نویسنده: سید محمدعلی ایازی
سرآغاز
مسلمانان بر اساس ترتیبى خاص، قرآن را تلاوت و در معانى آن تدبر میکنند همچنانکه براى آن اهمیت ویژهای قائل بوده و هستند. صحیحترین موضع نسبت به این ترتیب، آن است که بگوییم: ترتیب کنونى قرآن در عصر پیامبر و با نظر ایشان تنظیم یافته است.[۱]
مفسران قرآن کریم از آغاز دوره تدوین همواره بر حفظ همین ترتیب، تلاش وافر نشان داده و قرآن را به همین ترتیب، شرح و توضیح دادهاند. به همین دلیل تفسیر ترتیبى، سنتى دیرپاى در تاریخ تفسیر قرآن کریم بوده است.
اما در برابر این روش، شیوههاى دیگرى در تفسیر معمول بوده مانند تفسیر بر اساس ترتیب نزول[۲] و موضوعات. بیگمان در تمام این شیوهها تحولات بس ژرفى به وقوع پیوسته و دانشمندان بزرگى نمایان شدهاند. ما هم اکنون شاهد دورانى از این شکوفایى و سیر تکاملى و روى آورى به صبغههاى گوناگون تفسیر هستیم تا آنجا که دانش مستقلى به نام «تفسیر پژوهشى» تکون یافته و آثار گرانقدرى در تحلیل و نقد گرایشها و معرفى تفاسیر خاص تألیف یافته است.[۳]
یکى از کسانى که در زمینه تفسیر موضوعى سخن گفته[۴] و سخنان بدیع و سازندهای در عرصه تفسیر موضوعى ارائه داده شهید بزرگوار سید محمد باقر صدر رحمهالله است. شهید صدر در رشتههاى گوناگونى چون فلسفه، اقتصاد، منطق، کلام، اصول و فقه دست به تألیفاتى زده و در همه این میدانها داراى نظریاتى ابتکارى و خلاق و برخاسته از نبوغ و توانایى علمى همراه با آگاهیهاى عصر است. شایان ذکر است به نظریات ایشان در زمینه تفسیر موضوعى کمتر مورد توجه شده و احیاناً مورد نقد و اشکال واقع شده، لذا تحلیل و بررسى و مقایسه آنها با نظریات دیگر ضرورى به نظر میرسد.
در این مقاله ابتدا درباره مسئله تفسیر موضوعى و اهمیت آن و نیز تفاوت آن با تفاسیر قرآن به قرآن (که بسیار شبیه و نزدیک به تفسیر موضوعى است) بحث شده است، آنگاه به روشهاى مختلف تفسیر موضوعى و بحثها و نقدهایى که در این باره مطرح است همراه با نمونهها و روشهاى مختلف اشاره کردهایم و سپس دیدگاه شهید صدر را در باب تفسیر موضوعى بررسی و نکات برجسته آن را تحلیل کردهایم، از این رو به تحلیلها و انتقاداتى که به سخنان ایشان شده نیز توجه نمودهایم. امید است این نوشته توانسته باشد به رسم بزرگداشت، تقدیم آن شهید گرانقدر گردد و اندیشههاى ایشان در جوامع علمى مورد توجه بیشتر قرار گیرد.
تفسیر موضوعى چیست؟
تفسیر موضوعى روشى است براى کشف، شناخت و تبیین موضوع با ملاحظه آیات مشترک، همموضوع، هممضمون یا مبانىای که به شناخت مطلب کمک کند. مفسر در این روش، آیات مختلف را درباره یک موضوع در کنار یکدیگر قرار میدهد و با جمعبندى و تحلیل، دیدگاه قرآن را درباره آن ارائه میدهد. معمولاً تفسیر موضوعى به دنبال پاسخ پرسشى انجام میگیرد که در زمینههاى مختلف اعتقادى، اجتماعى، سیاسى، تاریخى، فقهى و حتى مفهومى مطرح است و مفسر به دنبال نظریهپردازى و استخراج دیدگاه قرآن است.
اما در تفسیر ترتیبى، مدلول آیات قرآن صرف نظر از استخراج نظریه و به ترتیب مصحف انجام میگیرد و هدف مفسر، پردهبرداری از مفهوم و مراد معناى آیه است، لذا هدف نهایى در تفسیر ترتیبى کشف معانى مفردات و شناخت مراد هر یک از آیات است، گرچه این هدف به کمک آیات دیگر انجام گیرد.
اما در تفسیر موضوعى هدف مفسر گستردهتر از حد فهم آیه یا مفردات یک آیه است. در این تفسیر مفسر درصدد است که با توجه به فهم و مدلول یکایک آیات، نظریه قرآنى را درباره موضوعى از موضوعات مختلف به دست آورد یا دیدگاه قرآن را نسبت به موضوعى که خودش آن را طرح کرده از مجموع آیاتش کشف کند یا به دلیل آنکه درباره آن موضوع، قرآن در ظاهر عبارتها و بیانهاى مختلفى ارائه داده مفسر میان آنها جمع کند و نظریهای منسجم از قرآن را به دست آورد. تفسیر موضوعى هم میتواند بحث نظرى باشد هم جنبه راهگشایى برای عمل داشته باشد. همچنانکه در زمینه نظریه نیز نظریات میتواند خارجى باشد یا جنبه ذهنى و ماورایى داشته باشد یا حتى مفهومى و توصیفى باشد. در تفسیر ترتیبى هدف فقه و فهم نظریه قرآنى مد نظر است، در حالی که در تفسیر ترتیبى، به فقه و فهم نص نظر داریم.
عنصر موضوع در تفسیر موضوعى
وقتى در تفسیر موضوعى به سراغ موضوع میرویم این سؤال مطرح است که کدام موضوع را میتوان در قرآن جستوجو کرد و دیدگاه قرآن در چه محورهایى قابل مطالعه و مورد توجه تفسیر موضوعى است؟
برخى با به کاربردن واژه و کلماتى که در خود قرآن از آن نام برده شده به سراغ انواع تعبیرات و کلمات همریشه و مشترک و موارد استعمال آن در کل قرآن میروند تا با گردآورى و تحقیق موضوع را مشخص و روشن نمایند، مانند صبر در قرآن، انسان در قرآن. برخى این عمل را به موضوعاتى که حتى لفظ آن در قرآن نیامده، اما معناى آن آمده یا به مسئلهای انسانى که مورد توجه جوامع است، توسعه داده و برای جواب گرفتن از قرآن تحقیق میکنند. عدهاى دیگر نیز اضافه بر عناوین یاد شده، تفسیر موضوعى را حتى شامل مفاهیم و کلماتى میدانند که کشف و پردهبرداری از آن، پاسخ به مجهولى از مجهولات انسان است. مثلاً میخواهند بدانند واژه کفر در استعمالات گوناگون در دیدگاه قرآن به چه معنایى به کار رفته و منظر قرآن نسبت به کفر چه و چگونه است؟ در مورد نفاق، فسق، جبت، طاغوت و دهها واژهای که شبیه به اصطلاح قرآنى شده و قرآن از منظر خاصى به این واژهها چشم دوخته پرسش میشود و نظر قرآن در این بارهها طلب میگردد و مفسر موضوعى با این حساسیت، به گردآورى آیات و جمعبندى میان آنها میپردازد و نظریه به دست میآورد و آیات را تفسیر و پردهبرداری و از آنها کشف معنا میکند.
در این باره چه بگوییم، آیا میتوان موضوعات تفسیر موضوعى را به مفاهیم و معانى قرآن توسعه داد یا منظور تفسیر موضوعات بیرونى و خارجى، یعنى موضوعات زندگى است. اصولاً کسانى که تفسیر موضوعى را از قسم اول و دوم میدانند میگویند در آنجا که بحث جنبه مفهومی پیدا میکند، واژهشناسی است در حالى که وظیفه تفسیر موضوعى کشف نظریه و استخراج دیدگاه قرآن در برابر منازعات فکرى و تجارب علمى بشر است. باید نسیم آراى مختلف عصر از هر سو به سوى مفسر بوزد تا موضوع پدید آید. تا سؤال ایجاد نشود، تا مشکلى و شبههای به وجود نیاید، استخراج نظریه ممکن نیست.
اما در برابر این دیدگاه، این سؤال مطرح است اگر هدف از موضوعی کشف دیدگاه قرآن است، قهراً این کشف و پردهبرداری میتواند در میدان مفاهیم کلیدى و مرکب قرآن قرار گیرد و هدف، کشف معانى مفرد و شناخت واژههاى یک جمله و آیه نیست. هدف جمعبندى و تحلیل دیدگاه قرآن درباره کلمهای است که قرآن بارها آن را استعمال میکند و نمیدانیم منظر قرآن به آن واژه و اصطلاح چیست؟
بنابراین اگر براى کشف و پردهبرداری از موضوع قرآنى به گونهای حرکت کردیم که خودش در جهت روشن کردن مفاهیم قرآنى بود، اشکالى ندارد که آن گرایش در مرتبهای نازلتر تفسیر موضوعى باشد، حتى پژوهشى میتواند در دایره مباحث علوم قرآنى باشد. کسى از ما میپرسد منظور از محکم و متشابه در قرآن چیست؟ ناچاریم با استفاده از لغت و جمع میان آیات و شواهد خارجى به تفسیر این کلمات بپردازیم و این حقیقت را روشن کنیم که محکم چیست، متشابه چیست و مصادیق بارز آن در قرآن در کجاست و آیات قرآن همهاش محکم است یا همهاش متشابه است یا برخى از آنها محکم و برخی متشابه میباشد.[۵]
طبعاً چنین پژوهشى تفسیر موضوعى خواهد بود، گرچه در جاى خود از مباحث علوم قرآن باشد، اما منافاتى ندارد که این تلاش جنبه تفسیر موضوعى پیدا کند و الزامى ندارد که تفسیر موضوعى پهلو به پهلو با علوم قرآن نزند و در این وادى هیچ گامى برندارد. آنچه براى تفسیر موضوعى ملاک است آن است که به جاى تمرکز براى پردهبرداری از یک واژه یا مفاد یک جمله در آیه در پى کشف موضع قرآن درباره یکى از موضوعاتى باشد که ما در کل قرآن سؤال داریم. این موضوع چه میخواهد به گونهای در قرآن مطرح شده باشد یا از بیرون مسئلهدار شده باشیم و در پى روشن کردن آن باشیم. البته اگر کسى در متن تفسیر موضوعى عنوان نظریه و تئورى یا قید موضوعى از موضوعات زندگى را بگنجاند که در آن صورت مفاهیم کلیدى قرآن از تفسیر موضوعى خارج میگردد و آن مباحث را باید به حساب پردهبرداریها و کشفهاى دلالى دیگرى جستوجو کرد.
بنابراین، ما موضوع را سه چیز گرفتیم:
١ـ عنوان و مفهومى که در قرآن آمده و محور بحثهاى درون متنى قرآن قرار گرفته و مفهوم آن مورد بررسى و کاوش است؛ مانند موضوع نسخ، بدا، تشابه، شرک، کفر، نفاق و دهها کلمهای که بعضاً تنها جنبه مفهومشناسی قرآنى دارد و یا جنبه علوم قرآنى دارد و مقدمه تفسیر قرار میگیرد و در فهم کامل یا بعض قرآن مؤثر خواهد بود یا اصلاً در آن زمینهها مبناى شناخت و قضاوت در موضوعات دیگر قرآن قرار میگیرد، مانند کلمه الله، رحمان، رحیم، کتاب، تبیان، عرش، کرسى و قلم. در تمام این موارد آنچه میتواند از بحثهاى واژهشناسی ممتاز باشد، جمعبندیها و تحلیلهاى فرا آیهای است.
٢ـ عناوین و موضوعات نظرى است که خارج از پرسشهاى روزمره زندگى انسان و مشکلات عصرى تلقى میگردد و بشریت از دورانهاى بسیار دور با آن دست به گریبان بوده است؛ مانند بحث و بررسى درباره عالم غیب، عالم ذر، ملائکه، جن، صفات ذات و افعال خداوندى و دهها مسئله اعتقادى، هستىشناسی و تاریخى که به چگونگى پیدایش جهان و انسان مربوط میگردد و در آیات مختلف قرآن به طور مستقیم یا غیر مستقیم به آنها اشاره شده است.
در این دسته از موضوعات، ما به دنبال استخراج نظریه قرآن هستیم و میخواهیم بدانیم نظریه قرآن درباره آنها چیست، قهراً آیات مشترک و مربوط به موضوع را گردآورى و ترتیب منطقى میبخشیم و متناسب با محورهاى کلى و جزئى آنها را مورد کنکاش قرار میدهیم.
٣ـ عناوین و محورهایى که در زندگى فردى و اجتماعى دخالت دارد و نمیداند در این زمینهها دین چه تلقى و تفسیر و رهنمودى دارد و از چه موضع با آن برخورد میکند؛ مانند آزادى، حکومت، قدرت، معیشت، الگوى مصرف، تولید، توزیع و دهها سؤال دیگر که میخواهد بداند اولاً آیا قرآن در این زمینهها رهنمودى دارد یا نه؟ ثانیاً، اگر دارد موضع قرآن در این بارهها در محدوده قلمرو دین چیست؟[۶]
عنصر هدف در تفسیر موضوعى
پرسشى که درباره تفسیر موضوعى مطرح است، این است که اساساً با چه هدف و غایتى به تفسیر موضوعى روى میآوریم. عنصر هدف در روشن کردن موضوع و جهتگیرى مفسر تأثیر به سزایى دارد. اگر هدف و غایت در تفسیر موضوعى روشن باشد، قلمرو تفسیر موضوعى را بهتر میشناسیم و این اختلافاتى که درباره محدوده تلقى از تفسیر موضوعى مطرح است برطرف خواهد شد.
