نویسنده: سید مرتضی مستجابی
این خط جادهها که به صحرا نوشتهاند / یاران رفته با قلم پا نوشتهاند
با نگاهی کوتاه ولی عمیق به رادمردی بزگوار، اسوه تقوا و فضیلت که بهراستی از مفاخر علمی بهشمار میرود، ناتوانی قلم از ترسیم دورنمای دریای عظیمی که در روح آن بزرگوار موج میزد، آشکار میشود که اقیانوس در کوزه جای نگیرد و آبشار در چشمه سوزان نگذرد. مادر گیتی بزرگمردی اینچنین جامع فضایل و مجمع کمالات انسانی بدین آسانیها در دامن خود نمیپروراند. آری مرا چه زَهره که از ژرفا و پهنای اقیانوسی سخن گویم که خود هنوز به ابتدای ساحل آن نرسیدهام. مگر نگفتهاند معرِّف باید اجلی باشد، بدیهی است امثال حقیر در این وادی بس نابخردیم که در مورد رادمردی سخن گوییم که به راستی نطقها و قلمهای دانشوران از آن عاجز است. بهتر آن دیدم که لب فرو بندم و سکوت کنم؛ زیرا سکوت زبان گویای دل است و ترجمان احساسات نهان.
اینک بهناچار هر چند کوتاه چند نکته را یادآوری میکنم. مطلقهای شهید صدر چندان زیاد است که به حساب نمیآید. آخرین سفری که به سال ١٣۵۶ قبل از انقلاب اسلامی ایران به عراق رفتم، با چند نفر همراه، تازه به صحن مطهر امیرالمؤمنین علیهالسلام رسیده بودم که ناگهان دو نفر روحانی جلیلالقدر با من برخورد کردند و گفتند تو فلانی نیستی؟ گفتم: چرا! گفتند: آیتالله صدر منتظر توست. گفتم: من الآن وارد شدهام باید همراهان را سکنا دهم. گفتند: فرمودهاند با همراهان بیایید. لذا بهاتفاق به خانه آن محبوب بیتمنا رفتیم.
از نظر ظاهر، خانه بسیار کوچک ولی از نظر معنا بارگاهی نورانی بود که هر خشتی از آن با ما حرف میزد و با روان ما نجوا داشت. حضور شهید صدر رسیدیم گویی روحی به روان پژمانم دمیده شد، مرا در آغوش کشید و گریست و از شوق دیدار هر دو اشک ریختیم. این اشکها و سوزوگدازها تا آخرین ساعت که قریب یک ماه طول کشید ادامه داشت. آیتالله صدر هرگاه از درس و مباحثه فارغ میشد سخت شیفته شنیدن اوضاع سیاسی ایران بود و عمیق فکر میکرد و گاهی سؤالاتی پیش میآمد که من از جواب آنها در تکاپو میافتادم.
آن شهید انسانی ناشناخته بود و در کتابهای متعدد از قبیل تکملة الأمل و بغیة الراغبین مرحوم علامه سید شرفالدین عاملی بهدقت مینگریست. شهید فرزند مرجوم علامه آقا سید حیدر طاب ثراه و او فرزند آیتالله العظمی سید اسماعیل صدر و او فرزند آیتالله العظمی سید صدرالدین صدر و او فرزند آیتالله سید صالح میباشد. فرزندان این خاندان همگی در کسوت روحانیت و از علمای بزرگ شیعه بودهاند و تعدادی از آنان از مراجع بزرگ محسوب میشدند که مقامات علمی و عملی و خدمات شایسته آنها در روحانیت شیعه، زبانزد و بر همگان مبرهن است.
زعامت، شجاعت، تقوا، عطوفت، استغنا، سعه صدر و تواضع آنها هر کس را در مقابل هر فردی از این بیت خاضع میکرد. به خاطر دارم مرحوم سید محمد صدر رئیسالوزراء سابق عراق، در موقع صدارت از شهید معظم برای تصدی یکی از مشاغل مهم قضایی دعوت میکند تا از مقامات علمی و محبوبیت آن شهید بزرگوار برخوردار شود. شهید صدر که به زندگی طلبگی دل خوش کرده بود از عموزاده خود تقاضا میکند که مانع فعالیتهای علمیاش نشوند و از اخذ حقوق مناسبی برای بهبود وضعیت مالی خانواده خود منصرف میشود. پاسخ شهید چنین بود: من شیفته درس و تحقیق هستم و انتظار دارم به سابقه عنایتی که در حق من دارید مرا برای ادامه تحصیل و تکمیل معلومات آزاد بگذارید.
