حساب احتمالات

خداوند متعال مقدر فرمود تا وجود هُمام این امام (امام جواد علیه‌السلام) در طول زندگی اهل‌بیت علیهم‌السلام دلیل و برهانی باشد بر درستی عقیده‌ای که ما درباره اهل‌بیت علیهم‌السلام به آن ایمان داریم. پدیده‌ای که با این امام پدیدار شد، آن بود که ایشان به امامت رسید حال آنکه هنوز در سن کودکی بود؛ بر این اساس که تاریخ، اتفاق و اجماع دارد که وقتی پدر ارجمند امام جواد علیه‌السلام درگذشت، ایشان بیش از هفت سال سن نداشت.

این بِدان معناست که ایشان پیشوایی طایفۀ شیعه را از نظر روحی و دینی و علمی و فکری به عهده گرفت حال آنکه بیش از هفت سال نداشت. اگر این پدیده را که برای نخستین بار در زندگی امامان علیهم‌السلام در امام جواد علیه‌السلام نمود یافته، بر اساس حساب احتمالات بررسی کنیم، درخواهیم یافت که این پدیده به‌تنهایی کافی است تا حقانیت خطی را که امام جواد علیه‌السلام نمایندگی می‌کرد، بپذیریم؛ زیرا چگونه ممکن است پیش‌فرضی جز پیش‌فرض امامت واقعی را درباره کسی بپذیریم که بیش از هفت سال سن ندارد و درعین‌حال پیشواییِ این طایفه را در همۀ زمینه‌های روحی و فکری و فقهی و دینی به عهده گرفته است؟!

برای مطالعه چهار پیش‌فرض محتمل و اثبات حقانیت تشیع بر اساس شیوه حساب احتمالات به کتاب امامان اهل‌بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام،‌ ص۶٣٧-۶۴٢ مراجعه کنید.

خداوند متعال مقدر فرمود تا وجود هُمام این امام (امام جواد علیه‌السلام) در طول زندگی اهل‌بیت علیهم‌السلام دلیل و برهانی باشد بر درستی عقیده‌ای که ما درباره اهل‌بیت علیهم‌السلام به آن ایمان داریم.

پدیده‌ای که با این امام محقق شد، آن بود که ایشان به امامت رسید حال آنکه هنوز در سن کودکی بود؛ بر این اساس که تاریخ اتفاق و اجماع دارد که وقتی پدر ارجمند امام جواد علیه‌السلام درگذشت، ایشان بیش از هفت سال سن نداشت.

این بِدان معناست که ایشان پیشوایی طایفه شیعه را از نظر روحی و دینی و علمی و فکری در حال به عهده گرفت که بیش از هفت سال نداشت. اگر این پدیده را که برای نخستین بار در زندگی امامان علیهم‌السلام در امام جواد علیه‌السلام نمود یافته، براساس حساب احتمالات بررسی کنیم، درخواهیم یافت که این پدیده به‌تنهایی کافی است تا حقانیت خطی را که امام جواد علیه‌السلام نمایندگی می‌کرد، بپذیریم؛ زیرا چگونه ممکن است پیش‌فرضی جز پیش‌فرض امامت واقعی را درباره کسی بپذیریم که بیش از هفت سال سن ندارد و درعین‌حال، پیشواییِ این طایفه را در همه زمینه‌های روحی و فکری و فقهی و دینی به عهده گرفته است؟

نویسنده: محمدى اشتهادرى

اشاره

‌دلايل اثبات وجود ذات پاک خدا، بسيار است، يکى از آنها دليل علمى استقرايى است، گر چه نتيجه گيرى از آن نياز به دقّت و توجّه عميق دارد، ولى حسن آن اين است که يک دليل علمى، فراگير و قابل قبول عموم می‌باشد، چرا که در صنف علوم تجربى و بر اساس «حساب احتمالات» پى ريزى شده است.

‌اين دليل در مقدمه کتاب گرانسنگ «الفتاوى الواضحه»که به منزله رساله توضيح المسائل استاد شهيد آيت الله الظمى سيد محمد باقر صدر(قدس سره)است تحت عنوان «المرسل» آمده، وشرح آن در کتاب ارزشمند ديگر ايشان به نام«الاسس المنطقية للاستقراء» از صفحه 355 تا 451 بيان شده است، در اين گفتار بر آنيم تا با ترجمه آزاد و اقتباس از دو کتاب مذکور، به توضيح اين دليل به قلم روان که براى همگان قابل فهم باشد بپردازيم.

