شهید صدر

… و سپس دورانی سخت‌تر از این می‌آید که در آن معروف به منکر و منکر به معروف تبدیل می‌شود که این همان تغییر اساسی مبنا(ی زندگی) است.
در چنین وضعیتی (وضعیت تغییر مبنا) حوزه نباید خود را به موعظه کردن مردم با بهره‌گیری از روش‌های فردی که در دوران پیش از ورود به عصر استعمار به کار می‌رفت مشغول کند؛ زیرا وقتی که مثلاً حوزه با یک تاجر رباخوار مواجه می‌شود و او را نصیحت می‌کند، چه‌بسا حتی او (متأثر شود و) گریه هم بکند، اما وقتی به جامعه برمی‌گردد، می‌بیند که همه وجودش با ربا گره خورده است و اصلاً نمی‌تواند آن را کنار بگذارد؛ چراکه ربا قانون شده است و این ربا است که رواج و حاکمیت دارد و او تنها در صورتی می‌تواند از ربا دست بردارد که زندگی را طلاق بدهد و گوشه‌نشینی و عزلت از زندگی (اجتماعی) را اختیار کند.
زن هم همین‌طور است؛ وقتی می‌خواهد وارد جامعه شود و با مردم زندگی کند، خودش را مجبور به ترک حجاب و دین می‌بیند؛ چون جامعه بی‌حجابی را بر او تحمیل می‌کند و چون بی‌حجابی به قانون جامعه بدل شده است؛ البته نه قانون رسمی که بر اوراق ثبت شده باشد، بلکه این قانون طبیعت گرایش رایج و سیاست فکری و عملی و اجتماعی فرهنگ حاکم است. پس جامعه به این زن این طور تحمیل می‌کند که یکی از این دو راه را برگزیند: یا باحجاب باشد و گوشه‌نشینی اختیار کرده و همه میدان‌های فعالیت را رها کند و یا ـ اگر می‌خواهد که وجود و حیات داشته باشد ـ حجاب و کرامت و دینش را رها کند و بی‌حجاب و بی‌کرامت و بی‌دین به این میدان‌ها قدم بگذارد. سایر امور هم همین‌گونه است. در چنین وضعیتی ما نباید به موعظه و تهذیب فردی، بیاندیشیم؛ چرا؟ چون تهذیب فردی تنها در صورتی می‌تواند (در چنین جامعه‌ای) موفق و مؤثر باشد که ظرفیت و توانی در حد ازخودگذشتگی و جانبازی به فرد بدهد.

(انتشار به مناسبت ٢١تیر؛ سالگرد فاجعه حمله به مسجد گوهرشاد و روز ملی عفاف و حجاب)

بارقه‌ها، سخنرانی‌هایی درباره فرایند اصلاح حوزه، سخنرانی دوم: نقش حوزه در امت، تاریخ: ۲اسفند۱۳۴۸ش، ص‌۴٣٩.

خداوندا! همواره به یاد ما بیاور که علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌الصلاه‌و‌السلام وقتی با عمرو‌بن‌عبدود می‌جنگید، وقتی لحظه‌ای برای خودش غضبناک شد، دست از کشتن عمرو‌بن‌عبدود کشید تا غضبش برای خداوند متعال بازگردد و برای خدا رنج بکشد.
خداوندا! همواره آن لحظه را به یاد ما بیاور تا همواره رنج و دردمان برای خدا باشد، نه برای خودمان، برای اسلام باشد، نه منافعمان، برای کل این کیان باشد، نه فقط وجود خودمان.

بارقه‌ها، ص۴۸۰.

شما! ای دختران فاطمه سلام‌الله‌علیها! این مسئولیت به عهده شما است که به جهان بفهمانید فرهنگ و علم حقیقی با ایمان، با دین، با رسالت آسمانی نگه داشته می‌شود، همان‌طور که مادر بزرگوار شما اینچنین آن را نگه داشت … فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها زنی عالم بود؛ الگوی والای علم و فرهنگ بود، اما نه این فرهنگی که استعمارگران برای ما می‌خواهند، نه فرهنگ هوسرانی و برهنگی، نه فرهنگ اختلاط و لاابالی‌‌‌‌‌گری، نه فرهنگ اباحی‌‌گری، بلکه فرهنگ حقیقی … فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها توانست در تاریخ اسلام ثابت کند علم با دین جمع می‌شود و فرهنگ حقیقی با ایمان به خدا و تمسک به اسلام و التزام به حجاب و عمل به شعائر دین ، توأمان است.
شما حاملان پیام و رسالت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هستید… .

بارقه‌ها، ص ۵٨، سخنان شهید صدر در میان گروهی از بانوان انقلابی عراق.

امام در این مقام با مسئولیت‌های بسیار بزرگ و بسیار مهمی روبه رو بود. نخست و پیش از هر چیز -به عنوان مسأله اصلی در این نقش- بر عهده ایشان بود که به تشیع، چارچوب و ویژگی‌های تفصیلیِ مشخص دهد و کار را از حیطه عمل یک یا دو یا سه نفر درآورد و به عملی تبدیل سازد که در یک گروه نمود می‌یابد و اسلام را در چهره حقیقی‌اش نمود می‌بخشد.

