگراولین گامها در راه ایجاد مکتب مستقل اقتصادی در عصر کنونی، بشمار می‌روند.

از دیگر تالیفات ارجمندایشان،  (البنک اللاربوی فی الاسلام) است. این تالیف، نشانگر بینش فقیهی است که به تطبیق دین، در عصر نو می‌اندیشد و سعی آن دارد که نظام پولی را در خارج از نظام رائج، ترسیم سازد.

افزون براین دو تالیف مفصل، جزواتی نیز در زمینه مسائل اقتصادی، منتشر ساخته‌اند واز آن جمله: (ماذا تعرف عن الاقتصاد الاسلامی؟)،  (صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی) و (خطوط تفصیلیة عن اقتصاد المجتمع الاسلامی).

نقل و توضیح و بررسی آراء اقتصادی شهید ضدر، از مباحثی شایسته و ارجمنداست که باید پژوهندگان، گامهای اختصاصی که ایشان را دراین راه گذارده‌اند، آشکار سازند و نکات بدیع و نو را در آفاق آراء اقتصادی ایشان، بیابند و راه را برای حرکات جدید، باز کنند.

٩. تاریخ: استاد شهید،  (تاریخ) را تفنن زندگی نمی‌دانست، ازاین رو، اولین تالیف خویش را در مباحث تاریخی، به انجام رساند و به یادگار نهاد. کتاب (فدک) را در سن ١٧ سالگی نگاشت[19] واین مساله تاریخی اعتقادی را به نقد و بحث گذارد. در حیات علمی استاد، علاوه بر بینش تاریخی در مباحث علمی – که در مجموعه آثار و دروس آن استاد، نمایان است – نوشته‌ها و جزواتی مرتبط با این موضوع، موجوداست واز آن جمله مباحثی را که درایام وفات ائمه(ع) برای شاگردان خویش، ایراد می‌کردند و زندگانی آن بزرگواران را تشریح و توضیح می‌دادند و خط سیر واحد اهل البیت(ع) را روشن می‌ساختند.[20]

١٠. مباحث اعتقادی: دراین زمینه، می‌توان از مقدمه (التفاوی الواضحه) که با نام (المرسل والرسول والرساله) نشر مستقل یافته است، یاد کرد. در این نوشته، استاد شهید، مسائل اعتقادی توحید، نبوت و پیام نبی را به گونه‌ای استوار و روان بیان داشته‌اند.

در زمینه مباحث اعتقادی، جزوه مختصرامام پر باراستاد، با نام (بحث حول المهدی)، یاد کردنی است. این نوشته، نشان می‌دهد که چگونه اندیشه پر بار، بیان و سبک نگارش شیوای استاد، توان آن را یافته‌اند که مبهمات اعتقادی را جزء مسلمات در آورند. واین، کار همگان نیست که گروهی را دانش اعتقادی است واز سبک اثبات واد، ناتوانند و جمعی توانا بر نوشتار و گفتارند، اما به منبع حکمت راه ندارند و برخورداری از هر دو فضیلت، نعمتی است که جز گروهی اندک را بهره‌ای از آن نبوده است واستاد شهید صدر، از برخورداران هر دو نعمتند.

این گزارش اجمالی از آثاراستاد شهید از یکسو آفاق وابعاد معلومات ایشان را آشکار می‌سازد، و از دیگر سواز حوزه‌های مختلف مسوولیت علمی، که آن شهید برای خویشتن قائل بود، با خبرمان می‌سازد. وی، از آنان نبود که تکلیف را در پیگیری سنت جاریه حوزه، منحصر کند، و نه از آنان بشمار می‌رفت که علقه خویش را از حیات پر سابقه آن نهاد، منقطع بیابد واز گذشته خویش، احساس شرم کند، و چنین بود که مصداق آیه کریمه شد (واجعلنی مبارکا اینما کنت).

هر آن جا که بود و در هر زمینه که نگاشت، برکت و خیراز آثارش بارید و نسل حاضر و آینده را منتفع ساخت. خداوند و خلفای او در زمین، از آن کسان نخواهند گذشت که از استمرار برکت این شجره طیبه، مانع شدند و امت اسلامی را ازادامه فیوضات و آثارش محروم ساختند.

تحول و ابتکار

استاد شهید، حفظ باطن را بی‌تغییر قالب، ناممکن می‌یافت. معتقد بود که در روش آموزش و عرضه دین، مسائل بسیاری وجود دارند که نیازمند به تحولند. و با این تلقی شیوه جدید نگرش و نگارش مکتب را آغاز کرد. در هر مساله‌ای که سخن گفت یا نوشت، بر آن بود که نقاط کور را بگشاید و زاویه‌های جدید را رسم سازد. اگر آخرین حرف را نمی‌گفت، سنگ بنای شروع در حرکت را می‌گذارد واین نیز، ارزشی پربار دارد.

بسیارند کسانی که قصد گشودن راهی را دارند، اما از شروع و آغاز می‌هراسند و یا نقطه ابتدا را نمی‌یابند. شهید صدر، راههای بسیاری را گشود تا آیندگان بر آن گام زنند. اواز آنان بود که سنت پیشینیان را حجاب اندیشه نمی‌ساخت و چنین شد که شهامت ابراز عقائد را داشت. این شجاعت، از جهالت درافکار گذشتگان، نشات نمی‌یافت، بلکه تیزبینی و دقت در قصورها و تقدیس تلاش‌ها، او را به این جهت گیری می‌کشاند. .

صدق دعاوی فوق، در آثار متعدد آن استاد شهید، محسوسند. آنگاه که در (تفسیر) بحثی را گشود – و شهادت جانگدازاو، این سلسله را ناتمام نهاد – به نقد تفاسیر رائج پرداخت و ضرورت بازگشودن نگرش موضوعی به (قرآن) را تبیین کرد. شهید صدر بیان داشت که تفاسیر موجود، بر مبنای (تفسیر تجزیه‌ای) نگارش یافتند واین گونه تفسیر، آیات را منقطع و غیرمرتبط می‌نمایاند. اما در تفسیر موضوعی، بایستی موضوعی را از واقعیت زندگی برگیرند و دیدگاه قرآن را در زمینه آن، تبیین سازند.

او، تکامل تفسیر را به رشد تفسیر موضوعی می‌دانست واین باور را ابراز داشت که تکامل (فقه)، به آن بود که سنت و حدیث، از قالب نقل احادیث کتب اربعه و غیر آن، به صورت ابواب فقهی در آمده. بدینگونه که فقیه مسائل موردابتلای جامعه خویش را می‌نگریست و در جستجوی آن بر می‌آمد که پاسخ حدیث را نسبت به آن مساله، بجوید.[21]

شهید صدر می‌فرمود که این روش را در تفسیر، باید گسترش داد. اگر قصد آن است که قرآن، رهنمای زندگی شود، بایستی مفسران، تلقی قرآن را پیرامون زوایای حیات دریابند و بیان دارند، همانگونه که در (فقه)، چنین سمت گیری تعقیب می‌گردد.

