نویسنده: عبدالله عاملی / مترجم: عبدالکریم زنجانی
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨
آغاز آشنائی سید کامل عمیدی با شهید صدر
سید کامل عمیدی هر گاه به محل کار خود در نجف اشرف میآمد، نماز خود را در صحن حیدری به جا میآورد. در یکی از روزها، پسر عموی سید کامل وی را برای شرکت در یک عزاداری که در (بیرونی) منزل سید صدر برگزار میشد دعوت کرد. هر دو برای عزاداری به آنجا رفته بودند و وی در آنجا سیدصدر را دید و به ایشان سلام کرد و از همان روز به خاطر اخلاق پسندیده و تواضعی که سید صدر داشتند، به ایشان دلبستگی پیدا کرد و در تمام مجالس عزاداری که شیخ شاکر قرشی در آنها سخنرانی میکرد؛ حاضر میشد. بدین ترتیب روابط میان آن دو از سال ١٩٧٠ تا ١٩٧۴ ادامه داشت؛ تا اینکه سید کامل به شهر حله منتقل شد.
بازگشت به نجف اشرف
هنگامی که سید صدر در سال ١٩٨٠ اعدام شد؛ سید کامل عمیدی این خبر را از اخبار ساعت ٩ شب رادیو لندن شنید. در آن موقع وی در شهر حله بود. بعد از شروع جنگ میان عراق و ایران و احضار وی به خدمت وظیفه سربازی، به نجف اشرف رفت و در مقبرههای وادی السلام، مخفی و به اتفاق برادر بزرگش و پسر عمویش (سید محمدرضا) و پسر خواهرش، سید زهیر عمیدی، نزد یکی از گورکنان به نام خلیل قزوینی مشغول به کار شد. سید کامل، داوطلبانه به جستجوی قبر سید صدر پرداخت تا اینکه در همان سال توانست توسط گورکن دیگری به نام عباس بلاش خضیر برکاوی، آن را پیدا کند. چندی بعد سید کامل عمیدی از نجف اشرف مجددا به شهر حله نقل مکان کرد.
عباس بلاش در سال ١٩٨۶ و در دوران جنگ ایران و عراق، برای گذراندن سربازی احضار شد. او چون میترسید که در این جنگ کشته شود و محل قبر سید صدر گمنام بماند؛ نزد دو نفر که به آنها اعتماد داشت و عبارت بودند از هلال حسین المختار و پیرمردی به نام رویضی رفت و موضوع را به آنها اطلاع داد و وادارشان کرد که در حرم حضرت امام علی (ع) قسم یاد کنند که این راز را فاش نکند تا محل قبر را به آنها نشان دهد و پس از قسم خوردن آنها ، در نیمههای شب، محل قبر را به آنها نشان داد.
با خاک یکسان کردن قبرها پس از انتفاضه شعبانیه
پس از انتفاضه شعبانیه در ١۵ شعبان ١۴١١ هجری قمری مصادف با ١٩٩١/٣/١٣ میلادی، یکی از دستیاران صدام حسین به نامبرده پیشنهاد کرد «چنانچه بخواهید از شیعیان انتقام بگیرید، قبرهای آنان را نابود کنید؛ همان طور که آنها شما را ناراحت کرده اند.» پر واضح است که هر خانواده شیعهای در استانهای عراق، در قبرستان وادی السلام، سهمی دارد. در پی این پیشنهاد، رژیم عراق عملا اقدام به احداث جادههای زیادی در این قبرستان کرد. این خیابانها باعث تغییر نشانههای مجموعه زیادی از قبرها، از جمله قبر شهید صدر شدند.
طی انتفاضه شعبانیه علیه رژیم صدام، مأموران امنیتی، عباس بلاش را در منطقه (خان المخضر) دستگیر و در مورد اینکه آیا درباره قبر صدر با کسی صحبتی کرده است یا نه، از او بازجوئی کردند. او مطلقا موضوع را انکار کرد و بعد از تحمل انواع شکنجهها از زندان آزاد شد.
بازگشت دوباره سید کامل عمیدی به نجف اشرف
در سال ١٩٩٣ میلادی آقای سید حسین بحرالعلوم، سرهنگ حمزه عباس نسیباوی را نزد سید کامل عمیدی فرستاد تا از او بخواهد به نجف اشرف بازگردد و به عنوان راننده پیش او کار کند یک ماشین تویوتا کرونا مدل ١٩٨٢ برای او خرید. سید کامل عمیدی نزد تنی چند از علما به کار مشغول شد، از جمله سید علی بهشتی، سید حسین بحرالعلوم، سید عبد الاعلی سبزواری، سید محمدرضا خرسان، شیخ محمد رضا خرسان، شیخ محمد اسحاق فیاض و به عنوان همراه و نیز راننده سید حسین بحر العلوم و پس از درگذشت وی نزد سید بهشتی به عنوان همراه مشغول کار شد. سید بهشتی و سید بحرالعلوم و شیخ فیاض همواره برای او از فضائل شهید صدر سخن میگفتند. پس از شهادت سید محمد صدر، مراقبتهای امنیتی علیه علما شدت گرفت و سید کامل عمیدی، برای رهایی از فشار و مزاحمت مأمورین امنیتی، ماهیانه جمعا ۴٨٠ هزار دینار به آنها پرداخت میکرد و این مبالغ را از سید علی بهشتی و شیخ محمد اسحاق فیاض و سید علی سیستانی میگرفت. از آقای سید علی سیستانی ١٢٠ هزار دینار و از آقای علی سبزواری ٢۵ هزار دینار میگرفت.
