توحید

نویسنده: محمدى اشتهادرى

اشاره

‌دلايل اثبات وجود ذات پاک خدا، بسيار است، يکى از آنها دليل علمى استقرايى است، گر چه نتيجه گيرى از آن نياز به دقّت و توجّه عميق دارد، ولى حسن آن اين است که يک دليل علمى، فراگير و قابل قبول عموم می‌باشد، چرا که در صنف علوم تجربى و بر اساس «حساب احتمالات» پى ريزى شده است.

‌اين دليل در مقدمه کتاب گرانسنگ «الفتاوى الواضحه»که به منزله رساله توضيح المسائل استاد شهيد آيت الله الظمى سيد محمد باقر صدر(قدس سره)است تحت عنوان «المرسل» آمده، وشرح آن در کتاب ارزشمند ديگر ايشان به نام«الاسس المنطقية للاستقراء» از صفحه 355 تا 451 بيان شده است، در اين گفتار بر آنيم تا با ترجمه آزاد و اقتباس از دو کتاب مذکور، به توضيح اين دليل به قلم روان که براى همگان قابل فهم باشد بپردازيم.

چگونگى استدلال علمى استقرايى

‌اين استدلال بر اساس«حساب احتمالات» پى ريزى شده است[1]

‌روش استدلال علمى استقرايى آميخته به فرمول‌های پيچيده و بسيار دقيق است، چرا که در دين روش بايد پايه‌های منطقى استقراء و مسأله حساب احتمالات، تجزيه وتحليل گردد، آنگاه نتيجه گيرى آن ارزيابى شود، ولى سعى می‌کنيم دراين بررسى، از بحث‌های دشوار که درک آن مشکل است دورى گزينيم.

براى توضيح لازم است دو مطلب روشن گردد:

‌الف ـ مشخص نمودن حدود دين روش، و توضيح فشرده و روان از مراحل و گام‌های که در اين راستا برداشته می‌شود.

‌ب ـ ارزيابى اين روش، و سنجش مقدار اعتماد که می‌توان بر آن نمود.

‌اين روش را در پرتو تطبيقات گوناگون عرفى که هر انسان عادى همواره با آن سرکار دارد، ارزيابى می‌کنيم و روشن خواهيم ساخت که مادر اثبات آفريدگار حکيم روشى را به کار خواهيم برد که در زندگى معمولى مردم و مسايل علمى و تجربى مورد اعتماد است، توضيح خواهيم داد که روش استدلال ما همان روشى است که در زندگى روزانه و در امور علمى و تجربى به آن اعتماد خواهيم داشت.

‌1 ـ هنگامى که مثلاً نامه‌ای به دست شما رسيد، همين که آن نامه را خوانديد می‌فهميد که آن نامه از طرف برادر شماست.

‌2 ـ شما به پزشکى که بيماران بسيارى را درمان نموده اعتماد می‌کنيد، و درک می‌کنيدکه او پزشک حاذق و هوشمنداست.

‌3 ـ هنگامى که مکرر بيمارشديد و هر بار که آمپول پنى سيلين تزريق نموديد، به يک نوع عارضه هايى مبتلا شديد به اين نتيجه می‌رسيد که جسم شما در برابر ماده پنى سيلين داراى يک نوع حساسيت خاصّى است، شما در همه اين استدلال‌ها و نظائر آن در واقع روش استقراء را به کار برده ايد که زير بناى آن حساب احتمالات است.

‌4- دانشمند طبيعى در بحث‌های علمى خود، هنگامى که ويژگى‌های مشخص را در منظومه شمسى کشف کرد ملاحظه می‌کند که ستارگان سيار از خورشيد جدا شده اند.

‌5- و همچنين باسنجش مسير حرکت‌های ستارگان به وجود ستاره نپتون که يکى از اعضاى اين خانواده است پى می‌برد: قبل از آن که دانشمندان، وجود آن ستاره را ازراه حس دريابند.

6- و خلاصه از همين رهگذر (بى آنکه به دستگاههاى اتمى مجهز شود) می‌فهمد که الکترون (جزء سوم اتم که درمحور هسته مرکزى آن می‌گردد) وجود دارد.

‌دراين گونه مثال‌ها و امثال آنها، دانشمندان علوم طبيعى، از روش حساب احتمالات به کشف اين پديده‌ها و ويژگى‌ها توفيق می‌يابند و اين همان روشى است که ما می‌خواهيم براى اثبات وجود آفريدگار حکيم از آن روش استفاده کنيم و به عنوان دليل استقرايى براى اثبات وجود خدا ارائه دهيم.

الف: مراحل پنجگانه دليل علمى استقرايى

‌دليل علمى استقرايى (تجربى) که بر اساس حساب احتمالات پى ريزى شده، در تقسيم بندى ساده وروشن خود، در نقطه‌های پنج گانه زير خلاصه می‌شود:

‌1- در صحنه حس و تجربه با پديده‌های فراوانى مواجه می‌شويم.

‌2- بعد از توجه و جمع آورى و بررسى اين پديده‌ها نوبت آن می‌رسد که به تفسير وتبيين فلسفه وجودى آنها بپردازيم و آنچه راکه در اين مرحله مورد جستجوى ما است، پيدا نمودن فرضيه و تئورى‌ای است که بتواند وجود اين پديده‌ها را تفسير کند، فرضيّه‌ای که مناسب پيدايش اين پديده‌ها باشد[2] به اين معنى که اگر براى فرضيّه، واقعيتى باشد، وجود تمام اين پديده‌ها شايسته و بايسته خواهد بود.

‌3- بايد توجّه داشت که اگر اين فرضيّه در عالم واقع ثابت نباشد، براى پيدا شدن اين گونه پديده‌ها فرصت کمترى پيش خواهد آمد. يعنى با فرض صحيح نبودن اين فرضيه، پيدايش همه اين پديده‌ها نسبت به عدم پيدايش آنها، يا لااقل نسبت به يافت نشدن يکى از آنها، احتمالى بسيار ضعيف مانند يک صدم يا يک هزارم و… است.

‌4- سپس به اين مرحله و نتيجه می‌رسيم که اين فرضيّه صحيح است، و دليل بر صحت آن همين پديده‌های است که در مرحله اول وجود آنها را احساس کرديم،و وقوع آنها را با تجربه ثابت نموديم.

‌5- درجه اثبات فرضيه‌ای که در مرحله دوم بيان شد، به وسيله وجود پديده‌ها با نسبت احتمال وجود همه آن پديده‌ها با عدمشان تناسب معکوس دارد، يعنى هراندازه که نسبت احتمال وجود پديده‌ها با عدمشان، ضعيفتر باشد، اثبات فرضيّه قوى تر می‌گردد، تا اين که دربسيارى از موارد به درجه يقين به صحت فرضيّه می‌رسد ]به عنوان مثال: هنگام ظهر به خانه‌ای می‌رويم، می‌بينيم افرادى گروه گروه به آن خانه می‌آيند از نگاه به اين پديده‌ها (آمدن گروه گروه) که در مرحله اول قرار گرفته، به فرضيّه‌ای پى می‌بريم،و آن اين که درآن خانه، نهارى در کار است، يعنى به مرحله دوم می‌رسيم، در اين مورد ملاحظه می‌کنيم که نسبت وجود جمعيت با صورت نبودن نهار، بسيار ضعيف است (يعنى همان مرحله سوم) اينک درجه اين نسبت هر چه ضعيفتر باشد، درجه وجود فرضيّه (نهار) قوى تر خواهد بود، وقتى که احتمال ورود گروه گروه جمعيت هنگام ظهر به خانه با نبودن نهار بسيار ضعيف شد طرف مقابل آن (وجود نهار) ترجيح می‌يابد، و پس از اين مرحله يقين پيدا می‌کنيم که در آن خانه نهار وجود دارد يعنى به مرحله پنجم می‌رسيم.[

‌اين مراحل پنجگانه شيوه هايى است که ما آنها رابه طور فطرى و عادى در هر استدلال استقرايى که بر اساس حساب احتمالات بنا شده، اتخاذ می‌کنيم، خواه در بر خوردهاى زندگى عادى باشد،يا در سطح بحث‌های علمى، و يا در صحنه استدلال بر وجود آفريدگار حکيم

‌ب – ارزيابى اين روش و مقدار اعتماد به آن

‌به دنبال بحث قبل اينک لازم است از طريق تطبيق با خارج با يادآورى مثال هايى، به ميزان ارزش و اعتبار اين روش (حساب احتمالات) اشاره کنيم:

‌نخست همان مثال نامه برادر را که يک مثال عادى و در زندگى روزانه مردم وجود دارد در اينجا توضيح می‌دهيم; شما نامه‌ای از پيک پست دريافت می‌کنيد، پس از ملاحضه می‌فهميد که نامه را برادر شما نوشته است، براى دريافت اين که نامه از طرف برادرتان است، پنج مرحله‌ای را ذکر کرديم طى می‌کنيد:

‌در مرحله نخست; با پديده‌های متعدد مواجه می‌شويد مانند اين که در نامه اسمى نوشته که همنام برادر شما است، و نويسنده شيوه نوشتن کلمات و حروف را همانند برادرتان به کار برده است، و تنظيم جمله‌ها و قرار گرفتن فاصله ها، روش نويسندگى و چگونگى نوشتن املاء و تعبيرات نامه همه و همه به طور عادى بيانگر آن است که نامه را برادر شما نوشته است. اين‌ها يک سلسله پديدهايى است که در اين نامه به چشم می‌خورد.