چگونگى استدلال علمى استقرايى

‌اين استدلال بر اساس«حساب احتمالات» پى ريزى شده است[1]

‌روش استدلال علمى استقرايى آميخته به فرمول‌های پيچيده و بسيار دقيق است، چرا که در دين روش بايد پايه‌های منطقى استقراء و مسأله حساب احتمالات، تجزيه وتحليل گردد، آنگاه نتيجه گيرى آن ارزيابى شود، ولى سعى می‌کنيم دراين بررسى، از بحث‌های دشوار که درک آن مشکل است دورى گزينيم.

براى توضيح لازم است دو مطلب روشن گردد:

‌الف ـ مشخص نمودن حدود دين روش، و توضيح فشرده و روان از مراحل و گام‌های که در اين راستا برداشته می‌شود.

‌ب ـ ارزيابى اين روش، و سنجش مقدار اعتماد که می‌توان بر آن نمود.

‌اين روش را در پرتو تطبيقات گوناگون عرفى که هر انسان عادى همواره با آن سرکار دارد، ارزيابى می‌کنيم و روشن خواهيم ساخت که مادر اثبات آفريدگار حکيم روشى را به کار خواهيم برد که در زندگى معمولى مردم و مسايل علمى و تجربى مورد اعتماد است، توضيح خواهيم داد که روش استدلال ما همان روشى است که در زندگى روزانه و در امور علمى و تجربى به آن اعتماد خواهيم داشت.

‌1 ـ هنگامى که مثلاً نامه‌ای به دست شما رسيد، همين که آن نامه را خوانديد می‌فهميد که آن نامه از طرف برادر شماست.

‌2 ـ شما به پزشکى که بيماران بسيارى را درمان نموده اعتماد می‌کنيد، و درک می‌کنيدکه او پزشک حاذق و هوشمنداست.

‌3 ـ هنگامى که مکرر بيمارشديد و هر بار که آمپول پنى سيلين تزريق نموديد، به يک نوع عارضه هايى مبتلا شديد به اين نتيجه می‌رسيد که جسم شما در برابر ماده پنى سيلين داراى يک نوع حساسيت خاصّى است، شما در همه اين استدلال‌ها و نظائر آن در واقع روش استقراء را به کار برده ايد که زير بناى آن حساب احتمالات است.

‌4- دانشمند طبيعى در بحث‌های علمى خود، هنگامى که ويژگى‌های مشخص را در منظومه شمسى کشف کرد ملاحظه می‌کند که ستارگان سيار از خورشيد جدا شده اند.

‌5- و همچنين باسنجش مسير حرکت‌های ستارگان به وجود ستاره نپتون که يکى از اعضاى اين خانواده است پى می‌برد: قبل از آن که دانشمندان، وجود آن ستاره را ازراه حس دريابند.

6- و خلاصه از همين رهگذر (بى آنکه به دستگاههاى اتمى مجهز شود) می‌فهمد که الکترون (جزء سوم اتم که درمحور هسته مرکزى آن می‌گردد) وجود دارد.

‌دراين گونه مثال‌ها و امثال آنها، دانشمندان علوم طبيعى، از روش حساب احتمالات به کشف اين پديده‌ها و ويژگى‌ها توفيق می‌يابند و اين همان روشى است که ما می‌خواهيم براى اثبات وجود آفريدگار حکيم از آن روش استفاده کنيم و به عنوان دليل استقرايى براى اثبات وجود خدا ارائه دهيم.

الف: مراحل پنجگانه دليل علمى استقرايى

‌دليل علمى استقرايى (تجربى) که بر اساس حساب احتمالات پى ريزى شده، در تقسيم بندى ساده وروشن خود، در نقطه‌های پنج گانه زير خلاصه می‌شود:

‌1- در صحنه حس و تجربه با پديده‌های فراوانى مواجه می‌شويم.

