[vc_row][vc_column][rt_blockquote_style blockquote_content=”امام حسین علیهالسلام باید موضعی میگرفت که با آن، چند دسته از افراد امت را درمان کند:
دسته نخست، همانها بودند که فرزدق در سخن خود به امام حسین(ع) درباره آنان گفت: «شمشیرهایشان علیه تو و دل هایشان با توست»؛ گرچه ایمان داشتند که اسلام در دستان بنیامیه نابود میشود، اما نمیتوانستند بهپا خیزند. آنان در کنار بنیامیه حرکت میکردند و شمشیر علیه امام حسین(ع) برمیگرفتند.
دسته دوم کسانی بودند که جان خود برایشان عزیز و اسلام برایشان خوار شده بود. این دسته یک تفاوت با دستۀ نخست داشت: دستۀ نخست بدبختی را احساس میکرد اما نمیتوانست راهحلی بیندیشد؛ همچون انسانِ سیگاری که احساس میکند سیگار به او آسیب میرساند، اما نمیتواند آن را کنار بگذارد؛ اما دسته دوم همچون انسانی سیگاری بودند که نمیفهمد سیگار به او آسیب می رساند.
دسته سوم، ساده لوحانی بودند که فریب نقشههای اموی را میخوردند؛ افراد ناآگاه امت که اگر صحابه رسول خدا خاموش میماندند و همگی در برابر تبدیل شدن خلافت به حکومت کسرایی و قیصری سکوت میکردند، نیرنگ بنیامیه میتوانست آنان را فریب دهد.
دسته چهارم، کسانی بودند که از صحنۀ رویدادها در قلب دولت اسلامی دور بودند. درمان این دسته به مسئله کنارهگیری امام حسن(ع) مربوط میشود. این انسان به طور آشکار چیزی مشخص درباره این کنارهگیری نمیدانست: آیا اعترافی به شرعی بودن برنامه معاویه است؟ یا رفتاری است که ضرورتها و شرایط عینی در زندگی امام حسن(ع) اقتضا می کند؟
امامان اهلبیت، ص۴٧٠_۴٧٢”][/vc_column][/vc_row]