تفسیر و علوم قرآنی

نویسنده: ابوطالب محمدی

فصلنامه پژوهش‌‌های قرآنی، پاییز و زمستان ١٣٧۵، شماره ٧

کار تفسیر و پژوهش در هر متن تفسیرپذیر، بر مجموعه‌ای از (پیش‌شناخت‌ها) و (شرایط) و (ضوابط) و نیز (ابزار رهگشا و روشنگر) متکی است.

هر یک از این عناصر جایگاه و نقش خاص خود را داراست هرچند تفکیک میان (شرایط) و (ضوابط) و (ابزار) برای برخی چندان آشنا نباشد!

اگر تفاوت و تمایز این عناصر را در قالب مثالی جست‌وجو کنیم می‌توانیم بگوییم که فراگیری یک زبان شرایطی دارد که برخورداری از استعداد و شوق و تلاش در شمار آن شرایط به حساب می‌آید و ضوابطی دارد که از آن جمله فراگیری مرحله به مرحله و حرکت از ساده به سمت پیچیده‌ها و به کارگیری تدریجی قواعد دستوری است و ابزاری دارد که جوینده را درمیدان فراگیری یاری می‌دهد مانند کتاب‌های لغت و دستور زبان، منابع کمک آموزشی، مکالمه با اهل زبان و…

کار تفسیر قرآن نیز شرایطی دارد که آشنایی با فرهنگ ومعارف عمومی دین و استعداد و توان ادراکی و تحلیلی، از آن شمار است، ضوابطی دارد که از آن جمله می‌توان (تمسک نکردن به عموم عام قبل از جست‌وجو از مخصص)، (استدلال نکردن به مطلق قبل از اطمینان به وجود نداشتن مقید و قید) و … را یاد کرد. و در این میان برای تفسیر، ابزاری وجود دارد، مانند لغت، عرف، شأن نزول، روایات، تاریخ و…

از این روست که برخی مفسران، پیش شرط روی‌آوری به تفسیر موضوعی قرآن را، آگاهی از یک دوره تفسیر ترتیبی دانسته‌اند.[1] و در بررسی منابع و ابزار معرفتی تفسیر، در کنار لغت و شأن نزول و تاریخ، از خود قرآن به عنوان بهترین وسیله تفسیر یاد کرده‌اند.

اکنون، در این تحقیق همّت خویش را به بررسی ابزار معتبر در تفسیر موضوعی قرآن، معطوف می‌داریم و تحقیق در شرایط و ضوابط را به مجالی دیگر وا می‌نهیم.

1. کاربرد قرآن در تفسیر موضوعی قرآن

بخشی از آیات و مفاهیم و معارف قرآن، خود وسیله‌ای برای درک و تفسیر و توضیح بخشی دیگری از آیات و پیام‌های آن است. چنانکه برخی مفسران براین باورند که در اصل این روش، همان چیزی است که ائمه (ع) پیموده‌اند و به پیروان خود نمایانده‌اند.[2] وبرخی دیگر اظهار داشته‌اند که روی آوری به غیر قرآن، برای تفسیر قرآن، به فساد و کجی منتهی می‌شود.[3]

اگر به طور مطلق نپذیریم که قرآن باید فقط با خود قرآن تفسیر شود، قدر مسلّم این است که قرآن خود از مهم‌ترین منابع و ابزار تفسیر آیات خویش است؛ زیرا سیاق آیات، قید‌های ناظر به اطلاق، تخصیص‌های متوجه به عموم و… برای درک مفاهیم قرآنی، وسیله‌ای کارآمد و بی‌بدیل است.

تفسیر قرآن به قرآن، به مطالعه متشابه در پرتو محکم، عام در مقایسه با خاص، مطلق در کنار مقید و…، خلاصه نمی‌شود، بلکه نویسندگان چون مؤلف (اضواء البیان) گونه‌های تفسیر قرآن با قرآن را بیش از بیست گونه دانسته‌اند.[4]

اوج حضور قرآن به عنوان وسیله تفسیر، در (تفسیر قرآن به قرآن) و در تفسیر بیانی در خور مطالعه است که دو گونه از اقسام مختلف تفسیر موضوعی را تشکیل می‌دهد.

عنوان تفسیر قرآن با قرآن، امروز زینت بخش آثار قلمی چندین مفسر بزرگ است و در تمامی آنها آیاتی از قرآن، مفسر بخشی از آیات شناخته شده است. نمونه بارز این گونه تفسیر را می‌توان در تفسیر شنقیطی، به نام (اضواء البیان) شاهد بود.

از سوی دیگر در نمودن نمونه‌ای آشکار از (تفسیر بیانی) به اثر عائشه عبدالرحمن (التفسیر البیانی للقرآن الکریم) باید اشاره کرد.

٢. بهره‌گیری از سنّت در بررسی موضوعی معارف قرآن

مفسران، سنت را از ابزار تحقیق در تفسیر به شمار آورده‌اند، بدین دلیل که خداوند می‌فرماید:

(وانزلنا الیک الذّکر لتبین للنّاس ما نزّل الیهم) نحل / 44

ما این یاد [قرآن] را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنان روشن سازی.

پس پیامبر مفسر است و بدون سخنان او نمی‌توان به گنجینه معارف قرآن، راه یافت.

ولی در عمل، مفسران خود را در بهره‌گیری از سنت با بازدارنده‌هایی رو به رو دیده‌اند، به همین دلیل میزان استفاده آنان از سنت، متفاوت است.

نویسنده (الفرقان فی تفسیرالقرآن) می‌نویسد:

(سنت وقتی می‌تواند در خدمت تفسیر قرار گیرد، که ناسازگاری و مخالفت با قرآن نداشته باشد.)[5]

عبده و رشید رضا، معتقدند:

(از آن جا که روایات موجود، گرفتار ضعف سندی و اشکال محتوایی هستند، نه تنها کلید فهم مراد الهی نیستند که چون حجابی جلو درک صحیح مقاصد قرآنی را سد می‌کنند.)[6]

برخی دیگر از کاوشگران مباحث قرآنی و الهی اظهار داشته‌اند:

(احادیثی که موضوعشان تعبیر برخی آیات قرآنی است، گاهی تفسیر‌هایی می‌کنند که نمی‌توان امروز قبول کرد.)[7]

٣. استفاده از آرای مفسران در تفسیر موضوعی

تئوری پردازان تفسیر موضوعی، مراجعه به تفاسیر و آرای مفسران را به قصد

دریافت معانی الفاظ، رابطه بین واژه‌های جمله، پیوند آیات[8]و آشنایی با زوایای مختلف موضوع مورد مطالعه، سودمند دانسته‌اند.[9]

سعید حوّی نویسنده (الاساس فی التفسیر) تفسیر ابن کثیر و تفسیر نسفی (عمربن محمد نسفی 462 ـ 538هـ) را مبنای کاوش‌های خود در تفسیر موضوعی قرار داده است.[10]نامبرده فهم و نظر این دو مفسر را بی‌چون چرا پذیرفته است و با آرای آنان، به مطالعات موضوعی پرداخته است، این درحالی است که در اصل برخی مفسران چون علامه طباطبایی، آرای دیگران را نقل می‌کند، ولی هرگز آنها را به طور مطلق مبنا قرار نداده است، بلکه پس از نقد و بررسی نظر برتر را برگزیده و با دلیل پایه‌‌های آن را مستحکم می‌سازد.

بنت الشاطی می‌نویسد:

(غرض از نقل آرای مفسران این است که نظر سازگار با نص را از بین اسرائیلیات و تأویلات مذهبی، بیابیم.)[11]

در برخی تحقیقات و پژوهش‌های تفسیری دیگران، چون محمد عبده و شهید صدر دیدگاه مفسران دیده نمی‌شود.[12]

بنابراین، آرایی که مفسران در تفسیر ترتیبی اظهار داشته‌اند نزد همگان مبنا و ملاک شناخته نشده است و شماری از مفسران موضوعی یا به نقل اقوال نپرداخته‌اند ویا به منظور نقد وبررسی یادکرده‌اند.

۴. نقش لغت، از نگاه مفسران موضوعی

لغت عرب، از ابزار مشترک ومورد قبول مفسران است و در تفسیر ترتیبی وموضوعی کاربرد انکار ناپذیر و گسترده‌ای دارد. نظریه پردازان تفسیر موضوعی نیز بر استفاده از لغت پافشاری دارند.

بلی اشکال بهره‌گیری از لغت، در پژوهش‌های قرآنی محققان، متفاوت است. برخی مانند نویسنده: (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم) معتقد است که فهم معارف قرآن در گرو آشنایی با مفاهیم کلمه‌ها و واژه هاست وخود نیز جهت یافتن معنی حقیقی و اصلی هر واژه از کتاب‌های لغت مانند صحاح اللّغة جوهری، لسان العرب ابن منظور، مجمع البحرین طریحی و… استفاده می‌کند و آنگاه استعمال آن واژه را در قرآن به بررسی می‌نشیند،[13]تا معانی مقصود ازکلمات را درکلّ قرآن به دست آورد.[14] ولی امین الخولی[15] یکی از پیشگامان تفسیر موضوعی ـ ادبی، از اتّکا به آرای اهل لغت نگران است، زیرا معتقد است که واژه‌های عربی در مسیر تاریخ در سایه نهضت‌های فکری، سیاسی، دینی، بر زبان امت‌های مختلف ازنظر رنگ، نژاد، و… جاری شده ازاین طریق دلالت آنها دستخوش دگرگونی‌ها و تغییراتی گردیده است. به همین سبب مفسّر ناگزیر است که مدلول و معنی استعمالی این کلمات را در زمان نزول قرآن به دست آورد و آن گاه به سراغ قرآن برود تا ببیند که آن کلمات برای افاده چه معانی به کار رفته است.

۵. مددگیری از تاریخ در تفسیر موضوعی

به کارگیری تاریخ در تفسیر سابقه طولانی دارد. آیات زیادی وجود دارد که وقایع تاریخی را به روش مخصوص قرآن، یادآوری کرده است.

در نگاه مفسران موضوعی، اسباب نزول، مکان نزول، سرگذشت امّتها و انبیاء پیشین[16]، ترتیب نزول و محیط مادی و معنوی سرزمین عربی در زمان نزول قرآن، همه از مصادیق تاریخی و در خدمت آشنایی با معارف قرآن است.[17]

امین الخولی می‌نویسد:

(آشنایی با محیط جغرافیایی عرب زمان نزول، از وسائل ضروری درک مفاهیم قرآن است. زیرا تمثیل‌ها و تشبیه‌های قرآنی که مواد آنها را پدیده‌های جوّی، طبیعی و زیستی تشکیل می‌دهد وقتی قابل فهم است که ما با حیات مادی عرب‌های آن زمان آشنا باشیم. وقتی از اماکنی چون حجر، احقاف، مدین، محل سکونت ثمود و عاد، شناخت کافی نداشته باشیم، نمی‌توانیم مراد قرآن را در این رابطه‌ها به دست آوریم واندرز و هدایت لازم را دریابیم.)[18]

آشنایی با فرهنگ عقیدتی و اجتماعی اعراب عصر نزول نیز ابزاری رهگشاست و هر آنچه با حیات عرب آن عصر ارتباط داشته، برای پی بردن به مقاصد قرآن مفید و ثمر بخش است.[19]

بعضی از مفسران موضوعی به صورت مبالغه‌آمیزی براستفاده از تاریخ پافشاری دارند. البته برخی رعایت شرایط مکی و مدنی را در کار‌های تفسیرخویش مورد توجه قرار داده‌اند و کسانی هم مطالعه گام به گام نزول وحی را مبنای درنگ‌های قرآنی خود دانسته ند.[20]

در مجموع می‌توان گفت که دخالت دادن تاریخ به معنای وسیع آن درحوزه تفسیرموضوعی، کار پیچیده وحساسی است زیرا با توجه به فاصله طولانی زمانی میان مفسران قرن 14، با صدر اسلام و سردرگمی‌ها و غلط‌اندازی‌هایی که در تاریخ و تاریخ‌نگاری رخنه کرده است، به دست آوردن تاریخ صحیح، کار دشوار است. حتّی در اسباب نزول که قلمرو محدود‌تر و مشخص‌تری نسبت به کلّ مباحث تاریخی دارد و می‌بایست دقیق‌تر و در خور اعتمادتر باشد، این سردرگمی وجود دارد و تشخیص اسباب نزول واقعی کاری است کارستان و دشوار.

۶. کارکرد عقل در تفسیر موضوعی

کم نیست مواردی که قرآن با تعابیر مختلف، انسان‌ها را به تعقل و‌ اندیشیدن فراخوانده است. از جمله در آیات مربوط به حجّ، حقوق خانواده، مسائل مربوط حقوق زنان و… می‌فرماید:

(کذلک یبین اللّه لکم آیاته لعلّکم تعقلون) بقره/ 242

اینچنین، خداوند آیات خود را برای شما بیان می‌کند شاید خرد را کار بندید.

وبعد از رهنمود‌های مختلف در زمینه‌های تاریخی، عبادی، دشمن شناسی و… می‌گوید:

(قد بینالکم الآیات ان کنتم تعقلون) آل عمران/ 118

براستی که این آیات را برای شما روشن بیان کردیم اگر خرد را کار بندید.

در این آیات عقل وسیله رهیابی به معارف حقیقی شناخته شده است.[21]

و از این روست که در بیش‌تر تفاسیر جز تفاسیر روایی به گونه‌ای از رهنمود‌های عقل و دلایل عقلانی در فهم قرآن، بهره‌گیری شده است.

شهید صدر می‌نویسد:

(روش جزءنگری در تفسیر قرآن چندین قرن بر تفسیر نگاری حاکمیت داشت واین ناشی از گرایش به تفسیر روایی وحدیثی بود که با ترکیب ومقایسه مفاهیم قرآن برای دستیابی به دیدگاه قرآنی، ناسازگاری داشت.)[22]

این سخن بدان معناست که می‌بایست مرز متن‌گرایی را شکست وبا به کارگیری عقل، به سازماندهی معانی قرآنی پرداخت. برهمین اساس عقل‌گرایی در تفسیر عقلانی جدید که بر پایه وحدت موضوع در سوره‌ها و بررسی موضوعی معارف قرآن، استوار است، اصلی از اصول تفسیر موضوعی را تشکیل می‌دهد.

در نگاه برخی مفسران قرن 14، نه تنها عقل ابزار کارآمدی است که چه بسا عقل بر ظاهر قرآن حکومت دارد و در صورت تعارض با ظاهر شرع، بایستی شرع به گونه‌ای تفسیر شود که با عقل سازگار آید، بدین علّت که خود قرآن لزوم عمل به عقل را سفارش کرده است و نمی‌تواند توصیه خود را لغو کند.[23]

رشد عقل‌گرایی در تفسیر، زیاده‌روی‌هایی را در پی داشت که نقد‌هایی را متوجه خود ساخت و مفسرانی را واداشت تا از این پدیده در تفسیر، به عنوان یک لغزش یاد کنند.[24]

٧. بهره‌بری از دانش تجربی در تفسیر موضوعی

قرآن دانش را وسیله‌ای برای ‌اندیشه و درک برتر می‌شناسد:

(و تلک الامثال نضربها للنّاس وما یعقلها إلاّ العالمون) عنکبوت/ 43

این مثال‌ها را برای مردم می‌زنیم و جز دانایان آنها را در نمی‌یابند.

و از سوی دیگر قرآن از خشیت دانشمندان در مقابل عظمت الهی سخن به میان می‌آورد:

(انّما یخشی اللّه من عباده العلماء) فاطر/ 28

از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او در خشیّت‌اند.

این سخن دانشمندان را به مطالعه هستی دعوت می‌کند تا دامنه دانش و تعقل خود را گسترش دهند. سپس یافته‌های عقلانی و کشفیات علمی خود را برای شناخت مسبب الاسباب به کار گیرند، تا همگام با فزونی معرفت، خشیت الهی نیز در آنها، افزایش یابد.[25]

بنابراین، هر دانشی که وسیله تعقل درآیات الهی باشد می‌تواند در خدمت فهم قرآن برآید و مفاهیم، اسرار و حکمت‌های آن را آشکارتر سازد.

پس از این مقدمه کوتاه به سراغ دیدگاه مفسران تفسیر موضوعی می‌رویم تا نوع داوری آنان را درباره علوم مورد توجه قرار دهیم.

واقعیت این است که مفسران در این زمینه متفاوت سخن گفته‌اند و شخصیت‌های پرآوازه‌ای چون شلتوت، رشید رضا، امین الخولی، عباس محمود عقاد، زرقانی و سید قطب با تفسیر علمی به مخالفت برخاسته‌اند.[26]

بعضی چون محمد عبداللّه دراز، مصطفی صادق رافعی و محمد احمد عمراوی، راه اعتدال ومیانه روی را پیش گرفته‌اند.[27] و دسته‌ای چون محمد عبده، عبدالرحمن کواکبی، عبدالعزیز اسماعیل، حنفی احمد و عبدالرزاق نوفل، راه افراط را پیموده‌اند.[28]

مفسران تفسیرموضوعی از سویی می‌گویند: این برای ماکافی است که قرآن سخن ناسازگار با علم ندارد و منادیان تفسیر علمی بایستی این مطلب را مورد توجه قرار دهند.[29] از سوی دیگر عملاً در تفسیر، از دانش جدید بهره برده‌اند واین امر شگفتی بعضی را برانگیخته است.[30]

امّا آنچه این دوگانگی در گفتار و عمل مفسران را توجیه می‌کند این است که منکران استفاده ازعلم، نگران به کارگیری نظریات علمی به صورت ناسنجیده و بی‌معیار بوده‌اند و مخالفتی با حضور‌اند یشمندانه در محضر قرآن نداشته‌اند.

استاد جوادی آملی که از مخالفان تفسیر علمی است، اظهار می‌دارد:

(قرآن در دلالتش به چیزی نیاز ندارد و کسی حقّ ندارد چیزی از یافته‌های بشری را بر وحی تحمیل کند… ولی تحصیل علوم، ظرفیت دل را گسترش می‌دهد ومایه تحمل صحیح و قابل توجه معارف قرآن می‌شود… وتحمّل علوم قرآنی در پرتو علوم و معارف بشری رواست.)[31]

ملاک‌های دسته‌بندی و گونه‌های تفسیری

تحقیقات و دست‌آوردهای ناشی از آن در بخش تفسیر موضوعی در قرن 14، سبک و شیوه همسانی نداشته و هر مفسری، دیدگاهی از دیدگاه‌های قرآنی را به گونه مورد پسندش توضیح داده است.

تقسیم و دسته‌بندی تفاسیر موضوعی نیز همچو دیگر مباحث این حوزه معرفتی، هنوز به اصول مندی لازم نرسیده است، ولی به اجمال می‌توان گفت که نوع نگرش به تفسیر موضوعی و تعریفی که مفسر برای آن دارد، از جمله عوامل مؤثر بر ساختار و محتوای آن است.

چنانکه گفته شد در تعریف تفسیر موضوعی دو دیدگاه وجود دارد. بعضی مطالعه تجربه بشری و نظرقرآن را همزمان و به صورت مقایسه‌ای سفارش می‌کنند. و برخی تنها روی موضوعات قرآنی و استقراء و جمع‌آوری تمام آیات متعلق به یک موضوع، اصرار می‌ورزند.

این دو نگرش، تفاوت‌هایی را در متن کار تفسیری باعث شده است که به مواردی از آن اشاره خواهیم داشت.

الف. تفسیر موضوعی استقرائی و تفسیر موضوعی گزینشی

کسانی که تلقی دوم را پذیرفته‌اند، در مقام تحقیق باید اهتمام خود رامتوجه شناسایی ارتباط و پیوستگی تمامی آیاتی که ممکن است ناظر به هم باشند، بکنند.

عفت شرقاوی[32]و مکارم شیرازی[33] که در تعریف تفسیر موضوعی استقراء کل قرآن و جمع‌آوری تمام آیات وابسته به یک موضوع را لازم دانسته‌اند، در عمل نیز به شناسایی و گردآوری تمام آیات مربوط به یک موضوع، پرداخته و تقریباً با روش همانندی، به ذکر آیات و تفسیر مفردات هر آیه پرداخته‌اند.[34] ولی درّاز می‌نویسد:

(ضروری نمی‌دانم که به گونه فراگیر تمام آیات مربوط به یک موضوع راگردآورم، بلکه به آیاتی توجه دارم که بیانگر قواعد رفتار است.)[35]

شهید صدر که عینیت‌ها و نیاز‌های بیرونی را زمینه ساز طرح سؤال از قرآن می‌داند، نیز از روش گزینش آیات استفاده کرده و درمباحث (المدرسة القرآنیة) درپرتو آیات معدودی، مطالب را تشریح می‌کند.

مقالات تفسیری که درآن مشکلی به بحث گرفته شده و در نهایت با مطرح شدن آیه‌ای نظر قرآن بازگو می‌شود، ازمصادیق روشن تفسیر موضوعی ـ گزینشی است.[36] وپایه گذار این روش سید جمال الدین است.[37]

ب. تفسیر موضوعی ـ سیستمی و تفسیر موضوعی غیرسیستمی

برخی مفسران به کشف و شناسایی عناوین، توجه بیش‌تری مبذول داشته‌اند تا سازماندهی منطقی وعلمی عناوین؛ مثلاً (پیام قرآن) چهل عنوان مختلف و مربوط به باب شناخت را تحت عنوان کلی (40 نکته قرآنی درباره اهمیت علم و آگاهی) مطرح می‌کند.[38]

ولی درّاز، مسأله سازماندهی مطالب را مهم می‌شمارد و می‌نویسد:

(به جای طرح مسائل بر اساس نظم سور قرآن ویا حروف ابجد، نظام منطقی را برگزیده و درکاروی متن‌های قرآنی بر پایه نوع علاقه که اساس سازماندهی بین آنها به حساب می‌آید، در فصل‌ها گنجانده می‌شود، و جهت سهولت دستیابی به مطالب، عناوین فرعی نیز داخل و هر دسته ازآیات، انتخاب می‌شود.)[39]

توجه واهتمام ویژه نویسنده، به تنظیم منطقی مطالب در (در دستور الاخلاق فی القرآن) به روشنی دیده می‌شود و این روش جاذبه خاصی را در کار تفسیر موضوعی پدید آورده است.

در کتاب (المدرسة القرآنیة) نیز پیوند منطقی مطالب، اساس فصل‌بندی را تشکیل داده و ساختمان کلی این اثر از توازن علمی خوبی برخوردار شده است.

ج. تفسیر موضوعی برون‌گرا و تفسیر موضوعی درون‌گرا

سومین تقسیم استوار بر دو نوع تلقی از تفسیر موضوعی، روش مقایسه‌ای (برون گرا) با سبک متن گرا (درون گرا) است.

برخی از مفسران یکسره به سراغ قرآن رفته و به جمع آوری آیات به صورت موضوعی پرداخته و سپس به مطالعه و تفسیر واژه‌ها و… همّت گمارده‌اند. برخی دیگر، دردست داشتن تجربیات بشری را به هنگام روی آوری به تفسیر موضوعی قرآن، برای مفسر ضروری شمرده‌اند.

محمد البهی بیش از ده سوره قرآن را برپایه‌اند یشه وحدت موضوع در سوره‌های قرآن تفسیرکرده است و مسأله (روش قرآن در ایجاد دگرگونی در جامعه) را نیز به صورت موضوعی به مطالعه گرفته است بدون این که تجربه بشری را دراین رابطه یادآور شود واین مثال روشنی است برای تفسیر درون گرا واز همین گونه است بررسی‌های موضوعی استاد جوادی آملی که درآن نمود‌های مقایسه و تطبیق مشهود نیست.

نوع دوّم، نه تنها مثال‌ها و مصادیق فراوانی دارد که خوددارای دو گونه عمده می‌باشد:

یکی از گونه‌های تفسیرمقایسه ای، مقایسه بین قرآن و سایر کتابهای آسمانی است از قبیل: (درمقایسه میان تورات، انجیل، قرآن و علم) تألیف دکتر موریس بوکای، ترجمه مهندس دبیر، که درآن آیات علمی این سه کتاب به صورت مقایسه‌ای به مطالعه گرفته شده و به صورت مکرر خدشه‌ناپذیری دیدگاه‌های علمی قرآن مورد تأکید قرار گرفته است.

کتاب (محمد فی التّوراة والانجیل والقرآن) اثر ابراهیم خلیل و (المسیح فی القرآن والانجیل) تألیف عبدالکریم خطیب.

نوع دیگر تفسیر مقایسه ای، مقایسه نظریه قرآن با دیدگاه شخصیتها ومکتب‌های زنده دنیاست. این گونه‌ای از تفسیر، در آثار علامه طباطبایی، شهید صدر، محمد عبداللّه دراز، عباس محمود عقاد و سید قطب، دیده می‌شود.

تفسیر (فی ظلال القرآن) اثر سید قطب (دستور الاخلاق فی القرآن) از محمد عبداللّه دراز، (الفلسفة القرآنیة)، (الانسان فی القرآن) از عباس محمود عقاد، بحث‌های موضوعی تفسیرالمیزان و مباحث قرآنی شهید صدر این شیوه را با شدّت و ضعف به کار بسته‌اند.

علامه طباطبایی در ارزیابی نظر قرآن درباره زن، نخست، شخصیت زن را در عرف و قضاوت ملّتها و جوامع مختلف در ادوار گوناگون عربی و غیرعربی، پیش روی مطالعه کننده قرار می‌دهد وآن گاه منطق وباور قرآن را باز می‌گوید و برتری انکارناپذیر قرآن را در نگاه عادلانه به زن و مرد و شخصیت انسانی آن دو به تصویر می‌کشد.[40]

شهید صدر تحت عنوان (چهارچوب کلی اقتصادی اسلامی) به مشکل بنیادین در زندگی اقتصادی بشر اشاره کرده، می‌نویسد:

(انسان دوگونه خواسته دارد: خواسته ‌های طبیعی وخواسته ‌های اجتماعی که با همکاری جامعه درخور تأمین است و هر کدام نیاز به قوانینی دارد واجرای آن قوانین نیازمند انگیزه رعایت است.

انگیزه پی گیری خواسته ‌های طبیعی، مشکلی ندارد. مهم ایجاد انگیزه رعایت مصالح اجتماعی است که بیش‌تر با انگیزه حفظ مصالح فردی و خواسته ‌های طبیعی در تضاد است. مثلاً تضمین دآامد کارگر درایام تعطیلی با مصلحت شخصی صاحب کار سازگاری ندارد. انگیزه شخص موقع رویارویی با این تضاد، افراد را وا می‌دارد که مصالح شخصی شان را بر مصالح دیگران مقدم دارند.

این تناقض در زندگی همه انسان‌ها مطرح است وبایستی انگیزه تأمین مصالح جمعی در آنها به وجود آید.

مارکسیسم به این مشکل توجه کرده وحل آن را به شکل گیری جامعه بی‌طبقه متوقف می‌داند، که درآن مالکیت جمعی پدید آمده و انگیزه فردی جای خود را به انگیزه اجتماعی داده باشد. ولی مادیت تاریخی پایه علمی ندارد. انگیزه فردی هیچ گاه ازبین نمی‌رود، بنابراین حل مشکل دراین مکتب میسر نخواهد بود.

پیشرفت‌های علمی نیز نمی‌تواند این تضاد را حل کند؛ زیرا وظیفه علم کشف واقعیتهاست و نمی‌تواند به فرد انگیزه ایجاد دگرگونی در وضعیت موجود دهد و تنها این است که می‌تواند این مشکل را حل کند. دین با مطرح کردن زندگی ابدی که محرومیت از لذت‌های مادی محدود، پاداشش نعمت‌های ابدی است، دید انسان را درباره مصالحش تغییر می‌دهد. در پرتو این تحول، انسان رعایت مصالح دیگران را، پاسداری از مصالح شخصی خود می‌شمارد.

قرآن بر این مطلب اصرار دارد و در پی این است که دیدگاه فرد را نسبت به مصالحش تغییر دهد. قرآن در این باره می‌فرماید:

(ما کان لأهل المدینة ومن حولهم من الاعراب ان یتخلّفوا عن رسول اللّه ولایرغبوا بانفسهم عن نفسه ذلک بأنّهم لایصیبهم ظمأ ولانصب ولا مخمصة فی سبیل اللّه ولایطؤن موطئاً یغیظ الکفار ولاینالون من عدو نیلاً الا کتب لهم به عمل صالح ان الله لایضیع اجر المحسنین* ولاینفقون نفقة صغیرة ولاکبیرة ولایقطعون وادیاً الاّ کتب لهم لیجزیهم اللّه أحسن ماکانوا یعملون) توبه / 120 و 121

سزاوارنیست که اهل مدینه وبادیه نشینانی که پیرامون آنان هستند، از دستور رسول خدا تخلف کنند وبرای حفظ جان خویش، از جان او چشم بپوشند! این به خاطر آن است که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی در راه غیرخدا به آنان نمی‌رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می‌شود بر نمی‌دارند و غنیمتی از دشمن نمی‌گیرند، مگر این که به خاطر آن، عمل صالح برای آنها نوشته می‌شود، زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند.)

شهید صدر، علاوه براین آیه از آیات سوره‌های: مؤمن/ 40، فصلت/ 46، زلزله/ 6، آل عمران/ 169 نیز سود برده است.[41]

با همین سبک و شیوه، به بررسی اساس و ریشه مشکلات اقتصادی از نگاه‌های مختلف در جوامع انسانی پرداخته و دیدگاه سرمایه داری ومارکسیسم را در زمینه حل این مشکل توضیح می‌دهد ودر نهایت نظر قرآن را به عنوان نظر برتر ارائه می‌دهد.[42]

2. تفسیر ترتیبی ـ موضوعی و تفسیر موضوعی خالص

سه نوع تقسیمی که تا حال مطرح گردید و به گونه‌ای به نوع برداشت و تلقی، از

تفسیر موضوعی مربوط می‌شد. در حقیقت محور واحدی داشت و به همین دلیل ما هر سه تقسیم را، تقسیم تفاسیر موضوعی برپایه تعریف مفسران از تفسیر موضوعی دانستیم.

دومین محور برای تقسیم مطالعات قرآن، استقلالی یا ضمنی بودن پژوهش موضوعی است. بدین معنی که گاه در لابه‌لای تفسیر ترتیبی، مفسّر به تحقیق موضوعی می‌پردازد و گاه به صورت مستقل به تحقیق موضوع از نگاه قرآن همّت می‌گمارد.

دکتر محمد ابراهیم شریف این تقسیم‌بندی را مورد توجه قرار داده و تفسیر شلتوت را مصداق تفسیر (ترتیبی ـ موضوعی) دانسته است واظهارنظر محققی را نقل می‌کند که گفته است آمیختگی تفسیر ترتیبی با تفسیر موضوعی ازآن رو اهمیت دارد که این گونه تفسیر نه کاستی تفسیر ترتیبی را دارد ونه کاستی تفسیر موضوعی مستقل را[43] پردازش نسبی موضوعات قرآنی در متن تفسیر ترتیبی تاریخ طولانی دارد، ودر تفسیر ابن کثیر، فخر رازی، قرطبی وآلوسی، نمونه‌هایی برای آن به چشم می‌آید.[44] ولی در قرن چهارده، رویکرد به مطالعات موضوعی در متن تفسیر ترتیبی، به گونه‌ای بسیار آشکار مشهود است.

شاید به این دلیل که در این قرن بیش‌تر مفسران، توجه به اصلاح زندگی فردی و اجتماعی داشته و رسیدن به این هدف را در پرتو قرآن و استنباط و ارائه دیدگاه‌های آن جست‌وجو کرده‌اند و بر پایه چنین هدف‌گیری، این روش را برگزیده‌اند. بین مفسران این قرن که در اثنای تفسیر ترتیبی، به کشف نظریات قرآن در زمینه‌های مختلف پرداخته‌اند، علامه طباطبایی و سید قطب توجه جدی‌تری به این روش داشته‌اند، بویژه علامه که مباحث موضوعی بسیاری را تحت عناوین: قرآنی، فلسفی، اجتماعی، عقلی، قرآنی و تاریخی و روائی به بحث گذاشته است.

3. نقش گرایش‌های مفسر، در پیدایش گونه‌های تفسیری

گرایش‌ها و رویکردها یکی دیگر از مبانی دسته‌بندی تفسیر موضوعی است. به این معنی که علاقه‌مندی مفسر، به زاویه‌ای از زوایای زندگی ویا به دانشی از دانش‌های بشری، وی را براین واداشته که گرایشش را در تفسیر دخالت داده وبراساس آن سمت و سوی حرکت پژوهشی خود را تعیین کند وبه همین دلیل کلمه (الاتجاه) که به مفهوم روی آوردن و متوجه شدن است،[45] پیشوند بخش‌هایی از تفاسیر ویا عنوان پژوهش‌های تفسیر شناسی در عصر حاضر، قرار گرفته است، از قبیل: (الاتجاه العلمی)، (اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر) و (اتجاهات التفسیر فی العصر الحدیث).

جهت گیری‌هایی که در قرن چهارده درحوزه تفسیر موضوعی رخ نموده عبارتند از:

* تفسیر موضوعی ـ اجتماعی

حرکت عمده‌ای که در قرن چهارده مفسران را متوجه خود ساخت، جهت گیری اجتماعی است که به برکت آن تحقیقات همه جانبه‌ای در زمینه دیدگاه‌های اجتماعی قرآن صورت گرفت. حاصل این پژوهشها کتاب‌های چندی است که در زمینه ‌های حکومت، وحدت، آزادی، تعلیم و تربیت، اصلاحات اقتصادی، حقوق زن از دیدگاه قرآن، تدوین یافت.

نگرش نو به مسائل اجتماعی قرآن که از مصادیق بارز تفسیر موضوعی شمرده شده است،[46] در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیست شکل گرفت. ویکی ازعوامل روی آوری مفسران به این نوع از مباحث، قرار گرفتن آنان درمصاف با فرهنگ استعماری غرب بود؛ زیرا آنان دراین پژوهش برتری ذخایر فرهنگی خود و استقلال علمی جوامع اسلامی را جست‌وجو می‌کردند.[47]

سید جمال الدین اسدآبادی در شمار پیشتازان این حرکت تفسیری است وپس از وی محمد عبده، طنطاوی جوهری، اقبال، عبد الحمید بادیس را باید یاد کرد.[48]

تبیین‌های قرآنی متکی بر مسائل اجتماعی، سال‌های متمادی به صورت پراکنده ادامه یافت و تا مدّتها روشمند نشد. از این رو مالک بن نبی در روزگار خود از رشد نکردن روش تفسیر با گرایش اجتماعی اظهار تأسف داشت.

به هرحال دراز، در شمار نخستین کسانی است که قبل از ورود به تفسیر، دیدگاه قرآن را در زمینه مسائل اجتماعی و اخلاقی مورد بررسی قرار می‌دهد و به تأسیس روش ومنهج نیز دست می‌زند. [49]

* تفسیر موضوعی ـ علمی

تفسیر علمی، نوع دیگری از گونه‌های تفسیر موضوعی است که بر پایه توجه به دانش جدید شکل گرفته است. و انگیزه پایه‌گزاران آن نیز رویارویی با استعمار و اثبات سازگاری قرآن با کاروان تمدن[50]و اثبات اعجاز علمی این کتاب آسمانی[51] و شناخت خداوند، بوده است.[52]

البته این حرکت تفسیری، درکنار همه دقّتها و راهگشایی‌هایش، خالی از زیاده روی و شتاب‌زدگی نبوده است وچه‌بسا برداشت‌هایی به نام دیدگاه علمی قرآن به ثبت رسید که برای آشنایان به تفسیر و اصول آن، غیرقابل قبول می‌نمود! به همین دلیل برخی در تعریف تفسیر علمی گفته‌اند:

(تفسیر علمی، تفسیری است که به قصد استنباط مسائل علوم و آراء فلسفی، در آن اصطلاحات علمی بر تعبیرات قرآنی تحمیل می‌شده است.)[53]

وجود افراط و شتاب زدگی در برخی تفاسیر علمی سبب شد که شماری با آن به مخالفت برخیزند.[54]

با این که انکار وجود برخی دیدگاه‌های علمی در قرآن دشوار است و مخالفت‌هایی که دیده می‌شود عمدتاً ناظر به آثار مکتوبی است که فرضیه‌های علمی را بر قرآن تحمیل کرده‌اند و یا به گونه سطحی وغیر مستدل آرای علمی را به انظار قرآنی پیوند زده‌اند، در حالی که این هر دو بر اساس پیش شرط‌های تفسیر علمی، قابل قبول نیست.[55]

این‌گونه است که فردی چون (شلتوت) که از مخالفان تفسیر علمی شمرده شده است، محمد ابراهیم شریف پس از مطالعه در آثار وی بدین نتیجه می‌رسد که شلتوت تفسیر قرآن را با حقایق تثبیت شده علمی را روا می‌دانسته است.[56]

به هرحال تفسیر علمی همانند هر حرکت علمی دیگر، بدون طرح قبلی تولد یافت و به همین دلیل دستخوش زیاده‌روی‌هایی شد، ولی به تدریج ضوابط بایسته‌ای برای آن پیشنهاد گردید و مفسران علمی مقصودشان را از تفسیر علمی توضیح دادند.

دکتر عدنان شریف در تعیین قلمرو تفسیر علمی می‌نویسد:

(اگر علم عبارت است از قواعد مورد اجماع متخصصان و مورد قبول عقل که منطق، حواس، تجربه وزمان، درستی آنها را ثابت کرده باشد، جز علوم طبیعی مادی از قبیل فیزیک، شیمی، پزشکی، نجوم و…، تحت این عنوان باقی نمی‌ماند.)[57]

دکتر موریس بوکای نیز، دیدگاه علمی قرآن را در همین دایره جست‌وجو می‌کند، وی می‌نویسد:

(کسی که برای اولین بار با چنین متنی (قرآن) روبه‌رو می‌شود، آنچه جلب توجهش می کند، فراوانی موضوع‌های آن است بدین شرح: آفرینش، نجوم، شرح پاره‌ای مطالب راجع به زمین، طبقه حیوان، طبقه نبات و تولید مثل انسان. در حالیکه خطا‌های علمی عظیمی در عهدین وجود دارد، در اینجا اثری از آن خطاها دیده نمی‌شود.)[58]

ییوسف مروه، با توضیح بیش‌تری به مسأله پرداخته، می‌نویسد:

(به طور دقیق، 670 آیه در کلّ قرآن به صورت پراکنده وجود دارد و دیدگاه‌های علمی مختلفی را، به بحث گرفته است که عبارتند از:

ریاضی با 61 آیه، فیزیک با 64 آیه، اتم‌شناسی با 5 آیه، شیمی و نسبیت با 62 آیه، نجوم با 100 آیه، هواشناسی و آب‌شناسی با 14آیه، زیست شناسی با 36 آیه، جغرافی با 73 آیه و…)[59] 61

گام بعدی که در جهت روشمند شدن تفسیر علمی برداشته شده است، ارائه توصیه‌ها و پیشنهاد‌های ذیل است:

  1. در هر مسأله بایستی تمام آیات مرتبط به آن جمع‌آوری شود و آیات در پرتو یکدیگر مورد مطالعه قرار گیرند.[60]
  2. آیه زمانی می‌تواند به وسیله نظریه علمی تفسیر شود که آن نظریه علمی به مرحله قطعیت و تثبیت رسیده باشد.[61] و متخصصان درباره آن اختلافی نداشته باشند.[62]

از جمله کتاب‌هایی که با گرایش علمی به تفسیر قرآن یا آیاتی از آن پرداخته‌اند به کتاب‌های ذیل می‌توان اشاره کرد: قرآن و روان شناسی، تحقیق دکتر محمد عثمان نجاتی، ترجمه عباس عرب، (من علم الطب القرآنی) نوشته دکتر عدنان شریف، (الاسلام فی عصر العلم) تدوین یافته به وسیله محمد احمد غمراوی و….

* تفسیر ادبی ـ موضوعی

رویکرد به ادبیات عرب، گرایش دیگری است که اساس پیدایش تفسیر(ادبی ـ موضوعی) قرآن را تشکیل داده است. امین الخولی که از طرّاحان تفسیر ادبی است، قرآن را کتابی ادبی ومایه پایداری و جاودانگی ادبیات عرب دانسته است. از نگاه وی، مطالعه ادبی قرآن، حقیقت تفسیر را تشکیل داده و دسترسی به مسائل قانونی، عقیدتی، اخلاقی واجتماعی [قرآن] را میسر می‌سازد.

امین الخولی، تفسیر مورد نظرش را بر دو پایه استوار می‌داند:

(1. بررسی مسائل پیرامونی مفسر بایستی، نخست، به مطالعه دانش‌هایی که امروزه نام(علوم قرآن) را به خود گرفته است، بپردازد [که شامل اسباب نزول، شناخت آیات مکی و مدنی، محکم و متشابه و… است] و همچنین با سفر به عمق تاریخ به قصد دسترسی به زمان ومکان نزول قرآن، محیط عصر نزول قرآن را در دو بعد مادی و معنوی به مطالعه گیرد ونیز در پرتو آشنایی با زبان، ادبیات، آداب و عرف رایج آن زمان جامعه غربی، به صورت کامل، نایل آمده و از این طریق ذوق و سلیقه انسان عصر نزول را درخود پدید آورد.

  1. بررسی محتوایی قرآن

در قدم دوّم، خود قرآن را به مطالعه گرفته و مفهوم‌شناسی را در بخش واژه‌ها وکلمات، در پرتو لغت عرب زمان نزول قرآن و استعمال‌های مختلف خود قرآن، پیگیری نماید ودر فهم جمله‌ها ومرکبات کتاب وحی از علم نحو، بلاغت بهره گیرد. و مطالعه قرآن را به صورت موضوعی وجهه همت خود قرار دهد.)[63]

روش پیشنهادی امین الخولی، طرفدارانی پیداکرد که یکی ازآنان عایشه بنت الشاطی، نویسنده معروف مصری است. وی که اثر تفسیری خویش را به استادش امین الخولی اهدا می‌کند، درمقدمه به روش پیشنهادی امین الخولی، اشاره دارد و براین که کار تفسیر او بر روش مورد قبول استادش استوار است، تأکید می‌ورزد.[64]

بنت الشاطی که چهارده سوره کوچک قرآن را به روش ادبی ـ ترتیبی، تفسیرکرده است، بر موضوعی بودن کار تفسیری خویش سخت معتقد است.[65]ولی (دغامین) این نامگذاری را واقع‌بینانه نمی‌داند،[66] شاید بدین دلیل که در تفسیر بنت الشاطی موضوع شکافی صورت نگرفته است.

در این نوع تفسیر واژه‌ها با توجه به استعمال‌های مختلف آن درکلّ قرآن، معنی شناسی می‌شود. به همین دلیل امین الخولی، طرح و شیوه پیشنهادی خود را به صورت ناقص، در مفردات راغب، مشاهده می‌کند؛ زیرا دراین اثر قدیمی، راغب اصفهانی از لغت و استعمال‌های همانند، در فهم معانی واژه‌های قرآنی، بهره گرفته است.[67]براین اساس اطلاق تفسیر موضوعی، براین کاوش ادبی، به لحاظ بررسی یک لغت وموارد استعمال آن در سراسر قرآن است.

بر پایه این تصور از تفسیر موضوعی، (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم) اثر حسن مصطفوی و (اضواء البیان) تفسیر محمد امین شنقیطی، را نیز باید جزء تفاسیر موضوعی ـ ادبی شمرد، زیرا درهر دو، کاوش‌های محققانه لغوی و تتبع کلّ قرآن به قصد شناخت استعمال‌های همانند، جهت فهم معنی کلمات، انجام شده است.

تفسیر شناسانی که پدیده تفسیرموضوعی را، مورد مطالعه قرار داده‌اند، تلاش‌های تفسیری را که در آنها معنی شناسی واژه‌های قرآنی با جمع‌آوری تمام آیات است همواره به عنوان یکی از مصادیق تفسیر موضوعی معرفی کرده‌اند.[68]

ناهنجاری‌ها در تفسیر موضوعی

تفسیر و تفسیرنگاری، دشوارترین کار فکری، درحوزه پژوهش‌های اسلامی است، زیرا مخلوقی به تبیین کلام خالق دست می‌زند که درباره او گفته شده است (ومااوتیتم من العلم الا قلیلاً) (اسراء /85)، به تبیین کتابی می‌نشیند که مشتمل بر محکمات و متشابهات است و دارای ظاهر و باطن است. افزون بر این، مفسر همواره در معرض این خطر قرار دارد که یافته‌‌های مختلف ذهنی خود را به جای مراد الهی قالب زده، در دسترس دیگران قرار دهد،  وبدین وسیله گناهی را مرتکب شود که پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) درباره آن،  سخت‌ترین هشدارها را داده و گناه چنین مفسری را،  نابخشودنی و کیفر او را سنگین دانسته‌اند.

توجه به خطر راه یافت لغزش در تفسیر موضوعی، این خواست را در پی دارد که ریشه‌یابی لغزشها، در تفسیر موضوعی با عنایت ویژه‌ای از سوی پاسداران معارف قرآنی، انجام گیرد و راه‌های در خور پذیرشی برای جلوگیری از تکرار آن ارائه گردد تا هم روند انحرافی در تفسیر، مهار شود و هم دیدگاه‌های قرآنی به گونه‌ای که هست در اختیار تشنه‌کامان زلال قرآن، قرار گیرد.

محور‌های عمده‌ای که روی آوردن بدان‌ها، لغزش‌های تفسیرموضوعی را در پی داشته عبارتند از:

  1. پیشداوری‌ها

پیشداوری و پیش فرض، معنی وسیعی دارد. در بیش‌تر لغزش‌های فکری،اندیشه‌ای از پیش رسوخ کرده در ذهن مفسر، نتایج پژوهش او را به رنگ و بوی خود در می‌آورد وبدان جهت می‌دهد.

محمد بهی در کنار تفسیر برخی سوره ‌های قرآنی، زیر عنوان (تفسیر موضوعی) بررسی موضوعی نیز دارد به نام (منهج القرآنی فی تطویر المجتمع).

وی دراین کتاب شیوه قرآن را در ساختن جامعه آرمانی به جای جامعه مادی، توضیح می‌دهد. نامبرده تحقیق خویش را براین باور بنیاد نهاده است که آیات مدنی در پی تشکیل جامعه اسلامی‌اند، با این روش که نخست روش جاهلی رامورد انتقاد قرار می‌دهد تا زمینه نزول (نهی) که آمادگی روحی بیش‌تری را می‌طلبد، فراهم آید. بدین ترتیب، نزول آیات قرآن تدریجی بوده و وحی جدید، همیشه بیانگر مرحله جدید و متکامل‌تر عمل براساس ایمان ووحی به حساب می‌آمد.

محمد بهی با چنین پیش فرضی به کار تفسیر و دسته بندی آیات می‌پردازد و روش قرآن را در کار ساختن جامعه به تصویر می‌کشد ودراین جهت آیاتی را آورده است که ترتیب آنها (آن گونه که او تصویر کرده است) دلیل علمی ومستند تاریخی و روایی و سبب نزولی ندارد، مانند آنچه در زمینه ربا وحکم تدریجی آن یاد کرده است[69] و نیز آنچه در زمینه تشریع نماز و زکات و زمان نزول هر یک تعیین کرده است، درصورتی که شناسایی زمان نزول آیات، یکی از مشکل‌ترین کارها در حوزه تفسیر قرآن است.

علم‌زدگی

رویکرد بیش از‌اند ازه دربه کارگیری دانش جدید، برای تفسیر قرآن، یکی از عوامل لغزش ونادیده گرفتن اصول تفسیر موضوعی است.

دکتر خزائلی، در پرتو این دست یافت علمی، که مبدأ آفرینش انسان به موجود ذره ایی سلول نام برمی گردد، که در نطفه وجود دارد وهمین سلول در پی نشو ونما، به دوسلول تقسیم می‌گردد، در تفسیر آیه ذیل می‌نویسد:

(هوالذی خلقکم من نفس واحدة وجعل منها زوجها لیسکن الیها) اعراف / 189

او خدایی است که همه شما را از نفس واحدی آفرید، و همسرش را نیز از جنس او قرار داد.

به نظرمی‌رسد که مراد از (نفس واحده) سلول، یعنی ذره‌ای باشد که در نطفه موجود است و پس از نشوونما به دو سلول تقسیم می‌شود.)[70]

عبدالرزاق نوفل از این هم جلوتر رفته و در تفسیر آیه فوق و آیات مشابه آن (نساء / 1 وانعام /98) می‌نویسد:

(الکترون، جوهر و واحد آفریده‌ها را، تشکیل می‌دهد و تعادل و آرامش آن با زوج آن یعنی پروتون است زیرا بار مثبت پروتون و بار منفی الکترون، باعث تعادل و توازن اتم می‌شود.)[71]

این درحالی است که مطالعه همه آیه به روشنی نشان می‌دهد که این تفسیر‌های علمی نمی‌تواند منظور خداوند باشد، زیرا در ادامه آیه سخن از نیایش و درخواست‌های وعکس‌العمل‌های این زوج است واین معانی در سلول یا الکترون مطرح نیست.

(هو الّذی خلقکم من نفس واحدة وجعل منها زوجها لیسکن الیها فلمّا تغشّیها حملت حملاً خفیفاً فمرّت به فلمّا اثقلت دعوا اللّه ربّهما لئن آتیتنا صالحاً لنکونن من الشّاکرین. فلمّا اتیهما صالحاً جعلا له شرکاء فیما آتیهما فتعالی اللّه عمّا یشرکون) اعراف/ 189 ـ 190. او خدایی است که همه شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا درکنار او بیاساید. سپس هنگامی که با او آمیزش کرد، حملی سبک برداشت که با وجود آن، به کار‌های خود ادامه می‌داد وچون سنگین شد، هر دو از خداوند و پروردگار خود خواستند: اگر فرزند صالحی به ما دهی از شاکران خواهیم بود، امّا هنگامی که خداوند فرزند صالحی به آنان داد، برای خدا در این نعمت که به آنان بخشیده بود همتایانی قائل شدند. خداوند برتر است ازآنچه همتای او قرار می‌دهند.

نمونه دیگر این علم‌گرایی را می‌توان در دیدگاه یکی از نویسندگان در مسأله آفرینش انسان از نگاه قرآن شاهد بود.

وی ریشه این باور را که آدم پدر انسان‌هاست و مستقیماً ازخاک آفریده شده است، در تورات یافته و منشأ تقلید مفسران را از تورات بی‌اطلاعی از دانش جدید می‌داند و خود، بر حق بودن نظریه داروین دل بسته و به قرآنی بودن این نظریه، پافشاری عجیبی دارد.[72]

عقل‌گرایی و مصلحت‌مداری

خردگرایی برخی مفسران اهل سنت، از جمله نوآوری‌های قرن چهارده و انقلاب و خیزش ایشان بر ضد متن‌مداری و تقلیدگرایی حاکم بر حوزه فقهی ـ تفسیری آنان به شمار می‌آید.

عقل‌گرایی در تفسیر، مثل علم‌گرایی، نتوانست حدّ اعتدال را رعایت کند و در مواردی به زیاده روی منتهی شد.

گویا پیشتاز این خردگرایی در میان مفسران اهل سنت عبده بود که به عقیده رومی، دیگر مفسران خرد گرا، او را امام خویش شناخته‌اند[73] عبده در تئوری و عمل، نص قرآن را به تبعیت از عقل ملزم دانسته و بر این باور است که در صورت ناسازگاری، عقل بر ظاهر نص، تقدم دارد.[74]

شاگرد وی، رشید رضا نیز می‌نویسد:

(مصلحت عمومی در صورت ناسازگاری با نص واجماع، برآن دو پیشی دارد.)[75]

براین اساس عبده مفاسد قابل درک از سوی عقل را در تعدد همسر، با شرط رعایت عدالت، در هم آمیخته وبر نص قرآن (فانکحوا ماطاب لکم من النّساء مثنی و ثلاث… ) (نساء/ 3)[76]و در بیان حکم ربا نیز گرفتن ربا را جهت جلوگیری از انتقال مال مسلمانان به کفار مجاز شمرده است.[77]

حنفی احمد در بررسی موضوعی آیات علمی قرآن تنها بدین دلیل که پرتاب سنگ توسط پرندگان، سرعتی را که باعث درهم کوبیده شدن ارتش ابرهه گردد، ندارد، می‌گوید مقصود از (طیراً ابابیل) سنگ‌هایی بوده که پرنده‌وار در آسمان حرکت می‌کرده است و…[78]

سید قطب درمقام ارزیابی وریشه یابی زیاده روی عبده در عقل‌گرایی می‌نویسد:

(عبده در زمانی می‌زیست که عقل در اروپا به خدایی رسیده بود. درچنین شرایطی مستشرقان، اسلام را متهم می‌کردند که با طرح مسأله (قضا) و (قدر) عقل وخرد را به تعطیلی کشانده است. عبده به رویاروی با این اتهام برخاست و درگرماگرم مبارزه با جمود عقل در شرق، ندانسته عقل بشری را هم وزن وحی قرار داد، غافل ازاین که وحی برتر از عقل است و وسیله سنجش درستی و نادرستی دریافت‌های عقلی است و نه هم‌سنگ آن!)[79]

نفوذ‌ اندیشه‌های بیگانه در تفسیر موضوعی

در قرن 14، دراثر هجوم سنگین تفکر غرب همزمان با تضعیف شدید یافته‌ها و باور‌های دینی درمیان مسلمانان، شاهد نفوذ باورهای بیگانه در فرهنگ جوامع اسلامی و از آن جمله آرای تفسیری برخی مفسران موضوعی هستیم.

باور لیبرالیستی و تفکر سوسیالیستی و کمونیستی از جمله اندیشه‌های نفوذی بیگانه در قلمرو فرهنگ خودی است.

الف. گرایش لیبرالیستی

نویسنده کتاب (بازگشت به قرآن) در مباحثی تحت عنوان آزادی از دیدگاه قرآن، ضمن پاسخ و پرسشی فرضی می‌نویسد:

(بعد از فوت پیغمبران، مقامات دینی و مقدسین، انواع فشارها و اجبار وحدود و تعزیرات را بر سرمردم آورده و زندگی را بر منکرین و منحرفین سیاه وخونین می‌کردند، این چه آزادی و اختیار است که شاه می‌بخشد و شیخ علیشاه می‌گیرد.

دیدبان: عمل مقامات دینی ومقدسین را، نباید پای خدا و انبیاء بگذاری. حساب آنها جداست. مگر بعد ازموسی(ع) نمی‌دیدی که بعضی ازعلمای یهود پیغمبرانشان را می‌کشتند ووقتی عیسی آمد، روحانیت رسمی یهود ومتولیان معبد و محراب، حکم ارتداد او را صادر کرده و…

کسانی که می‌خواهند به تصورخودشان برای دلسوزی به خلق یا اجرای امر خدا، مردم را به عنف، مؤمن یا عامل بدین نمایند ومانع گناه بشوند، دایه‌های مهربانتر از مادرند. نمی‌دانند که اگر خدا می‌خواست، خودش مردم را مجبور به اسلام و اطاعت می‌کرد.)

این نویسنده برای اثبات این باور یک سویه خود به بخشی از آیات قرآن تمسّک جسته است بدون آن که زمان و شرایط و مورد نزول آن آیات را مورد توجه قرار دهد.

وی در یک استدلال دیگر مقصودش را به صورت روشن بیان می‌دارد:

(وقتی خدا طبق آیات و تذکرات مکرر قرآن به پیغمبرش اجازه تحمیل عقیده و مؤمن سازی اجباری را نمی‌داده و می‌گفته است تو فقط (بشیر) و (نذیر) یا هادی و تذکر دهنده بوده و وظیفه پیغمبران ابلاغ روشن است: (ما علی الرّسول الاّ البلاغ المبین) (شوری/ 48)، به طریق اولی مقامات دینی و دنیایی، مأموران اجرا نبوده حقّ الزام فکری و عملی دین و تحمیل و تفتیش عقائد را ندارد.)[80]

این نویسنده آگاهانه و یا از روی ناآگاهی، به دلیل دلمشغولی به فرهنگ لیبرالیسم، میان آیات و پیام‌های قرآن جدایی افکنده و برخی را پذیرفته و بعضی را نادیده گرفته است. و توجه نکرده است که آیات مورد استشهاد او مربوط به صدر اسلام و روزگار بی‌یاوری و ضعف نظامی و نیروی انسانی مسلمانان بوده است و نمی‌توان آنها را در همه شرایط و برای همه مکان‌ها و زمان‌ها تعمیم داد. افزون براین مایه شگفتی است که چرا این نویسنده آیاتی چون: (وقاتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجوهم من حیث اخرجوکم) (191/ بقره) ونیز آیاتی چون (وقاتلوهم حتّی لاتکون فتنة و یکون الدّین للّه) (بقره/ 193) و همچنین آیات حدود و قصاص و… را نادیده گرفته است!

آیا این نوع نگرش به قرآن و تفسیر آن، مصداق ایمان به بعضی و کفر به بعصی دیگر نیست!

و آیا این روش، تحمیل باورهای خویش بر قرآن به حساب نمی‌آید.!

آیا این نویسنده وهمانندهایش معتقدند که دیات و قصاص وحدود و… ساخته و پرداخته مقامات دینی است و دین اصولاً اجرائیات ندارد وبه فرد آزادی عمل می‌دهد تا درمسیر گناه تا هرجا می‌خواهد پیش رود!

آیا جزاین است که لیبرالیسم قوانین ساخته عقل وخرد را همراه با نفی حاکمیت شرع و قوانین واحکام خدائی ومقررات دینی، می‌پذیرد و معتقد است که با همفکری عده‌ای می‌شود قوانین تأمین کننده سعادت زندگی را قانونگذاری کرد.

تأثیرگذاری این گونه ‌اندیشه‌ها از لیبرالیسم غربی، روشن‌تر ازآن است که بشود بر آن سرپوش نهاد و در کوتاه سخن می‌توان به سخن شهید دکتر بهشتی اشاره داشت:

(حدود الهی بر ما تحمیل نیست، برای این که از دیدگاه اسلام، انسان دین را آزادانه و آگاهانه انتخاب می‌کند. وقتی انسان دین را انتخاب می‌کند به یک‌یک آوردهای اسلام با تمام وجود عشق می‌ورزد و… اسلام مخالف آزادی است که انسان را به تباهی می‌کشاند و با اجرای قاطع حدود از تباهی‌ها پیش‌گیری به عمل می‌آورد.)[81]

ب. رویکرد ماتریالیستی

در سده چهارده، غرب برای جهان دو ارمغان فکری ارائه کرده است، تفکر لیبرالیستی و ‌اندیشه ماتریالیستی. هردو تفکر در جهت پایان بخشیدن به سلطه مذهب در زندگی فردی و اجتماعی، همانند بود و براین اساس بایستی در همه حوزه‌های فکری راه می‌یافت!

نویسنده کتاب (برداشت‌هایی درباره فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن) از کسانی است که غبار باورهای بیگانه بر دامان تحقیقاتش نشسته و تلاش دارد تا کمون اولیه را در محتوای آیات قرآن جست وجو کند. وی در ذیل آیه:

  • (ان لک الا تجوع فیها ولاتعری. وانّک لاتظمؤا فیها و لاتضحی) طه/ 118

تو در بهشت گرسنه و برهنه نخواهی شد و در آن تشنه نمی‌شوی و آفتاب آزارت نمی‌دهد.

می‌نویسد:

(دربهشت نخستین چنانکه گذشت و ازآیات قرآن برمی آید نه محدودیتی بود ونه تملک خصوصی و نه سلطه شخصی و نه استثمار انسان از انسان. فرزندان آدم در این بهشت در کمال آزادی، به هرجا که می‌خواستند می‌رفتند و از هر چه می‌خواستند می‌خوردند و انسان توانسته بود… برادر وار به اشتراک زندگی کند.)[82]

سپس با استفاده از آیات : بقره/ 36 و طه / 117 ـ 121، که مسأله لغزش آدم در اثر وسوسه شیطان و هبوط آدم و حوا را از بهشت، مطرح می‌کند، می‌نویسد:

(طبقه قبلی که درآن برادری و برابری حاکم بود، با نزدیک شدن آدم به درخت ممنوعه که هدف ازآن کسب ملک و ثروت و قدرتی بود که کهنه نشود و کاهش نیابد، تغییر کرد وبه جای آزادی و برادری و اشتراک و فراوانی و آسودگی، ظلم و محرومیت و گرسنگی و تشنگی و برهنگی و سرانجام، عداوت وجنگ و ستیز بین فرزندان آدم پدید آمد.

در شرایط جدید وسوسه شیطان ممکن شد وانسان‌ها اصول ومناسبات اولیه، بین انسان و طبیعت را زیر پا نهادند و در نتیجه طبقه ثروت مند ومحروم به وجود آمد. این دو گروه که قبلاً برادر بودند ودر صلح به سر می‌بردند، به جنگ و دشمنی با یکدیگر واداشته شدند.

حرکت بعدی جامعه انسانی ازاین به بعد، تحت تأثیر این تضادها ادامه یافت. وجود این خصومتها و تضادها، موجبات بعثت پیغمبران را فراهم آورد.)[83]

بدین ترتیب تعابیر ومبانی کمونیستی، مهر تفسیری می‌خورد و گویی آنچه در مکتب مارکس بدان سفارش شده، شکل گرفته است، که گفته‌اند :

(برای مبارزه با دین باید منابع ایمان توده‌ها را با مفاهیم مادی توضیح داد.)[84]

گسترش و سایه‌افکنی‌ اندیشه‌های کمونیستی بر فضای روشنفکری و محافل استثمارستیز که سرمایه‌داری را مشکل اصلی جوامع می‌پنداشتند و در فراسوی نگاهشان، مکتب اقتداریافته‌ای را جز مکتب مارکسیسم نمی‌دیدند، باعث می‌شد که ستیزه گران با حاکمیت کاپیتالیسم با گرایش به توجیه باورهای مارکسیستی، جامعه را بدان باورها سوق دهند. البته این اقدام به معنای ناباوری به اسلام وخدا و قیامت نیست، بلکه بیش‌تر جنبه التقاط و تأثیر پذیری و پیش داوری تحقیقی دارد.

این نمونه‌ها که در زمینه لغزش‌ها یاد شد، هشداری است به همه قرآن پژوهان بویژه درمیدان پژوهش‌های موضوعی که ضوابط و ملاک‌های مستحکمی را پایه رویکرد تفسیری خود قرار دهند و تلاش کنند که زلال پیام وحی را آن گونه که می‌بایست، هرچه ناب‌تر و پالوده‌تر از پیش‌داوری‌ها و گرایش‌های فردی واجتماعی، مورد بررسی و شناسایی قرار دهند.

 

 

[1]. جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینه جلال و جمال، مرکز فرهنگی رجاء / 49.

[2]. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1/ 12.

[3]. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، انتشارات فرهنگ اسلامی، 1/ 16.

[4]. شنقیطی، محمدامین، اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، عالم الکتب، 1/ 7 ـ 30.

[5]. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، 1/16.

[6]. رشید رضا، تفسیرالمنار، بیروت، دارالمعرفة، 1/10.

[7]. موریس بوکای، مقایسه میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر، دفتر نشر فرهنگ/ 329.

[8]. دغامین، زیاد خلیل، منهجیة البحث فی التّفسیرالموضوعی للقرآن الکریم، دارالبشیر / 43.

[9]. مصطفی مسلم، مباحث التفسیر الموضوعی، دمشق، دارالقلم / 37.

[10]. سعید حوی، الاساس فی التّفسیر، دمشق، دارالسلام، 1/ 11.

[11]. عایشه عبدالرحمن، التفسیر البیانی للقرآن الکریم، 1/10.

[12]. مراجعه شود: به المدرسة القرآنیة، از صدر ومنهج القرآن فی تطویر المجتمع، ازمحمد البهی.

[13]. آقای حسن مصطفوی کارش را به عنوان تفسیر موضوعی معرفی نکرده است، ولی ازآن نظر که این، گونه‌ای از تحقیق مشابه تفسیر بیانی است و تفسیر بیانی از انواع تفسیر موضوعی شمرده شده است، می‌شود گفت: (التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم) یک نوع بررسی موضوعی درمفاهیم قرآنی است.

[14]. مصطفوی، حسن، تهران، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1/2 و3.

[15]. امین الخولی، التفسیر ومعالم حیاته و منهجه الیوم/ 41 ـ 44 به نقل از: رومی، فهد بن عبدالرحمن، اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر / 893 ـ 895.

[16]. دغامین، زیاد خلیل، منهجیة البحث فی التّفسیر الموضوعی للقرآن الکریم/ 39 ـ 41.

[17]. همان والتّفسیر ومعالم حیاته و منهجه الیوم / 36 و 37 به نقل از : اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر، 3/ 887 و 890 و 891.

[18]. امین الخولی، التفسیر ومعالم حیاته و منهجه الیوم/ 39 ـ 41 به نقل از اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر، 3/ 890 و 891.

[19]. همان.

[20]. برای آشنایی با نقش تاریخ در تفسیر ازنگاه این دو مفسر، مراجعه شود به (بازگشت به قرآن) از بازرگان ومنهج القرآنی فی تطویر المجتمع ازمحمد بهی.

[21]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 2/ 250.

[22]. صدر، محمدباقر، المدرسة القرآنیة.

[23]. مغنیة، محمد جواد، تفسیرالکاشف، 1/ 16؛ محمد عبده، الاسلام والنصرانیة/ 72 ـ 75 به نقل از: منهج المدرسة العقلیة الحدیثة فی التّفسیر / 287.

[24]. سید قطب، ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه محمد خامنه ای، مؤسسه کیهان/ 62.

[25]. صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیرالقرآن بالقرآن والسنة، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، 1365، 24/ 331.

[26]. ابوحجر، احمد عمر، التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان، بیروت، دار قتیبه/ 275 ـ 334.

[27]. همان/ 219 ـ 263.

[28]. همان/ 169 ـ 211.

[29]. همان/ 302 ـ 306.

[30]. محمد البهی، منهج المدرسة العقلیة الحدیثة فی التّفسیر / 273.

[31]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن مجید، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1/ 74.

[32]. شرقاوی، عفت، قضایا انسانیة فی اعمال المفسرین، بیروت، دارالنهضة العربیة/ 198 ـ 107.

[33]. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، مدرسه امیرالمؤمنین، 1/ 21.

[34]. از باب نمونه مراجعه شود به: پیام قرآن 1/ 127 ـ 137 و شرقاوی، عفت، قضایا انسانیة فی اعمال المفسرین / 111 ک 149.

[35]. دراز، محمد عبدالله، دستور الاخلاق فی القرآن / 9 ـ 10.

[36]. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، 1/29.

[37]. محمد ابراهیم شریف، اتجاهات التجدید فی تفسیرالقرآن الکریم فی مصر، مصر، دارالتراث / 467.

[38]. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، 1/ 54 ـ 98.

[39]. دراز، محمد عبدالله، دستور الاخلاق فی القرآن، بیروت، مؤسسه الرسالة / 10.

[40]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، 2/ 261 ـ 277.

[41]. صدر، محمدباقر، اقتصادنا، المجمع العلمی للشهید الصدر/ 321 ـ 329.

[42]. همان/ 346 ـ 372.

[43]. محمد ابراهیم شریف، اتجاهات التجدید فی تفسیرالقرآن الکریم فی مصر، مصر، دارالتراث/ 436 ـ 438.

[44]. بیومی، محمد رجب، التفسیر القرآنی، مصر، المؤسسة العربیة الحدیثة/ 92.

[45]. خلیل الجر، فرهنگ لاروس، ترجمه حمید طبیبیان.

[46]. مجله (قضایا اسلامیة)، شماره 2، مقاله (نحو تفسیر اجتماعی للقرآن الکریم) از عبدالجبار رفاعی/ 12، 191 ـ 195.

[47]. شرقاوی، عفت، الفکر الدینی فی مواجهة العصر / 228 ـ 291.

[48]. همان/ 193

[49].  دراز، محمد عبدالله، دستور الاخلاق فی القرآن/ 9.

[50]. شرقاوی، عفت، الفکر الدینی فی مواجهة العصر/ 446 و 452.

[51]. عدنان شریف، من علم الطب القرآنی، بیروت، دارالعلم للملایین / 15.

[52]. دراز، محمد عبداللّه، مدخل الی القرآن الکریم، کویت، دارالقلم، دارالقرآن الکریم / 176؛ مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 4/ 197.

[53]. ذهبی، محمد حسین، التفسیر والمفسرون، داراحیاء التراث العربی/ 379؛ المحتسب، عبدالمجید عبد السلام، اتجاهات التفسیر فی العصر الحدیث، بیروت، دارالفکر / 247.

[54]. قضایا انسانیة فی اعمال المفسرین/ 88. جهت آشنایی بیشتر باموضع گیری‌های مختلف درقبال تفسیر علمی مراجعه شود به التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان / 275 ـ 334.

[55]. محمد عبدالله دراز، مدخل الی القرآن الکریم، قسمت پاورقی/ 176 و 177.

[56]. محمد ابراهیم شریف، اتجاهات التجدید فی تفسیر القرآن الکریم فی مصر/ 434.

[57]. عدنان شریف، من علم الطلب القرآنی/ 9.

[58]. موریس بوکای، مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی/ 73.

[59]. یوسف مروه، العلوم الطبیعیة فی القرآن، بیروت، مطابع الوفاء/ 76.

[60]. غمراوی، محمد احمد، الاسلام فی عصرالعلم/ 250 ـ 258، به نقل از اتجاهات التجدید فی تفسیرالقرآن الکریم فی مصر/ 676 و 677؛ حنفی احمد، التفسیر العلمی للآیات الکونیة فی القران، ط 2. مصر، دارالمعارف/ 6؛ مقایسه‌ای میان تورات، انجیل، قرآن وعلم/ 269؛ عبدالرزاق نوفل، بین الدین والعلم/ 144 ـ 146 به نقل از: التفسیر العلمی للقرآن الکریم فی المیزان/ 210.