‌2- بعد از توجه و جمع آورى و بررسى اين پديده‌ها نوبت آن می‌رسد که به تفسير وتبيين فلسفه وجودى آنها بپردازيم و آنچه راکه در اين مرحله مورد جستجوى ما است، پيدا نمودن فرضيه و تئورى‌ای است که بتواند وجود اين پديده‌ها را تفسير کند، فرضيّه‌ای که مناسب پيدايش اين پديده‌ها باشد[2] به اين معنى که اگر براى فرضيّه، واقعيتى باشد، وجود تمام اين پديده‌ها شايسته و بايسته خواهد بود.

‌3- بايد توجّه داشت که اگر اين فرضيّه در عالم واقع ثابت نباشد، براى پيدا شدن اين گونه پديده‌ها فرصت کمترى پيش خواهد آمد. يعنى با فرض صحيح نبودن اين فرضيه، پيدايش همه اين پديده‌ها نسبت به عدم پيدايش آنها، يا لااقل نسبت به يافت نشدن يکى از آنها، احتمالى بسيار ضعيف مانند يک صدم يا يک هزارم و… است.

‌4- سپس به اين مرحله و نتيجه می‌رسيم که اين فرضيّه صحيح است، و دليل بر صحت آن همين پديده‌های است که در مرحله اول وجود آنها را احساس کرديم،و وقوع آنها را با تجربه ثابت نموديم.

‌5- درجه اثبات فرضيه‌ای که در مرحله دوم بيان شد، به وسيله وجود پديده‌ها با نسبت احتمال وجود همه آن پديده‌ها با عدمشان تناسب معکوس دارد، يعنى هراندازه که نسبت احتمال وجود پديده‌ها با عدمشان، ضعيفتر باشد، اثبات فرضيّه قوى تر می‌گردد، تا اين که دربسيارى از موارد به درجه يقين به صحت فرضيّه می‌رسد ]به عنوان مثال: هنگام ظهر به خانه‌ای می‌رويم، می‌بينيم افرادى گروه گروه به آن خانه می‌آيند از نگاه به اين پديده‌ها (آمدن گروه گروه) که در مرحله اول قرار گرفته، به فرضيّه‌ای پى می‌بريم،و آن اين که درآن خانه، نهارى در کار است، يعنى به مرحله دوم می‌رسيم، در اين مورد ملاحظه می‌کنيم که نسبت وجود جمعيت با صورت نبودن نهار، بسيار ضعيف است (يعنى همان مرحله سوم) اينک درجه اين نسبت هر چه ضعيفتر باشد، درجه وجود فرضيّه (نهار) قوى تر خواهد بود، وقتى که احتمال ورود گروه گروه جمعيت هنگام ظهر به خانه با نبودن نهار بسيار ضعيف شد طرف مقابل آن (وجود نهار) ترجيح می‌يابد، و پس از اين مرحله يقين پيدا می‌کنيم که در آن خانه نهار وجود دارد يعنى به مرحله پنجم می‌رسيم.[

‌اين مراحل پنجگانه شيوه هايى است که ما آنها رابه طور فطرى و عادى در هر استدلال استقرايى که بر اساس حساب احتمالات بنا شده، اتخاذ می‌کنيم، خواه در بر خوردهاى زندگى عادى باشد،يا در سطح بحث‌های علمى، و يا در صحنه استدلال بر وجود آفريدگار حکيم

‌ب – ارزيابى اين روش و مقدار اعتماد به آن

‌به دنبال بحث قبل اينک لازم است از طريق تطبيق با خارج با يادآورى مثال هايى، به ميزان ارزش و اعتبار اين روش (حساب احتمالات) اشاره کنيم:

‌نخست همان مثال نامه برادر را که يک مثال عادى و در زندگى روزانه مردم وجود دارد در اينجا توضيح می‌دهيم; شما نامه‌ای از پيک پست دريافت می‌کنيد، پس از ملاحضه می‌فهميد که نامه را برادر شما نوشته است، براى دريافت اين که نامه از طرف برادرتان است، پنج مرحله‌ای را ذکر کرديم طى می‌کنيد:

‌در مرحله نخست; با پديده‌های متعدد مواجه می‌شويد مانند اين که در نامه اسمى نوشته که همنام برادر شما است، و نويسنده شيوه نوشتن کلمات و حروف را همانند برادرتان به کار برده است، و تنظيم جمله‌ها و قرار گرفتن فاصله ها، روش نويسندگى و چگونگى نوشتن املاء و تعبيرات نامه همه و همه به طور عادى بيانگر آن است که نامه را برادر شما نوشته است. اين‌ها يک سلسله پديدهايى است که در اين نامه به چشم می‌خورد.

