اجتهاد

نمونه اصلی این سخنان نبوی در زمینه مرجعیت فکری، حدیث ثقلین است… و نمونه اصلی سخن پیامبر در زمینه مرجعیت در عمل راهبری اجتماعی، حدیث غدیر است… رویکرد اسلامی استوار بر پایه تعبد به نصوص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم به این هر دو نص دست آویخت و به هر دو گونه مرجعیت ایمان آورد که همان رویکرد مسلمانان هوادار اهل بیت بود.
مرجعیت راهبری اجتماعی برای هر یک از امامان به معنای تسلط بر امور در طول دوران زندگی خود آن امام است؛ اما مرجعیت فکری، حقیقتی است ثابت و مطلق که به دوره زندگانی امام مقید نمی‌گردد. از این جا است که این مرجعیت، مفهوم عملی و زنده خویش را در هر دوره دارد. تا هنگامی که مسلمانان نیازمند فهمی مشخص از اسلام و آشنایی با احکام و حلال و حرام و آموزه‌ها و ارزش‌های آن هستند، به مرجعیتی فکری که از سوی خداوند متعال تعیین‌ شده نیز نیاز دارند که نخست در کتاب خدا نمود می‌یابد و سپس در سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم و عترت معصوم یعنی اهل بیت او تجلی دارد که به فرموده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم هرگز از کتاب جدایی نمی‌پذیرند.
اما رویکرد دیگر در میان مسلمانان که بر پایه اجتهاد به جای تعبد به نص استوار بود، پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم در همان آغاز، مرجعیت راهبری و اداره امور را به دست مردانی از مهاجران سپرد و این کار را بر پایه معیارهای متغیر و سیال و منعطف انجام داد. بر این اساس، با تکیه بر مشورتی محدود در مجلس سقیفه، بی‌درنگ پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم، ابوبکر اختیار کارها را در دست گرفت. آن گاه با انتخاب صریح از جانب وی، عمر به خلافت رسید. از آن پس نیز عثمان با انتخاب غیر صریح عمر، جانشین آن دو گشت. و تنها با گذشت یک سوم قرن از وفات رسول راهبر، این انحراف بدان جا انجامید که قدرت به دست فرزندان آزادشدگان (فتح مکه) افتاد که تا دیروز با اسلام جنگیده بودند.
اما در باره مرجعیت فکری باید گفت: پس از آنکه اجتهاد به ستاندن مرجعیت راهبری از اهل بیت انجامید، پذیرش مرجعیت فکری آنان (برای رویکرد دوم) دشوار بود … از سوی دیگر پذیرش آن برای شخص خلیفه‌ای که قدرت را در اختیار داشت، نیز دشوار بود؛ زیرا مقتضیات مرجعیت فکری با مقتضیات تسلط بر قدرت تفاوت دارد و این احساس که فردی برای تسلط بر قدرت و امور اجرایی سزاوار است، به این معنا نیست که می‌توان او را به امامت فکری نیز منصوب نمود و پس از قرآن و سنت، وی را برترین مرجع برای فهم دیدگاه اسلامی دانست؛ چراکه این امامت فکری درجه‌ای والا از فهم و معرفت و احاطه بر دیدگاه دینی و دریافت همه جوانب آن را می‌طلبد. روشن است که اگر از اهل بیت چشم بپوشیم، این ویژگی در هیچ صحابی دیگر به تنهایی یافت نمی‌شد … اما پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم با گذشت زمان و عادت یافتن تدریجی مسلمانان به این که اهل بیت و امام علی علیهم‌السلام را افرادی عادی بشمارند که زیر حکم دیگران قرار دارند، بی‌نیازی از اصل مرجعیت فکری آنان ممکن شد و مسلمانان توانستند آن مرجعیت فکری را به جایگزینی توجیه‌شدنی بسپارند. این جایگزین، نه شخص خلیفه، بلکه صحابه بودند. بدین سان، به تدریج اصل مرجعیت (فکری) صحابه به عنوان یک مجموعه‌ به جای مرجعیت اهل بیت نهاده شد …

تشیع و اسلام (در دست انتشار).

هر عرصه‌ای از زندگی را که ملاحظه کنیم، می‌بینیم که فعالیت در آن، شناخت مشخصی را می‌طلبد که چه‌بسا بخشی از این شناخت برای همه روشن و راحت باشد، اما بخش اعظم آن غیر واضح بوده و نیازمند تلاش علمی و تحمل سختی درس و بحث است… بر همین اساس، جوامع بشری نیز بدین‌صورت سامان یافته‌اند که در هر زمینه‌ای از معرفت و پژوهش، تعدادی از مردم تخصص پیدا می‌کنند و هر فرد در زمینه غیراختصاصی خویش به آنچه به طور بدیهی می‌داند بسنده کرده و درباره بیش از آن به متخصصین آن حوزه اعتماد می‌ورزد و مسئولیت تدبیر (مسائل) آن را به آنان وامی‌گذارد. این، در واقع نوعی تقسیم کار در میان مردم است که انسان‌ها به شکل فطری از دیرباز بر اساس آن عمل کرده‌اند.
اسلام نیز از این قاعده مستثنی نبود. بلکه بر همین شیوه که انسان در تمام عرصه‌های زندگی خویش در پیش گرفته، حرکت کرده و دو اصل اجتهاد و تقلید را بنیان نهاد. بر این اساس، اجتهاد همان تخصص در علوم شریعت، و تقلید اعتماد به متخصصان است. پس هر مکلفی که بخواهد از احکام شرعی آگاهی یابد، در درجه اول بر دانسته‌های بدیهی دینی کلی خود تکیه می‌کند، و برای دانستن بخشی از احکام دینی که به طور بدیهی قابل شناخت نیست، به مجتهد متخصص اعتماد می‌کند…
بنابراین تقلید یعنی سپردن مسئولیت، و از این رو تقلید نام‌گذاری شده است که مکلف، عمل خویش را مانند گردنبند (القِلادَه) (١) بر گردن مجتهدی که از او تقلید می‌کند، می‌اندازد و در واقع تقلید، تعبیری نمادین است از سپردن مسئولیت این عمل به مجتهد در مقابل خداوند سبحان. پس تقلید، تعصب و اعتقاد از سر جهل و بدون دلیل به آن‌چه دیگران عقیده دارند نیست.

(١) التقلید؛ قلّده القلاده: به گردن او گردن‌بند انداخت.

الفتاوی الواضحه (رساله عملیه شهید صدر)، ص ١٠٠.

نویسنده: سید نورالدین شریعتمدار جزائری

مقدمه

اسلام دین جامع و کاملی است، برای تمام نیازمندی‌های انسان و برخوردهای اجتماعی وی دارای برنامه و دستور است و با ارائه بهترین شیوه ممکن زندگانی و سرافرازی در این دنیا و سعادت در جهان دیگر رهنمودهای گسترده‌ای دارد. از سوی دیگر، احکام و قوانین آن در بستر زمان جاری است و اختصاص به زمان خاصی ندارد و همچون گردش خورشید و ماه که زمان را می‌سازد و بر آن دوام می‌بخشد، احکام اسلام پاسخ‌گویی به نیازهای فردی و اجتماعی بشر را در طول تاریخ بر عهده دارند و با گردش زمان در گردشند و ایست و توقف در جریان آن‌ها نیست و از زمان باز نمی‌مانند.

دین اسلام از آغاز پیدایش دین جهانی است؛ اختصاص به مکانی و یا زمانی مخصوص ندارد، برای نسل و گروه مخصوصی از بنی آدم نیامده، در قوانین خود مرز جغرافیایی تعیین نکرده و مرز جنسی در افراد انسان قرار نداده است.

دین اسلام از میان تمام ادیان آسمانی کامل‌ترین و پایان‌بخش تمام آن‌ها است، از این رو قوانین خود را تنها به اعمال فردی اختصاص نداده، تنها برای فرد نیامده و قوانین آن، مجموعه هدایت‌های فردی و برنامه‌های کارساز اجتماعی است که در تمام ابعاد و زوایای زندگی فردی و اجتماعی  بشر پاسخ‌گو می‌باشد.

اسلام دین کاملی است که تمام نیازهای واقعی انسان را در ارتباط با جسم، روح، عقل، احساسات، اندیشه، عاطفه، فردی و اجتماعی در تمام زمان‌ها و مکان‌ها در نظر گرفته، آن‌ها را سامان بخشیده و در تمام حرکت‌ها و سکون‌ها در بستر زمان مطابق با عقل و فطرت انسانی حکم و تشریع دارد و مسلمانان را در تمام شئون حیات فردی و اجتماعی از دیگر قوانین بی‌نیاز می‌کند و می‌تواند او را به بالاترین درجه کمال و اخلاق نیک و تقرب به خدا برساند. لیکن نقش اجتهاد را در این ویژگی دین اسلام، نباید فراموش کرد؛ چرا که رمز اساسی گردش دین در بستر زمان وابسته به اجتهاد است و باید به خاطر داشت کامل بودن احکام دین، جهانی بودن آن، فراگیری آن در تمام ابعاد زندگانی انسان‌ها تنها در سایه اجتهاد به دست می‌آید.

اجتهاد، مسلمانان را نسبت به احکام دین آشنا می‌سازد، آن‌ها را در روند آموزش برنامه‌های حیات‌بخش اسلام کمک می‌دهد، نسل حاضر را به نسل گذشته مرتبط می‌سازد، ارزش دین و سیادت مسلمین را به ظهور می‌رساند و در جامعه اسلامی گره‌گشائی می‌کند. بر این اساس هر مقدار که مشکلات جامعه بیشتر شود و برخوردهای اجتماعی افزون گردد نیاز به اجتهاد نیز زیادتر می‌گردد و تأثیر عمیق و حرکت احیاگرانه آن در راه به دست آمدن ارزش‌های شایسته، هویدا می‌شود.

آیه الله العظمی شهید سید محمدباقر صدر قدس‌سره‌ با نبوغ علمی، تیزاندیشی، ژرف‌نگری و واقع‌نگری در تمام مسائل اسلامی در عمر کوتاه، اما پر برکت خود توانست بسیاری از مسائل را بررسی نماید و با آینده‌نگری در مسیر حرکت و چرخش زمان آن‌ها را پیش‌بینی نماید.

از جمله مسائلی که از زوایای گوناگون مورد بررسی و ژرف‌نگری این محقق بزرگوار قرار گرفته، اجتهاد است. وی اجتهاد را گاهی از دیدگاه روند آینده آن، گاهی از دیدگاه فقه و اصول، گاهی از دیدگاه فهم و تفسیر اجتماعی نصوص دینی، گاهی با پیشنهاد منطقه فراغ تشریع، گاهی با طرح عنوان ولایت فقیه و دیگر مباحث مرتبط با اجتهاد بررسی کرده و با دقت در نظر، وسعت در بینش و گسترش در اندیشه در هر دیدگاهی علاوه بر بررسی روند کنونی آن، حرکت آن را در بستر زمان نیز بحث کرده است.

ما در این مقاله با استفاده از مقاله‌هایی که از ایشان به یادگار مانده است، دیدگاه‌های با ارزش این شخصیت اسلامی را در موضوع روند آینده اجتهاد بررسی و در چند بخش ارائه می‌دهیم و در هر بخشی فرازی را از مقاله‌ای می‌آوریم و برداشت خود را از آن بازگو می‌کنیم.

الف) هماهنگی حرکت اجتهاد با هدف و شیوه‌های استدلال

اجتهاد دارای هدف بسیار گسترده‌ای است که با حرکت به سوی آن، دین تمام ابعاد زندگی را فرا می‌گیرد و در سایه این حرکت، کامل بودن و جامع بودن آن به دست می‌آید.

اگر اجتهاد از حرکت به سوی هدف خود بازماند یا منحرف گردد، احیاگری دین در شئون حیات به رکود و خمود می‌گراید. مقصود از هدف اجتهاد، نتیجه‌ای است که از آن انتظار می‌رود و مجتهد درصدد به دست آوردن و پیاده کردن در صحنه‌های گوناگون حیات است.

حرکت اجتهاد و مسیر آن باید به سوی این هدف گسترده باشد تا فراگیری اسلام در تمام صحنه‌ها حاصل گردد. اگر چرخش اجتهاد به سوی هدف نباشد و یا هدف اصلی از میان برود و هدفی کاذب جانشین گردد و یا بخشی ازهدف نادیده گرفته شود، اجتهاد نیز از حرکت می‌ماند و یا دست‌خوش تغییر و دگرگونی می‌گردد. رابطه اجتهاد با هدفش به گونه‌ای است که همراه با گستردگی آن گسترده می‌شود و با نادیده گرفتن بخشی از هدف، محدود می‌گردد.

اجتهاد برای رسیدن به هدف خود به مقدمات، عوامل و شیوه‌های استدلال نیاز دارد که دست آوردن آن هدف به کار گرفته می‌شوند. در حقیقت همان نقشی را که هدف در حرکت اجتهاد دارد، مقدمات، عوامل و شیوه‌های استدلال نیز دارند؛ هرگونه دگرگونی در شیوه‌های استدلال، حرکت اجتهاد را دگرگون می‌سازد و هر اندیشه تازه می‌تواند این حرکت را تغییر دهد. از این رو چگونگی اندیشه، ژرف‌نگری و پیچیدگی آن می‌تواند اجتهاد را ژرف و پیچیده نماید و ساده‌اندیشی و کم‌دقتی در آن، اجتهاد را بی‌ارزش نماید. اگر مجتهد در شیوه استدلال، یک دلیل و یا یک اندیشه را در نظر بگیرد و از دیگر دلیل‌ها و اندیشه‌ها غافل بماند و آن‌ها را بررسی ننماید در رسیدن به هدف کامل، باز می‌ماند و در چگونگی اجتهاد دگرگونی حاصل می‌شود.

از آنجا که بررسی اندیشه فقهی با ظهور عرفی ادله است، مجتهد باید تمام اندیشه‌های گوناگون در ارتباط با فهم عرفی دلیل وقرینه‌های حالی، مقالی و مقامی و دیگر شواهدی که مفهوم دلیل را مشخص می‌سازد، بررسی کند و از آن‌ها کمک بگیرد و به هر مقدار که این اندیشه‌ها را در نظر داشته باشد و شیوه  استدلال را گسترده‌تر نماید حرکت اجتهادی او نیز گسترده‌تر خواهد شد. مجتهدی که با مجموعه قراین، شواهد و اندیشه‌های گوناگون در ارتباط با موضوع مورد بررسی آشنا باشد در شیوه استدلال به تأسیس اصل نیاز ندارد و با استفاده از گسترش فهم و درک و نیز استفاده از شواهد و قراین به آسانی و سهولت می‌تواند از تردد و توقف در رأی، خود را رها ساخته و با توانایی کامل، حکم شرع را استنباط نماید.

یکی از ویژگی‌های اجتهاد در مذهب شیعه، نقش بسیار مهم و حساس آن در حوادث زندگی مسلمان‌ها بوده است و در طول تاریخ غیبت امام زمان -عجل الله فرجه- با دگرگونی حوادث تاریخ، دست‌خوش دگرگونی شده است.