یک بار هدف از تفسیر موضوعى شناخت دیدگاههاى قرآن نسبت به همه امورى است که قرآن آنها را مطرح کرده است، اعم از اینکه نظریاتى باشد که در حل مشکلات جوامع و عقاید آنان باشد یا از مقولههایى باشد که در زبان جنبه کلیدى دارد، یعنى از مفاهیم و معانىای است که قرآن آنها را به کار برده است؛ مثلاً میخواهیم بدانیم منظور قرآن از کلمه الله چیست؟ آیا الله مفهوم جدیدی است یا پیش از اسلام سابقه داشته و به همین معنا در جزیره العرب و سایر فرهنگها استعمال میشده است.[۷] یا میخواهیم حوزه واژهشناسی و معناشناسى خدا و انسان را در قرآن به دست آوریم. کارى که ایزوتسو دانشمند ژاپنى انجام داده و رابطه استعمالى میان خدا و انسان را در جهان بینى قرآنى تحقیق کرده و بحث خود را در تمام کتاب به اطراف این موضوع متمرکز نموده است.[۸] ایزوتسو در این کتاب گاه ترجیح میدهد که نام تحقیق خود را معنیشناسى قرآن بگذارد؛ زیرا در درجه اول عبارت از تطبیق روش معنیشناختى یا تحلیل تصورى در مورد موادى است که از واژگان قرآنى فراهم میآید.[۹]
در میان پژوهشگران موضوعى از این نمونهها بسیار است که محققان به صورت مجموعه و گزینش آیات پراکنده به بررسى مراد خداوند در کل قرآن پرداخته و در مجموعه نظریاتى در این زمینه ابراز داشتهاند.[۱۰]
بدون شک چنین عملى فراتر از لغتشناسی است. چنین کارى در هر حال پردهبرداری و کشف و در اصطلاح تفسیر نامیده میشود، لذا اگر به لحاظ هدف هم مورد توجه واقع شود میتواند در مجموعه تفسیر موضوعى قرار گیرد. اما یک بار هدف از تفسیر موضوعى شناخت تئورىها و نظریات قرآن در زمینه موضوعات اعتقادى چون توحید، نبوت، عدل، امامت، یا ملائکه، جن، قیامت و مانند آنهاست. در این صورت از آیات مشترکالمضمون استفاده میشود و با کنار یکدیگر قرار دادن آنها به فهم و استنباط و استخراج نظریه قرآن میپردازیم. اینها نیز میتواند نمونهای از هدف تفسیر موضوعى تلقى گردد.
یک بار هدف از تفسیر موضوعى، شناخت موضوعات زندگى انسان است، موضوعاتى که در سیر تطور بشر در حال دگرگونى است و هر روز مسئلهای و مشکلى به انسان روى میآورد و میخواهد بداند در این زمینه موضع قرآن چیست و در میان راهحلها و تجربههاى گوناگونى که بشریت ارائه داده قرآن به چه نظرى رهنمود میدهد؛ مثلاً اینکه بخواهیم بدانیم آیا در اسلام چه نوع حکومتى مقبول است و باید به چه شیوهای اداره شود؟ اینکه بدانیم چه جامعه در نظر قرآن جامعه دینى و در راستاى اهداف پیامبران است و ارزشها و اصول حاکم بر آنها کدام است، مرزبندىها و جبههبندىها چگونه باید باشد، شیوه معامله و رفتار با موافقان، مخالفان، معاندان و محاربان چگونه باید باشد، یا بفهمیم اصول حاکم بر اقتصاد و معیشت انسان چگونه باید باشد؟ اینها از آن سؤالاتی است که به زندگى انسان مربوط میگردد و بشریت در این زمینه راهحلهایى ارائه داده و تجربیاتى داشته است، لذا سنخ بررسى آنها متفاوت از بررسى شناخت مفاهیم و عناوین اعتقادى است. اگر ما تفسیر را پردهبرداری بدانیم و هدف از تفسیر موضوعى را استخراج دیدگاههاى قرآن بدانیم هر سه محور میتواند در دایره تفسیر موضوعى قرار گیرد و از اهداف تفسیر موضوعى تلقى شود؛ زیرا چه به لحاظ اصطلاح تفسیر و چه به لحاظ واژه موضوع، عملیات فهم و کشف شامل هر سه محور میگردد و کسى نمیتواند بگوید چون محکم و متشابه در علوم قرآن بحث میشود یا چون بحث درباره الله یا رحمان جنبه واژگانى دارد در دایره تفسیر موضوعى قرار نمیگیرد؛ زیرا به هر حال میخواهیم استخراج نظریه کنیم و در هر سه زمینه منظر و دیدگاه قرآن را با توجه به مجموعهای از آیات به دست آوریم.
تفاوت تفسیر موضوعى با تفسیر قرآن به قرآن
برخى گمان کردهاند تفسیر موضوعى همان تفسیر قرآن به قرآن است. البته مراحل ابتدایى تفسیر موضوعى با شرح کوتاه آیات و استمداد از آیات دیگر آغاز گردیده است[۱۱] و در تفاسیر پیشین بسیار دیده میشود که با استمداد آیات مشترکالمضمون به شرح و معناى آیه مورد نظر پرداخته و منظور قرآن را از یک جمله و آیه و حتى یک واژه به دست دادهاند. در میان تفسیرهاى ترتیبى، روش تفسیر قرآن به قرآن بسیار استفاده شده و حتى برخى از مفسران این روش را به عنوان منبع نخستین مراجعه براى فهم آیه دانسته و از آن به عنوان بهترین روش تفسیرى یاد کردهاند.[۱۲]
اما نکته مهم و تفاوت عمده در تفسیر قرآن به قرآن این است که مفسر در اطراف یک آیه بحث میکند و تفسیر خود را با کمک از آیات دیگر متمرکز مینماید و به خاطر درک جامع از کلام به سراغ آیات دیگر میرود. این آیات خواه از نظر مضمون و سیاق شباهت داشته یا شباهت نداشته باشد، به گونهای در فهم آیه دخیل میباشد. طبعاً با این روش به فهم و عمق بیشترى از آیه دسترسى پیدا میکند. دلیل چنین روشى روشن است، چون طبیعىترین راه براى فهم کلام مراجعه به سایر کلمات گوینده است. به گفته علامه طباطبائى در المیزان منحصرترین روش آن است که ما به خود قرآن مراجعه کنیم و از سایر کلمات و آیات براى فهم آیه مدد بجوییم.[۱۳] حال آنکه هدف از تفسیر موضوعى استخراج نظریه و استنباط دیدگاه است و در تفسیر موضوعى کمتر به آیهای خاص تأکید میگردد. ممکن است یک آیه بیشتر مورد استشهاد قرار گیرد یا به عنوان آیه محکم، آیات دیگر به آن ارجاع داده شود، اما هدف کشف معانى مفرد و شناخت مراد هر یک از آیات نیست، هدف روشن کردن موضوع و عنوان کلى با توجه به همه قرآن است. به همین دلیل در تفسیر موضوعى آیات نظیر و شبیه و مرتبط در کنار یکدیگر قرار میگیرد، اما بیش از آنکه بخواهد به فهم معناى واژه، جمله و آیه بپردازد، تئورى و طرح و نظریه خاصى را تعقیب میکند و میخواهد به سؤالى پاسخ دهد و به فهم دیدگاه قرآن درباره آن موضوع نایل آید.
به نظر شهید صدر منظور از تفسیر تجزیهای (ترتیبى) آن تفسیرى است که در بهترین فرض و کاملترین صورت تحقق پیدا کند، این است که هدفش فهم مدلول لفظ و پردهبرداری از آیه باشد، گرچه این عمل توسط آیات دیگر انجام گیرد. ایشان پنچ ویژگى را براى تفسیر قرآن، قرآن به طور بارز بر میشمارد، اما تفسیر موضوعى به نظر ایشان تلاش براى کشف موضوعى از موضوعات زندگى اعتقادى، اجتماعى و هستىشناسانه انسان است در این صورت هدف مفسر تحدید موقف نظرى قرآن و استخراج تئورى قرآن در برابر نظریات دیگر است.[۱۴]
بنابراین اگر تفسیر در پى روشن کردن یک واژه یا مدلول جملهای از آیهای دیگر بود، تفسیر قرآن به قرآن است، اما اگر هدف روشن کردن پیام قرآن یا بیان نکتهای کلى از مفاد قرآن یا استخراج نظریه بود، تفسیر موضوعى است، گرچه در ذیل یک آیه بحث شده باشد.
اهمیت تفسیر موضوعى
اگر پذیرفتیم قرآن هدایتگر مردم است[۱۵] و نورى آشکار است[۱۶] و بیانگر همه نیازهاى معنوى و دینى بشر است[۱۷] چنانچه اگر بخواهیم نظر قرآن را درباره مشکلات و نیازهاى انسان پرسوجو کنیم یا اگر کسى خارج از حوزه اسلام بخواهد نظر اسلام را درباره موضوعات و مسائل مختلف بداند، نمیتواند به تفسیر ترتیبى مراجعه کند و با دیدن یک آیه، نظر کلى قرآن را به دست آورد. قرآن کتابى است که در طول ٢٣ سال با توجه به نیازها و شرایط و حوادث مختلف نازل شده است. در آیاتى تمام بحثهاى قرآن بر محور مبارزه با بت پرستى و شرک و مبارزه با عادات جاهلى و آموزش توحید قرار دارد، در آیاتى دیگر بحثهاى داغ و پرحرارتى در زمینه جهاد و مقابله با دشمنان داخلى و خارجى و منافقان مطرح شده و آیات دیگرى هر یک به تناسب شرایط جامعه اسلامى نازل شده است. از این رو چون بسیارى از آیات قرآن چون به مناسبت حوادث و وقایع خاصى نازل میشد و ناظر به سؤالات و مشکلات بود، تنها به یک بعد از ابعاد موضوع توجه داشت. لذا اگر بخواهیم نظریه قرآن را درباره موضوعى بدانیم نمیتوانیم به این پاره از آیات استناد کنیم، بلکه ناچاریم مجموعهای از این آیات را مورد توجه قرار دهیم.
از سوى دیگر، امروزه مسلمانان بیش از هر زمانى نیازمند تدوین نظریات قرآنى و ارائه طرحى جامع از موضوعات و مسائلى هستند که جامعه بشریت با آن درگیر است. چگونه میتوان درباره اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، علم، آگاهى، آزادى، قدرت سخن گفت و یا مراجعه به یک آیه پاسخ قرآن را شنید. آیات قرآن از این نظر به مانند کلمات جداگانه هستند که هر کدام براى خود مفهومى دارد که وقتى در کنار یکدیگر چیده میشود مفاهیم تازهای به دست میدهند، لذا تفسیر ترتیبى به دو جهت نمیتواند نیاز کنونى جامعه را تأمین کند:
١ـ تفسیر ترتیبى تنها به توضیح مجموعهای از مفاهیم وحى با ملاحظات تجزیه شده و ناپیوسته میپردازد. این روش تعداد زیادى رهنمود و معارف و مضامین قرآنى را به صورت پراکنده و بیارتباط با یکدیگر در اختیار میگذارد بیآنکه ربط و ترکیب اندامهاى پراکنده این مجموعه فکرى را نشان دهد و بدون آنکه در پایان این گردش و مرور بر سراسر قرآن دیدگاههاى قرآن را براى هر یک از امور زندگى به طور منسجم و تئوریزه شده بیان کند. هدف اصلى و مشخصِ تفسیر ترتیبى این گونه نیست که نظریات قرآن را در زمینههاى مختلف بیان کند گرچه گاهى ممکن است از کاربرد روشی در تفسیر رهنمودهایى به طور ضمنى پدید بیاید یا مفسرى استثنائاً موضوعى از موضوعات قرآنى را به بحث بگذارد.
٢ـ این شیوه از تفسیر چون به موضوعات، نگرشى پراکنده دارد موجب بروز تعارضات و تناقضات مذهبى فراوانى شده است؛ چرا که کافى است مفسری آیهای به دست آورد و با آن دیدگاه و نظریه خود را توجیه کند.
اینکه در روایات رسیده: «أَنَّ الْکِتَابَ یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً»[۱۸] «و ینطق بعضه بعضا شهید بعضه على بعض»[۱۹] به این دلیل است که تنها با کنار هم گذاردن آیات میتوان نظریات قرآن را به دست آورد و فهم کاملى از وحى را عرضه کرد. به همین دلیل تفسیر موضوعى، گرچه در فهم و درک آحاد خود نیازمند تفسیر ترتیبى است و نمیتوان بدون روشن کردن واژهها و جملهها و ارتباط آیات با یکدیگر به سراغ تفسیر موضوعى رفت، اما بدون شک در سایر جمعآورى و ارتباط این مجموعه به صورت موضوعى، پیام و رسالت قرآن به خوبى روشن میگردد. تفسیر موضوعى از آن جهت اهمیت دارد که تلاش و کوششی است که نظریات قرآن به طور منسجم ارائه گردد و موضوعاتى که از متن زندگى و واقعیت و نیازهاى آن شروع میگردد مورد ملاحظه و در برابر قرآن عرضه شود.
شهید صدر در خصوص اهمیت تفسیر موضوعى مینویسد: مفسرى که روش موضوعى را دنبال میکند، هدفش این است که دیدگاه قرآن در خصوص یک موضوع را کشف کند و با الهام گرفتن از متن قرآن و از رهگذر مقایسه آن با اندیشههایى که مورد مطالعه قرار داده است، نظریه و رهنمون قرآن را به دست آورد. بنابراین میتوان گفت که نتایج تفسیر موضوعى همواره با تجربه انسانى رابطه تنگاتنگى دارد؛ زیرا نتایج این نوع تفسیر نشانگر خطوط برجسته و جهتگیریهاى قرآن و نهایتاً طرز تفکر و نظریه اسلام درباره یکى از موضوعات زندگى است. همچنین میتوان نتیجه گرفت که تفسیر موضوعى گفتوگو و محاوره با قرآن کریم و پرسشگرى از آن است آن هم نه فقط یک پاسخطلبى انفعالی و ضعیف، بلکه پاسخخواهى فعال و کاربردی و هدفدار از متن قرآن به منظور کشف حقیقتى از حقایق بزرگ زندگى. امیرمؤمنان على(علیه السلام) در سخنى درباره قرآن میفرماید: «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ أَلَا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ».[۲۰] واژه استنطاق جالبترین و زیباترین تعبیر در زمینه تفسیر موضوعى است که خود گفتوگو با قرآن کریم و طرح مشکلات در پیشگاه این کتاب مقدس به منظور یافتن پاسخها و راهحلهاى قرآنى براى آنها محسوب میشود.[۲۱]
البته نکات دیگرى در باب اهمیت تفسیر موضوعى مطرح است که میتوان آنها را به حساب فواید تفسیر موضوعى و امتیازات این روش بر روش تفسیر ترتیبى به حساب آورد. در این باره باز به مناسبت طرح نظریات شهید صدر سخن خواهیم گفت.