‌در مرحله دوم; براى شمااين سؤال مطرح می‌شود که آيا به راستى اين نامه را برادرم فرستاده است يا شخص ديگرى که همنام برادرم است آن را نوشته است؟

با توجه به آن پديده‌ها و قراينى که در آن نامه وجود دارد به فرضيّه‌ای دست می‌يابيد که می‌تواند همه آن پديده‌ها را تفسير کند، و آن فرضيّه اين است که قطعاً نامه را برادر شما نوشته است.

‌در مرحله سوم; از خود می‌پرسيد: هرگاه مسأله خلاف فرض باشد و نامه را شخص ديگرى فرستاده باشد، براى پيدايش اين گونه قراين و ويژگى‌ها که در مرحله اول گفته شد نياز به تصوّر فرض‌های فراوانى دارد، زيرا اگر شما بخواهيد همه آن خصوصيات و پديده‌ها را که در نامه وجود دارد، نسبت به غير برادرت بيابى، لازم است فردى را تصوّر کنى که همنام برادر شما است، و در طرز نوشتن و تنظيم و انتخاب کلمات و تغييرات و اطلاّع بر قواعد املايى و داشتن معلومات و… از هر جهت همانند برادر شما باشد، احتمال وجود همه اين ويژگى‌ها در مورد اين که برادر شما نباشد، بسيار ناچيز است، و هر اندازه که بر تعداد اين ويژگى‌ها بيفزايد، به همين نسبت احتمال اين که آن نامه از برادر شما نيست، ضعيف تر می‌گردد.

‌قواعد منطقى بحث استقراء و(حساب احتمالات) به مامى آموزد که چگونه اين احتمال را ارزيابى کنيم، چگونه احتمال ضّد آن ضعيف می‌گردد، تا جايى که بر اثر افزايش خصوصيات و ويژگى ها، احتمال عدم فرضيّه، ناچيز شده و يا به حد صفر می‌رسد.

‌در مرحله چهارم; می‌گويى اگر اين نامه را شخص ديگرى نوشته باشد، اين گونه ويژگى‌ها ومشخصات در آن نامه، بسيار ضعيف خواهد شد، در نتيجه طرف مقابل (وجود نامه برادر) ترجيح پيدا می‌کند، در حدّى که ثابت می‌نمايد که نامه از ناحيه برادر شما است.

‌در مرحله پنجم; نسبت سنجى می‌کنى بين ترجيحى که در مرحله چهارم مقرر کردى، و آن اين بود که:«نامه را برادرت فرستاده» و بين احتمال ضعيفى که در مرحله سوم بيان شد و آن اين بود که: احتمال اين که اين پديده‌ها و خصوصيات در نامه شخص ديگرى غير از برادرت باشد، در اين نسبت سنجى و مقايسه بين اين دو مرحله، چنين نتيجه می‌گيرى که «درجه ترجيح اين که نامه برادرت هست با ضعف احتمال پيدايش آن پديده‌ها و خصوصيات در نامه غير برادرت، تناسب معکوس دارد، يعنى هر اندازه که احتمال بودن نامه غير برادر، ضعيفتر شود، احتمال بودن نامه از سوى برادرت، قوى تر و قانع کننده تر خواهد شد.

‌نتيجه اين که: وقتى که در اينجا قراين ضد بر نفى نامه از جانب برادرت نباشد با پيمودن مراحل پنجگانه مذکور، به دست می‌آيد که نامه از سوى برادرت می‌باشد. اين يک مثال عادى بود که براى تقريب ذهن و روشن شدن مسأله در اينجا آورديم، وگرنه در اين راستا مثال‌های فراوان و مثال‌های علمى و… وجود دارد]که براى رعايت اختصار از ذکر آنها خوددارى شد[.

