آنچه در پی میآید مقاله بازخوانی اندیشه سیاسی شهید صدر، نوشته دکتر مسعود پورفرد است که در فصلنامه پگاه حوزه، ١۵اردیبهشت١٣٨۶، شماره ٢٠۶ به چاپ رسیده است.
«سید محمدباقر صدر که مغز متفکراسلامیبود… امید بود که اسلام از او بهره برداری زیاد کند و من امیدوارم که کتابهای این مرد بزرگ مورد مطالعه مسلمین قرار بگیرد»[1]
شهید صدر در بیست و پنجم ذی القعده سال 1353ه.ق (1934م) در شهر کاظمین متولد شد. پدرش سید حیدر صدر از دانشمندان بزرگ شیعه عراق و اهل علم و تقوی و مادرش دختر عبدالحسین الیاسین از مردان برجسته علمیو مذهبی عراق، و بانویی متقی و پاک سیرت بود. صدر در سه سالگی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی برادر بزرگتر خود آیت ا… سید اسماعیل صدر و دایی خود پرورش یافت.[2] وی در دوران کودکی در مدرسه ابتدایی «منتدی النشر» آموزش میدید و نشانههای تیزهوشی و نبوغ بی نظیرش در این مدرسه گزارش شده است. او در سن دوازده سالگی (1365ه.ق) به همراه برادرش سیداسماعیل صدر برای گذراندن دوره عالی حوزه به نجف اشرف هجرت کرد و در درسهای مرحوم آیت ا… خویی و دایی خود آیت ا… شیخ محمد رضا ال یاسین شرکت میکرد. صدر در ایام تحصیلات خود در حدود شانزده ساعت در روز مطالعه و تحقیق میکرد. وی در سن هفده سالگی به درجه اجتهاد رسید. او فلسفه را از شیخ صدرا بادکوبه ای آموخت مرحوم صدرا بادکوبه ای استاد مسلم فلسفه اسلامیبود و اسفار ملاصدرا را به خوبی تجزیه و تحلیل میکرد. اما از ترس متحجران مخالف فلسفه از تدریس علنی فلسفه اجتناب مینمود، صدر فلسفه را به صورت خصوصی و استدلالی در نزد آن مرحوم آموخت و خود در مدتی کوتاه استاد فلسفه شد. وی در سن بیست و پنج سالگی تدریس خود را در درس عالی حوزوی برای دانش پژوهان حوزوی آغاز کرد و بتدریج در حوزه نجف از عالی ترین کرسی تدریس برخوردار گردید. صدر با یکی از دختران عموی خود که خواهر سید موسی صدر رییس اسبق مجلس اعلای شیعیان لبنان بود ازدواج کرد و دارای شش فرزند شد. علاوه بر مجاهدتهای صدر و مبارزات بی امان او مقام مرجعیت صدر نیز برای حکومت بعثیها خطری بزرگ محسوب میشد و بتدریج زمینههای نگران کننده برای رژیم صدام به وجود آورد. این عوامل منجر شد که یاران و نزدیکان صدر را از طریق دستگیری، شکنجه، زندان و اعدام از بین ببرند و در نتیجه با موضع گیریها صدر که حالت انقلابی پیدا میکرد در سالهای 1391ه.ق، 1396ه.ق، 1398ه.ق و 1399ه.ق بازداشت و زندانی شد. و سرانجام با تعطیل کردن درس خارج خود و شروع درس جدید تفسیر موضوعی قرآن با هدف ایجاد اندیشههای انقلابی و بیدار سازی مردم که چهارده جلسه بیشتر طول نکشید منجربه محاصره کامل منزل ایشان و زندانی کردن او در منزل و قطع رابطه مردم با وی صورت گرفت که در حدود نه ماه طول کشید و سرانجام در 19 جمادی الاول ( 1400 ه.ق – 16 فروردین ماه 1359 ه.ش ) به دستور صدام ایشان را دستگیر کرده و به بغداد بردند و پس از شکنجه در روز 22 جمادی الاول 1400 ه.ق، او را به همراه خواهرش بنت الهدی به شهادت رساندند.[3]
هستیشناسی سید محمدباقر صدر
از نگاه سید محمدباقر صدر هستیشناسی به میزان قابل توجهی با سیاست و تحولات مربوط به آن قابل تفسیر است. در واقع هر اندازه تفسیر فلسفی ما از هستی و حیات و زندگانی روشن باشد رهیافتهای سیاسی – اجتماعی ما نیز به همان میزان کارگشا میباشد. وی معتقد است هر حکمیکه مورد نظامهای سیاسی و اجتماعی بشر داده میشود بستگی به مقدار موفقیت تفسیر فلسفی آن نظام در تصویر حیات و دریافت آن دارد.[4] بر اساس همین نگرش سید محمدباقر صدر در بحث هستی شناسی به تعقیب شناسایی بیشتر خالق، اوصاف او و شناخت کامل تر جایگاه انسان در هستی و غایات آفرینش اوست به دیگر سخن، جهان نگری سید محمدباقر صدر به دنبال جستجوی این است که پدیدههای طبیعی را در پرتو ربط و نسبت آنها با انسان و خدا معرفی کند.