روشهاى تفسیر موضوعى
بیگمان مفسرین موضوعى از نظر روش و شکل ورود و خروج در تفسیر و تلقى از کار خود یکسان عمل نکردهاند. آنان چه بسا نمیدانستهاند با دیگران از نظر روش یکسان نیستند و راه آنان متمایز است، اما وقتى به مقایسه میپردازیم میبینیم افزون بر اینکه باورها و بینشهاى متفاوتى داشته و با گرایشهاى گوناگون عقیدتى و اجتماعى به قرآن چشم دوختهاند، از نظر روش و پرداختن به موضوع و نحوه ورود و خروج در تفسیر متفاوت عمل کردهاند. این گونه نبوده که جهتگیریهاى علمى، اجتماعى، و عقلى آنان در انتخاب روش و عرضه و برداشت دخالت نداشته باشد. تفسیر در شاخه اصلى خود گرچه به دو دسته ترتیبى و موضوعى تقسیم شده و از درون هر کدام از آنها نیز داراى صیغهها و جهتگیریها و روشهاى متفاوتى است، اما دلیلى ندارد که ما تقسیمبندىها را تنها در شکل تفسیر ترتیبى بدانیم و در تفسیر موضوعى این اختلاف روش را نادیده بگیریم؛ زیرا همانطور که تفسیر ترتیبى عملاً از نظر صبغه تفسیرى و گرایش ذهنى مفسر و مبانى و شیوه تفسیر، متفاوت شده و تقسیمبندى متفاوتی دارد و حتى در نظر عدهای از قرآن پژوهان تفاسیر ترتیبى به دلیل تحولات فکرى و اجتماعى بر اساس مقاطع زمانى تقسیم شده و با جهتگیریها و مناهج متفاوتى مشخص گشتهاند، تفسیر موضوعى در مقاطع زمانى خاص خود چنین حالت و تقسیمبندىای را داشته است.[۲۲] درست است که تفسیر موضوعى حرکتى نوپاست، اما در میان مجموعههاى موجود خود، این چندگانگى و اختلاف روش مشاهده میگردد.[۲۳] مثلاً کسى که معتقد است موضوعات قرآنى در برخورد با اندیشههاى انسانى و تجارب بشرى شکل میگیرد و مفسر نباید نسبت به استنباط موضوعات از قرآن پاسخطلبى انفعالى داشته باشد، بلکه باید موضوعات را از متن زندگى و واقعیات و نیازهاى آن شروع کند و ببیند در این زمینه چه دیدگاهى و نظریاتى است، آنگاه به سراغ قرآن برود،[۲۴] با کسى که موضوعات را صرفاً از قرآن و به قرآن میداند، بسیار متفاوت عمل کرده است. روش چنین فردى الزاماً آگاهى از دانشهاى بیرونى و تجارب بشرى نیست، در حالى که دیدگاه اول میگوید: روش فهم در تفسیر موضوعى منقح کردن دیدگاهها و بهرهگیری از تجربیات بشرى درباره موضوع است. یکى موضوعات را از مسائل غیبى و نیازهاى فکرى و اجتماعى خارج از متن قرآن میگیرد و دیگرى موضوعات را از قرآن. از سوى دیگر، فقه در واقع نوعى تفسیر موضوعى نسبت به حدیث و قرآن است. آیا فقها -صرف نظر از گرایشهاى مذهبى و کلامى- در روش استنباط یکسان عمل کرده و داراى روش واحدى بودهاند؟ آیا روش فقهى اخباریها با اصولیها یکى بوده است؟ آیا روش فقهى برخى از فقهاى معاصر با روش فقهاى پیشین صرفاً رابطه نقص و کمال، سادگى و پیچیدگى بوده است؟ با نگاهى به کتابهاى فقهى این تفاوت روش را کاملاً مشاهده میکنیم؛[۲۵] عدهای در تفسیر موضوعى از روش تحلیلى و توصیفى استفاده کرده و عدهای روش مقایسهای میان تجارب بشرى و رهنمودهاى قرآنى به کار گرفتهاند که احیاناً از آن تعبیر به روش توحیدى کردهاند و عدهای در تفسیر موضوعى از روش علمى و اکتشافات و نظریات و تئورىهاى علمى و مقایسه آن با آیات بهره بردهاند.
به هر حال تفاسیر موضوعى از سه جهت قابل تقسیم است:
١ـ بر اساس باورها و بینشها و گرایشهاى مذهبى و اجتماعى
٢ـ بر اساس شیوه مفسر در ورود و خروج و تلقى او از تفسیر موضوعى
٣ـ بر اساس تنظیم و ترتیب مباحث و چینش آیات[۲۶]
بنابراین اگر مفسر موضوعى در کنار استفاده از سنت براى فهم کتاب به مقایسه اندیشههاى بشرى میپردازد یا روشهاى تاریخى و تجربى را در فهم نص به کار میگیرد، در حقیقت روش خاصى را براى تفسیر موضوعى دنبال میکند که با روشهاى دیگر مفسران که این مبانى را قبول ندارند و اصولاً حقانیتى براى روشهاى تجربى و تاریخى قائل نیستند، متفاوت خواهد شد.
به بیان دیگر، مفسر موضوعى آنچه را که مبناى فهم خود قرار میدهد، در حقیقت روشى متفاوت را ایجاد میکند که در شکل استنباط مفسر تأثیر میگذارد. مثلاً وقتی مفسر موضوعى قائل است میان دین و علم تنافى نیست نوعى به گونهای خاص استنباط میکند همچنان که کسى که دین را اصولاً در طرح مسائل هستى و آفرینش انسان و پدیدهها ناظر نمیداند و معتقد است آنچه در نصوص دینى در این بارهها آمده صرفاً بازتاب فرهنگ زمانه است،[۲۷] به گونهای دیگر استنباط میکند و شیوه ورود و خروج او با مفسر موضوعى تفاوت دارد.
نمونههایى از تفسیر موضوعى
گفتیم تفسیر موضوعى داراى روشهایى است، اما اینگونه نیست که تفسیر ترتیبى با نگاهى پسینى (مسبوق به واقعیت تفسیر) با روشهاى مختلف اثرى، اجتهادى، و با جهتگیریهاى مختلف فلسفى، عرفانى، علمى و دهها صبغه تقسیم گردد و در تفسیر موضوعى تنها یک شکل از آن به وجود آمده باشد. البته ملازمه عقلى میان تفسیر ترتیبى و موضوعى از نظر اختلاف روش نیست، اما این طبیعى است که مفسران موضوعى با نگرشهاى مختلفى که دارند در مقام روش یکسان عمل نکنند و شیوه طرح مباحث و ورود و خروج و شکل استنباط آنها متفاوت باشد. با نگاهى به تفاسیر موضوعى ما این گوناگونى روشها را مشاهده میکنیم، روشهایى که ناشى از جهتگیریها، دانستنیها، حساسیتها و در نهایت مبانى مختلف مفسرین آنهاست. کافى است به چند تفسیر موضوعى مشهور سرى بزنیم و ببینیم چگونه این تفاسیر از نظر روش گوناگون شدهاند. اکنون هم برای آشنایى با برخى از این تفاسیر و هم نشان دادن این تفاوتها، به ویژه در روش آنها به چند نمونه از تفاسیر موضوعى معاصر اشاره میگردد.
١ـ شهید مطهرى و تفسیر موضوعى
یکى از متفکرین معاصرى که اضافه بر مباحث تفسیر ترتیبى (ذیل عنوان آشنایى با قرآن) مجموعهای گسترده از مباحث موضوعى قرآن را مطرح کرده، شهید مطهرى است. ایشان حجم انبوهى از موضوعات دینى را با نگرش قرآنى به بحث و بررسى گذاشته که از نمونههاى بارز آن میتوان به بحث شناخت در قرآن، قرآن و مسئله حیات، فطرت در دیدگاه قرآن، جامعه و تاریخ، انسان در قرآن، حقوق زن، تعدد زوجات، حقوق اساسى جامعه، آزادى، فطرت و دهها مسئله دیگر اشاره کرد.
نکته مهم بحثهاى استاد اضافه بر اینکه جنبه توضیحى و تحلیلى دارد، اقناعى و ارشادى آن است. شهید مطهرى در تمام این آثار در پى این نیست که نشان دهد که نظریه قرآن را چگونه باید از متن آیات استخراج کرد یا خود به شیوه استنادى در پى تبیین نظریه قرآن باشد. گویى ایشان از قبل، نظریهای را منقح کرده و حال میخواهد به خواننده خود نشان دهد که این نظریه در مقام توصیف چگونه است و چرا در میان تمام نظریات مختلف برترى دارد، لذا سعى میکند آرا و عقاید دیگران را به خوبى بیان و ضعف آنها را نشان دهد. همچنین شهید مطهرى درصدد گردآوری آیات مربوط به یک موضوع و بحث و بررسی در مورد آنها بر اساس یک ترتیب منطقى نیست؛ زیرا تنها دغدغه خاطر وى شبهات و اشکالات است که احیاناً نسبت به مسئله وارد شده یا ابهاماتى است که برای موضوع پیش آمده و در فضاى فرهنگى و اجتماعى نیازمند تبیین است. به عنوان نمونه به یکى از این مباحث اشاره میکنیم.
قرآن و مسئله حیات
این نوشته مرکب از مجموعهای از مباحث فلسفى است که به اصالت روح، کیفیت ارتباط روح با بدن و تفاوتهاى اصولى موجودات زنده با موجودات فاقد حیات میپردازد و دست آخر به توصیف منطق قرآن در مسئله حیات به صورت مقایسهای اشاره میکند. مطهرى در این زمینه مقایسهای میان منطق متداول مادیون و الهیون در مسئله حیات و تکامل دارد و حتى تفاوت منطق الهیون را با منطق قرآن نشان میدهد و به علل تفاوت این دو منطق اشاره دارد و از اینکه قرآن در مسئله روح به صورت امر مبهم یاد کرده توضیحى در حدود توانایى علم در مسئله حیات میدهد.
اصولاً زبان مطهرى در تفسیر موضوعى، توصیفى و تحلیلى است؛ خصوصاً آن جا که به طرز بیان قرآن در ارتباط با حیات اشاره دارد. نگرش ایشان بسیار جامع و نکتهسنجانه است تا جایى که نه تنها از حیات موجودات با شعور به شکل دقیقى سخن میگوید، بلکه براى درک کامل حیات، از حیوانات و نباتات شاهد میآورد و از آثار و نشانههایى از حیات در موجودات، چون فهم و شعور، ادراک، سمع و بصر، هدایت، الهام و غریزه یاد میکند.[۲۸]
در این بخش جالبترین بحث ایشان توضیح در باب تفاوت نگرش الهیون و منطق قرآن است. ایشان توضیح میدهد که الهیان در مسئله حیات و هر پدیدهای بالأخره به سراغ زنده اول میروند چون راهى براى توجیه پیدایش حیات نخستین پیدا نمیکنند و میگویند او با نفخه الهى به وجود آمده است. به عبارت دیگر الهیون از جنبه منفى معلومات خود پاى خدا را به میان میکشند و همیشه خدا مرا در میان مجهولات خود جستوجو میکند و دنبال چیزهایى میروند که علل طبیعى آنها را نمیدانند. لذا هر اندازه که بر میزان معلوماتشان افزوده شد توحیدشان کاسته میشود. در حالی که قرآن از این روش استفاده نمیکند و هیچگاه به مواردى که گمان میرود نظمى به هم خورده و حسابى به هم ریخته براى اثبات توحید استشهاد نمیکند، بلکه به مواردى استشهاد میکند که مردم مقدمات و علل طبیعى آنها را میدانند. در مورد حیات میگوید: حیات مطلق، فیضى است عالى و بالاتر از افق جسم محسوس و این فیض، بر اساس حساب و قانونى از افق عالىتر از جسم سرچشمه گرفته است.[۲۹] این شیوه از بحث را عموماً در نوشتههاى دیگر شهید مطهرى نیز مشاهده میکنیم.
بنابراین، روش استاد اولاً: عرضه کامل موضوع از جنبههاى بیرونى و طرح اشکالاتى است که احیاناً در ابعاد مختلف نسبت به موضوع مطرح است؛ به ویژه آنکه ایشان به واژهها و کلمات مستقیم تأکیدى ندارد، بلکه از هر جا که به روشن شدن بحث کمک کند استفاده کرده است.
ثانیاً: این بحث از پیش همراه با تئورى و طرحى از موضوع و ناظر به پاسخ اشکالات مخالفان یا ضعف اندیشههاى مقابل است که در این زمینه به مناسبت آنها را بیجواب نمیگذارد.
ثالثاً: بحثها همراه با دقت و ژرفنگرى در کلمات همراه با انواع فروض و سؤالات است، که به تعبیر منطقیون، ایشان از طریق سبر و تقسیم راهحلهاى مختلف نظرى یا عملى را همراه با اشکالات آن طرح میکند و به شکل منطقى فرضی را که با تئورى نخستین سازگار است ترجیح میدهد.
رابعاً: روش ایشان خردگرایانه است. این خردگرایى در سراسر بحثهاى قرآنى نمایان است.
خامساً: احاطه و آگاهى استاد از نظریات فلاسفه جدید و تجربیات بشرى در زمینه راهحل مشکلات اجتماعى کاملاً نمایان است.
٢ـ عباس محمود عقّاد
دکتر عباس محمود عقاد یکى از نویسندگان شهیر مصرى است که چندین کتاب خود را به مباحث موضوعى قرآن اختصاص داده، از جمله: الانسان فى القرآن، المرأه فى القرآن و الفلسفه القرآنیه.
کتاب الانسان فى القرآن وى بررسى انسانشناسی قرآن با نگاهى فلسفى است. وى با تسلطى خاص درصدد نقد و تطبیق آراى قرآنى با مکاتب فلسفى غرب بر میآید. این کتاب از دو بخش تشکیل شده: در بخش نخست آن توصیفات قرآنى انسان را بر میشمارد و در بخش دوم دیدگاههاى دانشمندان غربى و تفکر نوین حاکم بر فلاسفه معاصر را توضیح میدهد و به صورت نقادانه دیدگاه آنان را بازگو میکند.
در کتاب الفلسفه القرآنیه به مجموعهای از مباحث علم، آفرینش، اخلاق، حکومت، طبقات اجتماعى، ارث، تعدد زوجات، روابط بینالملل، روح، سرنوشت و مسائلى از این دست میپردازد. مشى مؤلف تطبیق، مقایسهای و احیاناً، نقادانه است. براى درک درست مسائل، از شیوه توصیف و تحلیل موضوعات استفاده میکند، آنگاه به نکات قابل مقایسه و متمایز تعالیم قرآنى میپردازد. در این زمینه در آغاز نظریات حکما و فلاسفه بزرگ را ذکر میکند و اشکالات احتمالى آنان را نسبت به نظریاتى که از قرآن ارائه داده نشان میدهد، آنگاه به شکل قانعکننده و عقلانى از نظریات قرآنى دفاع میکند و در مواردى شبهاتى را که بر تعالیم قرآن وارد شده پاسخ میدهد. در پایان کتاب تأکید میکند هدف ما از طرح مباحث قرآنى این نیست که براى نکات قرآنى از مذاهب فلسفى استشهاد بیاوریم؛[۳۰] زیرا بسیارى از فلاسفه قدیم موافق نظریات قرآنىاند، بلکه هدف ما بیان دیدگاههاى قرآن در مقایسه با دیگر نظریات است.