چگونگى دليل علمى استقرايى براى اثبات وجود خدا

‌پس از آن که به شيوه روشن و عمومى دليل علمى استقرايى که بر اساس حساب احتمالات بود، آگاهى يافتيم، و با ذکر مثال آن را به امور عينى تطبيق نموده و ارزيابى کرديم، اينک از همين روش براى اثبات وجود آفريدگار حکيم خداوند بزرگ با تبيين مراحل پنچگانه که قبلاً ذکر شدـ به ترتيب زير استفاده می‌کنيم: در مرحله اول; ملاحظه می‌کنيم که بين تعداد زيادى از پديده‌های منظّم و نيازهاى انسان به عنوان يک موجود زنده، هماهنگى‌های دامنه دارى برقراراست، تا آنجا که اگر به جاى هر يک از اين پديده‌ها چيز ديگرى در کار بود، سبب نابودى زندگى انسانى و ناتوانى او می‌شد. به عنوان مثال به ذکر پاره‌ای از اين پديده‌ها می‌پردازيم:

‌1 – مقدار حرارتى که زمين از خورشيد می‌گيرد، به گونه‌ای است که در رشد حيات کافى است، و جواب گوى نيازهاى موجودات  زنده است.

و از نظر علمى ثابت شده که مقدارفاصله زمين از خورشيد، از نظر نقشى که در پيدايش حرارت دارد، به طور کامل با مقدار حرارت مناسب براى زندگى برابر است، تا آنجاکه اگر فاصله دو برابر اين مقدار بود، ديگر از حرارت به اين شکلى که زندگى بخش باشد اثرى نبود، و در مقابل اگر مسافت بين زمين و خورشيد، نصف مقدار فعلى بود، شدت حرارت به درجه‌ای می‌رسيد که از نظر زندگى ناممکن و طاقت فرسا بود.

2- نيز مامى بينيم پوسته زمين و اقيانوس ها، قسمت زيادى از اکسيژن را به صورت مرکب در بردارند، تا آنجا که اکسيژن 8/10 همه آبهاى جهان را تشکيل می‌دهد، اکنون با چنين وضع، و با اين که اکسيژن از نظر شيمى ميل شديدى به ترکيب دارد، می‌بينيم مقدار مختصرى از اکسيژن به صورت آزاد در طبيعت قرار گرفته و سهمى در تکوين ساختمان هوا دارد.

‌و همين مقدار است که زندگى را امکان پذير می‌سازد، زيرا موجودات زنده براى تنفس خود نياز شديدى به اکسيژن دارند و اگر اين مقدار از اکسيژن هم به صورت مرکب يافت نمى شد، ديگر نشانه‌ای از زندگى ديده نمى شد.

‌3- از سوى ديگر ملاحظه شده که همين اکسيژن آزاد به طور کلى با نيازهاى واقعى انسان مطابق و هماهنگ بوده و در تأمين زندگى او مؤثر است، بيست و يک درصد از هوا، از اکسيژن تشکيل شده که اگر اکسيژن بيش از اين مقدار وجود داشت، ديگر محيط زيست در معرض يک آتش سوزى دائمى و همه جانبه قرار می‌گرفت، و در مقابل اگر کمتر از اين مقدار بود، زندگى غير ممکن و يا دشوار می‌شد و ديگر از وجود آتش به آن اندازه که کفايت در رفع نيازها کند خبرى نبود…

‌5- و همچنين ملاحظه می‌کنيم که نيتروژن يک عنصر گازى سنگينى است که همواره به حالت جمود گرايش دارد. و زمانى که با اکسيژن ترکيب شد، او را سبک می‌سازد تا قابل استفاده براى زندگى باشد و نيز ثابت شده که مقدار اکسيژنى که در فضا به صورت آزاد است، يا مقدار نيتروژن سبب نگهدارى آن مقدار معين از اکسيژن است، که اگر اکسيژن از اين مقدار کمتر و يا زيادتر می‌شد، ديگر ممکن نبود اکسيژن به اين صورت سبک شود.

‌6- و همچنين ملاحظه می‌کنيم که مقدار معينى از هوا در زمين است که از يک ميليونيم وزن مخصوص کره زمين تجاوز نمى کند، و همين مقدار معين با زندگى انسان در زمين سازگار است، در صورتى که اگر هوا قدرى زيادتر و کمتر می‌شد، زندگى غير ممکن و يا دشوار می‌گشت، زيرا در صورت زياد شدن هوا،به حدى فشار بر انسان افزوده می‌شد که برايش طاقت فرسا بود، و همچنين با کم شدن مقدار هوا، زمينه فرود آمدن شهاب‌های آسمانى فراهم می‌شد، همانها که به آسانى، هر روز آماده براى سوزاندن و نابودى موجودات زمينى هستند.

