در ١٩ فروردین بهمناسبت سالروز شهادت آیتالله سید محمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدی، بخش نوجوانِ سایت مقام معظم رهبری مدظلهالعالی منتشر کرد:
در ١٩ فروردین بهمناسبت سالروز شهادت آیتالله سید محمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدی، بخش نوجوانِ سایت مقام معظم رهبری مدظلهالعالی منتشر کرد:
نویسنده: سید مشتاق عبد مناف الحلو
موضوع زن یکى از چالشهاى بزرگ تمدن اسلامى با غرب است؛ یکی از مهمترین علل آن نبود اجماع نظر در مورد سود و زیان انسان و یا حق و تکلیف او و حتى به تناقض رسیدن در تعریف ارزش و ضد ارزش که برخاسته از دو دیدگاه مادى و معنوى مىباشد. علت مهم دیگر، تفاوت نه چندان اندک دو جامعه «دینمدار» و «غیر دینمدار» از جهت مباحث نظرى و میزان و شیوه پیاده کردن آنها است، به گونهاى که مادىگرایى و مقتضیات سیستم مرز ناشناس سرمایهدارى از یک سو و تنگنظرى و تفریطهاى بىرحمانه در برخى جوامع سنتى از سوى دیگر بر زن و حقوق او جنایتها روا داشته و نتیجه این و آن، تباهى زندگى و حتى سرنوشت زن شده است.
در این نوشته سعى شده که با استفاده از مجموعه تألیفات شهیده اندیشمند بنت الهدى صدر به مسائل زنان، نحوه نگرش اسلام به آنها و جایگاه حقیقى آنان در جامعه اسلامى پرداخته شود. تلاش شده که بیشتر از قلم شیواى ایشان (با ترجمه آزاد) استفاده شود تا دیدگاه ایشان دقیقتر نمایان شود؛ چرا که ایشان گذشته از آشنایى با مباحث نظرى اسلام به خاطر فعالیت در عرصههاى فرهنگى مرتبط با زنان از نزدیک با مشکلات آنان آشنا بوده و براى حل آنها تلاش کرده است؛ لذا نگاه واقعبینانهترى به مسئله زن دارند.
بدیهی است این نوشته تمام مطالب مربوط به مسئله زنان را دربر نمىگیرد، بلکه سعی شده فقط امورى که ایشان در لابهلاى مباحث خود بدانها اشاره فرمودهاند، تبیین شود و در حد امکان تلاش شده که با امانت کامل نظرات ایشان بدون اعمال نظر برای پژوهندگان علم و معرفت نقل شود.
در مورد زن اگرچه بسیار تحقیق شده است، ولى هنوز حق مطلب ادا نشده و زوایاى تاریک بسیارى در بحث باقى مانده است که اندیشهوران باید به روشن کردن آنها بپردازند. این نوشته درصدد بررسى تطابقى جایگاه زن در اسلام و غرب نیست، بلکه جهت رعایت اختصار تنها به تبیین دیدگاه اسلام مىپردازد مگر در موارد معدودى که ضرورى به نظر برسد. البته این بحث صرفاً نظرى است و جایگاه زن را در جوامع اسلامى -یک بحث مستقل است و به تحقیقات وسیع میدانى نیاز دارد- منعکس نمىکند. دغدغه اصلى این نوشتار این است که تعریف جامع زن را از دیدگاه اسلام دریابد و براى رسیدن به پاسخ این پرسش درصدد پاسخگویى به سؤالات فرعى زیر میباشد:
١ـ موقعیت زن در طول تاریخ در فرهنگهاى متفاوت چگونه بوده و چه تفاوتى با موقعیت وی از نظر اسلام دارد؟
٢ـ اسلام به زن به عنوان یک فرزند، یک همسر و یک مادر چگونه مىنگرد؟
٣ـ حقوق زن در اسلام چیست؟
۴ـ جایگاه زن در جامعه چیست و نظر اسلام در مورد اشتغال زن چه مىباشد؟
۵ـ نقش زن در نهاد خانواده از نظر اسلام چیست؟
۶ـ آیا زن از نظر اسلام حق مالکیت دارد؟ چرا سهم کمترى از ارث مىبرد؟
٧ـ مقید ساختن زن به حجاب چه دلیلى دارد؟
٨ـ نظر اسلام در مورد مسائلى مانند اینکه زن سرمنشأ گناهان است یا برای رفاه حال مرد آفریده شده و یا اینکه بر فرزندان خود حقی ندارد، چیست؟
٩ـ علل عقبماندگی زن مسلمان که در پى خود عقب ماندن کل جامعه اسلامى را دارد، چیست و راه نجات زنان از این وضعیت چیست؟
این نوشته، کامل بودن دین اسلام را مفروض دانسته و محال مىداند که اسلام براى این پرسشهاى بسیار مهم، پاسخى نداشته باشد.
فرضیه این نوشته آن است که در اسلام جنسیت مدخلیتى در تعیین جایگاه فرد ندارد و انسان از آنجا که انسان است شأنیت «خلیفه الله» شدن را دارد و جنس مذکر و مؤنث در این راستا مکمل هم مىباشند. متغیر مستقل این نوشته دیدگاه اسلام و متغیر وابسته آن تعریف زن مىباشد. در صفحاتى که پیش رو دارید تلاش شده موضوعات زیر به طور خلاصه مطرح شود:
در گفتار اول، بحث جایگاه زن در تاریخ مطرح مىشود. این بحث به تبیین جایگاه زن در تمدنهاى اولیه، نزد اسلام، در اروپاى عصر جدید و نیز قهرمانیهاى زن مسلمان در زمینه دعوت به اسلام و ترویج اندیشه و فکر و فرهنگ اسلامى مىپردازد.
در گفتار دوم، تعریف زن در نقشهاى مختلف مادرى، همسرى و فرزندى از دیدگاه اسلام ارائه مىشود.
در گفتار سوم، به مبحث حقوق زن پرداخته مىشود. در گفتار چهارم، بحث جایگاه زن در جامعه و نحوه برخورد زن با جامعه و فعالیت و کار زن درون جامعه، بررسى مىشود.
گفتار پنجم، زن را در نهاد خانواده مورد مطالعه قرار مىدهد. گفتار ششم، در مورد مالکیت زن و ارث او بحث مىکند. گفتار هفتم مسئله حجاب را مطرح مىنماید و در گفتار هشتم سعى شده مفاهیم غلطى که در جامعه در مورد زن رایج است مطالعه شود و سرانجام در گفتار آخر، بحث عقبافتادگی زن مسلمان و راه نجات او طرح شده است. پس از این گفتارهاى کوتاه خلاصه دیدگاههای شهیده بنت الهدى صدر آورده مىشود.
روش تحقیق، اسنادى ـ کتابخانهاى و مدل آن، توصیفى مىباشد.
مظلومیت زن در جوامع مختلف تاریخ باستان به حدى روشن است که ما را از تفصیل مطلب بىنیاز مىکند، تنها جهت یادآورى به نکاتی چند اشاره مىشود:
در تمدن یونان که از شکوفاترین فرهنگهاى گذشته شمرده شده، تلاشهاى بسیارى شد تا زن را از جایگاه فرودینی که در آن مىزیست به موقعیت بهترى دست یابد، اما با چه روشى و با چه انگیزهاى؟ اساس این حرکت را بر ساختار جسمانى و جلوههاى زیبایى او گذاشتند و در ساختن مجسمههاى عریان و نقاشى کردن تصاویر برهنه هنرها به کار بردند و از زن سنبل زیبایى و عشق و سرمنشأ شهوات حیوانى و هواهاى نفسانى طغیانگر ساختند و با این کار زن را از یک انسان درجه دو به یک سوژه درجه یک براى هنرمندان مبدل کردند؛ به طوری که در برابر جلوههاى زیبایى او، به زانو در مىآمدند و به حدى در مادىگرایى غوطهور شدند که فرهنگ آنها زوال یافت.[۱] براى همین ذکری از زن یونانى در تاریخ به میان نمىآید، مگر تصویرى که از زیر قلم نقاشى در آمده و یا مجسمهاى که هنرمندى تراشیده است.
در روم، زن بازیچه ارزان قیمتى در دست مردان بود که هرگونه دوست داشتند با او رفتار مىکردند، حتى اگر به قیمت جانش تمام میشد. زمانى که پیشرفت کردند و به سوى مدنیت پیش رفتند به تمجید از زنان به کار پرداختند و شهوات را تقدیس کردند تا جایى که زنان بدکاره، امور مملکت را به بازى گرفتند و در شهوات غوطهور شدند تا تمدن آنها برچیده شد و یادى از زن رومى در تاریخ باقى نماند جز آنکه موجودى تلقی گردید که در ویران کردن فرهنگ ملتى سهیم بوده است.[۲]
اروپاى مسیحى در طول تاریخ خود نسبت به زن موضعگیرى منفى داشته است. پس از قرون وسطى اروپا خواست که جایگاه زن را بالا ببرد و از او عنصرى فعال در جامعه بسازد، پس زمینه را برای او فراهم کرد تا هرگونه دوست دارد، وارد جامعه شود. زن عملاً وارد شد و جایگاه خود را در کنار مرد باز یافت، ولى نه به عنوان یک انسان داراى روح مستقل، بلکه به عنوان یک وسیله خوشگذرانى که بر او منت گذارده و به او اجازه داده بودند که وارد جامعه شود. در زمینه قانونگذارى نیز بر حسب ظاهر، میان زن و مرد تساوى ایجاد کردند، ولى باز زن در تمامى زمینهها حتى در مایملک خود زیر سلطه مرد باقى ماند و در قبال این مساوات خیالى، مرد هر آنچه را که دوست داشت، بدون هیچ قید و شرطى، از او گرفت و پس از آنکه همه مقوّمات زن بودن (اعم از عزت و کرامت) را از او ستاند، وجود او را به عنوان یک زن از او گرفت و او را به عنوان یک کالاى ارزان قیمت عرضه کرد؛ به طوری که نقش زن در جامعه برای تأمین خواهشهاى نفسانى مرد و پیروى از او در هر مدلى که مىپسندید و انواع شگردهاى تحریک جنسى که براى او ابداع مىکرد، خلاصه شد. [۳]
در دیگر جوامع اولیه نیز زن، وضعیت بهترى نداشته و هر جا مورد تکریم بوده صرفاً به خاطر جاذبههاى جنسى او بوده است.