المرأه فى القرآن یکى از بهترین کتابهایى است که به روانشناسى زن میپردازد و ویژگىهاى روحى و اخلاقى زن و نقش آن را در جامعه نشان میدهد و دلایل نگرش خاص قرآن را در رفتار اجتماعى، حقوق، جزا، ارث و مسائل دیگر توجیه و تفسیر میکند.
بنابراین روش عقاد به شرح زیر است:
١ـ عموماً جنبه مقایسهای دارد.
٢ـ جهتگیریها و روش بیان جنبه اقناعى و دفاع دارد و سعى میکند به هر صورت به خواننده خود نشان دهد که تعالیم قرآن برترى دارد.
٣ـ در بیان مباحث به جاى استفاده از شیوه گردآورى و داورى، از روش توصیف و تحلیل استفاده میکند. طبعاً در این روش ناچار است نکات مورد بحث در دیدگاه مکاتب انسانى و آموزههاى وحى را در نظر بگیرد.
۴ـ در آنجا که بحث ناظر به شبهه و اشکالى نسبت به تعالیم قرآن است، در آغاز به فروض و شقوق اشکال میپردازد؛ مثلاً در بحث زن چون یکى از مسائل تساوى حقوق زن است و قرآن این تساوى را به گونهای بیان کرده که ایجاد شبهه نموده، معناى تساوى را شرح و به شبهات پاسخ میدهد.[۳۱]
٣ـ محمدتقى مصباح
یکى دیگر از نویسندگان و قرآن پژوهان معاصر که به تفسیر موضوعى پرداخته، استاد محمد تقى مصباح یزدى است که در راستاى سلسله مباحث قرآنى به چندین بحث قرآنى، از آن جمله خداشناسى، کیهانشناسی و انسانشناسی به عنوان معارف قرآنى پرداخته و در دو بحث مستقل اخلاق در قرآن، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن را مورد بررسى قرار داده است.
در بحث خداشناسى به ادله عقلى و فطرى قرآنى اشاره کرده و مسئله توحید را از ابعاد مختلف در قرآن بررسى نموده است.
در بحث جهانشناسی آنچه قرآن در زمینه آسمان، زمین، تعدد سماوات و ارض و کیفیت آفرینش آنها در قرآن آمده یا درباره عرش و کرسى، پدیدههاى جهان، شب و روز آمده مورد توجه قرار میدهد و در آغاز این بحث تأکید میکند این مباحث در قرآن به طور استطرادى به میان آمده و منظور از ذکر آنها در قرآن آگاه کردن انسان و یادآورى نعمتهای خداوندی است و قرآن کتاب فیزیک، گیاهشناسی، زمینشناسی نیست.
در بحث انسانشناسی به مباحث طبیعى و فلسفى انسان اشاره میکند و ویژگىهاى انسانى را با نگاه قرآنى مورد توجه قرار میدهد.
در کتاب اخلاق در قرآن اصول موضوعه علم اخلاق و ویژگىهاى مفاهیم اخلاقى را به عنوان مقدمه بحث مطرح میکند، آنگاه مفاهیم عام اخلاقى قرآن را با تئورىای که در آغاز بحث عنوان کرده تطبیق میدهد. مهمترین بحث تفسیر موضوعى این کتاب بیان تفاوت نظام اخلاقى اسلام با دیگر نظامها و تبیین ارزشهاى اخلاقى قرآن است. البته در بخشى دیگر اخلاق عملى و نکات تربیتى و ارشادى قرآن در آموزههاى اخلاقى مورد توجه نویسنده قرار گرفته است.
در کتاب جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن به فلسفه علوم اجتماعى و از مفهوم جامعه، اصالت فرد یا جامعه و قانونمندى جامعه بحث میکند. همچنین تأثیر جامعه در فرد، تأثیر فرد در جامعه، نقش تفاوتها در زندگى اجتماعى، نهادهاى جامعه و دگرگونیهاى اجتماعى از جمله مباحثى است که در این کتاب به طور استنادى و تحلیلى مورد بحث قرار گرفته و به تعبیر ایشان در این مباحث مهمترین معیار براى گزینش اهمیت مطلب، وجود لغزشگاهها پیرامون آن، تأثیر در مباحث کاربردى و بالاتر از همه مقدمیت براى بیان دیدگاههاى قرآن بوده است.
به طور کلی هدف آقاى مصباح از این پژوهشها عرضه معارف قرآن به صورت سیستماتیک و منظم به گونهای است که هر پژوهشگر بتواند از یک نقطه شروع کند و زنجیرهوار حلقههاى معارف اسلامى را به هم ربط دهد و در نهایت به آنچه هدف قرآن است نایل شود. به همین جهت ایشان در مقدمه معارف قرآن پیشنهاد دستهبندى موضوعات را میکند، دستهبندىای که تنها عرضه معارف قرآنى نباشد، بلکه توأم با تفسیر موضوعى باشد، یعنی این موضوعات بر اساس نظم خاصى در نظر گرفته شود، آنگاه براى هر موضوعى آیاتى را پیدا کرده و در کنار یکدیگر قرار داده و بعد درباره آنها اندیشیده شود و به کمک همدیگر نقطههاى ابهام برطرف گردد.[۳۲]
در زمینه دستهبندى آیات، آقاى مصباح بحث مبسوطى را در کتاب معارف قرآن به میان میکشد و سه طرح را پیشنهاد میکند: ١- طرح تقسیم موضوعات قرآن بر اساس عقاید، اخلاق، احکام، ٢- طرح انسانگرایى ٣- طرح خدا محورى. آنگاه ایشان ترجیح میدهد که محور بحث، تقسیم خدا محورى باشد تا هم ترتیب منطقى رعایت شود و پیوند موضوعات به خوبى رعایت گردد و هم با مقایسه و جهتگیریهاى قرآنى سازگار باشد.
روش آقاى مصباح در کل به شرح زیر است:
١ـ روش تفسیر، گردآورى و داورى و مستند به بحثهاى آکادمیک در ظرف مطالب موجود در کتابهاى کلامی و اعتقادى است.
٢ـ این بحثها در قالب تفسیر و به صورت استنادى انجام گرفته و در مقایسه با دو تفسیر پیشین تفاوتهاى اساسى دارد.
٣ـ عموم بحثها متکى بر دانستنیهاى فلسفى مفسر است.
۴ـ گاهى از حد طرح موضوع میگذرد و جنبه تطبیق پیدا میکند به این معنا که ایده و تئورى را با دلایل عقلى مورد اثبات قرار میدهد آنگاه به جستوجوى شاهد قرآنى آن میپردازد.[۳۳]
۵ـ تکیه بر کلمات و واژههاى قرآن و توضیح جملهها، به عبارتى گذر از تفسیر ترتیبى به تفسیر موضوعى، فراوان مشاهده میشود.
۶ـ استفاده از نظریات فلاسفه به ویژه غربىها کمتر دیده میشود. به همین دلیل نقد و تحلیل کلمات فلاسفه غرب در زمینههاى مختلف، به ویژه در براهین خدا نیامده و نظرات قرآنى که ناظر به این شبهات باشد مطرح نشده است.
۴ـ عبدالعلى بازرگان
عبدالعلى بازرگان یکى دیگر از قرآن پژوهان بنام کشور است که آثار فراوانى در زمینه قرآن ارائه داده است. ایشان افزون بر بحثهاى تفسیرى و علوم قرآنى (در کتاب نظم قرآن در زمینه نظم و پیوستگى قرآن و در کتاب متولوژى تدبر در قرآن درباره روش فهم قرآن) بحثهاى مستقل تفسیر موضوعى، مانند انسان کامل در قرآن (در معرفى شخصیت حضرت ابراهیم) آزادى در قرآن دارد. این بحثها در ظاهر شکل تفسیر قرآن به قرآن و استفاده از آیات دیگر براى فهم واژه، جمله، معناى کلى آیه یا حتى موضوع، ترتیب یافته اما در حقیقت براى کشف و پردهبرداری از دیدگاههاى قرآنى انجام گرفته است.
یکى از بحثهاى کتاب متولوژى تدبر، طرح نمونههایى از تفسیر موضوعى است.[۳۴] سبک و روش این بحثهاى تفسیرى از دیگر تفاسیر موضوعى متمایز است. عمده این مباحث همراه با گرایشهاى علمى در تفسیر است. مثلاً بحث حرکت کشتى، اشاره به معادن، اشارات به منابع زیر زمینى آب، زیستشناسی و کشف منشأ حیات، حرکت تسبیحى آسمانها و زمین از این قبیل است. البته نمونههاى دیگر زیستشناسی و کشف منشأ حیات، طیف رفتارى و عکسالعمل انسان و مسائل دیگر تاریخى، اعتقادى، اخلاقى، باز با همین سیاق و گرایش انجام گرفته است. در مجموع میتوان روش ایشان را در تفسیر موضوعى به شرح زیر خلاصه کرد:
١ـ ایشان عموماً بحث تفسیر موضوعى خود را با استناد به کلمات قرآنى آغاز میکند و مبنا و معیار ایشان مفاهیم و کلماتى است که در قرآن به کار رفته است. مثلاً بحث حرکت کشتى آیهای از آیات الهى از روش گردآورى کلمات آغاز میکند و پس از توضیح موارد استعمال و جهتگیرى آن به این نتیجه میرسد که از مجموعه ٢٣ بار استعمال کلمه فلک شانزده بار آن حرکت کشتى به عنوان آیهای از آیات الهى مطرح شده و هر کدام موارد آن داراى چه خصوصیاتى بوده و با چه سیر نزولى و در چه موقعیتى تاریخى و فرهنگى این گفتمان حاصل و نتیجهگیری شده است.
٢ـ جهتگیریهاى ایشان به ویژه در انتخاب مباحث به طور واضح جنبه هدایتى و تربیتى دارد؛ کمتر بحثى از ایشان دیده میشود که صرفاً جنبه علمى یا حتى طرح مباحث نظرى صرف در آن مد نظر قرار گرفته باشد. به عنوان نمونه بحثى درباره علل اشاره به معادن در قرآن دارد و آیات ٢٧ و ٢۸ سوره فاطر را از نمونههاى آن میداند و میگوید طرح این مباحث با تأکید بر انواع و الوان بودن این نمادها و تنوع و رنگارنگى که در کیفیت مخلوقات در هر سه زمینه فوق مشهود است، این حیثیت را بیان میکند که تنها دانشمندان از این آیات خشیت دارند و آنگاه در بحثى تأکید میکند: گرچه قرآن کتاب هدایت است و براى آموزش علوم طبیعى نازل نشده، اما این اشارات به گونهای بیان شده است که با پیشرفت علوم، روز به روز گوشهها و رموز تازهای از آن مورد توجه قرار میگیرد.[۳۵]
٣ـ به سیر نزول و آغاز آیات مربوط به موضوع توجه جدى دارد. این روش مسلماً در کمتر تفسیر موضوعى مورد توجه قرار گرفته است. ایشان در تمام کتابهاى خویش این شیوه از بحث را براى فهم موضوع، عنایت جدى قرار میدهد و اضافه بر اینکه به آثارى چون سیر تحول قرآن پدر مرحومش استناد میکند، سیر ترتیب نزول و شیوه تحول لحن کلام و فراز و فرود بیان و مسائل تاریخى و جغرافیایى و سیاسى را که در ارتباط با آیات مطرح است، بیان میکند و نقش آن را در درک موقعیت کلام آشکار میسازد.[۳۶]
۴ـ همانطور که در آغاز اشاره کردیم گرایش به تفسیر علمى و استفاده از دادههاى علمى براى فهم معانى قرآن، هم در تفسیر ترتیبى و هم در تفسیر موضوعى (در روش تحقیق و شیوه بیان و استنباط) تأثیر به سزایى داشته و نمیتوان این روش را در تفسیرهاى موضوعى که حجم انبوهى از بحثهاى مفسران موضوعى را به خود اختصاص داده نادیده گرفت.
تاکنون آنچه از مجموعه این معرفیها نتیجهگیری کردیم این است که روشهاى مفسران تفسیر موضوعى متفاوت است، گرچه به چند مورد اندک بسنده شد، اما نمونهها و اختلاف روشها در شیوه بحث، استنباط و نتیجهگیریها بسیارست. در گذشته روش تفاسیر فقهى و آیاتالاحکام جنبه استنادى داشته و موضوعات زندگى بیشتر مورد بحث قرار میگرفته و صرفاً آنچه را در فقه مورد نظر بوده مستند به آیات میکردهاند و کمتر به تحلیل و توصیف موضوعات میپرداختهاند یا در روش تفاسیر موضوعى- اجتماعى به بحثهاى کلیدى جامعه و حل مشکلات نظر داشتهاند و موضوعات بیرونى را تنقیح نموده، آنگاه به سراغ قرآن میرفتهاند یا عدهای صرفاً با گردآورى آیات قرآن در حول و حوش یک کلمه به جمعبندى و ترتیب منطق آن دست زده و کمتر به تحلیل و تبیین موضوعات و توصیف نظریات پرداختهاند یا کسانى تفسیر علمى موضوعى مورد نظرشان بوده و از این جهت به مقایسه یافتههاى جدید علمى با کلمات قرآنى درباره یک مسئله آفرینش و جهان هستى پرداختهاند و حتى گاهى براى تبیین موضوعى از نمونه آمار کلمات، دستهبندى ریاضى تاریخى سورههاى مکى و مدنى نتایج خاصى میگرفتهاند[۳۷] یا کسانى مانند عفیف طباره در کتاب الانبیاء فى القرآن و الیهود فى القرآن صرفاً براى روشن کردن حوادث تاریخى مربوط به انبیاى سلف، آیات را کنار یکدیگر قرار داده و به آن نظمى منطقى بخشیده است. همچنین قرضاوی در الصبر فى القرآن و الفقر فى القرآن تمام کلمات مربوط به این دو موضوع را گردآورى و جمعبندى کرده است. ایزوتسو نیز در مفاهیم اخلاقى قرآن و خدا و انسان در قرآن حوزههاى معنیشناختى و میدانهاى ارتباطى میان این کلمات را براى فهم موضوعى مورد مداقه قرار داده است. بنابراین در مجموع، تمامی قرآن پژوهان روشهاى متفاوتى را در کشف، پردهبرداری، نتیجهگیری دنبال کردهاند.