‌7- همچنين ملاحظه می‌کنيم که پوسته زمين، مقدار معّينى از اکسيد کربن را می‌گيرد درصورتى که اگر ضخيم تر بود، طبعاً، مقدار بيشترى از اين گاز می‌گرفت و به دنبال آن ، هر گونه درخت و حيوان وانسان نابود می‌گرديد.

‌8- و نيز ملاحظه می‌کنيم که زمين در فاصله معّينى از ماه قرار گرفته و اين فاصله به طور کامل زندگى را در کره زمين براى انسان ممکن می‌سازد، و اگر ماه به مقدار کمى دورتر می‌شد آن مدّ وبالاآمدن آبى که به وسيله ماه انجام می‌گيرد شدت می‌يافت، و قدرتش به جايى کشيده می‌شد که کوهها را از محل خود ريشه کن می‌ساخت .

‌9- و همچنين ما به وجود غرائزى در نهاد موجودات گوناگون زنده پى می‌بريم که اگر خود غريزه را به جرم ديده نشدن يک مسأله غيبى بدانيم، اما راهها وبرنامه هايى که اين غريزه‌ها در پيش دارند غيبى نيستند و نمى توان خط بطلان بر آنها کشيده، بلکه بانظر علمى مورد بحث و گفتگو هستند…

‌10- نيز ساختمان بدن انسان را ملاحظه می‌کنيم که از نظر فيزيولوژى، داراى ميليونها پديده‌های طبيعى است، و هر پديده در ساختمان و برنامه فيزيکى خود و ارتباطى که با ساير پديده‌ها دارد، با نحوه زندگى انسان هماهنگ بوده و به کمک او برخاسته است، مثلاً عدسى چشم صورتى، بر شبکيه که خود از نُه طبقه تشکيل شده است ترسيم می‌کند، و در طبقه اخير ميليونها تار و مخروط به صورت منظّم در کنار هم ترتيب يافته که بر اثر ارتباط اينها با هم و با عدسى چشم زمينه ديدن به وجود می‌آيد….

‌به اين ترتيب آن چنان نظم و هماهنگى در جهان حکم فرمااست که قابل توصيف نيست [3]

‌در مرحله دوم; می‌گوييم اين هماهنگى و ارتباط منظم و حساب شده ميليونها پديده‌های طبيعى و پيوند آنها با زندگى را تنها با يک فرضيه می‌توان توجيه کرد، و فلسفه آن را دريافت، وآن اين که ما براى اين جهان با عظمت آفريدگارى حکيم و دانا تصور کنيم که با قدرت نامحدود خود عناصر گوناگونى از زندگى را در اين کره خاکى قرار داده و برنامه هريک را تعيين نموده است. اين فرضيه با همه آن هماهنگى‌ها که درنهاد اين پديده‌ها به کار رفته تطبيق می‌کند.

‌در مرحله سوم; می‌پرسيم اگر فرضيّه وجود آفريدگار حکيم درجهان وجود نداشته باشد، آيا احتمال پيدايش آن همه پديده‌ها و هماهنگى آنها به طور تصادف و بدون هدف تا چه اندازه است؟ با توجه به مثال سابق در مورد نامه برادر، احتمال بودن نويسنده‌ای با همه آن اوصاف و ويژگى‌ها که در برادر شما وجود دارد در غير برادر شما بسيار ضعيف بود، زيرا تصور هزاران صفات مشترک بر اساس حساب احتمالات، بين دو انسان بسيار بعيد است.

‌همچنين چگونه می‌توان گفت اين جهان با همه پديده‌های بديعى که دارد از ماده کور و بى هدف آفريده شده است؟ و چگونه می‌توان باور کرد که آن ماده در ميليونها صفت با آفريدگار حکيم يکسان است؟

‌در مرحله چهارم; با توجه دقيق به سه مرحله قبل، بدون ترديد فرضيه‌ای را که در مرحله دوم به آن اشاره شد، ترجيح می‌دهيم و می‌گوييم اين جهان آفريدگارى حکيم دارد.