بهطور خلاصه او یک انسان شریف و با فضیلت و برخوردار از عواطف انسانی بود. مقام علمی و فلسفی او را از تألیفاتش میتوان فهمید. بر هیچ کس از متفکران و اندیشمندان و فقها، بحثهای فقهی و فلسفی آن شهید و نبوغ و اندیشه وی پوشیده نیست ولی کسی نمیتواند از این آثار برجسته علمی حدس بزند که وی تا چه حد انسانی والا و عنصری پراحساس و وظیفهشناس بود. او تجلیگاه یک عارف بزرگ الهی، از نمونه اجداد بزرگوارش بود و فدای عشق به هدف و عواطف سرشار مردمی گردید. او شهید شد تا زجر و شکنجه از دیگران بردارد و چگونه زیستن را به فرزندان و شاگردانش بیاموزد.
جان و دل و دیده محو جانانه شدند / وز هر چه سوای دوست بیگانه شدند
گشتیم چنانکه مدعای او بود / علم و عمل و کتاب افسانه شدند
والسلام
***
روح پرتو مقدسی از انوار الهی است که در قفس وجود انسانی پنهان و برای مدتی معین در آن به ودیعه نهاده شده است. همه ارواح از یک محل و از یک حقیقت واحد صادر شده و جمیع افراد بشر در این نعمت الهی شریک و سهیم و از این گنج شایگان به تساوی برخوردار و بهرهمند میباشند. اندک توجه بر اسرار کائنات به ما ثابت میکند که همه نورها پرتو نور اوست و ارواح ذرات مجرده هستند از آن خورشید حقیقت که منبع جمیع انوار و مصدر ارواح است یعنی تمام ارواح در معنی یک روح واحد و از یک منبع صادر گردیده و در ظاهر تعدد پذیرفته و در ابدان مختلفه ساکن گردیده است.
مولوی گوید:
منبسط بودیم و یک گوهر همه / بیسر و بیپا بُدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب / بیگره بودیم و صافی همچو آب
چون به صورت آمد آن نور سره / شد عدد در سایههای کنگره
این عقیده طبعاً حسن محبت و اخوتی در جمیع ابناء انسان تولید میکند و در مقابل این تصور و تفکر جمیع صفات رذیله چون بغض و حسد و خشم و نفرت مغلوب و معدوم گردیده عشق حقیقی و محبت کامل جانشین آن خواهد گشت. چون این تمایل و جذبات محبت در آدمی قوت گیرد نهتنها شخص نوع انسان را به نظر اخوت خواهد نگریست بلکه خلقت را یک مجسمه زیبایی و کائنات را هم سراپا حسن و زیبایی خواهد دید. ازاینرو جهان را نیکو و نشانهای از محبت و رحمت الهی دانسته و عالم آفرینش در پرتو نور او خواهد دانست و این مقام وصلهای است که همه عرفا و حکما چون بدان سرمنزل یقین رسیدند و جمال غیبی را در پس پرده طبیعت دیدند بیاختیار زبان جانشان به توصیف عشق مشغول و آوای روحشان بر سرود محبت مترنم گردیده است و دانستند گرچه ابناء بشر در صورت متفاوت و متعددند لکن چون به معنی نگریم همه از یک مصدر جلال و از یک روح واحد میباشند. پس باید از عالم ظاهر و کثرت گذشته به جهان معنی و وحدت برسیم تا همه ابناء بشر را یکسان دیده برادران خود شماریم.
در معانی قسمت و اعداد نیست / در معانی تجزیه و افراد نیست
اتحاد یار با یاران خوش است / پای معنی گیر صورت سرکش است
این عقیده و فلسفه نه تنها در عالم عرفان است بلکه در زندگانی اجتماعی و معاشرت نیز اهمیت فوق العاده دارد زیرا وقتی که ما همه را یکسان دانستیم با همه به محبتکامی رفتار خواهیم کرد و طبعاً محبت ما تولید محبت در دیگران نموده اثرات نیک آن عاید خود ما خواهد گردید.