در زمینه بررسی زندگانی معصومان(ع) نیز، تحول در نگرش را لازم می‌دانست. رواج اندیشه‌های را که به نقش سلبی ائمه، تاکید داشت، ناروا می‌شمرد و آن را تحریف حقیقت وانحراف در مسیراست می‌انگاشت. دراین موضوع می‌فرمود:

اگر بیائیم از زندگانی پیشوایان، چنین تحلیلی بکنیم که نقش ائمه در مقابله با حکومته، فقط جنبه مبارزه منفی را داشته است علاوه براینکه تفکری اشتباه و تحلیلی نادرست است، در زمینه عملی، برای پیروان خطری بزرگ ببار خواهد آورد، چه، با چنین تحلیلی از جهت گیری پیشوایان، برای امت این نتیجه حاصل می‌شود که هیچگونه وظیفه اجتماعی ندارند و هرگونه امیدی که روزی حکومت را بدست گیرند، از دیدگاه ملت محو می‌شود و لذا احساس کرده ایم که بر ما واجب است تا این خطای فکری امت اسلامی را بزدائیم.[22]

ایشان، براین اعتقاد بودند که دریافت سیراثباتی ائمه، جز به درک حقیقت رسالت عام امامان، نامیسراست. شهید صدر، مشکله تفسیر آیات مکتوب حق را دراین مقام نیز می‌دید. همانگونه که رویت منقطع کتاب الهی، در ره گشائی حیات ناموفقند، آیات ناطق خداوندی نیز باید در راستای یک خط مستقیم، نظاره گردند. نگاه انفرادی به زندگی یک امام، این تلقی را می‌آفریند که نوع برخورده، متفاوت بوده‌اند و سیاستها گوناگون. اما آنگاه که سیر واحد رویت شد، حرکات سیاسی ائمه(ع) جزر و مد یک رود خروشان، محسوب می‌گردند و در نتیجه شبهه تناقص پدید نمی‌آید.

ایشان می‌فرمود:

(امامان شیعه را به شکل یک کلی مربوط به هم ملاحظه و درباره آن تحقیق و بررسی می‌کنیم)[23]

شهید صدر، این نوع تلقی را با نوع باور صحیح ازامامت، مقرون می‌داند و می‌گوید:

(نفس عقیده به امامت ایشان، چنین نقش و حرکتی را ایجاب می‌کند، چه، امامت، ماهیت واحدی است که در همه ایشان، به طور متساوی، تحقق یافته و مسوولیتها و شروط آن، یکی است).[24]

در شیوه آموزش و تدریس و تحصیل متون آموزشی در حوزه، شهیدصدر به تحول و تکامل می‌اندیشید. این نکته، بویژه در (علم اصول)، محسوستر می‌نمود. استاد شهید، با امعان واشراف بر آن علم، در متون درسی علم اصول، نیازی به تحول و تغییر می‌دید. در مقدمه‌ای که بر سلسله دراسات فی علم الاصول نگاشت، ازاین حاجت، به تفصیل، سخن گفت. ایشان ضمن سپاس بی‌کران از منزلت و تلاش مولفان کتب درسی علم اصول، از علل احتیاج به این تکامل، بحثی مبسوط به میان آورده‌اند و دراین میان نکته ذیل را در میان آن علل، بر شمرده‌اند.

(کتب چهارگانه درسی در علم اصول معالم، قوانین، رسائل و کفایه آن که حدود بیش از پنجاه سال به منزله کتابهای درسی قرار گرفته‌اند، اما مولفان آن کتب، با این جهت گیری، آن ننوشته‌اند… و بین آن کتاب که به عنوان کتاب درسی و آموزشی نگاشته می‌شود، با آن تالیف که به قصدابراز آراء و عقائد مولف، نوشته می‌گردد، تفاوتی بسیاراست)[25]

درادامه نوشتار، استاد شهید، از تفاوتهای بسیار که بین دو شیوه سبک نگارش است، سخن می‌گویند  (واین مقام، فرصت نقل و تفصیل پرداخت به آن، نیست). علت فوق، تقریبا نکته‌ای همگانی در کتب آموزشی حوزه است و طالبان تکامل شیوه آموزشی در حوزه، بایدازاین نکته غافل نشوند.

شهید صدر، در حوزه مسائل فقهی نیز معتقد بود که در عرضه آن برای مقلدان، باید به تحول و تغییری اندیشید و با این اندیشه، به نگارش  (الفتاوی الواضحه) پرداخت. در پیشگفتاراین کتاب (که با شهادت ایشان، خبر جلداول آن انتشار یافت)، لزوم تکامل در رسائل عملی مجتهدان، تاکید گردیده است.

فصلی را با این عنوان، بازگشوده‌اند: (الرساله العملیه، اهمیتها و تطویرها) و دراین بخش، ملاحظاتی را پیرامون رساله‌های عملیه موجود، بیان داشته‌اند واز آنجمله فرموده‌اند:

نکته اول: این رساله‌ها غالبا از شیوه فقهی تقسیم فصول و ابواب، تبعیت کرده‌اند (سپس استاد شهید، هفت نتیجه را دراین نوع سمت گیری، بیان می‌دارند که در دیگاه ایشان، ضعف و نقض روش محسوب می‌گردند).

نکته دوم: رساله‌های علمیه ما در تحول تاریخی پدید آمده، کافی و رسا نیستند، زیرا شیوه گفتار و نوشتار (لغت) و موصوفات زندگی، تحول یافته‌اند.[26]

ایشان، به اشاره وایجاز، ازاین حقیقت سخن می‌گویند که زبان نوشتار در زمانهای گوناگون، تحول و تطور می‌یابند و شیوه تالیف، باید به گونه‌ای باشد که مخاطبان آن، در فهم نوشته، در ابهام نمانند. اگر در قدیم، مصطلاحات فقهی برای مخاطبان رسائل عملیه، آشنا بود و با بکار بردن الفاظ فنی فقهی، ابهام‌آفرین نبود، اما اینک، با گسترش آموزش عمومی، رساله‌های عملیه، مخاطبانی را یافته‌اند که با این مصطلحات، نا آشنایند واینان، جماعتی اندک نیستند، ازاین رو، باید سبک مورد پسند زمانه را در شیوه انتقال فروع فقهی به عامه مردم، برگزید و در شیوه کهن، تغییری آفرید، تا به این مذاق عام در سبک و نگارش، سازگار باشد.