‌در مرحله پنجم; بين ترجيحى که در مرحله چهارم احتمال داديم با احتمال ضيعفى که در مرحله سوم به آن اشاره شد، سنجشى به عمل می‌آوريم، درجه احتمال تصادف، بسيار ضعيف می‌گردد به طورى که هرگز نمى تواند در برابر احتمالات طرف مقابل، مقاومت نمايد، به اين ترتيب احتمال مرحله سوم سقوط کرده و نابود می‌شود، زيرا فرض‌های تصادف که درمرحله سوم بود فوق العاده کثرت می‌يابد، روشن است که با چنين وضعى، ديگر احتمال فرضيه تصادف دوام نمى يابد.

‌به اين ترتيب به اين نتيجه خلل ناپذير و استوار می‌رسيم که جهان آفرينش، داراى صانع و آفريدگار حکيم است از اين رو که درهمه پديده‌های  جهان خلقت نشانه‌های هماهنگى و به هم پيوستگى وجود دارد، واين نظام دليل محکمى بر وجود خداوند است.

‌قرآن کريم در آيات متعدّدى به اين مطلب تصريح کرده از جمله در آيه 5 ملک می‌خوانيم:

فَارجِعِ البَصَرَ هَل تَرى مِن فُطُور – ثُمَّ ارجِعِ البَصَرَ کرَّتَينِ يَنقَلِب اِلَيک البَصَر خاسِئاً و هُوَ حَسِير; بار ديگر نگاه کن آيا هيچ ناهماهنگى و خللى مشاهده می‌کنى؟ سپس بار ديگر به عالم هستى بنگر، سرانجام چشمانت (در جستجوى ناهماهنگى و نقصان ناکام مانده) به سوى تو باز می‌گردد، در حالى که خسته و ناتوان است»

‌به اميد آن که اين روش علمى و نو موجب تقويت ايمان ما به خداى يکتا و بى همتا شده و ما را به درست انديشى و نتيجه گيرى صحيح رهنمون گردد.

 

[1]. حساب احتمالات درسال 1654 ميلادى توسط «پلزپاسکال» دانشمند معروف فرانسوى ارائه شد و امروز دربسيارى از رشته هاى علوم به ويژه فيزيک مورد استفاده است. بايد توجه داشت که منظور از حساب احتمالات دراينجا در راستاى تقويت کردن مطلب است، به عنوان مثال مطلبى را يک نفر خبر مى دهد احتمال صحت آن مطلب مثلاً يک درصد است هرگاه دو نفر خبر داد احتمال صحت زيادتر است به همين ترتيب اگر صد نفر خبر داد، صحت آن صد در صد و به اصطلاح به حد تواتر رسيده است، اين مثال در راستاى تقويت است و در مقابل اين يک نوع حساب احتمالات نيز وجود دارد که درمورد تضعيف به کار مى رود، مثلاً هرگاه ده عدد يک ريالى را از شماره يک تا ده علامت بگذاريم، وآن را در جيب خود بريزيم و به هم بزنيم و پس از آن سعى کنيم آنها را به ترتيب شمارش بدون نگاه کردن، از يک تا ده از جيب خود بيرون آوريم و هر کدام را از جيبمان بيرون مى آوريم قبلاً سکه قبلى را که از جيبمان بيرون آورده ايم به جيب خود بيندازيم به اين ترتيب احتمال آن که شماره يک بيرون بيايد احتمال يک درصد است و به همين ترتيب احتمال در آمدن پشت سرهم شماره‌ها از يک تا ده به رقم يک بر ده ميليارد مى رسد ارقام اين چنينى درمقابل احتمالات قوس صعودى مى پيمايند،به همين ترتيب يک احتمال در مقابل آن به اندازه اى کوچک و ضعيف مى شود که عملاً هيچ گونه فرقى با صفر ندارد نتيجه مى گيريم احتمال تصادف بودن دستگاه آفرينش با آن همه اسرار و ريزه کاريها، مساوى با صفر است اين حساب به حساب احتمالات معروف است. (نگارنده)

[2]. آن فرضيه اين است که اين پديدها خود به خود پديدار نشده اند بلکه موجودى آنها را پديد آورده است