[61]. عبدالعزیز اسماعیل، الاسلام والطب الحدیث، ترجمه: سید غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان/ 14.

[62]. سیدالاهل، من اشارات العلوم فی القرآن/ 59 و 60 به نقل از اتجاهات التجدید فی تفسیرالقرآن الکریم فی مصر/ 677؛محمد عبدالله دراز، مدخل الی القرآن الکریم، پاورقی، / 177؛ عدنان شریف، من علم الطبّ القرآنی/ 26.

[63]. لجنة ترجمة دائرة المعارف الاسلامیة، ابراهیم خورشید، دکتر عبدالحمید یونس، حسن عثمان، دائرة المعارف الاسلامیة، ط1، بیروت، دارالکتب اللبنانی، 7/ 68 ـ 100.

[64]. عایشه عبدالرحمن، التفسیر البیانی للقرآن الکریم، 1/ 10 و 13.

[65]. همان، 1/ 18.

[66]. دغامین، زیاد خلیل، منهجیة البحث فی التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم/ 39.

[67]. لجنة ترجمة …، دائرة المعارف الاسلامیة، 7/ 96.

[68]. لجنة ترجمة …، اصول التفسیر ومناهجه/ 66 و (مباحث فی التفسیر الموضوعی) / 23.

[69]. محمد البهی، المنهج القرآنی فی تطویر المجتمع، بیروت، دارالفکر/ 11.

[70]. خزائلی، محمد، احکام القرآن، سازمان چاپ وانتشارات جاویدان، 1/ 17.

[71]. عبدالرزاق نوفل، القرآن والعلم الحدیث، بیروت، دارالکتب العربی/ 155 ـ 157.

[72]. سحابی، یداللّه، خلقت انسان، تهران شرکت سهامی انتشار/ 101 ـ 105.

[73]. رومی، فهد بن عبدالرحمان، منهج المدرسة العقلیة الحدیثة فی التفسیر/ 287.

[74]. عبده، محمد، الاسلام والنصرانیة/ 72 و 73 به نقل از: منهج المدرسة العقلیة الحدیثة فی التّفسیر/ 287.

[75]. محمد رشید رضا، المنار، 5/ 212.

[76]. همان، 4/ 349.

[77]. محمد رشید رضا، تاریخ الاستاذ الامام، 1/ 944، به نقل از: منهج المدرسة العقلیة الحدیثة فی التفسیر/ 402.

[78]. حنفی احمد، التفسیر العلمی للآیات الکونیة، دارالمعارف المصریة به نقل از: التفسیر العلمی للقرآن فی المیزان/ 202.

[79]. سید قطب، ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه محمد خامنه‌ای، مؤسسه کیهان/ 62 ـ 64.

[80].  بازرگان، مهندس مهدی، بازگشت به قرآن، چاپخانه رشدیه، 4/ 90 و 192 و 257.

[81]. سخنرانی‌های شهید بهشتی، انتشارات سید جمال، مقاله (لیبرالیسم) / 85 ـ 106.

[82]. پایدار، حبیب اللّه، برداشت‌هایی درباره فلسفه تاریخ از دیدگاه قرآن، / 79 ـ 81.

[83]. همان/ 81 و 82 و 147.

[84]. مارکس ومارکسیسم/ 284 ضمیمه چهاردهم به نقل از: شهید مطهری، علل گرایش به مادی گری، دفتر انتشارات اسلامی/ 22.

نویسنده: علی سراقی

فصلنامه معرفت، شماره ١٠٧

مقدّمه

تفسیر موضوعی به عنوان تفسیری برتر و یک گام به جلو برداشتن مفسّر پس از تفسیر ترتیبی، حایز اهمیت خاصی است. با توجه به اقبال فزاینده به این روش تفسیری، تبیین چیستی، تعیین مبانی، تشریح ویژگی‌ها و تذکر آسیب‌های این روش امری لازم و ضروری ‌می‌نماید. این نوشتار در صدد توضیح برخی آسیب‌های احتمالی بر سر راه مفسّر تفسیر موضوعی است.

از آن رو که تفسیر موضوعی به معنای خاص، تفسیر نوپایی است که کار و کوشش فراوانی در قبال آن صورت نگرفته است و همین امر کار کسانی را که در ردیف آغازگران آن هستند مشکل و پیچیده می‌سازد، بنابراین، مبحث آسیب‌شناسی آن نیز تنها از باب ارائه موارد مبتلا به است، نه استقرای تام. برای آسیب‌شناسی تفسیر موضوعی، ابتدا تعریف دقیق تفسیر موضوعی و شناخت مراحل آن ضروری است تا پس از آن، آسیب‌هایی را که طی این مراحل ممکن است دامنگیر فرد شود شناسایی گردد.

تعریف «تفسیر موضوعی» و مراحل آن

«تفسیر موضوعی» یعنی: کشف روشمند نظریه قرآن در مورد موضوع خاص یا مقطعی از آن[1].

انتخاب موضوع، مطالعه اکتشافی آیات، تفسیر ترتیبی آیات یا فرازهای مربوط به آنها، استخراج موضوعات مربوط به آنها و نسبت‌سنجی میان آنها، ارائه یک یا چند نظریه، تعیین موارد قطعی مرتبط با موضوع ومحک زدن نظریه از مراحل تفسیر موضوعی است.[2]

آسیب در تعریف

اگر مفسّر تعریف دقیقی از تفسیر موضوعی نداشته باشد مرتکب این اشتباه ‌می‌شود که اموری را که تفسیر موضوعی نیست از این حوزه قلمداد ‌می‌کند؛ مانند موارد ذیل که تحت عنوان تفسیر موضوعی نام برده شده اند:[3]

ـ تفسیر سور مکّیه، دکتر محمّد البهی؛

ـ امعان النظر فی نظام الآیات والسور، محمّد عنایة اللّه الهندی؛

ـ الوحدة الموضوعیة فی القرآن الکریم، دکتر محمّد حجازی؛

ـ النسخ فی القرآن، جمعی از نویسندگان؛

ـ علم المناسبات (نظم الدرر فی تناسب الآی والسور)، بقاعی؛

اصولا باید توجه داشت که «مفهوم‌شناسی» در هر علمی، مانع آسیب‌هایی ‌می‌شود که در اثر عدم شفّافیت و دقت مفاهیم پدید ‌می‌آید.

آسیب‌های مرحله انتخاب موضوع

الف. خارج بودن موضوع از دایره نظریه‌پردازی قرآن: لازم است مفسّر، هر موضوعی از مسائل مستحدث را داخل در قرآن نداند وبه ادعای شمول قرآن بر هر چیز، خود را به تکلّف نیندازد؛ زیرا قرآن یک منهج دینی دارد و تفصیل علوم بشری از مقاصد آن نیست، هرچند حقایق واصول فراوانی از اینها را ذکر کرده است. برخی به خاطر استدلال بر عجایب قدرت الهی و برانگیختن بر قبول دعوت دینی، دچار این تکلّف شده‌اند. «الاطباق الطائرة فی ضوء القرآن» و «القنبلة الذریّة فی القرآن» از جمله متونی است که در این باره نگارش شده ودچار این تکلّف گردیده است.[4]

ب. انتخاب موضوعی کلی که نتوان نظر خاصی درباره آن ارائه کرد: مثلا، «تقوا» را به طور کلی موضوع قرار دهد، بدون ایجاد ارتباطی بین آن وچیزی دیگر ـ مثلا رابطه تقوا ورزق یا تعیین بعد یا زیر موضوع خاصی از آن ـ تا بتواند نظریه‌ای درباره آن ارائه دهد.[5]

ج. عدم تعیین اهداف: در تفسیر موضوعی، باید اهداف، بحث و انگیزه‌های طرح موضوع روشن ومشخص باشد و نمی‌توان به این اکتفا کرد که ـ مثلا ـ هدف خدمت به قرآن یا نفع رساندن به مسلمانان یا صرف بحث علمی باشد. بنابراین، باید میزان نیاز زمان و جامعه به این موضوع و نقش موضوع در هدایت جامعه و جوانب ضروری، که این موضوع آنها را پوشش ‌می‌دهد، و مشکلاتی را که با این نظریه‌پردازی حل ‌می‌شود، بیان کند.[6]

د. انتخاب موضوع با پیش‌فرض ذهنی خاص: مفسّر نباید از قبل، پیش‌فرض ذهنی خاصی در موضوع داشته باشد وغرض او از طرح بحث، بیرون کشیدن آن دیدگاه از قرآن وگرفتن تأییدی از قرآن برای نظریه اش باشد؛ زیرا این کار باعث استخدام قرآن برای غرض خویش و تحریف معنوی آن و تحمیل رأی بر قرآن ‌می‌گردد. در مواردی دیده شده است که پژوهشگری از ادیان سابق، به انگیزه اثبات اینکه یهود و نصارای کنونی مؤمن، موحّد وصالح هستند، در قرآن بحث کرده است[7].

هـ. عدم انتخاب لفظ جامع: برای مثال، موضوع جنگ وصلح در قرآن کریم با الفاظ متعددی همچون «حرب، قتال ضرب، ثبات، سلام، فشل و فرار» مطرح شده است. در انتخاب موضوع، باید جامع‌ترین لفظ در موضوع را، که در اینجا «جهاد فی سبیل اللّه» است، برگزید تا عنوان و مدار بحث باشد، سپس الفاظ متقارب و مقابل آن را ضمیمه بحث کرد[8].

و. غفلت از عناوین انتزاعی: گاهی موضوعاتی در قرآن یافت ‌می‌شود که لفظ آن مستقیماً در قرآن نیست و باید از نزدیک‌ترین الفاظ قرآنی عنوانی برای آن انتزاع کرد. برای مثال، موضوع پیدایش امّت‌ها و تمدّن‌ها وطغیان وهلاکت آنها در قرآن به شیوه‌های گوناگون آمده است که ‌می‌توان عنوان «سنن الهی در پیدایش و نابودی تمدّن‌ها» را برای آن برگزید؛ زیرا لفظ «سنن» نزدیک‌ترین لفظ قرآنی موجود به این نوع است[9]. البته باید توجه داشت که عنوان منتخب یا باید عین الفاظ قرآنی یا مشتق از آنها باشد و جایز نیست در انتخاب موضوع، از لفظ قرآنی به کلمات هم معنای آن عدول کرد، بخصوص در مواردی که لفظ منتخب دارای معانی و کاربردهای متفاوتی است؛ مانند اینکه به جای انتخاب موضوع «مشورت در قرآن»، واژه «دموکراسی در قرآن» انتخاب شود، هرچند در تفسیر، اعتبار اساسی به معانی است، نه مبانی و الفاظ، اما باید توجه داشت که در قرآن کریم، دقت در تعابیر نیز مراد بوده است[10].

آسیب‌های مرحله جمع‌آوری آیات

الف. اکتفا به کتاب‌های معجم قرآن کریم: در جمع‌آوری آیات، نباید به کتاب‌های معجم قرآن اکتفا شود؛ زیرا ممکن است آیاتی مربوط به موضوع موردنظر وجود داشته باشد، بدون آنکه واژه‌های آن موضوع در آنها به کار رفته باشد؛ مثلا، آیات بسیاری بر رحمت الهی دلالت دارد، بی‌آنکه ماده «رحم» یا مشتقات آن در آنها به کار رفته باشد؛ مانند: (وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّة) (نحل: 61) یا آیه (وَلَوْ یُؤَاخِذُاللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَابَّة) (فاطر: 45) که این دو آیه نهایت لطف ورحمت الهی نسبت به بندگان را نشان ‌می‌دهد، بی‌آنکه در آنها اشاره‌ای به واژه «رحم» شده باشد[11] همچنین اکتفا به معاجم، فرضیه‌سازی وتأیید نظریه را دچار مشکل جدّی کرده، به کلّیت تفسیر موضوعی آسیب ‌می‌زند.

ب. سهل‌گیری بیش از حد در انتخاب آیات: یکی از آسیب‌های این مرحله آن است که مفسّر به صرف احتمال اینکه شاید این آیه نیز مربوط به موضوع باشد، بدون تأمّل، دچار سهل‌گیری شده، موجب تراکم آیات فراوانی در پیش روی خود شود و احتمال عقلی را ناخودآگاه جانشین احتمال عقلایی کند که این خود، کار تحقیق را مشکل و گاهی با اموری نامربوط کُند و از مسیر خارج ‌می‌سازد. سهل‌گیری معقول در گردآوری آیات انتخاب همه آیات مربوط به موضوع است، نه هر چه عقلا احتمال ارتباط آن وجود دارد[12].

ج. سخت‌گیری و وسواس در انتخاب آیات: نقطه مقابل آسیب قبلی این است که مفسّر آیات مرتبط را به خاطر وسواس وسخت‌گیری بر سر اینکه احتمالا ارتباط چندانی با موضوع ندارد از دست بدهد و در تحقیق دست او خالی بماند. از این رو، بحث و نتیجه‌گیری بر او مشکل یا موجب نقص در نظریه‌اش شود؛ زیرا از بررسی تمام آیات مرتبط باز ‌می‌ماند[13].

آسیب‌های مرحله تفسیر ترتیبی

الف. عدم ممارست در تفسیر: اگر کسی گمان کند ‌می‌تواند بدون هیچ پیشینه تفسیری وارد حوزه تفسیر موضوعی شود و آیات را کنار هم گذاشته، نتیجه بگیرد، دچار اشتباه شده است. توجه به این اصل ضروری است که مفسّر قرآن شرایطی دارد واز جمله آنها ممارست و تمرین تفسیر است؛ یعنی باید از قبل با تفسیر ترتیبی و روش‌های تفسیری آشنا باشد وسپس به تفسیر موضوعی بپردازد، وگرنه ممکن است گرفتار لغزش یا تفسیر به رأی شود[14].

ب. پیش‌داوری در تفسیر: اندیشه از پیش رسوخ کرده در ذهن مفسّر، نتایج پژوهش او را به رنگ و بوی خود در ‌می‌آورد و به آن جهت ‌می‌دهد. برای مثال، محمّد البهی در کتاب منهج القرآنی فی تطویرالمجتمع، شیوه قرآن را در ساختن جامعه آرمانی به جای جامعه مادی توضیح ‌می‌دهد. وی تحقیق خویش را بر این باور بنیان نهاده است که آیات مدنی در پی تشکیل جامعه اسلامی است. با این روش، نخست روش جاهلی را مورد انتقاد قرار ‌می‌دهد تا زمینه نزول آیات نهی را، که آمادگی روحی بیشتری ‌می‌طلبد، فراهم آید. بدین سان، اذعان ‌می‌دارد که نزول آیات قرآن تدریجی بوده و وحی جدید همیشه بیانگر مرحله جدیدتر و متکامل‌تر عمل بر اساس ایمان ووحی به حساب ‌می‌آمده است. البهی با چنین پیش‌فرضی، به کار تفسیر و دسته‌بندی آیات ‌می‌پردازد و    روش قرآن را در کار ساختن جامعه به تصویر ‌می‌کشد و در این باره، آیاتی را آورده است که ترتیب آنها آن گونه که او تصویر کرده، دلیل علمی و مستند تاریخی وروایی یا سبب نزولی ندارد؛ مانند آنچه در زمینه حکم ربا و تدریجی بودن آن ذکر کرده و نیز آنچه درباره تشریع نماز و زکات و زمان نزول هر یک تعیین کرده، در صورتی که شناسایی زمان نزول آیات یکی از مشکل‌ترین کارها در حوزه تفسیر است[15] هرچند کلّیت رعایت تدریج در تعلیم وتربیت و اجتماعی کردن جامعه به ارزش‌ها و آموزه‌ها مورد تأیید است، ولی در هر مورد، نیازمند شواهد و قراین قطعی هستیم که در سخنان محمّد البهی یافت ‌نمی‌شود.

ج. عدم شناخت ترتیب نزول: مفسّر باید ترتیب نزول آیات را بداند تا در تفسیر دقت داشته باشد؛ زیرا در صورت عدم اطلاع، ممکن است آیه‌ای را که قید برای آیات دیگر نیست، مقیّد قرار دهد. مثال: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَأْکُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافاً مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (آل عمران: 130)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، ربا را چند برابر نخورید و از خدا بپرهیزید تا رستگار شوید. این آیه پیش از دیگر آیات مربوط به تحریم ربا (آیات 275ـ280 بقره) نازل شده و چون در مقام تحریم تدریجی رباست، در اینجا ربای چند برابر حرام شده، در حالی که در آیات سوره بقره مطلق ربا تحریم گردیده است، چه کم باشد و زیاد. حال اگر مفسّر به این امر واقف نباشد، ممکن است این آیه را قیدی برای آیات سوره بقره گرفته، آنها را مقیّد به این آیه بداند و در نهایت، نظریه و برداشتش این باشد که ربای چند برابری از نظر قرآن حرام است، ولی ربای کم ایرادی ندارد[16].

د. علم‌زدگی: گرایش بیش از حد در به کارگیری دانش جدید برای تفسیر قرآن، یکی از عوامل لغزش ونادیده گرفتن اصول تفسیر موضوعی است؛ زیرا به تدریج، موجب اصالت دادن به دانش جدید وغفلت از ظنّی بودن بیشتر نظریات علم تجربی ‌می‌شود وتفسیر موضوعی را دچار آسیب ‌می‌نماید[17].

دکتر خزائلی در کتاب احکام القرآن، در پرتو این دست یافت علمی، که مبدأ آفرینش انسان به موجودی ذرّه‌ای به نام سلول بر می‌گردد که در نطفه وجود دارد وهمین سلول در پی نشو ونما به دو سلول تقسیم ‌می‌گردد، در ذیل آیه (هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِّن نَّفْس وَاحِدَة وجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا)(اعراف: 189) (او خدایی است که شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید)، ‌می‌نویسد: به نظر ‌می‌رسد که مراد از «نفس واحده»، سلول، یعنی ذرّه‌ای باشد که در نطفه موجود است وپس از نشو ونما، به دو سلول تقسیم ‌می‌شود[18].

عبدالرزاق نوفل نیز در تفسیر این آیه ‌می‌نویسد: الکترون جوهر وواحد آفریده‌ها را تشکیل ‌می‌دهد وتعادل وآرامش آن با زوجش یعنی پروتون است؛ زیرا بار مثبت پروتون و بار منفی الکترون باعث تعادل وتوازن اتم ‌می‌شود[19] این در حالی است که مطالعه کامل آیه به روشنی نشان ‌می‌دهد که این تفسیرهای علمی ‌نمی‌تواند منظور خداوند باشد؛ زیرا در ادامه آیه، سخن از نیایش و درخواست‌های این زوج است و این معانی در سلول یا الکترون مطرح نیست.

نمونه دیگر این علم گرایی را ‌می‌توان در دیدگاه یکی از نویسندگان در مسئله آفرینش انسان از نگاه قرآن شاهد بود. وی ریشه این باور را که حضرت آدم ابوالبشر پدر انسان هاست و مستقیماً از خاک آفریده شده، از تورات ‌می‌داند و منشأ تقلید مفسّران از تورات را بی‌اطلاعی از دانش جدید ‌می‌شمارد وخود به حق بودن نظریه داروین دل بسته است و به قرآنی بودن این نظریه پافشاری عجیبی دارد[20].

هـ. جوّزدگی: برخی از تفسیرهایی که در قرن بیستم به وسیله مفسّران اسلامی نوشته شده، دچار نوعی غرب زدگی در تحلیل مسائل قرآنی است؛ زیرا در تحلیل مفاهیم قرآنی وقوانین اجتماعی واخلاقی آن، تحت تأثیر هجوم افکار غربی قرار گرفته و کوشیده‌اند که میان مکتب‌های غربی و مکتب وحی الهی، نوعی هماهنگی برقرار کنند و الفتی پدید آورند. این گروه در حقیقت، در کشاکش اعتقاد به اصالت قرآن و جاذبه تمدّن غربی که بر انکار ماورای ماده استوار است، قرار گرفته و برای جمع میان این دو، دست به تأویل وتصرف در آیات زده‌اند و در حقیقت، اصالت قرآن را نادیده گرفته و به اندیشه‌های بشری اصالت داده‌اند. در تفسیر، حقایقی همچون روح، فرشته، حیات برزخی ومعجزه، آنچنان دچار آشفتگی شده‌اند که همه را با شیوه‌ها واصول مادیگری توجیه و تفسیر کرده‌اند. با مطالعه برخی از تفسیرهایی که در دوران تسلط غرب بر هند و مصر در این دو نقطه نوشته شده، گسترش این فاجعه هویدا ‌می‌گردد[21].

و. عقل‌گرایی و مصلحت‌مداری: خردگرایی برخی از مفسّران اهل سنّت از جمله نوآوری‌های قرن چهاردهم وانقلاب وخیزش ایشان بر ضد متن مداری وتقلیدگرایی حاکم بر حوزه فقهی ـ تفسیری آنان به شمار ‌می‌آید. عقل‌گرایی نیز مانند علم‌گرایی نتوانست در تفسیر، حد اعتدال را رعایت کند و در مواردی، به زیاده روی منتهی گردید[22] گویا پیشتاز این خردگرایی در میان مفسّران اهل سنّت، محمّد عبده بوده که به عقیده رومی، دیگر مفسّران خردگرا او را امام خویش شناخته‌اند[23]. عبده در نظر وعمل، نص قرآن را به تبعیت از عقل ملزم دانسته وبر این باور است که در صورت ناسازگاری بین این دو، عقل بر ظاهر نص تقدّم دارد[24].

شاگرد وی، رشید رضا نیز ‌می‌گوید: مصلحت عمومی در صورت ناسازگاری با نص واجماع بر آن دو پیشی دارد[25] بر این اساس، عبده مفاسد قابل درک از سوی عقل را در تعدّد همسر با شرط رعایت عدالت درهم آمیخته است وآن را بر نص قرآنی (فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَی وَثُلاَثَ ورُبَاعَ) (نساء: 3) (با زنان پاک ازدواج کنید، دو یا سه یا چهار همسر) مقدّم ‌می‌دارد و در بیان حکم ربا نیز گرفتن ربا را برای جلوگیری از انتقال مال مسلمان به کافر، مجاز شمرده است[26].

سید قطب در مقام ارزیابی و ریشه‌یابی زیاده روی عبده در عقل گرایی ‌می‌نویسد: عبده در زمانی ‌می‌زیست که عقل در اروپا به خدایی رسیده بود. در چنین شرایطی، مستشرقان اسلام را متهم ‌می‌کردند که با طرح مسئله «قضا وقدر» عقل را به تعطیلی کشانده است. عبده به رویارویی با این اتهام برخاست و در مبارزه با جمود عقل در شرق، ندانسته عقل بشری را هموزن وحی قرار داد، غافل از اینکه وحی برتر از عقل ووسیله سنجش درستی ونادرستی آن است[27].

ز. تفریط در استفاده از معلومات بشری: در نقطه مقابل علم گرایان افراطی در تفسیر، کسانی هستند که ‌می‌گویند: در فهم قرآن، نباید به غیر قرآن اشاره کرد وباید با ذهن خالی و بسیط به تفسیر پرداخت. روشن است این طرز تفکر نیز آسیبی در جهت نقص تفسیر به شمار ‌می‌آید.[28]

در نگاه شهید صدر، حرکت تفسیری در بررسی‌های موضوعی قرآن، از متن زندگی بشر و واقعیت‌های فکری موجود در آن آغاز ‌می‌شود. تفسیر موضوعی کار خود را با آشنایی و فراگیری محصول تجربه فکری بشر ودریافت افکار و محتوای آن آغاز ‌می‌کند وآنگاه به سراغ قرآن ‌می‌رود؛ البته نه با اینکه تجربه بشری بر قرآن تحمیل شود، یا انگیزه‌های تسلیم و کرنش قرآن در برابر دانش‌های بشری فراهم آید، بلکه هدف این است که تجربه بشری با مطالب قرآن در یک بستر پژوهشی قرار گیرد تا نظر قرآن به گونه‌ای روشن در برابر موضوع مورد تجربه انسان آشکار گردد[29].

وی همچنین ‌می‌افزاید: رسالت تفسیر موضوعی در هر مرحله و در هر عصری، این است که تمام میراث فرهنگی بشری و افکار و مقوله‌هایی را که خود مفسّر فراگرفته است، با خود داشته ودر پیشگاه قرآن قرار دهد تا درباره مجموعه این دستاوردهای بشری داوری کند… بنابراین، قرآن مرجع است و درباره تجربه بشری نظر ‌می‌دهد و پا به پای افزایش تجربیات بشری تا بی‌نهایت، قرآن نیز تا بی‌نهایت تداوم پیدا کرد و بر اساس تجربه انسانی، غنا و باروری و فهم صحیح قرآن میسّر ‌می‌گردد[30].

آیة اللّه جوادی آملی نیز استفاده از معلومات بیرونی را موجب رشد تفسیر ‌می‌داند و می‌گوید: «بین تحمیل و تحمّل نمودن فرق است… هر چه انسان در مدرسه جهان آفرینش از آیات کتاب تکوینی خداوند بهره ‌می‌برد، آگاهی ‌می‌یابد و قدرت تحمّل او نسبت به آیات کتاب تکوین افزون‌تر ‌می‌شود.»[31].

ح. غفلت از تناظر آیات با یکدیگر: نگاه نظام مند به مفاهیم قرآن شرط اساسی تفسیر موضوعی است. شناخت سیاق عام و توجه به پیوند نظام مند یک آیه با آیات دیگر قرآن در همان موضوع ونیز موضوعات همسو وهمانند از شرایط ویژه تفسیر موضوعی است؛ چنان که گفته شده: نگاه به کل قرآن، یکی از اصول بنیادین مفسّران موضوعی در عصر جدید است[32].

آیة اللّه مکارم شیرازی در مقدّمه تفسیر موضوعی خود، چنین ‌می‌نگارد: «همه اجزای هستی، یک واحد به هم پیوسته را تشکیل ‌می‌دهد و طرز مطالعه صحیح آنها این است که همه را در ارتباط با هم مورد بررسی قرار دهیم. در کتاب تدوین ـ یعنی قرآن مجید ـ نیز مطلب همین‌گونه است و روابط دقیق و ظریفی در میان تمام موضوعات قرآنی وجود دارد و باید آنها را در ارتباط با یکدیگر مورد تفسیر قرار داد.»[33] همچنین به گفته استاد جوادی آملی، سراسر قرآن «مثانی» است؛ یعنی به هم منعطفند و گرایش دارند و یکدیگر را روشن ‌می‌کنند، به یکدیگر تکیه ‌می‌کنند و به یکدیگر پناهنده ‌می‌شوند و این نشانه انسجام کامل قرآن است.[34]

علّامه طباطبائی نیز این مهم را چنین تذکر ‌می‌دهد: این از شگفتی‌های قرآن است که آیه‌ای از آیات آن امکان ندارد که به تنهایی به مطلبی راهنمایی نکند و معنایی را نتیجه ندهد. هر گاه آیه‌ای ضمیمه آیه مناسبی شود، حقیقتی از حقایق تازه را ارائه ‌می‌دهد وآنگاه آیه سوم آن حقیقت کشف شده را مورد تصدیق وگواهی قرار ‌می‌دهد. این از شئون و ویژگی‌های قرآن است… اگر مفسّران این راه را ‌می‌پیمودند، امروزه چشمه سارهای زلال قرآن و گنجینه‌های عظیم آن بیش از گذشته و آنچه اکنون هست، در دسترس ما قرار ‌می‌گرفت.[35]

بر این اساس، نگریستن همراه با تفکر در همه قرآن برای پژوهشگران موضوعی، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و نادیده گرفتن و یا کم بها دادن به سیاق عام، ارزش کار آنان را ‌می‌کاهد.[36]

آسیب‌های مرحله نظریه‌پردازی

الف. عدم التزام تام به مفاد آیات: در پرداخت نظریه، مفسّر باید التزام تام به مفاد مطالبی داشته باشد که آنها را از آیات استنتاج کرده است، نه چیزی از آن بکاهد ونه چیزی بر آن بیفزاید. همان گونه که نباید عنصر دیگری را از مصادر غیرقرآنی مثل سنّت ولغت واقتضای اصلی جزو عناصر دخیل نظریه قرار دهد، نباید هیچ گاه مفاد مفهوم از آیات را پنهان بدارد، به هر قصدی که باشد، هرچند به انگیزه وتصور دفاع از قرآن باشد؛ همان گونه که در مواردی، در شرایط زمانی خاص، بعضی از مفسّران از تقریر حقایق قرآنی درباره تعدّد زوجات و طلاق و ربا، ابا داشتند و احساس خجلت ‌می‌کردند. به همین دلیل، آنها را به نحوی تأویل ‌می‌کردند، به گونه‌ای که در حقیقت، آنها را ابطال ‌می‌نمودند. تذکر این نکته لازم است که استفاده از سنّت (و لغت وعقل) به عنوان شارح و مبیّن با قرینه و شاهد برای نص قرآنی در تفسیر موضوعی لازم است، اما نباید مقام آن از حدّ شارح فراتر رود و به عنوان عنصر و منشأ نظریه مطرح شود؛ زیرا ما در صدد کشف نظریه‌های خاص قرآن در مورد موضوع مورد نظر هستیم؛ مثلا، زمانی ما مسئله علم در قرآن را مورد بررسی قرار ‌می‌دهیم و گاهی هم علم در قرآن و روایات ویک بار هم به صورت کلی درباره علم بحث ‌می‌کنیم. در اینجا، علاوه بر نظر قرآن و اسلام، از مصادر دیگری همچون تاریخ وفلسفه هم استفاده ‌می‌شود.[37]

ب. کنار گذاشتن قرآن وغلبه دادن به امور دیگر: چنانچه مفسّر تعلیقات دیگر بحث را توسعه فراوان ببخشد این کار موجب ‌می‌شود کار از حالت تفسیر موضوعی خارج گردد و جهت قرآنی بحث کم‌رنگ شده، بیشتر نظریات صاحب بحث مطرح شود؛ چنان که از گذشته، چنین کارهایی صورت پذیرفته و امروزه نیز تحت عناوین «الدراسات القرآنیه» یا «من معانی القرآن» یا «حول القرآن» یافت ‌می‌شود. برای مثال، از دیرباز، علما بر فخر رازی و جدیداً بر شیخ طنطاوی در مورد تفاسیرشان ایراد گرفته و گفته‌اند: «فیهما کل شیء الاّ التفسیر!» از دیگر موارد مبتلابه این آسیب ‌می‌توان کتاب‌های ذیل را نام برد: الانسان فی القرآن، عباس عقّاد والیهود فی القرآن، عفیف طباره.[38]

ج. شتاب در نظریه‌پردازی: نظریه پردازی باید مبتنی بر دقت تمام وامعان نظر در تمامی آیات باشد، نه اینکه مفسّر مجموعه ای از آیات را بدون احصای کامل موارد مرتبط و استقصای کامل بحث، در نظر گرفته، حکمی صادر نماید، یا اصلی را بنا نهد؛ زیرا این امر موجب خطای در نظریه ‌می‌شود؛ مثلا، ابن فارس در کتاب الافراد ‌می‌گوید: هر جا در قرآن کریم، واژه «برّ» و «بحر» آمده، مراد از «بحر» آب است و مراد از «برّ» خاک خشک، غیر از آیه کریمه (ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ) (روم: 41) که در اینجا مراد از آن «برّیه وعمران» است.

به دلیل آنکه ارائه این نظریه بدون بررسی کامل تمامی موارد بوده، ‌می‌بینیم که با اشکال برخورد ‌می‌کند؛ مثلا، در تفسیر آیه (أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وطَعَامُهُ مَتَاعاً لَّکُمْ وَلِلسَّیَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُماً) (مائده: 96) شکی نیست که در این آیه، حکم فضا هم داخل در حکم حرمت است. پس اگر محرم با تیر پرنده‌ای را در هوا صید کند، کفّاره بر او واجب است. ولی بنابر تفسیر ابن فارس، چون صید بر روی خاک خشک نبوده، کفّاره‌ای بر او نیست.

همچنین کسانی که بر این نظرند که در قرآن هر جا لفظ «قلیل» آمده، دلالت بر کمتر از ده تا دارد، چون با استقرای تام نبوده، در ردّ آن این آیه دلالت دارد: (وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ) (سبأ: 13)؛ زیرا اگر غیر از انبیا، هیچ کس را هم «شکور» ندانیم وتنها انبیا مصداق «شکور» باشند، باز تعداد بیشتر از قاعده داده شده است.[39]

د. عدم توجه به ویژگی‌های قرآن: چنانچه مفسّر از ویژگی‌های قرآن در ارائه نظریه غفلت ورزد، در استخراج حقایق و قواعد، دچار خطا ‌می‌شود. برخی از نویسندگان ویژگی‌های اصولی در این زمینه را چنین برشمرده‌اند:

1ـ قرآن اصل الاصول تمامی علوم است.

2ـ قرآن در نهایت اِحکام و اتقان است.

3ـ تکرار و زیاده در قرآن نیست.

4ـ کتاب هدایت است.

5ـ خطا در آن راه ندارد.

6ـ در بیانات قرآن، اصل بر حقیقت است.

7ـ مجاز در قرآن نوعی خاص است، نه هر مجازی.

8ـ در الفاظ قرآن، ترادف وجود ندارد.[40]

 

 

[1]. تقریرات درس استاد محمود رجبی، مؤسسه آموزشی امام خمینی (ره)، 1384.

[2]. همان.

[3]. عبدالستار فتح اللّه سعید، المدخل الی التفسیر الموضوعی، القاهره، کلیة اصول الدین، 1406ق.

[4]. همان، ص 59.

[5]. تقریرات استاد محمود رجبی.

[6]. صلاح عبدالفتاح الخالدی، التفسیرالموضوعی بین النظریة والتطبیق، اردن، دارالنفائس، ص 61.

[7]. همان، ص 62.

[8]. عبدالستار فتح اللّه سعید، پیشین، ص 60.

[9] . همان، ص 61.

[10]. همان.

[11]. کامران ایزدی مبارکه، شروط و آداب تفسیر و مفسّر، تهران، امیرکبیر، 1367، ص 15.

[12]. تقریرات درس استاد محمود رجبی.

[13]. همان.

[14]. محمّدعلی رضایی اصفهانی، درسنامه روش‌ها و گرایش‌های تفسیری، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1382، ص 490.

[15]. ابوطالب محمّدی، «منابع وروش‌های تفسیر موضوعی»، پژوهش‌های قرآنی، ش 7 و8، ص 167.

[16]. عبدالستار فتح اللّه سعید، پیشین، ص 63.

[17]. ابوطالب محمّدی، پیشین، ص 168.

[18]. همان، به نقل از: محمّد خزائلی، احکام القرآن.

[19]. عبدالرزاق النوفل، القران والعلم الحدیث، بیروت، دارالکتب العربی، ص 155.

[20]. یداللّه سحابی، خلقت انسان، تهران، شرکت سهامی انتشار، ص 7.

[21]. جعفر سبحانی، منشور جاوید، چ فرهنگ، ج 1، ص 21.

[22]. ابوطالب محمّدی، پیشین، ص 169.

[23]. همان به نقل از: فهدبن عبد الرحمن رومی، منهج المدرسة العقلیة، ص 127.

[24]. محمّد عبده، الاسلام والنصرانیة، ص 72.

[25]. محمّد رشیدرضا، تفسیر المنار، ج 5، ص 212.

[26]. فهدبن عبدالرحمن رومی، پیشین، ص 402.

[27]. سید قطب، ویژگی‌های ایدئولوژی اسلامی، ترجمه سیدمحمّد خامنه ای، تهران، کیهان، ص 62.

[28]. تقریرات درس استاد محمود رجبی.

[29]. سید محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنیة، ص 26.

[30]. همان، ص 22.

[31]. عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی، قم، اسراء، ج 1، ص 74.

[32]. سید محمّدباقر صدر، پیشین، ص 231.

[33]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج 1، ص 19.

[34]. عبداللّه جوادی آملی، پیشین، ج 1، ص 129.

[35]. سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان، ج 2، ص 314.

[36]. سید ابراهیم سجادی، «شکوفایی تفسیر موضوعی…»، پژوهش‌های قرآنی، ش 7و8 (پاییز و زمستان 1375)، ص 142.

[37]. عبدالستار فتح اللّه سعید، پیشین، ص 67.

[38]. همان، ص 73.

[39]. همان، ص 74.

[40]. همان، ص 78.

نویسنده: سید ضیاءالدین میرمحمدی

منبع: تاریخ پژوهان، ١٣٨۵، شماره۶

مقدمه

پژوهش‌های فلسفی تاریخ با توجه به کاربرد متفاوت واژه تاریخ و رویکرد معرفتی (نوع اول و دوم) به دو شاخه معرفتی «فلسفه نظری یا جوهری تاریخ»[1] و «فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ»[2] تقسیم می‌شود.

فلسفه نظری با جوهری تاریخ، معرفتی درجه اول است که پدیده‌ها و وقایع گذشته تاریخی را مورد مطالعه و پژوهش فلسفی قرار می‌دهد تا روند و سیر کلی حرکت تاریخی را تعریف، معین و قانون‌مند سازد. فلسفه نظری تاریخ به عالم واقع پدیده‌های تاریخی ناظر است و فراتر از عقلانیتی که پژوهش‌های متداول تاریخی انجام می‌دهند، به دنبال کشف ماهیت عمومی و فرآیند کلی حرکت تاریخی است.[3]

فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ، معرفتی درجه دوم است که علم تاریخ و تاریخ‌نگاری را به روش عقلانی بررسی می‌کند و به ابعاد فلسفی، منطقی و معرفت‌شناسانه علم تاریخ می‌پردازد و توصیف، توجیه و تبیین علمی از علم تاریخ ارائه می‌دهد. فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخی به دنبال کشف و درک توانایی و ناتوانی علم تاریخ است تا موجب ارتقای کیفی و علمی علم تاریخ شود. تحلیل فلسفی تاریخ‌نگاری و راه‌کارهای منطقی و راهبردهای علمی که منطق پژوهش تاریخی است، از وظایف فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ است.[4]

این دو شاخه معرفتی فلسفه تاریخ به لحاظ «موضوع‌شناسی» (Object)، «روش‌شناسی» (Methodology) و «غایت‌شناسی»(teleology) تفاوت‌ها و تمایزهای زیرساختی مهمی دارند که در بعد تمایز موضوعی به مواردی، همچون تمایز در نوع معرفت (epistemologic)، تمایز واژه‌ای، تمایز سنخ‌شناسی،(typology) تمایز علم پیشینی و پسینی و تمایز مسئله‌ای می‌توان اشاره کرد.[5]

در بعد روش‌شناسی، فلسفه نظری یا جوهری تاریخ علاوه بر استفاده از روش تعقلی، از روش‌های مطالعه تطبیقی و تجربی آثار پدیده‌های تاریخی و تمدن‌ها، روش‌های تکنیک مشاهده اسناد، شواهد و آثار تاریخی بهره می‌برد که این گونه روش‌ها در فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ موضوعیتی ندارند.

در بعد غایت‌شناسی نیز غایت در فلسفه نظری یا جوهری تاریخ، اثبات قوانین حاکم بر پدیده‌ها و تحولات تاریخی و نیز دریافت سیستم و فرآیندی است عام به لحاظ نگرش در قانون‌مداری و قانون محوری تاریخ. اما غایت در فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ، اثبات علمیّت علم تاریخ و کنترل و مدیریت علمی بر علم تاریخ و تاریخ‌نگاری است تا اصول و سبک نگارش علمی در تاریخ در یک سیستم معرفتی روش‌مند، منطقی و نظامند شناسایی شود.

فلسفه تاریخ در قرآن

در نگرش و نگارش تاریخی از دیدگاه قرآن، اصول فلسفه نظری یا جوهری تاریخ و حتی اصولی کلان از فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخ قابل استنباط و استخراج است. رویکرد قرآن به تاریخ و فلسفه تاریخ (هر دو شاخه معرفتی) رویکردی وقایع‌نگرانه و توصیفی محض نیست، بلکه رویکرد قرآن در مطالعات تاریخ پژوهی، ارائه مدلی مبتنی بر روش حکمت و تعقل تاریخی و روش هرمنوتیکی و تأویلی است.[6]

اصول کلان تاریخی‌نگری و تاریخ‌نگاری قرآن با اصول کلان تاریخ بشری تفاوت‌ها و تمایزهای ماهوی دارد که به لحاظ روش، فن و اسلوب و حتی جهان‌بینی تاریخی تمایزهای بسیار جدی با تاریخ دست نوشته بشری دارد.

در فلسفه نظری یا جوهری تاریخ از دیدگاه قرآن، به اصول کلانی همچون اصل آزادی و اراده انسان در تاریخ، اصل ترقی و تکامل در تاریخ و اصل اصالت عمل در تاریخ می‌توان اشاره کرد.[7]

در فلسفه تحلیلی یا انتقادی تاریخی از دیدگاه قرآن، به اصول کلان نگارش علمی همچون اصل بی‌نظری و بی‌غرضی در تاریخ، اصل توحید در تاریخ،[8] اصل ترکیب در تاریخ[9] و اصل مردم‌محوری در تاریخ[10] می‌توان اشاره نمود.[11]

تبیین دیدگاه قرآنی شهید صدر

شهید صدر در بررسی تحلیلی از مفاهیم قرآنی به بیان تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن می‌پردازد. موضوعات و مسائل مطرح شده در تئوری سنت‌های تاریخی، مسائلی هستند که در فلسفه نظری تاریخ به آن‌ها اهتمام می‌شود. ایشان سنت‌های تاریخی را در قرآن مفاهیمی می‌داند که به بیان قانون‌مندی تاریخ، مسیر حرکت تاریخ و غایت حرکت تاریخ می‌پردازند. و در این زمینه، مدل و الگویی از فلسفه نظری تاریخ با رویکرد قرآنی ارائه می‌نماید.

هدف مقاله حاضر، مطالعه انتقادی دیدگاه‌های شهید صدر در زمینه فلسفه نظری تاریخ است که با رویکرد و نگرش قرآنی طرح کرده‌است. امتیاز ویژه و بزرگ طرح تئوری سنت‌های تاریخی از دیدگاه قرآن، ابتکار و نوآوری در تحلیل‌ها و نو بودن موضوع است که شهید صدر در زمینه فلسفه نظری تاریخ از دیدگاه قرآن در این زمینه پیشگام است و مطالبی که ارائه کرده جدید می‌باشد. قبل از ایشان کسی در زمینه فلسفه نظری تاریخ از دیدگاه قرآن مطالبی به این شیوه و محتوا و به لحاظ ساختاری و ویژگی بیان نکرده است.

شهید صدر مسائل مطرح در حیطه فلسفه نظری تاریخ را از دیدگاه قرآن، تحت عنوان تئوری سنت‌های تاریخی و در سه محور کلان و کلی «بیان ساختار و قالب قوانین و سنت‌های تاریخی در قرآن»، «بیان ویژگی و صفات قوانین و سنّت‌های تاریخی در قرآن» و «چهره‌های قوانین و سنّت‌های تاریخی در قرآن» تحلیل و بررسی کرده که به نقد و بررسی آن‌ها پرداخته می‌شود.

الف ) ساختار و قالب قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

از نظر قرآن، میدان گسترده تاریخ با قوانین، قاعده‌ها و ضوابطی، هدایت و مدیریت می‌شود. در قرآن، اداره صحنه اجتماعی و تاریخی توسط قوانین و سنت‌های تاریخی، در سه ساختار و قالب کلی، مصداقی و کلی ـ مصداقی بیان شده است که شهید صدر با استناد به آیات قرآن هریک از این ساختارها و قالب‌های سنت‌های تاریخی را به صورت جداگانه، تجزیه و تحلیل کرده‌است.[12]

١. ساختار و قالب‌های کلی قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

مدلول کلی و مفاد آیات مربوط، بر ساختار کلان سنت‌های تاریخی و قوانین تاریخی دلالت دارد و حاکی از آن است که تاریخ از دیدگاه قرآن قوانین کلی و کلانی دارد که صحنه تاریخ به وسیله آن‌ها اداره و مدیریت می‌شود و این آیات، وجود قوانین علمی را بر تاریخ و پدیده‌های تاریخی نشان می‌دهند. شهید صدر آیاتی را که براین ساختار کلی و ثابت دلالت دارند در سه محور کلی بررسی کرده است:

محور اول: اجل همگانی جامعه

ایشان به آیات مربوط به اجل همگانی امت و جامعه، ساختار کلی قوانین تاریخی را اثبات می‌کند.[13]

آیاتی که با استناد، استنباط و استخراج از آن‌ها اندیشه حاکمیّت قانون بر تاریخ را مطرح می‌کند عبارت‌اند از:

لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَئْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَسْتَقْدِمُونَ؛ (یونس، آیه ۴٩) برای هر قوم و ملتی سرآمدی است؛ هنگامی که اجل آن‌ها فرا رسد(و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود) نه ساعتی تأخیر می‌کنند و نه پیشی می‌گیرند.

وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَأَجَلُهُمْ لاَیَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَیَسْتَقْدِمُونَ(اعراف، آیه ٣۴)؛ برای هر قوم و جمعیّتی، سرآمد و زمان (معیّنی) است، و هنگامی که سر آمد آن‌ها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر می‌کنند و نه بر آن پیشی می‌گیرند.

مَاتَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَایَسْتَئْخِرُونَ(مؤمنون، آیه ۴٣)؛ هیچ امتی بر اجل و سررسید حتمی خود پیشی نمی‌گیرد و از آن تأخیر نیز نمی‌کند.

مفاد و مدلول این آیات فوق دلالت دارد که علاوه بر اجل فردی، اجل همگانی نیز بر جوامع حاکم است و جامعه و امت نیز از نظر قرآن، مثل فرد دارای حرکت و پویایی است و سپس با از دست دادن این حرکت و پویایی گرفتار مرگ و نابودی می‌شود. همان‌گونه که مرگِ یک فرد تابع تأثیر قانون و سنتی است، امت‌ها و جوامع نیز اجل و موعدی دارند که تحت قوانین و سنّت‌هایی است. آیات یادشده به وضوح بر تئوری سنت تاریخ و حاکمیت قوانین و سنن بر تاریخ دلالت دارد.[14]

نقد و بررسی

به نظر می‌رسد به دلایل ذیل، استناد شهید صدر به این آیات برای اثبات قانون‌مندی تاریخ صحیح نیست.

اوّل: آیات فوق به لحاظ منطوقی، مطابقی و تضمنی و حتی ظهورشان، بر اجل همگانی و جامعه دلالت دارند و بیش از این میزان، دلالتی و مفادی ندارند و اصل اجل و موعد امت و جامعه را اثبات می‌کنند؛

دوم: حتی دلالت مفهومی و التزامی آیات فوق نیز قانون مداری و قانون محوری تاریخ را ثابت نمی‌کند، علاوه براین، اگر قانون‌مندی تاریخ با دلالت التزامی قابل اثبات است، شهید صدر هیچ تبیین و توضیحی در این زمینه ارائه نمی‌دهد؛

سوم: شهید صدر بین اجل امت و قانون‌مندی تاریخ، رابطه برقرار کرده و از اصل اجل امت، به قانون‌مندی تاریخ می‌رسد، اما این منطق انتزاعی خود را بیان نکرده است؛

چهارم: شهید صدر در این آیات از محل و موضوع بحث تئوری سنت تاریخی قرآن، خروج تخصصی و موضوعی دارد، زیرا به لحاظ تخصصی و موضوعی، بحث قانون‌مندی تاریخ و اجل همگانی جامعه و امت، موضوعی تخصصی و جداگانه از همدیگر می‌باشند؛

پنجم: عدم مطابقت و سنخیت بین دلیل و مدعا، زیرا دلیل ایشان (اجل امت و جامعه) اعم از مدعای (قانون‌مندی تاریخ) است.

بنابراین، با توجه به این نکته‌ها نمی‌توان از آیات مربوط به اجل امت و جوامع، تئوری کلی قانون‌مندی تاریخ را به لحاظ ساختار و قالب کلی، استخراج و استنباط کرد.

محور دوم: اصل کیفر دنیایی

دومین محوری که شهید صدر با استناد به آن به اثبات ساختار و قالب تئوری‌های سنت تاریخی در شکل کلی می‌پردازد، کیفر دنیایی است. ایشان با تمسک به آیات زیر، ادعا دارد که از دیدگاه قرآن قوانین کلی برسنت‌های تاریخی حاکم است:

وَ رَبُّکَ الْغَفُورُ ذُوالرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْئِلاً * وَ تِلْکَ الْقُرَی أَهْلَکْنَهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدا؛ (کهف، آیه‌های ۵٨-۵٩) و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر می‌خواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر بر آن‌ها می‌فرستاد؛ ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن، راه فراری نخواهند داشت * این شهرها و آبادی‌هایی است که ما آن‌ها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم، و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم.

وَ لَوْیُؤَاخِذُ اللّه‌ النَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَکِن یُؤَخِّرُهُمْ إِلَی أَجَلِ مُّسَمَّی(فاطر، آیه ۴۵)؛ اگر خداوند مردم را به سبب کارهایی که انجام داده‌اند مجازات کند، جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نخواهد گذاشت، ولی(به لطفش) آن‌ها را تا سرآمد معینی تأخیر می‌اندازد.

در این دو آیه، سخن از کیفر دنیایی است و نتیجه طبیعی و قهری رفتار ناروا و ناهنجارِ گروهی همانا کیفر دنیایی است؛ یعنی علاوه بر کیفر اخروی، اصل لزوم کیفری دنیایی، مخلوقات نیز ثابت می‌شود. این‌ها همه منطق تاریخ و سنت تاریخ است و براساس این منطق در دنیا عذابی بر جامعه وارد می‌شود که به سبب رفتار زشت و طغیان آن‌هاست.[15]

شهید صدر با استناد به آیات فوق ادعا می‌کند که تاریخ تحت قوانین و سنت‌های کلی است که به وسیله آن‌ها اداره و هدایت می‌شود.

نقد و بررسی

در مجموع با توجه به دلایل زیر می‌توان گفت که مفاد آیات فوق، قانون‌مندی تاریخ را اثبات نمی‌کند:

اول: دلالت و مفاد آیات از جهت مطابقی، منطوقی و هم‌چنین ظهور آن‌ها، اصل لزوم کیفر دنیایی را اثبات می‌کند و بیش از این، برای آن‌ها دلالتی استنباط نمی‌شود؛

دوم: این آیات بر اثبات قانون‌مندی تاریخ، حتی دلالت مفهومی و التزامی ندارند، و اگر چنین التزام و دلالتی قابل اثبات باشد شهید صدر چنین تبیینی از آیات فوق ارائه نداده است؛

سوم: اثبات اصل لزوم کیفر دنیایی چه رابطه منطقی و مفهومی با قانون‌مندی تاریخ دارد که شهید صدر با اصل کیفر دنیایی، قانون‌مندی تاریخ را نتیجه می‌گیرد؟ علاوه براین، ایشان این رابطه را مشخص و بیان نکرده است؛

چهارم: موضع و نزاع در آیات فوق به لحاظ مدلول و مفاد، یک سنت و قاعده الهی است، اما شهید صدر از محل بحث خروج تخصصی و موضوعی دارد، زیرا بحث تخصصی کیفر دنیایی با اثبات قانون‌مندی و قانون‌مداری تاریخ، ارتباطی ندارد. علاوه براین، دلیلی ارائه نکرده است که چگونه از مقام ثبوت و اثبات یک اصل و قاعده الهی به نام کیفر دنیایی، به مقام ثبوت و اثبات قانون‌مندی تاریخ رسیده است؛

پنجم: اگر چه این آیات بر اصل لزوم کیفر دنیایی دلالت دارند، اما مصداقی از قوانین تاریخی از آیات فوق قابل اثبات نیست تا به وسیله استقرای تاریخی به آن تعمیم داده شود.

بنابراین، دلالت و مدلول آیات فوق از محل و موضع بحث قانون‌مندی تاریخ از دیدگاه قرآن خروج تخصصی و موضوعی دارند.

محور سوم: نابودی جامعه‌ها براثر طرد پیامبران

محور سومی که شهید صدر با استناد به آن، قوانین تاریخی را از دیدگاه قرآن در ساختار و قالب کلان استفاده کرده، محور نابودی جوامع براثر طرد پیامبران است. ایشان آیه زیر را دلیل بر ساختار کلی و قالب کلان سنت‌های تاریخی از دیدگاه قرآن می‌داند:

وَإِن کَادُواْ لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الاْءَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْهَا وَ إِذَا لایَلْبَثُونَ خِلَفَکَ إِلاَّ قَلِیلاً * سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَاتَحْوِیلاً؛ (اسراء، آیه‌های ٧۶-٧٧) و نزدیک بود (با نیرنگ و توطئه) تو را از این سرزمین بلغزانند تا از آن بیرونت کنند، و هرگاه چنین می‌کردند، (گرفتار مجازات سخت الهی شده، و) پس از تو جز مدت کمی باقی نمی‌ماندند * این سنت (ما در مورد) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم، و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت.

 

آیه شریفه بر این مفهوم کلی تأکید می‌کند که هیچ تغییر و دگرگونی در سنت و آیین خداوندی پیدا نمی‌شود، و این سنتی است که پیامبران پیشین نیز داشته‌اند. طرد، اخراج، مبارزه و مخالفت با پیامبران باعث خواهد شد که مخالفان دیری نخواهند پایید و از بین خواهند رفت و آیه شریفه، یکی از سنت‌های تاریخی را مطرح می‌کند.[16]

شهید صدر با تبیین فوق، آیه را دلیلی بر قانون‌مندی تاریخ در ساختار و قالب کلی می‌داند و به واسطه این آیه، حاکمیت قانون را بر تاریخ از دیدگاه قرآن مطرح و اثبات می‌نماید.

نقد و بررسی

با توجه به دلایل زیر، استدلال ایشان قابل تأمل و امعان نظر است:

اولاً: مدلول و مفاد آیه، مثل آیات قبلی ظهور و دلالتی بر قانون‌مندی تاریخ ندارد. مدلول مطابقی، منطوقی و تضمّنی آیه فقط برنابودی جوامع براثر طرد پیامبران دلالت دارد و بیش از این، دلالتی قابل استخراج و استنباط نیست؛

دوم: دلالت مطابقی آیه، عدم تغییر و تبدیل در سنت الهی است، اما بین عدم تغییر در سنت الهی و ثبوت قانون‌مندی تاریخ رابطه منطقی یا تلازم منطقی، وجود ندارد

سوم: شهید صدر از سنت الهی در آیه، سنت تاریخی را نتیجه‌گرفته، حال آن که عدم تغییر در سنت الهی الزاما به معنای عدم تغییر در سنت تاریخی و ثبوت قانون تاریخی نیست، و این نتیجه‌گیری نیازمند دلیل و منطق قوی است که ایشان ارائه نداده‌است؛

چهارم: موضع بحث در آیه فوق، اثبات اصل طرد جوامع براثر طرد پیامبران است و این اصل به لحاظ موضوعی با بحث قانون‌مندی تاریخ، تباین تخصصی دارد؛

پنجم: التزام ضمن خارج و دلالت مفهومی آیه، بر ثبوت قانون‌مندی تاریخ دلالت ندارد و شهید صدر از راه دلالت التزامی و مفهومی هم به اثبات مدعای خود نپرداخته است.

٢. ساختار و قالب مصداقی قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

آیاتی که سنت و قانون تاریخ را در قالب مصداقی بیان می‌کنند دومین قسم از قالب‌ها و ساختارهای سنن و قوانین تاریخی است که شهید صدر با بیان آن‌ها و با استناد به آیات مربوط به اثبات قوانین تاریخی از دیدگاه قرآن می‌پردازد.

ایشان ساختار و قالب مصداقی قوانین تاریخ را در سه محور و سه بعد سنت‌های ملل پیشین، عدم استثنا در سنت تاریخ و مبارزه پیامبران با خوش‌گذرانان بررسی و تحلیل می‌کند.

محور اول: سنت‌های ملل پیشین

شهید صدر در محور اول با استناد به آیات زیر که بر وجود سنت‌ها در ملل پیشین دلالت دارند، به اثبات سنت‌ها و قوانین حاکم بر تاریخ در قالب مصداقی می‌پردازد:

قَدْخَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الاْءَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ؛ (آل عمران، آیه ١٣٧) پیش از شما سنت‌هایی وجود داشت، پس در روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟

وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَی مَا کُذِّبُوا وَأُوذُواْ حَتَّی أَتَئهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمتِ اللّه‌ وَلَقَدْ جَآءَکَ مِن نَّبَإِی الْمُرْسَلِینَ؛ (انعام، آیه ٣۴) پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند، و در برابر تکذیب‌ها صبر و استقامت کردند و (در این راه،) آزار دیدند تا هنگامی که یاری ما به آن‌ها رسید (تو نیز چنین‌باش، و این یکی از سنت‌های الهی است) و هیچ چیز نمی‌تواند سنن خدا را تغییر دهد، و اخبار پیامبران به تو رسیده است.

شهید صدر آیات فوق را به عنوان شاهدی برای قالب‌ها و ساختارهای قوانین و سنن تاریخی که در شکل مصداقی بیان شده‌است، می‌آورند و به نظر ایشان آیات فوق، هم بر سنت‌ها و قوانین تاریخ تأکید دارند و هم بر پی‌گیری و پژوهش حوادث تاریخی به منظور استخراج آن سنن و قوانین که به صورت قانون و سنتی تاریخی بر پیامبران پیشین و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم جاری بوده‌است.

به اعتقاد شهید صدر خدا پیام و کلمه‌ای دارد که در طول تاریخ هیچ‌گونه تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد و برهمین اساس، مدعی اثبات قانون‌مندی تاریخ است.[17]

نقد و بررسی

بر این نظریه شهید صدر و استناد ایشان به آیات فوق، نکته‌های زیر، قابل تأمل و دقت نظر است

نکته اول: مدلول آیات فوق از حیث دلالت مطابقی و منطوقی، بیان‌گر وجود سنت‌هایی الهی در امت‌های پیشین است و توصیه به عبرت و تفکر در این سنن، موجب استنباط انحصار سنت تاریخی از آن‌ها نمی‌شود؛

نکته دوم: وجود سنت در امت‌های پیشین و توصیه قرآن کریم به تفکر و تدبر در آن سنت‌ها هیچ دلالت مطابقی و تضمنی و التزامی بر ثبوت تئوری سنت تاریخی و قوانین تاریخی ندارد؛ به عبارتی لازمه وجود سنت در امم پیشین، بیان‌گر اثبات قانون‌مندی تاریخ نیست؛

نکته سوم: در استناد به آیات فوق، دلیل اعم از مدعاست و با اثبات سنن در امم پیشین، قانون‌مندی و قانون‌مداری تاریخی به اثبات نمی‌رسد؛

نکته چهارم: از عدم تغییر و تبدّل در کلمات الهی، ثبوت سنت تاریخی و قانون تاریخی برای پدیده‌های تاریخی استفاده نمی‌شود، زیرا عدم تغییر در سنن الهی و کلمات الهی، سنتی اعم از سنت تاریخی است؛

نکته پنجم: ادله شهید صدر در استناد به آیات فوق برای اثبات قانون‌مندی تاریخ در ساختار و قالب مصداقی، تخصصا با موضوع بحث، ارتباطی ندارد.

محور دوم: عدم استثناء در سنت تاریخ

محور دومی که به اعتقاد شهید صدر برساختار و قالب مصداقی سنت‌ها و قوانین تاریخی از دیدگاه قرآن دلالت دارد، موضوع عدم استثنا در سنت تاریخ است که ایشان با استناد به آیه زیر به بررسی و اثبات آن می‌پردازد:

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُمْ مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَآءُ وَالضَّرَّآءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ و مَتَی نَصْرُ اللّه‌ أَلآ إِنَّ نَصْرَ اللّه‌ قَرِیبٌ؛ (بقره، آیه ٢١۴) آیا گمان کردید داخل بهشت می‌شوید بی‌آن که حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها به آن‌ها رسید، و آن‌چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد بود؟» (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند و به آن‌ها گفته‌شد:) آگاه باشید یاری خدا نزدیک است.

شهید صدر مدعی است که آیه فوق بر قانون‌مندی تاریخ دلالت دارد و به واسطه این آیه، ساختار و قالب مصداقی سنن تاریخی را بیان می‌کند. ایشان از این عدم استثنا در سنت تاریخ، قانون‌مندی تاریخ را استنباط می‌کند و پیروزی و یاری خداوند را سنت و قانون تاریخ می‌داند که منطق تاریخ در آن جاری است.[18]

نقد و بررسی

این استدلال شهید صدر نیز به دلایل زیر، مخدوش است:

اولاً: دلالت آیه به دلالات سه گانه (مطابقی، تضمنی والتزامی)، و ظهور و نص آیه و حتی دلالت مفهومی هیچ ارتباطی به ثبوت قانون‌مندی تاریخ ندارد. موضوع بحث در آیه، عدم ورود به بهشت است بدون آزمایش الهی و بدون درک زحمات و مشقات، بنابراین، دلالت مطابقی و منطوقی براثبات قانون‌مندی تاریخ از دیدگاه قرآن ندارد؛

دوم: آیه مربوطه، اعم از مدعای شهید صدر است و هیچ رابطه منطقی یا تبیین منطقی بین آیه مربوطه و ثبوت قانون‌مندی تاریخ وجود ندارد؛

سوم: موضوع آیه، سنت تاریخی به لحاظ ثبوت قانون‌مندی تاریخ نیست، بلکه آیه اشاره به سنت الهی دارد و انصراف سنت تاریخی از آن قابل درک مطابقی و التزامی نیست؛

چهارم: آیه مورد بحث، از طرف شهید به عنوان دلیلی بر ساختار و قالب مصداقی قوانین تاریخی ارائه شده است، در حالی که موضوع بحث در آیه، مصداقی و تشخّص صرف خارجی نیست.

بنابراین با استدلال به آیه فوق، قانون‌مداری تاریخ در قالب و ساختار مصداقی تئوری سنت‌های تاریخی ثابت نمی‌شود.

محور سوم: مبارزه پیامبران با خوش‌گذرانان

شهید صدر در محور سوم برای اثبات ساختار و قالب مصداقی قوانین تاریخی، به آیات مبارزه پیامبران با خوش گذرانان استدلال می‌کند که از آن جمله، آیه زیر است:

وَ مَآ أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنّ نَّذِیرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِ کَفِرُونَ * وَقَالُواْ نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَلاً وَ أَوْلَدا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ؛ (سبأ، آیه ٣۴-٣۵) و ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم مگر این که مترفین آن‌ها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آن چه فرستاده شده‌اید کافریم» * و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد».

آیه فوق به زعم شهید صدر به سنت تاریخی وقانون تاریخی در قالب و ساختار مصداقی قوانین تاریخی اشاره دارد و به عقیده ایشان در طول تاریخ، رابطه‌ای بین مقام نبوت و موقعیت اعیان و اشراف وجود داشته است که این رابطه در حد نفی و تعارض بین موقعیت اجتماعی نبوت و موقعیت اجتماعی مترفان بوده است.[19]

نقد و بررسی

استدلال ایشان با آیه فوق، مثل دیگر استدلال‌هایی که برای ثبوت قوانین تاریخی در چهارچوب قالب و ساختار مصداقی سنن تاریخی ارائه کردند، ادعای ایشان را ثابت نمی‌کند.

مفاد آیه از حیث دلالات سه‌گانه و از حیث دلالت التزامی و مفهومی بیان‌گر تثبیت قوانین تاریخی نیست و فقط به سنتی الهی در زمینه رابطه اجتماعی میان مقام نبوت و مقام مترفان اشاره دارد؛ به بیان دیگر، جایگاه موضوعی بحث این آیه با جایگاه موضوعی بحث سنت و قوانین تاریخی به منطقی و موضوعی، سالبه به انتفای موضوع است.

٣. قالب و ساختار مصداقی ـ کلی قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

سومین مورد از قالب‌ها و ساختارهای قوانین تاریخی، بیان عرضه آن‌ها در قالب و ساختار مصداقی ـ کلی است که از آن با عنوان استقرای تاریخی می‌توان یاد نمود. شهید صدر اشاره می‌کند که در نوع سوم قالب‌ها و ساختارهای سنن تاریخی، کاوش و مطالعه در حوادث تاریخی مطرح است و در پرتو مطالعه روی‌دادهای تاریخی براساس استقرای تاریخی، قوانین و سنن کلی حاکم بر تاریخ استنباط و استخراج می‌شود.[20] آیاتی که به عنوان مستند خویش برای ثبوت مصادقی ـ کلی ساختار قوانین تاریخی بیان می‌کند عبارت‌اند از:

أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الاْءَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللّه‌ عَلَیْهِمْ وَلِلْکَفِرِینَ أَمْثَلُهَا؛ (محمد، آیه ١٠) آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟ خداوند آن‌ها را هلاک کرد؛ و برای کافران، امثال این مجازات‌ها خواهد بود.

أَفَلَمِ یَسِیرُوا فِی الاْءَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ؛ (یوسف، آیه ١٠٩) آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آن‌ها بودند چه شد؟

و آیاتی دیگر در این زمینه که ایشان به آن‌ها استناد کرده است.

نقد و بررسی

مدلول مطابقی و منطوقی آیات فوق، سیر در زمین و نظاره کردن عاقبت سرانجام آن‌هاست. در آیات فوق به تدبر و نوعی استقرا توصیه شده است، اما این استقرا بر استقرای تاریخی و ثبوت مصداقی ـ کلی قالب‌ها و ساختارهای سنن تاریخی دلالت نمی‌کند

بنابراین، آیات فوق به لحاظ دلالت مطابقی، تضمّنی و التزامی، دلیلی بر ثبوت ساختار مصداقی ـ کلی قوانین تاریخی نیست و این امر و مفهوم، حتی از دلالت لازم خارج این آیات نیز قابل درک و استنباط نیست.

از سیر در روی زمین و نظاره کردن عاقبت پیشینیان هر چند قواعد و ضوابطی می‌توان استخراج کرد، اما ظهور و نصوص این آیات هیچ‌گونه دلالتی بر اثبات قانون‌مندی تاریخ، آن هم در قالب و ساختار مصداقی ـ کلی ندارد.

بنابراین، استدلال به تمامی آیات توسط شهید صدر جهت اثبات قانون‌مندی تاریخ در سه محودر «سنن و قوانین تاریخی در قالب و ساختار کلی»، «سنن و قوانین تاریخی در قالب مصداقی ـ کلی» و «سنن و قوانین تاریخی در قالب و ساختار مصداقی» به لحاظ دلالات سه‌گانه و دلالت التزامی و مفهومی و نصوص و ظهور آیات، استدلال‌هایی مخدوش است که رابطه منطقی و علمی میان ادعای ایشان و ادّله ایشان دیده نمی‌شود؛ به عبارتی چنانچه تصریح شد تمامی ادّله ایشان به لحاظ منطقی، اعم از ادّعاهایشان می‌باشند.

ب ) صفات و ویژگی‌های قوانین و سنت‌های تاریخی قرآن

دومین بحثی که ایشان در حیطه مسائل فلسفه نظری تاریخ از دیدگاه قرآن به آن می‌پردازد، بحث ویژگی‌های سنن و قوانین تاریخی است که در سه ویژگی «عام و فراگیری قوانین تاریخی»، «خدایی بودن سنن و قوانین تاریخی» و «اراده انسان در قوانین تاریخی» درباره آن‌ها بحث می‌کند.

١. عام و فراگیر بودن سنت‌های تاریخی قرآن

اولین ویژگی‌که شهید صدر از دیدگاه قرآن برای قوانین و سنن تاریخی ذکر می‌کند، ویژگی عام، فراگیر و پیاپی بودن سنت تاریخی است. به اعتقاد ایشان سنت‌های تاریخی از دیدگاه قرآن براساس رابطه‌ای مبتنی بر تصادف و اتفاق بنا نشده، بلکه موضوع و مفهوم آن‌ها بر محور قوانین کلی، حرکت می‌کند. تأکید بر طبیعت فراگیر و عام سنن تاریخی از دیدگاه قرآن، تأکید بر طبیعت علمی قوانین تاریخی است و طبیعت متوالی بودن و به‌هم پیوستگی سنن تاریخی دلیل بر طبیعت علمی قانون‌های تاریخی است.

شهید صدر با استناد به آیات زیر این صفت را برای سنن و قوانین تاریخی اثبات می‌کند:[21]

سنّة اللّه‌ فی الذین خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّه‌ تَبْدِیلاً…؛ (احزاب، آیه ۶٢) این سنت خداوند در اقوام پیشین است، و برای سنت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت.

سُنَّةَ مَنْ قَدْ اَرْسَلْنا قَبْلَکَ وَ لاَ تَجِدُ لِسنَّتِنَا تَحْوِیلاً…؛ (اسراء، آیه ٧٧) این سنت (ما در مورد) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم؛ و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت.

وَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَتِ اللّه‌…؛ (انعام، آیه ٣۴) و هیچ چیز نمی‌تواند سنن خدا را تغییر دهد….

به نظر ایشان این آیات همگی برویژگی عام و فراگیر سنن تاریخی دلالت دارند و به قوانین تاریخی، طبیعت علمی می‌دهند.

