اگر انسان وجدانی آزاد و رها می‌داشت…

اگر انسان وجدانی آزاد و رها می‌داشت…

انسان از دیرباز حتی پیش از اینکه به مرحله‌ای از تجرید فکری و فلسفی برسد یا به فهمی تکامل‌یافته از شیوه‌های استدلال دست یابد به خدا ایمان آورد و او را خالصانه پرستید و ارتباط عمیقی را با او احساس کرد.

این ایمان نه زاییدۀ تضاد طبقاتی بود، نه ساختۀ استثمارگران ستمگر برای استوار کردن استثمارشان و نه آفریدۀ استثمارشدگان ستمدیده برای عقده‌گشایی و کاستن از رنج هایشان؛ زیرا ایمان به خدا، پیش از تضادها و اختلافاتی از این‌دست در تاریخ بشر وجود داشته است.
[…]

اگر انسان، وجدانی آزاد و رها می‌داشت، ساده‌ترین گونه‌های استدلال بر اثبات وجود آفریدگار حکیم هم برای ایمان آوردن او کافی بود «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُون» (آیا از هیچ آفریده شده‌اند یا خود، آفریدگار خویش‌اند؟!) اما از دو قرن پیش تاکنون، اندیشه مدرن، مانع شده است وجدان بشر آزاد و بی‌آلایش بماند. به همین علت استدلال برای کسی که با اندیشه مدرن و شیوه‌های پژوهشی آن آشناست، باید عمیق‌تر باشد و به اشکال‌هایی پاسخ دهد که استدلال‌های ساده و بدیهی پاسخ‌گویی به آنها را بر عهده وجدان آزاد بشر می‌گذاشتند.

📚 اعتقاد ما، ص۱۶و۲۱.