نکته دیگر آن که این رساله‌ها به وقایع متحول و متجدد زمانه، توجهی اندک مبذول داشته‌اند. ایشان در تبیین این نقیصه، فرموده‌اند:

وقائع رو به رشد و متجدد، به گونه‌ای مداوم، پاسخ شرعی را می‌طلبند. رساله‌های عملیه، در گذشته، احکام مسائل مورد احتیاج زمانه خود را در بر می‌گرفت. امروز نیزاین نیاز موجوداست تا حرکت تاریخی خویش را آغاز سازد و مسائل مختلف که در زندگی انسانی، پدید آمده‌اند، فرا گیرد. احکام شرعی، با آنکه ثابتند، اما شرائط گوناگون در تطبیق آن، تغییراتی را می‌آفرینند، ازاین رو، رساله عملیه که با این تحولات، مواجه است، باید با دیده بصیرت، تغییرات را در تشخیص حکم شرعی بنگرد.[27]

ازاین گونه اندیشه‌های تحول ز، در کلمات نوشتاراستاد شهید بسیارند. در آنچه او نگاشت و گفت، دغدغه نوآوری نمایان است. او به تطبیق موفق دین، با حفظ روح و پیام آن، می‌اندیشید وازاین رو، وظیفه خود می‌دانست که روزنه‌های توفیق را بگشاید. آن که بهره‌ای کوتاه از حیات یافت، اما با گشودن این طرق، حیاتی جاویدان یافت. وی به محصلان علوم دین، نشان داد که سنت گرائی به معنای انجماد بر قالبها نیست و نورآوری در مسائل نباید به بهای هتک حرمت قدیسان و عالمان دین، به انجام رسدهر آن ازابتکار و تحولی سخن گفت و آن را لازم شمرد، تلاش پیشینیان علمی خویش را ستود وارج آنان را بی‌حساب دانست و چنین است که حرمت سلف صلح را با مکنت از نقد آراء آنان، قرین ساخت واین راه، توفیق یافت واین شیوه مرضیه را درس به یادگار نهاد.

سنت اجتهاد

استاد شهید، از تبار مجتهدان بود واز آن کسان، که منزلت اجتهاد را بی‌کران دانست و باور داشت که جز به (اجتهاد) تشیع پایدار نمی‌ماند. اواین مقام را تلاش در فهم دین شمرد و پیام دین را چون کتاب تکوین، اقیانوسی بی‌ساحل دانست که غواصان، از یافتن در شاهوار و مروارید غلطان، مایوس نخواهند بود وازاین رو، آیندگان همواره بر حاصل گنج گذشتگان خواهند افزود. در نوشته‌ای ازاین واقعیت، چنین سخن گفت:

از آنجا که منابع شریعت – تا به امروز – محفوظند… طبیعی می‌نماید که حرکت اجتهاد، استمرار بیابد و همانند تخصص علمی در دریافت این مصادر واستخراج حکم شرعی، ادامه پیدا کند و مجتهدانی، خبره، پرورش یابند… و دراین مسیر، مجتهدان متاخر، اندیشه‌ای ژرفتراز مجتهدان گذشته خواهند داشت. این استمرار متکامل، از علل روانشمردن تقلیداز یک مجتهد، در درازای یک قرون و یا چند قرن است. و براین اساس، ارتباط مقلد با مجتهد، رابطه‌ای زنده و مستمر خواهد بود.[28]

این درک ژرف، او را به اندیشه پیرامون مسوولیت اجتهاد می‌کشاند و به وی، دیدی تاریخی می‌داد تا فضائل و نقائص متد و حوزه اجتهاد را بیابد. ایشان، از مهمترین مسائل، جد شدن اجتهاد را مسائل اجتماعی می‌دانست و تک بعدی شدن را با خسارات همراه می‌یافت:

(فراموش شدن نیمی از هدف واکتفا کردن به صحنه فردی برای تطبیق با نظریه اسلام درباره زندگی عوارضی داشته از جمله یک سونگری فقه از همین جا سرچشمه می‌گیرد. می‌بینیم اجتهاد به صورتی مستمر، بنا را بر این نهاده است که در جنبه‌های مسائل فقهی، بیشتر کوشش خود را در صحنه تطبیق فردی و منطق کردن زندگی فرد با نظریه اسلام، به کار ببرد و در صحنه تطبیق اجتماع با نظریه اسلام، کوشش ننموده و موضوعاتی را که در زمینه این امر را آماده می‌سازد، رها نماید).[29]

شهید صدر، معتقدند که این انفعال، به حوزه (جهان بینی فقیه) نیز سرایت می‌یافت و به مرور، فقیهانی را پرورش می‌داد که در حوزه قانون، تک نگارانه بنگرند واز دریچه نظامات فردی، قوانین را بیابند و اعلان دارند. ایشان می‌فرمود:

این موضوع گیری ذهن فقیه، نه تنها به یک سونگری فقیه از جنبه عینی می‌انجامد، بلکه به تدریج نظر فقیه را درباره خود قانون نیز به فردگرائی می‌کشاند، زیرا چون جنبه فردی  (از تطبیق زندگی بر نظریه اسلام) بر ذهن فقیه رسوخ دارد و عادت کرده که فرد و دشواریهای او را در نظر بگیرد، این خاستگاه وی، بر نظریه‌ای که از خود قانون دارد نیزاثر می‌گذاردو در نتیجه، رنگ فردی می‌گیرد و قانون و شریعت را در صحنه جولانگاه فرد می‌نگرد.[30]

استاد شهید، اشاراتی به اجمال وایجاز به عوارض این گونه تلقیات دارند. مسلما نگاه به نیم رخ دین، تصویری تمام و کامل را ببار نخواهد آورد. بینش فردگرایانه ما در نگرش به تاریخ، جامعه و… آثاری را می‌آفریند و حوزه فقه نیز، غیر متاثراز آن نمی‌ماند. استاد شهید، نمونه هائی را عرضه می‌دارند واز آن جمله، آنچه به نام (حسن احتیاط) در مباحث اصول شهرت یافته است. ایشان معتقدند که مسائل فردی را می‌توان براین مبنا نهاد، اما زندگی اجتماعی را بر پایه  (احتیاط) نمی‌توان استوار ساخت.