نقد و بررسی

در استدلال و استناد ایشان به این آیه شریفه برای اثبات ویژگی عام و فراگیر قوانین تاریخی، نکته‌های ذیل قابل ملاحظه است:

اولاً: دلالت و مفاد مطابقی و ظهور و نصوص این آیات، عدم تبدیل و تحویل در سنت الهی و عدم تغییر در کلمات الهی است، و روشن است که به لحاظ منطقی، از عدم تغییر و تبدیل و تحویل سنت الهی، هیچ نتیجه‌ای برای اثبات ویژگی عام سنن تاریخی به دست نمی‌آید؛

ثانیا: عدم تبدیل و عدم تحویل در سنت الهی به معنای ثبوت ویژگی عام قوانین تاریخی نیست، زیرا عدم تبدیل و عدم تحویل سنت خداوند امری فراتر از سنن تاریخی است. علاوه بر این، استلزام منطقی و دلالت التزامی هم بین آن‌ها وجود ندارد؛

ثالثا: بین موضوع تخصصی آیات فوق با موضوع تخصصی ویژگی عام قوانین تاریخی هیچ رابطه منطقی و التزامی ندارد تا شهید صدر از لزوم عدم تبدیل و تحویل در سنن الهی، ویژگی عام و فراگیر سنن تاریخی را اثبات کند؛

رابعا: ایشان مدعی است که ویژگی عام و فراگیر سنن و قوانین تاریخی بر طبیعت علمی قوانین تاریخی دلالت می‌کند، اما رابطه بین آن‌ها را به لحاظ منطقی بیان نکرده است. به بیان دیگر، ویژگی عام و فراگیر بودن، مدلول مطابقی و منطوقی آیات فوق نیست که طبیعت عامی از آن ناشی شود؛

خامسا: ایشان تأکید دارد که طبیعت قوانین تاریخی، طبیعت علمی است، اما نوع علم را تبیین نکرده که طبیعت علمی قوانین تاریخی از سنخ علوم تجربی است یا علوم منطقی و فلسفی. بنابراین، ظهور و نصوص آیات و دلالت آن‌ها مفید ویژگی عام و فراگیر سنت‌های تاریخی نیست و ایشان بایستی با استفاده از دلالت‌های التزامی و مفهومی این آیات، ویژگی عام و فراگیر بودن سنن تاریخی را ثابت می‌کرد که این گونه بیان نکرده‌است.

٢. خدایی بودن سنت‌های تاریخی قرآن

دومین حقیقتی که اشاره به ویژگی سنن و قوانین تاریخی دارد، صفت و ویژگی خدایی بودن سنت تاریخ است. از دیدگاه قرآن، سنت تاریخی، خدایی، مرتبط به خداوند متعال و قانونی از قوانین الهی است. به عقیده شهید صدر ویژگی خدایی بودن سنت تاریخ دلالت بر طبیعت غیبی، لاهوتی و تغییر الهی قوانین تاریخی ندارد، چرا که خداوند قدرت خود را از ره‌گذر همین سنت‌ها و قوانین اعمال می‌کند. این قوانین و سنن، همان اراده خداوند و نماینده حکمت و تدبیر حق تعالی است.

خدایی بودن سنت تاریخی به این معنا نیست که خداوند روی‌دادها و پدیده‌های تاریخی را عینا به خود نسبت می‌دهد و ارتباط و رابطه آن‌ها را با سایر روی‌دادها قطع می‌کند و حادثه و پدیده تاریخی را از سیاق و روند طبیعی جدا می‌سازد، بلکه خداوند متعال اراده خود را در سنن و قوانین تاریخی از طریق علل و عوامل طبیعی جاری می‌سازد. بنابراین، قانون طبیعت و قوانین تاریخی مستند به خدا هستند و خداوند آن‌ها را از طریق عوامل و قوانین طبیعی اجرا می‌کند، نه این‌که خداوند متعال مستقیما و بی‌واسطه این قوانین تاریخی را انجام می‌دهد. به بیان دیگر، این که گفته می‌شود سنن و قوانین تاریخی از حوزه‌ی قدرت خداوند متعال خارج نیستند، به این معنا نیست که این قوانین بی‌واسطه با قدرت خداوند پدید آمده باشند.[22]

شهید صدر در بیان مفهوم خدایی بودن سنت تاریخی، آیه خاصی را ذکر نمی‌کند تا به واسطه آن آیه به تحلیل محتوا و مطابقی آیه بپردازد، هر چند در قرآن کریم آیات متعددی است که حوزه قدرت خداوندی را تعیین و معین می‌سازند.

٣. نقش اراده انسان در سنت‌های تاریخی قرآن

سومین ویژگی و حقیقتی که سنن و قوانین تاریخی دارند، حقیقت اراده، اختیار و آزادی انسان در تحولات و پدیده‌های تاریخی است. به نظر شهید صدر آزادی و اختیار انسان با قوانین و سنن تاریخی در تعارض و تضاد نیست.

از نظر ایشان توهم تناقض و تضاد بین تئوری سنت تاریخ یا قانون تاریخ و تئوری آزادی و اراده انسان، موضوعی است که قرآن کریم به آن پرداخته و حل و فصل نموده است و خداوند متعال به طور مؤکد بیان کرده که محور اساسی در حوادث و پدیده‌های تاریخی، اراده انسان است. پس طبق آیات قرآنی یک سلسله مواضع مثبت برای انسان است که در آزادی و تصمیم او جلوه‌گر است و این مواضع بر مبنای روابط سنن قوانین تاریخی نتایج لازم را دارد و معلول‌های مناسب را در پی دارد.[23]

آیاتی که شهید صدربرای اثبات نقش اراده و آزادی انسان در قوانین تاریخی به آن‌ها استناد می‌کند، عبارت‌اند:

إِنَّ اللّه‌ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛ (رعد، آیه ١١) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی‌دهد، مگر این که آنان آن‌چه را در خودشان است تغییر دهند.

وَ أَن لَوِ اسْتَقَمُواْ عَلَی الطَّرِیقَةِ لاَءَسْقَیْنَهُم مَّآءً غَدَقا؛ (جن، آیه ١۶) و اگر آن‌ها [= جن وانس] در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان می‌کنیم.

به نظر ایشان این آیات دلالت دارند که انسان در قوانین و سنن تاریخی دارای نقش و اراده و آزادی عمل است.

نقد و بررسی

در ارتباط با مفاد و مدلول آیات فوق بر نقش و اراده انسان در قوانین تاریخی، دلالتی مطابقی و منطوقی قابل استخراج و استنباط نیست. البته مفاد و مدلول آیات به آزادی عمل انسان اشاره دارد، اما این مسئله با آزادی عمل انسان در قوانین ثابت تاریخی ارتباطی ندارد و آن را اثبات نمی‌کند؛ به عبارتی انسان در اعمال و رفتارش آزاد است، اما مفاد و مدلول مطابقی و ظهور آیات، بیان‌گر ثبوت آزادی و اراده انسان در قوانین تاریخی نیست.

ج ) چهره‌های قوانین و سنت‌های تاریخی در قرآن

طبق نظر و استدلال شهید صدر چهره و شکل سنت‌ها و قوانین تاریخی از دیدگاه آیات قرآن کریم، در سه شکل «سنت‌ها و قوانین تاریخی در چهره قضیه شرطی»، «سنت‌ها و قوانین تاریخی در چهره قضیه قطعی» و «سنت‌ها و قوانین تاریخی در چهره گرایش طبیعی» عرضه شده است که به توضیح و تبیین آن‌ها می‌پردازیم.

١. سنت‌ها و قوانین تاریخی در شکل قضیه شرطی

اولین چهره و شکل قانون و سنت‌های تاریخی در قرآن عبارت است از چهره قضیه شرطیه یا مشروطه که در این حالت، سنت تاریخی و قانون تاریخی در شکل قضیه شرطیه نمایان می‌شود و روی‌داد و پدیده‌های تاریخی را در قالب و شکل قضیه مشروط بیان می‌کند و به وجود رابطه مشخصی میان جزا و شرط قانون تاریخی می‌پردازد. تحقق شرط قضیه قانون تاریخی، جزا و نتیجه آن قانون تاریخی را به دنبال خواهدداشت.

به اعتقاد شهید صدر بسیاری از سنن و قوانین تاریخی در قرآن به صورت قضیه مشروط بیان شده و جهان هستی در سطح قوانین و سنن تاریخی، براساس شرط و جزا پی‌ریزی شده‌است. منطق قرآن در بسیاری از سنن تاریخی، برقراری رابطه‌ای مشروط بین حوادث و روی‌دادهای تاریخی است.[24] ایشان آیات زیر را دلیل بر وجود قضایای شرطی به عنوان چهره و شکلی از قوانین تاریخی می‌داند:

إِنَّ اللّه‌ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ؛ (رعد، آیه ١١) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی‌دهد، مگر این که آنان آن‌چه را در خودشان است تغییر دهند.

وَ أَن لَوِ اسْتَقَمُواْ عَلَی الطَّرِیقَةِ لاَءَسْقَیْنَهُم مَّآءً غَدَقا؛ (جن، آیه ١۶) و اگر آن‌ها [= جن وانس] در راه (ایمان) استقامت ورزند، با آب فراوان سیرابشان می‌کنیم.

شهید صدر با استناد به دو آیه فوق، ادعا می‌کند که این آیات بر وجود قضیه مشروطه در بیان سنن و قوانین تاریخی دلالت دارند و به زبان قضیه مشروطه به بیان سنت‌ها و قوانین تاریخی پرداخته‌اند.[25]

نقد و بررسی

ادعای ایشان به دلایل زیر، قابل تأمل و دقت نظر است:

اول: این آیات، دلالت مطابقی دارند بر تغییر و تحول درونی، و پیرو آن، تغییر و دگرگونی در جامعه که این تغییر و تحول در قالب و شکل قضیه مشروط و به صورت شرط و جزا بیان شده‌است و مفاد آیه و ظهور و نص آیه بیش از این محتوا را اثبات نمی‌کند.

دوم: بیان قانون و سنت تاریخی در چهره قضیه شرطی فرع بر ثبوت قانون و سنت تاریخی است و چنان‌که قبلاً اشاره شد آیات فوق به لحاظ دلالت مطابقی و منطوقی قانون تاریخی اثبات نمی‌کنند تا پیرو آن، قانون تاریخی در قالب قضیه شرطیه ایجاد شود.

سوم: شهید صدر به قضیه شرطی‌ای که در آیات فوق، استدلال کرده، به لحاظ جایگاه و موضع بحث (قانون‌مندی تاریخ) خروج تخصصی و موضوعی دارد، زیرا جایگاه بحث در آن، قانون‌مندی تاریخ نیست تا به واسطه آن شکل شرطی قانون تاریخی اثبات شود.

بنابراین، مفاد منطوقی و دلالت مطابقی و تضمنی و ظهور و نص آیات فوق در اثبات چهره قضیه شرطی قانون و سنت تاریخی، مفید فایده نیست و حتی با استناد به دلالت التزامی و مفهومی، رابطه منطقی این آیات با ساختار شرطی قانون تاریخی از طرف ایشان تبیین و بیان نشده است.

٢. سنت‌ها و قوانین تاریخی در شکل قضیه قطعی

ساختار شکلی در قالب قضیه قطعی و محقق، دومین چهره‌ای است که از سنت و قوانین تاریخی در قرآن ارائه شده است. قضیه قطعی به معنای تحقق عملی است که انسان در مقابل این قضایای قطعی اختیاری ندارد و حتی امکان تعدیل سازی هم در آن قضایا وجود ندارد، زیرا این قضایا در قالب و ساختار محقق و مسلم، طرح‌ریزی شده است. قضایای قطعی در قالب یک امر قطعی از نظر زمانی و مکانی محقق می‌شوند. قضایای قطعی که سنن و قوانین تاریخی در آن قالب و ساختار بیان شده‌است به اعتقاد شهید صدر در آیات قرآن قابل درک و فهم است.[26]

نقد و بررس

نکته‌ای که در مورد ادعای شهید صدر مبنی بر بیان پاره‌ای از سنن و قوانین تاریخی در قالب و چهره قطعی می‌توان اظهار داشت، این است که ایشان به هیچ آیه‌ای که مدلول مطابقی و منطقی آن بر قوانین تاریخی در شکل قضیه قطعی، دلالت داشته استناد نمی‌کند، بلکه صرفا ادعایی می‌کند و محل شاهدی از آیات قرآن نمی‌آورد.

٣. گرایش طبیعی در سنت‌ها و قوانین تاریخی در قرآن

سومین چهره و شکلی که برای قوانین و سنت‌های تاریخی در قرآن کریم طرح شده است، چهره گرایش طبیعی سنن و قوانین تاریخی است که جریان تاریخ در آن مسیر و گرایش، حرکت می‌کند. یکی از آیاتی که ایشان برای اثبات چهره‌گرایش طبیعی سنن و قوانین طبیعی به آن‌ها استناد کرده، است:

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَتَ اللّه‌ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّه‌ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَیَعْلَمُونَ؛ (روم، آیه ٣٠) پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی‌دانند.

نقد و بررسی

استدلال به آیه فوق یکی از دلایلی است که شهید صدر آن را دلیل برگرایش طبیعی جریان و سنن تاریخی در قرآن می‌داند،[27] اما استدلال به آیه فوق به لحاظ محتوی دلیل ایشان با اشکالات زیر مواجه است:

اول: این که تعریف معین و تبیین روشنی از گرایش طبیعی سنن و قوانین تاریخی ارائه نمی‌دهد و به نوعی ابهام تعریفی در ادعای ایشان است؛

دوم: مفاد مطابقی و ظهور و نص آیه، مربوط به دین حنیف، فطرت الهی و عدم تبدیل در خلق الهی است و آیه بر اثبات قانون تاریخی و به تبع آن، گرایش طبیعی قانون تاریخی دلالتی ندارد. چهره گرایش طبیعی قانون تاریخی، فرع بر ثبوت قانون تاریخی از آیه فوق است و آیه، دلالت مطابقی و منطوقی بر ثبوت قانون تاریخی ندارد؛

سوم: شهید صدر حتی با استدلال به مفهوم آیه و دلالت التزامی آیه، به اثبات گرایش طبیعی قانون تاریخی نمی‌پردازد، بلکه از راه دلالت لازم خارجی نیز تبیینی در زمینه اثبات گرایش طبیعی قانون تاریخی اقامه نمی‌کند.

نتیجه‌گیری

با مطالعه انتقادی و بررسی تحلیلی نظریه «تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن» شهید صدر به نتایج زیر می‌توان اشاره کرد:

١ ـ مهم‌ترین ایراد محتوایی تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن، عدم تعریف دقیق مفهوم قانون‌مندی تاریخ است که شهید صدر تعریفی از آن ارائه نمی‌دهد و به عنوان یک پیش‌فرض در نظر گرفته وحتی اشاره به نوع قانون‌مندی تاریخ نکرده است؛

٢ ـ نظریه تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن به لحاظ ادله منطقی با پیش فرض‌هایی روبه‌رو است که شهید صدر با در نظر گرفتن آن پیش فرض‌ها، نتیجه قطعی از آن‌ها استنباط و استخراج می‌کند. به عنوان مثال، ایشان تمامی احکام الهی قرآن کریم درباره سنن الهی را در سنن تاریخی جاری می‌داند و سنن تاریخی قرآن را دلیل بر قانون‌مندی تاریخ می‌داند. به عبارتی به تبیین رابطه منطقی سنن الهی، سنن تاریخی و قانون‌مندی تاریخ نمی‌پردازد و همه آن‌ها را مترادف و هم‌سان تلقی می‌کند که در تحلیل آیات مورد مستند ایشان به آن‌ها اشاره شد؛

٣ ـ نظریه تئوری سنت‌های تاریخی در قرآن که مدعی اثبات قانون‌مندی تاریخ از دیدگاه قرآن است به لحاظ استدلال به مدلول مطابقی، تضمنی و منطوقی آیات، و به لحاظ ظهور و نصوص آیات، نظم منطقی لازم و روش منسجمی ندارد؛

۴ ـ بسیاری از آیاتی که شهید صدر با استناد به آن‌ها تئوری سنت تاریخی و قانون تاریخی از دیدگاه قرآن را اثبات می‌کند، به لحاظ تخصصی و موضوعی از جایگاه بحث و تعلق موضوع، خارج بوده و محل نزاع و بحث را رعایت نکرده‌است؛

۵ ـ حتی از دلالت التزامی مفاد آیات و دلالت مفهومی آیات، رابطه‌ای منطقی و علمی برای اثبات قانون‌مندی تاریخ و قانون‌مداری و تاریخ مداری تاریخ ارائه نمی‌کند؛

۶ ـ اشکال عمده دلایل ایشان عدم سنخیت و مطابقت بین دلیل و مدّعاست و بسیاری از ادله ایشان در اثبات قانون تاریخی قرآن اعمّ از مدّعاست.

البته آن‌چه در نتیجه‌گیری ذکر شد به معنای نفی اعتبار قانون و ضوابط در پدیده‌های تاریخی از دیدگاه قرآن نیست، بلکه ادله و آیات مورد مستند ایشان دلالت براین معنا (قانون‌مندی تاریخ) ندارد. ثبوت قانون‌مندی تاریخ در قالب و ساختار کلان کلی و مصداقی، اثبات صفات و ویژگی‌های علمی سنن تاریخی و بیان چهره و شکل قضایای سنن تاریخی در قرآن براساس دلالت التزامی و دلالت مفهومی آیات امکان‌پذیر به نظر می‌رسد، لکن نیازمند مطالعه و پژوهش عمیق و روش‌مند و نظام‌مند در آیات قرآن کریم است و آن‌چه صرفا نقل شد بیان عدم ثبوت قانون تاریخی براساس تئوری سنت تاریخ شهید صدر است.

فهرست منابع

١.  قرآن کریم.

٢.  ادواردز، پل، فلسفه تاریخ (مجموعه مقالات)، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، ١٣٧۵.

٣. استنفورد، مایکل، درآمدی بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گل محمدی، تهران، نشر نی، ١٣٨٢.

۴. حضرتی، حسن، تأملاتی در علم تاریخ و تاریخ‌نگاری اسلامی، تهران، انتشارات نقش جهان، ١٣٨٠.

۵.  رادمنش، عزت‌اللّه‌، مکتب‌های تاریخی و تجددگرایی تاریخی، تهران، پیک ستاره دانش، ١٣٧٩.

۶.  سروش، عبدالکریم، فلسفه تاریخ، تهران، حکمت، ١٣٧۵.

٧. صدر، محمدباقر، المدرسة القرآنیه، مرکز ابحاث و اللدراسات التخصصیه شهید صدر، مؤسسة الهدی، ١۴٢١ ق.

٨. صدر، محمدباقر، السنن التاریخی فی القرآن، به کوشش شیخ محمدحسن شمس الدین، سوریه، دارالتعارف، ١۴٠٩ ق.

٩. نوذری، حسینعلی، فلسفه تاریخ، روش‌شناسی و مکاتب تاریخ‌نگاری، تهران، طرح نو، ١٣٧٩.

 

 

[1] Substantive or Speculative Philosophy of History.

[2] Analytical or Critical Philosophy of History.

[3] پل ادواردز، مجموعه مقالات فلسفه تاریخ، ص ٢؛ نوذرى، فلسفه تاریخ، روش‌شناسى و مکاتب تاریخ‌نگارى، ص ٢۴-٢۵؛ سروش، فلسفه تاریخ، ص٢۴-٢۵.

[4] نوذرى، همان، ص ٢۴-٢۵؛ مایکل استنفورد، درآمدى برفلسفه تاریخ، ص ٢٢ و ٢۴-٢۵.

[5] براى مطالعه بیشتر درباره فلسفه نظرى یا جوهرى تاریخ و تمایز آن با فلسفه تحلیلى یا انتقادى تاریخ ر.ک: سیدضیاءالدین میرمحمدى، «واگرایى و تمایز فلسفه نظرى تاریخ و فلسفه علم تاریخ»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۴٢.

[6] حسن حضرتى، تأملاتى در علم تاریخ و تاریخ‌نگارى اسلامى، ص ١١٩-١٢٢.

[7] براى مطالعه بیشتر در زمینه اصول کلان فلسفه نظرى تاریخ از دیدگاه قرآن ر.ک: عزت‌اللّه‌ رادمنش، مکتب‌هاى تاریخى و تجددگرایى تاریخى، فصل مکتب تاریخى قرآن.

[8] اصل توحید در تاریخ، یعنى توجه به کلیّت پدیده‌هاى تاریخى در تحلیل تاریخى و تاریخ‌نگارى، و عدم توجه به جزئیت و حالت انفرادى پدیده‌هاى تاریخى، و نیز تاریخ‌نگارى را امرى فراتر از دایره فرد، طبقه، قوم و ملت دیدن، که این یک اصل فلسفه علمى تاریخ است.

[9] اصل ترکیب در تاریخ از نظر قرآن به این معناست که در تحلیل پدیده‌هاى تاریخى از دانش‌هاى کمکى استفاده شود و از علومى، مثل جامعه‌شناسى، مردم‌شناسى، انسان‌شناسى و … بهره برده شود.

[10] اصل مردم‌محورى تاریخ از دیدگاه قرآن بیان‌گر این معناست که موضوع تاریخ‌نگارى در قرآن به تاریخ‌نگارى سنتى (حاکمان و جنگ‌ها) منحصر نیست، بلکه مردم استوانه و محور اصلى گردش تاریخ در تاریخ‌نگارى قرآن مى‌باشند.

[11] براى مطالعه بیشتر در زمینه اصول کلان نگارش علمى تاریخ یا اصول فلسفه تحلیلى یا انتقادى تاریخ از دیدگاه قرآن ر.ک: عزت‌اللّه‌ رادمنش، همان، فصل مکتب تاریخى قرآن.

[12] مباحث تئورى سنت‌هاى تاریخى در قرآن توسط شهید صدر در کتاب المدرسة القرانیه ارائه شده‌است.

[13] براى تفسیر آیات مورد نظر ر.ک: علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ذیل آیات مربوطه.

[14] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۵٣-۵۴.

[15] محمدباقر صدر، همان، ص ۵٣-۵۴.

[16] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۵٣-۵۵

[17] محمدباقر صدر، المدرسة القرآینه، ص ۶١-۶٢

[18] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۶٢-۶٣.

[19] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۶٣-۶۴.

[20] محمدباقر صدر، المدرسة القرآنیه، ص ۶۶-۶٧ .

[21] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ۶٩-٧٠ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ۶٧-۶٨.

[22] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٧١-٧٢ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ۶٨-٧٠.

[23] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٧۴-٧۶ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٧١-٧٢.

[24] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٨٩ و ٩٠-٩١ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٨٣-٨۵.

[25] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٩٠-٩٢ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٨٣-٨۵.

[26] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٩۶-٩٧ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٨٨-٨٩.

[27] محمدباقر صدر، المدرسة القرانیه، ص ٩۶-٩٧ و همو، السنن التاریخى فى القرآن الکریم، ص ٨٨-٨٩.

نویسنده: جواد سلیمانی

منبع: تاریخ اسلام درآینه پژوهش، سال هفتم، شماره اول، پیاپی ٢۵، بهار ١٣٨٩

چکیده

گستردگی دامنۀ تاریخ و احاطه نداشتن بر آن، ناممکن بودن آزمایش نظریه‌های تاریخی ، آن گونه که در علوم تجربی مقدور است و خطاپذیری ویژه گزاره‌های تاریخ، فرایند اثباتِ قانونمندی و استخراج سنّت‌های حاکم بر تاریخ را از طریق مطالعاتِ تاریخی و اجتماعی بسیار دشوار ساخته است؛ به گونه‌ای که بسیاری از نظریه‌های مدعیان کشفِ قوانین تاریخ، پس از مدتی باطل می‌شوند. در چنین شرایطی، استمداد از آموزه‌های خطاناپذیر وحی می‌تواند راه گشای مسیری باشد که علم توانایی ایجاد آن را ندارد.

در این نوشتار، نگرش‌ها و استنباط‌های قرآنی شهید صدر ـ قدّس سرّه ـ دربارۀ اصل سنّت‌‌مند تاریخ و برخی از سنّت‌های حاکم بر آن به صورت مختصر، منظم و منسجم بیان شده است. شهید صدر در برخی از حوزه‌های فلسفه تاریخ، دیدگاه‌های بدیعی را از قرآن مجید استنباط کرده است که شایستۀ توجه و بررسی می‌باشد.

مقدمه

فلسفۀ تاریخ به دو بخش نظری و علم تاریخ تقسیم می‌شود؛ موضوع فلسفۀ نظری تاریخ حوادث و رخدادهایی است که در تاریخ بشر تحقق یافته است؛ ولی فلسفۀ علم تاریخ دربارۀ گزاره‌ها، اسناد و آثار برجای مانده از تاریخ سخن می‌گوید و به بررسی روش پژوهش درتاریخ، میزان واقع نمایی گزاره‌های تاریخی و حجیت آنها می‌پردازد. شهید صدر در کتاب ارزشمند سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن[1] به فلسفۀ نظری تاریخ اهتمام ورزیده است، نه فلسفه علم تاریخ. از منظر شهید صدر، مهم ترین پرسش‌های فلسفۀ تاریخ به شش پرسش اساسی باز می‌گردد که عبارت‌اند از:

١. آیا از نظر مفاهیم قرآنی، تاریخ بشری سنّت‌هایی دارد؟

٢. آیا تاریخ بشری دارای قوانینی حاکم بر مسیر حرکت و تحول آن است؟

٣. تاریخ بشری چگونه آغاز شده است؟

۴. رشد و تحوّل این تاریخ چگونه صورت گرفته است؟

۵. عوامل اصلی نظریۀ تاریخ چیست؟

۶. انسان در کار تاریخ چه نقشی دارد؟[2]

ایشان سعی می‌کند در این کتاب به این پرسش‌ها براساس قرآن مجید پاسخ مناسبی بدهد.

۱. امکان استخراج سنت‌های تاریخی از قرآن

شهید صدر پیش از پاسخ به پرسش اول، یک شبهۀ مبنایی مطرح می‌کند و آن اینکه قرآن کتاب هدایت و ارشاد است، نه یک کتاب علمی و آکادمیک که ما از آن توقع کشف قوانین علمی داشته باشیم. بنابراین، توقع کشف قوانین علمی از قرآن نابجاست.

ایشان در رفع این شبهه می‌گوید بین صحنۀ تاریخ با دیگر صحنه‌های طبیعت و وجود، یک تفاوت اساسی و جوهری وجود دارد؛ صحنۀ تاریخ، صحنۀ تحول و دگرگونی جوامع است و رسالت قرآن به منزلۀ کتاب هدایت و ارشاد دگرگون سازی بشر است. بنابراین، می‌توان قوانین حاکم بر تحولات و دگرگون شدن جوامع را از درونِ کتابی که رسالتش دگرگون سازی جوامع بشری است استخراج کرد. دگرگون سازی موضوعی است که قرآن آن را با تعبیر «بیرون آوردن مردم از دل تاریکی‌ها به جهان نور و روشنایی» بازگو می‌کند.[3]

هدایت و دگرگون سازی در قرآن

از منظر شهید صدر، قرآن کتاب دگرگون سازی است و خداوند انبیا را برای دگرگون سازی فرستاده است. هدف از دگرگون سازی نیز همان خارج کردن از ظلمت به نور است که شهید صدر در صفحه ٧۶ کتاب سنت‌های اجتماعی در مکتب قرآن بدان اشاره کرده است. آیات زیر این معنا را می‌رسانند:

ـ کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ (ابراهیم: ١)

ـ أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ (ابراهیم: ۵)

ـ هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ (احزاب: ۴٣)

ـ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ (حدید: ٩)

ـ لِیُخْرِجَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور (طلاق: ١١)

ابعاد دگرگون سازی در قرآن

ایشان معتقد است دگرگون سازی و ایجاد تغییر بنیادی جامعه در قرآن کریم، دو بُعد دارد:

الف: … دستورها، روش‌ها و قوانینی که عمل تغییر و دگرگو ن سازی جامعه را هموار می‌سازد این بُعد از تحوّل و تغییر، بُعد الهی و آسمانی دگرگون سازی است که در قالب «دین و مکتب» نمایان می‌شود و از ناحیۀ خداوند به پیامبرش ارسال شده و با نزول آن تمام سنت‌ها و قوانین مادّی تاریخ را به رویارویی و مبارزه فراخوانده است؛ زیرا این دین و مکتب از شرایطی که در آن نازل شد، از محیط و اجتماعی که در آن قرار گرفت و از شخصی که موظّف به تحمّل رنج‌ها و دشواری‌های تبلیغ آن شد، بزرگتر، برتر و فراتر بود.[4]

ب. عمل تغییر و دگرگون سازی در قالب یک اقدام عملی از طرف گروهی از مردم که متشکل از «پیامبر(ره) و صحابه و یاران» آن حضرت بوده‌اند؛ این بخش از تغییر و دگرگون سازی باید در قالب یک اقدام عملی در مواجهه با موج‌های گوناگون اجتماعی و درگیر با انواع مبارزه‌ها، رقابت‌ها و نبردهای ایدئولوژیک، اجتماعی، سیاسی و نظامی بررسی شود. در چنین نگرشی، پیامبر و یاران و صحابه اش را مردمی همانند دیگر مردمان خواهیم یافت که سنّت‌های تاریخی حاکم بر سایر جمعیت‌ها و گروه‌ها و توده‌ها در گذر زمان بر آنان نیز حاکم و غالب بوده است.[5]

رابطه و ویژگی ابعاد دگرگون سازی

بنابراین، تغییر و تحوّلی که قرآن انجام داده است و آن دگرگون سازی که پیامبر(ره) عامل و منشأ آن بوده است، دو جنبه دارد: الف: جنبه خدائی که عبارت است از فوق تاریخ؛ ب: جنبۀ تاریخی که عبارت است از کوشش و تلاش بشری یک گروه از جامعه، در برابر تلاش‌ها و کوشش‌های گروه‌های دیگر؛ سنت‌های تاریخ و قوانین و ضوابطی که خداوند متعال برای تنظیم پدیده‌ها و نمادهای هستی در صحنه موسوم به تاریخ وضع کرده، حاکم بر این بخش است از این روی، قرآن کریم هنگامی که بُعد دوم تغییر و تحوّل اجتماعی را مطرح می‌سازد، از افراد و اشخاص سخن می‌گوید، نه از رسالت آسمانی؛ سخن از آدمیانی به میان می‌آورد که با ویژگی‌های انسانی و بشری، محکوم همان قوانینی هستند که بر جوامع دیگر حاکم بوده است».[6]

به نظر می‌رسد منظور شهید صدر از «رسالت آسمانی» همان بعد اول دگرگون ساز، روش‌ها، برنامه‌ها و رویۀ دگرگون سازی است. شاید هم عنصر سوّمی باشد که همان نیّات و اهداف الهی است که خداوند در پی تحقق آن در بستر تاریخ است. و قرآن برنامۀ آن تحول آسمانی و پیامبران مجریان آنند. بنابراین، قرآن می‌تواند کتابی باشد که از آن فلسفۀ تاریخ استخراج شود.[7]

۲.رابطه رسالت آسمانی با سنّت‌های تاریخی

پیش تر بیان شد که منظور شهید صدر از رسالت آسمانی، همان مکتب و دین است، که یکی از دو رکن دگرگون سازی به شمار می‌آید و ادیان و کتاب‌های آسمانی از جمله قرآن مجید عهده دار بیان آن می‌باشند. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چه رابطه‌ای بین رسالت آسمانی و سنّت‌های تاریخی وجود دارد؟ آیا رسالت آسمانی مانند اصحاب و مجریان دین محکوم سنّت‌های تاریخی بوده و گاه مقهور مخالفان می‌شوند و شکست می‌خورند یا همواره غالب و پیروز هستند؟ شهید صدر در پاسخ به این پرسش می‌فرمایند:

قرآن مجید آنجا که می‌خواهد سخن از شکست مسلمانان در جنگ اُحد به میان آورد ـ شکستی که پس از کسب آن پیروزی بزرگ و قاطع در جنگ بدر گرفتارش شدند ـ این خسارت و شکست را چگونه مطرح می‌کند؟ آیا می‌گوید که رسالت آسمانی پس از پیروزی و موفقیت در جنگ بدر، دچار شکست و ناکامی در جنگ احد شد؟ خیر؛ زیرا رسالت آسمانی فراتر و برتر از مقیاس‌ها و معیارهای شکست و پیروزی به مفهوم مادی این واژه است. رسالت آسمانی شکست نمی خورد و هرگز شکست نخواهد خورد؛ آنکه شکست می‌خورد و گرفتار خسران و هزیمت می‌شود، انسان است؛ حتی اگر این انسان مجسم کنندۀ رسالت آسمانی باشد؛ چرا که این انسان تحت حکومت و سیطرۀ سنّت‌ها و قوانین تاریخ ا ست.»[8]

اما رسالت آسمانی مافوق سنّت‌های تاریخ است؛ بنابراین، از منظر این سخن، در قرآن یک رسالت آسمانی داریم و یک سنّت‌های تاریخی که سنّت‌های تاریخی بر انسان و تاریخ مادی سیطره دارد، ولی بر رسالت آسمانی سیطره ندارد. شاید عدّه‌ای از مسلمانان بر اثر سستی شکست بخورند؛ ولی خداوند رسالت خویش را توسط نسل دیگر به انجام می‌رساند.

۳. سیطرۀ سنّت‌های تاریخ بر همۀ انسان‌ها، أعم از مؤمن و غیرمؤمن

دیگری که شهید صدر بر آن تأکید می‌ورزد، مسئله عمومیت سنّت‌های تاریخ است؛ ایشان معتقد است سنّت‌های تاریخ برای همه افراد وجود دارد. برای نمونه، همه انسان‌ها بر اساس سنت آزمایش آزموده خواهند شد و یا همه به تعالیم انبیا دست خواهند یافت. استدلال ایشان بر این حقیقت استناد به این آیه است: «این روزگاران، حکومت‌ها را به تناوب میان مردم می‌گردانیم». ( آل عمران: ١۴٠)

در این مقام، از آنان با وصف و خصوصیّت مردمی و بشری سخن آغاز کرده، این گونه می‌فرماید که این قضیّه در حقیقت ارتباطی قطعی با سنت‌های تاریخ دارد؛ زیرا مسلمانان در جنگ بدر ـ آنجا که شرایط لازم و منطقی پیروزی با همان معیارها و مقیاس‌هایی که سنّت‌های تاریخی برای موفقیت تعیین کرده است وجود داشت ـ پیروز شدند. از طرف دیگر، پس از جنگ مذکور، در جنگ احد، آنجا که شرایط به گونه‌ای ترتیب یافته بود که براساس قوانین و معیارهای سنّت تاریخ محکوم و مجبور به شکست می‌شدند، شکست خوردند: «اگر (در جنگ احد) آسیبی به شما می‌رسد، (در جنگ بدر) به آن گروه (دشمن) نیز آسیبی همانند آن رسیده است و این روزگاران پیروزی‌ها (را به تناوب) میان مردم می‌گردانیم…». (آل عمران:١۴٠)[9]

قرآن در این تقریر می‌خواهد بگوید که پس چنین مپندارید که پیروز شدن یک حق خدایی برای شما مسلمانان است؛ خیر، پیروزی یک حق طبیعی برای شماست تا آن اندازه و در صورتی که بتوانید شرایط لازم و کافی آن را براساس ٧٩ منطق سنّت‌های تاریخ ـ همان سنّت‌هایی که خداوند به طور تکوینی وضع کرده است، نه تشریعی[10] فراهم آورید و چون در غزوۀ احد شرایط پیروزی برایتان فراهم نبود، شکست خوردید.[11] حتی قرآن افقی دورتر را نشان می‌دهد و همین گروه انسانی، یعنی مسلمانان را که پاک ترین و بی آلایش ترین گروه‌ها در صحنه تاریخ بوده‌اند، تهدید می‌کند و این خطا را متوجه آنان می‌سازد که اگر وظیفه و رسالت خود را به انجام نرسانند، رسالت آسمانی تعطیل نخواهد شد؛ بلکه گروه دیگری جایگزین آنان خواهد شد؛ زیرا سنّت‌های تاریخی آنان را برکنار خواهد کرد و گروه‌های دیگری را که شرایط بهتر و برتری را برای ایفای نقش خود فراهم آورده باشند، یعنی شرایط لازم برای ارائه چهرۀ یک ملت شاهد و حاضر در صحنه را داشته باشند، بر سر کار خواهد آورد. بنابراین، این «استبدال» و جایگزینی در صورتی که امّت اسلام، شرایط حتمی «امت شهید» بودن را احراز نکنند، قطعی و لازم الاجرا است؛ همان گونه که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «إِلاَّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ…» (توبه: ٣٩) و «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ …» (مائده: ۵۴).[12]

سنّت شکست ناپذیری رسالت آسمانی

قرآن مجید در این باره می‌فرماید:

اگر برای جهاد بیرون نروید، خدا شما را به عذابی دردناک شکنجه می‌کند و گروهی دیگر را جایگزین شما می‌سازد و شما (نمی توانید) آسیبی به او برسانید و خداوند بر هر چیز تواناست.(توبه: ٣٩)

از این آیه شریفه به دست می‌آید که رسالت آسمانی که پیامبران در پی تحقق آنند، تحت سیطره اقبال و ادبار امت‌ها نیست. اگر امّت‌ها به رهبران دینی و آسمانی خیانت کنند و در مسیر حق و عدالت گام برندارند و در مبارزه با باطل از خود سستی نشان دهند، خداوند امّت دیگری را جایگزین آنها خواهد کرد که رسالت آنها را تعقیب کند و دین خدا را یاری رساند. همچنین در آیه‌ای دیگر آمده است:

ای کسانی که ایمان آورده اید! از شما هر کس که از دینش بازگردد، سپس خداوند گروهی دیگر را خواهد آورد که دوستش بدارند و او (نیز) آنان را دوست بدارد؛ در برابر مؤمنان نرم و فروتن و در برابر کافران تند و خشن باشند؛ در راه خداوند جهاد کنند و از سرزنش هیچ نکوهش گری پروا نداشته باشند. این موهبت خداست که به هر کس بخواهد می‌دهد و خداوند گشایش بخش داناست.(مائده: ۵۴)[13]

شهید صدر پس از بیان این مطلب که قرآن کتاب دگرگون سازی است و تغییر و تحول در بُعد عملی به دست انسان‌هایی است که آنها خود تحت سلطۀ قوانین تاریخ قرار دارند، به ضرورت ترسیم این قوانین برای هدایت انسان‌هایی که قصد تحول دارند اشاره می‌کند:

قسمت عملی برنامۀ تغییر و تحوّل (خروج از ظلمت به نور) یعنی بخش انسانی که باید این برنامه را در خود پیاده کند، در برابر سنّت‌ها و قوانین تاریخ تسلیم و مطیع است. از این رو، قرآن کریم باید در این زمینه رهنمودها و ترسیم‌هایی داشته باشد تا چهارچوب کلّی نظریۀ قرآنی و اسلامی در خصوص سنّت‌های تاریخ مشخص شود.[14]

اصل سنّت‌‌مند تاریخ در قرآن

در قرآن به گونه‌های مختلف به سنّت‌‌مند تاریخ اشاره شده است. یکی از آیاتی که اصل سریان سنّت‌های تاریخ را در میان امت‌های گذشته بیان می‌کند، این آیه است: «پیش از شما سنّت‌هایی بوده است. پس در روی زمین بگردید و بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان ـ دین و پیامبر خدا ـ چگونه بوده است».( آل عمران: ١٣٧)

این آیه، هم بر جریان سنّت‌ها و قوانین تاریخ تأکید دارد و هم بر پیگیری و پژوهش حوادث و رویدادهای تاریخی به منظور کشف و استخراج آن سنت‌ها و قوانین و عبرت گرفتن از آن حوادث و رویدادها پافشاری می‌کند.[15] در برخی آیات مصداق‌هایی از سنت بیان و تصریح شده است که این جزو قوانین تغییرناپذیر الهی است. «پیش از تو رسولانی مورد تکذیب واقع شدند. پس در برابر این تکذیب و اذیت و آزاری که شدند صبر و شکیبایی کردند تا آن گاه که یاری ما به آنان رسید. کلمات خدا را تغییردهنده‌ای نیست و پاره‌ای از اخبار پیامبران برای تو رسیده است». (انعام: ٣۴)

این آیه برای رسول خدا توضیح می‌دهد که بر او سنّت و قانونی جاری است که پیامبران گذشته نیز که با تجربۀ او آمیزش داشته‌اند و در معرض آن سنت و قانون بوده‌اند، بزودی نصر و یاری و پیروزی نهایی نصیبشان خواهد شد؛ ولی نصر و یاری و پیروزی نهایی شرایطی مانند صبر، پایداری، ثبات قدم و غیره دارد و از آنجا که تنها راه رسیدن به این نصر یا تحصیل این یاری و پیروزی، همین صبر و مقاومت است، می‌فرماید: «فَصَبَرُوا عَلى‏ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ … » (انعام: ٣۴).[16]

شهید صدر معتقد است «کلمه» در آیه مزبور نشانگر یک قانون و رابطه و سنّتی تغییرناپذیر است. از این روی، رابطۀ بین صبر و استقامت در راه دعوت الهی و نصرت و پیروی الهی را مصداقی از سنّت می‌شمارد:

بنابراین، خدا پیامی و «کلمه‌ای» دارد که در طول تاریخ هیچ گونه تغییر و تبدیلی در آن نیست و این پیام و «کلمه» بدون تغییر و تبدیل عبارت است از رابطۀ استوار و پیوند مستقیمی که بین نصر و پیروزی و یاری خداوند با مجموعه‌ای از شرایط و قضایا برقرار است و در خلال آیات پراکنده‌ای توضیح داده شده و به طور اجمالی در اینجا گردآوری شده است.[17]

سپس به آیات ذیل به منزلۀ نمونه‌ها و مصادیق سنّت استشهاد می‌کند: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً. اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً» (فاطر: ۴٢ ـ ۴٣).

«وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً. سُنَّۀ اللَّهِ الَّتی‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّۀ اللَّهِ تَبْدیلاً…» (فتح: ٢٢ ـ ٢٣).[18]

این آیات اصل قانونمندی تاریخ را به طور صریح بیان می‌کند.

قرآن و ترغیب به کشف قوانین تاریخ

شهید صدر می‌فرماید:

در بررسی قرآن مجید به آیات دیگری برخورد می‌کنیم که مسئله کاوش، مطالعه و اندیشیدن درباره حوادث و رویدادهای تاریخی را به منظور تحصیل یک نظریۀ مبتنی بر استقراء و با هدف استخراج و کشف قوانین و سنن، مورد تأکید و تحریض و ترغیب قرار می‌دهند. آیات زیر در همین زمینه است: «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَۀ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرینَ أَمْثالُها» (محمد: ١٠). «أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَۀ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ…» (یوسف: ١٠٩). «فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَۀ أَهْلَکْناها وَ هِیَ ظالِمَۀ فَهِیَ خاوِیَۀ عَلى‏ عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَۀ وَ قَصْرٍ مَشیدٍ أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی‏ فِی الصُّدُورِ» (حج٢٢/ ۴۵ ـ ۴۶).[19]

«وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحیصٍ. إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ» (ق۵٠/ ٣٧ ـ ٣۶).

از مجموع این آیات … به دست می‌آید قرآن به نحوی مؤکد بیان می‌کند که صحنۀ تاریخ دارای قوانین و سنن و ضوابطی است؛ درست مانند دیگر صحنه‌ها و میدان‌های جهان هستی که آیین‌ها و سنت‌های خاص خود را دارند.[20]

پیشگامی قرآن در هشدار به قانونمندی و دعوت به کشف سنت‌های تاریخ

از منظر شهید صدر، قرآن اولین کتاب آسمانی است که بشر را به سنت‌‌مند تاریخ هشدار می‌دهد و تشویق به کشف آنها می‌کند، و آنچه توجه دنیای غرب به این مقوله را نشان می‌دهد، متأخر و مرهون تأثّر از هشدارهای قرآنی است. به دیگر سخن، این مفهوم قرآنی، گشایش و فتح بزرگی از ناحیۀ این کتاب مقدس به شمار می‌آید؛ زیرا قرآن نخستین کتابی است که در دنیای فرهنگ و معارف بشری، بر این مفهوم ـ یعنی قانونمند و سنت دار بودن تاریخ ـ تأکید کرده، و اصرار بر قطعیّت، اطلاق و شمول آن دارد و از هر وسیلۀ قانع کننده و تفهیم کننده‌ای استفاده کرده است تا در برابر نظریۀ بی حساب بودن رویدادهای تاریخی یا نظریۀ اسلامی مستند کردن تفسیر رویدادها و حوادث تاریخ به جهان غیب ایستادگی کند.[21]

به تعبیر شهید صدر، انسان عادی و ابتدایی، زمانی حوادث و رویدادهای تاریخ را در قالب یک تودۀ متراکم، بر پایۀ تصادف و اتفاق تفسیر می‌کرد و گاهی بر اساس قضا و قدر و تسلیم پذیری در برابر اوامر خداوند متعال مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد؛ قرآن کریم خرد و اندیشۀ بشر را در این جهت بیدار می‌کند که صحنه تاریخ، سنّت‌ها و قوانینی دارد و تو به عنوان یک انسان برای آنکه انسانی فعّال، کارا و مؤثر باشی، باید آن سنن و قوانین را کشف کنی … تا بتوانی حاکم بر آنها باشی وگرنه محکوم آن سنن و قوانین خواهی شد… .

این فتح و گشایش پرارجی که قرآن کریم بیان می‌کند، همان زمینه‌ای است که فکر بشر را بیدار کرد و چند قرن بعد بدین ضرورت نائل آمد که حتماً بکوشد تا تاریخ را به صورت علمی بفهمد و این در شرایطی بود که هشت قرن از نزول قرآن می‌گذشت. شروع بدین ضرورت نیز به دست خود مسلمانان صورت گرفت چه ابن خلدون به تلاش در خصوص بررسی تاریخ و کشف سنن و قوانین آن پرداخت و حداقل چهار قرن بعد، فکر و اندیشۀ اروپاییان در آغاز باصطلاح نهضت بدین سو گرایید که همان مفهوم قرآنی را که مسلمان گم کرده و نتوانسته بودند در اعماق آن فرو بروند به دست آورند.[22]

از منظر این فیلسوف قرآنی تاریخ «این مفهوم قرآنی را مکتب‌های فکری غرب در اوایل دوران نهضت فرا گرفت و بحث‌ها و پژوهش‌های متنوع و مختلفی پیرامون شناخت تاریخ و فهمیدن سنّت‌ها و قوانین تاریخ در آنجا آغاز شد. بر این اساس، گرایش‌های ایدئالیستی، ماتریالیستی و میانه رو و مکتب‌های فکری متعددی پدید آمد که هر یک از آنها در جهت تبیین و تعیین قوانین و سنت‌های تاریخ تلاش و کوشش می‌کرد. شاید ماتریالیسم تاریخی مشهورترین این مکتب‌ها و گسترده ترین و مؤثرترین آنها در خود تاریخ به شمار آید. بنابراین، همۀ این جدّ و جهدهای انسانی در حقیقت ادامۀ همان بیدارسازی است که قرآن انجام داد و این مجد و عظمت اختصاصاً متعلق به قرآن است که برای نخستین بار این طرز تفکر را در صحنۀ بینش و شناخت بشر مطرح کرد.[23]

ضرورت آگاهی از سنن الهی

شاید برخی گمان کنند دانستن سنت‌های الهی حاکم بر تاریخ ضرورتی ندارد؛ این سنّت‌ها چه ما بدانیم و چه ندانیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم، در تاریخ جریان دارد و علم و جهل ما دربارۀ آنها در اعمال و رفتار و سرنوشت ما نقشی ندارد. شهید صدر این تفکر را نپذیرفته، معتقد است آگاهی از قوانین حاکم بر تاریخ و استثناناپذیر بودن آنها موجب می‌شود انسان توقعات و رفتار خود را بر اساس آن تنظیم کند و در مسیر زندگی به سعادت نایل آید و انرژی و نیرویش تلف نشده و توقع نابجا و خلاف قانون حاکم بر تاریخ از خدا نداشته باشد. از هنگام بیان سنّت امداد الهی و پیروزی اهل حق در صورت استقامت و تحمل شداید می‌فرماید:

پیروزی و یاری خداوند نزدیک است؛ ولی راه مخصوصی دارد (قرآن می‌خواهد اینطور بگوید) چه، یاری خدا و پیروزی، یک امر بخشیدنی نیست، به طور اتفاقی و تصادفی هم حاصل نمی شود. یک پدیده کور و بی هدف هم نیست. پیروزی و یاری خدا نزدیک است؛ ولی به جادّه آن هدایت شو؛ همان جاده‌ای که باید بدانی سنّت‌ها و قوانین تاریخ بر آن حاکم است و باید بپذیری که منطق تاریخ در آن جاری است. اینها را باید بدانی و باور کنی تا بتوانی نصر و یاری خداوند متعال را فراهم آوری.

گاهی ممکن است که دارو نزدیک بیمار باشد؛ اما اگر بیمار از آن معادلۀ علمی که ثابت کند این دارو میکروب بیماری اش را می‌کشد و از بین می‌برد، مطلع نباشد، نخواهد توانست این دارو را هر چند که نزدیکش هم باشد، مصرف کند. بنابراین، آگاهی از سنّت‌ها و آیین‌های تاریخ است که امکان پیروزی را در اختیار انسان قرار می‌دهد».[24]

تمایز قوانین تاریخ با سایر علوم از حیث طرح در قرآن

از منظر شهید صدر «سنن و قوانین تاریخ با قوانین فیزیک، شیمی، هیأت و علوم جانوری و گیاهی تفاوت دارد؛ چه اینکه این گونه سنّت‌ها و قانون‌ها داخل در محدودۀ تأثیر مستقیم روی کار تاریخ نیستند؛ ولی آن قوانین و سنن تاریخی مستقیماً روی کار تغییر و دگرگون سازی ـ در بعد انسانی و بشری ـ تأثیر دارند. بدین لحاظ، ناگزیر باید از قرآن این انتظار را داشته باشیم که در این خصوص، خطوط کلّی و نظریات عمومی را ارائه دهد».[25]

محدودۀ طرح قوانین تاریخ در قرآن

شهید صدر پس از بیان ضرورت ترسیم قوانین حاکم بر تاریخ در قرآن برای دگرگون سازی جامعه، انتظار کشف تمام جزئیات تاریخ و قوانین آن را امری ناشایست می‌داند:

این نیز شایسته نیست که متوقع باشیم قرآن به یک کتاب درسی در زمینۀ علم تاریخ و قوانین مبدّل شود؛ به گونه‌ای که تمام جزئیات و موارد تفصیلی تاریخ و قوانین آن را ـ حتّی آن جزئیات و مواردی که پیامبر(ره) در کار تطوّر و تحوّل جامعه به انجام آنها مبادرت نورزید ـ را در برداشته باشد …. قرآن در محدودۀ دگرگون سازی عملی جامعه، پیام‌های خود را در ارتباط با صحنۀ تاریخ بیان می‌کند و سنّت‌ها و قوانین تاریخ را در حدّی که اقدامات عملی پیامبر(ره) برای دگرگون سازی را روشن کند و به میزانی که توجیه کننده، هدایتگر و آفرینندۀ یک بصیرت و آگاهی مناسب جهت رویدادها، شرایط و اوضاع و احوال باشد، بیان می‌دارد.[26]

این سخن بیانگر آن است که از منظر این دانشمند بزرگ، همۀ قوانین حاکم بر تاریخ در قرآن بیان نشده است؛ بلکه تنها قوانینی را که دانستن آنها موجب می‌شود عناصر انقلابی اقدام‌های پیامبر(ره) در جهت تحول را درک کنند و خود نیز با توجه به همین قوانین در جهت اصلاح جوامع عمل کنند، طرح کرده است. بنابراین، سنّت‌ها و تاریخ‌های بیان شده در قرآن توجیه گر حرکت رسول خدا(ره) و چراغ فروزانی برای رهروان راه او به شمار می‌آیند؛ اما تمام سنّت‌های تاریخ را تشکیل نمی دهند، و امکان یافتن و راه کشف سنّت‌های دیگر برای محققان باز است.

سنت‌های تاریخی درقرآن

شهید صدر بعد از بیان امکان و ضروت طرح قوانین تاریخ در قرآن، برای هدایت و راهنمایی انسان‌های اهل حق در جهت اصلاح اجتماعی و خروج مردم از ظلمات به سوی نور، اصل قانونمندی تاریخ از منظر قرآن را مسلم گرفته و به گونۀ بیان قوانین حاکم بر تاریخ در قرآن می‌پردازد. ایشان سه شیوۀ بیان را در قرآن معرفی می‌کند، و پس از آن، به برخی از سنّت‌های حاکم بر تاریخ اشاره می‌کند:

قرآن مجید طی آیات مختلفی، به زبان‌های متفاوت و متعدّد در مقام توضیح و متبلور ساختن این حقیقت که تاریخ قوانین و سننی دارد برآمده است…

١. در پاره‌ای از آیات با ریخت و ساختار کلی آمده است، یعنی به طور کلّی به سنّت تاریخی معینی اشاره شده است.

٢. در برخی از آنها در سطح عمومی یعنی به صورت مورد و مصداق و نمونه مطرح شده است.

٣. و در گروه سوم از آیات، وادار کردن به استقرای شواهد تاریخی و کاوش و جست وجوی استقرایی آنها به منظور دست یافتن به سنّت تاریخی دیده می‌شود».[27]

در ظاهر شهید صدر درصدد بیان و ارائه شواهد قانونمندی تاریخ از منظر قرآن است؛ ولی در عمل پس از بیان شیوۀ بیان سنّت‌‌مند تاریخ در قرآن مجید، به شرح برخی سنّت‌های الهی حاکم بر تاریخ به شیوه اول و دوم می‌پردازد.

الف) بیان سنّت بصورت معین

شهید صدر چند سنّت ذیل را به منزلۀ مصداق‌های معین بیان یک سنّت در قرآن معرفی می‌کند.

١. «اجل» همگانی یک جامعه

برخی از آیات قرآن مجید از مرگ امّت‌ها خبر می‌دهند و یکی از سنّت‌های الهی را نابودی امّت‌ها مطرح می‌کنند؛ یعنی همان گونه که عمر هر انسانی آغاز و انجامی دارد، جوامع نیز عمر داشته و پس از پایان یافتن عمرشان، به مرگ مبتلا می‌شوند. به این دو آیه توجه کنید:

ـ «لِکُلِّ أُمَّۀ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَۀ وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (یونس: ۴٩).

ـ «وَ لِکُلِّ أُمَّۀ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَۀ وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف: ٣۴).

در این دو آیه شریفه ملاحظه می‌کنیم که «اجل» به «امت»، یعنی به وجود دسته جمعی تودۀ مردم نسبت داده شده است و نه به این یا آن فرد خاص. بنابراین، غیر از اجل فردی، یعنی مقطع زمانی محدود و حتی انفرادی که هر انسانی به مثابه یک فرد دارد، اجل و موعد دیگری هم هست که با وجود دسته جمعی افراد مرتبط است و این وجود دسته جمعی، جامعه‌ای را تشکیل می‌دهد که افراد آن یک امت واحد قومی بوده؛ از طریق روابط و پیوندهای مبتنی بر اصول و آرمان‌های برخاسته از نیروها و استعددهاشان با یکدیگر تماس و ارتباط دارند. قرآن از جامعه‌ای با این شرایط و مشخصات تعبیر به «امّت» می‌کند[28] و آن را دارای مرگ و زندگی و حرکت می‌داند.[29]

غیر از دو آیۀ یاد شده، آیات ذیل نیز دارای همین پیام هستند:

«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَۀ إِلاَّ وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ * ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّۀ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ» (حجر: ٣ـ ۴)؛ (هیچ جامعه‌ای را نابود نکردیم مگر اینکه دارای سندی مشخّص بود. هیچ امّتی از اجل خود به پیش و پس نمی افتند»

ـ «ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّۀ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ» (مؤمنون: ۴٣).

بدین ترتیب، همان گونه که می‌بینیم، یک فرد به دلیل اینکه حرکت و پویایی دارد، پس زنده است و سپس می‌میرد. جامعه و امت نیز واحدی زنده است و سپس گرفتار مرگ و نابودی می‌شود و همان گونه که مرگ یک فرد، تابع و تحت تأثیر قانون و أجل و سنّت معینی است که فرا می‌رسد، امت‌ها و جامعه‌ها نیز دارای أجل‌ها، موعدها و مقاطع زمانی دقیق و معینی هستند و قوانین و سنّت‌هایی وجود دارد که أجل هر امت یا جامعه را تعیین می‌کند.[30]

٢. سنّت مرگ و زندگی جوامع

بازگشت این سنّت همان گونه که خود شهید صدر در انتها اشاره می‌کند، به همان سنّت أجل جوامع است؛ لکن از آنجا که مؤلف آن را به صورت جداگانه مطرح کرده است، ما نیز از همین روش استفاده می‌کنیم:

آیا در حقیقت آسمانها و زمین و هر چیز که خدا آفریده است ننگریسته‌اند و (نمی اندیشند که) شاید اجل و موعدشان نزدیک شده باشد، پس به چه سخنی غیر از این ایمان می‌آورند. (اعراف: ١٨۵)

ظاهر این آیه به اجل و مقطع زمانی و موعدی اشاره می‌کند که انتظار می‌رود نزدیک باشد یا مردم را تهدید می‌کند و اخطار می‌دهد که نزدیک است و فاصلۀ چندانی ندارد. این همان اجل اجتماعی و موعد و مقطع زمانی جامعه است، نه اجل فردی؛ زیرا یک جامعه همگی معمولاً یکجا و در یک وقت نمی میرند و این جامعه بر اساس وجود معنوی و کلی خود ممکن است اجلش نزدیک شود. پس اجل اجتماعی، حالتی است دامنگیر یک جامعه؛ نه عارض بر این فرد یا آن شخص. دلیل آن هم این است که اگر با عینک فردی مردم را مورد بررسی قرار دهیم و به مثابه یک فرد مطالعه کنیم، معمولاً اجل فردی هر کس با دیگری تفاوت و اختلاف دارد؛ ولی اگر با عینک اجتماعی به مردم بنگریم و آنان را به عنوان یک مجموعه واحد مربوط به یکدیگر در ظلم و عدل و شادی و غم در نظر بگیریم، یک اجل و یک مقطع زمانی بیشتر نخواهد داشت. این همان اجل اجتماعی و موعد محتوم یک جامعه است. بدین ترتیب، آیه شریفه‌ای که مطرح شد نیز از نظر دلالت در سیاق آیات پیشین قرار می‌گیرد».[31]

٣. سنت کیفر دنیوی جوامع

شهید صدر با استشهاد به برخی آیات معتقد است جوامع در همین دنیا عذاب می‌شوند و این عذاب تنها شامل کسانی که مرتکب اعمال ظالمانه شده‌اند، نمی شود؛ بلکه حتی بی گناهان را نیز دربرمی گیرد.

پروردگارت آمرزنده و پر مهر است. اگر آنان را به دستاوردهایشان مؤاخذه کند، در عذابشان تسریع خواهد کرد؛ امّا موعدی دارند و غیر از او پناهگاهی نخواهند یافت، و آن جوامع را چون ستم کردند، نابودشان کردیم و برای نابودی شان موعدی مقرر داشتیم».(کهف: ۵٨ ـ ۵٩)[32]

یا اینکه می‌فرماید:

اگر خداوند مردم را به دستاوردهایشان مؤاخذه می‌کرد، بر پشت زمین جنبده‌ای را وا نمی گذاشت؛ ولی آنان را تا موعد مقرر به تأخیر می‌اندازد. پس چون موعدشان فرا رسد، به یقین که خداوند به بندگانش بیناست». (فاطر: ۴۵)

از این آیه شریفۀ می‌توان استفاده کرد که تاریخ و جامعه غیر از تک تک افراد، بر اثر اعمال ناشایست خود مستوجب عذاب خواهند شد. در چنین صورتی وقتی عذاب الهی نازل می‌گردد، کل جامعه را در بر می‌گیرد.[33]

قرآن کریم در این دو آیه شریفه از آن سخن به میان آورده است که اگر خداوند متعال می‌خواست مرم را به سبب ناروایی‌ها و ظلم و ستم‌هایی که مرتکب شده‌اند و به خاطر آنچه انجام داده‌اند و حاصل کار زشت و نکوهیده شان، مورد بازخواست و مؤاخذه قرار دهد، در سطح همۀ توده‌های مردم هیچ جنبنده‌ای را فروگذار نمی کرد؛ یعنی همه را نابود و هلاک می‌فرمود.

سپس یک پرسش مقدر را مطرح کرده و به آن پاسخ می‌دهد: « تصور این مفهوم قرآنی که از آیات مذکور استفاده می‌شود، شاید دشوار باشد؛ چرا که همۀ مردم معمولا ستمگر و ظالم نیستند. در میان همین مردم، پیامبران، امامان و جانشینان آن بزرگواران نیز وجود دارند. پس آیا می‌توان موضوع را به پیامبران و پیشوایان عادل و صالح مؤمنان تعمیم داد و آن شخصیت‌های والا را نیز مشمول هلاک و نابودی تصور کرد؟».[34]

شهید صدر در پاسخ به این پرسش ابتدا می‌فرماید شمول این آیه موجب شده است تا برخی با استشهاد به این دو آیه، از اصل عصمت انبیاء انتقاد کنند و به دنبال آن، به عذاب اخروی انبیا تن دهند.[35] ولی ایشان معتقد است این آیات ناظر به عذاب دنیوی جوامع است و عذاب دنیوی جوامع بر خلاف عذاب اخروی، به تصریح قرآن مجید، شامل بی گناهان نیز می‌شود و با عصمت انبیا و امامان علیهم السلام منافاتی ندارد. آنچه با عصمت منافات دارد، عذاب فردی اخروی است که تنها بر اثر گناه و عصیان محقق می‌شود. از این روی، می‌فرمایند: «حقیقت امر این است که این دو آیه سخن از کیفر دنیایی می‌گویند نه عقوبت و کیفر در آخرت».[36]

تفسیر شهید صدر دربارۀ شمول عام عذاب بر همۀ افراد جامعه در دو آیۀ شریفۀ (کهف: ۵٨ ـ ۵٩ و فاطر: ۴۵) بدین صورت است:

سخن از نتیجۀ طبیعی و پیامد قهری دستاوردهای یک امّت و یک جامعه از کانال ستم و سرکشی و طغیان است که در چنین صورتی، این پیامد طبیعی صرفاً دامنگیر فقط یک گروه خاص از آن جامعه یعنی ظالمان و ستم پیشگان نخواهد بود؛ بلکه همۀ افراد و اعضای آن را با آنکه هویت هر یک از آنان و نحوۀ رفتار و سلوک آنان مانند یکدیگر نیست، دربر می‌گیرد. ما می‌بینیم آنجا که ملت بنی اسرائیل به علت ظلم و طغیان و تمردی که مرتکب شده است، گرفتار و فاجعۀ سرگردانی و راه گم کردن می‌شود، این تنها ستمگران و ظلم پیشگان از بنی اسرائیل نیستند که بدین بلا در می‌افتند، بلکه این بلا و گرفتاری شامل شخصیتی چون موسی(ره) هم می‌شود که پاک ترین، وارسته ترین و دلیرترین مردم در صحنۀ رویارویی با ظلم و طاغوت‌ها بود.[37]

شهید صدر در ادامه به ابتلای جامعۀ اسلامی به خلیفۀ ظالمی چون یزید بر اثر انحراف و کجروی مثال می‌زند:

کسی مانند یزیدبن معاویه بر مسند خلافت وحکومت آن تکیه می‌زند و بر خون و مال و ناموس و عقایدشان فرمانروایی می‌کند. این فاجعه و این بلا در آن هنگام فقط بر سر ظالمان و بدکاران از جامعه مذکور فرود نیامد؛ بلکه حتی شامل امام حسین(ره) نیز شد که پاک ترین، بهترین، وارسته ترین و عالی ترین مردم بود. آری، فاجعۀ حکومت عنصر فاسدی چون یزید، امام معصومی چون امام حسین(ره) را نیز در تنگنا قرار داد و آن بزرگوار و یاران و خاندانش را گرفتار آن کشتار بی رحمانه و قساوت آمیز ساخت.[38]

سپس برای صحت مدعای خود به دو آیه دیگر از قرآن استشهاد می‌کند: «بر اساس این منطق و این سنّت، چون در دنیا بر جامعه‌ای عذابی وارد شود، قانون و سنّت تاریخ چنین ایجاب می‌کند که این عذاب فقط شامل بدکاران و ستمگران آن اجتماع نمی شود و همه طبقات را فرا می‌گیرد و از همین روست که قرآن کریم می‌فرماید: بپرهیزید از آشوبی که البته تنها به ستم پیشگان شما نمی رسد و بدانید که خداوند سخت کیفر دهنده است.(انفال: ٢۵)

شهید صدر این آیه را با آیۀ شریفه «هیچ حاملی بار گناه دیگری را برنمی دارد»( فاطر: ١٨) مقایسه کرده، نتیجه می‌گیرد که کیفر آخرت همواره بر سر عامل مستقیم گناه وارد می‌شود؛ ولی کیفر دنیایی حوزه‌ای گسترده تر را فرا می‌گیرد و سطحی وسیع تر از آن را تحت تأثیر قرار می‌دهد. بدین ترتیب، دو آیۀ کریمه‌ای که مطرح شد کهف: ۵٨ ـ ۵٩ و فاطر: ۴۵ سخن از سنّت‌های تاریخ می‌گوید نه از عقوبت و عذاب اخروی یا کیفر بر براساس موازین و مقیاس‌های روز رستاخیز».[39]

۴. فروپاشی جوامع بر اثر طرد پیامبران

به باور شهید صدر، یکی از سنّت‌های معین در قرآن، سنّت فروپاشی جوامع بر اثر طرد انبیای الهی است. البته مقصود ایشان از فروپاشی، همان از بین رفتن انسجام اجتماعی آنهاست. ایشان برای اثبات مدعای خود به آیه ذیل استشهاد می‌فرماید: «نزدیک بود که تو را از آن سرزمین آواره کنند تا بیرونت سازند و در آن صورت چیزی پس از تو نمی زیستند. سنّت فرستادگان ما پیش از تو نیز همین بود و در سنّت ما تغییری نمی یابی» (اسراء: ٧٧ ـ ٧۶) سپس در تبیین این سنّت در آیۀ مزبور می‌فرماید:

مردم مکه تلاش می‌کنند تو را از آنجا برکنند تا آن دیار را ترک گویی؛ چرا که از نابود کردن تو و سخن و پیام و دعوت و مأموریت تو ناامید شده‌اند و بدین جهت یک راه بیشتر برای آنان نمانده است و آن اینکه تو را از مکّه بیرون کنند… در چنین حالتی، مخالفان، دیری نخواهند پایید و زود از بین خواهند رفت. منظور از دیر نپاییدن و زود از میان رفتن این نیست که عذابی از آسمان بر آنان نازل خواهد شد؛ چه اینکه مردم مکه پس از نزول این آیۀ شریفه، او را در خصوص ادامۀ اقامت در آن شهر به تردید و وحشت انداختند و به دنبال آن، پیامبر از مکه خارج شد. او که در مکه پناهگاه و امنیتی نداشت، آن شهر را به مقصد مدینه ترک کرد و عذابی هم از آسمان بر اهل مکه نازل نشد.

مقصود از دیر نپاییدن ـ به احتمال بیشتر ـ این است که آن مردم پس از اخراج رسول خدا(ره) به صورت یک جمعیت مخالف مقاوم باقی نخواهند ماند؛ یعنی موقعیت اجتماعی آنان ـ و نه موقعیت مردمی و بشری آن جامعه ـ در هم خواهد ریخت و نتیجۀ عمل ناپسند آنان ـ که طرد و اخراج پیامبر باشد ـ فرو پاشیدن کیان اجتماعی و از بین رفتن انسجام و هم گرائی آن جمعیّت خواهد بود. در این صورت، دیری نخواهد پایید؛ چرا که این پدیدۀ نبوت که مخالفان و دشمنان متشکل آن نتوانستند محاصره اش کنند، بزودی مخالفان و دشمنانش را به عنوان یک هدف به لرزه و تزلزل خواهد افکند و آن جامعه را تکان خواهد داد و این موضوعی بود که عملاً به وقوع پیوست.

مردم مکّه پس از اخراج و طرد رسول خدا(ره) از آن شهر، دیری نپاییدند و طولی نکشید که مکّه موقعیّت خود را به عنوان کانون مبارزه و مخالفت با آن حضرت، از دست داد و سالی چند نگذشت که تبدیل به بخشی از دارالاسلام شد و در قلمرو دولت اسلامی جا گرفت. این است که آیۀ شریفۀ مورد بحث یکی از سنّت‌های تاریخی را مطرح می‌کند و با تأکید می‌گوید: «وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلاً؛ در سنت ما تغییری نمی یابی».[40]

ب. بیان سنّت در قالب مصداق

شهید صدر به برخی از سنّت‌ها اشاره می‌کند که در قرآن به صورت مصداق بیان شده است:

١. سنت تأثیر زیربنایی انسان در تغییرهای اجتماعی

برخی مکتب‌های بشری اراده و اختیار انسان را مقهور اراده و اختیار جامعه، و اراده افراد را محکوم اراده جامعه و تاریخ می‌دانند. به دیگر سخن، افراد را روبنا و جامعه و تاریخ را زیربنای تغییرهای تاریخ می‌شمارند.[41] لکن شهید صدر معتقد است از منظر قران یکی از سنّت‌های الهی در تاریخ این است که تغییرهای اجتماعی به دست انسان‌ها و با اراده و اختیار افراد انجام می‌شود، نه جامعه و تاریخ. بنابراین، نه تنها اراده افراد محکوم اراده جامعه نیست، بلکه انسان‌ها سنگ بنای تغییرهای اجتماعی به شمار می‌آیند. به این آیه توجه کنید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏…» (رعد: ١١).

شهید صدر با توجه به آیه مزبور می‌فرماید: «محتوای درونی و روانی و فکری انسان زیربنا، و وضع اجتماعی روبنا را تشکیل می‌دهند. این روبنا جز به تبع تغییر در پایه و دگرگونی در زیربنا، تغییر و دگرگونی نخواهد پذیرفت.

