او از ابتدای بلوغ، مجتهد بود و نیازی به تقلید نداشت!
روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز شهادت فقیه و فیلسوف والاقدر جهان اسلام و تشیع، آیتاللهالعظمی سید محمدباقر صدر است. به همین مناسبت و از امروز، گفتوشنودهایی با شاگردان آن بزرگوار را تقدیم میکنیم. در مصاحبهای که پیش روی شماست، حضرت آیتالله سید کاظم حائری به بیان خاطرات خود از سیرۀ نظری و عملی استاد پرداخته است.
حضرتعالی از چه مقطعی و چگونه با شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر آشنا شدید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. بنده از دوران کودکی، با مرحوم آقای سید نورالدین اشکوری دوست بودم و رفاقت ما بسیار طولانیمدت بود. یک روز ایشان از من دعوت کرد تا در درس استادش شهید آیتالله سید محمدباقر صدر شرکت کنم و گفت که استاد دارد بحث ترتّب را میگوید که بحثی عمیق است و انسان بهتنهایی نمیتواند آن را بفهمد… و از من خواست همراهش در درس حاضر شوم و پس از آن، یک بار دیگر درس را برایش بگویم که خوب متوجه شود. بعد هم بسیار از استادش شهید صدر برایم تعریف و تمجید کرد. البته من کسی نبودم که بهسادگی حرفهای کسی را تصدیق کنم!
از چه ویژگیهایی در شهید صدر تمجید میکردند؟
مثلاً میگفت که نبوغ ایشان بسیار بالاتر از حد تصور است و به مباحث علمی آیتالله خویی نقدهای علمی جدی دارد و برخی از نظرات ایشان را ابطال و مباحث جدید و دقیقی را بیان میکند و بهلحاظ قدرت علمی، هماورد ندارد! من چیزی به آقای اشکوری نگفتم، ولی در دلم هم حرفهایش را تصدیق نکردم و همه این تعریف و تمجیدها را ناشی از تحتتأثیر قرار گرفتن در برابر استاد دانستم و تصور کردم مثل خیلیها دچار هیجان شده و تصور میکند که استاد بینظیری پیدا کرده و هیچکس در سطح ایشان نیست! ابداً احتمال نمیدادم که این قضاوتها صحیح باشند، اما درخواستش را هم رد نکردم و چون ایشان را انسان مؤمن و متعبد و ملتزمی میدانستم و رفیق قدیمی من هم بود، گفتم دلیلی برای رد درخواست ایشان وجود ندارد، ولذا همراهش رفتم و گفتم: فقط همین بحث را میآیم و بعد درس را مجدداً برای شما توضیح میدهم. در آن دوران من از شاگردان برجستۀ درس آیتاللهالعظمی سید محمود شاهرودی بودم و بهلحاظ علمی، در سطحی بودم که دیگر تقریباً نیازی به حضور در درس ایشان نداشتم، اما همچنان شرکت میکردم؛ بنابراین فقط برای اجابت درخواست دوستم آقای اشکوری در درس شهید صدر شرکت کردم. در آن دوران سردرد شدیدی هم داشتم که مرا بیقرار کرده بود و واقعاً شرکت در درس برایم دشوار بود. یادم هست که وقتی درس تمام شد، برای اینکه بتوانم آن را برای آقای اشکوری تقریر کنم، با هم به خیابان میرفتیم و در حال راه رفتن این کار را میکردم تا شاید هوای آزاد کمکم کند که کمی سردردم بهتر شود!
احساس خودتان از حضور در درس شهید آیتالله صدر چه بود؟
واقعا حیرت کردم و دیدم که در صحبتهای آقای اشکوری هیچ اغراقی وجود ندارد، درحالیکه تصور چنین چیزی را هم نمیکردم! انصافاً قدرت علمی شهید صدر بیمانند و بحثهای ایشان بینظیر بودند.
درس را ادامه هم دادید؟
خیر. پس از اینکه بحث ترتب تمام شد، از آقای اشکوری عذر خواستم.
چرا؟
اولاً بهدلیل مشکلات شخصیای که داشتم و مانع از ادامه درس بود و دیگر سردردی که واقعاً امانم را بریده و امکان حضور در درسی در این سطح بالا را برایم ناممکن کرده بود. یکسری مشکلات سیاسی و اجتماعی هم داشتم که جای بحثش در اینجا نیست.
