چهبسا به ذهن برسد که مبنای غیراسلامی در ارزشگذاری اعمال انسانها واقعنگرتر از مبنای اسلامی است که قرآن مقرر میکند؛ زیرا آنچه پیش از هر چیز اهمیت دارد تأمین مصالح اجتماع و حفظ آن است، پس هر کاری که با این هدف هماهنگ باشد، کاری شایسته است و مصلحت همه ما در آن است که از آن تقدیر و تمجید کنیم تا دیگران را هم به انجام کارهایی مانند آن تشویق نماییم. وقتی ما با این کار به دستاوردهای عینی رسیدیم، دیگر انگیزههای آن و زمینههای نفسانی همراه عمل که در ضمیر عامل آن نهفته است چه اهمیتی دارد؟
… اما این نگاه سطحی که تنها به ظاهر کارها مینگرد و به عمق آنها نفوذ نمیکند از سویی با ماهیت رسالت اسلامی و از سوی دیگر با بینش اسلام مبنی بر پیوند کامل بین عمل و پشتوانه روحی و فکری آن در تضاد است.
بنا بر سویه اول، اسلام فقط تنظیم رفتار ظاهری افراد نیست، بلکه اسلام رسالتی است که قبل از هر چیز هدفش سازندگی انسان و بخشیدن حیات شایسته به او است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید؛ هنگامى که شما را به سوى چیزى مىخوانند که شما را حیات مىبخشد و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل مىشود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآورى مىشوید.» (انفال: ۲۴)
اسلام میخواهد به انسان حیات ببخشد، نه فقط رفتار (درست)، و رسالتی که چنین ماهیتی دارد نمیتواند درونمایه و محتوای داخلی انسان را رها کرده و فقط به جلوههای رفتاری ظاهری او نظر داشته باشد.
پژوهشهای قرآنی، ص ۳۵۶ (مقاله: عمل صالح در قرآن).