پیدا کردن مجدد قبر پس از صاف کردن آن
هنگامی که سید کامل محمد علی رحیم عمیدی موضوع با خاک یکسان کردن گور سید صدر را فهمید ؛ به این فکر افتاد که راهی برای حفظ جسد ایشان پیدا کند؛ از این رو به قبر کن اولی، یعنی عباس بلاش خضیر برکاوی نزدیک شد تا محل گور را به وی نشان دهد و جسد را به جای دیگری منتقل کنند. از سوی دیگر عباس بلاش توانسته بود مجددا از طریق گورکن دیگری به نام رسول کواخه، محل قبر سید صدر را شناسایی کند. رسول کواخه به اتفاق رویضی روی این قبر نشانهای گذاشته بودند.
در ماه مارس ١٩٩۴ میلادی(رمضان شوال ١۴١۴ هجری قمری )شخصی به نام حمید علوان خویر که از دوستان عباس بلاش بود، برای او پیغام فرستاد و محل قبر سید صدر را از او سؤال کرد. وی نخست از دادن پاسخ امتناع کرد و گفت، «از این قبر چه میخواهید؟» این شخص پاسخ داد، «یکی از دوستان میخواهد آن را زیارت کند.»
چند روز بعد سید کامل عمیدی نزد عباس بلاش رفت و موضوع را با او در میان گذاشت. عباس پس از تأمل گفت، «سید کامل! این کار شما گردن زدن در پی خواهد داشت.» ولی انجام این مهم را پذیرفت و گفت، «شهید صدر در لحد به سوی ولایت و شخصی دیگر به سوی بیابان آرمیده اند. و سنگ لحد شهید صدر بسته نشده است بلکه بازمانده و خاک از هر سوی وارد آن میشود و بر روی ابروی سمت راست وی یک شکاف دیده میشود و محاسن وی نیز سوخته است. اما آن پیکر دیگر بر روی لحدش قطعه چوبی قرار داد و در یک قطعه نایلون پیچیده شده است.» سپس عباس بلاش پرسید، «آقا فتوایی از علما گرفته شده است؟» پاسخ سید کامل منفی بود.
اجازه گرفتن انتقال پیکر از مراجع و همسر سید صدر
سید کامل عمیدی نزد سیده امجعفر همسر سید صدر رفت و با موضوع انتقال پیکر سید صدر را با ایشان مطرح کرد و ایشان با خارج کردن پیکر موافقت کردند و یک هفته بعد اطلاع یافتند که عمل انتقال پیکر پایان یافته است. همچنین سید مصطفی، فرزند سید محمد صدر نیز از این کار اطلاع پیدا کرد. همچنین سید کامل نزد شیخ یاسر رکابی از اهالی بصره که از شاگردان سید حسین بحرالعلوم بود، رفت و از وی خواست که از سید بحرالعلوم اجازه بگیرد و سؤال را بدین صورت مطرح کند، «قبر یکی از روحانیون توسط عوامل بعثی منهدم شده و در خیابان قرار گرفته است. آیا به من اجازه میدهید که پیکر ایشان را از این مکان خارج کنم و در جای دیگری که شایسته ایشان است، دفن کنم؟» سید کامل، روز بعد موضوع را پیگیری کرد و سید یاسر تاکید کرد که سید بحرالعلوم اجازه دادند و پاسخ ایشان بدین گونه بوده است، «بقای جسد در این محل، هتک حرمت ایشان است. برو آن را خارج کن، حتی اگر جسد سید محمد باقر صدر باشد» اما سید کامل میخواست بیشتر مطمئن شود؛ بنابراین خواست که در حضور خویش این سؤال را تکرار کند.»
در روز بعد هنگامی که سید عمیدی در محضر سید بحرالعلوم نشسته بود؛ شیخ یاسر گفت، «من دیروز از شما پرسیدم آیا جایز است جسد یکی از علماء که قبر ایشان منهدم شده و اکنون در خیابان قرار گرفته است، خارج کنیم؟»
سید بحرالعلوم پاسخ داد، «بله و به شما گفته ام که ماندن جسد در آن محل هتک حرمت ایشان است.» بنابراین سید عمیدی بیشتر اطمینان حاصل کرد. سپس سید عمیدی بیشتر اطمنیان حاصل کرد. سپس سید عمیدی موضوع را به اطلاع سید عبد الرحیم الشوکی و سید محمد صالح حکیم،برادر سید محمد سعید حکیم، مرجع کنونی واز سید محمد صالح خواست که از برادرش اجازه بگیرد؛ ولی نام صاحب جسد را به او فاش نکرد. چند روز بعد و پس از تمام شدن نماز ظهر و عصر سید محمد صالح حکیم گفت که موضوع را از برادرش سؤال کرده و ایشان اجازه انتقال را داده اند. وی از سید کامل خواست که نام صاحب پیکر را بگوید؛ اما سید کامل نپذیرفت و نامبرده بعد از سقوط رژیم صدام ، نام صاحب پیکر را فهمید.