(روحی را که دراین فرضیه نفته است بنگرید تا بدانید چگونه دیدگاه فردگرائی درباره شریعت و قانون، بر صاحبان آن تسلط یافته، زیرا شریعت و قانون وقتی می‌تواند دستور به این گونه احتیاط کاریها بدهد که قانون و شریعت را برای فرد صادر کرده باشد و بس. ولی اگر بخواهد برای جامعه، قانون گذاری کند و برای زندگی اجتماع، برنامه بریزد، چنین روشی را نمی‌تواند در پیش بگیرد، زیرا این فرد یا آن یکی می‌توان همه برنامه‌های خود را براساس احتیاط به انجام رسانند ولی واحد مجموع و مرکبی که جامعه باشد، نمی‌تواند زندگی و روابط اجتماعی و اقتصادی و بازرگانی و سیاسی خود را بر پایه احتیاط بنهد).[31]

شهید صدر، عوارض دیگری را نیز در بینش فردگرایانه مشاهده می‌کرد و حوزه فقه را از آن متاثر می‌دید. از آن جمله، آنان که مسائلی جون زکات، قصاص، جهاد و… را از مصادیق (ضرر) شمرده‌اند و پس از آن، در جستجوی آن برآمده‌اند که بین این احکام و قاعده (نفی ضرر) (لاضر و لاضرار فی الاسلام)، به نفی تناقض و تعارض بپردازند. شهید صدر می‌فرمود:

(این اعتراض، بر بنیاد آن است که ما با نظریه فردگرایانه به برنامه قانون گذاری، بنگریم زیرا این نظریه است که به ما اجازه می‌دهداین احکام را زیان آور بشماریم ولی در قانون و شریعتی که فرد را جزئی از جامعه می‌انگارد و مصالح وی را با آن پیوند می‌دهد، این احکام را نمی‌توان زیان بخش شمرد، بلکه در آنجا نبودن قانونی درباره لزوم تاوان و مالیات و غیره است که زیان بخش است).[32]

استاد شهید، ابعاد دیگر خواندنی و آموزنده را نیز بر می‌شمارند. از آن جمله، سعی این نوع بینش در حل کردن مشکل فرد مسلمان، با تبرئه واقعیت خارجی (مانند سعی در حل مشکل ربا برای فرد مسلمان، بدون توجه به مضرات ربا برای کل جامعه اسلامی) و یا برخورد با نصوص شریعت، از زاویه فردی. به عنوان نمونه، مسائلی را که در ارتباط با پیامبر وائمه(ع) نقل می‌شود، منصب حکومتی آنان به فراموشی سپرده می‌شود و آن را به صورت حکم خاص در موردی مخصوص تفسیر می‌شود و…

مسلما آنچه استاد شهید بیان داشته‌اند، پاره‌ای از عوارض غفلت، در بنیان اجتماعی دیانت است و ایشان، قصداستقراء و تفحص تمامی موارد را نداشته‌اند. این هشدار، نشان می‌دهد که چگونه اجتهاد، در معرض جهان بینی‌های متفاوت، نتائج گوناگون را پدید می‌آوردو آنان که گمان دارند که حوزه بررسی احکام شرعی، مصون از آموزه‌های پیشین است، راهی صواب را نمی‌پویند. داده‌های دینی واجتماعی، ناخودآگاه، در نوع برداشت و حوزه تحقیق، اثر می‌گذارند. و سخن شهیدصدر، به این معناست که علاوه براجتهاد در فروع، تحقیق و بازنگری دراصول و مبانی نیز ضروری است واین اجتهاد نو قادراست که به تکامل فهم دین یاری رساند. استاد شهید، معترفند که فقاهت شیعی، از ژرفنائی ویژه، بهره منداست، اما معتقدند:

(وقتی هدف محرکه اجتهاد، ابعاد حقیقی خود را بازیابد و هر دو جولانگاه تطبیق (فردی واجتماعی) را در بر گیرد، آثار یک سونگری و یک روی سکه دین را نیز که در گذشته‌ها بود، به تدریج خواهد زدود و محتوای حرکت، به کیفیتی در می‌آید که هم با وسعت دامنه هدف سازگار باشد و هم با مقتضیات خط جهادی، که حرکت اجتهاد بر آن انجام می‌پذیرد، یک سونگری از میان خواهد رفت وامتداد عمودی که بیان کننده پایگاهی والا از وقتی است که اندیشه علمی بدان رسیده، در مسیر خود، به امتدادافقی مبدل می‌شود و تا همه عرصه‌های زندگی را در بر بگیرد).[33]

بدینگونه، باید حرمت اجتهاد را با تکامل آن، معارض نیافت. بی‌کران دیانت، زمینه‌های فراوان را برای تحقیقات نو باز گذارده‌اند و سزا نیست که از دریای رحمت، محروم ماند و به بهانه احترام گذشتگان، از شیوه مرسوم آنان، که نقد و بحث بود، غفلت داشت و یا آن را در حد تحشیه‌ای مختصر و تبصره‌ای کوتاه، محصور کرد. و صدالبته که این کار، بر دوش آنان است که از مایه علمی، بهره مندند و جهل خویش را پایه شهامت در میدان رای نمی‌سازند، کسانی چون شهید صدر، و آنان که راه آن بزرگ را جستجو دارند.

مرجعیت دینی

استاد شهید، خط مرجعیت دینی را دراستمرار رسالت وامامت می‌یافت. وی، اساس این تئوری را پایه ریزی کرد که حیات اجتماعی بر دو مبناست:

١. خط خلافت.

٢. استمرار شهادت وگواهی.[34]

ایشان، این تئوری را به گونه‌ای مشروح تبیین کرد. در باورایشان، مقام خلافت الهی، به انسان، واگذار شداما در کنار آن،  (خط گواهی) را نیز قرار داد تا خلیفه الهی  (انسان)، ازانحراف مصون بماند. استمرار خط شهادت، بر عهده پیامبران وامامان و عالمان قرار داده شد. ایشان به استناد آیه مائده، می‌فرمود:

خداوند، این گواهان را به سه دسته تقسیم کرده، می‌فرماید: ما تورات را که مایه نور و هدایت است، فرستادیم تا پیامبران بنی اسرائیل و ربانیان واحباری که نگهبانان کتاب خدایند، بر طبق آن حکومت کنند و براساس آن گواهان مردم باشند…

ازاینجا می‌توان استفاده کرد که گواهی در قرآن، بر عهده چه کسانی است:

١. پیامبران.

٢. امامان و اوصیاء پیامبران، که در حقیقت، گسترش پیامبری و در خط نبوتند.