‌در مرحله دوم; براى شمااين سؤال مطرح می‌شود که آيا به راستى اين نامه را برادرم فرستاده است يا شخص ديگرى که همنام برادرم است آن را نوشته است؟

با توجه به آن پديده‌ها و قراينى که در آن نامه وجود دارد به فرضيّه‌ای دست می‌يابيد که می‌تواند همه آن پديده‌ها را تفسير کند، و آن فرضيّه اين است که قطعاً نامه را برادر شما نوشته است.

‌در مرحله سوم; از خود می‌پرسيد: هرگاه مسأله خلاف فرض باشد و نامه را شخص ديگرى فرستاده باشد، براى پيدايش اين گونه قراين و ويژگى‌ها که در مرحله اول گفته شد نياز به تصوّر فرض‌های فراوانى دارد، زيرا اگر شما بخواهيد همه آن خصوصيات و پديده‌ها را که در نامه وجود دارد، نسبت به غير برادرت بيابى، لازم است فردى را تصوّر کنى که همنام برادر شما است، و در طرز نوشتن و تنظيم و انتخاب کلمات و تغييرات و اطلاّع بر قواعد املايى و داشتن معلومات و… از هر جهت همانند برادر شما باشد، احتمال وجود همه اين ويژگى‌ها در مورد اين که برادر شما نباشد، بسيار ناچيز است، و هر اندازه که بر تعداد اين ويژگى‌ها بيفزايد، به همين نسبت احتمال اين که آن نامه از برادر شما نيست، ضعيف تر می‌گردد.

‌قواعد منطقى بحث استقراء و(حساب احتمالات) به مامى آموزد که چگونه اين احتمال را ارزيابى کنيم، چگونه احتمال ضّد آن ضعيف می‌گردد، تا جايى که بر اثر افزايش خصوصيات و ويژگى ها، احتمال عدم فرضيّه، ناچيز شده و يا به حد صفر می‌رسد.

‌در مرحله چهارم; می‌گويى اگر اين نامه را شخص ديگرى نوشته باشد، اين گونه ويژگى‌ها ومشخصات در آن نامه، بسيار ضعيف خواهد شد، در نتيجه طرف مقابل (وجود نامه برادر) ترجيح پيدا می‌کند، در حدّى که ثابت می‌نمايد که نامه از ناحيه برادر شما است.

‌در مرحله پنجم; نسبت سنجى می‌کنى بين ترجيحى که در مرحله چهارم مقرر کردى، و آن اين بود که:«نامه را برادرت فرستاده» و بين احتمال ضعيفى که در مرحله سوم بيان شد و آن اين بود که: احتمال اين که اين پديده‌ها و خصوصيات در نامه شخص ديگرى غير از برادرت باشد، در اين نسبت سنجى و مقايسه بين اين دو مرحله، چنين نتيجه می‌گيرى که «درجه ترجيح اين که نامه برادرت هست با ضعف احتمال پيدايش آن پديده‌ها و خصوصيات در نامه غير برادرت، تناسب معکوس دارد، يعنى هر اندازه که احتمال بودن نامه غير برادر، ضعيفتر شود، احتمال بودن نامه از سوى برادرت، قوى تر و قانع کننده تر خواهد شد.

‌نتيجه اين که: وقتى که در اينجا قراين ضد بر نفى نامه از جانب برادرت نباشد با پيمودن مراحل پنجگانه مذکور، به دست می‌آيد که نامه از سوى برادرت می‌باشد. اين يک مثال عادى بود که براى تقريب ذهن و روشن شدن مسأله در اينجا آورديم، وگرنه در اين راستا مثال‌های فراوان و مثال‌های علمى و… وجود دارد]که براى رعايت اختصار از ذکر آنها خوددارى شد[.

چگونگى دليل علمى استقرايى براى اثبات وجود خدا

‌پس از آن که به شيوه روشن و عمومى دليل علمى استقرايى که بر اساس حساب احتمالات بود، آگاهى يافتيم، و با ذکر مثال آن را به امور عينى تطبيق نموده و ارزيابى کرديم، اينک از همين روش براى اثبات وجود آفريدگار حکيم خداوند بزرگ با تبيين مراحل پنچگانه که قبلاً ذکر شدـ به ترتيب زير استفاده می‌کنيم: در مرحله اول; ملاحظه می‌کنيم که بين تعداد زيادى از پديده‌های منظّم و نيازهاى انسان به عنوان يک موجود زنده، هماهنگى‌های دامنه دارى برقراراست، تا آنجا که اگر به جاى هر يک از اين پديده‌ها چيز ديگرى در کار بود، سبب نابودى زندگى انسانى و ناتوانى او می‌شد. به عنوان مثال به ذکر پاره‌ای از اين پديده‌ها می‌پردازيم:

‌1 – مقدار حرارتى که زمين از خورشيد می‌گيرد، به گونه‌ای است که در رشد حيات کافى است، و جواب گوى نيازهاى موجودات  زنده است.

و از نظر علمى ثابت شده که مقدارفاصله زمين از خورشيد، از نظر نقشى که در پيدايش حرارت دارد، به طور کامل با مقدار حرارت مناسب براى زندگى برابر است، تا آنجاکه اگر فاصله دو برابر اين مقدار بود، ديگر از حرارت به اين شکلى که زندگى بخش باشد اثرى نبود، و در مقابل اگر مسافت بين زمين و خورشيد، نصف مقدار فعلى بود، شدت حرارت به درجه‌ای می‌رسيد که از نظر زندگى ناممکن و طاقت فرسا بود.

2- نيز مامى بينيم پوسته زمين و اقيانوس ها، قسمت زيادى از اکسيژن را به صورت مرکب در بردارند، تا آنجا که اکسيژن 8/10 همه آبهاى جهان را تشکيل می‌دهد، اکنون با چنين وضع، و با اين که اکسيژن از نظر شيمى ميل شديدى به ترکيب دارد، می‌بينيم مقدار مختصرى از اکسيژن به صورت آزاد در طبيعت قرار گرفته و سهمى در تکوين ساختمان هوا دارد.

‌و همين مقدار است که زندگى را امکان پذير می‌سازد، زيرا موجودات زنده براى تنفس خود نياز شديدى به اکسيژن دارند و اگر اين مقدار از اکسيژن هم به صورت مرکب يافت نمى شد، ديگر نشانه‌ای از زندگى ديده نمى شد.

‌3- از سوى ديگر ملاحظه شده که همين اکسيژن آزاد به طور کلى با نيازهاى واقعى انسان مطابق و هماهنگ بوده و در تأمين زندگى او مؤثر است، بيست و يک درصد از هوا، از اکسيژن تشکيل شده که اگر اکسيژن بيش از اين مقدار وجود داشت، ديگر محيط زيست در معرض يک آتش سوزى دائمى و همه جانبه قرار می‌گرفت، و در مقابل اگر کمتر از اين مقدار بود، زندگى غير ممکن و يا دشوار می‌شد و ديگر از وجود آتش به آن اندازه که کفايت در رفع نيازها کند خبرى نبود…

‌5- و همچنين ملاحظه می‌کنيم که نيتروژن يک عنصر گازى سنگينى است که همواره به حالت جمود گرايش دارد. و زمانى که با اکسيژن ترکيب شد، او را سبک می‌سازد تا قابل استفاده براى زندگى باشد و نيز ثابت شده که مقدار اکسيژنى که در فضا به صورت آزاد است، يا مقدار نيتروژن سبب نگهدارى آن مقدار معين از اکسيژن است، که اگر اکسيژن از اين مقدار کمتر و يا زيادتر می‌شد، ديگر ممکن نبود اکسيژن به اين صورت سبک شود.

‌6- و همچنين ملاحظه می‌کنيم که مقدار معينى از هوا در زمين است که از يک ميليونيم وزن مخصوص کره زمين تجاوز نمى کند، و همين مقدار معين با زندگى انسان در زمين سازگار است، در صورتى که اگر هوا قدرى زيادتر و کمتر می‌شد، زندگى غير ممکن و يا دشوار می‌گشت، زيرا در صورت زياد شدن هوا،به حدى فشار بر انسان افزوده می‌شد که برايش طاقت فرسا بود، و همچنين با کم شدن مقدار هوا، زمينه فرود آمدن شهاب‌های آسمانى فراهم می‌شد، همانها که به آسانى، هر روز آماده براى سوزاندن و نابودى موجودات زمينى هستند.

‌7- همچنين ملاحظه می‌کنيم که پوسته زمين، مقدار معّينى از اکسيد کربن را می‌گيرد درصورتى که اگر ضخيم تر بود، طبعاً، مقدار بيشترى از اين گاز می‌گرفت و به دنبال آن ، هر گونه درخت و حيوان وانسان نابود می‌گرديد.

‌8- و نيز ملاحظه می‌کنيم که زمين در فاصله معّينى از ماه قرار گرفته و اين فاصله به طور کامل زندگى را در کره زمين براى انسان ممکن می‌سازد، و اگر ماه به مقدار کمى دورتر می‌شد آن مدّ وبالاآمدن آبى که به وسيله ماه انجام می‌گيرد شدت می‌يافت، و قدرتش به جايى کشيده می‌شد که کوهها را از محل خود ريشه کن می‌ساخت .

‌9- و همچنين ما به وجود غرائزى در نهاد موجودات گوناگون زنده پى می‌بريم که اگر خود غريزه را به جرم ديده نشدن يک مسأله غيبى بدانيم، اما راهها وبرنامه هايى که اين غريزه‌ها در پيش دارند غيبى نيستند و نمى توان خط بطلان بر آنها کشيده، بلکه بانظر علمى مورد بحث و گفتگو هستند…

‌10- نيز ساختمان بدن انسان را ملاحظه می‌کنيم که از نظر فيزيولوژى، داراى ميليونها پديده‌های طبيعى است، و هر پديده در ساختمان و برنامه فيزيکى خود و ارتباطى که با ساير پديده‌ها دارد، با نحوه زندگى انسان هماهنگ بوده و به کمک او برخاسته است، مثلاً عدسى چشم صورتى، بر شبکيه که خود از نُه طبقه تشکيل شده است ترسيم می‌کند، و در طبقه اخير ميليونها تار و مخروط به صورت منظّم در کنار هم ترتيب يافته که بر اثر ارتباط اينها با هم و با عدسى چشم زمينه ديدن به وجود می‌آيد….