شیخ عبدالعالی بصری هنگامی کارکردن در (بیرونی) سید محمد صدر موضوع خارج کردن جسد را با ایشان مطرح کرده بود؛ ولی او پاسخ داده بود، «او را به خدا واگذارید ؛ زیرا خداوند اولیای خویش را پنهان نمی گذارد».
خریداری یک قطعه زمین برای قبر جدید
پس از اتمام جنبه شرعی انتقال پیکر، برای تأمین مالی طرح آغاز شد و سید کامل عمیدی توانست زمینی به مساحت پنجاه متر مربع تهیه کند که هزینه آن را جبار مکاوی حلی (ابواحمد) پرداخت کرد. سپس مساحت بقعه به یکصدمترمربع رسید که توسط حاج علی عبدالله حلی با خریدن هفت قطعه مجاور تأمین شد. سپس تعداد دیگری از افراد مؤمن، چهار قطعه اهداء کردند، از جمله دکتر حسن رکابی و سید ریاض نوری که سه قطعه اهداءکرد. همچنین حاج خلیل قنبر حلی و حاج محمد تقی حلی مبالغی پول نیز اهداء کردند.
تهیه تابوت و کفن
قبل از انتقال جسد، بر حسب تصادف، جسد یکی از علمای هند برای دفن در یک مقبره خصوصی در حرم علوی به مسجد شیخ طوسی آورده شد؛ ولی به علت ممانعت رژیم، جسد وی در وادی السلام دفن شد و تابوت در مسجد شیخ طوسی باقی ماند. هنگامی که سید کامل تابوت را مشاهده کرد که قطعه پارچهای بر روی آن بودو بر آن جمله «لااله الا الله محمد رسول الله» نوشته شده بود. از حاج حسن، متولی مسجد اجازه استفاده از تابوت را گرفت که این اجازه داده شد.
عملیات نخستین انتقال جسد
قرار شد انتقال پیکر در روز ٧ صفر ١۴١۵ هجری قمری مصادف با ١٧/٧/١٩٩۴ میلادی انجام شود. شاهدان این عملیات که در ساعت ٨ صبح اجرا شد، شش نفر و عبارت بودند از :
١. قبر کن اولی عباس بلاش خضیر رکابی.٢. سید کامل محمد علی رحیم عمیدی ٣. سرهنگ حمزه عباس نسیباوی (ابوهدی) ۴. ابوحیدر از دوستان ابوهدی۵. سید فاضل ابوالجسام موسوی ایحاوی از اهالی کوفه که از عملیات اخراج جسد عکس گرفت ۶. مرتضی فرزند سید کامل عمیدی.
عباس بلاش قبر را که در نزدیکی باجه اطلاعات در کنار درب ورودی غربی قبرستان وادی السلام قرار داشت؛ تعریض کرد تا امکان دفن پیکر فراهم شود ؛ سپس سید کامل عمیدی وارد قبر شد، ولی به زودی به علت شنیدن صداهایی با گریه و ترس از قبر خارج شدو پس از آرام شدن،همراه عباس بلاش مجددا وارد قبر شد. آنها سید صدر را دیدند که انگار به تازگی دفن شده بودو جسد وی رو به حرم حضرت علی (ع) قرار داشت و در کنار وی جسد یکی از شهدا که رو به بیابان بود ؛ قرار داشت. سید کامل خاک را از روی جسد سید صدر که طبق رویه معمولی دفن نشده بود؛ کنار زد.
عباس بلاش، پس از قرار دادن کفن زیر جسد، آن را به طرف چپ برگرداند تا به پشت قرار بگیرد؛ در صورتی که قبلا به طرف راست قرار داشت. وی به صورت سید صدر نگاه کرد و دید که از پشت سر، گردنش را بریده اند و سوراخی را روی ابروی راستش مشاهده کرد که پنبه پر شده بود و جای سه ضربه چاقو نیز در سینه اش دیده میشد و نصف موهای محاسن وی سوخته بود. وی قطعه پنبه را از روی ابرویش برداشت.ناگهان قطرات خون خود به خود جاری شدند. پس از اینکه جسد را در لبه قبر گذاشت، خونهای خشک شده آغشته به خاک را مشاهده کرد. سید کامل هنوز این خونها را همراه با پنبه و تابوت و قطعه پارچه رانزد خود نگهداری میکند. همچنین مقداری از محاسن سید صدر نزد حاج علی حلی نگهداری میشود.
