مصاحبه‌ها

منبع: مجله حوزه، شماره 79-80

ترجمه: آرش مردانی‌پور

با تشکر از حضرت عالی که مصاحبه با مجلّه حوزه را پذیرفتید در آغاز شمّه‌ای از زندگی تحصیلی و علمی خود را بیان کنید و چه درس‌هایی را از محضر مبارک علاّمه شهید سید محمد باقر صدر رحمة اللّه علیه بهره برده‌اید.

تحصیل حوزوی من در سال 1969م. برابر هـ.ق. در نجف اشرف در دوره مرجعیت مرحوم آیت اللّه العظمی سیّد محسن حکیم قدس سره آغاز شد. در آغاز مانند هر طلبه‌ای مقدمات و سطح را نزد استادان بزرگوار از جمله: حضرت شیخ محمد سعید نعمانی سید محمّد غروی شیخ هادی قرشی شهید سید مجید حکیم و… فرا گرفتم.

پس از به پایان بردن کفایه و مکاسب از علامه شهید سید محمد باقر صدر رحمة اللّه علیه اجازه خواستم در بحث خارج ایشان شرکت کنم.

ایشان به یکی از شاگردان برجسته خود گفت از من فقه و اصول را امتحان بگیرد.

آن آقا برابر دستور شهید صدر از من امتحان گرفت و نتیجه را به ایشان اعلام کرد و آن شهید بزرگوار هم اجازه داد که در بحث خارج ایشان حضور بیابم و موفق شدم چهار سال از محضر مبارک ایشان بهره ببرم. علامه شهید بر آن بود که برنامه‌ای ویژه بریزد که طلبه‌ها را برای شرکت در درس خارج بیازماید و آنان که شایستگی شرکت را دارند شناسایی کند و با این تدبیر از کسانی که شایستگی شرکت در درس خارج را نداشتند جلو بگیرد.

چگونه با شهید صدر آشنا شدید.

از آغاز ورود به حوزه نجف اشرف با این انسان والا آشنا شدم بدین‌گونه: در اوان ورود به حوزه نجف من و گروهی از طلاب شهر نعمانیه به خاطر شور و شوق و اهتمامی که از ایشان برای بیداری دینی و آینده‌نگری جهت برپایی حکومت اسلامی سراغ داشتیم به محضر آن بزرگوار شرفیاب شدیم. از وی خواستیم که ما را راهنمایی کند و پند دهد.

آن بزرگوار درخواست مارا پذیرفت و از بایدها و نبایدها سخن گفت و افزود:

(از شما می‌خواهم افزون بر انجام بایدها و پرهیز از نبایده زودتر از یک سال به شهر خود نعمانیه برنگردید؛ زیرا از یک سو در این مدت بهره‌ای بسیار از فرهنگ فکری و فقهی اسلامی فرا خواهید گرفت که شما را در پاسخ به پرسش‌هایی که می‌شود توانا خواهد ساخت و از دیگر سوی ماندن شما در حوزه نجف به مدت یک سال نگاه اجتماعی مردم شهر را نسبت به شم دگرگون خواهد کرد و محبت و اعتماد ایشان را نسبت به شم استوار خواهد ساخت.)

در واقع این دستورالعمل برای ما بسیار سخت بود؛ زیرا به دوری از خانواده و دوستان هنوز عادت نکرده بودیم. با این حال برخی از م تصمیم گرفتیم دستور شهید صدر را اجرا کنیم و شکر خدا موفق شدیم یک سال تمام در نجف بمانیم.

وی از حال ما با خبر بود. پس از به پایان رسیدن یک سال پیام فرستاد که اکنون می‌توانید به شهر خود نعمانیه بروید و با خانواده و دوستان خود دیدار کنید و درباره آنچه باید کرد ما را رهنمون شد و تشویق کرد تا سربازانی برای اسلام و برای خدمت به مسلمانان باشیم.

این چنین پیوند من با شهید صدر برقرار شد و روز به روز قوت گرفت و استوار تا روز شهادت او.

حضرت عالی تا واپسین روزها درکنار شهید صدر به سر برده‌اید آن بحران بزرگ و حالت‌های روحی سیّد شهید را شرح کنید و این که برخورد وی با بعثیان چگونه بود.

نمی‌توان آن گونه که باید و شاید این فاجعه عظیم را شرح کرد و درد و رنج آن عزیز را نمایاند بویژه در این گفت‌وگو نشاید که به همه زوایای آن فاجعه دردناک اشاره داشت. به گوشه‌هایی از آن قصه پرغصه در کتاب: (الشهید صدر سنوات المحنة وایام الحصار) پرداخته‌ام ولی اگر لازم باشد در این گفت وگو بگویم باید به اختصار بگویم:

حکومت تبهکار بعث دریافته بود که سیّد شهید دو ویژگی دارد:

نخست ایشان مرجعی است که آهنگ برانداختن حکومت بعث و بر پایی حکومت اسلامی در عراق را دارد.

دوم ایشان شخصیت برجسته‌ای است که می‌تواند ادامه دهنده حقیقی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی قدس سره باشد و می‌تواند مردم عراق را به آن حرکت بزرگ تاریخی پیوند دهد و به دفاع از آن برخیزد و به فداکاری در راه آن بپردازد و از نظر فکری پشتیبانش باشد. بر رژیم بعث محتوای ژرف پیام‌های آن شهید بزرگوار که در تأیید انقلاب اسلامی به گونه آشکارا و بدون هیچ گونه ملاحظه و احتیاطی صادر می‌کرد پوشیده نبود.

اگر تاریخ عراق را بازبینی کنیم. درخواهیم یافت که شهید صدر تنها مرجعی است که آشکارا در کنار انقلاب اسلامی ایران و پیشوای آن امام خمینی قدس سره ایستاد. این امر رژیم بعث عراق را وا داشت که هرچه بیشتر در پی انتقام از آن سید بزرگوار باشد. یکی از شرط‌های رژیم بعث برای دست برداشتن از آزار و اذیت وی و خانواده اش و به شهادت نرساندن وی این بود که ایشان از تأیید انقلاب اسلامی ایران و رهبر عزیز آن دست بردارد. این را می‌شود از لابه‌لای مذاکره‌ها و گفت وگو‌های نمایندگان رژیم بعث با سیّد شهید دریافت. ولی آن انسان والا مقدار بر خلاف تمام گرفتاری‌های جانکاه از پاسخ به این خواسته سر باز زد و هیچ گاه دست از تأیید حرکت امام خمینی (قدس سره) سر باز نزد. وی بر این باور بود که امام خمینی با انقلاب خود خواست و آرمان پیامبران بزرگ الهی را تحقق بخشید.

رژیم بعث برای واداشتن سیّد شهید به پذیرش شرط‌های خود طرح‌ها و برنامه‌‌های بسیاری را اجرا کرد از آن جمله:

١. قطع آب و برق و تلفن به مدت یک ماه.

٢. جلوگیری از رسیدن مواد غذایی به مدت یک هفته.

٣. جلوگیری از رساندن دارو از جمله قرص‌های فشار خون که برای آن شهید عزیز و مادر گرامی‌اش که نزدیک به هفتاد سال سن داشت بسیار بسیار ضروری بود.

به یاد دارم آن صحنه‌‌های غم‌انگیزی را که سیّد شهید را در تنگنا قرار می‌داد و آن وقتی بود که می‌دید فشار خون مادرش بالا رفته و نزدیک است از هوش برود یا دختر بچه‌ای را می‌دید که از درد شکم رنج می‌برد یا از درد دندان فریاد می‌زد و… ولی آن سیّد مهربان نمی‌تواند کاری بکند.

۴. رژیم بعث جنگ روانی شدیدی علیه شهید صدر به راه انداخت که گونه‌‌های گوناگون داشت: اتهام سیاسی تهدید اعدام تهدید به بی‌حرمتی به عرض و ناموس و…

بر سیّد شهید پوشیده نبود که رژیم بعث هیچ پروایی در اجرای تهدید‌های خود ندارد. او خوب می‌دانست که این رژیم تنها به سرکوب و کیفر‌های دهشت‌انگیز باور دارد با این حال دست از موضع و تکلیف شرعی خود بر نمی‌داشت و تکلیف شرعی خود را در موضع گیری علیه رژیم خون آشام بعث و پشتیبانی از حرکت حماسی امام خمینی می‌دانست.

او می‌گفت: (آیا عاقلانه است که مرجع دینی چون آقای خمینی حکومت اسلامی بر پا کند که از رؤیا‌های ما بود اکنون به تأیید و پشتیبانی وی نپردازیم چون رژیم بعث بر ما غضب خواهد کرد.)

شهید صدر با شجاعتی که از تکلیف شرعی سرچشمه می‌گرفت پایداری بسیار کرد و این یک حرکت عاطفی و مصلحتی نبود و دلیل بر درستی این سخن پایداری ایستادگی و اصرار و تسلیم نشدن آن شهید عزیز بود تا این که به لقای پروردگار خود پیوست که این را خود برگزیده بود.

از ویژگی‌های اخلاقی و معنوی و راز و نیاز‌های علامه شهید اگر خاطره‌ای دارید برای ما و دیگر دوستاران آن عزیز بگویید.

اخلاق او جبلّی بود. با تعارف که در ورای خود آنچه برابر با واقع نیست پنهان می‌کند ناآشنا بود. مردم را از ژرفای قلب خویش و زوایای جانش دوست می‌داشت.

آنچه برای خود دوست می‌داشت برای دیگران نیز دوست می‌داشت و آنچه برای خود نمی‌پسندید برای دیگران نیز نمی‌پسندید. دیگران را بر خود برتری می‌داد. در این باره شواهدی است که با یاد کرد آنها سخن به درازا می‌کشد.

امّا درباره راز و نیاز وی با خدا آنچه مرا تکان داد ملزم کردن خویش بود به این که نماز را بر پا ندارد جز با خشوع و انقطاع تمام.

این چیزی است که جز اندکی از خداجویان و بندگان بدان نرسند؛ زیرا نماز راستین نمازی است که دل در آن بر آفریدگارش اقبال کند و به رغم دل‌مشغولی‌ها و دشواری‌هایی که می‌خواست بر تمام زوایای پاک آن پاک سرشت چیره شود می‌کوشید که در هنگام نماز از همه چیز دوری جوید و (انقطاع الی اللّه) را حاصل کند.

از زهد علامه شهید بگویید بویژه از آن نمونه‌هایی که حوزویان را به کار آید.

زهد آن گونه که از سخنان ائمه هدی(ع) بر می‌آید آن است که خار و خس دنیّ بر انسان مالک نشود و زاهد راستین آن نیست که نداشته باشد بلکه آن است که مالک باشد بی آنکه مملوک باشد.

با سیّد شهید زیستم در حالی که مالک چیزی که چشم‌گیر باشد نبود. آنچه که دیگر مراجع در اختیار داشتند او در اختیار داشت: از دارایی شخصی حقوق شرعی هدیه‌‌ها و دهش‌ها و… ولی همیشه یک حالت داشت.

شهید صدر منزل شخصی نداشت با اینکه می‌توانست از دارایی شخصی خود خانه‌ای بخرد. این واقعیت با خط شریف آن عزیز در نامه‌ای که در بخش مدارک کتابی که درباره وی نگاشته‌ام آمده و ثبت شده است. در طول زندگی و در هنگام شهادت مستأجر بود نه مالک.

اتومبیل هم نداشت. با این که شخص نیکوکاری اتومبیل خود را به وی بخشید که در زمان خود گران‌قیمت بود و به آن نیاز بسیار داشت با این همه آن را فروخت و بهای آن را بین طلبه‌‌ها و نیازمندان پخش کرد.

در همه جنبه‌های زندگی چنین بود. زندگی خصوصی وی نیز بر همین روش بود. اهل و عیال و فرزندان خود را بر این رویه پرورش داده بود.

او در تمام کردار و رفتار هدفدار بود و قصد خدمت به دین حنیف و رسالت مقدس آن را داشت. بر این نظر بود که سطح زندگی مرجع نباید بیش از سطح زندگی تهی‌دستان باشد. او به سبب برخی از جنبه‌های منفی که از رفتار بعضی از کسان تراویده بود و مردم را تحریک می‌کرد و اعتماد آنان را به عالمان دین سست و لرزان می‌ساخت در پی چاره‌جویی کار آمد بود و یکی از راه‌هایی را که پیش گرفته بود تا چاره این درد بشود همانا هم‌سطح کردن زندگی خود با زندگی تهی دستان و طلبه‌ها بود.

بسیار غمگسار مردم بود و این از درخشان‌ترین نقطه‌های زندگی اوست. غمگساری وی در سطحی نبود که تعارف اقتضا کرده باشد بلکه غمگساری راستین بود. گرفتاری‌های مردم را در می‌یافت و از اوضاع و احوال آنان پرسش می‌کرد و با آنان همدردی می‌کرد و این امر سبب شد هر که وی را ببیند دوست بدارد و به گونه‌ای شگفت دلباخته او شود.

کدام یک از ویژگی‌های آن شهید عزیز اثری ژرف در دل و جان شما باقی گذارده است.

مهم‌ترین ویژگی که مرا شیفته سیّد شهید کرد از خودگذشتگی و جان‌نثاری وی در راه هدف مقدس بود. درمثل آن گاه که مرجعیت آیت اللّه حکیم از سوی رژیم بعث عراق مورد تهاجم قرار گرفت با تمام توان در کنار آن بزرگوار ایستاد با این که بسیار احتمال داشت که این کار به شهادت او بینجامد.

ییا آنگاه که امام خمینی قدس سره با رهبری پربرکت خود پیروزی بزرگی برای اسلام در ایران به ارمغان آورد با خط شریف خود به شاگردانش در ایران نوشت:

(بر هر یک از شما و برهر فردی که بخت بلندش زیستن در پرتو این تجربه پیشاهنگ را نصیبش کرده واجب است تمام نیروی خود را و هرگونه توش و توانی که دارد در حمایت این حرکت مقدس به کار گیرد و از هیچ تلاشی دریغ نورزد و آنچه دارد در اختیار این تجربه قراردهد. پس نباید از داد و دهش باز ایستاد. این ساختمان برای اسلام برافراشته می‌شود و نباید در بذل و دهش حد و مرزی شناخت. رایت این امر با نیروی اسلام به اهتزاز در آمده نباید از کمک به آن اندکی غافل شد. باید بر محور مرجعیت آقای خمینی که در ایران امروز امید‌های اسلام را مجسم ساخته گرد آمد و برای آن اخلاص ورزید و منافع آن را حمایت کرد و در وجود سترگ وی محو شد به آن اندازه‌ای که خود در هدف بزرگش محو گردیده است.)

این متن به معنای چشم‌پوشی از موجودیت مرجعی خود و محو شدن در رهبری امام خمینی است. این حرکت را ما طلاب علوم اهل بیت باید گرامی بداریم اهل بیتی که به از خود گذشتن فراخوانده‌اند و این عین از خودگذشتگی است.

بارها آن شهید مظلوم سخنی به این مضمون تکرار می‌کرد: (اگر امام خمینی از من بخواهد برای خدمت به اسلام در یکی از روستا‌های ایران سکنی گزینم هیچ تردیدی در پذیرش این خواسته به دل راه نخواهم داد.)

از حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید عبدالهادی شاهرودی امام جمعه کنونی علی آباد کتول و یکی از طلاب مقرب وی شنیدم که گفت: (در زمانی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شهید صدر به ما گفت: با من برخورد عاطفی و شخصی نکنید و نگذارید وابستگی‌تان به من حجابی در برابر واقع‌بینی شود بلکه بایسته است معیار مصلحت اسلام باشد. بنابراین هر مرجع دیگری بتواند به اسلام خدمت کند و هدف‌های آن را محقق سازد باید در کنار آن ایستاد و از آن دفاع کرد و در آن محو گردید.)

او پایبند این رفتار و کردار بود زیرا می‌دید مرجعیت و مقام‌های دینی دکان کاسبی نیست بلکه مسؤولیتی سنگین است و دیگر آن که هدف باید اسلام باشد نه چیز دیگر و ما جز سربازانی که باید وظیفه خود به بهترین وجه ادا کنیم چیز دیگری نیستیم.

آنچه مر افزون بر جنبه رفتاری و اخلاقی شیفته و دلباخته آن عزیز کرد بی‌توجهی به اندیشه بیت علمی و دینی بود؛ از این روی خود را به بهانه این که به یک بیت علمی و دینی نامدار نسب می‌برد برتر از دیگران نمی‌دید و چون این گونه بود برتری جویی نمی‌کرد بلکه فروتن و آسان گذار بود.

از جایگاه علمی وی در بین علمای شیعه و اهل سنت بگویید.

بی‌گمان آنچه سید شهید در میدان‌های گونه‌گون علمی: فقه اصول اقتصاد فلسفه منطق… نوشت بیان گر جنبه‌هایی از ژرف اصالت و نوآوری و آفرینندگی است که شخصیت علمی سید شهید را برجسته می‌کند.

در این جا نمی‌خواهم ادعای بی‌جا کنم زیرا کتاب‌های وی در دسترس ماست و این گفته‌ها را تأیید می‌کند. من به عنوان طلبه به رهبران دینی و فکری خود که ابتکار به خرج می‌دهند و بر اعتلای سطح دانش حوزه به عنوان یک مجمع علمی – اسلامی ممتاز می‌افزایند به خود می‌بالیم. کتاب‌های سید شهید در عصرحاضر نقطه عطف بزرگی در ترقی و تکامل تشکیل می‌دهند و این را به گونه فشرده و مختصر حضرت آیت اللّه سید کاظم حائری در مقدمه کتاب اصولی خویش آورده است و به نوآوری‌های آن شهید اشاره دارد.

امّا جایگاه علمی و تأثیر فکری وی در بین علمای شیعه و سنی باید گفت: بسیاری از اندیشه وران و علمای دینی را مجذوب خود کرده بود از جمله دکتر محمد شوقی خنجری استاد علم اقتصاد و مشاور رئیس جمهور مصر انور سادات سخت تحت تأثیر اندیشه‌‌های روشن و شفاف شهید صدر قرار گرفته بود.

او وقتی دریافته بود که شهید صدر در دانشگاهی تحصیل نکرده و مسجد با روح ایمانی و ارزش‌های اسلامی خود دانشگاه او بوده شگفت‌زده می‌شود و می‌گوید: (مساجد صدها بار از دانشگاه‌های جهان بهترند.)

وی از افکار و دریافت‌های ژرف تازه‌ترین نظریه‌‌های پیچیده ریاضی در (الأسس المنطقیّة) شگفت زده شده بود.

از مبارزات سیاسی شهید صدر و دیدگاه‌های وی بگویید.

می‌توان دیدگاه‌های سیاسی شهید صدر را در چند محور خلاصه کرد:

  1. باور به برپایی حکومت اسلامی داشت تا به آنچه خداوند نازل کرده فرمان براند و نمونه‌ای ایده‌آل باشد برای واداشتن ملت‌های دیگر در پیمودن همان راه.
  2. بر این اعتقاد بود که همه تلاش‌های اسلامی باید تحت اشراف و زیرنظر مرجعیّت باشد و یا از موافقت آن برخوردار.
  3. به این باور بود که ساختار اوضاع بویژه در عراق فعالیت تشکیلاتی اسلامی را می‌طلبد.
  4. پشتیبانی از جمهوری اسلامی را در ایران بر هر مسلمانی واجب می‌دانست و بر تمام مراجع دیگر نیز لازم می‌دانست که با مرجعیت امام خمینی در همه مواضع همنوا شوند.
  5. در زمینه فعالیت سیاسی در آغاز جوانی حزبی اسلامی بنیان نهاد و آن را (حزب الدعوة الاسلامیه) نامید و شرح این را در کتاب خود: (الشهید الصدر سنوات المحنة وایام الحصار) یادآور شده ام.
  6. مبارزه مسلحانه را در عراق لازم می‌دانست و بر این نظر بود که تلاش‌های مردم در اوضاع سیاسی و امنیّتی عراق باید مسلحانه باشد؛ زیرا رژیم بعث به هیچ مفهومی از آزادی باور ندارد و هیچ اعتنایی به رأی ملّت و اراده او نمی‌کند و جز زبان زور هیچ زبانی را نمی‌فهمد.

درحوزه نجف گویا کسانی که به مخالفت با آرا و افکار ایشان برخاسته‌اند از ویژگی‌های اینان اگر امکان دارد بگویید.

بله با اندیشه‌‌های نو ایشان بسیاری مخالفت می‌کردند. با طرح‌های ایشان برای دگرگون ساختن نهاد مرجعیت گروهی مخالف بودند گروهی مرجعیت دینی را برای فرزندان و نوادگان خود به ارث می‌خواستند و می‌خواستند این نهاد در انحصار خانوادگی یا گرایش ویژه باشد درحالی که سید شهید برای درآوردن مرجعیت از حالت فردی و نهادینه کردن آن برنامه‌ریزی می‌کرد. این طرح در آنچه به عنوان (مرجعیت واقع گرا) نوشته روشن است.

بدین بحث باید پرداخت زیرا نمایان گر بذر نیکو و پروژه گران بهایی است که می‌شود آن را اجرا کرد و رویّه‌ای بنا نهاد که نهاد مرجعیت رو به کمال رود و هر مرجعی که زمام را در دست می‌گیرد ساختمان مرجعیت سابق را کمال بخشد نه این که پس از وفات مرجع پیشین از صفر شروع کند.

اما نسبت به حوزه و دگرگونی آن تلاش‌های سید شهید ابعاد اساسی چندی را در بر می‌گرفت از جمله: تغییر کتاب‌های درسی و تبدیل آنها به کتاب‌های درسی روشمند که هم روحِ مبانی پیشین را در خود داشته باشد و هم آخرین دستاوردهایی که علم اصول فقه منطق و… بدانها رسیده‌اند.

وی در پی آن بود که نیرو‌های کار آمد و شایسته از جوانان دانشگاه و روشنفکران را به حوزه جذب کند تا مشارکتی فعال در راه ترقّی سطح حوزه علمیه به گونه‌ای که متناسب به خواسته‌‌های زندگی و تکامل آن و نیاز‌های جامعه باشد پدید آید.

وی می‌کوشید تا همه نیاز‌های مادی طلاب را برآورد به گونه‌ای که طلبه بتواند تمام وقت خود را به درس و تحصیل علم ویژه کند.

بر اساس اندیشه‌هایی که در دگرگونی حوزه داشت کتاب (دروس فی علم الاصول) را نگاشت و بر آن بود کتاب: (دروس فی علم الفقه) را نیز بنگارد به گونه‌ای که پله پله از فتوای محض شروع کند تا به مرحله استدلال عمیق برسد تا فراگرفتن بحث‌های خارج که از عمق بیشتری برخوردارند بر طلبه آسان گردد. لکن با تأسف فراوان دست جنایت بعثیان پیش از این که آن عزیز بتواند طرح خود را به اجرا در آورد او را در ربود.

رژیم بعث چه شگردهایی برای خاموش کردن این شعله‌ی فروزان به کار بست.

حزب بعث در حالی به قدرت رسید که اندیشه‌‌های الحادی در تار و پود آن تشکیلات شوم رسوخ کرده بود و بر آن بود این اندیشه نامبارک را در بین جوانان مسلمان نفوذ دهد و آنان را از اسلام جدا کند. برای رسیدن به این هدف شوم تلاش بسیار کرد از جمله:

  1. در افتادن با مرجعیت دینی حوزه علمیه؛ زیرا تنها نهاد نیرومندی بود که با اندیشه‌‌های الحادی حزب بعث در افتاده بود.
  2. مخالفت سخت با حرکت اسلامی و کوشش در راه نابودی و خاتمه دادن بدان با بهره‌گیری از ابزارها و روش‌ها گوناگون.
  3. اعدام هزاران تن از بهترین طالب علمان و مؤمنان که پایه‌‌های مرجعیت را تشکیل می‌دادند.
  4. بیرون راندن عالمان و طلاب از عراق و پراکنده ساختن آنان برای خالی کردن حوزه‌‌های علمیه عراق از نیرو‌های کارآمد و ناتوان ساختن حوزه‌ها از ادامه راه.
  5. بیرون راندن بسیاری از شیعیان برای از اکثریت انداختن شیعیان و از هم گسستن جمع و تشکیلات شیعی به بهانه ایرانی الاصل بودن آنان.
  6. مبارزه با همه شعائر و نمود‌های دینی چون مراسم امام حسین(ع) حتی اذان نماز جمعه و همچنین گسترش تسلط خود بر مراکز علمی ـ دینی مانند دانشگاه فقه در نجف اشرف و مساجد و حسینیه ها.
  7. پی‌گیری طلبه‌‌های عراقی به بهانه وابستگی آنان به احزاب دینی یا واداشتن آنان به خدمت در نظام و…

با این وجود شهید صدر اصرار داشت راه را ادامه دهد و ادای تکلیف کند و دستاوردها (هر چه خواهد گو باش!).

بر این اساس در ابعادی چند برای پایان دادن حاکمیت حزب دست نشانده بعث و برپایی حکومت اسلامی در عراق به تکاپو پرداخت و برخلاف این که امکانات مادی مجال کافی نمی‌داد توانست در دانشگاهها، مدارس، ارتش، در بین توده مردم، زمینه‌سازی کند.

با آن که رژیم بعث نتوانست دست‌آویز و مدرکی که شهید صدر را محکوم کند به چنگ بیاورد ولی نیک دریافته بود که وجود او خطر بسیار برای حاکمیت او دارد؛ از این روی چند حرکت تبهکارانه انجام داد: تحت نظر قرار دادن ایشان اعدام همه نمایندگان و تعقیب آنان و… که با شهادت آن مظلوم و خواهر مظلومه‌اش این حرکت پایان یافت.

شهید صدر چند بار بازداشت شد و اگر از این بازداشت‌ها خاطره‌ای دارید بیان کنید.

وی چند بار بازداشت شد بدین شرح:

نخست در سال 1392هـ.ق برابر با 1971م. هنگامی که ناظم گزارِ جنایت‌پیشه رئیس سازمان امنیت عراق بود.

دوم در قیام جاودان صَفر سال 1397هـ.ق برابر 1977م.

سوم در رجب 1399هـ.ق. برابر 1979م. پس از دست یازیدن به قیام بزرگی که خواب از چشمان حاکمان بعثی ربود و نزدیک بود که بنیان حکومت آنان را برکند.

چهارم آخرین بار در سال برابر با 1980م. که به شهادت آن عزیز انجامید و شرح این درد جانکاه را در کتاب خود: (الشهید الصدر سنوات المحنه و ایام الحصار) آورده‌ام.

از رابطه شهید صدر با امام خمینی اگر خاطره و مطلبی دارید بیان کنید.

رابطه شهید صدر با امام خمینی رابطه منحصر به فرد بود. این پیوند تنها یک پیوند عاطفی و احساسی نبود بلکه بر ارزیابی ویژه از امام استوار بود.

شهید صدر به عنوان پشتیبانی از حرکت امام و اندیشه‌‌های آن بزرگ مرد پس از انتشار کتاب (حکومت اسلامی) امام از شاگردان خود خواست در بحث‌های امام شرکت بجویند و در آن زمان می‌گفت:

(امام کسی است که امیدها بدو بسته است برای این که با روشنی به برپایی حکومت اسلامی فرا می‌خواند و از این راه در برابر گروه‌هایی که ممکن نمی‌دانند برپایی حکومت اسلامی را پیش از قیام مهدی(عج) به چالش‌گری پرداخته است.)