و از مهم ترین پایههای بحث سید محمدباقر صدر در هستی شناسی میتوان به مسئله جهان غیب و شهادت اشاره کرد. منظور او از جهان غیب در مباحث هستی شناسی بخشی از جهان شناختی است که از حیطه حواس بشر خارج است و با درک حسی متعارف قابل درک نیست. در واقع همه واقعیتهای هستی و موجود خارج از وجود انسان، محسوس نیستند. البته این برداشت صدر او را در مقابل مکاتبی قرار میدهد که وجود واقعیتهای غیر مادی و نامحسوس را انکار میکند. این تفکیک غیب از شهادت نزد صدر به این معنی است که هستی در عالم طبیعت محدود نمیگردد، بلکه جهان محسوسات تنها یکی از عوالم هستی است. از نگاه صدر هر چند میان عالم غیب و شهادت تفاوتهای اساسی وجود دارد ولی رابطه ناگسستنی و عمیقی میان آن دو برقرار است و هر چه در عالم شهادت است ریشهای در عالم غیب دارد. در این بینش صدر نه تنها خداوند خالق جهان و قوانین و سنن حاکم بر هستی است بلکه مهمتر از آن مدبر هستی نیز اوست و به زبان فلسفی جهان نه تنها در حدوث خود نیازمند خداست بلکه در بقای خویش نیز وابسته و نیازمند اوست، یعنی نه تنها آفریننده و ایجاد کننده موجودات خداست بلکه بر پا دارنده و تدبیر کننده آنها نیز هست.[5] شاید بتوان گفت یکی دیگر از نگرشهای منطقی صدر در هستی شناسی در خصوص سازگاری جهان نگری او با فطرت درونی انسان است، او معتقد است اسلام با فطرت درونی انسان و استعدادها و نیازها و خواستههای او سازگار است و در بر دارنده اصول مشترک بین همه انسانهاست.[6] بنابراین ایده هستی بر مدار حق میگردد و اصل حق مداری جهان هستی و هدف مندی آفرینش با توجه به گستره و ژرفای معنای «حق» حقانیت خلقت هستی معنا مییابد و در چهرههای مختلف رخ مینمایاند. یکی از تجلیات این حقیقت آن است که جهان بر پایه قوانین و سنن الهی استوار شده و انتظام یافته به تعبیر دیگر تقدیر الهی بر آن تعلق گرفته که هستی بر سامان ویژه ای انتظام یابد و پدیدههایش در مرزهای خاصی عمل کنند. بنابراین انسانها به اصل هدف مندی عالم و عبث نبودن آفرینش آن، نقش مهمیدر حیات انسان و زندگی سیاسی ایفا میکنند.
چنین انسانی هرگز فضایی برای اندیشههای پوچ انگارانه نمیگشاید و بر این باور استوار میماند که در طرز تلقی فلسفی از هستی نوعی جهان نگری به وجود خواهد آمد که اسلام قدرت و توانایی برای هدایت و رهبری بشریت و جهت دادن به زندگی انسانها را دارد.[7] وی در اولین اثر علمیخود به این مطلب اشاره کرده است که اسلام نیرومندترین مکتب است برای به دوش کشیدن بار مسئولیت رهبری اعتقادی و جهت دادن امت اسلامیبه سوی عالی ترین هدفها و الگوها و برتری بخشیدن است بر همه ملتهای زمین.[8]
از آثار مترتب بر بحث هستی شناسی صدر این نکات قابل اقتباس میباشد:
الف – خداوند دارای حکمت و عدل محض است.
ب – صفات و افعالش نیز عدل محض است.
ج – نظام هستی نظام اکمل و احسن است و هیچگونه کژتابی و کاستی ندارد.
د – در اجتماع نیز به نفی حاکمیت غیر خدا میپردازد.
ه – عدالت سیاسی – اجتماعی و تحقق آن در اجتماع بشری لازم است.[9]
انسان شناسی سید محمدباقر صدر
از دیدگاه سید محمدباقر صدر انسان دارای سرشتی با قابلّیت دو بعدی البته نه به تعبیر فلسفه ثنویت که سرشت دوگانه را مطرح میکرد. صدر در توضیح قابلیتهای انسان جنبههای مختلف را بیان میکند و از بخش مادی تعبیر به صلصال (گل خشک) و طین لازب (گل چسبنده) و حماء مسنون (گل رنگ شده) نموده و این تعابیر بیانگر جنبه مادی و حیوانی انسان است و جنبه ملکوتی را ناظر به ناطق بودن، معنویت و عقلانیت دانسته است و معتقد است انسان با ابعاد مختلف و سخت مرتبط و به هم پیوسته شکل گرفته است. در بینش صدر عامل مهم، طبیعت درونی انسان است و نقش حب ذات (خود دوستی) را در رفع نیازمندیهای انسان تعیین کننده دانسته است. وی معتقد است که تاریخ انسان گواهی میدهد که غریزه خود دوستی (حب ذات)، غریزه ای اصیل است. اگر حب ذات در سرشت بشر نبود، انگیزه ای برای رفع نیازها وجود نداشت. حال اینکه پیش از تکوین جوامع این رفع نیاز وجود داشته و همین مسئله تشکیل و تکوین جوامع را به دنبال داشته تا در پرتو آن، انسان بتواند بقاء خویش را تأمین نماید.[10]
از نظر صدر بعد معنوی مطالباتی دارد که از لابلای پیچ و خمهایی که در این جسم و محیط اجتماع وجود دارد به وسیله اختیار و انتخابگری راه را به سوی آینده تاریک یا روشن میگشاید. پس انسان در سرشت خود نه تاریک و نه روشن بلکه هر دو ساخته خودش است و نتیجه انتخابگری انسان، اصالت دارد. صدر در تحلیل خود از انسان توجه خود را به محتوای باطنی (عامل اصلی طبیعت درونی انسان) معطوف میدارد یعنی نقش فکر و اراده که این دو سازنده و تشکیل دهنده حرکت تاریخ و جامعه هستند و در این خصوص اظهار میدارد که وجود ذهنی از یک سو نشان دهنده جنبه فکری است یعنی ناحیه ای که تصور هدف را دربر دارد. و از سوی دیگر نشان دهنده اراده است و با بهم آمیختن فکر و اراده، قدرت سازندگی آینده و نیروی حرکت آفرینی فعالیت تاریخی بر صفحه اجتماعی تحقق میابد.[11]
با این توصیف میتوان گفت سازنده حرکت تاریخ، محتوای باطنی انسان یعنی فکر و اراده است. صدر، انسان با این وصف را مدنی بالطبع و اجتماعی میداند و چون انسان اجتماعی است قانون میخواهد و دستاوردهای نبوت قانون است[12] البته از نظر صدر این انسان مدنی بالطبع (اجتماعی) در هنگام تصمیم گیری بر سر چند راهههای زندگی به ویژه آنجا که پیچیدگیهای زندگی اجتماعی – سیاسی باعث میشود که حق و باطل چنان به هم بیامیزند که در تمییز آنها از یکدیگر خردمند ترین انسانها دچار حیرت و سرگردانی میشوند. تنها راه نجات بخش انسان را داشتن راهنمای ایمان به اصولی مشخص و روشن به همراه فکر و اراده میداند.[13]
بعد از ذکر این اوصاف صدر نکته مهم را محتوای باطنی و درونی انسان با تمام تحولات سیاسی – اجتماعی میبیند[14] از نظر صدر شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زاییده دست انسان است. وی در تفسیر آیه یازدهم سوره هود این موضوع را مطرح میکند. این آیه میگوید که تفسیر اوضاع و شئون اجتماعی هر قومی روبنای آن قوم است. تغییر بنیادی و زیر بنا، تغییری است که در خود قوم پدید آمده باشد و هر متغییر دیگر از این تغییر بنیادی سرچشمه گرفته است. بدیهی است منظور از تغییر در «ما بانفسهم» تغییر در درون تودههای ملت است بطوری که محتوای باطنی جامعه به عنوان یک ملت و قوم عوض شود.[15]
معرفتشناسی سید محمدباقر صدر
محمد باقر صدر را باید در گروه فلاسفه سیاسی که مجموعه تفکر و آثارشان میتواند نظاممند و سیستمی باشد، قرار داد. اما وجود موانع و شرایط خاص مانند دیکتاتوری رژیم عراق و شهادت صدر در سن 47 سالگی باعث شد که فرصت انجام و دسته بندی اندیشه سیاسی را از دست بدهد.