اجتهاد در حرکت خود و ظهور در حوادث مختلف با شیوه‌های تازه استدلال و اندیشه‌های گوناگون علمی روبه‌رو گشته و با هم‌آهنگی با آن‌ها مسیر خود را پیموده است. اجتهاد پویای شیعه به رغم تضییقات و گرفتاری‌هایی که از جانب ستم‌گران در طول مسیر خود تحمل کرده است، راه خود را بدون توقف پیموده است و اگر در حرکت خود دچار فراز و نشیب شده، در اثر دگرگونی شیوه‌های استدلال و یا تغییر در گستردگی و یا تنگنایی در هدف بوده است. امام خمینی; در این زمینه چنین می‌گوید: «فقه شیعه غنی‌ترین فقه در جهان است که قانون‌گذاری اسلام را به عهده دارد که با تلاش علمای شیعه در طول تاریخ تشریح شده و گسترش یافته است».[۱]

هزاران مسئله که مورد ابتلای مردم و حکومت‌ها بوده است فقهای بزرگوار آن‌ها را بررسی کرده و اندیشه‌های گوناگونی را در ارتباط با آن‌ها ابراز داشته‌اند، هر چند برخی از مسائل در زمان‌های گذشته مطرح نشده و یا موضوع نداشته است. امروز بر فقها لازم است که با آزادی کامل اندیشه‌های گوناگون اجتهاد را در تمام صحنه‌های زندگی بررسی نمایند، هر چند آن اندیشه‌ها در بررسی آن مسائل در تعارض و تضاد با هم باشند.[۲]

شهید صدر هم‌آهنگی میان حرکت اجتهاد را با هدف و شیوه‌های استدلال، در چندین مقاله بازگو کرده است. وی در مقاله «الاتجاهات المستقبله لحرکه الاجتهاد» چنین می‌گوید: آینده روند اجتهاد بر اساس دو عامل محدود می‌شود و راه‌کارهای خود را بر وفق این دو عامل به دست می‌آورد وآن دو عامل «هدف» و «فن» است.

اگر در این دو عامل، دگرگونی و تغییری پیدا شود حرکت اجتهاد نیز دگرگون می‌گردد. مقصود از هدف، نتیجه‌ای است که حرکت اجتهاد برای به دست آوردن آن انجام می‌گیرد و در حقیقت برای تحقق و پیدایش آن، مجتهد کوشش می‌نماید.

مقصود از فن، سخت‌کوشی و ژرف‌نگری در شیوه‌های استدلال است که در مراحل اجتهاد با تطور در اندیشه‌های علمی ظاهر می‌گردد.

ما برای بررسی روند حرکت اجتهاد در آینده و پیش‌بینی مسیر آن ناچاریم ابتدا مقدمات، زمینه‌ها و بذرهایی که تشکیل‌دهنده حرکت اجتهاد در واقعیت جهان امروزی است را بررسی نماییم و با مرتبط دانستن آن‌ها با دو عامل، روند آینده آن بذرها را پیش‌بینی بنماییم و بگوییم چگونه این بذرها رشد می‌کند و حرکت اجتهاد را تغییر می‌دهد. روند آینده اجتهاد بر دو بخش پیش‌بینی می‌شود: ١- روند آینده اجتهاد بر اساس عامل فن در حرکت، ٢- روند آینده اجتهاد بر اساس هدف گسترده اجتهاد.[۳]

بنابراین، شهید صدر در این فراز از نوشتار خود چرخش حرکت اجتهاد را بر دو عامل فن و هدف قرار داده و فراز و نشیب این حرکت را در بستر زمان در پرتو بینش‌ها و روش‌ها در به کارگیری آن دو عامل دانسته است.

ب) گستردگی در هدف اجتهاد

رویدادهای زندگی در حالات فردی و برخوردهای اجتماعی که برای هر مسلمان پیش می‌آید باید از طریق اجتهاد بررسی گردد و حکم شرع در ارتباط با آن‌ها مشخص شود. در زمان غیبت امام(ع)‌ اجتهاد وسیله‌ای است که در پیش روی فقیه قرار گرفته است تا بتواند با به کارگیری آن میان پدیده‌های مختلف زندگی و فقه اسلامی هم‌گامی و هم‌سویی برقرار کند. از این‌رو نمی‌توان هدف در به کارگیری اجتهاد را محدود دانست یا در گونه‌ای مخصوص متوقف ساخت.

وظیفه‌ای که در زمان غیبت بر دوش فقیه گذاشته شده است هم‌گام شدن با تمام رویدادهای تازه و نوین زندگی با توجه به پیشرفت تمدن بشری در طول تاریخ و تحول جامعه‌های انسانی در روابط با یکدیگر و پیدایش نیازهای جدید است. در حقیقت، هدف از به کارگیری اجتهاد، ادای این وظیفه گسترده در تمام حوادث و پدیده‌ها است. این هدف در توقیع شریف از سوی امام زمان(ع)‌ در زمان غیبت بر عهده مجتهد قرار داده شده است: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا».[۴]

در این نامه ارزشمند امام(ع)‌ مجتهد را پاسخ‌گو در تمام وقایع و حوادث دانسته و از مردم خواسته است که در به دست آوردن احکام شرع در تمام جزئیات زندگی، حالات فردی، برخوردهای اجتماعی و پدیده‌هایی که در زندگانی رخ می‌دهد به مجتهد مراجعه نمایند و بر اساس همین دستور حرکت اجتهاد در هم‌گام کردن فقه با رویدادهای گوناگون زندگی قرار می‌گیرد. همان گونه که در بستر زمان، رویدادها استمرار دارد و در راستای چرخش روز و شب پدیده‌های گوناگون پیدا می‌گردد، اجتهاد نیز بر اساس منابع و مبانی ویژه خود استمرار داشته باشد تا بتواند هم‌گام با جریان زمان و در پهنای گسترده حوادث و وقایع، پاسخ‌گویی کامل باشد.

اجتهاد به حالات فردی و عبادت‌های شخصی مانند طهارت و نماز محدود نیست و باید آن را در نظام اجتماعی مسلمانان، روابط داخلی، خارجی، سیاسی، اقتصادی، روانی، حقوقی، فلسفی، اخلاقی، آموزشی، جنگ، صلح و دیگر پدیده‌ها و نیازها به کار گرفت. شهید صدر قدس‌سره‌ با درک این حقیقت در مناسبت‌های مختلف به هدف گسترده اجتهاد اشاره کرده و برای غافل نشدن از آن هشدار داده است. وی در مقاله «فقه و اصول» می‌گوید: دامنه دانش فقه برای عملیات استنباط به اندازه‌ای گسترده است که همه رویدادها و پیشامدهایی را که در زندگی انسان پدید می‌آید، در بر می‌گیرد؛ زیرا در هر پیشامدی باید به فعالیت پرداخت تا حکم مربوط به دست آید.[۵]

وی در مقاله «الاتجاهات المستقبله» می‌گوید: به اعتقاد من همگی بر گستردگی هدفی که حرکت اجتهاد به دنبال آن است و از آن تأثیر می‌پذیرد، اتفاق نظر داریم و آن ایجاد توانایی برای مسلمان است تا بتواند زندگی خود را با اندیشه اسلامی هم‌گام نماید و این هم‌گامی ممکن نیست مگر با حرکت اجتهاد که با این حرکت، دانستنی‌های این اندیشه و تفصیلات آن مشخص می‌گردد.

برای این‌که گستردگی هدف اجتهاد را به روشنی دریابیم لازم است میان دو صحنه از زندگانی که باید با احکام اسلام هم‌سو شوند جدایی انداخته و آن‌ها را شناسائی کنیم.

١ـ هم‌سو کردن اندیشه اسلامی با حالت فردی انسان و آن‌چه در ارتباط با سلوک فرد و کارهای شخص اوست.

٢ـ هم‌سو کردن اندیشه اسلامی با صحنه اجتماعی زندگانی و برپاداشتن زندگانی جامعه بشری بر اساس نیازهایی که در اجتماع پیدا می‌شوند در برخوردهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی.[۶]

شهید صدر در این دو فراز هدف اجتهاد را از کوته‌نگری و محدودیت بیرون کرده و آن را در تمام صحنه‌های زندگانی انسان قرار داده است.

وی هدف اجتهاد را شامل نیازهای فردی، حالت‌های شخصی، برخوردهای اجتماعی، روابط انسان‌ها در میان جامعه خودشان و ارتباط با جامعه‌های دیگر دانسته و این هدف، همان جهان شمولی و فراگیری اسلام در تمام صحنه‌های زندگی است که از ویژگی‌های این شریعت است و اجتهاد نیروی محرک این ویژگی است. پس باید اجتهاد را در تمام عرصه‌های حیات انسان جاری ساخت تا احیاگری دین در تمام صحنه‌های فردی و اجتماعی راه خود را پیدا کند و هدفی را که دین برای تحقق آن تلاش دارد ظاهر گردد تا مسلمان در پرتو آن هدف، از دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و قانون‌ها بی‌نیاز گردد.

ج) دوران کوته‌نگری در هدف اجتهاد

اجتهاد به معنای به دست آوردن حکم شرع از منابع اصیل اسلامی (کتاب، سنت، عقل و اجماع) که شیعه به آن پای‌بند است از اوایل ظهور اسلام وجود داشته است، اما مقدمات به کارگیری آن مانند امروز گسترده نبوده و فهم و درک معنای آیات قرآن وسنت پیامبر با مقدمات بسیار ساده‌ای انجام می‌شده است.

در آن زمان اگرچه به کارگیری اجتهاد ساده و بسیط بوده است، لیکن با شتاب به سوی هدفی گسترده حرکت می‌کرد. در زمان امامان معصوم؟عهم؟‌ که جوامع اسلامی رو به گسترش نهاد و شیعیان در بلاد مختلف اسلامی سکونت یافتند و دسترسی به امام معصوم برای تمام آن‌ها میسر نبود تا بدون واسطه حکم الهی را شناسائی کنند، نیاز به اجتهاد بیشتر شد و اجتهاد صحیح به معنای کامل خود رواج پیدا کرد؛ هر چند واژه اجتهاد در زمان امامان معصوم؟عهم؟‌ به دلیل برداشت سوء دیگران از آن و به کارگیری آن در اظهار رأی شخصی و تأویل و قیاس رایج نبوده است بلکه از اجتهاد بدین معنا نهی شده و به کارگیری آن مورد سرزنش و توبیخ قرار گرفته است.

اجتهاد به معنای صحیح که از آن به واژه تفقه، معرفت، تفریع و استنباط تعبیر شده است مورد تأکید امامان نیز بوده و به آن فرمان داده و آن را آموزش می‌دادند. امام رضا(ع)‌ می‌فرماید: «عَلَینَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ‌ وَ عَلَیکمُ‌ التَّفْرِیعُ؛[۷] بر عهده ما است بیان منابع و ریشه‌های احکام و بر عهده شماست شناسایی احکام از این منابع».

امام صادق(ع)‌ فرمود: «إِنَّمَا عَلَینَا أَنْ نُلْقِیَ إِلَیکم‌ الْأُصُولَ وَ عَلَیکمْ أَنْ تُفَرِّعُوا؛[۸] بر عهده ماست که ریشه‌ها و اصول را بیان کنیم و برعهده شماست شناسایی احکام از آن‌ها».

در هر شهری که شیعیان به ائمه؟عهم؟‌ دسترسی نداشتند، نمایندگانی که از بهترین شاگردان آن‌ها بودند به دستور و فرمان آن‌ها اجتهاد می‌کردند و پرسش‌های دینی مردم را پاسخ می‌دادند. امام باقر(ع)‌ به ابان بن تغلب فرمود: «درمسجد بنشین و برای مردم فتوا بده و پاسخ‌گوی پرسش‌های آنان باش».[۹]

ازآغاز غیبت امام(ع)‌ ومحروم شدن مردم از دیدار آن حضرت، اجتهاد در میان شیعه رواج بیشتری گرفت و مجتهدانی مانند ابن جنید، ابن ابی عقیل، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی از پیش‌کسوتان این فن به جوامع اسلامی خدمت کردند و حرکت اجتهاد را با اندیشه‌های گوناگون از علوم اسلامی و با به کارگیری بسیاری از علوم به عنوان مقدمات اجتهاد، بسط و گسترش دادند؛ گرچه در طول تاریخ، شیعیان بر اثر ستم ستم‌گران و دنیاپرستان از صحنه سیاست و حکومت برکنار بودند و به علت نبودن زمینه اجرایی احکام، در صحنه زندگانی تقیه می‌کردند. از این رو بسیاری از اهداف گسترده اجتهاد در بستر زمان به فراموشی سپرده شد و از روی ناچاری مجتهدان شیعه تنها به بکارگیری اجتهاد در احکام فردی و عبادی بسنده کردند و از حرکت به سوی تمام اهداف اجتهاد که بخش بزرگی از آن احکام اجتماعی، اقتصادی، حقوقی، کیفری، سیاسی و حکومتی بود، صرف نظر نمودند. دشمن که در انتظار فرصت برای کوبیدن اسلام بود از این وضعیت بهره گرفت. توطئه جدایی دین از سیاست، ناتوانی اسلام برای اداره جامعه، جای گزین کردن قوانین بیگانگان، بدبینی نسبت به احکام اسلام و در نتیجه کنار گذاشتن دین از صحنه زندگانی مردم و بهره‌کشی دشمن از مسلمان‌ها و سیادت بر آن‌ها نتیجه این وضعیت بود. علمایی که از دیرزمان به این خطر توجه پیدا کردند به مسلمان‌ها و علمای اسلام هشدار دادند و آن‌ها را از کوته‌اندیشی در مسایل دینی برحذر داشتند. شهید صدر از جمله فقهایی بود که نسبت به این خطر هشدار داد و با فریاد رسا و قلم شیوا مسلمان‌ها و فقهای شیعه را متوجه این خطر ساخت.

وی در مقاله «الاتجاهات المستقبله لحرکه الاجتهاد» می‌گوید: حرکت اجتهاد از جهت مبدأ و از ناحیه اندیشه‌ای خود، هر دو صحنه را فرا می‌گیرد؛ زیرا هر دو صحنه در عقیده شیعه یکسان‌اند.

لیکن در تاریخ شیعه حرکت اجتهاد بیشتر به سوی حالت فردی بوده است و مجتهد در هنگام استنباط حکم شرعی در ذهن خود حالت فردی مکلف را تصور می‌کند که می‌خواهد زندگی فردی خود را با اندیشه اسلامی هم‌گام نماید.

مجتهد، جامعه‌ای را تصور نمی‌کند که می‌خواهد زندگی اجتماعی خود را بر اساس اسلام استوار کند.