‌به اين ترتيب آن چنان نظم و هماهنگى در جهان حکم فرمااست که قابل توصيف نيست [3]

‌در مرحله دوم; می‌گوييم اين هماهنگى و ارتباط منظم و حساب شده ميليونها پديده‌های طبيعى و پيوند آنها با زندگى را تنها با يک فرضيه می‌توان توجيه کرد، و فلسفه آن را دريافت، وآن اين که ما براى اين جهان با عظمت آفريدگارى حکيم و دانا تصور کنيم که با قدرت نامحدود خود عناصر گوناگونى از زندگى را در اين کره خاکى قرار داده و برنامه هريک را تعيين نموده است. اين فرضيه با همه آن هماهنگى‌ها که درنهاد اين پديده‌ها به کار رفته تطبيق می‌کند.

‌در مرحله سوم; می‌پرسيم اگر فرضيّه وجود آفريدگار حکيم درجهان وجود نداشته باشد، آيا احتمال پيدايش آن همه پديده‌ها و هماهنگى آنها به طور تصادف و بدون هدف تا چه اندازه است؟ با توجه به مثال سابق در مورد نامه برادر، احتمال بودن نويسنده‌ای با همه آن اوصاف و ويژگى‌ها که در برادر شما وجود دارد در غير برادر شما بسيار ضعيف بود، زيرا تصور هزاران صفات مشترک بر اساس حساب احتمالات، بين دو انسان بسيار بعيد است.

‌همچنين چگونه می‌توان گفت اين جهان با همه پديده‌های بديعى که دارد از ماده کور و بى هدف آفريده شده است؟ و چگونه می‌توان باور کرد که آن ماده در ميليونها صفت با آفريدگار حکيم يکسان است؟

‌در مرحله چهارم; با توجه دقيق به سه مرحله قبل، بدون ترديد فرضيه‌ای را که در مرحله دوم به آن اشاره شد، ترجيح می‌دهيم و می‌گوييم اين جهان آفريدگارى حکيم دارد.

‌در مرحله پنجم; بين ترجيحى که در مرحله چهارم احتمال داديم با احتمال ضيعفى که در مرحله سوم به آن اشاره شد، سنجشى به عمل می‌آوريم، درجه احتمال تصادف، بسيار ضعيف می‌گردد به طورى که هرگز نمى تواند در برابر احتمالات طرف مقابل، مقاومت نمايد، به اين ترتيب احتمال مرحله سوم سقوط کرده و نابود می‌شود، زيرا فرض‌های تصادف که درمرحله سوم بود فوق العاده کثرت می‌يابد، روشن است که با چنين وضعى، ديگر احتمال فرضيه تصادف دوام نمى يابد.

‌به اين ترتيب به اين نتيجه خلل ناپذير و استوار می‌رسيم که جهان آفرينش، داراى صانع و آفريدگار حکيم است از اين رو که درهمه پديده‌های  جهان خلقت نشانه‌های هماهنگى و به هم پيوستگى وجود دارد، واين نظام دليل محکمى بر وجود خداوند است.

‌قرآن کريم در آيات متعدّدى به اين مطلب تصريح کرده از جمله در آيه 5 ملک می‌خوانيم:

فَارجِعِ البَصَرَ هَل تَرى مِن فُطُور – ثُمَّ ارجِعِ البَصَرَ کرَّتَينِ يَنقَلِب اِلَيک البَصَر خاسِئاً و هُوَ حَسِير; بار ديگر نگاه کن آيا هيچ ناهماهنگى و خللى مشاهده می‌کنى؟ سپس بار ديگر به عالم هستى بنگر، سرانجام چشمانت (در جستجوى ناهماهنگى و نقصان ناکام مانده) به سوى تو باز می‌گردد، در حالى که خسته و ناتوان است»

‌به اميد آن که اين روش علمى و نو موجب تقويت ايمان ما به خداى يکتا و بى همتا شده و ما را به درست انديشى و نتيجه گيرى صحيح رهنمون گردد.

 

[1]. حساب احتمالات درسال 1654 ميلادى توسط «پلزپاسکال» دانشمند معروف فرانسوى ارائه شد و امروز دربسيارى از رشته هاى علوم به ويژه فيزيک مورد استفاده است. بايد توجه داشت که منظور از حساب احتمالات دراينجا در راستاى تقويت کردن مطلب است، به عنوان مثال مطلبى را يک نفر خبر مى دهد احتمال صحت آن مطلب مثلاً يک درصد است هرگاه دو نفر خبر داد احتمال صحت زيادتر است به همين ترتيب اگر صد نفر خبر داد، صحت آن صد در صد و به اصطلاح به حد تواتر رسيده است، اين مثال در راستاى تقويت است و در مقابل اين يک نوع حساب احتمالات نيز وجود دارد که درمورد تضعيف به کار مى رود، مثلاً هرگاه ده عدد يک ريالى را از شماره يک تا ده علامت بگذاريم، وآن را در جيب خود بريزيم و به هم بزنيم و پس از آن سعى کنيم آنها را به ترتيب شمارش بدون نگاه کردن، از يک تا ده از جيب خود بيرون آوريم و هر کدام را از جيبمان بيرون مى آوريم قبلاً سکه قبلى را که از جيبمان بيرون آورده ايم به جيب خود بيندازيم به اين ترتيب احتمال آن که شماره يک بيرون بيايد احتمال يک درصد است و به همين ترتيب احتمال در آمدن پشت سرهم شماره‌ها از يک تا ده به رقم يک بر ده ميليارد مى رسد ارقام اين چنينى درمقابل احتمالات قوس صعودى مى پيمايند،به همين ترتيب يک احتمال در مقابل آن به اندازه اى کوچک و ضعيف مى شود که عملاً هيچ گونه فرقى با صفر ندارد نتيجه مى گيريم احتمال تصادف بودن دستگاه آفرينش با آن همه اسرار و ريزه کاريها، مساوى با صفر است اين حساب به حساب احتمالات معروف است. (نگارنده)

[2]. آن فرضيه اين است که اين پديدها خود به خود پديدار نشده اند بلکه موجودى آنها را پديد آورده است

[3]. براى توضيح بيشتر به کتاب ارزشمند راز آفرينش انسان تأليف کرسى مورسن مراجعه شود، مثلاً او مى نويسد:«اگر هواى محيط زمين اندکى از آنچه هست رقيق تر مى بود، اجرام سماوى و شهاب‌ها که هر روز به مقدار چند ميليون عدد مى رسند و در همان فضاى خارج منفجر و نابود مى شوند، به طور دائم به سطح زمين مى رسيد و هر گوشه آنرا ناامن مى کرد…. هرگاه انسان در مسير کوچک ترين قطعه اين اجرام سماوى واقع مى شد، شدت حرارت آنها که به سرعت معادل نود برابر سرعت گلوله حرکت مى کنند او را پاره پاره و متلاشى مى ساخت (راز آفرينش انسان، ص 33) تو خود مفصل بخوان از اين مجمل .

نویسنده: محمدرضا مصطفی پور

مقدمه

دانش کلام یکی از ارزشمندترین علوم اسلامی است که در سال‌‌های نخست ظهور اسلام متولد شد و از آن زمان تا کنون با وجود فراز و نشیب‌‌های بسیار، همواره در مجامع و حوزه‌‌های علمی اسلامی حضور جدی داشته است، دانشمندان بزرگی همّ خویش را به بحث و تحقیق در مسائل کلامی گذرانده و کتاب‌‌ها و رساله‌‌های ارزشمندی در حوزه کلام نگاشته‌‌اند.

مباحث کلامی با اعتقادات دینی پیوندی نزدیک و عمیق دارند و از این‌‌رو اندیشمندان مسلمان هیچ‌‌گاه به کلام به مثابه یک رشته علمی محض ننگریسته‌‌اند، بلکه عموماً از سر ایمان و اعتقاد و دین‌‌باوری و به‌‌عنوان یک تکلیف دینی و الهی در این وادی گام نهاده و در آن به بحث و تحقیق پرداخته‌‌اند.

علم کلام که از آن به علم اصول دین، علم توحید و صفات، فقه اکبر، علم نظر و استدلال، علم عقاید اسلامی و علم اصول عقاید نیز یاد می‌‌کنند([۱])، علمی است که می‌‌توان مجموعه مباحث آن را به سه بخش عمده تقسیم کرد:

الف) مباحث تبیینی: این‌‌گونه مباحث عهده‌‌دار تبیین و ارائه تصویری از مفاهیم بنیادی دینی چون خدا، نبی، امام، معاد و… می‌‌باشد و در واقع عقاید دینی را از متون دینی استخراج و استنباط کرده و پس از تنظیم آن را توضیح می‌‌دهد.

ب) مباحث اثباتی: هدف این مباحث، اثبات گزاره‌‌ها و تصدیق‌‌های اصیل و زیربنایی دین است؛ مثلاً قضایای «خدا وجود دارد»، «خدا یکتاست» و «معاد جسمانی است نه روحانی» و صفات خدا و امثال آن را اثبات می‌‌کند.