آیۀ اخیر رابطۀ بین وضع روحی، معنوی و فکری انسان با وضع اجتماعی، و به سخن روشن تر رابطۀ بین درون و بیرون انسان را مطرح می‌کند. بیرون انسان را عوامل درونی او می‌سازد و با درون مرتبط است. از این روی، اگر درون جامعه تغییر کند، وضع خارجی و برونی جامعه و مناسبات اجتماعی و معیارهای برقراری روابط اجتماعی افراد جامعه با یکدیگر نیز تغییر خواهد یافت و دگرگون خواهد شد. پس این یک سنّت تاریخی و یکی از قوانین و آیین‌های تاریخ است که پایه و زیربنا را با روبنا پیوند می‌دهد. به این آیه شریفه نیز توجه کنید: « ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَۀ أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ»(انفال: ۵٣).[42]

٢. سنّت یاری و نصرت اهل حق

خداوند می‌فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّۀ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ» (بقره: ٢١۴).

شهید صدر بر این باور است که این آیه بیانگر سنت یاری و نصرت الهی به مؤمنان پس از تحمل سختی‌ها و استقامت در راه حق است و بر این نکته تأکید می‌کند که نصرت الهی و پیروزی و راه یافتن به بهشت برای هر امت مؤمنی حاصل نمی شود؛ بلکه تنها برای کسانی حاصل می‌شود که در راه حق استقامت، و سختی‌های تکان دهنده را تحمل می‌کند از این روی، می‌فرماید:

در اینجا قرآن این مسئله را که مسلمانان امیدوار باشند سنّت تاریخ دربارۀ آنان استثناپذیر باشد، نفی و انکار کرده، این پرسش را مطرح می‌کند که آیا با توجه به اینکه شما به آن شرایط زیستی که جامعه‌های پیشین (که پیروز شدند و به بهشت دست یافتند) با همۀ سختی‌ها و فشارها و ناملایمات در حدّ زلزله و تشنّج شدیدی ـ به تعبیر قرآن ـ که گرفتار آمدند، دچار نشده اید که این طمع را در دل می‌پرورانید سنّت و قانون و آیین تاریخ دربارۀ شما استثنا قائل شود و پیروز و کامیاب وارد بهشت شوید؟[43]

سپس می‌فرماید:

حالاتی دشوار و طاقت فرسا چون «بأساء» (جنگ) و «ضرّاء» (قحطی) که در صورت گسترده تر و عمیق تر شدن به سطح زلزله و تکان‌های شدید جامعه را متلاطم می‌کند، در حقیقت به منزلۀ مدرسۀ یک جامعه و امتحان و آزمایشی از اراده و تصمیم یک ملّت و امّت است تا میزان مقاومت و ثبات و پایداری آن به محک تجربه درآید و به تدریج بتواند قدرت و توان لازم برای «امّت وسط» شدن در جهان و در میان مردم جهان را به دست آورد.[44]

٣. مبارزه پیامبران با خوش گذرانان

شهید صدر معتقد است یکی از سنّت‌های تاریخ مبارزه پیامبران و مترفان و مسرفان است. ایشان در دو بخش کتاب به این سنّت می‌پردازد؛ ابتدا در بحث سنت‌هایی که در قالب مصداق بیان شده‌اند و سپس در بحث سمبل‌های ساختگی. ایشان در این باره به آیات متعددی که بیانگر درگیری این گروه با پیامبران است استشهاد می‌کند: «وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَۀ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ. وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ» (سبأ: ٣۵ـ ٣۴).

در طول تاریخ رابطه‌ای نیز بین مقام نبوّت و موقعیت اعیان و اشراف و خوش گذرانان و اسراف پیشگان هر جامعه و ملّتی وجود داشته است. این رابطه یک سنّت تاریخی و یکی از قوانین و آیین‌های تاریخ را می‌نمایاند و نه یک پدیده را که به طور مقطعی و تصادفی در تاریخ روی داده باشد؛ زیرا اگر تصادفی و اتفاقی بود و سنّت همیشۀ تاریخ نبود، به صورت کلّی و فراگیر مطرح نمی شد: «وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَۀ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها…».[45]

بنابراین، یک رابطۀ منفی در حدّ طرد و نفی و تعارض بین موقعیت اجتماعی نبوت و موقع اجتماعی مترفان وجود دارد. در حقیقت، این رابطه به نقش پیامبری در جامعه و نقش اعیان و اشراف خوش گذران و اسراف پیشه در جامعه بستگی دارد. در واقع، بخشی از یک دید کلّی و موضوعی یک جامعه را تشکیل می‌دهد … نقیض طبیعی امر نبوت و پیامبری، عبارت است از جایگاه و موقعیت اجتماعی اعیان و اشراف و خوش گذرانان.

در آیۀ شریفه زیر نیز خداوند می‌فرماید:

«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَۀ أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً. وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً بَصیراً» (اسراء: ١٧ ـ ١۶). در این آیه نیز رابطه‌ای معیّن میان ظلم و ستمی که غلبه و سیطره می‌یابد با نابودی و هلاکتی که جامعه شدیداً به سوی آن کشیده می‌شود، مطرح شده است. این رابطه نیز ـ همان گونه که آیه مزبور تأکید می‌کند ـ رابطه‌ای مطلق و فراگیر در طول تاریخ است که سنّتی از سنن و قوانین تاریخ را تشکیل می‌دهد».[46]

ایشان با استناد به اینکه دین نابودگر سمبل‌های دروغین در جامعه و تاریخ است و نابودی سمبل‌های مذکور با منافع اشراف و خوش گذرا ن‌ها سازگاری ندارد، می‌فرماید:

درست در همان موقعی که هر یک از این سمبل‌های دروغین در خلال شرایط تغییر و تحوّل خود ـ بنحوی که قبلاً شرح دادیم ـ به یک تندیس تبدیل می‌شود، گروهی از مردم به دلیل اینکه منافع ، موجودیت مادی و دنیایی و امکانات عیاشی و خوش گذرانی آنان بستگی به بقای آن سمبل تندیس شده پیدا کرده و با آن گره خورده است، حامیان و مدافعان طبیعی یک سمبل می‌شوند. این گروه که ارتباط مصلحتی و پیوند تاکتیکی با تندیس معیّنی برقرار کرده‌اند، از این جهت همیشه رودرروی پیامبران می‌ایستند تا از منافع خود و از امور دنیوی و شرایط خوش گذرانی و اعیان و اشرافی خویش پشتیبانی کنند.[47]

شهید صدر معتقد است این درگیری و رویارویی فراگیر تنها یک امر عادتی و اتفاقی نیست؛ یعنی این طور نیست که به طور استثنا یک گروه از مترفان در تاریخ با پیامبران همراه گردند؛ بلکه یک سنّت استثناناپذیر است. از این روی، در ادامه می‌فرماید:

قرآن کریم در همین زمینه پرده از روی یکی از سنّت‌ها و قوانین تاریخ برداشته است و آن اینکه پیامبران، همواره با طبقه اشراف و خوش گذران جامعۀ خود به عنوان یک قطب مبارزاتی رویاروی بوده‌اند و این گروه همیشه در مقابل پیامبران جبهه گیری و صف آرائی کرده‌اند. برای اینکه پرواضح است پس از تغییر حالت یک سمبل و تبدیل آن به یک تندیس، چه کسی از آن بهره برداری می‌کند؟ همان کس که در جمع اشراف و خوش گذرانان جامعه است و همان اشراف و ثروت اندوزانی که به حساب تودۀ مردم عیاشی می‌کنند و وجود آن تندیس را بهانه و توجیه کنندۀ وجود خویش در جامعه قرار داده‌اند. بدین ترتیب، طبیعی خواهد بود که این طبقۀ اعیان و اشراف و خوش گذران و این گروه همیشه برخوردار، در خط مخالف پیامبران قرار گیرند و این موضوعی است که ما در این سخنان خداوند متعال ملاحظه می‌کنیم.[48]

ایشان در این فراز افزون بر آیۀ ٣۴ و ٣۵ سورۀ سبأ، به آیات ذیل استشهاد می‌فرماید:

«و کذلک ما أرسلنا من قبلِک فی قَریَه من نذیر إلا قال مُترَفُوها إنّا وجدنا آبائَنا علی أمَّه و إنّا علی آثارهم مُقتَدون …».

«سأَصرِف عن آیاتی الّذین یَتَکبَّرون فی الأرض بغیر الحقّ و إن یَرَوا کلَّ آیه لایُؤمِنُوا بها و إن یَرَوا سبیلَ الرُّشدَ یتَّخِذُوه سبیلا ذلک بأنّهم کَذَّبُوا بآیاتنا و کانُوا عنها غافلین».

«وقال المَلأُ من قومه الّذین کَفَرُوا و کَذَّبُوا و أَترَفناهم فِی الحَیاهِ الدُّنیا ما هذا إلا بَشَر مِثلُکم یأ کل مِمَّا تأکلون منه و یَشرَبُ مِمَّا تَشرَبُون…» (مؤمنون: ٣٣).[49]

۴. سنّت تأثیر عدالت در رفاه اجتماعی

یکی از قوانین حاکم بر تاریخ این است که رعایت تقوا و دستورهای دینی موجب افزایش نعمت‌های مادی و معنوی می‌شود. شهید صدر با استناد به سه آیۀ مزبور، این سنّت را بیانگر تأثیر عدالت در توزیع و عمل به دین در گسترش تولید و رفاه مادی جامعه می‌داند؛ خداوند می‌فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراۀ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ …» (مائده: ۶۶)

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف: ٩۶)

«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَۀ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن: ١۶)

این سه آیه نیز از رابطه‌ای معیّن سخن به میان می‌آورد. این رابطه عبارت است از رابطۀ بین پایداری و اجرای احکام خدا و پیاده کردن اوامر الهی در صحنۀ عمل با فراوانی خیرات و برکات و تولید. اگر بخواهیم به زبان امروز مطرح کنیم، باید بگوییم رابطۀ بین عدالت در توزیع و فراوانی تولید. در اینجا ملاحظه می‌شود که قرآن کریم با تأکید این منطق را مطرح می‌فرماید که اگر در جامعه‌ای عدالت در توزیع حاکم باشد، محصول و نتیجۀ مستقیم آن، فراوانی تولید خواهد بود.

قرآن، عدالت در توزیع را یک بار با عبارت: «لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَۀ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً… » و یک مرتبه نیز با عبارت: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا…» و بار دیگر با عبارت: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراۀ وَ الْإِنْجیلَ…» بازگو می‌کند»[50]

ایشان پس از بیان این سنّت به شرح بیشتر این سنّت می‌پردازد:

دلیل این رابطه ـ یعنی رابطه بین عدالت در توزیع و فراوانی تولید ـ هم این است که ادیان آسمانی برای برقرار کردن عدالت در توزیع و به منظور ایجاد روابط عادلانه در توزیع آمده‌اند. اگر جامعه، عدالت توزیع را رعایت کند و موازین آن را در نظر بگیرد، نه تنها از جهت ثروت حاصله گرفتار تنگنا نخواهد شد و مردم از این جهت به فقر و تنگدستی نخواهند افتاد، بلکه حتی ثروت و مال و خیرات و برکات جامعه، افزایش هم خواهد یافت؛ ولی مردم چنین می‌پندارند که عدالت در توزیع موجب فقر و تنگدستی مردم می‌شود. در حالی که براساس قانون و سنّت تاریخ، حقیقت و واقعیت عکس این برداشت را مورد تأکید قرار می‌دهد. سنّت تاریخ به تأکید می‌گوید که پیاده کردن ادیان و مذاهب الهی و آسمانی و کاربرد جدّی و محکم دستورها و احکام دینی در روابط توزیع، همیشه و به طور مستمر فراوانی تولید، ازدیاد محصول و افزایش ثروت را به بار می‌آورد و نهایتاً به گشایش درهای خیر و برکت از آسمان و زمین بر روی مردم منتهی می‌شود و این نیز یکی دیگر از سنّت‌ها و قوانین تاریخ است.[51]

نتیجه

در مجموع نوآوری‌های شهید صدر در فلسفۀ تاریخ از منظر قرآن مجید را که بیشتر حول محور سنت‌های الهی در تاریخ مطرح شده است، بدین شرح می‌توان بیان کرد:

الف) یکی از نوآوری‌های شهید صدر شیوۀ پاسخ دادن وی به بحث امکان استخرج سنت‌های تاریخی از قرآن است. معمولاً عالمان اسلامی با تکیه بر دستورهای قرآن مجید به عبرت آموزی از سرگذشت پیشینیان و بیان آنها و اموری این چنین به اثبات امکان مذکور می‌پردازند؛ ولی شهید صدر با توجه به هدف از قرآن در دگرگون سازی جوامع، توضیح سنّت‌ها و قوانین حاکم بر تاریخ را برای مؤمنان یک ضرورت عقلی می‌شمارد.

ب) معین کردن محدودۀ بیان سنت‌های تاریخ در قرآن، از دیگر نو آوری‌های شهید صدر است.

ج) طرح بحث شیوۀ بیان سنن تاریخی در قرآن، از دیگر ویژگی‌ها و ابتکارهای ایشان به شمار می‌آید.

د) طرح بحث و بیان ویژگی‌های سنّت‌های الهی از دیگر نوآوری‌های این شهید است؛ به گونه‌ای که در آثار دیگر عالمان دینی دیده نشده است و اگر کسانی بعدها آن را مطرح کرده‌اند، با اقتباس از شهید صدر بوده است.

ه‍) قرآن برای اولین بار بر قانونمندی تاریخ تأکید ورزیده و بشر را به آموختن و کشف این قوانین و عبرت آموزی از آن ترغیب کرده است. در حالی که دنیای غرب چندین قرن بعد از قرآن متوجه این حقیقت شده، و به کشف قوانین حاکم بر تاریخ اهتمام ورزیده است.

و) هر جامعه‌ای مانند افرادش عمر، مرگ و زندگی دارد و زندگی جوامع به برقراری انسجام اجتماعی شان، و مرگ شان به تفرقه و جدایی شان بستگی دارد.

جوامع افزون بر کیفر اخروی، در این دنیا نیز مورد عقاب و عذاب الهی قرار می‌گیرند. امت‌هایی که از پیامبران شان روی برمی گردانند، به فروپاشی انسجام اجتماعی مبتلا می‌شوند.

از منظر قرآن، زیربنای دگرگونی‌های اجتماعی، انسان‌ها و تغییرهای درونی آنهاست. به دیگر سخن، تحول، صورت اجتماع روبنا و روح افراد زیربنای تغییرهای اجتماعی می‌باشند.

ی) یکی از سنن الهی حاکم بر تاریخ، نصرت و پیروزی اهل حق در مبارزه با اهل باطل است؛ ولی این سنّت مشروط به پایمردی و تحمل شداید و بلاها و استقامت در میدان جهاد با کفر است.

ک) منازعه مترفان و خوش گذرانان با صاحبان دعوت آسمانی از سنت‌های حاکم بر تاریخ است.

به رغم پندار مادی گرایان، رعایت عدالت در توزیع درآمدهای جامعه موجب افزایش تولید و محصولات و رفاه اجتماعی می‌شود و دریچه‌های گنجینه‌های الهی را به روی مردم باز می‌کند.

 

[1] این کتاب ابتدا در قالب درس هایی ارائه شده که با عنوان المدرسه القرآنیه چاپ شده است. سپس آقای جلال الدّین الصغیر بر این مجموعه سخنرانی ها تعلیقاتی نوشته و آن را با عنوان السنن التاریخیه و الفلسفه الاجتماعیه فی المدرسه القرآنیه چاپ کرده است. سپس این اثر را جناب آقای حسین منوچهری با عنوان سنّت‌های اجتماعی و فلسفة تاریخ در مکتب قرآن چاپ کرده است.

[2] رک: سیدمحمدباقر صدر، سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص٧١

[3]  رک: همان، ر.ک: ٧۶ ـ ٧٣

[4] ر.ک همان، ص ٧۶

[5] ر.ک: همان ،ص ٧٧

[6]  ر.ک: همان،ص ٧٨

[7] همان، ص٧٨

[8]  ر.ک: همان، ص٧٨ ـ ٧٩

[9] همان، ص ٧٩

[10] راد از آن، حالتی است که خارج از اصل چیزی بر آن وارد می‌شود. برای توضیح دو اصطلاح «تکوینی» و «تشریعی» می‌گوییم که مثلاً دین در ذات انسان، امری تکوینی است؛ زیرا اصلی و از طبیعت انسان تفکیک ناپذیر است. اما نماز خواندن امری تشریعی؛ چرا که بنا بر ارادة شارع که یک عامل خارجی و جدا از ذات انسان است وضع شده است. (پاورقی علی الصغیر)

[11]  شهید صدر، سنت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص ٨١ ـ ٨٠.

[12] همان، ص ٨٠

[13]  رک: همان، ص٨١

[14]  همان، ص٨٢

[15] همان، ص ٩۵

[16] همان، ص ٩۵- ٩۶

[17] همان، ص ٩۶

[18]  همان، ص ٩۶- ٩٧

[19]  همان، ص١٠۵ـ ١٠۴

[20] همان،ص ١٠۶ـ١٠۵

[21] همان، ص ١٠۶

[22] همان، ص ١٠٧ ـ ١٠۶

[23] همان، ص ١٠٩ ـ ١٠٧

[24] همان، ص ١٠٠

[25] همان، ص ٨٢

[26]  همان،ص ٨٢

[27] همان،ص٨۴

[28] ظاهراً آن شهید بزرگوار پایة اصلی و محور اساسی تشکیل جامعه ها را ایده ها و آرمان ها قرار می‌دهد. (پاورقی، علی الصغیر)

[29] همان، ص ٨۶ ـ ٨۵

[30] همان، ص٨٧ ـ ٨۶

[31] همان، ص ٨٧ ـ ٨٨

[32]  همان، ص ٨٨

[33]  همان، ص ٨٨

[34]  همان، ص ٨٩

[35]  رک: همان، ص ٨٩

[36] همان، ص ٨٩. گروهی از مفسران قرآن مجید با این سخن موافق نیستند و معتقدند عقوبت و کیفری که در آیة شریفه بدان اشاره شده است، همان کیفر اخروی و عقوبت روز قیامت است. تنها شهید صدر و تعدادی از مفسران معاصر عکس این عقیده را بیان کرده اند. آنچه به وضوح از حقیقت عدل الهی و بدیهی بودن عصمت پیامبران برمی آید این است که منظور از این کیفر، چیزی جز کیفری که سنت‌های تاریخ در همین زندگی دنیا می‌دهد، نیست؛ زیرا محاکمه و رسیدگی به حساب و کتاب در آخرت، مربوط به یکایک افراد است که هر کس اگر نیکوکار باشد به ثواب می‌رسد و اگر بدکار باشد به کیفر و عقاب؛ به استناد این اصل قرآنی که «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (انعام ۶/ ١۶۴) و (اسراء ١٧/ ١۵) کسی شریک در عقوبت دیگری نخواهد بود. در صورتی که در اینجا موضوع مردم به عنوان یک مجموعه مطرح است و غالباً گروهی از افراد خوب و صالح نیز داخل این مجموعه وجود دارد. (پاورقی علی الصغیر).

[37] همان، ص ٨٩-٩٠

[38] همان، ص٩٠ – ٩٢

[39] همان، ص ٩٣ ـ ٩٢

[40] همان، ص ٩۵ ـ ٩٣

[41] ر.ک : نگارنده، جواد سلیمانی، «مقاله قانونمندی جامعه و تاریخ از منظر عقل و دین»، تاریخ در آینه پژوهش، ش ١۵، ص ١١٩ ـ ١١٨.

[42]  همان، ص ٩٧ ـ ٩٩

[43]  همان، ص ١٠٠ـ ٩٩

[44] همان، ص ١٠٠

[45]  همان، ص ١٠١

[46] همان، ص ١٠١ـ١٠٢

[47] همان، ص ٢٢٩

[48]  همان، ص ٢٢٩- ٢٣٠

[49] همان، ص ٢٣١ -٢٣٠

[50]  همان، ص ١٠٢ ـ ١٠٣

[51] همان،ص ١٠۴

نویسنده: غلامعلی عزیزی‌کیا

منبع: ماهنامه معرفت، مرداد و شهریور ١٣٧٩، شماره ٣۵

تفسیر و انواع آن

تفسیر قرآن کریم هم‌زاد قرآن و به هدف بیان مراد خدای متعال از آیه‌های نورانی آن است. نخستین بیانگر معارف وحیانی فرو فرستنده قرآن ـ خدای متعال ـ است که فرمود: «ثُمَّ اِنَّ عَلینا بَیانَه» (قیامة: ١٩) پیامبر اکرم(ص) نیز اولین بشری است که به تفسیر قرآن آگاهی یافته و مؤمنان را بدان رهنمون شده است: «و اَنزلنا اِلیکَ الکتابَ لِتُبیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّل اِلَیهم…» (نحل: ۴۴) پس از ایشان، جانشینان معصوم او مفسّران واقعی و آگاه بر همه معارف قرآن‌اند که در زمان‌های مناسب و با توجه به فهم مخاطبان، اندکی از آن را باز گفته‌اند.

دانش تفسیر در میان مسلمانان، در آغاز به صورت روایاتی پراکنده درباره شأن نزول یا معانی تکواژه‌ها و اندکی در باب مفاد آیه‌ها شکل گرفت و سینه به سینه نقل می‌شد تا آن که برخی از مؤلفان، کتاب‌های «غریب القرآن» را ـ که در شرح واژگان مشکل قرآن است ـ پدید آوردند و گروهی دیگر به جمع روایات شأن نزول و غیر آن دست زدند. این روند سه سده به درازا کشید و در ابتدای سده چهارم هجری، تفسیرهای کامل‌تری از آنچه موجود بود به بازار آمد که نمونه برجسته آن جامع البیان عن تأویل آی القرآن تألیف ابوجعفر محمد بن جریر طبری است. این تفسیر و همانندهای آن، همه قرآن را از آغاز تا انجام آیه به آیه مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند.

در یک تقسیم بندی کلی، تفسیر قرآن کریم به دو شکل قابل بررسی است:

الف ـ تفسیر ترتیبی

در این نوع از تفسیر، که سابقه بیش از ده قرن دارد، مفسّر از ابتدای قرآن به بحث و بررسی مفاد آیه‌ها می‌پردازد و آیه به آیه کار خود را ادامه می‌دهد تا تمامی آیه‌های قرآن را تفسیر کند و به طور معمول، کم‌تر اتفاق می‌افتد که در ضمن تفسیر یک آیه، از آیه‌های دیگری نیز سخن به میان آید و از آن استفاده شود، جز اندکی از آیه‌هایی که درباره فروع فقهی است و به ناچار، لازم است آیه‌های عام و خاص، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبین و… در کنار هم قرار گیرند تا حکم واقعی مورد نظر قرآن کریم استخراج گردد.

ویژگی‌های تفسیر ترتیبی

١) امتیازات: گرچه برخی از قرآن پژوهان معتقدند که برخی از آیه‌های قرآن از جایگاه اولیه خود جدا شده و از سیاق اصلی خود برخوردار نیست، اما این سخن در لزوم توجه به جایگاه آیه‌ها به هنگام تفسیر خللی ایجاد نمی‌کند؛ زیرا آنچه گفته شده درباره همه آیه‌های قرآن نیست و تنها اندکی از چندین هزار آیه قرآن را دچار چنین مشکلی می‌کند، آن هم نه به طور یقینی، بلکه به گمانی که از برخی قراین حاصل آمده است. بنابراین، در تفسیر ترتیبی، به جایگاه آیه توجهی جدّی می‌شود که مفسران از این نکته به «رعایت سیاق» تعبیر کرده‌اند. چه بسا آیه ای با توجه به آیه‌های قبل یا بعد از آن مفادی داشته باشد، ولی هنگامی که از آن فضا جدا می‌شود چنین پیام و مفادی از آن مستفاد نگردد. این یکی از برترین مزایای تفسیر ترتیبی است که عموم مفسران به آن توجه کرده‌اند. شهید صدر(ره) نیز به این مطلب به طور کامل آگاه بوده و در بحث‌های اصولی خود نیز بدان پرداخته است.[1]

٢) کاستی‌ها: درتفسیر ترتیبی ـ که به طور غالب، وجود داشته است و صرف نظر از تفسیرهایی که حالت موضوعی نیز دارند ـ مفسّر تلاش می‌کند تا ظاهر آیه را بفهمد و از ارتباط دادن آن به آیه‌هایی که به نوعی با آن در ارتباط است و روی هم رفته یک نظام معرفتی را تشکیل می‌دهد و در یک یا چند موضوع، نظریه ای را ارائه می‌کند، خودداری می‌نماید. در این صورت، نمی‌توان با این تفسیر، نظریه قرآن را درباره موضوع‌های گوناگون مورد نیاز به دست آورد و فهم ما از آیه‌های قرآن کامل نخواهد بود. به فرض اگر آیه‌های مربوط به شفاعت در قیامت را، که در سوره‌های قرآن جای گرفته، در جای خود تفسیر کرده، با یکدیگر مرتبط نکنیم، نظریه قرآن کریم درباره شفاعت روشن نخواهد شد و فهم هر آیه از این موضوع، فهم جزء کوچکی از مجموعه است که بدون توجه به دیگر اجزا، ناقص و بعضاً انحرافی خواهد بود.

ب ـ تفسیر موضوعی

تفسیر موضوعی نام مجموعه بحث‌هایی است که درباره موضوعی از موضوع‌های مطرح شده در قرآن با تدبّر و تعمّق در کل قرآن کریم صورت می‌گیرد و در پرتو آن، همه آیه‌هایی که به نوعی به موضوع نظر مرتبط است بررسی و استنطاق می‌شود. در این تفسیر، به ترتیب آیه‌ها ـ در قرآن ـ نظر نمی‌شود و آیه‌های مربوط به بحث از هر جای قرآن هم زمان مورد مطالعه و کاوش قرار می‌گیرد.

پیشینه تفسیر موضوعی: از زمانی که نخستین آیه‌های الهی بر پیامبر اکرم(ص) فرود آمد تا آن هنگام که مأموریت پیک وحی (جبرئیل) پایان یافت، افزون بر بیست سال فاصله شد و در این میان، شرایط مختلفی پدید آمد؛ حوادثی مانند فشارها و مخالفت‌های کافران در شهر مکّه (زادگاه اسلام)، هجرت پیامبر(ص) و مؤمنان، تشکیل جامعه اسلامی در مدینه، درگیری‌های متعدد با کافران و منافقان و کتابیان، فتح مکّه و شکل گرفتن تدریجی قوانین عبادی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اسلام.

پیک وحی همواره در این شرایط و حوادث، به اقتضای حال، بخش‌هایی از قرآن را برای هدایت جامعه اسلامی بر پیامبر(ص) عرضه می‌کرد و بدین سان، معارف قرآن در مناسبت‌ها و با شرایط زمانی گوناگون تبیین شد. این ویژگی سبب گردید تا یک موضوع در موارد متعددی و هر بار با توجه به نیاز موجود، به بخشی از آن پرداخته شود و یا موضوع‌های گوناگونی که به نوعی با یکدگر مرتبط‌اند به شکل جدا از هم بیان گردد، به گونه ای که اگر کسی جویای دیدگاه قرآن درباره موضوع خاصی باشد، نمی‌تواند به یک مورد بسنده کند، بلکه لازم است به همه آیه‌هایی که ـ بیواسطه یا باواسطه ـ درباره موضوع مورد نظر اوست بنگرد و تفسیر هر یک را در جایگاه خود بررسی کند. آن گاه از مجموع آن‌ها، دیدگاه قرآن را استخراج نماید. کاوش در هر بخشی از قرآن ما را در فهم آیه‌ها در محدوده همان بخش یاری می‌کند، اما به فهم نظریه قرآن درباره موضوع‌های مطرح شده در آن آیه‌ها نمی‌رساند؛ زیرا ممکن است دربخش یا بخش‌های دیگری از قرآن، آیه‌هایی باشد که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به مطالب مورد بررسی ما مرتبط باشد.

مفسّران واقعی قرآن (پیامبر(ص) و اهل بیت او(ع)) از دیرباز مطالب قرآن را به شکل موضوعی نگریسته و مردم را با آن آشنا کرده‌اند. توجه به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه از ابتدایی‌ترین شکل‌های نگرش موضوعی به قرآن است. اگر به آیه منسوخ ـ به تنهایی ـ نگاه کنیم، به نظری مخالف آنچه مقصود قرآن است، می‌رسیم. همین گونه است اگر به آیه متشابه بدون در نظر گرفتن آیه ای محکم، مراجعه کنیم. بیش‌تر کسانی که به انحراف‌های مذهبی دچار شده‌اند از افرادی هستند که بدون نگرش جامع به قرآن و تنها با استناد به برخی از آیه‌ها، مطلبی را برداشت کرده‌اند و از هدف قرآن در آن موضوع دور مانده‌اند. هشدارهای بسیاری در این باره از پیشوایان دینی(ع) رسیده و آنان، خود در عمل، شیوه همه سونگری را در تبیین معارف قرآنی به خوبی تعلیم داده‌اند.

نمونه‌هایی از نگرش موضوعی در دوران صدر اسلام: در آنچه از پیشوایان دینی: در زمینه برداشت از آیه‌های قرآن نقل شده، نوعی نگرش موضوعی به چشم می‌خورد. گرچه این نگاه بسته به نیاز آن زمان، بیش‌تر درباره موضوع‌های فقهی یا اعتقادی بوده، اما نشانگر لزوم مرتبط ساختن آیه‌های مربوط به یک موضوع و نتیجه گیری از آن هاست. نمونه آن در احکام، استنباط کم‌ترین زمان بارداری در زنان از این سه آیه شریف است:

١ )«والوالداتُ یُرضعنَ اَولادهُنَّ حَولَینِ کاملَینِ…» (بقره: ٢٣٣)؛

٢) «و حَملُه و فِصالُه ثَلاثونَ شَهراً» (احقاف: ١۵)؛

٣) «و فِصالُه فی عامَینِ.» (لقمان: ١۴)

در دو آیه، مدت زمان شیردهی به کودک دو سال کامل ذکر شده و در آیه دیگر، مجموع دوران بارداری و شیردهی سی ماه دانسته شده است. در این صورت، ممکن است زنی شش ماه باردار و دو سال نیز دوران شیردهی اش باشد که در مجموع، سی ماه خواهد شد.[2]

همچنین استنباط میزان حدّ دزدی از دو آیه ذیل است:

ـ «و السّارقُ و السّارقَةُ فاقطعوا اَیدیهما»؛ (مائده: ٣٨)

«وَ اَنَّ المساجِدَللّهِ فَلا تدعوا مَع اللّهِ اَحداً.» (جن: ١٨)

در یک آیه، به قطع دست دزد فرمان داده شده، اما موضع بریدن را مشخص نکرده است. اما در آیه دیگر، مساجد ـ یعنی مواضعی از بدن را که در موقع سجده بر زمین گزارده می‌شود ـ از آنِ خداوند دانسته و یکی از آن‌ها کف دست (راحة) است. بنابراین، بیش از چهار انگشت در حدّ دزدی بریده نمی‌شود تا کف دست برای سجده کردن باقی بماند.[3]

نمونه کلامی نگرش یاد شده نیز از حضرت علی(ع) در بحث عدم رؤیت خداوند نقل شده است،[4] بدین صورت آیه «وجوهٌ یومئذ ناضرةٌ الی ربِّها ناظرةٌ» (قیامه: ٢٢ و ٢٣) به نظر به «چگونگی ثواب دادن خداوند» تفسیر شده، در آن هنگام که فرشتگان به بهشتیان می‌گویند: «سلامٌ علیکم طِبتم فادخُلوها خالدینَ.» (زمر: ٧٣) هم چنین «ناظرة» در بعضی از لغات، به معنای «منتظره» آمده است؛ مانند آیه «فناظرةٌ بِمَ یَرجعُ المرسَلونَ» (نمل: ٣۵) که در هر دو صورت، با آیه «لا تُدرکُه الاَبصارُ و هو یُدرکُ الاَبصارَ» (انعام: ١٠٣) تنافی نخواهد داشت. آیه «و لَقد رآهُ نَزلةً اُخری» (نجم: ١٣) نیز درباره دیده شدن جبرئیل توسط حضرت محمد(ص) است که در آیه دیگر نیز به آن اشاره شده است: «ما زَاغَ البَصرُ وَ ما طَغی لَقد رأی مِن آیاتِ رّبه الکُبری.» (نجم: ١٧ و ١٨)

مفسران پیرو مکتب اهل بیت: نیز همواره به ضرورت نگرش موضوعی به قرآن آگاه بوده و در تبیین برخی از موضوع‌های مورد نیاز از آن بهره برده‌اند. مسائل مورد اختلافی همچون شفاعت، افعال و صفات خداوند و امامت تنها از راه تفسیر موضوعی، تبیین علمی شده و دیدگاه قرآن از میان آیه‌های گوناگون مربوط به آن استخراج گردیده است. این روش در لابهلای تفسیرهای ترتیبی مفسران شیعه به چشم می‌خورد؛ افزون بر این که برخی از قرآن پژوهان شیعی اساس کار خود را بررسی موضوعی و دسته بندی شده بخش‌هایی از قرآن کریم قرار داده اند؛ مانند محمد بن ابراهیم نعمانی از شاگردان مرحوم کلینی که در نیمه اول قرن چهارم می‌زیسته است. قسمتی از تفسیر منسوب به او بر جای مانده و به نام‌های گوناگون منتشـر شده است. همـه آن قسمت باقی مانده، که بیش‌تر روایی است، در جـلد ٩٣ بحارالانوار ص ١ ـ ٩٧ آمده است و یا شریف رضی(ره) که در کتاب حـقائق الـتأویل عن متشابه التنزیل بسیاری از موضوع‌های قابل بحث آیاتِ بحث انگیز قرآن را مورد بررسی موضوعی قرار داده است.

تفسیر موضوعی با گذشت زمان، نه تنها رشد و شکوفایی نیافت، بلکه شعله‌های هدایت آن رو به خاموشی گرایید و وجه غالب کارهای تفسیری مفسران گرایش ترتیبی شد. اما با پیشرفت سریع دانش‌ها در قرن چهاردهم و ظهور مکاتب مختلف فکری در کنار آن، که باورها و گرایش‌های خود را در موضوع‌های علوم انسانی به شکلی منسجم عرضه می‌کردند و محصولات خود را با تکیه بر دانش بشری و نه برگرفته از وحی آسمانی به بازار معارف روانه می‌نمودند، قرآن پژوهان مسلمان ـ اعم از شیعه و سنّی ـ را بر آن داشت که معارف قرآنی را به شکلی نو بررسی کرده، به تشنگان معارف وحیانی عرضه نمایند. بدین روی، تفسیر موضوعی دیگرباره، مورد توجه عالمان قرار گرفت و روز به روز ابعاد جدیدی از آن در حوزه گسترده فرهنگ اسلامی ـ قرآنی آشکار گردید و اینک در نیمه اول قرن پانزدهم، نمونه‌های متـعددی از کـاوش‌های موضوعی در تفسیر قرآن در دست است و امید می‌رود با تلاش محـققان افق‌های جدیدی از آن پدیدار گردد تا اندکی از پرسش‌های بی شـمار نسل کنونی را پاسخ گو باشد.

ویژگی‌های تفسیر موضوعی: در تفسیر موضوعی، تلاش بر این است که دیدگاه ویژه قرآن درباب موضوع مورد پرسش از لابهلای آیه‌های گوناگون فهم و استخراج شود؛ آیه‌هایی که به نوعی بازگوکننده نگرش قرآن به موضوع مورد پژوهش است. این کار تنها در سایه پژوهش موضوعی سامان می‌یابد و به سخنی، نقش انحصاری تفسیر موضوعی در باب بیان دیدگاه‌های قرآنی را نمایان می‌سازد؛ زیرا جز با کنار هم نهادن آیه‌های مربوط به یک موضوع و تفسیر و کشف ارتباط میان آن‌ها، نمی‌توان قرآن را به سخن آورد و پاسخ پرسش‌های گوناگون خود را دریافت.

به رغم کارکرد انحصاری تفسیر موضوعی ـ که بیان شد ـ کارامدی این شیوه در فهم درست هر آیه از آیه‌های جدا شده از متن قرآن مورد تأمّل جدی است؛ زیرا چنان که در توضیح ویژگی تفسیر ترتیبی گفته شد، هر آیه در جایگاه خود دارای سیاق ویژه ای است و آیه‌های قبل و بعد در تبیین مفاد آن مؤثرند، در حالی که در تفسیر موضوعی، به هیچ روی مورد توجه قرار نمی‌گیرد و مراد خداوند از آیه به دست نمی‌آید و این از کاستی‌های قابل توجه تفسیر موضوعی است.[5]

پیشنهادات کاربردی برای زدودن کاستی‌های دو شیوه

صاحب نظران تفسیر، راه‌هایی ـ نظری یا عملی ـ برای زدودن کاستی‌های هر دو شیوه تفسیر ارائه کرده و در واقع، شیوه صحیح فهم قرآن را شیوه ای می‌دانند که مزایای هر یک از دو روش ترتیبی و موضوعی را داشته و از کاستی‌های آن دو مصون باشد. راه‌های یاد شده از این قرار است:

١ـ تفسیر آیه‌ها در جایگاه خود با در نظر گرفتن آیه‌های مرتبط با آن

برخی از قرآن پژوهان برای حفظ مزایای تفسیر ترتیبی و جبران کاستی‌های نگرش موضوعی، این شیوه را برگزیده‌اند. این شیوه را، که می‌توان «ترتیبی ـ موضوعی» نامید، تا اندازه ای نیازهای جدید را پاسخ گو و راهبردی برای کشف نظریه‌های قرآنی در موضوع‌های گوناگون است. در این شیوه، آیه‌ها به ترتیب متن قرآن، مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد و به مناسبت موضوع مورد بحث در آیه، قابل تفصیل است، با این ویژگی که اگر در آیه ای، بحثی موضوعی انجام گرفت، با پیشرفت تفسیر و مطرح شدن آیه‌های مشابه آن، دیگر بار تکرار نمی‌شود. به فرض، اگر ده آیه درباره موضوع «شفاعت» وجود داشته باشد، مفسر می‌تواند در ذیل یکی از آیه‌ها، همه بحث موضوعی مرتبط با آن را بیاورد یا یکی از کلیدی‌ترین آیه‌های موضوع را انتخاب و مجموعه بحث را مطرح کند و شاید بتوان مجموعه این بحث موضوعی را به عنوان سخنی مستقل در کنار آیه بیان کرد. تفسیر گران سنگ المیزان اثر مرحوم علاّمه طباطبائی نمونه بارزی از تفسیر ترتیبی ـ موضوعی است که در ضمن تفسیر ترتیبی، بسیاری از موضوع‌های مربوط به آیه را به یکی از راه‌هایی که بیان شد، مطرح کرده است.

٢ـ مکمّل قرار دادن هر یک از دو شیوه ترتیبی و موضوعی

شهید صدر(ره) از قرآن پژوهانی است که برای پاسخ گویی به نیاز زمان، با اصل قراردادن تفسیر ترتیبی و حفظ میراث گران بهای پیشینیان، نگرش موضوعی را در کامل کردن شیوه ترتیبی مؤثر دانسته و آن را گامی فراتر از تفسیر ترتیبی تلقی کرده است. این بدان روست که بدون توجه به قرینه‌های مؤثّر در فهم آیه و دلالت‌های گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آن‌ها، امکان فهم صحیح و کامل مراد خداوند از آیه فراهم نمی‌شود و تلاش برای درک پیام‌های آیه عقیم خواهد ماند. بنابراین، تفسیر ترتیبی در فهم مفاد آیه، تنها راه است، اما برای استخراج نظریه‌های قرآنی درباره موضوع‌های متعدد زندگی، کافی نیست و نیاز به مکمّل دارد و مکمّل آن چیزی جز دسته بندی آیه‌های مربوط به یک موضوع و نگاه جمعی به آیه‌ها و مرتبط نمودن آن‌ها به یکدیگر نخواهد بود.

یادکرد این نکته ضروری است که در این فرض، لازم نیست همه آیه‌های قرآن را به ترتیب تفسیر کنیم تا مقدمه ای برای تفسیر موضوعی مورد نظرمان باشد؛ چه این کار زمان درازی می‌طلبد و کم‌تر برای صاحب نظران فراهم می‌آید، بلکه می‌توان همان آیه‌های مربوط به موضوع مورد نظر را در متن قرآن ملاحظه کرد و با شیوه صحیح تفسیر، مفاد آن را در ابتدا به دست آورد. آن گاه آیه‌های تفسیر شده را برای استخراج نظریه قرآنی، مورد بحث قرار داد. به دیگر سخن، در تفسیر موضوعی کار دو مرحله ای است و هر مرحله ویژگی خاصی دارد که هیچ گریزی از آن نیست و رعایت ترتیب نیز ضروری است. نمی‌توان بحث موضوعی را در ابتدا قرار دارد؛ زیرا بحث تفسیری یاد شده زمینه و پیش درامد بحث موضوعی است و بدون آن جایگاه آیه و مفاد آن مبهم و نامعلوم است و پیداست که جمع آوری موضوعی آیه‌هایی که مفادشان روشن نیست مشکلی را حل نمی‌کند و مرتبط کردن آن‌ها به یکدیگر به پویایی و نوآوری نمی‌انجامد. بدین سان، وجود هر دو مرحله در فهم دیدگاه‌های قرآن ضروری است: مرحله اول در فهم هر آیه در جایگاه خود با توجه به قراین کلام و اصول محاوره عقلایی و مرحله دوم در پیوند آیه‌های مربوط به یک موضوع برای استنباط و استخراج نظریه‌های قرآنی. وجود مرحله اول به تنهایی پاسخ گوی پرسش‌های فراوانِ قرآن پژوهی نیست و به طور طبیعی، کمال لازم را ندارد. مرحله دوم نیز بدون پشتوانه تفسیر صحیح وجامع آیه‌های مورد بحث، به کلی ناقص و ناکارآمد است و حاصلی جز نظریه‌های التقاطی و تفسیر به رأی نخواهد داشت.

مزایای تفسیر موضوعی

شهید صدر(ره) تفسیر موضوعی را دارای مزایای ذیل می‌داند:

الف ـ کاربرد هدف دار متن قرآن

«ره آورد تفسیر ترتیبی، ارائه اطلاعات فراوان و زیرمجموعه‌های متراکم است. ولی رابطه میان آن‌ها و تبدیل آن به مجموعه‌های فکری و نظری، که بتواند ما را در پیدا کردن رهنمودهای قرآن درباب مسائل مختلف زندگی یاری دهد، هدف اصلی این تفسیر نیست. البته ممکن است گاهی رهنمودهایی به طور ضمنی پدید آید، ولی نباید فراموش کرد که به طور ضمنی پدید آمده و هدف مستقیم و عملی آن نبوده است.»[6]

مراد از سخن مزبور آن نیست که آیه‌های قرآن تنها در بحث موضوعی رهنمود می‌دهد، بلکه منظور آن است که نظریه قرآن درباره موضوع‌های گوناگونی که با پیشرفت زمان پدید می‌آید و تـازگی دارد، جـز با این شیوه قابل فـهم نیست، وگـرنه بسـیاری از آیه‌های قرآن در ظاهر خود رهنمود است و نیازی به تفسیر مـوضوعی ندارد؛ مانند آیات مربوط به نماز، زکات، حج، امر به معروف و نهی از منکر، حدود، قصاص، تلاوت و تدبّر در قرآن. چنان که مرحوم شهید(ره) در جای دیگری آورده اند: «تفسیر موضوعی یعنی گفتوگو و محاوره با قرآن کریم و بازجویی و پرسشگری از قرآن، آن هم نه فقط یک پاسخ طلبی انفعالی و ضعیف، بلکه یک پاسخ خواهی فعّال و کاربرد هدف دار متن قرآن به منظور کشف حقیقتی از حقایق بزرگ زندگی.»[7]

ب- پویایی

تفسیر ترتیبی فقط به بیان معانی و مفاهیم تفصیلی آیات قرآن بسنده می‌کند، در حالی که تفسیر موضوعی بلندپروازتر است و به افقی وسیع‌تر و دورتر می‌نگرد؛ چه در این تفسیر، تلاش بر این است که هم وجود ارتباط بین این معانی و مفاهیم تفصیلی معلوم شود و هم آمیزه ای قرآنی به دست آید، تا کلیه آن مفاهیم را زیر پوشش گیرد.[8]

ج- یکنواختی و موضوع گرایی

اصطلاح «یک پارچه» یا «یک نواخت» از این لحاظ برای این نوع تفسیر به کار می‌رود که این شیوه تفسیری بین تجربه انسانی و قرآن کریم، وحدت، یک پارچگی و یک نواختی ایجاد می‌کند؛ به این معنا که مطالب قرآنی را با تجربه‌های بشری و انسانی در بستر یک بحث و در سیاق یک پژوهش و بررسی واحد قرار می‌دهد و آن مفهوم قرآنی را که مبیّن نظریه اسلام در برابر تجربه بشری یا مقوله فکری مورد بحث است، پدیدار می‌سازد.[9] شهید صدر(ره) در جای دیگری فرموده اند: «مایه‌های این تفسیر تجارب بشر است و این تجارب هر چه بیش‌تر شود و بر مواد خارجی آن افزوده گردد، تفسیر پربارتر می‌شود.»[10]

«وظیفه مفسر در تفسیر موضوعی ـ در هر حال و در هر عصری ـ با خود برداشتن کلیه دستاوردهای بشری است. مفسر باید افکار عصرش را همراه داشته باشد تا از تجارب بشری آنچه به دست آمده، همه را در برابر قرآن نهد… تا بتواند از مجموع آیات مربوط به موضوع، نظر قرآن را دریابد.»[11]

توجه به این نکته لازم است که این سخن درباره موضوعاتی است که با پیشرفت زمان مطرح شده و پیش از آن مطرح نبوده و دستاوردهای تجربی بشر در فهم آن مؤثر است، نه موضوعاتی که فراتجربی بوده و پیش از این درباره آن کاوش‌های خوبی صورت گرفته است؛ مثلاً، آیات مربوط به خداوند و صفات او، معاد و جهان پس از مرگ، معجزات پیامبران: یا آیات الاحکام پیشرفت تجربه بشری تغییری در فهم آن‌ها پدید نخواهد آورد، بر خلاف مباحثی مانند جامعه و تاریخ که در پرتو آن، آیه‌های مربوط به آن گویا شده و افق‌های جدیدی فراسوی مفسّر گشوده می‌شود.

د ـ تنها راه دست یافتن به دیدگاه‌های بنیادین اسلام

بیان و تعیین و احراز دیدگاه‌های زیربنایی در مکتب اسلام، اصلی ضروری است و نمی‌توان نسبت به آن احساس بی نیازی کرد و تنها راه دست یافتن به آن‌ها مراجعه به قرآن و بهره گیری از تفسیر موضوعی است.[12]

میراث ارزشمند شهید صدر(ره) در تفسیر موضوعی

شهید صدر(ره) به دنبال بیان دیدگاه خود درباب تفسیر موضوعی ـ که بدان اشاره شد ـ نمونه عملی آن را به قرآن پژوهان و تشنگان معارف ناب قرآنی ارائه کرده است و چنانچه فرصتی بیش‌تر می‌یافت، موضوع‌های بیش‌تری از قرآن را مورد بحث قرار می‌داد.

نمونه عملی تفسیر موضوعی شهید صدر(ره) به یکی از بحث‌های زنده و مورد توجه محافل علمی و دانشگاهی پرداخته است؛ بحث فلسفه تاریخ و سنّت‌های اجتماعی در قرن معاصر مورد توجه اندیشمندان علوم اجتماعی قرار گرفته و دیدگاه‌های مختلفی درباب جامعه و تاریخ را برانگیخته است. اما دیدگاه‌های یاد شده همه بر اساس جهان بینی خاص همان اندیشمندان (اروپایی) است که با زیربناهای فکری اسلام بسیار متفاوت می‌باشد. برای فهم دیدگاه اسلام در این باره و مقایسه تطبیقی آن با دیدگاه‌های رایج در مکاتب فکری دیگر، لازم است با نگاهی نو به منابع اسلامی نگریست. پیش از آن، شهید مطهری(ره) در کتابی به نام جامعه و تاریخ به برخی از این مباحث پرداخته بود. شهید صدر(ره) نیز برای تبیین فنی دیدگاه قرآن در این باب، اثری گران بها از خود به یادگار گذاشته و راه عملی استخراج دیدگاه‌های قرآن را به قرآن پژوهان نشان داده است.[13]

شیوه شهید صدر(ره) در تفسیر خود

شهید صدر(ره) در تفسیر خود، المدرسة القرآنیة، این شیوه‌ها را در پیش گرفته است:

١ـ طرح پرسش‌های بحث

همان گونه که در بیان ویژگی‌های تفسیر موضوعی گذشت، مفسّر در تفسیر موضوعی پرسشگر است و تلاش می‌کند به پاسخ پرسش‌های مورد نظر خود از زبان قرآن نایل آید و آیه‌ها را به سخن وادارد. بر این اساس، شهید صدر(ره) نخست به طرح سؤال‌های مورد نظر خود در موضوع مطرح شده می‌پردازد؛ مثلاً، در ابتدای بحث از سنّت‌های تاریخ در قرآن، هفت سؤال مطرح کرده است:

١) آیا از نظر مفاهیم قرآنی، تاریخ بشری سنّت‌هایی دارد؟

٢) آیا تاریخ بشر دارای قوانینی حاکم بر سیر حرکت و تحوّل آن است؟

٣)تاریخ بشری چگونه آغاز شده است؟

۴) رشد و تحول این تاریخ چگونه صورت گرفته است؟

۵) عوامل اصلی دیدگاه تاریخ چیست؟

۶) انسان در کار تاریخ چه نقشی دارد؟

٧) مفاهیم الهی و آسمانی یا پدیده پیامبری در صحنه زندگی بشر دارای چه موقعیتی است؟

و سپس فرموده است: تمام مسائل مزبور را ما تحت عنوان «سنّت‌های تاریخ درقرآن کریم» موردبحث وبررسی قرارخواهیم داد.

٢ـ دسته بندی آیه‌های مربوط به موضوع

آیه‌های گوناگون در موضوعات متفاوت را نمی‌توان بدون دسته بندی و تفکیک و قراردادن در یک تقسیم منطقی مورد بحث قرار داد. بر این اساس، پس از جمع آوری آیه‌ها، نخستین قدم برای بررسی آن‌ها، تفسیم و دسته بندی صحیحشان است. آیه‌های مربوط به بحث سنّت‌های تاریخ نیز در اثر شهید صدر به صورت ذیل تفکیک شده‌اند:

ـ آیات کلی که مدلول کلی آن‌ها این است که تاریخ دارای سنّت‌های ویژه خود است؛

ـ آیاتی که مفهوم کلی را در چارچوب مصداق و نمونه‌ها بیان کرده است؛

ـ آیاتی که به بهره گیری از سرگذشت پیشینیان تأکید و تشویق می‌کند و به استقرای شواهد تاریخی وامی دارد.

٣ـ بحث و بررسی آیه‌های مطرح شده

شهید صدر(ره) برای پاسخ گویی به پرسش‌های مطرح شده، به آیه‌ها استشهاد می‌کند، اما پیش از آن، به شیوه مرسوم مفسران کاری تفسیری درباره آیه انجام نمی‌دهد. این کار دو توجیه می‌پذیرد:

نخست آن که به نظر ایشان، مفاد و مدلول آیه‌ها روشن بوده و نیازی به بحث‌های لغوی، قرآنی، روایی و مانند آن درباره آن نیست.

دوم آن که شاید در جای دیگر (بیرون از جلسات بحث) بحث‌های مقدماتی (تفسیری) آن را انجام داده باشند.

به هر حال، در این کار، نظریه وی در باب مکمّل بودن شیوه موضوعی نادیده گرفته شده است؛ زیرا مکمّل را زمانی می‌آورند که در اصل، چیزی وجود داشته باشد، حال آن که در این جا، تفسیری نیست تا این بحث موضوعی کمال بخش آن قرار گیرد.

۴ـ نتیجه‌گیری

در هر قسمت از بحث، پس از بررسی و استشهاد به برخی از آیه‌ها، نتیجه آن بیان می‌شود؛ مثلاً، در اولین قسمت، پس از بررسی سه دسته از آیاتی که بدان اشاره شد، نتیجه گرفته‌اند که از نظر قرآن، تاریخ قانونمند و دارای سنّت‌های ویژه خود است و بدین روی، اولین سؤال از بحث مورد نظر را پاسخ گفته‌اند.

۵ـ پاسخ به شبهه‌ها

شهید صدر(ره) هنگام تبیین دیدگاه قرآن، دیدگاه‌های غیرقرآنی را، که در زمینه موضوع مورد بحث وجود دارد، نقادی کرده و کاستی‌های آن را نمایانده‌اند. به واقع، راز پرداختن ایشان به تفسیر موضوعی، دست یابی به دیدگاه ناب الهی در برابر دیدگاه‌های مبتنی بر فلسفه‌های مادی و غیر الهی است. بنابراین، پاسخ به شبهه‌ها و نقّادی دیدگاه‌های مخالف قرآن، از مهم‌ترین حلقه‌های زنجیره بحث‌های موضوعی در تفسیر است. نمونه این کار را می‌توان در نقد دیدگاه برخی از اروپاییان درباره ماهیت جامعه به روشنی دید. شهید(ره) پس از بیان آیه‌هایی که درباره نامه عمل جمعی (پرونده کار جامعه) است، فرموده: مطالبی که در خصوص کار اجتماعی یا عمل مربوط به جامعه بیان شد، نباید پنداری چون توهّم برخی از متفکران و اندیشمندان اروپایی را پدید آورد که تصور می‌کنند جامعه موجودی است هیولایی و دارای وجودی یک پارچه و همآهنگ که برای خود پیکری و اندام‌هایی مستقل از دیگر افراد دارد و هر فرد نسبت به جامعه، در حکم یک هسته نسبت به این هیولای بزرگ است. هگل و جمعی از فلاسفه اروپایی چنین پنداشته‌اند… ولی این یک تصور و برداشت درستی نیست و هیچ نیازی به آن نداریم و نیز نیازی به این همه خیال پردازی و تا این اندازه خیال بافی نداریم که از مجموع افراد انسانی، آن هیولای افسانه ای را بتراشیم. ما تنها افرادی از قبیل زید و بکر و خالد داریم، نه آن هیولای مستقر در پشت سر آنان را. طبیعی است که نقد افکار هگل از دیدگاه فلسفی، خارج از حدود و حوزه بحث کنونی ما و نیازمند بحث دیگری است، چرا که تفسیر هگل از جامعه، در حقیقت به کل قالب نظری فلسفه وی مربوط است.[14]

«چهره مورد بحث از سنن تاریخ، موجب پیدایش توهّم و پنداری در فکر اروپاییان شده است دایر بر این که نظریه سنّت‌های تاریخ با نظریه اراده و اختیار انسان تعارض دارد… این پندار را می‌توان از طریق نگرش به چهره اول سنّت تاریخ ـ یعنی آن جا که سنّت تاریخ در قالب یک قضیه شرطی بیان می‌شود ـ به بطلان بکشانیم؛ چرا که غالباً بخش شرطی و مقدمه ای این گونه قضایا بازگو کننده اراده و اختیار انسان است؛ بدین معنا که اراده و اختیار انسان، محور قضیه شرطیه را تشکیل می‌دهد.»[15]

چنین به نظر می‌رسد که شهید صدر(ره) طرح جامعی برای تفسیر موضوعی مورد نظر خویش نداشته است و صرفاً در پی آن بوده تا موضوع‌هایی چند را برگزیده، مطالب مربوطه آن‌ها را در معرض مطالعه و بحث و بررسی قرار دهد، در حالی که برخی از قرآن پژوهان دیگر مباحث موضوعی خود را در قالب یک نظام منسجم مطرح کرده‌اند. نمونه آن معارف قرآن استاد مصباح ـ دام عزه ـ است که با محور قرار دادن «اللّه» ـ تبارک و تعالی ـ مجموع بحث‌ها را در ده بخش جای داده و به ترتیب،بحثوبررسی کرده‌اند.

شاید اگر شهید(ره) فرصتی می‌یافت و تفسیر موضوعی مورد نظر خود را با تمام موضوع‌هایی که در نظر داشت کامل می‌کرد، به دنبال ارتباط و سازمان دهی موضوع‌های یاد شده در یک نظام منسجم برمی آمد و با ژرف نگری ای که در کارهای علمی داشت، به یقین، طرحی نو و جامع مطرح می‌نمود. ولی افسوس که جلسات تفسیری آن بزرگوار دولت مستعجل بود و نهال به بارنشسته تفسیر موضوعی اش در آستانه ثمردهی، خزان زده شد.

تفسیر موضوعی و «ضرب القرآن»[16]

از جمله لغزشگاه‌های تفسیر موضوعی ـ که منحصر به آن هم نیست ـ به هم ریختن آیه‌های قرآن و برهم زدن آن هاست، به گونه ای که آیه از مفاد واقعی خود دور شده و به جای هدایت بخشی و راهنمایی مخاطب، موجب گمراهی او گردد. برای دوری از این خطر جدّی، لازم است مفسّر مقام و موقعیت هر آیه را به دقت بشناسد و نسبت آن را با دیگر آیه‌های هم موضوع آن به درستی تبیین کند تا به هنگام بحث از آیه‌ها، معانی آن‌ها با یکدیگر خلط نشود و مفاد واقعی شان به دست آمده، از رهگذر آن، دیدگاه قران درباره موضوع مورد بحث به خوبی روشن شود. برخی گفته‌اند: «کسانی که مصداق ضرب قرآن به قرآن هستند یک مبنا داشتند و آن باطل شمردن قرآن بود و هرگز روحیه تسلیم در برابر آن نداشتند.»[17] ولی با توضیحی، که داده شد، معلوم گردید هر ضرب قرآن به قرآنی ناشی از باطل شمردن قرآن نیست؛ زیرا در بسیاری از موارد، مفسّر قرآن را حق می‌داند، اما به دلیل ندانستن تخصص لازم در بهره گیری از آیه‌ها، آن‌ها را به هم خلط کرده و نتیجه ناصوابی از آن تولید شده است. این که پیامبر(ص) فرمودند: «گذشتگان از این راه (ضرب بعضی از متون مقدس به بعضی دیگر آن) گم راه شدند»،[18] نشانگر آن است که آنان در آغاز گمراه نبودند و کتاب دینی خود را حق می‌دانستند، وگرنه باید گفت که آنان از ابتدا کافر بودند و این خلاف ظاهر روایت نبوی است.

ملاحظاتی بر تفسیر شهید صدر(ره) در برخی آیه‌ها

بی گمان، شهید صدر(ره) یکی از ستارگان پر فروغ عرصه قرآن پژوهی در زمان معاصر است. نبوغ فوق العاده وی نه تنها در این میدان، بلکه در زمینه‌های دیگری همچون فقه و اصول و فلسفه و منطق بر همه مشهود و دیدگاه‌های علمی وی نزد صاحب نظران مقبول و تأثیر حرکت علمی او در عرصه‌های گوناگون ملموس است. اما این شکوه و سترگی دانش مانع از آن نیست که پرسش‌های خود را در هنگام مطالعه آثارگران سنگ او وانهیم و از طرح آن بپرهیزیم؛ چه این که شهید(ره) خود از دوست داران بحث و بررسی افکار دیگران و از ناقدان بزرگ مباحث علمی به شمار می‌رود و چنان که در حیات خود از نقد آثار خود خرسند می‌شد، اکنون نیز روح بلند و عرش نشین او از این سبب خشنود است؛ زیرا حیات و تعالی دیدگاه‌های علمی همواره به طرح و بحث و نقد آن هاست و آن گاه که نظریه ای صدرنشین افکار صاحب نظران باشد، نقد و بررسی اش نه تنها چیزی از ارزش والایش نمی‌کاهد، بلکه بر قدر و ارج آن می‌افزاید. از این رو، مواردی در طی چند نکته مطرح می‌شود. شاید با راهنمایی خبرگان این عرصه، بیش‌تر ره به فهم مقصود بریم:

١. شهید صدر(ره) در بحث از آیاتی که سنّت تاریخ را در قالب مصداق مطرح می‌کند. سه آیه ذیل را بیان نموده و از آن سُنّتِ تأثیر عدالت در توزیع رفاه اجتماعی را استفاده کرده‌اند:

ـ «ولو اَنّهم اَقاموا التّوارة و الانجیلَ و ما اُنزلَ اِلیهم مِن رَبِّهم لَأَکَلُوا مِن فوقِهم و مِن تَحتِ اَرجُلهِم» (مائده: ۶۶)؛

ـ «ولو انَّ اَهلَ القُری آمَنواُ واتَّقوا لَفتَحنا علَیهم بَرکات مِن السَّماءِ و الاَرضِ ولکِن کَذّبوا فَاخَذناهُم بِما کانوا یَکسبُونَ» (اعراف: ٩۶)؛

ـ «وَ اَن لَوِاستقامُوا عَلی الطَّریقةِ لَاَسقیناهُم ماءً غَدقاً.» (جن: ١۶)

این سه آیه سخن از رابطه ای معیّن به میان می‌آورد؛ رابطه بین پای داری در اجرای احکام خدا و پیاده کردن اوامر الهی در صحنه عمل با فراوانی خیرات و برکات و تولید. اگر بخواهیم به زبان امروزین مطرح کنیم، باید بگوییم رابطه بین عدالت در توزیع و فراوانی تولید. قرآن، عدالت در توزیع را یک بار با عبارت «لواستقاموا» و یک بار با عبارت «و لو اَنَّ اَهلَ القُری» و مرتبه سوم با عبارت «وَلو اَنّهم اَقامُوا…» بیان کرده است. دلیل این رابطه آن است که ادیان آسمانی برای برقرار کردن عدالت در توزیع و برای ایجاد روابط عادلانه در توزیع آمده‌اند. سنّت تاریخ به تأکید، می‌گوید: پیاده کردن ادیان و مذاهب الهی و آسمانی و کاربرد جدّی و محکم دستورات و احکام دینی در روابط توزیع، همیشه و به طور مستمر، فراوانی تولید، ازدیاد محصول و افزایش ثروت را به بار می‌آورد و نهایتاً به گشایش درهای خیر و برکت از آسمان و زمین به روی مردم منتهی می‌شود.[19]

هر سه آیه به صورت جمله شرطیه بیان شده و مضمونی شبیه به هم دارد. در یک آیه، اقامه تورات و انجیل و آنچه از سوی خدا بر آنان (اهل کتاب) نازل شده و در آیه دیگر، ایمان و تقوا و در آیه سوم، پایدار ماندن بر طریقه (اسلام) به عنوان شرط مطرح شده که در یک جمله، همان ایمان به خدا و اجرای دستورات الهی (و دوری از نافرمانی) است؛ زیرا محتوای تورات و انجیل و (طریقه) راه صحیح زندگی چیزی جز باورداشتن به مبدأ و معاد و پای بندی به احکام نازل شده در آن‌ها نیست. مشروط نیز نزول برکات آسمانی و گشایش برکات زمینی و در یک کلمه، رفاه اقتصادی است. بنابراین، آیه‌های یاد شده در پی بیان رابطه باورها و عملکردهای خداپسند با نزول برکات و رفاه اقتصادی است، همان گونه که در برخی از آیه‌های دیگر، به عکس این مطلب اشاره شده؛ یعنی از بین رفتن نعمت‌ها و پدید آمدن بلایا و خسارات مرتبط با کارهای ناشایست مردم دانسته شده است: «ظَهرَ الفَسادُ فِی البّرِ والبَحرِ بِما کَسبتْ اَیدی النّاسِ» (روم: ۴١)؛ «وَ ما اَصابَکم مِن مُصیبة فَبما کَسبتْ اَیدیکُم.» (شوری: ٣٠)

اکنون چگونه می‌توان شرط یاد شده را صرفاً «عدالت در توزیع» دانست؟ آیا اگر جامعه مشرکی به عدالت در توزیع پای بندی نشان دهد، به مشروط بیان شده در این آیه‌ها دست می‌یابد؟ تنها چیزی که می‌توان در توجیه این برداشت بیان کرد این است که عدالت در توزیع، بخشی از برنامه اجرای عدالت در نظام الهی است که خود یکی از هزاران جلوه از جلوه‌های فراوان ایمان و تقوای الهی است. از این رو، شرط مطرح شده در آیه تنها با عدالت در توزیع محقق نمی‌شود، بلکه با ایمان و تقوای الهی است که زمینه رفاه اجتماعی پدید می‌آید.

٢. در بیان تقسیمات جامعه فرعونی، آیه‌هایی مطرح شده که به نظر می‌رسد دلیلی بر وجود چنین مواردی در جامعه فرعونی نباشد. ایشان درباره گروه ستم کاران مستضعف (اعوان ظلمه) به آیه شریفه «وَ لَوتَری اِذِالظّالمونَ موُقوفونَ عندَ رَبِّهم یَرجعُ بَعضُهم اِلی بعض القولَ یَقولُ الّذینَ استُضعفوا لِلّذینَ استَکبُروا لَولا اَنتم لَکُنّا مُؤمنینَ» (سبأ: ٣١) استشهاد کرده‌اند، در حالی که آنچه مصداق ستم آن هاست ستم بر خویشتن است که ایمان نیاورده‌اند و دلیل دروغین آن را وجود مستکبران می‌دانند. این که آیا آنان به مردم دیگر نیز ستم کرده‌اند و ـ به اصطلاح ـ یار ستمگران (اعوان ظلمه) بوده‌اند یا نه، آیه دلالتی ندارد، به ویژه هنگامی که آن را در کنار آیه شریفه «اِنّ الّذینَ تَوفّاهُم الملائکةُ ظالمی اَنفسِهم قالوا فیمَ کُنتم قالُوا کُنّا مُستضعفینَ…» (نساء: ٩٧) قرار دهیم، روشن می‌شود که مراد از «الظالمین» در آیه پیشین، همین کسانی است که بر خود ستم روا داشته‌اند. به هر حال، این دو آیه مربوط به بهانه برخی از کافران است که در قیامت، پذیرفته نمی‌شود و نمی‌توان این گروه را مصداقی از گروه‌های دست ساز جامعه فرعونی دانست.

همچنین گروه آوارگان فرومایه، که آیه «وَ قالوا رَبّنا اِنّا اَطعنا سَادتَنا و کُبرائَنا فَاَضلُّونا السّبیلا» (احزاب: ۶٧) را منطبق بر آنان دانسته و گروه ستم دیدگان خاموش که آیه «اِنّ الّذینَ تَوفّاهُم الملائکةُ ظالمی اَنفسِهم…» (نساء: ٩٧) را به آنان تفسیر کرده و گروه فراریان از صحنه که رهبانان را مصداقی از آنان می‌داند و آیه «اِنّ کثیراً مِنَ الاَحبارِ و الرُّهبانِ لَیأکلونَ اَموالَ النّاسِ…» (حدید: ٢٧) را درباره آنان می‌داند، هیچ یک مربوط به تجزیه جامعه فرعونی نیست و اساساً رهبانیتی که در این دو آیه اخیر مطرح شده، صدها سال پس از جامعه فرعونی در میان مسیحیان پدید آمده و ربطی به آن جامعه ندارد و آیه «اِنّ کثیراً مِن الاحبارِ و الرُّهبانِ…» مربوط به عالمان یهود و مسیحی است که در برابر دعوت پیامبر(ص) مقاومت کرده، حاضر نبودند به درستی دعوت آن حضرت اعتراف کنند و به عنوان مرجع دینی اهل کتاب (یهود و نصاری)، اموال مردم را به ناروا می‌خوردند. بدین روی، ظاهر هیچ یک از این آیات یا قراین مربوط به آن‌ها گواه قرار گرفتن گروه‌های یاد شده در تقسیمات جامعه فرعونی نیست.

 

 

[1] ر.ک به عبدعلى جمعه حویزى، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، ١۴١٢ ق، ج ۵، ص ١۴

[2]  ر. ک. به: محمد بن مسعود بن عیاش سلّمى سمرقندى، تفسیر عیاشى، بیروت، منشورات اعلمى للمطبوعات، ١۴١١ ق، ج ١، ص ٣۴٨

[3] محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، بى تا، ج ٩٣، ص ١٠٢

[4] سیدمحمدباقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، انتشارات اسلامى، ١۴١٠، ج ١، ص ١٠٣ / همو، المدرسة القرآنیه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ١۴٠٠، ص ٩

[5] ر.ک.به: محمدتقى مصباح، معارف قرآن،قم، درراه حق، ١٣۶٧، ج ١، ص٩

[6] سیدمحمدباقر صدر، سنت هاى اجتماعى و فلسفه و تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهرى، تهران، نشر فرهنگى رجاء، ١٣۶٩، ص ٣٧

[7] همان، ص ۴٩

[8] همان، ص۵۴

[9] همان، ص۵۵

[10] همان، ص٩

[11] همان، ص٢٢

[12] همان، ص۶٢-۶٣

[13] بعدها محققان و قرآن پژوهان دیگر نیز مباحث یادشده را مطرح کردند; از جمله ر. ک. به: محمدتقى مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن

[14] ر.ک به: سنت هاى اجتماعى و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ص ١٣٩

[15] همان، ص١۴٨-١۵٠

[16] از «ضرب القرآن بعضه ببعض» در چند روایت نهى شده است; ر. ک. به: شیخ صدوق، معانى الاخبار، قم، انتشارات اسلامى، ١٣۶١، ص ١٩٠

[17] سیدهدایت جلیلی، روش شناسی تفاسیر موضوعی، تهران، کویر، ١٣٧٢، ص ١٩٩ و ٢١٢

[18] جلال الدین سیوطى، الدّرّالمنثور فى التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالکتب العلمیه، ١۴٢١ ق، ج ٢، ص ٩

[19] جلال الدین سیوطى، الدّرّالمنثور فى التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالکتب العلمیه، ١۴٢١ ق، ج ٢، ص ٩

نویسنده : سجادی، سیدابراهیم

منبع: فصلنامه پژوهش‌های قرآنی / شماره٧

قرن چهارده بستر رشد اندیشه‌های نوین و حرکت‌های جدید در روش و بینش دانشوران ومصلحان جوامع اسلامی است.