امام باقر(ع) از دو راه به این مهم پرداخت: یکی از راه آگاهی‌بخشی و پرورش گسترده و متنوع درون مکتب خود؛ و دیگری از راه رودررویی با امت بر اساس این چارچوب.

سخنانی از شهید سید محمد باقر صدر درباره امام باقر(ع)،
کتاب «امامان اهل بیت»، ص۵۰۹.

شاید انسان با خودش بگوید که مسلم بن عقیل چگونه توانست ـ یا چگونه این اتفاق افتاد ـ که آن همه نیروی انبوه را که در خدمت داشت، بر باد بدهد؟ چگونه آن نیروهای مردمی را که در خدمت داشت، بر باد داد؟ چگونه یک روز نشده تک و تنها شد و پرسه زنان در کوچه ها به این سو و آن سو می‌رفت؟ چگونه چنین نیروهایی را بر باد داد؟ چگونه از این نیروها در کارزار خود با عبیدالله بن زیاد بهره نبرد؟
در واقع، این نیروها فقط روی کاغذ نیرو بودند. این نیروها فقط در فهرست ثبت نام نیرو بودند که وقتی نام ها ثبت شد، به هجده هزار یا بیست هزار یا سی هزار نفر رسید. آنان روی کاغذ نیرو بودند؛ زیرا آن هجده هزار یا بیست هزار نفر بخشی از همین امت مرده، این امت فروپاشیده بودند.
این فروپاشی عجیب ناگهانی در یک لحظه، این فروپاشی عجیب ناگهانی در یک ساعت، آن شکست پیشینه‌دار را بازتاب می‌دهد. این شکست در پشت خود شکستی دیگر داشت: شکست روان، شکست وجدان، شکست درون، آن شکست روانی و وجدانی و درونی زیربنای این شکست بود.

امامان اهل‌بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۵٠٩.

ولاء قلب‌های ما ، از آن کیست؟ محبت این قلب‌هایی که در سینه داریم مال کیست؟ آن عشقی که حاکم، محور و مرکز دل‌های ما است، چیست؟
خدای سبحان دو ولاء را در یک دل جمع نمی‌کند؛ دو عشق محوری را در یک قلب جا نمی‌دهد. یا حب خدا یا حب دنیا؛ در یک دل، حب خدا و حب دنیا در کنار هم قرار نمی‌گیرند. قلب‌هایمان را امتحان کنیم، به سراغ قلبمان برویم و امتحانش کنیم، آیا به عشق خدای سبحان زنده است یا با حب دنیا زندگی می‌کند؟ اگر با عشق خدا زندگی می‌کند سعی کنیم این عشق را عمیق‌تر و استوارتر کنیم و اگر ـ پناه بر خدا ـ با حب دنیا زندگی می‌کند تلاش کنیم که از این بیماری فاجعه‌بار و مرض کشنده نجات پیدا کنیم.

بارقه‌ها، ص ۴١.

نمونه اصلی این سخنان نبوی در زمینه مرجعیت فکری، حدیث ثقلین است… و نمونه اصلی سخن پیامبر در زمینه مرجعیت در عمل راهبری اجتماعی، حدیث غدیر است… رویکرد اسلامی استوار بر پایه تعبد به نصوص رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم به این هر دو نص دست آویخت و به هر دو گونه مرجعیت ایمان آورد که همان رویکرد مسلمانان هوادار اهل بیت بود.
مرجعیت راهبری اجتماعی برای هر یک از امامان به معنای تسلط بر امور در طول دوران زندگی خود آن امام است؛ اما مرجعیت فکری، حقیقتی است ثابت و مطلق که به دوره زندگانی امام مقید نمی‌گردد. از این جا است که این مرجعیت، مفهوم عملی و زنده خویش را در هر دوره دارد. تا هنگامی که مسلمانان نیازمند فهمی مشخص از اسلام و آشنایی با احکام و حلال و حرام و آموزه‌ها و ارزش‌های آن هستند، به مرجعیتی فکری که از سوی خداوند متعال تعیین‌ شده نیز نیاز دارند که نخست در کتاب خدا نمود می‌یابد و سپس در سنت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم و عترت معصوم یعنی اهل بیت او تجلی دارد که به فرموده پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم هرگز از کتاب جدایی نمی‌پذیرند.
اما رویکرد دیگر در میان مسلمانان که بر پایه اجتهاد به جای تعبد به نص استوار بود، پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم در همان آغاز، مرجعیت راهبری و اداره امور را به دست مردانی از مهاجران سپرد و این کار را بر پایه معیارهای متغیر و سیال و منعطف انجام داد. بر این اساس، با تکیه بر مشورتی محدود در مجلس سقیفه، بی‌درنگ پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم، ابوبکر اختیار کارها را در دست گرفت. آن گاه با انتخاب صریح از جانب وی، عمر به خلافت رسید. از آن پس نیز عثمان با انتخاب غیر صریح عمر، جانشین آن دو گشت. و تنها با گذشت یک سوم قرن از وفات رسول راهبر، این انحراف بدان جا انجامید که قدرت به دست فرزندان آزادشدگان (فتح مکه) افتاد که تا دیروز با اسلام جنگیده بودند.
اما در باره مرجعیت فکری باید گفت: پس از آنکه اجتهاد به ستاندن مرجعیت راهبری از اهل بیت انجامید، پذیرش مرجعیت فکری آنان (برای رویکرد دوم) دشوار بود … از سوی دیگر پذیرش آن برای شخص خلیفه‌ای که قدرت را در اختیار داشت، نیز دشوار بود؛ زیرا مقتضیات مرجعیت فکری با مقتضیات تسلط بر قدرت تفاوت دارد و این احساس که فردی برای تسلط بر قدرت و امور اجرایی سزاوار است، به این معنا نیست که می‌توان او را به امامت فکری نیز منصوب نمود و پس از قرآن و سنت، وی را برترین مرجع برای فهم دیدگاه اسلامی دانست؛ چراکه این امامت فکری درجه‌ای والا از فهم و معرفت و احاطه بر دیدگاه دینی و دریافت همه جوانب آن را می‌طلبد. روشن است که اگر از اهل بیت چشم بپوشیم، این ویژگی در هیچ صحابی دیگر به تنهایی یافت نمی‌شد … اما پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم با گذشت زمان و عادت یافتن تدریجی مسلمانان به این که اهل بیت و امام علی علیهم‌السلام را افرادی عادی بشمارند که زیر حکم دیگران قرار دارند، بی‌نیازی از اصل مرجعیت فکری آنان ممکن شد و مسلمانان توانستند آن مرجعیت فکری را به جایگزینی توجیه‌شدنی بسپارند. این جایگزین، نه شخص خلیفه، بلکه صحابه بودند. بدین سان، به تدریج اصل مرجعیت (فکری) صحابه به عنوان یک مجموعه‌ به جای مرجعیت اهل بیت نهاده شد …