امام از جهت دوراندیشی و دریافت نیازها و خواسته‌‌های عصر و حکمت و شجاعت که شهید صدر در او می‌شناخت برای آن شهید عزیز همیشه تحسین برانگیز بود.

از آخرین لحظه‌‌های زندگی علامه شهید و آخرین سفارش‌‌های آن مصلح بزرگ و دل مشغولی‌‌‌های وی در آن لحظه‌‌های بحرانی اگر مطلبی خاطره و نکته‌ای دارید بیان کنید.

سخن در این باره به گونه‌ای که تمام زوایای مطلب و اوضاع زمانی را در بر بگیرد آسان نیست ولی بسیار فشرده و مختصر می‌توان گفت:

سیر انقلاب اسلامی عراق سیّد شهید را ناگزیر ساخت که جانفشانی و شهادت را به گونه (اندیشه شده) برگزیند به گونه‌ای که شهادت او جریانی همیشه جاندار توفنده و شاداب باشد تا برای برانداختن نظام بعثی عراق و بر پا داشتن حکومتِ راستین اسلام ملت عراق را برانگیزد. طرح او در تشکیل رهبری سیاسی انقلابی به نام (رهبری جانشین) خلاصه می‌شود که مسؤولیت رهبری انقلابی اسلامی عراق را به عهده می‌گرفت که از اشخاصی تشکیل می‌شد. قرار بود پس از شکل گرفتن سیّد شهید به کار‌های زیر دست یازد:

  1. اعلامیه‌ای گفتاری و نوشتاری خطاب به ملت عراق بفرستد و به آنان سفارش کند که از (رهبری جانشین) فرمان برند و تمام دستور‌های آن را به کار بندند.
  2. به امام خمینی نامه‌ای بنویسد و از وی درخواست کند به اعضای رهبری توجه ویژه داشته باشد و از آنان با مهربانی‌های پدرانه و انقلابی پشتیبانی کند.
  3. سید شهید روزی از روزه بین دو نماز مغرب و عشاء به صحن شریف امام علی(ع) برود و در یک سخنرانی انقلابی به حاکمان بعثی هجوم برد و جنایت‌های آنان را بر شمارد و به ملت رهبری و ضرورت اجرای فرمان‌های آن را گوشزد کند. وی گفت:

( چنان سخن خواهم گفت که رژیم بعث ناگزیر مرا در صحن امام علی(ع) به شهادت برساند و رهبری جانشینی باید از این واقعه برای شدت بخشیدن به انقلاب و ادامه آن بهره بجوید.)

ضروری بود همه اعضای رهبری در عراق نباشند؛ از این روی سید شهید به یکی از کاندیداها گفت: به عضویت این جمع درآید و از عراق خارج شود ولی وی به علت‌هایی که مربوط به خود اوست دو دلی کرده بدین ترتیب خواست سیّد شهید محقق نشد و نقشه او ناکام ماند.

پس از این تنها یکی از دو راه را در پیش داشت یا تسلیم در برابر رژیم بعث و پذیرش همه شرط‌های آن که در این باره می‌گفت: (هرگز امکان ندارد مرجعیت را خوار و زبون کنم و به انقلابیان و به شهیدانی که برای انقلاب دعوت کردم و پاسخ گفتند و به مبارزه برخاستند خیانت کنم و سپس پیشاپیش کسانی باشم که عقب می‌کشند و در می‌مانند در برابر دست یافتن به چند سال زندگی که هیچ ارزشی ندارد.)

راه دوم شهادت بود هر چند به نوعی باشد که نمی‌پسندید یعنی کشته شدن در ساختمان سازمان امنیت و این تنها راهی بود که پیش روی داشت و برگزید پس از آن که تک و تنها و بی‌یار و یاور مانده بود. شرح این قصه پرغصه را در کتاب خود (سنوات المحنه) آورده‌ام.

اگر درباره چگونگی به شهادت رساندن آن سید مظلوم و به خاکسپاری وی مطلبی دارید بیان کنید.

آنچه از شاهدان عینی دریافتم این است که جنایتکار خیره سر صدام تکریتی خود آن سید شهید و خواهر گرامیش را پس از شکنجه‌‌های فراوان و با بدترین شیوه ه به قتل رساند.

سیّد شهید را با بند‌های آهنی بسته بوده‌اند و صدام جنایت پیشه با تازیانه بر سر و صورت وی می‌کوبیده و می‌گفته است: (تو مزدور ایرانیان هستی و می‌خواهی برای آنان درعراق انقلاب اسلامی بر پاکنی.)

شهید بنت الهدی با برادر عزیزش در یک اتاق بوده‌اند. شهید بنت الهدی در گوشه اتاق به خاطر شکنجه‌‌های زیاد و بریدن پستان بی‌هوش بوده و هر آنچه در پیرامونش می‌گذشته متوجه نبوده و پس از این مراحل صدام جنایت پیشه با تیر به زندگی آن دو عزیز خاتمه می‌دهد. آنچه را نقل کردم از منبعی آگاه و آشنا به جریان و مراحل تحقیق و شکنجه آنان به گونه خطی ثبت شده و در نزد من موجود است و به خواست خد در آینده نشر خواهم داد.

اگر درباره قهرمانی‌های شهید بنت الهدی مطلبی شنیده‌اید و از مبارزات و نستوهی‌های او چیزی دیدهاید و خاطره‌ای دارید بیان کنید.

نمی‌توان به این سرعت و در این مجال اندک درباره آن زن قهرمان مطلب درخوری گفت که تمام زوایای وجودی آن بزرگ زن را در بر بگیرد. آنچه در این مجال بایسته است گفته شود خاطراتی است که از آن قهرمان دارم که به زودی إن شاء اللّه در کتابی نشر خواهم داد که شاید بتواند این بزرگ قهرمان را به جامعه اسلامی بشناساند.

به نظر حضرت عالی برای احیای شخصیت شهید صدر و نشر افکار و اندیشه‌‌های ویژه وی حوزه‌‌های علمیه چه باید بکنند اگر پیشنهاد و یا طرحی در این‌باره دارید بیان کنید.

شهید صدر در همه ابعاد یگانه بود و ویژگی‌های منحصر به فرد داشت. در جانفشانی فداکاری ایثار مردم دوستی عشق به اهل بیت تبحّر در معارف اسلامی و… و این بی‌سابقه نیست. مکتب اهل بیت از این بزرگمردان و الگو‌های بدیع و ایده‌آل بسیار پروریده و به جامعه انسانی تحویل داده است.

شهید صدر نقش خود را به گونه کامل ایفا کرد و بر این اساس به عالمان و فاضلان موارد زیر را پیشنهاد می‌کنم:

  1. اهتمام به مکتب فقهی اصولی فلسفی و فکری وی که همچنان نو و گنجینه‌هایی هستند که ناشناخته مانده‌اند و نیازمند است کسی برای کشف آنها همت بگمارد و به جامعه و مراکز علمی بشناساند.
  2. چاپ و نشر هر آنچه که مربوط به شرح حال شخصی و مواضع فکری اوست. زیرا شهید صدر یک شخص نیست بلکه نمایان گر یک وضعیت خاص مذهب اهل بیت و مکتب نبوی اسلامی است. من هیچ مرجع شیعی در تاریخ عراق نمی‌شناسم بدین گونه و با این پای فشاری شهید شده باشد و شهادت را برگزیند و این چیزی است که زیبنده و سزاوار است از آن پیروی کنیم و بدان فخر بورزیم.

حضرت عالی کتاب ارزنده‌ای درباره رنجه دردها و جهاد سیاسی و اجتماعی و جایگاه علمی و معنوی آن شهید عزیز و سرفراز نوشته‌اید از ویژگی‌های این کتاب اگر امکان دارد خلاصه‌ای بیان کنید.

این کتاب تمام ویژگی‌های شهید صدر را در بر دارد و از تاریخ زندگی سراسر جهاد و فداکاری وی حکایت می‌کند و تنها یک گزارش مختصر و گذرایی از زندگی پر بار اوست آن هم از مهم‌ترین و خطیرترین مراحل زندگی وی.

این اثر نمایش‌گر مرحله رویارویی مستقیم شهید صدر با تبهکارترین رژیمی است که کشور عراق به خود دیده است.

این کتاب در بردارنده خلق و خوی اوست. امیدوارم که اهل ایمان به طور اعمّ و فرزندان ملت عراق به طور اخصّ از آن بهره جویند.

شاگردان شهید صدر از تعامل او با زمانه خویش گفتنی‌های فراوان دارند؛ گفتنی‌هایی که بسیاری از آن‌ها ناگفته مانده‌اند. با حجت‌الاسلام سید صدرالدین قبانچی در حاشیه کنفرانس وحدت اسلامی درباره استادش سخن گفتیم و او به‌رغم مشغله فراوان با رغبتی تمام به پرسش‌های ما پاسخ گفت.

ترجمه: عبدالکریم زنجانی

در میان ابعاد شخصیتی شهید آیت‌الله سید محمد باقر صدر، قطعا نقش ایشان در بازسازی اندیشه دینی، از درخشش و برجستگی ویژه‌ای برخوردار است.شما به عنوان یکی از شاگردان آن شهید، بارزترین ویژگی ایشان که موجد برکات و آثار ارزشمند فراوانی شده است، کدام است؟

سخن گفتن در مورد اندیشه استاد بزرگ و نام آور ما، آیت‌الله العظمی سید محمد باقر صدر، فرصتی بیش از یک جلسه را ایجاب می‌کند، به ویژه بازبینی آثار فکری و اندیشگی او که هنوز تازه و مورد مراجعه اهل نظر و تحقیق هستند، طبیعتا در این فرصت اندک به شکلی جامع، میسر نیست و نمی‌توانم به همه نکات مهم اشاره کنم. البته من کتاب‌های متعددی درباره شهید صدر نوشته‌ام، از جمله کتاب‌هایی درباره اندیشه سیاسی شهید صدر و همچنین ویژگی‌های اخلاقی ایشان نگاشته‌ام که شما می‌توانید پاسخ بسیاری از نکاتی را که مطرح کردید، در آن‌ها بیابید. در پاسخ به ‌سؤال شما باید عرض کنم توجه به اندیشه جهانی شهید صدر بسیار مهم است. طبیعتا کسی اندیشه جهانی دارد که بتواند جهان معاصر خود را به خوبی بشناسد و در جریان آخرین دستاوردهای فکری و نظری زمانه قرار داشته باشد، نیازها و مقتضیات دنیای کنونی را بشناسد و قادر به پاسخگویی پرسش‌های ناشی از شرایط نوین جهانی باشد. یکی از علل بسیار مهم موفقیت و درخشش شهید آیت‌الله صدر، جمع بین اصالت، سنت و نوگرایی است. او که یکی از بزرگ‌ترین اندیشمندان اسلامی معاصر بود و هرگز پا را فراتر از مرزهای مکتب اسلام نمی‌گذاشت، بر این باور بود که اسلام اصیل، ماهیتی پویا و جریان ساز دارد و به خوبی قادر است همگام با نیازهای زمانه حرکت کند و به آنان پاسخ مقتضی دهد و این میسر نمی‌شود مگر آنکه ما بر اساس قضاوت‌ها و آرای خویش، نکته‌ای را بر آن تحمیل نکنیم و آن را به شائبه‌های فکری دیگر نیالاییم و به این ترتیب، مانعی بر سر راه پویایی و دینامیسم آن ایجاد نکنیم. با این همه بر این نکته تأکید می‌کنم که نوگرایی و توجه به مقتضیات و شرایط زمانه در ایشان، مبتنی و متکی بر حفظ اصالت اسلامی بود. شهید صدر معتقد بود که احقاق هر نوع نوگرایی و تجدد میسر نمی‌شود، مگر اینکه ریشه در سنت‌ها و اصالت‌های صحیح و متقن داشته باشد. ایشان این شیوه تفکر را در تدریس و تحقیق و نیز اعمال می‌کرد. یک بار از شهید خواستم که برای یک سلسله مطالعات فلسفی و تحقیقات علمی، مرا راهنمایی کنند. توصیه ایشان این بود که به اصول فلسفه و کتاب‌های اصلی و کلاسیک فلسفه نیز رجوع کنم، چون بدون فهم مبانی و اصول فلسفی مستتر در این کتاب‌ها، درک مکاتب فلسفی معاصر، میسر نیست و آگاهی به عمق مطالب و مکاتب فلسفی قدیم، فهم این علم را برایم آسان خواهد کرد. ایشان شاگردانشان را به شدت از سطحی نگری و شتابزدگی در فهم مطالب، برحذر می‌داشتند و پیوسته آنان را به ژرف اندیشی و تأمل و تفکر تشویق می‌کردند. شهید صدر در تمامی عرصه‌ها و به ویژه در زمینه فلسفه، تسلط بر متون و مطالب کهن را پیش شرط ورود به مباحث فلسفی نوین و مایه استحکام و قوام فکری پژوهندگان می‌دانستند.ایشان پیوسته به من تأکید می‌کردند که باید به اصالت و تعمق در فقه گذشته توجه داشته باشم و بر این نکته واقف باشم که نوآوری فقهی، بدون احاطه بر آرای فقهای سلف و اشراف به شیوه‌های استدلالی فقهای گذشته، ممکن نیست و اگر ما در مواجهه با پدیده‌های نوین، با همان استحکام فقهای پیشین به هنگام رویارویی با پدیده‌های زمانه خویش، برخورد کنیم، بی تردید آرای ما نیز از همان قوام و ارزش برخوردار خواهند شد. در کلام هم شیوه ایشان همین گونه بود. ایشان از من خواستند که کتابی در موضوع عقاید و شبیه به بخش یازدهم منظومه و شرح و تجرید و امثالهم بنویسم و در آن مطالب و آرای کتاب‌های قدیم و جدید را گردآوری کنم. همچنین ایشان از برخی از طلاب خود خواستند که نوشتن کتاب مجمع فقه ودائره المعارف فقهی را به انجام برسانند. این نگرش‌ها و گرایشات نوین در فضای نجف مطرح می‌شدند، یعنی جایی که در آن نشانی ازآشنایی با افکار و فضای جدید وجود نداشت. ایشان در چنین شرایط از یک سو توجه به سنت و اصالت و از سوی دیگر توجه به اندیشه‌های نوین و معاصر را خواستار بود. در این شرایط شهید صدر پیوسته نگران تردید برخی از علمای حوزه در زمینه پذیرش این رویکرد بود. آن‌ها به این نکته توجه نداشتند که حوزه علمیه در واقع چراغ راهنما و پرتو افکن مسیر جامعه دینی است و طبعا این نقش را باید با توجه به شرایط روز و مقتضیات زمانه، ایفا کند. بدیهی است حوزه با ساختار صرفا سنتی و کهن خود نمی‌توانست خود را دگرگونی‌های زمانه هماهنگ سازد.

جنابعالی به نگاه جهانی شهید صدر اشاره کردید. با توجه به اینکه اغلب شاگردان ایشان هم به نوعی از همین رویکرد و نگرش برخوردار هستند، بفرمایید که ایشان چگونه در انتقال این نحوه تفکر و نگاه به شاگردان خود موفق شدند؟

این مسئله یک علت طبیعی داشت. شهید صدر به دلیل ویژگی‌های علمی و شخصیتی، به شکلی طبیعی از سوی طلاب شیوه ایشان را به عنوان شیوه برتر می‌پذیرفتند و یاد می‌گرفتند و به آن عمل می‌کردند. همه مشاهده می‌کردند که شهید صدر نگاه اصلاحی خود را به مرزهای جغرافیایی خاصی محدود نمی‌کرد. ایشان در عین حال که به فکر رهایی جامعه عراق از شرایط کابوس مانندی بود که حزب بعث بر آن تحمیل کرده بود، از مسائل ایران هم غفلت نداشت و همان طور که می‌دانید از ابتدای اوجگیری انقلاب اسلامی، لحظه‌ای از حمایت این جنبش و رهبری آن، حضرت امام (ره) فروگذار نکرد و این در حالی بود که مسائل الجزایر و مسائل کل جهان عرب و دنیای غرب و کشورهای شمال آفریقا از نگاه او دور نمی‌ماندند و اتفاقا همین مسئله موجب شد که آرا و اندیشه‌های وی به سرعت در این کشورها گستردگی یابند و حامیان بسیاری بیابند. شهید صدر در این کشورها، مقلدین بی شماری داشت و کسانی که تشنه شنیدن آرای جدید در چهارچوب مبانی و احکام اسلامی بودند، به ایشان گرایش عمیقی پیدا کردند، به طوری که رساله علمیه ایشان به نام «الفتاوی الواضحه» تنها رساله متعلق به یکی از مراجع شیعه بود که در قاهره چاپ شد و تمام نسخه‌های آن در مصر فروخته شدند. چنین چیزی تا آن زمان، بی سابقه بود. یکی از علمای اهل سنت برای این رساله، مقدمه‌ای نوشت و شیوه شهید صدر را در ارائه طبقه بندی بدیع فتاوا و مطالب، ستود. توان بسیار بالای او در شناخت دیگر تمدن‌های جهان‌، او را به عنوانی یکی از تواناترین متفکران اسلامی زیر فشار امواج الحاد و کمونیسم قرار داشت، دو کتاب «فلسفتنا» و «اقتصادنا» و همچنین کتابی که ایشان درباره بانکداری بدون ربا و تلاش برای اسلامی کردن این پدیده نوین نوشت، توجه تمامی محققان و اندیشمندان دنیا را به سوی او جلب کرد. این کتاب‌ها هنوز کهنه نشده‌اند و مطالب آن‌ها هنوز زنده و با طراوت هستند، در حالی که حدود نیم قرن پیش نوشته شده‌اند.

یکی از مشکلات اساسی بعضی از متفکرین دینی ما این است که این‌ها از مقطعی به بعد از عمرشان، به ویژه در، سال‌های پایانی عمر، از کاروان علم و اندیشه زمانه خود عقب می‌مانندو تقریبا خود را بازنشسته می‌کنند. پویایی و حرکت با زمان، به شکلی مستمر و مداوم در زندگی شهید صدر تا آخرین لحظات حیات او به اشکال مختلف دیده می‌شود. به نظر شما رمز بقای این تحرک و پویایی چیست؟

به نظر من این رویکرد، منطق روشنی دارد. فلسفه وجودی و هدف یک عالم متفکر دینی، پاسخگویی به نیازهای زمانه است و طبعا وظیفه او هم تا وقتی هم که مکاتب و افکار نوین مطرح می‌شوند و اندیشه‌های دینی را به چالش می‌کشند، همچنان تداوم دارد. اگر عده‌ای از علما نتوانند به شکل مداوم با سیر اندیشه و دیدگاه‌های زمانه خود، پیش بروند، طبیعتا اشکال در نحوه نگرش و عملکرد آنان است و همان گونه که اشاره کردید ؛ شهید صدر پیوسته در حال رصد اندیشه‌های جدید بود. جالب اینجاست که ایشان به موازات این رویکرد، در برخی از آرا و شیوه ارائه نظریات جدید خود هم تجدید نظر می‌کرد و در سال پایانی عمر، یک بار دیگر اندیشه فلسفی خود را مورد بازبینی قرار داد. روزی به ایشان عرض کردیم، «جناب استاد ! شما در کتاب فلسفتنا مطالب مهم و زیبایی را ارائه و خلأ بزرگی را پر کردید، اما در «الاسس المنطقیه لاستقرأ»، شیوه جدیدی که همان حساب احتمالات است، برای نیل به حقیقت، عرضه می‌کنید که ظاهرا به نوعی فاصله گرفتن از شیوه فلسفتناست. مخاطبین شما، علی الخصوص آنان که متعلق به لایه‌های میانی جامعه علمی هستند، متوجه نمی‌شوند که شما در این جا در واقع مطالبی را که در فلسفتنا آورده اید، تکمیل کرده و شیوه بدیع‌تر و بهتری را برای رسیدن به مقصود، به کار گرفته اید.» ایشان پس از مدتی به صحت این گفته ما پی برد و در کلام و فلسفه اسلامی خود تجدید نظر کرد. شهید صدر پنج تن از شاگردان خود از جمله آقای آیت‌الله هاشمی شاهرودی و بنده را که کوچک‌ترین آن‌ها بودم، گرد آورد و نوشته هایش را برایمان خواند.آغاز این بحث درباره وجود ذهنی بود. ایشان وجود ذهنی را بر اساس «من هستم» پایه گذاری کرد و توانست تحلیل بسیار جذاب و جدیدی را از این مبحث ارائه دهد. شهید صدر پنج جزوه درباره وجود ذهنی و چیزی فراتر از سیصد چهارصد صفحه مطلب در این مورد نوشت. ایشان با طرح این موضوع در جمع کوچک ما، سعی داشت بحث را پخته کند و با استفاده از نظرات شاگردانش، آن را برای ارائه در سطح عمومی‌تر و گسترده تر، آماده سازد. بدیهی است که اگر در آن شرایط، ایشان متصدی انجام این امر نمی‌شد، کس دیگری توان و استمرار وی را در به نتیجه رساندن این کار نداشت. این نوشته‌های ارزشمند پس از شهادت ایشان مفقود شدند، زیرا حزب بعث همه کتابخانه و دست نوشته‌های ایشان را ضبط کرد.

شیوه برخورد شهید صدر با اندیشمندان اسلامی غیر حوزوی و با به عبارت دیگر روشنفکران دینی چگونه بود؟

طبیعتا ایشان از همان شیوه «جادالهم بالتی هی احسن»، یعنی استدلال و ارائه منطق در جهت شناخت منطق برتر در خلال بحث استفاده می‌کرد. به عنوان نمونه، من شاهد مکاتبات ایشان با دکتر شریعتی بودم. هر چند که این دو نفر با زبان یکدیگر آشنا نبودند، ولی نامه‌های آن‌ها به یکدیگر ترجمه می‌شدند. در همان زمان برای ما نقل می‌کردند که وقتی دکتر شریعتی از اندیشه‌های شهید صدر آگاه شد، گفت، «این انسان توان آن را دارد که آب دریا را در یک فنجان بگنجاند.» و نیز او را به عقابی تشبیه کرد که بر فراز یک روستا پرواز می‌کند و به هر سو می‌نگرد و آنچه را که مناسب اهداف خویش تشخیص می‌دهد، بر می‌گزیند. میان دکتر شریعتی و شهید صدر نقدها و بحث‌هایی هم وجود داشت که در آثار آن‌ها منعکس است. نمی‌دانم چرا نقدهای شهید صدر و بعضی از آثار دکتر شریعتی در ایران منتشر نشدند و چه سرنوشتی پیدا کردند. در مجموع، شهیدصدر اعتقاد داشت که برخوردهای ما باید روشنگرانه باشند و در جهت فهم بیشتر حقیقت به کار آیند و به رغم اشتباهاتی که روشنفکران دینی داشتند‌، شهید صدر از برخورد سلبی پرهیز می‌کرد و بر این باور بود که برخورد سلبی از لحاظ منطقی، هیچ نتیجه مفیدی را در بر نخواهد داشت و افراد را از حداقل انگیزه دینی تهی می‌سازد.

شیوه‌های اصلاحی و نوگرایانه شهید صدر در درون حوزه تا چه حد با مخالفت مواجه می‌شدند؟

در نجف و حتی در حوزه علمیه قم، شیوه‌ای وجود دارد که به شیوه سنتی معروف است. شهید صدر معتقد بود که ما باید به این شیوه به دلیل اخلاص و صداقت مستتر در آن، احترام بگذاریم اگر سنت را چیزی به معنای اصالت و فراتر از آداب و رسوم صرف بگیریم، طبیعتا واجب المراعات است و من در این زمینه در پاسخ به ‌سؤالات قلبی شما مطالبی را عرض کردم. مسلما بخشی از جامعه سنتی، اعم از متفکرین و نیز عامه مردم که سنت در میان آنها‌، جایگزین مستحکم تری دارد، به علت عدم آشنایی با اندیشه‌های جدید، شک و تردیدها و شبهاتی را علیه افراد نوگرا بر می‌انگیزند. البته در اینجا باید نوگرایی اصیل و صحیح را که در شیوه بزرگانی چون شهید صدر تبلور پیدا می‌کند؛ از برخی از نوگرایی‌های بی ملاک و بی ضابطه که این روزها رایج شده‌اند و عمدتا از سوی روشنفکران مطرح می‌شوند، تفکیک کنیم. برخی از این نوگرایی ها، انکار محترمانه دین و مذهب هستند. نوگرایی ثمربخش، مبتنی بر اصالت‌های دینی و در جهت پاسخگویی به نیازهای زمانه است و به هر حال برخی از افراد ناآگاه، حتی با نیات خالص دینی، در برابر این گونه نوگرایی‌ها می‌ایستند. این مشکل برای شهید صدر هم وجود داشت و این جریان، با ایشان هم مخالفت‌هایی می‌کرد. در سال‌های آخر عمر شهید صدر، این مخالفت‌ها تا بدان پایه شدت پیدا کردند که ایشان تمام دروس حوزوی خود را تعطیل کرد، فقه و اصول را کنار گذاشت و دیگر تدریس نکرد. این سخن وی را از یاد نمی‌برم که می‌گفت، «کار با حوزه‌ای که حتی نفس‌های انسان را تعقیب می‌کند، ممکن نیست و فایده ندارد.» یعنی احساس می‌کرد بعضی از افراد به جای فهم درست سخنان و اندیشه‌های او، به شیوه‌ای عوامانه در پی مچ گیری هستند. این تعطیلی ادامه پیدا کرد تا وقتی که استادمان مرحوم آیت‌الله خوئی برای ایشان پیامی شفاهی فرستادند و از ایشان خواستند که درس‌های خود را از سر بگیرند. حتی یادم هست که آقای خوئی، خطاب به ایشان قریب به این مضمون گفته بودند که، «اگر شما مرا عاقل می‌دانید، به حرفم گوش کنید و به بحث‌های خود برگردید، زیرا حوزه نمی‌تواند از این گونه بحث‌ها مستغنی و بی نیاز باشد.» به هر حال ایشان به رغم اینکه از سوی برخی از عناصر ناآگاه و احساساتی، رنج و محنت زیادی را تحمل می‌کرد، به خوبی، فکر و اندیشه آن‌ها را درک می‌کرد و معتقد بود که بسیاری از آنان اخلاص و صداقت دارند و تصور می‌کنند که با این شیوه به حوزه علمیه دینی، خدمت می‌کنند. او معتقد بود که به رغم وجود این افراد، نهاد و ذات حوزه، پاک مستعد برای انجام فعالیت‌های علمی سازنده است و طبعا انسان باید برای انجام حرکت‌های نوگرایانه و اصلاحی، هزینه آن‌ها را بپردازد که حداقل آن، مواجهه با این گونه جریانات و افراد است. شما می‌دانید که این پدیده منحصر به حوزه نجف نیست. در حوزه علمیه قم هم بسیاری از علما، فلسفه را تحریم می‌کردند و استدلال آن‌ها این بود که فلسفه در واقع محملی است برای طرح تشکیک‌ها و به نوعی موجب انتشار شبهات می‌شود و لذا تدریس آن حرام است. شاهد بودیم که مرحوم امام خمینی (ره) به دلیل اینکه در حوزه، فلسفه تدریس می‌کردند، چه خاطرات تلخی از این گونه افراد داشتند. مهم این است که فرد نوگرا و متجدد در کار خود استمرار داشته باشد و شهید صدر بدون توجه به این جریانات‌، شیوه خود را دنبال می‌کرد. ممکن بود در بعضی از موارد، شرایط ایجاب کند که او شیوه جدیدی را اتخاذ کند و به جای تدریس به تألیف مشغول شود، ولی هیچ وقت وظیفه‌ای را که به عنوان یک عالم دینی احساس می‌کرد، کنار نگذاشت و معتقد بود فردی که از وجوه شرعیه حوزه علمیه استفاده می‌کند ؛ تکلیفی جز تلاش برای استنباط احکام و پاسخگویی به نیازهای دینی جامعه ندارد و همین احساس دین وظیفه موجب می‌شد که هیچ وقت به عوامل بازدارنده توجهی نداشته باشد.