احساس شدید فرهیختگان وعالمان اسلامی نسبت به بایستگی دگردیسی فرهنگی و اجتماعی، و زدودن غبار رکود و عقب ماندگی علمی و عملی از چهره امّت اسلامی، فروزش فرخنده ای بود که نمود‌های آن بیش از هر دوره دیگر در قرن چهارده آشکار گردید.

آنچه در پرتو این احساس شکل گرفت، در دو منظر درخور مطالعه است:

الف. دگرگونی در فهم دینی و تفسیر مفاهیم اخلاقی و اعتقادی

ب. دگرگونی در ساختار تنظیم و شیوه ارائه دریافتها و معارف دینی به جامعه.

حرکت نخست، محتوایی و زیربنایی بوده و حرکت دوّم، صوری و ساختاری و درخدمت شتاب بخشیدن به دگرگونی محتوایی و هموارساختن مسیر آن. نگاه جدید و برداشت نو از معارف دینی ، خواه ناخواه نیازمند اتّخاذ زاویه ای جدید و شیوه ای نوین بود، چه این که روش ثابت و زاویه بسته نگاه، به طور معمول دستاوردهایی همسان و همانند را به همراه دارد. وآنان که نگران بسته ذهنی، وکم اندیشی، جزءنگری، سطح پیمایی و فقر فهم دینی جامعه بودند، همپای بررسی راه‌های عملی برای گشودن آفاق گسترده پویایی و پیشرفت در برابر چشمان نگران نسل خویش، به جستار شیوه هایی پرداختند که پاسخ گوی این نیاز باشد.

پرهیز از جزءنگری و ساده اندیشی، نگرشی جامع و چند بعدی را‌‌ می‌‌طلبد. این آرمانی بود که در گستردگی و فرا‌گیری تفسیر موضوعی‌‌ می‌‌توانست تحقق یابد.

بدین گونه تفسیر موضوعی بر شاخه‌های اندیشه پویندگی و اصلاح جویی و تکامل طلبی عالمان دین در قرن چهارده، جوانه زد و به ثمر نشست.

برخی براین باورند که نخستین نمود‌های این روش جدید در (الأزهر) شکل گرفت، ولی آنچه تردید ندارد این است که در مجموع محافل وجوامع پیشرو اسلامی، فصل رویش فرا رسیده بود و زمینه برای رشد نگرش همه سویه و سیستمی به دین ومعارف آسمانی قرآن، هموار‌‌ می‌‌شد واز این روی در یک فضای فرهنگی، بلکه در فضا‌های مختلف، تفسیر موضوعی مورد توجه قرار گرفت و به رسمیت شناخته شد.

دو مبنا در بنیاد تفسیر موضوعی

درمیان مفسرانی که به تفسیر موضوعی اهتمام ورزیده‌اند، دو مبنا دیده‌‌ می‌‌شود: گروهی از مفسران از آغاز در پی عناوین و سرفصلهایی هستند که در متن قرآن مطرح شده و بایستی با تلاش مفسر، آیات مرتبط با آن دریک سوره و یا درکلّ قرآن شناسایی شود ومورد سنجش قرار گیرد. براساس این باور تعریفی که از تفسیرموضوعی صورت‌‌ می‌‌گیرد این خواهد بود:[1]

(تفسیر موضوعی دانشی است که قضایای قرآنی را که هدف یکسانی دارند، به بحث‌‌ می‌‌گیرد، از راه گردآوری آیات پراکنده و وابسته به آن قضایا و مطالعه آنها به گونه خاص و براساس شرایط معین، به قصد فهم معانی آیات و شناخت عناصر قضایا و پیوند بین آنها.)[2]

دسته دیگری از مفسران تفسیر موضوعی، بر این باورند که موضوع محوری را‌‌ می‌‌توان از مسائل عینی و نیاز‌های فکری و اجتماعی، خارج از متن قرآن برگرفت و در پهنه آیات وحی به بررسی شناختها و پیام‌های قرآن، پرداخت:

(بررسی موضوعی عبارت است ازطرح مسأله ای ازمسائل اعتقادی، اجتماعی یا مسائل مربوط به هستی که در زندگی مطرح است وپرداختن به بررسی و ارزشیابی آن مسأله از دیدگاه قرآنی تا نقطه نظر و رهنمود قرآن در خصوص آن مسأله آشکار گردد.)

شهید صدر دو تعبیر در تعریف تفسیر موضوعی دارد که یکی ازآن دو، همسوست با مطلب مورد نظر. وی‌‌ می‌‌نویسد:

(نظرخواهی از قرآن، درباره یافته‌های بشری، بیانی از تفسیر موضوعی است.)[3]

این دو نگرش، در مواردی هم با یکدیگر ناهمخوانی داشته‌اند، زیرا:

  1. در بینش نخست، موضوعات قرآنی از قبل معین ومحدود است و مفسر هم موضوع را از قرآن‌‌ می‌‌گیرد وهم بررسی و ارزشیابی آن را در پرتو قرآن انجام‌‌ می‌‌دهد. ولی درنگاه دوم، قرآن ناظر بر مسائل فکری زندگی است و برای هر مسأله ای رهنمودی دارد وبراین اساس، پا به پای تجربه‌های بشری به بازدهی و رهنمائیهایش ادامه‌‌ می‌‌دهد و‌‌ می‌‌تواند تا بی نهایت اظهار نظر کند.[4]
  2. گروه نخست مباحثی چون تفسیر قرآن به قرآن و بحث جامع درباره ناسخ و منسوخ‌های قرآن و یا بررسی مجازات قرآن را تفسیر موضوعی‌‌ می‌‌داند.[5] ولی گروه دوم این مباحث را پژوهش‌های تفسیر یا قرآنی‌‌ می‌‌شمارند، امّا نام تفسیر موضوعی بدان نمی‌دهند.[6]

پیشینه تفسیر موضوعی

هرچند تفسیر موضوعی در قرن چهارده به شکوفایی رسید و آوازه یافت، ولی‌‌ می‌‌توان ریشه‌های آن را در تفسیر معصومین(ع) ردیابی کرد.

پی جویی ریشه‌های این نگرش تفسیری،‌‌ می‌‌تواند در اعتبار آن بیفزاید وبه آن پشتوانه شرعی و حجیت ببخشد.

گروهی از قرآن پژوهان، با استفاده از مفهوم کلمه (مثانی) در آیه 23 سوره زمر (الله نزل احسن الحدیث کتاباً متشابها مثانی) استفاده کرده‌اند که: مثانی صفت قرآن است، یعنی بعضی از آیات قرآن بر بعض دیگر نظاره گرند و پاره ای پاره دیگر را روشن‌‌ می‌‌کنند.[7]

بنابراین، تفسیر موضوعی که اساس آن بر جمع بین آیات و نتیجه‌گیری ازآنهاست، تأیید قرآنی دارد. پیامبر(ص)‌‌ می‌‌فرماید:

(القرآن یفسر بعضه بعضاً.)[8]

پاره ای از قرآن، بخش دیگر آن را تفسیر‌‌ می‌‌کند.

حضرت علی(ع) فرموده است:

(ینطق بعضه ببعض.)[9]

بعضی از آیات قرآن، در پرتو برخی دیگر از آیات لب‌‌ می‌‌گشایند و سخن‌‌ می‌‌گویند.

پیامبر اکرم(ص) در کار تفسیر آیات، عملاً از نگرش موضوعی بهره جسته برخی آیات را در تبیین معنای برخی دیگر از آیات به کار گرفته است.[10]

چنانکه علی(ع) نیز در ثابت کردن این واقعیت خارجی که ممکن است فرزندی شش ماهه تولد یابد، ازکنار هم نهادن آیات و تفسیرموضوعی بهره جسته است.[11]

شهید صدر‌‌ می‌‌نویسد:

«شاید این پرسش مطرح شود که دست یافتن به دیدگاه‌های زیربنایی و تئوری‌های اساسی قرآن چه ضرورتی دارد! در صورتی که‌‌ می‌‌بینیم خود پیامبر(ص) این دیدگاهها را به صورت یک سلسله تئوری‌های مشخص و کلی ابراز نکرده است.

حقیقت این است که پیامبر(ص) نظریات قرآن را ارائه‌‌ می‌‌داد، ولی از راه برابرساختن و عملی کردن آنها درمیدان زندگی. وهر مسلمانی که درآن فضا قرار‌‌ می‌‌گرفت، هرچند به گونه اجمال به آن نظریات پی‌‌ می‌‌برد.»[12]

دراین میان هستند کسانی که معتقدند برای نخستین بار عمروبن بحر جاحظ (م 255هـ) با این روش قرآن را تفسیر کرد و عناوینی چون: ( العذاب فی القرآن)، (الملائکة فی القرآن) و… را به بحث گذاشت.[13] و بعضی هم عقیده دارند که نخستین مفسیر تفسیر موضوعی قتادة بن دعامه (م: 118 هـ) است.

وبه طور کلی آنچه را که تحت عنوان تفسیر موضوعی در آثار قرآن‌پژوهان پیش از قرن چهارده نیز‌‌ می‌‌توان رد یابی کرد، در چهار نوع خلاصه‌‌ می‌‌شود:

  1. تفسیر قرآن به قرآن که مفیدترین نوع تفسیر موضوعی است.
  2. تفسیر آیات الاحکام.
  3. تحقیقاتی که تحت عنوان (الاشباه والنّظائر فی القرآن) انجام یافته است، به گونه ای که یک واژه قرآنی در کلّ آیات، معنی‌‌‌شناسی می‌‌شود. نخستین مفسری که به این کار دست زد، مقاتل بن سلیمان (ت 150 هـ) است.
  4. جمع آوری آیات مربوط به یک موضوع ومطالعه آنها از قبیل آیات ناسخ و منسوخ و…[14]

کارعملی تفسیر موضوعی، یکی از مباحث نظری و تئوری‌های بنیادی آن، ثابت کردن تناسب در قرآن است که تئوری یک موضوع بودن قرآن و نیز یگانگی موضوع در سوره ها برآن استوار است و علمای قرن 14 نیز رابطه مستحکم بین تفسیر موضوعی و دانش تناسب را مورد تأکید قرار داده اند.[15]

نخستین دانشمندی که از علم تناسب سخن گفت، شیخ ابوبکر نیشابوری (م 324هـ) است وفخررازی.

زمینه‌های توجه به تفسیر موضوعی

به هرحال، درقرن 14 روش تفسیری که صدها سال بدان توجه لازم نشده بود، مفسران را به خود خواند.

آنچه حوزه‌های تفسیری را آماده ساخت که به این روش روی آورند، عوامل و زمینه‌های چندی است که به برخی از آنها، که اهمیت بیش تری دارند، اشاره خواهیم داشت.

1. سبک ویژه قرآن در بیان تدریجی معارف

گروهی از مفسران وکارشناسان مباحث قرآنی براین نکته اصرار دارند که قرآن هر موضوعی را به گونه پراکنده و در سوره‌های گوناگون و درهرجا، بعدی از ابعاد آن موضوع را بیان کرده است وهر موضوعی تنها با جمع آوری وجمع بندی تمام آیات مربوط به آن، به گونه کامل، درخور شناخت است.[16] واین نگاه جامع وجمع بندی آیات در زمینه یک موضوع قرآنی، خود شکلی از تفسیرموضوعی است.

2. رشد علوم بشری

اگر چنین سبک تفسیری درگذشته به گونه لازم رشد نیافته است، یکی از سبب‌های آن نبود تخصص‌های لازم برای شکافتن مسائل علمی واجتماعی قرآن است… وبا فراهم شدن این مهارتها، کار تفسیرموضوعی رونق گرفت وحقایقی از قرآن به دست آمد که بر ذهن متفکران پیشین (به دلیل دراختیار نداشتن راه‌های جدید) نگذشته بود.

3. تلاش برای نمایاندن دیدگاه‌های علمی ـ اجتماعی اسلام

برخی محققان مسأله روآوری به تفسیر موضوعی را نتیجه اهتمام مصلحان به رویارویی با فرهنگ مهاجم استعمار دانسته ومی گویند:

(این تهاجم دانشمندان دینی را بر آن داشت که دیدگاه‌های علمی واجتماعی اسلام را درمتون دینی به مطالعه گرفته و مسأله همخوانی دیدگاه‌های قرآن را با تمدّن وعلم، به اثبات رسانند و رهنمودها و دیدگاه‌های اسلامی ـ قرآنی را برای حلّ مشکلات زندگی در عصر حاضر، آشکار سازند.)[17]

4. ردّ اتّهام مستشرقان

گروهی از خاورشناسان قرآن را دربردارنده مطالب پراکنده و بدون یگانگی در موضوع و نظم و پیوند دانسته اند.[18] در برابر چنین اتهامی دانشمندان مسلمان در صدد برآمدند که تفسیر قرآن را به گونه موضوعی مورد بررسی قرار دهند.[19]

5. پیشرفت تکنیک و امکانات تحقیق

برآورده ساختن پیش نیاز‌های علمی و مطالعات تفسیرموضوعی نیاز به معجم‌های دقیق و جامعی دارد که بتوان هرآیه را به آسانی در ارتباط با آیات دیگر مورد مطالعه قرار داد واین ابزار و زمینه ها در قرون اخیر بیش از گذشته فراهم آمده بود.[20]

سه تصویر از پیوستگی مفاهیم قرآنی

اندیشه نظام دار بودن معارف قرآن، یکی از پایه‌های قدیم تحقیق موضوعی در تفسیر را شکل داده است. هنگامی که مجموعه آرای قرآن‌پژوهان را در زمینه پیوستگی معارف قرآن مورد مطالعه قرار دهیم، سه نظریه اصلی رخ‌‌ می‌‌نماید که هریک در درون، آرای بسیاری راجای داده است.

سه نظریه اصلی عبارتند از:

  1. نظریه ارتباط سیستمی مفاهیم قرآن.
  2. نظریه یگانگی موضوعی هر سوره.
  3. ارتباط و همسویی بیان‌های گسسته قرآن درباره یک موضوع.

دیدگاه نخست

این باور که مجموع معارف قرآن، دارای ساختار منسجم و ارتباط و نظم منطقی است، دقتها و ژرفکاویهایی را سبب گردیده که در سه دیدگاه خلاصه‌‌ می‌‌شود:

الف. بیان اجمالی سرفصل‌ها

بعضی کوشیده‌اند که سرفصل‌های اصلی موضوعات معارف قرآن را معرفی کنند. و با اشاره به این که تمام مباحث قرآن، جزء زیر مجموعه این فصلها قرار‌‌ می‌‌گیرند و نیز به دلیل پیوند منطقی که بین این عنوانها وجود دارد، کل قرآن، دارای یک واحد سازمان یافته است.

علامه طباطبائی‌‌ می‌‌نویسد:

(قرآن با وجود این که گستردگی معرفتی شگفت انگیزی دارد، بازگشت همه معارف و پیام‌های فراوان و گونه گون آن از اخلاق گرفته تا احکام، عبادات، معاملات، مسائل سیاسی واجتماعی، وعد و وعید، قصه ها واندرزها، همه وهمه به چند اصل است که عبارتند از:

توحید، نبوت، معاد و شاخه‌های آنها و آنچه به هدایت بندگان و اصلاح دنیا وآخرت آنان نظر دارد.)[21]

هم ایشان درباره چگونگی پیوستگی توحید با اخلاق وکردار از نگاه قرآن‌‌ می‌‌نویسد:

(توحید درمقام اعتقاد مثلاً، به صورت اثبات اسماء و صفات حسنای الهی و اعتقاد داشتن به آنها درمی آید و درمقام اخلاق، آدمی را متخلق به اخلاق شایسته ای چون: رضا، تسلیم، شجاعت، عفت، سخاوت و… و پاک شده از صفات پست‌‌ می‌‌سازد و درمرحله عمل، وادار به اعمال صالح و پرهیز از حرام‌های الهی‌‌ می‌‌کند.)[22]

محمد عبده مطالب محوری و اصولی معارف قرآن را به امور زیر خلاصه‌‌ می‌‌کند:

  1. توحید.
  2. بشارت به یکتاپرستان وهشدار به مخالفان آنان.
  3. عبادت که سبب زنده شدن و استواری توحید در دلهاست.
  4. بیان راهی که منتهی به نعمت‌های دنیوی و اخروی‌‌ می‌‌شود وچگونگی پیمودن آن.
  5. داستان‌های مربوط به موافقان ومخالفان دین خدا به قصد اندرز و شناساندن سنت‌های الهی درمورد بشر.[23]

برخی محققان بر این باورند:

(قرآن برای این جهان، آغاز و انجامی قائل است و تعیین مسیری، که ازآنها به توحید، معاد و رسالت تعبیر شده است وتمام معارف دین به همین سه بخش بر‌‌ می‌‌گردد.)[24]

و گروهی براین باورند که مباحث قرآن به چهار دسته تقسیم‌‌ می‌‌شود:

  1. توحید که غرض اساسی در قرآن را تشکیل‌‌ می‌‌دهد.
  2. قصص و سرگذشت امّتها و پیامبران… به منظور آشکار شدن عظمت و قدرت الهی.
  3. تشریع قوانین فردی واجتماعی به قصد سامان دادن زندگی دنیوی انسانها و تضمین مصالح آنان.
  4. نظام اخلاقی قرآن که از دستاورد‌های ایمان است و ضامن اجرای تشریع به شمار‌‌ می‌‌آید.[25]

رشید رضا، وارد شرح بیش تری شده است و هدف‌های ده گانه ای را برای معارف قرآن برشمرده است:

  1. پایه‌های دین (ایمان به خدا ومعاد وعمل صالح).
  2. پیامبر و وظائف پیامبری.
  3. ویژگی‌های اسلام.
  4. اصلاح اجتماعی و سیاسی براساس مبانی ویژه.
  5. تکلیفها و وظیفه‌های فردی.
  6. نظام سیاسی اسلام.
  7. رهنمودها و نظام اقتصادی.
  8. جنگ وجهاد.
  9. حقوق انسانی، دینی و اجتماعی زن.
  10. مبارزه با نظام برده داری.[26]

از متفکران معاصر امامی، استاد مصباح یزدی مجموع داده‌های معرفتی قرآن را عبارت‌‌ می‌‌داند از: خداشناسی، جهان شناسی، انسان شناسی، راه شناسی، راهنما شناسی، انسان سازی، برنامه‌های عبادی، احکام فردی و احکام اجتماعی که هرکدام با دیگری پیوند منطقی دارد ومحور دراین مجموعه مباحث خدا‌‌‌شناسی است.[27]

درمیان محققان غیر مسلمان، مستشرق فرانسوی (ژول لابوم) نظری درخور مطالعه دارد. وی تمام آیات قرآن را به هجده فصل تفسیم کرده و برای هر فصل فرعهایی برشمرده که مجموع آنها به 350 فرع‌‌ می‌‌رسد. سرفصل‌های قرآن از نظر او عبارتند از:

تاریخ، محمد، تبلیغ، بنی اسرائیل، تورات، نصرانیها، ماوراء الطبیعة، توحید، قرآن، دین، عقائد، عبادات، شریعت، نظام اجتماعی، علوم و فنون، تجارت، تهذیب اخلاق و رستگاری.[28]

هدف محققانی که دیدگاه‌های آنان مورد مطالعه قرار گرفت دو چیز است: شناسایی مباحث کلیدی و کشف پیوند بین آنها که هر دو هدف در راستای یگانگی مطالب و نظام داری معارف قرآن است.

ب. یگانگی مفهومی سوره‌ها درمجموع سوره بقره

این دریافت، از پیوستگی مطالب قرآن، در کلام مفسران پیشین زمینه مطالعه ندارد و در میان مفسران قرن 14، صاحب المنار، به یادآوری کوتاهی دراین باره آن هم در مورد بعضی سوره ها بسنده کرده است .[29]

مفسری که به عنوان نخستین طراح این تصویر شناخته شده (سعید حوّی) است که اثرش را به نام (الاساس فی التّفسیر) در 11 مجلد و 6799 صفحه، در سال 1398 آماده کرده و در 1405 به زیور چاپ آراست. نام برده سوره حمد را مقدمه قرآن‌‌ می‌‌داند[30] و سوره بقره را واحدی‌‌ می‌‌شمارد که ازیک مقدمه، سه بخش ویک خاتمه تشکیل شده[31] وتمام موضوعات قرآنی را درخود دارد و دیگر سوره‌های قرآن، هرکدام موضوعی را که جزء مضامین سوره بقره است به بحث‌‌ می‌‌گیرد وممکن است یک محور چندین بار درکلّ قرآن به هدف خاصی، تکرار شود. وی در نتیجه‌گیری نهایی‌‌ می‌‌نویسد: سوره بقره 24 بار درقرآن توضیح داده شده است. [32]

مثلاً پنج آیه اول سوره بقره در باره تقوا سخن‌‌ می‌‌گوید و سوره آل عمران همین موضوع را شرح‌‌ می‌‌دهد.[33]

سوره مائده، فسق و آثار آن را شرح‌‌ می‌‌دهد که مضمون آیه 26 و 27 سوره بقره را تشکیل‌‌ می‌‌دهد. [34]

سوره انعام موضوعش احتجاج با کافران درباره عبودیت خلق به درگاه خداوند است که درآیه 28 و 29 سوره بقره بدان اشاره شده است.[35]

موضوع سوره اعراف، هدایت است که مضمون آیه 38 بقره است.[36]

سوره انفال و توبه درباره جنگ وجهاد سخن‌‌ می‌‌گوید که محتوای آیات 216 و 217 و 218 سوره بقره را تشکیل‌‌ می‌‌دهد.[37]

سوره یونس، تردید ناپذیری قرآن را موضوع خود‌‌ می‌‌شناسد که در نخستین آیه سوره بقره تذکر داده شده است.[38]

موضوع سوره یوسف نزول قرآن از سوی خداوند است که آیات 21 ـ 25 سوره بقره، از آن سخن‌‌ می‌‌گوید.[39] و…

سوره کهف، شرح دیگری است بر مسائل مربوط به متقین، منافقین وکافران که در مقدمه سوره بقره درباره آن سخن رفته است.[40]

سوره‌های کوچک قرآن نیز هرکدام ناظر به موضوعی ازموضوعات سوره بقره است؛ مثلاً موضوع دو سوره (فلق) و (ناس) استعاذه است و ارتباط دارد با آیات 30 ـ 38 سوره بقره که داستان آدم واغوای شیطان درآنها به بحث گذاشته شده است.[41]

دیدگاه سعید حوّی با این که سالهاست دراختیار مفسّران وپژوهشگران قرار گرفته است، ولی گویا هنوز ارزشیابی واظهار نظر جدّی درباره آن صورت نگرفته است.

ج. پیوستگی معارف قرآن بر اساس معناشناسی

این نظریه، سومین تصویری است که از سیستم معارف قرآن، ارائه شده. این تصویر، مبتنی بر دانش معنا‌‌‌شناسی است[42] که دانشمند ژاپنی (توشیهیکو ایزوتسو) آن را طرح کرده است. نام برده، گرچه هدف اصلی خود را دراین تحقیق، ارائه جهان بینی وجهان‌‌‌شناسی قرآنی از راه مطالعه کلمات کلیدی قرآن،‌‌ می‌‌داند،[43] ولی در ضمن کار تحقیق به پیوند میان مفاهیم واژه‌های کلیدی قرآن، اشاره کرده و‌‌ می‌‌نویسد:

(ممکن است کسی چنان بیندیشد که هر کاری که باید صورت بگیرد، عبارت ازآن است که ازکلّ قرآن، همه کلمات مهمی که به تصورات ومفاهیم مهمی چون اللّه، اسلام، نبی، امام وکافر و… ارتباط دارد، جدا کنند ومعنای قرآنی هریک ازاین کلمات را، مورد تحقیق وملاحظه قرار دهند، ولی این کار در واقع، چندان ساده نیست؛ چه این که این کلمات یا مفاهیم درقرآن، هریک تنها و جدای از کلمات دیگر به کار نرفته، بلکه ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر دارند ومعنی محسوس و ملموس خود را دقیقاً از مجموع دستگاه ارتباطات متقابل، به دست‌‌ می‌‌دهند. به عبارت دیگر، این کلمات میان خود گروه‌های گوناگون بزرگ وکوچک‌‌ می‌‌سازند که این گروهها نیز بار دیگر از راه‌های مختلف با هم پیوند، پیدا‌‌ می‌‌کنند و سرانجام یک کل نظام مند و سامان دار و یک شبکه بسیار پیچیده را شکل‌‌ می‌‌دهند. آنچه در حقیقت برای منظور خاص ما اهمیت دارد همین نوع نظام و دستگاه تصوری است که بیش از مفاهیم و تصورات منفرد وجدا از یکدیگر، در قرآن به کار‌‌ می‌‌رود.)[44]

مؤلف در فصل اول کتاب خود، به تشریح پیوند بین واژه‌های کلیدی قرآن‌‌ می‌‌پردازد و بر سه واژه (کلید) ، (کانون) و (میدان معنا شناسی) تکیه فراوان دارد.

به عقیده وی، واژه‌های کلیدی قرآن مجموعه‌های بسیاری را تشکیل‌‌ می‌‌دهند که آن مجموعه ها میدان‌های معنی‌‌‌شناسی قرآن هستند ودر هر میدانی یک کانون ومرکز وجود دارد که دیگر کلمات کلیدی آن میدان را پیرامون خود نگه‌‌ می‌‌دارد؛ مثلاً:

ایمان، اللّه، تصدیق، اسلام، شکر، تکذیب، عصیان، کفر و… یک میدان معنی‌‌‌شناسی را تشکیل‌‌ می‌‌دهند ودرآن ایمان به عنوان کانون مطرح است و واژگان: کفر، اللّه، شرک، عصیان، تکذیب، استکبار، ظلم، ضلال وفسق، میدان دیگری را شکل‌‌ می‌‌دهند وکانون، کلمه کفر است و واژه های: صراط مستقیم، تیه، ضلال، غوایه، عوج، رشاد، اهتداء وهدا، میدان سومی را تشکیل‌‌ می‌‌دهند ومرکزیت آن را واژه صراط، بر عهده دارد.

بدین ترتیب، کفر، درمیدان دوم، کانون است و درمیدان اول واژه، معمولی است و واژه های: تکذیب، عصیان، اللّه و کفر از اعضای مشترک کانون اول و دوم به شمار‌‌ می‌‌آیند وکلمه ضلال کانون دوم را با سوم پیوند‌‌ می‌‌دهد.[45]

ایزوتسو تئوری خود را با نگرشها و استدلال‌های دلپذیر و حوصله درخور تحسینی پی گرفته است و در یک جمله، تحقیقی که ارائه داده از استحکام درخور توجهی برخوردار است.

نظریه یگانگی موضوعی هر سوره

دومین تصویری که از معارف قرآن در قرن 14 ارائه شده، یگانگی موضوع در سوره‌های قرآن است. البته این که دیدگاه یادشده به قرن 14 مربوط باشد، چندان قطعی نیست و بعضی براین باورند که نخستین بار این تفکر به وسیله (ابن قیم جوزیه) مطرح گردیده[46] و بعضی فخر رازی را نخستین منادی این باور‌‌ می‌‌شناسد.[47] شاطبی[48] و بقاعی[49] نیز درباره یگانگی موضوعی سوره‌های قرآن سخن گفته اند.

به هرحال در قرن 14 مفسران توانمندی چون علامه طباطبائی،[50] محمد عبده،[51] سعید حوّی، سید قطب،[52] ودانشمندانی چون عبداللّه دراز،[53] محمد عبداللّه شحاته، محمد البهی، محمود شلتوت، یگانگی موضوعی سوره ها را به شکلی پذیرفته‌اند و در عمل هم به تفسیر سوره ها براساس این باور پرداخته اند. مثلاً شلتوت در (الی القرآن الکریم) هدف‌های هر سوره را مورد توجه قرار داده و به تصویر کشیده است. عبداللّه محمود شحاته در (اهداف کلّ سورة ومقاصدها) اساس نوشته خود را همین موضوع قرار داده است. محمد باقر حجّتی درکتاب (درآمدی به تحقیق دراهداف ومقاصد سوره‌های قرآن) سعی بایسته ای دراین میدان به کار بسته است.

محمد بهی 24 سوره قرآن را تحت عنوان (التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم) مورد تحقیق قرار داده است.

با این همه، اندیشه پیوند مفاهیم قرآنی هر سوره هنوز به صورت کامل وهمه جانبه بر کرسی عمل ننشسته است وهنوز طرفداران این تفکر درکشف موضوع هر سوره در تلاشند وآرای آنان هنوز سامان نهایی نیافته است؛ چه این که درمورد سوره نساء، سعید حوّی تأکید دارد که موضوع اصلی آن (تقوا) است،[54] ولی محمد بهی و سید قطب‌‌ می‌‌گویند موضوع آن جامعه است که شامل خانواده نیز‌‌ می‌‌شود و دراین سوره ازعوامل استحکام، خطرات داخلی و تهدید‌های خارجی که ساختمان به هم پیوسته جامعه را تهدید‌‌ می‌‌کند، سخن رفته است.[55]

نمونه دیگر اختلاف نظر طرفداران این تفکر، درباره موضوع سوره بقره است که به گونه‌های مختلف به تصویر کشیده اند:

نویسنده (النبأ العظیم) درباره سوره بقره این باور را دارد که این سوره ازیک مقدمه و چهار مقصد ویک خاتمه تشکیل شده است:

مقدمه، شأن هدایتی قرآن را بحث‌‌ می‌‌کند.

مقصد اوّل: عموم مردم را به اسلام فرا‌‌ می‌‌خواند.

مقصد دوّم: عهده دار دعوت از اهل کتاب به اسلام است.

مقصد سوّم: به شرح قوانینی از اسلام‌‌ می‌‌پردازد.

مقصد چهارم: از انگیزه پای بندی دینداران به دستورات دینی سخن گفته است.

خاتمه درمقام بیان و معرفی کسانی است که دین را پذیرفته اند.[56]

علامه طباطبائی درباره موضوع سوره بقره، اظهار داشته است:

(پذیرش بندگی خداوند، مقتضی این است که مؤمن به کلام او که به وسیله انبیاء ابلاغ‌‌ می‌‌گردد، ایمان داشته و بین پیامبران فرق قائل نشود.)[57]

سعید حوّی‌‌ می‌‌نویسد:

سوره بقره دربردارنده یک مقدمه، سه قسمت و یک خاتمه است. درمقدمه که 20آیه اوّل سوره را دربرمی گیرد، سه گروه از مردم؛ یعنی متقیان، کافران و منافقان، سخن به میان آمده است:

در قسمت اول؛ یعنی ازآیه 21 تا 167، محور بحث، دعوت مردم به تقواست.

در قسمت دوم که ازآیه 168 شروع و با آیه 207 پایان‌‌ می‌‌گیرد، تقوا، شرطها وارکان آن، مورد بحث است.

قسمت سوم یعنی آیات 208 ـ 284 ، عهده دار بیان قوانین اسلامی است.

خاتمه که از دوآیه آخر سوره تشکیل یافته، فشرده ای ازتمام مطالب سوره است.[58]

بنابراین، تعیین موضوع محوری هر سوره، هنوز نیازمند تحقیق و بررسی است وهنوز هستند کسانی که در اصل این دیدگاه تردید دارند[59] و یا مانند امین الخولی و عفت شرقاوی منکر آن هستند.[60]

ارتباط وهمسویی بیان‌های گسسته قرآن درباره یک موضوع

سومین دریافت، از پیوستگی معارف قرآنی که به عنوان واقعیتی تردید ناپذیر، درمحافل پژوهشی شناخته شده است، یگانگی مطالب وابسته به یک موضوع است. چنانکه پیداست سبک بیانی قرآن به گونه ای است که یک موضوع بارها و بارها به صورت گسسته در سوره‌های مختلف و به مناسبت‌های گوناگون و از زاویه‌های متفاوت مورد بررسی قرار گرفته است.به شکلی که در نگاه سطحی، ممکن است ارتباطی میان آنها دیده نشود، در حالی که این بیان‌های گسسته درباره یک موضوع، نه تنها با یکدیگر پیوند استوار دارند که کامل کننده و روشن گر هم نیز هستند.

واین پژوهشگر توان مند است که‌‌ می‌‌تواند به آسانی ازاین اجزای به ظاهر دورافتاده، واحد‌های سازمان یافته را به نمایش بگذارد.

مفسران مسلمان، بلکه محققان غیر مسلمان نیز، محتوای قرآن را مطالب تجزیه شده و در عین حال منسجم و پیوسته ای یافته‌اند که نیاز، به جستن و کنار هم نهادن جدید دارد.

(بوکای) از قرآن‌پژوهان غیرمسلمان‌‌ می‌‌نویسد:

(دیدگاه قرآن را در هر زمینه، بایستی با یافتن وجمع آوری آیات مربوط آن، از سراسر قرآن بازیافت)[61]

مستشرقان، از سال 1837 م به کار تفسیر موضوعی قرآن علاقه نشان داده‌اند و مستشرق هلندی (فت) تحقیقی را در پنج قسمت، تحت عنوان: (محمد والقرآن) در مجله هلندی (والدلیل) در سال 1845 م به چاپ رسانده است.[62]

گستردگی موضوعات قرآنی در نگاه مفسران قرن 14

شگفتی محققان حوزه معارف قرآنی در قرن 14 تنها بدین دلیل نبود که مطالب قرآن را در قالب موضوع‌های بسیاری به صورت نامرئی سازمان یافته‌‌ می‌‌دیدند، بلکه درکنار آن جامع بودن و چشم انداز‌های گسترده موضوع‌های قرآنی نیز برایشان اعجازآمیز‌‌ می‌‌نمود.

افزون بر محققان مسلمان، پژوهشگرانی چون (بوکای) اعتراف کرده اند: خدشه ناپذیرترین دیدگاه‌های علمی، دیدگاه‌های قرآن است و این کتاب آسمانی درباره آفرینش ستارگان، زمین، طبقه حیوان، طبقه گیاهان و توالد انسانها، مسائلی را مطرح کرده است که اثری ازخطا درآنها دیده نمی شود.[63]

دانشمندان دراین قرن دریافتند که قرآن در شاخه‌های گوناگون دانش طبیعی دیدگاههایی دارد و در زمینه‌های مختلف علوم انسانی، روان شناسی، قانون گذاری، جامعه شناسی، عقائد، اقتصاد، نظام تربیتی و… سخن نهایی را‌‌ می‌‌گوید.[64]

بدین ترتیب، جامع بودن قرآن به معنی بالا پذیرفته شد،[65] منتهی با افزودن این مطلب:

(اگر قرآن از پدیده جوّی ومسائل زیستی وحیاتی سخن‌‌ می‌‌گوید، با نگاه یک دانشمند زیست شناس تفاوت دارد و قرآن از همه اینها‌‌ می‌‌خواهد نتیجه توحیدی ومعنوی به بشر ارائه دهد.)[66]

مفسران با چنین چشم داشتی از قرآن، به کار تفسیر موضوعی همّت گماشتند و با این اعتقاد به تحقیق درموضوعات مختلف علوم انسانی و طبیعی پرداختند، چنانکه با همین ایده کتاب (دستور الاخلاق فی القرآن)، (من علم الطب القرآنی)، (روان‌‌‌شناسی در قرآن) ، (باد و باران در قرآن) ، (عدالت اجتماعی در اسلام) و دهها کتاب دیگر به رشته تحریر درآمد و صدها موضوع علمی از دیدگاه قرآن، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت.

شرایط تفسیر موضوعی

مفسران و قرآن‌پژوهان قرن 14 افزون بر شرایط عامی که برای کار تفسیر قرآن لازم دانسته‌اند، شرایط خاصی را نیز درخصوص تفسیرموضوعی مورد تأکید قرار داده اند.

شرایط عام تفسیر

از آن جا که که شرح این شرایط، نوشته را ازموضوع اصلی تحقیق باز‌‌ می‌‌دارد، به بیان فهرست این شرایط بسنده‌‌ می‌‌شود.

  1. پاکی روح و آمادگی و شوق معنوی برای درک معارف وحی.[67]
  2. آگاهی از قواعد دستوری و مبانی لغوی و ظرایف ادبی و بیانی زبان عرب.[68]
  3. آشنایی با تاریخ اسلام واسباب نزول.[69]
  4. آشنایی با تفسیر و آرای مفسران.[70]
  5. آشنایی با روایات و سنّت پیامبر(ص) واهل بیت(ع) و در ارتباط دانستن آنها با آیات قرآن.[71]
  6. توجه به سیاق ویژه و تناسب وجایگاه آیه، نسبت با آیات پیش و پس از آن.[72]

نگاه سیستمی به مفاهیم قرآن، شرط تفسیر موضوعی

شناخت سیاق عام و توجه به پیوند سیستمی یک آیه با آیه‌های دیگر قرآن در همان موضوع و نیز موضوعات همسو وهمانند، از شرایط ویژه تفسیرموضوعی است، تا آن جا که‌‌ می‌‌توان گفت:

نگاه به کلّ قرآن، یکی ازاصول بنیادین مفسران موضوعی در عصر جدید است.[73]

محمد عبده دراین باره‌‌ می‌‌نویسد:

(گفته شده است که برخی آیات قرآن، برخی دیگر را تفسیر‌‌ می‌‌کند و بهترین نشانه بر حق بودن معنی لفظ، همخوانی آن با سیاق سخن و سازگاری آن با هدف قرآن، است.)[74]

استاد ناصر مکارم اظهار‌‌ می‌‌دارد:

(همه اجزای هستی یک واحد به هم پیوسته را تشکیل‌‌ می‌‌دهد وطرز مطالعه صحیح آنها این است که همه را در ارتباط با هم مورد بررسی قرار دهیم.

درکتاب تدوین؛ یعنی قرآن مجید، نیز مطلب همین گونه است و روابط دقیق و ظریفی درمیان تمام موضوعات قرآنی وجود دارد وباید آنها را در ارتباط با یکدیگر مورد تفسیر قرار داد.)[75]

استاد جوادی آملی‌‌ می‌‌نویسد:

(سراسر قرآن مثانی است؛ یعنی به هم منعطفند وگرایش دارند و یکدیگر را روشن‌‌ می‌‌کنند، به یکدیگر تکیه‌‌ می‌‌کنند و به یکدیگر پناهنده‌‌ می‌‌شوند واین نشانه انجام کامل قرآن است.)[76]

علامه طباطبایی،[77] استاد جوادی آملی[78] و عدنان شریف[79] ریشه این بینش را درخود قرآن جسته‌اند، آن جا که فرموده است.

(اللّه نزل أحسن الحدیث کتاباً متشابهاً مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربّهم)

زمر / 23

زیرا صفت مثانی برای قرآن بدین معنی است که رابطه بین آیات آن، از گونه رابطه و نظارت متقابل است.

علامه طباطبایی‌‌ می‌‌نویسد:

(این از شگفتی‌های قرآن است که آیه ای از آیات آن، امکان ندارد که به تنهایی به مطلبی راهنمایی نکند و معنایی را نتیجه ندهد. هرگاه آیه ای ضمیمه آیه مناسبی شود، حقیقتی از حقایق تازه را ارائه‌‌ می‌‌دهد وآن گاه آیه سوم آن حقیقت (کشف شده) را، مورد تصدیق وگواهی قرار‌‌ می‌‌دهد. این، از شؤون قرآن و ویژگی‌های آن است… این راهی است که کسی آن را فرا روی خود قرار نمی دهد. اگر مفسران این راه را‌‌ می‌‌پیمودند، امروز چشمه سار‌های زلال قرآن و گنجینه‌های عظیم آن بیش از گذشته وآنچه اکنون هست، در دسترس ما قرار‌‌ می‌‌گرفت.)[80]

براین اساس نگریستن همراه با تفکر در همه قرآن برای پژوهشگران موضوعی از اهمیت ویژه ای برخوردار است و نادیده گرفتن و یا کم بها دادن به سیاق عام، ارزش کار آنان را به شدّت‌‌ می‌‌کاهد.

موضوع‌‌‌شناسی علمی، دومین شرط تفسیر موضوعی

درنگاه شهید صدر، حرکت تفسیری، در بررسی‌های موضوعی قرآن از متن زندگی بشر و واقعیت‌های فکری موجود درآن، آغاز‌‌ می‌‌شود و نه با انتخاب موضوعی از قرآن و آیات وابسته به آن:

(تفسیرموضوعی کار خود را با آشنایی و فرا‌گیری محصول تجربه فکری بشر و دریافت افکار و محتوای آن آغاز‌‌ می‌‌کند و آن گاه به سراغ قرآن‌‌ می‌‌رود. البته نه با این تصمیم که تجربه بشری بر قرآن تحمیل شود، یا انگیزه‌های تسلیم وکرنش قرآن در برابر دانش‌های بشری فراهم آید! بلکه هدف این است که تجربه بشری با مطالب قرآن در یک بستر پژوهشی قرار گیرد، تا نظر قرآن به گونه روشن در برابر موضوع مورد تجربه انسان آشکار گردد.)[81]

(رسالت تفسیر موضوعی درهر مرحله و درهر عصری این است که تمام میراث فرهنگی بشری و افکار و مقوله هایی که خود مفسر فرا گرفته است، با خود داشته و در پیشگاه قرآن قرار دهد تا قرآن درباره مجموعه این دست آورد‌های بشری داوری کند.)[82]

بدین ترتیب، قرآن مرجع است و درباره تجربه بشری نظر‌‌ می‌‌دهد و پا به پای افزایش تجربیات بشری تا بی نهایت ابراز نظر قرآن نیز تا بی نهایت، تداوم پیدا‌‌ می‌‌کند. و براساس تجربه انسانی، غنا، باروری وفهم صحیح قرآن میسر‌‌ می‌‌گردد.)[83]

گروهی دیگر از مفسران نخواسته‌اند تا بدین پایه موضوع‌‌‌شناسی علمی و آشنایی با علوم بشری و تجربی را درفهم قرآن دخالت دهند، ولی به ارزش آن تصریح کرده و نوشته اند:

(لیکن این معنا (غنای محتوایی قرآن و بی نیازی آن از غیر) مستلزم آن نیست که انسان با قرآن برخورد جاهلانه نماید و آنچه از علوم ومعارف که اندوخته است، آنها را ندیده بگیرد و همانند یک فرد بسیط تحصیل نکرده در حضور این کتاب الهی قرار گیرد، زیرا بین تحمیل و بین تحمّل نمودن فرق است… هرچه انسان درمدرسه جهان آفرینش از آیات کتاب تکوینی خداوند، بهره‌‌ می‌‌برد وآگاهی‌‌ می‌‌یابد، قدرت تحمّل او نسبت به آیات کتاب تدوین افزون تر‌‌ می‌‌شود.)[84]

درمیان دانشوران اهل سنت کسانی چون نویسنده (منهجیة البحث فی التّفسیر الموضوعی للقرآن الکریم)[85] و نویسنده (دستور الاخلاق فی القرآن) به این دیدگاه گرایش پیدا کرده‌اند.[86]

دخالت ندادن ذهنیتها، سوّمین شرط تفسیر موضوعی

همه کسانی که صادقانه در صدد راهیابی به دیدگاه قرآن، در زمینه‌های عقیدتی، اجتماعی، علمی بوده وهستند، ازکجرویها و نگرش‌های متعصبانه و پیشداوریها شکایت داشته اند. براین اساس، زدایش علاقه ها و دلبستگی‌های تصوری را برای مفسران موضوعی، ضروری شمرده‌اند تا دستاورد‌های آنان به غبار تفسیر به رأی و گرایش‌های مذهبی، فلسفی، اجتماعی، دلبستگی به مکتب‌های بشری، دانش طبیعی وایده وآرمان‌های مقطعی آلایش نیابد.[87]

بهره‌گیری صحیح از روایات اهل بیت(ع) در تفسیر موضوعی

تلاش برای دریافت معارف موضوعی از قرآن، همپای همه آثار ارزشمند و افق‌های روشن، گذرگاه‌های خطر خیزی نیزدارد که ازآن جمله فرو غلتیدن در تفسیر به رأی بود که یاد کردیم واز آن دست، بیگانه ماندن ازمعارف ناب اهل بیت است که اکنون بدان اشاره داریم.

بررسی و کندوکاو در متن آیات و سوره‌های قرآن و دریافت نکته‌های جدید و پرجاذبه از آیات، ممکن است این پندار را پدید آورد که نیازی به درنگ در سنّت، روایات پیامبر واهل بیت نیست! ولی حقّ این است که حتی مشروع بودن این حرکت تفسیری را ما باید از مفسران واقعی آن که پیامبر و عترت اویند، فرا گیریم. چنانکه گروهی از دانشوران بدین نکته تصریح کرده و برابری و هماهنگی دریافت‌های تفسیری موضوعی را بامعارف اهل بیت، لازم و مایه اطمینان شمرده اند.[88]

 

[1] . ازاین گونه است تعریف‌هایى که در کتاب‌های زیر آمده است:

مصطفى مسلم، مباحث التفسیر الموضوعى / 16؛ مکارم شیرازى (پیام قرآن، مدرسه أمیرالمؤمنین، 1367) 1/ 20؛ بیومى، محمد رجب، التفسیر القرآنى (مصر، المؤسسة العربیة الحدیثة) / 91؛ رومى، محمد بن عبدالرحمن، بحوث فى اصول التفسیر ومناهجه (مکتبة التوبة ، 1413) / 62.

[2] زاهر عواض، دراسات فى التفسیر الموضوعى /7 به نقل از: مباحث فى التفسیر الموضوعى / 16.

[3] . صدر، محمد باقر، المدرسة القرآنیة /23.

[4] مصطفى مسلم، مباحث فى التفسیر الموضوعى / 16 و 17؛ صدر، محمد باقر، المدرسة القرآنیة / 17.

[5] صدر، محمد باقر، المدرسة القرآنیة / 17.

[6] جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن مجید (مرکز فرهنگى رجاء، 365 ) 1/ 15.

[7] جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن مجید (مرکز فرهنگى رجاء، 365 ) 1/ 15.

[8] شهرستانى، سید هبة الدین، تنزیه التنزیل، به نقل از : خرمشاهى، بهاء الدین، قرآن پژوهى (نشر مشرق، تهران) / 323.

[9] نهج البلاغه، خطبه 133.

[10] صدر، محمد باقر، المدرسة القرآنیة / 30.

[11] العمرى، احمد جمال، دراسات فى التفسیر الموضوعى للقصص القرآنى (مصر، مکتبة الخانجى، 1406) / 50.

[12] صدر، محمد باقر، المدرسة القرآنیة / 34.

[13] دغامین، زیاد خلیل محمد، منهجیة البحث فى التفسیر الموضوعى للقرآن الکریم (عمان، دارالبشیر، 1416) / 17 ـ 18.

[14] همان/ 19.

[15] رومى، محمد بن عبدالرحمان، بحوث فى اصول التفسیر و مناهجه / 62.

[16] دغامین، زیاد خلیل محمد، منهجیة البحث فى التّفسیر الموضوعى للقرآن الکریم / 106؛ رومى، محمد بن عبدالرحمان، مباحث فى التفسیر الموضوعى / 57.

[17] جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن مجید، 1/ 36؛ ناصر مکارم، پیام قرآن، 1/ 22؛ بوکاى، مقایسه اى میان تورات، انجیل، قرآن وعلم، ترجمه دبیر، (دفتر نشر فرهنگ اسلامى)/ 269؛ سبحانى، مفاهیم القرآن؛ شرقاوى، عفت، قضایا انسانیة فى اعمال المفسرین (دارالنهضة العربیة، بیروت، 1980) / 7.

[18] دغامین، زیاد خلیل محمّد، منهجیة البحث فى التفسیر الموضوعى للقرآن الکریم / 19؛ سبحانى، جعفر، مفاهیم القرآن (قم، انتشارات توحید، 1404) 1/ 16.

[19] شرقاوى، عفت، قضایا انسانیة فى اعمال المفسرین (بیروت، دارالنهضة، 1980) 81/ 82؛ صدر محمد باقر، المدرسة القرآنیة / 37.

[20] اجنتس جولد تسهیر، مذاهب التفسیر الاسلامى، ترجمه عبدالحلیم نجار (مصر، مکتبة خانجى، 1314 هـ) / 4.

[21] طباطبایى، محمد حسین،المیزان فى تفسیر القرآن (مؤسسة مطبوعاتى اسماعیلیان) 1/ 40.

[22] طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر همدانى موسوى، (دفتر انتشارات اسلامى) 10/ 203.

[23] رشید رضا، المنار (بیروت، دارالمعرفة) 1/ 36.

[24] جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن مجید، 1/ 41.

[25] بوطى، محمد سعید رمضان، روائع القرآن (دمشق، مکتبة فارابى) / 165.

[26] رشید رضا، وحى محمدى، ترجمه محمد على خلیلى (تهران، بنیاد علوم اسلامى، 1361)؛ رشید رضا، المنار، 11/ 206 ـ 293.

[27] مصباح یزدى، محمدتقى، معارف قرآن (قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1374) / 5 ـ 20.

[28] مصطفى مسلم، مباحث فى التفسیر الموضوعى/ 22.

[29] رشید رضا، المنار 288 ـ 289.

[30] سعید حوّى، الاساس فى التفسیر (مصر، دارالاسلام، 1412) 1/ .

[31] همان، 1/ 61.

[32] همان، 11/ 6770.

[33] همان، 2/ 685.

[34] همان، 3/ 1295.

[35] همان، 3/ 1557.

[36] همان، 4/ 3518.

[37] همان، 4/ 2101.

[38] همان، 5/ 2413.

[39] همان، 5/ 2525.

[40] همان، 8/ 4163.

[41] همان، 11/ 6760.

[42] ایزوتسو در تعریف معنى‌‌‌شناسی می‌‌نویسد:

(معنى‌‌‌شناسی بدان صورت که من آن را‌‌ می‌‌فهمم، تحقیق و مطالعه اى تحلیلى درباره کلمات کلیدى زبان است به منظور آن که سرانجام جهانبینى قومى شناخته شود که آن زبان را نه تنها همچون وسیله سخن گفتن و اندیشیدن بلکه مهمتر ازآن همچون وسیله اى براى تصور کردن و تفسیر کردن جهانى که آن قوم را احاطه کرده است، به کار‌‌ می‌‌برد.) توشیهیکو ایزوتسو، خدا و انســان در قرآن، ترجمه احمد آرام (شرکت سهامى انتشار، تهـران، 1361) /4.

[43] همان / 4.

[44] همان /5.

[45] همان / 51 ـ 52.

[46] دغامین، زیاد خلیل محمد، منهجیة البحث فى التفسیر الموضوعى للقرآن الکریم/ 98.

[47] همان/ 99.

[48] همان/ 100.

[49] همان/ 102.

[50] طباطبایى، محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، 1/ 16 و 15/ 78.

[51] عبداللّه محمود شحاته، درآمدى بر تحقیق در اهداف، مقاصد سوره‌های قرآن، ترجمه محمدباقر حجتى (دفتر نشر فرهنگ اسلام، 1369) / 27.

[52] حوى، سعید، الاساس فى التفسیر، 2/ 687.

[53] دراز، محمد عبداللّه، النبأ العظیم (کویت، دارالقلم) / 142.

[54] حوى، سعید، الاساس فى التفسیر، 2/ 977 و 980 و 1270.

[55] التفسیر الموضوعى للقرآن الکریم ـ تفسیر سوره نساء (مصر ، مکتبة وهب، 1400) / 3 و 10؛ سید قطب، فى ظلال القرآن (دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1391 ) 2/ 205.

[56] دراز، محمد عبداللّه، النّبأ العظیم / 163.

[57] طباطبایى، محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، 1/ 43 و 2/ 440.

[58] حوى، سعید، الاساس فى التفسیر، 1/ 61 و 1/ 673.

[59] منهجیة البحث فى التفسیر الموضوعى للقرآن الکریم / 120.

[60] همان / 111.

[61] بوکاى، مقایسه اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر / 253 و 269

[62] الصغیر، محمد حسین على، المستشرقون و الدراسات القرآنیة (مکتب الاعلام الاسلامى، 1413 هـ)/ 72.

[63] بوکاى، مقایسه اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر (دفتر نشر فرهنگ اسلامى) / 73.

[64] عدنان شریف، من علم الطب القرآنى (بیروت، دارالعلم للملایین) / 10.

[65] . جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن مجید، 1/ 73.

[66] شهید مطهرى، آشنایى با قرآن، ( صدرا، 1372) 4/ 197.

[67] عدنان شریف، من علم الطب القرآنى / 24؛ جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن مجید.

[68] قاسمى، جمال الدین، محاسن التأویل (دارالفکر، بیروت، ط 2 1398) 1/ 325

[69] سبحانى، جعفر، منشور جاوید قرآن (کتابخانه عمومى امام أمیرالمؤمنین، 1360) 3/303؛ رومى، محمدبن عبدالرحمن، اتجاهات التفسیر فى القرن الرابع عشر، 3/ 891؛ دغامین، زیاد خلیل محمد، منهجیة البحث فى التفسیر الموضوعى للقرآن الکریم / 43.

[70] مصطفى مسلم، مباحث فى التفسیر الموضوعى / 53.

[71] جوادى آملى، عبدالله، زن در آیینه جلال وجمال (مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1371) / 51.

[72] عائشة، عبدالرحمن، التفسیر البیانى للقرآن الکریم (دار المعارف، مصر، 1388) 1/7.

[73] رومى، فهد بن سلیمان، منهج المدرسة العقلیة الحدیثة فى التّفسیر /231؛ التفسیر البیانى للقرآن الکریم، 1/ 7.

[74] همان /240.

[75] مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، 1/ 19.

[76] جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن مجید، 1/ 129.

[77] طباطبایى، محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن 1/ 3 ـ 12 ، 12 / 190.

[78] جوادى آملى، عبداللّه، تفسیر موضوعى قرآن مجید، 1/ 29.

[79] عدنان الشریف، من علم الطب القرآنى / 24.

[80] طباطبایى، محمد حسین، المیزان، 2/ 314.

[81] صدر، محمدباقر، المدرسة القرآنیة، 25 و 28.

[82] همان / 22.

[83] همان / 22 ـ 24.

[84] جوادى آملى، عبداللّه، تفسیرموضوعى قرآن مجید، 1/ 74.

[85] دغامین، زیاد خلیل محمد، منهجیة البحث فى التفسیر الموضوعى / 44.

[86] دراز، محمد عبداللّه، دستور الاخلاق فى القرآن / 17.

[87] دغامین، زیاد خلیل محمد، منهجیة البحث فى التفسیر الموضوعى / 44؛ حکیم، محمدباقر، علوم القرآن / 83؛ صغیر، محمد حسین على، دراسات قرآنیة / 36؛ دراز، محمد عبداللّه، دستور الاخلاق فى القرآن / 18.

[88] جوادى آملى، عبداللّه، زن در آینه جلال و جمال / 52.

نویسنده: علی فتحی،

فصلنامه معرفت، شماره ١٠٧

مقدّمه

در عصر حاضر، نیاز به تفسیر موضوعی بر کسی پوشیده نیست و در واقع، نیاز به آن جوشیده از نیاز به عرضه اسلام و مفاهیم قرآن به صورت «نظریه‌های نظام یافته» است. از این رو، معلوم نمودن دیدگاه قرآن کریم در میان دیدگاه‌های دیگر و موضوعات بشری، برای کسانی که جویای نظر قرآن هستند، نه تنها دارای اهمیت، بلکه امری ضروری است.

دو روش اساسی برای تفسیر قرآن برحسب اختلاف مذاهب و مکاتب و نحوه برداشت و روش کار، وجود دارد: تفسیر «ترتیبی» (گسسته یا تجزیه ای) و دیگری تفسیر «موضوعی» (پیوسته یا توحیدی). تفسیر «موضوعی» عبارت است از: کشف روشمند نظریه قرآن درباره موضوع خاصی از قرآن یا مقطعی از یک موضوع. طبق این تعریف، تفسیر موضوعیِ واژگان قرآنی و تفسیر موضوعیِ سوره‌ای هرگز نمی‌تواند بیانگر دیدگاه قرآن در هر موضوعی باشد.

ضابطه‌مندی در تفسیر شرط اساسی دست‌یابی به معارف قرآن کریم است و هر دو روش یاد شده (تفسیر ترتیبی و تفسیر موضوعی) علاوه بر معیارهای مشترک، دارای ضوابط و معیارهای خاصی است. مفسّر باید معیارهای لازم را به دقت در تفسیر خود مراعات نماید؛ چرا که بدون رعایت ضوابط و پیمودن تمام مراحل لازم و اساسی، ‌نمی‌توان به فهم درستی از قرآن دست یافت. در تفسیر موضوعی، با توجه به تعریف یاد شده، باید مراحل ذیل، به دقت، طی شود.

الف. گزینش موضوع

در قرآن مجید، موضوعات گوناگونی مطرح گردیده است. مفسّران تفسیر موضوعی نیز به انگیزه‌های گوناگون، موضوعاتی از قرآن را برای تفسیر انتخاب ‌می‌کنند. مفسّر باید پیش از هر چیز، با دقت تمام، موضوع مورد تحقیق را مشخص نماید.

در این مرحله، توجه به چند نکته اساسی ضروری است:

1ـ روشن ساختن معنای موضوع منتخب و اوصاف آن از حیث اطلاق و تقیید، تا تداخلی در مباحث صورت نگیرد. برای نمونه، محدوده بحث در هر یک از عناوین «عدالت اجتماعی در قرآن» و «عدالت الهی در قرآن» متفاوت است.[1]

2ـ تعیین دقیق قلمرو موضوع؛ باید حدّ و مرز موضوع و ابعاد آن از حیث معنا و وصف به طور کامل، مشخص گردد؛ و از نظر مفهوم، ابعاد مجهول و چهارچوب نظری شفّاف بوده و در آن هیچ ابهامی وجود نداشته باشد. مسئله محوری و ریز کردن موضوع در این مرحله، بسیار حایز اهمیت است.

3ـ موضوع موردنظر از مسائلی باشد که قرآن مجید به جوانب گوناگون آن به حد کافی پرداخته است. از این رو، ‌نمی‌توان به صرف اشاره و یا به خاطر وجود یک واژه، یک آیه و یا بخشی از آیه درباره مسئله ای، آن را به عنوان یک موضوع قرآنی برای پژوهش تعیین کرد.[2]

4ـ موضوع منتخب باید گره‌ای از مشکلات علمی یا عینی جامعه را بگشاید و فایده علمی و عملی یا یکی از آن دو را در پی داشته باشد؛ زیرا قرآن مجید، هم سیراب کننده عقول بشر است و هم راهنمای عملی انسان‌ها، و در حیطه «ارزش‌ها» و «دانش‌ها» سخن دارد. به تعبیر شهید صدر، موضوعات تفسیر موضوعی برگرفته از نیازهای جامعه بشری است و حول مسائل حیات، ایدئولوژی، جامعه، هستی و مانند آن متمرکز است.[3]

5ـ شایسته است که موضوع منتخب از موضوعات زنده و نو باشد. موضوعاتی زنده‌اند که به یکی از نیازهای کنونی انسان در عرصه حیات فکری و عملی مربوط بوده و در سرنوشت بشر و اجتماع دخیل باشد. برخی مسائل هم گرچه صبغه کهن و پیشینه تاریخی بلندی دارند، اما آدمی خود را همچنان به طرح آن مسائل نیازمند ‌می‌بیند. این مسائل برای بشر، جاودانه و زنده‌اند و زنده بودن آنها مدیون نگرشی مستحدث بدان هاست؛ موضوعاتی همچون خدا، خاتمیت، فطرت، معاد، هدف زندگی، فلسفه آفرینش، جبر و اختیار، با وجود پیشینه کهن، از مسائل جاودانه و زنده بشر به شمار ‌می‌آیند.[4]

6ـ موضوع تکراری نباشد؛ یعنی موضوعاتی که قبلا تحقیق و بررسی شده و یا قطعیت آنها ثابت گردیده، نیاز به تکرار تحقیقات ندارند. البته تکرار پژوهش درباره موضوعاتی که از متغیّرهای گوناگون مکانی و زمانی تأثیر ‌می‌پذیرند، از این قاعده مستثناست.

رعایت مشخصه‌های یاد شده در انتخاب موضوع بسیار حایز اهمیت است. اما اینکه برخی گفته‌اند: عنوان موضوع باید لزوماً واژه قرآنی صریح یا مشتق از آن باشد و نباید از آن عدول کرد و بنابراین، به جای «شورای قرآنی» ‌نمی‌توان واژه «دموکراسی» را به عنوان موضوعی قرآنی مطرح کرد،[5] سخنی قابل دفاع نبوده و ناشی از نگرش سطحی و نگارش معجمی به موضوعات قرآنی و برداشت ناصواب از تفسیر موضوعی است. تفسیر موضوعی ـ چنان که بیان شد ـ کشف نظریه قرآن درباره موضوعی است که قرآن در حدّ قابل توجهی بدان پرداخته، خواه لفظ آن موضوع در قرآن آمده باشد یا نیامده باشد. بنابراین، هیچ اشکالی ندارد واژه‌هایی مانند «دموکراسی» برای تحقیق در تفسیر موضوعی انتخاب شود. تفسیر موضوعی در واقع، گفتوگو و محاوره با قرآن و به سخن درآوردن آن است، آن هم به گونه‌ای فعّال با کاربرد هدفدار متن قرآن به منظور کشف حقیقتی از حقایق بزرگ زندگی. امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرماید: «ذلک القرآن فاستنطقوه….»[6] واژه «استنطاق» (باز پرسیدن و به سخن درآوردن)، شگفت انگیزترین تعبیر در زمینه تفسیر موضوعی است که خود، گفتوگو با قرآن کریم و طرح مشکلات در پیشگاه این کتاب آسمانی به منظور یافتن پاسخ‌ها و راه حل‌های قرآنی برای آنها محسوب ‌می‌شود.[7] بر اساس این دیدگاه عمیق و صحیح، دامنه انتخاب موضوعات و به تبع آن، عناوین آنها بسیار وسیع‌تر خواهد بود. بنابراین، فرقی ‌نمی‌کند که موضوع موردنظر از خارج قرآن، و از مسائل عینی برگرفته شده باشد، یا از خود قرآن.

قرآن کریم به موضوعات فراوانی پرداخته است. برای نمونه، استاد شهید مطهّری فهرستی از سرفصل‌ها و موضوعات محوری کلیات را برشمرده است تا پژوهندگان مباحث قرآنی را به موضوعات عمده و قابل توجه رهنمون سازد.[8] شهید سید محمّدباقر حکیم نیز فهرستی اجمالی از موضوعات قرآنی در کتاب علوم قرآنی خود ارائه نموده است.[9]

نکته: در مرحله گزینش موضوع، علاوه بر آنچه گذشت، موارد دیگری نیز هست که رعایت آنها بر غنای هرچه بیشتر پژوهش ‌می‌افزاید؛ از جمله:

الف. ادراکی بودن موضوع؛ بدین معنا که مفسّر آن موضوع را با تمام وجود ادراک کرده باشد. در غیر این صورت، جهت گیری و هدف پژوهش برای وی مبهم خواهد بود.

ب. بسیط بودن موضوع؛ سزاوار است موضوع حالت ترکیبی نداشته باشد؛ زیرا در موضوعات ترکیبی، دست یابی به یک نتیجه و نظریه واحد چندان آسان نیست،[10] و در صورتی که موضوع منتخب، یک واژه و اصطلاح قرآنی باشد، ابتدایی‌ترین شیوه در گردآوری آیات، گزینش بر اساس لفظ آن، به روش معجمی و یافتن واژه‌های مشابه ـ و تمامی مشتقّات آن ـ مترادف و متضاد است که در فهم دقیق معنای موضوع و تبیین ابعاد گوناگون آن، نقش فراوان دارد. گرچه نباید به آن اکتفا کرد ـ زیرا بسیاری از آیات مربوط به موضوع با این روش مورد غفلت قرار ‌می‌گیرد ـ اما اساساً این روش در هیچ پژوهش معنایی، کفایت ‌نمی‌کند و تنها برای تحقیقاتی کارآمد است که بر مبنای فراوانی یک یا چند واژه و نتیجه گیری و یا برای اطمینان بیشتر از جمع‌آوری آیات مربوط پس از بررسی محتوایی قرآن صورت ‌می‌گیرد.

ب. مطالعه اکتشافی

سرآغاز پژوهش موضوعی و مواد اولیه آن، گردآوری آیات است. نوع گزینش آیات و یا فرازهای مرتبط، در باروری نظریه نهایی قرآن، نقش اساسی دارد. از این رو، گردآوری آیات مرتبط، شرط لازم ارائه نظر قرآن درباره هر موضوع است. برای نیل به این مقصود، عمل به چند نکته ضروری است:

  1. گردآوری همه آیات (نفیاً و اثباتاً)[11]

هر پژوهشی برای اینکه به نتیجه صحیح برسد، باید مواد اولیه (اطلاعات) آن، کامل و کافی باشد. در غیر این صورت، منجر به تعمیم‌های ناروا و نتایج نادرست خواهد شد. ضرورت این مسئله در پژوهش‌های موضوعی قرآن، بسیار روشن است؛ چرا که تفسیر موضوعی در صدد ارائه نظر قرآن کریم، این وحی الهی است، که در سرنوشت میلیون‌ها انسان تأثیرگذار است.

داده‌های اولیه در تفسیر موضوعی، آیات مرتبط با موضوع است و از این رو، بررسی هر موضوع از نظر قرآن، محتاج استقرای کامل و احصای آیات متعلّق به موضوع منتخب است. البته آیاتی که با بیانی صریح به موضوع پرداخته باشد، در اولویت قرار دارد. ولی در این مرحله، از آیات احتمالی و همچنین هر آیه یا فرازی که به نوعی مرتبط با موضوع باشد نیز نباید غافل شد. در غیر این صورت، ممکن است نظریه‌ای به قرآن نسبت داده شود که ناصواب و چه بسا منجر به تحریف موضع قرآن نسبت به موضوع منتخب گردد.[12]

  1. گردآوری بر اساس محتوای آیات

برای کشف نظر قرآن در یک موضوع، اعتماد به معجم‌های موضوعی و فرهنگ الفاظ به تنهایی کافی نیست؛ چرا که گاهی آیات در عین ارتباط معنایی، لفظ مشترکی ندارند. از این رو، در گردآوری آیات، تنها نباید به ظواهر و الفاظ مشابه اکتفا شود، بلکه باید به مفاهیم آیات توجه نمود و آیاتی را انتخاب کرد که مفاهیم آنها با هم مرتبط و معانی آنها دارای وحدت موضوعی یا حکمی باشند.

  1. دقت در گزینش آیات

گزینش دقیق آیه‌ها و فرازها از شروط اساسی در پژوهش موضوعی قرآن است. گردآوری آیات بدون دقت کافی کارآیی چندانی ندارد. اعمال دقت در این مرحله، زمینه را برای مراحل بعدی، تفسیر، جمع‌بندی و در نهایت، ارائه نظریه فراهم ‌می‌کند. در این زمینه، توجه به نکات ذیل، مؤثر است:

اول. از جمع‌آوری آیات غیر مرتبط با موضوع، باید اجتناب کرد؛ وجود هر آیه یا فراز بی‌ارتباط، موجب تحریف نظر قرآن خواهد بود. از سوی دیگر، غفلت از آیات مرتبط با موضوع ـ هرچند در حد بسیار کم ـ ممکن است در مواردی منجر به «تفسیر به رأی» شود که آن هم باهر نوع تبیینی، باطل و منهیٌ عنه است.

تشخیص میزان ارتباط آیات با موضوع، نیازمند تخصص، معلومات قرآنی و تفسیری کافی، مطالعه عمیق آیات به شیوه «قرآن به قرآن» و تفکر نظام‌مند است. درست به همین دلیل، گزینش آیات پیرو ذهنیت پژوهشگر موضوعی قرآن است و برخی از آیاتی که از نظر یک مفسّر، کاملا مرتبط است و به همین دلیل، توسط وی ضبط ‌می‌گردد، از نظر دیگری، بی‌ربط ‌می‌نماید و فرو گذاشته ‌می‌شود. برای نمونه، آیاتی که شهید سید محمّدباقر صدر از آنها در باب سنّت‌های تاریخی یا عناصر جامعه بهره برده است، چه بسا از نظر برخی دیگر، بی‌ارتباط قلمداد گردد، و یا مواردی را که علّامه طباطبائی، در تفسیر آیاتی مدّنظر قرار داده با آیاتی که دیگران در تفسیر همان آیات آورده‌اند، متفاوت است. پیچیدگی و دشواری تفسیر موضوعی در این مرحله، کاملا عینی است؛ هر قدر ذهن پژوهشگر موضوعیِ قرآن دقیق‌تر و با آیات گوناگون قرآنی مأنوس‌تر باشد و در پرتو نظریه‌ها و الگوهای معرفتی سازمان یافته‌تر باشد، در بصیرت و گزینش آیات مرتبط از غیر آن، موفق‌تر خواهد بود.