ج) مباحث سلبی: عمده مباحث کلامی که باعث پویایی و طراوت آن می‌‌شود مباحث سلبی آن است و مقصود از آن دفع شبهاتی است که بر پیکره دین وارد می‌‌شود، لذا در تعریف کلام گفته‌‌اند: «هو علم یقتدر معه علی إثبات العقاید الدینیه علی الغیر بإیراد الحجج ودفع الشبهه»([۲])؛ کلام علمی است که انسان برخوردار از آن می‌‌تواند با ایراد استدلال‌‌ها در برابر دیگران عقاید دینی را اثبات و شبهات را دفع نماید».

دوره‌‌های علم کلام

علم کلام در طول تاریخ، ادوار گوناگونی را پشت سر گذاشته است. اهل سنت این ادوار را به ترتیب زیر هفت دوره دانسته‌‌اند:

  1. عصر رسول خدا(ص): در عصر رسول خدا از این علم سخنی به میان نیامده است، لکن در قرآن برای اثبات توحید و معاد و مسائل مختلف اعتقادی براهین عقلی اقامه شده و به همین دلیل پیامبر اسلام(ص) مأمور شده است تا مردم را با سه روش حکمت، موعظه حسنه (خطابه) و جدال احسن به دین و راه خدا دعوت کند([۳]).

یکی از وظایف پیامبر تبیین آیات الهی و استدلال و احتجاج در برابر مخالفان یا پاسخ به سؤالاتی بوده است که در برابر آن حضرت مطرح می‌‌کردند([۴]) و این روش توسط علی ابن ابی‌‌طالب(ع) و شیعیان آن حضرت ادامه پیدا کرد.

  1. عصر برخورد با علم لاهوت: با انتقال مرکز خلافت اسلامی از مدینه و کوفه به دمشق و برخورد اسلام با فرهنگ مسیحی بیزانسی، تحول بزرگی در اندیشه مسلمانان پیدا شد و علم لاهوت مسیحی بر کلام اسلامی تأثیر گذاشت و بحث قدیم و حادث بودن کلام الهی و قدر و اختیار وارد بحث‌‌های کلامی شد و در همین زمان بحث ایمان و کفر و ملاک آن‌‌ها، بین خوارج و شیعه و مرجئه درگرفت([۵]).
  2. عصر مبارزه معتزله با مترجمان کتب یونانی: با ترجمه کتب یونانی، سریانی و عبری، مسلمانان با عقاید و افکار یونانیان و فلاسفه غیر عرب و پیروان ادیان دیگر آگاه شدند و با راه‌‌یابی به این افکار انحرافی در بین مسلمانان، احیاناً موجبات تأثیر سوء در بین آنان فراهم شد. در این زمان، مهدی خلیفه عباسی دستور داد کتابی در رد شبهات مخالفان اسلام نوشته شود([۶]) و افرادی چون ابوالهذیل علاف و ابراهیم بن سیار نظام و دیگران مجالس مناظره و بحث و گفت‌‌وگو تشکیل می‌‌دادند و درباره عقاید اسلامی و رد فلاسفه و ملحدان و پیروان مذاهب و ادیان دیگر بحث می‌‌کردند و به اثبات عقاید اسلامی می‌‌پرداختند. و در همین زمان «اهل حدیث» به مخالفت با علم کلام و معتزله پرداخته و طرح مباحث کلامی را کفر می‌‌دانستند.
  3. عصر پیروزی اشاعره: در این دوره ابوالحسن اشعری علم کلام جدیدی در میان سنت و جماعت بنا نهاد و به جمع بین دو روش معتزله و اهل حدیث پرداخت.
  4. عصر نفی فلسفه و کلام: این دوره با ظهور غزالی که خود از علمای بزرگ علم کلام و مروجین نامدار مذهب اشعری در قرن پنجم است، آغاز شد. وی در مخالفت با فلسفه به نوشتن کتاب تهافت الفلاسفه اقدام کرد و به حمایت از شیوه کلام اشعری پرداخت، لیکن در اواخر عمر خویش بر این عقیده شد که روش اشاعره فقط برای عوام خوب است و دردی را از انسان دوا نمی‌‌کند. نتیجه مخالفت غزالی با فلسفه و کلام این شد که علم کلام تغییر یافته و فلسفه به حریم کلام داخل گردد([۷]).
  5. عصر تقلید و جمود: آنان که میراث‌‌خوار غزالی شدند روحیه نقادانه او را پشت سر افکندند و به یافته‌‌ها و تعلیماتش بسنده کردند و این آغاز انحطاط علم کلام بود. در این دوران، علم کلام در حال گسترش کمّی بود و به اندک بهانه‌‌ای مباحث گوناگون را به درون خود می‌‌کشید. متفکران این عصر به شرح کتاب‌‌های پیشینیان دل خوش کردند و به قول محمد عبده «عقل را از جایگاهش راندند و منطق تکفیر و تفسیق را به کار بستند و در آن چنان غلو کردند که مانند برخی از امت‌‌های پیشین مدعی دشمنی میان علم و دین شدند» و این انحطاط ناشی از دور بودن عالمان مسلمان از سرچشمه‌‌های دین بوده است.
  6. عصر جدید یا بازگشت به طریق سلف: این برهه در واقع دوران اصلاح بود که با ابن تیمیه شروع و به محمد عبده ختم می‌‌شود([۸]).

قرن سیزدهم هجری شاهد بیداری مسلمانان و بازاندیشی آنان در دانسته‌‌های خویش از جمله علم کلام بود که سید جمال الدین اسدآبادی و شاگردش شیخ محمد عبده آغازگر آن بودند([۹]).

هم‌‌چنین کلام در شیعه نیز دورانی را پشت سر گذاشته است که بعضی از اندیشمندان آن را بدین صورت تنظیم کرده‌‌اند:

  1. دوره ائمه(ع) که در آن علم کلام مبتنی بر احادیث و اخبار است و با سخنان حضرت علی و امامان معصوم دیگر نضج می‌‌گیرد و در آثار شیخ صدوق چون کتاب التوحید و عقاید به اوج کمال می‌‌رسد.
  2. دوره کلام عقلی اعتزالی که نمایندگان بزرگ آن شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی هستند.
  3. دوره خواجه نصیر طوسی و علامه حلی تا عصر صفویه که آن مباحث کلامی تا حدودی رنگ فلسفی به خود می‌‌گیرد و این تحول مخصوصاً در آثار خواجه نصیر محسوس‌‌تر است.
  4. دوره چهارم، عصر صفوی است که اوج آن در ظهور متکلم و دین‌‌پژوه بزرگی چون علامه مجلسی جلوه‌‌گر است. از ویژگی‌‌های آن غلبه اخبارگری است. ملا عبدالرزاق لاهیجی نیز از بزرگان این دوره است که چند اثر کلامی از وی مثل شوارق، گوهر مراد و سرمایه ایمان به یادگار مانده است.
  5. دوره پنجم از عصر قاجاریه تا عصر مشروطیت را دربر می‌‌گیرد که در آن تحول تازه‌‌ای در علم کلام شیعه صورت نگرفته است.

مهم‌‌ترین تحول علم کلام در این دوره آن است که ظهور دو مکتب جدید شیخیه و بابیه موجب شد تا آثار کلامی فراوانی در رد افکار آنان و دفاع از دین به‌‌وجود آید.

  1. دوره حاضر که تحول اساسی عظیمی در عقیده‌‌شناسی و کلام و دین‌‌پژوهی پدید آمده است؛ یعنی دوره‌‌ای که دو انقلاب اجتماعی ـ سیاسی (مشروطیت و انقلاب اسلامی) را به خود دیده و عصر اصلاح‌‌گری اجتماعی و دینی است؛ پیشرفت علم و پیدایش مکتب مارکسیسم، مسائل و مشغله‌‌های جدیدی برای مؤمنان و متکلمان مسلمان پدید آورده است، از جمله مسئله تکامل که قبول آن حتی در عصری که یک قرن از عرضه آن می‌‌گذرد برای متکلمان مسلمان و شیعه آسان و بدون تبعات نیست.

از ویژگی‌‌های کلام شیعه در عصر جدید مجادله و هماوردی آن با انواع فلسفه‌‌ها و اندیشه‌‌ها و مکتب‌‌های مادی از جمله مارکسیسم و کمونیسم و در دهه اخیر پوزیتویسم بوده است که بزرگانی چون علامه طباطبایی، شهید مطهری و شهید صدر هر یک به نحوی با آن‌‌ها به مقابله فکری برخاسته‌‌اند. آخرین تحول در کلام شیعه در عصر جدید طرح علم کلام جدیدی است که با فلسفه علم و فلسفه دین جدید منطبق است و از تکامل‌‌پذیری معرفت سخن می‌‌گوید. این اندیشه تأثیر ویژه‌‌ای در جامعه گذاشته و موجب پیدایش کتاب‌‌هایی چون شریعت در آیینه معرفت و معرفت دینی شده است([۱۰]).

نقش شهید صدر در تکامل علم کلام

شهید بزرگوار آیه الله العظمی سید محمدباقر صدر از معدود عالمان و مجتهدانی است که با آگاهی از زمان و مقتضیات آن و احساس مسئولیت علمی و دینی، به‌‌عنوان یک مجتهد و عالم دینی به تبیین و تنظیم دین مطابق با نیاز زمان و دفاع از دین در برابر تهاجم فکری بیگانگان خصوصاً مارکسیسم و پوزیتویسم پرداخت.