زمانی که نقش زن به عنوان ارضاى جنسى مردان خلاصه مىشد، در شبه جزیره عرب، دین نوینى (اسلام) ظهور کرد که نسبت به زن دیدگاه کاملاً متفاوتى داشت. از این زمان به بعد، زنان در دو زمینه ترویج اندیشه اسلامى و پیاده کردن عملى آن سهم به سزایى داشتند. در اینجا به گوشههایى از این دو نقش اشاره مىشود:[۴]
تاریخ در لابهلاى صفحات خود نام درخشان زنان بسیارى را براى ما حفظ کرده است که حتى پیش از مردان خود، به اسلام گرویدند و احکام آن را با تعقل دریافت کردند و خود مبلغ دین و حتى راوى حدیث شدند. از جمله مىتوان نام [۵] اسماء بنت عمیس الخثعمیه، ام اسحاق بنت سلیمان، اسماء بنت یزید بن السکن الانصاریه،[۶] فاخته ام هانى بنت ابىطالب، فاطمه بنت قیس بن خالد الاکبر بن وهب القرشیه الفهریه،[۷] نسیبه بنت الحارث الانصاریه، ام مبشر بنت البراد بن مقرور الانصاریه، میمونه بنت الحارث بن حزن الهلالیه، میمونه بنت سعد،[۸] ام هشام بنت الحارث الانصاریه، سبیعه بنت الحارث الاسلیمه، صناعه بنت الزبیر بن عبدالمطلب الهاشمیه، ام الحصین بنت اسحاق الاخمسه، ام حکیم بنت امیه، ام اسحاق الغنویه، اسماء بنت وائله بن الاسقف اللیثیه، امامه بنت حمزه بن عبدالمطلب، امیه بنت رقیقه، انسیه بنت حبیب بن یساق الانصاریه، ام بجید الانصاریه، خوله بنت قیس الانصاریه، ام عثمان بنت سفیان القرشیه و … را ذکر کرد.
اینان نام برخى از زنانى است که در جامعه آن روز جزء مبلغین دین و راویان حدیث بودند.[۹] پس اسلام هیچ مانعى در راه زن براى کسب دانش و ترویج و نشر آن قرار نداده و هیچ مانعى برای حضور زنان در محافل فرهنگى (البته با رعایت حجاب و متانت کامل) نمىبیند.[۱۰] این دشمنان اسلام هستند که علم را لازمه جلفگرى قرار دادند تا به مطامع و هوسهاى خود برسند و جلو پیشرفت زنان مؤمن را بگیرند. این نکته را زنان باید خوب درک کنند تا آن نمونههاى صدر اسلام را احیا نمایند.[۱۱]
گذشته از عرصههاى فرهنگى، در میدانهاى عمل نیز زن شانه به شانه مرد، پرچم اسلام را به اهتزاز در آورده است. به گواهى تاریخ، زن حتى در میدانهاى جهاد حاضر شده و با تلاش خود اثبات کرده است که بر اساس انسانیتى که اسلام براى او بدان اقرار کرده، براى اسلام تلاش مىکند و حق دفاع از دین خود را دارد.[۱۲] تاریخ نمونههاى بسیارى از زنان را به ما نشان مىدهد که بدون هیچ ترس و یا ضعفى در جنگها حاضر شدند، مانند نسیبه بنت کعب بن عمر بن عوف الانصاریه، نسیبه بنت الحارث الانصاریه که پیامبر(ص) به اندازه یک مرد از غنایم به او داد. نیز زنان بسیارى که جنگها زیر پرچم رسول الله(ص) شرکت مىکردند و بیماران را مداوا مىنمودند، مانند معاذه الغفاریه، ام منیع بنت عمر بن عدى بن سنان، هند بنت عمر بن حرام، امیه بنت قیس بن الصلت الغفاریه،[۱۳] حمنه بنت جحش المهاجره، برزه بنت مسعود بن عمر الثقفیه، ام زیاد الاشجعیه، ام سلیط، ام سنان الاسلمیه، ام الضحاک بنت مسعود الانصاریه، ام العلا الانصاریه، کعیبه بنت الاسلمیه، ام سلیم بنت ملحان بن خالد و صفیه بنت عبدالمطلب بن هاشم. او در احد کنار جنازه برادر خود که توسط مشرکین مثله شده بود ایستاد و به او نگریست و بر وی نماز گزارد و انا لله گفت و براى او آمرزش طلبید و بیش از این کارى نکرد.[۱۴] عکسالعمل شهادت حمزه بر خواهرش صفیه این بود؛ چرا که مسلمان بود و پیامِ رساى خود را در تاریخ جاودانه کرد: «این در راه خداوند متعال اندک است».
تربیت اسلامى از زن، انسانى ساخت که در شرایط سخت همانند یک انسان مىایستد. نمونه دیگر خنساء بنت عمر بن الثرید است. او زمانی که دو برادر خود را در جاهلیت از دست داد گریست و شیون کرد و مرثیهسرایى نمود، ولى زمانی که چهار فرزند خود را در میدانهاى جهاد از دست داد گفت: «خدا را سپاس که با کشته شدن آنها به من شرف بخشید و از خداى خود درخواست دارم که مرا در جایگاه رحمت خود با آنها محشور کند».
پس مىبینیم زنان در پرتو فرهنگ اسلامى، زیباترین جلوههاى شجاعت و از خودگذشتگى و ثبات و صبر و مقاومت را از خود نشان دادند.[۱۵] تمام این موارد از زنان غیر اهل بیت و از زنان معمولى جامعه بودهاند.
این موارد نشان میدهد که اسلام به هیچ وجه، زن را از جامعه جدا نکرده و در نظر اسلام موجود بىارزشى نیست و بر همین اساس پس از کشته شدن «صالح»، زنی به نام «شجره الدر» بر جاى او نشست[۱۶] و حجاب سبب خانهنشین شدن او نشد.
حال کدام یک از این دو قانونگذار حرمت زن را نگه داشته و کرامت انسانى به او بخشیده است؟ آیا شریعت اسلام مىگوید کسى که به خاطر اموال زنى با او ازدواج کند خداوند او را از مالش محروم خواهد کرد، چون مىخواهد که مرد با معیارهاى انسانى به زن بنگرد نه با معیارهاى مادى و پولى و او را شریک خود در زندگى بداند نه شریک یک معامله تجارى سود آور. اما شریعتى دیگر، ازدواج را از مفهوم انسانى خود پایین مىکشد و آن را با تشکیل یک شرکت مالى که به سود مرد است پیوند مىزند، که مرد در آن همه چیز را به نفع خود ببرد و زن همه چیز خود را ببازد و تنها اجازه رفت و آمد آزادانه را به خیابانها و سالنهاى تفریح به دست آورد.
بدیهى است که با توجه به تعریف هر مکتبى از یک پدیده، عرصه قانونگذارى در ارتباط با آن تفاوت خواهد کرد و متناسب با دیدگاه خود بدان جایگاه، حقوق و تکالیف خواهد داد. در مورد تعریف اسلام از زن شایسته است در حدیث امام صادق(ع) تأمل کنیم: «الْمَرْأَهُ الصَّالِحَهُ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ رَجُلٍ غَیْرِ صَالِحٍ؛ زن نیکوکار بهتر از هزار مرد ناشایست است». منظور امام(ع) ظاهراً این است که نشان دهد در اسلام انسانیت ارزش دارد و معیار کرامت یکى است -گذشته از تمام صفات طبیعى که افراد بدانها متمایز مىشوند- و این معیار، نیکوکارى و تقوا است که هر چه بیشتر باشد انسانیت هم برتر و کاملتر است و هر چه انسان از آن دور شود، هر کس که باشد، کرامت خود را پاىمال کرده است. پس نه مرد از آنجا که مرد است برتر از زن است و نه زن از آنجا که زن است برتر از مرد مىباشد.[۱۷] زن مخلوقى همانند مرد است: «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها»[۱۸] «شما را از یک جان آفرید و جفت او را نیز از همان آفرید»، «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ»[۱۹] «نیکیهاى هر شخص به سود اوست و بدیهایش به ضرر اوست»، «وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ»[۲۰] «براى زنان سهمى از ترکه والدین مىباشد چه اندک باشد یا بسیار»[۲۱]و پیامبر؟ص؟ مىفرماید: «النساء شقائق الرجال».[۲۲]
این مطلب با تقسیم وظایفى که اسلام میان زن و مرد ارائه داده منافاتى ندارد (بحث آن به طور مفصل در گفتار خانواده خواهد آمد).
در این باب تنها به یک جمله کوتاه از پیامبر اکرم ؟ص؟ که بیش از یک کتاب معنا دارد اکتفا مىکنیم: «نِعْمَ الْوَلَدُ الْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجْهَدَاتٌ مُؤْنِسَاتٌ؛[۲۳] نکو فرزندان دختراناند؛ تلطیفکننده و کوشا و انسدهندهاند».[۲۴] (بحث در مورد جایگاه همسر و مادر در گفتار خانوده خواهد آمد).
هر چند حضور زن در جوامع امروزى نمود بیشترى پیدا کرده، ولى شاید در جوامع سنتى نقش زن مهمتر بوده؛ چرا که در کارهاى سخت، مانند کشاورزى، دامدارى و … همدوش مردها بوده است. پس نمىتوان گفت که احکام اسلام در مورد زن براى دوره خاصى تشریع شده و امروزه که زن وارد عرصههاى اجتماعى و فعالیت شده باید تغییر کند. از این گذشته، احکام اسلام به هیچ وجه خواستار جدا کردن زن از جامعه نبوده، بلکه برعکس، اسلام اولین مکتبى است که زن را در بنیان نهادن امت شریک مرد دانسته است، همانگونه که در آیه کریمه آمده: «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیراً»[۲۵] هر کدام از زن ومرد اگر در حالى که مؤمن است از اعمال صالح چیزى انجام دهد، آنها وارد بهشت خواهند شد و به اندازه نقیرى (پوست هسته خرما) به آنها ظلم نخواهد شد».
اسلام حجاب را براى جدا کردن زن از جامعه تشریع نکرد، بلکه همانگونه که خود آیه مبارکه حجاب بر آن دلالت دارد بر عکس است؛ چرا که در آیه ابتدا به مردان دستور مىدهد که چشمان خود را فرو بندند و اگر لازمه حجاب جدایی زن از جامعه بود، دیگر نیازى به دستور به چشم فرو بستن نبود. نقش فعال زن در جامعه اسلامى اولیه که تاریخ براى ما بازگو مىکند، شاهد بر این مدعا است.[۲۶]
زن در حقوق خود با مرد مساوى است، ولى متشابه نیست؛ زیرا به خاطر تفاوت در خلقت و استعدادهایشان امکان ندارد در حقوق مشابه هم باشند، به عنوان مثال، مردى که منابع ثروت متفاوت و زیادى داشته باشد و بخواهد آنها را میان فرزندان خود تقسیم کند بر اساس استعدادها و تواناییها و علاقههاى فرزندان خود اقدام مىکند. مثلاً کسى که علاقه و توانایى کار کشاورزى را دارد به او زمین کشاورزى مىدهند و به کسى که علاقه و توانایى بر تجارت داشته باشد پول مىدهند و به همین شکل در تقسیم میان آنها تفاوت قائل مىشوند، ولى مساوات را رعایت مىکنند که به یک اندازه، به همه برسد. در مورد سطح کلى حقوق زن و مرد وضعیت به همین شکل است، یعنى متساوى هستند، ولى به خاطر تفاوت در خلقت آنها متماثل نیستند. براى همین مىبینیم که در تمام زمینههاى فعالیتهاى دنیوى و اخروى آنچه براى مرد است براى زن و آنچه علیه مرد است علیه زن نیز میباشد. پاداش زن بر عبادات همانند پاداش مرد بر عبادات است[۲۷] و مجازات زن به خاطر ترک عبادات همان مجازات مرد بر ترک عبادات است. این امر دلالت دارد که حق زن در یک زمان مساوى و مشابه با حق مرد است و در زمانى دیگر مساوى، ولى غیر مشابه با حق مرد؛ در مسیر حرکت انسان به سوى پروردگار خود (سیر مخلوق به سوى خالق) مساوى و مشابه است، ولى در مسیر احکام خداوند متعال (سیر از خالق به سوى مخلوق) مساوى و غیر مشابه.[۲۸]
هنگام نزول قرآن کریم و پیش از آن، جایگاه زن در فرهنگهاى مختلف پایینتر از جایگاه او در جوامع معاصر نبود و در جامعه، مسئولیتهای مختلف، حتى حکومترانى را هم بر عهده گرفته بود، همانند زنوبیه یا کلئوپاترا.