به موازات فعالیت آقای صدر در بازسازی اندیشه دینی، شاهد سیری از تلاش‌های عملی ایشان در جهت تحقق این اندیشه‌های هستیم. ما بسیاری از اندیشمندان جامعه اسلامی را می‌بینیم که صرفا در محدوده نظریه پردازی محصور مانده و تلاشی برای انجام آنچه که گفته‌اند، نمی‌کنند.

از دیدگاه شما چه عاملی موجب شده بود که شهید صدر به موازات تولید اندیشه، در صدد عملی کردن آن هم برآیند؟

شهید صدر به عنوان یک عالم دینی معتقد بود که در این زمینه باید از شیوه بزرگان و انبیای دین الهام گرفت. هر چند نخستین وظیفه انبیا، هدایت اعتقادات مردم بود، ولی فقط مردم را موعظه و برای آنان طرح مسئله نمی‌کردند و عملا نیز برای تحقق آن جامعه آرمانی، تلاش می‌کردند. این روحیه، هم در خود آن صدر به شدت وجود داشت و هم شاگردان ایشان، به وفور از این روحیه برخوردار می‌شدند. ما در آغاز حضور در درس ایشان در حدود ده طلبه بودیم که کوچک‌ترین آن‌ها من بودم که هیجده سال داشتم. در میان ما، طلاب عراقی، پاکستانی و لبنانی هم حضور داشتند. ایشان یک روز همه ما را به منزلش دعوت کرد. ما البته نمی‌دانستیم که علت این دعوت چیست، ولی وقتی رفتیم به ما گفت که در جوانی، به اندازه سه برابر طلاب دیگر کار می‌کرده و از ما هم خواست خودمان را برای نبرد در جنگ جهانی اسلامی آماده و جایگاه و موضع خودمان را در این نبرد پیدا کنیم و توانایی‌های خود را بشناسیم و در این مسیر، خلأهایمان را پر کنیم. همین انگیزه بود که از او چهره‌ای ساخت که به عنوان یکی از با سابقه‌ترین چهره‌های مخالف رژیم بعث شناخته می‌شد و خود او هم از سال‌ها قبل پیش بینی کرده بود که این مخالفت به شهادت وی منتهی خواهد شد، ولی به هیچ وجه حاضر نشد در این عرصه از موضع خود کوتاه بیاید، زیرا اعتقاد داشت رسالتی که به عنوان یک عالم دینی بر عهده اوست، چنین سرانجامی را ایجاب می‌کند. همین موجب شد که نسبت به جنبش‌های آزادی بخشی که در اطراف عراق فعالیت می‌کردند، عکس العمل نشان دهد و حمایت قاطع او از انقلاب اسلامی، دقیقا مبتنی بر همین شیوه تفکر بود. او اعتقاد داشت که ما عمری نشسته‌ایم و نکاتی را از کتاب و سنت استخراج کرده‌ایم و برای جامعه آرمانی اسلامی آرزهایی داریم. آیا رواست حالا که یک مرجع دینی به برقراری حکومت دینی اقدام کرده است، ما صرفا بنشینیم و تماشا کنیم و کمکی نکنیم، آن هم به این دلیل که اگر این کار را بکنیم، حزب بعث به ما غضب خواهد کرد؟ به همین دلیل همه محنت‌ها را به جان خرید و با آنکه در این عرصه تنها بود، اما لحظه‌ای از مبارزه دست برنداشت. در نزدیکی پیروزی انقلاب، اطرافیان شهیدصدر از ایشان شنیدند که به رغم آنکه یک مرجع مسلم تقلید بود و در سراسر جهان تشیع مقلدین بی شماری داشت، می‌گفت، «من آماده‌ام که حتی در یکی از روستاها، نماینده امام خمینی باشم.» ایشان در این مورد به شاگردان خود در ایران نامه‌های متعددی نوشت و از آن‌ها خواست که تمام توان خود را برای موفقیت تجربه‌ای که در ایران در حال شکل گیری و تحقق است، به کار گیرند و به دنیا نشان دهند که اسلام، توان اداره امور کشور را دارد. او به این هم بسنده نکرد و با توجه به شتاب رویدادهای انقلاب ایران و پس از آن و علاقه شدیدی که نسبت به این رویداد در خود احساس می‌کرد، پنج جزوه را با عنوان «الاسلام یقود الحیات» نوشت. یکی از از این جزوه‌ها به نام «لمحه عن الدستور الجمهوریه الاسلامیه» شمه‌ای از قانون اساسی جمهوری بود، در حالی که در آن زمان هنوز قانون اساسی تدوین نشده بود. او می‌دانست که این نظام تازه تأسیس، در پی نگارش سلسله قوانینی خواهد بود و لذا از همان ابتدا باید غنای فکری و محتوایی لازم برای آن ایجاد شود. ایشان اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی همچون نهال نورسی است که از نظر فکری نیاز به کمک دارد. همچنین جزواتی که درباره منابع قدرت در نظام اسلامی و در مورد فلسفه حکومت در اسلام با عنوان «خلافه الانسان و شهادت الانبیاء» نوشت. به هر حال، به هنگام برقراری جمهوری اسلامی احساس می‌کرد که ایران خانه اوست و موفقیت جمهوری اسلامی به معنای پیروزی اسلام است.

وظیفه اجتماعی که ایشان برای خود متصور بود، چقدر قائم به فرد است؟

‌سؤال شما را این گونه می‌فهمم که آیا ایشان انجام این وظیفه را صرفا منحصر به خود می‌دانست یا اگر فرد دیگری موفقیت بیشتری در انجام این رسالت اجتماعی پیدا می‌کرد، طبعا از او حمایت می‌کرد و انجام این وظیفه را به او می‌سپرد؟ اگر منظور شما این باشد، طبیعتا سخن درستی است. ایشان معتقد به اسلامی بود که در تمام عرصه‌های فردی و اجتماعی، هادی باشد، چنین اسلامی بود که در تمام عرصه‌های فرد و اجتماعی، هادی باشد. چنین اسلامی این قدرت را تا پایان جهان دارد و اگر فردی بتواند تکلیف پیروان این دین را در عرصه‌های مختلف، به شکل مطلوب‌ترین مشخص کند، باید از او حمایت کرد و حمایت وی از امام خمینی از همین اندیشه نشأت می‌گرفت. او می‌دید که یک عالم دینی توانسته بر آرزوهای فقهای بزرگ اسلام جامه عمل بپوشاند. فقهای در طول تاریخ احکام را به این دلیل تبیین کردند که روزی در جامعه محقق شوند و در محدوده کتاب‌ها محصور نمانند و صرفا تدریس و آموخته نشوند. ایشان پیوسته از افرادی که در انجام وظایف اجتماعی خود ساعی و کوشا بودند، حمایت و به آن‌ها کمک می‌کرد و نمونه‌های شاخصی از این شیوه در زندگی او هست که دفاع و حمایت از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که به قیمت شهادت او هم تمام شد، بارزترین شاهد این مدعاست.

به عنوان آخرین ‌سؤال، از فعالیت‌های خود و دوستانتان در مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نکاتی را ذکر کنید. در شرایطی فعلی، تحولات عراق را تا چه حد برگرفته از آرا و اندیشه‌های شهیدصدر می‌دانید؟

باید گفت که اندیشه شهید آیت‌الله صدر، اندیشه اسلامی است یعنی هنگامی که در زمینه اندیشه سیاسی در اسلام بر پایه اندیشه شهید صدر سخن می‌گوییم، اشاره به مکتبی جدید و نوین نداریم. مکتب سیاسی شهید صدر مبتنی بر اسلام و حکومت بر پایه ایمان است. در این مکتب، تحجر و در لاک خود باقی ماندن، جایی ندارد، بلکه هنگامی که از اندیشه سیاسی شهید صدر سخن می‌گوییم، منظورمان اسلامی سیاسی است که با رویکردی باز به جهان نظر دارد. ما معتقدیم که با توفیق خداوند متعال، در عراق در این راستا گام‌هایی را برداشته‌ایم. گام نخست، آزادی عراق از چنگال استبداد رژیم بعث و روی آوردن به تلاش و اندیشه‌های سیاسی است. عراق امروز از آزادی اندیشه و آزادی سیاسی برخوردار است و ما این وضعیت را مدیون اندیشه‌های آیت‌الله شهید محمدباقر صدر هستیم. این آزادی ملت‌ها همان هدفی بود که امام خمینی هم خواستار آن بودند. گام دیگر آن است که رژیم فعلی عراق، رژیمی قانونی و مبتنی بر قانون اساسی است و گام سوم اینکه نظام سیاسی موجود در عراق چندین همه پرسی انجام شده‌اند و ما طی یک سال شاهد اجرای سه همه پرسی بزرگ بوده‌ایم که در طی آن‌ها قانون اساسی، پارلمان و مجمع عمومی ملی تعیین و انتخاب شده‌اند و این همان راهی است که آیت‌الله شهید صدر درباره آن سخن می‌گفت. ما در عراق گام‌های بلندی برداشته‌ایم، اما این بدان معنا نیست که کار، تمام شده است. ما اکنون در آغاز راهیم، ولی اصولی که اکنون در عراق دنبال می‌کنیم، اصول صحیحی هستند و به امید به خدا، این راه را ادامه خواهیم داد.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

 

آشنایی عمیق دکتر صباح زنگنه با شهید صدر و اندیشه‌های او، نمونه‌ای از رفتار آن اندیشمند گرانمایه با پژوهشگران جوان روزگار خویش است. ارتباط زنگنه با شهید صدر، هر چند بیش از سه سال به طول نینجامید، اما عمق این رابطه موجب گردیده است که وی از سلوک علمی، اجتماعی و سیاسی آن بزرگوار خاطرات ارزنده‌ای داشته باشد که برخی از آن‌ها را در این گفت و گو با ما در میان گذاشته است.

در ابتدا از آشنایی خود با شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر خاطراتی را نقل کنید.

در سال ١٣۴٧ با کتاب‌های ایشان و به ویژه کتاب‌های فلسفتنا و اقتصادنا آشنا شدم و اشتیاق پیدا کردم که از نزدیک با ایشان گفت و گویی داشته باشم. در آن موقع دانش‌آموز دبیرستان بودم.

در عراق؟

بله و بالاخره توفیقی حاصل شد و به مقصود رسیدم. در آن روزها جریانات مختلف فکری و سیاسی، به ویژه در میان روشنفکران وجود داشتند. از سویی مارکسیست‌ها فعالیت گسترده‌ای را آغاز کرده بودند و از سوی دیگر گرایش‌های ناسیونالیستی در کشورهای عربی قوت گرفته و جوانان بی شماری را به خود جلب کرده بودند. همه این نحله‌های فکری، سئوالات متعددی را در ذهن نوجوان من بر می‌انگیختند که شهید صدر با نهایت تواضع، صبر، حوصله و دقت عملی به من که هنوز یک نوجوان دبیرستانی بودم، به آن‌ها پاسخ دادند و از این به بعد بود که با توجه به اعتمادی که ایشان به بنده پیدا کردند، کم و بیش مباحث سیاسی را نیز مطرح می‌ساختند و در جلسات مباحثه‌ای که با امثال من برگزار می‌شد، به تدریج ذهنیت ما را نسبت به شرایط و وضعیت کشورهای اسلامی و به ویژه عراق و حاکمیت آن، روشن ساختند. وضعیت مسلمانان در عراق و ایران آن زمان و نقدهایی که بر مسائل گوناگون داشتند، مطرح شدند. من سعی می‌کردم در اغلب جلساتی که ایشان برگزار می‌کردند، شرکت کنم و اگر هم توفیق پیدا نمی‌کردم، سعی داشتم نوارهای سخنرانی‌ها و جلسات مذکور را به دست بیاورم و پیوسته در جریان بحث‌ها و نقطه نظرات ایشان باشم.

شما تا چه سالی در عراق بودید و با شهید صدر رابطه داشتید؟

تا سال 1350 با ایشان ارتباط دائمی داشتم و از فیض وجود ایشان بهره مند بودم.

شهید صدر آیت‌الله صدر در مواجهه با حاکمیت عراق، چه شیوه‌های مبارزاتی را تجویز می‌کردند و آیا این نگاه در سیر مبارزاتی ایشان، تطور پیدا کرد یا نه؟

ایشان معتقد بودند که در مجموع باید یک فرهنگ مبارزاتی عمیق و گسترده را در میان اقشار مختلف جامعه مطرح کرد و آموزش داد و آموزش این فرهنگ از طریق شبکه‌ای از طلبه‌های جوان که دست پرورده ایشان بودند و آن‌ها را به روستاها و شهرها، اعزام می‌کردند، میسر می‌شد و نیز از طریق ارائه درس‌هایی درباره سیره ائمه معصوم (ع) و شیوه‌های متفاوت مبارزاتی آن‌ها، این فرهنگ را گسترش می‌دادند و این دروس در دانشگاه‌ها و مجامع علمی و فرهنگی مختلف، به شکل گسترده‌ای تدریس می‌شدند. شیوه دیگر ایشان تأکید بر تحول حوزه‌های علمیه به دست یک مرجعیت رشید بود. مرجعیت رشید از نگاه ایشان مرجعیتی بود که به مسائل اجتماعی و سیاسی می‌پرداخت و توانایی حل مشکلات روز مردم و پاسخگویی به مقتضیات زمانه را داشت و علاوه بر آن به تشکل‌های هیئت‌ها در مساجد و تشکل‌های سیاسی گوناگون هم عنایت داشت و از آن‌ها هم حمایت می‌کرد و از سوی دیگر با مراجع، از جمله حضرت امام در دورانی که ایشان در نجف تشریف داشتند، چه به صورت مستقیم و چه از طریق شاگردان خاصشان ارتباط و نوعی هماهنگی بین مبارزات علما و افراد فعال دانشگاه‌ها، برقرار می‌کرد.

غیر از رابطه ایشان با حضرت امام (ره) که جداگانه درباره آن بحث خواهیم کرد، ایشان در حوزه نجف از سوی علما و مراجع دیگر، چقدر حمایت می‌شدند؟

علما و مراجع نجف در مورد مبارزه، تأملاتی داشتند، البته مرحوم آیت‌الله حکیم، مرجع بزرگ آن زمان، قائل به مبارزه فکری بودند و درباره مبارزه سیاسی معتقد بودند که هنوز زمان آن فرا نرسیده است، اما با توجه به وجهه و رتبه آیت‌الله حکیم، حزب بعث عراق تلاش کرد مرجعیت ایشان را مخدوش کند و محدودیت‌های زیادی را هم برای ایشان ایجاد و عملا با محاصره منزل ایشان، ارتباطشان را با جامعه، قطع کرد و حرکت آیت‌الله حکیم نیمه کاره ماند. شهید صدر با آیت‌الله حکیم مرتبط بودند و سعی می‌کردند شیوه‌های آن زمان را شناسایی کنند ؛ مسیر حرکت‌های سیاسی را درست بشناسند تا از نقاط ضعف‌ها پرهیز کنند و به تقویت نقاط قوت بپردازند. آیت‌الله خوئی معتقد به مبارزه به این شکل‌ها نبودند، تنها در مواردی که مسائل بسیار شاخص و روشنی از قبیل تهاجم جریان کمونیسم و مارکسیسم به اسلام به عنوان خطر مطرح می‌شدند، فتوا می‌دادند و در مقابل اقدامات حزب بعث هم موضعگیری می‌کردند و در موضوعاتی که جنبه الحادی داشتند، بیانیه‌هایی می‌دادند، اما در این فتواها و بیانیه‌ها اقدامات علنی علیه حاکمیت را بیان با تبلیغ نمی‌کردند، لذا نوعی تأمل در شیوه دیگر علما و مراجع هم داشتند. شهید صدر، هم در دوره‌ای شاگرد آیت‌الله خوئی بودند و هم زمانی که نزدآیت‌الله خویی و دیگران تلمذ می‌کردند، احترام مراجع را حفظ و همیشه با تکریم با آن‌ها رفتار می‌کردند و سعی داشتند فاصله‌ای ایجاد نشود که حزب بعث عراق از این فاصله‌ها سوءاستفاده کند.

شهیدصدر علاوه بر حمایت از تشکل‌های فرهنگی و دینی در امر مبارزه، در مقاطعی قائل به مبارزه مسلحانه هم بودند. در این زمینه چه خاطراتی دارید؟

به آمادگی قائل بودند، اما من در این زمینه نه فتوایی از ایشان دیدم و نه بحث مفصلی را شنیدم که نشان بدهد به مبارزه مسلحانه قائل هستند. به آمادگی برای دفاع از نسل و احیانا نفوذ در مراکز سیاسی ودولتی قائل بودند، اما اینکه بروند و عملیات مسلحانه و ترور انجام بدهند، نسبت به این شیوه‌ها تأمل داشتند، ولی مواردی را که عرض کردم، از جمله نفوذ در نیروهای نظامی و مترصد فرصت بودن را، تشویق می‌کردند.

برخی معتقدند چون در مرجعیت آن زمان عراق، فردی که مصداق تعبیر «مرجعیت رشید» که از سوی ایشان مطرح شد، نبود، لذا شخصا به عرصه مرجعیت که بعدها موجب ایجاد خصومت‌هایی هم با ایشان شد، قدم گذاشتند. آیا این گمانه را تأیید می‌کنید؟

ایشان در سال‌های اول که قرار شد رساله‌ای بدهند و مرجعیت ایشان مسلم و مسجل شد، به احترام آیت‌الله حکیم و آیت‌الله خوئی و امام (ره)، پاسخ‌های فقهی را به آنان ارجاع می‌دادند و ما هم پاسخ‌های مقتضی را از آن‌ها دریافت می‌کردیم؛ ولی هنگامی که فرهنگ مبارزه شکل گرفت و از مراحل اندیشه و فرهنگ مبارزه به مراحل سازماندهی و ایجاد تشکل‌های جوانان دانشگاهی و فرهنگی رسید، ایشان نقاط ضعف مبارزاتی را به تدریج علنی کردند و گفتند که روحانیت، علاوه بر احکام و عبادات، باید در اینگونه عرصه‌ها هم وارد شود و بتواند سئوالاتی را که مطرح می‌شوند، پاسخ دهد، به همین دلیل نظریه «مرجعیت رشید» را مطرح کردند، اما از آنجا که فضای حوزه، فضایی سنتی بود و نمی‌توانست پاسخگوی سئوالات و نیازهای زمان باشد، کم کم به عرصه مرجعیت وارد شدند و موضعگیری‌های علنی کردند که طبعا باعث برخی از حسادت‌ها و رفتارهای ناپسند شد، منتهی این رفتارها در دایره‌های بسیار محدودی بودند و چندان گسترده نبودند و نمی‌توانستند در جریان کلی تمایل همگان به مرجعیت ایشان، خدشه‌ای وارد کنند.

مرجعیت شهید آیت‌الله صدر تا چه حد مورد استقبال قرار گرفت؟

فتاوای ایشان از سوی طلاب جوان‌، دانشجویان انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها و بازاری‌ها مورد استقبال قرار گرفت و آرای ایشان نه تنها در عراق که تا شبه قاره هند هم گسترش پیدا کرد. کتاب‌های ایشان، در آنجا که به اصول فقه مرتبط می‌شد، حتی در میان معاندترین افراد اهل سنت هم مورد استقبال قرار گرفت و شخصیت‌های علاقمند به اهل بیت، به دلیل قدرت علمی و توانمندی و تازگی مباحث و مخصوصا به دلیل لحن معتدل و محترمانه مرحوم صدر نسبت به همه فرقه‌ها و ادیان، به ایشان علاقه و توجه نشان دادند و آثارشان در حد گسترده‌ای از سوی فرقه‌ها و ادیان گوناگون پذیرفته شد.

شکافی که حاسدان نسبت به مرجعیت ایشان ایجاد کرده بودند تا سال‌های پایانی عمر ایشان، چقدر تعمیق پیدا کرد وآیا تأثیری بر گرایش فراوان افراد جامعه نسبت به مرجعیت ایشان گذاشت؟

ایشان از لحاظ اجتهادی بر اساس آنچه که خود من از علمای بزرگ شنیدم. در سن 18 یا 20 سالگی به اجتهاد رسیده بودند، اما تصدی مرجعیت را تا سال‌های نیمه دوم دهه چهل نمی‌پذیرفتند. بعد از آن، حیطه پذیرش عمومی مردم نسبت به ایشان بسیار گسترده شد و حسادت‌ها و طعنه‌ها و حتی بعضی از سعایت‌ها مؤثر واقع نمی‌شدند و ستاره مرجعیت ایشان درخشش فوق العاده پیدا کرد و همین اوجگیری وضعیت ایشان بود که حزب بعث سعی کرد با ایشان برخورد شدید کند و بعد هم محدودشان کند و بعد هم ایشان را به شهادت برساند. این رفتار هرگز نسبت به مراجع و علمای بزرگ انجام نمی‌شد، مگر اینکه موقعیتی تا این پایه ممتاز می‌یافت که حاکمیت دست به چنین کاری می‌زد. در عین حال رحلت آیت‌الله حکیم، در تقویت جایگزینی ایشان بسیار مؤثر بود و آیت‌الله خوئی هم زیاد از شهید صدر تقدیر و نام ایشان را مطرح می‌کردند، هر چند از شیوه‌های مبارزاتی ایشان حمایت نمی‌کردند، ولی آیت‌الله صدر از احترام فوق العاده آیت‌الله خوئی هم برخوردار بودند و همین باعث شد که سعایت‌ها، بدگوئی‌ها و حسادت‌های سایرین چندان کارگر نیفتاد.

عده‌ای معتقدند که ایشان ابتدا نسبت به تحولات ایران بی تفاوت بودند و بعدها با توجه به شناختی که از امام خمینی و سیر تحولات انقلاب پیدا کردند، به این جریان علاقمند شدند. حتی عده‌ای از اطرافیان امام هم در خاطراتشان به این نکته اشاره کردند. از نظر شما این تحلیل تا چه حد صحت دارد و ایشان در زمینه حمایت از انقلاب اسلامی ایران و رهبری آن، چه پیشنهادهایی داشتند؟

بحث مبارز بودن یا نبودن مراجع، هیچ گاه در بین آنان مطرح نبود و در واقع کسانی که در حواشی و نزدیک به بیت امام و آیت‌الله صدر بودند، این گونه مباحث را مطرح می‌کردند، اما من از امام یا آیت‌الله صدر هرگز مطلبی در رد شیوه مبارزاتی یکدیگر نشنیدم. آنچه که من از شهید صدر شنیدم این بود که علما و مراجع هر کشور نسبت به آنچه که در کشورشان اتفاق می‌افتد، آگاه تر و لذا نسبت به انتخاب نحوه مبارزه در آنجا‌،اولی هستند. این رویکرد را نمی‌توان عقب نشینی از موضعگیری نسبت به وقایع ایران دانست. بلکه از یک سو نوعی واقع بینی و از سوی دیگر احترام نسبت به امام بود، ولی ایشان نسبت کلیات موضوع در آن دوران، با حضرت امام متفق النظر بودند، یعنی در اینکه نظام شاه، نظام فاسدی است، در این که نظام سلطنتی نمی‌تواند پاسخگوی نیازهای عصر باشد و در این که نظام وابسته به آمریکا نمی‌تواند بر مسلمین تسلط پیدا کند، اتفاق نظر داشتند، اما در مورد بقیه مسائل، آیت‌الله صدر معتقد بودند که علمای آن بلاد آگاه ترند، بنابراین وقتی شاگردانشان درباره رویداد یا مطلب یا اختلافی که به ایران ارتباط پیدا می‌کرد، از ایشان سئوالی می‌پرسیدند، پاسخ ایشان متوجه جزئیات نمی‌شد. مثلا در اوایل دهه پنجاه که من حضور داشتم، در مورد اختلافاتی که بین مرحوم دکتر شریعتی و شهید مطهری پیش آمده بود، شاگردانشان وقتی سئوال می‌کردند، پاسخ صریحشان این بود که من نمی‌توانم در مورد این مسائل اظهار نظر کنم «الحاضر یری ما لایراه الغائب» و این کمال واقع بینی و اوج تواضع ایشان بود.

ایشان به مسائل ایران، از جمله همین موردی که مطرح کردید، چقدر اشراف داشتند و اطلاعات، چقدر به ایشان می‌رسید؟ شما شخصا چه گفت و گوهایی با ایشان داشتید؟

دوستان ایشان که در ایران بودند، مرتبا تحولات اجتماعی را به ایشان منتقل می‌کردند. در زمانی که من با ایشان در این گونه موارد صحبت می‌کردم، دوره تبعید امام از نجف و بقیه رویدادها بود، بنابراین نوعی همراهی و همدلی با حرکت انقلابی امام در آنجا مورد توجه بود و شهید صدر از این حرکت به عنوان یک حرکت اسلامی و نمونه‌ای از امکان تحرک در جهت معرفی اسلام و اجرای احکام اسلام در مسائل اجتماعی و سیاسی سخن می‌گفتند. جزئیات و تفصیلات این حرکت، هنوز به طور کامل، روشن نبود و ایشان وارد جزئیات نمی‌شدند، ولی اینکه یک عالم و مرجع دینی، حرکت سیاسی را رهبری کند، برای شهید صدر بسیار اهمیت داشت و آن را نمونه قابل توجهی در خیزش اسلامی می‌دانستند و از مؤمنین هم می‌خواستند که حمایت لازم را از این حرکت بکنند و ارتباط لازم را با آن داشته باشند. این جهات کلی بود که ما در آن شرایط از ایشان می‌شنیدیم.