٣. مقام مرجعیت دینی که در حقیقت، امتداد پیشرفته خط پیامبر وامام درامر شهادت و گواهی است.[35]

شهید صدر، با پیوند دادن مسوولیت مرجعیت به منصب نبوت وامامت، مسوولیتهای ویژه‌ای برای آن مقام، می‌شناخت. ایشان، این جایگاه را در حدود مبلغ احکام، محصور نمی‌یافت. بلکه معتقد بود که بایستی در عصر غیبت،  (خط شهادت و گواهی برامت) را نگاهبان باشد، ازاین رو، وظائف ذیل را بر عهده مرجعیت دینی می‌دانست:

(می توان اهداف مرجعیت صالح رالله در پنج نکته خلاصه کرد:

١. نشراحکام اسلام در وسیع ترین شکل ممکن – در میان مسلمانان پرورش دینی آنان، به گونه‌ای احکام اسلامی، دراعمال آنان رویت شود.

٢. برگزیدن شیوه‌ای که مفاهیم گسترده دینی را در باورامت اسلامی، جای دهد. از آن جمله، تبلیغ این نکته که اسلام، نظام، جامع است و تمامی جوانب حیات را فرا می‌گیرد و…

٣. برآوردن نیازهای فکری اسلامی در راه عمل. این کار، نیازمند آن است که مباحثی گسترده، پیرامون بخشهای مختلف زندگی (مسائل اقتصادی، اجتماعی و…)انجام یابد و گفت و شنودی مقارنه ای، بین اسلام و سائر مذاهب اجتماعی، پدید آید و فقه اسلامی، توسعه‌ای بیابد تا تمامی زمینه‌های زندگی را در بر بگیرد، و بالا آوردن حوزه، به سطحی که تمام این اهداف سترگ را متحمل گردد.

۴. رهبری تلاشهای اسلامی و نظارت بر آنچه تلاش ورزان مسلمان، دراین سوی و آن سوی جهان اسلام، انجام می‌دهند و تایید شیوه‌های حق آنان و تصحیح خطاهائی که مرتکب می‌شوند و…

۵. ایجاد مراکز جهانی – که شخص مرجع، تا افراد سطوح پایین عالمان دین، شرکت داشته باشند این مرکز، در جستجوی مصالح است واطلاع واهتمام به حوادث جاری در بین مردم داشته باشد و در حفاظت از مصالح، تلاش کند).[36]

این حوزه گسترده مسوولیت مرجعیت دینی، بدون تکامل در دستگاه پدید آورنده وادامه آن نامیسر می‌نماید واین حقیقتی است که شهید صدر به تفصیل از آن سخن گفته‌اند و مطالبی را بعنوان پیشنهاد در راه پیدایش این مرجعیت صالح و رشید، بیان فرموده‌اند. آنچه به استاد شهید، میدان این گونه آراء آزاد را می‌داد. علاوه بر درایت و تیزبینی شخصی، نگرشی تاریخی به مسائل بود. آنان که جهان، جامعه و نهادهای اجتماعی و دینی، را در قاب موجود آن می‌بینند واز پیشینه آن غافلند، به سرعت این باور در آن جای می‌گیرد که شیوه‌های موجود، وحی منزلند و تغییر و تکامل در آن، ناصواب.

در زمینه نهاد مرجعیت نیز، مساله به این گونه می‌نماید. بسیار کسان چون تنها با شیوه‌های متعارف و موجود آشنایند واز گذشته این نهاد، بی‌خبرند، گمان آن را دارند که طرح مسائلی که به قصداصلاح در این نهاد، انجام خواهد یافت، موجب خلل درارکان این نهاد مقدس خواهد شد. اما کسانی چون شهید صدر، دریافته‌اند که این نهاد، در عصر غیبت، تطورات و تحولاتی را به اقتصادی شرائط اعصار، داشته است. استاد شهید، لا اقل چهار دوره تاریخی برای نهاد مرجعیت برمی شمرند:

(مرحله اول: ارتباطات فردی بین مردم و مجتهدان.

مشکله ایپدید می‌آمد و حل آن، از دانشوری خواسته می‌شد واو پاسخ می‌داد. این دوره از زمان اصحاب ائمه(ع) تا زمان علامه حلی رواج داشت.

مرحله دوم: ایجاد نهاد مرجعیت

این دوره از زمان شهیداول پدید آمد. ایشان، علماء وکلائی را به نقاط مختلف می‌فرستاد که واسطه اتصال مردم وایشان، بودند… در لبنان و سوریه، وکلائی را قرارداد که زکات و خمس جمع کنند و با این حرکت، قدرت متمرکز و پیوسته دینی را برای شیعه در تاریخ علماء پدید آورد. این مساله، از مهمترین علل شهادت آن بزرگ بود.

مرحله سوم: تمرکز مرجعیت.

این دوره، بدست مرحوم کاشف الغطاء و معاصرین ایشان، بوجود آمد. مرجعیت در دوره دوم، گر چه یک نهاد شد، اما هنوز به صورت متمرکز در دنیا در نیامد تا مجموعه جهان شیعه را در برگیرد. در زمان کاشف الغطاء، ازاربتاطات عراق وایران، وسیعتر شد وامکان تمرکز مرجعیت پدید آمد. پیدایش مرجعیت متمرکز، بسادگی انجام نیافت، بلکه همراه با قربانی‌های فراوانی و تلاشهای سترگ بود…

مرحله چهارم: رهبری امت

دراین دوره، علاوه بر تمرکز، رهبری امت در برخوردهای خارجی و داخلیرا بر عهده گرفت. این دوره از ۵٠ تا ۶٠ سال قبل آغاز می‌شود که مرجعیت شیعی، رهبری مبارزات ضداستعماری را برعهده گرفت).[37]

این بینش تاریخی، به آن معناست که نهاد مرجعیت، تکامل پذیر بوده است وازاین پس نیز، این راه میسر می‌نماید و نباید سیره جاریه و سنت ماضیه مادست و پاگیر شوند و راه را بربندند.

استاد شهید، در راه تکامل نهاد مرجعیت، آرائی را ابراز داشت. البته، بیشترین آن، در شرائطی ارائه گردیده‌اند که ایشان، نهاد مرجعیت را در راس حاکمیت نمی‌دید و بعنوان قوه ناظر – و یا دوراز حاکمیت – به آن می‌نگریست، ازاین رو، پیشنهادها و آراء آن بزرگ، مسلم، آخرین آراء نخواهند بود. اما مسلم، نقل واشاره به آن اندیشه‌ها بی‌سود نیست. با این تلقی، ما به پاره‌ای ازافکاراستاد شهید، دراین زمینه، اشاره می‌گردد:

(١. پیدایش و رشد مرجعیت صالح، نیازمند به تحول و تغییر در (حوزه) است، تا با مرجعیت صالح، همکاری و همیاری کند و درافکار وانظار مرجع، وی را یاری رساند. اگراین شرائط، پدید نیاید، از مرجع صالح، کاری ساخته نیست. تحقق نیافتن این شرط، پیشین، گروهی از علماء صالح را – با آن که از صلاحیت ذاتی بهره مند بودند اما در هنگام در اختیار داشتن مرجعیت، از توان افکنده و آنان را عاجز ساخته است.