این محدودیت و کوته‌نگری در هدف بر اثر شرایط ویژه و پیشامدهای تاریخی است که برای شیعه پیدا شده است؛ زیرا در بستر تاریخ اسلام، حکومت به دست اهل سنت افتاد و شیعه از آن برکنار شد و همین برکناری از سیاست سبب شد که شیعه در هدف اجتهاد کوته‌نگری داشته باشد و آن را محدود سازد و این اندیشه در اذهان رسوخ کند که یگانه مورد به کارگیری اجتهاد، حالت فردی انسان است و چنین بود که در ذهن فقیه، اجتهاد با چهره فرد مسلمان ارتباط پیدا کرد نه با چهره اجتماع مسلمانان.[۱۰]

د) پیامدهای کوته‌نگری در هدف اجتهاد

کوته‌نگری در هدف اجتهاد در دوران ستم و تنگنایی، پیامدهای ناگواری برای اسلام و مسلمانان در برداشت که در ذیل به آن‌ها اشاره می‌شود:

١ـ  کاستی در رساله‌های عملیه

رساله‌های عملیه که در این دوران نگارش یافته تنها به مسایل عبادی فردی اکتفا کرده و از بیان مسائل حکومتی، نظامی، سیاسی، حقوقی، کیفری و بسیاری دیگر از مسائل مهم اجتماعی چشم‌پوشی کردند. بسیاری از موضوعات مورد ابتلا، مانند مقدار دقیق کر، حدود دقیق مسافت شرعی که موجب شکسته شدن نماز می‌گردد ـ به بیانی که مردم امروز آن را شناسایی کنندـ فراموش گردید و از سوی دیگر به مقادیر و موازین قدیمی که از رده خارج شده و حتی برای خود مجتهد نیز قابل شناسایی کامل نیست یا با مقادیری که قابل تشکیک و کم و زیاد شدن است اکتفا شد، چنان‌که در مواردی نیز مقلدانِ خود را به عرف ارجاع دادند که در واقع حواله دادن به امر مجهول و گمی است.

٢ ـ  بیرون کردن مسائل اجتماعی از صحنه اسلام

در این دوره نگرش در اجتهاد به وظایف فردی گراییده و وظایف عمومی و اجتماعی را از دایره اجتهاد بیرون ساخته و بررسی منابع اسلامی را در اندیشه فردگرایی محصور کرده و تنها در مسائل فردی به کارگرفته است. به عنوان نمونه به هنگام اختلاف در ثبوت هلال در ایام حج برای حاکم اهل سنت و عدم ثبوت آن برای شیعه مسئله را از دیدگاه اجتماعی مورد بررسی قرار نمی‌دادند و آن را به عنوان موضوعی که مورد ابتلای جامعه شیعه است (که وظیفه دارد حج خود را موافق با وظیفه شرعی انجام دهد) در نظر نمی‌گرفتند، بلکه از دیدگاه فرد بررسی می‌کردند. به فرد دستور می‌دادند که باید وقوف در عرفات و مشعر را به تنهایی در زمان مخصوص درک کند. خوب، درک مواقف در آن زمان برای یک فرد مزاحمت و گرفتاری نداشت؛ یک فرد می‌توانست در عصر نهم به اعتقاد خودش به عنوان وقوف از عرفات عبور کند و در شب پس از آن به عنوان عبور از مشعر درک وقوف نماید. اما اگر تمام شیعیان بخواهند وقوف عرفات و مشعر خود را برخلاف دیگران در روز دیگری انجام دهند نمی‌توانند و برای آن‌ها گرفتاری پیدا خواهد شد. فرض کنیم یک فرد بتواند برخلاف دیگران در روزی دیگر وقوف کند، لیکن انجام وقوف از یک فرد نمی‌تواند مشکل عمومی را حل کند.

همچنین فردگرایی در دیگر موارد تقیه از هلال شوال، عید فطر، وضو، نماز و دیگر عبادت‌هایی که دچار تقیه می‌گردند یا عناوین ثانویه مانند ضرر، حرج، عسر، اضطرار و اکراه که سبب رفع حکم اولی می‌شود و نیز تعارض و تزاحم حقوق و برخورد آن‌ها با یکدیگر از جمله مسائلی است که اگر با دید اجتماعی به آن‌ها نگاه شود می‌تواند راه‌گشا باشد و بسیاری از مشکلات را حل کند و اگر با دید فردی به آن‌ها نگاه شود مشکلات جامعه بر جای خود باقی می‌ماند و احکام شرع ناتوان از اداره جامعه می‌شوند.

٣ـ جدایی دین از سیاست

هرگاه اجتهاد تنها در راه وظایف فردی به کار گرفته شود و از وظایف اجتماعی در آن چشم‌پوشی گردد، زمینه برای توطئه دشمنان اسلام و تبلیغ سوء علیه اسلام آماده می‌شود، آن گاه نغمه ناتوانی اسلام برای اداره اموراجتماعی و در نتیجه جدایی دین از سیاست سر داده می‌شود.

زمانی که اجتهاد مسائل بانکی و اقتصادی را از دیدگاه اجتماعی بررسی نکند و اقتصاد جامعه بر اساس منابع اسلامی اصلاح نگردد، جامعه اسلامی رو به سوی بنیادهای اقتصادی غربی و دشمنان دین می‌آورد. هر چند در گفتار هم شعار کامل بودن دین و جهانی بودن آن سر داده شود، اما در عمل، باید برای حل مشکلات اجتماعی و اقتصادی به دشمن رو می‌آورد. در مسائل حقوق اجتماعی و روابط خارجی نیز هر گاه به معیارهای دینی توجه نشود، زمینه برای نفوذ قوانین حقوقی و روابط اجتماعی بیگانگان فراهم می‌شود. آن گاه باید به متخصصان خارجی پناه برد و در نتیجه، اعتراف به ناتوانی اسلام برای اداره جامعه نمود و با دشمنان دین هم‌صدا شد که دین از سیاست جداست و ارتباطی میان این دو نیست و دین‌داران باید از صحنه سیاست کنار بروند و در نهایت دین افسانه‌ای بیش نیست که در اثر عواملی در ذهن‌ها رسوخ کرده است!! ـ العیاذ بالله.

۴ ـ رها شدن بخش بزرگی ازمعارف اسلامی

وظایف اجتماعی از دیدگاه اسلام بخش بزرگی از فقه را تشکیل می‌دهد. بسیاری از ابواب مستقل فقه در ارتباط با وظایف اجتماعی است؛ مانند باب جهاد، قضا، قصاص، دیات، امور اقتصادی و حکومت اسلامی و دیگر ابواب فقهی که به طور مستقل در ارتباط با جامعه است، حتی برخی از ابواب فقه نیز که عنوان کلی آن‌ها در ارتباط با جامعه نیست، اما به نوعی با جامعه در ارتباط است، مانند نماز جمعه در کتاب صلات، پاره‌ای از مسائل خمس، زکات، امر به معروف و نهی از منکر، اجاره، خرید و فروش و دیگر معاملات.

بالاخره کوتاه‌نگری در اجتهاد سبب می‌شود که تمام این احکام که بخش بزرگی از فقه هستند، متروک بمانند و مورد بررسی قرار نگیرند و در حوزه‌های علمیه تدریس نشوند، حتی دانشجویان دینی هم برای فراگیری آن‌ها رغبتی نداشته باشند و با گذشت زمان این مسائلِ بسیار مهم به فراموشی سپرده شود. این واقعیت تلخ در حوزه‌های علمیه وجود داشت که بسیاری از کتاب‌های فقهی از رده  آموزشی خارج شده بود (مانند کتاب قضا، قصاص، دیات، حدود، جهاد) و تدریس نمی‌شد و فراگیری آن‌ها به عنوان تضییع عمر و اتلاف وقت به حساب می‌آمد.

پس از پیروزی انقلاب در ایران و برقراری حکومت جمهوری اسلامی در این کشور، زمینه تدریس و آموزش این گونه معارف اسلامی فراهم شد و فقه و اجتهاد به مهد اصیل خود برگشت و کارآیی آن در تمام زمینه‌های فردی و اجتماعی هویدا شد.

امام راحل فرمود: اکثر حوزه‌های علمیه یک بُعدی بود و طلاب با این‌که خیلی زحمت می‌کشیدند ولی فقه متمرکز شده بود در چند باب متعارف.[۱۱]

باید دانست پیامدهای کوته‌اندیشی در فقه، تقصیر یا قصوری را به فقهای گذشته وارد نمی‌کند و آن‌ها را متهم به خطا نمی‌سازد؛ زیرا این کوته‌نگری از ستم ستم‌گران و دنیاپرستان بود؛ شرایط زمان و مکان زندگانی این محدودیت را بر آن‌ها تحمیل کرده بود، چنان‌که تجدیدنظر در فقه معاصر از شرایط زمان است که برای ما پیدا شده و چه بسا تجدیدنظرهای دیگری که در بستر زمان برای فقهای آینده پیدا شود و بینش ما را نسبت به بینش تازه آن‌ها محدود نشان دهد و بررسی و تحقیقات تازه ما که به دنبال رهایی از تنگنای گذشته است باز هم گرفتار تنگنا باشد که با اندیشه گسترده آیندگان گسترده‌تر گردد.

هرعصر و دوره‌ای از تاریخ تطور فقه و اجتهاد، تجدید بنیادی نسبت به گذشته است و دوره‌های قبل مانند پله‌هایی برای ترقی و تعالی فقه بوده و خواهد بود و این چرخش حرکت اجتهاد استمرار داشته و دارد، با این حال برخی از احکام اسلام مانند قصاص، حدود، ارث، ازدواج، طلاق و مانند اینها برجای خود ثابت است. اجتهاد گذشتگان راه‌گشایی برای آیندگان بوده است، حتی مثال‌ها و نمونه‌های فقهی که در فقه گذشتگان بوده وبه مارسیده است برای ما بی‌فایده نیست و می‌توان از همین نمونه‌ها و مثال‌ها برای نمونه‌هایی که در عصر ما در پدیده‌های نو یافت می‌شود استفاده کرد و فقه معاصر را از آن‌ها دریافت نمود. پرسش و  پاسخ‌های فقهی گذشته می‌تواند در پاسخ نیازهای نو امروز راه‌گشا باشد.

در هر حال پیامدهای نادرست کوتاه‌نگری در اجتهاد فقه شیعه را در زمانی طولانی از صحنه زندگی مردم خارج ساخت و همین پیامدها فقهایی را مانند شهید صدر را وادار کرد که مسلمانان را از خطر آن هشدار دهد. ایشان در مقاله «الاتجاهات المستقبله» برخی از این پیامدها را گوشزد می‌نماید و فقیهان و خبرگان دین را از آن‌ها آگاه می‌نماید و چنین می‌گوید:

کوته‌نگری در اجتهاد و تنها حالت فردی را در هدف آن به کارگرفتن، سبب شد که بسیاری از مسائل فقهی به فراموشی سپرده شود. این نگرش موجب شد که مجتهد در هنگام اجتهاد و استنباط احکام تنها فرد مسلمان را در نظر بگیرد و نیاز فردی را بررسی نماید و نیازهای اجتماعی مسلمانان را کنار بگذارد و وظایف فردی را جای‌گزین وظایف اجتماعی نماید. یک‌سونگری ذهنی فقیه تنها کوته‌نگری در اجتهاد را به بار نیاورد و موضوع فقه را تنها به بخشی از آن اختصاص نداد، بلکه به تدریج سبب شد که فردگرایی در ذهن فقیه رسوخ کند و رسوب نماید و نسبت به شریعت تنها از دیدگاه فردی بیندیشد؛ زیرا رسوخ جنبه فردی در ذهن فقیه و اندیشیدن به فرد و مشکلات فردی سبب شد که در دیدگاه خود نسبت به اسلام واکنش فردگرایی داشته باشد و اندیشه در ارتباط با دین را تنها از حوزه فرد بررسی کند. گویا به کارگیری واقعیت شریعت تنها در حالت فرد است و فقیه باید برای درمان نیازهای فردی بیندیشد و تنها جنبه فردی از زندگانی را با اسلام هم‌سو نماید.

اینک برای نمونه دو مورد از مسائل علم فقه و اصول را ذکر می‌کنیم و در ضمن بیان آن‌ها روشن می‌شود که چگونه فردگرایی در هدف اجتهاد، سبب فردگرایی خود شریعت شده و دین را تنها به جنبه فردی اختصاص داده است.

در اصول در مباحث دلیل انسداد انتخاب می‌گویند: تا زمانی که بدانیم در شرع تکالیف و دستوراتی هست و نمی‌توانیم از راه قطع آن‌ها را به دست بیاوریم لازم است برای شناسایی آن‌ها گمان را به کار گیریم. این اندیشه را اصولی‌ها نپذیرفته و آن را مردود می‌دانند و می‌گویند چرا پس از انسداد باب علم، به ظن روی بیاوریم!؟ ما می‌توانیم مکلف را به احتیاط وادار کنیم، به گونه‌ای که مکلف در هر واقعه‌ای به جای به کارگیری ظن در راه شناسایی وظیفه، احتیاط کند و با احتیاط از تکلیف شرع فراغ ذمه پیدا نماید. از سوی دیگر، هر گاه گسترش احتیاط سبب حرج و سختی شد هر مکلفی می‌تواند احتیاط را به مقداری که حرج نباشد، کم کند.

با تأمل در این فرضیه پی می‌بریم که چگونه فردگرایی در این اندیشه بر صاحب‌نظران آن تسلط یافته است؛ زیرا دستور شریعت به کم کردن احتیاط هر فرد مکلف در زمانی است که تشریع آن تنها برای فرد باشد و اگر شریعت برای اداره جامعه و تشخیص وظایف اجتماعی باشد نمی‌تواند دستور فردی بدهد و تنها پاسخ‌گوی نیاز فرد باشد؛ زیرا ممکن است یک فرد بتواند زندگی خوب را بر اساس احتیاط قرار دهد اما تمام افراد جامعه نمی‌توانند روابط اجتماعی، اقتصادی، بازرگانی و سیاسی خود را بر اساس احتیاط قرار بدهند.

نمونه فقهی را از اعتراض مشهوری می‌گیریم که فقها در مورد قاعده «لا ضرر و لا ضرار» مطرح کرده‌اند. آن‌ها گفته‌اند: قاعده لا ضرر هر حکم ضرری را که در اسلام باشد برمی‌دارد با این‌که در اسلام احکام ضرری بسیار است، مانند تشریع دیات، قصاص، ضمان، زکات؛ زیرا با پرداخت دیه یا تحمل قصاص بر قاتل ضرر وارد می‌شود، همچنان‌که با پرداخت عوض مال برای کسی که بر کسی که مال دیگری را تلف کرده و نیز بر کسی که باید زکات بپردازد، ضرر مالی وارد می‌شود.

لیکن این اعتراض از ناحیه دیدگاه فردی به فقه وارد می‌شود؛ زیرا این فردگرایی سبب شده است که آن‌ها خیال کنند اینها ضرر است، اما اگر از دیدگاه اجتماعی به این احکام نگاه شود و مصالح اجتماع در نظر گرفته شود، اینها حکم ضروری نیست، بلکه خالی بودن شریعت از تشریع ضمان و حقوق مالی ضرری است.

دیدگاه فردی در ذهن فقیه موجب می‌شود که فقیه همیشه در اندیشه حل مشکل فرد مسلمان باشد نه جامعه مسلمانان. برای مثال او تلاش می‌کند تا دادوستد فرد را با بانک ربوی حل کند و با یافتن نشانه و پیشنهاد دادن راهی قانونی گذران معاش فرد مسلمان را حل کند. در حالی که نظام بانک‌داری ربوی مشکلی از مشکل‌های جامعه است و اگر با پیشنهاد راه مشروع و قانونی واقعیت معاش فرد را با شرع هم‌سو نماییم باز مشکل اجتماعی این واقعیت به حال خود باقی می‌ماند و حل نشده است.