به نظر شما چرا شهید صدر در یکی دو سال آخر عمر، به شکل بارزتر و جدی تر وارد عرصه حمایت از انقلاب اسلامی شدند؟

در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بود که مسائل، هم در عراق و هم در ایران مشخص تر شدند. ابعاد قیام حضرت امام و ضرورت تشکیل حکومت اسلامی، روشن شدن همراهی مردم با این حرکت و جنبش، همه این‌ها در موضعگیری شهید صدر مؤثر بودند و ایشان با این حرکت ارتباط وسیع تری پیدا و آن را به عنوان پیشتاز حرکت‌های معاصر در دسترسی به حکومت اسلامی تلقی کردند. از طرف دیگر حرکت مسلمانان و جنبش‌های اسلامی در عراق هم از قدرت و توان بیشتری برخوردار شدند و در مقابل، حزب بعث هم اقدامات وسیع تر و شدیدتری را در برنامه کار خود قرار داد. این دو علت موجب شدند که با راه افتادن لوکوموتیو انقلاب در ایران، واگن‌های دیگری هم به این لوکوموتیو ملحق شوند و عراق در صف مقدم این واگن‌ها قرار گرفت و با توجه به اینکه طبق نظریه فقها، هنگامی فقیهی یا مرجعی تصدی امری را عهده دار می‌شود، بقیه فقها و مراجع باید با او همراهی کنند و نظر او را حتی بر نظریات خود مقدم بدارند؛ این بود که نوعی التزام بیشتر و ارتباط ارگانیک تر با حضرت امام (ره) پدید آمد و لذا شهید صدر از تمام مردم عراق و ایران خواستند که در حرکت امام به طور کامل ذوب شوند و از انتخاب مسیرهای دیگر شدیداً خودداری کنند و لابد عبارت معروف ایشان را می‌دانید که گفتند، «همان گونه که امام در اسلام ذوب شدند، شما هم باید در حرکت امام ذوب شوید.»

از آنجا که شما در هنگام اقامت حضرت امام (ره) در عراق، در آنجا بوده‌اید، از ارتباط بین شهید صدر و حضرت امام (ره) چه خاطراتی دارید؟

من شخصا ملاقات‌های این دو بزرگوار را شاهد نبوده‌ام و آنچه می‌گویم از مسموعات من است. آن دو احترام فوق العاده زیادی برای یکدیگر قائل بودند. امام از ابتکارات و خلاقیت‌های فکری شهید صدر تعریف می‌کردند و می‌فرمودند که ایشان در عراق و جهان اسلام، آینده درخشانی خواهند داشت و شهید صدر پیوسته از جرئت و شهامت و بلند نظری امام در راه اندازی حرکت اسلامی در ایران تمجید و تعریف می‌کردند. می‌دانید که حضرت امام در عراق، محظوراتی داشتند و تلاش می‌کردند به مسائل عراق به طور کامل وارد نشوند، زیرا هدف اصلی ایشان ایجاد تغییر در حاکمیت ایران بود و لذا به حکومت عراق به شکل ثانوی نگاه می‌کردند، اما در برابر تعدی‌های حاکمیت عراق نسبت به حوزه علمیه و طلاب به شدت عکس العمل نشان می‌دادند‌، بنابراین، این مواضع را باید از یکدیگر تفکیک کنیم تا زمینه‌ای برای تداخل این موضوعات در اذهان ایجاد نشود. حضرت امام نسبت به مسائل عراق موضعگیری داشتند، منتهی در ابراز علنی و آشکار آنها‌، جانب احتیاط را رعایت می‌کردند تا شائبه دخالت در امور عراق بر فعالیت‌های ایشان مترتب نشود. ایشان به هنگام تعرض حکومت عراق به حوزه‌ها و طلاب، به شدت موضعگیری می‌کردند، اما از صدور بیانیه و اعلامیه مشخص درباره اعمال حکومت عراق امتناع می‌ورزیدند، زیرا به عنوان یک مهمان در آنجا حضور داشتند و عالم و مرجع در ایران تلقی می‌شدند. توضیح درباره آن شرایط، به دقت و تأمل بیشتری نیاز دارد، این دو بزرگوار گویی در مقابل یکدیگر به یک تعهد و قرارداد نانوشته‌ای رسیده بودند که حضرت امام اهتمام اساسیشان متوجه مسائل ایران و اهتمام شهید صدر متوجه امور عراق باشد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید آیت‌الله صدر به اعتقاد برخی از منتقدین، به سرعت دست به شبیه سازی آن در مورد عراق زدند و این نگرش حاکی از واقع بینی و تحلیل دقیق شرایط و مقتضیات دو کشور نبود. به نظر شما آیا این انتقاد وارد است؟

شرایط در ماه‌های آخری که به پیروزی انقلاب اسلامی ایران منجر شد به گونه‌ای بود که در عراق و سایر کشورهای اسلامی، شرایط تازه‌ای بر رهبران و مبارزان سیاسی آن‌ها تحمیل شد و در واقع، برخی از ابتکار عمل‌ها را از دست رهبران آنجا خارج کرد.

نمونه‌ای را ذکر کنید.

حزب بعث عراق با احساس اینکه انقلاب اسلامی ایران، پیروز خواهد شد، علائم خطر را به شدت احساس کرد و متوجه شد جریانی که در ایران در حال پیروز شدن است، اوضاع عراق را هم تحت تأثیر قرار خواهد داد و لذا از همان ماه‌های قبل از پیروزی انقلاب، آمادگی‌های بیشتر دفاعی را تدارک دید و نیروهای طرفدار شهید صدر و حرکت اسلامی در عراق را محاصره کرد، بسیاری از آن‌ها را به زندان انداخت، تعدادی را ترور کرد و چندین بار بیت شهید صدر را محاصره کرد و حرکت‌هایی را که بازتاب حرکت ایران بودند‌، در همان چند ماه قبل از پیروزی انقلاب رصد کرد و کنار زد. این وضعیت بر رهبران جنبش اسلامی عراق تحمیل شد و مهار کار را تا حدودی از دست آن‌ها خارج کرد و مجبور شدند به شیوه هائی دست بزنند و از تلفات و خسارات بیشتر، جلوگیری کنند.

پس شما معتقدید که شهید صدر، بعد از پیروزی انقلاب ایران، از سر اضطراب فعالیت خود را تسریع کردند؟

بله، ایشان مجبور شدند حرکت‌های زودرسی را به دلیل شرایط خاصی که حاکم شده بود، انجام دهند.

پس اگر شرایط عادی تر بود، ایشان حرکت اصلاحی خود را با تأمل بیشتر و در زمان مناسب تری انجام می‌دادند؟

قطعا همین طور است.

برخی معتقدند شهادت آیت‌الله صدر صرفا معلول اراده حزب بعث نبوده و برخی از افراد در عراق و حتی در ایران، در این فرایند نقش داشته اند و اگر آن‌ها از شهید صدر حمایت می‌کردند و یا دست کم در تسریع این امر نقش نداشتند، ایشان چنین فرجامی پیدا نمی‌کرد. نظر شما در این مورد چیست؟

من فکر نمی‌کنم عناصر دیگری غیر از حزب بعث در این امر دخالت چندانی داشته باشند. البته عمده کشورهای عربی با شکل گیری حرکت‌ها و جنبش‌های اسلامی متأثر از انقلاب اسلامی ایران، سر سازش نداشتند. اما در این مورد که افراد خاصی به این مسئله کمک کرده باشند، اخبار یقینی وجود ندارد و فقط حدس و گمان‌هایی درباره بعضی از نیروهای داخل حوزه علمیه وجود دارند، اما به صورت یقینی ندیده و نشنیده‌ام.

یعنی به نظر شما مرجعیت وقت عراق این توانایی را نداشت که مانع از این رویداد شود؟

خیر، مرجعیت عراق متلاشی شده بود. آیت‌الله حکیم مرحوم شده بودند، آیت‌الله خوئی هم قدرت آن چنانی در به حرکت در آوردن مردم عراق نداشتند و ایشان اصلا قصد این را هم نداشتند که کار سیاسی را تصدی کنند و نمی‌توانستند جلوی چنین اقداماتی را بگیرند.

از ویژگی‌های اخلاقی آیت‌الله صدر که شما را بسیار تحت تأثیر قرار می‌دادند، خاطراتی را نقل کنید.

تواضع ؛ صراحت و صمیمیت. چندین بار اتفاق افتاد که غیر از مدرسه و جلسه، برای سئوالاتی که داشتم شخصا مراجعه می‌کردم و در شرایط سخت آن روزگار، ایشان شخصا در را باز می‌کردند، چون دوره‌ای بود که مستخدم هم نداشتند، شخصا چای را فراهم می‌کردند و بعد سؤالات من دانش آموز کم تجربه را پاسخ می‌دادند.

از برخوردهای ایشان با مخالفان خود چه خاطراتی دارید؟

برخورد ایشان با همه، سازنده و مثبت و مؤدبانه بود. وقتی که برخی از مخالفین سؤالات خود را مطرح می‌کردند، با نهایت ادب و دقت و حوصله و به خصوص با آرامش جواب می‌دادند. اعتراضاتی را هم که دیگران به ایشان داشتند ؛ با نهایت آرامش و بدون ذره‌ای تشنج پاسخ می‌دادند و اشکالاتی را که دیگران می‌دیدند و یا از ایشان سئوال می‌شد، باز هم با نهایت احترام و ادب جواب می‌دادند.

شما تلاش‌های فرهنگی و سیاسی و شخصیت خود را تا چه حد تحت تأثیر آموزنده‌های شهید آیت‌الله صدر ارزیابی می‌کنید؟

بسیار زیاد. من در حال حاضر هم دائما به آثار ایشان مراجعه می‌کنم و آرای ایشان به نظرم همچنان تازه و با طراوت هستند.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

 

شهید آیت‌الله محمد‌باقر صدر در پاسخ‌گویی به نیازهای زمانه، همواره، از مشاورت و همراهی یاران خویش برخوردار بوده است تا آرا و افکار او را در جامعه و در میان اقشار مختلف آن از جمله نخبگان، روشنفکران و دانشگاهیان اشاعه دهند. حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمد‌مهدی آصفی از جمله کسانی است که توفیق حضور در دروس رسمی شهید صدر را نیافت، ولی با ممارستی مستمر، به تمامی جوانب اندیشه‌ها و آثار ایشان اشراف پیدا کرد و از مقطع حضور در نجف تاکنون، مروج افکار و آثار شهید صدر بوده است. او در این گفت‌وگو از رمز ماندگاری آثار شهید صدر می‌گوید.

نحوه آشنایی با شهید صدر و افکار و نوآوری‌های ایشان چگونه بود؟

مرحوم آیت الله صدر از همان جوانی از چهره‌های برازنده، معروف و شناخته شده حوزه نجف به شمار می‌رفت و به همین دلیل بسیار مورد احترام زعمای حوزه بود. به رغم اینکه سن و سال ایشان چنین موقعیتی را ایجاب نمی‌کرد؛ او با نبوغ سرشارش توانسته بود بسیاری از دروس حوزوی را در مدتی کوتاه فرا بگیرد و سپس نقد کند. پیشرفت او در زمینه آموزش و تحقیق و تفحص، بسیار اعجاب برانگیز و لذا از اقتصائات سنی و زمانی خود، بسیار پیش تر و جلوتر بود./ علاوه بر این، طلاب جوانی که در درس شهید صدر حاضر می‌شدند، به ایشان به دیده تحیر می‌نگریستند و ابداعات و نوآوری‌های فکری ایشان را به کرات در گفتگوها و مباحثات علمی با دوستانشان در حوزه مطرح می‌ساختند و برای ایشان جایگاه بسیار والایی قائل بودند و همین امر موجب می‌گردید که حساسیت کسانی که در درس سایر علما و مراجع حاضر می‌شدند، نسبت به این شخصیت جلب شود و به هر شکل ممکن، خود را به این کانون نزدیک سازند و از مباحث مطرح شده در درس ایشان آگاه شوند و ببینند آنچه که از وی نقل می‌شود تا چه میزان صحت دارد. من در آن ایام، جوان بودم و لذا به کتاب و کتابخوانی علاقه وافر داشتم و تمایل داشتم با آرا و عقایدی که در دوران ما در محیطمان وارد شده و رشد کرده بود، آشنا شوم. در آن مقطع به مقتضای اوضاع فکری و سیاسی، افکار و اندیشه‌های مارکسیستی در میان جوان‌ها رواج فراوانی پیدا کرده بود و ما خواه و ناخواه با پیروان و معتقدین به مارکسیسم که انصافا در آن زمان کم هم نبودند،مباحثاتی داشتیم. مارکسیسم در عراق موجی را به وجود آورد که هر چند زودگذر بود، ولی در آن مقطع، پدیده تأثیرگذاری به شمار می‌رفت و بدیهی است که این اندیشه با آرا و مقدسات دینی ما در تعارض بود و همین موجب می‌شد که در فضای فکری و عقیدتی آن روز عراق، تشنجاتی به وجود آید. به هر حال، ما در آن دوران با پیروان و مروجین اندیشه‌های مارکسیستی، از لحاظ فکری چالش داشتیم. این چالش‌ها اشکال مختلفی داشتند. گاه مباحثه رودرو می‌کردیم، گاه سخنرانی می‌کردیم و ایستادگی در برابر اندیشه الحادی را برای خود یک وظیفه شرعی تلقی می‌کردیم. در این مقطع بود که اندیشه‌های؟آقای صدر، ارزش خودشان را به تمامی به ما نشان دادند و در واقع آنچه که ایشان در قالب دو کتاب بسیار ارزشمند «اقتصادنا»و «فلسفتنا» تدوین کرده بود، برای ما بسیار آموزنده و موجب اعتلای و تقویت و توانایی ما برای مقابله با اندیشه جدید، یعنی مارکسیسم، بود.

این گفت‌وگوها در داخل دانشگاه پیش می‌آمدند یا خارج از آن؟

بیشتر با دانشگاهی‌ها در داخل و خارج از آنجا، بحث می‌کردیم. دوستانی از دانشگاهیان متدین داشتیم که این‌ها راه را باز می‌کردند تا ما بتوانیم با دانشجویانی که تحت تأثیر اندیشه‌های مارکسیستی قرار گرفته بودند، گفت و گو کنیم و این برای ما به صورت یک کار و روزمره و حتی وظیفه درآمده بودو مدت زیادی هم گرفتار آن بودیم. طبیعی بود که ما به کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده بودند، نیاز داشتیم و بهترین کتاب‌هایی که در رد مارکسیسم، چه از لحاظ فلسفی و چه از لحاظ اقتصادی، در آن زمان در دسترس ما بودند، دو کتاب ارزشمند شهید آیت الله صدر بودند که در اوضاع آشفته آن روز، به مثابه سد محکمی در مقابل آرا و عقاید مارکسیسم ایستاده بودند.این کتاب‌ها چند ویژگی بارز و جذاب داشتند. اولا استدلال‌های مطرح شده در رد مارکسیسم در این کتاب‌ها به گونه‌ای بودند که همه افرادی که به این کتاب‌ها مراجعه می‌کردند، مطالب آن‌ها را می‌فهمیدند و در عین حال ذره‌ای از دقت، وزانت و قدرت استدلال کتاب، به دلیل زبان همه فهم آن کاسته نمی‌شد و این، مهارت ویژه‌ای است که هر کسی از آن برخوردار نیست، اما شهیدصدر به تمامی از آن برخوردار بود. چه افرادی که از نظر مطالعه و آشنایی با مبادی و جزئیات مسئله، در سطح پایینی بودندو چه محققین و پژوهندگانی که در پی یافتن پاسخ‌های مستدل و منطقی به ‌سؤالات خویش بودند، انصافا پاسخ‌های قانع کننده‌ای را در این دو کتاب پیدا می‌کردند. قدرت استدلال و جامعیت این دو کتاب موجب گردید که این‌ها در خارج از حوزه‌های تخصصی و پژوهشی و در میان افرادی که در لایه‌های متوسط و پایین جامعه عراق زندگی می‌کردند و نیز در میان افراد علاقمند، به پیگیری این مباحث، حتی در خارج از عراق، به عنوان کتاب‌های شاخص و ممتازی معرفی شوند. این دو کتاب از لحاظ غنای محتوایی و توانایی نشان دادن نقاط ضعف اندیشه‌های مارکسیستی، در کشورهای همسایه عراق نیز ترجمه شدندو مورد اقبال فراوان قرار گرفتند و تأثیرات قابل ملاحظه‌ای را بر جا گذاشتند، مضافاً بر اینکه ادبیات و نوع نگارش آقای صدر هم بسیار بدیع و به تعبیر امروزی‌ها، مدرن بود و همین مسئله موجب می‌شد که تحصیلکرده‌‌ها با این دو کتاب احساس انس و الفت ویژه‌ای داشته باشند. یک عالم دینی، صرف نظر از بیان دلایل متقن و محکم برای اثبات نظرات و آرای خویش، باید با ادبیات روز هم آشنایی کافی داشته باشد تا بتواند کسانی را هم که در فضای فکری و ادبی جدید سیر می‌کنندو گفتمان آن‌ها متفاوت است، جذب کندو بر آن‌ها تأثیر بگذارد. به هر حال یکی از معدود کسانی را که توانست بی‌آنکه از ارزش علمی و فنی مطالب خویش بکاهد، آن‌ها را به شکلی ساده و در عین حال، پخته و مفید ارائه کند، مرحوم شهید صدر بود و لذا ما از آثار وی بهره‌های فراوان بردیم و علاوه بر آن، از محضر ایشان نیز استفاده کردیم.

آیا شما نزد شهید صدر درس خاصی هم خواندید؟

من بیشتر از افکار ایشان استفاده کردم و چندان توفیق حضور در درس‌های ایشان را پیدا نکردم، اما خود را به شدت تحت تأثیر اندیشه‌های شهید صدر می‌دانم و فکر می‌کنم افرادی چون من، کسانی بودند که از اندیشه‌های ایشان در راه فعالیت‌های تبلیغی استفاده می‌کردند، بی‌آنکه به شکل رسمی در درس‌های ایشان حضور داشته باشند.

از دیدگاه شما در حال حاضر، حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها و مجامع علمی چه استفاده‌هایی می‌توانند از آثار شهید صدر بکنند؟

دو کتاب «اقتصادنا» و «فلسفتنا» ماندگار و جاوید شده اند، در حالی که انگیزه تألیف آن‌ها در واقع مقابله با موج مارکسیسمی بود که جوامع اسلامی آن روز، به ویژه عراق را تحت تأثیر خود گرفته بود. اکنون مارکسیسم در بزرگ ترین پایگاه خود، یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق، شکست خورده و در بسیاری از پایگاه‌های دیگر خود در سراسر دنیا نیز صاحب نفوذ و اعتبار چندانی نیست، اما این دو کتاب اهمیت و ارزش خود را از دست نداده اند و همچنان مورد استفاده حوزه‌ها و دانشگاه‌های ما هستند. قطعا در این مسئله، سر و رازی وجود دارد. اولا شیوه برخورد علمی شهید صدر با یک پدیده جدید دراین دو کتاب، بسیار جدید و بدیع است. حفظ بی‌طرفی و انصاف، در هنگامی که فرد قصد دارد اندیشه‌ای را نقد کند، کار سهلی نیست. برخی تصور می‌کنند که اساسا این دو با یکدیگر قابل جمع نیستند، اما افرادی چون شهید صدر می‌توانند با شیوه‌ای کاملا علمی به نتیجه‌ای دست پیدا کنند که بسیاری از افراد با دست یازیدن به شیوه‌های تعصب‌آمیز و غیر علمی و رفتارهای غیر استدلالی، قصد رسیدن به آن را دارند و نمی‌توانند. به نظر من شیوه خاص شهید صدر در این زمینه، یکی از عوامل ماندگاری آثار اوست. عامل دیگر را می‌توان طرح فلسفه و اقتصاد اسلامی به شکل فراتر از پاسخگویی به ایده‌های مارکسیستی از سوی شهید صدر دانست. وقتی مسئله‌ای به شکل اعم و گسترده بیان می‌شود، ضمن پاسخگویی به بسیاری از شبهات مطرح شده، شالوده و پایه آن موضوع نیز تبیین می‌شود و ایشان نیز در این دو کتاب، مبانی اقتصاد و فلسفه اسلامی را به شکلی جامع مطرح ساخته و لذا آرا و نظراتش در گذر زمان نیز، ارزش‌های خود را حفظ کرده اند. چنانچه تلاش فرد معطوف به پاسخگویی به برخی از شبهات مطرح شده توسط یک اندیشه باشد، بدیهی است که با امحای آن اندیشه، آثار آن اندیشمند نیز نفوذ وتأثیر خود را از دست می‌دهد، اما نگاه جامع و بسیط از سنخ و نوع اندیشه‌های شهید صدر، اعتبار و ارزش و ماندگاری خویش را از جامعیت و اصالت و جاودانگی مسائل مطرح شده در آن، می‌گیرند و گذر زمان را بر آنان تأثیری نیست. لذا شالوده ریزی و بازخوانی یک نظام فلسفی، بدانگونه که شهید صدر مطرح می‌کند، ماندگار خواهد بود و هر پدیده و اندیشه جدیدی را نیز می‌توان با مراجعه به آن اثر، تحلیل و نقد کرد. به نظر من شیوه مواجهه شهید صدر با پدیده‌های فکری و همچنین میراثی که وی از لحاظ طرح مفاهیم اسلامی در حوزه‌های مختلف، آن هم به صورتی عام که در هر عصری بتواند پاسخگوی شبهات باشد، بر جا نهاد، برای حوزه‌های علمیه، دانشگاه‌ها و محققین ما یک درس بزرگ است و لذا از این جنبه نیز آثار آقای صدر همچنان ارزش ویژه خود را دارند.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

 

آیت‌الله محمدعلی تسخیری، رئیس شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و از اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز، در گفت‌وگو با ماهنامه شاهد یاران از جامعیت استاد خود آیت‌الله شهید سید محمدباقر صدر می‌گوید.

آیت‌الله تسخیری از آن جمله شاگردان شهید صدر است که فراوان از اندیشه‌های استاد، به ویژه اندیشه‌های اقتصادی وی وام گرفته است. تقریبا در تمام سخنرانی‌‌های او در اجلاس‌های داخلی و خارجی می‌توان جلوه هائی از طرحهائی اصلاحی شهید صدر را مشاهده کرد. وی همچنین در احیای یاد و اندیشه استاد سعی بلیغ داشته است و نمونه بارز آن برگزاری کنگره بین‌المللی شهید صدر در زمستان ١٣٧٩ با حضور جمع کثیری از اندیشمندان خارجی و داخلی است. جناب تسخیری در این گفت‌وگو، بازگوی خاطراتی شد که برخی از آن‌ها را برای نخستین بار می‌گفت.

از نحوه آشنایی خود با شهید صدر چه خاطراتی دارید؟

آشنایی ما با مرحوم آقای صدر در مقطع ورود ما به درس خارج در نجف اشرف بود که ایشان در مسجد کوچکی در نجف، عده ای از فضلای خوب را تربیت می‌کردند، هم اصول می‌گفتند و همه فقه، ما الحمدلله یک بخش خوبی از دروس فقهی و دروس اصولی را نزد مرحوم استاد خواندیم و وقتی که به ایران تبعید شدیم، بقیه دروس اصلو را بین خودمان به شیوه مرحوم صدر مباحثه می‌کردیم؛ تا وقتی که یک دوره کامل اصول ایشان را فرا گرفتیم و انصافا خیلی هم از بحث‌های اصول فقه ایشان استفاده کردیم. البته از کتاب‌های فکری ایشان هم در کنار تحصیل و تدریس فقه و اصول بهره‌های زیادی بردیم. در همان اثنا کتاب اقتصادنا را برای طلبه‌ها تدریس می‌کردم و شاید پنج شش دوره، این کتاب و فلسفتنا را درس دادم. به هر حال از نوشت‌ها و مجالس ایشان تغذیه علمی جالبی داشتیم و می‌توانم عرض کنم که بخش زیادی از مسیر فکری و روحی و شناخت ما از اسلام را ایشان موجب شدند. من احساس می‌کنم تا حالا هر چه نوشته‌ام ؛ متأثر از تفکر ایشان ودارای صبغه ای از اندیشه‌های استاد شهید است.

درس ایشان در مقابل دروس فحول دیگر حوزه نجف که از نظر سنی از ایشان بالاتر و از لحاظ زمان آغاز تدریس بر ایشان مقدم بودند، چه مزایایی داشت که شما و دیگران را جذب کرد؟

مرحوم شهید هم در درس‌های فقهی و اصولی و هم در سخنرانی‌های عمومی و کتابهایشان، امتیازات جالبی داشتند که من حیث المجموع، ویژگی خاصی به ایشان می‌داد. ایشان به تمام معنای کلمه ایدئولوگ بود، یعنی وقتی مسئله ای را بررسی می‌کرد، به نظریه عام آن و ایدئولوژی جامع آن فکر می‌کرد و حتی هنگامی که در مسئله ای فقهی، در باره فرعی بحث می‌کرد، به عمومات فوقانی آن مسئله فرعی توجه می‌کرد و سلسله مراتب را به ترتیب می‌پیمود تا جان تئوری را که حاکم بر این مسئله فرعی و سایر امور فرعی است، به دست آورد. این روش را در اصول هم ایشان، تجدید نظر اساسی انجام داد. در کتاب اقتصادنا وقتی که می‌خواهد تئوری اقتصاد اسلامی و مکتب اقتصادی را به دست آورد، جزئیات منسجم را در کنار مفاهیم و برداشت‌های اسلام گرد می‌آورد و از مجموع این‌ها یک خط مکتبی و مذهبی را به دست می‌آورد. این مسئله را به وضوح در بحث‌های اقتصادی، قرآنی و منطقی خود به کار می‌گیرد. به نظر من یکی از ویژگی‌های مهم ایشان این است که نظریه پرداز زبردستی بود. دیگر ویژگی ایشان عمقشان بود. ایشان تعمق زیادی در ادله و ترابط بین ادله به دست می‌آورد و تأمل زیادی را مبذول می‌کرد. یکی از نکاتی که می‌توان به این دو ضمیمه کرد، دید اجتماعی آن بزرگوار بود.دید اجتماعی برای ایشان، سازنده نتیجه است و یکی از انتقاداتی که به برخی از ادله فقهای بزرگ داشت این بود که این‌ها ملاحظه نمی‌کنند که اسلام برای همه جوامع آمده است. این طور نیست که این آیین برای یک فرد گوشه گیر بیکار آمده باشد که هر چه از محتملات در ذهنش می‌آید، به جا بیاورد و این نوع استدلال با یک دید و برداشت فردی سازگار است، ولی اگر ما آن دید جهانی و دید باز اجتماعی را در نظر بگیریم، نباید به این نوع استدلال بپردازیم. بعد اجتماعی، ویژگی دیگری از مرحوم آقای صدر بود که به همراه نکته بینی و نکته سنجی، به ایشان مقام خاصی می‌داد. فکرشان ویژگی عمیقی داشت و تفکرشان سازنده بود و لذا به همین ویژگی ها، شاگردان مرحوم آقای صدر، ساخته می‌شدند. مرحوم آقای صدر نه تنها به شاگردان اطلاعات می‌داد، بلکه این اطلاعات، سازنده شخصیت شاگرد بود و در تمام مسیر فکرش، با او باقی می‌ماند.

درس مرحوم آقای صدر چقدر در نجف رونق داشت؟ آیا شما جزو اولین گروهی بودید که از ایشان درس گرفتید؟

خیر، قبل از ما گروه دیگری بودند که در میان آن‌ها آقای سید نورالدین اشکوری، آقای سید کاظم حائری، آقای سید محمود هاشمی شاهرودی، آقای سید محمدباقر حکیم، آقای عرفانیان و عده دیگری هم بودند. ما تقریبا نسل دوم شاگردان آقای صدر بودیم.

این درس چقدر رونق داشت؟

در آغاز، در آن مسجد، شاید هشتاد تا صد نفر بودیم، ولی وقتی که به مسجد مرحوم شیخ طوسی که از مساجد بزرگ نجف است، منتقل شدیم، تعداد شاگردان زیاد شد و فضلای بیشتری ملحق شدند.