از درس شهید آیتالله صدر کلا منفک شدید؟
بله، تصمیم گرفتم که از درس جدا شوم، ولی استاد برایم پیغام دادند: «بعد از بحث ترتب، میخواهم بحث تزاحم را مطرح کنم که دقیقتر و بهتر است، من تضمین میکنم که اگر شما بهشکل مستمر، پنج سال در این درس شرکت کنی، به اجتهاد برسی و نباید درس را رها کنی!». من به ایشان گفتم: «همۀ حرفهای شما را قبول دارم، اما بسیار گرفتارم، از جمله سردرد عجیبی که به من امکان شرکت در درس را نمیدهد». البته بعدها که مشکلاتم کمتر شدند، در درس ایشان شرکت کردم.
اشاره به نبوغ ایشان کردید. برخی معتقدند که ایشان پیش از سن بلوغ به اجتهاد رسیده بود؛ آیا همینطور است؟
این را که ایشان قبل از سن بلوغ در تمام ابواب فقهی به اجتهاد رسیده باشد نمیدانم، اما قطعاً از ابتدای بلوغ از هیچ کسی تقلید نکرده بود و از زمان بلوغ در هر مسئلهای، به فتوای خودش عمل میکرد و یقیناً از کسی تقلید نمیکرد. اما در مورد نبوغ ایشان، این موضوع بدیهیتر از آن است که کسی بتواند کتمان کند. کافی است کتاب «فدک» ایشان را بخوانید تا به نبوغ ایشان پی ببرید. کتابی است کمحجم، اما بسیار عظیم و ارزشمند و در موضوع خودش بینظیر و اگر توجه کنیم که ایشان این کتاب را در کودکی نوشته، دیگر نمیتوانیم نبوغ شگفتانگیز ایشان را کتمان کنیم!
حضرتعالی در تألیف کتاب «الاسس المنطقیه للاستقرا» ــ که در واقع بهنوعی چکیده آرا و افکار و حاصل عمر شهید آیتالله صدر بود ــ با ایشان همکاری کردید. این همکاری چگونه پیش آمد؟
ماجر از این قرار بود که وقتی ایشان به بحث تواتر رسید، استدلال کرد که در منطق ارسطویی (منطق صوری) گفته میشود که متواترات یکی از ضروریات ششگانه است، اما به نظر من این مطلب غلط است و تواتر جزء ضروریات نیست. ایشان به بحث حسیات و حدسیات هم اشکالاتی را وارد کرد. البته ایشان در پی انکار این مطالب نبود، بلکه میخواست بگوید که تواترات و حدسیات و حسیات ناشی از چیزی هستند که ایشان آن را «عقل سوم» مینامید. پس از درس، من اشکالاتی را مطرح و شواهدی را خلاف گفته ایشان بیان کردم. بحث ما در روزهای بعد هم ادامه یافت و سرانجام از سطح درس فراتر رفت و تبدیل به یک بحث دونفره شد و من به منزل ایشان در ابتدای خیابان عقدالسلام میرفتم و خدمت ایشان مشرف میشدم. بحثها و پرسش و پاسخهای ما چند ماه ادامه پیدا کرد و من تمام آن مباحث را ضبط و ثبت کردم و نطفه اولیه این کتاب با این شیوه شکل گرفت. نهایتاً شهید صدر این مطالب را مرتب و منظم کردند و کتاب ارزشمندی را رقم زدند؛ کتابی که بهقول مرحوم شیخ محمدمهدی شمسالدین، هنوز قدر آن بهدرستی شناخته نشده است. البته این کتاب حاصل عمر شریف شهید صدر نیست. حاصل عمر ایشان بیشمارند که این کتاب یکی از آنهاست.
موضوع مهمی که در ارتباط با شهید صدر مطرح میشود مرجعیت موضوعی یا مرجعیت صالح است که بهدرستی تبیین نشده و بسیاری درباره آن ابهام دارند. بسیار مغتنم خواهد بود که توضیحات شما را دراینباره بشنویم.
«مرجعیت صالح» و «مرجعیت موضوعی» دو موضوع هستند. شهید صدر مرجعیت صالح را دارای پنج هدف میدانست:
- گسترش احکام اسلام در بین مسلمانان و تربیت دینی هریک از آنها به ترتیبی که تضمینکننده التزام فرد مسلمان به احکام اسلامی در رفتار شخصی او باشد.