تمدن یونانى در برابر زیباییهاى زن رکوع مىکرد، به سجده مىرفت و مجسمههایى که از او تراشیده بودند از گرانترین آثار هنرى به شمارمىرفت. به همین شکل در تمدن روم و فارس، هر چند تمام این تمدنها حقوق زنان را پایمال کردند و در اینکه آیا او نیز روح دارد یا نه به شک افتادند و بر اساس اینکه یک موجود نجس است او را از انجام مراسم مذهبى منع کردند،[۲۹] ولى در عین حال زیباییها و دلرباییهاى او را در حد وسیعى به استخدام گرفتند تا جایى که او را به حکومت رساندند مانند کلئوپاترا ولى زمانی که از خود ضعف نشان داد یکى از مردان اژدهایى بر او انداخت تا با زهر آن بمیرد و زنده به دست دشمن نیفتد و موجب رسوایى آنها نشود. این امر دلیل بر عدم توجه آنها به بُعد انسانى و وجود مستقل اوست، مگر نه به چه حقى او را مجبور به خودکشى مىکنند؟ این حوادث و امثال آن نشان مىدهد که جایگاه زن در آن جوامع تفاوت چندانى با جایگاه او در جوامع امروزی ندارد لذا احکامى که در مورد او نازل شده همچنان به قوت خود باقى است و نمىتوان با استناد به تغییر شرایط اجتماعى خواستار تعطیل آنها شد.[۳۰]
اسلام هیچگونه قیدوبندى برای زن قرار نداده، مگر طبق مقتضیات طبیعت و خلقت او و زنِ مسلمان به جرم مسلمان بودن از طرف اسلام در هیچ قیدوبندى گذاشته نشده است.[۳۱] در زمانى که زن اروپایى، آلت دست مرد قرار گرفت تا هرگونه میخواست با او بازى کند، زن مسلمان از وجودى مستقل و شخصیتى ثابت که حق تصرف در اموال و وجود خود را دارد، بهرهمند شد.[۳۲]
از نظر اسلام، مرد شایسته کسى است که همسر خود را در نظرات، اندیشهها و اهداف خود شریک سازد نه آنکه در گشت و گزار و رفت و آمدها او را همراه داشته باشد؛ چرا که زن داراى اُفق خاصی است و نباید او را از آن پایین کشید.[۳۳]
از ضروریات زندگى است که زن عاطفى باشد و براى تداوم نسل بشر زن مىبایست آفریننده نسلها باشد.[۳۴] حال اگر این موجود مهربان و سرشار از عطوفت و گذشت، بخواهد به عنوان وکیل مدافع یا قاضى در جامعه شاغل شود، یا تحتتأثیر عواطف خود از مجرم گذشت خواهد کرد یا اینکه عواطف خود را زیر پا گذارده و بر اساس عدالت قضاوت خواهد کرد که در این صورت از شخصیت حقیقى خود دور شده، نقش خود را در زندگى به عنوان یک زن (که باید مادرى مهربان و همسرى غمخوار باشد) از دست خواهد داد؛ این خطرى است براى تمام جامعه بشریت. همچنین اگر بخواهد به مشاغلى، مانند مهندسى روی آورد و کارهاى سخت و طاقتفرسا را به عهده بگیرد، باز مقتضیات جسمى خود را رعایت نکرده[۳۵] و حتى اگر در ادارهها مشغول به کار شود باز مجبور خواهد شد که فرزندان و آشیانه گرم خود را به سرایهداران بسپارد یا فرزندان خود را در معرض انواع خطرات و انحرافات رها کند. البته منظور این نیست که اسلام با کار کردن زن مخالف است، بلکه هرگاه زن با رعایت موازین شرعى و در کنار وظایف اولیه خود یعنى مادرى و همسرى که از شریفترین و برترین نقشها نیز مىباشند بتواند به کار دیگرى بپردازد هیچ مانعى ندارد، ولى قطعاً موارد استثنایى چنین خواهد بود و کار در جامعه نمىتواند به عنوان یک هدف براى زن دربیاید؛[۳۶] خصوصاً که زن هیچگاه موظف به چنین چیزى نشده و هزینه زندگى او بر عهده پدر، شوهر یا نهایتاً بیتالمال است.
از دیر باز تاکنون تقسیم کار یک ضرورت اجتماعى بوده و هست و هر شخص حرفه خاصى را به عهده مىگیرد و امروزه حتى دولتها نیز به نوعى از تقسیم کار رسیدهاند.[۳۷] بر این اساس، هر کدام از مجموعه بشرى احساس نیازمندى به دیگران مىکند و این احساس موجب نزدیکى غیر اختیارى میان مردم مىشود که نقشهاى مکمل یکدیگر را ایفا مىکنند. پس زمانی که تقسیم کار شامل تمام زمینهها میباشد و زندگى بر اساس تقسیم کار مىچرخد طبیعى است که اسلام در برخورد با زن و مرد نیز بر همین منوال عمل مىکند و به هر کدام نقشى را که براى ایفاى آن توانایى بیشترى دارد واگذار مىکند؛ چرا که هر کدام از زن و مرد سلیقه ویژهاى و ساختار مخصوص به خود دارند که نباید از آن جدا شوند.[۳۸]
تقسیم وظایف بر این اساس، جایگاه اجتماعى هر کدام را حفظ مىکند و در عین حال ساختار وجودى هر کدام را محافظت مىکند و از آنها خدمتگذارانى براى جامعه بشری در دو جهت، ولى به طور مساوى بر اساس نیازمندیهاى طبیعى و آفرینش آنها مىسازد و به همین خاطر خدمت به جامعه در درون خانه به زن واگذار شده و خدمت به جامعه در بیرون از خانه به مرد واگذار شده است؛ چون زن با طبیعت لطیف خود (که بر پایه محبت و عطوفت و مهربانى است) براى اداره کردن خانه شایستهتر است.[۳۹]
اراده زن همیشه نقش اول را در تشکیل نهاد خانواده داشته است و هیچگاه نمىتوان زن را بدون اجازه او به عقد کسى درآورد و چنین عقدى باطل است، حتى روایت شده پیامبر؟ص؟ به دخترى که پدرش برخلاف خواست دختر، او را به عقد برادرزاده خود درآورده بود فرمود: «… فاذهبی فتزوجی من شئت…؛ پس برو و با هرکس خواستى ازدواج کن…»[۴۰]
پیمان زناشویى در اسلام پیوند مقدسى است که بر اساس وفادارى و محبت و اخلاص برپا داشته مىشود. اسلام به این جنبه زندگى زن اهتمام ورزیده و تعریفى روشن و پاک از کدبانوى شایسته داده که هیچ ابهام و یا تجاوز به حقوقی در آن نیست: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ»[۴۱] «و مانند همان [وظایفی] که بر عهده زنان است، به طور شایسته، به نفع آنان [بر عهده مردان] است، و مردان بر آنان درجه برتری دارند، و خداوند توانا و حکیم است». از اینجا در مىیابیم که اسلام رابطه زناشویى را یک رابطه پایاپاى قرارداده و درجهاى که به مرد داده شده به خاطر ساختار آفرینش زن و مرد است. زن با توجه به ویژگیهاى آفرینش او[۴۲] از مرد ضعیفتر و اثرپذیرتر است، و در دورههاى معینى از زندگى خود دچار یک سرى عوارض طبیعى مىشود که اثر شدیدى بر تواناییهاى بدنى و فکرى او بر جاى مىگذارد؛ برخلاف مرد که از این مسائل به دور است و این مسئله هم در پزشکى قدیم و هم جدید به اثبات رسیده است.[۴۳] از نظر روانى اگر مرد و زن در یک درجه باشند، مرد براى زن همانند یک زن دیگر مىشود و در این هنگام احساسى را که هر زنى بدان نیازمند است؛ یعنى احساس اینکه پناهگاهى مطمئن و پشتوانهاى قوى دارد، از دست خواهد داد.[۴۴] این درجه به معنى برترى مرد نیست و یا اینکه حق تصرف در حقوق زن به مرد داده شده باشد، بلکه اسلام با احکام و قوانین خود اولین مدافع زن است. پیامبر؟ص؟ مىفرماید: «خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی؛ بهترین شما بهترینتان براى خانوادهاش هست و من بهترین شما براى خانوادهام میباشم.»[۴۵] به حدى خود آن حضرت حامى زنان بود که در زمان ایشان زنان بسیار کم از آزار شوهرانشان پیش ایشان شکایت مىکردند.[۴۶] مرد به موجب این درجه، وظیفه پرداخت هزینه زندگى و محافظت از خانواده را بر عهده دارد و مادر، فرزند به دنیا مىآورد و تربیت مىکند، پس درجه داشتن، دلیل بر افضلیت نیست و اگر چنین بود هر مردى بر هر زنى که با او زندگى مىکرد درجهاى داشت هر چند که مادر یا خواهرش باشد، در حالی که اینگونه نیست.[۴۷] خانواده برای تداوم خود نیازمند این درجه مىباشد. پس همسر یکى از وسایل مرد براى انجام کارهایش نیست و مرد در این زمینه هیچ حقى بر زن ندارد، همانگونه که روایات و احادیث و نیز تمام فقها بر این مطلب اجماع کردهاند. اسلام، نوع همکارى میان زن و مرد را به توافق دلخواه آنان واگذار کرده تا بر اساس محبت و مودت، دوشادوش هم در حل مشکلات زندگى گام بردارند، در این میان، زن کاملاً مختار است؛ نه منقاد و فعال است و نه منفعل.
مادرى رسالتى مقدس است که بر دوش زن گذاشته شده و از آنجا که زن به طبع خود عاطفى است این عطوفت و مهربانى به او کمک مىکند تا وظایف این شریفترین نقش اجتماعى را به خوبى ادا کند.[۴۸]
اسلام این احساس را به زن داد که فرزند را براى خود و جامعه به دنیا آورده است و نه تنها موجب شد که فرزند وجود خود را مدیون مادر خود بداند و جایگاه مادر را بسیار بلند دانست؛ چرا که پیامبر اسلام؟ص؟ فرمود: «الجنّه تحت أقدام الامّهات؛[۴۹] بهشت زیر پاى مادران است».[۵۰] خداوند متعال فرزندان را از گفتن کلمهاى کوچک که پدر و مادر را بیازارد نهى کرده است. حق مادرى، در اسلام حق مقدسى است که تغییر و تبدیل نمىیابد هرچند که شرایط و اوضاع تغییر کند.[۵۱]
اسلام، همانگونه که به مرد در جایى که ضرورت باشد، حق طلاق داده، در حالتهاى معینى زن نیز این حق را برای زن قائل شده است؛ به طوری که زن مىتواند با درخواست طلاق از حاکم، به طلاق برسد، همچنانکه مىتواند به هنگام عقد بر شوهر خود شرط کند که هرگاه بخواهد خود را طلاق دهد[۵۲] (براى طلاق از شوهر وکالت بگیرد).