شواهد نشان می‌دهند که ایشان با اندیشمندان و مراکز اسلامی به ویژه اهل سنت، ارتباطات خوبی داشتند و این هم یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد ایشان به عنوان یک مرجع تقلید بود. به نظر شما چه عاملی موجب شده بود که اولا ایشان این قدر راحت با آن‌ها ارتباط داشته باشند و ثانیا از تعاملات ایشان با مراکز علمی و فرهنگی خارج از عراق، اعم از شیعه و سنی چه خاطره ای دارید؟

دید وسیع و جهانی مرحوم آقای صدر، تأمل اجتماعی و شناخت آینده امت اسلامی و طراحی برای این آینده، ایشان را وادار می‌کرد که با متفکرین جهان اسلام رابطه برقرار کند. او طبق طراحی خود، زمینه‌های برپایی جامعه اسلامی نمونه را فراهم می‌کرد و معتقد بود اولا زیربنای فلسفی و اعتقادی این جامعه اسلامی باید به طور جامع وشامل تأمین شود. ایشان معتقد بود که اگر بناست نظام اسلامی برپا شود، باید زمینه‌های آن را فراهم کرد و بر این اساس، با نوشتن، «فلسفتنا» این زمینه اعتقادی را فراهم کرد و بدیهی است که وقتی زمینه‌های اعتقادی، محکم و صحیح پایه ریزی شوند؛ برداشت‌ها و مفاهیم اسلام بر اساس آن، درست تنظیم می‌شوند و پس از آن، مرحله ساختن عواطف و احساسات پیش می‌آید و رهبران جامعه باید این احساسات را بر اساس آن زیربنای اعتقادی و مفهومی، تربیت کنند، یعنی برداشت‌های اسلام از زندگی، مفهوم تقوا، مفهوم شرافت و امثالهم باید تبیین شوند. پس از ساختن عواطف، رفتار به طور طبیعی ساخته می‌شود، زیرا رفتار انسان‌ها محصول اراده آنهاست و در اراده انسان، شوق و احساسات قوی، کاملا مؤثرند و احساسات هم هنگامی که از عقیده برخاسته باشد، شخصیت و مسیر زندگی انسان کلا ساخته می‌شود. ایشان برای بنای چنین جامعه ای «فلسفتنا» را و سپس «اقتصادنا» را برای تنظیم مکتب اقتصادی اسلامی و شناخت این مکتب، نوشت و بنا داشت و پس از آن، کتاب «مجتعمنا» را بنویسد و روابط اجتماعی را تبیین کند، ولی دشمن مهلت نداد و منقول است که ایشان در این اواخر فرموده بودند، «تالیف کتاب مجتمعنا را به دیگران موکول کردیم.» پس ملاحظه می‌کنید که ایشان امید داشت که بتواند در بیداری اسلامی اثر بگذارد. ایشان در تبیین جایگاه بسیاری از نهادها و مؤسسات اجتماعی دنیای امروز تلاش با ارزشی کرد. به یاد دارم در جریان یکی از سفرهای تبلیغیم به کویت، جمعی از تجار کویتی اعلام کردند که تصمیم دارند یک بانک اسلامی تأسیس کنند و از من خواستند درخواست آن‌ها مبنی بر ارائه طرح یک بانک اسلامی توسط آقای صدر را به ایشان ابلاغ کنم. ایشان به سرعت این طرح را نوشت. در مقطعی که این طرح ارائه شد، ما در کویت بودیم و به چاپ آن کمک می‌کردیم.

یعنی این طرح بانک غیر ربوی که ایشان نوشته اند، معلول این درخواست بود؟

بله، برای تاسیس همان بانک در کویت نوشته شد و جالب اینجاست که قبل از این، طرح بانک اسلامی در جهان اسلام نبود.

پژوهشی هم نبود.

نه پژوهشی بود و نه تجربه علمی. طرح بسیار ساده ای بود که مهندسی مصری آن را از عمان گرفته بود و در دهی در مصر به نام «بیت خمر» آزمایش کرد که خیلی هم موفق نبود، ولی بعد از طرح آقای صدر و پژوهش‌های اقتصادی، امروز ما شاهد 168 بانک اسلامی در دنیا هستیم که چرخش پولی آن‌ها به سطح چهارصد میلیارد دلار در سال می‌رسد و شاهد رسیدن به طرح‌های پخته تری هستیم. به نظر من طرح بانکداری اسلامی بدون ربا در ایران، تا حد زیادی از آقای صدر گرفته شده است و با آنکه این حرکت در مجموعه تفکرات آقای صدر، حرکتی جزئی بود، ولی بسیار در سطح بانکداری اسلامی بدون ربا، پربرکت بود، پس نتیجه می‌گیریم هنگامی که ایشان به فکر جامعه اسلامی بود، به طور طبیعی با متفکران عالم ارتباط داشت و یادم هست پس از دریافت کتاب‌های آقای صدر: «فلسفتنا»، «اقتصادنا» و «الاسس المنطقیه» که در آنجا نظریه منطقی بسیار پیشرفته ای مطرح شده است، یکی از متفکران و فیلسوفان بزرگ و معروف مصری می‌گفت، «من سه ستاره بزرگ آسمان تفکر اسلامی را یافته‌ام که یکی از آن‌ها سید محمدباقر صدر است.» و تشکر کرد. یک روز من با استاد روژه کار ودی که یک متفکر بزرگ مارکسیستی بود و اتفاقا مرحوم آقای صدر در یکی از کتابهایش با او مناقشه کرده بود، صحبت کردم و گفتم، «مارکسیست‌ها مدعی هستند که مرحوم آقای صدر مارکسیست را خوب نفهمیده بود. شما نظرتان چیست؟» ایشان به من گفت که، «اتفاقا یکی از معدود کسانی که در جهان اسلام، عمق مارکسیسم را درک کرده اند، مرحوم آقای صدر بود.» گمان می‌کنم آقای صدر با متفکرین جهان اسلام ارتباطاتی داشت و نامه‌هایی بین آن‌ها رد و بدل می‌شد. این نکته را هم اضافه می‌کنم که وقتی مرحوم امام قدس سره، انقلاب اسلامی را به ثمر رساندند و حکومت اسلامی را بر پا کردند، مرحوم آقای صدر احساس کرد کل امیدهایش در اینجا محقق شده است. ایشان واقعا پس از این رویداد، از خود بی خود شد و نامه ای خدمت حضرت امام (ره) نوشت که ما و مرجعیت ما در خدمت شما قرار دارد و از تمام شاگردان و پیروانش خواست که در خط امام ذوب شوند و در کلا در خدمت این حرکت باشند، همچنان که خود امام در خط اسلام ذوب شده است.

بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله العظمی حکیم، مراجع بزرگی در نجف بودند که بعضا از اساتید مرحوم صدر هم بودند. چه شد که ایشان به رغم احترامی که برای اساتیدشان قائل بودند به عرصه مرجعیت وارد شدند؟ آیا احساس می‌کردند آن مرجعیت رشیدی که می‌گفتند، وجود ندارد یا می‌خواستند به مرجعیت موجود کمک کنند یا اساسا طرح نوئی برای مرجعیت داشتند و احساس می‌کردند وضعیت کنونی جوابگوی دنیای تشیع نیست؟

مرحوم آقای صدر پس از فوت آقای حکیم، مرجعیت آیت‌الله العظمی آقای خوئی را تأیید کرد و مطمئن بود که خیر الموجودین در آن زمان‌، مرجعیت ایشان است. پس از پیشرفت کار، احساس کرد موج بیداری عظیمی به وجود آمده است که البته خودش و آثارش و حزبی که زیر نظر ایشان تشکیل شد، یعنی همان حزب الدعوه، تأثیر زیادی در ایجاد این موج داشت. ایشان احساس کرد که عده زیادی از جوانان مایلندایشان را به مرجعیت برسانند و احساس ضرورت کردند و پس از تأملات زیادی، این مسئله را پذیرفتند تا مقدمات مرجعیت درست شود و اصلاحات مورد نظر خود را انجام دهند. یکی از ویژگی‌های ایشان تجدید نظر در ساختار مرجعیت است از طریق طرح مرجعیت رشیده ، بدین معنا که می‌خواست مرجعیت را بنیادین کند، یعنی این طور فردی نباشد. نهادینه کردن مرجعیت یعنی به جای اینکه یک فرد، خودش را تربیت کند و به کمال برسد و بعد مرجع شود و یک سال و دو سال مرجع باشد و به رحمت خدا برود و دوباره کار از صفر شروع شود، مرجعیت نهادینه شود و بر اساس این مرجعیت نهادینه شده، خدمت بیشتری به رهبریت جامعه بشود. ایشان برای تحقق این طرح وارد عمل شد و تا حد زیادی هم موفق بود که متأسفانه دشمن مهلت نداد.

طرح مرجعیت آقای صدر چه در داخل و چه در خارج عراق، چقدر مورد استقبال قرار گرفت؟

به اعتقاد من در داخل عراق، مرجعیت مرحوم آقای خوئی بود و آینده بیشتری برای ایشان پیش بینی می‌شد و می‌توانست به مراحل بالایی برسد، ولی به نظرم آقای صدر در زمینه تفکر اسلامی، اثرات عظیم تر و بیشتری از مرجعیتش باقی گذاشت. دکتر احمد محمد علی به من می‌گفت وقتی که کتاب «اقتصادنا» ی مرحوم شهید صدر منتشر شد، در تفکر اسلامی انقلابی به وجود آمد. ایشان طراح و مجدد بود و اقتصادی مکتب اسلام مطرح و روشی را طی کرد و در کتابش فرمود که این روش اجتهادی است از من مایلیم که دیگران این راه را طی کنند و شاید به نتایجی بهتر و کامل تر و حتی غیر از این برسند و مایل بود در این زمینه بابی باز شود، ولی من طبق مطالعاتم در تفکر اقتصاد اسلامی، به رغم توسعه ای که در این تفکرات به وجود آمده است، کتابی یا اثری ندیده‌ام که در این زمینه نظریه بهتری را ارائه کرده باشد. بحث‌های اقتصادی جنبی بوده و در زمینه هایی، مسائلی مطرح شده اند، ولی ارائه یک طرح جدید ی، با این روشی که ایشان طرح کرد، در خلال مطالعاتم و با آنکه اطلاع نسبتا وسیعی از تفکر شیعه و تفکر سنی دارم، چیز جدیدی ندیده‌ام.

از روابط شخصی خودتان با آقای صدر و اموری که ایشان به شما محول کردند، خاطراتی را نقل کنید.

ارتباط شخصی من با ایشان در حد عشق بود. مرحوم آقای صدر، تمام مسیر تکاملی ما را اعم از فکری و عملی می‌ساخت. زهد ایشان و ارشادات ایشان، تأثیرات زیادی در عمق و روح ما به جا گذاشت. طرح‌هایی راهم به ما سپرد که ما در مقابل لطف ایشان، ارزشش را نداشتیم. مثلا یک روز به به من و برادری دیگر دستور داد که بیایند یک تفسیر جامع جیبی بر اساس دیدگاه اهل بیت و بر اساس یک دید اجتماعی، برای قرآن کریم بنویسید که هم جیبی باشد، یعنی قابل حمل باشد و هم کسی که آن را می‌خواند، دید جامع اجتماعی اسلامی را به دست بیاورد. از آن زمان شروع کردم، ولی متأسفانه به علت کم کاری و مشغله‌های زیادی که خصوصا بعد از انقلاب داشتم و مسئولیت‌هایی که به من سپردند، نتوانستم کار را به خاتمه برسانم، گو اینکه تقریبا به جزو بیست و پنجم رسیده‌ام و امیدوارم خداوند یاری بفرماید که پنج جزو باقیمانده را هم تکمیل و به روح پاک مرحوم شهید تقدیم کنم. طرح‌های کوچک تر دیگری هم به ما دادند که انجام دادیم، اما مهم ترین طرحی که به ما سپردند، همین بود که عرض کردم. البته مأموریت‌های تبلیغی به ما می‌دادند. مأموریتی به قطیف عربستان برای چند سال، مأموریتی برای لندن که انجام نگرفت و مأموریت‌های دیگری هم بود که موفق نشدیم.

از اخلاق علمی ایشان چه نکات بارزی را به خاطر دارید؟

مسائل و خاطرات فراوانی از شهید صدر وجود دارند که فرصت بیان همه آن‌ها نیست و فقط به پاره ای از آن‌ها اکتفا می‌کنم. شهید صدر عادت داشتند در مسیر خانه و مسجدی که در آن درس می‌گفتند، مباحث آن روز و نیز چگونگی عرضه و بیان آن را در ذهن خود مرور می‌کردند ؛ به همین جهت گاهی می‌آمدند از جلوی در مسجد عبور می‌کردند و دور دیگری می‌زدند و بعد وارد مسجد می‌شدند. معلوم می‌شد که هنوز مطلب را به طور کامل مرور نکرده اند. برخی از دوستان که با ایشان بودند تعریف می‌کردند که گاهی این طرف و آن طرف را نگاه می‌کردیم و شهید صدر اعتراض می‌کردند که چرا قدر لحظاتی را که در هنگام راه رفتن در اختیار شماست نمی‌دانید؟ از این فرصت برای حل یک معضل اجتماعی، فکری و یا فقهی استفاده کنید. نکته دیگر اینکه شهید صدر به هیچ شاگردی حتی اگر سئوال نا مناسبی می‌پرسید، تندی نمی‌کرد و فقط اگر می‌دید اشکال وارد نیست، درس خود را ادامه می‌داد. من در دوره ای که شاگرد ایشان بودم، هرگز تندی یا برخورد توهین آمیزی از ایشان ندیدم و این حاکی از روحیه والای ایشان بود. نکته دیگر زندگی ساده ایشان بود. تا آخر عمر با آنکه پیوسته امکانش برای ایشان فراهم بود که خانه بخرند، ولی پیوسته اجاره نشین بودند. در مورد تربیت فرزندان نیز شیوه‌های جالبی داشتند، از جمله به همسرشان گفته بودند که اگر من یک وقت با بچه‌ها تندی کردم، شمابا آن‌ها رئوف باشید. شهیدصدر اهل برنامه ریزی بود، چه در فکرش، چه در رفتار سیاسی و اجتماعیش و چه در رفتار فردی با خانواده.

پس از بازگشت به ایران، رابطه خود را با ایشان چگونه ادامه دادید؟

از راه مکاتبه و از راه مباحثه درس‌های ایشان، از راه تواصل و داشتن تماس نزدیک با همه شاگردان ایشان. ارتباط روحی و فکری ما با آقای صدر ادامه داشت و الحمدلله آن فتره برای ما فتره سازندگی شخصیتمان به حساب می‌آید.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که دوران فشار و حصر رژیم بعث بر ایشان آغاز شد، آیا شما تلاشی برای تسهیل وضعیتشان کردید؟ آیا با ایشان تماسی داشتید؟

نه، من نتوانستم با ایشان تماس برقرار کنم. فقط مکاتبه داشتیم و از ایشان نامه‌‌هایی دریافت می‌کردم که برایم تقویت روحی و بسیار روح بخش بود، اما پس از آمدن، تماس مستقیم با ایشان نداشتیم.

اینک شخصیت فکری و معنوی خود را تا چه حد مرهون آموزه‌های شهید صدر می‌دانید؟

کل شخصیت و کل مسیر فکریم، به مقدار دریافتم، از روح و فکر بزرگ ایشان متأثر است و احساس می‌کنم هر چه تولید کرده‌ام، اگر چیز صالحی باشد و هر مسیری که طی وهر خدمتی که به انقلاب اسلامی و به اهداف بزرگ مرحوم حضرت امام (ره) کرده‌ام و حتی مسیرم در ارتباط با مرحوم آیت‌الله مطهری و مسیرهای درسی و شخصی و فکری، همگی متأثر از هدایت‌ها و ارشادهای ایشان بوده است.

در مقامی که هستید، چقدر برای اشاعه افکار شهید صدر تلاش کرده‌اید؟

به مقدار توانم سعی کرده‌ام اولاً در ارتباط با فعالیت‌های سیاسی، خط سیاسی ایشان را دنبال و منویات سیاسی ایشان را محقق کنم. حرکت در خط انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را مرهون هدایت‌های ایشان می‌دانم. تفکر ایشان را در محافل بین المللی و خصوصا در مجمع جهانی فقه اسلامی مکررا مطرح کرده‌ام، به طوری که بعضی می‌گفتند مگر شما چیزی ندارید؟ اما من معتقدم خط سالم و سازنده، همین خط است. همچنین سعی کردم اجلاس بزرگی با حضور متفکرین جهانی از جمله همین آقای احمد محمدعلی، رئیس بانک اسلامی و متفکرین دیگر بر پا شود و آن نحوی که دیگران آقای صدر را فراموش کردند، ما سعی کردیم این کنفرانس یادآور این شخصیت باشد و کنفرانس بسیار جالبی بود و کتاب‌های ایشان احیا و مقاله‌های زیادی در این زمینه نوشته شد و موجی فکری به وجود آمد، ولی وقتی که مسئولتی‌های دیگر بر عهده‌ام قرار گرفتند، نتوانستم آن کنفرانس را دنبال کنم. من معتقدم کل حرکت اسلامی در عراق، انعکاسی از شخصیت آقای صدر است. منظورم آن حرکت اصیل است و نه حرکت غوغایی و شلوغی و بی برنامه. حرکت با برنامه اسلامی و منطقی بیداری اسلامی در جهان اسلام، تا حد زیادی معلول افکار ایشان است. من نمی‌خواهم نقش دیگران را نفی کنم. امام رهبر بیداری اسلام در جهان هستند و هنر بزرگشان هدایت حرکت اسلامی به سوی افق‌های منوری بود که آقای صدر در تبیین آن‌ها نقش بزرگی داشت.

 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی اسلامی از جمله شاگردان ایرانی شهید صدر است که پس از بازگشت از نجف، بیشترین نامه‌ها را از وی دریافت داشته است. او که فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین حاج شیخ عباسعلی اسلامی، مؤسس جامعه تعلیمات اسلامی است، به دلیل برخورداری از امکان فعالیت گسترده فرهنگی و اجتماعی، از سوی آن شهید گرانمایه وکالت یافت کلیه آثار او را به فارسی و زبان‌های زنده دنیا ترجمه و منتشر کند. اسلامی استقبال جامعه فرهنگی ایران از آثار شهید صدر را مطلوب ارزیابی می‌کند و آن را معلول گره‌گشایی این آثار از مشکلات فکری نسل جوان می‌داند. در این گفت‌وگو از شهید صدر و دغدغه نشر معارف دین خواهیم خواند.

چه زمینه‌هایی موجب آشنایی و ارتباط وسیع شما با شهید صدر شد؟

بنده وقتی که به نجف مشرف شدم، مورد لطف همه آقایان مراجع بودم، چون پدرم، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ عباسعلی اسلامی، از معاریف بودند و از حیث مبارزه با شاه و مسائل مختلف اجتماعی و خدمات اجتماعی، به شکل وسیعی فعالیت می‌کردند، به خصوص مدارس اسلامی اساسا ایشان بنیان گذاشتند. بعد از رفتن رضاشاه پهلوی، در منزلشان مدرسه شبانه اسلامی را تأسیس کردند، بنابراین همه مرا به عنوان پسر ارشد ایشان، می‌شناختند. پدرم وقتی به آقای خوئی گفتند که این پسر من است و معرفیم کردند، آقای خوئی گفتند، «مگر کسی برای پسر خود من باید سفارش بکند؟» یعنی مرا این طور تلقی کردند که پسر ایشان هستم. همه مراجع پدرم را می‌شناختند و به همان اعتبار هم برای من احترام قائل بودند. مرحوم شهید صدر هنگامی که نوجوان بودند، در بغداد به مدراس علامه عسکری می‌رفتند. علامه عسکری در بغداد مدارسی داشتند. پدر من وقتی به عراق می‌روند، از مدارس علامه عسکری بازدید می‌کنند. آقای علامه می‌فرمودند که آقای سید محمدباقر، کوچک بود. آقای اسلامی از ایشان سؤالاتی پرسیدند و او سریع جواب داد و آقای اسلامی یک دینار به این نوجوان جایزه دادند. آقای سید محمد باقر از همان جا پدرم را می‌شناختند و من هم که نجف رفتم، تقریبا با همه آشنا بودم. من اول درس اصول آقای خوئی و فقه امام می‌رفتم. بعد تمایل پیدا کردم که فقه آقای صدر را بروم و خدمتشان بودیم و اکثر تقریرات را هم می‌نوشتم و وقتی به ایران آمدم، متأسفانه همه این‌ها متروک شد.

شما وقتی رسیدید که ایشان درس خارج می‌گفتند؟

بله، درس خارج می‌گفتند.

چه ویژگی‌هایی در درس ایشان بود که با وجود اساتیدی که از نظر سن و سابقه، برایشان تقدم داشتند، باز هم عده‌ای با اشتیاق در درس شهید صدر شرکت می‌کردند؟ چه نکاتی آن‌ها را جذب می‌کرد؟

بعضی از مراجع هنگامی که وارد درس خارج می‌شوند، اقوال مختلفی را نقل و نقد می‌کنند که ممل است. بهترین درس خارج این است که آخرین نظرات فحول عصر را ارائه کنند، چون کسی که در این زمینه بحث می‌کند، یعنی تمام مباحث قبلی را دیده و بر آن مبانی، حرف‌هایی را می‌زند؛ یا نقد و یا تأیید می‌کند. مثلا مرحوم نائینی یا دیگر بزرگانی که در حوزه نجف بودند، طبعا گذشته را طی کرده بودند و با حرف و مطلب و بحث جدیدی، وارد جرگه عرضه فقه و اصول شدند. بعضی از مراجع هستند که این گزیده را می‌گیرند و بعد نقد و نظر خود را اثبات می‌کنند. از نظر من درس ایشان اینگونه بود. به علاوه، ایشان نبوغ بسیار حادی داشت، مثلا فرض کنید که اگر در محضر ایشان از یک حدیث یا مطلبی صحبت می‌شد، همه فروضی را که بر این مطلب باز می‌شد، می‌آوردند و جالب این بود که تمام این‌ها دفعتا به ذهنشان می‌رسید. اگر حدیثی را از عالمی بپرسید، ممکن است معنایی بدهد، ولی فروض متعدد را اکثرا به ذهنشان نمی‌رسد، ولی ایشان فکر بسیار جوالی داشت.

داوری‌هایی که در حوزه نجف دربارة ایشان بیان می‌شدند، چند گونه بودند؟

نمی شود این مطلب را به این سادگی تبیین کرد. می‌توانید که حوزه‌های علمیه با مسئله تخرب و حزب زیاد آشنا نبود و حزبیت در ذهن حوزویان، تقریبا معنای منفی داشت. آن‌ها یا قدیمی بودند یا روحیه شان با شرایط جدید سازگار نبود و یا آن را درک نمی‌کردند. شهید صدر با همکاری علامه عسکری حزب الدعوه را تأسیس کردند. طبعا جنبه فکری و نظری این حزب با این‌ها بوده و جنبه‌های عملی را دیگران انجام دادند. یادم هست که فعالیت این حزب در ابتدای امر، کارهای فرهنگی و تبلیغی بود و فعالیت‌های سیاسی نداشتند، مثلا دانشجویان را جمع می‌کردند و کارهایی را انجام می‌دادند. بعضی‌‌ها ایشان را به این اعتبار نقد می‌کردند. بعضی‌‌ها هم ایشان را در این جایگاه و سطح نمی‌دیدند و با ایشان انس نداشتند.

ایشان در نوزده سالگی مجتهد شد و زمانی که کمونیست‌ها به عراق می‌آیند و معرکه‌ای برپا می‌کنند، ایشان «اقتصادنا» را در مجموعه در ظرف هشت ماه مطالعه و تحقیق می‌کند و می‌نویسد. به هر حال امر بدیع و عجیبی است که فردی بدون سابقه مطالعاتی، وارد عرصه‌ای بشود و در ظرف مدتی به این کوتاهی تحقیق و پژوهش کند و بهترین حرف را هم در آن زمینه بزند. این نبوغ را خیلی‌‌ها نمی‌توانند ببینند و یا درک کنند. و یا فرض کنید چند نفر را هم به درس آقای خوئی می‌روند؛ بقیه هنوز دارند درس ایشان را ادامه می‌دهند،اما این شاگرد، درس ایشان را که تمام کرده هیچ، دارد شاگرد هم جذب می‌کند و درس خارج می‌دهد. این تعارضات معمولا در محیط‌های علمی رخ می‌دهند و نمی‌شود به آن‌ها جهتی و عمقی داد، برخی به شکل طبیعی رخ می‌دهند. برخی از خود می‌پرسند، «ای بابا! ما که تا دیروز با هم مباحثه می‌کردیم، حالا چطور شده که او دارد درس خارج می‌دهد؟» به خصوص این مسائل در محیط‌هایی مثل نجف که حوزه بنیه داری بود و افراد فحول بسیار قدری آنجا بودند و مدرسینی چون آقای حکیم بودند و آقای حاج شیخ حسن حلی بودند که از علمای بسیار برازنده بودند که می‌گفتند خیلی‌‌ها درس ایشان را اصلا درک نمی‌کنند، چون بسیار عمیق است. آقای زنجانی بودند و بسیاری از علمای دیگر و لذا وقتی جوان‌هایی مثل ایشان وارد گود می‌شوند، عکس العمل‌هایی از سوی دیگران دیده می‌شود. مرحوم صدر سی و پنج سال بیشتر نداشتند که درس خارج را شروع کردند. الان هم در قم وقتی جوان‌ها وارد این عرصه می‌شوند، از سوی بعضی‌ها بازتاب‌هایی هست. آقای خوئی هم جوان بودند که وارد این عرصه شدند و خودشان هم این مسئله را داشتند.