اقدام به نگارش اقتصادنا و فلسفتنا و دیگر کتب از این‌‌رو بود که ضمن تبیین دیدگاه دین در زمینه اقتصاد یا نگاه دین به جامعه و حل مشکل بشر امروز از جهت اجتماعی، در زمینه نظریه معرفت و شناخت یا جهان‌‌بینی و مسائل دیگر به نیاز زمان پاسخ گفته و از دین در برابر تهاجم فکری بیگانگان دفاع کند. با نگاه به آثار شهید بزرگوار می‌‌توان گفت اغلب آثار ایشان صبغه کلامی دارد و یا متأثر از دیدگاه کلامی اوست. حتی کتاب الفتاوی الواضحه که یک کتاب فتوایی است، صرف‌‌نظر از مقدمه آن تحت عنوان «موجز فی اصول الدین» و مؤخره آن یعنی «نظره عامه فی العبادات» که صبغه کلامی دارد اصل کتاب نیز متأثر از دیدگاه ایشان در کلام و انتظار ایشان از دین و تنظیم رساله‌‌ای مناسب با نیاز زمان است. از تقسیم‌‌بندی ابواب فقه در این کتاب استفاده می‌‌شود که انتظار ایشان از فقه فقط بیان عبادات و برنامه‌‌های فردی نیست، بلکه فقه در صدد است چگونگی رفتار حاکمان و زمام‌‌داران را نیز تبیین کند، لذا ابواب فقه را بر خلاف روش گذشتگان به چهار قسمت عبادات، اموال، سلوک و آداب شخصی، و سلوک و آداب حکومتی و عمومی تقسیم می‌‌کند([۱۱]).

در مقدمه کتاب فلسفتنا به مسئله توان حل مشکل بشری در پرتو توجه به رسالت مذهب در تفسیر واقعی حیات و توجه به تربیت اخلاقی برخاسته از عمق وجود انسان و توجه به واقعیت انسان خصوصاً از جهت برخورداری «حبّ ذات» و چگونگی جمع بین زندگی فردی و اجتماعی می‌‌پردازد([۱۲]).

هم‌‌چنین بیان امتیازات اساسی مکتب الهی و مادی به دیدگاه کلامی وی مربوط است. آن‌‌جا که می‌‌گوید: امتیاز مکتب الهی در ایجابی و اثباتی بودن و ضد انحصاری بودن هستی و موظف بودن پیروِ مکتب الهی به استدلال و وجود استدلال عقلی برای اثبات مدعیات الهی است.

وی در همین کتاب به اثبات وجود خدا می‌‌پردازد و در پایان اثبات می‌‌کند که مبدأ جهان، ماده و مادی نیست؛ زیرا ماده نمی‌‌تواند مبدأ فاعلی جهان باشد، چراکه متحرک است و متحرک احتیاج به محرک دارد و علت حرکت ماده و به کمال رساننده آن باید در بیرون از ماده جست‌‌وجو شود و آن علت بیرونی خدا است که واجد همه کمالات ذاتی است([۱۳]).

شهید صدر در کتاب اصولی خود در مبحث حسن و قبح عقلی که یک بحث کلامی است، برخی اصول کلامی مورد قبول متکلمین را مورد تردید قرار می‌‌دهد. متکلمین می‌‌گویند: عقل عملی بعد از وجوب اطاعت و حرمت معصیت حکم می‌‌کند و این حکم برگرفته از دین نیست، بلکه مقدم بر دین است، درحالی‌‌که شهید صدر می‌‌گوید: وجوب اطاعت و حرمت معصیت وجوب عقلی ندارد، بلکه احتمال عقاب است که محرک انسان برای تحصیل معرفت نسبت به دین و لزوم اطاعت و ترک معصیت است. به عبارت دیگر، عقل قبل از این‌‌که به دین خاص گردن نهد، نسبت به خداوند شناخت حاصل می‌‌کند و می‌‌فهمد که تمام نعمت‌‌ها از خداوند است و او مولای حقیقی است. بنابراین اطاعت او به حکم عقل واجب و معصیت او حرام است، ولی ایشان می‌‌گوید: فقط احتمال عقاب است که انسان را وادار می‌‌کند که به دنبال مؤمّن برود و این مؤمّن دین است. به عبارت سوم، ایشان می‌‌گوید: از باب دفع ضرر محتمل باید دین را شناخت و عمل کرد.

متکلمین برای اثبات نبوت مدعیِ نبوت از طریق معجزه می‌‌گویند: اجرای اعجاز به دست متنبی مصداق اضلال است و صدور اضلال از خداوند قبیح است و قبح بر خداوند محال است. لذا شخص متنبی نمی‌‌تواند اعجاز را اجرا نماید. اما شهید صدر می‌‌گوید: نبوت نبی از راه اعجاز کافی نیست، بلکه از طریق حساب احتمالات باید نبوت نبی را اثبات کرد و از راه حساب احتمالات دلالت اعجاز را بر صدق مدعی نبوت تصحیح می‌‌کند([۱۴]).

با این‌‌که تفکر کلامی شهید صدر در مباحث گوناگون خود را نشان می‌‌دهد، اما مستقلاً به نوشتن کتابی در زمینه اصول دین و علم کلام اقدام نکرده است و به جز رساله مختصری که در کتاب الفتاوی الواضحه تحت عنوان «الموجز فی أصول الدین» ـ که البته بعداً به صورت مستقل چاپ شده ـ و چند بحث پراکنده در این زمینه از جمله بحث خاتمیت و وحی که به صورت سخنرانی ایراد کرده است، مباحث دیگری از ایشان در دسترس نیست. در عین حال همین کتاب و مباحث، حاوی نکات بدیع و جالبی است که شایسته است به معرفی این اثر ارزشمند اقدام کرد.

ناگفته نماند: در کتاب الأسس المنطقیه للاستقراء به چگونگی استدلال علمی از منطق استقرا بر اساس حساب احتمالات مبتنی بر حس و تجربه، به اثبات صانع([۱۵]) می‌‌پردازد و در پایان کتاب نیز به تأثیر و آثار استدلال از منطق استقرا بر اساس حساب احتمالات اشاره می‌‌کند و می‌‌نویسد: این بحث دارای آثاری چند است:

  1. ارائه توجیه و تفسیر تازه‌‌ای در نظریه معرفت بر اساس مبانی استقرای علمی.
  2. اثبات این مطلب که خدا حقیقت و واقعیت است؛ یعنی از راه مبانی منطقی استقرا می‌‌توان از رهگذر مظاهر حکمت و تدبیر در سراسر جهان به اثبات سازنده مدبر این جهان پرداخت.
  3. ایمان و علم به‌‌هم پیوسته و غیر قابل تفکیک‌‌اند.
  4. قرآن از بین روش‌‌های استدلال، بر استدلال به مظاهر حکمت برای اثبات صانع تکیه کرده است و این نشان می‌‌دهد که دلیل تجربه و استقرا، دلیلی مسلّم و صحیح است.

در تحلیل این مطلب که چرا قرآن از این روش استفاده می‌‌کند می‌‌نویسد: زیرا قرآن از آستانه تجربه و احساس و آزمایش نازل شده است و سر و کارش با بشری است که روز به روز هرچه سریع‌‌تر به سوی دانش پیش می‌‌رود و طبیعی است که قرآن به دلیل حکمت، غایت‌‌مندی خلقت را بر سایر روش‌‌های استدلالی برای اثبات وجود خدا ترجیح می‌‌دهد. به علاوه، این دلیل برای همگان قابل فهم و در بیدارسازی عقل و وجدان بشری تواناتر می‌‌باشد([۱۶]).

مباحث کتاب الموجز فی أصول الدین

مباحثی که در کتاب الموجز فی أصول الدین آمده، مشتمل بر یک مقدمه کوتاه در مورد لزوم بحث از اصول دین در زمان ما و روش بحث در اصول دین و این‌‌که در روش بحث باید سطح فکری افراد را لحاظ کرد، می‌‌باشد. سپس به بحث از خدا به‌‌عنوان مرسِل و صفات خداوند و سپس مسئله نبوت می‌‌پردازد و آن را با بحث از پیام الهی و ویژگی‌‌های آن به پایان می‌‌برد.

شهید صدر انگیزه خود را از تدوین این رساله رضای خدا و پاسخ به درخواست عده‌‌ای از علما و دانشجویان و مؤلفین معرفی می‌‌کند.

مؤلف در نوشتن این کتاب از روش استدلالی استفاده می‌‌کند نه تقلید، و تقلید را فقط در دایره فروع دینی روا می‌‌دارد؛ زیرا معتقد است که هدف در اصول دین تقویت عقاید ایمانی است، لذا می‌‌گوید: بین مقدمه اعتقادی و احکام، فرق بنیادین وجود دارد؛ زیرا فتواها تنها عرضه احکام و حاصل اجتهاد بدون استدلال یا انتقاد است، اما در اصول باید استدلال کرد؛ زیرا مقصود استحکام عقاید است و این جز با استدلال صورت نمی‌‌گیرد([۱۷]) و چون استدلال برای استحکام عقاید ضروری است می‌‌نویسد: در اصول دین تقلید حرام است؛ زیرا از نظر دین و شرع آن‌‌چه در اصول دین مطلوب است، دست‌‌یابی به علم و یقین است، لذا شریعت هر انسانی را وادار کرده است تا خود مسئولیت عقاید دینی خود را به عهده بگیرد و مسئولیتِ آن را بر دوش غیر نگذارد و قرآن کسانی را که به اَشکال مختلف، قبول یا رد عقاید دینی را با انگیزه حفظ روش گذشتگان و تعصب بر آن یا به دلیل کسالت و بی‌‌حالی از پذیرش مسئولیت فرار می‌‌کنند، سرزنش می‌‌کند.

اصول و عقاید اساسی دین را به این دلیل باید به روش استدلالی شناخت که اولاً: تعداد آن‌‌ها محدود است؛ ثانیاً: با فطرت عمومی انسان هماهنگ است؛ ثالثاً: درک آن برای همگان بالمباشره میسور است؛ و رابعاً: تأثیر فوق العاده مهمی در زندگی انسان دارد([۱۸]).