[3]. براى توضيح بيشتر به کتاب ارزشمند راز آفرينش انسان تأليف کرسى مورسن مراجعه شود، مثلاً او مى نويسد:«اگر هواى محيط زمين اندکى از آنچه هست رقيق تر مى بود، اجرام سماوى و شهاب‌ها که هر روز به مقدار چند ميليون عدد مى رسند و در همان فضاى خارج منفجر و نابود مى شوند، به طور دائم به سطح زمين مى رسيد و هر گوشه آنرا ناامن مى کرد…. هرگاه انسان در مسير کوچک ترين قطعه اين اجرام سماوى واقع مى شد، شدت حرارت آنها که به سرعت معادل نود برابر سرعت گلوله حرکت مى کنند او را پاره پاره و متلاشى مى ساخت (راز آفرينش انسان، ص 33) تو خود مفصل بخوان از اين مجمل .

«خداوند متعال مقدر فرمود تا وجود هُمام این امام (امام جواد علیه‌السلام) در طول زندگی اهل بیت علیهم‌السلام دلیل و برهانی باشد بر درستی عقیده‌ای که ما درباره اهل بیت علیهم‌السلام به آن ایمان داریم. پدیده‌ای که با این امام پدیدار شد، آن بود که ایشان به امامت رسید حال آن که هنوز در سن کودکی بود؛ بر این اساس که تاریخ، اتفاق و اجماع دارد که وقتی پدر ارجمند امام جواد علیه‌السلام درگذشت، ایشان بیش از هفت سال سن نداشت.
این بِدان معناست که ایشان پیشوایی طایفه شیعه را از نظر روحی و دینی و علمی و فکری به عهده گرفت حال آن که بیش از هفت سال نداشت. اگر این پدیده را که برای نخستین بار در زندگی امامان علیهم‌السلام در امام جواد علیه‌السلام نمود یافته، بر اساس حساب احتمالات بررسی کنیم، درخواهیم یافت که این پدیده به تنهایی کافی است تا حقانیت خطی را که امام جواد علیه‌السلام نمایندگی می‌کرد، بپذیریم؛ زیرا چگونه ممکن است پیش فرضی جز پیش فرض امامت واقعی را درباره کسی بپذیریم که بیش از هفت سال سن ندارد و در عین حال، پیشواییِ این طایفه را در همه زمینه‌های روحی و فکری و فقهی و دینی به عهده گرفته است؟! …».

برای مطالعه ۴ پیش‌فرض محتمل و اثبات حقانیت تشیع بر اساس شیوه حساب احتمالات به کتاب «امامان اهل بیت علیهم‌السلام مرزبانان حریم اسلام»،‌ ص ۶٣٧ـ۶۴٢ مراجعه کنید.

«خداوند متعال مقدر فرمود تا وجود هُمام این امام (امام جواد علیه‌السلام) در طول زندگی اهل بیت علیهم‌السلام دلیل و برهانی باشد بر درستی عقیده‌ای که ما درباره اهل بیت علیهم‌السلام به آن ایمان داریم. پدیده‌ای که با این امام پدیدار شد، آن بود که ایشان به امامت رسید حال آن که هنوز در سن کودکی بود؛ بر این اساس که تاریخ، اتفاق و اجماع دارد که وقتی پدر ارجمند امام جواد علیه‌السلام درگذشت، ایشان بیش از هفت سال سن نداشت.
این بِدان معناست که ایشان پیشوایی طایفه شیعه را از نظر روحی و دینی و علمی و فکری به عهده گرفت حال آن که بیش از هفت سال نداشت. اگر این پدیده را که برای نخستین بار در زندگی امامان علیهم‌السلام در امام جواد علیه‌السلام نمود یافته، بر اساس حساب احتمالات بررسی کنیم، درخواهیم یافت که این پدیده به تنهایی کافی است تا حقانیت خطی را که امام جواد علیه‌السلام نمایندگی می‌کرد، بپذیریم؛ زیرا چگونه ممکن است پیش فرضی جز پیش فرض امامت واقعی را درباره کسی بپذیریم که بیش از هفت سال سن ندارد و در عین حال، پیشواییِ این طایفه را در همه زمینه‌های روحی و فکری و فقهی و دینی به عهده گرفته است؟! …».