دوم. از پاره پاره کردن آیات و یک آیه باید پرهیز کرد. در استفاده از فرازهای آیات، باید ادلّه، قراین و شواهد کافی ارائه داد و بدون دلیل و قرینه، ‌نمی‌توان آیه یا آیاتی را تقطیع کرد.[13]

ج. رعایت ترتیب آیات بر حسب زمان نزول آنها در صورت امکان[14]

گرچه رعایت این مسئله در بیشتر موضوعات قرآن ممکن نبوده و یا ضروری نباشد، ولی در برخی موارد، از قبیل احکام شرعی در نسبت دادن نظری به قرآن تأثیر بسزا دارد؛ همانند احکامی که به تدریج تشریع گردیده‌اند؛ مانند: آیات حرمت خمر و ربا. این امر ‌می‌تواند در تشخیص آیات ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مطلق و مقید، و عام و خاص و به طور کلی، در نحوه تفسیر آیات راهگشا باشد. ترتیب آیات برحسب زمان نزول (و مکی و مدنی بودن آنها) از این جهت نیز مهم است که اغلب آیاتی که در مکّه نازل شده مربوط به مبانی اساسی و کلی شریعت است و آیات مدنی حدود و جوانب دیگر تشریع را به طور معیّن و مشخص بیان ‌می‌کند.[15] نیز شناخت آیات مکّی و مدنی مرتبط با موضوع منتخب و ملاحظه فضای نزول آیات، منجر به شناخت هرچه بهتر روش قرآن در طرح موضوعات گوناگون اعتقادی، اخلاقی و عبادی ‌می‌گردد. از این رو، تأمّل و دقت نظر در مکّی و مدنی بودن آیات در تفسیر موضوعی، یک امر ضروری است.[16]

ممکن است کسانی تفسیر موضوعی را آزاد از قیود زمان، مکان و محدویت‌های عبارتی بدانند و بر این باور باشند که خصوصیات زمانی و مکانی آیات در تفسیر موضوعی، الغا ‌می‌شود و لبّ معانی به دست آمده به صورت نظریه ارائه ‌می‌گردد.[17] بر این اساس، ترتیب آیات بر حسب نزول، محل تأمّل و مناقشه است؛ ولی این مطلب نادرستی است که تفسیر موضوعی آزاد از قیود زمان و مکان است. اگر مقصود معنایی مشابهِ مورد مخصّص نیست یا سبب نزول موجب انحصار نیست، در تفسیر ترتیبی نیز چنین است. و اگر به معنای آن باشد که نظریه علمی، زمان و مکان ندارد کلیّت هم ندارد و در میان نظریات علمی نیز موارد مقیّد یافت ‌می‌شود. به هر حال، در خصوص آیات، اگر ترتیب نزول را بتوان اثبات کرد، بسیار مهم است، ولی سخن بر سر اثبات زمان و مکان نزول اکثر قریب به اتفاق آیات با تکیه بر شأن نزول هاست؛ زیرا اعتبار آنها مورد تردید است؛ اما در عین حال، توجه به آنها و نسبت سنجی میان آنها و عبارات، شواهد و ظرافت‌های آیات در ساختن نظریه قرآنی (فرضیه) ارزشمند است، هرچند پشتوانه تأیید نظریه، قطعیات آیات است.

د. تفسیر ترتیبی تمام آیات گردآوری شده

روشن است که در این مرحله، باید اصول حاکم بر تفسیر، شرایط و ضوابط آن به دقت رعایت گردد؛ چرا که تفسیر ترتیبی، زیربنای اصلی تفسیر موضوعی است و از این رو، هرگونه کاستی و خطا در این مرحله به نادرستی تفسیر موضوعی ‌می‌انجامد؛ چرا که تفسیر موضوعی یک گام پس از تفسیر ترتیبی و گامی پیشرفته‌تر از آن است. از این رو، تفسیر ترتیبی مقدّمه تفسیر موضوعی، و تفسیر موضوعی متأخّر از آن است. و چون دامنه بحث در تفسیر ترتیبی، محدود و هدف آن کشف مراد آیات قرآن ـ نه بیان نظریه جامع قرآن ـ است، ‌نمی‌تواند به تنهایی بیانگر دیدگاه جامع قرآن در یک موضوعی باشد. اما پیش نیاز اساسی روش موضوعی است. بنابراین، مفسّر باید پس از آشنایی با مضمون آیات و با سرمایه تفسیر ترتیبی، به سراغ تفسیر موضوعی برود.

در تفسیر ترتیبی نباید از توجه به جغرافیای آیات غفلت ورزید؛ چرا که چهره موجود قرآن کریم، که آیاتش با ترتیب خاص خود، بسان «خط و خال و چشم و ابروست»، در جایگاه نیکوی خود قرار گرفته و باید پرده از رخ زیبای چنین چهره‌ای به یک سو نهاد که چرا فلان کلمه و یا جمله و یا آیه پیش از دیگر کلمات و جمله‌ها و آیات سامان گرفته است.[18] توجه به نظم و ترتیب حاکم، دقت در شیوه بیانی قرآن و ملاحظه ارتباط و تناسب آیات و سور، در این مرحله اهمیت فراوان دارد. پس از فهم صحیح هریک از آیات، ‌می‌توان نکات قابل استفاده در موضوع منتخب را گردآوری کرد.

همچنین برخی از پژوهشگران قرآنی پس از مرحله جمع‌بندیآیات جمع‌آوری شده، مراحل دیگری (مرحله جمع‌آوری روایات و به دست آوردن نظر معصومان (علیهم السلام) در آن زمینه و مرحله جمع‌بندیآنها) را نیز جزو مراحل تفسیر موضوعی برشمرده‌اند.[19] اما به نظر ‌می‌رسد بحث مربوط به گردآوری و جمع‌بندی روایات وارد شده از جمله مراحل تفسیر موضوعی نباشد، مگر به این معنا که در تفسیر ترتیبی آیات جمع‌آوری شده، روایات ذیل آن نیز مدّنظر قرار گیرد که در آن صورت نیز در همین مرحله ـ یعنی مرحله تفسیر ترتیبی ـ به عنوان قرینه‌های منفصل در فهم و تفسیر آیات مورد استفاده قرار ‌می‌گیرند. البته اگر بخواهیم نظری را به قرآن و عترت ـ هر دو ـ نسبت دهیم، باید تمام مراحل مذکور در تفسیر موضوعی را در روایات نیز مراعات نماییم و سپس با محوریت و اصالت دیدگاه قرآن، نظریه به دست آمده از روایات را بر آن عرضه نموده، دیدگاه نهایی را ارائه دهیم. شاید سخن آن محقق ارجمند ناظر به همین معنا باشد.

بهترین روش تفسیر ترتیبی «تفسیر قرآن به قرآن» است؛ زیرا مسیر عبور از آیات جمع‌آوری شده به یافته‌های نو، تفسیر قرآن به قرآن است. مراد از «تفسیر قرآن به قرآن»، فهم جمعی آیات قرآن و تبیین برخی از آیات فرعی به وسیله آیات اصلی و محوری[20] و کشف روشمند ارتباط معنایی آیات قرآن است. در این مرحله، باید ابتدا فهم جمعی آیات گردآوری شده را به دست آوریم و سپس میان مطالب فهم شده، جمع‌بندیمنطقی صورت گیرد؛ به این معنا که آیات جمع‌آوری شده ـ نه هر کدام به تنهایی، بلکه تا آنجا که میان آنها پیوندی ‌می‌توان یافت ـ مرتبط با یکدیگر ملاحظه شوند و از میان آنها، مطلق به مقیّد، متشابه به محکم و عام به خاص ارجاع داده شود و آیات ناسخ و منسوخ از هم جدا گردند تا در فهم و تفسیر دیدگاه قرآن، خطایی صورت نپذیرد. مواردی هم که در ابتدای نگاه، موهم تناقض و اختلاف ‌می‌نماید، شناسایی و جمع منطقی و عرفی آن ارائه گردد. در تفسیر قرآن به قرآن، سه امر اساسی باید مراعات گردد:

  1. ملاحظه قراین پیوسته آیات: قراین پیوسته متصلْ به کلام و پیوند خورده به آن است. این قراین از ابتدا در دلالت الفاظ و عبارات بر مقصود، ایفای نقش ‌می‌کند و مراد گوینده را تعیین ‌می‌نماید و به قراین لفظی و غیر لفظی تقسیم ‌می‌گردد.
  2. تکیه بر اصل سیاق: «سیاق» به عنوان تنها قرینه لفظی پیوسته، عبارت است از: ساختاری کلی که بر مجموعه‌ای از کلمات یا جملات و یا آیات سایه ‌می‌افکند و در فهم مراد خداوند از آنها، تأثیر فراوان دارد.
  3. توجه به قراین ناپیوسته: در برابر قراین پیوسته، قراینی وجود دارد که از کلام جداست، ولی در فهم بهتر مراد خداوند، نقش دارد.[21]

نکته: بی‌دقتی در گزینش آیات، مصداق «ضرب قرآن به قرآن» ‌می‌گردد که این گونه برخورد با آیات قرآن، بر اساس روایات مأثوره، مردود شمرده شده است: «ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلاکفر.»[22] و «ضرب قرآن» به این معناست که هماهنگی آیات برهم زده شود، ارتباط میان ناسخ و منسوخ، پیوند تخصیصی عام و خاص، رابطه تقییدی مطلق و مقیّد و پیوستگی صدر و ذیل آیات نادیده گرفته شود و هر آیه‌ای بدون مناسبت، با آیات دیگری پیوند داده شود، به گونه‌ای که معنای آیات از مسیر اصلی خود خارج گردد.[23]

هـ . سازمان‌دهی مجموعه مطالب

پس از احاطه بر مفاهیم آیات به طور مجموعی، نوبت به سازمان‌دهی مجموعه مطالب به دست آمده ‌می‌رسد. مطالب به دست آمده از آیات جمع‌آوری شده وقتی ‌می‌تواند مقدّمات نظریه‌ای را تشکیل دهد که قبلا سازمان‌دهی شده باشد؛ زیرا سازمان‌دهی مجموعه مطالب به دست آمده مقوّم و اساس ارائه نظریه است. در این مرحله، باید عناصر محوری مشخص باشد و موضوعات مربوط استخراج شود و دیگر عناوین فرعی بر پایه آنها تفسیر گردد. این ترتیب و سازمان‌دهی با ملاحظه رابطه منطقی بین عناصر صورت ‌می‌گیرد.

و. ارائه نظریه

تئوری (نظریه) در لغت، به معنای اندیشیدن و تحقیق آمده و از «تئوریای» یونانی گرفته شده است.[24] با گسترش علوم، این واژه نیز توسعه یافته و به اندیشیدن و تحقیق و نظریه پردازی درباره هر مسئله‌ای اطلاق شده است.

در خصوص تعریف «نظریه»، وحدت نظر وجود ندارد. در این مقال، تنها به ذکر یک نمونه، که به حقیقت نظریه نزدیک‌تر است، اکتفا ‌می‌شود: «نظریه، همنگری جامع قضایای متعدد در قالب یک مجموعه پیوسته و منطقی است که به کمک آن، ‌می‌توان برخی از پدیده‌ها را تبیین کرد.» این تعریف به حقیقت نظریه نزدیک‌تر است.[25]

مفهوم نظریه در تحقیقات علمی، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. برداشت دوگانه‌ای از این مفهوم وجود دارد: یک برداشت عامیانه است که به جای «نظر» به کار ‌می‌رود. دوم برداشت صحیح و علمی از این مفهوم است؛ بدین معنا که نظریه جنبه تبیینی دارد و بنیاد هر فعالیت علمی را تشکیل ‌می‌دهد.[26]

ویژگی‌های نظریه

به طور کلی، ‌می‌توان گفت: یک نظریه علمی مقبول دارای ویژگی‌های ذیل است:

1ـ مبیّن پدیده یا روابط علّی و معلولی بین پدیده‌ها و متغیّرهاست.

2ـ از ترکیب مفاهیم، قضایا و قوانین ویژه خود، که به صورت نظام یافته درباره یک واقعیت به وجود ‌می‌آید و یک مجموعه واحد را تشکیل ‌می‌دهد، حاصل شده است.

3ـ قدرت پیش بینی و آینده‌نگری دارد؛ زیرا ماهیت شیء یا رابطه بین متغیّرها را بیان ‌می‌کند.

4ـ نظریه باید کلی باشد و بر تمام مصادیق خود تطبیق کند؛ وجود حتی یک مورد تناقض، ارزش آن را از بین ‌می‌برد.

بنابراین، نظریه باید قابلیت تعمیم و فراگیری داشته باشد، گرچه تعمیم این ویژگی به همه نظریات علمی صحیح نیست.

5ـ دقیق، روشن و مشخص بیان شود و دو پهلو نباشد.

6ـ با سایر نظریه‌های علمی مسلّم و قطعی و نیز امور بدیهی، در تضاد و تعارض نباشد.

7ـ قابلیت داوری و ارزیابی تجربی را دارا باشد. در نظریه تجربی و علمی، این ویژگی مورد پذیرش است؛ چنان که معمولا در نظریه‌های علمی، نظریه‌های موجود در قلمرو تجربه را مطرح ‌می‌کنند؛ ولی اندیشمندان مسلمان و موحّد، نظریه‌های فراتجربی را در حوزه دین ‌می‌پذیرند. همچنین در حوزه علوم عقلی و انسانی، این ویژگی فراگیر نیست؛ زیرا عمده نظریه‌های دینی، علوم عقلی و انسانی، فراتجربی است و قلمرو عمده نظریه‌های قرآنی، فراتر از دایره علوم تجربی است. از این رو، ویژگی یاد شده از جانب بسیاری از اندیشمندان پذیرفته نشده است. بنابراین، تجربه داوریِ تجربی نه انحصاری است و نه در همه معارف ‌می‌توان داوری تجربی داشت.

مراد از «نظریه» در تفسیر موضوعی عبارت است از: کشف پیوند کلی آیات یک موضوع در سراسر قرآن، و ارائه نظریه واحد از آن مجموعه، به گونه‌ای که ویژگی‌های کلی نظریه را هم داشته باشد.

در نظریه‌پردازی قرآنی، توجه به چند نکته اساسی، ضروری است:

  1. تعیین چهارچوب کلی نظریه از خود قرآن: به این معنا که نظریه قرآنی باید طبق اصول کلی و خدشه‌ناپذیر خود قرآن، ارائه گردد. از این رو، ‌نمی‌توان یک نظریه خاص بیرونی را محور دیدگاه‌های قرآنی قرار داد.
  2. پرهیز از دخالت هرگونه گرایش و پیش داوری در نظریه: در این مرحله، نظریه ارائه شده، باید آیینه تمام‌نمای آیات مرتبط با آن باشد، نه اینکه ما یک نظریه‌ای را از پیش خود یا از دیگران ارائه نماییم و آیات را بر اساس آن تبیین کنیم، که در این صورت، مسلّماً از مصادیق بارز «تفسیر به رأی» و «تحمیل نظریه بر قرآن» خواهد بود.[27] به هر حال، دخالت پیش‌فرض‌های ذهنی و سلایق شخصی نه تنها از منظر شرع، بلکه از نظر عقل و هرمنوتیک عقلانی نیز امری ناپسند است.[28]

نمی‌توان معتقد شد که قرآن و سنّت را، چه از لحاظ مفاهیم و مفردات و چه به لحاظ قضایای تصدیقی آن در پرتو نظریات غیردینی ـ که بیشتر آنها صبغه ظنّی دارند ـ ‌می‌فهمیم و آن نظریات و فرضیه‌های علمی جدید فهم ما را از الفاظ کتاب و سنّت تغییر ‌می‌دهد؛[29] زیرا الفاظ کتاب ظهوراتی دارد که بدون تکیه بر علوم تجربی و سایر معارف بشری، حجت است. وانگهی، علوم تجربی و فرضیات علمی، که ظنّی است، ‌نمی‌تواند در ظهورات الفاظ و قضایای تصدیقی تصرف نماید.

بر اساس دیدگاه مزبور، اگر امروز نظریه‌های علمی، انسان را از نسل میمون معرفی ‌می‌کند، باید همه جا در آیات قرآن «انسان» را این گونه بفهمیم، و اگر در آینده مطلب دیگری گفتند، باید انسان را در قرآن به گونه دیگری بشناسیم!

و حال آنکه این گونه تفسیر در واقع، به کامل‌ترین و وسیع‌ترین نوع، «تفسیر به رأی» است؛ چرا که وقتی گفتیم فهم کتاب و سنّت همه جا مبتنی بر فهم‌های دیگر بشری و علوم تجربی و فرضیه‌های علمی است، که ظنّی و نقدپذیر است، التزام به تفسیر به رأی گریزناپذیر ‌می‌گردد، در حالی که تفسیر به رأی از نظرگاه عقل و شرع، ممنوع و حرام است.[30]

  1. سازگاری با سایر مسلّمات و نظریه‌های قطعی قرآنی و اسلامی: همان‌گونه که در ویژگی‌های نظریه گفته شد، نظریه نباید با سایر مسلّمات و بدیهیات در تضاد و تعارض باشد. بنابراین، نظریه حاصل از تفسیر موضوعی نباید با دیگر نظریات مسلّم و قطعی اسلامی، قرآنی و عقلی، ناسازگار باشد؛ زیرا سراسر قرآن با یکدیگر هماهنگ است: (وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِاللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً.) (نساء: 82)

ناگفته نماند که هیچ ضرورتی ندارد نظریه قرآنی حتماً با دیگر نظریه‌های علمی، اجتماعی، اخلاقی و حقوقی هماهنگی داشته باشد؛ چرا که بیشتر این نظریه‌ها غیرقطعی و احیاناً در حد یک فرضیه هستند. اما نظریه‌های قرآنی، در صورت رعایت دقیق ضوابط و شرایط در همه مراحل آن، به طور عموم ‌می‌توانند قطعی بوده باشند.

  1. التزام کامل به عناصر قرآنی: در پژوهش موضوعی قرآن، باید تا آخر، سایه به سایه آیات قرآن حرکت کرد و نباید از قلمرو قرآن خارج شد؛ چرا که فرض ما تفسیر موضوعی قرآن و کشف نظریه آن درباره موضوع خاصی است، نه ارائه نظریه حتی اسلام و مانند آن.[31]
  2. تأمّل و تأنّی تام و کافی پیش از ارائه نظریه: در ارائه نظریه، نباید شتاب کرد، بلکه باید در مراحل طی شده، تأمّلی دوباره داشت.[32] و دقت کرد که آیا نظریه ارائه شده ویژگی‌های کلی نظریه ـ مانند کلیّت و نداشتن مورد نقض ـ را داراست؟
  3. بررسی امکان نظریه‌پردازی‌های هستی شناختی و ارزشی: بر خلاف نظر برخی، نظریه‌ها لزوماً، به ویژه نظریه‌های قرآنی، هستی‌شناسانه نیست، بلکه ارزشی هم ‌می‌تواند باشد. هر کدام از این دو با سه رویکرد قابل ارزیابی است: 1. کارکردی؛ 2. علّی؛ 3. غایی. این موارد در جای خود، قابل بحث و بررسی است.

ز. تعیین موارد قطعی مرتبط با موضوع

در این مرحله، مجموعه دلالت‌های مرتبط با موضوع، استخراج، و مفادهای قطعی آیات یا فرازهای مربوط تعیین ‌می‌گردد و همین قطعیات، مبنای نظریه قرار ‌می‌گیرد.

ح. سنجش نظریه

ارزیابی و سنجش نظریه، دو مرحله متمایز و مهم دارد: ارزیابی پیشین و ارزیابی پسین.

  1. سنجش پیشین: هر چه مطالعه پیشین، دقیق‌تر و جامع‌تر انجام گیرد، نظریه مصاب‌تر خواهد بود. این ارزیابی، از آغاز انتخاب موضوع تا هنگام ارائه نظریه است و همه ابعاد و اضلاع موضوع را ـ در تمام مراحل ـ شامل ‌می‌شود؛ به این معنا که پژوهشگر موضوعی، تمام مراحل یاد شده را ارزیابی ‌می‌کند:

الف. ارزیابی مرحله انتخاب موضوع که آیا شاخص‌های ذکر شده را داراست، یا نه؟

ب. سنجش آیات جمع‌آوری شده و ارزیابی مرحله گردآوری آیات نقش عمده‌ای در بهره‌وری سایر مراحل پژوهش موضوعی دارد. آیات جمع‌آوری شده باید از حیث کفایت، دقت، روشنی ارتباط با موضوع منتخب و سایر ویژگی‌ها، ارزیابی گردد.

ج. ارزیابی پردازش و تفسیر آیات و ارزیابی منطق پژوهش، اهمیت فراوانی در توفیق مرحله تحلیل دارد. آیا ضوابط و قواعد تفسیر، به دقت رعایت شده است؟

  1. ارزیابی پسین: مراد از «ارزیابی پسین» آن است که پژوهشگر موضوعی پس از ارائه نظریه قرآن درباره آن موضوع، آن را در دو مرحله ذیل، ارزیابی کند:

الف. رویکرد مثبت: در این رویکرد، باید ارتباط مجموعه معلومات را مشخص کنیم؛ بدین صورت که آیا این نظریه مجموعه موارد یاد شده را پوشش ‌می‌دهد و با همه آنها سازگار است یا نه؟ در این مرحله، یک مورد نقض نیز نظریه را باطل ‌می‌کند، و در صورتی که قابل تعدیل باشد باید تعدیل گردد، وگرنه ارزش نظریه‌ای نخواهد داشت.

ب. رویکرد منفی: در این مرحله، باید توجه کرد که در صورت نبود این نظریه، تناسب دیگری در بین نباشد و مجموعه حاضر کاملا بی‌ربط باشد.

نکته مهم در این مرحله، توجه دوباره به نظریه ارائه شده است که باید از دایره آراء شخصی بیرون باشد و حتی از جمله مباحث علمی جدید منطبق با آیات قرآن نباشد، و گرنه یا «تفسیر به رأی» و یا «تطبیق آیات با علوم جدید» و در نهایت، یک «دیدگاه تحمیلی بر قرآن» خواهد بود. تفسیر موضوعی بیانگر رویکرد قرآن نسبت به موضوعی خاص یا مسئله‌ای از مسائل و واقعیات خارجی است و نه تطبیق دهنده مباحث علوم روز با آیات قرآن. بنابراین، نظریه قرآنی باید برآمده از زلال وحی الهی باشد تا بتواند به عنوان دیدگاه قرآن مطرح گردد. البته در مرحله ارائه نظریه، گاه ‌می‌توان مستقیماً اصل نظریه را از یک یا چند آیه و یا از یک یا چند فرازی از یک آیه یا تعدادی آیات به دست آورد؛ ولی در هر صورت، باید مراحل یاد شده را به دقت طی نمود تا بتوان آن را به عنوان نظریه قرآن مطرح کرد.

ط. ارائه نظریه نهایی

پس از طی مراحل یاد شده، پژوهشگر موضوعی با بررسی نظریه و ارتباط آن با موارد قطعی و عناصر سازمان یافته، نظریه قرآن کریم را در ارتباط با موضوع منتخب ارائه ‌می‌نماید. اگر موضوعی در قرآن با رعایت دقیق مراحل یاد شده تحقیق گردد، ‌می‌تواند یک تحقیق نسبتاً کامل و بیانگر دیدگاه قرآن مجید باشد. این دیدگاه ‌می‌تواند معیار و میزان دیگر دیدگاه‌ها در آن زمینه نیز قرار گیرد.

نکته: در پایان، یادآوری چند مطلب ضروری ‌می‌نماید:

اول. رعایت حزم و احتیاط معقول: هرچند با رعایت دقیق ضوابط و با تدبّر و استمداد از قرآن و عترت، ‌می‌توان از طریق تفسیر موضوعی، پاسخی کامل، خدشه‌ناپذیر و متناسب با هر زمان ارائه داد، ولی با این همه، با توجه به وسعت و ژرفای معارف والای قرآنی و بضاعت ناچیز بشر، احتمال اینکه مفسّر موضوعی از دست یابی به ژرفای بحر عمیق قرآن بی‌بهره بماند، بعید نیست؛ چرا که «کتاب اللّه بحره عمیقٌ، و فهمه دقیقٌ، لا یصل إلی فهمه إلاّ من تبحّر فی العلوم، و عامل اللّه بتقواه فی السّرّ والعلانیة، و أجله عند مواقف الشبهات.»[33] از این رو، به طور طبیعی دقت و احتیاط معقول اظهارنظر و نظریه پردازی در وحی را ‌می‌طلبد. به دلیل آنکه تفسیر موضوعی در صدد ارائه نظر قرآن (وحی الهی) است، باید در تمام مراحل، به ویژه در مرحله ارائه نظریه نهایی، حزم و احتیاط به طور کامل و معقول رعایت گردد.

دوم. ضرورت آگاهی از دیگر علوم و پژوهش‌های انسانی و تجربی مرتبط با موضوع: بی‌تردید، آگاهی از پژوهش‌های دیگر مرتبط با موضوع، راه را برای درک معارف بلند قرآن کریم هموار ‌می‌سازد. و این غیر از دخالت آنها در نظریه‌پردازی است. همان‌گونه که گفته شد، هرنوع دخالت بیرونی و پیش داوری مخل نظر ناب قرآن مجید خواهد بود.

سوم. حضور ذهن پیوسته با موضوع در تمام مراحل: در سراسر جریان پژوهش موضوعی، باید سعی کنیم بر مفاهیمی که از بررسی آیات قبلی به دست آورده‌ایم، تسلّط کامل و حضور ذهن داشته باشیم و سؤالاتی را نیز که برایمان مطرح شده است، همواره تا آخر کار به یاد داشته باشیم. بدین‌سان، ‌می‌توان به نظم‌ها و هماهنگی‌هایی که بین آیات قرآن وجود دارد، به آسانی پی برد.

سایر منابع

1ـ محمد بسام الشویکی، ابحاث فی التفسیرالموضوعی، دمشق، دارالعصمیة، 1422 ق.

2ـ احمد جمال العمری، دراسات فی التفسیرالموضوعی للقصص القرآنی، قاهره، مکتبة الخانجی، 1406 ق.

3ـ روش‌های تحقیق در علوم تربیتی و رفتاری، ترجمه حسن پاشا شریفی و نرگس طالقانی، چ سوم، تهران، رشد، 1369.

4ـ احد فرامرز قراملکی، روش‌شناسی مطالعات دینی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1380.

5ـ فرامرز رفیع‌پور، کندوکاو و پنداشته‌ها، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1367.

6ـ کارل ریمون پوپر، منطق اکتشاف علمی، ترجمه سیدحسین کمالی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1370.

7ـ تقی آزاد ارمکی، نظریه در جامعه‌شناسی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375.

 

[1]. حبیب اللّه زارعی، «تفسیر موضوعی؛ پیشینه، اقسام و روش‌ها»، مجله معرفت، ش 96 (آذر 1384)، ص17.

[2]. عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن در قرآن، چ دوم، قم، اسراء، 1378، ج 1، ص 393ـ396.

[3]. سید محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنیة، دارالکتاب الاسلامی، 1424 ق، ص 17.

[4]. سید هدایت جلیلی، روش شناسی تفاسیر موضوعی، تهران، کویر، 1372، ص 187.

[5]. عبدالستار فتح اللّه سعید، المدخل الی التفسیرالموضوعی، ط. الثانیه، قاهره، دارالتوزیع و النشر الاسلامیه، 1406 ق، ص 59.

[6]. نهج البلاغه، تحقیق محمّد عبده، بیروت، الدار الاسلامیه، 1412 ق، خ 151، ص 257.

[7]. ر.ک. محمّدباقر صدر، سنّت‌های اجتماعی و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهری، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1369، ص 49ـ50.

[8]. مرتضی مطهّری، مجموعه آثار، چ هشتم، تهران، صدرا، 1378، ج 2، ص 218 / سیدموسی صدر، «فهم قرآن از دیدگاه شهید مطهّری»، مجله پژوهش‌های قرآنی، ش 17 و 18 (بهار و تابستان 1378)، ص 23.

[9]. سید محمّدباقر حکیم، علوم قرآنی، ترجمه محمّدعلی لسانی فشارکی، تهران، تبیان، 1378، ص 364ـ367.

[10]. محمدرضا حافظ نیا، مقدّمه‌ای بر روش تحقیق در علوم انسانی، چ دهم، تهران، سمت، 1383، ص 88.

[11]. عبداللّه جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، چ چهارم، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1374، ص 51.

[12]. زیاد خلیل محمّد الدغامین، منهجیة البحث فی التفسیرالموضوعی للقرآن الکریم، دارالبشیر، 1416 ق، ص 35 / عبدالستار فتح اللّه سعید، پیشین، ص 74.

[13]. بهروز یداللّه پور، مبانی و سیر تاریخی تفسیر موضوعی قرآن، قم، دارالعلم، 1383، ص18.

[14]. زاهربن عواض الالمعی، دراسات فی التفسیرالموضوعی للقرآن الکریم، ریاض، مطابع الفرزدق، 1405ق، ص22.

[15]. مصطفی مسلم، مباحث فی التفسیرالموضوعی، ط. الثالثه، دمشق، دارالقلم، 1421ق، ص37.

[16]. زیاد خلیل محمّد الدغامین، پیشین، ص40 و 41.

[17]. محمّدعلی رضایی، روش‌ها و گرایش‌های تفسیری قرآن، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1382، ص48.

[18]. سید محمّدباقر حجتی، «گفت‌وگو»، مجله بیّنات، ش10 (1375)، ص112.

[19]. عبداللّه جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، ص51.

[20]. عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن در قرآن، ج 1، ص 393ـ396.

[21]. محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379، ص 118.

[22]. محمّدبن مسعودبن عیّاش (العیّاشی)، تفسیر العیّاشی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1411 ق، ج 1، ص 12 / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 39.

[23]. عبداللّه جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 1، ص 395.

[24]. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، تهران، چاپخانه مجلس، 1335، ج 14، ص 276.

[25]. غلامعباس توسّلی، نظریه‌های جامعه شناسی، تهران، سمت، 1376،ص 24ـ25.

[26]. ر.ک. محمدرضا حافظ نیا، پیشین، ص 34ـ36.

[27]. ر.ک. ابوطالب محمّدی، «منابع و روش‌های تفسیر موضوعی در سده چهاردهم»، مجله پژوهش‌های قرآنی، ش 7 و 8 (پاییز و زمستان 1375)، ص 167ـ174.

[28]. ر.ک. محمّدحسن قدردان قراملکی، «اسلام و تکثّر قرائت‌ها»، مجله قبسات، ش 18 (زمستان 1379)، ص 98.

[29]. عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، تهران، 1375، ص 190، 206 و 280.

[30]. سید شهاب الدین حسینی، نگاهی نو به تفسیر المیزان، قم، نورگستر، 1380، ص 266.

[31]. ر.ک. صلاح عبدالفتاح الخالدی، پیشین، ص 76.

[32]. همان، ص 77.

[33]. بدرالدین محمّدبن عبداللّه الزرکشی، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، 1408 ق، ج 2، ص 175.

نويسنده: علی نصیری

منبع: فصل‌نامه علمی‌پژوهشی اندیشه نوین دینی، ١٣٨۴، شماره ٣

قرآن محکمترین و معتبرترین سند ماندگار اسلام است. برای دست یافتن به آموزه‌های قرآن راه شناخته شده تفسیر ترتیبی است که سوره‌ها و آیات قرآن را براساس چینش کنونی مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد و در صدها تفسیر از آغاز تاکنون دنبال شده است. با این حال همگان اذعان دارند که به رغم مزایایی، این روش برای ترسیم نظرگاه‌های نهایی قرآن فاقد کارآیی است. تنها شیو‌ه‌ای که می‌تواند این نیاز را تأمین کند، تفسیر موضوعی است. تفسیر موضوعی که بر دسته‌بندی آیات و جمع‌بندی مدلول‌های آنها مبتنی است گرچه به صورت محدود سابقۀ طولانی دارد، با رویکرد جامع و فراگیر و عطف توجه به گسترۀ موضوعات قرآن شیو‌ه‌ای نو و جوان است؛ چنانکه بازپژوهی مبانی، شیوه و مراحل آن نیز در گام‌های نخستین قرار دارد.

مفهوم تفسیر موضوعی

مطالعات و پژوهش‌های قرآنی را به دو دسته بیرونی و درونی تقسیم می‌کنند. به مطالعات بیرونی قرآن اصطلاحاً علوم قرآنی اطلاق می‌گردد (نک: زرقانی، 1/28-29) و پژوهش‌های درونی قرآن به دو قسم ترتیبی و موضوعی تقسیم می‌گردد. عمدۀ تفاسیری که از آغاز تاکنون نگاشته شده از نوع تفسیر ترتیبی و به عبارتی از نوع مطالعات درونی و ترتیبی قرآن است که براساس چینش کنونی سور و آیات و گاه به صورت محدود براساس چینش نزول انجام یافته است. پژوهش‌های درونی قرآن که با صرف نظر از چینش سور و آیات و براساس یک موضوع خاص قرآنی انجام می‏گیرد اصطلاحاً تفسیر موضوعی یا معارف پژوهی قرآن خوانده می‌شوند.

سید محمد باقر حکیم پس از تقسیم تفسیر به ترتیبی و موضوعی در تعریف تفسیر موضوعی چنین آورده است: «در این تفسیر مفسر می‌کوشد یکی از موضوعات قرآنی اعم از عقاید، اجتماعیات، همچون توحید یا نبوت یا سنن تاریخی در قرآن را از منظر قرآن مورد بررسی قرار دهد و هدف آن است که دیدگاه و نظرگاه قرآن کریم دربارۀ موضوع و در مرحلۀ بعد نگاه اسلام به آن موضوع را مشخص سازد» (ص91). مکارم شیرازی پس از تقسیم شیوه‌های تفسیر به تفسیر مفردات قرآن، تفسیر ترتیبی، تفسیر موضوعی، تفسیر ارتباطی و تفسیر کلی یا جهان بینی قرآن (1/19) دربارۀ تفسیر موضوعی چنین آورده است: «آیات مختلفی که دربارۀ یک موضوع سراسر قرآن مجید در حوادث و فرصت‌های مختلف آمده است جمع‌آوری و جمع‌بندی می‌گردد، و از مجموع آن نظر قرآن دربارۀ آن موضوع و ابعاد آن روشن می‌شود. مثلاً آیات مربوط به دلائل خداشناسی از قبیل فطرت، برهان نظم، برهان وجوب و امکان و سایر براهین در کنار هم چیده شوند و از آنجا که «القرآن یفسر بعضه بعضا» ابعاد این موضوع روشن می‌گردد»(1/21).

جوادی آملی پس از تأکید بر ترتب تفسیر موضوعی بر تفسیر ترتیبی (ص 59) تفسیر موضوعی را اینچنین تعریف کرده است: «مفسر آیاتی از قرآن را که حاوی این موضوع است بعد از جمع‌آوری، جمع‌بندی کرده، سپس به جمع‌آوری و جمع‌بندی روایات در آن زمینه بپردازد و در مرحلۀ ‌نهایی بین دو جمع‌بندی به دست آمده از آیات و روایات جمع‌بندی سومی به عمل آورد تا بتواند، آن را به عنوان نظر اسلام و قرآن و عترت ارائه دهد» (همانجا).

معرفت چنین تعریفی ارائه کرده است: «از روز‌های نخست در کنار شیوۀ مرسوم ترتیبی، شیوۀ دیگری در تفسیر ظهور یافت که فرا شمولی نبود و تنها بخش‌هایی از آیات قرآنی را مورد نظر قرار می‌داد. به عبارتی دیگر اینگونه تفسیر، تنها به موضوعات مطرح شده در قرآن توجه نموده و به تفسیر و تبیین و دسته‌بندی و جمع آنها پرداخته است و لذا آن را تفسیر موضوعی نام نهاده‌اند و جز به مسایل دینی در دو بعد معارف و احکام و مسائل اجتماعی، سیاسی و اخلاقی در دو بعد نظری و عملی به دیگر ابعادی که جنبۀ لفظی دارند نپرداخته است. در حقیقت تفسیر موضوعی تنها در رساندن پیام‌های قرآنی کوشیده است و به جنبه‌های فنی آن چندان کاری نداشته است، مگر تا انداز‌ه‏ای که به موضوع بحث مربوط بوده است» ( تفسیر و مفسران، 2/526). وی معتقد است با لحاظ کردن ارائه پیام‌های قرآن در تعریف تفسیر موضوعی که امروزه مورد نظر است کتاب‌هایی که تنها به جنبه‌های لغوی یا ادبی قرآن یا برخی مباحث فنی و علمی همچون محکم و متشابه پرداخته‌اند از دایرۀ تفسیر موضوعی خارج اند (همانجا). به عبارت روشنتر معرفت بر این باور است که تفسیر موضوعی دارای دو اصطلاح قدیم و جدید است. براساس اصطلاح قدیم بررسی موضوعی مسائل ادبی و فنی قرآن جزو تفسیر موضوعی است؛ اما طبق اصطلاح متأخر این مباحث از دایره تفسیر موضوعی خارج‌اند.

مصباح یزدی نیز بر این باور است که تفسیر موضوعی به معنای دسته‌بندی آیات براساس موضوعات و به دست دادن مفاهیم آنها با درنظر گرفتن رابطۀ میان آیات است(1/9). امین خولی پس از ذکر محدودیت‌های تفسیر ترتیبی چنین آورده است:«تفسیر موضوعی آن است که مفسر، قرآن را به صورت موضوعی تفسیر کند به این شیوه که آیات مخصوص به یک موضوع را به طور کامل و فراگیر با استقصا در قرآن گرد آورده و ترتیب زمانی و مناسبتها و شرایط مخصوص هر آیه را بررسی کرده آنگاه برای دستیابی به تفسیر و فهم آیات در دستاورد‌های تحقیق خود در نگرد» (دایره المعارف الاسلامیه، 1/368).

محمدحسین علی صغیر پس از نقل گفتار امین خولی در تعریف تفسیر موضوعی (ص120-201) آن را این چنین تحلیل کرده است: «معنای این دیدگاه دربارۀ تفسیر موضوعی آن است که شماری از متخصصان و هریک براساس تخصص خود به بررسی بخش‌هایی از قرآن بپردازد. یک موضوع از موضوعات قرآن را گردآورده و آیات مرتبط با آن را به طور کامل استقصاء کنند تا یک سازمان کامل، منسجم و مرتبط با یکدیگر را تشکیل دهند. آنگاه براساس منهج خود به تفسیر آن آیات بپردازند، به عنوان مثال متخصص احکام، آیات احکام و متخصص عقاید، آیات عقاید را گرد آورد. بر این اساس فن قصه پردازی قرآن در یک مبحث و بعد تشبیهی قرآن در مبحث مخصوص به خود و امثال قرآنی در رساله‌ای جداگانه منعکس خواهد شد» (ص 121). وی بر این اساس کتاب الفن القصصی فی القرآن الکریم از محمد خلف الله و الصوره الفنیه فی‏‏المثل القرآنی را از جمله تفاسیر موضوعی برشمرده است (همانجا).

محمدحسین ذهبی پس از ذکر گرایش‌های تفسیری، چنین آورده است: برخی از اندیشمندان با محدود کردن بحث در تفسیر تنها دربارۀ یک ناحیه از نواحی و موضوعات پراکندۀ قرآن به گفتگو پرداختند؛ به عنوان مثال ابن قیم در میان تألیفات خود کتابی را به بررسی سوگند‌های قرآن اختصاص داده با نام التبیان فی اقسام القرآن و ابوعبیده کتابی را دربارۀ مجاز قرآن و راغب اصفهانی دربارۀ مفردات قرآن و… نگاشته‌اند… و نیز بسیاری از علماء موضوعی خاص را در قرآن دنبال کرده و به گردآوری آیات پراکنده دربارۀ آن موضوع پرداخته و اختصاصاً به بحث و بررسی آنها پرداخته‌اند (1/148-149). گرچه ذهبی به تعریف مشخصی از تفسیر موضوعی اشاره نکرده است، اما از توضیحات او بر می‌آید که مشخص کردن یک موضوع قرآنی، استخراج و گردآوری آیات مرتبط و بررسی آنها سه عنصر اصلی در تعریف تفسیر موضوعی از نگاه اوست.

در دانشنامه جهان اسلام چنین آمده است: «منظور از تفسیر موضوعی آن است که مفسر آیات قرآن را براساس موضوعی خاص گردآوری کند که معمولا متناسب و مرتبط با نیازها و پرسش‌های مسلمان معاصر است و از سنجش مجموع آنها با یکدیگر، بر پایۀ مطالعات گذشتگان و آثار تفسیری متقدم، دیدگاه قرآن را دربارۀ آن موضوع و ابعاد مختلف آن به دست آورد» (حداد عادل، 7 / 627-628). « البته برخی با گستراندن دایره تفسیر موضوعی سابقه‌ای طولانی برای آن قایل شده و مراد از تفسیر موضوعی را پرداختن به یکی از موضوعات قرآنی و نیز روش تفسیر قرآن به قرآن دانسته‌اند» (همان، 7 / 627).

نکاتی پیرامون تعاریف تفسیر موضوعی

تمام تعاریف در دو نکته اشتراک دارند: یک، تفسیر موضوعی به عکس تفسیر ترتیبی با عطف توجه به یکی از موضوعات قرآن و با استخراج آیات مرتبط با هم، به دسته‌بندی و استنتاج آنها می‌پردازد. دیگری اینکه در عموم تعاریف بر این نکته تأکید شده که هدف از تفسیر موضوعی به دست دادن پیامها و نظرگاه‌های قرآن دربارۀ یک موضوع است.

معرفت معتقد است که چون هدف از تفسیر موضوعی براساس اصطلاح اخیر به دست دادن پیام‌های قرآن است، پس اولاً در تفاسیر موضوعی جنبه‌های لفظی، علمی و فنی آیات مورد اهتمام نیست. ثانیاً تفاسیری که به این مباحث اختصاص یافته‌اند موضوعاً از دایرۀ تفسیر موضوعی خارج‌اند.

این مدعا از سه جهت قابل تأمل است: اولاً برخورداری تفسیر موضوعی از دو اصطلاح قدیم و جدید به سادگی قابل اثبات نیست. بلکه به عکس تشابه و همسانی بر تعاریف و کارکرد این شیوۀ تفسیری در قدیم و جدید حاکم است. یعنی امروز نیز اگر کسی در موضوعاتی همچون «مجاز در قرآن»، «عام و خاص در قرآن» به روش تفاسیر موضوعی تحقیقی ارائه کند، همچنان می‌توان بر آنها تفسیر موضوعی اطلاق کرد. ثانیاً دلیلی ندارد که هدف تفسیر موضوعی به ارائۀ «پیام‌هایی از قرآن» منحصر گردد که بیشتر به گزارش‌های ارزشی و دستوری قرآن (بایدها و نبایدها) ناظر است. ما می‌توانیم هدف تفسیر موضوعی را ارائه نظرگاه‌های قرآن بدانیم که طبعاً بخشی از آن، پیام‌های ارزشی قرآن خواهد بود. بر این اساس بررسی مباحثی همچون محکم و متشابه جزو تفاسیر موضوعی خواهد بود. ثالثاً گرچه در تفاسیر موضوعی عرضه شده کمتر به مباحث ادبی و فنی آیات پرداخته شده است، همانگونه که در بررسی مراحل تفسیر موضوعی خواهیم آورد یکی از این مراحل اعمال مبانی و قواعد تفسیر آحاد آیات است که علی‌الاصول شامل مباحث ادبی و فنی هر آیه خواهد شد. زیرا بررسی‌های لغوی، صرفی، نحوی، معانی، بیان و بدیع هرکدام در معنا رسانی بهتر و کاملتر از هر آیه مؤثر است. از سوی دیگر باید دانست که کتب غریب القرآن که به بررسی واژه‌های قرآن پرداخته‌اند، نظیر مفردات راغب یا کتبی که به مباحث ادبی قرآن اختصاص یافته‌اند نظیر کتاب املاء ما من من الرحمن اساساً نباید به عنوان کتب یا گرایش‌های تفسیری برشمرده شوند. از این کتب باید به عنوان رویکردی به قرآن یاد کرد که زمینه‌ها و مقدمات تفسیر را فراهم آورده‌اند چه، مفسر به هنگام تفسیر به مفاهیم مبین شده واژه‌ها یا دستاورد‌های بررسی ادبی آیات نیازمند است. برخی این کتب را روش یا گرایش شمرده‌اند (نک: مؤدب، ص 246-248؛ حداد عادل، 7/639-646).

جوادی آملی براساس تعریفی که از وی نقل شد جمع‌آوری و جمع‌بندی روایات را پس از جمع‌آوری و جمع‌بندی آیات از مراحل تفسیر موضوعی دانسته و آن را در تعریف تفسیر موضوعی دخالت داده‌اند. اما تفسیر موضوعی ناظر به قرآن و ارائه نظرگاه‌های قرآن است به عکس فقه الحدیث که اگر به صورت موضوعی و با جمع‌آوری و جمع‌بندی روایات دنبال شود، به دنبال ارائه نظرگاه‌های سنت است. باری مراجعه به روایات به عنوان مهمترین قرینۀ فهم و تفسیر آیات در تمام مراحل تفسیر موضوعی بسیار ضروری و راهگشاست. به هر روی جمع‌آوری و جمع‌بندی روایات کاری است که در فقه الحدیث دنبال می‌شود. هرچند در تمام مراحل تفسیر موضوعی اعم از بررسی مفاهیم واژه‌های آیات، مباحث ادبی و نحوی، سبب و شأن نزول آیات و روایات و … نقش آفرینی دارند.

در تعریف امین خولی بر دو نکته تأکید شده است: 1- تفسیر موضوعی بر تفحص و استقصاء کامل آیات استوار است. چه، غفلت از برخی از آیات عملاً کار استنتاج را با کاستی روبه رو خواهد کرد. 2- اهتمام به ترتیب زمانی مناسبتها و شرایط ویژۀ هر آیه، به نقش تفسیر ترتیبی در تفسیر موضوعی ناظر است.

برداشتی که صغیر از گفتار امین خولی ارائه کرده، هرچند که استناد آن به سخن خولی دشوار است، در جای خود گفتاری قابل قبول است. روح این سخن آن است که اولاً قرآن به بسیاری از علوم، دانشها و مسایل پرداخته است که احصای آنها خود کاری دشوار است. چنانکه این کتاب آسمانی به پرسش‌های بی‏شماری در عرصه‌های مختلف پاسخ گفته است. ثانیاً کشف دانشها و آموزه‌ها و پاسخ‌های قرآن در عرصه‌های مختلف کاری نیست که از عهدۀ یک شخص ساخته باشد؛ از این جهت لازم است که مفسرانی به تناسب تخصصها و گرایش‌های علمی خود به بررسی آیات متناسب با دانش خود بپردازند. در این صورت تفسیر موضوعی بر دستاورد فکری شماری از مفسران استوار خواهد شد.

دانشنامۀ جهان اسلام همصدا با معرفت وجود نیازها و پرسش‌های این روزگار را در تعریف تفسیر موضوعی لحاظ کرده و توسع دامنه مفهومی آن را به هر یک از موضوعات قرآن یا تفسیر قرآن به قرآن تلویحاً مورد نقد قرار داده است. از سویی دیگر از نگاه نویسندۀ آن مراجعه به مطالعات گذشتگان و آثار تفسیری متقدم جزو مراحل تفسیر موضوعی است.

با عطف توجه به تعاریفی که دربارۀ تفسیر موضوعی ارائه کردیم تعریف ذیل از جامعیت بیشتر برخوردار است: تفسیر موضوعی عبارت است از فهم و تبیین نظرگاه‌های قرآن در موضوعات و عرصه‌های مختلف با مراجعۀ مستقیم یا عرضۀ پرسش‌های بیرونی به قرآن و استنطاق از آن پس از اصطیاد و استخراج آیات، و دسته‌بندی روشمند و استنتاج از آنها.

در این تعریف چهار نکته مد نظر قرار گرفته است: 1- تفسیر موضوعی بسان تفسیر ترتیبی بر دو مرحلۀ فهم و تبیین استوار است؛ به این معنا که نخست مفسر خود به فهمی صائب از آیات دست می‌یابد آنگاه آن فهم را در اختیار دیگران می‌گذارد که مرحلۀ تبییناست.

2- عبارت «نظرگاه‌های قرآن در موضوعات و عرصه‌های مختلف» خود ناظر به دو نکته است: نخست، در تفسیر موضوعی آموزه‌های بینشی و هستی شناسانه و آموزه‌های ارزشی (حکمت نظری و علمی) در کنار یکدیگر دنبال می‌شوند و تنها به آموزه‌ها و پیام‌های ارزشی که مورد نظر برخی از اندیشمندان است اختصاص ندارد. دوم، مباحثی همچون زن، حکمت، حیات برزخی، بهشت و دوزخ در بخش موضوعات قرآن و مباحثی همچون: اخلاق، علم، تاریخ در بخش عرصه‌های قرآن قابل بررسی است.

3- عبارت «مراجعۀ مستقیم یا عرضۀ پرسش‌های بیرونی و استنطاق از قرآن» ناظر به این نکته است که گزینش موضوع می‌تواند برخاسته از مراجعه و تعاطی مستقیم با آیات پدید آمده باشد یا با رویکرد پرسش‌های نو پیدا با پیدایش عرصه‌های نوین در دانش بشری رخ نموده باشد.

4- اصطیاد و استخراج، دسته‌بندی و استنتاج، ناظر به مراحل بنیادین در تفسیر موضوعی است که اعمال صحیح آنها نظرگاه‌های قرآن را به طور کامل و جامع منعکس خواهد ساخت.

شیوه‌های تفسیر موضوعی

عموم صاحبنظران برای تفسیر موضوعی دو شیوه قائل شده‌اند. براساس شیوۀ نخست مفسر بدون توجه به پیش فرضها و ملاحظۀ پرسشها و مباحث روزآمد به سراغ قرآن آمده و به استخراج و دسته‌بندی آیات می‌پردازد و براساس شیوۀ دوم او پرسشها را براساس رویکرد‌های نوپیدا در عرصه‌های مختلف دانش بشری از بیرون قرآن برگرفته و آن را به قرآن عرضه کرده و نظر قرآن را دربارۀ آن موضع جویا می‌شود. به نظر می‌رسد که برای نخستین بار این دو شیوه توسط محمد باقر صدر مطرح شده و به عنوان مبنای پذیرفته شده در آثار سایر صاحبنظران راه یافته است.

محمد باقر صدر مطالعات و پژوهش‌های موضوعی در قرآن را به دو شیوه قابل تحقق دانسته است شیوۀ نخست چنین است: مفسر یک موضوع را از متن خارج برگرفته و به سراغ قرآن می‌رود تا موضع و نظرگاه قرآن را دربارۀ آن موضوع کشف نماید. در این صورت مفسر نظر خود را بر یکی از موضوعات عقایدی، اجتماعی یا هستی شناسانه معطوف می‌سازد آنگاه دستاورد‌های اندیشۀ بشری دربارۀ مشکلات آن موضوع و راهحل‌های آن و پرسشها و چالش‌هایی را گرد‌آوری می‌کند که مقارنۀ تاریخی می‌دهد سپس به سراغ نص و متن قرآن می‌رود و با متن به گفتگو می‌پردازد، در این فرض مفسر می‌پرسد و قرآن پاسخ می‌دهد، و هدف مفسر آن است که نگاه قرآن دربارۀ آن موضوع را استخراج کند (ص 19). صدر معتقد است که به این شیوه «شیوۀ توحیدی و تطبیقی» نیز می‌توان نام نهاد، زیرا مفسر می‌کوشد میان تجربۀ بشری و قرآن وحدت و هماهنگی ایجاد کند نه به این معنا که قصد داشته باشد تا تجربه بشری را بر قرآن تحمیل نماید (ص 28).

شیوۀ دوم در تفسیر موضوعی نیز چنین است: مفسر موضوع معینی از قرآن را انتخاب می‌کند آنگاه آیاتی که در آن موضوع اشتراک دارند گردآورده و آنها را تفسیر می‌نماید (همانجا).

معرفت نیز در تعریف تفسیر موضوعی چنین آورده است: اینگونه تفسیر، تنها به موضوعات مطرح شده در قرآن توجه نموده و به تفسیر و تبیین و دسته‌بندی و جمع آن پرداخته است ( تفسیر و مفسران، 2/526).

وی نیز ملهم از صدر معتقد است که تفسیر موضوعی به دو صورت قابل تصور است. نخست انتخاب موضوعی از بیرون قرآن با رویکرد مباحث و مسایل نوپیدا، و عرضه آن به قرآن و استفاده از اصل استنطاق و کشف نظرگاه قرآن دربارۀ آن موضوع و شیوۀ دوم با انتخاب موضوع از قرآن و گردآوری آیات مرتبط با آن موضوع و دسته‌بندی آنها صورت می‏گیرد (همان، 2/527-528).

مکارم شیرازی در این باره چنین آورده است: برای تفسیر موضوعی دو روش وجود دارد: روش اول که بعضی از مفسران برای کار خود انتخاب کرده‌اند که موضوعات مختلف اعم از موضوعات اعتقادی یا موضوعات اخلاقی را در کلام خود مطرح می‌کنند و بعد از تحلیل‌های فلسفی و کلامی‏یا تحلیل‌های اخلاقی، بعضی از آیات قرآن را که در این زمینه وارد شده است به عنوان شاهد ذکر می‌کنند. روش دوم این است که قبل از هرچیز به گردآوری تمام آیاتی که دربارۀ یک موضوع در سرتاسر قرآن وارد شده است بپردازیم و بدون پیشداوری‌های قبلی این آیات را در کنار هم چیده یک یک تفسیر کنیم، و بعد در یک جمع‌بندی رابطۀ آنها را با یکدیگر در نظر گرفته و از مجموع آنها به یک ترسیم کلی دست یابیم (1/29).

نقد تقسیم‌بندی شیوه‌های تفسیر موضوعی

این تقسیم‌بندی از جهاتی قابل تأمل است: 1- تفسیر موضوعی از نظر موضوع بر استخراج و دسته‌بندی آیات پیرامون یک موضوع و از نظر هدف بر به دست دادن نظرگاه‌های قرآن مبتنی است. اینکه مفسر موضوع را در مرحلۀ نخست از دل آیات استخراج کند یا در اثر رویکرد مباحث نوپیدا در عرصه‌های مختلف علوم و فنون بشری موضوعی را انتخاب نموده و از قرآن استنطاق و نظرخواهی کند تفاوتی در ماهیت تفسیر موضوعی ندارد. اساسا تأکید بر اصل استنطاق و قاعدۀ جامعیت و خاتمیت قرآن مبین آن است که در اثر رویکرد مباحث نو و کشف عرصه‌های نوظهور، نظر قرآن را در آن باره جویا شویم. البته باید در این باره این نکته را در نظر داشت که ممکن است قرآن به یک پرسش نوپیدا با یک یا چند آیه محدود پاسخ داده باشد. نتیجۀ استنطاق از آیات استخراج و انعکاس این آیات است. اما اینکه بتوان به بررسی یک یا دو سه آیه محدود تفسیر موضوعی اطلاق کرد جای تأمل دارد.

بنابراین اگر مسأله‌های نوپیدا همچون سکولاریزم یا پلورالیزم را به قرآن عرضه کنیم و آیاتی را در پاسخ به آنها استخراج و براساس روش تفسیر موضوعی به بررسی آنها پرداخته و نظر قرآن را دراین باره به دست دهیم، تفسیر موضوعی خواهد بود.

2- از توضیحی که در گفتار مکارم در تبیین شیوۀ دوم تفسیر موضوعی انعکاس یافته چنین بر می‌آید که انتخاب موضوع و بررسی‌های بیرونی و گردآوری دستاورد اندیشه‌های بشری همراه با پیشداوری است؛ زیرا وی شیوۀ دوم یعنی مراجعه مستقیم به آیات قرآن و گردآوری آنها را مقید به عدم پیشداوری دانسته است. چنانکه صدر نیز نام این شیوۀ را «شیوه توحیدی و تطبیقی» گذاشت که مفسر می‌کوشد میان آموزه‌های قرآن و دستاورد‌های دانش بشری هم آوایی و هماهنگی برقرار کند.

به نظر می‌رسد که در این تحلیلها میان تبیین چند و چون و شیوه‌های تفسیر موضوعی و آسیب‌شناسی آن خلط شده است. اما پرسش‌یابی براساس تحول و تطور دستاورد‌های دانش بشری و عرضۀ آن پرسش‌های نوپیدا بر قرآن و استنطاق از قرآن با ماهیت تفسیر موضوعی منافات ندارد. از سوی دیگر این استنطاق ممکن است پس از بررسی دیدگاهها و اندیشه‌های بشری دربارۀ آن موضوع یا پیش از آن باشد. آنچه در این بین مهم است این اصل است که مفسر قرآن حق دارد از پیش دانسته‌های خود برای فهم و تفسیر آیات بهره گیرد اما حق ندارد پیش دانسته‌های خود را به عنوان پیش فرض‌های مسلم در فهم و تفسیر آیات به کار بندد و آنها را بر قرآن تحمیل کند.[1]

چنین شخصی که اندیشه خود را پیش از مراجعه به قرآن براساس دستاورد‌های اندیشه بشری شکل و سامان‌های خاص داده است با مراجعه به قرآن از سه حال خارج نیست:

1- چنان بر افکار و اندیشه‌های خود احاطه و چیرگی داشته و از سوی دیگر از چنان تقوای قلبی برخوردار است که بدون تأثر از آن دانسته‌ها با اندیشۀ زلال به تفسیر آیات می‌پردازد. این کار تنها از شماری بس اندک ساخته است. 2- در فرضی میانه پس از مراجعه به آیات قرآن به دنبال تطبیق و همسانسازی میان مدالیل آیات و آموزه‌های بشری بپردازد. چنانکه صدر از آن به شیوۀ تطبیقی یاد کرده است و شماری از صاحبنظران تفسیر صدرالمتالهین را از این دست دانسته‌اند (نک: نصیری، ص 66-79؛ ملاصدرا، 4/75).

3- فرض افراطی که در بسیاری از موارد تحقق یافته، این است که مفسر با تأثر از دستاورد‌های دانش بشری و در عرصه‌های مختلف پیش فرض‌هایی را از نگاه خود مسلم و قطعی تلقی کرده و پس از مراجعه به قرآن بدون استنطاق صحیح از آیات و بدون توجه به پیام‌های آیات، آن پیش فرضها را بر قرآن تحمیل کند.

آسیب شکل‌گیری ذهنی از آموزه‌های بیرونی و بشری و تطبیق یا تحمیل آنها بر قرآن اختصاص به تفسیر موضوعی ندارد و در تفسیر ترتیبی و در هر آیه به تناسب مباحث آن قابل تحقق است. از این رو منطقی نیست که آسیب فهم و تفسیر آیات را که اختصاص به تفسیر موضوعی ندارد یکی از شیوه‌های تفسیر موضوعی قلمداد کنیم.

این نکته در گفتار مکارم شیرازی قابل تأمل است که گاهی شخص بدون در نظر گرفتن مراحل و شیوه تفسیر موضوعی یا بدون التزام به ارائه نظرگاه‌های قرآن که هدف تفسیر موضوعی است، به بررسی یک مساله دینی اعم از اعتقادات و اخلاق می‌پردازد آنگاه به صورت کمرنگ در پایان یا لابلای مباحث خود به آیاتی از قرآن استناد می‌کند و گاه بر کار و تحقیق خود تفسیر موضوعی نیز نام می‌گذارد. چنانکه این پدیده در شماری از کتب و آثاری که با عنوان تفاسیر موضوعی انتشار یافته‌اند، راه یافته است. بدون تردید باید توجه داشت که اگر استشهاد به آیات قرآن با پرهیز از پیشداوری و غرض ورزی صحیح باشد، قطعاً صحیح نیست که بر چنین تحقیقاتی عنوان «تفسیر موضوعی» گذاشت. زیرا تفسیر موضوعی از نظر موضوع، روشن، و هدف آن با سایر پژوهشها در عرصۀ دین شناخت و حتی قرآن شناخت متفاوت است. موضوع تفسیر موضوعی قرآن با نگاهی خاص به یک موضوع در عرصه قرآنی است، روش آن استخراج آیات، دسته‌بندی و استنتاج از آنهاست و ارائه نظرگاه‌های قرآن در زمینه‌های مختلف هدف آن را تشکیل می‌دهد و پیداست که سه عنصر موضوع، روش و هدف تفسیر موضوعی در این دست از پژوهشها مشهود نیست.

پیشینه تفسیر موضوعی در قرآن و روایات معصومان

مهمترین مبنا که در پی‌ریزی شیوۀ تفسیر موضوعی نقش‌آفرین بوده است ضرورت استفاده از آیات قرآن در تفسیر و نقش نگاه فراگیر به آیات همگن دربارۀ یک موضوع است. از این رو، میان تفسیر موضوعی و روش تفسیر قرآن به قرآن ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. با توجه به این اصل باید اذعان کرد که نخستین بنیانگذار شیوۀ تفسیر موضوعی خود قرآن است. آنجا که خداوند کار تبیین قرآن را خود برعهده گرفته ان علینا جمعه و قرآنه … ثم ان علینا بیانه (قیامت/17-19) و یکی از رهگذار‌های تبیین قرآن از سوی خداوند تبیین آیات با آیات دیگر است و نیز آنجا که خداوند بازگرداندن آیات متشابه به محکم را بر این اساس که محکمات قرآن ام الکتاب اند: هوالذی انزل علیک الکتاب مند آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات (آل عمران) برای پرهیز از تأویل باطل و ناروا ضروری دانسته، در حقیقت به بررسی آیات متشابه و محکم در کنار هم توصیه نموده است. در سیرۀ قولی و عملی معصومان (ع) نیز بر جایگاه و نقش آفرینی تفسیر موضوعی تأکید شده است. حضرت امیر(ع) در روایت: «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعش» (نهج البلاغه، خ 133) بر تفسیرگری آیات قرآن نسبت به یکدیگر تأکید کرده است و در روایت «ذلک القرآن فاستنطقوه» (همان، خ 158) بر ضرورت استنطاق از قرآن پای فشرده است. افزون بر آن، معصومان در مواردی عملاً از مقارنۀ آیات با یکدیگر برای رساندن نظرگاه‌های قرآن استفاده کرده‌اند. به عنوان مثال پیامبر(ص) در روایت مبسوطی خطاب به عبدالله بن مسعود با برشمردن آیات قرآن در کنار یکدیگر او را به پایبندی به ارزش‌های اخلاقی دعوت کرده است (مجلسی، 74/92-110).در آغاز این روایت از زبان عبدالله بن مسعود چنین آمده است: من با پنج تن از اصحاب در حالی بر پیامبر وارد شدیم که با گرسنگی شدید مواجه بوده و طی چهار ماه متوالی غذای ما تنها آب، شیر و برگ درختان بود. عرض کردیم: ای رسول خدا تا کی این گرسنگی شدید (تنگنای مسلمانان) ادامه خواهد داشت؟ پیامبر اکرم در پاسخ به ابن مسعود با استفاده از آیات قران به موضوعات مختلف اخلاقی از جمله صبر، زهد، عمل به علم و … اشاره می‌کند (همانجا). آیات مورد استشهاد پیامبر از نظر موضوع همگنانند که از سوره‌های مختلف استخراج و دسته‌بندی شده‌اند. به عنوان مثال پیامبر برای تبیین ارزش صبر به این آیات استشهاد کرده است: انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب (زمر/14)؛ اولئک یجزون الغرفه بما صبرو (فرقان/75)؛ انی جزیتهم الیوم بما صبرو انهم هم الفائزون (مومنون/15)؛ و جزاهم بما صبروا جنه و حریرا (دهر/12)؛ اولئک یوتون اجرهم مرتین بما صبروا (قصص/54).

از نمونه‌های بارز دیگر روایت مبسوطی از امام کاظم خطاب به هشام بن حکم دربارۀ جایگاه عقل است که کلینی در کتاب العقل و الجهل کافی منعکس ساخته است (1/13-20).به عنوان مثال امام در تبیین رابطۀ عقل و علم به این آیات استشهاد کرده است: و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون (عنکبوت/43)؛ و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تعقلون (بقره/44).

پیشینه تفسیر موضوعی در آثار اندیشمندان مسلمان

با انشعاب دانش‌های مختلف اسلامی از دانش حدیث که آن را مادر علوم اسلامی دانسته‌اند (نک: دایره‌المعارف الاسلامیه، 1/347) و پیدایش نگرشها و مشرب‌های مختلف فقهی، کلامی، فلسفی، عرفانی، ادبی که از سده دوم آغاز شد، و رویکرد بنیانگذاران و طرفداران این مشربها به قرآن برای بدست آوردن نظرگاه‌های قرآن یا در جهت تقویت و تأیید مشرب‌های مورد نظر خود، به طور طبیعی مطالعات و پژوهش‌های موضوعی شکل گرفت و رویکرد ادبی و فقهی به قرآن از رونق و گستردگی زیادی برخوردار شد و در نتیجه نخستین آثار مدون و منسجم به عنوان تفاسیر موضوعی در عرصۀ آیات ادبی و آیات فقهی که از آن به آیات الاحکام، یاد می‌شود شکل گرفت. کتاب‌هایی همچون زبده البیان محقق اردبیلی و کنز العرفان فاضل مقداد، فقه القرآن محمد یزدی، تفسیر جامع آیات الاحکام، زین العابدین قربانی از جمله کتب تفسیر موضوعی در عرصۀ فقه به شمار می‌روند (نک: طهرانی، 1/40-41؛ یزدی، 1/9-13؛ قربانی، 1/18-23) و کتاب‌های البیان فی اقسام القرآن ابن قیم؛ مجازالقرآن ابوعبیده، المفردات فی غریب القرآن راغب اصفهانی را از جمله کتاب‌های تفسیر موضوعی در عرصه ادبی برشمرده‌اند (نک: معرفت، التفسیر و المفسرون، 2/480-506).

چنین رویکردی به قرآن به صورتی محدود به عرصۀ آیات فقهی و ادبی قرآن همچنان در سده‌های بعد سده دنبال شد اما چنین رویکردی به سایر عرصه‌های قرآن همچون خداشناسی، معادشناسی، اخلاق، حقوق و… که منجر به تدوین تفاسیر موضوعی مصطلح شده باشد عملاً در طول تاریخ مطالعات قرآنی به استثنای سده اخیر به چشم نمی‌آید که عوامل و ریشه‌های آن جای بررسی دارد. البته نباید از نظر دور داشت که بررسی پار‌ه‌ای از موضوعات خرد و جزیی قرآن که متأثر از سلایق و خواسته‌های شخصی اندیشمندان مسلمان بود کم و بیش دنبال شده است. ازجمله گام‌های مؤثر در زمینۀ تفسیر موضوعی از آن علامه مجلسی (م1111) است که در آغاز فصول و ابواب بحارالانوار و متناسب با موضوعات، آیات مرتبط را گردآورده و با استفاده از تفاسیری همچون مجمع البیان و کشاف به تفسیر آنها پرداخته است. در شیوۀ گردآوری آیات توسط علامه مجلسی ترتیب آیات بر اساس ترتیب سوره‌ها رعایت شده است.

تفسیر موضوعی در دو سده اخیر

سده 14 و 15 ق را باید دوران شکوفایی و رنسانس (نوزایی) علوم اسلامی و پایان رکود مطالعات و تحقیقات در پار‌ه‌ای از عرصه‌های علوم اسلامی از جمله علوم قرآن به معنای اعم آن و تفسیر موضوعی به معنای اخص به حساب آورد. رشد و شکوفایی سایر دانش‌های بشری و پا گذاشتن جامعۀ جهانی بر عرصۀ علم و تمدن نوین را می‌توان از عوامل تأثیرگذار رشد و شکوفایی دانش‌های اسلامی ارزیابی کرد. بر این اساس در این دو سده رویکرد به تفسیر موضوعی و کشف نظرگاه‌های قرآن به عنوان محکمترین سند اسلام و منبع فهم معارف این دین آسمانی با اقبال و شور زیادی دنبال شده است. تفاسیر موضوعی فراهم آمده در این دو سده را در سه محور می‌توان ارزیابی کرد:

1- تفاسیری موضوعی که بسان گذشته اما با عمق و گستردگی بیشتری به بررسی نظرگاه‌های قرآن در موضوعات محدود نظیر فرشته شناسی و برزخ شناسی پرداخته‌اند.

2- تفاسیری موضوعی که با ارائه یا ادعای ساختار روشمند از نظام فکری، قرآن، معارف و آموزه‌های قرآن را به صورت نسبتاً گسترده و فراگیر مورد کنکاش قرار داده‌اند. این امر خوشبختانه در میان اندیشمندان شیعی با اقبال بیشتری نسبت به صاحبنظران اهل سنت روبرو بوده است. کتاب‌های منشور جاوید و مفاهیم القرآن از سبحانی، تفسیر موضوعی قرآن از جوادی آملی، پیام قرآن از مکارم شیرازی و همکاران و معارف قرآن از مصباح یزدی از جمله کتاب‌های صاحبنظران شیعه در این عرصه است.

3- دائره المعارف‌های قرآن را نیز می‌بایست نوعی از تفاسیر موضوعی دانست که در آن نگرش‌های قرآن درباره یک موضوع هرچند خاص و خرد مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. دائره المعارف قرآن که توسط مرکز فرهنگ و معارف قرآن در حال تدوین و انتشار است و نیز دانشنامۀ قرآن شناسی و نیز بخشی از مدخل‌های دائره المعارف قرآن لیدن را می‌بایست از نوع رویکرد‌های نوین به عرصۀ تفسیر موضوعی دانست.