پیش از اشاره به نظر اسلام در مورد مالکیت زن جا دارد به قوانین غربى در این رابطه که شاهکار قانونگذارى بشرى شمرده شده است، اشارهاى سریع بنماییم.
قانونگذار غربى به زن و شوهر اختیار داده که یکى از چهار صورت زیر را به دلخواه انتخاب و وضعیت اموال خود را بر اساس آن تنظیم کنند:
١ـ زن و شوهر در دارایی خود مشارکت داشته باشند یعنى اموال آنها به سه قسم تقسیم گردد: یک بخش متعلق به هر دو که غیر قابل تقسیم است، یک بخش مختص شوهر و بخش سوم مختص همسر و تنها شوهر به عنوان رئیس این شرکت حق تصرف در هر سه قسم را دارد.
٢ـ شرکتى ایجاد نشود و هر کدام از زن و شوهر اموال خود را به طور مستقل نگه دارند، ولى تنها شوهر حق داشته باشد در اموال همسرش تصرف کند.
٣ـ داراییها از هم تفکیک گردند. در این قسم هرکدام از زن و شوهر داراییهای خود را براى خود نگه مىدارد و هر کدام در اموال خود حق تصر ف دارد ولى همسر، بخشى از سود خود را به عنوان مشارکت در هزینه زندگى باید به شوهرش بپردازد.[۵۳]
۴ـ حالت آخر اینکه زن اموال خود را به مهریه و غیر مهریه تقسیم کند. مهریه چیزى است که زن هنگام ازدواج به عنوان مهریه قرار داده یا اینکه در قرارداد تنظیم اموالش از طرف اقوام به او داده شده و شوهر حق تصرف در این بخش را دارد.[۵۴]
در غرب عقد ازدواج با عقد دیگرى پیوند خورده به نام قرار داد تنظیم داراییهای زن و شوهر،[۵۵] در این قرار داد آمده است:
١ـ نمىتوان شوهر را از حق تسلط بر اداره اموال شرکت زن و شوهر منع کرد، حتى با شرطى در ضمن عقد تنظیم اموال زن و شوهر، ولى در عقد تنظیم اموال زن و شوهر مىتوان عدم تصرف شوهر در اموال خاص زن را شرط کرد.
٢ـ سلطه شوهر بر اموال شرکت زن و شوهر، یک سلطه مطلق همانند مالک حقیقى مىباشد، ولى سلطه او بر املاک خاص زن، سلطه مدیریت معمولى مىباشد.
٣ـ شوهر در قبال مدیریت بر اموال، نسبت به اسراف و تبذیر در شرکت اموال زن و شوهر هیچ مسئولیتى ندارد، بر خلاف اداره اموال ویژه زن که در قبال اشتباهات و اسراف خود، همانند یک مدیر معمولى، مسئول است.[۵۶]
اما در اسلام پیوند مقدس زناشویى با امور مادى هیچ تلازمى وجود ندارد و به آن به عنوان یک معامله تجارى نگریسته نشده است.
از نظر اسلام، زن در تمام مراحل زندگى خود چه دختر باشد و چه همسر یا مادر برای تصرف در اموال خود حق کامل دارد و شوهر بدون اجازه همسر خود حق کمترین تصرفى در اموال او را ندارد،[۵۷] حتی اگر زن ثروتمند هم باشد ملزم به مشارکت در پرداخت هزینههاى خانه نیست و اگر چیزى پرداخت کرد به خاطر روحیه همکارى است نه به موجب حق شرعى یا عرفى نسبت به شوهر. مهریه و چیزى که پیش از ازدواج و یا پس از آن از طرف شوهر و یا دیگر اقوام به او پرداخت مىشود، ملک خاص زن است و شوهر حقى در آن ندارد.[۵۸]
حکمت تفاوت میان زن و مرد در ارث بردن، تفاوت آنها در تعهدات مالى است؛ یعنى پرداخت هزینه زندگى زن بر مرد است و زن چنین تعهدى ندارد،[۵۹] لذا او یک سهم را به خود اختصاص مىدهد و مرد دو سهم را که مىبرد برای زندگى خود و همسرش خرج مىکند و او در این بخش نیز شریک مرد خواهد شد[۶۰]
پوشش در اسلام اعم از حجاب است. کلمه «حجاب» معنى احتجاب و کنارهگیرى را در خود دارد، در حالى که هدف اسلام از پوشش زن، کنارهگیرى او از جامعه نیست، بلکه تنها پوشاندن امور هوسانگیزاست. براى همین مىبینیم که کلمه حجاب در قرآن کریم نیامده مگر در یک آیه: «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ»[۶۱] «و اگر چیزى از آنها خواستید از پس پرده از آنها بخواهید». این آیه مختص زنان پیامبر؟ص؟ و به معنى کنارهگیرى است که یک امر اخلاقى ویژه آنها است و این به خاطر علو مقام و حرمت ویژه آنها است.[۶۲] گواه بر این مسأله خود قرآن کریم است که مىفرماید:«قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»[۶۳] «به مردان مؤمن بگو که چشمان خود را فروبندد.» و نیز میفرماید: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ»[۶۴] «به زنان مؤمن بگو که چشمان خود را فرو بندند». اگر هدف از پوشش که اسلام تشریع کرده جدا شدن زن از جامعه است پس این امر به چشم فرو بستن براى چیست؟ دستور به مرد براى چشم فروبستن به معنى امکان حضور زن در کنار اوست و دستور به زن براى چشم فرو بستن به معنى امکان وجود مرد در کنار اوست. بنابراین، چون زن و مرد از نظر اسلام مىتوانند در جامعه کنار هم زندگى کنند، براى جلوگیرى از تحریک غرایز جنسى این پوشش را براى هر دو تشریع کرده است.[۶۵]
اگر عوامل تحریککننده جنسى در جامعه و محیط وجود داشته باشد و زن به خواستههاى نفسانى و شهوات خود پاسخ بگوید، در این صورت انسانیت و کرامت خود را زیر پا خواهد گذاشت و به پیوندها و وظایف خود در قبال خانواده و جامعه خیانت خواهد کرد و بهشت خانواده را به جهنم مبدل خواهد ساخت و ساختار مقدس خانواده را از هم متلاشى خواهد کرد و وجود مقدس خود را که مىبایست «خلیفه الله» شود به انواع کثافات آلوده خواهد کرد و او را به کالایى براى خرید و فروش جهت خوشگذرانى و ابتذال مبدل خواهد ساخت[۶۶] و اگر با وجود تحریک جنسى، خود را سرکوب کند موجب انواع بیماریهاى روانى و عصبى خواهد شد و قدرت و تواناییهاى او به تدریج از بین خواهد رفت، ولی خواهشهای نفسانی -که در دست او نیست- از بین نخواهد رفت و زیر فشار خواهد ماند؛ لذا تنها راه نجات مرد و زن از این دام این است که جلوى امور شهوتانگیز گرفته شود و اگر نقاطى از بدن تحریککننده باشد، باید آنها را بپوشاند.[۶۷] پس در حقیقت پوشش پاسخ به طبیعت مرد است که به طور فطری به سوى زن کشش دارد و پاسخ به طبیعت زن است که ذاتاً قدرت جذب مرد را دارد، در نتیجه هر دو را به طور یکسان از این منجلاب نجات میدهد.[۶۸]
هیچ کدام از زن و مرد خلق نشدهاند تا دیگرى را به ملک خود در آورند بلکه هر کدام براى اینکه مکمل و متمم دیگرى باشد خلق شده است و هر کدام دو جنبه دارد؛ مرد، انسان است و مذکر و زن، انسان است و مؤنث و هر کدام از آنجا که انسان است حق مشارکت در جامعه و خدمت به انسانیت را دارد و هیچ کدام حق ندارد با جلوهگرى جنس خود در جامعه شرکت کند؛ یعنى نه مرد حق دارد با بروز دادن صفات ذکوریت در جامعه حضور یابد و نه زن حق دارد با بروز دادن صفات انوثیت در جامعه شرکت کند و هر کدام آنها بر اساس اینکه انسان است بایستی با جامعه ارتباط برقرار کند، نه بر اساس مذکر یا مؤنث بودن. از این رو براى هر دو به طور یکسان پوشش تشریع شده؛ یعنى هر کدام باید جلوهگریهاى جنس خود را بپوشاند، به گونهاى که نمادهاى جنسى او در ارتباطات اجتماعى اثر نداشته باشد و در جایى که مرد بتواند به عنوان مذکر -گذشته از اینکه انسان است- ظاهر شود، زن نیز مىتواند -علاوه بر اینکه انسان است- به عنوان مؤنث ظاهرشود و مىتوانند از طریق قرارداد، ارتباط مذکر و مؤنث که یک خواسته طبیعى است را برآورده کنند، ولى از آنجا که جاذبیت زن بیشتر است و نمادهاى انوثیت او بیشتر و قویتر است و مرد در قبال او ضعیفتر خلق شده، پوشش زن باید بیشتر از پوشش مرد باشد تا تمام نمادهاى انوثیت او پوشیده شود.[۶۹]
شاید کسى بگوید که پوشش موجب انگشتنمایى در جامعه میشود و نگاه مردم را جلب مىکند. اگر چنین باشد خود این امر یک عبادت محسوب مىشود که به خاطر آن آفریده شدیم: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[۷۰] «جن و انس را نیافریدم مگر براى آنکه پرستش کنند». این کار خود از مهمترین شیوههاى امر به معروف و نهى از منکر و دعوت به خداوند متعال است. اگر دختر مسلمان با پوشش خود جلب نظر مىکند با این کارِ خود، دعوتى صامت به سوى خداوند متعال کرده است.[۷۱]
برخى از تصورات غلط در مورد زنان در جوامع مختلف به مرور، حتى به شکل ضربالمثل درآمده است.
اسلام براى ریشهکن کردن این توهمات نیز، روشنگرى لازم را ارائه داده است. براى رعایت اختصار تنها چند مورد را مطرح مىکنیم:
در خیلى از فرهنگها زن را سرچشمه گناهان دانسته، حتى او را علت اخراج آدم از بهشت دانستهاند، ولى اسلام به هیچ وجه چنین چیزى را نپذیرفته است. در داستان حضرت آدم(ع) در قرآن کریم آمده است: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ»[۷۲] «شیطان براى آن دو وسوسه کرد.» حتى برخى جاها تنها آدم(ع) ذکر شده: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَهِ الْخُلْدِ»[۷۳] «شیطان براى او وسوسه کرد گفت: اى آدم(ع) آیا درخت جاودانگى را به تو نشان دهم. در یک مورد نیز عصیانگرى به آدم(ع) نسبت داده شده: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»[۷۴] «آدم از خداى خود نافرمانى کرد و گمراه شد.»
