دلیل پیوند بین مفاهیم و عواطف در اسلام کاملًا روشن است؛ زیرا اسلام مفاهیم و افکار را جداى از عمل و پیاده شدن نمىخواهد، بلکه آنها را بهعنوان نیروهاى محرکهای براى ساخت یک زندگى کامل در چارچوب و قلمرو آن مفاهیم و افکار مىخواهد و بدیهى است که افکار و مفاهیم چنین کارکردى نخواهند داشت مگر اینکه شکلى عاطفى به خود بگیرند. وقتى افکار و مفاهیم، احساساتى مناسب خود و عواطفى پشتیبان خود ایجاد کنند، این عواطف و احساسات نقشی مثبت در جهتدهى حیات عملى و رفتار کلى انسانها پیدا خواهند کرد. بهعنوان مثال مفهوم مساوات که یکى از مهمترین مفاهیمى است که اسلام بدان نوید داده است، نمىتواند در حوزه عملى، ثمره و نتیجه مطلوبى داشته باشد مگر آنکه از آن، عاطفه و احساسى مانند حس برادرى همگانى برآید؛ همان حسى که اسلام آن را در مسلمانان پدیدار کرد و آن را به مفهوم خاص خود از مساوات، پیوند داد تا این مفهوم در قالب احساسی تپنده قرار گیرد که توان ایجاد حرکت و هدایت انسانها بر اساس اقتضائات آن مفهوم را داشته باشد.
رسالت ما (جلد پنجم گزیده آثار)، ص ۴۴۵.