تفسیر موضوعى در دیدگاه شهید صدر
اکنون نوبت آن رسیده که به دیدگاههاى شهید صدر در باب تفسیر موضوعى بپردازیم و تحلیلى از جایگاه این دانش و نکات برجسته در نظر ایشان را مورد بررسى و مداقه قرار دهیم. آنچه تاکنون مورد بحث قرار گرفته فضاى روشنى از نوع موضعگیری و جهتگیرى این شهید والامقام را نمایان میسازد و ما را در ترسیم مباحث یارى میرساند. نظریات شهید صدر را باید در دو فضاى متفاوت مورد ارزیابى قرار داد: یکى، از دو درس نخستین ایشان در دو کتاب مقدمات فی التفسیر الموضوعى و المدرسه القرآنیه[۳۸] و دیگرى دوازده درس بعدى ایشان در زمینه سنتهاى تاریخى در همین کتاب مقدمات فی التفسیر الموضوعى که آخرین درسهاى این شهید بزرگوار در حوزه علمیه نجف را تشکیل میدهد و به عنوان روشها و شیوههاى عملى شهید در تفسیر موضوعى تلقى میگردد.
دیدگاههاى نظرى
در آغاز به خلاصه این نظریات، آنگاه به تفصیل و توضیح آنها میپردازیم:
١ـ تفسیر موضوعى، مکمل تفسیر ترتیبى بلکه متأخر از تفسیر ترتیبى است. تا تفسیر ترتیبى نباشد تفسیر موضوعى شکل نخواهد گرفت، به همین دلیل تفسیر موضوعى نافى تفسیر ترتیبى نیست.[۳۹]
٢ـ در مقایسه میان تفسیر ترتیبى و موضوعى، تفسیر موضوعى داراى محاسن و فضایل بسیاری است در حالى که تفسیر ترتیبى داراى کاستیها و اشکالاتى است که جز با تفسیر موضوعى حل نخواهد شد. مهمترین اشکالى که تفسیر ترتیبى در بردارد، این است که سخن نهایى و جامع را نسبت به دیدگاه قرآن درباره موضوع بیان نمیکند و تفسیر یک آیه به این معنا نیست که تمام سخن قرآن درباره آن گفته شده است، در حالى که ما نیاز به ارائه سخن نهایى قرآن با توجه به فهم خود از مجموعه آیات مشترک داریم.[۴۰]
٣ـ شیوه تفسیر موضوعى در نظر شهید صدر تنها راهى است که ما را قادر میسازد تا در برابر موضوعات مختلف زندگى به نظریههاى اساسى قرآن دست یابیم.[۴۱]
۴ـ تفسیر موضوعى تنها در حیطه موضوعات صریح و مفاهیم مصرح در قرآن نیست، بلکه به نظر ایشان شامل تمام موضوعاتى است که در قلمرو دین و در حیطه زندگى انسانى قرار گرفته و نسبت به آنها سؤالات و مشکلاتى داریم.[۴۲]
۵ـ از تفاوتهاى مهم در جهتگیرى تفسیر موضوعى در نظر شهید صدر عنصر هدف است. به نظر شهید صدر هر گردآورى و کنار هم قراردادن آیات بر محور موضوع خاص را نمیتوان تفسیر موضوعى نام داد، بلکه تفسیرى موضوعى است که به یکى از موضوعات زندگى یا مسائل اعتقادى و اجتماعى بپردازد و بخواهد نظر قرآن را مورد بررسى قرار دهد و گرنه اینکه ما بخواهیم برخى مباحث علوم قرآن را با هدف شناخت و کشف موضع قرآن در آن زمینهها بررسى کنیم نمیتواند تفسیر موضوعى نام گیرد.[۴۳] پس در حقیقت بحثهایى مانند ناسخ و منسوخ و مجازات قرآن از مباحث علوم قرآن میباشد و چنین گرایشى ناشى از خلط تفسیر موضوعى با علوم قرآن و تجانس صورى و همگونى ظاهرى با هم است.
پس با این توضیحات مختصر درباره رئوس نظرات شهید صدر، اکنون به تفصیل و توضیح آنها میپردازیم:
یک: شهید صدر هنگامى مسئله تأخر رتبى تفسیر موضوعى را مطرح میکند که در باب فواید تفسیر موضوعى و امتیازات آن بر تفسیر ترتیبى سخن میگوید و بر این نکته تأکید مىورزد که انسانها همواره در حال پیشرفت و تکاملاند و معرفت بشرى هر چه تمامتر در حال گسترش و پیشرفت است. براى انسان امروز همواره سؤالهایى در حال جوانه زدن است. بگذریم از اینکه پیشرفت علوم بر شیوه زندگى انسان تأثیر مینهد و معیشت وى را دگرگون میکند، قهراً این دگرگونى پرسشهایى را در ذهنها پدید میآورد. دین باید نسبت بر همه این مسائل از موضع دینى خود پاسخ بدهد و تفسیر ترتیبى نمیتواند چنین نقشى ایفا کند؛ زیرا هدفش آشکار کردن مدلول لفظ است. بنابراین تنها راهى که باقى میماند این است که ما این پرسشها را بر قرآن عرضه کنیم و نظریهها و دیدگاههاى قرآن را به صورت سؤال و جواب درآوریم. در حقیقت تفسیر موضوعی میتواند عهدهدار چنین وظیفهاى باشد. پس نخستین ضرورت تفسیر موضوعى پاسخگویى به پرسشها و حل مشکلات عصر است.[۴۴]
برخى گفتهاند: بسیارى از تفاسیر ترتیبى هم به مناسبت تفسیر آیه، این مباحث موضوعى را مطرح کردهاند، مثلاً تفسیر المنار رشید رضا و المیزان علامه طباطبائى. بنابراین، این وجه امتیاز و فایده تفسیر موضوعى نیست.[۴۵] البته باید توجه داشت که شهید صدر به این امتیاز نمیخواسته تفسیر ترتیبى را نفى بکند، بلکه دلایل ترجیح روش تفسیر موضوعى بر شیوه تفسیر ترتیبى را ذکر کردهاند. بنابراین اگر احیاناً در برخى از تفاسیر متداول همان روش تفسیر موضوعى برگزیده شده دلیل بر اشتراک فایده نیست، دلیل بر بهرهگیری از روش تفسیر موضوعى در تفسیر ترتیبى یا به تعبیر شهید صدر تجزیهای است.
وانگهى، همانطور که بعداً توضیح خواهیم داد شهید صدر بر شکل خاصى از تفسیر موضوعى تأکید میکند، یعنی موضوعى خارجی را که در مباحث تجارب بشرى و دانشهاى انسانى ملاحظه شده، در تفسیر موضوعی بررسی میکند. در حالی که بیشترین گرایش مفسران گذشته بر موضوعاتى است که در متن قرآن مفاهیم آن آمده است، افزون بر اینکه بسیارى از بحثهاى موضوعى در متون تفسیرى مانند آنچه معتزله و اشاعره در ذیل بحثهاى تفسیرى و قرآنى خود مطرح کردهاند در حقیقت نصگرایى و تحلیلهاى درون متنى بوده، حتى کمتر به تحلیلهاى متنى و جمعبندى آیات توجه نمودهاند. بنابراین اگر شهید صدر به اهمیت تفسیر موضوعى اشاره میکند و میگوید تفسیر موضوعى آفاق گستردهترى را در مینوردد و به مسائل بیشترى پاسخ میدهد، به این حساب است که مرحله تکاملى تفسیر ترتیبى است. ایشان در این زمینه میگوید:
تفسیر موضوعى همواره با تجربه انسانى رابطه تنگاتنگى دارد؛ زیرا نتایج این نوع تفسیر نشانگر خطوط برجسته و جهتگیریهاى قرآن و نهایتاً طرز تفکر و نظریه اسلام درباره یکى از موضوعات زندگى است.[۴۶]
دو: نکته دیگرى که در تفسیر موضوعى از نظر شهید صدر وجه امتیاز آن تلقى میگردد پویایى و تحولپذیرى تفسیر موضوعى است. در این باره متفکر عالیقدر، سخن خویش را در مورد روش تفسیر ترتیبى و موضوعى با روشى که فقها در فقه انجام دادهاند مقایسه میکند و میگوید اگر فقه از تکامل و پیشرفت خوبى برخودار بوده از ناحیه استفاده از روش موضوعى است. فقه در حقیقت تفسیر موضوعى احادیث و آیات است. در برابر اگر تفسیر به این رکود و خمود گرفتار شده از آن جهت است که روش تجزیهای را برگزیده است. اگر فقه هم به شرح احادیث چون وافى، مرآه العقول و دهها کتاب روایى بسنده میکرد، هرگز به این مرتبه که اکنون رسیده است، نمیرسید. اصولاً گرایش فقه بر اساس واقعیتهاى زندگى و پاسخگویى به سؤال مکلفین در زمینههاى مختلف عبادى و معاملى و جزایى تشکیل گردیده و در ذیل هر موضوع، احادیث و ادله دیگر آن گردآورى و نظر اسلام در خصوص آنها توسط فقیه توضیح داده شده است. این روش همان روش موضوعى در مسائل فقهى است.
در تفسیر، عکس این جریان اتفاق افتاد و مفسرین به جاى آنکه آیات قرآن را بر اساس موضوعات زندگى و نیازها و پرسشها چینش کنند و مورد بحث و مداقه قرار دهند و تحقیقات اجتماعى و سیاسى را گسترش دهند، به متورم کردن تفسیر ترتیبى پرداخته و به بحثهاى آکادمیک، صرف، نحو، قرائت و موشکافیهاى لفظى بسنده کرده و جلوى پیشرفت دائم تفسیر را گرفته و کار این دانش را در عمل، تکرارى کردند.[۴۷] در حالى که تفسیر موضوعى میتواند هر روز همراه با تحولات علمى و دگرگونى زندگى، پویا و تحولپذیر شود و موضوعات جدید زندگى انسان را پاسخگو باشد.
این نکته امر غریبى نیست، چرا که قرآن علم گذشته و آینده را تا روز رستاخیز در بردارد و تفصیل حلال و حرام شما را بیان میکند و بیانگر آن چیزى است که شما در مسائل اختلاف دارید.[۴۸] یا در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) رسیده است:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیَانَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَکَ اللَّهُ شَیْئاً یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ کَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ- إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِیهِ.[۴۹]
باز در حدیثى دیگر از امام صادق(علیه السلام) آمده است:
لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِی کُلِّ زَمَانٍ جَدِیدٌ.[۵۰]
لذا به گفته شهید صدر قرآن میتواند هر روز همراه با دگرگونى زندگى اجتماعى و هجوم مشکلات، پاسخگو باشد؛ به شرط اینکه از تفسیر موضوعى استفاده شود و مسائل و موضوعات بر قرآن عرضه گردد.
سه: شهید صدر در فایده تفسیر موضوعى در برابر تعبیر موضوعى مینویسد: شیوه تفسیر ترتیبى موجب بروز تعارضات و تناقضات مذهبى فراوانى گردیده است؛ چرا که کافی است در مکتب تفسیرى، مفسر آیهای به دست آورد و با آن عقاید و دیدگاههاى مذهبى خود را توجیه کند، چنانکه در خصوص بسیارى از مباحث و مسائل کلامى از قبیل جبر و تفویض این درگیریها به وقوع پیوسته است، در صورتى که امکان احتراز و مصون ماندن از این زد و خوردها وجود داشت.[۵۱] در برابر تفسیر موضوعى، گرجه در فهم و درک آحاد خود نیازمند تفسیر ترتیبى است و نمیتوان بدون روشن کردن واژهها و جملهها به سراغ تفسیر موضوعى رفت، اما چون در سایه جمعآورى و ارتباط این مجموعه به صورت موضوعى پیام و رسالت قرآن را روشن میکند، از مصونیت بیشترى برخوردار است.
آقاى سید محمد باقر حکیم نسبت به این فایده تردید میکند و مینویسد: این مرجح نمیتواند وسیله ترجیح تفسیر موضوعى بر تفسیر ترتیبى و تجزیهای باشد؛ زیرا همانطور که تفسیر ترتیبى موجب بروز اختلافات و تناقضات است، در تفسیرهاى موضوعى نیز این امکان وجود دارد. دلیل بر این مسئله، وجود اختلاف و تناقض در بخش زیادى از تفسیرهاى متأخر و معاصرى است که بر اساس موضوعى گام برداشتهاند. در حقیقت تناقضات فکرى و اعتقادى دو عامل میتواند داشته باشد و ارتباطى هم به تفسیر ندارد:
الف: پیشفرضها و خلقیات فکرى مفسر و عقایدى که از پیش، مفسر آنها را پذیرفته و بر آن اساس به قرآن نگاه و تفسیر میکند.
ب: مفسر کوشش لازم را براى فهم درست کلام نمیکند یا شخصاً توانایى احاطه بر تمام مضامین قرآنى را ندارد.