در این تحقیق سعی شده است که معرفت شناسی او بر اساس مبانی و اصول فکری او باز سازی شود. بطور کلی معرفت شناختی صدر بر دو اصل استوار است یکی اینکه عقل استدلالی به تنها یی برای اثبات حقیقت کافی نیست بلکه باید آمیخته ای با معارف دیگر نیز باشد.[16] دیگر آنکه معرفت شناسی صدر از نوع ارتباطی و تطبیقی است یعنی اینکه فلسفه استدلالی را با دیگر فلسفهها آشتی داده و سپس آنها را با وحی مرتبط کرده و با عقاید شیعه تطبیق داده است[17] اما بر خلاف برخی اندیشمندان که تمام تواناییهای فکری خود را وقف ایجاد هماهنگی و سازگاری میان فلسفه و علوم تجربی کرده اند، صدر شناخت را تنها در یک وسیله محدود و منحصر نکرده است بلکه اعتبار و حجیت را فراتر از شناخت تک ساختی دانسته است و ابتنا و اتکا بر معرفت شناختی حکمت متعالیه دارد و معیار کشف واقع را با چهار منبع مورد شناسایی قرار داده است. به دیگر سخن، معرفت شناسی در خطوط کلی حکمت متعالیه ترسیم میشود و منابع و ابزار معرفتی او یعنی تعقل و تفکر (اصالت عقل) بر اساس منبع عقل و تجربه و مشاهده (اصالت تجربه) بر اساس منبع طبیعت و تاریخ و نیزکشف و شهود (اصالت عرفان) بر اساس منبع دل و شریعت و کتاب (اصالت وحی) بر اساس منبع سنت و کتاب الهی به صورت جمع سالم به کار گرفته که همه این اضلاع به هم مرتبط یک مربع میباشند، نه اینکه خطوط موازی و هر کدام جای خود را مستقل داشته باشند، از نظر صدر مانند ملاصدرا تمام این ابزارها دارای اعتبار هستند و هیچ یک دیگری را نقض نمیکند اما قلمرو و کارایی هر یک با دیگری متفاوت است. برای مثال تجربه و اصالت تجربی به تنهایی نمیتواند معرفت مبتنی بر یقین ایجاد کند و همچنین به ناتوانی منطق تجربی در تبیین مسائل ریاضی اشاره میکند و معتقد است که مسئله یقین در قضایای ریاضی بر اساس منطق تجربی به صورت معلق و بی تکلیف در میآید.[18] البته صدر معرفت تجربی را مکمل معرفت عقلی میداند و معتقد است در این صورت معرفت دارای مراحل دوگانه میشود. مرحله ای که نتایج حس و تجربه را گردآوری میکند و مرحله ای که آن دستاوردها را از نظر عقل توجیه مینماید.[19]
در نزد صدر یقینی ترین معرفت نوع «وحیانی» است. معرفتی که عقل نیز آن را تائید میکند همانطور که معرفت وحیانی معرفت عقلی و عرفانی را میپذ یرد. در معرفت شناسی صدر انسان بر اساس آگاهی مسئولیت پذیر شده است نه صرفا بر اساس امکانات و معتقد است انسان باید از عمق وجودش مسئولیت حیاطی خود را بشناسد و به آن آگاه شود تا بتواند به واسطه انجام آن مسئولیت، سعادت جاودانگی خود را تامین کند[20] بطور مختصر میتوان گفت – چون چهارچوب ساختاری فلسفه سیاسی کلاسیک مسلمانان تا کنون بر اساس منطق صوری که هستی شناسی مدخل آن به شمار میرفت- صدر بر آن بود که به کمک روش حکمت متعالیه در جستجوی بحثهای مسئله ادراکات و معرفت باشد. او سعی کرد که از سازمان دهی ریاضیوار و مسئله استقراء برای این مطلب استفاده کند. چراکه صدر معتقد بود منطق صوری صرفا متکفل بیان روابط موضوعی معلومات و مدرکات است. براساس این رهیافت صدر معتقد بود در صورتی که شیوه منطق صدرایی و مکتب معرفتی او اگر پذیرفته شود. معرفت شناختی جدید میتواند راه گشای حوزه فلسفه سیاسی اسلام باشد.
در مجموع در تبیین معرفت شناختی صدر میتوان گفت:
صدر نظریه معرفت شناختی تقریبا جدیدی را طراحی میکند. از نظر مبانی، صدر با فلسفه سیاسی غرب (لیبرالیستی و مارکسیستی) اختلاف نظر داشت و از سوی دیگر صدر در معرفت شناسی خود بر اصل تطبیقی و ارتباطی که بحث آن گذشت بطورآگاهانه وارد حوزه ساختار شناسی معرفت و ادراکات شده است که در واقع به نوعی در فلسفه سیاسی اسلام که صرفا به مباحث هستی شناسی میپرداخت، تنوع ایجاد کرده است.