 

٢. ضرورت تشکیل گروههائی که دستگاه اجرائی نهاد مرجعیت را تشکیل دهند. این بخشه، عبارتنداز:

الف: گروه یا گروههای تغییر وضعیت درسی حوزه.

این گروه، موظف است که دروس ما قبل (خارج) را تنظیم کند و بر درسهای خارج، اشراف داشته باشد. مواد درسی را تنظیم کند و کتب درسی را مشخص سازد تا برنامه آموزشی حوزه را به سطحی برساند که بتواند نهاد مرجعیت را در تحقق اهداف، یاری رساند.

ب: گروه انتشارات و تحقیقات علمی.

این بخش موظف است که حوزه‌های تحقیق را در مابحث مختلف ایجاد کند و برادامه حرکت آن گروهه، نظارت داشته باشد. بر مولدات علمی حوزه‌ها ناظر باشد و آن را تقویت کند. اندیشه‌های جهانی را که به مسائل اسلامی ارتباط می‌یابد، پیگیری نماید و زمینه انتشار چیزی چون مجله وامثال آن را فراهم آورد. در جذب عناصر محقق و لایق به حوزه بکوشد واگر در خارج از حوزه بکار مشغولند، زمینه‌های همکاری را با آنان فراهم آورد.

ج: گروه یا گروه هائی که ازاوضاع عالمان مناطق اطلاع داشته باشند.

این بخش نام عالمان مناطق را ضبط کنند و محل زیست و نوع وکالت و شیوه رفتار و برخورد آنان را تفحص کنند. از نقائص، احتیاجات و اوقات فراغت آنان، اطلاع حاصل کنند و گزارشی اجمالی را به گونه‌ای مرتب – و به هنگام مطالبه مرجع – به او تسلیم کنند.

د: گروه ارتباطات:

این بخش موظف است که مرجع را با مناطقی که هنوز با مرکز نهاد مرجعیت ارتباط منظم ندارند، مرتبط کند. آمار مناطق مختلف را داشته باشد و درامکانات شیوه ارتباط با آن مناطق، بیندیشند. این بخش موظف است که زمینه مسافرتهائی را در سطح نماینده مرجع، یا غیر آن با مناطق، بوجود آورد. همچنین بر عهده این بخش است که زمینه‌های ارتباط نهاد مرجعیت را با عالمان مختلف جهان اسلام، فراهم سازد، ارتباط انتشاراتی برقرار نماید واز فرصتهائی مناسب چون ایام حج، بهره برداری کند.

هـ: گروه نظارت بر جنبش اسلامی.

این بخش موظف است که تلاشهای موجود در جهان اسلام را بشناسد بذل نصحیت به آنان کند و در موقع احتیاج، آنان را یاری رساند.

و: گروه مالی.

این بخش، ثبت و ضبط اموال را بر عهده دارد. وکلای مالی را در مناطق می‌آفریند و کوشش می‌کند که اموال بیت امال را رشد دهد. همچنین، اعطای مخارج لازم را که در دستگاه مرجعیت نیازاست، به انجام می‌رساند).[38]

استاد شهید، معترفند که پیدایش دستگاه مرجعیت، با این گسترش و وسعت، نیازمند به گذشت زمان است، اما ممارست واستمرار، به استعدادها میدان می‌دهند که در صحنه عمل، خود را نشان دهند، ازاین رو، نباید وسعت کاراز شروع باز دارد. آراءاصلاحی شهید صدر، در زمینه نهاد مرجعیت، ازاین مختصر، افزون است. اگر چه ایشان نیزاز کناری بسیاری از مسائل، به اشارت گذاشته‌اند، اما نقل و بررسی افکار آن استاد شهید، در خور نوشته‌ای مستقل و مفصل است وامید آن می‌رود که توفیق یابیم در موقعیتی دیگر، این آراء را به تفصیل باز گوییم. نوشتن این مختصر، برای آن بود که روا نمی‌نموداز کنار آن به غفلت گذشت و در زندگانی فکری استاد شهید، از آن سخنی بمیان نیاورد. در زندگانی پنجاه ساله شهید صدر، مرجعیت و قدرت آن، واژه‌های آشنا بودند و وی در تاریخ و زندگی خویش، از آن قدرت و قداست، آثاری اندک ندیده بود، ازاین رو، در تلاطم ن بود که این تیغ بران تر سازد و حصارافراشته این نهاد را به ملکوت رساند تا شیاطین، امید رخنه به اندون امت را از دل دور سازند. مسلما توجه به آراء کسانی چون شهید صدر، در رشد و تکامل این نهاد، بی‌تاثیر نیست، والبته شرایط جدید پس از حیات ایشان، مسائلی دیگر را نیز آفریده‌اند. مجموعه این آراء واحوال را باید نگریست و به تغییرات لازم، دست یازید.

بینش حکومت

استاد شهید،  (دولت) را پدیده اصیل می‌شمرد و معتقد بود که این نهاد را انبیا و پیام‌های آسمانی، ایجاد کرده‌اند.[39] این تلقی، موجب می‌شد که خط مرجعیت را نیزاقامه حکومت، بیاید. در شرائطی که در (مرجعیت رشیده) بیان داشت، فرمود:

(… خط اندیشه فکری مرجع از تالیفات وابحاث او روشن باشد که در جهت ایمان به ضرورت دولت اسلامی و حمایت از آن است).[40]

این سخن، بدان معنی است که مرجعیتی قادراست ناظراعمال باشد که وظیفه خود را استمرار تلاش انبیاء بداند و در راس آن، تشکیل حکومت را باور داشته باشد.