هنگامی که پیکر را برداشتند احساس کردند سنگین است و سرهنگ حمزه هنگام حمل پیکر دوبار زمین خورد. سید کامل به همراه سرهنگ حمزه و ابوحیدر، پیکر را توسط یک ماشین کرونای سفید رنگ متعلق به سید حسین بحرالعلوم برای طواف به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منتقل کردند. سید کامل قبلا از پسر خواهر خود، زهیر عمیدی، خواسته بود که جاده منتهی به مرقد حضرت علی علیه السلام را مراقبت کند. آنها سه بار جسد سید صدر را دور حرم شریف طواف دادند و برای او زیارت (امین الله) را خواندند.
آنها بعد از اینکه جنازه را از درب خروجی، بیرون بردند، یک مرد که فروشنده درب و پنجره بود؛ آنها را در حمل پیکر کمک کرد و بعدا معلوم شد که از محبین سید صدر است ؛ ولی صاحب پیکر را نمی شناخت. سید کامل قبلا از او سؤال کرده بود که آیا اطلاعی از درب و پنجرههای منزل سید صدر که منهدم شده بود دارد یا نه تا شاید بتواند آنها را از او بخرد؛ ولی این مرد گریه سر داده بود.
پس از آن سید صدر را به وادی السلام برگرداندند و در قطعهای که برای این منظور اختصاص داده بودند به خاک سپردند و به منظور پوشش، لوحی را روی آن گذاشتند که بر آن نوشته شده بود، «مرحوم سید محمد علی عمیدی : تاریخ وفات ١٩٨٠/۵/١۶ » این نام پدر سید کامل بود.
زیارت سید صدر
بعد از انتقال جسد به محل جدید، خانم سیده امجعفر به اتفاق فرزندانش به زیارت آن میرفتند. همچنین سید عبدالرحیم شوکی و حاج جبار مکاوی حلی و حاج علی حلی و حاج خلیل قنبرو حاج محمد تقی حلی و سید علی بهشتی و فرزندش محسن و سید محمد صادق خرسان و سید شریف کاشف الغطاء و شیخ محمد اسحاق فیاض و سید مقتدی صدر و سید احمد حسنی بغدادی آن را زیارت کردند. قابل ذکر است که شیخ عبد الامیر سمیسم از طریق قبرکنان، از محل قبر سید صدر اطلاع پیدا کرد ؛ ولی چند روز بعد بازداشت شد و از سرنوشت وی خبری به دست نیامد.
حادثهای برای حاج علی حلی
در سال ١٩٩۵ حاج علی حلی از سید کامل خواست تا خونهای خشک شدهای را که از قبر خارج کرده است به وی نشان دهد؛ به همین منظور رهسپار حله شد تا اورا ملاقات کند. هنگامی که به محل کارش رسید ؛ وی در دفتر نبود و سید کامل در دفتر به انتظار او نشست. حاج علی هنگام رسیدن به دفترش از راننده اش پرسید آیا بوی خوش به مشامش نمی رسد؟ راننده جواب مثبت داد. هنگامی که راننده وارد دفتر شد ؛ از دیدن سید کامل تعجب کرد. هر دو خاکی را که سید کامل به همرا داشت ؛ بو کردند و بوی خوشی به مشامشان رسید. راننده حاج علی علت این رایحه را پرسید، ولی حاج حلی به وی پاسخ نداد و از او خواست که تاریخ همان روز را یادداشت کند تا در موقع مناسب صاحب این خاک را به او معرفی کند.
مطابقت دادن خون
سرانجام پس از سقوط رژیم بعث، دکتر مجاهد هاشمی نمونهای از خون به دست آمده از قبر سید صدر و نمونه از خون دخترشان (صبا) را گرفت و به آزمایشگاهی در لندن ارسال کرد. پاسخ اولیه حکایت از مطابقت این دو خون داشت و قرار شد گزارش پزشکی رسمی متعاقبا ارسال شود.
انتقال پیکر سید صدر در سال ١٩٩٧
پس از مدتی قبر کن اولی عباس بلاش همه جا آدرس محل جسد سید صدر را منتشر میکرد و دوستان او به زیارت قبر میرفتند؛ از جمله تعدادی از افراد پلیس امدادی، مخصوصا عبدالمنعم کاظم زبرجاوی و یک مأمور به نام حمزه. این موضوع باعث نگرانی سید کامل شد و تصمیم گرفت بدون اطلاع عباس بلاش، مجددا جسد را به جای دیگری منتقل کند و در این امر از کمک پسر خواهرش، سید زهیر عمیدی و حاج عبدالعلی عبدالحسین ابورسول که از بازرگانان بازار شورجه و یکی از نزدیکان سید خوئی وسید علی سیستانی است که به وی پول داده و برای فروش منزلش برای انجام این کار اعلام آمادگی کرد.
