حکومت

وقتی امامان را همچون يک کل بررسی می‌کنيم و ميان اين فعاليت‌ها پيوند برقرار می‌کنيم و می‌بينيم که اين سه فعاليت (حفظ اصل دستاوردهای اسلامی، تربیت گروه شایسته، تلاش برای به‌دست گرفتن حکومت) در سه نسل انجام پذيرفته، خود را برابر برنامه‌ای پيوسته می‌يابيم که هر بخشش بخش ديگر را کامل می‌سازد و هدفش آن است که تواتر اين روايات را در گذر نسل‌ها حفظ کند تا به سطحی از روشنی و شهرت برسند و دسيسه‌های پنهان و آشکار را به چالش بکشند.

به عقيدۀ من، وجود نقش مشترک در کارکرد تمامی امامان تنها يک فرض نيست که ما برای اثبات آن در پی توجيه‌های تاريخی باشيم، بلکه اين امری است که عقيده و انديشۀ امامت به‌خودی‌خود آن را فرض می‌دارد؛ چون امامت در همۀ موارد، نظر به مسئوليت‌ها و شروطش امری واحد است. پس هرقدر هم نمودهای ظاهری‌اش به‌سبب شرايط و ملزومات گوناگون باشد، بايد در رفتارها و نقش‌های امامان بازتابی واحد يابد.

بنابراين امامان بايد مجموعه واحدی با اجزای پيوسته بسازند تا هر جزء از آن واحد، نقش جزء ديگر را پی گيرد و کارکردش را کامل کند.

امامان اهل‌بیت علیهم‌السلام، ص۱۲۲.

جماعت بشرى که مسئولیت‌هاى خلافت بر روى زمین را به دوش می‌کشد، این نقش را به‌عنوان جانشینى از جانب خداوند ایفا می‌کند و ازاین‌رو مجاز نیست که به میل خود یا اجتهادی جدا از هدایت الهی، حکومت کند؛ زیرا چنین کاری با سرشت جانشینى از جانب خداوند منافات دارد. جماعت بشرى تنها باید به حق حکم کرده و با اجراى احکام الهى در میان بندگان و سرزمین‌هاى خداوند، امانت خداوندى را ادا کند.

اسلام‌، راهبر زندگی، ص ۱۵۳.

بخشی از گفتارهای شهید صدر درباره رویکرد کل‌گرا به زندگی امامان اهل بیت علیهم‌السلام:
«… در اینجا به پنداری‌ رایج نزد بسیاری‌ از مردم برمی‌خوریم که عادت دارند از امامان علیهم‌السلام به‌‌‌‌عنوان اشخاصی‌ صرفاً مظلوم یاد کنند که از مرکز رهبری‌ کنار زده شدند و امت هم این برکنارشدن را پذیرا شد و بدین سبب ایشان گونه‌‌‌گونه فشار و محرومیت را به خود دیدند. این مردم معتقدند نقش امامان علیهم‌السلام در زندگی‌شان به سبب کنار زده شدن از عرصه حکومت، بیشتر نقشی‌ سلبی‌ بوده و حالِ ایشان حال مالکی‌ بوده که مِلکش را غصب کرده‌‌اند و دیگر امیدی‌ به پس گرفتن آن ندارد.
این تفکر ـ افزون بر نادرستی‌ نظری‌ ـ از سویه عملی‌ نیز نادرست است؛ چراکه این تفکر سبب می‌شود که انسان، کناره‌‌گیری‌، انزوا و موضع سلبی‌ را در برابر مشکلات امت و عرصه‌‌های‌ رهبری‌ بپسندد. از این‌‌رو من معتقدم از ضرورت‌‌های‌ اسلامی‌ کنونی‌ ما این است که نادرستی‌ این تفکر را ثابت کنیم و زندگی‌ امامان علیهم‌السلام را بر پایه دیدگاهی‌ کل‌گرا بررسی‌ کنیم تا نشان دهیم ایشان در طول یک خط در راستای‌ رسالت خود عملکردی‌ ایجابی‌ داشته‌‌اند و روشن سازیم که ایشان در پاسداری‌ از رسالت و عقیده، نقش فعالانه و مشترکی‌ را ایفا کرده‌‌اند.»

امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام، ص١٢٣.

«امامان علیهم‌السلام برای برپایی پایه های حکومت شایسته به دست خود، تنها قیام با شمشیر و پیروزی مسلحانه موقت را کافی نمی‌‌دیدند. برپایی و نهادینه‌‌سازی چنین حکومتی در نظر ایشان تنها بر آماده سازی حمله نظامی متوقف نیست. بلکه پیش از آن بر آماده سازی سپاهی عقیدتی متوقف است که به امام و عصمت ایشان ایمانی مطلق دارد و هدف‌های بزرگ ایشان را کاملاً درک می کند و پشتیبان برنامه ایشان در عرصه حکومت است و از دستاوردهای امام برای امت نگهبانی می نماید».

امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام، ص١٣١.