ضرورت و اهمیت تفسیر موضوعی

تفسیر موضوعی از چند جهت ضرورت داشته است: 1- محدودیت و ناتوانی تفسیر ترتیبی در ارائۀ نگرش جامع قرآن. دربارۀ اهمیت و جایگاه تفسیر ترتیبی و ضرورت استمرار آن به رغم وجود صدها تفسیر برای به دست آوردن و به دست دادن نگرشها و آموزه‌های قرآن در آحاد آیات چنان که تاکنون کانون توجه مطالعات و تحقیقات قرآنی بوده، هیچ تردیدی نمی‌توان روا داشت. اما به اذعان همۀ صاحبنظران علوم و معارف قرآن تفسیر ترتیبی به خاطر عطف توجه به آحاد آیات و عدم امکان نگرش هم زمان به آیات مرتبط با یک موضوع از انعکاس نگرش جامع و چندسونگر قرآن دربارۀ یک موضوع ناتوان است. به عنوان مثال مفسر قرآن در تفسیر ترتیبی هنگامی که به دو آیه ان الذین کفروا سواء علیهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون، ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظیم (بقره/6-7) می‌رسد به خاطر تنگنای تفسیر ترتیبی در سایۀ مبانی تفسیر می‌کوشد مفاهیم و مدالیل محدودی از مفاد این دو آیه به ویژه مصداق کافران و مفهوم ختم به دست داده تا حدالمقدور از سایه افکندن جبرنگری به آنها جلوگیری کند. اما او بدون اصطیاد سایر آیات مرتبط با مضمون این دو آیه و بررسی همۀ جانبه آنها قادر به پاسخگویی به همۀ پرسشها در زمینۀ این دو آیه نیست. پرسش‌هایی از این قبیل: سود بخشیدن انذار آیا شامل همۀ کافران در همۀ سطوح و مراتب است یا اختصاص به مراتب خاص یا کافران عصر خاص نظیر عصر نزول دارد؟ اگر انذار فاقد سود بخشی است آیا بعثت و دعوت کافران به هدایت یابی به راه دینداران لغو نیست؟ مفهوم دقیق و درست ختم و مهرگذاشتن بر دلها و گوشها چیست؟ آیا این مفاهیم کنایی و حکایتگر مرگ قلبی کافران است یا حقیقتاً ختم در کار است؟ در صورت ارادۀ معنای حقیقی، ختم چیست و چگونه انجام می‏گیرد؟ آیا ختم بر دلها با اختیار و اراده و قدرت انسان سازگار است؟ پاسخ جامع و قانع کننده به این پرسشها تنها در صورتی قابل تحقق است که تمام آیات مرتبط با کافران مورد بررسی و کنکاش موشکافانه قرار گیرد.

سایر عرصه‌هایی که قرآن به آنها به صراحت یا اشاره نظر دارد و به اصطلاح قلمرو این کتاب آسمانی به شمار می‌رود نیز چنین است. آیا به دست آوردن نظرگاه‌های قرآن دربارۀ جایگاه زن در نظام تکوین و تشریع بدون اصطیاد آیات مرتبط و دسته‌بندی روشمند و بررسی همه جانبه آحاد آیات میسر است؟

2- منوط بودن پاسخگویی قرآن به تمام پرسشها به تفسیر موضوعی. از سویی دیگر قرآن، اسلام را جامعترین و کاملترین ادیان آسمانی معرفی کرده که در کنار نسخ ادیان پیشین پرونده پیدایش هر دین آسمانی جدید را برای همیشه بسته است (مائده/4). مفهوم این مدعا توان پاسخگویی اسلام به همۀ پرسش‌های کهنه و نو در تمام زمینه‌ها و عرصه‌ها و نیاز‌های انسانها در حوزه قلمرو دین است. اگر قلمرو اسلام ارائه تصویری واقعبینانه و شفاف در عرصۀ هستی شناسی به مفهوم عام آن و ترسیم مرامنامه نیکو زیستن و فرجامی نیک داشتن است، می‌بایست به تمام پرسشها و ابهامها در آن عرصه‌ها تا آنجا که در فهم انسانها می‌گنجد پاسخگو باشد. نظیر این پرسشها: نظرگاه قرآن دربارۀ میزان اعتبار دستاورد‌های بشری چیست؟ نظام اقتصادی مورد نظر قرآن چیست؟ نظام حقوقی مورد نظر قرآن کدام است؟ دیدگاه قرآن دربارۀ روانشناسی چیست؟ و… پاسخگویی به این پرسشها از تفسیر موضوعی ساخته است.

از دیگر سو، گرچه آموزه‌ها و گزاره‌های اسلام در دو منبع کتاب و سنت انعکاس یافته، اما به خاطر جایگاه بلند قرآن و اعتبار بی‌چون و چرای آن که از آن به ثقل اکبر یاد شده، مسؤولیت بیشتر این پاسخگویی بر دوش قرآن سنگینی می‌کند، از این رو پیشوایان دینی در کنار تأکید به مراجعه به قرآن، خود برای نخستین مرحله به قرآن و سپس به سنت مراجعهمی‌کرده‌اند.

از این رو ما برای به دست دادن نظرگاه‌های اسلام و پاسخ به پرسش‌های مختلف که از سوی دین باوران یا از سوی ملحدان و کافران ارائه می‌گردد در نخستین و مهمترین مرحله، گریزی جز مراجعه به قرآن آن هم از نوع تفسیر موضوعی نداریم.

3 ـ ابهام‌زدایی از چهرۀ برخی از آیات در سایۀ تفسیر موضوعی. از آنجا که در تفسیر موضوعی آیات مرتبط با یک موضوع که بالطبع نسبت به یکدیگر جنبۀ تفسیر دارند، در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند ابهام‌های برخی از آیات در سایه تفسیر موضوعی برطرف می‌شود. این امر در تمام عرصه‌ها و گزاره‌های آیات قرآن اعم از عقاید، اخلاق، احکام، قصص و… جاری است. برای روشن شدن مدعا به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

الف‌ـ تعیین شب نزول قرآن. اگر قرار باشد موضوع زمان نزول قرآن از منظر قرآن را مورد بررسی قرار دهیم با تفحص در قرآن به آیات ذیل بر می‌خوریم: شهر رمضان الّذی أنزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان (بقره /185). براساس این آیه ماه مبارک رمضان ماه نزول قرآن است. اما با این حال نمی‌دانیم که قرآن در همه ماه مبارک فرود آمد یا در شب یا روز آن! إنا أنزلناه فی لیله مبارکه إنا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم (دخان /3-4). براساس این دو آیه قرآن در ماه رمضان تنها در یک شب نازل شده است و این شب دارای دو ویژگی است: مبارک است و در آن شب میان کار‌های حکمت آمیز جداسازی رخ می‌دهد. با این حال زمان دقیقتر چنین شبی همچنان مشخص نشده است.

در سوره قدر تبیین کامل‌تری از این شب ارائه شده است. در این سوره ضمن آنکه نام مشخص آن شب «لیله القدر» اعلام شده، ویژگی‌های دیگری برای آن برشمرده شده است که عبارتند از: شب نزول قرآن از هزار ماه برتر است؛ آن شب فرشتگان و روح که اعظم فرشتگان است برای انجام امر الهی فرود می‌آیند؛ در شب قدر سلام و تحیات الهی تا به سحر شامل بندگان صالح می‌شود. از مقایسه این سه بخش از آیات قرآن می‌توان نتیجه گرفت که قرآن در ماه رمضان و در یک شب آن به نام «لیله القدر» فرود آمده است.

ب_ مفهوم و مراتب یقین. در بررسی موضوعی مسأله یقین از نگاه قرآن به این آیه می‌رسیم: و اعبد ربکَ حتی یأْتیک الیقین (حجر/ 99) و پرسشی مهم در برخورد با این آیه رخ می‌نماید و آن اینکه آیا طبق مفاد این آیه مرز عبادت یقین است؟ به این معنا که اگر کسی به یقین رسید دیگر نیازی به عبادت نداشته باشد؟ آیا چنین ادعایی به استناد ظاهر این آیه که از سوی برخی از صوفیان ارائه شده، قابل قبول است؟

قرآن خود به این شبهه و پرسش پاسخ داده است. آنجا که از زبان اهل جهنم در بیان سبب عذابشان چنین آورده است. و کنّا نکذب بیوم الدین حتّی أتانا الیقین (مدثر /46-47) ‍[ما روز قیامت را تکذیب می‌کردیم تا آنجا که به یقین رسیدیم]. پیداست که مقصود از یقین در این آیه یقین در برابر شک و تردید که یکی از مراتب علم به شمار می‌آید و مبنای شبهه در آیه پیشین است، نیست بلکه یقین به معنای مرگ است و به مرگ از آن جهت یقین اطلاق شده که با تحقق آن پرده‌ها کنار رفته و تمام تردیدها به یقین مبدل می‌شود. بر این اساس مقصود از یقین در آیه پیشین هم مرگ است و معنای آیه چنین است که تا زمان مرگ خداوند را بپرست (طبرسی، 6/136؛ طباطبایی، 12/195-196) و نیز از کنار هم گذاشتن سه آیه به مراتب یقین یعنی علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین دست می‌یابیم.

قرآن در سورۀ مبارکۀ تکاثر اعلام کرده که اگر مردم به مرتبه علم الیقین و یا عین الیقین برسند هرگز عذاب الهی را انکار نخواهند کرد. کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقین (تکاثر /5-7) و در سوره واقعه نعمت بهشت و عذاب جهنم را حق الیقین دانسته است. إن هذا لهو حق الیقین (واقعه /95) چنانکه در سوره حاقه نیز فرجام حسرت آمیز کافران را حق الیقین معرفی کرده است و إنه لحق الیقین (حاقه/ 51) با کنار هم گذاشتن این آیات مراتب سه‌گانه یقین به دست می‌آید.

ج_ضرورت بازپژوهی موضوعات قرآن همگام با تعمیق تحقیقات در عرصۀ دانش‌ بشری. ضرورت و جایگاه پژوهش‌های موضوعی قرآن را می‌بایست به مراتب مهمتر و اساسی‌تر از تحقیقاتی دانست که در شاخه‌های مختلف علوم تجربی به معنای عام آن به صورتی بس گسترده در حال انجام است. امروزه ضرورت و ارزش تحقیق و پژوهش همه جانبه در موضوعاتی محدود یا گسترده همچون مغز، چگونگی کارکرد سلسله اعصاب، چگونگی شکل‌گیری نظام کیهانی، حجم و گسترۀ عالم و… برای همگان شناخته شده بوده و دولتها میلیاردها دلار در سال برای حمایت مادی و معنوی از این دست پژوهشها صرف می‌کنند. قرآن خود به تفکر در کتاب تکوین و آیات آفاتی و انفسی ترغیب کرده است. پیداست که تفکر و ژرف‌نگری و به دست دادن مراد الهی در آیات قرآن که به آبادانی عقبای مردم می‌انجامد از تفکر در کتاب تکوین به مراتب از اهمیت بیشتری برخوردار است.

رابطۀ تفسیر موضوعی با تفسیر ترتیبی

یکی از پرسش‌های اساسی دربارۀ تفسیر موضوعی این است که چنین تفسیری چه ارتباطی با تفسیر ترتیبی دارد؟ به ویژه آنکه برخی معتقدند به خاطر فراوانی تفاسیر ترتیبی باید این شیوه را کنار گذاشت و به تفسیر موضوعی روی آورد. پیام چنین تفکری جدا بودن مرز‌های این دو شیوه و استقلال تفسیر موضوعی از تفسیر ترتیبی است. اگر چنین برداشتی صحیح باشد و نظریۀ استقلال تفسیر موضوعی از تفسیر ترتیبی مدافعانی داشته باشد این نظریه را باید نظریه باطلی انگاشت. زیرا چنانکه در ترسیم مراحل تفسیر موضوعی بیان خواهیم کرد، یکی از مهمترین مرحله از میان آنها مرحله چهارم یعنی استخراج مدالیل آحاد آیات براساس مبانی تفسیر است. زیرا تفسیر موضوعی که به معنای به دست آوردن نظرگاه‌های ‌نهایی قرآن دربارۀ یک مسألۀ قرآنی است، به مثابۀ سقفی است که بر ستون آیات استوار است و هر یک از آیات یک موضوع به منزلۀ ستونی تأثیرگذار در چگونگی شکل‌گیری و ماندگاری سقف مؤثراند. بنابراین مدالیل تک تک آیات می‌بایست بازپژوهی شود و این بازپژوهی مبتنی بر مبانی و قواعدی است که به طور کامل در تفسیر ترتیبی دنبال می‌گردد. به عبارت روشنتر تمام یا عموم مبانی و قواعد تفسیر ترتیبی که درباره هر یک از آیات قرآن به کار بسته می‌شوند، برای بهدست دادن مدالیل یک آیه در کنار سایر آیات مرتبط با یکدیگر که در تفسیر موضوعی دنبال می‌گردند، لزوماً کاربرد دارند. به عنوان مثال تبیین ارتباط واژه‌ها و جملات یک آیه نسبت به یکدیگر و نیز ارتباط یک آیه با آیه یا آیات قبل و بعد به عنوان عوامل تأثیر گذار در مدالیل آیات در تفسیر ترتیبی دنبال می‌گردد. این دو قاعده در تفسیر موضوعی نیز باید دنبال می‌شود. زیرا فرض بر آن است که تا مدالیل هر یک از آحاد آیات به درستی بازپژوهی نشوند نظرگاه‌های ‌نهایی از مجموعه آیات مرتبط با یکدیگر ناقص یا حتی نادرست خواهند بود. و نیز از قواعد تفسیر توجه و اهتمام به سبب یا شأن نزول آیات است به عنوان مثال اگر کسی آیۀ و فرش مرفوعه (واقعه /34) را بدون توجه به آیات بعدی تفسیر کند آن را به معنای فرش‌های پربها معنا می‌کند و در برشمردن نعمت‌های جسمانی بهشتیان این آیه را بیانگر نوع عالی فرش‌های آنان معرفی می‌نماید، در حالی که نگریستن در آیات بعد إنا أَنشأناهن إنشاًء افجعلناهن أَبکاراً (واقعه /35) به دست می‌دهد که مقصود از فرشها همسران بهشتی است که از آنان با تعبیر کنایی به فرشها یاد شده است چنانکه مقصود از فراش در روایت نبوی «الولد للفراش و للعاهر الحجر» (کلینی، 5/491) همین معناست. بر همین اساس اگر مشخص نگردد که مخاطب عتاب الهی در آیۀ عبس و تولی چه کسی است یا چنانکه برخی پنداشته‌اند مخاطب آیه پیامبر اکرم (ص) است یا براساس دیدگاه شماری دیگر مردی ثروتمند از بنی امیه است (نک: واحدی، ص 297؛ طباطبایی،20/203- 204) کاربست این آیه در تفسیر موضوعی نتایج مختلفی خواهد داشت. در صورتی که نظریۀ نخست صحیح باشد این آیه را می‌بایست در شمار آیاتی برشمرد که به نبوت خاصه اختصاص داد که نیازمند نوعی توجیه و تأویل است. اما در صورتی که آیه را ناظر به برخورد مردی ثروتمند از بنی‌امیه با مستمندی نابینا به نام عبدالله بن ام مکتوم بدانیم می‌بایست از این آیه در مباحث اخلاقی و نکوهش تفاخر و تحقیر دیگران یاد کرد. ضرورت لزوم کاربست قواعد تفسیر ترتیبی در تفسیر موضوعی ناظر به مواردی است که مفسر بنا دارد یک آیه در میان آیات را اصطیاد کرده و با سایر آیات پیوند زند؛ اما در جایی که این پیوند زدن به خاطر ارتباط ناگسستنی برخی از آیات نسبت به یکدیگر منوط به چند سونگری به چند پیکره از آیات باشد، کاربست قواعد تفسیر ترتیبی دو چندان ضرورت می‌یابد. به عنوان مثال اگر قرار است مفسری آیات ناظر به آفرینش انسان را در کنار هم مورد بررسی و بازپژوهی قرار دهد او ناگزیر است پیکرۀ آیات مرتبط با هم در این باره را که در سوره بقره /30-38، اعراف /11-27، طه / 115-123 انعکاس یافته، بازپژوهی نماید. او در بررسی پیکر‌های هر بخش از آیات ناگزیر است همان کاری را دنبال کند که یک مفسر در تفسیر ترتیبی انجام می‌دهد. هر چند او ناگزیر است در کنار این کار به اقتضای تفسیر موضوعی مدالیل مجموعۀ این آیات را بازپژوهی کند. نیاز به تفسیر ترتیبی در تفسیر موضوعی به این حد نیز محدود نمی‌گردد. زیرا آگاهی از تفسیر ترتیبی و مأنوس بودن با دیدگاه‌های تفسیری در دو مرحلۀ پرسش و مسأله یابی و نیز اصطیاد آیات مرتبط با مسأله بسیار مؤثر است. در مرحله پرسش‌یابی استنطاق و پرسش درست و منطقی از آیات متفرع بر نوعی آگاهی از بخشی از پیامها، گزاره‌ها، مقاصد آیات و در یک کلمه نظام فکری مورد نظر قرآن است که این امر تنها در سایۀ تفسیر ترتیبی و پیمودن این راه میسر است. چنانکه اصطیاد آیات به ویژه آنجا که مدالیل تا حدودی دچار پنهانی است با آشنایی پیشین از تفسیر آحاد آیات میسر است. به عنوان مثال اگر کسی در مسألۀ اخلاق اجتماعی، برادری و همدلی میان دینداران را از منظر قرآن جستجو نماید حتی اگر تمام آیات قرآن را مورد جستجوی مستقیم قرار دهد ممکن است از کنار آیه ان الله یامر بالعدل و الاحسان (نحل /90) و نیز آیه و لا تلمزوا انفسکم (حجرات /11) به سادگی بگذرد. در حالی که در آیه نخست یکی از مهمترین بنیاد‌های رفتار اجتماعی یعنی ضرورت جهت دهی تمام تعامل‌های اجتماعی بر دو محور رفتار عادلانه و رفتار محسنانه انعکاس یافته است. بر این اساس، قرآن نخست بر رفتار عادلانه یعنی رعایت کامل حقوق دیگران و اجتناب از هرگونه ستم و ظلم به حریم اشخاص و عدم پذیرش ظلم از دیگران تأکید می‌ورزد و در مرحلۀ دوم از مؤمنان می‌خواهد که اگر کوتاهی از دیگران دیدند از آنان بگذرند (نک: طباطبایی، 12/332) و در آیۀ دوم مؤمنان را جان یکدیگر دانست که عیب‌گیری در حقیقت به خود شخص عیبجو باز می‌گردد نه به دیگران (نک: همان 18/322). به عبارت روشنتر پیام آیه یک جانی مومنان است که باز شناخت آن برای ترسیم نگاه قرآن به موضوع اخوت بسیار کارآمد است. این پیام‌ها تنها در سایۀ بررسی تفاسیر ترتیبی فراچنگ می‌آید و مفسر براساس رهنمون تفاسیر ترتیبی می‌تواند این دو آیه را برای دو موضوع اخلاق اجتماعی و همدلی اصطیاد نماید.

مراحل تفسیر موضوعی

یکی از مباحث مهم در تفسیر موضوعی پاسخ به این پرسش است که این شیوه تفسیری تابع چه مراحلی است؟ و مفسر با رعایت چه مراحلی می‌تواند مدعی باشد که به نظرگاه‌های قرآن دربارۀ موضوع مورد نظرخود دست یافته است؟ جوادی آملی برای تفسیر موضوعی شش مرحله قایل شده است. مرحلۀ اول، جمع‌آوری آیاتی است که در آن زمینه وارد شده است. مفسر در این مرحله آنچنان باید حضور ذهن دربارۀ قرآن کریم داشته باشد که به مقدار وسع و به مقدار تکلیف، همۀ آیاتی را که در این زمینه نظر دارند، نفیاً و اثباتاً گردآوری کند. و در این باره تنها به آیاتی که لفظ آن موضوع را در بردارند، اکتفا نکند، بلکه محتوای آیات را مورد توجه قرار دهد. مرحلۀ دوم، بین این آیات جمع‌آوری شده جمع‌بندی کند. یعنی مطلق‌ها را با مقید، عام‌ها را با خاص، مجمل‌ها را با مبین، متشابه‌ها را با محکم، و بخش‌های مناسب را در کنار هم جمع‌بندی نماید، تا نتایج آیات جمع‌آوری شده را بهدست آورد.

مرحلۀ سوم، در این مرحله نوبت به سیرۀ عترت می‌رسد، روایاتی که در این زمینه وارد شده- نفیاً و اثباتاً- جمع‌آوری نموده تا چیزی از روایات فروگذار نشود، خواه راجع به گفتار آنان باشد یا ناظر به رفتار آنان. مرحلۀ چهارم، بین این روایات جمع‌آوری شده، جمع‌بندی کند. یعنی مطلقات را با مقیدات، عام‌ها را با خاص، محکم‌های روائی را با متشابهات، ناسخ‌ها را با منسوخ، مجمل‌ها را با مبین بسنجد، و همان‌کاری را که در استنباط فقهی عمل می‌شود باید در هر موضوعی انجام دهد، تا بتواند نتایجی را که از بررسی روایات حاصل شده، ارائه دهد. مرحلۀ پنجم، نتایج متعددی را که از آیات به دست آمده است، به صورت یک اصل مهم درآورد، و همچنین ثمرات گوناگونی را که از روایات حاصل شده است، به صورت یک اصل جامع ارائه نماید. مرحلۀ ششم، در این مرحله بین نتایج به دست آمده از قرآن و ثمرات استنباط شده از روایات یک جمع‌بندی ‌نهایی بنماید تا با هماهنگی قرآن و عترت، یک مطلب را استنباط کند (ص 61-62).

در این مراحل شش گانه بر دو نکتۀ اساسی تأکید شده است: از آنجا که سنت مبین و شارح قرآن است در کنار جمع‌آوری و جمع‌بندی آیات، می‌بایست به جمع‌آوری و جمع‌بندی روایات نیز پرداخت. و نظرگاه‌های قرآن را در کنار نظرگاه‌های سنت مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. دیگر اینکه استخراج اصل از جمع‌بندی و بررسی نتایج بهدست آمده از آیات و روایات ضروری است. گرچه جوادی آملی توضیحی درباره این اصل نداده‌ است، اما به نظر می‌رسد که مقصود او پیام و آموزۀ بنیادینی است که غالباً آیات مرتبط با یک موضوع بهدست می‌دهند، چنانکه از بررسی آیات خداشناسی عموماً اصل بنیادین توحید به عنوان محور اصلی معارف قرآن قابل استفاده است. در مراحل شش گانه‌ای که مورد نظر ماست همصدا با جوادی آملی بر مراجعه به روایات در مرحلۀ اعمال مبانی تفسیر آحاد آیات تأکید شده است. این مراحل بدین شرح است: 1- موضوع‌یابی؛ 2- اصطیاد و استخراج آیات؛ 3- دسته‌بندی روشمند آیات؛ 4- استخراج مدالیل آیات براساس مبانی و مراحل تفسیر؛ 5- استنتاج نظرگاه‌های قرآن با مقارنه و چند سونگری به مدالیل آیات؛ 6- ارزیابی نتایج با معیارها و قراین دیگر.

از سوی دیگر تفسیر ترتیبی و به دست آوردن نظرگاه‌های قرآن دربارۀ هر یک از موضوعات و عرصه‌های مبتنی بر تفسیر صحیح و روشمند آحاد آیات است؛ زیرا اساساً این نظرگاه‌ها مفاهیم و مدالیل عامی است که به صورت انتزاعی از کنار یکدیگر گذاشتن تک تک آیات حاصل آمده است. بر این اساس یکی از مهمترین مراحل تفسیر موضوعی مرحلۀ چهارم یعنی استخراج مدالیل آیات براساس مبانی و مراحل تفسیر است. در مبحث روش شناسی تفسیر ترتیبی برای تفسیر آیات ده مرحله قایل شد‌ه‌ایم و معتقدیم هر یک از این مراحل برای دستیابی به فهم صائب به مدالیل آیات کار آمده و نقش‌آفرین است. این مراحل عبارتند از: 1- فضیلت و خاصیت آیات؛ 2- سبب یا شأن نزول آیات؛ 3- ارتباط کلمات و جملات آیات نسبت به یکدیگر؛ 4- ارتباط آیات با آیات قبل و بعد؛ واژه‌های دشوار یا معناساز آیات؛ 6- نکات ادبی آیات؛ 7- نکات بلاغی آیات؛ 8- ابهام‌زدایی؛ 9- اجمال زدایی؛ 10- شبههدایی 11- برداشت و استلهام از آیات.

در این جا تذکر سه نکته لازم است: نخست، در بین این مراحل مرحلۀ اول (فضیلت و خاصیت آیات)، مرحله دوم (سبب یا شان نزول آیات)، مرحلۀ هشتم (ابهام‌زدایی)؛ مرحلۀ نهم (اجمال‌زدایی) و مرحلۀ دهم(شبهه‌زدایی) ممکن است در تمام آیات جاری نباشد. زیرا برای تمام آیات فضیلت یا خاصیت یا سبب و شأن نزول آن نقل نشده است و مدالیل شماری از آیات چنان روشن و واضح است که نمی‌توان برای آن ابهامی برشمرد. آیاتی غیر از آیات الاحکام و آیات قصص عموماً فاقد اجمال‌اند و شبهه‌زدایی نیز منحصر به آیات متشابه است.

دوم، اشراف علمی در هر یک از مراحل پیشگفته به مراجعه به منابع متناسب با هر یک از آنها بستگی تام دارد. بر این اساس برای بهدست آوردن فضیلت و خاصیت آیات (مرحلۀ نخست) و سبب و شأن نزول آیات (مرحلۀ دوم) منبع منحصر به روایات است. هر چند روایات در تمام مراحل هفتگانه دیگر نیز نقش‌آفرینی کرده و رهنمون‌های کارآمدی را ارائه کرده‌اند. مرحلۀ بهدست آوردن ارتباط درونی آیات (مرحلۀ سوم) و ارتباط بیرونی آیات (مرحلۀ چهارم) و مرحلۀ برداشت و استلهام از آیات (مرحلۀ یازدهم) بیش از هر چیز به تدبر و تفکر در آیات مبتنی است. دستیابی به معانی واژه‌های دشوار یا معناساز (مرحلۀ پنجم)، نکات ادبی و بلاغی آیات (مرحلۀ پنجم و ششم) بر آرای لغویان و ادبا تکیه دارد. در سه مرحله ابهام‌زدایی، اجمال‌زدایی و شبهه زدایی (مراحل هشتم و نهم و دهم) مفسر افزون بر قرآن و روایات به مراجعه به آراء سایر مفسران نیازمند است. سوم، با افزون این مراحل یازده‌گانه به سایر مراحل پیشگفته، مراحل تفسیر موضوعی شانزده مرحله خواهد شد که اینک به صورت مختصر شش مرحلۀ اصلی آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

١. موضوع‌یابی. یکی از گام‌های بنیادین در هر پژوهش یافتن پرسش و چالش و اصطلاحاً مسأله یابی در موضوع مورد نظر است. شاید راز آنکه گفته شده پرسش خوب نیمی از دانش است (ص259)، همین نکته است؛ زیرا اساساً فکر و اندیشه به معنای حرکت از تصورات و تصدیقات معلوم به سوی تصورات و تصدیقات مجهول است (مظفر، ص 23).

این حرکت زمانی نتیجه بخش یا اساساً حرکت محسوب می‌گردد که مرز معلومات از مجهولات تمییز داده شود زیرا در غیر این صورت یا حرکت در معلومات رخ می‌نماید که تحصیل حاصل خواهد بود یا حرکت در مجهولات را در پی دارد که نتیجه‌ای به دنبال نخواهد آورد. مرز میان معلوم و مجهول همان چالشها و مسایل هر علم است و پرسش خوب و مناسب زمانی تحقق می‌یابد که این مرزها شناخته شده باشد. از این رو هر پرسش خوبی به معنای طی کردن نیمی از راه یعنی دانستن محدوده معلومات از مجهولات است. و راز پایان‌پذیری پرسش اصحاب پیامبر از ایشان به استثنای حضرت امیر که خود را با جمله «ان الله وهب لی قلبا عقولا و لسانا سئولا» ستوده است (مجلسی،40/178) همین نکته است. بر این اساس، پژوهش مطلوب در عرصۀ معارف و گزاره‌های قرآن منوط به آن است که قلمرو معارف و آموزه‌های دست یافته قرآن را باز شناسیم و با استمداد از آن، محدودۀ دست نایافته را دنبال کنیم.

درباره محور پرسش‌یابی در تفسیر موضوعی باید به این نکته توجه داشت که از موضوعات بس گسترده که خود موضوعات و عرصه‌های خردتری را در خود جای داده است تا حد امکان پرهیز شود. امروزه تحدید دقیقتر موضوع پژوهشی و اجتناب از فرانگری از امتیازات هر پژوهش به شمار می‌رود. از این رو به جای بحث پیرامون معاد مناسبتر آن است که پژوهش به یکی از موضوعات خاصتر همچون براهین معاد، الشرایط الساعه، منتخب خلود، حیات برزخی، نعمت‌های مادی یا معنوی بهشتیان و… معطوف گردد. مگر آنکه شخص یا اشخاصی درصدد تفسیر موضوعی جامعی از قرآن باشند، که در این صورت لازم است همۀ عرصه‌ها و موضوعات کلان و خرد قرآن مورد بازپژوهی قرار گیرد.

٢. اصطیاد و استخراج آیات. پس از تعیین موضوع پژوهش در زمینه معارف قرآن، مهمترین گام بازشناخت و استخراج آیات مرتبط با آن موضوع است. پیداست ارائۀ جامعترین تحلیل و تصویر از نگرش قرآن درباره هر مساله‌ای منوط به بازکاوی همۀ آیات مرتبط است. زیرا چه بسا با غفلت از یک آیه بخشی از منظر و پاسخ قرآن در هاله‌ای از ابهام فرو رود و آنچه عرضه می‌شود بسان تصویری نیم رخ از یک چهره است.

شیوه‌های اصطیاد آیات.برای اصطیاد آیات قرآن حداقل سه راه وجود دارد: یک، استفاده از معاجم واژهنمای آیات. معاجم واژه‌نما همچون المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم اثر محمد فؤاد عبدالباقی و کتاب المعجم الاحصایی اثر روحانی که آیات را براساس واژه‌ها و حروف آنها تنظیم کرده‌اند تا حدودی برای انعکاس نظرگاه‌های قرآن کارساز است. مثلاً برای دستیابی به منظر قرآن دربارۀ ایمان می‌توان آیات قرآن در این معاجم ذیل واژۀ «امن» را مورد بررسی قرار داد. اما این شیوه تنها برای به دست آوردن تصویری اولیه از نظر قرآن دربارۀ ایمان مؤثر است و نه بیشتر، زیرا بسیاری از آیات مرتبط با ایمان بدون اینکه واژه در آنها به کار رفته باشد، در قرآن منعکس شده است. به عنوان مثال یکی از آیاتی که در بحث بر چالش امکان کاستی و فزونی ایمان مطرح است این آیه است: و الذین اهتدوا زادهم هدی و آتاهم تقواهم (محمد /17) که در آن واژه ایمان به کار نرفته است و گناه در قرآن با واژه‌های غیر مرتبط با هم همچون: اثم، اصر، ثقل، جناح، حرام، جنث، حوب، رجس و… آمدهاست.

دو، استفاده از معاجم موضوعنمای قرآن. شماری از کتاب‌ها برای تسهیل مطالعات درونی قرآن آیات مرتبط با موضوع را گرد آورده‌اند نظیر الجامع لمواضیع آیات القرآن الکریم اویس کریم و فرهنگ قرآن اثر گروهی از محققان مرکز فرهنگ و معارف قرآن و این کتاب‌ها نیز برای ارائه تفسیر موضوعی جامع ناکافی‌اند. زیرا پدید آورندگان آنها براساس مبانی‌ها و نگره‌های خاص و احیاناً غیر روشمند و یا استقرایی ناقص، آیات هم مضمون را کنار هم چیده‌اند. با فرض اینکه استقراء را ناقص ندانسته و شیوه پدیدآورندگان این آثار را روشمند بدانیم باز اطمینان به جامعیت این آثار وجود ندارد. زیرا گردآوری آیات هم مضمون تنها زمانی میسر است که مدالیل اصلی و فرعی و پیام‌های مستقیم و غیرمستقیم آیات مورد کنکاش دقیق قرار گیرد، که به خاطر گستردگی موضوعات قرآنی طرح شده در این دست از کتاب‌ها چنین کاری عملی نمی‌باشد.

سه، مراجعه مستقیم به آیات قرآن. با توجه به ضعف‌های پیشگفته دو روش پیشین، بهترین و کارآمدترین راه برای اصطیاد و استخراج آیات، بررسی میدانی و مستقیم آیات در سرتاسر قرآن است. برای این منظور باید به سه نکته توجه داشت: 1 ـ همزمان نمی‌توان ذهن را معطوف به دو یا چند موضوع ساخت و به اصطیاد آیات پرداخت. زیرا توزیع همزمان ذهن به بیشتر از یک موضوع ذهن را از کارآیی لازم برای ژرفنگری در مدالیل آیات باز می‌دارد و عملاً شماری از آیات مرتبط از دائره توجۀ ذهنی خارج می‌گردند نظیر دوربین فیلمبرداری که به جای تمرکز کردن روی یک تصویر همزمان روی دو تصویر تمرکز کند که طبعاً در این صورت از میزان وضوح آن کاسته می‌شود. 2 ـ چنانکه در محور نخست پرسش‌یابی گفتیم هر قدر موضوع مورد نظر محدودتر باشد قدرت ذهن در کشف و استخراج آیات بیشتر خواهد شد. 3 ـ در مرحلۀ نخست مناسب است آیاتی که احتمال دخالت داشتن در موضوع موردنظر در آنها می‌رود نیز گردآوری شوند، هر چند در مراحل بازپژوهی پسینی عدم دخلیت آنها اثبات گردد. زیرا در پژوهش کامل لازم است تمام شواهد و مستندات محتمل و تأثیرگذار در یک پژوهش گرد آیند.

3‌.دسته‌بندی روشمند آیات. آیات ناظر به یک موضوع کلان و خرد پس از استخراج نیازمند دسته‌بندی روشمنداند تا پیام‌ها و مدالیل آنها با نظم و سازمان مناسب به ذهن تداعی کند و با همین نظم روشمند ارائه گردند. به عنوان مثال اگر قرار باشد موضوع امامت و ولایت را در آیات قرآن مورد بررسی قرار دهیم پس از استخراج آیات لازم است که آنها را به امامت عامه و امامت خاصه تقسیم کنیم. امامت عامه به اصل جانشینی و وصایت که در میان امت‌های گذشته نیز رایج بوده ناظر است، نظیر جانشینی هارون از موسی در دوران رهسپاری او به کوه طور برای دریافت تورات و مقصود از امامت خاصه امامت اهل بیت است. در بحث امامت اهل بیت نیز مناسب است آیات به دو دسته تقسیم شوند: 1 ـ آیات ناظر به امامت امام علی نظیر آیه ولایت و تبلیغ؛ 2 ـ آیات ناظر به امامت و وصایت همۀ ائمه نظیر آیه یا ایها الذین امنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الامر منکم (نساء /59).

از سوی دیگر باید دانست که آیات ناظر به ائمه از چهار رهگذر به آنان ناظراند: 1 ـ سبب نزول؛ نظیر آیه ولایت (مائده /55) که بخشیدن انگشتر به مستمند در حال رکوع توسط حضرت امیر علت و زمینه ساز نزول این آیه شده است.

2 ـ شأن نزول؛ نظیر آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه (بینه/ 7) که پیش از آن رخدادی تأثیرگذار در نزول آن به وقوع نپیوست. در عین حال براساس روایت نبوی آیه در شأن حضرت امیر و شیعیان او دانسته شده است (نک: معرفت، التمهید، 1/254).

3 ـ بطن آیات؛ نظیر آیه و علامات و بالنجم هم یهتدون (نحل /16) که در روایت امام صادق و امام رضا (ع) براساس بطن آیه مقصود از نجم رسول خدا و مراد از علامات، اهل بیت دانسته شده است (کلینی، 1/206-207). 4 ـ جرشی (نک: نصیری، 1380) نظیر آیه و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمه و نجعلهم الوارثین (قصص /5) که نزولاً ناظر به نجات بنی‌اسرائیل از یوغ فرعون به دست موسی است، اما از باب جرشی بر امام عصر و میراث بری زمین به دست او و یارانش حمل شده است. (نهج‌البلاغه، ح 208؛ کورانی، 4/353- 357). پیداست که این دسته‌بندی کار استنتاج ‌نهایی از آیات را هر چه بیشتر تسهیل می‌کند این نکته را باید در نظر داشت که دسته‌بندی آیات در مرحلۀ نخست ممکن است با ضعف‌هایی روبه‌رو باشد اما به تدریج که کار بررسی تفسیر هر یک از آیات به طور دقیقتری انجام گیرد. این دسته‌بندی سامان دقیقتری پیدا می‌کند و این طبیعت هر تحقیق و پژوهش است که با پی‌جویی روشنی و شفافیت بیشتری پیدا می‌کند و گاه به بازسازی نگاه و نگرش نخستینمی‌انجامد.

۴ـ استخراج مدالیل آحاد آیات براساس مبانی تفسیر‌. پس از آنکه آیات ناظر به یک موضوع به صورت بدوی دسته‌بندی شدند، لازم است مبانی و قواعد تفسیر دربارۀ هر یک از آیات به طور جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرند. مقصود از مبانی تفسیر، اصولی همچون واژه‌شناسی، قواعد ادبی و بلاغی، بررسی دیدگاه مفسران، … می‌باشد. به عنوان مثال پس از قراردادن آیۀ ولایت، انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون (مائده /55) در دسته آیات مربوط به امامت خاصه که منحصراً ناظر به امام علی (ع) است، لازم است مدالیل این آیه باز پژوهی شود. مراحل تفسیری این آیه که در سایۀ بررسی آنها مدالیل آیه به‌دست می‌آید، به صورت مختصر و گذرا چنین است: 1- چگونگی دلالت انما بر حصر؛ 2- مفهوم ولی و بررسی وجوه معنایی آن؛ 3- مقارنه و رابطۀ ولایت خداوند با پیامبر و امام؛ 4- چگونگی دلالت ساختار جمعی والذین امنوا بر یک شخص؛ 5- اطلاق زکات بر بخشیدن انگشتری؛ 6- روایات فریقین دربارۀ سبب نزول آیه؛ و… اگر بحث جبر و اختیار را مورد بررسی قرار می‌دهیم با رسیدن به آیه قال اتعبدون ماتنحتون و الله خلقکم و ما تعملون (صافات/96-96) باید مشخص کنیم آیا مقصود از و «ما تعلمون» اعمال انسان است که در این صورت با عطف این فقره به ضمیر «خلقکم» اعمال انسان نیز بسان خود او آفریده خدا خواهد بود و راه برای نگرش جبرگرایان هموار خواهد شد. یا آنکه مقصود این است که خداوند شما و بت‌های ساخته دستتان را آفریده است. در این صورت از آیه جبر و سلب اختیار از انسان استفاده نمی‌شود (نک: شیخ طوسی، 8/513-514؛ طبرسی، 8/318- 319). پیداست که این آیه بسان زنجیر‌های مرتبط با سایر آیات، منظر خداوند درباره جبر و اختیار را بهدست می‌دهد و استنتاج ‌نهایی و روشمند از این آیات منوط به فهم مدالیل آحاد این آیات است.

۵. استنتاج نظرگاه‌های قرآن با مقارنه و چندسونگری به مدالیل آیات. پس از آنکه آیات اصطیاد و دسته‌بندی روشمند شده و مدالیل هر یک از آنها مورد بررسی قرار می‏گیرد، نظرگاه‌های قرآن دربارۀ هر یک از موضوعات و پرسش‌های پیرامون آن بهدستمی‌آید.

به عنوان مثال اگر مبحث چگونگی رابطۀ عمل و جزا و مسألۀ خلود را از نظر قرآن مورد بررسی قرار دهیم در سایۀ انجام مراحل پیشین به این نتیجه می‌رسیم که نخست، رابطۀ عمل با جزا تکوینی است نه صرفاً تشریعی و قراردادی؛ دوم، به رغم آنکه واژۀ خلود در آیاتی نظیر هم فیها خالدون (بقره / 25، 39، 81، 82، 217، 275، آل‌عمران/107) به لحاظ واژه‌شناسی گاه در مفهوم دوام و استمرار به کار رفته، از آن جاودانگی مطلق به دست نمی‌آید (نک: راغب اصفهانی، ص 154). اما با در نگریستن به مجموعۀ آیات در این زمینه، دربارۀ پایان نپذیرفتن عذاب برخی از جهنمیان هیچگونه تردیدی باقی نمی‌ماند. نظیر و ما هم بخارجین من النار (بقره / 167)، و قال الذین فی‌النار لخزنه جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من ‌العذاب قالوا و لم تک تاتیکم رسلکم بالبینات قالوا بلی قالوا فادعوا و ما دعاء الکافرین الا فی ‌ضلال (غافر / 49- 50) که بر جاودانگی و عدم رفع عذاب از شماری از اهل جهنم تصریح دارد. بنابراین قرآن در استنتاج ‌نهایی راه تأویل‌های ناروای برخی از صاحبنظران مبنی بر پایان پذیری عذاب از همه جهنمیان را می‌بندد (نک: نصیری، 1382، ص 41، 238- 246)

6- ارزیابی نتایج با معیارها و قراین دیگر. گرچه اعمال مبانی تفسیر دربارۀ آحاد آیات و نیز چند سونگری به آیات پس از بررسی تطبیقی و مقارن‌های نظرگاه قرآن را دربارۀ موضوع مورد نظر بهدست می‌دهد و می‌توان به چنین نظرگاهی تکیه کرد، اما به خاطر حساسیت اظهار نظر دربارۀ قرآن و احتمال راه یافتن خطا در هر یک از مراحل پنجگانه پیشین، مناسب بلکه لازم است نظرگاه‌های بهدست آمده در سایۀ معیارها و قراین دیگر بازکاوی شوند. مقصود از این معیارها و قراین حداقل دو معیار سنت و عقل است. سنت در تمام عرصه‌های قرآنی و عقل در حوزۀ گزاره‌های عقلانی قرآنی با رعایت اصول و مبانی متناسب با هر یک از آنها می‌توانند به عنوان قراین درباره آیات قرآن نقش‌آفرینی کنند.

از آنجا که اهل بیت خود را وارثان و حاملان و مخاطبان واقعی قرآن معرفی کرده‌اند (نک:کلینی، 1/214- 215) توجه به گفتار آنان برای دستیابی به فهم صحیح آیات امری ضروری است. به عنوان مثال ممکن است کسی با مراجعه به مجمومه آیات پیامبرشناسی به عصمت آنان از لغزش‌ها دست نیابد و به راه یافتن گناه و لغزش در فکر یا کردار پیامبران باورمند شود، اما هنگامی که به روایات صریح در این زمینه بر می‌خورد که صراحتاً با تأویل آیات لغزش نما، بر عصمت کامل پیامبران پای فشرده‌اند، نظرگاه خود را تصحیح خواهد کرد. گفتار حضرت امیر خطاب به ابن عباس که فرمود: در احتجاج با خوارج به جای قرآن از سنت یاری جوید، زیرا قرآن وجوه مختلفی ر بر می‌تابد و راه برای بهانه‌جویی آنان باز می‌ماند اما از سنت‌ گریزی ندارند (نک: نهج‌البلاغه، نامۀ 77) ناظر به همین نکته است که سنت به عنوان قرینه می‌تواند هرگونه خطانگری در مدالیل آیات را بازسازی کند.

عقل نیز چون حجت باطنی خداوند است به تعبیر گروهی از صاحب‌نظران اگر سالم و عاری از شبهه و غرض باشد (نک: خراسانی، 1/59) می‌تواند همچنان به عنوان قرینه، استنتاج‌های نادرست از مدالیل آیات را تصحیح کند. به عنوان مثال اگر کسی از آیات قرآن امتناع رؤیت خداوند در آخرت را به دست نیاورد و بسان امام فخر رازی با استناد به آیه الی ربها ناظره (قیامت /22-23) رؤیت خداوند در آخرت را جایز بداند، (15/227-230) باید به برهان عقلی تن دهد که رؤیت را امری جسمانی و مادی می‌داند و نیز جسم و جسمانی را دربارۀ خداوند محال می‌داند، در این صورت نگرش او به آیات بازسازی خواهد شد.

کتابشناسی

جوادی آملی، عبدالله، زن در آئینه جمال و جلال، قم، موسسه اسراء.

حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، 1382ش.

حکیم، محمد باقر، تفسیر سوره الحمد، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1420ق.

ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1362 ش.

رضایی اصفهانی، محمدعلی، درس نامه روشها و گرایش‌های تفسیری قرآن، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1382 ش.

زرقانی، عبدالعظیم، مناهل العرفان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988 م.

شنتاوی، ابراهیم زکی، یونس ، عبدالحمید، دائره المعارف الاسلامیه، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.

شیخ انصاری، مرتضی، فرائد الاصول، قم، جامعه مدرسین، بی‌تا.

شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی‌تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، 1413 ق.

طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، بی‌تا.

طبرسی، امین الاسلام، مجمع البیان فی علوم القرآن، تهران، ناصر خسرو، بی‌تا.

طهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالضواء، 1403 ق.

فخر رازی، محمدبن عمر، مفاتیح الغیب، قاهره، سید محمد رمضان، 1308 ق.

قربانی، زین العابدین، تفسیر جامع آیات الاحکام، قم، نشر سایه، 1380ش.

کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، تهران، علمیه اسلامیه، بی‌تا.

کورانی، علی، معجم احادیث المهدی (عج)، قم، موسسه معارف اسلامی، 1411 ق.

گروهی از نویسندگان (بهجت پور، رضایی اصفهانی، کلانتری و نصیری)، تفسیر موضوعی، قم، 1384 ش.

مؤدب، رضا، روش‌های تفسیر قرآن، قم، دانشگاه اشراق، 1380 ش.

مجتهد شبستری، محمد، هرمنوتیک کتاب سنت، تهران، طرح نو.

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الابرار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ق.

مرکز معارف قرآن، دائره المعارف قرآن، قم، بوستان کتاب، 1382ش.

مظفر، محمدرضا، المنطق، بیروت، دارالتعارف، 1400 ق.

معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه نشر اسلامی، 1412 ق.

همو، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1418ق.

همو، تفسیر و مفسران، ترجمه علی خیاط، قم، موسسه فرهنگی التمهید، 1379 ش.

مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، پیام قرآن، قم، نسل جوان، 1373 ش.

نصیری، علی، مکتب تفسیری صدرالمتالهین، پایان‌نامه دکتری، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، 1382 ش.

همو، «علامه مجلسی و تعامل با روایات تفسیری اهل بیت (ع)» فصلنامه علوم حدیث، ش24، 1380ش.

واحدی نیشابوری، ابوالحسن علی بن احمد، اسباب النزول، قم، انتشارات الرضی، 1361ش.

یزدی، محمد، فقه القرآن، قم، موسسه اسماعیلیان، 1374ش.

[1]. مجتهد شبستری معتقد است که هیچگاه ذهن مفسران قرآن از پیش فرض‌ها خالی نبوده و نیست در حالی که به نظر می‌رسد وی میان پیش دانسته‌ها و پیش‌فرض‌‌های تفسیری خلط کرده است (نک: هرمنوتیک کتاب سنت، ص 95-123).

 

منبع: دوماه‌نامه آینه پژوهش، شماره ٨۶[1]

نویسنده: رتراود ویلانت

مترجم: عباسی، مهرداد[2]

اشاره

از سال 2001 میلادی، انتشار مجموعه‌ای با نام Encyclopaedia of the Quran (دایرةالمعارف قرآن) به همت مؤسسه بریل در شهر لیدن هلند آغاز شد. این دایرةالمعارف که تاکنون سه جلد از آن به چاپ رسیده، زیر نظر خانم جین دمن مک اولیف و با همکاری و مشاوره قرآن پژوهان مشهوری چون کلود ژیلیو و اندرو ریپین و نصر حامد ابوزید در حال تألیف است و نگارش و انتشار آن احتمالاً تا سال 2005 میلادی به طول خواهد انجامید.

از مهم‌ترین مقالات دایرةالمعارف قرآن و شاید طولانی‌ترین آنها، مقاله Exegesis of the Quran (تفسیر قرآن) است که در جلد دوم (ص99ـ142) آمده و به دو بخشِ (تفسیر دوره قدیم و سنتی) و (تفسیر دوره جدید و معاصر) تقسیم شده است. در بخش دوم این مقاله (Early Modern and Contemporary) که تألیف خاورشناس آلمانی رتراود ویلانت (Rotraud Wielandt) است، مهم‌ترین گرایش‌های تفسیر قرآن به ویژه در کشور مصر از نیمه قرن نوزدهم تا به امروز معرفی شده است که ترجمه آن از نظر خواهد گذشت.

پروفسور ویلانت در حال حاضر به تدریس و تحقیق در دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه بامبرگ آلمان مشغول است و دارای کرسی استادی در رشته (مطالعات اسلامی و عرب‌شناسی ) در گروه شرق‌شناسی  این دانشکده است. مقالات متعددی از وی در نشریات مختلف غربی به چاپ رسیده که تقریباً همه آنها به زبان آلمانی است. زمینه اصلی مطالعات او ادبیات معاصر عرب و به ویژه مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جهان اسلام در مواجهه با دستاوردهای دنیای جدید، نظیر جهانی شدن و پلورالیسم و هرمنوتیک و قرائت‌های گوناگون از متون مقدس به ویژه قرآن است. نگاهی اجمالی به آثار ویلانت درباره تفسیر قرآن ـ از جمله دو پژوهش ذکر شده از او در بخش منابع ـ که همگی با مباحث جدید این حوزه مرتبط است، دلیل انتخاب وی را به عنوان مؤلف این مقاله در دایرةالمعارف قرآن به خوبی نشان‌‌ می‌دهد.

این مقاله به بررسی تلاش‌های تفسیری دانشمندان مسلمان و دیدگاه‌های آنان درباره روش‌شناسی  تفسیر قرآن از نیمه قرن نوزدهم تا به امروز‌‌ می‌پردازد.

ابعاد و حدود مدرنیته در تفسیر قرآن

بررسی جداگانه اوایل دوره جدید و دوره معاصر تفسیر قرآن متضمن این فرض است که در این دشوره، ویژگی‌هایی است که آن را به طرز محسوسی از دوره‌های پیشین متفاوت‌‌ می‌سازد؛ اگرچه فرض این ویژگی‌ها به طور یکسان در مورد تمامی تفاسیر این دوره صحیح نیست و حتی تفاسیری که چنین فرضی در مورد آنان صحیح به نظر‌ می‌آید، در برخی مواضع از الگوها و رویکردهای سنتی فاصله چندانی نگرفته‌اند. بسیاری از تفاسیر این دوره، در روش و محتوا به ندرت با تفاسیر قدیمی تفاوت دارند. نویسندگان بیشتر این تفاسیر از برخی منابع کلاسیک نظیر کشّاف زمخشری (متوفی 538) و مفاتیح الغیب فخر رازی (متوفی606) و تفسیر ابن کثیر (متوفی774) فراوان استفاده کرده‌اند، بدون اینکه مطلب جدیدی را به توضیحات آنها که از قبل در دست بوده، بیفزایند. بنابراین همواره باید به خاطر سپرد که در تفسیر قرآن یک سنت به شکل جریانی گسترده و ‌بی‌وقفه تا به امروز ادامه داشته است. با این همه در این مقاله نگاه ما عمدتاً معطوف به گرایش‌های نواندیشانه خواهد بود. بیشتر رویکردهای جدید به تفسیر قرآن، تاکنون در کشورهای عربی و به ویژه مصر شکل گرفته است. از این رو، این بخش از جهان اسلام مبسوط‌‌تر از سایر بخش‌ها بررسی خواهد شد.

عوامل نوین بودن تفاسیر جدید هم محتوا و هم روش آنهاست. درباره محتوا قبل از هر چیز باید گفت که اندیشه‌های نو درباره معنای متن قرآن عمدتاً در پاسخ به پرسش‌های جدیدی پدید آمد که به سبب تغییرات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ناشی از تأثیر تمدن غرب در جامعه مسلمانان ایجاد شده بود. در این میان، دو مسئله دارای اهمیت ویژه بود: سازگاری جهان‌بینی قرآن با یافته‌های علم جدید و مسئله نظام مناسب سیاسی و اجتماعی بر مبنای اصول قرآنی که مسلمانان را قادر‌ می‌ساخت از سلطه حاکمیت غرب خلاصی یابند. به این منظور پیام قرآن باید به گونه‌ای تفسیر‌ می‌شد که به مسلمانان امکان دهد یا الگوهای غربی را به نحو مطلوبی جذب و هضم کنند یا الگوهای جایگزینی را که به اعتقاد آنان برتر از الگوهای غربی است، طراحی نمایند. از جمله مسائلی که در این چارچوب باید مورد توجه قرار‌ می‌گرفت، این بود که مقررات قرآن راجع به جایگاه حقوقی زنان، با توجه به آرمان‌های جدید در جهت حقوق برابر زن و مرد، چگونه فهمیده شود.‌ می‌توان گفت علت پیدایش رویکردهای بی‌سابقه روش شناختی در این شرایط دو چیز بود: یکی تحولات جدید در زمینه مطالعات ادبی و نظریه ارتباطات و دیگری نیاز به یافتن روش‌های عملی و توجیهات نظری برای کنار گذاشتن تفسیرهای سنتی به نفع تفاسیر جدیدی که پذیرفتن آنها برای عقل انسان امروزی آسان‌تر است و در عین حال اعتبار متن وحیانی را به معنای دقیق کلمه نفی‌ نمی‌کند. این رویکردها معمولاً بر مبنای فهمی جدید از ماهیت وحی الهی و نحوه جریان آن به طور کلی قرار داشت.

آثاری که شامل تفسیر قرآن و بحث از روش‌های تفسیری‌اند

جایگاه اصلی تفسیر آیات قرآن، کتاب‌های تفسیر (تفاسیر) است. بیشتر آنها از رویکرد تفسیر آیه به آیه (تفسیر مسلسل یا متوالی) تبعیت‌ می‌کنند. یعنی تفسیر را از ابتدای نخستین سوره قرآن آغاز نموده و تا پایان آخرین سوره آن ـ جز در تفاسیر ناتمام ـ ادامه‌ می‌دهند. یک استثنا برای این رویکرد، التفسیر الحدیث نوشته عالم فلسطینی محمّد عزّت دروزه است که براساس ترتیب تاریخی سوره‌ها سامان یافته است.[3] بعضی از تفاسیر مسلسل به یک جزء[4] و برخی نیز به یک سوره[5] از قرآن اختصاص دارند. گاهی نیز این تفاسیر، تنها به تفسیر سوره‌‌هایی منتخب‌ می‌پردازند که مفسر آنها را یا به قصد نشان دادن کارایی روش تفسیری جدید خود[6] یا به منظور اهداف آموزشی و تربیتی[7] ـ که تفسیر اصالتاً در پی تأمین آن است ـ انتخاب کرده است. همچنین گفتنی است گونه سنتی تفاسیری که به طور ویژه به آیات ظاهراً مشکل‌ می‌پردازند، هنوز ادامه دارد.[8] اگرچه بیشتر تفاسیر به منظور استفاده محققان علوم دینی نوشته شده، اما برخی از آنها به صراحت با عنایت به نیازهای افراد عامی‌تر شکل گرفته‌اند، چنانکه تفهیم القران مودودی (متوفی 1979) برای مسلمانان هند که تحصیلاتی اندک دارند و با زبان عربی و علوم قرآنی آشنایی ندارند، نوشته شده است.

در دهه‌های پایانی قرن بیستم، به طور خاص، تعداد روزافزونی از تفاسیر قرآن رواج یافت که بخش‌های مهم قرآن را براساس موضوعات اصلی طبقه بندی‌ می‌کردند و آیات مرتبط با هر موضوع را به طور موجز مورد بحث و بررسی قرار‌ می‌دادند. مبانی نظری این نوع تفسیر یعنی (تفسیر موضوعی) و توضیحات مرتبط با آیات در این گونه تفاسیر ـ چنانکه در ادامه خواهد آمد

ممکن است از نویسنده‌ای تا نویسنده دیگر به کلی متفاوت باشد. علاوه بر این در تفاسیر موضوعی روش‌های تعیین معنای تک آیه‌ها به ندرت با روش‌‌هایی که در تفاسیر مسلسل به کار می‌رود، متفاوت است. بنابراین، تفسیر موضوعی ممکن است بین صِرف تغییر ترتیب آیات قرآن و روش متفاوت تفسیری همراه با نتایج جدید در نوسان باشد. به هر حال تفسیر موضوعی عموماً بر تعداد محدودی از مفاهیم قرآنی، که از نظر مفسر اهمیت ویژه‌ای دارند، متمرکز است. برای نمونه محمود شلتوت در تفسیرش تفسیر القران الکریم: الاجزاء العشرة الاولی، به این شیوه عمل کرده است. وی روشی میانه بین دو رویکرد تفسیر مسلسل و موضوعی در پیش گرفته است، چنانکه متن را کلمه به کلمه شرح نداده، بلکه توجهش معطوف به مفاهیم اصلی قرآن است.[9]

هرگاه تفاسیر بر یک یا چند موضوع محوری خاص قرآنی متمرکز‌ می‌شوند،[10] گونه و سبک آنها مبدّل به سبک رساله‌های موجود درباره مسائل اساسی الهیات قرآنی‌ می‌شود؛ مانند خدای عدالت[11] نوشته داود رهبر یا در سطحی ساده‌تر مقال فی الانسان: دراسة قرانیة نوشته عایشه عبدالرحمن بنت الشاطی. به علاوه، کتاب‌ها یا مقالاتی که در حوزه کلام یا فقه اسلامی نگاشته شده‌اند و از نصوص قرآنی بحث‌ می‌کنند ـ که عمدتاً چنین‌اند ـ از عنصر تفسیر بهره می‌گیرند. از سوی دیگر، مجموعه سخنرانی‌های منتشر شده، آن گونه که انتظار‌ می‌رود، مرتبط با تفسیر نیست، زیرا سخنرانی‌های اسلامی، امروزه در درجه نخست بر مبنای موضوع، نه تفسیر تنظیم‌ می‌شود.

بحث‌هایی که به روش‌های مناسب تفسیری‌ می‌پردازند، اغلب در مقدمه‌های ابتدای تفاسیر یافت‌ می‌شوند. نمونه‌ای قابل توجه در این باب در اوایل دوره جدید، مقدمه تفسیر الفاتحه محمد عبده[12] است. رساله‌ای مجزا و مختصر درباره اصول تفسیر نیز در 1892 از سر سید احمد خان با نام تحریر فی اصول التفسیر[13] به چاپ رسیده است. از آن زمان تاکنون، چندین کتاب و مقاله که به طور کامل اختصاص به مسائل روش شناختی تفسیر دارند، چاپ شده‌اند که بیشتر آنها پس از اواخر دهه شصت بوده است.

گرایش‌های اصلی در روش‌های تفسیری

1. تفسیر قرآن از منظر عقل‌گرایی دوره روشنگری

نخستین نوآوری مهم در روش‌های تفسیری که قرن‌ها متداول بود، از سوی دو حامی مشهور اصلاح طلبی اسلامی مطرح گردید: سید احمد خان هندی (1817ـ 1898م) و محمد عبده مصری (1849ـ 1905م). هر دو تحت تأثیر تفوق سیاسی و رفاه اقتصادی تمدن جدید غرب در دوران استعمار بودند، ظهور این تمدن را ناشی از دستاوردهای علمی اروپاییان دانسته و برداشت عامه‌پسندی از فلسفه روشنگری را پذیرفته بودند. بر این اساس آنان رویکردی اساساً عقل گرایانه را به تفسیر قرآن اتخاذ کردند. آنها مستقل از یکدیگر و با نقاط عزیمت و تأکید نسبتاً متفاوتی عمل‌ می‌کردند، با وجود این به نتایج مشابهی رسیدند. الهام بخش هر دو این بود که‌ می‌خواستند برادران مسلمانشان نیز بتوانند در منافع تمدن قدرتمند جدید سهمی داشته باشند.

تجربه تلخ شورش هندیان (در 1857)، در سید احمد خان این انگیزه را برانگیخت که اثبات کند از نظر دین اسلام مانعی برای همزیستی و همکاری صلح آمیز مسلمانان هند و انگلیسی‌ها در سایه یک حکومت وجود ندارد؛ حکومتی که آنها را از طریق نظام پیشرفته اخلاقی و معقول و قانونی با یکدیگر متحد ساخته و بر پایه تفکر علمی بنا شده است. از سوی دیگر، وی شخصاً چند سال بعد از آشکار شدن تأثیرات روشنفکران انگلیسی ساکن هند، به مفهوم علمی جدیدی از طبیعت و جهان روی آورد. این دو امر او را بر آن داشت تا در جهت اثبات این مطلب قدم بردارد که هیچ تناقضی بین علم طبیعی جدید و کتاب آسمانی مسلمانان نیست.[14]

سید احمد خان نظریه اصلی اش درباره فهم قرآن را در رساله پیش گفته خود (تحریر فی اصول التفسیر) توضیح داده و در چند اثر منتشر شده دیگرش به کار برده است: قانون طبیعت میثاقی عملی است که خداوند از طریق آن خود را در برابر بشر محدود کرده است، در حالی که وعده و وعید‌هایی که در قرآن آمده، صورت کلامی دارد. بین این دو عهد الهی‌ نمی‌توان تناقضی متصور شد؛ چه در غیر این صورت خداوند با خود در  تناقض خواهد بود که این نامعقول است. بنابراین کلام خدا یعنی وحی،‌ نمی‌تواند با عمل او یعنی طبیعت متناقض باشد. سید احمد خان این فرض را با اصل بدیهی دومی تکمیل کرد: هر دینی که خدا وضع‌ می‌کند ـ از جمله اسلام که بنا بوده آخرین دین برای همه بشر باشد ـ لزوماً باید در حد فهم عقل بشری باشد، زیرا درک ضرورت اصل دیانت صرفاً از طریق عقل امکان پذیر است. بنابراین غیرممکن است که قرآن شامل چیزی باشد که با تعقل علمی در تناقض است.

به نظر سید احمد خان، چنانچه عده‌ای از مسلمانان عصر او نظری مخالف با وی دارند، این ناشی از متن قرآن به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه ناشی از پیموده شدن مسیری اشتباه در سنت تفسیری است: مراجعه به برخی آیات قرآن بدون توجه به اینکه باید آنها را به نحو استعاری فهمید، ما را به این نتیجه خواهد رساند که بخش‌هایی از قرآن کریم با علم جدید متناقض به نظر‌ می‌رسد. طبق نظر سید احمد خان این تفسیر استعاری (تأویل)، تفسیر مجدّد ثانوی یا فرعی از معنای آشکار متن نیست، بلکه نوعی بازسازی معنای اصلی آن است: خداوند خود تعبیراتی استعاری را، صرفاً به دلیل رواج آنها به عنوان مجاز متداول در عصر پیامبر، در متن قرآن به کار برده که همین امر آنها را برای مردم آن عصر، مخاطبان اولیه وحی، قابل فهم کرده است. بنابراین مفسران ابتدا باید تلاش کنند متن قرآن را همان گونه بفهمند که اعراب هم عصر پیامبر و مخاطبان مستقیم وحی‌ می‌فهمیدند.

نتیجه عملی تلاش تفسیری سید احمد خان بر مبنای این اصول، حذف وقایع خارق‌العاده از حوزه فهم قرآن تا حد امکان و کنار گذاشتن اشکال مختلف پدیده‌های مافوق طبیعی و همه پدیده‌های ناسازگار با جهان بینی علمی او بود. در موارد مشکوک، معیار حقیقت در نزد وی، تفکر جدید علمی است نه معنایی که به احتمال زیاد برای اعراب متقدم قابل فهم بوده است. بنابراین سید احمد خان شب معراج پیامبر را رویدادی که صرفاً در رؤیا به وقوع پیوسته،‌ می‌داند. همچنین در تفسیر او، جن نوعی حیوان وحشی بدوی است که در جنگل زندگی‌ می‌کرده است.

محمد عبده صاحب نظریه‌ای مشهور بود که‌ می‌توان منشأ آن را در فلسفه اواخر دوره روشنگری اروپا جست وجو کرد. تلقی وی از تاریخ بشری آن بود که روندی تکاملی همانند روند تکامل یک فرد است و در ادیان آسمانی ابزارهای تعلیمی‌ می‌دید که خداوند از طریق آنها، این روند تکاملی را به سوی مرحله نهایی کمال بشر، یعنی عصر علم هدایت‌ می‌کند. طبق نظر او مسلمانان برای سهیم شدن در تمدن این عصر کاملاً مناسبند و حتی قادرند نقش مهمی را در آن ایفا کنند، زیرا اسلام دین تعقل و پیشرفت است. قرآن به منظور جلب افکار انسان‌ها به سوی تصوّرات و دریافت‌های معقول از سعادت دنیا و آخرت شان نازل شده است. در نگاه عبده این مسئله نه تنها حاکی از سازگاری محتوای قرآن با طبیعت است، بلکه همچنین مردم را نسبت به قوانین مؤثر در پیشرفت تاریخی ملت‌ها آگاه‌ می‌سازد.

در این معنا، کل قرآن در صدد اعطای هدایت الهی به انسان‌هاست و از این رو تمامی قرآن باید تفسیر شود تا اینکه فهم اهدافی که خداوند دستیابی به آنها را اراده کرده است، برای مخاطبان ساده‌تر گردد. مفسران باید خودشان را وقف خدمت به هدایت روشنگرانه خدا کنند و تلاش‌هایشان را بر جستجو در نصوص قرآنی به دو منظور متمرکز نمایند: یکی کشف نشانه‌های خداوند (آیات) در طبیعت و دیگری تشخیص اصول اخلاقی و قانونی که متن از آنها سخن‌ می‌گوید. وظیفه اصلی مفسران همین است، نه اینکه با خارج شدن از موضوع، به بحث‌های پیچیده تخصصی در باب معانی احتمالی الفاظ و عبارات بپردازند یا در سطوح متنوع معنایی ادبی یا عرفانی برخی آیات که در متن قرآن قابل تشخیص است، غرق شوند؛ به ویژه آنکه این فهم‌های مختلف و متنوع کاملاً مغایر با فهم اعراب عصر پیامبر است. برای پی بردن به مقصدی که خداوند قصد دارد بشر را به آن هدایت کند، متن قرآن باید طبق معنایی که برای معاصران پیامبر، اولین مخاطبان وحی داشته، تفسیر شود. گذشته از این، مفسران باید از تبیین و توضیح عباراتی که در متن قرآن مبهم رها شده است، نظیر تعیین نام افرادی که نام آنان در قرآن نیامده است، اجتناب کنند. همچنین از جبران ناگفته‌های قرآن [در نقل برخی داستان‌ها] با روایات یهودی برگرفته از کتاب مقدس یا ملحقات آن (اسرائیلیات) بپرهیزند، چه، این روایات از نسل‌های پیشین علما به ارث رسیده و هرگز از مطالب متناقض با عقل و وحی پالایش نشده‌اند.[15]

ویژگی‌های بارز کار تفسیری عبده، در تفسیر چند جلدی او با نام تفسیر المنار به طور آشکارتری انعکاس یافته است. المنار مبدّل به اثری معیار شده که بسیاری از نویسندگان متأخر به موازات تفاسیر کلاسیک، به آن استناد‌ می‌کنند. سهم واقعی عبده در این تفسیر گزارش مجموعه سخنرانی‌های او در دانشگاه الازهر در حدود سال 1900 است که شامل تفسیر قرآن از ابتدا تا آیه 124 سوره نساء است. شاگرد او رشیدرضا از این سخنرانی‌ها یادداشت‌برداری کرد و پس از چندی آنها را شرح کرد و برای تأیید یا تصحیح به استادش نشان داد. به علاوه وی بخش‌هایی از سخنرانی‌های عبده را با درج توضیحاتی از جانب خودش، که با علامتی از متن اصلی متمایز بود، تکمیل کرد. او در این توضیحات نگرش سنتی‌تری نسبت به عبده نشان داده است.[16] پس از مرگ عبده، رضا تفسیر او را تا آیه 107 سوره یوسف ادامه داد.

عبده متن قرآن را به گروه‌هایی از آیات که تشکیل واحدهایی منطقی‌ می‌دهد، تقسیم کرده، متن این بندها را به مثابه بخشی مجزا بررسی‌ می‌کند. این کار با دیدگاه او مطابقت دارد، زیرا او معتقد است مجرد الفاظ یا عبارات، موضوع اصلی و حائز اهمیت برای مفسر نیست، بلکه هدف تعلیمی آیات اهمیت دارد و همچنین تفسیر صحیح یک عبارت غالباً فقط با توجه به بافت (سیاق) آن قابل فهم است. تفسیرهای او که اغلب با مطالب جنبی طولانی تکمیل‌ می‌شود، همیشه و هماهنگ از اصول اعلام شده‌اش پیروی‌ نمی‌کند، اما وی گرایشی عمومی نسبت به تأکید بر خردمندی اسلام و نگرشی مثبت به علم نشان‌ می‌دهد و در عین حال قصد دارد عوامل عقیده و عمل عوامانه را که به نظر او خرافی است، ریشه‌کن کند. برای عبده نیز [همانند سید احمدخان] در موارد مشکوک، علم معیاری قاطع برای معنا کردن عبارات قرآن است.