این دو عامل هیچ ارتباطى به تفسیر موضوعى و ترتیبى ندارد.[۵۲] اما با توجه به کلام شهید صدر شاید بتوان این اشکال آقاى حکیم را برطرف کرد؛ زیرا درست است که بروز تعارضات و تناقضات مذهبى در هر دو روش قابل پیشبینى است اما بدون شک زمینه این اشکال و تحقق نواقص و اشکالات در تفسیر ترتیبى بیشتر است. از این رو شهید صدر میفرماید:
بگذریم از اینکه در تفسیر موضوعى زمینه بدفهمى و عدم جامعنگرى کمتر صادق است و طبیعت تفسیر موضوعى بر شمول، آگاهى و احاطه بر همه جوانب است؛ به ویژه آنکه ما در تفسیر موضوعى به محکمات، مقیدات، مخصصات مخفى کلام بهتر برخورد میکنیم و احتمال یکسونگرى کاسته میشود… [در تفسیر موضوعی] ممکن است بسیارى از این تناقضاتى که در تفسیر تجزیهای به وقوع پیوسته برطرف شود، تفسیرى که نمیخواهد به یک آیه و چند آیه بسنده کند و میخواهد مجموعهای از آیات را با هم در نظر بگیرد.[۵۳]
از اینها گذشته، اشکالى که به نقد آقاى حکیم وارد است این است که ایشان به اصل تئورى شهید صدر توجه نکردهاند. منظور ایشان ترجیح تفسیر موضوعى نسبت به همه موضوعات درون متنى نیست تا با فهم یک آیه و رعایت آیات دیگر تعارضات و تناقضات مذهبى برطرف شود. منظور شهید صدر -چنانکه بعداً توضیح خواهیم داد- استخراج نظریات قرآنى در رابطه با مسائل و مشکلات مورد ابتلاى جامعه است. قهراً این موضوعات به گونهای نیست که زمینه تعارض مذهبى را فراهم کند، به ویژه آنکه این موضوعات آنچنان نیستند تا از یک آیه قابل استخراج باشند تا با تفسیر ترتیبى مقایسه شود. مثلاً وقتى مفسر به دنبال استخلاص نظریه قرآنى در باب دمکراسى باشد و بخواهد بداند جایگاه مردم در حکومت چیست و رابطه آن با وضع احکام الهى چگونه میتواند باشد، ابتدا در این باب نگاهى به نظریات فیلسوفان سیاسى و تجارب بشرى و علل گرایش به آن نوع قوانین در حکومتهاى بشرى میاندازد و آنها را کاملاً مورد مداقه و بررسى قرار داده و سپس در معرض قرآن قرار میدهد. لذا اگر چنین مسائلى با برداشتهاى متفاوت تفسیر گردد از سنخ موضوعات اختلاف برانگیز مذهبى نیست که مفسران پیشین با استناد با یک یا چند آیه تفسیر میکردهاند. بنابراین اگر تفسیر موضوعى از خطاى کمترى برخوردار است و مصونیت بیشترى نسبت به نگرشهاى یک جانبه و تفسیرهاى ترتیبى دارد به این خاطر است که به صورت مجموعهای و با رعایت همه جوانب و اطراف، مسئلهای را مورد مداقه قرار میدهد، قهراً زمینه تعصبات مذهبى آن کمتر است.
چهار: همانطور که بارها اشاره کردیم و در آغاز بحث به مناسبت توضیح عنصر موضوع شرح دادیم، ممکن است تلقى از موضوع در محدوده موضوعات خارجى باشد و ممکن است اعم از موضوعات خارجى، یعنى شامل مفاهیم و عناوین اسمى گردد تا بحثهاى معنیشناسى میدانى و شبکهای را در بر گیرد.
شهید صدر در مقام مقایسه میان تفسیر ترتیبى و موضوعى به این دلیل تفسیر موضوعى را پویا و متکامل میدانست که موضوعات از بطن مسائل انسانى و وقایع بیرونى برمیخیزد و از آنجا که این مسائل هر روز در حال تغییر و تحول است و در میدانهاى مختلف اجتماعى و سیاسى و علمى تولدی جدید مییابد و تجدید میگردد، قهراً پرسشهاى جدیدى در برابر انسان قرار میگیرد، به همین دلیل دانش تفسیر موضوعى با موضوعات جدیدى روبهروست که باید پاسخ آن را از قرآن بیابد.
همچنین ایشان در مقام مقایسه تفسیر ترتیبى و تفسیر موضوعى، به شرح احادیث و فقه تشبیه کرد و چشمانداز تفسیر موضوعى را در سایه نگرش به فقه مورد ارزیابى و مقایسه قرار داد و گفت چون در فقه، همه موضوعات و مسائل زندگى و نیازهاى مادى و معنوى انسان را به صورت موضوعى مورد بررسى قرار میدهد قابل تحول و تکامل است، لذا به نظر ایشان موضوع در صورتى موضوع تفسیر است که واقعیت ذهنى و خارجى داشته باشد، اما در مقوله مفاهیم و حوزههاى واژهشناسی قرآن از دایره بحث تفسیر موضوعى خارج است.
شهید صدر در آنجا که کندوکاو بر محور مفاهیم و عناوین بگردد با آنکه جنبه کشف و پردهبرداری از نظریه قرآن دارد را تفسیر موضوعى نمیداند و معتقد است این نوع تفسیر شبیه به تفسیر لغوى است؛ زیرا بررسى در این محدوده، بر معنا و مفهوم لغوى و لفظى از جمله قرآنى متوقف است بدون آنکه ژرفنگرى در فهم معنا براى رسیدن به مصادیق مرتبط با خارج و شرایط تحقق و موقعیت آن انجام گیرد. از سوى دیگر چنین پژوهشى ما را در حل مشکلات روزمره زندگى و پاسخ به سؤالاتى که در خارج به آنها داریم یاری نمیکند. لذا آقاى حکیم این وجه از کلام صدر را از جمله مرجحات تفسیرى بر میشمارد و این نوع حرکت را گامی به پیش در حرکت تفسیر میداند که سطحىنگرى تفسیر ترتیبى ندارد.[۵۴]
به نظر میرسد جالبترین نکته شهید صدر در ارائه و ترسیم تفسیر موضوعى همین نکته باشد که باید درباره آن بیشتر سخن گفت و نکاتى را در حول و حوش مطلب افزود:
الف- شهید صدر با ترسیمى که از تفسیر موضوعى به دست میدهد در حقیقت نسبت به برخى از پژوهشهاى تفسیر موضوعى نقد میکند و میگوید: گرچه عمدتاً این دسته از محققان، آیات مشترک در موضوع واحدى را گردآورى کرده و حتى نوعى ترتیب منطقى داده و نتیجهگیری کردهاند، اما از آنجا که به تجربه بشرى سرى نزده و از آنها چیزى نیاموختهاند و آن را با قرآن عرضه و مقایسه نکردهاند نتوانستهاند صورتى کامل از نظریه قرآن را ارائه دهند. در صورتى میتوان به نظریهای جامع از قرآن دست یازید که اولاً: موضوع از موضوعات حیات انسانى و مشکلات نظرى و عملى جامعه باشد. ثانیاً: اگر در این زمینه بشریت راهحلها و تجربههایى آموخته باشد باید مفسر از آن باخبر بوده و آنها را با دیدگاههاى قرآن به صورت استنطاق مقایسه کرده باشد. موضوع در صورتى موضوع است که به تفسیر هستى یا مسائل اجتماع یا احکام باز گردد.[۵۵]
این سخن از جهتى بسیار تأملبرانگیز و نکتهسنجانه است؛ زیرا بشر به طور روزمره با مشکلات زیادى برخورد میکند و تجربههاى زیادى آموخته است. این تجربهها اختصاصى به محیط خاصى و منطقه معینى ندارد؛ چه بسا ممکن است اندوختههاى علمى و تجربههاى بشرى در محیط غیر اسلامى باشد. به عنوان نمونه بسیارى هستند که وقتى در رابطه با شیوه اداره جامعه و حکومت از مردم، انتخابات، توزیع قدرت و نظارت بر قدرت سخن گفته میشود میگویند این روشها در جاى دیگرى به دست آمده و در آن محیطها تجربه شده و از نظر علمى مورد بررسى قرار گرفته است.
حال سؤال این است، گرچه چنین باشد و حکمت در نزد مشرکین و کفار باشد،[۵۶] آیا نباید این تجربه را به محک قرآن زد و از قرآن پرسید؟ آیا نباید تجربههایى که بشر از خانمان سوزترین پدیده جهان، یعنى سرکشى قدرت آموخته و آن را با روشهاى مختلف تجربه کرده بر قرآن عرضه کرد و دید آیا قرآن افزون بر کنترل درونى و شرط ایمان و تقوا براى نظارت بیرونى راهحل دیگرى ارائه میدهد و اساساً با این تجربه براى نظارت بیشتر و کنترل قدرت از طریق نهادهاى مدنى مخالف است یا آن را تأیید میکند؟
از این رو، شهید صدر در تفسیر موضوعى -بر خلاف تفسیر ترتیبى- حرکت خود را از نص پیشنهاد نمیدهد، بلکه میگوید ما باید از خارج و از واقعیات زندگى آغاز کنیم و ببینیم آیا تمام تجارب بشرى و اندیشههایى که در این باب رسیده چیست و هر یک از تجارب بشرى چه مشکلاتى به بار آورده و چه نقاط مثبت و منفى داشتهاند آنگاه به قرآن مراجعه کرده، سؤال خود را مطرح کنیم و پاسخ قرآن را طلب نماییم. این سؤال و این پاسخ در حقیقت گفتوگویى است میان قرآن و مفسر موضوعى تا جایى که از دیدگاه قرآن پردهبرداری میشود.[۵۷]
به همین جهت، تفسیر از حالت کشف و پردهبرداری از مفردات کلمات به کشف نظریات قرآنى دگرگون میشود و از کاربرد تفسیرى به کاربرد گفتوگو و استنطاق تغییر پیدا میکند.
ب- از سوى دیگر ما قبول داریم که برخى تلقیها نسبت به تفسیر موضوعى نوعى مسامحه است، مثلاً اینکه تصور کنیم گردآورهایى که در متون قدما نسبت به برخى آیات انجام گرفته، مثلاً مجازات قرآن، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و قسمهاى قرآن در یک جا و به اعتبار وجود جامع و خصوصیات مشترک انجام گرفته چیزى به نام تفسیر و پردهبرداری نبوده و آنها را میتوان آغاز یک تلاش و نمودهاى یک حرکت به حساب آورد، اما نمیتوان به عنوان تفسیر موضوعى تلقى کرد. حتى مواردى در زمانهای گذشته چون آیات احکام و قصص قرآن در کتابهاى موضوعى مورد توجه قرار گرفته، اما بیش از آنکه جنبه موضوعى به حساب آید در واقع گردآورىها با تحفظ خصوصیات مشترک میان آیات بوده است.
آرى در صورتى آنها تفسیر موضوعى به حساب میآیند -که بعضاً در برخى از موارد چنین است- که واقعاً به شکل موضوعى مورد بحث و مداقه قرار گیرند؛ به این معنا که درباره یک موضوع خاص چون نماز، روزه، تمام آیات مربوط به آن گردآورى و دیدگاه قرآن از جنبههاى مختلف چون فلسفه، اهداف، آداب، شرایط، تاریخچه، نتایج، و جایگاه آن در میان اعمال و عبادات و مناسک و مقایسه آن با روشهاى دیگر تربیتی در ادیان و مذاهب مورد علاقه قرار گیرد. یا در مورد قسمهاى قرآن یک بار تمام آیاتى که در آن به نحوی قسم استعمال شده گردآوری شود و یک بار به بررسى این سؤال میپردازیم که قسم چیست، کاربرد آن کجاست، اهداف قرآن از استعمال آنها چه بوده و آیا قسم امرى مسبوق به سابقه اجتماعى و ادبى بوده و در چه قلمرویى به کار گرفته شده و مانند این سؤالات طبعاً دو نوع روش و نگرش و پرداختن به موضوع مطرح است.
ج- باید ببینیم هدف از تفسیر موضوعى چیست؟ اگر منظور دستیابى به تئورى و نظریه قرآن نسبت به واقعیات زندگى و مشکلات اجتماعى باشد، قهراً تفسیر موضوعى برگرفته از تجارت بشرى و سؤالهاى انسان خواهد بود، اما اگر تفسیر را اعم از کشف نظریات قرآن در زمینه مسائل زندگى و مفاهیم قرآنى دانستیم که به گونهای معرفتشناسی ما را تکمیل میکند در آن صورت همیشه لازم نیست موضوعات متکى به تجارب بشرى باشد، بلکه نفس مراجعه به قرآن در زمینههاى مورد نظر کافى است. مثلاً آنگاه که میخواهیم درباره تاریخ انبیا در قرآن تحقیق کنیم کافى است که تمام آیات این موضوع را گردآورى و تئورىهاى مختلف نسبت به اهداف، برنامهها، شیوههاى برخورد، عکسالعمل جوامع و ملتها و مسائلى از این قبیل را به دست آوریم و ببینیم در این زمینهها چه پاسخى میدهد و چه نکاتى را بازگو میکند.
همچنین تفسیر موضوعى میتواند نسبت به نظریاتى باشد که در زمینه مفاهیم میدانشناسی قرآن مطرح شده یا مفاهیمی که جنبه علوم قرآنى دارد. با این همه احیاناً تجارب بشرى در آنها مورد توجه قرار گیرد و در محدوده تفسیر موضوعى واقع شود. مثلاً در زمینه محکم و متشابه میخواهیم ببینیم نظریه قرآن چیست؟ میخواهیم بدانیم نظریه قرآن در باب نسخ و بدا چیست؟ میخواهیم بدانیم حتى نظریه قرآن در باب تفسیر عصرى چیست؟ در تمام این موارد اضافه بر آگاهى از لغت باید به خود قرآن مراجعه کنیم و ببینیم در این زمینه آیا قرآن اصطلاح خاصى دارد یا همان معناى لغوى را به کار برده است. مشکلات بشرى در عدم درک این مسائل چیست؟ مثلاً در باب تشابه، تجربه بشرى چه بوده؟ آیا در مکتوبات بشرى تشابه پدید آمده؟ عامل تشابه در این مکتوبات چیست و چگونه آن را بر طرف میکنند؟ چرا تشابه در برخى مکتوبات پدید میآید و در برخى پدید نمیآید؟ لذا محکم و متشابه در محدوده مفاهیم میتواند جنبه تفسیر موضوعى پیدا کند گرچه جنبه علوم قرآنى داشته باشد.[۵۸]
بنابراین، درست است که بخشى مهم و عظیمی از تفسیر موضوعى را باید به کاوشهاى محققانه در موضوعات خارجى و مسائل مورد ابتلاى جوامع انسانى داد که میخواهیم نظریات قرآنى را استخراج و استنباط کنیم، اما نباید از پژوهشهاى مفهومى قرآنى که به ظاهر جنبه واژهشناسی دارد غفلت کرد. در حقیقت موضوعات مفهومشناسی قرآن (به ویژه معنیشناسیهایى که مانند ایزوتسو به صورت میدانى انجام دادهاند) استخراج نظریه قرآن درباره مفاهیم کلیدى است که بار عقیدتى، اجتماعى و به طور کلی قرآنشناسی دارد.