«… پس حکومت بر اساس مفهوم امام علی علیه‌السلام از اسلام نه دستاویزی است برای رسیدن به توانگریِ حرام و منصب پهناور، و نه ابزاری است برای زور و برتری و چیرگی، و نه وسیله ای است برای شکم بارگی و آسایش و سیر کردن خاندان و یاران، و نه دستگاهی است که برای طایفه ای تملق کند و یا به وسیله آن، گروهی به حساب دیگران به نان و نوا برسد؛ بلکه حکومتِ حقیقت و عدالت و اجرای درست احکام خداوند بر بندگان است. اگر این ارزش‌ها از دست برود، حکومت در دید علی علیه‌السلام و اسلام هیچ ارزشی نخواهد داشت».

«امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام»،‌ ص ٣٧٩.

وقتی امیرمؤمنان علیه‌السلام حکومت را به عهده گرفت، بیش از آنکه در پی استوارسازی و اصلاح تجربه اسلامی یا حکومت باشد، در پی ارائه الگوی والای اسلامی بود؛ زیرا او می‌دانست تناقضات در امت اسلامی به اندازه‌ای رسیده است که دیگر ممکن نیست عملکرد اصلاح گر در برابر این کژروی به سرانجام برسد؛ می دانست آینده از برای معاویه است و اوست که ابرقدرت بزرگ در امت اسلامی خواهد شد. امام این را می دانست… اما با این همه حکومت را پذیرفت، با این همه دست به کار شد تا حکومت و کژروی پیش از خود را پاک سازد؛ با این همه به حکومت پرداخت و در راه این حکومت ده ها هزار تن از مسلمانان را فدا کرد. نخستین کسی که در راه حکومت هزاران تن از مسلمانان را کشت، علی علیه‌السلام بود. این بِدان خاطر بود که برنامه صحیح و صریح را برای اسلام و زندگی اسلامی ارائه کند. دیروز گفتم ـ و بار دیگر امروز هم تأکید می‌‌کنم ـ که علی علیه‌السلام در مخالفت خود و در حکومت خود فقط نماینده شیعه نبود و فقط بر کژروی شیعه اثر نمی‌گذاشت، بلکه بر مجموع امت اسلامی اثر می‌گذاشت.
علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام تمامی مسلمانان را، چه سنی و چه شیعه، پرورش داد. او همه مسلمانان را استوار ساخت. علی علیه‌السلام ارزش و عظمت اسلام را به تمامی مسلمانان، چه سنی و چه شیعه، شناساند. علی علیه‌السلام برنامه و الگویی والا برای اسلام حقیقی شد. چه کسانی همراه امام علی علیه‌السلام جنگیدند؟ آن مسلمانانی که در راه این برنامه گران سنگ و در راه این الگوی والا با مسلمانان جنگیدند، آیا همه شیعه، به معنای اخص بودند؟ نه، همه شیعه نبودند. آیا آن انبوه مردمی که پس از علی علیه‌السلام در گذر تاریخ به پیشوایی اهل بیت علیهم‌السلام به پا خاستند، به پیشوایی علویان انقلابی از میان اهل بیت علیهم‌السلام که بیرق علی علیه‌السلام را برافراشتند و شعار علی علیه‌السلام را برای حکومت سر دادند، همه به معنای اخص شیعه بودند؟ نه، آنان شیعه به معنای اخص نبودند. بیشترشان ایمان ما شیعیان را به علی علیه‌السلام نداشتند، اما به علی علیه‌السلام به عنوان الگوی والا، به عنوان مرد درست و راستین برای اسلام می‌نگریستند.

«امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام»،‌ ص ٢۶۵.

حسین علیه‌السلام، چراغ فروزنده انسانیت، نور خود را بر شبی از شب‌های قیرگون آدمی تاباند تا بر او بامدادی تابناک و درخشان بیافریند و او را در راه رسیدن به انسانیت دست گیرد و به جلای ناب اسلامی بپالاید و حقوق فردی و اجتماعی‌اش را به دستش دهد، پس از آن‌که حکومت‌های ترس‌افکن و برده‌ساز آن‌ها را از او برگرفته بودند، حکومت‌هایی که هیچ‌گاه به نگاه اسلام در حکمرانی و نظام‌مندی باور نداشتند.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام، ص ۵۵۷.