ضمن این‌‌که اسلام مردم را به شناخت استدلالی اصول دین فراخوانده است، اختلاف درجات فکری و فرهنگی افراد را لحاظ کرده و هر فرد یا گروهی را به مقداری که با سطح فکر او مناسب باشد و او را اقناع کرده و موجب اطمینان شود، فراخوانده است([۱۹]).

بر همین اساس می‌‌نویسد: از آن‌‌جا که اصول اعتقادی باید متکی به استدلال و منطق باشد، این رساله را تدوین کردم. پیش از این تردید داشتم که آیا بحث خود را به کسانی اختصاص دهم که با وجدان آزاد و بیدار زندگی کرده و دارای فطرت سالمی هستند و با افکار متضاد و علوم مختلف آشنا نیستند یا به گونه‌‌ای بنگارم که برای آنانی که با علوم روز آشنا و با تضادها و مشکلات مذهبی مواجه هستند، مفید باشد؟ بهتر آن دیدم که راه دوم را انتخاب کنم و این رساله را به نحوی بنویسم که خواننده را کاملاً قانع کند، چه آن خواننده از محیط دانشگاهی و حوزوی و تحصیل‌‌کرده باشد و یا فرد عامی‌‌ای باشد که در آن سطح فکری و علمی و فرهنگی قرار نگرفته است([۲۰]). شهید صدر، این کتاب را در سه بخش تنظیم کرده است:

ـ فرستنده پیامبران (المرسل)

ـ پیامبر (الرسول)

ـ رسالت (الرساله)

١‌‌) فرستنده پیامبران

مؤلف، پس از مقدمه به اولین اصل از اصول دین یعنی مسئله مرسل و خدا و اثبات وجود خدا می‌‌پردازد و قبل از تبیین راه‌‌های اثبات وجود خدا، مسئله انگیزه‌‌ها و سرچشمه‌‌های گرایش انسان به خدا را مطرح کرده و منشأ ایمان و گرایش به خدا را فطرت انسانی می‌‌داند.

الف ـ انگیزه‌‌های گرایش انسان به دین

در مورد این‌‌که خاستگاه دین چیست و چرا انسان به خدا و دین گرایش پیدا کرده است، نظریه‌‌های مختلفی (حدود ده نظر) ارائه شده است که([۲۱]) برخی جامعه‌‌شناسانه، برخی روان‌‌شناسانه و برخی تاریخ‌‌گرایانه است. شهید صدر به سه نظریه می‌‌پردازد که یک نظریه جامعه‌‌شناسانه و دو نظریه دیگر روان‌‌شناسانه است.

نظریه اول که جامعه‌‌شناسانه است می‌‌گوید: منشأ ایمان به خدا تضاد طبقاتی است؛ به این معنا که طبقه استثمارگر به منظور بهره‌‌کشی و استثمار طبقه استثمار شده، دین را خلق کرده‌‌اند تا از مظلومین بهره‌‌کشی کنند و طبقه محروم و مظلوم و استثمار شده نیز برای این‌‌که توجیهی برای استثمار خود داشته باشند به دین گرایش پیدا کرده‌‌اند.

نظریه دوم منشأ پیدایش ایمان به خدا را ترس از حوادث طبیعی می‌‌داند که نظریه‌‌ای روان‌‌شناسانه است.

نظریه سوم نیز که روان‌‌شناسانه است منشأ پیدایش ایمان و گرایش به خدا را جهل می‌‌داند.

اما مرحوم شهید صدر معتقد است برای مسائلی که مقتضای تمایلات فطری و طبیعی انسان است نمی‌‌توان علل و عواملی بیرونی جست‌‌وجو کرد، بلکه این‌‌گونه مسائل از متن وجود انسان سرچشمه می‌‌گیرد، لذا ایمان به خدا نیز برخاسته از فطرت اصیل انسانی است و در واقع این فطرت و وجدان راسخ است که انسان را به پروردگار و جهان هستی پیوند می‌‌دهد.

از رهگذر این میل فطری است که انسان به فلسفه روی آورده و به استخراج مفاهیم عام فلسفی نظیر وجود و عدم، وجوب و امکان و علت و معلول می‌‌پردازد و از این مفاهیم برای استدلال استفاده می‌‌کند تا پایه‌‌های ایمان اصیل و بنیادین به خداوند تقویت شود([۲۲]). به عبارت دیگر، انسان در آغاز به مقتضای فطرت به خدا ایمان پیدا می‌‌کند و سپس با عقل و منطق آن را معقول می‌‌سازد.

ب ـ براهین اثبات وجود خدا

شهید صدر پس از پرداختن به انگیزه بنیادین ایمان به خدا یعنی فطرت، با استفاده از دو دلیل یکی علمی ـ استقرایی مبتنی بر حساب احتمالات و دیگری فلسفی، به اثبات وجود خدا می‌‌پردازد.

نکته درخور توجه آن‌‌که وی در بیان دلیل اول نظریه ابتکاری خود را به‌‌طور کامل توضیح داده و از آن برای اثبات اصول بنیادی عقاید مانند اثبات وجود خدا و صانع حکیم، صفات الهی، ضرورت وجود انبیا، رابطه بین اعجاز و اثبات نبوت و صدق مدعی پیامبری و امامت بهره برده است.

با این‌‌که براهین فراوانی برای اثبات وجود خدا توسط فلاسفه و متکلمین اقامه شده و حتی بعضی گفته‌‌اند: «راه رسیدن به خدا به تعداد نفوس بشری است (الطرق إلی الله بعدد أنفس الخلائق)» و فخر رازی می‌‌گوید: هزار دلیل برای توحید وجود دارد، شهید صدر از دو برهان استفاده کرده است و قبل از استدلال برای اثبات وجود صانع حکیم به دو مطلب اشاره می‌‌کند:

الف) در برابر تفکر پوزیتویستی که قضایای دینی و اخلاقی را به دلیل این‌‌که با حس و تجربه قابل شناخت و اثبات نیستند فاقد معنا می‌‌داند، مرحوم شهید صدر می‌‌گوید: قضیه «خدا وجود دارد» یا «جهان را صانع حکیمی ایجاده کرده است» جزء قضایای معنادار است در نتیجه قابل اثبات می‌‌باشد و راه اثبات آن استدلال عقلی است.

ب) در تبیین ضرورت استفاده از عقل می‌‌گوید: بین الهی و مادی از این جهت فرقی نیست که هر دو باید از عقل استفاده کنند، بلکه همان‌‌طور که الهی ناگزیر است علاوه بر حس و تجربه از عقل برای استنتاج بهره‌‌بردای کند، شخص مادی نیز بی‌‌نیاز از عقل نیست؛ او نیز ناچار است برای مطلوب مورد نظر خود استدلال عقلی را به‌‌کار گیرد و برای تعمیم و شناخت روابط بین موجودات از عقل استفاده کند؛ زیرا شناخت دارای دو مرحله است:

  1. مرحله جمع‌‌آوری دست‌‌آوردهای حسی و تجربی
  2. مرحله تفسیر عقلی و استدلال به آن‌‌ها

اختلاف مادی و الهی در نوع تفسیر عقلی است که مادی با استفاده از عقل، وجود صانع را منکر می‌‌شود ولی الهی اثبات وجود خدا را از آن استخراج می‌‌کند و می‌‌گوید: این جهان هستی صانع حکیمی دارد که آن را ایجاد کرده است([۲۳]).

پس از بیان این مطلب به دو روش برای استدلال می‌‌پردازد که یکی را دلیل علمی ـ استقرایی می‌‌نامد و دیگری را دلیل فلسفی نام‌‌گذاری می‌‌کند.

ایشان در روش اول، یعنی دلیل عملی ـ استقرایی مبتنی بر حساب احتمالات، برای رسیدن به نتیجه پنج مرحله را طی می‌‌کند و می‌‌گوید: هم‌‌چنان که در همه مسائل عادی و غیر عادی با طی کردن این مراحل پنج‌‌گانه می‌‌توان مطلوب را اثبات نمود، برای اثبات وجود خدا نیز باید این مراحل را طی کرد که عبارت‌‌اند از:

  1. در میدان حس و تجربه با پدیده‌‌های فراوانی مواجه می‌‌شویم.
  2. به فرضیه درستی برای تفسیر و توجیه معقول آن پدیده‌‌ها دسترسی پیدا می‌‌کنیم.
  3. اگر این فرضیه صحیح نباشد باید نسبت احتمال وجود این فرضیه و عدم آن ضعیف باشد، مانند یک در هزار.
  4. از اجتماع این پدیده‌‌ها صحت فرضیه استنتاج می‌‌شود و دلیل آن پدیده‌‌هایی است که در مرحله اول احساس کردیم.
  5. درجه اثبات آن پدیده‌‌ها برای فرضیه مطرح در مرحله دوم با نسبت احتمال وجود آن پدیده‌‌ها به احتمال عدم آن در صورت دروغ بودن آن فرضیه، نسبت عکس دارد. پس هرچه این نسبت کم‌‌تر باشد درجه اثبات آن بیش‌‌تر است تا آن حد که به درجه یقین برسد؛ یعنی این پدیده‌‌ها یا از روی حساب و نظم و علم جمع شده‌‌اند یا تصادفی. وقتی دو طرف قضیه را بر اساس حساب احتمالات محاسبه می‌‌کنیم، هر طرف احتمالات بیش‌‌تری داشت بی‌‌اعتبارتر است([۲۴]).