ولى در هیچ جاى قرآن کریم نافرمانى به حضرت حواء به طور تنها نسبت داده نشده است، آیات دیگر هم هر دو را یکسان مسئول این عمل مىداند:«فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ»[۷۵] «با فریب و دروغ آنها را راهنمایى کرد»، «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ»[۷۶] «براى آنها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم».[۷۷] در تمام این آیات خداوند متعال تلاش شیطان را براى فریب حضرت آدم(ع) و حضرت حواء را بیان مىکند و هیچگونه گناهى را به آنها نسبت نمىدهد. بنابراین حضرت حواء هیچگونه مسئولیتى در قبال اشتباه حضرت آدم که موجب اخراج او از بهشت شد،ندارد.
یکى دیگر از مفاهیم غلط این است که گفته میشود در خلقت زن استقلالى نیست و به خاطر مرد آفریده شده است. اسلام با صراحت این توهم را نفى مىکند و اگر هدف خلقت مرد بود خداوند متعال مىتوانست او را بىنیاز از زن بیافریند و اصلاً زن را نمىآفرید، ولى در حقیقت هر دو هدف خلقت هستند و از نظر اسلام، زن به عنوان یک موجود مستقل آفریده شده که اتکاى او بر مرد به اندازه اتکاى مرد بر زن است. آیه کریمه که مىفرماید «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»[۷۸] «آنها (زنان) جامه ستر و عفاف شما هستند و شما (مردان) جامه ستر و عفاف آنها هستید». در آیه دیگر مىفرماید: «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها»[۷۹] «و جفتش را از او قرار داد تا با او آرام گیرد». در آیه دیگری نیز در مورد هدف از خلقت، بدون هیچ تمایزى میان زن و مرد صحبت مىکند: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[۸۰] «جن و انس را نیافریدیم مگر براى آنکه پرستش کنند».[۸۱]
بسیارى از فرهنگها زن را داراى هیچ حقى نمىدانند و فرزند را تنها متعلق به پدر مىدانند، ولى اسلام جایگاه مادر را بسیار بالا مىبرد به گونهاى پیامبر(صلی الله علیه و آله) بهشت را زیر پاى آنها قلمداد مىکند و با این کار، راه رسیدن به رضاى خداوند متعال را از طریق مادر توصیف مىکند و به مادر جایگاه ویژه مىدهد.[۸۲]
قرآن کریم به پدر و مادر یکسان سفارش مىکند و از کمترین کلمهاى که موجب رنجش آنها شود به آنها گفته شود نهى مىکند. همچنین خداوند متعال در آیات بسیارى رنجهایى که مادر به خاطر فرزند خود متحمل مىشود یادآورى مىکند تا انسان قدردان او باشد.
زمانى که از حجاب زنان راهبه با تعظیم و تمجید یاد مىشود و آن را دلیل بر عفت و بزرگى آنها مىدانند، در همین زمان، حجاب دختران مسلمان را نشانه ارتجاع و عقبماندگى مىدانند؛[۸۳] زیرا قدرتهاى بزرگ برای حمایت از زنان راهبه، در حال تبلیغ و برنامهریزى هستند و به شیوههاى مختلف از آنها حمایت مىکنند. درست بر عکس دختران مسلمان که اگر دچار تفرقه و چنددستگى و بىخبرى و نادانى و اختلافات نبودند، مىتوانستند جایگاه خود را به عنوان نمونه زن برتر در جهان حفظ کنند و خود را الگوى زن برتر در جهان قرار دهند و به جاى آنکه دختران ما شیفته دختران غربى شوند آنها مجذوب زنان ما مىشدند، همچون نمونههاى صدر اسلام یک دختر مىتوانست با پایدارى خود جهانى را به زانو درآورد.[۸۴]
علت اصلى وضعیت فعلى زنان مسلمان دورى جامعه مسلمانان از اسلام اصیل است؛ درحالی که اسلام خود ضامن سعادت زن است و او را نه تنها از انسانیت خود ساقط نکرده، بلکه کاملاً بر عکس او را بالا آورده و کرامت او را حفظ کرده است و افراد متعصب با گذاشتن قید و بندهایى بر زنان، که نه خدا بدانها امر فرموده و نه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدانها راضى است و به زنان ظلم کرده و هم کل جامعه اسلامى را عقب انداختهاند و هم موجب تنفر دختران از اسلام مىشوند؛ چرا که زیادهروى در چیزى همانند کم گذاشتن از آن است و افراط و تفریط هر دو به یک اندازه اشتباه هستند. اگر اسلام در برخى از امور از زن خواسته که از پدر یا شوهرش اطاعت کند، به خاطر رعایت یک سرى مصالح، از جمله مصلحت خود زن است اما از او بازیچهاى نساخته که پدر یا شوهر هر گونه بخواهند با او بازى کنند و تمام حرکات و سکنات او را در اختیار بگیرند و او را مسلوب الاراده بکنند، به گونهاى که موجب طغیان زن شود.[۸۵]
پس براى اینکه زن جایگاه حقیقى خود را دوباره باز یابد، تنها راه چاره این است که به اسلام اصیل بازگردیم و حقوقى را که اسلام به او داده رعایت کنیم و تکالیفى را که از او خواسته، از او بخواهیم؛ نه اینکه هواهاى نفسانى و عقدههاى خود را به نام دین بر او تحمیل کنیم.
به طور کلی در تمام فرهنگهاى گذشته، زن جایگاه انسانى خود را نیافت و همیشه رابطه او با جامعه بر اساس جنس او بوده و صرفاً به خاطر جاذبههاى جنسیاش به او جایگاه مىدادند؛ گرچه هنوز هم فرانسه حقوق بشر را Droit De L’homme مىنامد، یعنى حقوق مرد، نه Droit de humain که به معنى حقوق بشر است و مرد را جایگزین انسان به شمار میآورد.
اسلام از روزهاى نخستین -با توجه به نوع نگرشش به زن که او را انسانى همانند مرد، و هر دو را مکمل یکدیگر میداند- براى رفع مظلومیت زن تلاش کرد و در مدت زمان اندکى در دو عرصه ترویج اندیشه اسلامى و پیاده کردن احکام اسلام، زنان بسیارى از پیشتازان و پیشگامان شدهاند. گذشته از عرصههاى فرهنگى، حتى در عرصههاى جنگ و جهاد نیز حضور خود را به اثبات رساندند. اسلام در مقایسه میان زن با مرد تنها معیار را تقوا قرار داده و درجه تقوای هر کدام بیشتر باشد -گذشته از تفاوتهاى دیگر- از نظر اسلام ارزش بیشترى دارد.
اسلام زن را در حقوق، مساوى مرد، ولى غیر مشابه دانسته است و بر اساس مقتضیات روحى و جسمى به آنها حقوق داده و از آنها تکالیف خواسته است. از این رو در تمامى فعالیتهاى دنیوى و اُخروى آنچه براى مرد قرار داده براى زن نیز قرار داده است و آنچه علیه مرد است، علیه زن نیز میباشد و در ثواب و عقاب، با هم تفاوتى ندارند.
حضور زن خصوصاً در عرصههاى اقتصادى در جوامع سنتى کمتر از جوامع مدرن نیست؛ لذا با استناد به تغییر شرائط اجتماعى نمىتوان خواستار تعطیل احکام اسلامى مربوط به زنان شد. زن مسلمان به جرم مسلمان بودن از طرف اسلام در هیچ قید و بندى گذاشته نشده، بلکه اسلام مواردی را خواسته است زن رعایت کند که مقتضیات طبیعت و فطرت و ساختار آفرینش اوست، ولی متأسفانه بر اثر سلیقههاى مختلف در آنها افراط و تفریط شده است.
اسلام مرد شایسته را کسى مىداند که همسر خود را در نظرات و اندیشهها و اهداف خود شریک سازد، نه آنکه در گشتوگذار و رفت وآمدها او را همراه داشته باشد، هر چند اسلام هیچ منعى در اشتغال زن خارج از خانه -به شرط رعایت پوشش- نمىبیند، ولى بیشتر کارها با طبیعت لطیف زن و روح سرشار از عطوفت و مهربانى او و وظایفش در قبال شوهر و فرزندان منافات دارد.
اساس زندگى اجتماعى بر تقسیم کار مىچرخد، این امر موجب مىشود که افراد یک جامعه، نیاز یکدیگر را برآورده مىکنند و به همدیگر احساس نزدیکى نمایند. اسلام در برخورد با زن و مرد نیز بر همین منوال عمل مىکند و به هر کدام نقشى را که براى ایفاى آن توانایى بیشترى دارد واگذار کرده است و بیشتر ترجیح داده که زن کارهاى درون خانه و مرد کارهاى برون خانه را عهدهدار شوند.
اراده زن همیشه نقش اول را در تشکیل نهاد خانواده دارد و درجهاى که در اسلام براى مرد نسبت به زن قائل است، تنها براى شوهر نسبت به همسر است نه براى مرد نسبت به زن و علت اصلى آن، ویژگىهاى روانى و حتى بدنى این دو است؛ اگر چنین نبود شوهر براى همسرش همانند یک زن دیگر مىشد و زن نمىتوانست بر او اعتماد و تکیه بر او کند. این مسئله به معنى برترى مرد یا تجاوز به حقوق زن نیست. به موجب این درجه، مرد وظیفه پرداخت هزینه زندگى و محافظت از خانواده را بر عهده دارد. و در حقیقت زن، تابع مرد نیست، بلکه تابع نظامى است که سعادت او را تأمین مىکند.
اسلام فرزند را مدیون مادر مىداند و راه رسیدن به رضاى خداوند متعال را رضایت مادر مىشمرد: «الجنّه تحت أقدام الامّهات».
در زمینه طلاق زن نیز مىتواند از طریق وکالت گرفتن از شوهر خود هنگام یا پس از عقد و یا با رفع دادخواست به قاضى، برای طلاق اقدام کند.
اسلام هیچ تعهد مالى بر عهده زن نگذاشته (براى همین از ارث هم سهم کمترى مىبرد). همچنین به مرد اجازه تصرف در اموال همسرش را نداده و زن کاملاً اختیار داراییهای خود را دارد، اما در غرب اجازه تصرف در اموال همسر را به مرد مىدهند، مگر آنکه همسر، بخشى از هزینههاى زندگى را پرداخت کند. در اسلام پیوند مقدس زناشویى با امور مادى هیچ تلازمىندارد و به عنوان یک معامله تجارى نگریسته نشده است.
پوشش در اسلام اعم از حجاب است. حجاب در خود معنى احتجاب و کنارگیرى دارد و در قرآن کریم، این لفظ تنها در یک مورد آن هم برای زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) این لفظ به کار رفته، اما به مرد و زن دستور پوشش داده شده است نه حجاب؛ زیرا این دو در کنار هم در جامعه حضور دارند و فعالیت آنها باید بر اساس انسان بودن آنها باشد نه مذکر یا مؤنث بودن آنها. هیچکدام حق ندارند با بروز دادن ویژگیهاى جنسى خود در جامعه حاضر شوند، لذا باید تمام جلوهگریهاى جنس خود را بپوشانند و از آنجا که جلوهگریهاى جنس مؤنث بیشتر و قوىتر و مؤثرتر از جنس مذکر است و مرد در قبال جاذبه او ضعیفتر است، پوشش او بیشتر است و هر جا که مرد علاوه بر انسان بودن اجازه یافته به عنوان جنس مذکر حاضر شود، زن نیز چنین اجازهاى یافته که علاوه بر انسان بودن به عنوان یک فرد مؤنث حاضر شود.