دیدگاه صدر در مورد «فلسفه تاریخ» یا سنن تاریخ در بحث فلسفه تاریخ صدر سعی کرده است به سوالات زیر پاسخ دهد:
1- آیا قوانین بخصوصی در مسیر تاریخ و در حرکت و تکامل تاریخ بشری حاکم است؟
2 – کدام قوانین تاریخ بشر را میسازند؟
3 – آیا انسان در کل تاریخ نقشی دارد؟
از آنجا که قرآن کتاب هدایت وبرای ایجاد تفییر مطلوب در انسان است، این تغییر و تحول ایجاب میکند دارای دو جنبه باشد. جنبه اول به محتوای عمل تغییر مربوط است یعنی جنبه فرا بشری دارد که به احکام، برنامهها و قانونهای لازم باز میگردد. این جنبه از کار تغییر و تحول، جنبه الهی دارد و نشان دهنده قوانین خدایی است. اما جنبه دوم یعنی جنبه بشری، اعمالی که با نیروهای عقیدتی، و درگیریهای اجتماعی، سیاسی و نظامیبرخورد کرده است وقتی عمل تغییر را از این زاویهها در نظر بگیریم. در این صورت یک کار انسانی میگردد[21] سپس این کار تغییر و تحول که پیامبران انجام داده اند و جنبه بشری دارد به دو وجه تقسیم میشود: از نظر ارتباطش با شریعت، وحی و مصدر وحی، عملی است فوق تاریخ و ربانی است؛ ولی وجه دیگرش از این نظر که یک کوشش انسانی است. در مقابل کوششهای انسانهای دیگر از این جهت آن را یک عمل تاریخی میخوانیم که ظوابط تاریخ بر آن جاری است و قوانینی که خدا برای تنظیم پدیدههای جهان در این میدان به نام میدان تاریخی آورده است بر آن حاکم است. از این رو معتقدیم که وقتی قرآن ما از زاویه مردم سخن میراند جنبه دوم عمل تغییر را بررسی میکند، سخن از بشر مطرح کرده شده است نه از رسالت آسمانی، برای مثال در این آیات، قرآن با مردم به عنوان خود مردم سخن میگوید: «تلک الایام نداولها بین الناس» ما این روزها شکست و پیروزی را به نوبت بین مردم قرار میدهیم. یا در سوره آل عمران آیه140 میفرماید «ان یمسسکم قرح فقد مس القوم» اگر بر شما مسلمانان جراحتی وارد شود بر دشمنانتان نیز وارد آید و این روزها شکست و پیروزی را ما بین مردم به نوبت قرار میدهیم.
صدر از این گونه آیات این نتیجه را میگیرد که منظور این است: گمان نکنید که یاری و پیروزی یک حق مسلم الهی است که خدا آن را مخصوص شما قرار داده است. پیروزی یک حق طبیعی است و باید برای بوجود آوردنش شرایط را مساعد کرد. این سننی را که مطرح میکند غیر از سنن و ضوابط شخصی در مورد افراد است که صرفا در خصوص شخصیت آنان میباشد. مثل سورههای حجر آیه 5-4، مومنون آیه 43، آل عمران آیه 137، انعام 34، و سرانجام در سوره بقره آیه 214 میگوید: مردم از پیامبر و مومنان تقاضا میکنند پس یاری خدا کی به ما میرسد.
صدر میفرماید: خداوند به این گونه افراد حمله میکند که چرا امیدوارید برای شما استثنا یی در سنن تاریخ وجود داشته باشد، آیا طمع دارند قانونهای تاریخ در مورد آنها تخلف کند؟[22]
بعد از این توضیح مختصر صدر که مشخص کرد جنبه دوم عمل تفسیر مد نظر قرآن است، اهمیت کشف سنن تاریخی از نظر قرآن را مطرح میکند:
لزوم استقراء روی حوادث تاریخی؛ یعنی دقت و تامل و تدبر کنید تا از طریق استقراء نرامیس طبیعت و سنن جهان، حقایقی در زمینه علم تاریخ و سنن تاریخی بر شما روشن گردد. سید محمدباقر صدر این سخن را مستند کرده است با آیات {سوره محمد 10، یوسف 109، حج 45 و 46،ق 37-36 {و بطور کلی اظهار میدارد که اطلاع بر سنن تاریخ است که میتواند انسان را مشمول یاری خداوند گرداند و اشاره میکند به سوره سبا 35-34 «ما در هیچ سرزمینی پیامبر نفرستادیم مگر آسایش طلبان آنها گفتند ما به فرستادگان شما کافریم، آنها میگفتند ما چون در این دنیا، اموال و فرزندانی بیشتر از شما داریم، در آخرت هم عذابی به ما نخواهد رسید. سید محمدباقر صدر این مطلب را که در طول تاریخ بین پیامبران با مسرفان و مترفان در همه ملتها و جوامع رابطه ای متضاد برقرار بوده؛ نشان دهنده یکی از سنتهای تاریخ میداند.[23]
تقسیم بندی سنتهای تاریخ از نظر صدر
سنتهای تاریخ روابطی کورکورانه نیست، وصفی ثابت و غیر قابل تخلف دارد. عمومیت و کلیت این قوانین، سنن تاریخ را جنبه علمیمیبخشد؛ زیرا قوانین علمیمهمترین امتیازش این است که فراگیر است و کلیت دارد و قابل تخلف نیست.
حقیقتی که قرآن روی آن تأکید دارد، خدایی بودن این سنتها است. سنن تاریخی ربانی است؛ یعنی مربوط به خداست «سنة ا…» است و به تعبیر دیگر «کلمات ا…» است؛ یعنی هر قانونی از قوانین تاریخ «کلمة ا…» است، یک قاعده الهی است. این برای پرورش اندیشه وابستگی انسان به خداست؛ یعنی حتی وقتی انسان میخواهد از طبیعت برخوردار شود به «کلمه ا…» وابسته است.