شهید صدر سپس به ارزیابی این مراحل پنج‌‌گانه می‌‌پردازد و از آن‌‌ها برای استدلال بر اثبات صانع، استفاده کرده([۲۵]) و می‌‌گوید:

  1. بین پدیده‌‌های منظم موجود در طبیعت و نیاز انسان به‌‌عنوان یک موجود زنده، هماهنگی‌‌هایی وجود دارد که امکان زندگی را به انسان می‌‌دهد، به‌‌طوری که اگر یکی از نظام‌‌ها تبدیل شده یا تغییر کند چراغ زندگی انسان خاموش می‌‌گردد؛ مثلاً اگر حرارت خورشید که به زمین می‌‌رسد بیش‌‌تر یا کم‌‌تر از آن‌‌چه بود که الآن می‌‌رسد، امکان زندگی برای انسان وجود نداشت.

هم‌‌چنین نعمت‌‌های فراوانی در زمین و نظام هستی وجود دارد که اگر نمی‌‌بود امکان زندگی برای انسان یا موجود زنده دیگر وجود نداشت.

  1. این هماهنگی دائمی بین پدیده‌‌های طبیعی، ما را به این فرضیه می‌‌رساند که سازنده حکیمی همه این پدیده‌‌ها را هدف‌‌دار خلق کرده است([۲۶]) و اگر این سازنده حکیم نباشد که جهان را هماهنگ و هدف‌‌دار خلق کند، با سه احتمال دیگر روبه‌‌رو می‌‌شویم که عبارت‌‌اند از:

الف ـ فرضیه‌‌ای مبنی بر این‌‌که آن‌‌ها را بر اساس تصادف مطلق تفسیر کند.

ب ـ فرضیه‌‌ای مبنی بر این‌‌که خالق حکیم نبوده و تصرفات او در ایجاد این پدیده‌‌ها بدون شعور و هدف بوده است، مثل این‌‌که دیوانه‌‌ای آن را ایجاده کرده باشد.

ج ـ فرضیه‌‌ای مبنی بر این‌‌که ماده بی‌‌شعور و هدف، آن‌‌ها را ایجاد کرده است([۲۷]).

  1. درصد احتمال آن سه فرضیه بسیار ضعیف و بلکه در حد صفر است؛ زیرا انسان چگونه می‌‌تواند بپذیرد زمینی که در آن زندگی می‌‌کند با تمام نظامات و قوانین آن، ساخته تصادف یا ماده بی‌‌شعور و یا دیوانه‌‌ای باشد!
  2. بدون شک فرضیه‌‌‌‌ای را که در مرحله دوم مطرح شده یعنی این جهان را صانع حکیمی ساخته است، ترجیح می‌‌دهیم.
  3. چون درصد احتمال خلاف ضعیف است پس استنتاج می‌‌شود فرضیه‌‌ای که در مرحله دوم مطرح شد صحیح است و انسان قطع پیدا می‌‌کند که همه کائنات آیات توحیدی و دلیل بر وجود ناظم و مدبری حکیم است، چنان‌‌که قرآن می‌‌فرماید: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»([۲۸]).

ج ـ دلیل فلسفی بر وجود خدا

ایشان قبل از بیان دلیل فلسفی به بیان منظور خود از دلیل فلسفی می‌‌پردازد و می‌‌گوید: دلیل فلسفی در برابر دلیل ریاضی و دلیل علمی قرار دارد و مقصود این است که ما در مقام استدلال به معلومات حسی یا صرفاً عقلی تکیه نمی‌‌کنیم، بلکه بر معلومات عقلی‌‌ای که بدیهی و روشن هستند اتکا کرده و بر آن اساس استدلال می‌‌کنیم.

دلیل فلسفی بر سه قضیه مبتنی است:

  1. بدیهی است هر پدیده‌‌ای نیاز به سببی دارد که در هستی خود از او استمداد کند. انسان این قضیه را با شعور فطری خود درک می‌‌کند و استقرای علمی مدام آن را تأیید می‌‌نماید.
  2. هر موجودی که از جهت کمال و نقص دارای درجاتی است، امکان ندارد درجه ناقص آن سبب درجه کامل شود یا درجه اقل سبب درجه اعلی گردد؛ زیرا درجه بالا امتیازی دارد که در درجه ناقص نیست و فاقد شیء نمی‌‌تواند معطی شیء شود.
  3. ماده در تحول دائمی خود صورت‌‌های گوناگون به خود می‌‌گیرد و این صورت‌‌های گوناگون درجاتی از وجود و مراحلی از نظام‌‌اند و اختلاف درجات هستی و اشکال گوناگون آن کیفی است؛ یعنی بر اساس قانون تکامل است نه کمی و عددی.

بعد از بیان این مقدمات سه‌‌گانه سؤال می‌‌شود که منشأ این تکامل و افزایش با توجه به مقدمه اول که هیچ پدیده‌‌ای بدون سبب نیست، چیست؟

دو جواب می‌‌توان ارائه داد:

  1. ماده‌‌ای که فاقد حیات و فکر و احساس است آن را ایجاد کرده باشد. این جواب با توجه به مقدمه دوم معقول نیست؛ زیرا فاقد شیء نمی‌‌تواند معطی شیء باشد.
  2. این افزایش و تکامل و تطور از مبدئی که واجد حیات و فکر باشد ایجاد شده باشد و آن مبدأ همان پروردگار عالمیان است و این رشد و تکامل به حکمت و تدبیر و تربیت ذات مقدس خداوندی است که([۲۹]) قرآن کریم هم از این راه بر اثبات وجود خدای متعال استدلال می‌‌کند([۳۰]). شهید صدر بعد از این استدلال دو اشکال را پاسخ داده و در پایان می‌‌گوید:

حرکت ماده بدون این‌‌که از خارج استمداد کند ممکن نیست رشد حقیقی بنماید و ماده از صورتی به صورتی بالاتر برسد، بلکه موجود برخوردار ازحیات و تفکر و احساس، مستند به پروردگاری است که خود واجد این امتیازات بوده و آن‌‌ها را به ماده عنایت می‌‌‌‌کند و برنامه درونی ماده نقش «علت اعدادی» را برای رشد و تکامل ایفا می‌‌کند([۳۱]).

د ـ صفات خداوند

شهید صدر بعد از اثبات وجود خدای حکیم و آفریننده دانا، به بیان اثبات صفات کمال برای خدا می‌‌پردازد و از راه مطالعه هستی هم صفات کمال را اثبات می‌‌کند و هم وحدانیت و یگانگی او را.

صفات عالم، حکمت، حیات، قدرت، شنوا و بینا بودن خداوند را با مطالعه در پدیده‌‌های هستی به اثبات می‌‌رساند و صفت وحدت را از راه وحدت و هماهنگی عالم ثابت می‌‌کند([۳۲]).

هـ ـ عدل الهی

متکلمین بر مبنای حسن و قبح عقلی می‌‌گویند: عقل حکم می‌‌کند که خدای متعال به لحاظ این‌‌که مبدأ همه کمالات است، باید عادل باشد. شهید صدر نیز با استفاده از روش متکلمان در اثبات عدل خداوند می‌‌گوید: به حکم استقرا، فطرت انسان همان‌‌طور که انسان را به صدق و امانت و عدالت فرا می‌‌خواند، حکم می‌‌کند که خدا عادل است و به احدی ظلم نمی‌‌کند؛ گرچه می‌‌توان با توجه به دلیل استقرا، نظام آفرینش را گواه عدل خداوند معرفی کرد و گفت: با مطالعه نظام هستی و آثار و مخلوقات خداوند، استفاده می‌‌شود که خداوند عادل است([۳۳]).

و ـ معاد

دلیل‌‌ها و براهین متعددی برای اثبات معاد و ضرورت قیامت از طرف متکلمین و فلاسفه ارائه شده است، مانند برهان‌‌های حرکت، حکمت، رحمت، تجرد روح و… ولی شهید صدر تنها از راه برهان عدالت و این‌‌که یکی از صفات خداوند عدل است به اثبات معاد می‌‌پردازد و می‌‌گوید: وجود قیامت ضرورت دارد تا ارزش اعمال روشن شده و نتیجه اعمال نیک و بد مشخص گردد([۳۴]).

٢‌‌) پیامبر

شهید صدر در بحث نبوت در دو مقام بحث می‌‌کند: نبوت عامه و نبوت خاصه. در نبوت عامه با طرح مقدمات زیر به بیان ضرورت نبوت و هدف بعثت می‌‌پردازد:

  1. به حکم استقرا، سراسر جهان هستی از قانون و برنامه‌‌ای قاطع پیروی می‌‌کند و سراسر جهان هستی را نظم و برنامه‌‌ریزی تحت پوشش قرار داده است. این حرکت بر اساس قانون و برنامه، حکایت از هدفی می‌‌کند که جهان به سوی آن در حرکت است.
  2. انسان موجود مختاری است که با آزادی و اختیار برای رسیدن به هدف، تلاش و کوشش می‌‌کند.
  3. رابطه بین عمل و هدف، قانونی است که بُعد اختیاری انسان را تنظیم می‌‌کند.
  4. انسان هدف را برای تأمین مصالح و رفع نیازها و خواست‌‌هایش انتخاب می‌‌کند. به عبارت دیگر، محرک انسان به سوی هدف، ادراک مصالح است.
  5. مصالح انسان بر دو قسم است: مصالح فردی و مصالح اجتماعی.
  6. انسان در تعارض بین مصالح، غالباً مصالح فردی را بر مصالح اجتماعی ترجیح می‌‌دهد، درحالی‌‌که وقتی انسان با آسایش و رفاه همراه است که مصالح اجتماعی را بر مصالح فردی مقدم سازد.
  7. راهی که به موجب آن انسان منافع اجتماعی را بر منافع فردی ترجیح دهد، کدام است؟
  8. در تعیین این راه است که نبوت جایگاه خود را نشان می‌‌دهد. نبوت به معنای عام، پدیده خدایی در زندگی انسان است که مصالح فردی را به مصالح اجتماعی تبدیل می‌‌نماید و انسان را از حظ کوتاه منافع فردی به سوی حظ طولانی مصالح اجتماعی عبور می‌‌دهد؛ زیرا اولاً: زندگی انسان منحصر به این زندگی مادی دنیوی نیست و بعد از مرگ هم ادامه پیدا می‌‌کند و ثانیاً: انسان باید برنامه زندگی دنیوی را به گونه‌‌ای تنظیم کند که بتواند در زندگی ابدی او مفید باشد و این راهی است که انبیا به بشر ارائه می‌‌دهند تا بشر ابدیت خود را تأمین کند. پس راه‌‌حل تناقض، اعتقاد به نبوت و معاد است([۳۵]).