اینکه ما بدانیم منظور قرآن از کفر و نفاق چیست، غیب و شهادت را در کجاها به کار گرفته یا دایره معنیشناسی اهتدا، رشاد، تقیه، ضلال، غوایه در کجاها بوده است[۵۹] و اینکه بدانیم قرآن فسق را چه میداند، درست است که به بررسى کاربرد این مفاهیم در قرآن میپردازیم، اما در واقع استخلاص نظریه قرآنى میکنیم و پردهبرداری از واژه و مفهومى میکنیم که جنبه معرفتشناسانه دارد و براى ما تلقى خاصى از پیام وحى به ارمغان میآورد. جالب اینجاست که ما گاهى به فهم موضوعى روى میآوریم که جنبه حرف و سخن دارد که موقعیت سخن خداوند را در موارد استعمال آنها روشن میکند، حساسیتها روى موضوعات خاص را نشان میدهد. اما چون در مقام مقایسه و جنبه موضوعى دارد نگرش، نگرش تفسیر موضوعى است و با مقوله تفسیر ترتیبى یا روشهاى سنتى پیشین متفاوت است. به همین دلیل است که میگوییم یکى از فواید تفسیر موضوعى اصلاح شیوه تفسیر ترتیبى و معادلهبندى میان روشهاى متفاوت است.[۶۰]
پنج: از نکات دیگرى که شهید صدر مطرح میکند بستر تاریخى پیدایش تفسیر موضوعى است؛ چه عواملى به پدید آمدن تفسیر موضوعى کمک کرد و چه چیزى موجب شد که قرنها روش تفسیر ترتیبى حاکم على الاطلاق دانش تفسیر گردد؟ گرچه در این باره ایشان با صراحت بیان نمیکند، اما از لابهلاى کلماتشان، استفاده میشود که مسئله پدید آمدن تفسیر ترتیبى امرى طبیعى بوده و داستان پیدایش تفسیر از آغاز مرحله به مرحله بوده که ابهامهایى براى فهمیدن قرآن به وجود میآمده و به پیامبر و معصومان یا صحابه مراجعه میکردند و مدلولات را شرح میدادهاند. این روش رفته رفته به نظام تفسیر ترتیبى به ویژه شکل اثرى آن کمک کرده است.[۶۱] اما کلمات ایشان نسبت به تفسیر موضوعى به صورت شفاف بیان شده که همان ضرورتهاى اجتماعى و رشد معارف بشرى و انتظار برآوردن حاجات دینى از قرآن است.[۶۲]
آقاى محمد باقر حکیم در نقد این دیدگاه گفتهاند عامل گرایش به تفسیر ترتیبى و نه موضوعى ناشى از قدسیت یافتن نص قرآن کریم بوده که کسى نمیتوانسته بر خلاف ترتیب آن کارى بکند و با تفسیر موضوعى آن را بخواهد تغییر دهد.[۶۳]
اما به نظر ما کلام شهید صدر دقیقاً درست است و این شیوه برگزیدن تفسیر ناشی از قدسیت دادن به ترتیب نبوده؛ زیرا در همان دورانها هم مفسرینى بودهاند که گزینشى عمل میکردهاند و تفسیرهایى بر آیات احکام و قصص داشتهاند و مسئله تفسیر ترتیبى ناشى از طبیعى بودن روش فهم و کشف و پردهبرداری از متن است. به عنوان نمونه شروح کتابهاى فقهى مانند شرح لمعه، شرح شرایع (جواهر) و شروح کتابهاى ادبى مانند شرح مثنوى و دهها شرح دیگر در زبانهاى مختلف که به صورت ترتیبى انجام میگرفته از باب قدسیت بخشیدن به آن نبوده است تلاش براى فهم نص و درک بهتر متن مناسب با مراجعهکنندگان بوده است. البته اگر کسى میخواست در این کتابها استخلاص نظریه و کشف دیدگاه گوینده، مؤلف و شاعر کند با روش موضوعى انجام میداد. پیش از قرآن کتابهایى چون تفسیر کتب مقدس، شرح متون ادبى و آثار ارسطو به این روان تفسیر میگردید. اصولاً تفسیر در اصطلاح[۶۴] به این دسته تفاسیر گفته میشده است، مانند تفسیر طیماوست از افلاطون تفسیر اربع مقالات بطلیموس.
بنابراین، انتخاب تفسیر ترتیبى به دلیل قدسیت قرآن نبوده است. و اگر قدسیت در این امر دخالتى داشته آن چنان مهم و بازدارنده از روشهاى دیگر نبوده چنانکه تفسیر در مصحف امیرمؤمنان علیهالسلام بر اساس ترتیب نزول گزارش شده است.[۶۵] لذا آنچه میتواند به عنوان تأکید، صرفاً تأکید باز گفته شود دگرگونى شرایط فرهنگى و اجتماعى مسلمانان، بازگشت به قرآن، دعوت مصلحان به روى آورى به قرآن و احکام و قوانین اسلامى بود که انتظار برآوردن پاسخها را از قرآن تشدید کرد و متفکران و مفسران را به نگرش موضوع در شکل گسترده آن تشویق نمود. به این جهت ما این نقد را نمیپذیریم و معتقد نیستیم که قداست ترتیب موجب تفسیر ترتیبى شده باشد.
در مجموع شناخت تفسیر موضوعى در نظر شهید صدر بر سه پایه و رکن استوار است:
١ـ آرایش و تنظیم نظریه به این معنا که موضوع به خوبى شناسایى شود، نکات مبهم و متداخل آن تفکیک گردد و سؤالاتی که در این باره مطرح است مشخص شود. این فعالیت موجب آن خواهد شد که تمام جوانب مسئله معین و صورت قضیه از حالت ابهام درآید.
٢ـ چون تفسیر موضوعى بر اساس موضوعات در زمینه عقیده و اجتماع و مشکلات زندگى انسانى گام برمیدارد، لذا باید از واقع و خارج آغاز کرد و سپس به قرآن عرضه کرد. پس باید تمام تجارب بشرى و اندیشههایى را که در این باب رسیده مورد تفحص و جستوجو قرار داد و نقاط مثبت و منفى آن را مشخص کرد آنگاه به قرآن مراجعه کرد.
٣ـ این سؤال و پاسخ در حقیقت، گفتوگویى است میان قرآن و مفسر موضوعى تا جایى که دیدگاه قرآن مشخص و پردهبرداری شود. این روش تفسیر توحیدى نام میگیرد؛ چون نوعى وحدت میان تجربه بشرى و دیدگاه قرآن برقرار میگردد همچنان که از سوى دیگر میان مدلولات مشترکى که در قرآن رسیده وحدت برقرار میگردد و در یک مرکب نظرى واحد تنظیم میشود.
روش عملى شهید صدر در تفسیر موضوعى
با آنچه توضیح دادیم شاید تشریح روش عملى شهید صدر چندان دشوار نباشد؛ به ویژه آنکه ایشان در کتاب المدرسه القرآنیه پس از بحثهاى نظرى به شرح و بسط تفسیر موضوعى میپردازد و بر اساس ایدههاى نظرى بحث سنتهاى تاریخى از دیدگاه قرآن را به میان میکشد. بگذریم که این روش عملى را میتوان در برخى آثار دیگر ایشان ملاحظه کرد[۶۶] و آنچه میتواند براى این بخش مفید و قابل بررسى و پیگیرى باشد روش ایشان در چگونگى ورود و خروج و به کارگیرى و تحلیل موضوعات متمایز و در نهایت وفادارى به روش اعلام شده است.
در آغاز کار، روش ایشان آن است که موضوع و سؤال اصلى را مشخص کند، لذا در باب لزوم استقرار در حوادث تاریخى به اهمیت کشف سنن تاریخ از قرآن میپردازد و تأکید میکند که ما به دنبال چه چیزى هستیم آنگاه به نحوه بیان قرآن میپردازد و این سؤال را مطرح میکند که مثلاً سنتهاى تاریخ از دیدگاه قرآن با چه صورتهایى عرضه شده است سپس از قالبهاى بیانى براى بررسى و سنجش موضوع استفاده میکند و وجوه اختلاف آن را با هم به مقایسه میگذارد. این مقایسه براى مشخص شدن تفاوتهاست.
نکته دیگر که بسیار مهم است و در بحث نظرى نیز بر آن تأکید کرده، استفاده از دانش و تجربه بشرى در ارزیابى موضوع و نشان دادن راهحلهاست. این سؤال بسیار مهمى است که مفسر خوب آن را درک کند و بتواند در پیش روى قرآن بگذارد. در آنجا که کسى موضوع را از قرآن میگیرد، مثلاً صبر در قرآن، میثاق در قرآن، هدایت در قرآن، شاید مسئله دشوارى نباشد، اما اگر کسى بخواهد به موضوعات عینى و خارجى جامعه چشم بیاندازد، دشوارى درک موضوع و شناخت تجربهها مسئله را پیچیدهتر میکند. مثلاً یکى از مشکلات بشریت مسئله آزادى بوده است. در طول تاریخ بشریت بیش از هر چیزى انسان از استبداد، خفقان و محدود کردن رنج برده و جنگها، فقرها و تبعیضات طبقاتى و بیعدالتى در سایه استبداد پدید آمده است. بشریت به همین نتیجه رسیده که تا وقتى آزادى نباشد، عدالت هم نخواهد بود؛ تا آزادى نباشد قدرت در دست افراد موجب فساد و سوء استفاده خواهد شد؛ هیچ نظارت و کنترل تنها از درون مثمر ثمر نخواهد بود، بلکه تحدید قدرت، تفکیک قدرت، پیشگیرى از فساد قدرت در هر مرتبهای با آزادى بیان و آزادى اجتماعى ممکن است. این یک تجربه بشرى است. اما قرآن در این باره چه میگوید؟
شهید صدر در بحث فلسفه تاریخ با این نگرش مسئله را مورد بررسى قرار میدهد. در آغاز ضوابط، قوانین و سنتهایى را در حرکات تاریخ مورد توجه قرار میدهد و مىپرسد: آیا به چنین قوانینى در قرآن مورد اشاره شده؟ اگر در دانشها و گرایشها شگفتیهایى وجود دارد، آیا در میدان تاریخ میتوان این شگفتیها را مشاهده کرد؟[۶۷] ایشان در این میان به شبهات و اشکالات مسئله پاسخ میدهد و با روش تحلیلى و توصیفى موضوع را پى میگیرد.[۶۸]
از نکات دیگر در بحث سنتهاى تاریخى آن است که ایشان در سیر بحث به پاره پارههاى این قوانین اشاره میکند و از شیوه کلى به جزئى بحث نمیکند؛ از جزئیات نتیجه میگیرد که این مجموعه، کلى دارد و اصولاً قرآن در تمام بیان قانون است[۶۹] تا در پایان نتیجهگیری کلى کند.
البته ما این شیوه را در کتاب اقتصادنا در شکل گستردهترى ملاحظه میکنیم. شهید صدر در این کتاب در آغاز به بحثهاى عام فلسفى اقتصاد اشاره میکند و نظریات مختلف در زمینه اقتصاد را شرح میدهد آنگاه به دو نظریه مشهور مارکسیسم و کاپیتالیسم میپردازد و پس از توضیحات مبسوط در ارائه دقیق موضوع و مسائل و مشکلات آن به نظریه اسلامی میپردازد و در آغاز، چارچوب کلى اقتصاد اسلامى را شرح میدهد و براى فهم اصول کلى برخی از آیات قرآنى را که به شرح مبانى این اصول میپردازد، ذکر میکند مانند احترام به مالکیت، آزادى اقتصادى و عدالت اجتماعى. آنگاه ارزشهاى حاکم در اقتصاد اسلامى را با توجه به آیات قرآن شرح میدهد و به عنصر اخلاق و تربیت معنوى و تعالیم انسانى اسلام اشاره میکند. سپس به پارهای مسائل اقتصادى میپردازد. پس شیوه، همان شیوه است؛ اگرچه کتاب اقتصادنا از چارچوب دقیقتر و روش منطقىترى برخوردار است و موضوع بیشتر و بهتر با رعایت تجربههاى بشرى و دانشهاى متعارف مورد استنتاج دینى قرار گرفته است.[۷۰]
[۱]. درباره دلایل توقیفى بودن ترتیب کنونى قرآن شواهد بسیارى است، از جمله روایاتى که تنظیم و ترتیب برخى سورهها و آیهها را به پیامبر گرامى نسبت میدهد. این جانب در رسالهای مستقل و به تفصیل با عنوان نگاهى دوباره به مسئله جمع قرآن اضافه بر ادله به قائلین بزرگ این نظریه اشاره کردهام.
[۲]. تفاسیرى که بر اساس سیر نزول نگارش یافته عمدتاً مستند به روشى است که درباره تفسیر امیرمؤمنان على علیهالسلام نسبت داده شده است و دو تن از نویسندگان اهل سنت به نامهاى محمد عزه دروزه در تفسیر الحدیث و ملاحویش در تفسیر معانى القرآن به این پیروى اذعان کردهاند. در عصر حاضر، نگاشته مهندس مهدى بازرگان به نام پابهپاى وحى که تاکنون دو مجلد آن به چاپ رسیده از تفاسیر تحلیلى و تاریخى است که بر اساس سیر نزول قرآن نگارش یافته است.
[۳]. در آغاز شکلگیرى تفسیر پژوهشى صرفاً به معرفى نام و طبقه مفسران بسنده میشد و با نام طبقات المفسرین از آن یاد میشد، اما رفته رفته این روش گسترش یافت و افزون بر نگارش معجمهاى تفسیرى به معرفى و تحلیل مجموعه تفاسیر گرایش یافت. از معروفترین این آثار التفسیر و المفسرون ذهبى و مذاهب التفسیر گلازیه در پایان قرن چهاردهم است اما این گرایش حجم انبوهى از تألیفات را در نقد و تحلیل تفاسیر بزرگ شیعه و سنى به خود اختصاص داد. در این باره ر.ک: ایازى، المفسرون حیاتهم و مناهجهم در ذیل یکایک تفاسیر.
[۴]. درباره تفسیر موضوعى کتابهاى بسیارى نگاشته شده که از آن جمله میتوان به نوشتههاى زیر اشاره کرد: التفسیر الموضوعى، سید احمد کومى؛ البدایه فی
التفسیر الموضوعى، دکتر عبدالحى فرماوحى؛ المدخل فی التفسیر الموضوعى، فتح الله سعید؛ روششناسى تفاسیر موضوعى، هدایت الله جلیلى؛ مباحث فی التفسیر الموضوعى، مصطفى مسلم؛ «نگاهى به تفاسیر موضوعى قرآن»، سید محمدعلى ایازى (کیهان اندیشه، شماره ٢٨)؛ دراسات فی التفسیر الموضوعى للقصص القرآنی، احمد جمال عرى و مقدمه پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازى.
[۵]. درباره سؤالاتى که در این زمینه مطرح است و چگونگى تفسیر آن ر.ک: محمدعلی ایازی، «گامى در شناخت محکم و متشابه»، پیام حوزه، ش ١۶، ص ٧۴.