اسلام برخلاف فرهنگهاى کهن زن را سرچشمه معاصى نمىداند و به هیچ وجه حضرت حواء را مسئول اشتباه حضرت آدم(ع) و اخراج او از بهشت نمىداند و براى زن وجودى کاملاً مستقل قائل است و هدف خلقت او را رفاه حال مرد نمىداند.
یکى از علل عقب افتادن زنان مسلمان از یک طرف نبود هیچگونه پشتوانه و حمایت از آنها و از طرف دیگر آماج حملات غربزدگان و متعصبان به آنها است؛ به گونهاى که یا در دام مفاسد و انحرافات گرفتار مىشوند و یا به دست متحجران بالهاى آنها شکسته مىشود، تنها راه نجات زن از این وضعیت رجوع جامعه به اسلام اصیل و حاکم کردن اندیشه اسلامى به جاى اندیشههاى وارداتى و یا عقیدههاى متحجران (که دین را بر اساس هواى نفس خود تفسیر مىکنند) میباشد.
بنابراین، دین مبین اسلام، زن را کاملاً با مرد برابر مىداند و هر دو را مکمل هم، براى انجام وظیفه «خلیفه اللهى» مىشمرد. پس نتیجه آزمون فرضیه این نوشته مثبت مىباشد.
[۱]. بنت الهدى صدر، بطوله المرأه المسلمه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ۵.
[۲]. بنت الهدى صدر، بطوله المرأه المسلمه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ۶.
[۳]. همان، ص ٧ – ٨.
[۴]. همان، ص ٢٣.
[۵]. بنت الهدى صدر، بطوله المرأه المسلمه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ٢۴.
[۶]. همان، ص ٢۵.
[۷]. همان، ص ٢۶.
[۸]. همان، ص ٢٧.
[۹]. همان، ص ٢٨.
[۱۰]. همان، ص ٢٩.
[۱۱]. همان، ص ٣٠.
[۱۲]. بنت الهدى صدر، بطوله المرأه المسلمه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ٩ – ١٠.
[۱۳]. همان، صص ١١ – ١۴.
[۱۴]. همان، صص ١۵- ١٨.
[۱۵]. همان، صص ١٩ – ٢٢.
[۱۶]. بنت الهدى صدر، مذکرات، ص ٨ – ٩.
[۱۷]. بنت الهدى صدر، کلمه و دعوه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ٢٧.
[۱۸]. نساء (۴)، آیه ١.
[۱۹]. بقره (٢)، آیه ٢٨۶.
[۲۰]. نساء (۴)، آیه ٧.
[۲۱]. بنت الهدى صدر ، کلمه و دعوه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ۴۴.
[۲۲]. مجمع البحرین، ج ۵، ص ١٩۶.
[۲۳]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟ (بیروت، دار التعارف للمطبوعات)، ص ٣١.
[۲۴]. بحار الانوار، ج ١٠۴، ص ٩٨.
[۲۵]. نساء (۴)، آیه ١٢۴.
[۲۶]. بنت الهدى صدر، مذکرات، ص ٨.
[۲۷]. بنت الهدى صدر، الباحثه عن الحقیته، ص ٩٣.
[۲۸]. همان، ص ٩۴.
[۲۹]. بنت الهدى صدر، مذکرات، ص ٧.
[۳۰]. همان، ص ٨.
[۳۱]. بنت الهدى صدر، الفضیله تنتصر، ص٢٧.
[۳۲]. همان، ص ٢٨.
[۳۳]. همان، ص ٣۵.
[۳۴]. بنت الهدى صدر، کلمه و دعوه، ص ٧٩.
[۳۵]. بنت الهدى صدر، کلمه و دعوه ، ص ٨٠.
[۳۶]. همان، ص ٨١.
[۳۷]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ١١- ١٣.
[۳۸]. همان، ص ١۵.
[۳۹]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ١۶.
[۴۰]. بنت الهدى صدر، کلمه و دعوه ، ص ٣۴.
[۴۱]. بقره (٢)، آیه ٢٢٨.
۴. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ٣۴.
[۴۵]. مکارم الاخلاق، ص ٢١۶.
[۴۶]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ٣٧.
٣. بنت الهدى صدر، کلمه و دعوه، ص ٢٧.
[۴۸]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ۴٠.
[۴۹]. همان، ص ۴٢.
[۵۰]. نهج الفصاحه، ص ۴٣۴.
[۵۱]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ۴٣.
٢. بنت الهدى صدر، کلمه و دعوه، ص ۶٩.
[۵۳]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ١٨.
[۵۴]. همان، ص ١٩.
[۵۵]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ٢٢.
[۵۶]. همان، ص ٢٣.
[۵۷]. همان، ص ٢٣.
[۵۸]. همان، ص ٢۵.
[۵۹]. همان، ص ٢٨.
[۶۰]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ٢٩.
[۶۱]. احزاب (٣٣)، آیه ۵٣.
[۶۲]. بنت الهدى صدر، الباحثه عن الحقیقه، ص ٨۶.
[۶۳]. نور (٢۴)، آیه ٣٠.
[۶۴]. همان، آیه ٣١.
[۶۵]. بنت الهدى صدر، امرأتان و رجل (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ٧٢.
[۶۶]. بنت الهدى صدر، الباحثه عن الحقیقه، ص ٩٠.
[۶۷]. همان، ص ٨٩.
[۶۸]. بنت الهدى صدر، صراع من واقع الحیاه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ۴٢ – ۴٣.
[۶۹]. بنت الهدى صدر، المرأه فی شریعه النبی؟ص؟، ص ١٨.
[۷۰]. ذاریات (۵١)، آیه ۵۶.
[۷۱]. بنت الهدى صدر، الخاله الضائعه (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات)، ص ٣٩.
[۷۲]. اعراف (٧)، آیه ٢٠.
[۷۳]. طه (٢٠)، آیه ١٢٠.
[۷۴]. همان، آیه ١٢١.
[۷۵]. اعراف (٧)، آیه ٢٢.
[۷۶]. همان، آیه ٢١.
[۷۷]. بنت الهدى صدر، الباحثه عن الحقیقه، ص ٩۴.
[۷۸]. بقره (٢)، آیه ١٨٧ .
[۷۹]. اعراف (٧)، ١٨٩.
[۸۰]. ذاریات (۵١)، آیه ۵۶.
[۸۱]. بنت الهدى صدر، همان، ص ٩۵.
[۸۲]. بنت الهدى صدر، الباحثه عن الحقیقه، ص ٩۵.
[۸۳]. بنت الهدى صدر، کلمه و دعوه، ص ١۶.
[۸۴]. همان، ص ١٧.
[۸۵]. بنت الهدى صدر، کلمه و دعوه، ص ٣١.
سید صدرالدین محمد، فرزند سید صالح بن سید محمد بن سید ابراهیم شرفالدین بن زینالعابدین بن سید نورالدین موسوی عاملی.
او یکی از مفاخر شیعه و از علمای بزرگ مسلمانان و از نوابغ علم و ادب بود که کمتر کسی در فضیلت و تقوا با او برابری میکرد. در روستای «معرکه» از روستاهای جبلعامل بهدنیا آمد. در نجف اشرف رشد یافت و مراتب علمی را پشتسر گذاشت. سپس به کاظمین و از آنجا به اصفهان مهاجرت کرد. پس از مدتی دراز بار دیگر به نجف اشرف بازگشت و در آن دیار از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد.
پدرش (سید صالح) از علمای بزرگ و مرجع تقلید و رهبر طائفه امامیه در سرزمین شام بود که برای فرار از ظلم حاکم ستمگر جبلعامل در آن زمان (احمد جزّار) از آنجا به نجف اشرف مهاجرت کرد و در سال ١٢١٧هـ/١٨٠٢م از دنیا رفت.
سید صدرالدین صدر در ٢١ ذیقعده ١١٩٣هـ/١٧٧٩م در جبلعامل بهدنیا آمد. در سال ١١٩٧هـ/١٧٨٣م با پدرش به عراق مهاجرت کرد و ساکن نجف اشرف شد. او از همان کودکی چنان به تحصیل علوم اسلامی و معارف الهی اهتمام ورزید که در سن هفت سالگی تعلیقهای بر کتاب قطرالندی[۱] نوشت. از او نقل میکنند:
«در سال ١٢٠۵هـ/١٧٩٠م در بحث استاد وحید بهبهانی حاضر شدم. آن زمان دوازده سالم بود. ایشان قائل به حجیت مطلق ظن بود و روی آن اصرار داشت. در همان سال در بحث علامه طباطبایی سید بحرالعلوم نیز حاضر شدم».
میگویند سید بحرالعلوم در همان زمان مشغول سرودن «الدره»[۲] بود و چون مهارت سید صدرالدین صدر را در شعر و ادبیات دیده بود اشعار خود را به او نشان میداد تا نظرش را بگوید.
سید حسن صدر در تکمله املالآمل میگوید که شیخ جابر کاظمی (شاعر معروف مخمس ازریه) گفته است: «سید رضی شاعرترین شعرای قریش است و سید صدرالدین از او هم شاعرتر است».
سید صدرالدین صدر قبل از رسیدن به سن تکلیف به مرتبه اجتهاد رسید و آیتالله سید علی طباطبایی معروف به صاحب ریاض در سال ١٢١٠هـ/١٧٩۵م به او اجازه اجتهاد داده و تصریح کرده بود که او چهار سال پیش از آن به درجه اجتهاد رسیده است؛ یعنی در سن سیزده سالگی. این اتفاقی است که تنها درباره علامه حلی و فاضل هندی نقل شده است، گذشته از اینکه سید صدرالدین صدر در فن شعر و ادبیات بر این دو برتری دارد.
همچنین سید حسن صدر در تکمله املالآمل میگوید: شیخ محمدحسن صاحب جواهر و شیخ حسن فرزند شیخ جعفر کاشفالغطاء (از اساتید بزرگ نجف اشرف) هنگامی که سید صدرالدین از اصفهان به نجف اشرف بازگشت، به فضیلت و برتری علمی او اذعان میکردند و مانند شاگرد در محضر او مینشستند.
روزی سید صدرالدین نزد صاحب جواهر آمد. صاحب جواهر بهسوی او رفت و دستش را گرفت و در جای خود نشاند. سپس روبهرویش نشست و گفتوگویی علمی و فقهی میان آن دو آغاز شد. در این میان سخن به اختلاف فقها در مسألهای کشیده شد. سید صدرالدین با بیانی ممتاز به تبیین اختلاف فقها درباره آن مسأله پرداخت و اختلاف آنان را از ابتدا تا عصر خود روشن کرد و نشان داد که چگونه آن اختلافها ریشه در تفاوت اصول و مبانی فقها دارد و خود این اصول و تفاوتهای آنها با یکدیگر را نیز تشریح کرد. صاحب جواهر از مهارت سید صدرالدین شگفتزده شد و بعد از رفتن او گفت:
«سبحانالله! گویا این سید با همه علما نشستوبرخاست داشته و مباحثه کرده و از سلایق و مبانی آنها آگاه شده است. به خدا این [احاطه] از عجایب روزگار است. ما خودمان را فقیه میدانیم، حال آنکه فقیه متبحر اوست».