… اعتبار و جایگاه سوم امام حسن این بود که او نگاهدار گروهی بود که بذرهایش را پیامبر نهاده و امام علی آن را رشد داده بود. گروهی که نمایان‌گر بخش آگاه امت اسلامی بود و امروز شیعه نامیده می‌شود. گروهی که مفروض بود تا در گذر تاریخ پیشاهنگ امت اسلامی باشد و اسلام را به‌طور کامل و با حفظ همه ساختار و درون‌مایه‌اش به نسل‌های بعد برساند…
در این زمینه باز هم تفاوتی بزرگ میان امام حسن و امام حسین بر اساس این اعتبار آشکار می‌شود… خلاصه این تفاوت آن است که امام حسن همه این گروه را دور خود گرد می‌آورد، حال آن‌که امام حسین همه این گروه را پیرامون خود جمع نمی‌کرد. امام حسن در حالی نبرد می‌کرد که خود، رئیس حکومت بود و این گروه نیز در چارچوب حکومت ایشان بود. این‌که رئیس یک حکومت در نبرد باشد و تا جایی به نبرد ادامه بدهد که بر خاک افتد تنها در صورتی معقول است که این جنگ همه قوا و نیروها و همه سرمایه مردمی موجود در حکومت وی را کاملاً به کار گرفته و از بین برده باشد…
اما امام حسین در انزوا و به همراه گلچینی از نیکان خلق خدا گرفتار شد و همه به شهادت رسیدند، اما این گلچین، همه پایگاه‌های مردمی آگاه را در بر نمی‌گرفت. از همین رو بود که در پی شهادت امام حسین انقلاب توابین آغاز شد و انقلاب‌هایی دیگر از سوی مردمانی پا گرفت که شمار افزونی از شیعیان آگاه و مؤمن به اهداف حسین آن‌ها را رهبری می‌کردند.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۴٣٢ ـ ۴٣۴ با تصرف و تلخیص.

پایگاه‌های مردمی موجود در جهان اسلام زمینه به حکومت رسیدن امام را مانند دیگر رهبران فراهم می‌ساختند. برای امام رضا امکان‌پذیر بود که حکومت را به شیوه منصور یا به شیوه ابوسرایا یا به شیوه امین و مأمون به دست گیرد. این امکان وجود داشت؛ زیرا پایگاه‌های انبوهی در میان بودند که می‌توانستند با سپاهی بزرگ ایشان را یاری کنند و هم‌چنین با اموال بسیار به ایشان کمک رسانند.
اما چنین پایگاه‌هایی برای حکومتی که امام رضا می‌خواست، بنیانی شایسته نبودند؛ زیرا این پایگاه‌ها با مکتب امام علی یک ارتباط فکری کلی و مبهم و یک ارتباط عاطفی و هیجانی نیرومند داشتند‌… این سطح از ارتباط می‌توانست زمینه را برای یک حکومت پابرجا و نیرومند و مقتدر فراهم کند، هم‌چنان که برای حکومت عباسیان کرد… اما این پایگاه‌ها با چنین وضعیتی نمی‌توانستند زمینه حکومت امام علی را که برنامه فرزندان او بود، فراهم کنند.
ازاین رو می‌بینیم انقلاب‌های دیگری که به دست مسلمانان مخلص امام علی پا می‌گرفت، بسیاری از اوقات حتی در درون پایگاه‌های مردمی خود دچار تناقض‌های داخلی می‌شد و گاه‌گاه به کژروی‌هایی درمی‌افتاد. این بِدان خاطر بود که آن پایگاه‌ها از برنامه (مکتب امام علی) آگاه نبودند. هیجان داشتند اما آگاه نبودند. هیجان، زیربنایی راستین برای اسلام نیست. بلکه بنای راستین برای اسلام بر مبنای آگاهی گذاشته می‌شود.

امامان اهل بیت علیهم‌السلام؛ مرزبانان حریم اسلام، ص ۶۲۲.

کسی که به دقت در ماجرای فدک و تحولات و گونه‌های مبارزاتی آن می‌‌نگرد، تنها درخواست یک زمین را در آن نمی‌بیند؛ بلکه مفهومی گسترده‌تر از این‌ها در ذهنش تجلی می‌یابد که هدفی را در دل خود دارد که برانگیزاننده یک انقلاب است و در پی بازپس گرفتن قدرت غصب شده و حاکمیت از دست رفته و شکوه بزرگ و به راه آوردن امتی است که به قهقرا بازگشته بودند.
بر این اساس، فدک مفهومی نمادین دارد که به معنایی بزرگ اشاره می‌کند و مقصود از آن، فقط همان قطعه‌زمین غصب شده در حجاز نیست. و همین معنای نمادین فدک بود که آن مبارزه را از یک دادخواهی عادی با افقی محدود و دایره‌‌ای تنگ، به انقلابی با قلمروی وسیع و آفاقی گسترده تبدیل نمود.
هر یک از مستندات تاریخی مسلم در این موضوع را که می‌‌خواهید، بررسی کنید. آیا ستیزی مادی یا اختلاف درباره فدک به معنای محدود و واقعیت کم‌دامنه آن را می‌بینید؟ آیا مسابقه‌ای را شاهد هستید که برای دستیابی به محصولات آن زمین درگرفته است؟ محصولاتی که هر قدر هم در برآورد آن، مبالغه و اغراق شود، بازهم آنقدر نیست که دو طرف، ارزشی برایش قائل بوده باشند.
هرگز چنین نیست! این دادخواهی، قیامی بر ضد بنیان‌های حکومت بود؛ فریادی بود که فاطمه می‌خواست با آن، بنیادی را که سنگ‌بنای تاریخ بعد از سقیفه بود، از جای برکند… .