پس اگر مایلیم مورد توجه و محبت همه عالم گردیم نخست باید به همه عالم محبت ورزیم و نیک باید تفکر کرده و دانست اگر روح عشق و محبت کامل در هر یک از ما ظاهر گردد و همه بشر از این موهبت الهی و نعمت یزدانی بهرهمند گردند تا چه اندازه جهان خرم و آباد و جهانیان شاد و آزاد خواهند گشت. چه نیکو بود اگر ما بهجای صفات رذیله و افعال ناپسند مانند خشم و نفرت و بغض و حسد، قلب خود را جای عشق و محبت و رحم و شفقت ساخته روح را در پرتو انوار حقیقت و راستی منور میگردانیدیم و بهجای خودپرستی و خودخواهی دوست همه عالم و خیرخواه جمیع مخلوق میبودیم؛ زیرا ریشه همه فسادها و بنیاد همه رذائل خودخواهی است و اساس خودخواهی بر روی جهالت نهاده شده است؛ زیرا خودخواه از روی جهالت برای تحصیل سعادت و خوشی خود میکوشد و برای رسیدن به آن به هر وسیله که ممکن است متشبث خواهد شد و از هر گونه عملی که به منفعت او تمام شود ولو به ضرر دیگران نیز باشد مضایقه و خودداری نمینماید و بسا به این خیال مرتکب اعمال ناشایسته و جنایت خواهد شد. پس پایه اعمال ناشایسته جمیعاً بر روی خودخواهی و نشان جهالت است. زیرا اگر جاهل نبود و روح عشق در وجودش میبود میدانست همانطورکه او یکی از افراد هیئت جامعه انسانی است خوشی او نیز باید در سعادت جامعه بشر باشد و اگر میدانست هر کس مایل است سعادتمند حقیقی گردد باید دیگران را سعادتمند گرداند، هرگز خودخواه نمیشد و بهجای آنکه قلب تاریک خود را مملو از این صفات رذیله نماید و برای کسب منفعت خود راه کج پوید دل را جایگاه نور ایزدی نموده و در شاهراه درستی قدم میزد و آن محبت و شیفتگی را که یافته بود در راه خدمت به دیگران و نوعپروری صمیمانه نثار جهان و جهانیان مینمود و از این نعمت خداوندی یکی عشق و محبت استفاده برده خود و دیگران را سعادتمند میساخت. پس وقتی که جذبات عشق کامل در روح ظاهر شود چهره دلربای کائنات و سراسر موجودات طالع گردد و روی دلآرای عالم آفرینش از پس پرده غیبت ظهور کند آنگاه عشق ما توسعه یافته همه جهان را فرا خواهد گرفت و همانطورکه آفتاب جهانتاب چون طالع گردد بر همه جهان و جهانیان یکسان تابیده و از نور و حرارت خود همه موجودات را بهرهمند میسازد، محبت ما نیز شامل جمیع بشر گشته بهوسیله خدمت و محبت آنان را سعادتمند خواهد گردانید.
چون به این مقام رسیدیم و محبت کامل در نهاد ما به حد کمال رسید آنگاه نهتنها با ضعفا و زیردستان همراه و معاون خواهیم بود بلکه با جهّال و گمراهان نیز به دیده انصاف و محبت خواهیم نگریست؛ زیرا جوانمردی و فتوت آن است که بدی را به نیکی پاداش داده و در مقابل تنفر، محبت ورزیم؛ والا بدی در مقابل بدی مقابله به مثل است و قدر و امتیازی نخواهد داشت لکن چون در مقابل بدی و تنفر دیگران محبت و شفقت خود را ظاهر ساختیم، حقیقت جوانمردی و بزرگواری را آشکار کرده و نه تنها به وظیفه انسانیت خود رفتار نمودهایم، بلکه طرف را نیز متنبه ساخته و بسا ممکن است سبب هدایت و نجات او شده باشیم. ازاینرو تمام معلمین روحانی بشر سعی کردهاند که اول به محبت و ملایمت نواقص اخلاقی دیگران را اصلاح نمایند. جمیع انبیاء و عرفا و علما بهوسیله همین قوه توانستند بشر را به شاهراه سعادت رهبری کنند. بزرگان عالم گفتهاند خوشی برای کسی است که برای خوشی دیگران در کار و کوشش است. هر کس جویای سعادت و اقبال و طالب نیکبختی است باید نخست محبت را دریافته و مطابق آن نسبت به جمیع مخلوق عمل نماید تا به سادت حقیقی نائل گردد. سعادت و بهروزی را تنها در ثروت فانی و دولتجهانی یا درآمد مادی و خوشی جسمانی دانستن اشتباه بزرگی است.
حیات جاودانی در عشق و شفقت و مهربانی و سعادت واقعی در محبت است و بس. عشق مطقاً مقدس است خواه در مجاز خواه در حقیقت ظاهر گردد.
البته نباید خوشی جاودانی و سعادت واقعی را تنها در عشق مجازی دانست؛ بلکه باید عشق مجازی را پلهای فرض کرد به سوی عشق حقیقی و از این لذائذ فانی و کامیابی جسمانی به دارالملک جاودانی و عالم روحانی مقام مقدس فناناپذیری که غم و اندوه و هجر و فراق در آنجا راه ندارد پی برد و سعادتمند حقیقی گشته خوشی جاودانی یافت.
این همه گزاف برای آن است که بگوییم ما هنوز زنده هستیم و خواستیم جای انگشتی بر صفحه این حرکت شایسته گذارده باشیم. علی هذا از همه دستاندرکاران این تصمیم شایسته پوزش میطلبم و از خداوند منان سعادت و نیکبختی و رسیدن به اهداف آن بزرگمردان را خاضعانه خواستارم. موفق باشید.
اصفهان، سید مرتضی مستجابی
١٣٧٨/٠٨/٢٣