با توجه به مراجع بزرگی که حضور داشتند، علت ورود مرحوم شهید صدر به عرصه مرجعیت چه بود؟ آیا این اقدام با نظریه مرجعیت رشید که از سوی ایشان مطرح شد، ارتباط داشت؟

ایشان مرد تحول بود. مثلا در دروس حوزه، ایشان معتقد بود که تمام این مواد درسی باید متحول شوند و لذا «معالم الجدید» و متون دیگر را نوشتند و یا رساله «الفتاوی الواضحه» را به سبک خاصی نوشته و در مقدمه آن هم مسائلی را گفته‌‌اند. در موضوع مرجعیت، ایشان معتقد بودند که باید یک سازمان مرجعیت بنا نهاده شود و این که مرجعیتی پا بگیرد و پس از فوت، همه دستگاه او برچیده شود و هم تلاش‌هایی که کرده، ناتمام بماند و باز مرجع دیگری بیاید و همه آن‌ها کارها را از سر بگیرد، ایشان سخت با این امر مخالف بودند و طرحی به نام «بیت المرجعیه» را طراحی کرده بودند، اعتقاد داشتند که این نهاد هم مثل سایر نهادها، باید نهادی باشد که مشخصات و کار خود را داشته باشد، مثل نهاد رهبری ما. این نهاد، جایگاهی است برای مرجعیت و هر مرجعیتی باید بیاید و اینجا بنشیند و در چهارچوب سازمان منسجم و منضبطی که می‌خواهد با عالم تشیع تعامل داشته باشد، با عالم اسلام تعامل داشته باشد، با دیگران در جهت اهداف اسلامی ارتباط و همکاری داشته باشد. این مرجعیت باید سازمان داشته باشد، نه اینکه مرجعی بیاید و با سه چهار نفر افرادی که ممکن است صلاحیت اجرایی کار را هم نداشته باشند، کارش را شروع کند. لذا طرح بسیار سامان یافته و دقیقی بود و طبیعتا جامعه، این افکار نو را نمی‌پذیرد. در جامعه خودمان هم همین طور است. هنگامی که فکر و طرح نویی ارائه می‌شود، در ابتدا همه موضعگیری منفی می‌کنند و بعد به تدریج یکی یکی می‌آیند. خود این مدارس اسلامی که مرحوم پدر تأسیس کردند، در ابتدای امر، علمای بزرگ تهران، سخت با آن مخالفت کردند. درالفنون هم هنگامی که به ایران آمد. علما تحریم کردند و با این بزرگ ترین جفا به ایران، به اسلام و به نسل ما شد. وقتی که عالمی فتوا می‌دهد، چه کسی تبعیت می‌کند؟ کسی که مقلد و مقید و مؤمن است. چه کسی تبعیت نمی‌کند؟ کسی که لاابالی و بی‌دین است. وقتی دارالفنون با سبک جدید آموزشی به ایران آمد، علمای ما گفتند، «بچه هایتان را به آنجا نفرستید، چون بی‌دین می‌شوند.» چه کسانی آنجا نرفتند؟ بچه متدین‌ها ! چه کسانی رفتند؟ بی‌دین‌ها ! لذا نسل اولی که در ایران تربیت شدند، بی‌دین‌ها بودند، پدر من که این مدارس را شروع کردند، مخالفت‌های سنگینی با ایشان شد که شرحش مفصل است. بسیاری از متدینین نفس راحتی کشیدند و دیدند مجالی پیدا شده که بچه هایشان درس بخوانند و در عین حال متدین باشند، لذا در فوت پدر ما در سال 64 که خیلی‌ها همسن من بودند، جلو آمدند و گفتند،«خدا پدرت را رحمت کند. اگر او نبود، من مهندس نمی‌شدم. دکتر نمی‌شدم.» این جنبه‌ای منفی متأُسفانه همیشه در مقابل هر فکر نویی هست، چون ما یک سازماندهی هم نداریم که قبلا تدبیری بیندیشد یا مقدماتی بچیند که این فکر نو را جا بیندازد و معمولا نسل قدیم در مقابل این افکار جدید، موضع منفی می‌گیرد و طبعا این جبهه‌های منفی به عناوین ودر اشکال مختلف، بروز می‌کنند و طبیعی هم هست.

با توجه به مخالفت‌هایی که شما به گوشه‌هایی از آن‌ها اشاره کردید، مرجعیت آقای صدر چقدر مورد استقبال قرار گرفت؟

چون ایشان با تفکر نسل نوی عراق، همراهی می‌کرد و با توجه به تشکلی که ایجاد کرده بود، طبعا خیلی بر آن‌ها تأثیر گذاشته بود. از شهرها و گوشه کنارها هم افرادی نزد ایشان می‌آمدند که بیشتر دانشجو و جوان بودند. افراد قدیمی، کمتر به سراغ ایشان می‌آمدند، چون قبلا مرجع خود را پیدا کرده وبا توجه به شرایطی که انتخاب مرجع دارد به کسانی که اعلمیت آن‌ها تثبیت شده بود، از جمله آقای خوئی، آقای شاهرودی، آقای حکیم، آقای اصطهباناتی و دیگران مراجعه کرده بودند و رجوعشان به مرجع جدید، هم دشوار بود و هم از نظر شرعی، چندان کار ساده‌ای نیست و باید شرایطی را مراعات کرد،ولی نسل جدید طبعا این شرایط برایش وجود ندارد و می‌تواند با آزادی، مرجع خود را انتخاب کند و مانعی برای او نیست. معمولا نسل نو با ایشان ارتباط بیشتری داشت.

شهید صدر از نظر نوع نگرش و اعتقاد به دخالت در امور سیاسی، گرایش زیادی به امام (ره) داشتند، شما از رابطه این دو نفر چه خاطراتی دارید؟

اولا من در سال 48 به ایران آمدم و چون در مسئله‌ای با بعثی‌ها درگیری پیدا کرده بودم، ایشان به من نامه نوشت که نیا که تو را دستگیر می‌کنند و من دیگر نرفتم. ایشان در سال 59 شهید شدند. من مدت یازده سال از محضر ایشان دور بودم و فقط با ایشان مکاتبه داشتم که نامه‌ها همه خدمت آقای اشکوری هست، لهذا در آنجا حضوری نداشتم. طبعا ایشان قلبا به حضرت امام (ره) علاقمند بودند. یکی از ویژگی‌های آقای صدر، عواطف ایشان بود. عواطف بسیار ظریفی داشتند. من با اکثر مراجع قم و نجف در تماس بوده‌ام و این نوع عواطف ظریف را معمولا در آن‌ها ندیده‌ام. خیلی عواطف ظریف و زیبایی داشتند. مثلا گهگاهی، موقع درس وقتی به بابی می‌رسیدند که درباره فضائل اهل بیت بود، اشکهایشان می‌ریخت، یعنی این قدر عواطفشان زنده بود. به شاگردانشان علاقه داشتند و بسیار با آن‌ها مأنوس بودند. به امام خیلی احترام می‌گذاشتند، خیلی ایشان را بزرگ و همفکر خود می‌دیدند. شاید چون شاگرد آقای خویی بودند و در محضر ایشان، رعایت حد و حدود را نسبت به بزرگ‌تر‌ها و اساتید و پیشکسوتان یاد گرفته بودند و لذا محبت خود نسبت به امام را تا مدتی چندان آشکار نمی‌کردند، اما قلبا و صمیمانه، ایشان و راه ایشان را قبول داشتند.

از رابطه مرحوم صدر و مرحوم آقای خوئی چه خاطره‌ای را به یاد دارید؟

همیشه وقتی که از ایشان نقل قول می‌کردند از تعبیر «سیدناالاستاد» استفاده می‌کردند. بسیار با احترام از ایشان یاد می‌کردند. متأسفانه این نکته‌ای که عرض می‌کنم و در میان طلبه‌ها ضعیف شده. واقعا رابطه‌ای که بین استاد و شاگرد در عالم طلبگی هست، ابدا در هیچ جا نیست. به عنوان نمونه‌، استادمان مرحوم آیت الله کوکبی که از مراجع قم بودند و یک سال و نیم پیش فوت کرد و من کفایه را در نجف در خدمت ایشان خواندم؛ انسان بسیار ظریف طبعی بودند، منتهی در موضوعات سیاسی، موقعی که در قم بودند، بی‌توجهی‌های می‌کردند. در نجف هم که بودند، گاهی انتقاداتی می‌کردند. آدم اهل غرض نبودند. فهم ایشان از مسائل سیاسی این گونه بود. بسیار اهل معرفت بوند. مثلا وقتی به منزلشان می‌رفتیم، با اینکه استاد ما بودند، کفش‌های مارا جفت می‌کردند، مقابل ما دو زانو می‌نشستند. موقعی که بیرون آمدیم، چون مستحب است که باید مهمان را بدرقه کرد، حتما می‌آمدند بیرون و هفت هشت قدم پشت سر ما می‌آمدند و بعد بر می‌گشتند داخل خانه. ناراحتی سینوس هم داشتند و هر چه ما اصرار می‌کردیم که برگردند، قبول نمی‌کردند. رابطه شاگرد و استادی این طوری است، یعنی واقعا طلبه در مقابل استادش خضوع دارد، نه خضوع از سر ریا. چطور اگر انسان مقابل امامش برسد، خضوع دارد، در مقابل استاد هم همین طور است. طبعا در چنین فضایی، اگر طلبه با استادش اختلاف نظر هم داشته باشد، آن را ابراز نمی‌کند و لذا آقای صدر هم از استادشان، آقای خویی با کمال احترام یاد می‌کردند.

از خاطرات شخصی خود با شهید صدر شمه‌ای را نقل کنید.

گاهی خصوصی خدمتشان می‌رسیدم و سؤالاتی را که داشتم با ایشان مطرح می‌کردم. گهگاه با شاگردانشان به کوفه می‌رفتند و ما همراهشان بودیم. من مدتی در ایران بودم و نتوانستم در درس ایشان حضور پیدا کنم. شهید صدر به آقای سید کاظم حائری دستور دادند که این دوره را با من بگذرانند. معمولا روزهای تعطیل با هم به کوفه می‌رفتیم، بلم سوار می‌شدیم و به آن سوی شهر که فقط باغ بود می‌رفتیم. جای بسیار خوبی بود و آقای حائری نوشته هایشان را می‌آوردند و با هم مرور و تمرین می‌کردیم. یادم هست یک شب شهید صدر و تمام شاگردان درجه یکشان، یعنی آقای شاهرودی، آقای حکیم، آقای حائری، آقای سید عبدالغنی اردبیلی، آقای برهانی و خلاصه هفت هشت ده نفری را دعوت کرده بودم. تابستان بود و سفره را روی پشت بام منزل پهن کردیم. خانم واقعا زحمت کشیده و غذاهای بسیار خوشگوار و خوش آب و رنگی را تدارک دیده بودند. مرحوم صدر فرمودند، «این سوری که تو به ما دادی، هر چه سور را که تا به حال خورده بودیم، از یادمان برد. معلوم هم نیست در آینده‌، چنین چیزی گیرمان بیاید.» خانم در این غذاها کیفیت‌های خاص ایرانی را در نظر گرفته بودند. عرب‌ها معمولا یک گوسفند بریان وسط سفره می‌گذارند که از نظر کیفیت غذای خوبی است، ولی شکل و شمایل و رنگ و لعاب چندانی ندارد. ایرانی‌ها یک ذوق‌هایی را در نظر دارند که مخصوص خودشان است. در این اواخر یک بار هم مرحوم آقای سید محمد باقر حکیم را اینجا دعوت کردم، با گروه خودشان که ده بیست نفری می‌شدند؛ آمدند، آنجا هم وقتی سفره را انداختیم، ایشان گفتند، «اول بگذار سفره را تماشا کنم و بعد، غذا بخورم» البته باید بگویم من زیاد در حرکت‌های اجتماعی و سیاسی شهیدصدر شرکت نداشتم و بیشتر همان درس را می‌رفتم.

به هر حال به ایران که آمدید، بیشترین تعداد نامه را از شهید صدر دریافت کردید؟ چه چیزی باعث شد که ایشان به شما بیش از دیگران نامه بنویسند؟

اولا که به من اظهار محبت خوبی داشتند و خدمتشان که می‌رسیدم، مثل فرزندشان با من رفتار می‌کردند. اینجا هم که آمدم، صاحب نفوذ بودم و اکثرا ما را می‌شناختند. اکثر شاگردان دیگر ایشان، ایرانی نبودند و طبعا چون پدرم زنده بودند و در همه ایران هم مدرسه داشتیم و روابط گسترده‌ای با افراد داشتیم، بهتر می‌توانستیم با ایشان همراهی کنیم. شهید صدر فرمودند کل کتابهایشان در ایران، نباید بدون نظر من ترجمه شوند که من به ایشان گفتم که در ایران، چنین قانونی حاکم نیست و کسی به حرف من گوش نمی‌دهد. اتفاقا همین مسئله را آقای موسی صدر با من داشت. وقتی جنگ لبنان شروع شد، اخوی را فرستادم لبنان تا به دفتر من در آنجا رسیدگی کند. قبل از انقلاب و دوره شاه بود و آقای موسی صدر کسی را نداشت که با ایشان مساعدت کند. ایشان نامه‌ای را به دست برادرم داد تا برای من بیاورد. یک نامه برای ملت ایران و یک نامه هم برای من و اخویم، محمد آقا که در حال حاضر از طرف مقام معظم رهبری به نیویورک رفته است، نوشته بودند که تو نماینده ما هستی و وجوهات دریافتی مردم را در اختیار مسائل جنگ قرار بده. زمان شاه بود و کسی در این باب همکاری چندانی نکرد، اما نامه‌ای را که خطاب به ملت ایران نوشته بودند، از روی آن تعداد زیاد کپی گرفتم و برای شخصیت‌های مختلف فرستادم. شهید صدر هم این گونه مسائل را با مطرح می‌کردند، نامه می‌نوشتند، وکالت می‌دادند. به من وکالت تام داده بودند.

در امور حسبیه؟

در همه امور. تعدادی از آثار ایشان را چاپ کردیم.

استقبال چطور بود؟

خوب بود.

در چه سالی؟

سال‌های قبل از انقلاب. سال‌های ۵٠ تا ۵٧. من انتشارات داشتم و در جاهای دیگر هم دستی داشتم و توانستم کتاب‌های ایشان را چاپ کنم. بعضی‌ها را هم ترجمه کردیم و دادیم دیگران چاپ کردند، یعنی با نظارت ما این کار را کردند،‌ مثل فلسفه ما، جزواتشان را خودمان چاپ کردیم، مخصوصا بعد از انقلاب که عنوان شهید رابع را بنده برای ایشان گذاشتم. قاضی نورالله شوشتری شهید ثالث بودند و ایشان شهید رابع، چون فقیه بودند، جامع الشرایط بودندو این عنوان برایشان مناسب بود.

دیگران هم از این عنوان استفاده کردند.

بله، دیده‌ام که این کار را کرده‌‌اند. به هر حال اصرار ایشان این بود که کتابهایشان سریعا ترجمه و منتشر شوندو چیز دیگری از ما نمی‌خواستند.

یعنی این حد نامه که برای شما نوشتند، تنها برای ترجمه آثار ایشان بود؟

بله، اتفاقا شما به شکل تلویحی سؤال خوبی پرسیدید. ایشان به خاطر خلوصی که داشت تنها می‌خواست از طریق انتشار آثارش در ایران خدمتی به تثبیت اندیشه دینی و مبارزه با انحرافات کرده باشد، چون احساس می‌کرد در ایران اتفاقات فرهنگی و سیاسی مهمی در راه است و لاجرم باید زمینه‌های آن آماده شود. ما در طول مدت عمر، به ویژه در مقطعی که پدرم در قید حیات بودند، خیلی موارد داشتیم که عده‌ای برای بهره گیری از امکاناتی که در اختیار ما بود، می‌آمدند و در مجموع هم هدفشان تحقق اهداف شخصی خودشان بود، اما شهادت می‌دهم که ایشان در این مدت طولانی معاشرت و بعد هم مقطعی که ما در ایران بودیم، در تمامی تماس‌ها و مکاتبات، چیزی جز خدمت به بسط اندیشه اسلامی و تقویت فرهنگ دینی جامعه در نظر نداشت. اینکه گروهی از فکر عده‌ای از جوانان گشوده شود و شبهه‌ای آنان را تحت تأثیر قرار ندهد، بهترین مژده برای ایشان بود.

به عنوان آخرین ، آیا شما تصمیم دارید بخش انتشارات، به ویژه انتشارات فرامرزی و خارجی بنیاد بعثت را فعال کنید؟

البته الان هم در حوزه فارسی انتشاراتی داریم، اما برای انتشار کتب به زبان‌های دیگر نیاز به امکانات بیشتری داریم که امیدواریم به زودی فراهم شود. ما در سال‌های اولیه انقلاب، بسیاری از کتب شهید مطهری و شهید صدر و بسیاری از متفکرین اسلامی را منتشر کردیم که در خارج کشور بازتاب بسیار مثبتی داشت. من معتقدم به رغم اینکه دولت می‌تواند در این زمینه نقش خوبی داشته باشد، اما باید بنیادها و موسسات خصوصی را هم به کمک بگیرد. این نهادها می‌توانند کمک بسیار زیادی بکنند. امیدوارم به این مسئله توجه جدی شود.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

 

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدحسن رحیمیان از شاگردان شهید صدر که در آن به ملاقات خانواده شهید صدر با مقام معظم رهبری اشاره می‌کند.

طلبه نوجوان و پرشور سال‌های ۴٢ و ۴٣ آنگه که به سودای دیدار پیرمراد خویش راه نجف را در پیش گرفت، هماره بر آن بود که مکانت مقتدای خویش را بر چهره‌‌های شاخص آن سامان آشکارتر سازد و زمینه ساز همراهی بیشتر آنان با او گردد. این انگیزه خالص، او را به ورطۀ آشنایی و صمیمیت با بسیاری از نخبگان، از جمله شهید آیت الله صدر کشانید؛ صمیمیتی که تا پایان حضور وی در نجف ادامه یافت.

گفت‌وگوی ما با جنابعالی حول محور نسبت شهید صدر با رویداد عظیم انقلاب اسلامی است. طبیعتا در ابتدای امر مایلیم بداینم که آشنایی شما با ایشان به چه شکل بود و چگونه توسعه پیدا کرد؟

من در سال 1346 به نجف رفتم و تا سال 1353 هم که مجبور به بازگشت به ایران شدم، در آنجا بودم. خاطراتی که از مرحوم شهید آیت الله صدر دارم، مربوط به همین مقطع می‌شود و طبعا آنچه که بعد از این تاریخ اتفاق افتاد، هم برای تاریخ پژوهان مشخص است و هم می‌توانید از کسانی که در متن وقایع آن روزها حاضر بودند، بپرسید. در اوایل حضور ما در نجف، طبیعتا نام مرحوم شهید صدر به عنوان یکی از فضلای برجسته و مدرسین درس خارج و همچنین از چهره‌هایی که دارای نوآوری‌‌های فقهی و فلسفی بودند، بسیار مطرح بود و طبعا ما علاقمند بودیم که با چنین فردی، از نزدیک آشنا شویم و از محضرشان استفاده کنیم. از سوی دیگر به دلیل انگیزه شور انقلابی که در آن مقطع در ما وجود داشت، می‌خواستیم زمینه‌‌های ارتباط و همگرایی بیشتر ایشان را با جریان انقلاب و حضرت امام (قده) فراهم کنیم. چون در آن مقطع، یعنی در سال‌های 46 و 47، حداقل ارتباط ظاهری گسترده‌ای را بین ایشان و امام شاهد نبودیم. آنچه که عرض می‌کنم به دلیل این است که به هر حال در آن مقطع، ما به امام نزدیک بودیم. در طول روز در درس ایشان حضور داشتیم و بعد که ایشان در بیت خود جلوس می‌کردند، به آنجا می‌رفتیم، در حرم هم طبیعتا باز ایشان را زیارت می‌کردیم و بعید می‌دانم که در آن مقطع، کسی با امام مرتبط می‌بود و ما متوجه نمی‌شدیم. به همین دلیل بود که ما سعی کردیم با این ارتباط، زمینه رابطه بیشتر مرحوم آقای صدر با امام را ایجاد کنیم. مرحوم اصغر آقای کنی، از شاگردان قدیمی امام در قم و در نجف بودند و قبل از نهضت با ایشان ارتباط داشتند و بسیار علاقمند بودند که جایگاه امام در نجف تثبیت و عظمت عملی وفکری ایشان در ابعاد مختلف برای علما و فضلای حوزه نجف آشکار شود. همچنین ایشان با همه علما و مراجع نجف ارتباط داشتند و همین موجب شد که ما برای اولین بار به اتفاق ایشان به منزل آقای صدر برویم. چیزی که در اولین دیدار با آقای صدر برای من جالب بود، ساده زیستی ایشان بود. البته نباید از حق گذشت که در آن مقطع اکثر علمای نجف زندگی ساده‌ای داشتند و ایشان هم مثل بقیه مراجع، زی طلبگی را رعایت می‌کردند. در آن زمان در میان مراجع، سنتی وجود داشت و آن هم اینکه هر که مهم‌تر و مشهورتر بود، منزلش به حرم نزدیک‌تر بود. البته منزل امام از همه مراجع به حرم دورتر بود، اما حضور ایشان در حرم و زیارت آن، نسبت به بقیه مراجع، بسیار منظم‌تر و مستمر‌تر بود و لذا از این نظر کاملا بارز و مشخص بودند. ایشان هر شب رأس ساعت خاصی در حرم حاضر می‌شدند و همین نظم و پیگیری مستمر امام، حرف و حدیثهایی را در اطرافیان سایر مراجع بر می‌انگیخت که شاید تقید امام در این زمینه، منجر به کوچک شدن سایر مراجع در نگاه عوام شود. به هر حال، شخصیت مرحوم آیت الله صدر بسیار جذاب بود. برخورد بسیار صمیمانه‌ای با طلاب و همچنین نسبت به ما داشتند که در آن دیدار اول، برای ایشان بیگانه بودیم. همین برخورد صمیمانه موجب گردید که از همان ابتدای امر، رابطه ما به دوستی تبدیل شود و ادامه پیدا کند و به همین دلیل، ما مکرر به منزل ایشان می‌رفتیم و در مقطعی هم در درس ایشان شرکت کردیم.

تدریس ایشان چه ویژگی‌ها و مزایایی داشت؟

البته آن زمانی که من به درس ایشان می‌رفتم، هنوز سطح را تمام نکرده بودم. اواخر سطح بودم و کفایتین را می‌خواندم، اما مایل بودم و در درس ایشان حاضر شوم. آن زمانی که ما به درس ایشان می‌رفتیم، جمعیت زیادی نداشت. شاید حدود چند ده نفر بودیم، در حالی که در همان روزها که در درس امام هم شرکت می‌کردیم، چند صد نفری حضور داشتند. شاگردان مبرز ایشان که حضور نسبتا نمایان و جایگاه مشخصی در آن محفل داشتند، عبارت بودند از :آقای سید کاظم حائری، مرحوم آقا سید محمد باقر حکیم و همین طور آقای سید محمود شاهرودی که از جوان‌ترین شاگردان ایشان به نظر می‌رسیدند. شیوه تدریس ایشان برای من بسیار جذاب بود. من هنوز به طور رسمی وارد درس خارج نشده بودم، اما چون ایشان بیان بسیار جالبی داشت و مطالب را به شکل جذاب و بدیعی دسته بندی می‌کرد، درسش بسیار قابل فهم بود و به رغم اینکه به زبان عربی تدریس می‌شد، اما برای ما فارسها بسیار قابل فهم بود. از این جنبه درس ایشان بسیار به درس مرحوم آیت الله علامه فانی شباهت داشت، چون ایشان هم اصفهانی بودند و هم عربیشان، عربی ادبی و کتابی بود، لذا ما فارسها به راحتی می‌فهمیدیم. آقای صدر نکات جداب و بدیعی را در درس مطرح می‌کردند که طبیعتا محصول ذوق خودشان بود و جذابیت بیان و ساده و همه فهم بود. آن موجب شده بود که بسیاری از مباحث ایشان به شکلی کاملا روشن در ذهن من باقی بماند. یادم هست که در مقوله حرمت خمر این مسئله را مطرح کردند که آیا حرمت صفتی است که بر خمر حمل می‌شود یا شربت آن.ایشان در این مورد این گونه بحث کردند که ممکن است کسی خمر بخورد، اما نداند که خمر بوده و مثلا تصور کند که شربت بوده است و این مسئله در مورد هر چیز دیگری جز خمر هم صادق است. این فرد مرتکب حرام نشده است، زیرا علم و اراده انسان باید ضمیمه بر حرمت خمر شود، البته این ربطی به نجاست ذاتی خمر ندارد، بلکه حکم، عملا به اراده و عمل انسان حمل می‌شود. این یکی از نمونه‌های ورود ایشان به مباحث و طرح آنها که نشان می‌دهد ایشان تا اعماق بحث می‌رفتندو به شکل دسته بندی شده و آسان، مطلب عمیقی را تدریس می‌کردند. مدت شرکت ما در درس ایشان با آنکه چندان طولانی نبود، ولی ما واقعا استفاده کردیم.

از ویژگی‌های اخلاقی شهید صدر چه خاطراتی دارید؟

رابطه ما با ایشان به تدریج نزدیک و صمیمی شد تا جایی که یک بار من از ایشان دعوت کردم برای ناهار به حجره ما تشریف بیاورند و ایشان با کمال مهربانی و تواضع پذیرفتند. برای من بسیار جالب بود که یکی از مدرسین درس خارج حوزه نجف و یکی از فضلای شناخته شده ومعروف، دعوت یک بچه طلبه غریب را که از ایران آمده بود، به این سادگی بپذیرد. ما در مدرسه سید کاظم یزدی اقامت داشتیم. این مدرسه به منزل آیت الله حکیم چسبیده بود و ما در واقع همسایه ایشان بودیم و به همین دلیل هم ایشان را زیاد می‌دیدیم، البته در دوران صدام این مدرسه و اساسا از بالا سر حرم مطهر حضرت علی (ع) تا بازار العماره ومنزل آقای حکیم تا آخر شهر نجف، ویران شد و این کار هم انگیزه سیاسی داشت، چون صدام نمی‌خواست اسمی از آقای حکیم و منزل و تشکیلات ایشان باقی بماند، زیرا رژیم عراق حقد وکینه عجیبی به خاندان حکیم داشت. به هر حال ما در مدرسه دوم سید کاظم یزدی، یک حجره دو در سه متری داشتیم و واقعا جایی هم نداشتیم که بتوانیم ایشان را با دو سه نفر دیگر دعوت کنیم، لذا تنها تشریف آوردند. آن روز اصغر آقای کنی هم بودند. من در پختن برنج مهارت داشتم که به کلی با عربها متفاوت بود. عربها برنج را به صورت شفته و کته درست می‌کردند، ولی من برنج را آبکش می‌کردم. ایشان چند دقیقه‌ای به بشقاب برنجی که من مقابل ایشان گذاشته بودم، خیره شدند و برای اینکه تشویقم کنند؛ گفتند دلم نمی‌آید این برنج را بخورم و از بس جالب و خوب پخته شده است، دلم می‌خواهد به تک تک دانه‌های آن نگاه کنم. واقعا این تواضع ایشان که به این راحتی با افراد گرم می‌گرفتند، برای ما خیلی جذاب بود.