- ایجاد جبهه فکری گسترده در بین امت اسلامی که حاوی تمام مفاهیم آگاهیبخش اسلامی باشد، از جمله اینکه اسلام نظام کاملی است که همه عرصههای زندگی را دربرمیگیرد.
- تأمین پشتوانههای فکریاسلامی لازم برای فعالیت اسلامی، یعنی اقداماتی که هدف آن تأسیس حکومت اسلامی است. این فعالیت نیازمند اندیشههای جامع و گسترده اسلامی است، ولذا باید منبع موثقی وجود داشته باشد که این اندیشهها از آن تغذیه و اطلاعات آگاهیبخش و مفید را دریافت کنند. به نظر شهید صدر، این منبع مرجعیت صالح است. مرجعیت صالح موظف است به اتکای پژوهشهای گسترده و کافی و دقیق اسلامی در زمینههای اقتصادی و اجتماعی و انجام مطالعات تطبیقی بین اسلام و سایر مکاتب اجتماعی، نیازهای فعالیت اسلامی را بهشکلی تأمین کند و دامنه فقه اسلامی را بهشکلی گسترش دهد که قانونگذار فقهی بتواند همه بخشهای زندگی بشر را پوشش بدهد. یکی دیگر از وظایف مرجعیت صالح این است که مجموعه حوزه را برای انجام این مأموریتهای عظیم ارتقا دهد.
- سرپرستی و مدیریت فعالیتهای اسلامی. مردم زیادی در راه برپایی حکومت اسلامی تلاش میکنند، اما عدهای از آنها چون اسلام را درست نمیشناسند، دچار اشتباهات فکری و عملی میشوند؛ به همین دلیل باید مرجعی وجود داشته باشد که خطا و صواب را از هم تشخیص بدهد و فعالیتهای اسلامی را مدیریت کند و بر آنها نظارت داشته باشد.
- دادن نقش رهبری امت به همه جایگاههای علمایی از مرجع تا پایینترین مرتبه علما؛ یعنی رهبری امت باید بهدست مرجع باشد و او از طریق آنچه در اختیار دارد، با امت تعامل کند، بهنحوی که امت احساس کند که رهبری جز این مرجعیت صالح ندارد. این کار از طریق تأمین منافع امت، توجه به مسائل مردم و حمایت از فعالان سیاسی ممکن است.
و مرجعیت موضوعی؟
شهید صدر پیشنهاد میداد که مرجعیت از فردی بودن به موضوعی بودن تغییر کند.
یعنی چطور؟
منظور از موضوع، نهاد و دستگاه گستردهای است که مرجع در رأس آن قرار میگیرد و نمایندگان مرجع و کمیتههای تخصصی در آن نهاد حضور دارند تا هریک به تناسب تخصص خود به وظایفشان بپردازند. شهید صدر معتقد بود که این نهاد باید در جایگاه مرجعیت قرار بگیرد.
به نظر شما این کار عملی است؟
خیر، به نظر من این پیشنهاد دو اشکال مهم دارد: یکی این است که امکان دارد افراد ناصالحِ ظاهرالصلاح در چنین نهادی نفوذ کنند. امکان بررسی و کنترل و رصد دقیق تمام افرادی که در این نهاد وارد میشوند، وجود ندارد. بعد هم ممکن است این نهاد شکل بگیرد و مشکلی را هم که به آن اشاره کردم نداشته باشد، ولی مرجعی که در رأس آن است فوت کند و مرجع بعدی به اهداف این نهاد اعتقاد یا به اعضای آن اعتماد نداشته باشد. این موضوع یک اشکال دیگر هم دارد و آن هم اینکه در کتاب و سنت دلیلی بر این نداریم که نایب امام زمان(عج) میتواند یک نهاد باشد.
شهید صدر برای این اشکالات پاسخی نداشتند؟
ایشان در مورد اول که مرجعیت نهاد باشد نه فرد، میگفت: این کار باید آرام و با زمینهسازی کافی و در زمانی که مرجعیت بهاندازه کافی قدرت پیدا کرده است، انجام شود تا در بالاترین حد ممکن از نفوذ افراد ناصالح جلوگیری شود. در مورد دوم هم میگفت که مرجعیت بهعنوان نایب امام، همیشه فردی است و نمیتواند نهادی باشد، اما شیوه عمل و ساختار اجرایی مرجعیت میتواند در قالب نهاد و دستگاه صورت بگیرد.