کوته‌نگری در فقه و رسوخ فردگرایی در ذهن فقیه در فهم نص شرعی و مفهوم دلیل شرعی نیز اثر کرده است. از این رو شخصیت حکومتی پیامبر یا امام را فراموش کرده و آن را به ذهن خود راه نمی‌دهد و هر گاه از طرف پیامبر نبست به چیزی نهی وارد شده باشد، مانند نهی اهل مدینه از زیاده‌روی در مصرف آب، فقیه فردگرا این نهی را یا بر نهی تحریمی یا بر نهی کراهتی حمل می‌کند در حالی که این نهی نه تحریمی است و نه کراهتی بلکه نهی حکومتی است و پیامبر از جهت حاکم بودن و رئیس دولت بودن در زمانی مخصوص از چیزی نهی می‌کند و نمی‌توان آن نهی را حکم عمومی در تمام زمان‌ها و مکان‌ها دانست و از آن استفاده کرد. از سوی دیگر فقیه فردگرا نمی‌تواند نصوص و دلیل‌های شرعی را با روح واقعیت هم‌گام نماید و از آن‌ها قاعده کلی اتخاذ نماید لذا برای به دست آوردن یک موضوع آن را تجزیه می‌کند و حکم‌های گوناگونی را برای آن یک موضوع ملتزم می‌شود.

در کتاب اجاره این مسئله مطرح است که آیا مستأجر می‌تواند آن‌چه را به عنوان اجاره گرفته است به دیگری اجاره بدهد و اجاره بیشتری دریافت کند؟ در روایت‌هایی از این کار نهی شده است. برخی از این روایات از اجاره دادن خانه‌ای که اجاره شده است، برخی از اجاره دادن آسیاب و کشتی اجاره شده و دسته‌ای از اجاره دادن عملی که مورد اجاره مراتع شده است، نهی کرده‌اند. در واقع این نصوص مانند دیگر نصوص در بیشتر اوقات برای بیان حکم برخی از موضوع‌ها آمده‌اند و می‌خواسته‌اند وظیفه مکلف را در آن موقعیت‌های ویژه معین سازند. اگر ما به این روایت‌ها با روح تطبیق بر واقعیت بنگریم و بدانیم که هدف از این گونه روایت‌ها روابط اجتماعی است، در آن صورت به تجزیه موضوع ملتزم نخواهیم شد، بلکه یک حکم کلی برداشت می‌کنیم و می‌گوییم مستأجر چیزی را که اجاره کرده، حق ندارد اجاره بدهد. اما اگر با نظر فردگرایی به آن روایت‌ها بیندیشیم به آسانی می‌توانیم تجزیه را بپذیریم و بگوییم این مسئله مربوط به موارد ذکر شده در روایات است.[۱۲]

از دیدگاه شهید صدر پیامدهای نادرست کوته‌اندیشی در اجتهاد و فرد نگری در آن به قرار زیر است:

١ـ تنگ‌نظری در فقه، تحدید موضوع اجتهاد، محدود ساختن هدف آن، رها شدن نظام اجتماعی.

٢ـ توجیه واقعیت خارجی در موضوعات مورد ابتلا هستند و ریختن آن‌ها در قالبی که بتواند با شرع هم‌سو شود و نپذیرفتن واقعیت عینی موجود در خارج. متروک ماندن شخصیت حکومتی پیامبر و امام و توجه نداشتن به نوع احکام حکومتی و دستورهایی که پیامبر گاهی در شأن حکومت و سرپرست جامعه صادر می‌کردند.

٣ـ کج‌اندیشی در فهم نصوص شرعی در جمع نکردن میان آن‌ها به شیوه‌ای مطلوب که مورد تأیید و تأکید عرف و محاوره است.

۴ـ ناتوانی از استخراج قواعد فقهی و قوانین کلی از نصوص و روایات، بلکه تجزیه یک موضوع و اثبات چند حکم مختلف برای یک موضوع.

هـ) دگرگونی در روند آینده اجتهاد

پس از توجه به پیامدهای نادرست کوته‌اندیشی در اجتهاد باید حرکت اجتهاد در مسیر تاریخ دگرگون شود، هدف اصیل و گسترده خود را باز یابد و به سوی آن حرکت کند. همچنین باید نیازهای جامعه امروز را با نگرشی تازه بررسی کند، از تنگنای تحمیلی خود رها شود و برای پاسخ‌گویی به تمام نیازهای فردی و اجتماعی انسان‌ها آماده شود و بر اساس بینش جهانی و توجه به تمام ابعاد نظام اسلامی برای رفع تمام نیازمندی‌های انسانی به پاخیزد تا بتواند خود را با کاروان شتاب‌زده تمدن بشری هم‌گام نماید.

امروز دیگر نباید اجتهاد را در نیازهای فردی و عبادی به کار گرفت و از آن همه اهداف مهم اجتماعی صرف نظر کرد؛ امروز فقیه باید اجتهاد را در نیازهای اجتماعی نیز به کار بگیرد؛ در هنگام استنباط حکم شرع تنها چهره فردی مسلمان را نباید تصور نماید، بلکه چهره جامعه انسانی را باید تصور نماید و حکم آن را از منابع اصیل اسلامی استخراج کند. اگر امروز فردگرایی را از چهره اجتهاد نزداییم و آن را از محدوده مسائل فردی بیرون نسازیم و آن را با وضعیت کنونی جهان هماهنگ نکنیم، از تمدن بشری عقب خواهیم ماند.

امروز که از جوامع اسلامی خفقان دیروز برداشته شده و دل‌ها به سوی اسلام پر می‌کشد به ویژه با به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی در ایران و پیدایش حکومت جمهوری اسلامی تمام زمینه‌ها برای به کارگیری اجتهاد حاصل شده است و جامعه‌های انسانی چشم به راه کارکرد اجتهاد شیعه هستند، باید اجتهاد را با تمام نیرویی که دارد و در تمام مواردی که می‌تواند کارساز باشد به کار گرفت و غبار ستم و فردگرایی و تنگنایی و گوشه‌گیری را از چهره آن شست و آن را در مسیر اصلی خود به سوی هدف گسترده رهنمون ساخت. امروز با پدیدار شدن حکومت جمهوری اسلامی باید با به کارگیری اجتهاد در نیازهای اجتماعی، سیاسی و حکومتی روی آورد تا بتوان فقه را در صحنه‌های گوناگون زندگانی هم‌گام نمود. امروز برای جهانیان روشن شده است که اسلام نه تنها برای نیازهای فردی برنامه دارد، بلکه توان اداره جامعه و رفع نیازهای جامعه را نیز دارد. در حوزه‌های علمیه باید مراکزی برای استنباط گسترده در تمام ابعاد زندگانی باشد تا بتواند پاسخ‌گوی نیازهای جامعه باشد. مجتهد باید خود را از محیط‌های محدود، خارج سازد و با توجه به گستردگی هدف، آگاهی از نیازها، شرایط موجود، مصالح، اندیشه‌های تازه، پدیده‌های نو، موضوع و یا متعلق جدید اجتهاد را به کار گیرد و حکم شرع را استخراج نماید تا بتواند صحنه‌های گوناگون جامعه انسان امروز را با دین هم‌سو نماید و احکام خدا را در جامعه امروزی جاری سازد و مشکلات را حل نماید.

ضرورت این دگرگونی از آنجاست که اجتهاد با پدیده‌های انسانی ارتباط مستقیم دارد. دگرگونی و پیدایش پدیده‌ها در زندگانی انسان‌ها در دوره‌های اخیر آن چنان رشد فزاینده‌ای پیدا کرده است که خود انسان را به طور عام و اهل نظر را به طور خاص به تعجب واداشته است. از این رو نمی‌توان از این واقعیت چشم‌پوشی کرد و نگرش فقیه معاصر در اجتهاد، مانند نگرش فقهای گذشته در زمان‌های پیش باشد. شهید صدر در مقاله «الاتجاهات المستقبله لحرکه الاجتهاد» لزوم تحول ودگرگونی اجتهاد را در عصر حاضر و روند آینده آن را در این مقاله چنین بازگو می‌نماید:

پس از سقوط حکومت اسلامی در کشورهای اسلامی بر اثر جنگ‌های استعمارگران کافر، برکناری از صحنه سیاست تنها گریبان‌گیر شیعه نشد بلکه این جنگ‌ها سبب شد تمام مذاهب اسلامی از عرصه سیاست اخراج شوند و فقه اسلامی به کلی برکنار گردد و قوانین و بنیادهای اندیشه‌ای دیگری برای اداره جامعه جای‌گزین اسلام گردد و قوانین و حقوق اسلامی نیز از قوانین و حقوقی که از همان بنیادهای اندیشه‌ای نشئت می‌گرفت سرچشمه بگیرد. این دگرگونی بنیادی در وضعیت امت اسلام اثری بزرگ بر حرکت اجتهاد در میان شیعه داشت و شیعه احساس کرد که از طرف استعمارگران کافر و نفوذ سیاسی و نظامی و بنیادهای اندیشه‌ای آن‌ها، اسلام و مسلمانان تهدید می‌شوند و این احساس در اندیشه او حرکتی ایجاد کرد تا هوشیار گردد و بتواند حقیقت اجتماعی مسلمین را تصور نماید و با امکانات خود که در اختیار دارد در سایه ایمان در برابر این خطر ایستادگی نماید. حرکت اجتهاد در لابه‌لای مقاومت خود احساس کرد که جنبه فردی اجتهاد اسلام با جنبه اجتماعی ارتباط همه‌جانبه‌ای دارد که با نابود شدن جنبه اجتماعی جنبه فردی نیز نابود می‌شود. از سوی دیگر، امت اسلام پس از کشف بنیادهای اندیشه‌ای تازه و آشکار شدن نوع تجربه‌های اجتماعی بی‌ارزش که استعمار برای او آورده بود، هستی خود را ندا داده و در رسالت حقیقی خود که در اسلام تبلور یافته بود اندیشه کرد و طبیعی است که این ندا بر حرکت اجتهاد نیز تأثیر گذاشته و در لابه‌لای تجربه تلخی که پس از استعمار چشیده و با آن زیسته است احساس ذاتی او با تأکید دریابد که اسلام مجموعه‌ای است مرتبط و اجزای آن از هم جداشدنی نیست.

هم‌گام شدن انسان با اسلام در صحنه فردی نمی‌تواند از هم‌گام شدن با آن صحنه اجتماعی جدا باشد و اگر صحنه اجتماعی اسلام تعطیل شود صحنه فردی آن نیز به خاموشی می‌گراید و نابود می‌شود. تمام این عوامل دست به دست هم داده و کمک کردند تا حرکت اجتهاد شیعه دگرگون شده و راه مبارزه در پیش گیرد و با دشمنان بجنگد و از اسلام دفاع نماید و پایه‌های آن را مستحکم کند و به نیرویی مبدل شود که بتواند تمام صحنه‌های زندگانی را با اسلام هم‌گام نماید و با این دگرگونی، دامنه هدف آن نیز گسترش یابد و کار خود را با توجه به هر دو عرصه از فردی و اجتماعی با هم‌دیگر آغاز کند.

اینک سرآغاز این دگرگونی آشکار و بر ما روشن گشته است. بررسی برخی از مسائل مانند مسئله نظام حکومتی، شیوه اقتصاد و دیگر مسائل اجتماعی از دیدگاه اسلام، همگی نشانه‌های دگرگونی حرکت اجتهاد و گواه بر این تحول بزرگ در حرکت اجتهاد است و تا زمانی که امت اسلام در حال تعالی و ترقی است و رو به اسلام آورده تا آن را در زندگی خویش به عنوان پیام حقیقی درک کند و با حرکت اجتهاد در میان شیعیان در ضمن این موضوع پیام‌آور و جامع، از اسلام برخوردار گردد. طبیعی است که تأکید کنیم حرکت اجتهاد که برای رسیدن به این هدف است با گسترش هدف اجتهاد در تمام صحنه‌های زندگی و هم‌سو نمودن آن‌ها با اندیشه اسلامی ادامه خواهد یافت و با پیروی و پرورش رسالت اسلام در جامعه مسلمان و پیوند خوردن حرکت با مسیر مبارزاتی آن در دفاع از اسلام به بالاترین مراتب خود خواهد رسید و برای این‌که با این مقدمات بتوانیم روند آینده اجتهاد را که در نتیجه دگرگونی در هدف به دست آورده پیش‌بینی کنیم باید به زمان پیش از دگرگونی حرکت اجتهاد برگردیم و آن‌چه را پیش از وضعیت موجود بوده بررسی کنیم و آثاری را که در اجتهاد فراموش شده به دست آوریم و آثاری را که بر فراموشی نیمی ازهدف اجتهاد پدیدار شده بود و نتیجه‌هایی را که این فراموشی بر ما بار کرده بود بررسی نماییم تا بتوانیم روند آینده اجتهاد رادرک کنیم تا هنگام به کمال رسیدن دگرگونی و گسترش هدف در اجتهاد در تمام ابعاد زندگی که در انتظار آن هستیم تحقق یابد.[۱۳]

و) نگرش اجتماعی در اجتهاد

اسلام دین اداره اجتماع بر موازین عدل و قسط است و اجتهاد وسیله‌ای است برای پیاده ساختن احکام دین و شناسایی آن‌هاست. مجتهد باید قانون اداره جامعه را در صحنه زندگی با اجتهاد از منابع اسلامی استخراج نماید و با نگرش اجتماعی و حکومتی ادله را بررسی نماید و در زمان استنباط، انسان اجتماعی را در ذهن خود تصور کند؛ به ویژه در این زمان که پدیده‌ای بی‌سابقه در اجتماع ما تحقق یافته است. این پدیده پیروزی انقلاب در سرزمین شکوه‌مند اسلامی کشور ایران بود که موجب شد اسلام به صورت یک مکتب زنده و پویا را در صحنه‌های مختلف زندگی به نمایش درآید.

پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی در ایران به رهبری حضرت امام خمینی ـ رضوان الله علیه ـ و با فرمانبری و اطاعت از این ملت بزرگوار و ایثارگر مایه شگفتی جهانیان شد و آن‌ها را در حیرت فرو برد؛ زیرا به آن‌چه ناممکن بود تحقق عینی بخشید.

بر این اساس توقع و انتظار جوامع اسلامی، بلکه جوامع انسانی از اسلام و از اجتهاد بیشتر شده و باید اجتهاد با نگرش اجتماعی به منابع اسلامی بتواند انتظار آن‌ها را برآورد و نیاز آن‌ها را پاسخ‌گو باشد.

انتظار جوامع از اسلام همان‌گونه است که در حقیقت و واقعیت خود می‌باشد، یعنی یک نظام حکومتی و نیرومند که در متن زندگی مردم جا دارد و گام به گام با آن‌ها همراه است. در حقیقت پیروزی اسلام در ایران بر اثر یک نگرش اجتماعی به اجتهاد بود که توانست این همه افتخارات را بیافریند و موجب حرکت جدیدی در جهان اسلام بشود. انقلاب اسلامی موجب شد تا جهانیان پی ببرند که اسلام توانایی مدیریت و هدایت جامعه را در تمام ابعاد پیچیده زندگانی دارد. این نگرش اجتماعی در اجتهاد که موجب شده است که حوزه‌های علمیه به دنبال تغییر و تحول باشند و به گونه‌ای برنامه ریزی کنند که در آموزش و تدریس بر اساس مقتضیات زمان، امور اجتماعی جدید را شناسایی و بررسی نمایند و آن‌ها را با اسلام هم‌سو کنند.