سید صدرالدین هنگام مناجات با خداوند عبارات و جملات خاصی داشت، از جمله:
«رضای تو و تنها رضای تو را میخواهم، نه بهشت جاودان؛ مگر بهشت جاودان بدون رضای تو خوش است؟!».[۳]
سید صدرالدین با دختر عالم بزرگ شیعه، شیخ جعفر کاشفالغطاء ازدواج کرد و حاصل این ازدواج پسری به نام سید محمدعلی معروف به «آقا مجتهد» است که از بزرگان عصر و نوادر روزگار خود بوده است.
سید صدرالدین در روزهای پایانی زندگیاش در اصفهان به یک نوع بیماری شبیه فلج مبتلا شد و در عالم رویا امام علی علیهالسلام را دید که به او فرمود: «تو در نجف اشرف مهمان ما خواهی بود». سید با دیدن این خواب متوجه شد که زمان مرگش نزدیک شده است و ازاینرو به نجف اشرف مهاجرت کرد و در شب جمعه، اول ماه صفر ١٢۶۴هـ/١٨۴٨م از دنیا رفت و او را در گوشه غربی صحن شریف نزدیک به باب سلطانی به خاک سپردند.
بعضی از شاگردان سید صدرالدین صدر عبارتاند از:
١ـ سید میرزا محمدهاشم صاحب کتاب اصول آل الرسول.
٢ـ سید محمدباقر موسوی صاحب کتاب روضاتالجنات.
٣ـ استاد فقها و مجتهدان، شیخ مرتضی انصاری صاحب کتابهای مکاسب و رسائل.
۴ـ حجتالاسلام سید محمدحسن مجدد شیرازی.
۵ـ شریفالعلما مازندرانی.
استاد فقها و مجتهدان آیتاللهالعظمی سید اسماعیل صدر در سال ١٢۵٨هـ/١٨۴٢م، در اصفهان متولد شد. سید اسماعیل بعد از وفات پدر (در سال ١٢۶۴هـ/١٨۴٨م) در سایه برادر بزرگترش سید محمدعلی، معروف به آقامجتهد تربیت یافت. او به هوش خارقالعادهاش مشهور بود تا جایی که در اوایل رسیدن به سن تکلیف از علمای فاضل بهشمار میآمد.
سید اسماعیل صدر در سال ١٢٨٠هـ/١٨۶٣م از اصفهان به نجف اشرف مهاجرت کرد تا در درس شیخ انصاری حاضر شود؛ اما وقتی به کربلا رسید شیخ انصاری از دنیا رفته بود؛ با اینحال سید اسماعیل از مهاجرت به نجف اشرف منصرف نشد. به آنجا رفت و در محضر فقها و علمای وقت تحصیل کرد و در کنار آن به تدریس و تربیت طلاب مشغول شد. او علاوه بر فقه و اصول و حدیث، دانشهایی مانند کلام، فلسفه، ریاضیات، هندسه، هیئت و نجوم را به شیوه قدیم آموخت و افزونبراین، از آرای جدید در این علوم نیز مطلع شد.
سید اسماعیل به یکی از شاگردان خاص میرزای شیرازی تبدیل شد و بعد از مهاجرت میرزا به سامرا در نجف اشرف ماند و به فعالیت علمی خود ادامه داد.
او در نیمه شعبان سال ١٣٠٩ هـ/١٨٩١ م، برای زیارت امام حسین علیهالسلام به کربلا سفر کرد. در این سفر نامهای از استاد خود، مجدد شیرازی بهدستش رسید که از او خواسته بود به سامرا بیاید. او دعوت استاد را اجابت کرد و به سامرا رفت. میرزای شیرازی از او خواست آنجا بماند؛ چراکه از سال ١٣٠٠ هـ/١٨٨٣م، بهواسطه کثرت مشغولیتها و مراجعهکنندگان و ضعف بدنی تقریباً تدریس را کنار گذاشته بود و ازاینرو در سال ١٣٠٩هـ/١٨٩١م که سید اسماعیل صدر به سامرا رفت، کرسی تدریس را به وی واگذار کرد.
به این ترتیب سامرا همچون گذشته محور انتشار علم و کعبه آرزوهای علما و مورد توجه فضلا در تعلیم و تعلم و تربیت و اخلاق و تهذیب نفس باقی ماند تا اینکه جهان اسلام به سوگ مجدد شیرازی نشست. بعد از وفات مجدد شیرازی، مرجعیت و زعامت شیعه به سید اسماعیل صدر منتقل شد.
سید اسماعیل صدر در پی بیماری در ١٢جمادیالاولی ١٣٣٨هـ/١٩١٩م از دنیا رفت. او را در جوار جدش امام موسی کاظم علیهالسلام در آرامگاه خانوادگی آل صدر دفن کردند.
او نماد عفت و همت عالی و اتکا بر خود و توکل به خدا بود. دین را ترویج میکرد، عالم تربیت مینمود، به کارکنان و دانشجویان کمک میکرد، پناهگاه فقرا و مساکین بود و بیمنت پول به دست مستحقان میرساند و حتی بعضی وقتها فقیران از اینکه پول از طرف ایشان بوده است هم باخبر نمیشدند.
١ـ برادرش سید محمدعلی معروف به آقامجتهد که سطح عالی و برخی کتابهای زبان عربی و ریاضی را نزد او آموخت.
٢ـ شیخ محمدباقر اصفهانی که مدت ده سال بحث خارج را نزد او خواند.
٣ـ شیخ فقیه، استاد علما و محققان، شیخ مهدی بن شیخ علی بن شیخ جعفر کاشفالغطاء.
۴ـ استاد اعظم مجدد شیرازی.
شاگردان و علمای بزرگی در نجف اشرف و سامرا و کربلا و کاظمین در محضر سید اسماعیل صدر درس خواندهاند؛ از جمله:
١ـ آیتالله حاج سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی؛ او در سامرا شاگرد سید صدر بود و بعد به اصفهان مهاجرت کرد و یکی از مراجع مسلمانان شد.
٢ـ حجتالاسلام حاج سید حسین فشارکی اصفهانی.
٣ـ آیتالله شیخ عبدالحسین آلیاسین کاظمی که بعد از وفات استادش یکی از مراجع بزرگ کاظمین شد.
۴ـ حجتالاسلاموالمسلمین میرزا علی آقا شیرازی، فرزند مجدد شیرازی.
۵ـ حجتالاسلاموالمسلمین سید علی سیستانی که در سامرا و کربلا شاگرد او بود و به مشهدالرضا مهاجرت کرد و یکی از مراجع بزرگ آن دیار شد.
۶ـ استاد فقها و مجتهدان آیتاللهالعظمی میرزا محمدحسین نائینی.
٧ـ حجتالاسلاموالمسلمین میرزا محمدحسین طبسی.
٨ـ آیتالله شیخ محمدرضا آلیاسین.
٩ـ آیتالله مجاهد، امام عبدالحسین شرفالدین.
او چهار پسر از خود بهجا گذشت که همه آیات علم و اخلاق و تقوا بودند:
١ـ آیتالله سید محمدمهدی صدر؛
٢ـ آیتالله سید صدرالدین صدر؛
٣ـ حجتالاسلاموالمسلمین سید محمدجواد صدر؛
۴ـ آیتالله سید حیدر صدر.
او پدر سید شهید آیتالله سید محمدباقر صدر است. سید حیدر صدر نمونه عالمی عابد و زاهد بود که در جمادیالاولی ١٣٠٩هـ/١٨٩١م در سامرا متولد شد. یکی از علما درباره تاریخ ولادت او اینطور سروده است:
وی در سال ١٣١۴هـ/١٨٩۶م همراه پدر به کربلا مهاجرت کرد و مقدمات و ادبیات عرب را در محضر چند تن از علمای فاضل آنجا آموخت. سپس بحث خارج را در محضر پدرش سید اسماعیل صدر و سید حسین فشارکی و مرحوم آیتالله حائری یزدی در کربلا فراگرفت و در عنفوان جوانی به یکی از علمای شناختهشده و مورد توجه تبدیل شد.
صاحب الذریعه در کتاب اعلامالشیعه درباره او میگوید: «بارها چه در زمان پدرش و چه پس از وی، با او دیدار و مجالست داشتم و از علم سرشار و دانش بسیارش آگاهی یافتم. وی همواره در حال تلاش بود و معمولاً وقتی در مجلس دانشمندان حاضر میشد باب بحث و گفتوگوی علمی را میگشود. رفتار پسندیده و اخلاق نیکویی داشت و نزد هر که او را میشناخت، محبوب بود».
آیتالله سید حیدر صدر آیت زهد و تقوا و بیتوجهی به دنیا و زینتهای آن بود و تنها به علم و معرفت و تحقیق اهتمام میورزید و هیچ فرصتی را برای طلب علم از دست نمیداد.
سید حیدر صدر در شب پنجشبه ٢٧ جمادیالثانیه ١٣۵٩هـ/١٩۴٠م، در کاظمین از دنیا رفت و در آرامگاه آل صدر دفن شد.[۱]
من از همسرش شنیده بودم که میگفت: «چون مال اندکی داشتیم، شبی را که سید حیدر از دنیا رفت بدون شام گذراندیم؛ و این تنگدستی و زندگی سخت تا یک ماه بعد از فوت او ادامه داشت»، با اینکه میدانیم ایشان از مراجع بزرگ شیعه در آن عصر بوده است. این مطلب نشان میدهد سید حیدر صدر تا چه حد از دنیا و زینتهای آن رویگردان بوده است. خوشا به حال او و فرجام نیکش!
١ـ رسالهای در باب وضع الفاظ؛
٢ـ حاشیه بر کفایه؛
٣ـ رسالهای در باب معنای حرفی؛
۴ـ رسالهای در باب تفاوت احکام به دلیل تفاوت اسباب؛
۵ـ الشبهه الحیدریه[۲] که شبههای مرتبط با علم اجمالی است؛
۶ـ حاشیه بر العروه الوثقی؛
ایشان رسالههای دیگری هم دارد که متأسفانه همه این کتابها و رسالهها گم شدهاند و فقط بحث «شبهه حیدریه» باقی مانده که مرحوم آقا ضیاء عراقی در مجلس درسش به آن پرداخته و برخی طلابش در تقریر بحث او آن را نوشتهاند.
سید حیدر صدر دو پسر و یک دختر از خود به یادگار گذاشت که هرکدام آنها گوهری گرانبها بهشمار میآیند:
١ـ آیتالله سید اسماعیل صدر؛
٢ـ آیتالله العظمی شهید سید محمدباقر صدر؛
٣ـ علویه فاضل شهید سیده آمنه (بنتالهدی) صدر.[۳]
شهید صدر در پی درگذشت سید اسماعیل صدر زندگینامهای آکنده از اندوه و حسرت را به رشته تحریر درآورد؛ نوشتهای سرشار از حسرت فقدان یکی از ارکان و ستونهای اسلام که امید میرفت خدمات فراوانی به این رسالت مقدس انجام دهد. این زندگینامه که متن آن را در اینجا میآوریم ما را از هر توضیحی بینیاز میکند:
آیتی در ذکاوت و فراست و حضور ذهن و سرعت فهم بود و در اخلاق و تواضع و سلامت نفس و طهارت روح و پاکی ضمیر و خیرخواهی و محبت نسبت به همه مردم، همتایی نداشت. بیش از سی سال از عمرم را همراه او بودم؛ چنان فرزندی با پدر و شاگردی با استاد و دوستی با دوست و برادری با برادر نَسَبی و برادری در دردها و آرمانها و علم و سلوک. در این مدت همواره باورم به وجود بزرگ او و قلب عظیمش که برای محبت همه مردم جا داشت، بیشتر شد؛ قلبی که نتوانست غصهها و دغدغههای بزرگی را که آن مرحوم برای دین و عقیده و رسالتش داشت، تاب بیاورد و در نهایت این قلب بزرگ، خیلی زود از تپیدن باز ایستاد.