به عبارت دیگر موقعی میتواند ازنظم کامل جهان در میدانهای مختلف قوانین و سنتهای حاکم بر طبیعت برخوردار باشد که از خدا فاصله نگیرد. زیرا خداوند قدرتش را از خلال همین سنتها اعمال میکند این سنتها و قوانین «ارادة ا…»اند و حکمت و تدبیر او را در عالم تجسم میبخشند[24] ممکن است گفته شود که رابطه غیبی و الهی علم تاریخ باعث میشود که تاریخ از بررسیها و تحلیلهای علمیخارج شود. در صورتی که قرآن حادثه تاریخی را رنگ غیبی به آن نمیبخشد تا آن را از روابط دیگرش قطع کند و مستقیما به خدای مربوط میسازد. قرآن رابطه با خدا را به جای رابطه علت و معلول نمینهد بلکه سنت تاریخی را به خدا مربوط میسازد. به این معنی که شکل روابط و پیوندها را به خدا نسبت میدهد. قرآن وجود روابطی بین حوادث تاریخی این عالم را پذیرفته، ولی میگوید این روابط بین حوادث تاریخی تعبیری از حکمت خدا و حسن تدبیر و تقدیر او در ساختمان جهان و در جولانگاه حوادث تاریخی است. بنابر این وقتی قرآن میخواهد سنتهای تاریخی را پوشش الهی دهد، نمیخواهد تاریخ را تنها به تفسیر الهی اش توجیه کند بلکه میخواهد روی این حقیقت تاکید کند که این سنتها خارج از قوانین الهی نیست.
مسئله آزادی اراده و اختیار انسان
صدر ادعا میکند که سنتهای تاریخی هرگز فراتر از دست انسان نیست و مساله انتخاب انسان در ترسیمی که قرآن نسبت به سنتهای اسلامی دارد، نقش اساسی را ایفی میکند. وی سپس به آیه 11 سوره رعد، جن آیه 16 ، کهف آیه 59 اشاره میکند.
حدود و قلمرو سنتهای تاریخی
این سنتها در مسیر حوادث تاریخ جریان دارد ولی آیا مسیر حوادث تاریخ تا هر کجا گسترش یابد، میدان سنتهای تاریخ است، یا در بخشی از این حوادث، سنتهای تاریخی حکومت میکند؟
اما بستر و صحنه تاریخی عبارت است از صحنههای که این حوادث و وقایع را در بر دارد؛ وقایعی که مورد توجه و اهتمام مورخان است.
سوال بهتر این است که آیا همه حوادث و وقایع محکوم سنتهای تاریخی هستند؟ صحیح این است که بخش معینی از این حوادث و وقایع در حیطه سنن تاریخ قرار دارد و به جای آن قوانین فیزیک، شیمیو فیزیولوژیکی یا قوانین دیگر در زمینههای مختلف عالم بر آنها حاکم است. پس در هر صحنه ای سنتهای تاریخی حکومت نمیکند؛ اما در کدام صحنهها حکومت دارد؟ ایشان اشاره به نوعی پیوند و رابطه در پدیدهها در میدان تاریخ میکند و میگوید «رابطه و پیوند، در پاره ای از پدیدهها در میدان تاریخ وجود دارد پیوندی است به سوی هدف حرکت و فعالیت را به خاطر رسیدن به مقصودی تنظیم میکند و به تعبیر از فلاسفه علاوه بر علت فاعلی، علت غایی نیز دارد. این گونه پیوندها در همه جا نیست به عبارت دیگر این امتیاز عبارت است از نقش علت غایی در عمل، این حقیقت که عمل به آینده گرایش دارد. در عین حال باید دانست هر عملی که هدف و غایت دارد نیز عمل تاریخی نیست و نمیتوان گفت سنتهای تاریخی در آن جریان دارد. بلکه بعد سومیوجود دارد. باید برای تاریخی شدن عملی بعد سوم در نظر گرفته شود». بنابراین بعد اول علت فاعلی و دوم علت غایی و سوم که برای ورود به منطقه سنن تاریخی لازم است. علت مادی است که شرطی است تا کار جنبه اجتماعی داشته باشد[25] جامعه علت مادی عملی را تشکیل میدهد. یعنی زمینه عمل را فراهم میکند. برای این خصوصیت اجتماعی ما عمل را عمل تاریخی میشناسیم و لازم میدانیم عمل تاریخی برای جامعه صورت گرفته باشد هر چند فرد حضور دارد. ولی به لحاظ موجی که ایجاد میکند عمل اجتماعی میشود بنابراین عمل تاریخی که سنتهای تاریخ بر آن حاکم است. عملی است که دارای بار ارتباط باهدف باشد و در عین حال زمینه گسترده تر از حدود فردی داشته باشد موجی ایجاد میکند که جامعه علت مادی اش را تشکیل میدهد و به این ترتیب عمل اجتماعی میشود.[26]
صورت بندی سنن تاریخی (فلسفه تاریخ)
- صورت بندی شرطی
در شکل و قیافه قضیه شرطیه ظاهر میگردد. و بین دو پدیده یا دو مجموعه از پدیدهها، در میدان تاریخ ارتباط برقرار میشود (این ارتباط رابطه شرط و جزا را سخت به هم متکی میسازد) سنن تاریخی شرطی برای مثال مانند سوره رعد آیه 11، سورة جن آیه 16، اسراء آیه 16. در مجموع این قوانین خدمت بزرگی به انسان در زندگی معمولیاش میکنند و نقش موءثری را در انسان سازی دارند.
- صورت بندی قطعی
صورت دوم از صورتهای سنن تاریخی در قرآن شکل قضیه فعلیه قطعی و تحقق یافته دارد و به صورت منجز؛ یعنی بدون حالت منتظره عرضه میشود. مثل خورشید در فلان روز خواهد گرفت انسان در این موارد نمیتواند به هیچ وجه شرایط و اوضاع و احوال این قضیه را تغییر دهد، زیرا صورت قضیه شرطی نیست یک قضیه قطعی است که بالفعل تحقق یافته است.
- صورت بندی غیرقطعی؛( قابل انعطاف)
این نوع سنن به شدت مورد اهتمام قرآن قرار گرفته است سنتهایی است که به گونهای، کششها و گرایشهای طبیعی حرکت تاریخ انسان را تشکیل میدهد نه به صورت یک قانون قطعی غیر قابل تخلف معلوم است گرایشها با قانون فرق دارد. توضیح اینکه قانون علمیبرطبق تصور عادی عبارت است از سنتی که از جانب انسان شکست بردار نیست، زیرا انسان نمیتواند سنتهای طبیعی را نقض کند و از زیر بار اطاعتش بیرون رود. این گرایش قابل انعطاف است میتوان با آنها به مخالفت و مبارزه برخاست هر چند حرکت مخالف باعث میشود مبارزه کننده را براساس سنتهای تاریخ به تدریج بکوبد و خُرد کند پس پارهای قابل مبارزه هستند، ولی گرایشهائی وجود دارد که برای مدتی کوتاه قابل مبارزه هست و آنگاه مبارزه کننده با سنتهای تاریخی را، خورد میکند. این از خصوصیات گرایشها و کششهای اصیل انسان در حرکت تاریخ است.[27]
نقش انسان در حرکت تاریخ
انسان یا محتوای درونی انسان، بنیاد حرکت تاریخ را میسازد. حرکت تاریخ یک حرکت هدفدار است تنها تحت تأثیر قانون علیت نیست که وابسته به علتش و به گذشته اش باشد بلکه به هدفش نیز مربوط میباشد. چون حرکت هدفدار است علت غایی دارد و آینده نگرست. درواقع فکر و اراده انسان تشکیل دهندة ضمیر انساناند، محتوای باطنی انسان در این دو رکن اساسی دیده میشود بنابراین محتوای درونی انسان سازنده حرکت تاریخ است.