همچنین سید علی سید حسن عمیدی با آنها همکاری کرد؛ ولی نمی دانست که چه کسی دفن خواهد شد. همچنین عکاسی به نام محمد هانوهمراه آنها بود. این کار در تاریخ ١٩٩٧/۴/٨، یعنی ١٧ سال پس از شهادت سید صدر آغاز شد. آنها جسد را به مکانی چسبیده به مکان اول، یعنی حدود یک متر یا نیم متر دورتر از آن منتقل کردند، ولی قبر جدید به صورت یک (سرداب) کنده شد و این کار به دو روز طول کشید. آنها دراین قبر، آب مشاهده و رایحه خوشی را استشمام کردند.
این بار مجددا پیکر را کفن کردند و کفنی را بر روی کفن قبلی گذاشتند و هنگامی که به دستانش نگاه کردند؛ سید زهیر یک انگشتر عقیق در انگشت کوچک دست راست ایشان مشاهده کرد که بر روی آن تعداد شش گل و نام محمد (ص) نقش بسته بود.
پس از اتمام این کار، قبر را به صورت نبش شده باقی گذشتند و عباس بلاش را احضار کردند و به او گفتندکه سید حسین اسماعیل صدر، جسد را به مقبره خانوادگی برده است.
انگشتر سید صدر
پس از به دست آوردن انگشتر سید صدر، سید کامل عمیدی از سید حسین اسماعیل صدر در مورد انگشتر عمویش سؤال کرد و وی گفت که یک انگشتر نقره عقیق یمانی بود که بر روی آن تعداد شش گل که نام محمد(ص) در وسط آن قرار داشت؛ نقش بسته بود. سپس سید کامل انگشتر را نشان داد و نامبرده تصدیق کرد که این همان انگشتر سید صدر است. همچنین سید کامل نزد خانم سیده امجعفر صدر رفت و موضوع انتقال جسد و انگشتر را به اطلاع او رساند. ایشان به اوگفت قبل از اینکه انگشتر را به من نشان بدهی، مشخصات آن را خواهم گفت که یک انگشتر عقیق یمانی بت شش ستاره است که در وسط آنها نام محمد(ص) نوشته شده است. سپس سید کامل آن را نشان داد و خانم سیده امجعفر آن را به عنوان هدیه و قدردانی از زحمات ایشان به وی بخشید. سیده امجعفر به من گفت، «آن شخصی که جسد را منتقل کرد؛ مورد اعتماد ماست و موضوع انگشتر صحیح است. به او اجازه دادیم که انگشتر را به عنوان قدردانی از تلاشهایشان نزد خود نگه دارد» سید عمیدی این انگشتر رابه من نشان داد و شخصا آن را بازدید و آثار خوردگی نقره آن رامشاهده کردم. در تابستان سال ٢٠٠۴ میلادی جزئیات انتقال جسد سید صدر راکه به طور خلاصه توسط سید کامل عمیدی نوشته ودر محل قبر ایشان در کنار عکسها آویزان شده است؛ به دست آوردم، متن آن را این قرار است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«گمان نکنیدکسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده هستند، بلکه زنده اند ونزد خدا روزی دارند.»
در تاریخ ١٩٨٠/۴/٩ در ساعت یازده ونیم شب، شهید سید محمد باقر صدر در پشت ساختمان اطلاعات قبرستان به خاک سپرده شد. مأموران امنیتی به همراه قبر کن، عباس بلاش بر جریان دفن ایشان نظارت داشتند. سید صادق صدر، پدر شهید محمد صادق صدر، حضور داشت. قبر شهید بدون بنا ماند. سالها گذشت و در این میان عباس قبر کن مراقب قبر ایشان بود و جریان را به تعداد از دوستانش ازجمله مرحوم هلال حسین و مرحوم رویضی و قبر کن رسول کواخه که در قید حیات است، اطلاع داد. او به ما گفت که مرحوم رویضی قبر کوچکی بدون ذکر نام شهید، برای او ساخته بود. پس از انتفاضه شعبانیه در سال ١٩٩١، رژیم سرنگون شده، چند خیابان در این قبرستان احداث کرد، از جمله خیابانی بر روی قبر شهید صدر و قبر ایشان در وسط این خیابان قرار گرفت.