اشاره‌ای کردید به تلاششان برای ایجاد همگرایی بیشتر بین آیت الله صدر و جریان انقلاب اسلامی،وقتی از عراق خارج شدید، تا چه حد در این مسئله، موفق بودید؟

البته در ایجاد این همگرایی، عوامل متعددی نقش داشتند، اما به طور مشخص اینکه آقای صدر می‌دانستند که ما از افراد نزدیک امام هستیم و ما را بسیار تحویل می‌گرفتند و به ما محبت می‌کردند، نشان می‌داد که ایشان زمینه این نزدیکی و ارتباط را دارند. من تا وقتی در عراق بودم، خودم شاهد ارتباط نزدیک ایشان با امام نبودم. شاید بعضی دیگر از نزدیکان امام، این را مشاهده کرده باشند. امام هم عمدتا عادت نداشتند غیر از مراجع همسن و سال خودشان، از جمله آقای خوئی، آقای حکیم و آقای شاهرودی به دیدن کسی بروند، اما حضور جمع زیادی از شاگردان آقای صدر در درس امام که به توصیه اشان آمده بودند، از جمله آقای سید کاظم حائری، آقای هاشمی شاهرودی و آقای آصفی و همچنین شکل گرفتن ارتباط بسیار نزدیک برخی از اصحاب آقای صدر با امام، نشاندهنده ایجاد و توسعه و رابطه است. برخی از شاگردان ایشان در اوایل، نسبت به جریان مبارزاتی ایران و شخص امام، بی مهر بودند، اما به تدریج به امام علاقمند شدند، در درس‌های ایشان شرکت کردند و بعد در صف حامیان جدی انقلاب و نظام قرار گرفتند و اینک هم در سطوح مختلف، مشغول خدمت به نظام جمهوری اسلامی هستند. این نکته شایان ذکر است که تبلیغات گسترده عناصر ساواک، در ایجاد ذهنیت سوء نسبت به جریان انقلاب ایران در نجف، بسیار مؤثر بود. حوزویان نجف در اثر این تبلیغات تصور می‌کردند تمام طلابی که با تحمل مشقات زیاد، خود را به حوزه نجف و به امام رسانده بودند، یک عده مارکسیست اسلامی هستند و باور نمی‌کردند که بسیاری از آنها اهل تهجد و نماز شب باشند. یادم هست وقتی به یکی از آنها گفتم که دوست ما آقای ناصری که در حال حاضر امام جمعه شهر کرد هستند، یک بار که نماز شبش فوت شد، فردای آن روز، تمام مدت به شدت گریه می‌کرد، باور نمی‌کردند که در میان اطرافیان امام چنین افرادی وجود دارند. آنها تصور می‌کردند اطرافیان امام کسانی هستند که گرایش به مسائل سیاسی برایشان از هر مسئله‌ای عمده‌تر است و همین هم باعث می‌شود که به فرائض و تکالیف دینی، توجه شایسته‌ای نکنند. تلاش یاران امام در نجف برای تبیین هویت واقعی نهضت و نقش امام، موجب شد که به مرور، بسیاری از ذهنیت‌های غلط از بین بروند و از همه بیشتر سلوک فردی خود حضرت امام، موجب از بین رفتن موج این شایعات شد. البته باید این نکته راهم اضافه کنم که خلوص، تدین و صفای باطن شهید بزرگوار آیت الله صدر هم زمینه بسیار مساعدی را ایجاد کرد که ایشان به تدریج در حمایت از امام و انقلاب، نقش بارزتری پیدا کنند تا وقتی که جریان انقلاب پیش آمد و بقیه وقایع که همه از آن خبر دارند.

 ظاهرا شما بعد از دو دهه كه از شهادت آيت الله صدر گذشت، واسطه ملاقات خانواده شهید با مقام معظم رهبری شديد، خاطره آن ديدار قطعا بسيار شنيدني است.

وقتی ما نجف بودیم، به رغم اینکه به منزل شهید صدر رفت و آمد می‌کردیم، بر حسب سنت مردم نجف، با خانواده ایشان آشنایی چندانی نداشتیم تا جریان سقوط صدام پیش آمد. من در بنیاد شهید بودم و مطلع شدیم که خانواده شهید صدر به تهران آمده‌اند و در منزلی در خیابان شریعتی در حوالی زرگنده اقامت کرده‌اند. من به اتفاق آقای صفی الدین، نماینده حزب الله در تهران، خدمت همسر ایشان رفتیم. البته آقای سید حسن نصرالله که مدتی هم در نجف، شاگرد شهید صدر بود علاقه زیادی به ایشان دارد، به دفتر حزب الله در تهران سفارش اکید کرده بود که مراقب این خانواده باشند. همسر شهید صدر با نهایت محبت،‌ خاطرات بسیاری را از ایشان برای ما نقل کردند. از روزهای سخت حصر و شهادت و مصائبی که بعد از شهادت ایشان متحمل شده بودند، برای ما گفتند. در مجموع جلسه بسیار خوبی بود. بعدها من از طریق برخی از مرتبطین ایشان متوجه شدم که مایل هستند خدمت مقام معظم رهبری هم برسند. طبیعتا این پیغام را منتقل کردیم و موافقت شد. چند باری وقت تنظیم شد، ولی از سوی هر دو طرف امکان آن پیش نیامد؛ یا خانواده شهید صدر مسافرت بودند و آقا نبودند و این هم اسباب خیر شد تا دختران شهید صدر از عراق آمدند و در روز موعود، دو نفر از دختران شهید صدر که همسر شهید بودند و همسر آقای مقتدا صدر هم بودند و به اتفاق خانواده آقای شیخ نبیل، مسئول حزب الله در جنوب لبنان، خدمت مقام معظم رهبری رفتیم، نماز را به امام ایشان خواندیم و بعد از نماز هم، آقا جلسه مفصلی با این خانواده محترم داشتند. البته من می‌دانستم که مقام معظم رهبری اطلاعات رجالی بسیار گسترده‌ای دارند و هنگامی که وارد گفت و گو با خانواده شهید صدر شدند، دیدم تمام جزئیات مربوط به خاندان صدر و شخصیت‌های مبرز و شاخص آن را می‌دانند. در مواردی نکاتی را از خانواده صدر و فضائل اخلاقی بزرگان آن نقل می‌کردند که حتی برای همسر شهید صدر جدید بود. همچنین نکاتی را از باجناق‌های شهید صدر و عمو و عموزاده‌‌های ایشان می‌گفتند که بسیار جالب بودند. جلسه بسیار جالبی بود و ما به رغم اینکه آقای صدر را دیده بودیم، آن روز نکات تازه‌ای را درباره ایشان از زبان آقا شنیدیم. در مجموع جلسه بسیار سازنده‌ای بود. بعد هم ناهار را با آقا صرف کردیم و ایشان هم بسیار نسبت به شخصیت شهید صدر و خانواده ایشان اظهار علاقه کردند.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره ١٨

 

روزنامه جمهوری اسلامی تنها رسانه‌ای بود که در ماه‌‌های دشوار حصر شهید صدر توانست با وی گفت‌وگوی تلفنی داشته باشد. سید محمد هاشمی که از آغازین سال‌‌های نوجوانی به سید شهید ارادت داشت؛ برای تماس با وی از امکان ویژه‌ای برخوردار بود و در مقام دبیر سرویس سیاسی روزنامه مذکور، توانست با او مصاحبه‌ای تلفنی را انجام دهد. این رویداد که به سرعت بازتابی جهانی یافت؛ تاکنون هم محل تحلیل‌‌های مثبت و منفی برخی از پژوهندگان واپسین فصل از حیات شهید صدر است.

با سید محمدحسین هاشمی درباره چگونگی این مصاحبه به گفت‌وگو نشستیم که حاصل آن در پی می‌آید.

قبل از پرداختن به موضوع مصاحبه، بفرمائید از چه مقطعی با شهید صدر آشنا شدید و چه خاطراتی دارید؟

من از نظر خانوادگی با خانواده مرحوم شهید صدر، چه آیت الله صدر در نجف و چه امام موسی صدر در بیروت ارتباط داشتیم، اما آشنایی شخص من به اوایل دهه پنجاه شمسی بر می‌گردد. من نوجوانی شانزده هفده ساله بودم و به اتفاق خانواده، در نجف اقامت داشتم. پدرم مشغول تحصیلات حوزوی بودند و ما هم همراه ایشان رفته بودیم. در تابستان 53، تعدادی از شاگردان آقای صدر دستگیر شدند. من هم در حالی که بیش از هفده سال نداشتم، دستگیر شدم. ابتدا شکنجه‌‌های مقدماتی را در همان نجف به ما دادند و به رغم اینکه هنوز نوجوان بودم، مرا همراه بقیه به بغداد منتقل کردند. قبل از دستگیری من، در همان تابستان جمعی از روحانیون نزدیک به شهید صدر، از جمله آیت الله هاشمی شاهرودی که ما از بستگان ایشان هستیم و شاگردانی چون آسید عمادالدین که بسیار روحانی شجاع و معروفی بود؛ دستگیر شدند. من ایشان را زیارت نکرده بودم، ولی شنیدم که در زندان‌های عراق هم دلاور بسیار بنامی بود که همه از نام و یاد او روحیه می‌گرفتند و همان تابستانی که دستگیرش کردند، اعدام شدند و به شهادت رسید و نیز سید عزالدین قبانجی و جمعی از شاگردان مرحوم آقای صدر دستگیر شدندکه برخی هم عرب زبان بودند از جمله شیخ عارف بصری، قاسم شبر، سید عبدالرحیم شوقی که من با بیشتر اینها در زندان آشنا شدم. دستگیری و حبس من یک ماه بیشتر طول نکشید به خاطر سن و سالی که داشتم ؛ با آنکه بسیار اذیتم کردند، آزاد شدم. البته در آن مقطع، آن جمع همچنان در زندان بودند. در اینجا بود که مرحوم آقای صدر پیغام دادند که سید محمد حسین بیاید که می‌خواهم او را ببینم. جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای شیخ محی الدین مازندرانی که درحال حاضر از قضات محترم دیوانعالی کشور هستند و همین طور اخوی شهید بنده، مهندس سید محمد هاشمی که در زمره نیرو‌های شهید دکتر چمران در جنگ‌های نامنظم بود و در جریان آزادسازی خرمشهر به درجهرفیع شهادت رسید، هر دو از شاگردان و حواریون مرحوم شهید صدر بودند. آن روزها منزل آقای صدر در حومه نجف، سخت تحت مراقبت نیرو‌های امنیتی بود. آن دو شبانه به شکلی مخفی و از خاکریزهایی که برای کشیدن لوله‌‌های قطور آب، کنده بودند با زحمت زیاد، مرا به خانه شهید صدر رساندند. یادم هست نزدیک اذان صبح بود که رسیدیم. آقای شیخ محی الدین، آهسته به در زد. آقایی به نام حجت الاسلام خطیب که همه کاره منزل آقای صدر بود، انگار پشت در، منتظر بود؛ چون به محض اینکه آقای مازندرانی، خیلی آرام به در زد، ایشان در را باز کرد و ما سریع به داخل خانه رفتیم و در بسته شد. وارد که شدیم، آقای خطیب گفت که آقا منتظرند و یکراست خدمت ایشان رفتیم. آقا مرحمت کردند و مرا در آغوش گرفتند و مورد لطف قرار دادند. ابتدا تشویقم کردند و فرمودند، «چه مرد دلاور و شجاعی!» من هم که جثه ریزی داشتم و نوجوان بودم، غرق شعف شدم. سپس از احوال آقایان روحانی دستگیر شده جویا شدند. اولین کسی که شهید صدر درباره شان سئوال فرمودند و خواستند بدانند که برایشان چه گذشته است، جناب آیت الله هاشمی شاهرودی بودند که از نزدیک ترین افراد و بارزترین شاگردان ایشان بودند و شهید بزرگوار پیوسته در نوشته هایشان از ایشان به عنوان «فرزند عزیز» نام می‌بردند. می‌دانید که تقریرات آقای صدر را ایشان نوشته‌اند. وقت اذان که شد، نماز خواندیم و بعد سئوالات زیادی درباره کسانی که در حبس بودند، از من پرسیدند. آخر سر هم از لای قرآن، یک اسکناس ده دیناری بیرون آوردند و به دست آقا شیخ محی الدین دادند و گفتند، «برای این آقا سید محمد حسین ما، یک دوره تفسیر التبیان طبرسی بخرید.» بعد هم به من فرمودند، «این را بخوانید که حتما به دردتان می‌خورد.» من این هدیه را گرفتم و دست ایشان را بوسیدم. بعد هم چون سه روز بعد از آزادی من، آمده بودند مرا بگیرند، فرار کردم و به بیروت رفتم.

ظاهرا در مقطع اقامت در بیروت هم عهدهدار مأموریتی از طرف شهید صدر بودید.

بله، ایشان نامه‌ای درباره وضعیت حوزه علمیه نجف برای امام موسی صدر دادند. ایشان وقتی از طریق اخوی و آقای مازندرانی مطلع شدند که من تحت تعقیب هستم و می‌خواهم از عراق فرار کنم، ضمن تأیید این حرکت من، فرموده بودند، «زمانی که فلانی اینجا بود، نمی‌دانستم که قصد دارد به بیروت برود، ولی حالا که فهمیده ام، قصد دارم توسط او برای آقای موسی صدر نامه‌ای بفرستم. نامه بسیار حساس بود و اگر مقامات امنیتی عراق در فرودگاه متوجه می‌شدند، با توجه به اینکه گذرنامه من جعلی بود و خود و خانواده‌ام هم تحت پیگرد بودیم، قطعا عاقبت بدی پیدا می‌کردم. اخوی بنده، نامه را داخل یقه پیراهنم جاسازی کرد و بالاخره توانستم آن را سالم به امام موسی صدر برسانم. من در اواخر سال 1353، بعد از جنگ اعراب و اسرائیل، وارد بیروت شدم.

در نامه، چه نوشته بودند؟

نامه بسیار مفصلی بود در دو سه صفحه که با دستخط مبارک خود آقا نوشته شده بود و امام موسی صدر تعجب کردند که چطور من توانسته‌ام این نامه را به ایشان برسانم. امام موسی صدر ابتدا خیلی با گشاده رویی و خوش اخلاقی شروع به خواندن نامه کردند، ولی وقتی تمام شد، به شدت برآشفته شدند. شاید این نکته را بدانید که حزب بعث یک رهبری در سطح جهان عرب دارد و یک رهبری در داخل عراق. نام اولی «القیاده القیومه» یعنی رهبری ملی است. این حزب در تمام جهان عرب فعال است و لذا در همه کشورها از جمله سوریه و لبنان هم فعالیت می‌کند.مسئول حزب بعث لبنان شخصیت قدرتمندی بود. امام موسی صدر در همان جلسه، تلفن او را گرفتند و با لحن بسیار تندی به او گفتند، «این چه وضعیتی است که حزب بعث عراق برای حوزه علمیه نجف دست کرده است ؟ الان من نامه‌ای از پسر عمویم دریافت کرده‌ام که در آن آمده که حزب بعث، صدها طلبه را گرفته و تحت شکنجه‌‌های وحشیانه قرار داده و در برابرم یک نوجوان شانزده هفده ساله نشسته که آثار شکنجه بر گردن و دست و پایش پیداست.» آقای صدر حمله بسیار شدید به مسئول حزب بعث لبنان کردند و او هم دائما عذرخواهی می‌کرد و می‌گفت تماس می‌گیرم و پیام شما را می‌رسانم خلاصه دائما سعی می‌کرد آقای صدر را آرام کند، ولی ایشان فریاد می‌زدند که، «تعدادی از بهترین شاگردان آقای حکیم در زندان و در معرض اعدام هستند و وضعیت بسیار اسفباری دارند.» البته پیش بینی شهید صدر بعدها به حقیقت پیوست و جمعی از آنها در همان تابستان 53 اعدام شدند. آقای شیخ عارف بصری، سید عمادالدین تبریزی، آقای قبانجی و بسیاری دیگر.

می‌رسیم به بخش اصلی این گفت‌وگو. مصاحبه تلفنی شما با شهید صدر، تنها مصاحبه‌ای است که در دوران حصر با ایشان انجام شده است. این مصاحبه، هم در ایران و هم در عراق، بازتابها و تبعاتی داشت. نحوه انتشار این مصاحبه هم محل تضارب آرا و گمانه هایی است. خاطرات خود را از نحوه ارتباط با شهید صدر و مصاحبه با ایشان بیان کنید.

ان زمان در روزنامه جمهوری اسلامی بودم و با آقای مهندس میر حسین موسوی همکاری می‌کردم و جزو اولین مؤسسن آن روزنامه بودم. من پیوسته در جریان اخبار جهان عرب بودم و به علت علاقه و نیز خویشاوندی با آقای صدر، اخبار وضعیت ایشان را با دقت دنبال می‌کردم. خبر تحت الحفظ بودن ایشان وعدم امکان ارتباط با بیرون و وضعیت دشواری که برای ایشان ایجاد کرده بودند، چیزی نبود که ما کشف کرده باشیم، بلکه قبلا اخبار آن آمده و در نشریات، چاپ شده بود، اما برای اولین بار این ما بودیم که باخبر شدیم اعتصابها و تظاهراتی در عراق شکل گرفته‌اند، از جمله مطلع شدیم که عده‌ای از زنان در نجف، تظاهرات کرده‌اند، در حالی که سابقه نداشت زنها با چادر و حجاب در عراق تظاهرات کنند. دو سه خبر کاملا موثق دیگر هم درباره آقای صدر به دست ما رسیده بود. من در آن زمان دبیر سرویس خبر روزنامه جمهوری اسلامی بودم و صحیح بودن خبر طبیعتا برایم بسیار مهم بود و پیگیری می‌کردم. من از آقای صدر دو تا شماره بیشتر نداشت. یکی برای اندرونی و یکی برای بیرونی. من شماره اندورنی ایشان را از قبل داشتم. کمتر کسی این شماره را داشت، لذا با آقای مهندس موسوی که سر دبیر وقت روزنامه ما بودند ؛ مشورت کردم و گفتم که من چنین شماره‌ای را در اختیار دارم. آیا صلاح می‌دانید زنگ بزنم؟ چون ما می‌دانستیم که تلفن‌های منزل شهید صدر تحت کنترل هستند. اخبار دستگیری و تحت الحفظ بودن ایشان در روزنامه‌‌های جمهوری اسلامی آن تاریخ آمده است، لذا من در عصر روز شنبه نهم تیرماه 58، این تماس را با همان شماره خاص برقرار کردم و اتفاقا بعد از چند لحظه، یکی دو بار که زنگ خورد، آقا خودشان گوشی برداشتند. من با شوق و شعف بسیار با ایشان سلام و علیک کردم و هنوز نیم دقیقه نگذشته بود و خودم را معرفی نکرده بودم که در کمال حیرت دید م که ایشان مرا شناختند و حال خودم و پدرم و خانواده‌ام را پرسیدند. هنگامی که از ایشان، حالشان را پرسیدم، سه بار تکرار کردند، «صحت و سلامت من در برابر وظایف اسلامی و رسالت سنگینی که به عهده داریم، هیچ ارزشی ندارد.» من پشت سر هم سئوال می‌کردم که بدانم حال ایشان چطور است و ایشان همه جواب را می‌دادند. این پاسخ آقا، واقعا مرا تکان داد و بعد هم فرمودند،‌«خبرهایی که به من می‌رسد، حاکی از آن است که در همه جا اعتصاب و اعتراض دیده می‌شود.» و ما همین عبارت را در روزنامه بعد یعنی دهم تیرماه به صورت تیتر اصلی درآوردیم.

این عبارت که، «همه عراق را اعتصاب فرا گرفته است» حرف شما بود یا حرف شهید صدر؟

خیر، سخن ایشان بود. تیتر ما این بود که، «آیت الله صدر در یک تماس تلفنی با خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی اعلام داشتند که اعتصاب، سراسر عراق را فرا گرفته است.» این تیتر از صحبت‌های خود آقا اخذ شد. من به ایشان عرض کردم که آقا در ایران به خاطر اعتراض به تحت الحفظ بودن شما تظاهراتی صورت گرفته است. ایشان فرمودند اتفاقا من در اینجا هم شنیده‌ام که تظاهراتی در شهر‌های مختلف به راه افتاده است. بعدا احساس کردم آقا می‌خواهند مطلبی را بگویند. فرمودند، «خودکار و کاغذ دم دستتان هست ؟» من به آقا نگفتم که دارم صدایشان را ضبط می‌کنم. گفتم،«شما بفرمایید.» ایشان فرمودند، «پیام امام را درباره خودم از رادیو شنیدم و این برای من افتخار بسیار بزرگی است و لذا چون امکان پاسخ برای من وجود ندارد، حالا که شما تلفن زدید، این پیام مرا یادداشت کنید و به دفتر ایشان برسانید.» و دوباره هم تکرار کردند که داری می‌نویسی و پیام را آرام گفتند تا بنویسم و من ضبط کردم. پرسیدند، «همه را نوشتی ؟» گفتم، «بله» گفتند، «از رادیو شنیدم که آیت الله العظمی گلپایگانی هم برای من پیام فرستادند، لذا این یکی را هم لطف کنید بنویسید و به دفتر ایشان برسانید.» و آن را هم آرام گفتند که هر دو پیام را ضبط و همراه خبر در روزنامه درج و روز بعد هم صدای ایشان را از رادیو پخش کردیم. بعد هم که در مورد اخوی بنده و خانواده سئوالاتی پرسیدند و واقعا فرصتی نشد که سئوالات دیگری بپرسم. آن قدر شعف داشتم که سئوالاتم از یادم رفتند و گذاشتم که ایشان سئوال کنند. از حال آیت الله هاشمی شاهرودی پرسیدند. عرض کردم ایشان در بیروت هستند و حالشان خوب است. از یکی دو نفر بزرگوار دیگر هم که در قم بودند، سئوال کردند که من جواب دادم.

قطعاً تلفن ایشان شنود می‌شده است. آیا شما چیزی احساس می‌کردید؟

بله، در صدای نوار هم معلوم است که کسی روی خط است. مگر می‌شد که بیت و شماره تلفن‌های ایشان تحت کنترل نباشد؟

انتشار این اخبار و به خصوص پخش صدای ایشان از رادیو، در شدت بخشیدن به برخورد بعثی ها چقدر نقش داشت؟

نمی دانم، من که در آن ایام در عراق نبودم. این را رادیو ایران پخش کرد و تازه بعد از شهادت ایشان بود که رادیو عربی ایران آن را پخش کرد و تازه بعد از شهادت ایشان بود که رادیو عربی ایران آن را پخش کرد و تازه بعد از شهادت ایشان بود که رادیو عربی ایران آن را پخش کرد و با مصاحبه‌ای را انجام داد. عراقی ها معمولا یا به رادیو ایران گوش نمی‌دادند و یا احتمالا صدا به آنجا نمی‌رسید.

اما درباره تأثیرات مثبت و منفی آن واقعا نمی‌توانم ارزیابی درستی داشته باشم. واقع امر این بود که بعثی ها ایشان را در بدترین وضعیت، در حصر قرار داده بودند، اما هیچ کس تصورش را هم نمی‌کرد که آنها دست به چنین جنایت هولناکی بزنند. در بعضی از کشور‌های عربی از جمله بحرین و کویت مجالسی گرفته شدند و لذا کار روزنامه جمهوری اسلامی در آن زمان که صدای اعتراض از همه جا برخاسته بود. قاعدتا نباید مسئله بسیار مهمی تلقی شود و در روند شهادت آقای صدر تأثیر گذاشته باشد، به خصوص اینکه حساسیت صدام حسین ملعون، بیشتر متوجه کشور‌های عربی بود، چون به هر حال با ایران که از قبل هم اصطکاک داشت، اما در کشور‌های عربی برایش سنگین بود که نامی از شهید صدر برده شود. حتی شنیدم که روزنامه القبس کویت هنگامی که خبر شهادت ایشان را با تیتر «آیت الله سید محمد باقر صدر اعدام شد» اعلام کرد، به شدت از سوی بعثی ها، توبیخ و یکی از مسئولین اخبار آنجا‌، بعدها ترور شد. این همان کسی بود که خبر شهادت آیت الله صدر را در روزنامه القبس زده بود.

روزنامه جمهوری اسلامی زودتر از سایر روزنامه ها از خبر شهادت ایشان مطلع شد و آن را چاپ کرد. چگونگی کسب این خبر را بیان کنید.

من با تماسی که با خانواده آقای موسی صدر لبنان داشتم، خبر را کسب کردم. در واقع روزی نبود که من به خاطر کسب خبر از سلامتی ایشان، با بستگانشان تماسی نداشته باشم. بین تهران و بغداد رفت و آمدی نبود، اما پروازها بین بغداد و بیروت برقرار بودند و اخبار به خانواده آقای صدر که نیمی در نجف و نیمی در بیروت بودند، می‌رسید. من خودم هم دائما با نجف و بیروت تماس داشتم. اخوی دیگر من هم بیروت بودند و لذا اخبار به سرعت به من می‌رسید و ما قبل از همه باخبر شدیم که آقا پس از شکنجه به شهادت رسیده‌اند.

شما از کدامیک از اعضای خانواده برای بار اول شنیدید که ایشان شهید شده‌اند ؟

در نجف با صبیه ایشان صحبت کردم و دیدم ایشان گریه می‌کنند و منقلب شده‌اند. پرسیدم، «آیا خبری دارید؟» ایشان گفتند، «کار تمام است.» با چند نفر هم در بیروت صحبت کردم و تأیید کردند که آن شب جنازه ها را تحویل گرفته و به سرعت دفن کرده‌اند. آقای میر حسین موسوی معتقد بودند که فعلا این خبر را نزنیم و لذا زدیم که جان آیت الله صدر در معرض خطر است تا به شکلی مقدمه چینی کنیم و بعد وارد موضوع اصلی شویم. این خبر را در روز 24 فروردین 59 زدیم و در روز 25فروردین، خبر شهادت ایشان را چاپ کردیم و اولین روزنامه‌ای بودیم که خبر را زدیم و حتی وزارت ارشاد آن موقع هم توبیخمان کرد. روز بعد وزارت امورخارجه از سوی امام موظف شد موضوع را پیگیری کند و دو روز بعد، خبر تأیید شد و امام به مدرسه سه روز عزای عمومی کردند.

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨

 

کشف زوایای تاریک رویداد شهادت آیت‌الله العظمی صدر و نیز دست‌های پنهان و آشکاری که در این فاجعه، دخیل بودند، از جمله موضوعاتی است که پس از سقوط رژیم بعث عراق و به ویژه پس از دستگیری صدام، افکار عمومی را در جهان تشیع و بلکه جهان اسلام، به خود معطوف داشته است. عدم تحقق این خواست به حق را که تا کنون جامه عمل به خود نپوشیده و حتی پس از محاکمه و اعدام صدام رو به ناامیدی نهاده، علل با توجیهات چندی است که در این گفت و گو به پاره‌ای از آن‌ها اشاره رفته است. صرفنظر از صحت‌وسقم آنچه که در توجیه روند محاکمه صدام و سایر سران رژیم سابق عراق بیان می‌شود، هنوز این امید وجود دارد که اسناد پراکنده مرتبط با این رویداد در راستای شفاف سازی آن، هر چه زودتر منتشر شوند و در معرض بررسی پژوهان قرار گیرد. ازاین‌رو گفت‌وگویی کردیم با حجت‌الاسلام سید محسن حکیم درباره پیگیری پرونده شهادت شهید صدر پس از سقوط صدام که در ادامه می‌خوانید.

پیگیری جنایات صدام در مورد نخبگان، مراجع و علما پس از سقوط وی به کجا انجامید؟

با توجه به اسناد موجود از سازمان‌های اطلاعاتی عراق و شهودی که تاکنون از برخی از جرائمی که توسط صدام و باند فاشیستی او انجام شده‌اند، زنده مانده‌اند، چندین پرونده، از جمله پرونده «دو جی» آماده شده بود که با توجه به اثبات تمامی ارکان جرائم صدام از جمله ارکان مادی و معنوی و قانونی و نیز رسیدگی به پرونده انفال که در حال حاضر شاهد مراحل آخر آن هستیم و یا پرونده انتفاضه سال 1370/1991 و همچنین پرونده‌‌های دیگر از جمله قتل عام شیره بارزانی یا کشتار نخبگان دینی و علمای شیعه نجف، از جمله شهید کشتار نخبگان دینی و علمای شیعه نجف، از جمله شهید آیت‌الله العظمی صدر، همه این‌ها در کیفر خواست به وسیله دادستان این دادگاه، مراحل آماده شدن را طی می‌کنند، بعضی ‌ها هم آماده شده و حتی حکم آن‌ها هم به نتیجه رسیده و مانند حکم دادگاه دوجی اجرا شده‌اند. دادگاه انفال را که عرض کردم در حال طی مرحله آخر هستیم و بعد از آن هم پرونده انتفاضه خواهد بود و پس از آن هم کیفر خواست علیه صدام و جنایات او علیه شهید صدر و سایر نخبگان دینی ارائه خواهد شد. البته در مورد صدام، حکم اعدام او پیشاپیش، اجرا شده است، اما پیگیری پرونده سایر افرادی که در این جنایات مشارکت داشته‌اند، اعم از آنان که تا قبل از سرنگونی صدام؛ در به شهادت رساندن مرجع بزرگوار آیت‌الله العظمی محمد باقر صدر نقش داشتند و نیز آنان که در اعدام وحشیانه شصت و دو نفر از شهدای خاندان حکیم و در ایذا و شهادت شهید بزرگوار حضرت آیت‌الله العظمی محمد صدر و یا حضرت آیت‌الله العظمی غروی، حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی و سایر نخبگان حوزه مشارکت داشتند، همچنان ادامه دارد.