نبوت خاصه

شهید صدر با دلیل استقرا و پیمودن مراحل چهارگانه زیر نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) را اثبات می‌‌کند:

  1. پیامبر از منطقه محروم جزیرهالعرب است که در آن زمان فقیرترین سرزمین‌‌ها از حیث فرهنگی، فکری، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بود.
  2. رسالت پیامبر اسلام، در قرآن و شریعت اسلام تجسم یافته است؛ شریعتی که دارای ویژگی‌‌های زیر است:

الف ـ فرهنگی را در بُعد عقاید و تاریخ پیامبران و مسائل دیگر مطرح کرده است که فرهنگ منحط را تصحیح و بشریت را در مسیر فطرت و عقل سلیم قرار دهد.

ب ـ ارزش‌‌ها و مفاهیمی را برای زندگی انسان و تنظیم روابط اجتماعی آورده و پیاده نموده است که حتی آنانی که به جنبه خدایی این قوانین ایمان ندارند، آن‌‌ها را نفیس‌‌ترین احکامی می‌‌دانند که تاریخ بشریت به خاطر دارد.

ج ـ تاریخ پیامبران و امت‌‌های آنان را در نصوص قرآن آن‌‌طور که حق است تبیین نموده تا الگوی واقعی انسان را به‌‌طور صحیح معرفی کرده باشد.

د ـ امتیازهای قرآن از جهت فصاحت و بلاغت دارای اسلوب مخصوصی است که حتی کافران به آن اسلوب ویژه اعتراف داشتند. پیامبر این قرآن را به‌‌عنوان سند نبوت خود مطرح و دیگران را به تحدی و مقابله دعوت کرده است.

  1. بر اساس استقرای علمی، رسالت پیامبر اکرم(ص) در تاریخ جوامع بشری دارای ویژگی‌‌ها و خصوصیاتی بی‌‌نظیر بوده است و این ویژگی‌‌ها عبارت‌‌اند از:

الف ـ انقلابی که در همه ابعاد زندگی انسانی در آن روزگار از جهت اعتقادی و سیاسی و فرهنگی و اخلاقی و اقتصادی روی داد.

ب ـ این انقلاب و تحول برخاسته و متأثر از محیط عربستان نبود.

ج ـ رهبری این انقلاب را شخص پیامبر رهبری کرد.

  1. هر وقت کار خارق‌‌العاده‌‌ای را می‌‌بینیم که با ظروف و عوامل حسی معقول نیست، باید بدانیم عامل دیگری که از نظر ما مخفی است در آن مؤثر بوده است و آن عامل همان وحی الهی است. البته عوامل دیگری هم غیرمستقیم تأثیر داشته‌‌اند منتها تأثیر آن‌‌ها اعدادی بوده است و علت حقیقی آن همان محتوای الهی بوده است که از ظروف و شرایط مادی برتر است.

٣‌‌) رسالت

بخش سوم کتاب به بیان رسالت می‌‌پردازد و آن را به دین اسلام تعریف کرده و هدف آن را پیوند انسان با مبدأ و معاد یاد می‌‌کند. سپس برجستگی‌‌ها و امتیازات اسلام را بیان می‌‌کند که عبارت‌‌اند از:

  1. رسالت اسلام در قرآن بیان شده و قرآن تنها کتاب آسمانی تحریف نشده است.
  2. جاودانگی قرآن دلیل روشن اثبات نبوت پیامبر و خاتمیت اوست.
  3. گذشت زمان نه تنها قرآن را بی‌‌ارزش نمی‌‌کند، بلکه ابعاد گوناگون آن را آشکار می‌‌سازد.
  4. رسالت پیامبر اسلام تمام ساحت‌‌های زندگی فردی و اجتماعی انسان را دربر می‌‌گیرد و از این طریق می‌‌تواند توازنی بین خواسته‌‌های گوناگون او برقرار سازد.
  5. رسالت اسلام عملی و قابل تحقق در زندگی مردم است و به شعار اکتفا نکرده است.
  6. رسالت اسلام تاریخ‌‌ساز است.
  7. اسلام تنها به ساختن امت اسلامی بسنده نکرده، بلکه در صدد ساختن نیروی پرتکاپو از مسلمانان است که جهان را بسازند.
  8. پیامبر اکرم(ص) آورنده این رسالت، خاتم انبیا و رسالت او خاتم رسالت‌‌ها است.
  9. پس از ختم نبوت، حکمت الهی بر آن استقرار یافت که امامت و خلافت را در دوازده نفر قرار دهد که اول آنان علی(ع) و آخر آنان حجه بن الحسن المهدی(عج) است.
  10. اسلام مردم را در عصر غیبت امام دوازدهم به فقیهان ارجاع داده و باب اجتهاد را باز دانسته است.

در یک جمله، شهید صدر در الموجز فی أصول الدین به اصول پنج‌‌گانه توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت پرداخته و از این راه زمینه تقویت و استحکام عقاید مسلمانی را که می‌‌خواهد با اسلام زندگی کند، فراهم کرده است.

 

([۱])  موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون، ج١، ص ٢٩؛ شرح عقاید نسفی، ص ١٢؛ شرح مقاصد، ج١، ص ١۶۴؛ تلخیص المحصّل، ص ١ و شرح باب حادی عشر، ص ٢.

([۲]) شرح مواقف، ج ١، ص ٣۴.

 ([۳])نمل: ١٢۵.

([۴]) طبرسی، احتجاج، ص ٢٣ به بعد.

([۵]) برای اطلاع بیش‌‌تر ر.ک: فرقه‌‌های اسلامی در سرزمین شام.

([۶]) مروج الذهب، ج ۴، ص ٢٢۴.

([۷]) شبلی، تاریخ علم کلام، ص ۵٢.

([۸]) ر.ک: محمدجواد مشکور، سیر کلام در فرق اسلام، ص ۵ ـ ١٠۵.

([۹]) مجله نقد و نظر شماره ٣ و ۴، ص ٣١٢.

([۱۰]) دائره المعارف تشیع، ج ٣، ص ٢٨٩ ـ ٢٩١.

([۱۱]) الفتاوی الواضحه: ص ١٣٢ ـ ١٣۴.

([۱۲]) فلسفتنا، ص ۴٠ ـ ۴٣.

([۱۳]) همان، ص ٢٨۵ به بعد.

([۱۴]) سید کاظم حائری، مباحث فی علم الأصول (تقریرات درس شهید آیه الله صدر) ج١، ص ۵٠۵ به بعد و سید محمود هاشمی، بحوث فی علم الأصول (تقریرات درس شهید آیه الله صدر)، ج ۴، ص ١٣۴ ـ ١٣۶.

([۱۵]) شهید آیه الله سید محمدباقر صدر، الأسس المنطقیه للاستقراء، ص ۴٠٣ ـ ۴١۵.

([۱۶]) همان، ص ۴۶٩ ـ ۴٧٠.

([۱۷]) الموجز فی أصول الدین، ص ٩٣.

([۱۸]) الفتاوی الواضحه، ص ٩١.

([۱۹]) همان، ص ٩١ و ٩٣.

([۲۰]) الموجز فی أصول الدین، ص ٩۴.

([۲۱]) ناصر مکارم شیرازی، انگیزه پیدایش مذهب.

([۲۲]) الموجز فی أصول الدین، ص ١٠١ ـ ١٠٢.

([۲۳]) همان، ص ١٢٢.

([۲۴]) همان، ص ١٣٠.

([۲۵]) همان، ص ١۴٠.

([۲۶]) همان، ص ١۴۴.

([۲۷]) الأسس المنطقیه للاستقراء، ص ۴٠٣.

([۲۸]) الموجز فی أصول الدین، ص ١۴٨؛ فصلت: ۵٣.

([۲۹]) همان، ص ١۵٩ ـ ١۶٠.

([۳۰]) همان.

([۳۱]) همان، ص ١۶۶.

([۳۲]) همان، ص ١۶٩.

([۳۳]) همان، ص ١٧٠.

([۳۴]) همان، ص ١٧١ ـ ١٧٢.

([۳۵]) همان، ص ١٧۵ ـ ١٧٨.

[vc_row][vc_column][vc_column_text]اسلام توانست از راه کاشتن ایمان به خدا [در دل‌ها] و تربیت مسلمانان بر پایه توحید و احساس بندگی خداوند یگانه، از همین بت‌پرستانی که به سنگ‌ها سجده می‌کردند و به عظمت آن‌ها باور داشتند، امتی موحد بسازد که جز برای خدا، سر تسلیم فرونمی‌آوردند؛ در مقابل هیچ نیرویی در روی زمین، خود را خوار نمی‌کردند؛ حتی در سخت‌ترین لحظه‌ها، زیر بار گردنکشی هیچ پادشاهی نمی‌رفتند و شکوه دنیا را ناچیز می‌شمردند؛ هدف خود را تغییر جهان، هدایت ملت‌های زمین به سوی توحید و اسلام و نجات آن‌ها از انواع بت‌پرستی و پرستش خدایان قلابی و اربابان ساختگی قرار داده بودند.[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]