جریان انتقال پیکر مطهر در سال ١٩٩۴ و چگونگی آغاز آن
سید کامل محمد علی عمیدی جستجو برای پیدا کردن نشانه قبر شهید را به طور داوطلبانه آغاز کرد و شخص دیگری نبود. او به این منظور به قبر کن عباس بلاش نزدیک شد و سالها با وی مراوده داشت، بدون اینکه به موضوع شهید اشارهای کند تا اینکه عباس به سید کامل اطمینان کامل پیدا کرد. بالاخره روزی سید کامل موضوع دفن شهید سید محمد باقر صدر را مطرح کرد. عباس گفت، «بله، من او را دفن کردم و محل قبر او را میدانم.» و او را سر قبر ایشان برد و گفت، «اینجا قبر شهید صدر است.» سید کامل هر روز به منظور زیارت شهید صدر به قبر ایشان که در وسط خیابان قرار داشت، رفت وآمد میکرد. سپس سید کامل در مورد انتقال جسد مطهر با قبر کن هماهنگی کرد و بدین منظور قطعه زمینی را به مساحت ۵٠ متر مربع در منطقه وادی السلام که دور از انظار بود، تهیه کرد که متعلق به شخصی به نام جابر مکاوی حلی بود. سپس موضوع توسط سید کمال، نزد آیت الله العظمی سید حسین آل بحرالعلوم، بدون ذکر نام شهید و به عنوان یک روحانی که جسد وی در وسط خیابان قرار گرفته است ؛ مطرح شد که آیا انتقال جسد وی جایز است یا نه ؟ سید حسین آل بحرالعلوم دستور انتقال جسد را داد ؛ حتی اگر مربوط به شهید محمد باقر صدر باشد.
سپس سید کامل موضوع انتقال جسد شهید صدر را به آقای سید رحیم شوکی اطلاع داد و همچنین موضوع را به آقای محمد صالح حکیم، برادر مرجع دینی آقای محمد سعید حکیم، اطلاع داد که وی دستور انتقال آن را داد. سپس سید کامل هر گونه اقدام لازم همراه با هوشیاری و احتیاط را اتخاذ کرد تا در وقت مناسب، زمینه انتقال جسد فراهم شود. بدین منظور سردابی یکنفره را در مقبره فوق الذکر تهیه کرد و قبل از آن، جسد مطهر، برای طواف به حرم حضرت علی بن ابی طالب (ع) حمل شد و فقط دو نفر از اهالی مسیب که از محبین سید شهید بودند؛ همراه سید کامل در مراسم تشییع شرکت کردند. جریان انتقال جسدی در سال ١٩٩۴ اتفاق افتاد. در این عمل شجاعانه قبر کن دیگری به نام زهیر عمیدی از طرف دایی خود سید کمال مأموریت یافت تا مراقب دار و دسته رژیم سرنگون شده در منطقه خیابان و اطراف صحن شریف حیدری باشد. پیکر سید شهید بر روی ماشین که یک کرونای سفید و متعلق به سید حسین بحرالعلوم بود و آقای کامل عبیدی رانندگی میکرد ؛ گذاشته شد.
پس از طواف جسد، از مرقد حضرت امیرالمؤمنین (ع) به قبرستان جدید رفتند و جسد در آنجا دفن شد. طی عملیات دفن جسد، نمونهای از خاک آغشته به خون مطهر شهید و قطعههای کوچکی از پنبه که در اطراف جسد شریف بود؛ برداشته شد.همچنین پارچهای که روی تابوت گذاشته شد ؛ هدیهای از هند بود. سپس قبر ایشان توسط سید کامل و خواهر زاده ایشان، سید زهیر عمیدی بنا شد، ولی نام شهید، روی قبر نوشته نشد و سید کامل، نام پدر خویش، سید محمدعلی عمیدی را به عنوان صاحب قبر نوشت.
سید کامل بار دیگر به همراه خواهرزاده اش زهیر عمیدی از طرف حاج علی عبدالله حلی مأموریت یافت قطعههای مجاور را با پول ایشان برای مرقد سید شهید با قیمت چند برابر خریداری کند. سپس سید کامل به خواهرزاده اش قبر کن سید زهیر عمیدی آمد و به او گفت آیا میتوانی پیکر سید شهید را خارج کنی تا بتوانیم آن را مخفی نگه داریم و افراد قبلی که در عملیات دفن آن در سال ١٩٩۴ حضور داشتند ؛ محل دفن جدید را ندانند؛ چون وضع ما خطرناک تر شده است.
به همین منظور، آنها قبر دیگری را کنار قبر سید مربوط به سال ١٩٩۴ کندند. آنها در روز بعد با لوازم کافی برای انتقال جسد آمدند و به همراه آنان یک عکاس از بغداد به نام محمد هانوو حاج عبدابورسول و یک کارگر به نام علی سید حسن عمیدی که نمی دانست چه کسی قرار است دفن شود،آمده بودند. سپس درب قبر را به منظور انتقال جسد باز کردند. سید زهیر عمیدی و داییش سید کامل با تعجب ابرهای پراکندهای را روی جسد مطهر مشاهده کردند. سپس سید زهیر به همرا داییش وارد قبر شدند و پیکر مطهر را مشاهده کردند که پس از ١٧ سال هنوز سالم و کامل باقی مانده بود. هنگام باز کردن کفن و کنار گذاشتن پنبه ها، علائم زیر توسط قبر کن، روی جسد سید شهید مشاهده شد:
١. ذبح از پشت گردن
٢. نصف محاسن شریف سوخته بود.
٣. یک شکاف بر روی ابروی راست وی وجود داشت.
۴. سه ضربه چاقو بر روی سینه شریف خورده بود.