ساختمان جامعه در سطح روبنا با همه پیوندها، سازمانها، اندیشهها و خصوصیاتش روی زیربنای محتوای باطنی انسان قرار دارد. بعد نتیجه میگیرد رابطه تابع و متبوع یا علت و معلول است که قرآن معتقد است عمل تغییر در ظاهر و باطن باید دوش به دوش هم پیش رود تا انسان بتواند باطن خود را یعنی روان اندیشه و اراده و امیال خود را بسازد، این زیربنای داخلی باید هماهنگ با ساختمان روبنای خارجیاش باشد.[28]
جامعه و رابطه فرد و اجتماع از نظر صدر
ایشان ابتدا به کنش و واکنشهای انسانها میپردازد و رفتارها را به سه شکل مطرح میکند:
- عمل طبیعی که علت فاعلی تعیین کننده اصلی است(تک بُعدی)
- عمل فردی که علاوه بر علت فاعلی، علت غایی نیز دارد. چون از اراده سر میزند دارای هدف بخصوصی است (دو بُعدی است).
- عمل اجتماعی که دارای علت فاعلی و هم علت غایی و هدفدار است و نیز علت مادّی یا علت تأثیری که سه بُعدی است) پس عملی که بُعد سوم را پیدا کند عمل اجتماعی میگردد، سپس اشاره میکند به این مطلب که در بحث جامعه ما یک وجود داریم با دو شأن و دو چهره یک شأنیت و چهره فردی و دیگری شأنیت و چهره اجتماعی که با استفاده از نظریه ملاصدرا در بحث نفس انسان[29] این موضوع را مطرح میکند. همین چهره دوم (امت یا جامعه) را میسازد. پس در اینجا ما دو وجود مستقل بنام «فرد و جامعه» نداریم که بخواهیم توجیه کنیم که کدامیک اصالت دارند فرد یا جامعه بلکه یک وجود داریم با دو چهره یکی چهره فردی و دیگر اجتماعی که در سرتاسر حیات بشری در جریان است و از آن تعبیر به نظریه «المثل الاعلی» کرده است.
در ادامه میگوید آیه «ان … لایغیر ما بقوم حتی یغّیروا ما بأنفسهم» مقصود از تغییر «به انفسهم»، تعبیر به «محتوای درونی خود قوم» میکند زیرا تغییر یک فرد یا دو فرد یا سه فرد مشکل اساسی «تغییر ما بالقوم» را حل نمیکند.[30]
آنچه مهم است چهرة اجتماعی است، پس یک وجود با دو شأنیت را میپذیرد. از نظر صدر درست است که جامعه از افراد تشکیل میشود و دارای وجدان و اراده و خواست مستقل افراد است که بر افراد اعمال میکند ولی استقلال نسبی افراد محفوظ است. بنابراین فرد میتواند جامعه خودش را عوض کند و نیز فرد میتواند علیرغم مسیر و جریان جامعه در جهت خلاف آن حرکت کند. این همان مسئله ای است که انسان در مقابل جبر جامعه هم آزادی و استقلالش در یک حد زیادی محفوظ است.
ویژگی و عناصر جامعه از نظر صدر
- جامعه کامل براساس مبانی فکری آرمانی و عقیدتی خاصی است.
- جامعه دارای تولد خاصی است که با شأنیت امتی (اجتماعی) به وجود میآید و دارای حیات است.
- جامعه دارای حرکت و پویایی است.
- سنن الهی بر جامعه و حرکت آن یعنی تاریخ حکومت دارد.
- این سنن حوزه بسیار گسترده و هماهنگ با آزادی و اختیار انسان دارد.
- جامعه دارای اجل یا مرگ (حیا ت اجتماعی) یعنی مرگ چهره امتی افراد جوامع.
- جامعه دارای احضار جمعی تا روابط ناحق به حق برگردد تعبیر به روز تغابن شده است.
- هر جامعه ای دارای کارنامه عمل مخصوصی است.
سید محمدباقر صدر عناصِر جامعه را براساس آیه خلافت توضیح و تبیین مینماید.
- انسان
- طبیعت
- پیوند یا استخلاف
سید محمدباقر صدر در مورد نظام اجتماعی ارزشی پنج ویژگی برمیشمرد و سپس میگوید اسلام یک نظام اجتماعی کامل است. ویژگیهای ارزشی نظام اجتماعی را در مقاله مدرسه الاسلامیه و فلسفتنا نام میبرد:
1 – تفسیر صحیح و واقعگرایانه از حیات و هستی بشر میدهد تا راه صحیح شناخت ارائه شود.
2 – نظام اجتماعی با غرایز و عواطف بشری هماهنگ و سازگار میباشد.
3 – نظام اجتماعی به دنبال تغییر بینش بشر میباشد نه به دنبال تغییر سرشت.
4 – نظام اجتماعی صالح و شایسته توجه به معیارهای اخلاقی و معنوی یکی از ارکان اساسی آنرا تشکیل میدهد.
5 – میان انگیزههای فطری و ارزشی با مصالح اجتماعی و عمومیرابطه ای هماهنگ و موزون برقرار میسازد.