نویسنده دیگر مصری، محمد ابوزید نیز‌ می‌تواند در شمار نمایندگان تفسیر عقلی قرار گیرد که الهام‌بخش آن، اقبال عمومی به روشنگری اروپا بود. وی تفسیری در 1930 منتشر کرد. تفسیر او، الهدایة والعرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن، جنجال زیادی به پا کرد و در نهایت با تحریک دانشگاه الازهر که طی بیانیه‌ای رسمی آن را محکوم نمود، از سوی حکومت وقت توقیف شد.[17] طرح روش شناختی‌ای که به طور غیر مستقیم در عنوان این کتاب آمده ـ یعنی روش تفسیر قرآن به قرآن: ـ شرح عبارات قرآن از طریق مقایسه آنها با عبارات مشابه در مواضع دیگر ـ حتی در آن زمان نیز کاملاً جدید نبود و بارها بدون اینکه واکنشی منفی را در میان مدافعان سنت برانگیزد، از سوی مفسران به کار رفته بود. ظاهراً آنچه توهین از جانب او تلقی شد، بیش از آنکه روش تفسیری اش باشد، نظریاتی بود که محمد ابوزید سعی داشت آنها را با به کارگیری کاملاً گزینشی این روش ترویج و تبلیغ کند: او در پی اثبات این بود که با توجه به اصول سنتی فقه اسلامی، اجتهادی فراگیر مُجاز است. او تمام سعی خود را کرد تا همه معجزات و رخدادهای ماورای طبیعی مرتبط با پیامبران را که در قرآن آمده است، توجیه کند.

برخی از تفاسیر در راستای دیدگاه‌های سید احمد خان یا محمد عبده شامل عناصر تفسیر عقلی‌اند، اما از این عناصر به میزان محدودی بهره‌ می‌گیرد. در میان این تفاسیر‌ می‌توان ترجمان القران (1930) نوشته نویسنده هندی ابوالکلام آزاد و مجالس التذکیر (1929ـ1939) نوشته رهبر اصلاح طلب الجزایری عبدالحمید ابن بادیس را نام برد.

2. تفسیر اصطلاحاً علمی قرآن

تفسیر علمی را باید در پرتو این فرض فهمید که قرآن در [بیان] یافته‌های علوم طبیعی گوی سبقت را ربوده است و در برخی آیات آن‌ می‌توان اشارات صریحی را به آنها یافت. یافته‌های علمی‌ای که پیشاپیش مورد تصدیق قرآن بوده است، محدوده‌ای [گسترده] از کیهان‌شناسی کُپرنیکی تا خواص الکتریسیته و از قوانین واکنش‌های شیمیایی تا عوامل بیماری‌های مُسری را دربر‌ می‌گیرد. کلیت این روش عبارت است از استنباط آن چیزی از متن که به طور عادی و معمول در آن یافت‌ نمی‌شود. بیشتر کسانی که به تفسیر علمی قرآن‌ می‌پردازند، عالم دینی متخصص نیستند و اغلب در رشته‌هایی نظیر پزشکی، داروسازی یا دیگر علوم طبیعی و حتی علوم کشاورزی تحصیل کرده‌اند. اگرچه این نوع تفسیر، به تفاسیر قرآن علمای دین نیز راه یافته است.

گفتنی است تفسیرهای محمد عبده نیز از تلاش برای استنباط علوم جدید از قرآن به دور نیست. چنانکه مشهور است، او احتمال داده که جنّ مذکور در قرآن همان میکروب‌ها باشند. همچنین وی معتقد است دسته‌های پرندگان که سنگ‌هایی بر سر اصحاب فیل پرتاب کردند، دسته‌های پشه یا مگس بودند که با پاهای آلوده‌شان نوعی بیماری را به آنان سرایت دادند.[18] هرچند علاقه عبده به چنین تفسیرهایی همطراز با گرایش شدید طرفداران تفسیر علمی نبود: او‌ می‌خواست با استفاده از معیارهای نوین علمی به خوانندگان خود نشان دهد که آیات قرآن با عقل در تضاد نیست، در حالی که مدافعان تفسیر علمی در پی اثبات آنند که قرآن چندین قرن از دانشمندان غربی جلوتر است، زیرا حاوی مطالبی است که ایشان تنها در سال‌های اخیر آنها را کشف کرده‌اند. بیشتر علاقه مندان به تفسیر علمی تقدّم تاریخی قرآن در خصوص اطلاعات علمی را به عنوان مصداقی فوق العاده عالی برای اعجاز قرآن تلقی کرده‌اند، به گونه‌ای که این جنبه از اعجاز در مقایسه با سایر جنبه‌ها، مؤثرترین استدلال در دفاع از اسلام است که از نظر آنان باید در برابر غرب به کار گرفته شود.

الگوی اصلی تفسیر علمی چندان جدید نیست: چند تن از نویسندگان تفاسیر کلاسیک به ویژه فخرالدین رازی قبلاً این نظریه را که تمامی علوم در قرآن موجود است، طرح کرده بودند و متعاقباً سعی داشتند در تفاسیرشان دانش نجوم عصر خود را بیابند، از این رو به شکلی گسترده از میراث ایرانی ـ هندی و یونانی اقتباس‌ می‌کردند. شهاب الدین محمود آلوسی (متوفی 1856) در روح‌المعانی تلاش‌های این نوع تفاسیر را استمرار بخشیده است؛ هرچند تفسیر او با این همه، گویای هیچ تشابهی با علم جدید غرب نیست.

اولین نویسنده‌ای که با پرداختن به تفسیر علمی به معنای جدید آن ـ یعنی یافتن اشاراتی به کشفیات علمی جدید در آیات قرآن ـ به شهرتی دست یافت، فیزیکدانی به نام محمد بن احمد اسکندرانی بود؛ یکی از دو کتاب او در این زمینه، با عنوانی نویدبخش یعنی کشف الاسرار النورانیة القرانیة فی ما یتعلق بالاجرام السماویة والارضیة والحیوانات والنبات والجواهر المعدنیة (1297/1879ـ1880) در حدود 1880 به چاپ رسید.

مشهورترین و بهترین نماینده تفسیر علمی در اوایل قرن بیستم، شیخ طنطاوی جوهری، نویسنده مصری الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم (1341/1922ـ1923) بود. این کتاب، تفسیر به معنای متداول آن نیست، بلکه پژوهشی دایرةالمعارفی درباره علوم جدید یا به تعبیر دقیق‌تر درباره چیزهایی است که نویسنده در زمره این علوم قرار‌ می‌دهد، که شامل علومی مانند احضار ارواح است. جوهری ادعا‌ می‌کند که این علوم بیش از این در آیاتی از قرآن ذکر شده‌اند که توضیحات آموزشی طولانی او درباره موضوعات مرتبط بر مبنای همان‌ها قرار دارد. همه این توضیحات جا به جا با جدول و طرح و تصویر همراه است. به خلاف بیشتر علاقه مندان به تفسیر علمی، جوهری در درجه اول این روش را با هدف دفاع از اعجاز قرآن ـ چنانکه قبلاً ذکر شد ـ به کار‌ می‌بَرد. هدف عمده او این است که برادران مسلمان خود را متقاعد سازد که در دوران جدید بسیار بیشتر از فقه اسلامی باید به علوم جدید اهتمام بورزند؛ تنها از این طریق است که‌ می‌توانند استقلال و قدرت سیاسی خود را بازیابند.

نویسندگان دیگری نیز کتاب‌هایی مختص تفسیر علمی قرآن و عمدتاً با اهداف مدافعانه نوشته‌اند که از میان آنها‌ می‌توان عبدالعزیز اسماعیل، الاسلام والطب الحدیث، قاهره 1938، چاپ دوم 1957 و حنفی احمد، معجزات القران فی وصف الکائنات،[19] قاهره 1954 و عبدالرزاق نوفل، القران والعلم الحدیث، قاهره 1378/1959 را نام برد.

برخی از مفسران مشهور نیز که به این روش تکیه نکرده و به تمام آیات قرآن (نه فقط آیاتی که مناسب این روش است) پرداخته‌اند، با این حال، روش علمی را در شرح آیات خاصی به کار گرفته‌اند. از این رو عناصر تفسیر علمی برای نمونه در تفاسیر زیر قابل مشاهده است: صفوة العرفان (المصحف المفسر، 1903) نوشته محمد فرید وَجدی، مجالس التذکیر (1929ـ1939) نوشته عبدالحمید ابن باریس و المیزان (1973ـ 1985) نوشته مفسر امامی محمدحسین طباطبایی (متوفی 1982).

روش تفسیر علمی در میان مفسران یا محققان روش‌های تفسیری، با اقبال عام مواجه نشده است. عده اندکی از آنان، یکسره این روش را رد کرده‌اند، از جمله محمد رشیدرضا، امین خولی،[20] محمود شلتوت و سید قطب. مهم‌ترین دلایل مخالفت این گروه با تفسیر علمی به طور خلاصه از این قرار است:

  1. این روش از نظر لغت شناختی قابل دفاع نیست، زیرا در آن به غلط معانی جدیدی به کلمات قرآن نسبت داده‌ می‌شود؛
  2. در این روش، سیاق الفاظ و عبارات قرآن و اسباب نزول آنها نادیده گرفته‌ می‌شود؛
  3. در تفسیر علمی به این واقعیت توجه‌ نمی‌شود که قرآن به دلیل اینکه برای مخاطبان نخستین قابل فهم شود، باید الفاظش با افق زبانی و فکری اعراب آن روزگار مطابق‌ می‌شده است. البته این استدلال قبلاً نیز از جانب دانشمند اندلسی مالکی، شاطبی (متوفی 790) در مقابل تفسیر علمی زمانه خودش طرح شده بود؛[21] این روش به این واقعیت نیز توجه ندارد که اطلاعات و نظریات علمی طبیعتاً همواره غیر کامل و مشروط‌اند؛ بنابراین استنباط این اطلاعات و نظریات از آیات قرآن عملاً به معنای محدود کردن اعتبار آنها به زمانه‌ای است که از آن این نتایج از نظر علمی به تأیید رسیده‌اند؛
  4. مهم‌تر از همه اینکه در تفسیر علمی فهم این مطلب فراموش‌ می‌شود که قرآن کتابی علمی نیست، بلکه کتابی دینی است که به منظور هدایت بشر از راه ابلاغ یک کیش و عقیده و مجموعه‌ای از ارزش‌های اخلاقی (یا به اعتقاد اسلام گرایانی چون سید قطب: اصول متمایز نظام اسلامی) نازل شده است.

با وجود همه این انتقادات، برخی نویسندگان همچنان معتقدند که تفسیر علمی‌ می‌تواند و باید ادامه پیدا کند؛ دست کم در مقام روشی جنبی در کنار روش‌های دیگر که به ویژه به منظور اثبات اعجاز قرآن برای کسانی که به سبب جهل به زبان عربی قادر به درک اسلوب اعجازگونه آن نیستند، کارآمد خواهد بود.[22]

3. تفسیر قرآن از منظر مطالعات ادبی

به کارگیری روش‌های مطالعات ادبی در تفسیر قرآن اساساً از جانب امین خولی (متوفی 1967)، استاد زبان و ادبیات عربی دانشگاه مصر (که بعدها به دانشگاه ملک فؤاد موسوم شد و امروزه به دانشگاه قاهره معروف است) آغاز گردید. او تفسیر قرآنی ننوشت، اما بخش قابل توجهی از درس گفتارهای خود را به مباحث قرآنی اختصاص داد و همچنین در گفته‌ها و نوشته‌های بعد از 1940 خود، به تاریخچه و وضعیت جاری لوازم روش شناختی تفسیر پرداخت.

سال‌ها قبل در 1933، همکار مشهور او طه حسین در کتابچه‌ای به نام فی الصیف اشاره کرده بود که کتاب‌های مقدس یهودیان، مسیحیان و مسلمانان همانند آثار هومر، شکسپیر و گوته متعلق به میراث مشترک ادبی همه انسان‌هاست و مسلمانان باید مطالعه روی قرآن را به عنوان کتابی دربردارنده فنون ادبی آغاز کنند و در تجزیه و تحلیل آن از تحقیقات جدید ادبی بهره بگیرند، دقیقاً مانند برخی نویسندگان یهودی و مسیحی که این کار را روی تورات و انجیل انجام داده‌اند.[23] وی افزوده بود که چنین رویکردی از شیوخ الازهر انتظار‌ نمی‌رود، اما هیچ دلیلی ندارد که پژوهش درباره کتاب‌های مقدس فقط به علمای دین سپرده شود. چرا نباید به مردم اجازه داد دیدگاه‌هایشان را نسبت به این کتاب‌ها، به مثابه موضوعاتی پژوهشی و بدون توجه به جایگاه دینی آنها ابراز کنند؟[24] اگرچه او به این نتیجه رسید که در کشوری که او زندگی‌ می‌کند، اقدام آشکار به تجزیه و تحلیل قرآن به مثابه متنی ادبی هنوز خطرناک است. امین خولی در نظریه اساسی طرح شده در این اظهارات با طه حسین شریک بود و آن را به شکل برنامه‌ای ملموس متحول ساخت؛ چندتن از دانشجویان طه حسین به همراه دانشجویان او سعی کردند این برنامه را عملی کنند که طبق پیش بینی طه حسین، بخشی از آن با پیامدهای تلخ همراه بود.

از دید امین خولی، قرآن بزرگ‌ترین کتاب عربی و عظیم‌ترین اثر ادبی در این زبان است.[25] به نظر او روش‌های مناسب برای مطالعه این کتاب به مثابه کتابی مشتمل بر فنون ادبی، تفاوتی با روش‌های مورد استفاده برای هر اثر دیگر ادبی ندارد. دو اقدام اساسی مقدماتی برای هر اثری لازم است:

  1. زمینه تاریخی و شرایط پیدایش آن ـ یا در مورد قرآن، ورود آن به این جهان از طریق وحی ـ باید بررسی شود. به این منظور، باید سنت‌های مذهبی و فرهنگی و موقعیت اجتماعی اعراب روزگار نزول، زبان و دستاوردهای ادبی پیشین آنان، گاه‌شماری بیان آیات قرآن از جانب پیامبر، اسباب نزول آیات و مواردی از این دست مورد مطالعه قرار گیرد.
  2. با در نظر داشتن همه اطلاعات به دست آمده از این طریق، باید معنای صحیح متن، کلمه به کلمه، همان گونه که مخاطبان نخستین آن‌ می‌فهمیدند، معلوم گردد. خولی براساس رأس شاطبی چنین‌ می‌اندیشد که خداوند برای فهماندن مراد خود به اعراب زمان پیامبر،‌ می‌باید از زبان آنها استفاده‌ می‌کرد، و طرز بیان خود را با نحوه درک و فهم آنان که به وسیله دیدگاه‌ها و تصورات منفی‌شان معین شده بوده، متناسب‌ می‌کرده است. از این رو بیش از تعیین مراد خداوند از متن، نخست باید معنای آن را به گونه‌ای که اعراب زمان نزول قرآن‌ می‌فهمیده‌اند، به دست آورد ـ و چنان که خولی تأکید‌ می‌کند ـ این کار‌ می‌تواند (بدون در نظر گرفتن ملاحظات دینی) انجام پذیرد.[26] در نتیجه، بررسی ویژگی‌های هنری قرآن با به‌کارگیری همان مقولات و با ادامه دادن همان قواعد مورد استفاده برای آثار ادبی امکان پذیر‌ می‌گردد. بنابراین‌ می‌توان اسلوب قرآن را در عبارات گوناگون از طریق مطالعه اصول گزینش واژگان، ویژگی‌های ساختمان جملات و صورت‌های بیانی به کار برده شده مورد بررسی قرار داد.[27]به همین ترتیب‌ می‌توان ساختار نوعی عبارات متعلق به یک گونه ادبی خاص را بررسی کرد. مشخصه کتب فن ادبی ارتباط ویژه‌ای است که بین محتوا و موضوع از یکسو و اسلوب‌های صوری بیان از سوی دیگر برقرار‌ می‌کنند. خولی با قائل شدن اهمیتی ویژه برای واحدهای موضوعی قرآن، تأکید کرد که لازمه تفسیر صحیح آن است که مفسران به جای آنکه توجه‌شان منحصر در یک آیه یا عبارت باشد، همه آیات و عباراتی را که از آن موضوع سخن‌ می‌گوید، در نظر بگیرند.[28] در عین حال رویکرد خولی مبتنی بر فهمی خاص از طبیعت متن ادبی است: برای او ادبیات نیز مانند هنر به طور کلی، در درجه نخست راهی است برای جلب احساسات عامه به عنوان وسیله‌ای برای هدایت آنها و تصمیماتشان. بنابراین وی معتقد است مفسر باید سعی کند اثرات روانشناختی ویژگی‌های هنری قرآن را، به ویژه از جنبه زبانی، بر مخاطبان اولیه‌اش توصیف کند.

شُکری عَیاد که رساله کارشناسی ارشد خود من وصف القرآن الکریم لیوم الدین والحساب[29] را به استاد راهنمایی خولی نوشت، ظاهراً اولین کسی است که طرحی تحقیقی را بر مبنای این اصول به انجام رسانده است.

در میان دانشجویان خولی، همچنین باید از همسر وی عایشه عبدالرحمن بنت الشاطئ نام برد. تفسیر وی، التفسیر البیانی للقران الکریم، براساس بخش‌های اصلی مفاهیم روش‌شناختی خولی طراحی شده است، چنان که وی در مقدمه کتاب به آرا و نظریاتی که از خولی دریافت کرده، صراحتاً اشاره‌ می‌کند. عایشه عبدالرحمن تعمّداً تعدادی از سوره‌های کوچک قرآن را برای تفسیر انتخاب کرد تا نتایج حاصل از به کارگیری روش خولی را به طریقی فوق‌العاده مؤثر نشان دهد. هر یک از این سوره‌ها یک واحد موضوعی است. وی اشاره‌ای اجمالی به ترتیب هر سوره در گاهشماری بیان قرآن از سوی پیامبر [ترتیب نزول سوره] کرده، اهمیت موضوع آن سوره را در زمان نزول در مقایسه با مراحل دیگر رسالت پیامبر تبیین‌ می‌کند. بنت الشاطی برای روشن‌تر کردن این نکته به سوره‌های مرتبط دیگر یا بخش‌هایی از آنها اشاره و مسائل اسباب نزول را بررسی‌ می‌نماید. سعی او در طی این کار بر آن است که حداقل بخشی از خطوط کلی زمینه تاریخی سوره را به دست دهد. وی جالب‌ترین ویژگی‌های سبک‌شناختی هر سوره از جمله بلندی یا کوتاهی نسبی جملات، صناعات بلاغی و تکرار بعضی الگوهای صرفی و نحوی را برجسته‌ می‌کند و با استناد به آیات مشابه در دیگر سوره‌ها که موضوع سوره مورد نظر را طرح کرده یا دارای همان ویژگی‌های سبک شناختی‌اند،‌ می‌کوشد رابطه‌ای ویژه بین موضوع و این ویژگی‌ها در هر سوره برقرار کند. همچنین به تأثیر عاطفی این ویژگی‌ها بر مستمعان توجه دارد و به مسائلی از این دست از قبیل، تأثیر فواصل قرآنی بر گزینش کلمات و ساختمان ترکیبی سوره‌ها‌ می‌پردازد. علاوه بر این، وی تفسیر را دقیقاً آیه به آیه پیش‌ می‌برد تا واژه‌ها یا عبارات مشکل سوره را از طریق مقایسه با آیات مشابه در قرآن با استفاده از اشعار قدیمی عرب، نقل قول از لغت نامه‌های کلاسیک عربی و نقد و بررسی نظریات مفسران ـ غالباً کلاسیک ـ شرح دهد که در تمامی این موارد دانش و تبحر خود را به نمایش‌ می‌گذارد. به طور کلی تفسیر بنت الشاطی و نیز آثار دیگر او که مرتبط با تفسیر قرآن است، از مقبولیت مناسبی حتی در میان علمای محافظه کار دین برخوردار شده است، زیرا وی از پرداختن به نکات حساس اعتقادی اجتناب‌ می‌کند و به ظاهر کاری انجام‌ نمی‌دهد جز اینکه بار دیگر اعجاز سبک شناختی قرآن را این بار بر مبنای روش‌های پیشرفته زبان‌شناسی  به اثبات رساند.

محمد احمد خلف الله، دانشجوی دیگر خولی به دلیل استفاده از رویکرد استادش با مشکلات زیادی روبه رو شد و مورد غضب علمای الازهر قرار گرفت. او رساله دکتری‌اش الفن القصصی فی القرآن الکریم را به دانشگاه ملک فؤاد (با نام کنونی دانشگاه قاهره) تسلیم کرد. خلف الله براساس نظریه خولی درباره ادبیات که آن را وسیله‌ای برای جلب احساسات و هدایت آن بر طبق اهداف نویسنده‌ می‌دانست، دست به کار یافتن ابزارهایی شد که با آنها، به اعتقاد خودش، قصص قرآن به طرز منحصر به فرد و تأثیرگذاری به روز شوند.[30]

داستان‌های قرآن برای اینکه تأثیر روانشناختی داشته باشند، نیازی به مطابقت دقیق با واقعیت‌های تاریخی ندارند. خلف الله حتی به لوازم دیگری که برای هدف خیلی مناسب‌تر است، توجه کرده است: این داستان‌ها باید با زبان رایج ـ یعنی مفاهیم و سبک‌های روایی قدیمی ـ شنوندگان ارتباط داشته باشد. در راستای آنچه پیش‌تر شاطبی و خولی درباره اهمیت فهم دریافت کنندگان اصلی پیام گفته بودند؛ این داستان‌ها باید با احساسات و شرایط ذهنی شنوندگان هماهنگ باشد. بالاخره اینکه قصه‌های قرآن باید به خوبی پرداخت شود. بنابراین وی به این نتیجه‌ می‌رسد که داستان‌های قرآن درباره پیامبران گذشته، تا حد زیادی حقیقت تاریخی ندارند؛ اگرچه اعراب معاصر پیامبر یقین داشتند که این داستان‌ها گزارش‌هایی واقعی از رخدادهایی است که واقعاً روی داده است، خداوند اساساً آنها را نه به عنوان واقعیات تاریخی، بلکه به عنوان واقعیاتی روحی و روانی در قرآن ذکر کرده است؛ یعنی وسیله‌ای برای تحت تأثیر قرار دادن احساسات شنوندگان[31] برای تحقق این هدف، خداوند موضوعات قصص قرآن را از میان داستان‌ها و عقایدی که اعراب پیشین با آنها مأنوس بودند، انتخاب کرده است. به علاوه، خداوند به هدف حمایت احساسی از محمد در طی رویارویی غالباً طاقت‌فرسای او با بت‌پرستان مکه، وضعیت روحی وی را در قصص پیامبران گذشته در قرآن، از طریق شکل دادن داستان‌ها بر طبق تجربه خود او، منعکس‌ می‌کرد.

این برداشت، صریحاً حکایت از آن دارد که محتوای قصص قرآن درباره پیامبران، به‌طور کلی مطابق با ظرفیت ادراک پیامبر و مخاطبان اصلی وحی نسبت به پیام الهی بوده است. بر این اساس‌ می‌توان منشأ مطالب اصلی این داستان‌ها را آن چیزهایی دانست که محمد و اعراب معاصر وی از سنت‌های بومی‌ می‌فهمیدند، یا اینکه خودِ محمد بر مبنای تجربه اش‌ می‌گفت. اگرچه طبق نظر خلف الله، این انطباق، نتیجه این واقعیت است که خداوند، یگانه مؤلف قرآن، به شکلی حیرت انگیز قصص قرآن را با شرایط محمد و مخاطبان او هماهنگ ساخته است. خلف الله هرگز در این تردید روا‌ نمی‌دارد که همه متن قرآن کلمه به کلمه از جانب خداوند وحی شده و محمّد هیچ گونه مشارکتی در ایجاد آن نداشته است.

با وجود این، رساله خلف الله در هیأت بررسی دانشگاه به تصویب نرسید که یکی از دلایل آن مشکوک بودن نتایج رساله از لحاظ دینی بود. ضمناً هیأتی از علمای مهم الازهر طی یادداشتی خلف الله را گناهکار شناخت؛ چه او منکر این شده است که داستان‌های قرآن به تمامی از حقیقت تاریخی برخوردارند. پس از مدت کوتاهی وی به بهانه‌ای دیگر از سمت خود در دانشگاه برکنار شد.

گذشته از موارد بالا، دانشمندان دیگری در راستای مطالعه قرآن به مثابه اثری در فن ادبی تلاش‌های پراکنده‌ای انجام داده‌اند. اینان وابسته به مکتب خولی نیستند، اما همانند دیگران عمدتاً اهل مصرند.[32] التصویر الفنی فی القران سید قطب شاهدی بر حساسیت زیبایی شناختی مؤلف آن به شمار‌ می‌رود ـ که قبلاً به عنوان منتقد ادبی مطرح بوده است ـ و شامل اظهارنظرهای قانع کننده‌ای است، اما به خلاف آثار شاگردان خولی، این کتاب بر مبنای استفاده نظام‌مند از یک روش تألیف نشده است. طولانی‌ترین فصل التصویر الفنی به قصص قرآن اختصاص دارد؛ به خلاف خلف الله، سید قطب درباره حقیقت تاریخی این داستان‌ها تردید نکرده است. در یک کلام،‌ می‌توان گفت که از دهه هفتاد، توجه روزافزونی به مطالعه فن قصه‌پردازی قرآن پدید آمده است.[33] اگرچه نویسندگانی که در سالیان اخیر به این موضوع پرداخته‌اند، با آگاهی از سرنوشت خلف الله، نتایج خود را بسیار محتاطانه استخراج‌ می‌کنند.

4. نظریه جدید تفسیری و تاریخی بودن قرآن

مکتب خولی پیش‌تر اهمیت بسیاری برای این قائل شده بود که معنای قرآن باید همان گونه که در عصر پیامبر فهمیده‌ می‌شده، کشف گردد و قرآن باید به مثابه متنی ادبی نگریسته شود که بالطبع مانند هر اثر ادبی دیگر باید در بافت تاریخی آن تفسیر شود. از اواخر دهه پنجاه چندین دانشمند به این باور رسیدند که متن قرآن به شکلی بسیار گسترده‌تر با تاریخ در ارتباط است و لازمه این واقعیت آن است که تغییری بنیادین در روش‌های تفسیری ایجاد گردد.

یکی از این دانشمندان، عالم پاکستانی (محمد) داود رهبر بود که بعدها در آمریکا به تدریس مشغول شد. در مقاله‌ای که وی در کنفرانس بین المللی اسلامی لاهور در ژانویه 1958 عرضه کرد، تأکید نمود که کلام جاودانه خداوند که در قرآن آمده است ـ و علاوه بر معاصران محمد، مردم امروزی را نیز مورد خطاب قرار‌ می‌دهد ـ (به طور خاص درباره شرایط و وقایع بشری بیست وسه سال پایانی حیات پیامبر سخن‌ می‌گوید) و (هیچ پیامی را‌ نمی‌توان بدون توجه به اوضاع و شرایط ملموس و واقعی برای مردم فرستاد).[34] رهبر، مصرّانه از مفسران مسلمان خواسته به معنایی که این نکته برای روش‌های مرتبط با متن وحیانی به همراه دارد، توجه کنند و در این چارچوب قائل به اهمیتی ویژه برای مسئله اسباب نزول و پدیده ناسخ و منسوخ در قرآن شده است. توقع وی از مفسران آن است که با توجه به این واقعیت که کلام خدا از ابتدا با اوضاع و احوال تاریخی منطبق بوده و در طی دوران نبوت پیامبر مطابق با شرایط تغییر یافته است، در مواجهه با چالش‌های زندگی مدرن انعطاف‌پذیری بیشتری داشته باشند.

فضل الرحمن نیز که اصلیتی پاکستانی داشت، تا 1988 استاد اندیشه اسلامی در دانشگاه شیکاگو بود. وی در کتابش با عنوان اسلام و مدرنیته: تحول یک سنت فکری[35] راه حلی برای این مشکل هرمنوتیکی پیشنهاد کرد تا گره از مسئله جاودانگی پیام قرآن در عین انطباق آن با شرایط تاریخی دوران نبوت پیامبر بگشاید و معنای آن را برای مسلمانان امروزی تبیین نماید. طبق نظریه او قرآن اساساً (شامل بیاناتی اخلاقی، دینی و اجتماعی است که پاسخگوی مسائلی خاص در شرایط تاریخی معین است)، به ویژه مشکلات جامعه اقتصادی مکه در دوران پیامبر. بنابراین، فرایند تفسیر امروزه نیاز به حرکتی مضاعف دارد: (حرکت از وضع حاضر به عصر نزول قرآن و سپس بازگشت به دوره حاضر).[36] این رویکرد شامل سه مرحله است: نخست آنکه (فرد باید اهمیت یا معنای حکم مورد نظر را از طریق مطالعه شرایط تاریخی یا بررسی مسئله‌ای که آن حکم پاسخگوی آن است، دریابد)؛ دوم آنکه (باید آن پاسخ‌های خاص را تعمیم دهد و آنها را به عنوان احکامی با موضوعات عمومی اخلاقی ـ اجتماعی، که در پرتو زمینه تاریخی ـ اجتماعی از متونی خاص قابل استحصال است…، اعلام کند)؛ سوم آنکه (این امر عام باید در بافت عینی تاریخی ـ اجتماعی امروز مجسم گردد.)[37] علاّل فاسی، عالم مشهور مالکی و رهبر نهضت استقلال مراکش، قبلاً در دهه 1950 ایده‌ای روش شناختی شبیه به این رویکرد ارائه کرده بود؛ گرچه طرح او منحصر در تفسیر قواعد فقهی قرآن بود.

تحول چشمگیر اخیر در عرصه تفکر نظری در باب روش‌های مناسب تفسیر قرآن، الگوی جدید تفسیری است که دانشمند مصری، نصر حامد ابوزید در چند اثر خود به ویژه مفهوم النص (1990) طرح نموده است. او این کتاب را به همراه تقاضای ارتقا به درجه استاد تمامی به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه قاهره، که در گروه ادبیات عرب آن تدریس‌ می‌کرد، تسلیم نمود.

رویکرد ابوزید به تفسیر قرآن تا اندازه‌ای ادامه روش مکتب خولی است، اما وی نقطه آغاز خولی یعنی تصور وی از شکلی که‌ می‌توان قرآن را در آن عملاً تفسیر کرد، تعمیم داد. تأکید خولی بر این بود که قرآن پیش از هرچیز دیگر اثری ادبی است و باید به این شکل مورد تحلیل قرار گیرد، اما ابوزید به راحتی اظهار داشت که قرآن یک متن (نصّ) است و باید طبق اصول علمی، که عموماً در فهم متون به کار‌ می‌رود، فهمیده شود. دریافت او از فهم متن، مبتنی بر الگویی فرایند ارتباط است که نخستین بار از سوی ریاضی دان و نظریه پرداز اطلاعات آمریکایی سی.ای. شانون[38]عرضه گردید و از دهه 1960 در میان صاحب نظران زبانشناسی و نظریه متن ادبی مقبولیت گسترده‌ای یافت. این مدل را‌ می‌توان چنین بیان کرد: (اطلاعات موجود در یک پیام تنها زمانی قابل فهم است که فرستنده، آن را در قالب رمزی (یعنی نظام نشانه‌ها) که برای دریافت کننده شناخته شده است، بفرستد.) از نظر ابوزید این مدل، ناگزیر درباره وحی نیز صادق است که در آن پیامی الهی به مخلوقات بشری انتقال یافته است؛ یعنی چنانچه متن وحیانی متناسب با رموز قابل فهم برای پیامبر، اولین دریافت کننده، نباشد، وی قادر به فهم آن نخواهد بود و همین نکته درباره مخاطبان وی، مردمی که وحی برای آنها نازل شده، نیز صدق‌ می‌کند. رموز قابل فهم برای پیامبر و مخاطبان او شامل زبان مشترک و محتوای آگاهی آنهاست که تا حد زیادی محدود به شرایط اجتماعی و سنّت فرهنگی آنان است. بنابراین خداوند باید وحی قرآنی را با زبان، شرایط اجتماعی و سنت فرهنگی اعراب زمانه محمد هماهنگ ساخته باشد. این قضیه پیامدهای پر دامنه‌ای را برای روش‌های تفسیر به دنبال دارد: مفسران امروزی برای اینکه قادر به فهم پیام خداوند باشند، از یک سو باید با رموز گره خورده با شرایط ویژه تاریخی پیامبر و اعراب معاصرش ـ یعنی ویژگی‌های خاص زبانی و اجتماعی و فرهنگی که دیگر متعلق به آنها نیست ـ آشنا شوند و فقط از این طریق خواهند توانست عناصر متعلق به این رموز را در قرآن شناسایی کرده، آنها را از واقعیت همواره معتبر وحی تمیز دهند. از سوی دیگر، مفسران باید رموز نخستین دریافت کنندگان وحی، یعنی پیامبر و اعراب معاصرش را به رموزی قابل فهم برای خودشان و به زبان و شرایط فرهنگی زمانه خود برگردانند. این قضیه همچنین به این معناست که مفسران‌ نمی‌توانند بدون نگاه نقادانه، به سنت دیرینه تفسیر از زمان پیامبر تاکنون تکیه کنند: مفسران قرون گذشته همچون زمخشری یا فخر رازی مسلماً حداکثر تلاش خود را در برگرداندن پیام الهی به رموز زمانه خودشان انجام داده‌اند، اما زمانه ما رموز خود را داراست.

این الگوی روشی آشکارا این امکان را فراهم‌ می‌سازد که متن قرآن بدون دست برداشتن از اعتقاد به وحیانی بودن کلمات و جاودانگی اعتبار پیام آن به گونه‌ای تفسیر شود که دریافت‌های مطابق با شرایط اجتماعی و فرهنگی تعالیم پیامبر که برای مفسر امروزی پذیرفته نیست، بتوانند در زمره شرایط تاریخی گذشته قرار گیرند و دیگر الزامی نباشند. در واقع ابوزید همواره صریحاً اظهار کرده است که در این عقیده راسخ است و بر این باور است که رموز تاریخی و فرهنگی متن قرآن از جانب خودِ خداوند، تنها مؤلف آن، به کار رفته و از طریق محمد به آن راه نیافته است.

با وجود این، شیخ عبدالصبور شاهین یکی از اعضای هیأت بررسی آثار ابوزید، به ارتقای او به درجه استاد تمامی رأی منفی داد و گذشته از نسبت‌های دیگر، وی را متهم به داشتن عقاید غیر دینی کرد. چند تن دیگر از سنت گرایان یا اسلام گرایان به او نسبت الحاد یا کفر دادند. در 1995 به تحریک یکی از اعضای سازمان‌های اسلام گرا، دادگاهی در قاهره، بر مبنای اینکه وی دین اسلام را ترک گفته و بنابراین نباید با زنی مسلمان ازدواج کند، ازدواج او را باطل اعلام کرد. دادگاه تجدیدنظر دیگری در مصر نتوانست این حکم را فسخ کند. وی که به عنوان مرتد در خطر اعدام از سوی جزم اندیشان اسلامی قرار داشت، ناگزیر بود منصبی را در دانشگاهی اروپایی بپذیرد.

محمد ارکون دانشمند الجزایری الاصل که سال‌ها در پاریس تدریس کرده است، به نتایجی روش‌شناختی تقریباً مشابه نتایج ابو زید، اما با رهیافت نظری متفاوت دست یافت. از نظر ارکون، واقعیت قرآنی[39]37 یعنی واقعیتی که همه تلاش‌ها در فهم قرآن نهایتاً به آن باز‌ می‌گردد که گفتار شفاهی پیامبر است که به اعتقاد خود پیامبر و مخاطبانش وحی الهی بوده است. این گفتار که در متن مکتوب مصحف عثمانی تجلّی یافته و البته کاملاً یکسان با آن نیست، در گونه‌های زبانی و متنی گره خورده با شرایط ویژه تاریخی و در قالب اسلوب‌های بیانی اسطوره‌ای و نمادین شکل گرفته است. این گفتار شامل تفسیری الهیاتی با طبیعتی ویژه است و ساختار آن باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. سراسر سنّت تفسیری که از سوی گروه‌های مختلف جامعه مسلمانان عرضه شده، فرایندی مختص به این واقعیت قرآنی است. این متن به معنای دقیق کلمه، تا آنجا که تاریخ ادامه یابد، دریچه‌ای به دامنه بالقوه نامحدودی از هر تفسیر جدید است؛ اگرچه سنت گرایان اصرار دارند تفاسیر حاصل از مراحل اولیه این فرایند را مطلق و مسلم بدانند. در هر پژوهش علمی در زمینه قرآن و سنت تفسیری آن باید به این نکته توجه داشت که حقیقت دینی، تا آنجا که مسلمانان و همچنین سایر اهل کتاب‌ می‌توانند بفهمند، به این شرط دارای اعتبار است که در رابطه‌ای دیالکتیکی بین متن وحیانی و تاریخ قرار بگیرد. محققان عصر حاضر برای اینکه بتوانند تفاسیر ویژه سنتی را از معانی تجویزی متن قرآن که ممکن است برای مخاطبان امروزی داشته باشد، تمیز دهند باید ابزارهای نشانه‌شناسی  تاریخی و زبان‌شناسی  اجتماعی را به کار گیرند.

5. تفسیر در پی رابطه‌ای نو و مستقیم با قرآن

مشخصه همه گرایش‌های تفسیری که تا اینجا ذکر شد ـ از جمله تفسیر علمی که مدّعی است قرآن قرن‌ها جلوتر از علم جدید بوده است ـ به نوعی، توجه آشکار به فاصله فرهنگی بین دنیای مدرن و دنیایی است که پیام قرآن برای نخستین بار به آن انتقال یافت. در مقابل این رهیافت‌ها، تفسیر اسلام گرایانه به این تلقی متمایل است که مسلمانان امروز از طریق بازگشت به عقاید مسلمانان نخستین و تلاش فعالانه در راه احیای دوباره دستورات بکر اجتماعی اسلام، خواهند توانست مجدداً به راهی مستقیم و ‌واسطه در رسیدن به معانی قرآن دست پیدا کنند، اغلب در این شکل از تفسیر است که تلقی و درک زیربنایی مفسر از متن وحیانی بروز و ظهور‌ می‌یابد. برای مثال، سید قطب در تفسیر فی ظلال القرآن (1952ـ 1965)، سخت معتقد است که قرآن به تمامی پیام خداست و دستورات آن در رابطه با (نظام اسلامی) یا (روش اسلامی) برای همیشه معتبر است و از این رو قرآن همواره و در هر زمانی جدید است. این کار، اساساً ترجمه معانی اصلی قرآن به زبان و جهان بینی انسان‌های مدرن نیست، بلکه وارد کردن قرآن به وادی عمل است، همچنان که پیامبر و اصحاب او که به خواست خداوند مبنی بر حاکمیت مطلق[40] سخت معتقد بودند، چنین کردند و (نظام اسلامی) کاملی را برقرار ساختند.

یکی از پیامدهای این هدف ـ یعنی دستیابی به نظام اولیه اسلامی که از طریق پیروی دستورات قرآن حاصل شده بود ـ آن است که مفسران اسلام گرا، معمولاً در سنت تفسیری خود ترجیح آشکاری برای احادیث در نظر‌ می‌گیرند. این نکته در فی ظلال القرآن سید قطب، تفهیم القرآن (1949ـ1972) مَودودی و الاساس فی التفسیر (1405/1985؛ تفسیر کلاً بد ساختار و فاقد اصالت) سعید حوّی، از رهبران سوری اخوان المسلمین به چشم‌ می‌خورد. اگرچه اینان از مفسران کلاسیکی همچون زمخشری یا فخر رازی یا بیضاوی (متوفی 716/1316) اینجا و آنجا نقل قول کرده‌اند، اما به اینکه این مفسران تحت تأثیر فلسفه یونان و اسرائیلیات به بیراهه رفته‌اند، مشکوک بوده اند. به هر حال، اینان در مواردی که به احادیث صحیح استناد‌ می‌کنند، احساس شان این است که بر پایه‌ای استوار یعنی تفسیر شخص پیامبر قرار دارند و در نتیجه مفاهیم متن وحیانی را همانند مسلمانان نخستین‌ می‌فهمند.

این آرمان اسلام گرایان، یعنی اینکه باید همانند مسلمانان نخستین مستقیماً از کلام الهی پیروی کرد،‌ می‌تواند نتایج مثبت و همچنین سؤال برانگیزی را در تفسیر به همراه داشته باشد. در تفسیر سید قطب آشکارا‌ می‌توان دید که مفسر عموماً با استقلال نسبی از سنت تفسیری و با دقت شخصی فراوان، به متن قرآن توجه‌ می‌کند. از یکسو ویژگی توجه عمیق و مستقیم، گاهی وی را قادر ساخته که معانی اصلی و روح عبارات قرآنی مورد بحث را مناسب‌تر و مطلوب‌تر از بسیاری از مفسرانِ بعد از سده‌های میانی، دریابد، و از سوی دیگر، رابطه مستقیمی که وی مسلم دانسته است، موجب شده که وی مواضعی از متن قرآن را به سادگی با نظریات جدید هماهنگ‌ نمی‌شود، نادیده بگیرد یا کم اهمیت جلوه دهد.

6. اندیشه‌های مرتبط با تفسیر موضوعی قرآن

چنانکه ذکر شد، تفسیر موضوعی قرآن همیشه به معنای ترک کامل روش‌های مورد استفاده تفاسیر مسلسل سنتی نیست؛ هرچند بیشتر نویسندگان در واکنش به تفسیر موضوعی، بر امتیازات این تفسیر که متمرکز بر تعداد محدودی از موضوعات قرآنی است، تا حد زیادی اتفاق نظر دارند. دو استدلال اصلی در حمایت از تفسیر موضوعی بدین قرار است: این تفسیر باعث‌ می‌شود که مفسران تصوری جامع و متعادل را نسبت به بیان حقیقی قرآن درباره مسائل اساسی اعتقادی به دست آورند که بدین ترتیب خطر قرائتی صرفاً گزینشی و جانبدارانه کاهش‌ می‌یابد. تفاسیر موضوعی برای اهداف عملی از جمله آماده سازی خطبه‌های نمازجمعه یا خطابه‌های دینی در رسانه‌ها مناسب ترند. زیرا این سخنرانی‌ها معمولاً تمرکز موضوعی دارند.

استدلال دیگر در این باره آن است که تفسیر موضوعی به مفسر اجازه‌ می‌دهد نقش فعال تری در فرایند تفسیر داشته باشد و در این فرایند، تأثیرگذارتر از تفاسیر مسلسل سنتی، از همه دیدگاه‌های جدید خود استفاده کند، زیرا در تفاسیر سنتی مفسر صرفاً به آنچه در متن وارد شده و همانگونه که آمده است، حساسیت نشان‌ می‌دهد، اما در تفسیر موضوعی، وی‌ می‌تواند براساس ورود مسائل خودش در متن به تفسیر بپردازد.[41]

از نظریات بسیار مسئله‌ساز و متفاوت با رأی رایج درباره تفسیر موضوعی، دیدگاه فیلسوف مصری حسن حنفی است که آن را در 1993 عرضه کرد. از نگاه او تفسیر موضوعی، وحی را نه تأیید و نه انکار‌ می‌کند، زیرا این روش، بدون تفاوت گذاشتن بین خدا و انسان و بین دینی و غیر دینی، با متن قرآن سر و کار دارد.[42] وی برخلاف طرفداران تفسیر موضوعی، مسئله منشأ الهی قرآن را تا حد زیادی خارج از بحث قلمداد‌ می‌کند، اما این در جایی که علاقه خود حنفی به متن قرآن مورد نظر است، فقط تا حدی درست است. صرف نظر از اینکه او شخصاً خصیصه‌ای دینی را به قرآن نسبت داده است یا نه، علاقه او به تفسیر قرآن ـ نه هیچ متن دیگری ـ تنها ناشی از این واقعیت است که چندین میلیون مسلمانان معتقدند قرآن کلام وحیانی خداست و از این رو تفسیرش‌ می‌تواند بیشترین تأثیر را داشته باشد. علاوه بر این، در نظر او یکی از قواعد تفسیر موضوعی آن است که مفسر باید تفسیرش را بر مبنای تعهد سیاسی اجتماعی پیش برد، با این فرض اضافی که مفسر همیشه یک انقلابی است.[43] درست است که هر تفسیری با پیش فرض‌هایی صورت‌ می‌گیرد، اما هیچ دلیلی ندارد که مفسر فقط باید انقلابی باشد. نهایتاً براساس عقیده حنفی، تفسیر موضوعی مبتنی بر این دو فرض است: (هیچ تفسیر درست یا غلطی وجود ندارد)[44] و (اعتبار یک تفسیر در توانایی آن نهفته است)[45] حنفی با اذعان این اصل عملاً مفهوم دور هرمنوتیکی را به عنوان مدلی برای تفسیر کنار‌ می‌گذارد و در عوض فرایند تفسیر را مانند خیابانی یک طرفه در نظر‌ می‌گیرد که هدف آن تنها تأثیر بر مخاطبان، براساس اهداف پیش انگاشته مفسر است. مفهوم دور هرمنوتیکی، چنانکه شلایر ماخر، دیلتای، هایدگر، گادامر و دیگران به اَشکال گوناگون تحلیل کرده‌اند، حاکی از تعاملی بین مفسر و متن است که در آن، مفسر بر مبنای تصورات اولیه اش مسائلی را به متن‌ می‌دهد که خودِ آنها از جانب متن شکل تازه‌ای‌ می‌یابند. به تعبیر گادامر متن باید طلسم پیش فرض‌های مفسر را بشکند و موضوع آن منجر به تصحیح فهم اولیه او گردد. در مقابل این دیدگاه، حنفی برای خودِ متن اهمیتی قائل نیست: از نظر وی فهم اولیه مختص هر مفسر مطلق است و متن فقط تا جایی موضوعیت دارد که تفسیر آن در خدمت بالا بردن توانایی مفسر در بیان دلایل انقلابی غیر قابل انتقادش باشد.

مشکلات رویکردهای جدید به تفسیر قرآن

رویکردهای روش شناختی جدید چون دیدگاه‌های خلف الله و فضل الرحمن و ابوزید ناشی از نیازی بود که وسیعاً احساس‌ می‌شد؛ نیاز به اینکه اصول جاودانه پیام قرآن از قالب‌هایی تاریخی که این اصول را به معاصران پیامبر منتقل کرده بود، استخراج گردد و بر اساس معیارهای دیدگاه عقلی جدید بازنگاری شود. این رویکردها همچنین نشان داد که‌ می‌توان این نیاز را بدون دست کشیدن از اعتقاد به منشأ الهی داشتن تک تک کلمات قرآن و عقیده به الزامی بودن دستورات اصلی آن، برآورده ساخت. با وجود این، این رویکردها تاکنون مقبولیت چندانی در میان متکلمان و فقها نیافته و حتی برخی از آنها واکنش‌های شدید جمعی از مراجع دینی را برانگیخته است. پاره‌ای از دلایل این پدیده در اینجا قابل ذکر است.

الگوی رایج تفسیر سنتی قرن‌هاست که تقریباً بدون تغییر باقی مانده است. بنابراین در میان علمای دین، این امر رواج یافته که دوام شیوه خود در تفسیر متن قرآن را با حقیقت جاودانه خودِ متن خلط کنند و از این رو هر تلاشی در حمایت از رهیافت جدید به تفسیر را حمله به مرجعیت کتاب خدا به معنای دقیق کلمه، اما در عین حال حمله به مرجعیت تفسیری خودشان قلمداد‌ می‌کنند. مسئله اخیر، مسئله حساسی است، زیرا مرتبط با موقعیت اجتماعی علماست که از اوایل قرن نوزدهم به سبب سکولاریزه شدن عمومی ساختارهای سیاسی و فرهنگی، به شدت پایگاه خود را در زمینه‌های قضاوت، مدیریت عمومی، آموزش و دانشگاه از دست داده‌اند. گذشته از این، چنانچه الگوهای تفسیری جدید که مبتنی بر آگاهی داشتن از تاریخ متن قرآن است و همه تفاسیری که در پی آن‌ می‌آید، جایز شمرده شود، این امر لزوماً منجر به تکثر روز افزون تفاسیر رقیب‌ می‌گردد. چنین وضعیتی نه تنها برخلاف منافع علماست و دفاع از انحصار تفسیری آنان را مشکل‌تر می‌سازد، بلکه مخالف با اهداف حکومت‌های فعلی بیشتر مناطق اسلامی است که از مشروعیت کمی برخوردارند. عادت این حکومت‌ها آن است که برای بسیج کردن توده‌ها در راستای منافع خودشان، به دین اسلام به عنوان ایدئولوژی واحد متوسل شوند که فهم کاملاً یکسان از اسلام مناسب‌ترین وسیله برای چنین منظوری است. نسبت وابستگی متقابل بین ثبات دینی و حکومت که امروزه در بسیاری از کشورهای اسلامی مشهود است، سرکوب کردن نوآوری‌های ناخوشایند در زمینه روش‌شناسی تفسیر را نسبتاً آسان کرده است. اسلام‌گرایان به سبب پیش فرض‌های تفسیری شان که قبلاً ذکر شد، به شدت مخالف تکثر تفاسیری هستند که مبتنی بر روش‌هایی متفاوت با روش‌های خودشان است. به علاوه، شرایط کنونی به دلیل اینکه روش‌هایی که به بُعد تاریخی متن قرآن و سنت تفسیری آن توجه جدی‌تری دارند، عموماً با پژوهش‌های خاورشناسان ـ که اینان نیز متهم به فعالیت برای استعمارگری غربی‌اند ـ در ارتباط است، وخیم‌تر شده است. این امر آغاز جنگ همه جانبه علیه هر محقق مدافع این روش‌ها را ساده‌تر می‌سازد. در این شرایط کاملاً قابل درک است که تقریباً هیچ نویسنده مسلمانی، این روش‌ها و نتایج پژوهش‌های قرآنی غیر مسلمانان را به نام خود عرضه نکند. دو استثنای نادر این جریان امین خولی و داود رهبرند که هردو به ارزش وقایع نگاری مقدماتی متن قرآن ـ که در اثر نولدکه[46] انجام گرفته ـ پی برده‌اند. با این همه، براساس اندیشه‌های هرمنوتیکی کسانی چون ابوزید و فضل الرحمن، همچنان تلاش‌هایی برای تبادل علمی گسترده با دانشمندان غیر مسلمان، بدون زیر سؤال بردن اصل وحی قرآن ادامه خواهد یافت.

کتابشناسی

الف. منابع عربی

منابع اصلی:

  1. محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، 30جلد در 15مجلد، قاهره 1345/1926، چاپ مجدد بیروت [بی تا]؛
  2. عبدالحمید ابن بادیس، مجالس التذکیر من کلام الحکیم الخبیر، (مجموعه مقالات منتشر شده در الشهاب 1929ـ1939)، که ویراستار بخشی از آن ا.بوچمال کنستانسین (1944) بوده است (نسخه کامل‌تر اما غیر قابل اعتماد: تفسیر ابن باریس، به ویراستاری صالح رمضان و توفیق محمد شاهین، قاهره [بی تا]، حدود 1965)؛
  3. عبدالعزیز ابن دَردیر، التفسیر الموضوعی لآیات التوحید فی القرآن الکریم، قاهره 1990؛
  4. محمد طاهر ابن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، 30جلد، تونس 1984؛
  5. محمد ابوزید، الهدایة والعرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قاهره 1349/1930؛
  6. نصر حامد ابوزید، مفهوم النص: دراسة فی علوم القرآن، بیروت/ کازبلانکا 1990؛
  7. ابوالکلام آزاد، ترجمان القرآن (به اردو)، کلکته 1930، (ویرایش مجدد) لاهور 1947؛
  8. حنفی احمد، معجزة القرآن فی وصف الکائنات، قاهره 1954 (چاپ مجدد) 1960 و 1968 با عنوان (التفسیر العلمی للآیات الکونیة)؛
  9. محمد بن احمد اسکندرانی، کشف الاسرار النورانیة القرآنیة فیما یتعلق بالاجرام السماویة والحیوانات والنبات والجواهر المعدنیة، قاهره 1297/1879ـ1880؛
  10. عبدالعزیز اسماعیل، الاسلام والطب الحدیث، قاهره 1938، (چاپ مجدد) 1957؛
  11. عایشه عبدالرحمن بنت الشاطئ، مقال فی الانسان: دراسة قرانیة، قاهره 1969؛
  12. همو، التفسیر البیانی للقرآن الکریم، 2جلد، قاهره 1962ـ1969؛
  13. طنطاوی جوهری، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم المشتمل علی عجائب بدائع المکوّنات و غرائب الایات الباهرات، 26جزء، قاهره 1341/1922، 1350/1931؛
  14. طه حسین، فی الصیف، در المجموعة الکاملة لمؤلفات الدکتور طه حسین، بیروت 1974،(2) ج14، ص215ـ219؛
  15. سعید حوّی، الاساس فی التفسیر، 11جلد، قاهره 1405/1985؛
  16. سید احمد خان، تفسیر القرآن، ج1ـ 6: 1880ـ 1895، ج7: 1904؛
  17. محمد احمد خلف الله، الفن القصصی فی القرآن الکریم، قاهره 1953، 1965؛
  18. امین خولی، مناهج تجدید فی النحو والبلاغة والتفسیر والادب، قاهره 1961؛
  19. همو، التفسیر: معالم حیاته ومنهجه الیوم، قاهره 1944؛
  20. محمد عزت دروزة، التفسیر الحدیث، 12جلد، قاهره 1962؛
  21. ابواسحاق شاطبی، الموافقات فی اصول الشریعة، 4جلد در 2مجلد، قاهره 1340/1922؛
  22. هند شَلَبی، التفسیر العلمی للقرآن الکریم بین النظریات والتطبیق، تونس 1985، به ویژه ص63 ـ69، 149ـ164؛
  23. محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم: الاجزاء العشرة الاولی، قاهره 1966؛
  24. سید محمدباقر صدر، مقدمات فی التفسیر الموضوعی للقرآن الکریم، بیروت 1400/1980؛
  25. شوقی ضیف، سورة الرحمن والسور القصار، قاهره 1980؛
  26. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 20جلد، بیروت 1393ـ1394/ 1973ـ1974 (ج21، بیروت 1985)؛
  27. محمد عبده، تفسیر الفاتحة، قاهره 1319/1901؛
  28. همو، تفسیر جزء عمّ، قاهره 1322/1904؛
  29. همو و محمدرشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم؛ المشتهر بتفسیر المنار، 12جلد، قاهره 1324ـ1353/ 1906ـ1934، (در چاپ نخست ج3: 1324/1906، ج1: 1346/1927، ج12: 1353/1934)؛
  30. علاّل فاسی، مقاصد الشریعة الاسلامیة ومکارمها، کازابلانکا 1963؛
  31. رشید عبدالله فرحان، تفسیر مشکل القرآن، طرابلس لیبی 1984؛
  32. سید قطب، التصویر الغنی فی القرآن، قاهره 1945؛
  33. همو، فی ظلال القرآن، بیروت و قاهره، 1407/1987؛
  34. ابوالاعلی مودودی، تفهیم القرآن (به اردو)، 6جلد، لاهور 1949ـ1972؛
  35. عبدالرزاق نوفل، القرآن والعلم الحدیث، قاهره 1378/1959؛
  36. محمد فرید وَجدی، صفوة العرفان فی تفسیر القرآن (و چاپ مجدد با نام المصحف المفسّر)، قاهره 1321/1903؛
  37. برای آگاهی از فهرست‌های کامل تری از تفاسیر قرن بیستم بنگرید به:

ابوحجر، التفسیر العلمی، بخش کتابشناسی و

J.J.G. Jansen، The interpretation of the Quran in modern Egypt، Leiden 1974، 1980.

( 15 )

منابع فرعی:

  1. احمد عمر ابوحَجَر، التفسیر العلمی فی المیزان، بیروت و دمشق 1411/1991؛
  2. محمد رجب بَیومی، خطوات التفسیر البیانی للقرآن الکریم، قاهره 1391/1971؛
  3. فهد بن عبدالرحمن رومی، مناهج المدرسة العقلیة الحدیثیة فی التفسیر، 3جلد، ریاض 1986؛
  4. قَطَبی محمود زَلَط، قضایا التکرار فی القصص القرانی، قاهره 1398/1978؛
  5. و.م. سلیمان، محمد عزّت دروزة و تفسیر القرآن الکریم، ریاض 1993؛
  6. عبدالله محمود شحاتة، منهج الامام محمد عبده فی تفسیر القرآن الکریم، قاهره 1963؛
  7. عفت محمد شرقاوی، اتجاهات التفسیر فی مصرفی العصر الحدیث، قاهره 1972؛
  8. م. ابراهیم شریف، اتجاهات التجدید فی التفسیر القرآن الکریم فی مصر، [بی جا] 1982؛
  9. م. مصطفی حدید طیر، اتجاه التفسیر فی العصر الحدیث، قاهره 1975؛
  10. محمد خیر محمود عَدَوی، مَعالم القصص فی القرآن الکریم، عمان 1408/1988؛
  11. عبدالعظیم احمد غُباشی، تاریخ التفسیر و مناهج المفسرین، قاهره 1391/1971؛
  12. عبدالمجید عبدالسلام محتسب، اتجاهات التفسیر فی العصر الراهن، عمّان 1400/1980 (ویرایش جدید)؛
  13. اِلْتِهامی نَقرة، سیکولوجیة القصة فی القرآن، تونس 1974؛

ب. منابع لاتین

منابع اصلی:

  1. Muhammad Akbar، The meaning of the Qurصan، Lahore 1967؛

[معنای قرآن]

  1. Zafar Ishaq Ansari، Towards understanding the Qurصan، London، 1408-/1988؛

[به سوی فهم قرآن]

  1. M.Arkoun، Lectures du Coran، Paris 1982؛

[قرائاتی از قرآن]

  1. id.، “The notion of revelation: From Ahlil-Kit*b to the Societies of the Book”، in WI (Die Welt des Islams) (N.S.) 28 (1988)، 62-89؛

[مفهوم وحی: از اهل کتاب تا جوامع کتاب]

  1. H. Hanafi، “Method of Thematic interpretation of the Qurصan”، in S.Wild (ed.)، The Qurصan as text، Leiden 1996؛

[روش تفسیر موضوعی قرآن]

  1. Sayyid Ahmad، Sir Sayyid Ahmakhanصs Principles of Exegesis: Translated from his Tahrir fi usul al-tafsir، trans. D. Rahbar، in MW (The Muslim World)، 46 (1956)، 104-112، 324-335؛

[اصول تفسیری سید احمد خان: ترجمه (تحریر فی اصول التفسیر) او]

(برای آگاهی از آثار دیگر سید احمد خان درباره تفسیر قرآن بنگرید به بخش کتابشناسی این کتاب:

  1. C.W. Troll، Sayyid Ahmadkhan: A reinterpretation of Muslim theology، (NewDehli 1978).
  2. D. Rahbar، “The Challenge of Modern Ideas and Social Values to Muslim Society: The approach to quranic exegesis”، in MW، 48 (1958)، 247-285؛

[رهیافتی به تفسیر قرآن: چالش ارزش‌های اجتماعی و مفاهیم مدرن با جامعه اسلامی]

  1. id.، God of Justice: a study in the ethical doctrine of the Quran، Leiden 1960؛

[خداوند عدالت: پژوهشی در تعالیم اخلاقی قرآن]

  1. Fazlur Rahman، Islam and Modernity: Transformation of an intellectual tradition، Chicago 1982؛

[اسلام و مدرنیته: تحول یک سنت فکری]

منابع فرعی:

  1. C. J. Adams، “Abu l-Ala Mawdudis Tafhim al-Quran”، in Andrew Rippin (ed.)، Approaches to the history of the interpretation of the Quran، Oxford 1988، 307-323؛

[تفهیم القرآن ابوالاعلی مودودی]

  1. A. Ahmad and G.E Von Granebaum، Muslim self-statement in India and Pakistan 1857-1968، Wiesbaden 1970، 25-42؛

[در هند و پاکستان، سال‌های 1857ـ 1968]

  1. J. M.S. Baljon، Moern Muslim Koran interpretation (1880-1960)، Leiden 1961، 1968 2 (fundamental)؛

[تفاسیر جدید مسلمانان از قرآن، سال‌های 1880ـ1960]

  1. id.، “A modern Urdu tafsir”، WI (N.S.)، 2 (1953)، 95-107 (about Abu l-Kalam Azads Tarjuman al-Quran)؛

[تفسیری جدید به زبان اردو (درباره ترجمان القرآن ابوالکلام آزاد)]

  1. I.J. Boullata، “Modern Quran exegesis: A Study of Bint al-Shatis method”، in MW، 64 (1974)، 103-114؛

[تفسیر جدید قرآن: مطالعه‌ای در روش بنت الشاطی]

  1. O. Carr، Mystique et politique: Lecture rvolution
  • naire du coran par sayyid Qutb، fr`ere musulman radical، Paris 1984؛

[عرفان و سیاست: قرائت انقلابی قرآن از سوی سید قطب و اخوان المسلمین رادیکال]

  1. M. Chartier، “Muhammad Ahmas Khalaf Allah et (exgese coranique”، in IBLA (Revue de (?Institut des Belles Letteres Arabes، tunis)، 137 (1976)، 1-31؛

[محمد احمد خلف الله و تفسیر قرآن]

  1. I.A.H. Faruqi، The Tarjuman al-Quran: A critical analysis of Maulana Abul Kalam Azads approach to understanding of the Quran، New Dehli 1982؛

[ترجمان القرآن: تحلیلی انتقادی از رهیافت مولانا ابوالکلام آزاد به فهم قرآن]

  1. J.J.G. Jansen، The interpretation of the Koran in Modern Egypt، Leiden 1974 (fundamental)؛

[تفسیر قرآن در مصر معاصر]

  1. id.، “Polemics on Mastafa Mahmuds Koran exegesis”، in R. Peters (ed.)، proceedings of the Ninth Congress of the U.E.A.I.، Leiden 1981، 110-122؛

[مناقشاتی در باب تفسیر قرآنِ مصطفی محمود]

  1. id.، “Saykh sarawis interpretation of the Quran”، in R. Hillen

(ed.)، Proceedings of the Tenth Congress of the V.E.A.I.، Edinburgh 1982؛ 22-28؛

[تفسیر شیخ شعراوی از قرآن]

  1. A. Jeffery، “Higher criticism of the Qurصan: The Confiscated Commentary of Muhammed Ab Zaid”، in MW، 22 (1932)، 78-83؛

[نگاه انتقادی به قرآن: تفسیر توقیف شده محمد ابوزید]

  1. id.، “The suppressed Quran Commentary of Muhammad Abu zaid، in Der Islam، 20 (1932)، 301-308؛

[تفسیر قرآن پنهان و توقیف شده محمد ابوزید]

  1. J.Jomier، “Le Cheikh Tantawi Jawhari (1862-1940) et son commentaire du Coran”، in MIDEO (Mژlanges de lInstitut Dominicain dtudes orientales du Coure)، 5 (1958)، 115-174؛

[شیخ طنطاوی جوهری (1862ـ1940) و تفسیر قرآن او]

  1. id.، Le Commentaire Caranique du Manar: Tendances actuelles de lexgse Corauique en Egypt، Paris 1954؛

[تفسیر قرآن المنار: گرایش‌های نو در تفسیر قرآن در مصر]

  1. P.J. Lewis، “The Quran and its Contemporary interpretation”، in al-Mushir، 24 (1982)، 133-144؛

[قرآن و تفسیر معاصر آن]

  1. A. Merad، Ibn Badis، Commentateur du Coran، Paris 1971؛

[ابن بادیس: مفسر قرآن]

  1. C. Van Nispen tot Sevenaer، Activit humaine et agir de Dieu: Le concept de “sunan de diea” dans le commentaire coranique du Manar، Beirut 1996؛

[اعمال انسان‌ها و فعل خدا: مفهوم (سنت‌های الهی) در تفسیر المنار]

  1. I.K.Poonawala، “Muhammad شIzzat Darwazaصs principles of modern exegesis: A contribution toward qurصanic hermeneutics”، in G.R. Hawting and A.A. Shareef (eds.)، Approaches to the Quran، London 1993، 225-246؛

[مبانی جدید محمد عزت دروزه در تفسیر قرآن: گامی به سوی هرمنوتیک قرآنی]

  1. L. J. Saldanha، A Critical approach to quranique exegesis by a contemporary Pakistani، Dr Daud Rahbar، Ph.D. diss، Rome 1963؛

[رویکردی انتقادی به تفسیر قرآنِ دکتر داود رهبر، دانشمند معاصر پاکستانی]

  1. C.W. Troll، Sayyid Ahmadkhan: Areinterpretation of Muslim theology، NewDelhi 1978، 144-170؛

[سید احمدخان: بازنگری در الهیات اسلامی]

  1. R.Wielandt، Offenbarung und Geshichte im Denken moderner Muslime، Wiesbaden 1971؛

[وحی و تاریخ در تفکر مسلمانان متجدد]

  1. id.، “Wurzeln der Schwierigkeit innerislamischen Gesprachs uber neue hermeneutische zugange zum korantext”، in S.Wild (ed.)، The Qurصan as text، Leiden 1996، 257-282؛

[ریشه‌های مشکلات بین مسلمانان در بحث از رویکردهای جدید هرمنوتیکی به متن قرآن]

  1. S. Wild، “Die andere Seite des Textes: Nasr Hamid Abu Zaid und der Koran”، in WI (N.S.)، 33 (1993)، 256-261؛

[وجه دیگر متن: نصر حامد ابوزید و قرآن]

  1. id.، Mensch، Prophet und Gott im Koran: Muslimische Exegeten des 20 Jahrhundert und des Menschenbild der Moderne، Meunster 2001؛

[پیامبر و خدا در قرآن: تفاسیر اسلامی قرن بیستم و تصویر بشر مدرن]

  1. K.Zebiri، Mahmud shaltt and Islamic modernism، Oxford 1993.

[محمود شلتوت و نوگرایی اسلامی].

 

 

[1]. این مقاله ترجمه‌ای است از:

Rotraud Wielandt، “Exegesis of the Qurصan: Early Modern and Contemporary”، in Encyclopedia of the Qurصan، ed. J.D. Mc Auliffe، Leiden 2002؛ V.2، pp.124-142.

[2]. در ترجمه این مقاله، از راهنمایی و مساعدت‌های دو همکار فاضل و بزرگوار، خانم فاطمه مینایی و آقای دکتر حسین هوشنگی بهره فراوان برده‌ام که از ایشان سپاسگزارم.

[3].  ر.ک: ف.م. سلیمان، محمد عزت دروزة و تفسیر القرآن الکریم، ریاض، 1993.

[4]. مانند: محمد عبده، تفسیر جزء عم، 1322/ 1904ـ 1905 .

[5]. مانند: محمد عبده، تفسیر الفاتحة، 1319/ 1901ـ1902.

[6]. عایشه عبدالرحمن بنت الشاطی در التفسیر البیانی.

[7]. شوقی ضیف در سورة الرحمن و سور قصار.

[8]. تفسیر مشکل القرآن از رشید عبدالله فرحان.

[9]. ر.ک: جانسن، ص14 .

[10]. التفسیر الموضوعی لایات التوحید فی القرآن الکریم از عبدالعزیز بن الدردیر.

[11]. God of Justice.

[12]. ص5 ـ21؛ در واقع گزارش یکی از درس گفتارهای عبده توسط رشید رضاست.

[13]. این کتاب در آگرا (Agra) به اردو منتشر شده است.

[14]. برای مطالعه اصول تفسیری و نظریات مبنایی او بنگرید به: نزول، سید احمد خان، ص144ـ170.

[15]. تفسیر الفاتحه، ص6، 7، 11ـ12، 15، 17 .

[16]. ر.ک: ژومیه، تفسیر.

[17]. جانسن، مصر، ص88 ـ89.

[18].  تفسیر جزء عم، ص158.

[19]. این کتاب دو بار در 1960 و 1968 با نام التفسیر العلمی للایات الکونیة تجدید چاپ شده است.

[20]. ردیه مفصل او بر تفسیر علمی در: مناهج تجدید، ص287ـ296 اغلب مورد استناد نویسندگان بعدی قرار گرفته است.

[21]. الموافقات فی اصول الشریعة، ج2، ص69 ـ82.

[22].  ر.ک: هند شلبی، التفسیر العلمی، ص63 ـ69 و 149ـ164؛ ابن عاشور، تفسیر التحریر والتنویر، ج1، ص104 و128.

[23]. المجموعة الکاملة لمؤلفات الدکتور طه حسین، بیروت، 1974، ج14، ص215ـ219.

[24]. همان، ص216.

[25]. مناهج تجدید، ص303.

[26]. همان، ص304.

[27]. همان.

[28]. همان، ص304ـ306.

[29]. این رساله تاکنون به چاپ نرسیده است، اگرچه خلاصه انتقادی آن در: شرقاوی، اتجاهات، ص213ـ 216 موجود است.

[30]. ویلانت، وحی و تاریخ در تفکر مسلمانان متجدد، ص139ـ152.

[31]. الفن القصصی، ص50.

[32]. برای تفصیل بیشتر درباره دهه شصت بنگرید به: بَیومی، خطوات التفسیر البیانی، ص336ـ339.

[33]. ر.ک: عبدالکریم خطیب، القصص القرانی فی منظوقه ومفهومه؛ التهامی نقرا، سیکولوجیة القصة فی القرآن؛ القصبی محمود زلاط، قضایا التکرار فی القصص القرآنی؛ محمود خیر محمود العَدَوی، معالم القصة فی القرآن الکریم.

[34]. ر.ک: مقاله وی که در شماره 48 نشریه MW به چاپ رسیده است. اطلاعات کتابشناختی آن در بخش منابع آمده است.

[35]. Transformation of an Intellectual Tradition (1982).

[36]. همان، ص5.

[37]. همان، ص6 ـ7.

[38]. C.E. Shannon، The Mathematical Theory of Information، 1974. ( با همکاری W.Weaver).

[39]. fait Coranique.

[40]. مودودی نیز از آن به (حاکمیت) تعبیر‌ می‌کند.

[41]. صدر، مقدمات فی التفسیر الموضوعی، ص18ـ22.

[42]. مقاله (روش تفسیر موضوعی)، ص202، 210.

[43]. همان، ص203ـ204.

[44]. همان، ص203.

[45]. همان، ص210.

[46]. Th Nldeke، Geschichte des Qor*ns (GQ).