پس از آن مراسم کفن شروع شد و نمونه هائی از کفن قبلی و قطعهای از پنبهها را که بر روی جسد مطهر گذاشته شده بود ؛ برداشتند. سپس سید کمال عمیدی از سید زهیر عمیدی خواست جای اثر دستبندها را جستجو کند.در این هنگام سید زهیر عمیدی انگشتری را در انگشت کوچک دست راست پیدا کرد و به سید کامل داد. جریان دفن و مخفی ساختن قبر تا روز ٢٠٠٣/۴/٩ میلادی، یعنی روز سقوط رژیم دیکتاتوری صدام ادامه داشت. سپس سیده ام جعفر،همسر سید شهید به سید کامل دستور داد تا قبر شهید را به این طور کامل بنا کند و به مردم نشان دهد و مبالغ لازم برای این کار را نیز پرداخت کرد.تذکر: به اطلاع میرسانم که در طی عملیات انتقال شهید در سال ١٩٩۴، حتی قبل از سقوط رژیم کافر صدامی به چند ماه، همسر شهید به اتفاق دخترانش بدون اطلاع کسی به اتفاق سید کامل عمیدی به زیارت قبر شهید میرفت. همچنین به اطلاع سید جعفر فرزند سید محمد باقر صدر و سید مصطفی فرزند شهید دوم محمد صادق صدر انجام گرفته است. خداوند را به خاطر انجام این کار شکر و سپاس میکنیم. و هو ولی التوفیق و انا لله و انا اله راجعون».
«این نوشته را حرف به حرف در عصر چهارشنبه ۵/جمادی الاول /١۴٢۵ مصادف با ٢٠٠۴/۶/٢٣ همراه با خواهرزادهام سید حسین فرزند شهید علی حبلالمتین نقل کردهام.
سید محمد غروی
قبر فعلی سید صدر
پس از سقوط رژیم بعثی، سیده امجعفر مبلغ ۶٠٠/٠٠ دینار برای ساختن قبر سید صدر اهدا کرد؛ ولی به علت تمایلات برخی از نیروها که مایل بودند پیکر سید صدر دوباره به دروازه شهر نجف اشرف منتقل شود تا ضریح بزرگی برای آن ساخته شود، از یک سو و خانواده صدر از سوی دیگر باعث توقف کار ساختن آن شد ؛ ولی سرانجام مسئله به نفع خانواده صدر پایان یافت و ساختن ضریح فعلی دوباره از سرگرفته شد. هزینههای مربوطه توسط حاج عباس میرزا جنابی حلی هدیه شده است. خانواده سید صدر از اجازهای بدین شرح برای ایشان صادر کرده است.
باسمه تعالی
برادر حاج عباس جنابی حلی از ما، خانواده امام شهید سید محمد باقر صدر خواسته است اجازه ساختن مرقد شهید و بذل سعی و مال خود در این راه را به ایشان بدهیم و ما با تشکر، این اجازه را دادیم. از خداوند متعال خواستار توفیق ایشان هستیم و میخواهیم که در امور مهم مربوط به این کار به ما مراجعه نماید. بنابراین نامبرده از طرف ما وکیل تام الاختیار هستند که امر ساختن مرقد شایسته شهی راد به عهده بگیرند؛ به شرطی که در اجرای مناسب امر از افراط و تفریط پرهیز کند. از برادران مسئول و دیگران خواستار همکاری با ایشان هستیم. همچنین سید کامل عمیدی در اتمام این عمل شریف و فراهم کردن تسهیلات و برداشتن موانع از سر راه اتمام آن نظارت کنند تا در اسرع وقت و به بهترین نحو ممکن صورت گیرد. در خاتمه اقدام مخلصانه و مودت آمیز ایشان را ارج مینهیم؛ زیرا در زمانی قدم به میدان گذاشته که بقیه از این کار خودداری کرده اند و مسئولیت این کار را به عهده گرفته است؛ در حالی که مدعیان از تحمل مسئولیت، شانه خالی کرده اند. خداوند بهترین پاداش را به او بدهد و از شفاعت پدر شهیدمان بهره مند سازد.
محمد جعفر فرزند سید محمد باقر صدر
شوال ١۴٢۵ هجری قمری
همچنین خانواده شهید صدر وکالتنامهای به شرح زیر برای سید کامل عمیدی صادر کرده اند:
باسمه تعالی
دیکتاتورهای ستمگر میخواستند در شب نهم آوریل سال ١٩٨٠، نور ایمان و اخلاص و وفاداری به میهن و امت را خاموش کنند؛ ولی خواست خداوند عزوجل این است که نور همه جا را فرا گیرد؛ به همین علت پاسخ الهی به آن همه ظلم این بود که بت طاغوت و ظلم در چنان روزی پس از بیست و سه سال سرنگون شود تا معلوم گردد که خداوند فرصت میدهد، ولی اهمال نمی کند.