شهید صدر، اعتقاد داشت که دوری فرد مسلمان، از دولت شرعی، ایجاد شخصیت مزدوج و ناهمگون می‌کند. حضور در نظام جاهلی و غیر متشرع، فرد را به دوگانگی روحی منتهی می‌نماید واین عارضه راپی دارد که فرد مسلمان، همواره در تعارض بین تکالیف خویش – به عنوان یک فرد مسلمان – با شیوه حاکم بر جامعه، بسر برد واین تعارض، بی‌عوارض نخواهد بود. استاد شهید، اشاراتی به این لوازم دارند و در پر تو آن، به اخذاین نتیجه بر آمده‌اند که در راه تحصیل شخصیت وجدانی در فرد مسلمان، باید به اقامه حکومت شرعی و دینی اندیشید.[41]

ایشان به گونه‌ای مداوم، در پایه ریزی اندیشه حکومت اسلامی، برآمدند. یکی از شاگردان ایشان، نقل کرده‌اند:

(بخاطر دارم که شهید صدر، جزوه‌ای خطی را دراثابت مشروعیت حکومت اسلامی، دراختیار من نهاد و من این رساله را دراختیار جمعی از مجتهدان معروف، قرار دادم تا این اندیشه، تثبیت گردد بیابد).[42]

در بسیاری از آثاراستاد شهید، بینش حکومتی در دین، نمایان است. از آن جمله، می‌توان به سه مورد ذیل، اشارت داشت:

١. در هر زمینه‌ای که اجتهادات مختلف مشروع وجوددارد، حکومت شرعی، اختیار آن را دارد که یکی را از آن میان، برگزیند. حکومت، می‌تواند براساس مصالح اجتماعی، مبنای یقنین واجراء را یکی از آن اجتهادات قرار دهد.[43]

آشنایان به معضلات تقنینی حکومت، از حوزه وسیع کاربردی این نظر آگاهند. دراین مقام، سخن تایید و تثبیت نظریه فوق نیست، اما ابراز آن از سوی مجتهدی مسلم و صاحبنظر، این تامل را روا می‌شمرد که آیا دست حکومت، بازتراز آن نیست که پاره‌ای گمان آن را دارند؟ گروهی را گمان آن است که حکومت شرعی، در حدوداجرای بی‌و قید و شرط رای مجتهد خاص، محصوراست. اما شهید صدر، این تحدید را قائل نیست و باور آن را دارد که منطقه حکومت، آن وسعت را دارد که در گزینش آراء مجتهدان، دخالت ورزد و براساس مصالح، یکی را برگزیند.

٢. حکومت شرعی، می‌تواند در مواردی که موضع قاطع وجود ندارد (وجوب یا حرمت) وضع قانون کند واختیارات مردم را محدود سازد. شهید صدر، این حوزه دخالت حکومت را (منطقه فراغ) می‌نامد.[44]

این سخن شهید صدر، گاهی در گسترش ابزاراجرائی حکومت دینی بشمار می‌رود. طبق این رای، حکومت، حق دارد که مباحات و مستحبات و مکروهات را ممنوع و یا لازم گرداند.

استاد شهید، منطقه واجبات و محرمات را در حوزه دخالت حکومت، ندانسته‌اند و دراین بخش، حضرت امام حوزه‌ای وسیعتر را برگزیده‌اند و واجبات و محرمات را نیز دراختیار حکومت دینی، قرار داده‌اند که در فرض مصلحت اجتماعی، واجبی منع گردد و یا حرام، انجام یابد.

٣. حاکم شرعی، در حوزه قوانین متغیر شرعی، حق دخالت و نظر را دارد.[45] دراین محدوده می‌تواند قانونی را متوقف و جعل قانون جدید کند.

پیکار و جهاد

استاد شهید، اجتهاد و (جهاد) را معارض ندید، ازاین رو، از آنان نشد که اقبال عموم او را به قعود وادارد و ره خون و شهادت را به بهانه رسالت ماندن بی‌یاور بگذارند. او بدرستی ره عذر و توجیه را می‌شناخت و دیگران را نیزاز آن برحذر می‌کرد. می‌فرمود:

(با بررسی این عذرهائی که قرآن پرده از روی آنها برداشته و بنیادش را نشان داده است، احساس می‌کنیم بهانه‌های آن روز، درست همین بهانه‌های رائج امروزاست. این عذرتراشی‌ها در حقیقت و محتوای روحانی اش، هیچگونه تفاوتی با هم ندارند. در عمق همه بهانه‌ها یک نوع خودخواهی و خودپسندی، نهفته است و دعوت به حرکت انقلابی امروز م، عینا همان مشکلات و سختی‌های زمان پیامبر(ص) را دارد).[46]

شهید صدر، می‌دانست که این بهانه‌ها در منافع شخصی جای دارند. دغدغه خویشتن، به فرازاز تلاش می‌کشاند و عذر یاس از جهاد را تئوری دار می‌سازد. ازاین رو سرمایه جهاد را نفی علائق نفسانی می‌شمرد. معتقد بود:

(در نقاط برجسته شیوه اخلاقی زندگی م، رعایت مصلحت شخصی، نهفته است، به جای آنکه روح آمادگی برای قربانی شدن، موجود باشد. ما امروز نیاز شدید به اخلاق قربانی شدن داریم)…[47]

او خود، در راس طلایه داران (خط تضحیه) بود و همت تام داشت که این شیوه را ترویج کند. در تحلیل اوضاع موجود، می‌گفت:

(امت دراین زمان، در گیرند به آنچه مردم در زمان امام حسین(ع) مبتلا بودند و آن مرض (فقدان اراده) است. مردم، حزب بعث و حکام عراق را می‌شناسند و در فسق و طغیان و کفر و ستم آنان تردید ندارند، ولی از قدرت اراده‌ای خالی هستند که در راه خدا جهاد کنند واین گروه کافر را از منصب حکومت ساقط کنند و کابوس این ستم را از خود برانند).[48]

با این تلقی، شهید صدر، اوضاع زمانه را می‌نگریست. جامعه خویش را نیازمند به تزریق اراده می‌دانست و آن را اکسیر حیات بخش جوامع مختضر می‌شمرد، ازاین رواعتقاد داشت:

(بر ما ضروری است که این مرض را معالجه کنیم، تا (اراده) در عروق این ملت مرده، بجوشد. شیوه آن، همان راهی است که امام حسین(ع) در زمان فقدان امت خودازاراده، انجام داد. آن راه، فدا کردن (قربانی بزرگ) بود).[49]

استاد شهید، کوی به کوی، به دنبال این اندیشه برآمد که با زمینه سازی یک (شهادت کبری)، زندگی را به امت خویش، بازگرداند. در سالیان حیات، به شیوه‌های مختلف، از حرکت اجتماعی مبتنی بر (شهادت) حمایت کرد. حتی به این اندیشه برآمد که در فرض وجود شرائطی، با گروهی از یاران خویش، مسلحانه در صحن حضرت امیر(ع) گرد آیند و ندای شورش را بر آورند.[50] گر چه می‌دانست که این حرکت، از لحاظ مادی و عاقبت آن ابتر می‌ماند و جز (شهادت)، پایانی ندارد، اما امیدوار بود که آینده امت را تامین کند و بازماندگان خط فکری او، به تلاش برخیزند و ره او را به پایان برند. و همانگونه که خون حسین(ع)، دولت بنی امیه را بر باد داد، شهادت او نیز حاکمیت اعقاب آن جائران را نیز به پایان برد.