در جوانیاش او را میدیدم که سخت مشغول تحصیل علم بود و در شب جز ساعاتی اندک، خواب را به چشم راه نمیداد و در روز طعم استراحت را به خود نمیچشاند، همواره میکوشید و بیوقفه پیشرفت میکرد و هر روز علمش فزونی مییافت و در کنار این همه، در عبادت و دستورات دینی نیز سختکوش بود؛ عباداتی که او را از لحاظ روحی و درونی رشد میداد و به واسطه همین مجاهدتها در سالهای آخر اقامتش در نجف به مرتبه والایی از صفا و معنویت رسیده بود. هنوز به خاطر دارم که روزی با او در راهی میرفتم که ناگاه به من اطلاع داد که وقتی به فلان مکان برسیم، چنین اتفاقی روی خواهد داد و دقیقاً همان که او گفته بود به صورت غیرمنتظره، اتفاق افتاد. من احتمال میدهم که آن مرحوم در آن دوره از این دست گشایشهای معنوی بسیار داشت.
وی در ماه رمضان سال ١٣۴٠ [١٩٢١م] در کاظمین به دنیا آمد و در سایه پدر، رشد کرد و برخی از دروس مقدماتی را نزد همو آموخت و دروس سطح را در محضر عدهای چون عمویش امام سید محمد جواد صدر و حجتالاسلام میرزا علی زنجانی گذراند. پس از تکمیل دروس سطح عزم هجرت به نجف نمود و حال آنکه به لطف ذکاوت و نبوغ و پشتکاری که داشت از حد معمول دروس سطوح بسیار عالمتر بود. از یاد نمیبرم که پیش از هجرت به نجف رسالهای درباره طهارت اهل کتاب و رسالهای در حکم قبله فرد متحیر نوشته بود. این دو رساله هنوز به خط خود او باقی است و نشاندهنده مرتبهای از پختگی علمی و دقت و احاطه است که معمولاً تنها کسی به این حد میرسد که دورهای از درس خارج را با کمال تلاش و شایستگی سپری کرده باشد. در همان دوران، فقیه خاندان آلیس، آیتالله شیخ محمد رضا آلیس، هر دو این رسالهها یا فقط رساله اول را دیده بود و بسیار پسندیده و گفته بود که این از نشانههای اجتهاد است. پس از هجرت به نجف در درس فقیه آلیس و آیات عظام شیخ محمد کاظم شیرازی و سید محسن حکیم و سید عبدالهادی شیرازی و سید ابوالقاسم خوئی و شیخ مرتضی آلیس شرکت کرد و از سوی آیتالله سید عبدالهادی شیرازی و آیتالله شیخ مرتضی آلیس اجازه اجتهاد گرفت. آیتالله حکیم در پاسخ به عدهای که از ایشان خواسته بودند که به ایشان حاکم شرعی را برای رفع دعاوی، معرفی کند، این طور نوشته بود که گواهی میکند او (سید اسماعیل صدر) حاکمی شرعی است که حکمش لازمالاجرا است.
از آن دوران یک محصول فقهی گرانقدر نیز به ارمغان آورد؛ نوشتن شرح استدلالی گستردهای بر کتاب «بلغه الراغبین فی فقه آلیس» که رساله عملیه آیتالله امام شیخ محمد رضا آلیس است. آن مرحوم، شرح این متن فقهی را که به خوبی گواه مرتبه والای او در اجتهاد و فقاهت و گستره احاطه و هوش فراوان او است، در چندین جلد و بالغ بر هزاران صفحه به رشته تحریر درآورد.
پس از چندی شروع به تدریس خارج نمود و عدهای از طلاب نصف یک دوره کامل اصولی را در درس او شرکت کردند. اما این تدریس با مهاجرت او به کاظمین در سال ١٣٨٠هـ.ق [١٩۶٠م] ناتمام ماند و او با حضور در کاظمین محور علم و دین و مرکز زعامت دینی گشت. وی در کاظمین افزون بر درسهای فقه و اصول برای عدهای از علمای کاظمین و بغداد، درس تفسیری را آغاز نمود که بیش از صد تن از دانشگاهیان و فرهیختگان در آن شرکت میجستند.
حیات علمی و روشهای فعالیت دینی و تبلیغی به دست او رشد و رونق فراوانی یافت. همواره برای کارش از روح و قلب و همت خود خرج میکرد و بیش از حد معمول خود را به زحمت میانداخت؛ متهجد و عابدی بود که به عبادتش بسیار عشق میورزید، مدرسی بود که در تدریس خود بسیار تلاش میکرد، مسئولی دینی بود که با همه وجدانش و همتش با مسئولیتهایش مواجه میشد و آنها را انجام میداد. خدا گواه است که همواره در رنج و زحمت بود و علیرغم همه تلاشها و خستگیهایش یکی از پذیراترین افراد در برخورد با مردم بود و در ارتباط با آنها سعه صدری کممانند داشت، تا اینکه در ذیالحجه دو سال پیش، خداوند متعال جوار خود را برای او برگزید.
وی حجم انبوهی از تألیفات را از خود به جای گذاشت که مجموع آنها از نفیسترین میراثها به شمار میآید. این تألیفات عبارتاند از:
١ـ شرح فقهی و استدلالی بر کتاب «بلغه الراغبین» در چند جلد که این اثر مهمترین محصول علمی آن مرحوم است.
٢ـ حاشیهای بر «کفایه الأصول» که در آن نظرات و بحثهای خود را به صورت گسترده بیان کرد.
٣ـ حاشیهای بر «العروه الوثقی» که در آن در برخی موارد به دلیل نیز اجمالاً اشاره شده است.
۴ـ حاشیهای بر کتاب «التشریع الجنایی الإسلامی» اثر عبدالقادر عوده که در آن، نظر فقه جعفری را در مورد مسائلی که کتاب به آنها پرداخته، ابراز نموده است. تا کنون یک جلد از این اثر به چاپ رسیده است.
۵ـ گفتارهایی در تفسیر قرآن که جلد اول آن به چاپ رسیده است.
۶ـ شرح رساله حقوق امام علی بن الحسین علیهماالسلام.
٧ـ تقریرات درس آیتالله خویی در اصول.
٨ـ تقریرات درس آیتالله خویی در طهارت.
٩ـ تقریرات درس آیتالله خویی در مکاسب.
١٠ـ رسالهای درباره قاعده فراغ و تجاوز.
١١ـ شرح کتاب نکاح «العروه الوثقی».
١٢ـ حاشیه بر جزء دوم شرح لمعه.
١٣ـ رسالهای در حکم تزاحم بین حج و نذر.
١۴ـ رسالهای در تشخیص مدعی و منکر.
١۵ـ رسالهای در بیع با کودک و احکام آن.
١۶ـ رسالهای در اسباب اختلاف میان مجتهدان.
١٧ـ مستدرک الأعیان شامل ملاحظاتی نسبت به کتاب «اعیان الشیعه».
١٨ـ [رساله عملیه به شکل] حاشیهای بر رساله «بلغه الراغبین».
١٩ـ تقریر درس خارج فقه امام فقید شیخ محمد رضا آلیس.
٢٠ـ فوائد فی الفقه و الأصول.
٢١ـ فصل الخطاب فی حکم اهل الکتاب.
٢٢ـ رسالهای درباره معنای عدالت به همراه رسالهای درباره حد ترخص برای مسافر.
٢٣ـ رسالهای درباره قبله فرد متحیر.
٢۴ـ رسالهای درباره نماز جمعه.
٢۵ـ رسالهای درباره لباس مشکوک.
٢۶ـ رسالهای علمی درباره فروع علم اجمالی.
این مرحوم دو پسر و یک دختر پس از خود بهجا گذاشت؛ پسران: سید حیدر صدر و سید حسین صدر که پس از پدرش در صحن حرم کاظمین امامت جماعت را بر عهده دارد. دختر وی نیز همسر سید حسین فرزند محمد هادی صدر است.[۱]
جناب آقای سید محمدجعفر صدر برای من تعریف کرد که وقتی مادر شهید صدر [در سال ١٩٨۶م] از دنیا رفت، جسد او را به نجف اشرف منتقل کردند تا ایشان را در آرامگاه امام شرفالدین ـ واقع در بیرون سمت چپ صحن شریف رو به خیابان شیخ طوسی ـ دفن کنند. داخل آرامگاه در کنار پسرش مرحوم سید اسماعیل صدر مکانی را برای او آماده کردند. هنگام دفن ایشان دیوار فاصل میان قبر او و قبر پسرش فروریخت و دیدند که جسد پسرش هنوز سالم است و به همان شکل مانده و هیچ تغییری نکرده است. رضوان خداوند بر او باد! و خدا او را همراه اجداد طاهرینش در بهشت سکنی دهد!
[۱] . نک: سند شماره ١، این زندگینامه برای اولین بار منتشر میشود.
[۱] . آنچه گفتیم خلاصهای از زندگینامهای بود که آیت الله سید کاظم حائری (دام ظله) از نوشته مرحوم سید عبدالغنی اردبیلی نقل کرده است.
[۲]. شبهه حیدریه، اشکالی است که مرحوم «سید حیدر صدر» در یکی از مباحث علم اصول (اجتناب از ملاقات کننده با یکی از اطراف علم اجمالی به نجاست) نسبت به نظریه مرحوم «شیخ انصاری» مطرح کرده است. (مترجم)
[۳] . مؤلف کتاب پیشرو، کتابی به نام «الشهیده بنت الهدی؛ سیرتها و مسیرتها» درباره زندگینامه او دارد؛ مراجعه کنید.
[۱]. «قطر الندی و بل الصدی»، تصنیف ابنهشام انصاری (متوفی ۷۶۱ ق)، اثری است درباره دستور زبان عربی که در حوزههای علمیه برای آموزشی ادبیات عرب تدریس میشده است. (مترجم)
[۲]. الدره کتابی فقهی است که در آن سید بحرالعلوم مسائل علمی را در قالب ابیاتی منظوم بیان کرده است. (مترجم)
[۳] . رضاک رضاک لا جنات عدن و هل عدن تطیب بلا رضاکا
آدرس : قم، خیابان هنرستان، خیابان شهید تراب نجفزاده، خیابان شهید حسن صادقخانی، پلاک ١٩
کدپستی: ٣٧١۵٩٨۴١۴۶
تلفن: ۰۲۵۳۷۸۴۶۰۸۰
ایمیل: [email protected]