تشیع و اسلام (در دست انتشار).

(باور به ولایت امیرالمؤمنین و اولی بودن او بر مسلمانان نسبت به خود آنها بر پایه) حدیث غدیر استوار است؛ حدیثی که آن را ١١١ تن از صحابه و ٨۴ تابعی و ٣۵٣ مؤلف از میان برادران اهل سنت ما روایت کرده‌اند. این شمار را از مراجعه به کتاب الغدیر تألیف علامه امینی می‌توان دریافت. دوست دارم این جا از این نکته یاد کنم که بسیاری از آیات قرآن بدان اندازه که حدیث غدیر روایت گشته، از سوی صحابه روایت نشده‌اند. بنابراین، کسی که در آن تردید ورزد، تردیدش به شک در خود قرآن کریم می‌انجامد. و اما دلالت این حدیث بر خلافت و امامت علی نیز جای شک و تردید ندارد؛ زیرا کاملا روشن و بدیهی است و قرینه‌های فراوان نیز بر آن وجود دارد. در این زمینه، مراجعه کنید به کتاب المراجعات تألیف سرورمان، نگاهبان مذهب و حامی تشیع در جهان اسلام آیت الله سید عبدالحسین شرف‌الدین که سایه بلندش پایدار باد.

بارقه‌ها، ص ۵۴۵.

امیر مؤمنان علی سلام‌الله‌علیه بنده‌ای از بندگان خداست که خداوند آنان را برگزید و شرافت بخشید تا بار رسالت را پس از پیامبرانش به دوش بکشند، و اینان همان اوصیاء پیامبرانند. بر این اساس هر پیامبری وصی‌ای دارد و علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) وصی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است، و ما او را از سایر اصحاب برتر می‌دانیم، چراکه خدا و رسولش او را برتر شمرده‌اند. ما در این مورد ادله عقلی و نقلی از قرآن و سنت در اختیار داریم و در این ادله هیچ شک و تردیدی راه ندارد؛ زیرا این ادله نقلی از طریق ما و حتی از طرق اهل سنت و جماعت، متواتر و صحیح است. در این رابطه علمای ما کتب بسیاری گرد آورده‌اند. هنگامی که حکومت اموی دست به محو این حقیقت زد و ستیز با امیر مؤمنان علی و فرزندانش (علیهم‌السلام) و کشتن ایشان را پیشه کرد، و کار آن‌ها به دشنام و لعن آن حضرت بر فراز منابر مسلمانان و وادار کردن مردم به این امر با توسل به زور و خشونت رسید، شیعیان و پیروان آن حضرت (رضی‌الله‌عنهم) (در اذان) شهادت می‌دادند که علی ولی خداست و مسلمان نمی‌تواند ولی خدا را دشنام دهد. اینان با این کارحکومت بیدادگر را به چالش می‌کشیدند تا عزت تنها برای خدا و پیامبرش و مؤمنین باشد و به عنوان پرسشی تاریخی و برانگیزاننده برای تمامی نسل‌های مسلمان باشد تا از این رهگذر حقیقت علی علیه‌السلم و بطلان دشمنانش را بشناسند.

ر.ک: السیره و المسیره فی حقائق و وثائق، ج ۲، ص ۳۸۲.