دیگر اجتهاد نمی‌تواند از مسائل اجتماعی غافل بماند و از اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بی‌خبر باشد. باید این گونه مسائل جزء درس‌های اصلی حوزه‌ها قرار بگیرد و نصوص اسلامی باید با نگرش اجتماعی آموزش داده شود تا فردگرایی از ذهن مجتهدان در آینده زدوده شود و نگرش فردی و اجتماعی را با هم در نظر بگیرند. شهید صدر در نوشتارهای گوناگون خود بر نگرش اجتماعی در نصوص تأ کید داشته و پیروزی فقه و اجتهاد را نوید می‌دهد. ایشان از فردگرایی در اجتهاد و تصویر فرد در هنگام اجتهاد بر حذر داشته و به آن هشدار داده است.

وی در مقاله «الفهم الاجتماعی للنص فی فقه الإمام الصادق(ع)‌» چنین می‌گوید: پرسشی که در این زمینه باید طرح کنیم این است اگر مجتهدی که می‌خواهد یک نص دینی را بررسی کند و مفهوم آن را دریابد و تا رسیدن به معنای نهایی آن پیش برود و تمام حدود آن را در نظر بگیرد، اگر دلالت‌های لفظی (دلالت وضعی و سیاقی) آن را مورد توجه قرار دهد و دلالت لغوی آن نص را به دست آورد آیا به مقصود خود رسیده و مفهوم نهایی آن را درک کرده است؟

پاسخ آن هم مثبت است وهم منفی! مثبت است در صورتی که مجتهد پای‌بند به مفهوم لغوی است و در فهم نص شرعی به لغت اعتماد دارد؛ یعنی انسانی است که تنها دلالت لفظی را می‌شناسد و از چیز دیگر آگاهی ندارد و هر گاه بخواهد نص را بفهمد کارش این است که تنها دلالت لفظی را بررسی می‌کند و ظهور لفظ را بر این اساس می‌نهد و مفهوم نص را در می‌یابد.

اما پاسخ منفی است در صورتی که مجتهد بخواهد مفهوم آن نص را با توجه به واقعیات اجتماعی و به عنوان یکی از عقلای افراد نوع خویش در تمام صحنه‌های گوناگون به زندگانی اجتماعی پرداخته است، دریابد؛ زیرا افرادی که زندگی اجتماعی دارند از برخوردهای اجتماعی با افراد دیگر جامعه آگاهی دارند و آگاهی مشترک و زمینه ذهنی عمومی در میان این افراد پدید می‌آید. مجتهدان در فقه از این آگاهی مشترک به «مناسبت‌های حکم و موضوع» تعبیر می‌کنند. به عنوان نمونه می‌گویند اگر نص دلالت کند که هر کس از نهری آب بردارد یا از جنگل چوب بردارد مالک آن می‌شود؛ هر چند این نص در مورد خاص (آب و چوب) است لیکن از آن یک قانون کلی را برداشت می‌کنیم که هر کس چیزی از ثروت‌های طبیعی خام را بردارد و تصرف کند مالک آن خواهد شد و هیچ گونه تفاوتی میان آب و چوب و دیگر منابع خام طبیعی نیست؛ زیرا مناسبت‌های حکم و موضوع در این نص یک قانون کلی را به ما می‌آموزد و حکم شرع را از محدوده آب و چوب بیرون می‌سازد.

نمونه دیگر در این زمینه این است که اگر نصی از شارع بگوید پیراهنی که با آب نجس شود باید شسته شود، از این نص درمی‌یابیم که آب نجس به هر چیزی برسد آن را نجس خواهد کرد خواه پیراهن باشد یا چیز دیگر؛ زیرا مناسبت‌های حکم و موضوع که در ذهن عرفی عموم مردم تمرکز و رسوخ پیدا کرده نمی‌پذیرد که تنها آب نجس پیراهن را نجس کند و چیز دیگر را نجس نکند. پس در این نص پیراهن به عنوان مثال و نمونه آمده است نه برای محدود ساختن حکم در این موضوع. در حقیقت، مناسبت‌های حکم و موضوع نتیجه نگرش اجتماعی و زمینه ذهنی عمومی و بنیاد مشترک فکری است که موجب عمومی شدن حکم و قانون و کلی شدن آن می‌شود و بر همین اساس است که فقیه می‌تواند قانون عمومی مالک شدن را از طریق تصرف و قانون عمومی نجس شدن را از راه ملاقات با آب نجس دریابد و محدوده این دو حکم را گسترده‌تر از آن چه در نص آمده قرار دهد. همین نکته مقصود ما از فهم اجتماعی نص است و بر این اساس، فهم اجتماعی نص است و این فهم با فهم لغوی و لفظی نص، تفاوت دارد.[۱۴]

سپس شهید صدر میان عبادات و معاملات تفاوت قائل شده و معتقد است نص در عبادات باید بر معنای لغوی حمل شود و نمی‌توان از مورد نص تعدی کرد و آن حکم را به موارد دیگر عمومیت داد، ولی اگر نص در معاملات باشد می‌توان آن را بر قانون کلی حمل کرد و با نگرش اجتماعی و عمومی آن را بررسی نمود.

وی در توضیح این معنا چنین می‌گوید: اگر در روایت آمده است که هر کس در شماره رکعت‌های نماز مغرب شک کند نمازش باطل است نمی‌توان این حکم را به نماز ظهر نیز تسری داد؛ زیرا نظام عبادات نظام غیبی است که از آگاهی عمومی و اندیشه‌های اجتماعی ما بیرون است. اما اگر نص در ارتباط با یک صحنه زندگی اجتماعی مانند معاملات وارد شود فهم اجتماعی در برداشت از آن مؤثر است؛ زیرا مردم در این زمینه‌ها آگاهی و برداشت مشترکی دارند و این آگاهی می‌تواند حدود حکمی را که در نص آمده مشخص کند یا دایره موضوع آن را گسترده‌تر کند یا تنگ‌تر. البته دلیل ما بر اعتماد بر فهم اجتماعی، همان اصل حجیت ظهور است؛ زیرا این برداشت همگانی برای نص، نوعی ظهور ایجاد می‌کند و این ظهور مانند ظهور لغوی حجت است.[۱۵]

تفاوت قیاس و فهم اجتماعی

شهید صدر تفاوت میان فهم اجتماعی و قیاس را با اجمال توضیح داده است تا این توهم برای کسی پیدا نشود که فهم اجتماعی با قیاس یکی است و یا از مصادیق آن است.

روشن است قیاس در مذهب شیعه، باطل است و در روایات بسیاری از امامان معصوم؟عهم؟‌ بطلان آن اعلام شده و آن را مذموم دانسته است.

ابوحنیفه بر امام صادق(ع)‌ وارد شد. امام(ع)‌ به او فرمود: «به من گفته‌اند تو در دین قیاس می‌کنی!؟ گفت: بلی. فرمود: قیاس نکن اولین کسی که قیاس کرد ابلیس بود».[۱۶]

آن حضرت در روایت دیگری می‌فرماید: «بدانید خداوند نخواسته و دستور نداده است که کسی در دین خدا هوای نفس و رأی و قیاس را به کار بگیرد. خداوند قرآن را فرستاده و همه چیز را در آن بیان فرموده است».[۱۷]

همچنین از آن حضرت نقل شده است: «اهل قیاس دانش را با قیاس فرا گرفتند و قیاس آن‌ها را از حق دور کرد همانا دین خدا با قیاس به دست نمی‌آید».[۱۸]

پیامبر گرامی اسلام(ص)‌ نیز استفاده از قیاس را مذموم می‌داند و می‌فرماید: «هر کس در دین من قیاس را به کار گیرد بر دین من نیست».[۱۹]

شهید صدر فهم اجتماعی را از قیاس جدا کرده و آن‌ها را دو حقیقت پنداشته و قیاس را باطل و فهم اجتماعی را حق دانسته است. وی چنین می‌گوید: از آن‌چه گذشت می‌توانیم میان فهم اجتماعی نص و قیاس که باطل بودن آن در فقه جعفری ثابت شده است تفاوت بگذاریم؛ زیرا فهم اجتماعی نص همان عمل کردن به ظهور دلیل است که نزد عقلا حجت است، اما قیاس سرایت دادن حکم موضوعی است به موضوع دیگر. هنگامی که حکم را با فهم اجتماعی دریافت می‌کنیم و حکم را به موضوعی که در خود نص نیست تعمیم می‌دهیم نمی‌خواهیم حکم موضوع نص را به موضوعی دیگر سرایت دهیم که قیاس باشد، بلکه فهم اجتماعی و برداشت ما از نص قرینه‌ای است برای عمومیت حکم؛ یعنی این برداشت و قرینه برای دلیل ظهوری جدید می‌سازد که حکم را عمومی و همگانی می‌کند. پس حکم عمومی به واسطه ظهور لفظ و با اعتماد بر برداشت از به مناسبت‌ها به دست آمده است. بر این اساس حکم از موضوع خود تجاوز نکرده، بلکه گسترش و تعمیم در موضوع حکم شده است.[۲۰]

فهم اجتماعی گره‌گشای فقه

شکی نیست منابع اصیل استنباط احکام از فقه به تمام موضوعات حوادث پیچیده‌ای که برای تمام افراد بشر پدید می‌آید کافی نیست به ویژه در این عصر که جوامع بشری با شتاب به سوی پیشرفت‌های گوناگون در علوم مختلف به پیش می‌روند؛ آیات قرآن که به روشنی بتوان حکم شرع را از آن به دست آورد محدود است و روایات نیز که از پیشوایان دین رسیده در برخی از موضوعات و به مناسبت برخی از حالات وارد شده است. حال اگر با کوته‌نگری و جمود بر مورد روایات آن‌ها را بررسی کنیم احکام شرع در محدوده اندکی از موضوعات محصور می‌شود و توانایی اداره جامعه بشر را ندارد.

از سوی دیگر پر واضح است که اسلام دین کامل و جهانی است و برای تمام افراد بشر و در تمام زمان‌ها و مکان‌ها آمده است. بنابراین، بینش عمومی در فقه برای ما ضروری می‌شود و برای رهایی از مشکلات، ناچار باید به آن روی بیاوریم و تا آنجا که بتوانیم با نگرش اجتماعی، نصوص دینی را بررسی کنیم و هنگام اجتهاد، مناسبت‌های حکم و موضوع و برداشت همگانی را در نظر داشته باشیم تا بتوانیم از نص، قانون کلی و حکم اجتماعی را دریافت کنیم و مشکلات فقه را بر طرف سازیم و پرسش‌های گوناگون نسل معاصر را پاسخ‌گو باشیم و برای نیازهای عمومی چاره‌ای بیندیشیم.

شهید صدر در این رابطه چنین می‌گوید: با این‌که اکنون ارتباط با فهم اجتماعی با احتیاط سخن می‌گوییم لیکن عقیده دارم که این موضوع گره بزرگی را در فقه می‌گشاید و آن گره این است که بسیاری از احکام از راه پاسخی که به پرسش راویان داده شده است یا بدون پرسش و درابتدای کلام بیان شده است (نه به عنوان بیان قانون کلی و حکم عمومی) به دست می‌آید. البته اگر ما در هنگام اجتهاد و استنباط حکم شرعی تنها به فهم لغوی و تفسیر لفظی اکتفا کنیم نتیجه‌اش این خواهد بود که بسیاری از احکام در محدوده همان موضوع که در روایت آمده و یا در همان حالت که از آن سؤال شده محدود شود و محصور گردد با این‌که ما می‌دانیم بیان احکام شرع تنها برای روشن سازی حکم همان موضوع و یا حالت ویژه مورد پرسش نیست، بلکه برای بیان حکم کلی الهی و قانون عمومی شرع است، هر چند پرسش در محدوده موضوع و یا حالت خاصی است، لذا اگر ما با فهم اجتماعی و مناسبت حکم و موضوع به روایت نگاه کنیم و آن را بررسی نماییم به تشخیص حدود و واقعیت احتمالی آن احکام نزدیک‌تر خواهیم بود.[۲۱]

ز) آینده‌نگری اجتهاد

آیه الله العظمی شهید صدر با بررسی گذشته اجتهاد و کمبودهایی که در به کارگیری در آن وجود داشته و پیامدهایی که کوته‌نگری در اجتهاد در پی دارد و با بررسی دگرگونی تمدن بشری و پیشرفت دانش‌های گوناگون و پدیده‌های نو ظهور در تمام صحنه‌های زندگانی و شکست تمدن بیگانگان از اسلام و تهی بودن فرهنگ شرق و غرب و ورشکستگی استعمار پیر و ناتوان به این حقیقت رسیده است که نسل امروز بشر خواهان تمدنی دیگر است که بتواند پرسش‌های او را پاسخ گوید و فرهنگی بالاتر که نیازهای او را بر آورد. این تمدن و فرهنگ در سایه تعالیم اسلام به دست می‌آید. بر همین اساس دل‌ها به اسلام تمایل پیدا کرده و قلب‌ها به سوی آن به پروازدر آمده است و جویندگان راه آن بسیار شده و هواداران آن بسیار گشته‌اند.

اسلام در حقیقت و واقعیت خود می‌تواند پاسخ‌گوی پرسش‌ها و برآورنده نیازها باشد و این انقلاب جهانی در اجتهاد تأثیر می‌گذارد و حوزه‌های علمیه را به دنبال خود می‌کشد و دیر یا زود کارکرد خود را در اجتهاد نیز آغازمی‌کند و خواسته یا ناخواسته فقها باید واکنش خود را در برابر این موج نشان دهند و طبق نیاز جامعه گام بردارند، پرسش‌ها را پاسخ گویند و تا آنجایی که منابع اصیل اسلام اجازه می‌دهد در اجتهاد نیز نگرش تازه به وجود آید و از کوته‌نگری در آن پرهیز شود و با دید اجتماعی در آن نگاه شود و نصوص در آن بررسی گردد و در آینده‌ای نه چنان دور، فردگرایی و کوته‌اندیشی از اجتهاد برداشته شده و به فراموشی سپرده شود و به جای آن بلنداندیشی، گسترش در هدف، فهم اجتماعی، قانون‌گرایی و احکام کلی که بتواند برای پدیده‌های نو و اسرار پیچیده تمدن بشری امروز پاسخ‌گو باشد، جای‌گزین شیوه اجتهاد گذشته گردد.

شهید صدر چنین عقیده دارد و می‌فرماید: طبیعی است زمانی که نیروی به حرکت‌آورنده اجتهاد (که همان هدف باشد) ابعاد حقیقی خود را باز یابد و در عرصه فردی و اجتماعی فرود آید و هر دو را در برگیرد پیامدهای یک‌سونگری در اجتهاد از میان می‌رود و تنها یک روی سکه را دیدن از چهره آن زدوده می‌شود و محتوای حرکت اجتهاد به کیفیتی در می‌آید که با هدف گسترده سازگاری داشته باشد.[۲۲]

 

خلاصه

خلاصه دیدگاه‌های شهید صدر در روند آینده اجتهاد، در این مقاله بدین قرار است:

١ـ روند آینده اجتهاد بر دو بخش پیش‌بینی می‌شود، عامل فن در حرکت و هدف گسترده اجتهاد که حرکت اجتهاد با هدف و عامل فن هماهنگی تنگاتنگ دارد.