[۶]. البته شهید صدر در این باره سخن خاص خود را دارد و تعریفى خاص از تفسیر موضوعى ارائه میدهد که انشاءالله در آینده به مناسبت طرح نظریات شهید صدر به بررسى دیدگاه ایشان خواهیم پرداخت.
[۷]. به عنوان نمونه مونتگمرى وات محقق انگلیسى کتابى مستقل درباره کلمه الله در قرآن نگارش کرده و به سابقه کلمه الله پیش از اسلام با استناد به خود آیات و موارد استعمال آن اشاره نموده است.
[۸]. این کتاب توسط احمد آرام در مؤسسه شرکت انتشار کتاب در سال ١٣۶١ به چاپ رسیده است.
[۹]. توشیهیکو، ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص ١ – ۴.
[۱۰]. به عنوان نمونه یوسف حداد تحقیقى گسترده درباره کلمه رحمان نموده و نشان داده که کلمه رحمان در قرآن در چه موقعیت و مقامى به کار رفته و چه بار فرهنگى و اجتماعى را دنبال میکرده است. ر.ک: دروس قرآنیه، القرآن و الکتاب (منشورات المکتبه)، ج ٢، ص ١٢١.
[۱۱]. اگر کسى به سیر تطور و بنیادهاى تفسیر موضوعى دقت کند میبیند مشابهت میان این دو گرایش بسیار است، حتى این نکته را هم میتوان افزود که زمینهها و گرایش به تفسیر موضوعى از تفسیر قرآن به قرآن آغاز گردیده و خاستگاه استخراج نظریه در محیط تفسیر قرآن به قرآن فراهم آمده است، اما از آنجا که هدف این دو متفاوت است، نباید این دو را یکى تلقى کرد.
[۱۲]. در این زمینه ر.ک: ابن تیمیه، مقدمه فی اصول التفسیر، ص ١۵؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج ١، ص ۶؛ زرکشى، البرهان فی علوم القرآن، ج ٢، ص ٢٩١؛ طوسى، التبیان، ج ١، ص ۴ و طباطبائى، المیزان، ج ١، ص ١١- ١٢.
[۱۳]. طباطبائی، المیزان، ج ۴ ، ص ٨٧. مجلسى از امام محمد باقر علیهالسلام نقل میکند: «لیس شىء من کتاب الله اِلاّ علیه دلیل ناطق عن الله فى کتابه مما لا یعلم الناس» (بحار الانوار، ج ٨٩، ص ٩٠).
[۱۴]. مقدمات فی التفسیر الموضوعى، ص ١١ – ١٣. البته تفصیل این بحث در آینده خواهد آمد.
[۱۵]. بقره (٢)، آیه ١٨۵.
[۱۶]. نساء (۴)، آیه ١٧۴.
[۱۷]. نحل (١۶)، آیه ٨٩.
[۱۸]. نهج البلاغه، خطبه ١٨.
[۱۹]. همان، خطبه ١٣٣.
[۲۰]. نهج البلاغه، خطبه ١٨.
[۲۱]. سیدمحمد باقر صدر، سنتهاى اجتماعى و فلسفه تاریخ در مکتب قرآن، ترجمه حسین منوچهرى (تهران، مرکز نشر فرهنگى رجاء، ١٣۶٩)، ص ۵٠.
[۲۲]. چون همان عوامل اختلاف روش یعنى بینشها و گرایشهاى گوناگون فکرى و ذوقى در تفسیر موضوعى پدید آمده و میآید و تفسیر در ماهیت خود قائم به شخصیت مفسر است و مفسر نقش اساسى در چگونگى تفسیر ایفا میکند.
[۲۳]. برخى گمان کردهاند اختلاف تفاسیر موضوعى در سادگى و پیچیدگى، نقصان و کمال است و گرنه از نظر روش همگى داراى یک روش هستند، در حالى که این قضاوت اگر قضاوت و تصویر از مسئله پیشینى هم باشد (نه پسینى) درست نیست، مانند اینکه بگوییم تفاسیر ترتیبى همگى داراى یک روش هستند و اگر کسى در تفسیر خردگراست و دیگرى نصگرا، یکى تفسیر ادبى است و دیگرى علمگرا، همگى در نقصان و کمال است. آنکه به شیوه استنادى بحث میکند، با آنکه به شیوه تحلیلى و توصیفى، در سادگى و پیچیدگى است. اگر کسى در شیوه استخراج و تبین موضوعات با استناد به زبان علمى بحث میکند و از آیات استنباط میکند با آنکه مبنا را زبان عرفى میداند از نظر روش و شیوه ورود و خروج در بحث یکسان عمل کردهاند. برای آگاهى از این دیدگاه ر.ک: سیدهدایت جلیلى، روششناسى تفاسیر موضوعى قرآن، ص ۴٣- ۴۶. بگذریم از این جهت که گاهى اختلاف در تفاسیر موضوعى به شیوه تنظیم و ترتیب مباحث و مبانى متفاوت آنها برمیگردد که خود داستان مستقلى دارد و اینجا جاى بحث آن نیست.
[۲۴]. شهید صدر –همانطور که بعداً توضیح خواهیم داد- یکى از منادیان این روش است که به شدت در این زمینه تأکید دارد. ر.ک: مقدمات فی التفسیر الموضوعى (کویت، دارالترجمه الاسلامى)، ص ١٩.
[۲۵]. محمد مصطفى زُلّمى در کتاب اسباب اختلاف الفقهاء اضافه بر مواردى از اختلاف در مبانى به اختلاف در روش این دسته از فقها در استنباط اشاره میکند، چنانکه سعود بن عبدالله الفنیان در اختلاف المفسرین، صص ١۴٧-٢٢٣ نیز این مسئله را بررسی کرده و به مواردى از اختلاف که جنبه روشى دارد اشاره میکند.
[۲۶]. درباره تقسیم تفاسیر موضوعى از نظر تنظیم ترتیب مباحث ر. ک: سید محمدعلی ایازی، «نگاهى به تفاسیر موضوعى معاصر» (کیهان اندیشه، شماره ٢٨، ص ١۴٢. این حرکت گرچه صورى و ساختارى و در خدمت ارائه دریافتها به جامعه است، اما حاکى از تغییر در ساختار ارائه دین و فرهنگ اسلامى است.
[۲۷]. در این باره ر.ک: خرمشاهى، «قرآن و فرهنگ زمانه»، مجله بینات، شماره ۵.
[۲۸]. مرتضی مطهرى، مقالات فلسفى (تهران، انتشارات حکمت، بى تا) ، ص ٣٧.
[۲۹]. همان، ص ۵١.
[۳۰]. عقاد، الفلسفه القرآنیه (چاپ دوم: بیروت، دارالکتاب العربى، ١٩۶٩ م)، ص ٢٠٩ .
[۳۱]. عقاد، الفلسفه القرآنیه، ص ۵١.
[۳۲]. مصباح یزدى، معارف قرآن (قم، انتشارات در راه حق، ١٣٧٣) ، ص ٩ – ١٠.
[۳۳]. به عنوان نمونه در بحث خداشناسى فطرى و شهود حضورى پس از بحث و استدلال عقلى و مسلم گرفتن آن به دنبال آیه و دلیل قرآنى آن میروند. ر.ک: همان، ص ٣١ – ٣٣.
[۳۴]. برای اطلاع بیشتر در این زمینه ر.ک: عبدالعلی بازرگان، متدلوژی تدبر در قرآن، (چاپ اول: شرکت سهامى انتشار، ١٣٧۴)، ص ٢٢١.
[۳۵]. عبدالعلی بازرگان، متدلوژی تدبر در قرآن، ص ٢٢٧.
[۳۶]. به عنوان نمونه در بحث بررسى وضعیت ایمانى مردم در دوران انبیای سلف و توضیح در باب سیر تکامل پذیرش توحید در بنى آدم به سیر تاریخى اشاره میکند.
[۳۷]. نمونه این شیوه بحث را میتوان در آثار قرآنى مهندس بازرگان مشاهده کرد که حتى با ذکر منحنىها و درصد و نمایش ریاضى همراه است. از باب نمونه ر.ک: قرآن و مسیحیان (شرکت سهامى انتشار، ١٣۶٧) ، ص٨.
[۳۸]. لازم به یادآورى است که کتاب مقدمات فی التفسیر الموضوعى للقرآن با المدرسه القرآنیه از نظر محتوا و عمده عبارات یکى است با این تفاوت که در آغاز مقدمات فی التفسیر الموضوعى توسط یکى از شاگردان ایشان تقریر و توسط دارالتوجیه الاسلامى کویت در سال ١۴٠٠ ق به چاپ رسیده آنگاه براى دقت بیشتر، متن درسها از نوار پیاده شده و با آرایش و ویراستارى بهتر به عنوان المدرسه القرآنیه در مؤسسه دارالتعارف بیروت به چاپ رسیده است. از این دو کتاب سه ترجمه فارسى منتشر شده است. یکى توسط، آقاى محمد مهدى فولادوند با عنوان: انسان مسئول تاریخ ساز از دیدگاه قرآن، دیگرى حسین منوچهرى به نام: سنتهاى اجتماعى در تفسیر قرآن و سومى توسط سید جمال موسوى به نام: سنتهاى تاریخ در قرآن.
[۳۹]. سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه، ص ١٨.
[۴۰]. سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه، ص ٣٧ – ٣٨.
[۴۱]. همان، ص ٣٣.
[۴۲]. همان، ص ٢٠.
[۴۳]. همان، ص ١٧.
[۴۴]. سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه، ص ٣٣. با اضافه و توضیح از نگارنده.
[۴۵]. سید محمدباقر حکیم، «التفسیر الموضوعى»، سلسله مقالات کنگره هشتمین کنفرانس بین المللى وحدت اسلامى (١٣٧۴)، ص ۵.
[۴۶]. «و من هنا کانت نتائج التفسیر الموضوعى نتایج مرتبطه دائماً بتیار التجربه البشریه لانها تمثل المعالم و الاتجاهات القرآنیه لتحدید النظریه الاسلامیه بشأن موضوع من مواضیع الحیاه»، (المدرسه القرآنیه، ص ٢٠ – ٢١).
[۴۷]. آن چه در عبارات بالا آورده شد، محتواى نظرات شهید صدر است و نه عبارات ایشان ر.ک: المدرسه القرآنیه، ص ١۵ – ١٧.
[۴۸]. مضمون حدیثى است از امیرمؤمنان علیهالسلام درباره قرآن ر.ک: کلینى، اصول کافى، ج ١، کتاب فضل العلم، ص ٢۵٩، ح ٧ و نهج البلاغه، خطبه ١٠٨.
[۴۹]. کلینى، اصول کافى، ج ١، ص ۵٩، حدیث مرازم.
[۵۰]. صدوق، عیون أخبار الرضا (تهران، انتشارات جهان)، ج ٢، ص ٨٧.
[۵۱]. سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه ، ص ١١ – ١٢.
[۵۲]. سید محمدباقر حکیم، التفسیر الموضوعى، سلسله مقالات هشتمین کنفرانس وحدت اسلامى، ص ۶.
[۵۳]. سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه، ص ١٢.
[۵۴]. سید محمدباقر حکیم، التفسیر الموضوعى، ص ۴.
[۵۵]. سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه، ص ١٩ – ٢١.
[۵۶]. در روایات زیادى آمده است: «خذو الحق من اهل الباطل و لاتأخذ و الباطل من اهل الحق کونو انقاد الکلام» (بحار الانوار، ج ٢،ص ٩۶، حدیث ٣٩) یا آمده است: «خذو الحکمه و لو من اهل المشرکین (همان، ص ٩٧) و روایات بسیار دیگرى که در این باب در همین جلد بحار الانوار رسیده است.
[۵۷]. سید محمدباقر صدر، المدرسه القرآنیه، ص ٢۶ – ٢٨.
[۵۸]. دکتر عبدالجبار شراره میپذیرد که شهید صدر از موضوع، موضوع به معناى لغوى یا اصطلاحى را در تفسیر موضوعى قصد نکرده، بلکه اصولاً اصطلاح جدیدى در این زمینه وضع کرده است؛ زیرا گاهى میگوییم تفسیر موضوعى و منظور از موضوعى چیزى در برابر ذاتى (خلفیات و پیشفرضها و ذهنیتها) است بلکه منظور از موضوعى، موضوع خارجى است که از بیرون گرفته شده و به قرآن عرضه شده تا نظریه قرآن را بپرسد و پاسخ بگیرد لذا این تفسیر از قرآن به قرآن نیست از واقع به قرآن است. ر.ک: عبدالجبار شراره، «نحو منهج سلیم فى التفسیر»، قضایا اسلامیه، شماره اول، ص ٢٢۵.
[۵۹]. در این زمینه ر.ک: ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، ص ١٠٢.
[۶۰]. در باب این نکته و بحثهایى که در باب شیوه اصلاح مطرح است ر.ک: عبدالستار فتح الله، المدخل اهل تفسیر الموضوعى، ص ۵٣ ـ ۵۵.
[۶۱]. «و لما ساعه على شیوع الاتجاه التجزئیى لتفسیر و سیطرته على الساحه قروناً عدیده النزعه الروائیه و الحدیثیه للتفسیر…» (المدرسه القرآنیه ، ص ١٣ و ١۴).
[۶۲]. همان، ص ٣٠ ـ ٣٧.
[۶۳]. سید محمدباقر حکیم، التفسیر الموضوعى، ص ٧.
[۶۴]. کارادى فوکس، دائرهالمعارف اسلامیه، ترجمه عربى، ص ۴٠٩، ماده تفسیر.
[۶۵]. کلینى، اصول کافى، ج ١، ص ٢٣١ و مجلسى، بحارالانوار، ج ٢۶، ص ٢٢ و ٣٨. در این روایات از توصیفاتى که از مصحف حضرت میشود، اولاً: به دست میآید که صرفاً قرآن نبوده و ثانیاً: به ترتیب نزول بوده است. ر.ک: بحارالانوار، ج ٨٩، ص ۴٠.
[۶۶]. به عنوان نمونه کتاب البنک اللاربوى ایشان با چنین نگرشی نگاشته شده و بحثهاى علمى و تجربى آن بسیار زیاد است.
[۶۷]. المدرسه القرآنیه، ص ۴۴.
[۶۸]. به عنوان نمونه ر.ک: همان، صص ١٠١ – ١٠۵.
[۶۹]. همان، صص ۵٠- ٧٣.
[۷۰]. به عنوان نمونه ر.ک: سید محمدباقر صدر، اقتصادنا (بیروت، دارالفکر، ١٣٩٣ ق) ، ص ٢۵۵ ـ ٣۵۶.