در دوران طاغوت گروهی از مومنان با آن نور آرمیده در وادی السلام، یعنی جسد مطهر شهید سعید آیت الله سید محمد باقر صدر، عهد بسته بودند و مانع از نابودی آن شدند و در موقع مناسب به رغم همه خطرها و دلهره ها، آن را به جای دیگری منتقل کردند.
هنگامی که کابوس عراق از بین رفت و محسبان و موالیان از هر سو به دنبال سید و رهبرشان آمدند، زمان آن فرا رسیده بود که قبر شریف ایشان نشان داده شده تا چراغی باشد برای عاشقان آزادی و کرامت و انسانیت.
در رأس این مؤمنان، برادر عزیز و مجاهد حاج سید کامل محمد علی رحیم العمیدی قرار داشت که همیشه نقش بارزی در حفاظت از این بقعه مطهر و صاحبش داشته است. بدین مناسبت و برای ارجگذاری از خدمات شجاعانه و بزرگ ایشان و به علت اخلاص و وفاداری و مهارتی که دارد، خانواده شهید سید محمد باقر صدر، همسر شهید و فرزندش محمد جعفر و دخترانش، نظارت کامل بر بنای مرقد شهیدمحمد باقر صدر را به ایشان واگذار کرده اند.
وظایف وی عبارتند از :
١ نظارت بر ساختن مرقد و تجهیز آن به کلیه امکانات.
٢ تعیین کادر لازم برای انجام کار.
٣ ارتباط با مؤسسات دولتی به عنوان وکیل خانواده در صورت مقتضی.
۴ قبول هدایا و نذورات و غیره برای مرقد شریف.
۵ جلوگیری از دخالت هر طرفی که میخواهد بدون اجازه خانواده و هماهنگی با وی فعالیتی را در مرقد انجام دهد.
سید کامل عمیدی موظف است ما را در جریان تمامی جزئیات کار قرار دهد و همواره متعهد به حکم شرعی در موارد مسئولیت خویش باشد که انتظار ما هم چنین است. از خداوند متعال خواستار موفقیت ایشان هستیم. محمد جعفر فرزند سید شهید محمد باقر صدر ٢٠ شوال ١۴٢۵ هجری قمری
اخیرا ادعاهایی در مورد وجود پیکر سید صدر در جای دیگری مطرح شدند که باعث شد حاج عباس جنابی حلی عملیات ساختن ضریح را متوقف سازد ؛ ولی در اواخر جمادی الثانی ١۴٢۶ هجری قمری، سید کامل عمیدی خواست وجود پیکر را در مکانی که خود ادعا دارد؛ برای نامبرده ثابت کند و به همین منظور خواست شکاف کوچکی در قبر باز کند و هنگامی که رایحه معطری از قبر بلند شد، حاج عباس جنایی، مطمئن شد و طرح را ادامه داد.
تذکر:
در ماه رمضان ١۴٢٧ هجری قمری، جسد مطهر به دروازه ورودی شهر نجف اشرف منتقل شد تا نهادهای علمی و اجتماعی پیرامون آن ایجاد شود. در این مورد تمامی قطعه زمین پیرامون قبر، بدون باز کردن قبر به محل جدید انتقال داده شد.
آنچه در این فصل آمده است؛ مجموعه اطلاعاتی است که از منابع گوناگون به دست آمده است:
١. مصاحبه باسید زهیر عمیدی که در انتقال جسد در سال ١٩٩٧ کمک کرده است.
٢.مصاحبه با حاج علی عبدالله حلی
٣. مصاحبه با عباس بلاش قبر کن مصاحبه نزار حاتم خبرنگار روزنامه کویتی القبس با عباس بلاش قبر کن که در شماره مورخ ٢٠٠٣/۵/١٢ آن روزنامه چاپ شده است
۴. مصاحبه کانال تلویزیونی (العراقیه ) با سید زهیر عمیدی در تاریخ ٢٠٠۴/۴/١٨ میلادی
۵. مصاحبه عبدالرضا فرهود سردبیر مجله الکوثر با سید کامل عمیدی منتشر شده در تاریخ ١۵ جمادی الاول ١۴٢۵ هجری قمری مصادف با ٢٠٠۴/٧/۴ میلادی
۶. دو مصاحبه مفصل با سید کامل عمیدی نزد خانواده آقای صدر نگهداری میشود
٧. مصاحبه با سید کامل عمیدی که بر روی سایت فرهنگی والفجر گذاشته شده است و از منبع قبلی استفاده کرده است.
٨. (وجع الصدر) دردهای صدر و همسرش امجعفر که از منبع قبلی استفاده شده است.
٩. مصاحبه شخصی که طی آن در مورد نوشتههای فعلی و برخی مطالب گمشده از وی سؤال کردم.
١٠. روزنامه کویتی (القبس) شماره مورخ ٢٠٠٣/۵/١٢ با عنوان «القبس جزئیات دفن محرمانه صدر اول را فاش میکند» و همچنین مصاحبه کانال ماهوارهای (العراقیه) با سید زهیر العمیدی که در تاریخ ٢٠٠۴/۴/١٨ پخش شد.