سپس سید محمدباقر صدر اظهار میدارد «اسلام به عنوان یک نظام کامل اجتماعی تمام این ویژگیها را دارد.[31]
نظریه خلافت عمومیانسانی
از نظر سید محمدباقر صدر حاکمیت قبل از هر چیز یک «حق طبیعی» است که ناشی از علاقه ذاتی مالک نسبت به مملوک که این همان حاکمیت حقیقی خداوند است و حاکمیت انسان همان حقی است که افراد انسانی بر مبنای آن میتوانند سرنوشت جمعی خود را ادارة نمایند، و این حق اولاً ناشی از حق حاکمیت الهی است که تحت عنوان استخلاف و استئمام به انسان واگذار شده است و ثانیاً اعتباری، نسبی و محدود است[32] و سپس در ادامه بحث خود در مورد حاکمیت انسان اظهار میدارد: حاکمیت انسانی در زمین (دوران وحدت اولیه) به صورت خلافت انسان و استخلاف بود.
در مرحله دوم حاکمیت پیامبران (دوران تفرقه و اختلاف انسانها) مطرح میگردد در این دوره خلافت انسان و نظارت به دلیل عصمت پیامبران این دو خط با هم انطباق مییابند و در مرحله بعدی حاکمیت ائمه اطهار(ع) و در مرحله چهارم در عصر غیبت مجدداً «خلافت انسان» تحقق مییابد و افراد انسانی به اداره سرنوشت خود و جامعه خود میپردازند، ولی چون یک بُعد حاکمیت دینی است ضرورت نظارت و گواهی «مراجع عام» در کنار حاکمیت انسان، همراه آن مطرح میگردد و سرانجام مرحله پنجم تحقق مجدد حاکمیت امام معصوم(ع) است که در این مرحله در واقع دو خط خلافت و گواهی مجدداً یکی میشوند.[33]
خلافت عمومی
سید محمدباقر صدر از این حاکمیت با ولایت اعطایی خداوند به بشر به صورت جعل تکوینی نام میبرد، و به طور کلی خلافت عمومیانسان را دارای دو وجه میداند:
الف. وجه الهی که استخلاف (خلافت انسان) یا استئمام (امامت دادن) که همان عرضه یا جعل تکوینی و فطری است.
ب. وجه انسانی که استئمان یا «امانت عمومی» که همان پذیرش بشر است که ذاتی اوست. سپس در جمع بندی این دو وجه میگوید.
پس جعل و عرضه خلافت عمومیبر بشر جنبه تکوینی دارد نه اکتسابی یا تشریعی و چون انسان ذاتاً زمینه و شرایط لازم را برای تحقق این حاکمیت داشته تکویناً و فطرتاً به صورت طبیعی و ذاتی مسئوولیت آنرا بر دوش گرفت. و بر این اساس خلافت عمومیانسان از بُعد بشری «امانتی عمومی» است.[34]
بررسی سه واژه «استخلاف، استئمام و استئمان» از نظر صدر
استخلاف را به معنی جانشین کردن، به خلافت فراخواندن تعبیر کرده است که این به خلافت فراخواندن سه رابطه در آن وجود دارد:
الف. رابطه انسان با انسان (خود).
ب. انسان با دیگران (جامعه).
ج. انسان با طبیعت).
پس انسان در برابر هر سه موضوع مسئول و امانت داراست سرنوشت خویش، اجتماع و طبیعت سپس ایشان اظهار میدارند که ارکان استخلاف شامل: یک) خدا (مستخلِف)؛ دو) انسان (مستخلَف)؛ سه و چهار) مستخلف علیه [اجتماع و طبیعت و آنچه خلافت بر آن صورت میگیرد ]وی بعد از عناصر چهارگانه استخلاف نقش انسان در برخورد با زندگیاش را نقش استخلاف میداند.[35]
از نظر صدر در بحث خلافت عمومیانسان ساختمان حیات اجتماعی بشر در صورتی که رکن اول آن یعنی (خدا) را برداریم دگرگون میشود.[36] در مورد واژه استئمام به معنی امامت دادن، امام گذاشتن که از نظر صدر خدا انسان را به مقام امامت در زمین مفتخر کرده است است، استئمام تعبیر دیگری از استخلاف یا خلافت انسان است. از بُعد آسمانی و از ناحیه جاعل خلیفه استخلاف نیابت و جانشینی و از بُعد زمینی و از ناحیه انسان استئمام و امامت و رهبری است یعنی انسان هم جانشین خدا در زمین و هم به عنوان امام و رهبری و حاکم. شایان ذکر است امام مفهوم تکوینی دارد نه تشریعی یعنی حال تکوینی و مبتنی بر طبیعت خلقت انسان و ویژگیهای فطری او یعنی عقل و آزادی میباشد و لذا معنایی عام دارد نه خاص.
استئمان: عرضة امانت یا واگذاردن امانت و امین قرار دادن. امانت یک پذیرش تکوینی است. و در واقع یک سنت الهی است که تحقق یافته، این امانتی که انسان آنرا پذیرفته و زیر بارش رفته و وقتی طبق آیه 72 سوره احزاب بر او عرضه شده … پذیرش تکوینی پدید آمد و درواقع معنای سنت تاریخی یافته است.[37]
وی سپس نتیجه میگیرد که استخلاف و امامت انسان در زمین یک امانت است و رابطه انسان با اجتماع رابطة امین با مورد امانت میباشد؛ در واقع همان امانتی است که آسمان و کوه و زمین از پذیرش آن سر زد.
نظریه عمومیخلافت
از نظر صدر «استخلاف بر عهده خدا و استئمان بر عهده انسان است پس خلافت و امامت از ناحیه خدا عرضه میشود، ولی پذیرش آن از سوی انسان در قالب امانت تحقق مییابد.[38]
از نظر صدر جعل و عرضه، یک سنت اجتماعی ـ سیاسی یا تاریخی است نه یک تشریع و قانونگذاری است.[39]
سید محمدباقر صدر سپس در مورد استخلاف این سوال را مطرح میکند که استخلاف عمومیبرای شخص آدم(ع) یا نوع انسان است؟ در پاسخ میگوید: از احتجاج فرشتهها با خدا نشان میدهد اختصاصی به حضرت آدم(ع) نداشته فرشتگان به موضوعی مستمر و همیشگی اعتراض کردند، موضوعی که به عنوان یک سنت در تاریخ جهان در میآید و همچنین در خصوص استخلاف نتیجه میگیرد امری است همگانی و عمومیاست (و جنس انسان به صورت کلی در واقع تکوینی برای کمال انسان از جانب خداست و این حرف را مستند به نتیجه گیری از آیات 62 سوره نمل، 69 سوره اعراف و 165 سوره انعام میکند.