شهید صدر، می‌گفت: که من عاشق شهادتم و تصمیم بر آن گرفته ام. امت به خون من نیازمنداست و جو آن، بیدارش نمی‌کند. و با این دیدگاه، خط جهاد را نه به قصد قبضه قدرت، بلکه به مقصد مقام شهادت، تعقیب می‌کرد. [51]

تمامی این شیفتگی را در زمانی نشان می‌داد که به ظاهر دراوج مکنت و علقه قلبی مردم بود. اما او مرد دین بشمار می‌آمد و علاقه دینی امت را رهزن دین خود نمی‌ساخت. ازاین رو، حبس و زجر و شهادت را به جان پذیرا شد. روزها و ماهها در خانه خود محصور بود، اما سر بر آستان قدرتهای قاهر نسایید. در حالیکه خودیها نیز، او را وانهاده بودند! در نجف (صدر) واگذاشته ماند[52] و حزب بعث، جرات جنایت را یافت. احساس آن را داشت که به شهادت استاد، قطب رهبری جامعه مبارز عراق را نشانه می‌رود، ازاین رو، دغدغه آن را نیزاحساس می‌کرد که مباداز ناحیه رهبری سنتی مذهبی، تهدید گردد. اما نگاه که رخوت آن رهبری رویت شد، تردیدها از بین رفت، جسد شکنجه شده و زجر دیده شهید صدر و خواهر گرامیش، دراین اوضاع غربت آلود، به خاندانش، تسلیم شد و خداوند پاسدار خون شهیدان است.

 

[1] استاد شهید، به خاندانهای معروف علمی، منتسب بود. از جانب پدر، به مرحوم سیداسماعیل صدر، واز سوی خاندان مادری، به خاندان آل یاسین، انتساب داشت. مرحوم شیخ راضی آل یاسین صاحب تالیف صلح الحسن، دائی استاد شهید مرحوم سیدصدرالدین صدراز مراجع ثلات حوزه قم پس از شیخ عبدالکریم حائری، عمومی شهید صدرند. علاوه بر برزگانی دیگر که انتسابهای دور و نزدیک، به استاد شهید، داشته و دارند.

[2] مباحث الاصول، تقریرات آیت الله صدر، سیدکاظم الحائری، نشر مکتب الاسلامی، الجزاءالاول من القسم الثانی، ۴١.

[3] همان مدرک،۴٧.

[4] همان مدرک،۴٧.

[5] همان مدرک،۴۶ والشهیدالصدر فضائله و شمائله، سیدفاضل نوری،۶٧۵٧.

[6] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری،الجزءالاول من القسم الثانی،۴٨.

[7] همان مدرک، ٨٠.

[8] همان مدرک، ۴۴.

[9] همان مدرک، ۴۴.

[10] همان مدرک، ۴۴.

[11] همان مدرک، ۶٢.

[12] همان مدرک، ٣۶.

[13] فلسفتنا، مقدمه .

[14] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، الجزءالاول من القسم الثانی، ۴۶.

[15] و از آن جمله، رک نشر دانش سال سوم شماره٣ مقاله آقای دکتر سروش، پیرامون نقد و معرفی این کتاب .

[16] اقتصاد برتر، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه علی اکبر سیبویه، نشر میثم، /١٠

[17] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ۶٩.

[18] الاسلام یقودالحیاه، سیدمحمدباقر صدر، نشر وزارت ارشاد، ۴۶.

[19] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ۶۴.

[20] همان مدرک، ۶۶.

[21] ر.ک : المدرسه القرآنیه، التفسیرالموضوعی والتفسیرالتجزئی فی القرآن الکریم، السنن التاریخیه فی القرآن الکریم، عناصرالمجتمع فی القرآن الکریم، سیدمحمدباقر صدر، نشر دارالتعارف، بیروت ترجمه کتاب با نام سنتهای تاریخ در قرآن، توسط دکتر جمال موسوی، نشر یافته است

[22] ر.ک : نقش پیشوایان شیعه، در بازسازی جامعه اسلامی، محمدباقر صدر، ترجمه علی اسلامی، ١٠.

[23] همان مدرک، ۶٠.

[24] همان مدرک، /٨٠

[25] دروس فی علم الاصول، سیدمحمدباقر صدر، الحلقه الاولی، ١٣١٢.

[26] التفاوی الواضحه، سیدمحمدباقرصدر، ١.١٣.

[27] همان مدرک، ١۴.

[28] همان مدرک، /٩٠.

[29] همراه با تحول اجتهاد، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه اکبر ثبوت، /١١.

[30] همان مدرک، /١٢.

[31] همان مدرک، ١٣.

[32] همان مدرک، ١۴.

[33] همان مدرک، ١٧.

[34] ر.ک : به جزوه خلافت انسان و گواهی پیامبران، از استاد شهید صدر.

[35] خلافت انسان و گواهی پیامبران، ترجمه دکتر جمال موسوی، ٢٠.

[36] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ٩٢ با تلخیص و تغییر مختصر.

[37] المحنه، محاضرتان حول المفهوم القرانی المحنه، سید محمدباقر صدر۴۵۴٩ با اختصار و تلخیص.

[38] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ۵٩٢.

[39] الاسلام یقود الحیاة، سید محمدباقر صدر، ٣.

[40] همان مدرک، ١۴.

[41] همان مدرک، ١٩۶.

[42] الجهاد السیاسی للامام الشهید السید الصدر، صدرالدین قبانچی، ١٣. به نقل از سیدمحمد باقر حکیم.

[43] الاسلام یقودالحیاة، سید محمدباقر صدر، ١٢.

[44] همان.

[45] نهادهای اقتصادی دراسلام، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه بیات و شوشتری، ٨۶.

[46] عمل صالح از دیدگاه قرآن، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه دکترجمال موسوی، ٧.

[47] المحنه، شهیدصدر، ٧٢.

[48] مباحث الاصول، سیدکاظم الحائری، ۴٩.

[49] همان.

[50] همان مدرک، ۵٠.

[51] الجهادالسیاسی، صدرالدین قبانچی .۶٩و٩٢.

[52] همان مدرک، ٩۶.

این پایگاه با هدف گردآوری جامع آثار صدرپژوهان، همه آثار ارزشمند این عرصه را منتشر می‌کند و این انتشار به‌معنای تأیید محتوا از سوی پژوهشگاه تخصصی شهید صدر نیست‌.