امام حسین(ع) تصمیم گرفت برای رویارویی با دسیسههای علیه شخصیت امت خروج کند. ایشان در این راه نمیکوشید تا سلطنت سیاسی بنیامیه را از بین ببرد. امام حسین(ع) احتمال میداد که موفق شود سلطنت سیاسی بنیامیه را از بین ببرد ـ براساس آنچه از روایات برمیآید ـ اما فقط بهعنوان یک احتمال و نه بیشتر. اخبار عمومی برای ایشان آشکار میساخت که کشته خواهد شد. همه شرایط عینی برای ایشان آشکار میساخت که کشته میشود. چگونه ممکن بود ایشان بر سلطنت سیاسی بنیامیه غلبه کند حال آنکه میان امتی مرده میزیست؟
باید از میان این مردم آن کس که بیش از همه از ستم و دستدرازی به منافع شخصیاش به کنار بود، انتقام ستمدیدگان را میگرفت تا آن ستمدیدگان احساس کنند هدفی بزرگتر از این حدود کوچک وجود دارد.
حسین(ع) در آن ستم فردی که هر مرد و زن مسلمان میدید، بهسر نمیبُرد؛ زیرا حسین(ع) والاترین مقام را در میان مردم داشت و کسی را یارای تعدی به ایشان نبود و از ثروتمندترین و توانگرترینِ مردم بود. همۀ دنیا نزد حسین(ع) فراهم بود. همۀ مسلمانان با تمام تجلیل و تقدیس و تکریم حسین(ع) را در میان میگرفتند. ایشان نیازی به مقام و مال و تکریم نداشت. در هیچیک از ستمهای بنیامیه زندگی نمیکرد. خلفای بنیامیه با ایشان با مدارا و نرمی رفتار میکردند و از ایشان میترسیدند و هراس داشتند.
اما با وجود همۀ اینها حسین(ع) بهپا خاست و هیچیک از آنانی که پشتشان از تازیانه سرخ بود، بهپا نخاستند. ایشان بهپا خاست تا آنانی که پشتشان از تازیانه سرخ بود، احساس کنند که باید بهپا خیزند.
امامان اهلبیت، ص۴۵٨.