اشاره کردید به اسناد باقیمانده از دوران صدام. برخی معتقدند پس از حمله آمریکا به عراق مهم ترین اسناد موجود در پرونده آیت‌الله صدر در مخابرات عراق که حاوی نکات افشاگرانه بی‌شماری درباره دخالت آمریکا در اعدام ایشان بوده، توسط مأموران آمریکا ربوده شده و باقی پرونده که صرفا حاوی نکات شخصی است، تسلیم سید جعفر صدر(فرزند شهید) خواهد شد. بعد از سقوط صدام آیا اساسا به اسناد جدیدی برخوردید و چه اسنادی را در اختیار دارید؟

بعد از سرنگونی صدام با توجه به اینکه شاهد اشغال عراق توسط نیرو‌های انگلیس و آمریکا بودیم؛ از جمله مهم ترین کار‌هایی که آمریکایی ‌ها کردند؛ دستیابی به اسناد سازمان‌های اطلاعاتی عراق بود. آن‌ها در حدود هشتاد درصد این اسناد را به کشور قطر منتقل کردند و در پایگاه آمریکایی‌ها در قطر از آن‌ها کپی برداری شد و بخشی از اسناد، اینک به تدریج به دولت عراق بازگردانده می‌شوند، ولی از بیست درصد باقی، بخشی به دست مردم افتاد. برخی از این اسناد که در سازمان اطلاعات نجف بودند. هنوز در گونی‌هایی دارند خاک می‌خورند.یکی از مشکلات عمده‌ای که ما داریم این است که هیچ مرکزی مسئول نگهداری از این آرشیو ملی نیست و به خاطر وضعیت امنیتی ویژه‌ای که اینکه در عراق حاکم است، شاید ما هنوز باید مدت‌های طولانی منتظر وضعیتی بمانیم که ایجاد چنین مرکزی ممکن باشد. در مورد شهید آیت‌الله العظمی صدر ممکن است اسنادی نزد محبان و شاگردان ایشان وجود داشته باشد.

آیا پس از اعدام صدام، در مورد نحوه شهادت آقای صدر چیزی بر اطلاعات شما افزوده شد؟ آیا مشخص شد چه کسانی در این جنایت، شریک بودند؟

شنیده‌ام که اسنادی وجود دارند، ولی خودم ندیده‌ام که خدمتتان عرض کنم. شاید مهم ترین صحبت‌ها در مورد شهید صدر را همان کسی گفته باشد که ایشان را دفن کرده است، چون قبل از آن حتی معلوم نبود که شهیدصدر در کجا مدفون هستند. این، کار بسیار مهمی بود که توانستند قبر مطهر ایشان را پیدا کنند، ولی در مورد جزئیات مسئله، بنده چندان مطلع نیستم. قطعا اگر سندی هم در دست مردم بوده، به خانواده ایشان یا مؤسسه یا بنیاد شهید محمد باقر صدر که در حال حاضر در عراق تأسیس شده و داماد بزرگ ایشان، سید حسین صدر و چند نفر دیگر، متولیان آن هستند؛ تحویل داده شده است. قطعا با مراجعه به آن‌ها می‌توان به بسیاری از اخبار و اطلاعات دست پیدا کرد.

بسیاری معتقدند که اعدام صدام در واقع به منظور ممانعت از افشای هویت عناصر مختلف در انجام اعمالی چون شهادت شهید صدر و بسیاری از جنایات دیگر و نیز برملا شدن دست‌های پنهان کشور‌های بیگانه در این امر بوده است. شما در این باره چه تحلیلی دارید؟

بعد از سرنگونی صدام و تشکیل این دادگاه، دو راهبرد برای چگونگی انجام مراحل دادرسی دراین دادگاه مطرح بود. یکی اینکه دادگاه صدام را به یک دادگاه مستند ساز تاریخ مبدل کنیم و به تک تک جرائم صدام که درباره مردم عراق انجام داده است، رسیدگی کنیم و این محاکمه سالیان سال طول بکشد. راهبرد دیگر این بود که با اثبات اولین جرمی که محکومیت اعدام را برای او به همراه می‌آورد، فورا او را اعدام کنیم. اولین دلیل ما برای انتخاب راه دوم این بود که با توجه به زد و بند‌های صدام با سران عرب و دست‌های پنهان و آشکاری که در حمایت او در سطح منطقه و نیز سطح بین المللی وجود داشتند. هر لحظه این احتمال می‌رفت که ما نتوانیم اعدام صدام را به سرانجام برسانیم، دوم اینکه محاکمه صدام در واقع محاکمه تمامی کسانی بود که در این جنایات دست داشتند و لذا بسیاری از سران و مقامات منطقه در این طیف قرار می‌گرفتند. از سوی دیگر طرفداران صدام به این امید که او بار دیگر به قدرت باز گردد،همچنان عملیات تروریستی را علیه مردم انجام می‌دادند. صلاح این بود که هر چه سریع تر این جرثومه فساد از بین برود تا هر گونه امید و انگیزه‌ای برای بازگشت به قدرت در آن‌ها به یأس و نومیدی تبدیل شود که شد و تأثیرات خوبی هم در این زمینه داشت.

حتی به قیمت مکتوم ماندن بخش عظیمی از اسناد و مدارک تاریخ عراق؟

بله، قطعا برای اینکه ضرر وجود صدام، هر روز صد‌ها بار بیش از صد‌ها سند تاریخ عراق بود، زیرا همه بازماندگان پنج میلیونی قربانی صدام در عراق و در کشور‌های منطقه از جمله ایران، کویت وسایر ملت‌های رنجدیده که ازسیاست‌های تجاوزکارانه صدام ضرر دیدند، احساس می‌کردند صدام بدون هیچ مشکلی همچنان به بقای خود ادامه می‌دهد و حتی همان شب آخری هم که قرار شد او برای اعدام تحویل نیرو‌های امنیتی عراق بدهند، او خواهان ملاقات با یک مأمور عالی رتبه آمریکایی شد و اعلام کرد که من آماده هستم در زمینه آرام کردن اوضاع عراق همکاری کنم و حتی بعضی از اخبار وجود دارد که اگر صدام آن شب اعدام نمی‌شد، دیگر هرگز اعدام نمی‌شد. با توجه به فضای سیاسی و بسیاری از مسائل دیگر، این احتمال وجود دارد که چنین تصوری صحیح باشد، بنابراین قطعا تأثیر روانی اعدام صدام بر یاران و هوداران و اعضای باند او فوق العاده زیاد بود، مثلا بلافاصله بعد از اعدام صدام در حزب بعث انشعاب ایجاد شد و بین یاران عزت الدوری و یاران محمد یونس الاحمد که در سوریه است؛ اختلاف افتاد. پس از این اعدام نیز شاهد جنگ‌های وسیعی بین طرفداران حزب بعث و نیرو‌های القاعده هستیم. سوم اینکه تا زمان زنده بودن صدام، گروه‌هایی که تحت عنوان مقاومت فعالیت می‌کردند و متشکل از طرابلسی ‌ها بودند؛ دست به فعالیت‌های مسلحانه می‌زدند و هیچ یک حاضر نبودند وارد فرایند سیاسی و آشتی ملی عراق شوند، اما اینکه خودشان درخواست این کار را می‌کردند. قبل از اعدام صدام، گروه‌های بی‌شماری تلاش کردند تا این گروه‌ها را جذب پروژه آشتی ملی کنند، ولی آن‌ها به هیچ وجه زیر بار نمی‌رفتند و همچنان به فعالیت‌های مسلحانه خود ادامه می‌دادند، بنابراین اعدام صدام، تأثیرات شگرفی در کل وضعیت عراق داشت.

صدام در لحظات دستگیری و نیز در دادگاه، در مقابل نام شهید صدر چه واکنشی نشان داد؟

بعد از دستگیری صدام، پنج نفر رفتند و او را دیدند، آقای عادل عبدالمهدی که در مجلس اعلا هستند، دکتر موفق الربیعی، آقای احمد چلپی، آقای عدنان پاچه چی و نام نفر پنجم را فراموش کرده‌ام.

پدر شما چرا نرفتند؟

ارزش دیدن نداشت. حتی از خود من هم دعوت شد که در دادگاه او حاضر شوم و امتناع کردم، برای اینکه صدام ارزشی نداشت که انسان بخواهد زحمت رفتن و دیدنش را به خود بدهد. انسان فرصت داشته باشد و باغ وحش برود، بهتر از آن است که برود و صدام را ببیند. به هر حال این پنج نفر رفتند و آقای دکتر موفق الربیعی در مورد شهید صدر از او سؤال می‌کنند و او با بددهنی و نهایت بی‌ادبی به ایشان پاسخ می‌دهد. اگر مایل باشید می‌توانید کل واقعه را از خود آقای دکتر که شاهد دادگاه بوده‌اند، بپرسید.

در عراق هستند؟

بله، اگر امکان صحبت با ایشان فراهم شود، نکات بسیار دقیقی درباره شهید صدر و پرونده صدام در مورد ایشان آشکار خواهند شد. به هر حال صدام به شهید صدر جسارت کرد که در مطبوعات هم منتشر شد. بنده چون حضور نداشته‌ام، نمی‌دانم که آیا در تحقیقات دادگاه، مطلب خاصی درباره شهید صدر گفته شده است یا نه.

براساس دانسته ‌ها و دیده‌‌های شخصی خودتان، وضعیت صدام را قبل و پس از دستگیری چگونه یافتید؟

من این سؤال شما را به این شکل مطرح می‌کنم که صدام در مقابل دوربین‌‌های رسانه‌ای و در پشت پرده و میله‌‌های زندان، چه فرقی با هم داشت؟ صدام در موقعی که می‌خواستند اعدامش کنند، به شدت ترسیده بود و شروع به لرزیدن کرد، به طورری که به او دو تا آمپول آرامبخش زدند. موقعی که داشت وارد مکانی می‌شد که چوبه دار آنجا بود، به شدت می‌لرزید، ولی به محض اینکه چشمش به دوربین‌های تلویزیونی و عکاس‌ها افتاد، خود را جمع کرد. همه همین را می‌گویند، زندانبانها، قاضی رسیدگی به پرونده و تمام کسانی که به هنگام زندانی شدن و محاکمه وی، او را دیده‌اند می‌گویند که فقط جلوی دوربین ها، خود را محکم نگه می‌داشته و تظاهر به قوی بودن می‌کرده است، ولی پشت میله‌‌های زندان، بسیار ترسو و مفلوک بوده است.

در دوره‌ای که در زندان بود، آیا از واکنش‌ها و پیشنهادات و ترفند‌هایی که برای ر‌هایی به کار می‌برد، خبری به شما می‌رسید؟

صدام نهایت تلاش خود را می‌کرد که بتواند به نوعی معامله سیاسی یا امنیتی بکند؛ از جمله اینکه گفته بود ا به ازای آزادی و یا حتی تبعید و فقط رد حدی که بتواند زنده بماند، حاضر است به دار و دسته اش دستور بدهد که در عراق از شدت ناآرامی بکاهند، ولی دولت عراق با اتخاذ موضع سرسختانه، در مقابل این ترفند‌ها مقاومت کرد و هیچ یک از اعضای دولت، زیر بار سازشکاری با صدام نرفتند.

با کشته شدن صدام و بسیاری از همدستان او، به نظر شما چگونه می‌توان واقعه شهادت مرحوم صدر را شفاف سازی و ابعاد آن را بررسی کرد؟

ذکر این نکته ضرورت دارد که ما نباید امید داشته باشیم که اگر صدام زنده بود، حقایق را می‌گفت. او در ابتدای امر، همه چیز را انکار کرد و ابدا زیر بار نمی‌رفت که جرمی را مرتکب شده است و این شیوه را تازمانی که دلایل و اسنادی ارائه شد ند، ادامه داد و تازه همان موقع هم برخی از موارد را انکار می‌کرد. حتی هنگامی هم که امضای خودش را به او نشان می‌دادند، می‌گفت چه دلیلی وجود دارد که این امضای من باشد، شاید خودتان جعل کرده اید. منظور این است که این جور نیست که اگر صدام زنده می‌ماند، همه مسائل را صریح و شفاف می‌گفت.

آیا با محاکمه صدام، بخشی از حقایق افشا شدند؟

بله، هنگامی که اسناد رو شدند و هیچ گونه راهی برای فرار صدام وجود نداشت، مجبور شد به رغم میل خود به بسیاری از جنایاتش اقرار کند، ولی حکم دادگاه منحصرا مبتنی بر اقرار نیست،هر چند اقرار مهم ترین دلیل اثبات جرم است، ولی نمی‌توان همیشه با استناد به آن،جرمی را اثبات کرد. ادله مادی و به ویژه شهود از ادله مهم اثبات جرم هستند. به هر حال من گمان نمی‌کنم صدام اگر هم زنده می‌ماند، مطالب بیشتری را افشا می‌کرد. مخصوصا با آن برخورد‌های زشتی که داشت، ما هیچگونه انعطاف را در او مشاهده نمی‌کردیم.

منظور من این بود که با وجود صدام می‌شد جوانب این رویداد، از جمله دخالت‌های دولت‌های خارجی را روشن کرد. به نظر شما هنگامی که صدامی وجود ندارد که این ابعاد را روشن سازد، تشکیل دادگاه بی‌معنی نیست؟

بدیهی است که در جنایاتی که صدام انجام داد، تنها نبود و گروه‌ها و افراد زیادی در این رویداد ‌ها دخالت داشتند؛ از جمله ما سندی از سازمان اطلاعات عراق در اختیار داریم که نشان می‌دهد سفیر یکی از کشور‌های بزرگ در تهران، تلاش می‌کرد گزارش دیدار‌هایی را که به شهید حکیم داشت، بلافاصله و مستقیما به دولت عراق و صدام منتقل کند.

یعنی شما نمی‌دانستید که چنین کاری می‌کند؟

واضح است که وقتی سفیری به کشوری می‌آید، فقط در همان حیطه و منطقه فعالیت نمی‌کند، به خصوص در کشوری که با کشور همسایه سابقه دوستی دارد،ولی این مسئله، امری طبیعی است. نه فقط سفیر آن کشور که همه همین گونه عمل می‌کردند. به هر حال همه این اسناد باقی می‌مانند، حال یا به صورت سند در وزارت امور خارجه و یا وزارت اطلاعات که این‌ها همه باید جمع شوند. تصور من این است که بنیاد شهید بزرگوار آیت‌الله صدر، اسناد مربوط به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی ومسائل مربوط به شهادت ایشان را گردآوری می‌کند و نظیر کتاب‌هایی که اینجا در مورد اسناد ساواک که مربوط به شخصیت‌های مختلف هستند؛ چاپ می‌شوند، به نظر می‌رسد که آن بنیاد هم این کار را انجام می‌دهد.

هر چند اندکی از موضوع مصاحبه دور می‌شویم، اما طرح این موضوع هم می‌تواند برخی از نکات تاریخ معاصر عراق را روشن سازد.در رویداد شهادت آیت‌الله حکیم، آیا شما دست طرفداران صدام را در کار می‌بینید و یا این ماجرا را به گروه‌های القاعده و زرقاوی نسبت می‌دهید؟

اعترافات، شواهد و ادله‌ای که در دست داریم، نشان می‌دهند که این کار به دستور شخص زرقاوی انجام شده است، یعنی زرقاوی یاسین جراد به اضافه دو تن از فرماندهان عالی رتبه سازمان القاعده، این کار را در نجف انجام دادندو بعد خودشان هم اعتراف کردند، یعنی در سندی که ما در دست داریم، هم زرقاوی و هم فرمانده عملیاتی اعتراف کردند که این کار را انجام دادند. جالب اینجاست که تمامی کسانی که در شهادت آیت‌الله حکیم نقش داشتند، کشته شدند یا در جنگ فلوجه اول یا دوم یا به واسطه هدف قرار گرفتن توسط مهاجمان آمریکایی یا عراقی. قدر مسلم این که شهادت آیت‌الله حکیم توسط شخص زرقاوی و سازمان القاعده انجام شد.

آیا پرونده آیت‌الله حکیم هم به سرنوشت پرونده آیت‌الله صدر دچار می‌شود؟

البته پرونده هنوز مفتوح است، ولی تمام عناصر ارتکاب جرم از بین رفته‌اند.

آیت‌الله حکیم هنگامی که در ایران بودند، اعتقاد داشتند که مجلس اعلا تنها تشکلی است که بر اساس اندیشه‌‌های آقای صدر حرکت می‌کند و دیگر اینکه ما، در عراق پس از صدام، از لحاظ سیاسی و فرهنگی، از اندیشه‌‌های شهید صدر تبعیت خواهیم کرد. اینک که آرزوی سقوط صدام به حقیقت پیوسته، قانون اساسی عراق تا چد حد مبتنی بر این اندیشه هاست؟ در چه زمینه ‌هایی موفق شده اید و درچه زمینه ‌هایی هنوز به زمان نیاز است؟

بین آرمان و واقعیت پیوسته تفاوت وجود دارد، یعنی انسان همیشه باید آرمانی بیندیشد، اما برای رسیدن به آرمان، شاید نیازی به طی طریقی طولانی است. به نظر ما در حال حاضر، با توجه به شرایط فعلی عراق و حضور نیرو‌های خارجی در آن کشور و فشار‌هایی که بر کل ساختار شیعه در عراق وارد شده است، این قانون اساسی یکی از موفقیت‌های غیرمنتظره ما بوده است. با توجه به این شرایط، بعید به نظر می‌رسید که چنین امری محقق شود، ولی به حمدالله شد و گام بسیار مهمی برداشته شد، ولی اینکه آیا همه گام‌های مورد نظر ما برداشته شده‌اند یا خیر، پاسخ منفی است و ما هنوز نیازمند سیر تکاملی فرآیند اسلامی سازی در عراق هستیم و برای رسیدن به آن آرمان‌ها باید گام‌های دیگری را هم برداریم، ولی وقتی اقداماتی را که در تدوین قانون اساسی، در تشکیل دولت، در تشکیل پارلمان و قوانینی که در حال حاضر در پارلمان تصویت می‌شوند، مشاهده می‌کنیم، متوجه می‌شویم که جهش بزرگی داشته ایم و جالب اینکه طیف‌های اسلامی که هم اکنون زیر چتر ائتلاف یکپارچه عراق فعالیت می‌کنند، همگی بر این قول اتفاق نظر دارند که آبشخور فکری و سیاسی آن‌ها به شهید بزرگوار آیت‌الله صدر برمی گردد، یعنی چه مجلس اعلا و چه حزب الدعوه و چه طیف آقای صدر همگی معتقد هستند که سلسله جنبان و رهبر جنبش اسلامی عراق، شهید بزرگوار آیت‌الله صدر هستند.

این گروه‌ها که اغلب با هم مخالف هستند.

مخالف که خیر، ولی اختلاف دیدگاه‌هایی با هم دارند. شهید صدر در واقع نقطه اتحاد همه این‌ها هستند.

در دوره صدام، در مقطعی، حتی بردن نام شهیدصدر و آثار ایشان ممکن نبود. در حال حاضر چه گرایشاتی در جهت باز تولید سیره علمی و عملی ایشان در میان علما، روشنفکران و اقشار مختلف جامعه عراق وجود دارد؟

مراسم سالگرد شهادت آیت‌الله صدر در نهم آوریل، در تمام عراق به شکل گسترده‌ای برگزار شد. جنبش‌های فکری، ادبی، هنری، سیاسی و فرهنگی مختلف، همگی در این مراسم حضور داشتند. شب شعرها، کنفرانس‌های علمی و برنامه‌‌های سیاسی، تقریبا در تمام نقاط عراق برگزار شدند این خود نمایانگر حجم و وسعت محبت و اعتقاد مردم به شخصیت و اندیشه‌‌های شهید صدر است و زنده نگهداشتن سالگرد شهادت، انتشار آثار، طرح سیره عملی و فکری ایشان قطعا تأثیرات شگرفی دارند، اگر چه من معتقدم که باید بیش از این‌ها در این زمینه کار کرد. شاید وضعیت امنیتی و جو روانی فعلی عراق تا حدی بر این امر اثر گذاشته است، هر چند در این روز‌ها قرار است کنگره بزرگی در بزرگداشت شهید بزرگوار در عراق برگزار شود. قطعا گردهمایی ‌ها و کنگره ها، زمینه‌‌های مساعدی را برای آشنایی هر چه گسترده تر و عمیق تر با اندیشه‌‌های شهید صدر فراهم خواهند آورد و تأثیرات شگرفی در روند سیاسی و تفکر کل عراق خواهند داشت.

مجلس اعلا هنگامی که در ایران مستقر بود‌، درنشریاتش، از جمله الشهاده، به شکل بارز و مشخصی درباره شهید صدر سخن می‌گفت، اما اینک در تبلیغات رسمی مجلس اعلا، دیگر از آن تأکید خبری نیست. آیا این روش، با توجه به شرایط فعلی عراق، توسط مجلس اعلا اتخاذ شده است یا دلیل دیگری دارد؟

شهید صدر همواره سمبل مبارزات حق‌طلبانه ملت عراق بوده‌اند واین سمبل همواره همچون شمع فروزانی، مسیر و هدف و حتی شیوه ‌ها را به کل ملت عراق نشان می‌دهد. ما این تأثیر را کمتر می‌توانیم احساس کنیم؛ مگر اینکه عملا ببینیم. از جنبه عملی تمامی دفاتر مجلس اعلا، مؤسسه شهید محراب و بدر سالگرد‌های را برای شهید صدر گرفته‌اند و عکس ایشان به عنوان سمبل در تمام مقر‌های این سازمان‌ها وجود دارد. قابل ذکر است که در تمام این جلسات مجلس اعلا، همیشه در ابتدای جلسه با قرائت فاتحه از شهید صدر، حضرت امام و شهید حکیم یاد می‌شود، به همین دلیل من فکر نمی‌کنم کاهش چشمگیری وجود داشته باشد. ممکن است در یک جا این یادمان‌ها کمتر و در جای دیگر بیشتر بوده باشند، ولی در مجموع، شهید صدر پیوسته به عنوان سمبل این تلاش‌ها مطرح بوده‌اند و خواهند بود.

برخی معتقدند که نفوذ معنوی آیت‌الله العظمی سیستانی و نقشی که در عراق ایفا می‌کنند، موجب شده است که مجلس اعلا از تمسک به چهره آرمانی شهید صدر به شکلی که در ایران بود، فاصله بگیرد. شما در این مورد چه چیزی دارید؟ آیا چون مجلس اعلا، خود را مکلف به پیروی از فرامین آیت‌الله سیستانی می‌داند، از آرمانشهر شهید صدر و تبلیغ آن فاصله گرفته است؟

شهید صدر آرمان فقهی، آرمان سیاسی و آرمان فکری داشتند. بعد از شهید صدر، کسانی که تا زمان حیات ایشان به سن تکلیف نرسیده بودند، مقلد حضرت امام یا دیگر مراجع تقلید ازجمله آیت‌الله خوئی بودند. در حال حاضر مرجعیت عامه از آن آیت‌الله سیستانی است و ایشان مرجع حی و زنده‌ای هستند که ملت عراق از ایشان پیروی می‌کند و بالطبع در مواضع روزانه و مواضع سیاسی معاصر بایستی تابع مرجع حی و زنده بود، به خصوص که امور سیاسی هم از اموری هستند که مرجع در آن دخالت موضوعی می‌کند و نه فقط حکمی؛ بنابراین طبیعی است که ما در این فرآیند سیاسی، باید به حضرت آیت‌الله سیستانی رجوع کنیم. اما از نظر فکری و آرمانی، قطعا زیر ساخت مجلس اعلا، تفکرات شهید صدر و همچنین شاگردان ایشان، شهید حکیم و سایر شاگردانی است که قبلا در مجلس اعلا بودند.

هنگامی که آیت‌الله حکیم در ایران بودند، از نظر احیای نام و یاد شهید صدر و ایجاد یک جریان فرهنگی برای بازشناسی اندیشه‌‌های ایشان، چه آرمان‌هایی را برای عراق آینده در نظر داشتند و آیا این آرمان‌ها محقق شده‌اند یا نه؟ همچنین خاطراتی را از رابطه بین این دو شهید بزرگوار نقل کنید.

آنچه من از نزدیک دیدم، شاید یکی از افرادی که بیشترین تلاش را در راه زنده نگهداشتن اندیشه‌‌های پویا و منور شهید آیت‌الله صدر، مبذول می‌کردند؛ شاگرد ایشان، آیت‌الله حکیم بودند. البته شاگردان دیگر شهید صدر هم، در حد توانایی خود سعی کردند اندیشه‌‌های ایشان را تبلیغ و بیان کنند. بسیاری از کار‌هایی که شهید آیت‌الله حکیم انجام می‌دادند، بنا بر قول خود ایشان، مستند و مبتنی بر دیدگاه‌ها و اندیشه‌‌های آیت‌الله العظمی شهید صدر بود، از جمله در قضایای فعالیت جهادی یعنی حکم جهادی که شهید صدر بر ضد صدام صادر کردند، از این حکم پیروی کردند. در زمینه سیاسی، در جزوات و کتاب‌های شهید آیت‌الله حکیم شاهد پیروی ایشان از اندیشه‌‌های سیاسی شهید صدر هستیم. تمام تلاش‌های شهید حکیم در راستای بیان اندیشه‌‌های سیاسی شهید صدر بوده و گاهی هم به صورت جسته گریخته در آثار ایشان یا در سالگرد‌هایی که برای شهید صدر در اینجا می‌گرفتند، مشاهده می‌شد. برخی از تفکرات مورد نظر شهید آیت‌الله حکیم در عراق قابل اجرا بودند، ولی برخی هم با توجه به شرایط فعلی عراق شاید قابل اجرا نباشند، ولی ما به عنوان ادامه دهندگان راه شهدای بزرگوارمان در حوزه علمیه نجف، امیدواریم بتوانیم آن دیدگاه‌ها را پیاده کنیم. من می‌توانم صراحتا این مسئله را عنوان کنم که تمام فعالیت‌های آیت‌الله حکیم در راستای نظریات و دیدگاه‌های استادشان، شهید صدر بوده و این نکته در کتاب‌های آیت‌الله حکیم و در مقدمه ‌هایی که بر کتاب‌های شهید صدر نوشته‌اند، آمده است.

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره١٨