٢ـ هدف گسترده اجتهاد، هم‌سو کردن اندیشه اسلامی با حالت فردی و با صحنه‌های اجتماعی است.

٣ـ کوته‌نگری در هدف برای شیعه بر اثر شرایط ویژه و پیش‌آمدهای تاریخی موجب شده اجتهاد را فقط در ارتباط با حالت فردی انسان و نه واقعیت‌های اجتماعی ملاحظه کند.

۴ـ کوته‌نگری در اجتهاد پیامدهای نادرستی برای فقه و نگرش در احکام دین دارد که در نتیجه به ناتوانی فقه برای مدیریت جامعه می‌انجامد.

۵ـ امت اسلام پس از کشف تجربه‌های اجتماعی بی‌ارزشی که استعمار برای او آورده بود و احساس ارتباطی که میان حالت فردی و صحنه‌های اجتماعی کرده بود به این نتیجه رسید که دگرگونی در روند اجتهاد ضروری است.

۶ـ در نظر گرفتن مناسبت حکم و موضوع، موجب عمومی شدن حکم و قانونی می‌شود که از روایات استفاده می‌شود.

٧ـ برداشت اجتماعی از نصوص شرعی گره‌گشای بزرگی در فقه خواهد بود؛ زیرا اگر در هنگام اجتهاد به فهم لغوی اکتفا کنیم بسیاری از احکام در همان محدوده موضوعی که در روایت آمده محصور می‌گردند.

٨ـ هنگامی که نیروی به حرکت‌آورنده اجتهاد (که همان هدف گسترده است) ابعاد حقیقی خود را بازیابد و در عرصه فردی واجتماعی فرود آید، پیامدهای نادرست یک‌سونگری در فقه از میان می‌رود و خط مبارزه‌ای اجتهاد، مسیر خود را به انجام می‌رساند.

٩ـ در آینده اجتهاد در تمام عرصه‌های زندگانی مسلمان‌ها نفوذ می‌کند و در پی این انقلاب، بسیاری از شیوه‌ها و تصورها و موضوع‌ها تغییر خواهد کرد.

[۱]. امام خمینی ریاده الفقه الاسلامی، ص۵٠.

[۲]. همان، ص٨۶.

[۳]. فقه اهل بیت، ش١، س ١۴١۶ ق، ص ١٣.

[۴]. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ١٢، ص ٨٧ .

[۵]. مجموعه مقالات آیه الله سید محمدباقر صدر، ش ١، ص ٢٣.

[۶]. فقه اهل بیت، ش ١، س ١۴١۶ ق، ص ١۵.

[۷]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ١٨، ص۴١، ح ۵١ .

[۸]. همان، ح ۵٢ .

[۹]. شیخ حر عاملی وسائل الشیعه ج١٩، ص ٣١٧ .

[۱۰]. ر . ک: فقه اهل بیت، ش١، س ١۴١۶ق، ص ١۵.

[۱۱]. صحیفه نور، ج ١٧، ص ۵٣ .

[۱۲]. فقه اهل بیت، ش ١، س ١۴١۶ ق، صص٢٠ ـ ١٨ .

[۱۳]. ر . ک: فقه اهل بیت، ش١، س ١۴١۶ ق، ص١۶.

[۱۴]. سید محمدباقر صدر، الاجتهاد و الحیاه، ص ١۶٢.

[۱۵]. سید محمدباقر صدر، الاجتهاد و الحیاه، ص ١۶۴.

[۱۶]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ١٨، ص ٢٢، ح ۴.

[۱۷]. همان، ح ٢.

[۱۸]. همان، ح ١٨.

[۱۹]. همان، ص ٢٨.

[۲۰]. سید محمدباقر صدر، الاجتهاد و الحیاه، ص ١۶۵.

[۲۱]. سید محمدباقر صدر، الاجتهاد و الحیاه، ص ١۶۶.

[۲۲]. فقه اهل بیت، ش ١، س ١۴١۶ ق، ص ٢١.

نویسنده: سید على شفیعى

(١)

در سال ١٣٣٩ شمسى که به منظور ادامه و تکمیل تحصیلات حوزوى وارد نجف اشرف شدم با اشتیاق و شور خاصّى، راجع به فقهای عظام، اساتید، مدرسّان، درس‌ها و حوزه‌هاى درسى آنان، افکار و آرا، شاگردان و اصحاب و حتى زمان و مکان و مبحث مورد تدریس و…تحقیق نمودم.

از این رهگذر اطلاع یافتم که در میان اعلام و اساتید بارز حوزه کهن نجف اشرف، مجتهد جوانى به نام سید محمد باقر صدر -از خاندان اصیل و ریشه‌دار سادات صدر الدین عراق (کاظمین)- با عمرى حدود ٣٢ سال مشغول تدریس خارج فقه و اصول است.

وى چنین به من معرفی شد که فردى است بارز و مبرز، پراستعداد و با نبوغ، شایسته و کامل،  داراى حوزه درسى مفید و تحقیقى و با آن‌که خود فارغ‌التحصیل مکتب و مدرس علمى آیت الله العظمى خوئى است، لکن در درس خود مطالب و نظریات استاد بزرگوار خود را نیز نقل می‌کند و به نقد می‌‌کشاند و حتى بر آن‌ها احیاناً ایراد می‌کند که: یرد على ما افاده، اولاً و ثانیاً و ثالثاً و رابعاً.

با این اوصاف و احوال، نه تنها به او دل بستم، بلکه نادیده شیفته این استاد جوان (که سرشار از استعداد و ابتکار بود و از محبوبیت و شهرت علمى و معنوى برخوردار بود) شدم.

در نخستین سفرم به ایران (اهواز) -که دو سه ماه به طول انجامید- وجود این محقق ممتاز و استاد برجسته را به برخى از دوستان متذکر شدم و از همین نقل و شرح هم لذت می‌بردم و آنان نیز از وجود چنین فردى در حوزه‌هاى علمى و قدیمى تجلیل، تقدیر و تحسین می‌نمودند.

(٢)

به مرور زمان که گاه آیت الله سید محمد باقر صدر را در مسیر و هنگام عبور، مثلاً در صحن مطهر علوى علیه‌السلام ـ می‌دیدم و با سلام بر او عرض ارادت می‌کردم و به وى خیره می‌شدم و تا پاسى او را نظاره می‌کردم. در حقیقت او بود که با جذبه‌هاى خود مرا و نگاه‌هاى مرا به سمت خود معطوف می‌داشت و به سوى خویش می‌کشانید. لکن این‌ها هیچ‌کدام براى فرو نشاندن عطش من کافى نبود؛ زیرا از سویى اختلاف سن نسبى میان او و این‌جانب (من ٢٠ ساله و او ٣٢ ساله) و از سوى دیگر اختلاف فاحش در مراتب دروس حوزوى او و من (او استاد محقق و بارع درس خارج فقه و اصول در حوزه نجف و من یک طلبه که هنوز دوره کامل سطوح عالی فقه و اصول را به اتمام نرسانیده بودم) و برخى جهات دیگر ما را از یکدیگر جدا نگه می‌داشت، اما مى‌بایست این مانع به گونه‌اى مرتفع می‌شد تا من بتوانم با او آشنا شوم و از زلال فیّاض علم و عمل وى برخوردار گردم که بالأخره «در دل دوست به هر حیله رهى باید کرد».

از حسن تصادف روزى در مدرسه‌مان (مدرسه بزرگ مرحوم آیت الله بروجردى جنب بازار بزرگ نجف) به دیدن یکى از روحانیون استان خودمان (خوزستان) که به نجف آمده و در این مدرسه حجره گرفته بود، رفتم. در آن‌جا متوجه شدم آیت الله سید محمد باقر صدر با یکى دو نفر دیگر از محترمین حوزه به دیدن روحانى مشارالیه آمده‌اند. موقعیت بسیار مغتنم بود. لختى در آن‌جا مانده و هر چند احساس کوچکى و غریبى به من دست داده بود اما توانستم از محضر پرفیض آن قدیس الهى و از دیدار روح افزاى وى بهره ببرم و چه بسا در این فرصت کوتاه توانستم خود را به‌عنوان یک طلبه نیم آشنا در حافظه و ذهن شیداى شهید صدر جاى بدهم و بعضى از مسایل و لطایف او را از آن محفل به‌عنوان یادگارى براى همیشه به حافظه خود بسپارم.

آن فقیه سعید –چنان‌که آن روز دیدم و بعداً بیشتر مشخص ثابت شد- شخصیتى متواضع، با خلقی نیکو و با ملاطفت و محبت، گویا و پذیراى مزاح‌ها و لطیفه‌هاى جالب و معقول همراه با متانت و وقار بود و با همه کس و حتى با ناآشنایان در نخستین برخورد به گونه‌اى رفتار می‌کرد و ابراز انس و الفت می‌نمود که گویى مدت‌ها است با او سابقه آشنایى و معارفه دارد. این خود نکته‌اى اخلاقى و ارزشمند است که اثرات مثبت و مفید آن در روحیه طرف مقابل بسیار ملموس و محسوس و ماندگار است و از هر درس لفظى و توجیهى مؤثرتر و راسخ‌تر است.

(٣)

هنگامى که پس از گذرانیدن سطوح عالی (کتب شیخ انصارى و محقق خراسانى) در درس خارج اصول استاد اعظم آیت الله العظمى خوئى قدس‌سره (دوره ششم اصول ایشان) حاضر شدم، طبعاً برخى از ابهامات و سؤالات خود را از شاگردان فاضل استاد مى‌پرسیدم و پاسخ مى‌گرفتم و به تدریج ایرادات و نقدهایى به ذهنم خطور کرد که نمی‌دانستم آیا واقعاً اشکال بوده و مایه علمى دارند یا در اثر نرسیدن به مراد و مقصود استاد معظم اشکال در وجود خود من است، لذا دو نفر از اعاظم تلامذه استاد را برای طرح سؤالات و رفع اشکالات خود، انتخاب نمودم. یکى از آن‌ها شهید صدر قدس‌سره بود که در واقع انگیزه اصلى من برخوردارى از مجالست و مؤانست و استفاده از تفقدها و ملاطفت‌ها و بهره‌یابى از آن قیافه ملکوتى ایشان بود.

به خاطر دارم نخستین مورد، شبى از دهه عاشورا بود که در مجلس سوگوارى حضرت حسین بن على علیهماالسلام در صحن مقبره مرحوم علامه مامقانى -که در زمان‌هاى بعد ظاهراً شهید صدر در آن ساختمان به صورت مستمر مستقر شده بوده- به خدمت ایشان رسیدم و در کنار معظم‌له نشستم و به محضرش عرضه داشتم که حضرت استاد (آیت الله خوئى) در مبحث «چگونگى تصحیح شرط متأخر» از صاحب فصول سخنی این گونه نقل و آن را نقد می‌فرماید:

واعجب من ذلک ما قیل فى المقام من انه لامانع من تأخرالشرط فان المانع انما هو فى مورد یکون الشئ بنفسه شرطاً ثم یتأخر عن المشروط فیثبت المحذور و اما اذا کان المتأخر بوصف تأخره شرطاً فلا مانع اذا شرط لم یتأخر بل المتأخر هو الشرط.

سپس استاد در نقد آن مى‌فرماید:

و هذا الکلام فى اقصى المراحل من الغرابه اذ بعد فرض ان الشرط من اجزاء العله یکون المعنى ان المعدوم بوصف انه معدوم عله و هذا کماترى کله محذور فان المعلول انما یترشح من العلّه فکیف یمکن وجود الاثر مع ان المؤثر لم یوجَد بعدُ. و لیس معنى قوله ان المتأخر بوصف تأخره شرط سوى ان المعدوم بوصف انعدامه عله و هذا غیر معقول.[۱]

لکن در چند درس بعد از این، کلماتى دارند که استشمام پذیرش کلام مذکور از آن می‌شود و مثال‌هایى از عرف و حتى فروعى از فقه را مطرح می‌کند و آن‌ها را بر اساس سخن صاحب فصول تصحیح می‌نماید و چنین می‌فرماید:

فالحصه الخاصه تتحصص لهذا الامر المتأخر المفروض وجوده فى ظرفه لافعلاً و هذا امر ممکن فلو فرض وجود الوصف فى ظرفه فیما بعد یکشف عن ان الموضوع کان تاماً و الحصه الخاصه حاصله و لعله الى هذا ذهب من جعل وصف المتأخر شرطا اى الموضوع بوصف التحاقه بامر متأخر و هذا الوصف موجود فى الآن و ما لایکون موجوداً فلا یکشف عن وجود ذلک فى ظرفه و المتحصل انه لانرى أىّ مانع من جعل الحکم على النحو  المذکور … .[۲]

این دو سخن استاد اعظم و تهافت میان آن‌ها را که به ذهن خطور می‌کرد بر شهید صدر عرضه داشتم. شهید ضمن تأیید اجمالى این‌جانب را مورد تفقد و لطف ویژه خود قرار داد و آن‌چه براى من موجب مزید خرسندى و لذت بود معارفه بیشتر با آن پیکره علم و فضیلت بود.

(۴)

یکى از دوستان روحانى این‌جانب در نجف اشرف مى‌گفت: روزى براى انجام کارى به منزل و محضر مرجع اعلى و اعظم مرحوم آیت الله العظمى حکیم قدس‌سره رفته بودم آقاى سید محمد باقر صدر نیز به‌عنوان یک طلبه فاضل و جوان به حضور آن مرجع بزرگ آمده و اصرار می‌کرد که آن حضرت او را به‌عنوان نماینده خود به منطقه «المسیب» اعزام نماید، لکن مرحوم حکیم نمى‌پذیرفت و پاسخ می‌داد که شما باید در نجف بمانید.

گویا مرحوم حکیم به آشنایى کامل به اصالت و شرافت دودمان صدر و اطلاع کامل از فضل، کمال، نبوغ، استعداد و دیگر شایستگى‌هاى شهید صدر آینده درخشان او را تفرس و پیش‌بینى می‌کرد و نمى‌خواست او از حوزه نجف دور و نجف از وجود او محروم شود.

به بیان دیگر، حضرت حکیم مایل نبود که با دورى محمد باقر صدر از نجف و از استمرار درس و تدریس، او از جهان روحانیت و علم و فقه فاصله بگیرد، بلکه می‌خواست که سید محمد باقر در حوزه علم و فقاهت بماند و به  تدریج مراتب استعداد علمى، نبوغ فکرى، و شرع‌مدارى و سیاست‌مدارى او آشکار گردد تا صغیر و کبیر، عرب و عجم، عالم و عامى و پیر و جوان هر چه بهتر و بیشتر او را بشناسند و در آینده‌اى نه چندان دور همگان به این حقیقت دست یابند که سید محمد باقر صدر نه تنها روحانى منطقه المسیب، عالم کاظمین یا مرجع نجف است، بلکه مرجع علمى، رهبر سیاسى، زعیم فکرى و انقلابى همه مردم ستمدیده عراق و شیعیان آن دیار خواهد بود.