مبانی و اصول نظریه خلافت عمومیانسان
سید محمدباقر صدر ابتنا نظریه را بر فطرت بشری، عقل و خِرد، آزادی و اختیار، اراده و عزم، اعتقاد به وحدانیت و شورا و مشورت قرار میدهد.[40]
سرانجام در نتیجه گیری کلی از نظریه خلافت انسان این مطالب را بیان میکنند:
الف. خداگونه شدن و هدف نامحدود[41]
ب. روند تکامل انسان تا رسیدن به الی الله یعنی (ایده مطلق)[42]
ج. ایجاد اجتماع سیاسی، دولت و تشکیل حکومت[43]
د. آزادی انسان و عدم سلطه جویی[44]
ه. عمومیت و همگانی است یعنی به هیچ فرد و طبقة خاصی تعلق ندارد.[45]
و. برابری و مساوات در خلافت یعنی مردم صاحب حق و عهده دار حمل این امانت هستند و همگی در برابر قانون برابرند.[46]
ز. در بُعد سیاسی خلافت سه جنبه بوجود میآید:
یکم. ولایت – رهبری در جامعه.
دوم. امانتداری و تحقق مسئوولیت.
سوم. نظارت، گواهی شهادت و مشارکت در جامعه[47] که هر سه ناشی از عقل و آزادی انسان است.
نتیجه بحث
در بحث هستی شناسی شهید صدر در جستجوی این مطلب بود که پدیدههای طبیعی را در پرتو ربط و نسبت آنها با انسان و خدا معرفی کند. در این بینش نه تنها خداوند خالق جهان، قوانین و سنن حاکم بر هستی است بلکه مهمتر از آن مدبر هستی نیز اوست و از این زاویه به تعقیب شناسایی بیشتر خالق، اوصاف او و شناخت کامل تر جایگاه انسان در هستی و غایات آفرینش اوست. و در بحث انسان شناسی توجه وافری به تعامل بین حب ذات و خود دوستی انسان و بعد معنوی انسان دارد و معتقد است راه و سرشت نیک و بی راهه در اجتماع و سیاست هر دو بر ساخته انسان است و نقش فکر و اراده را تعیین کننده در حیات سیاسی انسانها میداند. در بحث معرفت شناسی صدر در تلاش است تا بوسیله بازسازی منطق صدرایی و تغییر در حوزه ساختار شناسی معرفت و ادراکات در واقع به نوعی در فلسفه سیاسی اسلام که صرفابه مباحث هستی شناسی میپرداخت، تنوع ایجادکند. در بحث صورت بندی سنن تاریخی ضمن برشمردن سنن تاریخی به شرطی، قطعی و غیرقطعی معتقد است نوع سوم مورد اهتمام قران قرارگرفته است و نقش انسان در سازندگی حرکت تاریخ را نشان میدهد. سرانجام در نظریه خلافت عمومی انسان را نماینده خدا در روی زمین با ویژگیهای خاص میداند.
[1] امام خمینی، صحیفه نور، ج14، ص177.
[2] سید کاظم حسینی حایری، زندگی و افکار شهید صدر، تهران: وزرارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375، ص56.
[3] محمد حسین جمشیدی، اندیشه سیاسی شهید رابع، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1377، ص 43.
[4] محمد باقرصدر، فلسفتنا، قم، مجمع علمی للشهید صدر، 1408ه، ص 28.
[5] همان، ص29.
[6] محمدباقرصدر، رسالتنا، تهران: نشر توحید، 1407ه، صص73.71
[7] همان، صص82ـ81
[8] همان، ص18.
[9] همان، ص20.
[10] فلسفتنا، پیشین، ص4.
[11] صدر، المدرسة القرانیه، بیروت:دارلتعارف للمطبوعات، ص138.
[12] صدر، اقتصادنا، بیروت:دارلتعارف للمطبوعات، 1399ه.ق، ص337.
[13] المدرسة القرانیة، پیشین، ص67.
[14] فلسفتنا، پیشین، ص28.
[15] ر.ک.المدرسة القرانیة، پیشین، صص140ـ139
[16] ر.ک.رسالتنا، پیشین، صص46ـ41
[17] ر.ک.صدر، اثبات خدا باروش علمی و فلسفی، ترجمه عابدی، تهران: روزبه، 1362، صص 66ـ64.
[18] صدر، تیوری شناخت و جهان بینی در فلسفه ما، ترجمه حسینی، تهران: بدر، 1362، ص24.
[19] اثبات خدابا روش علمی، پیشین، ض20.
[20] صدر، خلافه الانسان وشهاده الانبیا، تهران جهاد البنا، 1399ه، صص13ـ10.
[21] صدر، تفسیر موضوعی سنت های تاریخ در قرآن، پیشین، ص46.
[22] همان، ص131.
[23] همان، ص139.
[24] همان، ص141.
[25] همان، ص155.
[26] همان، ص159.
[27] همان، ص195.
[28] همان، ص172.
[29] فصلنامه قبسات، سال 78 ـ 1377، شماره 10 و 11، صص50ـ60.
[30] المدرسه القرانیه، پیشین، صص 141 ـ 142.
[31] فلسفتنا، پیشین، ص 11.
[32] خلافه الانسان و شهاده الانبیاء، پیشین، صص 50 ـ 53.
[33] محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاه، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، بیتا، ص 170.
[34] همان، ص 134.
[35] المدرسه القرانیه، پیشین، ص 129.
[36] همان، ص 130.
[37] همان، ص 133.
[38] همان، ص 132.
[39] همان، ص 135.
[40] خلافه الانسان و شهاده الانبیاء، پیشین، ص 54.
[41] همان، صص 17 ـ 18.
[42] المدرسه القرانیه، ص 179.
[43] تفسیر موضوعی قرآن، پیشین، ص229.
[44] خلافه الانسان، پیشین، صص 10 ـ 12.
[45] محمدباقر صدر، صوره عن اقتصاد، المجتمع الاسلامی، تهران: جهاد النباء، 1399 ه . ق، ص 15.
[46] محمدباقر صدر، لمحة فقهیة عن مشروع دستور الجمهوریة الاسلامیة فی ایران، تهران: جهاد النباء، 1399، ص 14.
[47] خلافه الانسان، پیشین، صص 9 ـ 10.