نویسنده: آیتالله سید مرتضی مستجابی
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨
آنچه در پی میآید نوشتاری است که عالم جلیل و مجاهد، حضرت آیتالله حاج سید مرتضی مستجابی، از دوستان و اقوام شهید آیتالله صدر با عنوان فیلسوف متفکر در اختیارمان گذاردهاند. آیتالله مستجابی از دوران نهضت ملی همدوش چهره هائی چون آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی، در عرصه مبارزات ملت مسلمان ایران حضوری فعال داشتند و در این طریق خطیر، هماره ثابتقدم بودند. علاوه بر این ایشان را سابقهای است دیرین و صمیمانه با چهرههایی چون شهید آیتالله صدر، امام موسی صدر و شهید آیتالله سید مصطی خمینی که گفتنیهای جذاب و شیرین این دوستیهای صمیمانه همچنان ناگفته ماندهاند.
از این حقیر خواسته شد چند جملهای درباره ارادتم نسبت به فیلسوف متفکر، شهید بزرگوار، آیتالله العظمی سید محمدباقر صدر رحمةاللهعلیه بنویسم. شهید فقید تا آن پایه بزرگ و بزرگوار بود که خامه ناتوان من با این واژههای محدود، قدرت تفسیر شخصیت ممتاز معظم له را ندارد. فقط برای اطاعت دستور، جسارت میکنم.
حقیر از بنی اعمام آیتالله شهید آقا سید محمدباقر صدرم. به حکم تقارب سنی و شهرتی که فرزندان مرحوم آیتاللهالعظمی سید اسماعیل صدر (طابثراه) در نبوغ و کمال داشتند، شایق به زیارت عموزادههایم بودم. آن مرحوم در کنف برادر بزرگوار خود علامه سید اسماعیل صدر برای ادامه تحصیلات خود از کاظمین به نجف اشرف آمده بودند.
رابطه معنوی و ارتباط روحانی من با شهیدفقید در حدود 55 سال پیش بود که برای زیارت اعتاب مقدسه مشرف شدم و قصد اقامت برای تحصیل نداشتم. در اولین برخورد و معارفه، چنان مجذوب عواطف سرشار و محبتهای معظم له شدم که به مصداق شعر حافظ
چشم مسافر که بر جمال تو افتد / قصد رحیلش بدل شود به اقامت
قصد اقامت در نجف برای تحصیل کردم و روزها و شبها، ضمن برخورداری از جو علمی و تحقیقی، از دیدار و مصاحبت شهید صدر برخوردار بودم.
شیفتگی آیتالله برای پیمودن مدارج علمی و آثار نبوغ و اشتغال زیاد تحقیقاتی او از همان روزهای اول، چشمگیر و جالب توجه بود. از همان ایام، علاقه آن مرحوم به تحقیق و مطالعه و بحث و محاوره، مشهور بود ودیدار نخستین او به هر برخوردکنندهای میفهماند که با مردی کاوشگر و دانش دوست روبه روست. عوائقی مانع ادامه تحصیل من شد و ناگزیر به بازگشت به ایران شدم. پس از چند سالی که موفق به عتبه بوسی آستان قدس مولای متقیان شدم، همراه خانواده و شش نفر از علما و شخصتیهای اصفهانی به نجف اشرف مشرف شدم و با وجود فضلا و دانشمندان بزرگی چون آیتالله العظمی خوئی طاب ثراه، شهید صدر را مرجعی جوان و با اندیشه و صاحب رساله عملیه که در دسترس همه و بالاخص جوانان بود و در مرتبتی بسیار عالی یافتم و متوجه شدم که از حد طلبهای ساده به یک شخصیت علمی ممتاز تبدیل و در جوامع علمی، شناخته شده است، یعنی آن طفل، یکشبه ره صدساله را پیموده بود. شهید صدر از لحاظ عاطفی بی نظیر بود. در سعه صدر واستغنای این مرد بزرگ به نقل خاطرهای ناگزیر هستم. آن روزها شنیده میشد که مرحوم سید محمد صدر، رئیسالوزرای عراق، از معظمله دعوت به تصدی یکی ازمشاغل مهم قضائی را کرده بود تا از وجود علمی و مجبوبیت ایشان استفاده شود و هم ایشان یا اخذ حقوق به زندگی خود سرو سامانی بدهد، ولی این دعوت با اعتذار و پاسخ منفی ایشان مواجه شد. شهید صدر که به زندگی طلبگی دل، خوش کرده بود، از عموزاده خود، تقاضای آزادی برای ادامه فعالیتهای علمی کرده و به ایشان گفته بودند من شیفته درس و تحقیق هستم و انتظار دارم به سابقه عنایتی که در حق من دارید، مرا برای ادامه تحصیل و تکمیل معلومات، آزاد بگذارید.
باری مسافرتهای اینجانب تکرار میشدند والبته از محضر پر فیض و مهرش بهرهها میبردم تا آخرین سفرم که در سال ١٣۵٠ و قبل از انقلاب اسلامی اتفاق میافتاد، در صحن مطهر و در بدو ورود، مواجه با دو روحانی بزرگ شدم.آن آقایان برایم از آقای صدر گفتند. آتش شوق دیدار آن عزیز چنان اندر دلم زبانه کشید که مرا به دار اشرف صدر رهنمون شد. شتاب من تا بدان پایه بود که نتوانستم مراتب امتنان خود را از دو روحانی گرانمایه که حضرت آیتالله آقای سید محمود هاشمی شاهرودی و حجت الاسلام و المسلمین آقای محمدی دامتبقائه بودند، ابراز کنم. شهید صدر یک انسان به تمام معنا بود. روحی بزرگ داشت و از عواطف سرشار انسانی برخوردار بود. علم و حکمتش را از طریق تالیفات عالمگیرش هم میتوانید بدانید، ولی هیچ کس نمیتواند از این آثار برجسته حدس بزندکه او تا چه حد انساندوست و شیفته عواطف مفید و شخصیت انسانی بود. تواضع بی نظیر او را با خاطرهای بیان میکنم. روزی که پس از این سفر میخواستیم از خدمتش خداحافظی کنیم، آن مرد انسان، آن مرد عالم، آن فیلسوف کم نظیر، با چشم خود مشاهده کردم که آمده در خیابان و در ماشین را گرفته که سوار شویم. این درس، پیوسته مرا در زندگی رهنمون بوده است. اینجانب از باده مهرش بیشتر سرمست شدهام تا از عقل و حکمتش، به همین دلیل میخواهم بگویم او یک انسان فوق العاده بود. فوق العادگی شخصیتی او در نشان دادن روحیه اخلاقی و معنوی اوست. او تجلیگاه یک عارف بزرگ الهی از نمونه مولایش علی(ع) بود. مردم هنوز به عظمت وجود او پی نبردهاند. تاریخ بعدها قضاوت خواهد کرد. او فدای عشق و عواطفش نسبت به مردم گردید. او شهید شد تا زجر و شکنجه را از دیگران بر دارد و چگونه زیستن را به فرزندانش بیاموزد. ارتباط حقیر با آن مرد بزرگ تا روزهای آخر قبل از زندان برقرار بود و به من تلفنا تکلیف کرد که توپل شوبین ایران و عراق تا اخبار دست اول همیشه به هم برسد و اتصال پیدا کند و بشود به هر قسم توانائی به اهداف آیتالله العظمی خمینی طابثراه کمک کنیم و وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهیم. مشارالیه شیفته حکومت اسلامی بود.
از خداوند متعال مسئلت دارم تا روح بزرگ او را با اولیایش محشور دارد.