آرى، آیت الله العظمى حکیم مى‌خواست شهید صدر در نجف بماند و رشد نماید و شاگردانی تربیت کند تا در آینده به‌عنوان یک پدر روحى و یک زمامدار اسلامى، پرچم مبارزه علیه ظلم و ستم را برافرازد و علیه حاکمان جبّار عراق به پاخیزد و مردم را به سوى حریت، استقلال، ایثار و شهادت رهنمون سازد و جامعه را به سمت اسلام ناب و این خالص الهى فراخواند؛ که بالأخره چنین شد و پیش‌بینى‌هاى آن مرجع حکیم و بزرگوار جامه تحقق پوشید.

(۵)

نه تنها مرحوم آیت الله العظمى حکیم قدس‌سره بلکه عموم مرجع عظام تقلید، اساتید، مدرسان، فضلا، علما و در یک کلمه، تمام حوزه نجف اشرف و دیگر حوزه‌هاى علمى در کربلا، کاظمین، سامرا و دیگر شهرها و استان‌هاى عراق که روحانیون و اعلام آن‌ها فارغ‌التحصیلان حوزه نجف بوده و به حکم پیوندهاى مذهبى، معنوى و علمى با آن حوزه و آن آستانه مقدسه ارتباط مستمر و مستحکم داشتند، شهید صدر و خاندان اصیل و ریشه‌دار او را می‌شناختند و خود وى را به علم، تقوا، اخلاق، نبوغ، استعداد فراوان و برجستگى‌هاى فکرى و علمى پذیرفته بودند.

در این میان از همه بهتر و بیشتر، استاد بزرگوار و عظیم‌الشأن وى، مرحوم آیت الله العظمى خویى قدس‌سره که تماس و ارتباط مستمر و مؤکد با شهید صدر داشت و به حق او را پاره تن و فرزند علمى خود می‌دانست و مقامات حال و آینده آن تلمیذ محقق را ارج می‌نهاد. ایشان در برخى تعبیرات خود در مناسبت‌هاى گوناگون از وى به بهترین و یا یکى از بهترین شاگردان و اصحاب درس خود یاد می‌کرد و این تجلیل و تعظیم تا آخر عمر کوتاه شهید صدر و تا پایان عمر پر برکت آیت الله خویى قدس‌سره ادامه داشت؛ به طوری که وقتى در مقطعى از زمان حیات مبارک هر دو، برخى از دشمنان و یا دوستان می‌خواستند با تمهیداتى این رابطه مقدس را مخدوش یا متلاشى نمایند، مرحوم شهید صدر در پاسخ نامه‌اى که در این موضوع به محضرشان ارسال شده بود، این شایعه را تکذیب و ارادت و علاقه خود را به استاد مورد تأکید قرار داد و با عباراتى از قبیل «پدر و فرزند» و «استاد و شاگرد» روابط متقابل را اعلام نموده و بدین وسیله نقشه دشمنان را نقش به آب داد.[۳]

از این رو، پس از شروع مبارزه شهید صدر و انتشار آوازه وى که موجب احساس خطر جدّى براى آن شهید سعید گردیده بود، مرحوم آیت الله خویى به منظور ایجاد مصونیت قانونى و حفظ جان علامه صدر دو پیشنهاد مؤکد به وى ارائه کردند تا با قبول هر دو یا یکى از آن‌ها جایگاه و موقعیت علمى و روحانى شهید صدر تثبیت گردد: یکى پذیرش امامت و اقامه جماعت در یکى از اماکن و مساجد نجف و دیگرى اقدام به چاپ رساله عملیّه شهید صدر پیشنهاد دوم را ترجیح داد؛ چرا که از همان اوان جمع زیادی از شیعیان شهرهاى عراق، به خصوص قشر جوان تحصیل‌کرده و مبارز از وى تقلید می‌کردند. به هر حال به‌عنوان نخستین اقدام، آرای فتاواى خود را با نوشتن حاشیه بر منهاج الصالحین مرحوم آیت الله العظمى حکیم تدوین نمود و در مقدمه بی‌نظیری که با خط خود بر آن نگاشت، اجازه عمل به آن را صادر فرمود و تاریخ آن را ٢٠ ذیحجه‌الحرام ١٣٩۵ مرقوم و اعلام کرد، آن گاه مسئله امامت جماعت را نیز پذیرفت. به این ترتیب، شهید صدر در سالیان جوانى نسبى به‌عنوان یکى از فقهاى عصر و رجال برجسته مذهبی و یکى از مراجع مسلّم تقلید و رهبران فکرى، روحى و سیاسى جهان اسلام وارد صحنه شد و دور جدیدى از حیات فیاض خود را آغاز نمود و صفحات جدیدى از مکتب آموزنده و حماسه آفرین خود را در فقه، اخلاق، تقوا، سیاست، مبارزه و… به روى مردم گشود.

(۶)

بی‌تردید علامه شهید آیت الله العظمى سید محمد باقر صدر رحمه‌الله یکى از بزرگترین اندیشمندان، متفکران و نوابغ صاحب مدرسه و مکتب در عصر اخیر است. علاوه بر رهبرى فکرى و روحى و زعامت اسلامى و انقلابى اصولاً ابتکارات، نوآورى‌ها، خلاّقیت‌ها و ابداعات آن فقیه شهید در فقه، اصول، فلسفه عمومى و اسلامى، کلام، تفسیر، تاریخ، اخلاق، جامعه‌شناسى و دیگر علوم زنده حوزوى و غیرحوزوى بر همگان محرز و روشن است.

آن بزرگ‌مرد گذشته از تربیت و تحویل فارغ‌التحصیلانِ مدرس علمى خود (که امروز همه از فرزانگان و فقهاى فرهیخته و نواندیش و علماى صاحب‌نظر و رهبران راه علم و دین هستند و از ارزشمندترین باقیات صالحات وى می‌باشند و شمارش آنان در این مقال کار آسانى نیست) و گذشته از آثار علمى بسیار محققانه، مبتکرانه و کم‌نظیر (اگر نگوییم بى‌نظیر) و تألیفات و تصنیفات سرشار از تحقیق و نوآورى و نواندیشى در تمام علوم اسلامى (که هر کدام بارها و بارها چاپ و نشر گردیده است و به زبان‌هاى گوناگون ترجمه شده و تمام کتابخانه‌هاى شخصى و عمومى را مزین و آراسته نموده و بسیارى از افکار را دگرگون و بینش‌ها را متحول ساخته است) و گذشته از قیادت فکرى، اجتماعى و رهبرى جامعه اسلامى و شیعى عراق و زعامت انقلابى آزادی‌خواهان و محرومان این کشور اسلامى (که شعاع‌هاى آن تاکنون تنها روشنى‌بخش و روح‌افزاى مجاهدان و مبارزان عراقى و غیر ه است) و گذشته از سیرت و روش مؤکد اسلامى که در وجود او مجسم و مجسد بود و از آن پیکره علم و تقوا، یک اسلام متحرک و پوینده ساخته و پرداخته بود (به گونه‌اى که هر گوشه و جزئى از اعمال و رفتار وى حاکى از دستورى دینى و برنامه‌اى مذهبى بود). گذشته از آن مقام زهد، ورع، قناعت، بى‌اعتنایى به دنیا، ساده‌زیستى، اخلاق و ملکات فاضله، سجایاى حسنه. عبادت‌ها. مناجات‌ها. تقید به اذکار و اعمال شرعى و دیگر حسنات (که در معدود افرادى مجتمع و متجلى می‌گردند؛ آنان که واقعاً اولیای خدا و مقربان درگاه ربوبى و عباد صالح خداوندى هستند) و گذشته از محبوبیت بى‌نظیر آن شهید بزرگوار (که تاکنون مجامع قلوب و کرانه‌هاى دل‌ها را به خود اختصاص داده و همگان شیفته و فریفته آن مرد الهى شده و هنوز دل‌ها به یاد آن فقیه شهید مى‌طپد و شعله‌هاى عشق با نام و یاد او زبان می‌کشد و همه جا با عظمت و بزرگى از او نام برده می‌شود)؛ آرى، گذشته از همه این‌ها و بسیارى مسائل و مطالب و حقایق دیگر که از حوصله تحریر و تقریر خارج است، اصولاً کتاب‌ها و آثار سودمند شهید صدر رحمه‌الله از جنبه علمى، فکرى، روحى و سازندگى آن چنان آکنده از تحقیق و افکار نو و آرای جدید و نظریه‌های صائب است که هر کس به اندازه وسع و توانایی علمى خود از آن‌ها بهره می‌برد و به تناسب ارزش وجودى خود به این افکار و آرا نیازمند است.

کیست آن‌که در یکى از علوم یاد شده تحقیقى کند، مقاله‌اى بنویسد، کتابى بنگارد، مجموعه‌اى تدوین نماید و سخنى و سخنرانى فراهم آورد که محتاج به مراجعه کتب شهید صدر نباشد و نیازمند به استدلال و استناد به نظرات عمیق وى نگردد و به یک یا چند مطلب نفیس از مطالب و آثار شریف او توجه نکند و مطرح ننماید؟

در بخش پایانی این مقاله تنها به چند نکته از مواریث ماندگار و تحقیقى شهید صدر بسنده می‌کنم شاید بدین وسیله لختى از عطش خود را به آن شهید حق و حقیقت فرو نشانم و به علاوه مطالعه‌کنندگان گرامى این صفحات را نیز ـ ان‌شاءالله ـ از برکات فکرى آن مرحوم بهره‌مند سازم.

الف) منطقه الفراغ

این مسئله را با توجه به ابعاد و شرایط ویژه اى که مرحوم شهید صدر به آن داده است باید از ابداعات و نوآورى‌هاى آن شهید سعید به شمار آورد؛ گر چه در این گفتار ما در صدد تحلیل و جرح و تعدیل این نظریه نیستیم؛ چه در کتب، مقالات و تحقیقات متنوعى که از سوى دانشمندان معاصر، به خصوص تلامذه بزرگوار مرحوم شهید صدر ارائه شده است به این مهم پرداخته و آن را مورد بحث و فحص قرار داده‌اند لذا تنها در این مقام و مقال به ذکر فرازهاى اصولى و کلى نظریه یاد شده اشاره می‌کنیم و ناگفته نماند که این نظریه عمده، اگرچه در کتاب اقتصادنا در رابطه با تکامل اقتصاد اسلامى مطرح شده، اما در مجموع منحصر به مبحث اقتصاد اسلامى نبوده و در دیگر مباحث فقه اسلام نیز سارى و جارى است؛ چنان‌که از اقتضاى دلیل این نظریه و سایر تعبیرات آن فقیه بزرگوار و نیز تحلیل‌گران این نظریه استفاده می‌شود.

١. اصل نظریه: … و بعض المفاهیم الاسلامیه یقوم بانشاء قاعده یرتکز على اساسها ملأ الفراغ الذى اعطى لولىّ الامر حق مِلئِه. [۴]

٢. اهمیت منطقه فراغ در چهارچوب اقتصاد: ان المذهب الاقتصادى فی الاسلام یشتمل على جانبین احد هما قد مُلئ من قبَل الاسلام بصوره منجزه لاتقبل التغییر و التبدیل و الآخر یشکّل منطقه الفراغ فى المذهب قد ترک الاسلام مهمّه ملاءها الى الدوله (او ولىّ الامر) یملائها وفقاً لمتطلبات الاهداف العامه للاقتصاد الاسلامى و مقتضیاتها فى کل زمان.[۵]

٣. لازمه در نظر نگرفتن منطقه فراغ آن است که توجه ما فقط به عناصر ساکن و ساکت اسلامى باشد نه به عناصر پویا و حرکت آخرین دین … اذا اهملنا منطقه الفراغ و دورها الخطیر فان معنى ذلک تجزئه امکانیات الاقتصاد الاسلامى و النظر الى العناصر الساکنه فیه دون العناصر الحرکیه.[۶]

۴. اقدامات پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در پر کردن نقاط خالى از حکم. با عنوان ولى امر و حاکم اسلامى بوده نه با وصف پیامبرى اسلام: ان نوعیه التشریعات التى ملأ النبى صلی‌الله‌علیه‌وآله بها منطقه الفراغ من المذهب بوصفه ولى الامر لیست احکاماً دائمیه بطبیعتها لانها لم تصدر من النبى صلی‌الله‌علیه‌وآله بوصفه مبلّغاً للاحکام العامه الثابته بل باعتباره حاکماً و ولیاً للمسلمین فهى اذن لاتعتبر جزئاً ثاتباً من المذهب الاقتصادى فى الاسلام. [۷]

۵. وجود نقاط خالى از نص دلیل نقص در تشریع دین نیست، بلکه دلیل بر شمول اسلام و همگامى آن است با پیشرفت‌ها در هر زمان است: و لاتدل منطقه الفراغ على نقص فى الصوره التشریعیه او اهمال من الشریعه لبعض الوقایع و الاحداث بل تعبر عن استیعاب الصوره و قدره الشریعه على مواکته العصور المختلفه … .[۸]

۶. نظریه منطقه الفراغ ریشه در اسلام داشته و از آن نشئت گرفته است و دلیل قرآنى آن آیه شریفه: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۹] می‌باشد.[۱۰]

٧. حدود منطقه فراغ که دایر مدار مقدار اختیارات ولىّ امر است، شامل هر فعلى و عملى است که به حسب شریعت در طبقه مباح باشد وگرنه افعالى که در شرع اسلام واجب و یا حرام باشد -هر چند به مقتضاى دلیل عام- ولىّ امر حق ندارد بر خلاف آن حکم کند؛ زیرا اطاعت ولى امر در چهار چوبى است که با اطاعت خداوند و احکام عامه الهى متعارض نباشد.[۱۱]

٨. نمونه‌هاى مصداقى نظریه: وى به چهار مورد از مصادیق نظریه اشاره می‌کند.[۱۲] گفتنى است که موارد چهارگانه نمونه‌هایى از مصادیق اقتصادى هستند نه این‌که منحصر به این‌ها باشد.

ب) خطرات اجتهاد

بدون شک، اجتهاد و فتح باب آن از بزرگترین امتیازات مذهب تشیع است که پیوسته ضامن حیات و بقای فقه شیعه و همگام بودن آن با هر زمان و مکان است و بدون تردید ملکه اجتهاد از بزرگترین نعمت‌هاى الهى است که نصیب هر کسى نمی‌گردد.[۱۳] چه بسیار افراد که در راه و امانده شده و یا منحرف گردیدند و چه فراوان آنان که از موانع و خطرات مصون نمانده و به بیراهه کشانیده شدند.

مرحوم شهید صدر نه تنها خود مجتهدى بزرگ و فقیهى به تمام معنا بود، بلکه خود سازنده فقهاى عظام و تربیت‌کننده مجتهدان والامقام آن هم در حوزه‌اى کهن یعنى نجف اشرف بود. او از خطرهاى اجتهاد که اهمیت آن‌ها به اهمیت خود اجتهاد بستگى و تناسب دارد به خوبى آگاه بود و در مبحثى از کتاب اقتصادنا به چهار مورد -شاید فقط به‌عنوان نمونه- از این خطرها و کج‌راهه‌ها اشاره مى‌کند.

١. کوشش آگاهانه و یا ناآگاهانه مجتهد به منظور شکل دادن نصوص شرعى به گونه و شکلى که مناسب موقعیت و شرایط فاسدى باشد که خود در آن موقعیت به سر می‌برد.

٢. تحلیل و فهم نصوص در چهارچوب فکرى خاص به خود مجتهد، بدون آن‌که به غیر اسلامى بودن آن چهارچوب توجه کند و اگر نصوص را مخالف پیش‌داوری‌هاى خود دید از آن‌ها دست بر می‌دارد و به سراغ نصوص دیگرى می‌رود که با بافته‌هاى فکرى او متناسب باشد. در صورتى که باید نصوص و دلایل اسلامى بر افکار و اندیشه‌ها حاکم شود نه برعکس.

٣. تهى نمودن دلایل شرعى از شرایط ویژه زمانى و مکانى و استکشاف اطلاق و عموم از آن‌ها بدون مجوز علمى، در حالى که آن دلایل در ظروف خاصى صادر شده‌اند. این لغزش غالباً در مورد «تقریر» که یکى از اقسام سه‌گانه سنّت است، رخ می‌دهد.

۴. تمایلات پیش‌ساخته نفسانى را اصل قراردادن و آن‌ها را ملاک کاوش در فهم نصوص قراردادن؛ چنان‌که فردى بخواهد استنباط خود را بر اساس فردنگرى قرار دهد و یا دیگرى بخواهد ادله را تنها بر اساس جامعه‌گرایى تفسیر کند، در حالى که چه بسا در مورد اول، مقام جامعه‌نگرى باشد و یا در مورد دوم می‌بایست از دیدگاه فردى به مدارک حکم نظر شود.[۱۴]

از این رو، فقیه مستنبط باید همواره مراقب و مواظب این خطرها و موارد مشابه باشد تا از مسیر استنباط منحرف نشود و بلکه هر چه بهتر و بیشتر و کشف مراد و مقصود شارع مقدس دست یابد.

ج) اموال حیازت شده متعلق به وکیل در حیازت است نه به موکل

هر گاه شخصى به دیگرى وکالت دهد که از سوى او و براى را چیزى از مباحات را حیازت کند (به دست بیاورد) آیا پس از انجام این مقصد، اشیای حیازت شده از آنِ موکل خواهد بود یا تعلق به همان وکیل دارد؟

مرحوم شهید صدر می‌گوید: استدلال نظریه نخست آن است که وکالت سبب تعلق اموال به دست آمده از ثروت‌هاى طبیعى به وسیله وکیل براى موکلّ است، چنان‌که گویى حیازت وکیل همانا حیازت موکل است، همان‌طور که در بیع نیز چنین است.

سپس آن فقیه عظیم‌الشأن پاسخ می‌دهد که این استدلال صحیح نیست؛ زیرا انتساب عمل وکیل به موکل تنها در امور اعتبارى و قراردادى، مانند بیع، اجاره، هبه و… مصداق دارد، نه در امور تکوینى که صدور آن‌ها از شخص و انتساب آن‌ها به وى جنبه تکوینى دارد؛ لذا اگر کسى به نیابت از دیگرى به دیدار شخصى برود این در حقیقت خودِ نایب است که آن شخص را دیدار کرده است نه نیابت‌دهنده… . [۱۵]

این نظریه هر چند قبلاً از سوى جمعى از فقهاى گذشته پذیرفته شده بود، اما در عصر حاضر با تعبیرها و تحریرهاى مرحوم صدر یکى از شجاعت‌هاى علمى وى به شمار می‌آید. بدین وسیله یکى از راه‌ها و بهانه‌هاى زمین‌خواران و استثمارگران که خود به تن‌آسایى پرداخته و با دربند کشیدن مستضعفان، حاصل رنج و تعب آنان را به خود اختصاص داده و تصاحب می‌نمودند بسته شد. این بسیار با اهمیت است؛ زیرا خود عامل مهمى است برای جلوگیرى از ظلم و ستم جباران و مال‌اندوزان وسیله‌ای است برای احقاق حق محرومان و ضعفا و خلاصه نظریه‌اى است انقلابى و بسى پربار و پرثمر و منطبق با اهداف و مقاصد شریعت مطهر و رهبران معصوم  علیهم‌السلام.

د) بانک بدون ربا در اسلام

موضوعات و مسائل بانکى و استوارى آن‌ها بر اقتصاد مبتنى بر سرمایه‌دارى، پیوسته مورد نظر فقهاى اسلام در جهت رهایى از ربا و سود بوده است. شاید علامه شهید سید محمد باقر صدر نخستین کسى بود که با نهایت دقت و شجاعت علمى در کتاب البنک اللاربوی فی الاسلام به تحلیل و چاره‌جویى پرداخت.

اکنون منظور ما وارد شدن در این مبحث نیست، بلکه آن‌چه که مورد نظر است تبحر و تسلط شهید صدر بر مسائل اقتصادى و بانکى است، به ویژه حل مسئله ربا؛ یکى بر اساس معاملات بانکى در کشورهاى اسلامى که اقتصاد آن‌ها جزیى از اقتصاد کشورهاى بزرگ و نظام سرمایه‌دارى بود و پیوند ناگسستنى با اقتصاد کاپیتالیستى داشت. ایشان در این مورد، چگونگی امور و معاملات این بانک‌ها را در دولت اسلامى بر اساس وجه مشروع بنا نهاد. و دیگرى بر اساس احکام و روش‌هاى اسلامى و حاکم بر بانک‌هاى یاد شده بدون ارتباط و پیوند با اقتصاد جهانى و غربى. البته تصور اهمیت این دو روش و تفکیک میان آن‌ها و درک عظمت علمى و فکرى مرحوم آیت الله صدر، منوط به مراجعه و مطالعه کتاب یاد شده است -با توجه به زمان و مکان و شرایط تألیف آن در آن دوره- است.

هـ ) دیدگاه‌هاى اسلامى

بارها دیده شده که کتاب‌هایى در مورد برخى از مسائل و موضوعات نوشته می‌شود که نگارندگان آن‌ها عنوان «از دیدگاه اسلام» یا «از نظر اسلام» و «منظر اسلام» را پسوند نام کتاب خود قرار می‌دهند. چه بسا برخى از این نوشتارها جنبه شعارى و خطابى نداشته و بر مبناى استدلال و استناد تألیف یافته باشند، اما فراموش نباید کرد که این نویسندگان هستند که از مدارک و منابع، اسلامى بودن موضوع مورد نظر خود را استنباط می‌کنند، اما آیا نظریه‌های آنان در واقع و حقیقت چه اندازه اسلامى است و تا کجا به حقیقت اسلام دست یافته‌اند و یا این‌که انظار و افکار خود را بر اسلام تحمیل کرده باشند این خود مطلب دیگرى است که باید متناسب با هر کدام از این نوشته‌ها بررسی گردد.

اما مرحوم شهید صدر که خود فقیهى بزرگ و علامه‌اى عالی‌مقدار و آیتى در اسلام‌شناسى، تحقیق، پژوهش، نوآورى، ابتکار و خلاقیت است و در همه جا و براى همه کس باید اسوه و الگو باشد، به گونه یاد شده نمى‌اندیشد و در اکتشافات علمى و فکرى خویش، خودبینى و خودمحورى نمى‌کند و خویشتن را حاکم بر مدارک و نصوص شرعى نمى‌بیند؛ چه بسا نظریه‌اى را اسلامى معرفى مى‌کند، هر چند مورد استنباط شخصى خود وى نباشد یا خود استنباط دیگرى داشته باشد. اکنون گفتار آن شهید سعید را یادآوری می‌کنیم:

الآراء الفقهیه التى تعرض فى الکتاب لایجب ان تکون مستنبطه من المؤلف نفسه بل قد یعرض الکتاب لآراءِ تخالف من الناحیه الفقهیه اجتهاد الکاتب فى المسئله. و انما الصفه العامه التى لوحظ توفرها فى تلک الآراء هى ان تکون نتیجه لاجتهاد احد المجتهدین بقطع النظر عن عدد القائلین بالرأى و موقف الاکثریه منه.[۱۶]

عظمت روح. اوج فکر و اندیشه، سعه صدر، بها دادن به آرا و افکار دیگران، آگاهى بر نظریه‌های صاحب‌نظران و اجتناب از مطلق‌گرایى و خودمحورى در این سخن شهید صدر موج می‌زند و بزرگ‌ترین درس علمى و عملى را به دست‌اندرکاران پژوهش و کاوش می‌دهد تا آنان چه گونه باشند و چگونه از این بلندنظرى وى بهره ببرند.

و) ابتکار در روش و اسلوب

استاد شهید نه تنها در کشف معضلات علمى و استخراج گوهرهاى ذی‌قیمت از دریاى بیکران علوم خدادادى، نابغه‌اى چیره‌دست و علامه‌اى عظیم‌الشأن، بلکه امامى مطاع و پیشوایى آگاه است، که در روش، سبک و متد نیز فردى بى‌نظیر و یا کم‌نظیر و مبتکرى سازنده و معمارى فکور و اندیشمند است. این ابتکار و سازندگى خود یکى از مؤثرترین ابزارها و وسایل دست‌یابى به آفاقى جدید و نورانى از علم و دانش خواهد بود. اکنون به‌عنوان نمونه به کلام وى در مقدمه کتاب فقهى ارزشمندش دیده باز می‌کنیم:

… ان هذا الجزء من هذا الکتاب یعبّر فى بحوثه عن ممارسته علمیه … تناولت عدداً من مسائل المیاه من العروه الوثقى بالشرح و الاستدلال باسالیب البحث العلمى السائد و بنفس صیغه التى تعارف علیها علمائنا الابرار انسجاماً مع الظروف التدریسیه العامّه. و واضح لدّى و انا الاحظ بحوث هذا الکتاب ان المنهج بحاجه الى تطویر اساسى یعطى للبحث الفقهى ابعاده الکامله.[۱۷]

سپس مى‌فرماید:

… ان الکتاب کما ذکرنا ممارسه تدریسیه قد خضعت لنفس الاعراف المتبعه فی مجال التدریس السائه من ناحیه المنهج و لغه البحث و التوسع فی الشرح و التوضیح و اتجهت الى تعمیق المحتوى و المضمون کلما اتیح لها ذلک تارکه تطویر المنهج و لغه البحث الى حین تتوفر الظروف الموضوعیه التى یتطلبها ذلک … .

آرى از این سخن جاودانه شهید صدر و منطوق و مفهوم آن به خوبى فهمیده می‌شود که:

١. کتاب نامبرده بر روش‌هاى رایج در حوزه‌هاى علمى براى بحث و تحقیق و بر اساس همان الفاظ و اصطلاحاتى که میان عالمان بزرگوار دین در محدوده تدریس حوزوى موجود و متداول می‌باشد، استوار است. مفهوم این کلام آن است که اسلوب و روش دیگر یا روش‌هاى دیگرى نیز براى افاده همین مقاصد و مباحث وجود دارد.

٢. تا هنگامى که طریق متداول و الفاظ و عبارات معمول، تغییر اساسى نیابد و متحول نشود، مباحث فقهى ابعاد و جوانب کامل خود را باز نمى‌یابد.

٣. عرف و منهج متداول و موجود، متوجه و متمایل به طرح عمیق محتوایى. غامض سخن گفتن. و استدلال مغلق و پیچیده آوردن است که ما هم در این کتاب غالباً این منهج را مطابق عرف حوزه‌ها برگزیده‌ایم.

۴. ایجاد تحول اساسى در اسلوب و متد بحث‌هاى علمى و انتخاب زبان و عبارات و اصطلاحات لازم براى این منهج جدید را به فرصت دیگر که توفیق آن موکول به آینده است واگذار می‌کنیم.

ملاحظه می‌شود که در فکر بکر و اندیشه متعالى شهید صدر یک تحول عمیق و وسیع در اسلوب تدریسى و تألیفى حوزه‌هاى علمیه و در گزینش اصطلاحات و عبارات، هماهنگ با این اسلوب جدید وجود دارد که از مجموع آثار و افکار شهید صدر، بلکه از همین عبارت یاد شده می‌توان پایه آن را ردیابى نمود و به دست آورد. اما اى کاش آن عالم علیم زنده می‌ماند تا حوزه‌هاى علمیه را از این نوآورى و ابتکار عظیم نیز به صورت مشروح، مفصل و مستقل، برخوردار و بهره‌مند می‌کرد و سبک جدید خویش را در تدریس و تألیف براى همه جوامع علمى به نمایش می‌گذارد.

ز) شهید صدر و امام خمینى رحمهماالله

سخن از شهید صدر و آثار و افکار و انقلاب و امامت فکرى و سیاسى و علمى و معنوى وى با این گفتارها و نوشتارهاى کوتاه ما پایان نمى‌پذیرد مگر آن‌که ما خود براى مقال خودمان پایانى جست‌وجو کنیم.

پایان این مقاله را به کلام متعالى و ماندگار شهید صدر پایان می‌دهیم که به ارادتمندان، مقلدان، پیروان، تلامذه و همه رهروان راه نورانى خود خطاب نمود: «ذوبوا فى الامام الخمینى کما ذاب هو فى الاسلام؛ در افکار و مقاصد و آرمان‌ها و انقلاب حضرت امام خمینى(رحمه الله) ذوب شوید آن گونه که او خود در اسلام ذوب گردید و همه خود را فداى اسلام کرد». به بیان دیگر، در انقلاب حضرت امام خمینى ذوب گردید و آب شوید؛ زیرا او کسى است که همه وجودش در اسلام ذوب شده و فدا گردیده است و کسى که چنان خویش را فداى اسلام کند همه باید فداى او شوند که فدا شدن و ذوب شدن در او همانا قربانى شدن و فدا گردیدن در اسلام است.

پروردگارا! خشم و نفرین و عذاب و انتقام خود را بر قاتلان شهید مظلوم آیت الله العظمى صدر صادر و نازل فرما.

بارالها! روح مطهر و منوّر حضرت امام راحل قدس‌سره و روان ملکوتى آیت الله العظمى شهید صدر قدس‌سره را با ارواح طیبه و نورانى اولیای اسلام محشور فرما و ما را پیرو راستین آنان قرار ده  و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

 

 

[۱] و ٢. مطالب فوق عین الفاظ و عبارات حضرت استاد هستند که این‌جانب هم‌زمان با تدریس ایشان نوشته‌ام.

[۳].  صورت آن مکاتبه و پاسخ کتبى شهید صدر در ضمن حالات ایشان چاپ و نشر گردیده است.

[۴]. اقتصادنا، ص ٣۶١.

[۵]. همان، ص ٣۶٢ .

[۶]. همان، ص ٣۶٣.

[۷]. همان.

[۸]. اقتصادنا، ص ٣۶٣.

[۹]. النساء (۴)، آیه ۵٩.

[۱۰]. اقتصادنا، ص ۶۴١.

[۱۱]. همان.

[۱۲].  همان، ص۶۴٢ و ۶۴٣.

[۱۳]. «وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ» سوره فصلت (۴١)، آیه ٣۵.

[۱۴]. برای مطالعه موارد چهارگانه یاد شده در متن و ملاحظه مثال‌هاى فقهى هر یک ر . ک: اقتصادنا، صص ٣۶۴ – ٣٧۵.

[۱۵]. برای مطالعه مشروح این نظریه ر .ک: همان: صص ۶٧۴ – ۶٨٢.

[۱۶]. اقتصادنا، ص ١١ و ١٢.

[۱۷]. بحوث فی شرح العروه الوثقی، ص ١.

امامت امام عصر علیه‌السلام در کودکی
علم‌آموزی، وسیله نه هدف